زندگينامه مشاهير ايران و جهان جلد 7

مشخصات كتاب

سرشناسه : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1390

عنوان و نام پديدآور : زندگينامه مشاهير ايران و جهان/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان.

مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان - 1390.

مشخصات ظاهري : [9018] ص.: مصور.

يادداشت : عنوان روي جلد: زندگينامه مشاهير ايران و جهان : دانشمندان - شاعران - نويسندگان....

يادداشت : كتابنامه: ص. [9018].

عنوان روي جلد : زندگينامه مشاهير ايران و جهان : دانشمندان - شاعران - نويسندگان....

موضوع : سرگذشتنامه -- مجموعه ها

رده بندي كنگره : CT203 /ف28 و67 1385

رده بندي ديويي : 920/02

قرآن

ابراهيمي، محمدحسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدحسين ابراهيمي

محل تولد : كازرون

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1329/1/1

ابراهيمي، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدي ابراهيمي

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/10/1

زندگينامه علمي

اينجانب مهدي ابراهيمي متولد 1342 در مشهد از خانواده اي روحاني هستم. دوران تحصيل ابتدايي را در مدرسه جواديه كه يكي از مدارس حاج آقاي عابدزاده بود گذراندم و پس از تعطيلي آن مدارس توسط رژيم پهلوي به مدارس دولتي رفتم و تا پايان دوره راهنمايي تحصيل كردم. بعد از اتمام دوره راهنمايي كه مصادف با سال 57 شروع انقلاب اسلامي بود وارد حوزه علميه مشهد شدم و در مدرسه علميه حاج آقاي موسوي نژاد به تحصيل پرداختم و همزمان دروس دبيرستان را نيز تا مقطع ديپلم ادامه دادم.

دروس سطح اول و عالي حوزه علميه و 2 سال درس خارج را در مشهد گذراندم و از سال سوم ورود به حوزه به تدريس ادبيات، منطق و معاني بيان و اصول نيز پرداختم. در سال 1366 وارد حوزه علميه قم شدم و تا سال 1372 در درسهاي خارج فقه و اصول استادان محترم آن حوزه بنام آيت الله تبريزي، فاضل، وحيد خراساني و ... شركت كردم و درسهاي فلسفه را نيز در مشهد و قم نزد استاد آقاي آشتياني و آيت الله حسن زاده آملي گذراندم.

در ايام تحصيل در قم در امتحانات مركز تربيت مدرس دانشگاه قم شركت كردم و در مقطع فوق ليسانس ادامه تحصيل دادم. در سال 1372 موفق به اخذ فوق ليسانس شدم و مجددا به مشهد مراجعت كردم و در گروه معارف اسلامي دانشگاه علوم پزشكي و فردوسي مشهد مشغول به

كار شدم. در سال 1376 به استخدام دانشگاه علوم پزشكي مشهد درآمدم و به عنوان عضو هيئت علمي و مدير گروه فعاليت خود را ادامه دادم. در بهمن سال 1377 در گرايش علوم قرآن و حديث در دانشگاه قم در مقطع دكتري پذيرفته شدم و در سال 1382 فارغ التحصيل شدم و هم اكنون در رتبه استادياري پايه در دانشگاه علوم پزشكي مشهد در گروه معارف اسلامي مشغول به كار هستم و بعضي از واحدهاي درسي مرتبط با علوم انساني مثل اصول و فلسفه تعليم و تربيت را در اين دانشگاه نيز تدريس مي كنم.

ابن ابي الخير حمداني، برهان الدين، ابوالحارث محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س ششم ق)، عالم، مفسر و واعظ شيعى. شيخ منتجب الدين از او به صفتهاى عالم، مفسر، صالح و واعظ ياد كرده است. از آثار وى: «مفتاح التفسير» يا «تفسير ابن ابى الخير»؛ «دلائل القرآن»؛ «عين الاصول»؛ «شرح الشهاب».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (323 /21 ،367 /15 ،344 /13 ،252 /8 ،240 /4). رياض العلماء (128 /5)، فوائد الرضويه (571)، فهرست منتجب الدين (161).

ابن ابي حاتم رازي، ابومحمد عبدالرحمان

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 327 -240 ق)، متكلم، مفسر، فقيه، رجال شناس، حافظ و محدث. در رى متولد شد و در همانجا نشو و نما يافت. وى در محله ى درب حنظله ى رى ساكن، و خانه و مسجدش در آن محل واقع بود. به همراه پدر به حج رفت و سفرهاى بسيارى نيز به شهرهاى مختلف اسلامى، همچون شام و مصر و اصفهان داشت. قرآن را نزد فضل بن شاذان آموخت و پس از آن به فراگيرى حديث روى آورد، زيرا پدرش اجازه نداده بود كه قبل از قرائت قرآن به حديث بپردازد. در فراگيرى حديث از محضر استادان بسيارى از جمله پدرش، ابوحاتم رازى، و ابوسعيد اشج و يونس بن عبدالاعلى و على بن مُنذر طريقى و احمد بن سِنان و مسلم بن حجاج و حجّاج بن شاعر و ابراهيم مُزنى و بحر بن نصر و محمد بن عبدالملك بن زَنجويه و ابوزرعه رازى و ابن وارة بهره جست و از آنها حديث شنيد. ابن عدى، حسين بن على حسينك تميمى، على بن عبدالعزيز بن مَردك، حَمد اصفهانى، ابواحمد حاكم، احمد بن محمد بصير رازى، ابراهيم بن محمد بن يَزداد، احمد بن محمد بن يزداد، ابراهيم بن محمد نصرآبادى، ابوسعيد عبدالوهاب رازى و ديگران از

وى حديث نقل كرده اند و او را ثقه دانسته اند. چون ابن ابى حاتم، اميرالمؤمنين على (ع) را مقدم بر عثمان مى داند، سليمانى وى را شيعه به حساب آورده است. پدرش ابوحاتم، عبادت و ورع وى را ستوده ست. از آثار وى: «الجرح والتعديل». «تقدمة المعرفة للجرح والتعديل»؛ «التفسير»؛ «الردعلى الجهميه»؛ «العلل» يا «علل الحديث»؛ «المسند»؛ «الفوائد الكبير»؛ «ثواب الاعمال»؛ «المراسيل»؛ «فوائد الرازيين» يا «فوائد اهل الرى»؛ «الكنى»؛ «الزهد».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (99 /4)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (32)، تهذيب التهذيب (29 /9)، الجرح والتعديل (مقدمه/ د- ط)، ريحانه (286 /2)، سير النبلاء (269 -263 /13)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 147 /4)، كشف الظنون (1840 ،1458 ،1440 ،583 -582 ،436)، لسان الميزان (300 -299 /4)، لغت نامه (ذيل/ رازى)، معجم المؤلفين (171 -170 /5)، هدية العارفين (513 /1).

ابن ابي طيّب نيشابوري، ابوالحسن علي

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 458 ق)، مفسر و شاعر. در نيشابور متولد شد. در اوايل قرن پنجم قمرى در نيشابور چهار مدرسه بزرگ براى چهار فرقه بنا شد و آن مدرسه را كه جهت شيعه و عدليه و زيديه، در محله اسفريس بنا كردند، به نام امام على بن ابى طيّب ناميدند. او را در 414 ق براى موعظه به دربار سلطان محمود غزنوى بردند، به محض ورود بى اجازه نشست و بى اجازه شروع به حديث خواندن كرد، سلطان پندناپذير فرمان داد تا بر سر او چنان ضربه اى زدند كه از اثر آن ناشنوا شد. وى را شاگردان بسيارى بود كه از آن جمله: خواجه ابوالقاسم على بن محمد است. وى در سبزوار درگذشت. از آثارش: «التفسير الكبير»، در سى جلد؛ «التفسير الاوسط»، در يازده جلد؛ و «التفسير الصغير»، در سه جلد؛

«ديوان» شعر.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (119 /5)، تاريخ ادبيات در ايران (267 /1)، تاريخ بيهق (194)، سير النبلاء (174 -173 /18)، معجم الادباء (276 -273 /13)، معجم المؤلفين (131 -130 /7).

ابن ابي مريم شيرازي، ابوعبداللَّه نصر

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف بعد از 565 ق)، مفسر، خطيب، دانشمند و اديب. اهل فسا بود. در تفسير، قرائت و نحو مهارت داشت و خطيب شيراز بود. از برهان الدين محمود كرمانى روايت مى كرد. قاضى مجدالدين اسماعيل و قاضى سراج الدين مكرم از شاگردان او بودند. از آثارش: «الكشف والبيان»، در تفسير قرآن، در هشت جلد، مشهور به «تفسير ابن ابى مريم»؛ «الموضح»، در قراآت هشتگانه يا دهگانه، كه آن را شاگردان از گفته هاى استاد تقرير كرده اند؛ «الارفاد فى شرح الارشاد»؛ «الافصاح فى شرح الايضاح»، در شرح «ايضاح» ابوعلى فارسى؛ «عيون التصريف»؛ «المنتقى».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (348 -347 /8)، تذكره ى هزار مزار (430 -429)، ريحانه (367 -366 /7)، كشف الظنون (1905 -1904 ،437 ،212)، معجم الادباء (225 -224 /19)، معجم المؤلفين (91 -90 /13)، هدية العارفين (491 /2).

ابن ابي هند سرخسي، ابوبكر، ابومحمد داوود

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 141 -1139 ق)، محدث و مفسر شيعى. وى از ياران امام باقر (ع) بود. در خراسان به دنيا آمد. وى از سعيد بن مسيب و عكرمه و شعبى و حسن بصرى و محمد بن سيرين و بسيارى ديگر حديث شنيد؛ و ثورى و شعبه و ابن جريح و يحيى القطان و ابن عُليّه و بسيارى ديگر از او نقل حديث كرده اند. او را از حفاظ بصره مى شناسند. وى در زمان حسن بصرى فتوى مى داد. احمد بن حنبل و ابن معين و نسائى و ابوحاتم رازى و عجلى او را ثقه دانسته اند. در پنج «صحيح» از صحاح ششگانه به روايات او احتجاج شده است. در سفرى كه به حج مى رفت در ميانه راه درگذشت. از آثار وى: «تفسير ابن ابى هند».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (370 /6)، تاريخ الاسلام (حوادث

415 -413 /140 -121)، تاريخ الكبير (232 -231 /3)، تهذيب التهذيب (183 -182 /3)، الجرح والتعديل (ج 1، ق 412 -411 /2)، الذريعه (240 /4)، ذيل تاريخ الكبير (90 -89 /2)، رجال الطوسى (120)، سير النبلاء (379 -376 /6)، طبقات ابن سعد (190 -189 /7)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (59)، معجم رجال الحديث (91 /7).

ابن بابويه ابوجعفر، محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابوجعفر محمد بن على ابن حسين فرزند مهتر ابوالحسن على بن حسين قمى و ملقب به صدوق (ف. 381. ه.ق.). او از اساتيد بسيار از جمله پدر خود و محمد بن حسن ابن الوليد ادب و فقه را فراگرفت.

وى با سلاطين و اعاظم شيعه زمان خود آميزش داشت. كتاب من لا يحضره الفقيه خود را كه از كتب معتبر شيعه و يكى از كتب اربعه است به نام الوليد نوشته است. مدتى نيز در بغداد تدريس مى كرده در اواخر عمر در رى متوطن شد و وزير ركن الدوله، صاحب بن عباد او را گرامى مى داشت. ابن بابويه كتاب عيون الاخبار الرضا را به نام صاحب بن عباد نوشت. از كتب ديگر اوست: اكمال الدين، امالى، معانى، الاخبار، كتاب التوحيد، ثواب الاعمال، علل الشرائع، كتاب الخصال، و كتاب الاعتقاد كه همه به طبع رسيده.

محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمى. كنيه وى ابوجعفر و لقبش (صدوق) است و او چنانكه شيخ گويد: به جلالت قدر معروف و به قوه حافظه موصوف در مضمار فقاهت يكه سوار و در ميدان احاديث و اخبار و بصيرت به احوال رجال علمدار، او را كتابهاى بسيار و مصنفات بيشمارى است و آنها را در فهرست ذكر كرده ايم.

نجاشى و علامه فرموده اند: او پيشواى ما شيعه و فقيه ماست. و

در خراسان رئيس طايفه بوده.

در سنه ى 355 وارد بغداد شد و با حداثت سن شيوخ طائفه بسماع حديث مستفيض و بهره مند شدند و علامه نيز پس از اين سخن او را به جلالت قدر و حفظ و بصيرت به احوال رجال و ناقديت اخبار ستايش كرده و گفته است در قميين مانند او در قوه حافظه و حفظ حديث و كثرت علم ديده نشده قريب سيصد كتاب تصنيف كرده و آنها را در كتاب كبير خود ذكر كرده ايم و به موافقت نجاشى گفته وفات وى در رى سنه ى 381 بوده.

وحيد بهبهانى قدس سره الشريف در تعليقه از محقق بحرانى نقل كرده كه در حاشيه كتاب بلغه كه در علم رجال است چنين گفته: مشايخ ما يكى از ديگرى از شيخ بهائى رحمةاللَّه عليه روايت كرده اند كه: كسى از وى از حال اين شيخ بزرگوار سؤال كرد. پس از تعديل و توثيق و ثنا و ستايش او فرمود كه در قديم الايام كسى از من سؤال كرد كه زكريا بن آدم و شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه كدام يك افضل و در مرتبه جلالت اكملند گفتم زكريا بن آدم، چه اخبار بسيار و احاديث بى شمار از ائمه اطهار عليهم صلوات اللَّه الملك الغفار در مدح او وارد شده. پس از اين جواب در خواب خدمت شيخ صدوق (ره) رسيدم آن جناب به من عتاب كرده فرمود، از كجا دانستى كه زكريا بن آدم از من افضل است و روى از من برگردانيد.

اين بزرگوار در السنه اهل علم ملقب به ريئس المحدثين و صدوق مطلق است و گفتيم كه او با برادرش (حسين بن بابويه) بدعاء حضرت صاحب الامر عجل اللَّه فرجه

متولد شده اند و مدح ايشان قبل از ولادتش به زبان آن لسان اللَّه جارى شده.

بالجمله جلالت او پيدا و آشكار و عدالت او كالشمس فى رايعة النهار است كتب و مصنفات وى بتفصيل در كتاب رجال شيخ و نجاشى (ره) مذكور است و حضرتش را در مجلس ركن الدوله ديلمى با علماى مخالفين در اثبات خلافت بلافصل حضرت اميرالمؤمنين و حقانيت مذهب شيعه مناظره ايست كه قاضى نوراللَّه شوشترى نوراللَّه مرقده الشريف در (مجالس المؤمنين) آن را نقل كرده از خوف اطناب از درجش اجتناب شد.

قبر شريفش در شهر رى نزديكى قبر منور حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در وسط باغ مستوفى با بقعه و قبه عالى زيارتگاه عامه مردم است، اين نويسنده ترجمه او را مفصلا با تراجم دانشمندان و رجال علمى كه در اطراف مزار او مدفون اند در كتاب «تذكرة المقابر» فى «احوال المفاخر» خود نگاشته ام من جمله كرامات آن بزرگوار كه جماعتى از اعلام در كتب خود ثبت نموده اند در زمان فتحعليشاه خواستند قبر شريفش را تعمير نمايند ناگزير به نبش شدند ديدند جسد مطهرش بحال خود باقيست و نپوسيده است و بر نوك ناخن و محاسن او رنگ حنا باقى است.

مرحوم حاج شيخ عبداللَّه مامقانى در رجال خود (تنقيح المقال) مى گويد و از چيزهائى كه گواهى به جلالت او مى دهد اضافه بر آنچه گذشت كه براى من نقل كرده اند بسند صحيح متجاوز از چهل سال قبل، از عدل ثقه امين سيد ابراهيم لواسانى تهرانى (جد سادات لواسانى) قدس سره كه در اواخر صده سوم بعد از هزار (1300) سيل قبر او را خراب كرد و جسد شريفش نمودار شد، سيد لواسانى از اشخاصى بوده

كه داخل قبر شده و ديده كه جسد شريفش صحيح و سالم است و تغيير نكرده گويا روح او الآن از جسدش مفارقت نموده و رنگ حنا بر محاسن و زردى حنا در پاى او موجود است.

نگارنده گويد- اين حكايت را شنيدم از سيد استادم علامه بزرگوار فقيه و محدث اهل البيت عليهم السلام آيةاللَّه نجفى مرعشى مدظله كه فرمودند مرحوم پدرم علامه ورع حاج سيد محمود مرعشى در سفر مشهدش در تهران با عده اى از علماء مركز به زيارت بدن شريف مرحوم صدوق موفق شده و دست او را بوسيده كه نرم بود و ناخن يك دستش را گرفته و دست ديگرش را نگرفته بود (گويا دست راست را روز پنجشنبه گرفته و دست چپ را براى روز جمعه گذارده كه در شب جمعه وفات نموده).

و اين مطلب از متواتراتست و افرادى كه به اين فيض رسيده اند نامبردگان زيراند:

1- سيد ابراهيم لواسانى 2- ميرزا ابوالحسن جلوه حكيم و فيلسوف آن عصر 3- سيد محمود مرعشى 4- حاج آقا محمد آل آقا سبط وحيد بهبهانى 5- آخوند ملا محمد اندرمانى و بعضى ديگر.

از تصنيفات و تأليفات آن بزرگوار قدس سره كه مطبوع و در كتابخانه نگارنده موجود است نامبرده هاى زير است: 1- كتاب من لا يحضره الفقيه 2- كتاب علل الشرايع 3- كتاب معانى الاخبار 4- كتاب الامالى 5- كتاب التوحيد 6- كتاب خصال 7- كتاب المقنع 8- كتاب ثواب الاعمال 9- كتاب عقاب الاعمال 10- كتاب عيون اخبارالرضا 11- كتاب الاعتقادات 12- كتاب حقوق الاخوان 13- كتاب صفات الشيعه 14- كتاب اكمال الدين و اتمام النعمه كه به امر حضرت صاحب الامر روحى له الفداء نوشته است و از

كتابهاى بسيار ارزنده او كتاب مدينةالعلم است كه متأسفانه از قرن ششم به بعد مفقود شده و اثرى از او نيست و به گفته بعضى از بزرگان اگر مفقود نشده بود ما را از كتب اربعه مستغنى مى كرد.

اين بزرگوار دانشمندى نابغه و متحرك بوده و فكرى مواج داشته است. او در روزگار سلطنت ركن الدوله ديلمى و وزارت صاحب بن عباد كه هر دو شيعى مذهب و شخصيتى ممتاز داشته اند به منظور معرفى شيعه، دست به يك سلسله مسافرتهاى طولانى زد و همه جا با استقبال شايان اهل فضل و رجال حديث روبرو شد، اين مسافرتها از رى كه مقر وى بود شروع و به رى نيز پايان يافت، به طورى كه از تأليفات او استفاده مى شود صدوق در سال 352 هجرى در نيشابور بود كه آن روز مركز علمى بزرگ اهل تسنن بود توقف داشت و همانسال به بغداد و از بغداد به كوفه رفته و تا سال 354 در كوفه بوده سپس در 355 به بغداد مراجعت كرده و در 367 به خراسان سفر كرد و تا سال 368 در نيشابور ماند و همان سال عازم ماوراءالنهر و بخارا شد و در سال 372 كتاب با عظمت «من لا يحضره الفقيه» را در قصبه «ايلاف» از توابع شهر تاريخى «بلخ» تأليف كرد.

رجال و دانشمندانى كه افتخار مجاورت اين بزرگوار را يافته اند بسيار و از معاريف و مشاهير آنان نامبردگان زير مى باشند.

1- مرحوم علامه عاليقدر و حكيم ربانى حاج شيخ على مدرس نورى (ره)

2- مرحوم سيد المتالهين فيلسوف و حكيم اماميه علامه بزرگ ميرزا ابوالحسن جلوه.

3- مرحوم شيخ الحكماء والفقهاء ميرزا طاهر تنكابنى.

4- مرحوم عالم

جليل القدر ميرزا مسيح طالقانى استاد و مدرس مدرسه مروى كه ماده تاريخ فوتش اين آيه: (لن يستنكف المسيح ان يكون عبداً للَّه) است

5- مرحوم حجةالاسلام و شيخ الاعلام حاج شيخ محمد آملى والد ماجد آيةاللَّه آملى معاصر ما.

6- عالم بزرگوار حاج شيخ احمد خندق آبادى پدر بزرگوار شيخ المحدثين حاج شيخ جعفر خندق آبادى معاصر.

7- دانشمند جليل القدر حاج شيخ محمد خندق آبادى فرزند آن مرحوم.

و بسيارى ديگر كه ذكر آنها موجب اطناب و طالبين مراجعه به كتاب تذكرةالمقابر نويسنده كنند.

(وف 381 ق)، محدث، مفسر، فقيه، اصولى، حافظ قرآن و رجال شناس شيعى. مشهور به شيخ صدوق. وى يكى از برجسته ترين فقها و محدثان شيعه است. اهل قم بود و در خانواده اى فقيه و دانشور به دنيا آمد. پدرش، ابوالحسن على بن حسين، شيخ قمى ها در زمان خويش، نيز محدث و فقيه والايى بود. در قم از پدرش و محمد بن حسين بن وليد و محمد بن على ماجيلويه و احمد بن على بن ابراهيم قمى و ديگران، فقه و حديث آموخت. استادان شناخته شده ى او را در قم و ديگر شهرها متجاوز از دويست نفر مى دانند. سپس راهى سفرى دراز گرديد و در رى، نيشابور، مشهد، بلخ، بخارا، مدينه، كوفه، بغداد و همدان، نزد عالمان بزرگ آن عصر به تحصيل علم پرداخت و از سرآمدان شيعه ى آن روزگار شد. شيخ مفيد و حسين بن عبيداللَّه غضائرى و حسين بن على بن بابويه از شاگردان معروف او بودند. دانش، حافظه قوى و استوارى او در معارف شيعى، آثارش را به لحاظ اهميت در صدر قرار مى دهد. در آخرين سالهاى زندگى به درخواست شيعيان رى در آن شهر ساكن شد و

در همان جا درگذشت. تأليف حدود سيصد اثر را به وى نسبت مى دهند و نجاشى از يكصد و هشتاد كتاب او نام مى برد. مهم ترين اثار وى عبارت اند از: «من لا يحضره الفقيه»، يكى از كتب چهارگانه ى شيعه؛ «الاعتقادات»؛ «مدينة العلم»؛ «عيون اخبار الرضا (ع)»، كه به درخواست صاحب بن عباد نوشت؛ «الخصال» «اثبات الخلافة»؛ «فضائل الشيعة»؛.«علل الشرايع»؛ «دعائم الاسلام»؛ «ثواب الاعمال»؛ «كتاب الامالى»، معروف به «مجالس»؛ «معانى الاخبار»؛ «اثبات الوصية»؛ كتاب «التوحيد»؛ «صفات الشيعة»؛ «نصوص الائمة».[1]

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (159 / 7)، اعيان الشيعه (25 -24 / 10)، ايضاح المكنون (584 ،505 ،491 ،490 ،456 ،350 ،342 ،316 ،315 ،297 ،261 ،196 ،103 / 2 ،477 ،473 ،348 ،123 / 1)، تاريخ ادبى ايران (548 -547 / 1)، تاريخ بغداد (89 / 3)، خاتمة مستدرك الوسائل (265 -257 ،240 / 3)، دانشنامه (432 -431 / 3)، دايرة المعارف فارسى (17 -16 / 1)، الذريعه (179 / 24 ،232 / 22 ،204 / 21 ،260 / 16 ،375 ،313 ،45 / 15 ،162 / 7 ،482 / 4 ،315 ،226 / 2)، رجال الطوسى (495)، رجال النجاشى (316 -311 / 2)، روضات الجنات (135 -123 / 6)، رجال ابن داود (قسم 325 -324 / 1)، رياض العلماء (122 -119 / 5)، رى باستان (422 / 2 ،426 -424 / 1)، ريحانه (439 -434 / 3)، سير النبلاء (304 -303 / 16)، الفهرست لابن النديم (363)، الفهرست للطوسى (305 -304)، فوائد الرضويه (564 -560)، كشف الظنون (1174)، الكنى والالقاب (223 -221 / 1)، لغت نامه (ذيل/ ابن بابويه)، مؤلفين كتب چاپى (617 -612 /

5)، مجالس المؤمنين (463 -454 / 1)، معجم المؤلفين (3 / 11)، معجم رجال الحديث (326 -316 / 16)، هدية الاحباب (50 -49)، هدية العارفين (53 -52 / 2).

ابن شهرآشوب سروي مازندراني، رشيدالدين

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(588 -488 ق)، عالم، متكلم، محدث، فقيه، مفسر، اديب و شاعر شيعى. در سارى متولد شد. نياى وى شهرآشوب از شاگردان شيخ طوسى بود و ابن شهرآشوب به واسطه ى پدر خود از او روايت مى كرد. در هشت سالگى قرآن را حفظ مى خواند. از زمخشرى و احمد و محمد غزالى و خطيب خوارزمى اجازه ى روايت داشت. بنا به دلايل مذهبى به حلب كه در آن زمان در پرتو حمايت حمدانيها پيشرفته ترين مركز علمى تشيع و پناهگاه شيعيان بود، رفت. مدتى نيز در بغداد اقامت داشت. به دليل اينكه بلاغتش در خطبه مورد پسند مقتفى، خليفه ى عباسى، واقع شد و مواعظش در وى مؤثر افتاد، منصب تدريس در بغداد و لقب رشيدالدين گرفت. پدرش شيخ على بن شهرآشوب، ابومنصور احمد طبرسى، امين الدين طبرسى، ابوالفتوح رازى، قطب راوندى، وفتال نيشابورى، از جمله ى استادان وى بودند. شاگردان زيادى نزد وى تربيت شدند. محقق حلى خود را به يك واسطه شاگرد او مى دانسته است. شهرت و مقبوليت وى چندان بود كه على رغم اعتقادات شيعى، مورد احترام و قبول اهل تسنن نيز بود و وى را از محدثين ثقه مى دانند. مقبره ى ابن شهرآشوب در جبل جوشن نزديك مشهد حسينى قرار دارد. از آثار وى: «معالم العلما»، كه فصلى از آن درباره ى شعراى شيعه است؛ «مناقب آل ابى طالب»؛ «متشابه القرآن»؛ «بيان التنزيل»؛ «اعلام الطرائق فى الحدود والحقائق»؛ «انساب آل ابيطالب»؛ «الاسباب والنزول على مذهب آل رسول (ص)»؛ «الحاوى»؛ «الاوصاف»؛ «المنهاج»؛ «المخزون المكنون فى عيون الفنون».[1]

سارى قديم الايام

معدن رجال و دانشمندان بزرگ علمى بوده و بزرگان از قبيل علامه جليل القدر جناب محمد بن على بن شهرآشوب ساروى مازندرانى منسوب به آن مى باشد.

اين بزرگوار از علماء قرن ششم هجرى و صاحب تأليفات عديده مانند مناقب آل ابيطالب و متشابهات القرآن و معالم العلماء و غيره مى باشد.

علماء علم رجال وى را چنين ستوده اند.

محمد بن على بن آشوب السروى نوراللَّه مرقده السنى فخر الشيعه و تاج الشريعه محى آثار المناقب والفضائل والبحر المتلاطم الزخار الذى ليس له ساحل قطب المحدثين و شيخ مشايخهم رئيس العلماء و فقيههم رشيد الملة والدين شمس الاسلام والمسلمين فقيه وجيه و محدث مفسر محقق اديب اريب شاعر منشى بليغ جامع فنون فضائل و محاسن عالم ربانى شيخ رشيد بن ابن شهر آشوب المازندرانى صاحب 1- مناقب آل ابيطالب 2- والمعالم 3- و مثالب النواصب 4- والمخزون المكنون فى عيون الفنون 5- و اعلام الطرائق فى الحدود 6- والحقايق 7- والاوصاف 8- و مائدة الفايده 9- والمثال فى الامثال والاسباب 10- والنزول على مذهب آل الرسول 11- والحاوى 12- والانصاف 13- والمنهاج الى غير ذلك مما ذكره فى رجاله المسمى بمعالم العلماء.

وى در شب جمعه 22 شعبان سنه 588 ق ه وفات يافته و در بيرون حلب در بالاى كوه معروف به جبل جوشن در جوار مشهدالسقط (محسن بن حسين الشهيد (ع)) و قبر احمد بن منير و ابن زهره.

و ما به خواست خدا عده اى از رجال گذشته و معاصر اين شهر را به نظر ارباب فضل و دانش مى آوريم.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (167 /7)، اعيان الشيعه (17 /10)، ايضاح المكنون (452 ،427 ،421 /2 ،103 ،69 /1)، خاتمة مستدرك الوسائل

(60 -56 /3)، دانشنامه ى ايران و اسلام (663 -662 /5)، الذريعه (233 ،154 /23 ،319 -318 /22 ،201 ،99 -98 /21 ،231 /20 ،76 ،73 ،63 -62 ،11 -10 /19 ،178 -177 /3 ،477 ،476 ،378 ،239 ،12 /2)، روضات الجنات (272 -269 /6)، رياض العلماء (128 -124 /5)، ريحانه (60 -58 /8)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 274 -273 /6)، فوائد الرضويه (571 -568)، قصص العلماء (429 -428)، كشف الظنون (1584 ،1269 ،77)، الكنى والالقاب (333 -332 /1)، لسان الميزان (395 /6)، لغت نامه (ذيل/ ابن شهرآشوب)، مؤلفين كتب چاپى (625 -624 /5)، معجم المؤلفين (17 -16 /11)، نامه ى دانشوران (46 -45 /5)، الوافى بالوفيات (164 /4)، هدية الاحباب (69)، هدية العارفين (102 /2).

ابن مردويه ي اصفهاني، ابوبكر احمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(410 -323 ق)، محدث، حافظ، مفسر و مورخ. از ابوسهل بن زياد قطان، ابن اسحاق خراسانى، محمد اسوارى، احمد بندار و ديگران حديث شنيد. ابوالقاسم عبدالرحمان بن منده، ابوبكر مستملى عطار و ابن شكرويه و برخى ديگر از وى روايت شنيدند. در «معجم البلدان» و «الكنى والالقاب» و «هدية الاحباب» سال وفات او 352 ق ذكر شده است. از آثار وى: «المستخرج على صحيح البخارى»؛ «التاريخ»، درباره ى تاريخ اصفهان؛ «تفسير القرآن» يا «تفسير الكبير»، معروف به «تفسير ابن مردويه»؛ «الامالى»، در سيصد مجلس.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (246 /1)، ريحانه (200 /8)، سير النبلاء (311 -308 /17)، كشف الظنون (439)، الكنى والالقاب (406 /1)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم البلدان (216 /1)، معجم المؤلفين (190 /2)، الوافى بالوفيات (201 /8)، هدية الاحباب (87)، هدية العارفين (72 -71 /1).

ابن نقيب بلخي، جمال الدين، ابوعبداللَّه محمد

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(698 -611 ق)، مفسر و فقيه حنفى. پدرانش از مردم بلخ بودند. در قدس به دنيا آمد. به مصر رفت و در مدرسه عاشوريه آنجا مشغول تدريس شد. سپس به قدس مراجعت كرد و در همان جا درگذشت. از آثارش: تفسيرى است به نام «التحرير والتحبير لاقوال ائمة التفسير فى معانى كلام السميع البصير»، شامل اسباب نزول و قراآت و اعراب و لغات و علم باطن و حقايق آن در پنجاه يا هفتاد يا نود و نه مجلد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (21 /7)، دائرةالمعارف البستانى (724 /1)، ريحانه (256 /8)، كشف الظنون (358)، الكنى والالقاب (441 /1)، لغت نامه (ذيل/ ابن نقيب)، معجم المؤلفين (50 -49 /10)، الوافى بالوفيات (137 -136 /3)، هدية العارفين (139 /2).

ابن بُندار قزويني، ابويوسف عبدالسلام

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(488 -393 ق)، مفسر، متكلم و محدث معتزلى. اصلاً قزوينى است و در آنجا به دنيا آمد. ابتدا در زادگاهش به تحصيل پرداخت. وى از شاگردان برجسته قاضى عبدالجبار همدانى بود و در نزد وى كلام خواند و مذهب اعتزال را از او اخذ كرد. در همدان از ابوطاهر بن سَلمة و در اصفهان از ابونعيم، و نيز از اساتيد ديگر بهره گرفت. گرانمايه، خوش محضر و ظريف بود. ابوالقاسم بن سمرقندى ابوغالب بن بنّاء، هبة اللَّه بن طاووس و اسماعيل بن محمد تيمى و أبوسَعْد بغدادى و ديگران از وى حديث شنيدند. ساليان بسيارى در مصر به سر برد. چندى هم در طرابلس (شام) سكنى كرد. از دمشق ديدار كرد و آن شهر را بَلَدِالنَّصْب، شهر دشمنان اميرالمؤمنين و خاندانش (ع) ناميد. در اواخر عمر مقيم بغداد شد، و در همان جا درگذشت و در گورستان

خيزران دفن شد. ابن اثير تاريخ تولد وى را 411 ق ذكر كرده است و در «هدية العارفين» نيز به تبع آن چنين آمده است. ازآثار وى: «حدائق ذات بهجة»، تفسير قرآن در سيصد جزء كه هفت جزء آن درباره ى سوره فاتحه است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (131 /4)، سير النبلاء (620 -616 /18)، الكامل (178 /8)، كشف الظنون (634)، لسان الميزان (362 ،350 -347 /4)، معجم المؤلفين (231 /5)، هدية العارفين (569 /1).

ابن بَوَاب، ابوالحسن علي

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 423 /413 ق)، خطاط مذهّب، حافظ، قارى، اديب و شاعر شيعى. مشهور به ابن بواب يا ابن سترى و ملقّب به علاءالدين و قبلةالكتاب. پدرش پرده دار دستگاه آل بويه بود و شهرت وى هم از اين رو است. ابوالحسن نيز يك چند در خدمت بهاءالدوله ى ديلمى سرپرستى كتابخانه ى بهاءالدوله را در شيراز بر عهده داشت. خوشنويسى را از ابن اسد كاتب آموخت، برخى او را شاگرد حسن بن مقله و بعضى شاگرد محمد بن مقله دانسته اند. خط نسخ را به شيوه ى خود مى نوشت و اصولى نيز براى آن وضع كرد. وى را پايه گذار شيوه ى ريحانى و محقق نيز دانسته اند. آموزشگاهى براى تعليم خط تأسيس كرد كه تا 698 ق برجا بود. شصت و چهار نسخه قرآن به خط خود نوشته بود. ابن بواب به خدمت فخرالملك، ابوغالب محمد بن على بن خلف واسطى، والى عراق، از جانب بهاءالدوله، درآمد و نديم وى شد. در بغداد درگذشت و در جوار امام احمد حنبل به خاك سپرده شد. آثارى از وى در مجموعه ى چستربيتى لندن و كتابخانه لاله لى استانبول باقى است. نسخه قرآن كتابخانه چستربيتى به امضاى او و به تاريخ 391 ق است

كه هم از نظر خط و هم از تذهيب مجلل است. اشعارى نيز در فن خط و لوازم آن سروده كه اديبان «القصيدة الرائية» او را در نهايت بلاغت دانسته اند. شهرت او در تكميل و تنقيح شيوه ى ابن مقله است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اطلس خط (308 -300)، الاعلام (183 /5)، پيدايش خط و خطاطان (75 ،74 -70)، تاريخ گزيده (696)، تاريخ هنرهاى ملى (744 -739 /2)، خوشنويسان و هنرمندان (22)، دانشنامه ى ايران و اسلام (454 /3)، دائرةالمعارف البستانى (411 -410 /1)، ريحانه (424 -422 /7)، سرآمدان فرهنگ (36 -35 /1)، سير النبلاء (320 -315 /17)، كارنامه ى بزرگان (24)، كشف الظنون (1339)، الكنى والالقاب (234 /1)، گلستان هنر (19 ،18 ،12)، مجالس المؤمنين (488 /2)، معجم الادباء (134 -120 /15)، معجم المؤلفين (258 /7)، مناقب هنرمندان (113 ،42 ،38 -37)، نامه ى دانشوران (105 -91 /5)، وفيات الاعيان (344 -342 /3)، هدية الاحباب (51).

ابن جراح بغدادي، ابوالحسن علي

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(334 -245 ق)، اديب، نويسنده، محدث، مفسر و مورخ. از خاندانى ايرانى تبار بود. از احمد بن بُديل قاضى و حسن بن محمد زعفرانى و ديگران حديث شنيد. فرزندش عيسى و ابوالقاسم طبرانى و ابوطاهر ذهلى از او حديث روايت كرده اند. وى وزير مقتدر و قاهر عباسى بود كه امور مالى دولت را سامان داد. مدتى خليفه او را بركنار كرد و به زندان انداخت و پس از آزادى به رياست ديوانها منصوب شد. در 311 ق او را به مكه، سپس به صنعا تبعيد كرد. در 312 ق بخشوده و رياست ديوان اشراف مصر و شام به او سپرده شد. پس از آن در 315 ق مجدداً به وزارت رسيد، ولى

باز بر اثر حسد درباريان خشم خليفه بر وى نازل شد و او را دستگير و زندانى كردند. ابن جراح از وزراى ايرانى دربار خلفاى عباسى بود، كه زندگى پر فراز و نشيبى را گذراند، اما در پايان زندگى، در بغداد، محتشم زيست. او را به نيك رفتارى و نيك خلقى ستوده اند. هارولدباون خاورشناس انگليسى كتابى درباره ى زندگى وى به نام «زندگى على بن عيسى و عصر او» به انگليسى نوشته است. از آثارش: «ديوان رسائل»؛ «معانى القرآن» و تفسير آن كه با همكارى ابوالحسن واسطى و ابن مجاهد مقرى تأليف شد، «جامع الدعاء»؛ «كتاب الكتّاب و سياسة المملكة و سيرة الخلفاء».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :آثار الوزراء (131 -126) الاعلام (133 /5)، تاريخ بغداد (16 -14 /12)، روضات الجنات (207 -206 /5)، سير النبلاء (301 -298 /15)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (212 -211 ،60)، معجم الادباء (73 -68 /14)، معجم المؤلفين (162 -161 /7).

ابن حبيب نيشابوري، ابوالقاسم حسن

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 406 ق)، مفسر، قارى، واعظ، مورخ، اديب و نحوى. از اصم و ابوالحسن كارزى و ابوحاتم بن حِبّان و ابوزكريا عنبرى حديث شنيد. ابوالقاسم ثعلبى از خواص شاگردان وى بود. نخست مذهب كرامى داشت، اما بعدها به مذهب شافعى گرويد. در علوم و معانى قراآت مختلف امام عصر خود بود و در نيشابور سرچشمه علم به حساب مى آمد. وى در آنجا به تدريس مشغول بود و گروه فراوانى از مجلس درس او بهره مند گرديدند. ابوبكر حيرى واعظ و محمد فرغانى و حسين سكّاكى از وى روايت كرده اند. ابن حبيب در مغازى، قصص و سير نيز پيشگام بود. از آثار وى: «تفسير النيسابورى القديم» يا «تفسير قرآن مجيد»؛ «عقلاء المجانين». از وى آثارى

در آداب و مواعظ و نيز اشعارى پراكنده بر جاى ماند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ريحانه (278 /6)، سير النبلاء (238 -237 /17)، كشف الظنون (460)، لغت نامه (ذيل/ حسن)، معجم المؤلفين (278 /3)، الوافى بالوفيات (240 -239 /12)، هدية العارفين (274 /1).

ابن سَلْم رازي اصفهاني، ابويحيي عبدالرحمان

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(291 -211 ق)، عالم، حافظ، محدث و مفسر. در رى متولد شد. وى امام مسجد جامع اصفهان بود. از سهل بن عثمان و عبدالعزيز بن يحيى و حسين بن عيسى زُهرى روايت كرده، و قاضى ابواحمد عسّال و ابوالقاسم طَبَرانى و ابوالشيخ بن حَيّان و عبدالرحمان بن سياه از وى حديث شنيدند. از آثارش: «المسند»، در حديث؛ «التفسير»، تفسيرى بر قرآن.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (99 /4)، رى باستان (319 /2)، سير النبلاء (531 -530 /13)، معجم المؤلفين (175 /5)، هدية العارفين (513 /1).

ابن سينا، ابوعلي حسين

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(427 /428 -370 ق)، پزشك، فيلسوف، منطقى و دانشمند. مشهور به ابن سينا يا ابوعلى سينا، در مغرب زمين آويسن يا آويسنا و ملقب به حجةالحق، شيخ الرييس، شرف الملك و امام الحكما. ابن سينا در افشنه ى بخارا، زادگاه مادرش، متولد شد. پدر وى از ديوانيان دستگاه سامانيان بود و در تربيت فرزندان خود سخت كوشا. پدر ابن سينا، عبداللَّه، شيفته ى تعليمات اسماعيليان بود. ابن سينا، على رغم اشراف به نظر و عقايد اين گروه، گرايشى به اين فرقه نداشت. در چهارده سالگى در علم بر استاد خود ابوعبداللَّه ناتلى پيشى گرفت، چندان كه مشكلات منطق را بر استاد خود مى گشود. در شانزده سالگى جمعى از پزشكان فاضل زيردست او كار مى كردند. ابوعلى با مداواى بيمارى نوح بن منصور سامانى امير خراسان اجازه يافت كه از كتابخانه ى عالى امير استفاده كند. در هجده سالگى جامع العلوم شد و از اين پس ترقيات وى نتيجه ى اجتهاد شخصى خود وى بود. در بيست و يك سالگى نخستين اثر فلسفى خود را تحت عنوان «العروضيه» به درخواست ابوالخير عروضى نوشت. پس از درگذشت پدر، به خدمات ديوانى روى آورد.

به زودى فكر و تدبير او مورد قدردانى واقع شد. اميران علاوه بر نصايح پزشكى او در سياست نيز خواستار رأى او شدند. چندين بار به وزارت رسيد، و در معرض رشك ديگران قرار گرفت. چندين بار فرار كرد. مدتى زندانى شد. ولى از زندان گريخت. چهارده سال در آرامش در دربار علاءالدوله ديلمى در اصفهان مى زيست. بر اثر مسافرتها و شب زنده داريها و بى توجهى به خود به قولنج مبتلا شد و در ضمن لشكركشى علاءالدوله در همدان درگذشت و در همين شهر به خاك سپرده شد. در جشن يادبود هزاره ى او بر مزارش بنايى ساختند. شهرت ابن سينا چندان است كه از مرزهاى سرزمينهاى اسلامى گذشته و به سراسر جهان رسيده است. آثار او به زبانهاى مختلفى ترجمه و منتشر شده اند. ابن سينا، علاوه بر پزشكى و فلسفه، در نجوم، فيزيك، علوم طبيعى نيز آثارى دارد از آن جمله، در اواخر عمر به دستور علاءالدوله آلتى شبيه ورنيه ى كنونى براى به دست آوردن نتايج دقيق در رصد اختراع كرد. از هوش و حافظه ى وى سخنها گفته اند و او را سرآمد فلاسفه اسلامى دانسته اند. وى با ابوريحان بيرونى و ابوسهل مسيحى، معاشرت و مباحثه داشت و از معاصرينش مى توان ابن خمار و ابوالفرج بن طيّب را نام برد و از جمله شاگردان او ابوالحسن بهمنيار بن مرزبان، ابن زيله، ابوعبداللَّه معصومى، ابوعبيد جوزجانى را با ابوسعيد ابوالخير نيز مباحثه اى داشت كه بسيار مشهور است. ابن سينا در زمينه ى ادبيات نيز كتابهايى نوشت و اشعارى نيز به وى منسوب است. از آثار او: «النجاة»؛ «الاشارات والتنبيهات»، در منطق و حكمت؛ «الشفا» در حكمت علمى نظرى؛ «دانشنامه ى علائى»، به فارسى؛ «اسرار الصلاة»؛

«مبدأ و معاد»؛ «قانون»، در طب. اين كتاب با وجود ناقص بودن، سبب اشتهار ابن سينا در اروپا شد. «اسباب حدوث الحروف و مخارجها»، در زبان شناسى؛ «الموجز الكبير»؛ «الموجز الصغير»، هر دو در منطق؛ «رساله حى بن يقظان»؛ «المدخل الى صناعة الموسيقى»، در موسيقى كه از آثار فارابى كامل تر و جامع تر است؛ «مقالة فى آلة رصديه». در كل 276 عنوان كتاب به او نسبت مى دهند كه 131 اثر را با انتساب صحيح و مابقى را با انتساب مشكوك از او دانسته اند.[1]

شيخ الرئيس حجةالحق شرف الملك امام الحكماء ابوعلى حسين بن عبداللَّه بن حسن بن على معروف به ابن سينا (و. افشنه يا خرميثن 370- ف. همدان 428 ه.ق.) پدر او از مردم بلخ و مادر وى ستاره از اهل افشنه (نزديك بخارا) بود. ابن سينا در بخارا كسب علم كرد و در ده سالگى قرآن را از بر نمود و نزد ابو عبداللَّه ناتلى منطق و هندسه و نجوم آموخت. و پايه وى از استاد در گذشت. از آن پس به تعقيب علوم طبيعى و ما بعدالطبيعه و طب پرداخت. آثار فارابى فكر ابن سينا را به خود جلب كرد و مشوق او در مطالعه آثار فلسفى گرديد. وى در عنفوان شباب نوح بن منصور پادشاه سامانى را معالجه كرد و از كتابخانه گرانبهاى او بهره ها برد. ابن سينا بخارا را ترك گفت و به گرگانج شتافت، و از آنجا به حكم ضرورت به خراسان و سپس به گرگان و رى و همدان و اصفهان شد و آثار ذى قيمت خويش را در اين سفرها تحرير كرد. شيخ در همدان به وزارت شمس الدوله رسيد. و سالهاى اخير عمر را در اصفهان در

حمايت علاءالدوله كاكويه گذرانيد و در سفرى كه همراه امير مزبور به همدان مى شد، در راه مريض گرديد و در همدان درگذشت. آرامگاه او را بدانجا برپا داشته اند. به مناسبت هزارمين سال تولد وى، جشنى در سال 1331، ه. ش. در ايران منعقد گرديد. مؤلفات ابن سينا همواره مورد توجه بوده و شروح متعدد بر آنها نوشته اند و بسيارى از آنها نيز به زبانهاى غربى ترجمه شده است. آثار مهم ابن سينا- كتاب الشفاء كتاب القانون فى الطب، كتاب اشارات، كتاب النجاة، دانشنامه علائى (به فارسى) و غيره است. آرامگاه ابن سينا.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

منابع زندگينامه :[1] آثار الباقيه (395)، از فردوسى تا سعدى (157 -152)، استادان موسيقى (33 -32)، الاعلام (262 -261 /2)، اعيان الشيعه (80 -69 /6)، ايضاح المكنون (672 ،555 /2)، بزرگان و سخن سرايان همدان (149 -148 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (347 -346 ،343 -342 ،319 -303 /1)، تاريخ الحكماء قفطى (570 -555)، تاريخ طب (633 -477 /2)، تاريخ فلسفه در اسلام (721 -683 /1)، تاريخ گزيده (689 -688)، تاريخ موسيقى (153 -148 /1)، تاريخ نجوم اسلامى (321 -320 ،313 ،45 ،38 ،35 -34)، ترجمه ى تتمه ى صوان الحكمه (43 -29)، حبيب السير (449 /2)، دائرةالمعارف البستانى (539 -535 /1)، الذريعه (232 ،223 -222 ،220 ،218 -217 ،215 ،154 ،145 ،144 ،140 ،139 ،129 ،122 ،121 ،94 ،93 ،92 ،65 ،51 ،48 ،26 ،25 -24 /17 ،381 /15 ،201 /14 ،240 ،239 /10 ،47 /8 ،184 ،130 ،128 /7 ،286 ،43 /5 ،484 ،407 ،371 /1)، روضات الجنات (173 -159 /3)، زندگينامه ى رياضيدانان (34 -29)، سرگذشت ابن سينا (19 -1)،

سير النبلاء (537 -531 /17)، فوائد الرضويه (459 -458 /2)، كشف الظنون (2031 ،1900 ،1793 ،1783 ،1621 ،1550 ،1533 ،1520 ،1466 ،1455 ،1454 ،1440 ،1430 ،1408 ،1389 ،1341 ،1327 ،1311 ،1186 ،1055 ،953 ،900 ،897 ،896 ،894 ،891 ،889 ،880 -879 ،876 ،870 ،862 ،861 ،852 ،846 ،843 ،841 ،766 ،757 ،736 ،685 ،624 ،463 ،451 ،449 ،380 ،377 ،238 ،201 ،183 ،94 ،63 ،51 ،37 -36 ،12)، الكنى والالقاب (323 -320 /1)، لسان الميزان (541 -538 /2)، لغت نامه (ذيل/ ابوعلى سينا)، مجالس المؤمنين (189 -181 /2)، معجم المؤلفين (23 -20 /4)، مقدمه بر تاريخ علم (818 -816 /1)، مؤلفين كتب چاپى (800 -779 /2)، نامه ى دانشوران (146 -89 /1)، وفيات الاعيان (162 -157 /2)، الوافى بالوفيات (412 -391 /12)، هدية الاحباب (67 -66)، هدية العارفين (309 -308 /1).

ابن شاهين، ابوجعفر عمر

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(385 -297 ق)، محدث، حافظ، واعظ و مفسر. از محدثين ثقه و مورد اعتماد است كه در بغداد متولد شد و در شام، عراق، بصره و فارس حديث شنيد. ابوبكر باغندى و ابوالقاسم بغوى از جمله ى محدثانى بودند كه وى از آنان حديث شنيد. و ابوبكر برقانى، ابوسعد مالينى و ابوبكر محمد بن اسماعيل وراق از او روايت حديث كردند. بيش از سيصد تصنيف داشته است از جمله ى آنها: «تفسير قرآن»، حدود سى مجلد با اسناد مفصل؛ «المسند» يا «السنة»، در حديث؛ «معجم الشيوخ»؛ «كشف الممالك»؛ «ناسخ الحديث و منسوخه»؛ «تاريخ اسماء الثقات»؛ «الافراد».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (196 /5)، تاريخ بغداد (268 -265 /11)، دائرةالمعارف البستانى (540 -539 /1)، سير النبلاء (435 -431 /16)، كشف الظنون (1920 ،1426 -1425 ،1394)، معجم المؤلفين

(274 -273 /7)، هدية العارفين (781 /1).

ابن عبدك گرگاني

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف بعد از 340 ق)، مفسر، اديب، فقيه و متكلم امامى. معروف به عبدكى. عبدك اختصار عبدالكريم است. اهل گرگان بود و پيشواى شيعيان آنجا. مدتى در نيشابور توطن كرد. از عمران بن موسى جرجانى و همطبقه او حديث شنيد. حاكم نيشابورى از وى روايت كرده است. او سرانجام در گرگان درگذشت. از آثار وى: «التفسير» يا «تفسير ابن عبدك»؛ «شرح الجامع الصغير» و «شرح الجامع الكبير» محمد بن حسن شيبانى، در فروع فقه حنفى؛ «الاقتداء بعلى»؛ «الرد على الاسماعيليه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (159 /7)، اعيان الشيعه (438 -437 /9)، الذريعه (183 /10 ،244 /4)، رجال ابن داود (قسم 325 /1)، رجال النجاشى (301 -300 /2)، ريحانه (103 /8)، الفهرست للطوسى (368 ،306)، كشف الظنون (568 ،562)، معجم رجال الحديث (331 /16)، معجم المؤلفين (26 /11).

ابن فتي، ابوعبداللَّه سلمان، سليمان

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 493 ق)، لغوى، نحوى و مفسر. متولد نهروان بود. ياقوت حموى گويد كه نشو و نماى او در رى بوده است. وى در بغداد نحو را نزد ثمانينى و لغت را نزد حسن بن دهّان و حديث را از قاضى ابوطيّب طبرى فراگرفت، و به شهرهاى عراق سفر كرد و به تعليم پرداخت. سرانجام در اصفهان مقيم شد و در همان جا درگذشت. از آثار او: «تفسير القرآن»؛ «شرح الايضاح» ابوعلى فارسى، در نحو؛ «شرح ديوان المتنبى»؛ «شرح الامالى»؛ «علل القراآت»؛ «القانون»، در زبان شناسى، ده مجلد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (169 /3)، روضات الجنات (84 -82 /4)، ريحانه (138 -137 /8)، كشف الظنون (1313 ،1160 ،812 ،446 ،212 ،163)، معجم الادباء (253 -251 /11)، معجم المؤلفين (239 /4)، الوافى بالوفيات (313 -311

/15).

ابن قتيبه ي دينوري، ابومحمد عبداللَّه

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(276 -213 ق)، فرهنگ نويس، زبان شناس، نويسنده، محدث و مفسر. از مردم مرو بود. نزد استادانى چون اسحاق بن راهويه، ابوحاتم سهل بن محمد سجستانى و عباس بن فرج رياشى درس خواند. بيشترين تأثير را از ابن مقفع و ارسطو پذيرفت. آثار جاحظ را خوب مى شناخت. شكوفايى او با جنبش سنت گرايى متوكل همزمان بود. وى توانست با پاره اى از نوشته هاى خود از اصلاحات متوكل پشتيبانى كند، و در اندك زمانى سخنگوى اين مذهب شود. در 236 ق قاضى دينور شد و بعد از آن همين سمت را در بصره داشت تا زنگيان، شهر را تاراج كردند. ابن قتيبه پس از آن تمام همّ خود را بر سر تدريس گذاشت. وى علاوه بر پايگاه بلندى كه در ميان اهل سنت داشت، پايه گذار مكتب زبان شناسى بغداد بود كه مكتبى آميخته از مكاتب نحوى كوفه و بصره به شمار مى رفت. وى سومين نثرنويس بزرگ عرب پس از ابن مقفع و جاحظ است. آوازه ى او در عرب به خاطر توانايى وى در نگارش آثار ادبى است كه گونه اى انسان گرايى را در جريانهاى فكرى آن زمان نشان مى دهد. پسرش، احمد، و قاسم بن اصنع و عبدالرحمان شكرى از شاگردان او بودند. آثار او تا مصر نيز رفت. از آثارش: «ادب الكاتب»، كتابى واژگانى است براى دبيران كه پيشگفتار پرآوازه ى آن بيانيه اى فرنگى- سياسى است؛ «كتاب الانواء» درباره ى گاهنامه اخترشناسى با اطلاعاتى درباره ى برجهاى دوازده گانه، كهكشان راه شيرى و پيكره هاى آسمانى كه تمام متن كتاب باقى مانده است؛ «المعارف»، در شناخت و شرح رجال؛ «الشعر والشعراء» برگزيده ى شعر عرب به ترتيب زمان حيات شاعران كه پيشگفتار آن بيانيه ى مكتب نئوكلاسيك شمرده مى شود؛ «تفسير غريب

قرآن»، تفسير واژگانى بر آيه هاى دشوار؛ «تأويل مختلف الحديث»، بزرگ ترين اثر كلامى ابن قتيبه كه در آن شرح انديشه هاى دينى و سياسى و باورهاى وى آمده است؛ «تأويل القرآن»، در معانى و بيان و اعجاز قرآن؛ «عيون الاخبار»، مجموعه ى بزرگ ادبى؛ «غريب الحديث»، شرحى لغوى بر حديث از پيامبر (ص) تا معاويه؛ «اعلام النبوة»؛ «الامامة والسياسة»؛ «جامع النحو».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (280 /4)، ايضاح المكنون (506 ،146 ،134 /2 ،356 /1)، تاريخ مشاهير كرد (7 /1)، تاريخ بغداد (170 /10)، دائرةالمعارف البستانى (645 /1)، دانشنامه ى ايران و اسلام (781 -775 /6)، روضات الجنات (103 -100 /5)، ريحانه (152 /8)، سير النبلاء (297 -296 ،7 /12)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (130)، كشف الظنون (1724 ،1465 ،1464 ،1415 ،1399 ،1392 ،1204 ،1184 ،1102 ،807 ،760 ،722 ،609 ،575 ،463 ،335 ،108 ،47 ،32)، الكنى والالقاب (387 -383 /1)، لسان الميزان (161 -158 /4)، معجم المؤلفين (402 /13 ،150 /6)، وفيات الاعيان (43 -42 /3)، هدية العارفين (442 -441 /1).

ابن ماجه ي قزويني، ابوعبداللَّه محمد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(273 -209 ق)، حافظ، محدث، مفسر و مورخ. برخى گفته اند كه ماجه لقب پدر وى است نه جدش. ابن ماجه براى گردآورى حديث به رى، بصره، دمشق، بغداد، حمص، شام مصر و حجاز سفر كرد. در دمشق از هشام بن عمار و عباس بن وليد خلاّل و در حمص از محمد بن مصفى و در عراق از ابوبكر بن ابى شيبه و احمد بن عبده و اسماعيل فزارى و ديگران حديث شنيد. محمد بن عيسى ابهرى و ابوطيّب بغدادى و ابوعمرو احمد مدينى و ابوالحسن على بن قَطّان از شاگردان وى بودند. وى سرانجام در قزوين درگذشت. آوازه ى

او بيشتر به جهت كتاب «السنن» است كه چهار هزار حديث را در آن گرد آورده و يكى از كتابهاى ششگانه «صحيح» در حديث اهل سنت است. ابن ماجه خود گويد: چون كتاب «السنن» را بر ابوزرعه عرضه كردم، گفت: «گمان من آن است كه اگر اين كتاب در دسترس مردم قرار گيرد ديگر كتابها يا اكثرشان بى رونق شوند». از ديگر آثار وى: «تفسير القرآن»؛ «تاريخ قزوين»، كه گويا هر دو از ميان رفته اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (15 /8)، تهذيب التهذيب (458 -457 /9)، دانشنامه ى ايران و اسلام (823 -822 /6)، دائرةالمعارف البستانى (673 /1)، دايرةالمعارف فارسى (22 /1)، ريحانه (183 /8)، سير النبلاء (281 -277 /13)، كشف الظنون (1405 ،1004 ،439 ،300)، الكامل (62 /6)، الكنى والالقاب (398 /1)، نامه ى دانشوران (342 -340 /4)، معجم البلدان (391 /4)، معجم المؤلفين (116 -115 /12)، الوافى بالوفيات (220 /5)، وفيات الاعيان (279 /4).

ابن مظفر شيرازي، جلال الدين، ابوالميامن مسعود

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 725 ق)، مفسر، واعظ، عارف و دانشور. وى نياى مادرى ابوالعباس زركوب شيرازى، نويسنده ى «شيرازنامه» و نياى سوم جنيد شيرازى، نويسنده ى «شد الازار» بود. دوبار حج گزارد اما سعى كرد كه مردم بر آن مطلع نشوند. او در مسجد آدينه ى سنقرى وعظ مى كرد و در بقعه ى شيخ كبير درس حكمت مى گفت. در شيراز سپرده شد. از تأليفات وى: «كتاب مفتاح الروايات و مصباح الحكايات»، كتابى در فضائل اهل بيت- عليهم السلام- در چهار مجلد، مشتمل بر دوازده باب. بعلاوه وى داراى تأليفات و مجموعات و اجازات و اسانيد معتبر است كه اكثر آنها از شيوخ پدرش بوده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (217)، بزرگان نامى پارس (407 -406

/1)، تذكره ى هزار مزار (132 -131)، شيرازنامه (179)، معجم المؤلفين (231 /12).

ابن مظفر شيرازي، زين الدين، طاهر

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف پس از 700 ق)، عالم، عارف، مفسر و محدث. براى تحصيل علم مسافرت بسيار كرد و صحبت مشايخ را دريافت. به تدريس و تربيت اهل علم علاقه داشت و چندين سال در سير و سلوك و درس و افاده و وعظ بود. كتاب «جامع الاصول» مجدالدين ابن اثير جزرى را از قطب الدين محمود شيرازى روايت مى كرد. او را مجموعه ها و اجازات از پدر خود در تفسير و حديث و فقه و تصوف و تاريخ است. در پايان زندگى سفرى به جزاير خليج فارس، كيش و هرمز، كرد. در بين راه چون به نماز شب نشست و برخاست مى كرد، نگهبان قافله، به اشتباه، تيرى به پيشانى او زد و به زندگيش خاتمه داد. جنازه اش را به شيراز آوردند و در بيرون دروازه فسا دفن كردند. از آثار وى: كتابى در فضيلت علم و شرف دانشمندان به نام «تحفة الحلفاء الى حضرة الخلفاء».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (215 -214)، بزرگان نامى پارس (273 -271 /1)، تذكره ى هزار مزار (235 -231 ،22 -21)، شيرازنامه (179)، معجم المؤلفين (39 /5).

ابن مَعْقِل نسفي، ابواسحاق ابراهيم

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 295 ق)، محدث و مفسر و فقيه حنفى. از مردم روستاى سانج در نزديكى نسف بود. «صحيح» بخارى را از مؤلف آن روايت كرد و از قتيبة بن سعيد، ابوكريب، هشام بن عمّار حديث شنيد. فرزندش، سعيد بن ابراهيم، و على طَغامى و خلف بن محمد خَيّام از وى روايت كردند. ابن معقل چندى قاضى نسف (نخشب) بود و عالم آن سامان به حساب مى آمد. از آثار وى: «المسند» در حديث؛ «التفسير».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (70 /1)، سير النبلاء (493 /13)،

كشف الظنون (1685 ،436)، معجم المؤلفين (115 /1)، الوافى بالوفيات (149 /4).

ابن مهريزد اصفهاني، ابومسلم محمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(459 /457 -366 ق)، اديب، مفسر و محدث معتزلى. معروف به ابومسلم اصفهانى. وى محدث اصفهانى و از بزرگان معتزله ى عصر خويش است. ابومسلم آشناى به عربيت و به گفته يحيى بن منده آشناى به نحو بود. او از شاگردان ابوبكر بن مُقْرى بود و سعيد بن ابى رجاء صيرفى و حسين خلّال و محمد بن حَمد كبريتى از وى روايت كرده اند. او شيخ و استاد اسماعيل بن على حمامى است. در اصفهان درگذشت. از آثار وى: «جامع التأويل لمحكم التنزيل» يا «تفسير قرآن»، تفسير بزرگى در بيست مجلد؛ «جامع الرسائل»؛ «ناسخ الحديث و منسوخه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (163 /7)، سير النبلاء (147 -146 /18)، لسان الميزان (374 -373 /6)، معجم المؤلفين (50 -49 /11)، ميزان الاعتدال (655 /3)، الوافى بالوفيات (131 -130 /4)، هدية العارفين (71 /2).

ابن يزداد قمي نيشابوري، ابوالحسن علي

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 305 ق)، فقيه، محدث و مفسر حنفى. از مردم رى بود. اما مدتى در نيشابور نيز زندگى كرد. از محمد بن شجاع ثَلْجى فقه آموخت و از محمد بن حميد رازى حديث شنيد. ابوبكر احمد بن سعد بن نصر و احمد كاغَدى از او روايت مى كردند. چندى در نيشابور به املاى حديث مى پرداخت. ابن يزداد در فقه دستى توانا داشت و از مشاهير فقهاى حنفى روزگار خويش بود. با انديشه هاى شافعى مخالفت مى ورزيد و بر كتابهاى او خرده مى گرفت و بر اصحاب شافعى ردّيه مى نوشت. از آثار وى: «احكام القرآن»؛ «اثبات القياس والاجتهاد و خبر الواحد»؛ شرح «الجامع الكبير» شيبانى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (178 /5)، سير النبلاء (237 -236 /14)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (384)، كشف الظنون (20)، معجم المؤلفين (251

-250 /7)، هدية العارفين (675 /1).

ابوالبركات كازروني، محمد

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شيخ ابوالبركات تاج الدين محمد بن احمد بن ابراهيم مدنى شافعى كازرونى معروف به (حاج هراس) از دانشمندان قرن هشتم و نهم هجريست زيرا تولدش 757 و وفاتش 843 مى باشد. تأليفات عديده دارد كه از آنهاست.

1- بحرالساده فى الاخلاق والادب (فارسى) 2- تفسير القرآن 3- شرح التنبيه (تأليف ابواسحاق اسفراينى) 4- شرح فروع (ابن ابى الحديد) 5- شرح مختصر التنبيه (در سه جلد) 6- مختصر المعنى (للبارزى در فروع دين).

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

ابوالشيخ اصفهاني، ابومحمد عبدالله

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(369 -274 ق)، محدث، مفسر و رجالى. محدث اصفهان بود. وى از كودكى در جستجوى حديث بود. از جد مادرى اش، محمود بن فرج زاهد، و محمد بن عبدالله همدانى، رييس اصفهان، و ابراهيم بن رسته، و احمد بن رسته اصفهانى، و ابوالقاسم بغوى و على بن سعيد رازى، و محمد بن يحيى مروزى، و جعفر فريابى حديث شنيد. ابن منده و ابن مردويه و احمد بن عبدالرحمان شيرازى و سفيان بن حسنكويه و ابونعيم حافظ و محمد بن على بن بهروز مرد و فضل بن محمد كاشانى و محمد بن على بن سمويه و احمد بن محمد يزدى از وى حديث شنيدند. ابن مردويه او را محدثى امين و مورد اعتماد دانسته است. وى شصت سال به تصنيف و تأليف اشتغال داشت. از آثا وى: «التفسير»؛ «ثواب الاعمال»، در پنج مجلد؛ «السنن»؛ در چند مجلد؛ «السنة»؛ «طبقات المحدثين باصفهان و الواردين عليها»، در دو مجلد؛ «العظمة»، رساله اى در تاريخ.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (264 /4)، ريحانه (156 -155 /7)، سير النبلاء (280 -276 /16)، كشف الظنون (1439 ،1407 ،1406)، لغت نامه (ذيل/ عبدالله)، معجم المؤلفين (114 /6)، هدية العارفين (447 /1).

ابوبكر

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عتيق بن محمد هروى سورآبادى، به قول حمداللَّه مستوفى و حاج خليفه معاصر الب ارسلان سلجوقى بود، و بنابرين در اواسط قرن پنجم زندگى مى كرده است. وى مؤلف «تفسير سور آبادى» (ه.م.) است.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

ابوترابي، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حجت الاسلام و المسلمين سيد على اكبر ابوترابي، در سال 1318 هجرى شمسى در شهر مقدس قم متولد شد. پدر بزرگوارش آيت الله سيد عباس ابوترابي، فرزند آيت الله سيد ابوتراب و مادرش دختر آيت الله سيد محمد باقر علوى قزوينى است. حجت الاسلام ابوترابى تحصيلات ابتدايى تا پايان دوره دبيرستان را با موفقيت سپرى كرد و در سال 1336، موفق به اخذ ديپلم رياضى شد. پس از اخذ ديپلم با توصيه پدر بزرگوارش به تحصيل دروس دينى علاقمند شد و در سال 1337 به مشهد مقدس عزيمت نمود و در مدرسه نواب اقامت گزيد. دروس مقدماتى و دوره سطح را با جديت و تلاش شبانه روزى و استعدادى شگرف در حوزه علميه مشهد گذراند و از اساتيد بزرگى چون اديب نيشابورى و مرحوم آيت الله شيخ مجتبى قزوينى بهره هاى فراوانى برد. با آغاز نهضت امام خمينى (ره) در سال 42، همراه با حاج آقا مصطفى وارد جريانات سياسى شد و در تظاهرات مردم قم در 15 خرداد سال 42، حضورى فعال داشت. در هجوم عوامل رژيم ستمشاهى به مدرسه فيضيه، مورد ضرب و شتم مأمورين شاه قرار گرفت. در پى تبعيد حضرت امام (ره) به نجف اشرف، ايشان نيز به نجف مشرف و مشغول تحصيل شد و در محضر امام راحل(ره) از درس خارج فقه و اصول معظم له بهره مند شد. پس

از حدود شش سال تحصيل در نجف، هنگامى كه اعلاميه هاى امام خمينى (ره) را در كيف خود جاسازى كرده بود تا به ايران بياورد، در مرز خسروى باز داشت شد و ساواك ايشان را به زندان قصر شيرين، سپس به زندان كرمانشاه و زندان كميته مشترك و پس از آن به زندان اوين منتقل كرد و او را مورد شكنجه و بازجويى قرار داد. پس از آزادى از زندان، فصل جديدى در فعاليتهاى سياسى ايشان آغاز شد و همراه با شهيد مجاهد، سيد على اندرزگو علاوه برمبارزات سياسي، به سازماندهى جهاد مسلحانه همت گماشتند و در اين دوره بارها مورد تعقيب ساواك قرار گرفتند. مرحوم ابوترابى به واسطه حشر و نشر فراوان با شهيد اندرزگو، عميقاً با خصوصيات اخلاقى و صفات حسنه آن مجاهد فى سبيل الله آشنا شده بود و خاطرات بسيارى از او به ياد داشت. در توصيف شهيد اندرزگو فرموده است كه: ”شهيد سيد على اندرزگو، از يك اخلاق اسلامى در سطح بسيار بالا برخوردار بود و آن گونه بود كه قرآن مى فرمايد: ”... اشداء على الكفار و رحماء بينهم”. مرحوم ابوترابي، با افرادى چون شهيد رجايى ارتباط نزديك و همكارى تنگاتنگى داشت و در جلسات ماهانه شهيد آيت الله بهشتى شركت مى كرد و از نزديك با آن شهيد عزيز در زمينه جذب نيروهاى فعال و تحصيلكرده همكارى داشت. وى همچنين با ساير مبارزان و علماى مجاهد دوران ستمشاهي، از جمله رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت الله خامنه اى همكارى و ارتباط داشت. با آغاز مبارزات انقلابى مردم ايران، او سر از پا نمى شناخت و خواب را بر

خويش حرام كرده بود به طورى كه خود ايشان مى گفت: ”در آن روزهاى پر التهاب، كار ما سنگين بود و بسيار اتفاق مى افتاد كه در طول شبانه روز كمتر از يك ساعت مى خوابيديم”. در جريان پيروزى انقلاب، فرماندهى گروهى از مردم كه كاخ سعدآباد را به تصرف در آوردند به عهده داشت و امكانات و وسايل موجود در كاخ را مورد حفاظت قرار داده و تحويل مقامات ذى صلاح داد. ايشان همچنين با همكارى برادرشان حجت الاسلام سيد محمد حسن ابوترابي، در تصرف پادگان لشكر قزوين نقش كليدى داشتند و از خروج اسلحه و ادوات و تجهيزات جنگى ممانعت كردند. پس از پيروزى انقلاب اسلامي، به عنوان رئيس كميته انقلاب اسلامى قزوين به خدمت محرومان و مستضعفان پرداخت و پس از آن با رأى مردم، به عضويت شوراى شهر قزوين انتخاب و رئيس شورا شد. همزمان با آغاز جنگ تحميلي، با لباس رزم به سوى جبهه رفت و در كنار شهيد دكتر مصطفى چمران در ستاد جنگهاى نا منظم به سازماندهى نيروهاى مردمى پرداخت و شخصاً به ماموريت هاى شناسايى رزمى و دشوار مى رفت. آزادى منطقه پر حادثه و خطرناك ((دب حردان)) به فرماندهى وى و در رأس يك گروه متشكل از يكصد رزمنده فداكار، يكى از اقدامات ايشان است. مرحوم ابوترابى سرانجام در روز 26 آذر ماه سال 59 در جريان يكى از مأموريتهاى شناسايى كه براى تكميل شناسايى قبلى خويش انجام داد تا نيروهاى ستاد جنگهاى نامنظم آماده يك عمليات گسترده شوند، بر اثر اشتباه يكى از همراهان خود، در حالى كه هفت كيلومتر از نيروهاى خودى دور شده

و تا 200 مترى دشمن پيشروى كرده بود، هنگام بازگشت مورد شناسايى دشمن بعثى قرار گرفت و گرچه مى توانست خود را از دام دشمن برهاند، اما چون قصد داشت همراهان خود را نجات دهد، با تانك و نفربر به تعقيب وى پرداختند و نهايتاً به اسارت دشمن در آمد. مرحوم ابوترابى پانزده ماه اول اسارت را در سلولهاى زندانهاى بغداد و تحت شديد ترين شكنجه ها گذراند و در اراده پولادين اين مرد خدا خللى ايجاد نشد تا پس از سپرى كردن سختى هاى فراوان و دو بار تا پاى چوبه دار رفتن با لطف و رحمت الهى و امدادهاى غيبي، ايشان به اردوگاه و جمع اسيران ايرانى منتقل شد. حجت الاسلام ابوترابى پس از حضور در جمع ساير اسيران، با رهبرى حكيمانه خود و با تمسك به ائمه معصومين (ع) و با معنويت و سعه صدر و حلم و بردبارى فوق العاده مكر و حيله دشمنان بعثى را بى تأثير نمود و شمع محفل ايران شد و در جهت تقويت روحيه مقاومت و ايمان آنان از هيچ اقدام و ايثارى دريغ نورزيد. هدف و راه را به آنان نشان مى داد و چون ابرى فياض، اميد و ايمان را بر آنان مى باريد. اردوگاههاى عنبر، موصل1، 3، 4 و رماديه و تكريت 5، 17، 18، و نيز سلولهاى زندانهاى بغداد شاهد خوبيها و مجاهدتهاى خستگى ناپذير آن عارف حكيم هستند. اين عارف مجاهد، پس از ده سال اسارت سرانجام در سال 1369، همراه با خيل آزادگان سرافراز به ميهن اسلامى بازگشت و به جاى آنكه پس از سى سال مبارزه و تلاش طاقت

فرسا به استراحت بپردازد، راهى دشوارتر را در پيش گرفت و همراهى آزادگان و پى گيرى مشكلات آنان را وظيفه خود مى دانست و در اين راه تمام تلاش و توان خود را صرف كرد و در تاريخ 7/7/69 با حكم رهبر معظم انقلاب در جايگاه نماينده ولى فقيه در امور آزادگان قرار گرفت و تمام سعى خويش را به كار بست تا آزادگان، مايه عزت و تقويت نظام جمهورى اسلامى باشند. در دوره هاى چهارم و پنجم مجلس شوراى اسلامي، با رأى بالاى مردم قدرشناس تهران به عنوان نفر دوم و سوم مجلس راه يافت و در خانه ملت، با نطق هاى خود، مسئولين و كارگزاران نظام را به رعايت عدالت، توجه به توده مردم و حفظ ارزشهاى دينى نمود. مرحوم ابوترابي، تقويت و دفاع از نظام اسلامى و ولايت فقيه را واجب مى دانست و نسبت به شخص مقام معظم رهبرى ارادت و اعتقاد ويژه اى داشت و اطاعت از ايشان و تقويت معظم له را در هر مجلس و محفلى متذكر مى شد. آن مجاهد خستگى ناپذير، سرانجام در تاريخ دوازدهم خرداد 79 در حالى كه همراه پدر بزرگوارشان عازم مشهد مقدس و زيارت حضرت ثامن الحجج (ع) بودند، در جاده بين سبزوار و نيشابور، براثر تصادف جان به جان آفرين تسليم كرد و ارواح آن عالمان وارسته از خاك به افلاك پر كشيده و به لقاء الله پيوستند. اين بزرگوار در صحن آزادي حرم مطهر امام رضا (ع) غرفه 24 به خاك سپرده شد.

ابوترابي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود ابوترابي آبندانسري

محل تولد : سارى

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1340 شمسي در خانواده اي مذهبي در شهر ساري متولد شدم. در سال تحصيلي 55 _ 56 شمسي از كلاس سوم نظري به سبب اوضاع ناهنجار و نامساعد محيط دبيرستان، ترك تحصيل كردم. از آن پس تا سال 1358 به كار كشاورزي و مشاغل آزاد مشغول بودم، تا اينكه پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در سال تحصيلي 58 _ 59 توفيق ورود به حوزه علميه قم را يافتم.

دروس مقدماتي تا سطح عالي را سال 1366 به پايان رساندم و از سال 67 در درس خارج اصول از محضر آيات عظام: فاضل لنكراني و شيخ جواد تبريزي و شيخ جعفر سبحاني و در درس خارج فقه از محضر حضرات آيات عظام: شيخ جواد تبريزي و جوادي آملى و احمدي فقيه يزدي و برخي ديگر از بزرگان استفاده فراوان نمودم. در خلال سالهاي مذكور حداقل يك سال از درس تفسير حضرت آيت الله مشكيني و دو سال از درس تفسير استاد فرزانه جوادي آملى با قرآن بيشتر آشنا شده و مأنوس گشتم، كه ذوق حلاوت آن سبب شد تا در سال تحصيل 73 _ 74 در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن حوزه علميه شركت نمايم، كه به لطف حق تعالي در سال 76 _ 77 دوره را به پايان رسانده، كه مهر ماه سال 1384 از رساله سطح چهار (دكترا) با عنوان «پژوهشي در تفاسير روايي شيعه» دفاع نمودم.

در خلال سالهاي 61 تا 75 در دروس كلام، فلسفه و عرفان از محضر اساتيد فرزانه و آيات عظام: حسن زاده آملى، جوادي آملى، عسكري گيلاني و انصاري شيرازي استفاده شايان بردم. همزمان با تحصيلات

به فعاليتهاي تدريسى، تحقيقى، تاليفي و تبليغي در حد توان پرداختم و نيز در طول هشت سال دفاع مقدس حداقل به مدت يك سال توفيق حضور در جبهه هاي حق عليه باطل به شكل رزمي، تبليغي را داشتم.

در حال حاضر با برخي از مراكز تحقيقى و نيز در مركز جامعة الزهراء (س) در بخش امور پايان نامه به راهنمايي دانش پژوهان، همكاري دارم.

اثني عشري، حسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حاج آقا حسين بن السيد الجليل المرحوم الحاج السيد حاج آقا اثنى عشرى اعتمادى از علماء ابرار و اتقياء اخيار شهرستان رى (زاويه مقدسه حضرت عبدالعظيم عليه السلام) است كه به تقوا و پارسائى و تعصب در دين معروف و موصوف بوده اند.

وى در سال 1318 قمرى در شهر رى متولد و در مهد تربيت مرحوم والدش كه از روساء آستانه مقدسه و محترمين زاويه مقدسه بوده نشو و نما يافته و دروس جديد را به پايان رسانيده آنگاه بتحصيل مقدمات و ادبيات در مدرسه محمديه تهران پرداخته و بعد از تكميل آن در سال 1349 قمرى به قم مهاجرت و سطوح را از اساتيد حوزه چون مرحوم اديب تهرانى و ميرزا محمد همدانى و آيت اللَّه العظمى نجفى مرعشى مد ظله فراگرفته و در دروس خارج مرحوم آيت اللَّه حايرى مقدارى و پس از ايشان از محضر مرحومين علمين آيتين حجت و خونسارى استفاده نموده و در سال 1362 قمرى بوطن مذكور خود برگشته و بوظائف دينى پرداخته و در آستانه مقدسه اقامه جماعت و همه شب تبليغ دين و تفسير كتاب مبين نموده و در امر بمعروف و نهى از منكر بسيار ساعى و جدى و در اين موضوع (لا يخافه لومه لائم)

بوده تا در شب پنجشنبه پنجم ماه شعبان 1384 قمرى كه در هنگام انجام وظيفه در بالاى منبر بسكته قلبى بدرود حيات گفته و در رواق مطهر نزديك درب حرم شريف مدفون گرديده است.

از آثار اوست تفسير اثنى عشرى در 14 جلد كه در حيات آن مرحوم طبع و نشر گرديده و ديگرى رساله اى در اخبار و احاديث و رساله اى در اصول عقايد كه بطبع رسيده است.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد چهارم)

احدي، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدى احدي

محل تولد : بابل

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1354 وارد حوزه علميه قم شدم. ادبيات را در حد تدريس فرا گرفتم، بطورى كه پس از گذشت چهار سال، شرح بر هدايه بنام كتاب "الزبده" را نوشته و استاد مدرس افغانى تقريظ بسيار ارزشمندى را بر اين كتاب نوشتند. دو نكته را در آنجا اشاره فرمودند:

1- بنده را بعنوان مجتهد در نحو و صرف تلقى دادند.

2- ديگران را در اخذ مسائل متقن نحوى، بر كتاب حقير ارجاع داده اند. اين دو نكته مايه تشويق بنده شد، بطورى كه تدريس را در كنار تحصيل شروع نمودم. همواره از اساتيد بسيار مجرب در اصول پايه نظير استاد مصطفى اعتمادى استفاده نمودم، كه تعليقه فرائد الاصول را پس از اتمام رسائل شروع نمودم. پس از آن مكاسب را محضر استاد ستوده و حاج شيخ على پناه اشتهاردى، و كفاية الاصول را نزد فاضل لنكرانى تلمذ نمودم.

خارج اصول را نزد استاد وحيد خراسانى به اتمام رساندم. خارج فقه را نزد آية الله مرحوم حاج ميرزا هاشم آملى و وحيد خراسانى استفاده نمودم. اشتياق وافر به فلسفه و

عرفان و تفسير باعث شد كه شرح منظومه را از محضر انصارى شيرازى و اسفار را از محضر جوادى آملى و حسن زاده آملى و نيز عرفان را از اين دو بزرگوار فيض ببرم و هنوز ادامه دارد و اكنون مشغول تدريس اسفار و تمهيد و كفايه و خارج اصول مى باشم.

مباحث روانشناسى را مدت هفت سال با تحقيق و پژوهش ادامه دادم و به مقطع صاحب نظرى رسيدم و اكنون در حد كارشناسى، استفاده مى گردد. و اين دانش باعث شد كه در زمينه هاى مختلف اجتماعى، فرهنگى وارد شوم و از اطلاعات به روز استفاده كامل نمايم.

منابع زندگينامه :مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي

احمدزاده بزاز، عبدالمطلب

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد عبدالمطلب احمدزاده بزاز

محل تولد : خرمشهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

از سال 1360 وارد حوزه علميه امام خميني (ره) اهواز شدم. در زمان ورود به حوزه مدرك سال دوم تجربي را داشتم، تا سال 1365 در اين حوزه درس خواندم. ادبيات را به طور كامل، معالم الاصول، شرح لمعه، اصول مظفر و قسمت قطع و ظن رسائل را در اهواز به پايان بردم. از سال 1365 به حوزه قم آمدم و تا سال 69- 68 باقيمانده سطح يعني برائت و استصحاب، رسائل، مكاسب و كفايه را گذراندم. پس از آن همزمان با شروع درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني، باقيمانده دوره متوسطه را به صورت متفرقه خواندم.

درس خارج اصول از ابتدا بر اساس كفاية الاصول از سال 1369 شروع و در سال 1386 به پايان رسيده است. درس خارج فقه در سالهاي 69 و 70 مباحث

صلاة بوده است و پس از آن مباحث فقه المعاملات (از ابتداي بيع) بر اساس مكاسب شروع شده كه تاكنون ادامه دارد.حدوداً ده سال همزمان با درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله وحيد خراساني از محضر درس خارج مباحث طهارت تا خمس (بر اساس عروه) حضرت حجةالاسلام حاج شيخ محسن وحيد خراساني نيز استفاده برده ام.

از سال 1371 جهت تحصيل در رشته حقوق وارد دانشگاه مفيد شده ام كه اكنون در حال تدوين رساله در مقطع دكتري مي باشم. امتحان جامع نيز سپري شده است.

در زمان تحصيل دروس حوزوي، به صورت پراكنده از مباحث ادبيات گرفته تا فقه و اصول تدريس داشته ام كه بيشتر آنها را در خاطر ندارم. پس از اخذ مدرك كارشناسي ارشد نيز دروس تخصصي رشته حقوق را از جمله در دانشگاه آزاد اسلامي اهواز تدريس كرده ام.

احمديان، ابراهيم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابراهيم احمديان

محل تولد : شيراز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب ابراهيم احمديان در سال 1361 وارد حوزه علميه قم شدم. نخست در مدرسه مرحوم آقاي خلخالي (امام صادق عليه السلام) و سپس مدرسه امام خميني (ره) و آن گاه در مدرسه مرحوم آقاي گلپايگاني مشغول شدم.

دوره ادبيات را زير نظر آقايان طالقاني و مرحوم مدرس افغاني و نيز آقاي آدينه وند و عليدوست گذراندم. همزمان در جبهه هاي جنگ نيز حضور داشتم و اين موجب شد تا دوره ادبيات برايم اندكي طولاني شود. استادانم در فقه و اصول عبارت بودند از: آقايان اشتهاردي، پاياني و نامدار .

در سال 1370 به دانشگاه مشهد رفتم و در رشته اديان و عرفان دوره كارشناسي

را طي كردم. سپس در دانشگاه تهران با رتبه يك پذيرفته شدم و دوره را طي كردم. همزمان در درس خارج آقايان مرحوم خاتم يزدي و نيز آيت الله وحيدي شركت جستم.

احمديان، مرتضي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مرتضي احمديان

محل تولد : نجف آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1323/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب مرتضي احمديان متولد 1323 شمسي در شهرستان نجف آباد اصفهان متولد شدم و در سال 1339 گواهينامه پايان تحصيلاتي خود را از دبستان شيخ بهائي گرفتم.

در سال 1341 ش طلبه شدم و در مدرسه الحجة نجف آباد مشغول تحصيلات دروس حوزوي شدم. جامع المقدمات را كه در نجف آباد خواندم راهي حوزه علميه قم شدم و به مدرسه حقاني وارد شدم. در آنجا مشغول خواندن كتاب سيوطي شدم. كتاب سيوطي، مغني، مختصر، معالم، اصول الفقه رسائل، مكاسب و كفايه را در مدرسه حقاني خواندم. به اضافه دروس جنبي مانند: تاريخ اسلام، معارف، دروس عقائد، طبيعي (يك دوره فشرده طب) زبان، مكالمه عربى، المحاورات العربيه، زبان انگليسى، شامل كتاب هاي دايركت متد 1 و 2 و 3، اكسفورد و... تفسير قرآن، تعليم خط نستعليق، رياضيات، ادبيات فارسي و... و حدود سال 51 يا 1352 بود كه پس از كفايه از مدرسه حقاني بيرون آمدم و به درس خارج مراجع آن وقت مانند آيت الله حاج آقا مرتضي حائري و آيت الله العظمي فاني اصفهاني و آيت الله العظمي وحيدخراساني و آيت الله العظمي گلپايگاني تلمذ كردم.

البته به درس آيت الله العظمي تبريزي و غيره نيز رفتم و در نجف اشرف كه رفتم در سال 1347 و 1348 به قسمتي از درس ولايت فقيه امام خميني (ره) هم

رفتم البته در آن موقع اينجانب مشغول دروس سطح بودم اما پس از اينكه از نجف اشرف آمدم و ازدواج نمودم در مضيقه مالي بسيار شديدي قرار گرفتم به طوري كه نه كرايه منزل را مي توانستم بپردازم و نه هزينه روزمره زندگي را، لذا مدتي مشغول روزه و نماز استيجاري شدم اما چون بسيار مشكل بود، رفتم به چاپخانه علميه نبش كوچه آبشار قم و در آنجا خط خود را ارائه دادم و مشغول خطاطي كتب علمي مانند آيات الاحكام آيت الله سلطاني و فقه الحج، و الشواهد المنتخبه مدرس افغاني و غيره شدم و در برابر هر صفحه سي خطي كه به صورت رحلي بود فقط 3 تومان دريافت مي كردم و تقريباً در آن موقع ماهي هزار تومان خطاطي مي نمودم و با همين پول ناچيز توانستم منزلي هم در نيروگاه قم بسازيم و يادم هست يكماه كار كردم تا توانستم پرده كركره اطاق را بخرم و بابت يك كتاب كه نياز داشتم سه روز روزه استيجاري گرفتم تا كتاب معراج السعادة نراقي را بخرم حالا چون اصل بر اين بود كه زندگينامه علمي به نگارش درآيد لذا از زندگينامه سياسي و غيره و كارهاي سياسي قبل از انقلاب و دستگير شدن و زنداني شدن و... خودداري مي شود. اينجانب در سال 1347 در نجف اشرف اولين كتاب خود را به زبان عربي نگاشتم و آن را به نام "دليل الزائر" نام گذاري كردم .

دومين كتاب خود را به نام "زندگي زناشوئي" نوشتم كه متأسفانه اولين كتاب در نقل و انتقال به ايران مفقود شد و كتاب دوم را طلبه اي كه عازم كويت بود از من

گرفت كه بخواند و برگرداند ولي برد و ديگر آن را برنگرداند، و چون طبع شعر مختصري داشتم از اين رو شهيد محمد منتظري مجله فردوسي آن زمان را آورد كه بخوانم و در شعر و ادبيات فارسي از آن بهره گيرم و علت توفيق يافتن به نوشتن اين بود كه روزي به اتفاق حجةالاسلام سيد محمود دعائي از نجف اشرف راهي كربلا شديم و در آنجا خدمت آيت الله العظمي سيدمحمد شيرازي رسيديم ايشان هم ما را تشويق به نوشتن كتاب كرد، كه اينجانب خدمت ايشان عرض كردم كه ما طلبه اي مبتدي هستيم چه بنويسيم؟ ايشان فرمودند: «شما لازم نيست كتاب هاي علمي بنويسيد بلكه مي توانيد از كتاب هاي مختصري كه معارف اسلامي را به زبان ساده براي عوام بيان نمايد شروع كنيد و بنده كتاب هاي كوچك چند صفحه اي مانند: "اعرف الشيعه، من هم الشيعه" و... نوشته ام تا كتاب هاي بزرگ اينجانب هم با تشويق ايشان شروع به نوشتن كتاب كردم.

در نجف اشرف مقالات عربي مي نوشتم و به مناسبت هاي مختلف در احتفالات مي خواندم. يادم هست در آن زمان مقاله اي نوشتم به نام «مَن هُوَ الامام جعفر بن محمد الصادق (ع)» و داستان حمله نظاميان شاه به مدرسه فيضيه و قتل و غارت و دستگيري طلاب را هم در آن مقاله نوشتم و در جشن تولد آن حضرت خواندم، و چون علاقه به اشعار هم داشتم سه دفترچه 200 برگي از اشعار عربي و فارسي و مطالب متفرقه يادداشت كردم كه دو جلد كتاب كشكول قسمتي از آنهاست، و از شدت علاقه به نوشتن صبح كه شروع به كار مي نمودم ناگاه مي ديدم ظهر شده و هيچ احساس خستگي

نمي كردم.

اكثر كتاب هايي كه نوشته ام به سفارش ناشرين و غيره بوده است، مخصوصاً ترجمه ها و خطاطي ها تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. و شايد اين به خاطر توجه و گوشه چشمي است كه حضرت به اينجانب نموده باشد

اوائل طلبگي نمي دانم حالا خواب ديدم يا حالت شهود بود كه در پشت بام منزل ديدم حضرت ولي عصر(عج) نشسته و شمشير دو دم «ذوالفقار» را بر زانوي خود نهاده و كاغذي پيچيده شده به صورت لوله اي در دست دارد و ما چند طلبه بوديم دو زانو حلقه وار در جلو ايشان نشسته بوديم و هرگاه با هم صحبتي مي كرديم ايشان چيزي بر روي آن طومار و كاغذ مي نوشت و ما طلاب از وحشت ديگر قادر بر سخن گفتن نبوديم، و خانم بنده نقل مي نمايد كه قبل از اينكه من شوهر كنم در نجف آباد بودم و چون در آن زمان منازل، آب لوله كشي نداشت ما مي رفتيم از قنات آب مي آورديم، قناتي در نجف آباد است به نام شير بچه كه با سطح زمين تقريباً چهار متر و خورده اي فاصله داشت كه هم اكنون هم هست و از آبش مردم استفاده مي كنند، خلاصه مي گويد رفتم آب بياورم ديدم سيدي نوراني بر روي آب نشسته و جا نماز خود را پهن نموده و بر روي قبله نشسته است تا من نگاه كردم او به من نظر فرمود، من هم چون به حد بلوغ نرسيده بودم از ديدن منظره دلهره و اضطراب مرا گرفت و رفتم به مادر خود و ديگران گفتم، آنها نگاه كردند و چيزي نديدند، باز من نگاه كردم و حضرت را ديدم و به آنها گفتم، آنها باز

نگاه كردند و چيزي نديدند، من به همسرم گفتم، حضرت به تو توجه نموده است.

اخوان طبسي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد اخوان طبسي

محل تولد : طبس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمداخوان طبسي در سال 1354 يا 1355 بود كه براي تحصيل علوم حوزوي به شهر قم آمدم و در مدرسه علميه اي كه در خيابان صفائيه كوچه ممتاز به نام مدرسه رسالت معروف بود مشغول به تحصيل شدم. بعد از انقلاب هم در مدارس ديگري به تحصيل اشتغال داشتم از جمله سه سال در مدرسه علميه اسلاميه و سه سال هم در اصفهان و بعد هم دوباره به قم برگشتم و تا به حال ساكن قم بوده ام.

براي تدريس به مدارس علميه چند شهر به نامهاي آباده، گرگان، شيراز، گلپايگان، لردگان كه از جمله آنهاست رفته ام.

اخوان طبسي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد اخوان طبسي

محل تولد : طبس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمداخوان طبسي در سال 1354 يا 1355 بود كه براي تحصيل علوم حوزوي به شهر قم آمدم و در مدرسه علميه اي كه در خيابان صفائيه كوچه ممتاز به نام مدرسه رسالت معروف بود مشغول به تحصيل شدم. بعد از انقلاب هم در مدارس ديگري به تحصيل اشتغال داشتم از جمله سه سال در مدرسه علميه اسلاميه و سه سال هم در اصفهان و بعد هم دوباره به قم برگشتم و تا به حال ساكن قم بوده ام.

براي تدريس به مدارس علميه چند شهر به نامهاي آباده، گرگان، شيراز، گلپايگان، لردگان كه از جمله آنهاست رفته ام.

اديب بهروز، محسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محسن اديب بهروز

محل تولد : كرمانشاه

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/9

اذكائي، پرويز

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

پرويز اذكائي، به سال 1318 در همدان زاده شد.تحصيلات خود را در آن شهر و تهران و سپس دانشگاه منچستر (انگلستان) ادامه داد. مطالعات وي به طور عمده در تاريخ و فلسفه است. كتاب"الآثار الباقية عن القرون الخالية" پرويز اذكايي، در دوره بيستم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.گروه : علوم انسانيرشته : تاريخ و فلسفهتحصيلات رسمي و حرفه اي : پرويز اذكائي تحصيلات خود را درهمدان و تهران و سپس دانشگاه منچستر (انگلستان) ادامه داد. مطالعات وي به طور عمده در تاريخ و فلسفه است.جوائز و نشانها : كتاب"الآثار الباقية عن القرون الخالية" پرويز اذكايي، در دوره بيستم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.چگونگي عرضه آثار : پرويز اذكائي در رشته هاي كتاب شناسي و رجال شناسي و تاريخ علم نيز داراي تأليفات است. تاكنون 340 عنوان اثر، شامل 30 كتاب، 60 رسالة علمي مفصّل و گفتارهاي بلند و كوتاه در دائرة المعارف ها و نشريات معتبر، از وي به چاپ رسيده است. چند اثر مشهور وي از اين قرار است: زندگينامة بيروني (ترجمه)، كارنامة بيروني (تأليف)، فرمانروايان گمنام (تاريخ)، رسالة قبّة الارض ايراني (هيأت و نجوم)، رسالة زرواني (علماي اسلام)، مفاتيح الاسرار (تفسير شهرستاني)، تاريخ نگاران ايران (ج1)، ابوريحان بيروني (آراء و افكار)، خاندان شاهية خوارزم (رساله)، فهرست ماقبل الفهرست (2 ج)، تبارشناسي درايران (رساله)، الآثار الباقيه بيروني (تحقيق و تعليق)، حكيم رازي (نظام فلسفي)،

طب روحاني (رازي)، ماتيكان عين القضات همداني، فهرست نسخ خطي همدان، فرهنگ مردم همدان، مور ّخان همدان، ناموران همدان، قراگزلوهاي همدان، علويان همدان، ميرسيد علي همداني (احوال و آثار)، رسالة حكيم الهي همدان (عين القضات)، باباطاهر نامه (هفده گفتار)، رسالة عراق عجم (در عهد ايلخانان)، درگزين تا كاشان (سه گفتار)، كتاب شناسي همدان، تاريخ معاصر همدان، راهنماي همدان، گفتارهاي مغان، مادشناسي و همدان نامه (بيست گفتار دربارة مادستان).

________________________________________

آثار : الآثار الباقية عن القرون الخالية ويژگي اثر : تحقيق،اين كتاب ، در دوره بيستم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال معرفي و برگزيده شد. آشنايي با كتاب:الآثار الباقية عن القرون الخالية/ تأليف ابي ريحان محم_ّدبناحمد البيروني؛ تحقيق و تعليق پرويز اذكائي. _ تهران: مركز نشر ميراث مكتوب، 1380. كط، 895ص.: جدول، نمونه، نمودار.كتابنامه: ص [749]-771؛ همچنين به صورت زيرنويس. به اعتقاد برخي از محققان، الآثار الباقية، شاهكار دانشمند و محقق بزرگ ابوريحان بيروني و ماية افتخار مسلمانان، خاصّة ايرانيان است. اين كتاب به دليل داشتن مطالب با ارزش بسياري دربارة تقويم و گاه¬شماري ملل مختلف، جشن ها، اعياد، ايام شادماني و روزهاي غمناكي اقوام گوناگون، مراسم فرقه¬هاي مذهبي، نكات تازه اي در تاريخ شاهان بابل و ايران و روم و ...، مطالبي مهم در باب كتب مقدس، يهود، صابئيان، زرتشتيان، مانويان، مزدك، حلاّج و ... از اهميت بسيار برخوردار است. به همين سبب، نخستين بار، 125 سال پيش، ادوارد زاخائو (خاورشناس بزرگ آلماني) آن را با مقدمه اي عالمانه در لايپزيگ (آلمان) در سال 1878م. تصحيح و چاپ كرد. وي كه به اهميت اين كتاب پي برده بود، سال بعد (1879) آن را به

انگليسي ترجمه كرد و با حواشي و شروح بسيار در لندن منتشر ساخت. اما آنچه تصحيح و چاپ مجدد آن را ضروري ساخته، دستيابي به سه نسخة خطي نسبتاً كهن است كه حكايت از تجديدنظر و تكميل به دست ابوريحان دارد. تصحيح متن حاضر، افزون بر نسخة تصحيح شدة زاخائو (بر اساس نسخ موجود در لندن، پاريس و ...) با مقابلة چند نسخة ديگر از كتابخانه هاي «عمومي» استانبول، «توپقاپوسراي» استانبول و «دانشگاه ادينبورگ» انگلستان كه زاخائو آن هارا نديده بود، صورت گرفته است. اين اثر گرانسنگ كه از اعتبار جهاني برخوردار است و همواره مورد استناد و مراجعة محققان بوده، با ويرايشي دقيق و تحقيقي جامع به اهتمام استاد اذكائي، از بيروني شناسان معاصر، كه ساليان متمادي دربارة احوال و آثار بيروني قلم مي زند، سامان پذيرفته است. از ويژگي هاي اين كتاب، علاوه بر مقدمة تحقيقي، تعليقات آن، يعني حجمي افزون بر ثلث كتاب حاضر است كه مشتمل بر پانصد و بيست يادداشت مفيد و عميق كوتاه و بلند است كه برخي از آن ها حاصل كار زاخائو و برخي ديگر، حاصل كار محقق كتاب است و هر يادداشت با نام پژوهشگر آن متمايز شده است. از ديگر امتيازات اين چاپ، فقره بندي و شماره گذاري عبارات، تنظيم دقيق جدول ها و نيز فهارس فنّي و نمايه هاي ضروري و كارآمد است كه بر اعتبار آن افزوده است. 2 زندگينامة بيروني (ترجمه) nbsp3 فرمانروايان گمنام (تاريخ) ويژگي اثر : رساله4 كارنامة بيروني (تأليف) منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/

اردبيلي، جمال الدين محمد

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 647 ق)، مفسر، فقيه و نحوى. از اهالى اردبيل بود. وى مؤلف كتاب «شرح انموذج» زمخشرى است كه از قرن هفتم تاكنون از

كتب درسى حوزوى بوده و در مجموعه ى «جامع المقدمات» براى تعليم مبتديان علوم عربى آمده است. از ديگر آثار وى: حاشيه بر «انوار التنزيل» بيضاوى، در تفسير؛ «الانوار»، در فقه شافعى. صاحب «هدية العارفين» اردبيلى را با نادرى رومى، معروف به غنى زاده، شاعر ترك زبان قرن دهم و يازدهم، اشتباه كرده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (80 /7)، تاريخ ادبيات در ايران (290 /3)، ريحانه (425 /1)، كشف الظنون (185)، معجم المؤلفين (178 /10)، هدية العارفين (275 /2).

استادي مقدم، رضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رضا استادي مقدم

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1316/1/1

زندگينامه علمي

آية الله رضا استادي مقدم (تهراني) در سال 1316 در تهران در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. پدرش مرحوم حاج خداداد كه در سال 1372 دار فاني را وداع گفت، مردي متدين و اهل خير بود كه هماره فرزند خود را در مسائل معنوي و مادي كمك مي كرد. او در قبرستان وادي السلام قم در مقبره اي كه خود تهيه كرده بود، مدفون است.

آية الله استادي در سن هفت سالگي به دبستان رفت و در دوازده سالگي تحصيلات دوره ابتدايي را به پايان رساند. پس از آن تا شانزده سالگي به كار و كسب مشغول بود. در شانزده سالگي به وساطت دو نفر از مؤمنان، به مسجد امين الدوله بازار تهران و مدرسه علميه مروي رفت و تحصيل علوم ديني را آغاز كرد. حدود چهار سال از عمر طلبگي خود را در تهران سپري كرد و سپس به حوزه علميه قم شرفياب شد و در دروس دوره سطح شركت مي كرد. سپس حدود ده سال در دروس خارج فقه و اصول

شركت كرد و از محضر استادان برجسته روزگار خود بهره برد. او دو بار به عتبات عاليات مشرف شده بود كه نخستين بار آن در دوران كودكي و بار دوم در دوران تحصيل بود و چند ماه به طول انجاميد كه در طي اين چند ماه در درس خارج برخي از استادان آن ديار نيز حاضر شد.

آية الله استادي در طي اين سالها، شوق فراواني به گردآوري كتب و مطالعه آنها داشت كه اين مسأله، بعدها در شكل گيري روحيه پژوهشگري او تأثير بسزايي داشت. همچنين در اين سالها در درس اخلاق استادان حوزه علميه تهران و قم حاضر مي شد.

آية الله رضا استادي در سالهاي تحصيل خود، محضر استادان بسياري را درك كرد. او در حدود چهار سال در تهران، از محضر آقايان حاج شيخ عبدالكريم حق شناس امام جماعت مسجد امين الدوله، حاج شيخ احمد مجتهدي امام جماعت مسجد حاج ملاجعفر، مرحوم حاج شيخ هادي مقدس واعظ، مرحوم حاج ميرزا عبدالعلي تهراني امام جماعت مسجد بزازهاي تهران و... استفاده كرد. در قم نيز در چند سالي كه دروس دوره سطح را مي خواند به درس آية الله ستوده، آية الله ميرزا حسين نوري، آية الله خزعلي، آية الله محمدي شاه آبادي، آية الله جعفر سبحاني، آية الله منتظري، آية الله مكارم شيرازي، آية الله سلطاني بروجردي، آية الله آذري قمي رفت و از درس ايشان بهره برد.

در ضمن در درس اخلاق و توسل مرحوم آية الله حاج شيخ عباس طهراني و مرحوم حاج آقا حسين فاطمي شركت كرد. با پايان يافتن دوره سطح نيز به دروس خارج آيات عظام مرحوم سيد حسن فريد اراكي، مرحوم سيد محمد محقق داماد يزدي، مرحوم سيد محمدرضا گلپايگاني، مرحوم سيد كاظم شريعتمداري،

مرحوم حاج شيخ محمد علي اراكي و آية الله حاج سيد موسي شبيري زنجاني رفت و در چند ماهي كه در نجف حضور داشت، در درس خارج امام خميني (ره)، آية الله العظمي خويي (ره) و شهيد سيد محمد باقر صدر (ره) شركت جست. او در سالهاي تحصيل خود كه نزديك به بيست سال بود، با برخي از فضلا و بيش از همه با آية الله سيد محسن خرازي درسها را مباحثه مي نموده است و در طي اين سالها، خود از تدريس دروسي كه خوانده بود، غافل نماند. ايشان از باب تيمّن و تبرك از مرحوم آية الله سيد مصطفي صفايي خوانساري و مرحوم آية الله شيخ محمد تقي تستري (مؤلف قاموس الرجال) و آية الله نجومي اجازه روايت دريافت كرد.

آقاي استادي تا به امروز فعاليتهاي فرهنگي بسياري را به عالم اسلام تقديم داشته است. او در طول سالهاي متمادي به تدريس كتابهاي شرح لمعه، اصول فقه، مكاسب، رسائل، كفايه، و نيز اصول عقايد و تفسير پرداخته و از اين رهگذر، شاگردان بسياري را پرورانده است.

از آغازين سالهاي تحصيل، به امر تبليغ اهتمام داشته و به نقاط گوناگوني رفته و مردم آنجا را ارشاد نموده است. همچنين در برخي سمينارها و همايشهاي علمي، مانند كنگره شيخ انصاري، شيخ فضل الله نوري، رشيدالدين ميبدي، سيد حسن مدرس، ميرزاكوچك خان، سيد شرف الدين و كنگره امام رضا (ع) و نيز همايش اقتصاد اسلامي به ايراد سخن پرداخته است. از كارهاي مهم ايشان در اين عرصه تهيه، تنظيم و چاپ آثار سه كنگره عظيم شيخ مفيد، مقدس اردبيلي و آقاحسين خوانساري است كه حدود 5 سال، بيشتر اوقات ايشان را به خود مصروف داشته است.

پس از آن نيز تنظيم آثار كنگره فاضلين نراقي و نخبگان گلپايگان و چاپ آن به عهده ايشان بوده است.

آية الله استادي سه سال مدير حوزه علميه قم و پنج سال سرپرست كتابخانه مسجداعظم بود و چند سال است كه عضو شوراي عالي حوزه علميه قم مي باشد. او حدود شش سال از اعضاي هيأت امناي دائرة المعارف اسلامي، سه سال از اعضاي مشاوران كتابخانه آستان قدس رضوي بود و حدود سي سال است كه به همراه آية الله خرازي، در هيأت مديرة مؤسسة در راه حق مي باشد. وي از سال 1350 تاكنون در كنار درس، به تأليف، تصحيح و ترجمه نيز اشتغال داشته است.

آية الله استادي تاكنون حدود 150 مقاله نگاشته كه پس از چاپ در مجلاّت به صورت كتابهايي با نام هاي مختلف تجديد چاپ شده كه در بخش تأليفات ايشان ياد شد. وي كتب بسياري را تصحيح نموده است كه از جمله مي توان الكافي في الفقه، تقريب المعارف، نفس المهموم، دو جلد از جواهر الكلام، المسلك محقق حلّي، 9 رساله از محقق حلّي، منهج الرشاد، هفده رساله فارسي، چهارده رساله عربي، سي رساله مرحوم آقاميرزا احمد آشتياني را نام برد.

همچنين وي بر چاپ كتب بسياري نظارت داشته است كه از جمله آنها به ميزان الطالب، چهارده جلد از تفسير نور، التوازن الاسلامي، الحكومت الاسلاميه في روايات الشيعه و چند جلد از تأليفات آية الله العظمي اراكي را مي توان اشاره كرد.

آيت الله استادي در پيش از انقلاب، دوشادوش مردم به مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه پرداخت و پس از انقلاب به عضويت جامعه مدرسين حوزه علميه قم درآمد. وي همواره به تبعيت از راه امام خميني(ره) و حمايت از رهبري

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد داشته و هماره دستاوردهاي انقلاب را كه همانا حاصل خون هزاران شهيد بوده، پاس مي داشته است.

اسدي نسب، محمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد على اسدي نسب

محل تولد : بروجرد

شهرت : اسدي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب تا كلاس اول علوم تجربي (دبيرستان) را به صورت شبانه خواندم. در سال 56 وارد حوزه علميه بروجرد شدم و در سال 59 وارد حوزه علميه قم گرديدم، تا سال 67 دروس سطح را به اتمام رساندم و وارد دروس خارج شدم.

از سال 70 تا 73 (به مدت چهار سال) در اولين دوره رشته تخصصي تفسير شركت نمودم و از اساتيدي چون آية الله معرفت، مكارم، خزعلي، شب زنده دار و ديگران بهره مند شدم و رساله سطح چهار را با موضوع قرآن و سكولاريسم با راهنمايي آية الله غروي و مشاوره حجة الاسلام غرويان انجام دادم و دفاع كردم.

از آن زمان تاكنون مشغول تدريس و تحقيق مي باشم كه به آنها اشاره مي كنم:

الف: فلسفه، تدريس بدايه و نهايه ب: ادبيات عرب، تدريس سيوطي و جامع المقدمات ج: تفسير، تدريس الميزان مجمع البيان و علوم قرآن در حوزه و دانشگاه علامه طباطبائي د: اصول، رسائل و كفايه ه: فقه، مكاسب و لمعه.

در زمينه تحقيقاتي:

الف: نوشتن كتبي در زمينه علوم قرآن مثل جامع البيان في الاحاديث المشتركه حول القرآن حدود 650 صفحه ب: مناهج التفسير از ديدگاه شيعه و سني به ميزان 550 صفحه ج: قرآن و سكولاريسم براي دانشجويان د: اشتغال به تفسيري روان براي جوان در يك جلد كه هم اكنون مشغول آن هستم. ه: نوشتن مقالات

مختلف در زمينه علوم قرآن كه به برخي از آنها اشاره شد. و: ترجمه برخي از آثار و مقالات از جمله ترجمه جلد اول تفسير " المختصر المفيد في تفسير القرآن المجيد " به ميزان 600صفحه و هم اكنون نيز با سمت عضو هيات علمي گروه قرآن پژوهي در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ٰ مشغول نوشتن تفسير كامل فارسي روان و تك جلدي مي باشم كه اميد است در سال 1390 به اتمام برسد. اين تفسير طوري طراحي شده است كه بتواند حدود هفتصد هزار كلمه در خود جاي دهد.

اسدي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي اسدي

محل تولد : زنجان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1348/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب علي اسدي در سال 1348در يكي از روستاهاي اطراف زنجان متولد شدم. تحصيلات ابتدائي راهنمايي و دبيرستان را در زنجان گذراندم. سال 1365 وارد حوزه علميه شده و سطح يك حوزه را در زنجان و تهران به پايان رساندم. در سال 1371 وارد حوزه علميه قم شدم.

همراه با درسهاي حوزه تا مقطع خارج فقه و اصول در مقطع كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي از موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره) فارغ التحصيل شدم. در سال 1380 از پايان نامه مقطع كارشناسي ارشد با عنوان "مواجهه آيات و روايات با جنبه هاي منفي فرهنگ پذيري" دفاع كردم. پايان نامه ياد شده در سال 1382 از سوي دبيرخانه دين پژوهان كشور به عنوان پژوهش برتر ديني سال انتخاب و در پنجمين همايش تجليل از پژوهشگران برتر حوزه دين موفق به دريافت لوح تقدير و جايزه شد و هم اكنون در دست پاره اي اصلاحات است تا از

سوي موسسه امام خميني (ره) منتشر شود.

از سال 1379 در زمينه تاليف و ارزيابي با دايرة المعارف قرآن كريم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي) همكاري دارم، بيش از20 مقاله براي دايرة المعارف مزبور نوشته ام. از سال 1382 تاكنون مدير گروه اديان دايرة المعارف هستم، همچنين عضو هيات علمي و عضو شوراي علمي گروه دايرة المعارف ها در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي مي باشم .

اسدي، كاظم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

كاظم اسدي

محل تولد : بصره

شهرت

تابعيت : عراق

تاريخ تولد : 1350/1/1

زندگينامه علمي

نشات احب الشعر و الرسم و الخط و قراءت القرآن الكريم و الكتب الدينيه خاصه التي فيها ذكر مولانا الحجه بن الحسن المهدي (عليه الصلاه و السلام) و حفظت المزيد من القصائد الشعريه و الفت العريد من القصائد الشعريه و كذلك في مجال الرسم، و كان لي شغف بتعلم علوم اهل البيت (ع) منذ الصغر و حاولت منذ البدايه و تمنيت ذلك كثيرا ان اكون طالبا طيله حياتي و قد رزقني الله ذلك بعد عناءكبير. و كنت اعشق المنبر و قراءت العزاء الحسيني و قد رزقني الله عز وجل ذلك بعد جهد جهيد.- درست الابتدائيه و المتوسطه والثانويه في محافظه البصره بتفوق وكنت اعظي من الامتحانات النهائيه بسبب التفوق. - درست معهد الكترونيك و تخرجت من الاوائل. - تم ايفاوي الي ايطاليا – روما و فلورنسا و اكملت فيها دراسه الالكترونيك و تخرجت بتفوق و بدرجه ممتاز. - درست اللغه الايطاليه لمده اربعه سنوات دراسه تخصص في البصره. - درست اللغه الانگليزيه لمده اربعه سنوات دراسه تخصص في البصره. - درست اللغه الايطاليه لمده سنتين في البصره. - درست اللغه الانگليزيه لمده

سنتين في البصره. - بدات بدراسه الحوزه المباركه في سنه 1985 م في عهد السيد الخوئي (رض) و لكن بصوره سريه. - ارتبطت بالسيد ابوالقاسم الخوئي و كنت احمل الخمس اليه من البصره و الاحكام الشرعيه و غيرها. - درست في معهد الامامين الحسنين (ع) للخطابه لمده (4 سنوات). - درست في حوزه دائره العلوم الاسلاميه المقدمات و السطوح. - درست في جامعه آل البيت العالميه لاكمال الماجستير(كارشناسي ارشد) لمده ثلاث سنوات. - درست البحث الخارج فقها و اصولا في مدرسه الحجتيه. - درست البحث الخارج فقها و اصولا في منتدي جبل عامل(حوزه لبنانيها). - درست الفلسفه و الاصول و العرفان النظري علي يد آيت الله السيدكمال الحيدري(حفظه الله). - درست الاصول (بحث خارج) علي يد السيد علي رضا الحائري. - درست الفقه و الاصول (بحث خارج) علي يد آيت الله الشيخ فاضل المالكي من 1384-1382 . - توجهت للكتابه و التاليف و خاصه في مجال الاديان و القصائد و لي بحوث و كتب و مقالات في القرآن الكريم و العهدين (الكتاب المقدس) و السيره و التاريخ و القصائد و عقائد الاديان السماويه. - تم طبع ثلاث كتب لحد الان و لكن طبع محدود علي حسابي الخاص. - لي عشره كتب جاهزه للطبع مبتكره. - تم تكليفي شخصيا بكتابه كتب خاصه في مواضيع خاصه و مهمه و تلائم روح العصر و ذلك من قبل بعض العلماء و الاساتيذه الكبار في قم المقدسه و لازالت هذه الكتب تحت اليد اسال الله عز و جل التوفيق بانجازها. و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد وآله الطيبين الطاهرين.

اسفرايني طوسي، ابوالمظفر شاهفور، طاهر

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 471 ق)، فقيه، اصولى، مفسر

و متكلم شافعى. از بزرگان عصر خويش بود و در فنون مختلف دست داشت. وى داماد استاد ابومنصور بغدادى بود. او از ابن مَحمِش و اصحاب اصم نقل حديث كرده و زاهر شحّامى از شاگردان او بوده است. در «طبقات الشافعية» و به تبع آن «الاعلام» و «تاريخ نظم و نثر» و همچنين در جلد چهارم «معجم المؤلفين» از وى به عنوان فرزند طاهر ياد شده است. ابوالمظفر در طوس درگذشت. از آثار وى: «التبصير فى الدين و تمييز الفرقة الناجية عن الفرق الهالكين»؛ «تاج التراجم فى تفسير القرآن للاعاجم»، تفسيرى از قرآن به زبان فارسى؛ «الاوسط» در ملل و نحل؛ كتابى در «اصول».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (260 /3)، تاريخ نظم و نثر (117)، سير النبلاء (402 -401 /18)، كشف الظنون (1820 ،442 ،340 ،268)، لغت نامه (ذيل/ اسفراينى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 471)، معجم المؤلفين (38 /5 ،310 /4)، هدية العارفين (430 /1).

اسكندرلو، محمدجواد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد جواد اسكندر لو

محل تولد : همدان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/2

زندگينامه علمي

بنده در سال 1340 در شهرستان همدان در يك خانواده مذهبي متولد شدم. در سال 1356 به منظور فراگيري معارف و علوم اسلامي به حوزه علميه قم آمدم. ادبيات عرب، منطق و علوم بلاغي را (60 _ 1356) در مدرسه مباركه رضويه خواندم. لمعتين (63 _ 61) را نزد آيت الله اشتهاردي و استاد شماعي همداني، رسائل و مكاسب (67 _ 64) را نزد آيت الله اعتمادي و آيت الله علوي گرگاني، كفايتين (69 _ 67) را نزد آيت الله اعتمادي، خارج فقه (80 _ 70) را نزد آيت الله

فاضل لنكراني و آيت الله نوري همداني خارج اصول (78 _ 70) را نزد آيت الله فاضل و آيت الله مكارم شيرازي.

تحصيلات دانشگاهي:

مقطع كارشناسي الهيات و معارف اسلامي (74 _ 71) موسسه در راه حق.

مقطع كارشناسي ارشد علوم قرآني (78 _ 74) موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)

مقطع دكتري علوم قرآن و حديث (83 _ 79) تربيت مدرس دانشگاه قم.

ملاحظات: در مهر ماه 1378 از پايان نامه كارشناسي ارشد خود تحت عنوان "نقد و ترجمه مدخل قرآن از دايرة المعارف دين" دفاع نموده و امتياز 20 را احراز كردم و در سال 1379 در كنكور دكتراي علوم قرآن و حديث تربيت مدرس دانشگاه قم شركت كرده و با كسب رتبه اول پذيرفته شدم. در تاريخ 22/ 3/ 82 موضوع پايان نامه دكتري بنده تحت عنوان "نقد و بررسي تحقيقات خاور شناسان در زمينه تاريخ گذاري آيات و سور قرآن" به تصويب رسيد و در تاريخ 15/ 10/ 83 مورد دفاع قرار گرفت و با درجه عالي و امتياز 5 /18 پذيرفته شد.

فراگيري زبان انگليسي:

الف) دوره عالي زبان انگليسي مركز زبان هاي خارجي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم در سال 1365 (طي 700 ساعت آموزش) كه در تاريخ 31/ 4 / 66 گواهينامه آن را (ممهور به مهر مركز زبان هاي خارجي دانشگاه تهران، مركز زبان هاي خارجي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي و مركز زبان هاي خارجي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم) است، دريافت نمودم.

ب) در سال 1369 جهت تقويت مكالمه زبان انلگيسي، كلاس هاي آن را در زبانكده انگليسي (اي. اچ. پ) پشت سر نهاده و موفق به اخذ ديپلم زبان

(با امتياز 20) گرديدم.

ت) اخذ گواهينامه مترجمي زبان از نيروي دريايي پاكستان (1370)

ملاحظه: در سال 1370 از سوي نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي عازم بندر كراچي پاكستان شدم و در طي مدت شش ماه در جمع برادران سپاهي كه جهت گذراندن دوره تخصصي زير دريايي به نيروي دريايي پاكستان اعزام شده بودند، به عنوان مبلغ و مترجم زبان انگليسي حضور داشته و در پايان دوره موفق به اخذ گواهينامه مزبور شدم.

اسلامي پناه، هادي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

هادي اسلامي پناه

محل تولد : كربلا

شهرت

تابعيت : عراق

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب هادي اسلامي پناه در سال 1337 در شهر كربلا و در يك خانواده روحاني بدنيا آمدم . تحصيلات ابتدائي را در مدارس عراقي گذرانده ، از همان زمان با حوزه كربلا و نجف آشنا شدم . در سال 1351 از كربلا اخراج شده و در قم سكونت كردم . در سال 1352 وارد حوزه علميه قم شده ، در مدرسه آيت الله گلپايگاني دروس مقدمات را طي نمودم . از دروس سطح ، رسائل را نزد استاد اعتمادي و مكاسب و كفايه را نزد استاد ستوده به پايان رساندم. در همان زمان در سال 1359 وارد موسسه در راه حق شدم و دوره چهار ساله را طي نمودم . بيشتر درسها را نزد استاد مصباح يزدي و آيت الله معرفت و استاد فياضي گذراندم . در سال 1373 پايان نامه خود را به راهنمائي استاد اعرافي دفاع كردم . از همان زمان در بخش تاريخ و سيره اهل بيت (ع) ، با دفتر تبليغات اسلامي همكاري خوبي داشتم و عضو گروه

زن در انديشه اسلامي موسسه امام خميني (ره) شدم و اين دو كار تا سال 1380 ادامه داشت . از سال 1380 در مدارس وابسته به مركز جهاني علوم اسلامي به تدريس علوم قرآن ، تفسير و فقه پرداخته و هم اكنون نيز ادامه دارد .

اشراقي، محمدتقي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1368 -1313 ق)، عالم، مفسر، خطيب و شاعر. حجت الاسلام اشراقى در قم متولد شد. مقدمات و سطوح را نزد پدرش و ساير مدرسين مانند حاج شيخ ابوالقاسم كبير فراگرفت و عمده ى تحصيلات خود را نزد آيت اللَّه حائرى به پايان برد و از برجسته ترين شاگردان وى بود. او سرانجام به مقام اجتهاد نايل آمد و در فقه و اصول و حكمت و فلسفه و منطق و عرفان صاحب نظر گرديد. در حيات آيت اللَّه حائرى به تدريس فقه و اصول و حكمت و كلام پرداخت. اشراقى طبع شاعرى نيز داشت. در تهران درگذشت و در قم در مسجد بالا سر دفن شد. از آثار وى: «تفسير سوره ى يوسف» و «تفسير سوره ى اعلى و ن والقلم». آثار ديگرى از او بجا مانده كه به چاپ نرسيده از جمله: «اربعين»؛ تقريرات فقه «مكاسب» آيت اللَّه حائرى؛ و تعليقاتى بركتب فقهى و اصولى.[1]

ميرزا شهاب الدين بن العالم الجليل و الخطيب الجميل ميرزا محمدتقى اشراقى يكى از افاضل حوزه و حفيد مرحوم آيت الله ارباب مى باشد.

در سال 1302 شمسى در شهر مذهبى قم به دنيا آمده و اوان كودكى را در مهد تربيت والد ماجد خود گذرانيده و تحصيلات جديد را تا دريافت ديپلم موفق شده و به زبان فرانسه مسلط گرديده و ضمنا علوم قديمه ادبيات و منطق را نزد والد خود خوانده و پس از

آن در سال 1321 شمسى رسما در سلك روحانيت درآمده و در مدت سه سال سطوح فقه و اصول را نزد اساتيد حوزه تمام نموده و درس خارج را نزد مرحوم آيت الله حاج سيد محمد محقق يزدى شروع كرده و در سن بيست و پنج سالگى پدر را از دست داده و يكسال پس از آن با وصلت كردن با مرجع عاليقدر آيت الله العظمى... پدر روحانى بزرگى خداوند تعالى نصيبش فرموده كه از محضر درس و جلسات خصوصى وى بهره هاى وافرى برده و هم به درس مرحوم آيت الله العظمى بروجردى شركت نموده و مدت دوازده سال تمام از محضر آيت الله... (ابوالزوجه) خود خوشه چينى كرده و در ضمن در رشته معقول از اساتيد فن استفاده نموده و در فن تفسير از محضر درس پدر و زحمات فراوانى كه خود متحمل گشته مهارت تامى پيدا نموده و هم به تدريس فقه و اصول اشتغال دارد از تاليفات ارزنده مطبوع ايشان كتب زير مى باشد:

1- پاسداران وحى كه در بحث امامت كتاب كم نظيريست كه با معيت آقاى محمد فاضل نوشته است.

2- چهره هاى درخشان بحث در آيه تطهير 3- سخن حق در تفسير در 20 مجلد كه دو مجلد آن به چاپ رسيده است اما كتب چاپ نشده ايشان 1- دانستنيهائى از اسلام 2- شرح بر عروةالوثقى كه كتاب طهارت آن تكميل است و در نظر دارد دماء ثلاثه را كه كتاب مستدل نفيسى است عليحده چاپ نمايد 3- فى الاحوط والاقوى كه فتاوى مراجع را بر حاشيه عروه مورد بحث قرار داده است.

ميرزا محمدتقى اشراقى فرزند مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمد ارباب يكى از علماء و دانشمندان بنام

حوزه علميه قم بوده اند كه در سال 1313 ق در قم متولد شده و در مهد تربيت پدرى چون مرحوم علامه ارباب نشو و نما نموده و مقدمات و سطوح را از والد خود و ساير اساتيد و آيات عظام قم مثل مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم كبير و ديگران آموخته تا در سلك شاگردان مبرز مرحوم آيت الله حايرى درآمده و عمده تحصيلات را از آن بزرگوار تحصيل نموده و از برجسته ترين شاگردان آن مرحوم به شمار مى رفته است

مرحوم علامه اشراقى داراى مقام اجتهاد و حقا در هر علم و فنى از فقه و اصول و حكمت و فلسفه و منطق و عرفان حايز آن مقام منيع بود و از زمان مرحوم آيت الله حايرى تدريس فقه و اصول و كلام و حكمت و تفسير را با بيانى شيرين مى نمود و مخصوص در فن خطابه و ابتكارات منبرى و تحقيق در مطالب در عصر خود كم نظير بود علم خود را به زيور حلم و وقار و تواضع و حسن اخلاق آراسته و در اين فضائل گوى سبقت از بسيارى از اقران خود ربوده بود به قدرى مهارت و استادى در تطبيق مطالب داشت و حق مطلب را اداء كرده و داد سخن مى داد كه عقول مات و خردها حيران مى ماند، در 25 ماه رمضان 1368 در تهران سكته قلبى نموده و جنازه اش با احترام فوق العاده اى حمل به قم و در مسجد بالاسر نزديكى قبر مرحوم آيت الله حايرى مدفون گرديد.

تاليفات ايشان كه مطبوع شده تفسير سوره يوسف و سوره ن والقلم و غير مطبوع اربعين در حدوث و تقريرات فقه مكاسب مرحوم آيت الله حايرى و تعليقاتى بر كتب

فقيه و اصوليه و حكمت و فلسفه مى باشد مانند مرحوم والدش داراى طبع روان و ذوق فراوان بود.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

منابع زندگينامه :[1] الذريعه (219/26)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (184 -183 /1)، گنجينه ى دانشمندان (338 -337 /2)، مؤلفين كتب چاپى (246 -245 /2).

اشرفي، اميررضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

اميررضا اشرفي

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1363 به حول و قوه الهي و با عنايات حضرت ولي عصر ارواحنا له الفداء وارد حوزه مقدسه علميه قم شدم. دروس مقدمات را در مدرسه علميه امام خميني (ره) به مديريت حجت الاسلام والمسلمين علي عطايي اصفهاني گذراندم. در آن زمان تدريس دروس ادبيات عرب و منطق را در آن مدرسه استاد تهراني، طالقاني و مظهر علي (پاكستاني) به عهده داشتند، لذا دروس مذكور را در محضر اين سه استاد گذراندم. در درس معالم الاصول از محضر آيت الله شيخ يحيي انواري استفاده بردم. دروس اصول فقه و لمعه را نزد حجج اسلام علي حسيني بوشهري و سيد احمد خاتمي و علي محمدي خراساني گذراندم.

بين سالهاي 1367تا 1370 در درس رسائل استاد علي محمدي خراسانى و مكاسب محرمه آيت الله عراقچي حاضر شدم. جلد اول و دوم كفاية الاصول را نزد استاد سيد محمد رضا يزدي (عضو فعلي فقهاي شوراي نگهبان) گذراندم. و پس از آن حدود 5 سال در درس خارج اصول ايشان در مدرسه علميه آيت الله العظمي گلپايگاني (روبروي شيخان قم) تلمذ نمودم. ضمناً حدود 4 سال از محضر درس خارج فقه آيت الله العظمي ميرزا جواد آقا تبريزي (ره) و خارج فقه آيت الله عبدالله جوادي

آملي استفاده بردم.

همزمان با اشتغال به دروس فقه و اصول بين سالهاي 1369 تا 1374 دوره پنج ساله الهيات و معارف اسلامي موسسه در راه حق را گذراندم و در سال 1374 از آن موسسه با مدرك كارشناسي الهيات و معارف اسلامي فارغ التحصيل شدم. در همان سالها گروه هاي آموزشي و پژوهشي موسسه مزبور به رياست آيت الله مصباح يزدي فعاليت خود را در قالب موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ادامه دادند، بنده نيز دوره آموزشي كارشناسي ارشد پيوسته علوم قرآني آن موسسه را بين سالهاي 1374 تا 1378 گذراندم و در سال 1378 از رساله ام با عنوان نقد و بررسي ديدگاههاي علوم قرآني علامه بلاغي (ره) دفاع نموده و با مدرك كارشناسي ارشد علوم قرآني از آن موسسه فارغ التحصيل شدم. در سال 1380 در دوره دكتري علوم قرآن و حديث مركز تربيت مدرس دانشگاه قم پذيرفته شدم و در خرداد 1385 از رساله ام با عنوان مباني و قواعد تفسيري علامه طباطبائي (ره) دفاع نمودم و با مدرك دكتري علوم قرآن و حديث از آن مركز فارغ التحصيل شدم.

ضمناً از سال 1379 به عنوان عضو هيئت علمي و عضو شوراي علمي گروه علوم قرآني و از بهمن 1385 به عنوان قائم مقام مدير گروه علوم قرآني با موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) همكاري مي كنم. والحمد لله رب العالمين.

اشعري قمي، يعقوب

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 174 ق). عالم، محدث و مفسر. ذهبى از او تعبير به عالم اهل قم كرده است. از برادرانش، عبدالرحمن و عيسى و عمران بن عبدالله، و نيز جعفر بن ابى المغيره و اعمش و ليث بن ابى سليم

روايت كرده است. ابن مهدى، منصور خزاعى، هيثم بن خارجه، ابوربيع زهرانى و عمرو بن رافع قزوينى و محمد بن حميد رازى و بسيارى ديگر از وى روايت كرده اند. نسائى و ابوالقاسم طبرانى او را موثق دانسته و ابن حبان او را در كتاب «الثقات» خود ذكر كرده است. در «سنن» چهارگانه از او نقل حديث شده است. و بخارى نيز در «صحيح» خود از او بطور تعليق حديث نقل كرده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تهذيب التهذيب (340 /11)، الجرح و التعديل (ج 4، ق 210 -209 /2)، سير النبلاء (300 -299 /8)، لسان الميزان (322 -321 /9)، ميزان الاعتدال (452 /4).

اصفهاني، شمس الدين، ابوالثناء محمود

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(649 -674 ق)، مفسر، صوفى، متكلم، منطقى، عروضى و نحوى. در اصفهان متولد شد و فنون متداول را در زادگاه خود نزد پدر و جمال الدين ابى رجا و ديگران فراگرفت. مدتى در اصفهان و تبريز به تدريس پرداخت و از معاصران شيخ حسن چوپانى و قاضى مظفرالدين شاه قزوينى بود. پس از زيارت خانه خدا به دمشق رفت و در جامع اموى به تدريس پرداخت، سپس به قاهره رفت و در خانقاهى كه قوصون براى او بنا كرده بود به ارشاد و تربيت مريدان مشغول شد و در همان شهر بود تا درگذشت. و در قرافه دفن شد. از آثار: وى «تشييد القواعد فى شرح تجريد العقايد»؛ شرح «كافيه» ابن حاجب در نحو؛ شرح «ساويه»، در عروض؛ «انوار الحقايق الربانيه فى تفسير الآيات القرآنيه»؛ شرح «منهاج» بيضاوى؛ «ناظر العين»؛ «شرح مختصر السؤل و الأمل فى علمى الاصول و الجدل»؛ «شرح الطوالع»، در منطق و كتاب مختصرى در اصول دين.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه

:الاعلام (52 /8)، تاريخ ادبيات در ايران (230 ،229 /3)، حبيب السير (232 /3)، الذريعه (140 /13)، روضات الجنات (117 /8)، ريحانه (249 -248 /3)، كشف الظنون (1991 ،1921 ،1879 ،1855 ،1717 ،1371 ،1148 ،1137 ،1116 ،443 ،442 ،346 ،235)، لغت نامه (ذيل/ محمود)، معجم المؤلفين (173 /12)، هديه العارفين (409 /2).

اصيل الدين واعظ شيرازي، عبدالله

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 884 /883 ق)، مفسر و محدث. وى در زمان سلطان ابو سعيد گوركان از شيراز به هرات رفت و در آنجا اقامت گزيد به همين جهت به هروى نيز مشهور بوده است. او به دستور آن پادشاه هفته اى يكبار در مدرسه ى عاليه گوهرشادآغا، به موعظه و نصيحت مى پرداخت. وى در هرات درگذشت و نزديك مدرسه گوهرشادآغا دفن شد. از جمله تأليفات وى: كتاب «درج الدرر

فى ميلاد سيدالبشر»؛ رساله ى «مزارات هرات» يا «مقصد الاقبال السلطانيه و مرصدالاعمال الخاقانيه»؛ رساله ى «مزارات شيراز»؛ «المجتبى فى سيره المصطفى»؛ «المجتنى من كتاب المجتبى فى سيره المصطفى»، خلاصه اى از كتاب سابق الذكر است كه براى جمال الدين ابراهيم معروف به ابى كاليجار وزير نوشته است؛ كتاب «معراج الاعمال»، در اوراد و عبارات؛ «غرفه الحصن»، ترجمه «مختصر حصن الحصين»، به فارسى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :از سعدى تا جامى (607)، تاريخ ادبيات در ايران (1606/5)، تاريخ نظم و نثر (244 -243)، حبيب السير (334/4)، الذريعه (110/22 ،228/21 ،326 ،1/20 ،44/16 ،58/8)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 78/9)، كشف الظنون (745 ،670)، مجالس المومنين (527 -526 /1)، مزارت هرات (مقدمه)، معجم المولفين (68/6)، هديه العارفين (470 -469 /1)، هفت اقليم (217 -216 /1).

اطروش، ناصرالحق، ابومحمدحسن

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(304/302 -230/225 ق)، مفسر، متكلم، فقيه، محدث، اديب و شاعر شيعى. مشهور به ناصر كبير. جد مادرى شريف رضى و شريف مرتضى است. شيخ طوسى او را در شمار اصحاب امام هادى (ع) آورده است. حاكم طبرستان بود و از اين رو كه بر اثر اصابت شمشيرى در نبردگاه كر شده بود به اطروش خوانده مى شد. وى در فقه و دين علامه بود و در شعر توانا. ابن ابى الحديد گويد

كه او صاحب سيف و قلم و از بزرگان فقهاى اماميه و شيخ طالبيين و عالم و زاهد و اديب و شاعر ايشان بود. او اسلام را در ميان ساكنان ساحل درياى خزر نشر داد و در حدود دويست هزار ديلمى و گيلانى به دست وى ايمان آوردند، و او را در شهرهاى آنان مساجدى بنا كرد. به گفته ى طبرى و ابن اثير او حاكمى عادل و نيك سيرت بود و مردم همانند او را در عدل و برپايى حق و حسن روش نديدند. وى سرانجام در آمل طبرستان درگذشت و مزارش در همان شهر زيارتگاه عموم است. تاليفات و آثار وى بيش از سيصد كتاب بوده است. از جمله آثارش: «اصول الدين»؛ «الامالى»؛ «الامامه الصغير»؛ «الامامه الكبير»؛ «امهات الاولاد»؛ «البساط»، در علم كلام؛ «تفسير الاطروش»، در دو مجلد كه در آن به 1000 بيت از 1000 قصيده احتجاج كرده؛ «الفقه الناصريه» كه شريف مرتضى علم الهدى آن را شرح و تصحيح كرد و «المسائل الناصريات» ناميد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (216/2)، اعيان الشيعه (184 -179 /5)، الذريعه (299/16 ،261/4 ،315 ،308 /2)، رجال الطوسى (412)، رجال النجاشى (171 -170 /1)، روضات الجنات (253 -251 /2)، ريحانه (98/6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 92/4)، الكامل (148/6)، الكنى و الالقاب (232/3)، لغت نامه (ذيل/ اطروش)، مروج الذهب، ترجمه (690/2)، معجم المولفين (252/3).

اعرج نيشابوري، نظام الدين حسن

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س هشتم ق)، عالم دينى، مفسر، عارف و اديب. معروف به نظام نيشابورى و نظام اعرج. او را از علماى عامه دانسته اند و بعضى به او نسبت تشيع داده اند. اصلش از قم و ساكن نيشابور و به آورده ى برخى از مآخذ اصلش از نيشابور و

ساكن قم بود. وى از شاگردان قطب الدين محمد بن مسعود شيرازى به شمار مى آمد. در پاره اى از منابع وى جزو علماى سده ى نهم قمرى آورده شده چون تاريخ اتمام بعضى از مجلدات «تفسير» مشهور او را در حدود 850 ق ذكر كرده اند، در حالى كه برخى از منابع 728 ق را تاريخ صحيح اتمام مى دانند. از آثارش: «غرائب القرآن و رغائب الفرقان»، در تفسير كه به «تفسير نيشابورى» معروف است و آن را به اشاره استادش، قطب الدين محمد بن مسعود شيرازى، تأليف كرد؛ «لب التأويل»، در تفسير قرآن؛ «اوقاف القرآن»، كه به امر قطب الدين شيرازى به اسم خواجه سعدالدين ساوجى وزير الجايتو (م 711 ق) نوشته است، «توضيح التذكرة»، شرح «تذكرة النصيرية» خواجه نصير طوسى، در هيئت كه در 711 ق تأليف نموده است؛ شرح «الشافية» ابن حاجب، در علم صرف كه به «شرح نظام» معروف است؛ شرح «مفتاح العلوم» سكاكى؛ «الربع المقنطر»؛ رساله اى در «علم الحساب».[1]

نظام الدين حسن بن محمد نيشابورى (ف. 900 ه.ق). از علماى قرن نهم است. آثارش: كتاب «شرح تذكره ى طوسى» در هيأت، كتاب «شرح مجسطى»، كتاب «شرح نظام» در صرف، كتاب «تفسير» معروف به تفسير نيشابورى و شرحى بر كتب زيج.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (234 ،233/ 2)، اعيان الشيعه (249 -248/ 5)، الذريعه (284/ 18 ،32 -31/ 16 ،142/ 13 ،72/ 10 ،492 ،206/ 4 ،121/ 3 ،480/ 2)، روضات الجنات (101 -96/ 3)، ريحانه (199 -197/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 47 -46/ 8)، كشف الظنون (1763 ،1595 ،1195 ،1062 ،1021 ،392 -391)، الكنى والالقاب (256/ 3)، معجم المؤلفين (291 ،282 -281/ 3)، هديةالاحباب (257)، هديةالعارفين (283/ 1).

اعمي، مختار

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

قارى اصفهانى، فاضل اديب

شاعر، از دانايان به علوم قرآن و تجويد، و از دانشمندان قرن دهم در اصفهان است.

كتب چندى در تجويد تأليف نموده، از آن جمله است:

1- درج المضامين، منظومه اى در 72 بيت در تجويد، در سال 949 تأليف نموده، و آن را مولى على بن جعفر استرآبادى شرح نموده، و آن را: «در نثار» در شرح تجويد ملا مختار ناميده، و در 1280 از شرح فارغ شده، و اين شرح به طبع رسيده. در الذريعه سه شرح ديگر از اين تجويد نام مى برد

2- رساله اى فارسى در تجويد 3- مختار القراء، نسخه اى از آن نزد نگارنده موجوداست؛ و غيره.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)

اكبرنژاد، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدي اكبر نژاد

محل تولد : شيروان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب مهدي اكبر نژاد در سال 1356 وارد حوزه علميه ايلام شدم و برخي دروس مقدماتي را در آنجا گذراندم. با شروع تظاهرات و راهپيمايي هاي دوران انقلاب عملاً دروس حوزوي تعطيل شد و با پيروزي انقلاب، در اسفند 1357 وارد حوزه علميه قم شدم.

در سال 1368 دروس سطح را به پايان رساندم و وارد درس خارج شدم همزمان با دوره سطح برخي دروس مانند بعضي از كتابهاي فلسفي از جمله بدايه و نهايه را خواندم و در زمان تحصيل در دوره خارج، مدتي در درس اسفار آيت الله حسن زاده و آيت الله جوادي آملي نيز شركت كردم. درس خارج را نزد آيات عظام فاضل لنكراني، مكارم شيرازي، نوري همداني، وحيد خراساني و مومن قمي گذراندم.

در سال 1370 بعنوان عضو تحقيقاتي تفسير راهنما، به اعضاي نويسنده آن تفسير ملحق و بعد

از چند ماه كار در گروه برداشتهاي اوليه روائي، وارد گروه كنترل نهايي فيش هاي حديثي تفسير شدم و اين همكاري تا سال 1374 ادامه داشت و بدليل رفتن به شهرستان در سال 1374 پايان يافت.

در سال 1371 در آزمون تربيت مدرس دانشگاه قم شركت كردم و در دوره كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي پذيرفته شدم. در پاييز سال 1374 از رساله اين دوره با عنوان "جدال در قرآن" دفاع كردم.

در زمستان 1374 بعنوان مسئول نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه هاي ايلام و علوم پزشكي ايلام منصوب شدم و همزمان دروس دانشگاهي را تدريس مي كردم. در سال 1377 بعنوان عضو هيئت علمي دانشگاه در آمدم تا سال 1380 كه با قبولي در دوره دكتراي علوم قرآن و حديث تربيت مدرس دانشگاه قم، به قم منتقل شدم و عملاً مشغول تحصيل حوزوي و دانشگاهي و نيز انجام كارهاي تحقيقي شدم كه اكنون رساله دكترا آماده دفاع مي باشد.

در سال 1381 با دعوت مركز فرهنگي انتظار نور وابسته به دفتر تبليغات اسلامي قم به گروه حديث اين موسسه پيوسته و با همكاري چند تن از دوستان، اكنون مجموعه احاديث مهدويت دسته بندي و آماده چاپ و ارائه نرم افزاري مي باشد.

اكبري كارمزدي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد اكبري كارمزدي

محل تولد : سواد كوه (عباس آباد)

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/10

زندگينامه علمي

اينجانب محمد اكبري كارمزدي فرزند هادي در تاريخ 10/1/1343 در خانواده اي مذهبي و قرآني متولد شدم. دوران ابتدائي را در محل و راهنمائي را در آلاشت به پايان رساندم به پيشنهاد ابوي مرحوم و به خاطر علاقه اي

كه در درون خود نسبت به دروس حوزوي مي ديدم راهي حوزه علميه رستم كلاه در يكي از شهرهاي استان مازندران به سرپرستي مرحوم آية الله ايازي شدم و جامع المقدمات را همگام با قيام عمومي مردم در سال 1357 شروع نمودم كه با تهديدات طاغوت حوزه علميه تعطيل شد به نا چار در سال 1359 وارد حوزه علميه قم شدم و در سال 1360 مشغول تحصيل در مدرسه مرحوم آية الله گلپايگاني شدم. با اتمام لمعتين در درس هاي آزاد حوزه شركت نمودم كه اصول فقه را در خدمت استاد حسيني بوشهري و صالحي افغاني بودم. مكاسب را در محضر اساتيدي چون استاد بني فضل، مرحوم پاياني و استاد قدبري تلمذ بودم و رسائل را محضر آية الله فاضل استفاده بردم و پنج سال متوالي خارج اصول را در محضر آية الله سبحاني به پايان رساندم . همگام با خارج اصول به مدت 8سال خارج فقه را در محضر آية الله مكارم تلمذ نمودم. ضمنا ساليان سال در درس تفسير قرآن محضر آية الله جوادي آملي بودم .حدود سال 1372 به خاطر علاقه اي كه به قرآن و تفسير قرآن پيدا كردم وارد رشته علوم قرآ ني و تفسير شدم. بعد از اتمام 4سال مشغول تدوين رساله سطح چهار شدم كه بخاطر مشكلاتي، كار ناتمام و مهلت آن به سر آمد كه براي بار دوم مشغول تدوين رساله سطح چهار شدم كه تا به حال ادامه دارد. بعد از پايان دوره تخصصي براي انجام كار تحقيقات قرآني در مركز فرهنگ معارف قرآن مشغول و با تشكيل پرونده ها و سپس ارزيابي مقاله ها و

نهائي كردن مقاله ها در بخش مقابله، نزديك به 9 سال است كه دنبال مي كنم نتيجه كارهائي كه انجام گرفت انتشار پنج جلد از دايرة المعارف قرآني و دو جلد اعلام قرآن گروهي مي باشد و چند مقاله كه به نام اينجانب در دايرة المعارف چاپ شده است. د رحال حاضر در درس فقه آية الله جوادي آملي مشغول مي باشم.

الهي طباطبايي، محمدحسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد حسن الهي طباطبايي

ولادت:1325ق.

محل ولادت: تبريز

وفات:1388ق

محل دفن :قم

محل تحصيل: تبريز ، نجف

اساتيد: حضرات سيد ابوالحسن اصفهاني، ميرزا محمد حسين نائيني ، سيد حسين بادكوبه اي و ....

شاگردان: حسن حسن زاده آملي ، ميرزا محمد علي ارتقايي، ميزرا موسي تبريزي و ....

تاليفات: رساله اي در علم موسيقي و روابط معنوي روح با صداها ( كه خود آن را از بين برد).

او از شاگردان مبرز مرحوم سيد علي قاضي بود. در سعه صدر و پاكي و حسن خلق زبانزد بود. سير و سلوك را يك دوران خاص و با اعمال خاصي نيم دانست بلكه آن را در متن همين زندگي عادي تعريف مي كرد و زندگي رسول الله (ص) را شاهد اين مطلب مي آورد. مي فرمود: مراقبه يعني آدم در همين زندگي روزمره غفلت را از خودش دور كند.

ايشان پس از يازده سال اقامت در شهر ساقي كوثر، به دليل وضع نامناسب معيشتي مجبور شد همراه برادر خويش، علامه طباطبايي ، به تبريز باز گردد. در تبريز به تدريس فلسفه و تربيت جويندگان كمال پرداخت. ارتباط ايشان با مرحوم قاضي از طريق نامه برقرار بود، عباراتي چون " جعلت فداك " و " عزيز دلم " كه آيت الله

قاضي در اين نامه ها خطاب به آقاي الهي به كار مي برد گوياي عظمت شان ايشان نزد استاد است . استاد سيد محمد حسين قاضي مي فرمايد : با اينكه خود آقا به علامه و بردارش گفته بود كه به ايران برگردند اما دوري آن ها برايشان بسيار ناگوار بود و هر وقت ياد آن ها مي افتاد گريه مي كرد.

زماني كه آيت الله الهي در قم بود ، در مجلس روضه اي كه در منزل ميرزا تقي زرگري تشكيل مي شد ، شركت مي كرد. يك بار بعد از اتمام روضه در سيني مسي برايش چاي آورند. او انگشت خود را بر لب گذارد و بعد به سيني مسي زد . سيني تبديل به طلا شد . بعد فرمود: " ما طلا را مي خواهيم چه كنيم"؟ دوباره انگشت بر لب گذاشت و به سيني زد و سيني به حالت اول برگشت ! با وجود چنين قدرت روحي ، زماني براي پرداخت قرضش به دو هزار تومان احتياج پيدا كردو چون اين مبلغ را نداشت مدتي زنداني شد!

اين گفتار علامه طباطبايي مشهور است كه مي فرمود: من خودم از اخوي استفاده مي كنم توصيه هميشگي ايشان هنوز در خاطر اطرافيان است : از حسنات اعمالتان كه خيال مي كنيد حسنه است توبه كنيد ، تا چه رسد به معاصي!

سيد محمد حسن الهي در سال 1388 هجري قمري درگذشت. شرح احوال ايشان دركتاب الهيه از انتشارات موسسه فرهنگي مطالعاتي شمس الشموس آمده است .

الهي قمشه اي، مهدي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عالم ربانى و حكيم متاله استاد ميرزا مهدى الهى قمشه اى فرزند حكيم و عارف بزرگ ميرزا ابوالحسن از

دانشمندان به نام و حكماء والامقام و اساتيد عظام معاصر تهران بوده اند تولد ايشان در حدود 1322 در قمشه اصفهان (شهرضا) واقع شده و در بيت علم و تقوا پرورش و دروس ابتدائى و سطوح نهائى را در فقه و اصول از علماء بزرگ و حكماء قمشه و اصفهان فراگرفته و از آنجا مسافرت به مشهد مقدس نموده و از اساتيد خراسان چون مرحوم آقا بزرگ حكيم و آيت اللَّه حاج آقا حسين قمى و ميرزا مهدى اصفهانى و مرحوم آيت اللَّه برسى و ديگران استفاده نموده آنگاه به تهران عزيمت نموده و در دانشكده الهيات و دانشگاه به تدريس فلسفه و حكمت و ساير علوم پرداخته تا در ربيع الثانى 1393 قمرى بدرود حيات گفته و جنازه اش حمل به قم و در جوار حضرت معصومه (ع) مدفون شده است.

استاد الهى داراى تأليفات ارزنده مرحوم استاد الهى قمشه اى در فلسفه و حكمت و ديوان بزرگ هزار صفحه اى مى باشد كه شرح حال خود را در صفحه 395 ديوانش به نظم آورده كه نويسنده عين آن را با بعضى از غزلياتش تقديم اهل ذوق و معرفت و پژوهش مى نمايم باشد كه روح پرفتوح آن حكيم ربانى و عارف صمدانى اين گنهكار را ياد و دوستانش دعا فرمايند.

آثار گرانقدر مرحوم استاد الهى قمشه اى.

1- ترجمه آزاد و خلاصه التفسير قرآن كريم.

2- ترجمه آزاد مفاتيح الجنان مرحوم حاج شيخ عباس قمى طاب ثراه.

3- ترجمه و شرح صحيفه سجاديه.

4- حكمت الهى جلد اول (يك دوره حكمت از امور عامه و طبيعيات و الهيات خاص و بيان نبوت و امامت عامه و خاصه و معاد).

5- حكمت الهى جلد سوم شرح خصوص حكيم فارابى و شرح خطبه توحيده

مولا اميرالمؤمنين و اخلاق علمى و عرفانى صد كلمه از كلمات مولا على عليه السلام.

6- كليات ديوان الهى (نغمه الهى - نغمه حسينى- نغمه عشاق).

7- توحيد هوشمندان ترجمه و شرح خصوص فارابى.

(1392 -1320 ق)، حكيم، عالم و شاعر، متخلص به الهى. در شهرضا (قمشه) متولد شد. مقدمات علوم فقه و اصول و حكمت را از شيخ هادى قمشه اى و ديگران آموخت و جهت تكميل آن به اصفهان رفت و در خدمت آقا شيخ محمدحكيم خراسانى و پس از آن در خراسان در محضر مرحوم آقابزرگ حكيم مشهدى و آقا شيخ اسداللَّه يزدى مشغول شد تا در حكمت و فلسفه صاحب نظر شد. مدتى نيز در حوزه ى درس آيت اللَّه حاج آقا حسين قمى و ميرزامهدى اصفهانى حاضر گشت. سپس به تهران آمد و در مدرسه ى عالى سپهسالار به تدريس حكمت و فلسفه پرداخت. همچنين به سمت استاد زبان عربى در دانشكده ى ادبيات دانشگاه تهران و استاد فلسفه در دانشكده ى الهيات (معقول و منقول)، تدريس كرد. وى در تهران وفات يافت و در قم، در جوار حضرت معصومه (ع)، به خاك سپرده شد. از آثار منثور وى: «رساله اى در فلسفه ى كلى»؛ «شرح رساله ى حكيم فارابى»؛ «رساله اى در سير و سلوك»؛ حاشيه اى بر «مبدأ و معاد» ملاصدرا؛ «رساله اى در مراتب ادراك»؛ «رساله اى در مراتب عشق». و از آثار منظوم وى: «نغمه ى عشاق»؛ «ديوان» شعر؛ «نغمه ى حسينى»، كه تاريخ بزرگترين شهيد اسلام است؛ «نغمه ى الهى». و از ديگر آثار او: «ترجمه ى قرآن مجيد»؛ «ترجمه صحيفه ى سجاديه»؛ «ترجمه مفاتيح الجنان»؛ و «تصحيح و تحشيه ى تفسير ابوالفتوح رازى».[1]

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هشتم)

منابع زندگينامه :[1] تذكره ى شعراى معاصر اصفهان (55 -53)، الذريعه (1135 ،92

/ 9)، سخنوران نامى معاصر (339 -334 / 1)، فرهنگ سخنوران (85)، گلزار معانى (458 -451)، گنجينه ى دانشمندان (116 -108 / 8)، مؤلفين كتب چاپى (370 -368 / 6).

الهي، عباس

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عباس الهي

محل تولد : آمل

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/7/1

زندگينامه علمي

اينجانب پس از اخذ ديپلم تجربي در سال 1383 وارد حوزه علميه شهرستان بابل شدم و پس از مدت كمي تحصيل در حوزه علميه روحيه وارد حوزه علميه قم گرديده و در مدرسه الهادي (ع) شروع به تحصيل كردم و پس از گذراندن دوران مقدماتي و سپس در خارج از مدرسه موفق به گذراندن دوره سطوح عالي حوزه علميه قم شدم.

حدود 6 سال در مدارس علميه قم مانند الهادي (ع) و رضويه و علوي به تدريس ادبيات عرب، تفسير و علوم قرآني پرداختم و امتحانات سطوح عالي را با موفقيت گذرانده و 4 بار مصاحبه خارج فقه و اصول شركت كردم و پايان نامه اي را تحت عنوان علوم قرآني در تفسير الميزان براي اخذ سطح سه يا كارشناسي ارشد نوشته و دو سال و خرده اي پيش دفاع كرده و اصلاحات آن پس از اخذ نمره 17 رو به پايان است.

و براي نوشتن دوره دكتري آماده ام البته پس از تحويل مدرك فوق ليسانس هم اكنون در مدرسه امام (ع) با سابقه سه سال تدريس و در دانشكده علوم قرآني با سابقه دو سال تدريس و در دانشكده اصول دين و مدرسه عالي بنت الهدي در خدمت طلاب خارجي و دانشجويان ايراني هستم. و مشغول مطالعه و تحقيق و آماده كردن مقالاتي با عناوين و موضوعات مختلف هستم.

امجد، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آيت الله شيخ محمود امجد به سال 1318 ه_.ش در خانواده اى روحانى در شهرستان كنگاور از توابع شهر «كرمانشاه» به دنيا آمد، پدرش از واعظان توانا و از علماي آن ديار بود كه به عنوان پايگاهي در مسير ايران به كربلا، ميزبان علماي هم عصر خويش بود. ، و جدّشان از عالمان ذى فنون ملقّب به «افصح المتكلّمين» بود. پدر بزرگ ايشان از علما و شعراي با اخلاص و ارادتمند خاندان عصمت و طهارت است كه تضمين هاي عاشورايي ايشان از اشعار حافظ مشهور است. در حدود 18 سالگى تحصيلات جديد را رها و به انگيزه تحصيل علوم دينى به شهر مقدّس قم مشرّف شد و در مدّت كوتاهى دوره مقدّمات و سطح را به پايان رسانده و به دروس خارج مشغول گرديد. در درس خارج فقه و اصول از محضر استادانى چون حضرات آيات عظام: امام خمينى، داماد، حاج آقا حسين فاطمي ، بهاءالدينى و بهجت _ قدّس الله اسرار الماضين، و دامت بركات الباقين منهم _ و در فلسفه و عرفان عملى از محضر پربار علاّمه طباطبايى قدّس سرّه استفاده فراوان برد. و در حدود 20 سال پايان عمر گهربار معظّم له با ايشان انس داشت و در جلسات عمومى و خصوصى ايشان شركت مى كرد ارادت علامه نيز به ايشان مشهود بوده است بطوري كه مي فرموده اند به او امجد كرمانشاهي نگوييد بلكه امجد كربلايي بگوييد. بزرگترين استاد اخلاق و عرفان ايشان مرحوم آيت الله العظمي بهاءالديني است كه از سال 1351 ه_.ش. با آيت الله العظمى بهاء الدينى مأنوس و استفاده فراوان برد. و نيز در حدود سال

1350 با آيت اللّه العظمى بهجت _ دامت بركاته _ مرتبط شد و افزون بر بهره بردارى از دروس خارج فقه و اصول آن عارف ارتباط خاص و نزديك با معظّم له داشت و اينك حدود يك دهه است كه ايشان در تهران ساكن و دانشجويان و جوانان از جلساتش بهره هاى اخلاقى مى برند و علامه طباطبايي مي گفت: «ايشان قوي است.» روش تربيتي و رفتاري و اخلاق اجتماعي و زهد بي نظير ايشان باعث شده، جوانان خصوصا دانشجويان، اين عالم گرانقدر را همچون نگيني در آغوش بگيرند. مباحث اخلاقي و نماز جماعت ايشان در مسجد كوي دانشگاه تهران و مراسمي چون عزاداري ايام محرم و احياء شبهاي قدر، همه عاشقان فضيلت را به سوي خويش جذب كرده است. از خصوصيات بارز ايشان اخلاص عجيب و بي اعتنايي او به دنياست به طوري كه بسيار ديده اند كه مجالس بسيار كوچك و در ظاهر كم اهميت و افراد بي نام و نشان را بر مجالس بسيار بزرگ ترجيح داده اند. آنچه در نظر ايشان اهميت دارد ارادت و اخلاص به اهل بيت عصمت طهارت عليهم السلام است. عشق به جوانان، دلسوزي براي آنان و محبت پدرانه ايشان باعث شده است كه جوانان هم به او عشق ورزند و با ايشان رابطه اي صميمي داشته باشند.

اميدي فرد، عبدالله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبد الله اميدي فرد

محل تولد : فارمد مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/4/20

زندگينامه علمي

اينجانب عبدالله اميدي فرد در سال 1336 در يكي از روستاهاي نزديك به مشهد مقدس به نام فارمد كه مردم محل آنرا پژمه هم مي خوانند ديده به جهان گشودم.

در همان روستا دوره ابتدائي را كه آن زمان شش سال طول مي كشيد به پايان رساندم و به پيشنهاد پدرم كه از شاگردان و دوستان نزديك آيات حضرت آية الله حاج آقاي مرواريد و حضرت آية الله حاج ميرزا جواد آقا تهراني بود وارد حوزه علميه مشهد شدم و تحصيلات حوزوي را در مدرسه علميه بعثت زير نظر آية الله مرواريد شروع كردم اين زمان مهر ماه 1350 بود پس از سه سال با موافقت پدرم با مرحوم حاج شيخ عباسعلي سبزي عازم حوزه علميه قم شدم.

در سال هزار سيصد و پنجاه و چهار به درس مكاسب حضرت آيت الله حاج شيخ يوسف صانعي و رسايل حضرت آيت الله اعتمادي و برخي از مباحث مكاسب را هم نزد آيت الله ستوده شركت نموده و تلمذ نمودم. در ادامه دروس سطح توفيق يافتم كفايتين را نزد آية الله العظمي فاضل و شرح تجريد را نزد استاد شهيد خليلي و منظومه را نزد آقايان دكتر بهشتي و آية الله يحيي انصاري و برخي از مباحث اشارات را نزد آيت الله حسن زاده و برخي از قسمت هاي اسفار را نزد آية الله جوادي آملي فرا بگيرم. در سال 58 رسماً حضور در دروس خارج را با شركت در فقه آية الله صانعي و آقايان ديگر شروع كردم بيشترين تاثير را از آيات عظام فاضل، صانعي، منتظري و تا اندازه اي هم از محضر آيات عظام وحيد خراساني، آية الله حاج شيخ جواد تبريزي داشته ام.

بايد ياد آور شوم كه همزمان با دروس حوزه به تحصيلات جديد هم ادامه دادم نخست دوره راهنمايي را و سپس دوره

دبيرستان را با اخذ ديپلم اقتصاد به پايان رساندم و در اولين دوره مدرسه عالي طلاب موفق به اخذ مدرك آن دوره كه ارزش ليسانس معارف اسلامي را داشت گرديدم و در اولين دوره تربيت مدرس هم موفق به اخذ كارشناسي ارشد شدم و از سال 1371 ضمن تدريس در دانشگاه به عنوان هيات علمي، توفيق دريافت درجه دكتري در رشته فقه و مباحث حقوق اسلامي از دانشكده الهيات تهران را پيدا كردم.

از توفيقات بزرگ كه خداوند به اينجانب عطا فرموده آن است كه از آغاز انقلاب شكوهمند اسلامي همواره در خدمت انقلاب بوده هر چند سمت هاي مهم و حساس را نداشته ام اما در حد توان از سويي در خدمت نظام مقدس بوده و هستم و... و از سويي از خدمت در دانشگاه به قشر جوان در راستاي اهداف نظام اسلامي خدمت نموده ام و از همه بهتر در حوزه همواره با تدريس تلاش كرده ام اندوخته هاي اندكم را به ديگران انتقال دهم در همين راستا مدتي را به عنوان مدير يكي از مدارس علميه قم سپري مي كرده ام غير از تدريس در مدارس تحت برنامه مديريت حوزه تدريس خصوصي ادبيات و دروس سطح از سال 1374 با تدريس صفات اصول شهيد صدر سپس كفايه و مكاسب و... را در حجرات و سپس مدرسه حضرت آية الله العظمي گلپايگاني را داشته ام.

اميرخاني، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

على اميرخاني

محل تولد : گونبان بخش دينور

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1351/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب علي اميرخاني فرزند امام قلي در سال 1351در روستاي گونبان از توابع بخش دينور استان كرمانشاه به دنيا آمده

و تحصيلات مقطع ابتدائي را در همان روستا گذرانده و در سال 1363 تحصيلات دوره راهنمائي را در كرمانشاه آغاز كردم.

در سال 1367به سبب علاقه به معارف و علوم اسلامي و حوزوي وارد حوزه علميه آيت الله بروجردي (ره) شدم و پس از يك سال به خاطر فقدان امكانات علمي و آموزشي در آزمون سراسري حوزه علميه قم شركت و موفق به كسب رتبه قبولي شدم.

دروس مقدمات را در مدرسه علميه مهدي موعود (عج) خواندم و در سال 1371براي ادامه تحصيل و تكميل دروس سطح وارد مدرسه علميه امام محمد باقر (ع) شدم و از محضر اساتيد بزرگوار و توانا بهره بردم. درسال 1380موفق شدم كه دروس سطح (كفايتين و مكاسب) را به اتمام برسانم و به درس خارج راه پيدا كردم. از سال 1380 تاكنون در درس خارج فقه استاد بزرگوارم حضرت آيت الله جوادي آملي بهره مي برم. از سال 1372شروع به نوشتن كردم و در سميناري كه باني آن دانشگاه تهران بود مقاله ارائه كردم كه عنوان رتبه سوم را به خود اختصاص داد. در سال 1373 همكاري خود را با چاپ مقاله به مناسبت وحدت حوزه و دانشگاه در روزنامه اطلاعا ت با روزنامه و مجلات آغاز كردم سپس با مراكز پژوهشي و تحقيقاتي همكاري خود را آغاز كردم.

امين زارع، محمدرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد رضا امين زارع

محل تولد : سبزوار

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1346 در خانواده اي مذهبي و متوسط در سبزوار متولد شدم. تحصيلات ابتدائي و راهنمائي را در همان شهر سپري كردم. در ميان اساتيد آن دوره استاد محمود كياني دبير

ادبيات بيشترين تاثير مثبت را بر من داشتند. در بحبوحه انقلاب با حضرت آيت الله سيد محمد حسن علوي آشنا شدم و ارتباط خوبي با محضر ايشان پيدا كردم. ارتباط با ايشان درس تقوي، معنويت، خلوص و سادگي بود و هم اكنون نيز از اين جهت بهره هاي وافري از ايشان مي برم. همچنين ادامه فعاليت درسي ام تاكنون نتيجه سفارش، تاكيد و تشويق ايشان و استادم آيت الله سبحاني مي باشد.

حدود سال 1361 به واسطه استادم حجة الاسلام سيد سليمان علوي وارد حوزه علميه شدم و تا پايه سوم را در مدرسه رسالت و امام خميني (ره) گذراندم. بعد از آن به صورت آزاد سطح را به پايان رساندم. پس از پايان سطح حدود پنج سال در مبحث خارج نكاح استاد آيت الله شبيري زنجاني و خارج اصول آيت الله سبحاني شركت كردم. تقريرات نيم دوره اصول و بخشي از كتاب نكاح به زبان عربي مكتوبات اين دوره است.

هم اكنون در درس فقه آيت الله مكارم شيرازي شركت مي نمايم. ساير فعاليتهاي بنده به ترتيب: در سالهاي 66 و 67 دوبار افتخار حضور در جبهه داشتم و در سال 71 به عنوان نماينده سازمان تبليغات در مقدونيه به آن كشور مسافرت كردم و در مسير راه در كشور آلباني توقفي داشتم. ماموريت بنده در مقدونيه با تظاهرات خياباني و اعتراضات مسلمانان مقدونيه مصادف شد و همين امر باعث شد دولت مركزي و مسيحي مقدونيه تقريبا همه مجموعه ها و هيئت هاي خارجي مسلمان را از مقدونيه اخراج كند و مجموعه بنده نيز مشمول همين قاعده شده و به ايران بازگشتيم.

گذراندن يك دوره كامل

زبان انگليسي در دانشكده باقرالعلوم عليه السلام دفتر تبليغات حوزه علميه قم نيز از فعاليتهاي سالهاي 73 و 74 اينجانب بوده است از سال 78 تاكنون در بخش هاي مختلف پايگاه حوزه نت (تحقيقات، پاسخ به سوالات، بخش انگليسي و...) مشغول به همكاري هستم. همچنين در سال 79 به مناسبت پاسخگويي به چند پرسش راجع به جناب ذوالقرنين و اقوام ياجوج و ماجوج، كتابچه اي در مورد ايشان با نام «ذوالقرنين در قرآن» تحرير و چاپ نمودم كه بحمدالله مورد استقبال خوبي هم قرار گرفت.

امين، نصرت

قرن:14

جنسيت:زن

مليت:ايران

(1405 -1308 ق)، عالم و مجتهد. آمنه بيگم حاجيه نصرت خانم، فرزند حاج سيد محمدعلى امين التجار اصفهانى، در اصفهان متولد شد. دايى اش آيت اللَّه شريعت اصفهانى بود. از كودكى به تحصيل پرداخت و پس از فراگيرى مقدمات در محضر حاج آخوند زفره اى، فقه و اصول و علوم معقول و منقول و حكمت و كلام را نزد آيت اللَّه آقاسيد على مجتهد نجف آبادى و آقاسيد ابوالقاسم دهكردى تكميل كرد و به مرتبه ى استنباط رسيد. پس از امتحانات كتبى به دريافت اجازه ى اجتهاد از آقاميرزا ابراهيم اصطهباناتى شيرازى و حاج شيخ محمدكاظم شيرازى و آيت اللَّه حائرى يزدى و آيت اللَّه نجفى مرعشى؛ و اجازه ى روايت از آقاشيخ محمدرضا نجفى مسجدشاهى نائل آمد. تمام عمر را به تأليف و تدريس گذراند و مدرسه اى به نام مكتب فاطمه (س) تأسيس كرد كه در آن زنان و دختران ايرانى به تحصيل و كسب علوم و معارف اسلامى مى پرداختند. آيت اللَّه ميرزاآقاى شيرازى در اجازه نامه اش به وى، او را با اين اشعار توصيف كرده است.

فلَوُ كُنّ النّساء بِمثلِ هذى

لَفضّلت النّساءِ عَلى الرّجال

فلا التَأنيث لاسم الشمس عار

و لا التّذكير فخر للهِلال

وى آثار

خود را تحت نام «يك بانوى ايرانى» منتشر مى كرد از جمله آثارش: «الاربعين الهاشميه»، «شرح چهل حديث»؛ «اخلاق و راه سعادت بشر»، كه ترجمه و اقتباسى است از «طهارة الاعراق فى تصحيل الاخلاق» ابن مسكويه؛ «روش خوشبختى و توصيه به خواهران»؛ «سير و سلوك»، در روش اولياءِاللَّه؛ «مخزن العرفان» و «كنز العرفان»، در علوم قرآن؛ «تفسير قرآن»، در پانزده جلد؛ «معاد يا آخرين سير بشر»؛ «النفخات الرحمانية فى الواردات القلبية»، حاوى كشفيات و مشاهدات معارف؛ «مخزن اللئالى فى فضايل مولى الموالى».[1]

1308 ق- 1362 ش، حاجيه نصرت خانم از زنان دانشمند معاصر. پدرش حاج سيد محمدعلى بن حسن حسينى مشهور به امين التجار اصفهانى و مادرش دختر حاج سيد مهدى جناب و دائى اش مرحوم شريعت اصفهانى بود. از اوان كودكى در اصفهان به تحصيل پرداخت و پس از آموزش مقدمات در محضر حاج آخوند زفره اى، ساليانى دراز در فقه و اصول فرائد و فصول و كفاية و خارج صلات و طهارت، و در كلام دو جلد شوارق، و در فلسفه از ابتدا تا الهيات اسفار را در خدمت آقا مير سيد على نجف آبادى آموخت و هر چند كه در اين ضمن به عقد ازدواج پسر عم خويش حاج ميرزا آقا معين التجار درآمده بود و تعهد وظائف خانه دارى مى كرد، كمال سعى در تحصيل مبذول مى داشت.

بر اثر اين گونه استقامت و بذل سعى به مراقب علمى والائى رسيد و از پى امتحان كتبى به دريافت اجازه ى اجتهاد از آقا ميرزا آقاى اصطهباناتى و حاج شيخ محمدكاظم شيرازى و آيت اللَّه نجفى مرعشى و همچنين اجازه ى روايت از آقا شيخ محمدرضا مسجد شاهى نائل آمد. خانم امين عمر خود را يكسره به

تاليف و تدريس گذراند. مدرسه اى به نام «مكتب فاطمه» تاسيس كرد كه زنان و دختران در آن به كسب علوم و معارف اسلامى مى پرداختند. آثار بسيارى تأليف كرد كه از آن جمله اند، الاربعين الهاشمية (1328 ش) كه ترجمه و اقتباسى است از اخلاق ابن مسكويه؛ روش خوشبختى و اقتباسى است از اخلاق ابن مسكويه؛ روش خوشبختى و توصيه به خواهران (1371 ق)؛ سير و سلوك در روش اولياء (1323 ش)؛ مخزن العرفان (1326 ش به بعد)؛ تفسير كامل قرآن در 15 جلد؛ معاد يا آخرين سير بشر (1326 ش)، النفحات الرحمانية فى الواردات القلبية (1369 ق) حاوى كشفيات و مشاهدات معارف؛ مخزن اللئالى در فضل مولى الموالى. خانم امين آثار خود را تحت نام «يك بانوى ايرانى» منتشر مى كرد.[2]

مجتهد، فقيه، مدرس.

تولد: 1265، اصفهان.

درگذشت: 23 خرداد 1362، اصفهان.

حجت الاسلام سيده نصرت بيگم امين (معروف به بانوى ايران) فرزند سيد محمدعلى امين التجار اصفهانى، در چهار سالگى براى آموزش قرآن و فراگيرى خواندن و نوشتن راهى مكتب شد.

بانو امين همچنان به تحصيل ادامه مى داد تا اينكه در پانزده سالگى با پسر عموى خود حاج ميرزا ملقب به معين التجار كه از بازرگانان سرشناس و معتبر اصفهان بود ازدواج نمود و به خانه دارى و تربيت فرزندان مشغول شد. اما اين امر مانع ادامه تحصيل و مطالعه و تحقيق وى در معارف اسلامى نشد و به تحصيل صرف، نحو، بلاغت، تفسير، علم حديث، فقه، اصول، فلسفه و عرفان پرداخت و با وجود مشكلاتى كه در فضارى حاكم بر آن ايام براى زنان در امر تحصيل وجود داشت، طلبگى و تحصيل خود را در سطوح عاليه نيز ادامه داد تا اينكه در چهل سالگى مرتبت و تسلط علمى

ايشان مورد تأييد مراجع تقليد وقت قرار گرفت و به دريافت درجه ى اجتهاد و روايت نايل شد. بانو امين از چهل سالگى تا پايان عمر به تأليف كتب، تدريس، پاسخگويى به پرسش هاى دينى و ارشاد دختران و زنان پرداخت.

آثار ايشان عبارتند از: اربعين الهاشميه (به زبان عربى، 1356 ق.)؛ جامع الشتات (زبان عربى) معاد يا آخرين سير بشر (تهران، 1326، تبريز چاپ دوم، 1334)؛ نفحات الرحمانية فى الواردات القلبية (به زبان عربى، اصفهان، 1369)؛ اخلاق (ترجمه كتاب ابن مسكويه)؛ مخزن العرفان (تفسير قرآن در پانزده جلد)؛ روش خوشبختى و توصيه به خواهران ايمانى (تهران، 1331، اين كتاب در تبريز و اصفهان نيز به چاپ رسيده است)؛ مخزن اللئالى در مناقب مولى الموالى اميرالمؤمنين على (ع)؛ سير و سلوك؛ در روش اولياء و طريق سير سعداء (اصفهان 1323).

حجت الاسلام امين در سال 1344 با سرمايه خود مكتبى به نام «فاطمه سلام الله عليها» و نيز دبيرستانى دخترانه تأسيس كرد تا فضايى براى ادامه تحصيل بانوان فراهم آيد. ايشان همچنين در كانون تبليغات و تعليمات دينى بانوان اصفهان به تدريس معارف و تفسير قرآن مى پرداخت.

مزار بانو امين در اصفهان قرار دارد.

برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي

منابع زندگينامه :[1] تذكرة القبور (445)، الذريعه (248/24 ،229/20)، علماء معاصرين (325 -311)، گنجينه ى دانشمندان (116 -114 /3)، مؤلفين كتب چاپى (559 -557 /6).

[2] منبع: دايرةالمعارف تشيع، 527 /2.

اميني پور، عبدالله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالله اميني پور

محل تولد : شوش دانيال

شهرت : عبدالله (امير) اميني

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/6/3

زندگينامه علمي

زندگي نامه علمي

نگارش و ترجمه:

كودكان و نوجوانان (1371- 1383)

آغاز نگارش و ترجمه از 1373 با مجله سلام بجه ها

و در ادامه (1372 - 1383) با پوپك و دوچرخه و حديث زندگي و در ده ها شماره و در حدود 100صفحه، براي كودكان و نوجوانان نوشته شد.

سردبيري(1374 – 1376)

كار با سردبيري مجله ميراث شهاب (نشريه كتابخانه آيت اله مرعشي نجفي) ادامه يافت . چاپ و انتشار آن در دو سال و نيمي كه با كتابخانه همكاري وجود داشت، ادامه يافت، سپس در 1374 و 75 با مجله تبيان همكاري (ترجمه ).

همكاري با مجلات و روزنامه ها (1375 تا كنون)

از 1375 همكاري با روزنامه ها آغاز مي شود. در ابتدا روزنامه كيهان با درج مقاله « فرهنگبان بزرگ ميراث اسلامي» و چاپ دوباره آن در روزنامه رسالت (خرداد 76).

نخستين معرفي و نقد كتاب (كتاب شناسي) در مجله فقه (بهار 76) سپس در مجلات زير ادامه مي يابد: حوزه ، آينه پژوهش، كتاب ماه دين، پژوهش و حوزه ، حكومت اسلامي، ميقات حج، روزنامه جمهوري اسلامي (ضميمه صحيفه) ، كوثر، پيام زن و ...

در كتاب «برگزيده مقالات» چاپ 1384شرحي درباره نهج البلاغه به چاپ رسيده است.

زن پژوهي:

از 1379 به بعد نگارش و ترجمه مقالات زن پژوهي در مجلات : پيام زن ، زنان و پگاه حوزه شروع مي شود، كه برآيند چاپ و انتشار مقالاتي در اين نشريه است:

پيام زن ، شماره 99 و 115 و 118 و116 و 122 و 124 و 125 و 131 و 135 و 136

و پگاه حوزه ، شماره 70 و 71 و 75 و 93 و زنان ، شماره 116

شرح حال: از 1376 به بعد كتب و مقالاتي در شرح حال نوشته شده ، از

جمله در : روزنامه كيهان و رسالت،

مجلات: ميراث شهاب، تبيان، كوثر، ياد ايام (شهريور 76) بينات و پيام زن.

كتابها : شكوه فقاهت (1379) فرزانه ناشناخته (1381) مزربان وحي و خرد (1381)

قرآن پژوهي : نخستين كتاب در اين باره «مصحف فاطمي» است كه 1382 (چاپ اول) و 1387 (چاپ دوم) توسط «دليل ما» به چاپ رسيد . نيز در كتاب «زندگي شخصي امام علي» مصحف امام علي (ع) (1380) چاپ شد. كتاب ديگر «تحقيق و حاشيه بر تفسير سوره حمد» مرحوم محمد تقي فلسفي است كه آذر 78 مركز فرهنگ و معارف قرآن با عنوان « تفسير بيان» بدون ذكر نام محقق چاپ كرده است.

سپس مقالاتي در نشريات:

تبيان، كوثر (ش 33) پيام زن (116 و135 و136 و87 و88) كتاب ماه دين ، روزنامه جام جم (ش 925) بينات( ش 33) و ميراث شهاب (ش 14)

مهدي پژوهي:

افزون بر ترجمه كتاب چند جلدي «معجم احاديث الامام المهدي» و «غيبت امام مهدي » (چ موعود عصر، 1378) مقالاتي در مجلات: موعود و انتظار

تدريس:

از سال 1371 تا 1382 در جامعه الزهرا (بخش غير ايراني ها و بخش روزانه) تدريس ادبيات عرب و تاريخ اسلام به مدت ده سال .

تبلغ: در جبهه جنگ (1362) و نيز زادگاه محقق .

مديريت: مديريت روابط عمومي و اموربين الملل كتابخانه آيت اله مرعشي نجفي، مدير آموزش كتابخانه، (1373 – 1376)

مدير اجرايي مجله فقه اهل بيت (1378 – 1383) نيز همكاري با مركز جهاني علوم اسلامي و سازمان مدارس خارج از كشور (1370 – 1373)

نوآوري:

تأسيس انجمن علمي مترجمان كه شرح آن در مصاحبه با نشريات زير آمده

روزنامه جام جم/ 20 ارديبهشت 83

روزنامه كيهان/

19 خرداد 83

نشريه كتاب هفته / 23 شهريور 81 و 6 تير 83

نشريه پگاه حوزه/ 28 فروردين 81

نشريه نصوص معاصره / كشور بحرين / محرم 1416 (مارس 2005)

نشريه پژوهش و حوزه / بهار 81

كسب نشان و جوايز علمي:

تقدير از نگارش مقالات در كنگره بين المللي شرف الدين

تقدير از نگارش مقاله براي همايش سيره حكومتي امام علي ، مشهد (دانشگاه فردوسي)

تقدير از نگارش مقاله مصحف فاطمي ، همايش بانوي آفتاب ، گرگان

تقدير از نگارش مقاله مهدي موعود از ديدگاه آيات ، تهران (دانشگاه رودهن)

تقدير از نگارش مقاله براي دومين كنگره عاشورا پژوهشي ، قم

نيز تقدير از همكاري با دفتر تبليغات اسلامي ، همچنين مجله پيام زن

انصاري، كريم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

كريم انصاري

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب مراحل ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان را تا سال اول دانشگاه رشته مهندسي برق در كشور عراق طي كردم. سپس در سال 1359 به جمهوري اسلامي ايران تبعيد شدم.

در سال 1361 تحصيلات حوزوي خود را شروع كردم. مقدمات را پيش عمده اي از اساتيد مشهد خواندم. سپس دروس لمعتين را نزد استاد مهدوي و مكاسب و رسائل را نزد اساتيد: تبريزيان و اعتمادي (نوار كاست) خواندم. كفايتين را نزد استاد رضا زاده و خارج فقه و اصول تا پنج سال نزد آيت الله مرحوم حاج آقاي فلسفي (قدس سره) خواندم.

سال 1375 به شهر مقدس قم منتقل شدم. بلافاصله در درس خارج اصول آيت الله العظمي وحيد خراساني و فقه آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي شركت نمودم. در سال 1380 _ 1381 دوره كامل اصول را به اتمام رسانيدم

و هم اكنون درس خارج فقه شركت مي كنم. به مدت كوتاهي، اشتغال به تدريس داشتم كه حدوداً سه الي چهار سال ادامه داشت. به علت اشتغال به تحقيقات علوم اسلامي و نوشته هاي مختلف، تدريس را رها كردم.

سال 1365 شروع به فعاليت تحقيقات اسلامي نمودم و نزديك به تحقيق شصت جلد كتاب شركت نمودم. از سال 1368 به عنوان مدير تحقيقات موسسه آل البيت (ع) شعبه مشهد منصوب شدم. از سال 1375 كه به شهر قم منتقل شدم، در شعبه مركز موسسه آل البيت (ع) به عنوان مسئوول كل تحقيقات موسسه منصوب شده و عضو هيئت مديره آن موسسه گرديدم و اين سمت تا به حال ادامه دارد.

انصاري، مسعود

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران استاد مسعود انصاري خوشابر ، يكي از اسلام شناسان و محققان عالي مقام و سختكوش و پركار و صاحب نظر و صاحب اثر در اغلب زمينه ها و رشته هاي علوم اسلامي ، به ويژه علوم قرآني و فقه ( همراه با حقوق ) و حديث و نيز مترجمي تواناست كه به شمه اي از آثار ايشان اشاره خواهد شد .

او در سال 1345 در شهرستان تالش / طالش به دنيا آمد . تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خود گذراند ، و همزمان به آموزش مقدمات علوم ديني پرداخت . پس از به پايان رساندن تحصيلات دوره ي متوسطه ، براي تكميل آموخته هاي ديني به حوزه ي علميه ي دارالعلوم زاهدان رفت . پس از طي مراحل لازم ، در تهران به تحصيل در دانشكده ي حقوق ( در دانشگاه شهيد بهشتي ) پرداخت ، و با شور و شوقي بيكران تحصيلات

حوزوي را پي گرفت و نزد استاد محمد شيخ الاسلامي ، فقه ، كلام ، تفسير ، علوم قرآني ، نحو و علوم بلاغي را تا مدارج عالي فرا گرفت و در سال 1370 ش در محضر اين استاد عاليقدر و از دست ايشان _ در 25 سالگي _ اجازه ي مكتوب « افتاء » به شيوه ي مرسوم در مذهب شافعي ، دريافت داشت و دو سال بعد از دانشكده ي حقوق فارغ التحصيل شد و پس از آن قرآن پژوهي و اسلام شناسي و تاليف و ترجمه و تحقيق را پيشه ي خود ساخت و تاكنون آثار معتنابهي ، هم از نظر ارزشمندي خود اثر ، و هم از نظر كيفيت عالي پژوهش ، پديد آورده كه مايه ي اعجاب اهل فن و ارباب نظر است . مهم ترين و طبعاً شريف ترين اثر ايشان ترجمه ي قرآن كريم به شيوه اي شيوا در كمال صحت و دقت است كه بخشهاي بعدي اين مقاله ، تماماً به بحث درباره ي آن و معرفي آن اختصاص دارد . بعضي از آثار ديگر ايشان عبارت است از :

_ تاليف بيش از چهارصد مقاله براي دو اثر مرجع : دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي و فرهنگ آثار ( بخش معرفي كتابهاي عربي و فارسي ، به سرپرستي جناب رضا سيد حسيني و سه محقق برجسته ي ديگر )

_ ترجمه ي كتاب واقعه ي كربلا، اثر عباس محمود عقاد

_ ترجمه ي مجموعه اي از حدوداً چهار هزار حديث و خطبه و نامه و عهدنامه ، و وصايا و كلمات قصار ، و احاديث

موضوعي ، با ذكر اسناد هر حديث از كتب ششگانه ( صحاح سته ) اهل سنت و كتب اربعه ي شيعه ، با همكاري بهاء الدين خرمشاهي . نام اين مجموعه كه تدوين فرهنگ وار و انواع فهارس را در بر دارد ، پيام پيامبر ( ص ) است .

_ هديه ي معراج ( احكام نماز در فقه شافعي )

_ اهميت نماز جماعت ( ترجمه )

_ پديده ي افراط در تكفير ( ترجمه از اثر دكتر قرضاوي )

_ زن در اسلام و نقش زن در فعاليتهاي اجتماعي ( ترجمه از اثر فيصل مولوي )

_ ترجمه ي مجموعه اي از آثار جبران خليل جبران ( از جمله اشكي و لبخندي ، تندبادها ، موسيقي ، عروسان مرغزار ، بالهاي شكسته ، عيسي فرزند انسان ، تازه و طرفه ها ، و ارواح سركش )

_ ترجمه ي كتاب خاتم النبيين اثر سميح عاطف الزين كه ممكن است عنوان فارسي آن « حضرت محمد در مكه / حضرت محمد در مدينه » باشد .

_ قاموس شگرفيهاي قرآن ( در دست تدوين )

_ پژوهشهاي تاريخي در قرآن ( ترجمه ي اثر بيومي مهران ، زير چاپ )

_ دانشنامه ي حقوق خصوصي اين اثر مرجع 3 جلدي ، در مرحله ي حروف نگاري است . و يكي از آثار و كوششهاي قرآن پژوهي ديگر ايشان تصحيحي علمي و هر چه دقيق تر ترجمه ي شاه ولي الله دهلوي از مهم ترين و دقيق ترين ترجمه هاي قرآن مجيد به زبان فارسي است ، كه متاسفانه چاپ آن در حدود يك دهه

به درازا كشيده و هنوز هم منتشر نشده است .

برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم

انواري، جعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

جعفر انواري

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب جعفر انواري در سال 1350 وارد حوزه شدم و در مدرسه مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) دروس مقدماتي را به پايان رساندم و دروس سطح (رسائل، مكاسب و كفايه) را در حوزه، بصورت آزاد خواندم.

در كنار تحصيل فقه و اصول در ديگر دروس حوزه مانند نهج البلاغه، عقائد، تفسير و... شركت داشتم. در سال 1356 پس از پايان دروس سطح به درس خارج فقه و اصول راه يافتم و در دوران شركت در درس خارج كه حدود بيست سال بطول انجاميد از محضر حضرات آيات عظام وحيد خراساني، تبريزي، مكارم شيرازي و جوادي آملي بهره مند شدم.

در سال 1360 وارد موسسه در راه حق شدم و از دروس آن موسسه كه افزون بر رشته هاي مختلف اقتصادي و فلسفي، در قالب اقتصاد و فلسفه شهيد صدر، از دروس فلسفه (فلسفه، نهايه، برهان، شفا و اسفار) و معارف قرآن استاد مصباح يزدي كسب فيض نمودم.

در سال 1363 در گروههاي تحقيقاتي تفسير و علوم قرآن، به كاوش و پژوهش پرداختم و در همان سال ها تدريس مباحث معارف قرآن استاد مصباح يزدي را نيز عهده دار شدم. از سال 1361 تدريس دروس معارف اسلامي را در دانشگاه آغاز كردم كه 18 سال تدريس اين دروس در دانشگاه تهران بطول انجاميد.

با تاسيس موسسه علمي پژوهشي امام خميني (ره)، در رشته علوم قرآني به پژوهش و همكاري با بخش

آموزش ادامه دادم و در سال 1380 بعنوان عضو هيئت علمي آن موسسه پذيرفته شدم كه هم اكنون با بخش آموزش در تدريس دروس قرآني و با پژوهش در تحقيقات قرآني ادامه همكاري دارم.

اورعي، مرتضي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مرتضي اورعي

محل تولد : خوانسار

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

پس از پايان دوره ابتدائي در سال 51 وارد حوزه علميه خوانسار و در سال 53 وارد حوزه علميه قم شدم. سطح را در مدرسه مرحوم آيةالله گلپايگاني خواندم و درس خارج را در محضر مرحوم آيةالله فاضل و حضرت آيةالله مكارم شيرازي شركت كردم. زبان انگليسي را در دفتر تبليغات فرا گرفتم. سفرهاي تبليغي به زبان انگليسي در كشورهاي ياد شده داشتم. 14 سال است كه در نگارش دائرة المعارف قرآن كريم و فرهنگ قرآن در مركز فرهنگ و معارف قرآن مشاركت دارم.

اوليايي، مصطفي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مصطفي اوليايي در سال 1316 ، در يكي از روستاهاي ملاير به دنيا آمد. پس از آنكه تحصيلات خود را در مقطع ابتدايي و متوسطه به پايان برد ، در سال 1344 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1349 موفق به اخذ ليسانس شد. پس از آن هم چنان به تحصيلات خود ادامه داد تا آنكه در سال 1355 ، موفق به اخذ درجه ي دكتري فرهنگ عربي و علوم قرآني شد. او كه در سال1326وارد شده بود، پس از اخذ درجه دكترا به دانشگاه تربيت معلم منتقل گرديد و تا سال 1356 در دانشسراي عالي زاهدان كه وابسته دانشگاه زاهدان بود به تدريس پرداخت. دكتر اوليايي سپس به دانشگاه اراك رفته و فعاليت هاي آموزشي خود را در اين دانشگاه دنبال نمود. وي در طول خدمات آموزشي و تدريس در دانشگاه ، به كار پژوهش و تاليف نيز پرداخته است و آثاري چند به چاپ رسانده است.گروه : علوم انساني رشته :

الهيات و معارف اسلامي گرايش : علوم قرآني تحصيلات رسمي و حرفه اي : مصطفي اوليايي پس از آنكه تحصيلات خود را در مقطع ابتدايي و متوسطه را به پايان برد ، در سال 1344 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1349 موفق به اخذ ليسانس شد. پس از آن همچنان به تحصيلات خود ادامه داد تا آنكه در سال 1355 ، موفق به اخذ درجه ي دكتري فرهنگ عربي و علوم قرآني شد.فعاليتهاي آموزشي : مصطفي اوليايي پس از آنكه تحصيلات متوسطه را به پايان برد ، در سال 1326 وارد آموزش و پرورش شد. او پس از اخذ مدرك دكترا در سال 1353 از آموزش و پرورش به دانشگاه تربيت معلم منتقل گرديد و تا سال 1356 در دانشسراي عالي زاهدان كه وابسته دانشگاه زاهدان بود به تدريس پرداخت. دكتر اوليايي سپس به دانشگاه اراك رفته و فعاليت هاي آموزشي خود را در اين دانشگاه دنبال نمود.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مصطفي اولياي در طول خدمات آموزشي و تدريس در دانشگاه ، از كار پژوهش و تاليف نيز غافل نبوده و آثاري چند به چاپ رسانده است.آثار : آشنايي با علوم قرآني ويژگي اثر : اين كتاب به بحث پيرامون علوم قرآني از آغاز پيدايي آن در زمينه هاي علوم في القرآن و للقرآن و آن دسته از علومي كه قرآن موجب گسترش آنها شده در شانزده فصل مورد بررسي قرار گرفته است.

منابع زندگينامه :دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي ، به كوشش: بهاءالدين خرمشاهي ، تهران: انتشارات دوستان و ناهيد، ص 323

اويسي، محمدحسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شيخ محمدحسين اويسي فرزند غلامعلي اويسي قزويني (

1336 _ 1411 ق ) از علماي اعلام و مدرسان نامدار حكمت و فلسفه در قزوين بود. وي پس از آنكه تحصيلات خود را در حوزه علميه ي قم به پايان رساند ، به زادگاه خود قزوين مراجعت كرد و به تدريس فقه و اصول و فلسفه پرداخت. او آثاري چند در حوزه علوم قرآني به تاليف رسانده است.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي والدين و انساب : شيخ محمدحسين فرزند غلامعلي اويسي قزويني ( 1336 _ 1411 ق ) از علماي اعلام و مدرسان نامدار حكمت و فلسفه در قزوين بوده است.تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ محمدحسين اويسي مقدمات علوم و فنون ادب را در زادگاه خود فراگرفت. در حدود سال 1372 ق به قم هجرت هجرت نموده و در مجلس درس بزرگان حوزه حاضر گرديد.استادان و مربيان : محمدحسين اويسي دروس طلبگي همچون صرف و نحو و... را در قزوين نزد سيد احمد عمادحاج سيدجوادي و شيخ مهدي قاضي فراگرفت و سپس مشغول تحصيل در فقه و اصول گرديد و فلسفه را از محضر فيلسوف شهير ، شيخ ابوالحسن رفيعي قزويني استفاده كرد. وي پس از آنكه به قم مهاجرت نمود ، خارج فقه را از محضر آيت الله بروجردي استفاده كرد و براي يادگيري اصول درس شيخ عباس شاهرودي و سيدمحمد داماد حاضر شد. اويسي ساليان متمادي از محضر درس علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان استفاده كرد.فعاليتهاي آموزشي : محمدحسين اويسي پس از آنكه تحصيلات خود را در حوزه علميه ي قم به پايان رساند ، به زادگاه خود قزوين مراجعت كرد و به تدريس فقه

و اصول و فلسفه پرداخت.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : محمدحسين اويسي همراه با تدريس ، به تاليف و تفسير قرآن نيز پرداخت. او تفسير خود را مدت سي سال در چندين مجلد جمع و تاليف نموده است.آرا و گرايشهاي خاص : شيوه و روش محمدحسين اويسي در تفسير قرآن بدين گونه است كه پس از ذكر آيه با بهره گيري از روايات ، به تفسير آن مي پردازد و در ضمنِ آن اقوال ديگر مفسران ، مانند فخر رازي را بيان كرده و مورد نقد عالمانه قرار مي دهد و سپس براي روشن تر شدن بحث به اشعاري از شاعران قديم تمسك مي كند.آثار : تفسير اويسي ويژگي اثر : اين تفسير به زبان فارسي و ثمره جلسات تفسير قرآني است كه شبهاي ماه رمضان براي مردم و طلاب در طول سي سال بيان داشته است و سپس آن را جمع آوري و به صورت كتاب مستقلي درآورده است.

منابع زندگينامه :قرآن پژوهان قزوين ، تاليف: سيدمحمدعلي ايازي ، تهران: موسسه نمايشگاه هاي فرهنگي ايران ، ص 148

ايازي، محمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد على ايازي

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

استاد سيّد محمّد علي ايازي متولد 1333 شمسي يكي از قرآن پژوهان معاصر است كه تحصيلات حوزوي خود را از سال 1347 از حوزه علميه مشهد آغاز كرد. پس از گذراندن دوره ادبيات و مقداري از سطح به حوزه علميه قم وارد شد و از استادان سطح آقايان: محقق داماد، فاضل ، ستوده، صلواتي و سلطاني از درس خارج اصول آيات عظام: وحيد خراساني ، آقا موسي

زنجاني و فاضل لنكراني يك دوره را تمام كرد. همچنين از درس فقه آيات عظام: منتظري و شيخ جواد تبريزي ( به مدّت 15 سال ) و نيز اندكي از درس حاج شيخ مرتضي حائري و اراكي استفاده برد. درس فلسفه را گرچه در آغاز با درس آيت الله حسن زاده آملي شروع كرد، اما مدت 10 سال در خدمت آيت الله جوادي آملي اسفار و تمهيد القواعد و شرح فصوص الحكم را تلمذ كرد و نيز از محضر سيد جلال الدين آشتياني در فلسفه و عرفان بهره برد. در كنار تحصيلات و از همان سال هاي نخست ورود به حوزه، به درس تحقيق و پژوهشهاي تحقيقي در زمينه قرآن توجه بسيار داشت و مدت 3 سال در درس تفسير آية الله خزعلي و درس فلسفه جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن شهيد مطهري و در كارهاي تحقيقاتي با اين شهيد در سال 55 تا 57 شركت داشت. او در كنار تحصيل و تحقيق از كارهاي فرهنگي و تاليف نيز غافل نبود و به ويژه پس از دوره هاي متمادي تحصيل فقه و اصول و فلسفه ، بيشتر وقت خود را به تحقيقات قرآني اختصاص داده است و در اين زمينه افزون بر مقالات گوناگون در مجلات و همايش ها، كتاب هاي بسياري را تاليف كرده است.

ايجي صفوي، معين الدين، محمد

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(906/905 -832 ق)، مفسر، محدث و عالم شافعى. وى از اهالى ايج از توابع فارس بود. از آثار وى: «جامع البيان» يا «جوامع التبيان فى تفسير القرآن»، مشهور به «تفسير صوفى»، يا «تفسير ايجى»، كه در سال 1789 م در لاهور چاپ شده است؛ «بيان المعاد الجسمانى

والروح»؛ «شرح اربعين النووى»؛ «شعب الايمان»، در اخبار.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (68/7)، ايضاح المكنون (303/1)، تاريخ ادبيات در ايران (87/4)، تاريخ نظم و نثر (272)، ريحانه (211 -210 /1)، كشف الظنون (610 ،452 ،60)، معجم المؤلفين (153/10).

ايماني، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين ايماني

محل تولد : همدان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

آدمي خوارزمي، ابوالفضل محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 562 /561 ق)، مفسر، نحوى، لغوى و محدث. ملقب به زين المشايخ. او در ادبيات از پيشگامان و در زبان عرب خحجت به حساب مى آيد. لغت و علم اِعراب را از زمخشرى آموخت و پس از او بر جايش نشست. او حديث را نيز از زمخشرى و ديگران شنيد. در ترسل و نقد شعر دست داشت. از آثارش: «تفسير القرآن»؛ «شرح الاسماء الحُسنى»؛ «مفتاح التنزيل»؛ «تقويم اللسان»، در نحو؛ «الاعجاب فى علم الاعراب»؛ «الهدايه فى المعانى والبيان»؛ «اعجاز القرآن»؛ «اسرار الادب و افتخار العرب».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (227 /7)، كشف الظنون (2040 ،1829 ،1760 ،595 ،488 ،469 ،400 ،132 ،120 ،91 ،84 ،51)، معجم الادباء (5 /19)، معجم المؤلفين (138 -137 /11)، الوافى بالوفيات (340 /4)، هدية العارفين (98 /2).

آقانجفي، محمد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو 1324 ق)، عالم دينى، فقيه و مفسر. در نجف اشرف به دنيا آمد. پس از پرورش در محضر پدر كه از علماى همدان بود و خواندن مقدمات و سطرح به حوزه درس علماى بزرگ نجف چون آيت اللَّه نايينى و آيت اللَّه اصفهانى و آقا ضياءالدين عراقى و آيت اللَّه غروى اصفهانى راه يافت و از آنان بهره ى كامل گرفت. پس از نيل به مقامات عاليه به همدان مهاجرت كرد و به ترويج مذهب و تأليف و تصنيف پرداخت. از آثار وى: تفسير شريف «انوار درخشان» است كه در پانزده جلد عرضه شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :بزرگان و سخن سرايان همدان (244 /2)، گنجينه ى دانشمندان (416 -415 /7).

آل اسحاق، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شيخ علي آل اسحاق در 25 تير سال 1318ش. در خوئين، از توابع زنجان، خانواده مذهبي اش را با ميلاد خود پر از شور و شادي كرد. پدرش نام علي را براي وي برگزيد. علي از همان هشت سالگي كه با پدر به قم آمد، شروع به تحصيل نمود و مقدمات را در محضر آيه الله سيد حسن بدلا( رئيس ائمه جماعت) و استادان ديگر به پايان برد. وي در شانزده سالگي در سال 1334ش به نجف اشرف مي رود و در مدرسه آيه الله بروجردي اقامت مي گزيند و دروس حوزه را تا رسيدن به مرحله اجتهاد ادامه داد و به گفته خانواده ايشان ، از دو عالم بزرگ: آيه الله سيد محسن حكيم و آقا بزرگ تهراني، اجازه اجتهاد گرفت. او در شب جمعه 24 خرداد سال 1380ش بر اثر سكته قلبي دار فاني را وداع مي گويد.

گروه : علوم انساني

رشته : الهيات و معارف

اسلامي

والدين و انساب : پدر شيخ علي آل اسحاق، حاج شيخ عبدالكريم خوئيني، از عالمان بزرگ عصر خود به شمار مي رود. وي از شاگردان مرحوم آخوند خراساني بود. روحيه مبارزاتي شديدي داشت و با عمّال و وابستگان حكومت طاغوتي رضاخان، كه با منافع مردم در تضاد بود، به شدت مقابله مي كرد؛ به عنوان نمونه در مقابل دو خان، كه مي خواستند زمين هاي كشاورزي مردم را به تصرف خود درآورند، ايستادگي كرد و توانست آنان را از تصرف در اموال مردم باز دارد.مادر علي كه از سلاله پاك پيامبر بود، زني صبور در مقابل مشكلات و دوستدار علم و فضيلت بود.

خاطرات كودكي : برادر شيخ علي آل اسحاق مي گويد: در نزديكي هاي خانه ما تعدادي بوقلمون آورده بودند. من و بچه هاي ديگر، از جمله علي، به تماشاي آن ها رفتيم و نزديك غروب براي انجام فريضه مغرب به خانه برگشتيم. رسم خانه ما اين بود كه نمازها را در خانه به جماعت و با امامت پدر برگزار مي كرديم و تمامي افراد خانواده، چه مردان و چه زنان، در نماز جماعت شركت مي كردند. هنگامي كه پدر مي خواست اقامه نماز كند، علي شروع به گريه كرد. وقتي پدر علت گريه اش را پرسيد، گفت: «من هم بوقلمون مي خواهم.» و به گريه خود ادامه مي دهد. پدر بدون عصبانيت و با آرامش كامل رو به فرزند مي كند و مي گويد: نماز مغرب را با خلوص نيت بخوان و هر حاجتي كه داري از خدا بخواه؛ خداوند است كه حاجات را برآورده مي كند. علي همين كار را انجام مي دهد. پس از تمام شدن نماز، در خانه به صدا در مي آيد. هنگامي كه من در را باز

كردم، يكي از همشهريان را كه يك بوقلمون در دست داشت، ديدم. او به خانه وارد شد و علي به خواسته خود رسيد.از اين خاطره به خوبي مي توان فهميد كه محيط رشد علي چگونه بوده است؛ او در خانواده اي پرورش مي يابد كه اهل خانه مقيد به نماز اول وقت بودند و تحت تربيت پدري بودند كه نام و ياد خدا را گره گشاي مشكلات و برآوردن حاجات مي دانست و روشن است كه تنها از چنين خانواده هايي، مرداني شايسته و الگو چون آقاشيخ علي آل اسحاق، برخواهند خاست.

اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : تربيت فرزندان يكي از وظايف مهم هر پدر و مادري است. مرحوم شيخ علي آل اسحاق نيز با جديت فراوان مي كوشيد تابه اين وظيفه خود عمل كند. از اين رو، او هيچ گاه از سفارش به فرزندان خود دريغ نمي ورزيد و واضح است كه اين سفارش ها، راه گشاي افكار تمامي جوانان خواهد بود؛ چنان كه گفته است:«'...اسلام رابه دقت بشناسيد و آن طوري كه دسته بندي كرده ام، به دقت مطالعه كنيد. تاريخ زندگي پيامبر اسلام و ائمه (ع) را هر چند سال يك بار بررسي نماييد. تا مي توانيد با هم دوست و با محبت باشيد و بر سر مسائل جزئي با هم اختلاف نكنيد. در اين انقلاب، تا وقت درس است، درس بخوانيد و سپس خدمت كنيد. به مادرتان كه خيلي رنج كشيده است، كمك كار باشيد، پس از ازدواج رابطه صميمي خود را با مادرتان قطع نكنيد. والسلام. با چشم گريان و دستي لرزان. خداحافظ».

تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ علي آل اسحاق در سال 1326 ش. از زنجان به قم مهاجرت كرد تا

در آن شهر به تدريس علوم اسلامي و ساير فعاليت ها بپردازد؛ وي در آن سال، هشت بهار از عمرش گذشته بود. وي از همان هشت سالگي كه با پدر به قم آمد، شروع به تحصيل نمود و مقدمات را در محضر آيةاللّه سيد حسين بُدَلّا(رئيس ائمه جماعات) و استادان ديگر به پايان برد.وي در شانزده سالگي در سال 1334 ش. در حالي كه دو سال از فوت پدر مهربانش مي گذشت، تصميم گرفت به عراق برود و در آن جا به تحصيل ادامه دهد؛ اما تيرگي روابط دو كشور ايران و عراق، باعث شد كه اين سفر انجام نشود. به همين سبب به حضرت معصومه (س) پناه برد و با توسل به آن حضرت، توانست مجوز اقامت در عراق را دريافت كند و به عتبات عاليات سفر نمايد. او به نجف اشرف مي رود و در مدرسه آيةاللّه بروجردي اقامت مي گزيند.آقا شيخ علي آل اسحاق در نجف اشرف در محضر شيخ صدراي بادكوبه اي «مكاسب» را فرا گرفت و كتاب «رسائل» را، به همراه 3 نفر ديگر به طور خصوصي در محضر آيةاللّه آقا جواد تبريزي، آموخت. وي جلد اول «كفايه» را نزد آيةاللّه حسين راستي كاشاني، آيةاللّه حسين وحيد خراساني، آيةاللّه حاج شيخ علي فلسفي(كه اكنون در مشهد ساكن است) و جلد دوم آن را با پيشنهاد آيةاللّه محمدباقر حكيم نزد آيةاللّه شهيد محمدباقر صدر به اتمام رساند. وي كه به مقام علمي شهيد صدر پي برده بود، در جلسات درس ديگر او، كه كتاب هاي «فلسفتنا»، «اقتصادنا» و برخي مباحث ديگر را تعليم مي داد، شركت مي كند و همان دروس را در مسجد هنديِ نجف براي عموم محصّلين تدريس مي نمايد. شيخ

علي، «شرح تجريد» رادر محضر آيةاللّه شهيد سيّداسداللّه مدني و «فلسفه» را در محضر آيةاللّه شيخ عباس قوچاني و همچنين علم طب را از مرحوم سيدحسين حكيم فرا گرفت. به علاوه، دو سال در درس خارج فقه آيةاللّه سيدابوالقاسم خوئي و سيدمحمود شاهرودي شركت جست و سپس به مدت 12 سال، دو دوره درس خارج فقه آيةاللّه ميرزا محمدباقر زنجاني را گذراند.پس از تشريف فرمايي امام خميني به نجف، در درس خارج فقه ايشان و نيز در درس «ولايت فقيه» امام شركت كرد و تا سال 1353 ش. كه حكومت بعث عراق امام را دستگير كرد، در محضر ايشان بود. شيخ علي دروس حوزه را تا رسيدن به مرحله اجتهاد ادامه داد و به گفته خانواده ايشان، از دو عالم بزرگ: آيةاللّه سيدمحسن حكيم و آقابزرگ تهراني، اجازه اجتهاد گرفت.

خاطرات و وقايع تحصيل : پس از رحلت آيةاللّه حكيم وي نمايندگي امام راحل در همان منطقه را بر عهده گرفت. او در بخشي از خاطراتش ارتباط نزديك با امام را اين چنين بيان مي دارد:«آن روزها در حوزه علميه نجف اشرف من موقعيت خوبي داشتم؛ داماد مرحوم آيةاللّه العظمي آقاميرزاباقر زنجاني(ره) بودم و نمايندگي از طرف مرحوم آيةاللّه العظمي حكيم(ره) در شهر سنجار استان موصل عراق را داشتم. و امام راحل با مرحوم پدرم حضرت آيةاللّه آقاي شيخ عبدالكريم خوييني آشنايي كامل و علاقه داشتند و آن روز دل و جرأت مي خواست كه كسي به امام اظهار محبت كرده، در كنارش قرار گيرد. من با تمام ناملايماتي كه برايم فراهم شده بود، شب و روز در كنار آن رادمرد الهي قرار گرفته، با تمام نيرو آنچه در

توان داشتم، در خدمت ايشان بودم. در تمام جلسات عمومي و از اولين روز شروع درس فقه و نماز جماعت ها و گاه در جلسات خصوصي شركت مي كردم. مدتي مسئوليت پرداخت شهريه را بر عهده گرفته و مدتي در جلسه استفتائات به دستور ايشان شركت مي كردم و شبانه روز حداقل پنج بار به خدمتشان مي رسيدم. خلاصه اخبار راديوهاي عربي و خارجي را در مسير راه بيان مي كردم. لذت بخش ترين خاطره يك شب زمستاني بود كه امام مرا جهت تجديد كتابت صورت نمايندگي نمايندگان خود در سطح جهان خواسته بودند. آن شب تا اذان صبح مشغول نوشتن شده و از اين كه امام چنين اعتمادي را به من نموده و از ميان دوستان مرا انتخاب فرموده، بيش از حد خوشحال و خرسند بودم».وي درباره حساسيت امام به بيت المال چنين مي گويد:«در نجف، روزي به منزل امام رفتم. برخلاف هميشه درب خانه امام بسته بود و صداي فرياد امام به گوش مي رسيد. درب خانه را زدم، خادم درب را باز كرد و گفت: امام بسيار ناراحتند. وقتي وارد شدم، فهميدم ناراحتي امام به خاطر آن است كه آقاسيدمصطفي 250 درهم(يك چهارم دينار) به گوجه فرنگي نوبر داده است و امام مي فرمود: چرا هنوز كه گوجه ارزان نشده، آن مقدار پول را از سهم امام به گوجه داده است؟ سپس به او فرمود: همين الآن برو گوجه ها را پس بده».

استادان و مربيان : ازاستادان شيخ علي آل اسحاق كه دروس مختلف را در محضرشان آموخته بود مي توان به افراد زير اشاره كرد: شيخ صدراي بادكوبه اي آيه الله حسين راستي كاشاني آيه الله حسين وحيد خراساني آيه الله حاج شيخ علي فلسفي

آيه الله محمدباقر حكيم آيه الله شهيد محمدباقر صدر آيه الله شهيد سيد اسدالله مدني آيه الله شيخ عباس قوچاني آيه الله سيد ابوالقاسم خوئي مرحوم سيد حسين حكيم سيد محمود شاهرودي آيه الله ميرزا محمدباقر زنجاني امام خميني

همسر و فرزندان : شيخ علي آل اسحاق داراي 5 فرزند بود: سه دختر و دو پسر. يكي از پسران او در جبهه هاي جنگ به شهادت رسيد كه نامش «محمدجواد» بود. محمدجواد جواني فعال، پرشور، و خداجوي بود و در مسجد اباذر(واقع در محلّه زاويه قم) در عرصه هاي مختلف به فعاليت مشغول بود؛ همانند جمع آوري كمك ها به رزمندگان، جذب جوانان براي امور فرهنگي و مذهبي و... . اكنون نيز كتابخانه آن مسجد به نام همين جوان فعال مزيّن است. پسر ديگر ايشان «رضا» نام دارد كه هم اكنون در حال تحصيل است. دامادهاي اين عالم پرتلاش عبارتند از:1 - مهندس ابوالحسن آل اسحاق، كه در جبهه جنگ به فيض شهادت نايل شد. و برادر وي به نام حسين پس از او به افتخار دامادي عموي خود يافت.2 - دكتر ساحلي است، كه در محله نيروگاه قم، مطب دارد. و به درمان بيماران توفيق يافته است.3 - آقاي دهقان كه كاردار وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران در ژاپن مي باشد.

وقايع ميانسالي : اين مرد مجاهد و نستوه كه تا آخرين نفس بر آرمان هاي خود پافشاري كرد و يك لحظه از خدمت به دين و نظام اسلامي غفلت نورزيد، در اواخر عمرش به خاطر مرض قند و ناراحتي قلبي، كمتر موفق به فعاليت هاي اجتماعي مي شد؛ اما دغدغه تهاجم آشكار فرهنگي و گسترش فساد در ميان جوانان و... آراكش را از

او ربوده بود؛ به طوري كه شب جمعه 24 خرداد سال 1380 ش. در تماس تلفني با برادرش درباره اوضاع فرهنگي گفت و گو مي كند.

زمان و علت فوت : شيخ علي آل اسحاق ساعت 2 نيمه شب 24 خرداد 1380ش نيز بر اثر سكته قلبي دار فاني را وداع مي گويد.پيكر مرحوم شيخ علي (ره) روز شنبه 26 خرداد با شركت گسترده مردم از مسجد امام حسن عسكري (ع) تا حرم مطهر حضرت معصومه (س) تشييع شد و شركت كنندگان در غم از دست دادن اين يار دلسوز امام، اشك ماتم ريختند. پس از تشييع، بدن مطهرش در گلزار علي بن جعفر (ع) ، در قطعه مخصوص پدر شهيدان به خاك سپرده شد.

مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : شيخ علي آل اسحاق نيز مانند بسياري از روحانيون ديگر كه مردم را به انقلاب فرا مي خواندند، هميشه در سفرهاي تبليغي خود، ضمن تبيين اهداف نظام اسلامي، مردم را با انقلاب و امام آشنا مي كرد. در همين راستا وقتي در شهر خرّم آباد در مسجد علوي سخنراني نمود و مواضع انقلاب را بيان كرد، دستگير شد.(3) در اوايل سال 1356 ش. به مدت 3 ماه در، يافت آباد تهران به تبليغ و فعاليت هاي فرهنگي و مذهبي پرداخت. همچنين، صندوق قرض الحسنه اي تأسيس كرد تا سهمي در رفع مشكلات مادي مردم آن جا داشته باشد.همزمان با پيروزي انقلاب در شهر سنجان، واقع در استان مركزي مشغول تبليغ شد. پس از پيروزي انقلاب بر اساسِ احساسِ وظيفه و با تجربه اي كه در مناطق سنّي نشين داشت، به استان سيستان و بلوچستان سفر كرد و با تشكيل بسيج مردمي و ايجاد وحدت ميان شيعه و سنّي،

توانست توطئه هاي ضدانقلاب را در آن سامان خنثي كند. نتيجه فعاليت هاي وي، تصرّف صدا و سيماي آن ناحيه به دست نيروهاي انقلاب بود و از آن طريق خبر پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي با شور و شعف خاصي به گوش هموطنان رسيد.پس از آرام شدن اوضاع، به استان مركزي بازگشت و در سمت مسئول كميته انقلاب اسلامي همان منطقه به فعاليت خود ادامه داد.آشوب هاي كردستان موجب شد كه شيخ علي چندين بار براي ايجاد آرامش در آن منطقه، با نيروهاي تحت فرمان خود به آن جا برود. پس از آن به تهران دعوت شد و مسئوليت بخش فرهنگي كلّ كميته هاي انقلاب اسلامي را بر عهده گرفت.با پيروزي انقلاب اسلامي، عده زيادي به دنبال فرصت بودند تا اين انقلاب نوپا را تضعيف كنند و آن گونه كه مي خواهند، انقلاب را تغيير دهند. آنان براي رسيدن به همين هدف، جوانان پاكدل و ساده را فريفته، با شعارها و افكار انحرافي، آنان را گمراه مي ساختند.شيخ علي آل اسحاق كه اين خطر را به خوبي حس كرده بود، به مقابله با اين جريان برخاست و با پاسخ به شبهات و جذب جوانان نقشه هاي آنان را خنثي مي ساخت.وي بعدها نيز در ارگان هاي مختلف، از جمله: سپاه پاسداران، جهاد سازندگي، اداره بهداري و بهزيستي در شهرهاي مختلف كلاس هايي را تشكيل داد. گذشته از اين ها، شيخ علي دو سفر تبليغي نيز به خارج از كشور داشت؛ يك بار به آذربايجان سفر كرد و بار ديگر به لبنان رفت. همچنين مدت 10 تا 11 سال از طرف آيةاللّه گلپايگاني امام جماعت مسجد اباذر واقع در منطقه زاويه قم بود. او رابطه بسيار صميمي با جوانان

مخصوصاً طلاب جوان داشت؛ به طوري كه حتي در اردوهاي زيارتي نيز همراه آنان بود.

مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : وي در زمان مرجعيت آيةاللّه حكيم، نماينده ايشان در استان موصل عراق در شهرهاي سنجار و طلّعفر بود و به مدت 11 سال در فصل تابستان، دهه محرم، دهه صفر و ماه رمضان به آن جا مي رفت. از آن جا كه مردم آن مناطق كرد بودند، او قبل از اعزام در طي سه ماه زبان كردي را فرامي گيرد. شيخ علي، در ايّام تبليغ، در جلسات مناظره و مباحثه با اهل سنّت آن ناحيه شركت مي جست. اين تلاش ها، باعث گرايش و جذب عدّه زيادي به مذهب تشيع گرديد؛ به طوري كه توانست مسجد و مدرسه علميه بسازد.

ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : از فعاليت هاي شيخ علي آل اسحاق به خوبي آشكار است كه وي به امور فكري، فرهنگي و ديني مردم بسيار حساس بوده است. اگر چه وي در طول عمر خود فعاليت هاي فرهنگي، مبارزاتي داشت، اما بنا بر احساس وظيفه در برابر اقشار كم درآمد و طلاب، اقدام به فعاليت هاي اقتصادي كرد. يكي از آن فعاليت ها، گرفتن امتياز صادرات و واردات از طريق مرز آذربايجان بود. وي درآمد حاصله را در امور فرهنگي و حمايت از طلاب و ديگر موارد لازم صرف نمود. همچنين به منظور خدمت به طلاب، يكي از مؤسّسين تعاوني طلاب نيز بود.او كه براي پيشبرد اهداف اسلام از هيچ كاري دريغ نورزيده بود، وقتي جنگ نابرابر عراق بر ايران تحميل شد، باز هم وظيفه خود را به خوبي انجام داد و بارها و بارها در جبهه هاي حق

عليه باطل شركت جست و دوشادوش رزمندگان اسلام اسلحه به دست گرفت و به ستيز با دشمنان دين خدا برخاست.وي در تشكيل بسيج عشاير و سازماندهي نيروهاي مقاوم بومي در منطقه جنوب نيز نقش خود را به خوبي ايفا نمود

شاگردان : وي شيخ علي آل اسحاق مبارز تركيه اي) يكي از آنان است. وي پس از انقلاب در دانشگاه هاي مختلف از جمله: دانشگاه شهيد بهشتي تهران، دانشگاه تبريز و دانشكده امام حسين (ع) به فعاليت پرداخت و به عنوان استاد دانشگاه، معارف دين اسلام را براي دانشجويان مطرح مي كرد. همچنين در مدارس علميه از جمله: مدرسه امام خميني (ره) ، مدرسه حجّتيه (براي طلاب خارجي)، مدرسه الهادي و مدرسه صدوقي(براي طلاب ايراني) درس اخلاق و دروس ديگر مي گفت.فقه و اصول را نيز در خانه اش تدريس مي نمود. همچنين براي پاسخ به شبهه هاي مطرح شده، كلاسي در مدرسه فيضيه تحت عنوان «احكام اجتماعي قرآن و تبيين مسائل روز» تشكيل داده بود.

آرا و گرايشهاي خاص : زندگي شيخ علي آل اسحاق رنگ خدايي داشت و اين، در اعمال و رفتارش هويدا بود. رابطه روحي و معنوي با ائمه اطهار داشت. زهد و پارسايي او زبانزد و كاملاً به زخارف دنيا بي توجه بود. با وجود اين كه موقعيت رسيدن به پست ها و مقامات متعددي داشت، ترجيح مي داد ساده زندگي كند. هركس وارد منزلش مي شد؛ساده زيستي را به خوبي در او و زندگي اش مشاهده مي كرد. با اهل خانه بسيار مهربان بود. خانواده اش چنان با اخلاق خوش و رفتار اسلامي او انس داشتند كه تحمل فقدان او، بر ايشان، بسيار دشوار بود.

چگونگي عرضه آثار : شيخ علي آل اسحاق آثار ديگري نيز دارد

كه به چاپ نرسيده است؛ از جمله :.1 قرائت امام خميني (ره) از ولايت مطلقه فقيه يا حكومت جهاني فرامين الهي؛.2 تقريرات اصول فقه مرحوم آية اللّه العظمي محمد باقر زنجاني؛.3 النكاح علي المذاهب الخمسه(عربي)؛.4 الفقه الاسلامي(الحلقه الاولي، عربي)؛.5 آخرين نظريات علماي اصول در محور كفايةالاصول از مرحوم آخوند تا امام؛.6 مباني فكري امام امت يا اصول سياسي، اجتماعي اسلام؛.7 بهترين راهنماي حج(مطابق با فتاواي امام خميني)؛.8 معالم دين يا تنظيم مضامين عالي دعاي ندبه. --------------------------------------------------------------------------------

آثار :

1 آشنايي با مكتب وحي

2 اخلاق و رفتار يا اصول تزكيه و حكمت

3 اسلام از ديدگاه دانشمندان جهان

4 اصول خود سازي يا اخلاق در مكتب وحي الهي

5 جبهه يا دانشگاه خود سازي

6 زمينه اسلام شناسي

7 كنترل زبان

8 مسئوليت امت از ديدگاه امام

9 ياد خدا عامل انقلاب

آيتي، عبدالحسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالحسين بافقي يزدي ( 1288 ق _ 13741 ق / 1332 ش ) معروف به آيتي و متخلص به « ضيايي » ، « آواره » و « آيتي » ، از شعرا ، محققان ، نويسندگان و قرآن پژوهان معاصر كه پس از ورود و درنگ 18 _ 20 ساله ي او در سلك بهائيت و طي مدارج تبليغ در آن مسلك و دريافت لقب رئيس المبلغين و القاب ديگر و الواح تشويقي از عباس افندي و شوقي افندي و به سر بردن چند سالي با آنها ، با ديدن كژيها و ناراستيها ، دوباره به اسلام و تشيع بازگشت و شرح حال اين دوران سرگشتگي فكري و به تعبير خود فريب خوردگي را در كتاب كشف الحيل ( 3 جلد ،

تهران ، 1370 _ 1310 ش با تجديد چاپهاي مكرر ) نوشته و اين زندگي پرتلاطم از او شخصيت پرآوازه و حقيقت جو ساخته است . او فرزند حاج ملا محمد بن محمد بن حاج بزرگ ، در خانواده ي علم و عرفان به دنيا آمد . پدرش حاج ( ملا ) آخوند تفتي از ائمه ي جماعت و خطباي فرهيخته ي يزد ، و در زادگاه خويش نيز امام جماعت و مرجع حل و فصل امور شرعي مردم بود . زادگاهش قصبه ي تفت از نواحي يزد بود . تحصيلات مقدماتي را در مكتب خانه ي زادگاهش آغاز كرد و اولين معلمش پدرش بود . در سال 1303 ق به يزد رفت و پس از فراگيري صرف و نحو و علم بلاغت و منطق در 1305 ق به قصد ادامه ي تحصيلات ، سفر به عتبات عاليات كرد ، و به فراگيري فقه و اصول پرداخت . يك سال بعد پدرش درگذشت و او به درخواست مادر به زادگاهش بازگشت و نظر به ابراز علاقه ي هم ولايتي ها مسند پدر را كه امامت جماعت و وعظ و خطابه بود عهده دار شد . در سي و سه سالگي كه امامت جماعت مسجد تفت و تصدي امور شرعيه را عهده دار بود ، بعضي از مبلغان بهايي كتابهاي اين فرقه را به ترفند ، به تعبير خودش ، به مطالعه ي او رساندند و چون مطالعه ي اين كتابها آشكار شد ، يكي از رقباي روحاني ، او را به بد ديني و انحراف عقيده متهم كرد و آزار و ايذاء و بدنامي و

رنجهاي روحي همراه آن ، او را به دامان بهائيت سوق داد . خود در اين مورد مي گويد : « ... دستار از سر برافكندم و ريش خود را از بن بركندم و به جهانگردي پرداختم . چون محرم اسرار شدم و مقام عالي يافته بودم رئيس المبلغين شدم » .

ابتدا مدتي در تهران و رشت و اردستان و كاشان به كارهاي فرهنگي و تاسيس مدارس و تبليغ بهائيت پرداخت و سپس چند بار به عكّا ( مقرّ سران بهائيت ) مسافرت كرد و از طرف عباس افندي ( عبدالبهاء ) به « آواره » مشهورگرديد و به دستور يا درخواست او و ساير روساي مركز به تاليف كتاب مآثر البهائيه پرداخت ( نام كامل آن الكواكب الدريه في مآثر البهائيه ) كه در تاريخ ظهور و تشكيل بهائيت است . خود در مورد اين كتاب مي گويد : « چون خواستم طبع كنم عباس افندي نسخه ي آن را طلبيد و دستوراتي داد . ناچار بسياري از آن را تغيير دادم و بنده سه دفعه در تحت نفوذ حضرات به تحريفات و جعليات مبتلا شد و اينك مي گويم آن كتاب كه بعداً به كواكب الدريه موسوم شده ، در دو جلد ، به كلي از درجه ي اعتبار ساقط است .... » اما چون تغييرات دلخواه سران بهائيت در آن وارد شده طبيعي است چنانكه در مقاله ي دانشنامه ي ايرانيكا ( به انگليسي ، جلد سوم ، ذيل « آيتي » آمده است « اين كتاب هنوز اثر عمده اي در موضوع خود به شمار مي آيد » .

به

نوشته ي دايره المعارف تشيع : « ... پس از فوت عباس افندي ( 1340 ق ) ، شوقي افندي جانشين او آواره را به عكا احضار نمود و آواره از طريق بادكوبه و اسلامبول به عكا و از آنجا به دستور شوقي و براي تبليغ ، مسافرتي به انگلستان و فرانسه نمود . آواره در اواخر عمر عباس افندي و سپس در اوايل شوقي افندي به ميزان زيادي از سوء اخلاق و فساد روسا و مبلغين فرقه ي بهائيت اطلاع حاصل نمود و از كرده ي خود پشيمان شد ؛ و در مسافرت به اروپا و در مراجعت هنگام اقامت در مصر ، در احوالات آنها و مخصوصاً در علل و جهات انصراف ميرزا ابوالفضل گلپايگاني و ميرزا نعيم و ميرزا علي اكبر رفسنجاني [ با رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام ، در اين عصر ، اشتباه نشود ] كه از بهائيان اصلي و از مبلغين به نام آنها بودند ، از فرقه ي بهائيت تحقيق و تفحص بسيار نمود و يقين حاصل كرد كه آن سه تن با وجود تحمل زحمات و مشقات در طريق بهائيت و انجام تبليغات فراوان براي اين فرقه اخيراً از آن تبري جسته و از عمل خود نادم گشته بودند . آواره نيز هنگام اقامت در مصر زمزمه ي مخالفت آغاز و به جمع آوري اسناد و تصاوير و تهيه ي يادداشتهاي لازم عليه بهائيت مبادرت نمود و با ورود به تهران مخالفت خود را آشكار كرد و به تاليف كتاب كشف الحيل اقدام نمود . اين كتاب در سه جلد [ و گاه چاپ شده در

يك مجلد ، چاپ تهران 1307 _ 1310 ] و حاوي شرح و تفصيل كافي راجع به حيله ها و نيرنگهاي بهائيان تدوين گرديده و ... سند ارزنده و گوهر گرانبهايي است ... » ( داريه المعارف تشيع ، ج 1 ، ص 242 )

به نوشته ي دايره المعارف بزرگ اسلامي او در سال 1348 ق / 1929 م در تهران اقامت گزيد و به خدمت وزارت معارف ( آموزش و پرورش ) درآمد ، و به عنوان دبير به تدريس در دوره ي متوسطه پرداخت . با طبع و ذوق سخنوري كه داشت ، به پژوهشهاي ادبي روي آورد و نشريه اي ادبي / انتقادي به نام نمكدان [ كه بعضي منابع برآنند كه مقالات مختلف اغلب يا تمامي 61 شماره ي آن را خود او با اسامي مستعار گوناگون نوشته است ] در سال 1308 ش منتشر كرد كه در واقع گاهنامه بود و انتشارنامنظم آن چند سالي دوام آورد . مجموعه ي آثار او مشتمل بر 17 كتاب است كه عمده ترين آنها ترجمه ي تفسير آميز قرآن كريم است كه به كتاب نبي ( به ضم نون ) يا قرآن فارسي [ يا به قول خود آيتي ، به نقل از يكي از فضلا كه در مقدمه ي ترجمه اش آورده فارسي قرآن، كه دقيق تر و به ادب شرعي نزديك تر از قرآن فارسي است ] مشهور است . از دو كتاب الكوكب الدريه و كشف الحيل نيز نام برديم . كتابي نيز به نام تكميل كتاب كشف الحيل و بيان الحق و نيز جزوه اي به نام ضميمه

ي كشف الحيل دارد و آتشكده ي يزدان ( تاريخ يزد ) ، و تاريخ فلاسفه ، و فرهنگ آيتي و اثر قرآني ديگري به نام قصيده ي قرآنيه و ترانه ي روحي ( كه چون تاريخ نشر آن در منابع شرح حال او نيامده نميتوان راجع به صحت كلي آنكه در كدام مرحله ي حياتش نوشته / سروده است ، قضاوت كرد ) .

برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم

بابا نعمت الله نخجواني

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 920 ق)، صوفى و مفسر حنفى. معروف به شيخ علوان. وى اهل نخجوان بود و در اواخر عمر به سرزمين عثمانى رفت و در آق شهر ساكن شد، به همين جهت به علوان آق شهرى نيز معروف شد. او از عرفاى طريقت نقشبنديه بود و در آق شهر درگذشت. آثار وى عبارتند از: «فواتح الالهية و مفاتح الغيبية الموضحة للكلم القرآنية و الحكم الفرقانية»، در تفسير، كه در سال 902 ق به پايان رسيده است؛ حاشيه بر «انوار التنزيل و اسرار التأويل»؛ شرح بر «گلشن راز»، به فارسى؛ «هدية الاخوان»، در تصوف.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (12/9)، تاريخ نظم و نثر (282)، ريحانه (217/1)، كشف الظنون (2028 ،1292 ،189)، لغت نامه (ذيل/ بابا نعمة الله)، معجم المؤلفين (111/13)، هدية العارفين (497/2).

بابايي، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي اكبر بابائي

محل تولد : اراك

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

اين جانب علي اكبر بابائي متولد 1333 در اراك پس از آموختن قرآن و برخي كتاب هاي مذهبي در مكتب خانه و تحصيلات ابتدايي در مدارس دولتي و دروس مقدماتي حوزه مانند صرف و نحو در حوزه علميه اراك در سال 1353 ه.ش وارد حوزة علميه قم شدم و تا سال 1359 ه.ش ساير دروس مقدماتي و سطوح عالي حوزوي را فرا گرفتم و در سال 1360 به دروس خارج اصول و فقه راه يافتم ، مدت كوتاهي از درس خارج اصول آيت الله مكارم و خارج فقه آيت الله تبريزي استفاده كردم ولي عمده تحصيلات خارج فقه و اصول اين جانب از درس هاي خارج فقه و اصول آيت الله وحيد خراساني بوده است

حدود 12 سال در درس خارج اصول و حدود 2 سال در درس خارج فقه معظم له شركت كرده ام همزمان با تحصيلات خارج فقه اصول در برنامه هاي درسي مؤسسه در راه حق و پس از اتمام دوره عمومي تحقيقات خود را در رشتة تخصصي تفسير علوم قرآني در اين مؤسسه آغاز كردم و تا سال 1373 ادامه يافت از سال 1373 تا كنون در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه كه قبلا دفتر حوزه و دانشگاه ناميده مي شد به پژوهش در موضوع مباحث علوم قرآني با گرايش منطق فهم قرآن اشتغال داشته ام و نتيجه آن تأليف كتاب هاى: روش شناسي تفسير قرآن. مكاتب تفسيري ج 1 و 2 تاريخ تفسير قرآن بوده است.

بازرگان، مهدي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1373 -1286 ش)، استاد دانشگاه، محقق، اسلام شناس و قرآن پژوه. مهندس بازرگان در تهران به دنيا آمد و پس از گذراندن تحصيلات مقدماتى در سال 1307 ش با اولين گروه اعزامى دانشجويان به فرانسه عزيمت كرد. او در رشته ى ترموديناميك فارغ التحصيل شد و در سال 1313 ش به ايران بازگشت. و در سال 1315 ش درس ترموديناميك (ماشينهاى حرارتى) را در دانشكده ى فنى بنيان نهاد و به عنوان دانشيار به تدريس اين رشته پرداخت. چند سالى نيز رياست دانشكده ى فنى را عهده دار بود وى همكارى خود را با نوشتن مقاله ى «مذهب در اروپا» با كانون اسلام در سال 1319 ش شروع كرد. بازرگان با سمت معاون وزارت فرهنگ در دولت دكتر مصدق انجام وظيفه كرد. سپس از سوى دكتر مصدق به رياست هيأت مديره موقت شركت ملى نفت منصوب شد و براى مأموريت خلع يد از شركت نفت انگليس به آبادان رفت. بازرگان زمانى كه

مدير كل سازمان آب تهران بود، اولين راه اندازى انشعاب آب تهران را بدون كمك مهندسين خارجى انجام داد. او به خاطر امضاى نامه ى اعتراض آميز به انتخابات غير قانونى مجلس به دستور سپهبد زاهدى نخست وزير كودتا، بركنار شد. بازرگان يكى از مهمترين پايه گذاران و نقش آفرينان نهضت مقاومت ملى بود و با كشف چاپخانه نهضت مقاومت ملى در سال 1334 ش به همراه عده اى ديگر از سران نهضت مقاومت دستگير و زندانى شد. در سال 1341 ش بار ديگر به ده سال زندان محكوم شد. در سالهاى 1356 و 1357 ش، مهندس از چهره هاى درخشان درجه ى اول جنبش انقلابى مردم ايران بود. پيش از پيروزى انقلاب اسلامى، به طور مخفيانه به عضويت «شوراى انقلاب» درآمد و آنگاه مأمور تشكيل كابينه و تأسيس دولت موقت انقلاب شد. مهندس بازرگان با حكم رهبر و پيشنهاد شوراى انقلاب به نخست وزيرى منصوب شد، ولى در آبان ماه 1358 ش استعفا داد. او در انتخابات نخستين دوره ى مجلس به نمايندگى از طرف مردم تهران به مجلس شوراى اسلامى راه يافت. سرانجام در ضمن سفر طبابتى در ژنو درگذشت و بعد از انتقال پيكر او به تهران، در قم دفن شد. از آثار وى: «علمى بودن ماركسيسم»؛ «بررسى نظريه ى اريك فروم»؛ «بازيابى ارزشها»، در چهار جلد؛ «مطهرات در اسلام»؛ «راه طى شده»؛ «ذره ى بى انتها»؛ «بعثت و تكامل»؛ «جمله شناسى قرآن»؛ «آفات توحيد»؛ «بازگشت به قرآن»، در چهار جلد؛ «بينهايت كوچكها»؛ «ترموديناميك صنعتى»؛ «حكومت جهانى واحد»؛ «عشق و پرستش يا ترموديناميك انسان»؛ «مرز ميان دين و سياست».[1]

محقق، نويسنده، استاد.

تولد: 1286، تهران.

درگذشت: 30 دى 1373، سوييس.

مهدى بازرگان، فرزند حاج عباسقلى آقا تبريزى بازرگان تهرانى، در

سال 1307 با نخستين گروه دانشجويان ايرانى به اروپا رفت و در رشته هاى مهندسى ماشين و مهندسى نساجى از فرانسه فارغ التحصيل شد، پس از بازگشت به ايران، در همان رشته ى تخصصى خود در دانشگاه تهران به تدريس مشغول شد. در سال 1320 با پاى گذاشتن در كانون اسلام به فعاليت هاى سياسى و دينى رو آورد. از سال 1314 (تا 1330) در دانشكده ى فنى دانشگاه تهران بر كرسى استادى نشست و از سال 1325 تا 1331 همزمان رياست اين دانشگاه را نيز به عهده داشت.

وى زمان دولت دكتر محمد مصدق به عنوان رييس هيئت مديره ى موقت شركت ملى نفت و سپس به عنوان مدير عامل سازمان آب تهران به فعاليت مى پرداخت.

مهندس مهدى بازرگان نخستين بار در سال 1334 گرفتار زندان شد و پس از آزادى، در بهمن 1341 دوباره دستگير و به ده سال زندان محكوم شد. پس از آزادى از بند، در آبان سال 1346 به كار در شركت هاى مهندسى روى آورد تا آن كه بار ديگر در شهريور سال 1357 دستگير شد. وى پس از پيروزى انقلاب اسلامى از سوى امام خمينى (ره) به عضويت شوراى انقلاب درآمد و زمانى كوتاه پس از آن به عنوان نخست وزير دولت موقت منصوب شد، اما با تسليم استعفانامه ى خود در اعتراض به اشغال سفارت آمريكا از سوى دانشجويان مسلمان پيرو خط امام از سمت نخست وزيرى كنار رفت.

وى در گذر عمر خود با گروه هايى چون «كانون اسلام»، «كانون مهندسى ايران»، «انجمن اسلامى مهندسين»، «جامعه ى تعليمات اسلامى» و «مؤسسه ى دين و اخلاق» در زمينه هاى مذهبى همكارى بسيار داشت.

فهرستى از آثار وى به شرح زير است: مطهرات در

اسلام (چاپ دوم، 1333)؛ سير تحول در قرآن، راه طى شده (1327، اين كتاب به دفعات به چاپ رسيده است)؛ اسلام با كمونيسم، عشق و پرسش يا ترموديناميك انسان (1335)؛ بررسى نظريه ى اريك فروم؛ بى نهايت كوچكها؛ مذهب در اروپا؛ يادداشت هايى از سفر حج؛ از خداپرستى تا خودپرستى؛ اسلام و جوانان (1341)؛ انسان و خدا (1339)؛ بازى جوانان با سياست؛ ترموديناميك صنعتى (2 جلد، 1333 -1331)؛ حكومت واحد جهانى (1342)؛ خداپرستى و افكار روز؛ خودجوشى؛ ضريب و تبادل ماديات و معنويات؛ مرز ميان دين و سياست مسئله ى وحى.

پيكر مهندس بازرگان بنا بر وصيت خودش در قم به خاك سپرده شد.

فرزند حاج ميرزا عباسقلى خان، در 1286 در تهران متولد شد. تحصيلات ابتدايى را در مدارس ثروت و سلطانى پايان داد و دوره ى متوسطه را در دارالمعلمين مركزى كه بنيانگذار آن ابوالحسن فروغى بود پايان بخشيد. در سال 1307 بازرگان در كنكور اعزام محصل به اروپا شركت كرد و با نمرات عالى جزء ده نفر اول شد و به پاريس رفت. مدت پنج سال مدرسه ليسه و مدرسه سانترال را طى كرد و مهندس معدن شد و مدت يك سال هم در كارخانجات نساجى انگلستان استاژ و كارآموزى داد و در سال 1314 به ايران بازگشت و لدى الورود به خدمت وظيفه اعزام شد و دوره مزبور را پايان داد. شوراى عالى وزارت فرهنگ تحصيلات بازرگان را معادل درجه دكترا تشخيص داد و بلافاصله براى تدريس به دانشكده فنى دعوت به كار شد. در آن تاريخ استادان دانشگاه مى توانستند با حفظ سمت دانشگاهى در سازمان هاى ديگر نيز استخدام شوند. مهندس بازرگان ابتدا در راه آهن اشتغال ورزيد و سپس

به اتفاق احمد على ابتهاج، محسن فروغى، كاظم جفرودى و مهندس مشايخى به بانك ملى وارد شدند و اداره ساختمان را تحويل گرفتند. مهندس بازرگان عهده دار قسمت تأسيسات بانك ملى شد. در سال 1321 بازرگان به معاونت دانشكده فنى انتخاب گرديد و در 1324 پس از فوت غلامحسين رهنما، براى مدت سه سال به رياست دانشكده فنى انتخاب شد و در سال 1327 شوراى استادان دانشكده فنى براى سه سال ديگر رياست او را تمديد نمودند. مجموعاً مدت شش سال رياست دانشكده فنى با او بود.

در سال 1330 كه دكتر مصدق زمام امور را در دست گرفت و صنعت نفت را ملى نمود، سه هيئت براى خلع يد از شركت نفت ايران و انگليس تعيين شد. يك هيئت از مجلس سنا كه عبارت بودند از: آقايان مرتضى قلى بيات، دكتر احمد متين دفترى، محمد سرورى، ابوالقاسم نجم و دكتر شفق. از مجلس شوراى ملى اعضاء هيئت مختلط براى نظارت در امر خلع يد عبارت بودند از: آقايان دكتر عبداللَّه معظمى، دكتر على شايگان، اللهيار صالح، حسين مكى و ناصرقلى اردلان. از طرف دولت نيز اشخاص زير براى خلع يد تعيين گرديدند: محمدعلى وارسته، مهندس كاظم حسيبى، مهندس مهدى بازرگان، دكتر عبدالحسين على آبادى و محمد بيات.

بازرگان همزمان با انتخاب در هيئت خلع يد به معاونت وزارت فرهنگ منصوب گرديد. قرار بر اين شد كه هيئت خلع يد براى اداره امور شركت ملى نفت هيئت مديره موقتى از بين خود انتخاب نمايند. نظر به آقاى دكتر محمود حسابى تعلق گرفت ولى ايشان براى قبول چنين سمتى اختياراتى خواستند كه هيئت مختلط و دكتر مصدق با آن مخالف بودند. سرانجام در اثر

تلاش آقاى مهندس حسيبى، آقاى مهندس بازرگان براى رياست هيئت مديره موقت تعيين شد و نامه اى از طرف دكتر مصدق به دانشگاه تهران بشرح زير نوشته شد:

دانشگاه تهران- چون لازم است آقاى مهندس بازرگان رئيس و استاد دانشكده فنى تا مدتى وظيفه ى فعلى خود را كه عضويت هيئت مديره موقت شركت ملى نفت ايران است ادامه دهند و نخواهند توانست در اول سال تحصيلى جارى وظايفى را كه در دانشگاه به عهده دارند انجام نمايند، مقتضى است موافقت فرمائيد ايشان با حفظ عنوان و سمت و حقوق در دانشگاه براى مدت يكسال رياست هيئت مديره موقت شركت ملى نفت ايران را عهده دار باشند و مراتب را نيز به ايشان ابلاغ نماييد.

نخست وزير- دكتر محمد مصدق

آقاى مهندس بازرگان در كتاب شصت سال خدمت و مقاومت در مورد مأموريت خطير خود چنين نوشته اند: اداره شركت ملى نفت ايران، با اوضاع و شرايطى كه خلع يد صورت گرفت كار عظيمى بود و حالت «پرش در تاريكى» داشت. ولى به خواست خداوند و همت مردم ايران، مرحله اول مديريت كه حفظ سازمان و بهره بردارى از تأسيسات عمومى بود بخوبى انجام گرفت خلع يد صددرصد انجام گرفت. مديريت سرتاسر شركت نفت سابق به دست ايرانيان افتاد. جاى هفتصد متخصص فنى و ادارى و مالى را عده اى در حدود 70 نفر ايرانى پر كردند كه تقريباً 50 نفر از كارمندان متخصص شركت و بيست نفر از داوطلبان انتقال يافته از مركز بودند. اما مشكل اخلاقى و فرهنگى بود كه به تدريج و پس از پيروزى با آن روبرو مى شديم و اسم آن را بايد دوران «غنائم گيرى» گذاشت. حسادت ها، برترى جوئى ها، رقابت هاى ناسالم و ملاحظات غيرمسئولانه،

منفعت طلبى هاى شخصى، ميدان مساعد پيدا كرده بود.

حالا كارها براه افتاده و خطرات و مشكلات اوليه مرتفع شده بود و همه پهلوان ميدان شده بودند. اين مسئله منحصر به آنجا نبود، بلكه مربوط به كل مملكت و از نوع سياسى و ادارى و اقتصادى بود كه عليه دولت مصدق اعمال مى شد. اشكال عمده و گره كار هيئت مديره اين بود كه همكاران حاضر نمى شدند يك نفر را به عنوان مديرعامل ثابت تعيين كنند و دست او را براى پيشبرد كارها و اجراى تصميمات باز بگذارند در حالى كه به قول دكتر متين دفترى، يك دكان سبزى فروشى هم نمى تواند بدون مسئول و مدير كار كند تا چه رسد به آن دستگاه عظيم و پيچيده شركت نفت.

البته دكتر مصدق به ضرورت اين امر توجه داشت ولى ملاحظات سياسى- اجتماعى مركز و علاقه او به رعايت نظرات بعضى از نمايندگان، دستش را بسته بود. او درگير توطئه هاى داخل و خارج بود و در چند جبهه مبارزه مى كرد. آقاى مكى كه در روز عزيمت دكتر مصدق و همراهان به آمريكا جهت حضور در شوراى امنيت سازمان ملل، اسم خود را در هيئت اعزامى از راديو نشنيد، از همان لحظه ناسازگارى را شروع كرد؛ چون عقيده داشت كه «مصدق را من آورده ام و نفت را من ملى كرده ام». مكى در همه امور براى خود حق آمريت قائل بود. وى به عنوان يكى از اعضاى هيئت مختلط، شأن خود را بالاتر از آن مى دانست كه در جلسات هيئت مديره بطور منظم حضور و مشاركت داشته باشد. بدون مشورت با ساير اعضاى هيئت با مسئولين مربوطه دستور صادر مى كرد. به عنوان مثال دستور

تغيير مسير اتوبوسرانى يا انتقال يك كارگر شاكى، از شهرى به شهر ديگر.

آقايان اعضاى هيئت مختلط كه براى حل و فصل مشكلات و يارى هيئت مديره در ميان احساسات پرشور مردم و كارگران به آبادان آمده بودند نسبت به يكديگر برترى طلبى مى كردند، در يك مورد يكى از اعضاى هيئت مختلط كه استاد دانشگاه هم بود، از اينكه مهندس حسيبى بيش از او مورد احترام و ابراز احساسات واقع شده بود در موقع ناهار با خشم زياد او را مورد بى مهرى و عتاب شديد قرار داد. بعد از ظهر همان روز كه جلسه در منزل من تشكيل شده بود درگيرى ديگرى با لحن ناهنجارترى ميان آقاى مكى و مهندس حسيبى بر سر انتخاب يا اعتماد به بعضى از مسئولين و مشاورين شركت روى داد در حالى كه رانندگان و كاركنان از پشت پنجره با بهت و حيرت شاهد آن صحنه ى تأسف آور بودند! به هر حال، حضور و خدمت من در خوزستان حدود 9 ماه بيشتر نبود.

مأموريت مهدى بازرگان در سمت رياست هيئت مديره موقت صنعت ملى شده نفت قريب 9 ماه طول كشيد. عدم هماهنگى و دسته بندى هائى كه در داخل هيئت خلع يد به تبعيت از اختلافات و رقابت هاى سياسى و ادارى مركز پديدار شده بود. همچنين انعكاس و تأثيرات غير مستقيم كه اختلاف و كارشكنى هاى مخالفان دولت و سياست هاى مركز در اوضاع داشت او را وادار به كناره گيرى نمود و مجدداً به دانشگاه بازگشت و دو سه ماهى در دانشكده فنى اشتغال به كار داشت تا اينكه دكتر مصدق تصميم گرفت به آب لوله كشى تهران سر و صورتى بدهد، از اين رو مهندس بازرگان براى تصدى

آب لوله كشى تهران انتخاب شد و در مدت قليلى كار لوله كشى را به ثمر رسانيد و آب تصفيه شده را به قسمتى از خانه هاى شهر تهران رسانيد.

كودتاى 28 مرداد ماه 1332 و ساقط كردن دولت ملى مصدق، تغييراتى در شئون مملكت ايجاد كرد. اين كودتا براى اين انجام گرفت كه مسئله نفت به صورتى كه منافع دولت هاى خارجى در آن ملحوظ شود حل گردد. بنابراين قرار شد كنسرسيومى كه اكثر سهام آن متعلق به انگليس و آمريكا باشد تشكيل شود و نفت ملى شده ايران به آن كنسرسيوم واگذار گردد. لذا لازم بود انتخابات دوره هجدهم هرچه زودتر با نمايندگانى كه از طرف دولت تعيين و انتخاب مى شوند، قرارداد بين ايران و كنسرسيوم تصويب شود. در چنين اوضاع و احوالى عده اى در صدد برآمدند حداقل ابراز وجود كنند و اعتراضى بنمايند. نامه اى به عنوان وزير كشور يا رئيس انجمن مركزى انتخابات نوشتند و در آن نامه درخواست شده بود دستور فرمايند شرايط آزادى انتخابات تأمين شود. از جمله امضاءكنندگان نامه مهندس مهدى بازرگان رئيس آب تهران بود. اين نامه به دولت گران آمد كه يكى از مديران كه با دولت همكارى دارد اين نامه را امضاء كند. نتيجه ى مذاكرات مهندس بازرگان با دولت بر اين محور قرار گرفت كه ايشان از رياست سازمان آب تهران استعفا بدهند، و استعفا دادند. دولت زاهدى و دولت هاى بعد از آن تمام مساعى خود را به كار بردند تا استقلال دانشگاه را كه سنگرى عليه طرح هاى سركوب گرانه آنها بود بگيرند و نگذارند در مراكز كشور جزيره امنى وجود داشته باشد. بعد از كودتاى 28 مرداد عده اى از علاقمندان به

دكتر مصدق «نهضت مقاومت ملى» را تشكيل دادند. در هفتم شهريور 1332 كميته مخفى نهضت مقاومت اعلاميه اى منتشر كرد و خط مشى خود را در سه اصل بشرح زير اعلام نمود:

1- ادامه نهضت ملى و اعاده استقلال و حكومت ملى.

2- مبارزه عليه هرگونه استعمار خارجى اعم از سرخ و سياه.

3- مبارزه عليه حكومت هاى دست نشانده ى خارجى و عمال فساد.

تدريجاً احزاب ملى نيز به نهضت ملى پيوستند. نهضت مقاومت ملى به پيروى از راه مصدق، آرمان هاى او را عامل اساسى ايجاد اتحاد و همبستگى اقشار جامعه در راستاى مبارزه عليه رژيم كودتا مى دانست.

تظاهرات روز 16 مهر به نشانه اعتراض به محاكمه مصدق، شايگان و رضوى صورت گرفت. در آن روز بازار تهران، دانشگاه و مدارس تعطيل گرديد. اين تظاهرات به طول انجاميد و مأمورين انتظامى و چاقوكشان دولتى با دانشجويان و مردمى كه به صفوف آنها پيوسته بودند به زد و خورد پرداختند. تعداد زيادى مجروح و دستگير شدند. اين تظاهرات بازتاب وسيعى در رسانه هاى خبرى اروپا و آمريكا داشت. تظاهرات ديگرى روز 21 آبان به وقوع پيوست. نقش اول را دانشجويان در دست داشتند. بازار تهران نيز به حمايت دانشجويان تعطيل گرديد. دولت كودتا عده ى زيادى را دستگير و سرانجام سقف قسمتى از بازار را خراب كرد. در روز 16 آذر 1332 در اعتراض به تجديد روابط ايران و انگليس و ورود نيكسون به ايران، از روز شنبه 14 آذر با ايراد سخنرانى در كلاس ها شروع شد. عصر آن روز در دانشكده ها تظاهرات پرشورى انجام پذيرفت. روز دوشنبه 16 آذر عده ى زيادى از افراد نظامى وارد محوطه دانشگاه شدند. دانشجويان در كلاس هاى خود تظاهرات مى كردند و

سرانجام برخورد بين دانشجويان و سربازان از دانشكده فنى كه مركز عمده فعاليت دانشگاه بود شروع شد. به همين دليل دستگاه قصد داشت كه با سركوب دانشجويان اين دانشكده زهر چشم خود را نشان دهد. بنابراين تيراندازى در دانشكده فنى شروع شد و در نتيجه سه نفر از دانشجويان به درجه شهادت نائل شدند.

كميته دانشگاه عزاى عمومى و تعطيل اعلام كرد. در مراسم برگزارى سومين روز شهادت دانشجويان چند هزار دانشجو و هزاران نفر از مردم تهران در حالى كه جاده تهران- ميدان شوش را سربازان محاصره كرده بودند و مانع حركت مردم بودند، شركت كردند. در خيابان مقابل امامزاده عبداللَّه، بين مردم و سربازان زد و خورد درگرفت و عده اى مجروح شدند. اعتصاب دانشگاه دو هفته ادامه يافت و حادثه 16 آذر به عنوان يك روز «مقاومت تاريخى» در تاريخ دانشگاه ثبت شد و در همان ايام انتخابات دوره هجدهم مجلس شوراى ملى آغاز گرديد و نهضت مقاومت ملى دوازده نفر از اعضاى خود را كه بيشتر آنها در زندان بودند براى نامزدى انتخابات معرفى كرد. اين دوازده تن عبارت بودند از: مهندس احمد رضوى، دكتر عبداللَّه معظمى، دكتر على شايگان، محمدعلى انگجى، دكتر كريم سنجابى، اللهيار صالح، مهندس احمد زيرك زاده، سرهنگ احمد اخگر، جلالى موسوى، محمود نريمان، اصغر پارسا و مهندس كاظم حسيبى.

سرانجام دولت تصميم گرفت عده اى از استادان دانشگاه را اخراج كند كه عبارت بودند از: دكتر عبداللَّه معظمى، دكتر يداللَّه سحابى، دكتر قريب، دكتر عابدى، دكتر جناب، مهندس عطائى، مهندس خليلى، مهندس انتظام، دكتر نعمت اللهى، دكتر بيژن، دكتر ميربابائى و مهندس مهدى بازرگان.

با تمام مقاومتى كه از طرف دكتر سياسى رئيس

دانشگاه براى ابطال تصميم دولت نسبت به اخراج استادان انجام گرفت، مع الوصف تصميم به تغيير او گرفته شد و احكام اساتيد اخراجى را رضا جعفرى وزير فرهنگ وقت امضاء كرد. اخراج اساتيد هيچگونه اثرى در مبارزات دانشجويان نكرد و حملات به دولت كودتا شديدتر شد و سرانجام دولت تصميم به بازداشت عده اى گرفت كه عبارت بودند از: آيت اللَّه حاج آقا رضا زنجانى، دكتر يداللَّه سحابى، مهندس عزت اللَّه سحابى و مهندس مهدى بازرگان. در شهرستان ها نيز عده اى بازداشت شدند. زندانى شدن مهندس بازرگان و هم سنگران وى قريب پنج ماه به طول كشيد و مجدداً به دانشگاه بازگشتند و همچنان به مبارزه خود عليه رژيم ادامه دادند.

در سال 1339 محمدرضا پهلوى طى نطقى از آزادى انتخابات سخن گفت و در نتيجه سران و كارگردانان سابق جبهه ملى و ديگر دستجات و جمعيت هاى سياسى در صدد برآمدند فعاليت سياسى را بطور علنى شروع كنند. بدين منظور رهبران نهضت مقاومت ملى از جمله مهندس بازرگان، دكتر يداللَّه سحابى و آيت اللَّه سيد محمود طالقانى همراه با سران فعالان جبهه ملى سابق و همكاران دكتر مصدق از قبيل سيد باقرخان كاظمى، دكتر غلامحسين صديقى، دكتر عبداللَّه معظمى، اللهيار صالح، سيد محمود نريمان، مهندس احمد زنگنه، دكتر كريم سنجابى و داريوش فروهر. پس از چند جلسه بحث و گفتگو درباره تأسيس يك سازمان سياسى در بر گيرنده ى همه ى نيروهاى ملى موافقت شد. سرانجام روز 30 تيرماه 1339 طى اعلاميه اى خبر تشكيل جبهه ملى دوم انتشار يافت. مهندس بازرگان در اين سازمان سياسى، عضو شوراى عالى بود.

اولين برنامه جبهه ملى دوم، شركت در انتخابات دوره بيستم مجلس شوراى ملى بود كه آنهم با

مخالفت شديد دكتر اقبال نخست وزير شروع شد و در نتيجه عده اى از سران جبهه ملى دوم از جمله مهندس مهدى بازرگان در مجلس سنا متحصن شدند. مدت اين تحصن پنج هفته به طول انجاميد و پس از انتخابات و افتتاح مجلس از طرف شاه اجازه دادند متحصنين به خانه هاى خود بروند. نتيجه انتخابات زمستانى دوره ى بيستم بين حزب مليّون و حزب مردم تقسيم شد و سرسپردگان رژيم و كسانى كه در كودتاى مرداد ماه 1332 مشاركت فعال داشتند، به مجلس راه يافتند. از ملى گراها فقط اللهيار صالح از كاشان انتخاب شد. صالح هنگام طرح اعتبارنامه ها، انتخابات دوره ى بيستم را مخدوش دانست و تقاضاى ابطال انتخابات را نمود. در ارديبهشت ماه 1340 دولت شريف امامى سقوط كرد و دكتر امينى با حمايت همه جانبه كندى، به رياست دولت انتخاب گرديد و سرانجام مجلس را منحل نمود. دكتر امينى در نخستين روزهاى حكومت خود، آزادى اجتماعات و نطق و بيان را آزاد كرد. در نتيجه روز 28 مرداد ماه 1332 يك ميتينگ بزرگ در ميدان جلاليه از طرف جبهه ملى تشكيل شد كه قريب يك صد هزار نفر در آن شركت داشتند.

نهضت آزادى در 27 ارديبهشت ماه 1340 چند روز پس از معرفى كابينه دكتر امينى تشكيل شد. نهضت آزادى از عناصر تركيب دهنده جبهه ملى نبود، آنها با تمام احزاب و دستجات ملى همكارى داشتند.

در اواخر دى ماه 1340 عده اى از دانش آموزان دبيرستان هاى تهران از جمله دارالفنون و البرز در اعتراض به تعطيل مجلس تظاهراتى برپا كردند كه منجر به خراج چند تن از دانش آموزان گرديد و چون اقدام براى بازگشت اخراج شدگان به نتيجه نرسيد. روز اول بهمن

چند دانشكده دانشگاه تهران در اعتراض به تعطيل مجلس و پشتيبانى از دانش آموزان اخراجى كلاس هاى درس را تعطيل كردند و به تظاهرات پرداختند. شاه دستور سركوب دانشجويان را صادر كرد. كماندوها پس از يورش به محوطه دانشجويان را تا كلاس درس دنبال كردند و عده زيادى از جمله چند تن از استادان را كتك زدند، وسايل آزمايشگاه ها و كارگاه ها و ميكروسكوپ ها را شكستند، كتابخانه ها را ويران نمودند و كتاب ها را پاره كردند. آمار مجروحين اين حمله وحشيانه از 600 نفر تجاوز كرد. دكتر احمد فرهاد رئيس دانشگاه اين يورش سبعانه را محكوم كرد و از رياست دانشگاه استعفا داد. روزهاى بعد مدارس تهران تظاهراتى در اعتراض به حمله كماندوها به دانشگاه برپا كردند كه به خيابان ها كشيده شد. روز سوم بهمن يكى از دانش آموزان دبيرستان علميه پشت بهارستان به شهادت رسيد و عده ى زيادى مجروح شدند. سرتيپ محسن مبصر رئيس پليس تهران و سرهنگ اكسير معاون پليس در اين حملات عامل اصلى بودند و قتل را كه توسط پليس انجام گرفته بود به گردن ديگرى انداختند.

جبهه ملى دوم در 1333 بدون توفيق در برنامه هاى خود، به انحلال انجاميد و در نتيجه مهندس بازرگان و دكتر سحابى پس از بحث و مذاكره زياد به اين نتيجه رسيدند كه فعاليت سياسى و تشكيل يك حزب و جمعيت در شرايط موجود مملكت، لازم و واجب است ولى مرام و ايدئولوژى اين جمعيت با حزب بايد مبنى و مأخوذ از اسلام باشد. بر همين اساس تصميم به تأسيس نهضت آزادى ايران گرفته شد. ايدئولوژى نهضت آزادى ايران حفظ اصالت نهضت ملى در چهارچوب وحدت با جنبش نوين اسلامى بود

و تدريجاً نهضت آزادى توانست رسالت تاريخى خود را در آن مرحله از رشد جنبش به بهترين وجهى انجام دهد به طورى كه پس از 15 خرداد 1342 به مرحله متكامل ترى ارتقاء يابد و نهضت آن مكتب مجاهدپرورى بشود كه از درون خود مجاهدين پرافتخارى را به ملت تقديم نمايد. بطور خلاصه مرامنامه نهضت آزادى در چهار اصل خلاصه مى شد: 1- مسلمان بودن نه به اين معنى كه يگانه وظيفه ى خود را روزه و نماز مى دانيم بلكه ورود ما به سياست و فعاليت اجتماعى من باب وظيفه ملى و فريضه دينى بود. دين از سياست جدا نيست. 2- ايرانى بودن 3- تابعيت از قانون اساسى 4- مصدقى بودن.

از نظر حزب نهضت آزادى، مصدق يگانه رئيس دولتى بود كه در طول تاريخ ايران محبوب و منتخب واقعى اكثريت مردم بود و قدم در راه خواسته هاى مردم برداشت. ضمناً لازم به يادآورى است كه مهندس بازرگان قبل از اعلام تشكيل نهضت آزادى، تصميم خود را در نامه اى بوسيله ى دكتر غلامحسين مصدق به استحضار دكتر محمد مصدق رسانيده و پاسخى دريافت داشتند. متن نامه و پاسخ آن به شرح زير است:

21 ارديبهشت 1340

جناب آقاى دكتر مصدق پيشواى نهضت ملى ايران

با استحضارى كه از وفادارى و ايمان مداوم مردم نسبت به اصول نهضت ملى ايران داريد و علاقه و انتظارى كه در دل هاى فرزندان وطن به احياى آزادى و تأمين استقلال كشور عزيز وجود دارد و با توجه به تحولات اخير جهانى، عده اى از افراد مؤمن و مبارز كه در طول هشت سال اختناق از ادامه راه پيشواى محبوب و تعقيب خواسته هاى مردم آرام ننشسته بودند، در صدد برآمدند

با توكل به عنايت خداوندى و به سرمايه شرف و غيرت و همت مردم آزاده ايران جمعيتى بنام «نهضت آزادى ايران» تشكيل دهند. يقين دارم از پشتيبانى و راهنمائى هاى پيشواى بزرگ خود پيوسته برخوردار خواهيم بود.

با تقديم صميمى ترين درود و سلام دوستان و ارادتمندان

از طرف مؤسسين نهضت آزادى ايران- مهندس مهدى بازرگان

پاسخ نامه بشرح زير است:

احمدآباد- 25 ارديبهشت 1340

جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان

قربانت شوم. مرقومه محترمه مورخ 21 جمادى، مبشر تشكيل جمعيتى بنام نهضت آزادى ايران عز وصول بخشيد و موجب نهايت امتنان گرديد. تبريكات صميمانه خود را تقديم مى كنم و ترديد ندارم كه اين جمعيت تحت رهبرى شخص شخيص جنابعالى موفق به خدمات بزرگى نسبت به مملكت خواهد شد و بنده توفيق جنابعالى و همكاران محترمتان را در اين راه از خداوند مسئلت دارم.

دكتر محمد مصدق

استقبال مردم مخصوصاً جوانان از عضويت در نهضت آزادى بيش از انتظار شد و گروه كثيرى از طبقات مختلف جامعه، دانشگاهيان، بازاريان و كسبه و كارمندان دولت به نهضت پيوستند. گروهى از فعالين نهضت آزادى در اروپا و آمريكا دوره هاى آموزش چريكى در الجزيره ديدند.

فكر مقاومت مسلحانه در برابر رژيم كودتا از اواخر 1342 پس از سركوب آخرين مقاومت ملى مذهبى و متلاشى شدن نيروهاى اپوزيسيون و شكست نهضت ملى و از بين رفتن امكانات مبارزه از طريق قانونى، شكل گرفت به طورى كه در سال 1343 همه گروه ها و دستجات مخالف رژيم با افكار و ايدئولوژى هاى گوناگون به يك نتيجه ى واحد رسيدند كه تنها راه مبارزه با رژيم شاه، مبارزه ى مسلحانه است. ترور حسنعلى منصور نخست وزير، در مقابل در ورودى مجلس شوراى ملى در اول بهمن ماه 1343

و به گلوله بستن شاه در كاخ مرمر از طرف يكى از افراد گارد محافظ دربار، اخطار آغاز مبارزه ى مسلحانه عليه رژيم كودتا بود. سازمان چريكى مجاهدين خلق ايران توسط سه تن از اعضاى نهضت آزادى ايران: محمد حنيف نژاد، سيد محسن و على اصغر بديع زادگان در شهريور 1344 پايه گذارى شد.

سازمان فدائيان خلق ايران سابقه ى عضويت يا همكارى با حزب توده را داشتند ولى عناصر تشكيل دهنده ى مجاهدين خلق ايران از اعضاى راديكال نهضت آزادى بودند.

ناگفته نماند بنيانگذاران نهضت آزادى سه نفر بودند كه عبارت بودند از دكتر يداللَّه سحابى، آيت اللَّه طالقانى و مهندس مهدى بازرگان. رياست نهضت عملاً با بازرگان بود.

واكنش نهضت آزادى ايران در روز سوم بهمن ماه 1341 در برابر رفراندوم، بسيار شديد بود. شوراى مركزى نهضت آزادى اعلاميه اى زير عنوان «ايران در آستانه ى يك انقلاب بزرگ!» منتشر كرد. فرازهائى از اعلاميه ى مزبور به اين شرح بود:

... عامل اين انقلاب، نه دهاتى ها هستند، نه شهريها، نه ملت، نه مجلس و نه دولت. يك نفر است، شخص پادشاه مملكت!

اين انقلاب يك پديده ى نوظهور تاريخ است! زيرا انقلاب دو طرف دارد و انقلاب كننده ى آن تو سرى خورده، زجر كشيده، محروم شده، خشمگين و مظلوم اجتماع است. انقلاب را در برابر طبقه ى قاهر غاصب حاكم ظالم انجام مى دهند اما امروز هيئت حاكمه و دستگاهى انقلاب مى كنند كه تا ديروز خود از طريق ارباب ها، مالك ها و مأمورين دولت، يگانه حامى نظام ارباب رعيتى و فئوداليته و وكيل ساز و برخوردار از اقتصاد اجحاف مالكيت و سرمايه دارى بود و در مرحله ى نهائى عامل تمام فشارها و فسادها (...) انقلاب از اين بزرگتر نمى شود كه با يك گردش كوچك زمان، ضارب

خودش مدافع مضروب بى زبان بشود.

اقبال ها و شريف امامى ها مى آيند تا آنچه حزب و دموكراسى و انتخابات است به لجن مالى و رسوائى بكشند. با اشاعه فساد و تعميم و توسعه اختلاس هاى كلان به كليه دستگاه هاى لشكرى و كشورى، پرده ننگ را آنقدر بالا مى زنند و اركان دولت و سلطنت را على رغم ادعاهاى ثبات سياسى و اجتماعى ايران آنقدر متزلزل مى نمايند كه داخل و خارج متوحش مى شوند. مى ترسند مبادا ملت پرمدعاى ايران كاسه صبرش لبريز شود و معجزه انقلاب و قيامى آزاد سر بزند.

سياست توافق به باز كردن يك سوپاپ خطر ديگر، در اين ديگ زنگ خورده پوسيده است (...) دولت امينى را روى كار مى آورند و سياست آمريكا علاقه اى به شخص و طبقه ندارد. آنها برنامه مى خواستند، طالب اصلاحات ارضى و مبارزه با فساد بودند، براى اينكه جلوى كمونيسم را بگيرند. بنابراين مسافرتى به اروپا و آمريكا به عمل آمد و وعده و قول و قرارى مبادله شد. كه شخص اول مملكت شخص اول و وسط و آخر مملكت و مجرى ظاهر و باطن برنامه باشد. نخست وزير رفت و نوكر حلقه بگوشى به جايش نشست، فقط يك مدعى در ميان است، بايد او را از ميدان برد، اسلحه را از دست و زبانش گرفت...

هر فرد عادى از خود مى پرسد اگر رفراندوم يا مراجعه به آراى عمومى كار مجاز و صحيحى است، پس چرا همين دستگاه در محاكم به قول خودش قانونى ذى صلاحيت، جناب آقاى دكتر مصدق را به جرم رفراندوم، محكوم و محبوس كرد و دكتر اقبال نوكر جان نثار، مليّون ايران را به عنوان رفراندومچى بودن از حق نماينده شدن محروم كرد. اگر اين كار بد

و خلاف قانون است، پس چطور شاه مملكت رفراندومچى مى شود؟ سبحان اللَّه، اين چه بام دو هوائى است؟!

انقلاب بايد از درون باشد نه بيرون. كشاورزانى كه با گوسفند و گرگ آشنا هستيد فريب نخوريد و گرگ خود را بشناسيد.

همزمان با انتشار اين اعلاميه، مأمورين ساواك ابتدا مهندس مهدى بازرگان و آيت اللَّه طالقانى و دكتر سحابى را دستگير كردند. چند روز بعد عده اى از دوستان و همكاران آنها را در نهضت آزادى به زندان انداختند و سرانجام محاكمه اى براى آنان ترتيب داده شد و كيفرخواستى تنظيم گرديد.

كيفرخواست دادستان ارتش پس از تشريح موارد اتهام و نتيجه ى تحقيقات از متهمين به اين شرح بود:

... نوع بزه و انطباق با قانون: عمل سه نفر متهمين رديف هاى 3 -2 -1 (مهندس مهدى بازرگان، دكتر يداللَّه سحابى و آيت اللَّه طالقانى) جزء مؤسسين جمعيت نهضت آزادى مى باشند و اين جمعيت، مرام و رويه آنان ضديت با سلطنت مشروطه ايران مى باشد و همچنين متهمين رديف 8 -7 -6 -5 -4 و 9 (مهندس عزت اللَّه سحابى، دكتر عباس شيبانى، احمدعلى بابائى، ابوالفضل حكيمى، سيد مهدى جعفرى و پرويز عدالت منش كه عضو نهضت آزادى نيست) از جهت عضويت مزبور، جنائى منطبق با بند 1 ماده 1 قانون مقدمين عليه امنيت و استقلال كشور و از جهت اهانت هاى مكرر و گستاخانه به مقام شامخ سلطنت از درجه جنحه و منطبق با ماده 81 قانون مجازات عمومى مى باشد و صدور حكم مجازات آنها با رعايت ماده 2 الحاقيه به اصول محاكمات جزائى مورد تقاضاست. تاريخ و محل وقوع جرم: تهران ارديبهشت ماه 1340 از تاريخ تشكيل جمعيت نهضت آزادى. ضمناً پرونده اى بنام افرادى كه پرونده آنها تاكنون

ارجاع نشده يا دستگير نشده اند مفتوح است. دادستان- سرهنگ فخر مدرس.

محاكمه سرانجام انجام گرفت و متهمين و وكلاى مدافع آنها كه از برجسته ترين حقوقدانان كشور بودند، داد سخن دادند به طورى كه بعضى از اعضاى دادگاه تحت تأثير قرار گرفتند. سرانجام در روز 16 دى ماه 1342 دادگاه بدوى نظامى بدون ورود در ماهيت امر و دفاع وكلاى مدافع و متهمين، پايان كار خود را اعلام و متهمين را به جرم اقدام بر ضد امنيت كشور و اهانت به مقام سلطنت به مجازات هاى زير محكوم كرد:

1- مهندس مهدى بازرگان و آيت اللَّه طالقانى، هر يك ده سال زندان تأديبى.

2- دكتر يداللَّه سحابى، دكتر عباس شيبانى و احمدعلى بابائى، هر يك شش سال زندان مجرد.

3- مهندس عزت اللَّه سحابى، ابوالفضل حكيمى و محمد مهدى جعفرى، هر يك چهار سال زندان مجرد.

4- پرويز عدالت منش كه عضو نهضت آزادى ايران نيست، يك سال حبس تأديبى.

دادگاه تجديد نظر سران نهضت آزادى بسيار طولانى شد و مجموعاً 76 جلسه تشكيل گرديد. آراء صادره به شرح زير بود:

متهم رديف يك (آقاى مهندس بازرگان)، متهم رديف 3 (آيت اللَّه طالقانى)، رديف 4 آقاى عزت اللَّه سحابى، رديف 5 دكتر عباس شيبانى، رديف 6 آقاى احمدعلى بابائى، رديف 7 مهندس ابوالفضل حكيمى، رديف 8 آقاى مهدى جعفرى، رديف 9 آقاى پرويز عدالت منش. حكم دادگاه بدوى تأييد شد. در مورد متهم رديف 2 آقاى دكتر يداللَّه سحابى با توجه به عدم پيشينه كيفرى، 38 سال سابقه ى فرهنگى، كبر سن و معيل بودن متهم و نحوه ى دفاعيات، با رعايت ماده ى 5 مكرر از قانون مجازات عمومى از جهت اهانت به مقام شامخ سلطنت و عهده دار بودن رياست شوراى جمعيتى

كه رويه آن ضديت با سلطنت مشروطه است، به چهار سال زندان مجرد محكوم مى شود.

در تاريخ 25 تيرماه هشت تن محكومين طى نامه اى از زندان قصر تقاضاى فرجام خواهى كردند. در 15 مرداد به آنها اطلاع داده شد كه شاه با تقاضاى آنها موافقت نكرده و حكم محكوميت آنها قطعى است. محاكمه مهندس مهدى بازرگان و ساير سران نهضت آزادى در يكى از بيدادگاه هاى محمدرضا پهلوى يكى از محاكمات مهم و پر سر و صداى پنجاه سال اخير است و مى توان گفت كه بعد از محاكمه ى دكتر مصدق و ياران او داراى اهميت و اعتبار خاصى است. پاسخ گوئى بازرگان و ساير متهمين به ياوه سرائى آقاى دادستان بسيار جالب و حائز اهميت بود. دفاعيات وكلاى سران نهضت آزادى تماماً بدون ترس و واهمه، سستى اين محاكمه را عريان ساخت.

بازرگان مخالف سلطنت مشروطه نبود و اين مطلب را چندين بار در دادگاه عنوان كرد. او مخالف دخالت هاى شاه در تمام شئون مملكتى بود. بازرگان از ديكتاتورى شاه سخن گفت و بدون ترس و واهمه، آنچه را لازم تشخيص مى داد در دادگاه بيان نمود.

پس از محاكمه ى سران نهضت آزادى و محكوميت آنان در دادگاه و عدم قبول فرجام خواهى، چهار تن از وكلاى مدافع سران نهضت آزادى ايران به اتهام توهين به مقام سلطنت به شرح زير بازداشت و محاكمه شدند: سرتيپ على اصغر مسعودى، سرهنگ عزيزاللَّه امير رحيمى، سرهنگ دكتر اسمعيل علميه و سرهنگ على اصغر غفارى. افسران مزبور هركدام به مجازات هائى كه بيش از يك سال بود محكوم گرديدند و نتيجه ى اين محاكمه علاوه بر تحمل زندان، اخراج از ارتش بود.

بازرگان مبارزات سياسى خود را از بعد از كودتاى 28

مرداد ماه 1332 آغاز كرد. اين مبارزه با مخالفت با انتخابات مجلس هيجدهم و سپس قرارداد با كنسرسيوم كه نتيجه ى آن واگذارى صنعت نفت به آمريكا و انگليس بود آغاز شد و سرانجام در مخالفت با انقلاب سفيد شاه و مردم، بازرگان و ياران وى دستگير و محاكمه شدند.

بازرگان پس از آزادى از زندان، مبارزات خود را ادامه داد و از نيمه هاى سال 1356 اين مبارزات بصورت حادى آغاز گرديد.

در سال 1357 بازرگان به محكوميت مجدد آيت اللَّه طالقانى طى اعلاميه اى شديداً اعتراض نمود و بازداشت شد و قريب ده روز در زندان بسر برد و روز 26 شهريور از زندان آزاد شد. روز 29 مهر ماه، مهندس بازرگان به اتفاق دكتر ميناچى براى ملاقات با آيت اللَّه خمينى به پاريس عزيمت نمود. در روز هشتم دى ماه، امام خمينى فرمانى براى حل و فصل مشكلات نفت براى بازرگان صادر نمودند. در اين فرمان آمده بود:... جنابعالى كه در اداره صنايع نفت داراى سوابق و تجارب هستيد يك هيئت پنج نفرى مركب از جناب حجت الاسلام حاج شيخ اكبر رفسنجانى و جناب آقاى مهندس كتيرائى و دو نفر را با نظر خودتان و مشورت آقايان تعيين نمائيد و اين هيئت تحت سرپرستى جنابعالى، مناطق نفتى را بازرسى نموده و در امر توليد نفت نظارت نمايند. پس از صدور فرمان امام، كاركنان اعتصابى صنعت نفت ايران براى توليد نفت مورد نياز داخلى، به سر كار خود بازگشتند. روز سوم بهمن ماه بازرگان اعلام كرد بختيار بايد استعفا كند، در غير اين صورت بايد ارتش را بكار گيرد.

روز چهارم بهمن ماه مهندس بازرگان طى مصاحبه اى نحوه ى تشكيل شوراى انقلاب و

دولت موقت اسلامى را تشريح كرد و گفت الگوئى كه ما براى حكومت اسلامى در نظر داريم دوران رسالت و رهبرى ده ساله ى حضرت محمد (ص) در مدينه و دوران پنج ساله ى امام حضرت على (ع) در كوفه است.

روز 16 بهمن ماه 1357 امام خمينى مهندس بازرگان را بعنوان رئيس دولت موقت تعيين كردند و فرمانى در اين مورد شرف صدور يافت.

در همان روز مهندس بازرگان رئيس دولت موقت در پاسخ مصاحبه ى شاپور بختيار كه گفته بود رئيس دولت موقت را بازداشت مى كنم، گفت از اين اخطار نمى ترسم، اگر تهديد مى خواهند بكنند به چيز ديگرى ما را تهديد كنند، اين چيز خيلى كوچكى است، اگر عملى شود بنده شخصاً خيلى ممنون مى شوم چون راحت مى شوم.

در روز شانزدهم بازرگان نخست وزير موقت، برنامه و وظايف دولت موقت را بيان كرد و گفت از وظايف عمده دولت موقت اينست كه يك همه پرسى برپا كند تا نظر مردم را درباره ى تغيير رژيم و تحول آن به جمهورى دموكراتيك اسلامى بپرسد. سپس اين وظيفه را خواهد داشت كه انتخابات مجلس مؤسسان را برگزار كند، مجلسى كه قانون اساسى آينده را تدوين خواهد كرد. وظيفه ى سوم نيز انتخابات مجلس خواهد بود كه به موجب قانون اساسى جديد تشكيل مى شود و پس از اين مجلس دولت رسمى تعيين خواهد شد.

روز شانزدهم جامعه ى روحانيت اعلام كرد براى تأييد بازرگان راهپيمائى بزرگ روز پنجشنبه 19 بهمن در تهران و شهرستان ها انجام خواهد گرفت.

در همان روز شاپور بختيار به دنبال انتخاب بازرگان به رياست دولت موقت گفت در ايران تنها يك حكومت وجود خواهد داشت. ساخت ايران تجزيه ناپذير است. اگر بختيار تنها به حرف زدن

اكتفا كند يك مسئله است. اگر بخواهد دست به عملى ديگر بزند مسئله ى ديگرى مطرح مى شود.

در اجراى خواسته ى امام روز نوزدهم بهمن ماه مبنى بر راهپيمائى مردم در تأييد دولت موقت، ميليون ها تن از مردم براى حمايت از آيت اللَّه خمينى و دولت موقت اسلامى، در تهران و شهرستان ها به خيابان ها آمدند و راهپيمائى گسترده اى در سراسر ايران برپا نمودند. تنها در تهران متجاوز از دو ميليون نفر در اين راهپيمائى مشاركت داشتند. غير از تمام طبقات مردم روحانيون، اصناف، احزاب سياسى و همافران در اين رفراندوم شركت داشتند. در پايان راهپيمائى تهران قطعنامه اى در 7 ماده قرائت شد و مردم يكپارچه آن را تأييد كردند. در بعضى از شهرستان ها راهپيمائى مردم به آتش و خون كشيده شد. به دنبال راهپيمائى مردم در تأييد دولت بازرگان، بختيار اعلام كرد در كشور واحدى چون ايران دو دولت را نمى پذيرد و دولتى را كه گويا مهندس بازرگان درصدد تشكيل آن است، به رسميت نمى شناسد.

روز بيستم بهمن ماه مهندس مهدى بازرگان نخست وزير دولت انقلابى، طى يك سخنرانى كه در دانشگاه تهران ايراد كرد، برنامه ى دولت موقت را اعلام كرد. بازرگان در نخستين سخنرانى اش در برابر مردم گفت مأمورتى كه رهبر انقلاب به من داده است، پرمخاطره ترين و سنگين ترين مأموريت در عمر 71 ساله ى مشروطيت ايران است كه به نخست وزير ايران داده شده است. آنگاه بازرگان افزود: خطوط اصلى و وظايف دولت موقت به قرار ذيل است:

1- احراز و انتقال قدرت 2- ارائه و اثبات حقانيت (همان رفراندوم) 3- احياء و اداره و اصلاح مملكت 4- انتخابات مجلس مؤسسان و ارجاع به آراء عمومى براى تدوين و تصويب قانون اساسى

جديد 5- انتخابات مجلس شوراى ملى 6- استعفا و تحويل كار به رئيس جمهور و دولت رسمى بعدى.

روز 21 بهمن ماه، فرماندار نظامى تهران و حومه اعلاميه ى شماره 40 را انتشار داد و اعلام نمود ساعت منع عبور و مرور در تهران را افزايش داده و رفت و آمد را از ساعت 16/30 تا 5 بامداد ممنوع اعلام كرد. در همان روز متعاقب اعلاميه ى شماره 40، فرماندارى نظامى اعلاميه ى شماره 11 را صادر نمود. در اين اعلاميه آمده بود: فرماندارى نظامى تهران و حومه به حكم وظيفه و مسئوليت سنگينى كه به عهده دارد نمى تواند در مقابل عمليات ضد انسانى و وحشيانه عناصر اخلالگر و فريب خورده بى تفاوت بماند، عليهذا بدينوسيله ساعت عبور و مرور شبانه را تا ساعت 11 روز يكشنبه 22 بهمن تمديد مى نمايد. به دنبال اين اعلاميه، امام خمينى پيام مهمى انتشار داد و اعلاميه هاى حكومت نظامى را خدعه و خلاف شرع دانست و مردم به هيچوجه به آن اعتنا نكردند و در نتيجه مردم به خيابان ها ريختند.

روزهاى 21 و 22 بهمن، تهران و ساير شهرها تبديل به ميدان جنگ شد. لشكر گارد بطور ناگهانى به نيروز هوائى حمله كرد و مردم نيز به كلانترى ها يورش بردند و غالب كلانترى ها به تصرف مردم درآمد. مهندس بازرگان طى پيامى اعلاميه هاى فرماندارى نظامى را توطئه عليه انقلاب خواند.

سرانجام در ساعت 10/5 بامداد روز 22 بهمن، شوراى عالى ارتش با شركت رئيس ستاد، وزير جنگ و غالب فرماندهان تشكيل جلسه داد و پس از بحث و مذاكره، اعلاميه صادر و متذكر شد براى جلوگيرى از هرج و مرج و خونريزى، بيطرفى خود را در مناقشات فعلى

اعلام و به يگان هاى نظامى دستور داده شد كه به پادگان هاى خود مراجعه نمايند. به دنبال اعلاميه شوراى عالى ارتش و جمع آورى سربازان تمام تهران و شهرها به دست مردم انقلابى افتاد و سرانجام صداى انقلاب در روى صفحه تلويزيون نقش بست و بدين ترتيب رژيم 2500 ساله ى شاهنشاهى و آخرين سلسله ى سلطنتى ايران سقوط كرد.

بازرگان سياستمدارى مسلمان و مبارزى خستگى ناپذير بود. وى در سى امين روز دى ماه 1373 در تهران وفات يافت.

تأليفات بازرگان بشرح زير مى باشد: 1- مطهرات در اسلام 2- سير تحول در قرآن 3- ره طى شده 4- اسلام يا كمونيسم 5- عشق و پرستش يا ترموديناميك انسان 6- نظريه اريك فروم 7- بى نهايت كوچكها 8- مذهب در اروپا 9- يادداشت هائى از سفر حج 10- از خداپرستى تا خودپرستى 11- اسلام و جوانان 12- انسان و خدا 13- بازى جوانان با سياست 14- ترموديناميك صنعتى 15- حكومت واحد جهانى 16- خداپرستى و افكار روز 17- خودجوشى 18- ضريب و تبادل ماديات و معنويات 19- مرز ميان دين و سياست 20- مسئله وحى 21- انقلاب در دو حركت 22- شصت سال خدمت و مقاومت (خاطرات مهندس مهدى بازرگان، جلد اول).

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] ايران فردا (اسفند 1373، ويژه نامه درگذشت مهندس بازرگان)، خاطرات بازرگان (شصت سال خدمت و مقاومت)، مؤلفين كتب چاپى (373 -372 /6)، نشر دانش (س 15، ش 1 و 2، ص 82).

باقريان ساروي، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد باقريان ساروي

محل تولد : بهشهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1330/1/1

زندگينامه علمي

در آغاز پاييز سال 42 وارد حوزه علميه كوهستان بهشهر شدم و در سال 44-43 در قم و

سپس به مدت دو سال در رستمكلاي بهشهر تحصيلات مقدماتي را گذرانده و در سال (پاييز) 48 مجددا وارد قم شدم و دروس سطح را در خدمت اساتيدي همانند مرحوم فاضل هرندي و علوي گرگاني و دوزدوزاني وآيت الله فاضل لنكراني و موسوي تبريزي (سيد ابوالفضل) و مرحوم آيت الله سلطاني(كفايه ج 1 ) و آيت الله حائري(سيد محمد كاظم ) (كفايه ج 2) گذرانده و درس خارج را كه از سال 50 شروع شد نزد اساتيدي همچون وحيد خراساني و مرحوم ميرزا هاشم آملي و حسين نوري همداني و فاضل لنكراني گذراندم. يك دوره كامل خارج اصول را نزد آيت الله فاضل لنكراني گذرانده و درس ها را به صورت عربي نوشته ام. و در سال 70-69 براي تدريس به گرگان رفته و مدت نه سال در مدرسه علميه امام باقر(ع) گنبد و مدرسه امام خميني گرگان و مدرسه سعديه راميان به تدريس از سيوطي تا اصول فقه و شرح لمعه پپرداخته ام و مجددا وارد قم شده و دروس رسائل و مكاسب و كفايه را تدريس داشته ام. ولي اكنون نزديك به يك سال است كه به سبب بيماري توفيق تدريس عمومي را ندارم ولي كارهاي تحقيقاتي را كه از شش سال پيش در مركز پژوهش هاي اسلامي (فرهنگ و معارف قرآن) شروع كرده ام ادامه مي دهم و در نگارش و تدوين فرهنگ قرآن شركت دارم كه هم اكنون آن اثر 8 جلد به چاپ رسيده است.

بحر العلوم، محمد مهدي

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1212 -1155 ق)، فقيه، محدث، مفسر و مجتهد. وى در كربلا به دنيا آمد. هنوز به هفت سالگى نرسيده بود كه خواندن و

نوشتن را فراگرفت و سطوح اوليه را در مدت سه يا چهار سال تمام كرد و هنوز، به دوازده سالگى نرسيده بود كه در محضر والدش به تحصيل خارج اصول پرداخت و از محضر وحيد بهبهانى و شيخ يوسف بحرانى نيز استفاده كرد. بحرالعلوم به پانزده سالگى نرسيده بود كه به درجه ى اجتهاد نائل شد و استادانش به اجتهاد او شهادت دادند. سپس به نجف رفت و در درس علماء نجف حضور يافت و مشهور شد. پس از چندى به بروجرد رفت. در اواخر سال 1193 ق مجددا به نجف اشرف مراجعت كرد. وى چنان بر احكام آن مذاهب تسلط علمى داشت كه اهل سنت او را از خود مى دانستند. درباره ى وى گفته اند كه از كسانى كه به آخرين مرحله ى ترقى رسيده و در فضايل ادبى و علوم عقلى و نقلى بر همگان فائق آمده است. او در شعر و ادب نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده، منظومه ى فقهى او شاهد زنده است. برخى از آثار وى: «مصابيح»، در فقه؛ «تحفة الكرام»، در تاريخ مكه و بيت الحرام؛ «رساله در عصير عنبى»؛ «الفوائد الرجاليه»؛ «شرح باب حقيقة و مجاز»؛ «فوائد اصوليه»؛ «رساله در مناسك حج و عمره»؛ «رساله در قواعد احكام مشكوك»؛ «رساله در انفعال آب قليل»؛ «الدرة البهية»، در نظم بعضى مسائل اصوليه؛ «ديوان» شعر، در مدح و رثاء اهل البيت. بحرالعلوم علاوه بر آثار علميه و تأليفات نفيسه، آثار بنايى و خدمات مذهبى و اجتماعى نيز دارد كه برخى از آنها عبارتند از: تعيين مشاعر حج و مواقيت احرام، بنا سور مسجد كوفه، بناء حجرات در اطراف مسجد كوفه، بناء مأذنه ى صحن

علوى؛ تجديد ساختمان مسجد شيخ طوسى در نجف، تعيين مقام امام زمان (عج) در مسجد سهله و...

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (334/7)، ايضاح المكنون (242 ،206/2 ،461/1)، تاريخ بروجرد (250 -172 /2)، دايرةالمعارف فارسى (390/1)، الذريعه (83 -82 /21 ،127/9 ،463 -462 /3)، ريحانه (235 -234 /1)، شرح حال رجال (6/4)، الكنى و الالقاب (71 -67 /2)، گنجينه ى دانشمندان (187/3)، معجم المؤلفين (61/12)، هدية العارفين (351/2).

بحراني، جعفر

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1091 /1088 ق)، عالم، محدث، مفسر و شاعر امامى. ساكن شيراز و حيدرآباد هند بود. وى با شيخ حر عاملى معاصر بود، و از شيخ على بن سليمان بحرانى و سيد نورالدين عاملى برادر صاحب «مدارك»، روايت نموده است. سيد نعمت الله جزايرى، در شيراز، نزد وى تلمذ كرده است. سيد على خان، صاحب «السلافة»، نيز از شاگردان او است. شيخ سليمان بن على بن ابى ظبيه بحرانى نيز از وى روايت كرده است. بحرانى از دوستان نزديك شيخ صالح بن عبدالكريم بحرانى بود كه هر دو در شيراز ساكن بودند. شيخ صالح در شيراز باقى ماند اما، شيخ جعفر به حيدرآباد هند رفت و مقيم شد و در آنجا مرجعيت عام يافت و عهده دار امور دينى مردم شد و همان جا درگذشت. وى تصانيفى در تفسير و حديث و علوم عربى دارد كه از آن جمله كتاب «اللباب» است. از ديگر آثار وى «ديوان» شعر است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (138 -136 /4)، الذريعه (194/9)، روضات الجنات (188 -187 /2)، ريحانه (231 -230 /1)، الكنى و الالقاب (94 -93 /3)، معجم المؤلفين (143/3).

بحراني، هاشم

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1109 /1107 ق)، فقيه، مفسر، محدث و رجالى امامى. معروف به علامة البحرين. در كتكان از توابع بحرين به دنيا آمد. نسب او را به سيد مرتضى علم الهدى و از او به امام موسى كاظم (ع) مى رسانند. او محدثى متتبع بود و در كثرت تتبع او را ثانى مجلسى مى دانند. دامنه مرجعيت او از بحرين فراتر رفت و در بيشتر شهرهاى شيعه نشين از وى تقليد مى كردند. صاحب «جواهر» او و مقدس اردبيلى را، به عنوان

نمونه ياد مى كند و واجد ملكه عدالت مى داند. سيد هاشم بحرانى از كسانى چون شيخ فخرالدين طريحى نجفى و سيد عبدالعظيم استرآبادى نقل روايت كرده و علمايى همچون شيخ حر عاملى از وى روايت كرده اند. او داراى بيش از هفتاد و پنج تأليف بزرگ و كوچك دارد كه صاحب «رياض العلماء» اكثر اين كتابها را در نزد فرزندش، سيد محسن ديده است. از جمله آثار وى: «اثبات الوصية»؛ «ارشاد المسترشدين»؛ «البرهان فى تفسير القرآن»، در شش مجلد، گردآورى خبرهايى در زمينه تفسير از كتابهاى ناشناخته كهن؛ «معالم الزلفى فى معارف النشأة الاولى و الاخرى»؛ «مدينة المعجزات» يا «مدينة المعاجز»؛ ترتيب كتاب «تهذيب» شيخ طوسى؛ «البهجة المرضية فى اثبات الخلافة و الوصية»؛ «نزهة الابرار و منار الافكار فى الجنة و النار»؛ «روضة العارفين»؛ «غاية المرام و حجة الخصام فى تعيين الامام من طريق الخاص و العام»؛ «الدر النضيد فى فضائل الحسين الشهيد»؛ «تنبيه الاريب»، در رجال «تهذيب».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (48/9)، اعيان الشيعه (250 -249 /10)، ايضاح المكنون (716 ،689 ،634 ،505 ،456 ،442 ،141 ،125 /2 ،595 ،453 ،421 ،419 ،323 ،279 ،203 ،179 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (249/5)، الذريعه (48/7 ،93/3 ،398/2)، روضات الجنات (169 -166 /8)، رياض العلماء (304 -298 /5)، ريحانه (233/1)، فوائد الرضويه (706 -705)، الكنى و الالقاب (108 -107 /3)، معجم المؤلفين (132/13).

بخارايي، ابراهيم

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1004 ق)، حافظ، قارى و شاعر. وى خطيب مسجد جامع بخارا و از مريدان مولانا خواجگى كاشانى بود، پس از مرگ او مدتى از ملازمان خواجه ابواسحاق جويبارى گشت. ابراهيم قرآن را از برداشت و با صدايى خوش مى خواند و در

سرودن قصيده، غزل، رباعى و قطعه نيز توانا بود. يك «مثنوى» در طريقه ى سلسله ى خواجگان و سه «ديوان» شعر سروده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (588 -587).

بخاري، عنايت اللَّه

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1176 ق)، مفسر، نحوى و عالم حنفى. از آثار وى: حاشيه بر «تفسير سورة البقره» بيضاوى؛ حاشيه بر «شرح العضدية» دوانى؛ حاشيه بر «شرح اثبات الواجب»؛ حاشيه بر «شرح الكافية» جامى، در نحو؛ حاشيه بر «شرح حكمة العين» مباركشاه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (141 /1)، معجم المؤلفين (14 -13 /8)، هدية العارفين (804 /1).

براري گاوزني، عبدالحق

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالحق براري گاوزني

محل تولد : رود بست

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/1/1

زندگينامه علمي

سال 1356 در عهد طاغوت ديپلم علوم تجربي (طبيعي آن زمان) را دريافت كردم (از شهرستان بابلسر). با اينكه در كنكور دانشگاه آن زمان شركت كرده بودم اما شوق تحصيل حوزوي و دانستن زبان عربي مرا به مدرسه علميه فريدونكنار كه تازه به دست حجة السلام محموديان نماينده آيت الله العظمي گلپايگاني در فريدونكنار (مسجد صاحب الزمان) دائر شده بود، وارد شدم و به تدريج صداي انقلاب از قم و تهران و... به مازندران هم رسيده بود كه البته با حال و هوايي كه داشتيم در اولين اعتراضات مردم قم خود را به قم و تهران مي كشانديم و درس و بحث ها تحت الشعاع فعاليت انقلاب قرار گرفته بود و بارها تهديد و تحت تعقيب بودم بالاخره با پيروزي انقلاب اسلامي به حوزه مشهد جهت تقويت ادبيات رفته بودم و در درس حجت هاشمي اديب معروف شركت كرده بودم. سيوطي را گذراندم. شوق حوزه قم مرا به قم كشانده بود آغاز جنگ آغاز حال و هوايي ديگر بود و چند سال جنگ به خاطر ارتباط با گردان يا رسول فريدونكنار و حاج حسين بصير كه تا جانشيني لشكر

25 كربلا پيش رفته بود و در كربلاي 10 در قله هاي مائوت عراق به شهادت رسيده بود به خاطر ارتباط دامادي و برادرخانمي با ايشان و همراهي با مجاهدان شمال روزگار جنگ را با اهل جنگ محشور بوديم و البته درس و بحثم را در مدرسه گلپايگاني صفائيه مي گذراندم.

يكي از خاطراتم اينكه هرگز بحث خبر واحد را از اصول فقه و معالم تا كفايه استاد نديده بودم و همه اش در اين قسمت از بحث در جبهه ها بودم! دوارن جنگ تمام شد و با دوستان زمان جنگ حاج آقا داود صمدي آملي و حاج آقا مسرور قائم شهري كه هم مباحثه هاي اينجانب بودند به درس و بحث مشغول بوديم بعد از اتمام لمعتين از مدرسه گلپايگاني(ره) براي دروس بعدي وارد حوزه (بيرون از مدرسه) شديم. رسائل را خدمت آيت الله اعتمادي و قسمتي از لمعه را هم با وجداني فخر گذراندم و در ضمن با نوار دروس فلسفه (بداية و نهايه را) با مباحثه دوستان گذراندم. كفايه را با اساتيدي چند از آيت الله صالحي مازندراني و احمدي يزدي و آيت الله راستي پيش برديم و در درس خارج اصول آيت الله فاضل لنكراني حفظه الله شركت كرديم (حدود 6 سال) و با درس فقه آيت الله جوادي بحث اجاره در مدرسه سعادت و حدود و تعزيرات از آيت الله مرحوم شيخ جواد تبريزي(ره) استفاده كرديم.روزها ساعت 11 حدود 5 سال با تفسير آيت الله جوادي آملي در مسجد اعظم همراه بوديم و با آغاز درس مصباح الانس ابن فناري از آيت الله حسن زاده آملي خواستيم تا ما را به حضور بپذيرد نامبرده امتناع

كرد، فرموده بودند چون پاييني ها را نخوانديد نمي شود (تمهيد القواعد _ فصوص الحكم و...) اما اصرار كرديم تا اجازه استفاده از نوارهاي فصوص را مرحمت كردند و همراه با استفاده از درس فصوص به شكل نوار از درس مصباح الانس ايشان استفاده مي كرديم _ حال و هواي عجيبي و شوق زيادي را در اين دوران نشان مي داديم.

متأسفانه درس مصباح الانس به دليلي كه اينجا مطرح نمي كنم تعطيل شد و مايه تاسف ما شد.سه جلد اول اسفار را با آيت الله حسن زاده آملي گذرانديم با اينكه جلد اول را با آيت الله جوادي آملي سر كرده بوديم.سال 72 در كنكور سراسري شركت كردم و در رشته فلسفه غرب در دانشگاه شهيد بهشتي تهران قبول شدم، دوره كارشناسي فلسفه غرب در دانشگاه موجب ضعف ارتباط لازم با حوزه تلقي مي شد و بالاخره سال 76 كارشناسي را تمام نمودم.در طول اين سالها به اندازه يك نماينده پر حرارت مجلس براي مردم زادگاهم چه تلاش ها و عمران و آبادي ها كه نكردم در طول سال تحصيلي علاوه بر تبليغ در حوزه شهر بابلسر و فريدونكنار زادگاهم (كه بين اين دو شهر بوده است (رودبست)) چه وقت ها و سفرها كه هزينه نكردم و ناله اهل خانه به آسمان بلند بود و با توجيه اينكه امروز وقت اين كارها هم هست از درس و بحث گاه مي زدم و چه كارها كه نكرده بودم.بحمدالله از احداث مدرسه ابتدايي تا راهنمايي و ساختن مسجدي باشكوه در حدود هزار متر مربع (با بالكس) و به شكل جمكراني و احداث آسفالت در حدود 3 كيلومتر در زادگاه خود و تلاش براي آوردن تلفن و آب

آشاميدني و بسيار كارهاي عمراني و محلي ديگر كه همين ها مرا مدت ها معطل خود كرده بود مشغول بودم.با سخنراني هاي زمان جنگ و بعد از جنگ از مسجد تا ميدان شهر فريادگر دفاع از امام و انقلاب اسلامي بودم و بحمدالله با همان روحيه همچنان در سنگرم (الحمدالله الذي هدانا...)

در سال 1380 در كارشناسي ارشد فلسفه غرب در دانشگاه تهران مركز قبول شدم و مقارن اين قبولي همراه با حاج آقا دهقان وارد كار در دفتر نهاد رهبري دانشگاه بين المللي امام خميني(ره) همراه با تدريس دروس معارف مشغول شدم قبل از دانشگاه بين المللي امام(ره) در دانشگاه علوم پزشكي ارتش در تهران به تدريس دروس معارف و اخلاق پزشكي و ريشه هاي انقلاب اسلامي مي پرداختم.الان بيش از ده سال است كه به تدريس دروس معارف مشغولم و همچنان در دفتر نهاد رهبري دانشگاه بين المللي در خدمت فعاليت هاي همراه با آمال رهبري مي باشم.

برازش، عليرضا

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهندس عليرضا برازش در سال 1334 ش در شهر تهران به دنيا آمد.ايشان داراي مدرك كارشناسي ارشد رشتة «علوم قرآني و حديث» از دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران مي باشد. كتاب "المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي " تاليف عليرضا برازش ، در دوره هفتم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال برگزيده شد.گروه : علوم انسانيرشته : علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : عليرضا برازش پس از طي دورة ابتدائي و متوسطه به دانشگاه علم و صنعت راه يافت و موفق به اخذ درجة مهندسي صنايع (توليد صنعتي) گرديد و پس از آن مدرك فوق ليسانس را در رشتة «علوم قرآني و حديث»

از دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران دريافت كرد.جوائز و نشانها : كتاب "المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي " تاليف عليرضا برازش ، در دوره هفتم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال برگزيده شد.

________________________________________

آثار : المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي ويژگي اثر : تاليف-اين كتاب در دوره هفتم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران ،از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي معرفي و برگزيده شده است-آشنايي با كتاب: «المعجم المفهرس لالفاظ الاصول من الكافي» اين كتاب از بهترين معاجم لفظي است كه براي كتب حديث تدوين شده است. مؤلف سخت كوش با مبنا قرار دادن متن معتبري از اصول كافي و با اتكاء بر موازين فهرست نگاري موج بات سهولت و سرعت دستيابي محققين را به تمامي كلمات مهم (اسامي و افعال) با توجه به ريشة آنها فراهم كرده و نيز با ارائة يك جدول تطبيقي، محل هر باب را در مهمترين شرحها، تصحيحها و ترجمه هاي اصول كافي به دست داده است 2 قرآن صاعد مجمع الانوار

برغاني قزويني، محمد صالح

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1283 -1270 ق)، فقيه اصولى و مفسر. وى برادر شهيد ثالث بود. در برغان كرج به دنيا آمد. مقدمات علم و ادب را نزد پدرش در برغان خواند و «قرآن» و «نهج البلاغه» را از حفظ كرد و سپس به قزوين رفت. فقه و اصول را نزد علماى قزوين و علوم عقلى را نزد آخوند ملا آقا محمد بيدآبادى فراگرفت. آنگاه به عتبات عراق رفت و در كربلا به حوزه ى درس علامه وحيد بهبهانى پيوست. بعد از مدتى به زادگاهش بازگشت و از محضر پدر استفاده بيشتر

برد. سپس به قم رفت و از حوزه ى درس ميرزاى قمى بهره مند شد و پس از آن به اصفهان سفر كرد و در محضر ملاعلى نورى علوم عقلى را تكميل كرد و بعد در مشهد از حوزه ى درس شهيد ميرزا مهدى خراسانى استفاده برد. وى مجددا به سوى عراق رهسپار شد و در نجف از شيخ جعفر كاشف الغطاء و در كربلا از سيد على طباطبايى، صاحب «رياض»، بهره ها گرفت و به درجه اجتهاد رسيد. در حدود سال 1220 ق به ايران بازگشت و در تهران سكنى گزيد و عهده دار كرسى تدريس و فتوا شد و طلاب علوم دينى گرد او جمع شدند. خاندان برغانى با جريان شيخيه و بابيه برخوردى جدى داشتند. وى در كربلا در حال دعا در بالاى سر مبارك حضرت سيدالشهدا (ع) از دنيا رفت. از برغانى حدود سيصد كتاب و رساله و حاشيه باقى مانده است كه از آن جمله: تفسير «معدن الانوار و مشكاة الاسرار»، در يك مجلد؛ تفسير «مفتاح الجنان»، در هشت مجلد؛ تفسير «بحر العرفان و معدن الايمان»، در هفده مجلد؛ تفسير «كنز العرفان»؛ «غنيمة المعاد فى شرح الارشاد»، در چهارده مجلد، در فقه؛ «مسالك»؛ «اعمال السنة»، به فارسى؛ «الدرة الثمينة»، در مواعظ؛ «منبع البكاء»، به عربى، مقتل؛ «معدن البكاء»، به فارسى، مقتل.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (34/7)، اعيان الشيعه (369/9)، ايضاح المكنون (148/2 -304/1)، الذريعه (325 ،220 /21 ،159 /18 ،71 /16 ،77 /13 ،96 -95 /8 ،42 -41 /3 ،245 /2)، روضات الجنات (387 -386 /4)، ريحانه (248/1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 661 -660 /13)، الكنى و الالقاب (64/3)، گنجينه ى دانشمندان (162/6)،

المآثر و الآثار (183 ،144)، معجم المؤلفين (86/10)، مينودر (845/2).

برغاني قزويني، موسي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

موسي برغاني قزويني در سال 1259 ، در قزوين به دنيا آمد. وي علوم اسلامي را نزد علماي زمان خود و همچنين بزرگان خانواده اش فراگرفت. روش تفسيري برغاني قزويني ، كلامي و روايي است كه با ذكر آيه به بيان روايات و احاديث وارد شده در پيرامون آن مي پردازد و سپس نظرات و آراء مفسران پيشين و پدرش ملا صالح را متذكر شده به نقد و بررسي آنها مي پردازد.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميوالدين و انساب : موسي برغاني قزويني صالحي فرزند ملا صالح برغاني قزويني (م1298ق) از علماي قرن سيزدهم هجري در دوران سلاطين قاجار بوده است.اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : شيخ موسي برغاني قزويني از خانواده علم و دانشي است كه هر كدام از آن خانواده به نوبه خود با تدريس ، تبليغ و تاليف در زمينه هاي قرآني و علوم اسلامي خدمتي در خور تحسين به جامعه علمي نموده و يادگاراني از خود برجاي گذاشته است.تحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ موسي برغاني قزويني ، علوم اسلامي را نزد علماي زمان خود و همچنين بزرگان خانواده اش فراگرفت.آرا و گرايشهاي خاص : روش تفسيري موسي برغاني قزويني ، كلامي و روايي است كه با ذكر آيه به بيان روايات و احاديث وارد شده در پيرامون آن مي پردازد و سپس نظرات و آراء مفسران پيشين و پدرش ملا صالح را متذكر شده به نقد و بررسي آنها مي پردازد.آثار : اسرارالتنزيل في تفسير القرآن ويژگي اثر : اين كتاب تفسيري است به زبان عربي

و در دو جلد تاليف شده است. نسخه اصلي اين تفسير نزد ميرزا حسن صالحي در قزوين موجود است.

منابع زندگينامه :قرآن پژوهان قزوين ، مولف: سيدمحمدعلي ايازي ، تهران: موسسه نمايشگاههاي فرهنگي ايران ، 1380 ، ص 104

برقاني خوارزمي، ابوبكر احمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(425 -336 ق)، فقيه، محدث، قرآن پژوه، نحوى. معروف به حافظ كبير. از اهالى خوارزم بود كه در بغداد سكنى گزيد. در خوارزم ابوالعباس حيرى نيشابورى و در هرات از ابوالفضل بن خميرويه و در جرجان از ابوبكر اسماعيلى و در بغداد از ابوعلى صواف و محمد بن جعفر بندار و در نيشابور از ابوعمرو بن حمدان و ابواحمد حاكم و در دمشق از ابوبكر بن ابى الحديد و در مصر از حافظ عبدالغنى حديث شنيد. ابو عبدالله صورى و ابوبكر بيهقى و ابوبكر خطيب بغدادى و ابواسحاق شيرازى و ابوطاهر احمد كرجى و بسيارى ديگر از شاگردان وى بودند. خطيب بغدادى او را ثقه، پرهيزكار و داناى فقه و حديث توصيف كرده است. ابوبكر تا زمان مرگ خويش از تأليف و تصنيف باز نايستاد. او در بغداد درگذشت. از آثار وى «مسند» ى است كه جامع تمامى احاديث «صحيح» بخارى و «صحيح» مسلم است. او احاديث سفيان ثورى و شعبه و ايوب و ديگران را نيز جمع آورى كرده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (205/1)، تاريخ بغداد (376 -373 /4)، ريحانه (249 -248 /1)، سير النبلاء (468 -464 /17)، كشف الظنون (1682)، لكنى و الالقاب (78/2)، معجم المؤلفين (74/2)، الوافى بالوفيات (331/7)، هدية العارفين (74/1).

بركلي حنفي، تقي الدين محمد

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(981 -929/926 ق)، صوفى، واعظ نحوى، فقيه، مفسر و محدث. وى ايرانى الاصل و از دانشمندان نامى عثمانى بود. ظاهرا چون حنفى مذهب بود، از ترس صفويه به آن سرزمين رفت. از جزئيات احوالش اطلاعى در دست نيست. وى مؤلف كتابهاى بسيارى به زبان عربى و فارسى است كه در فنون مختلف نوشته شده است و معلوم مى شود كه

در همه ى علوم زمان دست داشته است. از آثار وى: تعليقه بر «اصلاح الوقاية فى فروع» ابن كمال پاشا؛ «اظهار الاسرار»، در نحو؛ «انقاذ الهالكين»، كه در سال 967 ق تأليف كرده است؛ «ايقاظ النائمين»، كه در سال 972 به پايان رسانيده؛ «رسالة فى عدم جواز اخذ الاجرة للقراءة و عدم جواز وقف النقود»؛ «جلاء القلوب»، كه در سال 971 ق به پايان رسانيده است؛ «صحاح عجميه»، به فارسى؛ «فرائض» و شرح آن؛ «كفاية المبتدى»، در صرف؛ شرح «لب الالباب فى علم الاعراب» يا شرح «مختصر الكافيه» بيضاوى، معروف به «امتحان الاذكياء»؛ حاشيه بر «شرح الوقاية» صدر الشريعه ثانى. «دامغة المبتدعين و كاشفة بطلان الملحدين»؛ «آداب البركوى»، «الاربعون»، در حديث.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (287 -286 /6)، ايضاح المكنون (442/1) تاريخ نظم و نثر (395)، الذريعه (125/5)، كشف الظنون (2022 -2020 ،1500 ،1246 ،1074 ،592 ،215 -214 ،184 -183 ،117 ،109 ،54)، معجم المؤلفين (124 -123 /9)، هدية العارفين (252/2).

بروجردي، جمال الدين محمد

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1302 ق)، فقيه، محدث و مفسر. مشهور به مجتهد بروجردى. وى نوه ى دخترى ميرزاى قمى، صاحب «قوانين»، و خلف حاج ملا اسدالله حجة الاسلام بود كه مقام فقاهت و تبحرش در حديث و تفسير مسلم بود. وى از پدرش حجة الاسلام اجازه ى اجتهاد داشت. جمال الدين در اواخر عمر به مشهد مشرف شد و از آنجا به تهران آمد و چندين سال به ترويج شريعت و ارشاد مردم مشغول بود.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ بروجرد (330 -327 /2)، علماء معاصرين (336 -335)، گنجينه ى دانشمندان (192/3)، المآثر و الآثار (143 -142).

بروجي، صبغة الله

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1015 ق)، مفسر و فقيه متصوف. اصل او از اصفهان بود. در بروج هند متولد شد، و در مدينه ساكن شد و تا پايان عمر در آنجا ماند. از آثار وى: «اراءة الدقائق فى شرح مرآة الحقائق»؛ حاشيه بر «تفسير بيضاوى»؛ «باب الوحدة»؛ «مالا يسع المريد تركه كل يوم من سنن القوم»؛ و چند رساله ديگر.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (287/3)، ايضاح المكنون (420/2 ،161 ،53 /1)، لغت نامه (ذيل/ بروجى)، معجم المؤلفين (17 -16 /5)، هدية العارفين (425/1).

برهان الدين هروي، حيدر

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(780- ح 830 ق)، مفسر، متكلم و اديب. معروف به صدر هروى. عالم به معانى و بيان بود و از شاگردان ارشد ملاسعد تفتازانى به حساب مى آمد. در «هدية العارفين» سال وفات وى 845 ق ذكر شده است. از آثارش: حاشيه بر «شرح كشاف» استادش، در تفسير؛ شرح بر «ايضاح المعانى» قزوينى، در معانى و بيان؛ حاشيه بر «فرائض سراجيه» يا شرح «فرائض سجاوندى»؛ شرح «المواقف» قاضى ايجى، در علم كلام.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ريحانه (256/1)، كشف الظنون (1894 ،1479 ،1247 ،211)، معجم المؤلفين (92/4)، هدية العارفين (342 -341 /1).

بزدوي، فخر الاسلام، ابوالحسن علي

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(482 -400 ق)، فقيه اصولى، محدث و مفسر حنفى. مشهور به ابى العسر. نسبتش به بزده، قلعه اى در نزديك نسف، مى رسد از بزرگان سمرقند و پيشواى اصحاب ماوراءالنهر و خود صاحب طريقه اى در مذهب حنفى بود. سمعانى گويد كه دوستش ابوالمعالى محمد بن نصر، خطيب سمرقند، تنها راوى اوست. وى در سمرقند به خاك سپرده شد. او را تصانيف بسيارى است، از آن جمله: «كنز الوصول الى معرفة الاصول» يا «اصول بزدوى»، در اصول فقه، كه به همراه شرح آن به نام «كشف الاسرار» علاءالدين بخارى چاپ شده است؛ «المبسوط»، يازده مجلد؛ شرح «الجامع الكبير» شيبانى؛ شرح «الجامع الصغير» شيبانى؛ شرح «الجامع الصحيح» بخارى؛ «غناء الفقها»، در فقه؛ «كشف الاستار» يا «تفسير القرآن»، در يك صد و بيست جزء.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (148/5)، ايضاح المكنون (388 ،34 /2)، سير النبلاء (603 -602 /18)، كشف الظنون (1581 ،1485 ،1016 ،568 ،563 ،553 ،467 ،113 -112)، معجم البلدان (487 -486 /1)، معجم المؤلفين (192/7)، الوافى بالوفيات (430/21)، و هدية العارفين (693/1).

بسطامي، ضياءالدين، ابوشجاع عمر

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(570 /562 -475 ق)، مفسر، حافظ، محدث، اديب و شاعر. محدث و مسند بلخ و امام مسجد راغوم يا راعوام بود. بسطامى نزد پدرش و سپس نزد ابوالقاسم احمد خليلى و ابراهيم بن محمد اصفهانى درس خواند، و در محضر ابوجعفر محمد بن حسين سمنجانى فقه آموخت. او حتى در كهن سالى نيز بر دانش اندوزى حريص بود و از هر كسى چيزى مى آموخت. كلامش شيرين و در وعظ و خطابه ى او نكته ها نهفته بود. سمعانى و فرزندش، ابومظفر، و ابوالفرج ابن جوزى و ابوروح هروى، و بسيارى ديگر، از شاگردان وى به حساب مى آيند. وى

در بلخ درگذشت. از آثار وى: «ادب المريض و العائد»؛ «لقطات العقول»؛ «مزاليق يا مزالق العزلة» يا «من الف العزلة».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (223/5)، سير النبلاء (454 -452 /20)، كشف الظنون (1659 -1464 ،48)، معجم المؤلفين (313/7)، هدية العارفين (784/1).

بشير تبريزي، نجم الدين، ابونعمان

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(646 -570 ق)، مفسر. ملقب به نجم الدين و مكنى به ابونعمان و معروف به صوفى و زينبى و جعفرى. در اردبيل به دنيا آمد. بشير در بغداد فقه آموخت و از محضر يحيى ثقفى و ابن كليب و ابوالفتح مندائى استفاده كرد. دمياطى و محب طبرى و ابوالعباس ابن ظاهرى و ديگران از شاگردان وى بودند. او در مكه درگذشت. از آثارش: «التفسير الكبير» يا «تفسير نجم الدين»، در چند مجلد؛ «الحديث الاربعين فى امور الدين»؛ «احاسن الكلام و محاسن الكرام».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (29/2)، ايضاح المكنون (30/1)، سير النبلاء (256 -255 /23)، كشف الظنون (644 ،460)، معجم المؤلفين (47 -46 /3)، الوافى بالوفيات (162 -161 /10).

بغوي، ظهيرالدين، ابومحمد حسين

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(516/510 -436 ق)، فقيه شافعى، مفسر، محدث و عارف. ملقب به محيى السنه و مشهور به ابن فراء، يا فراء. منسوب به بغ يا بغشور، از قريه هاى ميان سرخس و هرات در فقه شاگرد قاضى حسين بن محمد مرورودى و در عرفان شاگرد شبلى، ابومحمد مرتعش و عبداللَّه منازل بود. بغوى چون مجلس درس آراست هيچ گاه بى طهارت به تدريس آغاز نكرد. از جمله شاگردان وى در حديث ابوالفتوح محمد بن محمد طايى و ابومنصور محمد عطارى و ابوالمكارم فضل اللَّه بن محمد نوقانى بوده اند. او با غزالى معاصر بود. وى در مرورود، درگذشت و در كنار شيخش، قاضى حسين مرورودى در مقبره ى طالقان دفن شد. از جمله ى آثار وى: «التهذيب»، در فروع فقه شافعى؛ «شرح السنه»، در حديث؛ «معالم التنزيل»، در تفسير؛ «مصابيح السنه»؛ «الجمع بين الصحيحين»؛ «شمائل النبى المختار»؛ «الكفايه فى فروغ الشافعيه»، به فارسى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (284/2)، تاريخ ادبيات در ايران

(929 -928 ،260 /2)، تاريخ نظم و نثر (126)، حبيب السير (319/2)، دائره المعارف الاسلاميه (27/4)، روضات الجنات (181 -175 /3)، ريحانه (272 -271 /1)، سرآمدان فرهنگ (179/1)، سير النبلاء (443 -439 /19)، كشف الظنون (1499)، الكنى و الالقاب (88/2)، لغت نامه (ذيل/ بغوى)، معجم البلدان (554 -553 /1)، معجم المؤلفين (61/4)، نامه ى دانشوران (259 -257 /7)، الوافى بالوفيات (63/13)، وفيات الاعيان (137 -136 /2)، هدية العارفين (312/1).

بلاغي، شيخ حسن

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علامه شيخ حسن بلاغي

در روز چهارشنبه اي از ماه رجب ، در يكي از محله ها نجف (محله براق ) در خانه دانشمند عامل و روحاني فاضل ، علامه شيخ حسن بلاغي ، ستاره اي چشم به جهان گشود كه اميد آن مي رفت تا گمشدگان وادي شب گون ناداني را به كرانه هاي صبح اميد رساند. اين نورسيده را محمد جواد نام نهادند. و بدين سان در سال 1282 ق .(80) خداوند نعمتي ديگر به جامعه شيعه عنايت كرد.

آل بلاغي يكي از خاندانهاي نجيب ، شريف و قديمي شهر نجف بوده اند. اين دودمان پاك بسان چشمه اي پربركت همواره جوشيده و طراوت بخشيده اند و تشنگان را سيراب كرده و همگي به جلال و بزرگي در علم و ادب شهرت داشته اند.

جرعه نوش علم و معرفت .

محمد جواد پس از آنكه نشو و نما يافت و دوران كودكي را پشت سر گذاشت در بوستان هميشه سبز حوزه قدم نهاد و شاگردي آن مكتب گرديد. علوم مقدماتي را در حضور نوراني علماي نجف فراگرفت و تا 24 سالگي از اساتيد بزرگ آن حوزه عظيم ، استفاده هاي علمي و معنوي فراواني برد.

روان پاك بلاغي كه شيفته كسب

معارف و درك فضايل بود او را در سال 1306 ق . مجبور به ترك زادگاهش كرد و او با دلي مالامال از عشق و علاقه به فراگيري دانش و خودسازي ، وارد شهر مقدس كاظمين شد تا بتواند در سايه انديشه هاي بلند آن ديار، به اهداف عاليه اش نايل آيد.

ايشان شش سال از عمر مباركش را در اين شهر صرف تحصيل و تهذيب نمود و تا سال 1312 ق . در كاظمين ماند. او در همان شهر با خانواده شريف عالم بزرگوار سيد موسي جزايري وصلت نمود.

در سي سالگي به زادگاهش نجف اشرف بازگشت و در درس سرآمدترين استوانه هاي علمي و عملي عصر خويش حاضر شد و سرزمين سبز فكرش را با زلال آبهاي با صفاي آن حوزه طراوت بخشيد و مدت 14 سال در اين دانشگاه بزرگ اسلامي ماند و از باغ و بوستانهاي نجف خوشه هاي فراوان علم و معنويت چيد.

شيخ محمد جواد بلاغي كه سالهاي متمادي را در پي علم و عمل گذرانده بود در سال 1326 ق . وارد شهر مقدس سامرا شد و در درس مرجع مجاهد و رهبر انقلابي ، ميرزا محمد تقي شيرازي شركت جست و ده سال بر سفره علمي اين مجتهد سترگ و بيدار مهمان بود و با استفاده از جنبه هاي روحي و معنوي آن بزرگوار، خويشتن را تقويت كرد.

اين دانشمند وارسته آنچنان شيفته دانش و ياد گرفتن بود كه تا 54 سالگي در درس ميرزاي شيرازي شركت نمود.

راهنمايان رهرو خوبيها

انديشمندان و فرزانگاني كه علامه بلاغي در حضور نوراني آنان نشست و آموخت عبارت اند از:

1. فقيه بزرگوار شيخ محمد طه

نجف (متوفي 1323 ق .)

2. فقيه محقق حاج آقا رضا همداني (متوفي 1322 ق .)

3. عالم و اصولي مدقق شيخ محمد كاظم خراساني (متوفي 1329 ق .)

4. علامه فقيه سيد حسن صدرالدين كاظمي (متوفي 1354 ق .)

5. فقيه بزرگ شيخ محمد حسين مامقاني (متوفي 1323 ق .)

6. علامه محدث ميرزا حسين نوري (متوفي 1320 ق .)

7. فقيه عاليمقام سيد محمد حسن هاشم هندي غروي (متوفي 1323 ق .)

8. مرجع مجاهد ميرزا محمد تقي شيرازي (متوفي 1338 ق .)(81)

پيوند دانش و مبارزه

اين متعهد وظيفه شناس از تبار روحانيتي بيدار و آگاه بود كه در پي استقلال طلبي كشور عراق از يوغ استعمار انگليس در سال 1336 ق . - براي بار دوم - آهنگ شهر كاظمين كرد و در جرگه جهاد و دفاع از ثغور اسلامي حضور يافت و به صف مجاهدان پيوست .

آينده ساز دلسوز

اينك نام تني چند از پروردگان آن فقيه آينده ساز را ذكر مي نماييم .

1. آية الله العظمي آقاي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي (متوفي 1411 ق .)

2. آية الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خويي (متوفي 1414 ق .)

3. آية الله العظمي آقاي حاج سيد هادي ميلاني (متوفي 1395 ق .)

4. علامه اديب آقاي ميرزا محمد علي اردوباي نجفي (متوفي 1380 ق .)

5. علامه سيد محمد صادق بحرالعلوم (متوفي 1390 ق .)

6. آية الله شيخ محمد رضا آل فرج الله نجفي (متوفي 1386 ق .)

7. آية الله شيخ محمد مهدوي لاهيجي (متوفي 1403 ق .)

8. آية الله شيخ نجم الدين جعفر عسكري تهراني (متوفي 1395 ق .)

9. حاج شيخ ذبيح الله محلاتي (متوفي 1405 ق .)

10. آية الله حاج شيخ محمد

رضا طبسي نجفي (متوفق 1405 ق .)

11. ميرزا محمد علي مدرس خياباني

12. استاد اديب علي خاقاني

13. آية الله شيخ علي محمد بروجردي (متوفي 1395 ق .)

14. شيخ مهدي بن داوودالحجار (متوفي 1358 ق .)

15. علامه محقق حاج شيخ مجتبي لنكراني نجفي

16. آية الله سيد صدرالدين جزايري (متوفي 1388 ق .)

17. شيخ ابراهيم بن شيخ مهدي قريشي

18. شيخ مرتضي مظاهري نجفي

19. آية الله سيد مرتضي لنگرودي (متوفي 1383 ق .)

20. علامه ميرزا محمد علي ادبي تهراني

تراوش قلم

آثار سبز او در زمينه هاي فقه ، تفسير، تاريخ ، اصول فقه ، عقايد و رد يهود و نصارا و ماديون و بابيت و بهائيت تدوين يافته است .

نشانه هاي ماندگار ايشان عبارت است از:

1. تفسير آلاءالرحمن 2. رساله اي در پاسخ به پرسشهايي كه از جبل عامل براي ايشان فرستاده و در آن شبهاتي درباره قرآن نموده بودند 3. الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة 4. الهدي الي يدن المصطفي 5. التوحيد والتثليت 6. اعاجيب الاكاذيب 7. انوارالهدي 8. البلاغ المبين 9. نصايح الهدي 10. المسيح و الانجيل 11. نسمات الهدي 12. المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر 13. مصباح الهدي 14. مسئلة في البداء 15. نورالهدي 16. اجوية المسائل البغدادية 17. داعي الاسلام و داعي النصرانية

18. تا 45. مجموعه از تعليقه ، حاشيه و رساله هاي فقهي ، در اين ميان رساله اي در احكام وضو به چشم مي خورد كه علامه خود آن را به زبان انگليسي ترجمه كرده است 46. رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول 47. رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب

48. رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام 49. رد بر كتاب ((تعليم العلماء)) نوشته غلام احمد قادياني 50 رد بر كتاب ((حياة المسيح )) نووشته غلام احمد قادياني 51 رد بر كتاب ((ينابيع الكلام )) 52. رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي (اين چهار رساله در رد شبه هاي مخالفان اسلام بويژه مبلغان مسيحي نوشته است .)

53. رساله اي در رد حسيون (رد بر فرقه قاديانيه است .) 54. داروين و اصحابه .(82)

مهتاب ادب

يكي از ويژگيهاي شخصيت علمي علامه بلاغي ، جنبه ادبي ايشان است . او دانشمندي اديب و اديبي دانشمند بود. نوشته هايش را با قلم و سبكي ابتكاري و جديد و در قالبهاي ادبي و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحرير در آورده و برخي از مسائل عقيدتي و فلسفي را در قالب شعر سروده و شعرش حامل پيام بوده است .

ايشان در ثنا و رثاي اهل بيت عليهم السلام چكامه هايي چند سروده است . يكي از آنها را كه مرثيه اي براي امام حسين عليه السلام است مرور مي كنيم :

يا تريب الخد في رمض الطفوف

ليتني دونك نهبا للسيوف يا نصيرالدين اذ عزالنصير

و حمي الجار اذ عزالمجير

و شديد الباءس واليوم العسير

و ثمال الوفد في العام العسوف

كيف يا خامس اصحاب الكسا

و ابن خيرالمرسلين المصطفي

و ابن ساقي الحوض في يوم الظماء

و شفيع الخلق في اليوم المخوف

يا صريعا ثاويا فوق الصعيد

و خضب الشيب من فيض الوريد

كيف تقضي بين اجناد يزيد

ضاميا تسقي بكاسات الحتوف (83)

- اي كسي كه

گونه هايت در سرزمين كربلا بر خاك گرم افتاد! اي كاش من به جاي تو، جايگاه ضربه هاي شمشير مي شدم .

- اي ياور دين هنگامي كه ياران اندك شدند! و اي اميد بي پناهان هنگامي كه پناه دهندگان كم شدند.

- اي كسي كه در روز جنگ و سختي صبر بسيار داري و اي ملجاء وارد شدگان در سالهاي خشكي و سخت .

- چه سان است اي پنجمين اصحاب كساء و اي فرزند بهترن رسولان (حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم )

- اي فرزند ساقي حوض (حضرت علي عليه السلام ) در روز تشنگي ، شفاعت كننده مردم در روز ترسناك .

- اي كشته افتاده روي زمين و اي كسي كه محاسنت با خون گلويت خضاب است .

- چگونه تشنه ماندي بين لشكر يزيد، در حالي كه سيرابت مي كردند از جام مرگها.

چكاد تلاش

آموختن زبانهاي خارجي با امكانات محدود آن روز، كاري بسيار مشكل بوده است . علامه بلاغي علاوه بر زبان عربي ، زبانهاي عبري ، انگليسي و فارسي (84) را خوب مي دانست و به آنها تسلط داشت و فراگيري آنها به شخصيت علمي ايشان برجستگي ويژه اي بخشيده بود.

درباره چگونگي آموختن زبان عبري چنين نگاشته اند: ((زبان عبري را از يهود دوره گرد آموخته است . در آن روزگار گروهي يهودي در شهرهاي عراق بودند كه مقداري جنس ، پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار مي گشتند و مي فروختند. بلاغي از اين فرصت استفاده مي كرد و درباره مفردات و جمله بندي زبان عبري از آنان چيزهايي مي پرسيد. گاه

مجبور مي شد همه اجناس يك يهودي دوره گرد را بخرد تا از او درباره يك واژه يا تركيب سخني بشنود. چون يهوديان در آموختن لغت خود به ديگران بسيار بخل مي ورزيدند. بلاغي گاه شيريني و شكلات مي خريد تا اگر بچه اي يهودي ببيند به او بدهد و چيزي از او بپرسد.))(85)

شكوه گمنامي

گمنام زيست و بي هياهو، ولي نامش در گمنامي اوست و هنرش در اخلاص والايش ...

شكوه گمنامي و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلي كرده كه مي فرمود:

((اني لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندي بين ان يكون باسمي او اسم غيري .))(86): من جز دفاع از حق انگيزه اي نداشتم . بنابراين هيچ فرقي نيست كه كتاب به نام من يا نام ديگري منتشر شود.

اسوه زهد

درباره ساده زيستي اش گويند:

((اتاقي كوچك داشت و محقر. در آن جز بوريايي و روفرشي يي كه بر آن مي نشست هيچ چيز نبود. در زمستان وسايل گرم كردن و در تابستان وسايل سرد كردن نداشت ؛ با اينكه مزاجي ضعيف داشت و بيمار بود. با اين احوال ، هيچ گاه از اين اتاق بيرون نمي رفت مگر براي نيازهاي ضروري .))(87)

بحقيقت كه ايشان با بي پيرايگي اش اسوه برجسته زهد و پارسايي بود.

خنياگر بيداري

حياتش تركيبي از دو عنصر عقيده و جهاد بود و حركتش بر مبناي اين دو عنصر هيچ گاه گوشه نشيني را نگزيد و آرام نگرفت و پيوسته حريت آميخته با حيات را بر سر و روي جامعه اسلامي مي پاشيد و خوابهاي گران را بر مي آشفت گويند:

((برخي از بهائيان جاسوس استعمار در محله اي در بغداد،

مكاني را به نام حظيره براي اجتماع خود بنا نهادند. بلاغي با شنيدن اين خبر ديگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آن محل واداشت و پس از مدتي آنجا را به مسجدي تبديل كرد و در آن نماز و شعاير حسيني اقامه مي شد.))(88)

اين روحاني آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براي بيدار ساختن جامعه دل مي سوزاند و تمام هستي خود را فداي خدمت به حق و خلق كرد.

وي براي چاپ كتاب ((الهدي )) (در رسوا سازي خدعه ها و توطئه هاي مبلغان مسيحي ) پولي نداشت . بناچار هر چه در خانه داشت به قيمت ارزان فروخت و كتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثيه خانه و زندگاني وي را فراهم ساخت .(89)

آخرين هجرت

آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشك هجران بر گونه هاي شهر جاري بود. زيرا خورشيد انديشه اي رو به غروب بود كه هفتاد سال در آسمان علمي شيعه نور بخشيده بود. تقويم عمري رو به پايان مي شد كه برگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود.

باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردي وزيدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهار بود و بيداري فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع مي نواخت و نسيم ((ارجعي ))(90) جانان در بوستان جانش وزيدن داشت و در حياط ((حياتش )) مي رفت كه با قفل مرگ بسته شود. او كه عمري در وادي رضاي حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاق نوشيدن جام وصال بود.

سرانجام اين چكاد

تعبد و تخصص ، فقيه و اديب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بيست و دوم شعبان 1352 ق .(91) نداي حضرت دوست را لبيك گفت و مرغ جانش با كوله باري از خدمت و خوبي و افتخار به سراي ابدي پر كشيد و در آستان دوست جاي گرفت . خاكيان را در سوگ و عرشيان را در سرور نشاند. حوزه هاي علميه - بويژه طلاب نجف - در اين فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجليل و تشييع ، پيكر پاكش را در حجره جنوبي سوم در سمت غربي صحن مبارك حضرت علي عليه السلام ، در كنار آرامگاه جواد بن محمد حسيني (مؤ لف كتاب مفتاح الكرامه ) به خاك سپردند.

روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاي جانان نوراني باد.

آثار:

تفسير آلاءالرحمن

الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة

الهدي الي يدن المصطفي

التوحيد والتثليت

اعاجيب الاكاذيب

انوارالهدي

البلاغ المبين

نصايح الهدي

المسيح و الانجيل

نسمات الهدي

المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر

مصباح الهدي

مسئلة في البداء

نورالهدي

اجوية المسائل البغدادية

داعي الاسلام و داعي النصرانية

رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول

رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب

رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام

رد بر كتاب ((تعليم العلماء))

رد بر كتاب ((حياة المسيح ))

رد بر كتاب ((ينابيع الكلام ))

رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي

رساله اي در رد حسيون

بلاغي، محمدجواد

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

در روز چهارشنبه اي از ماه رجب ، در يكي از محله ها نجف (محله براق ) در خانه دانشمند عامل و

روحاني فاضل ، علامه شيخ حسن بلاغي ، ستاره اي چشم به جهان گشود كه اميد آن مي رفت تا گمشدگان وادي شب گون ناداني را به كرانه هاي صبح اميد رساند. اين نورسيده را محمد جواد نام نهادند. و بدين سان در سال 1282 ق . خداوند نعمتي ديگر به جامعه شيعه عنايت كرد.

آل بلاغي يكي از خاندانهاي نجيب ، شريف و قديمي شهر نجف بوده اند. اين دودمان پاك بسان چشمه اي پربركت همواره جوشيده و طراوت بخشيده اند و تشنگان را سيراب كرده و همگي به جلال و بزرگي در علم و ادب شهرت داشته اند.

جرعه نوش علم و معرفت .

محمد جواد پس از آنكه نشو و نما يافت و دوران كودكي را پشت سر گذاشت در بوستان هميشه سبز حوزه قدم نهاد و شاگردي آن مكتب گرديد. علوم مقدماتي را در حضور نوراني علماي نجف فراگرفت و تا 24 سالگي از اساتيد بزرگ آن حوزه عظيم ، استفاده هاي علمي و معنوي فراواني برد.

روان پاك بلاغي كه شيفته كسب معارف و درك فضايل بود او را در سال 1306 ق . مجبور به ترك زادگاهش كرد و او با دلي مالامال از عشق و علاقه به فراگيري دانش و خودسازي ، وارد شهر مقدس كاظمين شد تا بتواند در سايه انديشه هاي بلند آن ديار، به اهداف عاليه اش نايل آيد.

ايشان شش سال از عمر مباركش را در اين شهر صرف تحصيل و تهذيب نمود و تا سال 1312 ق . در كاظمين ماند. او در همان شهر با خانواده شريف عالم بزرگوار سيد موسي جزايري وصلت نمود.

در سي سالگي به

زادگاهش نجف اشرف بازگشت و در درس سرآمدترين استوانه هاي علمي و عملي عصر خويش حاضر شد و سرزمين سبز فكرش را با زلال آبهاي با صفاي آن حوزه طراوت بخشيد و مدت 14 سال در اين دانشگاه بزرگ اسلامي ماند و از باغ و بوستانهاي نجف خوشه هاي فراوان علم و معنويت چيد.

شيخ محمد جواد بلاغي كه سالهاي متمادي را در پي علم و عمل گذرانده بود در سال 1326 ق . وارد شهر مقدس سامرا شد و در درس مرجع مجاهد و رهبر انقلابي ، ميرزا محمد تقي شيرازي شركت جست و ده سال بر سفره علمي اين مجتهد سترگ و بيدار مهمان بود و با استفاده از جنبه هاي روحي و معنوي آن بزرگوار، خويشتن را تقويت كرد.

اين دانشمند وارسته آنچنان شيفته دانش و ياد گرفتن بود كه تا 54 سالگي در درس ميرزاي شيرازي شركت نمود.

راهنمايان رهرو خوبيها

انديشمندان و فرزانگاني كه علامه بلاغي در حضور نوراني آنان نشست و آموخت عبارت اند از:

1. فقيه بزرگوار شيخ محمد طه نجف (متوفي 1323 ق .)

2. فقيه محقق حاج آقا رضا همداني (متوفي 1322 ق .)

3. عالم و اصولي مدقق شيخ محمد كاظم خراساني (متوفي 1329 ق .)

4. علامه فقيه سيد حسن صدرالدين كاظمي (متوفي 1354 ق .)

5. فقيه بزرگ شيخ محمد حسين مامقاني (متوفي 1323 ق .)

6. علامه محدث ميرزا حسين نوري (متوفي 1320 ق .)

7. فقيه عاليمقام سيد محمد حسن هاشم هندي غروي (متوفي 1323 ق .)

8. مرجع مجاهد ميرزا محمد تقي شيرازي (متوفي 1338 ق .)

پيوند دانش و مبارزه

اين متعهد وظيفه شناس از تبار روحانيتي بيدار و آگاه بود كه

در پي استقلال طلبي كشور عراق از يوغ استعمار انگليس در سال 1336 ق . - براي بار دوم - آهنگ شهر كاظمين كرد و در جرگه جهاد و دفاع از ثغور اسلامي حضور يافت و به صف مجاهدان پيوست .

آينده ساز دلسوز

اينك نام تني چند از پروردگان آن فقيه آينده ساز را ذكر مي نماييم .

1. آية الله العظمي آقاي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي (متوفي 1411 ق .)

2. آية الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خويي (متوفي 1414 ق .)

3. آية الله العظمي آقاي حاج سيد هادي ميلاني (متوفي 1395 ق .)

4. علامه اديب آقاي ميرزا محمد علي اردوباي نجفي (متوفي 1380 ق .)

5. علامه سيد محمد صادق بحرالعلوم (متوفي 1390 ق .)

6. آية الله شيخ محمد رضا آل فرج الله نجفي (متوفي 1386 ق .)

7. آية الله شيخ محمد مهدوي لاهيجي (متوفي 1403 ق .)

8. آية الله شيخ نجم الدين جعفر عسكري تهراني (متوفي 1395 ق .)

9. حاج شيخ ذبيح الله محلاتي (متوفي 1405 ق .)

10. آية الله حاج شيخ محمد رضا طبسي نجفي (متوفق 1405 ق .)

11. ميرزا محمد علي مدرس خياباني

12. استاد اديب علي خاقاني

13. آية الله شيخ علي محمد بروجردي (متوفي 1395 ق .)

14. شيخ مهدي بن داوودالحجار (متوفي 1358 ق .)

15. علامه محقق حاج شيخ مجتبي لنكراني نجفي

16. آية الله سيد صدرالدين جزايري (متوفي 1388 ق .)

17. شيخ ابراهيم بن شيخ مهدي قريشي

18. شيخ مرتضي مظاهري نجفي

19. آية الله سيد مرتضي لنگرودي (متوفي 1383 ق .)

20. علامه ميرزا محمد علي ادبي تهراني

تراوش قلم

آثار سبز او در زمينه هاي فقه ، تفسير، تاريخ ، اصول فقه ، عقايد و رد

يهود و نصارا و ماديون و بابيت و بهائيت تدوين يافته است .

نشانه هاي ماندگار ايشان عبارت است از:

1. تفسير آلاءالرحمن 2. رساله اي در پاسخ به پرسشهايي كه از جبل عامل براي ايشان فرستاده و در آن شبهاتي درباره قرآن نموده بودند 3. الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة 4. الهدي الي يدن المصطفي 5. التوحيد والتثليت 6. اعاجيب الاكاذيب 7. انوارالهدي 8. البلاغ المبين 9. نصايح الهدي 10. المسيح و الانجيل 11. نسمات الهدي 12. المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر 13. مصباح الهدي 14. مسئلة في البداء 15. نورالهدي 16. اجوية المسائل البغدادية 17. داعي الاسلام و داعي النصرانية

18. مجموعه از تعليقه ، حاشيه و رساله هاي فقهي ، در اين ميان رساله اي در احكام وضو به چشم مي خورد كه علامه خود آن را به زبان انگليسي ترجمه كرده است . رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول . رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب . رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام . رد بر كتاب ((تعليم العلماء)) نوشته غلام احمد قادياني رد بر كتاب ((حياة المسيح )) نووشته غلام احمد قادياني رد بر كتاب ((ينابيع الكلام )) . رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي (اين چهار رساله در رد شبه هاي مخالفان اسلام بويژه مبلغان مسيحي نوشته است .)

. رساله اي در رد حسيون (رد بر فرقه قاديانيه است .) داروين و اصحابه .

مهتاب ادب

يكي از ويژگيهاي شخصيت علمي علامه بلاغي ، جنبه ادبي ايشان است .

او دانشمندي اديب و اديبي دانشمند بود. نوشته هايش را با قلم و سبكي ابتكاري و جديد و در قالبهاي ادبي و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحرير در آورده و برخي از مسائل عقيدتي و فلسفي را در قالب شعر سروده و شعرش حامل پيام بوده است .

ايشان در ثنا و رثاي اهل بيت عليهم السلام چكامه هايي چند سروده است . يكي از آنها را كه مرثيه اي براي امام حسين عليه السلام است مرور مي كنيم :

يا تريب الخد في رمض الطفوف

ليتني دونك نهبا للسيوف يا نصيرالدين اذ عزالنصير

و حمي الجار اذ عزالمجير

و شديد الباءس واليوم العسير

و ثمال الوفد في العام العسوف

كيف يا خامس اصحاب الكسا

و ابن خيرالمرسلين المصطفي

و ابن ساقي الحوض في يوم الظماء

و شفيع الخلق في اليوم المخوف

يا صريعا ثاويا فوق الصعيد

و خضب الشيب من فيض الوريد

كيف تقضي بين اجناد يزيد

ضاميا تسقي بكاسات الحتوف

- اي كسي كه گونه هايت در سرزمين كربلا بر خاك گرم افتاد! اي كاش من به جاي تو، جايگاه ضربه هاي شمشير مي شدم .

- اي ياور دين هنگامي كه ياران اندك شدند! و اي اميد بي پناهان هنگامي كه پناه دهندگان كم شدند.

- اي كسي كه در روز جنگ و سختي صبر بسيار داري و اي ملجاء وارد شدگان در سالهاي خشكي و سخت .

- چه سان است اي پنجمين اصحاب كساء و اي فرزند بهترن رسولان (حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم )

- اي فرزند ساقي حوض (حضرت علي عليه السلام ) در روز تشنگي ، شفاعت كننده مردم در روز ترسناك .

- اي كشته افتاده روي

زمين و اي كسي كه محاسنت با خون گلويت خضاب است .

- چگونه تشنه ماندي بين لشكر يزيد، در حالي كه سيرابت مي كردند از جام مرگها.

چكاد تلاش

آموختن زبانهاي خارجي با امكانات محدود آن روز، كاري بسيار مشكل بوده است . علامه بلاغي علاوه بر زبان عربي ، زبانهاي عبري ، انگليسي و فارسي را خوب مي دانست و به آنها تسلط داشت و فراگيري آنها به شخصيت علمي ايشان برجستگي ويژه اي بخشيده بود.

درباره چگونگي آموختن زبان عبري چنين نگاشته اند: ((زبان عبري را از يهود دوره گرد آموخته است . در آن روزگار گروهي يهودي در شهرهاي عراق بودند كه مقداري جنس ، پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار مي گشتند و مي فروختند. بلاغي از اين فرصت استفاده مي كرد و درباره مفردات و جمله بندي زبان عبري از آنان چيزهايي مي پرسيد. گاه مجبور مي شد همه اجناس يك يهودي دوره گرد را بخرد تا از او درباره يك واژه يا تركيب سخني بشنود. چون يهوديان در آموختن لغت خود به ديگران بسيار بخل مي ورزيدند. بلاغي گاه شيريني و شكلات مي خريد تا اگر بچه اي يهودي ببيند به او بدهد و چيزي از او بپرسد.))

شكوه گمنامي

گمنام زيست و بي هياهو، ولي نامش در گمنامي اوست و هنرش در اخلاص والايش ...

شكوه گمنامي و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلي كرده كه مي فرمود:

((اني لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندي بين ان يكون باسمي او اسم غيري .)): من جز دفاع از حق انگيزه اي نداشتم . بنابراين

هيچ فرقي نيست كه كتاب به نام من يا نام ديگري منتشر شود.

اسوه زهد

درباره ساده زيستي اش گويند:

((اتاقي كوچك داشت و محقر. در آن جز بوريايي و روفرشي يي كه بر آن مي نشست هيچ چيز نبود. در زمستان وسايل گرم كردن و در تابستان وسايل سرد كردن نداشت ؛ با اينكه مزاجي ضعيف داشت و بيمار بود. با اين احوال ، هيچ گاه از اين اتاق بيرون نمي رفت مگر براي نيازهاي ضروري .))

بحقيقت كه ايشان با بي پيرايگي اش اسوه برجسته زهد و پارسايي بود.

خنياگر بيداري

حياتش تركيبي از دو عنصر عقيده و جهاد بود و حركتش بر مبناي اين دو عنصر هيچ گاه گوشه نشيني را نگزيد و آرام نگرفت و پيوسته حريت آميخته با حيات را بر سر و روي جامعه اسلامي مي پاشيد و خوابهاي گران را بر مي آشفت گويند:

((برخي از بهائيان جاسوس استعمار در محله اي در بغداد، مكاني را به نام حظيره براي اجتماع خود بنا نهادند. بلاغي با شنيدن اين خبر ديگر آرام نگرفت و استراحت را بر خود روا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آن محل واداشت و پس از مدتي آنجا را به مسجدي تبديل كرد و در آن نماز و شعاير حسيني اقامه مي شد.))

اين روحاني آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براي بيدار ساختن جامعه دل مي سوزاند و تمام هستي خود را فداي خدمت به حق و خلق كرد.

وي براي چاپ كتاب ((الهدي )) (در رسوا سازي خدعه ها و توطئه هاي مبلغان مسيحي ) پولي نداشت . بناچار هر چه

در خانه داشت به قيمت ارزان فروخت و كتاب را به چاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثيه خانه و زندگاني وي را فراهم ساخت .

آخرين هجرت

آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشك هجران بر گونه هاي شهر جاري بود. زيرا خورشيد انديشه اي رو به غروب بود كه هفتاد سال در آسمان علمي شيعه نور بخشيده بود. تقويم عمري رو به پايان مي شد كه برگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود.

باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردي وزيدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهار بود و بيداري فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع مي نواخت و نسيم ((ارجعي )) جانان در بوستان جانش وزيدن داشت و در حياط ((حياتش )) مي رفت كه با قفل مرگ بسته شود. او كه عمري در وادي رضاي حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاق نوشيدن جام وصال بود.

سرانجام اين چكاد تعبد و تخصص ، فقيه و اديب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بيست و دوم شعبان 1352 ق . نداي حضرت دوست را لبيك گفت و مرغ جانش با كوله باري از خدمت و خوبي و افتخار به سراي ابدي پر كشيد و در آستان دوست جاي گرفت . خاكيان را در سوگ و عرشيان را در سرور نشاند. حوزه هاي علميه - بويژه طلاب نجف - در اين فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجليل و تشييع ، پيكر پاكش را در حجره جنوبي سوم در سمت غربي صحن مبارك حضرت علي عليه السلام ، در كنار آرامگاه جواد بن محمد حسيني (مؤ لف كتاب مفتاح الكرامه

) به خاك سپردند.

روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاي جانان نوراني باد. آثار: 1. تفسير آلاءالرحمن

2. الرحلة المدرسية يا المدرسة السيارة

3. الهدي الي يدن المصطفي

4. التوحيد والتثليت

5. اعاجيب الاكاذيب

6. انوارالهدي

7. البلاغ المبين

8. نصايح الهدي

9. المسيح و الانجيل

10. نسمات الهدي

11. المصابيح في بعض من ابدع في الدين في القرن الثالث عشر

12. مصباح الهدي

13. مسئلة في البداء

14. نورالهدي

15. اجوية المسائل البغدادية

16. داعي الاسلام و داعي النصرانية

17. رساله اي درباره اوامر و نواهي در علم اصول

18. رساله اي در نفي تزويج ام كلثوم با عمربن خطاب

19. رساله اي درباره عدم اعتبار تفسير منسوب به امام حسن عسكري عليه السلام

20. رد بر كتاب ((تعليم العلماء))

21. رد بر كتاب ((حياة المسيح ))

22. رد بر كتاب ((ينابيع الكلام ))

23. رساله اي در رد جرجيس سائل و هاشم عربي

24. رساله اي در رد حسيون

بلخي، جمال الدين عبداللَّه

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(698 -611 ق)، مفسر. در قدس متولد شد و در مصر اقامت گزيد و در الازهر تحصيل كرد و سرانجام به زادگاهش بازگشت و همان جا درگذشت. جمال الدين صاحب «تفسير» ى بزرگ است كه آن را با عنايت به پنجاه تفسير نوشته است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (270/4)، معجم المؤلفين (121/6).

بهاءالديني، رضا

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عالم علوم دينى.

تولد: 9 فروردين 1267 (عيد غدير خم 1327 ق.)، قم.

درگذشت: 28 تير 1376(13 ربيع الاول 1418 ق.)، قم.

آيت الله سيد رضا بهاءالدينى، فرزند صفى الدين خدمتگزار آستانه حضرت معصومه و حافظ بسيارى از سوره هاى قرآن مجيد و معروف به «كشف الايات» بود. وى پس از پشت سر نهادن دوران كودكى، در شش سالگى به مكتبخانه رفت و به فراگيرى نصاب، گلستان، خواندن و نوشتن پرداخت و پس از آن به آموختن علوم دينى روى آورد، و توانست مغنى را نزد ميرزا محمدعلى اديب تهرانى، شرح لمعه و فرائد الاصول را در محضر آخوند ميرزا محمد همدانى، قوانين الاصول را نزد آيت الله آخوند ملا على همدانى و مكاسب را در مجلس درس آيت الله سيد صدرالدين صدر بياموزد.

سپس در نوزده سالگى در درس خارج فقه و اصول آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى حاضر شد. پس از وفات ايشان به درس حضرات آيات عظام: سيد صدرالدين صدر، سيد محمد حجت، سيد محمدتقى خوانسارى و حاج آقا حسين بروجردى حاضر شد و مبانى فقهى و اصولى اش را استوار ساخت و در بيست و پنج سالگى از آيت الله خوانسارى اجازه اجتهاد دريافت نمود.

ايشان در كنار تحصيل به تدريس مقدمات و سطوح روى آورد و سيوطى، مغنى، حاشيه، مطول، قوانين (پنج دوره) رسايل، مكاسب و كفايه را

تدريس كرد و شاگردان فراوانى را تربيت نمود. سپس خارج فقه و اصول را آغاز كرد و در مدت بيست سال، چند كتاب فقهى و چند دوره اصول را تدريس نمود و مجموع سالهاى تدريس وى، شصت سال به طول انجاميد.

آيت الله بهاءالدينى در جنب تحصيل و تدريس به اقامه جماعت و تأليف نيز پرداخت و نوشتارهايى پيرامون قرآن مجيد، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه از او به يادگار ماند و اين همه خميرمايه درسهاى اخلاقى وى در حوزه ى علميه ى قم را تشكيل داد.

در اسفند 1375 سمينارى در تحليل از وى در حوزه ى علميه ى قم برپا شد و از شخصيت وى تجليل گرديد و كتابى با نام آيت بصيرت در شرح زندگى او منتشر شد.

آيت الله بهاءالدينى در سن نود سالگى در روز شنبه بيست و هشتم تير 1376 (سيزدهم ربيع الاول 1418 ق.) بدرود حيات گفت و پيكرش پس از تشييع و نماز آيت الله فاضل لنكرانى بر آن در مسجد بالا سر حضرت فاطمه معصومه (س) به خاك سپرده شد.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

بهرامي، محمد حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حسين بهرامي

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1354/5/3

زندگينامه علمي

اينجانب محمد حسين بهرامي در سال 1354 در تهران متولد شدم. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در شهر قم گذراندم و در سال 1368 وارد حوزه علميه شدم. مقدمات را در مدرسه شهيدين گذراندم. سطح را در حوزه و در محضر اساتيدي از جمله حجج اسلام موسوي تهرانى، اعتمادي(ره)، احمدي ميانجي و ديگر اساتيد طي كردم. چند سالي نيز در درس خارج اساتيدي از جمله آيات عظام شبيري زنجانى، مكارم شيرازي و وحيدتبريزي شركت نمودم.

در كنار

تحصيل در مراكز سفيران هدايت، جامعه الزهرا و مدرسه امام خميني(ره) به تدريس پرداخته ام. هم اكنون نيز در مدرسه امام خميني(ره) و دانشگاه قم در رشته علوم قرآن و حديث مشغول به تدريس مي باشم. سال 1375 و همزمان با سطح، از طريق موسسه امام خميني (ره) به كارشناسي ارشد پيوسته در رشته الهيات مشغول شده و در سال 1381 با نگارش پايان نامه "انديشه هاي حديثي علامه محمد تقي شوشتري دركتاب النجعه" فارغ التحصيل شدم.

در سال 1382 در دانشگاه تربيت مدرس قم در رشته علوم قرآن و حديث براي گذراندن مقطع دكتري پذيرفته شدم. و هم اكنون پس از طي دوره آموزشي در آستانه نگارش پايان نامه مي باشم. از سال 1377 در مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي در بخش شبكه اينترنت مشغول به كار شدم. از سال 1379 تا 1382 مدير پايگاه اطلاع رساني حوزه بودم و از سال 1382 تا كنون نيز به عنوان معاون شبكه مركز مشغول به فعاليت مي باشم.

بهرامي، ناصر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ناصر بهرامي

محل تولد : كرمانشاه

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب ناصر بهرامي در سال 1364وارد حوزه علميه شدم و در زادگاهم كرمانشاه در مدرسه آيت الله بروجردي مشغول به فرا گرفتن متون درسي حوزوي شدم. سطح مقدمات را در همانجا به پايان رسانيدم و مشغول به سطوح بالاتر شدم .و دروس بالاتر را مانند كفايه ،رسائل ،مكاسب را در محضر حضرات آقايان آيت الله زرندي نماينده ولي فقيه و امام جمعه كرمانشاه ،حاج آقا مجتبي ميبدي ،حاج آقا عبدالخالق عبداللهي ، فرا گرفتم .و در همان مدرسه مذكور مشغول به

تدريس سيوطي ،مغني ، مقدمات شدم و در مدرسه امام صادق (ع)كرمانشاه لمعه و سيوطي تدريس نموده ام و در سال1376وارد حوزه علميه قم شدم و دروس خار ج فقه و اصول را در نزد حضرات آيات مكارم شيرازي ،فاضل لنكراني ،نوري همداني ،جعفر سبحاني ،جوادي آملي و به مدت دو سال هم در تفسير حجت الاسلام سيد احمد خاتمي شركت نمودم و در حال حاضر در درس فقه آيت الله مكارم مشغول هستم . در اين مدّت مشغول پژوهش بوده و هستم و بيشتر كارهايم را در خانه انجام مي دهم و كاري را در دست اقدام دارم بنام خطابات قرآني و اميدوارم خداوند متعال به ما توفيق دهد تا بتوانيم در راه علم و معرفت كوشا باشيم و براي جامعه اسلامي فردي مفيد و صالح باشيم .

بهشتي، سيدعلي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1354 ق)، عالم، اديب، لغوى، مفسر، فقيه و محدث. معروف به مفسر. در كربلا متولد شد و همان جا نشو و نما يافت. وى در تهران ساكن و از اعلام معاصر تهران بود. بهشتى در زهد و تقوى كم نظير بود. او متجاوز از بيست و دو سال پى درپى در مسجد جامع تهران تفسير قرآن مى گفت. در تهران درگذشت و در امامزاده عبداللَّه شهر رى دفن شد. از آثار وى تفسير «مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر»، به عربى، در دوازده مجلد است كه در تهران به طبع رسيد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :مؤلفين كتب چاپى (179 -178 /4)، مقنيات الدرر (ج 1/ مقدمه مؤلف).

بهلول گنابادي، محمدتقي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو 1320 ق)، شاعر. معروف به بهلول. اصل وى بجستان گناباد است. وى در سبزوار متولد شد و همان جا تحصيل علوم قديمى كرد. سپس بيشتر به وعظ و روضه خوانى و مسافرت در ايران و عراق مشغول بود. وى براى مخالفت با قانون اتحاد شكل و تبديل لباسهاى مختلف و معمولى ايرانى به لباس واحد نيم تنه و شاپو، در مشهد سخنرانيهايى كرد كه منجر به شورشى در آنجا شد كه در نهايت وى را به افغانستان بازگشت و در سال 1349 ق به ايران بازگشت. بهلول حافظه اى نيرومند داشت. او را منظومه اى است در حدود هزار و دويست بيت كه خود از آن تعبير به «مجموعه ى دينى» كرده و در آن شرح حال خود و بعضى وقايع زمان خود را به تصوير كشيده است. مجموعه ى شعرش به نام «بهلول» به چاپ رسيده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (149 -148 /9)، سخنوران نامى معاصر (634 -631 /1)،

صد سال شعر خراسان (157 -155)، مؤلفين كتب چاپى (262/2).

بهمني، سعيد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سعيد بهمني

محل تولد : باجيگران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال61-60وارد حوزه علميه قم شدم . ابتدا به مدت سه سال به طور آزاد درس هاي حوزه را از استادان مختلف آموختم و پس از سه سال در حوزه ثبت نام كرده و قبول شدم. دروس سطح را در سال 69 به پايان رسانده و سپس دروس خارج را آغاز كردم . در سال 71-70 در دوره هاي تربيت محقق و مدير و مبلغ مناطق اهل سنت شركت كرده و به مدت دو سال دوره عمومي آن را گذراندم و پس از يك سال دوره تخصصي فقه و اصول را طي كردم . اين دوره ها پس از مدتي به نام رشته هاي تخصصي فوق و مذاهب اسلامي از سوي حوزه علميه قم به رسميت شناخته شد.

بيات، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود بيات

محل تولد : نيشابور

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1335/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمود بيات در حدود سال 1350 وارد حوزه شهرستان نيشابور و تقريباً بعد از 3 سال در حوزه مشهد به مدت دو سال و سپس راهي قم شده و تاكنون مشغول بوده ام . در سال 63 _ 1362 به مدت يك سال تمام از طرف حوزه علميه قم براي تدريس ادبيات به شهرستان ميناب رفتم . در سال 81 _ 82 به مدت يك سال در دانشكده علوم قرآني تدريس قرآن و علوم مربوطه به مقدمات قرآن از قبيل ادبيات بوده ام و در خلال تحصيل مقداري هم تدريس داشته ام .

در ضمن به مدت سه سال از طرف معاونت

تهذيب در مدرسه شهيد صدوقي واقع در بلوار صدوق به امر تهذيب مشغول بوده ام و در مدارس امام صادق و بقية الله واقع در حاجي آباد يك سال تحصيلي تقريباً تدريس تجويد و صرف داشته ام . اكنون پايان نامه سطح چهار را تحويل داده ام و مقدمات دفاع انشاء الله فراهم مي گردد . نيز در دانشگاه علامه طباطبايي تهران مشغول تدريس تفسير موضوعي هفته اي يك روز در هفته مي باشم.

بياري، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي اكبر بياري

محل تولد : جعفر آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1348/5/4

زندگينامه علمي

بنده تا سوم راهنمائي را در محل تولد خواندم. بعد وارد حوزه علميه قم شدم. همزمان بطور غير حضوري ديپلم را گرفتم. در مدارس علميه امام صادق(ع)، امام باقر(ع)، رضويه و معصوميه ادامه تحصيل دادم و در دروس خارج فقه آقايان فاضل لنكرانى، هادوى، كعبي شركت كردم. در تفسير آيت الله جوادي آملي هم 6 سال شركت داشتم، دوره هاي تربيت مربي دفتر تبليغات را گذرانده ام(شش ماه). در مركز ادبي حوزه شركت و دوره ادبيات را گذراندم. در سال 1376 وارد موسسه امام خميني شدم و دوره كارشناسي و سپس ارشد را گذراندم. الان در حال تدوين پايان نامه هستم. همزمان فعاليت هاي تبليغي هم دارم كه عمده آن در دبيرستانهاي كشور است از طريق اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان و بسيج دانش آموزى.

بيرجندي، علي اصغر

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1320 -1310 ق)، مفسر و مدرس. وى از بزرگان و سرآمدان علوم دينى در سده ى سيزدهم و اوايل چهاردهم هجرى قمرى بود و همچنين از مشايخ و استادان حاج محمد باقر بيرجندى. از وى تفسيرى دو جلدى به نام «التفسير بالمأثور» به جاى مانده كه نظير «تفسير البرهان» سيد هاشم بحرانى است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (265/4)، ريحانه (305/1).

بيضاوي فارسي، ابوالخير، ابوسعيد عبدالله

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 696 -680 ق)، عالم، اديب، محدث، مفسر و مورخ اشعرى شافعى. معروف به قاضى بيضاوى. اهل بيضاى فارس بود. پدرش در زمان سلطنت اتابك ابوبكر بن سعد زنگى قاضى القضاة فارس بود و بعد از او اين منصب به پسرش رسيد. وى بعد از مدتها اقامت در شيراز، اواخر عمر را در تبريز سپرى كرد. قاضى معاصر با علامه حلى امامى و خواجه نصيرالدين طوسى و صلاح الدين صفدى بود. او در گورستان چرنداب تبريز مدفون است. بيضاوى در عربى و فارسى تأليفاتى دارد. از جمله: كتاب تفسير كه به «تفسير بيضاوى» يا «انوار التنزيل و اسرار التأويل» شهرت دارد و شيخ بهايى بر آن شرح نوشته است. «الايضاح»، در اصول دين؛ «تهذيب الاخلاق» در تصوف؛ «شرح التنبيه»، در فقه؛ «شرح الكافيه»، در نحو؛ «شرح المصابيح»، در فقه؛ «شرح مطالع»، در منطق؛ «منهاج الوصول الى علم الاصول»، در اصول فقه؛ «طوالع الانوار» و «مطالع الانظار»، در توحيد و كلام؛ «غاية القصوى فى دراية الفتوى»، در فقه شافعى؛ «شرح منتخب الاصول»، در لغت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (248/4)، بزرگان نامى پارس (281 -274)، تاريخ ادبيات در ايران (1209 ،228 ،223 -222 ،218 /3)، تاريخ گزيده (706)، تاريخ نظم و نثر

(140 -139)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (518 -517 /1)، دايرةالمعارف فارسى (490/1)، الذريعه (192/24 ،179 -178 /23)، روضات الجنات (130 -127 /5)، ريحانه (306/1)، شيرازنامه (182)، طرائق الحقائق (666 -662 /2)، فارسنامه ى ناصرى (118/1)، كشف الظنون (1959 ،188 -186)، الكنى و الالقاب (113/2)، لغت نامه (ذيل/ بيضاوى)، معجم المؤلفين (400/13 ،98 -97 /6)، نامه ى دانشوران (151 -137 /8)، هدية الاحباب (111 -110)، هدية العارفين (463 -462 /1)، يادداشتهاى قزوينى (15 -13 /2).

بيهقي خسروجردي، ابوبكر احمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(458 /454 -384 ق)، فقيه شافعى، حافظ، محدث، مفسر و متكلم اصولى. ملقب به فخرالزمان. در خسروجرد بيهق متولد شد، و در همان جا نشو و نما يافت. وى به بغداد و كوفه و مكه سفر كرد و در نيشابور رحل اقامت افكند، در همان جا درگذشت و در بيهق دفن شد. ابوبكر در علوم گوناگون داراى دستى توانا بود. امام الحرمين گويد كه: شافعى بر گردن تمام شافعيان حق دارد جز بيهقى، و اين بيهقى است كه با كثرت تصنيفاتش در حمايت مذهب شافعى بر او منت دارد. ذهبى گويد كه اگر بيهقى مى خواست قادر به تأسيس مذهب جديد بود. بيهقى از شاگردان ابو عبدالله حاكم نيشابورى و ابوالفتح ناصر مروزى و ابن فورك و ابو على رودبارى و عبدالله بن يوسف بن نامويه است. شيخ الاسلام ابو على انصارى و ابو عبدالله فزارى و ابوالقاسم سحامى و ابوالمعالى محمد فارسى از شاگردان وى بوده اند. به خاطر گستردگى دانش و معرفتش به اختلاف، در حدود يكهزار ساله تصنيف كرد. از جمله ى آثار او: «السنن كبير»، ده مجلد و «السنن صغير»، دو مجلد، در حديث؛ «دلايل النبوة»، در سه مجلد؛ «الجامع المصنف فى شعب

الايمان»؛ «المبسوط فى نصوص الشافعى»، در ده مجلد؛ «الاسماء و الصفات»؛ «المعارف».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (113/1)، اعيان الشيعه (569 -568 /2)، تاريخ ادبيات در ايران (274/1)، دائرةالمعارف اسلامية (430 -429 /4)، روضات الجنات (264 -260 /1)، ريحانه (308/1)، سرآمدان فرهنگ (93/1)، سيرالنبلاء (170 -163 /18)، الكامل (104/8)، كشف الظنون (2051 ،1957، 1836 ،1739 ،1726 ،1621 ،1582 ،1455 ،1393 ،1391 ،1047 ،1007 ،760 ،721 ،574 ،400 ،261 ،175 ،53 ،9)، لغت نامه (ذيل/ احمد بن حسين)، معجم البلدان (424/2)، معجم المؤلفين (207 -206 /1)، الوافى بالوفيات (354/6)، وفيات الاعيان (76 -75 /1)، هدية العارفين (78/1).

بيهقي، ابوجعفر احمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو ح 544 -470 ق)، محدث، فقيه، مفسر و اديب. معروف به بوجعفرك. وى اهل نيشابور بود. گروهى از نجبا همصحبت وى بودند و جماعتى نزد وى دانش فراگرفتند. او از ابونصر احمد بن محمد بن صاعد قاضى و ابوالحسن على بن حسن بن عباس صندلى واعظ و ديگران سماع حديث داشت. تاج الدين محمود بن ابى المعالى خوارى، در مقدمه ى كتاب «ضالة الاديب» مى آورد كه احمد بن على بيهقى در ادب و قرائت امام بود و كتاب «صحاح» جوهرى، در لغت را، پس از قرائت بر ابوالفضل احمد بن محمد ميدانى، حفظ كرد. از جمله ى تأليفات او: «المحيط»، در لغات قرآن؛ «ينابيع اللغة»؛ «تاج المصادر»، در لغت عرب؛ كتاب «المحيط بعلم القرآن».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (321 -320 /2)، دايرةالمعارف فارسى (497/1)، روضات الجنات (270/1)، سير النبلاء (208/20)، كشف الظنون (2052 -1619 ،269)، لغت نامه (ذيل/ احمد بن على)، معجم الادباء (51 -49 /4)، معجم المؤلفين (4/2)، الوافى بالوفيات (215 -214 /7)، هدية العارفين

(84/1).

پارسا، شمس الدين محمد

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 822 ق)، مفسر، فقيه، نويسنده و صوفى. وى اهل بخارا و از اصحاب درجه ى اول خواجه بهاءالدين نقشبند و از اولاد عبدالله بن جعفر طيار بود. او نسبتش به حافظالدين كبير، محمد بخارى مى رسد. از مشاهير عرفاى سلسله ى نقشبنديه است. چون مردى پارسا و دانشمند بود، بهاءالدين وى را پارسا لقب داد. پارسا، كتب بسيارى در تصوف دارد كه به شيوه ى تفكر و تحليل ابن عربى از مسائل عرفانى، نزديك است. وى همچنين در نقل حديث نيز دست داشت و كرامات بسيارى را به او نسبت داده اند. در هنگام بازگشت از سفر حج، در مدينه درگذشت و او را در جوار مزار حضرت عباس (ع) به خاك سپردند. وى پسرى داشت به نام خواجه حافظالدين ابونصر پارسا كه او هم از مشايخ معروف نقشبنديه به شمار مى رود. از آثارش: «فصل الخطاب لوصل الاحباب»، در محاضرات؛ «الفصول الستة»؛ «اربعون حديثا»؛ «تفسير القرآن العظيم»، در يكصد مجلد؛ «رساله ى قدسيه»؛ «عقايد حكيم ابوالقاسم اسحق بن محمد بن اسمعيل بن ابراهيم بن زيد سمرقندى»؛ «انيس الطالبين و عدة السالكين»؛ «تفسير سوره ى فاتحة الكتاب»؛ «رساله ى كشفيه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (273/7)، ايضاح المكنون (191/2)، تاريخ ادبيات در ايران (483 -482 /4)، تاريخ نظم و نثر (281 -280 ،221 -220)، تذكرة الشعراء (379)، حبيب السير (5 -4 /4)، الذريعه (50 /17 ،233-232 /16)، رشحات عين الحيات (مقدمه 111 -101 ،88 ،44)، ريحانه (310/1)، طرائق الحقائق (62/3)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 823)، معجم المؤلفين (300/11)، نفحات الانس (400 -397)، هدية العارفين (183/2).

پاشايي، محمدتقي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد تقي پاشايي

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه

علمي

محمد تقي پاشايي در فروردين سال 1337 هجري شمسي در شهر مقدس مشهد متولد گرديد. وي تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در تهران گذراند و در سال 57 موفق به اخذ ديپلم رياضي گرديد. ايشان در سال 58 جهت تحصيل علوم حوزوي وارد حوزه علميه اشتهارد شد و بعد از شش ماه در مدرسه علميه برهان شهرري ادامه تحصيل داد و از سال 64 تا كنون در حوزه علميه مقدسه قم مشغول تحصيل و تدريس و تحقيق مي باشد.

پاياني اردبيلي، احمد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عمده الفضلاء الفخام و العلماء الاعلام آقاى حاج شيخ احمد پايانى در سال 1346 قمرى در شهرستان اردبيل متولد شده و بعد از اتمام فارسى و طى مقدمات در مدرسه ملا ابراهيم اردبيل در سال 1366 به قم آمده و سطوح عاليه را نزد اساتيد معظم قم خوانده و خارج مكاسب را از مرجع عاليقدر مرحوم آيت الله العظمى آقاى حجت قدس الله سره استفاده نموده و پس از فوت آن مرحوم به درس آيت الله العظمى بروجردى حاضر شده و يك دوره درس خارج اصول مرحوم آيت الله آقا سيد محمد محقق يزدى معروف به داماد را فراگرفته و اكنون به تدريس فقه و اصول و مباحثات خصوصى اشتغال دارند.

وى از فضلاء متين و مدرسين خليق و باتقواى حوزه علميه است كه علم خود را با حلم و ورع قرين ساخته است.

عالم علوم دينى.

تولد: 1296(5 رمضان 1346 ق.)، اردبيل.

درگذشت: 6 اسفند 1375، قم.

آيت الله احمد پايانى اردبيلى در حدود پنج سالگى به مكتبخانه رفت و خواندن قرآن مجيد و فنون تجويد و قرائت و متون فارسى چون گلستان و نصاب الصبيان را فراگرفت و پس از آن در مدارس

دولتى تحصيلات ابتدايى را آموخت. در سن چهارده سالگى به مدرسه علميه ى ملا ابراهيم شتافت و به خواندن ادبيات عرب پرداخت و به لباس روحانيت ملبس شد. در اوايل سال 1366 ق. به مقصد ادامه ى تحصيل به حوزه ى علميه ى قم آمد و به تحصيل سطوح فقه و اصول پرداخت و مكاسب را نزد آيت الله مجاهدى و رسائل را در محضر آيت الله سلطانى طباطبايى و كفاية الاصول را هم در درس آيت الله العظمى نجفى مرعشى فراگرفت.

آيت الله پايانى اردبيلى همزمان با ادامه ى تحصيل، به تدريس كتابهاى حاشيه ملا عبدالله و معاصم الاصول پرداخت. وى در سال 1370 ق. به درس فقه آيت الله حاج سيد محمد حجت كوه كمره اى حاضر شد و پس از آن در درسهاى فقه و اصول آيت الله العظمى بروجردى و سپس در درسهاى فقه و اصول آيت الله سيد محقق داماد شركت جست و مبانى عملى خويش را استوار ساخت. استاد حدود پنجاه سال به تدريس كتابهاى مهم فقه و اصول پرداخت.

آيت الله پايانى اردبيلى از بدو شروع مبارزات مرجعيت و روحانيت به رهبرى امام خمينى (ره) عليه رژيم ستم شاهى، به پيكار با نظام پهلوى پرداخت. پس از انقلاب اسلامى نيز از تأييد و پشتيبانى مواضع حضرت امام دريغ نكرد. از اشتغالات ديگر ايشان شركت مستمر در جلسه ديرين تفسير قرآن كريم بود كه با حضور جمعى از بزرگان و دانشمندان تشكيل مى شدند.

آيت الله پايانى به غير از تدريس متوالى، در ايام تعطيلى حوزه ى علميه ى قم رخت سفر برمى بست و براى تبليغ شعاير دين به نقاط ديگر هجرت مى كرد و به راهنمائى مردم و اقامه جماعت مى پرداخت و اين تا ساليان پايان عمرش ادامه داشت. او داراى

اجازه ى نقل حديث و امور حسبيه از استادش آيت الله حجت بود.

تأليفات ايشان عبارتند از: تقريرات درس فقه آيت الله حجت كوه كمره اى (بحث بيع)؛ تقريرات درس فقه آيت الله العظمى بروجردى؛ فهرست جامع الشتات ميرزاى قمى؛ شرح مكاسب به نام «ارشاد الطالى الى حقايق المكاسب» از اول مكاسب محرمه تا اواسط خيارات؛ حاشيه كفاية الاوصل؛ حاشيه ى مكاسب (كه حاشيه بر مكاسب محرمه (در يك جلد) و حاشيه بر بيع در دو جلد به چاپ رسيده است)؛ «رسالة فى احكام الاراضى و اقسام ها» كه در مجموعه ى مقالات كنگره ى شيخ انصارى به چاپ رسيده؛ «رسالة فى بيع الفضولى» كه در مجموعه مقالات كنگره ى محقق اردبيلى به چاپ رسيد. آنچه از تقريرات ايشان به چاپ رسيده است، عبارتند از: در كلاس درس مكاسب (شرح قسمتى از مكاسب محرمه در سه جلد، نوشته آقاى رضا محمودى)؛ در محضر شيخ انصارى (نوشته جواد فخار طوسى؛ در اين كتاب مكاسب محرمه در نه جلد، و نيمى از بيع در هشت جلد و اكثر خيارات در نه جلد شرح گشته و همه آنها نيز به چاپ رسيده است.)

آيت الله پايانى اردبيلى سرانجام در تاريخ يك شنبه ششم اسفند ماه 1375 در هفتاد سالگى جان سپرد. پيكرش پس از تشييع و نماز آيت الله شبيرى زنجانى بر آن، در جوار مرقد استادش آيت الله سيد محقق داماد- كه در صحن حرم حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

پاينده، جعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

جعفر پاينده

محل تولد : نجف آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1326/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب جعفر مشهور به پاينده فرزند حسنعلي پس از گذراندن دروس مكتبي در سال1344 به حوزه علميه الحجه

در نجف آباد وارد شدم و در مدت يك سال و نيم دروس مقدمات و سيوطي و مغني و منطق را نزد مرحوم حاج شيخ غلام حسين منصور و مرحوم حاج آقا محمود مدرس و ديگر اساتيد گذراندم . اين مدرسه در آن زمان تحت نظر مرحوم حاج شيخ عباس ايزدي بود و بعضي دروس را شخص ايشان عهده دار بودند. پائيز سال 1346 به حوزه علميه قم آمدم و در مدرسه حاج ملا صادق در چهار مردان كه تحت نظر مرحوم آيت الله گلپايگاني بود، دروس معالم و مختصر و حاشيه و منطق و ... را نزد آقايان اميني و حاج حسن آقا تهراني و آدينه وند خواندم و در سال تحصيلي 1347 به مدرسه حقاني تحت مديريت مرحوم شهيد قدوسي وارد شده و دنباله درس معالم و مختصر را نزد آيات : جنتي و خزعلي خوانده و دروس سطح عالي را به ترتيب نزد اين آقايان گذراندم؛ حضرات آيات: مرحوم حرم پناهي و آيت الله محمدي گيلاني، درس لمعه آيت الله مومن قمي، درس اصول فقه آيت الله آذري قمي ،درس رسائل شيخ مرحوم آيت الله احمدي ميانجي ،درس مكاسب آيت الله يوسف صانعي، درس كفايه آيت الله جوادي آملي، درس بداية الحكمه آيت الله حسن زاده آملي، درس هيئت و كليله و دمنه آيت الله دكتر احمد بهشتي، درس انشاء و نويسندگي آيت الله شهيد قدوسي ،درس اخلاق و عروة الوثقي آيت الله شهيد مفتح و آيت الله انصاري شيرازي ،درس منظومه منطق آيت الله مصباح يزدي ،ضمناً دروس متفرقه ديگري هم مثل مكالمه عربي ، تجويد قرآن و معلومات عمومي تا

حد ديپلم در زمينه طبيعي، زبان انگليسي و تشريح كالبد بدن انسان وجود داشت كه از دبيران فرهنگي استفاده مي شد. نزديك پنج سال دروس ياد شده در مدرسه حقاني گذرانده شد و از سال 52 كه اوج اختناق در زمان شاه بود ، بنده از مدرسه حقاني به مدرسه خان و حجتيه آمدم و سه سال تحت تعقيب ساواك شاه قرار گرفتم و همواره در مسافرت و متواري بودم .سال 55 و 56 در خارج كشور (سوريه و لبنان و كويت و ... ) به سر ميبردم و بيشتر اعلاميه هاي امام را در بين ايرانيان زائر و زوار حج پخش مي كردم (با جمعي از دوستان).در اين پنج سال از نظر دروس حوزه وقفه اي ايجاد شد.

اساتيد دروس خارج يا عالي از سال 1360 : درس اسفار اربعه تا آخر نزد آيت الله جوادي آملي ،قسمتي از اشارات نزد آيت الله حسن زاده آملي،عرفان نظري درس فصوص قيصري نزد آيت الله حسن زاده آملي ،درس تمهيد القواعد نزد آيت الله جوادي آملي،درس خارج اصول نزد آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله صانعي ،درس خارج فقه زكات و مكاسب محرمه و ولايت فقيه نزد آيت الله منتظري ،درس خارج قسمتي از طهارت و صلوة نزد آيت الله تبريزي ،نوارهاي درسي برهان شفا از استاد مصباح يزدي.

پرهيزگار، شهريار

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

استاد شهريار پرهيزكار، در 25 مرداد ماه سال 1343 ه_.ش در شهر تهران ديده به جهان گشود. اشتياق خود او به آموختن قرآن و نيز جوّ مذهبى خانواده، يكى از عوامل اصلى در گرايش قرآنى او شد. خود او مى گويد: ميل و اشتياق درونى به

شنيدن نغمات روحانى، اعم از دعا و قرآن كه بويژه توسط مادرم در برخى مواقع به شكلى محزون تلاوت مى شد مرا ترغيب مى كرد. يكى از تفريحات كودكى من اين بود كه گوشه اى مى نشستم و مسابقه اى قرانى براى خودم ترتيب مى دادم و خود را قارى تجسم مى نمودم و احساس مى كردم كه از من دعوت شده براى اجراى برنامه و در شروع مسابقه بايد من بخوانم بعد هم با يك لحن و وضعيت خاصى شروع مى كردم به خواندن و خانواده اين را ديدند بيشتر توجه شان جلب شد و مرا به جلسات قرآن راهنمايى كردند، استاد شهريار پرهيزكار، در سال 1352 كه 9 سال بيشتر نداشت، با شنيدن پخش چند تلاوت زيبا از مسابقات جهانى در مالزى كه از طريق تلويزيون پخش مى شد، مجذوب تلاوت قرآن شد و بخصوص تلاوت استاد محمد تقى مرّوت كه رتبه نخست آن سال را در مسابقات مالزى را كسب كردند، بر او اثرى ويژه گذاشت و زندگى آينده اش در مسير قرآن رقم زد.

آقاى شهريار پرهيزكار، روخوانى و روانخوانى و مباحث اجمالى در زمينه تجويد مقدماتى را در محضر استاد اديب و تجويد و صوت و لحن قرآن كريم را همزمان در جلسات استاد مروت آغاز كرد. و سپس با راهنمايى استاد و مروت به جلسات درس استاد مولائى حضور يافت و بدين ترتيب، حفظ قرآن را نيز آغاز نمود. استاد پرهيزكار، اولين بار بصورت رسمى در مسابقات قرآنى كه در سال 1356 در مسجد لاله زار و در مقابله با رژيم طاغوت برگزار شد به تلاوت پرداخت در اين مراسم

كه بسيار با شكوه برگزار شد آياتى از سوره مباركه يوسف را به زيبائى تلاوت كردند.

آقاى پرهيزكار پس از دريافت ديپلم در سال 1360، در دانشگاه شهيد بهشتى تهران و در رشته كامپيوتر و نرم افزار تحصيل خود را آغاز كرد و مدرك كارشناسى را دريافت نمود. آقاى پرهيزكار در سال 1369 ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج دو فرزند بنامهاى فاطمه و مهديه است.

استاد پرهيزكار قرآن كريم را در طول سه سال در جلسات حفظ استاد مولائى از حفظ نمود او همچنين در بسيارى از مسابقات داخلى در كشور شركت كرده و رتبه هاى ممتاز كسب نموده است.

در سال 1362 در مسابقات بين المللى جمهورى سلامى ايران در حفظ 15 جزء رتبه نخست را كسب كرد همچنين در سال 1364 در حفظ 20 جزء رتبه دوم را در كشور عربستان بدست آورد در سال 66 هم استاد پرهيزكار در رشته حفظ كل قرآن در مسابقات بين المللى ايران شركت كرد و رتبه نخست را در اين مسابقات از آن خود ساخت. او علاوه بر آن، در سال 71 نيز به رتبه نخست مسابقات كشور عربستان در رشته حفظ كل دست يافت. وى شيرين ترين خاطرات فراموش نشدنى خود را دستبوسى حضرت حضرت امام خمينى (ره) و تفقد و صميميت ايشان را با خود دانسته و خاطره ديگر را ورودشان به داخل كعبه پس از انجام مسابقات عربستان، در سال 66 مى داند.

دوره كامل تلاوت ترتيلى با صداى استاد پرهيزكار كه از سالها پيش و به بركت نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران ضبط شده است همه ساله از شبكه هاى مختلف راديو و تلويزيون جمهورى

اسلامى ايران پخش مى شود. كه بسيار مورد توجه دوستداران و علاقه مندان به قرآن قرار گرفته است. نوار كاست با تكرار تلاوت ترتيل با صداى استاد پرهيزكار براى علاقه مندان به حفظ قرآن كريم تدوين شده است و در دسترس علاقه مندان است. آقاى پرهيزكار مانند بسيارى ديگر از اساتيد و صاحبظران امر تلاوت معتقدند كه قارى قرآن شايسته است در ابتداى كار از يك قارى مصرى برجسته تقليد كند و در اين مرحله بايد از هرگونه ابداع و ابتكار سبك نوين پرهيز كند او معتقد است پس از سپرى كردن اين دوره مى توان سبكى نو، ابداع كرد به همين دليل خود او نيز در ابتدا از مرحوم استاد عبدالباسط سپس مرحوم منشاوى و پس از آن از مصطفى اسماعيل تقليد نموده است. آقاى پرهيزكار به قاريان جوانى كه در ابتداى راه هستند سفارش مى كند كه در شنيدن تلاوتها براى يادگيرى توجه و دقت بالايى را مبذول دارند؛ يعنى بصورت تفننى به تلاوت گوش ندهند بلكه به تمام ظرايف و ريزه كارى هاى تلاوت قارى مورد تحقيق گوش بسپارند. استاد پرهيزكار تا كنون در جلسات مختلفى در سطح تهران و يا در دبيرستانهاى مختلف در زمينه اى قرآنى تدريس كرده اند ايشان هم چنين در دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران دو واحد درس آوا شناسى را تدريس نموده است. آقاى پرهيزكار در زمينه فعاليت هاى قرآنى خود در دوره هاى تربيت مربى قرآن، در سپاه پاسداران و تصميم گيرى جلسات برخى از نهادهاى كشور حضورى فعال داشته است. او در طول 8 سال دفاع مقدس كه دل و جان نيروهاى

رزمنده لبريز از معنويت بود، در ايامى كه مجاهدان اين مرز و بوم با عشق به قرآن و اهل بيت (ع) لحظات را سپرى مى كردند حضور قاريان برجسته كشور در جمع آنان تأثيرى بسزا داشت، از اين رو استاد پرهيزكار نيز مانند بسيارى از برادران قارى در جمع رزمندگان اسلام در جبهه هاى مختلف حاضر مى شد و با تلاوت آيات وحى دل و جان آنها را از عشق حق حياتى دوباره مى بخشيد.

آقاى پرهيزكار از اساتيد؛ رفعت، شعشاعى، مصطفى اسماعيل و شعيشع به عنوان قاريان برتر پيشكسوت در كشور مصر ياد مى كند. او همچنين در ميان اساتيد حاضر در كشور مصر از اساتيد: شحات محمد انور، اللّيثى و نعينع به عنوان قاريان برتر كشور مصر نام مى برد. وى در توصيه هاى خود به جوانان معتقد است كه فعاليت در امر قرآنى به يك اشتياق و علاقه خاصى نيازمند است و صرف دوست داشتن را كافى نمى داند؛ بايد عشق و علاقه در خود ايجاد كرد تا بتوان با اين موتور محركه كه از درون ما را سوق مى دهد به سمت انس هر چه بيشتر با قرآن در اين عرصه موفق باشيم.

پور طباطبايي، مجيد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مجيد پور طباطبائي

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/6/1

زندگينامه علمي

در مورخه يكم شهريور ماه 1336 در تهران متولد شدم، سه سال اول ابتدايي را در قم خواندم از تابستان 1345 به تهران منتقل شدم.ديپلم رياضى خود را در سال 1354 از دبيرستان محمد على فروغى تهران دريافت كردم. از سال 1350 مشغول آموختن زبان انگليسى در مؤسسات انگليسى شكوه، ملى

زبان، انجمن ايران و آمريكا (كانون زبان فعلي) بودم. در همان سال در كنكور سراسر در رشته زبان انگليسى مدرسه عالى ادبيات و زبانهاى خارجى پذيرفته شدم. تحصيل در دورة كارشناسى مدت سيزده سال طول كشيد و در سال 1367 از دانشگاه علامه طباطبايى فارغ التحصيل شدم. علاقه به ادبيات و سينما از سال 1349 به واسطه آشنايى و رفاقت با يكى از اقوام (كه دانشجوى رشته فيزيك دانشگاه تهران بود) در اينجانب شكل گرفت. (اين علاقه منجر به تسلّط نسبى به ادبيات و سينماى قبل از انقلاب ايران و جهان شد كه البته با هدايت و راهنمايي هاى مرحوم آيت الله حاج شيخ على صفايى حايري(ره) (مشهور به عين – صاد) شكل و سمت و سوى مناسب شد.

در سال 1357 (ارديبهشت ماه) به خاطر شركت در فعاليت هاي سياسى به مدت يك ترم از دانشگاه اخراج شدم كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى به دانشگاه باز گشتم.از اواخر سال 59 با آشنايى با مرحوم آيت الله رحمانى خليلى كه به تازگى از نجف به تهران آمده بود علاقمند به آموختن دروس حوزوى گشتم، البته اين علاقه بيشتر ريشه در آشنايى با مرحوم آيت الله حاج شيخ على صفايى حايرى كه در اواخر سال 1355 در منزل يكى از اقوام كه از مكه آمده بود شروع شده بود.از مهر ماه 1360 به طور رسمى از تهران به قم منتقل شدم تا براى آموزش حوزوى خود شكل مناسب و مفيدى فراهم كنم. با توجه به سن (حدود 24 سال) و تلاش برخى از فضلاى حوزه دروس ادبيات را تا پايان سال تحصيلى 1361 به پايان بردم.تير ماه

61 با زمزمه بازگشايى دانشگاه ها به تهران باز گشتم ولى دروس حوزوى را رها نكردم و به طور خصوصى از محضر حجة الاسلام و المسلمين مرحوم شيخ مجتبى عاملى زيد عزه متوفاي فروردين 1385 در محله سرچشمه تهران دروس معالم و كتابهاى اوليه شرح لمعه استفاده كردم.

در اواخر سال 1361 با تشكيل پرونده رسمى در حوزه علميه قم تصميم به اقامت دائمى در قم گرفتم و از همين رو از شهريور 62 ادامة دروس سطح را پى گرفتم. اصول فقه مظفر را از استاد فقيهى استفاده كردم، و كتابهاى مختلف (لمعه) را از بزرگانى چون مرحوم پايانى، حاج شيخ على پناه اشتهاردى، مرحوم حجه الاسلام محامى (زيد عزه) فرا گرفتم. پس از آن فراگيرى مكاسب محرمه و رسائل را به طور همزمان از محضر اساتيدى چون حجة الاسلام اعتمادى، موسوى تهراني(زيد عزه) آيت الله حاج شيخ على صفايى حايرى آغاز كردم. پس از اتمام رسائل، كفايه جلد يك را از محضر آيت الله صفايى حايرى و جلد دوم را از محضر حجه الاسلام موسوى تهرانى استفاده كردم. بيع و خيارات را هم از محضر مرحوم صفايى حايرى بهره بردم.در سال 1369 موفق به پايان دوره سطح و گذراندن امتحانات شفاهى پايه دهم شدم. درس خارج خود را به منظور فراگيرى رجال، با همراهى چند تن از فضلا با حضور در درس خارج (حج) حضرت آيت الله حاج سيد موسى شبيرى زنجانى شب ها يك ساعت پس از نماز مغرب و عشاء در منزل ايشان آغاز كردم. (در آن تاريخ سال هشتم درس حج ايشان بود كه با حضور حدود 12 تن ادامه مى يافت). همزمان

در درس خارج اصول آيت الله وحيد خراسانى شركت مي كردم. پس از دوسال درس خارج فقه خود را در محضر آيت الله حاج شيخ جواد تبريزى و خارج اصول را در محضر آيت الله مومن ادامه دادم.

در همان سال ها حضرت آيت الله مومن مسائل مستحدثه را در روزهاى جمعه در منزل خود با حضور 7 الى 8 نفر پي مي گرفتند كه اينجانب نيز در آن حلقه شركت مي كردم. در طول اين مدت (از سال 69 تا 78) جمعى از فضلا به صورت موضوعى بر روى برخى عناوين فقهى كار دسته جمعى انجام مي دادند و وقتى در هر موضوع جزئى به نتايجى دست مي يافتند، حاصل مطالعه خود را به عرض مرحوم آيت الله حاج شيخ على صفايى حايرى مي رساندند و ايشان نتيجه بررسي هاى آنان را مورد نقد و ارزيابى قرار داده و نواقص كار آنان را گوشزد و سمت و سو مي داد. افتخار همراهى دوستان در اين محفل را نيز داشتم.از سال 1364 به دليل آن كه دروس متداول حوزوى عطش اينجانب و جمعى از دوستان كه همگى دروس دانشگاهى را نيمه تمام گذارده و به حوزه آمده بوديم،را پاسخ نمى گفت با هدايت مرحوم آيت الله صفايى حايرى به بررسى مطالعه عرفان و فلسفه پرداختيم اين سير مطالعاتى حدود 3 سال طول كشيد كه براى اينجانب حاصلى به عنوان بررسى فلسفة افلاطونى و تأثير آن بر عرفان و فلسفه مسيحيان و مسلمانان را داشت كه به دليل وسواس هاى اينجانب هنوز براى نشر به هيچ ناشرى ارائه نشده است.

از سال 1367 همين جمع به دلالت و هدايت مرحوم استاد به مطالعة تاريخ اسلام رو آورديم كه

براى اينجانب حاصلى تحت عنوان (ابوطالب تجلى ايمان) داشت كه بعدها با تجديد نظر به چاپ رسيد.از سال 1371 با آشنايى با دكتر على لاريجانى كه به واسطه حجة الاسلام مهندس مجتبى همدانى (كه از زمان حضور در واحد دانشجويى حزب جمهورى اسلامى در سال هاى 58 – 60 با يكديگر آشنايى و رفاقت داشتيم) به وزارت فرهنگ و ارشال اسلامى و در پى آن صدا و سيما راه يافتم و در كنار دروس حوزوى به انجام خدماتى نائل آمدم. در سال 1375 با تشكيل دانشكده اصول دين، در اولين دوره آن دانشكده پذيرفته شدم كه در سال 1378 از آن دانشكده با نگارش پايان نامه اى تحت عنوان جايگاه صحيح مسلم در سير تدوين حديث (كه از نمرة 20 برخوردار شد) فارغ التحصيل گرديدم. اين پايان نامه در ششمين دوره پايان نامه برتر رتبة اول مقطع كارشناسى ارشد در رشته الهيات را به خود اختصاص داد. اين رساله بالغ بر 5 جلد و 1560 صفحه آ- چهار است كه هنوز هيچ ناشرى خود را براى چاپ و نشر آن به خطر نينداخته است. در پايان خاطر نشان مي شود كه در حال حاضر در حال نگارش پژوهشى تحت عنوان رويارويى خاورشناسان با قرآن در حدود 1000 صفحه براى مركز فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات اسلامى هستم.

پوررنجبر، كوكب

قرن:14

جنسيت:زن

مليت:ايران

مدرس قرآن.

تولد: 1282 شيراز.

درگذشت: 12 اسفند 1370.

كوكب پوررنجبر، فرزند محمداسماعيل كه پزشكى مشهور بوده است، پس از اتمام تحصيلات خود به شغل معلمى تعليمات دينى در وزارت فرهنگ سابق روى آورد.

از سن شانزده سالگى به جمع آورى مستندات در روش هاى تدريس علوم اسلامى پرداخت. در اثناى آموزش تعليمات

دينى در مدارس بود كه ايشان اعراب گذارى و تصحيح نسخ قرآن چاپ كشورهاى پاكستان، هندوستان و ديگر كشورهاى اسلامى را آغاز كرد.

كوكب پوررنجبر با تغيير روش هاى تدريس قرآن و زيباسازى صفحات اين كتاب آسمانى از سويى و ويراستارى و صفحه آرايى متن آموزشى و درك بصرى راحت لغات از سويى ديگر تلاش نمود تا آموزش قرآن را به نونهالان و نوآموزان علوم دينى ساده و آسانتر سازد.

فعاليت ديگر استاد پوررنجبر بازنويسى مفاتيح الجنان بود. ويژگى اين نسخه اعراب گذارى كامل كلمات در زير و بالاى حروف بود و روال سنتى حاشيه نويسى در متن كه دشوارى زيادى براى خوانندگان را به همراه دارد، كنار گذاشت و حاشيه در متن صفحات قرار داده شد و از فنون زيبانگارى و هنر خطاطى نيز استفاده نمود.

استاد پوررنجبر در سن بيست و هفت سالگى نابينا شد ولى با ديدن حضرت فاطمه (س) در خواب شفا يافت، و عمر خود را وقف قرآن و علوم دينى كرد. ره آورد چهل و شش سال خدمت در مراكز دولتى و ملى ايشان، تأسيس مركز آموزش ابتدايى (كوكبيه) در شهر مشهد است.

استاد از سالهاى 1338 تا 1363 به منظور تدريس قرآن مجيد، ساده ترين روش ممكن خودآموزى در شش جلد تحت عنوان خودآموز و روش تدريس قرائت مجيد را تأليف نمود. اين خودآموز توسط انتشارات اسلاميه به چاپ رسيده است. از آثار ديگر او تصحيح خودآموز گفتگوى حسين و حسن است.

استاد كوكب پوررنجبر سرانجام در سن هشتاد و دو سالگى روز دوازدهم اسفند 1370 دار فانى را وداع گفت.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

پهلوان، منصور

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

منصور پهلوان

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1332/1/1

زندگينامه علمي

پس از پايان موفقيت آميز دوران متوسطه در سال 1351 هجري شمسي بخاطر عشق و علاقه فراوان وارد حوزه علميه تهران شد. در كنار تحصيل حوزوي در سال 1372 در مقطع دكترا در رشته علوم قرآن و حديث از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد. در طي مدت تحصيل سفرهاي علمي و تبليغي فراواني به كشورهاي خارجي داشته است. نامبرده در كنار تحصيل به تدريس در دانشگاههاي تهران پرداخت و در كنار تدريس به راهنما و مشاوره دانشجويان در مقطع و دكترا پرداخت و تاكنون حدود 250 مورد مشاوره و راهنمايي در اين رابطه ارائه كرده است.

ايشان در طول سالهاي عمر خويش خدمات علمي و فرهنگي سياسي انجام داده است كه از آن جمله مي توان سرپرستي شبكه 1 و 2 سيما، سرپرستي دانشگاه بين المللي اسلامي لندن و مدير مسئول بررسي مقالات دانشگاه تهران را نام برد.

تبريزي، موسي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1307 ق)، فقيه، مفسر و زاهد. از شاگردان شيخ انصارى و آيت الله كوه كمرى بود. از آثار وى «اوثق الوسائل»، در شرح «رسائل» شيخ انصارى معروف به «حاشيه ى ميرزا موسى» است كه در 1295 ق از تأليف آن فارغ شده و اين كتاب به عنوان بهترين شرح «رسائل» مورد استفاده ى خواص مى باشد. از ديگر آثار وى: حاشيه اى بر «قوانين الاصول» كه پسر خواهرش، ميرزا لطفعلى بن ميراز على، آن را تدوين نمود و محتمل است كه همان «غايه المأمول»، در كشف معضلات اصول فقه باشد؛ «تفسير ميرزا موسى»، به فارسى و عربى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (178 / 10)، الذريعه (16 / 16 ،179 / 6 ،473 / 2)، ريحانه (353

/ 3،325 / 1)، شهيدان راه فضيلت (549)، مؤلفين كتب چاپى (333 -332 / 6).

تفليسي، حسين

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 1197 ق)، عارف و مفسر ايرانى. در اصفهان زندگى مى كرد. در آن شهر مجلس درسى داشت و هم در آن شهر درگذشت. وى با عارف الهى، آقا محمد بيدآبادى (وف 1197 ق) معاصر بود. اثر مشهور وى «تفسير القرآن» است كه به «تفسير تفليسى» شهرت يافته است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (51/6)، تذكره القبور (279)، الذريعه (267/4)، معجم المولفين (317/3).

تهامي، فاطمه

قرن:14

جنسيت:زن

مليت:ايران

فاطمه سادات تهامي در سال 1339 در تهران متولد شد.ايشان داراي دكتراي رشته علوم قراني از دانشگاه تربيت مدرس مي باشد.وي از بهمن سال 1371 تا شهريور 1383 عضو هيات علمي دانشكده الهيات دانشگاه تهران و پس از آن، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت معلم بود. كتاب " قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك " ترجمه فاطمه سادات تهامي ، در سال1386 از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران برگزيده شد. گروه : علوم انسانيرشته : علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : فاطمه سادات تهامي دوره ابتدايي و راهنمايي را در تهران گذراند و مقطع دبيرستان را در فرانسه در كالج بونل به پايان رساند. بعد از بازگشت به ايران، مدرك كارشناسي خود را در رشته الهيات و مدرك كارشناسي ارشد را در رشته علوم قرآن و حديث از دانشگاه تهران اخذ كرد. سپس در رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه تربيت مدرس مدرك دكتراي خود را گرفت.رساله وي در اين دوره با عنوان «نقش ايرانيان در تدوين و نشر حديث» چاپ و منتشر شد. خاطرات و وقايع تحصيل : فاطمه سادات تهامي از دوران تحصيل خود چنين مي گويد:

در دبيرستان رشته رياضي خواندم اما به ادبيات خصوصا ادبيات كلاسيك و نويسندگان روسي علاقه مندم فلسفه اسلامي و فلسفه غرب را هم خوانده ام و در موضوع اديان بيش از بقيه كار كرده ام. مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : فاطمه سادات تهامي از بهمن سال 1371 تا شهريور 1383 عضو هيات علمي دانشكده الهيات دانشگاه تهران و پس از آن، عضو هيات علمي دانشگاه تربيت معلم بود. جوائز و نشانها : كتاب " قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك " ترجمه فاطمه سادات تهامي ، در سال1386 از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران برگزيده شد.چگونگي عرضه آثار : فاطمه سادات تهامي با زبان هاي فرانسه، انگليسي و عربي آشنايي دارد و مقالات متعددي از اين سه زبان ترجمه كرده است و نخستين اثر مستقل او كه از سوي انتشارات سهروردي در سال 1385 به چاپ رسيد، ترجمه اي است از كتاب «قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك» نوشته دنيز ماسون.

________________________________________

آثار : قرآن و كتاب مقدس، درون مايه هاي مشترك ويژگي اثر : تاليف: دنيز ماسون؛ ترجمه فاطمه سادات تهامي- تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردي، 1024 صفحه.اين كتاب در سال 1386 ،از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران برگزيده شده است. منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/

ثعلبي، ابواسحاق، احمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 437/427/426 ق)، قارى، مفسر، حافظ، مورخ، فقيه، اديب و محدث. از اهالى نيشابور بود. وى از ابوطاهر بن خزيمه و ابوبكر بن مهران مقرى و ابومحمد مخلدى و همطبقه ى آنان روايت كرده است. استادان بسيار ديده و احاديث بسيار شنيده است. ابوالحسن واحدى تفسير را از

او روايت كرده است. در علم قرآن او را يگانه ى زمان خود مى دانستند. از آثار وى: «عرايس المجالس فى قصص الانبياء»؛ «الكشف و البيان فى تفسير القرآن» معروف به «تفسير كبير» يا «تفسير ثعلبى»؛ «تاج العرايس»؛ «ربيع المذكرين».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (206 -205 /1)، دايره المعارف فارسى (713/1)، الذريعه (67 -66 /18 ،243 -242 /15)، روضات الجنات (257 -255 /1)، ريحانه (368 -367 /1)، سيرالنبلاء (437 -435 /17)، كشف الظنون (1496 ،1131)، الكنى و الالقاب (131/2)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم الادباء (38 -36 /5)، الوافى بالوفيات (308 -307 /7)، وفيات الاعيان (80 -79 /1)، هديه العارفين (75/1).

ثقفي، محمد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1405 -1313 ق)، فقيه، مفسر و شاعر امامى. وى در تهران به دنيا آمد و در آن شهر نشو و نما يافت. مقدمات علوم را در خدمت استادانى چون آقاميرزا كوچك، آقا شيخ آقا بزرگ اخوان ساوجيان فراگرفت. در سال 1341 ق رهسپار قم شد و به مجلس درس شيخ عبدالكريم حايرى يزدى پيوست. نزديك هفت سال كه در قم بود يك دوره معقول و منقول از سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى آموخت و چندى نيز از مباحث شيخ محمدرضاى اصفهانى مسجد شاهى بهره مند شد. وى از دو استادش، حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى و سيد ابوالحسن رفيعى اجازه ى روايت و اجتهاد داشت. پس از گرفتن اجازه ى اجتهاد به تهران بازگشت و تا پايان زندگى به تاليف كتاب، ارشاد مردم انجام وظايف شرعى پرداخت. چون درگذشت، پيكرش را به مشهد رضوى بردند و در آنجا به خاك سپردند. وى پدر زن امام خمينى (ره) بود. از آثار وى: «تقريرات» بحث نكاح آيت الله حايرى؛ «غرر العوائد» در

حواشى بر «درر الفوائد» آيت الله حايرى؛ حواشى بر «تقريرات منظومه ى» سيد ابوالحسن رفيعى؛ «ديوان» اشعار؛ «روان جاويد» در تفسير «قرآن مجيد».[1]

ميرزا محمد بن العلامه المتبحر و البحاثه المتتبع صاحب شفاء الصدور فى شرح زيارة العاشور الحاج ميرزا ابوالفضل بن العلامه الكبير صاحب التقريرات و التأليفات الحاج ميرزا ابوالقاسم الكلانتر النورى التهرانى معروف به آيت اللَّه ثقفى از مفاخر علماء معاصر و افاضل فقهاء عصر حاضر و ساكن خيابان پامنار تهرانست كه در همان ناحيه بوظائف دينى و روحى و اقامه جماعت و تبليغات اشتغال دارند.

والد مرحوم ايشان علامه ى شهير حاج ميرزا ابوالفضل فرزند عالم محقق حاج ميرزا ابوالقاسم تهرانى است كه نام نامى آن دو بزرگوار زينت بخش كتب تراجم است در جمادى الثانيه سال 1313 ق- ه در تهران ولادت يافته و از بدو عمر اشتغال بتحصيل علوم دينيه داشته مقدمات و ادبيات و سطوح فقه و اصول را غالبا در نزد دو عالم كامل آقا ميرزا كوچك و آقا شيخ آقا بزرگ اخوان ساوجيان تاب ثراهما بپايان رسانده و در سنه 1341 ق- ه براى تكميل مدارج علم به بلده مقدسه قم هجرت نموده و قريب هفت سال در آن شهر اقامت داشته و در اين مدت يكدوره معقول را در نزد سيد الحكماء و المجتهدين آقاى حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى دامت افاداته فراگرفته و جنابش تصديق كمال ايشان را در علوم عقليه و نقليه نموده است و دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهيه را از بحث رئيس الشيعه مرحوم حاح شيخ عبدالكريم حايرى يزدى رضوان اللَّه عليه استفاده نموده و حضرتش بخط شريف تصريح بمقام اجتهاد و اعتماد او فرموده و

در خلال اين احوال چندى از بحث شيخ الفقهاء و المحدثين مرحوم شيخ محمد رضاى اصفهانى مسجد شاهى اعلى اللَّه مقامه مستفيض بوده و از ايشان بتحصيل اجازه عامه بليغه مشتمل بر سه طريق متصل بامام عليه السلام با تصريح به اهليت فتوى فائز گشته است.

مترجم محترم داراى تأليفات و آثار گرانقدرى است كه ذيلا از نظرتان ميگذرد:

1- غرر العوائد در حواشى بر درر الفوائد مرحوم حايرى.

2- حواشى بر تقريرات منظومه حاج سيد ابوالحسن قزوينى.

3- رساله در عدم جواز رجوع بحكام جور.

4- روان جاويد در تفسير قرآن در 5 جلد كه مطبوع ميباشد.

5- حواشى بر سيوطى.

6- تقريرات نكاح مرحوم آيت اللَّه حائرى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (419 -412 /4)، مكارم الآثار (2045/6).

جاربردي، فخرالدين، ابوالمكارم احمد

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 746 ق)، فقيه و اديب شافعى. وى از فضلاى شاگردان قاضى بيضاوى و از داناترين دانشمندان تبريز بود و اوقات خود را بيشتر به تدريس و تاليف در زمينه علوم عقلى و نقلى صرف مى كرد. بين جاربردى و قاضى عضدى ايجى مشاجرات بسيارى در علوم بود. وى در تبريز درگذشت. از تاليفات او: «الحواشى على الكشاف» زمخشرى؛ شرح «المنهاج» بيضاوى؛ حاشيه بر «شرح المفصل» ابن حاجب، در نحو؛ «شرح اصول البزدوى»؛ «شرح الحاوى الصغير» قزوينى، و فروع فقه شافعى؛ «شرح الشافيه»، ابن حاجب، در صرف؛ «شرح الهدايه للمرغينانى» در فروع حنفيه؛ «المغنى»، در نحو.[1]

(منسوب به جاربرد) ابوالمكارم فخرالدين احمد ابن حسن بن يوسف، دانشمند معروف قرن هشتم (ف. تبريز 746 ه.ق.) وى پيوسته موظبت بر تحصيل علوم مى كرد و به افاده طالبان علم ممارست داشت.

او ساكن تبريز بود و در همانجا درگذشت. جاربردى نزد قاضى بيضاوى صاحب تفسير معروف تلمذ

كرده و با قاضى عضدالدنى ايجى معارضات و مناقضات داشته. وى تأليفات بسيار دارد از جمله: شرح شافيه ابن الحاجب در علم صرف، كتاب السراج الوهاج كه شرح بر كتاب منهاج استادش قاضى ناصرالدين بيضاوى است در علم اصول، تعليقات بر كشاف. المغنى كه رساله ايست در نحو.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (107/1)، حبيب السير (232/3)، روضات الجنات (347 -345 /1)، ريحانه (380/1)، كشف الظنون (626 ،1021 ،1478 ،1879 ،2036 ،222)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، الكنى و الالقاب (137/2)، معجم المولفين (199 -198 /1)، هديه العارفين (108/1).

جرجاني، ابوالحسن علي

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(366 /362 -290 ق)، اديب، شاعر، خطاط، مورخ، مفسر و فقيه شافعى. از جرجان به همراه برادرش ابوبكر محمد به نيشابور آمد و در اين شهر حديث شنيد و دانشهاى مختلف را آموخت، تا آنجا كه نعالبى او را در خوشنويسى و شعر و نثر با ابن مقله و بحترى و جاحظ برابر دانسته است و ابن خلكان نيز شعر وى را ستوده. ابتدا قاضى جرجان بود و بعد قاضى القضاة رى و از نزديكان خاص صاحب بن عباد شد. در هفتاد سالگى در رى درگذشت. جنازه اش به جرجان منتقل شد. ياقوت حموى و ذهبى وفات وى را در دهه آخر قرن چهارم ذكر كرده اند. از آثار او: «الوساطة بين المتنبّى و خُصومه»؛ «تفسير القرآن»؛ «تهذيب التاريخ»، كه گويا همان كتاب «صفة التاريخ» است؛ «مجموعه ى رسائل»؛ «كتاب الوكالة»؛ «ديوان» شعر.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (114 /5)، تاريخ ادبيات در ايران (644 -355 /1)، تاريخ الاسلام (حوادث 273 -271 /400 -381)، تاريخ نيشابور (171)، دانشنامه ى ايران و اسلام (946 /7)، ريحانه (402 /1)، سير النبلاء (21

-19 /17)، الكامل (88 /7)، كشف الظنون (1471 ،782)، الكنى والالقاب (144 /2)، لغت نامه (ذيل/ على)، معجم المؤلفين (123 /7)، معجم الادباء (35 -14 /14)، هدية العارفين (684 /1)، وفيات الاعيان (281 -278 /3).

جزائري، نعمت اللَّه

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(قس. نعمةاللَّه): جزائرى. سيد نعمت اللَّه بن عبداللَّه جزائرى شوشترى (ف. 1112 ه.ق)، از اكابر متأخرين علماى اماميه كه در فقه و حديث و تفسير و ادب و علوم عربى متبحر و استاد بود. وى از شاگردان علامه ى مجلسى و ملامحسن فيض كاشانى است و از تأليفات او: انس الوحيد، حاشيه ى استبصار، حاشيه ى شرح جامى، شرح روضه كافى، شرح كبير، نورالانوار و هديةالمؤمنين است.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)

جعفري تبار، مجيد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حجة الاسلام والمسلمين استاد مجيد جعفرى تبار در سال 1340 هجرى شمسى در شهر مقدس قم در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود و از همان خردسالى تحت تربيت پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله حاج شيخ محمود جعفرى تبار خواندن قرآن را آموختند.

ايشان قرائت و تحقيق مصطلح قرآنى را از سن 10 سالگى آغاز نموده و انس و ممارست زياد با آيات و كتب تفسيرى باعث شد تا بتواند كل قرآن كريم را با 20 روايت _14 روايت مشهور و 6 روايت غير مشهور _حفظ نمايد.

استاد جعفرى تبار در زمينه تفسير، علوم و معارف قرآنى، صاحب آثار متعددى مى باشند و همين احاطه به علوم قرآنى باعث گرديده تا سبك زيباى تلاوت ايشان مبتنى بر «تطابق لحن با معنى» استوار گردد و همين امر موجب گرديده تا شنونده در هنگام شنيدن تلاوت ايشان به درك عميق ترى از آيات الهى نايل گردد. تأثر شديد مستمعين در جلسه تلاوت آيات آخر سوره بقره كه در شب شهادت حضرت على(ع) _مصادف با چهلمين شب درگذشت پدر استاد جعفرى تبار _ اجرا شده تأييد كننده اين مطلب است. اين تلاوت و نيز تلاوت سوره توحيد كه به وجوه مختلف تلاوت شده است

از زيباترين تلاوت هاى ايشان مى باشد.

ايشان در شهرهاى مختلف ايران به تلاوت پرداخته ولى عمدتاً جلسات تلاوت خود را در مسجد رفعت قم برگزار مى كند. جلسات مركزى فنون قرائت و معارف قرآنى در سال 1369 زير نظر ايشان تأسيس شد.

منابع زندگينامه :http://www.ommolketab.net

جعفري تبار، مجيد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حجة الاسلام والمسلمين استاد مجيد جعفرى تبار در سال 1340 هجرى شمسى در شهر مقدس قم در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود و از همان خردسالى تحت تربيت پدر بزرگوارشان مرحوم آيت الله حاج شيخ محمود جعفرى تبار خواندن قرآن را آموختند.

ايشان قرائت و تحقيق مصطلح قرآنى را از سن 10 سالگى آغاز نموده و انس و ممارست زياد با آيات و كتب تفسيرى باعث شد تا بتواند كل قرآن كريم را با 20 روايت _14 روايت مشهور و 6 روايت غير مشهور _حفظ نمايد.

استاد جعفرى تبار در زمينه تفسير، علوم و معارف قرآنى، صاحب آثار متعددى مى باشند و همين احاطه به علوم قرآنى باعث گرديده تا سبك زيباى تلاوت ايشان مبتنى بر «تطابق لحن با معنى» استوار گردد و همين امر موجب گرديده تا شنونده در هنگام شنيدن تلاوت ايشان به درك عميق ترى از آيات الهى نايل گردد. تأثر شديد مستمعين در جلسه تلاوت آيات آخر سوره بقره كه در شب شهادت حضرت على(ع) _مصادف با چهلمين شب درگذشت پدر استاد جعفرى تبار _ اجرا شده تأييد كننده اين مطلب است. اين تلاوت و نيز تلاوت سوره توحيد كه به وجوه مختلف تلاوت شده است از زيباترين تلاوت هاى ايشان مى باشد.

ايشان در شهرهاى مختلف ايران به تلاوت پرداخته ولى عمدتاً جلسات تلاوت خود را در مسجد رفعت قم برگزار مى كند. جلسات مركزى فنون

قرائت و معارف قرآنى در سال 1369 زير نظر ايشان تأسيس شد.

منابع زندگينامه :http://www.ommolketab.net

جعفري، اباذر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

اباذر جعفري

محل تولد : هشترود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1351/1/1

زندگينامه علمي

متولد سال 1351 در شهرستان هشترود از توابعه تبريز .مهاجرت به شهر قم در سال 1354 آغاز تحصيلات ابتدايي از سال 1358 در قم تا سال اول دبيرستان در دبيرستان امام صادق(ع) قم. ورود به حوزه علميه مقدسه در سال 1367 و آغاز تحصيلات در مدرسه علميه رسالت تا سال سوم و ادامه تحصيلات در مدرسه امام محمد باقر(ع) و سپس شركت در دروس عمومي حوزه مباركه تا اتمام سطح و تحصيل خارج.ورود به موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در سال 1375 و تحصيل در دوره كارشناسي ارشد پيوسته آن موسسه و فارغ التحصيل در سال 1380. همزمان اشتغال به فعاليت پژوهشي در دائرة المعارف علوم عقلي اسلامي اين موسسه به مدت 7 سال. اشتغال به فعاليت تحقيقي و مديريتي در مركز فرهنگ و معارف قرآن وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم. به مدت 4 سال.همكاري با ستاد پاسخگويي به مسائل ديني در امور پژوهشي و ساماندهي اطلاعات پرسش و پاسخ مراكز پاسخگويي ديني بمدت 4 سال.تدريس دروس تفسير، تفسير موضوعي و روش تفسير در دانشگاه.

جمالي، قربان

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

قربان جمالي

محل تولد : محمود آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1345/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب بعد از اخذ ديپلم در رشته علوم تجربي سال 1365 وارد حوزه علميه روحيه بابل شدم و در عرض سه سال خوشه چيني از خرمن علم استاد حاج آقا محمدي لمعتين را تمام نموده و در سال 1368 وارد حوزه علميه قم شدم. دوره عالي سطح حوزه را در 7

سال به اتمام رساندم و همينطور10سال درس خارج فقه و اصول از محضر آيات عظام: فاضل لنكراني _ جوادي آملي _ سبحاني و همينطور 12 سال در درس تفسير استاد جوادي آملي شركت نموده و بهره هاي علمي فراواني بردم. در دوره چهار ساله تخصصي تفسير علوم شركت نموده و با دفاع از پايان نامه با موضوع «تعامل ايمان و عمل در قرآن و سنت» با راهنمايي مرحوم آيت الله معرفت در سال 1381 مدرك سطح 4 را گرفتم و فعلاً اشتغال به كارهاي پژوهشي و نيز تدريس در دانشگاهها مي باشم. در سطح كارشناسي دوره عمومي در گرايش هاي تفسير موضوعي قرآن، تاريخ تحليلي صدر اسلام، انديشه اسلامي 1 و 2 و آيين زندگي را تدريس مي كنم و در سطح كارشناسي ارشد دروس علوم قرآن 1 و 2 و 3، علم رجال، فق الحديث، حديث شيعه و سني تدريس مي كنم كه تقريباً 10 ترم تحصيلي تدريس مي كنم. و همينطور به عنوان عضو كميته تخصصي گروه راهنمايي و مشاوره و داوري پايان نامه هاي ارشد را انجام مي دهم. و الان نيز راهنمايي و مشاوره چندين پايان نامه را در دانشگاه در دست دارم. در باب كتاب و مقالات و پاسخ به شبهات نيز كارهاي مختصري انجام دادم. يك كتاب تأليف نمودم و با عنوان «تدبير معيشت از ديدگاه آيات و روايات» كه چاپ شده است. در مقاله با عنوان «تدبير معيشت از ديدگاه اسلام 1 و 2» و مقاله برگزيده اجلاس نماز با عنوان «سيماي اخلاقي نمازگزاران».

جمالي، نصرت الله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

نصرت الله جمالي

محل تولد : گلپايگان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/4/10

زندگينامه علمي

نصرت الله جمالي در خانواده اي

مذهبي و اهل علم و دانش در روستاي ورزنه گلپايگان پرورش يافته و هر روز با صوت دل نشين قرائت قرآن پدر از خواب بيدار مي شد. خانواده او اگر چه روحاني رسمي نبودند ولي نسل اندر نسل اهل قرآن و مكتب رفته گذشتگان بوده اند و محل مراجعه مردم براي مشكلات علمي و نوشتاري. سال 1342 آغاز مرحله آموزش كلاسيك او بود. قرآن و نوشتن را پيش از آن از پدر مهربان آموخته؛ بعد از اتمام 9 سال از تحصيل ، سال 1351 وارد حوزه علميه قم شده و در مدرسه جاني خان (جهانگير خان) ساكن گشت و براي تحصيل به مدرسه آيت الله العظمي گلپايگاني مي رفت با پشتكاري كه از خود نشان داد در كلاس ديپلمه هاي اين مدرسه وارد شد چند سال را در اين مدرسه و بعد در مدرسه رضويه دوران مقدماتي را سپري كرده سپس وارد دروس فقه واصول موجود در دروس عمومي حوزه شد. در كنار دروس حوزو ي ديپلم خود را نيز به طور متفرقه (ثبت نام براي امتحان ) گرفت . جريان انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام حركت تحصيلي را كند كرد و در ايام تبليغي از سال هزار و سيصد و پنجاه و چهار به سخنراني و تبليغ پرداخت . بعد از پيروزي انقلاب در كنار دروس حوزوي دانشگاه شد و رشته زبان و ادبيات عرب را انتخاب كرد كه به درس هاي حوزوي لطمه نزند. بعد از اتمام سطح در درسهاي خارج فقه و اصول، اخلاق و تفسير و فلسفه شركت كرد و از اساتيدي چون: مرحوم مدرس افغاني ، مرحوم ستوده، مرحوم

مشكيني و آقايان دوزدوزاني، محقق داماد، اعتمادي، موسوي تهراني، موسوي تبريزي ، صافي گلپايگاني، سبحاني، وحيد خراساني و ... استفاده كرد. در دانشگاه مورد توجه اساتيدي چون دكتر انوار، دكتر موسوي و دكتر جعفري قرار گرفت و براي دانشجويان همرشته اش نيز مبادي العربيه را مباحثه مي كرد. او علاوه بر مدارج علمي حوزوي خارج بعد از كارشناسي ، در رشته ي علوم قران و حديث ، نايل به اخذ كارشناسي ارشد از دانشكده اصول الدين شد و از اساتيدي چون مرحوم معرفت و مرحوم علامه عسكري بهره گرفت و پايان نامه خود را درباره ي « انقراض امت ها در قرآن و نهج البلاغه» ارائه داد با نمره عالي پذيرفته شد. او داراي 10 اثر چاپي كه اولين آن : كتاب « سرزمين هاي اسلامي» چاپ عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران در سال 1368 كه بين 7 نوشته در همين موضوع ، رتبه ي اول را در هيأت علمي آن نهاد به دست آورد يك سكه طلا برنده شد. اين كتاب تا چند سال در ارتش تدريس مي شد. بقيه آنها درباره فرهنگ اسلامي است كه عبارتند از : «عوامل سقوط حكومت ها در قرآن و نهج البلاغه» ، «اعتكاف»، «اخلاق تبليغي» ، «فرازي از سيره تبليغي امام علي» ، « عقل و عاقل»، «زن در نهج البلاغه»، «اندرزنامه»، «روش گفتمان يا منظره» و آخرين كتاب چاپي او : «روش گفتمان يا جدل و استدلال در قرآن» است كه در سال 1376 در دانشكده علوم قرآني قم تدريس و در سال 1386 منتشر شد. نامبرده داراي چند مقاله چاپي و غير چاپي است

به اضافه چند نوشته ي منتشر نشده از ديگر آثار اوست كه با توجه به شغل فرهنگي او در سازمان فرهنگ و ارتباطات براي امور كارشناسي نوشته شده است. در ضمن نام او به عنوان دين پژوهان حوزوي در كتابي به همين نام توسط معاونت پژوهش حوزه علميه قم آمده است. دو مقاله از نامبرده به نام : «نامه اي به مادرم افغانستان » و « روش گفتمان يا مناظره» و چند شعر مذهبي در سايت ها آمده است. متن بعضي از كتابهايش نيز در كتابخانه هاي اينترنتي آمده است.

جوادي آملي، عبدالله

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

استاد فرزانه و حكيم متأله، حضرت آيت اللَّه جوادى آملى در سال 1312 (ه.ش) در خانواده اى روحانى در شهرستان آمل متولد شدند. پدر ايشان از علما، وعاظ و زهاد مشهور آمل بودند. پس از گذران تحصيلات دوران ابتدايى در سال 1324 (ه.ش) شوق پدر و فرزند به دروس دينى موجب شد تا ايشان در حوزه ى علميه آمل مشغول تحصيل شوند. وى در مدت پنج سال نزد اساتيد مبرز و متقى كه بعضاً شاگرد مرحوم آخوند خراسانى بودند تا حدى سطوح عاليه ى مقدمات، فقه، اصول و حديث را فراگرفتند. سپس در سال 1330 (ه.ش) از آمل به تهران هجرت نموده و با راهنمايى پدر بزرگوارشان به حضور آيت اللَّه شيخ محمدتقى آملى (ره) كه از اعاظم عصر بود، رسيدند و از آن طريق به مدرسى مروى راهنمايى گرديدند و سطوح عاليه و معقول را در آن محضر شريف فراگرفتند. اين سير علمى تا سال 1335 (ه.ش) ادامه يافت و در آن دوره، كتابهاى منظومه، اشارات و بعضى از اسفار را نزد اساتيد مبرزى همچون آيت اللَّه شعرانى (ره)

و آيت اللَّه الهى قمشه اى (ره) فراگرفتند و نيز مقدارى از خارج فقه و اصول را نزد استاد والامقام، آيت اللَّه شيخ محمدتقى آملى (ره) تلمذ كردند و در سال 1335 (ه.ش) به دليل جامعيت حوزه ى علميه قم، وارد قم، شهر كريمه ى اهل بيت، حضرت معصومه (سلام اللَّه عليها) شدند و در آنجا از محضر آيت اللَّه العظمى السيد محمدحسين البروجردى بهره بردند و نيز از درس فقه فقيه نامدار، آيت اللَّه محقق داماد (ره) به مدت سيزده سال، و از محضر استاد، امام خمينى (ره) يك دوره ى اصول به مدت هفت سال را درك كردند. همچنين ايشان به حضور استاد مسلم، علامه طباطبايى (ره) رسيدند و مباحث تكميلى اسفار، خارج حكمت متعاليه عرفان اسلامى و مباحث عاليه ى تفسير حديث و قرآن را در جلسات خصوصى از محضر آن استاد گرانقدر فراگرفتند. ايشان از اوان حضور در تهران و نيز پس از هجرت به قم و تاكنون كه حدود چهل سال مى باشد، انواع دروس معقول و منقول را تدريس كرده اند؛ به گونه اى كه اكنون از بزرگترين رهبران فكرى جهان اسلام، در ابعاد مختلف اسلامى به شمار مى آيند و شاگردان فراوانى در علوم مختلف اسلامى براى عالم اسلام تربيت نموده اند.

از توفيقات الهى ايشان، مداومت با معارف الهى خصوصاً قرآن مجيد است كه انواع حقايق دينى را از طريق تفسير قرآن در جهان اسلام منتشر كرده اند.

آيت الله جوادي آملي و وقف :

واقف بزرگوار، حكيم متأله و انديشمند گرانقدر استاد آيت اللّه جوادي آملي است كه نامشان ما را از هرگونه تعريف و توصيفي در ابعاد شخصيتي ايشان بي نياز مي كند و چهره معنوي و علمي ايشان در قلمرو فرهنگ و معارف اسلامي درخشان تر از آن

است كه اين قلم را توان تصوير باشد. ديدگاهها، مقاصد و منويات واقف محترم كه در قالب عبارات بليغ و مشرب عميق عرفاني در وقف نامه مطرح شده است قابل توجه و تعمق است. بويژه توجه دادن خواننده گرامي به اين نكته مفيد و لازم به نظر مي رسد كه در اين وقف نامه يكبار ديگر آيين و سنت نيكوي وقف نامه نويسي كه به عنوان يك سند فقهي، حقوقي و تاريخي همواره در گذشته مورد توجه واقع مي شده است مدّنظر قرار گرفته و علاوه بر آن به ظرايف وقف و اهميت آن در شريعت نبوي (ص) و نيات واقف و خصوصيات عين موقوفه و تكليف آينده و ساير موارد فقهي و حقوقي آن به سبكي آموزنده اشاره شده است؛ اموري كه متأسفانه در وقف نامه هاي جديد يا متروك مانده و يا به صورت ناقص بدان پرداخته مي شود. در هر صورت اصل وقف نامه خود مشكي است عطرافشان و از بيان عطار بي نياز. سردبير وقف نامه حضرت آيت الله جوادي آملي بسم اللّه الرّحمن الرّحيم و ايّاه نستعين الحمدللّه الّذي يأخذ الصدقات و يُربيها و صَلّي اللّه ُ علي رسولهِ الّذي يُطهّر نفوسَ المتصدّقين و يُزَكّيها بها، و علي اهل بيته الذين استنّوا بسنته (ص) فيها، واللعن علي اعدائهم الّذين نَبَذوُها وراء ظهورها. بعد از ثنا و تحيّت چنين گويد، عبد محض خدايي كه حق مطلق و هستي صرف است: هيچ موجود امكاني مالك چيزي نبوده. ذاتا، وصفا و فعلاً بلكه اثرا، فاني در ذات، صفت، فعل و اثرخداوند مي باشد، اسناد هر گونه هستي به غير خداوند مجاز است؛ و اگر اسناد شأني از شؤون هستي به غير خدا صحيحا بررسي شود، سبك مجاز

از مجاز مي باشد؛ زيرا وقتي اسناد اصل هستي به غير خدا، مجاز بود، اسناد شأني از شؤون آن به غير خدا، مجاز مضاعف خواهد بود. اين مطلب عميق توحيدي، در دنيا براي موحّدان راستين، چونان رسول گرامي (ص) حلّ شد، قل لااملك لنفسي نفعا ولا ضرّا،... ليس لك من الامر شي ءٌ...، و براي ديگران در معاد، روشن مي گردد، يوم لاتملك نفس لنفسٍ شيئا. زيرا، قيامت، ظرف ظهور چنين حقيقت توحيدي است، نه وعائي براي حدوث آن. البته، در دنيا براي حفظ نظام انساني، بسياري از امور، به غير خدا اسناد مالكانه داده مي شود، و بر همين اساس، اشخاصي مالك، و اشيائي مملوك، و عقود و ايقاعاتي، ممضي، و عهودي ايفاء مي گردد. انسان مؤمن كه به خداوند هستي ايمان آورد و با او بيعت نمود، يعني جان، مال و همه شؤون مجازي خود را به خداوند بيع كرد، بعد از آن هرگونه تصرّفي را در ذات، وصف، فعل و اثر خود، مسبوق به اذن خدا قرار داده و تصرّف در شأني از شؤون هستي خويش را بدون اذن او غاصبانه مي داند، و از خود چيزي ندارد، تا آن را مورد معامله قرار دهد، و اگر چنين كرد، حتما به عنوان امتثال فرمان مالك حقيقي خواهد بود. لذا اينجانب عبداللّه واعظ جوادي معروف به جوادي آملي، نه به عنوان مالك و وليّ، و نه به عنوان خليفه مالك يا وكيل و نائب او، بلكه به عنوان عبد آبق كه به مولاي شفيق و رفيق خود برگشت، درباره خانه ملكي و متصرّفي شهر قم، عهد و قراري با مولاي غيب و شهودم بستم كه ذيلاً بعد از فصول

دهگانه، مشروح مي شود. 1_ مهم ترين هدف بعثت، تزكيه نفوس و تعليم كتاب آسماني و حكمت است، نمونه هاي وافري از هر دو رشته علمي و عملي در قرآن مجيد بيان شد، يكي از بارزترين مصداق تزكيه همانا تأديه صدقه مي باشد، و كاملترين مصداق صدقه، وقف است كه اصل آن ثابت و فرع آن با دوام اصل مزبور، جاري خواهد بود، و هيچ صدقه اي چون وقف، چنين مزيّت جاودانه را واجد نيست. اطلاق صدقه بر وقف، حبس، سكني، عمري، رقبي، و نيز بر زكات مال و زكات فطر و نظائر آن براي آن است كه امور مزبور، نشانه صداقت ايمان و صدق متصدّق و واقف مي باشد. 2_ فضيلت صدقه كه وقف مصداق بارز آن است، در اين است كه خداوند شخصا او را مي پذيرد، و دريافت مي نمايد چنانكه فرمود: اَلَم يَعلَموُا اَنّ اللّه َ هُوَ يَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ وَ يَأخُذُ الصَّدَقاتِ، بنابراين دريافت رسول اكرم (ص)، مَظهر اَخذ خدا خواهد بود، و جمع بين آيه مزبور و آيه خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقةً تُطهّرهُم وَ تُزكّيهِم بها، آن خواهد شد كه، و ما اَخَذتَ اِذ اَخَذتَ، ولكنّ اللّه َ اَخَذَ. 3_ چون صدقه كه، وقف، فرد كامل آن مي باشد، مُطَهّر نَفس از اوساخ، و مُزَكّي روح از ادناس و اقذار است، اميد آن خواهد بود كه چنين روح طاهر از دَرَن و رَين، تواناي ادراك صحيح وحي الهي باشد، زيرا، سروش غيب را جز طاهران طائر باغ ملكوت و طائران طاهر از دَنَس مُلك، مسّ نمي كنند،... لايمسّه الا المطهّرون. 4_ از آن جهت كه صدقه و وقف، كه مصداق بارز آن است، بسيار ظريف و شفّاف مي باشد، با اندك غبار

گردِ منّت و اذيّت، غبارين و متوسخ شده، و شايسته صعود به بارگاهي كه جز، كلم طيّب، چيزي به اوج عروج آن بار نمي يابد، اليه يصعد الكلم الطيّب، نخواهد بود، لذا نداي قرآن مجيد چنين است: يا ايّها الّذين آمنوا لاتبطلوا صَدَقاتِكم بالمنّ و الاَذَي. 5 _ چون صدقه جاري همانند سنّت ساري از آثار سودمند مي باشد، و تا برقرار است، روح صاحب آن در دارالقرار قريرالعين خواهد بود، و خداوند، قادم را چون غابر مي نگارد، نَكتُبُ ماقَدَّموا و آثارَهم، و جزء اَعمال برّ متوفي محسوب مي گردد، اجر جزيل آن در قرآن و سنّت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام كاملاً بيان شد،... والمتصدّقين والمتصدّقات... اَعَدّ اللّه ُ لَهُم مَغفِرَةً وَ اَجرا عَظيما_... يُضاعَف لَهُم و لَهُم اَجرُ كَريم _ ليس يتبع الرجل بعد موته من الاجر، الاّ ثلاث خصال: صدقة اجراها في حياته، فهي تجري بعد موته، و سنّة هدي سنَّها، فهي يعمل بها بعد موته، او ولد صالح يدعو له _ و چون معيار در ثواب، همان اثر صالح است، ذكر امور سه گانه در اين حديث يا امور شش گانه در حديث ديگر، از باب تمثيل است، نه تعيين، لذا علم صائب، فرزند صالح، سنّت صحيح، وقف جاري، سيرت ساري و مانند آن مايه روح و ريحانِ روح رائح الي اللّه خواهد بود. 6 _ چون اثر نافع صدقه كه وقف مصداق روشن آن مي باشد، همانند ديگر واقعيت هاي ديني، هنگام احتضار ظاهر مي شود، محرومان از چنين فيض فوزآوري، درخواست ارتجاع به دنيا را بجاي تسريع رجوع الي اللّه، و رجعت به وطن اصلي، مطرح مي كنند، و به شيوه نكوهيده اَتَستَبدِلوُن الَّذي هُوَ اَدني بِالَّذي هُوَ

خَيرُ، انّا للّه ِ وَ انّا اِلَيهِ راجِعوُنَ را، به، رَبِّ ارجِعوُنِ...، مبدّل ساخته، و تمنّي كاذب را به جاي رجاي صادق، در سقيفه خيال و قياس و گمان و وهم نشانده، آنگاه چنين مي گويند:... فَاَصَّدَّقَ وَ اَكُن مِنَ الصّالِحينَ _ و به منظور پرهيز از چنين استبدال ناپسند، صاحب ولايت كبري، حضرت علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين، عليه افضل صلوات المصلّين فرمود: الصَّدقةُ والحبسُ ذخيرتان فدعوهما ليومهما. 7_ از آن جهت كه اهل بيت طهارت و عصمت صلوات اللّه عليهم اجمعين، قرآن ناطق اند، و در تمام حسنات، امامت امّت را به عهده دارند، و قبل از ديگران به وحي الهي مؤمن و به حِكَم آن معتقد، و به احكام آن عامل اند، لذا رسول گرامي (ص) و اهل بيت معصوم (ع) آن حضرت (ص) اقدام به وقف كرده اند، درباره پيامبر گرامي (ص) چنين آمده است: تصدّق رسول اللّه (ص) باموالٍ جَعَلَها وقفا، وَ كانَ يُنفِق مِنها عَلي اَضيافِهِ، وَ اَوقَفَها عَلي فاطِمةَ عَليهَاالسلام... _ و درباره حضرت اميرالمؤمنين، عليه السلام، آمده است: كان عبدا للّه، قد اَوجَبَ اللّه ُ له الجنة، عمد الي ماله فَجَعَله صدقةً مبتولةً تجري بعده للفقراء و قال: اللّهم انما جعلت هذا لتَصرِفَ النارَ عن وجهي و لتصرفَ وجهي عن النار، و حضرت صدّيقه كبري، فاطمه زهرا صلوات اللّه عليها، اموالي را وقف فرموده و توليت آن را به حضرت اميرالمؤمنين (ع)، آنگاه به امام مجتبي حسن بن علي عليهماالسلام، سپس به سيّد شهدا حضرت حسين بن علي عليهماالسلام، روحي لمضجعه الشريف الفداء و بعد از آن حضرت به فرزند بزرگ تر كه علوي و فاطمي باشد، نه علوي محض، سپرد، و همچنين از سائر معصومين عليهم السلام رسيده است

كه مال خود را به عنوان وقف، صدقه جاري قرار داده اند، حتي درباره حضرت سيد شهدا (ع) رسيده است كه نواحي قبر شريف خود را از اهل نينوي و غاضريّه به شصت هزار درهم ابتياع فرمود، و آن را بر ايشان تصدق نمود. 8 _ چون اصحاب متعهد اهل بيت طهارت و عصمت، هماره، به آن ذوات مقدّس اتّساء داشته اند، لذا هر صحابي متمكن، اقدام به وقف مي نمود، چه اينكه از جابر روايت شده لم يكن من الصحابة ذو مقدرةٍ الاّ وقف وقفا. 9 _ همان طوري كه وقف، فضيلت فراوان دارد، هدم آن به فروختن، هبه كردن، ارث بردن و مانند آن، رذيلت وافري را به همراه دارد كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره وقف چشمه يَنبُع چنين فرمود:... هي صدقة، بتةً بتلاً، في حجيج بيت اللّه و عابري سبيلٍ، لاتُباع و لاتوهب و لاتورث فمن باعها او وهبها فعليه لعنة اللّه والملائكة والناس اجمعين، لايقبل اللّه منه صرفا و لا عدلاً. 10 _ شرح صدر، سعه نظر، جامعيت اسلام و همگاني و هميشگي بودن آن، ايجاب مي نمايد كه جهاني بينديشد، و سراسر گيتي را مشمول لطف خود قرار دهد چنانكه رسول گراميِ چنين ديني، رحمة للعالمين معرفي شد. لذا وقف بر جامعه بشري، اعم از مسلم و كافر، ذمّي و حربي مادامي كه اعانت بر عصيان و تعاون بر اثم نباشد، جايز است و آيه مبارك و كريم، لاينهاكم اللّه عن الّذين لم يقاتلوكم في الدّين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليه_م انّ اللّه يحبّ المقسطين، گ_واه آن مي باشد. اكنون كه خطوط كلّي صدقه جاري، طي ده فصل بيان شد، به اصل

مطلب مي پردازم، و آن اينكه وقف صحيح شرعي _ جامع همه شرايط واقف، موقوف عليه، موقوف و وقف _ نمودم خانه ابتياعي، ملكي و متصرفي خودم را كه واقع است در: قم، خيابان ارم (آية اللّه نجفي مرعشي) پشت مسجد آية اللّه گلپايگاني، جنب مدرسه علميه سعادت (جنوب و جنوب شرقي) براي مدرّسان، محقّقان، مؤلّفان، پژوهشگران علوم و معارف الهي مانند تفسير، فلسفه الهي، كلام، فقه، اصول و سائر دانش هاي ديني، الي ان يرث اللّه الارض و من عليها. توليت آن مادامت الحيوة، در اختيارم مي باشد، و بعد از توّفي و ادراك لقاء اللّه، به فرزندم جناب حاج شيخ مرتضي واعظ جوادي است، چنانكه توليت مدرسه علميه سعادت را كه در اختيارم است و تعيين متولّي بعد از من نيز به اختيارم مي باشد، بعد از وفاتم، در اختيار مشاراليه خواهد بود، و توليت مدرسه و خانه وقفي بعد از عمر طولاني نامبرده، به فرزند روحاني از خاندان اينجانب مي باشد، و اگر خداي نخواسته، از اين خاندان، كسي روحاني نشد، به فرزند بزرگ اين خاندان خواهد بود. تمام كتاب ها و سائر لوازم كتابخانه و تلفن، در اختيار مركز تحقيقاتي اسراء است. ايجاب و قبول، اقباض و قبض، حاصل، و صيغه وقف به طور جامع همه مطالب لازم اعم از مرقوم و غير آن جاري شد، ربّنا تقبل منّا و خذه منّا و طهّرنا به والحمدللّه ربّ العالمين، الّذي يرث الارض و من عليها. منبع:ميراث جاويدان

برگرفته از كتاب :موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران

جوان آراسته، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين جوان آراسته

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

به سال 1341 در مشهد مقدس در خانواده اي مذهبي چشم

به جهان گشود. در سال 1356 پس از اتمام مقطع راهنمايي توفيق ورود به حوزه علميه را پيدا نمود و بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در سال 1358 از زادگاه خود، به قم مهاجرت كرده. ابتدا در مدرسه حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني و سپس با بازگشايي مدرسه حقاني در آن جا به تحصيلات حوزوي ادامه داد. دروس سطح عالي حوزه را در محضر اساتيدي همچون حضرات آقايان راستي كاشاني و اعتمادي (رسائل) بني فضل و كاشاني (مكاسب) و ستوده (كفايه) فرا گرفت. از سال 1367 در درس خارج اصول فقه از محضر حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني و در درس خارج فقه از حضرات آيات فاضل لنكرانى، مكارم شيرازي و حاج شيخ جواد تبريزي استفاده كرد. در فاصله سالهاي 1365 تا 1370 با شركت در مباحث تفسير قرآن استاد فرزانه حضرت آيت الله جوادي آملي بيش از پيش با قرآن مأنوس و از اين محفل معنوي بهره برد. در كنار دروس حوزوي از سال 1370 تصميم به ادامه تحصيلات جديد گرفته، دروس دبيرستان را در سال 1374 به پايان رسانده و در همان سال موفق به ورود به دانشگاه تهران (پرديس قم) در رشته حقوق گرديد. پس از اتمام سه ساله دوره كارشناسي حقوق، در سال 1377 در مقطع كارشناسي ارشد حقوق عمومي همان دانشگاه پذيرفته و در ارديبهشت سال 1380 فارغ التحصيل گرديد.

جواني گلوجه، رسول

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رسول جواني گلوجه

محل تولد : تبريز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1354/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب از سال 1374وارد حوزه علميه شدم. دوران مقدمات حوزه را در حوزه علميه ولي عصر عج شهرستان بناب واقع

در آذربايجان شرقي به پايان رساندم.بعد از ورود به قم مشغول دروس سطح حوزه گرديده از دروس اساتيد معظم حوزه استفاده كردم. در همان سالهاي اوليه ورود به حوزه علميه به خاطر علاقه اي كه داشتم، در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني نيز مشغول به تحصيل گرديده و موفق شدم دروس سطح 2 اين رشته را نيز در تاريخ 1383به پايان رساندم.

در ضمن موفق گشتم چندين ترم جزو نفرات ممتاز باشم. و با يك سال تاخير در تاريخ 85 نيز با قبولي در امتحانات ورودي تحصيل در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني را در مقطع كارشناسي ارشد پي بگيرم هم اكنون نيز سه سال است در دروس خارج فقه و اصول مشغول به تحصيل مي باشم كه هم اكنون كه در سال 86 مي باشم سومين سال تحصيل در دروس خارج را مي گذرانيم.در طي اين دوران در ضمن تحصيل در دروس متداول و تخصصي در واحد تحقيقات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه، قسمت قرآن و تربيت و كلام و فلسفه مشغول پاسخ گوئي به سوالات بودم. كه بيش از سه سال سابقه دارم.

مقاله اي با عنوان جوان و بحران هويت اينجانب در هفته نامه پرتو سخن به چاپ رسيد. و مقاله اي نيز با عنوان جوان و هويت در مجله علمي تخصصي معرفت در حال انتشار مي باشد.مقاله ديگري نيز با عنوان (كرامت انسان در سيره نبوي) براي موسسه نشر آثار حضرت امام ره نيز نوشته ام كه در حال چاپ و انتشار مي باشد.اينجانب در سايت اسلامي حضرت استاد هادوي تهراني نيز به عنوان محقق پاسخ به سوالات اينترنتي مشغول مي

باشم.همينطور در پژوهشكده علمي – كاربردي باقرالعلوم مربوط به سازمان تبليغات اسلامي هم مشغول به تحقيق مي باشم.اخيرا نيز از پژوهشكده صدا و سيماي مركز قم جهت همكاري در پروژه اي قرآني دعوت گرديده ام.

حاجي اسماعيلي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حاجي اسماعيلي

محل تولد : وسفو نجرد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1350/1/1

زندگينامه علمي

بنده دوران ابتدائي و راهنمائي را در روستاي وسفونجرد از بخش خلجستان قم سپري نمودم و در ضمن تحصيل مانند ديگر بچه هاي روستائي به كار كشاورزي مشغول بودم و بعد از اتمام تحصيلات راهنمايي نيز مدتي در روستا مشغول كشاورزي نمودم و در سال شصت و هشت براي تحصيلات طلبگي به قم آمدم، شوق اصلي من براي آمدن به حوزه سيد بزرگواري بودند بنام آقاي تقوي كه در روستا بودند و خودشان مقداري دروس حوزوي خوانده بودند و معلومات خوبي داشتند كه بنده در مدتي كه در روستا درس مي خواندم بعد از تمام شدن درس با چند نفر ديگر خدمت ايشان مي رسيديم و آموزش قرآن مي ديديم و در ضمن نكات اخلاقي خوبي نيز ايشان مي فرمود به جهت اينكه از شاگردان خصوصي آيت اله سيد حسين فاطمي بودند و از اين رو نقش موثري در تربيت بنده داشتند به هر حال با مساعدت ايشان به قم آمدم و مشغول درس طلبگي شدم و بعد از اتمام سال تحصيلي در قم در تعطيلات تابستان، با برخي از دوستان به مشهد مي رفتيم و تعطيلات را مشغول مباحثه و مطالعات آزاد مي شديم. بعد از اتمام پايه پنج حوزه كم كم به امر تبليغ نيز پرداختم ابتدا در تابستان براي

دانش آموزان تدريس مي نمودم و سپس در ايام ماه مبارك رمضان و محرم به تبليغ مي رفتيم از آنجا كه به كار با كودكان علاقه مند بودم يك دوره آموزش تربيت مربي كودكان و نوجوانان را در سال هفتاد و سه گذراندم و سپس در همان مركز در بخش تحقيقات مشغول كارهاي قرآني شدم و يك كار گروهي را مشغول شديم كه آيات قرآن از اول تا آخر به صورت سؤال و جواب طرح مي كرديم براي نوجوانان كه جزء اول آن به صورت كتاب منتشر شد و چند جزئي هم به صورت جزوه ولي كار ناتمام باقي ماند در سال هفتاد و هفت همزمان با درس معمول حوزه در رشته تخصصي علوم قرآني دفتر تبليغات دوره محققي و نويسندگي علوم قرآني را گذراندم در سال هفتاد و هشت پس از اتمام سطح به درس خارج مشغول شدم و اصول را با استاد احمد عابدي كه با خواهش خودمان در منزلشان گذاشته بود شروع كردم و فقه را در درس آيت الله جوادي آملي در فيضيه شركت مي كردم و بعد از درس با دوستان مباحثه مي نمودم سال هشتاد و يك در دوره كارشناسي ارشد دانشگاه تربيت مدرس قم پذيرفته شدم و مدت دو سال اين دوره را گذراندم و سپس پايان نامه خود را به نام وحي و تجربه ديني به راهنمايي استاد رباني گلپايگاني كه چند سالي در درس كلام ايشان در فيضيه شركت مي كردم تدوين نموده و دفاع كردم در كنار فقه و اصول به تفسير علاقه زيادي داشتم و چند سال در درس تفسير آيت الله جوادي آملي و

استاد خاتمي شركت مي كردم و اكنون نيز دوره مهارت هاي بيان تفسير را مي گذرانم. و مشغول كارهاي تحقيقاتي در زمينه قرآني هستم.

حاجي صادقي، عبدالله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالله حاجي صادقي

تابعيت : ايران

زندگينامه علمي

سپاس بي كران و شكر خدا را بر همه نعمت هايش به ويژه نعمت هدايت و ولايت كه كاملترين مرحله آن با تمسك به قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام تحصيل مي شود و درود وصلوات الهي بر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام و علماء و مصلحان بزرگ به ويژه حضرت امام خميني ره كه با نهضت خود اسلام ناب محمدي ص را احياء كرد و با درود به ارواح پاك شهداي عزيزي كه به اسلام و مسلمين عزت و اقتدار بخشيده و كفر و نفاق را ذليل كردند.

اين بنده ناچيز و متنعم به الطاف رب العالمين از اينكه در برابر نعمت هاي بي شمار الهي و دولت حقه و فرصت هاي فراواني كه در اختيار داشتم،نتوانستم تكليف و وظيفه خود را انجام دهم، شرمنده و در عين حال چشم اميد به مغفرت و رحمت خدا دارم و آنچه دراين گزارش خواهم آورد اولا نسبت به عنايات خدا و زمينه ها و فرصت هايي كه اسلام و انقلاب براي همه ما فراهم كرده است بسيار ناچيز مي باشد و ثانيا اگر احتمالا در برخي موارد اندك موفقيتي هم حاصل شده باشد آن را لطف و امداد الهي مي دانم نه نتيجه عملكرد خويش،چرا كه به قول آن روحاني شهيد بزرگوار «توان ما به ميزان امكانات در دست ما نيست، بلكه

توان ما به ميزان اتصال ما به خداست»

اينجانب در سال 1354 وارد حوزه علميه اصفهان (مدرسه ذوالفقار) شدم و دروس مقدماتي و پايه را در محضر اساتيد بزرگواري مانند آيت الله سيد حسن امامي و حجت الاسلام و المسلمين علي اكبر فقيه گذراندم و سال 1358 به حوزه علميه قم وارد شدم و سطوح عاليه را در محضر اساتيد برجسته اي نظير مرحوم آيت الله ستوده، آيت الله اعتمادي و آيت الله اشتهاردي به پايان رساندم و حدود ده سال در درس خارج اصول و فقه آيات عظام شركت كردم كه بيشترين آن دروس آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله مظاهري مي باشد و اين در حالي بود كه بنا به اقتضاءات زمان و جنگ تحميلي مدتي از حضور در حوزه علميه محروم ماندم لكن از امدادهاي ديگر خدا بهره مند گشتم.

درسال 1369 در كنار دروس حوزوي در كنكور كارشناسي ارشد مركز تربيت مدرس پذيرفته شدم و هم زمان به عنوان عضو هيات علمي دانشكده شهيد محلاتي به تدريس هم اشتغال داشتم.در سال 1375 به عنوان نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه امام حسين عليه السلام منصوب شدم وهم زمان در كنكور علوم قرآن و حديث (مقطع دكتري) پذيرفته شدم.درسال 1378 به قم بازگشته و مسئوليت گروه الهيات دانشكده شهيد محلاتي را پذيرفته و در سال 1381 دوره دكتري را به پايان رساندم و از همان سال تا به حال مسئوليت پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه (رياست) را بر عهده دارم.

بعد از جنگ مهمترين اشتغالات علمي اينجانب عبارت بودند از:

1. تدريس درمقطع كارشناسي ارشد، كارشناسي، مراكز حوزوي در موضوعات مختلفي مانند علوم قرآن، روش هاي تفسير،

تفسير موضوعي و تربيتي (برخي از سوره ها)، فلسفه اسلامي، فلسفه و نظام سياسي اسلام، دروس معارف و ...

2. تحقيق و تاليف در موضوعاتي كه به نظر حقير مورد نياز جامعه مي باشد كه فهرست حدود سي عنوان از كتاب ها، مقالات و جزوات درسي به پيوست مي باشد.

3. سرپرستي اجرايي مراكز علمي و خدمت گذاري به نخبگان و فرهيختگان علوم اسلامي و حوزوي.

بار ديگر اقرار مي كنم تا به حال نتوانسته ام همچون سربازي شايسته و مقبول براي مولايم باشم اميد است با توفيق الهي در آينده مقداري جبران كنم.

حاجي علي لالاني، عبدالله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالله حاجي علي لالاني

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

بعد از پايان دوره ابتدايي وارد هنرستان فني و حرفه اي شدم و بعد از 5 سال دوره دبيرستان (نظام قديم) دروس جديد را رها كرده و در سال 1355 وارد حوزه علميه قم شدم. تا سال 68 سطح حوزه را به پايان رساندم و در دروس خارج حوزه شركت كردم. از اواسط دروس سطح حوزه وارد بحث هاي فلسفه و تفسير (دروس آيت الله جوادي آملي و حسن زاده آملي) شدم. و در سال 1370 با شروع دروس تخصصي حوزه به رشته تخصصي تفسير وارد شدم و همزمان تدريس در دانشگاهها را شروع كردم كه تا به حال نيز ادامه دارد. بعد از دفاع از پايان نامه حوزه و رساله پايان نامه هاي علمي كارشناسي ارشد با دانشگاه آزاد اسلامي اراك و مركز جهاني همكاري داشته ام كه حدود 13 پايان نامه راهنما و 10 پايان نامه مشاور و حدود پنجاه پايان نامه را داوري كرده ام. از سال 1380 با

نهاد مقام معظم رهبري در دانشگاهها همكاري داشته و در بخش ارزشيابي اساتيد دروس معارف فعاليت داشته ام. و از سال 1383در مركز تخصصي تفسير و مركز جهاني علوم اسلامي به تدريس تفسير و علوم آن مشغول هستم و اخيراً عضو هيئت علمي مركز جهاني علوم اسلامي شده ام.

حارثي عاملي، عزالدين حسين

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(984 -918 ق)، فقيه امامى، مفسر، محدث، متكلم و محقق. پدر شيخ بهايى بود. اصلاً از جبل عامل و ساكن اصفهان و قزوين بود. نسبت او به حارث اعور هَمْدانى، از خواص اميرالمؤمنين على (ع) مى رسد. حارثى با خانواده خود به دعوت شاه طهماسب صفوى از موطن اصلى به اصفهان آمد و مدتى در آن شهر به تدريس و افادات علمى مشغول شد و بعد به درخواست شاه صفوى در قزوين متوطن شد. عزالدين در پايان عمر به بحرين رفت و در آنجا مسكن اختيار كرد و همان جا درگذشت و در ديه مصلى، از توابع هجر بحرين، دفن شد. وى از شاگردان برتر شهيد ثانى و سيد حسن بن جعفر كركى بود و در اكثر علوم اسلامى روزگار خود توانا و يگانه دهر بود. فرزندش شيخ بهايى و شيخ حسن بن شهيد ثانى، صاحب «المعالم»، و سيد حسن بن على بن شدقم حسينى و شيخ رشيدالدين اصفهانى و بسيارى ديگر از شاگردان شيخ حسين مى باشند. از آثار وى: شرح «الفيه» الشهيد؛ «مناظرة مع بعض علماء حلب»، در امامت؛ «ديوان» شعر؛ شرح «قواعد الاحكام» علامه، «دراية الحديث» يا «وصول الاخيار الى اصول الاخبار»؛ «تحفة اهل الايمان»، در قبله؛ كتاب «الاربعين»، در اخلاق؛ رساله ى «الوسواسية»؛ رساله ى «الرضاعية»؛ «الغرر والدرر»؛ «جوابات الاعتراضات العشره»؛ «رساله فى الاعتقادات حقة».

برگرفته از كتاب

:اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (260/2)، اعيان الشيعه (56/6)، ايضاح المكنون (516 ،346 /1)، تكمله امل الآمل (186 -182)، الذريعه (70/15 ،38/11 ،249/9 ،163 -162 /6 ،175/5 ،414/1)، روضات الجنات (336 -392 /2)، ريحانه (130 -126 /4)، فوائد الرضويه (140 -138)، الكنى والالقاب (105 -102 /2)، لغت نامه (ذيل/ حسين)، معجم المؤلفين (17/4)، هدية العارفين (320/1).

حافظ القرآن فراهاني، كاظم

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مرحوم كربلائى كاظم از اهالى ساروق فراهان (حافظ القرآن) عجيب زمان بود.

وى كه مدت چند ماهى در منزل نگارنده بود در قم مردى عامى و بى سواد و پيرمردى سالخورده و كهن سال و داراى سر كوچك و پيشانى پرچين كوتاه و رنگى گندمى تيره بود و دانشمندان روانشناس مى گفتند در مغز اين مرد هيچگونه استعداد و نيروى حفظ و دركى وجود ندارد.

اين مرد با اين كيفيت به طورى قرآن شريف را حافظ بود كه براى غير معصوم و امام كه حجت خداست ميسور نيست و اين بنده صدها بار او را تجربه و آزمايش نمودم نشد كه تأمل و فكر كند و جواب بدهد هر آيه اى از آيات شريفه قرآن را كه مى پرسيدند اگر از آيات مكرره بود فوراً مى گفت اين آيه مشابه دارد.

و در فلان سوره و فلان سوره هست درسوره فتح مثلا آيه قبلش اين و آيه بعدش اينست و در سوره احزاب هم هست و قبل و بعدش اينست. و اگر غير مكرر بود فوراً مى خواند و مى گفت در آن سوره است و قبل و بعدش چنين است و مشابه ندارد.

آيات را بسيار تند مى خواند و غالباً در شبانه روز دو مرتبه قرآن را ختم مى نمود و بالعكس هم مى خواند يعنى از آخر سوره شروع مى كرد تا به اول

مى رسيد.

سوره بقره بزرگترين سور قرآنيه را از آيه شريف (آمن الرسول...) مى خواند تا به اول سوره مضافاً بر اين حفظ با اينكه سواد عربى و فارسى و حتى از دو خواندن قرآن را نداشت هر آيه را كه سؤال مى كردند بدون تأمل و توقف سريعاً مى خواند و مى گفت در كدام سوره است.

آن آيه را نشان هم مى داد يعنى مى گفتند كربلائى كاظم اين آيه را از قرآن نشان بده و هر قرآن كوچك و بزرگ خطى و چاپى بدست او مى دادند با گرفتن يك قبضه از قرآن همان آيه مطلوب را ارائه مى داد چشمش ضعيف و مانند جسمش ناتوان و كم ديده شده بود.

نيازمند به كمك و عصاكش بود غالباً پسر كوچكش دست او را مى گرفت يا كس ديگر. روزى نگارنده دست او را گرفته و نزد پرفسور صدوقى چشم پزشك معروف بردم و پرفسور او را معاينه و گفت چشمش دو آب آورده يكى آب سفيد (آب مرواريد) كه هنوز نرسيده و يكى آب سياه كه پر نشده و حتماً بايد عمل شود.

گفتم آقاى پرفسور ايشان را مى شناسى گفت خير گفتم در روزنامه ى اطلاعات و كيهان و مجله خواندنيها او را معرفى و شرح حال او را طبع و نشر نمودند گفت در اثر گرفتارى وقت مطالعه جرائد را ندارم شما ايشان را معرفى كنيد گفتم ايشان با اينكه سواد فارسى و عربى و قرآنى و غيره ندارد حافظ القرآن است.

تعجب كرد گفت اگر آيه اى از قرآن سؤال كنم فوراً جواب مى دهد. گفتم امتحانش مجانى است.

گفت عمو بگو آيه خمر در كجاست فوراً گفت در سوره ى مائده آيه 90 (يا ايها الذين آمنوا ان الخمر والميسر والانصاب

والازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون) و آيه قبلش لا يؤاخذكم اللَّه باللغو فى ايمانكم... و آيه بعدش انما يريد الشيطان يوقع بينكم العداوة...

بر تعجب دكتر افزوده شد. گفتم آقاى پرفسور مهمتر اينكه اين آيه و هر آيه را كه سؤال كرديد فوراً از قرآن نشان مى دهد دكتر گفت اين عجيب تر است بعد گفت عمو جان مى توانى اين آيه را از قرآن نشان دهى گفت آرى دكتر يك قرآن خطى مذهب (طلائى) از قفسه كتابهايش بيرون آورد و به دست وى كه پشت دستگاه معاينه چشم نشسته بود داد و گفت اين آيه را نشان بده.

كربلائى كاظم قرآن را گرفت فقط با يك قبضه و دفعه باز و به دست دكتر داد و گفت اين آيه خمر ديديم درست است پرفسور گفت واى بر ما چرا با داشتن مانند اينها گامى براى دين يا دنيايمان برنمى داريم اگر چنانچه اين در كشورهاى خارجه اروپا و امريكا بود همه روز او را در معرض (نمايش) گذارده و براى ديدن او هزارها بليط مى فروختند و بسيار عجيب و بهت آور بود كه با چشم نابينا و آب آورده اش كه بدون دست گير راه رفتن برايش مشكل بود آيات را از قرآنهاى مختلف بدون ورق زدن قرآن آورده و نشان مى داد.

كليه مراجع تقليد نجف مانند مرحوم آيت اللَّه العظمى آسيد ابوالحسن اصفهانى و آيت اللَّه العظمى خوئى و آيت اللَّه العظمى شيرازى و آيت اللَّه آقاى آقا ميرزا مهدى شيرازى و آيت اللَّه العظمى ميلانى و آيت اللَّه آميرزا هادى خراسانى در كربلا و آيات و مراجع بزرگ حوزه علميه قم چون مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى و آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه خونسارى و آيت اللَّه

صدر و آيت اللَّه فيض و آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مدظله و ديگران و علماء بزرگ همدان و كرمانشاه و اراك و ملاير و تهران و مشهد و غيره وى را ديده و آزمايش و امتحان نموده و گفتند اين امر غير عادى و غير طبيعى است.

اجتماع علماء كربلاء براى امتحان وى در منزل آيت اللَّه آميرزا مهدى شيرازى

مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ هادى جليلى كرمانشاهى در كرمانشاه پس از ديدن او وى را به عراق اعزام نمود و چون به كربلاء وارد شد علماء در منزل مرحوم آيت اللَّه آميرزا مهدى شيرازى اجتماع نموده و از وى سؤال كرده و پاسخ همه را داده تا يكى از آقايان سؤال مى كند كربلاء كاظم آيه ى... الذى خلقكم من نفس واحدة ثم خلق منها زوجها... در كدام سوره است.

فوراً مى گويد آيه اين طور نيست گفتند پس چطور است گفت الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و اين آيه اول سوره نساء است كه اولش اين است يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة... گفتند ابن هشام در مغنى در باب (ثم) آيه را با (ثم) ذكر كرده و استشهاد و استدلال به آن نموده گفت من مغنى و ابن هشام نمى شناسم اين آيه ثم ندارد. و آيه به اين معنى در سه سوره از قرآنست اول سوره چهارم آيه يك كه خواندم.

دوم سوره هفتم اعراف آيه 189 كه اين طور است هوالذى خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها در اينجا هم ثم ندارد و خلق هم ندارد بلكه جعل دارد.

سوم سوره سى و نهم زمر آيه هشتم خلقكم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها...

در اينجا (ثم) دارد ولى الذى يا هوالذى ندارد... آقايان علماء همه مبهوت شده وقتى مغنى آوردند ديدند حرف كربلائى كاظم درست و ابن هشام نحوى اشتباه كرده است.

خلاصه خبر او منتشر و در جرائد ثبت و نشر گرديد و همگان گفتند اين فوق العاده و معجزه و خارق عادت است.

حافظ شدن كربلائى كاظم

نگارنده در سال 1365 ق وى را در مدرسه فيضيه قم ملاقات وقتى ديدم طلاب و محصلين و فضلاء اطراف او جمع شده و مرتب از او سؤال و او فوراً جواب مى دهد او را دعوت به منزلم نموده و چندى از او پذيرائى و از كيفيت حافظ شدن او پرسيدم مشروحاً توضيح داد. و من ضبط كردم و اكنون براى روشن شدن دل پيروان مكتب ولايت و كور شدن چشم منكرين ولايت تكوينى مانند (بوالفضول قمى ها) رو كه خود را علامه معرفى و مشهور ساخته ولى عارى از علم و معرفت است. در اينجا مى نگارم.

نگارنده: كربلائى كاظم چگونه حافظ قرآن شدى.

كربلائى كاظم گفت: ماه رمضانى يك نفر عالم از طرف آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم يزدى به قريه ما آمد و درباره احكام دين و خمس و زكوة صحبت كرد و گفت هركس حساب سال نداشته باشد و يا زكوة مالش را ندهد نماز و روزه اش درست نيست و همه عباداتش عاطل و باطل است.

من بعد از منبر آن آقا به خانه آمده و به پدرم گفتم زكوة مى دهى. گفت زكوة چى. اين حرفها را از كجا ياد گرفته اى گفتم: اين آقا كه از قم آمده مى گويد هركس زكوة مالش را ندهد نماز و روزه اش باطل و مالش حرام است. گفت آن آقا براى

خودشان مى گويند. من هيچ وقت مال خودم را به كسى نمى دهم. من گفتم بابا من هم پيش شما نمى مانم چون مال شما حرام است. و از پدرم قهر كرده به قم آمدم پدرم عقب من فرستاد و مرا برد.

به او گفتم زكوة مى دهى مى مانم نمى دهى مى روم گفت اين فضولى ها به تو چه مربوط تو برو كارت را بكن. گفتم من براى شما كار نمى كنم چون مالت حرام است فرار كردم آمدم به تهران و مدتى در دولاب تهران عملگى كردم باز پدرم كسى را فرستاد و مرا برد. باز به او گفتم: اگر مالت را حساب نكنى و زكوة آن را نمى دهى اين بار جائى مى روم كه ديگر مرا نيابى.

بالاخره پيرمردهاى آبادى جمع شده و به پدرم گفتند كاظم بزرگ شده شايد مى خواهد خودش مستقلا براى خود كار كند. تو يك قطعه زمين و قدرى بذر (گندم) به او بده تا خودش بكارد. پدرم قبول كرد يك قطعه زمين و هشت بار گندم به من داد. من فوراً آن گندم را نصف كردم چهار بارش را به فقراء دادم و چهار بارش را كاشتم خداوند بركت زيادى مرحمت كرد. و در موقع خرمن باز نصف كردم محصول خود را با بينوايان و فقراء و به همين كيفيت زكوة خود را بيش از معمول و حق زكوة مى پرداختم و بركت زيادى هم داشت.

تا سالى گندم را درو كردم و خرمن نمودم و بعد از چند روز كه خرمنم را كوبيده و باد مى دادم نزديك ظهر شد و باد ايستاد و هوا گرم شد. گفتم باشد عصرى كه هوا خنك شد مى آيم و باد مى دهم پس پشته اى

علوفه براى گوسفندانم جمع كرده و به پشت گرفته و به سمت آبادى روانه شدم در وسط راه به دو سيد جوان نورانى بسيار خوشگل و زيبا برخوردم. به آنها سلام كردم و گفتم امامزاده مى رويد.

گفتند آرى. گفتم منهم بيايم با شما گفتند بيا و من خيال مى كردم آنها راه امامزاده را بلد نيستند ولى ديدم خير از من جلوتر مى روند رفتيم تا به امامزاده اى كه او را شاهزاده حسين مى گويند رسيديم من پشته را زمين گذارده با آنها به حرم آن امامزاده رفتم آنها فاتحه مى خواندند.

و من صندوق قبر را مى بوسيدم و دور مى گشتم ولى آنها اين كار را نمى كردند بعد از آنجا بيرون آمده به امامزاده ديگر كه نزديك آنجاست و او را شاهزاده جعفر مى گويند رفتيم و من در حرم دور مى زدم و قبر را مى بوسيدم ولى آنها ايستاده و فاتحه مى خواندند.

تصرف ولايتى

بعد به من گفتند آن بالا را بخوان گفتم من سواد ندارم و خواندن نمى دانم گفتند نگاه كن به آن كتيبه خوانا مى شوى. نگاه كردم كتيبه اى ديدم كه نه قبلا بود و نه بعداً و به خط سفيد نورانى نوشته بود در دور حرم.

«ان ربكم اللَّه الذى خلق السموات والارض فى ستة ايام ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الا له الخلق والامر تبارك رب العالمين ادعوا ربكم تضرعاً و خفية انه لا يحب المعتدين و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً ان رحمت اللَّه قريب من المحسنين.

و بعد مرا نگاه داشته يكى از آنها دست به صورت من تا سينه ام كشيده و سوره الحمد را خوانده

و به من فوت كرده و قرآن را به تمامى در سينه من هشتند (يعنى گذاشتند) و من غش كردم و افتادم وقتى به هوش آمدم كه شب بود و برخاستم براى آبادى آمدم و چون بده رسيدم يكى از اهالى آبادى بنام كلبعلى مرا صدا زد و گفت كاظم كجائى چرا نمى روى خرمنت را جمع كنى گفتم دو نفر آقا آمده بودند به امامزاده من هم با آنها رفتم آنها تمام قرآن را هشتند تو سينه من. كلبعلى گفت پسر مگر ديوانه شده اى.

تمام قرآن را آقا شيخ عبدالكريم مجتهد يزدى هم از حفظ ندارد گفتم امتحان كنيد مردم ده رسيده و جريان را شنيده مرا به خانه ى ملاى ده بردند او گفت كاظم دروغ نمى گويد حسابش درسته از وقتى از پدرش سوا شده هر سال زكوتش را داده و مى دانم كه او تا حال هيچ سواد نداشته و درس نخوانده است. پس قرآن جلوى من گذارده گفتند بخوان گفتم از رو نمى خوانم از حفظ بپرسيد. پس از سوره الرحمن پرسيد خواندم و بعد سوره يس و بعد سوره مريم. پس از آن از سور بزرگها پرسيدند خواندم.

ملاى آبادى ما قرآن را كه در جلويش بود و با خواندن مطابقه و مقابله مى كرد قرآن را بوسيد و به طاقچه گذارد و گفت: بچه ها كاظم كارش شده است. كه مردم بر سر من ريخته و لباس بدن مرا پاره پاره كردند و اگر ملا مرا از دست مردم نجات نداده و در اطاق زن و بچه خود نبرده و در را روى من نبسته بود مردم ده گوشت تن مرا هم به عنوان تبرك و نظر

كرده شده مى كندند.

و ملا مردم را به زحمت از خانه بيرون كرده و نزد من آمد و گفت كاظم اگر جان خودت را دوست دارى شبانه از اين محل برو و الاصبح مردم تو را به عنوان تبرك تكه تكه مى كنند. گفتم گوسفندها و خرمنم را چكنم گفت من مى گويم كسان تو آنها را جمع و حفظ كنند.

پس به من خرجى داده و شبانه از ده به ملاير خدمت مرحوم حجةالاسلام حاج ميرزا شهاب ملايرى رفته و جريان را گفتم كم كم خبر من به تويسركان و همدان و كرمانشاه و عراق و غيره رسيد.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

حامد حسين، محمدتقي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1306 -1246 ق)، عالم امامى، فقيه، محقق، مفسر، محدث، متكلم و اديب. وى را با نسبتهاى موسوى نيشابورى، كنتورى، هندى و كلهنوى نوشته اند. حامد حسين در لكهنو به دنيا آمد. وى از اركان علماى اماميه بوده است. كلام را در محضر پدرش، مفتى سيد محمدقلى، و فقه و اصول را نزد سيد حسين بن دلدار على نقوى، و معقول را در خدمت سيد مرتضى بن سيد محمد و ادب را در حوزه ى مفتى سيد محمد عباس فراگرفت. او تصنيفات فراوانى دارد با مراجعه به كتاب «عبقات» وى معلوم مى شود كه كسى به پايه او در فن كلام بخصوص در باب امامت بدان منوال كار نكرده است. كتابخانه ى ارزشمند ميرحامد حسين يكى از خزاين گرانبهاى شرقى در دوران اخير است. اين كتابخانه حاوى هزاران جلد كتاب است كه برخى از آنها از دستنويسهاى قديمى است. از آثار وى: «عبقات الانوار فى امامة الائمه الاطهار»؛ «اسفار الانوار عن وقايع افضل الاسفار»؛ «استقصاء الافحام و استيفاء الانتقام

فى رد المنتهى الكلام»؛ «الشريعة الغراء»، در فقه: «الشعلة الجوالة»؛ «شمع المجالس»، قصايد عربى و فارسى در مراثى؛ مثنوى «شمع و دمع»، به اردو؛ «الظلل الممدود والطلح المنضود»؛ «افحام اهل اليمن فى رد ازالة الغين».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (381/4)، ايضاح مكنون (92/2)، الذريعه (215 -214 /15 ،23/10 ،257 ،31 /2)، ريحانه (379 -377 /3)، فوائد الرضويه (92 -91)، لغت نامه (ذيل/ حامد حسين)، معجم المؤلفين (717/3).

حائري پور، محمد مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد مهدي حائري پور

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب پس از طي تحصيلات راهنمايي و اول دبيرستان در كاشان وارد حوزه علميه مرحوم آيةالله العظمي يثربي ره كاشان شدم سال 1363 پس از سه سال گذراندن ادبيات عرب در سال 1366 به حوزه علميه قم آمدم و به درس هاي فقه و اصول (لمعه و اصول فقه) پرداختم و همزمان ديپلم گرفتم. و تا سال 1372 سطح را به پايان بردم. در دس خارج يك دوره اصول نزد آيةالله سبحاني از شاگردان حضرت امام خميني ره گذراندم و همزمان حدود 2 سال در بحث هاي خارج فقه ايشان شركت كردم.در سال 1376 در كنار درس خارج به رشته تخصصي علوم قرآن و تفسير روي آوردم و مدت چهار سال در اين دوره بودم. از سال 1370 همزمان با پايان دوره سطح به تدريس دروس حوزوي هم مي پرداختم كه هنوز ادامه دارد.در سال 1380 وارد مركز تخصصي مهدويت شدم و به عنوان اولين دوره اين رشته به تحصيل پرداختم كه حدود سه سال طول كشيد. و فعلا با موسسه آينده روشن هم در زمينه مهدويت

همكاري مي كنم.در دهه هفتاد مدت دو سال در مركز ادبي حوزه (زير نظر اقاي جواد محدثي) دوره نگارش عمومي و تخصصي را مقداري نزد اقاي محدثي و بيشتر نزد سيد ابوالقاسم حسيني (ژرفا) گذراندم.فعلا مقداري به درس خارج و بيشتر به تدريس در حوزه مشغول هستم. والحمدالله رب العالمين.

حائري، محمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد علي حائري

محل تولد : سبزوار

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب از سال 1355 در حالي كه مدرك سيكل را گرفتم وارد حوزه علميّه سبزوار شدم و پس از يك سال وارد حوزه علميّه قم شده در مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني پس از امتحان ورودي پذيرش شدم و تا سال 1366 در آنجا مشغول به تحصيل بودم و سپس در درس مكاسب و كفايه آيت الله ستوده شركت كردم و خلاصه پس از اتمام دوره سطح و اتمام آن در سال 1373 و اتمام امتحانات آن دوره و شش سال شركت در دروس خارج فقه و اصول و فلسفه مثل شرح منظومه ، بداية الحكمه و نهاية الحكمه نزد آيت الله فاضل ، آيت الله مكارم شيرازي ، آيت الله سبحاني و آيت الله جوادي آملي و آيت الله انصاري شيرازي و دكتر احمد بهشتي، وارد فضاي تحقيق شدم كه درسال 1369 كتاب مسالك الافهام كه مولف آن شهيد ثاني است. اين كتاب شرح كتاب شرايع الاسلام سه جلد آن با محققين آن مركز همكاري داشتم و پس از آن كتاب قواعد الفقهيه آيت الله فاضل را براي تحقيق متون آن به دست گرفتم . و پس از آن كتابي به نام علل و عوامل ظهور

و سقوط تمدنها در منابع اسلامي را شروع به نوشتن كردم ، بعد به عنوان پايان نامه هم از من پذيرفته شد و هيئت داوران نمره عالي به آن دادند . مدتي با بخش تحقيق و پژوهش ستاد اقامه نماز استان قم همكاري داشتم .

حبيبي احمد آبادي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي حبيبي احمدآبادي

محل تولد : كربلاء

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1351 وارد حوزه علميه قم شدم و در مدرسه المهدي (عج) كه زير نظر حضرت آيت الله گلپايگاني (ره) بود مشغول به تحصيل شدم . بعد از دو سال به مدرسه علميه رسالت منتقل شدم و تا اتمام لمعتين در آن مدرسه به درس خود ادامه دادم . با پيروزي انقلاب اسلامي و نياز شديد به دبيران ديني ، دو سال اول انقلاب را در دبيرستان ها و دانشسراهاي محلات و بوشهر به تدريس كتاب هاي ديني و آموزش قرآن پرداختم و بعد از آن براي ادامه تحصيل به قم بازگشتم و سر درس رسائل و مكاسب حاضر شدم . در كنار تحصيل در فرصت هاي مناسب براي تبليغ به جبهه ها اعزام مي شدم ، ولي با توجه به مطالعات و تحقيقات جنبي كه در علوم قرآني داشتم و تجربيات و موفقيت هاي كسب شده در امر تدريس و كلاسداري و نياز شديد به معلمين قرآن (با توجه به نهضت قرآني كه به بركت انقلاب اسلامي راه افتاده بود) تمامي همت و وقت خود را صرف برگزاري دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم نمودم .

با تاسيس بخش قرآن سازمان تبليغات اسلامي ، همكاري خود را با آن بخش شروع

كردم و ضمن تدريس در دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم ، ويژه معلمين آموزش و پرورش كه از سراسر كشور در تابستان ها در تهران جمع مي شدند براي برگزاري دوره هاي ضمن خدمت معلمين قرآن به شهرها اعزام و به تدريس مهارت هاي تدريس قرآن كريم مي پرداختم .

با گسترش فعاليت هاي قرآني بخش قرآن و تبديل آن به دار القرآن الكريم سازمان تبليغات اسلامي و كانون هاي قرآن در مراكز استان ها و شهرستان هايي كه سازمان تبليغات اسلامي در آن شهرستان ها نمايندگي داشت ، از طرف دار القرآن به آن مركز جهت برگزاري دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم اعزام مي شدم تا معلمين مورد نياز براي آموزش قرآن در تابستان ها و ماه مبارك رمضان ، آموزش لازم را ديده باشند و به تدريس يكنواخت قرآن كريم در سراسر كشور بپردازند .

براي آموزش يكنواخت قرآن كريم در سراسر كشور ، ابتدا با همكاري دو تن از اساتيد دار القرآن كريم ، جزوه آموزش قرآن كريم تهيه نموديم . سپس آن جزوه در دو سطح : يك براي خردسالان و دو براي بزرگسالان توسط اين جانب تكميل و براي معلمين قرآن نيز كتاب راهنماي تدريس روخواني قرآن كريم تاليف نمودم كه بعدها اصلاح و تكميل شد و الحمد الله اكنون به عنوان كتاب مشهور براي آموزش قرآن در اختيار علاقمندان مي باشد ، به طوري كه هر سال بيش از دويست هزار جلد روخواني قرآن كريم و ده هزار جلد راهنماي تدريس روخواني قرآن كريم چاپ و منتشر مي شود .

همزمان با فعاليت هاي قرآني در شهرستان ها ، كانون

قرآن سازمان تبليغات اسلامي قم را تاسيس و دوره هاي متعدد تربيت معلم قرآن كريم در طول سال براي طلاب ايراني و غير ايراني و عموم علاقمندان قرآن كريم برگزار مي نموديم كه الحمد لله با استقبال بسيار طلاب مواجه مي گرديد .

در كنار فعاليت هاي قرآني ، كار تحقيقات در زمينه هاي مختلف علوم قرآني را ادامه دادم و ضمن تكميل كتاب هاي قبلي ، كتاب هاي ديگري را تاليف كه در ادامه آورده ام .

در سال 1376 واحد قرآن مركز مديريت حوزه عليه قم را راه اندازي و اقدام به برگزاري دوره هاي تربيت معلم قرآن كريم ويژه طلاب علوم ديني (ايراني و غير ايراني) نمودم كه دوره هاي مذكور در سطح عالي و به صورت استدلالي برگزار مي شد .

كتاب رسم و ضبط مهارت هاي تدريس قرآن كريم اين جانب رتبه تشويقي كتب برگزيده حوزه را در اولين سال تشكيل اين نهاد به خود اختصاص داد و امسال نيز به عنوان خادم قرآن در استان قم انتخاب شدم .

خداوند را شاكرم كه در حدود 25 سال فعاليت هاي قرآني بيش ازپنجاه هزار نفر علاقمندان تدريس قرآن كريم ، معلمين آموزش و پرورش ، طلاب علوم ديني ايراني و غير ايراني اعم از خواهر و برادر ، دوره هاي آشنايي با مهارت هاي تدريس قرآن كريم را نزد اين جانب طي كرده اند ، و بيش از صد هزار نفر از كتاب هاي رسم و ضبط و مهارت هاي تدريس قرآن كريم استفاده كرده اند ، و بيش از دو ميليون نفر از كتاب هاي آموزش قرآن اين جانب بهره مند شده اند

.

اكنون به ياري خداوند در كنار حضور در درس خارج فقه آيت الله العظمي فاضل لنكراني به تدريس و تحقيق نيز مشغول مي باشم .

حجازي، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مهدي حجازي

محل تولد : شهرضا

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1303/1/1

زندگينامه علمي

نا به ساماني هاي واپسين روزهاي حكومت قاجار در كام زمانه شراره مي ريخت ، سال 1303 هجري بود . در كانون كهن علم و فلسفه شهر باستاني قمشه (شهرضا) و در خانه عالم بزرگ شهر «حاج سيد فضل الله حجازي» لبخندها مي شكفت و تولد سيد مهدي حجازي را با شادي مي آميخت ، او دوران كودكي را در خانواده اي كه در علم و تقوا سابقه ديرين داشت سپري كرد و از تربيت هاي علمي و اخلاق پدر و نياكان خويش پرتو گرفت.در آغاز جواني براي تحصيل علوم ديني رهسپار اصفهان گرديد. سالها در اصفهان با تلاش پيگير ، ساده زيستي ، خودسازي و باور پولادين ، رشته هاي ختلف فرهنگ اسلامي را فرا گرفت ، استادان او در اصفهان عبارت بودند از :آيت الله حاج شيخ عباسعلي اديب اصفهاني ، آيت الله ميرزا علي آقاي شيرازي ، آيت الله حاج شيخ محمد حسن نجف آبادي ، آيت الله طيب ، آيت الله خادمي ، آيت الله حاج آقا صدر كوهپايه اي ، آيت الله حاج شيخ احمد فياض .آيت الله حجازي در سال 1370 هجري براي تعالي بيشتر علمي و كسب تخصص فراتر فرهنگي و نيل به درجه عالي اجتهاد رهسپار نجف اشرف شد .وي علي رغم تنگناهاي مادي در طول 17 سال سكونت در نجف اشرف به فراگيري

پيگير علوم اسلامي پرداخت و از محضر مراجعي چون:حضرت امام خميني ، آيت الله العظمي حكيم، آيت الله العظمي خويي، آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي، آيت الله العظمي حاج سيد عبدالاعلي سبزواري، آيت الله العظمي حاج سيد جواد تبريزي، آيت الله العظمي حاج سيد يحيي يزدي رحمه الله عليهم اجمعين بهره كافي گرفت.دستيابي به درجه اجتهاد يكي از فرازمندترين فله هاي ارتقاي علمي و فقهي در حوزه هاي علميه رسيدن به رتبه اجتهاد و گرفتن اجازه اجتهاد از مراجع بزرگي كه به ايشان اجازه اجتهاد داده اند عبارتند از :آيت الله العظمي سيد يحيي حسيني يزدي نجفي، آيت الله العظمي حاج سيد محمد جواد طباطبائي تبريزي نامبرده در اول نوشته خويش آيت الله حجازي را اين گونه وصف مي كند:سيد مهدي حجازي، دانشمند فاضل ، تقوا پيشه پيراسته، برگزيده بزرگان، پشتوانه دانشمندان اسلام، رهرو راه استوار صاحب ذوق آراسته به مرتبه اجتهاد رسيده اند.آيت الله العظمي سيد ابوالمعالي حاج سيد عبدالاعلي سبزواري، ايشان نيز در مرقومه خويش درباره آيت الله حجازي مي نويسد:حجه الاسلام حجازي با آراستگي اخلاق معارف اسلامي را فرا گرفته است، مباني احكام را استوار ساخته و به درجه اجتهاد رسيده است.

حجت، هادي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

هادي حجت

محل تولد : كرمان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب هادي حجت در سال 1347در شهر كرمان متولد شدم . تحصيلات ابتدايي را در دبستان احمدي و صفاري و راهنمايي را در مدرسه آيت الله سعيدي كرمان پشت سر گذاشتم. پس از يكسال تحصيل در رشته علوم تجربي در سال 1362وارد حوزه علميه كرمان شدم و در سال 1363 وارد حوزه

علميه قم ( مدرسه كرمانيها) گرديدم. در سال 1367 در امتحانات سراسري حوزه موفق به احراز رتبه اول پايه سوم گرديدم. در كنار دروس حوزوي در تابستان به صورت متفرقه دروس مقطع متوسطه را امتحان و در رشته علوم انساني ديپلم گرفتم. و همراه با دروس حوزوي از سال 1370 در مقطع كارشناسي رشته فلسفه دانشگاه شهيد بهشتي را آغاز كردم. و در سال 1375 در رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه تربيت مدرس تهران پذيرفته شدم و در سال 1377 با معدل 92/19 فارغ التحصيل گرديدم. پايان نامه اين مقطع با عنوان" بررسي و طبقه بندي فقه هاي مربوط به ترجمه هاي قرآن كريم به زبان فارسي" رتبه سوم كشوري را در رشته علوم قرآن و حديث كسب كرد.

در همان سال در مقطع دكتراي رشته علوم قرآن و حديث مركز تربيت مدرس قم پذيرفته شده و همزمان از سال 1376 در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن حوزه نيز مشغول به تحصيل شدم. و 4 سال دوره آموزشي آن را با موفقيت به اتمام رساندم. سال 1383 موفق به اخذ دكترا از مركز تربيت مدرس قم گريدم. از سال 11379به عنوان عضو هيأت علمي در دانشكده علوم حديث شهر ري به تدريس مشغول گرديده ام و هم اكنون عضو هيأت علمي و معاون آموزشي و تحصيلات تكميلي اين دانشكده ام.

حجتي، سيد محمدباقر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

دكتر سيدمحمد باقر حجتى(متولد بيست و پنجم اسفند ماه 1311 -بابل)، نام آشنايى در ميان محققان و مدرسان علوم قرآنى است كه نيم قرن از عمر پرمايه خويش را صرف تعليم و تدريس در اين حوزه معنوى كرده است. او از معدود

روحانيانى است كه در كنار طى مدارج حوزوى نزد علماى دينى، تحصيلات عالى را نيز تا دريافت درجه دكتراى حكمت و فلسفه از دانشگاه تهران ( در سال 1346)ادامه داده و در هر دو حوزه تحصيل، مقام و جايگاه ويژه اى يافته است. سيدمحمدباقر در كنار اين دو حوزه معرفتى، در شاخه كتابدارى نيز، خدمات قابل توجهى را براى فهرست نويسى كتب دينى به ثمر رسانده و نخستين تلاشهاى جدى براى تدوين نسخ خطى كتابخانه دانشكده الهيات _ كه سالها سرپرستى آن را نيز بر عهده داشته _ توسط او انجام شده است.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميگرايش : علوم قرآني و حديثوالدين و انساب : سيد محمد باقر حجتي ،فرزند مرحوم حضرت حجه الاسلامي والمسلمين سيد محمد حجتي ،فرزند مرحوم حضرت آيه العظمي سيد محمد باقر حجتي مازندراني بار فروشي ملا محلي است.جدشان حضرت اليه العظمي سيد محمد باقر حجتي از مراجع تقليد در مازندران و از شاگردان آيات عظام سيدمحمدكاظم طباطبايى و محمدكاظم خراسانى و ملاعبدالله مازندرانى در حوزه علميه نجف بوده است .پدر دكتر حجتي از علما و ائمه جماعت خوشنام شهرستان بابل بوده كه هم اكنون ياد و مزار او و مقام و مزار جدش سخت مورد احترام مردم شهرستان مذكور است.خاطرات كودكي : سيدمحمدباقر حجتي در خانواده اى مذهبي به دنيا آمدو به فراخور محيط، از كودكى با مشى دينى خانواده، راه و رسم شريعت و ديندارى آموخت و تحصيلات ابتدايى را در بابل آغاز كرد در مدرسه نيز شوق آموختن علوم قرآنى در او با حضور خانمى به نام صبورى كه معلم قرآن مدرسه بوده ومشوق

سيدمحمدباقر خردسال بيشتر مى شود. «… چون تنها كسى كه در كلاس درس ايشان بيش از ديگران به روخوانى قرآن آشنا بود، مرا شناسايى كرده بودند [و] همواره تشويقم مى كردند. لكن اين خانم شيداى قرآن _ به علت بيمارى سل _ در جوانى دنياى فانى را وداع گفت و اين بنده در همان دوران كودكى آن چنان از مرگ زودرس اين آموزگار دلسوز قرآن، گرفتار افسردگى و اندوه مداوم بودم كه نمى توانستم باور كنم جاى ايشان در دبستان خالى است و همواره خاطره علاقه بى حد وحصر ايشان به قرآن وتقوى و عفت … در ذهنم تجديد مى شود و مرا افسرده و متأثر مى كند »تحصيلات رسمي و حرفه اي : تحصيلات رسمي سيد محمد باقرحجتي از زبان ايشان به قرار زير است: من از همان اوان كودكي در كنار پدرم (پدرم امام جماعت يكي از مساجد بابل بود و مجلس تفسير قرآن نيز داشت)بودم و عشق و علاقه به قرآن ، از همان دوره در من ايجاد شد. به همين دليل بعد از چند سال تحصيل در حوزه بابل به قصد ادامه تحصيلات حوزوي ، به مدرسه مروي تهران رفتم. در همان زمان به دانشگاه تهران راه يافتم و بعد از اخذ مدرك ليسانس وارد مقطع دكترا شدم ( در آن زمان دوره فوق ليسانس وجود نداشت ). در سال 1346 با ارائه پايان نامه موفق به اخذ درجه دكترا در رشته فلسفه شدمخاطرات و وقايع تحصيل : از وقايع مهم سيد محمود باقر حجتي سفر وي به سوريه و انجام تحقيقات و مطالعاتي پيرامون علم حديث و زبان عربي بود.فعاليتهاي

ضمن تحصيل : سيد محمدباقر حجتي در كنار تحصيل در رشته الهيات در دانشگاه تهران، به تحصيل علوم قرآني و حديث در حوزه علميه مشغول بود.استادان و مربيان : سيدمحمد باقر حجتي در طى اين دوران در محضر استادان بنام مدرسه مروى همچون سيد صدرالدين رضوى، حاج ميرزا ابوالقاسم گرجى ، علامه شعرانى ، علامه محمدتقى جعفرى و علامه مرتضى مطهرى ، ميرزا باقر آشتيانى ، سيد ابوالقاسم رفيعى قزوينى و… به تلمذ و تحصيل مي پرداخت و در بيرون از مدرسه نيز سيرحكمت و فلسفه اسلامى را نزد علامه مرتضى مطهرى دنبال مى كند. همزمان با تحصيل در مدرسه مروى، با تشويق دوستان و آشنايان ، در آزمون ورودى دانشكده معقول و منقول _ كه اكنون با نام دانشكده الهيات و معارف شناخته مى شود _ شركت مى كند و به جمع دانشجويان رشته فقه و مبانى علوم اسلامى دانشگاه تهران مى پيوندد. دوره ليسانس را در محضر استادان نامى دانشكده همچون ميرجلال الدين محدث ارموى، مهدى الهى قمشه اى، سيدمهدى حميدى، سيدمحمدباقر سبزوارى، احمدناظرزاده كرمانى، سيدكمال الدين نوربخش، محمدباقر هوشيار، محمدعبده بروجردى، مجتبى مينوى، سيدحسن تقى زاده و ديگران با كسب امتيازات و نمرات عالى به پايان مى برد و دوره دكترا را نيز در رشته حكمت و فلسفه اسلامى همان دانشگاه با احراز مقام اول به اتمام مى رساند. در دوره دكترا نيز از محضر استادان شيخ محمدعلى حكيم، حاج حسين على راشد، محمود شهابى وغلامحسين صديقى و احمد فرديد استفاده مى كند.وقايع ميانسالي : سيد محمدباقر حجتي پس از اخذ دكتري در سال 1346 به عنوان استاديار به استخدام دانشگاه تهران

منصوب شد، وي برخلاف رشته تحصيلي اش ، به دليل علاقه وافر به علوم قرآني به تدريس در رشته زبان و ادبيات عرب و ترجمه و قرائت و تفسير قرآن پرداخت و به تدريج پايه گذار رشته علوم قرآن و حديث در دانشگاه تهران بعد از انقلاب اسلامي شد و از آن زمان تاكنون علاوه بر تدريس و تأليف و ترجمه ، مديريت دانشكده الهيات ومعارف اسلامي/گروه علوم قران وحديث ، را بر عهده دارد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : سيد محمد باقر حجتي از سال 1339 ه.ش استاد گروه الهيات و معارف اسلامي دانشكده اللهيات دانشگاه تهران بوده است. وي مدتي مدير گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران و دانشگاه تربيت مدرس و عضو فرهنگستان دمشق ( مجمع اللغه العربيه) و ساير مجامع و انجمن هاي علمي قرآني بوده است. رياست دايره كتابداري و راهنمايي و كتاب يابي كتابخانه دانشگاه الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران از سال 1344-1366 رياست كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران از سال 1355 تا 1358 مديريت گروه فرهنگ عربي و علوم قرآني از سال 1352 تا 1355 و مديريت علوم قرآن و حديث از سال 1365 تا كنون در دانشگاه تهران مديريت گروه علوم قرآن و حديث از سال 1365 تا 1380در دانشگاه تربيت مدرس معاونت پژوهشي دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران از سال 1369 تا 1380 عضويت هيئت گزينش كتاب از سال 1361 تا 1373 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عضويت كميته برنامه ريزي الهيات در شوراي عالي برنامه ريزي از تاريخ 1364 تا 1382 از سوي وزارت فرهنگ و

آموزش عالي داور و عضو كميته تخصصي علوم انساني جشنواره خوارزمي از تاريخ 1370 تا 1383 عضويت شوراي پژوهشي دانشگاه تهران از سال 1370 تا 1380 عضويت كميته تخصصي علوم انساني معاونت پژوهشي دانشگاه تهران از سال 1370 تا 1374 مشاور سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي از تاريخ 1367 تا 1374 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عضويت شوراي پژوهشي دانشگاه امام صادق و مسئوليت پژوهشي گروه علوم قرآن و حديث همين دانشگاه در سال 1373 عضويت فرهنگستان دمشق «مجمع الغه العربيه به دمشق» در سال 1365 رسمابه عنوان عضو اين فرهنگستان از جمهوري اسلامي ايران انتخاب شد.فعاليتهاي آموزشي : سيد محمد باقر حجتي از سال 1339 به تدريس علوم قرآني و حديث در دانشگاه تهران و ديگر دانشگاههاي معتبرايران از جمله دانشگاه تربيت مدرس مشغول بوده است. عناوين دروس آموزشي ارائه شده توسط ايشان: كارشناسي ارشد علوم قرآني 1 علوم قرآني 2 دكتري تحقيق درباره ترجمه قران تفسير 2 نقدمكاتب وروشهاي تفسيري 1 ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مطالعه، تحقيق و تاليف كتابها و مقالات علمي بي شمار در زمينه علوم قرآني و حديث حاصل فعاليت هاي سيد محمدباقر حجتي بوده است.آرا و گرايشهاي خاص : سيد محمد باقر حجتي از جمله دانشمنداني است كه تحصيلات دانشگاهي جديد را با تحصيلات حوزوي قديم همراه كرده و با تلفيق اين دو. آثاري بديع آفريده است و ديدگاهي نوين به علوم قرآني حديث بخشيده است.جوائز و نشانها : · جايزه احراز رتبه اول در مسابقه مقاله نويسي راجع به كودكان و نوجوانان از حوزه علميه قم در سال 1356به مناسبت نگارش مقاله (كارآيي

تشويق و تنبيه در تربيت كودكان و نوجوانان). · جايزه و لوح تقدير بهترين پژوهش كاربردي ادبيات و علوم انساني ،دانشگاه تهران در سال 1354 به مناسبت نگارش مقاله تحقيق درباره ابن عباس و مقام وي در تفسير كه در شماره 17 و 18 مجله مقالات و بررسي ها در سال 1353 چاپ و منتشر شده است. · جايزه و لوح تقدير به مناسبت انتخاب كتاب پژوهشي در تاريخ قرآن كريم به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران در سال 1363 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي · جايزه و لوح تقدير به مناسبت طرح و تدوين كتاب "فهرست موضوعي نسخه هاي خطي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ايران" كه در سال 1370 حائز رتبه اول طرحهاي علوم انساني در پنجمين جشنواره خوارزمي شناخته شد. · جايزه و لوح تقدير كتاب فوق الذكر : علاوه بر اينكه اين كتاب حائز رتبه اول طرحهاي علوم انساني را دريافت كرد،در 1371 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كتاب سال شناخته شد. · جايزه و لوح تقدير به مناسبت انتخاب ايشان به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران در سال 1369. · جايزه و لوح تقدير استاد نمونه كشور در سال تصيلي 1372 -1371 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد و آموزش عالي. · لوح تقدير به مناسبت خدمتگزاري به ساحت قرآن كريم و معرفي دكتر سيد محمد باقر حجتي، به عنوان يكي از خادمين قرآن كريم در سال 1373 از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. · دريافت اجازه روايت از دانشمندان برجسته مصري محمد غزالي در سال 1367 در ايام اقامت در الجزاير ضمن شركت در

بيست و دومين كنفرانس اسلامي در الجزاير. . برگزيده شده به عنوان چهره ماندگار علوم قرآن و حديث در دومين همايش چهره هاي ماندگار سال 1381 · دريافت جايزه و لوح تقدير و نشان درجه يك پژوهش در سال 1384 از سوي دانشگاه تهران. . دريافت لوح تقدير به مناسبت انتخاب كتاب "فهرست موضوعي نسخ هاي خطي عربي در كتابخانۀ جمهوري اسلامي ايران "تاليف سيد محمد باقر حجتي به عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران (در دوره دهم) از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چگونگي عرضه آثار : مقلات چاپ شده در نشريات معتبر علمي : - مقالات بزبان فارسي: 74 مقاله - مقلات بزبان عربي : 16 مقاله - مقالات بزبان انگليسي و تركي : 5 مقاله - بقيه مقالات : 21 مقاله استاد راهنما پايان نامه هاي كارشناسي ،كارشناسي ارشد و دكتري : بيش از 300 پايان نامه

--------------------------------------------------------------------------------

آثار : nbsp1 آداب تعليم و تعلم در اسلام (ترجمه كتاب «منية المريد في آداب المفيد و المستفيد» شهيد ثاني) ويژگي اثر : تاليف- نشر بنياد قرآن -13602 آداب تعليم و تعليم در اسلام ويژگي اثر : ترجمه -13593 ابليس في القرآن و الحديث ويژگي اثر : تاليف- بزبان عربي-4 ابن عباس و مكانته فيا التفسير و المعارف الاخري ويژگي اثر : ترجمه,دارالروضه ,١٣٧٨5 ابن عباس و مكانته فيا التفسير و المعارف الاخري ويژگي اثر : تاليف,دارالروضه ,١٣6٩6 اسباب النزول ويژگي اثر : تاليف -دفتر نشر فرهنگ و ارشاد اسلامي7 اسلام در كنار مصيبت ديدگان و افسرده دلان (ترجمه «مسكن الفؤاد عند فقد الاحبّة والاولاد» از شهيد ثاني) ويژگي اثر : ترجمه -13638 اسلام

و تعليم و تربيت (بخش اول: تربيت – بخش دوم: تعليم) در دو مجلد nbsp9 پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ويژگي اثر : تاليف - انتشارات نهضت زنان مسلمان -برنده جايزه كتاب سال 1363 -تاريخ قرآن» اصطلاح تازه اي است كه اول بار «تئودورنولدكه» مستشرق بزرگ آلماني آنرا بكار برد و مرحوم ابوعبدالله زنجاني در پي اين نامگذاري كتابي تحت عنوان «تاريخ القرآن» به نگارش آورد و قبل از انقلاب نيز رساله اي در همين زمينه توسط استاد محمود راميار تأليف گرديد. براي تدوين كتاب «پژوهشي در تاريخ قرآن كريم» سالها توسط مؤلف محترم كوشش محققانه اي بعمل آمده است. كتاب با بحث از عناوين و اسامي قرآن كريم آغاز شده و سپس به وحي الهي سخن به ميان آورده است. آنگاه تحقيق فشرده اي در زمينه نزول قرآن و اولين و اخرين آيات نازله ارائه مي دهد. سپس فصولي تحت عنوان «آيه»و«سوره» به تحليل مباحث مخلف پيرامون اين دو عنوان پرداخته است. بحث پيرامون فواتح سور، حروف مقطّعه و شمار حروف و كلمات و آيات و پيدايش خط وخط عربي وامّي بودن پيامبر از ديگر مباحث اين كتاب است. سپس به نگارش قرآن در زمان پيامبر و بعد آن و موضوع جمع آوري آيات پرداخته و قرائت قرآن وقاريان آن را به تفصيل تشريح نموده است. جمع و ترتيب و تدوين قرآن و تاريخ آن موضوع ديگري است كه مؤلف محترم به تفصيل به آن مبادرت ورزيده است. تاريخ شيوه نگارش قرآن و اعراب گذاري كلمات و ارائه نمونه هائي از قرآن قديمي و خطوط مختلف ادامه بحث مي باشد. كتاب با فهرست هاي

ارزنده اي تكميل گرديده است. 10 پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ويژگي اثر : برگزيده كتاب سال جمهوري اسلامي ايران11 تاريخ شيعه ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨12 تاريخ شيعه ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣6٨13 تاريخ اديان ويژگي اثر : ترجمه -دفتر نشر فرهنگ اسلامي در سال 137614 تعليم و تربيت اسلامي ويژگي اثر : تاليف -136215 تفسير كاشف ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨،جلد 1 اين كتا با با همكاري عبدالكريم بي آزار شيرازي ترجمه شده است.16 تفسير كاشف در7 جلد ويژگي اثر : تاليف,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣6٨17 تفسير سوره واقعه ويژگي اثر : تاليف- 136118 تقديم و تصحيح پاره اي از رسالات حكمي و عرفاني حكيم قايني ويژگي اثر : اين كتاب در دست طبع و انتشار است.19 توضيح البرهان در تجويد قرآن ويژگي اثر : ترجمه -دفتر نشر فرهنگ و اسلامي و سازمان همت در سال 138120 چهارده مقاله ويژگي اثر : اين كتاب كه اكثر گفتارهاي آن مربوط به تفسير و علوم قرآن است-136121 در حريم كعبه _حاوي حكمتهاي عرفاني مناسك حج ويژگي اثر : تاليف - بزان عربي-مركز تحقيقات حج ,١٣٧٧22 در حريم كعبه _حاوي حكمتهاي عرفاني مناسك حج ويژگي اثر : ترجمه,مركز تحقيقات حج ,١٣٧٨23 درآمد به تحقيق در اهداف و مقاصد سوره هاي قرآن كريم ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨24 درآمد به تحقيق در اهداف و مقاصد سوره هاي قرآن كريم ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣6٩25 روانشناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي (ترجمۀ كتاب «الدراسات النفسية عند المسلمين و الغزالي بوجه خاص» از

دكتر عبد الكريم عثمان) در دو مجلد ويژگي اثر : ترجمه - 136126 سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو تا اواخر قرن دوم هجري nbsp27 سيري در سيره نويسي ومروري براحوال وآثارپارهاي ازسيره نويسان ويژگي اثر : تاليف,مشهد كنگره جهاني حضرت رضا(ع) ,١٣٧١28 سيري در سيره نويسي ومروري براحوال وآثارپارهاي ازسيره نويسان ويژگي اثر : ترجمه,مشهد كنگره جهاني حضرت رضا(ع) ,١٣٧٨29 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي در 4 جلد كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ويژگي اثر : ..,تاليف,انتشارات سروش ,١٣٧630 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي در كتابخانه هاي جمهوري اسلامي اي ويژگي اثر : تاليف,تهران سازمان مدارك انقلاب اسلامي ,١٣٧6،اين كتاب در دوره دهم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران ،از طرف وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي معرفي و برگزيده شده است.آشنايي با كتاب:« فهرست موضوعي نسخ هاي خطي عربي در كتابخانۀ جمهوري اسلامي ايران »: فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ايران و تاريخ علوم و تراجم دانشمندان اسلامي / نگارش سيد محمد باقر حجتي به كوشش سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي.- تهران : سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ، سروش ( انتشارات صدا و سيما)، 1370.- ج. بالاي عنوان : كشاف الفهارس و وصاف المخطوطات العربيه في مكتبات فارس. مندرجات : ج 1، علوم قرآني ، قرائت و تجويد. كتابخانه هاي كشور ما هزاران نسخۀ بسيار ارزشمندِ كتابهاي عربي و اسلامي را تا كنون حفظ كرده است. ولي متأسفانه هنوز بطور شايسته معرفي نشده و جهان عرب و غير آن از اين ذخائر گرانبها اطلاعي ندارند. مسلماً فهرست كردن و معرفي آنها امري ضروري و خدمتي شايان به

معارف اسلامي و نشان دهندۀ اهتمام و عنايت ايرانيان به ميراث فرهنگي اسلامي است. گرچه مستشرقان مانند سزگين و بروكلمان در اين زمينه كارهايي به انجام رسانيده اند وليكن اين كتاب با شيوۀ خاص خود در زبان فارسي حقاً اثري ابتكاري و منحصر بفرد است. و بدون ترديد راه همواري را پيش روي محققان اسلام و اسلام شناسان قرار مي دهد. اميد است با همّت والاي مؤلف محترم و به وجود آمدن امكانات، بيش از پيش شاهد تكميل و عرضۀ بقيۀ مجلدات اين اثر نفيس به بازار دانش وتحقيق باشيم. 31 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي ويژگي اثر : ترجمه,انتشارات سروش ,١٣٧٨32 فهرست موضوعي نسخه هاي خطي عربي كتابخانه هاي جمهوري اسلامي اي ويژگي اثر : ترجمه,تهران سازمان مدارك انقلاب اسلامي ,١٣٧٨33 فهرست نسخ خطي ويژگي اثر : فهرست بسياري از نسخه هاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران توسط استاد دكتر سيد محمد باقر حجتي تهيه شده است كه بالغ بر دهها جلد بوده اند.34 فهرست نسخه هاي خطي و عكسي (كتابخانه دانشكده الهيات و معرف اسلامي دانشگاه تهران) در دو جلد ويژگي اثر : تاليف - انتشارات دانشگاه تهران در سال 134835 فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه (دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران) ويژگي اثر : تاليف -انتشارات دانشگاه تهران-134536 فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه ملي ملك در شش جلد ويژگي اثر : تاليف - 1352 توسط انتشارات آستان قدس رضوي37 گامي فراسوي روانشناسي اسلامي ويژگي اثر : ترجمه -دفتر نشر فرهنگ و ارشاد اسلامي38 گزيده كتاب آداب تعليم و تربيت در ايلام ويژگي اثر : تاليف- چاپ

توسط وزارت آموزش و پرورش -136139 مجموعه بحثهاي تربيتي ويژگي اثر : تاليف- 136240 مختصر تاريخ القرآن الكريم ويژگي اثر : اين كتاب به اهتمام رايزني فرهنگي ايران در دمشق با تيراژ چندين هزار.41 مدخلي بر كاوش در تاريخ اديان ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٧42 مدخلي بر كاوش در تاريخ اديان ويژگي اثر : ترجمه,دفتر نشر فرهنگ اسلامي ,١٣٧٨43 مقدمه اي بر تاريخ قرائات قرآن كريم ويژگي اثر : ترجمه,سازمان حج و اوقاف وامور خيريه ,١٣٧٨44 مقدمه اي بر تاريخ قرائات قرآن كريم ويژگي اثر : ترجمه,سازمان حج و اوقاف وامور خيريه ,١٣6645 ميثاق در قرآن ويژگي اثر : تاليف-با همكاري جناب آقاي دكتر عبدالكريم بي آزار شيرازي-136446 نمي ازيم اسرار قران كريم ترجمه «من اسرار القرآن» اثر دكتر مصطفي محمود ويژگي اثر : ترجمه -

برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد سوم)

حر عاملي، احمد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد ابن حسن بن على مشغرى، از دانشمندان شيعه عهد صفوى (و. 1040 ه.ق.- ف. پس از 1120 ه.ق.) وى برادر محمد شيخ الاسلام مشهور است. او پس از مرگ برادر در 1104 به مقام شيخ الاسلامى رسيد و در 1115 به دستور شاه سلطان حسين صفوى به اصفهان رفت.

از آثار او: تاريح صغير، تاريخ كبير، تفسير قرآن، جواهر كلام، حاشيه بر مختصر نافع را بايد نام برد.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

حسن پور، ابوالقاسم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابوالقاسم حسن پور

محل تولد : گناباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/1/1

زندگينامه علمي

آقاي ابوالقاسم حسن پور در سال 1336هجري شمسي در خانواده اي متدين و كاملا مذهبي در شهرستان گناباد ديده به جهان گشود. نامبرده دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد و در پي تشويق خانواده و اطرافيان و علاقه خود به فراگيري علوم ديني وارد حوزه علميه گناباد گرديد از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از درس بزرگان آن ديار بهره هاي علمي فراوان برد اما شوق زايد الوصف او به تحصيل او را به مشهد مقدس كشاند و ضمن انس با آستان ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع) از درس بزرگان آن ديار همچون آيت الله مرتضوي، آيت الله صالحي و آيت الله رضا زاده بهره ها برد.استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته علوم قرآني در مقطع كارشناسي ارشد در سال 1379از دانشگاه رضوي فارغ التحصيل گرديد و پايان نامه خود را با عنوان" كمال انسان در قرآن" به اتمام

رسانيد. ايشان ضمن تبليغ و تدريس، به امر تحقيق و پژوهش هم مشغول مي باشد و در زندگي سراسر علمي خود جز به كلاس و درس و قلم و كتاب و تحقيق و نگارش و تأليف به چيز ديگري نينديشيده است كه مقالات "المعجم في لغت القرآن" و "اهل البيت في القرآن الكريم" و... از جمله آثار ايشان است.

حسن زاده آملي، حسن

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حجه الاسلام والعلم الاعلام آقا شيخ حسن حسن زاده آملى متولد 1307 شمسي از افاضل ممتاز حوزه علميه صاحب تقويم رسمى و تأليفات ارزنده است. تولدش در آمل واقع شده و در مهد علم و تقوا تربيت يافته و دروس مقدماتى را تا متوسطه خوانده و بدروس علميه عربى پرداخته و سپس بتهران عزيمت نموده و از اساتيد بزرگ تهران چون مرحوم آيه الله آملى و آيه الله شعرانى و آيه الله حاج ميرزا احمد آشتيانى و آيه الله حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى و ديگران در رشته هاى علوم عقلى و نقلى استفاده نموده آنگاه بقم مهاجرت و رحل اقامت افكنده و از محضر آيات عظام حوزه علميه چون آيه الله آملى حاج ميرزا هاشم و ديگران بهره مند گرديده و در مدرسه علميه سعادت بتدريس فقه و اصول اشتغال دارد.

داراى تأليفات عديده اى مانند تقويم حسن زاده و 5 جلد شرح نهج البلاغه مرحوم ميرزا حبيب الله هاشمى خوئى از جلد 15 تا جلد 19 ميباشد. و كتابى در ولايت و غيره دارند كه 15 مجلد آن بطبع رسيده و بقيه آماده براى طبع ميباشد.

مرحوم آيه الله حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى تقريظ مفصلى براى شرح ايشان مرقوم كه در اول جلد 15 شرح نهج البلاغه خوئى مذكور ميباشد و در آخر جلد 14 شرح مزبور

درباره ى معظم له چنين نوشته اند:

(ثم ان حضره الفاضل الاديب العالم الاريب الجامع بين العلوم العقليه والنقليه والحائز للملكه العلميه والعمليه الشيخ المؤتمن الشيخ حسن الاملى ضاعف الله قدره و اجزل اجر له تصدى لشرح باقى كتاب نهج البلاغه و هوالحرى به والمتوقع منه و هو كما قال بعض الانصار كما قيل عذيقها المرجب و جذيلها المحكل فقد جربته سنوات عند قرائه مختلف العلوم على حاز الرتبه القصوى و فاز بالقدح المعلى و نرجو من الله له التوفيق و لنا.

العبد ابوالحسن الشعرانى

تأليفات و تصحيحات

آثار عرفاني و اخلاقي

لقاء الله

وحدت از ديدگاه عارف و حكيم

انه الحق

ولايت تكويني

عرفان و حكمت متعاليه

الهي نامه متن الهي نامه

انسان در عرف عرفان

كلمه عليا در توقيفيت اسماء

اصول و امّهات حكمي و عرفاني

تصحيح رساله مكاتبات

تصحيح و تعليق تمهيد القواعد

تصحيح . تعليق شرح فصوص قيصري

تصحيح و تحشيه رساله تحفة الملوك في السير و السلوك

مفاتيح المخازن

شرح فصوص الحكم

مشكاة القدس علي مصباح الأنس

شرح طايفه اي از اشعار و غزليات حافظ

نور علي نور در ذكر و ذاكر و مذكور

باب رحمت

نامه ها برنامه ها

قرآن و عرفان و برهان از هم جدايي ندارند

آثار فلسفي و منطقي

اتحاد عاقل به معقول

نصوص الحكم بر فصوص الحكم

رساله جعل

صد كلمه

تصحيح اسفار اربعه

تصحيح و تعليق كتاب نفس شفاء

رساله اي در تضاد

رساله اي در اثبات عالم مثال

رساله اي در حركت جوهري

ممدّ الهِمَم في شرح فصوص الحِكَم

رساله نفس الأمر

نهج الولايه

درر القلائد علي غررِ الفَرائد

النور المتَجَلّي في الظّهور الظِّلّي

مفاتيح الاَسرار لسلّاك الأسفار

سرح العيون في شرح العيون

گشتي در حركت

الحجج البالغة علي تجرد النفس الناطقة

گنجينه گوهر روان

رساله اي در اثبات عالم مثال

رساله مُثُل

تصحيح و تعليق شرح اشارات

ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات

تصحيح و تعليق شفا

ترجمه و تعليقِ الجمع بين الرَّأيَين

رساله اعتقادات

الأصول الحكميّة

رساله رؤيا

من كيستم

رسالة

في التضاد

دروس معرفت نفس

نثر الدراري علي نظم اللئالي

آثار فقهي

رساله اي در مسائل متفرقه فقهي

تعليقات علي العروة الوثقي في الفقه

وجيزه اي در مناسك حج

آثار تفسيري

تصحيح خلاصة المنهج

انسان و قرآن

آثار كلامي

خير الأثر در رد جبر و قدر

تقديم و تصحيح و تعليق رساله قضا و قدر محمد دهدار

ليلةالقدر و فاطمه عليها السلام

رسالة في الإمامة

رساله اي در كسب كلامي

فصل الخطاب في عدم تحريف كتاب ربّ الأرباب

رسالة حول الرؤيا

آثار روايي

تصحيح نهج البلاغه

تصحيح سه كتاب (ابي الجعد ، نثر اللئالي ، طب الأئمّة)

تكملة منهاج البراعة

مصادر و مأاخذ نهج البلاغه

انسان كامل از ديدگاه نهج اليلاغه

شرح چهل حديث در معرفت نفس

رساله اي در اربعين

آثار رياضي و هيوي

دروس معرفة الوقت و القبلة

رساله كلّ في فلك يسبحون

رساله اي در تناهي ابعاد

تصحيح كتاب الإستيعاب في صنعة الأصطرلاب للبيروني

تعيين سمت قبله مدينه

الصحيفة العسجديّة في آلاتٍ رصديّة

الكوكب الدرّي في مطلع التّاريخ الهجري

رساله سي فصل

تعليق تحفة الأجِلَّة في معرفة القبلة

رساله قطب نما و قبله نما

تعليقه بر رساله مولا مظفر

رساله ميل كلّي

رساله ظِلّ

رساله تكسير دايره

تصحيح كتاب المناظر في كيفيّة الابصار

رساله اي در اختلاف منظر و انكسار نور

رسالة في تعيين البُعد بين المركزين و الأوج

رسالة في الصّبح و الشّفق

رساله اي پيرامون فنون رياضي

رساله اي در مطالب رياضي

دروس هيأت و ديگر رشته هاي رياضي

تصحيح و تعليق شرح جغميني

تصحيح و تعليق تحرير اصول اقليدس

تصحيح و تعليق اُكَرِ مانالاؤس

تصحيح و تعليق تحرير اُكَرِ ثاوذوسيوس

شرح زيج بهادري

تصحيح و تعليق شرح بيرجندي بر زيج الغ بيك

تصحيح و تعليق شرح بيرجندي بربيست باب

تصحيح و تعليق تحرير مجسطي

استخراج جداول تقويم

تصحيح و تعليق الدّرّ المَكنون و الجوهر المَصون

دروس معرفت اوفاق

شرح قصيده كُنوز الأسماء آثار ادبي

تقديم و تصحيح و تعليق نصاب الصِّبيان

تصحيح كليله و دمنه

تصحيح و اعراب اصول كافي

ديوان اشعار

قصيده

يَنبوع الحياة

مصادر اشعار ديوان منصوب به امير المؤمنين

تعليقه بر باب توحيد حديقة الحقيقة

تصحيح گلستان سعدي

تعليقه بر قسمت معاني مطوَّل

امثال طبري

آثار متفرقه

تقديم و تصحيح و تعليق خزائن

هزار و يك نكته

هزار و يك كلمه

مجموعه مقالات

ده رساله فارسي

كشيكل

مصاحبات مناجات علامه حسن زاده

- الهي، تا تو لبيك نگويي من كجا الهي گويم؟

- الهي، همه گويند: بده و حسن گويد: بگير

- الهي، همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد

- الهي، همه، حيوانات را در كوه و جنگل مي بينند و حسن در شهر و ده

- الهي، عمري آه در بساط نداشتم و اينك جز آه در بساط ندارم

- الهي، شكرت كه دنيايم آخرتم شد

- الهي، من در ذات خود متحيرم چه رسد به ذات تو

- الهي، شيدايي جانان را با حور و غلامان چه كار

- الهي، روزم را چون شبم روحاني بگردان و شبم را چون روز نوراني

- الهي، در جواني شكستم كه پيري، خود شكستگي است

- الهي، آن كه تو را دوست دارد، چگونه با خلق ات مهربان نيست؟

- الهي، اگر من بنده تو نيستم، تو كه مولاي من هستي!

- الهي، گرگ و پلنگ را مي توان رام كرد با نفس سركش چه كنم؟

- الهي، اگر ستارالعيوب نبودي، ما از رسوايي چه مي كرديم؟!

- الهي، قربان لب و دهانم بروم كه به ذكر تو گويايند

توصيه هايى از علامه حسن زاده آملى

دهان روح و تن

انسان دو دهان دارد: يكى گوش كه دهان روح او است و ديگر دهان كه دهان تن او است. اين دو دهان خيلى محترم اند. انسان بايد

خيلى مواظب آن ها باشد. يعنى بايد صادرات و واردات اين دهنها را خيلى مراقب باشد. آن هايى كه هرزه خوراك مى شوند، هرزه كار مى گردند. كسانى كه هرزه شنو مى شوند، هرزه گو مى گردند. وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پليد و كثيف مى شود. يعنى قلم او هرزه و نوشته هايش زهرآگين خواهد داشت. حضرت وصى، اميرالمؤمنين، عليه السلام فرمود: عمل نبات است و هيچ نبات از آب بى نياز نيست و آب ها گوناگون اند. هر آبى كه پاك است، آن نبات هم پاك و ميوه اش شيرين خواهد بود; و هر آبى كه پليد است، آن نبات هم پليد و ميوه او تلخ است.* خود عمل، حاكى است كه از چه آبى روييده شده است. وقت اندك و كار بسيار

بدان كه بايد تخم و ريشه سعادت را در اين نشأ، در مزرعه دلت بكارى و غرس كنى. اين جا را درياب، اين جا جاى تجارت و كسب و كار است; و وقت هم خيلى كم است. وقت خيلى كم است و ابد در پيش داريم. اين جمله را از اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كنم، فرمود: «ردوهم ورود الهيم العطاش» ; يعنى شتران تشنه را مى بينيد كه وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى كوشند و مى شتابند و از يكديگر سبقت مى گيرند كه خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پيغمبر و جوامع روايى كه گنج هاى رحمان اند اين چنين باشيد. بياييد به سوى اين منبع آب حيات كه قرآن و عترت است. وقت خيلى كم است و ما خيلى كار داريم. امروز و فردا نكنيد. امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى

را ببينيد، خواهيد ديد اكثر مردم به علت تسويف، به كيفر اعمال بد اين جاى خودشان مبتلا شده اند .» تسويف يعنى سوف سوف كردن، يعنى امروز و فردا كردن، بهار و تابستان كردن، امسال و سال ديگر كردن. وقت نيست، و بايد به جد بكوشيم تا خودمان را درست بسازيم.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)

حسني اردكاني، عبدالرسول

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالرسول حسني اردكاني

محل تولد : اردكان فارس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1321/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب عبد الرسول حسني اردكاني در اردكان فارس شهرستان سپيدان متولد شدم. پس از اخذ مدرك تحصيلي ششم ابتدايى، با رتبه اول در ميان 36 نفر دانش آموز، در مدرسه آقا بابا خان شيراز سه سال طلبه بودم . در سال 43 به قم آمدم و با آيت الله مكارم و آيت الله رباني شيرازي آشنا شدم دو دوره درس خارج اصول آيت الله مكارم شركت كردم. مقداري از اصول را نزد آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله سبحاني استفاده كردم. با تاييد ستاد انقلاب فرهنگي و جامعه مدرسين حوزه علميه قم مدت 12 سال در دانشگاه تهران معارف اسلامي تدريس نمودم. مدت 8 سال در دانشگاه آزاد قم و سه سال در دانشگاه قم تفسير قرآن و نهج البلاغه تدريس نموده ام. شرح لمعه و رسائل را نيز در حوزه تدريس نموده ام . از محضر آيت الله گلپايگانى، نوري همدانى، محمدي گيلانى، انصاري شيرازي و مقداري هم از محضر استاد مطهري استفاده كرده ام.

داراي مدرك ليسانس از دانشگاه قم مي باشم سال 1361، بيشتر از همه اصول و فقه و تفسير و عقايد را از محضر حضرت آيت الله

مكارم شيرازي بهره مند شده ام. مدت ده سال از سال 64 تا سال 74 مسئول تبليغات اسلامي راه آهن استان مركزي از قم تا نزديك درود انجام وظيفه تبليغي داشته ام.قائم مقام معاونت تهذيب و اخلاق حوزه علميه قم مركز مديريت هستم. در ماه محرم 56 به جاي حضرت حجت الاسلام و المسلمين آيت الله مجد الدين محلاتي شيرازي در ايرانشهر دهه عاشورا سخنراني داشتم روز سوم بود،عصرها جلسه عقائد براي نسل جوان داشتم بعد از جلسه متوجه روحاني بزرگواري شدم كه در گوشه حسينيه نشسته بودند نزديك رفتم سلام و احترام كردم فرمود" سيد علي خامنه اي "هستم به ايرانشهر تبعيد شده ام. تا روز 13 محرم كه در ايرانشهر بودم شبانه روز در خدمتشان بودم شب ها كه سخنراني مي كردم حضور داشتند. چند بار با اساتيد دانشگاه شرفياب محضر ايشان شدم كه مورد لطف و عنايت خاص قرار دادند.

حسني، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي اكبر حسني

محل تولد : لنگرود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1317/12/4

زندگينامه علمي

اينجانب علي اكبر حسني فرزند حبيب الله ، اسفند ماه 1317 در لنگرود گيلان متولد شدم و تا كلاس هفتم دبيرستان را همان جا گذراندم . در سال 1332 پدرم مرا به قم فرستاد و در مدرسه علميه خان ، حجره اي برايم فراهم شد. به سرعت و با پشتكار ، مقدمات از امثله ، صمديه ، سيوطي ، مغني ، مطول ، معالم ، قوانين و لمعتين را نزد علما و مدرسين آنروز خواندم ؛ رسائل و مكاسب شيخ انصاري (ره) را نيز خوانده و امتحان دادم .

در سال 1339 با اتمام كفايتين

بمدت يكماه و نيم در درس خارج علمي و استدلالي آيت الله شيخ عباسعلي شاهرودي(ره) و نيز آيت الله اراكي(ره) شركت كردم و همه مطالب را به عربي نوشته و مورد تشويق واقع شدم كه متاسفانه در حملات ساواك به فيضيه ، در دوم فروردين 1342 از بين رفت .بعد از فوت آيت الله بروجردي (ره) در درس امام خميني (ره) شركت كردم . بعد از سه سال كه تبعيد ايشان به تركيه و عراق پيش آمد ، به درس مراجع آن زمان آيات عظام گلپايگاني(ره) ، شريعتمداري(ره) ، حائري(ره) ، محقق داماد(ره) و ميرزا هاشم آملي(ره) مي رفتم. برخي از كتب آيت الله حكيم(ره) و آيت الله خوئي(ره) را استفاده و مطالعه مي كرديم ؛ اسفار را نزد علامه طباطبائي (ره) خواندم و فلسفه تطبيقي را نزد آقاي مهدي حائري(ره) و برخي دروس تكميلي را نزد مراجع فعلي خواندم .

حسين مقدم، يحيي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد يحيي حسين مقدم

محل تولد : نكاء

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1329/1/1

زندگينامه علمي

بعد از گذراندن دوره مكتب خانه در روستاي محل ولادت (سوچلما از توابع شهرستان نكاء) وارد حوزه علميه رستمكلأ (از توابع شهرستان بهشهر مازندران) شدم و از محضر آيت الله ابوالحسن ايازي تا سال 1349 شمسي استفاده كردم، دوره مقدمات و قسمتي از لمعين و معالم الاصول را در آن حوزه خواندم.

و در سال 1349 هجري شمسي روز شهادت امام همام موسي بن جعفر(ع) وارد حوزه علميه قم عش آل محمد(ص) صانها الله عن الحوادث شدم و دروس سطح را در محضر اساتيد بزرگواري كه قبلاً نام آنها ذكر شده تلمذ نمودم. تا اينكه از حدود

سال 54 و 55 در درس خارج آيت الله العظمي ميرزا هاشم آملي و آيت الله مكارم و آيت الله مشكيني و اساتيد ديگري كه نام آنها را قبلاً ذكر كرم شركت نمودم. و مدت سه سال بعد از پيروزي انقلاب در موسسه در راه حق از محضر آيت الله مصباح يزدي استفاده كردم.

لازم به ذكر است در ايام تابستان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و بعد از آن تا سال 1363 هجري شمسي در روستاي بادالسبر از توابع شهرستان نكاء در محضر آيت الله سيد خليل محمدي بادالسبري مشغول تحصيل بوده و در ضمن تدريس نيز مي نمودم.

حسيني ادياني، مسلم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مسلم حسيني ادياني

محل تولد : قائم شهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/1/1

حسيني ارسنجاني، محمدحسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيدمحمدحسن حسيني ارسنجاني

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1329/1/1

زندگينامه علمي

جمعي از اساتيد سطوح عاليه ، تفسير ، فلسفه ، منطق و كلام : آيات عظام سلطاني، فاضل لنكراني و آيات حسيني ارسنجاني ، حاج شيخ يحيي انصاري ، سيد محمد كاظم آيت الهي ، خزئلي ، مشكيني ، ستوده ، جوادي آملي ، مجد الدين محلاتي ، دوزدوزاني ، شب زنده دار ، و كريمي جهرمي ؛ اساتيد خارج فقه و اصول ، آيات عظام : گلپايگاني(ره) (5 سال فقه) ، مرتضي حائري يزدي (ره) (5 سال فقه) ، حسينعلي منتظري (15 سال فقه) ، هاشم آملي (ره) (4 سال اصول) . تدريس سيوطي ، معالم و لمعتين و نهج البلاغه .

حسيني شيرازي، صادق

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آيت الله العظمى سيد صادق حسينى شيرازى روز 20 ذى حجه 1360ق در كربلاى معلا ديده به جهان گشود.

وى دروس دينى و حوزوى را از بزرگان علما و مراجع در حوزه ى علميه فرا گرفت وبه درجات عالى اجتهاد نائل شد.

عالمان اسلامى ايشان را فقيهى جامع، اصولىِ مبرز وآشنا به علوم معقول ومنقول مى شناسند و به پرهيزكارى و زهد و ورع و فضايل اخلاقى ايشان اعتراف دارند.

ايشان در بيت مجدد شيرازى رحمة الله عليه كه خاندان علم وفضيلت و پرهيزكارى واجتهاد است رشد يافت.

نگارش آثار متعدد و گوناگون براى سطوح مختلف مردم از خصوصيات ايشان مى باشد كه در ادامه فهرست آنها خواهد آمد. ايشان همچنين براى فقها و مجتهدان درس ها و مباحثى را در فقه و اصول با استدلال علمى و دقيق و با روشى متين و زيبا و علمى

به رشته تحرير در آورده اند.

بيش از 30 سال است كه در بحث خارج فقه و اصول ايشان جمعى از علما و دانشمندان و فضلا حاضر مى شوند و برخى از مدرسان خارج در حوزه علميه قم و سوريه وشمارى از مبلغان نقاط مختلف دنيا از شاگردان اين عالم فرزانه مى باشند.

خاندان آيت الله العظمى شيرازى

آيت الله العظمى سيد صادق حسينى شيرازى از فرزندان زيد بن على بن الحسين بن على اميرالمؤمنين سلام الله عليهم است و در خاندانى پرورش يافته كه در طول يكصد و پنجاه سال اخير در فقاهت ومرجعيت معروف وشاخص بوده اند. در زير به نام برخى از اين اختران تابناك اشاره مى نماييم:

1. بزرگ مرجع آيت الله العظمى حاج سيد محمد حسن شيرازى قدس سره معروف به مجدد شيرازى صاحب نهضت مشهور تنباكو در ايران (وفات وى در سال 1312ق مى باشد)؛

2. بزرگ مرجع آيت الله العظمى ميرزا محمد تقى شيرازى قدس سره رهبر انقلاب 1920م در عراق (وفات وى در سال 1338ق مى باشد)؛

3. بزرگ مرجع آيت الله العظمى حاج سيد على شيرازى قدس سره فرزند مجدد شيرازى از بزرگان ومراجع شيعه در نجف اشرف (وفات وى در سال 1355ق مى باشد)؛

4. آيت الله العظمى آقا سيد اسماعيل شيرازى قدس سره (وفات وى در سال 1305ق مى باشد)؛

5. بزرگ مرجع حضرت آيت الله العظمى آقا سيد عبدالهادى شيرازى (وفات وى در 11 صفر 1382ق مى باشد)؛

6. بزرگ مرجع آيت الله العظمى سيد ميرزا مهدى شيرازى قدس سره (پدر ايشان) از بزرگان مراجع شيعه در كربلاى معلا (وفات وى در 28 شعبان 1380ق مى باشد)؛

7. بزرگ مرجع

آيت الله العظمى سيد محمد حسينى شيرازى اعلى الله درجاته (برادر معظم له) كه در 2 شوال 1422ق به رحمت ايزدى پيوست؛

8. آيت الله شهيد سيد حسن شيرازى اعلى الله مقامه (يكى ديگر از برادران معظم له) بنيانگذار حوزه علميه در كنار حرم مطهر حضرت زينب كبرى سلام الله عليها كه در 6 جمادى الثانى 1400ق در بيروت با ترور ناجوانمردانه دژخيمان بعث عراق به شهادت رسيد.

استادان

ايشان مراحل مختلف دروس علمى را زير نظر بزرگان علما و مراجع در حوزه علميه كربلا دنبال كردند و به درجات بالاى اجتهاد دست يافتند. برخى از استادان ايشان عبارتند از:

1. پدر بزرگوارشان حضرت آيت الله العظمى ميرزا مهدى حسينى شيرازى قدس سره .

2. برادر بزرگوارشان حضرت آيت الله العظمى حاج سيد محمد حسينى شيرازى قدس سره .

3. آيت الله العظمى آقا سيد هادى ميلانى قدس سره .

4. آيت الله العظمى آقا شيخ محمد رضا اصفهانى قدس سره .

5. آيت الله شيخ محمد شاهرودى قدس سره .

6. آيت الله حاج شيخ محمد صدقى مازندرانى قدس سره .

7. آيت الله حاج شيخ جعفر رشتى قدس سره .

8. آيت الله سيد كاظم مدرسى قدس سره .

مؤسسات

از جمله اهتمامات خاص ايشان توجه به امر مؤسسات دينى، فرهنگى، خيريه و خدماتى است. صدها مؤسسه دينى وفرهنگى، مساجد، حسينيه ها، شبكه هاى تلويزيونى، شبكه هاى ماهواره اى، راديو ، حوزه ها، زائرسرا، سايت هاى اينترنتى، مدارس، كتابخانه ها، مراكز انتشاراتى و درمانگاه ها تحت عنايات و ارشادات ايشان مشغول به فعاليت مى باشند.

توجه به اخلاق وتهذيب

اين بزرگ مرد علم و اخلاق نسبت به تربيت علمى و اخلاقىِ طلاب

و فضلا اهميت شايانى قائل است. دروس اخلاق ايشان كه در كشورهاى عراق، كويت و ايران ايراد شده است زبانزد همه علاقه مندان مكتب اخلاقى اسلام مى باشد و از محضر مباركش شمار فراوانى از فضلا و علما استفاده كرده اند. شايان ذكر است كه درس هاى اخلاق ايشان به صورت جزوه و كتاب چندين مرحله به چاپ رسيده است. اخلاق اسلامى و نمونه ايشان زينت بخش شخصيت والاى علمى معظم له مى باشد وهر شخصى كه با ايشان معاشرت داشته باشد خلق نيك و فضايل انسانى و خوشرويى معظم له، اولين چيزى است كه توجه او را جلب خواهد كرد.

دورى از مظاهر دنيا در كنار تقوا و ورع، توكل بر خدا، تواضع فراوان در برابر مردم، اخلاق نيكو، احترام به كوچك و بزرگ، صبر، پايدارى و ثبات قدم، تحمل مشكلات در راه اِعلاى كلمه حق، نشر ومعرفى فرهنگ اهل بيت عصمت وطهارت سلام الله عليهم، دوستى براى خدا و در راه خدا، خدمت به مردم و مدارا با آنان و محاسبه نفس شعار اين بزرگوار مى باشد كه خود، قبل از ديگران به اين امور عمل مى نمايد.

تأليفات

ايشان تأليف وتصنيف را در سن جوانى آغاز كرده و تاكنون نيز آن را دنبال مى كند. همچنين در موضوعات وابواب مختلف فقهى، اصولى، اعتقادى، فرهنگى و تاريخى تأليفاتى دارند كه در اين جا به برخى از آثار ايشان اشاره مى شود: _ بيان الفقه:

در چند مجلد كه جلد اول آن در باب اجتهاد و تقليد مى باشد و 72 مسأله از كتاب اجتهاد و تقليد را شامل مى شود و داراى 700 صفحه

مى باشد. اين كتاب در لبنان به چاپ رسيده و از تأليفات آن مرجع بزرگوار در كربلاى معلاست. _ بيان الأصول «10جلد»:

6 جلد آن (مجلدات مربوط به قاعده «لاضرر ولا ضرار» و استصحاب «قطع ظن» «تعادل و ترجيح») به چاپ رسيده است. اين كتاب شامل مباحث علمى، دقيق، استدلالى و مفصل در علم اصول بوده، از تأليفات ايشان در شهر مقدس قم مى باشد وتاكنون چندين مرتبه به چاپ رسيده است. _ توضيح شرائع الاسلام «4 جلد»:

شرح توضيحى بر كتاب شرائع الاسلام تأليف محقق حلى قدس سره شامل هزاران تعليق و توضيح در ابواب مختلف فقهى نظير عبادات و معاملات و ايقاعات و غيره مى باشد. اين كتاب از تأليفات ايشان در كربلاى معلا بوده و مورد توجه بسيار حوزه هاى علميه ومجامع علمى ودانشگاهى قرار گرفته و حتى به عنوان كتاب درسى و مرجعى مهم تعيين گرديده است. _ شرح تبصرة المتعلمين «2جلد»:

شرحى بر كتاب تبصرة المتعلمين في أحكام الدين مرحوم علامه حلى رحمة الله عليه بوده و ابواب مختلف فقه از طهارت تا ديات را مورد بررسى قرار مى دهد. اين كتاب از تأليفات ايشان در كربلاى معلا در سال 1382ق مى باشد وتاكنون چندين بار تجديد چاپ گرديده و اولين بار در نجف اشرف در سال 1382ق به چاپ رسيده است. _ شرح بر كتاب سيوطى «2جلد»:

شرح تعليقى است بر كتاب البهجة المرضية في شرح الألفية تأليف جلال الدين سيوطى. اين كتاب از كتب علمى و درسىِ حوزه هاى علميه و از تأليفات ايشان در كربلاى معلا در سال 1386ق مى باشد. در پى استقبال فراوان طلاب سطوح

حوزه چندين بار تجديد چاپ شده است.

_ شرح اللمعة الدمشقية «10جلد»:

شرح تعليقى جامع و كامل بر كتاب شرح اللمع_ة الدمشقية تأليف شهيد ثانى قدس سره كه از مهم ترين كتب درسى در حوزه علميه مى باشد و ان شاء الله به زودى چاپ خواهد شد. _ موجز در منطق:

در اين اثر اصول علم منطق به روشى آسان و روشن براى نوآموزان حوزه نوشته شده و در بعضى از حوزه ها جزء برنامه درسى قرار گرفته است. اين كتاب از تأليفات ايشان در كربلاى معلا در سال 1384ق مى باشد. ● كتاب هاى اعتقادى:

از جمله كتب مهم در دفاع از مذهب اهل بيت عليهم السلام مى توان به مجموعه كتاب هايى اشاره كرد كه اين عالم ربانى ومرجع بزرگوار تحرير نموده است. _ على سلام الله عليه در قرآن «2 جلد»:

در اين كتاب 711 آيه شريفه از قرآن كريم كه در بيان فضيلت و عظمت حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب سلام الله عليه ودر شأن ايشان نازل شده مورد بررسى قرار گرفته است. تمامى اين فضايل برگرفته از مصادر و كتب معتبر عامه مى باشد و بر اساس ترتيب سوره هاى قرآنى، از سوره حمد تا سوره اخلاص مى باشد. جمع آورى و تدوين آن در كربلاى معلا انجام شده است. _ فاطمه زهرا سلام الله عليها در قرآن:

شامل آياتى است كه پيرامون حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نازل شده است. اين كتاب بنابر مصادر و كتب عامه و در شهر مقدس قم در سال 1408ق تأليف شده است. تعداد صفحات اين كتاب 360 صفحه مى باشد وچندين بار

تجديد چاپ شده است. _ اهل البيت سلام الله عليهم در قرآن:

اين كتاب نيز شامل آياتى است كه در شأن و مقام باعظمت اهل بيت عليهم السلام نازل شده و از مصادر و كتب معتبر عامه جمع آورى گرديده واز سوره فاتحه تا كوثر را شامل مى شود و از تأليفات ايشان در كويت است و شامل 407 صفحه مى باشد. _ شيعه در قرآن:

موضوع اين اثر آيات شريفه اى از قرآن كريم است كه درباره شيعيان حضرت على بن ابى طالب سلام الله عليهما نازل شده. در اين كتاب تمامى شأن نزول ها، تأويل ها و تفسيرهاى آيات از كتب و مصادر عامه آورده شده است. _ حضرت مهدى سلام الله عليه در كتب اهل سنت:

اين كتاب شامل مجموعه زيادى از روايات نبوى پيرامون حضرت حجّت عجل الله تعالى فرجه الشريف است و تمامى مصادر آن از كتاب هاى عامه مى باشد. اين اثر ارزشمند از تأليفات ايشان در كربلاى معلاست و در 126 صفحه چندين بار چاپ شده كه نخستين چاپ آن مربوط به سال 1400ق در مؤسسة الوفاى لبنان مى باشد. _ حقائق عن الشيعة: (شيعه و اتهامات ناروا)

اين كتاب در اثبات عقايد و رد برخى شبهاتى است كه از طرف دشمنان مذهب مطرح شده و ايشان در اين كتاب با بيانى روشن، زيبا و آسان به اين شبهات پاسخ داده اند. كتاب مذكور از تأليفات آن بزرگوار در كربلاى معلاست كه در 80 صفحه چندين مرتبه به چاپ رسيده است. ● كتاب هاى فرهنگى:

در اين بخش به معرفى آثار فكرى و ارشادى معظم له مى پردازيم: _ قياس

در شريعت اسلامى:

اين كتاب مسأله مهم قياس و احكام آن را در شريعت و دين اسلام مورد بحث وبررسى قرار مى دهد و از تأليفات ايشان در شهر مقدس كربلاست. _ منزلت نماز جماعت در اسلام:

اين كتاب شامل مجموعه اى از احاديث شريفه در فضيلت نماز جماعت و بيان فلسفه و احكام آن است و ايشان در سن جوانى در كويت تأليف كرده اند. _ روزه:

فلسفه روزه و احكام آن كه به صورتى ساده و روان در كربلا تأليف شده و در نجف اشرف به چاپ رسيده است. _ حج

شامل احكام و مسائل مربوط به حج به صورت ساده و روان كه در كربلاى معلا تأليف شده است.

_ مقدماتى در اقتصاد اسلامى:

در اين كتاب كه در كويت و ايران به چاپ رسيده ويژگيهاى مهم اقتصاد اسلامى بررسى شده و تفاوت آن با ديگر مكاتب اقتصادى به روشنى نمايان شده است. _ اقتصاد و مشكل ربا:

بيانگر زيان هاى ربا در اقتصاد جهانى و راه حل آن مى باشد كه از تأليفات ايشان در سن جوانى است كه در كويت و ايران به چاپ رسيده است. _ اسلام و سياست: (السياسة من واقع الإسلام)

در اين كتاب ديدگاه اسلام درباره سياست وسيره رسول خدا، اميرالمؤمنين وائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين در زمينه مسائل سياسى شرح و توضيح داده شده است. اين اثر از تأليفات ايشان در كربلاست و شامل 414 صفحه مى باشد و ترجمه آن به نام اسلام و سياست در ايران به رشته چاپ در آمده است. _ شراب و جامعه:

زيان ها و مفاسد شراب در جامعه موضوع

اين كتاب است كه ايشان در كربلاى معلا در سن جوانى تأليف كرده اند و چندين بار در نجف و قم تجديد چاپ شده است. _ زشتى هاى بى حجابى:

شامل بحثى درباره ضرورت حجاب و مفاسد بى حجابى مى باشد كه از تأليفات ايشان در سن جوانى در كربلاى معلاست. _ داستان هاى آموزنده:

شامل مجموعه اى از داستان هاى آموزنده و از نوشته هاى ايشان در سن جوانى در كربلاى معلاست كه در نجف اشرف در سال 1378ق به چاپ رسيده است. _ حدود در اسلام:

اين كتاب درباره فلسفه حدود در اسلام و بيان شروط و احكام آن مى باشد و از تأليفات ايشان در كربلاى معلاست كه در بيروت به چاپ رسيده است. _ راهى به سوى بانك اسلامى:

اين كتاب ديدگاه كاملى درباره بانكدارى اسلامى ارائه مى دهد و مسائل و اشكالات برطرف شدن قانون ربا را در نظام بانكى بررسى مى نمايد و مسائل و وظايف مهم بانك هاى اسلامى را با توجه به آخرين نظريات موجود در قانون اقتصاد جهانى روشن و بيان مى كند. اين اثر 104 صفحه دارد و در سال 1392ق در كربلاى معلا تأليف شده و در سال 1972م در دارالصادق لبنان به چاپ رسيده است. • رجال و شخصيت ها

_ مالك اشتر نخعى:

شرح حال شخصيت وسردار بزرگ اسلام مالك اشتر نخعى رضوان الله تعالى عليه است كه در كربلا تأليف شده و در سال 1387ق در چاپخانه الغرى الحديثة در نجف اشرف به چاپ رسيده است. _ شهيد اول:

شرح حال و بيان زندگى مختصرى از شهيد اول شيخ شمس الدين ابو

عبد الله محمد بن جمال الدين مكى فرزند شمس الدين محمد مطلبى دمشقى عاملى جزينى همدانى است. اين اثر از تأليفات ايشان در كربلاى معلاست وضمن سلسله كتاب هايى تحت عنوان «بزرگان شيعه» مى باشد كه در نجف اشرف چاپ شده است. _ شهيد ثانى:

شرح حال مختصر شهيد ثانى شيخ زين الدين على بن احمد الجبل عاملى مى باشد. اين اثر از نوشته هاى آن بزرگ مرجع در كربلاى معلا و جزء سلسله كتاب هاى «بزرگان شيعه» است كه در نجف اشرف به چاپ رسيده است. _ پدر:

اين كتاب شامل بخش هاى آموزنده اى از زندگى مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد ميرزا مهدى شيرازى قدس سره مى باشد كه به مناسبت چهلمين سالگرد رحلت آن مرجع عظيم به رشته تحرير درآمده است.

شايان ذكر است تعدادى از كتاب هاى يادشده به زبان هاى فارسى، انگليسى، اردو، آذرى، كُردى، بنگالى، سواحلى، هندى و ديگر زبان ها ترجمه شده و به چاپ رسيده است.

اجازه مرحوم آيت الله العظمى سيد محمد شيرازى قدس سره

متن اجازه اجتهاد و ارجاع از طرف مرحوم حضرت آيت الله العمظى حاج سيد محمد حسينى شيرازى اعلى الله درجاته به حضرت آيت الله العظمى سيد صادق حسينى شيرازى دام ظله العالى در امور تقليد.

« ترجمه متن »

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام على محمد و آله الطاهرين

اما بعد، همان گونه كه از نزديك مشاهده كردم، حضرت آيت الله حاج سيد صادق شيرازى دامت تأييداته به مرتبه بالايى از مقام اجتهاد و همچنين مقام والايى از تقوا و عدالت رسيده است و ايشان را شايسته

مقام فتوا و تقليد و هر آنچه يك فقيه عادل عهده دار مى شود، مى دانم.

بنابراين رجوع به ايشان در كليه مسائل، مشروط به اجازه مرجع عادل وتقليد از ايشان جايز مى باشد، و او را به تقواى بيشتر و احتياط در كليه احوال كه راه نجات است توصيه مى كنم، همان گونه كه برادران ايمانى را سفارش مى كنم تا به گِرد ايشان جمع شده، از وجودشان در كليه زمينه ها استفاده كنند. خداى متعال توفيق دهنده وهدايتگر مى باشد و تنها او يارى دهنده است. محمد الشيرازى

حسيني كوهساري، اسحاق

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد اسحق حسيني كوهساري

محل تولد : نكا- ساري

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1328/2/15

زندگينامه علمي

حقير سيد اسحاق حسيني كوهساري در سال 1328 در روستاي كوهسار كتن از توابع شهرستان نكا متولد شدم. دوران ابتدائي تحصيل را در حوزه علميه نكا تحت نظر آيت الله سيموندهي طاب ثراه و سپس به مدت چهار سال در حوزه علميه امام صادق(ع) قم تحت نظر آيت الله دار ابكلائي ادامه تحصيل داده ام.

در سال تحصيلي 47-46 وارد حوزه علميه قم شده ام و در مدرسه سعادت تحت نظر آيت الله حسن زاده آملي و جوادي آملي تحت اشراف و نظر آن دو عزيز به تحصيل ادامه داده قوانين را نزد استاد دوزدوزاني، رسائل را نزد استاد اعتمادي، مكاسب را نزد استاد ستوده، كفايتين را نزد آيت الله سلطاني و اسفار را نزد حسن زاده آملي و جوادي آملي و استاد مصباح يزدي گذراندم. تقريبا دو دوره درس اصول و فقه آيت الله ميرزا هاشم آملي و مقدار اندكي از محضر آيت الله گلپايگاني و

مرتضي حائري و مدت 8 سال از محضر آيت الله تبريزي و مدت 6 سال از محضر آيت الله جوادي و مدت 4 سال از محضر آيت الله منتظري استفاده كرده ام.

تقريبا چند سال قبل از انقلاب وارد مدرسه در راه حق شده و دوره آموزشي دروس معارف و فلسفه و بقيه دروس موسسه را گذرانده و سپس وارد موسسه باقرالعلوم(ع) و بعد موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) شده ام .

مدت 12 سال به عنوان مدرس دروس معرفت شناسي ، انسان شناسي، و خداشناسي با طرح ولايت بسيج دانشجويي افتخار همكاري داشته ام و پايان نامه كارشناسي ارشد علوم قرآني موسسه را دريافت نموده ام.

حقير از سال 60-59 جز اولين گروهي بوده ام كه وارد دانشگاه تهران شده ام و از آن زمان تاكنون به عنوان تدريس معارف اسلامي 1 و 2 اخلاق ، تاريخ اسلام همكاري داشته ام و اكنون عضو گروه الهيات پرديس قم هستم و درس تفسير تاريخ قرآن و تاريخ تفسير و درس هاي وانسيه را به عهده دارم.

كتب و مقالاتي هم نگاشته ام كه خوشبختانه كتاب تاريخ فلسفه اسلامي به عنوان كتاب درس در مركز تخصصي فلسفه حوزه تحت مديريت استاد فياضي كه حقير افتخار تدريس متن كتاب را بر عهده دارم و مركز جهاني اهل بيت (جامعه المصطفي كنوني) و دانشگاه معارف اسلامي قم و برخي از دانشگاهها دولتي و آزاد جز كتب درس قرار گرفت و الان تحت چاپ است.

حقير كارشناسي ارشد فلسفه خبرگان بدون مدرك را هم گرفته ام و اخيراً تز دكتري نقد و بررسي مباني تفسير عرفاني را تحت نظر استاد سيد

محمد باقر حجتي و حبيب الله طاهري و مشاوره دكتر الهيات و دكتر سبحاني گذرانده ام.و اكنون مشغول نگارش تفسير سوره حمد به عنوان كتاب درس دانشگاه و آماده سازي پايان نامه جهت چاپ مي باشم.

در ضمن حقير افتخار روحاني كاروان در طول بيست سال را دارم و از نظر منبر و نوكري امام حسين قم و خطابه هم موفق هستم و در استانهاي مختلف افتخار نوكري را دارم و الان بواسطه عضويت هيئت علمي امكان رفتن به خارج از قم را ندارم تقريبا در لشكر 17 علي ابن ابي طالب و سپاه قم دانشگاه شهيد محلاتي افتخار همكاري را در اين ..... داشته و دارم.

حسيني، اسماعيل

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد اسماعيل حسيني

محل تولد : آذربايجان شرقي

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1356/3/30

زندگينامه علمي

بنده حقير در استان آذربايجان شرقي، شهرستان اهربخش خاروانا در روستاي نچق در سال 56 بدنيا آمدم بعد از آنكه به سن هفت سالگي رسيده ام ، تحصيلات ابتدائي را در همان محل طي كرده و چون در محل خودمان (روستاي نچق) مدرسه راهنمائي نبود لذا براي ادامه تحصيلات در مقطع راهنمائي به بخش خاروانا مراجعه كرده و در آنجا مشغول تحصيل در مقطع راهنمايي شدم .بعد از تعطيلات دوره راهنمايي به جهت اين كه علاقه زيادي حتي از دوران ابتدائي به درس هاي حوزه و علوم ديني داشتم تا در آينده روحاني خوبي باشم حتي در همان محل با اين كه معلمين اسرار مي كردند كه درس شما خوب است همين دروس را ادامه بدهيد با اين حال اين علاقه شديد مرا از آن درس هاي دوره دبيرستاني منصرف كرد و آمدم به

نزديكترين محل كه شهرستان جلفا و هادي شهر بود در آنجا به تحصيلات حوزوي مشغول شدم، بعد از يك سال تحصيل در آنجا ديدم وضعيت آنجا مرا قانع نمي كند و بر بنده چنان مفيد واقع نمي شود، براي ادامه تحصيل به حوزه علميه وليعصر(عج) تبريز انتقال گرفتم و ادامه تحصيلات مقدماتي را در آن حوزه مباركه گذراندم و در سال 80 به قم آمدم و در خدمت استاداني چون استاد محسن فقيهي و استاد فاطمي و استاد سيد حسن خميني و استاد سيدمحمد ابن الرضا خونساري درس رسايل و مكاسب و كفايه را آموختم و الان در خدمت آيت الله سبحاني و آيةالله مكارم شيرازي و استاد محمدابن الرضا درس خارج فقه و اصول را فرامي گيرم.

اينجانب بعد از طي دوره مقدماتي علاقه زيادي به تبليغ و تحقيق داشتم كه اين علاقه در سال 1385 كه از طرف مقام معظم رهبري به سال پيامبر اعظم(ص) نام گذاري گرديد مرا شديداً وادار نمود تا در آن .سال بتوانم كتابي در مورد آن حضرت به رشته تحرير درآورم. از آن سال به بعد هم اكنون مدتي است مشغول تحقيق در عنوانهاي مختلفي مي باشم از جمله:( كتابي به نام راهي بسوي سعادت«مواعظ و سفارشات رسول اكرم(ص) به علي (ع) و اباذر» كه چاپ شده ،و آداب زندگي در سيره رسول اكرم(ص) «اخلاقي-اجتماعي- عبادي -سياسي وچهل حديث» كه دردست چاپ است وكتابهايي در موضوعات كرامات و معجزات رسول اكرم(ص) و راههاي مبارزه بافقر و پزشك خانواده )كه هنوز آنها رابخاطر مشكلات مالي نتوانستم به چاپ برسانم و بنده حقير حافظ نصف قرآن كريم مي باشم و به رشته تفسير و علوم قرآني

بيشتر علاقه داشته و كار مي كنم كه تا در آينده به حول قوه الهي بتوانم در عنوانهاي تفسيري تحقيق و تدريس داشته باشم «انشاءالله»

حفيد تفتازاني، سيف الدين، احمد

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 916 ق)، فقيه، محدث، مفسر و متكلم شافعى. معروف به شيخ الاسلام. چون از نوادگان محقق تفتازانى بود، به احمد حفيد نيز شهرت داشت. وى مدت سى سال در زمان سلطان حسين بايقرا عهده دار قضاى هرات بود. شاه اسماعيل صفوى، او را با پنج تن از علماء هرات در مرو كشت. وى در بيشتر علوم زمان، بويژه فقه و حديث و تفسير يگانه ى زمان و فريد عصر بود. از آثار وى: «شرحى بر تهذيب المنطق و الكلام»؛ «تعليقه بر شرح عقايد نسفيه»؛ «حاشيه بر مختصر»؛ «حاشيه بر مطول»؛ «الفوائد و الفرائد» و «شرح فرائض السراجيه»؛ «حاشيه بر شرح الوقايه لصدر الشريعه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :حبيب السير (349/4)، روضات الجنات (353 -352 /1)، كشف الظنون (2023 ،1480 ،1247 ،1144 ،516 ،475)، الكنى و الالقاب (122 -121 /2)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم المولفين (206 -205 /2)، هديه العارفين (138/1).

حقي، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدي حقي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/1/1

زندگينامه علمي

از سال 81 به بعد در درسهاي فقهي حضرات آيات وحيد خراساني و مرحوم آيت الله تبريزي شركت كردم و همزمان به تدريس درس مكاسب مرحوم شيخ در مدرسه خان و مدرسه امام عصر اشتغال دارم و از سال 83 تاكنون به همراه دوست گرامي جناب حجةالاسلام والمسلمين آقاي سيد علي عماد بيرجندي طرحي را كه در ارتباط با فقه القرآن با نگاهي متفاوت از آنچه تاكنون رايج بوده آغاز كرده ايم كه احتمالا براي تكميل آن بين 10 تا 15 سال نياز به زمان است و مي تواند آثار و نتايج علمي خوبي براي محققان حوزوي در

برداشته باشد. طرح مذكور در مرحله فيش برداري و مطالعات اوليه قرآني قرار دارد و در مراحل بعد نياز به همكاري و ياري تعداد زيادي از محققان حوزه خواهد داشت كه اميد است مورد عنايت حضرت ولي عصر قرار گيرد.

تنظيم آثار علمي مرحوم والدم كه شامل دست نوشته هاي فراوان فقهي، تفسيري، كلامي و فلسفي است از ديگر دغدغه هاي اينجانب است كه اميدوارم بتوان سر و ساماني به آنها داده و بخشهايي از آن را به جامعه عرضه دارم، انشاء الله. از سال 77 تا 84 نيز بطور مستمر در حلقه جلسه تفسير جمعي از بزرگان حوزه كه بصورت هفته اي 2روز تشكيل مي شد شركت كرده و بهره علمي فراواني از محضر آقايان بردم.همچنين با توجه به نياز فراوان جوانان و نوجوانان به مفاهيم و معارف ناب قرآن و اهل بيت و كمبود كارهاي علمي و بي توجهي به اين سنين از سوي محققان حوزه اي، طرح چند جلد كتاب آموزشي موضوعات منتخب قرآن همراه با معاني قابل درك و ابزارهاي تفهيم و انتقال اين مفاهيم به گروههاي سني 4 تا 18 سال را در دست تاليف و تحقيق دارم كه اميدوارم به تدريج تكميل و به جامعه عرضه گردد. بخشهايي از اين موضوعات در موسسه حفظ قرآن كوثر و مدارس تابع آن در سالهاي گذشته تدريس شده و نتايج مثبت آن مورد ارزيابي قرار گرفته است و هم اكنون آماده تكثير و ارائه به ساير مراكز آموزشي كشور است.

حكمت، علي اصغر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مورخ، شاعر، مترجم.

تولد: 1271(1310 ق.)، تهران.

درگذشت: 3 شهريور 1359، تهران.

على اصغر حكمت فرزند احمد على مستوفى (حشمت الممالك شيرازى) بود. اجداد وى از علماى

شيراز بودند و از طرف مادر نيز نوه ى حسن فسايى نويسنده ى كتاب فارسنامه ناصرى بود و جد او سيد عليخان كبير صاحب شرح صحيفه نام داشت.

على اصغر حكمت تحصيلات علوم قديم (مقدمات علوم و ادبيات فارسى و عربى) را در شيراز (در مدرسه ى علميه و منصوريه) فراگرفت. سپس در تهران در دبيرستان كالج آمريكايى به تحصيل ادامه داد. در تاريخ 1337 ق. در وزارت معارف مشغول به كار شد. در سال 1346 ق. به وزارت دادگسترى انتقال يافت و در سال 1309 به منظور تكميل تحصيلات خود به فرانسه و انگلستان عزيمت كرد و از دانشگاه سربن پاريس در رشته ى ادبيات فارغ التحصل گرديد و به تهران بازگشت.

مشاغل و فعاليت هاى وى به اين شرح است: رييس بازرسى وزارت معارف، 1299؛ رييس اداره ى كل معارف، 1307؛ مأمور مطالعات در تعليم و تربيت و قوانين ثبت اسناد در اروپا، 1312 -1300 (بازگشت به تهران در شهريور 1312)؛ كفيل وزارت معارف، 1312؛ وزير فرهنگ، 1317 -1313؛ رييس دانشگاه تهران، 1317 -1314؛ وزير كشور 1318؛ وزير بهدارى، 1320؛ وزير دادگسترى، 1322؛ رييس كميسيون ملى يونسكو در ايران از سال 1325؛ وزير مشاور؛ 1326 و 1332 وزير امور خارجه، 1328 -1327؛ استاد كرسى تاريخ مذاهب و ادبيات ايران در دانشگاه تهران از سال 1329؛ رييس هيئت نمايندگى ايران در دانشگاه تهران از سال 1329؛ رييس هيئت نمايندگى ايران در كنفرانس عمومى يونسكو منعقد در فلورانس (1950) و دهلى نو (1956)؛ سفير كبير ايران در هند 1336 -1332؛ وزير مختار در تايلند، 1335؛ وزير امور خارجه، 1338 -1337؛ رييس هيئت مديره انجمن آثار ملى، 1333 -1324؛ رييس هيئت مؤسسان انجمن آثار ملى و

رياست انجمن، 1244؛ از نخستين اعضاى فرهنگستان ايران؛ بنيانگذارى مجله «تعليم و تربيت» (اين مجله از انتشارات وزارت فرهنگ بود و شماره ى اول آن در فروردين 1304 منتشر شد)؛ حكمت در بيست و يكم خرداد 1351 كتابخانه شخصى خود را شامل پنج هزار جلد كتاب چاپى، تعداد زيادى نسخ خطى و مجموعه هاى روزنامه (از زمان ناصرالدين شاه تا زمان معاصر) و مجموعه هاى كتاب هاى تفسير و كتاب هاى مربوط به قرآن (از عربى و فارسى و انگليسى و تعدادى مرقعات) به كتابخانه ى مركزى دانشگاه تهران اهدا كرد كه در مخزنى به نام او نگاهدارى مى شود، شركت در جلسات كانون دانش پارس (به هنگامى كه وى براى تدريس و سخنرانى در دانشكده ى ادبيات به شيراز مى آمد، به پيشنهاد على سامى رياست افتخارى كانون دانش به او واگذار شد)، شركت گابيگاه در جلسات «شب هاى شيراز» در تهران.

از جمله نشان هاى اوست: نشان درجه اول وزارت فرهنگ، 1299؛ نشان لژيون دونور از دولت فرانسه؛ نشان درجه اول همايون، 1325؛ نشان درجه اول نيل از دولت مصر، 1318؛ نشان درجه ى اول الكوكب الاردنى از دولت هاشمى اردن؛ 1328، نشان درجه ى اول سردار اعلا از دولت افغانستان، 1329؛ نشان رسمى درجه ى اول از دولت هاى هلند، دانمارك، انگلستان، ژاپن و ايتاليا.

فهرست آثار او به شرح زير است: امثال قرآن مجيد (فصلى از تاريخ قرآن كريم، 1333)، حروف مقطعه ى قرآنيه يا فواتح صدور و فصلى از تاريخ قرآن (1331، نشريه مجله «مهر»)؛ تفاسير بوعلى سينا از قرآن مجيد؛ تصحيح و تحشيه كشف الاسرار و عدة الابرار خواجه رشيدالدين ميبدى معروف به تفسير خواجه عبدالله انصارى؛ سعدى تا جامى (ترجمه ى جلد سوم دوره ى تاريخ ادبيات ادوارد

براون، در منبع ديگر به اين صورت از آن ياد شده است: ترجمه ى جلد سوم تاريخ ادبى ايران و در منبع ديگرى آمده است: چهارمين جلد از تاريخ ادبيات ايران، (1327)؛ شادباش نوروزى (مجموعه اشعار، 1326)؛ پارسى نغز (مجموعه آثار پارسى سره از نويسندگان ايران قديم و جديد، 1323)؛ امين و مأمون (ترجمه عربى آثار جرجى زيدان)؛ پنج حكايت از شكسپير (دو جلد، لاهور، 1957 م.)؛ پنج درام از شكسپير (دو جلد، تهرن، 1333)؛ دوستداران وطن، تقويم معارف از سال 1305 تا 1307 (تحصحيح و تحشيه)؛ جام جهان نما؛ رساله ى قضاياى عامه در «علوم طبيعى» ترجمه از انگليسى؛ رساله در باب عليشير نوايى (1326)؛ ايران در فرهنگ جهان (1326)؛ شعر معاصر؛ رستاخيز (اثر لئون تولستوى، 1339)؛ راه زندگى (اثر نيكلا حداد مصرى، 1346 ق.)؛ شرح حال و منتخب جامى (ظاهرا همين كتاب با نام زندگى جامى شاعر ايرانى در سال 1320 هم به چاپ رسيده است)؛ مطالعاتى در باب حافظ (با عنوان ديگرى: درسى از ديوان حافظ نيز به چاپ رسيده است، 1220 -1319)؛ مطالعه تطبيقى رومئو و ژومليت با ليلى و مجنون نظامى (1317)؛ مقدمه و تحشيه و تصحيح مجالس النفائس عليشير نوايى؛ رساله در احوال «اثر» پرشكفتى شاعر معروف فارسى؛ نقش فارسى بر احجار هند (كلكته، 1957 م.، چاپ دوم، تهران، 1338)؛ شكونتلا يا انگشتر گمشده (كاليداس، ترجمه، بمبئى، 1336)؛ نه گفتار در تاريخ اديان (شيراز، نشريه دانشگاه، تهران، 1341)؛ الواح بابل (اثر ادوار شى ير، 1341)؛ اسلام از نظرگاه دانشمندان غرب (1340، چاپ دوم)؛ اصول فن مناظره (1316)، افسانه دلپذير (اثر ويليام شكسپير، 1321)، الف ليله و ليله (مقدمه كتاب به قلم حكمت،

1315)؛ گلزار حكمت جلد اول؛ مجله ى «تعليم و تربيت»؛ مجله ى رسمى وزارت معارف از سال 1304 تا 1305. سخن حكمت شامل سه هزار و پانصد بيت از اشعار حكمت با مقدمه ى سيد حسن سادات ناصرى به خط نستعليق ابراهيم بوذرى، سرزمين هند (1337، نشريه ى 515 دانشگاه تهران)، تاريخ اديان، ديوان جامى (با مقدمه و تصحيح و اهتمام ايشان). گذشته از اين مجموعه مقالاتى كه به قلم وى در مجلات مختلف ايران منتشر شده و همه شامل مباحث ادبى و تاريخى است.

على اصغر حكمت روز دوشنبه سوم شهريور 1359 برابرچهاردهم شوال 1400 ق. در تهران وفات يافت و در شيراز در مقبره ى خانوادگى در حضرت عبدالعظيم «باغ طوطى » به خاك سپرده شد.

فرزند احمدعلى خان حشمت الممالك است كه در 1272 در شيراز تولد يافت. حشمت الممالك از مستوفيان شيراز بود. حكمت تحصيلات ابتدائى و متوسطه را در شيراز گذرانيد و در رشته هاى ادبيات فارسى و عربى مطالعاتى نمود و سپس براى ادامه ى تحصيل به تهران وارد شد و ضمن گذراندن مدرسه ى آمريكائى، تحصيلات ادبى و فقه و اصول را ادامه داد و نزد حكما و فقهاء درجه اول آن روز مانند مرحوم ميرزا طاهر تنكابنى تلمذ كرد.

در 1297 وارد خدمات فرهنگى گرديد و با نشر مقالات محققانه و تدريس زبان انگليسى در مدارس متوسطه، كسب شهرت نمود و وارد فعاليت هاى سياسى شد و با كمك عده اى از دوستان و همفكران خود، به زعامت على اكبر داور حزب راديكال را بنيانگذارى كردند. تا 1309 در وزارت معارف خدمت مى نمود و مشاغلى مانند رياست كارگزينى، بازرسى و اداره كل معارف را تصدى مى نمود. در اين سال به تشكيلات جديد داور در

دادگسترى وارد شد و پس از چندى براى مطالعه در امور قضائى و ثبتى به اروپا اعزام گرديد.

حكمت در اروپا وارد دانشكده ى حقوق و ادبيات گرديد و درجه ى ليسانس از هر دو رشته گرفت. مأموريت ديگر حكمت در اروپا، مطالعه در امر آموزش و پرورش دانشگاه بود. وى در اين مدت تحقيقاتى درباره ى امر تعليم و تربيت به عمل آورده و مرتباً گزارش آن را به تهران ارسال مى داشت.

حكمت در شهريور 1312 به تهران احضار شد و در كابينه ى ذكاءالملك فروغى ابتدا كفيل و بعد وزير معارف و رئيس دانشگاه گرديد. حكمت در كابينه ى جم نيز وزير فرهنگ بود تا اينكه در شهريور ماه 1317 از خدمت معاف شد.

دوران پنج ساله ى وزارت فرهنگ على اصغر حكمت را بايد دوران تحول فرهنگى در ايران نام نهاد. تأسيس دانشگاه تهران، تأسيس دانشسراهاى مقدماتى در سراسر كشور، برگزارى جشن هزاره ى فردوسى، تأسيس فرهنگستان ايران، بوجود آوردن پيشاهنگى و تغيير برنامه هاى مدارس به اصول تعليماتى كشورهاى خارج، ايجاد تحول در زبان و ادبيات پارسى، توجه به آثار باستانى و تشكيل موزه ى ايران باستان و تربيت كادر آموزشى و انتشار نشريات سودمند و توجه به امر ورزش در مدارس، توسعه و تكميل مدارس ابتدائى و متوسطه از جمله كارهاى او بود.

حكمت پس از معافيت از وزارت فرهنگ، شش ماه بلاشغل بود تا اينكه در اسفند 1317 در ترميم كابينه ى محمود جم، به وزارت كشور منصوب شد. در كابينه ى دكتر متين دفترى نيز سمت وزارت كشور را عهده دار بود. در خرداد 1319 بار ديگر از خدمت معاف گرديد و به كار تحقيق و مطالعه پرداخت.

در ترميم كابينه ى فروغى در سى ام شهريور 1320،

حكمت وزير بازرگانى و پيشه و هنر شد. در ترميم ديگر كابينه ى فروغى، وزارت بهدارى را بر عهده گرفت. در كابينه ى سهيلى نيز همچنان وزير بهدارى بود.

در 1322 در نخست وزيرى دوم على سهيلى، وزارت دادگسترى بر عهده ى حكمت قرار گرفت. در كابينه ى قوام السلطنه در سال 1326 وزارت مشاور يافت. در كابينه ى ساعد در 1327 وزير امور خارجه گرديد و در دولت زاهدى وزير مشاور بود. در 1337 در كابينه ى دكتر اقبال مجدداً وزير امور خارجه شد و آنگاه به سفارت ايران در هند مأمور گرديد. على اصغر حكمت گذشته از اينكه پنج سال در سه كابينه وزير فرهنگ و رئيس دانشگاه تهران بود، دو نوبت وزير كشور، دو مرتبه وزير امور خارجه، يك بار وزير دادگسترى، دو بار وزير پيشه و هنر، دو بار وزير بهدارى، سه دفعه وزير مشاور و يك بار سفيركبير بوده است.

حكمت در سال 1314 كه وزير فرهنگ بود، كشف حجاب را اجرا كرد و در روز 17 دى ماه جشنى در دانشسراى عالى منعقد نمود و چادر و حجاب از سر عده اى از فرهنگيان برداشت و شاه نيز حجاب همسر و دختران خود را برداشته، در آن مجمع شركت كرد. معلمين و دانش آموزان مجبور شدند در مدارس بدون حجاب شركت نمايند و همين مسئله موجب اشاعه ى كشف حجاب گرديد. اقدام حكمت در اين مورد درخور سرزنش بسيار است. وى در كتابى به نام سى خاطره از عصر پهلوى، اقدام خود را در اين زمينه نوشته است و نقش خود را در آن دوران به نمايش گذاشته است. پاداش حكمت در اين خوشرقصى، اين بود كه از كفالت وزارتخانه به وزارت منصوب

شد.

حكمت در دو نوبت وزارت امور خارجه ى خود دست به يك اقدام فرهنگى زد و آن انتشار مجله ى وزارت امور خارجه بود كه مقالات تحقيقى و تاريخى زيادى در آن به چاپ مى رسيد و يكى از منابع مهم سياست خارجى ايران مى باشد. حكمت در اواخر عمر رياست يكى از مدارس عالى را بر عهده داشت. وى در جوانى با خواهر سردار فاخر حكمت ازدواج كرده و صاحب سه دختر شد.

او از روز تأسيس دانشگاه تهران، يكى از اساتيد و مدرسين دانشكده ى ادبيات و علوم معقول و منقول بود و پيوسته با داشتن مشاغل سياسى، دقيقه اى از حضور در سر كلاس غفلت نمى ورزيد.

داراى تأليفات و تحقيقات بسيارى است كه قسمتى از آن به چاپ رسيده است. ترجمه و تحشيه ى تاريخ ادبيات ايران تأليف پروفسور ادوارد براون تحت عنوان از سعدى تا جامى- پارسى نغز، سرزمين هند، نه گفتار در تاريخ اديان، دو تفسير يكى از ابوالفتوح رازى و ديگرى از خواجه عبداللَّه انصارى در ده مجلد است. تاريخ اديان هم از ديگر تأليفات اوست.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

حكيم باشي، حسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسن حكيم باشي

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1345/1/1

آدرس اينترنتي

زندگينامه علمي

اينجانب در سال 1345 در تهران به دنيا آمدم و در سال 1354 در مشهد مقدس به فراگيري علوم حوزوي مشغول گرديديم و پس از گذراندن سطوح عالي حوزه در درس خارج فقه و اصول نزد آيت الله فلسفي و آيت الله مرتضوي طي مدت 20 سال شركت نمودم . همچنين در درس تفسير آيات معظم ميرزا جواد آقا تهراني ، محمد صادق سعيدي رها و آيت

الله سيد عز الدين زنجاني شركت كردم . علوم قرآني را نيز از آيت الله معرفت آموختم . از حدود 15 سال پيش به تحقيق و نگارش در رشته هاي فقه ، علوم قرآني و تفسير پرداختم . هم اينك به تدريس فقه ، علوم قرآني و تفسير در حوزه علميه مشهد مقدس و دانشكده علوم قرآني و مركز تربيت مدرس قرآن اشتغال دارم .

حكيم، منذر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد منذر حكيم

محل تولد : كربلا

شهرت

تابعيت : ايران

زندگينامه علمي

بسمه تعالى تولد : 29 شوال 1372 هجرى قمرى ( 20/4/1332ش) كربلا ورود به حوزه علميه : 1349- 1353 ش ، نجف اشرف ( مقدمات ، سطوح ، خارج ) 1353- 1372ش ، قم ( خارج ) اساتيد مقدمات و سطوح : آية الله شهيد سيد اسد الله مدنى ، آية الله سيد محمود شاهرودى ، آية الله شيخ ابوالفضل ( على ) اسلامى قزوينى ، آية الله شيخ بشيرحسين نجفي ، آية الله سيد نور الدين اشكورى و حجة الإسلام شيخ محمد سعيد نعمانى ، شهيد حجة الإسلام شيخ ماجد بدراوى ، آية الله سيد محمد تقى طباطبائى تبريزى ، آية الله ميرزا حبيب الله اراكى ، آية الله شيخ مرتضى اشرفى شاهرودى ، آية الله سيد حسن مرتضوى ، استاد شهيد سيد عبد الصاحب حكيم ، آية الله شيخ ابوالحسن انوارى زنجانى ، آية الله شيخ مصطفى اشرفى ، آية الله سيد كاظم الحائرى ، آية الله سيد محمد مفتي الشيعة ، استاد شيخ غلامرضا عرفانيان ، آية الله شيخ على كاتبى مرندى ، و آية الله فرخنده تبريزى ، استاد شيخ عباس طبرسى

مازندرانى آية الله شيخ محمد امين زين الدين ، حجة الإسلام دكتر شيخ محمد باقر مقدسى . اساتيد اخلاق : آية الله شهيد سيد اسد الله مدنى ، استاد شهيد سيد عبد الصاحب الحكيم ، استاد شيخ نجم الدين طبرسى مازندرانى ، استاد شيخ نجم الدين طبرسى مازندرانى ، شيخ عبد الحسين واعظ خراسانى ، آية الله شيخ ابوالفضل ( على ) اسلامى قزوينى . اساتيد تفسير : استاد شيخ نجم الدين طبرسى مازندرانى ، شيخ عباس طبرسى مازندرانى ، آية سيد حسن مرتضوى ، آية الله شيخ بشيرحسين النجفي ، آية الله خزعلى ، آية الله جوادى آملى . خارج اصول در محضر آيات عظام : آية الله العظمى سيد ابوالقاسم خوئى ،آية الله العظمى شهيد سيد محمد باقر صدر ، آية الله العظمى شيخ حسين وحيد خراسانى ، آية الله العظمى ناصر مكارم شيرازى ، آية الله العظمى ميرزا هاشم آملى ، آية الله العظمى سيد كاظم حائرى ، آية الله العظمى سيد محمد مفتى الشيعة اردبيلى . مباحث خارج فقه در محضر محضر آيات عظام : امام خمينى (ره) ، شهيد سيد محمد باقر صدر ، سيد على سيستانى ، ميرزا كاظم التبريزى ، شيخ محمد طاهر آل شبير خاقانى ، ميرزا جواد آقاى تبريزى ، شيخ حسين وحيد خراسانى ، سيد كاظم حائرى را درك نمودم . تدريس : تمام دروس مقدمات ، كتب سطوح اوليه و سطوح عاليه حوزوى ، خارج تاريخ و علوم تاريخ ، علوم قرآن و تفسير ، علوم تربيتى و اخلاق ، فلسفه و كلام ، مباحث جامعه شناسى كليه دروس معارف در دانشگاه در مقاطع

مختلف تحصيلى استاد مشاور و راهنماى و داور در بسيارى از رساله هاى علمى در مركز جهانى علوم اسلامى و ( جامعة المصطفى العالمية ) ، حوزه علميه قم ، جامعة الزهراء ، مركز مديرت خواهران ، جامعة آل البيت (ع) ، مؤسسه پژوهشى امام خمينى (قدس) . برخى تحقيقات و تأليفات : - المرشد الى تعليم قراءة القرآن الكريم - اصول عقائد ( در دو سطح مقدماتى ) - نگاهى به سر فصل ها و متون دروس معارف اسلامى در دانشگاهها - ترجمه ى اصول فلسفه و روش رئاليسم ج 1 - تحقيق فقه معالم الدين - تحقيق رساله لاضرر شيخ انصارى - تحقيق مقالات الأصول ( محقق عراقى ) - تاريخ تطور فقه و أصول در مكتب أهل بيت (ع) - حياة الإمام شرف الدين - عصر الإمام شرف الدين - قراءة فاحصة في تراث الإمام شرف الدين - عصر الإمام البلاغي - قبسات من حياة شهيد المحراب السيد محمد باقر الحكيم - تاريخ عصر غيبت باهمكارى پور سيد آقايى - درسنامه عصر غيبت - تاريخ عصر غيبت كبرى - النظرية الإجتماعية في فكر الشهيد السيد محمد باقر الصدر ( جامعه شناسى قرآنى ) - موسوعة أعلام الهداية ( 14 جلد ) - في رحاب أعلام الهداية ( 5 جلد ) - موسوعه " تأريخ الإسلام ( 4 جلد ) - قبسات من سيرة القادة الهداة ( 2جلد ) - دروس تمهيدية في تأريخ و سيرة قادة الهداة ( 2 جلد ) - في رحاب سيد المرسلين الرسول المصطفى (ص) برخى طرح هاى علمى : - نظريه ى اخلاقى اسلام - مبانى نظريه

و نظام اخلاقى اسلام - طرح تاريخ و علوم تاريخ در قرآن كريم - طرح پيشنهادى آموزش در مقطع إجتهاد - مبانى و زمينه ها و شيوه ايجاد تحول در حوزه ها ى علميه - برنامه آموزشى پيشنهادى براى حوزه هاى علميه بر محوريت قرآن كريم برخى مسؤوليت ها : مديريت سازمان تبليغات اسلامى خوزستان مديريت حوزه هاى علميه اهواز و دزفول مديريت پژوهش در : مجمع جهانى اهل بيت (ع) ، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم ( بخش عربى ) مديريت برنامه ريزى و آموزش در : سازمان تبليغات اسلامى خوزستان مجمع انديشه اسلامى مركز مديريت حوزه هاى علميه خواهران و... مديريت اولين دوره ى تربيت محقق در مؤسسه ى دائرة المعارف فقه اسلامى مديريت گروه فقه خانواده در جامعة المصطفى العالمية مديريت گروه فقه در دانشگاه مجازى المصطفى

حكيمي - محمد رضا

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

استاد حكيمى در چهاردهم فروردين 1354 (1314 ق) (استاد، تاريخ درگذشت خويش را به اصحاب سرش گفته است (و «سر اهل السر مما لا يباح»)؛ اما اميد است كه با دعاى همان اصحاب سر، آن تاريخ به تأخير افتد و استاد ديرتر بزيد. ان ذلك على الله يسير.)، در مشهد زاده شد. پدرش، حاج عبدالوهاب حكيمى (م 1369 ش)، كه از يزد به آستان امام رضا - ع - پناه برده بود، از محترمين بازار مشهد و متشرع و اهل مراقبه بود و از شبهات مى گريخت. حكيمى در سال 1320 به مكتب و سپس به مدرسه رفت. پس از فرا گرفتن قرآن و صد كلمه (از كلمات قصار اميرالمؤمنين على -ع- با ترجمه ى منظوم)، و نيز مقدارى از ديوان حافظ، درسهاى

دوره ى ابتدايى را در مدرسه فرا گرفت. درسال 1326 به حوزه ى علميه ى مشهد وارد شد و بيست سال در آنجا به علم اندوزى و خود سازى پرداخت. هشت سال به درسهاى مقدمات و سطح و دوازده سال به درس خارج اشتغال داشت و در جنب آن، پانزده سال به تحصيل فلسفه و كلام پرداخت.

ادبيات عرب را نخست در نزد چند تن از طلاب فاضل، و بار ديگر در نزد شيخ محمد تقى اديب نيشابورى، معروف به اديب ثانى (م 1355 ش)، فرا گرفت و تقريرات همه ى دروس او را نوشت. اصول فقه و فقه را در محضر آيت الله ميرزا احمد مدرس يزدى (م 1350 ش)، كه خويشاوندش بود، و آيت الله على نمازى شاهرودى (م 1364 ش)، و ديگر دروس سطح و مقدارى از خارج را، از جمله خارج كفايه، در محضر آيت الله شيخ هاشم قزوينى (م 1339 ش)، آموخت. همچنين دوازده سال از افاضات آيت الله شيخ مجتبى قزوينى (م 1346 ش)، بهره برد و جلدين كفايه و خارج فقه و نيز درس معارف اعتقادى و اجتهادى و فلسفه (شرح اشارات و اسفار) و نقد فلسفه را از محضر او فرا گرفت و ضمن تماشاى رواق اشراق، همراه مشائيان تمشى كرد. ده سال نيز در درس خارج فقه واصول آيت الله العظمى سيد محمد هادى ميلانى (م 1354 ش)، حاضر شد و تقريرات درس اصول وى را بتفصيل و تقريرات برخى از دروس فقه را باختصار نوشت.

شرح باب حادى عشر را از بعضى از فضلا، و شرح تجريد را در محضر شيخ عبدالنبى كجورى (م 1419 ق)، و شرح منظومه را از

شيخ غلامحسين محامى بادكوبه اى (م 1333 ش)، آموخت، در پى آموختن علوم مرسوم حوزه، در سرى هم در علوم ديگر كشيد كه مبادا چيزى را فروهشته باشد: نجوم و تقويم را در نزد حاج شيخ اسماعيل نجوميان (م 1356 ش)، و اوفاق و رمل را از محضر حاج سيد ابوالحسن حافظيان (م 1360 ش)، و حاجى خان مخيرى (م ح 1350 ش)، و شيخ مجتبى قزوينى فرا گرفت.

گزافه نيست اگر بگويم از كوچكى آثار بزرگى در مشى حكيمى نمايان بود و: بالاى سرش ز هوشمندى مى تافت ستاره ى بلندى. شاهد اينكه در نوزده سالگى، هنگامى كه درسهايش در نزد اديب ثانى پايان يافته بود، قصيده اى به عربى، در بيش از چهل بيت، پاس مقام استاد را، سرود و در شب نوروز 1333، به وى پيشكش كرد. آنكه كه آن اديب اريب، آن قصيده ى عربى را، از آن طلبه ى نوجوان ديد، انگشت تعجب به دهان گرفت و او را، على رؤوس الاشهاد، بركشيد و «متنبى جوان» خواند. (شرح اين موضوع خواهد آمد.).

نيز گفتنى است كه استاد حكيمى دو جلد كفايه را در طى يك سال تحصيلى در نزد شيخ مجتبى قزوينى فرا گرفت. شيخ استاد چندان از ذكاوت وسرعت انتقال وى شگفت زده شده بود كه گفت: «تاكنون كسى با اين استعداد نديدم كه جلدين كفايه را در يك سال بخواند». (معاد جسمانى در حكمت متعاليه، ص 402.).

اين را هم بگوييم چندى پس از آنكه حكيمى شرح منظومه را به صورت اجتهادى و انتقادى، در نزد محامى بادكوبه اى فرا گرفت، وى ديگر او را نه «حكيمى»، كه «حكيم» مى خواند و مى گفت: «يا»ى نسبت را از نام حكيمى

برداريد؛ او ديگر نه «حكيمى»، كه «حكيم» است.

همچنين روزى آيت الله ميلانى، در هنگام درس اصول، پس از اينكه بسمله گفت و خطبه خواند، چشم چرخاند و شاگرد جوانش را، كه در گوشه اى نشسته بود و در ديدگاه استاد نبود، نديد. سكوت كرد و سكوت مجلس را فرا گرفت كه مگر چه شده آقا درس را متوقف كرده است! آنگاه فرمود: آقاى حكيمى نيستند. افلاطون تا ارسطو حاضر نمى شد درس را شروع نمى كرد؛ مى گفت عقل در مجلس درس حاضر نيست.

آرى، آن «متنبى جوان»، در نزد اديب ثانى، و آن «حكيم»، در نظر محامى بادكوبه اى، «ارسطوى دوم» و «عقل مجلس درس»، در نزد آيت الله ميلانى بود. و دانستنى است كه حكيمى جوانترين فرد در درس ميلانى بود و همگان از او پيشنه ى علمى و حوزوى ديرينه ترى داشتند. حتى در آن جمع، فاضلانى بودند كه حكيمى برخى از متون مقدمات و سطح را نزد آنان خوانده بود.

اين را نيز بگويم كه استاد حكيمى قدم در سى سالگى نگذاشته بود كه علامه شيخ عبدالحسين امينى (م 1349 ش)، در نامه اى كه از نجف برايش نوشت، وى را با عنوان «العلامة الجليل» مورد خطاب قرار داد. در اين نامه، كه با عبارت «با هزاران شوق ديدار» آغاز شده، استاد حكيمى به همكارى مطبوعاتى دعوت گرديده و در آن آمده است:

زياد از حد مايلم كه از قلم و قدم شما خدمات شايانى نسبت به مولا بوده باشد و شما شريك اين اعمال گرديد كه تحقيقا موجب توفيق است. لذا اين زحمت را به عهده ى جناب عالى مى گذارم؛ والا رفقاى زيادى در تهران هست كه با جان و دل حاضرند

كه اين خدمات را عهده دار شوند. و اين تصديع، رمز محبت حقير است نسبت به شما. (اين نامه ى بدون تاريخ در حدود 1341 نوشته شده و تصويرى از آن در نزد اينجانب هست.).

در همين سالها بود كه شيخ آقا بزرگ تهرانى (م 1348 ش)، در ضمن اجازه ى روايى به استاد حكيمى، از وى با القاب «الفاضل الكامل البارع الاريب والاستاد المحقق الماهر الاديب» ياد كرد. (شيخ آقا بزرگ تهرانى، ص 67. تاريخ ابن اجازه رجب 1382، برابر با آذر 1342 است.) و اين اجازه كتبى، پس از اجازه ى شفاهى اى بود كه شيخ در حرم مطهر امام رضا -ع- در جمادى الاول 1382 به استاد حكيمى داده بود.

هيچگاه استاد حكيمى از زندگى آموزشى خود حكايت نكرده است؛ فقط در يك - دو جا، آن هم جايى كه مى خواسته است خاطر نشان كند كه با علم اصول مخالف نيست، بناچار، از تحصيلاتش، آن هم فقط تحصيلات اصولى خويش، سخن گفته است:

در ايام تحصيل، كفايه و مقدارى از درس خارج را نزد آيت الله حاج شيخ مجتبى قزوينى خواندم، و مقدارى خارج كفايه را نزد آيت الله حاج شيخ هاشم قزوينى. و هفت سال در درس خارج اصول آيت الله العظمى حاج سيد محمد هادى ميلانى (1313 ق - 1395 ق)، حاضر مى شدم و همه ى درس را با دقت مى نوشتم؛ به طورى كه هيچيك از شاگردان ايشان در آن دوره به اين تفصيل نمى نوشتند. سپس مقدارى از مطالب را (از باب «اوامر»)، به عربى برگردانم و در صدد تنظيم و تأليلف تقريرات اصول ايشان بر آمدم. بخشى از مقدار عربى شده را نزد ايشان بردم، ديدند و پسنديدند

و بسيار تشويق و ترغيب كردند كه همه، به همان صورت، آماده شود تا به چاپ برسد. و خود اظهار مى داشتند كه اگر اين تقريرات تدوين يابد و تعريب گردد و به چاپ برسد، در شمار بهترين و مهمترين كتب علم اصول جاى خواهد گرفت...

بارى، اين امور بود، ليكن اينجانب پس از تأمل در اينكه در علم اصول فقه كتابهاى بسيارى نوشته شده است، و اصول آيت الله ميلانى نيز مفصل است، و همچنين پس از اينكه استاد ديگر، مرحوم حاج شيخ مجتبى قزوينى، به چاپ كتابهايى در اصول و تقريرات اصولى، افزون بر آنچه هست، رضايت خاطرى ندارند، از ترجمه ى كامل و چاپ و عرضه ى آن تقريرات منصرف گشتيم. (مكتب تفكيك، ص 369-368. همچنين استاد در همين باره مرقوم داشته اند: «كتاب اصولى را كه از افاضات مرحوم آيت الله العظمى ميلانى (م 1395 ق)، با تحريراتى از خودم، شروع به نوشتن كردم و مقدارى را خدمتشان بردم، پس از ملاحظه فرمودند: «اگر اين كتاب را تكميل كنيد و چاپ شود كفايه را نسخ مى كند.» معاد جسمانى در حكمت متعاليه، ص 403.).

استاد حكيمى سالها در لباس روحانيت بود، (حكيمى تا سال 1345، كه در حوزه ى مشهد بود، كسوت روحانيت داشت، اما لباسش را سنگين نكرده بود. به جاى قبا يك پالتوى ساده مى پوشيد و عمامه اش به دستار شبيه بود.) اما هرگز روحانيت را حرفه ى خود نكرد. زيرا پس از آنكه لباس روحانيت به تن كند، لباس زهد و اعراض به تن كرده بود. سرانجام در سال 1345، با رضايت استادش، شيخ مجتبى قزوينى، از حوزه و لباس روحانيت بيرون آمد، اما هموازه نگاهش به حوزه

است و مخاطبش، نسلهاى جوان.

حكيمى جوان، در حوزه علميه ى خراسان، در محضر استادانى زانو زد كه، همه و همه، پروا پيشه بودند و از دنيا رسته و پشت كرده به جاه و مقام. هر يك، جهانى در گوشه اى بودند و همنشين خدا (گفته اند: «رسد آدمى به جاى كه بجز خدا نبيند»، اما از اين برتر هم در امكان است و مى توان گفت رسد آدمى به جايى كه همنشين خدا شود. اين، ادعايى از جانب انسان نيست، بلكه ارتقايى است كه خداوند به آدمى ارزانى داشته و فرموده است: انا جليس من ذكرنى.) و خدازى («خدازى»، از ساخته هاى استاد حكيمى است و آن را معادل كلمه ى «متأله» نهاده و در توضيح آن نوشته است: «انسانى كه در شناخت خدا و توجه به خدا و عبادت خدا غرق است؛ براى خدا هست و براى خدا زندگى مى كند...» خورشيد مغرب، ص 192. به عبارت ديگر، خدازى كسى است كه ترجمه ى اين آيه باشد: قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين. سوره ى انعام (6)، آيه ى 162.) و به دور از تعلقات دنيوى و مريد بازى و آقا منشى و اشرافيگرى علمى. استاد حكيمى، حكايتهايى از مشى و منش ساده و مردمى آنان نقل مى كند كه امروزه افسانه و مثل شده است و مانند آنها را در كتابهاى گذشتگان مى توان يافت. (شرح حال شمارى از اين استادان در كتاب مكتب تفكيك آمده است.).

از ميان آن استادان، آنكه بيش از همه بر حكيمى تأثير گذاشت و در معمارى شخصيت علميش نقش داشت، شيخ مجتبى قزوينى بود. وى، به گفته ى استاد حكيمى، يكى از سه ركن مكتب

تفكيك (مكتب تفكيك به نظريه اى گفته مى شود كه قائل به تفكيك دين از فلسفه و عرفان است. شرح آن بيايد.) در قرن چهاردهم هجرى بود و صاحب كشف و كرامات و مشرف شده به آستان حضرت ولى عصر - عج - و دارى اخلاق باطنى و اهل عبادات و رياضات و مسغرق در خلسات. (براى تحقيق بيشتر درباره ى وى رجوع شود به: محمد على رحيميان، متأله قرآنى شيخ مجتبى قزوينى خراسانى، مقدمه ى محمد رضا حكيمى (چاپ اول: قم، انتشارات دليل ما، 1382).) حكيمى دوازده سال از محضر او درس آموخت، اما چهل سال است كه به مكارم اخلاى او رطب اللسان است و هنوز خود را مريد وى مى داند.

استاد حكيمى در كتاب خورشيد مغرب، از چهار تن از متقدمان و چهار تن از معاصران ياد كرده است كه به محضر آن حضرت مشرف شدند. چهار فرد اخير عبارتند از: سيد موسى زر آبادى (م 1353 ق)، ميرزا مهدى اصفهانى (م 1365 ق)، شيخ على اكبر الهيان (م 1380 ق) و شيخ مجتبى قزوينى (م 1386 ق). (ر.ك: خورشيد مغرب:، ص 205.) از اين چهار تن، دو فرد اخير، استاد حكيمى بودند و دو فرد نخست، استاد استادان او.

به هر رو، حكيمى در محصر استادانى زانوى ادب زد كه، به يافت او، به محضر حضرت ولى عصر - عج - حضور يافته بودند. از اين روست كه وى، شاهكار خويش را (جلد سوم تا ششم الحياة (كتاب مزبور، تأليف استاد حكيمى و محمد حكيمى و على حكيمى، از دانشوران حوزه ى علميه ى خراسان، است. اين كتاب همواره به استاد نسبت داده مى شود و ما نيز در كتاب

حاضر، براى رعايت اختصار، گاه چنين كرده ايم؛ اما به گفته ى استاد، الحياة «تأليف مشترك» است.)، به اين چهار چهره تقديم و از آنان چنين ياد كرده است: «عالمان بزرگ ربانى»، «متألهان سترگ قرآنى»، «سره سازان معارف وحيانى»، «پيرايندگان بنيادهاى تعقل قرآنى»، «متعقلان ژرفكاو» و «مربيان تأثير آفرين». (ر.ك: ترجمه ى الحياة، ج 3، ص 4-3. گفتنى است از آنجا كه ترجمه ى الحياة را استاد حكيمى، با دقت بسيار، ويراسته و با متن آن تطبيق داده، در سراسر اين كتاب بدان ارجاع داده شده است. به هر حال، ترجمه ى الحياة، اعتبار اصل كتاب را دارد و، مضافا اينكه، گاه مطالبى افزون بر اصل، به خامه ى استاد حكيمى، در آن آمده است.).

هنگامى كه حكيمى مدارج عالى علمى را در حوزه ى علميه ى مشهد گذراند، دو راه در پيش داشت: يا مانند ديگر همدرسان خود در حوزه بماند و به تدريس فقه و اصول بپردازد و، النهايه، سر از مرجعيت در آورد، و يا اينكه پلى از حوزه به جامعه و جوانان بزند و خوراك فكرى براى آنان فراهم آورد و، النهايه، به آنجا برسد كه اينك رسيده است.

گذشت كه استاد حكيمى، مانند همدرسان خود، در حوزه نماند و پلى از حوزه به جامعه زد و، به عبارت خويش، «هجرت الى التكليف» كرد. وى در خرداد 1345، هنگامى كه از سى سالگى گذشته بود، از حوزه ى علميه ى مشهد به تهران آمد، و در واقع، از همه ى القاب و مقامات و مزايا و عناوين حوزه چشم پوشيد.

استاد حكيمى از سال 1345 تا 1357 در چند مؤسسه ى فرهنگى انتشاراتى در تهران، از جمله بنياد فرهنگ ايران، شركت سهامى انتشار و مؤسسه ى انتشارات

فرانكلين، اشتغال داشت. (برخى از همكاران حكيمى در انتشارات فرانكلين عبارت بودند از: احمد آرام، احمد سميعى گيلانى، ابوالحسن نجفى، نجف دريابندرى، جهانگير افكارى، اسماعيل سعادت، عبدالمحمد آيتى، غلامعلى حداد عادل و عبدالحسين آذرنگ. كريم امامى، از مسؤولان اين انتشارات، در مصاحبه اى گفته است: برخى از كاركنان فرانكلين كسانى بودند كه به علت فعاليتهاى سياسى به زندان رفته بودند و در سازمانهاى دولتى نمى توانستند شاغل شوند. مؤسسه ى فرانكلين اين افراد را مى پذيرفت و ساواك هم تقريبا راضى بود كه اينها در فرانكلين مشغول به كار شوند. زيرا مى خواست در جايى كار كنند كه آمد و رفت و روابطشان زير نظر باشد. يكى از كسانى كه تحت نظر ساواك بود، آقاى محمدرضا حكيمى بود. عبدالحسين آذرنگ و على دهباشى (به كوشش)، «سلسله گفت و گوها پيرامون نشر ئو فرهنگ»، بخارا (شماره ى 22-21، آذر ذ اسفند 1380)، ص 157.) او، بدرستى و از سر اجتهاد، تشخيص داده بود كه بايد در مؤسسه هاى فرهنگى داخل شد و تا آنجا كه مى توان «تعالى انديشه ى اسلامى را روشن ساخت.» همچنين محض احتياط و براى اطمينان بيشتر، از دو مرجع تقليد (آيت الله خمينى و آيت الله خوئى)، اجازه گرفت. پس از چند سال فعاليت هم كه مى خواست كناره بگيرد، با استاد مطهرى مشورت كرد و او نه تنها كناره گيرى را صلاح ندانست، بلكه «حرام» شمرد. بدين ترتيب با اطمينان بيشتر به كار مشغول شد و در آن مدت با صتحيح محتوايى شمارى آثار و تعليقه نگارى بر چند كتاب مهم، ضمن كار ادارى، «تعالى انديشه ى اسلامى را روشن ساخت.»

همكاران حكيمى در آن مؤسسه ها، او را يك روحانى بى عمامه مى دانستند

كه بر نمى تابد كتابى منتشر شود و كلمه اى خلاف دين در آن باشد. به گفته ى يكى از همكاران او در انتشارات فرانكلين: «محمدرضا حكيمى همه ى دانش و تجربه ى خود را معطوف به اين مى كرد كه هيچ اصلى از اصول اسلام نقض نشود و نكته اى خلاف واقع در نوشته نباشد.»

در خود ذكر است كه تدريس استاد حكيمى در دانشگاه تهران، در دوره ى دكتراى ادبيات، از سال 1355 تا 1357، و بنا به دعوات دكتر عبدالحسين زرين كوب بود. در آغاز در حدود سى نفر در اين دوره ثبت نام كردند؛ اما ديرى نگذشت كه بيش از سيصد نفر در كلاسهاى استاد حضور مى يافتند. وى براى نخستين بار به جاى متونى چون تاريخ ابن خلكان، كه رايج بود، نهج البلاغه را متن درسى قرار داد. استقبال دانشجويان از اين كلاس و مرعوبيت ساواك از اين ازدحام، منجر بدان شد كه با دخالت پليس و ساواك، تعطيل شود.

همچنين گفتنى است كه استاد حكيمى، در پى هجرت تكليفى از حوزه ى علميه ى مشهد، به جرم فعاليت عليه رژيم شاه، در سال 1345، چند بار در وى و مرند و سلماس و اروميه بازداشت و زندانى شد. وى آخرين بار در سال 1357 دستگير و در كميته ى تهران زندانى گرديد.

در آثار حكيمى، تا سال 1357 (پيروزى انقلاب اسلامى ايران)، بيشتر از قيام و پيكار سخن رفته و از موضوعات ديگرى هم كه سخن گفته شده، قيام و پيكار نتيجه گيرى و بدان دعوت شده است. (از جمله رجوع شود به: فرياد روزها، سرود جهشها، بيدارگران اقاليم قبله و امام در عينيت جامعه.) آهنگ و جهت كلى كتابهاى او، تا آن تاريخ،

«قيام» است و گفته ها و نوشته هاى ديگر مقدمه و زمينه و براى آن است. اما از سال 1357 بدين سو، آهنگ و جهت كتابهاى حكيمى تغيير كرد و به «قسط» تبديل شد. (از جمله رجوع شود به: كلام جاودانه، قيام جاودانه، جامعه سازى قرآنى و الحياة (بويژه جلد سوم تا ششم).) وى از آن هنگام همواره از قسط سخن گفته و سخنهاى ديگر را همچون مقدمه ى آن قرار داده و، در واقع، قسط را ترجيع بند سخنان خود ساخته است. بنابراين چكيده ى همه ى نوشته هاى حكيمى و آهنگ و پيام آن، در يك عبارت، عبارت است از: «قيام به قسط».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

حلبي، علي اصغر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

استاد دكتر علي اصغر حلبي از محققان ، مولفان و مترجمان پركار و كوشاي معاصر است و در ميان آثار پرشمار او چندين اثر قرآني ديده مي شود كه ياد خواهد شد . علي اصغر حلبي فرزند علي اكبر در سال 1323 در اردبيل متولد شد . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را همراه با مقدمات عربيت و فقه و اصول و منطق و فلسفه در مدارس قديم همان شهر پيش استادان فرا گرفت . او داراي ليسانس فلسفه از دانشگاه تهران است . سپس چند سال براي ادامه ي تحصيلات عالي به دانشگاه ادينبوره [ ادينبورگ ] در اسكاتلند سفر كرد و در سال 1359 / 1980 از همان دانشگاه درجه ي دكتراي فلسفه و فرهنگ اسلامي گرفت . آثار كتابي ايشان اعم از تاليف و ترجمه نزديك به چهل اثر است . از آن ميان اين آثار قرآن پژوهانه است : آشنايي با علوم قرآني ، تاثير قرآن و حديث

در ادب فارسي ، ترجمه ي تفير كبير فخر رازي كه 4 تا 5 جلد آن تاكنون ( زمستان 1383 ) منتشر شده است و سرانجام ترجمه ي قرآن مجيد كه معرفي و نقد آن موضوع اين مقاله است . در حال حاضر دكتر حلبي به تدريس در دانشگاه هاي تهران و تحقيق و تاليف آثار ارزشمند اشتغال دارد .

برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم

حويزي اصفهاني، قوام الدين جعفر

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1115 ق)، فقيه امامى، مفسر اخبارى و متكلم. اصلا از حويزه بود و در كمره مولد شد و در اصفهان مسكن گزيد. علم حديث و اخبار را از محمدتقى مجلس فراگرفت و در علوم معقول و منقول از شاگردان آقا حسين محقق خوانسارى و محقق سبزوارى بود. سيد صدر قمى شارح «وافيه» و محمد اكمل بهبهانى، پدر علامه وحيد بهبهانى، نيز از شاگردان صاحب عنوان بودند. وى در تمامى عمر شيخ الاسلام و قاضى اصفهان بود به همين جهت در ميان علماء به شيخ جعفر قاضى شهرت يافت. او داماد محقق خوانسارى بود. از آثار وى: «اصول الدين»؛ حاشيه بر «شرح لمعه»؛ حاشيه بر «الروضه البهيه»؛ «ذخائر العقبى»، در تعقيبات نماز؛ حاشيه بر «كفايه» محقق سبزوارى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (115 -114 /4)، الذريعه (6/10 ،93 -92 /6)، روضات الجنات (192 -188 /2)، ريحانه (87 -85 /2)، معجم المولفين (141 -140 /3).

حويزي، عبدالعلي

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 1065 ق)، فقيه، محدث، مفسر، اديب و شاعر امامى. معروف به عبدالعلى عروسى. در حويزه متولد شد و در شيراز ساكن. وى استاد سيد نعمت اللَّه جزايرى و معاصر شيخ حر، عاملى و علامه مجلسى است. از آثار وى: شرح «لاميه العجم» طغرايى؛ «نورالثقلين»، تفسيرى روايى از قرآن، در چهار مجلد؛ «ديوان» اشعار.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (366 -365 /24 ،690/9)، روضات الجنات (27 -25 /5)، ريحانه (124/4 ،89/2)، فوائد الرضويه (237)، معجم المولفين (265/5).

حويزي، فرج اللَّه

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1100 -1031 ق)، متكلم، مفسر، اديب، شاعر و مورخ امامى. از مردم حويزه خوزستان بود و معاصر با شيخ حر عاملى. وى در بيشتر علوم روزگار خويش دست داشت و تاليفاتش دامنه ى گسترده اى داشت. اكثر رجال نويسان او را به داشتن فضل ستوده اند. از آثار وى: «ايجاز المقال فى معرفه الرجال» درباره ى رجال، در دو مجلد؛ «تذكره العنوان» كه به پيروى «عنوان الشرف» شرف الدين اسماعيل يمنى است، در نحو و منطق و عروض؛ «التفسير»؛ «الغايه»، در منطق و كلام؛ «الصفوه»، در اصول؛ شرح «خلاصه الحساب» شيخ بهايى؛ «المناسك الشاهورديه»، در فقه؛ «ديوان» شعر؛ شرح «تشريح الافلاك» شيخ بهايى؛ «تاريخ».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (341/5)، اعيان الشيعه (395/8)، ايضاح المكنون (499 ،275 /1)، الذريعه (276/22 ،818/9 ،487/2)، روضات الجنات (341 -399 /6)، رياض العلماء (337/4)، ريحانه (94/2)، فوائد الرضويه (349)، لغت نامه (ذيل/ فرج اللَّه)، معجم المولفين (59/8)،هديه العارفين (816/1).

حيدري نيك، مجيد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مجيد حيدري نيك

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/1/1

زندگينامه علمي

دوره هاي ابتدايي ، راهنمايي و دبيرستان را در دبستان ثقفي ، مدرسه راهنمايي مترجم الدوله و دبيرستان ابوريحان تهران گذراندم و مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي درسال 57 ديپلم رياضي فيزيك را از همان دبيرستان اخذ و در دانشگاه ملي ايران (شهيد بهشتي كنوني) در رشته كامپيوتر نيز قبول شدم . با تعطيلي دانشگاه ها و همزمان با آغاز جنگ تحميلي ، در سنگر جبهه ها مشغول فعاليت شدم . در سال 1360 همزمان در دو جبهه فرهنگي (معلمي) و رزمي (جبهه ها) فعاليت مي كردم . تا سال 63 در آموزش و پرورش منطقه 13

تهران به تدريس اشتغال داشته و پس از حضور يك دوره سه ماهه در جبهه و بازگشت از آنجا در پائيز 1363 وارد حوزه علميه قم ، مدرسه رضويه شدم . از سال 63 تا 66 علاوه بر مدرسه رضويه از اساتيد مدرسه امام و مدارس ديگر نيز استفاده مي كردم و در نهايت دروس مقدمات ، سيوطي ، حاشيه ، مغني ، معالم و مختصر را از اساتيدي چون حجج اسلام حسيني ، عرفان ، طالقاني ، هادوي ، كديور ، صالحي و مدرس افغاني استفاده كردم .

از سال 66 تا 70 لمعه ، اصول فقه ، رسائل ، مكاسب و كفايتين را از اساتيدي چون حجج اسلام : صلواتي ، محمدي ، هادي زاده ، پاياني ، اعتمادي ، شب زنده دار ، محقق داماد ، استادي ، تهراني و محسن وحيدي خراساني بهره بردم . از سال 70 به مدت ده سال درس خارج فقه و اصول را از آيات عظام فاضل لنكراني ، وحيد خراساني ، تبريزي ، مكارم شيرازي و مومن تلمذ كرده ام . در ضمن درس تفسير قرآن را هم از سال 70 تا 74 از استاد آيت الله جوادي آملي استفاده كردم . از سال 72 تا كنون به عنوان مدرس در دانشگاه هاي آزاد اسلامي واحد تهران و مركز شاهد تهران مشغول تدريس معارف و متون و اخلاق و تاريخ و ريشه هاي انقلاب اسلامي بوده ام . همچنين از سال 80 تا 82 در مركز تخصصي مهدويت به عنوان اولين دوره شركت داشتم و از سال 82 تا كنون در همان مركز به عنوان

مدرس دروس حكومت ديني و تاريخ تحليلي اسلام مشغول تدريس هستم . به علاوه در همان مركز با همكاري تعدادي از دوستان ، فصلنامه انتظار را انتشار داديم و هم اكنون نيز جزء شوراي نويسندگان در نشر اين فصلنامه فعاليت مي كنم . افزون بر اين در همين مركز در زمينه ترويج فرهنگ مهدوي به خصوص در نيمه شعبان و 9 ربيع دراعزام هاي مختلف به تبليغ و پاسخ به شبهات پرداخته ام .

از سال 72 تا كنون نيز در همكاري با نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه ها به مراكز دانشگاهي مختلف كشور از قبيل دانشگاه جامع هرمزگان ، پزشكي بندر عباس ، بين المللي و پزشكي قزوين ، ميرزا كوچك خان رشت ، خواجه نصير الدين طوسي و علامه طباطبايي ، علوم بهزيستي تهران و ... اعزام و به تبليغ و پاسخگويي به شبهات پرداخته ام . از سال 76 تا كنون به همراه عده اي از دوستان به شكل تحقيقي و كار گروهي در زمينه تفسير قرآن و نهج البلاغه و فقه و اصول مشغول فعاليت هستم .

در زمينه نشر فرهنگ شيعه درزمينه نويسندگي نيز فعاليتم را از سال 70 تا كنون شروع كرده ام . ابتدا در ماهنامه آزادگان شرح حال فرزانگان و دانشمندان شيعه را نوشته و بعد در روزنامه كيهان به همين كار ادامه دادم و سپس در نشريه هاي دانشجويي به نشر ديدگاه هاي خود ادامه دادم . تا اينكه در سال 80 با همكاري عده اي از دوستان در مركز تخصصي مهدويت به انتشار فصلنامه انتظار مشغول شدم و در بعضي از شماره هاي اين نشريه پيرامون فرهنگ

مهدوي مقالاتي را به رشته تحرير درآوردم . هم اكنون چند كتاب پيرامون صلح امام حسن (ع) ، پيشينه تاريخي انتظار ، تاريخ تحليلي اسلام در دست نگارش داردم كه انشاء الله بزودي كار انتشار آن ها به پايان مي رسد .

حيدري، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

على بن العابد الزاهد الورع حاج شيخ محمد حيدرى كاشانى يكى از چهره هاى علم و دانش و فضيلت معاصر است در راوند كاشان.

وى در سال 1305 شمسى در شهرستان كاشان به دنيا آمده و پس از تعليمات ابتدائى دوره مقدمات و ادبيات را در كاشان نزد اساتيد بزرگ آن شهر فراگرفته و سپس مهاجرت به اصفهان و با جديت تمام تفسير و درايه و هيئت جديد را خدمت مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ محمدباقر زند كرمانى خوانده و علم كلام و فلسفه را از مرحوم آيت اللَّه صدر كوپائى و علم تفسير و اخلاق را نيز خدمت مرحوم حاج ميرزا على آقاى شيرازى فراگرفته.

ادبيات و شوارق را از مرحوم اديب بجنوردى آموخته سپس به قم عزيمت نموده و فلسفه و حكمت و تفسير را از مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ مهدى مازندرانى و آيت اللَّه العظمى امام خمينى و علامه طباطبائى استفاده نموده و مكاسب و كفايه را از آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مدظله و آيت اللَّه آقا شيخ عبدالجواد اصفهانى بهره مند شده و به درس مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى شركت نموده بعد از آن مرحوم به درس خارج مرحوم آيت اللَّه حاج سيد محمد محقق داماد حاضر و مورد توجه مخصوص آن مرحوم واقع شده و ضمناً به تدريس فقه و اصول و معقول و تفسير پرداخته تا سال 1351 قمرى كه بنابر اصرار مردم (راوند كاشان)

احساس وظيفه شرعى نموده و به راوند عزيمت و در آنجا به اقامه جماعت و تبليغ اشتغال پيدا كرده و از همان اوان مورد نظر دانشمندان معاصر كاشان شده و بنابر دعوت آنان براى تدريس و تفسير قرآن مجيد همه روزه به كاشان رفت و آمد و در مدرسه علميه يثربى كاشان تدريس متون فقه و اصول و تفسير براى محصلين و غيره مى نمايند.

معظم له داراى نوشتجاتى در فقه و اصول مى باشند كه هنوز به طبع نرسيده است.

وى نيز طبع روان و ذوقى سرشار دارند و اشعار عربى و فارسى بسيارى در مدح ائمه عليهم السلام مخصوص حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه دارند

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

خاتمي، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد احمد خاتمي

محل تولد : سمنان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/2/18

زندگينامه علمي

سيد احمد خاتمي در هجدهم ارديبهشت 1339 در سمنان متولد شد، پدرش مرحوم سيد مهدي خاتمي انساني متعهد و متدين بوده و در ميان اقوام، معروف به تقوي و غيرت ديني بود وي در سال 1364 از دنيا رفت. ما در ايشان خانم طيبه سادات خاتمي، بانويي متدين، مؤمن و مأنوس با قرآن و ادعيه است و هم اكنون (آذر 1383) در قيد حيات است. خاندان خاتمي از سادات معروف سمنان اند و جد اعلاي آنان مرحوم سيد هاشم همواره مورد علاقه و محبت مردم بوده كه همچنان مردم ذكر خير او را دارند. سيد احمد خاتمي در سال 1351 تحصيل علوم حوزوي را در مدرسه علميه صادقيه سمنان آغاز كرد و به مدّت دو سال در آنجا دروس مقدماتي را نزد اساتيد آن حوزه به پايان برد و در

سال 1354 به حوزه علميه قم هجرت كرد و جهت استحكام بيشتر دروس اكثر درسهايي را كه در حوزه سمنان خوانده بود نزد اديب بزرگ مرحوم مدرس افغاني كه به تازگي از نجف آمده بود، مجدداً تكرار كرد و سپس دروس سطح را از اساتيد بزرگ حوزه همانند مرحوم آيت الله ستوده، آيت الله اشتهاردي، آيت الله خزعلي، آيت الله بني فضل و... به پايان برد و سپس در درس خارج حضرات آيات شيخ جواد تبريزي، محمد فاضل لنكراني، ميرزا هاشم آملي، وحيد خراساني، شبيري زنجاني و... شركت كرده و به مدّت هفده سال در درس خارج فقه و اصول اين حضرات شركت نمود.

در فلسفه و كلام از حضرات آيات: شيخ يحيي انصاري شيرازي، حسن زاده آملي، جوادي آملي، ابراهيم اميني بهره برده است. در تفسير از حضرت آيت الله مشكيني، آيت الله خزعلي بهره مند شده است و در درس نهج البلاغه از آيت الله حسين نوري همداني بهره برده است او از درس فلسفي «شناخت» از محضر شهيد آيت الله مطهري بهره مند شده است و در فن خطابه از محضر خطيب گرانقدر مرحوم حجة السلام و المسلمين آقاي شيخ محمد تقي فلسفي استفاده نموده است. تدريس وي از سال 1364، تدريس دروس حوزوي را به صورت عمومي شروع كرده است. اگر چه قبل از آن به طور خصوصي چند دوره كتب مقدمات (جامع المقدمات، سيوطي، مغني، مختصر المعاني و...) را تدريس كرده بود. تا كنون 4 دوره معالم الاصول، 7 دوره اصول الفقه، 3 دوره شرح لمعه، 2 دوره مكاسب، 3 دوره رسائل و اينك (آذر 1383) مشغول پنجمين دوره تدريس كفاية الاصول است.

وي مدت ده سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارد، دوره اول تدريس خارج اصول را به اتمام رسانده و اينك (آذر 1383) مشغول تدريس دوره دوم خارج اصول است و از كتابهاي فقهي بخشهايي از كتاب قصاص و ديات و تقريبا تمام كتاب الحج را تدريس كرده و اينك اشتغال به تدريس خارج كتاب صلوة دارد.

در اين مدت صدها طلبه از محضر وي بهره مند شده و همچنان استفاده مي كنند. وي در كنار تدريس علوم مصطلح حوزوي از سال 1365 به تدريس سيره پيامبر و امامان (آذر 1383) در روزهاي تعطيل (پنج شنبه ها) رو آورد كه در سال 1380 يكدوره از اين دروس به پايان رسيد و اينك سه سال است كه پنج شنبه ها تفسير زيارت جامعه را دنبال مي كند. وي در سال 1367 به دستور برخي از بزرگان حوزه درس تفسير شروع كرد و اينك شانزدهمين سال اين درس است كه هر شب پس از نماز مغرب و عشاء، در مدرس امام مدرسه فيضيه دائر است و تا كنون تفسير 8 جزء قرآن به پايان رسيده (تفسير جزء آخر و 7 جزء اول) و اينك مشغول تفسير هشتمين جزء قرآن كريم (سوره انعام) مي باشند. تا كنون 1660 جلسه تفسيري داشته اند، درس تفسير نهج البلاغه نيز در ايام تعطيل داشته اند كه حدود دو سال است بحث موضوعي «امام علي (ع) و مخالفان حكومت» را از نگاه مولي در نهج البلاغه دنبال مي كنند.

خوشبختانه نوار كاست اين درسها (گرچه نه به كيفيت عالي) موجود است. وي كار اصلي خود راتدريس دانسته و سخت علاقه مند به آن است به گونه اي كه در ايام

تحصيل به هيچ وجه كار ديگري را جاي آن قرار نمي دهد. در سخنرانيهاي وي هم قرآن و هم روايات و هم مسائل سياسي در حد نياز هست. وي در صدا و سيماي جمهوري اسلامي تا كنون صدها برنامه اجراء كرده است و امت مسلمان ما استقبال خوبي از خطابه هاي وي داشته و دارند. سيد احمد خاتمي به عنوان استاد راهنما و داور در رسالة سطح چهار و سطح سوّم حوزه و نيز به عنوان استاد راهنما در مؤسسه پژوهشي امام خميني و دانشكده شهيد محلاتي سپاه خدمت مي كنند و تا كنون رساله متعددي را در عرصه معارف ديني، فعاليتهاي سياسي، راهنمايي و ساماندهي كرده است. سيد احمد خاتمي قبل از پيروزي انقلاب همگام با رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني در ستيز با رژيم منحط پهلوي بود و با ايراد خطابه هاي حماس عليه آن رژيم سياه نقش مفيدي در روشنگري مردم ايفاء كرد و بعد از پيروزي انقلاب عمده راهي را كه براي خود برگزيد كار فرهنگي بود كه از طريق تدريس ق، خطابه، تأليف آنرا دنبال كرد. وي موضع سياسي خود را "موضع ولايت فقيه" قرار داده است تا زماني كه امام راحل در قيد حيات بودند همراهي با آن امام بزرگوار و اينك همراهي با مقام معظم رهبري مدظله العالي وجهه همت اوست. وي در كنار كار فرهنگي در عرصه هايي كه نياز بوده است موضع گيري هاي مناسب سياسي داشته كه در روزنامه و جرائد كشور منعكس شده است. او در طول 8 سال دفاع مقدس در مواقع مورد نياز در جبهه هاي حاضر شده و به وظيفه خود عمل نموده است.سيد احمد خاتمي هم اكنون عضو

جامعه مدرسين حوزه علميه قم، عضو كميسيون حوزه آن جامعه نماينده مردم كرمان در مجلس خبرگان رهبري، عضو هيأت رئيسه مجلس خبرگان، عضو هيأت مديره مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي، عضو شورايعالي مجمع جهاني اهل بيت (ع) ، عضو شوراي سياستگذاري فرهنگي آن مجمع مي باشد.

خادمي حسيني، ابوالقاسم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيدابوالقاسم خادمي حسيني

محل تولد : --

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1360 وارد حوزه علميه كاشان شدم و مدّت نه سال در حوزه علميّه آية الله مدني (ره) و آية الله يثربي (ره) مشغول تحصيل بودم. بعد از آن درسال 1370 وارد حوزه علميه قم شدم و در درسهاي آيات عظام اعتمادي، پاياني،آية الله تبريزي ،آية الله وحيد خراساني ،آية الله سبحاني وآية الله جوادي آملي شركت نمودم. درسال 1376 در دوره چهار ساله تخصّصي تفسير شركت و در سال 79فارغ التحصيل شدم. مدت 12سال در دروس خارج فقه و اصول شركت نموده و انشاءالله تصميم دارم پايان نامه تفسير را بنويسم به خاطر مشكلاتي تا بحال نتوانستم موضوع پايان نامه را بگيرم.

خادمي كوشا، محمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد علي خادمي كوشا

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1350/6/15

زندگينامه علمي

كليه تحصيلات قرآني (پيش از دبستان) و ابتدائي و ... در شهر قم بود كه با تشويق پدر كه خود از صنف روحانيت مي باشد به حوزه وارد شد . آغاز ورود به حوزه 1365 بود كه از سال دوم آغاز به تدريس در موضوعات نحو و منطق نمود و در موضوعات متفرقه به مطالعه پرداخت.در ايام تابستان به همراه دوستان برخي از موضوعات درسي را آموزش ديده و از سال 68 در درس لمعه استاد وجداني فخر شركت نمود و در كنار دروس حوزه اقدام به تحصيلات نيمه كاره مانده فرهنگي نموده و ديپلم را گرفت.از سال 1374 در درس خارج اساتيد بزرگي چون استاد آيت الله تبريزي، سبحاني، شبيري زنجاني، مكارم، فاضل شركت

نمود كه بيشتر مدت را از درس استاد تبريزي استفاده نمود.

در سال 73 و 74 به صورت رسمي در برخي مراكز حوزه شروع به تدريس نموده و از سال 76 تا كنون مشغول تدريس فقه و اصول در مدارس شهيد صدوقي، معصوميه، آيت الله گلپايگاني، مدرسه خان، كه از سال 79 به تدريس سطوح عالي(رسائل، مكاسب و كفايه) مشغول گرديد.همزمان با درس و تدريس در حوزه مدتي نيز در مراكز آموزش عالي به تدريس مشغول گرديد و در سال 79 نيز براي آموزش زبان عربي در مركز آموزش دفتر تبليغات شركت نمود و پس از اين ايام در موضوعات علوم قرآني به مطالعه و تحقيق گذراند و در برخي مراكز قرآني مانند مركز تخصصي تفسير، مدرسه عالي بنت الهدي، موسسه امام خميني(ره) در رشته علوم قرآني به تدريس پرداخت ولي همچنان در رشته فقه و اصول در حوزه علميه به درس و تحقيق و تدريس ادامه داده و هم اكنون نيز به اين مهم اشتغال دارد.با توجه به علاقه زياد به خدمت در نشر فرهنگ اهل بيت(ع) در سال 1378 اقدام به نوشتن كتاب جوان در پرتو اهل بيت(ع) نمود كه عمدتا براي روشنگري و جلوگيري از سودجويي برخي سياست مداران از توانايي جوانان بود اين كتاب به نام مشكلات ... تا سال 1380 چاپ نشد و پس از تحويل آن به بوستان كتاب با هزينه ناشر در سال 82 از چاپ خارج گرديد البته به غير از اين نوشتار برخي نوشتار ديگر همچنان چاپ نشده باقي است.

خالق پور، مجيد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مجيد خالق پور

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه

علمي

اينجانب مجيد خالق پور در سال 1356 تحصيلات خود را در حوزه علميه مشهد آغاز نمودم. با راهنمائي يكي از نوادگان مرحوم آخوند خراساني صاحب كفايه ، سال اول دروس حوزوي را شروع نمودم و در ادامه تا لمعتين در يكي از مدارس مشهور و معتبر مشهد معروف به مدرسه موسوي نژاد تحصيلات خود را ادامه دادم . دوره تحصيل ما همزمان بود با انقلاب اسلامي و حقير نيز همچون ساير طلاب با موج خروشان مردمي چون قطره اي ناچيز همراهي داشتم ؛ با پيروزي انقلاب و اوصافي كه از تفسير مقام معظم رهبري شنيده بودم و امتيازات ويژه اي كه در قم براي ادامه تحصيل وجود داشت به قصد قم درسال 1361 وارد حوزه علميه قم شدم. دروس سطح را نزد حضرات آيت الله ستوده ، مرحوم آيت الله صالحي مازندراني و بخشي از كفايه آيت الله اعتمادي، آيت الله علوي گرگاني (مكاسب) آيت الله انصاري شيرازي و آيت الله حسن زاده آملي و آيت الله جوادي آملي جهت درس فلسفه و تفسير؛ پس از آن وارد دروس خارج حوزه شدم كه يك دوره كامل اصول نزد آيت الله ميرزا جواد آقاي تبريزي و بخشي از فقه نزد آيات عظام تبريزي و آيت الله وحيد خراساني و علوي گرگاني داشتم.

همزمان با تحصيلات خارج فقه و اصول، بخاطر اشتياقي كه به تفسير داشتم وارد دوره سوم رشته تخصصي تفسير شدم كه اين دوره را با موفقيت طي چهار سال سپري نمودم و فارغ التحصيل گشتم اكنون نيز علاوه بر تحصيل و تحقيق با طلاب غير ايراني مركز جهاني علوم اسلامي مباحثي تحت عنوان تدريس

دارم.

خالقي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود خالقي

محل تولد : زرند كرمان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

درس هاي حوزه را به طور معمول خوانده و به خاطر علاقه مندي به مباحث تفسيري در مهرماه سال 76 تهيه و پخش برنامه اي قرآني تحت عنوان (مائده آسماني) را به صداي مركز كرمان پيشنهاد دادم كه بحمدالله تعالي مورد موافقت مسئولين وقت سازمان مذكور قرار گرفت و از آن زمان روزانه تاكنون در حال پخش است كه به اواسط سوره انفال رسيده ايم.

حدود نيمي از اين برنامه 25 دقيقه اي به بيان مباحث تفسير ترتيبي قرآن كريم اختصاص دارد و توسط بنده اجرا مي شود.پس از گذشت دو سه سال از اجراي اين برنامه با تقاضاي شنوندگان مباحث پخش شده جزء سوم قرآن كريم به صورت كتاب چاپ و در اختيار علاقه مندان قرار گرفت. آيات 93 تا پايان سوره آل عمران نيز جلد بعدي كتاب را به خود اختصاص داد و جلد سوم نيز مشتمل بر آيات اول تا 70 سوره نساء طي سال هاي 79 تا 81 منتشر شده است.

متاسفانه به خاطر كثرت اشتغالات اينجانب به امور اجرايي معاونت آموزش مركز ، فرصت تهيه و نگارش مباحث بعدي به دست نيامده است.اميدواريم تا پايان تابستان سال جاري 2 جلد ديگر اين مباحث آماده شود و در نهايت به حول و قوه الهي به انتشار يك دوره تفسير قرآن كريم برگرفته از تفاسير موجود با تكيه بر مباحث اجتماعي و اخلاقي و به صورت ساده و روان كه قابل استفاده براي عموم مردم باشد موفق شويم. انشاءالله

خائفي، عبدالله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالله خائفي

محل تولد :

بندرانزلي

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1309/11/14

زندگينامه علمي

معظم له در يك خانواده مذهبي و متدين و زاهد كه با گذشت چند دهه هنوز زبانزد خاص و عام مي باشد در 14 بهمن سال 1309 شمسي در شهرستان بندر انزلي ديده به جهان گشود. دوران طفوليت و كودكي را تحت تعليم و تربيت پدر و مادري والامقام و وارسته و پرهيزگار سپري نموده و با فرا رسيدن به سن مدرسه تحصيلات ابتدائي و مقداري از دوره متوسطه را در همان شهر سپري نموده بود كه بخاطر علاقه فراوان به تحصيل علوم اسلامي و تشويق پدر بزرگوارشان در سن 15 سالگي وارد حوزه علميه شهرستان رشت شد و پس از پايان رساندن دوره مقدماتي علوم حوزوي براي كسب مقامات بالاتر عازم حوزه مقدسه قم شده و با تمام كردن دوره سطح از محضر اساتيد بنام وقت در درس خارج فقه و اصول مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمي بروجردي (رحمةالله عليه) حاضر شده و بهره هاي فراوان برده ولي عطش دروني ايشان معظم له را در سال 1343 همراه با تبعيد پير و مرادش امام خميني (ره) به نجف اشرف كشاند كه از جمله اولين كساني بود كه براي استقبال امام از نجف به كاظمين آمده بودند. در نجف اشرف از محضر اساتيد والامقامي همچون آية الله العظمي خوئي (ره) به مدت 27 سال، مگر يك روز كه آن هم علتي داشت. و به صورت مكاتبه ائي از حضرت آيةالله العظمي سيد عبدالاعلي سبزواري( قدس الله اسرارهم) بهره هاي فراوان نموده كه در همان دوران اول به مقام اجتهاد نائل گشتند كه در

آذر ماه سال 1370 شمسي به وطن عزيز و اسلامي ايران برگشتند و در شهر مقدس قم رحل اقامت افكندند و در طول اين سالها طلاب و فضلاي زيادي از كشورهاي مختلف عربي از درس خارج فقه و اصول عربي ايشان و همچنين دوستان زيادي نيز از بحث خارج فقه فارسي ايشان كه هنوز هم بحث خارج بيع ايشان در مدرس امام فيضيه و بحث اجتهاد و تقليد معظم له كه در دفتر ايشان ادامه دارد و مخصوصا از سيره زاهدانه عملي ايشان بهره مند هستند. لازم به ذكر است كه حضرت ايشان در تمامي دوران زندگي و طول عمر شريفشان در حال تحصيل و تدريس بوده و هستند كه نتيجه آن تحقيقات گسترده ايشان خصوصا در فقه و اصول بصورت متن و حاشيه و تقريرات موجود مي باشد كه بخشي از آن به زيور طبع آراسته شده و بخش ديگر آماده چاپ و بسياري بصورت دست نوشته و جزوات موجود است. كتابهاي راهنماي ارث و سيستم قضائي اسلام در سال هاي 43 و 42 چاپ شده و كتاب ارزشمند" بحوث في ولاية الفقيه" در سال 1378 در اختيار اهل علم قرار گرفته است. همچنين خاطراتي از استاد خود مرحوم امام (ره) به زبان عربي توسط انتشارات كوثر به زيور طبع آراسته گرديده است. جواب با ذكر ادله بر استفتا ئات مركز تحقيقات فقهي قوه قضائيه ايشان آماده براي چاپ گرديد. "الربا و تحليله با لحيل اشرعيه" و شرح بر رسائل ثلاث و حاشيه بر رساله مناسك حج و ... موجود است كه انشاءالله جامعه علمي از آن بهره مند خواهند شد. فعاليتهاي تدريسي استاد

در طول تحصيل تاكنون ادامه داشته كه در طي سپري شدن هر مرحله اي از درس مراحل پائين را تدريس مي نمودند كه از جمله آنها تدريس كتابهاي سيوطي، معالم، شرح لمعه و مكاسب و كفايتين و الان درس خارج مي باشد كه الحمدلله طلاب و فضلائي اكنون از سفره علمي ايشان متنعم هستند.

خراساني، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

على خراسانى

محل تولد : تربت حيدريه

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب در سال تحصيلي 68-69 پايه دهم حوزه را به پايان رساندم و سپس در دروس خارج شركت كردم همزمان با اشتغال به دروس پاياني دوره سطح در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي دامت بركاته شركت مي كردم . در همين سالها دوره عالي زبان انگليسي موسسه باقرالعلوم دفتر تبليغات را به پايان رساندم.در سال 70 به دعوت نماينده مقام معظم رهبري در امور اهل سنت بلوچستان به زاهدان رفتم و به مدت 5 سال مديريت مدارس ديني اهل سنت بلوچستان را عهده دار بودم در اين سالها به اقتضاي مسووليت با متون درسي اهل سنت آشنائي اجمالي پيدا كردم .

همچنين چند متن آموزشي از جمله «آشنائي با انقلاب اسلامي» و «آشنائي با اخلاق اسلامي» و «آشنائي با مذاهب اسلامي»را به عنوان درسهاي جنبي مدارس اهل سنت تدوين و تنظيم كردم . در اين سالها برخي از اشتغالات ديگر علمي همچون حضور در همايش هاي وحدت نيز وجود داشت.در اسفند 76 به قصد ادامه تحصيل و پژوهش به قم مراجعت كردم و از همان تاريخ فعاليت پژوهشي خود را با مسئوليت گزينش مدخل هاي دائره المعارف آغاز كردم و پس از مدتي در

سال 77 مسئوليت بخش تدوين مقالات دائره المعارف و جانشين رياست دائره المعارف را عهده دار شدم .

در اين سالها كه طرح دائره المعارف قرآن كريم در مركز مطرح شده بود ، آن را سازماندهي كردم و ضمن كار مسئوليت علمي هيأت هاي تحريريه را به مدت 3 سال مستقيما عهده دار بودم از سال 80 مديريت دائره المعارف قرآن كريم را عهده دار شدم قابل ذكر است كه دائره المعارف قرآن كريم بزرگترين دائره المعارف قرآني و اولين دائره المعارف در جهان اسلام است كه پيش بيني مي شود در 25 جلد منتشر شود.در سال 83 مديريت مركز فرهنگ و معارف قرآن كه بزرگترين مركز قرآن پژوهي در كشور است را عهده دار شدم و همزمان مسئوليت گروه دائر المعارف ها و نيز گروه تفسير موضوعي را به عهده دارم. اين مسئوليت ها همچنان ادامه دارد.

خرم دل، مصطفي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

قرآن شناس ( مفسر و مترجم قرآن كريم به فارسي ) صاحب نظر و سختكوش معاصر ، جناب آقاي دكتر مصطفي خرم دل از استادان دانشگاه كردستان در سنندج و متولد در مهاباد در سال 1315 ش ، و از علماي اهل سنت . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در شهر زادگاهش طي كرده ، و همزمان به آموزش علوم ديني به شيوه ي حوزوي و سنتي نيز پرداخته است . در سال 1346 از دانشگاه تهران ، در رشته ي زبان و ادبيات عرب ، مدرك كارشناسي ( ليسانس ) گرفته ، و همزمان با دانشجويي به خدمت در آموزش و پرورش هم اشتغال داشته است . در سال 1352 از همان رشته و همان دانشگاه ، مدرك فوق ليسانس ( كارشناسي ارشد ) گرفته ، و

در سال 1358 به دريافت درجه ي دكتري در رشته ي فرهنگ عربي و علوم قرآني از دانشكده ي الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران نايل آمده است . سپس چندي در دانشسراي عالي سنندج در دانشكده ي تربيت دبير ، و سرانجام در دانشگاه كردستان به تدريس و پرورش دانشجويان و آموزگاران و دبيران پرداخته و سرانجام در سال 1367 ش بازنشسته شده ، و در حال حاضر ، مدتي است كه به تدريس در دانشگاه آزاد اسلامي ( واحد مهاباد ) اشتغال دارد . دكتر خرم دل در زمينه هاي گوناگون علوم اسلامي ، به ويژه قرآن ، داراي چند تاليف و ترجمه است . از جمله :

1 _ تفسير نور كه چون ترجمه ي قرآن كريم هم به صورت قابل تمايز از مواد تفسيري در دل آن مندرج است ، توانستيم آن را جزو ترجمه هاي امروزين به شمار آوريم و همانند ترجمه هاي مستقل و به همان شيوه معرفي و ارزيابي كنيم .

2 _ نگارش تفسير المقتطف ( به زبان عربي )

3 _ ترجمه ي تفسير اجتماعي و انقلابي و تحرك انگيز و بيدارگر في ظلال القرآن ، اثر سيد قطب ( 1906 _ 1966 م ) ( از بزرگان اخوان المسلمين مصر كه در راه آرمان انقلابي و اسلامي خود ، به دستور ضد بشري جمال عبدالناصر اعدام شد ) از عربي ، كه ترجمه ي ناقصي از آن به قلم شادروان احمد آرام انجام گرفته و به طبع رسيده است . تا كنون ( فروردين 1381 ) ، دو ، و احتمالاً سه جلد از آن

چاپ شده كه دو جلد اول شامل ترجمه ي تفسير سوره هاي فاتحه ، بقره ، آل عمران ، و نساء است . ( دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي ، مقاله ي « خرم دل ، دكتر مصطفي » ، نوشته ي قرآن شناس كوشا و مترجم قرآن كريم به فارسي ( نشر فرزان ، 1377 ، معرفي شده در همين كتاب ) و نيز ( مقاله ي تفسير نور در همين دانشنامه ) . برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم

خرمشاهي، بهاءالدين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

بهاءالدين خرمشاهي، متولد 1324، قزوين

- انصراف از رشته پزشكي دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) 1342

- اخذ مدرك ليسانس ادبيات از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران 1347

- دكتراي كتابداري از دانشگاه تهران

- نويسنده بيش از 50 كتاب و هزار مقاله

- سردبير نشريه فرهنگ از 1366 الي1370

- تأليف بيش از 12 جلد كتاب درباره حافظ و حافظ شناسي

- ترجمه قرآن كريم با 4 هزار يادداشت در ذيل صفحات و واژه نامه اي با 12 هزار لغت

- تأليف فرهنگ شش جلدي انگليسي - فارسي «واژه پژوهي»

- برخي از تأليفات او عبارتند از: هنري ميلر (ترجمه)، شيطان در بهشت (ترجمه)، علم در تاريخ (ترجمه)، هابيل و چند داستان ديگر (ترجمه)، عرفان و فلسفه (ترجمه)، علم و دين (ترجمه)، تاريخ فلسفه (ترجمه)، كتيبه اي بر باد، پوزيتيويسم منطقي، ذهن و زبان حافظ، فرهنگ موضوعي قرآن مجيد، حافظ نامه، چهارده روايت، سيربي سلوك، دايرهٔ المعارف تشيع.

تعبيري را درباره بهاءالدين خرمشاهي بپذيريم كه مي گويد: «خرمشاهي در ميان نسلي كه در سالهاي دهه بيست متولد شدند، در سالهاي

دهه چهل به دانشگاه رفتند و در دهه پنجاه به كار تأليف و تحقيق و ترجمه پرداختند، بي شك بي نظيرترين و برجسته ترين چهره شناخته شده است. كارنامه پر بار و پربرگ او شگفت انگيز است. بيش از 50 كتاب و هزار مقاله زاييده پويش و پژوهش بي وقفه و عاشقانه اوست. آن هم در زمانه اي كه كار تحقيق و تأليف با ناكامي و نابساماني بسيار همراه است. استادان دانشگاه جز به تدريس نمي پردازند و كمتر فرصت تحقيق و پژوهش دارند. محققان و نويسندگان ما هم آنچنان درگير گرفتاريهاي پيچيده مادي و گذران معاشند كه امكان پژوهش ندارند. در اين زمانه عسرت اگر هم نويسنده اي به پركاري و كثرت آثار شهره شده، كارش را نازل و قدرش را ناچيز مي دانند و شعار «كوچك زيباست» را سر مي دهند...» بسيارند نويسندگاني كه دقت و سرعت را در هم آميخته اند و هم كميت و هم كيفيت كارشان درخشان است. خرمشاهي در زمره همين نويسندگان است. آثارش گسترده سرشار از تنوع است، نكته ياب و باريك بين است، كوشا و كوشنده و جستجوگر است. لطف بيان دارد و زبانش جذاب و شيرين و دلنشين است. پژوهشگر زبان و ادبيات فارسي است، شاعر و مترجم و مصحح و منتقد و ويراستار و دايرهٔ المعارف نويس است. و هر چند يكبار خود را «مؤلف و مترجمي پراكنده كار» ناميده، اما متفنن نيست. بي شك در دو حوزه تخصصي قرآن پژوهي و حافظ پژوهي كم نظير است. بهاءالدين خرمشاهي متولد فروردين 1324 قزوين است و در آستانه 60 سالگي مي گويد: «من به چند روايت

و اختلاف در روز دوازدهم فروردين 1324 ديده به جهان گشودم. سالهاي ابتدايي عمر و تحصيلم را در دبستان رزبان و دو دبيرستان ديگر سپري كردم. رشته طبيعي خواندم. ولي همه عشقم به ادبيات فارسي و علوم قرآني و علوم اسلامي معطوف بوده و هست.» پدرش اولين معلم علم و ادب و شيوه زندگاني اوست. و اگر عربيتي آموخته باشد از فضل پدر بوده است. از نويسندگان و قرآن پژوهان معاصر و از ويراستاران دايرة المعارف حاضر. تفسير مورد بحث در يك مجلد به قطع بزرگ رحلى و شيوه ادبى دايرة المعارفى شامل تمام قرآن كريم است مؤلف پس از درج هر يك صفحه از مصحف شريف، در ستون مقابل ترجمه فارسى آن را آورده سپس كلمات مشكله و متشابه و غريب هر آيه و مفاهيم كليدى و مسائل و عبارات دشوار را ذيل آن توضيح مى دهد. اين ترجمه همراه با تفسير از سوى مؤسسات انتشاراتى نيلوفر و جامى به طبع رسيده و نزديك به انتشار است. در پ_ايان اين تفسير واژه نامه قرآنى - فارسى و چند مقاله در زمينه تاريخ قرآن و عدم تحريف آن و مسائل ديگر قرآن پژوهى درج گرديده است. مؤلف از جمله محققين شيعه است كه چهار اثر در زمينه قرآن پژوهى و تفسير نگاشته است كه سه دي_گ_ر آن ع_ب_ارت_ن_د از: 1) فرهنگ موضوعى قرآن مجيد در يك مجلد به زبان عربى و فارسى با همكارى استاد محقق توانا آقاى كامران فانى اين اثر شامل تدوين كلمات قرآن بر اساس موضوعى است. ش_ي_وه ساده مؤلفان در تنظيم كلمات و لغات قرآن، به ترتيب حرف اول كلمه بر

اساس ابجدى يا دق_ي_ق_ت_ر بگوئيم ابتثى است - و نه بر رسم فرهنگهاى كهن عربى كه از روى ماده اصلى كلمات تنظيم يافته است. ل_ذا مبتديان و علماء و محققين يك سان بدون زحمت، خواسته خويش را در اندك زمان به دست مى آورند. اين اثر نزديك به هشت هزار مدخل از موضوعات قرآنى را با ذكر نام سوره و شماره آيه در برابر آنها دربردارد. طبع اول اين اثر در 1364 ش از سوى نشر فرهنگ معاصر (تهران), و طبع دوم آن در 1369 ش از سوى انتشارات الهدى صورت گرفته است. 2) ق_رآن پ_ژوهى : در يك مجلد به زبان فارسى، شامل هفتاد بحث و تحقيق قرآنى است كه توس ط نشر مشرق در تهران در 1372 ش طبع گرديده است. 3) ت_ف_سير و تفاسير جديد در يك مجلد به زبان فارسى (تهران، كيهان، 1364 ش) اين اثر توس ط عصام حسن به عربى ترجمه گرديده و در بيروت توسط انتشارات دارالروضة طبع و نشر گرديده است (1991/1411 ق). درباره پدرش مي گويد: «اولين معلم قرآني و عربي من پدرم بود. گاهي در ايام تحصيل در دانشگاه بين من و پدرم نامه هاي عربي رد و بدل مي شد كه ايشان از اين كار بسيار به وجد مي آمدند. هر چند كه عربي هر دوي ما عجمي بود.» خرمشاهي در سال 1342 ايام دبيرستان را به پايان مي رساند و با شركت در اولين دوره كنكور رد مي شود. چرا؟ مي گويد: «من مي بايست امتحان ادبي مي دادم در حالي كه دانش آموز رشته طبيعي بودم. اما با خواندن كتابهاي ادبي در

سال بعد موفق شدم در دانشگاه تهران و دانشگاه شيراز، در رشته ادبيات فارسي قبول شوم. در ضمن در حد فاصل ردي اول و قبولي دوم يك سال فاصله زماني وجود داشت كه من در همان خلال به دانشگاه ملي (آن روزگار) كه در همان سال تأسيس شده بود رفتم (1342). وجه تسميه ملي براي اين دانشگاه بيشتر به علت پرداخت شهريه اش بود. لاجرم پدرم از يكي از نزديكان وام گرفت تا من بتوانم وارد دانشكده پزشكي شوم و شهريه سنگين 5 هزار توماني اش را پرداخت نمايم. اما اين رشته دانشگاهي براي من چندان دوامي نداشت چرا كه من دلي درگير ادبيات و سري در سوداي عربيت داشتم و لاجرم از رشته پزشكي انصراف داده و سال بعد با قبولي در كنكور وارد دانشكده ادبيات دانشگاه تهران شدم.» او در دانشگاه تهران، نزد اساتيدي چون دكتر پرويز ناتل خانلري، دكتر ذبيح الله صفا، دكتر فره وشي، استاد پورداوود، استاد عبدالحميد بديع الزماني كردستاني، دكتر سيد صادق گوهرين، دكتر مهدي محقق، دكتر سيد جعفر شهيدي و... تلمذ مي كند. با اين همه خودش دكتر عبدالحميد بديع الزماني را دومين معلم قرآني خود مي داند و مي گويد: «هر هفته در محضر و كلاس او سؤالاتي كه در حين قرائت قرآن برايم موضوعيت مي يافت مطرح مي كردم.» بهاءالدين خرمشاهي در سال 1347 از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران فارغ التحصيل مي شود و پس از گرفتن ليسانس ادبيات، رشته كتابداري را انتخاب مي كند و پس از آن به انجمن حكمت و فلسفه مي رود. از مهمترين علايق زندگي بهاءالدين خرمشاهي قرآن است و قرآن

پژوهي. درباره اش مي گويد «اصلاً بدين صورت نيست كه هر كسي تحصيلكرده باشد بتواند قرآن را بفهمد و گاهي حتي از عهده روخواني قرآن نيز برنمي آيند تا چه رسد به فهم عبارات و تفسير قرآن، كه در حقيقت اين روند روخواني و فهم عبارات و تفسير مستلزم يك عمر جهد و ممارست و عشق و علاقه است كه عمري پنجاه ساله مي طلبد تا شخص از عهده آن برآيد. بنده شايد به تقريب حدود چهل سال از عمرم را صرف اين كار كرده ام و فعاليتهاي مستمري در حوزه قرآن پژوهي و حافظ پژوهي نمودم و با يك نگاه اجمالي در مي يابم كه حتي همين مدت طولاني نيز هنوز چندان كافي نيست و عمر بيشتري مي طلبد تا به فهم دقايق و رموزات قرآن و حافظ، توأمان، پي ببريم. و با آن كه ده كتاب قرآني و پانصد مقاله قرآن پژوهانه نوشته ام هنوز فكر مي كنم كه از آن آب و گل اوليه بيرون نيامده ام. از خداوند بزرگ مسألت دارم تا ما قرآن را مهجور نگيريم. چرا كه مهجور گرفتن قرآن چنين نيست كه ما قرآن را نخوانيم يا كه كم بخوانيم، بلكه مهجوريت قرآن زماني آغاز مي شود كه به مفاد قرآن توجه نكنيم و در آن تدبر ننماييم.»

برخي از تأليفات او عبارتند از: هنري ميلر (ترجمه)، شيطان در بهشت (ترجمه)، علم در تاريخ (ترجمه)، هابيل و چند داستان ديگر (ترجمه)، عرفان و فلسفه (ترجمه)، علم و دين (ترجمه)، تاريخ فلسفه (ترجمه)، كتيبه اي بر باد، پوزيتيويسم منطقي، ذهن و زبان حافظ، فرهنگ موضوعي قرآن مجيد، حافظ نامه، چهارده

روايت، سيربي سلوك، دايرهٔ المعارف تشيع.

خرمشاهي، جواد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عالم علوم دينى، محقق.

تولد: 1284، كرمانشاه.

درگذشت: 1 مرداد 1375، كرمانشاه.

آيت الله سيد جواد خرمشاهى تحصيلات علوم دينى و فقهى خود را نزد آيات عظام بروجردى، گلپايگانى و مرعشى نجفى به پايان برد. وى مدت شصت سال از عمر خود را به ترويج دين اسلام سپرى نمود.

از آيت الله خرمشاهى كتابهاى يك صد گفتار در حقانيت آل محمد (ص)، مفاتيح القرآن (در شش جلد) و فرهنگ قرآن (به چهار زبان عربى، انگليسى، تركى و فارسى به جا مانده است).

آيت الله خرمشاهى در سن نود و پنج سالگى در كرمانشاه دار فانى را وداع گفت.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

خزانه، محمود

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س سيزدهم و چهاردهم ق)، موسيقيدان و خواننده. معروف به غنه. وى برادر شيخ مرتضى خزانه و از اهالى تهران بود كه در علم موسيقى و خوانندگى از استادان درجه اول زمان خود محسوب مى شد. شيخ محمود به دستگاههاى موسيقى احاطه ى كامل داشت و خواننده اى مقتدر بود. اوج را به حد اعلى مى خواند و پست را با تحريرهايى كه به اصطلاح از توى دماغ مى داد به خوبى ادا مى كرد و از اين جهت به شيخ محمود غنه معروف شده بود. وى بيش از هفتاد سال عمر كرد و در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه يا مظفرالدين شاه درگذشت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ موسيقى (661 -660 /2)، سرگذشت موسيقى (372 -371 /1).

خزعلي، ابوالقاسم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابوالقاسم خزعلي

محل تولد : بروجرد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1304/1/1

آية الله ابوالقاسم خزعلي، در سال 1304 هجري شمسي در بروجرد، از توابع استان لرستان چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم غلامرضا، به شغل ندافي روزگار مي گذراند و بسيار شيفته خاندان پيامبر (ص) بود؛ به گونه اي كه شبها فرزند خود را به روضه هاي مخفي و منبرهاي استادان با سواد آن روزگار مي برد تا بذر عشق و محبت به قرآن و اهل بيت : در دل و جان فرزندش شكوفه بزند. اوضاع اقتصادي خانوادة آية الله خزعلي نابسامان بود تا آنجا كه مادرش، مرحوم ربابه، مجبور بود محصولات غذايي خانگي، از قبيل ترشي تهيه كند و آن را بفروشد تا كمكي براي مخارج خانواده باشد. آقاي خزعلي ده ساله بود كه به همراه خانواده و برخي از بستگان به مشهد مقدس مهاجرت كرد و در آنجا روزگار گذرانيد. دوران تحصيل آية

الله خزعلي، در 6 يا 7 سالگي به مكتب خانة محلة «سرسوزني» در بروجرد رفت. معلّم او فردي بود به نام «سيد جعفر شيرازي» كه در مسجد محلّه درس مي گفت. با هجرت به مشهد به دبستان رفت و پس از قبولي در امتحان، در كلاس چهارم ابتدايي مشغول به تحصيل شد و همواره از شاگردان نمونة كلاس بود. پس از پايان رساندن كلاس ششم ابتدايي، به دبيرستان رفت. در آن زمان در مدارس، زبان فرانسوي تدريس مي شد؛ وي نيز به فراگيري زبان فرانسه مشغول بود كه بعدها آن را رها كرد. در سن 17 سالگي _ هم زمان با سقوط حكومت رضاشاه و اشغال ايران از سوي متفقين _ به كار نوشتن دخل و خرج مغازه اي و توزيع جنسها بين كسبه سرگرم بود تا از اين راه، به امرار معاش خانواده كمك كند كه ناگهان، بارقه هاي اشتياق به علوم حوزوي و تحصيل حوزة علمية مشهد دل و جانش را شعله ور ساخت؛ به گونه اي كه كار و كسب را وانهاد، به تحصيل علوم ديني روي آورد. مقدمات را در حوزه مشهد فرا گرفت و براي تحصيل سطوح به سراغ استادان ممتاز آن ديار رفت. دو سال قبل از ازدواج راهي قم شد تا از محضر بزرگان آن شهر مقدس نيز بهره گيرد و براي نخستين بار در درس خارج فقه آية الله بروجردي (ره) و خارج اصول امام خميني (ره) حاضر شد كه اين مسأله تا سالها ادامه داشت. همچنين وي در زمينة فلسفه و تفسير نيز از استادان بسياري در حوزه علميه قم بهره برد. استادان و دوستان آية الله خزعلي در طول دوران تحصيل

خود از محضر استادان ممتاز و وارستة بسياري بهره برده است. نخستين استاد وي، مرحوم سيد جعفر شيرازي بود كه در مكتب خانه به ايشان قرآن و مسائل مذهبي را آموخت. وي از اينكه نخستين استادش يكي از فرزندان پاك حضرت زهرا 3 بوده اظهار خرسندي مي كند و آن را به فال نيك مي گيرد. با شروع به تحصيل در حوزة مشهد، صرف و نحو را نزد شيخ علي اكبر دامغاني فرا گرفت و كتاب مغني اللبيب را نزد محقق قوچاني خواند. معالم و لمعه و قوانين را نزد سيد احمد يزدي آموخت. رسائل، مكاسب و كفايه را نزد مرحوم شيخ هاشم قزويني و بخشي از كفايه را نزد شيخ مجتبي قزويني فراگرفت. اين دو، از استادان ممتاز حوزه علميه مشهد در علم و عمل بودند كه آثار علمي و معنوي ايشان، هنوز در ميان شاگردانشان و در رشد و تعالي حوزه علميه مشهد باقي است. آية الله خزعلي در قم، در درس خارج فقه آية الله بروجردي (ره) و درس خارج فقه حضرت امام خميني (ره) شركت كرد. وي همچنين مدتي در درس آية الله بهجت حاضر شد و از محضر اين مرد بزرگ نيز كسب فيض كرد. در بخش فلسفه، اشارات را نزد مرحوم حاج شيخ جواد خندق آبادي تهراني خواند و در درس منظومه و اسفار علامه طباطبايي حاضر شد. آية الله خزعلي در دوران تحصيل و مبارزه با طلاب و فضلاي بسياري همراه بود كه از ميان آنان مي توان به شهيد آية الله مطهري، شهيد آية الله بهشتي و آية الله رباني شيرازي اشاره كرد.فعاليتهاي علمي و فرهنگي آية الله خزعلي در سالهاي

تحصيل و مبارزه خدمات فرهنگي و علمي شاياني به جامعه اسلامي ارزاني داشته است. مهم ترين خدمت فرهنگي ايشان در دورة طاغوت، تنوير افكار عمومي و آگاه كردن جوانان مستعدّ و انقلابي از خطرهاي موجود، همچون جريانهاي التقاطي و تز اسلام منهاي روحانيت و مبارزه با جريان روشنفكري غير متعهّد بود. وي در سخنرانيهاي خود همواره بر اسلام ناب و اصيل پاي مي فشرد و جوانان را به اُنس با علما روحانيّت شيعه و پرهيز از فراگيري اسلام از دست ديگران دعوت مي كرد. در زمينة فعاليتهاي علمي، تنها اثري كه از وي به چاپ رسيده، تفسير سورة فاتحة الكتاب است. همچنين او بر شعرهاي عينيّه ابن ابي الحديد دربارة اميرمؤمنان 7 شرحي نگاشته است و در زمينه هاي قرآني نيز تلاشهايي انجام داده است. بيشتر مطالعات و فعاليتهاي ايشان دربارة قرآن و نهج البلاغه است. بخش زيادي از زندگي آية الله خزعلي به مبارزه با رژيم طاغوت مصروف شده است. او در فاجعه مسجد گوهرشاد در مشهد، نوجواني ده ساله بود كه فرداي حادثه، با پدرش در محل حاضر شده بود و خود مي گويد فجايع رژيم پهلوي چنان بود كه بر من تأثير گذاشت و آن شب، تب كردم! از آغازين حركتهاي ايشان در مبارزه بر ضد رژيم شاه، تبليغ در رفسنجان و افشاي ماهيت شاه بر سر منبر بود كه به دست گيري ايشان و تبعيد به گناباد انجاميد. در ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي، آية الله خزعلي همواره در كنار امام (ره) بود و از جمله، حامل پيام ايشان براي علماي نجف آباد شد. همچنين وي در هيجدهم فروردين ماه 1343 به ديدار امام رفت. امام (ره)

به تازگي آزاد شده بود و روزنامه اطلاعات در آن زمان مطلبي نوشته بود مبني بر اينكه امام با دستگاه شاه كنار آمده و آزاد شد. اين مطلب باعث تأثر امام شده بود در جلسه اي كه چند روز بعد در فيضيه تشكيل شده بود، آية الله خزعلي به دستور امام بر سر منبر رفت و ماهيّت كذب مطلب روزنامه اطلاعات را افشا كرد. اين سخنراني، در آن روزگار، به دليل حماسي و مستحكم بودن، مشهور شد. آية الله خزعلي در طول دوران رژيم شاه، يك بار در زندان قزل قلعه زنداني شد و سه بار تبعيد شد. تبعيد نخست ايشان به گناوه و دامغان بود كه سه سال به طول انجاميد. تبعيد دوم به زابل بود و در تبعيد سوم پنهان شد و روي نشان نداد. در اين زمان بود كه حضرت آيت الله خامنه اي در مخفيگاه به ديدار ايشان رفته و با هم از نزديك آشنا شدند. آية الله خزعلي در گزارشهاي ساواك، روحاني افراطي، اخلال گر طرفدار خميني ناميده شده بود. در تبعيد سوم وي پنهان شده بود تا ساواك نتواند او را دستگير كند. در اين هنگام خبر شهادت فرزندش در قم به دست او مي رسد. آية الله خزعلي در تشييع جنازة فرزندش شركت مي كند. او هرگز در تشييع فرزندش، اشك نريخت و خدا را در آن مصيبت سپاس مي گفت. امضاي آية الله خزعلي در بسياري از بيانيه ها در مرجعيت امام (ره) و لزوم مبارزه با رژيم شاه به چشم مي خورد. همچنين وي در دوره طاغوت، همكاري نزديكي با جامعة مدرسين حوزة علميه قم و اعضاي آن داشته است و در مبارزات

آن مركز با رژيم شاه به طور جدي شركت مي كرده است. از ديگر فعاليتهاي او در پيش از انقلاب اسلامي، حمل پيامهاي امام (ره) به آية الله سيد كاظم شريعتمداري و همچنين دريافت پاسخ آية الله شريعتمداري به امام(ره) بوده است. حضرت آية الله خزعلي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز فعاليتهاي گسترده اي براي پيشبرد انقلاب انجام داده است. وي در اين سالها، همواره يار صديق امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آية الله خامنه اي بوده و همواره مردم را به پيروي از ولايت مطلقة فقيه، و شناخت هوشمندانة توطئه هاي دشمن و نيز مبارزه با خط نفاق تشويق مي كرده است. آية الله در طول دوران جنگ تحميلي بارها در جبهه ها حضور يافت و همواره ماية دلگرمي رزمندگان اسلام بوده است.

خميني، روح اللَّه

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رهبر و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، فقيه، عارف.

تولد: 30 شهريور 1281(20 جمادى الثانى 1320 ق. 24 سپتامبر 1902)، خمين.

درگذشت: 14 خرداد 1368، تهران، بيمارستان قلب.

روح الله مصطفوى مشهور به موسوى خمينى، فرزند سيد مصطفى موسوى از علماى آن زمان، در پنج ماهگى پدرش را از دست داد. خوانين تحت حمايت عمال حكومت وقت پدرش را در مسير خمين به اراك به شهادت رساندند. بستگان وى براى اجراى حكم الهى قصاص به تهران (دارالحكومه وقت) رهسپار شدند و بر اجراى عدالت اصرار ورزيدند تا قاتل قصاص گرديد.

دوران كودكى را تحت سرپرستى مادرش (بانو هاجر) از نوادگان آيت الله خوانسارى (صاحب زبدة التصانيف)، و نزد عمه اش (صاحبه خانم) سپرى كرد، ولى در پانزده سالگى هم مادر و همه عمه اش را از دست داد.

از نوجوانى به تحصيل معارف روز و علوم مقدماتى و سطح حوزه هاى دينيه و

از جمله ادبيات عرب، منطق و فقه و اصول پرداخت و نزد معلمين و علماى منطقه (نظير ميرزا محمود افتخارالعلماء حاج ميرزا نجفى خمينى، آيت الله شيخ على محمد بروجردى، آيت الله شيخ محمد گلپايگانى و آيت الله عباس اراكى و بيش از همه نزد برادر بزرگترش آيت الله سيد مرتضى پسنديده) فراگرفت و در سال 1298 عازم حوزه ى علميه ى اراك شد. پس از تحصيلات بسيارى از دروس در اراك، عازم حوزه ى علميه ى قم شد. در قم در علوم فلسفه و اخلاق استادان او آيت الله محمدعلى شاه آبادى و آقا سيد ابوالحسن حكيم قزوينى و حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى بودند و علم منقول و فقه و اصول را از محضر آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى و آقا مير سيد على كاشانى فراگرفت. ايشان در همان اوان در دروس فقه و اصول آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى و آيت الله يثربى حضور و به مراتب فقه و اصول احاطه يافت و به اجتهاد رسيد.

در سال 1339 ق. كه آيت الله عبدالكريم حائى يزدى درگذشت، آيت الله العظمى خمينى ديگر خود يكى از فضلاى و مدرسين حوزه علميه قم به ويژه در رشته فلسفه، تهذيب نفس و اخلاق گرديده بود كه بعدها در تدريس فقه و اصول فقه نيز نام آور شد. ايشان كه در همان زمان با محافل و شخصيت هاى ضد دربارى ارتباط كامل داشت، در مبارزه عليه حكومت رضاخان در حد اقتضاى سن خود كوشش نمود. ايشان عليه رژيم فرزند رضاخان نيز مبارزه و افشاگرى مى كرد و بعد از رحلت آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى، آيت الله حسن بروجردى را در حد امور و مسائل يارى رساند. بعد از درگذشت آيت الله بروجردى حوزه علميه قم و محافل

روحانى ديگر او را به عنوان «آيت الله خمينى» شناختند.

درسال 1340 با تشكيل انجمن هاى ايالتى و ولايتى و طرح لوايح شش گانه شاه، امام خمينى مخالفت قاطع خود را عليه رژيم آغاز كرد. با پيش آمدن واقعه خونين 15 خرداد ايشان به دنبال نطقى كه عليه رژيم ايراد نمود، دستگير و به پادگان عشرت آباد تهران منتقل شد. يك سال پس از آزادى، مجددا در مخالفت با «كاپيتولاسيون» سخنرانى ايراد كرد كه منجر به تبعيد ايشان در سيزده آبان سال 1344 به تركيه شد. پانزده سال به حالت تبعيد در نجف اشرف به سر برد. سرانجام پس از شهادت پسرشان- آيت الله سيد مصطفى خمينى- به دست رژيم و پس از آن كه از عراق به پاريس رفت و با فرار شاه، در 12 بهمن 1357 با ورودشان به خاك ميهن، استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى را براى مردم ايران به ارمغان آوردند و در 22 بهمن ماه 1357 با حمايت توده هاى ميليونى مردم رژيم شاهنشاهى در ايران را سرنگون ساخت و براى نخستين بار در ايران حكومت جمهورى اسلامى را برقرار ساخت و به عنوان «امام» همه مسلمانان جهان به رسميت شناخته شد. امام خمينى ده سال پس از تأسيس جمهورى اسلامى در ايران و هدايت انقلاب اسلامى در اين مدت در چهاردهم خرداد سال 1368 در تهران درگذشت.

از آثار ايشان ميتوان به اين عنوان ها اشاره نمود: شرح دعاى سحر (به عربى، ترجمه سيد احمد فهرى)، شرح حديث رأس الجالوت (تأليف 1348)، حاشيه امام بر شرح حديث رأس الجالوت، حاشيه بر شرح فوائد الرضويه، شرح حديث جنود عقل و جهل، مصباح الهداية الى الخلافة والولاية، حاشيه بر

شرح فصوص الحكم، حاشيه بر مصباح الانس، شرح چهل حديث (اربعين حديث)، سر الصلوة (صلاة العارفين و معراج السالكين)، آداب نماز (يا آداب الصلوة)، رسالة لقاءالله، حاشيه بر اسفار، كشف الاسرار (در اسرار هزار ساله حكمى زاده، چاپ سوم 1363 ق.)، انوار الهداية فى التعليقة على الكفاية، بدايع الدرر فى قاعدة نفى الضرر، رسالة الاستصحاب، رسالة فى التعادل و التراجيع، رسالة الاجتهاد و التقليد، مناهج الوصول الى علم الاصول (دو جلد)، رسالة فى الطلب و الارادة، رسالة فى التقية، رسالة فى قاعدة من ملك، رسالة فى تعيين الفجر فى اليالى المقمره، كتاب الطهارة (چهار جلد)، تعليقه على العروة الوثقى، مكاسب محرمه (دو جلد) تعليقة على وسيلة النجاة، رسالة نجاةالعباد)، حاشيه بر رساله ارث، تقريرات درس اصول آيت الله العظمى بروجردى، توضيح المسائل (رساله عملية)، مناسك حج، تحرير الوسيله (دو جلد)، كتاب البيع (پنج جلد)، تقريرات دروس امام خمينى، كتاب الخلل فى الصلوة، حكومت اسلامى يا ولايت فقيه، جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، تفسير سوره حمد، استفتائات، ديوان شعر، نامه هاى عرفانى، پيامها، سخنرانيها، مصاحبه ها و احكام و نامه ها (بيست و دو جلد)، وصيت نامه ى سياسى الهى، المكاسب المحرمة (عربى، 1381 ق.)، تهذيب الاصول (عربى، دو جلد تقرير امام و تحرير جعفر سبحانى، 1380 -1375 ق.).

حضرت آيةاللَّه العظمى امام سيد روح اللَّه موسوى خمينى 20 جمادى الثانى 1320 (ه.ق.) در خمين در يك خانواده روحانى به دنيا آمد. والدايشان- آيةاللَّه سيد مصطفى خمينى- در اواخر 1320 در سن 47 سالگى به وسيله فئودالها شهيد شد.

امام، تحت تربيت عمه و مادر دلسوز و مراقبت هاى برادر بزرگوارش آيةاللَّه پسنديده رشد كرد. و پس از تحصيلات مقدماتى در خمين در 1339 عازم حوزه علميه

اراك شد و سپس در 1340 در محضر آيةاللَّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائى به قم عزيمت كرد. او در 1345 ه.ق. سطوح عاليه را طى كرده و در محضر درس مؤسس حوزه- آيةاللَّه حائرى حضور يافت. پس از رحلت مرحوم حائرى در 1355، به عنوان استادى گرانقدر و مجتهدى عالم در حوزه درخشيد. وى در كنار فقه و اصول به تحصيل پرداخت و از محضر آيةاللَّه شيخ محمد على شاه آبادى عارف كامل، بهره هاى روحى فراوانى برد. آوازه شهرت وى به عنوان يك استاد مسلم و صاحب شيوه تدريس و تعليم، طلاب بيشمارى را گرد او جمع كرد. درس اخلاق و روش تدريس و تعليم وى كه موجد روح فداكارى و شجاعت و تعهد و تقوى در طلاب ميشد، موجب تحول عظيمى در حوزه و منجر به تعطيلى درسش از طرف ديكتاتور وقت- رضاخان- گرديد. پس از سقوط رضاخان، اين درس مجددا در فيضيه آغاز گشت.

در سال 1364 ه.ق. همزمان با ورود آيت اللَّه بروجردى، بزرگترين كرسى تدريس حوزه علميه به وى اختصاص يافت. مسجد سلماسى و مدرسه فيضيه شاهد حضور انبوهى از مشتاقان معرفت و دهها مجتهد اصولى، اديب و مفسر در محضرش گشت. او در مسند اجتهاد و فتوى نشست و ميليونها تن به عنوان مقلد و پيرو، سر به فرمانش نهادند و در انتظار صدور حكم و فتوايش نشستند.

در سال 1340 ه.ش. با تشكيل انجمنهاى ايالتى و ولايتى و طرح لوايح ششگانه شاه- كه خود وسيله اى براى تثبيت حكومت امريكا در ايران بود- مخالفت جدى و قاطع نمود. حادثه 15 خرداد 1341 پيش آمد كه هزاران نفر از مسلمانان انقلابى آماج گلوله هاى سفاكان

پهلوى گشتند و خود ايشان به دنبال نطقى كوبنده در مدرسه فيضيه به پادگان عشرت آباد منتقل و زندانى شد. ولى پس از يك سال آزاد و هنگام بازگشت به قم در مخالفت با كاپيتولاسيون سخنرانى رسوا كننده اى در مسجد اعظم ايراد كرد كه منجر به تبعيدش در 13 آبان 1342 به تركيه گرديد. پس از مدتى به نجف منتقل و قريب 15 سال اجبارا در حوزه نجف اقامت گزيد. و از همانجا عهده دار رهبرى فكرى و ارشادى مردم بود و در فرصت هاى مناسب اعلاميه هاى لازم را صادر مى كرد. در 1356 ه.ش. به مناسبت شهادت فرزند برومندش آيةاللَّه مصطفى خمينى مجالس ترحيم باشكوه و خونينى برپا گشت كه شخصيت امام را بيشتر مطرح و موجب انتقال ايشان به پاريس گرديد. و اين در حالى بود كه احساسات مذهبى مردم به اوج خود رسيده و كنترل از دست رژيم خارج گشته بود و شاه از ايران خارج شده و اساس حكومت اسلامى به رهبرى امام و فداكارى مردم مسلمان در ايران پايه ريزى شده بود.

آثار و تأليفات گرانبهايى از معظم له در اختيار محافل علمى است كه از آن ميان مى توان از «تحرير الوسيله كتاب الصلوة، كتاب المكاسب، كتاب الطهاره، كتاب الخلل، كتاب البيع (در 5 جلد)، مصباح الهداية (شرح دعاى سحر)، چهل حديث برگزيده در اخلاق و عرفان و...» را نام برد و اكنون دعاى ميليونها تن از مسلمانان و مستضعفين جهان اين است:

خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدى خمينى را نگه دار!

(1410 -1320 ق)، عالم، فقيه، مرجع تقليد، بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، عارف و شاعر. در خانواده اى روحانى در شهر خمين متولد شد. پدرش در چهل و هفت

سالگى به دست مالكين محلى كشته شد و امام تحت سرپرستى و حضانت عمه و مادر و برادرش آيت اللَّه پسنديده قرار گرفت. تحصيلات مقدماتى را در زادگاهش آموخت و در سال 1339 ق براى ادامه تحصيل رهسپار اراك شد. پنج سال در آنجا اقامت كرد و تا سطوح عاليه را خواند. با عزيمت آيت اللَّه حائرى يزدى در سال 1340 ق به قم و بنا نهادن حوزه ى علميه، در ساذل 1345 ق به قم رفت و به تحصيل فلسفه و حكمت مشغول شد. فلسفه را از آيت اللَّه شيخ محمدعلى شاه آبادى فراگفت. سپس به تحصيل دروس خارج از سطح پرداخت و از محضر آيت اللَّه حائرى كسب فيض كرد و به درجه ى اجتهاد رسيد. وى از محضر مى رسيد على يثربى و حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى و آقا ميرزا على اكبر حكمى يزدى و حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى و حاج شيخ محمدرضا نجفى مسجد شاهى و آقاميرزا محمدعلى اديب تهرانى و حاجى سيد محمدتقى خوانسارى و آيت اللَّه بروجردى و حاج سيد محسن امين و حاج شيخ عباس محدث قمى و سيد ابوالقاسم دهكردى اصفهانى و حاج شيخ محمدتقى بافقى بهره مند گشت و اينان از مشايخ وى بودند. امام خمينى از سال 1368 ق به تدريس «كفايه» و «منظومه» و «اسفار» و فقه و اصول پرداخت. وى علاوه بر علوم عقلى و نقلى، تحصيل علم اخلاق را جزو دروس تحصيلى طلاب خود قرار داده بود، و از ديرباز به تدريس اخلاق مشغول بود. در دوره ى رضاخان درس اخلاق ايشان مدتى تعطيل شد و پس از سقوط رضاخان، اين درس مجدداً در مدرسه ى فيضيه داير گشت. وى علاوه بر مدرسه ى

فيضيه، در مسجد سلماسى نيز تدريس مى نمود. در سال 1340 ش كه تشكيل انجمنهاى ايالتى و ولايتى و لوايح ششگانه شاه مطرح شد، با مخالفت جدى امام روبه رو گرديد و در نتيجه حادثه ى پانزده خرداد 1342 ش پيش آمد. امام به پادگان عشرت آباد منتقل و زندانى شد و پس از چندى آزاد گرديد و به قم مراجعت كرد. مخالفت ايشان با مسئله كاپيتولاسيون و سخنرانى وى در مسجد اعظم سبب شد كه معظم له به تركيه تبعيد شود. پس از مدتى به نجف منتقل گشت و قريب پانزده سال در نجف اقامت گزيد. از همين زمان عهده دار رهبرى مبارزات سياسى شد و در هر فرصتى با صدور اعلاميه هايى مردم را به مبارزه ى تهييج مى كرد. با درگذشت ناگهانى فرزند ايشان حاج سيد مصطفى خمينى در سال 1356 ش و برگزارى مراسم سوگوارى، تبليغات عليه دستگاه هيئت حاكمه را دنبال كرد. به تدريج دامنه ى تظاهرات به خيابانها كشيده شد. در اين زمان امام از نجف به پاريس رفت و مبارزات عليه شاه اوج گرفت و شاه مجبور به ترك كشور شد و امام به ايران بازگشت و جمهورى اسلامى را بنا نهاد و رهبرى حكومت اسلامى ايران را تا 14 خرداد ماه سال 1368 ش كه جان به جان آفرين تسليم كرد، خردمندانه عهده دار بود. پيكر پاك وى با مراسم با شكوهى در محلى كه اكنون به نام مرقد مطهر معروف است دفن گرديد. امام خمينى از آغاز جوانى به شعر و شاعرى پرداخت. از آثار وى: «كشف الاسرار»؛ «تحرير الوسيله»؛ «كتاب الصلوة»؛ «كتاب المكاسب»؛ «تهذيب الاصول»؛ «كتاب الطهارة»؛ «كتاب الخلل»؛ «كتاب البيع»، در پنج مجلد؛ «مصباح الهداية»؛

«چهل حديث برگزيده در اخلاق»؛ «آداب نماز»؛ «مجموعه ى اشعار»، كه پس از رحلت ايشان در دسترس عموم قرار گرفت.[1]

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

منابع زندگينامه :[1] آينه ى دانشوران (187 -185)، الذريعه (52 / 22 ،123 / 21 ،13 / 18 ،69 / 13)، سخنوران نامى معاصر (347 -340 / 1)، كيهان فرهنگى (س 6، ش 3، ص 15 -1)، گنجينه ى دانشمندان (29 -12 / 8)، مؤلفين كتب چاپى (232 -231 / 3).

خواجوئي، ابوالحسن

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

از دانشمندان و مطّلعين از علوم قرآن بوده، رساله اى در تجويد بفارسى نگاشته، تاريخ تأليف 1225 هجرى مى باشد.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

خويي، ابوالقاسم

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1317 ق- 1371 ش)، مجتهد، فقيه، اصولى، مفسر، مدرس و مرجع بزرگ شيعه. آيت اللَّه خويى در خوى متولد شد. در سال 1330 به نجف رفت و پس از تحصيل علوم ادبى و منطق و اصول فقه و كلام و فلسفه، بحث عالى خارج را نزد مجتهدان بزرگى چون آيت اللَّه شيخ الشريعه ى اصفهانى، شيخ مهدى مازندرانى، شيخ ضياءالدين عراقى، شيخ محمد حسين غروى، شيخ محمد حسين نايينى، شيخ محمد جواد بلاغى و آيت اللَّه سيد حسن بادكوبه اى، فراگرفت و به درجه ى اجتهاد رسيد. آيت اللَّه خويى مدتى در مسجد الخضراء نزديك حرم اميرالمومنين (ع) به تدريس بحث خارج «مكاسب» شيخ انصارى، كتاب «صلاه» و بحث خارج «عروه»، و همچنين تفسير قرآن پرداخت. در حوزه ى درس ايشان هزاران شاگرد تربيت يافتند كه هر يك به عنوان مرجعى در سراسر بلاد اسلامى منتشرند. در عراق درگذشت و در نجف دفن شد. او تاليفات متعددى دارد كه برخى از آنها عبارت است از: «اجود التقريرات»؛ «الامر بين الامرين»؛ «البيان فى تفسير القرآن»؛ «التنبيه على حكم اللباس المشكوك عليه»؛ «التنقيح فى شرح العروه الوثقى»؛ «مدارك العروه»؛ «الدراسات فى الاصول»؛ «مصباح الفقاهه»؛ «تكمله منهاج الصالحين»؛ «مبانى تكمله ى منهاج الصالحين»؛ «تهذيب و تتميم منهاج الصالحين»؛ «مستحدثات المسائل»؛ «منتخب الرسائل»؛ «مناسك الحج»؛ «المسائل المنتخبه»؛ «فقه القرآن على المذاهب الخمس»؛ «المحاضرات فى الفقه الجعفرى»؛ «معجم رجال الحديث» در بيست و سه جلد و برخى كتب ديگر كه هنوز طبع نشده.[1]

فقيه مرجع مدرس.

تولد: 15(1278 رجب 1317 ق.)، خوى.

درگذشت: 17 مرداد 1371،

كوفه.

آيت الله سيد ابوالقاسم خويى، فرزند على اكبر فرزند هاشم موسوى خويى نجفى، در شهر خوى به تحصيل برخى مقدمات پرداخت. در سال 1330 ق. به نجف اشرف رفت و در حوزه ى علميه ى نجف به فراگرفتن علوم ادبى و منطق پرداخت. پس از فراگيرى كتاب هاى درسى اصولى و فقهى و از جمله نزد پدرش، به تحصيل خارج نزد استادان مختلف و از جمله آيت الله شيخ فتح الله معروف به شيخ الشريعه اصفهانى، آيت الله شيخ مهدى مازندرانى، آيت الله شيخ ضياءالدين عراقى، آيت الله محمدحسين اصفهانى، آيت الله محمدحسين نايينى، آيت الله شيخ محمدجواد بلاغى، آيت الله سيد محمدحسين بادكوبى پرداخت. بعد با اجازه آيت الله محمدحسين نايينى به تدريس كتب اماميه و غير اماميه، كتب اربعه (كافى، فقه، تهذيب، استبصار) و جوامع (وسايل بحار، وافى) پرداخت.

در سال 1352 ق. بسيارى از علما مانند آيت الله نايينى، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى، آيت الله عراقى و آيت الله بلاغى به مقام علمى و اجتهاد ايشان شهادت دادند. در اين زمان بود كه آيت الله العظمى خويى مجلس بحث خارج خود را در مسجدالخضراء نزديك حرم حضرت امير (ع) تشكيل داد و سال ها به تدريس بحث خارج مكاسب آيت الله شيخ مرتضى انصارى، كتاب صلاة و بحث خارج عروة از سيد محمدكاظم يزدى از كتاب طهارت وبعدها نيز به تفسير قرآن كريم پرداخت.

از جمله آيار ايشان مى توان به عنوان هاى زير اشاره نمود: البيان فى تفسير القرآن؛ اجود التقريرات (دو جلد)؛ تكمله منهاج الصالحين؛ مبانى تكمله منهاج الصالحين (دو جلد) المسائل منتخبه، مستحدثات المسائل؛ تعليقه على العروة الوثقى؛ رسالة فى اللباس المشكوك؛ نفحات الاعجاز فى الرد على حسن الايجاز؛ منتخب الرسائل؛ تعليقه على المسائل الفقيه؛ منتخب توضيح المسائل؛ تلخيص المنتخب؛ مناسك الحج (به

عربى و نيز به فارسى)؛ تعليقه المنهج الاحكام الحج؛ معجم رجال الحديث (بيست و سه جلد).

تقريرات آيت الله العظمى خويى به شرح زير هستند: تنقيح العروة الوثقى، شش جلد در علم و فقه، دروس فى فقه الشيعه چهار جلد در علم فقه، مستند العروة سه جلد در علم فقه، فقه العترة، دو جلد در علم فقه، تحرير العروة يك جلد در علم فقه، مصباح الفقاهه، سه جلد در علم فقه، محاضرات فى الفقه الجعفرى، دو جلد در علم فقه، الدر الغوالى فى فروع العلم الاجمالى، يك جلد در علم فقه، محاضرات فى اصول الفقه، پنج جلد در علم اصول، مصباح الاصول، دو جلد در علم اصول؛ مبانى الاستنباط، دو جلد در علم اصول؛ دراسات فى الاصول، مصابيح الاصول يك جلد در علم اصول، جواهر الاصول، يك جلد در علم اصول؛ الامر بين الامرين، يك جلد در علم اصول؛ الرأى السديد فى الاجتهاد و التقليد، يك جلد در علم فقه؛ رسالة فى التحقيق الكر، يك جلد در علم فقه؛ رسالة فى حكم اوانى الذهب، يك جلد در علم فقه.

از كتاب هاى طبع نشده وى ميتوان به عنوان هاى زير اشاره كرد: اضاةالقلوب؛ فقه القرآن على المذاهب الخمس؛ فهرست جامع الشتات؛ ازالة المحاده عن ملك المنافع المتضادة؛ آثارة العقول؛ قاعدة التحاوز؛ تعارض.

آيت الله العظمى خويى در پى يك بيمارى قلبى در بيمارستان ابن النفيس بغداد بسترى و پس از يك هفته به نجف اشرف بازگشت و پس از گذشت چند روز به علت كهولت سن در ساعت سه بعدازظهر به وقت بغداد در روز هفدهم مرداد 1371 (مطابق با هشتم صفر 1413 ق.) در كوفه چشم از جهان فروبست. پيكر ايشان صبح

يك شنبه در نجف اشرف تشييع شد و در مسجد الخضراء (صحن مطهر علوى) به خاك سپرده شد.

منابع: معجم رجال الحديث، جلد 22، ص. 17. آيت الله العظمى خويى به رحمت ايزدى پيوست»، كيهان فرهنگى س. 9 ش. 6 (شهريور 1371)، ص. 55. «چهره درخشان علوم مختلف اسلامى، حاج سيد ابوالقاسم خويى (ره)»، كيهان، ش. 14575(25 شهريور 1371)، ص. 18 ص. گنجينه دانشمندان، جلد پنجم/ شيخ محمد شريف رازى، ص. 65 -64 مجلس نشين قدس، يادوراه پيشگام شهداى محراب، آيت الله قاضى طباطبائى/ شعر دوست، با مقدمه اى از حجت الاسلام سدى حسين موسوى تبريزى گنجنيه دانشمندان، جلد دوم/ شيخ محمد شريف رازى، ص. 9 -3.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 9، ش 6، ص 55)، مولفين كتب چاپى (242 -240 /1).

خوئي، ابوالقاسم

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

تولدش در نيمه ماه رجب سنه هزار و سيصد و هفده در شهر خوى واقع شده و والد ماجدش مرحوم حجه الاسلام حاج سيد على اكبر موسوى خوئى در سال 1364 قمرى در مشهد مقدس براى نگارنده گفت قبل از ولادتش يكى از فضلاء خوى از شاگردان من كه طلبه باتقوا و متدينى بود نزد من آمد و گفت حضرت اميرالمومنين عليه السلام را در خواب ديدم و چند پيام براى شما داده و گفت فرمودند به سيد على اكبر بگو نماز و روزه استيجارى را بده و آن خانه را هم مال ايتام نيست مال مدعى است به صاحبش بگذار و حملى كه همسرت دارد پسر است نامش را ابوالقاسم بگذار.

آن بزرگوار پس از تولد و نشو و نما در خاندان علم و دانش در سال 1330 با مرحوم والدش به نجف مشرف شده و

به ادامه تحصيل پرداخته تا در مدت كوتاهى حاضر درس مرحوم آيت الله نائينى و آيت الله عراقى و آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانى گرديده و گوى سبقت از همگنان ربوده و تقريرات استادش مرحوم نائينى را به نام (اجود التقريرات) به رشته تحرير و طبع آورده و شهرت علميش مخصوص در علم اصول زبانزد همه گرديده و حوزه درس مستقلى تشكيل و فضلاء بلاد از همه جا به درسش حاضر و كسب افتخار مى نمودند.

از مزاياى درس معظم له عربى تدريس كردن بود زيرا با اينكه ايرانى و آذربايجانى بود درس فقه و اصول خود را در مسجد الخضراء عربى سليس و كتابى و فصيح بدون هيچ وقفه و لكنتى بيان مى كرد كه عرب و عجم از او استفاده و كامياب مى شدند.

مرحوم والدش حجه الاسلام حاج سيد على اكبر موسوى خوئى كه از علماء مشهد و ائمه جماعت مسجد جامع گوهرشاد بودند سيدى بسيار جليل و بزرگوار و به خود مى باليد و افتخار مى كرد با داشتن چنين فرزند برومندى كه از مبرزين علماء و مراجع و مجتهدين شيعه مى باشد.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

خيرخواه، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد خير خواه

محل تولد : روستاي طوسكلاء

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب احمد خيرخواه دوره تحصيلات ابتدايي را در روستاي زادگاهم طوسكلا از توابع شهرستان نكاء گذرانده ام و تحصيل در مقطع راهنمايي را درشهرستان هاي ساري(مركز استان مازندران) و گرگان (مركز استان گلستان) انجام دادم و در سال 1357 همزمان با انقلاب اسلامي به جهت علاقه زيادي كه به تحصيل علوم ديني داشتم وارد حوزه علميه رستمكلاء (حومه بهشهر) شدم كه زير نظر عارف كامل و عالم

عامل حضرت آيت الله شيخ ابوالحسن ايازي (رضوان الله تعالي عليه) تاسيس و اداره مي شد و دروس آغازين صرف و نحو (ادبيات عرب) را در آن حوزه نوراني فراگرفتم. لازم به ذكر مي دانم كه فضاي تحصيلي در آن حوزه با دو ويژگي تعليم و تزكيه ممتاز بود و مرحوم آيت الله ايازي با تعليم و تربيت هزاران تن از طلاب فاضل و روحانيون ارجمند كه بسياري از آنان خود از اساتيد شايسته و از محققان و پژوهشگران پرتلاش هستند در توسعه علم و فرهنگ ديني نقش بسيار مفيد و ماندگاري را ايفا نمودند.اينجانب در سال 59 وارد حوزه علميه قم شدم و كتاب مغني اللبيب (در ادبيات) را نزد مرحوم استاد مدرس افغاني(ره) و كتاب مطول (در معاني وبيان و بديع) را محضر آيت الله فشاركي و كتاب رسائل (در علم اصول) را نزد آيت الله اعتمادي و كتاب مكاسب (در فقه) را محضر آيت الله بني فضل و مرحوم آيت الله پاياني و كتاب كفاية الاصول آخوند خراساني را محضر مرحوم آيت الله ستوده تلمذ نمودم و دروس خارج اصول و فقه را محضر حضرات آيات فاضل لنكراني(ره)، صالحي مازندراني(ره)، ناصر مكارم شيرازي، و جوادي آملي افتخار حضور يافتم. به جهت علاقه خاصي كه به مطالعه و پژوهش در علوم قرآن و تفسير داشتم و نيز به جهت اهميت ويژه اي كه خود اين دانش در مقايسه با ديگر علوم دارد، وارد اين رشته تخصصي شدم كه با شركت كنندگان در آن با شرايط ويژه اي و با دو مرحله امتحان گزينش مي شوند در اين دوره كه به مدت چهار سال

به طول انجاميد از محضر اساتيد بزرگوار و حضرت آيت الله معرفت استفاده كردم و موضوع پايان نامه اينجانب (بررسي مترادف در قرآن كريم) است. و همزمان و به موازات حضور در دوره تخصصي تفسير جهت عينيت بخشيدن به مطالعات و پژوهشهاي قرآني وارد مركز فرهنگ و معارف قرآن كريم در قم شدم و اين مركز كه از مهمترين مراكز مطالعات تحقيقي و كاربردي در محور موضوعات قرآني است متشكل از بخش ها و واحدهاي مختلفي از جمله دائرةالمعارف قرآن كريم، پاسخ به پرسش ها و شبهات قرآني، تفسير راهنما، قرآن و علم، واحد فرهنگ قرآن و... مي باشد و اينجانب به اتفاق جمعي از همكاران گرامي در واحد فرهنگ قرآن قريب به ده سال است كه به تحقيق و پژوهش در مفاهيم قرآني مشغول هستيم كه با منطق نظم الفبايي تدوين مي شود و براي اين منظور بيش از دو هزار مدخل كه با بيشتر از صد هزار نمايه توسعه مي يابد بر مبناي معارف برگرفته از قرآن كريم و تفاسير در قالب برداشت هاي قرآني و با راهكارهاي كاملا تعريف شده و ضابطه مند مورد تحقيق قرار مي گيرد. اين پژوهش كه با نام (فرهنگ قرآن) آغاز شده و ادامه دارد در حقيقت پروژه اي عظيم و در عين حال بي سابقه در حوزه علوم قرآن و تفسير است كه از سوي حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني ارائه شده است و به وسيله تلاش هاي مستمر و دلسوزانه جمعي از همكاران همدل و همراه اين مركز انجام مي گيرد و به سامان مي رسد كه بنده نيز به عنوان عضوي كوچك از آن

مجموعه بزرگوار محسوب مي شوم. تحقيق مذكور كه به مثابه يك موسوعه بزرگ از مفاهيم قرآني است در حدود 25 جلد خواهد بود كه 10 جلد آن تا كنون از چاپ خارج شده است و در دسترس علاقمندان مطالعات قرآني قرار گرفته است و بقيه مجلدات آن نيز در شرف نهايي شدن قرار دارد. اينجانب جداي از تحقيق جمعي فوق مقالاتي را در موضوعات علوم قرآني، كلامي، معارف ديني و اجتماعي براي دايرةالمعارف قرآن كريم و مركز مطالعات حوزه علميه قم و برخي از نشريات نوشته ام.

دارمي سمرقندي، ابومحمد عبداللَّه

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(255 -181 ق)، مفسر، فقيه و محدث. در سمرقند به دنيا آمد و در همان شهر ساكن بود. به اصرار سلطان، منصب قضاوت سمرقند را پذيرفت، اما پس از اولين مرافعه استعفا داد. در طلب حديث سفرهاى بسيارى كرد و در حجاز و شام و مصر و عراق و خراسان استماع حديث نمود. از يحيى بن حسان و ابوعلى عبيداللَّه بن عبدالمجيد و يزيد بن هارون و يعلى بن عبيد و جعفر بن عون و وهب بن جرير و نضر بن شميل و بشر زهرانى حديث شنيد. مسلم و ابوداود و ترمذى، سه تن از صاحبان «صحاح» ششگانه، و نيز ابوزرعه و ابوحاتم رازى و محمد بن بشار بندار و عيسى بن عمر سمرقندى و ديگران از او استماع حديث كرده اند و همگان به فضل و كمال او اقرار داشتند. در شهر مرو درگذشت و در همان جا دفن شد. از آثار وى: «مسند»، در حديث؛ «التفسر»؛ «الجامع الصحيح».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (230/4)، تاريخ بغداد (32 -29/10)، تهذيب التهذيب (262 -261/5)، الجرح و

التعديل (ج 2 ق 99/2)، ريحانه (206/2)، سير النبلاء (232 -224/12)، الكنى و الالقاب (225/2)، لغت نامه (ذيل/ ابومحمد)، معجم المولفين (71/6).

داريني، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد داريني

محل تولد : دارين

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1345/9/1

زندگينامه علمي

آقاي محمد داريني در سال 1345هجري شمسي در خانواده اي متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در شهرستان دارين از توابع سبزوار ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1357 همزمان با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي وارد حوزه علميه سبزوار گرديد از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از درس بزرگان آن ديار بهره هاي علمي فراوان برد اما شوق زيارت و هم جواري با بارگاه ثامن الحجج عليه السلام او را راهي حوزه علميه مشهد گردانيد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه مشهد و ضمن انس با آستان ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع) با تلاش و كوشش فراوان، در درس بزرگان حوزه علميه آن ديارحاضر شد و پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1374 به حلقه دروس خارج راه يافت. و از درس بزرگان آن ديار همچون مرحوم آيت الله فلسفي، مرحوم آيت الله معرفت، آيت الله حجتي، آيت الله واعظي خراساني و... بهره ها برد.

استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته علوم قرآن در مقطع كارشناسي ارشد در سال 1379 از دانشگاه علوم اسلامي رضوي فارغ التحصيل

گرديد. و با موفقيت از پايان نامه خويش با عنوان"هدايت و مباني آن در قرآن" دفاع كرد. ايشان ضمن تبليغ به تدريس در دانشگاه آزاد اسلامي، مشغول است. و در زندگي سراسر علمي خود جز به امر تبليغ، تحقيق و نگارش و تأليف به چيز ديگري نينديشيده است كه مقالات متعددي به رشته تحرير در آورده است.

دامغاني، افتخارالدين، محمد

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(و ف 775 ق)، علام دينى و مفسر. وى در علوم عقلى و نقلى مهارت داشت. او در نزد شيخ كبير مدفون است. از جمله آثار وى: «الكاشف»، در تفسير، در هفت مجلد؛ شرح «العيون» عضدالدين عبدالرحمان؛ «شرح الاشارات» به نام «تنقيح العبارات فى توضيح الاشارات»؛ «المدارك»، در منطق؛ شرح «آداب البحث».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :بزرگان شيراز (280)، تذكره ى هزار مزار (109 -107)، معجم المولفين (79/12).

داودي ليموني، سعيد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سعيد داودي ليموني

محل تولد : سارى

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سعيد داودي ليموني در سال 1353 شمسي وارد حوزه علميه شهر رستم كلا (بهشهر) شدم و تا قسمتي از رسائل را در محضر مرحوم آيت الله ايازي خواندم و در سال 1361 وارد حوزه علميه قم شدم و رسائل را از محضر آيت الله اعتمادي و مكاسب را از محضر حضرات آيات دوزدوزاني ، مرحوم پاياني و مرحوم ستوده بهره گرفتم. كفايتين را نيز نزد مرحوم آيت الله ستوده خواندم و در درسهاي خارج حضرات آيات مكارم شيرازى، شيخ جواد تبريزى، وحيد خراسانى، جوادي آملي و لنگرودي شركت كردم و مدت ده سال (به طورمتناوب) از اين آقايان بهره گرفتم. هر چند بيشترين بهره اينجانب از محضر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازى (8 سال) بوده است.

بداية الحكمه را از محضر استاد فياضي و نهاية الحكمه را از محضر آيت الله مصباح يزدي بهره گرفتم و مدت دو سال در درس اسفار آيت الله جوادي آملي شركت كردم و در درسهاي تفسير آيت الله جوادي آملي به مدت 3 سال شركت كردم دوره تخصصي تفسير و

علوم قرآني را در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني به مدت چهار سال گذارندم و در اين دوره از اساتيد گرامي ، حضرات آيات : مكارم شيرازى، خزعلى، معرفت، مرحوم طاهر شمس، محقق داماد، شب زنده دار و توفيقي بهره مند شدم.درسال 1381 پايان نامه سطح چهار را در رشته تفسير با عنوان «جايگاه زن در قرآن كريم» دفاع كردم و مدرك سطح چهار را گرفتم.از سال 1371 در محضر حضرت آيت الله مكارم شيرازى به اتفاق جمعي از محققان به تدوين شرح نهج البلاغه پرداختيم كه تا كنون (ارديبهشت 1385) هفت جلد ازآن به چاپ رسيده و همچنان ادامه دارد (به نام پيام امام اميرالمومنين عليه اسلام)در اين مدت بيش از ده مقاله براي روزنامه ها، مجلات، سمينارها و ... تدوين كردم كه به چاپ رسيده است.

علاوه بر تدريس ادبيات و فقه و اصول كه چند سال بدان پرداختم، سه سال در دانشگاه آزاد اسلامي اراك در رشته تفسير و نهج البلاغه تدريس مي كردم و اكنون به مدت چهار سال است كه در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني به تدريس اشتغال دارم همچنين به مدت چهار سال است كه در تدوين موسوعه فقهي مقارن زير نظر آيت الله العظمي مكارم شيرازى به اتفاق جمعي از محققان به تدوين مقالات مي پردازيم كه جلد اول آن به پايان رسيده است و چند سالي است كه در مركز مديريت حوزه علميه بخش مدارج علمي، راهنمايي و داوري پايان نامه هاي سطح 3 و 4 را به عهده دارم.علاوه بر آن در تدوين كتب و مقالات ديگر به فعاليت مشغول هستم.

داوري آشتياني، حسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محقق.

تولد: 1322.

درگذشت:

3 آبان 1372، تهران.

حسين داورى آشتيانى استاديار پژوهشكده ى زبان شناسى بود. از وى كتابى به نام ويژگيهاى املاكى دست نويس تفسير قرآن پاك در 176 صفحه (تهران، 1357) به يادگار مانده است.

حسين داورى آشتيانى روز سوم آبان 1372 در مسير عزيمت به محل كارش درگذشت.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

داوودي كهكي، محمدرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدرضا داوودي كهكي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1349/6/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمدرضا داودى، در سال 1365 وارد حوزه علميه قم شدم كه به مقدمات و سطح پرداختم. در سال 1372 وارد موسسه در راه حق-دروس عمومى- شدم. كه پس از دو سال به موسسه امام خميني(ره) منتقل شد، اين دروس آشنايي با مباني علوم انساني بود كه تا 1377 به طول انجاميد. از سال 1377 كارشناسي ارشد رشته تخصصي علوم قرآني و تفسير در موسسه امام خميني(ره) را آغاز كردم. همزمان با گذراندن اين رشته، در دوره كارورزي تحقيق كه زير نظر يكي از اساتيد برگزار مي شد شركت كردم كه در موضوع تفسير موضوعي به مطالعه و تشكيل پرونده مي پرداختيم. پس از پايان دوره نوبت به نگارش پايان نامه رسيد، كه موضوع پايان نامه اينجانب «شادابي و نشاط از ديدگاه آيات و روايات تفسيري» بود و به مدت يك سال از خرداد 1381 تا 1382 به طول انجاميد. پس از دفاع پايان نامه كه با امتياز عالي و نمره 18 پذيرفته شد در سال 1383 در دوره تربيت مربي اخلاق زيرنظر حجت الاسلام دكتر آقاتهراني شركت كردم و در پايان دوره يكسال، تحقيقي پاياني با عنوان «نگاهي به آثار تربيتي بينش در منابع اسلامي» به نگارش درآوردم. در سال 1384

هفته اي يك روز تدريس در دانشگاه آزاد گرمسار را آغاز كردم كه درس هاي متون اسلامى، تفسير موضوعي قرآن و تاريخ صدر اسلام و اخلاق اسلامي را در آنجا تدريس كردم. به جهت نبود كتاب درسي مناسب براي تفسير قرآن جزوه اي را خودم تهيه كردم و تفسير سوره حمد و آياتي از سوره بقره و اسراء را در آن جاي دادم. همزمان با آن و داشتن كار اجرايي كتابخانه علوم قرآنى، چند مقاله نيز به نگارش درآوردم كه در ليست مقالات آمده است.

دقاق نيشابوري، ابوعلي حسن

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 412/405 ق)، عالم، عارف، مفسر، واعظ و شاعر. در نيشابور به دنيا آمد و همان جا نشو و نما يافت. از اكابر عرفا و جامع اصول شريعت و فنون طريقت به شمار مى رفت. در بيان احاديث و اخبار دستى توانا داشت و در تفسير و تاويل آيات بصير و بينا بود. از كثرت شوق و ذوق و درد و گريه كه داشته او را شيخ نوحه گر مى گفتند. كلمات معروفه اى نيز از وى به يادگار مانده است. گويند خواجه عبداللَّه انصارى مناجات مشهور خود را از كلمات اين عارف ربانى اقتباس نموده است. ابوالقاسم عبدالكريم قشيرى داماد و شاگرد وى بود. دقاق در نيشابور وفات يافت و او در مدسه ى خو در سمت قبله ى كهن دز دفن كردند. از آثار وى: «تاويل بعضى از آيات قرآنيه»؛ «خلافت»؛ «زهد»؛ «مواعظ»، كه بر سيصد و شصت مجلس مشتمل مى باشد؛ «كتاب الضحايا».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ نظم و نثر (24)، تاريخ نيشابور (226 ،225)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (مقدمه، 29)، ريحانه (223 -222 /2)، طبقات الصوفيه هروى (631 -630)، كشف الظنون (1434)، الكنى

و الالقاب (229/2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 406)، معجم المؤلفين (261/3)، نفحات الانس (299 -297)، وفيات الاعيان (208 ،207 ،206 /3)، هديه الاحباب (135)، هفت اقليم (225/2).

دقي دينوري دمشقي، ابوعمر، ابوبكر محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 360/359 ق)، عارف، حافظ قرآن، قارى و محدث. اصل وى از دينور بود، و در شام مى زيست و به شيخ شامى ها معروف بود. وى از اقران ابوعلى رودبارى و شاگرد زقاق كبير بود و با جنيد بغدادى و ابوبكر مصرى صحبت داشته است. و از مشايخ وقت، و در ميان همطبقه خود به جلالت موصوف بود. قرآن را نزد ابوبكر بن مجاهد فراگرفت و از سعيد بن عبدالعزيز حلبى و ابوبكر خرائطى و ابوبكر دقاق حديث شنيد. عبدالوهاب ميدانى از راويان دقى است. در صد و بيست سالگى در گذشت. اين شخصيت در «تاريخ بغداد» تحت عنوان زقى آمده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (267 -266 /5)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (79)، ريحانه (223/2)، سير النبلاء (139 -138 /16)، طبقات الصوفيه سلمى (448)، طبقات صوفيه هروى (507 -505)، نفحات الانس (193 -192)، الوافى بالوفيات (63/3).

دواني، جلال الدين محمد

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(830- ح 918/908 ق)، حيكم، فيلسوف، فقيه، متكلم، مفسر، قاضى و شاعر، متخلص به جلال و دوانى نيز فانى. معروف به علامه دوانى و مشهور به محقق دوانى. نسبش به محمد بن ابى بكر مى رسد. در دوان از قراى كازرون فارس متولد شد. ابدا نزد پدر دانش آموخت و سپس براى تكميل معلومات خود به شيراز رفت و در خدمت ملا محى الدين انصارى (از اولاد سعد بن عباده صحابى) درآمد. دوانى مسافرتهايى به گيلان، كاشان، تبريز، عراق، مدينه و مكه داشت. در شيراز اقامت گزيد و سالها در مدرسه ى بيگم به تدريس مشغول بود.بين او و امير صدرالدين دشتكى شيرازى مناظرات و مباحثات حضورى و غيابى بسيار، در زمينه ى حكمت و كلام، جريان داشت و شاگردان وى

بيشتر از شاگردان امير صدرالدين دشتكى بودند. در دوران آق قويونلوها منصب قاضى القضاتى فارس را بر عهده داشت. علامه ى دوانى در همه ى علوم زمان خود تبحر داشت و شعر فارسى را نيز به خوبى مى سرود. وى ابتدا شافعى مذهب بود و بعد مذهب شيعه را برگزيد، و سپس رساله اى به نام «نور الهدايه» نگاشت كه بر تشيع او تصريح دارد، و نيز حاشيه ى او بر «تجريد»، در جواب مير صدرالدين شيرازى در تفضيل ابوبكر بر على (ع)، مويد تشيع اوست. او در اين رباطه اشعارى نيز سروده است. دوانى صاحب بيش از صد تاليف به زبان عربى و فارسى در علوم مختلف بود كه برخى از آنها عبارت اند از: «انموذج العلوم»، محتوى مسايلى از هر علم؛ «اثبات الواجب القديم»؛ «اثبات الواجب الجديد»؛ رساله در «افعال العباد»؛ شرح بر متن «تهذيب المنطق» تفتازانى؛ شرح بر «العقائد العضديه»؛ حاشيه ى قديمه و جديده و اجد بر «شرح التجريد» فاضل قوشچى يا «طبقات الجلاليه»؛ «لوامع الاشراق فى مكارم الاخلاق» يا «اخلاق جلالى»؛ «التوحيد»؛ تعليقه بر «الانوار لعمل الابرار» اردبيلى، در فقه شافعى؛ «الجبر و الاختيار» يا «خلق الاعمال»؛ «التصوف و العرفان»؛ «تحفه ى روحانى»؛ تفسير چندين آيه و سوره ى قرآن از جمله سوره ى «اخلاق» و «كافرون».[1]

(منسوب به دوان) جلال الدين محمد بن سعد (يا سعدالدين) اسعد كازرونى، دانشمند و قاضى معروف. (و. دوان 830 ف. 908 ه.ق.). پدرش قاضى كازرون بود و دوانى بخش اول عمر خود را در آن شهر گذرانيد و در مدرسه دارالايتام به تعليم پرداخت. وى حكيمى متكلم و محقق است. از آثار اوست: اخلاق جلالى (علم اخلاق) اثبات الواجب الجديد، اثبات الواجب القديم، افعال اللَّه

تعالى انموذج علوم.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (325 -309)، احقاق الحق (124 -122 /3)، الاعلام (257/6)، اعيان الشعيه (12/9)، تاريخ ادبيات در ايران (100 -99 /4)، تاريخ نظم و نثر (267 -265)، تذكره ى روز روشن (175 -167)، الذريعه (57/25 ،147/15 ،199/9 ،82/5 ،206/2)، روضات الجنات (548 -541 /2)، ريحانه (236 -232 /2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 222 -220 /10)، كشف الظنون (2048 ،1893 ،1567 ،1144 ،1096 ،863 ،847 ،842 ،516 ،457 ،449 ،349 ،195 ،184)، لغت نامه (ذيل/ دوانى)، مجالس المومنين (229 -221 /2)، معجم المؤلفين (47/9)، هديه الاحباب (136).

دولابي، ابوبشر محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(320/310 -234/224 ق)، حافظ، محدث و مورخ. وى از دولاب رى بود و پيشه وراقى داشت. در زادگاهش به علم آموزى پرداخت و در شام و عراق و حجاز حديث شنيد و در مصر مسكن گزيد. وى از محمد بن بشار و احمد بن ابى سريج رازى و احمد بن عبدالجبار عطاردى و ابواسحاق جوزجانى و بسيارى ديگر حديث شنيد. ابوحاتم رازى و ابواحمد بن عدى و ابوالقاسم طبرانى و ابوالحسن بن حيويه و ابوحاتم ابن حبان بستى و ديگران از وى روايت كرده اند. دولابى در راه زيارت خانه خدا، بين مكه و مدينه، در عرج، درگذشت. وى تصانيف سودمندى در تاريخ و مواليد و وفيات علما از خود به جاى گذاشت كه از آن جمله كتاب «الكنى و الاسماء» است كه در حيدرآباد هند به چاپ رسيده است. از ديگر آثار او: «الذريه الطاهره»؛ «اخبار الخلفاء».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (198/6)، رى باستان (347/2)، ريحانه (239/2)، سير النبلاء (309/14)، كشف الظنون (1419 ،827)، الكنى و الالقاب (236/2)، لسان الميزان

(652 -651 /5)، لغت نامه (ذيل/ ابوبشر دولابى)، معجم المؤلفين (255/8)، الوافى بالوفيات (36/2)، وفيات الاعيان (353 -352 /4)، هديه العارفين (31/2).

دهقان، اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

اكبر دهقان

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/7/1

زندگينامه علمي

اينجانب اكبر دهقان در سال 1343 در مشهد مقدس به دنيا آمدم بعد از كلاس پنجم ابتدايي در سال 1357 وارد حوزه علميه مشهد شدم و به مدت پنج سال دروس ادبيات معالم معاني بيان منطق و قسمتي از لمعتين را در نزد اساتيد محترم آقايان رضواني، واعظي، صالحي، حجت هاشمي خواندم و در سال 62 وارد حوزه علميه قم شدم و در مدت چهار سال قسمتي از لمعتين و رسائل و مكاسب و كفايتين را در نزد اساتيد بزرگوار آيات عظام آقايان اشتهاردي، اعتمادي، ستوده خواندم. از سال 67 تا 81 در دروس خارج آيات عظام آقايان شيخ جواد تبريزي، شيخ جعفر سبحاني، شيخ عبدالله جوادي آملي شركت كرده و در كنار درس خارج به مدت هشت سال از درس تفسير استاد گرانقدر آيت الله جوادي آملي بهره مند شدم و حدود يك سال و نيم توفيق حاصل شد در جبهه هاي جنگ در كنار رزمندگان دلاور اسلام بودم. در سال 69 _ 70 در دوره تربيت مدرس شركت كرده و به مدت سه سال دروس دانشگاهي را خوانده و موفق به اخذ مدرك فوق ليسانس شده و بعد از آن به مدت دو سال در دانشگاه شهيد باهنر كرمان تدريس كردم.

از سال 75 تا كنون 84 همكار استاد بزرگوار جناب آقاي محسن قرائتي هستم به مدت 5 سال است كه مسئول ستاد التفسير حوزه

علميه قم از طرف معظم له مي باشم بحمد الله در پرتو مطالعات تفسيري و قرآني بركاتي براي اينجانب حاصل شده است. از جمله تدريس تفسير به مدت سه سال در حوزه علميه قم كه هم اكنون ادامه دارد.بيش از 200 جلسه مباحث قرآني و تفسيري در راديو معارف و راديو قرآن و راديو جوان داشته ام كه بحمد الله پخش شده است. حدود 20 كتاب در مدت 10 سال است كه نوشته ام و 16 تاي آن چاپ رسيده و مابقي آن در آستانه چاپ است

دهقان، محمدحسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حسين دهقان اشكذري

محل تولد : اشكذر يزد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/2

زندگينامه علمي

در سال 1356 پس از قبولي در امتحانات سال اول راهنمايي وارد حوزه علميه يزد شدم. با شروع انقلاب اسلامي و حادثه نوزدهم ديماه همان سال حوزه هاي علميه با تعطيلات مكرر و طولاني مدت مواجه گرديد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي آغاز گرديد.لذا دروس مقدمات حوزه را همزمان با مبارزات دوران انقلاب و حضور در جبهه ها ادامه دادم و همراه با دروس حوزوي سال دوم و سوم راهنمايي را به صورت شبانه به پايان رساندم و وارد دبيرستان گرديدم ولي به علل مختلف تحصيلات دبيرستان را ادامه ندادم.در سال 1364 وارد حوزه علميه قم شدم و بخش اعظم لمعه، رسائل، مكاسب، كفايه و دروس عمومي حوزه را در محضر اساتيد بزرگي مانند وجداني فخر، اعتمادى، محفوظى، محامد، خاتمي و ... فرا گرفته و سپس در محضر اساتيد و آيات عظام به خارج فقه و اصول مشغول شده و

در سال 1370 در اولين دوره رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن، كه مشروط به اتمام سطح 3 و دو سال درس خارج بود پذيرفته شدم و چهار سال همزمان با شركت در درس خارج فقه و اصول در محضر اساتيد گرانقدري چون حضرات آيات مكارم شيرازى، خزعلى، معرفت، احمدي ميانجى، شب زنده دار، طاهر شمس و ... به فراگيري تفسير و علوم قرآن پرداختم در سال 1373 موضوع «آيات دال بر حجيت خبر واحد» را كه يك موضوع اصولي قرآني بود به واحد مدارج علمي حوزه ارائه دادم و موفق به اخذ گواهينامه سطح 3 گرديدم.پس از پايان دروس تخصصي تفسير و علوم قرآن موضوع امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه قرآن را به عنوان پايان نامه سطح 4 انتخاب نموده و طرح تفصيلي آن را پس از فيش برداري و مطالعات مقدماتي به واحد مدارج علمي تحويل دادم ولي پس از تاييد طرح با توجه به وجود مشكلات خاص از ادامه آن منصرف گرديدم.از سال 1374 تا كنون ضمن پذيرش برخي از مسئوليت ها در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن و مركز جهاني علوم اسلامي به فعاليت هاي علمي از قبيل تدريس، ويراستاري و نگارش مقاله و ... مشغول مي باشم.در طول تحصيل نيز سعي بر اين بود كه تقريرات دروس سطح و خارج را بنويسم و بيشتر دروس سطح را به صورت پرسش و پاسخ در آورده ام.

دهكردي، احمد

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

فرزند سيد محمّد باقر. عالم عارف، معروف به رحمتعليشاه حقّانى، از اقطاب سلسله خاكساريّه، اديب و شاعر و مفسرّ. در اصفهان در خدمت آخوند ملا محمّد حسين دهكردى -

دايى خود - و آخوند كاشى، و ميرزا محمّد حسن نجفى، و برادر خود سيد ابوالقاسم و ديگران تحصيل نموده، به نجف اشرف رفته، نزد آخوند خراسانى و جمعى تلمّذ نموده، در علوم شريعت و طريقت صاحب نظر شده.

در حدود سال 1285 در شهر كرد متولّد، و در شب 12 جمادى الاولى سال 1339 در اصفهان وفات يافته، در محّله ي در كوشك در كوچه ي باغ حرم (خانه هاى حرم سلاطين آق قويونلو) در بقعه اى مخصوص مدفون گرديد.

كتب زير از اوست:

1- آغاز حقيقت 2- برهان حقيقت نامه 3- رشحات رحمت 4- ديوان فنائى 5- مثنوى در شرح آيه نور 6- مثنوى در شرح سؤال كميل بن زياد از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در معنى حقيقت 7- منطق الطير منظوم، در شرح هفت وادى؛ و غيره.

از اشعار اوست:

سلطنت خواهى اگر خدمت درويشان كن

حكم بر خشك و تر از همّت درويشان كن

خواهى از عارف باللَّه شوى بى شبهه

طلب معرفت از صحبت درويشان كن

به جهان خواهى اگر قبله حاجات شوى

خويش را وقف ره حاجت درويشان كن

صاحب عنوان در محلّه در كوشك، خانقاه داشته، و جمعى را هدايت و ارشاد نموده [!] و قبول از وفات، مريدان را به خواهر زاده خود حاج آقا رحيم دهكردى منوّر عليشاه سپرده است.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

دهلوي، شاه ولي الله

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابوالفياض قطب الدين احمد بن عبدالرحيم معروف به « شاه ولي الله دهلوي » و « محدث دهلوي » ( 1114 _ 1176 ق / 1753 _ 1762 م ) دانشمند مسلمان ( قرآن شناس ، حديث پژوه ، فقه پژوه و متكلم ) و اسلام شناس و احياگر / اصلاحگري

عرفاني مشرب بزرگ انديشه ديني / اخلاقي و اجتماعي / سياسي در قرن دوازدهم هجري / هجدهم ميلادي در شبه قاره ي هند ، ( متولد و متوفي و مدفون در دهلي ) .

وي داراي آثار عديده ، در حدود يكصد اثر به دو زبان فارسي و عربي است كه از آن ميان در حدود سي و پنج اثر چاپ و به انگليسي و زبانهاي ديگر ترجمه شده است . اولين معلم او پدرش شاه [ كلمه ي شاه ، لقب طريقتي / عرفاني است ] عبدالرحيم عمري ( م 1131 / 1719 م ) ، موسس و مدير مدرسه ي علميه ي رحيميه در دهلي بود . معروف است كه در هفت سالگي قرآن كريم را حفظ كرد . در پانزده سالگي به توصيه ي پدر به طريقت صوفيانه ي نقشبنديه وارد شد . سپس استاد و مدير مدرسه ي پدر گرديد .

در سال 1143 به حج رفت و اين فريضه ي ديني واجب را به جاي آورد ؛ و چهارده ماه در حرمين شريفين ، به ويژه مدينه رحل اقامت افكند و نزد علماي بزرگ آنجا به تجديد و توسعه ي آموخته هاي خود ، به ويژه در زمينه ي حديث پرداخت .

در سال 1145 ق / 1732 م به هند بازگشت و از آن پس عمر خود را يكسره وقف تعليم و تاليف و ارشاد ياران طريقت خود كرد . يك دهه ي بعد ، اثر گران سنگ علمي _ اجتماعي خود حجت الله البالغه را به عربي نوشت ( چاپ قاهره ، 2 جلد ، 1952 _ 1953

) . در اين كتاب صلاي احياگري و بازگشت به خلوص اوليه ي فرهنگ و علوم اسلامي ، با تاكيد بر قرآن و حديث ، و نيز چاره انديشي هاي اجتماعي براي حل معضلات مسلمانان در داده است . نگرش و انديشه ي صوفيانه ي او ته رنگي در آثارش دارد و هدفش به بار آوردن تهذيب نفس و وسعت مشرب است ، و در هر حال برجسته و موكد نيست .

تجددگرايان مسلمان نظير علامه محمد اقبال لاهوري ( م 938 ) و فضل الرحمن ( م 1988 ) در او شخصيت وحدت بخش تفرقه ها و تحزب ها و فرقه گرايي هاي فقهي / حقوقي و ايدئولوژيك مي ديدند كه دعوتگر به اجتهادي نوين است و روي آوردن به باطن كتاب و سنت .

او داراي زندگينامه ي خودنوشت كوتاهي به نام الجزء اللطيف في ترجمه ي العبد الضعيف ( به فارسي ) است و در كتاب انفاس العارفين هم اشارات زندگينامه اي دارد . نهضت فرهنگي و اجتماعي _ سياسي اي كه او ، فرزندان ( به ويژه عبدالعزيز از ميان پنج پسرش ) و شاگردانش به بار آورند ، به تعبير عبيدالله سندي ( م 1944 ) « نهضت ولي الله » نام گرفت . پس از تاسيس پاكستان و استقلال آن ، شاه ولي الله به صورت قهرمان ملي و متفكر سياسي _ اجتماعي تلقي شد ؛ و به او همان شأني را دادند كه به عارف مسلمان هندي و مصلح ديني _ اجتماعي قرن هفدهم ميلادي يعني شيخ احمد سرهندي داده بودند . امروزه ، چنان كه اشاره شد

، نهضتهاي بزرگ ديني اسلامي در گستره ي جنوب آسيا ، به ويژه گروهي به نام ديوبندي Deobandis _ كه تكثرگرايي و روحيه و پيش زمينه ي عرفاني دارند _ خود را ملهم از آراء و آثار شاه ولي الله و فرزندش شاه عبدالعزيز مي دانند . جنبش هايي كه كما بيش صوفي / تصوف ستيزند ، نظير اهل حديث ، حتي پيروان مولانا مودودي ، در زندگي و آثار شاه ولي الله ، بازگشت به مباني اصلي شريعت ، طرد سياسي تاثيرات و نفوذ فرهنگي / استعماري بيگانه ، و در يك كلام ، سرچشمه ي اعتقادات اصلاح طلبانه ي خود را مي يابند . در زمان حيات شاه ولي الله ، مخالفتهاي فرقه هاي نژادي غيرمسلمان هندي نظير « جات » و « مراتهه » ، و قهراً پس از وفاتش اشغال و استعمار انگلستان در كار بود . نواده ي او شاه اسماعيل شهيد با وجود تلاش براي برانداختن رسوم خرافه آميز محلي بعضي از توده هاي مسلمانان ، و نيز اعتقاد به لزوم جهاد با نيروهاي غيرمسلمان و اشغالگر هند ، در عين حال _ مانند جدش شاه ولي الله _ داراي آثار عرفاني بر وفق مكتب بن عربي است . دسته ي ديگري از پيروان او كه برجسته ترين آنها شاگرد و خويشاوند نزديك او محمد عاشق ( م 1773 ) بود ، در عمل ، پيگير گرايشهاي عرفاني شاه ولي الله شدند .

شاه ولي الله مردي كوشا و كثيرالتاليف بود . آثار او را تا يكصد كتاب و رساله هم برشمرده اند كه در حدود سي اثر از

آنها به چاپ رسيده ( و بقيه يا به صورت نسخه ي خطي است يا از بين رفته است ) . آثار او به دو زبان عربي _ زبان رسمي و علمي سراسر جهان اسلام از آغاز تا امروز _ و فارسي _ زبان رسمي و ادبي هشتصد ساله ي هندوستان از عهد غزنويان تا استعمار بريتانيا _ نوشته شده است .

بعضي از آثار فارسي او ( كه در آن زمان ، زبان ادبي و رسمي / اداري هند بود ) عبارتند از :

1 _ الطاف القدس في معرفه لطائف النفس ( چاپ هند ، 1964 م )

2 _ الانتباه في سلاسل اولياء الله

3 _ اتحاف النبيه في ما يحتاج اليه المحدث و الفقيه ( لاهور ، 1969 م ) .

و مهمتر از نظر بحث و تحقيق ، آثار قرآن پژوهي اوست كه برجسته ترين آنها عبارتند از :

4 _ فتح الرحمن في ترجمه ي القرآن كه پايان ترجمه و پاكنويس آن به تصريح خود شاه ولي الله در 1151 ق / 1738 م بوده و در كراچي و بعشي شهرهاي هند كراراً چاپ شده و بحث درباره ي آن موضوع اصلي اين مقاله است .

5 _ الفوز الكبير في اصول التفسير كه رساله اي كم حجم و پر مغز درباره ي اصول و مباني تفسير قرآن است كه هم به مسائل زباني / ادبي و بلاغي و هم عناصر و اركان و اصول تفسير نگاري در پنج مبحث و بخش اصلي پرداخته است . ( كراچي ، 1964 م ) ترجمه ي عربي اين كتاب در جهان

اسلام ( عرب زبان ) اشتهار و به حق اعتبار دارد و تحت عنوان ترجمه ي الفوز الكبير ... بارها در كراچي و كشورهاي عربي به طبع رسيده است . ترجمه ي انگليسي اش به كوشش گ . ه_ . جلبني ( G.H.Jalbani ) با عنوان The Principle of Quran Commentary انتشار يافته است ( اسلام آباد ، 1985 م )

6 _ المقدمه في قوانين الترجمه رساله اي كوتاه و چاپ نشده در باب اصول و روشهاي درست ترجمه ي قرآن است .

7 _ نامه هاي فارسي او در چندين كتابخانه از كتابخانه هاي هند نگهداري مي شود كه گزينه هايي از آنها به اردو ترجمه و چاپ شده است . برگرفته از كتاب :بررسي ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم

دياري بيگدلي، محمدتقي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد تقي دياري بيدگلي

محل تولد : بيدگل كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمد تقي دياري بيدگلي فرزند غلامرضا در سال 1338 هجري شمسي در حومه كاشان (بيدگل) چشم به جهان گشودم، تحصيلات ابتدايي و دوره راهنمايي و متوسطه را نخست در زادگاه خود و سپس در كاشان سپري نمودم، در سال 1354 قبل از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامى، افتخار حضور در حوزه مقدسه علميه را پيدا نمودم، دروس مقدمات و سطوح عالي حوزه را نزد استادان گرانقدر حوزه علميه كاشان و قم از جمله حضرات آيات عظام اعتمادى، خراسانى، وجداني فخر، ستوده و محقق داماد فرا گرفتم، آنگاه از سال 1366 به بعد از محضر استادان معظم و عاليقدر حضرات آيات عظام مكارم شيرازي مظاهرى، فاضل لنكرانى، منتظري ، صانعى، جوادي آملي و سبحاني

در زمينه هاي دروس خارج فقه، اصول و تفسير قرآن كريم كسب فيض نمودم. هم زمان با تحصيلات حوزوي دوره كارشناسي ارشد را در مركز تربيت مدرس دانشگاه قم و دوره دكتراي تخصصي را در دانشكده الهيات دانشگاه تهران به پايان رساندم و در سال 1377 از پايان نامه خود تحت عنوان نقد و بررسي انديشه هاي وارداتي يهود ( اسرائيليات ) در تفاسير قرآن دفاع كردم.

از سال 1371 تاكنون به عنوان عضو هيأت علمي گروه آموزشي علوم قرآن و حديث دانشگاه قم، اشتغال به فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي دارم .از همان زمان به مدت 6 سال با گروههاي معارف اسلامي دانشگاه تهران و علوم پزشكي تهران همكاري علمي داشتم و از آن پس نيز برخي از مراكز آموزش عالي از جمله دانشكده علوم قرآني قم، دانشكده شهيد محلاتي قم و مركز جهاني علوم اسلامي در مدرسه امام خميني ره مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ره و مركز تخصصي تفسير حوزه علميه قم همكاري آموزشي علمي داشته و دارم. علاوه بر تدريس و انجام خدمت موظف خود در دانشگاه و نيز اهتمام به فعاليتهاي پژوهشي و نگارش و نشر آثار علمى، تا به حال راهنمايي و مشاوره بيش از چهل پايان نامه را در دوره هاي كارشناسي ارشد و دكتري بر عهده داشته ام.

ديلمي، ابوالفتح ناصر

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 444 ق)، مفسر. با يازده واسطه نسب وى به امام حسن مجتبى (ع) مى رسد. در ديلم متولد شد و همان جا تعليم يافت. سپس به يمن رفت و در آن جا مردم را به امامت خود خواند. قبايل با او بيعت كردند و چنان پشت گرمى

يافت كه بر شهر صعده و صنعاء نيز حكومت راند. او سرانجام كشته شد و در قريه افيق دفن شد. از آثارش كتابى در «تفسير»، در چهار مجلد است كه به نام «تفسير ابوالفتح ديلمى» موسوم است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (310 -309 /8)، الذريعه (255/4)، ريحانه (250/2)، كشف الظنون (1724)، لغت نامه (ذيل/ ناصر)، معجم المؤلفين (70 -69 /13).

دين پرور، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد حسين دين پرور

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1317/1/1

زندگينامه علمي

حضرت آيت الله سيد حسين دين پرور مشهور جمال الدين دين پرور در سال 1317 در خانواده اي مذهبي و متدين در تهران به دنيا آمد. نامبرده پس از مدتي عشق وافر او به علوم ديني او را به سوي حوزه علميه رهسپار كرد و پس از سالها تلاش و مجاهدت در راه علم و تحصيل به درجه اجتهاد نايل گرديد. در دوران تحصيل خويش از محضر اساتيد بزرگي چون مرحوم علامه طباطبائي، مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني ، مرحوم آيت الله بروجردي، مرحوم آيت الله العظمي امام خميني و ... بهره ها برد.

نامبرده در دوران حيات علمي خويش تأليفات فراواني به رشته تحرير درآورده است كه وي هم اكنون در حوزه هاي علميه تهران و دانشگاههاي تهران به تدريس علوم ناب اسلامي مشغول است و در اين راستا شاگردان فراواني تربيت و تقديم انقلاب اسلامي كرده است.

ذوالفنون عراقي، حبيب اللَّه

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1367 -1281/1278 ق)، منجم و شاعر. در سلطان آباد اراك متولد شد. مدت بيست سال به تصحيل علوم مختلف پرداخت، بدون آنكه استاد معينى داشته باشد. سپس به نجف رفت و مت ده سال به فراگيرى زبان عربى و علوم دينى به خصوص تفسير قرآن پرداخت. پس از مراجعت، مدتى را در شهرهاى بوشهر و شيراز گذراند. بعد مقيم تهران شد. مدتى در دارالمعلمين مركزى مثلثات كروى تدريس مى كرد و همچنين در مدرسه ى عالى سپهسالار. وى به عربى نيز شعر مى گفت. از آثار او «حركت قمر» و «تقويم استخراجى ذوالفنون» است كه تا چندين سال در سالنامه ى پارس چاپ

و منتشر مى شد.[1]

(ع. صاحب فنها) حبيب اللَّه سلطان آبادى عراقى (و. 1278 ه.ق.- ف. 1367 ه.ق./ 1326 ه.ش.). منجم فاضل و مستخرج تقويم بود و در ادبيات و رياضيات و تفسير نيز دست داشت. مدتى در دارالمعلمين مركزى مثلثات كروى و نيز در مدرسه عالى سپهسالار تدريس مى كرد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] زندگينامه ى رجال و مشاهير (268 -267 /3)، سرآمدان فرهنگ (368 -367 /1).

رازي، ابوالفتح جمال الدين حسين

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 552 ق)، مفسر بزرگ شيعى. اصلا از نيشابور بود ولى در رى مى زيست. نسبش به بديل بن ورقاء خزاعى، صحابى مشهور، مى رسد. خانواده وى همه اهل فضل و دانش بودند و خود نيز در رى از واعظان معروف بود. شيخ ابوالفتوح از پدر و عم خود و نيز از شيخ عبدالجبّار رازى و شيخ ابوعلى طوسى روايت كرده و به واسطه ايشان از شيخ طوسى روايت مى كند. وى معاصر زمخشرى و از مشايخ ابن شهرآشوب و منتجب الدين بن بابويه بود. در شهر رى وفات يافت. و مقبره اش در بقعه امامزاده حمزه در شاهزاده عبدالعظيم معروف بود. وى مؤلفاتى داشته از جمله: «رساله يوحنا»؛ «رساله ى حسنيه»، در امامت؛ «روح الاحباب و روح الالباب فى شرح الشهاب» يا «شرح الشهاب». معروفترين كتاب او تفسير بزرگى است در زبان فارسى به نام «روض الجنان و روح الجنان»، مشهور به «تفسير شيخ ابوالفتوح رازى» كه نخستين تفسير فارسى شيعى و مشتمل بر بيست مجلد است. جانب فقه در اين تفسير بسيار قوى است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (126 -124 /6)، ايضاح المكنون (594 ،585 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (695 -964 /2)، تاريخ نظم و نثر (127 -126)، دانشنامه ى

ايران و اسلام (975 -974 /7)، دايرةالمعارف فارسى (26 /1)، الذريعه (343 /13 ،275 -274 -261 /11)، روضات الجنات (309 -306 /2)، رياض العلماء (489 -488 /5)، رى باستان (430 -429 /1)، ريحانه (229 -226 /7)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 80 -79 /6)، فهرست منتجب الدين (8)، الكنى و الالقاب (135 /1)، لغت نامه (ذيل/ حسين)، معجم المؤلفين (35 /4)، هدية الاحباب (33)، هديه العارفين (312 /1)، يادداشتهاى قزوينى (92 -90 /6 ،221 -220 /3).

رازي، ابوالفتح سليم

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 447 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، اديب شافعى و محدث. وى در آغاز فنون ادب را به كمال آموخت و پس از چهل سالگى به تدريس پرداخت. او در فقه شاگرد ابوحامد اسفراينى بود و از احمد بن محمد بن بصير و احمد بن فارس لغوى و محمد بن جعفر تميمى و ابى حامد اسفراينى و احمد بن محمد بن صلت مجبر و ابواحمد فرضى روايت مى كرد. وى به بغداد رفت و به فقه پرداخت و به نشر علم در سواحل شام و صور همت گماشت. ابوبكر خطبى و ابومحمد كتانى و سهل بن بشر اسفراينى و فقيه نصر بن ابراهيم مقدسى و ابوالقاسم نسيب از وى روايت كردند. گويند: وقتى كه در بغداد بود نامه هايى را كه برايش مى آمد باز نمى كرد و همه را جمع مى كرد، تا موقعى كه از تحصيل علم فراغ حاصل كرد، سپس همه ى نامه ها را گشود و خواند و به اخبار دردناك مندرج در آنها- كه اگر قبلا خوانده بود از كار علم باز مى ماند همانند مرگ كسان و خويشان- وقوف يافت. سليم در سفر مكه پس از انجام اعمال حج در ساحل جده در درياى قلزم

غرق شد. از آثارش: «التقريب» در فروع؛ «روح المسائل»، در فروع؛ «ضياء القلوب»، در تفسير قرآن؛ «غريب الحديث»؛ «الكافى»، در فروع؛ «المجرد»، در فروع؛ «الاشاره»، در فروع.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :كشف الظنون (1630 ،1593 ،1378 ،1205 ،1091 ،915 ،466 ،98)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (128 -127)، معجم المؤلفين (243/4)، الوافى بالوفيات (334/15)، وفيات الاعيان (399 -397 /2)، هديه العارفين (409/1).

رازي، ابوحاتم محمد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(277 -195 ق)، حافظ، محدث، مفسر و رجال شناس اهل سنت. معروف به حافظ شرق. چون ساكن محله ى درب حنظله ى رى بود، او را حنظلى نيز گفته اند. از چهارده سالگى به استماع و كتابت حديث پرداخت و در كسب علم سرگشته ى شهرها شد. به عراق و شامات و مصر و حجاز سفر كرد و از علمايى چون عبيداللَّه بن موسى و ابونعيم، در كوفه و محمد بن عبداللَّه انصارى و اصمعى، در بصره و هوذه بن خليفه در بغداد، و ابومسهر در دمشق و ابويمان در حمص، و سعيد بن ابى مريم در مصر و بسيارى ديگر حديثها شنيد و در طلب آن بيش از هزار فرسنگ راه با قدم پيمود. او از كارشناسان بزرگ متن و اسناد حديث و جرح و تعديل راويان حديث بود، لذا به او شيخ المحدثين نيز گفته اند. وى از اقران بخارى، مسلم، ابوزرعه رازى و ابوزرعه دمشقى بود و اين دو از راويان ابوحاتم هستند. ابوداوود و نسائى، صاحبان «سنن»، به نقل حديث از او پرداخته اند و نسائى از وى تعبير به «ثقه» كرده است. از شاگردان بنام او فرزندش، عبدالرحمان بن ابى حاتم است. ابن ابى حاتم در مقدمه ى كتاب «الجرح و التعديل» شرح حال زيباى براى پدر

نگاشته و به نكاتى كه حاكى از عظمت قدر و وسعت حفظش مى باشد، اشاره كرده است. عبداللَّه بن جعفر حميرى شيعى و سعد بن عبداللَّه اشعرى قمى نيز از راويان او هستند. او در هشتاد و دو سالگى در رى درگذشت. از آثر وى: «تفسير القرآن»؛ «الجامع فى الفقه»؛ «الزينه»، در حدود چهارصد برگ؛ «طبقات التابعين».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (250/6)، تاريخ بغداد (77 -73 /2)، تهذيب التهذيب (29 -27 /9)، الجرح و التعديل (مقدمه/ 368 -349، ق 2 ج 204/3)، دايرةالمعارف فارسى (29/1)، رجال ابن داود (قسم 498/2)، رجال الطوسى (512)، رجال النجاشى (401/1)، رى باستان (349 -348 /2)، ريحانه (286/2)، سير النبلاء (263 -247 /13)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (354)، الفهرست الطوسى (276)، الكنى و الالقاب (44/1)، لغت نامه (ذيل/ رازى، ابوحاتم رازى)، معجم المؤلفين (35/9)، الوافى بالوفيات (183/2)، هديه العارفين (19/2).

رازي، زين الدين، ابوعبداللَّه محمد

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف بعد از 666 ق)، فقيه، مفسر، لغوى، اديب و صوفى حنفى. اصل وى از رى است. طى سفرى از مصر و شام ديدار كرد و در پايان عمر، در سال 666 ق، در قونيه بود. او در تفسير قرآن مشهور است. صاحب «ريحانه الادب» و به تبع آن دهخدا در «لغت نامه» رازى را از علماى قرن هشتم و متوفاى بعد از سال 768 ق دانسته اند. از آثار وى: «انموذج جليل فى اسئله و اجوبه من غرائب آى التنزيل»؛ «الذهب الابريز فى تفسير الكتاب العزيز»؛ «روضه الفصاحه»، در علم بيان؛ «كنوز البراعه فى شرح المقامات الحريريه»؛ «مختار الصحاح»، در لغت كه تلخيص «صحاح» جوهرى است و در 660 ق خاتمه يافته؛ «حدائق الحقائق»، در مواعظ؛ «دقائق الحقايق»، در تصوف.

برگرفته

از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (279/6)، ايضاح المكنون (389/2 ،475/1)، تاريخ ادبيات در ايران (287 -286 /3)، رى باستان (346/2)، ريحانه (405 ،288 /2)، كشف الظنون (1073 -1072 ،633 ،92)، لغت نامه (ذيل/ رازى، زين الدين)، معجم المؤلفين (112/9)، هديه العارفين (127/2).

راستي، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين راستي

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1306/1/1

زندگينامه علمي

آية الله حاج شيخ حسين راستي كاشاني در سال 1306 در شهرستان كاشان در محلّه سلطان امير احمد (از فرزندان موسي بن جعفر (ع) ) به دنيا آمد. مادرش، ربابه بود و پدر وي، علي نام داشت كه از راه ابريشم بافي، روزگار مي گذرانيد و مدتي نيز كارمند دولت بود. زندگي آية الله راستي كاشاني در خانواده اي ساده، امّا متديّن و دوستدار خاندان پيامبر (ص) آغاز شد؛ شيفتگي پدر او به روحانيّت به حدّي بود كه اگر در كوچه خيابان، فرد معمّمي را از دور مي ديد، صلوات مي فرستاد و در پيشگاهش اداي احترام مي كرد. آية الله راستي كاشاني، تحصيلات ابتدايي را تا پاية ششم در شهر كاشان به پايان رسانيد. پس از آن، به دليل نارضايتي پدر از وضعيت دبيرستانهاي آن روزگار، به دبيرستان نرفت و در بعضي از تجارت خانه ها و مغازه ها به كار مشغول شد.

پس از مدتي به سراغ نقاشي طرحها و نقشه هاي قالي رفت و آن حرفه را نزد استادان معروف و مجرّب فرا گرفت؛ امّا به سبب شوق فراوان به كسب معارف اسلامي و علوم ديني، راهي حوزه علميه كاشان شد. دروس دورة ادبيات و بخشي از دروس سطح را نزد استادان مشهور آن ديار آموخت و سپس، عازم حوزه علميه

قم شد. در قم، نيز رسائل، مكاسب و كفايه را به پايان رساند و در كنار آن به تحصيل فلسفه، كلام و تفسير مشغول بود. پس از آن، عازم نجف اشرف شد تا ضمن باريابي به درگاه مولاي متقيان، علي (ع) از محضر استادان آن ديار نيز بهره ببرد كه اين سفر بيش از بيست و پنج سال به طول انجاميد. علت مهاجرت ايشان به نجف اشرف، علاقه فراوان ايشان به تفسير قرآن كريم واطلاع از جلسات درس تفسير حضرت آيت الله العظمي آقاي خويي بود. آية الله راستي كاشاني، در طي اين سالها، به تدريس درسهاي آموخته نيز مي پرداخت و شاگردان بسياري را تربيت مي نمود؛ امّا با شرفيابي حضرت امام(ره) به شهر اميرمؤمنان علي (ع) ، آية الله راستي درس خود را كه طلاب بسياري در آن شركت مي جستند، تعطيل كرد و همراه با شاگردان، در درس امام خميني(ره) شركت كرد. آية الله راستي كاشاني، در طول دوران تحصيل خود از محضر استادان برجسته اي بهره مند بود.

وي در كاشان، دروس دورة ادبيات و بخشي از دروس دورة سطح را نزد استاداني همچون آية الله العظمي سيد محمد حسين رضوي، آية الله ميرزا حسين فاضل نراقي، آية الله غروي كاشاني، آية الله شيخ علي اكبر صمدي و آية الله حاج شيخ جعفر صبوري قمي فرا گرفت. با ورود به قم، رسائل و مكاسب و كفايه را نزد آية الله العظمي حاج شيخ مرتضي حائري يزدي، آية الله حاج شيخ عبدالجواد اصفهاني، آية الله العظمي حاج سيد شهاب الدين مرعشي نجفي و حضرت آية الله العظمي حاج سيد محمدباقر طباطبايي بروجردي (سلطاني) آموخت و براي آموختن تفسير، هيئت، فلسفه

نزد مرحوم علامه طباطبايي رفت.در دورة تحصيل در نجف نيز، به درس خارج اصول و فقه و تفسير آية الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خويي و آية الله العظمي ميرزا باقر زنجاني رفت. همچنين در درس حضرات آيات حاج سيد محسن حكيم و حاج سيد محمود شاهرودي، حاج سيد عبدالهادي شيرازي، ميرزا حسن يزدي، شيخ حسن حلّي، حاج ميرزا حسن بجنوردي و حاج سيد حسين حمّامي نيز به تناوب شركت مي جست. وي براي فراگيري علم حديث و درايه و بخشي از حكمت و فلسفه به نزد آية الله العظمي حاج سيد عبدالاعلي سبزواري رفت.

از ديگر استادان او در فلسفه و كلام، آية الله حاج شيخ صدرا مي باشد. همچنين وي تفسير را نزد عالم رباني، آية الله شيخ محمد علي سرابي و آية الله العظمي آقاي خويي آموخت در اين مدت ايشان از جلسات خصوصي اخلاق حضرت آيت الله العظمي حاج سيد جمال گلپايگاني بهره برد. با حضور امام (ره) در حوزه علميه نجف اشرف، آية الله راستي به درس ايشان شتافت و از محضر وي بهره هاي بسيار برد. آية الله راستي مدتي در جلسات فقهي شوراي استفتاي آية الله خويي شركت داشت. آية الله راستي كاشاني در دوران تحصيل در قم با آية الله مرحوم حاج شيخ علي حيدري، آية الله حاج سيد جلال فقيه ايماني، آية الله حاج شيخ محمدرضا مهدوي كني، انس فراوان داشت و در جلسات مباحثه درسي آنان شركت مي كرد. در نجف نيز با مرحوم آية الله حاج سيد نصر الله مستنبط، آية الله حاج سيد حسن قزويني، آية الله حاج سيد مرتضي نجومي و آية الله حاج سيد محمد نوري جلسات مباحثه علمي برقرار مي كرد

كه اين جلسات ساليان متمادي ادامه داشت. از ديگر دوستان نزديك وي، آية الله حاج سيد اسدالله مدني، مرحوم آية الله شيخ محمد فكوريزدي و مرحوم آية الله حاج سيد مرتضي خلخالي است. آية الله راستي كاشاني با مرحوم آية الله حاج سيد عبدالكريم كشميري، انس فراواني داشته است.

آية الله راستي كاشاني در طول عمر خود، تا كنون فعاليتهاي علمي و فرهنگي بسياري را به انجام رسانده است كه ذكر همة آنها در اين مختصر نمي گنجد. وي حدود پنجاه سال است كه به تدريس در حوزه هاي علميه كاشان، نجف اشرف و قم مي پردازد و از اين رهگذر، شاگردان بسياري را پرورش داده است كه برخي از آنان خود، از استادان و فضلايي هستند كه در حوزه هاي علميه ايران و ديگر كشورها به خدمت به جامعة تشيع مي پردازند. برخي نيز در پستهاي مهم و حساس نظام اسلامي، خدمت مي نمايند. آية الله راستي، در زمان حيات امام(ره) به نمايندگي ايشان براي ساماندهي امور حوزه و ايجاد تشكيلات شوراي مديريت حوزة علميه قم منصوب شد و مُجاز به تصرف در امور شرعيه شد. در اين زمينه، وي خدمات شاياني را به سرانجام رسانده است كه آثار و بركات آن تا هم اكنون نيز بر جاي مانده است. آية الله راستي به پژوهش در زمينه هاي گوناگون ديني، پرداخته كه برخي از آنان در نشريات كشور به چاپ رسيده است. وي همچنين تقريرات دروس برخي از اساتيد خود را نگاشته و حواشي و دستنوشته هايي در زمينه فقه و اصول دارد. اشتغال به درس و علوم ديني، آية الله راستي را از مبارزه بر ضد طاغوت بازنداشت.

وي از نخستين روزهاي نهضت،

به جمع مبارزان پيوست و همواره با اطاعت از رهنمودهاي امام خميني (ره) به افشاگري ماهيت شوم خاندان پهلوي و تلاش براي استقرار نظامي اسلامي با بهره گيري از معارف اهل بيت (ع) مي پرداخت. از جمله فعاليتهاي سياسي وي كه پيش تر، ذكر آن آمد، تعطيل كردن درس خود در نجف و حضور در درس امام(ره) به منظور مطرح نمودن و تقويت نهضت امام خميني(ره) بود. ديگر اينكه وي در سال 1343، مسأله تقليد از امام خميني(ره) را به طور جدي مطرح كرد. آية الله راستي، با عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم، جزء فعالان اين مجموعه شد و امضاي او در زير بسياري از اعلاميه ها و بيانيه هايي كه بر ضد شاه منتشر مي شد، به چشم مي خورد. از ديگر فعاليتهاي وي در زمان رژيم شاه، سفر به آبادان، به نمايندگي از طرف امام خميني (ره)، براي حمايت و پشتيباني از اعتصاب كاركنان صنعت نفت بود. وي از كساني بود كه در مسجد دانشگاه تهران متحصن شد. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن 1357، فعاليتهاي سياسي معظم له پايان نيافت. و تاكنون به نيز ادامه دارد.

راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 502 ق)، اديب، لغوى، شاعر، مفسر، محدث، متكلم، حكيم و فقيه شافعى/ معتزلى. اهل اصفهان و ساكن بغداد بود. وى را همتا و قرين امام محمد غزالى مى دانند. به گفته ى كاتب چلبى، غزالى كتاب «الذريعه» او را از خود جدا نمى كرد و آن را به خاطر نفاستش مى ستود. بعضى از علما به استناد اينكه او از اهل بيت (ع) بسيار روايت كرده و از اميرالمومنين على بن ابيطالب (ع) فقط با عبارت اميرالمومنين (ع) تعبير مى كند، او را

شيعه خوانده اند، ولى فخر رازى در «تاسيس التقديس» او را از ائمه اهل سنت مى شمارد. صاحب «روضات الجنات» به نقل از «تاريخ اخبار البشر» سال وفات وى را 565 ق ذكر كرده است. از آثار وى: «تحقيق البيان فى تاويل القرآن»؛ «تفسير القرآن»، معروف به «جامع التفاسير» يا «جامع التفسير» كه بيضاوى تفسير خويش را از آن اخذ كرده؛ «الذريعه الى مكارم الشريعه»، در علوم اخلاق و پندهاى نيكو؛ «المفردات فى غريب القرآن» يا «مفردات الفاظ القرآن»؛ «افانين البلاغه»؛ «اخلاق الراغب»؛ «رساله فى فوائد القرآن»؛ «المعانى الاكبر»؛ «الايمان و الكفر»؛ «تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين»، در معرفت نفس؛ «درة التاويل فى متشابه التنزيل»؛ «محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء» در نوادر حكم و حكايات كه محمدصالح قزوينى آن را با عنوان «النوادر» به فارسى ترجمه كرده است.[1]

(بخش 1) اصفهانى، ابوالقاسم حسين بن محمد (ف. 502 ه.ق.) از ادبا و علماى بزرگ اصفهان و او را است: مفردات الفاظ القرآن، محاضرات الادباء، تفصيل التشأتين، الذريعة الى مكارم الشريعة (ه.م.)، تفسير القرآن، حل متشابهات القرآن.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (279/2)، اعيان الشيعه (162 -160 /6)، تاريخ ادبيات در ايران (266/2)، تاريخ گزيده (693)، دايرةالمعارف فارسى (1061/1)، الذريعه (364/21 -128/20 ،28/10 ،46 -45 /5)، روضات الجنات (216 -186 /3)، رياض العلماء (101/7 ،172/2)، ريحانه (293 -292 /2)، سرآمدان فرهنگ (371 -370 /1)، سير النبلاء (121 -120 /18)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 82 -81 /6)، فرهنگ سخنوران (363)، كشف الظنون (1773 ،1729 ،1609 ،881 ،827 ،739 ،462 ،447 ،377 ،131 ،36)، الكنى و الالقاب (269 -268 /2)، لغت نامه (ذيل/ راغب اصفهانى)، مؤلفين كتب

چاپى (862/2)، معجم المؤلفين (59/4)، هديه الاحباب (140 -139)، هديه العارفين (311/1).

راميار، محمود

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

نويسنده، استاد.

تولد: 1301، مشهد.

درگذشت: 20 شهريور 1363، انگلستان.

محمود راميار تحصيلات خود را تا پايان دوره ى متوسطه در مشهد به پايان رسانيد و سپس براى ادامه ى تحصيل به تهران عزيمت كرد و در مدرسه ى سهپسالار قديم تحصيلات خود را در فقه و اصول ادامه داد. در مدت اقامت در تهران موفق به اخذ دكتراى حقوق از دانشگاه تهران شد. وى مدتى نيز در فرانسه به تحقيق و تحصيل مشغول بود. آخرين مرحله از تحقيقات ايشان نزد پروفسور مونتگمرى وات در دانشگاه ادينبورگ بود كه اين دوره را نيز با درجه ى دكترى به پايان رسانيد. پس از فراغت از تحصيل در سال 1349 به مشهد بازگشت و به عنوان استاد و رييس دانشكده ى الهيات دانشگاه مشهد به تحصيل و تحقق پرداخت. از جمله خدمات وى تأسيس چاپخانه ى دانشگاه مشهد بود. وى در سال 1359 بازنشسته شد.

آثار دكتر محمود راميار عبارتند از: تاريخ قرآن، كشف الآيات قرآن مجيد، در آستانه سالزاد پيامبر (ص)؛ ترجمه ى كتاب در آستانه ى قرآن (ترجمه از كتاب بالشر فرانسوى، 1358)؛ آخرين اثر استاد تفسيرى از قرآن بود كه به انجام نرسيد.

كتاب تاريخ قرآن وى در دومين دوره ى كتاب سال جمهورى اسلامى ايران برگزيده شد.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

رجبي، عباس

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عباس رجبي

محل تولد : محلات

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب عباس رجبي در سال 1353 تحصيلات ابتدايي خود را در شهر نيمور از توابع شهرستان محلات آغاز كردم و تا پايان دوره راهنمايي در همانجا گذراندم. در سال 1361 به خاطر حضور در جبهه ترك تحصيل كردم و در سال 1362 در حوزه علميه القائم محلات دروس حوزوي را

آغاز نمودم و پس از گذشت يك سال به قم مهاجرت كردم و در مدرسه امام باقر(ع) (جنب پل نيروگاه) مشغول به درس شدم. با اتمام لمعتين معمم شدم و به سال 67 به مدرسه فيضيه آمدم و تا سال 1369 حجره داشتم. سال 71 در موسسه در راه حق كه بعداً به موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني تغيير نام داد مشغول به تحصيل علوم قرآني و فلسفه شدم و همزمان در دروس حوزوي شركت مي كردم. سال 72 سطح را با انجام آخرين آزمون آن به پايان رساندم در حالي كه از دو سال قبل آن در دروس خارج فقه و اصول شركت مي كردم. اساتيدي كه در درس خارج از آنها بهره بردم عبارتند از: استاد جوادي آملي و در فقه و تفسير، استاد جعفر سبحاني در اصول، استاد فاضل لنكراني در فقه، مرحوم استاد تبريزي در فقه و استاد كعبي در فقه، در سال 73 با يك سال مرخصي از موسسه راهي سفر تبليغ به كرند غرب در استان كرمانشاه شدم و مدير و استاد حوزه علميه خواهران آنجا شدم. در سال 76 با پايان رساندن دوره دروس معارف موسسه، در دوره تخصصي روان شناسي شركت كردم و تا سال 81 به تحصيل ادامه دادم. سال 1382 با نوشتن پايان نامه و دفاع از آن با اخذ نمره 19 موفق به كسب مدرك كارشناسي ارشد روان شناسي شدم. در سال 80 در بخش مشاوره تربيتي مركز نهاد رهبري در دانشگاهها مشغول به فعاليت شدم كه تاكنون ادامه دارد. در طول تحصيل مقالات زيادي براي مراكز مختلف و مجله هاي علمي نوشتم كه عبارتند از: مجله معرفت از

موسسه آموزش امام خمينى، مجله پرسمان از نهاد رهبري در دانشگاه و موسسه انتظار نور وابسته به دفتر تبليغات، مجله شميم ياس از حوزه علميه خواهران و مجله صبح از صدا و سيما. همچنين در برخي همايش هاي علمي و تربيتي در سطح دانشگاهها شركت كردم و به ارائه مقاله و سخنراني پرداختم. در سال 84 به عضويت مشاوران مركز مشاوره و راهنمايي بلاغ و وابسته به مركز جهاني علوم اسلامي درآمدم كه از آن زمان تاكنون در دو مدرسه عالي فقه و معارف و مدرسه تخصصي فقه و اصول به سمت مشاوره مشغول به خدمت هستم.در سال 85 به اداره ارشاد قم بخش بررسي كتاب براي نقد و بررسي كتاب دعوت شدم كه تاكنون ادامه دارد.فعاليتهاي تبليغي بنده از سال 65 براي اولين بار به عنوان مبلغ در جبهه هاي نبرد با استكبار حاضر شدم و در سال 66 رسماً معمم شدم و در ايام تبليغي به شهرها و روستاها مهاجرت كردم. در سال 74 به عنوان روحاني كاروان هاي حج و عمره و عتبات پذيرفته شدم كه از آن زمان تاكنون 15 سفر تبليغي همراه با كاروان ها داشته ام كه به ترتيب سه مرتبه حج تمتع 9 مرتبه عمره، دو مرتبه كربلا و يك مرتبه سوريه.

رجبي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود رجبي

محل تولد : جاسب

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1330/1/1

زندگينامه علمي

حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي در سال 1330 هجري شمسي در شهيديه جاسب در ميان خانواده اي متدين و پاك طينت به دنيا آمد. پدرش مرحوم غلامحسين رجبي به شغل كشاورزي و آهنگري روزگار مي گذراند و به روحانيت شيعه و راه مقدس آن علاقه وافري

داشت. او دو سال پس از تولد فرزندش به همراه خانواده به قم آمد. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي تحصيلات خود را از دبستان آغاز كرد و با به پايان بردن آن، در سال 1343 به حوزه علميه قم وارد شد. مشوق اصلي وي در اين امر پدرش بود. پدرش از علاقه مندان به اهل بيت(ع) بود و همواره در شهادتها و ولادتها به برگزاري مراسم اهتمام جدي داشت. او همواره به روحانيت شيعه عشق مي ورزيد و از اين رو فرزند خود را بسيار تشويق مي كرد تا در اين راه پرافتخار گام بردارد.او تحصيلات علوم ديني را در مدرسه علميه آية الله العظمي گلپايگاني(ره) آغاز كرد و كتب دوره مقدمات و سطح را نزد استادان برجستة آن روزگار به پايان برد. سپس در سال 1350 به درس خارج فقه و اصول استادان برجستة حوزه علميه قم راه يافت و سالها از محضر آنان بهره برد. او در طي اين سالها از تحصيل تفسير، علوم عقلي و شركت در دروس اخلاق نيز بازنماند و در اولين دوره آموزشي ويژه مؤسسه در راه حق كه تحت اشراف علمي حضرت آية الله مصباح يزدي اداره مي شد شركت نمود. وي همچنين با تأسيس دفتر همكاري حوزه و دانشگاه نيز در گروه علوم اجتماعي اين دفتر به تحقيق، ارائه كنفرانس و بازسازي علوم انساني در قلمرو جامعه شناسي پرداخت. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي به محضر استادان فراواني راه يافت. او بخشي از مقدمات و سيوطي را نزد آقايان فلاح زاده و شايسته(ره)، منطق مظفر و اصول فقه مظفر را نزد آية الله امينيان و حجة الاسلام و المسلمين فياضي، معالم الاصول را نزد آية الله مقتدايي و معاني

و بيان را نزد آية الله حاج شيخ حسن آقا تهراني فرا گرفت. شرح لمعه را نزد حضرات آيات آقايان محمد مؤمن، حسين شب زنده دار، شيخ حسن تهراني، فاضلي و امراللهي فرا گرفت و در درس رسائل آية الله طاهري خرم آبادي و آية الله مؤمن و در درس مكاسب آية الله ستوده، آية الله مصلحي اراكي و آية الله مؤمن شركت كرد. براي آموختن كفاية الاصول نيز به درس آية الله سلطاني طباطبايي(ره) و آية الله مؤمن رفت. وي با پايان يافتن دورة سطح، به درس خارج آية الله حاج شيخ كاظم تبريزي(ره)، آية الله حاج شيخ مرتضي حائري(ره)، آية الله العظمي وحيد خراساني، آية الله شاه آبادي آملي رفت و سالها از محضر ايشان بهره برد. ضمناً او در درس تفسير آية الله شب زنده دار نيز حاضر مي شد و باب حادي عشر رانزد آية الله صلواتي و شرح تجريد را نزد آية الله حسيني كاشاني آموخت. او در طي اين سالها از درس اخلاق حضرات آيات مشكيني و مصباح يزدي بهره برد. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي در سالهاي تحصيل خود با استادان و فضلاي بسياري رابطة دوستي داشت كه از آن جمله، حجج اسلام آقايان سيد محمد غروي، علي مؤمن، مهدي شب زنده دار و محمود محمدي عراقي را مي توان نام برد. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي در سالهاي زندگاني خود تا به امروز، خدمات علمي و فرهنگي بسياري از خود برجاي نهاده است. او بسياري از كتب دوره سطح را بارها تدريس كرده و از اين رهگذر شاگردان فراواني را تربيت كرده است. بخشي از تدريس او مربوط به مؤسسه در راه حق و مؤسسه امام خميني(ره) است. او با توجه به رشته تحصيلي خود در مؤسسه در راه حق (جامعه شناسي) و مطالعات

و تحقيقات فراوان در علوم قرآني و تفسير، سالها به تدريس در آن دو مؤسسه و نيز دانشگاه ها و مراكز آموزش ضمن خدمت آموزش و پرورش در رشته هاي جامعه شناسي، علوم قرآني و تفسير اشتغال داشته است. بخشي از فعاليتهاي علمي و فرهنگي وي تهيه متون و منابع درسي در دو رشته «تفسير و علوم قرآن» و «جامعه شناسي» است او از اين رهگذر كتابهاي متعددي را تأليف كرده كه از آن جمله مي توان به كتابهاي «روش تفسير قرآن»، «شناخت قرآن»، «اعجاز قرآن»، «انسان شناسي» و «قرآن شناسي» _ كه حاصل تلاش ايشان در تحقيق و تدوين درسهاي استاد مصباح يزدي مي باشد _ را نام برد او همچنين كتابهاي «درآمدي به جامعه شناسي اسلامي»، «تاريخچه جامعه شناسي»، «مباني جامعه شناسي» و «تاريخ تفكرات اجتماعي» را در قلمرو علوم اجتماعي به رشته تحرير درآورده است. ايشان در زمينه ترجمه نيز كتاب «عوامل ضعف المسلمين» نوشته عاطف الزين را به فارسي ترجمه كرده است. حجة الاسلام والمسلمين محمود رجبي از مؤسسان دفتر همكاري حوزه و دانشگاه و مسؤول گروه علوم اجتماعي اين دفتر است، وي همچنين ضمن عضويت در شوراي عالي بررسي متون درسي دانشگاه ها، معاونت پژوهشي مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) را نيز بر عهده دارد.او از اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم است و هم اكنون در قم به تدريس مي پردازد.

رحماني فرد، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين رحماني فرد

محل تولد : سبزوار

شهرت : رحماني

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

از آنجا كه در آبادي ما مدرسه نبود و بعد هم كه آمد خانواده ما چندان اعتقادي به مدرسه علوم جديده نداشتند. لذا از سنين كودكي به مكتب خانه رفتم و

قرآن و كتاب گلستان سعدي و ديوان حافظ شيرازي را در مكتب خانه خواندم و بعد وارد حوزه علميه سبزوار شدم و در مدرسه فصيحيه مشغول به تحصيل علوم قديمه شدم و در همان ايام شبانه تحصيلات كلاسيك را تا سيكل خواندم و در اوايل سال 1353 به قم عزيمت كردم و در دروس اساتيد سطح ( پايه 6و 7) شركت كردم و همزمان با وارد شدن به حوزه علميه قم و شركت در محافل سياسي و پخش بيانيه ها و نوارها و كتابهاي حضرت امام خميني ره همواره تحت تعقيب ساواك رژيم بودم و در جريان يورش بيرحمانه ماموران شاه به مدرسه فيضيه در سال 1354 دستگير و پس از ضرب و شتم به زندان اوين منتقل شدم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي به كارهاي تحقيقي و تبليغي و فرهنگي مشغول ميباشم.

رحمتي شهرضا، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد رحمتي شهرضا

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1358/2/10

زندگينامه علمي

اينجانب محمد رحمتي شهرضا بعد از گذراندن تحصيلات ابتدايي، راهنمايي در رشته علوم تجربي مقطع دبيرستان در دبيرستان مبعث ادامه تحصيل داده و پس از اخذ مدرك ديپلم به حوزه مقدسه علميه قم مدرسه علميه معصوميه رفته و مشغول تحصيل علوم حوزوي شدم و پس از گذراندن مقدمات تحت برنامه آن مركز مشغول سطح شده و فعلا مشغول درس خارج حوزه هستم. در كنار تحصيل علوم حوزوي نيز با تحصيل در رشته علوم كامپيوتر دانشگاه آزاد اصفهان فارغ التحصيل ليسانس نرم افزار و علوم كامپيوتر شدم. در كنار درسهاي عمومي حوزوي علاقه وافري به مطالعه و تحقيق در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي داشته

و مطالعات خود را با آثار شهيد مطهري ره شروع نموده و آثار مختلف علمي را مطالعه نمودم. قبل از شروع تحصيلات حوزوي نيز در دوره هاي مختلف آموزش روخواني و روانخواني قرآن كريم در سازمان تبليغات اسلامي به تدريس مشغول بودم . حدود 6 سال مستمر نيز در زمينه تحصيل علوم قرآني مثل روخواني و روانخواني، تجويد، اختلاف قرائات و ديگر علوم نيز كار نموده و تحصيل نمودم. از سال چهارم طلبگي نيز مشغول به تبليغ و منبر بوده و در ماههاي مبارك رمضان و محرم نيز هر ساله برنامه ي منبر و سفرهاي تبليغي داشته ام و براي اهالي ، كلاسهاي مختلف تشكيل داده ايم.

رستگار، يعسوب الدين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابومحمد يعسوب الدين فرزند حاج ميرزا احمد فرزند محمدصادق فرزند محمد مشهور به رستگار از افاضل دانشمندان و اكابر مفسرين معاصر حوزه علميه قم مى باشند.

ايشان اصلا اهل كلا (كوزه گر) محله از محلات شهرستان جويبار مازندران مى باشند كه در سال 1319 شمسى متولد شده و پس از تحصيل كلاس ششم ابتدائى و كتابت يك جلد كلام اللَّه مجيد با ترجمه با خط خود جهت تحصيل علوم دينيه عازم مشهد مقدس شده و ادبيات را از محضر استاد كل اديب نيشابورى و تمام دروس سطح را با تدريس در مدت پنجسال در مدرسه خيرات خان و استفاده تفسير و روايت و اخلاق از زاهد زمان آيت اللَّه حاج ميرزا حبيب اللَّه گلپايگانى و شركت درس خارج آيت اللَّه العظمى ميلانى قدس اللَّه سرهما عزيمت به قم نموده و از محضر آيات عظام قم بالاخص مرحوم شريعتمدارى تبريزى و آيت اللَّه العظمى گلپايگانى و مرحوم آيت اللَّه محقق داماد يزدى و آيت اللَّه حاج ميرزا هاشم آملى تا سال

1355 شمسى استفاده نموده و در تمام دوران تحصيلات سطح و خارج و تعطيلات تابستانى و اعياد و وفيات و تعطيلى هاى ديگر به كار نوشتن تفسير وزين و جامع البصائر و كتب ديگر كه يادآور مى شوم اشتغال داشته است پس تفسير را در چهل جلد مسوده و به صورت شصت جلد مبيضه درآورده كه در سال 1356 شمسى شروع به طبع آن نموده و تا سال 1364 شمسى بيست و يك جلد آن به طبع رسيده است. و چند سالى به علل عدم امكانات ادامه طبع آن متوقف ولى در سال 1369 شمسى جلد پنجاه و هشتم آن نيز از طبع خارج و به طبع مجلدات ديگر اشتغال دارند و انشاءاللَّه به زودى تمام آن به طبع خواهد رسيد.

آثار علمى مفسر بزرگوار آقاى رستگار

1- تفسير البصائر

2- مفتاح البصائر

3- تبصره البصائر

4- حماسه اى از تفسير البصائر

5- حبل المتين من فقه آل ياسين

6- خلاصه الاصول

7- تبويب عناوين نهج البلاغه

8- روحانيت و روحانى

9- اصول پنجگانه دين مبين اسلام

10- فروع ده گانه دين مبين اسلام

11- ابوالفضل العباس حامى ولايت و مظهر شهامت و استقامت

12- خاطرات هزار و يكصد و شصت روزه

13- مازندران پس از طوفان نوح تاكنون

آقاى رستگار دانشمندى غيور و ولايتى و داراى محاسن اخلاق و محامد آداب و گذشته از آثار علمى داراى فرزندان فاضل و برومنديست كه در حوزه علميه به تحصيل دروس استدلالى فقه و اصول و تدريس متون و سطوح متوسط و عالى اشتغال دارند و از فضلاء جوانان حوزه محسوب و انشاءاللَّه در آينده نزديك مانند والدشان از علماء خدوم بدين و ملت خواهند بود.

روزهاى جمعه دوره سال را به ياد ولى اللَّه اعظم حضرت بقيه اللَّه عجل اللَّه فرجه

الشريف در منزلشان مجلس باشكوهى كه مجتمع افاضل حوزه علميه قم مى باشد برقرار است.

نگارنده گويد: تفسير وزين البصائر معظم له را مطالعه كرده ام انصافا زحمات بسيارى را متحمل شده و به اعتقاد قاصرم تفسيرى جامع تر از آن نوشته نشده زيرا انسان را از بسيارى از تفاسير عامه و خاصه (سنى و شيعه) مستغنى و بى نياز مى دارد جزاه اللَّه عن الاسلام والقرآن و عديله خير الجزاه و افضل الجزاء و اكثر الجزاء.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)

رستم نژاد، غضنفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

غضنفر رستم نژاد

محل تولد : قائم شهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/9/21

زندگينامه علمي

اينجانب غضنفر(مهدي) رستم نژاد در يك روز پاييزي (24، آذر 1341) در يك خانواده مذهبي ديده به جهان گشودم. بركاتي كه از الطاف الهي نصيبم شده است همه از شير طيب و دامان پاك مادر بزرگوار و روزي حلال و اخلاص پدر گرامي ام بوده است.در سال 1353 پس از اتمام كلاس پنجم ابتدايي وارد حوزه علميه رستمكلا از توابع بهشهر مازندران شدم. آن حوزه كه به رياست و تدبير حضرت آيةالله حاج شيخ ابوالحسن ابازي -رضوان الله تعالي عليه- اداره مي شد گرم ترين حوزه علميه در خطّه روحاني پرور شمال بوده است.از لحظه ورود به آن حوزه (8/8/1353) تا هفت سال تمام با شوق وافر و علاقه كامل به خواندن دوره ي ادبيات و قسمتي از سطح (تا مبعث استصاب رسائل) اشتغال داشتم.

پس از آن در تاريخ 11/7/1361، وارد حوزه علميه قم شدم و از محضر انور آيات معظّم، جناب حاج شيخ مصطفي اعتمادي در رسائل، جناب حاج شيخ احمد پاياني (رحمةالله عليه) در مكاسب(بيع) ،جناب حاج شيخ محمدتقي ستوده(رحمةالله عليه) در

رسائل و مكاسب (خيارات) و كفايه استفاده كردم. و از تاريخ 22/7/1364 در محضر حضرت آيةالله حاج شيخ ناصر مكارم شيرازي (دامت بركاته) به مدت شش سال تمام يك دوره خارج اصول را گذراندم و در كنار آن در درس خارج فقه (كتاب خمس، صلاة المسافر و كتاب البيع) نيز اشتغال داشتم و همچنين در دروس خارج فقه حضرات آيات جوادي آملي، وحيد خراساني و هاشمي شاهرودي (دامت بركاتهم) جمعاً به مدت 10 سال اشتغال داشتم.به موازات اين دروس، كتب فلسفه از منظومه سبزواري و بدايةالحكمه و نهاية الحكمه و اسفار را نزد بزرگواراني چون حضرات آيات جناب آقاي انصاري شيرازي، مصباح يزدي و جوادي آملي( دامت بركاتهم) گذراندم.

كنار تحصيل علوم حوزوي، از گذراندن دروس دولتي غافل نبوده و در سال 1375 به صورت متفرقه موفق به اخذ مدرك ديپلم در رشته ادبيات شدم.در سال 1370 در اولين دوره رشته تخصصي تفسير قرآن شركت كردم و چهار سال در اين رشته در محضر اساتيد تفسير چون حضرات آيات حاج شيخ ناصر مكارم شيرازي، جناب حاج شيخ علي خزعلي، جناب حاج شيخ محمد هادي معرفت، جناب حاج شيخ علي احمدي ميانجي(ره)، جناب حاج شيخ شب زنده دار، جناب حاج شيخ طاهر شمس(ره) و جناب حاج شيخ محقق داماد، بهره هاي فراوان بردم. علاوه بر اين سال ها در محضر تفسير حضرت آيةالله جوادي آملي شركت كردم.پس از پايان دوره با تدوين رساله اي با عنوان «التوسل في الكتاب و السنّة» به عربي در 220 صفحه (در تاريخ 27/7/1381) موفق به اخذ مدرك سطح چهار حوزه شدم.

رشتي، ميرزا حبيب الله

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ميرزا حبيب الله رشتي فرزند ميرزا محمد علي خان فرزند جهانگير خان قوچاني

گيلاني ، دانشمند و محقق ژرف نگر، از بزرگترين فقهاي جهان تشيع و يگانه ي دوران خود بود.

پدرانش در اصل اهل قوچان بودند كه در سالهاي آغازين قرن يازده به گيلان كوچانده شده و از آن پس در گيلان ساكن شدند.

ميرزا حبيب الله سال 1234 ق . در املش چشم به جهان گشود و پدر خود را كه مدتها در انتظار بود شاد كرد. آري ميرزا محمد علي خان كه از نيك مردان روزگار و حاكم منطقه بود خوابهايي ديده بود كه اين فرزند را از طلايه داران قرن نشان مي داد.او در سالهاي نخستين زندگي حبيب الله در تكاپوي يافتن معلمي مومن و دانا بود تا فرزندش گامهاي اول ترقي را در زادگاه بپيمايد. چنين بود كه حبيب الله در خانه ، نخستين كلمات را از قرآن آموخت .

دوازده ساله بود كه از املش به لنگرود و سپس به رشت عزيمت نمود تا بر اندوخته اش افزوده و پاسخي درخور پرسشهايش بيابد.

هيجده بهار را ديده بود كه به خواست پدر در ميهماني يكي از خوانين (امين ديوان لاهيجي ) منطقه حضور يافت . خان حاكم با استفاده از قدرت و نفوذش تصميم به پايمالي حق رعيتي داشت كه با مخالفت سر سخت شيخ حبيب الله جوان روبرو شد. چون نصايح روحاني جوان كارگر نيفتاد به نشاني اعتراض مجلس مهماني را ترك كرد و از همان روز تصميم به ترك ديار گرفت .

در حوزه قزوين

شيخ حبيب الله در پي آرماني بلند راه هجرت پيش گرفت و عازم حوزه ي عمليه ي قزوين شد. پدرش كه او را به دليل شهامت و اراده ي شگفتش

مي ستود براي تهيه لوازم زندگي ، او را تا قزوين همراهي نمود.

او در قزوين استادي عاليمقام يافت كه ((شيخ عبدالكريم ايرواني )) نام داشت . استادي كه در فقه و اصول نامور و ممتاز بود. شيخ حبيب الله هفت سال پياپي از محضر ايشان بهره گرفت . و در همان شهر به خواست پدر، با خانواده ي ارباب وصلت نمود.

مشي زاهدانه ي استاد تاثير شگرفي در او نهاد به گونه اي كه از آن پس خود به زندگي زاهدانه روي كرد و تا پايان عمر بر روش پسنديده ي استاد وفادار ماند.

در 25 سالگي ، سيراب از سرچشمه ي معارف ديني به مقام عالي اجتهاد نائل آمد و با نظر شيخ عبدالكريم ايرواني خود را مهياي سفر به املش نمود.

سال 1259 ق . از قزوين به املش بازگشت و چهار سال مرجع امور ديني مردم بود. برپايي نماز جماعت ، هدايت و ارشاد مردم ، پاسخگويي به پرسشهاي اعتقادي و قضاوت عادلانه او موجب شده بود مردم ارادتي عاشقانه به مجتهد جوان داشته باشند اما او دوست داشت سفري به ديار اهل بيت عليهم السلام نمايد و از اساتيد آن سامان بهره جويد. آري او تصميم گرفت به نجف اشرف رفته و از حوزه ي علميه ي آن شهر مقدس جرعه جرعه شراب معرفت نوشد.

مردم كه از حضورش غرق محبت بودند، او را با عواطفي وصف ناپذير بدرقه نمودند و او، همسر و فرزندش محمد را به خداي بي همتا سپردند.

شهر آسماني

شيخ حبيب الله مجتهد املشي در سال 1263 ق . وارد نجف شد و در حلقه ي شاگردان فقيه

كبير شيخ محمد حسن نجفي (صاحب جواهر) به كامجويي نشست . او تا سال 1266 ق . كه سال وفات صاحب جواهر بود از كلاسش بهره برد و از آن فقيه نامور اجازه ي اجتهاد دريافت داشت .

پس از آن به درس شيخ اعظم انصاري دل بست و تا پايان زندگي پر افتخار شيخ اعظم از شاگردان ممتاز درس وي بود. شيخ حبيب الله فرموده بود: ((با آنكه هفت سال پيش از فوت شيخ از درس او مستغني بودم ولي از هنگام ورود در جلسه ي شيخ تا موقع تشييع جنازه اش بحثي از ابحاث او از من فوت نشد.))

اسرار عشق

ويژگيهاي اخلاقي ميرزا حبيب الله رشتي او را به شخصيتي وارسته تبديل كرد كه زهدش زبانزد خاص و عام بود. در اين مختصر تنها به اشاره اي اكتفا كرده تا دوستداران بخوانند و بدانند شخصيتهاي روحاني تاريخ شيعه چگونه زيستند.

1. ميرزا حبيب الله پس از مرگ پدرش كه حاكم منطقه بود براي پاسداشت مقامش به گيلان سفر نمود اما اختلاف برادران بر ميراث پدري موجب بازگشت او به نجف اشرف شد. او با اينكه زندگي بسيار فقيرانه اي داشت از سهم ارث چشم پوشيد. ميرزاي رشتي پس از رسيدن به نجف ، براي تامين معاش ، بتدريج لوازم زندگي را يكي پس از ديگري فروخت به گونه اي كه در گرماي طاقت فرساي تابستان از خريد آب نيز عاجز بود.

2. ياد خدا در جان او چنان عجين شده بود كه از هر فرصتي براي ذكر و تسبيح و قرائت قرآن كريم بهره مي جست . حتي هنگامي كه براي تدريس به سوي حرم مطهر

مي رفت وضو مي گرفت و سوره ي مباركه ي ((يس )) را در راه از حفظ مي خواند تا به در قبله ي صحن اميرالمومنين عليه السلام مي رسيد، خواندن سوره را در كنار آرامگاه استاد خود شيخ انصاري (ره ) به پايان مي رسانيد.

3. در دقت و احتياط ضرب المثل بود. همين امر وي را از پاسخگويي سريع و بدون تحقيق باز مي داشت .

از ديگر سو مردم را تشويق مي نمود تا استفتائات خود را به ميرزاي شيرازي ارجاع دهند. نوشته اند پس از پايان ماه رمضان براي اثبات اولين روز شوال بيش از 40 نفر شهادت دادند و او فرمود ((نزديك قطع شده است )) كنايه از اينكه هنوز برايم قطعي و يقين نشده است .

4. او در ادب عشق نيز ممتاز بود. آنگاه كه جان به حضرت عزرائيل مي سپرد، هر چه پايش را رو به قبله دراز مي كردند او پاي خود را جمع مي كرد و چيزي نمي گفت . چون چند بار اين كار تكرار شد، از او علت را پرسيدند، به زحمت فرمود: ((چون وضو ندارم پايم را رو به قبله دراز نمي كنم )).

5. هرگز وجوه شرعي را نمي پذيرفت ، با آنكه امري مرسوم و رايج بود. نقل مي كنند: مردي ثروتمند از هند براي پرداخت وجوه شرعي به زيارت ميرزاي رشتي شتافت ، اما او چندان عصباني شد كه اطرافيان از حالتش متعجب شدند و چون از عصبانيتش پرسيدند فرمود: ((چاره اي جز عصبانيت نبود)). نيز نوشته اند علاءالدوله براي پرداخت پولي به عنوان وجوه شرعي به نجف اشرف مسافرت كرده بود

ولي با بي اعتنايي ميرزاي رشتي مواجه شد و محقق رشتي با اين رفتار به آيندگان نشان داد كه مردان بزرگ خدا براي مال دنيا ارزشي قائل نيستند.

6. نوشته اند: چهار نفر از شاگردان شيخ انصاري اركان پايدار اعلميت و رياست بودند ولي مقام علمي و تدريس منحصر به ميرزا حبيب الله رشتي بود. او جز تدريس منظوري نداشت . رياست نمي خواست ، از روي عمد تجاهل مي ورزيد و شاگردان خود را نمي شناخت براي اينكه از او اجازه ي اجتهاد نخواهند و تنها درس بخواهند... در خط مرجعيت هم نبود. كسي از مجتهدين به خوش نيتي و سلامت نفس ميرزاي رشتي نبود. از پرتگاه هاي رياست خود را نجات داد. قناعت پيشه نمود...))

7. محقق رشتي ديانت و سياست را به هم سرشته بود. پس از رحلت شيخ انصاري بسياري از دانشمندان مردم را براي تقليد به ميرزاي رشتي ارجاع داده بودند. اما او با پيشنهادها مخالفت مي كرد و نيك مي دانست كه دنياي اسلام به مرجعي سياستمدار نيازمند است . او ميرزاي شيرازي را مجتهدي آگاه به مسائل سياسي و چهره هاي سرشناس و محبوب يافته بود.

محقق رشتي بر آن بود تا مرجعيت ميرزاي شيرازي را به علماي نجف پيشنهاد كرده از آن حمايت كند. اين امر موجب شد تا توطئه ي دشمن براي لطمه زدن به وحدت شيعيان نقش بر آب شود.

ژرف انديشي سياسي ميرزاي رشتي را در گفتارش مي جوييم . وقتي پرسيدند از چه كسي تقليد كنيم ؟ در پاسخ گفت : ((از مرجعي تقليد كنيد كه تقليدش جايز باشد. امروز پرچم بر دوش عالم جليل سيد محمد

حسين (شيرازي ) است و همه پيرامون اويند كه پرچم ساقط نشود.))

8. نظم از ديگر ويژگيهاي محقق رشتي بود. او پس از اداي نماز مغرب و عشا و انجام مستحبات مربوط به آن و پس از صرف مقدار كمي شام ، آنگاه كه آسمان چادر سيه شب را بروي خود مي كشيد و ستاره ها چشمك زنان نمايان مي شدند، اندكي مي خفت تا جان را آماده ي خدمت روح كند و جان خود را در چشمه ي نور بشويد و عاشقانه تر با خداي خويش راز و نياز كند.

9. تواضع و فروتني (از دستورات عالي اسلامي ) در جاي جاي رفتار محقق رشتي نمايان است . او دانشمندان را به ديده ي احترام مي نگريست و با بهره گيري از نظر نيك ، برترين روش را بر مي گزيد. در پي سفر محقق رشتي به ايران ، حوزه ي درس ايشان تعطيل شد و دانشوران از خورشيد وجودش محروم شدند. آنگاه كه به سفري ديگر بار بست ، دانشمندان نجف بر آن شدند تا او را از سفر باز دارند. وي به وساطت شيخ حسن مامقاني برنامه ي سفر را لغو كرد و به او فرمود: ((چون شما مجتهد عادل هستيد، حكمتان را واجب الاطاعه مي دانم )) اين در حالي است كه شيخ حسن مامقاني در رديف شاگردان محقق رشتي بود و نسبت ميان آن دو مثل استاد و شاگرد بود.

10. اعزام شاگردان برجسته براي تبليغ ، از ديگر ويژگيهاي اين محقق بود. از جمله ي آنان آيت الله سيد علي اكبر فال اسيري از شاگرداني بود كه در پرتو انديشه ي

والاي آن استاد پرورش يافت . او به تشويق محقق رشتي و ميرزاي شيرازي به شيراز بازگشت و با كوششي در خور به تبليغ و هدايتگري پرداخت . همچنين در نهضت توتون و تنباكو نيز عهده دار نقشي سترگ در تثبيت فتواي ميرزاي شيرازي بود.

11. سپاسگزاري او در حق پدر و مادر آموختني و بي نظير است و نشانه ي بالندگي او در مراحل عالي شكر به درگاه حضرت ربوبي است . درخشندگي معنوي او مديوين دعاهاي پدر و مادر در روزگاران دور بود. نوشته اند او نمازهاي پدر و مادر خود را سه بار خواند. يك بار به تقليد از مراجع آنان و دو بار به اجتهاد خودش و اين مطلب درباره ي هيچيك از علماي تاريخ ذكر نشده است .

12. او را بايد به حق از حافظان حريم روحانيت در عصر خويش خواند. شخصي در نجف بود كه به هنگام سخن حرمت علما را پاس نمي داشت و بارها از او پرخاشگري و اهانت نسبت به علماي سابق و معاصر شنيده مي شد.

محقق رشتي در جمعي كه وي نيز حضور داشت دستور داد استكانش را آب بكشند، به گونه اي كه مردم گمان بر تكفير وي برده و او را راندند. پس از آن هرگز نتوانست جايگاه از دست رفته خود را بازيابد.

باري رفتار شديد ميرزاي رشتي و شيوه نهي از منكر او موجب شد تا آنانكه در پي چنين خيالي بودند از گمان خويش بازگردند.

گنج نامه

آثار ميرزاحبيب الله جلوه گاه تلاش هاي شبانه روزي اوست . وي كاوشگري گنج ياب بود كه هرگاه معدني نوين مي يافت از جواهر آن استخراج

مي كرد و بر دانش طلبان ارزاني مي داشت .

آثار او در علم اصول عبارتند از:

رساله في الضد و اقتضاء الامر بشي ء النهي عنه و عدمه ، التعادل و التراجيح ، بدايع الافكار، اجتماع الامر و النهي ، رساله في مقدمه الواجب ، رساله في المشتق ، التقريرات .

در علم فقه :

كتاب الطهاره ، الحاشيه علي المكاسب ، كتاب الزكاه ، كتاب الاجاره ، الالتقاط، كتاب العضب ، كتاب القضاء و الشهادات ، الوقوف و الصدقات ، رساله في اللباس المشكوك ، حاشيه علي منهج الرشاد، حاشيه علي نجاه العباد، حاشيه علي النخبه .

در علم تفسير:

حواشي بر تفسير جلالين ، و علم كلام : الامامه ، كاشف الظلام في حل معضلات الكلام است .

نسخه هاي خطي از آثار محقق رشتي كه مي رفت در غبار زمان به فراموشي سپرده شود اخيرا به كتابخانه آيت الله مرعشي سپرده شد و اكنون در كاروان نسخه هاي خطي آن كتابخانه ماندگار است .

تقريرات

از انبوه شاگردان كوشا و دانشمند محقق رشتي ، بسياري تقريرات درس ايشان را نوشته اند كه در گرامي داشت مقامشان نام برخي از آنان مي آيد:

سيد حاج ميرزا حسن همداني ، سيد صادق قمي ، ميرزا باقر فرزند ميرزا محمد علي ، شيخ حسن تويسركاني ، شيخ محمد باقر فرزند محمد جعفر بهاري همداني ، سيد ابوالقاسم فرزند معصوم حسيني اشكوري ...

اجازات

محقق رشتي از صدور اجازه ي اجتهاد به شدت پرهيز داشت و تنها براي اندكي از شاگردان برگزيده اجازه ي اجتهاد نگاشت . نام برخي شاگردان ارجمند وي كه مفتخر به اجازه ي نقل روايت و اجتهادند ذكر مي شود.

حاج آقا مجتهد رشت (اجتهاد)، سيد عبدالكريم فرزند سيد حسن اعرجي (روايت )، حاج ميرزا احمد ديلارستاقي لاريجاني (اجتهاد)، سيد علي آقا ميري دزفولي (اجتهاد)،...

با كاروان دانش

نظر گاه همه ي انديشمندان حوزه بر شيوه ي نقادانه ي محقق رشتي در تدريس و ديگر پهنه هاي علمي ، پديدآور محفل علمي ، پديدآور محفل علمي شكوهمندي بود كه دلدادگان آن ، پس از كامجويي هر يك چون ستاره اي درخشان ، روشنگر جامعه ي خويش شدند. برخي مرجع ديني شدند و عده اي رهبر حركتهاي سياسي و اجتماعي ديار خويش و دسته اي نيز در عرصه ي تدريس و تحقيق طلايه دار حوزه بودند.

نام مسافران اين كاروان به اختصار مي آيد و شرح حال هر يك در كتب تاريخ آمده است كه دوستداران را بدان حوالت مي دهيم .

آيت الله العظمي سيد محمد كاظم يزدي ، آيت الله العظمي آقا ضياء الدين عراقي ، آيت الله العظمي حاج ميرزا حسين نائيني ، آيت الله شيخ شعبان ديوشلي (لنگرودي )، آيت الله شيخ عبدالله مازاندراني (لنگرودي )، آيت الله شهيد شيخ فضل الله نوري ، آيت الله شهيد حاج آقا مير بحرالعلوم رشتي ، آيت الله شهيد شيخ علي رشتي ، آيت الله شهيد شيخ عبدالغني بادكوبه اي ، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني ، آيت الله سيد ابوالقاسم اشكوري .

پرواز تا آسمانها

مردم نجف به چهره نوراني پيرمردي كه سحرگاهان در بارگاه ملكوتي امير المومنين (ع ) به زيارت ، نماز و تضرع مي نشست انس گرفته بودند. چهره اي كه هيبت و شوكتش يادآور پيامبران و لطف و صفا در صورتش نمايان بود.

اما شب پنج شنبه چهاردهم جمادي الثاني 1312 ق . فرا رسيد. خبر كسالت محقق رشتي مردم را در نگراني فرو برده بود و آنگاه كه صداي ناله و فغان از منزل وي برخاست همگان يافتند كه دوست خدا، پيش خدا رفته است . او آسوده در بستر خفته بود. تو گويي به خوابي نازنين آسوده كه چنين چهره اش متين است . شهر را گويا با پارچه اي سياه پوشانده بودند و همه جا صداي گريه به گوش مي رسيد. در تهران و مشهد و ديكر شهرها نيز مجالس عزا و سوگواري بپا شد. مردم نوحه كنان مي خواندند:

باز خاكستر غم ريخت فلك بر سر ما

رفت از دار فنا نائب پيغمبر ما

و نجف آماده ي تشييع پيكر مطهر آن فرزانه پارسا بود. جنازه ي پاك او را مشايعت كردند و به بارگاه امام متقين انتقال داده و در يكي از حجره هاي صحن مطهر علوي دفن كردند.

بازماندگان

1. آيت الله محمد رشتي ، فرزند ارشد، كه از معصومه ارباب همسر اول ميرزاي رشتي بود. او در علم و فضل به مراتبي درخور دست يافت و در سال 1316 ق . به ديار باقي شتافت . آرامگاهش در مقبره ي پدر ارجمندش مي باشد.

2. آيت الله شيخ اسماعيل رشتي ، كه از همسر دوم ميرزاي رشتي ولادت يافت . او در كسب دانش سخت كوشيد و پله هاي ترقي را پيمود و در 1343 ق . به ديدار دوست شتافت .

3. آيت الله شيخ اسحاق رشتي ، او در نجف ولادت يافت . مادرش كلثوم همسر دوم ميرزاي رشتي بود

ابتدا نزد پدرش به تحصيل پرداخت و پس از عمري تحقيق ، تاليف و تدريس در سال 1357 ق . ديده از جهان فرو بسته ، رخ در نقاب خاك كشيد.

آثار:

رساله في الضد و اقتضاء الامر بشي ء النهي عنه و عدمه

التعادل و التراجيح

بدايع الافكار

اجتماع الامر و النهي

رساله في مقدمه الواجب

رساله في المشتق

كتاب الطهاره

الحاشيه علي المكاسب

كتاب الزكاه

كتاب الاجاره

الالتقاط، كتاب العضب

كتاب القضاء و الشهادات

الوقوف و الصدقات

حاشيه علي منهج الرشاد

رساله في اللباس المشكوك

حاشيه علي نجاه العباد

حاشيه علي النخبه

حاشيه بر تفسير جلالين

الامامه

كاشف الظلام في حل معضلات الكلام

رضايي، حسن رضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسن رضا رضايي زرنديني

محل تولد : زرندين

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1351/1/1

زندگينامه علمي

سال 1365 وارد حوزه علميه امام صادق نكاء (مازندران) شدم و زير نظر حضرت آية الله صادقي گلدوردي مشغول تحصيل شدم و از سال 1371 وارد حوزه علميه قم و در مدرسه مرعشيه ساكن شدم همزمان درس هاي كلاسيك را شروع نمودم. در سال 1376 وارد تربيت محقق و نويسندگي علوم قرآن شدم و كارشناسي ارشد آن را با پايان نامه قرآن و فرهنگ زمانه به اتمام رساندم و در سال 1379 وارد تخصصي تفسير شدم و در سال 1382 با پايان نامه نيازهاي متعالي انسان در قرآن تمام نمودم. و بيش از 5 سال در درس خارج مكام ، سبحاني و عابدي شركت جستم.

رضايي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي رضايي

محل تولد : بيرجند

شهرت : رضايي بيرجندي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/1/3

زندگينامه علمي

در سوم فروردين سال 1339 شمسي در روستاي شاخن بيرجند در خانوادهاي مذ هبي چشم به جهان گشود و پس از سپري كردن دوره ابتدايي تحصيلي ، در سال 1350به حوزه علميه شهرستان بيرجند وارد شد. سپس با گذارندن دوره مقدماتي در سال 1356وارد حوزه علميه قم شد پس از اتمام دوره سطح توفيق شركت در دروس خارج نصيبش شد آن گاه دوره هاي تخصصي فقه اصول را به مدت ده سال از محضر استادان بزرگ حوزه نظير آيات عظام : جعفر سبحاني . فاضل لنكراني . وحيد خراساني و شيخ جواد تبريزي فرا گرفت و با سپري ساختن آزمون هاي حوزوي به تدريس در حوزه علميه مشغول شد .

ضمناَ به علت داشتن علاقه وافر به تفسير و معارف بي بديل قرآن . مدت هفت سال در درس تفسير آيت الله جوادي آملي دامت بركاته شركت كرد و با توصيه معظم له به تدريس تفسير قرآن پرداخت. همچنين از بحث هاي فلسفي و عرفاني معظم له و ساير دانشمندان هم بهره وافر برد و ي در سال 1373 با گذراندن دوره تخصصي الهيات و معارف اسلامي در مركز تربيت مدرس حوزه علميه قم به اخذ كار شناسي ارشد در رشته الهيات و معار ف اسلامي نايل آمد و هم اكنون در حال تدوين تز دكتراي خويش در مورد ( تناسخ ) مي باشد . شايان ذكر است كه با عنايت به پيش آمد معجزه قرن حاضر يعني انقلاب شكوهمند اسلامي و سپس تهاجم دشمنان به كيان جمهور ياسلامي و وقوع جنگ تحميلي كه مصادف با آغاز جواني ايشان بود و سرمستي از خم خمخانه خميني كبير . علاوه بر حضور در صحنه هاي گوناگون انقلاب به مدب دو سال از عمر خويش را نيز به صورت مستمر و بعد هم به صورت متفرقه در جبهه هاي دفاع مقدس و ناطق جنگي گذراند.

رضايي، محمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد علي رضايي

محل تولد : رهنان اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/2/1

زندگينامه علمي

محمدعلى رضايى اصفهانى در سال1341شمسى درخانواده اى مذهبى در رهنان اصفهان متولد شد. دوره دبستان وراهنمايى را در محل تولد ودوره متوسطه را در شهر اصفهان در دبيرستان شهيد صديقى(خوارزمى) گذراند، درسال1361وارد حوزه علميه(مدرسه ذوالفقار) اصفهان گرديد وتا يك سال درس خارج را در آن حوزه گذراند.

در سال 1369وارد حوزه علميه قم

گرديد وبه مدت ده سال در درس خارج اساتيدى همچون آيات عظام فاضل لنكرانى، مكارم شيرازى، معرفت، صالحى مازندرانى و وحيد خراسانى حاضر شد وموفق به گذراندن پايان نامه سطح چهارم (دكترى فقه) شد و همزمان سطح چهارم (دكترى) رشته تخصصى تفسير حوزه علميه قم ودكترى علوم قرآن و حديث واحد تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامى را به پايان رساندند.

رضوي قمي، ابراهيم

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 1168 ق)، شاعر، عالم، حكيم، مفسر، محدث و فقيه اصولى. اصل وى از قم است، ولى در همدان متولد شد.

در همان جا نشو و نما يافت. او برادر صدرالدين رضوى قمى، شارح «الوافيه»، است ك از وى روايت كرده است. سيد ابراهيم بعد از وفات برادرش به كرمانشاه رفت. وى يكى از مشايخ دوازده گانه سيد شبر حويزى است. حاج محمدجعفر مجذوب (مجذوب عليشاه) نيز از شاگردان وى به حساب مى آيد. سال درگذشت و محل دفنش نامعلوم است. او خطى نيكو داشت. از آثار وى: «شرح مفاتيح الشرايع»؛ «شرح الوافى» فيض كاشانى.[1]

سيد صدرالدين بن سيد محمدباقر الرضوى القمى مجاور نجف اشرف از علماء اواخر دولت صفويه به بعد و از بزرگان محققين اين طايفه عليه مى باشد صاحب روضات در كتابش گويد: در مرحله فضيلت و تدقيق وجودت تصرف و تحقيق فرديست بلاثانى و تلمذش در بدو امر نزد آقا جمال الدين خونسارى و شيخ جعفر قاضى و مدقق شيروانى و ساير علماء اصفهان بود و پس از فراغ از تحصيل بوطن مألوف معاودت نموده و در آن ارض شريف مشغول تدريس و ارشاد عباد گرديده.

تا زمانى كه در آن جايگاه فتنه افاغنه رخ نمود بناچار به موطن برادر خود سيد ابراهيم رضوى به همدان هجرت فرمود

و از آنجا به نجف اشرف على مشرفها آلاف التحية والثناء رفت و در آن ارض مقدس نيز نزد شريف ابوالحسن عاملى و شيخ احمد جزايرى مشغول تحصيل شد تا فارغ التحصيل گرديد سپس در آنجا مشغول تدريس شد.

و از شاگردان اوست سيد عبداللَّه بن سيد نورالدين بن سيد نعمت اللَّه جزايرى صاحب اجازه كبيره و از جمله چيزى كه سيد مذكور در آن اجازه در حق استادش گفته اينست كه او اعلم علمائى است كه من آنها را در عراق عرب ديده ام و اجمع آنها در معقول و منقول نزد اهل عراق و عظيم القدر بوده و زوار از هر ناحيه به ملاقات او مى آمدند و به زيارتش تبرك مى جستند و از وى استفاده مى نمودند و از جمله تلامذه اوست وحيد بهبهانى آقا باقر معروف رحمةاللَّه عليه داراى تأليفاتى مى باشد كه از آنهاست «كتاب طهارت» و كتاب «شرح وافيه ملا عبداللَّه تونى» در سال 1160 وفات نموده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (204/2)، بزرگان و سخن سرايان همدان (86/2)، الذريعه (165 ،74 /14 ،144 -143 /11 ،229/6)، رياض العارفين (302)، ريحانه (431/3)، الكنى و الالقاب (415/2)، طرائق الحقائق (258/3)، معجم المؤلفين (87/1)، مكارم الآثار (642/3).

رفعت نژاد، محمدنقي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد نقى رفعت نژاد

محل تولد : اروميه

شهرت : رفيعي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

بنده سال 1360 وارد حوزه علميه تبريز شدم. بعد از مدتي تحصيل در آن شهر به اتفاق حاج آقا بنايي مسئول حوزه علميه ولي عصر(عج) بعد از دو سال تلمذ به شهر تهران عزيمت كردم و در آن شهر سه حوزه ومدرسه علميه را تشكيل داديم و طلبه

هاي بسياري جذب شدند كه برخي از آنها بسيجيان جان بركفي بودند كه به درجه شهادت نايل گشتند (خداوند همه آنان را با سالار شهيدان محشور فرمايد).در سال 1364 وارد حوزه علميه قم و در مدرسه فيضيه سكونت داشتم و همزمان در درس تفسير استاد جوادي آملي به همراه دروس رسائل و مكاسب و كفايتين از محضر اساتيد وقت آقايان اعتمادى، پايانى، ستوده تلمذ مي كردم، در سال 1367 بعد از اتمام كفايتين از محضر آيات عظام فاضل لنكراني(ره) به مدت 2 سال درس خارج اصول، يك سال خارج اصول آيت الله صانعي و 15 سال ازخارج اصول حاج آقا وحيد خراساني و همچنين به مدت 17 سال از درس خارج فقه آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي(قدس سره) استفاده كردم. در سال 1370 در دروس تخصصي تفسير و علوم قرآن از محضر اساتيدي همچون آيت الله خزعلى، آيت الله معرفت، آيت الله ميانجي(ره) و آيت الله محقق داماد، آيت الله استادي و آيات و اساتيد ديگر و همچنين از محضر آيت الله العظمي مكارم شيرازي استفاده¬هاي علمي تفسيري داشتم.در مركز فرهنگ و معارف قرآن از سال 1367 در قسمت دايرة المعارف بزرگ قرآن در قسمت تشكيل پرونده هاي علمى، تشكيل مدخلهاي قرآني و تفسيرى، تشكيل شناسنامه علمي مشغول امور تحقيقي و پژوهشي بودم و متجاوز از 60 پرونده علمي و بيش از 100 شناسنامه علمي و همچنين تأليف مقالات در دايرة المعارف فعاليت داشتم. برخي از مدخلها و پرونده هاي تشكيل داده شده عبارتند از 1.ابتكار،2.اختلاف،3.اسماعيل صادق الوعد،4.آل لوط،5.آزمايش 6.احترام،7.استثمار،8.استضعاف9.اصطفاء،10.استدراج،11. ... . در سال 1382 با دفاع از پايان نامه سطح 4 با موضوع

سنت هاي املاء و امهال و استدراج در قرآن و احاديث، موفق به اخذ سطح 4 در رشته تفسير و علوم قرآن شدم.در كنار تحصيل و تملذ دروس فقه و اصول و تفسير و علوم قرآن از سال 1374 بنده در دانشگاههاي مختلف كشور مشغول تدريس دروس معارف و الهيات بودم از جمله اين دانشگاهها عبارتند از دانشگاه اروميه،دانشكده علوم قرآني ،دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران،دانشگاه علامه طباطبايى،دانشگاه پيام نور اروميه و الان در دانشگاه پيام نور قم دروس الهيات را مشغول هستم و در كنار تدريس، فعاليت هاي علمى، پژوهشي و فرهنگي دانشگاه را در قم و تهران همكاري دارم. ضمناً بنده در سال 1367 در دانشگاه مفيد قم مشغول تحصيل در رشته اقتصاد بودم و بعد از گذراندن 4 ترم به جهت مشكلاتي موفق به ادامه آن نگشتم.

رفيعي محمدي، ناصر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ناصر رفيعي محمدي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/7/1

زندگينامه علمي

اينجانب ناصررفيعي محمدي در سال 1344 در شهر مقدس قم درخانواده اي مذهبي متولد شدم. تحصيلات ابتدايي راهنمايي و متوسطه را در اين شهر گذرانده ودر سال 1362 موفق به اخذ ديپلم در رشته علوم تجربي از دبيرستان صدوق شدم .

در سالهاي انقلاب شكوهمند اسلامي در جنبش دانش آموزي وجلسات مذهبي سياسي با پخش اعلاميه وشركت در تظاهرات در حد وسع واقتضاي سن نوجواني شركت داشتم . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز با حزب جمهوري اسلامي شاخه دانش آموزي همكاري مي نمودم . درسال 1362 با اخذ ديپلم وارد حوزه مقدسه قم شدم. طي 5 سال دوره سطح را تا پايان كفايه به

اتمام رسانده كليه امتحانات ان را با موفقيت گذراندم و در پايه پنجم از امتحانات با كسب رتبه اول در آزمون شوراي مديريت حوزه يك دوره بحارالانوار از حضرت امام خميني (ره) به عنوان جايزه دريافت نمودم.

دروس سطح را نزد اساتيدي چون آيات عظام وجداني فخر اعتمادي پاياني دوزدوزاني صلواتي راستي كاشاني و ستوده تلمذ نمودم. از سال 1368 تا 1373 در دروس خارج آيات عظام فاضل لنكراني مظاهري وصانعي شركت داشتم.

همچنين ضمن گذراندن دروس اصلي حوزه دروس جنبي را نيز نزد اساتيد متعددي خواندم به عنوان مثال فلسفه (نهايه الحكمه) نزد استاد آيت الله صالحي مازندراني (ره) علوم قرآن نزد آيت الله معرفت شرح تجريد نزد آيت الله استادي تفسير نزد آيت الله جوادي رجال نزد آيت الله سبحاني تلمذ گرديد.

درسالهايي كه به دروس حوزه مشغول بودم موفق به اخذ ليسانس الهيات از دانشكده باقر العلوم وفوق ليسانس از دانشگاه قم گرديده ودر سال 1373 با قبولي در آزمون دكتري در رشته علوم قرآن وحديث در تهران مشغول تحصيل در اين دوره شدم .سال 1377 بادفاع از رساله موفق به اخذ دكتري با رتبه عالي گرديدم.

رفيعي، محسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محسن رفيعي

محل تولد : شهركرد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محسن رفيعي در خانواده اي مذهبي و علاقمند به قرآن كريم و اهل بيت(ع) متولد و رشد نموده ام. از نوجواني به آموزش قرآن مجيد در حوزه علميه و مساجد روي آوردم.

همزمان با ايام دفاع مقدس، درس هاي دبيرستان و حوزه را به صورت آزاد و يا استماع نوار خواندم. در دوران دفاع مقدس، توفيق سه بار مجروحيت را داشته ام. سپس

در كنكور سراسري شركت كرده و در رشته الهيات و معارف اسلامي موفق به اخذ مدرك ليسانس شدم. آنگاه به دليل علاقه فراوان به مطالعات و پژوهش هاي قرآني و حديثي، در مقطع كارشناسي ارشد به اتفاق همسرم در رشته علوم قرآن و حديث تحصيل نمودم كه هر دو پايان نامه خويش را با رتبه عالي دفاع نموديم.

اكنون نيز به اتفاق همسرم دانشجوي مقطع دكتري در رشته علوم قرآن و حديث در دانشكده اصول دين قم مشغول به تحصيل هستيم و به لطف خداوند متعال موفق به تاليف چند كتاب و مقالات علمي شده ايم. تاكنون درس هاي زير را در مراكز تربيت معلم، حوزه هاي علميه و دانشگاه ها تدريس نموده ام: علوم قرآني، علوم الحديث، فقه الحديث، تاريخ حديث، تفسير، تاريخ قرآن، اخلاق اسلامي، مبادي العربيه (صرف و نحو)، ترجمه متون عربي، المنهج القويم، نهج البلاغه.

روحاني، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد روحاني

محل تولد : نوشهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1362ه.ش وارد حوزه علميه قم شدم . پس از طي مراحل مقدمات وسطح به درس خارج پرداختم ود رسال 1371ه.ش دررشته تفسير تخصصي مشغول به تحصيل شدم ومدّت 4سال زير نظرآيت الله مكارم شيرازي دردرس هاي تفسيري مشغول بودم .وحدود پنج سال است كه به كارهاي پژوهش مشغولم وكتابهائي را هم ترجمه كردم اگر خداوند توفيق عنايت فرمايد دوست دارم كارهاي تحقيقي وپژوهشي وترجمه هاي ديگري را هم انجام دهيم .

روحاني، سيد شمس الدين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد شمس الدين روحاني

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1328/7/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيدشمس الدين روحاني پس از تحصيل در دبيرستان علوي ايرانيان در نجف اشرف ، وارد حوزه علميه نجف اشرف شدم . سطوح عاليه را در محضر اساتيدي همچون آيت الله مرحوم آقاي شيخ محمد علي مدرس افغاني و مرحوم آيت الله آقاي شيخ مجتبي لنكراني و آيت الله شهيد ميرزا علي غروي و شهيد محراب آيت الله مدني و آيت الله مرتضوي "حفظه الله" كه هم اكنون در مشهد مقدس افاضه مي فرمايند و ... گذراندم . در سال 1354 وارد حوزه علميه قم شدم .

از آنجا كه با برخي از مولفات حضرت آيت الله مكارم شيرازي " دامت بركاته " آشنا بودم و شيفته قلم روان و بيان شيوا و مقام علمي ايشان شده بودم ، توسط يكي از دوستان با معظم له آشنا شدم . حدود 25 سال در محضرايشان و در برنامه هاي مختلف مدرسه علميه امام امير المومنين (ع) همكاري داشته

ام .

رودباري، ابوعبداللَّه احمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 369/367 ق)، صوفى، محدث و قارى. وى خواهرزاده ابوعلى رودبارى است. در رودبار به دنيا آمد و در بغداد نشو و نما يافت. مدتى در بغداد زندگى كرد و سپس به صور منتقل شد و تا پايان عمر در شامات زيست. او از اعاظم مشايخ صوفيه و عارفان شام به حساب مى آيد. وى عالم به شريعت و حقيقت بود و معاصر ابوعبداللَّه باكو و شيخ ابوالقاسم بوسلمه باوردى. وى از دايى خود، ابوعلى رودبارى، و بغوى و قاضى محاملى و يوسف بن يعقوب بن اسحاق حديث روايت كرد ابن باكويه و على بن عياض و محمد بن على صورى از او حديث شنيدند. او در حومه عكا از دنيا رفت. پيكرش به صور انتقال داده شد و در آنجا دفن گرديد. رودبارى صاحب كتابى در «آداب فقر» بوده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (337 -336 /4)، تاريخ گزيده (656)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (86 -84)، حليه الاولياء (384 -383 /10)، ريحانه (188/7)، سير النبلاء (228 -227 /16)، طبقات الصوفيه سلمى (500 -497)، طبقات الصوفيه هروى (554 -553)، كشف المحجوب (410)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، معجم البلدان (88/3)، نفحات الانس (272 -271).

رهنما، زين العابدين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

روزنامه نگار.

تولد: 1272، نجف.

درگذشت: 12 تير 1368، تهران.

زين العابدين رهنما، فرزند شيخ العراقين مازندرانى، در رشته هاى علوم ادبى، فلسفى و اصول فقه اسلامى تحصيل نمود. خدمت مطبوعاتى خود را قبل از سال 1299 آغاز كرد و در اين مدت مدير و سردبير روزنامه ى «ايران»، مجله ى «راهنما»، و روزنامه ى «راهنما» بود. چندين دوره به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. در دوره ى رضا شاه مدتى خانه نشين و بعدا به خارج از كشور تبعيد گرديد.

پس از حوادث شهريور 1320 به ايران بازگشت. در تهران مى زيست، تا به سفارت ايران در فرانسه و سپس به سفارت سوريه در لبنان انتخاب گرديد. وى همچنين مدتى وزير كشور و مدتى نيز معاون نخست وزير بود. به فرانسوى و انگليسى و عربى و تركى آشنا بود و به دريافت نشان درجه اول «همايون» نايل آمد. به آمريكا و كشورهاى اروپايى و آفريقايى و آسيايى سفر كرد و از تأليفات وى مى توان از كتاب هاى پيامبر (داستان تاريخى- مذهبى، 1316، خلاصه اى از اين كتاب به زبان فرانسوى ترجمه شده است)؛ امام حسين؛ داستان اجتماعى ژاله؛ ترجمه و تفسير قرآن (چهار جلد)؛ ترجمه ى حقوق در اسلام (تأليف دكتر مجيد خدورى) و ترجمه ى قانون در خاورميانه نام برد.

(1273 ق- 1368 ش)، نويسنده، مترجم و روزنامه نگار. وى در نجف به دنيا آمد و پس از تحصيل در رشته هاى علوم ادبى، فلسفه و اصول فقه اسلامى به تهران آمد و به فعاليتهاى ادبى و سياسى پرداخت. در 1302 ش مديريت روزنامه «ايران» را عهده دار شد. اين روزنامه كه به صورت روزانه چاپ مى شد، سالها روزنامه ى درجه اول كشور به حساب مى آمد. زمانى كه رهنما به خارج از ايران تبعيد شد، امتياز روزنامه ى «ايران» به ديگرى منتقل گرديد، اما پس از وقايع شهريور 1320 ش كه رهنما به ايران بازگشت، مجددا اداره ى روزنامه را خود بر عهده گرفت. او به زبانهاى عربى و فرانسوى تسلط كامل داشت. از وى تاليفات و ترجمه اى چند بر جاى مانده است از جمله: «پيامبر، زندگانى حضرت رسول اكرم»؛ «امام حسين»؛ «ترجمه و تفسير قرآن»؛ «قانون در خاورميانه»؛ «ژاله، رمان اجتماعى»؛ «حقوق در اسلام».[1]

روزنامه نگار، مورخ

و محقق، سياستمدار، فرزند شيخ على شيخ العراقين و داماد شيخ عبدالله از بزرگان و روساء و اقطاب سلسله ى معروف صوفيه، در 1268 ش تولد يافت. قسمتى از تحصيلات خود را در تهران و قسمتى را در عراق در تاريخ، فقه، اصول و حكمت و ادبيات فارسى و عربى به پايان برد. پس از ورود به ايران، كار روزنامه نگارى را پيشه خود ساخت. چندى با مطبوعات مختلف همكارى داشت، سرانجام در سال 1299 ش مديريت روزنامه ى نيمه رسمى ايران به او سپرده شد. روزنامه ى ايران به طور يوميه انتشار مى يافت و از لحاظ كيفيت چاپ و كاغذ، ممتاز بود. پس از مدتى كوتاه، نفوذ روزنامه ى ايران در تمام محافل هويدا شد و تحقيقا روزنامه ى رسمى ايران بود. سرمقاله هاى روزنامه در خطمشى سياسى دولت اثر داشت. رهنما تدريجا خود را منتسب به سردار سپه كه قدرتى در كشور شده بود، نمود و روزنامه ى خود را در جهت منويات او تنظيم نمود.

در سال 1302 به زور سرنيزه سردار سپه در دوره ى پنجم از تبريز به وكالت مجلس انتخاب شد و به خلع سلسله ى قاجاريه راى داد. در مجلس موسسان هم عضويت يافت. در 1306 از طرف مخبرالسلطنه هدايت كه وزير فوائد عامه بود، به معاونت آن وازرتخانه برگزيده شد. چند ماهى در آن سمت انجام وظيفه كرد، بعد از آنكه مخبرالسلطنه به رئيس الوزرائى رسيد، رهنما به معاونت رئيس الوزراء منصوب شد. دو سال در آن سمت بود كه در دوره ى هشتم، از شهر رى به وكالت مجلس انتخاب گرديد. در دوره ى نهم همچنان سمت نمايندگى داشت و روزنامه ى ايران نيز به صورت يوميه انتشار مى يافت. در 1314 بعضى از مطالب

روزنامه ى ايران مورد پسند رضاشاه واقع نشد. سرلشكر آيرم هم مرتبا گزارش هاى نامساعدى از رهنما و روزنامه اش به شاه مى داد. سرانجام رهنما مورد غضب واقع شد. از او سلب مصونيت كردند و او را به زندان قصر بردند و امتياز روزنامه ى ايران را لغو كردند و كليه ى دارائى و اثاثيه و مطبعه را به مجيد موقر واگذار نمودند و امتياز روزنامه ى ايران نيز به نام او صادر شد. رهنما چند ماهى در زندان بود تا بالاخره موى سفيد و روى سياه مخبرالسلطنه موثر افتاد، رضاشاه شفاعت او را پذيرفت و دستور آزاديش را از زندان صادر كرد، مشروط بر اينكه خاك ايران را ترك كند. رهنما به سرعت خاك ايران را ترك كرد در عراق اقامت گزيد و تا شهريور 1320 در عراق و لبنان به سر مى برد. پس از استعفاى رضاشاه، براى پس گرفتن مطبعه روزنامه ى خود به تهران آمد و عليه مجيد موقر طرح دعوى نمود. سرانجام امتياز روزنامه ى ايران مجددا به او واگذار شد و در عوض امتياز روزنامه ى مهر ايران را به موقر دادند. روزنامه ى ايران مجددا حيات خود را از سر گرفت ولى كار اداره ى آن با حميد رهنما بود. زين العابدين رهنما بعد از شهريور 1320 به سمت وزيرمختار ايران در دولت موقت فرانسه درويشى و سپس پاريس منصوب شد و چندى نيز سفير ايران در كشورهاى لبنان و سوريه بود. مدتى هم معاونت نخست وزيرى و رياست انتشارات و تبليغات را عهده دار گرديد.

رهنما بدون شك يكى از فضلاى درجه اول ايران است. وى به ادبيات فارسى و ادبيات زبانهاى عربى و فرانسه كاملا مسلط بوده است. علاوه بر دوره ى منظم

روزنامه ى ايران كه حاكى از ذوق و قدرت نويسندگى اوست، تاليفات زيادى عرضه نموده است. كتاب معروف او به نام پيامبر و كتاب امام حسين (ع) و تفسير و ترجمه قرآن مجيد از آثار انتشار يافته ى او مى باشد. در 1368 درگذشت. حين الفوت يك قرن كامل را پشت سر گذاشته بود.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] تاريخ جرايد (316 -315/ 1)، زندگينامه ى رجال و مشاهير (351 -347/ 3)، مؤلفين كتب چاپى (266 -264/ 3)، نشر دانش (س 9، ش 4، ص 99).

ري شهري، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد ري شهري

محل تولد : شهر ري

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1325/8/1

زندگينامه علمي

حجت الاسلام و المسلمين محمد محمدي نيك، مشهور به «ري شهري» در آبان سال 1325 در شهرري در خانوده اي متدين ديده به جهان گشود. وي پس از پايان تحصيلات ابتدايي، درسال 1339 وارد حوزه علميه شهرري (مدرسه برهان) شد و در سال 1340 براي ادامه تحصيل به قم رفت و تا پيروزي انقلاب اسلامي، مدارج تحصيل را تا سطوح عالي در حوزه علميه قم طي كرد. حجت الاسلام ري شهري، سطوح عاليه را نزد اساتيد بزرگي چون حضرات آيات عظام حاج ميرزا علي مشكيني، حاج شيخ محمد فاضل لنكراني و حاج سيد محمد باقر طباطبايي تلمذ نمود و دروس خارج فقه و اصول را در سال 1347 در شرايطي آغاز كرد كه حوزه علميه قم از فيض حضور امام خميني (ره) بي بهره بود، بنابراين خارج اصول را از محضر حضرات آيات عظام مرحوم حاج شيخ محمد علي اراكي و حاج شيخ حسين وحيد خراساني استفاده كرد و خارج فقه را از محضر حضرات آيات

عظام حاج ميرزا علي مشكيني، حاج شيخ جواد تبريزي، مرحوم حاج سيد محمدرضا گلپايگاني و مرحوم حاج شيخ مرتضي حائري بهره برد.

حجت الاسلام ري شهري از ابتداي نهضت اسلامي، بويژه تحت تأثير جريان 15 خرداد 1342 با اهداف و ديدگاههاي حضرت امام (ره) آشنا شد و در تاريخ 20 تير ماه 1344 توسط ساواك مشهد دستگير و به زندان محكوم شد. وي در سال 1345 ضمن تمرد از شركت در جلسه دادگاه تجديد نظر ساواك، به نجف اشرف رفت و پس از مدت يكسال به ايران بازگشت و حدود 18 ماه در حوزه علميه مشهد به تحصيل پرداخت. در همين زمان مجدداً تحت تعقيب ساواك قرار گرفت و در دادگاه تجديد نظر بار ديگر به زندان محكوم شد.حجت الاسلام ري شهري در سال 1356 به دليل سخنراني عليه رژيم شاه در حسينيه اصفهاني هاي آبادان، توسط ساواك ممنوع المنبر شد. وي به دليل سخنراني عليه رژيم در نهاوند آبادان، مشهد، هرمزگان و زابل مورد تعقيب ساواك بود و تظاهرات مردم هرمزگان و زابل در رابطه با قيام سراسري مردم ايران عليه رژيم، پس از سخنرانيهاي او صورت گرفت.

حجت الاسلام ري شهري پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سمت حاكم شرع دادگاههاي انقلاب اسلامي دزفول، بهبهان، گچساران، بروجرد، رشت و گنبدكاووس خدمت كرد و سپس به اهميت حفظ و اصلاح نيروهاي مسلح، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به منظور مقابله با توطئه هاي ضد انقلاب دراين ركن مهم، در اواسط سال 1358 به رياست دادگاه انقلاب ارتش منصوب شد. وي با توجه به شرايطي كه قانون اساسي براي تصدي وزارت اطلاعات معين كرده بود

(بويژه شرط اجتهاد)، نخستين وزيراطلاعات در جمهوري اسلامي ايران بود كه با كسب آراء اكثريت قاطع نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در سال 1363 به اين سمت منصوب گرديد.حجت الاسلام ري شهري در سال 1368 به دادستاني كل كشور منصوب شد و تا اوايل سال 1370 در اين سمت خدمت كرد و همزمان در تاريخ 13 دي ماه 1368 از سوي رهبر معظم انقلاب به عنوان دادستان ويژه روحانيت منصوب شد. حجت الاسلام ري شهري همچنين در سال 1369 به فرمان رهبر فرزانه انقلاب به توليت آستان مقدس حضرت عبدالعظيم الحسني (عليه السلام) منصوب گرديد. انتصاب وي دراين سمت، آغاز تحول اساسي درعمران و توسعه اين مجموعه مهم مذهبي بوده است. وي در انتخابات دومين دوره مجلس خبرگان رهبري، به عنوان داوطلب منفرد شركت كرد و از سوي مردم استان تهران برگزيده شد، همچنين در سومين دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبري، كانديداتوري او از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم و جامعه روحانيت مبارز و ساير گروههاي سياسي مورد حمايت قرار گرفت و با رأي قاطع مردم بار ديگر به نمايندگي اين مجلس انتخاب گرديد.

حجت الاسلام ري شهري در سال 1370 به سمت نماينده مقام معظم رهبري و سرپرست حجاج منصوب شد كه اين مسئوليت هنوز ادامه دارد. حجت الاسلام ري شهري بنيانگذار اولين و بزرگترين مجموعه فرهنگي در حديث و علوم مربوط به آن است. وي در اواسط سال 1374 به همراه جمعي از شخصيتهاي صاحب نام سياسي و مذهبي، جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي را بنيان نهاد. اين جمعيت پس از طي مراحل قانوني رسميت يافت و هيئت مؤسس آن، به اتفاق آراء، حجت

الاسلام ري شهري را به سمت دبيركل جمعيت انتخاب كردند. اين جمعيت پس از چند سال حضور مؤثر، خيلي زود عرصه سياسي كشور را ترك كرد. اوج فعاليت جمعيت دفاع از ارزشها به هنگام نامزد كردن دبير كل خود براي رياست جمهوري هفتم بود. حجت الاسلام ري شهري هم اكنون، ضمن تحقيق و تدريس و توليت آستان حضرت عبدالعظيم (ع)، عهده دار نمايندگي ولي فقيه و سرپرستي حجاج ايراني است. از وي تاكنون بيش از 30 كتاب پژوهشي در59 جلد منتشر شده است.

ريحان يزدي، عليرضا حسيني

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1363 -1290 ش)، فقيه، مفسر، مورخ، رجالى، نويسنده و شاعر. در يزد متولد شد. پس از تصحيل مقدمات در بيست و يك سالگى براى تكميل تحصيلات خود به قم مهاجرت كرد و از محضر آيت اللَّه حائرى و استادان ديگر استفاده برد. سپس به تهران آمد و به انجام وظائف مذهبى و ترويج دين مشغول شد. گاه گاهى شعر مى سرود. و غزلياتى دارد. از آثارش: «آينه ى دانشوران»، دائرةالمعارف گونه اى حاوى بيوگرافى علماى يزد و معاصران نويسنده در قم و تاريخ تاسيس حوزه؛ «درس انشاء يا علم بيان»؛ «تفسير ريحان»؛ ترجمه ى فارسى سره «بلوهر»؛ «كتابهايى كه خوانده ام».[1]

سيد على رضا (ريحان) يزدى كه سالهاست در تهران اقامت دارند و در آنجا در مسجد سجاد يزديها در خيابان ميرفندرسكى اقامه جماعت مى نمايند و هم چند ماهى به هند مسافرت و در حيدرآباد و بمبئى تبليغ دين و ضمنا تتبع در كتابخانه هاى آن سامان مى نمايند.

آقاى ريحان محرم 1330 قمرى در يزد به دنيا آمده و در حال حاضر شصت و پنجسال از عمرش مى گذرد.

وى ترجمه خود را در كتاب دانشمندان گمنام يا آئينه دانشوران خود به طور مفصل نوشته است طالبين

به آنجا مراجعه نمايند.

آثار قلمى ريحان از اين قرار است: 1- آئينه دانشوران 2- درس انشاء يا علم بيان 3- بازرگانى محمد (ص) 4- تفسير ريحان 5- بلوهر ترجمه فارسى سره از عربى 6- كتابهائى كه خوانده ام مشتمل بر دوازده جلد 7- داماد كربلا.

آقاى ريحان سفرهاى عديده به كشور پهناور هندوستان نموده و از بسيارى از شهرهاى مهم آن ديدن و كتابخانه هاى عمومى و خصوصى آنجا را ديده و از هر باغ گلى چيده و از هر خرمن خوشه اى برداشته و به نام (آنچه من ديده و خوانده ام) تدوين نموده است.

نگارنده در دو سفرى كه در سال 1389 و سال 1390 قمرى به هندوستان رفتم دو ماهى در مدينه هتل حيدرآباددكن با معظم له مصاحب و مجاور و ناظر سعى و كوشش ايشان بودم ادام اللَّه توفيقه.

وى داراى ذوق سرشار و طبع روان و موزونى مى باشد و اشعار بسيارى سروده كه شايسته است جمع گردد به صورت ديوان ريحان درآيد.

شاعر، عالم دينى.

تولد: 1330، ق.، يزد.

درگذشت: 1367.

سيد عليرضا مدرس متخلص به «ريحان يزدى». فرزند سيد محمد مدرس، از تربيت شدگان حوزه ى درس عبدالكريم مهرجردى يزدى و يكى از روحانيون يزد بوده است. وى صاحب تأليفاتى چون بازرگانى محمد (ص) و درس انشاء و آينه ى دانشوران است. وى شعر نيز سروده است.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)

منابع زندگينامه :[1] آثار الحجه (263 -262 /2)، آيينه ى دانشوران (مقدمه)، تاريخ تذكره هاى فارسى (822/2)، تذكره سخنوران يزد (545 -541)، الذريعه (19/26)، گنجينه ى دانشمندان (457 ،451 /7)، مؤلفين كتب چاپى (566 -565 /4).

زاغولي مروزي، ابوعبداللَّه محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(559 -472 ق)، حافظ، محدث، مفسر، لغوى و فقيه شافعى. منتسب به زاغول از قراى پنج ده مرو رود

بود در انجا به دنيا آمد و در مرو سكنى گزيد و اشتهار يافت. نزد ابوبكر محمد سمعانى و موفق بن عبدالكريم هروى فقه آموخت و از ابوالفتح نصر بن ابراهيم حنفى و ابومحمد بغوى و عيسى بن شعيب سجزى حديث شنيد. وى تمام عمر خويش را در طلب و گردآورى حديث و تاليف و تصنيف به سر آورد. او در لغت صاحب نظر بود. سفرى به هرات كرد و در آنجا شاگردانى تربيت كرد. ابوسعد عبدالكريم سمعانى و پسرش ابوالمظفر عبدالرحيم سمعانى از شاگردان وى مى باشند. زاغولى بيش از چهارصد مجلد مشتمل بر تفسير و حديث و فقه و لغت را گردآورد و آن را «قيد الاوابد» ناميد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (333/6)، سير النبلاء (493 -492 /20)، كشف الظنون (1367)، معجم المؤلفين (254/9)، الوافى بالوفيات (373/2)، هديه العارفين (94/2).

زاهد علايي بخاري، ابوعبداللَّه، محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 546/545 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، واعظ و متكلم حنفى. معروف به علاء زاهد. در آخر عمرش املاى حديث مى كرد. وى از مشايخ صاحب «الهدايه» بود. از آثارش «تفسير القرآن» يا «تفسير محمد بن عبدالرحمان» يا «تفسير علائى» است كه بيش از هزار جزء مى باشد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :كشف الظنون (458 ،454)، معجم المؤلفين (133/10)، الوافى بالوفيات (232/3)، هديه العارفين (91/2).

زاهدي گيلاني، ابوطالب

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1127 -1058 ق)، مفسر، عالم دينى، رياضيدان، شاعر و خطاط. در لاهيجان متولد شد. علوم عربى و سطح را در همان شهر نزد شيخ الاسلام ملا حسن لاهيجى خواند. در بيست سالگى به اصفهان رفت و رياضى را نزد ملا رفيع يزدى و ساير علوم متداول را از اكابر علماى آن شهر همچون آقا حسين خوانسارى فراگرفت و به مراتب عاليه ى علمى نايل گرديد. چون از فقر قادر به خريد كتاب نبود كتابهاى مورد احتياج خود را استنساخ مى كرد و تا روزى هزار بيت كه هر بيت پنجاه حرف بود مى نوشت. خوش خط و سريع القلم بود. وى كتابخانه اى با بيش از پنج هزار جلد كتاب گردآورد كه بسيارى از آنها را به خط خود تصحيح كرده و بر بيشتر آنها شرح و حاشيه نوشته است. «تفسير بيضاوى» و «قاموس» و «تهذيب» و «شرح لمعه» را به خط خوش نوشت. در اصفهان وفات يافت و در همان شهر دفن شد. از آثار وى: «رساله الحركه»؛ رساله در «مساله العلم»؛ رساله در «عمل المسبع و المتسع و الدائره»؛ رساله در شرح آيه ى «قل الروح من امر ربى»؛ شرح قول ارسطو «لم صار ماء المطر خفيفا»؛ شرح حديث «عرفت اللَّه بفسخ العزائم» كه برخى از اين

تاليفات را پسرش شيخ محمدعلى حزين لاهيجى به فارسى ترجمه و شرح كرده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (367/2)، تذكره القبور (79)، تذكره المعاصرين (44 -43)، الذريعه (347 ،315 /15 ،24/14 ،202/13 ،394/6 ،328/4)، ريحانه (166/7 ،357 -356 /2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 394 -393 /12)، الكنى و الالقاب (108 -107 /1)، لغت نامه (ذيل/ زاهدى)، نامها و نامدارهاى گيلان (22).

زاهدي، ابوالفضل

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو 1309 ق)، محدث، مفسر، فقيه و مدرس. وى در قم به دنيا آمد. پس از گذراندن مقدمات و سطوح نزد ميرزا سيد محمد برقعى حدود ده سال از محضر حاج شيخ ابوالقاسم كبير استفاده نمود. مدت دو سال در اراك اقامت داشت، سپس به قم مراجعت كرد و در درس فقه و اصول آيت اللَّه حايرى، موسس حوزه ى علميه ى قم، حاضر شد. علم حكمت و فلسفه را نزد ميرزا على اكبر حكمى يزدى فراگرفت. پس از فوت آيت اللَّه حايرى دو سال در تهران در مسجد جامع به گفتن تفسير و احاديث و مواعظ پرداخت. در 1368 ق به قم بازگشت و به گفتن تفسير قرآن در مدرسه ى فيضيه و تدريس فقه و اصول مشغول شد. از آثار عام المنفعه وى، بناء و تعمير قسمت غربى مسجد امام كه در دو طبقه كه به بهترين اسلوب ساخته شده است. از آثار علمى اش: «رساله الشرط و آثاره»؛ «رساله الضرر»؛ «افعل و ما افعل»؛ «منطق الحسين (ع)»؛ «مقصد الحسين (ع)»؛ «تسهيل الامر فى بحث الامر»؛ «اثبات المعلوم فى نفى المفهوم»؛ «ارغام الكفره فى سوره البقره»، ناتمام؛ «اقسام الدين»، ناتمام؛ حواشى بر «جواهر».[1]

آقاى حاج ميرزا ابوالفضل بن العلامه الناطق حاج ملا محمود الواعظ از آيات عظام و

علماء اعلام و حجج اسلام شهرتسان قم و حوزه علميه عالمى عامل و فاضلى كامل و محدثى خبير و مفسرى بصير است و ايشان از طرف مادر منسوب به سادات رضوى و سبط مرحوم حاج سيد عبدالباقى رضوى كه از خدام ذوى الاحترام حضرت معصومه عليهاالسلام بوده مى باشد.

تولدش در 16 شعبان 1309 قمرى در بلده طيبه قم واقع شده و پس از بلوغ و رشد مقدمات و سطوح را خدمت مرحوم علامه ميرزا سيد محمد برقعى بن العلامه حاج سيد عبدالله قمى خوانده و حدود ده سال از محضر مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم كبير استفاده نموده و دوبار در سال 1336 و 1339 به اراك مسافرت كرده و دو سالى در آنجا توقف و در سال 1340 قمرى مراجعت به قم و حاضر به درس فقه و اصول مرحوم آيت الله موسس حايرى گرديده و علم حكمت و فلسفه را نزد مرحوم ميرزا على اكبر يزدى خوانده و پس از فوت مرحوم حايرى چند سال در تهران توقف نموده و به گفتن تفسير و احاديث و مواعظ در منبر مسجد جامع ترويج دين نموده و هم در آنجا اقامه جماعت كرده تا سال 1368 قمرى كه مراجعت به قم و به گفتن تفسير قرآن در مدرسه فيضيه و درس فقه و اصول براى طلاب و فضلاء حوزه اشتغال و از تاريخ مزبور تاكنون در مسجد امام عليه السلام قم اقامه جماعت دارند و شبها براى مردم تفسير گفته و از اين طريق خدمت به شرع انور مى نمايند. آثار علمى و باقيات الصالحات معظم له از اين قرار است:

1- بناء و تعمير قسمت غربى مسجد امام دو طبقه كه

به بهترين اسلوب ساخته و تكميل نموده و براى اين منظور در مقابل نادانان و حسودان ابناء نوع استقامتى عجيب كرده و در راه حق از ملامت ملامت كننده نهراسيده تا به مقصود كه احياء مسجد باشد رسيده است.

و اما آثار علمى از اين قرار است:

1- رساله الشرط و آثاره 2- رساله الضرر 3- افعل و ما افعل 4- منطق الحسين عليه السلام 5- مقصد الحسين عليه السلام 6- تسهيل الامر فى بحث الامر 7- اثبات المعلوم فى نفى المفهوم 8- ارغام الكفره فى سوره البقره ناتمام 9- اقسام الدين ناتمام 10- بعضى حواشى بر جواهر.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (166 -165 /2).

زبيده

قرن:11

جنسيت:زن

مليت:ايران

ذوالقعده 1092 -1024 ق، از زنان عالم، فاضل، اديب و مفسر. وى دختر ملاصدراى شيرازى (1050 ق) و خواهر بدريه و صدريه بود. زبيده نزد پدر و خواهرش بدريه درس خواند و در ادبيات و تفسير به مقام استادى رسيد و حافظ قرآن شد. او با معين الدين محمد فسايى ازدواج كرد و از او كمال الدين محمد معروف به ميرزا كمالا را به دنيا آورد و به فرزندش نيز ادبيات آموخت، تا اينكه از اساتيد مبرز اين رشته شد.

برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي

منابع زندگينامه :منابع: اعيان الشيعه (مستدركات)، 83 / 3؛ معادن الحكمه (مقدمه)، يج.

زعفراني اصفهاني، ابوسعيد حسين

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 369 ق)، حافظ، محدث، اصولى و مفسر. وى از ابوالقاسم بغوى و ابومحمد بن صاعد و حسين بن على بن زيد و همطبقه ى آنان حديث شنيد. ابوبكر بن ابى على و ابونعيم اصفهانى و گروهى ديگر از وى حديث روايت كرده اند.ابونعيم اصفهانى گويد كه زعفرانى به لحاظ شناخت استوار و دانش فراگيرش بندار اصول و حديث شهر ما بود. او داراى تصنيفات بسيار بود. از آثارش: «السمند» يا «مسند زعفرانى»، در حديث؛ «التفسير زعفرانى» يا «تفسير القرآن»؛ «الشيوخ».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (277/2)، ايضاح المكنون (482 ،305 /1)، سير النبلاء (518 -517 /16)، معجم المؤلفين (55/4)، الوافى بالوفيات (46 -45 /13)، هديه العارفين (305/1).

زماني، محمد هاشم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد هاشم زماني

محل تولد : مرودشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

پس از انقلاب اسلامي بنابر ضرورت درك اسلام و باورهاي صحيح به حوزه علميه قم آمدم و دروس حوزه را شروع كردم و از همين ابتدا به قرآن و مباحث تفسيري پرداختم و در كنار آن به مباحث علمي و پژوهشي مي پرداختم و در سال 67 در جبهه به اسارت عراق درآمدم و در آنجا در حد توان به ترويج قرآن و مباحث اعتقادي پرداختم و در سال 69 پس از آزادي از اسارت در مركز قرآني مشغول به كار شدم و در ضمن برنامه نويسي كامپيوتر به تحقيق در مباحث قرآني مي پرداختم تا اينكه در سال 75 پس از طرح هاي بسياري كه براي رسيدن به اطلاعات منسجم و دقيق ريختم و هيچكدام پايدار نبود به طرحي تحت عنوان «نور فرقان و سير انديشه» دست پيدا كردم كه جامع

و بنيادي بود و توانستم براي رسيدن به آن به طرح پروژه هايي بپردازم و اطلاعات زيادي تهيه كنم و در سال 79 به تأسيس مؤسسه اي تحت عنوان «نور فرقان» اقدام كردم تا فعاليت و پژوهشها موجه و نتايج آن جهت اطلاع رساني ميسر باشد.مدتي كوتاه در معاونت پژوهشي حوزه خواهران مشغول بودم و مدتي در معاونت پژوهشي جامعة الزهرا و نيز دو ترم براي خواهران حوزوي درس قرآن و تفسير آن و عدم تحريف قرآن را بحث داشتيم و نيز در نمايشگاههاي قرآني بسياري شركت كردم و اكنون هم سه سال است كه در نمايشگاههاي قرآن شركت مي كنم در نمايشگاه بين المللي قرآني در مصلي تهران دو بار غرفه داشتيم و نيز در قم در دانشگاه مفيد هفته پژوهش و نيز در نمايشگاه حوزه در عرصه بين الملل و نيز در هفته كرامت در نمايشگاه رضوي شركت داشتيم و اكنون نيز در معاونت پژوهشي حوزه بحث توسعه علوم را دنبال مي كنيم.

زماني، محمدحسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حسن زماني

محل تولد : تربت حيدريه

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

پس از تحصيلات ابتدائي از سال 1349 هجري شمسي تحصيلات حوزوي را در شهرستان حيدريه آغاز كردم و 4 سال در حوزه علميه هراتي تحصيل كردم.سال 53 وارد حوزه علميه قم شدم و در مدرسه مرحوم آيه العظمي گلپايگاني ادامه تحصيل دادم. دروس سطح را در خدمت اساتيد مانند حجج اسلام : صلواتى، حسن تهرانى، ستوده ، سيد علي محقق داماد ، كريمي جهرمى، شريعتي كاشاني ، صانعي و موسوي تهراني فراگرفتم.از سال 61 درس خارج فقه و اصول را نزد اساتيد بزرگوار حضرات آيات : فاضل

لنكرانى، مكارم شيرازي ، صانعي ، منتظري ، وحيد خراساني و گلپايگاني نزديك 15 سال گذراندم.در اين دوره تحصيلي 5 جلد اصول فقه استدلالي را كه مشتمل بر بيش از نيمي از علم اصول فقه است را تأليف كردم كه هنوز به صورت مخطوط است وانگيره اين كار سنگين آن بود كه اجتهاد واقعي و اتخاذ آراء در مسائل فقهبدون اجتهاد و اتخاذ آراء در مسائل اصول فقه ممكن نيست.سپس رساله فقهي اجتهادي پيرامون (طهارت اهل كتاب و مشركين) را بعنوان رساله كارشناسي ارشد قرار داده و تاليف كردم.فلسفه اسلامي را با خواندن كتب : منظومه سبزوارى، نهايه الحكمه، اشارات بوعلى، مجلداتي از اسفار ملا صدرا، و فلسفه جامعه تاريخ نزد اساتيد بزرگواري چون: شهيد مطهرى، آيه الله جوادي آملى، انصاري شيرازى، حسن زاده آملى، محمدي گيلانى، نكونام و فياضي فرا گرفتم.عرفان اسلامي را با تلمذ و تحصيل كتاب: فصوص الحكم محي الدين و مصباح الانس نزد عارف رهپيموده استاد حسن زاده آملى فرا گرفتم.جهت فرا گيري زبان انگليسى، چون از كلاس ششم ابتدائي به حوزه علميه منتقل شده بودم، تمام كتب درسهاي زبان راهنمائي ، دبيرستان و كارشناسي دانشگاه را در طول يكسال نزد استاد محرم خاني گذراندم. سپس دوره 4 جلدي زبان را در مركز آموزش زبان مركز آموش عالي باقر العلوم (عليه السلام) سپري كردم تا آمادگي حضور در كلاس هاي زبان دوره ارشد و دكتراي دانشگاه را بيابم.سپس در كنكور ورودي كارشناسي ارشد (تربيت مدرس دانشگاه قم) شركت كرده و پس از قبولى و گذراندن دوره تحصيلي فارغ التحصيل شدم و رساله پايان نامه من با نمره 20 حائز بالاترين رتبه

دانشگاه شد.سال 77 در كنكور دكتراي علوم قرآن و حديث همان (تربيت مدرس دانشگاه قم) شركت كرده و سال 80دوره آموزشي را با معدل 78/18 به پايان رساندم.

در آن سال عضو هيئت علمي گروه علمي قرآن و حديث مركز جهاني علوم اسلامي قم شده و تا كنون به تدريس براي طلاب غير ايراني مشغولم.در طول دوران تحصيل مشغول تدريس رشته ها ودروس ادبيات عربى، منطق، فلسفه، معارف، اقتصاد اسلامى، اخلاق، نظام تربيتى، فقه مقارن، علوم قرآن و قرآن و مشركان در حوزه ها و مدارس و دانشگاه هاي مختلف بوده ام.

زمخشري، ابوالقاسم محمود

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(538 -467 ق)، مفسر، محدث، نحوى، متكلم، لغوى و شاعر حنفى معتزلى. ملقب به جاراللَّه. نسبت وى به زمخشر، از آباديهاى خوارزم است در زمخشر به دنيا آمد. او در ادب و لغت عرب و فقه و حديث و تفسير استاد و متكلم معتزلى بود و شعر را بسيار نيكو مى سرود. در ضمن مسافرتهاى خود مدت مديدى در مكه اقامت كرد و به همين مناسبت به جاراللَّه (همسايه ى خدا) معروف شد. به بغداد نيز سفر كرد و در آنجا از نصر بن بطر و ديگران حديث شنيد. ادب را از ابومضر محمود بن جرير ضبى اصفهانى و ابوالحسن على بن مظفر نيشابورى فراگرفت و از ابومنصور نصر حارثى و ابوسعد شقانى حديث روايت كرد است. ابوطاهر سلفى و زينب دختر شعرى از زمخشرى با اجازه روايت كرده اند اسماعيل بن عبداللَّه خوارزمى و ابوسعد احمد بن محمود و ديگران از وى اشعارش را نقل كرده اند. سرانجام در جرجانيه ى خوارزم درگذشت. از آثار متعددش: «الكشاف عن حقايق التنزيل»، در تفسير قرآن؛ «الامالى»، در نحو؛

«الانموذج»، در نحو؛ «مقدمه الادب»، در لغت؛ «اساس البلاغه»، در لغت؛ «اعجب العجب فى شرح لاميه العرب»؛ «اطواق الذهب»، در مواعظ و خطب؛ «الجبال و الامكنه و المياه»؛ «ديوان» خطب؛ «ديوان» شعر؛ «ديوان» رسائل؛ «ديوان» تمثيل؛ «الرائض فى علم الفرائض»؛ «روس المسائل»، در فقه؛ «ربيع الابرار»، در ادبيات؛ «سوائر الامثال»؛ شرح «ابيات الكتاب» سيبويه؛ شرح مشكلات «المفصل»؛ «ضاله الناشد»؛ «القسطاس»، در عروض؛ «المجاز و الاستعاره»؛ «متشابه اسامى الرواه»؛ «المستقصى»، در امثال عرب؛ «معجم الحدود»؛ «المفرد و الموتلف»، در نحو؛ «المقامات»، در اخلاق؛ «المنهاج»، در اصول؛ «النصائح الكبار يا كبرى»؛ «النصائح الصغار»؛ «الكلم النوابغ»، در مواعظ؛ «الاحاجى النحويه»؛ «المفصل»، در نحو؛ «الفائق فى غريب الحديث».[1] برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (55/8)، ايضاح المكنون (86/2 ،67/1)، تاريخ ادبيات در ايران (320/2)، تاريخ نظم و نثر (197 ،102 ،92)، التفسير و المفسرون (482 -429 /1)، دايرةالمعارف فارسى (2222 -2221 /2 ،1180 /1)، روضات الجنات (118/8)، ريحانه (382 -379 /2)، سفرنامه ابن بطوطه (571 ،436 /1)، سير النبلاء (156 -151 /20)، الكامل (8/9)، كشف الظنون (1978 ،1955 ،1890 ،1877 ،1837 ،1798 ،1791 ،1774 ،1734 ،1675 ،1674 ،1607 ،1584 ،1539 ،1475 ،1427 ،1407 ،1396 ،1326 ،1217 ،1206 ،1085 ،1082 ،1056 ،1022 ،1009 ،915 ،895 ،832 ،831 ،791 ،781 ،616 ،185 ،164 ،117)، الكنى و الالقاب (300 -298 /2)، لسان الميزان (653 -651 /6)، لغت نامه (ذيل/ زمخشرى)، مؤلفين كتب چاپى (67 -66 /6)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 538)، معجم الادباء (135 -126 /19)، معجم البلدان (166 -165 /3)، معجم المؤلفين (187 -186 /12)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (229 -228)، وفيات الاعيان (174 -168 /5)، هديه الاحباب

(146 -145)، هديه العارفين (403 -402 /2).

زنجاني، ابوالمناقب محمود

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 656 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، محدث و لغوى شافعى. وى در بغداد متوطن بود. مدتى نيز نيابت قاضى القضاتى را بر عهده داشت تا عزل شد. در نظاميه به تحصيل و تدريس پرداخت. وى درايام فتح بغداد به دست هلاكو كشته شد. از آثارش: «السحر الحلال فى غرائب المقال»، در فروع فقه شافعى؛ «ترويح الارواح فى تهذيب الصحاح» جوهرى، در لغت؛ «تفسير القرآن».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :كشف الظنون (1073 ،981)، معجم المؤلفين (149 -148 /12)، هديه العارفين (405/2).

زنجيره فروش، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

فرزند آقا سيد محمدبن حسن بن هاشم بن ميرزا محمد موسوى.

سيد سند، و فاضل معتمد، از اساتيد فن تجويد و قرائت بوده، نزد عاصم كاشانى قرائات دهگانه را بياموخته، و سال ها تدريس «شاطبى» در اصفهان منحصر بدو بوده، و عده اى زياد شاگرد تربيت نموده كه هر يك استاد فن به شمار مى رفته اند.

در حدود 1275 متولد، و در 1351 وفات يافته، در تكيه ى آقا شيخ مرتضى ريزى مدفون، و سپس به اعتاب مقدسه منتقل گرديد.

پدر و جدرش از علماى اصفهان بوده، و جهت امرار معاش به شغل زنجيره بافى مشغول بوده اند.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)

زواره اي، ابوالحسن علي

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س دهم ق)، مفسر، فقيه، محدث و اديب امامى. وى از عالمان بزرگ تفسير، حديث و فقه و ادب بود در عصر شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب صفوى در اصفهان مى زيست. وى از اكابر شاگردان محقق كركى، شيخ على بن عبدالعالى، سيد غياث الدين جمشيد زواره اى مفسر و سيد امير عبدالوهاب استرآبادى بود. تفسير را از سيد غياث الدين جمشيد زواره اى اخذ و از مير عبدالوهاب بن على حسينى استرآبادى روايت كرد. زواره اى استاد ملا فتح اللَّه كاشانى مفسر معروف است. از آثار وى: «ترجمه الخواص» يا «تفسير زوارى»، در تفسير قرآن، تاليف شده در سال 946 ق؛ شرح «نهج البلاغه» به فارسى به نام «روضه الابرار»؛ ترجمه ى «كشف الغمه» بهاءالدين عيسى اربلى به نام «ترجمه المناقب»؛ ترجمه ى «مكارم الاخلاق» رضى الدين طبرسى به نام «مكارم الكرائم»؛ ترجمه ى «عده الداعى» ابن فهد حلى به نام «مفتاح النجاح»؛ ترجمه «الاحتجاج» طبرسى كه به نام شاه طهماسب به پايان رسانيد؛ ترجمه تفسير منسوب به امام عسگرى (ع) به نام «آثار الاخيار»؛ ترجمه «الطرائف» ابن طاووس

به نام «طراوه اللطائف»؛ «مرآت الصفا»، در زيارات؛ «مجمع الهدى»، در تاريخ پيامبران، تلخيص «احسن الكبار فى مناقب ائمه الاطهار» ورامينى به نام «لوامع الانوار الى معرفه ائمه الاطهار»، به فارسى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (186/8)، ايضاح المكنون (528 ،459 ،436 ،413 /2 ،281/1)، تاريخ ادبيات در ايران (1626 -1623 /5)، تاريخ نظم و نثر (371)، الذريعه (88/25 ،355/21 ،362 -361 /18 ،159/15/285/11 ،227/7 ،315/5 ،140 -139 ،75 /4)، روضات الجنات (362 -361 /4)، رياض العلماء (396 -394 /3)، ريحانه (393/2)، سبك شناسى (303 -302 /3)،طبقات اعلام الشيعه (قرن 152/10)، الكنى و الالقاب (200/2)، هديه العارفين (745/1).

زوزني، ابوجعفر محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 370 ق)، فقيه، مفسر، محدث و اديب. وى در نواحى خراسان و ماوراءالنهر منصب قضاوت داشت و در بخارا از دنيا رفت. تصانيفى در «تفسير» و «حديث» و «فقه» و «ادب» دارد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :معجم المؤلفين (193/9).

سادات فخر، محمد محسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

زندگينامه علمي

اينجانب سيد محمد محسن سادات فخر در سال 1334در شهر مشهد به دنيا آمدم تحصيلات مقدماتي را در حوزه علميه مشهد مقدس از سال 1349 آغاز در سال 1353 به حوزه علميه قم هجرت نمودم. در سال هاي 1365 _ 1368 با پژوهشكده باقرالعلوم همكاري پژوهشي در پروژه موضوع نگاري تفسير مجمع البيان آغاز گرديد.ثمره همكاري ياد شده نشر كتاب مفتاح مجمع البيان از انتشارات اسوره 1383 مي باشد. نيمه دوم سال 1369 تقريباً همكاري رسمي با مركز فرهنگ و معارف قرآن آغاز گرديد. پروژه موضوع نگاري تفاسير قرآن مجيد 80 دوره كامل تفسير قرآن از مفسران بزرگ شيعه و اهل سنت در سه فاز، محور همكاري مستقيم با مركز ياد شده بود در سال 1372 به مديريت گروه معجم نگاري تفاسير انتخاب و پژوهش ادامه يافت. طرح گروه فرهنگنامه ها در مديريت جديد پيشنهاد و موضوع نگاري تفاسير در فاز اول با حجم بيست دوره تفسير كامل در دو فرم كتاب (فرهنگ موضوعي تفاسير) و نرم افزار صراط آماده عرضه گرديد.طرح نمايه سازي كتاب هاي قرآني و مركز فرهنگ و معارف قرآن از سال 1372 در گروه فرهنگنامه ها آغاز گرديد او در سال 1377 بيش از دو هزار و پانصد كتاب قرآنى، نمايه سازي گرديد. نمايه هاي موضوعي (چكيده هاي عنواني) تعداد كتاب هاي ياد شده در حجم بيش از يكصد و بيست و پنج نمايه موضوعى، تركيبي تقريباً تمامي عرصه ها و

حوزه هاي پژوهشي قرآنى، تفسيرى، علوم قرآني و معارف ديني را شامل مي شود.اطلاعات ياد شده در بانك اطلاعات مركز فرهنگ و معارف قرآن علي القاعده موجود مي باشد.بعد از دوره شش ساله مديريت علمي گروه فرهنگنامه ها و انجام پروژه هاي فاز اول موضوع نگاري تفاسير و نمايه سازي كتاب هاي قرآني همكاري در شوراي علمي گروه فرهنگنامه ها ادامه دارد.

سبحاني نيا، محمدتقي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدتقي سبحاني نيا

محل تولد : قزوين

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمد تقي سبحاني نيا از سال1366 همزمان با تحصيل در سال چهارم دانشگاه رسماً وارد حوزه علميه قم شدم و در مدرسه رضويه دروس سطح حوزه را شروع نمودم. دروس سطح را تا سال 1376 به پايان رساندم. از اساتيد برجسته اينجانب در دوره سطح، اساتيد معزز آقايان حجج اسلام اسحاق نيا، پرنده غيبي، عالي، مومني، مسعودي، غرويان، دوزدوزاني و عراقچي مي باشند. از سال 1376 در درس خارج آيات عظام مرحوم ميرزا جواد تبريزي و استاد مكارم شيرازي و استاد مددي حاضر شده و مدت كوتاهي نيز در درس استاد آية الله شبيري زنجاني شركت نموده ام.

از سال 1371 با مركز تحقيقات دارالحديث به فعاليت هاي فرهنگي علمي همكاري را شروع نموده و اين همكاري تا به امروز در حوزه هاي مختلف ادامه داشته است. مدتي در بخش تاسيس كتابخانه تخصصي حديث تلاش كرده و مسوليت داشتم . سپس چند سال در گروه موسوسعه نگاري در بخش تحقيقات با آن مركز همكاري داشته و تحقيق و عناوين متعددي را بر عهده داشته ام. و هم اكنون نيز در دانشكده علوم حديث ضمن مسئوليت اجرايي به تحصيل در مقطع دكتري اشتغال دارم.

ضمناً در سال 1380 نيز در آزمون كارشناسي ارشد مدرسي الهيات و معارف اسلامي دانشكده تربيت مدرس قم پذيرفته شده و مدرك كارشناسي ارشدخود را در سال 1383 اخذ نمودم.

سبزواري، زين العابدين

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابن محمّد على بن محمّد ابراهيم بن مرتضى بن ميرزا عبدالمطلب. عالم فاضل محقّق مفسّر اديب، در خدمت ميرزا عبدالعلى هرندى، و ميرزا محمّد مهدى نايب الصدر، و ميرزا محمّد على حسينى و جمعى ديگر تلمّذ فرموده، و از جوانى آثار نبوغ در او ظاهر بوده، چنانچه از تفريظى كه مرحوم نايب الصدر بر يكى از كتب او نوشته ظاهر مى شود.

كتب زير از اوست:

1- اعراب ست سور من القرآن الكريم

2- تذكرة القرّاء 3- شجره طيّبه، در تجويد، دو جلد عربى و فارسى كه در مقدّمه برخى از قرآنها به طبع رسيده.

در حدود سال 1250 متولّد، و در 1318 وفات يافته، جنب مسجد آقا نور در محلّى كه به نام امامزاده سه تن معروف است مدفون گرديد.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

ستوده نيا، محمدرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدرضا ستوده نيا

محل تولد : اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1361 موفق به اخذ ديپلم گرديد. از يك سال قبل از انقلاب در حوزه علميه صدر بازار و همزمان با دبيرستان شروع به تحصيلات حوزوي نمود. پس از ديپلم به طور جدي به دروس حوزوي پرداخته و تا سال 1371 عمده دروس حوزوي شامل ادبيات عرب، فقه واصول، منطق و فلسفه را به پايان رسانيد. در اين دوران علاوه بر تحصيل به تدريس دروس حوزوي نيز پرداخت.شايان ذكر است كه در سال هاي 1366 و 1367 در دوران دفاع مقدس با وجود امكان استفاده از معافيت تحصيلي حوزه علميه، به طور داوطلب به خدمت سربازي اعزام گرديد. با عنايت به سياست نزديكي و وحدت حوزه و دانشگاه، در سال 1371 در رشته زبان

و ادبيات فارسي مشغول به تحصيل آكادميك شد. بدون هيچ وقفه در سال 1375 موفق به ورود در دوره كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث شد و پايان نامه را با عنوان «بررسي تطبيقي ميان علم تجويد و آواشناسي» با نمره 20 دفاع نمود.اين پايان نامه در زمره پايان نامه هاي برگزيده در سال 1378 به وسيله وزارت ارشاد به چاپ رسيد. بلافاصله در همان سال در دوره دكتري پذيرفته و در سال 1381 پايان نامه دكتري را با عنوان «تاثير قرائات بر تفسير» دفاع نمود.

سجادي، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران اينجانب حاج سيّد احمد سجّادى در سوّم اسفندماهِ سال يكهزار و سيصد و چهل و چهار در خانواده اى مذهبى در اصفهان بدنيا آمدم.

پدرم از معتمدين محل و كارگر كارخانه بافناز بود و مادرم، بانوى عفيفه اى كه به امور منزل و تعليم و تربيت فرزندان اهتمامى والا داشت.

اينجانب داراى سه برادر و يك خواهرهستم كه هر يك، محور زندگى و خانواده اى ديگر شده اند.

من تحصيلات ابتدايى، را در دبستان مشتاقْ ودوره راهنمايي را در مدرسه جمشيد طي كردم و ودر همان ايام، از نزديك شاهد وقايع انقلاب بودم و با آنكه در سنين نوجواني به سر مي بردم ، دربسياري از راهپيمايى ها شركت جسته و تمامي شعارهاي مردم را در دفتري ثبت ، كه تاكنون نيز آن را حفظ نموده ام

در سال 1361 وارد حوزه علميّه اصفهان گرديدم و همزمان در جبهه هاى نبرد نيز شركت نموده و حدود 20ماه به طور متناوب در ميان رزمندگان اسلام حضور داشته و در عمليات هاى مختلف و متعدّدى ايفاى نقش كردم و در عمليات «محرم» و «خيبر» از ناحيه پا و صورت مجروح

شدم.

حضور در حوزه علميّه اصفهان فرصتى بود تا از محضر اساتيد بزرگى همچون حجت الاسلام و المسلمين حاج على اكبر فقيه، حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد ابوالحسن مهدوى، آيت اللّه حاج سيّد احمد امامى، آيت اللّه حاج سيّد حسن امامى، آيت اللّه حاج حسن صافى، آيت اللّه حاج محمد ناصرى، آيت اللّه حاج سيد محمد علي صادقى، آيت اللّه حاج عباسعلى اديب و آيت اللّه العظمي حاج حسين مظاهرى كسب فيض كرده و علاوه بر آن، از سال 1363 به تدريس در حوزه هاى علميه در زمينه هاى ادبيات عرب، منطق، فقه و اصول مشغول گرديدم.

اينجانب در سال 1368 در جشن نيمه شعبان به دست مبارك مرحوم حضرت آيت اللّه سيد محمدعلي صادقى قدس سره مفتخّر به لباس روحانيّت گشته و منسب امام جماعت را در مسجد حضرت جوادالائمّه و پس از آن در مسجد امام حسن مجتبى (واقع در اصفهان، خيابان كاوه، خيابان 15 خرداد) عهده دار شده و تا مهر ماه سال 1387 اين افتخار قرين زندگيم بود.

از سال 1370 فعّاليّت هاى علمى خود را با ارائه مقاله به روزنامه ها و سپس مجلّه هاى مختلف آغاز نمودم و در حال حاضر علاوه بر مقالات فراوانى كه ازمن در زمينه هاى مختلف علمى و مذهبى در دست است، در زمينه تأليف كتاب نيز كتاب هاى متعدّدى از جمله عناوين زير از اينجانب بچاپ رسيده است كه ذيلاً به برخى از كتابهاى تأليف شده توسط حقير اشاره مى نمايم:

1 – «فرهنگ نامه موضوعى صحيفه سجاديه » (در 3 جلد) : در اين كتاب با سبكى جديد به موضوع نگارى صحيفه مباركه سجّاديّه پرداخته ام و اثرى زيبا با بيش از

900 موضوع اصلى 000/10 زير موضوع در سه جلد به همراه متن كامل صحيفه سجّاديه و ترجمه آن ارائه نموده ام.

2 - «اسرار دلبران» : اين كتاب تأملى بر زيارت جامعه كبيره است كه در آن براى هر يك از فرازهاى اين زيارت، توضيحى مختصر و شرحى كوتاه و مرتبط با آن صورت گرفته است.

3 - «پرچم داران سعادت» : اين كتاب تدبّرى در زيارت جامعه كبيره بوده كه در آن با تكيه بر آيات و روايات و استدلال هاى عقلى و نظرى به توضيح فرازهاى زيارت پرداخته و به بيش از نهصد آيه، روايت و حديث در 500 صفحه اشاره نموده ام.

4 - «نجواى عارفانه» : اين كتاب شرح دعاى امام زين العابدين عليه السلام در روز عرفه است كه دعاى چهل و هفتمِ كتاب صحيفه مباركه سجّاديه مى باشد. مؤلّف، اين كتاب را در 180 صفحه به تأليف رسانده ام.

5 و6 «ميراث حوزه علميه اصفهان » (دفتر اوّل و دوّم): اين كتاب ها احياء و عرضه ميراث مكتوب حوزه علميه اصفهان است كه در هر جلد به يكى از محورهاى تفسير، حديث، فقه، اصول فقه، فلسفه، كلام و ديگر ساحت هايى كه تلاش علمى قلمزنانِ اين خطّه در آن حيطه بوده، اختصاص مى يابد. دفتر اوّل اين اثر به اهتمام اينجانب و جناب آقاى رحيم قاسمى و دفتر دوّم نيز به تلاش من و جناب آقاى مجيد هاديزاده به رشته تحرير درآمده است.

7 - «لغت نامه و ترجمه صحيفه سجّاديه» : اين كتاب در 384 صفحه، ترجمه روان و سليس و در عين حال علمى از صحيفه مباركه سجّاديه است كه اينجانب در ذيل متن دعا و

ترجمه آن، اقدام به ترجمه لغات صعب و دشوار اين كتاب گرانسنگ نموده ام.

8 - « صحيفه سجّاديه به روايت ابن اشكيب»در اين كتاب به روايتي نادره از صحيفه پرداخته و با روايت مشهوره مقابله كرده ام كه با مقدمه اي مفصل به چاپ رسيد و به همراه CD منتشر شده است

هم اكنون نيز در زمينه صحيفه سجّاديّه تحقيقات جالب و وافرى به انجام رسانيده ام كه بزودي به چاپ خواهم رساند و كتاب «قرآن پژوهان اصفهان» را در حال نشر است و مراحل پاياني «كتاب شناسي وقف» را در حال انجام دارم كه به زودى در چهار مجلد چاپ خواهد گشت.

علاوه بر كتاب هاي فوق الذكر، از بين مقالاتى كه توسط حقير به رشته تحرير درآمده، به اختصار به مقالات زير اشاره مى نمايم:

1 - «بايسته هاى صحيفه سجاديه» : مقاله ايست 16 صفحه اى كه متضمن پيشنهادات يازده گانه اى به انديشمندان و صحيفه پژوهانِ شيعى جهت احيا و ترويج كتاب مقدّس و دعايى صحيفه مباركه سجّاديه است.

2 - «دعا در نبردهاى نامتقارن» : مقاله اى 17 صفحه ايست كه از تعريف دعا و نياز بشر امروز به آن، نياز مبارزان به دعا و سنت ائمه عليهم السلام در نبردها و جنگ ها را مورد بررسى قرار داده ام.

3 - «سبك شناسى صحيفه مباركه سجاديه» : اين نوشتار در 64 صفحه، پيرامون سبك و سياقى است كه در لابلاى دعاهاى صحيفه سجاديه به چشم مى خورد .

شايان ذكر است علاوه بر فعاليّت علمى ، اينجانب در سال 1377 از سوي زعيم حوزه علميه اصفهان ، حضرت آيت الله العظمي مظاهري (دام عزه) به سِمَت مدير عامل «مركز تحقيقات رايانه اى حوزه

علميّه اصفهان» منسوب شدم كه تا كنون موفّق به توليدِ سي و پنج نرم افزار گشته ام كه در تمامى آنها، علاوه بر مديريت پروژه ، تحقيقات و پژوهش نرم افزار به عهده ام بوده است. از جمله نرم افزارهايى كه حقير امر توليد، تحقيق و پژوهش آن را به عهده داشته اند، مى توان به نرم افزارهاى زير اشاره نمود:

1 - «طنين وحى» : متن، ترجمه و صوت قرآن كريم ، يك دوره كامل قرائت قرآن به روش تحقيق ، معجم و امكان جستجو در آيات قرآن به روش هاي مختلف ، هفت ترجمه فارسي و انگليسي (ترجمه هاي فارسي حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي ، دكتر عبدالمحمد آيتي، آقاي محمد مهدي فولادوند و ترجمه منظوم آقاي اميد مجد و ترجمه هاي انگليسي پيكتال، يوسف علي و شاكري) ، امكان مقايسه ترجمه ها با يكديگر ، املاي لاتين قرآن

2 - «امثال» : ارائه ترجمه و مفاهيم قرآن كريم با ابزار تصاوير ثابت و متحرك با موضوع مثل ها و تشبيه هاى قرآن كريم و نمايش تابلوهاى نقاشى رنگ و روغن متناسب با موضوع هر يك از امثال قرآن به همراه تفسير مربوط به آيه و نيز اشعار مرتبط با آن و بيش از 60 دقيقه انيميشن متناسب با مفهوم آيات.

3 - «دانش نامه جامع نهج البلاغه» : حاوى متن كامل نهج البلاغه با تطبيق با يازده نسخه معتبر به همراه 250 جلد شرح و 41 عنوان ترجمه ، نمايش 16000 موضوع متنوع ، لغت نامه و توضيح لغات به فارسي و عربي به صورت فعال در متن ، نمايش مصادر خطبه ها، نامه ها و حكمت ها به صورت فعال

در متن ، معرفي اعلام و شخصيت هاي نهج البلاغه با زندگي نامه هر يك به صورت فعال در متن ، ليست آيات قرآن به صورت فعال در متن با امكان تلاوت آيه ، امثال نهج البلاغه به صورت فعال در متن با توضيح مفصل براي هر يك ، نمايش قديمي ترين نسخه خطي نهج البلاغه به صورت تطبيق يافته با متن ، امكان مقابله ترجمه ها و شرح هاي نهج البلاغه با يكديگر

4 - «دانش نامه جامع صحيفه سجاديه» : شامل 37 جلد ترجمه و 52 جلد شرح ، متن 25 جلد كتاب پيرامون دعاها و سخنان امام سجّاد (عليه السلام) و نمايش هزاران موضوع متنوع با روش ساختار درختي با قابليت جستجو ، كتابخانه جامعي پيرامون سخنان امام سجاد عليه السلام شامل 120 جلد كتاب و مقاله ، كتابشناسى صحيفه سجّاديه ، معجم كامل الفاظ صحيفه سجاديه ، آيات و احاديث مرتبط با صحيفه سجاديه.، ليست آيات موجود در صحيفه سجاديه ، لغت نامه صحيفه سجاديه به صورت فعال در متن

5 - «مدينه العلم» : حاوى متن 330 كتاب و مقاله پيرامون حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله) در موضوعات تاريخِ زندگانى، تاريخ اسلام، فضائل، سيره و سخنان، امكان مشاهده تمامي فهرستهاي كتابها به صورت يكجا ،

6 - «باب العلم» : شامل متن 880 جلد كتاب و مقاله پيرامون حضرت علي عليه السلام با موضوعيّت سخنان ، سيره ، فضائل ، تاريخ ، ساختار موضوعي جامع پيرامون تمامي اطلاعات و مطالب ، معرفي 14900 كتاب، مقاله و پايان نامه

7 - «ريحانه» : متن 200 جلد كتاب و مقاله پيرامون

حضرت زهرا (عليها السلام) و ساختار موضوعى پيرامون آن حضرت، شامل نسب، زندگانى، سيره و... .

8 - «كريمانه» : شامل متن 150 جلد كتاب و مقاله پيرامون امام حسن (عليه السلام) با موضوعات سخنان، سيره، فضائل، تاريخ و... .

9- «سفينه النجاه» : شامل متن 750 جلد كتاب و مقاله پيرامون امام حسين (عليه السلام) با موضوعات سخنان، سيره، فضائل، تاريخ، مقاتل، شعر، عاشورا و...

10 - «شمس الشموس» : شامل متن 320 جلد كتاب و مقاله پيرامون امام رضا (عليه السلام) با موضوعات سخنان، سيره، فضائل، تاريخ ، بارگاه ملكوتي و ...

11 - «موعود» : شامل متن 626 جلد كتاب و مقاله پيرامون حضرت مهدى عليه السلام و نيز روايات، احاديث و دعاهاى منسوب به حضرت مهدى عليه السلام ، معرفي 4000 عنوان كتاب، مقاله و پايان نامه

12 - «به سوى حقيقت» : متن 600 جلد كتاب و مقاله براى آشنا ساختن مردم با اسلام ناب و مكتب تشيع و نيز پاسخگويى به اشكال ها و شبهه هاى مغرضانه وهابيت.

13 - «بصائر »: ارائه ترجمه تصويرى برخى از آيات شريفه قرآن كريم با استفاده از تصاوير ثابت و متحرك (فيلم و انيميشن) با موضوع آيات و نعمتهاى الهى. به همراه ترجمه، ترتيل و احاديث ائمّه اطهار (عليهم السلام) در خصوص آيه شريفه مورد نظر و شرح نكات علمى و شگفتى هاى خلقت پيرامون آيه شريفه مربوطه.

14 - «مشاهير» : معرفى بيش از 25000 نفر از شهرگان و نامداران ايرانى در زمينه هاى علمى، هنرى، سياسى، صنعتى و... به صورت طبقه بندى شده بر اساس حرف الفبا، جنسيت، قرن و تخصص همراه با زندگى نامه مختصر و معرفى آثار

آنان.

15 «فيض تمام»: متن كامل قرآن كريم همراه با ترجمه و تفسير نمونه ، متن كامل نهج البلاغه همراه با ترجمه و شرح كامل ابن ميثم ، متن كامل صحيفه سجاديه همراه با ترجمه و شرح ديار عاشقان ، امكان جستجوي دقيق در متون هر سه كتاب مقدس بصورت يكجا و جداگانه ، امكان جستجو در ترجمه ها و شرح ها ، تلاوت كامل متن نهج البلاغه و صحيفه سجاديه ، امكان چاپ و انتقال متن به دفترچه يادداشت ، معجم الفاظ به همراه لغتنامه فعال در متون

16 - «دانش نامه جامع وقف » شامل متن 1342 جلد كتاب و مقاله پيرامون وقف

علاوه بر نرم افزارهاى مذكور، نرم افزار «امام امام صادق عليه السلام » و نيز «رد بهائيت» در اين مركز با مديريت و پژوهش اينجانب در دست كار مى باشد.

حقيرعلاوه برانجام فعّاليّت هاى علمى كه باعث گرديده به افتخارات متعددي همچون «خادم قرآن استان اصفهان» در سال 1383 و«خادم قرآن كشور» در سال 1384 (با لوح تقدير به امضاء رياست جمهور و به دست ايشان )، «خادم نيايش» درسال 1385 ( با لوح تقدير به امضاء آيت الله زنجاني و آيت الله مظاهري و حجت الاسلام خاتمي و استاد گرجي و به دست حجت الاسلام خاتمي ) و«خادم نمونه فرهنگ عمومي استان اصفهان» در سال 1386 (با لوح تقدير به امضاء امام جمعه اصفهان آيت الله طباطبائي نژاد و به دست ايشان) مفتخر گردم، مديريت برخي از نهادهاي علمي و فرهنگي را نيز عهده دار بوده ام كه از آن جمله مي توان به مسئول نمايندگي ولي فقيه در مراكز سپاه استان اصفهان از سال 1370 تا1377

، مسئول موسسه فرهنگي اطلاع رساني تبيان اصفهان از سال 1381 تا پايان سال 1386، مشاور امور روحانيون استاندار اصفهان از سال 1384 تا پايان 1386 اشاره كرد.

اينجانب هماكنون علاوه بر مدير عامل مركز تحقيقات رايانه اي حوزه علميه اصفهان ، مشاور پزوهشي سرپرست سازمان اوقاف و امور خيريه بوده و مديرموسسه فرهنگي و اطلاع رساني راسخون مى باشم كه سايتWWW.RASEKHOON.COM يكي از فعاليت هاي آن موسسه است.

شايان ذكر است حقير در كنار فعاليتهاى علمى، مديريتى و مسؤوليتهاى فوق الذكر، به عنوان عضو هيئت علمى در همايش هاى« بزرگداشت فيض الاسلام» سال 1383 و دبير علمي «بزرگداشت آيت اللّه العظمى سيد ابوالحسن مديسه اى اصفهانى» سال 1388، و عضو هيئت مديره «موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان» و عضو اصلي هيئت مديره «شركت چاپ و انتشارات اسوه» مى باشم و علاوه بر سخنراني در محافل مذهبي ، علمي وهمايش هاي فرهنگي ، در برنامه هاي مختلف راديو اصفهان به عنوان كارشناس ديني (از جمله در اكثر اعياد مذهبي و عزاداري ها و تمامي صبح ها قبل و بعد از اذان) به ايراد سخن مي پردازم.

واخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين

سيد احمد سجادي

سجاسي زنجاني، حسين

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 1322 ق)، مفسر، اصولى. وى از بزرگان و علماى اعلام زنجان بود. مقدمات را در زنجان فراگرفت. سپس به نجف رفت و در آن حوزه نزد علماى نجف به تكميل تحصيلات پرداخت. آنگاه به زنجان بازگشت و منصب تدريس و قضاوت را بر عهده گرفت و به تصنيف و تاليف اشتغال ورزيد و به انجام وظائف دينى و امامت پرداخت تا از دنيا رفت و در جوار امامزاده سيد

ابراهيم در زنجان به خاك سپرده شد. از آثارش: شرح «اصول كافى» به روش «شرح ملاصدرا»، در سه مجلد؛ «تفسير سوره الزمر و الشمس و الرحمن»، در يك مجلد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (26/6)، الذريعه (96/13)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 503/14)، معجم المؤلفين (10 -9 /4).

سجاوندي غزنوي، محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 560 ق)، مفسر، قارى، فقيه حنفى، رياضيدان و شاعر. وى از دانشمندان و عالمان بزرگ قرن ششم هجرى است كه با سلطان سنجر سلجوقى معاصر بود و آثار بسيار ارزشمندى در تفسير و علوم دينى تاليف كرد. وى در سرودن شعر نيز توانا بود، اشعار چندى نيز از وى در تذكره ها نقل است. از جمله آثارش: «انسان عين المعانى» در تفسير و مختصر آن «عين المعانى فى تفسير السبع المثانى»؛ «ذخاير الثمار فى اخبار السيد المختار»؛ «التفسير»؛ «الايضاح فى الوقف و الابتداء»، در مجلدى بزرگ كه دليل تبحر سجاوندى در علم قرآن است؛ «علل القراآت»، در چند مجلد؛ «غرائب القران»، در تفسير لغات مشكل آن؛ «السراجيه» «يا فرائض سجاونديه»، كه شرحهاى بسيارى بر آن نوشته شده و مشهورترين آنها «شرح سيد شريف جرجانى» است؛ «التجنيس»، در حساب و رياضيات. در منابع مختلف، كنيه و لقب او چون نام و نام پدرش محل اختلاف است و به صورتهاى مختلف ابوعبداللَّه، ابوطاهر، مجدالدين و سراج الدين ذكر شده است.[1]

ابوالفضل محمد بن ابويزيد طيفور عزنوى، از دانشمندان علم قرائت در قرن ششم (ف. 560 ه.ق.). از آثار معروف وى كتاب وقوف است در شرح موادر وقف در قرآن، كتاب الوقف و الابتداء در شرح انواع وقف، كتاب الموجز در شرح بعض انوع وقف، كتاب انسان عين المعانى در

تفسير سبع المثانى، نسخ همه كتابهاى مذكور در دست است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (48/7)، دايرةالمعارف فارسى (1275 -1274 /1)، الذريعه (31/16)، رياض العارفين (174)، ريحانه (443 -442 /2)، كشف الظنون (1182 ،852 ،353)، الكنى و الالقاب (308/2)، لباب الالباب (283 -282 /1)، لغت نامه (ذيل/ سجاوندى و احمد)، معجم المؤلفين (233/11 ،112/10)، الوافى بالوفيات (178/3)، هديه الاحباب (148)، هديه العارفين (106/2).

سحرخوان، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد سحرخوان

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمد سحرخوان در سال 1341 در خانواده اي مذهبي در كاشان به دنيا آمدم بعد از تحصيلات ابتدايي و راهنمايي به خاطر جو مذهبي خانواده و شركت در جلسات مذهبي در سال 1355 وارد حوزه علميه مرحوم آيت الله بشري شدم. دروس مقدمات ج اول و اصول فقه و لمعه را در كاشان نزد اساتيد بزرگوار خواندم و در سال 58 وارد حوزه علميه قم شدم. در سال 60 با خانواده اي محترم از سادات ازدواج كردم كه ثمره ازدواج يك پسر و دو دختر مي باشد كه مشغول تحصيلات حوزوي مي باشند همزمان با شروع جنگ در حد توان در جبهه حضور پيدا كردم و بيشترين برنامه تبليغي اينجانب همكاري با حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه بوده است و مدت يكسال به عنوان مسئول حوزه نمايندگي گچساران مشغول بوده ام از سال 1370 در دوره سوم تخصصي تفسير شركت كرده و در سال 74 به پايان رسيد و در سال 76 تاكنون با مركز فرهنگ و معارف قران در گروه دائرة المعارف ها به عنوان محقق و دبير گروه همكاري

مي كنم و در سال 82 با مركز تحقيقاتي اسراء همكاري علمي دارم. دروس فقه و اصول را از اساتيد بزرگوار آيت الله سيد علي محقق داماد، آيت الله فاضل لنكراني ، آيت الله تبريزي، آيت الله معرفت و آيت الله سبحاني و آيت الله وحيد خراساني بهره مند شده ام. خداوند انشاء الله به ما توفيق بيشتر عنايت فرمايد و اساتيد بزرگوار را خير عنايت فرمايد و از ما راضي نگه دارد.

سراقي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي سراقي

محل تولد : نهاوند

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1349/1/1

زندگينامه علمي

با اتمام تحصيلات دوره راهنمايي در زادگاهم در سال 1364 به هنرستان فني نهاوند رفتم ولي در سال دوم تصميم به شركت در امتحانات حوزه علميه گرفتم و يك سال در نهاوند به تحصيل پرداخته و سال بعد به عنوان مبتدي در امتحانات ورودي قم شركت نموده و توفيق نصيبم شد تا در حوزه علميه قم حضور پيدا كنم. البته سالهاي بعد به صورت متفرقه دروس دبيرستاني در رشته ادبيات فارسي را گذراندم و پس از اتمام دروس سطح در امتحانات ورودي موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) شركت نموده و در رشته علوم قرآني قبول گرديدم كه مدت چهار سال دوران كارشناسي اين رشته را طي نمودم. لازم به ذكر است كه در اين مدت در دروس خارج فقه و اصول حضرات آيات مكارم شيرازي ، وحيد خراساني، صالحي مازندراني و تبريزي شركت نموده ام.

سراوندي، ياسمينه

قرن:5

جنسيت:زن

مليت:ايران

(سراوند از روستاهاى همدان)، 502 ق، از زنان عالم، فاضل و مفسر. صلاح الدين صفدى در عنوان النصر فى اعيان العصر، سلوك و علم و دانش او را ستوده و مى نويسد كه زنان را اندرز و موعظه مى كرد و درس تفسير مى داد. سپس به سفر حج رفت و پس از بازگشت انزوا گزيد.

برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي

منابع زندگينامه :منابع: خيرات حسان، 151 / 3؛ عنوان النصر فى اعيان العصر.

سعيدي روشن، محمدباقر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد باقر سعيدي روشن

محل تولد : قزوين

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/12/19

زندگينامه علمي

محمد باقر سعيدي روشن در نوزدهم اسفند 1340 هجري شمسي در يكي از روستاهاي استان قزوين بدنيا آمدم، ابتدايي را در روستا گذراندم. به خاطر علاقه به تحصيل علوم دينى، برخي از دروس مقدماتي عربي و راهنمايي تحصيلي را همزمان درمدرسه علميه (شيخ الاسلام) شهرستان قزوين كه در آن زمان با مديريت عالم وارسته جناب حجة الاسلام والمسلمين هادي باريك بين از شاگردان امام خميني(ره) اداره مي شد گذراند، در گرماگرم انقلاب اسلامي وهجوم ماموران ساواك شاه به مدرسه كه مركز نشر انديشه هاي امام خميني(ره) در اين شهربود . به حوزه علميه قم آمد و دردروس مدرسه علميه (رسالت) با مديريت جناب حجه الاسلام و المسلمين دشتي شركت كرد، پس از طي دروس مقدماتى، منطق را در محضر حجه الاسلام و المسلمين حسيني بوشهرى، اصول فقه را در محضر حجه الاسلام و المسلمين موسوي تهرانى، شرح لمعه را در محضر مرحوم آيت الله وجداني ، رسائل را در محضر آيت الله اعتمادي (دام ظله) مكاسب را در محضر مرحوم آيت الله پايانى، كفايتين را از حضرت

آيت الله فاضل بهره برد ودر دروس خارج نيز همزمان از محضر درس آيات عظام؛ مكارم شيرازى، وحيد خراساني و فاضل لنكراني استفاده برد.همچنين در كنار دروس رسمي حوزه، از سال 1358 در برنامه هاي آموزشي موسسه (در راه حق) با مديريت حضرت آيت الله مصباح يزدي (دام عزه) شركت نمود. در اين مركز به جز استفاده از دروس اصلي تفسير، معارف، قرآن ، منطق و فلسفه از محضر استاد بزرگوار مصباح يزدى، با زبان خارجه، اقتصاد، جامعه شناسى، روان شناسى، حقوق، علوم سياسى، و برخيدروس جديد ديگر بيشتر آشنايي يافت.در دهه هفتاد هم زمان با تدريس و پژوهش در حوزه ، علوم قرآن، تفسير، كلام ودين پژوهى، دروس عالي دانشگاهي را نيزاستمرار بخشيد و در سال 1375 كارشناسي ارشد را اخذ و در سال 1381 خورشيدي از رساله دكتري تخصصي در رشته علوم قرآن و حديث تحت عنوان (تحليل زبان قرآن و متدولوژي فهم آن) دفاع نمود.برخي از دروسي كه در مراكز علمي حوزه اي ودانشگاهي در سطوح كارشناسي و كارشناسي ارشد و دكتري توسط وي ارائه شده به قرار ذيل است:علوم قرآن، تفسير ومعارف قرآن، هرمنوتيك ومباني تفسير قرآن، روش تحقيق در علوم قرآن، معجزه شناسى، كلام جديد و قديم، نهج البلاغه، فقه الحديث و علم الحديث، انسان شناس و تاريخ اديان، زبان قرآن ، زبان دين و ...همچنين در خلال اين مدت راهنمايي يا مشاوره رساله هاي متعدد دانشگاهي و حوزوي را به عهده داشته ام.

سعيدي زاده، رسول

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رسول سعيدي زاده

محل تولد : رشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/7/1

زندگينامه علمي

شيخ رسول سعيدي زاده فرزند طاهر از

محققان و پژوهشگران مقيم مشهد در غروب آخرين روز خرداد سال 1344 ه_.ش مصادف با سالروز تولد خاتم پيغمبران در يكي از محلات قديمي شهر رشت به نام پلكو (جنب كوچه مهديه فعلي) متولد گرديد.

پدر و مادرش هر دو اهل رشت و اجدادش از حومه آنجا بودند. پدر او يك كارگر ساده و مادرش زني زحمت كش بود، كه در ميانسالي به خاطر تحمل كار و سختي زياد از حد زندگي جان بر كف نهاد و دار فاني را وداع گفت. سعيدي زاده متاهل و داراي دو فرزند دختر و پسر و نيز جانباز انقلاب اسلامي مي باشد.

او تحصيلات خود را تا سطح ديپلم در زادگاهش خواند و سپس درسال 1362 ه_.ش، براي فراگيري دروس حوزوي وارد مدرسه علميه جامع رشت شد. پس از طي دروس مقدماتي درسال 1366 ه_ . ش، به مشهد مهاجرت و در آنجا سطح و بعد خارج فقه و اصول را به مدت شش سال متوالي خواند. هم زمان دروس مقدمات حوزوي را در مدرسه آيت الله خوئي تدريس نمود. در كنار درس هاي حوزه به تحصيلات دانشگاهي تمايل يافت و توانست درسال 1372 ه_ . ش، در رشته كارشناسي ادبيات فارسي از دانشگاه پيام نور مشهد و در سال 1384 ه_ . ش، در رشته كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث از دانشگاه علوم اسلامي رضوي مشهد فارغ التحصيل شود. موضوع پايان نامه كارشناسي ارشد او «خاندان هاي معروف سادات با تكيه بر خاندان علمي» است.

از جمله اساتيدي كه حق بزرگي در تربيت او دارند مي توان به آيات عظام شيخ محمد ازدي لاكاني، سيد مجتبي رودباري، سيد علي

اكبر بني هاشمي، سيد حسن مرتضوي شاهرودي، سيد جواد فقيه سبزواري و استاد رضا زاده نام برد.وي مسافرت هايي به كشورهاي تركيه، عراق، سوريه و عربستان انجام داده كه حاصل آن چند سفرنامه مكتوب است.

سعيدي زاده در كنگره هاي داخلي چندي از جمله مشاركت در شيراز، مسكن در اصفهان، دومين و نيز سومين كنگره ديدگاه هاي اسلام در پزشكي در مشهد، ميراث علمي و معنوي حضرت فاطمه زهرا (س) در مشهد، بزرگداشت علامه سيد عبدالحسين شرف الدين در قم، بزرگداشت عالمان فرزانه نهاوندي در نهاوند همدان و بزرگداشت حكيم متاله سيد جلال الدين آشتياني در مشهد و غيره شركت نمود.

سلطان القراء تبريزي، محمود

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 1297 ق)، قارى حافظ و عالم. اجداد وى همه قارى و حافظ بودند. وى قرائت عاصم را كه متقن ترين قراآت است بواسطه پدرانش از خود عاصم روايت مى كرد. از آثارش: «التحفه المحمديه»، در تجويد قرآن؛ «جواهر القرآن»، به عربى، و كتابى ديگر به همان ترتيب، به فارسى، به نام «حل الجواهر»؛ «خزائن القرآن»؛ «كفايه الحفاظ» كه در سال 1297 ق تاليف و طبع شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (275 -274 /5 ،468/3)، ريحانه (61/3).

سلطانعلي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(حاجى ملا) گنابادى. سلطان محمد بن حيدر محمد بن سلطان محمد بن دوست محمد بن نور محمد بن حاج محمد بن حاج قاسم على، ملقب سلطانعلى شاه عارف و مؤسس سلسله گنابادى و از فضلاى نيمه دوم قر. 13 ربيع الاول قر. 14 ه. (و. بيدخت (گناباد) 1251- ف. 1327 ه.ق.). وى به علت مفقودالاثر شدن پدر از كودكى در دامان مادر و تحت مراقبت برادر بزرگتر خود نشو و نما يافت و از 6 سالگى به تحصيلات مقدماتى پرداخت و سپس در مشهد به آموختن فقه، تفسير و حديث مشغول شد و آنگاه به سبزوار رفت. مدتى در محضر درس حاج ملاهادى سبزوارى به تحصيل حكمت پرداخت.

وى چون به ديدار حاج محمدكاظم سعادت على شاه اصفهانى شيخ سلسله نعمةاللهى نايل آمد، ترك علوم رسوم ظاهر كرد و در پى او به اصفهان شتافت و به هدايت وى وارد طريقت شد و از دست او خرقه ارشاد پوشيد و پس از مراجعت به «بيدخت» به رهبرى و دستگيرى خلق پرداخت. سپس از راه باطوم، سفرى به مكه رفت. وى با وجود مخالفت ظاهريان، گروه بسيارى را تربيت كرد

كه از آن جمله اند: ميرزا محمد صادق نمازى شيرازى ملقب به فيضعلى، حاج محمد جعفر برزكى ملقب به محبوبعلى و حاج شيخ عبداللَّه حائرى مازندرانى. سلسله گنابادى (گنابادى) به دست او تأسيس شده. وى در سن 76 سالگى، هنگام سحر كه براى وضو بر لب جوى آب سراى خود رفته بود، به تحريك دشمنان به دست چند تن از اشرار هلاك گرديد و در تپه مجاور بيدخت به خاك سپرده شد. از تأليفات اوست: بيان السعاده در تفسير قرآن، مجمع السعادات در شرح اصول كافى، ولايت نامه در سير و سلوك، سعادت نامه در مراتب سلوك، تنبيه النائمين، بشارةالمومنين، ايضاح كه شرحى است به عربى بر كلمات قصار باباطاهر، توضيح باباطاهر تهذيب المنطق تفتازانى به نام تذهيب التهذيب، وجيزه (نحو). سلسله فقرى سلطانعلى شاه از اين قرار است.

1- حاج آقا محمدكاظم سعادتعلى شاه.

2- رحمتعلى شاه.

3- حاج ميرزا زين العابدين شيروانى، مستعلى شاه.

4- حاج محمدجعفر همدانى مجذوبعلى شاه.

5- حسينعلى شاه اصفهانى.

6- نورعلى شاه اصفهانى.

7- معصومعلى شاه (معصومعلى شاه).

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

سلطاني رناني، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مهدي سلطاني رناني

محل تولد : اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1358/1/19

زندگينامه علمي

ورود به عرصه علم و تحصيل در مهرماه 1365 هجري شمسي با تحصيلات ابتدايي آغاز گرديد. دوره هاي ابتدايي و راهنمايي و متوسطه را به ترتيب در دبستان پاسداران رهنان، مدرسه راهنمايي شهيد دكتر حسن آيت و دبيرستان منيرخانه اصفهان و به مدت 11 سال با كسب رتبه هاي ممتاز و درجات عالي علمي در سطح استان و حتي كشور پشت سر گذاشتم. تحصيلات دانشگاهي را با پذيرفته شدن در آزمون سراسري سال 1378 هجري شمسي در دانشگاه تهران

و در رشته الهيات (علوم قرآن و حديث) آغاز نمودم. دوره كارشناسي ( ليسانس) را در مدت سه سال طي نمودم و در همه ترم ها به عنوان دانشجوي رتبه اول و ممتاز انتخاب شدم. در سال 1379 از طرف كميته استعدادهاي درخشان دانشگاه تهران به عنوان دانشجوي نخبه ( استعداد درخشان ) انتخاب شده و در بين همه دانشجويان دوره و رشته خويش بالاترين معدل تحصيلي را كسب نمودم. در سال 1382 در آزمون كارشناسي ارشد شركت كرده و در رشته الهيات ، علوم قرآن و حديث دانشگاه دولتي قم پذيرفته شدم. در اين دوره نيز به عنوان دانشجوي نمونه (علمي ، پژوهشي )شناخته شدم . تحصيلات حوزوي را نيز به صورت آزاد و داوطلبانه در مدارس علميه اصفهان و قم آغاز نموده و پشت سر نهادم. ارتباط دائم خويش را نيز با حوزه هميشه حفظ نموده و مي نمايم. و با اين نهاد معنوي همكاري هاي علمي و پژوهشي بسياري داشته و دارم . از جمله عضو انجمن قرآن پژوهي حوزه علميه قم، عضو محققين معاونت تبليغ و پژوهشي هاي كاربردي حوزه علميه قم ، عضو محققين مركز جهاني علوم اسلامي و محققين حوزه علميه اصفهان مي باشم . به لطف و مرحمت و توفيقات الهي فعاليت خويش را در عرصه علم و پژوهش ادامه مي دهم و در صدد تدريس در دانشگاهها و عضويت هيئت علمي هستم كه به زودي انشاء الله محقق خواهد شد. همچنان تدريس خويش را نيز در حوزه هاي علميه ادامه مي دهم. اين جانب در اولين دوره عالي تربيت مدرس تفسير و علوم قرآن كه توسط انجمن

قرآن پژوهي حوزه علميه قم و با همكاري مركز تحقيقات قران الكريم المهدي (عج) قم و مركز هماهنگي ، توسعه و ترويج فعاليتهاي قرآني كشور ، مركز آموزش تخصصي تفسير و علوم قرآن و مركز مديريت حوزه علميه قم در سال 1386 برگزار گرديد شركت كرده و دوره را با موفقيت و رتبه ممتاز پشت سر گذاشته و گواهي نامه عالي آن را دريافت نمودم

سلمي نيشابوري، ابوعبدالرحمان

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(412 -325/330 ق)، صوفى، محدث، حافظ، مفسر و مورخ. در نيشابور متولد شد و در آنجا به تعليم و حفظ قرآن و روايت اشعار و تحصيل زبان عربى و سپس به درس حديث و علم باطن پرداخت. معاصر با القادر باللَّه خليفه عباسى بود. به عراق وى و همدان و مرو و حجاز سفر كرد و شاگرد استادانى چون ابوالحسن دارقطنى، ابونصر سراج، ابوالقاسم نصرآبادى و اسماعيل بن نجيد بود. وى مريد شيخ ابوالقاسم نصرآبادى و خرقه ى ارشاد از دست ايشان دريافت كرد و ابوسعيد ابوالخير بعد از وفات پير ابوالفضل از سلمى خرقه گرفته است. وى شاگردانى چون ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، احمد بن على توزى، ابومحمد جوينى، ابوالقاسم قشيرى و ابوعبداللَّه حاكم نيشابورى داست. وى در آخر عمر خانقاهى براى صوفيه در نيشابور بنا كرد كه محل سكونت صوفيه و از مراكز تربيت كسانى بود كه در علم باطن استعداد داشتند. وى كتاب «طبقات الصوفيه» را به زبان تازى تاليف كرد و آن را بر بيان احوال و اقوال پنج طبقه از مشايخ وقف نمود. او در نيشابور درگذشت. از آثار وى: «آداب الصوفيه»؛ «ادب الصحبه»؛ «الاربعين»؛ «امثال القرآن»؛ «تاريخ اهل الصفوه»؛ «الحقايق التفسير»؛ «زلل الفقراء»؛

«سنن الصوفيه»؛ «طبقات الصوفيه»؛ و در حدود بيست مجلد كتاب و رساله ى ديگر.[1]

محمدبن حسين بن محمد بن موسى ازدى مكنى به ابوعبدالرحمن از متصوفه بزرگ (و. 330 ه.ق./ 942 م.- ف. 412 ه.ق./ 1021 م.). او كتابى به نام «طبقات الصوفيه» تأليف كرده كه اصل آن از ميان رفته، و خواجه عبداللَّه انصارى مضامين آن را در هرات به هنگام وعظ املاء كرده و آن به نام «طبقات انصارى» معروفست و در افغانستان به طبع رسيده. از سلمى كتاب ديگرى به نام «حقائق التفسير» در تفسير قرآن باقى مانده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] اسرار التوحيد (تعليقات 661 -660 /2)، الاعلام (331 -330 /6)، تاريخ ادبيات در ايران (913 -912 /2)، تاريخ بغداد (249 -248 /2)، التفسير و المفسرون (385 -384 /2)، جستجو در تصوف (71 -70)، حليه الاولياء (42 -41 /10)، سير النبلاء (255 -247 /17)، طبقات الصوفيه سلمى (مقدمه)، الكامل (311 -310 /7)، كشف الظنون (1104 ،1006 ،955 ،673 ،286 ،168 ،53 ،46 ،42)، لسان الميزان (63 -62 /6)، مجموعه آثار عبدالرحمن سلمى، معجم المؤلفين (259 -258 /9)، نامه ى دانشوران (164 -73 /6)، هديه العارفين (61/2).

سمرقندي، ناصرالدين، ابوالقاسم محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 556 ق)، فقيه حنفى، مفسر، محدث و واعظ. اهل سمرقند بود. در 542 ق به مكه رفت و در بازگشت مدتى در بغداد ماند. در سمرقند از دنيا رفت. از آثار وى: «الجامع الكبير» يا «جامع الفتاوى»؛ «الفقه النافع»؛ «بلوغ الارب من تحقيق استعارات العرب»؛ «رياضه الاخلاق»؛ «مصابيح السبل»، در دو مجلد، در فروع فقه حنفى؛ «الملتقط فى الفتاوى الحنفيه» به نام «مال الفتاوى».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (23 -22

/8)، ايضاح المكنون (168/2)، كشف الظنون (1921 ،1813 ،1697 ،1580 ،717 ،571 ،565)، معجم المؤلفين (137/12).

سمعاني مروزي، ابوالمظفر منصور

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(489 -426 ق)، مفسر، محدث و واعظ. در مرو به دنيا آمد. در ابتدا نزد پدرش، كه از پيشگامان مذهب حنفى بود، فقه آموخت تا اين كه فقيهى برجسته شد و از اركان مذهب حنفى به شمار آمد. او از شاگردان ابوغانم كراعى و ابوبكر ترابى و عبدالصمد بن مامون و ابوصالح موذن و ابوعلى شافعى و ابوالقاسم زنجانى بود. پس از سى سال در سفر حج به مذهب شافعى گرايش پيدا كرد و ازين رو پس از مراجعت به وطن مورد طعن و آزار مردم مرو قرار گرفت و كار به كارزار كشيد. اما وى بر مذهب شافعى پاى فشرد و امام شافعيان گشت و موافق آن مذهب تدريس كرد و فتوى داد و تاليفات بسيارى در فقه شافعى از خود بجاى گذاشت. فرزندانش و عمر بن محمد سرخسى و ابونصر محمد كاشانى و محمد سنجى و ابونصر غازى و ابوسعد بن بغدادى از شاگردان وى مى باشند. و از وى روايت كرده اند. او در تفسير، فقيه و اصول و حديث آثارى دارد كه از آن جمله اند: «الاصطلام»، كه شهرتى عالمگير داشت؛ «القواطع»، در اصول فقه؛ «الانتصار»، در حديث، در رد مخالفين؛ «المنهاج اهل/ لاهل السنه»، در رد قدريه؛ «تفسير القرآن» يا «تفسير السمعانى»؛ «الف حديث عن مائه شيخ»؛ «الرهان»، حاوى هزار مساله از مسائل خلافيه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (244 -243 /8)، ريحانه (76/3)، سير النبلاء (119 -114 /19)، كشف الظنون (1870 ،1357 ،449 ،202 ،173 ،151 ،107)، لغت نامه (ذيل/ منصور)، معجم المؤلفين (20/13)،

هديه العارفين (473/2)، وفيات الاعيان (211/3).

سمعاني مروزي، قوام الدين

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(562 -506 ق)، مورخ، حافظ، محدث، فقيه، نسابه و مفسر شافعى. در مرو متولد شد. در چهار سالگى پدرش او را در محضر عبدالغفار شيرويى و عبيد قشيرى و سهل سبعى حاضر كرد. او به اشاره ى پدرش از ابومنصور محمد كراعى و محمد دقاق حديث شنيد. هنوز كودك بود كه پدر را از دست داد و عمو و ديگر خويشان كفالت او را بر عهده گرفتند و او را از همان نوجوانى علاقه مند به علم و دانش نمودند. در 530 ق به نيشابور سفر كرد و براى طلب علم و استماع حديث به شرق و غرب و شمال و جنوب عالم سفر كرد و با علما و محدثين بسيارى ملاقات نمود. شمار مشايخ او را بالغ بر چهار هزار تن دانسته اند كه در «سير النبلاء» و ديگر كتب رجال نام شهرهايى كه وى بدان سفر كرده و مشايخ معروفى كه ملاقات كرده، آمده است. از وى تصانيف نيكوى بسيارى بجاى ماند كه از آن جمله اند: «تذييل تاريخ بغداد»، در پانزده مجلد؛ «تاريخ مرو» يا «تاريخ المراوزه»، متجاوز از بيست مجلد؛ «الانساب» حدود هشت مجلد؛ «طراز الذهب فى ادب الطلب»؛ «معجم البلدان»؛ «الاسفار عن الاسفار»؛ «الاملاء و الاستملاء»؛ «التذكره و التبصره»؛ «الدعوات»؛ «سلوه الاحباب و رحمه الاصحاب»؛ «التحبير فى المعجم الكبير»؛ «الامالى»؛ «وفيات المتاخرين» يا «تاريخ الوفاه، للمتاخرين من الرواه»؛ «الادب و استعمال الحسب»؛ «المناسك»؛ «فضل يس»؛ «الرسائل و الوسائل»؛ «تبين معادن المعانى»، در لطائف قرآن كريم.[1]

(ع. منسوب به سمعان، بطنى از تميم) ابوسعيد عبدالكريم بن محمد بن منصور تميمى مروزى شافعى فقيه و مورخ و حافظ حديث (و. 562

ه.ق./ 1113 م.- ف. 562 ه.ق./ 1167 م.). وى به شهرهاى دور سفر و با علما و محدثان ملاقات كرد و از آنان علم آموخت و گروهى نيز از او كسب علم كردند. از اوست: كتاب الانساب، كتاب تذييل تاريخ بغداد، تاريخ مرو، فضائل الصحابة معجم المشايخ، تاريخ الاوفاة للمتأخرين من الرواة الامالى، التحبير فى المعجم الكبير.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (179/4)، ايضاح المكنون (30/2)، ذيل تاريخ بغداد (16/ مقدمه)، روضات الجنات (96 -95 /5)، ريحانه (7/3)، سير النبلاء (465 -456 /20)، كشف الظنون (1737 ،1735 ،1123 ،1108 ،999 ،998 ،902 ،756 ،729 ،374 ،370 ،303 ،288 ،179 ،169 ،162 ،161 ،131 ،86 ،49 ،35)، الكنى و الالقاب (322/2)، لغت نامه (ذيل/ ابوسعد)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (173 -172 /19)، معجم المؤلفين (5 -4 /6)، وفيات الاعيان (379 -378 /1)، هديه العارفين (609 -608 /1).

سورآبادي، ابوبكر عتيق

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 494 ق)، مفسر. از معاصران الب ارسلان و پسرش ملكشاه سلجوقى است. در پاره اى نسخ صاحب عنوان به نيشابور منتسب شده است و به جاى سورآبادى، سوربانى/ سوريانى ذكر شده است. از آثار وى تفسيرى بر «قرآن كريم» به فارسى است، كه آن را در دهه ى 470 ق به تاليف درآورده است. اين تفسير تحت نامهاى «تفسير ابى بكر عتيق» و «تفسير سورآبادى» نيز آمده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ ادبيات در ايران (902/2)، تاريخ گزيده (694)، تاريخ نظم و نثر (117)، سرآمدان فرهنگ (96 -95 /1)، قصص قرآن مجيد برگرفته از تفسير ابوبكر عتيق نيشابورى (مقدمه)، كشف الظنون (449 ،440)، هديه العارفين (651/1).

سهل تستري، ابومحمد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(283/282/273 -203/200 ق)، مفسر و صوفى. در شهر تستر «شوشتر» به دنيا آمد. وى از قران جنيد و از مردان ذوالنون مصرى بود و جامع علوم شريعت و طريقت و حقيقت. سهل نه فقط صوفى زاهد بلكه در عين حال سنى، از هواخواهان طريقه اهل حديث و از مخالفان معتزله به شمار مى رود، عقايد وى در مابحث مربوط به كلام و نقد اقوال معتزله به وسيله ى شاگرد وى ابن سالم بصرى شرح و تقرير شده است. سهل حديث و فقه را از دايى و استاد خويش محمد بن سوار، شاگرد مكتب سفيان ثورى آموخت و در تصوف به مالك بن دينار و معروف بن على منسوب در مكه نيز يك چند به صحبت ذوالنون مصرى رسيد و چندى هم در عبادان به عزلت و خلوت اشتغال جست و سرانجام در بصره در حال نفى و تبعيد وفات يافت. سهل بنيان گذار فرقه سهليه صوفيه است كه بناى آن بر اجتهاد و

مجاهده ى نفس است. از آثار وى: «رقائق المحبين»؛ «مواعظ العارفين»؛ «جوابات اهل اليقين»؛ «تفسير القرآن العظيم»؛ «قصص الانبياء»؛ «الغايه لاهل النهايه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (210/3)، تاريخ الاسلام (حوادث 189 -186 /290 -281)، تاريخ گزيده (645)، تذكره الاولياء (268 -251 /1)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (653 ،41 -39)، التفسير و المفسرون (383 -380 /2)، جستجو در تصوف (135 -133)، حليه الاوليا (212 -189 /10)، دايرةالمعارف فارسى (641 -640 /1)، روضات الجنات (93 -91 /4)، ريحانه (261/3)، سير النبلاء (333 -330 /13)، شرح شطحيات (213 -206 ،38)، صفوه الصفوه (279 -278 /4)، طبقات الصوفيه سلمى (211 -206)، طرائق الحقائق (619 ،506 492 ،488 ،477 ،450 ،425 ،406 ،405 ،402 ،401 ،180 ،162)، فهرست ابن نديم، ترجمه (347)، كشف الظنون (1328 ،1193)، كشف المحجوب (176 -175)، لغت نامه (ذيل/ سهل)، معجم البلدان (36/2)، معجم المؤلفين (284/4)، نحفات الانس (67 -66)، الوافى بالوفيات (1617/16)، وفيات الاعيان (430 -429 /2).

سيبويه ثاني، برهان الدين ابراهيم

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 920 -917 ق)، نحوى و اديب، عارف، شاعر و مفسر. از عارفان و نام آوران عرفان و مشاهير سلسله ى نقشبنديه است. كه در نحو و ادبيات عرب و متون شعرى يگانه ى روزگار خود بود. در حين مسافرت به مكه به دست خوارج كشته شد. از آثار وى: «انبياء نامه»؛ «التائيه»، در نحو معروف است به «نهايه البهجه»، كه آن را شرح كرده به نام «معيار الادب فى شرح نهايه البهجه»؛ «تائيه» در نظم «ايساغوجى» اثيرالدين ابهرى به نام «موزون الميزان»؛ «تفسير قرآن» از اول تا سوره ى يوسف.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (128 -127 /2)، ايضاح المكنون (515/2)، دانشمندان آذربايجان (16)، الذريعه (506/9 ،202

-201 /3)، ريحانه (111 -110 /3)، فرهنگ سخنوران (17)، كشف الظنون (1901 ،267)، معجم المؤلفين (38/1)، يغما (س 6، ص 154 -152).

سيد كريمي، عباس

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد عباس سيد كريمي

محل تولد : قزوين

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيد عباس سيد كريمي مشهور به حسيني فررزند سبد افضل در سال 1338 شمسي در خرمدشت (نهاوند)از توابع قزوين ديده به جهان گشودم. بعد از پايان رساندن مقطع ابتدايي در زادگاه خود در سال 1350 شمسي براي تحصيل علوم ديني به حوزه علميّه قم وارد شدم. مقطع سطح و دروس فقه و اصول را در مدّت بيست سال با جديت كامل به پايان بردم. در كنار فقه و اصول به مدت شش سال از فلسفه و كلام نيز بهرمند شدم. علاوه بر دروس متداول حوزوي از اساتيد اخلاق گوناگون به ويژه عارف وارسته حضرت آيت الله بهاء الدين- قدس سره- سالياني چند بهرمند شدم همزمان با تحصيل توفيق تدريس دروس حوزوي به طور پيوسته نصيب اينجانب گرديد كه اين توفيق به مدّت سي سال است ادامه دارد.

در حال حاضر در حوزه علميّه قم مشغول به تدريس فقه در سطوح عالي هستم و نيز از اساتيد تفسير در مركز تخصصي تفسير مي باشم. حاصل تدريس ساليان دراز وجود شاگرد فاضل در مراكز مختلف حوزه علميّه قم و غير آن مي باشد. علاوه بر تدريس در حوزه توفيق تدريس فقه در دانشكده شهيد محلاتي به مدّت هشت سال را داشته ام. بعد از گرفتن توشه سهل از علوم رائج حوزوي علاقه به قرآن موجب شد كه به تفسير قرآن رو بياورم. از اين رو در كنار

تدريس فقه به فعّاليتّهاي قرآني اعم از مطالعه كتب تفسيري و تدريس و تأليف آن روي آوردم كه حاصل آن كتابهاي تفسير و غير آن است .

سيدي نيا، اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيداكبر سيدي نيا

محل تولد : سلماس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1353/6/10

زندگينامه علمي

اينجانب در سال 1353 در شهرستان سلماس در خانواده مذهبي متولد شدم و تا تحصيلات دوره متوسطه در رشته رياضي فيزيك در اين شهرستان مشغول به تحصيل بودم. در مهر سال 1370 به منظور كسب معارف عالي اسلامي وارد حوزه علميه تبريز مدرسه وليعصر (عج) شده و تا سال 1374 با پايان سطح يك حوزه علميه وارد حوزه علميه قم شدم. در سال 1378 مدرك سطح دو حوزه علميه را دريافت كردم. سال 1377 در مركز تربيت محقق و نويسنده دفتر تبليغات اسلامي، دوره كارشناسي ارشد علوم قرآن و تفسير را گذرانده و سال 1378 در رشته جامعه شناسي وارد دانشگاه باقرالعلوم (ع) شدم. از سال 1383 نيز عهده دار وظيفه دبير تحريريه و مدير اجرايي مجله علمي پژوهشي اقتصاد اسلامي شده و در كنار تحصيلات به تأليف مقالات و پژوهش ها در زمينه جامعه شناسي، انسان شناسي، علوم قرآن و تفسير و كلام شدم و مقالاتي از اينجانب در مجلات علمي پژوهشي، همايش ها و مجلات تخصصي به چاپ رسيده است. همچنين از سال 1377 در دروس خارج حوزه علميه شركت داشته و از محضر حضرات آيات عظام جوادي آملي (دام عزه)، مرحوم صالحي مازندارني (ره)، فاضل گلپايگاني و عابدي اصفهاني فيض برده ام. در كنار دروس خارج از درس پر بركت تفسير علامه آيت الله جوادي آملي (دام عزه) بهره بردم

سيفي، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي اكبر سيفي

محل تولد : بابلسر

شهرت : سيفي مازندراني

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1335/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1350 براي شروع تحصيل به حوزه خاتم الانبياء بابل رفته

و پس از يك سال به حوزه علميه قم مشرف شدند. ايشان با پشتكار و جديت فراوان دروس مقدماتي و سطح را در طول سه سال به پايان رسانده و با اينكه درگير مسائل سياسي كشور بودند هيچگاه از تعليم و تعلم علوم حوزوي غفلت نورزيده و با جديت و پشتكار بسيار زياد دروس خارج حضرت آيت الله ميرزا هاشم آملي را به نوشته عربي تقرير فرموده و به نظر معظم له مي رساندند و ايشان نيز پس از ملاحظه تقريرات، تشويق و ترغيب فراواني مي نمودند. از سال 1355 تا پيروزي انقلاب اسلامي بيشتر راهپيمايي هايي كه عليه رژيم پهلوى،در برخي از شهرهاي استان مازنداران برگزار مي شد به رهبري و يا پشتيباني ايشان بود تا جائيكه، نام ايشان در ليست ساواك و اداره امنيت ملي استان بعنوان اخلالگر و مخرب، ثبت شده و هميشه تحت پيگرد بودند و حتي چندين مرتبه هم مورد حمله مسلحانه نيروهاي ساواك قرار گرفتند. پس از پيروزي انقلاب اسلامى، مانند قبل با جديت فراوان، دروس آيت الله گلپايگاني را به عربي تقرير و هر از چند گاهي جزوات و تقريرات خود را به معظم له ارائه و مورد تشويق و ترغيب ايشان، قرار مي گرفتند. در همان زمان توفيق تدريس لمعه، مكاسب و رسائل و فلسفه را نيز داشتند.

پس از آغاز جنگ تحميلى، حضوري فعال در جبهه هاي حق عليه باطل داشتند و موفق به تدريس يك دوره كلام و معارف اسلامي در جبهه شدند كه مورد استقبال سرداران و فرماندهان سپاه قرار گرفت.ايشان با توجه به اينكه مسئوول تبليغات لشكر 25 كربلاي مازنداران بودند ولي همواره،

در طول جنگ نيز، دروس فقه و اصول را رها ننموده و جزء اصلي كارهاي خود را اختصاص به پرداختن عميق به اين علوم مي دادند. در سال 1360 افتخار جانبازي از ناحيه چشم را داشته و هم اكنون يك چشم ايشان، بيناست. پس از چنگ تحميلي نيز، در دروس خارج آيت الله اراكي و پس از آن در جلسات خصوصي فقه آيت الله تبريزي و سيد محمود شاهرودي حاضر شده و خود نيز به تدريس خارج كفايه به زبان عربي مشغول بودند. از سال 1372 در مدرسه فيضيه و گلپايگاني تدريس خارج فقه و اصول را آغاز كرده و تاليفات خود را كه از مجموعه دروس و تحقيقاتشان بود، به مرحله چاپ رسانيدند كه انتشارات جامعه مدرسين و موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) به چاپ آنها اقدام نموده و مي نمايند. هم اكنون، ايشان يكي از مدرسين دورس عالي حوزه علميه قم بوده و شاگردانشان نيز اغلب از محققان و مدرسان دروس سطح مي باشند.

شالباف، شوقي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شوقي شالباف

محل تولد : كربلا

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد

زندگينامه علمي

اينجانب در دوران جنگ دفاع مقدس در دانشگاه بغداد ، رشته ادبيات عربي تحصيل مي كردم و به علت فشار بعثيان به شيعه و مومنان بنده به ايران اسلامي مهاجرت كردم(به خاطر اصليه ايراني). و بعد از مشرف شدن در جبهه حق عليه باطل و انتها عمليات جنگ در سال 1369ش به حوزه علميه قم ملحق شدم و تا كنون ادامه تحصيل دادم. ازسال 1370ش در زمينه تحقيق و مطالعات و بررسي آثار و كتابهاي مذهبى، اجتماعي و فرهنگي مشغول بودم

در مراكز تحقيقاتي مختلف از جمله موسسه انتشارات جامعه مدرسين، دارالعلوم القرآن، و در سال 1375 با مركز تحقيقات مجمع تقريب مذاهب اسلامى- قم تاكنون همكاري دارم.

در سال 1380 تاكنون به دفتر تبليغات اسلامي ملحق شدم و در واحد فقه و حقوق و تصحيح متون و ويرايش مشغوليم.ده ها مقالات علمى، فقهى، اصولى، مذهبي و فرهنگي در مجلات مختلف منتشر شد و كتابهاي عربي كه تحقيق بنده است نيز منتشر شد. تاكنون به عنوان سر ويراستار و كارشناس پژوهش مركز مطالعات و تحقيقات علمي مجمع تقريب مذاهب مشغوليم و تاليف كتاب در زمينه جهاني سازي كه دو جلد خواهد شد مشغوليم.

شاه بيك، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين شاه بيك

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

همزمان با دروس كلاسيك دوره دبيرستان ، دروس حوزوي را در مدرسه علميّه اشتهارد آغاز نمودم و با ورود به حوزه علميه قم در سال 1360 در مدرسه حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني و تحت برنامه هاي درسي آن مدرسه قرار گرفتم . همزمان از دروس آزاد حوزه نيز بهره مي جستم و از محضر حضرات : مدرس افغاني ، طالقاني ، حسين بوشهري ، نظري ، وجداني فخر، اشتهاردي ، اعتمادي ، صالحي مازندراني و ستوده دروس سطح حوزه را تلمذ نمودم .

از سال 1367 درس خارج فقه را نزد حضرت آيت الله العظمي ميرزا هاشم آملي آغاز و سپس از دروس فقه آيات عظام تبريزي و جوادي آملي بهره مند گرديدم . يك دوره خارج اصول حضرت آيت الله تبريزي را طي 11 سال به اتمام رسانده و از سال1375 مجددا

دور دوم خارج اصول را در محضر حضرت آيت الله وحيد خراساني تا كنون تلمذ مي نمايم . در كنار اشتغال به دروس اصلي حوزه ، به مدت 10 سال در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت كردم و در بخش فلسفه ، منظومه مرحوم سبزواري را نزد حضرت آيت الله انصاري شيرازي و اسفار را نزد حضرت آيت الله حسن زاده آملي و مباحث عرفان علمي را نزد حضرت آيت الله ممدوحي سپري نمودم .

اما در بعد تعليم علوم اسلامي ، علاوه بر تدريس دروس سطح در حوزه علميّه قم ، از طرف مديّريت حوزه علميّه قم به مدّت دو سالي دروس سطح را در مدرسه علميّه اميرالمؤمنين تدريس نموده و همچنين مباحث فلسفه (بدايه) ، مباني حقوق بشر اسلامي و مباحث كلامي را نيز در مركز آموزش مبلغان خارج كشور با فضلاء غير ايراني داشته ام .

امّا در بعد تحصيلات كلاسيك پس از پايان دوره كارشناسي حقوق قضايي از دانشگاه تهران ، دوره كارشناسي ارشد حقوق عمومي را نيز در اين دانشگاه به اتمام رسانده و رساله اي تحت عنوان مقايسه تطبيقي آزادي عقيده از حقوق اسلام و ايران با اسناد بين المللي حقوق بشر ، تاليف و تحقيق نمودم . در كنار تأليف برخي از موضوعات علوم اسلامي كه هنوز موفق به چاپ آنها نشده ام ، در تأليف 70 عنوان جزوه هاي آموزشي براي مبلغان اعزامي به خارج از كشور مشاركت داشته و در قالب گروه علمي بخش پژوهش هاي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در تحقيق و تأليف موضوعات مختلف شركت داشتم و همزمان به عنوان استاد راهنما

و يا مشاور در تحقيق بيش از 30 پايان نامه فارغ التحصيلان مركز آموزش تخصصي مبلغان خارج از كشور مشاركت نمودم . در ضمن ، دوره هاي مختلف زبان عمومي انگليسي و دوره عالي زبان انگليسي را نيز در مركز مربوطه گذرانده ام .

شاهرودي، محمدعلي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1293 ق)، فقيه، مفسر، عالم و زاهد. در اصفهان به تصحيل اشتغال ورزيد و فلسفه كلام را در آنجا فراگرفت. پس از آن براى ادامه ى تحصيلات به عتبات رفت و در بحث صاحب «ضوابط» حاضر گشت. او نه تنها در فقه و اصول بلكه در فلسفه و حكمت و كلام و حديث و عرفان نيز متبحر بود و بيشتر ايام زندگى خويش را به تكميل نفس و رياضت گذرانيد. از وى در حدود پنجاه اثر در فقه و اصول و حديث و كلام و دعا و زيارت به جاى مانده است كه از آن جمله: «نور الانوار» كه تفسيرى فارسى است؛ «لمعات الانوار»؛ كتاب «القضاء»؛ كتاب «الرد على الاخباريه»؛ كتابى بزرگ در «دعاء»؛ «عصاره الفقاهه فى المهمات الفقهيه»؛ «البوارق الحيدريه فى احوال الائمه»؛ شرح رساله ى «السير و السلوك» محقق طوسى.[1]

والد عاليقدر آن مرحوم علامه محقق جامع المعقول والمنقول آيت اللَّه ملا محمدعلى قدس سره معاصر شيخ انصارى بود.

اين عالم جليل ابتداء در اصفهان به تحصيل اشتغال داشت و فلسفه و كلام را در آنجا فراگرفت و پس از آن براى ادامه تحصيلات به عتبات عاليات مشرف شد و در بحث صاحب ضوابط حاضر گشت.

معظم له نه تنها در فقه و اصول متبحر بود بلكه در فلسفه و حكمت و كلام و حديث و عرفان اطلاعات وسيعى داشت كه تأليفات ايشان

در هر يك از اين علوم از مايه علمى اين علامه بزرگوار حكايت دارد.

در دعاء و زيارت نيز تأليفات نفيسى دارد.

و نظر به ارادت كم نظيرى كه به ساحت مقدس مولا اميرالمؤمنين (ع) و زيارت آن حضرت داشت غالب از ايام عمر خود را در نجف اشرف مى گذرانيد و به عبادت و رياضت و تكميل نفس مشغول بود ادب و احتراماتى را كه نسبت به آن حضرت انجام مى داد از كمتر كسى مشهود شده است.

او مدتها در جوار مولايش زندگى كرد تا به استدعاء اهالى شاهرود و اصرار مراجع بزرگ مانند مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى حاج ميرزا حسن شيرازى قدس سره به شاهرود مراجعت نمود.

ولى با قلبى سوزان و چشمى گريان از مفارقت مولايش و پس از ورود به شاهرود زندگى او به پايان رسيد و بعد از چهل روز در سال 1293 قمرى درگذشت.

از اين بزرگوار سه فرزند برومند باقى ماند كه هر يك به نوبه خود ستاره درخشانى در علم و عمل بودند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (427/9)، الذريعه (359/24 ،344/18 ،137/17 ،271/15 ،183/10 ،153/3)، گنجينه ى دانشمندان (356/5).

شب زنده دار، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدي شب زنده دار

محل تولد : داراب فارس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1332/1/1

زندگينامه علمي

حجة الاسلام والمسلمين مهدي شب زنده دار در سال 1332 در داراب متولد شد؛ البته او بزرگ شده شهر قم است و پدرش كه در كسوت مقدس روحانيت بود، در تابستان به همراه خانواده به داراب سفر كرده بود كه فرزندش در همان جا متولد شد.حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار تحصيلات دورة دبستان را به پايان رساند و يك سال نيز به دبيرستان رفت. پس از آن وارد حوزة علميه

قم شد. او كه قسمتي از دروس مقدمات و دورة سطح را نزد پدر خود آية الله شيخ حسين شب زنده دار خوانده بود، مغني را نزد آية الله جنتي، رسائل را نزد حضرات آيات مصلحي، طاهري و مؤمن آموخت و براي فراگيري مكاسب به نزد حضرات آيات شب زنده دار، مؤمن، مشكيني و ستوده رفت. استادان او در كفايه حضرات آيات مؤمن و سبحاني بودند. حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار كشف المراد را نزد آية الله حسيني كاشاني، بخشي از شرح منظومه را نزد حضرات آيات مؤمن، مفتح و صالحي مازندراني و بخش هايي از اسفار رانزد آية الله سيد رضا صدر، آية الله اميني و آية الله انصاري شيرازي فرا گرفت. قسمتي از شفا را نزد آية الله جوادي آملي و بخشي از اشارات را نزد آية الله حسن زاده آملي آموخت.حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار با پايان يافتن دوره سطح به درس خارج آيات عظام شيخ كاظم تبريزي، شيخ مرتضي حائري، وحيد خراساني و شيخ جواد تبريزي رفت و از محضر آنان بهره هاي بسيار برد. حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار سالها به تدريس دروس دوره سطح پرداخته و شرحي نيز بر قسمتي از تحريرالوسيله نگاشته است. او مدير مؤسسه و مدرسه بقية الله(عج) است. حجة الاسلام والمسلمين شب زنده دار هم اكنون در قم حضور دارد و به تربيت طلاب مي پردازد و علاوه بر عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم نمايندگي شوراي عالي در هيأت امناي مركز جهاني علوم اسلامي و سازمان مدارس خارج از كشور و نيز عضويت در مجمع مشورتي فقهي شوراي نگهبان را به عهده دارد.

شرعي، محمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد علي شرعي

محل تولد : داراب فارس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1314/1/1

زندگينامه علمي

آية الله حاج شيخ محمد علي شرعي در اسفند

ماه 1314 خورشيدي در داراب فارس ديده به جهان گشود. خانواده ايشان بخاطر تقوي و عشق و علاقه به اهل بيت (عليهم السلام ) از محبوبيت خاصي در ميان اهالي داراب برخوردار بود. پدرش مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين شرعي شيرازي كه از علماي بزرگ و مبارز آن نواحي محسوب مي شد تحصيلات خود را در نجف ادامه داده بود و پس از بازگشت به ايران ابتدا در داراب و بعد از چندي در قم ساكن گرديد. مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين در قم نيز از اهتمام به تحصيل باز نماند و از محضر اساتيدي همچون آيات عظام مرحوم خوانساري، مرحوم صدر و مرحوم بروجردي بهره فراوان برد و تا پايان عمر به تدريس علوم حوزوي اشتغال داشت. عشق و علاقه اين بزرگمرد به اهل البيت (عليهم السلام ) بويژه حضرت اباعبدالله الحسين (ع) زبانزد خاص و عام بود و در مصائب آن حضرت بسيار بي تابي مي نمود بگونه اي كه صفحات جلد دهم كتاب بحارالانوار كه در باره حضرت اباعبدالله الحسين (ع) است با قطرات اشك ايشان درآميخته است.

از وي چند مرثيه و منقبت به زبان فارسي و عربي بر جاي مانده است. حضرت آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي در دامان چنين پدري پرورش يافت و در نخستين ماههاي زندگي به همراه پدر در زمان مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري و همزمان با فشار و اختناق حكومت رضاخان از داراب به قم آمدند. آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي در پنج سالگي شروع به آموختن قرآن نمود و پس از آن گلستان سعدي و بخشي از كليله و دمنه را نزد مرحوم حاج

شيخ علي انصاري «دشتي» فرا گرفت سپس شرح امثله و صرف مير را نزد مرحوم حجة الاسلام والمسلمين آقا سيد محمود يثربي آموخت.

با تشويق و ترغيب پدر دانشور خود تمام نصاب الصبيان و تهذيب المنطق را حفظ نمود و عموم مطالب صمديه و الفيه را نيز به خاطر سپرد سپس سيوطي را نزد حاج شيخ احمد زرندي و حاج شيخ حسين مؤمن شيرازي فرا گرفت و بخشي از مغني را نزد آقاي رباني خراساني كه از شاگردان مبرز مرحوم اديب نيشابوري بود و معاني و بيان را از حاج شيخ رحمة الله فشاركي آموخت. علاقة به ادبيات بويژه درك دقيق و درست از شعر و كاربرد آن در نشر مفاهيم مذهبي و اخلاقي موجب گرايش و بزرگداشت وي از هنر منظوم متعهد گرديد و در اين رويكرد كه تا هم اكنون باقي است بايد تأثير قريحة ادبي و علاقه و توجه پدر وي _ مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين شرعي _ را به شعر و فنون ادبي موثر دانست و لذا در تابستان برخي از سالها كه به مشهد مقدس مي رفت و از محضر علمي و ادبي زنده ياد مرحوم اديب نيشابوري بهره مي برد. آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي شرح لمعه را نزد آية الله ستوده و آية الله شب زنده دار و بخشي از آن را نزد پدر خود فرا گرفت وي چندي نيز آداب و فنون مناظره را به شيوه متكلمان در معيت آية الله طاهري خرم آبادي و حجة الاسلام شهيد حق دان و حجة الاسلام مرعشي از محضر آية الله شب زنده دار آموخت و پس از فراگيري شرح تجريد از آية الله شيخ ابوالحسن شيرازي، از درس آية الله تقديري براي آموختن

شرح منظومه استفاده نمود.

سپس قسمتي از رسائل و مكاسب را از محضر آية الله مشكيني و بخشي از كفايه را نزد آية الله منتظري و بيشتر آن را از آية الله سلطاني و آية الله حرم پناهي آموخت. با اتمام اين دوره در درس خارج حضرت امام خميني (قدس سره) حضور يافت و مسائل مستحدثه را از محضر ايشان فرا گرفت و همزمان در درس آيات عظام گلپايگاني و شريعتمداري و حاج شيخ كاظم فاروبي شركت مي نمود. ايشان در طي سالهاي تحصيلي خود با بسياري از شخصيت هاي علمي و سياسي مراوده و دوستي داشتند كه از آن جمله مي توان به حضرات آيات احمدي ميانجي، سيدمهدي روحاني، راستي كاشاني، مظاهري اصفهاني، عندليب شيرازي، شيخ حسين امراللهي و مرحوم آية الله صدرالدين حائري شيرازي و برادر ايشان آية الله محي الدين و نيز آية الله مجدالدين محلاتي اشاره كرد.

دامنة ارتباطات مردمي آية الله شرعي تا اقصي نقاط كشور گسترده است. ايشان با بسياري از تجار متدين، كارمندان شريف و جوانان فعال و حق طلب از هر قشر و طبقه اي ارتباط فكري و عقيدتي داشت كه غالباً به صميميت وي و ارادت آنها منتهي مي گرديد. در اين راه و روش به عنوان عالمي روحاني و مبارزي پرتلاش عليه نظام منحوس پهلوي با عده كثيري از علماي بزرگ شهرستانها ارتباط و آشنايي پيدا نمود همچنان كه رشته مودّت ميان وي و عموم دوستان پدرش _ مرحوم آية الله حاج شيخ غلامحسين شرعي _ برقرار ماند كه از آن جمله مي توان به دوستي و مراودة وي با آية الله حاج شيخ محمدرضا كاظمي در كرمانشاه و آية الله سيداسماعيل هاشمي در اصفهان اشاره نمود.

حضرت آية الله حاج شيخ محمدعلي شرعي

از معدود دانشوران حوزوي است كه عمر با بركت وي در نشر و گسترش معارف خاندان عصمت و طهارت : و ارائه خدمات گوناگون فرهنگي، علمي، سياسي و اجتماعي و تربيتي سپري شده است كه در اين قسمت به برخي از تلاشهاي علمي و فرهنگي اين روحاني خستگي ناپذير اشاره اي گذرا خواهيم داشت. وي تدريس علوم حوزوي را از اولين سالهاي طلبگي خود آغاز نمود و در اين راه از تدريس هيچ درسي استنكاف نورزيد. سيوطي، مغني، حاشيه ملاعبدالله، لمعه، معالم الاصول و اصول مظفر و... را به شيوة علماي سلف صالح تدريس نمود و براي تربيت شاگردان و طلبه هاي فاضل، مبارز، با اخلاق ازانجام هيچ تلاشي رويگردان نبود. وي به خوبي مي دانست كه نيروي انساني در هر جامعه اي برترين و مهمترين سرماية ارتقا و اعتلاي آن است بنابراين تمام تلاش خويش را براي فراهم نمودن شرايط مساعد تربيت بكار گرفت و پس از بازسازي مدرسة رضويه با پيشنهاد شهيد آية الله قدوسي به اداره آن همت گماشت تا گوشه اي از نابساماني هاي آموزشي و درسي طلاب را سامان دهد. از جمله فعاليت هاي ايشان در مدرسه رضويه افزون بر ارائه يك سيستم منظم آموزشي، برگزاري سلسله جلسات علمي و اعتقادي بود. آية الله شرعي پس از آشنايي با مرحوم شهيد مطهري در زندان ساواك به همراه تني چند از فضلاي حوزه توانست مقدمات حضور و تدريس ايشان را در قم و در مدرسه رضويه فراهم آورد.

سلسله دروس اعتقادي و فلسفي شهيد مطهري دو روز در هفته برگزار مي گرديد. اين درسها كه با استقبال كم نظير طلاب قم مواجه مي شد پاورقي هاي جلد چهارم و پنجم كتاب «روش رئاليسم» را

تشكيل مي دهد. آية الله شرعي با توجه به لزوم ايجاد تشكيلات منسجم در حوزه هاي علميه براي ارتقاي وضعيت علمي و آموزشي طلاب و فراهم نمودن زمينه هاي لازم در مبارزه با رژيم طاغوت، مديريت مدرسه رضويه را بر عهده گرفت و سالهاي متمادي در آنجا به كار و تلاش پرداخت. در آن ايام جريانهاي انحرافي وابسته به سياستهاي فرهنگي غرب و وهابيت قصد داشت با نفوذ به حوزه هاي علميه اذهان طلاب جوان را منحرف سازد تا بتواند از آنها در مقاصد گوناگون استفاده نمايد.

اين جريانها توسط برخي روحاني نمايان در مدرسه رضويه رخنه كرده بود. آية الله شرعي با هوشياري و اشراف كامل، به مبارزه غير علني با آنها پرداخت و با بر پايي جلسات مناظره از فضلايي همچون آية الله مصباح يزدي و حجج اسلام حاج شيخ محمدرضا آشتياني و حاج شيخ جعفر امامي استفاده نمود تا شبهات ايجاد شده را پاسخ گويند. اين جلسات به قدري مفيد و جذاب بود كه تحسين بسياري از اساتيد حوزه را برانگيخت. آية الله شرعي پس از رفع شبهات از اذهان طلاب جوان به طرد و تصفيه عناصر التقاطي همت گماشت و مدرسه رضويه را از اين بليّه رهايي بخشيد. در بررسي خدمات گوناگون آية الله شرعي بايد مجموعة آنها را در دو دورة قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار داد. اعتقاد راسخ وي به حقانيت مكتب اهل البيت (عليهم السلام ) و پيروزي حق بر باطل در فرجام امور، رويكردي آينده شناسانه را به وي ارزاني داشته كه براساس آن به بسيج تمامي نيروها و امكانات جامعه براي اعتلاي كلمة حق و امحاء باطل كوشيده است و

در راه تحقق آرمانهاي الهي و حفظ و گسترش ارزشهاي ديني به انجام هر گونه خدمت و قبول هر رنج و مصيبتي دل مي سپارد.

زنداني شدن در زندانهاي ساواك، تلاش در هماهنگ سازي نيروهاي طرفدار حق، ايجاد امكانات رفاهي و آموزشي براي آحاد مردم، تشويق و ترغيب قشرهاي گوناگون به دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي، شهادت فرزندش حجة الاسلام شهيد محمدتقي شرعي در جبهه هاي جنگ تحميلي و... مجموعه اي از عملكردهاي باورمند وي را نشان مي دهد. بارزترين ويژگي آية الله شرعي را بايد در اميدواري و اميدبخشي نسبت به تحقق وعده هاي الهي دانست و ظلم ستيزي وي را نيز همدوش آن ديد. آية الله حاج شيخ محمد علي شرعي را مي توان يكي از چهره هاي سياسي و فرهنگي معاصر دانست. جمع آوري مجموعه اي از خاطرات اين دانشي مردنستوه مي تواند بسياري از زواياي سياسي و اجتماعي ديروز و امروز ايران اسلامي را آشكار سازد. مبارزه مداوم وي بر عليه نظام طاغوت موجب شد تا در عاشوراي سال 1342 كه براي تبليغ به مشهد اردهال رفته بود توسط ژاندارمري دستگير و براي بازجويي به نراق منتقل گردد.

پس از چندي وي را در ساواك قم مورد بازجويي قرار دادند. سپس به پادگان عشرت آباد فرستادند و چندي او را در زندان انفرادي نگه داشتند. پس از انتقال به بند عمومي زندان از محضر عالمان مبارزي چون آية الله بهاءالدين محلاتي، آية الله خادمي اصفهاني، آية الله قاضي تبريزي و... استفاده هاي فكري و معنوي نمود. آية الله شرعي از زندان پادگان عشرت آباد به زندان شهرباني تهران منتقل گرديد. در ايام پانزدهم خرداد اين زندان محل بازداشت اهل منبر و وعاظ معروفي همچون حضرات آيات شهيد مطهري، شهيد

هاشمي نژاد، مرحوم فلسفي وآية الله مكارم شيرازي و... بود.

آشنايي آية الله شرعي در اين زندان با شهيد مطهري ثمرات بسياري براي نهضت و مردم را در پي داشت. وي در اين ايام با برخي از دوستان خود روزنامة «انتقام» و «بعثت» را چاپ و منتشر مي نمود كه ماهيتي سياسي داشت و مسائل مهم آن روزها را تحليل مي كرد تا حوزه و روحانيت را از آنچه در اطرافشان رخ مي داد آگاه نمايد. در ادامه اينگونه فعاليتهاي سياسي بود كه آية الله شرعي توانست با تهيه يك دستگاه چاپ و تكثير، سخنرانيهاي مرحوم امام (قدس سره) را در ميان افراد انقلابي منتشر سازد كه يكي از شاخص ترين اين موارد چاپ و نشر سخنراني مشهور حضرت امام (قدس سره) در پانزدهم خرداد سال 42 مي باشد. پس از موضع گيري صريح امام (قدس سره) در برابر كاپيتولاسيون، آية الله شرعي با همكاري حجة الاسلام سيدمحمود دعايي اعلاميه آن مرجع نستوه را در اندك زماني چاپ كرد و در كمترين زمان ممكن به صورت هماهنگ در سراسر كشور توزيع نمود. پي گيري ساواك براي جستن عاملان اين حركت انقلابي منجر به بازداشت آية الله شرعي و جمعي از فضلا گرديد.

وي را ابتدا به زندان قزل قلعه و سپس به زندان قصر منتقل نمودند. در گيرودار همين دستگيري بود كه مأموران ساواك به سركردگي جلاد معروف آن يعني سرهنگ ازغندي به خانة آية الله شرعي يورش بردند. جلاد ساواك قصد ورود به اطاقي را داشت كه زنان خانواده در آن حضور داشتند و مي كوشيدند تا اسناد مربوط به روحانيون مبارز را براي مصون ماندن از اين هجوم ناگهاني به منزل همسايگان منتقل نمايند. سرهنگ ازغندي كه قصد داشت

با ايجاد ارعاب وارد اطاق شود با فرياد و سيلي خشم آهنگ آية الله شرعي روبرو شد. همين ابراز شجاعت موجب شد تا فرصت كافي براي پنهان سازي اسناد انقلابي فراهم آيد. شهيد حجة الاسلام محمدتقي شرعي در سالها بعد مي گفت: من شجاعت و شهامت را از آن سيلي كه پدرم در حال اسارت به جلاد ساواك نواخت، آموختم. آية الله شرعي در ايام هجرت حضرت امام (قدس سره) به نجف اشرف به سوريه رفت تا از آنجا به عراق برود و به ديدار امام (قدس سره) نائل شود.

هدف وي از اين سفر پرسش از امام (قدس سره) در باره شركت در انتخابات و چگونگي برخورد با اين موضوع در ايران بود. وي كه نتوانسته بود ويزاي عراق را تحصيل نمايد پرسش هاي خود را در سوريه در يك نوار ضبط نموده و آن را به همراه نامه اي كه با همفكري آية الله سيدمنيرالدين حسيني در قم تهيه و براي انتقال به سوريه در يك دستگاه راديو جاسازي شده بود توسط آقاي علي جنتي فرزند آية الله جنتي به دست امام (قدس سره) در عراق رسانيد و پس از مدتي كوتاه پاسخ امام (قدس سره) را مبني بر تحريم انتخابات دريافت نمود. آية الله شرعي با شروع سلسله دروس ولايت فقيه توسط مرحوم امام (قدس سره) در نجف، مجموعة نوارهاي اين دروس را پس از انتقال به قم با جمعي از دوستان مورد مطالعه و مباحثه قرار داده آن را منتشر ساختند. با شروع انقلاب اسلامي ايران و هجرت امام (قدس سره) از نجف به پاريس ارتباط تلفني وي با امام (قدس سره) برقرار گرديد و ايشان مطالب و نقطه نظرات

بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران را به وسيله يك شبكه گسترده و سرّي به كليه علما و فضلاي مبارز در سراسر كشور منتقل مي نمودند.

وي در هماهنگ سازي علماي بزرگ شهرستانها با نهضت اسلامي تلاش مضاعفي را بكار بردند كه از آن جمله مي توان به ملاقاتهاي ايشان با آية الله ارباب در اصفهان اشاره نمود. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران تمام تلاش آية الله شرعي اين مبارز خستگي ناپذير به حفظ و گسترش دستاوردهاي انقلاب اسلامي معطوف گرديد و در مسؤوليت هاي گوناگون تصوير روشني از فراست و شهامت و تلاش خداجويانه روحانيت حق طلب شيعي را به منصه ظهور رساند كه در پي به برخي از آن خدمات اشاره مي شود: الف: با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ستاد انقلاب اسلامي در قم ايجاد گرديد كه فرامين حضرت امام (قدس سره) را در رفع معضلات و مشكلات كشورابلاغ و پيگيري مي نمود.

آية الله شرعي با قبول رياست اين ستاد در روزهاي بحراني آغاز پيروزي، با همكاري آية الله شيخ محمد يزدي به رفع مشكلات مردم در اقصي نقاط كشور و دفع غائله هاي سياسي از جمله در گنبد و كردستان همت گماشت. زنده ياد شهيد چمران با حمايت همين ستاد مردمي و انقلابي آشوب كردستان را سامان بخشيد و نيروهاي اعزامي از جوانان غيور قم نيز غائله گنبد را پايان دادند آية الله شرعي در اين ستاد نمايندگاني را براي نظارت و تقويت عملكرد قوه قضائيه گسيل داشت و با صدور بيش از 13 هزار حكم به عنوان بازوي اجرائي حضرت امام (قدس سره) در سراسر كشور عمل نمود. ب: عده اي از مدرسين و فضلاي حوزه علميه قم در دوران استيلاي رژيم طاغوت با هدف حمايت

از مواضع سياسي حضرت امام خميني (قدس سره) و نشر افكار و آثار آن قائد بزرگ به تأسيس جامعه مدرسين همت گماشتند. آية الله شرعي در اولين سالهاي تأسيس جامعه مدرسين به پيشنهاد و درخواست آية الله رباني شيرازي به عضويت آن درآمدند و در تمام فعاليت هاي سياسي آن فعالانه شركت داشتند. آية الله شرعي تا هم اكنون از اعضاي جامعه مدرسين مي باشند. ج: با شروع جنگ تحميلي ايشان تمام توان و تلاش خويش را به تقويت جبهه هاي نبرد معطوف نمود و در تهيه تجهيزات انفرادي و جمعي براي رزمندگان و ارسال آنها به خطوط مقدم صميمانه كوشيد. فرزند ارشد وي حجة الاسلام محمدتقي شرعي كه از چهره هاي بسيار با استعداد و موفق حوزوي محسوب مي شدند و از اوان نوجواني در فعاليت هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي پدر خويش شركت مؤثر داشتند در روز ميلاد حضرت امام محمدتقي (ع) به فيض شهادت نائل آمدند.

حضرت آية الله شرعي اين داغ جانگداز را تحت الشعاع جشن شادي ميلاد با سعادت حضرت جوادالائمه (ع) قرار دادند و در آن سال و هر سال جشن ميلاد نهمين پيشواي معصوم (ع) را با شكوه خاصي برگزار نمودند بي گمان يكي از برازنده ترين القاب براي اين عالم مجاهد عنوان «ابوالشهيد» است و از همين حركت عاشقانه و عالمانه ميزان ارادت و اخلاص وي را به ساحت مقدس ائمه هدي (عليهم السلام ) به خوبي مي تواند دريافت. د: حضرت آية الله شرعي براي دو دوره به عنوان نماينده مردم قم به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند. در دوره اول از اعضاي كميسيون دفاع مجلس بودند و در طي آن دوره با همكاري ديگر اعضاي كميسيون، اساسنامة ارتش و

سپاه را تدارك ديدند. در اين دوره است كه ايشان سعي بليغي را براي حفظ و ارتقاي جايگاه ولايت فقيه در اساسنامه هاي نيروهاي مسلح بكار بردند و به اين مهم توفيق يافتند. در دورة دوم نمايندگي، وي به عضويت در كميسيون اصل 90 پيوست و 23 هزار پروندة راكد و جاري را در طي اين دوره به فرجام رساند.

تغيير اساسنامة كميسيون اصل 90 و اقتدار بخشيدن به اين كميسيون همراه با ساماندهي سيستم بايگاني و اداري آن از ديگر خدمات ماندگار ايشان محسوب مي شود. حضرت آية الله شرعي با توجه به توانايي و استعداد زنان در كسب علوم حوزوي و لزوم آموزش علمي و ديني براي آنان و نيز ارائه الگوي عيني در اين امر، در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به تأسيس مدرسه اي جهت آموزش حوزوي دختران دست يازيدند كه اين تلاش به رغم كارشكني هاي رژيم طاغوت و بي اعتنايي برخي از علماي آن عصر با مساعدت و همكاري شهيد آية الله قدوسي به نتايج موفقيت آميز رسيد. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران حضرت امام (قدس سره) هيأت موسسي را براي تشكيل حوزة علميه خواهران تعيين فرمودند كه حضرات آيات و حجج اسلام مشكيني ، فاضل، موسوي اردبيلي، جنتي، شرعي ، توسلي و شيخ حسن صانعي از زمرة اعضاي آن هيأت بودند. در اين دوره تلاش آية الله شرعي با پشتوانة تجارب قبل از پيروي انقلاب و همفكري ديگر اعضاي هيأت موسس به ايجاد جامعة الزهرا(س) انجاميد.

همچنانكه كوشش پيگير وي موجب ايجاد وحدت رويه و نظارت كامل شوراي عالي حوزه علميه بر حوزه هاي علميه خواهران شد. و: حضرت آية الله شرعي براي بي نياز كردن جامعه زنان در مراجعه

به پزشكان مرد و نيز ايجاد الگوي عيني در آموزش علوم پزشكي براي بانوان به تأسيس دانشگاه علوم پزشكي فاطميه قم مبادرت نمودند. ايجاد اين دانشگاه نتايج گوناگوني را در پي داشت كه از آن جمله مي توان با جذب تخصص هاي پزشكي در قم، فارغ التحصيل شدن بيش از پانصد پزشك زن در تخصصهاي گوناگون، ايجاد دانشگاهي تخصصي ويژة بانوان به عنوان ايجاد نمونه عيني و تحقق امكان پذيري نظام آموزشي همگن اشاره نمود. ز: با مراجعت حضرت امام (قدس سره) به قم و ازدهام هر روزة هزاران نفر از اقصي نقاط كشور، براي زيارت آن رهبر بزرگ در اطراف منزل ايشان، لزوم ايجاد مركز و مكاني جهت پذيرايي و رفاه اين زائرين، حضرت آية الله شرعي را بر آن داشت تا به ايجاد فضايي مناسب براي اسكان و پذيرايي مردم اقدام نمايد. به همين منظور با همكاري حجة الاسلام والمسلمين حاج سيدرضا برقعي «از مؤلفان كتب درسي آموزش و پرورش» به خريدن و مهيا نمودن زمين وسيعي با تأسيس امكانات رفاهي مبادرت ورزيد. امكانات و اماكن فراهم آمده را كه با گذشت زمان وسعت مي يافت بنياد ارشاد و رفاه امام صادق (ع) ناميد و به تهيه اساسنامه و تعيين هيأت امناء براي آن اقدام نمود.

اين مؤسسه آموزشي و رفاهي تا هم اكنون در تهران، قم، مشهد و تنكابن منشأ خدمات فراواني شده است. ح: مدرسه عالي قضايي قم كه پس از چند سال به دانشگاه قم تبديل گرديد و با همت و پايمردي رجل علمي و ديني ايجاد شده بود با توجه به سوابق خدمات فرهنگي و تأثيرگذاري حضرت آية الله شرعي درگسترش مراكز علمي و ديني،

ايشان از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم به عنوان يكي را از اعضاي هيأت امناي اين دانشگاه انتخاب شده و در طي 4 سال از راهبردها و تجربه ها و تلاشهاي مؤثر وي بهره مند گرديدند. ط: اوايل پيروزي انقلاب اسلامي برخي از خيرين با مساعدت و همكاري آية الله سيدعلي محقق براي تهيه مسكن جهت طلاب علوم ديني به تأسيس شهرك مهديه اقدام نمودند. شورايعالي مديريت حوزه هاي علميه هيأت امنايي را از بازاريان متدين و روحانيون دلسوخته براي ايجاد اين شهرك تعيين نمود كه حضرت آية الله شرعي از آن جمله مي باشد اين شهرك هم اكنون با بيش از هزار واحد مسكوني پذيراي طلاب ايراني و خارجي است تا در دوران تحصيل با آرامش خاطر به كسب علوم ديني بپردازند. شهرك مهديه با همت و تلاش هيأت امناء و پيگيري مداوم حجة الاسلام والمسلمين شيخ مهدي صباحي گسترش روز افزون داشته هم اينك دو هزار و هفتصد واحد مسكوني ديگر به همراه مراكز فرهنگي، آموزشي، رفاهي و بهداشتي در حال ساخت است. ي: قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نماز جمعة قم در مسجد امام اقامه مي گرديد و پس از پيروزي و توجه روز افزون آحاد مردم به شركت در اين عبادت سياسي، اقامة نماز جمعه در حرم مطهر حضرت معصومه (س) و سپس در دبيرستان امام صادق(ع) انجام مي پذيرفت.

لزوم ايجاد مصلاي وسيعي براي اقامه اين نماز عبادي و سياسي حضرت آية الله شرعي را بر آن داشت تا با همكاري و تلاش آقايان حاج حسن صبوري و حاج ابوالفضل عباسي به ايجاد مصلاي بزرگ قم اقدام نمايد. ايشان هم اكنون از اعضاي هيأت امناي ستاد اقامه نماز جمعه

قم مي باشند. ك: جمعيت مبارزه با فقر كه با نظارت آية الله حاج شيخ مرتضي حائري در قم تأسيس گرديده بود و آيت الله موسوي همداني و آقاي سيد محمود طباطبايي از اعضاي بسيار فعال آن بودند قبل از پيروزي انقلاب اسلامي نيز به وضع معيشتي فقرا و ايتام كمكهاي شاياني مي نمود. حضرت آية الله شرعي كه از اوايل تأسيس اين جمعيت به همكاري با آن پرداخته بود و با سخنراني هاي پرشور خويش آحاد مردم و خيرين را به ياري رساندن اين جمعيت تشويق و ترغيب مي كردند از آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري و سيد محمود طباطبائي خواستند تا براي ايتام ويژگي خاصي را قائل شوند.

اين پيشنهاد مورد قبول مؤسسين واقع گرديد و در اولين قدم زير نظر مرحوم آية الله حائري به انتشار قبض هايي مبادرت نمودند كه به جلب حمايت هاي مردمي براي ايتام اختصاص داشت. پس از آن، جمعيت سرپرستي ايتام قم توسط آقاي زاهدي به تأسيس مدرسه اي براي ايتام اقدام نمود حضرت آية الله شرعي كه از اعضاي هيأت امناي اين جمعيت مي باشند در جلب نظر شخصيت هاي علمي و ديني و مشاركت خيرين براي ساماندهي اوضاع معيشتي و تربيتي ايتام تلاش وافري را به منصه ظهور رسانده اند. ل: در اوايل جنگ جمعي از جوانان پرشور قم به تأسيس هيأتي براي عزاداري سالار شهيدان با عنوان حسينيه شهدا اقدام نمودند. اين گروه با برپايي چادري در فضايي باز به انجام مراسم عاشورا مبادرت كردند. اين حسينيه با حضور و مشاركت آية الله شرعي و جمعي از جوانان پرشور و انقلابي و همكاري مداح اهل بيت (ع) سيد احمد شمس از رونق خاصي برخوردار شد و هر ساله

بر امكانات آن افزوده گشت. شهيد حجة الاسلام محمدتقي شرعي در زمرة جواناني بود كه در اين حسينيه عاشقانه خدمت مي نمود. در طي سالهاي گذشته حسينيه شهداي قم موفق به ساختن بنايي مناسب در فضايي بسيار وسيع گرديد و حضرت آية الله شرعي با تعيين هيأت امنايي براي آن كوشيده اند تا اين حسينيه نيز مركزي براي تربيت جوانان در راه تعميق و گسترش ارزشهاي والاي شيعي گردد. در سال 1370 حضرت آية الله شرعي مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا را در مشهد مقدس تأسيس نمودند.

اين مؤسسه كه با انجام بيش از هشتاد پروژة تحقيقاتي خرد و كلان يكي از فعال ترين دفاتر پژوهشي كشور در حوزة علوم انساني است در كارنامة خود كاركرد بيش از يكصد و هفتاد نفر از اساتيد حوزه و دانشگاه را در طي يك دهه نشان مي دهد. پژوهشكده هاي معارف، جغرافيا، آينده شناسي، ادبيات و هنر از دفاتر اقماري اين مؤسسه بودند كه با تلاش پژوهشگران خويش به احياء تراث ادبي و ديني و نقد و نظر در حوزة جغرافياي انساني و آينده شناسي ايران و جهان مبادرت مي ورزيد. هزاران برگه تحقيقاتي به همراه دهها مقاله و كتاب از خروجي هاي علمي اين مؤسسه محسوب مي شود. اهتمام حضرت آية الله شرعي به ايجاد زيرساخت هاي علمي و فرهنگي و تهيه راهبردهاي اجرايي در حفظ و نشر معارف علوم موجب پديد آمدن «كانون تفكر» در مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا گرديد. اعضاي اين كانون كه بطور موازي با شوراي عالي پژوهش به تشكيل جلسه مي پردازند از مبرزترين اساتيد حوزه و دانشگاه مي باشند پايگاه اينترنتي اين مؤسسه براي پاسخگويي مستدل به شبهات معاندين مكتب علوي در شرف ايجاد است. حضرت آية الله شرعي

با تأسيس انتشارات تاسوعا زمينة پشتيباني چاپ و نشر آثار تحقيقاتي و فرهنگي مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا را فراهم نمودند. اين انتشارات تاكنون آثاري از تراث ادبي و ديني را به جامعه علمي ارائه نموده است

شريعت اصفهاني، فتح اللَّه

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1339 -1266 ق)، مرجع تقليد، فقيه اصولى، مفسر، متكلم و اديب امامى. معروف به شيخ الشريعه اصفهانى. نسب وى به محمدعلى نمازى شيرازى مى رسد. اصل وى از شيراز بود كه در اصفهان به دنيا آمد. در اصفهان از ملا عبدالجواد خراسانى، مدرس كبير، و ملا حيدر على اصفهانى و ملا احمد سبزوارى و ملا محمدصادق تنكابنى و حاج شيخ محمدباقر و ملا محمدتقى هروى اصفهانى درس خواند. سپسى به نجف سفر كرد و چندى از محضر حاج ميرزا حبيب اللَّه رشتى و شيخ محمدحسين فقيه كاظمين استفاده كرد. وى از دوستان و نزديكان سيد جمال الدين اسدآبادى بود. در نهضت استقلال، ضد انگليسى، عراق در كنار آيت اللَّه ميرزا محمدتقى شيرازى قرار داشت. در 1313 ق به حج رفت و بعد از مراجعت به درس و تاليف و فتوى پرداخت و مرجع تقليد اغلب شيعه ى اماميه ى گرديد. وى از شيخ محمد طه نجف و سيد مهدى قزوينى و صاحب «روضات الجنات» و برادرش ميرزا محمدهاشم چهارسوقى و شيخ محمدحسين فقيه كاظمى اجازه ى روايت داشت. محدث قمى از شاگردان وى بود. شيخ فتحعلى بن گل محمد حكيم برادگاهى لنكرانى نيز از خواص شاگردان وى بود كه «تقريرات» او را در چهار مجلد نگاشته است. از آثارش: «ابانه المختار فى ارث الزوجه من ثمن العقار»؛ «صيانه الابانه عن وصمه الرطانه»؛ «اصاله الصحه»؛ «افاضه القدير فى حل العصير»؛ «اناره الحالك فى قرائه ملك

و مالك»؛ حاشيه «فصول»؛ «قاعده ى صدور» يا «قاعده ى الواحد البسيط»؛ قاعده ى «ضرر»؛ قاعده ى «طهارت»؛ رساله اى در «صحاح» ششگانه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (334 -333 /5)، اعيان الشيعه (392 -391 /8)، الذريعه (6/25 ،104 -103 ،44/15 ،188/10 ،195/7 ،59/1)، ريحانه (207 -206 /3)، شرح حال رجال (175/6)، علماء معاصرين (124 -122)، فوائد الرضويه (345)، معجم المؤلفين (53 -52 /8)، مكارم الآثار (1819 -1816 /5).

شريعتي مزيناني، محمدتقي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو 1286 ق)، عالم دينى، استاد، محقق، مفسر و نويسنده. در مزينان متولد شد و تا هفده سالگى در زادگاهش، و در مدرسه ى مزينان، نزد پدر و عمويش به تحصيل پرداخت. سپس براى ادامه ى تحصيل به مشهد رفت و در مدرسه فاضل خان سكنى گزيد. نخستين استادش در اين مدرسه اديب نيشابورى اول بود كه دنباله ى مقدماتى را كه نزد پدر و عمويش آموخته بود، در محضر ايشان فراگرفت. بعد از فوت ايشان در خدمت اديب ثانى رسيد و در محضر اين دو استاد توانست مقدمات و ادبيات را به پايان برساند. فقه، اصول و فلسفه را نيز نزد اساتيد معروف مشهد مانند: آقا شيخ هاشم قزوينى ارتضا، ميرزا ابوالقاسم الهى، حاج شيخ محمود حلبى فراگرفت. شريعتى قوانين را نزد حاج شيخ كاظم دامغانى و «شرح لمعه» را نزد ارتضا و حاج ميرزا احمد مدرس يزدى معروف به حاج ميرزا احمد نهنگ فراگرفت. از ديگر استادان وى آيت اللَّه ميرزا مهدى اصفهانى بود كه فضلاى مشهد همه به محضر درس وى مى رفتند. از حدود 1310 ش فعاليت خود را در دبيرستان در سمتهاى مختلف آغاز كرد و تا آخرين دم از تدريس و ارشاد دانش آموز و دانشجو باز نايستاد... از

آثار وى: «فايده و لزوم دين»؛ «تفسير نوين»؛ «وحى و نبوت در پرتو قرآن»؛ «خلافت و ولايت»؛ «امامت در نهج البلاغه»؛ «اصول عقايد و اخلاق شريعتى»؛ «تاثير هنرهاى مسلمين بويژه ايرانيان در اروپا»؛ «عباسه خواهر هارون الرشيد».[1]

محقق، استاد.

تولد: 1286، قريه مزينان.

درگذشت: 31 فروردين 1366.

استاد محمدتقى شريعتى مزينانى، فرزند محمود روحانى، دوران طفوليت و نوجوانى را در روستاى خود گذرانيد و در همان جا فراگيرى منطق، فلسفه و فقه و اصول پرداخت.

در مدرسه ى فاضل خان، هم حجره ى برادرش شيخ قربانعلى شريعتى بود و به تحصيل علوم اسلامى مشغول شد. از جمله اساتيد وى بايد به آيت الله هاشم قزوينى و آيت الله محمدتقى اديب ثانى اشاره كرد كه نزد اديب ثانى دوره مطول و مغنى را به پايان رساند، قوانين را نزد حاج شيخ كاظم دامغانى، شرح لمعه را نزد ارتضا و حاج ميرزا احمد مدرس خواند، از اساتيد ديگر آن زمان وى ميرزاى اصفهانى بود.

از سال 1311 به تدريس در مدارس جديد مشهد پرداخت. معلمى را از مدرسه ى ملى شرافت آغاز كرد و تا سال 1313 ادامه داشت. بر طبق مقررات ادارى، صلاحيت علمى و شايستگى تدريس ايشان از سوى اداره فرهنگ تأييد مى شود و از اين پس (1314) در دبيرستان ابن يمين، به تعليم مى پردازد. چون فعاليت هاى ثمر بخش داشت، نظامت دبيرستان نيز به عهداش محول ميشود و كلاسهاى جديد دبيرستان را تأسيس مى كند. طبيعى است در آن زمان يك دبير يا مسئول دبيرستان كه پاى بند موازين شرعى بود، نمى توانست بعضى برنامه هاى خاص دولتى را اجرا كند و با دشواريهايى مواجه مى شد. در همين زمان شروع به ترجمه كتاب از عربى به فارسى نمود.

پس از شهريور سال 1320 كه

فعاليت هاى سياسى آزاد شده بود و حزب توده تبليغاتى را در ترويج كمونيسم بين جوانان آغاز كرده بود، وى نيز مبارزه با آنها را از كلاس درس (در دبيرستان شاهرضا و سپس فردوسى) شروع كرد و حتى ساعاتى بدون دريافت اضافه كار به تدريس ادبيات فارسى و عربى و شرعيات مى پرداخت. در همان سال ها بود كه به تدريس در دانشسرا- كه مركز فعاليت آن حزب شده بود- نيز مشغول گشت.

از ديگر مراكز آموزشى دولتى كه استاد شريعتى در آنجا به تدريس پرداخت، دانشكده ى الهيات و معارف اسلامى مشهد است كه از سال 1327 تأسيس شد، و بنا به دعوتى كه از وى به عمل آمد، تفسير سوره قرآن و نهج البلاغه را تدريس مى كرد و تا سه سال ادامه داشت.

سرانجام بنابر حكم اداره ى آموزش و پرورش خراسان، استاد محمدتقى شريعتى مزينانى در تاريخ بيست و دوم آبان 1341 پس از سى سال تدريس در دبيرستان هاى مشهد بازنشسته شد.

از ديگر فعاليت هاى ايشان مبارزه با انديشه هاى سيد احمد كسروى بود. استاد مجالسى را برگزار مى نمود. (سخنرانى ها، جلسات تفسير قرآن) ولى با افزايش برنامه ها، به پيشنهاد او و با توجه به نياز موجود از سال 1323 منزلى در كوچه چهارباغ مشهد براى تشكيل جلسات اجاره كردند. با نصب تابلوى «كانون نشر حقايق اسلامى» بر سر در آن، اين مركز تبليغى رسميت و تمركز يافت و برنامه آن منتشر شد. (كارنامه ى كانون در اسفند 1326 منتشر شد). در سال 1327 سخنرانى هاى فرهنگى در راديو مشهد داشت كه درباره ى «فايده و لزوم دين» بود كه بعدها با همين نام منتشر شد. در سال 1330 با «جمعيت هاى مؤتلفه ى اسلامى مشهد» همكارى داشت

و در اين مسير در انتخاب وكلايى براى دوره هفدهم مجلس شوراى ملى تلاش خود را نمود. در سال 1336 به اتهام همكارى با نهضت مقاومت ملى به مدت يك ماه و اندى دستگير و بازداشت شد. به اين ترتيب جلسات كانون تشكيل شد. پس از آزادى جلسات تفسير و سخنرانى وى در منزل آيت الله العظمى سيد محمدهادى ميلانى (1337 الى 1339) تشكيل مى شد. از سال 1337 الى 1340 در دانشكده الهيات و معارف اسلامى مشهد و نيز در مؤسسه وعظى و تبليغ به تدريس تفسير قرآن و نهج البلاغه مى پرداخت. در سال 1339 كانون نشر حقايق اسلامى دوباره شروع به فعاليت نمود.

در عاشوراى 1381- برابر با سوم تير 1340- براى عده اى از عزاداران، استاد سخنرانى نمود و اهداف قيام حسين (ع) را شرح داد. ولى سال بعد، پس از رسيدن دسته راه پيمايان به صحن عتيق، از سخنرانى استاد ممانعت به عمل آمد. و در سال 1342 قبل از محرم 1383 از شهربانى به وى تلفن زدند كه سازمان امنيت با اين برنامه موافق نيست. به اين ترتيب كانون تعطيل شد. در سال 1342 نامه اى از طرف هيئت مديره ى حسينيه ى ارشاد و مكتوب به خط استاد مرتضى مطهرى فرستاده شد (و با واسطه قرار دادن آيت الله ميلانى) كه وى براى سخنرانى به تهران روند. اين دعوت چنان بود كه چند شب سخنرانى تبديل به چهار سال و اندى شد.

علاوه بر حسينيه ارشاد، دو سه سال- هنگام حبس آيت الله سيد محمود طالقانى- در ماه رمضان اداره مجلس وعظ و تفسير مسجد هدايت به عهده وى بود و به اصرار جمعيتى به نام احباب الحسين (ع) به

گفتن تفسير قرآن و ارشاد آنان پرداخت. كتاب خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت كه شامل بحث هاى تحقيقى است، ثمره سخنرانى هاى هفتگى ايشان است كه طى بيست و سه جلد در حسينيه ى ارشاد ايراد كرده است (در اين كتاب آقايان استاد مرتضى مطهرى، محمدتقى شريعتمدارى نيز مطالبى دارند، 1339). تجديد طبع تفسير نوين، وحى و نبوت در قرآن و آثار قلمى ديگر نيز از ثمرات دوران اقامت در تهران است.

استاد محمدتقى شريعتى در ادبيات عرب و فارسى تبحر داشت و در گفتارش نكات فراوانى وجود داشت.

آخرين سخنرانى استاد شريعتى در حسينيه ارشاد در هفده آبان 1351 (عيد فطر 1392) بود كه پس از آن حسينيه توسط سازمان امنيت تعطيل شد. استاد در سال 1352 دستگير شد و يك سال و اندى در حبس بود. فرزند وى دكتر على شريعتى در بيست و نه خرداد 1356 در لندن درگذشت. پس از پيروزى انقلاب اسلامى براى اولين بار در شانزده فروردين 1358 در حسينيه ى ارشاد سخنرانى نمود. بين سال هاى 1358 الى 1360 به مناسبت هاى خاص سخنرانى هاى وى از راديو پخش مى شد.

از آثار اوست: آغاز وحى با تفسير سوره علق (تاريخ مقدمه 1340)؛ اصول عقايد و اخلاق شريعتى (چاپ اول 1321، چاپ هفدهم 1333) امانت در نهج البلاغه (1357)؛ تأثير هنرهاى مسلمين به ويژه ايرانيان در اروپا (زكى محمدحسين، ترجمه)، تعليمات دينى (قسمت اول، مخصوص كلاس اول دبيرستان، 1325)؛ تفسير نوين؛ جز سى ام قرآن (1346)؛ چرا حسين قيام كرد؟ (نشريه كانون نشر حقايق اسلامى، 1341)؛ ز نيرو بود مرد را راستى (نشريه كميته دبيران تعلميات دينى مشهد، به مناسبت اولين سمينار دبيران تعلميات دينى در مشهد، مرداد

1349؛ استاد در نشريه مقاله اى دارند)؛ عباسه، خواهر هارون الرشيد يا خوارى برمكيان (تأليف جرجى زيدان ترجمه استاد، بى. تا)؛ فايده و لزوم دين (نشريه دوم كانون نشر حقايق اسلامى مشهد، آذر 1329)؛ مبانى اقتصادى در اسلام (عبدالحميد جودةالتجار؛ ترجمه استاد، ششمين نشريه كانون نشر حقايق اسلامى مشهد، 1325)؛ مقدمه ى كتاب نيايش (دكتر آلكسيس كارل، ترجمه دكتر على شريعتى، 1339)؛ وحى و نبوت در پرتو قرآن (1349)؛ متن دو سخنرانى استاد به نام هاى «مهدى موعود امم» و «على شاهد رسالت» در دومين نشريه انجمن اسلامى دانشجويان مشهد در دى 1339 به چاپ رسيده است.

استاد محمدتقى شريعتى مزينانى عصر دوشنبه سى و يك فروردين 1366- برابر با بيست و يك شعبان 1407 ق. درگذشت. پيكرش در جوار امن الهى در مشهد حرم امام رضا (ع) درون غرفه اى از صحن آزادى به خاك سپرده شد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] شريعتى در نگاه مطبوعات (75 -73)، كيهان فرهنگى (س 1، ش 11، ص 9 -5)، مؤلفين كتب چاپى (223/2).

شريعتي، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

دكتر شريعتى در تاريخ (مقاله ى حاضر مفصلترين سالشمار زندگى دكتر شريعتى و اجمالى از تحقيق نويسنده درباره ى زندگى اوست كه در سال 1365 نوشته و سپس تكميل شد. در نگارش اين مقاله، علاوه بر رجوع به همه ى منابع زندگينامه ى شريعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزديك شريعتى، از اطلاعات شخصى دوستان نزديك شريعتى استفاده شده است. از اين رو پاره اى از اطلاعات مندرج در اين مقاله در هيچيك از منابع نيامده و جديد است. گفتنى است منابع زندگينامه ى شريعتى خالى از كاستى و نادرستى نيست و گاه اطلاعات ارائه شده در آنها متناقض است.اين گونه اطلاعات در

مقاله ى حاضر نيامده و يا صورت درست آن آمده است. آخرين نكته اينكه در مقاله ى حاضر به انتشار كتابها و ايراد سخنرانيهاى شريعتى اشاره نشده است.).

زندگى من، مجموعا، عبارت است از چندين برنامه ى پنج ساله. هميشه كارى شروع مى كرده ام و به اوج مى رسانده ام و آخر پنج سال درهم مى ريخته، هر بار از سر. از اول نوجوانى تا 28 مرداد 32 و سقوط دكتر مصدق و آغاز ديكتاتورى، پنج سال.

از اين دوره تا تشكيل نهضت مقاومت ملى مخفى، كه از 1337 به هم خورد و دستگير شديم، پنج سال.

از 38 تا 43؛ در اروپا پنج سال.

از 43 تا 48؛ دوره ى خاص آوارگى و زندان و مقدمه چينى و زمينه سازى دانشكده، پنج سال.

دوره ى كنفرانسهاى دانشگاهها و ارشاد، پنج سال، تا 51.

پس از آن زندان و خانه نشينى و خفقان پنج سال.

با مخاطبهاى آشنا، ص 262.

1312

پنجشنبه دوم آذر ماه، در روستاى كاهك، از توابع سبزوار، و در حاشيه ى كوير، زاده شد. زادگاه او را مزينان نيز گفته اند، از آن رو كه در مزينان باليد و نام خانوادگى او، در اصل، «مزينانى» است.

مادرش زهرا امينى و پدرش محمدتقى نام داشت. پدر و اجداد پدرى او در شمار عالمان و مدرسان دينى بودند.

1319

ورود به دبستان ابن يمين در مشهد.

1325

ورود به دبيرستان فردوسى در مشهد.

1327

به عضويت در كانون نشر حقايق اسلامى، كه پدرش پايه گذار آن بود، در آمد و از طريق آن با حقايق اسلامى آشنا شد.

1329

سيكل اول دبيرستان (كلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و به دانشسراى مقدماتى (تربيت معلم) وارد شد.

1331

دوره ى

دانشسرا را به پايان رساند و با دريافت ديپلم آن، به عنوان معلم در مدرسه كاتب پور، در منطقه ى احمدآباد مشهد، به تدريس پرداخت.

1331

انجمن اسلامى دانش آموزان و دانشجويان را پايه گذارى كرد و به مدت هشت سال، تا هنگام خروج از كشور براى ادامه ى تحصيل، مسؤوليت جلسات هفتگى آن را، كه سخنرانى و بحث و تحقيق درباره ى مسائل عقيدتى و مكتبهاى فلسفى و اجتماعى بود، برعهده داشت.

1331

در حمايت از نهضت ملى شدن صنعت نفت و دولت دكتر محمد مصدق و اعتراض به روى كار آمدن دولت قوام السلطنه، در يكى از روزهاى دهه ى آخر تير ماه دستگير و سپس آزاد شد.

1332

عضويت و فعاليت در نهضت مقاومت ملى.

1332

ثبت نام و شركت در كلاس ششم دبيرستان در رشته ى ادبى

1333

پايان تحصيلات دبيرستانى و دريافت ديپلم ادبى.

1334

هر هفته دوبار در راديو مشهد به سخنرانى پرداخت، عصر روز سه شنبه و جمعه.

1334 يا 1335

ورود به دانشكده ى ادبيات و علوم انسانى مشهد و تحصيل در رشته ى ادبيات فارسى.

1335

پايه گذارى انجمن ادبى و تصدى مسؤوليت آن. در اين انجمن بود كه شعر نو براى نخستين بار در محيط راكد و بسته ى خراسان قامت برافراشت.

1335

ازدواج با بى بى فاطمه (پوران) شريعت رضوى، خواهر شهيد على اصغر شريعت رضوى (در مقابله با ارتش روس در سال 1320) و شهيد مهدى (آذر) شريعت رضوى (در اعتراض به سفر نيكسون به ايران، در 16 آذر 1332).

1336

در پى حمايت نهضت مقاومت ملى از دكتر مصدق و اعتراض به معاملات نفتى تنى چند از اعضاى نهضت در تهران و مشهد، از مجمله شريعتى و پدرش، دستگير

شدند. شريعتى به مدت دو ماه در زندان قزل قلعه ى تهران حبس شد.

1337

تدريس در دبيرستان دخترانه ى مهستى در مشهد.

1337

با كسب مقام اول از دانشكده ى ادبيات و علوم انسانى موفق به دريافت ليسانس شد. پايان نامه ى تحصيلى او ترجمه ى كتاب در نقد و ادب، تأليف محمد مندور، بود.

1338

سفر به فرانسه براى ادامه ى تحصيل.

1338

به جوانان نهضت ملى ايران پيوست و با كمك دوستانش در اين گروه كوچك، اعلاميه هاى افشاگرانه اى عليه رژيم شاه منتشر ساخت.

1338

به سازمان آزاديبخش الجزاير پيوست و براى رهايى الجزاير از استعمار فرانسه به مجاهدت پرداخت. در نتيجه روزى پليس فرانسه به وى حمله و مضروبش كرد و بدين علت سه هفته در بيمارستان بسترى شد.

1338

تولد نخستين فرزندش، احسان.

1341-1339

همكارى با استادش لوئى ماسينيون، در گردآورى و ترجمه ى متون فارسى درباره ى حضرت فاطمه.

1339

به ايران بازگشت و همسر و فرزندش را به پاريس برد.

1340

در پى كشته شدن پاتريس لومومبا، رهبر آزاديخواهان كنگو، تظاهراتى از سوى سياهپوستان در مقابل سفارت بلژيك در پاريس برگزار شد. شريعتى در اين تظاهرات شركت كرد و با حمله ى پليس فرانسه دستگير و به زندان سيته افكنده شد. در آغاز دولت فرانسه قصد اخراج او را از آن كشور داشت، اما با حمايت قاضى دادگاه، اجراى حكم اخراج او را به حال تعليق گذاشت.

1340

شركت در كنگره ى كنفدراسيون دانشجويان ايرانى خارج از كشور در پاريس.

1341

در پى مرگ مادرش، زهرا، براى شركت در مجلس ترحيم او به ايران بازگشت و پس از چند روز دوباره به پاريس رفت.

1341

با انتشار مقاله اى به افشاگرى عليه

انقلاب سفيد شاه پرداخت.

1341

با كمك دوستانش جبهه ى ملى ايران (جبهه ى ملى دوم) را در خارج از كشور پايه گذارى كرد. سپس مسؤوليت انتشار مجله ى جبهه ى ملى به او واگذار شد و او مدتى مسؤول مجله ى ايران آزاد بود. شريعتى مقالات خود را در اين مجله با نام مستعار شمع، كه از سه حرف اول نام خانوادگى و نامش تشكيل شده بود، (شريعتى مزينانى، على) امضا مى كرد.

1341

با كمك دوستانش نهضت آزادى ايران در خارج از كشور پايه گذارى كرد.

1341

شركت و فعاليت در دومين كنگره ى كنفدراسيون دانشجويان ايرانى در خارج از كشور (كنگره ى وحدت)، در شهر لوزان سويس.

1341

تولد دومين فرزندش، سوسن.

1342

پايان تحصيلات دانشگاهى و گذراندن كلاسهاى جامعه شناسى در مدرسه ى تتبعات عالى و دريافت مدرك دكترا در تاريخ. برخى از استادان او عبارت بودند از: لوئى ماسينيون، ژرژگورويچ، ژاك برك و هانرى لوفور. پايان نامه ى دكتراى او تصحيح كتاب فضائل بلخ بود.

1342

تولد سومين فرزندش، سارا.

1343

به ايران بازگشت و در مرز بازرگان دستگير شد. خانواده ى او را در سر مرز به حال خود رها كردند و او را به اداره ى ساواك ماكو و سپس به زندان خوى و بعد از آن به زندان رضائيه بردند. سرانجام او را به تهران روانه كردند و مدت شش ماه در زندان قزل قلعه حبس شد.

1343

تقاضايش براى ترديس در دانشگاه رد شد. سرانجام با رتبه ى آموزگارى به تدريس در هنرستان كشاورزى (در روستاى طرق مشهد)، دبيرستان پسرانه ى ملكى و دبيرستان دخترانه ى ايراندخت پرداخت.

1344

به عنوان كارشناس وزارت آموزش و پرورش استخدام و به تهران منتقل شد و با دكتر بهشتى، دكتر

باهنر و سيد رضا برقعى، كه از مسؤولين بررسى كتب دينى بودند، همكارى كرد.

1344

سرانجام تقاضايش براى تدريس در دانشگاه پذيرفته شد و پس از موفقيت در امتحان استاديارى به سمت استاديار رشته ى تاريخ دانشكده ى ادبيات مشهد منصوب شد.

1345

آغاز تدريس در دانشگاه مشهد و استقبال بى نظير دانشجويان از درس هاى او، اين در حالى بود كه شريعتى در كلاس حضور و غياب نمى كرد. مهمترين درس او در دانشگاه، تاريخ تمدن و اسلام شناسى بود. كسى پيش از او از اصطلاح اسلام شناسى استفاده نكرده بود.

1347

سفر به روستاى كاهه و احداث پاركى در آن منطقه با همكارى مردم و كمك به روستاييان براى خريد وسايل كشاورزى.

1347

به كمك زلزله زدگان جنوب خراسان شتافت و تا يك هفته بدين كار مهم، اهتمام كرد.

1347

ممانعت ساواك از مسافرت شريعتى به عراق با دانشجويان.

1351-1347

به ايراد سخنرانى در دانشگاه هاى مختلف كشور دعوت و با استقبال بى مانند دانشجويان روبرو شد.

1351-1347

به تدريس و سخنرانى در مؤسسه ى حسينيه ى ارشاد دعوت و با استقبال فوق العاده ى مردم، بويژه جوانان و دانشجويان، مواجه شد. در درس ها و سخنرانى هاى شريعتى حدود چهار هزار نفر شركت مى كردند كه اين تعداد جمعيت بى سابقه بود. بر پايه ى برنامه ريزى شريعتى، حسينيه ى ارشاد داراى سه بخش (تحقيق، آموزش و تبليغ) و نه واحد سازمانى و هر بخش شامل چند گروه بود.

1348

نخستين سفر به حج و زيارت بيت الله الحرام با كاروان حسينيه ى ارشاد. در اين سفر دانشجويان خارج از كشور با شريعتى ملاقات و درباره ى فلسطين و نهضتهاى آزادى بخش با او مشورت كردند. سرانجام تصميم گرفته شد براى كمك به فلسطين پول جمع آورى شود.

1349

دعوت

از شريعتى براى شركت در كنگره ى بين المللى مذهب و صلح در ژاپن و عدم موافقت رئيس دانشكده ادبيات و علوم انسانى مشهد.

1349

با همكارى و تشويق دكتر شريعتى نمايش ابوذر در تالار رازى دانشگاه فردوسى مشهد اجرا و با استقبال فراوان مردم روبرو شد. متن اين نمايش اقتباس از كتاب ابوذر غفارى خداپرست سوسياليست، ترجمه و تأليف دكتر شريعتى، بود و به قلم رضا دانشور و با همكارى ايرج صغيرى فراهم شده بود. كارگردان اين نمايش داريوش ارجمند وبازيگر اصلى آن (در نقش ابوذر)، ايرج صغيرى بود. نمايش ابوذر نخستين مذهبى در ايران بود.

1349

دومين سفر به حج و زيارت بيت الله الحرام با كاروان حسينيه ى ارشاد.

1350

به دستور ساواك درسهاى شريعتى در دانشگاه در آستانه ى برگزارى جشنهاى دو هزار و پانصد ساله ى شاهنشاهى تعطيل شد. پس از برگزارى ها جشن ها نيز از تدريس شريعتى در دانشگاه جلوگيرى و او به بخش تحقيقات وزارت علوم و آموزش عالى منتقل شد. سپس حضور او در وزارت علوم نيز خطرناك دانسته شد و از او خواستند ديگر به محل كار نيايد و در خانه به تحقيق بپردازد.

1350

براى چندمين بار به ساواك احضار و از او خواسته شد شرح حالش را بنويسد.

1350

سفر به مصر براى ديدن اهرام سه گانه. (كتاب آرى اين چنين بود برادر رهاورد اين سفر است.)

1350

تولد چهارمين فرزندش، مونا.

1350

سومين وآخرين سفر به حج و زيارت بيت الله الحرام با كاروان حسينيه ى ارشاد. شريعتى در اين سفر به ايراد سخنرانى در كنگره ى اسلامى مكه دعوت شد، ولى سرانجام به اتهام شيعه ى غالى بودن از ايراد سخنرانى او ممانعت گرديد.

1350

در پى

اعدام چند تن از جوانان انقلابى، از جمله مسعود احمدزاده و مجيد احمدزاده و اميرپرويز پويان، كه شريعتى آنها را از نزديك مى شناخت، دو سخنرانى با عنوان شهادت و پس از شهادت، در حسينيه ى ارشاد و مسجد جامع نارمك ايراد كرد. در سخنرانى پس از شهادت اشاراتى به در خون تپيدن مبارزان و دعوت مردم به قيام شده است. پس از اين سخنرانى تظاهراتى در اطراف مسجد صورت گفت و پليس عده اى را دستگير كرد و شريعتى هم متوارى شد.

1351

نمايش ابوذر، با عنوان يك بار ديگر ابوذر، در حسينيه ى ارشاد اجرا و مانند قبل با استقبال فراوان مردم روبرو شد. چند دقيقه پيش از اجراى اين نمايش فردى ناشناس به حسينيه ى ارشاد تلفن زد و گفت زير سن نمايش بمب گذاشته شده است. آنگاه دكتر شريعتى پيش از اجراى نمايش به ايراد سخنرانى پرداخت و سخنان خود را چندان طول داد كه اگر بمبى در زير سن كار گذاشته شده باشد تنها او را از پا در آورد و به ديگران صدمه اى نرساند. پس از اجراى اين نمايش مردم به خيابان ريختند و شعار الله اكبر و با حسين و ديگر شعارهاى مذهبى دادند. اين نمايش را دهها هزار نفر ديدند و حتى عده اى از راديو و تلويزيون براى ضبط آن به حسينيه ى ارشاد آمدند. اما دكتر شريعتى با آن مخالفت كرد و گفت ابوذر متعلق به ايمان ماست، راهى به تلويزيون شاهنشانى نبايد داشته باشد.

1351

نمايش سربداران، به اهتمام گروه هنرى حسينيه ى ارشاد، در يك شب در حسينيه ى ارشاد اجرا شد و ساواك از تكرار آن جلوگيرى كرد.

1352-1351

مخالفت شخصيتهاى واپسگرا با افكار

و آثار شريعتى، چه از طريق نگارش كتاب و چه در سخنرانى هاى عمومى، بيش از پيش شدت يافت. واپسگراها چنين مى نمودند كه شريعتى فردى منحرف، اهل بدعت، منكر امامت و ولايت است و در حسينيه ى ارشاد دست بسته نماز مى خوانند و شهادت به ولايت على - ع - را از اذان و اقامه حذف كرده اند.

1351

سرانجام رژيم شاه تصميم گرفت حسينيه ى ارشاد را تعطيل كند، بويژه اين كه از چندى پيش به مناسبت ماه رمضان در پاره اى از مساجد تهران تبليغات وسيعى عليه شريعتى آغاز شده و زمينه ى مناسبى فراهم بود. بدين ترتيب پليس به محاصره ى حسينيه ى ارشاد پرداخت و پس از درگيرى با شاگردان و دانشجويان، عده اى را دستيگر و حسينيه ى ارشاد را تعطيل كرد.

1351

به اهتمام پاره اى از روشنفكران بازار و با حضور برخى از شخصيت هاى برجسته ى اسلامى مجلس جشنى در روز عيد فطر براى بزرگداشت دكتر شريعتى تشكيل شد. در اين مجلس يك جلد كتاب فاطمه، فاطمه است و سند و كليد يك دستگاه اتومبيل پيكان به او هديه شد.

1352-1351

در پى تعطيلى حسينيه ى ارشاد، شريعتى از تور ساواك گريخت و از آبان 1351 تا تير 1352 در خانه ى يكى از بستگانش در سر آسياب دولاب در تهران مخفى شد.

1352

ساواك در يك روز به منزل شريعتى و پدرش در مشهد و منزل برادر همسرش در تهران، حمله كرد. در حمله به منزل شريعتى مقدارى از كتابهاى او را به يغما بردند و در حمله به منزل پدر و برادر همسر شريعتى آن دو را دستگير كردند تا محل اختفاى شريعتى را از طريق آن ها بيابند و يا آنها را گروگان

بگيرند تا شريعتى خود را معرفى كند.

1352

اقامت خانواده اش در تهران.

1352

سرانجام دكتر شريعتى تنها چاره را در اين ديد كه خود را معرفى كند. بدين ترتيب در مهر ماه خود را به مركز ساواك تهران معرفى كرد و مدت هجده ماه در زندان بسر برد كه پانزده ماه آن را در سلول انفرادى بود و سه ماه ديگر آن با كسى همسلول بود كه رژيم او را براى كسب اطلاعات از شريعتى در سلول گماشته بود (بدين ترتيب دكتر شريعتى، روى هم رفته، پنج بار و به مدت دو سال و دو ماه بازداشت و زندانى شد. بازداشتگاه او در مشهد و ماكور، و زندان او در تهران و پاريس و خوى و رضائيه بود. همچنين وى، چنانكه گفته خواهد شد،همين مدت از عمر خود را، يعنى دوسال و دو ماه، از آغاز سال 1354 تا ارديبهشت 1356، تحت مراقبت و نظر ساواك بود. بيفزاييم كه وى به مدت نه ماه، از آبان 1351 تا تير 1352، مخفيانه زندگى مى كرد. بنابراين شريعتى، به روى هم، پنج سال و يك ماه از عمر كوتاه خويش را در بازداشتگاه و مخفيانه و زندان و تحت مراقبت گذراند.).

1352

چند ماه پس از زندانى شدن، از دانشگاه بازنشسته شد. سابقه ى خدمت او بيست و يك سال بود.

1356-1353

كتابهاى شريعتى از سوى رژيم شاه گمراه كننده و ممنوع دانسته شد و در پى آن از كتابخانه ها جمع آورى گرديد. بعد از اين (تا اواسط سال 1356)، به كتابهاى او اجازه ى چاپ داده نمى شد و با نامهاى مستعار على علوى، على سبزوارى، على سربدارى، على شريفى، على مزينانى، على زمانى، على سبزوارى زاده،

شيخ على اسلام دوست، محمدعلى آشنا، محمدعلى اثنى عشرى، محمد عبدالخطيب مصرى، م. رفيع الدين، شمع، احسان خراسانى، رضا پايدار، كمال الدين مصباح و...چاپ مى شد.

1353

سرانجام استاد محمدتقى شريعتى، پس از تحمل يك سال زندان، تنها به جرم پدر دكتر شريعتى بودن! از زندان آزاد شد.

1353

در آخرين روزهاى اين سال از زندان آزاد شد. آزادى او به علت فعاليتهاى دفاعى دوستان و شاگردانش در محافل بين المللى و تقاضاى ژاك برك از شاه بود. ژاك برك، استاد دانشگاه سوربن، كه شريعتى در پاريس شاگردش بود، با شاه در سويس، كه براى گذراندن تعطيلات زمستانى رفته بود، ملاقات كرد و از او خواست كه شريعتى از زندان آزاد شود.

1354

رژيم كه از دستگيرى و حبس شريعتى طرفى نبسته و نتيجه اى نگرفته بود، بر آن شد تا با او به طرز «علمى»! برخورد كند. بدين منظور كميته اى به نام «شريعتى شناسى» درست كرد كه در آن افرادى چون رضا عطارپور، معروف به حسين زاده، از مهره هاى برجسته و فعال ساواك، و تنى چند از محققان رژيم و زندانيان سياسى بريده، عضو بودند. كار اين كميته مطالعه ى آثار شريعتى و شنيدن نوار سخنرانى هاى او براى جعل كتاب و نوار به نام شريعتى بود.

1354

رژيم شاه براى وانمود كردن همكارى شريعتى با رژيم و براى تحقق هدف كميته ى شريعتى شناسى، كه مخدوش كردن چهره ى او به طرز علمى! بود، يك سلسله از درسهاى شريعتى را كه پيشتر با عنوان انسان، اسلام و مكتبهاى مغرب زمين منتشر شده بود، با عنوان مجعول «ماركسيسم، ضد اسلام» در روزنامه ى كيهان به چاپ رساند. در پى اين توطئه، شريعتى از طريق دكتر احمد صدر حاج سيد جوادى به

مسؤولان روزنامه ى كيهان اعتراض كرد و آنها عذر آوردند كه تقصيرى ندارند و ساواك اين مقاله را فرستاده است. سرانجام با اعتراض انجمن اسلامى دانشجويان آمريكا و كانادا و افشاگرى دوستان و شاگردان شريعتى اين توطئه ى رژيم افشا و خنثى شد.

1356-1354

تحت مراقبت و نظر ساواك قرار داشت و امكان فعاليت و سخن گفتن و منتشر كردن كتابهايش از وى سلب شد. خود مى گفت: نوع زندانم تغيير كرده و از زندانى دولتى به زندان خانه منتقل شده ام. در اين مدت چند بار به ساواك احضار شد و يا مقامات بلند مرتبه ى ساواك به صورت سرزده به خانه اش مى رفتند.

1355

پسرش را، كه از نظر امنيتى به علت ارتباط با جوانان مبارز به مخاطره افتاده بود و ممكن بود در پرونده ى او هم تأثير بگذارد، براى ادامه ى تحصيل به خارج از كشور فرستاد.

1356

به علت هجرتى كه در پيش داشت از عضويت در هيئت مديره ى صندوق خيره ى فاطمه ى زهرا در روستاى كاهه استعفا خواست. همچنين دو قطعه زمين را، كه در آن روستا داشت، از طريق آن صندوق، به مردم آنجا واگذار كرد.

1356

بر آن شد، به هر گونه كه شده است، از ايران هجرت كند. از اين رو چون دانست كه از كشور ممنوع الخروج است، سه راه را براى هجرت پيش بينى كرد: گرفتن دعوتنامه اى رسمى از مقامات دانشگاهى الجزاير براى تدريس در آنجا، خروج مخفيانه از مرز؛ گرفتن گذرنامه با نامى ديگر. هر سه راه به سعى دوستان شريعتى بررسى و، سرانجام، مشخص شد كه همه ى پرونده هاى شريعتى به نام على شريعتى يا على شريعتى مزينانى است و نه على مزينانى. حال آن كه نام

خانوادگى او، در اصل، و چنان كه در شناسنامه اش بود، مزينانى است و نه شريعتى يا شريعتى مزينانى. بدين ترتيب شريعتى از راه سوم وارد عمل شد و با تدبير ويژه اى به نام على مزينانى گذرنامه گرفت.

1356

در 26 ارديبهشت ماه به مقصد بلژيك هجرت خود را آغاز كرد. به هنگام توقف هواپيما در آتن، بدون هيچ برنامه ى قبلى و باحتمال قوى براى رعايت تدابير امنيتى، از هواپيما پياده شد و پس از يك روز با يك شبانه روز توقف در آتن با هواپيماى ديگرى به بلژيك رفت. سپس دو يا سه روز در بروكسل توقف كرد و از آنجا به انگستان رفت تا از همسر و فرزندانش، كه قصد پيوستن به او را داشتند، استقابل كند. در اين مدت چند روز به فرانسه رفت و سپس در شب 26 خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانواده اش ماند كه قرار بود 28 خرداد از تهران به مقصد انگلستان هجرت كنند.

1356

سه روز پس از هجرت شريعتى از كشور ساواك از غيبت او مطلع شد و سخت به تكاپو و تلاش افتاد تا شايد او را بيابد. سرانجام ساواك در اواسط خرداد ماه كشف كرد كه شريعتى با گذرنامه ى على مزينانى از كشور خارج شده است. از اين رو ساواك براى وادار كردن شريعتى به بازگشت و يا امتياز گرفتن از او، از خروج همسرش جلوگيرى كرد.

در روز 28 خرداد همسر و فرزندان شريعتى به قصد خروج از كشور روانه ى فرودگاه شدند. در آنجا اعلام شد كه خانم شريعت رضوى (همسر شريعتى)، ممنوع الخروج است. بدين ترتيب وى با فرزند خردسالش (مونا)، در ايران ماندند

و دو فرزند نوجوانش (سوسن و سارا)، به مقصد انگلستان و پيوستن به شريعتى از ايران خارج شدند.

1356

در 28 خرداد دو فرزند شريعتى به لندن رسيدند و شريعتى در فرودگاه به استقبال آنها شتافت و از آنجا به محل اقامتشان رفتند. ساعت هشت صبح يكشنبه 29 خرداد پيكر دكتر شريعتى را در آستانه ى در ورودى اتاق، كه پنجره اش باز شده بود، به پشت افتاده و در حالى كه بينى اش سياه شده و باد كرده بود افتاده و بى جان يافتند.

1356

سرانجام روزنامه هاى اطلاعات و كيهان پس از چند روز سكوت درباره ى درگذشت دكتر شريعتى، در سال 31 خرداد ماه اعلام كردند: مرحوم دكتر على شريعتى كه براى درمان ناراحتى چشم و كسالت قلبى خود به انگلستان رفته بود در آن جا بر اثر سكته ى قلبى درگذشت. همچنين در روزنامه ى كيهان دوم تير ماه آمده بود: دكتر شريعتى از مدتى قبل از بيمارى قلبى در رنج بود و سرانجام در 56/3/29 بر اثر آخرين حمله ى قلبى بدرود حيات گفت. حال آنكه شريعتى در سراسر عمر خود حتى يك بار هم به پزشك قلب رجوع نكرده بود. او نه براى «كسالت قلبى» خود به انگلستان رفته بود و نه از «مدتى قبل» بيمارى قلبى داشت. شريعتى پس از آزادى از آخرين زندان، به اصرار برخى از دوستانش، كه از سيگار كشيدن او نگران بودند، نوارى از ضربان قلب او توسط دكتر محمود فرهودى، كه اينك گواه هستند، برداشته شد. نتيجه ى كارديوگرافى رفع هر گونه نگرانى كرد و نشان داد كه شريعتى از ناحيه ى قلب كاملا سالم است.

1356

گروهى از اعضاى ساواك، به سرپرستى يك افسر امنيتى، براى

تصاحب پيكر شريعتى و انتقال آن به ايران، وارد لندن شدند. نقشه ى رژيم شاه اين بود كه پيكر شريعتى را در برنامه اى «دولتى» و با حضور مقامات رسمى كشور به ايران حمل كنند و با برگزارى مجلس بزرگداشت او و احترام صورى، خود را بى گناه نشان دهند. سرانجام به همت خانواده و دوستان شريعتى و دانشجويان خارج از كشور و اعضاى نهضت آزادى ايران در خارج از كشور، كليه ى نقشه هاى رژيم نقش بر آب شد و وكيل احسان شريعتى از دولت انگليس خواست پيكر پدرش به مأموران ايران تحويل داده نشود.

1356

پيكر شريعتى در بعدازظهر جمعه سوم تير ماه، با مشاركت صادق قطب زاده، عبالكريم سروش و كمال خرازى، غسل داده و كفن شد. آنگاه امام جماعت مسجد هامبورگ، حجت الاسلام محمد مجتهد شبسترى، و تنى چند از دوستان شريعتى، بر پيكر او نماز گزاردند.

1356

خانواده و دوستان شريعتى، پس از گفتگوهاى فراوان، بر آن شدند پيكر شريعتى را در زينبيه دفن كنند. بدين ترتيب در روز يكشنبه، پنجم تير، پيكر شريعتى از لندن به دمشق منتقل شد. در آنجا امام موسى صدر، دوستان شريعتى و بزرگان سورى و لبنانى و فلسطينى بر پيكر او بار ديگر نماز گزادند و پس از طواف در حرم حضرت زينب - س - در كنار آن حضرت به خاك سپردند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

شريفي حسيني، ابوالفتح

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 976 ق)، متكلم، محدث، فقيه و مفسر امامى. معروف به امير ابوالفتح شرقه. از خانواده اى شيرازالاصل و سنى مذهب در ماوراءالنهر متولد شد. وى نزد عصام الدين ابراهيم اسفراينى و جامى تلمذ كرد. امير ابوالفتح چون به مذهب شيعه گرويد به اردبيل رفت و در

آنجا به تحقيق در فقه شيعه پرداخت و تا پايان عمر در اين كار بود. از آثار وى: «آيات الاحكام» به نام «تفسير شاهى»؛ «اصول الفقه»؛ «تاريخ الصوفيه»؛ «تحقيق معنى الاقوال الشارحه فى المنطق»؛ «حاشيه الكبرى»؛ حشايه ى «شرح المطالع»؛ «صفوه الصفاء». استاد نفيسى در «تاريخ نظم و نثر» و دكتر صفا در «تاريخ ادبيات در ايران» وى را از شاگردان موسى بن محمد قاضى زاده ى رومى دانسته و تاريخ وفاتش را 950 ذكر كرده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (394/2)، تاريخ ادبيات در ايران (252/5)، تاريخ نظم و نثر (374 -373)، دانشنامه ى ايران و اسلام (972/7)، الذريعه (346 -345 ،314 /21 ،49/15 ،133 ،59/6 ،277/4 ،261/3 ،202/2 ،41/1)، ريحانه (220/3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 176/10).

شعار، يوسف

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حاج يوسف شعار (1320 - 1394 ق), از مفسران و مدرسين علوم قرآن كريم معاصر.

تفسير مورد بحث در يك مجلد به زبان فارسى و شيوه استدلالى شامل بخشى از قرآن كريم است.

م_ؤلف در اين اثر آيات مشكله قرآن كريم را گردآورى نموده سپس به تفسير و تاويل آنها پرداخته است.

اين كتاب در تبريز طبع گرديده است.

م_ؤل_ف داراى آثار ديگرى بدين شرح است : 1) محكمات و متشابهات در قرآن، و آن در يك جزء به زبان فارسى و شيوه استدلالى در تفسير و تاويل آياتى از قرآن كه مورد نظر مؤلف بوده است.

اين كتاب در تبريز طبع شده است.

2) تفسير سوره جمعه و منافقون، در يك مجلد به زبان فارسى و شيوه استدلالى و خطابى است.

م_ؤل_ف اين اثر را به تفسير سوره هاى جمعه و منافقون اختصاص داده و به تفسير و تاويل آيات اين دو سوره پرداخته

است.

اين تفسير نيز در تبريز به چاپ رسيده است.

3) مقدمات تفسير, در يك جزء به زبان فارسى است.

م_ؤل_ف در اثر خويش به كليات علوم قرآن كريم پرداخته و مدخل تفسير مى باشد و در تبريز چاپ شده است.

منابع زندگينامه :تفسير و تفاسير جديد, 37, 200; فهرست كتابهاى چاپى فارسى، 1/1385 به بعد; مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، 6/894.

شفيعي دارابي، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد حسين شفيعي دارابي

محل تولد : دارابكلاء

شهرت : شفيعي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيد حسين شفيعي دارابي در حدود سال 48 وارد حوزه علميه جعفريه زادگاه خويش روستاي دارابكلاء ساري شدم سپس براي ادامه تحصيل به حوزه علميه مشهد رفتم نزديك به سه سال در جوار حرم ملكوتي امام رضا به فراگيري علوم مختلف ادبيات منطق و فقه واصول اوليه پرداختم در سال تحصيلي 54 از مشهد الرضا به جوار كريمه اهلبيت و حوزه علميه قم منتقل شدم از آن پس تا به حال در اين شهر مقدس مشغول به تدرس ، تدريس و تحقيق مي باشم پس از ورود به قم احساس كردم بايد تقويت بنيه علمي ام بخشي از ادبيات و منطق را مرور كنم و از محضر اساتيد خوش آوازه آن زمان از قبيل مرحوم مدرس افغاني ، عرفاني و ... بهره بردم سپس به فراگيري كتب مربوط به فقه و اصول شرح لمعه ، اصول فقه مظفر ، رسايل و مكاسب شيخ انصاري ، كفايه الاصول مرحوم آخوند خراساني و فلسفه و منطق و ... پرداختم و از محضر اساتيد بزرگواري همچون آيات ستوده ، پاياني ، سيد علي محقق داماد ، سيد مصطفي

محقق داماد ، سيد حسن شجاعي ، شيخ يحيي انصاري شيرازي ، دكتر احمد بهشتي ، دوزدوزاني ، موسوي تهراني ، سيد ابوالفضل موسوي تبريزي بهره جستم پس از آن در كلاس درس اساتيد خارج شركت نمودم ، از سال 62 به بعد تدريس يك دوره اصول آيت الله العظمي شيخ جواد تبريزي را درك كردم در مباحث فقهي نيز خارج زكوه را از كلاس درس آقاي منتظري كه خداوند عاقبتش را به خير كند و از اطرافيان و مشاوران ناباب نجاتش دهد استفاده نمودم خارج دو كتاب معظم فقهي يعني خمس و حج را از محضر حضرت استاد آيت الله جوادي آملي بهره بردمدر كنار دروس رايج در حوزه يعني فقه و اصول و ادبيات با شركت در كلاس درس اسفار آيت الله جوادي آملي و درس هيئت آيت الله حسن زاده آملي با كلياتي از فلسفه و نجوم اسلامي آشنا شدم همچنين از مباحث تفسيري و اعتقادي و اخلاقي فرزانگاني همچون مرحوم آيت الله مشكيني ، آيت الله مكارم شيرازي ، آيت الله جعفر سبحاني ، آيت الله ابراهيم اميني ، آيت الله اصفهاني و ... با لطف و عنايت الهي در برنامه امتحان عمومي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط شهيد مطهري در حوزه علميه برگزار شد شركت كردم ودر قدم اول جزء 200 نفري بودم كه در امتحان كتبي قبول شدم ، سپس در مصاحبه ايكه خود آن شهيد بزرگوار به عمل آورد شركت نمودم و جزء شصت نفري بودم كه قبول شدم سرانجام در دوره آموزشي كوتاه مدت شركت كردم تا در كنار ديگر عزيزان با دانشهاي غير حوزوي آشنا

گشتم كمتر از 2 هفته از زمان تشكيل اين كلاسها گذشته بود كه حادثه عظيم شهادت شهيد مطهري رخ داد ولي شاگردان و دست پروردگانش راه را ادامه دادند و ما را ياري رساندنددر ادامه راه با سلسله مباحث و برنامه هاي مفيد و كلاسيك و منظم فرزانه روزگارمان حضرت استاد آيت الله مصباح يزدي آشنا گشتم پس از آزمون وارد برنامه آموزشي موسسه در راه حق ، سپس بنياد فرهنگي باقرالعلوم و از محضر اين شخصيت بزرگوار شيعه و برنامه هاي آموزشي مورد نظر ايشان بهره هاي فراوان بردم بايد بگويم حيات علمي اينجانب بيش از هركس موهون زحمات و راهنماييهاي اين استاد گرانمايه بوده و مي باشد ناگفته نماند در طول سه سالي كه در مشهد بودم با حضور در بحث تفسيري و نماز جماعت مسجد كرامت به امامت مقام معظم رهبري و جلسات شهيد هاشمي نژاد در محل كانون بحث و انتقاد ديني و نيز كلاس تفسيري عارف صمداني حضرت آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني بهره ها بردم در كنار فراگيري علوم مختلف از محضر اساتيد بزرگوار به تدريس دروس مربوطه علاقه وافري داشته ام بدين جهت تمام متون درسي حوزه از جامع المقدمات تا رسايل و مكاسب را در اين مدت تدريس نموده ام گاه درمدارس تحت برنامه شوراي مديريت شهيدين و عترت گاه در مراكز علمي ديگر جامعه الزهرا و غيره و گاه به صورت انفرادي و سالها به صورت دروس عمومي مدرس3 و 4 دارالشفاء به تدريس علوم مختلف پرداختم سالهاي پيش از پيروزي انقلاب و پس از ماجراي انقلاب فرهنگي سالها در دانشگاه صنعتي امام باقر تهران و

دانشگاه آزاد اسلامي بروجرد به تدريس معارف اسلامي فلسفه اخلاق و تاريخ اسلام تاريخ سياسي ايران پرداختم در كنار تدريس با توفيق الهي توانسته ام چندين كتاب و مقاله را به چا پ برسانم پاره اي از مقالات، از مقالات ممتاز شناخته شده اند به لطف پروردگار از جمله طلاب موفق در عرصه خطابه و سخنراني مي باشم تا به حال در شهرهاي بزرگ و كوچك حدود 20 استان كشور مسافرت تبليغي داشته ام سالهاست كه به عنوان مبلغ بعثه خطيب و سخنران در ايام عمره مفرده به مدينه و مكه اعزام مي شوم در همين راستا در دو ماه رمضان به روسيه و ازبكستان اعزام شدم و بارها قبل از خطبه هاي نمازجمعه قم دفتر مقام معظم رهبري در قم دفتر آيت الله مكارم ، حرم مطهر حضرت معصومه مدرسه فيضيه ، حرم مطهر امام رضا به ايراد خطبه و سخنراني پرداخته ام .

شفيعي، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين شفيعي

محل تولد : فريدن

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

سال 1337 در بوئين مياندشت از توابع شهرستان فريدن اصفهان بدنيا آمدم. پس از گذراندن تحصيلات ابتدائي در زادگاهم ، در سال 1350 به موجب انسي كه با قرآن داشتم با حوزه آشنا شدم و در سال 1352 به حوزه علميه قم راه يافتم.بخش اعظم دروس سطح را در مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني(قدس سره) فرا گرفتم و از اساتيدي چون آيات عظام طالقاني ، استادي ، صلواتي ، مقتدائي و تهراني بهره بردم . بخش ديگر دروس سطح را در خدمت اساتيد بزرگوار: اعتمادي و مرحوم آيت الله ستوده بوده در محضر

آيت الله اميني و جناب دكتر بهشتي با علوم عقلي آشنا شدم .در سال 1365 در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت جستم . سال 1370 نقطه عطفي در زندگي علمي من بود ، زيرا به توفيق الهي ، مفتخر شدم در جلسات خصوصي درس تفسير حضرت استاد كه براي پاسخگويي به شبهات تفسيري تشكيل مي شد حضور يابم و مباحث عميق تفسيري را از معظم له فرا بگيرم . به موازات تدرس به تدريس نيز ابتدا به صورت خصوصي و سپس در برخي مدارس مي پرداختم . در تدريس به توصيه حضرت استاد بيشتر تفسير و علوم قرآني را مورد توجه قرار دادم . همزمان به كارهاي تحقيقاتي نيز روي آوردم . تصحيح برخي متون نسخه هاي خطي جزو كارهاي اوليه اينجانب بود . به توصيه يكي از دوستان فاضل و محقق رسما" نخستين مقاله خود را به رشته تحرير در آوردم كه در يكي از مجلات قرآني به چاپ رسيد . در سال 1373 به موسسه" اسرا " راه يافتم و به تدوين ، نگارش و تنظيم كتب حضرت آيت الله جوادي آملي پرداختم . طي اين مدت ، از تاليف مقاله، مشاوره دادن و فعاليتهاي تبليغي نيز غافل نبودم و در فرصتهاي پيش آمده رسالت ترويج مكتب اهل بيت (عليهم السلام) را با قلم و بيان به دوش مي كشيدم. در همين ارتباط از سال 1363 مسئوليت امامت موقت جمعه زادگاهم را نيز پذيرفتم و گهگاه در برنامه "بر كرانه نور" راديو معارف پاسخگوي سوالات دروس تفسير حضرت استاد جوادي آملي هستم. هم اكنون علاوه بر تدريس در دو موسسه

قرآني نيز مشغول انجام وظيفه هستم .

شفيعي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

على شفيعي

محل تولد : قوچان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1349/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1349 در روستايي از توابع شهرستان قوچان – به نام گزكوه – متولد شدم – در خانواده اي مذهبي و كشاورز، تحصيلات ابتدايي را در همان روستا به پايان رساندم و براي ادامه تحصيل به شهرستان قوچان آمدم كه تا پايان سوّم راهنمايي در مدرسه شهيد بهشتي به تحصيلات خويش ادامه دادم. تقدير و پاره اي پس زمينه هاي ذهني و تربيت هاي خانودگي علاوه بر برخي اتفاقات در دوران تحصيلات راهنمايي ام مسير زندگي ام را تغيير داد و در سال 1363 همراه با دو نفر از دوستان دوران تحصيل به حوزه علميه قوچان رفتم دروس ابتدائي حوزه را نزد اساتيد ي همچون حجت الاسلام : غلام محسين دلاور – حسن وطنخواه – جعفر ابراهيمى-سيد احمد صفويان – محمد مروج و محمد شريعتي شروع كرده و به فرجام رساندم . در سال 1367 با شركت در امتحانات ورودي حوزه علميه خراسان وارد مشهد شدم. در مشهد ابتداء به دروس اساتيد گرامي چون فقيه سبزواري – صالحي – واعظي – نصراللهي – سيدان – رضازاده – اشرفي شاهرودي رفته و سطح را در محضر ايشان تلمّذ كردم و از هريك به فراخور خصوصيات اخلاقي و رفتاري بهره ها بردم.

در مشهد در مدارس علميه امام زين العابدين(ع) – مدرسيه علميّه سيّد خندان – مدرسه علميه آيت الله خوئي سكونت داشتم و همزمان در مدرسه علميه امام زين العابدين(ع) (نيشابوري ها كه البته مدتي بعد از آمدنم به قم متوجه

شدم تعطيل شد) به تدريس تهذيب المغني و سيوطي پرداختم.با پايان يافتن دروس سطحي در محضر استاد گرانقدر مرحوم مهدوي دامغاني حضور يافتم و شروع درس خارج فقه را با ايشان تجربه كردم – وي از شاگردان مبرّز مرحوم آيت الله ميلاني و داراي روحيات معنوي و عرفاني عجيبي بود كه فرصت ذكرشان نيست – خارج نكاح را با ايشان شروع كردم و تا پايان حضورم در مشهد يعني حدوداً سه سال اين بهره گيري ادامه داشت.

چند سال حضورم در مشهد مقدس همراه بود با آشنا شدنم با فضاهاي جديد فكري و حضورم در هيئت تحريريه روزنامه توس – چاپ مشهد – كه بعد از مدتي دبير صفحه حوزه و انديشه آن روزنامه شدم.بشتر مقالاتي كه منتشر كردم مربوط به همين دوران بوده است.در سلا 1375 به قم عزيمت كردم. در ابتداي ورود به قم با حضور در درس خارج فقه و اصول آيات عظام وحيد خراساني – حاج شيخ جواد تبريزي(ره) – شيخ جعفر سبحاني و ناصر مكارم شيرازى در نهايت با توجه به برخي معيارهاي شخصي خويش به درس آيت الله محمدعلي گرامي رفته و تا سال 1383 به مدت نزديك 73 سال از محضر ايشان بهره بردم مكاسب محرمه و برخي مباحث جديد را كه در مكاسب محرمه اشاره مرحوم شيخ نبوده و بيع را نزد ايشان تحصيل و به پايان بردم.همزمان در درس تفسير و خارج آيت الله دكتر محمدصادق تهراني حاضر مي شدم و استفاده مي كردم.

تحصيل در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني و آشنائي با انديشه هاي فقهي اصولي امام خميني(ره) – موسسه تنظيم و نشر آثار –

از ديگر مراحل زندگي نامه علمي ام بود. كه پايان نامه مركز تخصصي ام آمده براي دفاع است.حضور در پژوهشكده فقه و حقوق و دبير اجرايي گفت و گوهاي پژوهشكده سبب شد در تدريس خود نظم و انضباطي مناسب با فعاليت فوق بدهم و كه سبب شد درس فقه آيت الله گرامي را تكر و پي درس اصول استاد لاريجاني و درس فقه آيت الله صانعي بروم.دبير اجريي گفت گوهاي – حق و حكيم –آسيب شناسي فقه و قانون گذاري – اصول فقه حكومتي – احتياط مباني دگرها و ريشه ها و ... سبب شد همكاري ام با پژوهشكده فقه و حقوق تداومي تعريف يافته تر پيدا كمند و در سال 1383 به عنوان مدير دفتر پژوهش آن پژوهشكده انتخاب شدم.مديريت دفتر پژوهش سبب آشنايي با فضاهاي علمي جديدي شد كه اين همكاري نهايتاً به عضويتم در هيئت علمي پژوهشكده انجامدي كه ادامه دارد.در مدت حضورم در قم به همكاري علمي و اجرايي با مراكزي همچون راديو معارف، نمايندگي رهبري در جهاد سازندگي سابق تهران مركز فرهنگ و معارف قرآن پرداخته ام و در مدارسي همچون معصوميه و شهيد صدوقي به تدريس علوم قرآني اشتغال داشته ام.

شكراني، رضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران رضا شكراني

محل تولد : خميني شهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب در سال 1340 هجري شمسي در خميني شهر اصفهان متولّد شدم و در خرداد 1359 ديپلم خود را گرفتم. شركت فعال در محافل مبارزه با رژيم ستمشاهي از بزرگترين توفيقات الهي بود كه طي سال هاي قبل از انقلاب نصيب من شد. با آغاز جنگ تحميلي و بسته

شدن دانشگاهها در پاييز 1359 به امر امام (ره) به خدمت سربازي درآمدم و از آنجا داوطلبانه به جبهه هاي جنگ رفتم. با پايان خدمت سربازي در پاييز 1361 باز بلافاصله از طريق بسيج به جبهه هاي جنگ رفتم و در عمليات والفجر مقدماتي مجروح شدم. همزمان با طي دوران نقاهت، در بهار 1362 در اولين كنكور سراسري پس از انقلاب فرهنگي، شركت كردم و در اوّلين رشته انتخاب خود يعني دبيري الهيات دانشگاه تهران پذيرفته شدم. در تابستان 1366 دوره كارشناسي را به اتمام رساندم و همزمان در آزمون كارشناسي ارشد دانشگاه تهران شركت نمودم و به عنوان نفر اول آزمون كارشناسي ارشد رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران پذيرفته شدم. در پاييز 1369 با دفاع از پايان نامه خود كه "استخراج مباحث تفسير سيد مرتضي (ره)" از كليه آثار او و تحقيق و ترجمه بخشي از آن بود، فارغ التحصيل شدم. علي رغم درخواست موكد مدير گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه تهران، جناب دكتر سيد محمد باقر حجتي، مبني بر اشتغال به تدريس در آن گروه، تدريس در دانشگاه اصفهان را انتخاب نمودم. بر اين اساس در سال 1370 به عضويت هيات علمي گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه اصفهان درآمدم و در همين سال با تني چند از دوستان دوران تحصيل، رشته الهيات را در دانشگاه اصفهان راه اندازي نموديم و دو سال بعد به گروه الهيات رفتم. در سال 1373 با فراهم آمدن امكان تحصيل در دانشگاه ليدز انگلستان قصد ادامه تحصيل در دكتراي زبان شناسي با تكيه بر زبان قرآن را داشتم كه به علت ابتلاء به بيماري

ديسك از عزيمت به انگلستان بازماندم. به همين دليل در سال 1365 به تحصيل در مقطع دكتراي زبان شناسي همگاني مشغول شدم اما پس از يك سال تحصيل در اين رشته، با پذيرش در آزمون دكتراي علوم قرآن، به تحصيل در رشته دكتراي علوم قرآن دانشگاه تهران مشغول شدم و سرانجام با دفاع از رساله دكتري خود با عنوان «تحليل ساخت هاي نحوي قرآن» در مقطع دكترا فارغ التحصيل شدم. همزمان با تحصيل در دبيرستان و دانشگاه به صورت جنبي دروس حوزوي را نيز تا اواخر سطح به همراه يك دوره فلسفه و كلام فرا گرفتم.

شمس الدين، محمدحسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمدحسن شمس الدين

محل تولد : مسجد سليمان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيد محمد حسن شمس الدين در سال 64 پس از اخذ ديپلم وارد حوزه علميه مقدس در اراك شدم و دو سال مقدمات را در آنجا بودم و سال سوم يعني 67 به حوزه علميه مقدسه قم آمدم تا بحال اين توفيق را دارم در سال 68 در مقطع كارشناسي به دانشگاه شهيد بهشتي تهران رفته و با رشته ادبيات عرب را در سال 1372 فارغ التحصيل شدم. در سال 1375 موفق به سطح سه حوزه شدم و همزمان سال وارد دروس تخصصي حوزه شدم كه 2 سال آن در دفتر تبليغات و چهار سال در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني سطح چهار را با پايان نمه آفرينش در قرآن و عمدين به پايان رساندم در طول اين سالها در مراكزي همچون آموزش و پرورش و دانشگاه آزاد و پيام نور واحد نراق و ساوه و سپاه

تديس داشته ام و در بخش تحقيق و بررسي علمي در موسسه دائرة المعارف فقه اهل بيت و پژوهش مركز تحققاتي قضائي و مركز تحقيقاتي امام حسن عسكري عليه السلام چند سالي مشغول بوده كه حاصل آن كتب و مقالاتي بودكه نوشتم.

شمس القراء، عبدالغفور

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

از اساتيد فن قراءت و تجويد در اصفهان، و در اين اواخر استاد مسلم و وحيد به شمار مى رفت. در مسجد آقا نور جلسه ى قراءت منعقد نموده، و در برخى از منازل و مساجد ديگر نيز جلساتى داشت. عموم قراء كنونى اصفهان از شاگردان او مى باشند.

در شب سه شنبه 18 شوال 1383 به سن قريب به نود وفات يافته، در تخت فولاد مدفون گرديد.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)

شوشتري، عبدالقائم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حقير در روز نيمه ذي الحجه ي سال 1365 ه_ .ق، روز تولد امام دهم حضرت علي بن محمد الهادي عليه السلام، در شهر قوچان متولد شدم. سير و سلوك بنده از اينجا شروع شد: حدود 13 ساله بودم كه حس خداجويي در من بيدار شد، با كمال تشنگي از خود مي پرسيدم راه وصال حضرت باري تعالي چيست؟ در سال 1339 شمسي بنده طلبه شدم و در مدرسه نواب مشهد مشغول تحصيل گرديدم و در كنار درس و بحث حوزوي به مطالعه كتبي كه درباره اديان و مذاهب و طرائق بود، مطالعه و تحقيق مي نمودم. نخستين استاد اخلاق بنده، مرحوم آيت الله شيخ مجتبي قزويني احمدي سينائي بود كه ايشان مؤكداً به تخليه و تحليه 1 كه مقدمه تزكيه نفس است توصيه مي فرمودند. طي يك مقدمه با عارف مرتاض حضرت سيد ابوالحسن حافظيان آشنا شدم و در خدمت ايشان علم اعداد و علم رمل و جفر ناقص و بعض از ختومات را تعليم گرفتم، ولي پس از چندين سال به دلائلي دفتر را پاره كردم و به رودخانه ماربره ( از سرشاخه هاي رود دز) ريختم و بخود گفتم: يار با

ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم دولت صحبت آن مونس جان مار را بس ادبيات عرب را نزد عارف والامقام استاد حجت الاسلام هاشمي آموختم. ايشان اولين كسي بود كه براي بنده درس عشق خدا را آموخت و من سخت مشتاق اين راه شدم. چون حوزه قم را غني تر از حوزه مشهد ديدم، محل تحصيلم را از مشهد به قم تبديل كردم. روزي خدمت حضرت آيت الله بهجت مشرف شده و شرح الحال اجمالي خود را به ايشان گفتم. ايشان فرمودند: من فعلاً به شما كتابهاي مفيدي 2 را معرفي مي كنم. به خاطر علاقه زيادم به ايشان، بعضي نمازهاي يوميه را در مسجد فاطميه و به امامت ايشان اقامه مي كردم و هميشه سعي مي كردم پس از نماز مصاحبت ايشان را از مسجد تا منزل از دست ندهم و همچنين در كلاس درس خارج ايشان، قبل از شروع درس، از فرمايشات اخلاقي و معنوي معظم له استفاده مي نمودم. دستورات ايشان اكثراً سفارش به انجام واجبات و ترك محرمات و انجام بعضي مستحبات و ترك مكروهات بود و در بين مستحبات دوام در طهارت و نافله شب و نماز جعفر طيار را بيشتر سفارش مي فرمودند. در همين سالها از خرمن علم و عرفان آيت الله العظمي حاج سيد رضا بهاءالديني نيز بهره مند مي شدم و مانند كلب اصحاب كهف اكثر روزها خدمتشان حاضر و استفاده مي نمودم. ايشان هميشه شاگردان خود را به تفكر و تعقل تشويق مي فرمودند. همچنين از جلسات منوَّر و منوِّر حضرت آقاي حاج سيد حسين يعقوبي قائني نيز بهره مند گشته و از كيفيت سلوك

عاشقان عملاً مطلع شدم. در همين ايام به درس منظومه و اشارات حضرت علامه آيت الله حسن زاده آملي، عالم عارف، درياي بيكران علم و معرفت حاضر شده و از ايشان هم بهره ها گرفتم. ايشان شاگردان خود را به تحصيل علوم مختلف ديني تشويق مي كردند. همزمان با تحصيل در قم در فرصت هايي به مشهد نيز تشرف مي يافتم و خدمت بزرگ مردي سلمان گونه، حضرت آقاي شيخ عبدالكريم حامد استفاده مي كردم كه هنر ايشان موشكافي مسائل اخلاص بود. ايشان در مقام تربيت شاگردانش بر محور اخلاص 3 بسيار سفارش مي فرمود. عطش شديد من در جستجوي استاد كامل ، با پيشنهاد برخي دوستان و مكاشفه اي به يافتن حضرت آقاي حاج اسماعيل دولابي انجاميد و همزمان خدمت حضرت علامه طباطبايي صاحب الميزان مي رسيدم كه درباره ايشان فقط مي گويم: يك دهن خواهم به پهناي فلك تا بگويم مدح آن والا ملك توضيحات: 1- «تخليه» عبارت است از پاك نمودن و تطهير قلب از بدي ها و آلودگي هاي گناهان و غبار غفلت و اخلاق ناپسند و اعمال بد و «تحليه» عبارتست از آرايش قلب به اطاعت و عبادت حضرت حق و جذب صفات حسنه و كريمه. 2- آن كتابها عبارتند از: جامع السعادات ملامهدي نراقي و تذكره المتقين شيخ محمد بهاري و تفسير شيخ حسن نجفي اصفهاني. 3- «من اخلص لله اربعين يوماً فجر الله ينابيع الحكمه من قلبه الي لسانه: هركس چهل روز خودش را براي خدا خالص گرداند، خداوند چشمه هاي حكمت را از قلبش بر زبانش جاري گرداند.»

شهرستاني، محمد مهدي

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

فرزند سيد ابوالقاسم موسوى اصفهانى.

از اكابر علماى اماميه،

فقيه زاهد عالم كامل مفسر. در حدود سال 1130 در اصفهان متولد گرديد، و در 12 صفر 1216 در كربلا وفات يافته. پس از تحصيل مقدمات در اصفهان با اهل و عيال و خانواده به كربلا مهاجرت نموده، و در آن ارض اقدس سكونت فرمود، و در آنجا نزد: وحيد بهبهانى، و شيخ يوسف بحرانى، و ملا مهدى فتونى تحصيل نموده، و خود حوزه ى درس فقه و اصول و تفسير داشته، و در بين شاگردان بهبهانى از جنبه ى تفسير شهرت داشته، كمتر تأليف مى نموده.

تأليفات او عبارت است از: 1- تفسير برخى از سوره هاى قرآن 2- حاشيه بر مفاتيح 3- فذالك، در شرح مدارك 4- مصابيح، در فقه؛ و غيره.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)

شهرستاني، هبةالدين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1386 -1301 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، هيوى، مجتهد، مفسر و رجالى. ملقب به هبةالدين و معروف به شهرستانى. نسبش با سى واسطه به زيد بن على بن حسين (ع) مى رسد. او از سادات شهرستانى اصفهان است. در سامرا به دنيا آمد. مقدمات را در محضر پدرش آموخت. وى علاوه بر فراگيرى صرف و نحو، منطق، عروض، بديع، معانى و بيان از تاريخ و حديث و رياضيات نيز بهره مند گشت. در 1319 ق به نجف رفت و در حوزه درس آخوند خراسانى و سيد محمدكاظم يزدى و شريعت اصفهانى شركت نمود و به درجه ى اجتهاد نايل آمد و خود مستقلا به تدريس پرداخت. شيخ جعفر نقدى و شيخ محمدرضا شبيبى و سيد سعيد كمال الدين از شاگردان او بودند. وى از شيخ محمدباقر اصطهباناتى شيرازى و سيد عبدالصمد موسوى شوشترى و امير سيد محمد آل امير سيد على كبير

و سيد حسن بن هادى شرف الدين كاظمى و سيد صدرالدين عاملى اصفهانى و آخوند خراسانى اجازه ى روايت و از سيد مصطفى حجت كاشانى و سيد محمد مجتهد كاشانى و سيد مولوى هندى و سيد محمد مهدى حكيمى و سيد محمد حجت فيروزآبادى اجازه ى اجتهاد داشت. او در 1328 ق مجله ى «العلم» را منتشر نمود كه نخسين مجله عربى در نجف است و براى پشتيبانى آن كتابخانه اى تأسيس كرد تا علما و ادبا و به ويژه جوانان بتوانند از آن استفاده كامل برند. وى همچنين با مجله «المرشد البغدادية» همكارى داشت، و براى نشر معارف دينى به سوريه، لبنان، مصر، حجاز، يمن، ايران و هند مسافرت نمود. در دوره ى ملك فيصل، پادشاه عراق، عهده دار منصب وزارت معارف گرديد. در 1340 ق از مقام خود استعفا نمود و به امر تأليف پرداخت. در 1342 ق مجدداً به امر حكومت عراق به رياست ديوان عالى تميز (مجلس تميز جعفرى) منصوب گشت. همچنين در 1352 ق از طرف مردم بغداد به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب گرديد و پس از انحلال مجلس در همان سال، تمامى اوقات خود را صرف تأليف نمود. در اواخر عمر در كاظمين كتابخانه اى به نام مكتبةالجوادين تأسيس نمود و كتابخانه شخصى خود را به آنجا منتقل كرد. او در كاظمين درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد. از آثار علمى اش: «الامامة والامة»؛ «الجامعة الاسلامية و العقائد القرآنية»؛ «الجان والجن»؛ «حكمة الاحكام»؛ «الشريعة والطبيعة»؛ «فغان اسلام» يا «دعوةنامه»؛ «ماهو نهج البلاغة»؛ «المعارف العالية للمدارس الراقية»؛ «ثقاة الرواة»؛ «مواقع النجوم فى تحقيق سماء الدنيا والرجوم»؛ «نقض الفرض فى اثبات حركة الارض»؛ «نهضة الحسين (ع)»؛ «الهية والاسلام»؛

تفسير سوره ى «الواقعة»؛ «توحيد اهل التوحيد»؛ «المرجانية»، در تلخيص «دلائل الخيرات»؛ «تنزيه التنزيل»، در اثبات صيانت مصحف از نسخ و نقص و تحريف؛ «التنبه فى تحريم التشبه بين الرجال والنساء» يا «التنبه فى حرمة التشبه بين النساء والرجال»؛ «المعجزة الخالدة»، در اعجاز قران؛ «رواشح الفيوض فى علم العروض»؛ «اشاعة النوادر».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (261/ 10)، الذريعه (260 -259/ 25 ،430 ،290/ 24 ،243 ،230/ 23 ،302/ 20 ،32/ 19 ،278 ،277 ،106 -105 ،3/ 16 ،183/ 14 ،101 ،38 -37/ 12 ،257 ،139/ 11 ،189 ،44/ 10 ،87/ 8 ،378/ 6 ،77 ،76 ،8/ 5 ،484 ،229/ 4 ،487 -486 ،130 ،63/ 3 ،481 ،214 ،99/ 2)، ريحانه (352 -350/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 1418 -1413/ 14)، علماء معاصرين (211 -201)، معجم رجال الفكر والادب فى النجف (762 -761/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (285 -282/ 4).

شهريكندي، كريم

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علم دينى.

تولد: 1305، روستاى قاجر (اطراف مهاباد).

شهادت: 2 فروردين 1361، مهاباد.

ملا كريم شهريكندى مقدمات را تا سيزده سالگى از پدر آموخت. پس از فوت پدر، به منظور ادامه ى تحصيل همراه برادرش ملا على از شهريكند به روستاى قروچا رفت و در آنجا در محضر ملا شيخ عمر مدرس به آموختن علوم اشتغال ورزيد، چندى بعد نيز درسش را در قريه قراگوز ادامه داد. استادان او عبارت بودند از: ملا سيد حسن مدرس روستاى باغچه له ر؛ ملا عبدالله محمدى امام جمعه سقز؛ ملا على بوغده كندى (از فضلاى بوغده كند)؛ ملا شيخ حسن شيخى عارف روستاى شيلخر و ملا على ولزى استاد روستاى حماميان از توابع بوكان. در سال 1318 به حوزه هاى علمى مهاباد روى آورد

و مدت يك سال از محضر ملا صديق صدقى استفاده علمى نمود و بالاخره تحصيلات عاليه خود را در خدمت ملا حسين مجدى در مسجد بازار به پايان رسانيد و اجازه نامه ى خود را از او دريافت نمود. در سال 1321 به امامت و تدريس قريه خليفه ليان از توابع سلدوز نقده انتخاب شد و به آنجا رفت. مدتى بعد از طرف اهالى نقده به امامت و خطابت اهالى سنى نقده تعيين شد و به آن شهرستان رفت. اما پس از چند ماه به اصرار و استدعاى اهالى خليفه ليان براى بار دوم به آن قريه مراجعت كرد.

در سال 1331 به مهاباد رفت و مقيم شد، بلافاصله به عنوان مدرس مدرسه علوم دينى و امام جماعت مسجد مولوى از طرف اهالى مهاباد برگزيده شد و به تدريس مشغول شد. وى مدت بيست سال به تدريس در مدرسه علوم دينى و در دبيرستان ها مشغول بود و دانشجويان در تهيه و تنظيم پايان نامه هاى دوره كارشناسى و دكتراى ادبيات فارسى و عربى و حقوق و الهيات از او كمك مى گرفتند. او با مراكز علمى دنياى اسلام مخصوصا دانشگاه الزهراء در قاهره ارتباط داشت. و حتى از طرف اين دانشگاه جوايزى به او اهدا شد. وى بر زبان و ادبيات عربى و كردى و فارسى تسلط داشت، مخصوصا در تفسير قرآن و تاريخ ايران و اسلام صاحب نظر بود.

وى سرانجام ساعت يك بعدازظهر روز دوشنبه دوم فروردين 1361 هنگامى كه پس از اداى نماز ظهر از مسجد مولوى خارج مى شد، به سبب اصابت سه گلوله به پيكرش شهيد گرديد.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

شهيدي پور، محمدرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد رضا شهيدي پور

محل تولد :

قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1337 هجري شمسي در يك خانواده روحاني در شهرستان قم ديده به دنيا گشودم تحصيلات ابتدايي را در دبستان ملي مسعود گذراندم و در بيشتر سالها شاگرد نمونه كلاس بودم پس از گذراندن ششم ابتدايي با تشويق پدرم كه روحاني برجسته اي است در سال 1351 وارد حوزه ي علميه قم شدم و در مدرسه علميه مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني مشغول به تحصيل ادبيات و زبان عربي و دروس مقدماتي حوزه گرديدم. از همان دوران تحصيلات حوزوي اشتياق فراواني نسبت به قرائت و حفظ قرآن كريم در خويش يافتم و در كنار تحصيل به فراگيري فنون قرائت و حفظ قرآن پرداختم و به فضل الهي موفق به حفظ كل قرآن كريم در مدت چهار سال (1352 _ 1355) شدم و در مدارس حوزه به تدريس فنون قرائت قرآن پرداختم. ضمناً در جلسات قرائت قرآن نيز به تدريس قرائت و مفاهيم قرآن به جوانان مشغول بودم.

در سال 1356 در مسابقات حفظ و قرائت قرآن كه در سطح شهرستان قم در مسجد محمديه سه راه موزه برگزار گرديد به عنوان استاد و داور قرآن، همكاري داشته ام. با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري حضرت امام خميني(ره) كه احياگر ارزشهاي قرآني در كشور ايران و جهان اسلام بود فعاليتهاي قرآني شكل تازه اي به خود گرفت و فراگير شد و با استقرار دولت جمهوري اسلامي در ايران، فعاليت هاي قرآني در نهادهاي انقلابي و مؤسسات علمي و حوزه و دانشگاه آغاز و رشد و توسعه يافت اينجانب نيز در نهادهايي انقلابي از جمله سپاه پاسداران، بسيج، جهاد

سازندگي اوقاف و امور خيريه سازمان تبليغات اسلامي به تدريس فنون قرائت پرداختم. در سال 1359 به دعوت سازمان اوقاف و امور خيريه به عنوان داور مسابقات سراسري حفظ و قرائت قرآن و سپس در سال 1360 در مسابقات بين المللي حفظ و قرائت قرآن به داوري مشغول شدم كه تاكنون ادامه دارد و سابقه اينجانب در داوري مسابقات بين المللي بالغ بر 25 سال مي باشد سابقه تدريس اينجانب در دانشگاه از سال 1363 تاكنون و افزون بر 22 سال مي باشد و در دانشكده شهيد محلاتي دانشگاه آزاد اسلامي قم و اراك دانشگاه قم پيام نور دانشكده علوم قرآني قم و مجمع آموزش عالي پرديس قم به تدريس فنون قرائت مشغول مي باشم.

اينجانب تاكنون در مسابقات قرآني فراواني به عنوان داور مسابقات شركت داشته ام از جمله: دانشگاه آزاد (قرآن و عترت) سازمان تبليغات، نيروهاي مسلح، ارتش، نيروهاي انتظامي، سپاه پاسداران، مسيح، جهاد دانشگاهى، پيام نور، بنياد شهيد، بنياد جانبازان، تربيت بدنى، فهرستي و سازمان اداره زندانها مي باشد. بيشترين فعاليت اينجانب در كنار تدريس فنون قرائت، تربيت مربي قرآن بوده كه با همكاري برخي نهادها از جمله سازمان تبليغات اسلامى، مركز پژوهشهاي قرآن و عترت و جهاد دانشگاهى و نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها انجام شد و حاصل آن به ترتيب مربيان برجسته و متعهد در سراسر نقاط ميهن اسلامي ايران مي باشد. اينجانب موفق به تأليف چند كتاب گرديدم كه هر كدام متن درسي قرائت و تجويد قرآن در حوزه علميه و دانشگاه ها از جمله دانشگاه آزاد اسلامي در سراسر كشور مي باشد از جمله كتاب روان خواني و تجويد قرآن، همكاري جناب آقاي علي حسيني و آموزش قرائت

قرآن با همكاري آقاي حسين اسدى. نوشته ديگري كه به سفارش مركز جهاني علوم اسلامي انجام شده كتاب آشنايي با اصول قرائات مي باشد كه متن درسي طلاب علوم ديني غيرايراني قرار گرفته است.

توضيحات تحليلي وقف و ابتداء در حاشيه مصحف به سفارش شواري عالي قرآن صدا و سيما انجام شده كه در مراحل چاپ و نشر مي باشد و براي قاريان قرآن بسيار لازم و ضروري مي باشد. با توجه به اين كه عنوان درس قرائت قاريان برجسته جهاني اسلام را تهيه كرده ام كه از جمله غني ترين آرشيو تلاوت هايي قرآن در كشور به شمار مي رود كه شامل ده هزار تلاوت 000/10 مي گردد كه برخي از آنها در اختيار راديو قرآن قرار گرفته و از آن راديو پخش شده است اين مجموعه در اختيار افرادي كه در زمينه قبول قرائت تلاش مي كنند قرار مي گيرند و نيز در كلاسها و جلسات آموزش قبول قرائات استفاده مي شود. اينجانب عضو شوراي عالي قرآن اوقاف و امور خيريه و كارشناس تلاوت هاي قرآن در شوراي قرآن صدا و سيما و عضو كميسيون تحقق مركز طبع و نشر قرآن كريم مي باشم. در گروه گزينش استادان قرآن در دانشگاه آزاد اسلامي عضو بوده و در سال 1384 به عنوان خادم نمونه قرآن در زمينه آموزش و ترويج فرهنگ قرآني معرفي گرديده و توسط رئيس محترم جمهوري اسلامي ايران جناب آقاي دكتر احمدي نژاد مورد تقدير قرار گرفته ام كه خداوند را بسيار شاكرم كه توفيق خدمتگزاري به ساحت مقدس قرآن كريم را به اينجانب عنايت فرمود اميد است لياقت اين عنوان را داشته باشم و از شفاعت قرآن و عترت در دو جهان بي بهره نباشم

شهيدي، ميرزا ابوتراب

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حاج ميرزا ابوتراب شهيدي در سال 1239 ،در قزوين متولد گرديد. پس از تحصيلات مقدماتي علوم در محضر پدر و اساتيد ديگر ، در مدرسه صالحيه قزوين مشغول تحصيل شد. آن گاه به به نجف اشرف مشرف گرديد و نزد بزرگترين علما آن زمان كسب فيض نمود. پس از بازگشت به ايران و مدتي شركت در درس و بحث و تبليغ براي مردم قزوين ، در حركتهاي سياسي زمان خود شركت نمود ، اما به دليل مخالفت با مشروطه خواهان اجباراً خانه نشين شد. پس از آن به تهران مهاجرت كرد و در مسجد همت آباد واقع در چهار راه حاج مهراب ، به تشكيل جلسات بحث و مطالب ديني و تفسير قرآن كريم اختصاص داد. حجه الاسلام ميرزا ابوتراب شهيدي سرانجام در 30 ذي القعده 1375 هجري قمري دار فاني را وداع گفت.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميوالدين و انساب : ميرزا ابوتراب شهيدي فرزند آيت الله حاج ميرزا ابوالقاسم شهيدي ، نواده حاج ملا محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث ،در قزوين متولد گرديد.تحصيلات رسمي و حرفه اي : ميرزا ابوتراب شهيدي پس از تحصيلات مقدماتي علوم در محضر پدر و اساتيد ديگر ، در مدرسه صالحيه قزوين مشغول تحصيل شد. آن گاه به به نجف اشرف مشرف گرديد و نزد بزرگترين علما آن زمان كسب فيض نمود.استادان و مربيان : ميرزا ابوتراب شهيدي ابندا نزد پدر خود علوم مقدماتي را فراگرفت. سپس به نجف اشرف رفته و در آن ديار در مجلس درس استاداني چون: سيدمحمدكاظم يزدي (صاحب كتاب عروه الوثقي ) و آخوند ملا محمد كاظم

خراساني ( صاحب كفايه الاصول ) استفاده كرد. او پس از گذشت دوازده سال به ايران مراجعت كرد و در درس شيخ فض الله نوري حاضر شد.وقايع ميانسالي : مهمترين رويداد به وقوع پيوسته در دوران حيات حاج ميرزا ابوتراب شهيدي وقوع انقلاب مشروطه و حوادث مربوط به آن بود. وي از جمله مخالفان جريان مشروطه خواهي بود و همين عامل مدتي براي او خانه نشيني و سپس مهاجرت به تهران را در پي داشت.زمان و علت فوت : ميرزا ابوتراب شهيدي در 30 ذي القعده 1375 هجري قمري دار فاني را وداع گفت.فعاليتهاي آموزشي : ميرزا ابوتراب شهيدي پس از اتمام تحصيلات خود در نجف اشرف ، در سال 1330ق به ديار خود قزوين بازگشت و مشغول تدريس گرديد.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : ميرزا ابوتراب شهيدي پس از مدتي شركت در درس و بحث و تبليغ براي مردم قزوين ، مدتي هم در حركتهاي سياسي شركت نمود ، اما به دليل مخالفت با مشروطه خواهان اجباراً خانه نشين شد. پس از آن به تهران مهاجرت كرد و در مسجد همت آباد واقع در چهار راه حاج مهراب ، به تشكيل جلسات بحث و مطالب ديني و تفسير قرآن كريم اختصاص داد.آرا و گرايشهاي خاص : شيوه تفسيري حجه الاسلام ميرزا ابوتراب شهيدي ، تفسير آيه به آيه به روايت است و در بعضي موارد بحث هايي فلسفي نيز دارد ، چنانكه جامعيت آن را بين حكمت ، فلسفه ، كلام ، روايات و تفسيري قرآن با قرآن را در آن مشاهده نمود.آثار : التوحيد ،المبين و تبين في شرح المواعظ البراهين ويژگي

اثر : اين كتاب تفسير قرآن مجيد به زبان فارسي است و در پنج جلد پايان يافته است. منابع زندگينامه :فرزانگان علم و سخن قزوين، تاليف: رضا صمدي ها ، قزوين: بحر العلوم ، ص 1932قرآن پژوهان قزوين ، مولف: سيدمحمدعلي ايازي ، تهران: موسسه نمايشگاههاي فرهنگي ايران ، 1380 ، ص 136-137

شيباني، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد شيباني

محل تولد : قاين

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/9/1

زندگينامه علمي

آقاي محمد شيباني در سال 1336هجري شمسي در خانواده اي متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در خضري از توابع قائنات ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1351 كه سال هاي خفقان و ترس از رژيم شاهنشاهي بر كشور حاكم بود و حوزه هاي علميه از طرف رژيم منحوس پهلوي به شدت تحت فشار بودند وارد حوزه علميه گناباد گرديد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از درس بزرگان آن ديار بهره هاي علمي فراوان برد اما شوق زيارت و هم جواري با بارگاه ثامن الحجج عليه السلام او را راهي حوزه علميه مشهد گردانيد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه مشهد، ضمن انس با آستان ملكوتي علي بن موسي الرضا(ع) با تلاش و كوشش فراوان، در درس بزرگان حوزه علميه آن ديارحاضر شد و پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1368 به حلقه دروس خارج راه يافت. در آن ديار از درس بزرگاني همچون

آيت الله رضا زاده، آيت الله مرتضوي، آيت الله حجت هاشمي، آيت الله واعظي طبسي و... بهره ها برد.

استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته علوم قرآن در مقطع كارشناسي ارشددر سال 1379از دانشگاه علوم اسلامي رضوي فارغ التحصيل گرديد ايشان براي تبليغ مذهب انسان تشيع به كشوورهاي متعددي از جمله غنا، مالاوي و كنيا سفر كرده است، سالهاي متمادي است كه به تدريس در دانشگاه تربيت معلم سبزوار و...مشغول است. ايشان در زندگي سراسر علمي خود از نگارش و تأليف غافل نبوده است و مقالات متعددي به رشته تحرير در آورده است.

شيخ الاسلامي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود شيخ الاسلامي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1363 وارد حوزه علميه قم شدم و در حين تحصيل دروس متوسطه را اخذ نمودم و مدتي توفيق حضور جبهه را داشتم در سال 1371 به تحصيل كفايتين و مكاسب اشتغال داشتم و به دست مقام معظم رهبري به لباس روحانيت ملبس شدم و در سال 1372 به بعد در دروس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام سبحاني،مكارم به تلمذ مشغول شدم ودر اين همه سالها به تبليغ و ارشاد هم موفق بودم در سال 1374در دروس تخصصي كلام در موسسه امام صادق تحت اشراف آيت الله سبحاني پذيرفته شدم و پس از فارغ التحصيلي به تدريس در حوزه و دانشگاه اشتغال يافتم در سال 85بعنوان عضو هيات علمي در دانشگاه پيام نور پذيرفته ودر مركز نطنز اداي وظيفه مي كنم و در خدمت دانشجويان و اساتيد فرهيخته هستم .

شيخ الرئيسي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد شيخ الرئيسي

محل تولد : كرمان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1320/1/1

زندگينامه علمي

آقاي محمد شيخ الرئيسي در سال 1320 در خانواده اي متدين و كاملا آگاه به مسائل مذهبي و دوستدار خاندان پاك نبوت و امامت در كرمان ديده به جهان گشود ، دوران ابتدائي ، راهنماي و دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاردند و در سال 1340 وارد حوزه علميه كرمان گرديد پس از مدتي تحصيل در كرمان در سال 1355 كه اوج مبارزات مردم و روحانيت عليه رژيم ستم پيشه شاهنشاني بود وارد حوزه علميه قم گرديد تا در كنار تحصلات حوزوي به جرگه معترضين به

رژيم شاه بپيوندد . در قم از محضر بزرگان علم و اخلاق همچون مرحوم آيت الله مشكيني و منتظري بهره ها برد.

در كنار تحصيلات حوزوي در سال 1378 در مقطع دكترا از دانشگاه آزاد تهران فارغ التحصيل شد و از پايان نامه خويش با عنوان شعراي شيعه در اثر عباسي اول با موفقيت دفاع كرد، و در كنار تحصيل علاوه بر تدريس به امر پژوهش هم اشتغال دارد كه در اين زمينه آثاري را هم در مجلات و روزنامه هاي كشور به زيور طبع آراسته است.

شيخ الاسلام تبريزي، محمود

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1310 -1240 ق)، فقيه، اصولى، مفسر، محدث و اديب امامى. در تبريز به دنيا آمد. پس از فراگيرى كتب مقدماتى، عربى و فارسى، براى تكميل تحصيلات خود به نجف رفت و در آنجا در نزد شيخ انصارى و حاج شيخ مهدى آل كاشف الغطاء و فاضل ايروانى و شيخ محسن خنفر و شيخ مشكور و ديگران درس خواند. پس از نيل به مدارج عالى به زادگاهش بازگشت و مورد توجه خاص و عام گرديد. در 1282 ق پس از وفات برادرش ميرزا شفيع به منصب شيخ الاسلامى رسيد. شيخ الاسلام علاوه بر مراتب علمى قريحه ى شعرى نيكويى داشت و اشعار لطيفى از خود بجاى گذاشت. وى سفرى از تبريز به نجف و از آنجا به مكه كرد و در حال حج گزارى از دنيا رفت و در قبرستان ابوطالب (ع) دفن شد. از آثار وى: «درايه الحديث»؛ «دكه القضاء»، در شهادت و قضاء؛ «رساله ى مشتقات»؛ «حقايق القوانين» كه حاشيه ى «قوانين الاصول» است؛ «تمييز الصحيح من الجريح»، در تعادل و تراجيح؛ حواشى بر «مجمع البحرين» طريحى؛ «كاشفه الكشاف»، حاشيه بر «كشاف» زمخشرى؛ «مفتاح

البسمله»؛ «منتهى المقاصد»، در علم نحو؛ «مواقع النجوم فى مشكلات العلوم» يا «غايه الاملين»، در حل مشكلات آيات؛ «المنهل الصافى»، حاشيه بر «تفسير صافى»؛ رساله اى در «عدم حجيت اصول مثبته»؛ «عجب العاجب»، در مساله اجرت بر واجب؛ «ابداء البداء»، در حقيقت قدر و قضا.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (55/8)، اعيان الشيعه (107/10)، دانشمندان آذربايجان (268)، الذريعه (230/23 ،41/21 ،6/16 ،220/5 ،64/1)، ريحانه (298 -296 /3)، علماء معاصرين (44 -40)، معجم المؤلفين (181/12)، مكارم الآثار (1125 -1123 /4).

شيخ بهائي، بهاءالدين، محمد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1031/1030 -953 ق)، عالم، فقيه، مفسر، محدث، متكلم، رياضيدان، اديب و شاعر امامى، متخلص به بهايى. معروف به شيخ الاسلام والمسلمين و مجدد دين در رأس قرن يازدهم. در بعلبك به دنيا آمد. در كودكى به همراه پدر، در عهد شاه طهماسب، به ايران وارد شد. وى در محضر پدر خود، شيخ حسين، شاگرد شيهد ثانى، و عبداللَّه بن شهاب الدين يزدى و محمدباقر يزدى و ملا على مذهب و ملا افضل و اعتمادالدين محمود كچايى به فراگيرى علم مشغول شد، تا اينكه در تفسير، فقه، اصول، ادبيات، رجال، تاريخ، حكمت، كلام، طب، رياضيات و ساير علوم سرآمد شد. عهده دار منصب شيخ الاسلامى گشت و امور شرعى يكسره به او محول شد. سپس او از اين شغل كناره گرفت و ساليانى به سياحت شهرها پرداخت، و به هرات و اران و آذربايجان و تبريز و مصر و شام و دمشق و عراق و حلب و فلسطين و بيت المقدس و سرنديب و حجاز و مكه و مدينه و ديگر شهرها مسافرتها كرد، و در اثناء اين سفرها گاه به مباحثات علمى- مذهبى نيز مى پرداخت. سرانجام به ايران بازگشت و

همراه شاه عباس پياده از اصفهان به مشهد رضوى رفت. شيخ بهايى احاديث شيعه را از پدرش و ميرداماد روايت كرده و «صحيح بارى» را از استادش، محمد بن محمد بن محمد مقدسى، روايت نموده است، كه مقدسى نيز به واسطه ى دوازده تن محدث محمد نام، پى در پى از محمد بن اسماعيل بخارى نقل كرده است. شيخ بهايى آنى از تعليم و تربيت فروگذار نبود و در حوزه درس خويش شاگردانى همچون، شيخ فاضل جواد بن سعداللَّه، ملا حسنعلى شوشترى، سيد حسين كركى، ملا خليل قزوينى، محمد خليل قاينى، ميرزا رفيع الدين نايينى، شيخ زين الدين بن محمد سبط شهيد ثانى، ابن ابى جامع، شيخ على بحرانى، سيد ماجد بحرانى، ملا محسن فيض كاشانى، ملاصدرا، محمد بن حسين ساوجى، ميرزا رفيع الدين طباطبايى، ملا شريف الدين محمد رويدشتى، شيخ محمود جزايرى، ابن خاتون، محقق سبزوارى، مجلسى اول، ملا محدصالح مازندرانى تربيت كرده است. وى كتابخانه ى بزرگى گرد آورد كه از جمله چهار هزار كتابى بود كه شيخ على منشار، پدر همسرش، از شهرهاى هند به ايران آورده بود و پس از او به دخترش همسر شيخ بهائى، منتقل شده بود. شيخ بهايى در اصفهان درگذشت. جنازه او به مشهد رضوى منتقل كردند و در جوار حرم مطهر دفن كردند. در «ريحانه الادب» نود و سه اثر وى با شرح مختصر ذكر شده است. از آثار وى: «حبل المتين فى احكام احكام الدين»؛ «مشرق الشمسين و اكسير السعادتين»، در فقه استدلالى؛ «الاربعين» يا «الاربعون حديثا»؛ «جامع عباسى»، به فارسى، در فقه؛ «الكشكول»؛ «المخلاه»؛ «زيده الاصول» يا «الزبده»، در اصول فقه؛ «فوائد الصمديه»، در نحو؛ «مفتاح الفلاح فى عمل اليوم و الليله»؛ رساله «الهلاليه»؛ «اثبات الانوار الالهيه»؛

«الاثنى عشريات»؛ «اسرار البلاغه»؛ «تهذيب البيان» يا «التهذيب»، در نحو؛ حاشيه ى «من لا يحضره الفقيه»؛ حاشيه ى «خلاصه الاقوال» علامه حلى؛ حاشيه «كشاف» زمخشرى؛ حاشيه «تفسير» بيضاوى؛ «خلاصه الحساب»، در رياضيات؛ «تشريح الافلاك»، در علم هيئت؛ «الاسطرلاب»؛ «بحر الحساب»؛ «الوجيزه»، در درايه، به نام «درايه الحديث»؛ مثنوى هاى: «زنان و پنير»، «شير و شكر»، «طوطى نامه»، «نان و حلوا» يا «سوانح الحجاز»، «الزاهره».[1]

(شيخ) محمد بن حسين عاملى (منسوب به جبل عاملى) معروف به شيخ بهائى، دانشمند بنام عهد شاه عباس بزرگ (و. بعلبك 953 ه.ق./ 1546 م.- ف. اصفهان 1031 ه.ق./ 1622 م.) پدرش عزالدين حسين در سال 966 به ايران مهاجرت كدر و بهاءالدين در ايران نشأت يافت و تأليفاتى به فارسى و عربى پرداخته كه مجموع آنها به 88 كتاب و رساله بالغ مى شود، از آن جمله است:

دو مثنوى فارسى «نان و حلوا» و «شير و شكر»، جامع عباسى (فقه)، خلاصةالحساب، تشريح الافلاك كتاب اربعين (بعربى)، كشكول كه مجوعه ايست از نوادر حكايات و علوم و اخبار و امثله واشعار عربى و فارسى. وى به فارسى و عربى شعر مى سرودده. جنازه او را به مشهد انتقال و در مسجد گوهرشاد دفن كردند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] آتشكده ى آذر (927 -926 /3)، الاعلام (334/6)، اعيان الشيعه (234/9)، تاريخ ادبيات ايران، براون (279 -277 /4)، تاريخ ادبيات در ايران (1047 -1039 /5)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (515 -502)، تذكره ى روز روشن (122 -121)، تذكره ى نصرآبادى (151 -150)، چهارصد شاعر برگزيده ى پارسى گوى (506 -495)، دايرةالمعارف فارسى (1522/2)، دنباله جستجو در تصوف (259)، الذريعه (77/18 ،983 ،143 /9 ،241 -240 /6 ،225 -224 ،211 ،203 ،195 ،173 ،168

،103 ،88 ،39 /6 ،302 -301 ،63 -62 /5 ،509 ،498 ،200 ،186 -185 /4 ،425 ،36 -35 /3 ،42/2 ،118 -117 ،115 ،85 /1)، روضات الجنات (80 -54 /7)، رياض العارفين (49 -45)، رياض العلماء (97 -88 /5)، ريحانه (320 -301 /3)، زندگينامه رياضيدانان (172 -170)، سرآمدان فرهنگ (232/1)، سيرى در شعر فارسى (384 -383)، شخصيتهاى نامى (273 -270)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 88 -85 /11)، عالم آراى عباسى (157 -155 /1)، فرهنگ ادبيات فارسى (311 -310)، فرهنگ سخنوران (147)، فقهاى نامدار شيعه (228 -209)، فوائد الرضويه (521 -502)، فلاسفه ى شيعه (429 -415)، كارنامه بزرگان (325 -324)، الكنى و الالقاب (100/2)، مؤلفين كتب چاپى (432 -421 /5)، مجمع الخواص (41 -40)، مجمع الفصحا (15 -12 /4)، مطلع الشمس (388 -386 /2)، معجم المؤلفين (242/9)، منظومه هاى فارسى (356 -353)، نتايج الافكار (105 -103)، يغما (س 13، ص 146 -143).

شيرازي، ابومحمد، حسن

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1312 -1230 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مدرس و مرجع تقليد. مشهور به ميرزاى مجدد، زيرا كه در آغاز قرن سيزدهم قمرى مجدد مذهب جعفرى بوده است. در شيراز به دنيا آمد. در كودكى پدر را از دست داد و تحت سرپرستى دايى خويش ، سيد ميرزا حسين موسوى مجد الاشراف، قرار گرفت. پس از فراگيرى مقدمات به اصفهان رفت و از محضر شيخ محمدتقى رازى، صاحب «حاشيه بر معالم»، و سيد حسن مدرس بيدآبادى و حاج ابراهيم كرباسى استفاده نمود و قبل از بيست سالگى از مدرس بيدآبادى به دريافت اجازه نايل آمد. او مدتى در اصفهان به تدريس پرداخت و جماعتى از مجلس درس او بهره بردند. در 1259 ق به عراق رفت و

در نجف در محضر شيخ محمدحسن نجفى، صاحب «جواهر»، و شيخ حسن آل كاشف الغطاء، صاحب «انوار الفقاهة»، و در كربلا در محضر سيد ابراهيم، صاحب «ضوابط»، تلمذ نمود. پس از درگذشت استادش، صاحب «جواهر»، در درس شيخ انصارى شركت نمود و مدتها بحثهاى او را در فقه و اصول ملازمت كرد و در بين چند صد نفر از شاگردان شيخ شاخص شد. پس از درگذشت شيخ انصارى در 1281 ق، وى عهده دار مرجعيت دينى گرديد. در 1291 ق به سامرا رفت و در آنجا تشكيل حوزه ى درس داد. ميرزا محمدتقى شيرازى، آخوند خراسانى، علامه سيد محمدكاظم يزدى، حاج سيد اسماعيل صدر، سيد حسن صدر، ميرزا محمدحسين نايينى، حاج ميرزا حبيب اللَّه رشتى، حاج آقا رضا همدانى، حاج سيد اسداللَّه اصفهانى، حاج شيخ فضل اللَّه نورى، حاج ميرزا ابوالفضل كلانترى، حاج شيخ احمد شانه ساز و سيد ميرزا حسين علوى از شاگردان او بودند. در اواخر عمرش، زعامت شيعه در او منحصر گشت و اين امر براى كمتر زعيمى در طول تاريخ شيعه اتفاق افتاده است. وقتى در رجب 1308 ق، ناصرالدين شاه امتياز انحصار تنباكوى ايران را به تالبوت واگذار كرد و به خواسته مردم و رهبران دينى كه خواستار لغو چنين امتيازى بودند وقعى ننهاد، ميرزاى شيرازى طى حكمى در چند كلمه استعمال دخانيات را تحريم كرد. اين واقعه به نهضت تحريم تنباكو معروف گشت. ميرزا در اثر بيمارى سل در سامرا درگذشت و طبق وصيت او، پيكرش را به نجف منتقل و در حرم اميرالمؤمنين (ع) دفن كردند. از آثارش: حاشيه بر «نجات العباد» شيخ محمدحسن نجفى؛ حاشيه بر «النخبة» ملا محمد ابراهيم كرباسى؛ كتابى

در «طهارت»؛ رساله در «رضاع»؛ كتابى در «فقه»، از اول مكاسب تا آخر معاملات؛ تلخيص «افادات» شيخ انصارى؛ رساله «اجتماع الامر و النهى».[1]

محمدحسن بن ميرزا محمود بن ميرزا اسماعيل بن السيد فتح اللَّه بن سيد عابد بن لطف اللَّه بن محمد مؤمن الحسينى الشيرازى نجفى اعظم و اشهر و اعلى مرجع اماميه در تمام بلاد اسلاميه در زمان خودش در 15 جمادى الاولى 1230 قمرى در شيراز متولد شد و در آنجا مقدمات و ادبيات و سطوح وسطى را خوانده در سن 17 سالگى به اصفهان آمده و به درس علامه بزرگ شيخ محمدتقى (صاحب حاشيه معالم الاصول) آمده و درين 20 سالگى به درس علامه ورع شيخ محمدابراهيم كلباس شركت نموده تا يكى از مدرسين فاضل اصفهان گرديده جماعتى از فضلاء از محضرش استفاده نموده آنگاه مهاجرت به نجف اشرف در سال 1259 ق نموده و به درس صاحب جواهر و شيخ حسن آل كاشف الغطاء مؤلف (انوارالفقاهه) حاضر شده و پس از آنها عمده استفاده اش از علامه شيخ مرتضى انصارى و در ميان تلامذه شيخ موجه و مشار بالبنان بوده است و كراراً شيخ مى فرموده من براى سه نفر مباحثه مى كنم ميرزا محمدحسن شيرازى (مترجم معظم ما) و ميرزا حبيب اللَّه رشتى و آقا حسن تهرانى و بعد از فوت شيخ در سال 1281 ق مردم متوجه به ميرزا شده و همه شاگردان شيخ وى را بر خود مقدم داشته تا زعامت عامه و رياست عامه به آنجناب منتهى شده و در سال 1287 ق در عصر شريف عبداللَّه الحسنى مشرف به مكه گرديده و در خانه موسى بغدادى وارد شده و وقتى شريف مكه يعنى پادشاه حجاز از

ورودش مطلع شد وقتى معين كرد كه ميرزا به ملاقات او برود. ميرزا به او جواب داد: قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله. (اذا رايتم العلماء على ابواب الملوك فقولوا بئس العلماء و بئس الملوك و اذا رأيتم الملوك على ابواب العلماء فقولوا نعم العلماء و نعم الملوك).

وقتى كه ديديد دانشمندان و علماء را كه به دربار سلاطين رفت و آمد مى كنند. بگوئيد كه چه بد علمائى هستند و چه بد ملوكى مى باشند و بالعكس هنگامى كه ديديد پادشاهان به منزل علماء آمد و شد مى كنند بگوئيد چه خوب علماء و چه خوب سلاطينى هستند. پس وقتى اين جواب به شريف رسيد فوراً به زيارت آن بزرگوار مشرف شد.

آثار و خدمات آنجناب به عالم تشيع بسيار است يكى از آنها تشكيل حوزه علميه و بناء مدرسه در سامره بود كه اين شهرى كه مدفن دو امام معصوم و خاندان جليلشان مى باشد و زادگاه حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف است از ناامنى و خطر نواصب و متعصبين اهل سنت مصون شود و شيعيان با اطمينان خاطر براى زيارت و بيتوته در اين مقام شريف مشرف شوند.

و ديگر از خدمات ايشان تحريم تنباكو و لغو شدن امتيازاتى كه استعمارگران غربى از ناصرالدين شاه قاجار گرفته بودن و اثر اين مسئله كه كتابها در اين موضوع نوشته شده و تفصيل اين مطالب مربوط بكتب مبسوطه ديگر است و علامه تهرانى صاحب الذريعه كتابى بنام (هدية الرازى الى مجدد الشيرازى) نوشته و در آن بسط كلام داده است. آن بزرگوار در شب چهارشنبه 24 شعبان 1312 بكسالت سل از دنيا رفت و جنازه اش را مردم با

دوش از سامره به نجف اشرف كه بالغ بر چهل فرسخ است حمل كردند و در صحن شريف مقبره جنب باب طوسى دفن نمودند.

حاج ميرزا محمدحسن بن ميرزا محمود بن محمد اسماعيل حسينى شيرازى (ف. 1312 ه.ق)، از علماى عاليقدر شيعه. ميرزا در اوايل زندگى در سال 1248 ه.ق از مولد خويش شيراز به اصفهان آمد و نزد علماى آن شهر به تحصيل علوم عقليه و نقليه پرداخت و از آنجا در 1259 ه.ق به عتبات رفت و نزد شيخ مرتضى انصارى به تلمذ پرداخت. در سال 1291 ه.ق در سامره اقامت نمود و در آنجا به تدريس و تعليم مشغول بود تا اينكه در 1312 ه.ق بدرود حيات گفت و جنازه اش را به نجف حمل كرده و به خاك سپردند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (310 -304/ 5)، الذريعه (91/ 24 ،227/ 6)، ريحانه (68 -66/ 6)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 441 -436/ 14)، كارنامه ى بزرگان (393)، الكنى و الالقاب (223 -222/ 3)، لغت نامه (ذيل/ حسن شيرازى)، معجم المؤلفين (293 -292/ 3)، مكارم الآثار (890 -883/ 3)، ميرزاى شيرازى.

شيرازي، حسن

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آيت الله شهيد سيد حسن شيرازي : سال 1345 قمري با ولادت طفلي مبارك از اين نسل پاك خاندان شيرازي ها با ريگر به خود باليد و مردمان بسياري را به دعاي شكر وادار كرد .

پس از گذراندن دوران كودكي در جوار بارگاه اميرالمومنين عليه السلام عشق به مكتب اهلبيت عليهم السلام سيد حسن را به تحصيل در علوم حوزوي كشانيد تا با اقتدا به اجداد پاك و مطهرش آينده اي روشن را براي خود رقم زند . سالها گذشت

و او روح و جانش را با اشتياق در زير آّبشار علوم آل الله شستشو داد تا مفتخر به اجتهاد گرديد آن شهيد والا مقام در حيات پر افتخارش در ممالك متعددي از جمله سوريه و لبنان و عراق و مصر سعي وافر در خدمتي خالصانه به اسلام نمود و سالياني دراز دليرانه به مبارزه با ظلم وستم پرداخت و بارها تا مرز شهادت پيش رفت

او در عراق با انتشار مجلات و تاليف كتب مختلف به زبان عربي ضمن ايجاد تحول در نحوه فراگيري ادبيات عرب نقشي سبز در اعتلاي سطح فرهنگي مردم شيعه عراق ايفا نمود در همين سالها به مخالفت با جريانهاي ضد ديني كه در عراق شكل ميگرفت ميپرداخت و مقالالت كوبنده اي را منتشر ميساخت.

در سوريه با تاسيس حوزه علميه زينبيه خدمت بزرگي به مسلمانان اين كشور نمود و در همين راستا توانست با فعاليتهاي گسترده و نگرشي عالمانه در راستاي اصلاح فرقه هاي علي اللهي و اهل حق كه از عقايد منحرفي برخوردار بودند خدمت شاياني از خود به يادگار گذارد .

ايشان در لبنان با تاسيس پايگاه علمي و فرهنگي و سازماني به ام جماعة العلما برگ زرين ديگري بر افتخارات خود افزود و همچنين تاسيس مدرسه الام المهدي از ديگر اقدامات ايشان بود در لبنان.

چندي بعد به دعوت بازرگان مهاجر لبنانب به كشور ساحل عاج رفته و در اندك زمان توقف خود در انجا اقدام به ساهت بناي مركز اسلامي نمود

ايشان همچنين در نبرد با حزب بعث كه در سوريه شكل گرفته بود به مبارزه علني و آگاهي بخشي به توده هاي مردم روي آورد و در اين راهم

متحمل سختيهاي بسيار گشت . اما سرانجام در روز جمعه 12 ارديبهشت سال 59 انگاه كه تصميم داشت در مجلس يادبود شهيد محمد باقر صدر شركت كند مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسيد و پيكر ايشان پس از انتقال به قم و خواندن نماز توسط آيت الله العظمي مرعشي نجفي در صحن حرم حضرت معصومه سلام الله عليها به خاك سپرده شد

شيرازي، محمدحسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابومحمد، محمد حسن بن محمود بن اسماعيل حسيني شيرازي معروف به ميرزاي مجدد، معزّالدين و ميرزاي بزرگ شيرازي، مرجع تقليد شيعيان زمان خود و فقيه امامي بود كه در 15 جمادي الاولي سال 1230 ق در شيراز متولد گرديد. وي قبل از 20 سالگي، صاحب اجازه از سيدمحقق ميرسيد حسن بيدآبادي شد و در اصفهان به تحصيل پرداخت. از جمله استادان وي صاحب جواهر و صاحب انوارُ الفِقاهَه، محمد ابراهيم كلباسي، محمدتقي اصفهاني و علي تُستَري بودند. ميرزاي شيرازي پس از شيخ مرتضي انصاري، مرجع عالم اسلام گرديد و در حدود سي سال اين سمت را به عهده داشت. شاگردان زيادي در مكتب ميرزا كسب علم كرده اند كه از آن ميان حضرات آيات عظام: علامه سيدمحمد كاظم يزدي، آخوند خراساني، شيخ فضل اللّه نوري، ميرزا حسين نوري، سيدحسين صدر، ابراهيم دامغاني، سيد اسماعيل شيرازي و شريف جواهري را مي توان نام برد. از كارهاي بزرگ ميرزاي شيرازي، صدور فتواي تاريخي تحريم تنباكو در زمان ناصرالدين شاه قاجار به عنوان اولين مقاومت منفي مردمي در ايران عليه بيگانگان بود كه باموفقيت انجام شده است. از آثار اين مرجع بزرگ: كتابٌ في الطَّهارَه، نِجاةُ العِباد، رسالةٌ في الرَّضاع و رسالَةٌ في المُشْتَق مي باشد. ميرزا در سال

1312 ق در 82 سالگي در سامرا فوت نمود و در نجف اشرف به خاك سپرده شد.

شيرواني، ابوالحسن

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد ابوالحسن بن سيد محمدحسين شيروانى عالمى فاضل بوده تأليفى بنام مصباح المفسرين در تفسير آيه نور نوشته و تاريخ تأليف آن 1301 ق مى باشد و ظاهراً ايشان از شيروان خراسان بوده است.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد پنجم)

صابوني نيشابوري، شيخ الاسلام، ابوعثمان اسماعيل

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(449 -373 ق)، محدث، مفسر، فقيه، اصولى، خطيب و واعظ. در بوشنج به دنيا آمد.نه ساله بود كه به دنبال قتل پدرش، كه از وعاظ بزرگ نيشابور بود، اولين مجلس وعظ را برقرار كرد. از ابوسعيد عبدالله بن محمد رازى و ابوبكر بن مهران و ابومحمد مخلدى و زاهر بن احمد فقيه سرخسى و ابوحسين خفاف و ابوالعباس تابوتى و ابوسعيد سمسار و ابوبكر احمد بن ابراهيم بن فرات و ديگران حديث روايت كرد. او در نيشابور و هرات و سرخس و حجاز و شام و جبال حديث شنيد و در خراسان و هند و گرگان و شام و حجاز و فلسطين حديث گفت. صابونى در معره ى نعمان با ابوالعلاء معرى ملاقات كرد. كتانى و على صصرى و بيهقى و محمد فراوى از وى روايت كرده اند. ابوبكر بيهقى او را امام مسلمين تعريف مى كند و ديگران قدرت او در تفسير و حافظه ى سرشارش را تحسين كرده اند. به قول عبدالغافر، در «السياق» هفتاد سال وعظ گفت و بزرگان زمان همچون ابوطيب صعلوكى و استاد ابواسحاق اسفراينى و استاد ابوبكر بن فورك در مجلس وعظ او حاضر مى شدند. او بيست سال در جامع شهر خطبه خواند و اقامه ى نماز كرد.سرانجام در نيشابور درگذشت. وى تصانيف بسيارى از خود بجاى گذاشته است. از آثارش: «عقيده السلف»، «الفصول فى الاصول»، «الاربعين»، در حديث.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه

:اسرار التوحيد، تعليقات (688)، الاعلام (198 / 7)، الاعلام بوفيات الاعلام (299 / 1)، انساب سمعانى (506 / 3)، ريحانه (198 / 7)، سير النبلاء (44 -40 / 18)، شذرات الذهب (283 -282 / 3)، العبر (294 / 2)، الكامل (81 / 8)، كشف الظنون (53)، لغت نامه (ذيل/ اسماعيل)، معجم الادباء (19 -16 / 7)، معجم المؤلفين (276 -275 / 2)، النجوم الزاهره (63 / 5)، الوافى بالوفيات (144 -143 / 9)، هديه العارفين (210 / 1).

صاحبي فرد، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي اكبر صاحبي فرد

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

زندگينامه علمي

بعد از اتمام دوره ابتدايي دوره دبيرستان (نظام قديم) را شبانه در دبيرستان محمديه كاشان گذراندم و درسال 1352 بعد از آشنايي با يكي از دوستان طلبه در كلاس درس دبيرستان علاقه ام به دروس حوزوي تقويت شده بالاخره در همان سال دروس مقدمات را شروع كردم ؛ تا سال 1357 در مدرسه علميه امام خميني (ره) و مدرسه علميه مرحوم آيت الله يثربي بوده و از محضر بزرگاني چون حضرات آقايان صبوري ، اسلامي تبار ، مناقب (قدس سرهم) و جناب آقايان حضرات خراساني ، علم الهدي ، صراف زاده و ... بهره بردم و از تفسير مرحوم آيت الله نجفي در كاشان استفاده نمودم . در سال 1357 به حوزه مقدسه قم مشرف شدم و در مدرسه مهديه در خيابان 19 دي ساكن شدم و بقيه دروس سطح را نزد بزرگاني چون مرحوم آيت الله اعتمادي ، مرحوم آيت الله حرم پناهي ، مرحوم آيت الله ستوده ، و نيز حضرات آقايان حسيني كاشاني و شريفي نياسري و عماني و اشعري

(محمد حسين) استفاده كردم .

در ضمن در سال 1359 به مدت يك سال به دعوت يكي از دوستان در مدرسه اماميه شهركرد مشغول به تدريس مقدمات شدم .حدود سال 1361 به درس خارج فقه و اصول رفتم و يك دوره درس اصول حضرت آيت الله مظاهري و مباحثي از درس آيت الله وحيد خراساني (مباحث الفاظ) و بخشي از مباحث اجتهاد و تقليد آيت الله تبريزي را شركت كردم و نيز از مباحث فقهي حضراتي چون آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله فاضل لنكراني بهره مند شدم و از حدود سال 1360 در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت كردم .فلسفه (منظومه) را نزد حضرت آيت الله گرامي و بخشي از اسفار را در نزد حضرت آيت الله انصاري تلمذ كردم .از سال 1363 در فكر حفظ قرآن افتادم و بحمد الله و المنه اين كار كه بايد حدود 1370 به پايان مي رسيد به علت وقوع حادثه اي به تاخير افتاد و بحمد الله سال 1373 به انجام رسيد .

از آنجا كه به كارهاي قرآني علاقمند بودم اولين نكته ناب قرآني درسال 1374 به ذهنم خطور كرد و به پيشنهاد دوستان اولين قلم زني را شروع كرده و كتاب «اتمام حجتي ديگر يا اجر رسالت» را به لطف خداوند به رشته تحرير درآوردم .

به علت تدريس دانشگاه و تشويق حضرت حجت الاسلام حاج محسن قرائتي كار قرآني در باب تاريخ اسلام را انجام دادم كه نتيجه آن كتاب تاريخ اسلام در قرآن است كه در سال 1381 از چاپ خارج شد همچنين به دنبال رهنمود مقام معظم رهبري در نام گذاري

سال 1379 به نام امير مومنان سلام الله عليه ، آيات درباره آن حضرت به صورت يك مجموعه در آمد تا اينكه در سال 1382 مزين به زينت طبع گرديد و در همان سال چاپ دوم آن نيز صورت گرفت .

در سفر بيت الله الحرام با توطئه وهابيت كه بدترين تبليغات عليه تشيع صورت مي گرفت بيشتر آشنا شده و با رهنمود دوستان در بعثه مقام معظم رهبري در مكه مكرمه و هدايت حضرت آيت الله سبحاني نقدي بر كتاب تهاجمي «اهلبيت از خود دفاع مي كنند» به نام «اهلبيت از دين دفاع مي كنند» با كمك يكي از دوستان انجام شد . اين كتاب درسال 82 در شبكه اينترنت ، سايت ولي عصر (عج) قرار گرفت و مورد استقبال قرار گرفت و در تابستان 1383 به چاپ رسيده و الان در آستانه چاپ دوم قرار دارد .

و بالاخره توفيق ديگر قرآني كه خداوند به اين حقير داد بررسي آيات مربوط به حضرت زهرا سلام الله عليها و به نام مبارك آن حضرت 135 آيه درباره اين بانو در يك مجموعه جمع آوري شد كه در نوع خود كم نظير يا بي نظير است و الان مشغول دو كار قرآني ديگر هستم يكي مكالمات و گفتگوهاي بعد از مرگ در قرآن و ديگر خيرات و مبرات از منظر قرآني كه تقريبا حدود 80% كار آنها نيز انجام شده است .

اكنون نيز برنامه هاي تدريس در حوزه و آموزش متوسطه و برنامه هاي قرآني در شهرهايي چون كاشان و ساوه دارم .

صادق نيا، مهراب

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهراب صادق نيا

محل تولد : دزفول

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد

: 1348/1/4

زندگينامه علمي

در سال 1347 در شهرستان دزفول به دنيا آمد و در همان شهر تحصيلات ابتدائي و متوسطه خود رادر رشته رياضي فيزيك سپري كرد . در سال 64 وارد حوزه علميه قم شد و پس از اتمام دروس مقدمات و سطح درسال 69 وارد درس خارج شد . از آن سال تا كنون از اساتيد نام آشنايي چون مكارم شيرازي ، فاضل لنكراني(ره) ، وحيد خراساني و شيخ جواد تبريزي(ره) بهره برده است . علاقه ديرين او به مباحث علوم قرآني سبب شد در سال 72 در آزمون ورودي سطح چهارم رشته هاي تخصصي شركت كرده و در رشته تفسير و علوم قرآن پذيرفته شود . در سال 76 و همزمان با اتمام اين دوره به مركز مطالعات اديان وارد شده و به عضويت هيئت علمي مركز ياد شده در آمد( مركز ياد شده الان با عنوان دانشگاه فعاليت مي كند). موضوع مطالعاتي وي در اين مركز، اديان ابراهيمي است و در اين خصوص آثاري از ايشان منتشر شده است . تحصيلات آكادميك نامبرده در سال 79 با پذيرش در آزمون ورودي كارشناسي ارشد تربيت مدرس دانشگاه قم در رشته مدرسي الهيات ادامه يافت و در سال 81 با دفاع از رساله خود با موضوع جايگاه شريعت در عهدين و قرآن موفق به دريافت دانشنامه كارشناسي ارشد شد . در حال حاضر نيز دانشجوي دوره دكتراي جامعه شناسي فرهنگي با گرايش مذهب در دانشگاه علامه طباطبائي تهران است كه دوره ي آموزشي را پشت سرگذاشته و در حال تدوين پايان نامه است. در اين فراگرد علمي سپران شده ايشان توفيق داشته

اند سالياني در حوزه علميه قم در دروس مقدماتي و سطح تدريس نمايند. در حال حاضر نيز در پاره اي ازمراكز تخصصي حوزه و ديگر مراكز وابسته، به اين مهم اشتغال دارند. تدريس در دانشگاه ها نيز از فعاليتهاي نامبرده در شمار است.

صادقي فدكي، جعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد جعفر صادقي فدكي

محل تولد : خواف

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب از سال 1363 پس از گذراندن دوره راهنمايي وارد حوزه علميه مشهد مقدس شدم در ابتدا يك سال در مدرسه علميه نواب بودم و پس از آن وارد مدرسه علميه موسي بن جعفر (ع) شدم. بعد از يك سال و نيم به مدرسه علميه سليمانيه منتقل شدم و حدود پنج الي شش سال در اين مدرسه مشغول تحصيل علوم ديني بودم. در سال 1370 در كنكور دانشگاه رضوي شركت كردم و پس از قبول شدن وارد اين دانشگاه شدم و در دانشگاه رضوي علاوه بر دروس دانشگاه و زبان عربي و انگليسي به خواندن دروس حوزوي نيز اشتغال داشتم زيرا يكي از وظايف دانشجويان اين دانشگاه گذراندن دروس حوزوي در كنار دروس دانشگاهي است.

در سال 1375 از اين دانشگاه با گرفتن مدرك كارشناسي در رشته علوم قرآن و حديث فارغ التحصيل شدم و در همان سال در كنكور سراسري دانشگاهها ثبت نام كردم و در رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه قم پذيرفته شدم از اينرو براي گذراندن اين مقطع از مشهد به قم مهاجرت كردم و در قم علاوه بر اشتغال به دروس اين دانشگاه در درس خارج برخي اساتيد و مراجع نيز شركت مي كردم و پس از

دو سال اشتغال به دروس دانشگاه وارد مركز فرهنگ و معارف قرآن شدم و در روز چند ساعتي را در اين مركز به كارهاي تحقيقاتي مشغول شدم و كار عمده من در اين مركز تشكيل پرونده علمي براي دائرةالمعارف قرآن كريم و سپس ارزيابي پرونده هاي ديگران بود كه اين كار تا كنون نيز ادامه دارد و بنده در حال حاضر از نيروي ساعتي به محقق رسمي تغيير وضعيت داده .

در حال حاضر به تأليف مقاله و ارزيابي مقالات ديگران اشتغال دادم و تاكنون حدود 35 مقاله براي دائرة المعارف قرآن كريم تأليف كرده ام كه نيمي از اين مقدار چاپ شده و بقيه براي چاپ در دست اقدام است. ضمناً در اين مدت دو كتاب تحت عناوين سيماي شيعه از نگاه اهل بيت(ع) و ارتداد در قرآن كريم تأليف كرده ام كه كتاب اول در سال 1385 از سوي مجمع جهاني شيعه شناسي چاپ شده و دومي از سوي انتشارات دفتر تبليغات براي چاپ در دست اقدام مي باشد. در سال 1384 در 5 امتحان مقطع دكتري دانشكده علوم حديث قم شركت كردم و در رشته مدرسي معارف گرايش قرآن و متون اسلامي پذيرفته شدم و در حال حاضر در اين دانشكده مشغول به تحصيل مي باشم.

صادقي، محمد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

دكتر محمد صادقى فرزند زين الخطباء و المبلغين مرحوم حاج شيخ محمدرضا لسان المحققين تهرانى.

در سال 1307 شمسى هجرى برابر 1348 قمرى در تهران ديده به جهان گشوده و در بيت علم و تقوا پرورش يافته و پس از خواندن دروس فارسى تا متوسطه به تحصيل علوم دينيه پرداخته و مقدمات و قسمتى از سطوح را

در تهران خوانده ودر اوائل ورود آيت اللَّه العظمى بروجردى به قم مهاجرت نموده و سطوح عالى را از مدرسين حوزه علميه فراگرفته و به درس خارج آيت اللَّه بروجردى و آيت اللَّه محقق داماد و آيت اللَّه العظمى نايب الامام خمينى مدظله و آيات ديگر شركت و هم معقول و فلسفه را از آيت اللَّه علامه طباطبائى و آيت اللَّه شاه آبادى و ميرزا مهدى آشتيانى و امام خمينى و آقاى رفيعى قزوينى و عرفان را از مرحوم ميرزا مهدى اصفهانى استفاده نموده تا بعد از رحلت مرحوم بروجردى و زعامت و نهضت نايب الامام بر عليه امپرياليسم شرقى و غربى وارد صحنه مبارزه شده و با سخنرانيهاى آتشين خود در قم و تهران و محكوم كردن رژيم طاغوتى در سال 1384 قمرى مورد تعقيب عوامل ساواك و عمال جنايتكار شاهنشاهى قرار گرفته كه مجبور به بيرون رفتن از كشور شده پس به عراق رفته و در جوار اميرالمومنين عليه السلام رحل اقامت افكنده و از محضر آيت اللَّه العظمى نايب الامام آقاى خمينى و برخى آيات عظام ديگر استفاده نموده و خود به تدريس و گفتن تفسير پرداخته تا در سال 1392 هجرى قمرى كه روى فشار وتهديدهاى دولت شوم بعث عراق به لبنان و بيروت عزيمت نموده و پنج سالى نيز در آنحا به فعاليت و خدمات دينى پرداخته تا در سال 1396 قمرى و آشفتگى وضع لبنان مهاجرت به مكه معظمه نموده و دو سالى در جوار بيت اللَّه الحرام رحل اقامت افكنده و تا سال 1398 قمرى در نزديكى مقام ابراهيم عليه السلام كرسى تدريس فقه جعفرى گذارده و به تدريس فقه شيعه و نشر معارف حقه اثنى عشريه پرداخته و در ماه ذى قعده

الحرام براى پخش اعلاميه و سخنرانى بر عليه رژيم منفور پهلوى از طرف دولت سعودى زندانى شده و بعد از چند ماه آزاد و پس از سقوط دولت طاغوتى و اعلان حكومت جمهورى اسلامى و آزادى بعد از پنجاه و هفت سال اختناق و استبداد براى ديدار امام و خويشان و دوستان پس از چهارده سال به وطن برگشته و براى ادامه وظائف روحى و دينى رحل اقامت به قم افكنده و مشغول تدريس و گفتن تفسير موضوعى قرآن و اقامه نماز جمعه در مسجد جمكران قم گرديده است جناب دكتر صادقى دو بار به زندان بيدادگران مبتلا گرديده است اول براى سخنرانى در مسجد اعظم قم بر عليه شاه جلاد و عمال جنايتكارش دوم در مكه معظمه از طرف دولت سعودى به اشاره دولت طاغوتى ايران و جمعا مدت هفده سال در خارج كشور به شرح زير ده سال در نجف اشرف پنج سال در لبنان و بيروت و دو سال در مكه معظمه به سر برده و در طول اين مدت شب و روز به تاليف و تصنيف اشتغال داشته و كتب سودمندى به يادگار گذارده كه فهرست مطبوع مخلوط آن را تقديم مى دارم.

تاليفات عربى مطبوع مترجم محترم.

1- المقارنات العلميه و الكتابيه بين كتب السماويه.

2- على والحاكمون.

3- حواربين الالهين و الماديين.

4- رسول الاسلام فى الكتب السماويه.

5- عقايد نابين كتب السماويه.

6- الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنه 20 جلد چهار جلد به طبع رسيده. 7- فتياتنا.

8- حواربين اهل الجنه و النار.

9- على شاطئى الجمعه.

10- لماذا انتصرت اسرائيل و متى تنهزم.

11- المناظرات بين الالهين و المادبين.

12- الفقه على ضوء القرآن.

13- تاليفات فارسى چاپ شده.

14-

بشارات عهدين.

15- زمين و آسمان ستارگان از نظر قرآن.

16- آفريدگار و آفريده از نظر مادى و الهى.

17- مسيح از نظر قرآن و انجيل.

18- گفتگوئى در مسجد النبى.

19- دولت مهدى پرچم دار انقلاب جهانى.

20- خاتم پيغمبران از نظر قرآن.

21- حكومت قرآن.

22- اسرار ومناسك و ادله حج.

تاليفات چاپ نشده.

23- تقريرات الفقه عن الاستاد المحقق البروجردى.

24- حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى.

25- حاشيه بر منظومه سبزوارى.

26- حاشيه بر شرح لمعه.

27- المعاد فى نظر القرآن.

28- النبوه فى نظر القرآن.

29- حول آيه التطهير.

30- شذرات الوسائل والوافى.

31- حاشيه تحرير الوسيله.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هشتم)

صحفي، مجتبي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مجتبي صحفي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيد مجتبي صحفي فرزند حجت الاسلام سيد مهدي صحفي در خانواده اي مذهبي در شهر قم در تاريخ 1/1/1341 به دنيا آمدم و تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را به پايان رساندم و دبيرستان را سال اول آنرا به اتمام رساندم و همزمان در حوزه علميه قم نيز مقدمات را شروع نموده بودم با آغاز جنگ تحميلي رهسپار جبهه ها شدم همراه با ساير رزمندگان مكرر در جبهه حضور يافتم و در بعضي مواقع به همراه چهار تن از برادر هايم سيدمرتضي، سيد روح الله كه در فاو شهيد شد، سيد محمد تقي كه در رمضان مرحله پنچم شهيد شد، سيد مصطفي و سيد محمد حسين در طول جنگ در حوزه علميه نيز به تحصيل اشتغال داشتم و پس از گذراندن سطوح حوزه به درس خارج فقه و اصول علماي ياد شده در همين جزوه حضور پيدا كردم. اين بنده نيز در يك دوره اي چهار ساله رشته تخصصي تفسير

و علوم قرآن تحت اشراف حضرت آيت الله مكارم حضور يافتم و شركت جستم و پس از چهارسال فارغ التحصيل شدو و مع الاسف هنوز اقدام جدي براي دريافت موضوع سطح چهار ننموده ام . حقير بسيار مختصر در كارهاي تحقيقي دخالت داشته و دارم كه در برگه هاي ضميمه درج گرديده است.

صدرالشريعه بخاري، جمال الدين عبيدالله

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 747 ق)، فقيه حنفى، محدث اصولى مفسر حكيم طبيعيدان، نحوى، لغوى و اديب. مشهور به صدرالشريعه اصغر يا صدرالشريعه ثانى. در خانواده اى دانشور به دنيا آمد. علوم متداول و مجد و بزرگى را از جدش تاج الشريعه و او نيز از پدر خود صدرالشريعه ى اول فرا گرفت. او در حكمت و طبيعيات و اصول فقه و علوم دينى از علماى عصر خويش به حساب مى آمد. در بخارا درگذشت. وى آثار نفيس جدش، تاج الشريعه، را تنقيح كرد. ازآثار اوست: «تعديل العلوم»؛ «تنقيح الاصول»، در اصول فقه، و شرح آن «التوضيح فى حل غوامض التنقيح»؛ «شرح الوقايه»، شرح كتاب جد خود «وقايه الراويه فى مسائل الهدايه»، در فقه حنفى؛ مختصر «الوقايه»، به نام «النقايه فى مختصر الوقايه»، به نام «النقايه فى مختصر الوقايه»؛ «الوشاح»، در علم معانى و بيان؛ شرح «فصول الخمسين»، در نخو.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (354 / 4)، ريحانه (434 -433 / 3)، كشف الظنون (2021 ،2011،1270 ،1047 ،496 ،419)، الكنى و الالقاب (415 / 2)، لغت نامه (ذيل/ عبيدالله)، معجم المؤلفين (246 / 6)، هديه العارفين (650 -649 / 1).

صعلوكي نيشابوري، ابوسهل محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(369 -296 ق)، فقه شافعى، مفسر، اديب، نحوى، صوفى و شاعر. شيخ خراسان در زمان خود بود. در اصفهان به دنيا آمد. وى به بصره رفت و چندين سال در آن شهر تدريس نمود و چند سال نيز در اصفهان اقامت داشت. سرانجام در 337 ق به نيشابور آمد و سپس خانواده ى خود را به آنجا منتقل كرد. او بيش از سى سال كرسى درس و فتوى نيشابور را در اختيار داشت. صعلوكى از ابن خزيمه و ابوالعباس سراج و احمد

ماسرجسى و احمد محمدآبادى و ابن ابى حاتم و ابن انبارى و محاملى و بسيارى ديگر حديث شنيد. پسرش، ابوطيب، و فقهاى نيشابور در محضر وى فقه آموختند. ابوسهل مصاحب ابواسحقاق مروزى بود و گفته اند كه از وى فقه آموخت. گويند كه او شبيلى را نيز درك كرده بود. نسوى وى را پيشگام علم تصوف مى داند. ابوبكر صيرفى گويد كه اهل خراسان همچون ابوسهل را هرگز نخواهند ديد و صاحب بن عباد گفت كه ما همچون ابوسهل نديده ايم و خود او نيز مانند خودش را نديده است. به هر حال او در شريعت و طريقت يگانه ى روزگار خود بود. وى در نيشابور درگذشت. ثعالبى اشعار بسيارى را به او نسبت داده است. «الفوائد» روايتهايى از اوست.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اسرار التوحيد، تعليقات (658)، الاعلام (207)، الاعلام بوفيات اعلام (253 / 1)، انساب سمعانى (540 -539 / 3)، ريحانه (446 -445 / 3)، سير النبلاء (239 - 235 / 16)، شذرات الذهب (70 -69 / 3) طبقات الصوفيه هروى (585)، العبر (132 / 2)، الكنى و الالقاب (417 -416 / 2)، لغت نامه (ذيل/ صلعوكى)، النجوم الزاهره (141 -140 / 4)، نفحات الانس (318 -317)، الوافى بالوفيات (125 -124 / 3)، وفيات الاعيان (205 -204 / 4).

صفارزاده، طاهره

قرن:14

جنسيت:زن

مليت:ايران

طاهره صفارزاده را بيشتر به عنوان يك شاعر مي شناسيم. مخاطبان شعر در دهه40 او را با شعر «كودك قرن» به خاطر مي آورند و در دهه 50 با كتاب «سفر پنجم».شعرهاي قديمي اش يادآور سال هاي گلوله و فرياد است.علاوه بر شعر، در ترجمه و پژوهش هم استادي بي همتا است.

▪ طاهره صفارزاده شاعر، نويسنده ،

محقق و مترجم ،متولد 1315 سيرجان

▪ ليسانس ادبيات انگليسي از دانشگاه تهران

▪ ادامه تحصيل در انگلستان و سپس آمريكا در دانشگاه آيووا

▪ كسب درجه MFA

▪ استخدام در دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) در سال 1349

▪ رئيس دانشگاه شهيد بهشتي و دانشكده ادبيات

▪ دكترا در رشته نقد تئوري و عملي ادبيات جهان

▪ برگزيده شدن در «فستيوال بين المللي داكا» در سال 67 به عنوان يكي از 5 عضو بنيانگذار كميته ترجمه آسيا،

▪ «استاد نمونه» سال 71 از سوي وزارت علوم و آموزش عالي

▪ «خادم القرآن» پس از انتشار ترجمه «قرآن حكيم »، سال 80

سرپرستي و ويراستاري 36 كتاب زبان تخصصي براي رشته هاي مختلف دانشگاهي

▪ قصه ، پيوندهاي تلخ، 1341

▪ شعر ، رهگذر مهتاب، 1341

Brella the Red um (سروده هايي به زبان انگليسي)، آيووا 1967م.= 1347ش.

طنين در دلتا [و دفتر دوم]، سد و بازوان، 1350 ، سفر پنجم، 1356 ، حركت و ديروز، 1357 ، بيعت با بيداري، 1358 ، مردان منحني ، ديدار صبح، 1366 ، در پيشواز صلح، 1385 ، گزيده ادبيات معاصر، 1378 ، هفت سفر، 1384 ، روشنگران راه، 1384 ، انديشه در هدايت شعر، 1384

● اصول ترجمه، نقد ترجمه، ترجمه

▪ اصول و مباني ترجمه: تجزيه و تحليلي از فن ترجمه ضمن نقد عملي آثار مترجمان، از 1358

ترجمه هاي نامفهوم، 1384

▪ ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد (فارسي و انگليسي)، 1379

▪ ترجمه قرآن حكيم (سه زبانه - متن عربي با ترجمه فارسي و انگليسي)، 1380

▪ ترجمه قرآن حكيم (دو زبانه متن عربي با ترجمه

فارسي)، 1382

▪ ترجمه قرآن حكيم (دو زبانه متن عربي با ترجمه انگليسي)، 1385

▪ لوح فشرده قرآن حكيم (سه زبانه - متن عربي با ترجمه فارسي و انگليسي)، 1383 (نشر دوم) كامل وجزء 30.

▪ دعاي عرفه (دعاي امام حسين عليه السلام در روز عرفه (متن عربي با ترجمه فارسي)، 1381

▪ دعاي ندبه و دعاي كميل (متن عربي با ترجمه فارسي)، 1383

▪ مفاهيم قرآني در حديث نبوي: گزيده اي از نهج الفصاحه با ترجمه فارسي و انگليسي، 1384

دعاي جوشن كبير، 1385

طاهره صفارزاده را بيشتر به عنوان يك شاعر مي شناسيم. مخاطبان شعر در دهه40 او را با شعر «كودك قرن» به خاطر مي آورند و در دهه 50 با كتاب «سفر پنجم».شعرهاي قديمي اش يادآور سال هاي گلوله و فرياد است.علاوه بر شعر، در ترجمه و پژوهش هم استادي بي همتا است.صفارزاده نخستين مترجم قرآن كريم به 3 زبان زنده دنيا است. صفارزاده شاعر، نويسنده ، محقق و مترجم به سال 1315 در سيرجان در خانواده اي متوسط چشم به جهان گشود.اجدادش از عرفاي مقيد به مقابله با ظلم و عدالت پروري بوده اند.پدر و خواهرش هم اهل تصوف بودند . در خانواده، برپايي مجالس ذكر و دعا بويژه در اظهار ارادت به حضرت علي عليه السلام متداول بود.خانواده اش پيشينه عرفاني داشتند وهمين امر سبب شد كه او از همان آغاز نگاهي ويژه به پيرامونش داشته باشد.قبل از آنكه به مدرسه برود تجويد و قرائت و حفظ قرآن كريم را در مكتب محل آموخت و تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در كرمان گذرانيد.

از كودكي ذوق نويسندگي و عشق

به مطالعه آثار ادبي داشت ودر دبستان به عنوان شاعر شناخته شده بود.در اين زمينه آموزگاران و بعد دبيران او را بسيار تشويق مي كردند.

نخستين شعر را در 13 سالگي سرود كه در روزنامه ديواري مدرسه به ثبت رسيد و نخستين جايزه شعر را كه يك جلد ديوان جامي بود در سال چهارم دبيرستان به پيشنهاد دكتر باستاني پاريزي كه آن زمان از دبيران دبيرستان بهمنيار بود، از رئيس آموزش و پرورش استان دريافت كرد.

در ششم ادبي شاگرد اول شد و با جرأت در امتحان ورودي دانشگاه در رشته هاي حقوق و ادبيات فارسي و زبان و ادبيات انگليسي كه مناسب آن ديپلم بود شركت كرد و در هر سه قبول شدو چون ترديد در انتخاب داشت خانواده اش به استخاره رجوع كردند و در نتيجه در زبان و ادبيات انگليسي ليسانس گرفت . مدتي به عنوان مترجم متون فني در شركت نفت كار كرد و چون به دنبال يك سخنراني در اردوي تابستاني فرزندان كارگران مجبور به ترك كار شد، براي ادامه تحصيل به انگلستان و سپس به آمريكا رفت .در دانشگاه آيووا ، هم در گروه نويسندگان بين المللي پذيرفته شد و هم به كسب درجه MFA نايل آمد.MFAدرجه اي مستقل است كه به نويسندگان و هنرمنداني كه داوطلب تدريس در دانشگاه باشند اعطا مي شود و نويسندگان به جاي محفوظات و تاريخ ادبيات به آموختن نقد به صورت تئوري و عملي و انجام طرح هاي ادبي متنوع به مطالعات وسيع درباره آثار نويسندگان و شاعران مي پردازند.دوره آن يك سال بيش از فوق ليسانس است و استخدام دارنده اين مدرك

در دانشگاه هاي آمريكا با پايه دكتري انجام مي پذيرد.در زبان عربي استعداد خاصي داشت و چنانكه در مقدمه «ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد»گفته است: «در دوره دبيرستان و به تشويق يك استاد دلسوز و دانشمند، عربي پايه را خوب فرا گرفتم و هرگز رابطه ام با آموختن آن زبان قطع نشد چه كلاس هاي عادي و چه درس خصوصي را در محضر استاداني تلمذ مي كردم كه قرآن شناس بودند .خودم بر اين عقيده هستم كه بروز و شكوفايي استعداد من در زبان عربي به دليل اين بود كه تجويد و قرائت قرآن كريم را در كودكي در سن 6 سالگي آموخته بودم .»

طاهره صفارزاده براي دروس اصلي «شعر امروز جهان »، «نقد ادبي» و «نقد عملي ترجمه » را انتخاب كرد و در بازگشت به ايران اگرچه به دليل فعاليت هاي سياسي در خارج، مشكلاتي براي استخدام داشت اما چون در كارنامه اش از 48 واحد درسي 18 واحد ترجمه ثبت شده بود و كمبود و نبود استاد ترجمه براي رشته هاي زبان خارجي موجب گله مندي گروه هاي زبان بود، در سال 1349 با استخدام او در دانشگاه ملي (شهيد بهشتي) موافقت شد. دكتر طاهره صفارزاده پايه گذار آموزش ترجمه به عنوان يك علم و برگزاركننده نخستين «نقد عملي ترجمه » در دانشگاه هاي ايران محسوب مي شود.دانشگاه آيووا بنا به درخواست شاعران و نويسندگان «كارگاه نويسندگي »، نخستين مركزي بود كه به گنجاندن اين درس در برنامه آموزشي رشته هاي زبان و ادبيات اقدام كرد. صفارزاده حدود 3 سال بعد در كنار نويسندگان دانشجو به بهره مندي هايي از اين

آموزش جديد دست يافت .صفارزاده از ابتداي تدريس خود در ايران متدي مبني بر شناخت و تطابق مفهومي ، دستوري و ساختاري دو زبان مبدأ و مقصد ابداع كرد و اين شيوه پيشنهادي در درسي كه سابقه تدريس قانونمند نداشت نزد بسياري از همكاران وي الگو قرار گرفت .پس از انقلاب اسلامي تعيين كتاب «اصول و مباني ترجمه »اثر وي به عنوان كتاب درسي در زمينه شناخت نظريه ها و نقد عملي ترجمه به ويژه براي دانشجويان رشته «ترجمه » مفيد افتاد.

دكتر طاهره صفارزاده به عنوان كارشناس ترجمه معتقداست: «در ترجمه دانستن موضوع يا مطلب مورد ترجمه مقدم بر دانستن زبان مبدأ و مقصد است .اين خطر بزرگي است كه متخصص رشته علوم انساني ، حتي رشته مهندسي متن پزشكي را و بالعكس يك پزشك متن جامعه شناسي را ترجمه كند ، چون كه اصطلاحات خاص مجموعاً زبان علمي يك رشته را تشكيل مي دهند. » بر اساس اين فكر دو تمرين «ترجمه تخصصي »و «معادل يابي براي واژگان تخصصي» در كتابهاي زبان براي رشته هاي دانشگاهي به پيشنهاد اوگنجانده شد.

طاهره صفارزاده در زمينه شعر و شاعري نيز به دليل مطالعات و تحقيقات ادبي به معرفي زبان و سبك جديدي از شعر با عنوان شعر «طنين» توفيق يافت كه در آغاز بسيار بحث برانگيز شد زيرا شعر مقاومت و طنز سياسي ، حكومت پسند نبود.سرانجام در سال 55 به اتهام نوشتن شعر مقاومت ديني از دانشگاه اخراج و براي دومين بار به خانه نشيني و فراغت اجباري رفت.و در ايام تنهايي و مشاهده پاره اي خيانت هاي سياسي و اجتماعي، درون مذهبي او

بيش از پيش متوجه حمايت خداوند گرديد و تحولي شديد در وي ايجاد شد آن گونه كه در زمان خانه نشيني، تمام وقت خود را وقف خواندن تفاسير و مطالعات قرآني كرد.

كتاب «سفر پنجم» او كه دربرگيرنده اشعار مقاومت با مضامين ديني است در سال 56 در دو ماه به سه چاپ با شمارگان سي هزار رسيد. از مجموعه شعرهاي او مي توان به : رهگذر مهتاب، 1341 brelld the Red um (سروده هايي به زبان انگليسي)، آيووا 1967م. 1347ش.

طنين در دلتا [و دفتر دوم]، سد و بازوان،سفر پنجم، حركت و ديروز، بيعت با بيداري، مردان منحني، ديدار صبح، در پيشواز صلح،گزيده ادبيات معاصر، هفت سفر، روشنگران راه و انديشه در هدايت شعر، اشاره كرد.

اشعار صفارزاده با نظر به مسائل سياسي و اشاره به وقايع مهم جهان داراي خط فكري خاصي است.در همه آثارش به جريان هاي سياسي ايران و جهان نظر دارد.صفارزاده با استفاده از زبان محاوره، اصطلاحات عاميانه، حتي مطرح كردن شعارها، تلاش مي كند به شعر و زبان مردمي نزديك تر شود.شايد به همين دليل، از آوردن واژه ها و اسامي، از زبان هاي بيگانه خودداري مي كند.

شعر صفارزاده داراي انديشه هاي شكل يافته است كه در قالب كلمات عرضه مي شود.در شعر صفارزاده، فرصت ها گرانبهاترند و خواننده با شاعري مواجه مي شود كه اسلوب را در زباني فشرده و با بار بيشتر از لحاظ انديشه و تفكر مي بيند.او با استفاده از تعابير مذهبي و قصص و آيات قرآن كريم به صورت تلميح و جهان مداري و سياست محوري، رنگ و بوي خاص به اشعارش بخشيده

است.خودش مي گويد: شعر مقاومت و طنز سياسي هيچ وقت حكومت پسند نبوده است.

صفائي حائري، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آيت اللّه علي صفائي حائري در سال 1330 ه . ش (1370 ق) در بيت علم و تقوا و در مهد دانش، در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود.گروه : علوم انساني رشته : الهيات و معارف اسلامي والدين و انساب : پدرعلي صفائي حائري ، حضرت آيت اللّه آقاي حاج شيخ عباس صفايي حائري (ره) از افاضل علماي زمان خود به شمار مي رفت. پدر بزرگش مرحوم آيت اللّه العظمي آقاي حاج شيخ محمد علي صفايي حائري قمي (ره) ، از فحول علماي نجف بود.تحصيلات رسمي و حرفه اي : علي صفائي حائري پس از اتمام تحصيلات ابتدايي، به فراگيري علوم اسلامي پرداخت.وي ادبيات و بخشي از سطح را نزد مرحوم حاج شيخ نصرت ميانجي و آيت اللّه جليلي آموخت. شرح لمعه را نزد شهيد محراب، مرحوم آيت اللّه مدني و آيت اللّه ميرزا ابوالفضل موسوي تبريزي و آيت اللّه موسوي اردبيلي، كتاب رسائل را نزد حضرت آيت اللّه آقاي حاج سيد مهدي روحاني و مكاسب و كفايه را نزد آيت اللّه ستوده (ره) ، آيت اللّه ميرزا حسين نوري و آيت اللّه فاضل لنكراني فرا گرفت.مرحوم صفايي از استعدادي فوق العاده و هوشي سرشار برخوردار بود؛ به همين جهت در مدتي كوتاه توانست مدارج ترقي را پيموده، دروس سطح را با فراست و دقت پشت سر گذاشته و به درس خارج فقه و اصول راه پيدا كند. اساتيد او در درس خارج فقه و اصول، حضرات آيات عظام آقايان: مرحوم محقق داماد؛ و حاج آقا مرتضي حائري؛ و مرحوم پدرش آيت اللّه حاج شيخ عباس صفايي حائري بودند.

وي مراحل عالي فقه و اصول را با كنجكاوي و ذكاوت خاص خود در محضر پدر طي نمود، تا آن جا كه به حلقه مباحثات علمي ايشان راه پيدا كرد. شوق زايد الوصف او در فراگيري علوم و عشق و علاقه اش به راهي كه انتخاب كرده بود، از عواملي بودند كه لحظه اي او را آرام نگذاشتند و هيچ مانعي باعث نشد كه او از فراگيري دانش و معرفت غافل شود. او لياقت خود را در درك عميق و صحيح مباني فقه و اصول به همگان نشان داد و به عنوان يكي از اساتيد صاحب نام و طراز اوّل حوزه علميه، درخشيد و در عنفوان جواني به مقام شامخ اجتهاد نايل آمد.استادان و مربيان : از استاداني كه علي صفايي حائري درمحضرشان كسب فيض نموده به شرح زير است: حاج شيخ نصرت ميانجي و آيت اللّه جليلي، مرحوم آيت اللّه مدني ، آيت اللّه ميرزا ابوالفضل موسوي تبريزي ، آيت اللّه موسوي اردبيلي،حضرت آيت اللّه آقاي حاج سيد مهدي روحاني ، آيت اللّه ستوده (ره) ، آيت اللّه ميرزا حسين نوري ، آيت اللّه فاضل لنكراني ، مرحوم محقق داماد، حاج آقا مرتضي حائري و عمده ترين استاد او در اين مقطع، مرحوم پدرش بود.زمان و علت فوت : علي صفائي حائري سرانجام اين مشعل فروزان در سحرگاه روز سه شنبه بيست و دوم تير ماه 1378 در حالي كه طبق عادت هميشگي با تني چند از دوستان و شاگردان خود عازم زيارت مرقد مطهر حضرت ثامن الائمه (ع) بود، در سانحه تصادف جان به جان آفرين تسليم كرد.پيكر آن فقيد سعيد به قم منتقل شد و روز پنجشنبه بيست و چهارم تيرماه پس از

اقامه نماز توسط حضرت آيت اللّه آقاي حاج سيد مهدي روحاني، در ميان موجي از غم و اندوه و بر روي دوش دوستان و شاگردانش با حضور جمعي از علما، فضلا، اساتيد حوزه علميه و اقشار مردم قم از حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) تا گلزار شهداي قم با شكوه تمام تشييع و در جوار قبر فرزند شهيدش محمد صفايي به خاك سپرده شد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : علي صفايي حائري در حمايت از نظام مقدس اسلامي تا بدانجا پيش رفت كه در اين راه فرزندش نيز به شهادت رسيد. آيت اللّه صفايي حائري در سال 59 طرح حمايت ازنظام را مطرح مي كردند و در مقابل دوستاني كه اعتراض مي كردند اين چه حكومت اسلامي است كه در يك سو بازرگاني است كه ملي گراست و ديگران به صورت ديگر؟! ايشان مي فرمودند: وقتي اهداف مقدس است، بايد كمك كرد.» و اين عبارت قصار معروف ايشان است كه:«تضعيف خيانت است، توجيه حماقت است و تكميل رسالت. با كمبودها بايد ساخت. اگر نيرو نيست، تربيت كن؛ اصلاً خود تو نيروي خوبي باش...»شاگردان : علي صفائي حائري در انتقال معارف كسب كرده خود هيچ بخلي به خرج نمي داد و آنچه را كه خود آموخته بود، در كمال اخلاص همواره به ديگران نيز مي آموخت و از اين رهگذر شاگردان زيادي را تربيت كرد. روش او در تربيت شاگردان، سنّت فراموش شده علماي سلف را زنده كرد، او با اقتدا به شيوه پر بار گذشته حوزه هاي علميه، افرادي را تربيت كرد كه از ابتدايي ترين مراحل تحصيلي تا دروس ادبيات و سطح را به آنها آموخت و همگام با آنان و در

كنارشان تا آن جا اين روش را ادامه داد كه درس هاي خارج حوزه را با آنها به مباحثه نشست و نه تنها در كارهاي علمي كه در همه امور زندگي در كنار آنها بود و به حل مشكلاتشان پرداخت.آثار : آرامش (مجموعه شعر) از زلال ولايت (بررسي چهل حديث از سخنان امام حسين (ع) ) چاپ انتشارات مسجد جمكران قم. از معرفت ديني تا جامعه و حكومت ديني (در دست چاپ) استاد و درس و روش تدريس استاد و درس، ادبيات، هنر و نقد انسان در دو فصل (اشاره به دو دوران قبل از بلوغ و بعد از بلوغ) انفاق (نگاهي به بحث انفاق و اثرات سازنده آن) اي قامت بلند امامت (تحليلي كوتاه از مسأله انتظار در زمان غيبت) بررسي (مباحث اين كتاب عمدتاً به نقد مكتب ماركسيسم مي پردازد و ضمن بيان مسائلي درباره تاريخ، طبيعت، آزادي، زن، حجاب و مالكيت اسلامي، پاسخ هاي لازم را در مورد اين زمينه ها بيان مي كند.) بشنوازني (بحثي در مورد دعا، زيارت و شرحي بر دعاي ابوحمزه ثمالي) پاسخ به پيام نهضت آزادي / انتشارات هجرت. پنج نامه بلند به فرزندانش قبل از بلوغ. پيروز (مجموعه شعر) تابوت (مجموعه شعر) تطهير با جاري قرآن، جلد تفسير سوره توحيد تطهير با جاري قرآن، جلد (4) تفسير سوره نصر تطهير با جاري قرآن، جلد (5) تفسير سوره كافرون تطهير با جاري قرآن، جلد (6) تفسير سوره كوثر تطهير با جاري قرآن، جلد (7) تفسير سوره هاي همزه، فيل، قريش و ماعون تطهير با جاري قرآن، جلد تفسير سوره هاي فلق و ناس تطهير با جاري قرآن، جلدتفسير سوره تبت تفسير سوره هاي بقره، انعام،

آل عمران، لقمان، مدثرو علق (دنباله مباحث تطهير با جاري قرآن كه آماده چاپ است.) تقريرات درس اصول تقريرات درس فقه دفتر اول: تعريف انقلاب اسلامي و آرمان انقلاب دفتر پنجم: ميزان دفتر چهارم: مسئله انتظار دفتر دهم: موارد تقيّه و احكام تقيّه دفتر دوازدهم: قيام دفتر دوم: بينات دفتر سوم: بينش و آگاهي دفتر ششم: ولايت فقيه دفتر نهم: ضرورت تقيّه دفتر هشتم: مفهوم تقيّه دفتر هفتم: عمل در ارتباط با معرفت و محبت دفتر يازدهم: ائمه و تقيّه ذهنيّت و زاويه ديد (اين اثر به نقد ادبيات داستاني معاصر مي پردازد و در آن مجموعاً 11 اثر از نويسندگاني چون: حسن عابديني، سيمين دانشور، محمود دولت آبادي، رضا براهني، اسماعيل فصيح، شهرنوش پارسي پور، تقي مدرسي و گابريل گارسياماركز مورد نقد و ارزيابي قرار گرفته است. اين كتاب از طرف انتشارات كوبه در تهران با نام علي حائري در سال 1369 و در تيراژ 5500 نسخه انتشار يافته است.) ، رشد (ديداري با سوره والعصر) ، روش برداشت از قرآن ، روش نقد، جلد (1) نقد هدف ها و مكتب ها nbsp41 روش نقد، جلد (2) نقد مكتب ها، آرمان آزادي ، روش نقد، جلد (3) نقد مكتب ها، آرمان آگاهي و عرفان، روش نقد، جلد (4) نقد مكتب ها، آرمان تكامل، ماركسيسم ، روش نقد، جلد (5) نقد مكتب ها، آرمان تكامل، اگزيستانسياليزم ، شعرهاي شهادت (مجموعه شعر) ، صراط (ديداري با سوره حمد) ، طرحي در زمينه روحانيت، مسائل حوزه و تبليغ. ، طرحي در زمينه مسائل فقه. عاشورا (نگاهي به مسأله قيام امام حسين (ع) ، غدير (بحثي فشرده در زمينه مسأله ولايت و رهبري) ، فرياد (شعري بلند

در زمينه توحيد و خداشناسي) ، فقر (مباحثي در زمينه اقتصاد اسلامي) ، مسئوليت و سازندگي ، نزديك به 300 نواركاست و ويديويي از سخنراني هاي مختلف او درباره مباحث كلامي، اخلاقي، تاريخي، تفسير و فقه ، نوشته اي در 46 صفحه دست نويس كه قبل از رفتن به جبهه در سال 1365 نوشته و طرح هاي كلي و آراء و عقايد خود را در آن بيان داشته است. ، وداع (مجموعه شعر) ، وصيت نامه او

منابع زندگينامه :سايت حوزه علميه قم/ بخش زندگينامه علماwww.hawzah.net/ - 1kz

صلواتي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود صلواتي

محل تولد : خميني شهر اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1332/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1345 پس از اتمام تحصيلات ابتدايي به تحصيل علوم اسلامي پرداختم . پس از اتمام دروس مقدمات براي ادامه تحصيل از اصفهان به قم آمدم. درسهاي فقه و اصول و منطق و فلسفه را در قم آموختم. در سال 1351 بازداشت و به سربازي اعزام شدم آنگاه به زندان افتادم در سربازي و زندان مطالعات و تحقيقات خود را ادامه دادم بيشترين رشد علمي من در زندان بود كه يك دوره كتابهاي ملاصدرا را مباحثه كردم به صورت منظم روي قران و نهج البلاغه كار كردم و آنها را براي هم زندانيان تدريس كردم. آشنايي با علوم روز مطالعه تاريخ اسلام، تاريخ ايران، تاريخ جهان و ... رجعون ايام فراغت دوران زندان بود.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي مراكز تحقيقات عقيدتي سياسي سپاه را در قم راه اندازي كردم كه وظيفه آن تهيه جزوات آموزشي براي سپاه در سراسر كشور بود و در اين ايام كتابها و جزوات بسياري تدوين و

منتشر شد ، كتاب روش تحليلي مسائل سياسي ، تداوم انقلاب بر اساس ايمان ، هجرت ، جهاد. شرح بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه ، رمضان ماه خدا، و ... در سال 1359 مدرسه رسول اكرم و آنگاه امام باقر و سپس دارالشفاء را زير نظر آيت الله العظمي منتظري راه اندازي كردم كه بيش از دو هزار طلبه در اين مدارس به تحصيل مشغول شدند. در كنار كارهاي اجرايي به پژوهش و تاليف پرداختم. كه هشت مجله سياسي فقهي حكومت اسلامي، تقرير و ترجمه درسهاي استاد بزرگوار آيت الله منتظري نتيجه اين دوره از زندگي است. ترجمه قران و صحيفه سجاديه را از زندان آغاز كردم با شيوه اي نوين (مسجع و موزون) آنگاه به ويرايش و تكميل آن پرداختم تا به چاپ رسيد.هم اكنون نيز با ياري خداوند متعال به پژوهش و تدريس مشغولم و با مجمع مدرسين و محققين حوزه علميه قم همكاري دارم.

صناري خوارزمي، ابوالحسن علي

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 539 ق)، فقيه، مفسر، نحوى و لغوى. ادبيات را نزد شيخ ابوعلى ضرير نيشابورى آموخت و فقه را در خوارزم نزد ابوعبدالله وبرى فراگرفت. آن گاه به بخارا رفت و فقه خويش را در محضر فقهاى آن ديار تكميل نمود. سپس به جرحانيه (خوارزم) بازگشت و سرانجام در قريه ى مذانه از قراى خوارزم سكنى گزيد و عهده دار امور مذهبى آنجا گشت و در مسجد جامع آنجا هر صبح جمعه وعظ مى گفت. او لغات غريب و اشعار مشكل بسيارى را در حفظ داشت. وى در مذانه درگذشت. از آثارش كتاب «شماريخ الدرر»، در تفسير قرآن مجيد مى باشد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (128 / 5)، ريحانه

(470 -469 / 3)، كشف الظنون (1019 ،447)، لغت نامه (ذيل/ على)، معجم الادباء (64 -63 / 14)، معجم المولفين (149 / 7).

صنيعي، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدي صنيعي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/1/1

زندگينامه علمي

پس از پشت سر گذاشتن دوره تحصيلات ابتدايي در مدرسه سنايي قم، مشغول تحصيل در مدرسه راهنمايي امام موسي صدر شدم.سال او تحصيلات دوره متوسطه را در دبيرستان صدر و سال دوم را در رشته رياضي فيزيك در دبيرستان حكيم نظامي و سال سوم دبيرستان را در تابستان سال 1360 هجري شمسي گذراندم.پس از دريافت مدرك ديپلم رياضي فيزيك در خرداد ماه 1361، در اولين دوره آزمون ورودي دانشگاهها پس از انقلاب اسلامي شركت كرده و همزمان در چندين مركز آموزش عالي پذيرفته شدم و از طرف دولت، پيشنهاد تحصيل در خارج از كشور را به صورت بورسيه دريافت كردم.سرانجام در مهرماه 1362 در دانشگاه شيراز در رشته پتروشيمي با رتبه بالا پذيرفته شده و مشغول به تحصيل شدم.شوق به تحصيل در حوزه علميه، مانع از ادامه تحصيل در دانشگاه شد و در همان ماه اول ورود به دانشگاه، درخواست انصراف دائم دادم و علي رغم ممانعت جدي از سوي مسوولان وقت دانشگاه شيراز خود را در آغوش گرم حوزه علميه قم قرار دادم.با ورود به حوزه علميه قم در سال 1362 دوره مقدمات علوم حوزوي را در مدرسه مباركه رضويه به پايان رساندم و سطوح بعدي را در خدمت اساتيد بزرگواري كه نام آنها در ليست اساتيد آمده است تلمذ كردم.همزمان با تحصيلات حوزوي ، در سال 1366 در آزمون ورودي دانشگاهها شركت كرده و پس

از پذيرش در دانشگاه تهران در رشته الهيات و معارف اسلامي – گرايش علوم قرآن و حديث – مشغول تحصيل شده و در تيرماه 1370 فارغ التحصيل گرديدم. (در مقطع كارشناسي)

پس از گذراندن دوران سطح در حوزه علميه قم و همزمان با شركت در دروس خارج فقه و اصول، از سال 1375 در رشته تخصصي علم كلام ، سطح جهار مشغول تحصيل و در سال 1379 اين دوره را به پايان رساندم.از سال 1379 تا سال 1384 به مدت پنج سال در كانون انديشه جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي مشغول ارزيابي و كارشناسي آثار بودم.تدريس در مباحث اعتقادي حوزه علميه قم نيز از فعاليت هاي علمي اينجانب است.

والسلام.

ضيايي مرندي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1352 -1275 ق)، مترجم، مفسر، شاعر، متخلص به ضيايى. ملقب به ناظم الملك. در تهران به دنيا آمد. پس از طى تحصيلات و فراگيرى فنون شعر و ادب از استادان زمان خود. وارد خدمات دولتى گرديد و در وزارت خارجه به خدمت اشتغال ورزيد و با زبان فرانسه آشنايى كامل يافت. ضيايى در اواخر عمر به قم مهاجرت كرد و در آنجا مقيم شد و تا پايان عمر در اين شهر زندگى كرد. وى را در روضه ى حضرت معصومه (س) دفن كردند. از آثار وى: «حقيقت نامه»، شعر، ترجمه ى وصيت نامه ى اميرالمومنين (ع) به امام حسن (ع)؛ «ديوان»؛ «سياست نامه»، شعر، كه ترجمه ى عهدنامه ى اميرالمومنين (ع) به مالك اشتر است؛ «قصيده ى مولوديه»؛ «وصيت نامه ى حضرت رسول (ص) به اميرالمومنين (ع)»، شعر؛ تفسير «سوره العصر»، به فارسى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :دانشمندان آذربايجان (242). الذريعه (633 / 9 .338 / 4). ريحانه (124 -123 /

6). زندگينامه ى رجال و مشاهير (240 / 4). سخنوران نامى معاصر (2379 -2376 / 4). شرح حال رجال (285 / 1). فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3365 .2550 .2053 / 2 .1546 -1545 .1196 / 1). مؤلفين كتب چاپى (448 -447 / 2).

طالبي نيا، سعيد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سعيد طالبي نيا

محل تولد : خوى

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1353/1/24

زندگينامه علمي

اينجانب هنگامي كه در كلاس چهارم در رشته رياضي فيزيك نظام قديم درس مي خواندم شيفته حوزه علميه شدم و در سال 1372 قدم در آن نهادم مقدمات را در حوزه علميه بناب در محضر اساتيدي همچون

استاد صدر كريمي (صرف و نحو) استاد آتش زر (منطق) استاد طباطبايي (فقه) استاد سيدي (اصول) و استاد معظم بنابي (اخلاق و شرح لمعه) به پايان رساندم. آنگاه در مهر ماه سال 1378 عازم حوزه علميه قم شدم و دروس سطح را در محضر بزرگاني همچون آيت الله احمدي ميانجى، آيت الله استادي، استاد حسيني بوشهرى، استاد سيد احمد خاتمى، استاد لطفي كاشانى، استاد عليدوست، استاد سجادي امين، استاد در گاهي تبريزي و ... به پايان رساندم و از دروس خارج حضرات آيات بهجت، وحيدخراساني، مكارم شيرازي، جعفر سبحاني ،نوري همداني و فروغي اردبيلي بهره بردم. در كنار دروس رايج حوزه، در مقطع كارشناسي ارشد رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن نيز تحصيل كرده ام. هم اكنون يكي از مديران راديو معارف هستم.

طالقاني، ابوالخير، احمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(590 -512 ق)، قارى، محدث، واعظ و فقيه شافعى. در قزوين متولد شد. در هفت سالگى قرآن را حفظ كرد. از ملكداد عمركى و محمد بن يحيى نيشابورى و ابوعبداللَّه فراوى و عبدالغافر فارسى و عبدالجبار خوارى و زاهر شحامى و ابن قشيرى و ابن بطى در قزوين و نيشابور و بغداد فقه و حديث آموخت. مدتى ساكن بغداد بود و در نظاميه و جامع قصر تدريس مى كرد. موفق الدين عبداللطيف و ابن القرشى و رافعى از شاگردان وى بودند. با

ابن جوزى واعظ مشهور، به نوبت، هر كدام يك روز، مجلس وعظ منعقد مى نمودند. خليفه وقت در مجلس موعظه حاضر و پس پرده مى نشست و جمع زيادى از مردم در مجلسش ازدحام مى كردند. روز عاشورايى بر منبر بود، مردم از وى خواستند كه بر يزيد لعن كند و او امتناع ورزيد، لذا مطرود آنان گشت و به قزوين بازگشت و در همان جا درگذشت. وى تصنيفات مختصر و مفصل بسيارى در تفسير و حديث و فقه دارد. از آثار وى: «التبيان فى مسائل القران»، ردى بر حلوليه و جهميه؛ «خصائص السواك»، كه در «معجم المؤلفين» «خصائص السوال» آمده است؛ «حظائر القدس».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (93/1)، ريحانه (93/7)، سير النبلاء (193 -190 /21)، كشف الظنون (705 ،341)، لغت نامه (ذيل/ احمد)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (48 -46 /19)، معجم المؤلفين (168 -167 /1)، نامه ى دانشوران (303 -287 /8)، هديه العارفين (88/1).

طالقاني، محمود

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 1358 -1289 ش)، عالم دينى، مفسر، فقيه، محقق و نويسنده. در قصبه گليرد طالقان به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتى را در تهران گذراند و در 1305 ق به قم مهاجرت كرد و چندين سال از محضر اساتيدى جون آيت الله حايرى و آيت الله حجت و آيت الله خوانسارى بهره برد. او آن گاه در مدرسه ى سپهسالار (شهيد مطهرى فعلى) به تدريس پرداخت. در 1318 ش بر اثر مخالفت با دولت پهلوى به شش ماه زندان محكوم گشت. پس از درگذشت استادش، آيت الله حايرى، و پدرش، آيت الله سيد ابوالحسن طالقانى، در تهران مقيم گشت و در مسجد هدايت به تفسير قرآن و ترويج دين و انشتار مقالات مذهبى و ديگر وظايف دينى مشغول شد.

در 1320 ش اولين مقاله ى خود را در مجله ى «دانش آموز» پيرامون اوضاع تاريك مسلمين نوشت. پس از جنگ جهانى دوم به طور جدى و ارد فعاليتهاى سياسى شد و تا پايان عمر از زندانى به زندانى رفت و بيش از ده بار زندانى شد. او عالمى روشنفكر و مبارزى بيداردل بود. در 1334 ش با نوشتن ترجمه و شرح كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» علامه نايينى، دروان خفقان پس از كودتاى 28 مرداد را پيش بينى و خاطرنشان كرد كه، با وجود استبداد، رشد علمى و اخلاقى ممكن نيست. آيت الله طالقانى در 1357 ش از طرف امام خمينى به رياست شوراى انقلاب و در 1358 ش به سمت اولين امام جمعه تهران- بعد از انقلاب- منصوب و با رأى مردم به نمايندگى مجلس خبرگان انتخاب شد. آيت الله طالقانى در 19 شهريور از دنيا رفت و در كنار شهداى 17 شهريور در بهشت زهرا (س) اقامت جاويد گزيد. از آثار وى: «اسلام و مالكيت»؛ ترجمه ى «الامام على بن ابى طالب (ع)» عبدالفتاح عبدالمقصود؛ «بسوى خدا مى رويم (با همه به حج مى رويم)»؛ «پرتوى از قرآن»، تفسير جزء سى ام قرآن و سوره ى حمد و بقره و آل عمران؛ ترجمه و شرحى بر «نهج البلاغه»؛ «مبعث، وحى، غار حرا»؛ «گفتارهاى دينى، اجتماعى، اخلاقى، فلسفى، تربيتى».[1]

آقاى حاج سيد محمود بن العلامه الورع آيت اللَّه حاج سيد ابوالحسن طالقانى از افاضل علماء و مجاهدين دانشمندان عصر حاضر تهرانست تولدش حدود سال 1330 قمرى در تهران واقع شده و در حجر تربيت والد ماجدش پرورش يافته و تحصيلات خود را در تهران شروع و پس از آن مهاجرت به قم و چندين سال از محضر اساتيد

حوزه مخصوص مرحوم آيت اللَّه حايرى و آيت اللَّه حجت كوهكمرى و آيت اللَّه حاج سيد محمد تقى خونسارى استفاده نموده و پس از فوت مرحوم آيت اللَّه حايرى و والد خود به طهران آمده و در مسجد خيابان اسلامبول (مسجد هدايت) اقامه جماعت و تنوير افكار جوانان و غيره نموده و در راه هدف خود حوادث و بلياتى را تحمل نموده است.

نگارنده گويد: علامه طالقانى معاصر عالمى مبارز و دانشمندى مجاهد است بسهم خود خدمات ارزنده اى نموده و موجب هدايت و ارشاد بسيارى از جوانان و روشن فكران گرديده و نيز آثار عدديه آموزنده اى بطبع رسانيده است كه از آنهاست:

1- پرتوى از قرآن چهار مجلد، دو جلد از اول قرآن و دو جلد از آخر قرآن كه تفسير بسيار زيبائى است از جهت مطلب و قلم 2- ترجمه و مقدمه كتاب عبدالفتاح بنام طلوع خورشيد.

محقق، عالم اسلامى، مجتهد.

تولد: 1282، يكى از روستاهاى اطراف طالقان.

درگذشت: 19 شهريور 1358، تهران.

آيت الله سيد محمود طالقانى تحصيلات خود را در قزوين شروع كرد و دوره سطح را در تهران به پايان رسانيد. اساتيد ايشان آيت الله محمدحسن اصفهانى، آيت الله ميرزاى شيرازى و آيت الله سيد حسن صدر بودند. در قم نيز استادان وى آيات عظام كوه كمره اى و خوانسارى بودند. پس از سال ها تحصيل در قم از آيت الله العظمى حائرى يزدى بنيانگذار حوزه ى علميه ى قم اجازه ى اجتهاد گرفت.

آيت الله طالقانى در مدرسه ى سپهسالار به آموزش علوم اسلامى پرداخت. در حدود سال 1318 الى 1320 به تفسير قرآن در مسجد قنات آباد پرداخت. اولين بار به سبب دفاع از يك زن محجبه در سال 1318 زندانى شد. بعد از شهريور 1320 دست به تشكيل كانون اسلام در خيابان اميريه

زد كه در آن يك سلسله سخنرانى هايى ايراد مى شد. همچنين در اين كانون مجله اى به نام «دانش آموزان» منتشر مى شد. از جله همكاران اين مجله مهندس مهدى بازرگان بود كه اساس دوستى آن دو و همچنين دكتر عزت الله سحابى از همين جا آغاز شد. در همين دوره است كه انجمن اسلامى دانشجويان با همكارى مهندس بازرگان و دكتر سحابى تشكيل مى شود. آيت الله طالقانى در تشكيل و تأسيس اتحاديه مسلمين هم نقش فعالى داشت.

علاوه بر اين فعاليت ها، در ترجمه و تدوين موضوعى نهج البلاغه با آقاى حاج ميرزا خليل كمره اى همكارى نزديك داشت. وى بعد از واقعه آذربايجان در سال 1325، از طرف اتحاديه مسلمين و جامعه روحانيت آن روز براى سركشى به حوادث آذربايجان به آنجا سفر مى كند و گزارشى تهيه مى نمايد.

در دوره ى ملى شدن صنعت نفت در مبارزات مردم شركت داشت و در انتخابات دوره ى هفدهم مجلس شوراى ملى از طرف مردم شمالى نامزد نمايندگى مجلس شد كه مورد پشتيبانى مردمى قرار گرفت ولى انتخابات آن ناحيه مانند بعضى از نواحى ديگر انجام نگرفت و به دستور دولت براى جلوگيرى از اخلالگرى ها انتخابات آنجا تعطيل شد. بعد از كودتاى بيست و هشت مرداد مبارزه را به صورت پنهانى در نهضت مقاومت ملى ادامه داد و همچنان در منبر و جلسات مسجد هدايت براى مردم سخن مى گفت.

در سال 1334 فدائيان اسلام مدتى در منزل طالقانى پنهان شدند تا اين كه مأموران طنين مى شوند ولى چند ساعت قبل از اينكه مأموران به خانه بريزند، نواب و دوستانش از منزل طالقانى خارج مى شوند و بعد از آن مأموران سر مى رسند و وى را دستگير مى كنند كه مدتى در بازداشت

بود ولى چون مدركى عليه او وجود نداشت، آزاد مى شود، مجددا در سال هاى 1324 و 1325 نيز بار ديگر سيد مجتبى نواب صفوى، از اعضاى فداييان اسلام را، در اطراف دهات طالقان مخفى مى كند.

در سال 1336 نيز توسط ساواك دستيگر شد كه بيش از يك سال در زندان به سر برد . با آيت الله مرتضى مطهرى همكارى نزديك داشت و در تابستان سال 1339 در انتخابات دوره بيستم مجلس شوراى ملى به جبهه ملى دوم پيوست، جلسات وى در مسجد هدايت توسط حكومت تعطيل مى شود و بعد از مدت كوتاهى آن جلسات در منزل احمد على بابايى به مدت ده شب در دهه ى آخر ماه صفر ادامه پيدا مى كند و همراه با آيت الله مطهرى به تحليل مسايل اجتماعى و سياسى و روشنگرى و افشاگرى حقايق مى پردازد.

در بيست و دوم خرداد 1342 دوباره دستگير شد. پس از مدتى در شانزدهم دى 1342 او را به ده سال زندان محكوم كردند. فعاليت هاى او در زندان عبارت بود از برقرارى جلسات قرآن، نهج البلاغه و تاريخ اسلام بود. آيت الله طالقانى همچنين توانست نخستين نماز جماعت در زندان را برپا نمايد.

ايشان در كنفرانس هايى در كشورهاى اسلامى به عنوان نماينده آيت الله كاشانى يا آيت الله بروجردى شركت مى كرد.

در عيد سعيد فطر سال 1348 به مسئله ى فلسطين پرداخت و پس از خطبه ها مردم به پيروى از او گروه گروه به طرف محراب رفتند و فطريه خود را براى كمك به فلسطين هديه كردند. روز عيد فطر 1350 دستگير و به زابل تبعيد شد. آيت الله طالقانى دو سال بدون محاكمه، شكنجه هاى روحى و جسمى را در زندان تحمل كرد. در سال 1356 سه سال

را در بدترين شرايط در زندان گذراند. سرانجام در پاييز 1357 همراه با ديگر زندانيان سياسى از زندان آزاد گرديد.

در محرم سال 1357 برابر با يازده آذر پيامى براى مردم ايران فرستاد. ايشان همچنين به پيروى از امام در دهم بهمن 1357 پيامى براى ارتشى هايى كه با ملت همدل بودند فرستاد. در تشكيل مجلس خبرگان به عنوان نماينده اول مردم تهران انتخاب شد. وى همچنين امام جماعت نخستين نماز جمعه در پنج مرداد 1358 بود. ايشان هفت نماز جمعه برگزار كرد كه آخرين آن در بهشت زهرا در شانزده شهريور 1358 بود.

آيت الله طالقانى براى پايان يافتن درگيرى هاى كردستان به همراه آيت الله سيد محمدحسين بهشتى و حجت الاسلام على اكبر هاشمى رفسنجانى به آنجا سفر كردند.

از جمله آثار اوست: پرتوى از قرآن (1342، تنظيم شده در زندان قصر)؛ مقدمه، توضيح و تعليقه بر تنبيه الامة و تنزيه الملة؛ اسلام و مالكيت (1330)؛ ترجمه جلد اول كتاب امام على بن ابيطالب (نوشته عبدالمفتاح عبدالمقصود، 1335)؛ به سوى خدا مى رويم؛ با هم به حج مى رويم (1332)؛ پرتوى از نهج البلاغه؛ آينده ى بشريت از نظر مكتب ما؛ آزادى و استبداد؛ آيه حجاب؛ مرجعيت و فتوا؛ مبحث وحى؛ غار حرا (1368 ق.)؛ درسى از قرآن؛ درس وحدت؛ گفتارهاى دينى، اجتماعى، اخلاقى، فلسفى، تربيتى (گفتارهاى راديويى وى در سال هاى 1325 و 1327 ،1326)، روزها و خطابه ها، خطبه هاى نماز جمعه، مقدمه اى بر انجيل برنابا (ترجمه سردار كابلى)؛ مقالات منتشره در مجلات مختلف.

آيت الله سيد محمود طالقانى در ساعت يك و چهل و پنج دقيقه بامداد دوشنبه نوزدهم شهريور 1358 جان سپرد و در بهشت زهرا به خاك سپره شد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1]

آثار الحجه (269 -268 / 2)، آينه ى دانشوران (514 -513)، گنجينه ى دانشمندان (77 -57 / 8)، مستدركات اعيان (219 / 1)، مؤلفين كتب چاپى (51 -50 / 6).

طاووس يماني، ابوعبدالرحمان طاووس

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(106 -33 ق)، مفسر، قارى، فقيه، محدث، زاهد و صوفى. اصلش ايرانى است، در يمن به دنيا آمد. ابن جوزى اسم او را ذكوان و لقب او را طاووس آورده و گويد از آنجا كه او طاووس القراء بود به طاووس مشهور شد. او از بزرگان تابعين و از راويان ابن عباس و ابوهريره و فقيهى گرانمايه به شمار مى آيد. مجاهد و عمرو بن دينار از وى حديث روايت كرده اند. در و عظ خلفا و سلاطين بسيار بى باك بود. ابن عيينه گويد: سه تن، از سلاطين به دور بودند: ابوذر، طاووس و ثورى. گفته اند كه او چهل مرتبه حج كرد و چهل سال نماز صبح را با وضوى نماز عشاء خواند. شيخ طوسى او را از جمله اصحاب امام سجاد (ع) ذكر كرده، زيرا كه وى راوى بعضى از ادعيه آن حضرت است. ابن قتيبه در «المعارف» به تشيع وى تصريح كرده و صاحب «روضات الجنات» او را در عداد فقهاى شيعه شمرده، اما محدث نورى در «مستدرك الوسائل» آن را رد كرده و گويد كه از هيچ يك از علما مطلبى دال بر شيعه بودن وى نقل نشده است. طاووس در مراسم حج، روز ترويه، درگذشت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (322 / 3)، اعيان الشيعه (396 -395 / 7)، التاريخ الكبير (ج 2 ق 365 / 2)، تهذيب التهذيب (10 -9 / 5)، الجرح و التعديل (ج 2 ق 501 -500 / 1)، حليه الاولياء (23 -3

/ 4)، رجال طوسى (94)، روضات الجنات (139 -136 / 4)، ريحانه (23 -21 / 4)، سير النبلاء (49 -38 / 5)، شذرات الذهب (134 -133 / 1)، طبقات ابن سعد (70 -66 / 6)، العبر (99 / 1)، الكنى و الالقاب (441 -439 / 2)، لغت نامه (ذيل/ طاووس)، المعارف (268)، النجوم الزاهره (331 / 1)، وفيات الاعيان (511 -509 / 2).

طاهري، احمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد علي طاهري

محل تولد : قم

شهرت : طاهري قمي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1304/1/1

زندگينامه علمي

احمد علي طاهري قمي فرزند آيه الله العظمي آخوند ملامحمد طاهر اشعري قمي اعلي الله مقامه شريف مي باشم درسن ده سالگي پدرم را ازدست دادم و تحت كفالت مادرم به درس خواندن خود ادامه دادم .تحصيلات ابتدائي را درمكتبي كه متعلق به مرحوم سيد هاشم مير شجاعي قمي رحمته الله عليه بود به سر بردم سپس در مدرسه رشديه چند سالي نزد پير معارف مرحوم حاج ميرزا حسن رشديه تحصيلات كلاسيك را فرا گرفتم آنگاه اساتيد بنده درتكميل دروس مقدماتي صرف و نحو و منطق و معني بيان و هيئت و گاهنامه عبارتند از(كه درصفحه بعد به انها اشاره شده است )ازبرخي ازاين بزرگان تقريراتي درفقه و اصول نوشته ام كه اگر توفيق نصيب شود آنها را تنظيم نموده و به چاپ خواهم رساند

طاهري، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد حسين طاهري

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/1/2

زندگينامه علمي

آقاي سيد حسين طاهري شهرت طاهري وحدتي در سال 1338 در خانواده اي مؤمن و پاي بند به مسائل ديني در مشهد به دنيا آمد. در سال 1354 به دنبال اشتياق فراوان به تحصيل علوم ديني وارد حوزه علميه مشهد شد. ادبيات عرب را از محضر حجةالاسلام آقايان رضواني و حجت هاشمي آموخت. سطح را در محضر اساتيد مبرز مشهد از جمله مرحوم بني هاشمي، مرتضوي و رضازاده سپري كرد و خارج فقه و اصول را نزد آيات علم الهدي، زنجاني و مرحوم فلسفي تلمذ كرد. عشق ايشان به بارگان ملكوتي

امام رضا(ع) مانع از آن شد تا به حوزه اي علميه و ديگر شهرها از جمله قم وارد شود و لذا در همان جا در حين تحصيل به تدريس علوم ديني و غيرديني پرداخت و در اين رهگذر شاگردان بارزي جهت خدمت به انقلاب و مردم و... را تربيت كرد.

طباطبايي بروجردي، حسين

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

در روزهاي پاياني صفر 1292 ق . خانه حجة الاسلام حاج سيد علي بن سيد احمد طباطبايي با تولد نوزادي كه ((حسين )) نام گرفت. غرق درذكر و سپاس پروردگار شد.

سيد حسين اندك اندك باليد، جامع المقدمات ، سيوطي ، منطق و گلستان سعدي را در مكتب آموخت و سپس در مدرسه نوربخش به تكميل اندوخته ها و تهذيب نفس پرداخت . نحو، صرف ، بديع ، عروض ، منطق ، فقه و اصول بخشي از دستاورد سالهاي مدرسه نور بخش شمرده مي شد. سالهايي كه سيد حسين سخت كوشيد و در پناه عنايتهاي ويژه الهي به پيشرفتي چشمگير دست يافت .

آنگاه عزم اصفهان سپاهان كرد و پس از جلب رضايت پدر سمت آن سرزمين دانش خيز به راه افتاد. آقا نوح الدين ، پسر عمو سيد حسين ، در مدرسه صدر روزگار مي گذراند؛ دانشجوي سخت كوش بروجرد يكسره نزد پسر عمويش شتافت و در حجره او اقامت گزيد. رابطه پسر عموهاي بروجردي بسيار نيك بود. آقا نوح الدين در روزهاي آغازين به سيد حسين گفت : اگر مي خواهي در دانش اندوزي و تدريس كامروا شوي بايد در محافل علمي سخن بگويي و در درس اشكال كني و گرنه تا پايان عمر چون من گمنام مي ماني .

زير باران

سيد حسين نخست در درس

استاد گرانقدر آقا سيد محمد باقر درچه اي شركت جست .

دانشور درچه اي ، كه نورالهي در ديدگان داشت ، بزودي گوهر يگانه بروجرد را باز شناخت ، او را به خود نزديك كرد و از عنايات ويژه خويش برخوردار ساخت . حضرت آية الله ملا محمد كاشي ، مجتهد وارسته ميزار ابوالمعاني كلباسي ، دانشور گرانمايه سيد محمد تقي مدرس و حكيم برجسته ميرزا جهانگير قشقايي از ديگر استادان ستاره تابناك بروجرد شمرده مي شدند.

استادان گرانپايه اي كه هر يك به گونه اي سيد حسين را از عنايت خويش بهره مند ساختند و در شكل گيري شخصيت گوهر گرانبهاي خاندان طباطبائي دخالت داشتند. سيد دانش پژوهان بروجردي در بامداد يكي از روزهاي ربيع الاول 1314 سرمست از باده دانش و حكمتي كه استادان نامور حوزه سپاهان در كام روانش مي ريختند، در برابر حجره اش نشسته بود كه پيكي نامه پدر را به وي سپرد.

هر چند نامه پدر سيد حسين را در شادي فرو برد ولي اين سرور ديري نپاييد زيرا پدر او را به وطن فرا خوانده بود. ستاره بروجرد با اين انديشه كه شايد پدر مي خواهد او را به نجف گسيل دارد رنج سفر و بريدن از درس را به جان خريد و به زادگاهش برگشت ولي پدر انديشه اي ديگر در سر داشت . او با پاي فشاري بر خواسته خويش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آرد. بدين ترتيب دانشجوي جوان بروجردي در 22 سالگي ازدواج كرد. دو يا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.

نامه سرنوشت

1319 ق . براي گوهر يگانه بروجرد

سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسيد و او را آماده سفر ساخت . پدر چنان نوشته بود كه مي خواهد وي را به نجف گسيل دارد. بنابراين پس از نه سال زندگي سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت . اندكي در آن سامان توقف كرد و سپس همراه برادر كوچكش ، سيد اسماعيل ، رهسپار نجف شد.

برادران بروجردي در 1320 به حريم پاك امير مومنان عليه السلام گام نهادند. سيد حسين ، كه 28 سال داشت و مجتهدي جوان شمرده مي شد، به درس حضرت آية الله العظمي محمد كاظم خراساني شتافت و خود را در برابر تابش مستقيم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جاي داد. بزودي نظرهاي بجا و قابل تاءمل دانشو تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب كرد و ميان آنها پيوندي ناگسستني پديد آورد. به گونه اي كه اگر پس از درس آخوند خراساني ، سخني بر زبان نمي آورد، استاد وي را مخاطب قرار مي داد و مي فرمود: آقا نظري نداريد؟

اندك اندك ارج سيد حسين بر شاگردان محفل آخوند نيز آشكار شد. آنها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل ، درس وي را با شرح و توضيح فزونتر بازگو كند. بدين ترتيب يكي از برنامه هاي مجتهد بروجردي تقرير درس استاد شد.

آن بزرگمرد هشت سال در حريم حضرت علي عليه السلام اقامت گزيد. علاوه بر آخوند خراساني از بزرگاني چون حضرات آيات شيخ الشريعه اصفهاني و سيد محمد كاظم يزدي بهره كافي برد، گروهي از دانشجويان را از درس فصول (در علم اصول ) خويش كامروا

ساخت ، سر انجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پيش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.

او بر آن بود كه پس از اقامتي كوتاه در وطن ديگر بار سمت نجف بال گشايد و به آستان مقدس علوي پناهنده شود. ولي بيماري و مرگ پدر سفرش را به تاءخير انداخت . در اين سوگ نامه صاحب كفاية الاصول سبب تسلاي خاطرش شد. آخوند خراساني ضمن تسليت وفات حاج سيد علي از اشتياق وافر خويش براي ديدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود.

اين نامه مهرآميز سيد دانشوران بروجرد را بر آن داشت كه امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چيز براي سفر آماده بود كه خبر رحلت استاد گرانقدرش وي را در اندوه فرو برد. آن بزرگمرد پيوسته مي گفت : مرگ دو پدر در مدت كوتاه كمتر از 6 ماه بسيار بر من سنگين و ناگوار بود.

خبر مرگ استاد اشتياق سفر را در وجودش ميراند. زندگي در نجف بي حضور استاد خراساني برايش دشوار بود. پس انديشه هجرت از سر بردن كرد و در بروجرد بساط تدريس و ارشاد مردم گسترد. اندك اندك مؤ منان شهر ارج ستاره خاندان طباطبايي دانستند و زمام امور معنوي خود را به وي سپردند. ارادت حضرت آية الله حاج محمد رضا دزفولي به سيد مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقيه دزفولي انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع كردند و مرجعيت آن بزرگمرد در منطقه گسترش يافت .

در برابر شب

در اين سالها تبليغ بهايي گري از سوي برخي از مسؤ

ولان شهر و اهانت آشكار آنها مقدمات ديني مردم سرور مجتهدان بروجرد را در نگراني فرو برد. او با تهران تماس گرفت ، وضعيت نامطلوب برخي از ادارات را با پايتخت نشينان در ميان نهاده ، خواستار بركناري مسؤ ولان دين ستيز شد و چون بي اعتنايي سران دولت را مشاهده كرد معترضانه شهر را ترك گفت .

پيروان پاكدل آن مرجع روشن بين در مسجاها گرد آمدند، سخنرانان بر منبرها جاي گرفتند و همه يكصدا به حمايت از مرجع دلاور بروجرد پرداختند. مسؤ ولان شهر كه توان رويارويي با مردم را در خويش نمي ديدند خواسته فقيه طباطبايي را اجابت كردند و آن راهبر توانا در ميان ابراز احساسات پرشور مؤ منان به شهر بازگشت .

سفر سبز

از رخدادهاي مهم ديگر اين سالها وفات دخت گرانقدر مرجع پارساي بروجرد بود. استاد پس از اين حادثه ناگوار راه خراسان پيش گرفت تا در پناه آفتاب توس دمي از رنج هستي بياسايد.

چون توقف آن فقيه فرزانه در مشهد به درازا كشيد نمايندگان مردم بروجرد نزدش شتافتند و او را بدان ديار خواندند. دانشمند فروتن طباطبايي خواسته آنها را اجابت كرد، پس از سيزده ماه رهسپار زادگاهش شد و پس از توقفي كوتاه در قم و تهران در ميان استقبال پر شور مؤ منان به بروجرد گام نهاد.

او سپس راه عراق پيش گرفت ، مدتي در نجف ماند و با بزرگاني كه به استقبالش شتافته بودند، ديدار كرد. آنگاه رهسپار حجاز شد، پس از به جاي آوردن مراسم حج به عراق بازگشت ، چندي در حريم اميرمؤ منان توقف كرد و سپس روانه ايران شد.

در بند دژخيم

همزمان با اوج

گيري اعتراضهاي مؤ منان عليه رضا خان و هجرت اعتراض آميز روحانيان كشور به قم ، سرور فقيهان بروجرد به مرز ايران گام نهاد. مزدوران دربار، كه از پيوستن او به مهاجران و رساندن پيام مراجع نجف به معترضان مي هراسيدند در مرز قصر شيرين وي را دستگير كردند و به پايتخت بردند.

در تهران رضاخان به ديدارش شتافت . او كه در پي يافتن فردي براي رويارويي با شيخ عبدالكريم حائري بود با سيد مهرباني كرده ، گفت : چيزي از من بخواه .

فقيه بروجردي اظهار بي نيازي كرد ولي در برابر پافشاري شاه ناگريز لب گشاده ، فرمود: وقتي در اركان حرب بودم مقدار جيره غذايي سربازان را ناكافي ديدم ، اگر مي خواهيد كاري كنيد فرمان دهيد جيره آنها فزوني يابد.

آنگاه در پاسخ رضا خان ، كه مساءله ناديده گرفتن جايگاه آية الله العظمي حائري و پيروي دولتيان از مجتهد بروجردي را مطرح كرد، فرمود: خير، شما با ايشان تماس بگيريد، من هم اگر كاري داشتم از طريق آن جناب با شما در ميان مي نهم .

آنگاه وي را به همراهي با روحانيت و عمل به دستورات الهي فرا خوانده ، چون مي دانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمي دهند، فرمود برآنم به مشهد سفر كنم .

اندكي پس از خروج رضا خان تيمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقيه بروجردي از پذيرش هديه درباره خودداري كرد و بامداد روز بعد راه خراسان پيش گرفت .

ديدار بزرگان

مدتي پس از بازگشت سيد به زادگاهش ، ورود حاج آقا حسين قمي به تهران و پيشنهادهاي وي به دولت بار

ديگر آن رادمرد را به عرصه تلاشهاي سياسي آشكار كشاند. او كه چون آية الله العظمي قمي به لزوم پيروي از دستورات الهي مي انديشيد بر آن شد سمت تهران رهسپار شود ولي بستگان ، وي را از اين كار باز داشتند. فقيه روشن بين از رؤ ساي عشاير خواست با تهران تماس گرفته ، حمايت عشاير از پيشنهادهاي حاج آقا حسين قمي را به پايتخت گزارش دهند. البته آن بزرگوار خود نيز به تهران تلگراف زد كه ، اگر دولت سخن آية الله قمي را نپذيرد به پايتخت خواهد رفت و مسؤ وليت فرجام چنين اقدامي تنها به عهده دولت است .

در سايه تلاشهاي آن راهبر سخت كوش سرانجام دربار خواستهاي حاج آقا حسين را پذيرفت و آن بزرگوار سمت عراق رهسپار شد. فقيه بروجردي در ملاير به ديدار آن دانشور برجسته شتافت و يك ساعت با وي گفتگو كرد.

هجرت

بيماري استاد فقيهان بروجرد را بايد در شمار ديگر رخدادهاي مهم سالهاي زندگي آن مرجع وارسته در زادگاهش به شمار آورد. بيماري دشواري كه سرانجام با عمل جراحي و استراحت هفتاد روزه در بيمارستان فيروزآبادي تهران مهار شد.

چون او از بند بيماري رهايي يافت ، با دو پيشنهاد روبرو شد: از يك سو نمايندگان بروجرديان براي بازگرداندنش پياپي به تهران مي شتافتند و از سوي ديگر دانشوران ساكن قم او را به زندگي در حريم حضرت معصومه عليه السلام فرا مي خواندند. استاد براي اقامت در قم با قرآن به رايزني پرداخت . آية سوره مؤ منون چراغ سبز الهي به اين نيت پاك بود. پس همراه دانشمندان قم راه آن ديار پيش گرفت و

در ميان استقبال مردم و بزرگان حوزه بدان سرزمين آسماني گام نهاد.

بدين ترتيب آفتاب رخشان فقاهت در چهاردهم محرم 1364 ق .از افق قم بر آمد و جهان را از نور دانش گرماي معنويت خود سرشار ساخت .

در تابش آفتاب توس

مدتي پس از اقامت در قم ستاره تابناك مرجعيت رهسپار توس شد تا در پناه خورشيد ولايت جام وجودش را از امدادهاي سبز پيشواي هشتم شيعه آكنده سازد. در اين سفر دانشور وارسته حضرت آية الله حاج شيخ علي اكبر نهاوندي جايگاه نماز خويش در مسجد گوهرشاد را به وي سپرد و از آن بزرگمرد خواست ، ماه مبارك رمضان در آن مكان نوراني اقامه جماعت كند.

استاد بزرگ حوزه پس از ماه مبارك رمضان به قم شتافت و ديگر بار به وظايف سنگين خويش روي آورد.

مرجع مويد

با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آية الله العظمي سيد الوالحسن اصفهاني مرجعيت گوهر يگانه بروجرد فراگير شد و مؤ منان از هر سو به آن فقيه وارسته مراجعه كردند.

ناگفته پيداست كه عنايات و تاءييدات الهي در رويكرد عمومي به آن فقيه وارسته نقشي سبز داشت . خاطره ها و سخنان بر جاي مانده از دانشوران آن روزگار نشان مي دهد كه آفتاب رخشان سلسله طباطبايي زير باران پيوسته امدادها و عنايتهاي فرامادي قرار داشت . براي مثال حضرت آية الله حاج شيخ علي اكبر نهاوندي ، كه خود از بزرگان روحانيت شيعه بشمار مي آمد، پس از وا نهادن مجراب خويش به مرجع بروجردي به نجف شتافت .

مرجع شيعيان جهان ، حضرت آية الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني ، كه از بيماري رنج مي برد، جناب نهاوندي را ماءمور

اقامه جماعت كرد. شيخ نهاوندي دنباله اين ماجرا را چنين بيان كرده است :

شب اولي كه به جاي ايشان براي خواندن نماز جماعت رفتم ، وقتي بر سجاده قرار گرفتم ، آوايي شنيدم كه گفت ((عظمت ولدي عظمتك )) - فرزندم را بزرگ داشتي من نيز تو را بزرگ داشتم - برگشتم ، به همه سو نگاه كردم ، مردم در صفهاي جماعت نشسته بودند، كسي جز من پيام غيبي را در نيافته بود.

علاوه بر گفتار دانشمند گرانمايه حضرت شيخ علي اكبر نهاوندي كردار آن مرجع وارسته بويژه در سالهاي زندگي قم دليل روشني بر معنويت و همراهي پيوسته تاييد الهي با فقيه فروتن بروجردي است . كرداري كه شاگردانش از آن پرده برداشتند و براي هميشه در سينه تاريخ به يادگار نهادند:

1- همسر يكي از دانشجويان باردار بود. هنگام زايمان او را نزد پزشكي به نام اسماعيل موسوي برد. پس از زايمان ، پزشك به پدر نوزاد گفت : اين پسرت را من نجات دادم ، اگر من نبودم مي مرد، دوست دارم نامش را اسماعيل بگذاري .

دانشجوي جوان نيز نام كودك را اسماعيل نهاد ولي دريغ كه نوزاد از نخستين روز تولد در بيماري و درد فرو رفت . تلاشهاي شبانه روزي پدر و مادر و مراجعه به پزشكان گوناگون سودمند واقع نشد و كودك ميان دنيا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، كه دستش از همه جا كوتاه مي نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آية الله العظمي بروجردي سفره دل گشاد و گفت : آقا، خداوند نوزادي به من داده كه از نخستين روز تولد تا كنون پيوسته بيمار است ، نمي

دانم چه كنم :

استاد مهربان فرمود: نامش را عوش كنيد خوب مي شود.

دانشجو، كه هرگز داستان سفارش پزشك و نامگذاري نوزاد را براي استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت ، نام كودك را ((امير)) نهاد و او را براي هميشه از بيماري و رنج رهايي بخشيد.

2- دانشجويي ديگر داستان دلدادگي اش به استاد را چنين باز گفته است :

وقتي تازه به قم آمده بودم ، آقا برايم شهريه فرستاد. من نپذيرفتم و گفتم : زميني در شمال دارم كه در آمدش مراكافي است .

پس از چندي خشك سالي شمال را در بر گرفت . من براي گذران زندگي به قرص روي آوردم . چون ميزان بدهي ها زياد شد، ناگزير فرشهاي خانه را جمع كردم و يكي از بازاريان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازار بهايي اندك براي فرش بر زبان آورده ، بهايي كه براي پرداخت بدهي هايم كافي نبود. بازاري ديگري را به خانه بردم ، اما او بهايي كمتر از اولي پيشنهاد كرد.

من سرگردان و مردد بودم كه ناگهان صداي در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دويدم ؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاكتي به من سپرد و گفت : اين را آقا براي شما فرستاده .

به پاكت نگريستم ، اثري از پول در آن نبود. چون گشودم چكي در آن يافتم . چكي كه مبلغ آن درست به اندازه بدهي ام بود. شگفتي وجودام را فراگرفت زيرا جز من و خداوند هيچ كس از ميزان كامل بدهي ام خبر نداشت .

سالهاي درخشان

حضور فقيهي با چنين معنويت و تاءييد الهي حوزه

مقدس قم را كه ، زير ضربات پيوسته عوامل رضاخان ناتوان شده بود، جاني تازه بخشيد. اينك همه چيز براي گسترش حوزه و مستحكم ساختن بنيادهاي علمي و اقتصادي آن آماده بود. پيروان مؤ من فقيه بروجردي انبوه وجوه شرعي و هداياي خويش را نزد مرجع وارسته شان گسيل مي كردند و دانشجويان از گوشه و كنار كشور براي بهره گيري از درياي دانش آن بزرگمرد به قم مي شتافتند.

مرجع پاكدلان با روشن بيني خاص خويش آستين همت بالا زد و در كنار تدريس روزانه به اصلاحات اساسي دست يازيد.

سامان دادن به وضعيت درسي حوزه .

رسيدگي به مسايل مالي دانش پژوهان ، بر قرار ساختن ارتباط با دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه و محافل رسمي برادران اهل سنت براي ايجاد وحدت ميان گروههاي مسلمان ،گسيل كردن نمايندگاني به اروپا و امريكابراي شناساندن اسلام واقعي به مردم آن مناطق بخشي از اقدامات آن آفتاب فروزان به شمار مي رود.

ناگفته پيداست كه فقيه فرزانه اي چون وي هرگز نمي توانست در برابر رويدادهاي داخلي بي تفاوت باشد. او چنان مي انديشيد كه ((اگر مردم عالم شوند و دين هم بطور صحيح و معقول به آنها تعليم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدين )) پس در كنار رسيدگي به وضع دانشجويان علوم ديني و حوزه ها دبستانها و دبيرستانهاي دولتي را نيز از كمكهاي نقدي خويش بهره مند ساخت و در رونق آنها كوشيد.

او پيوسته مراقب بود تا بيگناهي به زندان اتهام نيفتد و مؤ مني ناخواسته در دام اهريمنان جاي نگيرد. بنابراين چون از مساءله متهم شدن يك مسلمان بي گناه به قتل فردي بهايي آگاه

شد در نگراني فرو رفت .

چند بهايي يكي از همكيشان خود را كشته ، با نيرنگ جوانان مؤ من را به قانون سپردند. يكي از اين جوانان به اعدام محكوم شد و حكم بايد درروز نيمه شعبان به اجرا در مي آمد. اين خبر مرجع پارساي قم را در نگراني فرو برد. بي درنگ نامه هايي خطاب به شاه ، نخست وزير و آية الله بهبهاني نوشته ، به تهران گسيل داشت ، سپس به هر كه سودمند مي دانست تلفن زده ، قضيه را دنبال كرد تا سرانجام نيمه شب خبر لغو حكم اعدام را به وي رساندند. با شنيدن اين خبر اشك از ديدگانش روان شد و پروردگار را بسيار سپاس گفت : در اين لحظه يكي از نزديكان به اتاقش آمد و پرسيد: شما هنوز بيداريد؟

مرجع بزرگ شيعه پاسخ داد: خيلي مهم بود ولي به خير گذشت . هر وقت فكر مي كردم خون مسلمان بي گناهي ريخته مي شود، همه بدنم مي لرزيد و متحير مي ماندم كه فرداي قيامت جواب خداوند عالم را چه بگويم .

آنچه گذشت در كنار خدمات رفاهي فقيه بروجردي به مسلمانان سراسر جهان ، كه تاءسيس بيش از هزار مسجد، مدرسه ، بيمارستان ، كتابخانه ، گرمابه و دبستان در ايران ، عراق ، لبنان ، آفريقا و اروپا، نمونه كوچكي از آن شمرده مي شود، مرجع شيعيان را از محدوده مرزهاي كشور فراتر برد و به شخصيتي جهاني تبديل كرد. شخصيتي كه شاعران و نويسندگان اهل سنت در شعرها و مقاله هاي خويش وي را مي ستودند. شاهان شيعه و سني برايش هديه فرستادند. براي

مثال زماني ملك سعود، پادشاه حجاز، يك چمدان بزرگ حاوي پانزده نسخه قرآن كريم ، قطعاتي از پرده خانه خدا و چيزهاي گرانبهاي ديگر نزد آن دانشمند وارسته گسيل داشت .

سرور فقيهان شيعه تنها قرآنها و پرده كعبه را پذيرفت و باقي را همراه نامه اي به ملك سعود بازگرداند و گفت چون هديه نمي پذيرم . اين را نيز نمي توانم قبول كنم ولي ناگزير قرآن و پرده كعبه را مي پذيرم و باقي را به رسم هديه به شما باز مي گردانم تا هنگام دعا به يادم باشيد.

دانشور جامع

يكي از نكات مهم و قابل توجه در شخصيت آية الله العظمي بروجردي جامعيت علمي آن بزرگوار بود. استاد فقيهان شيعه را نمي توان تنها يك فقيه به شمار آورد. او از علوم ديگر روزگار به اندازه اي آگاهي داشت كه موجب شگفتي صاحبنظران مي شد. دو خاطره اي كه تاريخ در اين باره ثبت كرده است مي تواند دليل روشني بر درستي اين سخن باشد:

1. وزير فرهنگ وقت همراه مسعودي ، رئيس روزنامه اطلاعات ، نزد ايشان شتافت . كسي كه آنها را خدمت آقا برده بود دست مباركش را بوسيد، در پي او وزير فرهنگ نيز چنين كرد ولي مسعودي از اين كار سرباز زد. پس از معرفي ، آقا درباره تاريخچه روزنامه ، نگاري ، اهداف آن ، اولين روزنامه نگار و... سخن گفت .

آنگاه پرسشي جغرافيايي مطرح كرد و چون وزير فرهنگ از پاسخ باز ماند خود به تبيين پاسخ و توضيح آن پرداخت .

هنگام خداحافظي مسعودي پيش از همه دست آقا را بوسيد و پس از بيرون آمدن گفت :

آقا چنان پيرامون روزنامه نگاري صحبت كرد كه گويا يك روزنامه نگار است .

2. روزي ديگر سرتيپ رزم آرا خدمت گوهر يگانه درياي فقاهت شتافت تا قبله نماي اختراعي خويش را به وي بنماياند. آقا درباره نجوم و رياضي مطالبي بيان كرد. سرتيپ پس از خروج گفت : من خيال مي كردم آقا تنها در فقه و اصول مجتهد است ولي معلوم مي شود در هر فني تخصص دارد چون مطالبي كه امروز اظهار داشت از مسايل دقيقي است كه حتي بسياري از استادان از آن آگاهي ندارند.

ميراث ماندگار

مرجع روشن بين شعيه در كنار تدريس و كارهاي روزانه به تحقيق نيز مي پرداخت و نتايج پژوهشهاي خويش را ثبت مي كرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه منداني كه در پي بهره گيري از نگاشته هايش بودند فرمود: زياد چيز نوشته ام ... بعضي از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است .

ذكر نام بخشي از آثار علمي آن دانشور وارسته مي تواند نشانه تلاش فراوان وي در اين راه باشد:

1. تجريد اسانيد الكافي

2. تجريد اسانيد التهذيب

3. اسانيد كتاب من لايحضره الفقيه

4. اسانيد رجال كشي

5. اسانيد استبصار

6. اسانيد كتاب خصال شيخ صدوق

7. اسانيد كتاب امالي

8. اسانيد كتاب علل الشرايع شيخ صدوق

9. تجريد فهرست شيخ طوسي

10. تجريد رجال نجاشي

11. حاشيه بر كفايه الاصول

12. حاشيه بر نهايه شيخ طوسي

13. حاشيه بر عروة الوثقي

14. حواشي و مستدركات فهرست شيخ منتجب الدين رازي

15. حواشي كتاب مبسوط

16. رساله اي درباره سند صحيفه سجاديه

17. اصلاح و مستدرك رجال طوسي

18. بيوت الشيعه

19. جامع احاديث الشيعه

آن بزرگوار از سالهاي زندگي در بروجرد همواره در انديشه نگارش مجموعه

اي بود كه فقيهان را در استنباط احكام ياري دهد و آنها را از مراجعه به كتابهاي روايي متعدد بي نياز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگرداني خبره تربيت كرد اين انديشه را با آنها در ميان گذاشت و به ياري گروهي از آنان در مدت هشت سال اثر بيست جلدي ((جامع احاديث الشيعه )) را آماده چاپ ساخت .

فقيه يگانه جهان اسلام در كنار تلاشهاي علمي و اجتماعي فراوان به پاسداري از ميراث دانشوران پيشين نيز ارج مي نهاد در فرصتهاي گوناگون آثار علمي مخطوط و كمياب را به چاپ مي رساند. كتابخانه هاي كوچك و بزرگ بنياد مي نهاد و آثار دانشمندان را از اين راه در اختيار جويندگان دانش مي گذاشت . كتابخانه بزرگ آن فقيه نستوه در كنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شيعه به اين امر خداپسندانه است . دربار و مرجعيت

دربار از مشكلات پيوسته فقيه پاكراءي بروجرد به شمار مي آمد. تبليغات پر حجم وزنامه ها و مجلات وابسته در راه دين زدايي و دور ساختن مردم از فرهنگ اصيل اسلامي مرجع بيدار شيعه را رنج مي داد. بنابراين گاه بر مي آشفت و خشمگينانه به شاه هشدار مي داد. روزي به اقبال ، نخست وزير وقت ، گفت : پدرش (رضا خان ) بي سواد بود ولي يك مقدار شعور داشت . اما اين شعور هم ندارد و چيزي ملتفت نمي شود.

گاهي از پذيرش او خودداري مي كرد و مي فرمود: حتما مي خواهد همانطور كه چند تا عكس با زنش در اين مسافرت گرفته است بيايد با من هم عكس بگيرد.

و زماني

به شديدترين وجه ممكن در برابر نقشه هاي او مي ايستاد. براي مثال وقتي شاه مساءله تغيير خط ايران از فارسي به لاتين را مطرح كرد. در اين راه تبليغات فراوان انجام داد، مرجع دلاور شيعه چون سدي آهنين در برابر دربار ايستاد و گفت :... من تا زنده ام اجازه نمي دهم اين كار را عملي كنند به هر جا كه مي خواهد منتهي شود.

منابع موجود نشان مي دهد كه آن پيرفرزانه در كنار كمك به انقلابيون مؤ من سياسي بسيار دقيق داشت . او چنان مي انديشيد كه مردم براي تحمل دشواريها آمادگي ندارند و اگر با فشار نيروهاي دولتي روبرو شوند مرجعيت را تنها مي نهند. بنابراين زمان را براي رويارويي مستقيم با دربار مناسب نمي ديد. از سوي ديگر رها كردن شاه و راندن كامل وي را موجب فرو غلتيدن فزونتر او در دامان بيگانگان مي دانست پس گاه با وي مدارا مي كرد تا آن جوان مغرور جاي پاي خود را سست نبيند و براي حفظ خويش به بيگانگان پناه نبرد.

فصل سوگ

اندك اندك شوال 1380 ق . فراسيد و بيماري بر پيكر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افكند. بيماري دشواري كه با ديگر رنجوريهاي استاد فقيهان تفاوت داشت . در چنين روزهايي گروهي از ارادتمندان به عيادتش شتافتند.استاد، كه بسيار اندوهگين مي نمود، سربلند كرد و گفت : خلاصه عمر ما گذشت ما رفتيم و نتوانستيم چيزي براي خود از پيش بفرستيم و عمل با ارزشي انجام دهيم . يكي از حاضران گفت : آقا، شما ديگر چرا؟ بحمدالله اين همه آثار نيك از خود بر

جاي نهاده ايد شاگردان پرهيزگار تربيت كرده ايد، كتابهاي پرارزش به رشته نگارش كشيده ايد. مسجدها و كتابخانه ها ساخته ايد. ما بايد چنين سخني بر زبان رانيم .

فقيه پارساي شيعه فرمود: خلص العمل فان الناقد بصير بصير. (بايد كردارت را خالصانه براي خدا انجام دهي زيرا او به همه چيز بيناست و از انگيزه هاي بشر آگاه است .)

اين سخن حاضران را بسيار تحت تاءثير قرار داد.

چند روز پس از اين گفتگو پيكر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سيزدهم شوال 1380 ه ق برابر با دهم فروردين 1340 ه ش ، براي هميشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم ، كه خود بنياد نهاده بود، به خاك سپرده شد.

طباطبايي، ابوالفضل

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد ابوالفضل طباطبائي

محل تولد : بابلسر

شهرت : طباطبائي اشكذري

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

جناب آقاي سيدابوالفضل طباطبائي مشهور به طباطبائي اشكذري پس از طي تحصيلات ابتدائي و راهنمايي در شهرستان بابلسر، در سال 1361 وارد حوزه علميه شهر فريدونكفار شد و تحصيلات مقدماتي تا رتبه اول سطح را زير نظر حضرت آيت الله باكويي از اساتيد بزرگ حوزه علميه به اتمام رسانده پس از آن جهت تكميل تحصيلات حوزوي خويش رهسپار قم گرديد. اين هجرت در سال 1367 اتفاق افتاد و سپس در قم دوره سطح عالي را در محضر اساتيدي همانند آيت الله وجداني فخر، اعتمادي، تهراني و... در مدت 3 سال سپري نمود و در سال 1370 رسماً تحصيلات خارج را شروع كرد كه به مدت 5 سال در درس خارج آيت الله مكارم شيرازي و 13 سال در درس خارج

آيت الله وحيد خراساني شركت كرد. در كنار فقه و اصول برخي علوم ديگر را نزد آيت الله جوادي آملي و معرفت آموخت و در سال 1372 در رشته تخصصي تفسير و علوم قران فارغ التحصيل گرديد آغاز به كار تحقيقات و پژوهش از سال 1370 در قالب همكاري با مؤسساتي چون مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر(عج) شروع گرديد، محصول اين همكاري هاي تأليفات فراواني در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي مي باشد.

طباطبايي، محمدحسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علامه سيدمحمدحسين طباطبايي از خانداني دانش پرور برخاسته اند و تا چهارده پشت ايشان از دانشمندان و علماي به نام تبريز بوده اند. ولادت آن بزرگوار در پايان سال 1321 هجري قمري مصادف با 1282 شمسي بوده است. ايشان در زادگاه خود تحصيلات مقدماتي را به انجام رساند. در سال 1304 رهسپار نجف شدند و ده سال در آن مركز جهاني علوم اسلامي به تكميل معلومات خود پرداختند و نزد استادان معروفي مانند نائيني، كمپاني و بادكوبه اي دروس بالاي فقه و اصول و فلسفه را خواندند. همچنين رياضيات را نزد سيدابوالقاسم خوانساري و اخلاق و عرفان علمي و تفسير قرآن كريم را از محضر حكيم و عارف وارسته، حاج ميرزا علي آقاي قاضي طباطبايي آموختند. سپس در سال 1314 به زادگاه خود بازگشت و به سبب تنگي وضع معيشتي مجبور شدند 10 سال در تبريز بمانند. سپس به قم مهاجرت كردند و تا پايان عمر در آنجا به تدريس علوم عقلي و تفسير قرآن مشغول بودند. علامه در نجف

در سال 1304 علامه طباطبايي، براي گذراندن مراتب عالي دروس حوزوي، به همراه همسر و فرزند نورسيده اش «محمد» عازم نجف اشرف شدند و منزل محقري اجاره كردند. غربت نا

مأنوس بودن با محيط و گرماي هوا، شرايط ناگواري براي اين خانواده كوچك بوجود آورد. تنگي منزل و نبودِ آب خود مزيد بر مشكلات بود. در اين اوضاع تنها دلخوشي علامه و همسرش محمد كوچك بود. ولي ناگهان بيمار شد و بساط شادماني خانواده را به يكباره برچيد. نبود پزشكان متخصص و لوازم پزشكي مورد نياز، باعث وخيم شدن حال محمد كوچك و مرگ او شد. فقدان آن كودك در ديار غربت، علامه و همسر مهربانش را در سوگ و ماتم نشاند. مرحوم علامه بار سنگين غم را در دل خود پنهان مي كرد و همسرش را تسكين مي داد. مدتي بعد خداوند فرزند ديگري به آ نها عنايت فرمود، ولي اين شكوفه نورسته هم پس از يك سال سر به تيره تراب گذاشت و غم اين خانواده جوان را تازه كرد. فرزند سوم هم به سرنوشت برادران خود دچار شد و اين وضع خاطر لطيف همسر مهربان علامه را آزرده مي ساخت. علامه طباطبايي به پيشگاه خداوند زاري مي كرد تا از چنين وضع پريشاني رهايي يابند. روزي آيت الله قاضي طباطبايي كه استاد علامه، و از بستگان همسرش بود، به منزل ايشان آمدند و از آنها دلجويي فرمودند. هنگام رفتن به همسر مرحوم علامه فرمودند اين بار فرزندتان پسر است و باقي مي ماند. نامش را عبدالباقي بگذار تا ان شاءالله برايتان بماند. علامه كه تا آن زمان از بچه دار شدن همسرش خبر نداشت، متحير ماند اما سرانجام پيش بيني اين عارف وارسته درست درآمد و خداوند فرزندي به آنها عنايت فرمود. وضعيت معيشتي

علامه طباطبايي به اتفاق همسر و برادرش به مدت ده سال در نجف اشرف اقامت داشت. آن

حكيم الهي ضمن كسب معارف فقهي، عرفاني و فلسفي، موفق به تدوين آثاري در حكمت و كلام شد. اما در اواخر اين دوران از جهت معيشتي با مشكل روبرو شد؛ زيرا نسبت به مصرف سهم امام و بيت المال حساس بود و هزينه زندگي را با درآمد ملكي موروثي اش در تبريز اداره مي كرد كه از تبريز به نجف حواله مي شد. در اواخر اقامت علامه، دولت از ارسال وجوه به خارج كشور جلوگيري كردو ديگر مبلغي به دست علامه بزرگوار نرسيد و دچار تنگنا شد. مدتي را به صرفه جويي شديد و فروش اثاث منزل و قرض گرفتن گذراندند و در انتظار رسيدن پول بودند، تا اينكه به طور غيرمنتطره وجهي از ايران رسيد و علامه پس از پرداخت بدهي ها عازم ايران شد. همسر علامه طباطبايي

قمرالسادات، همسر علامه، از خانواده متدين و پاك طينت طباطبايي، زني بود كه در سير تكاملي و سلوك علامه نقش مؤثر داشت. خانمي كه همه عمر را در طبق اخلاص گذاشت و در راه اين عارف والامقام تقديم كرد. دشوارترين مشقّت ها را در غربت شهرهاي نجف و قم تحمل كرد و حتي يك بار هم گلايه نكرد. مهندس سيدعبدالباقي طباطبايي، فرزند اين خانواده مي گويد: هنگامي كه خواستيم به قم عزيمت كنيم به مادرم گفتم: شب عيد كه وقت مسافرت نيست؛ در اين هواي سرد كجا مي خواهيم برويم؟ مادرم نگاهي به من كرد و در حالي كه اشك چشمانش را پاك مي كرد اين شعر را خواند:

رشته اي بر گردنم افكنده دوست

مي كشد هرجا كه خاطرخواه اوست

رشته برگردن نه از بي مهري است

رشته عشق است و بر گردن نكوست قدرداني از همسر

حضرت علامه طباطبايي درباره همسر خود

چنين مي گويد: اين زن بود كه مرا به اينجا رسانيد؛ او شريك من در كارهاي علمي است و هرچه نوشته ام نصفش مال اين خانم است. او به حدي به من كمك مي كرد كه گاه از چگونگي تهيه قباي خود اطلاع نداشتم (به اين معنا كه مي رفت پارچه اي انتخاب مي كرد، مي خريد و پس از دوخت و آماده سازي در اختيار ايشان قرار مي داد) وقتي مشغول تحقيق و پژوهش بودم، با من سخن نمي گفت و سعي مي كرد، شرايط آرامي برايم ايجاد كند، رشته افكارم گسسته نشود و هر ساعت در اطاق مرا باز مي كرد و آرام چاي را مي گذاشت و مي رفت. مرحوم علامه به همسر باوفايش عشق مي ورزيد و برايش احترام بسياري قائل بود. پس از مرگش تا مدتها مرحوم علامه هر روز بر سر قبرش حاضر مي شد و در فقدان او ناباورانه اشك مي ريخت و اين مهر دوسويه همگان را به تعجب وا داشته بود. بي آلايشي و ساده زيستي

آيت الله سيدمحمدحسين طهراني، از شاگردان علامه طباطبايي مي گويد: آيت الله حجت تصميم به توسعه مدرسه حجتيه قم گرفت. زمين هايي را خريد و در پي آن بود كه نقشه مناسبي براي مدرسه تهيّه كند تا طرح جامع اش را اجرا كند. مهندسان نقشه هاي متعددي كشيدند ولي ايشان نپسنديد. سرانجام شنيديم سيدي از تبريز آمده و نقشه اي رسم كرده كه مورد پسند آيت الله حجت واقع شده است. همچنين شنيديم اين سيد در رياضيات و فلسفه استاد است و درس فلسفه اي شروع كرده است. بسيار مشتاق زيارت ايشان بوديم تا اينكه روزي يكي از دوستان آمد و گفت آقاي قاضي از زيارت مشهد برگشته، بيايد به ديدنش برويم. چون به منزل شان

وارد شديم، متوجه شديم آن مرد معروف و آن فيلسوف و رياضي دان همان سيدي است كه ما هر روز او را در كوچه مي ديديدم و از بس ساده زيست و بي آلايش بود، حتي احتمال نمي داديم اهل علم باشد، چه رسد به اينكه فيلسوف و دانشمند باشد. تواضع استاد

آيت الله سيدمحمدحسين طهراني در وصف تواضع استاد خود علامه طباطبايي مي گويد: از زمان طلبگي، ما در قم به منزل ايشان رفت و آمد داشتيم و هيچگاه نشد با ايشان به جماعت نماز بخوانيم و اين غصه در دل ما مانده بود كه جماعت ايشان را درك نكرده ايم. سالي در ماه شعبان به مشهد مقدس مشرف شدند و مهمان ما بودند. موقع نماز مغرب سجاده اي براي ايشان و يكي از همراهان پهن كردم و از اطاق خارج شدم؛ به اميد اينكه استاد به نماز مشغول شوند و سپس من داخل شوم و نماز را به امامت حضرت علامه بخوانم. قريب يك ربع ساعت از مغرب گذشت، آن رفيق همراه، مرا صدا زد و گفت: ايشان همينطور نشسته و منتظر شماست. آمدم محضر استاد عرض كردم: چهل سال است از شما تقاضا كرده ام كه يك نماز با شما بخوانم ولي تا به حال نشده است قبول بفرماييد ما به شما اقتدا كنيم. با تبسم مليحي فرمودند: يك سال ديگر هم روي آن چهل سال! سرانجام بنده را مجبور به امامت جماعت كردند.

آيت الله سيدمحمدحسين طهراني در وصف تفسير گران سنگ مرحوم علامه طباطبايي، الميزان، مي گويد: روزي به حضرت استاد عرض كردم: هنوز حوزه هاي علميه به ارزش واقعي تفسير شريف الميزان پي نبرده اند و اگر حوزه علميه به تدريس و

تحقيق اين كتاب با ارزش مشغول شود و پيوسته اين كار را ادامه دهد، پس از دويست سال ارزش اين كتاب معلوم خواهد شد و باز عرض كردم: وقتي به مطالعه اين كتاب مشغول مي شوم در بعضي از اوقات كه آيات را به هم ربط مي دهيد و از راه موازنه و تطبيق آيات معني را بيرون مي كشيد، جز آنكه بگويم در آن هنگام قلم وحي و الهام الهي آنرا بر زبان شما جاري ساخته است؛ تعبير ديگري ندارم. ايشان سري تكان دادند و فرمودند: اين فقط حسن نظر شما است. ما كاري نكرده ايم. عظمت روح و هيبت استاد

آيت الله محمدتقي مصباح يزدي پيرامون شخصيت علامه طباطبايي مي گويد: علامه طباطبايي مظهر متانت، وقار، طمأنينه، عزت نفس، توكل، اخلاص، تواضع، عطوفت و ديگر مكارم اخلاقي بودند. آثار عظمت روح و نورانيت دل و ارتباط با ماوراي طبيعت در سيماي ملكوتي ايشان هويدا بود. بر مجلس ايشان چنان هيبتي سايه مي افكند كه حضار را در سكوتي ژرف و پر تأمل فرو مي برد و انسان را به ياد شعر فرزدق مي انداخت كه در مدح امام سجاد(ع) گفته است: او از بس حيا و شرم و ادب داشت به هيچ كس زل نمي زند و نگاهش به زمين بود، ولي ديگران از شدت هيبت و جذبه او نمي توانستند در چهره اش خيره شوند.

به خاطر دارم كه روشندلي در محضر ايشان با چشماني اشكبار مي گفت: در شگفتم كه چگونه زمين، سنگيني چنين مرداني را تحمل مي كند. رابطه با مجامع علمي و دانشگاهي

علامه طباطبايي علاوه بر تشويق دانش پژوهان و تلاش در تربيت شاگرداني مانند شهيد مطهري و شهيد بهشتي عنايت خاصي به گسترش

معارف اسلامي در خارج از حوزه علميه داشتند و از اين رو، با دانشگاه استادان دانشگاه رابطه داشتند. از ثمرات اين رابطه، كتاب گرانسنگ و بي بديل اصول فلسفه و روش رئاليسم است كه از اولين نگارشهاي شناخت شناسي در حوزه فلسفه اسلامي است. آن فيلسوف فرزانه عنايت خاصي به ايجاد رابطه با آن مستشرقان و روشنفكران غربي داشتند كه به تحقيق درباره اسلام علاقه مند بودند. هانري كربن، كه از متدين ترين مستشرقان است، چندين سال در كنار علامه بزرگوار شاگردي كرد و حتي در مجلس هاي انس عارفانه مرحوم علامه مانند تفسير اشعار حافظ شركت مي جست. احياي معارف اسلامي

آيت الله مصباح يزدي درباره نقش علامه طباطبايي در احياي معارف اسلامي چنين مي گويد: براي اينكه تأثير فعاليت هاي علمي و فرهنگي علامه بزرگوار در جامعه ايران و جوامع اسلامي و كل جهان ارزيابي شود، توجه به دو نكته ضرورت دارد. اول آنكه اهميت كارهاي فرهنگي را در جامعه بدانيم و نكته دوم شناخت كامل جامعه قبل از طلوع خورشيد وجود علامه طباطبايي است؛ يعني دانستن اينكه جامعه در چه وضعي بود و چه كمبودهايي داشت. اين مسلم است كه فعاليت فرهنگي براي يك جامعه زنده از ضروري ترين فعاليت هاي اجتماعي و تأثير آن براي رشد جامعه از هر عاملي مؤثرتر است. مرحوم علامه نيز هنگامي به حوزه علميه قم قدم گذاشت كه اين نهال نورسته علمي تازه به مرحله رشد پاگذاشته بود و سخت نيازمند باغبان توانا و دلسوزي بود تا بتواند آن را بارور كند. در چنين اوضاعي آن فيلسوف و دانشمند جامع، با شناختي كه از نيازهاي جامعه داشت، به تربيت نيروهاي كارآمد پرداخت. ايجاد تحول در حوزه علميه

علامه

طباطبايي درباره وضعيت تحصيلي حوزه علميه چنين فرموده اند: وقتي به قم آمدم مطالعه اي در وضع تحصيلي حوزه كردم و يك فكري درباره نياز جامعه اسلامي بين آن نياز و آنچه در حوزه موجود بود چندان تناسبي نديدم. جامعه ما احتياج داشت به عنوان جامعه اسلامي قرآن را درست بشناسد و از گنجينه هاي علوم اين كتاب عظيم الهي بهره برداري كند. ولي در حوزه هاي علميه حتي يك درس رسمي تفسير قرآن وجود نداشت. جامعه ما براي اينكه بتواند عقايد خودش را در مقابل عقايد ديگران عرضه و از آنها دفاع كند، به قدرت استدلال عقلي نياز داشت. پس به درسهايي در حوزه مورد نياز بود كه قدرت تعقل و استدلال را بالا ببرد. ولي از بحث هاي عقلي و فلسفه خبري نبود و تفسير قرآن نه تنها به عنوان يك درس مطرح نبود، مورد مذمّت هم بود. از احاديث هم احاديث عقلي و اعتقادي مورد انزوا واقع شده بود. ذهن فلسفي و روش تفسيري

شهيد آيت اللّه مطهري درباره ذهن فلسفي و روش تفسيري استاد خود علامه طباطبايي چنين مي گويد: علامه طباطبايي، چند نظريه در فلسفه دارند؛ نظرياتي در سطح جهاني كه شايد 50 تا 60 سال ديگر ارزش اينها روشن بشود ولي خود ما قدر خودمان را نمي دانيم. ايشان در وصف تفسير الميزان مي گويد: تفسير الميزان همه اش با فكر نوشته نشد، من معتقدم كه بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است. كمتر مشكلي در مسائل اسلامي و ديني برايم پيش آمده كه كليد حل آن را در الميزان نيابم. ذوق و قريحه شعري

عارف وارسته، سيدمحمدحسين طباطبايي، داراي روح لطيف، ذوقي عالي و لطافت خاصي بودند. در اشعار

عرب به شعرهاي «ابن فارض» بويژه نظم السلوك او علاقه مند بودند و در اشعار فارسي ديوان حافظ شيرازي را مي ستودند و گهگاه براي دوستان غزلي آرام آرام مي خواندند. او خود نيز داراي قريحه شعري بود و غزل هاي

مهر خوبان دل و دين از همه بي پروا برد

رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد

تو مپندار كه مجنون سرِ خود مجنون گشت

از سَمَك تا به سمايش كشش ليلا برد

من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه

ذرّه اي بودم و مهر تو مرا بالا برد علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) و استادشان آيت الله قاضي(رحمت الله عليه)

آيت الله سيدمحمدحسين طباطبايي از محضر استادان گرانقدري بهره برده است، اما آنكه مورد عنايت مرحوم علامه بود و بارها نامش را به عظمت ياد مي كرد، آيت الله ميرزا علي آقاي قاضي طباطبايي است. علامه بزرگوار مي فرمود: ما هرچه داريم از مرحوم قاضي داريم، چه در زمينه علوم و چه در زمينه اخلاق و معارف الهي. آن عارف وارسته و يگانه عصر ما در عرفان عملي و سير و سلوك الي اللّه، گوهر كمال را در وجود علامه طباطبايي يافت و در همان اوايل ورود ايشان به نجف، او را تحت تربيت خود قرار داد و اين شاگرد نيز چه خوش درخشيد و كوشش هاي استاد را به بار نشاند. آيت الله شيخ محمدتقي آملي(ره) مي فرمايد: اگر بناست تحت تصرف انسان كاملي باشيد، من بهتر از آقاي طباطبايي كسي را نمي شناسم او از بهترين شاگردان مرحوم قاضي است و همان وقت هم كشفياتي داشتند. آثار علامه طباطبايي(رحمت الله عليه)

علامه سيدمحمدحسين طباطبايي تبريزي در اواخر اسفند سال 1324 از تبريز به قم مهاجرت كردند و از همان آغاز

خلأيي را در زمينه پرداختن حوزويان به قرآن كريم و علوم عقلي احساس كردند خود ايشان مي فرمايند:

«هنگامي كه از تبريز به قم آمدم، مطالعه اي در نيازهاي جامعه اسلامي و مطالعه اي در وضع حوزه قم كردم و پس از سنجيدن آنها به اين نتيجه رسيدم كه اين حوزه نياز شديدي به تفسير قرآن دارد، تا مفاهيم والاي اصيل ترين متن اسلامي و عظيم ترين امانت الهي را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند. ازسوي ديگر چون شبهات مادي رواج يافته بود، نياز شديدي به بحث هاي عقلي و فلسفي وجود داشت، تا حوزه بتواند مباني فكري و عقيدتي اسلام را با براهين عقلي اثبات و از موضع حق خود، دفاع نمايد. از اين رو وظيفه شرعي خود دانستم كه به ياري خداي متعال، در رفع اين دو نياز ضروري كوشش نمايم».

اين تشخيص نياز و تكليف شناسي سبب گرديد تا مرحوم علامه از همان آغاز رويكردي جدي به مباحث قرآني و عقلي بيابد. ايشان از سال 1325 ش. دروس تفسير خود را در قم آغاز كرد و آنچه را كه در آن جلسات مي فرمود، مكتوب مي ساخت تا اينكه نخستين جلد الميزان درسال 1334 منتشر شد. و نگارش اين تفسير شگرف حدود 17 سال به طول انجاميد.

تفسير قرآن براي علامه طباطبايي نه يك كار علمي بلكه ايفاي وظيفه و اداي تكليف بود و اين مفسر عارف چه حالات عرفاني و تأثرات قلبي كه در هنگام مطالعه بر روي قرآن عظيم پيدا نكرده است.

آقاي موسوي همداني مترجم محترم تفسير الميزان كه براي مقابله و اطمينان از صحت ترجمه خدمت استاد علامه طباطبايي مي رسيد مي گويد: در تفسير قرآن،

وقتي به آيات رحمت و يا غضب و توبه برمي خورديم ايشان دگرگون مي شد و در مواقعي نيز اشك از ديدگانش جاري مي شد، در اين حالت كه به شدت منقلب به نظر مي رسيد، مي كوشيد من متوجه حالتش نشوم. در يكي از روزهاي زمستاني كه زير كرسي نشسته بوديم، من تفسير فارسي مي خواندم و ايشان تفسير عربي، كه بحث در رحمت پروردگار و آموزش گناهان بود، ناگهان معظم له به قدري متأثر شد كه نتوانست به گريستن بي صدا اكتفا كند و با صداي بلند شروع به اشك ريختن كرد.

يكي از مراجع تقليد گذشته عبارت شگفتي درخصوص زحمات طاقت فرساي مرحوم علامه طباطبايي در راه نگارش تفسير الميزان دارند و مي فرمايند: علامه طباطبايي خود را در اين راه تضحيه كرد يعني قرباني قرآن نمود.

مرحوم شهيد مطهري درباره اين كار سترگ گفته است: تفسير الميزان همه اش با فكر نوشته نشد. من معتقدم كه بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است.

در عين حال مرحوم علامه اين كار عظيم را وظيفه و تكليفي بيش نمي پندارد كه با عنايت خداوندي آن را به انجام رسانده است.

يكي از شاگردان مرحوم علامه طباطبايي مي نويسد: در اين تفسير بين معاني ظاهري و باطني قرآن و بين عقل و نقل جمع شده و هر يك حظ خود را ايفا مي كنند. اين تفسير به قدري جالب است و به اندازه اي زيبا و دلنشين است كه آن را مي توان به عنوان سند عقايد اسلام و شيعه به دنيا معرفي كرد و به تمام مكتب ها و مذهب ها فرستاد و بر اين اساس، آنان را به دين اسلام و مذهب تشيع فراخواند.

اگر اين

تفسير در حوزه ها تدريس شود و روي محتويات و مطالب آن بحث و نقد و تجزيه و تحليل به عمل آيد و پيوسته اين امر ادامه يابد، پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد.

عنايت و توجه خاص مرحوم علامه به روايات و احاديث اهل بيت عليهم السلام براي فهم معاني قرآن از آن رو است كه ايشان معتقدند كه از اسرار و باطن قرآن كساني آگاهند كه به صفت المطهرون متصف باشند چرا كه قرآن مي فرمايد: «انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون» و از سوي ديگر در آيه تطهير مي فرمايد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»

بنابر اين قرآن مطهرون را تنها كساني مي داند كه مي توانند رموز و ظرايف و اسرار آن را درك كنند و به استناد صريح آيه بعدي ايشان، همانا اهل بيت (ع) مي باشند.

همچنين مرحوم علامه طباطبايي در خصوص آيه شريفه «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده في القربي» بگو براي رسالتم از شما مزد و پاداشي جز محبت نزديكانم نمي خواهم؛ معتقدند: مراد از القربي در اين آيه، اهل بيت (ع) مي باشند و مي نويسند: «علاوه بر اينكه روايتهاي چندي از طريق اهل سنت و روايتهاي بسياري از طريق شيعه، بر همين معني وارد شده است، اخبار متواتري نيز از طريق هر دو طرف بر وجوب مودت و لزوم محبت اهل بيت (ع) دلالت دارد كه اين معني و تفسير را تأييد مي كند».

همچنين ايشان معتقد است كه «روايتهاي متواتري، از طريق هر دو طرف، از پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده مانند حديث

ثقلين و حديث سفينه و... كه همه متضمن اين است كه مردم در فهم كتاب خدا و هر آنچه كه در آن است؛ از اصول معارف و فروع دين گرفته تا بيان حقايق آن، بايد به اهل بيت (عليهم السلام) رجوع كنند. پس از تأمل كافي در اين روايتها ديگر شكي نمي ماند كه واجب كردن محبت اهل بيت(عليهم السلام) از سوي خدا و اجر رسالت قرار دادن آن، براي اين است كه مردم به اهل بيت(عليهم السلام) مراجعه كنند و آنها را ملجأ و مرجع علمي خويش دانند.

مرحوم علامه (ره) همانگونه كه استاد شهيد مطهري گفته اند در تفسير قرآن از الهامات و توجهات غيبي محروم نمانده اند خود ايشان معتقدند كه «يك حقيقت قرآني وجود دارد كه نمي شود انكار كرد و آن اين است كه هرگاه انسان به وادي ولايت الهي گام نهاد و به ساحت قدس و كبريا نزديك گشت، دري از ملكوت آسمانها و زمين به رويش گشوده مي شود كه از آن آيات كبري و انوار جبروت الهي را كه بر ديگران مخفي است مشاهده مي كند».

و از همين جاست كه حضرت ايشان مي فرمايد:

خم ابروي تو بود و كف مينوي تو بود

كه به يك جلوه زمن نام و نشان يكجا برد

و در جاي ديگري مي فرمايد:

تو مپندار كه مجنون سرخود مجنون گشت

از سمك تا به سمائش كشش ليلا برد

من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه

ذره اي بودم و مهر تو مرا بالا برد

همه دلباخته بوديم و هراسان، كه غمت

همه را پشت سرانداخت، مرا تنها برد

واقعاً اين عنايت الهي به حضرت علامه پاداش اخلاص و صبر ايشان است. آن روز كه ايشان به پژوهش و

تدريس پيرامون تفسير و علوم عقلي پرداخت، در ميان علما و بزرگان تدريس فقه و اصول، زمينه ساز مرجعيت عامه به شمار مي رفت و به اصطلاح غير از فقه و اصول، فضل محسوب مي شد.

تحمل مخالفتهاي دوستان با تدريس فلسفه و اقناع هر يك از آنان در آن روزگار كار آساني نبود به خصوص آنكه حربه تكفير در دستان عده اي به ابزاري براي جايگزيني مباحث علمي و مباحثات طلبگي تبديل شده بود.

علامه معتقد بود آنچه كه تكليف ساز است، نياز جوامع بشري است و در روزگاري كه دانش پژوهان با چمدانهاي پر از اشكال و شبهات به مراكز علمي و آموزشي روي مي آورند، راهي جز اقناع آنان با استفاده از شيوه هاي استدلالي نيست.

علامه براي نيل به اين اهداف هرگز خود را بي نياز از توجه و عنايت خداوند سبب ساز نمي ديد و تأثير اساتيد بزرگ و خودساخته اي همچون مرحوم حاج سيدعلي آقا قاضي (1285-1365 ه_ ق) بر حالات روحي و عرفاني مرحوم علامه آنچنان بود كه خود ايشان مي فرمايد: «وقتي درسال 1304 ه_ ش براي تحصيل به نجف اشرف رهسپار گرديدم، در نخستين روزها در منزل نشسته و به آينده خود فكر مي كردم و برخي افكار نگران كننده از ذهنم عبور مي كردند. ناگهان شخصي دق الباب كرد. از جا برخاسته و درب را باز كردم، يكي ازعلماي نامدار سلام كرد و داخل منزل شد و خيرمقدم گفت، وي كه چهره اي جذاب و نوراني داشت كم كم باب گفت و گو را باز كرد و با من انسي گرفت و درضمن بيانات خود گفت: كسي كه براي تحصيل به نجف مي آيد شايسته است علاوه بر

فراگيري علوم گوناگون به فكر تهذيب نفس و تكميل مكارم و كسب فضايل باشد. اين جمله را گفت و منزل ما را ترك نمود. سخنان اين عارف متشرع _ آيت الله حاج سيدعلي قاضي _ چنان مرا شيفته نمود كه تا در نجف بودم از محضرش بهره مي گرفتم».

عشق و ارادت حضرت ايشان به اهل بيت (سلام الله عليهم) و خضوع و خشوع در برابر ولايت و امامت در زندگي ايشان چيزي نبود كه از ديد نزديكان و مريدان ايشان هم پنهان بماند.

وقتي از مرحوم شهيد مطهري پرسيده مي شود كه دليل اين همه تجليل شما از علامه طباطبايي براي چيست و چرا تعبير «روحي فداه» را در مورد ايشان بكار مي بريد، آن فيلسوف متشرع پاسخ داد: من حكيم و عارف بسيار ديده ام و احترام من به ايشان به خاطر علم او نيست بلكه از اين جهت است كه او عاشق و دلباخته اهل بيت (سلام الله عليهم) است.

از درخت تنومند معرفت و دانش علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) به جز تفسير الميزان آثار گران مايه ذيل به يادگار مانده است:

بداية الحكمة: كتابي كه يك دوره تدريس فشردة فلسفه براي دوستداران علوم عقلي در قم و سپس دانشگاههاي كشور گرديد.

نهاية الحكمة: اين اثر براي تدريس فلسفه با توضيحي بيشتر، عمقي افزونتر و سطحي عاليتر تدوين شده است. بر كتابهاي بداية الحكمت و نهاية الحكمت شروح مختلفي نوشته شده است و مي توان گفت كه از جمله بهترين كتابهايي هستند كه درسده اخير در گستره فلسفه اسلامي نوشته شده است.

اصول فلسفه و روش رئاليسم: بينش علامه پيرامون نظرات ماديون و ماترياليستها باعث فراهم آرودن اين اثر گرديد .

اين اثر با پاورقيهاي استاد شهيد مرتضي مطهري همراه است.

حاشيه بر كفايه: كتابي در علم اصول فقه كه پيرامون قوانين استنباط احكام به بحث مي پردازد.

شيعه در اسلام: دورهاي كامل از اعتقادات و معارف شيعه در اين اثر نفيس به چشم ميخورد؛ اين كتاب گرانبها به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه و بارها چاپ شده است.

مجموعه مذاكرات با پروفسور هانري كربن.

خلاصه تعاليم اسلام: اين كتاب خلاصه اي از آن چه يك مسلمان متعهد بايد از آن آگاهي داشته و خود را بدان زينت دهد، بيان كرده است.

روابط اجتماعي در اسلام : انسان و اجتماع و رشد اجتماعي او، پاية زندگي اجتماعي، آزادي در اسلام و... مباحثي است كه در اين كتاب بدانها پرداخته شده است.

بررسيهاي اسلامي: مجموعهاي است زرّين از مقالات استاد كه بسان دائرة المعارفي از معارف ناب اسلامي جمع آوري شده است.

آموزش دين: كتابي با قلم روان و مطالبي لازم و ضروري است كه براي دانش آموزان نوشته شده است.

رسالة انسان قبل از دنيا: در دنيا و بعد از دنيا، اين كتاب كه اكنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثي مفيد از عوالم سه گانة ماده، مثال و عقل مطرح كرده و پيرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبي بسيار مفيد و لازم ارائه كرده است.

رسالههايي گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف،... اين مجموعه 26 رساله است كه بنا به ضرورت و نياز جامعه توسط علامه نگاشته شده است.

ديوان شعر فارسي: مجموعهاي از اشعار چشمگير و عميق علامه كه طي ساليان متمادي سروده شده است.

سنن النبي: سيره و روش رسول الله _ صلّي الله عليه و آله

_ در بين مردم و همراه خانواده در اين اثر به چشم ميخورد. اين اثر اخير توسط استاد حسين استاد ولي به زبان فارسي ترجمه شده است.

لُبّ اللباب: مجموعه درسهاي اخلاق استاد كه از سالهاي 1368 تا 1369 قمري براي برخي از فضلاي حوزة قم بيان فرمودهاند.

حاشيه بر اسفار: نظرات استاد فرزانه علامه طباطبايي بر اسفار در اين كتاب جمع آوري شده است. علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) از ديدگاه آيت اللّه اميني(حفظه الله)

آيت اللّه اميني(حفظه الله) در وصف استاد خود چنين مي فرمايند:

علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) چشمه جوشاني بود كه در صحنه روحانيت شيعه جاري شد و تشنگان حقيقت را سيراب كرد. او آفتاب درخشاني بود كه در آسمان اسلام طلوع كرد و تيرگي هاي شُبَهات و اوهام را برطرف كرد و به حق بايد ايشان را بزرگترين افتخار حوزه علميه قم، بلكه بزرگترين شخصيت علمي جهان اسلام در اين عصر شمرد كه در احياي تفكر اسلامي صحيح و مبارزه با انحرافات و بدعت ها و شناساندن اسلام راستين كه در مكتب اهل بيت(ع) تبلور يافته است، تأثير فوق العاده داشت. همين بس كه اغلب رجال سياسي، علمي و روحاني امروز كشور و گردانندگان چرخ انقلاب اسلامي از شاگردان بي واسطه يا با واسطه اويند. سيره فلسفي

روش حضرت علامه در پژوهش ها فلسفه چنين ويژگي هايي داشت 1 _ پايه هاي اند يشه استاد را تنها براهين يقيني تشكيل مي داد؛ زيرا اثبات مسائل فلسفي فقط با مقدمات يقيني ميسر است. 2 _ حفظ و تكرار بر انديشه فلاسفه بزرگ بسنده نمي كرد و انديشه هاي گذشتگان را مورد تصحيح نقد قرار مي داد. 3 _ امور اعتباري را با مسائل فلسفي مخلوط نمي كرد و محور انديشه

خود را تنها بر واقعيت هاي جهان هستي گذاشته بود 4 _ اوج تكامل عقلي و روحي اين ابرمرد حكمت تا بدانجا بود كه كليات عقلي را بدون دخالت قوه خيال و تمثّل مصداقي آن ها در مرحله تخيل، ادراك مي كرد. 5 _ روش تحليلي آن بزرگ مرد فلسفه بررسي كامل موضوعات فلسفي بود و تا تصور كاملي از موضوع مسئله بدست نمي آورد وارد بحث نمي شد. 6 _ در تنظيم مسائل عقلي از نحوه چينش مسائل رياضي الهام مي گرفت. 7 _ از مكاتب مختلف فلسفي بهره مي جست.

عرفان عملي علامه طباطبايي(رحمت الله عليه) از منظر آيت الله حسن زاده آملي(حفظه الله)

آثار هر كس نمودار دارايي اوست بهترين معرف آن جناب، سير و سلوك انساني و آثار علمي، از تدريس و تاليف اوست. افاضل حوزه علميه قم كه شاغل كرسي تدريس اصول معارف حقه جعفريه اند، از تلامذه اويند، و تفسير عظيم الشان الميزان كه عالم علم را مايه فخر و مباهات است، يكي از آثار نفيس قلمي و ام الكتاب مؤلفات اوست. جايگاه علامه طباطبائي در عرفان عملي

موقعيت جناب علامه طباطبائي (رضوان الله عليه) در عرفان عملي اين بود كه دريافته بود و به اين باور رسيده بود كه: «ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم». (1) راه اين است و جز اين نيست. و دقيقا بدين جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودي او، حكايت كننده وارستگي و عظمت ذخاير علمي و عملي او بود.

انسان وقتي حضرت علامه طباطبائي را زيارت مي كرد، به ياد اين حديث شريف مي افتاد كه جناب كليني در كتاب فضل العلم كافي به اسنادش از حضرت امام صادق عليه السلام نقل

مي كند و فرموده است: من تعلم العلم و عمل به و علم لله، دعي في ملكوت السماوات عظيما: فقيل تعلم لله و عمل لله و علم لله. (2)

آن كسي كه دانش تحصيل كند و بدان عمل كند و به ديگران براي خدا تعليم بنمايد، در ملكوت سماوات و عالم اله - كه خودش عالم عظيم است - او را به عظيم صدا مي كنند: اي بزرگ، اي آقا، اي كسي كه براي خدا تحصيل علم كرده اي، براي خدا بدان عمل كرده اي، براي خدا به ديگران تعليم داده اي، تو آقا و بزرگ و عظيمي.

بنده هفده سال در محضر شريف او با ايشان انس داشتم و از ايشان كار لغوي نديدم. حرف لغوي نشنيدم. بسيار مواظب كلام خود بود. علامه طباطبائي و مراقبت از نفس

به حقيقت، دل اين مرد بزرگوار معدن تقوا بود; زيرا بسيار مواظب خود بود. همواره اهتمامش بر اين بود و مي گفت در شب و روز زماني را براي حسابرسي خود قرار بدهيد و ببينيد كه اين 24 ساعت چگونه بر شما گذشته. اهل محاسبه باشيد. همان طور كه يك بازرگان و يك كاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب مي كند، شما ببينيد در اين شب و روز كه بر شما گذشت، چه چيزي اندوخته ايد. چه گفته ايد. يك يك رفتار و گفتارتان را حسابرسي كنيد. از نادرستي ها استغفار كنيد و سعي كنيد تكرار نشود، و براي آنچه شايسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود، خدا را شاكر باشيد، تا بتدريج براي شما تخلق به اخلاق ربوبي ملكه بشود. «و لاتكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم». (3)

حضرت علامه همواره مراقب نفس خويش

بود و از خدا غافل نمي شد و اين امر در صورت و رفتار و حرفشان پيدا بود كه ايشان در پيشگاه ديگري قرار گرفته. هر چند به صورت ظاهر، جسمش با ديگران بود، پيدا بود كه در محضر ديگري نشسته است.

در اين باره، مصباح الشريعة مي فرمايد كه: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله» ; عارف بدنش با خلق و دلش با خداست; «و لامونس له سوي الله، و هو في رياض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود» ; توشه اش آن سويي است. قلبي كه او دارد در پيشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملكوت عالم است.

چنين كسي مراقبت دارد و انسان بر اثر اين مراقبت، يواش يواش به صفات ملكوتي متصف مي شود و بدان خو مي گيرد.

از خاطرم نمي رود كه مرحوم علامه طباطبائي وقتي به من فرمود: «آقا، من هر روز مراقبتم قوي تر است. شب، مشاهدات من، مكاشفات من زلالتر است». هر چه روز مراقبت شديدتر باشد، شب مكاشفات زلالتر و صافي تر است. عصاره خوبي ها

علامه سيد محمد حسين طباطبايي مردي ساده و بي آلايش بود. متواضع، مودب، متين و با وقار بود و هيچ وقت عصباني نمي شد.

هيچ گاه بلند سخن نگفت؛ در مورد كسي بد نمي گفت و هرگز كسي از ايشان غيبت نشنيد. سخن كسي را قطع نمي كرد و به صحبت هاي ديگران خوب گوش ميداد.

براي بدخواهان خودش هرگز نمي گذاشت كه ديگران اقدامي كنند و خودش هم عفو ميكرد. ز بحث هاي جدلي دوري ميكرد و در برخورد باشاگردان خود شيوه مخصوصي داشت.

در شيوه وي هيچ وقت تحكم فكر در كار نبود. هميشه درعين حالي كه سعي

داشت متناسب بادرك واستعداد شاگردان، مطلب را القا كند، به آن ها مجال تفكر ميداد.

اساسا ايشان نسبت به تربيت شاگرد به خصوص اهل فضل و خصوصا در زمينه معارف وحقايق قرآني و استدلالي، شيفتگي زيادي داشت.

علامه اجازه نميداد كسي دست ايشان را ببوسد؛ در همه لحظات مراقب خويش بود و هيچ گاه از خود تعريف نميكرد. نسبت به اهل و عيال و خانواده بسيار مهربان بود. بامناجات و دعا و راز و نياز بسيار مانوس بود. اكثر اوقات در سكوت بود و فقط لبانش به ذكر خدا حركت ميكرد.

پياده روي را دوست داشت. در بذل دانش حريص بود. سؤال هيچكس را بدون جواب نمي گذاشت. به زيادي و كمي شاگردان توجه نداشت؛ حتِِي گاهي از اوقات براي دوسه نفر هم درس مي گفت. گاهي كه استاد خطاب ميشد، ميفرمود اين تعبير را دوست ندارم، ما اينجا دور هم جمع شده ايم تابا كمك و همفكري، معارف اسلام را دريابيم.

اخلاص كامل داشت و هميشه جلب رضايت خدا را در نظر ميگرفت.

وخلاصه اين بزرگمرد الهي عصاره اي از تمام اخلاقيات نيكو و ويژگيهاي حسن را دارا بود. پرواز به سوي ملكوت

علامه طباطبايي، سرانجام پس از 81 سال و هجده روز عمر با بركت و زندگي پرتلاش، در 24 آبان 1360 ش از اين جهان رخت بربست و جهان تشيع را در سوگ خود نشاند. با درگذشت علامه، اين مفسر وارسته و حكيم عارف، دل هاي پاك انديشمندان و بزرگان عرصه علم و ادب غرق اندوه شد. سرسلسله بيداردلان، حضرت امام خميني(ره) با اظهار هم دردي و برپايي مجلس ختم براي ايشان، اين ضايعه اسفناك را به جهان تشيع تسليت

گفتند.

پاينده باد حوزه هاي نور و حجره هاي كوچك كه در هر زمان و مكاني خيزشگاه مرداني بزرگ و ژرف انديش بوده و خواهد بود. پي نوشت: 1) سوره اسراء/9

2) اصول كافى، تعريب حضرت استاد حسن زاده آملى، ج 1، ص 27.

3) سوره حشر/19

طباطبائي، محمد حسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1360 -1282 ش)، عالم امامى، حكيم، فيلسوف، مفسر، فقيه اصولى و شاعر. مشهور به علامه طباطبائى و معروف به قاضى طباطبائى. وى در تبريز به دنيا آمد. در پنج سالگى مادر و در نه سالگى پدرش را از دست داد. بعد از درگذشت پدرش به مكتب و پس از آن به مدرسه رفت و مدتى هم زير نظر معلم خصوصى به تحصيل پرداخت و معلومات ابتدايى را كسب نمود. در 1297 ش به تحصيل علم دينى و عربى مشغول شد و مقدمات را فرا گرفت. آن گاه در فقه كتب «شرح لمعه» و «مكاسب»، در اصول كتاب «معالم» «قوانين»، «رسائل» و «كفايه»، در منطق كتب «كبرى»، «حاشيه» و «شرح شمسيه»، در فلسفه كتاب «شرح اشارات» و در كلام كتاب «كشف المراد» را مورد مطالعه قرار داد. وى در 1304 ش براى ادامه ى تحصيلات به نجف رفت و در مجلس درس آيت الله آقاى شيخ محمد حسين اصفهانى حاضر شد و يك دوره خارج اصول و خارج فقه را در نزد وى آموخت و مدتى نيز در مجلس بحث خارج فقه و خارج اصول آيت الله نائينى شركت كرد و همچنين مدتى در بحث خارج فقه آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى حاضر شد. كليات علم رجال را نيز در محضر آيت الله حجت كوه كمرى آموخت و معارف الهيه و اخلاق و فقه الحديث را در نزد حاج ميراز على آقا

قاضى طباطبائى تبريزى فراگرفت. او چندين سال نيز در زمينه ى فلسفه در نزد آقا سيد حسين بادكوبه اى «منظومه ى سبزوارى»، «اسفار»، «مشاعر» ملاصدرا، دوره «شفا»ى بو على سينا، كتاب «اثو لوجيا»، «تمهيد» ابن تركه و «اخلاق» ابن مسكويه را خواند. علامه طباطبائى يك دوره «حساب احتمالى»، يك دوره «هندسه مسطحه و فضايى» و «جبر استدلالى» را در محضر آقا سيد ابوالقاسم خوانسارى گذراند. او در 1314 ش به زادگاهش بازگشت و مدت ده سال در آنجا ماند و در 1325 ش از تبريز به قم مهاجرت كرد و در آنجا به تدريس و تأليف و فعاليتهاى علمى پرداخت. برخى از شاگردان ايشان عبارت اند از:آيت الله شهيد مرتضى مطهرى، آيت الله شهيد بهشتى، امام موسى صدر، شهيد دكتر مفتح، آيت الله شهيد بهشتى، امام موسى صدر، شهيد دكتر مفتح، آيت الله ابراهيم امينى، آيت الله مصباح، آيت الله حسن زاده آملى و آيت الله عبدالله جوادى آملى. پرفسور هانرى كربن، استاد شيعه شناس دانشگاه سربن نيز با ايشان مصاحبه هاى بسيار داشت كه اين مصاحبات به زبانهاى فارسى، عربى، فرانسه و انگليسى انتشار يافت و اولين دوره آن در فارسى تحت عنوان «مكتب تشيع» منشتر شد. علامه طباطبائى در خط نستعليق و شكسته استاد، و در علوم غريبه نيز وارد بود.او همچنين در علم اعداد و حساب جمل مهارت داشت و در شعر نيز توانا بود وى در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س) در قم مدفون است. از آثار وى: «تفسير الميزان»، كه ترجمه آن در چهل مجلد آمده است؛ «اصول فلسفه و روش رئاليسم»؛ حاشيه بر «كفايه الاصول»؛ حاشيه بر «اسفار» ملاصدرا؛ «وحى يا شعور مرموز»؛ «شيعه در اسلام»؛ «قرآن در اسلام»، با ترجمه هاى فارسى، انگليسى و اردو؛

«حكومت در اسلام»، فارسى كه به عربى نيز ترجمه شده؛ «سنن النبى) (ص)»؛ و «اصول عقايد»، براى دبيرستانها پنج جلد «بدايه اللحكمه» و «نهايه الحكمه»، در فلسفه، رسائل بسيارى در «مبدا» و «معاد» و «نبوت» و «ولايت»؛ رساله اى در «عشق»؛ دو رساله در «ولايت و حكومت اسلامى».[1]

صدرالحكماء المتالهين آيت الله الاستاد حاج سيد محمدحسين معروف به علامه طباطبائى از اعاظم علماء و اكابر حكماء و فلاسفه عصر حاضر بود عالمى ربانى و حكيمى سبحانى و آيتى برهانى واجد علم و كمال و جامع كمالات نفسانى و ملكات اخلاقى بود كه بيش از صدها نفر از علماء قم و ساير بلاد افتخار تلمذ و شاگردى وى را دارند.

در آخر ذى الحجه 1321 قمرى در تبريز متولد و در اصيل ترين خانواده هاى علمى آن سامان تربيت يافته و پس از رشد و خواندن مقدمات و سطوح در سال 1344 قمرى مهاجرت به نجف نموده و از محضر اساتيد بزرگ چون مرحوم آيت الله العظمى اصفهانى و آيت الله نائينى و آيت الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانى در مدت ده سال استفاده كافى نموده و دروس معقوليه را از مرحوم علامه حاج سيد حسين بادكوبه اى فراگرفته و در فن فقاهت و حكمت و فلسفه مقام اجتهاد و استادى را حايز گشته تا در سال 1354 قمرى مراجعت به ايران و تبريز نموده و ده سال در آنجا توقف و به تدريس فقه و حكمت و تصنيف كتب پرداخته تا در سال 1365 قمرى كه مهاجرت به مركز علم و دانش قم را اختيار و رحل اقامت افكند.

و به تدريس معقول و منقول اشتغال يافته و فضلاء حوزه را از بيانات و تحقيقات دقيقه خود در

فقه و اصول و تفسير و حكمت بهره مند مى نمايد آثار قلمى ايشان كه هر كدام به مورد خود گرانبهاست از اين قرار است.

1- حاشيه بر كفايه 2- رساله در مبدء و معاد كه جمع بين كتاب و سنت و عقل است 3- تفسيرالميزان كه بيست مجلد است و تاكنون تمام آن طبع و نشر يافته است 4- اصول فلسفه 5- جلد به قلم امروز كه 4 جلد آن مطبوع است 5- رساله اى در عشق 6- سنن النبى 7- شيعه در اسلام 8- قرآن در اسلام فارسى و انگليسى وارد و ترجمه و طبع شده 9- مصاحبات با پرفسور كربن دو جلد يك جلد آن طبع شده 10- وحى يا شعور مرموز 11- اصول عقايد براى دبيرستانها 5 جلد 12- رساله محمد در آئين اسلام به زبان فارسى و فرانسه طبع شده 13- بدايه الحكمه در فسلفه 14- نهايه الحكمه در فلسفه.

15- ترجمه تفسيرالميزان معظم له در چهل مجلد كه بيست و پنج مجلد آن تاكنون به طبع رسيده است و اكثر آن به قلم دانشمند معظم حجه الاسلام آقاى حاج سيد محمد موسوى همدانى است.

عالم.

تولد: 1319(1281 ق.)، تبريز.

درگذشت: 24 آبان 1360، قم.

علامه سيد محمد حسين طباطبائى (قاضى)، فرزند سيد محمد، در تبريز به دنيا آمد. در همان كودكى پدر (در نه سالگى) و مادر خود را در (پنج سالگى) از دست داد و از سن نه سالگى به مدت تقريبى شش سال به فراگرفتن فارسى و تعليمات ابتدايى مشغول شد. در سال 1297 وارد رشته هاى علوم دينيه و علوم عربيه شد و تا سال 1304 به قرائت متون سرگرم بود. در اين سال عازم حوزه علميه ى نجف گرديد

و در مدت ده سال تحصيل، به تدريس و تأليف اشتغال ورزيد. وى در نجف به درجه اجتهاد در فقاهت نايل آمد.

در نجف در حوزه ى درس آيت الله آقا شيخ محمدحسين اصفهانى و آيت الله محمدحسين نايينى و آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى و آيت الله سيد محمد حجت كوه كمره اى به تكميل تحصيلات خود در فقه و اصول و رجال پرداخت و فلسفه را نزد آيت الله سيد محمدحسين بادكوبى در مدت شش سال فراگرفت. علوم غريبه (مانند جفر) و جبر و مقابله و هندسه فضايى و مسطحه و حساب استدلالى و هيئت و علوم رياضى را در نجف نزد آيت الله سيد ابوالقاسم موسوى خوانسارى تملذ نمود.

در سال 1314 به زادگاه خود تبريز مراجعت كرد و علاوه بر كشاورزى، به تدريس و تصنيف كتاب پرداخت. در سال 1325 نيز متوجه حوزه ى علميه ى قم گرديد و در آنجا جلسات بحث و درس خود را در رشته هاى مختلف داير كرد كه تا آخر عمر وى ادامه داشت.

پيكر علامه در آستانه حرم حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد.

از تأليفات متعدد ايشان مى توان به اين عنوان ها اشاره كرد: تفسير الميزان (بيست جلد به عربى، چهل جلد به فارسى)؛ اصول فلسفه و رئاليسم (پنج جلد)؛ حاشيه كفاية الاصول؛ حاشيه بر كتاب اسفار ملا صدرا؛ وحى با شعور مرموز؛ شيعه در اسلام (به فارسى)؛ قرآن در اسلام (به فارسى)؛ بداية الحكه و نهاية الحكمه (كتاب بداية الحكمه به ترجمه على شيروانى هرندى و كتاب نهاية الحكمة به ترجمه مهدى تدين منتشر شده است)؛ فرازهايى از اسلام (به فارسى)؛ رسالت تشيع در دنياى امروز؛ حكومت در اسلام (به فارسى)؛ پرسش هاى اسلامى؛ اسلام و انسان معاصر؛ سنن

النبى؛ كتاب سلسله انساب طباطبايى آذربايجان؛ مبداء و معاد؛ رسالة الولاية؛ رسالة النبوه و الامامه؛ رساله در مغالطه؛ رساله در برهان؛ رساله در تحليل؛ رساله در تركيب؛ رساله در اعتباريات؛ توحيد شامل سه رساله (رساله توحيد؛ رساله اسماءالله سبحانه؛ رساله در افعال الله)؛ كتاب الانسان (شامل سه رساله انسان قبل الدنيا؛ انسان فى الدنيا؛ انسان بعدالدنيا)؛ رساله وسائط (مجموعه اين سه رساله بالا و سه رساله انسان و وسائط در يك جلد شامل هفت رساله جمع آورى شده است)؛ رساله در اثبات ذات؛ دو رساله در ولايت حكومت اسلامى (فارسى و عربى)؛ مصاحبه هاى سال هاى 1340 -1338 با هانرى كربن مستشرق فرانسوى، رساله در اعجاز.

علامه خطوط نستعليق و شكسته را به خوبى مى نوشت و اشعارى عرفانى نيز مى سرود. نمونه اشعار ايشان در صفحه 514 و 515 و 516 جلد چهارم و 146 جلد پنجم نگين سخن تأليف عبدالرفيع حقيقت (رفيع) به چاپ رسيده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (قرن 646 -645 / 14)، كيهان فرهنگى (س 6، ش 8، ص 16 -1)، گنجينه ى دانشمدان (227 -226 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (863 / 2)، مهر تابان (يادنامه و مصاحبات علامه طباطبائى تبريزى).

طبرسي، امين الدين، امين الاسلام، ابوعلي فضل

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 548 ق)، فقيه، محدث، مفسر، محقق و لغوى امامى. معروف به شيخ طبرسى و صاحب «مجمع البيان». او از برجسته ترين پيشوايان مذهب شيعه در قرن ششم هجرى است. خودش و پسرش، حسن بن فضل، صاحب «مكارم الاخلاق»، و نوه اش، على بن حسن، صاحب «مشكاه الانوار» و ديگر نزديكان او همگى از بزرگان علما مى باشند. وى از شيخ ابوعلى، فرزند شيخ طوسى، و شيخ عبدالجبار قارى رازى، فقيه بزرگ

شيعه در رى، روايت كرده و «صحيفه الرضا (ع)» از جمله مرويات اوست. طبرسى از مشايخ روايت پسرش، رضى الدين ابونصر حسن بن فضل، و ابن شهر آشوب مازندرانى و شيخ منتجب الدين و قطب راوندى و شاذان بن جبرييل قمى و شيخ عبدالله دوريستى و برخى ديگر از بزرگان علماى شيعه است. در 523 ق از مشهد رضوى به سبزوار رفت و تا پايان عمر در سبزوار ماند. صاحبان «رياض العلماء» و «روضات الجنات» و نيز محدث نورى در «مستدرك» گفته اند كه وى شهيد گشته است. جنازه اش را به مشهد انتقال دادند و در محل غسل امام رضا (ع)، مشهور به قتلگاه، دفن كردند. از آثارش: «اعلام الورى باعلام الهدى»، در فضايل ائمه (ع)؛ «الوسيط»، در تفسير؛ «الوجيز» يا «الكافى الشافى» يا «الكاف الشاف من كتاب الكشاف»، ملخص «كشاف» زمخشرى درتفسير؛ «الوافى»، در تفسير؛ «تاج المواليد»؛ «الآداب الدينيه»؛ «مجمع البيان لعلوم القرآن»، كه شيخ شهيد (ره) درباره اش گفته كه اين تفسيرى است كه مثلش نوشته نشده؛ «جوامع الجامع»، در تفسير، كه آن را بعد از «مجمع البيان» تأليف كرده و در آن لطايف «كشاف» و فوايد «مجمع» را جمع نموده است، دكتر گرجى نسخه ى آن را تصحيح و بر آن تعليقاتى نگاشته است؛ «معارج السؤل»؛ «نثر اللئالى»، به سبك «غرر و درر» آمدى؛ «غنيه العابد و منيه الزاهد»؛ «عده السفر و عمده الحضر»؛ «العمده»، در اصول دين و فرائض و نوافل؛ «النور المبين»؛ «الجواهر»، در نحو.[1]

(ع. معر. تفرشى) 1- ابوعلى فضل ابن حسن طبرسى ملقب به امين الدين و امين الاسلام، مفسر و دانشمند معروف شيعه (و. بين 480 -468 ه.ق.- ف. 548 ه. ق.). شهرتش به تصريح على

بن زيد بيهقى دانشمند معاصر و هموطن وى در تاريخ بيهق «طبرسى» (به فتح اول و سكون ثانى و كسر ثالث) منسوب به طبرس معرب تفرش است، بنا به نقل افندى شاگرد مجلسى در رياض العلماء علامه مجلسى و نيز عده اى ديگر از علماى همزمان وى طبرسى را به احتمال قوى اهل تفرش ميدانستند. منسوب دانستن وى به طبرستان نه سند قديمى دارد و نه با قانون مى سازد. بارى طبرسى تا سال 523 ه.ق. در مشهد مقدس اقامت داشت و در اين سال به سبزوار رفت و تا پايان عمر آنجا متوطن بود. مدفنش در مشهد مقدس است. وى از فقه و تفسير و نحو و لغت و شعر و حساب و جبر و مقابله مشاراليه بود. در فقه فتاواى مخصوص دارد. مشاره تأليفاتش بر بيست بالغ مى شود. از آن جمله است: مجمع البيان (ه. م.) در تفسير، جوامع الجامع (ه.م.) در تفسير، الآداب الدينية للخزانة المعينية در حكمت عملى، اعلام الورى به اعلام الهدى در تاريخ ائمه، تاج المواليد در تاريخ و انساب، العمدة در اصول دين و فرائض و نوافل، نثر اللآلى در كلمات قصار على 4 و غيره. 2- رضى الدين ابونصر حسن بن فضل، فرزند ابوعلى فضل از علماى بزرگ قر. 6 ه. در فضايل و كمالات مرتبه اى بلند داشت و نزد پدرش تلمذ كرد، اوراست: جامع الاخبار (كه بعضى آن را منسوب به محمد بن محمد شعيرى و دسته اى منسوب به جعفر بن محمد دوريستى و عده اى از تأليفات ابوالحسن على حناط دانسته اند)، مكار الاخلاق كه در مصر و ايران به طبع رسيده. اسرارالامامة (درباره مؤلف اين كتاب هم قول بسيار است. سال

فوتش به دست نيامده) (دكتر حسين كريمان).

الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسى ره كه دشمنان و دوستان وى اعتراف به فضل او دارند.

اوست مفسر جليل و عالم كامل نبيل و ثقه بزرگوار و فقيه عظيم الشأن صاحب تأليفات كثيره و تصنيفات عديده مانند 1- مجمع البيان در تفسير قرآن 2- الوسيط (تفسير متوسط) 3- الوجيز (تفسير مختصر) 4- جوامع الجامع 5- الاداب الدينيه للخزانة المعنيه 6- غنية العابد 7- منية الزاهد 8- تاج المواليد 9- كنوز النجاح 10- عدة السفر 11- عمدة الحضر 12- النور المبين 13- الفائق 14- اعلام الورى باعلام الهدى و كتب ديگرى كه در روضات نسبت به او داده است.

بالجمله اين بزرگوار پدر ابونصر حسن بن فضل صاحب مكارم الاخلاق و جد ابوالفضل على بن حسن صاحب مشكوةالانوار در ادعيه است.

بيت او از علماء بزرگ بوده اند در سال 523 قمرى از مشهد رضوى به سبزوار منتقل شد و در سال 548 قمرى از دنيا رفت.

جنازه او را به مشهد مقدس حمل كردند و در قبرستان معروف به قتلگاه كه اكنون در خيابان طبرسى كه بنام او شهرت گرفته مدفون نمودند.

و آنجا را از اين رو قتلگاه گفته اند كه در اواخر دولت صفويه در آنجا به دستور عبداللَّه خان ازبك افغانى قتل عام كردند

صاحب روضات گويد از صاحب رياض العلماء منقولست كه ميان همه طبقات معروف شده كه شيخ طبرسى سكته كرد مردم به گمان اينكه او رحلت نموده او را دفن كردند و چون در قبر بهوش آمد راه بيرون شدن را بر خود مسدود ديد در آن حال نذر كرد كه اگر حق تعالى او را خلاص بفرمايد از آن بليه كتابى در تفسير

قرآن تاليف نمايد پس اتفاق افتاد كه يكى از گوركنان بقصد دزديدن كفن شيخ قبر او را نبش كرد و چون خواست كفن از تنش بيرون كند كه ناگاه شيخ دست او را گرفت.

نباش را ترس شديدى عارض شد شيخ شروع كرد با او تكلم كردن وحشت او زيادتر شد شيخ گفت مترس من زنده ام و سكته كرده بودم الحال بهوش آمدم و چون از كثرت ضعف نيروى راه رفتن ندارم مرا بدوش بگير به خانه ببر.

پس نباش او را به خانه برد شيخ او را خلعت پوشانيد و مال فراوانى داد و نباش توبه كرد بدست شيخ طبرسى و آن كار زشت را ترك نمود به بركت شيخ عليه الرحمه

پس آنجناب شروع كرد به تأليف مجمع البيان بجهت وفاء به نذر خويش و خداوند او را توفيق اتمام داد

فوائد الرضويه ص 352

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (353 -352 / 5)، ايضاح المكنون (433 / 2)، اعيان الشيعه (401 -398 / 8)، تأسيس الشيعه (340)، تاريخ ادبيات در ايران (259 / 2)، الذريعه (24 / 20 ،249 -248 / 5 ،242 ،240/ 2 ،18 / 1)، روضات الجنات (349 -342 / 5)، ريحانه (36 / 4)، شهيدان راه فضيلت (91 -89)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 217 -216 / 6)، فوائد الرضويه (352 -350)، كشف الظنون (1602 ،126)، الكنى و الالقاب (444 / 2)، لغت نامه (ذيل/ طبرسى)، معجم المؤلفين (67 -66 / 8)، هديه الاحباب (194-193)، هديه العارفين (820 / 1)، يادداشتهاى قزوينى (280 -277 / 5).

طبرسي، حسين

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ميرزا حسن بن العالم العلام والحجةالاسلام حاج ميرزا محمدتقى مازندرانى قدس اللَّه سره.

فاضل مراغه اى در (المآثر

والاثار) ص 155 گويد: حاج ميرزا حسين طبرسى از عظماء علماء مى باشد به جلالت قدر و علو شأن از اقران ممتاز است.

ترويج اصول مذهب جعفرى و تشييد بنيان طريقه اثنى عشرى و نشر اخبار و آثار اهل بيت عصمت عليهم السلام را از معاصرين كمتر بقدر او موفق شده اند.

در علم حديث و تفسير و معرفت احوال رواة و طبقات رجال اسناد و تراجم علماء اسلام همانا امروز نخستين داناى ايرانيان است.

پدر جليل الشأنش ميرزا محمدتقى مازندرانى از فحول مجتهدين و مشاهير رؤساء عهد خاقان مبرور فتحعليشاه رحمه اللّه بود تعرفه نام و اظهار مقام او تحصيل حاصل است مقام تقوى و ورع و عبادت و تقدس اين فرزند هنرمندش مسلم مسلمين مى باشد.

و هم از تبحر نام و تتبع علم در مصنفات علماء اسلام با على مقام رسيده وصيت فضل و وثاقت و درجه استعداد و لياقتش براى هرگونه تعظيم و اكرام و توقير و احترام تا همه جا كشيده است.

تصنيفات سودمند دارد.

منها 1- نفس الرحمن فى ترجمه سلمان 2- دارالسلام فيما يتعلق بالمنام 3- النجم الثاقب فى احوال الامام الغالب 4- الكلمة الطيبه 5- رساله ميزان السماء 6- الصحيفة الرابعه 7- جنةالمأوى 8- مستدرك الوسائل در سه مجلد تا آنجا كه گويد اين عالم عامل و فقيه فاضل و محدث كامل در حضرت حجةالاسلام ثقة الانام مجدد الاحكام نائب الامام (ع) حاج ميرزا محمدحسن بسيار موثق و معتمد و مؤتمن است.

نگارنده گويد: مرحوم حجةالاسلام حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى صاحب الذريعه كه از شاگردان آن مرحوم بوده در قسم دوم از جزء اول طبقات از ص 543 تا ص 555 حدود 12 صفحه ترجمه آن بزرگوار نوشته و وفات

او را در شب چهارشنبه 28 جمادى الثانيه 1320 ق ذكر نموده است.

(حاج) ميرزا حسين بن محمد تقى نورى از ثقات علماى شيعه در اوايل قر. 14 ه. (ف. 1320 ه.ق.). وى را ثالث مجلسين دانسته اند، و از شاگردان شيخ مرتضى انصارى و حاج ملا على كنى و حاج ميرزا محمد حسن شيرازى است. تأليفاتش بسيار است، از آن جمله: مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل در احاديث و اخبار، فصل الخطاب فى تحريف كتاب رب الارباب، حاشيه منتهى المقال ابوعلى در علم رجال، النجم الثاقب و غيره (دكتر حسين كريمان).

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

طبسي، احمد

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 926 ق)، عالم و مترجم. وى از علماى اوايل قرن دهم هجرى است كه كتاب «الدر النظيم فى خواص القرآن العظيم» را به فارسى، به خواست برخى از سروران خود، در 926 ق ترجمه كرده است و در آن يادآور شده كه طبق مذهب اهل حق بسم الله جزئى از سوره به حساب مى آيد، مگر در سوره ى برائت، و در پايان متذكر شده كه ملا عبدالعلى بيرجندى اين كتاب را در 901 ق شرح كرده است.[1]

ملا احمد بن حاج محمد طبسى سكاكى مترجم كتاب الدر النظيم در خواص قرآن عظيم كه در سال 936 هجرى بوده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الذريعه (85 / 8 ،101 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 13 / 10)، گنجينه ى دانشمندان (30 / 6).

طسوجي، احمد

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1232 / 1229- شهادت 1258 ق)، عالم دينى، مفسر، محدث، اديب و شاعر. نسبتش به طسوج آذربايجان مى رسد. در كربلا به دنيا آمد. مادرش دختر على مرادخان زن بود. نياى بزرگش ملا عبدالنبى طسوجى از نوابغ علما در دولت زنديه بود. در كربلا نشوونما يافت و مقدمات علوم را فراگرفت. در 1254 ق براى تحصيل، سفرى به اصفهان كرد و در 1257 ق به نجف بازگشت و در محضر بحث و درس شيخ انصارى حاضر شد. وى از دانشمندان بزرگ از شاگردان بنام شيخ مرتضى انصارى بود. او در قضيه ى نجيب شاپا در كربلا شهيد شد. در شهادتش مرثيه سروده شد و ماده تاريخش «شد شهيد اشقيا افسوس وى» بود.از آثار وى: كتاب «كشكول»؛ حواشى متفرقه بر «رياض»؛ «تفسير»، ناتمام؛ حاشيه بر «تفسير» بيضاوى؛ «الرحله الى الحجاز» يا «سفرنامه ى حجاز»؛ «ديوان» شعر.

برگرفته

از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشعيه (39 / 3)، ريحانه (56 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 97 / 13)، مكارم الآثار (859 / 3).

طوسي

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابوجعفر محمد بن حسن ملقب به شيخ الطائفه، از بزرگترين علماى دينى شيعه (و. طوس 385- ف. نجف 460 ه.ق.). وى در 408 ه.ق. از طوس به بغداد رفت و چهل سال بعد به نجف شد. تحقيقات او در حديث و تفسير و فقه و رجال و كلام و ادب مرجع علماى شيعه ميباشد. او صاحب تأليفات مهم در مسايل مذهبى شيعه است كه از جمله آنهاست: كتاب تبيان (ه.م.)، استبصار (ه.م.)، تهذيب الاحكام، العدة فى اصول الفقه، كتاب الرجال، كتاب الغيبة، فهرست كتب الشيعة و اسماء المصنفين، النهاية، كتاب الخلاف، كتاب الجمل والعقود، كتاب يوم دليلة، تلخيص شافى، المفصح در امامت، مناسك الحج، مقتل الحسين، اخبار مختار و غيره.

(460 -385 ق)، فقيه، عالم، مولف دو كتاب از كتب اربعه شيعه و بنيانگذار حوزه ى علميه ى نجف. معروف به شيخ الطائفه و امام الفرقه بعد الائمه (ع). در 408 ق در بيست و سه سالگى از خراسان وارد عراق شد. پس از چهل سال از بغداد به علت ترس از فتنه اى كه در آن زمان (448 ق) در بغداد درگرفته بود و كتابهاى شيخ و خانه ى او را طعمه ى آتش خويش كرده بود، به نجف اشرف مهاجرت كرد. او بر كرسى كلام مى نشست و جوابگوى خاص و عام در تمامى مسائل حتى در امامت بود. آن كرسى از جانب خلفاء به او عرضه شده بود و مخصوص يگانه ى دوران بود. شيخ طوسى بينان گذار حوزه ى علميه ى نجف است كه بيش از هزار

سال از عمر آن مى گذرد. وى شاگرد شيخ مفيد و ابن غضائرى و ابن عبدون و ابن ابى جيد قمى و سيد مرتضى و على بن شبل بن راشد و حسين بن قاسم علوى و احمد بن ابراهيم قزوينى و هلال بن محمد حفار و احمد بن محمد اهوازى و جعفر بن حسين قمى و ابوعلى بن شاذان و بسياى ديگر از اساطين علم و دين است. شاگردان دانشمند و مجتهد وى متجاوز بر سيصد تن از شعيه و بى شمارى از عامه بودند. فرزندش شيخ ابوعلى حسن بن شيخ، صاحب كتاب «المجالس»، از شاگردان و راويان او است. در ميان شاگردان او آدم بن يونس نسفى، ابوصلاح حلبى، شيخ الاسلام حسن بن بابويه قمى، محى الدين حسن همدانى، ابومحمد حسن جبهانى، حسين بن فتح واعظ جرجانى، ابوصمصام حسينى، سلمان بن حسن صهرشتى، ابوالصلت محمد بن عبدالقادر، سعدالدين ابن براج، شيخ على سبزوارى، شيخ عبيداللَّه بن بابويه قمى، غازى بن احمد سامانى، كردى بن عكبرى فارسى، ابوالحسن ديباجى، محمد وراق، شيخ ابوجعفر حلبى، ابوسعد منصور آبى، جمال الدين محمد طبرى، ناصرالدين رضى حسينى، محمد بن حسن فتال و بسيارى ديگر را مى توان نام برد. در هفتاد و پنج سالگى در نجف درگذشت و در منزل خويش كه اكنون مزار معروفى است به خاك سپرده شد. خانه اش و مسجدش كه يكى از معروفترين مساجد نجف است و همچنين آثار باقى مانده از او، تاكنون برجاست. از آثار علمى وى: در تفسير: «التبيان»؛ «الجامع لعلوم القرآن»؛ در حديث: «تهذيب الاحكام» يا «التهذيب»؛ «الاستبصار»؛ در فقه: «المبسوط»؛ «الخلاف»؛ «الايجاز»، در فرائض؛ «الجمل و العقود»، در عبادات؛ «الاقتصاد»، در عقايد و عبادات؛ «النهايه»؛ در علم اصول و

رجال: «العده» كه ملا خليل آن را شرح كرده است؛ «الفهرست» كه در آن «اصول» و نگارشهاى اصحاب و تصانيف آنها آورده شده «و شيخ سليمان ماحوزى آن را مرتب و شرح كرده و «معراج الكمال الى معرفه الرجال» ناميده است؛ «الابواب» كه به نام «رجال شيخ» يا «رجال الطوسى» معروف است؛ «اختيار رجال الكشى» يا «اختيار معرفه الرجال». از ديگر آثار او: «التلخيص للشافى» و «المفصح»، هر دو در كلام و امامت؛ «هدايه المسترشد و بصيره المتعبد»؛ «كتاب الغيبه»؛ «مناسك حج»؛ «المجالس»، در اخبار كه «امالى» اوست؛ مقتل الحسين (ع)»؛ «اخبار مختار»؛ «مصباح المتهجد»، در اعمال سال.[1]

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (315/ 6)، اعيان الشيعه (167 -159/ 9)، ايضاح المكنون (722 ،573 ،454 ،424 ،335 ،286 ،276 ،266 ،212 ،95/ 2 ،604 ،314 ،318 ،223/ 1)، تاريخ ادبيات در ايران (258/ 2)، تاريخ برگزيدگان (26 -25)، تاسيس شيعه (313)، تاريخ علم كلام در ايران و جمان اسلام (259 -256)، خدمات متقابل اسلام و ايران (485 -483)، دايرةالمعارف الاسلاميه (378 -376/ 15)، دايرةالمعارف فارسى (1634/ 2)، الذريعه (235/ 7 ،145/ 5 ،331 -328/ 3 ،486 ،269 ،14/ 2 ،365/ 1)، رجال ابن داود (قسم 306/ 1)، رجال النجاشى (333 -332/ 2)، روضات الجنات (231 -201/ 6)، ريحانه (328 -325/ 3)، سير النبلاء (335 -334/ 18)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 162 -161/ 5)، طبقات خلفاء و اصحاب ائمه و علماء و شعرا (394)، فرهنگ ادبيات فارسى (329)، فقهاى نامدار شيعه (79 -67)، فوائد الرضويه (473 -470)، الفهرست للطوسى (161 -159)، قرآن پژوهى (175 -173)، قصص العلماء (416 -414)، الكامل (106/ 8)،

كارنامه ى بزرگان (122 -121)، كشف الظنون (1973 ،1581 ،452)، الكنى و الالقاب (397 -394/ 2)، لسان الميزان (52/ 6)، لغت نامه (ذيل/ ابوجعفر طوسى)، مؤلفين كتب چاپى (406 -402/ 5)، مجالس المومنين (482 -480/ 1)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 460)، معجم المؤلفين (202/ 9)، معجم رجال الحديث (247 -243/ 15)، منتخب التواريخ (190 -189)، الوافى بالوفيات (394/ 2)، وقايع السنين و الاعوام (268)، هديه الاحباب (9)، هديه العارفين (72/ 2).

طيب اصفهاني، سيد عبدالحسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو 1310 ق)، مفسر، فقيه و مدرس. نسب وى به چهل واسطه به اميرالمومنين (ع) مى رسد. در اصفهان به دنيا آمد و پس از پرورش در خانواده علم و تقوا و فراگرفتن ادبيات و متون فقه و اصول، از محضر و درس آيت الله سيد محمد باقر درچه اى و آيات ديگر اصفهان استفاده ى كامل نمود و سپس به تدريس فقه و اصول و تفسير قرآن پرداخت و در مدرسه صدر اصفهان تشكيل حوزه داد و جماعت بسيارى از فضلاء و علماى اصفهان از محضرش استفاده بردند. از آثارش: «كليم الطيب»، در اصول دين، به فارسى، سه جلد؛ «طيب البيان فى تفسير القرآن»، در چندين جلد؛ «العمل الصالح»، در ايمان و تقوا.[1]

حجه الاسلام والمسلمين و سيدالعلماء والمفسرين آقاى حاج سيد عبدالحسين طيب ابن العالم الجليل آيه الله حاج سيد محمد تقى از علماء و مدرسين ممتاز معاصر مدرسه صدر اصفهانست.

معظم له در حدود سال 1310 قمرى هجرى در اصفهان متولد گرديده و پس از پرورش در بيت علم و تقوا و فرا گرفتن ادبيات و متون فقه و اصول از محضر و درس مرحوم آيه الله حاج سيد محمد باقر درچه اى (استاد مرحوم آيه الله العظمى بروجردى) و آيات ديگر اصفهان استفاده

كامل نموده سپس بتدريس فقه و اصول و تفسير كلام الله مجيد پرداخته و در مدرسه صدر تشكيل حوزه داده و جماعت بسيارى از فضلاء و علماء اصفهان از محضرش استفاده نموده و مينمايند.

آثار ارزنده علمى بسيارى دارد كه بعضى از آن مطبوع و از آنها كتب زير است.

1- كلم الطيب در اصول دين فارسى 3 جلد.

2- طيب البيان فى تفسير القرآن فارسى 4 جلد بطبع رسيده و بقيه آماده ى طبع است.

3- العمل الصالح در ايمان و تقوا بطبع رسيده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمدان (106 -100 / 3).

ظاهري، خليل

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 893 -872 ق)، فقيه، مفسر، مورخ، اديب و شاعر. ملقب به عرس الدين و معروف به ابن شاهين. پدرش شاهين برده ى سلطان ملك ظاهر سيف الدين بود، لذا ظاهرى نام گرفت. وى در بيت المقدس به دنيا آمد و در قاهره تعليم يافت. وى در بيت المقدس به دنيا آمد و در قاهره تعليم يافت چون به سن رشد رسيد نظارت ضرابخانه ى مصر بدو سپرده شد. در 840 ق اميرالحاج شد. او در طرابلس درگذشت. در حدود سى تأليف و تصنيف از او بجاى ماند. از جمله آثارى وى: «كشف الممالك»و خلاصه آن به نام «زبده كشف الممالك فى بيان الطرق و المسالك» درباره ى مصر، كه در پاريس چاپ شده است؛ «الاشارات فى علم العبارات»، تعبير رويا در دو مجلد؛ «الكوكب المنير فى اصول التعبير»؛ «المواهب فى اختلاف المذاهب»؛ «المنيف فى الانشاء الشريف»؛ «الدره المضيئه فى السيره المرضيه»؛ «ديوان» شعر،در چندين مجلد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (367 / 2)، ايضاح المكنون (596 / 2 ،460 / 1)، ريحانه (44 / 8)، كشف الظنون (1523

،1496 ،953 ،305 ،97)، معجم المؤلفين (120 / 4).

ظهير

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(بخش 1) حسن بن ظئر مكنى به ابوعلى فارسى، فقيه و لغوى و نحوى (ف. قاهره 598 ه.ق). مولد اودهى به نام نعمانيه بود و از آنجا به شيراز رفت و به فارسى شهرت يافت. وى در فنون علوم و قراات عشره و تفسير قرآن عالم و در فقه و حديث و كلام و منطق و حساب و هيئت و طب مبرز و در لغت و نحو و عروض و قوافى و روايت اشعار عرب چيره دست بود و در هر فنى از اين فنون كتابى را از برداشت. اوراست: كتابى در شرح الصحيحين، اختلاف الصحابة و التابعين و فقهاء الانصار كه به پايان نرسيده.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

ظهير نيشابوري، ظهيرالدين، فخرالدين ابوجعفر، محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 599 ق)، مفسر. پدرش محمود نيشابورى از علماى زمان خود بود صاحب تصانيف. ظيهر نيشابورى در عهد بهرام شاه غزنوى مى زيست و به عنوان سفير بهرام شاه به نزد سلطان سنجر رفت. از آثارش كتاب «البصائر» يا «تفسير البصائر» يا «البصائر فى تحقيق الوجوه و النظائر»، در معانى مختلف بارى الفاظ قرآن، در چند مجلد، به فارسى، به ترتيب حرف هجا كه به آورده ى «كشف الظنون» در 577 ق از تأليف آن فراغت يافته است. در تذكره ى «لباب الالباب»، اين كتاب تحت عنوان «تفسير بصائر يمينى» آورده شده است. همچنين در آن تذكره، كتاب «صحيفه الاقبال» كه در معارضه ى شمشير و قلم اوست بدو نسبت داده شده، و ذكر شده كه او را تصانيف و اشعار بسيار است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (264 / 4 ،123 -122 / 3)، ريحانه (78 -77 / 4)، كشف الظنون (1067 ،246)، لباب الالباب (282

-281 / 1)، معجم المؤلفين (7 / 12)، هديه العارفين (105/ 2).

عابدي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد عابدي

محل تولد : كندوان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1352/1/1

زندگينامه علمي

بسمه تعالي

تولد و تحصيلات

در سال 1352 ش در روستاي كندوان از توابع شهرستان ميانه در استان آذربايجان شرقي متولد شدم پدرم بنا و مادرم خانه دارو از خانواده اهل علم بود. از جمله آيت الله شيخ نصرت الله بنارواني كه دايي آنان شمرده مي شد. بعد از چند سالي به ميانه نقل مكان كرديم و دوره ابتدايي، راهنمايي و اول دبيرستان را همان جا خواندم و وارد حوزه علميه ميانه شدم و به فاصله كمتر از چند ماه در سال 69 به حوزه علميه مسجد الدوله تهران رفتم. در تهران در مدارس ايلچي بيك (شهيد باهنر) و رضائيه و در نهايت مروي هم تحصيل كردم و تا لمعتين را در اين مدارس خواندم. استادان دوره مقدمات آقايان ميرحسيني، فاضل، عبدالمجيد رشيدپور (استاد اخلاق) و... بودند لمعه را هم با اساتيدي چون مرحوم پاكتچي، تقوايي و ... خواندم.ظاهرا در سال 73 به حوزه علميه قم آمدم. در مدرسه فيضيه و آنگاه دارالشفا ساكن شدم با حضرات اساتيد اعتمادي، وجداني فخر، موسوي تهراني، درياباري، رمضاني، و.... دروس را تا سطح خارج ادامه دادم. در سال 81 وارد رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن شدم. و از محضر اساتيدي چون آيت الله معرفت، بهشتي، و آقايان فاضل گلپايگاني، عبدالهي (همكار تفسير نمونه) دكتر رضايي اصفهاني، نصيري و نعمتي پورفر و .... در دروس مختلف تفسير استفاده بردم همزمان به درس خارج آيات مكارم و سبحاني حاضر شدم و 2 سال

به درس خارج ادامه دادم. 2.5 سال هم درس خارج جناب استاد سروش محلاتي حاضر شدم و درس خارج فقه امر به معروف و نهي از منكر و بخشي از قصاص را خواندم.آنگاه به درس خارج اصول آيت الله وحيد خراساني حاضر شدم و درس تفسير قرآن آيت الله جوادي آملي هم توفيق حضور يافتم.و اينك هم در دروس آيات مكارم، وحيد و جوادي توفيق حضور دارم.در طي سالهاي حضور در حوزه به امر تبليغ هم اهتمام دانسته ام و در داخل و خارج قم به تبليغ پرداخته ام. و همزمان فعاليتهايي در حوزه كتاب و مطبوعات هم داشته ام.

عابديني، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد عابديني

محل تولد : نجف آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب احمد عابديني فرزند يدالله متولد 1338 در نجف آباد اصفهان در خانواده اي كشاورز متولّد شدم از طرف مادرم نسبم به مرحوم آيةالله مير سيّدعلي آيت نجف آبادي مي رسد. به همين جهت مادر و دايي هايم كه نوادگان مرحوم مير سيّدعلي بودند به درس خواندن من اصرار داشتند، از جهت ديگر كشاورزي و رسيدگي به اموري از اين قبيل مطرح بود به همين جهت معمولاً درس خواندن منحصر به مدرسه بود و بيشتر وقت خارج از مدرسه به كمك پدر در امر كشاورزي مي گذشت معمولاً شبهاي زمستان را در جلسات قرآن و حضور در مسجد و خواندن مقدمات صرف كردم. در سال 1356 ديپلم گرفتم و در كنكور شركت كردم و پس از قبولي در دانشگاه در رشته فيزيك به تحصيل پرداختم. در همان تابستان اولين كلاس آموزش قرآن را تشكيل دادم و تمامي

دوستاني كه با هم درس مي خوانديم و ديپلم گرفتيم در آن كلاس شركت كردند و روخواني قرآن را فرا گرفتند. پس از ورود به دانشگاه نيز بنده خود را به دفاع از قرآن و اسلام مي دانستم. جو خاص آن زمان و وجود جوانان فراواني كه كمونيست شده بودند و بنده و دوستانم با آنان بحث مي كرديم و نا تواني از پاسخ به شبهات آنان، نياز به خواندن فلسفه را برايمان يقيني ساخت ولي مبارزه با شاه به شكلهاي گوناگون از جمله تشكيل نمايشگاه هاي كتاب در شهرهاي مختلف از جمله شهرهاي استان چهارمحال و تدارك تظاهرات و نيز درسهاي دانشگاه فرصت پرداختن به فلسفه را از ما گرفت با پيروزي انقلاب و افتادن بيشتر دانشگاه ها به دست كمونيستها و التقاتيها به منظور انقلاب فرهنگي، دانشگاه تعطيل شد و بنده فرصت را براي فلسفه خواندن غنيمت شمردم با چند تن از دوستان خدمت مرحوم آيةالله ايزدي امام جمعه نجف آباد كه از شاگردان خاص مرحوم آيةالله علامه طباطبائي و از هم دوره اي هاي مرحوم شهيد مطهري بود رسيديم و تقاضاي فلسفه كرديم و ايشان نپذيرفت و فهم فلسفه را منوط به خواندن منطق دانست.

از روي ناچاري به قم رفتيم كه روز ورود به قم مصادف شد با حمله عراق به ايران. در درسهاي فلسفه نظير منظومه شركت مي كرديم ولي كامل نمي فهميديم، يكي از استادان حاضر شد تنها پنجشنبه ها چهار ساعت برايمان فلسفه بگويد كه باز مناسب نبود و ذهنمان كشش نداشت. شروع جنگ و بي برنامگي ما و تعطيل شدن هر روزي درسهاي حوزه و بي پولي و

... دوباره ما را به نجف آباد كشاند اين بار استاد حاضر شد براي ما بداية الحكمه بگويد و ما نيز تصميم به خواندن منطق گرفتيم و منطق مظفر را شروع كرديم. كم كم براي فهميدن درست عربي به خواندن كتابهاي مقدماتي صرف و نحو مشتاق شديم و كم كم دروس حوزوي را به سبكي كه طلاب مي خواندند شروع كرديم، ولي بنده با سرعت بيشتر و اشتياق فراوان آنها را بسيار زودتر از ديگران به پايان بردم. برخي كتابها را با استاد خواندم و برخي را خودم مطالعه كردم، برخي را با مباحثه و برخي را ضمن تدريس فرا گرفتم.

از جمله اساتيدمان مرحوم شيخ محمّدعلي صفر نورالله بود كه هدايه، عوامل ملامحسن، مقداري سيوطي و مغني و مقداري تحريرالوسيله را نزد او خواندم. در عرض اين دروس، بدايةالحكمه، منطق مظفر، مقداري اصول فلسفه و روش رئاليسم با مقداري نهايةالحكمه را نزد مرحوم آيةالله ايزدي فرا گرفتم. نجف آباد برايم بسيار مناسب و خوب بود زيرا برخي درسها را كه نمي توانستم شركت كنم دوستانم برايم نوار مي گرفتند و آن را گوش مي دادم هرگاه خبردار مي شديم كه عمليات است و جبهه رفتن لازم است با توافق يكديگر درس را تعطيل مي كرديم و پس از بازگشت از جبهه از همانجا شروع مي كرديم.

در سال 1361 دوباره به قم وارد شدم و در ايام تحصيل با عشق و علاقه به درس خواندن پرداختم. بقيه اصول و لمعه را نزد آقايان كوه كمره اي، احمدي ميانجي، محامي، و مرحوم وجداني فخر خواندم و در همان زمان سيوطي و هدايه را تدريس كردم و

بعد به رسائل و مكاسب مشغول شدم و از درسهاي آقايان اعتمادي تهراني و مرحوم پاياني و مرحوم ستوده استفاده كردم و كفايتين را تنها نزد مرحوم آيةالله ستوده خواندم. در طي اين مدت تلاش كردم در درس منظومه آيةالله انصاري شيرازي و صبح هاي زود در درس اسفار جلد 9 آيةالله جوادي شركت كنم.

زماني كه در نجف آباد بودم گاهي در درس تفسير آيةالله ايزدي شركت مي كردم ولي اين شركت مرتب نبود اما در قم پس از اينكه حضرت آيةالله جوادي آملي تفسير قرآن را در مسجد محمديه شروع كردند در آن شركت كردم، كم كم جمعيّت زياد شد و درس به مسجد اعظم انتقال يافت و بنده همچنان در آن شركت مي كردم. بالاخره در خرداد 1365 دروس سطح كاملاً تمام شد و در امتحان كفايه شركت كردم در واقع شروع رسمي طلبگي بنده اواخر شهريور 1359 بود كه تا خرداد 1365 كه حدود 6 سال ميباشد طول كشيد. بنده علاوه بر درسهاي رسمي حوزه كه امروزه طي 10 سال مي خوانند مقدار زيادي فلسفه و تفسير نيز اندوخته داشتم و با طلاب مباحثه كرده بودم.

از خاطرات به ياد ماندني آن دوران يكي آنكه شبي هنگام مباحثه كفايه به دوستان گفتم هرجا مطلب مشكل است و خود صاحب كفايه نمي فهمد مي گويد خالي از دقت نيست، دقت كن و ... در اثر همين توهين به ايشان يك مرتبه تيز فهميم از بين رفت و فرداي آن روز هرچه كردم متن كفايه را نمي فهميدم. فردا شب در سر مباحثه پيش دوستان خود به گناه خود اعتراف كردم و در حرم حضرت

معصومه (س)نيز توبه و انابه كردم تا مقداري از آن فهم و حافظه برگشت ولي خوب روشن است كه پارچه كثيفِ شسته شده هيچ گاه مثل پارچه نظيف نيست. از آن زمان تصميم گرفتم به علما و بزرگان اهانت نكنم و به جاي اتهام به آنان فهم خود را مورد اتهام قرار دهم.

از خاطرات آن دوران اينكه گروهي بوديم كه در تمام درسها تلاش مي كرديم قبل از درسها پيش مطالعه كنيم و به همين جهت تنها خارج درس را گوش ميداديم و نيازي نمي ديديم كه تطبيق مطالب با متن را گوش دهيم و به همين جهت از درس خارج مي شديم، روزي مرحوم آيةالله پاياني در ضمن توضيح خارج مكاسب به برخي غلطهاي چاپي كتاب اشاره كرد و فرمود مي خواهم كساني كه تطبيق با متن را نمي نشينند به درد سر نيفتند از اينكه استاد كار مارا به رسميت شمرده بود خوشحال بوديم. در تابستانها و ايام تعطيل دروس، برنامه هاي ديگري داشتيم. تابستان 1356 قبلاً بيان شد. تابستان 1357 را در شهر كرد صرف كرديم. در آن وقت و در ايام تعطيل دانشگاه در جاهاي مختلف نمايشگاه كتاب مي زديم. تابستان 1358 را در جهاد سازندگي استان چهارمحال و بختياري شهرستان جونقان و روستاهاي اطراف آن به سر بردم و به كارهاي فرهنگي و عمراني اشتغال داشتم. تابستان سال 1359 در بخش اردل و نوقان و روستاهاي آن به كارهاي فرهنگي و عمراني اشتغال داشتم. پس از شروع جنگ بيشتر تابستانها يا ايام تعطيل يا ايّام عمليات در جبهه مي گذشت.

تابستان سال 1360 به سر پل ذهاب رفتيم ، خوب به

ياد دارم كه صبح زود هوا هنوز تاريك بود و ما سه نفر طلبه در كوچه هاي كرمانشاه قدم مي زديم تا به ستاد اعزام نيرو برسيم كه خبر شهادت 72 تن را از راديو شنيديم و خبر شهادت رجائي و باهنر را نيز در سر پل ذهاب و قبل از عمليّات معروف بازي دراز شنيديم. تلاش مي شد اوقاتمان در جبهه به بطالت نگذرد ، مباحثه تحرير الوسيله، حفظ قرآن، خواندن كتابهايي نظير پرواز در ملكوت از امام امت محصول تلاش آن دوره است. اگرچه اكنون كه به گذشته ها مي نگرم باز بسيار وقت تلف كرده ام كه امكان بهره برداري بهتر از آنها وجود داشت.

در تابستان 1364 كلاسهايي از سوي شوراي سرپرستي طلاب خارجي گذاشته شد و بنده در آن كلاسها شركت كردم و در امتحان نمره خوبي آوردم و روزي در حظور استادهاي عربي و محضر مرحوم استاد آيةالله ايزدي به عربي سخن گفتم كه اثر شادابي آن به خوبي در چهره استادانم ظاهر بود. به همين جهت و براي كامل شدن تكلم به عربي در تابستان 1365 و اتمام دروس سطح، چهار نفر از آن كلاس به لبنان فرستاده شديم، ورود ما به لبنان مصادف بود با شروع درگيري هاي حركت امل و فلسطينيان. مدرسه رسول اكرم در حومه جنوبي بيروت و در سر راه فرودگاه كه محل استقرار ما بود درست در منطقه وسط درگيري بود و خمپاره هاي طرفين از بالاي مدرسه عبور مي كرد و چندين مرتبه به مدرسه اصابت كرد.

همه فكر آن جمع چهار نفري اين بود كه در ضمن كار و فعاليت، تمرين زبان كنيم.

از جمله آن كارها ايجاد نمايشگاه كتاب بود كه يكي از آنها در جلوي مسجد امام رضا(ع)(محل اقامه نماز توسط آيةالله سيد محمدحسين فضل الله) به مدت 10 روز برگذار شد.

هرهفته بنده جدا از دوستان به جنوب لبنان، حوزه صديقين مي رفتم و با طلاب آنجا جلسه داشتم و گاهي به روستاهاي اطراف نيز مي رفتم، در ضمن برخي دروس را براي طلاب تدريس مي كردم.پس از پايان تابستان مسئولان مدرسه از بنده و يكي از دوستان خواستند كه براي تدريس آنجا بمانيم و خودشان با ايران هماهنگ كردند و زن و فرزندانمان را به لبنان آوردند و يك سال تحصيلي در آنجا مانديم.

در آنجا صبح ها خدمت آيةالله سيد محمدحسين فضل الله درس خارج فرا مي گرفتم و بقيه روز را به تدريس مشغول بودم روزهايي كه درگيري شديد بود و يا روزهاي يكشنبه كه تعطيلي رسمي لبنان بود و اساتيد در دروس خود حاضر نمي شدند من خودم را موظف مي دانستم درس آنان و يا درسي جايگزين را تدريس كنم، گاهي اوقات تدريسها به 11 عدد مي رسيد كه 2 تا 3 تا از آنها در مدرسه خواهران بود كه همسرم مسئوليتش را بر عهده داشت و يكي از آنها درس عدل الهي بود كه پس از نماز مغرب و عشا براي دانشجويان مي گفتم.

بله از امور بسيار جالب در لبنان اين بود كه يك كلاس براي دانشجويان هفته اي سه شب گذاشته بودم و كتاب عدل الهي استاد مطهري را توضيح مي دادم. حدود 30 تا 40 دانشجو در آن كلاس شركت مي كردند اين مقدار دانشجو در آن شرايط بد

امنيتي و استمرار آن، چشم همه افراد را خيره كرده بود و مي گفتند اين گونه كلاسها با اين تعداد دانشجو بي سابقه است.

در بين تمامي اين برنامه ها از برنامه براي ايرانيان قافل نشديم و محرم در آنجا منبري گذاشتيم و جلسه اي به زبان فارسي، سخنراني و مداحي به سبك ايراني براي مجموع ايرانيهاي موجود در بيروت اعم از سفارتي ها يا غير از آنها داشتيم كه بسيار جالب بود و مورد استقبال واقع شد. شب شام غريبان دسته عزاداري به سبك ايراني با شمع و ... به راه انداختيم و با نوحه سرائي به زبان فارسي به پشت درهاي مسجد امام رضا(ع) و سپس مسجدي كه مرحوم شمس الدين در آن اقامه جماعت مي كرد رفتيم. هر دو مسجد بسته بود و كسي در آنجا نبود، اما جالب اينكه بنده در طول راه زنان بي حجاب زيادي را ديدم كه مي آمدند روسري از يكي از خانم ها قرض مي گرفتند و به سر مي كردند و مقداري دسته عزاداري را همراهي مي كردند و سپس روسري را تحويل مي دادند و مي رفتند. اين نشان مي داد كه بي حجابها ضد دين نيستند بلكه علاقه زيادي به دين دارند و شرايط زندگي، آنان را به اين وضع در آورده است.

اوايل تابستان 66 لبنان را به قصد ايران ترك كرديم تا دوباره اوايل مهر به آنجا بر گرديم ولي ديگر توفيق يار اينجانب نشد. پس از چند ماهي از ورود به ايران با گروه تفسير دفتر تبليغات آشنا شدم و به كار تحقيق در قرآن پرداختم و يكي از پژوهشگران تفسير راهنما

گشتم كه بحمدالله در 20 جلد به چاپ رسيده است. از آن زمان تا سال 77 به مدت 12 سال در تفسير راهنما بودم و گاهي اوقات بخصوص تابستانها روزها يا هفته ها مي گذشت كه تنها قرآن و تفسير مطالعه مي كردم و خداوند را بر اين نعمت بزرگ شاكرم. در اين مدت درسهاي خارج زيادي از مراجع معظم قم را شركت كردم.نوارهاي درسهاي اصول و رجال را گوش دادم و مباحثه كردم نوارهاي جلدهاي 6و 7و 8 اسفار را گوش دادم و مباحثه كردم،دو دوره رسائل و زيادي از مكاسب را تدريس كردم و ... .

در سال 70 با باز شدن دوباره راه خانه خدا و شروع مجدد حج در امتحان زبان دانها شركت كردم و پس از قبولي ، در همان سال به حج مشرف شدم _البته پول حج را خودم پرداخت كردم و در واقع امتحان، اولين سفر را بي نوبت كرد_در مسير بين مكه و مدينه اتومبيل حامل ما به سختي تصادف كرد و چند نفر از زبان دانان شهيد و بنده نيز به شدت از ناحيه پاها ضربه ديدم. پس از مراجعه به ايران و بدتر شدن روز به روز كوفتگي پا، مجبورم كرد كه چند ماهي در خانه بمانم و هيچ راه نروم اين زمان فرصت خوبي بود براي شروع به نوشتن كه اولين مقاله عربي در مورد طهارت اهل كتاب نوشته شد. پس از خوب شدن و فعاليتهاي دوباره بيرون از خانه، ديگر نوشتن رها نشد و در هر فرصتي قلم بر كاغذ رفت و مقاله هاي متعدد نوشته شد كه از سال 74 يكي پس از

ديگري در مجله كاوشي نو در فقه و ساير مجلات به چاپ رسيد كه ليست ناقصي از آنها تهيه شده است.

در دوره چهارم تربيت مدرس دارالشفاء شركت كردم و مدرك كارشناسي ارشد دريافت كردم و در همان زمانها و شروع اعطاي مدارج علمي از سوي مديريت حوزه قم در آنجا نيز امتحان دادم و مدرك سطح چهار گرفتم. در سال 77 با به پايان رسيدن تقريبي كار تفسير راهنما از رفتن به آنجا خود داري كردم و پس از چند ماهي توفيق راه اندازي «مركز تحقيقات طب اسلامي امام صادق(ع)» نصيب اين جانب شد و توفيق يار شد تا يك دور كتب اربعه حديثي شيعه را با دقت بخوانم كه برايم بسيار مفيد بود و نزديك است كه مسير آينده تحقيقات و تأليفاتم را رقم بزند.

در تابستان 81 و تقريباً تمام شدن دور فيش برداري از كتب اربعه و اصرار خوانواده براي ترك قم و هجرت به اصفهان و بسيار خوب بودن استخاره هاي فراوان در اين رابطه علي رغم ميل باطني، راهي اصفهان شدم و از اوّل مهر 81 در اصفهان به تدريس در حوزه پرداختم تا خداوند چه بخواهد. برخي از مراجع معظم تقليد بنده را با ورقه اجتهاد، وكالت و امثال آن مورد لطف قرار دادند. تا كنون شش جلد كتاب از اين جانب به چاپ رسيده است و اميدوارم بتوانم مقاله هاي چاپ شده ام را با اصلاح و اكمال براي چاپ آماده سازم، زيرا اكثر مقالات از نوآوري بهره مند است، بويژه مقالات فقهي كه شرطش نوآوري همراه با استدلالهاي محكم است و به همين جهت برخي از آنها در

جشنواره ها برنده شده و جايزه اي نظير عمره برايم به ارمغان آورده است. برخي مكرر در جاهاي مختلف چاپ شده و برخي دستمايه محققان براي طرح هاي تحقيقاتي گشته است. و خداوند را براي همه اين نعمتها شاكرم. و اكنون نيز به طرحي پيرامون احاديث اهل بيت مي انديشم.

شايد بتوان روحيه نو آوي اين جانب را - اگر واقعاً موجود باشد- ناشي از دانشجو بودن قبل از انقلاب و برخورد با افكار مختلف در دانشگاه و نيز سفر به لبنان در سخت ترين شرايط و برخورد و تضارب آرا با اكثر گروه هاي موجود در صحنه و بودن در حوادث گوناگون دانست. از ناكامي هاي اين جانب نداشتن هم مباحثه دائم است، در دوران جنگ با هركسي هماهنگ و هم طراز شدم تا با هم پرواز كنيم به جبهه رفت و به پروازي ديگر مبادرت ورزيد. پس از آن نيز هم مباحثه ها، تدريس در دانشگاه ها،ورود به ارگانها و ...را بر طلبگي صرف و كمي امكانات ترجيح دادند و به همين جهت كارهاي تحقيقاتي اين جانب به تنهايي انجام مي پذيرد و به همين جهت از نظر كيفيت و كميت روند مطلوبي كه خودم آن را مي پسندم ندارد و به ويژه كه گاهي ويراستاران نيز به ويرانگري مي پردازند و غلط گيران نيز بي دقتي مي كنند و ناگهان مقاله اي منتشر مي شود كه ... .

از خداوند منان عاجزانه تقاضا دارم كه توفيقي عنايت كند كه مجموعه حديثي مورد نظر بدون هر اشكالي به پايان رسد. از مهر ماه 83 شروع به تدريس ترتيبي قرآن مجيد و نوشتن آن به عربي

كردم كه الحمدلله اكنون يك جزء از قرآن به اتمام رسيده و بيش از دو جلد دست نويس تفسير موجود است كه اميد است با توفيق خداوند بتوانم يك دوره تفسير را به آخر برسانم و در معرض نظر علاقه مندان قرار دهم.

عارف كشفي، جعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد جعفر عارف كشفي

محل تولد : استهبان فارس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/3/15

زندگينامه علمي

آقاي سيد جعفر عارف كشفي در سال 1334هجري شمسي در خانواده اي پاك، باصفا، متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در شهرستان استهبان استان فارس ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1356 كه سال هاي خفقان و ترس از رژيم شاهنشاهي بر كشور حاكم بود وارد حوزه علميه شيراز گرديد. از نخستين روزهاي ورود به حوزه علميه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1364 به حلقه دروس خارج راه يافت و از محضر درس بزرگان آن ديار همچون مرحوم آيت الله فلسفي، آيت الله صالحي ، آيت الله حسن آيت اللهي و... بهره ها برد.

استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته فقه و مباني حقوق اسلامي در مقطع كارشناسي ارشد در سال 1369از دانشگاه فردسي مشهد تهران فارغ التحصيل گرديد . و با موفقيت از پايان نامه خويش با عنوان" مقايسه آراء شيخ طوسي و ابن ادريس در احكام قضاة " دفاع كرد. ايشان ضمن

تبليغ تدريس در دانشگاه فردوسي، دانشگاه امام صادق تهران ، دانشگاه پيام نور تهران ، دانشگاه آزاد قسمت جنوب ، دانشگاه علامه طباطبائي تهران ، دانشگاه آزاد مشهد ، دانشگاه پيام نور مشهد ، دانشگاه شيراز و.... را در كارنامه خود دارد.

ايشان در زندگي سراسر علمي خود جز به كلاس و درس و قلم و كتاب و تحقيق و نگارش و تأليف به چيز ديگري نينديشيده است كه كتاب هاي " پيرامون سيره رسول خدا و اهل كتاب " ، " اولياء بني اسرائيل " ،" آثار اهل كتاب در آثار اسلامي " و... از جمله آثار ايشان است.

عاصم كوفي

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابى النجود بهدله ى كوفى شيعى، به اتفاق اهل صنعت، قرائت عاصم، اصوب و اجمل قراء سبعه مى باشد، و سياهى قرآن (كتابت با خط سياه) مطابق قرائت عاصم مى باشد. در 127 - 8 در كوفه يا سماوه وفات يافته.

راويان او عبارتند از:

1- ابوبكر بن عياش معروف به شعبه (95 -193).

2- حفص بن سليمان (90 - 180).

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)

عالمي، خليل

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

خليل عالمي

محل تولد : اهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1348/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1372 وارد حوزه علميه قم شده ام و دو سال در مدرسه امام مهدي موعود(عج) واقع در ميدان توحيد، سه سال در مدرسه امام محمد باقر(ع) و سه سال در مدرسه حسينه گذراندم. دروس سطح را در سال 1380 در مدت 8 سال به پايان رساندم همزمان در سال 1377 (ع) وارد مؤسسه امام خميني(ره) شدم و در رشته حقوق كارشناسي گرفتم و در ادامه در سال 1383 وارد تحصيلات تكميلي در رشته حقوق عمومي ادامه تحصيل مي دهم. الان در حال گذراندن ترم آخر كارشناسي ارشد اين رشته هستم از سال 1380 در دروس خارج فقه مرحوم آيت الله تبريزي و اصول فقه حاج شيخ صادق لاريجاني شركت نمودم. و از همان سال در درس تفسير حضرت آيت الله جوادي آملي شركت نموده ام كه همه اينها جز درس آيت الله تبريزي ادامه دارد.

تقريباً از سال 1379 در واحد حقوق و سياست مركز مطالعات و پژوهش فرهنگي حوزه همكاري مستمر داشته ام و در پاسخ به سئوالات محاله به اين واحد شركت كرده دستورات ديگري را پاسخ داده ام. و اين همكاري هنوز هم

ادامه دارد.كه تاكنون سه مقاله از اينجانب به چاپ رسيده است.

عاليشاهي، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد عاليشاهي

محل تولد : بهشهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1388/8/1

زندگينامه علمي

اينجانب در سال1353وارد حوزه علميه مشهد شدم و دروس سطح مانند ادبيات عرب و بخشي از تفسير قرآن و كلام و فقه و اصول را در آنجا ادامه دادم و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358وارد حوزه علميه قم شده ام تا الان در اين حوزه مقدسه مشغول درس و تدريس و تحقيق مي باشم.

مراحل فراگيري علوم حوزوي را از ابتداء با دروس خارج فقه و اصول در صفحه مخصوص اين مطالب ياد آور شدم

اما تدريس بنده عبارتند از: بخشي از ادبيات عرب در حوزه علميه مشهد و يكسال تدريس دروس سطح در حوزه علميه دامغان (1364تا1365)و سه سال تدريس در حوزه علميه مسجد سليمان (1369تا1370)از ادبيات عرب با دروس رسائل و مكاسب مشغول بوده ام و حدود سه سال در بخش حوزه علميه خواهران مربوط به دفتر تبليغات در قم دروس فقه و اصول را تدريس نمودم (1377تا1380)و از سال 1372تا1380در مركز جهاني بخشي از دروس فقه و تفسير و علوم قرآن طلاب خارجي را به عهده داشتم .

البته خداوند عنايت نمود كه از سال 1372تا اوائل سال 1375قرآن كريم را هم حفظ نمودم و مباحثه حفظ ما همچنان ادامه دارد.در ايام تبليغي هم بنده از سال 1357كه ملبس به لباس مقدس روحانيت شده ام تا الان براي تبليغ معارف ديني به جاهاي مختلف كشور اعم از ارگانها وغير آن حضور پيدا كردم و مي كنم و از سال 1375به اين طرف

غالبا به دانشگاههاي مختلف كشور از طريق دفتر اعزام مبلغ رهبري در دانشگاهها اعزام شده ام و در سالهاي 1364و1370در تبليغات خارجي حج هم به مكه و مدينه اعزام شدم ،جهت تبليغ حجاج خارجي از سا ل1376به اين طرف در شبكه حج به عنوان روحاني كاروان در خدمت زا ئران حج وعمره بوده ام .

عاليشوندي، مسعود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مسعود عاليشوندي

محل تولد : فراشبند

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/4/1

زندگينامه علمي

اينجانب درسال 1357در اوايل پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) براي تحصيل علوم ديني به قم عزيمت نمودم و در امتحانات ورودي مدارس حقاني و رسالت كه در آن زمان از بهترين و منظم ترين و مطابق نيازهاي جامعه برنامه ريزي شده بودند، شركت نمودم و در هر دو مدرسه با رتبه خوب(19 و 16 ) قبول گرديدم. ولي چون مدرسه رسالت زودتر نتايج خود را اعلام نمود در آن مدرسه ثبت نام نمودم و تا پايان سال تحصيلي 61-1360 به مدت سه سال در آن مدرسه حضور داشتم و دوره مقدمات را كه مطابق برنامه جديد حوزه پايه 4 محسوب مي شود به پايان رساندم. از تاريخ اول مهرماه 1361 در مدرسه امام حسن مجتبي (ع) زير نظر آيت الله مكارم شيرازى كه عصرها برنامه هاي فوق برنامه همچون كشف المراد (شرح تجريد) علامه، درس تفسير قرآن، نهج البلاغه، اصول فلسفه و روش رئاليسم كه توسط اساتيد مجرب از جمله حضرت آيت الله مكارم تدريس مي گرديد، شركت ميكردم.

در حوزه نيز به صورت آزاد دروسي همچون شرح لمعه و اصول فقه مظفر و باب هادي عشر

و... را به مدت دو سال نزد اساتيدي همچون مرحوم وجداني فخر، صالحي افغاني و سيد مرتضي مهري تحصيل نمودم. سپس به مدت سه سال دروس رسائل و مكاسب را نزد اساتيد معروف حوزه از جمله آقاي حاج شيخ مصطفي اعتمادي و... خواندم. سپس به مدت دو سال كفايتين آيت الله آخوند خراساني (ره) را نزد مرحوم آيت الله ستوده تحصيل نمودم. در اين مدت در دروس جنبي نيز شركت مي نمودم، از جمله اصول عقايد را نزد آيت الله مصباح يزدى، نهج البلاغه را نزد آيت الله مكارم شيرازى، رجال را نزد آيه الله سبحاني تبريزي خواندم و همه اين دروس را امتحان داده و تا سال تحصيلي 68-1367 به پايان رساندم و دوره سطح به مدت 10 سال به اتمام رسيد. از سال 69-1368 در درس خارج فقه و اصول آيات، فاضل لنكرانى، مكارم شيرازى، سبحاني تبريزي و... به مدت 15-14 سال شركت نموده ام.

در سال 1376 در كنار درس خارج فقه و اصول در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني حوزه علميه شركت نمودم و به مدت 4 سال دوره سطح 4 تفسير و علوم قرآني را در سال تحصيلي 80-1379 به پايان رساندم. پس از اتمام سطح 4 حوزه در رشته فوق، در رشته تخصصي تازه تاسيس كلام، گرايش مهدويت شركت نمودم و پس از 4-3 سال اين دوره را به عنوان اولين گروه در سال 1383 به پايان رساندم. از آن پس تا شهريور 1384 در مركز تخصصي مهدويت و پژوهشكده مهدويت در موضوعات و مباحث مهدوي به تحقيق و مطالعه مشغول بودم و در فصل نامه انتظار موعود وابسته

به مركز تخصصي مهدويت از شماره 4 تا 8 در موضوع (كلام جديد و مهدويت) مباحثي را تنظيم نمودم كه به چاپ رسيد، همچنين در واحد پاسخ گويي به پرسشها در پژوهشكده مهدويت مشغول بودم. همچنين از سال 1379 تا تابستان1384 در بخش تحقيقات و تهيه جزوات در مركز مشاوره حوزه علميه قم ساعاتي به امر تحقيق مشغول بودم كه حاصل آن تهيه جزوات متعددي بود كه توسط آن مركز به چاپ رسيدند. از سال تحصيلي 85-1384 تاكنون نيز در دانشكده علوم قرآني به تدريس دروس تفسير و علوم قرآني مشغول بوده ام. همچنين در سال1385 در دانشگاه آزاد زاهدان و دانشگاه دولتي سيستان و بلوچستان به تدريس دروس مختلف از جمله متون عرفان عربى، تاريخ قرآن و نظامهاي اقتصادي صدر اسلام مشغول بوده و هستم.

عباسي، فرج الله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

فرج الله عباسي

محل تولد : هشترود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1350/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب فرج الله عباسي فرزند اسلام در سال 1350 در روستايي به نام داش بلاغ از توابع شهرستان هشترود استان آذربايجان شرقي به دنيا آمده ام پدرم در خانه افتخار معلمي قرآن كريم را بر بچه هاي تحصيل نكرده و نيز ابتدائي تمام كرده ها داشت و خود نيز تا به امروز از افرادي است كه هميشه قرآن مي خواند هرچند به بركت نظام مقدس جمهوري اسلامي و اهميت دادن به قرآن كريم، ديگر دانش آموزان نياز چنداني به گذراندن روخواني قرآن را ندارند. بنابراين تولدم در يك خانواده مذهبي و خانه ي قرآني بود كه روحانيتم را مديون دعاهاي مادري و صوت دلرباي قرآني پدري مي دانم. تحصيلات ابتدائي

را در همان روستا و راهنمايي را در روستاي همجوار به نام آق زيارت به پايان رساندم و با صلاحديد پدر قرآنيم در سال 1366 وارد حوزه علميه امامزاده شهرستان مراغه شده و ادبيات را نزد اساتيد بزرگوار حج اسلام آقايان قدسي و نجفي گذراندم و در سال 1369 به حوزه علميه قم وارد شده و منزلي در مدرسه مومنيه مرحوم آيةالله العظمي نجفي مرعشي تهيه كرده و در نزد اساتيد حوزه علميه مرحوم آيه الله وجداني فخر و نيز آيه الله اشتهاردي به تحصيل شرح لمعه و معالم الاصول را نزد حجه الاسلام مومني و اصول فقه را در محضر حجةالاسلام شفيعي به پايان رساندم و در سال 72 با به پايان رساندن سطح يك حوزه و در سن 22 سالگي تشكيل خانواده دادم و به ادامه درس مشغول شدم.سطح دو را نزد اساتيدي چون حج السلام صالحي مازندراني و طاهري خرم آبادي و عليدوست به تحصيل پرداخته و كفايه را از محضر استاد نكونام استفاده نمودم. و در سال 78 درس هاي سطح 3 را تمام كرده ولي امتحان پايه دهم به 79 ماند و با توجه به اينكه در آن سال در فلسفه قبول نشدم در نتيجه قبولي امتحانات كتبي و شفاهي پايه دهم در سال 81 به پايان رسيد.با توجه به تمام شدن تحصيل سطح سه در سال 78-77 براي شركت در درس خارج فقه در درس نكاح حضرت استاد آيه الله مكارم شيرازي تابه امروز و نيز سه سال در فقه حضرت استاد آيه الله نوري همداني كه پس از درس حضرت مكارم شروع مي شد و در مسائل روز،

قضا و ... از سال 80 تا 82 شركت نمودم.براي خارج اصول اول در محضر حضرت استاد آيه الله سبحاني بهره بردم ولي از سال بعد يعني 79 با صلاحديد برخي از اساتيد به درس خارج حضرت استاد آيه الله وحيد خراساني رفته و تا سال 83 استفاده نمودم.در كنار دروس حوزوي و در سال 71 به روش تدريس و تجويد قرآن دوره تربيت معلم كه سازمان تبليغات اسلامي قم برگزار مي كرد شركت نمودم و كارنامه دوره مقدماتي را در سال 72 اخذ كردم. ازسال 78 در مقطع كارشناسي ارشد تربيت محقق و نويسندگي علوم قرآني دفتر تبليغات به مدت دو سال و نيم به تحصيل پرداخته ولي متاسفانه موفق به نوشتن پايان نامه نشدم. و با توجه به رشته قرآني به مطالعه درباره موضوعات قرآني علاقه مند گشته و موضوعاتي به عنوان تحقيق در كلاس و بعد از پايان دوره نيز جمع آوري كردم از جمله: 1. بررسي ترجمه سوره مد در ترجمه هاي موجود و نگاهي به روش هاي ترجمه؛2. سيماي دانشمندان در قرآن و بررسي آيات اولوالالباب و موضوعات مطرح شده در ذيل اين آيات؛ 3. آيات مربوط به صراط مستقيم و جمع آوري آياتي كه به مشخصات صراط مستقيم مرتبط بودند؛ 4 . رمز عشق و زنگ نفرت: آياتي كه مي رساند خداوند به افرادي محبت ورزيده و از عده اي به خاطر كارهاي ناشايست نفرت دارد. در سال 85 ازسوي معاونت تبليغ حوزه علميه قم در يك دوره كوتاه مدت آشنائي با تصوف شركت كردم و از سال 84 در رشته كلام و دين شناسي در سطح كارشناسي ارشد

در موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني مشغول به تحصيل شده و در اسفند 86 به پايان رسيد كه مقاله تحت عنوان اجمالي از تاريخ تحول علم كلام براي تحقيق در كلاس و نيز مقاله اي 26 صفحه با عنوان كرامت در نظام حقوقي اسلام در ارتباط با غير مسلمانان براي همايش كرامت نوشته ام كه در روزنامه قدس چاپ مي شود.در كنار اينها به تحقيقات ديگري نيز پرداخته و در سال 83 به دفتر تبليغات قسمت نشر رسانه دو مقاله 10 صفحه اي نوشتم تحت عنوان: 1. اقتدار جامعه اسلامي و راه كارهاي قرآني ؛ 2. راه كارهاي فقرزدايي كه در سال 84 در روز نامه كيهان به چاپ رسيد.همچنين از سال 83 تاكنون در مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه مشغول پاسخ گويي كتبي به پرسشها در دو گروه اديان و مذاهب، قرآن و حديث مي باشم كه بيش از 280 مقاله سه و چهار صفحه اي به اين مركز ارائه داده و حدود 11 نمونه نيز در سايت انديشه قم وابسته به اين مركز آمده است كه در موضوعات مختلفي همچون بهائيت، اهل حق، ماتريديه، قاديانيه، اسماعيليه، و ... مي باشند. علاوه بر مقاله هاي مزبور كتابي نيز با يكي از محققين برجسته در نقد مباني و انديشه هاي يكي از فرقه ها را آماده كرده ايم كه در آينده نزديك چاپ خواهد شد.از دي ماه 85 نيز به عنوان همكار گروه قرآن و حديث در همين مركز فعاليت كرده و به مقالات محققان كه در پاسخ پرسش ها آماده مي كنند؛ نظارت دارم. براي سطح 3 حوزه علميه

نيز پايان نامه ي آسيب شناسي جامعه منتظر در آئينه روايات نوشته ام كه در حال نظارت استاد راهنما براي تاييد به دفاع مي باشد كه در همين جا لازم مي دانم از اساتيد راهنما و مشاور كمال تشكر را بنمايم. در كنار تحصيل و تحقيق براي بيان معارف و احكام در ايام دهه محرم و ماه رمضان به مناطق ديگر هجرت نموده و از سال 1372 به تبليغ و انجام وظيفه در مناطق مختلف مشغول انجام وظيفه بوده ام و دو سال نيز در طرح هجرت تابستاني به شهرستان مراغه رفته و در قم نيز با پايگاه مسجد و بسيجيان فعاليت هاي ديني و تبليغي دارم. و به خاطر اشتغال در تحقيقات و درس كلام و دين شناسي در سال 85 و 86 در درس خارج نكردم ولي از سال 87 در درس اصول آيه الله العظمي سبحاني و فقه آيه الله العظمي مكارم موفق به اشتغال شده ام . باشد كه خداوند خدمت در سنگر پاسخ گويي به شبهات را مورد قبول و لطف خويش قرار دهد و از زحمات پدر و مادرم خود تشكر نمايد كه ما عاجز از انجام وظيفه كامل در اين مسيريم و كوتاهي ما را به كرم خويش ببخشد. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

عباسي، مراد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مراد عباسي

محل تولد : سارى

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/1/1

زندگينامه علمي

سال ورود به حوزه سال 1360 ه- ش، اتمام سطح در سال 1368 و از سال 1369 در دروس خارج حوزه شركت نمودم در سال 1371 در رشته حقوق وارد دانشگاه قم شدم و بعد

از اتمام دوره كارشناسي به لحاظ علاقه به رشته تفسير به مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني وارد و بعد از چهار سال در مقطع سطح چهار از آن مركز فارغ التحصيل شدم.همچنين جهت ادامه تحصيل در رشته حقوق در سال 1384 در دانشگاه مازندران در رشته حقوق خصوصي پذيرفته شدم و در حال حاضر مشغول نوشتن پايان نامه در رشته مورد نظر مي باشم.

عبداللهي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود عبداللهي

محل تولد : اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1326/1/1

زندگينامه علمي

حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي در سال 1326 در اصفهان در خانواده اي متدين و دوستدار خاندان پاك پيامبر اسلام(ص) چشم به جهان گشود. حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي پس از طي كردن دورة دبستان، براي كسب علوم ديني به قم آمد. مشوق اصلي او در اين راه، مادر وي بود و نيز برادران وي در كسوت روحانيت به سر ميبردند. او با ورود به قم، به مدرسه علميه علوي رفت. آن مدرسه متعلق به بيت آية الله العظمي گلپايگاني(ره) و با سرپرستي و اشراف آية الله شهيد بهشتي و مرحوم آية الله رباني شيرازي اداره مي شد. وي در آنجا به تحصيل دروس دورة مقدمات پرداخت و پس از آن براي آموختن دروس دورة سطح در درس استادان مشهور دورة خود حاضر شد.

با اتمام دورة سطح نيز به درس خارج علماي بزرگ حوزه علميه قم راه يافت. حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي در سالهاي تحصيل خود از استادان برجسته اي بهره مند شد. او كه سيوطي و مغني را نزد آية الله شيخ حسن تهراني و حجة الاسلام والمسلمين يثربي فراگرفته بود در درس منطق استاد نحوي حاضر مي شد و مختصر را نزد آية الله دوزدوزاني آموخت. شرح لمعه را نزد آية الله صلواتي

فرا گرفت. رسائل را نزد آية الله شاه آبادي، آية الله اعتمادي و آية الله العظمي نوري همداني و نيز مكاسب را نزد آية الله ستوده آموخت و در درس كفاية الاصول آية الله العظمي فاضل لنكراني حاضر شد. همچنين او در بخش علوم عقلي، فلسفه را نزد آية الله شهيد مفتح، شهيد استاد مطهري و اسفار را نزد آية الله جوادي آملي و كلام را از محضر آية الله شيخ محمد شاه آبادي فرا گرفت. با پايان يافتن دروس دورة سطح، به درس خارج آيات عظام شيخ مرتضي حائري، شريعتمداري، منتظري، اراكي و ميرزاهاشم آملي رفت اما بطور عمده در حدود دوازده سال از محضر آية الله شيخ مرتضي حائري بهره برد.

در طي اين سالها از شركت در درسهاي تفسير نيز غافل نماند و در درس تفسير حضرت آية الله خزعلي شركت جدي داشت. حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي داراي فعاليتهاي علمي و فرهنگي بسياري است. او ضمن تدريس كتب دوره سطح، سالها به تدريس تفسير براي دوره هاي عمومي حوزه اشتغال داشته و نيز در مركز تخصصي تفسير و تبليغ، به آموزش تفسير موضوعي پرداخته است. همچنين وي در دانشگاهها فعاليتهاي علمي بسياري از خود برجا نهاده كه از جمله آنها تدريس او در دانشكده هاي شهيد بهشتي و شهيد محلاتي (سپاه پاسداران) را مي تواند نام برد. حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي از كساني است كه در تدوين تفسير نمونه همكاري داشته است. تفسير نمونه تفسيري است كه در طول ساليان دراز و با اشراف علمي آية الله مكارم شيرازي و با همكاري بسياري از استادان و فضلاي حوزه علميه قم تدوين و نگاشته شده است و امروزه در اختيار بسياري از مردم و جوانان كشور قرار دارد.

همچنين وي تاكنون كتابهاي

بسياري نگاشته كه از جمله آنها مي توان به «توحيد و توسل» «اخلاق براي همه»، «25 داستان»، در سالهاي پيش از انقلاب و نيز كتاب «مباني فقهي اقتصاد اسلامي» كه از جمله تأليفات وي در سالهاي اخير به شمار مي رود، اشاره كرد. از وي مقالات بسياري در زمينه هاي گوناگون در مجله نور علم به چاپ رسيده است. همچنين مباحث متعددي در موضوعات عقيدتي كه به صورت تفسير موضوعي در قالب جزوه هاي درسي تهيه و در اختيار دانش پژوهان قرار گرفته است. حجة الاسلام والمسلمين عبداللهي در سالهاي پيش از انقلاب و پس از آن همواره از فعاليتهاي سياسي غافل نمانده است. از فعاليتهاي سياسي وي در پيش ازانقلاب مي توان به همكاري او با جامعه مدرسين حوزه علميه قم اشاره كرد. او در شهرهاي مختلف ايراد سخنراني كرد.با حضور در فعاليتها و حركتهاي سياسي به اطلاع رساني و توزيع رساله و بيانيه هاي حضرت امام پرداخته كه از اين رو در يكي از سفرهاي تبليغي دستگير و بازداشت گرديد.

عتابي بخاري، زين الدين، أبونصر، أبوالقاسم احمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 586 ق)، مفسر و فقيه حنفى. اهل عتاب بخارا بود و در همان جا نيز وفات يافت. عتابى از بزرگان حنفيه بود كه داراى تصنيفات و آثار چندى است. از آثارش: «جوامع الفقه»، معروف به «الفتاوى العتابيه»، در چهار مجلد؛ «تفسير القرآن» يا «تفسير العتابى»؛ شرح «الجامع الكبير» و شرح «الجامع الصغير» و شرح «الزيادات» شيبانى، همگى در فروع فقه حنفى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (209 / 1)، كشف الظنون (964 ،963 ،611 ،568 ،567 ،563 ،453)، معجم المؤلفين (140 / 2)، الوافى بالوفيات (74 / 8)، هديه العارفين (87 / 1).

عتيقي، محمدهادي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد هادي عتيقي ،صحاف و تذهيب كارقرآن كريم است . او درزمينه صحافي و جلد سازي سنتي فعاليت مي كند . وي هنر صحافي و مرمت آثار هنري را هنر صيانت و حفظ و نگهداري حرمت و ارزش كتاب قديمي مي داند. آثار وي ازنمايشگاههاي گوناگون كريم فراروي پيروان اين كتاب قرار گرفته است .گروه : هنررشته : هنرهاي سنتيوالدين و انساب : پدر محمد هادي عتيقي ، محمد حسين عتيقي مقدم از استادان زبر دست درامر صحافي وتذهيب كاري قرآن بود.مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : موسسه صحافي سنتي عتيقي ، مركزي است كه توسط ملا حسين صحاف باشي و پسرش محمد حسين عتيقي مقدم (پدر محمد هادي عتيقي ) بنيان نهاده شده است.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مهمترين فعاليت محمد هادي عتيقي ، صحافي و تذهيب كاري است . اوبراين باور است كه «لذتي كه از نجات يك كتاب كهنه و بويژه يك قرآن قديمي را نابودي به انسان دست

مي دهد به هيچ وجه نمي توان وصف كرد . تنها بايد عاشق باشي تا بتواني ساعتها براي نجات يك ورق پاره تلاش كني. »آرا و گرايشهاي خاص : محمد هادي عتيقي درباره اهميت هنر صحافي بيان مي دارد كه هنر صحافي و مرمت آثار هنري در واقع هنر ضيافت وحفظ و نگهداري مرمت و ارزش كتاب قديمي است . كسي كه به اين هنر روي مي آورد بايد شيفته و دلباخته همه هنرهاي ايراني باشد .

منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/

عرفان، حسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

در سال 1336 در خانواده اى مذهبى در شهرضا چشم به دنيا گشودم پدرم يك خياط مذهبى و مادرم سيده اى از تبار سادات طبائيان(طباطبائي)بود.

شش كلاس ابتدايى را در مدرسه خيام به پايان بردم و سپس به حسينيه سادات رفتم تا دروس دينى را بياموزم در محضر حجج اسلام حاج سيد محمد على طبائيان (طباطبائي)زارعان، محمدحسين رهايي، حاج شيخ على تاكى و ... زانو زدم.

سپس به اصفهان رفتم و از استادانى چون حاج آقا حسن امامى و آقاى ابراهيمى و آقاى فقيهى بهره گرفتم، آنگاه به قم آمدم از فروغ علم گسترانى چونان حضرات اعلام: طالقاني، تهراني، مدرس افغاني، كريمى جهرمي، استادي، ابطحي، زاهدي، اعتمادي، خسرو شاهي، پيشوايى تهرانى و آيت الله اسماعيلپور و آيت الله شيخ جواد تبريزى پرتوهايى نه در خور آنان كه همساز با فانوس كورسوز خويش برگرفتم.

ساليانى چند ادبيات فارسي، حاشيه، مغني، معالم، مختصر، مطول، لمعه، مكاسب، و كاربرد علوم بلاغى در قرآن را با سروران مدارس رسالت، كرمانى ها، رضويه، حقانى و موسسه امام خمينى رحمة الله عليه باز گفته ام.

چندين پايان نامه را به مشورت و يا به اصطلاح راهنمايى

نشسته ام .

تاكنون به عربستان،عراق،سوريه، سوئد، امارات سفر زيارتى و تحقيقى و تبليغى داشته ام و تحقيقاتى در دست سامان بخشى دارم

از همسر سيده ام پنج فرزند دارم دو پسر و سه دختر، عليرضا در مدرسه كرمانى ها درس مى خواندو امير محسن در مدرسه شهيدين.

كتب:

كرانه ها / سه مجلد

شرح جواهر البلاغه / دو مجلد

شرح و ترجمه تهذيب البلاغه

فرهنگ غلط هاى رايج

پژوهشى در اعجاز قرآن

خاطر و خاطره

آفت ها و لطافت هاى جنسي

زبان آگاهي

پدر و مادر در فرهنگ اسلامي

درمان نازائي. مقالات:

ازلابلاى متون / حديث زندگى 3

رمز و راز شادابى و نشاط در جواني/ گفت و گو /ديدار آشنا 23

موفقيت و شانس / حديث زندگى 3

زبان آگاهى پيامبر (ص) و امامان(ع)/علوم حديث 12

عفت در انديشه، گفتار و رفتار /حديث زندگى 6

اعتماد به نفس / حديث زندگى 3

زبان آگاهى پيامبر(ص) و امامان(ع)/علوم حديث 6

زبان آگاهى پيامبر(ص) و امامان(ع)/علوم حديث 5

عزيري سجستاني، ابوبكر محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 330 ق)، مفسر و مصنف. او به كتابش «غريب القرآن» كه بر اساس حروف معجم در مدت پانزده سال تصنيف كرده، مشهور است. عزيرى كتابش را بر ابن انبارى خواند و او اصلاحاتى در آن نمود. ابوعبدالله بن بطن و عثمان بن احمد بن سمعان و عبدالله بن حسين سامرى مقرى از وى اين كتاب را روايت كرده اند. دارقطنى حافظ عبدالغنى و خطيب و ابن ماكولا اسم پدر وى را عزيز آورده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (150 -149 / 7)، سير النبلاء (217 -216 / 15)، الوافى بالوفيات (95 / 4).

عزيزكيا، غلامعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

غلامعلي عزيزكيا

محل تولد : بندر آباد يزد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/4/23

زندگينامه علمي

تحصيلات ابتدايي را در دبستان همام روستاي بندر آباد در 30 كيلومتري يزد گذراندم سپس در مدرسه راهنمايي طراز يزد و يكسال نيز در دبيرستان 17 شهريور يزد تحصيل نمودم. در مهر 1357 به حوزه علميه يزد وارد شده و مدت دو سال دروس مقدمات ادبيات و منطق را نزد استادان حوزه از جمله مفيدي فر، حجة الاسلام علاقه بند، مير حسينى، مفيدي، معالى، عجمين فرا گرفتم. در مهر 1359 وارد حوزه علميه قم شدم و باقيمانده دروس مقدماتي و سطح عالي را گذراندم. در اين دوران از اساتيدي چون آقايان اشتهاردى، عبايى، صالحي افغانى، اعتمادى، موسوي تهرانى، ستوده، علوي گرگاني محقق، طاهري حسن آبادي بهره بردم. از سال 1361 هم زمان با دروس حوزوي از برنامه هاي علمي موسسه در راه حق نيز بهره بردم و از درس هاي آية الله مصباح مدظله و ديگر استادان آنجا از جمله آقايان فياضي، رجبى، ميرسپاه

استفاده كردم در اين سال ها به طور متناوب در درس اخلاق جناب آية الله مظاهري نيز شركت مي كردم.

در سال 1367 در درس خارج فقه آية الله ميرزا جواد آقا تبريزي(ره) حاضر شده و بيش از هفت يا هشت سال از محضر ايشان بهره بردم. هم زمان طي 6 سال يك دوره خارج اصول جناب آية الله مكارم مدظله را درك نمودم، در همين ايام(از 1367- 1373) در دوره تخصصي تفسير و علوم قرآني بنياد فرهنگى باقرالعلوم(ع) شركت كردم و با معدل 33/18 از پايان نامه حوزه با موضوع آثار اجتماعي دين از ديدگاه قرآن دفاع نمودم.

پس از آن در مؤسسه پژوهشي حوزه دانشگاه طرح پژوهش روش شناسي تفسير قرآن را با همكاري استادان آن مؤسسه اجرا نموده (در سال 1379 اين كتاب منتشر شد.) سپس طرح مكاسب تفسير را ارائه كه با همكاري جناب استاد بابايي اجرا شد(بنده در اين طرح حدود پنج مقاله كوتاه و بلند ارائه كردم كه در جلد اول مكاسب تقرير در مقاله كوتاه آن منتشر شد و بقيه در آينده منتشر خواهد شد.در سال 1378 در مؤسسه امام خميني(ره) طرح پژوهشى زن در فرهنگ و انديشه اسلامي را اجرا نموديم كه حاصل آن يك جلد كتاب جستاري درهستي شناسي زن در سال 1382 منشر شد. در سال 1379 در آزمون ورودي دوره دكتراي علوم و قرآن و تفسير موسسه، شركت و به اين دوره راه يافتم و اكنون در حال تدوين رساله پايان نامه اين مقطع به عنوان نقش حديث در تفسير قرآن هستم. در طي سال هاي گذشته آثار ناچيزي در زمينه تفسير و علوم قرآني

به صورت مقاله نگاشته ام. هم چنين دو اثر از مباحث جناب آية الله مصباح يزدي دام ظله را تحقيق و تدوين نمودم و در زمينه اعجاز قرآن/ مباني و قواعد تفسيرى/روايات تفسيرى/متون تفسيري در مؤسسه، مركز جهانى، جامعة الزهرا، مركز تحقيق تفسير،مركز سيد الشهداء در دو مقطع كارشناسي و كارشناسي ارشد تدوين نمودم. نه شكوفه اي نه برگي نه ثمر نه سايه دارم متحيرم كه دهقان به چه كار كشت ما را

عسال اصفهاني، ابواحمد محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(349 -269 ق)، قاضى، حافظ، محدث، قارى، مفسر، فقيه و مورخ. از شيوخ خود: پدرش و ابومسلم كجى و محمد بن ايوب بن ضريس رازى و ابوبكر بن ابى عاصم و محمد بن اسد مدينى و حسن سرى و ابراهيم حلوانى و بكر بن سهل دمياطى و همچنين از شيوخ شهرهاى اصفهان و همدان و بغداد و كوفه و بصره و حرمين و واسط و رى و خوزستان حديث شنيد. قرآن را بر استاد ابوعبدالله محمد بن على اصفهانى تلاوت كرد. پسرش ابوعامر عبدالوهاب كه از بزرگان اصفهان بود بر پدر خود ابواحمد عسال تلاوت نمود. عسال سفرى به بغداد رفت و در آنجا حديث گفت. فرزندان محدثش به نامهاى: ابوجعفر احمد و ابواسحاق ابراهيم و ابوالحسين عامر و ابوبكر عبدالله از وى حديث روايت كرده اند. ابن عدى و ابن مردويه و ابن منده و ابن مقرى نيز از راويان او هستند. او را يكى از پيشگامان حديث توصيف كرده اند. خودش گفته كه در قراآت قرآن پنچاه هزار حديث در حفظ داشته است. گفته اند كه او «تفسير» بزرگى را از حفظ املا كرد، و همچنين در اردستان چهل هزار حديث را از حفظ املا كرد و

چون به شهر خويش بازگشت و مقابله كرد املاى خويش را صحيح يافت. ابن منده گويد كه دوبار دور دنيا را گشته اما مانند عسال نديده است. او مدتى عهده دار منصب قضاى اصفهان بود. از آثارش: «تفسير القرآن»؛ «التاريخ»؛ «المعرفه فى السنه»؛ «الامثال»؛ «مسند الابواب»؛ «الابواب»، در «غريب الحديث»؛ «احاديث مالك»؛ «الرقائق»؛ «كرامات الاولياء»؛«معجم الشيوخ»؛ «غسل الجمعه»؛ «القراآت».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (201 / 6)، انساب سمعانى (190 -189 / 4)، تاريخ بغداد (270 / 1)، سير النبلاء (15 -6 / 16)، شذرات الذهب (381 -380 / 2)، طبقات الحفاظ (363 -362)، العبر (82 / 2)، معجم المؤلفين (226 / 8)، الوافى بالوفيات (41 / 2)، هديه العارفين (43 / 2).

عسكرآبادي، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدي عسكرآبادي

محل تولد : حسن آباد نيشابور

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1358/7/3

زندگينامه علمي

در سپيده دم روز مبارك جمعه سوم مهر ماه 1358 خورشيدي در روستاي حسن آباد سرتپه ازدهات خاك پاك نيشابور (متبرك و مزيي به وجود مبارك و قدوم نازنين ثامن الحجج مولا امام علي بن موسي الرضا المرتضي عليه السلام) در خانواده اي متدين و زحمتكش با چشمي گريان و قلبي شادمان پا به عرصه ي فاني و دنياي داني نهادم.

طفوليت را در آب و هواي فرحبخش و دلنواز روستا با فعاليت هاي جانكاه پدر و مادر عزيزم در قاليبافي، كشاورزي، شباني، بنايي و كار در كوره هاي آجرپزي و... به پايان رسانده و پايه هاي ابتدايي درس و مدرسه را در شهر مقدس مشهد الرضاعليه السلام فراگرفتم. دوران نوجواني و جواني حقير با شركت در جلسات قرآني منازل و مساجد و مدارس (تعليم و تعلم و اداره جلسات) و

فعاليت در انتظامات و انجمن اسلامي مدارس و نيروي مقاومت بسيج و نيروهاي امر به معروف و امور فرهنگي (كتابخانه اي، مسجدي،...) و... مزين بود.

در سن هفده سالگي بعد از گذراندن مقداري از دروس مقطع متوسطه، به توفيق الهي و عنايات ائمه معصومين عليهم السلام و به اميد تهذيب نفس وارد حوزه مقدسه علميه شدم. مدت سه سال در مدرسه مباركه امام محمدباقر عليه السلام (به مديريت حجةالاسلام والمسلمين دياني حفظه الله) و همان جا در امتحان شهريه شركت نموده و سپس جهت كلاسهاي رسائل و مكاسب و كفايه دو سال در مدرسه علميه حضرت آيةالله العظمي خويي رحمة الله عليه و مفتخر به تعممم به لباس مقدس قطب عالم امكان حضرت مهدي موعود ارواح العالمين(عج) لباس مقدس روحانيت در نيمه شعبان 1378 شمسي شدم. به بركت ورود به مدرسه مبارك حضرت آيت الله العظمي خويي رحمة الله عليه با برنامه هاي آموزشي دفتر تبليغات اسلامي خراسان آشنا شدم و همزمان دو رشته تخصصي مكالمه و ترجمه عربي و رشته تخصصي علوم و معارف قرآني (كه سه سال طول كشيد) را آغاز نمودم. و پايان نامه علوم قرآني را با موضوع «تقديم و تأخير در قرآن كريم از منظر علامه طباطبايي و جلال الدين سيوطي» ارائه دادم. در سال 1381 توفيق ورود به حوزه مباركه قم مقدسه و همجواري كريمه اهلبيت حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها نصيبم شد و علاوه بر شركت در دروس خارج فقه و اصول علماء عظام (همچون حضرت آيةالله العظمي وحيد خراساني، حضرت آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي، حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني، حضرت آيت الله العظمي ميرزا محمدحسين احمدي فقيه يزدي، حضرت

آيت الله العظمي جوادي آملي، حضرت حجةالاسلام حاج احمد عابدي مدظلهم) در دوره يكماهه تربيت مربي قرآن كريم (تحت نظر واحد تهذيب حوزه)،مديريت مسجد، (با مسئوليت حجةالاسلام تقي قرائتي) دوره شش ماهه انديشه هاي امام خميني رضوان الله عليه (واحد آموزش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره) ، دوره دو ماهه آشنايي با فرقه ي تصوف (سفيران هدايت)، دوره تخصصي سه ساله تفسير و علوم قرآن حوزه علميه قم شركت نمودم. و هم اكنون مشغول به نگارش پايان نامه تخصصي تفسير با عنوان «تحليل شبهات تفسير المنار رشيد رضا در تفسير شريف الميزان علامه طباطبايي رحمة الله) مي باشم.

ناگفته نماند در مشهد مقدس از محضر علماء اعلام و فضلاء كرام همچون حضرت آيةالله العظمي مرحوم ميرزا حسنعلي مرواريد، حضرت آيت الله العظمي مرحوم سيد صادق فقيه سبزواري، حضرت آيةالله العظمي سيد مهدي عبادي رضوان الله عليهم، حضرت آيت الله العظمي سيد محمد موسوي شاهرودي، حضرت آية الله العظمي جوهري، حضرت آيةالله العظمي دهشت، حضرت آيةالله العظمي سيد جعفر سيدان، حضرت حجةالاسلام والمسلمين ميرزا جواد مرواريد، حضرت حجةالاسلام و المسلمين نوقاني، حضرت حجةالاسلام و المسلمين سيد مرتضي حسيني شاهرودي، حضرت حجةالاسلام والمسلمين علي سائلي حفظهم الله تعالي مستفيض گرديدم. ضرورت مي دانم نهايت تشكر و سپاسگزاري خويش را نسبت به والدين عزيزم اداء كنم كه با بذل جان خويش امكانات تحصيل حقير را فراهم آوردند و نيز از همسر محترم خويش قدرداني مي نمايم كه محيط خانه را فضاي مساعد براي مطالعه حقير قرار داده است.

عصار لواساني، محمد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1356 / 1355 -1264 ق)، فقيه اصولى، مفسر، حكيم و شاعر، متخلص به عصار. در ابتدا آشفته تخلص مى كرد و سپس عصار را برگزيد و

لقب شعرى او نظام بود. اصل وى از مازندران و ساكن لواسان تهران بود. پس از فراگيرى سطوح و خارج فقه، در تهران، در 1289 ق، به عراق رفت و از آن جا سفرى به مكه نمود و در بازگشت،در 1296 ق، به سامراء مهاجرت كرد و تا 1301 ق در آن جا ماند و در اين سال به تهران بازگشت. در اواخر عمر، در 1340 ق، به مشهد مهاجرت كرد و در همان جا ساكن شد. او با كهولت سن و از دست دادن يك چشم و كمى ديد چشم ديگر، غالبا به تأليف اشتغال داشت. عصار در مشهد درگذشت و در ايوان صحن رضوى دفن شد. از آثار وى: «التأمليات»، در بيان وجه تأملات «مكاسب» شيخ انصارى؛ حاشيه ى «القواعد الكليه الاصوليه و الفرعيه»، شهيد اول؛ حاشيه ى «كشف الريبه فى احكام الغيبه» شهيد ثانى؛ «فقاهه الرضويه»، فقه استدلالى، در دو مجلد؛ حاشيه بر «كشف الفوائذ» علامه حلى، در شرح «قواعد العقائد» خواجه نصيرالدين طوسى؛ «ناسخ التفاسير»، در تفسير فارسى، در سه مجلد كه قمستى از آن به خط شاگردش ميرزا احمد بن صالح بادكوبه اى است؛ «رساله ى رجاليه»؛ «توحيد كمالى»؛ «اخلاق كمالى»؛ «الحجج الرضويه فى تأييد الهدايه المهدويه و الرد على البابيه»، به فارسى؛ «المواهب الرضويه فى رفيع الشبهات المقوله و المنويه»، در نبوت خصاه و در جواب تشكيكات مسيحيان، بابيان، بهائيان و قاديانيان، به فارسى؛ «آداب السلوك للرعيه و الملوك»، منظوم، به فارسى؛ «التحفه المدنيه»، در عروض جامع بين عربى و فارسى و قافيه عربى و قافيه فارسى، كه در 1290 ق در مدينه تأليف كرد؛ «بيان الغيب»، ديوان شعر، در استقبال از «ديوان»

خواجه حافظ»؛ «لسان الغيب»؛ «نياح الغيب»؛ «ديوان عصار»؛ «منظومه ى خير الرسائل» يا شرح «ديوان گلشن راز».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (312 / 7)، اعيان الشيعه (55 / 10)، الذريعه (5 / 24 ،239 ،115 / 23 ،309 / 18 ،270 / 13 ،1000 ،724 / 9 ،186 ،173 / 6 ،485 / 4 ،468 ،302 ،183 / 3 ،377 -376 ،20 / 1)، ريحانه (140 / 4)، فرهنگ سخنوران (637)، معجم المؤلفين (318 / 11)، مكارم الآثار (1766 -1765 / 5)، مؤلفين كتب چاپى (598 -596 / 5).

عطاء خراساني، ابوايوب، عطاء

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(135 -50 ق)، مفسر، محدث و واعظ. اصل وى از خراسان بود، اما در دمشق و بيت المقدس زندگى مى كرد. از صحابيانى چون ابن عباس و ابوهريره و ابودرداء و انس و معاذ بن جبل به طريق ارسال روايت كرده است. او از ابن بريده و بسيارى از تابعين چون سعيد بن مسيب و سعيد بن جبير و عروه و عطاء بن ابى رباح و نافع و عكرمه حديث شنيد. معمر و شعبه و سفيان و مالك و حماد بن سلمه و حتى شيخش، عطاء بن ابى رباح، نيز از وى روايت كرده اند. گفته اند كه وى در حديث مردى مورد اعتماد بود و معروف به فتوا و جهاد. اما بخارى و عقيلى و ابن حبان او را از جمله ضعفاء محدثين ذكر كرده اند. در اريحا درگذشت و در بيت المقدس دفن شد. از آثار وى: «الناسخ و المنسوخ» كه بخشى از آن باقى مانده است؛ «التفسير»، كه تنها چند برگ از آن بر جاى مانده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :التاريخ الكبير (475 -474 / 6)، تهذيب التهذيب (186

-184 / 7)، الجرح و التعديل (ج 3 ق 335 -334 / 1)، سير النبلاء (143 -140 / 6)، شذرات الذهب (193 -192 / 1)، طبقات ابن سعد (261 / 7)، العبر (140 / 1)، كشف الظنون (453)، معجم المؤلفين (283 / 6).

عقيقي بخشايشي، عبدالرحيم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالرحيم عقيقي بخشايشي

محل تولد : تبريز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1322/1/1

زندگينامه علمي

عبدالرحيم فرزند حاتم، معروف به «عقيقي بخشايشي»، در سال 1361 ه.ق (مطابق با 1320 ه.ش) در قصبه «بخشايش» (زادگاه مادر پروين اعتصامى، شاعره نامدار) در 65 كيلومتري شرق تبريز، در يك خانواده كشاورز پا به عرصه حيات نهاد. با داشتن علاقه وافر به تحصيل، زادگاه خويش را به عزم تبريز ترك گفته و در مدرسه طالبيه دروس ادبي و مقدماتي را فرا گرفت؛ تا اينكه درسال 1378 ه .ق به قصد ادامه تحصيل، رهسپار حوزه علميه قم گرديد. در آن حوزه مباركه، از محضر اساتيد معروف روز، بهره مند شد. دروس سطح را از اساتيد هم زبان خويش، آقايان حجج اسلام: شيخ احمد پايانى، حاج ميرزا يدالله دوز دوزانى، و استاد جعفر سبحاني و دروس عاليه فلسفه و حكمت و فقه را از محضر اساتيد بزرگوار، شادروان علامه طباطبايي و معلم شهيد مرتضي مطهري و آيت الله سلطانى، اصول فقه را از محضر امام خميني (ره) و خارج فقه را از محضر آيت الله العظمي گلپايگاني و برخي ديگر از مراجع معروف و دروس اخلاق و معارف عاليه را، ازمحضر آيت الله العظمي آخوند ملا علي معصومي همدانى، كسب نمود، و از محضر ايشان موفق به اجازه روايتي در مسير اجازات حاج آقا بزرگ تهراني

گرديد.

هم زمان با تحصيلات حوزوى، در دروس دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران، شاخه فقه و مباني حقوق اسلامى، و دروس دارالتبليغ اسلامي قم شركت جست، تا درسال 1391 ه.ق (1349 ه.ش) موفق به دريافت ليسانس از دانشگاه تهران و پايان نامه تحصيلي از اين موسسه اسلامي گرديد. پس از كسب تحصيلات عاليه حوزه و دانشگاه، زندگي او در دو كلمه خلاصه ميشود: قلم و قدم،با توجه به شوق و علاقه خاصي كه در خود ميديد، رشته نويسندگي و خلق آثار قلمي را تعقيب نمود و تاكنون لحظه اي قلم را ترك نگفته است. اين رشته را رسما از سال 1340 ه . ش با جرايد معروف آن روز، مانند هفته نامه نداي حق، وظيفه، مجله نور دانش و ... آغاز كرده و نخستين تاليفات خود، «نظري به انجيل و تعليمات مسيحيت» و «همسران رسول خدا (ص) » را در سال 1340 و 1341 نگاشت و در جلسات اسلام شناسي زير نظر دكتر مفتح به چاپ رسيد تا اينكه در سال 1350 ه. ش به عضويت هيات تحريريه نخستين مجله اسلامي حوزه علميه قم، «درسهايي از مكتب اسلام» برگزيده شد و مقالات مختلفي در زمينه هاي اجتماعى و فرهنگي و اخلاقي منتشر ساخت.

محصول اين همكارى، پديد آمدن خمير مايه آثار چاپي متحددي است كه تعداد آنها، هم اكنون به 110 جلد بالغ مي شود.كه برخي از اين آثار به زبانهاي زنده جهان، مانند انگليسى، عربى، فرانسه و اردو و تركي نيز ترجمه و منتشر شده اند. پس از پيروزي انقلاب اسلامى، حدود 12 سال، در دانشكده هاي مختلف كشور، به ويژه دانشگاه

آزاد اسلامى، در مرحله كارشناسي ارشد تدريس داشته و هم اكنون عضو هيات علمي دانشگاه تهران و مدرس دروس معارف اسلامي مي باشد. اخيرا در پي نگارش كتاب «ديداري با مسلمانان جمهوري آذربايجان»، موفق به دريافت درجه «دكترا» از آكادمي علوم آن جمهوري گرديده كه از طريق سفارت ايران به صورت رسمي به ايشان اعطا شده است. او در تعدادي از كنگره هاي بزرگ علمي و ادبي شركت جسته و مقالاتي را ارائه داده است. ازآن ميان كنگره عاشورا، كنگره اوحد الدين مراغه اي و كنگره شيخ شهاب الدين اهري را مي توان نام برد. نويسنده كتاب، بر اين اعتقاد است كه فلسفه وجودي افراد و زكات حيات و بقاي آنان، آثار خير و باقيات صالحاتي است كه ازآنان به يادگار مي ماند، و اگر جامعه بشري چنين انگيزه اي را در خود حس ننمايد، زندگي او بهره روحي و نشاط معنوي نخواهد داشت.

از اين رو، به بركت انقلاب اسلامي و خونهاي گرانبهاي شهيدان، و با همكاري مردم خوب و متدين و فداكار، چند اقدام عملي و قدم خير فرهنگي و عمراني را با فضل الهي به مرحله عمل درآورده است، كه محض تشويق ديگر عزيزان، در اين وجيزه مبادرت به درج آنها مي گردد: 1. احداث دو باب دبيرستان 12 كلاسه به نام دبيرستان امام اميرالمومنين (ع) با همكاري مردم، در سال 1366 ه. ش، در زادگاه خويش، بخشايش كه اكنون با فضل الهي جمعي از فارغ التحصيلان آن به دانشگاه راه يافته اند. 2. احداث يك دستگاه پل بزرگ، به طول صد متر (10 دهنه)، به نام «پل عباسيه» در سال 1370 ه.

ش بر روي رودخانه «اوجان چاي» در زادگاه خويش، با هزينه بالغ بر يكصد ميليون ريال آن روز، كه مسير عبور بخش نو، جانقور، شيخ رجب تا جاده اهر را تامين مي نمايد. 3. احداث و مرمت جاده شوسه 14 كيلومتري در مسير بخشايش به جاده اهر، در سال 1367 كه هم اكنون مورد بهره برداري مي باشد. 4. فراهم آوردن مقدمات جاده كشي 12 كيلومتري راه كردكندى، اشتلق عليا و سفلي و تازه كند، به بخشايش، در محور جاده سراب و اردبيل كه در عبور و مرور مردم آن منطقه تاثير بسزايي دارد. 5. خريد زمين، به مساحت 4000 متر و پي ريزي دبيرستان 8 كلاسه به نام «دبيرستان صديقه طاهره ع» در بخشايش جهت تحصيل دختران، كه هم اكنون از سوي اداره كل نوسازي آموزش و پرورش آذربايجان شرقى، مشغول تكميل آن مي باشند. 6. ايجاد و احداث يك باب مسجد به نام مسجد عباسيه (ع) در آذربايجان غربى، در محوطه نيروي انتظامي پادگان جلديان در حومه نقده، پيش از پيروزي انقلاب اسلامى. 7. اداره انتشارات «نويد اسلام» در قم كه تا كنون حدود 250 عنوان كتاب در عرصه هاي تاريخى، اجتماعى،آموزشي فرهنگى، تربيتي و دروس حوزوى، چاپ و نشر داده است و اخيرا مجهز به چاپخانه اي با همان نام (نويد اسلام) گرديده است. 8. مفروش نمودن حرم مطهر و نوبنياد حضرت رقيه (س) در سوريه، به عنوان روحاني كاروان، از طريق جلب كمكهاي زايران، در سفرهايي كه به آن كشور داشته است. 9. توجه دادن جمعي از مردم شريف جمهوري آذربايجان، به احكام ديني و وظايف الهي و فرايض مذهبى، در

سفرهاي متعددي كه به آن كشور آزاد شده از چنگال كمونيسم داشته است. و چاپ بيش از 15 عنوان كتاب تربيتي و معرفي ائمه اطهار(ع) به زبان كريل نيز داشته ام.

علامي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد علامي

محل تولد : هشترود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1309/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب مقدمات را تا مغني و مطول پيش آقاي انصاري كه مدرس برجسته مقدمات در حوزه تبريز بود خواندم. مغني و مطول را از محضر آقاي شيخ علي اكبر اديب معروف و متخصص فن و لمعتين را از محضر آيت الله آقاي حاج سيد مهدي انگجي فرا گرفتم و مكاسب را از محضر حضرت آيت الله آقاي حاج ميرزا فتاح شهيدي (ره) صاحب كتاب «هدايه الطالب الي اسرار المكاسب» كه مجتهد معروف حوزه علميه تبريز بود و فرائد را محضر حضرت آيت الله مرحوم آقايي حاج ميرزا محمود آقا دوزدوزاني خواندم و آن زمان از اساتيد معروف مطول و مغني بودم جمع كثيري در درس مطولم حاضر مي شدند چون عبارات را صحيح و با دقت مي خواندم الان هم تدريسم در حوزه علميه قم از نظر خوب عبارت خواندن مورد تحسين فضلاي حوزه است و فضلا بارها گفته اند عبارت خواندن شما در مقام تدريس بي نظير است.

كفايتين را از محضر حضرت آيت الله آقاي مرعشي نجفي (ره) استفاده كردم ، منظومه حكمت و اسفار را از محضر حضرت آيت الله علامه طباطبايي (ره) فرا گرفتم دوازده سال حكمت خوانده ام به منظومه حكمت شرح نوشته ام درعلم حكمت خيلي كار كرده ام فضلاي حوزه مي گويند درس حكمت در حوزه شروع كنيد بي ميلي

نيستم اگر توفيق رفيق شد درس حكمت در حوزه شروع كنم انشاء الله در درس خارج فقه حضرت آيت الله العظمي آقاي بروجردي و حضرت آيت الله آقاي حجت كبير پانزده سال شركت و استفاده كامل نموده ام بعد از وفات اين دو بزرگوار باقي دوره درس خارج را از محضر مبارك امام رضوان الله تعالي عليه و آيت الله گلپايگاني و آيت الله داماد تكميل نموده ام بيش از بيست سال درس خارج فقه خوانده ام.

علوي مهر، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين علوي مهر

محل تولد : اهواز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

آقاي حسين علوي مهر در تيرماه سال 1342 در شهرستان اهواز در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد و در سنين كودكي به بوشهر مهاجرت مي كند تحصيلات خود را تا ديپلم در همان شهر گذرانده، سپس با وجود اين كه در سالهاي 61 و 62 در كنكور امتحان داده و پذيرفته مي شود اما ترجيح مي دهد دروس حوزه را بخواند. وي جهت ادامه تحصيل راهي حوزه علميه اصفهان شده و ادبيات عرب را در مدت يك سال و نيم در آن حوزه تمام مي كند. سپس براي ادامه تحصيل به شهر مقدس قم هجرت ميكند. از سال 1363 به ادامه دروس پرداخته و سطوح عاليه را نزد اساتيد بارز آن زمان، از جمله آيات وجداني فخر، اعتمادى، موسوي تهرانى، احمد پايانى، جعفر سبحاني و جوادي آملى به اتمام مي رساند. از سال 1368 در درس خارج آيات عظام مكارم شيرازى، وحيد خراسانى، و ميرزاي تبريزي شركت نموده و در سال 1371 در آزمون ورودي رشته تخصصي تفسير و

علوم قرآن حوزه علميه قم شركت نموده و پذيرفته مي شوند و در سال 76- 75رتبه ممتاز را كسب مي نمايد. و با يك سال مرخصي در سال 1377 سطح چهار را به پايان مي رساند. ايشان دروس تفسير را نزد آيات مكارم شيرازى، جوادي آملى، معرفت،شب زنده دار، خزعلي و محقق داماد و اساتيد ديگر گذرانده است. پس از اتمام دوره در سال 1384 پايان نامه سطح چهار خود را با نام بررسي تفسيري و كلام آيات وحي با نمره عالي دفاع نموده و موفق به اخذ مدرك سطح 4 = دكترا شده است. تاكنون دو كتاب از ايشان با نام روش ها و گرايش هاي تفسيري و تاريخ تفسير و مفسران چاپ شده كه دو كتاب نيز با نام قرآن و دفاع(مبارزه) و بررسي حقيقت و اركان وحي آماده چاپ دارند افزون بر آن بيش از بيست مقاله از ايشان در مجلات كشور منتشر شده است.

علي بابايي، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد علي بابايي

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/8/21

زندگينامه علمي

اينجانب احمد علي بابائي در تاريخ 21/8/1344 در تهران به دنيا آمدم. پس از گذراندن تحصيلات جديد در سال 1361 به عنوان بسيجي به جبهه اعزام شدم. فضاي آنجا مملو از معنويت و از خود گذشتگي و ايثار بود، مرا وارد مرحله جديدي در زندگيم نمود. از اين رو پس از بازگشت از جبهه در شهريور همان سال وارد حوزه علميه حاج ملا محمد جعفر(مجتهدي) شدم و تا سال 1364 دروس مقدمات را فرا گرفتم. روزهاي پنج شنبه و جمعه نيز با چند تن از دوستان در درسهاي

باب حادي عشر و تبصره المتعلمين مرحوم علامه شركت مي كردم. در اين سالها از محضر استاد اخلاق حضرت آيت الله مجتهدي بهره هاي فراواني بردم.

از ابتداي ماه رمضان سال 1364 ش به مدت چهل روز در كنار بارگاه ملكوتي حضرت علي بن موسي الرضا(ع) اقامت گزيدم و از محضر آيت الله ميرزا علي آقا تنكابني(فلسفي) بهره هاي اخلاقي فراواني بردم. همچنين از محضر آيت الله ميرزا جوادآقا تهراني و آيت الله حاج شيخ حسنعلي مرواريد استفاده نمودم.

از ابتداي سال تحصيلي 1364 وارد حوزه علميه قم شدم و از محضر استاد طالقاني در ادبيات و استاد احمد امين شيرازي در فن معاني و بيان و استاد هادوي تهراني در درس" معالم الاصول " بهره جستم. همچنين در بعضي دروس از محضر استاد اديب، مدرس افغاني استفاده بردم. جلدين " اصول فقه" را نزد آيت الله هادوي تهراني و " شرح لمعتين" را در محضر مرحوم آيت الله وجداني فخر آموختم.در اين سالها سعي من بر اين بود كه درسها را بنويسم و به عنوان شرح و توضيح آن كتاب براي چاپ و نشر آماده نمايم.

از سوي ديگر، علاقه به مطالعه و تحقيق در يك موضوع خاص مرا بر آن داشت تا از كتابهاي موجود در كتابخانه شخصي ام فهرست موضوعي مبسوطي تهيه كنم. از آنجا كه قرآن، كتاب آسماني ما مسلمانان، تمام نيازهاي امروز و فرداي بشر را بيان كرده است و خود كتاب بسيار جامعي در موضوعات مختلف است، تفسير قرآن را انتخاب كردم و براي سهولت و سرعت كار از " تفسير نمونه" آغاز كردم. در ميان راه به فكر افتادم تا اين

فهرست را به طور مستقل براي اين تفسير به چاپ برسانم. از اين رو با نويسنده آن آيت الله مكارم شيرازي موضوع را در ميان گذاردم كه با استقبال ايشان روبرو شدم.

اين كتاب زير عنوان" فهرست موضوعي تفسير نمونه" در سال 1367 به چاپ رسيد و تاكنون پانزده بار تجديد چاپ شده است.بهترين دوران زندگي جواني من همان روزهايي بود كه تفسير قرآن را براي تهيه فهرست موضوعات آن مي خواندم. اين توفيقي بود كه يك دوره كامل تفسير قرآن را مطالعه نمايم. همين موضوع سبب شد كه آيات روحبخش قرآن آرامش خاصي به من مي بخشيد.كتاب " رسائل" را نزد آيت الله حاج شيخ مصطفي اعتمادى، كتاب" مكاسب" وجلد اول" كفايه الاصول" را نزد آيت الله حاج شيخ احمد پاياني و جلد دوم" كفايه الاصول" را نزد آيت الله سيد رسول موسوي تهراني خواندم.در نيمه شعبان سال 1369 ش با صبيه استاد معظم آقاي حاج شيخ محمد حسن رئوفي ازدواج نمودم و اكنون چهار فرزند دارم.پس از چاپ " فهرست موضوعي تفسير نمونه" اين انگيزه در من بسيار قوي شد كه درسهايي را كه در آن شركت مي كنم به طور مبسوط نوشته و سپس به عنوان شرح آن كتاب براي چاپ آماده نمايم. از اين رو هنگاميكه در درس " مكاسب" شركت مي كردم، همه مطالب بيان شده توسط استاد را از توضيحات خارج درس تا تطبيق عبارات مي نوشتم. با پيشنهاد يكي از دوستان نوشته هاي " مكاسب محرمه" را در اختيار وي قرار دادم تا براي چاپ آماده نمايد. وي تنها سه جلد از آن را زير عنوان " در كلاس

درس مكاسب" به چاپ رساند. سپس اطلاع يافتم يكي از هم درسي هاي سابق قصد دارد شرح خيارات مكاسب را به چاپ برساند. در محضر استاد پاياني با وي قرار گذاشتيم شرح مكاسب محرمه و بيع را به طور مشترك منتشر سازيم به اين صورت كه نوشته ها از من باشد و او با متن اصلى مطابقت دهد. و آنها را براي چاپ آماده نمايد. متاسفانه او پس از آنكه دفاتر را از من گرفت، مطالب را به سرقت برد و با فروش آن به يكي از ناشران كار را به نام خود و زير عنوان " در محضر شيخ انصارى" چاپ و منتشر نمود و حقوق مرا پرداخت نكرد.از سال 1370 در درس خارج اصول آيت الله مكارم شيرازي شركت كردم و با تجربه اي كه در تهيه " فهرست موضوعي تفسير نمونه" داشتم، به ايشان پيشنهاد كردم"تفسير نمونه" را خلاصه نمايم. اين كار زير نظر ايشان به دست چهل تن از طلاب رشته تخصصي تفسير در حال انجام بود و به من فرمودند شما مسئوليت جمع آوري مطالب را به عهده بگيريد.نوشته ها را تحويل گرفتم ولي بيشتر آنها ناقص بودند و بعضي مجلدات اصلا كار نشده بود و متاسفانه در ميان نوشته ها اغلاط املايي فراواني يافت مي شد. از اين رو به هيچ عنوان قابل استفاده نبود و من پيشنهاد كردم اين كار را از ابتدا خودم انجام دهم. همان روز شروع كردم و سوره حمد و چهل آيه از سوره بقره را خلاصه نمودم.

بدين ترتيب كه آيات قرآن سپس ترجمه و بعد شرح مختصري از آيه را مي آوردم

و از ميان تفاسير، يك تفسير كه نويسنده آن را از ميان اقوال مختلف پذيرفته بود درج مي كردم.سرانجام پس از سه سال كار شبانه روزي اين كتاب زير عنوان" برگزيده تفسير نمونه" به جمع كتب قرآني و تفسير پيوست و بحمدلله از سوي تمام اقشار جامعه مورد استقبال قرار گرفت. اين كتاب شانزدهمين چاپ خود را پشت سر گذاشت. و از آنجا كه در بسياري از كلاسها كه تفسير قرآن جزء مواد درسي آنهاست، به عنوان كتاب و متن درسي انتخاب گرديد، ترجمه اين كتاب به زبانهاي ديگر نيز مورد توجه قرار گرفت.اين كتاب توسط آقاي فائق ولي اوغلي به زبان تركي آذري ترجمه و تا كنون دو جلد از آن چاپ و منتشر شده است. ترجمه انگليسي توسط آقاي مهندس منصور اميني و در پنج جلد چاپ و منتشر شده است.

ترجمه عربي توسط اينجانب با بهره گيري از كتاب" الامثل" كه ترجمه تفسير نمونه است تهيه شده و به زودي در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت.اين رويكرد و استقبال مرا بر آن داشت تا در سال 1380 بار ديگر آن را مورد مداقه و تجديد نظر قرار دادم و روش اعراب گذاري آيات آن را تغيير دادم، همچنين ترجمه آيات را طبق آنچه به عنوان ترجمه قرآن از آيت الله العظمي مكارم منتشر شده اصلاح كردم و نيز در مقدمه تفسير آيات، ترجمه و شرح واژه ها را افزودم و اصلاحات فراواني در متن اصلي نمودم.از سال 1377 در درس خارج فقه آيت الله العظمي تبريزي شركت كردم و تا كنون ده ها كتاب را تصحيح و ويرايش نمودم كه همگي به

چاپ رسيده است.اميدوارم تا زنده ام خداوند اين توفيق را نصيبم گرداند كه به مكتب اهل بيت عصمت و طهارت(ع) خدمت نمايم و شفاعت آن بزرگواران شامل حال من گردد.

علي بن محمد باقر

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حضرت اباالحسن علي ابن امام محمد باقر (ع) در سال 113 هجري قمري جهت امر تبليغ دين مبين اسلام و پاسخگويي به احساسات مذهبي مومنان وارد كاشان شدند و به مدت 3 سال در ميان عاشقان و دلباختگان اهل البيت به ارشاد مردم ولايتمدار پرداختند از ويژگيهاي بارز اين امامزاده لازم التعظيم مي توان به فرزند بلافصل بودن و هچنين نايب الامامين يعني امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) اشاره نمود درخصوص مقام والاي آنحضرت روايتهاي متعددي نقل شده است كه از جمله آن مي توان به حديث حضرت امام صادق (ع) اشاره نمود كه مي فرمايد :هركس برادرم حضرت علي ابن باقر (ع) را در اردهال زيارت كند مانند كسي است كه قبر جدم حسين (ع) را در كربلا زيارت كرده باشد و هچنين حضرت امام رضا (ع) مي فرمايد نعم الموضع الاردهال فلزم و تمسك به ، چه خوب مكاني است اردهال پس به آن التزام و تمسك پيدا كنيد حضرت علي ابن امام محمد باقر (ع) در سال 116 هجري قمري با ياران و اعوانش به جنگ با كفر زمانه مي پردازد و پس از رشادتهاي فراوان سرانجام در 27 جمادي الثاني در دره ازناوه با ياران باوفايش به شهادت رسيد و سر مباركش را از تن جدا نموده و براي حاكم جور وقت در شهر قزون ارسال نمودند و بدن مطهرش را در مشهد اردهال به خاك

سپردند

علي پور، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين علي پور

محل تولد : فردوس

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1331/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب حسين علي پور فرزند علي اكبر در سال 1331 در شهرستان فردوس متولد شدم و در سال 1349 پس از دوران تحصيلات ابتدايي در محل تولد به قصد زيارت بارگاه رضوي (عليه السلام) به مشهد مقدس شرفياب شدم و تحصيلات حوزوي را در جوار ملكوتي حضرت ثامن الحجج عليه السلام آغاز نمودم. در سال 1352 براي تكميل دروس حوزوي به حوزه علميه قم در جوار كريمه اهل بيت (عليهم السلام) آمده و تا سال تحصيلي 1355 سطح را با تلاش شبانه روزي به اتمام رساندم و از سال 1355 تا سال1380 توفيق حضور در درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله وحيد خراساني را داشته ام.

علي محمدي، كريم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

كريم علي محمدي

محل تولد : تبريز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/2/25

زندگينامه علمي

آقاي كريم علي محمدي در سال 1340 در خانواده اي با نشاط ، دوستدار خاندان امامت و نبوت در تبريز ديده به جهان گشود. پس از اتمام تحصيلات ابتدائي در سال 1360 وارد حوزه علميه تبريز شد تا ازمعارف ناب الهي سيراب شود و عطش چندين ساله خود را برطرف سازد غافل از اينكه اين عطش او را به ديار قم كشاند پس از ورود به قم ضمن انس با بارگاه ملكوتي كريم اهل بيت حضرت معصومه به جديت در امر تحصيل حوزوي پرداخت و در سال 1368 به پاي درس خارج بزرگان آن زمان نشست و از محضر اساتيد معزز حضرات آيات جوادي آملي، مكارم شيرازي و خرازي

بهره هاي علمي ، اخلاقي فراوان برد. در كنار تحصيل از تدريس و پژوهش غافل نماند و آثاري از قبيل شرح خطبه دوم حضرت زهرا سلام الله عليها و پيامبر و عكس العمل مردم در برابر آن را به زيور طبع آراست.

علي نقي پور، احمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

احمد علي نقي پور

محل تولد : نجف آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

اين جانب احمد علي نقي پور نجف آبادي فرزند محمد حسين ش ش 465 ت ت 1341 نجف آباد. در سال 1385 وارد حوزه علميه نجف آباد شدم و پس از گذراندن بعضي كتاب هاي مقدماتي در سال 1359 به حوزه علميه قم راه يافتم و دروس سطح را نزد اساتيدي چون حضرت آيت اله ستوده، وجداني فر، نظري ميانجي و... به پايان رساندم و همراه با درس رسمي حوزوي در درس تفسير آيت اله جوادي آملي شركت نمودم و در زمينه فلسفه نيز كتاب هاي بداية الحكمه ونهاية الحكمه را نزد آيت اله گرامي و فياضي خوانده و سپس در درس شرح منظومه حضرت آيت اله انصاري شيرازي وارد شدم و تا پايان آن نزد ايشان شرح اسفار را نيز شاگردي كردم.

پس گذارندن دوره سطح به درس خارج حضرات آيات منتظرى، وحيد، تبريزي و فاضل وارد شدم و از آنان استفاده كردم در كنار درس هاي حوزه به خاطر عشق و علاقه اي كه به نويسندگي و ادبيات فارسي داشتم دوره هايي در حوزه از طرف دفتر تبليغات و غيره گذاشته مي شد شركت مي كردم و تا حدودي اصول و روش نوسيدگي را آموختم و همواره از هنگام شروع درس

خارج به تحقيق در مسائل قرآنى و علوم قرآني پرداختم.

عليانسب، ضياءالدين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد ضياءالدين عليانسب

محل تولد : آذربايجان شرقي

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1345/1/1

زندگينامه علمي

آقاي سيدضياءالدين عليانسب در سال 1345 در خانواده اي پاك، با صفا، مخلص و متعهد در سراب ديده به جهان گشود. پس از پايان موفقيت آميز تحصيلات متوسطه، به خاطر شوق وافر و تشويق خانواده در سال 1362 وارد حوزه علميه تبريز شد. پس از مدتي تحصيل در آنجا به حوزه علميه تهران رفت و در نهايت در حوزه علميه قم سكني گزيد و در سال 1373 به حلقه درس خارج راه يافت. وي در مدت تحصيل در حوزه علميه از آسمان پرفيض و بركت حوزه علميه از ستارگاني همچون مرحوم آيت الله معرفت، مرحوم آيت الله فاضل لنكراني، آيت الله سبحاني استاد احمد عابدي كسب فيض علمي و اخلاقي نمود و پس از مدتي تحصيل در قم به زادگاه خويش برگشت و در آن دياربه تدريس دانشگاهها پرداخت تا مصداق حديث زيباي «زكات العلم نشرها» گردد.و هيچ وقت از امر پژوهش هم غافل نماند و در اين راستا آثاري به چاپ رسانده است كه كتابهاي «صحابه در قرآن» و «جريان شناسي انجمن حجتيه» از جمله اين آثار است.

عليزاده، غلامحسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

غلامحسين عليزاده

محل تولد : بابل

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد

زندگينامه علمي

اينجانب غلامحسين عليزاده فرزند حجّت بعد از اتمام دوره راهنمايي در سال 1355 وارد حوزه بابل مدرسه خاتم الانبياء مشغول به درس شدم و بعد از اتمام ادبيّات عرب و منطق و معالم و قسمتي از كتاب مختصر المعاني در سال 1358 وارد حوزه علميّه قم مدرسه المهدي زير نظر آيه

الله العظمي گلپايگاني (قده) به مدت سه سال مشغول به درس بودم بعد از اتمام دو جلد لمعه و اصول فقه در درس رسائل حضرت آيت الله اعتمادي شركت و در فقه مكاسب حضرت آيت الله بني فضل و كفايه را از محضر آيت الله فاضل و علوي گرگاني استفاده كردم و درس شرح منظومه از محضر حضرت آيت الله گرامي و فلسفه جلد اول اسفار را از محضر حضرت آيت الله جوادي آملي و شرح اشارات را از حضرت علّامه حسن زاده آملي استفاده كردم . در درس خارج از اساتيد معظم حوزه همچون حضرت آيت الله العظمي وحيد خراساني در دوره اصول و در درس خارج فقه در بحث طهاره حضرت آيت الله العظمي تبريزي و همچنين حدود و قصاص و شهادت را از معظم له بهره مند شدم در رجال از محضر حضرت آيت الله زنجاني استفاده كردم.

در بخشي از الفاظ اصول (خارج) از محضر حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني بهره مند شدم . در دوره تخصصي تفسير زير نظر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي شركت كردم و بعد از اتمام و ارائه پايان نامه ، مشغول تحقيق در حوره تفسير هستم. در ضمن تحصيل و تحقيق همكاري با مؤسسه ولي عصر و مركز دائره المعارف اسلامي و جامعه الزهراء و دانشگاه آزاد اسلامي براي تحقيق و تدريس داشتم و مقالاتي براي كنگره تمدن دانشگاه علّامه طباطبائي و طرحي براي كنگره اخلاق و عرفان حضرت امام (ره) ارسال نمودم

عمادالدين

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ع. تكيه گاه كيش و آيين) ابوالمظفر شاهپور (شاهپور- شهود) (امام) از علماى شافعى و از نويسندگان (ف. 471 ه.ق.).

اوراست: تفسيرى به نام «تاج التراجم».

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

عمادزاده ي اصفهاني، حسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1369 -1284 ش)،مورخ، مدرس و نويسنده. در اصفهان به دنيا آمد. از همان طفوليت با علم و علما آشنا شد و در حوزه ى اصفهان به كسب علم و تلمذ از علماى بزگوار آن روز، چون آيات عظام سيدعلى نجف آبادى، شيخ محمود مفيد، ميرزا على شيرازى، شيخ محمد حكيم خراسانى، سيد صدرالدين كوهپايه اى و حاج ميرزا رضا كلباسى پرداخته و به كسب اجازات روايتى از علماى بزرگ آن زمان همچون آيات عظام آقا سيد ابوالحسن اصفهانى، سيد محمد حجت كوه كمرى، شيخ محمدرضا مظفر، سيد يونس اردبيلى و نيز شيخ آقا بزرگ تهرانى و شخصيتهاى علمى ديگر نايل آمد. عمادزاده به تدريس در محيطهاى آموزشى و دانشگاه رغبت فراوان نشان مى داد او از ابتداى تحصيلات خود علاقه فراوانى به تأليف و تحقيق و نشر فرهنگ و معارف اسلامى و خدمت به اهل بيت (ع) داشت و همواره به دنبال هدف خويش بود. ثمر و حاصل تلاش وى بيش از صد و بيست تأليف درباره ى موضوعات مختلف است. از آن جمله: ترجمه و تفسير قرآن كريم؛ «صحيفه ى كامله ى سجاديه، زبور آل محمد»؛ «تاريخ انبياء از آدم تا خاتم»؛ «زندگانى حضرت رسول (ص) پيشواى اسلام»؛ «تاريخ مفصل اسلام»؛ «معراج»؛ «زندگانى على بن ابى طالب (ع)»؛ «فاطمه الزاهراء (ع)»؛ «شرح خطبه ى غدير»؛ «شرح زندگانى هر يك از حجج معصومين (ع)» يا «مجموعه ى زندگانى چهارده معصوم (ع)»؛ «زندگانى حضرت مجتبى (ع)»؛ «زندگانى حضرت خامس آل عبا ابى عبدالله سيدالشهداء (ع)»؛ «تاريخ عاشورا، عاشورا چه روزيست»؛ «زندگانى حضرت ابوالفضل، قمر بنى هاشم (ع)»؛ «زندگانى حضرت على اكبر و على اصغر »؛ «زندگانى زينب كبرى»، ترجمه؛ «تاريخ جغرافيايى

مكه»؛ «تاريخ جغرافيايى كربلا»؛ «بستان الادب»؛ «جهان اسلام، اسلام در جهان»؛ «مكتب اسلام»؛ «زندگانى على بن موسى الرضا (ع)»؛ «منتقم حقيقى، مهدى قائم صاحب العصر و الزمان (عج)»؛ مقالات متعدد در روزنامه ها و مجلات.[1]

مؤلف، محقق.

تولد: 1284 (8 ذى الحجه 1325 ق.)؛ اصفهان.

درگذشت: 12 فروردين 1369، تهران.

حسين عمادزاده ى اصفهانى، فرزند حجت الاسلام احمد عمادالواعظين، در حوزه ى اصفهان از علماى آن روز چون آيات عظام سيد على نجف آبادى، محمود مفيد، على واعظ شيرازى، محمد حكيم خراسانى، سيد صدرالدين كوهپايه اى، محمدرضا كلباسى كسب فيض كرد. وى داراى اجازه ى روايتى از علماى آن زمان همچون آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى، شيخ آقا بزرگ تهرانى، سيد محمد بهجت كوه كمره اى، محمدرضا مظفر، سيد يونس اردبيلى بود.

حسين عمادزاده ى اصفهانى داراى آثار بسيارى است كه برخى از آنها به شرح زير است: بستان الاداب (براى سال پنجم و ششم متوسط، 1309)؛ جهان اسلام و اسلام در جهان، ترجمه و تفسير قرآن كريم؛ تاريخ انبياء از آدم تا خاتم (1334)؛ تاريخ مفصل اسلام (جلد اول، 1337)؛ شرح خطبه ى غدير؛ زندگانى حضرت رسول (ص) پيشواى اسلام (1328)؛ تاريخ عاشورا، عاشورا چه روزى است (زندگانى حضرت سيدالشهداء، 1321)؛ زندگانى حضرت ابوالفضل العباس (ع)؛ قمر بنى هاشم (1321)؛ زندگانى حضرت على اكبر و على اصغر (1356 ق.)؛ زندگانى زينب كبرى (شيخ جعفر نقدى، ترجمه، 1323)؛ زندگانى حضرت خامس آل عبا ابى عبدالله- سيدالشهداء (1374 ق.)؛ زندگى حضرت سجاد (1338)؛ زندگانى على بن ابى طالب (1331)؛ زندگانى حضرت مجتبى (1337)؛ زندگانى حضرت على بن موسى الرضا (1335)؛ رجال اسلام (شامل شرح حال قريب بيست هزار نفر از رجال علمى و ادبى اسلام)؛ تاريخ جغرافيايى كربلا (1326)؛ راهنماى حاج، تاريخ جغرافيايى مكه (1327)؛ صحيفه ى كامله ى سجاديه

زبور آل محمد (1334)؛ فاطمةالزهراء (1336)؛ مجموعه ى زندگانى چهارده معصوم (دو جلد، 1331 -1330) دوره هاى مجله ى «خرد».

وى علاوه بر تحقيق و تأليف و نيز تدريس در دانشگاه مقالاتى نيز براى روزنامه ها و مجله ها مى نوشت.

وى در سال 1315 در تهران ساكن شد و در پنجم ماه رمضان (دوازدهم فروردين سال 1369) درگذشت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] كتابنامه ى نخستين دهه ى انقلاب (252)، كيهان فرهنگى (س 7، ش 3، ص 50)، مؤلفين كتب چاپى (831 -829 / 2).

عمادي چاچكامي، كمال الدين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد كمال الدين عمادي چاچكامي

محل تولد : ساري

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

سال 1340 در روستاي چايكام از توابع شهرستان ساري متولد شدم دوران ابتدايي در روستاي خود و روستاهاي همجوار طي كردم، براي ادامه تحصيل به ساري هجرت كردم بعد از اخذ ديپلم در سال 1361 وارد دانشكده تربيت معلم در رشته زبان شدم. بعد از مدت 5 ماه به دليل علاقه شديد از آن انصراف داده به حوزه علميه اماميه ساري نزد آيت الله صدوقي مشغول به تحصيل شدم. سال دوم تحصيلي 1362 به قم هجرت نمودم تا سال 1370 مقدمات و سطح را به پايان رساندم از سال 1370 به درس خارج راه يافتم در اين مقطع از افاضات آيات عظام صالحي مازندراني و جوادي آملي و ديگر اساتيد بهره بردم به مدت ده سال از خرمن پرفيض اساتيد خارج استفاده كردم در اين مدت تحقيقات مهم فقهي زير نظر استادم انجام دادم كه مورد عنايت استادم قرار گرفت.در رشته فلسفه ابتدا بداية الحكمة را نزد آيت الله ممدوحي كرمانشاهي خواندم. سپس منظومه منطق و

حكمت را نزد آيت الله طاهري مازندراني خوانده و در پايان در درس اسفار حكيم عالي قدر جوادي آملي شركت نمودم كه بيش از 2 سال موفق به ادامه آن نشدم.

درس عرفان را با اشاره حكيم متاله عارف بزرگ حسن زاده آملي آغاز نمودم با آنكه مقدمات را نخوانده بودم به تشخيص استاد در درس مصباح الانس ايشان شركت نمودم كه به مدت دو سال فيض برده ام. سپس به دليل بيماري استاد به امر ايشان نوار درس فصوص را پيگيري نمودم.از ابتداي ورود به حوزه مقدس قم علاقه به تحقيق و نوشن داشتم. لذا در موضوعات گوناگون تحقيقاتي انجام داده ام كه برخي از آنها چاپ و برخي به صورت مقاله در همايش هاي علمي ارائه گرديده است كه ليست تفصيلي آن در ص 8 ارائه گرديده است.به دليل شركت فعال در درس خارج حضرت استاد آيت الله صالحي مازندراني و تاليف مقالات علمي متعدد زير نظر آن استاد به دريافت گواهي اجتهاد در سال 1374 نائل شده ام.اكنون بيشتر اوقات سرگرم تحقيقات قرآني و فقهي و كلامي هستم در ضمن تحصيل به تدريس دانشگاهي و همچنين علوم حوزوي پرداختم. كتاب بدايه الحكمه براي جمعي از طلاب دو دوره تدريس نمودم و همچنين كتاب اصول الفقه و مكاسب محرمه شيخ انصاري براي برخي از طلاب تدريس كرده ام.

عمراني خوارزمي، ابوالحسن علي

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 560 ق)، مفسر، عالم، اديب، لغوى و شاعر معتزلى. ملقب به حجه الافاضل و فخرالمشايخ و، به آورده ى «هديه العارفين»، معروف به ابن عراق و از خاندان بزرگى در سرخس بود. ادب را نزد محمود بن عمر زمخشرى فراگرفت و از نزديكترين شاگردان و اصحاب وى شد. عمرانى از عمر ترجمانى و

حسن بن سليمان خجندى و قاضى عبدالواحد باقرحى حديث آموخت. او اشتياق كامل به كسب علم داشت. در اواخر عمر آنچنان سرآمد شد كه علماى بزرگ به محضرش مى آمدند و دانش خود را بر او قرائت مى كردند و حل مشكلات خويش را از او مى خواستند. از وى اشعار زيبايى به جاى مانده است. از آثارش: «تفسير القرآن» يا «شماريخ الدرر فى التفسير الآى و السور»؛ «الاشقاق اسماء»؛ «المواضع و البلدان»، كه به نوشته ى «كشف الظنون» اين دو كتاب يكى است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (150 / 5)، روضات الجنات (243 -242 / 5)، ريحانه (206 -205 / 4)، كشف الظنون (446 ،102)، لغت نامه (ذيل/ على و ابوالحسن)، معجم الادباء (65 -61 / 15)، معجم المؤلفين (215 / 7)، الوافى بالوفيات (95 -94 / 22)، هديه العارفين (698 / 1).

عنبري نيشابوري، ابوزكريا يحيي

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 344 ق)، محدث، مفسر، فقيه، لغوى و اديب. اهل نيشابور بود از ابوعبدالله محمد بن ابراهيم بوشنجى و محمد بن عمرو قشمرد و حسين بن محمد قبانى و ابراهيم بن ابى طالب و ابن خزيمه و بسيارى ديگر حديث شنيد. ابوبكر بن عبدش/ عبدوس مفسر و ابوعلى حسين بن على حافظ و ابوحسين حجاجى و حاكم و ابن منده و ديگران از وى حديث شنيدند. ابوعلى حافظ قدرت حافظه وى و وسعت آن را ستوده و حاكم گويد كه ابوزكريا متجاوز از ده سال گوشه گيرى كرد، او مى گفت: عالم برگزيننده بايد كه به بهترين حالت خويش بازگشت نمايد، پاكيزه و حلال بخورد. علم را وسيله اى براى مال اندوزى قرار ندهد و علم برايش زيبايى آورد. مال خود را فضل الهى محسوب كند و سپاسگزار خداوندگار خويش باشد.

در «معجم الادباء» سال وفات وى 444 ق ذكر شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :سير النبلاء (534 -533 / 15)، شذرات الذهب (369 / 2)، العبر (69 / 2)، معجم الادباء (34 / 20)، النجوم الزاهره (358 / 3).

عوفي، نورالدين، سديدالدين محمد

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 630 ق)، شاعر و تذكره نويس. از اعقاب عبدالرحمان بن عوف از صحابه ى رسول بود. ولادتش در بخارا بود و تحصيلات وى در همان شهر صورت گرفت و آن گاه به سفر پرداخت و بسيارى از بلاد ماوراءالنهر و خراسان و سيستان را ديد. در بخارا خدمت امام برهان الاسلام تاج الدين عمر بن مسعود از ائمه آل برهان و امام ركن الدين مسعود بن محمد امام زاده تحصيل كرد. وى مدتى در قندهار در دربار قلج طمغاج خان ابراهيم راه داشت و به خدمت پسرش قلج ارسلان خاقان نصره الدين عثمان بن ابراهيم بود و مدتى سمت صاحب ديوانى و انشاء آن شاهزاده را داشت. تا اواخر قدرت سلطان محمد خوارزمشاه وى در خراسان و ماوراءالنهر بسر مى برد و به جمع آورى اطلاعات ذى قيمت خود كه در كتابهاى خويش ثبت كرده است، مشغول بود و در اوان حمله ى مغول به بلاد سند رفت و خدمت ناصرالدين قباجه از مماليك غوريه را اختيار كرد. بعد از شكست ناصرالدين قباجه به خدمت شمس الدين التتمش درآمد و به هندوستان رفت و بعد از اين تاريخ از زندگانى وى اطلاعى در دست نيست. از آثار مشهور او: «لباب الالباب»، قديم ترين كتاب در احوال و اشعار شعراى ايرانى؛ «جوامع الحكايات و لوامع الروايات»، شامل مطالب تاريخى مهم، كه در 630 ق به پايان رسيده است.[1]

(منسوب به عوف) سديدالدين محمد بن محمد بخارى، نويسنده و دانشمند معروف

ايرانى در اواخر قر. 6 و اوايل قر. 7 (بين 572 ه.ق./ 1176 م.- 635 ه.ق/ 3 -1232 م.). وى از اعقاب عبدالرحمن بن عوص صحابى معروف است. جد عوفى امام ابوطاهر يحيى بن طاهر ابن عثمان از علماى حديث و معرف انساب عرب بود و خال او شرف الزمان مجدالدين محمد بن ضياءالدين عدنان سرخكتى دانشمند و مؤلف تاريخ ملوك تركستان (خاقانيان) است. عوفى در نيمه دوم قر. 6 در بخارا به دنيا آمد و تحصيلات خويش را در همان شهر به انجام رسانيد. پس از آن مدتها در بلاد ماوراءالنهر و سيستان و خراسان به سير و سياحت و ديدار فضلا پرداخت و تا سقوط خوارزمشاهيان در خراسان به سر مى برد و گاه به وعظ و تذكير اشتغال مى ورزيد. مدتى هم صاحب ديوان قلج ارسلان خاقان نصرةالدين عثمان بن ابراهيم بود. مقارن حمله مغول عوفى به سند گريخت و به خدمت ملك ناصرالدين قباجه از مماليك غورى درآمد، و كتاب لباب الالباب (ه.م.) را به نام عين الملك وزير اين پادشاه تأليف كرد و سپس تأليف جوامع الحكايات (ه.م.) را به نام ناصرالدين قباجه آغاز نمود. ناصرالدين در سال 625 ه.ق. از شمس الدين التتمش شكست خورد و خود را به رود سند انداخت و غرق شد. جميع خدم و حشم وى به التتمش پيوستند، از آن جمله عوفى بود كه به خدمت وزير التتمش ابوسعد جنيدى مخصوص گرديد و جوامع الحكايات را كه نخست مى خوست به نام ناصرالدين قباجه تأليف كند- به نام اين وزير به رشته تحرير درآورد. عوفى «فرج بعد از شدت» (ه.م.) تأليف تنوخى را هم از عربى به فارسى ترجمه كرده است.

برگرفته از

كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد پنجم)

منابع زندگينامه :[1] تاريخ ادبيات در ايران (1030 -1026 / 2)، تاريخ تذكره هاى فارسى (80 -77 / 2)،تاريخ نظم و نثر (98 -97)، دايره المعارف فارسى (1785 / 2)، الذريعه (1001 ،775 / 9 ،50 / 5 ،45 / 4)، ريحانه (219 / 4)، سبك شناسى (38 -36 / 3)، فرهنگ سخنوران (660)، لباب الالباب (ترجمه مصنف/ يب- كه)، لغت نامه (ذيل/ عوفى)، مجله ى دانشكده ى مشهد (س 3، ص 93 -89)، مجمع الفصحا (1168 / 3)، مؤلفين كتب چاپى (777 -776 / 5).

عياشي سمرقندي، ابوالنضر محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 320 ق)، مفسر، محدث، اديب و فقيه امامى. وى اهل سمرقند از فقهاى بزرگ فرقه ى اثنى عشرى در زمان كلينى مى باشد كه در ابتدا مذهب عامه داشت و احاديث آنا را استماع مى كرد ولى بعد به مذهب شيعه گرويد. او از شاگردان شيخ كلينى بود. او از على بن حسن بن على بن فضال و عبدالله بن محمد خالد طيالسى و جماعتى از شيوخ كوفه و بغداد حديث شنيد. شيخ كشى صاحب «رجال» از شاگردان عياشى است. از ديگر شاگردان عياشى پسرش جعفر بن محمد است كه خود از مشايخ ابومفضل شيبانى است. شاگرد ديگر او حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندى است كه راوى جميع مصنفات عياشى است. گفته اند كه وى محدثى مورد اعتماد و يگانه ى زمان خويش بود و از نظر علمى و ادبى و انديشه و ذكاوت در مشرق نظير نداشت. او مجلسى براى خواص و مجلسى براى عامه مردم برپا مى كرد. خانه اش همانند مسجد،مملو از افرادى چون قارى و كاتب و نيز محدثين و علما بود كه در آن عده اى به تأليف و مقابله و

گروهى به استسناخ و گروهى نيز به تعليقه و حاشيه نويسى مشغول بودند. در طب و نجوم و رويا تبحر داشت و در زمينه ى ابواب فقهى و متجاوز از دويست كتاب تأليف كرد كه در نواحى خراسان به اشتهار كامل رسيد. در فهرست ابن النديم صد و پنجاه و هفت جلد از آثار او ذكر شده است. از آثار وى: «تفسير على بن ابراهيم» است؛ «التوحيد الصفه»؛ «الصلاه»؛ «الزكوه»؛ «الصوم»؛ «المناسك»؛ «العالم و المتعلم»؛ «الطب»؛ «التجاره و الكسب»؛ «الضقاء و آداب الحكم»؛ «الملاهى»؛ «الجزيه و الخراج»؛ «الطاعه»؛ «حقوق الاخوان»؛ «محاسن الاخلاق»؛ «دلائل الائمه»؛ «الملاحم»؛ «القول بين القولين»؛ «فضائل القرآن»؛ «الانبياء الائمه»؛ «النجوم»؛ «الرؤيا»؛ «معاريض الشعر».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (316 / 7)، اعيان الشيعه (56 / 10)، الذريعه (77 / 24 ،195 / 21 ،125 / 20 ،209 ،140 / 17 ،207 ،139 ،133 ،60 / 15 ،44 / 12 ،307 / 11 ،239 / 8 ،42 / 7 ،105 / 5،295 / 4 ،348 / 3 ،356 / 2)، رجال الطوسى (497)، رجال النجاشى (250 -247 / 2)، روضات الجنات (123 -121 / 6)، ريحانه (221 -220 / 4)، سفينه البحار (301 / 2)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 306 -305 / 4)، فوائد الرضويه (642)، الفهرست ابن نديم، ترجمه (263 -361)، الفهرست للطوسى (371 ،320 -317 ،309 ،120)، الكنى و الالقاب (491 -490 / 2)، لغت نامه (ذيل/ ابوالنضر)، معجم المؤلفين (20 / 12)، هديه الاحباب (205 -204)، هديه العارفين (33 -32 / 2).

عيسي زاده، ولي الله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ولي الله عيسي زاده

محل تولد : آمل

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1345/1/1

زندگينامه علمي

در سال

1352 ه . ش وارد دبستان دولتي روستاي رزكه از توابع بخش مركزي شهرستان آمل شدم، و تا پايان دوره ابتدايي كه مدرسان و معلمان سپاه دانش مربي ما بودند در همان مدرسه اشتغال به تحصيل داشته و از امتيازات بالايي برخوردار بودم.دوره راهنمايي را همزمان با مبارزات انقلابي مردم آمل در اين شهر آغاز كردم و سال سوم راهنمايي را در مدرسه معتمدي (شهيد سقاعليزاده) با موفقيت به پايان رساندم.

دوره متوسطه را در دبيرستان امام خميني(ره) آمل شروع كردم كه با درگيري منافقان در اين شهر همزمان بود، سپس در سال 1364 با اخذ مدرك ديپلم در رشته اقتصاد راهي جبهه شدم و در سال 1365 وارد حوزه علميه مسجد هاشمي آمل شدم.آن گاه در سال 1366 وارد حوزه علميه مقدسه قم شدم و همزمان با تحصيل در حوزه وارد موسسه امام خميني(ره) شده و دوره عمومي آن را در سال 1378 به پايان رسانده و مدت 2 سال براي خدمت به طلاب و آشناياني با اهل سنت به حوزه علميه منتظريه گنبد كاووسي مهاجرت كردم و در اين مدت ضمن مديريت و تدريس در فعاليت هاي فرهنگي و علمي منطقه فعال بودم و در دانشگاه آزاد شهرستان آزاد شهر تدريس مي كردم.سپس در سال 1381 به قم مهاجرت كردم و در موسسه اسراء كه تحت اشراف حضرت آيت الله جوادي آملي است به تحقيق مشغول شدم و در ضمن فعاليت هاي علمي در موسسه به تاليف كتاب و مقاله و تدوين پايان نامه مشغول شدم كه همچنان به فضل الهي ادامه دارد.در ضمن در تمامي اين مدت (از زماني كه ملبس به لباس مقدس روحانيت شدم 1370) تا

به حال در سه مقطع تبليغي رمضان، محرم و صفر به اين امر مهم مشغول هستم. از سال 1375 نيز در خدمت گذاري خدمت زائران محترم حرمين شريفين و عتبات عاليات فعال هستم.

غروي علياري، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عالم علوم دينى.

تولد: 12 رمضان 1319 ق.

درگذشت: 1 ارديبهشت 1367، تبريز.

آيت الله العظمى على غروى عليارى تبريزى، فرزند آيت الله ميرزا محسن از شاگردان آخوند خراسانى و صاحب رساله هاى متعدد اصولى و فقهى بود. ايشان پس از پشت سر نهادن دوران كودكى و فراگيرى خواندن و نوشتن، به تحصيل علوم دينى روى آورد و نزد جدش آيت الله شيخ محمدحسن به فراگيرى مقدمات و ادبيات و سطوح فقه و اصول و عقايد و كلام پرداخت. پس از تكميل سطوح عاليه، در بيست و دو سالگى عازم حوزه ى علميه ى نجف اشرف شد و در مدرسه بخارايى سكونت ورزيد و ساليان بسيار در محضر آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى، آقا ضياءالدين عراقى، ميرزاى نايينى، شيخ اسدالله زنجانى، آقا سيد ابراهيم اصطهباناتى، سيد محمد حجت، سيد ابوتراب خوانسارى، حاج ميرزا على ايروانى، شيخ ابوالحسن مشكينى، ميرزا احمد آشتيانى و جمال السالكين آقا سيد على قاضى به تحصيل فنون، اخلاق، فقه، اصول، كلام، رجال، عرفان، حكمت و فلسفه تا سال 1350 ق. پرداخت. وى در جوانى به دريافت اجازات متعدد روايى و اجتهادى از اساتيد معظمش نايل آمد. ايشان در سال 1350 ق. به درخواست جدش آيت الله شيخ محمد حسن عليارى به تبريز بازگشت و به تحقيق، تدريس، تأليف، اقامه ى جماعت و پرورش شاگردان اشتغال ورزيد.

از آيت الله العظمى غرويى عليارى تبريزى نوشتارهاى فراوانى به جاى مانده است كه عبارتند از: چهارده جلد تقريرات درس فقه آيت الله العظمى آقا ضياءالدين

عراقى در منجزات مريض (چاپ شده)، رهن، وصيت، وقف، رضاع، نكاح، صلح، خيارات، اجاره، قضاء، شروط، مسقطات خيار، غضب، زكات؛ دو جلد تقريرات درس فقه آيت الله العظمى ميرزاى نايينى در صلات، بيع، خيارات؛ دو جلد تقريرات درس فقه آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى در طهارت و صلات؛ دو جلد تقريرات درس آيت الله سيد محمد حجت كوه كمره اى در صلات و بيع؛ تقريرات درس فقه آيت الله ميرزا على ايروانى؛ دو جلد تقريرات درس فقه آيت الله شيخ اسدالله زنجانى در خلل صلاة و منجزات مريض؛ توضيح المسائل؛ شرتح عروة الوثقى (از طهارت تا وصيت) در پنج جلد؛ شرح استدلالى ملحقات عروةالوثقى؛ ده جلد رساله هاى فقهى در صلح، عدم شرطيت رجوع در مسافر؛ محاذاةالرجل و المرأة فى الصلاة، جواز نقل الميت بعد الدفن، ربا، نماز جمعه، منجسية المتنجس، لباس مشكوك، حرمان زوجه از عقار، الفروع السنية، فروع تقليد؛ شرح وسيلة النجاة (سه جلد)؛ كتاب الطهارة؛ كتاب الصوم؛ كتاب الحج؛ مناسك حج (دو جلد)؛ شرح تبصرد المتعلمين؛ شرح مبسوط مكاسب؛ علل الشرايع و الاحكام؛ شرح فوائد الاصول؛ شرح كفاية الاصول؛ رساله در ترتب رساله در وضع؛ رساله در ملازمه حكم عقل و شرع؛ قاعده من ملك (و قواعد ديگر)؛ هفت جلد كتاب تقريرات درس اصول آيات عظام: ميرزاى نائينى (مباحث الفاظ)، آقا ضياءالدين عراقى (دوره كامل و قاعده لاضرر)، سيد ابوالحسن اصفهانى، سيد محمد حجت كوه كمره اى (مباحث عقيله و تعادل و تراجيح)؛ شيخ اسدالله زنجانى ميرزا على ايروانى (اجتماع امر و نهى)؛ اصول عقايد؛ رسالة فى الرجعة؛ تفسير قرآن (دوازده جلد)؛ مفردات قرآن؛ شرح دعاى صباح؛ شرح دعاى كميل؛ شرح دعاى سمات؛ شرح دعاى افتتاح؛ شرح دعاى ابوحمزه ثمالى؛ شرح

دعاى زيارت جامعه كبيره؛ حل مشكلات الاخبار؛ شرح اربعين حديث؛ شرح احاديث پيامبر اكرم (ص)؛ شرح احاديث اميرالمومنين در نهج البلاغه؛ منهاج الرشاد؛ المواعظ؛ النهجة فى احوال الحجة (ع)؛ الكواكب الحسينية؛ تقريرات درس آيت الله سيد ابوتراب خوانسارى؛ حاشيه بر رجال وحيد بهبهانى.

آيت الله العظمى غروى عليارى تبريزى در تاريخ دوشنبه اول ارديبهشت 1367(13 ذيحجة 1417 ق.) در نود و هشت سالگى بدرود حيات گفت و پيكرش پس از تشييع در تبريز، به قم انتقال داده شد و پس از تشييع مجدد و نماز حضرت آيت الله بهجت بر آن، در صحن حضرت فاطمه معصومه (س) (بقعه آيت الله داماد) به خاك سپرده شد.

على بن العلامه الحجه الميرزا محسن بن العلامه الكبرى الحاج ميرزا محمد حسن بن العلامه الكبرى الحاج ميرزا محمد حسن بن العلامه الكبير آيه الله العظمى الحاج ملا على عليارى صاحب كتاب مستطاب (بهجه المقال فى تنقيح الرجال) الغروى العلى يارى از علماء اعلام و مؤلفين كرام معاصر شهرستان تبريز است. وى در صبح جمعه 12 ماه مبارك رمضان سال 1319 قمرى هجرى در تبريز متولد شده و پس از فراغت از مبادى علوم در خدمت جد امجدش مرحوم آيه الله ميرزا محمد حسن سطوح را خوانده و بعد از تكميل آن مهاجرت به نجف اشرف نموده و از محاضر آيات عظام چون زعيم الشيعه آيه الله العظمى اصفهانى و مرحوم آيه الله نائينى و آيه الله آقا ضياءالدين عراقى و آيه الله آقا شيخ اسدالله رشتى و آيه الله آقا شيخ اسدالله رشتى و آيه الله آقا سيد ابوتراب خونسارى و آيه الله ميرزا ابوالحسن مشگينى و آيه الله حاج ميرزا على آقا ايروانى و آيه

الله اصطهباناتى استفاده كامل نموده و دروس عقلى را از محضر آيه الله حاج ميرزا احمد آشتيانى فراگرفته و از آنان به دريافت اجازات اجتهادى و روايتى نائل شده آنگاه به تبريز مراجعت و تا حال حاضر به انجام وظائف دينى از اقامه جماعت و غيره اشتغال دارند.

داراى تأليفات ارزنده عديده اى مى باشند كه بشرح آنها مى پردازم:

1- دوره اصول و نصف تقرير بحث آيه الله محقق عراقى

2- دوره اصول آيه الله ميرزا حسين نائينى

3- اغلب ابواب فقه از تقريرات آيه الله عراقى

4- تقريرات ابحاث آيه الله العظمى اصفهانى

5- تقريرات ابحاث آيه الله العظمى حجت كوه كمرى

6- تقريرات ابحاث آيه الله ايروانى (قده)

7- تقريرات ابحاث آيه الله مشگينى (قده)

8- شرح دعاء سمات 9- شرح دعاء صباح 10- شرح اربعين حديث 11- اصول دين مبسوط فارسى 12- رسائل متفرقه در اصول و فقه 13- رساله در ملازمت 14- رساله در جريان استصحاب در اعدام ازليه 15- رساله در غيبه 16- رساله در خلل، تقرير بحث آيه الله محقق زنجانى 17- رساله در بعض فروع عروه الوثقى 18- رساله در مواكب الحسينيه 19- رساله در رضاع 20- رساله در منجزات مريض 21- رساله در قاعده من ملك و در قواعد ديگر 22- رساله در قاعده لا ضرر 23- رساله در نجاسه متنجس 24- رساله اى در لباس مشكوك و چندين رسائل ديگر.

از باقيات الصالحات ديگر معظم له فرزند ارجمند ايشان جناب حجه الاسلام آقا شيخ محمد جواد غروى على يارى است كه اكنون از علماء و دانشمندان مقيم تهران است. وى در نجف متولد شده و پس از خواندن مقدمات و سطوح و استفاده از محاضر آيات عظام خوئى و

حكيم و ديگران به مشهد رضوى مسافرت و چندين سال اقامت و از محضر آيه الله العظمى ميلانى مدظله استفاده نموده آنگاه به قم منتقل و چند سالى از ابحاث و محاضر آيات عظام نجفى مرعشى و شريعتمدارى و گلپايگانى استفاده نموده و دو سالى بنابر دعوت عده اى از مؤمنين به تهران عزيمت و رحل اقامت افكنده و در مسجد امام زاده زيد بازار و مسجد ديگر به اقامه جماعت و انجام وظائف دينى اشتغال دارند. آن جناب ترجمه مفصلى از اسره و خاندان عليارى مرقوم داشته اند ولى چون در كتب رجالى ديگر مانند علماء معاصر و غيره مذكور بود از ذكر آن خوددارى نمودم.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

غروي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد غروي

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1329/1/1

زندگينامه علمي

سيد محمد غروي در سال 1329 در تهران در خانواده اي از سلسلة جليله سادات و اهل علم به دنيا آمد، اجداد او همه از اهل علم و فضل بوده اند، و پدر او آيت الله سيد محمد رضا غروي از علماي تهران و وكيل مورد اعتماد حضرت امام(ره) و ديگر مراجع بزرگ تقليد بود و هم اكنون در تهران امام جماعت مي باشد و به تدريس و رتق و فتق امور مردم مي پردازند. غروي تحصيلات حوزوي خود را در تهران در مدرسة حاج ملا محمد جعفر كه به مدرسة آقاي مجتهدي معروف است در سال 1341 آغاز كرد او پس از طي دروس مقدمات، دروس سطح را آغاز كرد و تا اواخر رسائل و مكاسب را در تهران خواند و سپس در سال 1348 به قم عزيمت نمود در قم

نيز دروس سطح عالي را پشت سر گذاشت، و به درس خارج استادان برجستة حوزة علميه قم راه يافت، او سالها در درس خارج استادان بزرگ بطور فعّال شركت مي جست و هم اكنون خود از اساتيد و محققان برجستة حوزه بشمار مي رود. غروي در دوران تحصيل خود به محضر عالمان و فرهيختگان بسياري راه يافت، او در تهران دروس مقدماتي از قبيل صرف و نحو و منطق و معاني بيان و بديع را از اساتيدي چون حضرات حجج اسلام و المسلمين و آيات: حاج شيخ محمدرضا ناصري (امام جمعه فعلي شهركرد)، حاج شيخ محسن حبيبي، و حاج آقا موسوي تهراني و حاج آقاي طبرستاني، و اخوان حاج سيد حسن مصطفوي وحاج سيد حسين مصطفوي آموخت، و معالم و شرح لمعه را خدمت حضرات آيات: حاج ميرزا علي سعيديان و حاج شيخ ابوالقاسم تنكابني و حاج سيد هاشم حسيني تهراني، و دروس رسائل و مكاسب را عمدتا خدمت حضرات آيات: حاج شيخ حسين كني و حاج آقا مرتضي تهراني، و حاج آقا تقي قمي، فرا گرفت، با ورود به حوزة علميه قم در سال 48 باقيمانده رسائل را نزد مرحوم آيت الله حرم پناهي(ره)، و خيارات مكاسب را نزد آيت الله العظمي فاضل لنكراني آموخت، و پس از آن در درس كفايه آيت الله العظمي فاضل لنكراني و آيت الله سلطاني و آيت الله سبحاني شركت كرد.

با اتمام دوره سطح به درس خارج فقه و اصول آيات عظام حاج سيدمحمدرضا گلپايگاني(ره)، حاج شيخ مرتضي تهراني، حاج شيخ كاظم تبريزي، حاج شيخ محمد شاه آبادي و حاج سيد محمد روحاني، و حاج شيخ حسين وحيد خراساني،

و حاج شيخ جواد تبريزي رفت و سالها (حدود سي سال) از محضر آنان بهره مند گرديد.او در بخش علوم عقلي، شرح منظومه را نزد حضرات آيات: انصاري شيرازي و محمدي گيلاني، شرح اشارات را نزد آيت الله حسن زاده آملي و نهاية الحكمه و فلسفتنا و نقد فلسفة غرب را نزد آيت الله مصباح و شرح تجريد را نزد آيت الله حاج سيد حسين قاضي طباطبايي و اسفار را نزد ح_ضرات آيات: جوادي آملي و شاه آبادي آموخت. ضمناً دو دوره عرفان (تمهيد و شرح الفصوص) و تفسير را از آيت الله جوادي آملي آموخت،و چند سالي نيز از تفسير موضوعي و درس اخلاق آيت الله مصباح استفاده نمود. ايشان در خلال چند سالي كه در تهران بود (1348 _ 1341) ضمن استفاده از اساتيد مختلف مقدمات و سطوح، به تدريس صرف و نحو و منطق در سطوح مختلف مشغول بود و پس از هجرت به قم در كنار استفاده از دروس اساتيد برجسته همواره به تدريس سطح و سطح عالي اصول ، فقه، فلسفه و تفسير اشتغال داشته است و هم اكنون نيز داراي تدريس خارج فقه مي باشد، ضمن آنكه چندين سال در مؤسسه امام خميني(ره) و مركز تخصصي كلام و تفسير تدريس مي نمود، و هم اكنون در مؤسسه امام خميني(ره) داراي تدريس است.

ايشان در سال 54 ضمن ادامه درس و تدريس در حوزه در اوّلين دوره آموزشي مؤسسه در راه حق شركت جست و برخي از دروس تفسير و فلسفة و ديگر دروسي كه در حوزه ارائه نمي شد، در آنجا گذراند، و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در سالهاي 58 و

59 و 60 مدتهاي زيادي را در شمال و خرمشهر و آبادان و بوشهر به تبليغ و تدريس معارف در مراكز علمي و نظامي سپري كرد و در خرمشهر و آبادان و بوشهر به عنوان نمايندگي ولي فقيه فعاليّت مي نمود و پس از آن نيز دو بار ديگر به مناطق جنگي غرب كشور و جنوب كشور براي تبليغ عزيمت نمود و از آن زمان تا كنون در قم بطور متمركز مشغول تحقيق و تدريس مي باشد. در سال 1361 كه به امر حضرت امام خميني(ره) مبني بر لزوم بازنگري در علوم انساني دفتر همكاري حوزه و دانشگاه تأسيس شد (كه امروزه با ارتقائي كه يافته تبديل به پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گرديده است) و در كنار همه كارهاي علمي حوزوي با گروه روانشناسي آن مركز همكاري داشته و دارد كه حاصل آن جزواتي است كه در آن زمينه تهيه شده و همچنين تدوين دو جلد كتاب مكتبهاي روانشناسي و نقد آن كه تمامي نقدهاي آن كه بيشترين قسمت كتاب را تشكيل مي دهد از ايشان است و ارائه مشاوره و نظارت جدي علمي بر حدود ده (10) اثر ارزشمند در زمينة روانشناسي، جامعه شناسي، تفسير و... از قبيل دو جلد روانشناسي سلامت انسان از ديدگاه اسلام، روانشناسي اجتماعي، روانشناسي رشد (دو جلد) مكاتب تفسيري و كتاب نابرابري و ستم جنسي از ديدگاه اسلام و فمينيسم، روانشناسي تبليغ تبليغ، روانشناسي باورهاي ديني، خانواده از ديدگاه اسلام با رويكردي روانشناختي و... همچنين نامبرده در مجموعه محققان مؤسسه اسراء در گروه تفسير جايگاه خاصي دارد و عضو عالي آن مجموعه تلقي مي شود و تا كنون بازنگري محتوايي حدود بيست (20) جلد

اثر تفسيري حضرت آيت الله جوادي (اعم از تفسير تربيتي تسنيم و دو جلد توحيد در قرآن و يك جلد وحي و نبوت و يك جلد تفسير انسان به انسان) را عهده دار بوده است و نظرات ايشان مورد توجه حضرات استاد قرار گرفته و هم اكنون نيز ادامه دارد. لازم به ذكر است ايشان پس از بازگشايي دانشگاهها از سال 60 تا 79 يك روز در هفته وقت خود را به تدريس در دانشگاههاي تهران، شهيد بهشتي و... اختصاص داد و در آن مراكز علمي دروس تخصصي اسلامي از قبيل فقه، اصول، فلسفه، كلام و ديگر معارف اسلامي و انساني را ارائه مي نمود. در خلال سالهاي اخير اضافه به تدريس و تحقيق و تأليف و نظارت و مشاوره دادن به كارهاي علمي، استاد راهنما يا مشاور و يا داور دهها رساله كارشناسي ارشد و سطح 3 و 4 بود، ضمن آنكه مقالاتي در مجله نور علم، حوزه و دانشگاه و معرفت و يا مصاحبه هاي علمي در مجلات حوزوي ارائه نموده است، و اكنون نيز در خلال كارهاي علمي و تدريس مديريت گروه روانشناسي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و مؤسسه امام خميني(ره) را بعهده دارد. از مسؤوليتهاي ايشان عضويت در دو دوره شوراي عالي سياستگزاري حوزه علميه و عضويت در جامعه مدرسين، عضويت در شوراي مدارك علمي حوزه علميه، و عضو هيأت علمي در گروه تفسير پژوهشگاه انديشه و فرهنگ مي باشد.

غزنوي، ناصرالدين تاج الشريعه، ابوعلي عالي

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 582 / 581 ق)، فقيه و مفسر حنفى. وى در حلب ساكن بود. از آثارش: «تقشير التفسير»، در دو جلد؛ «مشارع الشارع» يا «مشارع الشرائع»، در فروع فقه حنفى،اين كتاب به

عمر نسفى نيز منسوب است كه در صورت صحت، شرحش به غزنوى مربوط است؛ «المنابع» در شرح «الشمارع»؛ شرح «مقدمه فى النحو» ابن بابشاد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (15 / 4)، كشف الظنون (1804 ،1687 ،466)، معجم المؤلفين (53 -52 / 5)،هديه العارفين (435 / 1).

غفاري ساروي، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين غفاري ساروي

محل تولد : سارى

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب حسين ساروي فرزند حسين در سال 1333 در ساري متولد شدم. درسال 1348به دليل علاقه فراواني كه دروس حوزوي داشتم وارد حوزه علميه شدم و در آنجا به تحصيل و تحقيق پرداختم ولي كار تحقيقات را به طور جد از سال 1366 آغاز و تاكنون ادامه دارد. هم اكنون ننيز در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي مشغول مي باشم و در رشته تفسير قرآن همچنان مشغول فعاليت هستم.

غفوري، حبيب الله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حبيب الله غفوري بارجيني

محل تولد : ميبد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب حبيب الله غفوري بارجيني فرزند محمد علي به شماره شناسنامه 487 و متولد سال 1341 دوران تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در روستاي بارجين و فيروز آباد ميبد به انجام رساندم و از مهرماه 1356 ش در مدرسه قديري قم كه شعبه شماره 2 مدرسه كرمانيها محسوب مي شد شروع به تحصيل علوم ديني نمودم در حاليكه نوجواني بيش نبودم دروس حوزه را به همراه جريانات انقلاب اسلامي و دفاع مقدس گذراندم كه شرح آن مفصل است تا سال 71 به درس و بحث در حوزه علميه قم مشغول بودم كه در ضمن آن آموزش نظامي ، زبانهاي عربي و انگليسي و دوره دبيرستان را نيز به انجام رساندم. از سال 71 تاكنون توفيق داشته ام مراكز متعدد و مهم علمي را تاسيس و اداره نمواه ام كه بحمدالله ثمره آن دهها طلبه فاضل و توانمند است.

در اين مدت كتب حوزوي را تا سائل و مكاسب تدريس نموده ام

و دروس اعتقادات و اخلاق دانشگاه را نيز بارها تدريس كرده ام و زبان انگليسي دبيرستان را نيز در اين دوره تدريس نموده ام. با توجه به اصرار رهبر معظم انقلاب مبني بر ضرورت تحول در نظام آموزشي حوزه هاي علميه كشور نمظام آموزشي خاص حوزه ها بر اساس ديدگاهها و نظرات مقام معظم رهبري را با همكاري جمعي از دوستان فاضل و دلسوز طراحي و در مدرسه علميه علوي قم اجرا نموديم كه بحمدالله ثمره آن تربيت دهها نفر طلبه فاضل و پژوهشگر شده است كه اميد آينده حوزه علميه قم مي باشند.عليرغم عنايت الهي در داشتن قلمي روان كه اساتيد معظم همواره مشوق اينجانب بوده اند به علت اشتغال زياد در امور مديريتي و اجرايي متاسفانه تاكنون نتوانسته ام از آن بهره مطلوبي ببرم و حاصل كارهاي پژوهشي متفرقه اينجانب تعدادي مقاله ، جزوه و 2 كتاب در دست تاليف است كه به صورت نيمه كاره مانده است.

غلام جمشيدي، محمدصادق

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد صادق غلام جمشيدي

محل تولد : دماوند

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمد صادق غلام جمشيدي در سال 1340 درخانواده اي متدين، دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ديده به جهان گشودم. تحصيلات ابتدائي، راهنمائي و متوسطه را در زادگاهم شهرستان دماوند با موفقيت سپري كردم. پس از آن به خاطر عشق فراوان به ذي طلبگي، تحصيل علوم ديني وارد حوزه علميه تهران و مدرسه آيت الله مجتهدي شدم. در محضر اساتيد تهران، مخصوصاً آيت الله مجتهدي بهره هاي علمي و اخلاقي فراوان بردم، شوق زيارت آستان ملكوتي بي بي دو عالم حضرت

فاطمه معصومه سلام الله از يك سو و كسب تحصيلات بالاتر از سوي ديگر مرا به قم كشاند.

البته ذكر اين نكته لازم است كه سال ورودم به حوزه علميه سال 54 بود سالي كه استبداد رژيم شاهنشاهي بيداد مي كرد، حوزه هاي علميه در فشار و اختناق شديد از سوي حكومت بودند اما تنها چيزي كه مرا به اين سمت كشاند شوق فراوان به دروس ديني بود. مدتي كه در قم بودم از محضر بزرگان حوزه علميه قم آيت الله وحيد خراساني، ميزراي تبريزي و فاضل لنكراني بهره هاي فراوان بردم. و هم اكنون در تهران مشغول به پژوهش و تدريس در دانشگاههاي مختلف تهران هستم كه حاصل اين زحمات پرورش دانشجويان فراواني مي باشد.

فارسيجاني، پرويز

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

پرويز فارسيجاني

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

آقاي پرويز فارسيجاني در سال 1343 در خانواده اي دوستدار خاندان پاك عصمت و طهارت در تهران ديده به جهان گشود، شوق فراوان او به تحصيل علوم ديني سبب گرديد تا در سال 1360 وارد حوزه علميه گردد. در روزهاي نخستين ورود به حوزه با جديت تمام به تحصيل پرداخت و از آسمان آستان حوزه علميه ستاره ها چيد. در درس اخلاق مرحوم آيت الله مجتهدي تهراني حاضر گرديد. شرح تجريد را نزد آيت الله مكارم شيرازي آموخت، از محضر آيت الله صالحي مازندراني به تحصيل رسائل و مكاسب پرداخت.

در كنار درس، تدريس را نيز فراموش نكرد و در حوزه علميه آيت الله مجتهدي تهراني، دانشگاه آزاد تهران و دانشگاه علوم قرآني تهران دروس مختلفي را تدريس كرد. وي هيچ وقت از امر پژوهش

نيز غافل نبوده است و كتابهايي نيز به چاپ رسانده كه برخي از آنها عبارتند از: ميزان حكمت، نگين هستي

فاضل استرآبادي، محمد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد بن على بن ابراهيم معروف به فاضل استرآبادى استاد علماء كربلا صاحب منهج المقال (رجال كبير) و رجال صغير كه وحيد بهبهانى تعليقاتى بر آن نوشته و معروف است كه در رجال كتابى بهتر از آن نوشته نشده و هم از تصنيفات اوست شرح آيات الاحكام و حاشيه تهذيب و رسائل مفيده ديگر وفات آن بزرگوار در سيزدهم ذى قعده 1028 ق در مكه معظمه واقع و در قبرستان معلى نزديك قبر حضرت خديجه كبرى مدفون گرديد و در نخبه ماده تاريخش را چنين گفته.

والاسترآبادى فاضل سنى

له الرجال فوئه رضى

و اين بزرگوار از افرادى است كه به فيض تشرف و زيارت حضرت ولى عصر روحى له الفداء رسيده چنانكه مجلسى ره در سيزدهم بحار نقل نموده از جماعتى از آن بزرگوار كه فرمود شبى در مسجدالحرام طواف مى كردم بر دور خانه كعبه كه جوان خوشروئى را ديدم كه مشغول به طواف بوده چون به من رسيد دسته گل سرخى به من عطا كرد و اين در غير فصل گل بود پس من از او گرفتم و بوئيدم و پرسيدم كه اى سيد من اين گل از كجاست. فرمود از خرابات اين بفرمود و پنهان شد و ديگر او را نديدم سمعانى در انساب گفته خرابات جزيره اى در مغرب است در درياى محيط كه از آنست جزيره خضراء.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

فاضل بخشايش، جواد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

جواد فاضل بخشايش

محل تولد : بستان آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1345/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب جواد فاضل بخشايش در سال 1345 در شهر بخشايش از توابع شهرستان بستان آباد واقع در آذربايجان شرقي در يك خانواده روحاني

ديده به جهان گشودم تا مقطع سيكل در زادگاه خودم تحصيل كردم پس از اتمام سيكل در سال 1363 وارد حوزه علميه مدرسه طالبيه تبريز شدم و مقدمات ادبيات عرب و مقداري از فقه و اصول را در آن جا فراگرفتم. سپس در سال 1367 وارد حوزه علميه قم شدم و به تحصيل فقه و اصول و فراگيري كلام و فلسفه و عرفان از اساتيد بزرگواري همچون مرحوم آية الله پاياني قدس سره، حاج آقا اعتمادي، حاج آقا موسوي تهراني و استاد اسحاق نيا حفظهم الله تعالي مشغول بوده و هستم.

الان بيشتر فعاليتم آموختن فلسفه و عرفان و تحقيق در نهج البلاغه و تفسير مي باشد. در هر هفته يك روز مدت 8 سال است كه مشغول تدريس تفسير قرآن براي جوانان هستم. در طول اين مدت با دفتر تبليغات و موسسه علمي فرهنگي دارالحديث در تحقيق موضوعات و آثار مختلف اسلامي همكاري داشته و دارم.

فاضل هندي، بهاءالدين محمد

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1137 / 1135 -1062 ق)، عالم امامى، فقيه، محدث و مفسر. معروف به بها و تاج الفقها و فاضل اصفهانى. گاهى به جهت تأليف كتاب «كشف اللثام» به او كاشف اللثام گفته اند. با اين كه اصفهانى است، اما چون در اوايل زندگانى با پدرش، ملا تاج الدين حسن، به هندوستان رفت و مدتى در آنجا اقامت كرد، بعد از مراجعت به اصفهان به فاضل هندى مشهور شد. در دوازده سالگى از فراگيرى علوم عقلى فارغ شد. او از شاگردان ملا محمدباقر مجلسى است. وى به واسطه ى پدرش، ملا تاجا، از ملا حسنعلى بن ملا عبدالله از مشايخ علامه ى مجلسى است، روايت حديث كرد. شيخ احمد حلى و محمدعلى كشميرى

از شاگران او هستند كه از وى داراى اجازه بودند. به هنگام فتنه ى افغان در اصفهان درگذشت و در تخت پولاد دفن شد. بعدها حاج ملا محمد نايينى در كنارش به خاك سپرده شد و قبور اين دو تن به فاضلان مشهور گشت. از آثار وى: «تفسير قرآن»؛ «تلخيص الشفا»، در حكمت كه ملخص «شفا»ى ابن سينا است؛ «كشف اللثام و الابهام عن قواعد الاحكام»، در فقه، كه شرح «قواعد» علامه حلى و از مهمترين تأليفات فاضل هندى است كه صاحب «جواهر» و صاحب «رياض» به آن اعتماد بسيار داشتند و از مدارك كتب ايشان است؛«المناهج السويه النبويه»، در شرح «روضه البهيه»؛ «مناسك الحج»؛ «كليد بهشت»، به فارسى، در اصول دين؛ «النجاه»؛ «احاله النظر»، در قضاء و قدر؛ «التمحيص» يا «ملخص التلخيص»، خلاصه اى از «تلخيص المفتاح» خطيب قزوينى دمشقى،در علم بلاغت؛ «چهار آئينه»، به فارسى، در اثبات امور چهارگانه كه آن را به نام شاه سلطان حسين صفوى تأليف كرده است؛ «جوابات المسائل الفقهيه»، كه بيشتر آن در عبادات است؛ حاشيه بر «شرح المواقف» سيد شريف جرجانى؛ حاشيه بر شرح «الهدايه الاثيريه» ميبدى؛ شرح؛ العقائد النفسيه»؛ «رساله فى الاحتياطات اللازمه العمل»، كه شاگردش شيخ عبدالحسين بن عبدالرحمان بغدادى آن را از املائات او نوشته است؛ «اللالى العبقريه فى شرح العينيه الحميريه»؛«الخور البريعه فى اصول الشريعه» و شرح آن؛ «الزبده»، در اصول دين.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (138 / 9)، ايضاح المكنون (596 ،564 ،366 / 2 ،583 ،440 ،309 / 1)، تذكره القبور (457 -456)، الذريعه (57 / 24 ،361 ،345 ،272 ،204 / 22 ،260 -259 ،132 ،57 -56 / 18

،233 / 17 ،361/ 15 ،370 / 13 ،168 ،35 -34/ 11 ،257 / 10 ،277 -276 / 7 ،139 ،137 / 6 ،311 ،229 / 5 ،431 ،423 ،296 ،265 / 4 ،280 / 1)،روضات الجنات (112 -106 / 7)، ريحانه (285 -284 / 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 577 -575 / 12)، فوائد الرضويه (482 -477)، الكنى و الالقاب (11 / 3)، لغت نامه (ذيل/ فاضل هندى)، معجم المؤلفين (212 / 9)، هديه العارفين (318 / 2).

فاطمي ابهري، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد فاطمي ابهري

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1358 با معدل بالايي اخذ ديپلم كردم و در چندين مركز آموزشي پذيرفته شدم. در نهايت در رشته دكتراي دامپزشكي دانشگاه تهران مشغول شدم ولي بعد از حدود دو سال جذابيت علوم حوزوي مرا بر آن داشت كه دانشگاه را به طلب حوزه ترك كرده و دروس حوزه را با جديت دنبال كردم. دروس سطح و ادبيات عرب را در مدرسه امام خميني (ره) با موفقيت در عرض سه سال به پايان رساندم وسپس دروس خارج فقه و اصول را مشغول شدم، از اساتيد بسيار والا مقامي چون استادى، محفوظى، محقق داماد، وجداني فخر و اعتمادي در سطح استفاده بسيار بردم و در درس خارج از آيت الله وحيد و آيت الله تبريزي بهره هاي وافري بردم. تدريس در دانشگاه را در سال 1375 در دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد تهران مركزي آغاز كردم و در سال 1376 نيزدروس حوزوي را تدريس كردم و تا كنون مشغول به تدريس تفسير قرآن كريم بر مبناي الميزان و

مكاسب و اصول شيخ انصاري مي باشم. بيش از 11 سال در زمينه قرآن پژوهش خوبي داشتم و چهار سال در دوره تخصصي تفسير قرآن كريم شركت داشتم.

فتال نيشابوري، ابوعلي، ابوجعفر محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س ششم ق)، فقيه، حافظ، مفسر، محدث و واعظ. معروف به فتال و فارسى و ابن الفارسى. نام و نسب او را گاهى به جهت انتساب به پدرش، محمد بن حسن، و گاهى به مناسبت جدش، محمد بن على، و گاهى به ملاحظه ى جد عالى اش، محمد بن احمد، ذكر كرده اند. او از مشايخ ابن شهرآشوب است. فتال از شيخ طوسى و به واسطه ى پدرش از سيد مرتضى حديث روايت كرده است. با زمخشرى صاحب «كشاف» از علماى عامه و ابوالفتوح رازى و فضل بن حسن طبرسى از مفسران خاصه معاصر و هم طبقه بود. در فقه و حديث استادى توانا بود. دانش و زهد و پارسايى را با هم داشت. سخنرانى با منطق رسا و كوبنده بود و واعظى كه با سخن و عمل پند مى داد. گويش زيباى او باعث شد كه به او فتال يا بلبل گويند. ابن داوود در كتاب «رجال» گويد كه: فتال عقيده شناسى جليل القدر و فقيهى دانشمند و زاهدى پارسا بود، كه عاقبت به دست عبدالرزاق ملقب به شهاب الاسلام، رئيس نيشابور به جرم شيعه بودند شهيد شد. از آثارش: «روضه الواعظين و بصيره المتعظين»؛ «التنوير فى معانى التفسير». ابن شهرآشوب راوى هر دو مى باشد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (305 / 11 ،470 -469 ،297 -296 / 4)، رجال ابن داود (قسم 295 / 1)، روضات الجحنات (243 -234 / 6)، ريحانه (294 -291 / 4)، شهيدان راه فضيلت (79 -78)، طبقات

اعلام الشيعه (قرن 275 / 6)، فوائد الرضويه (469)، فهرست منتجب الدين (191 ،166)، الكنى و الالقاب (13 -12 / 3)، لغت نامه (ذيل/ ابوعلى، فتال)، معجم المؤلفين (200 / 9).

فتحي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي فتحي

محل تولد : زنجان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1352/12/2

زندگينامه علمي

سال (1365-1359) دوره ابتدايي را در زادگاه خود، روستاي قلابرسفلي از توابع زنجان، روستايي با قدمت بيش از هزار سال گذراندم به علت محروميت روستا، يك سال سال سوم ابتدايي معلم نداشتيم لذا در زمستان همان سال، به مكتب خانه رفتم و در مدت 2 يا سه هفته روخواني قرآن را ياد گرفته و موفق به ختم قرآن شدم و يك هفته هم به كلاس «تنبيه الغافلين» رفتم بعد استاد گفت شما ديگر لازم نيست به كلاس بياييد.

سال (68-1365) روستاي ما، مدرسه راهنمايي نداشت. من با 4 نفر ديگر به روستاي ديگر (نيكه كند ضيائي) در حدود 20 كيلومتر روستاي خود رفتيم و آن چهارنفر بعد از مدتي فرار كردند و تنها من ماندم و در اين مرحله نفر اول يا دوم مدرسه شبانه روزي بودم.

با اصرار و رايزنيهاي جدي يكي از دوستان دوره راهنمايي كه يكسال قبل از من به قم آمده بود، جناب برادر ارجمند جناب حجة الاسلام عبدالله بهرامي عليرغم ميل باطني، به حوزه علميه قم آمدم، با آن كه براي اولين بار بود كه قم و فضاي حوزه و مدارس علميه را ميديدم، مدرسه شهيدين را كه با شرايط خاصي، گزينش مي كرد، براي تحصيل انتخاب كردم. مقدمات و سطح را درمدرسه شهيدن(ره) پايه ششم مدرسه معصوميه با حفظ خوابگاه و موقعيت در شهيدين در اين مرحله نيز

به لطف الهي نفر اول يا دوم در برخي از پايه ها از نظر معدل بودم.

همزمان دوره ي دبيرستان را به صورت متفرقه گذراندم. در سطح دو و سه حوزه را نيز به توفيق الهي جزو ممتازين شدم. (در ليست ممتازان شناسايي شده مركز خدمات) توفيق شركت در دوره ي عالي فقه و اصول تخصصي با اشراف و نظارت، مدرسه ي شهيدين(ره) كه مباحث به طور تفصيلي نوشته مي شد و در محضر استاد ارائه مي گرديد؛ اصول: استاد ارجمند حاج آقاي علي عندليب از اساتيد ياد شده دروس فقه آيةالله شبيري زنجاني نيز به مدت يك سال و نيم شركت داشته ام و اخيراً نيز در درس اصول حاج آقاي لاريجاني شركت مي كنم.

كارشناسي: رشته معارف اسلامي و علوم قرآني؛ نفر ممتاز گرديده، توفيق تدريس همزمان با تحصيل در سطح كارشناسي تدريس دروس چون حلقات شهيد صدر، دراية و علم الحديث، علوم قرآن و... در جامعةالزهرا و مركز جهاني علوم اسلامي و در سطح كارشناسي ارشد، تدريس متون عربي (كهن و معاصر)؛ اصول و روش ترجمه قرآن، فن ترجمه، زبان قرآن، علوم قرآن و... در جامعةالزهرا و دانشكده علوم قرآني و...

كارشناسي ارشد: نفر اول گروه با معدل 86/18، موضوع پايان نامه: معيارشناسي ارتباط الفبايي آيات قرآن كريم، كه با عنوان مباني و معيارهاي تفسير قرآن به قرآن درموسسه امام خميني با تكميل و اصلاحات براي چاپ پذيرفته شده است. از جمله اساتيد اين دوره ها، آية الله معرفت (ره)، حاج آقاي محمود رجبي، حاج آقاي يوسفي غروي، دكتر نجارزادگان دكتر رفيعي، دكتر جباري، حاج آقاي حسن عرفان، دكتر شمالي و...

(ج) دكتري 87 – 86: همزمان با نگارش پايان نامه به توفيق الهي در آزمون

دكتراي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، رشته علوم قرآن و حديث پذيرفته شدم. و در حال حاضر مشغول ترم دوم و از محضر اساتيدي چون دكتر معيدي روشن، حاج آقاي رجبي، حاج آقاي احمد واعظي، حاج آقاي بابائي و جاج آقاي مهدوي راد، استفاده مي كنيم. خدا عاقبت ما را به خير گرداند.

فتوني عاملي نباطي اصفهاني، ابوالحسن علي

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 1070- ح 1139 ق)، فقيه، اصولى، مفسر و شاعر. معروف به شريف، چون مادرش خواهر ميرمحمد صالح خاتون آبادى بود. پدرانش همگى از علما بودند. وى در محله ى درب امام اصفهان به دنيا آمد. بدين دليل به او امامى نيز مى گفتند. در نجف ساكن بود. او شاگرد علامه مجلسى ثانى و از ايشان و از علماى ديگرى از جمله احمد بن محمد بن يوسف بحرينى و قاسم بن محمد كاظمى و محمد حسين بن حسن ميسى و صفى الدين بن فخرالدين طريحى و عبدالواحد بن محمد بن احمد بورانى و محمد صالح خاتون آبادى و محمود ميبدى صاحب اجازه بود. فرزندش، ملا ابوطالب فتونى، و محمد بن على بن حيدر عاملى و احمد بن اسماعيل جزائرى از شاگردان وى بودند و از او اجازه داشتند. عبدالله ابن كرم الله حويزاوى و نصرالله شهيد حائرى نيز از جانب وى به دريافت اجازه نائل شدند. فتونى جد مادرى شيخ باقر، پدر صاحب «جواهر»، است. از آثار وى: شرح «الكفايه» سبزوارى؛ «شرح الصحيفه»؛ «شريعه الشيعه و دلائل الشريعه»؛ «الفوائد الغرويه و الدرر النجفيه»، در اصول دين و اصول فقه؛ «مرآه الانوار و مشكاه الاسرار فى تفسير القرآن» يا «مشكاه الانوار فى تفسير القرآن»؛ «الرساله الرضاعيه»؛ «الانساب»؛ رساله در «حقيقه مذهب الاماميه»؛ «نصايح الملوك و آداب السلوك»، در شرح «عهدنامه مالك

اشتر»؛ «ضياء العالمين»، در امامت؛ «تنزيه القميين»؛ «معراج الكمال»؛ «الكشكول»؛ «ديوان» شعر، در مراثى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (487 ،48 / 2)، اعيان الشيعه (343 -342 / 7)، تلامذه العلامه المجلسى (13 -12)، خاتمه مستدرك الوسائل (56 -54 / 2)، الذريعه (171 / 24 ،233 -232 ،53 / 21 ،265 -264 / 20 ،70 / 18 ،354 -353 / 16 ،124 / 15 ،187 ،36 -35 / 14 ،346 / 13 ،189 -188 / 11 ،50 -49 / 7 ،457 / 4 ،372 -371 / 2 ،249 ،227 -226 ،208،199 ،182 / 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 175 -174 / 12)، معجم المؤلفين (205 -204 / 7)، هديه العارفين (766 / 1).

فخر رازي، فخرالدين ابوعبدالله، ابوالمعالي، ابوالفضل محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 606 -544 ق)، مفسر، واعظ، مصنف، حكيم، اصولى و عالم اشعرى شافعى. مشهور به امام رازى و فخر رازى و امام فخرالدين، معروف به امام المشككين و موصوف به شيخ الاسلام و ابن خطيب و ابن خطيب رى. اصل وى از طبرستان بود و در رى به دنيا آمد. وى شاگرد پدرش، ضياءالدين عمر، در كلام بود و سلسله ى استادانش را،از طريق پدر، به اشعرى مى رساند. در مرند در مدرسه اى كه قاضى مرند، پدر، پدر محيى الدين بنا كرده بود، فقه و حكمت آموخت. وى در علوم عقلى و نقلى، تاريخ، كلام، فقه، اصول، تفسير، حكمت، علوم ادبى و فنون رياضى يگانه ى عصر خود بود دانشمندان بسيارى از شهرهاى دور حاضر حوزه ى درس او مى شدند، و حتى در موقع سوارى نيز دهها تن از فقهاى شاگردانش به جهت استفاده علمى در ركابش مى رفتند. فخر رازى به دليل ژرف بينى در اقوال حكماى يونان

و تعمق در جرح و تعديل آنها شك و شبهه در مطالب عقلى و دينى وارد مى كرد و به گفته ى ابن حجر گاه شبهات سختى وارد مى آورد كه خود از حل آن در مى ماند. وى به خوارزم رفت و به جهت مذاكرات دينى كه با علماى آنجا نمود محكوم به اخراج از آن سرزمين شد،پس به ماورالنهر رفت و باز به همان دليل تبعيد شد. وى به رى موطن خود بازگشت و از آن جا به خراسان رفت و مورد عنايت سلطان محمدخوارزمشاه قرار گرفت. سرانجام در هرات ساكن شد و شيخ الاسلام آنجا گشت و به دو زبان عربى و فارسى وعظ گفت. او در هرات درگذشت و در دامنه ى كوه مزداخان نزديك هرات دفن شد. از آثار وى: «تفسير الكبير» يا «مفاتيح الغيب»، تفسير قرآن در هشت مجلد؛«تفسير الفاتحه»؛ «اسرار التنزيل و انوار التأويل»؛ «اساس التقديس» يا «تأسيس التقديس»، در علم كلام؛ «تهذيب الدلائل و عيون المسائل»؛ «لباب الاشارات»؛ «لوامع البينات فى شرح اسماء الله و الصفات»؛ «محصل افكار المتقدمين و المتأخرين من العلماء و الحكماء و المتكلمين»؛ «المحصول»؛ شرح «قانون» ابن سينا، در طب؛ شرح «نهج البلاغه»؛ «نهايه الايجاز فى درايه الاعجاز»، در علم بيان؛ «كتاب الهندسه»؛ دائره المعارف «جامع العلوم» يا «حدائق الانوار فى حقائق الاسرار» يا «ستينى»، به فارسى در پيرامون شصت علم كه در 574 ق به نام علاءالدين تكش خوارزمشاه تأليف كرده است؛ رساله در «اصول عقايد»، به فارسى، در هشت باب در توحيد و نبوت و معاد و امامت و اصول فقه؛ «رساله ى روحيه»، به فارسى، در جواب تعزيت نامه اى كه پادشاه وقت در مرگ پسر فخررازى نوشته بود؛ رساله «الاختيارات العلائيه» يا

«الاحكام العلائيه فى الاعلام السماويه»، به فارسى، در اختيارات نجومى، كه به نام سلطان علاءالدين محمد خوارزمشاه در دو مقاله نوشته است؛ «شعر»، به عربى و فارسى.[1]

رازى، ابوعبداللَّه محمد بن عمر بن حسين بن حسن بن على طبرستانى رازى مشهور به امام فخر فقيه شافعى و دانشمند علوم معقول و منقول معروف به ابن الخطيب و فخر رازى (و. رى 543 يا 544- ف. هرات 606 ه.ق). وى در عصر خوارزمشاهيان مى زيست و جاه و منزلت و نفوذ كلام او در نزد سلطان محمد خوارزمشاه بسيار بود. و بين او و بهاءالدين پدر جلال الدين مولوى اختلاف ايجاد شد. وى در علم كلام و معقولات سرآمد عصر بود، و در فنون مختلف تأليفات مهم دارد. فخر رازى در غالب اصول مسلم فلسفى شك كرده و بر فلاسفه ى مقدم ايراداتى وارد آورده و حكيمانى نظير نصيرالدين طوسى و قطب الدين رازى و ميرداماد و صدرالدين شيرازى مدتها سرگرم جواب دادن به شبهات او بوده اند. به سبب همين قدرت در تشكيك است كه وى را «امام المشككين» لقب داده اند. از آثار اوست: نهايةالعقول، كتاب الاربعين، المطالب العالية، محصل افكارالمتقدمين والمتأخرين (ه.م)، البيان والبرهان فى الرد على اهل الزيغ والطغيان، المباحث العمادية فى المطالب المعادية، تهذيب الدلائل و عيون المسائل، ارشاد النظار الى لطائف الاسرار، تحصيل الحق، الزبدة، المعالم، مفاتيح الغيب (ه.م)، نهايةالاعجاز (ه.م)، المسائل الخمسون (ه.م)، شرح كليات قانون ابن سينا، ستينى (ه.م)، الملخص (ه.م)، شرح الاشارات (در اين كتاب ايراداتى بر ابن سينا وارد كرده كه بعداً نصيرالدين طوسى آنها را جواب داده)، شرح عيون الحكمة، مباحث المشرقيه (ه.م).

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (203 / 7)، تاريخ

ادبيات در ايران (1017 -1016 / 2)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (413 -382)، دايره المعارف فارسى (1848 -1847 / 2)، روضات الجنات (44 -36 / 8)، ريحانه (301 -297 / 4)، رى باستان (377 -374 / 2)، سير النبلاء (501 -500 / 21)، شخصيت هاى نامى (364 -363)، شذرات الذهب (22 -21 / 5)، فرهنگ ادبيات فارسى (368 -367)، الكامل (302 / 9)، كشف الظنون (2002 ،1988 ،1986 ،1973 ،1905 ،1864 ،1840 ،1819 ،1774 ،1756 ،1727 ،1726 ،1714 ،1697 ،1616 ،1615 ،1614 ،1578 -1577 ،1561 ،1467 ،1445 ،1312 ،1186 ،1141 ،1113 ،1035 ،993 ،989 ،954 ،760 ،739 ،730 ،725 ،633 ،605 ،565 ،515 ،454 ،449 ،359 ،354 ،333 ،262 ،224 ،204 ،120 ،94 ،83 ،67 ،61)، الكنى و الالقاب (16 -13 / 3)، لسان الميزان (435 -430 / 5)، لغت نامه (ذيل/ فخر رازى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 606)، معجم المؤلفين (80 -79 / 11)، منتخب التواريخ (409)، مؤلفين كتب چاپى (644 -642 / 5)، النجوم الزاهره (176 -175 / 6)، الوافى بالوفيات (252 -248/ 4)، وفيات الاعيان (252 -248 / 4)، وقايع السنين و الاعوام (335)، يادداشتهاى قزوينى (95 / 6).

فراء، ابومحمد حسين

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(بخش 1) بغوى (منسوب به بغ يا بغشور)، ابومحمد حسين بن مسعود، فقيه و عالم مذهب شافعيه و مفسر و محدث. (و. 436 ه.ق/ 1044 م.- ف. 510 ه.ق/ 1117 م). وى در علوم تبحر داشت و فقه را از قاضى حسين بن محمد كه يكى از شاگردان قفال مروزى بود آموخت. در تفصيل كلام اللَّه تصنيفى كرده و پاره اى از مشكلات را از قول پيامبر اكرم توضيح داده است. وى از راويان حديث مى باشد و كتب بسيار

به او منسوب است. وجه تسميه ى فراء به مناسبت فروش فراء (بخش 1) است. از آثار او دو كتاب مصابيح السنة در حديث و معالم التنزيل در تفسير معروف است. فراء در مرو درگذشت و در كنار استادش قاضى حسين به خاك سپرده شد.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)

فرجي سلطان آبادي، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

اينجانب علي اكبر فرجي سلطان آباد هشترودي درسال 1326هجري شمسي درقريه گنجينه كتاب ازتوابه هشترود آذربايجان شرقي دريك خانواده اهل علم به دنيا آمدم. تمام تحصيلات علوم ديني من تا لمعتين نزد مرحوم پدرم بود (كه ازعلما و وعاظآن منطقه به شمار مي رفت) ودرسال 1349به قم منتقل شده وپس ازآشنائي با وضع دروس حوزه همزمان با تحصل مكاسب وكفايه دردارالتبليغ اسلامي نيز مشغول تحصيل شدم كه درسال 1354سطح راتمام كرده واز دارالتبليغات اسلامي فارغ التحصيل شدم. مدت 2سال در دارالزهراء مشغول تدريس دررشته هاي تفسير قرآن، تاريخ اسلام وادبيات فارسي بودم. بعدا چون به تحقيق علاقه مند بودم باچند نفر ازرفقا لجنه تحقيقي تشكيل داديم وكتاب نفيس وبسيار ارزشمند مرحوم سيد هاشم بحراني بنام (غايه المرام وحجه الخصام) را زير نظر مرحوم آيه الله آقاي سيد رضا صدر شروع به تحقيق وپاورقي نموديم ونزديك به 4 سال اين كار بطول انجاميد كه الحمد لله الآن 3جلد چاپ شده وبقيه زير چاپ است (چاپ اول 1425ق 1383ش نشر دانش حوزه) مقاله اي ازاينجانب درباره اصلاحات ارضي كه پاسخي به يك نويسنده بود درروزنامه اطلاعات شنيه 30 فروردين 1359به چاپ رسيده ضمنا چون اينجانب طبع شعر هم دارم اشعار زيادي به آذري وفارسي سروده ام كه يكي ازاشعارم بعنوان (البلاءللولاء) درآخرين شماره مجله مكتب اسلام چاپ شده

است البته چون اينجانب واعظ ومنبري هستم فعلا اغلب فعاليتم دراين زمينه است

اللهم وفقنا لما تحب و ترضى علي اكبر فرجي هشترودي

22/2/86

فرخ، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي فرخ

محل تولد : رودسر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/7/3

زندگينامه علمي

بعد از گرفتن ديپلم طبيعي در سال 1356 شمسي به مدت شش ماه در شروع انقلاب اسلامي در رشته حسابداري صنعتي وارد انستيتو تبريز شدم و در واقعه 29 بهمن 1356 كه در چهلم شهداي قم اتفاق افتاد در ميان تظاهرات بودم بعد از جريان انقلاب يك سال قبل از طلبگي در دو اردويي كه در تهران و قم شركت نمودم با تاريخ عمومي و تاريخ صد ساله اخير و اساطير و .... آشنا شدم. بعد در سال 1360 وارد حوزه شدم . در سال 1365 در دايره درسي استاد بزرگوار حسن زاده آملي در مسجد معصوميه وارد شدم و با ايشان تا سالهاي 1370 همراهي داشتم. و درسهايي را از قبيل اشارات و هيئت و مصباح همراه بودم بعداً از نوار درسي فصوص الحكم ايشان استفاده نمودم و همچنانكه به درسهاي حوزوي مشغول بودم علاقه شديد به درسهاي معارف از جمله تفسير و عرفان و ... داشتم به اين خاطر بعد از چند سالي درس فقه و اصول وارد حلقه درسي استاد عاليقدر جوادي آملي در درس تفسير شدم كه اكنون كه در تاريخ دفتر درسي دارم از سال 1376مستمراً با ايشان همراهي نموده ام و احساس مي كنم كه اگر چيزي از حوزه گرفته ام از پاي استاد حسن زاده آملي و جوادي آملي بوده است و تبليغ را هم

البته از جمله وظايف و واجب عيني براي خود و هر طلبه اي مي دانم و در سالهاي 1374 كه ديوان طلوعي گيلاني را تنظيم و چاپ نمودم همراه عده اي از دوستان وارد تصحيح بعضي از كتب و مقالات دارالحديث شدم كه تا چند سال پيش ادامه داشت كه نهايتاً به تحقيق درباره زندگي خاندان ملا محمد جعفر شريعتمدار (استر آلادي) تهراني كشيد كه تحقيق وسيعي از زندگاني وي و خانواده اش كه داراي مجتهدين و فضلاي بزرگاني از 200 سال پيش تا روزگار ما بوده اند و اكنون هم خانواده اش در تهران معروفند تحقيق كاملي نمودم كه حاصل آن تحقيقات اكنون در دست چاپ است كه اين تحقيق به كمك و ياري خانواده اش صورت گرفت و علاوه بر اينها مي توانم تاكيد كنم كه در علومي همچون رياضي و فيزيك، برق و الكترونيك و علوم طب قديم و ... آشنايي نسبي دارم يعني نسبتاً با علوم جديد آشنايي داريم چون يكي از چيزهايي كه در حوزه به آن برخورد مي شود اين است كه طلاب علوم ديني بخاطر اقتضاي طلبگي نسبت به علوم متداول روز بيگانه هستند و آشنايي چنداني ندارند.

فروغي نژاد، عبدالله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالله فروغي نژاد

محل تولد : گلپايگان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1350/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب عبداله فروغي نژاد به ش ش 61 صادره از گلپايگان متولد سال 1350، پس از اخذ مدرك سيكل در سال تحصيلي 1365 وارد حوزه عمليه گلپايگان شدم. پس از گذراندن بخشي از سطح حوزه در سال تحصيلي 1370 وارد حوزه علميه ولي عصر(عج) شهرستان خوانسار شدم و دروس لمعه

و اصول، رسائل و مكاسب و كفايتين را تا سال 1376 به اتمام رساندم. سال 1376 وارد حوزه علميه قم شدم و در درس خارج فقه حضرت آية الله العظمي مكارم شيرازي شركت نمودم و تا هم اكنون توفيق حضور محضر ايشان را دارم. در سال تحصيلي 1383-1382 در درس خارج فقه آية الله جوادي آملي و آية الله نوري همداني نيز شركت داشتم. و همچنين درس خارج اصول را در محضر آية الله جعفر سبحاني از سال 1376 تا سال 1383 شركت نمودم. در سال تحصيلي 1379 با قبولي در سطح 2 مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن اشتغال به اين رشته تحصيلي پيدا نمودم تا در سال 1382 مقطع كارشناسي آن به پايان رسيد. و هم اكنون در مقطع كارشناسي ارشد مشغول تحصيل هستم كه در ترم پاياني آن هستم. در باب تدريس، در سالهاي 1368و1369 كه مشغول خواندن سيوطي و معالم بودم. درسهاي ادبيات عرب، عوامل في النحو و هدايه و صمديه را در حوزه علميه گلپايگان تدريس داشتم. و در حوزه علميه خوانسار نيز سالهاي 1376-1375 به مدت دو سال. ادبيات عرب: هدايه، صمديه، صرف ساده و مبادي تدريس داشتم. در زمينه تبليغ نيز خداوند توفيق مرحمت نمود تا از سال 1370 به تبليغ معارف دين بپردازم و بحمداله تاكنون اين توفيق را داشتم تا در فصلهاي تبليغي، ماه مبارك رمضان، دهه محرم، دهه صفر و ايام فاطميه را در اقصي نقاط ميهن عزيزمان به تبليغ و بيان معارف دين پرداخته كه اميدوارم اين توفيق از طرف حضرت حق جل جلاله و عنايت خاص ولي عصر(عج) ادامه داشته باشد. از سال

1379 تا اكنون توفيق تحقيق و پژوهش در مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي داشتم كاري كه در سالهاي 1380 الي 1383 با كمك برادران بزرگوار ديگر مخصوصاً مسئول محترم پروژه حضرت حجةالاسلام ابن الرضا صورت گرفت كار تقطيع و فايل سازي و نمايه موضوعي پيرامون كتاب شريف الغدير يادگار علامه اميني رحمة الله عليه بود و هم اكنون در حال تنظيم و تدوين درختواره الغدير هستم كه اميد است به زودي جامعه بزرگ اسلام از اين كار نو و جديد بهره مند شوند.

فريد گلپايگاني، حسن

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

تولد: 1280.

درگذشت: 1366.

از آثار اوست: اثبات صانع و مراتب توحيد (تهران، 1363)؛ تفسير سور، اسرا، مؤمنون و ملك (1366)؛ تفسير سور: حديد، صف، تغابن و رساله اى در ولايت (تهران، 1364)؛ تفسير سوره مباركه جمعه و تفسير سوره كريمه منافقون (تهران، 1364)؛ رساله فى صلاة الجمعه و ساله فى التقيه (1364)؛ متمم قانون اساسى اسلام (تهران، 1364)؛ مناسك عمره مفرده (تهران، 1364).

حاج شيخ حسن بن العالم الجليل و التقى الزكى حاج ملا محمد مهدى گلپايگانى از علماء معاصر تهرانست كه در جنوب غربى تهران در مسجد علوى واقع در خيابان رباط كريم به اقامه جماعت و خدمات دينى اشتغال داشت.

وى در ماه صفر 1319 ق متولد شده و دوره مقدمات را در گلپايگان خوانده و در سال 1336 ق به شهرستان اراك رفته و دوره سطح را در حوزه علميه آن شهرستان به پايان رسانيده و در سال 1340 ق كه آن حوزه ببلده طيبه قم انتقال يافت جزو مهاجرين آن حوزه به قم مهاجرت نموده و معقول را در نزد مرحوم ميرزا على اكبر حكيم يزدى خوانده و تا پايان سال

1345 ق از محضر مبارك و درس فقه و اصول مرحوم آيت اللَّه العظمى حايرى يزدى طاب ثراه بهره مند شده آنگاه براى اطلاع بر مبانى اساتيد بزرگ نجف اشرف به آن مركز علمى مهاجرت نموده و سه سال از محضر آيات عظام و مراجع بزرگ چون آيت اللَّه حاج ميرزا حسين نائينى و آيت اللَّه استاد محقق آقا ضياءالدين عراقى و فقيه اهل البيت آيت اللَّه آقا سيد ابوالحسن اصفهانى قدس اللَّه اسرارهم استفاده كرده سپس به حوزه علميه بازگشت نموده تا سال 1365 ق كه براى نشر معارف و احكام اسلام باين مركز تبليغى تهران انتقال يافته و تا اين تاريخ بوظائف دينى و روحى اشتغال دارد.

داراى آثار و تأليفات ارزنده و آموزنده اى مى باشد كه از نظر اهل ادب و دانش مى گذرانم:

1- ترجمه مفتاح الابواب يا تاريخ باب و بهاء كه در سال 1334 بطبع رسيده و تاكنون مكرر چاپ شده است.

2- راه بزرگوارى كه در سال 1336 بچاپ رسيده و براى دومين بار هم بنام روش بزرگوارى منتشر شده است.

3- قانون اساسى اسلام كه چاپ اول آن در تاريخ 1349/5/27 منتشر شد و در تاريخ 1350/5/10 تجديد طبع شده و مورد توجه دانشمندان و محصلين واقع شده است.

4- ارمغان فريد كه در سال 1350 ق منتشر گرديده است.

5- دشمنى خويشاوندان يا عداوت خاندان يزيد با خاندان حسين شهيد عليه السلام.

6- رساله استدلالى در خمس كه هنوز بطبع نرسيده است.

7- ملاحظات الفريد على فوائد الوحيد.

(تو 1319 ق)، عالم دينى و فقيه. دوره ى مقدمات را در گلپايگان خواند و در 1336 ق به شهرستان اراك رفت و دوره سطح را در حوزه ى علميه آنجا به پايان رسانيد. در 1340 ق

به قم رفت و معقول را نزد ميرزا على اكبر حكيم يزدى خواند و تا پايان 1345 ق از محضر درس فقه و اصول آيت الله حايرى يزدى بهره مند شد. آن گاه به نجف رفت و سه سال از محضر آيت الله ميرزا حسين نايينى و آيت الله آقا ضياءالدين عراقى و آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى استفاده نمود. سپس به حوزه ى علميه قم بازگشت. وى در 1365 ق براى نشر معارف و احكام اسلامى به تهران آمد. از آثارش: ترجمه «مفتاح الابواب» يا «تاريخ باب و بهاء»؛ «راه بزرگوارى» يا «روش بزرگوارى»؛ «قانون اساسى اسلام»؛ «ارمغان فريد»؛ «دشمنى خويشاوندان» يا «عداوت خاندان يزيد با خاندان حسين شهيد (ع)»؛ رساله ى استدلالى در «خمس»؛ «ملاحظات الفريد على فوائد الوحيد».[1]

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد چهارم)

منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (426 / 6 ،522 -521 / 4)، مؤلفين كتب چاپى (654 -653 / 2).

فسايي، حسن حسيني

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1316 -1237 ق)، مقحق، مفسر، اديب، صوفى، شاعر و طبيب. از سادات دشتكى شيراز بود. در فسا به دنيا آمد. در كودكى پدر و مادر خويش را از دست داد و تحت سرپرستى مادربزرگ و برادر به كسب علم و ادب پرداخت. در خدمت ميرزا ابوالحسن مجتهد فسايى ابتدا علوم را و بعدها «شرح هدايه»، «شرح تجريد» و «معالم الاصول» و «مطول» را فرا گرفت. سپس نزد ميرزا محمد على واحدالعين «مفاتيح الشرايع» فيض كاشانى را، در فقه، خواند. بعد از آن سفرى به اصفهان داشت. پس از بازگشت به شيراز مدتى نزد شيخ مهدى كجورى مازندرانى شاگردى كرد و كتب رياضى را فراگرفت. ميرزا حسن علم طب را نيز در خدمت ميرزا سيد على نياز و حاجى

ميرزا بابا حكيم باشى اصفهانى آموخت. وى در 1279 ق سفرى به تهران و يزد كرد و پس از بازگشت به شيراز به معالجه ى بيماران پرداخت و شهرتى كسب كرد. چنان كه پزشك مخصوص سلطان اويس ميرزا احتشام الدوله پسر فرهاد ميرزا معتمدالدوله شد. از آثار وى: «فارسنامه ناصرى»؛ «تفسير حسن»؛ «تحفه احتشامى»، دراندرز و نصايح، به نظم؛ «نقشه مملكت فارس».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :دانشمندان و سخن سرايان فارس (257 -251 / 2)، سبك شناسى (365 / 3)، سرآمدان فرهنك و تاريخ (289 / 1)، شرح حال رجال (342 / 1)، فارسنامه ناصرى (42 -13 / 1)، فرهنگ سخنوران (258)، المآثر و الآثار (204)، مؤلفين كتب چاپى (541 -540 / 2)، يادگار (س 3، ش 4، ص 71 -68).

فقيهي، محمدرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد رضا فقيهي

محل تولد : اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيد محمد رضا فقيهي در سال 1334در شهر اصفهان متولد شدم و در سال 1349طلبگي را درهمين شهر شروع كردم. پس از دو سال به قم آمده و دروس حوزوي را در قم دنبال كردم در سال 57 در اوج مبارزات مردمي دستگير و زنداني شدم در پايان بهمن ماه آزاد درس خارج را پس از انقلاب شروع كردم علاقه شديدي به مباحث قرآني داشتم سعي كردم قرآن را مباحثه كنم در محضر آيت الله جوادي بيش از ده سال تفسير را آموختم سپس كار تفسير گروهي را با متد جديدي در دفتر تبليغات شروع كرديم كه نتيجه آن20 جلد تفسير راهنما مي باشد خمير مايه اصلي اين كار تلاش جناب هاشمي رفسنجاني در زندان بود

كه گروهي كار را بازنگري كردند و نهايتا" پس از ده سال كار به اتمام رسيد در كنار آن به درس اخلاق فقه و اصول نيز مشغول بودم وسپس به فعاليت اجرائي فرهنگي مشغول شدم حدود 14سال فعاليت فرهنگي را در دانشگاهها شروع كردم .

فلسفي، محمد تقي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1419 -1327 ق)، عالم دينى، خطيب، واعظ، متكلم، مفسر و محدث. در تهران به دنيا آمد. مقدمات و ادبيات و سطوح را نزد اساتيدى همچون پدرش، آيت الله تنكابنى، و آقا شيخ يونس قزوينى و آقا شيخ على رشتى، و معقول و فلسفه را از ميرزا طاهر تنكابنى و آقا ميرزا محمود قمى و ميرزا مهدى آشتيانى فراگرفت. وى حدود دو سال در زمان آيت الله حايرى يزدى در قم اقامت داشت و از محضر اساتيد حوزه ى علميه بهره مند شد.سپس به تهران آمد و به ادامه تحصيل و مطالعه ى كتب مختلف و متنوع پرداخت. وى در منبر و خطبه روش نوينى را پايه گذارى كرد و تحول عميقى در فن سخنورى بوجود آورد و شاگردان بسيارى را تربيت كرد. خدمات دينى و اجتماعى او بسيار و مسافرتهاى تبليغى او به كشورهاى عربستان، عراق، پاكستان و همچنين به شهرهاى مختلف ايران قابل توجه است. در تهران، در پايان جلسه درس، درگذشت و در جوار حضرت عبدالعظيم حسين در كنار عمو و پدر همسرش، آيت الله حاج شيخ محمد حسين تنكابنى، دفن شد. آثار علمى و قلمى او منشورى آموزنده با نثرى جذاب است. عمده آثار وى كه تحت عنوان كلى «گفتار فلسفى» انتشار يافته عبارتند از: «كودك»، از نظر وراثت و تربيت، دو مجلد؛ «جوان»، از نظرعقل و احساسات، دو مجلد؛ «بزرگسال و جوان»

از نظر افكار و تمايلات، دو مجلد؛ «آيه الكرسى»، پيام آسمانى توحيد؛ «اخلاق»،از نظر همزيستى و ارزشهاى انسانى، دو مجلد؛ «معاد»، از نظر روح و جسم، سه مجلد؛ «سخن و سخنورى»، از نظر بيان و فن خطابه؛ «شرح و تفسير دعاى مكارم الاخلاق»، از صحيفه ى سجاديه، سه مجلد.[1]

حاج شيخ محمدتقى فلسفى بن العلامه العلام و الفقيه القمقام حجه المسلمين والاسلام المرحوم آيت الله حاج شيخ محمدرضا تنكابنى تهران اعرف خطباء عصر و اشهر وعاظ زمان مايند كه خود چندى افتخار توقف حوزه علميه را داشته و حوزه علميه هم فخر بر اين ثمره مفيد و اثر ارزنده خود مى كند.

اين رادمرد بزرگ و اين نابغ سترك كه صيت و صوتش عالم گير شده و شهرت و ملاحت سخن ورى و سخنرانيش مستغنى از تعريف ما و جهانى گرديده بخصوص در تحقيقات علمى و دخول و خروجش به مطالب و از مطالب و اداء سخن و حق مطلب دادنش در اين زمان بى قرين و در قرون گذشته كم نظير بوده و مبالغه نيست اگر بگويم.

انصاف مى دهم كه دليران و دليران

بسيار ديده ام نه بدين حسن و دلبرى

عالمى است محقق و ناطقيست مدقق مفسريست خبير و محدثيست بصير متكلمى است فاضل و واعظى است كامل جامع معقول و منقول حاوى فروع و اصول بسيار خوش محاوره و خوش مجلس منزلش مهبط اهل فضل و محفلش مجمع اهل كمال سينه اش باز و دستانش گشاده در قضاء حوائج مومنين و بالاخص روحانيين ساعى و در امور خير مساعى جميله دارد و از خدمات دينى و اجتماعى فرونمى گذارد.

در سال 1327 قمرى هجرى در تهران متولد شده و در خاندان علم و فضيلت و مجد و شرافت تربيت يافته

و مقدمات و ادبيات و سطوح را نزد اساتيد بزرگ چون والد معظم خود و آشيخ يونس قزوينى و آشيخ على رشتى و معقول و فلسفه را از مرحوم ميرزا طاهر تنكابنى و آقا ميرزا محمود قمى و ميرزا مهدى آشتيانى استفاده نموده و حدود دو سال هم در زمان مرحوم آيت الله حايرى يزدى در قم توقف و از محضر اساتيد حوزه علميه بهره مند شده و بعد به تهران مراجعت و به ادامه تحصيل و مطالعه كتب مختلفه و متنوعه عصرى و قدماء گرديده و از هر خرمنى خوشه ها چيده و از هر گلستانى گلها به دست آورده و با آن فكر سرشار و ذوق فراوان و استعدادى كه تنها موهبت خداونديست (و ذلك فضل الله يوتيه من يشاء) خريت ادب و تحرير سخنورى گرديده و خاص و عام و جاهل متقدم و متجدد را مجذوب بيان سحرآميز خود به مضمون (و ان من البيان السحر) نموده است.

من نمى گويم كه آن شمع جهان

هست پيغمبر ولى دارد بيان

حدود 6 سال در ماه رمضان و ده شب اول محرم از مسجد سلطانى با دنياى امروز از اسلام و غيره صحبت كرده و حقايق اسلام را با بيانى بس رسا و مليح خود به زبان عصرى به وسيله دستگاه فرستنده به مردم جهان رسانيده و اين به خدا فخر اسلام و مسلمين و به ويژه شيعيان اثنى عشر روى زمين است.

چندين سال متمادى ظهرهاى ماه رمضان در مسجد حاج سيد عزيزالله تهران صحبت مى كردند ده ها هزار نفر از طبقات مختلف، روحانيين و اساتيد دانشگاه و دبيران و آموزگاران و محصلين جديد و قديم و تجار و اصناف براى استماع سخنرانيهاى

معظم له حاضر مى شدند و چون صحن مسجد و شبستانها و ايوانها و راهروهاى مسجد گنجايش آن همه جمعيت را نداشت.

قسمت مهمى از مستمعين در بازار و سراهاى اطراف مسجد اجتماع مى كردند و متجاوز از سى بلندگو كه در نقاط مختلف نصب مى شد صدا را به همه آنها مى رسانيد.

خاطرات آن مجلس باشكوه فراموش نشدنى است بسيارى از مشكلات دينى در آن مجلس مورد بحث قرار مى گرفت و حل مى شد و بسيارى از افراد منحرف با استماع آن سخنان نافذ به راه مى آمدند و از سقوط و تباهى رهائى مى افتند.

علامه فلسفى روش نوينى را در منبر پايه گذارى كرد و تحول عميقى را در فن سخنرانى به وجود آورد روايات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه طاهرين عليه السلام را كه گوهرهاى گرانقدر اسلامى است با منطق علمى روز تشريح و توضيح نموده و در نسل تحصيل كرده اثر بسيار عميق گذارده و كتابهاى ايشان نمونه اى از اين روش نوين است.

در زمان حيات مرحوم آيت الله العظمى بروجردى قدس سره سالهاى متمادى به دعوت آن مرجع بزرگ و عاليقدر در دهه آخر صفر به قم مى رفتند صبح ها در منزل معظم له و شبها در صحن بزرگ قم به دعوت توليت آستانه براى جمعيت زيادى كه در صحن بزرگ و صحن كوچك و صحن موزه و خيابان مجاور صحن و شيخان گرد آمده بودند سخنرانى مى كردند سخنان ايشان علاوه بر آثار مفيدى كه در افكار تمام مردم مى گذارد براى فضلاء طلاب حوزه علميه كه به منبر علاقه داشتند آموزنده و سرمشق بود و از روش ايشان استفاده بسيار مى كردند، كليه مراجع بزرگ تقليد نجف اشرف و قم

و مشهد مقدس از گذشته و معاصر عنايت مخصوص و توجه خاصى به معظم له داشته و دارند.

خلاصه استاد و علامه فلسفى از نوابغ زمان و از افرادى است كه مى توان درباره شخصيت علمى و اخلاقى او و مسافرتهايش به كشورهاى اسلامى حجاز و اعتاب عاليات و پاكستان و شهرهاى مهم ايران كه براى تبليغ رفته و منبرهاى مهيج و منابر معجزه آسا و خدمات دينى و اجتماعى و مبارزاتش با منحرفين و گروه هاى ضد اسلامى كتاب مستقلى نوشت.

از آثار علمى و قلمى اين استاد كه به طبع رسيده و جهانى را به خود متوجه نموده كتب زير است كه براى تربيت كودكان و راهنمائى نسل جوان بهترين كتاب و آموزنده ترين منشوريست كه منتشر شده است.

1- گفتار فلسفى راجع به كودك از نظر وراثت و تربيت در دو جلد كه هر جلدى بيش از پانصد صفحه است.

2- گفتار فلسفى راجع به جوان از نظر عقل و احساسات در دو جلد كه هر جلدى بيش از پانصد صفحه است.

3- گفتار فلسفى آيه الكرسى يا پيام آسمانى توحيد در چهارصد صفحه.

يكى از شعراء معاصر درباره معظم له سروده است

او ستاد اوستادان بلاغت (فلسفى)

آنكه نامش زى فلك از عرشه منبر گذشت

ابن جوزى گرچه در يك آيه سالى حرف زد

بودى از امروز گفتى وى زمن برتر گذشت

(فلسفى) تنها نه در نطق و بيان باشد فريد

كلك وى از تيغ مردان دلاور در گذشت

در كتاب كودكش بنگر كه خودپيرانه گفت

از يونسكو خود كتاب وى مهين دفتر گذشت

ويژه از بهر جوانان اين كتاب تازه اش

انقلابى كرده خوش برپا كه از اختر گذشت

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] آينه دانشوران (65 -64)، بزرگان رامسر (178)، گنجينه ى دانشمندان

(390 -387 / 2).

فندرسكي، ابوطالب

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(منسوب به فندرسك) ميرزا ابوطالب فرزند ابوالقاسم فندرسكى. شاعر و منشى قر. 12 ه. وى از شاگردان علامه مجلسى است و با ميرزا عبداللَّه افندى صاحب رياض العلماء و نظاير وى معاصر و در يك حلقه ى تدريس با آنان به كسب علم مشغول بود. تأليفات او عبارتند از: ترجمه ى فارسى شرح لمعه ى شهيد، حاشيه ى تفسير بيضاوى، حاشيه ى خفرى بر شرح تجريد قوشچى سامى كه منظومه است، غزوات حيدرى كه نيز منظومه است، المنتهى در نجوم، نگارخانه ى چين كه حاوى تمامى مكتوبات و منشات عربى و فارسى اوست.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)

فولادوند، محمدمهدي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

استاد محمد مهدي فولادوند فرزند شادروان محمد حسين بختياري ، در اول دي ماه 1299 در اراك متولد شد . او از سوي مادر ، نوه ي حجت السلام حاجي آقا محسن ادراكي و نبيره ي دختري مرحوم سيد محمد علي تهراني است . پس از طي تحصيلات اوليه و رايج به سبك جديد ، در شهريور 1329 براي ادامه ي تحصيل به ويژه در رشته هاي شعر و ادب و هنر و زيبايي شناسي ، به پاريس رفت و چهارده سال در آن شهر اقامت و در رشته هاي دلخواه دانشگاهي و تكميل زبان و ادب فرانسوي خود تلاش كرد . جناب فولادوند در آبان ماه 1343 ( 1964 م ) به تهران بازگشت و تاكنون كه بيش از هشتاد سال از عمر پربار و بركتش مي گذرد ، در دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي، مواد مختلف فلسفه ، زيباشناسي ، زبان فرانسه ، تاريخ مذاهب و فرهنگ ايران را تدريس كرده است . او عضو انجمن فلسفه ي ايران

و علوم انساني يونسكو و عضو انجمن شعراي فرانسه و نويسندگان فرانسه زبان است . مجموعه ي آثار فرانسه و فارسي وي قريب به سي جلد است كه در حدود پانزده جلد آن به چاپ رسيده است . برخي از آثار چاپ شده ي ايشان از اين قرار است :

_ ترجمه ي [ رباعيات ] عمر خيام ، پاريس ، مزون نو ، 1960 ، طبع جديد آن با مقدمه و حواشي و « سخنان تازه درباره ي عمر خيام و رباعيات او » به پيوست آن . تهران ، فروغي .

_ هيدا ( در جستجوي زيبايي ) ، چاپ فرهنگ و هنر ( به فرانسه )

_ سنفونيها ،چاپ فرهنگ و هنر ( به فرانسه )

_ زن در انديشه ي خدا ( به فرانسه )

_ ديوان اشعار و نوشته ها ( آثار فارسي _ بخش يكم )

_ ترجمه ي كتاب المنقذ من الضلال ( = زندگينامه ي خود نوشت فكري و فرهنگي غزالي ، عنوان ترجمه ي فارسي اش رهنماي گمراهان ، نشريات محمدي )

_ نخستين درس زيبايي شناسي . انتشارات دهخدا .

_ پاسكال _ ونسي _ بلندل . مجموعه كتابهاي جيبي .

_ زيباترين اشعار فرانسه ( متن فرانسه و فارسي ) . انتشارات كندي . در سالهاي اوليه ي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، كه بنياد قرآن تاسيس شد ، استاد فولادوند چند اثر قرآني از نويسندگان برجسته ي معاصر عرب ، نظير سيد قطب ، به فارسي شيوايي ترجمه كرد كه از سوي همان بنياد منتشر شده است .

برگرفته از كتاب :بررسي

ترجمه هاي امروزين فارسي قرآن كريم

فياضي، غلامرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

غلامرضا فياضي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1328/1/1

زندگينامه علمي

حجة الاسلام والمسلمين غلامرضا فياضي در سال 1328 در قم و در ميان خانواده اي متدين و دوستدار روحانيت و علماي شيعه به دنيا آمد. پدرش مرحوم حاج اسدالله، به بنايي اشتغال داشت و از همان راه روزگار مي گذراند. حجة الاسلام والمسلمين فياضي پس از اينكه قرآن و بخشي از دروس فارسي را نزد مادر خود و مكتب خانه فرا گرفت، با پدر خود به بنايي ساختمان ميرفت. در يكي از روزها كه با پدر خود به منزل روحاني جليل القدري براي تعمير ساختمان رفته بود، مورد عنايت آن روحاني جليل القدر قرار گرفت و با عنايت او و رخصت پدر به امر اشتغال در حوزه علميه قم رو آورد. پس از طي مقدمات، به دروس سطح در نزد استادان مشهور آن روزگار راه يافت و سپس به درس خارج فقه و اصول استادان برجسته حوزه علميه قم رفت و سالها از محضر آنان بهره مند شد. او همزمان با تحصيل فقه و اصول، علوم عقلي را نيز در نزد استادان خبره فرا گرفت، به گونه اي كه بعدها خود به تدريس آن دروس رو آورد و درس او در زمره بهترين دروس حوزه در علوم عقلي به شمار رفت. حجة الاسلام والمسلمين فياضي در سالهاي تحصيل خود به محضر استادان برجستة بسياري شرفياب شد. او جامع المقدمات را نزد مرحوم شيخ محمد حسن قاضي زاده كه همانا مشوق اصلي او براي رو آوردن به تحصيل در حوزه بود، فرا گرفت. سيوطي را نزد حجة الاسلام والمسلمين باكويي امام جمعه فريدون كنار

و مغني را هم نزد او و نيز در محضر آية الله شيخ حسن تهراني و آقاي جليلي آموخت. حاشيه را نزد حجة الاسلام والمسلمين باكويي و مختصر را نزد آية الله دوزدوزاني و معالم را نزد حجة الاسلام والمسلمين فاضل هرندي خواند و سپس به دروس لمعه آقاي سيد ابوالفضل موسوي تبريزي و آقاي تقديري رفت. استاد او در رسائل آية الله العظمي نوري همداني و آية الله مؤمن، در مكاسب آية الله شيخ علي پناه اشتهاردي و آية الله العظمي فاضل لنكراني و در كفايه آية الله العظمي نوري همداني و آية الله العظمي فاضل لنكراني بود. وي از سال 51 به مدت چهارده سال در دروس خارج حضرات آيات آقايان گلپايگاني، اراكي، حائري، شاه آبادي، شيخ كاظم تبريزي، شيخ جواد تبريزي و وحيد خراساني شركت كرد. او در بخش علوم عقلي، شرح منظومه سبزواري را نزد آية الله گرامي، بدايه را نزد آية الله جوادي آملي، نهايه را نزد آية الله مصباح يزدي و اسفار را نزد آية الله جوادي آملي فرا گرفت. همچنين او تمهيدالقواعد و شرح فصوص الحكم را نزد آية الله جوادي آملي آموخت. از دوستان او در سالهاي تحصيل، حجة الاسلام والمسلمين غروي را مي توان نام برد. حجة الاسلام والمسلمين فياضي در سالهاي متمادي و ازسالهاي آغازين تحصيل به امر تدريس اهتمام ويژه اي داشت. او در دروس مختلف دورة مقدمات و سطح را بارها تدريس كرده و سپس به تدريس بدايه، نهايه و شرح اشارات رو آورده است و هم اكنون نيز به تدريس اسفار اشتغال دارد. تبيين زيبا و استوار علوم عقلي از ويژگيهاي اوست و دروس و حتي نوارهاي تدريس او همواره مورد استفاده طلاب بوده است. از حجة الاسلام والمسلمين فياضي تعليقه اي بر نهاية الحكمه علامه طباطبايي

به چاپ رسيده است. او از اعضاي جامعه مدرسين است و هم اكنون در قم ضمن اشتغال به تدريس، به پژوهش در مؤسسه امام خميني (ره) مي پردازد.

فيروزآبادي، مجدالدين، ابوطاهر محمد

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(817 / 816 -729 ق)، عالم لغوى، اديب، مفسر، قاضى و فقيه شافعى. نسبش به شيخ ابواسحاق شيرازى و به روايتى به ابوبكر صديق مى رسيد و لذا او خود را صديقى معرفى مى كرد. اصل وى از فيروزآباد شيراز است، كه در كازرون به دنيا آمد و در آن جا در هفت سالگى قرآن را حفظ كرد. در هشت سالگى به شيراز رفت و از محضر علماى آنجا استفاده نمود، سپس به بغداد، مصر، شام، روم، حجاز، يمن و اغلب سرزمينهاى شرقى مانند هند مسافرت كرد. فقه و تفسير و حديث و علوم مختلف را از اساتيد مكانهاى مختلف فراگرفت. در دمشق در محضر درس ابن قيم و تقى الدين سبكى و فرضى و شيخ خليل مالكى حضور يافت. وى مورد عنايت شاه شجاع مظفرى، حكمران آذربايجان، و امير تيمور گوركانى و سلطان بايزيدخان عثمانى بود، بيشتر از همه در دربار ملك اشرف اسماعيل حكمران يمن تقرب يافت و داماد وى شد. مدت بيست سال قاضى شهر زبيد يمن بود، تا به مقام قاضى القضاتى يمن و درجه ى شيخ الاسلامى رسيد. و وى در زبيد يمن درگذشت و در تربت شيخ اسماعيل جبروتى دفن شد. شيخ رمضان عطيفى كتابى در شرح حال فيروزآبادى نگاشته است. از فيروزآبادى حدود چهل تصنيف ذكر كرده اند. از آثارش: «قاموس المحيط و القابوس الوسيط الجامع لماذهب من كلاما لعرب شماطيط»، كه به «قاموس اللغه» نيز معروف است، در چهار جزء، كه مهمترين اثر وى مى باشد؛ «اللامع

المعلم العجاب الجامع بين المحكم و العباب»، در شصت مجلد كه پس از آن آنها را در دو مجلد خلاصه كرد؛ «بصائر ذوى التمييز فى لطائف الكتاب العزيز»، در دو مجلد؛ «الجليس الانيس فى اسماء الخندريس»؛ «المرقاه الوفيه فى طبقات الحنفيه»؛ «البلغه فى تراجم ائمه النحو و اللغه» يا «البلغه فى تاريخ ائمه اللغه»؛ «سفر السعاده»، در حديث و سيره نبوى؛ «نغبه الرشاف من خطبه الكشاف»؛«نزهه الاذهان فى تاريخ اصفهان»؛ «تحبير الموشين فى مايقال بالسين و الشين»؛«الاسعاد بالاصعاد الى درجه الاجتهاد»؛ «الدرر الغالى/ الدرر الغوالى فى الاحاديث العوالى»؛ «الدرر النظيم المرشد الى مقاصد القرآن العظيم»، در تفسير؛ «النفحه العنبريه فى مولد خير البريه (ص)»؛ «زاد المعاد فى وزن بانت سعاد»؛ شرح «صحيح» بخارى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (19 / 8)، ايضاح المكنون (106 ،85 ،80 / 1)، دايره المعارف فارسى (1961 / 2)، روضات الجنات (97 -92 / 8)، ريحانه (368 -365 / 4)، كشف الظنون (2048 ،1939 ،1657 ،1480 ،253 -252 ،149 ،90 ،87 ،85)، الكنى و الالقاب (39 -37 / 3)، قاموس المحيط (مقدمه/ 48 -47)، لغت نامه (ذيل/ فيروزآبادى)، معجم المؤلفين (119 -118 / 12)، هديه الاحباب (213)، هديه العارفين (181 -180 / 2).

فيروزمهر، محمد مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدمهدي فيروز مهر

محل تولد : بابل

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/1/1

زندگينامه علمي

سال 62 وارد حوزه علميه امام جعفر صادق (ع) در رستمكلاي بهشهر شدم تا سال 64 مقدمات دروس حوزوي را به اتمام رساندم و سال تحصيلي 65 روانه مشهد شدم و تا سال 69 در حوزه مشهد اشتغال به تحصيل داشتم؛ زمستان 69 وارد حوزه علميه قم شدم و دروس

سطح حوزوي را ادامه دادم. سال 72 سطح را به اتمام رساندم و به دنبال آن در درس خارج فقه آيت الله فاضل لنكراني و خارج اصول آيت الله صالحي مازندراني حضور پيدا كردم و همزمان با آن در رشته تخصصي تفسير و علوم قرآن شركت كردم كه سال 77 دوره چهار ساله اين رشته علمي را به پايان رساندم و همزمان با تحصيل در اين رشته، سال 76 دوره كارشناسي ارشد فلسفه و كلام اسلامي در دانشگاه قم را آغاز كردم كه در سال 79 از پايان نامه اين دوره دفاع كرده و مدرك اين رشته را اخذ كردم. همزمان با تحصيل در تخصصي تفسير و علوم قرآن و تحصيل در دانشگاه با مركز فرهنگ و معارف قرآن به عنوان محقق علوم قرآني همكاري مي كردم كه تا الآن كم و بيش ادامه دارد.

فيض الاسلام، علينقي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 1364 -1284 ش)، عالم دينى، شارح و مصحح. در سال 1284، در چنين خانواده اي كه به صفاي معنوي آراسته بود، كودكي ديده به جهان گشود كه سيد علي نقي ناميده شد و بعدها به سيد علي نقي سدهي اصفهاني آل ديباج مشهور و به فيض الاسلام موسوم گشت. لفظ سده در پسوند نامش، به زادگاهش اشاره دارد كه در دوازده كيلومتري شمال غربي اصفهان است و اكنون خميني شهر ناميده مي شود. وى دانشمندى پركار و پرثمر بود، و از آقا سيد ابوالحسن اصفهانى، حاج شيخ ضياءالدين عراقى، آقا شيخ محمد كاظم شيرزاى اجازه ى اجتهاد داشت و نيز صاحب اجازه ى روايتى از آيت الله حاج شيخ على اكبر نهاوندى و حاج شيخ عباس محدث قمى بود. وى بيش از چهل سال

پيش «نهج البلاغه» را به فارسى روان ترجمه و شرح كرد كه اين كتاب به «نهج البلاغه» فيض الاسلام مشهور است. از ديگر آثارش: ترجمه و شرح «صحيفه ى كامله ى سجاديه»، كه در 1375 ق منتشر شده؛ «قرآن عظيم»، ترجمه و خلاصه تفسير، در سه مجلد كه مؤلف حدود چهارده سال وقت خود را صرف تأليف اين كتاب نموده؛ «اشارات الرضويه»؛ «افاضات الغرويه فى اصول الفقهيه»، عربى؛ «چراغ راه»؛ «رهبر گمشدگان در رجعت»، ردى بر عبدالوهاب فريد.[1]

سيد علينقى مشهور به (فيض الاسلام) صاحب ترجمه نهج البلاغه كه در سده از حيات سلطان دختر شيخ فاضل آقا ملا محمدصادق سدهى به دنيا آمده و تحصيلات خود را در سده و اصفهان و قم و نجف اشرف نموده و بعد رحل اقامت به تهران افكنده و تا حال تحرير در كسوت روحانيت به كار تجارت و تبليغ دين و تأليف اشتغال و آثار گرانقدرى كه ذيلا مى نگارم از خود به يادگار گذارده است.

1- ترجمه نهج البلاغه در 6 جزء كه در دو مجللد مكرر به طبع رسيده.

2- ترجمه صحيفه سجاديه. 3- تفسير كلام اللَّه مجيد 4- ترجمه صحيفه علويه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 2، ش 2، ص 31)، مؤلفين كتب چاپى (610 -609 / 4)، نهج البلاغه (مقدمه).

فيض كاشاني، محسن

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1091 -1007 ق)، عالم، عارف، محقق، فقيه، محدث، مفسر، حكيم متأله، متكلم، اديب و شاعر. فيض و پدرش، ملا شاه مرتضى، و فرزندش، محمد علم الهدى، و برادرش، ملا عبدالغفور بن شاه مرتضى، و فرزند برادرش، ملا محمد مومن بن عبدالغفور، و برادر ديگرش، نورالدين كاشانى، و فرزند برادرش، ملا محمدهادى يك خانواده علمى جليل را تشكيل داده اند. فيض در قم نشوونما يافت.

آن گاه به شيراز رفت و در محضر سيد ماجد بحرانى علوم شرعى را آموخت و از فليسوف بزرگ ملاصدرا، صدرالمتألهين، علوم عقلى را فراگرفت و با دختر وى ازدواج كرد. فيض از دو استادش و همچنين از شيخ بهائى و ملا محمد صالح مازندرانى و ملا محمد طاهر قمى و ملا خليل قزوينى و شيخ محمد فرزند صاحب «معالم» حديث روايت كرده است. علامه مجلسى و سيد نعمت الله جزايرى از وى اجازه ى حديث گرفتند. گستردگى و احاطه ى علمى او تا بدانجاست كه عده اى نسبت به وى، له و عليه، تعصب ورزيدند و مدح و ذمش نمودند. گرچه عده اى از مخالفان آن گاه كه بر حقيقت مطلع شدند به سويش رفتند و در مقام اعتذار خطاب به او (يا محسن! قد اتاك المسى ء) گفتند. فيض در تمام فنون شعرى مهارت داشت و اشعار زيبايى از خود به جاى گذاشت. او در كاشان درگذشت و قبر و قبه او در آنجا مشهور است. فيض در حدود يكصد و بيست اثر در فنون مختلف دارد، كه از آن جملفه: «الصافى»، تفسير قرآن كريم با احاديث، و ملخص آن به نام «الصفى»، و خلاصه ى «الاصفى» به نام «المصفى»؛ «الوافى»، در حمع و ترتيب احاديث كتب اربعه، با توضيح و بيان مشلكات آنها؛ «الشافى»، كه خلاصه و لباب «وافى» است؛ «مفاتيح الشرايع»، تمامى مهمات احكام و مسائل دوره ى فقه؛ «عم اليقين فى اصول الدين»، و ملخص آن «المعارف»؛ «عين اليقين فى اصول الدين»؛ «الحق اليقين»؛ «خلاصه الاذكار»؛ «بشاره الشيعه»؛ «المحجه البيضاء فى احياء الاحياء»، در علم اخلاق، كه در آن «احياء العلوم» غزالى را مهذب كرد و مطالب حقى آن را با

اخبار و احاديث معصومين (ع) تاييد نمود؛ «الحقائق»، كه لباب و ملخص «محجه» است؛ «نقد الاصول»؛ «نوادر الاخبار»؛ «سفينه النجاه»؛ شرح مختصر «صحيفه سجاديه»؛ «من لا يحضره التقويم»؛ «تشريح العالم»، در هئيت؛ «ديوان» شعر؛ «مثنويات»؛ «گلزار قدس»، در مراثى و قصائد و رباعيات و غزليات.[1]

(فيض) ملا محسن محمد بن شاه ملقب به محسن و معروف به ملا محسن فيض كاشانى از اجله ى علماى اماميه ى قرن يازدهم هجرى قمرى و عهد شاه عباس دوم صفوى است كه در فقه و حديث و تفسير و حكمت و ادب و علوم عقلى و نقلى متبحر و استاد بوده است. وى در قم اقامت داشت ليكن براى تحصيل به شيراز مسافرت نموده علوم شرعى را از سيد ماجد و علوم عقلى را از ملاصدرا و ميرداماد دريافته و با دختر ملاصدرا نيز ازدواج كرد. آثارش متجاوز از 120 مى باشد و از ميان آنها ميتوان: مثنوى آب زلال، ابواب الجنان، الاستقلاليه، اصول العقايد، اصول المعارف، الامالى، انوارالحكمه، الشافى، حاشيه ى صحيفه ى سجاديه، شراب طهور، من لا يحضره التقويم، الوافى، نقدالاصول الفقهيه، نوادرالاخبار، والصافى را نام برد. وفاتش در سال 1091 ه.ق در كاشان اتفاق افتاد و همانجا مدفون است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] ايضاح المكنون (701 ،679 ،674 ،613 ،589 ،521 ،508 ،456 ،442 ،400 ،398 ،379 ،378 ،226،225 ،212 ،148 ،132 ،119 ،75 ،63 ،60 ،39 ،19 / 2 ،606 ،559 ،543 ،433 ،410،408 ،363 ،335 ،290 ،287 ،183 ،143 ،93 ،91 ،90 ،54 ،32 / 1)، بحارالانوار (124 / 107)، تاريخ ادبيات ايران، براون (260 / 4)، تاريخ ادبيات در ايران (336 -328 / 5)، تاريخ برگزيدگان(38 -37)، تاريخ

عرفان و عارفان ايرانى (201 -198)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (555 -551)، تاريخ كاشان (278 -277)، تذكره ى روز روشن (641)، تذكره ى نصرآبادى (155)، خاته مستدرك الوسايل (236 -235 / 2)، دايره المعارف فارسى (1971 / 2)، دنباله ى جستجو در تصوف (258 -254)، دويست سخنور (313 -311)، الذريعه (205 ،99 -98 ،74 ،14 -13 / 25 ،348 ،344 ،273 ،103 ،98 -97 / 24 ،317 -316 / 23 ،431 ،418 ،406 ،376 ،322 ،232231 / 22 ،303 ،280 -279 ،210 ،187 / 130 ،68 -67 / 21 ،260 -259 ،146 -145 / 20 ،210 ،143 / 19 ،286 ،282 -281 ،257 ،218 ،120 -119 ،119 ،116 / 18 ،75 / 17 ،393 ،385 ،66 -65 / 16 ،374 ،326 ،127 ،5 / 15 ،252 ،247 / 14 ،359 ،45 ،44 ،10 -9 / 13 ،203 -202 ،124 ،3 -2 / 12 ،245 / 11 ،854 -853 ،699 / 9 ،282 / 8 ،211 ،38 ،28 / 7 ،146 ،90 / 6 ،193 ،172 ،126،125 ،85 ،82 ،17 -16 / 5 ،481 ،471 ،459 ،403 -400 ،234 ،201 ،189 -188 ،182 ،117 ،115 ،114 ،110 -109 ،106 ،96 / 4 ،116 -115 / 3 ،485 -484 ،425 ،403 ،398 ،349 ،312 ،293 ،261 ،244 ،223 ،212 -211 ،198 ،179 -178 ،124 ،33 / 2 ،424 ،406 ،284 ،77 ،53 ،24 ،2 / 1)، روضات الجنات (97 -73 / 6)، رياض العارفين (226 -225)، رياض العلماء (182 -180 / 5)، ريحانه (379 -369 / 4)، شخصيت هاى نامى (383 -382)، شرح حال رجال و مشاهير نامى (404 -400)، طبقات اعلام الشيعه

(قرن 492 -491 / 11)، فرهنگ ادبيات فارسى (386 -385)، فرهنگ سخنوران (724)، فلاسفه ى شيعه (560 -556)، فوائد الرضويه (642 -633)، الكنى و الالقاب (42 -39 / 3)، لغت نامه (ذيل/ فيض)، مجمع الفصحا (49 -48 / 4)، مراقد المعارف (405 -404 / 1)، مستدرك اعيان (309 -308 / 2)، مؤلفين كتب چاپى (808 -799 / 5)، نتايج الافكار (541)، وقايع السنين و الاعوام (536 -535)، هديه الاحباب (233).

فيض، عليرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عليرضا فيض

محل تولد : مشكين شهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب علي رضا فيض پس از طي تحصيلات ابتدايي و متوسطه در ملاير و تهران در سال 1355 در رشته مهندسي صنايع دانشگاه صنعتي شريف مشغول به تحصيل شدم و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي حدود 70 واحد از اين دوره را پشت سر گذاشتم. با پيروزي انقلاب و لزوم فعّاليّت در مؤسسات و نهادهاي انقلاب اسلامي در نهاد مقدّس جهاد سازندگي مشغول به كار شدم و تا سال 1361 در اين نهاد و نيز ستاد مردمي هيئت هاي هفت نفره واگذاري و احياء اراضي كشاورزي فعّاليّت نمودم. تلاش براي به تصويب رساندن قانون و آيين نامه واگذاري و احياء در اراضي از جمله فعّاليّتهاي من در اين دو نهاد است. در اين زمان به علت علاقه مندي به علوم اسلامي وارد حوزه علميّه قم شده و تا سال 1372 به سطح و پنج سال خارج و يك سال تخصصي تفسير و علوم قرآني مشغول بودم. در اين سال از طرف سازمان تبليغات اسلامي (سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي) تا سال 1375 به بلغارستان اعزام و به عنوان

نماينده فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مشغول تبليغ و تدريس بودم. پس از بازگشت به عنوان مدير مدرسه الهادي (ع) مشغول كار شدم و تا سال 1379 در اين مدرسه و نيز برنامه ريزي تحصيلي و نيز ارزيابي تحصيلي مركز مديريّت حوزه علميّه قم مشغول به كار شدم. در اين مدت دوره تخصصي تفسير و علوم قرآني (سطح 4) را نيز پشت سر گذاشتم. در سال 1379 پس از طي دوره يك ساله كارآموزي قضايي وارد قوه قضائيه شدم و اكنون به عنوان داديار در دادسراي عمومي و انقلاب قم مشغول فعاليت مي باشم. از سال 1366 تا 1379 روزانه يك يا دو درس ادبيات و فقه و اصول و اخلاق نيز تدريس نموده ام.

قابل، هادي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

هادي قابل

محل تولد : تربت جام

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/4/5

زندگينامه علمي

مختصر از زندگي علمي و سياسي آقاي هادي قابل (جامي) در پنچم تيرماه 1334 شمسي در خانواده مذهبي و روحاني متولد شد. پدر ايشان از علماي مشهد مقدس و امام جمعه شهرستان فريمان بود. در سال 1349 پس از اخذ مدرك ششم ابتدايي وارد حوزه علميه مشهد شد. دروس مقدماتي تا شرح لمعه را در مدرسه مرحوم آيت الله العظمي ميلاني گذراند. سپس با هجرت به قم تحصيلات خود را در حوزه علميه قم ادامه داد تا به درجه اجتهاد رسيد. اساتيد ايشان در ادبيات، حضرات آيات و حجج اسلام حجت هاشمى، رضوانى، ذاكرى، اسلامي (در مشهد مقدس) و منطق، شرح نظام و منظومه، واعظى، آقا شيخ يحيي انصارى، نعيم آبادي و در اصول، شهيد حاج شيخ عباس شيرازى، احمد بهشتى، دوزدوزانى،

ستوده، موسوي تهرانى، سيد علي محقق و در فقه، فاضل هرندى، علوي گرگانى، ستوده، دوزدوزانى، طاهري خرم آبادي و در خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام: منتظرى، وحيد خراسانى، فاضل لنكرانى، ميرزا جواد تبريزى، موسوي اردبيلي و يوسف صانعي بوده اند. همچنين از محضر اساتيد بزرگوار، مشكينى، جوادي آملى، شهيد حقاني و... دروس تفسير قرآن، اخلاق و فلسفه را فرا گرفت. از آغاز طلبگي با مبارزات روحانيت به رهبري امام خميني (ره) آشنا شد. از سال 1353 كه منبر و تبليغ را آغاز كرد به بيان انديشه هاي امام و مبارزاني همچون مرحوم طاقانى، آيت الله منتظرى، بازرگان و شريعتي پرداخت. در خرداد سال 1354 در مدرسه فيضيه پس از مضروب شدن، توسط مأموران گارد دستگير و روانه زندان اوين شد. سپس به سربازي اعزام گرديد كه تا سال 1365 ادامه يافت. پس از مراجعه مجدد به حوزه علميه و ادامه تحصيل، مبارزات خود را با جديت بيشتري پيگيري كرد. در زمان اوج گيري مبارزات ملت ايران در سالهاي 56 و 57 در شهرهاي قم، نايين، تربت جام، فريمان و مشهد، هم پاي ملت بزرگ ايران در تمامي صحنه ها حاضر بود.

قادري، عاصم

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدبن محمد باقر شريف كاشانى اصفهانى، استاد فن و تجويد و قرائت در اواخر قرن 13 هجرى در اصفهان بوده، و در نزد اساتيدش فن در كاشان و اصفهان قراءات را آموخته، و قريب چهل سال در اصفهان استاد قراء اين شهر بوده، و عده اى كثير شاگرد تربيت نموده.

از آثارش كتاب «وجيزة التجويد» به چاپ رسيده.

كتاب مزبور را شاگرد ايشان: مرحوم ميرزا عبدالغفور شمس القراء استنساخ و تصحيح نموده، و پس

از قريب چهل سال از فوت او به طبع رسانيده است، و در مقدمه ى آن عالم جليل مرحوم آقا شيخ محمد حسين مشكينى تقريظ نوشته اند.

فوت عاصم در حدود سال 1320 روى داده است.

در كتاب نامبرده (: 189) گويد: سند روايت خود را از طريق «منهاج النشر فى قراءات العشر» به عاصم مى رسانم.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)

قاري، محمد

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابن لطف الله معروف به ملا شاه و ملا حافظ. ظاهرا از شاگردان محقق كركى، و خود و پدرش از علما و دانايان به علوم تجويد و قراءت مى باشند. در سال 963 نسخه اى از رساله ى رضاعيه ى استاد را استنساخ نموده ضمن مجموعه ى از رسائل استاد، همچنين حواشى محقق كركى را در اين سال بر كتاب شريع نوشته است.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد دوم)

قاري، محمد حسن

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابن حاج ميرزا محمّد مهدى قارى اصفهانى از دانايان به علم تجويد و قرائت و از خطّاطين معروف اواخر قرن سيزدهم است. يك نسخه از كتاب «تحفه حكيم مؤمن» به خطّ زيباى او در كتابخانه مدرسه عالى سپهسالار موجود است. در اصفهان در محلّه مسجد حكيم سكونت داشته است.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

قاسملو خويي، يعقوب

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

يعقوب قاسملو خويي

محل تولد : خوي

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد

زندگينامه علمي

حقير در شهرستان خوي از توابع آذربايجان غربي متولد شدم وپس از دوران كودكي در مدرسه بابالو شهانق تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را به اتمام رساندم با توجه به اينكه در سوم راهنمايي شاگرد ممتاز شده بودم برادرانم پشنهاد دادند كه در رشته رياضي فيزيك مشغول تحصيل شوم ولي برادر بزرگم چون فني بود و در رشته برق استاد بود به من گفت كه در هنرستان شهيد رجايي خوي مشغول تحصيل شوم بنده نيز حرف او را گوش داديم و در رشته برق در هنرستان مشغول شدم و در سال 1374 موفق به اخذ ديپلم فني شدم با توجه به اينكه برادرم در سال 1364 به فيض شهادت نايل شده بود و مادر مرحومه ام هميشه به من مي گفت كه تو بايد راه برادرت را ادامه بدهي اين فرمايش او هميش در ذهنم بود وهنوز هم هست. باعث شد كه ما جذب حوزه علميه بشويم ابتدا تا پايه ششم در حوزه علميه تبريز مشغول تحصيل شديم از اساتيد بنده در تبريز مي توانم حجه الاسلام والمسلمين پور محمدي و حجه الاسلام وثوقي را نام ببرم كه هردو آدمهاي اخلاقي و

ملايي بودند. سپس در سال 1377 وارد حوزه علميه قم شدم و همزمان در دانشگاه مفيد مشغول تحصيل در رشته فلسفه محض شدم و دانشگاه از محضر اساتيدي همچون حجج الاسلام ديواني، انتظام، كاملان و اديب بهره هاي فراواني بردم و در رسائل و مكاسب از محضر استاد بزرگوار حجه الاسلام ولمسلمين محمد باقري شاهرودي بهره بردم و كفايه را نيز از محضر آيت الله اعتمادي بهره بردم سپس در سال 1385 به قصد تبليغ در وزارت دفاع مشغول شدم همزمان در درس خارج فقه حضرت آيت الله خامنه اي و در خارج اصول حضرت آيت الله شاهرودي به مدت دو سال استفاده هاي معنوي و علمي برديم و با توجه به اتمام ماموريت در وزارت دفاع به قم باز گشتم و به امر تبليغ و تاليف و تحصيل مشغول هستم اينجانب داراي تاليفات زير مي باشم. 1. دين و آزادي 2. طبيب عاشقان (خاطرات و اشعار علامه طباطبايي) 3. فروغ دانايي (خاطرات علامه جعفري) 4. خلاصه الغدير 5. گامي به سوي تدوين منشور وحدت اسلامي 6. مقاله در زمينه اشعار علامه طباطبايي در كتاب مرزبان وحي چاپ د فتر تبليغات اسلامي.

قاسمي، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين قاسمي

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب حسين قاسمي متولد شهرستان كاشان، پس از گذراندن تحصيلات كلاسيك در سال 1363 وارد حوزه علميه مرحوم آيت الله يثربي در كاشان شدم و پس از طي مقدمات و سطوح ابتدائي حوزه در سال 1367 وارد حوزه علميه قم شدم و از آن زمان تاكنون سطوح مختلف حوزوي را گذرانده و اكنون در

مقطع خارجي سطح مشغول به تحصيل هستم. البته در كنار دروس حوزوي در زمينه هاي فلسفي و كلامي مطالعاتي در رشته و دارم و در ضمن تأليفاتي نيز در هر دو حوزه فقهي و فلسفي داشته ام.

قاسمي، علي محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي محمد قاسمي

محل تولد : نيك آباد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

حدود سال 1350 وارد حوزه علميه قم شدم قستمي از دوره سطح را در مدرسه مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني و قسمتي ديگر را بطور آزاد در محضر اساتيد بزرگواري همچون آيت الله ستوده، آيت الله اعتمادي، آيت الله پاياني و آيت الله فاضل گذارندم پس از پيروزي انقلاب و اتمام تقريبي سطح از درس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام، وحيد خراساني و تبريزي بيشترين استفاده را كردم و قبل از آن از محضر آيات عظام آيت الله مكارم شيرازي و آيت الله جوادي آملي نيز بهره مند شدم، كنار درسهاي فقه و اصول و همزمان با شروع درس خارج دوره آموزشي مؤسسه در راه حق و بنياد فرهنگي باقر العلوم را با موفقيت گذراندم (بين سالهاي 68-61) و در بنياد باقر العلوم، در كنار برنامه آموزشي شروع به كارهاي تحقيقاتي بطور دسته جمعي نموديم. در كنار كارهاي تحقيقاتي و همزمان با گذراندن دوره آموزشي كارشناسي ارشد موفق به اخذ كارشناسي ارشد از مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) شدم. خداي متعال توفيق داد كه بيش از 15 سال در مدرسه عترت (ع) مشغول تدريس اصول و كلام شدم كه هم اكنون نيز ادامه دارد و از سال 77 تا كنون نيز در مؤسسه امام

خميني (ره) قبل از آن در مؤسسه در راه حق و گاهي در برخي مؤسسات همانند جامعة الزهرا، مركز جهاني علوم اسلامي و... اشتغال به تدريس دروس معارف و تفسير موضوعي قرآن دارم. حدود پنج سال است كه عضو هيئت علمي مؤسسه امام خميني (ره) مشغول تدريسم. و در ساعاتي كه فراغتي باشد مشغول تهيه معجم موضوعي معاد و توحيد هستم.

قاضي القضاه همداني اسدآبادي، ابوالحسن، ابوالحسين عبدالجبار

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 415 / 414 ق)، عالم امامى، قاضى، متكلم، مفسر، فقيه شافعى و اصولى معتزلى. وى شيخ معتزليان در روزگار خود بود و آنان وى را به لقب قاضى القضات ملقب ساخته بودند. از على بن ابراهيم بن سلمه قطان قزوينى و از عبدالله بن جعفر بن فارس اصفهانى در اصفهان استماع حديث كرد و همچنين از زيبر بن عبدالواحد اسدآبادى حفاظ و عبدالرحمن بن حمدان حديث شنيد. در بازگشت از حج به بغداد رفت و در آن جا حديث گفت. ابوالقاسم تنوخى و حسن بن على صيمرى فقيه و ابويوسف عبدالسلام قزوينى مفسر و جماعتى ديگر از وى حديث شنيدند. او از استادان سيدرضى و با يك واسطه از مشايخ روايت خطيب بغدادى است. مناظره ى شيخ مفيد با او در موضوع حديث غدير و اصحاب جمل مشهور است كه در پايان مفيد را به جاى خود بر مسند نشاند و گفت حقا كه تو مفيدى. او به دعوت صاحب بن عباد و وزير از بغداد به رى آمد و به تدريس مشغول شد و همچنين عهده دار مقام قضاوت رى و تمام توابع آن بود و در همان جا نيز درگذشت. مصنفات بسيارى در مذهب اعتزال بدو منسوب است و گويند كه هزاران

ورق بوده است. از آثار وى: «تنزيه القرآن عن المطاعن»؛ «علم الكيميا»؛ «العمده فى اصول الفقه»؛ «تفسير القرآن»؛ «دلائل النبوه»؛ «امال» يا «الامالى»، در حديث؛«طبقات المعتزله»؛ «المجتبى فى القراآت».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (47 / 4)، انساب سمعانى (137 -136 / 1)، ايضاح المكنون (430 / 2 ،478 ،329 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (349 ،279 / 1)، تاريخ بغداد (115 -113 / 11)،روضات الجنات (18 -16 / 5)، ريحانه (416 -415 / 4)، سير النبلاء (245 -244 / 17)، شذرات الذهب (203 -202 / 3)، العبر (229 / 2)، الكامل (315 / 7)، كشف الظنون (1107)، الكنى و الالقاب (53 / 3)، لسان الميزان (213 -211 / 4)، لغت نامه (ذيل/ عبدالجبار)، معجم المؤلفين (79 -78 / 5)، الوافى بالوفيات (34 -31/ 18)، هديه العارفين (499 -498 / 1).

قاضي رئيس نسوي، ابوعمرو، ابوعمر محمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(478 -378 ق)، قاضى، فقيه، محدث، مفسر، مدرس، مفتى، اديب و شاعر. در نساى خراسان به دنيا آمد و در آنجا نشوونما يافت، و از قاضى حسن دامانى نسوى فقه آموخت. سپس به عراق و مصر و شام و مكه مسافرت كرد و تحصيل علم نمود و از ابو بكر حيرى و ابواسحاق اسفراينى در نيشابور و ابوذر هروى در مكه و ابن نظيف در مصر و ابوالحسن على بن موسى سمسار در دمشق و ابومعمر اسماعيلى در گركان حديث شنيد.او مجالس املاى حديث برپا كرد و درباره ى احاديث سخن گفت.ابوعبدالله فراوى و عبدالمنعم قشيرى و ديگران از وى روايت كردند. وى مورد اعتماد سلجوقيان بود و در رسالت هاى مهم از وى استفاده مى كردند. امير طغرل بيگ او را به دارالخلافه ى بغداد فرستاد

و وى از جانب ملك شاه سلجوقى مأموريت يافت تا دختر خليفه را خواستگارى كند. القائم بامرالله او را عهده دار امر قضاوت خوارزم كرد و به وى لقب أقضى القضات بخشيد. اهل خوارزم از وى حديث روايت كرده اند. او داراى آثارى در زمينه ى «فقه» و «تفسير» بود. وى در ادبيات نيز مهارت داشت و شعر مى گفت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (64 / 7)، سير النبلاء (478 -477 / 18)، طبقات المفسرين الداوودى (181 -178 / 2).

قاضي زاده، كاظم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

كاظم قاضي زاده

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

تحصيلات دبستان و دبيرستان را به سرعت طي كرد و در سال 1356 (16 سالگي) به دانشگاه و در رشته فيزيك مشغول تحصيل شد. همراه با انقلاب فرهنگي به حوزه علميه قم آمد دروس سطح را نيز در حدود شش سال فرا گرفت و ازسال 1366 به درس خارج اساتيد حوزه حاضر شد. وي تا سال 1380 (به مدت 15 سال) از دروس خارج حوزه بهره برد. اهم اساتيد وي به ترتيب استفاده زماني بيشتر عبارتند از: آيت الله تبريزي، آيت الله سيد كاظم حائري، آيت الله منتظري، آيت الله سيد محمود هاشمي، آيت الله جوادي آملي (در تفسير)، آيت الله سيد موسي شبيري، آيت الله محمد فاضل لنكراني و آيت الله وحيد خراساني. گرچه وي اقدامي جهت اخذ مدرك رسمي از حوزه علميه نكرده است اما در امتحان كتبي و شفاهي مجلس خبرگان در سال 1377 كه در سطح تاييد تجربي در اجتهاد داوطلبان شركت و در نامزدي مجلس خبرگان رهبري برگزار مي شد شركت كرده و با درجه

عالي موفق به قبولي در امتحانات مربوطه شد. وي درسال 1371 همزمان با تحصيلات فردي در دوره كارشناسي ارشد تربيت مدرس قم تحصيل كرد و با ادامه آن در مقطع دكتري علوم قرآن و حديث در اين رشته نيز موفق به اتمام شد. اهم فعاليتهاي علمي وي تدريس در حوزه و دانشگاه بوده است. از سال 1360 تدريس حوزوي را با تدريس ادبيات و منطق شروع كرد و در ادامه با تدريس فقه و اصول ادامه داد. در آغاز مدارس رضويه و رسالت محل تدريس وي بود ولي در سطوح عالي حوزه در مدرسه آيت الله گلپايگاني، مسجد امام زين العابدين و مدرسه آيت الله بروجردي مشغول به تدريس بوده و هست. هم اكنون پنج سال است كه به تدريس خارج فقه اشتغال دارد. از سال 1380 نيز تدريس در دانشگاه را آغاز كرد و هم اكنون در مقاطع دكتري و كارشناسي ارشد به تدريس تفسير و علوم قرآن، حديث و رجال نيز اشتغال دارد.

قاضي سعيد، محمد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1103 -1049 ق)، حكيم، اديب، عارف، مفسر، محدث، محقق، قاضى و عالم امامى. معروف به قاضى سعيد و ملا سعيد قمى و ملقب به حكيم كوچك. از دانشمندان بزرگ شيعه و از مفاخر حديث و حكمت و عرفان و ادبيات بود. وى از شاگردان ملا محسن فيض كاشانى و ملا عبدالرزاق لاهيجى و ملا رجبعلى تبريزى بود. او بسيار مورد توجه و تجليل شاه عباس دوم و درباريانش بود. مدتى عهده دار منصب قضاوت قم بود و اين خود حاكى از تبحر وى در شرعيات مى باشد. در قم درگذشت. از آثار وى: شرحى بر كتاب «توحيد» صدوق، در چند مجلد؛ «اسرار

الصنايع»، در صناعات خمسه ى قياسيه منطقيه: شعر، خطابه، برهان، جدل و مغالطه كه از «صناعيه» ميرفندرسكى الهام گرفته است؛ «شرح حديث بساط»، كه در 1099 ق، در اصفهان، از تأليف آن فراغت يافت؛ رساله ى «كليد بهشت» در اشتراك لفظى اسماءالله، به فارسى؛ حاشيه بر «اثولوجيا»ى ارسطو؛ حاشيه «شرح اشارات خواجه»؛ «الاربعون حديثا»، شرح چهل حديث در معارف كه سراسر تحقيقات علمى است؛ رساله ى «الاربعونيات لكشف الأنوار القدسيات»، چهل رساله، در چهل باب از معارف كه هر يك از آنها را به اسمى خاص ناميده است، رساله اول «روح الصلاه»، كه آن را به استادش ملا محسن فيض كاشانى اهداء نموده و ديگرى «حقيقه الصلاه» و ديگرى «فوائد رضويه» و ديگرى «الحديقه الورديه و السوانح المعراجيه» و...

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (344 / 9)، تاريخ ادبيات در ايران (340 -336 / 5)، الذريعه (132 / 18 ،341 -340 / 16 ،154 -153 / 13 ،49 / 7 ،391 ،111 ،12 / 6 ،479 / 4 ،51 / 2 ،437 -436 ،418 -417 / 1)، روضات الجنات (12 -10 / 4)، رياض العلماء (285 -284 / 2)، ريحانه (413 -412 / 4 ،59 / 2)، الكنى و الالقاب (52 / 3)، معجم المؤلفين (38 / 10).

قاضي يزدي

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س يازدهم ق)، عالم امامى و مفسر. احتمالا وى از سادات و به هر حال از بزرگان علماى اماميه قرن يازدهم هجرى است. لقب اصلى او قاضى است. از آثار وى: شرح «آيات الاحكام»، به فارسى موسوم به «تفسير قطب شاهى» كه تفسير پانصد آيه احكام قرآنى است كه به نام سلطان محمد قطب شاه تاليف شده

است؛ تفسير آيه «و جزاء سيئه سيئه مثلفها»؛ شح حديث «ان اللَّه لا يجمع امتى على ضلاله»؛ رساله اى در «الجمع بين قول النبى (ص): ما عرفناك حق معرفتك، و قول اميرالمومنين (ع): ما شككت فى الحق منذ رايته، و لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (330/7)، الذريعه (134/5 ،302 -301 /4)، ريحانه (174 -173 /3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 255/11).

قاضي، علي آقا

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حاج سيد علي آقا قاضي فرزند حاج سيد حسين قاضي است. ايشان در سيزدهم ماه ذي الحجة الحرام سال 1282ه_.ق. از بطن دختر حاج ميرزا محسن قاضي، در تبريز متولد شد و او را علي نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصيل علوم ادبيه و دينيه مشغول گرديد و مدتي در نزد پدر بزرگوار خود و ميرزا موسي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي درس خواند.

در ايشان، سيد حسين قاضي، انساني بزرگ و وارسته بود كه از شاگردان برجسته آيت الله العظمي ميرزا محمد حسن شيرازي بود و از ايشان اجازه اجتهاد داشت.

درباره ايشان گفته اند زماني كه قصد داشت سامرا را ترك كند و به زادگاه خويش تبريز باز گردد استادش ميرزاي شيرازي به وي فرمود در شبانه روز يك ساعت را براي خودت بگذار.

يك سال بعد چند نفر از تجار تبريز به سامرا مشرف مي شوند و با آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي ملاقات مي كنند؛ وقتي ايشان احوال شاگرد خويش را جويا مي شود، مي گويند:

« يك ساعتي كه شما نصيحت فرموده ايد، تمام اوقات ايشان را گرفته، و در شب و روز با خداي خود مراوده

دارند. » تحصيلات

سيد علي قاضي از همان ابتداي جواني تحصيلات خود را نزد پدر بزرگوار سيد حسين قاضي و ميرزا موسوي تبريزي و ميرزا محمد علي قراچه داغي آغاز كرد.

پدرش به علم تفسير علاقه و رغبت خاص و يد طولايي داشته است، چنانكه سيد علي آقا خودش تصريح كرده كه تفسير كشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنين ايشان ادبيات عربي و فارسي را پيش شاعر نامي و دانشمند معروف ميرزا محمد تقي تبريزي معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به « نير» خوانده و از ايشان اشعار زيادي به فارسي و عربي نقل مي كرد و شعر طنز ايشان را كه هزار بيت بود از بر كرده بود و مي خواند.

ايشان در سال 1308ه_.ق. در سن 26 سالگي به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلي خويش قرار داد.

آيت الله سيد علي آقا قاضي از زماني كه وارد نجف اشرف شد، ديگر از آنجا به هيچ عنوان خارج نشد مگر يك بار براي زيارت مشهد مقدس حدود سال 1330ه_ ق به ايران سفر كرد و بعد از زيارت به طهران بازگشت و مدت كوتاهي در شهرري در جوار شاه عبدالعظيم اقامت گزيد. اساتيد

ايشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابياني، شيخ محمد حسن مامقاني، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراساني، عارف كامل حاج امامقلي نخجواني و حاجي ميرزا حسين خليلي درس خواند و مخصوصاً از بهترين شاگردان اين استاد اخير به شمار مي آمد كه در خدمت وي تهذيب اخلاق را تحصيل كرد.

آقازاده سيد علي آقا قاضي نقل مي كند:

« ... ميرزا علي آقا

قاضي بسيار از استادش ميرزا حسين خليلي ياد مي كرد و او را به نيكي نام مي برد و من نديدم كسي مثل اين استادش او را در شگفتي اندازد و هر وقت نام اين استاد نزدش برده مي شد به او حالت بهت و سكوت دست مي داد و غرق تأملات و تفكرات مي شد! »

ايشان از سن نوجواني تحت تربيت والد گرامي، آقا سيد حسين قاضي بود و جوهره حركت و سلوك ايشان از پدر بزرگوارشان مي باشد و بعد از آن كه به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آيت الله شيخ محمد بهاري و آيت الله سيد احمد كربلايي معروف به واحد العين و به كسب مكارم اخلاقي و عرفاني پرداخت و اين دو نيز از مبرزترين شاگردان ملاحسينقلي همداني(ره) بودند.

درباره ملاحسينقلي همداني حكايات هاي بس شگفت آوري نقل شده، كه گوياي عظمت، روح بلند و نفوذ معنوي ايشان مي باشد. او با عشق و همت بي نظير زمان زيادي از عمرش را به تربيت مستعدين سپري كرد تا اين كه توانست 300 نفر را تربيت كند كه هر يك از آنها يكي از اولياي الهي شدند، مانند شيخ محمد بهاري، مرحوم سيد احمد كربلايي، مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي و ... .

سلسه اساتيد ملاحسينقلي همداني به حاج سيد علي شوشتري و سپس به شخصي به نام ملاقلي جولا مي رسد.

آقا سيد علي قاضي در عراق به خدمت جمعي از اكابر اولياء رسيد و از آن جمله سالهايي چند در تحت تربيت مرحوم آقا سيد احمد كربلايي معروف به واحدالعين، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات

اولياء أبرار ارتقاء گزيد، چندان كه در تهذيب اخلاق شاگردان و مريدان و ملازمان چندي را تربيت كرد.

آقا سيد علي آقاي قاضي درباره اين استادش مي فرمايد:

« شبي از شبها را به مسجد سهله مي گذارنيدم- زاده الله شرفاً- به تنهايي به نيمه شب يكي در آمد و به مقام ابراهيم عليه السلام مقام كرد و از پي فريضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشيد. آنگاه برفتم و ديدم عين الانسان و الانسان العين آقا سيد احمد كربلايي بكاء است، و از شدت گريه، خاك سجده گاه گل كرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان مي خنديد كه صداي او به بيرون مسجد مي رسيد. »

آيت الله شيخ علي سعادت پرور نقل مي كند:

« وقتي مرحوم آقا سيد علي قاضي جواني بيش نبود، پدر مرحومش آقا سيد حسين قاضي كه خود از دست پروردگان مرحوم عارف كامل حاج امامقلي نخجواني بود به آقاي قاضي سفارش كرده بود كه هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتي در محضرش بنشيند، اگر صحبت و كلامي شد كه بهره گيرد و گرنه به صورت و هيئت استاد نظاره نمايد. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا مي كرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلي نخجواني يكي پس از ديگري در اثر مرض وبا رحلت مي كردند و ايشان بدون هيچ ناراحتي و انزجار قلبي به شكرگزاري مشغول بود. وقتي از وي علت اين عمل را جويا شدند فرمود:

قباله هاي زمين را ديده ايد كه وقتي كسي صاحب يكي از آنها شد، هر كاري كه دلش خواست با

زمين اش انجام مي دهد؛ حالا هم خداي سبحان صاحب و مالك اصلي اين فرزندان و همه چيز من است و هر كاري كه بخواهد با آنان انجام مي دهد و كسي را حق سوال و اعتراض نيست! » درجه اجتهاد

پس از اقامت در نجف اشرف، تحصيلات حوزوي خود را نزد اساتيدي از جمله فاضل شربياني، شيخ محمد مامقاني، شيخ فتح الله شريعت، آخوند خراساني و... ادامه دادند و سرانجام كوشش هاي خستگي ناپذير مرحوم آيت الله قاضي در راه كسب علم، كمال و دانش، در سن 27 سالگي به ثمر نشست و اين جوان بلند همت در عنفوان جواني به درجه اجتهاد رسيد. جامعيت علمي

آقا سيد هاشم حداد از شاگردان ايشان مي فرمود:

« مرحوم آقا (قاضي) يك عالمي بود كه از جهت فقاهت بي نظير بود. از جهت فهم روايت و حديث بي نظير بود. از جهت تفسير و علوم قرآني بي نظير بود. از جهت ادبيات عرب و لغت و فصاحت بي نظير بود، حتي از جهت تجويد و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه اي كه احياناً حضور پيدا مي نمود، كمتر قاري قرآن بود كه جرأت خواندن در حضور وي را داشته باشد، چرا كه اشكالهاي تجويدي و نحوه قرائتشان را مي گفت... »

آيت الله خسروشاهي از علامه طباطبائي نقل مي كردند كه:

كتابهاي معقول را خواندم ولي وقتي خدمت سيد علي آقا قاضي رسيدم فهميدم كه يك كلمه هم نفهميدم!

مرحوم قاضي در لغت عرب بي نظير بود، گويند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربي را چنان مي سرود كه اعراب تشخيص نمي دادند سراينده

اين شعر عجمي(غير عرب) است. روزي در بين مذاكرات، مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالله مامقاني(ره) به ايشان مي گويد:

من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم كه اگر شخص غير عرب، شعري عربي بسرايد من مي فهمم كه سراينده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلي درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضي يكي از قصائد عربي را كه سراينده اش عرب بود شروع به خواندن مي كند و در بين آن قصيده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه مي كند و سپس به ايشان مي گويد: كدام يك از اينها را غير عرب سروده است؟ و ايشان نتوانستند تشخيص دهند.

مرحوم قاضي در تفسير قرآن كريم و معاني آن يد طولائي داشت و علامه طهراني از قول مرحوم استاد علامه طباطبائي مي فرمودند:

« اين سبك تفسير آيه به آيه را مرحوم قاضي به ما تعليم دادند و ما در تفسير{الميزان}، از مسير و روش ايشان پيروي مي كنيم. ايشان در فهم معاني روايات وارده از ائمه معصومين عليهم السلام ذهن بسيار باز و روشني داشتند و ما طريقه فهم احاديث را كه « فقه الحديث» گويند از ايشان آموخته ايم. » شاگردان

آيت الله قاضي طي سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامي را با كلام نافذ و عمل صالح خويش تدريس فرمودند و در هر دوره شاگرداني پرورش دادند كه هر كدام از بزرگان وادي عرفان و اخلاق محسوب مي شوند؛ و البته فقط نام تعدادي از آن ها بر ما معلوم است و اين كه ايشان در حقيقت چه كساني را تا قله هاي بلند عرفان و

معنويت بالا كشيده و از شراب گواراي معرفت بر كامشان ريختند، براي ما بصورت كامل و دقيق آشكار نيست. اما به تعدادي از آن ها كه مبرز و شناخته شده هستند، اشاره مي كنيم:

آيت الله شيخ محمد تقي آملي(ره)

آيت الله سيد محمد حسين طباطبائي(ره)

آيت الله سيد محمد حسن طباطبايي(ره)

آيت الله محمد تقي بهجت فومني(حفظه الله)

آيت الله سيد عباس كاشاني(حفظه الله)

آيت الله سيد عبد الكريم كشميري(ره)

آيت الله شهيد سيد عبدالحسين دستغيب(ره)

آيت الله علي اكبر مرندي(ره)

آيت الله سيد حسن مصطفوي تبريزي

آيت الله علي محمد بروجردي(ره)

آيت الله نجابت شيرازي(ره)

آيت الله سيد محمد حسيني همداني

آيت الله سيد حسن مسقطي(ره)

آيت الله سيد هاشم رضوي كشميري(ره)

حاج سيد هاشم حداد(ره)

و ... در پي محبوب

ايشان از جواني به دنبال تزكيه و تهذيب نفس و كسب معنويت و معارف بلند اسلام بود و در اين راه چهل سال صبر و مجاهده كرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراك را از وي ربوده بود.

ضمير الهي اش او را به عالم قدس مي خواند و او كه قصد كوي جانان را در سر دارد، مي خواهد به هر نحو شده از اين خاكدان طبيعت به عالم نور و ملكوت پا گذارد.

مي داند كه جانب عشق عظيم است و نبايد به راحتي از دستش بدهد و فرو بگذاردش، براي همين چهل سال است كه مشغول مجاهده است.

چهل سال است كه آداب عبوديت مي آموزد و هنوز معشوق به حضور خود راهش نداده است!

خود ايشان مي گويد:

« نزد هر كس احتمال مي دادم از او چيزي بفهمم، مي نشستم اگر مطلبي

را مي فهميدم، كه خود خدا نعمت داده بود و اگر نمي فهميدم ديگر به آن شخص مراجعه نمي كردم. » تقيّد تام به آداب شرع

براي همين آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعايت مستحبات و ترك مكروهات ملزم ساخته بود تا امري از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار مي كند كه به حسب طاقت بشري هيچ مستحبي از او فوت نمي شود تا آن جا كه بعضي از مخالفان و معاندان مي گويند:

« قاضي كه اين قدر خود را مقيّد به آداب كرده شخصي ريايي و خودنماست. »

و عده اي ديگر هم با وجود مخالفت باز نمي توانند تحسينش نكنند.

يكي از مخالفين ايشان مي گويد:

« من سفر بسيار كردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسياري از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقيقتاً هيچ كس را همانند قاضي تا بدين حد مقيد به آداب شرع نديده ام. »

خود ايشان مي گويد:

« چون بيست سال تمام چشمم را كنترل كرده بودم، چشم ترس براي من آمده بود، چنان كه هر وقت مي خواست نامحرمي وارد شود از دو دقيقه قبل خود به خود چشم هايم بسته مي شد و خداوند به من منت گذاشت كه چشم من بي اختيار روي هم مي آمد و آن مشقت از من رفته بود. »

و ايشان نا اميد نمي شود، مي داند كه طلب حقيقي جدا از مطلوب نيست زيرا كه شنيده است:

« اذا تقرب اليّ شبراً تقربت اليه ذراعاً:

و هرگاه به اندازه يك وجب به من نزديك شود به

اندازه زراعي به او نزديك شوم.»

اين قدم ها بايد برداشته شود و آن نزديكي بايد حاصل گردد تا زماني كه عاشق به معشوق برسد و پرده ها كامل برداشته شود و وصال صورت گيرد و البته معلوم است كه معشوق خود در همه جا پيشقدم و مشتاق تر است.

« او نيز اطمينان دارد كه باز نشدن در روحانيت، نه از ناحيه بي التفاتي معشوق است بلكه اگر در، بي موقع باز شود صد در صد خام از كار در آيد! »

و بعدها آيت الله قاضي كه خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت كرده، درس استقامت و صبوري را به شاگردانش هم مي آموزد و چنين مي گويد:

« اگر به جستجوي آب زمين را كندي، نبايد خسته و نااميد شوي، اگر وقتش باشد به آب مي رسي، وگرنه نااميد مشو كه بالاخره به آب مي رسي و حتي آ برايت فوران مي كند. »

آيت الله نجابت از قول ايشان مي گويد:

« چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بكشند، آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني نگذاشت و خدا هم كمكم كرد! در اين مدت نه خوابي ديدم، نه مكاشفه اي، نه رفيقي، نه همدردي، چهل سال است كه در را مي كوبم و خبري نيست. » صبر و استقامت چهل ساله

بيت زير از اشعار ايشان مي باشد:

و لا تكن كمثل من ان فتح الباب خرج

والزم و كن كمثل من ان فتح الباب ولج

اگر دري باز شد، تو بيشتر

استقامت به خرج بده؛ بگو خدايا! افزونش كن؛ بايد در عبوديت استقامت ورزيد، يعني صبور شد؛ اگر خواستند بكشندش، بگويد من از خدا دست بر نمي دارم؛ اگر نان و آبش را قطع كردند، استقامت كند، و حتي اگر دنيا جمع شود و بگويند بيا صرفنظر كن بگويد صرفنظر نمي كنم.

و آيت الله قاضي به اين زودي ها خسته نمي شود.

و مي گويد:

« هر چه بادا باد، در بحر جنون پا مي زنم، امشب كشفي نصيبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابي ديدم ديدم، نديدم نديدم، من كشف نمي خواهم تمام اين مدت چهل سال آن هم براي زرق و برق و كشف و كرامتي چند، نه! من معرفت خودش را مي خواهم، من خودش را مي خواهم. »

اسم اعظم را استقامت بر وحدانيت خداي جل و علا مي داند و مي گويد:

« اگر شخص در طلب، استقامت پيدا كرد، اسم اعظم در روح او جا پيدا مي كند و آن وقت لايق اسرار ربوبي مي گردد. »

و خود چون استقامت دارد، سرانجام صداي فرشتگان را مي شنود كه:

« ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل عليهم الملائكه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التي كنتم توعدون:

آنان كه گفتند پروردگار ما الله است و بر اين ايمان پايدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند كه ديگر هيچ ترسي و حزن و اندوهي نداشته باشيد و شما را به همان بهشتي كه وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آيه 30 ». فتح باب

آيت الله قاضي هميشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمين

شرفين امام حسين عليه السلام و حضرت ابوالفضل عليه السلام به جا مي آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مي رسد، با خود مي انديشد كه تا به حال در مدت اين چهل سال هيچ چيز از عالم معنا برايم ظهور نكرده، هر چه دارم به عنايت خدا و به بركت ثبات است.

در راه سيّد ترك زباني كه ديوانه است، به طرف او مي دود و مي گويد؛ سيّد علي، سيّد علي، امروز مرجع اولياء در تمام دنيا حضرت ابوالفضل عليه السلام هستند، و او آن قدر سر در گريبان است كه متوجه نمي شود آن سيد چه مي گويد! به حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام مي رود. اذن دخول و زيارت و نماز زيارت مي خواند و مي خواهد كه مشغول نماز مغرب شود.

آيت الله نجابت مي گويد:

« تكبيره الاحرام را كه مي گويد، مي بيند كه وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل عليه السلام به طور كلي عوض مي شود، آن گونه كه نه چشمي تا به حال ديده و نه گوشي شنيده و نه به قلب بشري خطور كرده است. قرائت را كمي نگه مي دارد تا وضع تخفيف يابد و بعد دوباره نماز را ادامه مي دهد، مستحبات را كم مي كند و نماز را سريع تر از هميشه به پايان مي رساند. به حرم امام حسين عليه السلام نمي رود و به دنبال جايي خلوت به خانه رفته و براي اين كه با اهل منزل هم برخورد نكند به پشت بام مي رود. آن جا دراز مي كشد و دوباره آن حال مي آيد و

بيشتر مي ماند. تا اهل منزل سيني چاي را مي آورد، آن حال مي رود. نماز عشاء را مي خواند و دوباره آن وضع بر مي گردد؛ چيزي كه تا به حال حتي به گفته خودش يك ذره اش را هم نديده است و حالا كه ديده نه مي تواند در بدن بماند و نه مي تواند بيرون بيايد. دوباره كه شام را مي آوردند، آن حال قطع مي شود و نيمه شب دوباره بر مي گردد و مدت بيشتري طول مي كشد. »

آري و بالاخره درهاي آسمان برايش گشوده و فتح باب مي شود.

مي گويد:

« آن چه را مي خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسين عليه السلام در را به رويم گشود. ابن فارض يك قصيده تائيه براي استادش گفته؛ من هم يك قصيده تائيه براي امام حسين عليه السلام گفته ام نمره يك! كه كار مرا ايشان درست كرد و در غيب را به نحو اتم برايم باز كرد. »

« او در اثر طلب حقيقي و استقامت به خانه كه نه، به خود صاحبخانه رسيده است و يار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنيا كه خيال و سرابي بيش نبوده و حقيقي ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پيوسته است و چون فهميده كه از عالم خيال چيزي نصيبش نمي شود، باب خيال برايش بسته مي شود. »

آيت الله نجابت نقل مي كند:

دفعه اولي كه ما آيت الله قاضي را ديديم، خيلي با ما گرم گرفتند و ما را تحويل گرفتند. در اثر اين التفات زياد، من زبانم باز شد و

گفتم: آقا اين وضع اهل معرفت به خيال است يا به حقيقت؟ ناگهان ايشان چشمهايش درشت شد و گفت:

« اي فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او مي زنم اين پندار و خيال است؟! » رحلت

به هر حال، ميرزا علي آقا قاضي پس از سالها تدريس معارف بلند اسلامي و تربيت شاگردان الهي، در روز دوشنبه چهارم ماه ربيع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات كرد و در وادي الاسلام نزد پدر خود دفن شد.

مدت عمر شريف ايشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بيست و يك روز بوده است.

ايشان در سال هاي آخر عمر عطش و بي تابي، جسم و روحش را با هم مي سوزاند و او مرتب آب مي خواهد و مي گويد:

« در سينه ام آتش است ساكت نمي شود. »

و دائم با خود تكرار مي كند:

گفت من مستسقي ام آبم كشد

گر چه مي دانم كه هم آبم كشد

طبيبش به وي مي گويد:

« آقا من طبيب شما هستم، به شما مي گويم در اين ماه رمضان روزي 3-2 ليوان آب بخوريد. »

و او كه مي داند اين آب آن آتش را خاموش نمي كند تا آخر روزه هايش را كامل مي گيرد و مي گويد:

« رها كن تا كه چون ماهي گدازان غمش باشم »

لحظات احتضار سخت ترين لحظات براي زمين و زيباترين لحظات براي عارف است.

آيت الله كشميري مي فرمودند:

هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود مي فرمود:

« اين دارد مي رود. »

و هنگام غسل مشاهده شد كه صورتش باز و لبانش خندان بود.

باز آيت الله كشميري فرمودند:

« بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ايشان چقدر است، در رؤيا ديدم از قبر آقاي قاضي تا به آسمان نور كشيده شده است، فهميدم خيلي مقام والايي دارد. »

سيد عبدالحسين قاضي نوه ايشان جريان شب رحلت آقاي قاضي را اين طور بيان مي كند:

« ايشان مدتي بيمار بودند. يك شب به پدرم كه در آن زمان 20 ساله بودند مي گويند كه امشب نخواب و بيدار باش. پدرم هم متوجه نمي شود كه جريان چيست.

ايشان نقل مي كند كه ساعتي از نيمه شب آقاي قاضي او را صدا مي زنند و رو به قبله دراز مي كشند و مي گويند من در حال مرگ هستم و به او سفارش مي كنند كه همسر و بچه هاي ديگرشان را بيدار نكند و تا صبح بالاي سرشان بنشيند و قرآن بخواند.

پدرم مي گويد علي رغم اين كه اگر كسي بداند كه پدش در حال مرگ است و هيچ نگويد، سخت است، اما من اين موضوع را با كمال آرامش پذيرفتم و به كسي هيچ نگفتم و پيش او نشستم.

آقاي قاضي به من فرمودند كه دارم راحت مي شوم و اين راحتي از طرف پاهايم شروع شده و به طرف بالا مي آيد. سپس فرمودند فقط قلبم درد مي كند بعد فرمودند كه رويم را بپوشان، من هم روي صورتشان را پوشاندم و ايشان از دنيا رفتند.

من بدون هيچ دغدغه و اضطراب تا صبح پيش ايشان نشستم و قرآن خواندم تا آن كه هنگام اذان صبح

شد و خانواده آمدند و پرسيدند كه جريان چيست و من هم گفتم كه پدر فوت شده است و فرياد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهميدم چه اتفاقي افتاده است و از مرگ پدرم بسيار متأثر شدم. »

او كه عمري با عشق و سر سپردگي به مولايش امام حسين عليه السلام سر كرده، غريب نيست اگر حضرتش، كريمانه، خود كسي را سراغش بفرستد تا كارهاي دفن و كفن او را بجا آورد. آقا يحيي هرگز آقاي قاضي را نمي شناخته ولي از طرف امام حسين عليه السلام در حالت خواب يا مكاشفه براي اين امر مأموريت پيدا مي كند و تمام كارهاي كفن و دفن ايشان را انجام مي دهد.

آيت الله بهجت مي فرمودند:

« شب قبل از وفات آقاي قاضي، كسي خواب ديده بود كه تابوتي را مي برند كه رويش نوشته شده بود « توفي وليّ الله » فردا ديدند آقاي قاضي وفات كرده است. » تناثر نجوم در رحلت ايشان

مرحوم علامه آقا سيد عبدالعزيز طباطبائي يزدي نقل نمود كه از استادم مرحوم آيت الله العظمي خوئي شنيدم كه فرمود:

« در ايام وفات استاد اخلاق آقا سيد علي قاضي تبريزي تناثر نجوم رخ داد و اين به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود.

مرحوم طباطبائي يزدي نقل كرد كه ما گفتيم: اين اصلاً محال است كه ستاره ها به خاطر كسي ريزش كنند و سقوط نمايند ولي استادمان آقاي خوئي تأكيد نمود، شما انكار كنيد من كه خودم اين واقعه شگفت انگيز را با چشمان

خود ديدم و نمي توانم چيزي را كه در پيش من يقيني است، انكار نمايم. »

قايني، ابوشريف محمد

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1139 ق)، عالم امامى، فقيه، محدث، مفسر، مدرس، متكلم، فيلسوف و خوشنويس.چون در مناظرات علمى كسى را ياراى سخن گفتن با او نبود به سلطان العلماء مشهور شد. در چهارده سالگى به تحصيل روى آورد. دوران تحصيلات عاليه خود را در اصفهان به پايان رساند. در حوزه ى علميه ى قاين، به تدريس فقه و فلسفه مى پرداخت و گاه به نقاط ديگر جهت مباحثات علمى سفر مى كرد، كه سفر 1115 ق او به هرات و مباحثه او با علماى اهل سنت از آن جمله است. سرانجام در ماه رمضان درگذشت و (بماه رمضان) ماده تاريخش گشت. سلطان محمد پدر قطب الدين قاينى عالم رياضى است. از آثارش: «تهذيب الامه»، تفسير مفصلى بر قرآن؛ «تطهير الائمه (ع)»؛ «الامامه»؛ «رساله فى الوجود»، شامل مباحث و فوائد فلسفى درباره ى وجود؛ «ام الوسائل فى ام المسائل»، تفسير سوره ى حمد و برگرفته از تفسير مفصل، به زبان عربى؛ حاشيه بر «الشرح الجديد للتجريد»؛ كتابت «ضياء القلوب»، در حديث، به خط نستعليق.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :بزگان قائن (537 -531)، الذريعه (36 / 25 ،116 -115 / 6 ،327 -326 / 2)، ريحانه (60 -59 / 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 317 -316 / 12).

قرباني، علي اصغر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي اصغر قرباني ده برزوئي

محل تولد : ده برزو

شهرت : قرباني

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

در تاريخ اوّل فروردين سال هزار و سيصد و پنجاه و چهار هجري شمسي با سواد قرآني و خواندن و نوشتن وارد حوزه علميّه شدم؛ مدرسه فولاد در تربت حيدريه، صرف مير و شرح المثله را در محضر استاد شيخ حسن كلّه (قده) فرا گرفتم.

كتابهاى: ملامحسن، هدايه، قطرالندي و نحو را از محضر مرحوم آقاي بحر آموختم. خط را از هنر شيخ محمود هروي بهره بردم. سيوطى، مغنى، مختصر، منطق (حاشيه ملاعبدالله) و اندكي از اصول فقه مظهر و لمعه را از محضر استاد فرزانه مرحوم صدر الدين رباني فرا گرفتم. در ضمن، كلاس پنجم ابتدايي را به صورت شبانه آزاد همزمان خواندم. در سال 57 حدود پنج ماهي زندان وكيل اندر مشهد زنداني شده و در آنجا از محضر برخي اساتيد، مانند جناب آقاي جواد منصوري مقداري از مسايل سياسي و اقتصادي را آموختم. در سال پنجاه وهشت كه به قم آمدم ادامه اصول مظفر را از محضر استاد مصطفي محقق داماد (جلد اول را)و استاد مرحوم عمّاني (جلد دوم) را فرا گرفته و ادامه درس لمعه را هم از محضر سرورانى، چون شمّاعي همدانى، نظري و وجداني فخر و مقدار اندكي از آن را هم در محضر آيت الله اشتهاردي فرا گرفتم. بخشي از كتابهاى اصول فقه و لمعه و تفسير را هم از محضر مرحوم استاد محامي و عرفاني كسب فيض كردم. هم زمان با درسهاي فقه و اصول براي تكميل مباحث ادبيات و منطق چند صباحي پاي دروس منطق استاد انصاري شيرازي و مطون استاد مرحوم مدرس افغاني حاضر شدم. استاد محمد رضا حكيمي كه از دير باز مورد علاقه من بود، درسي از كتاب الحيات را در حوزه آغاز فرمودند كه بنده متأسفانه در آن شركت مي كردم و مطالب ارزنده اي تصمييم مي شد. درسهاي اخلاق استاد و بزرگوار آيت الله مشكيني هم حال و هواي خاص خود داشت. كه بنده از پاي

بندان به شركت در آن بودم. بخشي از درسهاي تقسير ايشان را هم شركت كردم. درس اخلاق حضرت آيت الله بهاءالديني روزهاي پنجشنبه در مدرس زير كتابخانه فيضيه زمزمه محبتي بود كه تا پنجشنبه ديگر جانم را سرشار از طراوت مي كرد. از حدود سال 60 رسايل را در محضر اعتمادي تبريزي در شبستان آيت الله گلپايگاني مسجد اعظم قم هر روز ساعت هفت صبح شركت كردم؛ اما اين درس مصادف با جنگ تحميلي و ماجراي جانبازي بنده شد به همين دليل مقداري طولاني شد و تا سال حدودا 64 طول كشيد همزمان با اين درس، درس مكاسب را در محضر استاد گرانقدر سيد حسن طاهري خرم آبادي حاضر مي شدم تا بيع و خيارات را به پايان بردم، امّا مكاسب درس كفايتين را در محضر استاد صالحي مازنداراني رحمة الله آموختم. پس از اتمام دروس سطح عالي خارج اصول را با شركت در درس حضرت آيت الله فاضل آغاز كردم. بخشي از خارج اصول را هم پاي درس استاد فرزانه حضرت آيت الله مكارم شيرازي نشستم، در مدرسه امام امير المؤمنين، عصرها يك ساعت به غروب، درس خارج فقه؛ كتاب الظهاره و بخشي از كتاب الصلاة و كتاب القضا را(البته كتاب القضاء روزهاي چهارشنبه هر هفته) در مسجد اعظم در شبستان آيت الله بروجردي(ره)از محضر حضرت آيت الله شيخ جواد تبريزي (ره) به مدت هشت سال كسب فيض كردم. درس خارج فقه حضرت آيت الله نوري همداني مدظله را هم حدود دو سال شركت مي كردم و بهره فراواني بردم، به ويژه كه موظف بوديم آن را با جمعي از دوستان به عربي بنويسيم

و نوشته ها مان ارزيابي و نقد و بررسي مي شد؛ علاوه بر آن رجال سند هم به دقت تمام بررسي و جرح و تعديل مي شد. اين درس در مدرسه آيت العظمي گلپايگاني خيابان ارم (در مدرس بزرگ يا مسجد مدرسه) برگزار مي شد و موضوع بحث كتاب الصلاة بود. و سرانجام؛ درس خارج اصول آيت الله وحيد خراساني كه از اواخر جلد اول كفايه، مباحث قطع و علم رجال و مباحث اصول عمليه و تاكنون كه بحث تعادل و تراجيح است و هنوز مشغول به آن هستم.

قزويني حلي نجفي، معزالدين محمد مهدي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1300 -1222 ق)، عالم امامى، فقيه اصولى، مفسر، رجالى و شاعر. اصلش از قزوين بود. نسب اين خاندان به محمد بن زيد شهيد فرزند امام زين العابدين (ع) مى رسد. در نجف به دنيا آمد و در حله ساكن شد. او را قزوينى كبير نيز ناميده اند، تا در مقابل يكى از فرزندزادگانش به نام مهدى بن هادى بن ميرزا صالح بن محمد مهدى، قزوينى صغير صاحب «ديوان»، مشخص باشد. سيد مهدى در نجف از محضر شيح موسى و شيخ على و شيخ حسن، فرزندان شيخ جعفر صاحب «كاشف الغطاء»، و سيد باقر قزوينى و سيد على قزوينى و سيد محمد تقى قزوينى استفاده كرد و از آنها اجازه ى روايت گرفت. او نزد شيخ مرتضى انصارى و ميرزاى بزرگ شيرازى تلمذ كرد و در بيست سالگى به درجه ى اجتهاد رسيد. وى از مشايخ اجازه ى علامه نورى صاحب «مستدرك الوسائل» بود. او علاوه بر تبحرى كه در فقه و اصول و كلام و حكمت و توحيد و امامت و تفسير و حديث داشت در كمالات نفسانى نيز كم نظير بود.

در بازگشت از حج درگذشت و در نجف، در مقبره ى آل قزوين دفن شد. از وى متجاوز از سى اثر باقى مانده است. از آن جمله: «اسماء قبائل العرب» يا «اسماء القبائل والعشائر»؛ «البحر الزاخر فى اصول الاوائل و الاواخر»؛ «تفسير سوره الاخلاص، الفاتحه و القدر»؛ «فلك النجاه فى احكام الهداه»؛ «التقيه»؛ «آيات الوصول الى علم الاصول»، در مباحث الفاظ از مسائل اصول فقه، به عربى؛ «فرائد الاصول» يا «الفرائد »، در اصول؛ «بصائر المجتهدين»، در شرح «تبصره المتعلمين» علامه حلى؛ «الاقفال»، در نحو و شرح آن به نام «المفاتيح» يا «مفاتيح الاقفال»؛ «مواهب الافهام»، در شرح «شرايع الاسلام»؛ «الصوارم الماضيه لرد الفرقه الهاويه و تحقيق الفرقه الناجيه»، در امامت؛ «آيات المتوسمين»، در حكمت الهى؛ «منظومه تامه» در اصول؛ منظومه در تمام عبادات، متجاوز از پانزده هزار بيت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (335 / 7)، اعيان الشيعه (146 -145 / 10)، خاتمه مستدرك الوسائل (136 -127 / 2)، الذريعه (62 / 25 ،239 / 24 ،292 ،238 ،122 / 23 ،299 ،134 -133 ،33 / 21 ،161 / 17 ،314 -313 ،133 -132 / 16 ،317 ،93 / 15 ،329 / 13 ،83 / 7 ،210 / 6 ،405 ،342 ،341 ،336 / 4 ،125 ،40 / 3 ،389 ،274 ،68 ،34 ،6 / 2 ،485 ،462 ،449 ،49 ،48 / 1)، ريحانه (457 -456 / 4)، علماء معاصرين (11 -6)، لغت نامه (ذيل/ قزوينى)، معجم المؤلفين (56 / 12)، مينو در (974 ،963 ،951 ،950 ،921 -920 ،918 ،860 -859 ،851،847 ،840 ،821 ،804 ،776 ،311 -310 ،292 ،239 ،232 ،231 ،135

،114 -113 ،94 ،84 ،81 ،68 ،63 ،10 -8 / 2).

قزويني، فاطمه

قرن:13

جنسيت:زن

مليت:ايران

حدود 1172- حدود 1260 ق، از زنان عالم، فاضل، محدث و مفسر، وى دختر سيد حسين قزوينى (1208 ق) بود و در قزوين به دنيا آمد. او نزد پدرش و سيد محمد مهدى بحرالعلوم و عمويش سيد حسن قزوينى (1198 ق) درس خواند و هنگامى كه به سن رشد رسيد با شيخ محمدعلى فرزند شيخ عبدالكريم قزوينى ازدواج كرد. سپس در درس فقه و اصول و حديث همسرش حضور يافت تا اينكه در اغلب علوم معقول و منقول نابغه شد. علاوه بر اين او حافظ قرآن و خطيب و سخنور ماهرى بود، منبر مى رفت و صداى بلند و رسايى داشت و در وعظ و خطابه توانا بود. فاطمه سخنرانى مى كرد و درس مى داد و زنان از مجلس درس، وعظ و سخنرانى او استفاده مى كردند. وى بسيار پارسا و باتقوا بود و مجلس درس داشت. وى سه پسر داشت كه همه از علماى زمان خود بودند. دخترش آمنه خانم قزوينى نيز همانند مادر از زنان عالم، فاضل، اديب و شاعر بود.

برگرفته از كتاب :مشاهير زنان ايراني و پارسي گوي

منابع زندگينامه :منبع: اعيان الشيعه (مستدركات)، 159 / 3.

قشيري نيشابوري، ابوالقاسم، زين الاسلام، عبدالكريم

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(465 -386 ق)، صوفى، فقيه، محدث و مفسر. مشهور به امام و استاد امام. از نظر اصول اشعرى و از نظر فروع شافعى بود. نسبت وى از جانب پدر به قبيله قشيرين كعب مى رسيد، و از طرف مادر به سلمى منسوب بود. در ناحيه استواء نيشابور (قوچان كنونى) متولد شد. خاندان او از بزرگان دهقانان اين ناحيه بودند. خود او نيز از محدثان بنام اهل تصوف بود. در كودكى پدر خود را از دست داد و در محضر درس ابوالقاسم

يمانى، پرورش يافت و مقدمات ادب فارسى و عربى را نزد او فراگرفت، بعدها در نيشابور ساكن شد و از ابوحسين خفّاف و ابونعيم اسفراينى و حاكم نيشابورى و ابوعبدالرحمن سلمى و ديگر ارباب حديث و بزرگان صوفيه حديث شنيد و فقه را از ابوبكر محمد بن بكر طسى و علم كلام را از استاد ابوبكر بن فورك فراگرفت و تصوف را از ابوعلى دقاق نيشابورى آموخت و پس از وفات وى با ابوعبدالرحمن سلمى معاشرت كرد و عاقبت استاد خراسان گرديد. از شاگردان وى مى توان به احمد بن اسماعيل جوهرى كه «رساله ى قشيريه» را بر قشيرى خوانده و سمعانى از وى اجازه گرفته، و سيد اسماعيل جرجانى صاحب «ذخيره ى خوارزمشاهى» و ابوعبداللَّه حسين بن احمد بيهقى، ابوالقاسم فضل بن محمد عطار ابيوردى، ابوالمظفر محمد بن احمد هروى و شعيب بن نوح رازى صوفى اشاره كرد. قشيرى از معاصرين و منكران ابوسعيد ابوالخير بود كه در نهايت به او گرويد. آثار بسيارى از خود به جاى گذاشته و در سرودن شعر به زبان عربى دست داشته است. طريقه ى او در تصوف به واسطه ى ابوعلى دقاق به جنيد و معروف كرخى مى رسد. وى در نيشابور درگذشت و همان جا دفن شد. از آثار وى: «الرسالة القشيريه»، درعلم تصوف و بيان روؤس مسائل علم باطن كه مورد مراجعه و استناد بزرگان صوفيه و اهل ذوق است؛ «لطائف الاشارات»؛ «التحبير فى علم التذكير»؛ «آداب الصوفيه»؛ «عيون الاجوبة فى فنون الاسئلة»؛ «الاربعين»؛ «فصل الخطاب فى فضل النطق المستطاب»؛ «حياة الارواح و الدليل الى طريق الصلاح».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (180 /4)، ايضاح المكنون (194 /2 ،424

،194 /1)، تاريخ ادبيات در ايران (257 ،218 /2)، تاريخ بغداد (83 /11)، تاريخ گزيده (659)، تاريخ نيشابور (226 ،225)، ترجمه ى رساله ى قشيريه (مقدمه)، جستجو در تصوف (67 -64)، روضات الجنات (94 -89 /5)، ريحانه (461 -460 /4)، سير النبلاء (232 -230 /18)، الكامل (118 /8)، كشف الظنون (1935 ،1920 ،1858 ،1640 ،1551 ،1460 ،1260 ،1183 ،882 ،520 ،457 ،354 ،58)، كشف المحجوب (209)، الكنى و الالقاب (67 -65 /3)، لغت نامه (ذيل/ عبدالكريم)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 465)، معجم المؤلفين (6 /6)، نفحات الانس (138)، وفيات الاعيان (208 -205 /3)، هدية الاحباب (217)، هدية العارفين (608 -607 /1).

قصري زاده، منصور

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران استاد "منصور قصري زاده " دارنده ي رتبه نخست مسابقات قرآني دانشجويان سراسر كشور در سال هاي 65 و 67 و مقام اول مسابقات بين المللي قران كريم در مالزي در سال 70 و نيز حفظ كل قرآن كريم و از افتخارهاي ايران زمين است .

او متولد 1346 در شهر تهران و در خانواده ي متدين و مذهبي به دنيا آمد . پدر و مادر او با فراهم كردن فضاي مناسبي در خانه و همراهي صميمانه و نيز تشويق هاي سازنده موجبات موفقيت او را فراهم كردند از جمله مشوقين اصلي او، دايي شان آقاي اكبر شريعتمداري بود كه خود قاري قرآن بود .استاد موفقيتش را مديون خانواده و دايي خود مي داند و مي گويد همين قضيه باعث شده كه آنها از من راضي باشند و از اينكه آنها از من راضي اند خيالم راحت است . او مدرك فوق ليسانس رشته ي الهيات و علوم حديث از دانشگاه تهران دارد و صاحب سه

فرزند صالح و دوست داشتني است كه در راه پدر گام بر مي دارند . دخترشان كلاس اول راهنمايي و از قاريان ممتاز مدرسه است و محمد حسين ، پسر 7 ساله ايشان نيز در جلسات قرآني شركت مي كند و محمد مهدي 2 ساله هم فعلاً اداي قرآن خوانها را در مي آورد .

پدر اين خانواده قرآني ،استاد قصري زاده از 9 سالگي كار قرائت قرآن را به سبك استاد عبدالباسط شروع كرد 15 ساله بود كه انقلاب جمهوري اسلامي اريان پيروز شد و پس از آن راديو جمهوري اسلامي با اعلان عمومي از همه قراء دعوت كرد كه در تست و گزينش شركت كنند او هم در گزينش حاضر شد ، قرائت زيباي او را برگزيدند و از او خواستند در كلاسهاي فراگيري نغمه ها و دستگاههاي استاد سيد محسن موسوي بلده شركت كند و پس از اتمام دوره در راديو پذيرفته شد . در سال 65 قرائت ايشان را از مسجد شيخ فضل الله نوري ضبط و در تلويزيون پخش كردند و بعد از آن ايشان به صورت كلاسيك كار تجويد و قرائت را ادامه داد و از محضر اساتيدي چون مرحوم اربابي استفاده و در مسابقات بسياري شركت كرد كه از شاخص ترين آنها در سال 66 مسابقات دانشجويي بود كه امتياز نفر اول را كسب كرد و همچنين مسابقات حج بود كه درهمان سال برگزار شد و باز نفر نخست مسابقات شد و در سال 68 در مسابقات استان تهران نفر اول شد و در مسابقات كشوري سال 69 نفر دوم و براي شركت در مسابقات جهاني مالزي انتخاب

و به همراه داور مسابقه استاد عبايي به مالزي رفت و آن سال مصادف بود با جنگ عراق و آمريكا و جنگ خليج فارس و به همين خاطر ايران را از شركت در مسابقات محروم كرده بودند و آنها اطلاع نداشتند و تا مالزي رفتند و بدون شركت در مسابقه برگشتند . سال 70 بار ديگر براي شركت در مسابقات جهاني مالزي انتخاب و به ياري خداوند نفر اول شد .

خاطره از دوران جواني :

سال 71 بعد از اينكه از مسابقات مالزي برگشته بودم همراه پدرم خدمت رهبر عزيز " آيت الله خامنه اي " رسيديم و هديه اي را كه آنجا به من داده بودند كه قرآني در يك كاپ نقره اي بود ، خدمت ايشان تقديم كرديم .ايشان سؤالاتي از من كردند در رابطه با آن قرآن و چاپ آن و وضعيت مسابقات و بسيار تشويقم كردند براي ادامه ي راه و آن ديدار براي من بسيار شيرين و به ياد ماندني بود .

مسافرتهاي خارج از كشور او قريب به 40 كشور است ؛از جمله سوريه ، چين ، پاكستان ، انگليس ، اتريش ، تايلند ، ماداگاسكار ، اتيوپي ، عراق ، سريلانكا و ...درخاطراتي از سفرهايش مي گويد :اخيراً در سفري كه به انگليس رفتيم آنجا قاريان مصري هم دعوت شده بودند .حقيقتاً وقتي بچه هاي ايراني قرائت مي كردند قرائتشان چيزي كمتر از قراء مصري نبود حداقل اينكه شانه به شانه مصريان بودند و اين نظر من از باب استقبال مردمي بود كه در مقابل قراء ايراني نشان مي دادند و با شوق فراوان به قرائت ايرانيان

گوش مي سپردند . و اين نشان مي دهد كه به رغم آنكه ايرانيان فارسي زبان اند و تقليدشان بيشتر از استماع است تا بحث هاي علمي و نقلهاي سينه به سينه ولي در بسياري از موارد از مصريان جلوتر هستند .من در سال 70 كه در مسابقات مالزي شركت كردم يكي از رقباي من مصري بود .بنده به كمك خداوند مقام اول را آوردم و او نفر پنجم شد . يك غلط اعرابي هم داشت و غلط قرائت كرد .

ولي قراء مصري شهرت جهاني دارند چرا ؟ استاد در پاسخ مي گويد : در كل مي توان گفت مصريان صاحب سبك اند و سبك و سياق قرائت قرآن را مصريان ابداع كردند و مصر يكي از كشورهاي صاحب تمدن و فرهنگ است و ذوق خواندن در مدايح و ابتهالات ديني در مردمش وجود دارد قشرهاي مذهبي در قرائت و قشرهاي غيرمذهبي در زمينه هاي ديگر و احساس مي شود كه قرائت قرآن به سبك مصري با فطرت انسان منطبق است اين يكي از ريشه هاي شهرت قراء مصري مي باشد .

در مورد جذابيت و گيرايي قرائت مي گويد :

جذابيتهاي صوت و لحن در قرائت بسيار دارد . اگر شما نيم ساعت ترتيل گوش كنيد شايد گوشتان از نظر موسيقيايي خسته شود اما در قرائت اختيارات انسان در صوت و لحن بيشتر است و قاري قدرت مانور دارد ؛ در آيات عذاب مي تواند حزين و اندوهگين بخواند و در آيات بهشتي مهيج و شاد بخواند . مثلاً در قرائت تحقيق استاد عبدالباسط " اذا الشمس " و ... جذابيت و زيبايي

و اثرگذاري قرائت متجلي است .خدا رحمت كند كساني مانند عبدالباسط زمينه را فراهم كردند و دنيا را با اين قرائت ها هدايت كردند و الان حدود 99 % قراء جهان از سبك آنها پيروي مي كنند .

استاد قصري زاده اگر چه الان در جلسات قرآني زيادي حضور ندارد .اما از قرآن جدا نشده و همواره قرآن چراغ روشن گر راه زندگي او در زندگي شخصي و اجتماعي اش است ايشان همچنين در مسابقات خارج از كشور و در مراسمات حج تمتع دعوت مي شود و حضور دارد .

در حال حاضر جلسات هفتگي قرائت قرآن كريم در مسجد شهدا واقع در خيابان 17 شهريور ، اتوبان شهيد محلاتي ، شبهاي جمعه ، قبل از نماز مغرب و عشاء با حضور استاد منصور قصري زاده برگزار مي شود . اين جلسات بيست سال است كه با كمك هيئت امناء ، امام جماعت و بسيج مسجد داير است . منابع زندگينامه :مجله راه قرآن ش21

قطب رازي، قطب الدين، ابوجعفر محمد

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(776 / 766 -694 ق)، عالم امامى، فقيه، حكيم و اديب. ملقب به قطب الدين و قطب المحققين و موصوف به علامه ى رازى. چون در مدرسه اى كه وى تحصيل مى كرد شخص ديگرى كه لقب قطب داشت مشغول تحصيل بود وى به قطب تحتانى اشتهار يافت. در ورامين از نواحى رى به دنيا آمد و چون در آنجا نشوونما پيدا كرد به رازى شهرت يافت. بديهى است چون نسبش به آل بويه مى رسد و موافق فرموده شهيد ثانى از آل بويه قمى است كه جد عالى شيخ صدوق مى باشد. او از بزرگترين شاگردان علامه ى حلى بود. او كتاب «قواعد الاحكام» علامه را به خط

خود نوشته و بر او قرائت كرده و علامه نيز در پشت كتاب برايش اجازه نوشته و با عبارات بلندى او را ستوده است. قطب رازى از مشايخ شهيد اول محمد بن مكى است. از ديگر شاگردان او مى توان به ميرسيد شريف جرجانى و سعدالدين تفتازانى اشاره كرد. بيشتر علماى شيعه از جمله محقق ثانى و ميرزا عبدالله، صاحب «رياض العلماء»، و قاضى شوشترى و شيخ حر عاملى او را شيعه دانسته اند، اما صاحب «روضات الجنات» وى را سنى مى داند و در «شذرات الذهب»، شافعى به حساب آمده است. قطب رازى مدتى در خدمت سلطان ابوسعيد و وزيرش خواجه غياث الدين محمد بود و دو كتاب «شرح شمسيه» و «شرح مطالع» را به نام آن وزير نگاشت. پس از درگذشت سلطان ابوسعيد به شام رفت و در دمشق درگذشت. از آثار وى: «المحاكمات بين شرحى الاشارات»، كه محاكمه مابين دو شرح «اشارات» فخر رازى و خواجه نصير طوسى است او اين كتاب را به خواست استادش، قطب شيرازى، به تحرير كشيد؛ «تحرير القواعد المنطقيه فى شحر الشمسيه»؛ «لوامع الاسرار فى شرح مطالع الانوار»، در منطق؛ «تحفه الاشراف» و «بحر الاصداف» دو حاشيه بزرگ و كوچك بر «الكشاف»؛ «تحقيق معنى التصور و التصديق»؛ شرح و حاشيه بر «قوعد الاحكام»علامه حلى؛ رساله در «تحقيق الكليات»؛ «تقسيم العلم»؛ «شرح مفتاح العلوم» سكاكى.[1]

رازى، محمد بن محمد بن ابوجعفر ملقب به قطب الدين و قطب المحققين و علامه رازى و سلطان المحققين دانشمند معروف ايرانى (ف. 776 ه.ق). وى از شاگردان مبرز علامه حلى است و قواعد علامه را به خط خود استنساخ كرده و علامه در پشت همان نسخه به سال 713

ه.ق در قصبه ى ورامين براى او اجازه نوشته است. پس از وفات او را در مقبره ى صالحيه ى دمشق دفن كردند و سپس به موضعى ديگر بردند. او راست: بحرالاصداف حاشيه و شرح تفسير كشاف، تحريرالقواعد المنطقية در شرح شمسية، تحفةالاشراف فى شرح الكشاف كه شرحى است بر كشاف و مفصلتر از بحرالاصداف، تحقيق معنى التصور والتصديق، تقسيم العلم، حاشيه ى قواعد علامه مشهور به حواشى قطبيه، شرح الاشارات، شرح مطالع كه شرحى است بر مطالع الانوار قاضى سراج الدين ارموى در منطق و كلام، المحاكمات بين شرحى الاشارات كه محاكمه اى است بين دو شرح اشارات فخر رازى و نصيرالدين طوسى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (268 / 7)، اعيان الشيعه (413 / 9)، ايضاح المكنون (403 ،56 / 2 ،233 / 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1089 ،256 ،254 -253 ،246 -244 ،237 ،147 ،47 / 3)، تأسيس الشيعه (401 -400)، حبيب السير (221 / 3)، دايره المعارف فارسى (2059 / 2)، الذريعه (107 / 20 ،359 / 18 ،156 / 17 ،69 / 14 ،337 / 13 ،199 -198 / 4 ،388 / 3)، روضات ا لجنات (47 -37 / 6)، رياض العلماء (172 -168 ،156 / 5)، ريحانه (467 -465 / 4)، رى باستان (381 -380 / 2)، شذرات الذهب (207 / 6)، شرح و بررسى زندگانى و معرفى آثار علامه قطب الدين رازى ورامينى، طبقات اعلام الشيعه (قرن 202 -200 / 8)، فرهنگ ادبيات فارسى (399 -398)، فوائد الرضويه (618 -616)، كارنامه بزرگان (245)، كشف الظنون (1716-1715 ،886 ،626 ،95)، الكنى و الالقاب (71 -70 / 3)، لغت نامه (ذيل/ قطب الدين رازى)، مجالس المؤمنين (213 -12 /

2)، معجم المؤلفين (216 -215 / 11)، مؤلفين كتب چاپى (719 -716 / 5)، النجوم الزاهره (70 / 11)، هديه الاحباب (218 -217)، هديه العارفين (163 / 2).

قطب راوندي، قطب الدين، ابوالحسن، سعيد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 573 ق)، عالم امامى، فقيه، محقق، متكلم، محدث، مفسر و شاعر. خانواده ى وى از جد و پدر و برادر و دو فرزندش عمادالدين على بن سعيد و ظهيرالدين محمد بن سعيد همه از علماى بزرگ شيعه بودند. وى از شيخ ابوعلى طبرسى، صاحب «مجمع البيان»، و عمادالدين طبرى و سيد مرتضى رازى و برادرش، سيد مجتبى رازى،و ابن الشجرى بغدادى و الآمدى و سيد ناصح الدين ابوالبركات مشهدى و پدر خواجه نصير طوسى و گروهى ديگر روايت كرده است. او از طريق شيخ عبدالرحيم بغدادى، معرف به ابن الاخوه، از دختر سيد مرتضى علم الهدى از عموى او سيد رضى روايت مى كند. ابن شهرآشوب و شيخ منتجب الدين رازى از شاگردان وى بودند. در قم وفات يافت و در صحن مطهر حضرت معصومه (س) دفن شد و قبرش امروزه مزارى معروف است. از آثار وى: «آيات الاحكام» يا «فقه القرآن»، اولين اثر در شرح و تفسير آيات لااحكام؛ «احكام الاحام»؛ «اسباب النزول»؛ «الاعراب/ الاغراب فى الاعراب»؛ «الانجاز فى شرح الايجاز»، در شرح «الايجاز» شيخ طوسى؛ «بيان الانفرادات»؛ «تحفه العليل»، در ادعيه، احراز و آداب؛ «تفسير القرآن»، معروف به «تفسير قطب»؛ «الدعوات» يا «دعوات راوندى» يا «سلوه الحزين»؛ «تهافت الفلاسفه»؛ «جواهر الكلام فى شرح مقدمه الكلام»؛ «الخرايج و الجرايح»،در معجزات معصومين (ع)؛ «خلاصه التفاسير»، در ده مجلد؛ «ضياء الشهاب»، در شرح «شهاب الاخبار»؛ «المغنى»، در شرح «النهايه» شيخ طوسى، در ده مجلد؛ «منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه»؛ «الرايع فى الشرايع»؛ «المستقصى»،

در شرح «الذريعه»؛ «قصص الانبياء»؛ «لب اللباب».[1]

راوندى، سعيد بن هبةاللَّه بن حسن مكنى به ابومحسن يا ابوالحسين، محدث و مفسر معروف شيعه (ف. قم. 573 ه.ق). وى از شيخ طبرسى و عمادالدين طبرى و سيد مرتضى سيد مجتبى رازى و پدر نصيرالدين طوسى و جمعى ديگر روايت كرده و خود از مشايخ ابن شهرآشوب و شيخ منتخب الدين است. او راست: آيات الاحكام، احكام الاحكام، الاختلافات الواقعة بين الشيخ المفيد والسيد المرتضى فى بعض المسائل الكلامية، اسباب النزول، ام القرآن، الانجاز فى شرح الايجاز، تفسير القرآن معروف به تفسير قطب، خلاصة التفاسير، المغنى فى شرح النهاية، منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة و غيره.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] خاتمه مستدرك الوسائل (90 -79 / 3)، الذريعه (431 ،244 ،14 / 24 ،158 -157 / 23 ،296 ،66 ،13 / 21،289 ،280 / 18 ،105 / 17 ،295 / 16 ،124 -123 / 15 ،126 ،110 ،41 / 14 ،372 ،344 ،277 ،116 ،56 -55 / 13 ،223 ،72 -71 / 12 ،66 / 10 ،201 / 8 ،220 ،146 -145 / 7 ،277 / 5 ،502 ،302 -301 ،228 / 4 ،456 ،176 ،29 / 3 ،364 ،303 ،251 ،234 ،12 / 2 ،362 -361 ،291 ،42 / 1)، روضات الجنات (10 -7 / 4)، ريحانه (469 -467 / 4)، فوائد الرضويه (202 -200)، الكنى و الالقاب (73-72 / 3)، هديه الاحباب (219 -218).

قطب الدين شيرازي، ابوالثناء محمود

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(710 -634 ق)، طبيب، رياضيدان، منجم، فيزيك دان، فيلسوف، عالم اشعرى شافعى و مفسر. معروف به قطب شيرازى و ملقب به علامه. در شيراز به دنيا آمد. پدرش ضياءالدين مسعود پزشك و مدرس طب در

بيمارستان مظفرى شيراز و در همان حال از بزرگان فرقه سهرورديه بود. قطب الدين محمود علم طب را نزد پدر و عموى خود فراگرفت. خرقه ى تصوف را در ده سالگى از دست پدر خود پوشيد و از نجيب الدين على بن بزغش شيرازى نيز خرقه گرفت. در چهارده سالگى پدرش فوت كرد و او به جاى پدر به عنوان چشم پزشك در بيمارستان شروع به كار نمود. وى قرائت و شروح «قانون» را نزد استادان شيراز فراگرفت. چندى نيز شاگرد نجم الدين كاتبى قزوينى بود. سپس به مراغه رفت و در آنجا علم هئيت و «اشارات» ابن سينا را در خدمت خواجه نصيرالدين طوسى آموخت و نزد آن استاد و به يارى او به حل مشكلات «قانون» توفيق يافت. او همچنين سفرهايى به خراسان، عراق عجم، بغداد و روم داشت. در قونيه به خدمت صدرالدين قونيوى رسيد و علم شريعت و طريقت را نزد او فراگرفت. قطب الدين شيرازى از دانشمندان جامع و بزرگ، و در معقول يگانه زمان خود بود. او در طب و رياضيات و نجوم و حكمت و موسيقى دست داشت و در نظم و نثر پارسى و عربى داراى مهارت كامل بود. عده اى از رجال علم و دانش در محضر او شاگردى كرده اند. از جمله شاگردان وى: قطب الدين رازى، كمال الدين فارسى و نظام الدين اعرج بودند. قطب الدين در اواخر عمر در تبريز سكنى گزيد و در همان جا درگذشت و در مقبره ى چرنداب تبريز در كنار قاضى بيضاوى دفن شد. از آثارش: «دره التاج لغره الديباج/ الدباج»، معروف به «انموذج العلوم»، به فارسى؛ كه به خواهش امير دباج، پادشاه اسحاق وند گيلان، تأليف كرد؛ «تحفه ى شاهى»، در علم هئيت، به

فارسى؛ «نهايه الادراك فى درايه الافلاك»، در علم هئيت، به فارسى؛ «اختيارات مظفرى»، در هيئت و نجوم؛ «شرح حكمه الاشراق»؛ «شرح مفتاح العلوم» سكاكى، قسمت سوم؛ شرح «مختصر الاصول» حاجبى؛ «فتح المنان فى تفسير القرآن»، در حدود 40 مجلد؛ «مشكلات التفاسير».[1]

شيرازى، محمود بن مسعود بن مصلح فارسى كازرونى اشعرى شافعى مكنى به ابوالثناء، دانشمند معروف (ف. تبريز 710 يا 716 ه.ق). وى نزد نصيرالدين طوسى علم آموخت و سپس به روم (آسياى صغير) رفت و نزد صدرالدين قونوى تلمذ كرد و قاضى سيواس، ملطيه و زارالشام گرديد و سپس در تبريز ساكن شد و در امر رصدخانه با خواجه نصير همكارى داشت. وى در اغلب علوم عصر مانند طب و نجوم و حكمت و موسيقى تبحر و نيز ذوق ادبى و قريحه ى شعرى داشت. او راست: شرح قانون ابن سينا، شرح حكمةالاشراق، درةالتاج شامل علوم حكمى به فارسى، التحفةالشاهية، ترجمه ى تحرير اقليدس، شرح مفتاح العلوم سكاكى، نهايةالادراك فى درايةالافلاك.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (328)، الاعلام (66 -65 / 8)، تاريخ ادبيات در ايران (1230 -1227 / 3)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (476 -460)، تاريخ گزيده (702 -701)، تاريخ نجوم اسلامى (53 -52)، تاريخ مغول (507 -506)، تاريخ نظم و نثر (148 -147)، تذكره ى روز روشن (662 -661)، حبيب السير (117 -116 / 3)، دائره المعارف فارسى (2059 / 2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (214 -205 / 4)، الذريعه (884 / 9)، روضات الجنات (129 / 8)، ريحانه (472 -470 / 4)، زندگينامه ى رياضى دانان (354 -351)، شخصيت هاى نامى (395 -394)، شرح و بررسى زندگانى و معرفى آثار علامه قطب الدين رازى ورامينى (96 -94)، طبقات

اعلام الشيعه (قرن 214 -212 / 8)، العبر (25 / 4)، فرهنگ سخنوران (472)، كشف الظنون (1985،1695 ،1235 ،738 ،367 ،35)، الكنى و الالقاب (73 / 3)، لغت نامه (ذيل/ قطب الدين شيرازى)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 710)، مرآت الفصاحه (504 -501)، معجم المؤلفين (203 -202 / 12)، مؤلفين كتب چاپى (91 -89 / 6)، هديه الاحباب (219)، هديه العارفين (407 -406 / 2)، هفت اقليم (209 -208 / 1).

قطب الدين طريثيثي نيشابوري، ابوالمعالي مسعود

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(578 -505 ق)، محدث، مدرس، مفسر، اديب، واعظ و فقيه شافعى. اصل وى از طريثيث نيشابور است. وى يگانه پيشواى شافعيان زمان خود بود. نزد پدرش و محمد بن يحيى، شاگرد غزالى، و عمر بن على، معروف به سلطان، و در مرو نزد ابواسحاق ابراهيم بن محمد فقه آموخت و از هبه الله بن سهل سيدى و عبدالجبار خوارى حديث شيند. قطب الدين از پدرش ادبيات را نيز فراگرفت و برآمد و در روزگار اساتيدش وعظ گفت و فتوا داد. وى مدتى نيز در نظاميه ى نيشابور به نيابت از جوينى تدريس كرد. در 538 ق به بغداد رفت و وعظ گفت و مورد توجه قرار گرفت. وى براى سلطان صلاح الدين ايوبى كتاب «عقيده» را تأليف كرد و در آن جميع مسائل دينى مورد نياز را گردآورى نمود. سپس در دمشق ساكن شد و با ابونصر قشيرى ملاقات كرد. در روزگار فقيه ابوالفتح مصيصى در دشمق مورد توجه قرار گرفت و در مجاهديه درس گفت و پس از مرگ ابوالفتح تدريس در غزاليه را عهده دار شد، سپس راهى حلب شد و در آن جا در دو مدرسه اى كه نورالدين و اسدالدين بنا نهاده بودند درس گفت. سپس به همدان رفت.

مدتى در آنجا تدريس كرد. سرانجام به دمشق بازگشت و درس در غزاليه را از سر گرفت و به شاگردانش فقه آموخت. او هچنين در جاروخيه ى دمشق درس گفت، سپس به نمايندگى به بغداد رفت و داماد ابوالفتوح اسفرانيى شد. حافظ ضياء از وى اجازه حديث داشت. ابوالمواهب ابن صصرى و برادرش حسين و تاج ابن حمويه و ديگران از وى روايت كردند. در دمشق درگذشت. در مقبره اى در نزديكى مقبره ى صوفيه ى غربى دفن شد. از ديگر آثار وى كتاب «الهادى» در فقه است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (115 / 8)، سير النبلاء (109 -106 / 21)، شذرات الذهب (263 / 4)، النجوم الزاهره (86 / 6)، وفيات الاعيان (197 -196 / 5).

قلي زاده مشكول، مجتبي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مجتبي قلي زاده مشكول

محل تولد : خلخال

شهرت : قلي زاده

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1353/3/7

زندگينامه علمي

اينجانب مجتبي قلي زاده در تاريخ 7/3/1353 در يكي از توابع شهرستان خلخال در يك خانواده كشاورز و معنوي به دنيا آمدم و تحصيلات ابتدائي و راهنمائي را درآن محل پشت سر گذاشتم و در سال 1370 وارد حوزه علميه خلخال شدم كه چون حوزه علميه در حال ساخت و توسعه بود نتوانستم خوب بهره علمي بگيرم لذا هجرت كرديم و به حوزه علميه كاشان وارد شديم. و پس از پايان مقدمات در سال 1379 وارد حوزه علميه قم شدم و پس از سپري كردن پايه هاي تحصيلي در سال 1384 از محضر مراجع گرانقدر درس خارج فقه اصول بهره مي گيرم. «و من الله التوفيق» و اكنون مشغول تحقيق و يادداشت برداري هستم. اميدوارم توفيق الهي همراه

من و شما عزيزان باشد.

قمي لاهوري، ابوالقاسم بن حسن

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1324 ق)، عالم امامى، مفسر و مصنف. در كشمير به دنيا آمد. نواب ناصر على خان، مروج مذهب جعفرى در لاهور، از وى خواست تا به لاهور رود و او به لاهور رفت و به كمك و تاييد نواب ناصر على خان توانست كتابهاى خود را تأليف كند و به همت نواب نوازش على خان كابلى تصانيفش به چاپ رسيد. وى در لاهور درگذشت. از آثار وى: «عصمه الانبياء و الملائكه»، به فارسى؛ كتاب «برهان شق القمر و رد النير الاكبر»، به عربى، كه آن را براى نواب ناصر على خان در 1296 ق نوشته است؛ تفسير «لوامع التنزيل و سواطع التاويل»، در شرح رساله ى «موده القربى» سيد على بن شهاب الدين همدانى؛ «الاجوبه الزاهره»؛ «ابطال التناسخ» يا «بطلان النسخ و المسخ»؛ «ارض العتاق»، به فارسى؛ «ازاله الغين فى رويه العين»، به فارسى؛ «برهان البيان»، در خلافت و امامت و تفسير آيه استخلاف، به اردو.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الذريعه (16 / 24 ،194 / 21 ،366 -365/ 18 ،274 / 15 ،128 ،118 ،97 -96 ،94 / 3 ،529 ،524 ،277 -276 ،67 / 1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 66 / 14)، علماء معاصرين (86 -85)، الكنى و الالقاب (141 -140 / 1).

قمي مشهدي، محمد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 1107 ق)، فقيه، مفسر، محدث، اديب و عالم. وى با علامه محقق سبزوارى و علامه مجلسى صاحب «بحارالانوار» و فيض كاشانى معاصر بود او از شاگردان علامه مجلسى و از ايشان، در 1107 ق، به دريافت اجازه نايل آمد. شيخ حر عاملى در «امل الامل» او را از فضلاى معاصر خود مى شمارد. از آثار وى: «كنز الدقائق و بحر الغرائب» يا «كنز

الحقائق و بحر الدقائق»، در تفسير قرآن كه در حدود يكصد و بيست هزار بيت است و استادش علامه مجلسى در پشت اين تفسير تقريظى، در 1102 ق، نگاشته و در آن او را ستوده است؛ «شرح المنظومه» موسوم به «نجاح المطالب» يا «ارجوزه»، منظومه اى در صد بيت، در معانى و بيان، و شرح آن موسوم به «انجاح المطالب فى الفوز بالمارب»؛ رساله در «احكام صيد و ذباحه»، به عربى؛ «التحفه الحسينيه»، در ادعيه؛ «سلم درجات الجنه»؛ «شرح الزياره الرجبيه»؛ «شرح الصحيفه السجاديه»؛ «شرح الترصيف فى علم التصريف»، به نظم.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تلامذه العلامه المجلسى (72 -71)، الذريعه (64/ 24 ،154 -153 ،152 -151 / 18 ،92 / 14 ،356 ،307 -306 ،145 / 13 ،220 / 12 ،430 -429 / 3 ،364 -363 / 2 ،496 / 1)، روضات الجنات (106 -105 / 7)، فوائد الرضويه (618 ،534)، گنجينه ى دانشمندان (117 / 1).

قمي، ابوالقاسم سعد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 301 / 300 / 299 / 297 ق)، محدث و فقيه امامى. اهل قم بود. در طلب حديث سفرها نمود و از احاديث عامه بسيار شنيد، و محدثين سرشناس آنها چون حسن بن عرفه و محمد بن عبدالملك دقيقى و ابوحاتم رازى و عباس ترقفى را ملاقات كرد. برخى گفته اند كه او امام حسن عسكرى (ع) را نيز ملاقات كرده است. سعد كتب بسيارى تصنيف نمود. از آثارش: كتاب «الرحمه»؛ «فضل النبى (ص)»؛ «فضل ابى طالب و عبدالمطلب و عبدالله»؛ «مقالات الاماميه»؛ «مناقب رواه الحديث»؛ «مثالب رواه الحديث»؛ «بصائر الدرجات»، در چهار جزء؛ «فضل قم و الكوفه»؛ «المنتخبات»، در حدود يك هزار برگ؛ «مناقب الشيعه»؛ «فضل العرب»؛

«ناسخ القرآن و منسوخه و محكمه و متشابهه»؛ «الرد على الغلاه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (136 -135 / 3)، الذريعه (362 ،328 ،327 / 22 ،76 ،75 / 19 ،275 ،272 ،270 ،267 / 16 ،121 / 15 ،222 ،214 ،212 -211 / 10 ،283 / 1)، رجال الطوسى (431)، رجال نجاشى (404 -401 / 1)، الفهرست للطوسى (153 -152)، معجم رجال الحديث (87 -74 / 8).

قمي، عباس

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شيخ عباس قمي در سال 1294 هجري قمري در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود . وي تحصيل علوم اسلامي را در زادگاه خود شروع كرد و در سال 1316 ه .ق راهي نجف اشرف شد و در آنجا به تحصيل و تكميل علوم و معارف اسلامي پرداخت ؛ او اندوخته هاي علمي خود را در اختيار فضلا و طلاب ديگر نيز قرار داد و توانست شاگردان زيادي را تربيت نمايد . محدث قمي سرانجام در سال 1359 ه. ق دار فاني را وداع گفت .گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميتحصيلات رسمي و حرفه اي : شيخ عباس قمي تحصيل علوم اسلامي را نزد علماي سرشناس قم آغاز كرد سپس در سال 1316 ه.ق راهي نجف اشرف شد و در جوار با عظمت و پرشكوه مولا ي متقيان اميرمومنان حضرت علي به تحصيل و تكميل علوم و معارف اسلامي پرداخت.استادان و مربيان : شيخ عباس قمي به خاطر علاقه بسيار زيادي كه با احاديث و اخبار اهل بيت داشت،همساز محدث نوري شد و رابطه اين دو بزرگوار از استاد و شاگردي گذشت و به مريد و مرادي تبديل شد و لذا

اين دوتن بسياري از كتابهاي محدث نوري را با هم استنساخ و مقابله و تصحيح مي كر دند.وقايع ميانسالي : شيخ عباس قمي در سال 1341 ق ، به درخواست جمعي از فضلا و طلاب شهر مشهد، در مدرسة ميرزا جعفر شروع به تدريس نمود . اما حوادث خونين مسجد گوهر شا د كه توسط رضا خان پهلوي صورت گرفت ، او را وادار نمود مجددا به نجف مهاجرت نمايد . محدث قمي انساني زاهدو پارسا بو د ساده زيست لباس وي عبارت بود از يك قباي كرباس بسيار نظيف و تمييز و فرش خانه اش نيز گليم و غذايش هم بسيار ساده .او از سهم امام استفاده نمي كرد ، مردي از بازرگانان خير تهران تا آخر عمر تبرعا وجه مختصري به ايشان مي داد و وي در كمال قناعت زندگي مي كرد : « روزي در نجف اشرف دو زن محترم كه در بمبئي سكونت داشتند و از بستگان آفا كوچك - از محترمان نجف بودند، به حضور آن مرحوم رسيدند و تقاضا كردند هرماه مبلغ 75 روپيه برايشان تقديم كنند ، تا از لحاظ زندگي در رفاه باشد حاج شيخ عباس از پذيرفتن آن خودداري مي كند . ميرزا محسن محدث زاده فرزند كوچك آن مرحوم اصرار نمود تا قبول نمايد ، ولي ايشان نپذيرفت تا اينكه زنان محترم نا اميدشد ، او را ترك كردند . پس از رفتن آنها فرزند به پدر گرفت من هم ديگر از كسبه بازار براي مخارج روزانه قرض نمي كنم .حاج شيخ عباس ميگويد ساكت باش اين همين مقدار هم كه الان خرج مي كنم

،نميدانم فرداي قيامت چگونه جواب خدا وامام زمان (عج ) را بدهم در جواب اين مقدار معطل هستم . و نيز در اواخر عمرش شخصي همداني به ديدن او درنجف مي زود و از و ضع داخلي ايشان جويا ميشود ،مرحوم محدث قمي هر چه اصرار كرد ايشا ن نپذيرفت پس از رفتن فرد مذكور فرزند بزرگش پرسيد ،پدر چرا نپذيرفتند. جواب مي دهد :نازك و بدنم ضعيف است طاقت جواب خدا را در قيامت ندارم و سپس داستان اميرالمومنين در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان را نقل مي كرد . آنگاه مي گريد و به موعظه اهل خانه مي پرداخت . در يكي از سالها مرد نيكوكاري از محدث قمي خواهش مي كند كه در مجلس او سخنراني و موعظه بنمايد و او را متعهدكرد كه مبلغ پنجاه دينار و عراقي به ايشان بدهد اما محدث قمي گفت : من براي امام حسين به منبر مي روم نه براي ديگري و ومبلغ را نگرفت .زمان و علت فوت : شيخ عباس قمي در مدت اقامت در عراق همواره به كشورها ي خوش آب و هوا سفرميكرد ليكن در سال 1359 ه.ق به خاطر تيرگي روابط عراق و سوريه نتوانست به سوريه و لبنان مسافرت كند و در نتيجه در همان هواي بسيار گرم نجف بسر برد ، لذا اين امر موجب شدت بيماري و كسالت دائمي وي شد تا ينكه نهايتا در سن 65 سالگي شب سه شنبه 23 ذي الحجه الحرام سال 1359 ه.ق فوت كرد.فعاليتهاي آموزشي : شيخ عباس قمي در سال 1341 ه.ق بنا به درخواست عده اي از فضلا و

طلاب حوزه علميه مشهد ، آموزش درس اخلاقي را درشبهاي پنج شنبه وجمعه در مدرسة ميرزا جعفر شروع كرد .مي گويند :قريب هزار نفر از طلاب و علماي در شهر مجالس درس وي حاضر مي شد ند .ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : حاج شيخ آقا بزرگ تهراني ، از دوستان و همنشينان شيخ عباس قمي ، از وي چنين يا د مي كند :محدث قمي پيوسته سرگرم كار بود ،عشقي شديد به نوشتن و تاليف و بحث و تحقيق داشت ،هيچ امري اور ا از اين شوق و عشق منصرف نمي كرد ،و مانعي در اين راه نمي شناخت . محدث قمي در زمان ا قامت درعراق تابستانها براي زيارت و تجديدقوا به كشورهاي خوش آب و هواي لبنان و سوريه سفركرد.آثار : الدار النظيم في لغات القرآن العظيم ويژگي اثر : كتاب در عين حالي كه لغات قرآن را كاملا شرح داده و معاني آنها را روشن ساخته مختصر و موجز است لذا استفاده از آن بسيار آسان است در مورد همين ويژگي مولف چنين نگاشته است .هذا مختصر منيف و سفر لطيف ،عمليه في توضيح لغات القرآن الشريف في غايه الايجاز و الاختصار ،ليسهل علي الطا لبين تحصيله و لا تفسير عليهم مصاحبه و تحويله اين كتاب مختصر است و لطيف و بسيار نيكو ،آن را در شرح و توضيح لغات قرآن شريف در نهايت ايجاز و اختصار نگاشتن با اينكه استفاده از آن براي خوانندگان آسان باشد وهمراه بردن و نقل و انتقالش مشكل نباشد ب:منابع و ماخذ كتاب آثار كهن و گران سنج و در نتيجه مورد اطمينان است

لذا كتاب از اعتبار خاصي برخوردار است . ج:مولف صرفا بشرح لغات بسنده نكرده بلكه به مسائل صرف ونحو نيز پرداخته و ميتوا ن گفت كتاب سرشار از بحثهاي ادبي است . د:در لابلاي مطالب به منا سبتهاي گوناگون،روايات جالب وروشنگرمطلب وارد شده است .كه اين امرراهگشاي بسياري ازمسا يل است.[ كيهان فرهنگي ، شماره 5 ، مرداد1366 ،ص 37و 38 ]

منابع زندگينامه :كيهان فرهنگي ، شماره 5 ، مرداد1366 ،ص 36

قمي، محمد بن رضا

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شيخ حر عاملى در كتاب امل الامل گويد: آنجناب از فضلاء معاصرين بوده و گويد او راست شرح منظومه در معانى و بيان كه يكصد بيت است و آن را «انجاح المطالب» ناميده و صاحب روضات گويد المولى ميرزا محمد بن المولى محمد بن رضا بن المولى اسماعيل ابن جمال الدين المشهدى القمى مردى فاضل و عالمى عامل و جامع و اديب و محدث و فقيه و منسر و نبيه و موثق و وجيه و از علماء زمان علامه سبزوارى (جناب مولى محمدباقر ابن محمد مؤمن سبزوارى اصفهانى) و علامه مجلسى (صاحب بحار) و مرحوم فيض كاشانى است او راست كتاب تفسير كبير موسوم به «كنزالدقايق و بحرالغرائب» كه تقريباً يكصد و بيست هزار بيت است و سبقت نگرفته است او را به اين طرز تفسير احدى از علماء قديماً و جديداً و از براى اوست ايضاً كتاب كبيرى در اعمال سال به فارسى كه خوش طرز و پرفايده است و رساله اى به عربى در احكام صيد و ذباحه با نهايت استدلال و غير اينها از كتب ديگر.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)

قمي، محمود

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

از علماء و وعاظ درجه اول قم بود كه در ترتيب مطالب منبرى و حسن ابتكار آن ربطى عظيم داشت و منبرش براى عموم خصوصاً طبقه عوام زياد نافع بود. در سال 1266 در قم متولد شده و در اوائل جوانى تحصيل فقه و اصول نموده و چندى هم در قم امامت جماعت داشت داراى ذوقى سليم و طبعى سرشار بود و در مراثى حضرت سيدالشهداء عليه السلام و خاندان مظلوم پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم اشعارى داشت كه اكنون نزد فرزند

ارجمندش حجةالاسلام آقاى حاج ميرزا ابوالفضل زاهدى موجود مى باشد.

در دوره اول مشروطى از طرف اهالى قم به وكالت مجلس شورا و پارلمان انتخاب گرديد و مى فرمود من در كتابخانه خود بدون اطلاع و خبرى نشسته بودم كه خبر دادند اهالى شما را به وكالت مجلس انتخاب نموده اند. پس در همان دوره اول به تهران عزيمت نمود و در مجلس شركت كرد.

از آثار آن مرحوم است چهار جلد كتاب كه در مواعظ و مجالس منبرى ترتيب و تأليف نموده كه خيلى با سليقه و مفيد و خوب نوشته اند. ديگر در اواخر عمر كتابى هم در فضيلت صلوات مرقوم نموده اند در سن 87 سالگى در سال 1351 هجرى وفات نموده و در صحن كهنه مقابل بقعه محمد شاه مدفون گرديد.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد اول)

قنادي، صالح

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

صالح قنادي

محل تولد : كربلا

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب صالح قنادي پس از اخذ ديپلم در رشته الكترونيك و قبولي در دانش سراي تربيت معلم و دانشگاه تهران، دروس طلبگي را در مدرسه حاج آقاي مجتهدي تهران شروع كردم. از سال حدود 63 تا 67 دروس مقدماتي تا اوايل رسايل و مكاسب را گذراندم و براي ادامه تحصيل به قم عزيمت كردم و از محضر اساتيد محقق داماد و استادي و اعتمادي جهت رسايل و مكاسب استفاده كردم و كفايه را نزد آيت الله قديري گذراندم و حدود هشت سال درس فقه آيت الله ميرزا جواد تبريزي و اصول آيت الله وحيد خراساني گذراندم و هم زمان رشته تخصصي تفسير و علوم قرآني را گذراندم و در اين زمان پايان نامه سطح

3 مدارج علمي را با موضوع اجتماعي امر و نهي دفاع كردم و پايان نامه سطح 4 با عنوان صفات جماليه و جلاليه خداوند با رويكرد تجلي صفات در نظام تكوين و تشريع و نظام آخرت. حظ عبد از اين صفات به پايان رساندم و در سال 79 با موفقيت دفاع كردم. هم زمان و در ادامه سه جلد تفسير موضوعي با عنوان مفاهيم اعتقادي در قرآن، اخلاق در قرآن و مفاهيم اخلاقي در قرآن جهت مدارس علميه خارج از كشور تاليف كردم و با همكاري آقايان حميد محمدي و غلام علي همايي شش جلد تفسير تربيتي بشري تدوين شده است كه اكنون كتاب درسي حوزه هاي خواهران مي باشد. هم چنين كتاب قرآن شناسي با همكاري جمعي از محققان با جمع آوري پرسش و پاسخهاي دانشجويان تدوين شده است. و حدود بيست جلد كتاب پرسش و پاسخهاي دانشجويي را به عنوان مسئول اداره مشاوره و پاسخ نهاد رهبري در دانشگاهها تنظيم و به چاپ رسانيدم. هم زمان به تدريس در دوره كارشناسي و كارشناسي ارشد در موضوعات تفسير تربيتي و تفسير موضوعي داشته ام و به عنوان استاد راهنما و مشاور و داور حدود 10 پايان نامه را عهده دار بودم.

قوام السنه اصفهاني، ابوالقاسم اسماعيل

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(535 -457 ق)، مفسر، حافط، محدث و لغوى شافعى. معروف به جوزى و قوام السنه جوزى. از ابوعمرو عبدالوهاب بن منده و عائشه بنت حسن و ابراهيم بن طيان و قاضى ابومنصور شكرويه و محمد بن احمد سمسار و احمد ذكوانى و رئيس ابوعبدالله ثقفى و عاصم بن حسن و محمد زينبى و ابوبكر بن خلف شيرازى و ابونصر سراج و عبدالرحمان واحدى

در اصفهان و بغداد و نيشابور حديث شنيد. او همچنين سالى را در مجاورت مكه گذرانيد و املاء و تصنيف نمود. ابوسعد سمعانى و ابوالعلاء همدانى و ابوطاهر سلفى و ابوالقاسم بن عساكر و ابوموسى مدينى و ابوسعد صائغ و عبدالله بن محمد خباز و ابوالمجد زاهر بن احمد ثقفى و محمود عبدكوى از شاگردان وى در حديث مى باشند. ابوموسى مدينى او را پيشگام و استاد علماى زمانش مى داند. يحيى بن منده گويد كه در عصر او مثل او نبود. او در تفسير، معانى، اعراب و فقه سرآمد اقران بود. فتاواى او در شهر و روستا شهرت داشت. وى كتاب بسيارى به عربى و فارسى نگاشت. از آثارش: «الجامع»، در تفسير،سى مجلد؛ «المعتمد»، تفسيرى در ده مجلد؛ «الايضاح»، در تفسير، در چهار مجلد ؛ «الموضح»، تفسيرى به فارسى در چندين مجلد؛ «دلائل النبوه»؛ «التذكره»، حدود سى جزء؛ «سير السلف»، در شرح حال صحابه و تابعين؛ «الترغيب و الترهيب»؛«شرح الصحيحين»؛ «المغازى»؛ «اعراب القرآن».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (323 -322 / 1)، الاعلام بوفيات الاعلام (356 / 1)، سير النبلاء (88 -80 / 20)، شذرات الذهب (106 -105 / 4)، طبقات الحفاظ (464 -463)، العبر (447 -446 / 2)، الكامل (369 / 8)، كشف الظنون (1904 ،1732 ،1404 ،760 ،631 ،575 ،571 ،558 ،554 ،442 ،400 ،211 ،123)، النجوم الزاهره (261 / 5)، الوافى بالوفيات (211 / 9)، هديه العارفين (211 / 1).

قوامي، تقي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

تقي قوامي

محل تولد : شهرري

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1308/1/1

زندگينامه علمي

در شهر ري در خانواده روحاني چشم باز كردم؛ پدرم حضرت آيت الله ميرزا محمد

حسن قوام الشريعه. (كه اين لقب را مرحوم آيت الله حكيم، مرحوم آيت الله شواني و مرحوم آيت الله دكتر مشكاة به ايشان داده اند). سطح را در محضر بزرگاني چون آيت الله علامه شواني و همچنين آيت الله شيخ محمد حسين تهراني كه شاگرد مرحوم آخوند بودند گذراندم؛ همچنين از حضرت آيت الله العظمي سلطاني طباطبايي، بروجردي وآيات عظام: خوانساري، گلپايگاني و مرعشي نجفي استفاده كرده و تا زمان اين بزرگواران به مباحثه بحث خارج فقه و اصول جمعي اشتغال و پس از درگذشت اين عزيزان درس خارج فقه و اصول و تفسير مي گويم و چند سالي است كه براي تبليغ داخل و خارج كشور به تربيت مبلغ مشغول هستم. منظومه هايي قبل و بعد از انقلاب اسلامي بصورت فكاهي و در ذم طاغوت به چاپ رسيده است.

قوشچي سمرقندي، علاءالدين علي

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 879 ق)، عالم، منجم، مفسر، محقق، متكلم، مدرس و رياضيدان. معروف به ملا على قوشچى و فاضل قوشچى. چون در نوجوانى مرغ بان سلطان الغ بيگ و موظف به حفظ مرغان شكارى او بود به قوشچى مشهور شد. اصل و زادگاهش سمرقند بود. در آنجا اغلب علوم متداول از جمله هئيت و رياضيات را از قاضى زاده ى رومى و الغ بيگ بن شاهرخ گوركانى فراگرفت. سپس به كرمان رفت و بعد از تكميل تحصيلات علمى اش به سمرقند بازگشت و به ارائه «رساله فى حل اشكال القمر» مشتمل بر حل بعض جهات اشكال قمرى كه از زمانهاى قديم مبهم و حل نشده باقى مانده بود دوباره به الغ بيگ نزديك شد. وى از تقرب بسيارى كه در نزد سلطان الغ بيگ داشت به فرزندى وى مخاطب بود. سلطان الغ بيگ وى

را به تكميل رصدخانه اى كه در سمرقند تأسيس كرده بود واداشت، و «زيج الغ بيگى»، يا «زيج جديد» را كه غياث الدين جمشيد و قاضى زاده ى رومى قبل از وى متصدى اين امر بودند و قبل از مرگ نتوانستند به اتمام برسانند، با نام «سلم السماء» كه شرح «زيج الغ بيگ» است به اتمام رسانيد. بعد از مرگ ميرزا الغ بيگ عازم حج شد و در تبريز مورد توجه اوزون حسن، از حكمرانان آق قويونلو، قرار گرفت و بارى عقد مصالحه اوزون حسن و سلطان محمدخان ثانى عثمانى به استانبول رفت و پس از انجام وظيفه به تبريز بازگشت و به درخواست سلطان محمد فاتح به استانبول رفت و در آن جا ساكن شد و «الرساله محمديه»، در علم حساب، به عربى، را به نام همين پادشاه نوشت و بعدها به مدرسى مدرسه ى اياصوفيا منسوب شد. در استانبول درگذشت و در جوار قبر ابوايوب انصارى دفن شد.از ديگر آثار وى: حاشيه بر «شرح كشاف تفتازانى»، در تفسير؛ شرح «تجريد الكلام» خواجه نصير طوسى، كه به «شرح جديد» نيز معروف است؛ «العنقود الزواهر فى نظم الجواهر»، در علم صرف؛ «محبوب الحمائل فى كشف المسائل»؛ «الرساله الفتحيه»، در علم هئيت، به عربى، كه آن را به نام فتح السلطان نامگذارى كرد؛ «رساله فى علم الهيئه»، به فارسى، معروف به «هيئت فارسى»، از كتب درسى علم هئيت؛ «تفسر الزهراوين»، سوره بقره و آل عمران؛ «رساله فى الحمد»؛ «ميزان الحساب»، در علم حساب، فارسى.[1]

(قوشچى؛ تر. بخش 1، وى باز مخصوص الغ بيگ را در شكارگاه نگاه مى داشته) (ملا) على علاءالدين على بن محمد سمرقندى، عالم و رياضى و متكلم ايرانى (ف. استانبول 879 ه.ق). وى به فرمان

سلطان الغ بيگ مأمور تشكيل رصدخانه ى سمرقند گرديد و زيج الغ بيگى را به پايان رسانيد. پس از مرگ سلطان به سفر حج رفت و مورد توجه اوزون حسن آق قويونلو شد و از جانب وى به سفارت و عقد مصالحه به دربار سلطان محمدخان ثانى به استانبول رفت. پس از عقد صلح بار ديگر به استانبول بازگشت و مدرس مدرسه ى اياصوفيا شد. از تأليفات اوست: حاشيه ى شرح كشاف تفتازانى، شرح تجريد خواجه، رساله ى محمديه، هيئت فارسى، العقود الزواهر، محبوب الحمايل.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (162 / 5)، تاريخ ادبيات در ايران (106 -105 / 4)، تاريخ نظم و نثر 270 -269)، دايره المعارف (2093 -2092 / 2)، الذريعه (258 ،247 / 25 ،113 / 6)، ريحانه (496 -495 / 4)، زندگينامه ى رياضيدانان (364 -361)، كشف الظنون (1676 ،1611 ،1479 ،1236 ،1174 ،966 ،952 ،894 ،889 ،884 ،862 ،497 ،448 ،348)، الكنى و الالقاب (96 -94 / 3)، لغت نامه (ذيل/ علاءالدين قوشچى، قوشچى سمرقندى)، معجم المؤلفين (227 / 7)، هديه الاحباب (222 -221)، هديه العارفين (736 / 1).

كازروني، ابوبكر محمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س چهارم و پنجم ق)، حافظ و محدث. معروف به ده زور. اهل كازرون بود. به عراق و مكه رفت. در مكه از ابوالحسن احمد بن ابراهيم بن فراس عبقسى و در بصره از ابوبكر احمد بن يعقوب طائى و ديگران حديث شنيد. وى شيخى ثقه و مورد اعتماد بود. ابومحمد عبدالعزيز بن محمد بن محمد نخشبى (م 457 ق) از وى روايت كرده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (14/ 5).

كازروني، منصور

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 860 ق)، فقيه شافعى، مفسر، محدث و متكلم. در 858 ق مجاور مكه شد و در همان جا تا پايان عمر در حال گوشه گيرى از مردم باقى ماند. او در مكه درگذشت. تصانيف وى را در حدود صد اثر ذكر كرده اند كه از آن جمله: «لطائف الالطاف فى تحقيق التفسير و نقد الكشاف»؛ شرح «الجامع الصحيح» بخارى؛ «حجة السفرة البررة على المبتدعة الفجرة»، در نقد «الفصوص» ابن عربى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (236/ 8)، ايضاح المكنون (403/ 2)، شذرات الذهب (297/ 7)، معجم المؤلفين (12 -11 / 13).

كاشاني نجفي، مصطفي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1337/ 1336 -1268/ 1266 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مجتهد، مفسر، رياضيدان، اديب و شاعر. در كاشان به دنيا آمد. بعد از گذراندن مقدمات، فقه و اصول و معقول و منقول و رياضيات را در حوزه ى درس پدرش فراگرفت. سپس به اصفهان رفت و از محضر شيخ محمد تقى، صاحب حاشيه «معالم»، بهره گرفت، تا به درجه ى اجتهاد رسيد. در 1292 ق در حالى كه جامع جميع علوم و ماهر در فقه و اصول و تفسير و حكمت و رياضى بود به تهران آمد. در 1296 ق پس از فوت پدرش قائم مقام منصب او گشت و چندين سال رياست علمى و مرجعيت مذهبى مردم را عهده دار بود. در 1313 ق حج گزارد و در بازگشت در نجف سكنى گزيد و از علماى آنجا بهره برد و خود حوزه ى درس و بحث مستقل تشكيل داد و يكى از علماى بزرگ نجف به شمار آمد. در 1333 ق به همراه علماى مجاهد قيام مردمى ضد انگليس را اداره و رهبرى كرد. او سپس تا

پايان عمر در كاظمين ماند و در آنجا درگذشت و همان جا دفن شد. از آثارش: «التجرى»، پيرامون مسائل اصول فقه؛ «الاجزاء»؛ «رسالة فى منجزات المريض»؛ «الاستصحاب»؛ حاشيه بر «رياض المسائل»؛ «ديوان» شعر، به عربى و فارسى.[1]

(حاج سيد) مصطفى بن (حاج سيد) حسين كاشانى الاصل تهرانى المسكن، از بزرگان علماى امامى (ف. 1337 ه.ق). وى سالها در تهران رياست علمى و مرجعيت عمومى داشت. او بعد از تحصيل مقدمات متداول، فقه و اصول و معقول و منقول و اخلاق و كلام و رياضيات و رجال را در جوزه ى درس پدر خود تكميل كرد و بعد از وفات او به اصفهان رفت ولى حوزه ى علمى آنجا را فراخور استعداد خود نديد. پس عزيمت نجف كرد و در آنجا يكى از مراجع علمى گرديد و حوزه ى دينى او مرجع استفاده ى افاضل بود. وى قريحه ى شعر نيز داشت و ديوانى هم در مناقب و مراثى معصومين دارد. او در استصحاب و تجزى و تفسير مختصر قرآن و حاشيه ى ارشاد علامه و حاشيه ى شرايع و علامت ظن و قاعده ى لاضرر و منجزات مريض، تأليفاتى داشته ولى اكثر آنها تلف شده (ريحانةالادب، لغ.).

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (133 -132/ 8)، اعيان الشيعه (128 -127/ 10)، الذريعه (19/ 23 ،1055/ 9 ،102/ 6 ،25/ 2 ،350/ 3 ،275 -274/ 1)، ريحانه (21/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (413/ 13)، علماء معاصرين (112 -111)، لغت نامه (ذيل/ مصطفى)، المآثر و الآثار (160)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1031 -1030/ 3)، معجم المؤلفين (248/ 12).

كاشاني، عبدالرزاق

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالرزاق كاشاني در قرن سيزدهم در كاشان متولد شد.وي چنان كه در نامه خود به علاءالدوله

سمناني اظهار مي دارد «در اوايل جواني از بحث فضليات و شرعيات فارغ شده بود و از بحث اصول فقه و اصول كلام هيچ تحقيقي نگشود». و درادامه در «بحث معقولات و علم الهي» جست وجو كرد و در اين زمينه به درجه اي از كمال رسيد. بر اثر اين حيرت و انقلاب دروني، همچون غزالي به تصوف روي آورد از محضر اساتيد برجسته آن دوران بهره گرفت.در حيطه راهنمانگاري كاشاني بدون شك يگانه است و هيچ يك از نامبرداران انديشه خانقاهي در سرتاسر حوزه تمدن اسلامي – حتي خود شيخ اكبر هم – درخشش او را ندارد. در اين زمينه مي توان به اثر عظيم وي به نام «لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام» اشاره كرد كه آن را مي توان«بزرگترين اصطلاحات نامه همه حوزه هاي صوفيان» نام برد. جامعيت اين اثر كه تلخيصي از آن با عنوان اصطلاحات الصوفيه نيز يكي از منابع مهم صوفيه در اين زمينه است ثابت مي كند كه به حق «عبدالرزاق يكه تاز ميدان اصطلاحات نگاري است». گروه : علوم انسانيرشته : علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : عبدالرزاق كاشاني چنان كه در نامه خود به علاءالدوله سمناني اظهار مي دارد «در اوايل جواني از بحث فضليات و شرعيات فارغ شده بود و از بحث اصول فقه و اصول كلام هيچ تحقيقي نگشود». پس از اين دوران، روح پرتلاطم وي از جست وجوي آرامش و سكون بازنماند و آن را در وادي ديگر يعني در «بحث معقولات و علم الهي» جست وجو كرد و در اين زمينه به درجه اي از كمال رسيد كه «بهتر از آن صورت نبندد». ولي اين مايه تحصيل علوم نيز نه تنها وي را از قيد و سرگرداني نجات

نداد بلكه «چندان وحشت و اضطراب و احتجاب از آن پيدا شد كه قرار نماند و معلوم شد كه معرفت مطلوب از طور عقل برتر است». بر اثر اين حيرت و انقلاب دروني، همچون غزالي به تصوف روي آورد و به صحبت نورالدين عبدالصمد نطنزي، از مشايخ سهرورديه، رسيد و پس از او نيز از محضر اساتيد و مشايخ ديگري نظير صدرالدين روزبهان ثاني، شمس الدين كيشي و اصل الدين عبدا... بهره گرفت. كاشاني با مطالعه فصوص الحكم با عقايد ابن عربي آشنا شد و اين آشنايي، سرفصل مهمي در زندگي عبد الرزاق بود؛ چرا كه وي با اينكه از مشايخ سهرورديه ارشاد يافته بود به يكي از بزرگترين شارحان و مروجان مكتب وحدت وجودي پس از صدرالدين قونوي تبديل شد، به طوري كه با وجود چهره هاي برجسته اي در ميان شاگردان و مروجان عقايد شيخ اكبر، نظير عفيف الدين تلمساني، مؤيدالدين جندي، سعيد فرغاني، فخرالدين عراقي، شاه نعمت الله ولي و ...، كاشاني از جايگاهي والا و منحصر به فرد برخوردار است؛ زيرا وي با بيان ساده، روشن و محققانه به نظام مندي نظريات شيخ اكبر پرداخت و برخي از آثارش مثل شرح فصوص الحكم، تاويلات القرآن، لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام در نوع خود بي بديل است و بيش از هر اثر ديگري مورد رجوع و استفاده طالبان بوده است. استادان و مربيان : بر اثر حيرت و انقلاب دروني، همچون غزالي كاشاني به تصوف روي آورد و به صحبت نورالدين عبدالصمد نطنزي، از مشايخ سهرورديه، رسيد و پس از او نيز از محضر اساتيد و مشايخ ديگري نظير صدرالدين روزبهان ثاني، شمس الدين كيشي و اصل الدين عبدا... بهره گرفت. در ميان شاگردان و مروجان عقايد شيخ

اكبر، كاشاني از جايگاهي والا و منحصر به فرد برخوردار است.چگونگي عرضه آثار : در حيطه راهنمانگاري كاشاني بدون شك يگانه است و هيچ يك از نامبرداران انديشه خانقاهي در سرتاسر حوزه تمدن اسلامي – حتي خود شيخ اكبر هم – درخشش او را ندارد. در اين زمينه مي توان به اثر عظيم وي به نام «لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام» اشاره كرد كه آن را مي توان«بزرگترين اصطلاحات نامه همه حوزه هاي صوفيان» نام برد. جامعيت اين اثر كه تلخيصي از آن با عنوان اصطلاحات الصوفيه نيز يكي از منابع مهم صوفيه در اين زمينه است ثابت مي كند كه به حق «عبدالرزاق يكه تاز ميدان اصطلاحات نگاري است». يكي ديگر از ويژگي هاي كاشاني تلاش وي در جهت تحكيم مباني علمي مكتب وحدت وجودي از طريق تقريب آن با شريعت و قرآن كريم است و نامه وي به علاءالدوله سمناني در جهت دفاع از عقايد شيخ اكبر و اثبات نبودمغايرت آن با شريعت و نيز تدوين تاويلات القرآن را مي توان در اين راستا برشمرد كه در آن كاشاني آيات قرآني را منطبق با مشرب وحدت وجودي تاويل كرده است. از امتيازات ديگر كاشاني، گرايش هاي شيعي وي است. عبدالرزاق به گراميداشت اهل بيت و ائمه اطهار(ع)، به خصوص حضرت علي (ع) و امام جعفر صادق(ع)، مي پردازد.عبدالرزاق كاشاني يكي از نام آوران عرصه ترويج و انتظام بناي فكري و مكتب محي الدين ابن عربي است. از وي آثار گرانسنگ متعددي بر جاي مانده كه برخي از آنها در نوع خود در تاريخ تصوف بي بديل است. در واقع، كاشاني در شمار پركارترين نويسندگان تمام حوزه هاي تصوف اسلامي است، چه در دوران تكامل و رواج عرفان – دوراني كه با حضور شيخ اكبر

و ابن فارض آغاز شد- كمتر نويسنده اي بسان كاشاني به تدوين نظرگاه هاي خانقاهيان پرداخته است، به گونه اي كه در اين دوران نه تنها دست نوشته هاي بزرگاني همچون تلمساني، جندي و فرغاني به تنوع و حجم آثار كاشاني نيست، بلكه حتي شيخ كبير در اين وادي همسان عبدالرزاق كاشاني نيست.

________________________________________

آثار : تاويلات القرآن ويژگي اثر : تاويلات القرآن بي ترديد گرانسنگ ترين اثر كاشاني است. به جرات مي توان آن را در ميدان تفسير باطني قرآن اثري منحصر به فرد دانست، چنانكه امام خميني (ره) در تفسير سوره حمد خويش از آن ياد مي كنند. در اين اثر، عبدالرزاق تفسير قرآن را به شيوه تاويلي- مبتني بر كشف و شهود- به اختصار در 2 مجلد فراهم آورده است. مجلد اول دربرگيرنده مقدمه مؤلف و تاويل سوره هاي آغازين قرآن تا پايان سوره كهف است و مجلد دوم مشتمل بر تاويل سوره مريم تا انتهاي قرآن است.تاويلات القرآن به عقيده «لوري» پژوهشگر آثار كاشاني اثري منحصر به فرد در زمينه تفسير باطني قرآن است كه نه تنها در ميان متشرعه، بلكه در ميان تفاسير متصوفه نيز نمي توان براي آن نظيري يافت. در هر صورت در ميان مسلمين، صوفيه، باطنيان و اخوان الصفا در بسياري از موارد به تاويل تمسك جسته اند و حتي از قدماي متصوفه نيز چون واسطي، شبلي، نوري و حلاج تاويل هايي در باب برخي از آيات قرآن نقل شده است. در تاريخ متصوفه، از قرن سوم به بعد، تفاسيري از بخشي از يك سوره يا قسمتي از قرآن يا تمام قرآن به دست رسيده است كه در آنها نشانه هايي از ذوق و تاويل باطني را مي توان سراغ گرفت. «تاويلات القرآن» در حدود يك قرن پس از دوران شيخ اكبر

و در زماني به رشته تحرير درآمد كه انديشه متصوفه با طرح نظريات ابن عربي و رواج آن در محافل صوفي توسط قونوي، فرغاني، جندي و… به اوج خود رسيده بود. به علاوه، كاشاني كه با حكمت و فلسفه نيز آشنايي داشته و از طرفي در طريقت پيرو سهرورديه بوده است، در تاويلات، بر پرداخته هايش كه غالباً رنگ محي الديني دارند چاشني فلسفه و ادراك ذوقي سهرورديه را نيز افزوده است. به علاوه، شيوه ساده، روان، آموزشي و به دور از طمطراق هاي ادبي، آن را به اثري قابل فهم و منبعي مهم براي رجوع طالبان تبديل كرده است. از ويژگي هاي ديگر تاويلات، ارائه كليدها و رهنمودهايي به سالك در جهت فهم معني باطني آيات قرآني است. كاشاني خود در مقدمه اثرش از اين نكته به عنوان يكي از انگيزه هاي اصلي تدوين تاويلات يادمي كند. كاشاني در بخشي از اين كتاب به تبيين مفاهيم تاويل و تفسير و تفاوت اين دو و نيز به مختصري از تاريخچه سير تاويل باطني متصوفه در اسلام مي پردازد . او چند نوع تفسير را از هم متمايز مي كند: 1 - تفسير قرآن بر اساس شواهدي از دستور زبان، علم اللغه، احاديث و روايات است. اين رويكرد، كه تفسير ظاهري نام دارد، به برداشت ظاهري از بيانات قرآني اكتفاكرده و به شدت از دخالت راي و نظر شخصي پرهيز مي كند. غالب تفاسير به خصوص در نزد متشرعه رسمي سني از اين نوع است. 2 - تاويل، كه مبتني بر دخالت نظر و تفكر مفسّر است و خود داراي2 گرايش تاويل عقلي و تاويل كشفي است. تاويل عقلي، كه جسورانه ترين نمونه هاي آن در مذهب معتزله نگاشته شده است، علاوه بر به كارگيري تمام

امكانات تفسير ظاهري، نتيجه تفكرات شخصي مفسّر را نيز در خود دخيل مي كند. تاويل كشفي يا تاويل باطني عبارت است از راه كشف دروني از طريق درك مستقيم و شهودي مفهوم باطني كلمات و آيات قرآني. تاويلات عبدالرزاق كاشاني در اين گروه جاي دارد. وي نيز به جست وجوي «هسته هاي تاويل باطني» در خود قرآن كريم مي پردازد و آيات نور، ميثاق الست و آيات مربوط به معراج پيامبر(ع) را در زمره اين «هسته ها» برمي شمارد. همچنين عبدالرزاق مسئله انتساب تاويلات القرآن به ابن عربي را مورد كنكاش قرار داده است. وي با بحثي دقيق اشتباه بودن انتساب آن به ابن عربي را اثبات و براهيني بر آن اقامه مي كند: اولاً غالب نسخ خطي تاويلات به عبدالرزاق منسوب است. شيخ حيدر آملي به كرات در جامع الاسرار از آن ياد كرده و مؤلف آن را «ولي الاعظم كمال الحق و المله و الدين عبدالرزاق قدس ا...سره» ناميده است. جامي و شمس الدين محمد ابن حمزه فناري نيز در آثار خود تاويلات را تاليف عبدالرزاق كاشاني دانسته اند. شيخ بهايي نيز در كشكول ضمن بيان حديثي از امام جعفرصادق (عليه السلام) كه عيناً در مقدمه تاويلات نيز آمده است، مي نويسد: «روي العارف الرباني مولانا عبدالرزاق القاساني في تاويلاته». به هر روي، هدف عبدالرزاق تفسير مسلسل و آيه به آيه تمام آيات قرآن يا تفسير موضوعي قرآن نيست. وي كه از سويي به وجود معاني باطني در وراي ظاهر آيات قرآني معتقد است و از سوي ديگر اهل كشف و شهود است و از جهتي نيز دغدغه ارائه كليدها و رهنمون هايي به سالكان جهت تسهيل درك معنوي قرآن را دارد، شروع به تدوين تاويل قرآن، بر اساس ادراك شهودي و با بياني ساده و آموزشي، كرد. بنابراين، تاويلات باطني

عبدالرزاق حاصل تجربه شخصي او است. از آنجا كه كاشاني، به اختصارنويسي گرايش دارد، از اين رو، آياتي با مضمون2 شرح فصوص الحكم لطايف الاعلام في اشارات اهل الالهام منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/

كاشاني، عبدالمطلب

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س سيزدهم و چهاردهم ق)، اديب، مفسر، طبيب، مورخ و شاعر. مشهور به اديب كاشانى. سلسله نسب وى به طايفه غفارى و بنا به قول صاحب «گنج شايگان» به ابوذر غفارى مى رسد. وى در عصر ناصرالدين شاه (1313 -1264 ق) مى زيست. ميرزا عبدالمطلب، خواهرزاده ى ميرزا ابوالحسن خان نقاش باشى صنيع الملك بود. وى در قواعد عربى، علوم ادبى، تفسير و علم طب بى نظير بود و همگان او را در فنون مزبور به استادى قبول داشتند. اديب كاشانى تاريخى نيز تأليف كرده كه گويا از بين رفته است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :حديقة الشعراء (1180 -1179/ 2)، شرح حال رجال (150/ 6)، گنج شايگان (348 -345).

كاشاني، علم الهدي

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 1107 ق)، فقيه، محدث، مفسر و رياضيدان. از نوادگان صاحب «معالم» بود كه در كاشان مى زيست. از آثارش كتابى در «فقه استدلالى» است كه در 1107 ق از تأليف آن فراغت يافت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (149 / 8)، الذريعه (288 / 16)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 488 / 12)، معجم المؤلفين (294 / 6).

كاشاني، علي اكبر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1365 -1292 ق)، فقيه، مفسر و زاهد. در كاشان به دنيا آمد. نسب وى به سى و چهار واسطه به امام زين العابدين (ع) مى رسد. خانواده ى او از خاندان هاى اصيل كاشان است. از اوايل جوانى به تحصيل نزد علماى بزرگ كاشان همچون آيت اللَّه ملا محمد حسين نطنزى و آيت اللَّه ملا حبيب اللَّه كاشانى پرداخت. او از بسيارى از بزرگان روايت كرد و عده اى بسيار همچون فرزندش، آيت اللَّه سيد عباس كاشانى، از وى روايت كرده اند. در 1340 ق به عتبات رفت و در كربلا مقيم شد و مشغول به تدريس و تأليف گرديد و كتابخانه ى نفيسى را گردآورى كرد. وى داماد آيت اللَّه آقا سيد محمد صادق اصفهانى، از مجتهدين و مراجع زمان خود، بود. در كربلا از دنيا رفت و در صحن مطهر امام حسين (ع) به خاك سپرده شد. در سوك او شعراى بزرگ فارسى گوى و عرب اشعارى سرودند و ماده تاريخ تنظيم كردند. از آثارش: تفسير «سوره ى يوسف»؛ تفسير «سوره ى جمعه»؛ تفسير «سوره ى عم»؛ تفسير «سوره ى يس»؛ «رياض الانس»، در پنج جلد؛ «كشكول كاشانى»؛ «مكارم الآثار»؛ «التحفة العلوية»؛ «مناقب آل محمد (ع)»؛ «الرحلة الحجازية»؛ «النصيحة العالية»؛ «حلية المرتلين»؛ «پرتو نور»، در امامت، به فارسى.[1]

حجه الاسلام والمسلمين عالم ربانى محقق مدقق و عابد زاهد مرحوم حاج سيد

على اكبر حسينى كاشانى حايرى والد معظم مترجم گرامى ما از اجلاء علماء و اعاظم اتقياء عالمى جليل القدر و متعبدى زاهد و منبع فيوضات ربانى بوده تولدش در سال 1292 قمرى در كاشان واقع شده و در خاندان فضيلت و شرف چشم به جهان گشوده و از اوائل جوانى شخصيتى برجسته و مورد توجه و عنايت خاص و عام و منزلش ماواى فقراء و مستمندان و مرجع تهيدستان بوده است بيشتر مشكلات اجتماعى و گرفتاريهاى عجيب به دستش حل مى گشته لياقت عجيب در قضاء و رفع خصومات داشته مدتها نزد اعاظم علماء كاشان مانند مرحوم آيت الله ملامحمد حسين نطنزى و آيت الله ملا حبيب الله كاشانى و غير ايشان تلمذ نموده و از جمع كثيرى از بزرگان روايت مى كند و عده اى از بزرگان و علماء كه از آنهاست نجل جليل مذكورش آيت الله حاج سيد عباس كاشانى از وى روايت مى نمايند.

در سال 1340 قمرى با يك دنيا شخصيت و عظمت كه داشته مقام ارجمند را زيرپا گذارده و به قصد عتبات عاليات مهاجرت و در شهر كربلا اقامت و مشغول به تدريس و تاليف گرديده و مولفات عديده از خود به يادگار گذارده است كه از آن جمله است:

1- تفسير سوره يوسف 2- تفسير سوره عم 3- تفسير سوره جمعه 4- تفسير سوره يس 5- رياض الانس 5 مجلد 6- كشكول كاشانى 7- مكارم الاثار 8- التحفه العلويه 9- مناقب آل محمد 10- الرحله الحجازيه 11- النصيحه العاليه 12- حليه المرتلين و ده ها كتب ديگر كه تمامى آنها نزد نجل زكيش آيت الله حاج سيد عباس موجود و به طبع خواهد رسيد انشاءالله.

جمعى از بزرگان مانند حاج شيخ آقابزرگ تهرانى

ترجمه آن مرحوم را در كتب الذريعه و اعلام الشيعه ذكر نموده است.

معظم له عالمى عابد و زاهدى بى بديل و ورعى بى مثيل بوده و در ترويج احكام و نشر احاديث اهل بيت عليهم السلام سعى بليغ داشته است وى بسى و چهار واسطه به حضرت امام زين العابدين عليه السلام مى رسد و خاندان او از اجل خاندان و بيوتات اصيله كاشان بوده است مضافا بر اين اصالت و نبالت داماد معظم آيت الله العظمى حاج سيد محمدصادق اصفهانى اعلى الله مقامه كه يكى از مجتهدين و مراجع زمان خود بودند مى باشند. وى در روز يكشنبه 24 محرم 1365 قمرى بدرود حيات گفته و روز وفاتش شورش عجيبى در كربلا برپا و تجليل وافرى از تشييع او به عمل آمده و در مقبره شخصى خود در صحن مطهر حضرت امام حسين عليه السلام مدفون گرديد.

از شدت زهد و ورعى كه داشت پيوسته به فرزند جليلش توصيه مى فرمود كه (اياك و التصدى بامر القضاء و المرجعيه و حتى الامامه) و مى فرمود تا مى توانى انزوا را اختيار و از شهرت طلبى و جاه پرستى پرهيز كن و عليك بتقوى الله فى السر و العلانيه وادع الى الله و روج دين اجدادك الطاهرين و لا تقصر عن نصره الدين و اهله.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] طبقات اعلام الشيعه (1608/ 14)، گنجينه ى دانشمندان (240 -238/ 2).

كاشاني، فتح اللَّه

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 988 ق)، عالم دينى، فقيه، متكلم، محقق، مفسر، محدث و مورخ. از علماى بزرگ اواخر قرن دهم قمرى و از شاگردان مفسر بزرگ، ابوالحسن على بن حسن زوارى، بود كه به واسطه ى او از محقق كركى روايت كرده است. او همچنين از ضياءالدين محمد بن محمود، از مقدس اردبيلى، روايت

مى كند. در «مشيخه» سيد حسين كركى سال وفاتش 997 ق ذكر شده اما ماده تاريخ وفات وى (ملاذ الفقهاء) برابر با 988 ق مى باشد. از آثار وى: ترجمه قرآن به فارسى؛ «منهج الصادقين فى تفسير القرآن المبين و الزام المخالفين»، به فارسى، در يكصد و هفتاد هزار سطر؛ «خلاصة المنهج»، به فارسى، كه ملخص «تفسير منهج» است، در سه مجلد؛ «زبدة التفاسير»، تفسيرى به عربى، در حدود هشتاد هزار سطر؛ شرح «نهج البلاغه»، به نام «تنبيه الغافلين و تذكرة العارفين»، به فارسى؛ «كشف الاحتجاج»، در ترجمه ى «احتجاج» طبرسى، به فارسى، كه آن را براى شاه طهماسب صفوى تأليف كرده است.[1]

(ملا) فتح اللَّه بن شكراللَّه، فقيه و محقق و متكلم و مفسر امامى (ف. 988 ه.ق). وى شاگرد على بن حسن زوارى بود و به واسطه ى او از محقق كركى روايت دارد. او در همه ى علوم دينى متداول متبحر بود خصوصاً در تفسير، وى راست: ترجمه ى احتجاج طبرسى كه به نام كشف الاحتجاج مذكور است، ترجمه ى قرآن به فارسى (و آن غير از سه فقره تفسير قرآن مذكور در ذيل است)، تنبيه الغافلين و تذكرةالعارفين (شرح فارسى نهج البلاغه)، خلاصةالنهج (ملخص تفسير منهج الصادقين مذكور در ذيل)، زبدةالتفاسير (تفسير قرآن به عربى)، كشف الاحتجاج (ترجمه ى فارسى احتجاج طبرسى كه براى شاه طهماسب تأليف شده)، منهج الصادقين فى الزام المخالفين (تفسير بزرگ به فارسى) (ريحانةالادب، لغ.)

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)

منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (392/ 8)، ايضاح المكنون (592/ 2)، تاريخ كاشان (280 -279)، الذريعه (194 -193/ 23 ،8 -7 / 18 ،23/ 12 ،234 -233/ 7 ،447/ 4)، روضات الجنات (331 -330/ 5)، رياض العلماء (319 -318/ 4)، ريحانه (20/

5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 178 -177/ 10)، فوائد الرضويه (346 -345)، لغت نامه (ذيل/ كاشانى)، معجم المؤلفين (51/ 8)، هدية العارفين (815/ 1).

كاشف الغطاء

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ع. برطرف كننده ى پرده) لقب (شيخ) جعفر بن (شيخ) خضر بن (شيخ) يحيى حلى جناحى الاصل و نجفى المسكن والمدفن معروف به شيخ اكبر و شيخ نجفى، از بزرگان علماى اماميه و فقيه و مجتهد (ف. نجف 1227 يا 1228 ه.ق) وى شاگرد آقاى بهبهانى و سيد مهدى بحرالعلوم و سيد صادق فخام و جز ايشان بود؛ و صاحب جواهر و حجةالاسلام رشتى و شيخ محمدتقى صاحب هداية المسترشدين و سيد صدرالدين موسوى عاملى و سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة و شيخ عبدالحسين اعسم و حاجى كلباسى و گروهى ديگر از شاگردان اويند و از او روايت دارند. او راست: اثبات الفرقة الناجية من بين الفرق الاسلامية، احكام الاموات، بغيةالطالب فى معرفة المفروض والواجب (رساله اى است عمليه و مطلب اول آن در اصول عقايد و مطلب دوم در احكام طهارت و نماز است)، الحق المبين فيتصويب المجتهدين و تخطئة جهال الاخباريين (كه در آن حقيقت مذهب طرفين را نگاشته و گويد كه هر دو در اصول دين متحد و در فروع نيز مرجع هر دو فرقه، روايات ايمه 4 است و در حقيقت مجتهد اخبارى و اخبارى نيز مجتهد و فضلاى طرفين ناجى و طعن كنندگان در هلاكتند)، شرح قواعد علامه (كه در آن بعضى از ابواب مكاسب را تا مبحث خيارات شرح كرده)، العقائد الجعفرية، كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء (اين كتاب حاكى از كثرت اطلاع و فهم و جودت فكر و حسن سليقه ى او و حاوى اصول و فروع دينى است. شهرت شيخ جعفر به

كاشف الغطاء به مناسبت نام همين كتاب است). وى نزد بزرگان عصر محترم بود و رياست علمى داشت و بسيار حليم و متواضع بود. مدفن او در نجف در محله ى عماره در مقبره ى مخصوص خانواده ى اوست. خاندان او را به نام آل كاشف الغطاء مى نامند و هر يك از آنان را نيز به لقب كاشف الغطاء مى خوانند، از آن جمله كسان ذيل از آن نامبردارند:

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)

كاشفي سبزواري هروي، معين الدين، حسين

قرن:9

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 910 ق)، فقيه، محدث، حافظ، مفسر، واعظ، صوفى، اديب و شاعر. مشهور به ملا حسين كاشفى يا ملاحسين واعظ. در سبزوار به دنيا آمد. دوره ى جوانى را در آن شهر گذراند و در آنجا و نيشابور و هرات نشو و نما يافت. در زمان سلطان حسين ميرزاى بايقرا در هرات و نيشابور به وعظ و ارشاد مى پرداخت و با صوتى خوش آيات قرآن و احاديث نبوى را با عبارات و اشارات مناسب بيان مى كرد. وى از ملازمان امير على شيرنوايى بود. پس از ملاقات مولانا جامى و معاشرت با وى طريقت نقشبنديه را پذيرفت. درباره ى ى مذهب وى اختلاف است، وى را به جهت گرايش به تصوف ملازمت با امير عليشير نوايى و نسبت خانوادگى نزديك به ملا عبدالرحمان جامى سنى مذهب و به جهت نگارش كتاب «روضة الشهداء» و محل رشد و تربيتش سبزوار كه از شهرهاى اهل تشيع بوده، شيعه مذهب دانسته اند. به هر حال وى در هرات به شيعه بودن و در سبزوار به تسنن اشتهار داشت. كاشفى در هرات درگذشت. از آثار وى: «جواهر التفسير لتحفة الامير»، به نام امير عليشير نوايى؛ «مختصر الجواهر»، تفسيرى ديگر در حدود بيست هزار سطر؛ «جامع

الستين»، در تفسير «سوره ى يوسف»؛ «المواهب العلية»، معروف به «تفسير حسينى»، به نام سلطان حسين بايقرا؛ «روضة الشهداء»، در مقاتل و ذكر مصيبت اهل بيت (ع) و واقعه ى كربلا، كه چون اهل منبر از روى اين كتاب مى خواندند به روضه خوان مشهور شدند؛ «الاربعين»، در احاديث موعظه؛ «المرصد الاسنى»، در شرح اسماء اللَّه الحسنى؛ «اخلاق محسنى»؛ «مخزن الانشاء»، در فن ترسل كه براى سلطان حسين بايقرا و امير عليشير نوايى، در 907 ق، تأليف نموده؛ «انوار سهيلى»، در تدابير حكم و آداب از زبان حيوانات، بازنويسى از «كليله و دمنه» نصراللَّه منشى، كه آن را براى امير شيخ احمد سهيلى از امراى عهد سلطان حسين بايقرا نوشت؛ «اسرار قاسمى»، در سحر و طلسمات و كيميا؛ «بدايع الافكار فى صنايع الاشعار»، در ذكر صناعات ادبى؛ شرح «مثنوى» مولوى؛ «لب المثنوى»؛ «لب اللب مثنوى»؛ «اختيارات النجوم»، به نام «الواح القمر»؛ «السبعة الكاشفية»، شامل هفت وسيله در علم نجوم.[1]

(بخش 1: كاشف) حسين بن على بيهقى سبزوارى واعظ ملقب به كمال الدين، دانشمند و واعظ معروف (ف. 906 يا 910 ه.ق) وى در علوم دينى و معارف الهى و فنون غريبه و رياضيات و نجوم دست داشت. او در زمان سلطان حسين بايقرا در هرات و نيشابور به وعظ و ارشاد مشغول بود و با صوتى خوش و آهنگى دلكش آيات قرآنى و احاديث نبوى را با عبارات و اشارات مناسب ايراد مى كرد. او راست: آيينه ى اسكندرى به فارسى (در استخراج مطلوب و حاوى 8 جدول و 20 دايره) و آن را جام جم نيز گويند، الاختيارات يا اختيارات النجوم (حاوى يك مقدمه و يك خاتمه و دو مقاله)، اخلاق محسنى (ذيل

فرهنگ حاضر)، الاربعون حديثاً در مواعظ بنام الرسالة العلية فى الاحاديث النبوية (اين كتاب به فارسى و حاول 40 حديث است)، اسرار قاسمى (ذيل فرهنگ حاضر)، انوار سهيلى (ذيل فرهنگ حاضر)، بدائع الافكار فى صناعةالاشعار، تحفةالصلوات (به پارسى)، جامع الستين (تفسير فارسى عرفانى و ادبى و اخلاقى و تاريخى سوره ى يوسف)، روضةالشهداء (ه.م) سبعه ى كاشفيه (7 رساله در علم نجوم)، شرح مثنوى، جواهرالتفسير لتحفةالامير يا عروس (عروس)، اللباب المعنوى فى انتخاب المثنوى، مختصر الجواهر (مختصر جواهر التفسير يا عروس مذكور)، مخزن الانشاء به پارسى، المرصد الاسنى فى شرح اسماءاللَّه الحسنى، مطلع الانوار، المواهب العلية (مواهب العيله) (لغ.).

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] از سعدى تا جامى (681 ،647 ،646 ،645 ،644 -643 ،641 -639 ،636 ،628 ،329)، اعيان الشيعه (124 -121/ 6)، ايضاح المكنون (674 ،416/ 2 ،76/ 1)، تاريخ ادبيات در ايران (526 -523/ 4)، تاريخ نظم و نثر (248 -245)، حبيب السير (346 -345/ 4)، الذريعه (194 -193/ 20 ،291 -190/ 18 ،1252 ،899/ 9 ،58 -57/ 5 ،455/ 3 ،430/ 2 ،50/ 1)، روضات الجنات (223 -217/ 3)، رياض العارفين (231 -230)، ريحانه (32 -29/ 5)، طرائق الحقائق (114/ 3)، كشف الظنون (1916 ،1896 ،1648 ،1574 ،1305 ،398)، الكنى و الالقاب (105/ 3)، لغت نامه (ذيل/ كاشفى)، مجالس المؤمنين (548 -547/ 1)، مجالس النفائس (93)، معجم المؤلفين (35 -34/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (816 -810/ 2).

كاشي، كمال الدين، ابوالغنائم عبدالرزاق

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 735/ 730 ق)، حكيم، مفسر، عارف و صوفى. از مشاهير عرفا و متصوفه علماى اماميه بود. وى معاصر با علامه حلى و شيخ علاءالدوله سمنانى مى باشد. مابين وى و شيخ علاءالدوله سمنانى مباحثات و مكاتباتى برقرار بوده

است. كاشانى در عرفان عملى و سلوك شاگرد نورالدين عبدالصمد نطنزى اصفهانى و خليفه او در طريقه ى سهرورديه بد. در «ريحانة الادب» پدر صاحب عنوان، جمال الدين اسحاق كاشانى سمرقندى ذكر شده است. از آثارش: «اصطلاحات الصوفية»؛ «تأويلات القرآن» يا «تأويل الآيات»؛ «تحفة الاخوان فى خصائص الفتيان»، در آيين فتوت؛ شرح «فصوص الحكم» ابن عربى؛ «خلاصة التدبير»؛ «رشح الزلال»، در شرح «الالفاظ المتداولة بين ارباب الاذواق و الاحوال»؛ «القضا و القدر»؛ «السراج الوهاج»، در تفسير قرآن؛ شرح «منازل السائرين» خواجه عبداللَّه انصارى هروى؛ «فتوت نامه»؛ «كشف الوجوه الغر لمعانى نظم الدر»، در شرح «التائية» ابن فارض، در تصوف؛ «لطائف الاعلام فى اشارات اهل الافهام»، در اصطلاحات صوفيه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (573/ 1)، تاريخ ادبيات در ايران (1264 ،809 ،808 ،172 ،171/ 3)، تاريخ نظم و نثر (758)، الذريعه (174/ 20 ،51/ 19 ،313 ،67/ 18 ،148/ 17 ،320 ،115/ 16 ،88/ 14 ،382/ 13 ،234 -233/ 12 ،219 -218/ 7 ،330/ 4 ،416 -415 ،303/ 3 ،122/ 2)، ريحانه (34/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 113 -112/ 8)، كشف الظنون (1828 ،1552 ،1496 ،1263 ،985 -984 ،336 ،266 ،107)، لغت نامه (ذيل/ كاشى)، مجالس المؤمنين (70 -69/ 2)، معجم المؤلفين (215/ 5)، نفحات الانس (484 -483 ،482 -481)، هدية العارفين (567/ 1).

كامجري مروزي، ابويعقوب اسحاق

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(246 / 245 -150 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از خراسان و ساكن بغداد بود. از عبدالقدوس بن حبيب شامى و حماد بن زيد و محمد بن جابر يمامى و عبدالوارث بن سعيد و هشام بن يوسف صنعانى و كثير بن عبداللَّه ابلى، از راويان انس بن مالك، و

جعفر بن سليمان و سفيان بن عيينه و عبدالواحد بن زيد و عبدالرحمان بن ابى زناد حديث شنيد. وى زائدة بن قدامه را ملاقات كرد. ابوداوود و، به واسطه اى، نسايى و عبداللَّه بن احمد بن حنبل و يعقوب بن شيبه و محمد بن اسماعيل بخارى، در كتاب «الادب»، و ابوبكر احمد بن على مروزى و عبداللَّه بن محمد بن ناجيه و ابويحيى صاعقه و فضل بن سهل اعرج و ابوالقاسم بغوى و ديگران از وى روايت كرده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (22/ 5)، تاريخ بغداد (362 -356/ 6)، التاريخ الكبير (380/ 1)، تذكرة الحفاظ (486 -484/ 2)، تهذيب التهذيب (203 -202/ 1)، سير النبلاء (478 -476/ 11)، طبقات ابن سعد (252/ 7)، العبر (349/ 1)، ميزان الاعتدال (207 -206/ 1).

كجي بصري، ابومسلم ابراهيم

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(292 -200 ق)، حافظ، محدث و مفسر. معروف به كجى و كشى. نسبتش به كج خوزستان مى رسد. مسند زمان خود و ساكن بغداد بود. از محمد بن عبداللَّه انصارى و عبدالرحمان بن حماد و ابوعاصم نبيل و عبدالملك بن قريب اصمعى و عبداللَّه بن رجاء و سليمان بن حرب و ابووليد طيالسى و عبداللَّه بن مسلم قعنبى و عمرو بن مرزوق و سعيد بن سلام عطار و سعيد بن اوس انصارى و حجاج بن منهال انماطى و عثمان بن هيثم موذن و مسلم بن ابراهيم و عفان بن مسلم و عمرو بن حكام و محمد بن كثير عبدى و جماعتى ديگر حديث شنيد. او در بغداد در رحبه ى غسان املاى حديث مى كرد. در مجلس او حدود چهل هزار نفر دوات به دست براى ثبت حديث شركت مى كردند و هفت نفر مستملى به ترتيب

سخن او را به مستمعين دوردست مى رساندند. ابوالقاسم بغوى و ابوالقاسم طبرانى و اسماعيل بن محمد صفار و ابوبكر نجاد و ابوبكر شافعى و حبيب قزاز و ابوبكر قطيعى و قاضى ابواحمد عسال اصفهانى و احمد بن طاهر ميانجى و ابوبكر آجرى و ابوسهل بن زياد و محمد بن جعفر آدمى و عبدالباقى بن قانع و ابومحمد بن ماسى و ديگران از وى روايت كردند. در بغداد درگذشت و پيكرش به بصره منتقل و در همان جا به خاك سپرده شد. از آثارش: كتاب «السنن»؛ كتاب «المسند»؛ «ناسخ القرآن و منسوخه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (42/ 1)، انساب سمعانى (36/ 5)، تاريخ بغداد (124 -120/ 6)، تذكرة الحفاظ (621 -620/ 2)، سير النبلاء (425 -423/ 13)، شذرات الذهب (210/ 2)، طبقات الحفاظ (296 -295)، طبقات المفسرين داودى (11/ 1)، العبر (422/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (422)، معجم البلدان (497/ 4)، المنتظم (363 -362/ 7)، الوافى بالوفيات (30 -29/ 6).

كرماني، شمس الدين، ابوعبداللَّه محمد

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(786 -717 ق)، فقيه شافعى، اصولى، محدث، مفسر، متكلم و نحوى. اصل وى از كرمان است. مدت سى سال در بغداد به نشر دانش مشغول بود و در آنجا صاحب نام و آوازه گشت. مدتى نيز در مكه اقامت كرد. در راه بازگشت از مكه به بغداد درگذشت. جنازه اش به بغداد منتقل و در آنجا دفن شد. از آثار وى: «الكواكب الدرارى»، در شرح «الجامع الصحيح» بخارى، بيست و پنج مجلد كوچك و يا چهار مجلد بزرگ؛ «ضمائر القرآن»، و مختصر آن؛ «النقود و الردود فى الاصول»؛ شرح «مختصر» ابن حاجب، به نام «السبعة السيارة»، كه در آن هفت شرح جمع آورى شده است؛

شرح «اخلاق» قاضى عضدالدين ايجى؛ در معانى و بيان، كه آن را «تحقيق الفوائد» ناميد؛ شرح «المواقف» قاضى عضدالدين ايجى، در علم كلام؛ حاشيه بر «انوار التنزيل» بيضاوى، در تفسير، در چهار مجلد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (28 -27/ 8)، كشف الظنون (1891 ،1662 ،1299 ،546 ،189 ،37)، معجم المؤلفين (130 -129/ 12)، هدية العارفين (172/ 2).

كرماني، علي اصغر

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1140 -1051 ق)، عالم دينى، مفسر و صوفى. اصل وى از مدينه بود. چون يكى از اجدادش به كرمان مهاجرت كرد به كرمانى شهرت يافتند. وى در قنوج به دنيا آمد و در همان شهر نيز از دنيا رفت. از آثارش: «اللطائف العلية فى المعارف الالهية» به شيوه ى «فصوص الحكم» ابن عربى؛ «تبصرة المدارج»، در علم سلوك؛ «ثواقب التنزيل»، در تفسير قرآن، همانند «تفسير الجلالين»، كه در «ايضاح المكنون» به نام «ثوابت التنزيل» آمده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (71 -70/ 5)، ايضاح المكنون (348/ 1)، معجم المؤلفين (38/ 7)، هدية العارفين (766/ 1).

كرماني، نورالدين، ابوالقاسم محمود

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف بعد از 500 ق)، مقرى، مفسر، فقيه شافعى و نحوى. معروف به تاج القراء. او عالم در قراآت بود. از آثارش: «لباب التأويل و عجائب التاويل»، در دو مجلد؛ «البرهان فى توجيه متشابه القرآن لما فيه من الحجة و البيان»؛ «عجائب القرآن» يا «الغرائب و العجائب فى تفسير القرآن الكريم» يا «العجائب و الغرائب» كه تحت عنوان «لباب التفاسير» مى باشند؛ «الافادة»، در نحو؛ «الايجاز»، مختصر «الايضاح» ابوعلى فارسى نحوى، در نحو؛ شرح «اللمع» ابن جنى ابوالفتح عثمان موصلى، در نحو؛ «العنوان»، در نحو.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (44/ 8)، كشف الظنون (1562 ،1541 ،1197 ،1177 ،1126 ،241 ،213 ،131)، معجم الادباء (125/ 19)، معجم المؤلفين (161/ 12)، هدية العارفين (402/ 2).

كريمي والا، محمدرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدرضا كريمي والا

محل تولد : تبريز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1352/1/1

زندگينامه علمي

حقير در سال 1370 افتخار ورود به حوزه را كسب نمودم. ابتدا در حوزه علميه حضرت ولي عصر (عج) شهرستان بناب مشغول تحصيل شدم و تا سال 1374، پايه ششم را تمام نمودم. سال 1374 عازم قم شدم و دروس سطح را آغاز كردم و از محضر اساتيد فيض بردم. در سال 1375 وارد دوره كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي موسسه امام خميني (ره) شده و در سال 1380 پايان نامه اين دوره را دفاع نمودم سپس به مدت دو سال به حوزه عليمه بناب برگشتم و دروس مقدمات را در اين حوزه تدريس كردم.

بعد از بازگشت به قم شروع به تدوين پايان نامه سطح چهار نمودم و در سال 1385 پايان نامه را دفاع كردم. ضمنا از سال

77 الي 81 در درس خارج شركت مي كردم. همچنين از 83 الي 86 در دروس خارج شركت مي كردم. حقير به مدت 8 ترم در دانشگاه آزاد تهران جنوب، به مدت 4 ترم در دانشگاه تربيت معلم تهران، به مدت 2 ترم در دانشگاه قم، همچنين امسال يعني (87 - 86) مشغول تدريس بداية المعارف و شرح لمعه در حوزه علميه مدرسه معصوميه بودم و مشغول تدريس دروس معارف بودم.

كريمي، جعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد جعفر كريمي

محل تولد : بابل

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1308/1/1

زندگينامه علمي

آيت الله سيد جعفر كريمي در سال 1309 هجري شمسي در روستاي ديوكلا از توابع بابل و در ميان خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. پدرش مرحوم سيد رضا كريمي، كه به درخواست والده فاضله اش و تشويق دايي خود مرحوم آية الله العظمي حاج سيد احمد استاد مصمم بود به تحصيل علوم ديني مشغول شود. در اثر فوت والده و نيز پيش آمد مشكلات ديگر ناگزير به پيشينه كشاورزي روي آورده و از تحصيل بازماند. مادرش نيز زني پاكدامن و روحاني زاده بود كه نقش بسزايي در تربيت فرزند خود ايفا مي كرد.

اقوام آيت الله كريمي بيشتر از طبقۀ برجسته و بنام روحانيان بودند و براي اشتغال به تحصيل علوم ديني ارزش فراوان قائل مي شدند. دوران كودكي آيت الله كريمي با اوج ستم رضا خاني همراه بود. او تا پايان شهريور 1320 تنها به فراگيري قرآن در مكتب خانه بسنده كرده بود و از سال 1321 براي فراگيري مقدمات، به نزد ثقة الاسلام سيد محمود موحدي رفت و بخشي از جامع المقدمات را فرا گرفت. از مهرماه

1323 به حوزه علميه بابل رفت و تا مهر 1326 در محضر استادان و عالمان آن حوزه به فراگيري ادبيات عرب اشتغال داشت. در مهرماه 1326 عازم قم شد تا در حوزه علميه قم و در محضر استادان و عالمان آن ديار، پله هاي پيشرفت علمي و عملي را بپيمايد. دروس دوره سطح را تا سال 1332 در محضر استادان برجسته قم به پايان برد و سپس به درس خارج علماي بزرگ حوزه علميه قم مشرف شد.

در دي ماه سال 1333 به سفارش پدر، به نجف اشرف، مشرف شد تا به محضر استادان آن حوزه عظيم نيز شرفياب شود. حضور او در نجف تا سال 1357 ادامه پيدا كرد. در طي سالهايي كه امام (ره) در نجف اشرف حضور داشت، همواره به درس ايشان مي رفت و هنگامي كه دولت عراق به محاصره بيت ايشان پرداخته و آن مرجع بزرگ را به خروج از عراق وادار كرده بود، او با گروهي، امام (ره) را تا مرز صفوان بدرقه كرد. او در طي اين سالها، خود نيز به تدريس دروسي كه آموخته بود پرداخت و نيز از محضر دروس اخلاق استادان خود بهره مند بود. آيت الله سيد جعفر كريمي در سالهاي تحصيل خود، به محضر استادان گرانقدر بسياري شرفياب شد. او كه بخشي از جامع المقدمات را نزد ثقة الاسلام سيد محمود موحدي در زادگاه خود آموخته بود، در حوزه علميه بابل، دروس مقدمات را نزد حجج اسلام حاج سيد حسن استادزاده، حاج شيخ علي موحد، حاج سيد محمد محقق، حاج شيخ محمد علي طبرستاني و آيت الله حاج شيخ ولي اللّه مدرس آموخت. در قم نيز

دروس سطح را نزد حضرات آيات: صدوقي، شيخ محمد فكور يزدي، طباطبايي و ... به پايان رساند. سپس حدود يك سال در درس خارج آيت الله العظمي حاج شيخ مهدي امامي اميري (ره) و مدتي در درس خارج فقه آيت الله العظمي بروجردي (ره) شركت كرد. وي در حوزه علميه نجف نيز، از محضر استادان بسياري بهره برد.

او مدت هشت سال در دروس خاج فقه و اصول آيت الله العظمي آملي (ره) شركت كرد. او مدت 24 سال در درس خارج فقه و اصول آيت الله العظمي خويي (ره) حضور داشت و مدت 12 سال نيز در درس خارج فقه آيت الله العظمي شاهرودي (ره) شركت جست. در ميان سالهاي ياد شده، مدت چهار ماه به بحث خارج فقه آيت الله العظمي اصطهباناتي (ره) و مدت شش ماه به درس خارج اصول آيت الله العظمي يزدي (ره) رفت. او از مهر 1340 تا 1343 در درس خارج فقه آيت الله حلي شركت كرد و مدت 3 سال در درس خارج فقه آيت الله العظمي حكيم (ره) حاضر شد.

آيت الله سيد جعفر كريمي، با ورود حضرت امام خميني (ره) به نجف اشرف، از سال 1344 تا تيرماه 1357 يعني آخرين سال حضور امام (ره) در نجف، در درس خارج فقه ايشان، حضور مستمر داشت. آيت الله سيد جعفر كريمي، در سالهاي تحصيل و پس از آن با بسياري از طلاب و فضلاي آن روز رابطه دوستي و رفاقت داشت كه از ميان آنها مي توان از مرحوم آيت الله سيد عباس خاتم يزدي نام برد.

زندگي آيت الله كريمي، تاكنون از خدمات علمي و فرهنگي

بسيار سرشار بوده است. او در سالهاي تحصيل خود تقريرات درس استادان خود را نگاشته است كه از ميان آنها مي توان به تقريرات درس خارج فقه حضرات آيات عظام: (حلّي و حكيم) و تقريرات درس اصول آيت الله العظمي خويي اشاره كرد. جلد چهارم تقريرات درس فقه آيت الله العظمي آملي نيز با عنوان «كشف الحقائق عن الفقه الجعفري» به چاپ رسيده است. آيت الله سيد جعفر كريمي تا به حال دروس منطق، ادبيات عرب، فقه و اصول تا سطوح عالي را چندين بار تدريس فرموده است و به مدت يك سال در مدرسه عالي قضايي و تربيتي قم و دو سال در مدرسه عالي شهيد مطهري و مدرسه علوم قضايي تهران (دانشكدۀ علوم قضايي) تدريس داشته است. آيت الله كريمي از سال 1370 در حوزه علميه قم به تدريس خارج فقه قضا اشتغال ورزيد و هم اكنون نيز چندين سال است به تدريس خارج فقه عبادات و معاملات مي پردازد.

امام خميني (ره) پس از ورود به نجف و ملاحظه نابسامانيهاي موجود در آن حوزۀ شريف، به آيت الله كريمي و دو تن از فضلاي حوزه دستور دادند كه با مذاكره با بيت آيت الله العظمي خويي (ره)، هيأت مشتركي براي تنظيم برنامه و امتحانات تشكيل دهند كه اين امر، با كارشكني برخي از آقايان روبرو شد. از اين رو امام (ره) تصميم گرفت خود، به اين امر اقدام نمايد و مسئوليت برگزاري امتحانات طلاب و نظارت بر دفتر شهريه را به آيت الله كريمي واگذاشت. در سال 1345، تحقيق و بازنگري و تصحيح رساله عمليۀ عربي زبدة الاحكام و رسالۀ فارسي توضيح المسائل را امام

(ره) به آيت الله كريمي واگذار كرد و در سال 1346، آيت الله كريمي با همكاري آيت الله خاتم يزدي (ره) كتاب البيع امام (ره) را تحت نظارت و اشراف ايشان، در بهترين اسلوب و در پنج جلد در نجف اشرف به چاپ رسانيد. او كتاب خلل صلات امام را نيز به امر معظم له در نجف اشرف تحقيق و تصحيح كرد كه بعدها در ايران به چاپ رسيد.

آيت الله كريمي از سال 1347 تا پايان مدت حضور امام (ره) در نجف، نوشتن پاسخ استفتائات تحت نظارت امام (ره) را در بيت ايشان به عهده داشت. اين مسئوليت در ايران نيز از سال 1358 تا پايان عمر آن مرجع بزرگ، در قم به عهدۀ ايشان بود. او بارها براي استعلام نظر مبارك امام (ره) در زمينه هاي گوناگون به تهران سفر مي كرد و با استاد و مراد خود ديدار مي نمود. با انتخاب آيت الله خامنه اي به رهبري انقلاب در 14 خرداد 1368، و در مرداد همان سال، آيت الله كريمي عهده دار پاسخ دادن به استفتائات ايشان شد كه پاسخها با نظارت ايشان، هم اكنون نيز ادامه دارد. از مهر ماه 1368 تاكنون شوراي افتاي رهبري، غالباً هفته اي يك بار با حضور رهبر انقلاب تشكيل مي شود كه آيت الله كريمي همواره در آن حضور دارند. مباحث فقهي و مسائل مستحدثه به صورت استدلالي مورد بحث قرار مي گيرد. مقام معظم رهبري تنظيم استفتائات در قالب كتاب را نيز بر عهدۀ آيت الله كريمي نهادند كه تاكنون دو جلد آن به چاپ رسيده است. او از زمان حضور امام خميني (ره) تاكنون در جلسات استفتاي بعثۀ او

و بعثۀ مقام معظم رهبري حضور دارد و همواره به زائران بيت الله الحرام در مدينه و مكه خدمت مي رساند. آيت الله كريمي از سال 1358 تا سال 1369 در شوراي عالي حوزه علميه قم حضور داشت و به برنامه ريزي درسي و اخلاقي براي طلاب و نيز برقراري جلسات امتحان نهايي طلاب مي پرداخت.

آيت الله سيد جعفر كريمي، از سنين نوجواني تا به امروز در عرصه هاي گوناگون سياسي، به انجام دادن وظيفه مي پرداخته است. او كه در سنين كودكي و نوجواني طعم تلخ استبداد رضاخاني را چشيده بود و حس مبارزه و انگيزه برچيني بساط ظلم در وجودش جوانه زده بود، در سال 1327 به جمع فدائيان اسلام به رهبري شهيد مجتبي نواب صفوي پيوست و در صحنه هاي گوناگون مبارزه حضور فعال داشت. پس از كودتاي 28 مرداد و اقدام جدّي حكومت ستم شاهي بر تعقيب و دستگيري اعضاي جمعيت فدائيان اسلام به سفارش پدر براي ادامۀ تحصيل به نجف اشرف رفت. در سال 1348 رژيم بعثي عراق، قصد انحلال حوزه علميه نجف را در سر مي پروراند و امام (ره) تصميم گرفت با ازدياد شهريه، طلاب را به درس خواندن و پايداري در برابر رژيم بعثي، تشويق كند؛ اما در حوزه علميه نجف، افراد مشكوك و ناصالحي وجود داشتند كه گاه وابسته به حزب بعث بودند و امام (ره) خوش نمي داشت كه سهم امام را نصيب آنان كند. از اين رو به آيت الله سيد جعفر كريمي دستور داد كه به پاك سازي حوزه از عناصر وابسته به رژيم بپردازد. اين امر باعث شد كه آيت الله كريمي با سازمان امنيت عراق درگير شود و

مورد احضار قرار گيرد.

از ديگر فعاليتهاي وي در نجف اشرف، ورود به جمع حاميان آيت الله العظمي حكيم (ره) در مبارزه با حزب توده بود. او در كنار بارگاه مقدس علوي همواره يار و مدافع امام (ره) بود و پس از تبعيد امام به تركيه، همواره در معيت دوست ديرين حضرت امام مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ نصرالله خلخالي با برقراري جلسات توجيهي در نجف اشرف به حمايت از اهداف امام (ره) در تشكيل حكومت اسلامي مي پرداخت. و با تنظيم تلگراف و ارسال آن به سفارتخانه هاي دولتهاي اسلامي در بغداد آنان را از حوادث دنياي اسلام آگاه مي ساخت. در سال 1356 اخبار جسته گريخته اي مبني بر سوء قصد به جان امام (ره) به گوش مي رسيد. اين اخبار را بيشتر عمال رژيم شاه پخش مي كردند. امام در تاريخ 27 ذي حجه 1397 هجري قمري، آقايان سيد جعفر كريمي، شيخ حبيب الله اراكي، سيد عباس خاتم يزدي و رضواني خميني را وصي خود قرار داد و وصيت نامه را در پاكتي سر بسته تحويل آنان داد و پشت پاكت نوشته بود: اين پاكت نزد جناب آقاي سيد جعفر كريمي محفوظ باشد و پس از فوت اين جانب آن را باز كنند و مطالعه كنند.

آيت الله كريمي، پس از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي نيز، در مسؤوليتهاي گوناگوني به انجام وظيفه پرداخت. او در مرداد سال 1358 با فرمان امام (ره)، داوطلب نمايندگي مجلس خبرگان قانون اساسي شد كه با رأي مردم مازندران به آن مجلس راه يافت و در پاره اي از موضوعات رابط مجلس و امام (ره) بود. در سال 1360، آيت الله كريمي به نمايندگي از سوي

امام (ره) به همراه آيت الله احمدي ميانجي (ره) در شوراي عالي اقتصاد، بر لوايح قانوني و تنظيم برنامۀ متناسب با نظام در زمان دولت آقاي مير حسين موسوي حضور داشت و در همان سال، با عضويت در دادگاه عالي انقلاب، به بازنگري پرونده هاي محاكم مي پرداخت. آيت الله كريمي از سال 1358 به عضويت جامعه مدرسين حوزه علميه قم در آمد و در طي اين سالها، نقش مهم و مثبتي در احياي حوزه هاي علميه و اعتلاي اسلام ناب محمدي ايفا كرده است. او هم اكنون در قم به تدريس بحث خارج فقه معاملات اشتغال دارد و در دفتر مقام معظم رهبري به پاسخ استفتائات و خدمت رساني به مردم انقلابي مي پردازد.

كريمي، جلال

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

جلال كريمي مهرجردي

محل تولد : مهرجرد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب جلال كريمي مهرجردي فرزند «حبيب»، دروس ابتدايي را در مدرسه ابتدايي «فارابي» در مهرجرد و دروس راهنمايي را در مدرسه راهنمايي «ابن سينا» گذراندم. در سال 1356 وارد حوزه علميّه ميبد شدم. هر چند در دوران نوجواني به سر مي بردم ولي در راه پيمائي ها و پخش اعلاميه ها و حتي تكثير آنها بوسيله كاربن، نقش داشتم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي يك سال در حوزه علميه «مصلاي يزد» و مدرسه «خان يزد» تحصيل كردم. در سال 1364 به حوزه علميّه قم وارد شدم و پايه چهارم را ادامه دادم (از سال 1359 در منطقه محروم سيستان، بلوچستان و منطقه سوسنگرد و ... بودم ).

در سال 1373 وارد مركز تفسير و علوم قرآن شدم كه در سال 1376 در سطح

چهار فارغ التحصيل شدم. از سال 1364 شروع به حفظ قرآن نمودم كه پس از سه سال، بيش از 20 جزء را همزمان با تحصيل حفظ كردم. از اساتيد جامعة القرآن جهت حفظ يك ساله بودم. كارشناس شبكه قرآن سيما و برنامه «آيه هاي زندگي» در شبكه راديويي معارف بودم. نشريه پيام و راهنما را تهيه و ويراستاري مي كردم (اين نشريه مختص روحانيون سپاه مي باشد). تحقيقات دوران مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن نيز دارم.

كتاب روش حفظ قرآن در 5 مرحله را نوشتم كه در دو مرحله چاپ شده است. در آزمون تفسير قرآن كريم توسط ستاد قرآن كريم، جزء ممتازين بودم كه به عمره مفرده اعزام شدم. در چندين مرحله مسابقات حفظ شركت كردم و رتبه اول را كسب كردم. از طرف سازمان مدارس علميّه خارج از كشور، عازم «ساحل عاج» شدم كه در معهد اهل البيت (عليهم السلام) تدريس مي كردم كه براي همه موضوعات تدريسي ام جزوه به زبان عربي نوشته ام.

كريمي، عليجان

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عليجان كريمي

محل تولد : محلات

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب پس از پايان تحصيلات ابتدايي با تشويق والد بزرگوارم راهي حوزه علميه قم شدم و در مدرسه آيت الله گلپايگاني به تحصيل مقدمات علوم حوزوي پرداختم و از اساتيد نامي چون: (حاج حسن آقا تهرانى، صلواتى، كريمي جهرمى، تقوي اشتهاردي و ...) بهره وافر بردم. در سال 1356 با شروع انقلاب اسلامي به حوزه آزاد وارد شده و در دروس فقه و اصول: «آيت الله بني فضل» و «وجداني فخر» شركت جستم.

در سال 1359 در اولين دوره مدرسه

«عالي تربيتي و قضايي طلاب قم» كه به منظور تربيت مربي و دبير بينش ديني از سوي شوراي انقلاب تأسيس گرديد؛ شركت كرده و پس از فارغ التحصيلي در دوره كوتاه مدّت، براي تدريس در دبيرستان ها راهي شهرستان ايلام شده و به مدّت سه سال در دبيرستانهاي اين شهر به تدريس پرداختم. در كنار آن به تدريس دروس حوزوي نيز تا حدودي مي پرداختم.

از سال 1364 مجدداً به حوزه علميه قم مراجعت نموده و بخشي از دروس حوزه را مجدداً بازخواني كردم. در سال 1367 در اولين دوره مركز تربيت مدرس كه به منظور تربيت استاد معارف براي دانشگاهها تاسيس گرديد شركت نمودم. پس از فارغ التحصيلي به مدّت پنج ترم در دانشگاه اصفهان و نيز در دانشگاه آزاد اراك، پيام نور ساوه و دانشگاه آزاد محلات به تدريس (معارف، تاريخ اسلام و متون ادبي) پرداختم. ناگفته نماند كه در خلال سالهاي 1364 _ 1368 از دروس فقه «آيت الله ستوده» و «علوي گرگاني» بهره مي بردم.

در سال 1368 در درس خارج فقه «آيت الله منتظري» حاضر شدم و به مدّت هفت سال از محضر ايشان استفاده كردم، از سال 1371 _ 1373 در درس خارج اصول «آيت الله ميرزا جواد تبريزي» شركت جستم و از سال 1371 تاكنون در مركز (فرهنگ و معارف قرآن) به پژوهشهاي قرآني اشتغال دارم، حاصل كار تحقيقات اين دوره كه به صورت كار جمعي صورت مي پذيرد عبارتند از:

1. فرهنگ موضوعي تفاسير در سه جلد.

2. فرهنگ موضوعي قرآن (10 جلد آن تاكنون چاپ شده) كه پيش بيني مي شود به 30 جلد برسد.

در همين سالها مقالاتي نيز تدوين نموده ام از جمله:

مقاله «مباني تفسير عرفاني امام خميني (ره)» كه در سلسله مقالات كنگره اخلاقي عرفاني امام خميني به چاپ رسيد. و در مقاله با عنوان «ويژگيهاي جامعه الهي» به ستاد نشر رسانه اي مركز فرهنگ و معارف قرآن ارائه گرديد تا در رسانه هاي مكتوب به چاپ رسد. مقاله اي نيز با عنوان «حقوق خانواده در قرآن» به بنياد پژوهشهاي مشهد مقدس ارائه شد تا در مجموعه اي به چاپ رسد. ناگفته نماند كه در خلال سالهاي 1364 _ 1370 از دروس تفسير «آيت الله جوادى»، درس اسفار «مصباح يزدي» (از طريق نوار)، شفاي «بوعلي» (تدريس مصباح يزدي و از طريق نوار)، استفاده بردم و چندي نيز در درس اسفار «انصاري شيرازي» شركت جسته ام.

اينجانب در سال 1367 با وجود مأموريت هايي كه براي تبليغ در جبهه داشتم و با توجه به فاصله چند ساله اي كه با دروس حوزه داشتم مجدداً در امتحانات حوزه از پايه چهارم تا نهم شركت كردم و در سال 1367 رتبه سوم را كسب نموده و از جانب امام خميني و آيت الله گلپايگاني (همه ممتازين و از جمله اينجانب) مورد تشويق قرار گرفته و جوايزي به اينجانب اهدا شد و در روزنامه جمهوري آن زمان نيز ليست ممتازين منتشر شد. چند بار در امتحان تفسير كه از سوي ستاد تفسير قرآن برگزار شده، شركت كرده و هر بار جز ممتازين بوده و جوايزي دريافت كرده ام.

در سال 1382 جهت آماده كردن پرونده خود در شوراي مديريت، جهت نوشتن پايان نامه سطح چهارم حوزه در مصاحبه درس خارج شركت كردم و پس از آن به عنوان كسب رتبه ممتاز از اين حين، فوق العاده و نيز افزايش شهريه مقام

رهبري به مدت يك سال بهره مند شدم. اكنون نيز در مركز (فرهنگ و معارف قرآن) به عنوان عضو شوراي علمي گروه به تحقيق در علوم و تفسير قرآن اشتغال دارم و اميدوارم كه خداوند متعال در ظل عنايات خود و حضرت ولي عصر اين توفيق را از اينجانب سلب نكرده كه تا آخر عمر در خدمت قرآن كريم بوده باشم.

كريمي، مصطفي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مصطفى كريمي

محل تولد : همدان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1348/1/1

زندگينامه علمي

مصطفي كريمي در سال 1348 در روستاي «دستجرد» از استان همدان متولد شد. دوره ابتدايي را در روستاي خود و دوره راهنمايي و دبيرستان را در شهرستان گذراند. در سال 1367 وارد حوزه علميه قم شد. حدود هفت سال در دروس خارج فقه و اصول از محضر: «آيت الله سبحانى»، «آيت الله مكارم شيرازي» و «حجت الاسلام و المسلمين لاريجاني» و در تفسير از محضر: «آيت الله جوادي آملي» و در علوم قرآني از محضر: «آيت الله معرفت» (حفظهم الله) بهره برد و در كنار دروس حوزه از سال 1369 دوره عمومي پنج ساله موسسه امام خميني (قدس سره) را گذراند و از سال 1374 تا 1380، دوره تخصصي تفسير و علوم قرآني (كارشناسي ارشد) را به پايان رساند. در مراكز حوزوي و دانشگاهي فعاليتهاي علمي وي در سه بخش: مديريت علمى - آموزشي، پژوهش و تدريس در مراكز حوزوي و دانشگاهي بوده است.

كريميان ميقلان، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي كريميان ميقلان

محل تولد : فومن

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/7/1

زندگينامه علمي

آقاي علي كريميان در سال 1346 هجري شمسي در خانواده اي متدين، مذهبي و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در شهرستان «فومن» ديده به جهان گشود. دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي تشويق خانواده و علاقه خويش به فراگيري علوم ديني از يك سو و شوق ادامه تحصيل در قم، زيارت و هم جواري با بارگاه كريمه اهل البيت حضرت معصومه (سلام الله عليها)، وي

را رهسپار قم و در سال 1367 وارد حوزه علميه قم گرديد. از نخستين روزهاي ورود، ضمن انس با آستان ملكوتي كريمه اهل بيت (ع)، با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت. پس از گذراندن سطوح عالي در سال 1376 به حلقه دروس خارج راه يافت. وي در ايام تحصيل در قم از محضر بزرگاني چون: «آيت الله جوادي آملي»، «استاد فياضي»، «آيت الله مصباح»، و ديگر ستارگان درخشان حوزه علميه قم كسب فيض كرد.

استاد در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در رشته «مباني نظري» در مقطع دكترا در سال 1387 از موسسه پژوهشي آموزشي امام خميني فارغ التحصيل گرديد. وي پس از طي تحصيلات، جهت خدمت علمي و فرهنگي به مردم ديار خويش به زادگاهش بازگشت و هم اكنون در دانشگاه گيلان علاوه بر تدريس، «مسئول نهاد رهبري» در اين دانشگاه نيز مي باشد. وي در طول حيات علمي خويش از امر نگارش و پژوهش غافل نمانده است و آثاري از قبيل: «اسوه حسنه» و «سه مكتب مشاء، اشراق و حكمت متعاليه» را به رشته تحرير در آورده است.

كسائي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد علي كسائي

محل تولد : رشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

آقاي سيد علي كسائي در سال 1341 هجري شمسي در خانواده اي پاك، با صفا، متدين و كاملا آگاه به مسائل مذهبي در رشت ديده به جهان گشود. نامبرده دوران ابتدايي، راهنمايي و دبيرستان را در زادگاه خويش با موفقيت سپري كرد. در پي علاقه وافر خويش به فراگيري علوم ديني در سال 1361 وارد حوزه علميه قم شد.

از نخستين روزهاي ورود به حوزه با تلاش و كوشش فراوان به تحصيل پرداخت و از محضر درس اساتيدي همچون: «آيت الله باقري كني»، «آيت الله سيد حسن مصطفوي» و ديگر اساتيد بهره ها برد.

وي در كنار تحصيل دروس حوزوي از تحصيلات دانشگاهي غافل نماند و در مقطع كارشناسي ارشد در رشته معارف اسلامي و علوم سياسي از دانشگاه امام صادق عليه السلام در سال 1369 فارغ التحصيل شد و با موفقيت از پايان نامه خويش با عنوان «جنگ تحميلي» دفاع كرد و سالهاي متمادي است كه در مدرسه عالي سوره، و ديگر دانشگاهها به تدريس مشغول مي باشد.

ايشان در طول حيات علمي خويش از امر نگارش و پژوهش غافل نمانده است و در كتابخانه ملي تهران مشغول تحقيق و پژوهش مي باشد و آثار متعددي از جمله: «كتابخانه هاي ملي جهان»، «نسخه هاي خطي و اسلامي در جهان»، «تاريخ اوقاف در جهان» و ... را به رشته تحرير و به زيور طبع آراسته است.

كسروي اصفهاني، ابوحسين علي

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س سوم ق)، حافظ، فقيه شافعى، اديب، نحوى و شاعر. اصل وى از اصفهان و ساكن بغداد بود. معلم هارون، فرزند ابوالحسن على بن يحيى بن نديم، بود. او سپس به ابى النجم بدر معتضدى والى اصفهان، در زمان معتضد عباسى، پيوست. وى راوى شعر و تاريخ و سير، و بر كتاب «العين» خليل بن احمد مسلط بود. بين كسروى و ابن المعتز عبداللَّه نامه نگارى و مراجعات بسيار بوده است و اشعار زيادى را سروده به هم ارسال مى كردند. كسروى در عهد خلافت معتضد (289 -279 ق) از دنيا رفت. سال مرگ وى در «كشف الظنون» و «هدية العارفين»،

330 ق ذكر شده است. از آثارش: «الخصال»، مجموعه اى از اشعار و حكم و امثال؛ «الاعياد و النواريز»؛ «تأويل الاحاديث المشكلات الواردة فى الصفات»؛ «مراسلات الاخوان و محاورات الخلان»، كه در «هدية العارفين»، «مجاوبات الخلان» ذكر شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (463/ 2 ،220/ 1)، ريحانه (58/ 5)، الفهرست لابن النديم (214)، كشف الظنون (1394 ،705)، لغت نامه (ذيل/ على كسروى)، معجم الادباء (96-88/ 15)، معجم المؤلفين (247/ 7)، هدية العارفين (678/ 1).

كشفي دارابي بروجردي، جعفر

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 1267 -1189 ق)، عالم امامى، فقيه اصولى، محدث، مفسر، متكلم، نحوى، عارف، اديب و شاعر. نسب وى با سى و چهار واسطه به حضرت موسى بن جعفر (ع) مى رسد. چون اهل عرفان و رياضت هاى شاق و كشف و شهود بود به سيد كشفى معروف شد. اصل وى از داراب شيراز بود. تحصيلات مقدماتى را در اصطهبانات گذراند. در 1208 ق به نجف رفت و از محضر اساتيد وقت استفاده نمود و در فقه و حديث برآمد. به تدريس و تصنيف پرداخت و مدت ها از مدرسين حوزه ى نجف بود. وى به اصرار محمد تقى ميرزا حسام السلطنه، پسر فتحعلى شاه، حاكم بروجرد به بروجرد رفت و در آنجا به تدريس پرداخت. وى همچنين در شهرهاى اصفهان، يزد و اصطهبانات نيز چند سالى تدريس كرده است. او با صاحب «جواهر» و سيد محمد باقر حجت الاسلام شفتى معاصر بود. سيد حسين بروجردى، صاحب «نخبة المقال» و حاج ميرزا صالح لرستانى و اورنگ زيب ميرزا، فرزند حسام السلطنه محمد تقى ميرزا حاكم بروجرد، و ملا عبداللَّه بروجردى از شاگردان وى بودند. در بروجرد درگذشت. از آثار وى: «اجابة المضطرين»، در

اصول دين، حاوى تحقيقات عرفانى؛ «البلد الامين»، منظومه اى به عربى، در علم كلام و اصول دين؛ «تحفة الملوك»، در سير و سلوك و عقل و جهل و تعديل قوا؛ «جمع الشتات»؛ «الرطب اليابس»؛ «الرق المنشور»؛ «الشريفية»، در منطق؛ «الشموس و العكوس»؛ «صيد البحر»؛ «كفاية الايتام»، در فقه، در سه جلد؛ «ميزان الملوك»، در عدالت سلطان؛ «نخبة العقول فى علم الاصول»؛ «سنابرق فى شرح البارق من الشرق»، در شرح دعاى رجب؛ «برق و شرق» كه به آن «شرق و غرب» نيز گفته اند، در شرح بعضى از احاديث عرفانى؛ «ديوان» شعر.[1]

مرحوم سيّد جعفر كشفى دارابى از اعاظم علماء قرن 13 سيزدهم (1267-1191 هجرى قمرى) و داراى تأليفات متعدد و بسيار مشهور است كه يكى از آنها كتاب معروف «ميزان الملوك و الطوايف و صراط المستقيم فى سلوك الخلايف» در انديشه سياسى اسلام و از نشريات مركز تحقيقات و مطالعات اسلامى قم در سال 1357 مى باشد. كه يكى از آثار بى بديل در روند تحولات انديشه سياسى در حوزه تفكر اسلامى بوده و از ميراث گرانبهاى سياسى دانشوران سلف و به عنوان گنجينه اى پر ارج از دانشوران دوره قاجار تلقى مى گردد.

بايد دانست كه مرحوم علامه سيّد جعفر كشفى تحصيلات مقدماتى را نزد مادر فاضل خويش آموخته و مدتى در يزد به تحصيل مقدمات مشغول و بعداً رهسپار نجف اشرف و در آنجا از محضر اساتيدى نظير مرحوم سيّد محمّدمهدى بحرالعلوم استفاده كرده و رفته رفته به عنوان فقيه اصولى و عارفى سالك و حكيمى آگاه به زمان، شهره آفاق گرديد. از علماى جامعين مابين علم و ايقان و ذوق و عرفان شناخته شده و در اجتهاد و فتاوى شهير

و در علم تفسير و حديث بى نظير و در رديف اعاظم علماى اماميه در قرن 13 هجرى محسوب مى گردد و تا آنجا كه آقا بزرگ تهرانى در اعلام الشيعه او را «هو من اعاجيب الزمان و اغاليط الدهر» خوانده است.

در اواسط سلطنت فتحعلى شاه قاجار در بروجرد مقيم بوده و در سال 1267 در همان جا وفات و مدفون گرديده است. از ساير بزرگان اين سلسله سيّد على عارف كشفى و سيّد موسى نجل مرحوم سيّد جعفر كشفى و حجت الاسلام و المسلمين سيّد حجت كشفى از فقيهان حوزه علميه قم و استاد خط ثلث در قيد حيات مى باشند. از بزرگان ديگر اين خانواده، مرحوم محمّد صالح كشفى خوشنويس قرن 11 هجرى كه در صفحه 71 كتاب خوشنويسان اصفهان به قلم مرحوم منوچهر قدسى از او نام برده شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] آثار عجم (103)، اعيان الشيعه (85/ 4)، ايضاح المكنون (631 ،58 ،48/ 2 ،259/ 1)، تاريخ بروجرد (306 -303 ،296 -280 ،273 -272/ 2)، دانشمندان و سخن سرايان فارس (90 -88/ 2)، الذريعه (97/ 24 ،327 -326 ،49/ 23 ،225/ 21 ،89 -88/ 18 ،105/ 15 ،259/ 14 ،232/ 12 ،177 -176/ 10 ،911/ 9 ،471 ،87/ 3 ،121 -120/ 1)، ريحانه (61 -60/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 242 -241/ 13)، طرائق الحقائق (455/ 3)، فارسنامه (1260/ 2)، لغت نامه (ذيل/ دارابى)، المآثر و الآثار (156)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (1079 -1078/ 3)، مكارم الآثار (1858 -1855/ 5)، مؤلفين كتب چاپى (333 -332/ 2)، هدية العارفين (256/ 1).

كشي جرجاني، ابوزرعه محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 390 ق)، حافظ، محدث و نسابه. اصل

وى از كش جرجان است. از ابوالعباس دغولى و مكى بن عبدان نيشابورى و ابونعيم عبدالملك بن محمد بن عدى جرجانى و محمد بن عبدك شعرانى و عبدالرحمان بن ابوحاتم رازى و موسى بن عباس آزاد يارى و همطبقه ى آنها در خراسان و عراق و حجاز حديث شنيد. قاضى ابوالعلاء واسطى و ابوالقاسم ازهرى و عبدالعزيز ازجى و حمزة بن يوسف سهمى از وى حديث شنيدند. كشى در مسجد جامع بصره املاى حديث مى كرد. در پايان عمر در مكه مجاور شد و سالها در آنجا حديث گفت و در همان جا درگذشت. از او گردآوريها و مصنفاتى در «ابواب» و «مشايخ» به جا ماند. صاحب «كشف الظنون» به نقل از ابن عبدالبر در «الاستيعاب»، كتاب «الموثق فى الانساب» را به او نسبت مى دهد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (78 -77/ 5)، تاريخ بغداد (409 -408/ 3)، تذكرة الحفاظ (998-997/ 3)، توضيح المشتبه (336/ 7)، سير النبلاء (45 -44/ 17)، شذرات الذهب (134/ 3)، طبقات الحفاظ (413)، العبر (180 -179/ 2)، معجم البلدان (525/ 4)، معجم المؤلفين (124/ 12)، المنتظم (66/ 9)، هدية العارفين (56/ 2).

كعبي، عباس

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عباس كعبي

محل تولد : اهواز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

حجة الاسلام و المسلمين كعبي در سال 1341 هجري شمسي در منطقه «لشكرآباد اهواز» و در ميان خانواده اي متدين و معتقد به مباني مستحكم اسلام به دنيا آمد. عشق به اهل بيت (ع) و روحانيت شيعه از وي انساني متدين و مجاهد ساخته و در همان دوران نوجواني او را به خدمت در راه تعالي اسلام و تشيع علاقه مند ساخته بود. حجة الاسلام و

المسلمين كعبي تحصيلات ابتدائي و راهنمايي را در مدارس اهواز سپري نمود. شركت وي در مجالس و محافل مذهبي و حضور علمايي همچون: «حاج شيخ صالح طرفي» و «مرحوم حاج سيد عبدالمطلب جزايري» در مسجد جامع لشكرآباد سبب شد تا در سن سيزده سالگي و بنا به توصيه پدر، همزمان با تحصيل در مقطع دبيرستان به مدرسه علميه «آية الله كرمي» رفته، دروس حوزوي را فرا گيرد.

وي در سال 1355 به حوزه علميه اهواز رفته به صورت رسمي تحصيلات حوزوي خود را پي مي گيرد. با اوج گيري انقلاب و حضور جدي در مبارزات پيش از انقلاب و نيز فعاليتهاي پس از انقلاب و شروع جنگ تحميلي وقفه اي چند ساله در سير درسي ايشان ايجاد مي شود اما در سال 1360 مجدداً تحصيلات حوزوي را پي گرفته براي استحكام بنيۀ علمي خود، دروس مقدمات را در مدرسه علميه امام خميني اهواز بازآموزي مي كند. در سال 1364 به قم مهاجرت كرده و پس از اتمام دوره سطح در درس خارج حضرات آيات: «ميرزا جواد تبريزي»، «وحيد خراساني»، «مكارم شيرازي»، «صافي گلپايگاني»، «جعفر سبحاني»، «سيد كاظم حائري» و «سيد محمود هاشمي شاهرودي» شركت كرد.

حجة الاسلام و المسلمين كعبي با اهتمام ويژه اي كه به مباحث تفسيري و معارف اسلامي داشت از محضر حضرات آيات: «مشكيني»، «جوادي آملي»، «مصباح يزدي» و «مظاهري» كسب فيض نمود. وي در طول سالهاي تحصيل خود در درسهاي اخلاق شركت مي جست و به تهذيب نفس (به عنوان مهمترين دغدغه درسي خود) اهميت بسيار مي داد. حجة الاسلام و المسلمين كعبي همزمان به تحصيل در دانشگاه نيز پرداخته مقطع كارشناسي رشته حقوق از مجتمع آموزش عالي قم و مقطع كارشناسي

ارشد رشته حقوق عمومي دانشكده حقوق دانشگاه تهران را به پايان رساند.

حجة الاسلام و المسلمين كعبي فعاليتهاي بسياري را در زمينه تدريس و تأليف به انجام رسانده است. او تدريس علوم ديني را از آغازين سالهاي طلبگي شروع كرده و تاكنون به تدريس دروس بسياري از جمله تدريس كتابهاي: (لمعه، رسائل، مكاسب، حلقات اصول شهيد صدر و نيز شش سال خارج فقه و اصول) توفيق يافته است. همچنين مباحثي نظير: (علوم حديث، درايه، نهج البلاغه، تاريخ اسلام، ولايت فقيه، فلسفه و فقه روابط بين الملل) را بارها تدريس فرموده اند. استاد كعبي در دانشگاه نيز دروسي همچون: (فلسفه حقوق، فلسفه سياست، نظام حقوقي در اسلام، دولت و نظام سياسي در اسلام، حقوق كار و ...) را بارها تدريس كرده است. وي همچنين بيش از پنجاه دوره حقوق اساسي را تدريس كرده است.

او در زمينه مباحث فقهي و حقوقي داراي تأليفات بسياري است كه از آن جمله مي توان به كتاب: «الحصيله في حكم الجهاد الابتدائي في عصر الغيبة»، «احكام الميت»، «النظام القانوني في الاسلام مقارناً بالنظم الوضعية المعاصرة»، «فلسفه سياست» و ... اشاره كرد. بسياري از جزوات و دست نوشته هاي ايشان به عنوان كتب درسي در مراكز حوزوي و دانشگاهي در حال تدريس است. جزواتي نظير: «علوم الحديث و الدراية»، «مصادر الحديث»، «مجموعه درسهايي از نهج البلاغه»، «ضمانت اجرائي قانون اساسي»، «تبيين ولايت فقيه از منظر فقهي، حقوقي و سياسي». ارائه مقالات علمي در همايشها، ضمن طرح راهكارهاي مناسب در حل برخي معضلات و پرسشهاي فقهي و حقوقي از ويژگيهاي بارز استاد كعبي است. بيشترين اين مقالات در زمينه هاي فقهي و حقوقي بوده كه از جمله آنها

مي توان به «نوآوريهاي فقهي آية الله نائيني و آية الله شيخ فضل الله نوري»، «كنكاشي در اختيارات رهبري»، «شيوه مجازات اسلامي و اجراي علني حدود» و «دبير علمي همايش مردم سالاري ديني» كه مجموعه مقالات آن در دو مجلد منتشر گرديد، اشاره كرد.

او در كارنامه خود، سفرها و مصاحبه هاي علمي بسياري را به ثبت رسانده كه «حضور در كنفرانس دين و توسعه دانشگاه بيروت» و «انجام مصاحبه و مناظره با آقاي تيموتي ويليام واترز استاد دانشگاه هاروارد در كنفرانس حقوق بشر» از آن جمله اند. فعاليتهاي علمي و فرهنگي، استاد كعبي را از فعاليتهاي گوناگون در عرصه سياست باز نداشته است. او كه همواره پايبندي خود را به امام (ره)، نظام و ارزشهاي انقلاب اعلام داشته از سنين نوجواني در فعاليتهاي مبارزاتي پيش از انقلاب حضوري جدي داشته است. پس از پيروزي انقلاب در جهاد سازندگي در زمينه محروميت زدايي و توزيع زمين براي خانه سازي محرومان و نيز مبارزه با گرانفروشي حضوري جدي داشت.

با شروع جنگ تحميلي وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و فعاليت هاي فرهنگي و نظامي خود را در بخش عربي سپاه آغاز كرد. در سال 1360 به لبنان رفت و همراه با شهيد سيد عباس موسوي دبيركل سابق حزب الله لبنان و سيدحسن نصرا... به سازماندهي تشكيلات حزب الله پرداخت. او مدت 46 ماه از عمر خود را در جبهه هاي دفاع مقدس گذرانده و دو بار نيز در مناطق عملياتي مجروح شده است. از جمله فعاليتهاي حجة الاسلام و المسلمين كعبي در اين عرصه، عضويت در مجلس خبرگان رهبري، مخبري كميسيون سياسي _ اجتماعي، نائب رئيسي كميسيون حراست و پاسداري از ولايت فقيه

و نيز عضويت در كميسيون تحقيق است. استاد كعبي هم اكنون عضو جامعه مدرسين حوزه علميه قم و از حقوقدانان شوراي نگهبان است.

كلابادي بخاري، شمس الدين، ابوالعلاء محمود

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(700 -644 ق)، فقيه حنفى، حافظ و محدث. نسبت وى به كلاباد بخارا مى رسد. در خراسان و بغداد و شام و مصر به فراگريرى علم و دانش پرداخت، تا از عالمان دين و از مفتيان آگاه به حديث شد و تصانيفى در فرائض نگاشت و حلقه درس و اشتغال برقرار كرد. او در ماردين، شمال عراق، درگذشت. از آثار وى: «ضوء السراج» در شرح «الفرائض السراجية»، و مختصر آن «المنهاج المنتخب من ضوء السراج»؛ كتابى در «مشتبه النسبة».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (42/ 8)، شذرات الذهب (458 -457/ 5)، كشف الظنون (1249).

كلابادي، ابونصر احمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(398 / 378 -323 ق)، فقيه حنفى، حافظ و محدث. از كلاباد بخارا بود. از هيثم بن كليب شاشى و عبدالمؤمن بن خلف نسفى و ابوجعفر محمد بن محمد بغدادى الجمال و عبداللَّه بن محمد بن يعقوب استاد و على بن محتاج كشانى و محمد بن محمود بن عنبر نسفى و محمد بن احمد بن خنب و همطبقه ى آنها حديث شنيد. به بغداد رفت و در آنجا حديث گفت. ابوالحسن دار قطنى در كتاب خود «المدبج» و حاكم نيشابورى و جعفر بن محمد مستغفرى و ديگران از وى روايت كرده اند. دار قطنى وى را در حديث ثقه دانسته است و حاكم او را داراى فهم و شناخت عالى معرفى كرده و مستغفرى گويد كه او پرحافظه ترين فرد زمان خود در ماوراء النهر بوده است. ابوسعيد خليل بن احمد سجزى نيز از وى حديثى روايت كرده است. كلابادى در بخارا درگذشت. از آثار وى: تصنيفى در شناخت رجال «صحيح» بخارى به نام «الارشاد فى معرفة رجال البخارى» يا «الهداية و الارشاد

فى معرفة اهل الثقة و السداد» يا «اسماء رجال صحيح بخارى».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (114/ 5)، ايضاح المكنون (724/ 2)، تاريخ بغداد (435 -434/ 4)، تاريخ نيشابور (152)، تذكرة الحفاظ (1027/ 3)، سير النبلاء (96 -94/ 17)، شذرات الذهب (151/ 3)، طبقات الحفاظ (423)، العبر (193/ 2)، كشف الظنون (555 ،88)، معجم المؤلفين (95/ 2)، وفيات الاعيان (211 -210/ 4)، هدية العارفين (69/ 1).

كلانتري، ابراهيم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابراهيم كلانتري

محل تولد : مرودشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1345/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب ابراهيم كلانتري پس از اتمام دوره ابتدايي در روستاي محل تولد (شوراب) براي فراگيري علوم اسلامي به مدرسه علميه «حضرت امام صادق (عليه السلام)» شهرستان «مرودشت» آمدم. پس از يكسال با اوج گيري انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام خميني (قدس سره) مدتي حوزه تعطيل گرديد كه بنده در اين مدت به فعاليت­هاي انقلابي مشغول بودم تا اينكه مجدداً دروس حوزه داير گرديد و بنده نيز به تحصيل ادامه دادم. در سال 1360 هجري شمسي براي ادامه تحصيل به حوزه علميه «آقا باباخان شيراز» عزيمت نمودم و تحصيلات حوزوي را در اين مدرسه تا سال 1364 ادامه دادم. همزمان با تحصيل در شيراز و بازگشايي دانشگاهها پس از انقلاب فرهنگي، چند نيم سال تحصيلي در دانشگاه شيراز به تدريس دروس عمومي از قبيل: (صرف و نحو عرب، منطق و متدولوژي) مشغول بودم. تابستان 1364 براي ادامه تحصيل علوم اسلامي به حوزه علميه قم آمدم و به صورت ممحض به تحصيل مشغول بودم.

از محضر ارجمند حجج اسلام: (خدايي، موسوي نژاد و موحد شيرازي) در شهرستان و در قم

از محضر بزرگان حوزه حضرات آيات: (اعتمادي، پاياني و ستوده) و دروس خارج را از محضر حضرات آيات: (جعفر سبحاني، وحيد خراساني و فاضل لنكراني) بهره­مند شدم. تحصيلات در حوزه قم تا تابستان سال 1373 ادامه داشت. همزمان با تحصيل در حوزه قم، دروس متوسطه را ادامه دادم و سال تحصيلي 71 - 70 پس از قبولي در مركز تربيت مدرس، كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي را آغاز و در تابستان 1374 از رساله كارشناسي ارشد تحت عنوان: «تكامل زيستي موجودات زنده و پيامدهاي كلامي آن» دفاع و با درجه عالي و نمره 19 به پايان رساندم.

از بهمن ماه 1375 در مقطع دكتري الهيات گرايش (علوم قرآن و حديث) تحصيل خود را آغاز و پس از اتمام واحدهاي نظري به تحقيق در موضوع «قرآن و چگونگي پاسخگويي به نيازهاي زمان» پرداختم. در دي ماه 1381 از رساله دكتري خود تحت همان موضوع دفاع كردم و با نمره 23/17 و درجه خوب فارغ التحصيل شدم. از سال 1373 (مهرماه) به دانشگاه اصفهان عزيمت نمودم و همزمان با فعاليت­هاي ديني، فرهنگي در مسئوليت «نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه مذكور»، به تدريس دروس الهيات و معارف اسلامي مشغول شدم. در طول سالهاي تدريس در دانشگاه، علي رغم گرفتاريهاي بسيار كاري در موضوعات مختلفي نيز به تحقيق و پژوهش پرداخته­ام. نتايج برخي از پژوهش ها تا كنون منتشر گرديده اما نتايج برخي نيز هنوز به مرحله انتشار نرسيده است. در حال حاضر عضو هيأت علمي دانشگاه هستم و با مرتبه استادياري به تدريس در دانشگاه الزهراء (سلام الله عليها) مشغول مي­باشم.

كمره اي، خليل

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1405 -1317 ق)،

فقيه، اصولى و استاد. در كمره، از توابع خمين، به دنيا آمد. پس از كسب علوم مقدماتى در جاپلق، به خوانسار رفت و در محضر آخوند ملا محمد بيدهندى و سيد على اكبر بيد هندى و آقا سيد احمد جاده اى تلمذ كرد. در 1337 ق به سلطان آباد (اراك) رفت و از شاگردان نخست آيت اللَّه حايرى گشت و علم فقه و اصول را در خدمت حاج شيخ عبدالغنى و حاج شيخ عباس ادريس آبادى آموخت، و نزد ساير اساتيد علوم عقلى و رياضى و اخلاق را فراگرفت. در 1340 ق ساكن قم شد. و به افاده و استفاده مشغول گشت، و از درس ميرزا على اكبر حكمى يزدى بهره گرفت و «اسفار» را نزد آيت اللَّه رفيعى قزوينى و حديث را از محدث قمى و شيخ آقا بزرگ تهرانى و آيت اللَّه شيخ محمد رضا مسجد شاهى اصفهانى و آيت اللَّه سيد محسن جبل عاملى و اخلاق و عرفان را نزد آيت اللَّه حاج ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى تكميل كرد و اجازه ى اجتهاد و نقل حديث از استادان خود گرفت. از اين زمان به حاج ميرزا خليل مجتهد معرف شد و خود به تدريس «كفايه» و «مكاسب» و اصول فقه و معقول و هيئت و هندسه پرداخت. او از مدرسين معقول و منقول حوزه و دانشگاه بود و مدت ها به تدريس «تفسير» ى كه بر قرآن نوشته بود اشتغال داشت. دكتر خزائلى، آيت اللَّه طالقانى، آيت اللَّه كاظم گلپايگانى، حجةالاسلام انصارى قمى و حجه الاسلام تربتى از شاگردان وى بودند. در 1354 ق در رابطه با مسأله كشف حجاب دستگير و زندانى و پس از يك ماه آزاد شد. آيت اللَّه كمره اى در 1371

ق، به همراه آيت اللَّه سيد محمود طالقانى و آيت اللَّه سيد رضا زنجانى و سيد صدرالدين بلاغى به پاكستان دعوت و در كراچى، به رياست مؤتمر عالم اسلامى انتخاب شد. در 1379 ق با همين سمت به بيت المقدس رفت و به دستور آيت اللَّه بروجردى با شيخ محمد شلتوت، رئيس دانشگاه الازهر، درباره ى اتحاد اسلامى ديدار و گفتگو كرد. در 1395 ق، پاپ پل ششم، پيشواى كاتوليكهاى جهان، توسط سفارت واتيكان در تهران، دوازده مشكل كلامى را از وى استعلام نمود و پاسخ ايشان به فرانسه ترجمه و ارسال شد. از آيت اللَّه كمره اى در حدود هفتاد اثر به جاى مانده است از جمله: شرح «نهج البلاغه»، در بيست و سه جلد؛ «عنصر شجاعت»، در هفت مجلد؛ «افق وحى»؛ «افق اعلى»؛ «ملكه اسلام»؛ «على و الزهراء»؛ «قبله اسلام»؛ تفسير «سوره ى نور»؛ «آثار مقدس، احاديث و اخبار اسلام»؛ «علم الحديث و طبقة الكبرى»؛ «اسرار حج»؛ «بيت المقدس و تحول قبله»؛ «مادر، وظائف زن در اسلام».[1]

حاج ميرزا خليل كمره اى دامت بركاته از علماء و حكماء و دانشمندان و نويسندگان طراز اول تهرانست كه در خيابان زرين نعل ساكن و در مسجد معروف فخرالدوله واقع در دروازه شميران اقامه جماعت و ترويج دين و تفسير قرآن مبين نموده و تنوير افكار و قلوب ارادتمندان و دانش جويان و حقيقت طلبان را مى نمايند.

در سال 1317 قمرى برابر 1276 شمسى در جنوب جلگه كمره كه بسيار حاصلخيز و پر بركت و از قديم مسكن شيعيان خالص بوده در بلد كوهستانى و سرچشمه رودخانه ها چشم بجهان باز كرده و پس از پرورش در آن هواى آزاد و تحصيل علوم ابتدائى و مقدماتى براى كسب علوم عاليتر

مجبور به هجرت از وطن شده و براى ادامه تحصيلات خونسار را كه يكى از زيباترين مناطق كوهسارى بشمار مى رود انتخاب نموده و در آنجا از محضر يكى از اوتاد زمان بنام آخوند ملا محمد بيد هندى علاوه بر تحصيل مقدمات و فنون علم و قرائت قرآن از پارسائى و وارستگى محضر آن مرد روحانى بيش از پيش استفاده نموده و در سال 1337 قمرى با فوت مرحوم آخوند بيد هندى براى ادامه تحصيلات نزد مجتهد بزرگوار حاج سيد على اكبر بيدهندى و آسيد احمد جاده اى رهسپار شده و از محضر آن دو عالم ربانى استفاده شايان نموده و در نوروز همان سال بكمره برگشته و در سن بيست سالگى تأهل اختيار كرده و براى تحصيلات بيشترى به شهرستان اراك كه مركز علم و دانش بوده آمده و مشغول ادامه تحصيل شده و سه سال تمام در اراك علوم فقه و اصول را در خدمت حاج شيخ عبدالغنى و حاج شيخ عباس ادريس آبادى و مقدارى حكمت و فلسفه را نزد آقاى سيد محمد بروجردى و هم چنين درس خارج را در سال 1340 قمرى از محضر مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم يزدى تلمذ نموده و در نوروز آنسال كه آن مرحوم به قم مهاجرت و تشكيل حوزه دادند بنا بر دعوت آن مرحوم با قافله اى از طلاب كاروانى تشكيل و با وسائل آن روز به قم رهسپار شده و اقامت نمودند.

در آن موقع استاد فسلفه و حكمت قم مرحوم حاج ميرزا على اكبر يزدى مدرس و همدرس مرحوم فيلسوف شهير ميرزا جهانگير خان قشقائى كه در عصر خود بى نظير بوده، دوره فلسفه و

حكمت حاجى سبزوارى و فلسفه عالى صدر المتألهين و دوره رياضيات را نزد حكيم مزبور فراگرفته و نيز دو دوره درس اصول و يكدوره درس خارج فقه را در حوزه مرحوم آيت اللَّه حايرى يزدى تلمذ نموده و اين دروس بالغ بر چهارده سال كه در قم اقامت داشتند ادامه داشت و طرز اصول اصحاب سامرا را بوسيله آيت اللَّه حايرى و اصول اصحاب نجف را بوسيله ديگران مانند آيت اللَّه ميرزا سيد على يثربى كاشانى فراگرفته و از مقايسه بين دو طرز اصول و تكميل فلسفه و معقول و غور در مباحث عقلى كه پيش آمده بود لذت وافرى مى بردند.

متعاقب آن بتدريس كفايه و مكاسب و اصول فقه و معقول و همچنين بتدريس هيئت و هندسه مشغول بودند.

در سال 1354 ق كه غائله تغيير لباس پيش آمد ايشان تبعيد به تهران شده و حدود يك ماه زندانى شده آنگاه بقيد توقف در تهران آزاد گرديده و تاكنون چهل سال است كه در عاصمه تشيع بخدمات دينى و روحى اشتغال دارند.

در سال 1367 ق بمكه معظمه مشرف شده و در سال 1371 ق بدعوت شعوب المسلمين پاكستان بكراچى رفته و در آن حفله و كنفرانس بزرگ اسلامى بياناتى ايراد نموده كه موجب اعجاب همگى گرديده و نيز سفرى به بيت المقدس نموده و در مؤتمره اسلامى آنجا شركت كرده و هم در كنگره اسلامى حجاز و مكه معظه دعوت شده در تمام اين مراحل نداء شيعه را كه مغز و لب و حقيقت اسلام است ظاهر نموده و اثرات عميقى در روح دانشمندان مسلمين گذارده است.

نگارنده گويد: علامه كمره اى از دانشمندان بزرگواريست كه بسهم خود خدمات بسيار ارزنده

از راه بيان و قلم بعالم اسلام نموده است. تأليفات و تصنيفات آموزنده اى شاهد اين گفتار و گواه اين مدعا است و فهرست آن در رساله ى جداگانه اى بطبع رسيده با شرحى از كتب مفيده آنجناب كه اسامى آنها را مى نگارم:

1- كتاب افق وحى 2- كتاب افق اعلى نگاهى بچهره محمد و على عليهماالسلام 3- على و الزهراء- سرچمشه آب حيات 4- ملكه اسلام فاطمه زهراء عليهاسلام 5- ترجمه قصيده النبى محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم 6- نهج البلاغه السماء و العالم آسمان و جهان 7- نهج البلاغه و جنگ 8- پيام ميلاد اميرالمومنين عليه السلام بسلاطين اهل قبله 9- كتابى بقلم اميرالمؤمنين عليه السلام 10- نامه كودك در مسجد 11- محنت اسلام 12- عنصر شجاعت يا هفتاد و دو تن و يك تن جلد اول 13- جلد دوم عنصر شجاعت 14- جلد سوم عنصر شجاعت 15- جلد چهارم عنصر شجاعت (مسلم بن عقيل) 16- چند مرحله از زندگانى امام حسين 17- تاج مأمون الرشيد 18- مجلس مباحثه امام رضا عليه السلام با عمران صابى 19- فلسفه غيبت امام زمان عجل اللَّه فرجه 20- امامزاده عبداللَّه عليه السلام در رى 21- شرح حال محمد بن ابى بكر 22- پيام ايران بنجد و حجاز و مصر 23- امناء الهى در كتاب سلمان فارسى و ابوذر غفارى 24- خواب ديدن ائمه اطهار عليهم السلام 25- قبله اسلام كعبه يا مسجدالحرام 26 - بيت المقدس و تحول قبله 27- آفاق كعبه 28- پنج رساله در حج و قبله 29- نهيب پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله بملوك و امراء و فقهاء علماء از خيف منى 30- كليد امن جهان 31- كليد امن دنيا 32- رساله

مناسك و مسائل حج و عمره 33- ندائى از سرزمين بيت المقدس 34- اجتماع پيرامون خانه تقديس 35- اسرار حج 36- تفسير سوره نور 37- نداى اذان و ثواب آن بفارسى 38- دروس متون احاديث 39- الحديث عند الشيعه تا تاريخ تدوين حديث 40- تصحيح تفسير دانشگاه (بفارسى) 41- غروب آفتاب در اندلس 42- كتاب مادر 43- مقدمه مواقع النجوم 44- تحشيه رساله لقاء اللَّه 45- تصحيح و تحشيه مراقبات السنه 46- من روح الفرج بعد الشده (بعربى) 47- مقاله در سالنامه نور دانش سال 1326 تحت عنوان اسرار موت و حيات 48- آثار مقدس احاديث و اخبار اسلام 49- على عليه السلام و آل محمد صلى اللَّه عليه و آله 50- آل رسول اللَّه 51- رابطه عالم اسلامى بزبان فارسى در جواب علماء كردستان 52- رابطه عالم اسلامى قبس من ولاء على عليه السلام بزبان عربى 53- آراء ائمه الشعيه الاماميه فى الغلاه.

آثارى كه آماده طبع است

1- جلد پنجم عنصر شجاعت 2- جلد دوم قبله اسلام 3- جلد دوم افق اعلى 4- تفسير تعدادى از سور قرآن 5- جلد دوم سرچشمه آب حيات 6- جلد دوم افق وحى 7- جلد دوم دروس متون احاديث 8- پيام بلال حبشى مولاى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از با كعبه بسياهان جهان 9- ترجمه كتاب الاسلام على مفترق الطرق.

معظم له داراى فرزندان برومندى مى باشند كه در ميان آنان دانشمند معظم و فاضل برومند جناب آقاى حاج ميرزا محمدحسن ناصر آقاى كمره اى بفضل و تقوا و اطلاعات عميقى موصوف و بيشتر امور والد ماجدش بدست با كفايت و نظر صائب او انجام مى گيرد.

علم ربانى.

تولد: 1317(1276 ق.)، كمره

از توابع اراك.

درگذشت: 19 مهر 1363، تهران.

آيت الله خليل كمره اى بعد از تحصيل علوم ابتدايى و مقدماتى براى كسب علوم عالى تر به خوانسار رفت و نزد آخوند ملا محمد بيدهندى مقدمات و متون علم قرائت قرآن را فراگرفت. با فوت ملا محمد بيدهندى به نزد سيد على اكبر بيدهندى و سيد احمد جاده اى رفت و به تحصيل علوم پرداخت شد.

در سال 1337 ق. به حوزه ى علميه ى اراك (مدرسه ى سپهدار) كه توسط آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى تأسيس گرديده بود ملحق شد و جزو اولين شاگردان حوزه ى علميه ى وى بود. سه سال تمام فقه و اصول را نزد شيخ عبدالغنى و شيخ عباس ادريس آبادى و مقدارى حكمت و فلسفه را نزد سيد محمد بروجردى و درس خارج را در سال 1340 ق. نزد آيت الله حائرى يزدى تلمذ نمود.

در سال 1339 ق. از حوزه ى علميه ى اراك به همراه آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى مؤسس حوزه ى علميه ى قم، به قم منتقل شد و در آنجا ساكن شد و به تحصيل سطوح و فقه و اصول پرداخت در درس خارج آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى نيز حاضر مى شد و معقول را نيز نزد آقا ميرزا على اكبر يزدى معروف به «حكيم» تلمذ مى نمود پس از وفات آقا ميرزا على اكبر حكيم الهيات به معنى اخص اسفار را با حضرت امام خمينى (ره) مذاكره ى بينابين داشتند و همچنين مقدارى خارج فقه جواهر را با حضرت امام (ره) و آيت الله ميرزا عبدالله تبريزى مذاكره مى نمود.

اساتيد ديگر وى عبارتند از: آيت الله ملكى تبريزى و آيت الله اصفهانى و آيت الله محدث قمى و علامه عاملى. آيت الله كمره اى سپس در قم به تدريس سطوح و تفسير و فسلفه پرداخت.

آيت الله كمره اى

در سال 1341 ق.، به سبب مخالفت با كشف حجاب، به دستور رضاشاه دستگير و زندانى شد و سپس در تهران نفى بلد گرديد. در سال 1371 ق. در كراچى به رياست مؤتمر اسلامى انتخاب گرديد و بار ديگر در سال 1379 ق. در مؤتمر اسلامى اردن شركت كرد. در پايان مؤتمر به اشاره ى آيت الله سيد حسين بروجردى همراه آيت الله مرتضى طالقانى براى تشكر از شيخ محمود شلتوت، مفتى اهل سنت و رييس جامع الازهر، درباره ى فتواى ايشان در به رسميت شناختن مذهب تششيع، به قاهره رفت و با شيخ شلتوت ديدار و گفتگو كرد. در سال 1385 ق. در مكه در مؤتمر عالم اسلامى شركت كرد و به رياست مؤتمر برگزيده شد.

آيت الله كمره اى در سال 1349 در هزاره ى شيخ طوسى درباره مقام علمى شيخ طوسى ايراد كرد.

آيت الله كمره اى در شروع انقلاب اسلامى همگام با مردم حركت نمود و در راهمپيمايى تاسوعاى 1375 به اتفاق آيت الله طالقانى شركت جست. پس از حمله عراق به ايران با نوشتن مقاله «عرب اين ننگ را به كجا مى برى؟»، در روزنامه ى، «اطلاعات» به حمايت از موضع به حق ايران برخاست.

آيت الله كمره اى در دوره ى دكتراى دانشكده الهيات دانشگاه تهران تدريس مى نمود.

از آثار وى مى توان به اين عنوان ها اشاره كرد: تفسير سوره ى نور (در دو مجلد)؛ عنصر شجاعت يا هفتاد و دو تن و يك تن (در تراجم شهداى كربلا، چهار جلد)؛ شرح نهج البلاغه؛ نهج البلاغه السماء و العالم آسمان و جهان؛ نهج البلاغه و جنگ؛ ملكه اسلام فاطمه زهرا؛ نويد اسلام؛ نداى اذان و احاديث استحباب آن؛ مادر و وظيفه زن در اسلام؛ فتح مكه غروب آفتاب در اندلس؛ اسرار حج؛

قبله اسلام كعبه يا مسجدالحرام؛ يك دوره كامل تفسير قرآن؛ افق وحى؛ افق اعلى؛ نگاهى به چهره محمد (ص) و على (ع)؛ على و الزهزاء سرچشمه ى آب حيات؛ ترجمه قصيدةالنبى (ص) پيام اميرالمؤمنين به سلطان اهل قبله؛ كتابى به قلم اميرالمومنين (ع) نامه ى كودك در مسجد، محنت اسلام؛ چند مرحله اسلام؛ چند مرحله از زندگانى امام حسين (ع)؛ تاج مأمون الرشيد؛ مجلس مباحثه ى امام رضا (ع) با عمران صايى؛ فلسفه غيبت امام زمان (ع) (عج) امامزاده عبدالله (ع) در رى؛ شرح حال محمد بن بكر؛ پيام ايران به نجد و حجاز و مصر؛ امناءالهى در كتاب سلمان فارسى و ابوذر غفارى؛ خواب ديدن ائمه اطهار (ع)؛ بيت المقدس و تحول قبله؛ پنج رساله در حج و قبله؛ كليد امن جهان؛ كليد امن دنيا؛ رساله مناسك و مسائل و حج و عمره؛ ندايى از سرزمين بيت المقدس؛ اجتماع پيرامون خانه مقدس دروس متون احاديث؛ الحديث؛ تصحيح تفسير دانشگاه (به فارسى)؛ كتاب مادر؛ مقدمه مواقع النجوم؛ تحشيه رساله لقاءالله؛ تصحيح و تحشيه مراقبات السنه، من روح الفرج بعد الشدة (به عربى)؛ آثار مقدس احاديث و اخبار اسلام؛ على (ع) و آل محمد؛ آل محمد رسول الله؛ رابطه اسلامى (به زبان فارسى)؛ در جواب علماى كردستان؛ رابطه ى عالم اسلامى قبس من ولاء على (ع) به زبان عربى؛ آراء ائمه الشيعه فى الغلاة نهيب پيغمبر (ص) به ملوك و امراء و فقهاء از خيف منى. آثارى كه آماده طبع است: جلد پنجم عنصر شجاع؛ جلد دوم قبله اسلام؛ جلد دوم افق اعلى؛ تفسير تعدادى از سوره هاى قرآن؛ جلد دوم سرچشمه آب حيات؛ جلد دوم افق وحى جلد دوم دروس متون احاديث؛ پيام بلال

حبشى مولاى رسول خدا (ص) از بام كعبه به سياهان جهان؛ ترجمه كتاب على مفترق الطرق.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] آينه دانشوران (493 -491 ،188 -187)، الذريعه (219/ 22 ،44/ 17 ،352/ 15 ،126 -125/ 14)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 705 -704/ 13)، عنصر تلاش و كوشش، گلزار معانى (582 -566)، گنجينه ى دانشمندان (43/ 5 ،540 -535/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (35 -32/ 3).

كوتاه اصفهاني، ابوحامد محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 583 ق)، حافظ و محدث. از حفاظ حديث بود كه به شناخت آن شهرت داشت. در نوجوانى و جوانى احاديث بسيار شنيد و تماى آنها را به خط خويش نگاشت. از آثار وى كتاب «اسباب الحديث» به سبك «اسباب النزول» واحدى است. او همچنين كتابى بزرگ در «تاريخ اصفهان» جمع آورى كرد كه موفق به تدوين آن نگشت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (56/ 7)، الوافى بالوفيات (218/ 3).

كوتاه جويباري اصفهاني، ابومسعود عبدالجليل

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(553 -476 ق)، حافظ و محدث. از رزق اللَّه تميمى و ابوبكر بن ماجه ابهرى و قاسم بن فضل ثقفى و احمد بن عبدالرحمان ذكوانى و ابن اشته و عده اى از ياران ابوسعيد نقاش و ابونعيم و ابوطاهر بن عبدالرحيم حديث شنيد. او در علم و اخلاق يگانه دورانش بود و در حديث از شناخت كافى برخوردار بود. مدتى كه در اصفهان بود با پدر سمعانى مصاحبت داشت. كوتاه سفرى به نيشابور نمود و از عبدالغفار شيروى حديث شنيد. ابوالقاسم بن عساكر و يوسف بن احمد شيرازى و ديگران از وى روايت كرده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعان (107/ 2)، تذكرة الحفاظ (1315 -1314/ 4)، سير النبلاء (331 -329/ 20)، شذرات الذهب (167/ 4)، طبقات الحفاظ (473 -472)، العبر (20/ 3)، معجم البلدان (204/ 2)، المنتظم (182/ 10)، النجوم الزاهرة (314/ 5).

كوثري، عباس

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عباس كوثري

محل تولد : تربت حيدريه

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1335/1/1

زندگينامه علمي

پس از پايان تحصيلات ابتدائي در سال 1348 وارد حوزه علميه هراتي شهرستان «تربت حيدريه» شدم و جامع المقدمات، سيوطي، بخشي از مغني اللبيب (كه در ادبيات عرب است) را نزد اساتيد آن حوزه فراگرفتم. سپس جهت ادامه تحصيل رهسپار حوزه علميه مشهد شدم و ادبيات تكميلي، منطق، معاني بيان و بديع را در محضر اساتيد بزرگوار آن سامان به ويژه آقاي: «واعظي» و آقاي «حجت هاشمي» به پايان رساندم. پس از اتمام معالم الاصول و شرح لمعه، كتاب مكاسب شيخ انصاري را (كه در معاملات نگاشته شده) در نزد «آيت الله ميرزا علي فلسفي» شروع نمودم و در سال 1354 به قم

آمدم. جهت ادامه مكاسب در درس «آيت الله ستوده» حاضر شدم، كفاية الاصول مرحوم آخوند خراساني را نزد اساتيد معروف قم از آن جمله: «آيت الله فاضل لنكراني» و «آيت الله سلطاني» خواندم و سال 1356 براي خارج فقه و اصول در درس «آيت الله وحيد خراساني» حاضر شدم و حدود بيست سال، آن را ادامه دادم و مدت حدود دو سال نيز از درس خارج فقه و اصول «آيت الله تبريزي» نيز استفاده بردم.

در كنار درس هاي فقهي و اصولي، كتابهاي فلسفي را از محضر اساتيد فلسفه آموختم: (شرح منظومه) را نزد «آيت الله انصاري شيرازي»، (نهاية الحكمه) را نزد «آيت الله مصباح» و (اسفار ملاصدرا) را از محضر «آيت الله جوادي» بهره مند شدم. اين در حالي است كه در كنار تحصيل، همواره به تدريس، اشتغال داشته ام كه از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد: (مكاسب، كفاية الاصول، تدريس ادبيات، فقه و اصول). همچنين در زمينه هاي مختلف به ويژه موضوعات قرآني داراي تاليفاتي كه در قبل ذكر شده مي باشم.

كوسج مروزي، ابويعقوب اسحاق

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 251 ق)، حافظ، محدث و فقيه حنبلى. در مرو به دنيا آمد و در نيشابور نشو و نما يافت. براى فراگيرى فقه و حديث به عراق و حجاز و شام سفر كرد و از سفيان بن عيينه و يحيى بن سعيد قطان و عبدالرحمان بن مهدى و وكيع بن جراح و محمد بن يوسف فريابى و ابواسامه و نضر بن شميل و ابويمان حكم بن نافع حديث شنيد. او از احمد بن حنبل و اسحاق بن راهويه و يحيى بن معين مسائل فقهى آموخت و

آموخته هاى خود را مدون ساخت و در خراسان آنها را روايت كرد و چون در آن مسائل تشكيك كردند به بغداد رفت و صحت آنها را از احمد اعتراف گرفت. اسحاق بن منصور در بغداد حديث گفت. بخارى و مسلم و نسائى و ترمذى و ابن ماجه قزوينى و ابوزرعه رازى و ابوبكر بن خزيمه و ابوالعباس سراج و مؤمل بن حسن ماسرجسى و احمد بن حمدون اعمشى و محمد بن احمد بن زهير و ابراهيم بن اسحاق حربى و عبداللَّه بن احمد بن حنبل و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. سرانجام در نيشابور سكنى گزيد و همان جا از دنيا رفت و در كنار اسحاق بن راهويه و محمد بن رافع به خاك سپرده شد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (364 -362/ 6)، التاريخ الكبير (404/ 1)، تذكرة الحفاظ (525 -524/ 2)، تهذيب التهذيب (227 -226/ 1)، تهذيب الكمال (77 -74/ 2)، الثقات (118/ 8)، الجرح و التعديل (ج 1 ق 234/ 1)، سير النبلاء (260 -258/ 12)، شذرات الذهب (123/ 2)، طبقات الحنابله (115 -113/ 1)، طبقات الحفاظ (253)، العبر (360/ 1)، الكامل (330/ 5)، معجم المؤلفين (239/ 2)، النجوم الزاهرة (398/ 2)، الوافى بالوفيات (426/ 8).

كوملادي همداني، ابوالفضل صالح

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(384 -303 ق)، حافظ، محدث و عارف. او از دانشمندان و محدثان مشهور همدان بود. از پدرش و ابوالعباس فضل بن سهل بن سرى قزوينى و محمد ابن حمويه و على بن حسن بن سعد بزاز و احمد بن حسن بن عزون و قاسم بن ابراهيم و محمد بن عبداللَّه بن نبيل و قاسم بن ابوصالح و عبدالرحمان بن ابوحاتم رازى و محمد

بن قارن رازى و على بن محمد بن مهرويه قزوينى و عبدالسلام بن عبديل و احمد بن محمد بن اويس و جماعتى ديگر حديث شنيد. طاهر بن عبداللَّه بن ماهله و حمد زجاج و احمد بن زنجويه عمرى و طاهر بن احمد امام و ابوالفتح بن ابى الفوارس و احمد بن حسين بن زنبيل نهاوندى و ديگران از وى حديث شنيدند. در «انساب» سمعانى و «سير النبلاء» صاحب عنوان تحت نام كوملابادى ذكر شده است. از آثارش: «سنن الحديث» يا «سنن التحديث»؛ «طبقات العلماء لاهل همذان» يا «طبقات الهمذانيين»، كه در برخى از مآخذ به جاى آن، كتاب «تاريخ همدان» براى وى ذكر شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (112/ 5)، ايضاح المكنون (28/ 2 ،219/ 1)، تاريخ بغداد (331/ 9)، تذكرة الحفاظ (986 -985/ 3)، طبقات الحفاظ (409)، سير النبلاء (519 -518/ 16)، شذرات الذهب (110/ 3)، العبر (164/ 2)، كشف الظنون (310)، معجم البلدان (563 -562/ 4)، معجم المؤلفين (320/ 4)، الوافى بالوفيات (247/ 16)، هدية العارفين (422/ 1).

كياهراسي طبري، شمس الاسلام عمادالدين، ابوالحسن علي

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(504 -450 ق)، فقيه شافعى، محدث، مفسر و مدرس. مشهور به عماد طبرى يا عمادالدين طبرى يا عمادكيا يا عمادالدين كيا و معروف به كياهراسى. اهل طبرستان بود و در آنجا به دنيا آمد. وى را تالى و ثانى ابوحامد غزالى بلكه شايسته تر از وى مى دانند. در نيشابور از امام الحرمين، ابوالمعالى جوينى، فقه آموخت و در مذهب و اصول برآمد. او در نظاميه نيشابور پس از اتمام درس توسط استاد، درس او را براى شاگردان حوزه تقرير و اعاده مى نمود. سپس در بيهق به تدريس اشتغال يافت. آن گاه به

بغداد رفت و تا پايان عمر در نظاميه تدريس كرد. وى شيخ الشافعيه بغداد بود. او از زيد بن صالح آملى و جماعتى ديگر حديث روايت كرد. سعد الخير و عبداللَّه بن محمد بن غالب و ابوطاهر سلفى از وى روايت كرده اند. او لعن به يزيد بن معاويه را به صراحت جايز مى دانست. ابن اثير گويد كه جهال به او اتهام عقيده و مذهب باطنى (اسماعيليه) بستند و سلطان محمد او را دستگير و زندانى كرد و آن گاه كه جمعى از علما بر برائتش گواهى دادند آزاد شد. در بغداد درگذشت و در مقبره ى باب ابرز در كنار ابواسحاق شيرازى به خاك سپرده شد. از او آثار نيكويى بجا ماند. از آثارش: «احكام القرآن»، در چهار مجلد؛ «شفاء المسترشدين فى مباحث المجتهدين»، در خلافيات؛ «لوامع الدلائل فى زوايا المسائل»؛ «تعليق فى اصول الفقه»؛ نقض و ردى بر «مفردات الامم احمد».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (149/ 5)، التفسير و المفسرون (447 -444/ 2)، ريحانه (359/ 6 -107 -106/ 5)، سير النبلاء (352 -350/ 19)، شذرات الذهب (10 -8 / 4)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (294 -292/ 2)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (288/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (234 -231/ 7)، العبر (386/ 2)، الكامل (262/ 8)، كشف الظنون (1569 ،1056 ،423 ،20)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (197/ 19)، معجم المؤلفين (220/ 7)، المنتظم (111 -110/ 10)، النجوم الزاهرة (199 -198/ 5)، الوافى بالوفيات (84 -82/ 22)، وفيات الاعيان (290 -286/ 3)، هدية العارفين (694/ 1).

كيوان قزويني، عباسعلي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1357 -1277 ق)، مفسر، واعظ، صوفى و شاعر، متخلص به كيوان. ملقب به منصور عليشاه. در قزوين به دنيا

آمد. براى تكميل تحصيلات به عراق رفت و از محضر شيخ حبيب اللَّه رشتى استفاده كرد تا به درجه ى اجتهاد نايل شد. پس از بازگشت در 1313 ق به گناباد و خراسان رفت و به فرقه ى دراويش گنابادى پيوست. آن گاه به تهران آمد و به وعظ و ارشاد پرداخت و به شهرت فراوانى دست يافت اما به دلايلى به فقط از سلسله ى گناباديه بريد بلكه بر ضد آنها به تبليغ پرداخت. وى در رشت درگذشت و در سليمان داراب به خاك سپرده شد. از آثارش: «كنوز الفوائد»؛ «رازگشا»؛ «تفسير كيوان»؛ «استوارنامه»؛ «بهين سخن»؛ «ديوان» شعر.[1]

عباس ابن اسماعيل بن على بن معصوم قزوينى مشهور به حاج ملا عباسعلى كيوان، از علماى دينى و عارف و واعظ (و. قزوين 1277- ف. 1377 ه.ش). وى پس از تحصيل در نجف و كربلا و سامره اجازه ى اجتهاد گرفت و به خراسان رفت. در آنجا نزد حاج ملا سلطانعلى به تحصيل عرفان و تصوف پرداخت. در اواخر عمر از تصوف بيزار گرديد و كتابهايى در رد آن نوشت. وى مفسر قرآن به عربى و فارسى است كه چند مجلد آن بطبع رسيده، اشعار خيام را شرح كرده و از جمله تأليفات وى از: «كيوان نامه»، «استوار»، «راز گشا»، «حج نامه»، «عرفان»، «ميوه ى زندگانى»، «فرياد بشر» را بايد نام برد. كيوان معتقد است كه بزرگترين عارف و صوفى خيام و بزرگترين حكيم بوعلى سيناست. وى عرفان را به عرفان علمى و عرفان عملى تقسيم نمود و سلوك و درويشى را عرفان عملى مى داند.

برگرفته از كتاب :فرهنگ فارسي معين (جلد ششم)

منابع زندگينامه :[1] الذريعه (174/ 18 ،58/ 10 ،928/ 9)، شرح حال رجال (130/

6)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (1618/ 2 ،934 ،546/ 1)، كيهان فرهنگى (س 3، ش 8، ص 5 -4)، لغت نامه (ذيل/ كيوان قزوينى)، مولفين كتب چاپى (694 -693/ 3)، يادداشتهاى قزوينى (227/ 8).

گرگاني، ابوالمحاسن حسين

قرن:10

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س نهم و دهم ق)، عالم، محدث و مفسّر. از مشاهير علماى اماميه بود و مؤلف تفسيرى به نام «جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فى تفسير القرآن»، كه حاوى اخبار ائمه (ع) و روايات اماميه و يكى از معروفترين كتابهاى تفسير فارسى است. تفسير «جلاء الاذهان» همان تفسيرى است كه به «تفسير گازر» مشهور است. قديمى ترين نسخه هايى كه از اين تفسير، چه در ايران و چه در خارج از ايران، باقى مانده است تاريخ قرن دهم را دارد؛ لذا به گفته ى آقا شيخ آقا بزرگ تهرانى تأليف كتاب در همان قرن يا قرن قبل از آن بوده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (472 /5)، تاريخ نظم و نثر (272)، تفسير گازر (1/ مقدمه)، الذريعه (123 /5 ،310 -309 /4)، رياض العلماء (86 -85 /2)، ريحانه (400 /1)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 62 -61 /10)، لغت نامه (ذيل/ حسين جرجانى).

گنجي، ابوعبداللَّه محمد

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 658 ق)، حافظ، عالم، محدث شافعى و شاعر. معروف به فخر گنجى. ساكن دمشق بود. به دنبال حديث بسيار سفر كرد و دستاورد نيكويى داشت. او كه از محدثان پيشگام بود، گرايشى به مكتب شيعه داشت و كتبى در زمينه تشيع گردآورى كرد. از آثارش: «كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب (ع)»؛ «البيان فى اخبار صاحب الزمان (ع)»، كه در تبريز به چاپ رسيده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ريحانه (117 -116/ 5)، كشف الظنون (1844 ،1497 ،263)، الكنى و الالقاب (123/ 3)، معجم المؤلفين (134/ 12)، الوافى بالوفيات (254/ 5).

گيلاني استرآبادي، عبدالوحيد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(س يازدهم ق)، فقيه، مفسر، متكلم و عارف. معاصر شيخ بهائى (م ح 1030 ق) و از شاگردان وى به حساب مى آمد. در «رياض العلماء» نزديك به شصت اثر به وى نسبت داده شده است. از آثار وى: «الآيات البينات فى خلق اللَّه الارض و السماوات»؛ «اسرار القرآن فى تفسير الفرقان»؛ «الحبل المتين فى آداب الدعاء و الداعى»؛ «اثبات الشوق»؛ رساله «اعلى عليين»، در معنى عبادت؛ «آينه ى غيب نما»، در اسرار و احوال قلب، به فارسى؛ «اسرار التوحيد»، در شرح اسم اعظم؛ «انيس الواعظين» صغير و وسيط و كبير؛ «طب القلوب»، در معالجه امراض روحى؛ «كشف الغطاء فى اسباب الضلال و الغرور»؛ «ميزان العدالة»، در فقه؛ «تهذيب الاخلاق فى تزكية النفس»؛ «نثار السماع»، در تصوف؛ «البرزخ الجامع»؛ «الجنة النعيم»؛ «معراج السماء»، در وصف علم و علماء؛ «معيار الصلاة»، در اسرار نماز.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (131/ 8)، الذريعه (315/ 23 ،46/ 18 ،143/ 15 ،239/ 6 ،243 ،54 43/ 2 ،96 ،54 -53 ،47 -46/ 1)،

رياض العلماء (286 -284/ 3)، ريحانه (117/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 363 -361/ 11)، فوائد الرضويه (260).

گيوه چي مفرد، حسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسن گيوه چي مفرد

محل تولد : مشهد

شهرت : پويا

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/2

زندگينامه علمي

اينجانب پس از اخذ سيكل نظام قديم (قبل از نظام راهنمايي) سال اول دبيرستان را در رشته طبيعي نيز خواندم. پس از آن در مكتب امام صادق (ع) در مشهد شبها به دروس حوزوي مشغول بودم. سپس در سال 55 _ 56 به صورت نيمه روزه در مدرسه معروف به مدرسه آقاي موسوي نژاد مشغول به تحصيل شدم و سپس در مدرسه آيت الله شيخ غلامحسين تبريزي حجره گرفتم و به صورت خصوصي به دروس حوزه به صورت تمام وقت ادامه دادم و در تمام ايام سال جز جمعه ها و يا تعطيلات مهم به درس مشغول بودم به صورتي كه در سال 59 كه به قم آمدم به درس مكاسب مرحوم آيت الله ستوده و كفايه مرحوم آيت الله پاياني رحمهما الله رفتم و يك جلد از كفاية را نيز نزد آيت الله دوزدوزاني خواندم و بخشي از آن را با نوار، در اين اثنا نوارهاي دروس بدايه و نهاية آيت الله مصباح را نيز گوش مي كردم عمدتا در مشهد به صورت خصوصي درس خواندم و تنها به درس تفسير مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني حاضر مي شدم. و بخشهائي از كتاب شرح لمعه را نيز در دروس حوزه مشهد شركت مي كردم. پس از اتمام سطح به درس خارج اصول آيت الله شيخ جواد تبريزي كه از ابتداي اصول شروع شده بود

شركت كردم و جز ايامي كه در دوران دفاع مقدس به جبهه مي رفتم تقريبا يك دوره اصول كامل درس ايشان را شركت كردم و همزمان به درس فقه ايشان كه آن زمان كتاب البيع بود و چهارشنبه ها بحث كتاب القضاء بود شركت مي كردم. ضمنا از ابتدايي كه آيت الله منتظري به قم آمدند و در منزلشان درس فقه را شروع كردند تقريبا تا آخرين روزهاي درس ايشان شركت كردم. در اين اثنا كتاب اشارات را به صورت كامل در آخرين دوره درس آيت الله حسن زاده آملي خواندم كه بسيار از نظر معنوي پر بهره بود. تا اينكه در سال 1364 با تاسيس موسسه معارف اسلامي امام رضا (ع) كه اينجانب از هسته هاي اوليه و اصلي آن بودم ابتداء كلاسهاي آموزشي كه تا آن روز درحوزه متداول نبود و به اعتقاد ما نياز حوزويان بود برگزار شد و بنده ضمن برنامه ريزي و برگزاري اجرايي آنها در همه آنها شركت كردم كه آنها عبارتند از: دوره مديريت منابع انسانى، تشريح انسان، اقتصاد، تاريخ معاصر ايران و جهان، كلام جديد، علوم قرآن و تفسير، اخلاق، روان شناسي عمومى، روان شناسي كودك، جامعه شناسى، تند خواني و ... برخي از اين كلاسها به صورت اردوهاي آموزشي در مشهد و تهران برگزار شد و حتي به صورت عملي مثل شركت در سالن تشريح، شركت در برخي ادارات وابسته به بنياد مستضعفان در حين درس مديريت و... عمدتا از اساتيد برجسته و طراز اول آن زمان از دانشگاه مثل استاد شعاري نژاد، زرگر نژاد، ابطحى، سروش، آيت الله معرفت، حسن پور، حائري و ... استفاده

مي شد. با پايان يافتن اين دوره ها و نيز تاسيس مراكز مختلف آموزشي در قم و شروع به كار اولين فصلنامه تخصصي قرآن و تفسير با نام بينات در سال1373، اينجانب ضمن شركت در يك درس خارج، تمام وقت و همت خود را مصروف مباحث قرآني كردم و به لطف خداوند تا كنون كه سال دوازدهم نشر اين نشريه است همچنان در سطح بسيار بالايي مي درخشد. (ضمنا قبل از نشريه بينات از آغاز تاسيس و نشر مجله حوزه اينجانب در گروه اخلاق آن نشريه فعاليت داشتم تا اينكه در سال حدودا 75 _ 76 از مجله خارج شدم.) اينجانب همزمان با برخي از دورس به تدريس نيز اشتغال داشتم بويژه ادبيات، علوم قرآن و ... كه به لحاظ موقعيت آن زمان به صورت غير آكادميك و مباحثه هاي طلبه اي بوده است. همزمان با سردبيري نشريه بينات، معاونت پژوهشي موسسه معارف اسلامي امام رضا عليه السلام را پس از دوران مسووليت آموزشي به عهده داشتم و سپس جزو هيات تحريريه دو نشريه قرآني ديگر يعني بشارت و آفاق نور بوده و هستم. در ضمن مدتي در معاونت بين الملل وزارت ارشاد به عنوان كارشناس جهت اعزام به رايزني ايران در لاهور بوده ام و سفري به آنجا رفتم. سپس در سال 1379 معاونت پژوهشي موسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) را پذيرفتم و در سال 83 مديريت طرح و برنامه و اكنون نيز معاونت پژوهشي موسسه مي باشم كه به لطف خداوند تا كنون دهها جلد از آثار حضرت امام (ره) و يا درباره امام خميني (ره) از آن سال تا كنون

منتشر شده است.

لالكائي، ابوالقاسم هبة اللَّه

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 418 ق)، فقيه شافعى، محدث، مفتى و حافظ. اصل وى از طبرستان بود. به بغداد رفت و از شيخ ابوحامد اسفرايينى فقه آموخت. از ابوالقاسم عيسى بن على وزير و ابوطاهر مخلص و ابوالحسن بن جندى و جعفر بن عبداللَّه فناكى رازى و على بن محمد قصار و علاء بن محمد رويانى و ابواحمد فرضى و عده اى ديگر حديث شنيد. ابوبكر خطيب و پسر او محمد بن هبة اللَّه و ابوبكر احمد بن على طريثيثى و مكى كرجى سلار و ديگران از وى روايت كردند. در دينور درگذشت. از وى تصنيفاتى بر جاى مانده است، از جمله: «السنن»، شرح اصول اعتقادى اهل تسنن بر اساس كتاب (قرآن)، سنت و اجماع صحابه؛ شرح «السنة» بغوى؛ «معرفة اسماء من فى الصحيحين» يا «رجال الصحيحين» يا «اسماء رجال الصحيحين» بخارى و مسلم؛ «المسائل المنثورة»، در نحو و تفسير و غيره؛ «كرامات اولياء اللَّه».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (57/ 9)، انساب سمعانى (669/ 5)، تاريخ بغداد (71 -70/ 14)، تذكرة الحفاظ (1085 -1083/ 3)، سير النبلاء (420 -419/ 17)، شذرات الذهب (211/ 3)، طبقات الحفاظ (438)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (191/ 2)، العبر (236/ 2)، الكامل (330/ 7)، كشف الظنون (1040 ،835 ،88)، معجم المولفين (136/ 13)، المنتظم (214/ 9)، هدية العارفين (504/ 2).

لاهيجي، محمدباقر

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدباقر بن محمد بن محمد لاهيجى مشهور به (نواب) از بزرگان حكماى قرن سيزدهم و معاصر با فتحعليشاه قاجار بوده و در حكمت يد طولانى و در نجوم نيز مهارت بسزائى داشته و در تفسير قرآن اوحد زمان خود بوده و از زايجه طالع ولادت جعفرخان زند استخراج كرد كه جعفرخان پس

از فوت كريم خان زند به سلطنت خواهد رسيد.

و پس از آنكه صدق قضيه به وقوع پيوست جعفرخان نيز نواب را به وزارت منصوب داشت و بعد از وفات جعفرخان در اصفهان مشغول تدريس معقول گرديد و بسيار محترم زندگى كرد تا در تهران از دنيا رفت و در رى مدفون گرديد.

از تاليفات اوست. 1- تحفة الخاقان فى تفسير القرآن كه به خواهش فتحعلى شاه در پنج مجلد تاليف نموده است.

2- شرح نهج البلاغه كه باز به اشاره فتحعلى شاه تأليف نموده.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)

لطيفي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود لطيفي

محل تولد : همدان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1331/1/1

زندگينامه علمي

سال 1343سال ورود اينجانب به حوزه علميه قم است. اوائل سال تحصيلي 46-47 به حوزه علميه نجف اشرف منتقل شدم و ادامه تحصيل تا پايان سطح در محضر استاد بزگوارم مرحوم سيد ابوالقاسم حصاري ارومي بوده ام. هم چنين يك دوره تفسير قرآن، تفسير صافى، نيمي از نهج البلاغه، يك دوره رياضيات، هيئت، خلاصه الحساب، شرح چفمينى، شرح منظومه منطق و نيمي از فلسفه در محضر ايشان بوده ام. سال تحصيلي 51-52 به خاطر برخي از مشكلات خانوادگي به ايران آمدم و در آن سال تنها به تكميل باقي مانده كفايه در محضر آية الله فاضل موفق شدم. از سال 52-53 نخست براي مدتي در درس آية الله ميرزا هاشم آملي و مكارم شيرازي رفته و سپس بصورت منظم در درس فقه و اصول آية الله ملكوتي تا پيروزي انقلاب اسلامي بودم. پس از پيروزي انقلاب و مدتي ترك تحصيل در سال 60-61 در محضر آية الله وحيد خراساني شركت نموده و پس

از آن با اشتغال درحوزه تبريز عملا موفق به بهرمندي از اساتيد نشدم. ضمنا ادامه حكمت منظومه را در محضر آية الله انصاري شيرازي و مجلدات اسناد را از محضر شهيد بزرگوار مطهري و حاج آقا رضا صدر و آية الله يزدي و صالحي مازندراني خوانده ام. تمهيد القواعد رااز محضر آية الله جوادي و شرح فصوص قيصري را در محضر آية الله حسن زاده بوده ام.

لؤلؤي بخلي، يحيي زكريا

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 232/ 230 ق)، فقيه، محدث و حافظ. از ابومطيع حكم بن عبداللَّه بلخى، مفتى بلخ، و عبداللَّه بن نمير و وكيع و حكم بن مبارك و ابواسامه و قاسم بن حكم عرنى و همطبقه ى آنها روايت كرد. بخارى و ترمذى و ابوسعد يحيى بن منصور هروى زاهد و جعفر فريابى و احمد بن سيار مروزى و اسماعيل بن محمد بن ابى كثير قاضى و عبدالصمد بن سليمان بلخى از وى روايت كردند. از آثارش كتاب «الايمان» است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (277/ 2)، تذكرة الحفاظ (518 -517/ 2)، تهذيب التهذيب (298 -297/ 3)، تهذيب الكمال (321 -320/ 6)، الثقات (254/ 8)، معجم المؤلفين (184/ 4).

متفكر، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين متفكر

محل تولد : مرند

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

حسين متفكر متولد 1341، در روستاي كشكسراي مرند آي در يك خانواده كاملا مذهبي به دنيا آمد. دوران ابتدايي را در دبستان رازي و مقطع راهنمايي را در مدرسه راهنمايي شيخ هلال روستاي كشكسراي با رتبه اول به پايان رساند. در كنار تحصيل به دامداري و كشاورزي نيز مشغول بود. در سال 57-56 وارد دبيرستان شد، سال اول را با رتبه اول به پايان رساند. علاوه بر شركت در تمامي راهپيماييها، اولين راهپيمايي كشكسراي را سازماندهي كرده و اقدام به سخنراني عليه شاه نمود كه با اين فعاليتها تحت تعقيب ساواك قرار گرفت. در اين دوران به آموزش نيروهاي جوان و انقلابي پرداخته و حدود هزار نفر از افراد كشكسراي و حومه را تحت آموزش قرار داد. در اوايل سال 58 به عضويت رسمي سپاه درآمد. در اين

زمان و بعد از پيروزي انقلاب در مبارزه با منافقين و حزب توده، چريكهاي فدايي خلق، روشنفكرمأبان، متحجرين و مقدس مأبان، شركت نمود. با شروع مبارزات حزب خلق مسلمان عليه انقلاب متفكر كه در تبريز براي مقابله با آنها در اكثر صحنه ها از جمله باز پس گيري صدا و سيما، بخشهايي از دانشگاه تبريز و تصرف مقر حزب خلق مسلمان و برخوردهاي خياباني حضور فعال داشت. در سال 61 عازم جبهه شد و به عنوان مسئول آموزش پيرانشهر مشغول فعاليت شد و به صورت غير متوالي حدود 45 ماه در جبهه ها حاضر شد.

مجتهد بروجردي، جمال الدين

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مآثر و آثار گويد: وى خلف حاج مولى اسدالله مشهور بحجه الاسلام مقام فقاهت و تبحرش در حديث و تفسير و درجه فضل و تتبعش در جميع علوم شرعيه و فنون اسلاميه مسلم بود و در اواخر بمشهد رضوى مشرف شد و از آنجا بدارالخلافه آمد و چندين سال بترويج شريعت و ارشاد عباد اشتغال داشت نظير لسان او را در منبر كمتر نشان داده اند و سرعت قبول عامه كه براى او در تهران افتاد در حق كسى شنيده نشده است فوتش در سال 1312 ق بوقوع پيوست چنانكه در جريده ايران نگاشته ايم و تمام مناصب و مراتب وى حسب الارث والاستحقاق بفرزند دانشمندش شريعتمدار زين الائمه نجم الدين آقا على اكبر انتقال يافت و اختصاص يافت.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد سوم)

مجتهد تبريزي، محمدعلي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 1310 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى، مجتهد، متكلم، مفسر، عروضى و زاهد. اصلش از قره داغ تبريز (ارسباران فعلى) بود. به نجف رفت و در محضر شيخ مرتضى انصارى اصول و در محضر شيخ مهدى كاشف الغطاء فقه را تلمذ نمود و به درجه اى عالى در اجتهاد رسيد و با اجازه از استادش شيخ مهدى كاشف الغطاء، روايت كرد. سپس به تبريز بازگشت و متصدى بحث و تأليف و تدريس و افتاء گرديد. او در فقه و اصول و حديث و رجال و علوم عربى و فنون ادبى متبحر بود و تأليفاتش گوياى مراتب علمى اوست. از آثارش: «اللمعة البيضاء»، در شرح «خطبة الزهراء (ع)»، و اين شرح گستردگى اطلاعات و مهارت وى را در علوم عربى مى رساند؛ «الاربعين»؛ «اسرار الحج»؛ «الاصول المهمة»، در اصول دين؛ «الامر بين الامرين»؛ «البداء»؛ تفسير «سوره ى يس» يا «تفسير

قراچه داغى»؛ «تفسير الكبير»؛ «التنقيحات الاصولية»؛ حاشيه بر «فرائد الاصول»؛ حاشيه بر «رياض المسائل»؛ حاشيه بر «الفصول»؛ حاشيه بر «قوانين الاصول»، به نام «حديقة البساتين فى شرح القوانين»؛ حاشيه بر «الروضة البهية»، به نام «حديقة الروضة»، كه حاشيه ى «شرح لمعه» است؛ شرح «اخبار الطينة»؛ «صيغ العقود و الايقاعات»؛ «الفتوحات الرضوية»، در احكام فقهى؛ رساله اى در علم «العروض و القافية»؛ «التحفة المحمدية»، در عربيت.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (5/ 10)، الذريعه (350/ 18 ،273/ 16 ،259 ،197 ،36/ 15 ،363/ 13 ،382 ،177 ،166 ،159 ،101 ،95 ،61/ 6 ،468 ،344 ،301/ 4 ،213/ 2 ،422/ 1)، ريحانه (439 -438/ 4)، علماء معاصرين (345 -343)، المآثر و الآثار (176 -175)، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف (286/ 1)، معجم المؤلفين (35/ 11).

محبي پروشي، صاحب علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

صاحب علي محبّي پروشي

محل تولد : لنگرود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/3/2

زندگينامه علمي

در سال 1343، در روستايي به نام : «پروش» از توابع شهرستان «لنگرود» استان «گيلان» در خانواده­اي كه در دوران خفقان، از خانواده­هاي مذهبي محسوب مي­شد، به دنيا آمد. و از وجود دو نعمت پدر و مادر در دوران كودكي و دبستان تا چهارم ابتدائي در همان روستا بهره­مند بود. در بين خانواده كه همگي مذهبي و متدّين بودند، يكي از دو برادر­هاي ايشان به نام مرحوم «قربان»، بسيار مشتاق آموختن مسايل ديني و مذهبي بود، ولي از اين كه به دليل مشكلات زندگي، نتوانست به خواسته اش دست يابد، سخت ناراحت بود؛ ازاين رو با توجّه به علاقه و زمينه بسيار مساعدي كه در ايشان ملاحظه مي كرد، به اهل خانواده، پيشنهاد كرد

كه حدّاقل، من كه اين توفيق را نيافتم، «صاحب» را براي آموختن دروس طلبگي، به حوزه بفرستيم، كه در اصل آن (طلبگي)، جملگي، اعم از پدر، مادر و برادر بزرگ كه اكنون نيز در قيد حيات هستند، موافقت كردند، تنها يك نظر هم اين بود كه پس از اخذ ديپلم براي اين رشته بروند كه اين نظر نيز از سوي همان برادر «قربان»، به اين دليل كه چون محيط امروز بسيار نامساعد است و اگر ايشان تحصيلات جديد را تا سطح ديپلم ادامه دهد، ممكن است ذوق و علاقه فعلي مورد تهديد قرار گيرد، ردّ شد. در اينكه چه كساني در تشويق ايشان يا خانواده براي روي­آوردن ايشان به دروس علمي و مذهبي نقش داشتند، بايد گفت كه اين بيت در آن روستا، پاتوق علماء، فضلا و روحانيون معزّزي بود كه براي امر تبليغ به آنجا مي­آمدند؛ لذا رفتار عملي و انس آنان با خانواده از نزديك و نيز ارتباط ايشان با آنها، نه فقط اين شوق را در ايشان، بلكه در مجموع خانواده، به ويژه در برادر بزرگتر از خودش (قربان) ايجاد كرد، تا جايي كه بحمدالله اين تشويقها و اين انسها، منجر به يك تصميم جدّي شد كه مايه خير و بركت الهي در دنيا و آخرت شد. البته ناگفته نماند، از بين روحانيوني كه به اين بيت رفت و آمد داشتند، يكي از آنها به نام حاج آقاي رضائي (كه اكنون پدر عيال ايشان مي­باشند)، نقش فوق­العاده­اي داشت؛ زيرا ايشان نه تنها در ايّام تبليغ، بلكه به طور مستمر با خانواده، در ارتباط بودند، تا جائي كه در آن زمان، ايشان هر هفته

از راه دور، براي ذكر مصايب اهل بيت در شبهاي جمعه، به آن بيت دعوت مي شدند؛ ازاين رو اين ارتباط مستمر ايشان، و نيز تشويقهاي پي­در­پي ايشان نسبت به نماز و عبادت و روي آوردن به دروس علمي و حوزوي، در بين نقش ساير عزيزان برجسته­تر و بهتر و بيشتر بوده است. آغاز دروس حوزوي

ايشان پس از اخذ مدرك چهارم ابتدايي، به حوزه علميه صاحب الزمان (عج) لنگرود براي شروع دروس ديني در سال 1353، رفتند و تا چهار سال تمام در اين مدرسه مشغول درس و هم­زمان تدريس در سطحي كه خوانده بودند مشغول بودند و در 17شهريور سال 1357، هم­زمان با جنايت رژيم پهلوي در جمعه سياه در ميدان ژاله سابق تهران و ميدان شهداي فعلي، با نهايت سختي، وارد «حوزه علميه قم» شدند. اس_ات_ي_د

در لنگرود، نزد مرحوم آيت الله حاج شيخ عليرضا ممجّد، حدود چهار سال دروس پايه و بعداً پس از مراجعه به قم، در ايّام تعطيلي و مأموريتهاي تبليغي در آن ديار، دروس سطح را نزد ايشان خواندند؛ وي استاد برجسته و متبّحري بودند و نسبت به ايشان نيز، با توجّه به ويژگيهايي كه ملاحظه كرده بودند، علاقه خاصي داشت. تلاش اين استاد نيز، نسبت به ايشان، تلاش ويژه­اي بود. كه بعدها، در مورد اين استاد، ايشان، مصاحبه­اي با راديو گيلان در سالهاي گذشته انجام دادند كه اكنون در برخي از سايت­ها، موجود است. همچنين در قم نزد آقايان: صلواتي، نيكونام، عالمي، شوشتري، استادي، جلال طاهر شمس، مرحوم آيت ­الله مشكيني، آيت ­الله جوادي آملي، آيت ­الله منتظري، مرحوم آيت ­الله ستوده، مرحوم آيت ­الله فاضل لنكراني، آيت ­الله مكارم شيرازي، آيت­الله شب زنده دار، آيت­الله مصباح يزدي، آقاي فياض،

آيت­الله وحيد خراساني، آقاي سيّدي، مرحوم آيت­الله تهراني، مقام معظم رهبري حضرت آيت­الله خامنه­اي، آيت­الله مظاهري، آيت­الله شاهرودي (رئيس قوه قضائيه)، آيت­الله مرحوم سيد محمد شيرازي، مرحوم آيت­الله وجداني، آقاي شمّاعي و... سالهاست كه تلمّذ كرده اند و دروسي كه نزد مجموع اين بزرگواران طي شده عبارتند از: فقه و اصول سطح و خارج و تفسير، اخلاق، فلسفه، اقتصاد، كلام، اديان و... .

محقق، مهدي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مهدي محقق در سال 1308 شمسي در مشهد به دنيا آمد، و پس از تحصيلات مقدماتي ، علوم حوزه اي را در مشهد و تهران تا حد اجتهاد طي كرد. پس از اخذ ليسانس از سال 1330 تا سال 1339 به دبيري دبيرستانها و اداره بخش نسخ خطي كتابخانه ملي فرهنگ پرداخت. در سال 1337 دكتراي الهيات و معارف اسلامي را به پايان رسانيدو درسال 1338 دكتراي زبان و ادبيات فارسي اخذ نمود. در سال 1339 به دانشياري دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزيده شد و درسال 1346 به درجه استادي ارتقا يافت. استاد از سال 1348 تا 1357 مدير گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران و بعد از انقلاب نيز به مدت يك سال عهده دار رياست دانشكده دماوند گرديد. او به مدت دو سال به عنوان استاد مهمان در دانشگاه لندن و مدت هشت سال به تناوب در دانشگاه مك گيل كانادا به تدريس پرداخت و در سال 1347 شعبه موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل را در تهران تاسيس كرد. ايشان عضو و رييس انجمن استادان زبان و ادبيات فارسي و عضو هيات امناي انجمن فلسفه ايران بوده و اكنون رييس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي و مشاور

علمي و عضو هيات امناي بنياد دائره المعارف اسلامي و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي است. استاد همچنين عضو ايراني فرهنگستان زبان و ادب مصر مي باشد و در فرهنگستان هاي اردن ، سوريه ، هند و مجمع بين اللملي فلسفه در قرون وسطي و مجمع بين اللملي تاريخ پزشكي نيز عضويت دارد. استاد محقق در سال 1361 از سمت استادي دانشگاه تهران بازنشسته گرديد و پس از آن در دانشگاه هاي مشهد ، امام صادق ( ع) ، تربيت مدرس ، الزهراء و شهيد مطهري تدريس كرده است.ايشان برگزيده همايش طرح سپاس بهمن 85 در فرهنگسراي ابن سينا مي باشند.

گروه : علوم انساني

رشته : زبان و ادبيات فارسي

والدين و انساب : مهدي محقق فرزند حاج شيخ عباسعلي محقق واعظ خراساني و نوه مرحوم آخوند ملا بمانعلي دامغاني مي باشد.

اوضاع اجتماعي و شرايط زندگي : مهمترين حادثه بوقوع پيوسته در دوران كودكي مهدي محقق ، واقعه خونين مسجد گوهرشاد مشهد بود. استاد از اين واقعه چنين تعريف مي كند: « هنوز صداي صفير گلوله هايي كه در شب واقعه شليك مي شد در گوش من طنين انداز است خصوصاً كه اين واقعه مصادف شد با پنهان زيستن پدرم زيرا او از كساني بود كه در شب واقعه منبر رفته بود و در ضمن در سخنانش گفته بود: « گويي ما در زير پرچم انگليس هستيم كه هرچه آنان بخواهند بايد اطاعت شود . » سرانجام پدرم پس از مدتها زندگي مخفي خود را به شهرباني مشهد معرفي نمود و از آنجا به زندان قصر منتقل شد وبيش از سه سال را در آنجا گذراند.»

در سال 1317 با آزادي پدر از زندان ، به اتفاق خانواده به تهران رهسپار شده كه اين مهاجرت با ممنوع المنبر شدن پدر و اوضاع بد اقتصادي خانواده توام گشت،ناچار پدر و دو برادربزرگترش به حجره اي در مدرسه سپهسالار رفتند و بقيه خانواده نيز در اتاقي كوچك كه در بازارچه نايب السلطنه قرار داشت مقيم شدند. اوضاع نابسامان مادي و بي اطلاعي پدر باعث به تعويق افتادن تحصيل دكترمحقق شد.

تحصيلات رسمي و حرفه اي : تحصيلات مهدي محقق در دبستان فرهنگ آغاز گرديد و در سال 1321 وارد دبيرستان گرديد ، اما به دليل شرايط سخت مادي براي مدتي از تحصيل فاصله گرفت و جهت كسب درآمد وارد بازار شد، طولي نكشيد استاد محقق وارد مدرسه خان مروي شد و تحصيلات خود را پي گرفت. در مدت 4 ماه صرف مير و عوامل ملا محسن و انموذج و صمديه را نزد حاج سيد هادي وراميني فراگرفت. محقق جهت فراگيري درس سيوطي و حاشيه وارد مدرسه سپهسالار قديم شد. پس از گذراندن اين دوران و استفاده از استادان مدارس تهران ، به مشهد رفته و در حوزه علميه اين شهر به كسب علم نزد علماي بزرگ پرداخت ، او از اين دوران به دليل بهره مند شدن از « استادان فاضل و دانشمند » به نيكي ياد مي كند. استاد در شهريور سال 1327 در امتحان ورودي دانشكده علوم معقول و منقول به عنوان نفر سوم برگزيده شد ؛ او در سال هاي 1327 و 1330 همزمان با تحصيل در اين دانشكده در درس مدرسان بزرگ تهران شركت مي كرد. در سال 1330 براي

اخذ ليسانس دوم كه منتهي به دكترا هم شد وارد دانشكده ادبيات شده و در سال 1333 ليسانس زبان و ادبيات فارسي را اخذ نمود و بلافاصله در دوره دكتري شركت نمود. در سال 1334 با افتتاح دوره دكتري علوم معقول و منقول ، در دوره دكتري معقول ثبت نام كرد. او توانست در سال 1336 دوره دكتري زبان و ادبيات فارسي را و در سال 1337 دوره دكتري علوم معقول و منقول را به پايان برد.

مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : مهدي محقق مدتي اداره ي بخش نسخ خطي كتابخانه ملي را عهده دار بود و با شروع فعاليت هاي آموزشي از سال 1348 تا 1357 مديريت گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه تهران را به عهده گرفت و پس از انقلاب به مدت يك سال رياست دانشكده دماوند به وي سپرده شد. از ديگر مشاغل دكتر محقق ، عضويت و رياست انجمن استادان زبان و ادبيات فارسي و عضويت هيئت امناي انجمن فلسفه ايران بوده و اكنون رئيس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي و مشاور علمي و عضو هيئت امناي بنياد دائره المعارف اسلامي و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسي است . وي همچنين عضو ايراني فرهنگستان زبان و ادب مصر است و در فرهنگستان هاي اردن ، سوريه ، هند و مجمع بين اللملي فلسفه در قرون وسطي و مجمع بين اللملي تاريخ پزشكي نيز عضويت دارد.

فعاليتهاي آموزشي : شروع كار تدريس مهدي محقق به تشويق آيت الله كاشاني بود ، استاد مي گويد: « مرحوم آيت الله كاشاني معتقد بود كه در من فصاحتي وجود دارد كه در معلمي بايد

از آن استفاده كنم و وقتي تعلل مرا در امر استخدام ديد گفت « شما بيسوادا خودتونو كنار مي كشين كه همه جاها را كافرا گرفتن » كلمه « بيسواد» تكيه كلام آن مرحوم بود لذا نامه اي در صلاحيت من به وزارت فرهنگ نوشت و من به تشويق آن مرحوم ازآن سال كار تدريس را شروع كردم . » پس از اخذ ليسانس از سال 1330 تا 1339 به دبيري دبيرستان ها برگزيده شد و از سال 1339 به دانشياري دانشكده ادبيات دانشگاه تهران ، سپس به درجه ي استادي ارتقاء يافت. او در سال 1340 به مدت دوسال به عنوان استاد مهمان در دانشكده مطالعات شرقي و آفريقايي دانشگاه لندن و از سال 1344 به مدت هشت سال به تناوب در مؤسسه ي مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل كانادا به تدريس زبان و ادبيات فارسي ، تاريخ تمدن ايران و فلسفه و كلام اسلامي پرداخت. در بازگشت ، مدتي در حوزه علميه قم عهده دار تدريس « روش تصحيح انتقادي و نشر متون اسلامي » بود. استاد محقق در سال 1361 از سمت استادي دانشگاه تهران بازنشسته گرديد و پس از آن در دانشگاه هاي مشهد ، امام صادق ( ع ) ، تربيت مدرس ، الزهرا و شهيد مطهري تدريس كرده است.

مراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : مهدي محقق در سال 1347 شعبه ي مؤسسه ي مطالعات اسلامي دانشگاه مك گيل كانادا را در تهران تأسيس كرد. وي همچنين در بنيان گذاري « دائره المعارف تشيع » و « دائره المعارف اسلامي » هم سهمي داشته است.

او در كانادا پيشنهاد تأسيس كرسي « فكر شيعه » را ارائه نمود و خود وي نيز عهده دار آن گرديد و فلسفه و كلام و اصول فقه شيعه تدريس نمود.

ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : مهدي محقق در چندين كنگره بين اللملي و ملي شركت نموده و در همه ي آنها خطابه ايراد كرده است ، كه از آن جمله عبارتند از: كنگره مؤتمر اسلامي ( قاهره - 1334 ) ، انجمن شعر لندن ( 1340 ) ، سمينار مقايسه ي گرامر زبان هاي سامي ( دانشگاه لندن - 1341 ) ، سمينار ميراث مشترك فرهنگي ايران و پاكستان و تركيه ( تهران - 1343 ) ، انجمن آمريكايي خاورشناسي ( فيلادلفيا - 1345 ، نيوهاون - 1346 و دانشگاه بركلي كاليفرنيا - 1347 ) ، كنگره بين المللي مستشرقين ( ميشيگان - 1346 ) و هفته ي فرهنگي ايران ( دانشگاه مك گيل مونترال - 1346 ). وي علاوه بر تأليف چندين كتاب ، مجموعه مقالاتي را نيز به زبان هاي فارسي ، عربي و انگليسي در ايران و كشورهايي همچون لبنان ، سوريه ، هند ، پاكستان ، به رشته ي تحرير درآورده است كه از آن جمله ، انتشار مقالات متعدد در مجلات دانشكده ادبيات ، يغما ، راهنماي كتاب ، فرهنگ ايران زمين ، آستان قدس رضوي ، وحيد ، مهر ، الاخاء و نشريه ي كتابخانه ي مركزي دانشگاه مي باشد.

آرا و گرايشهاي خاص : مهدي محقق مميزه و مشخصه فرهنگ اسلامي نسبت به ساير فرهنگها را اين مي داند كه هيچوقت دروازه هاي فرهنگ اسلامي بسته نبوده

و هميشه ازخاصيت تسامح براي پذيرفتن فكر تازه و جديد برخوردار بوده است . بدان علت آنچه از علوم و معارف و دانستني هاو دانش ها كه مفيد تشخيص داده شده بود ،از ملت هاي مختلف گرفته شده است ،اين علوم و معارف را از يوناني ،سرياني ،سانسكريت ترجمه كردند و در حقيقت تكامل و ترقي فرهنگ اسلامي را دراين دانستند كه آن را به موضوع خاصي منحصر نكنند .

جوائز و نشانها : مهدي محقق برگزيده همايش طرح سپاس درسال 85 در فرهنگسراي ابن سينا مي باشند.

چگونگي عرضه آثار : مهدي محقق، درباره اولين كتاب خود وجوه قرآن اين چنين ميگويد: \ اولين كتاب من «وجوه قرآن» ازحبيش بن ابراهيم تفليسي، پزشك، لغت شناس و قرآن شناس درسال ???? منتشرشد. من اين كتاب را تصحيح كردم، مقدمه نوشتم و «وجوه قرآن» را توضيح دادم. دراين كتاب لغات قرآن يك به يك ذكرمي شود كه به چه معنايي آمده و بعد آيه اش هم ذكرمي شود. كساني كه در حوزه قرآن مطالعه مي كنند و درزمينه تفسير كارمي كنند، اين كتاب مورد نيازشان خواهدبود. «وجوه قرآن» از علومي است كه هميشه موردتوجه مفسران و دانشمندان قرآن شناس بود. «وجوه قرآن» درقرن هفتم نوشته شده و از نسخه هاي خطي نادر و منحصر به فردي بود كه مرحوم مجتبي مينوي، زماني كه رايزن فرهنگي ايران درتركيه بود، ميكروفيلم اين كتاب و حدود پنج هزاركتاب ديگر را براي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران هديه آورد. اين اثر درهمان دوره با سرمايه دكتر يحيي مهدوي چاپ شد كه حقوق دانشگاهي اش را وقف چاپ آثار علمي و خطي كرده بود

و تفسير سورآبادي و وجوه قرآن به اين صورت چاپ شد. كتاب «تأثيرقرآن دراشعار ناصرخسرو» نيز از آثار وي است كه درباره اين اثر اين چنين ميگويد: \تأثيرقرآن در آثار ناصرخسرو خيلي بيشتر و آشكارتر است. هم ناصرخسرو و هم حافظ هردو قرآن را ازحفظ بودند. حافظ مي سرايد «قرآن زبربخوانم با چهارده روايت» و يا «به قرآني كه اندرسينه داري» و... ازآن طرف هم ناصرخسرو مي گويد «كتابت زبردارم اندرضمير» و... تأثير قرآن در آثار ناصرخسرو به شكل استفاده از مضامين قرآني، استفاده از لغات قرآني است. وي درباره كتاب شرح و تفصي پانزده قصيده ناصرخسرو نيز ميگويد: \ اين كتاب بعدها تبديل به شرح و تفسير سي قصيده شد و جزو كتاب هاي درسي دانشگاهي است. ناصرخسرو عالم به علوم زمان خودش بود. آثارش تجسمي از فرهنگ غني اسلامي است و از قرآن، از حديث، از اوستا و عهدعتيق استفاده كرده است. از فلسفه يونان هم بهره مي گيرد. ناصرخسرو شاعر جامع الاطرافي بود كه تربيت شده فرهنگ غني اسلامي بود. --------------------------------------------------------------------------------

آثار :

1 بستان الاطباء

2 بيست گفتار در مباحث فلسفي و كلامي

3 تأثيرقرآن در اشعار ناصرخسرو

4 تحليل اشعار ناصر خسرو

5 ترجمه ي شرح منظومه ي غررالفرائد سبزواري

ويژگي اثر : به انضمام مقدمه ي فارسي و انگليسي و اصطلاحات.

6 تصحيح كتاب « مفتاح الطب و منهاج الطلاب »

ويژگي اثر : با همكاري محمد تقي دانش پژوه ( كتاب برگزيده سال )

7 تعليقات ، مقدمه و تصحيح اشترنامه عطار

8 تعليقات ، مقدمه و تصحيح وجوه قرآن تفليسي

9 شرح الهيات شفا ملا مهدي نراقي

10 شرح

باب حادي عشر علامه حلي

11 شرح مشكلات و مقدمه بر پانزده قصيده از ناصرخسرو

12 شيعه درحديث ديگران

13 فيلسوف ري

14 فيلسوف ري محمدبن زكرياي رازي

15 مقدمه در شرح احوال و آثار و افكار السيره الفلسفيه رازي

16 مقدمه و فرهنگ لغات لسان التنزيل

17 وجوه قرآن

18 يادنامه اديب نيشابوري

برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد سوم)

منابع زندگينامه : بانك رسانه ها- روزنامه ايران- 25-12-1381 "امروز با دكترمهدي محقق"ا2برگزيدگان علمي و فرهنگي كشور ، دفتر شوراي جذب نخبگان ، 255 _3كيهان فرهنگي ،شماره 3 ، خرداد 13664مجله ي دانشكده ادبيات و علوم انساني ، سال شانزدهم ، شماره ي 1و 2 ، آذر 13475ميز گرد /فرهنگ و تمدن اسلامي ، نامه فرهنگ . سال سوم ، شماره چهارم . شماره مسلسل 12 ، زمستان 1372 ، ص13

محققان گورتاني، رضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رضا محققيان گورتاني

محل تولد : اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1348/4/10

زندگينامه علمي

اينجانب شيخ رضا محققيان گورتاني فرزند حاج اسماعيل در تاريخ 10/4/1348 در اصفهان متولد شده و پس از سپري كردن دوران دبستان و راهنمايي به سال 1362 وارد حوزه علميه اصفهان شده و دروس مقدمات و مقداري از سطح را در حوزه علميه اصفهان در مدرسه ذوالفقار فرا گرفته و در اصفهان در دروس حضرات آيات مرحوم سيد احمد امامي و حاج سيد حسن امامي و حاج آقا حجت ابطحي و شيخ علي اكبر فقيه و... شركت نمودم.

در سال 1368 به حوزه علميه قم هجرت نمودم و دروس خارج را در محضر آيات عظام آيت الله ميرزا جوادآقاي تبريزي و آيت الله وحيد

خراساني و... فرا گرفتم و در اين مدت رشته تخصصي تفسير سطح چهار را سپري نموده و موفق به حفظ كامل قرآن كريم شدم و قريب به 10 سال است كه به تدريس علوم حوزوي و تدريس مكاسب و رسائل و... اشتغال دارم.

هم اكنون در مركز تحقيقات فقهي قوه قضائيه مشغول به باز نويسي و باز نگري قانون مجازات اسلامي قصاص و ديات مي باشم.

محلاتي شيرازي، صدرالدين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1359 -1283 ش)، عالم دينى، فقيه، مفسر، نويسنده، استاد و شاعر. در شيراز به دنيا آمد. پدرش آيت اللَّه ميرزا ابوالفضل محلاتى از علما و روحانيون بنام و دانشمند فارس بود. صدرالدين پس از تحصيل مقدمات به عتبات عاليات رفت و مدتى از محضر استادن آنجا بهره گرفت و به شيراز بازگشت. چندى در اصفهانى و قم تحصيلات علوم دينى خود را ادامه داد تا موفق به كسب درجه ى اجتهاد شد و سپس به شيراز بازگشت و در شيراز حوزه ى تدريس بنيان نهاد و حلقه ى تفسير قرآنى ترتيب داد. از بدو تأسيس دانشكده ى ادبيات در شيراز به تدريس زبان عربى و ادبيات اشتغال ورزيد. او علاوه بر تحقيق و نويسندگى، شعر هم مى سرود و چون به طريقه ى ذهبيه مايل بود اشعارش مضامين عرفانى داشت. از 1334 ش صبحهاى جمعه انجمن ادبى صدر را در خانه خود تشكيل داد. وى از اعضاى مؤسس كانون دانش پارس نيز بود. اين كانون مجالس دبى داشت و تأليفات گوناگون اعضاى كانون را به چاپ مى رساند و داراى نشريه بود. آثار علمى و ادبى محلاتى در اين نشريه به چاپ مى رسيد. از آثار وى: تفسير «سوره ى والعصر»؛ «شأن نزول آيات قرآن»؛ «مناسك حج»؛ «اسرار حج»؛

«دار العلم شيراز»؛ «ولايت فارس در زمان خلفاء»؛ «مكتب عرفان سعدى»؛ «مقدمه تاريخ ادب عرب».[1]

مؤلف، محقق، شاعر.

تولد: 1284، شيراز.

درگذشت: 7 اسفند 1359، شيراز.

صدرالدين محلاتى، متخلص به «صدر» فرزند آيت الله ميرزا ابوالفضل محلاتى پس از تحصيل مقدمات، به عتبات رفت و مدتى در آنجا از محضر استادان استفاده نمود و به شيراز بازگشت. چندى در اصفهان و قم به ادامه ى تحصيلات علوم دينيه پرداخت و موفق به كسب جواز اجتهاد شد. سپس به شيراز مراجعه كرد و سال ها رييس دفترخانه ى اسناد رسمى شماره ى يك بود. از بدو تأسيس دانشكده ى ادبيات دانشگاه شيراز به دعوت دكتر لطفعلى صورتگر به تدريس زبان عربى و ادبيات اشتغال ورزيد و تا اواخر عمر، استاد آن دانشكده بود. صدرالدين علاوه بر تحقيق و نويسندگى، شعر هم مى گفت و چون اهل عرفان بود، اشعارش مضامين عرفانى داشت. طبع او بيشتر به غزل سرايى مايل بود.

از سال 1324 صبح هاى جمعه در خانه ى خود انجمن ادب تشكيل مى داد و عده اى از شاعران و نويسندگان و شعر دوستان در آن شركت مى كردند. مباحث اعضاى انجمن درباره ى مسائل ادبى، تفسير، شعرخوانى و تصحيح اشعار بود. وى يكى از مؤسسان كانون دانش پارس است.

هميشه مقالات علمى و ادبى وى در جرايد «پارس» منتشر مى شد. از وى آثارى به چاپ رسيد كه از آن جمله است: دارالعلم شيراز (1333)؛ تفسير سوره والعصر (1338)؛ شأن نزول آيات قرآن (1334)؛ مناسك حج، اسرار حج، مكتب عرفان سعدى، مقدمه ى تاريخ ادب عرب، ولايت فارس در زمان خلفاء (1334). تأليفاتى كه از او باقى مانده ولى به چاپ نرسيده اند به اين شرح است: مبانى عرفان قرآن، تصوف و عرفان سعدى، تاريخ مكه، تاريخ

اسلام يا محمد (در دو جلد)؛ تاريخ ادب (در دو جلد)؛ شأن نزول آيات قرآن (جلد دوم)؛ اثبات وجود خدا.

او در هفتم اسفند 1359 در سن هفتاد سالگى در شيراز درگذشت و در جوار آرامگاه حضرت على بن حمزه در مقبره ى خانوادگى در كنار مزار پدرش، به خاك سپرده شد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] آينده (س 6، ش 1 و 2، ص 157 -156)، انجمن هاى ادبى شيراز (478 -475 ،405)، الذريعه (143/ 25)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (3374 ،2075/ 2 ،1320 ،929/ 1)، كتابنامه ى نخستين دهه ى انقلاب (323)، مؤلفين كتب چاپى (540/ 3).

محمدي عراقي، محسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محسن محمدي عراقي

محل تولد : نجف اشرف

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد

زندگينامه علمي

اينجانب محسن محمدي عراقي حدود سال 1348 تحصيلات حوزوي خود را در حوزه مقدسه نجف اشرف زير نظر مرحوم آيت الله والد آغاز كردم . مقدمات و قسمتي از سطوح را نزد مرحوم والد (مرحوم آيت الله العظمي ميرزا حبيب الله اراكي) گذراندم . قسمتي ديگر از سطوح را نزد آيات : خاتم يزدي ، سيد كاظم حائري ، سيد محمود هاشمي شاهرودي ، مرتضوي ، روشني ، رضواني ، شيخ محمد تقي جواهري به پايان رساندم . در تفسير از محضر آيات : سيد محمد باقر حكيم ، محمد هادي معرفت و حاج آقا مصطفي خميني استفاده بردم . در فلسفه و عرفان از محضر آيت عظمي مرحوم آقاي شيخ عباس قوچاني استفاده كردم . پس از پايان دوره سطح در خارج فقه از مرحوم آيت الله العظمي خويي و نيز از خارج فقه و اصول مرحوم آيت الله العظمي

شهيد سيد محمد باقر صدر استفاده كردم .

در آغاز سال 1354 پس از تحت تعقيب قرار گرفتن از سوي رژيم بعثي صدام به ايران آمدم و از همان آغاز در درس خارج فقه مرحوم آيت الله العظمي ميرزا كاظم تبريزي شركت كردم و حدود 4 سال از فقه ايشان بهره بردم (كتاب الطهاره) . قريب يك دوره خارج اصول از محضر آيت الله العظمي وحيد خراساني استفاده كردم و قريب يك دوره خارج اصول نيز از محضر آيت الله حائري استفاده كردم . در خارج فقه نيز صلاه ، مكاسب محرمه ، احياء ميراث را از محضر آيت الله وحيد خراساني ، كتاب الاجاره ، كتاب الخمس ، فقه العقود ، كتاب القضاء ، اجتهاد و تقليد ، حكومت اسلامي ، را از محضر آيت الله سيد كاظم حائري بهره بردم . در فلسفه بخشي از اسفار را از محضر آيت الله جوادي آملي و بخشي ديگر را از محضر آيت الله شهيد مطهري بهره بردم . نهايه الحكمه را خدمت استاد آيت الله مصباح يزدي گذراندم . و از محضر ايشان بهره هاي فراوان بردم . در فلسفه غرب از محضر آيت الله شهيد بهشتي استفاده كردم . در مجموع از 1348 تا سال 1374 از محضر اساتيد در فنون مختلف بهره بردم .

در تمام اين مدت از آغاز آنچه مي خواندم تدريس مي كردم . از سال 1349 تدريس مقدمات را آغاز نمودم . از سال 1351 به تدريس لمعه و سپس رسائل و مكاسب و كفايه پرداختم و در كنار تدريس فقه و اصول سال ها به تدريس فلسفه و تفسير نيز

اشتغال داشتم . از ابتداي حضور در حوزه قم در مدارس : حقاني ، آيت الله گلپايگاني ، رضويه و سپس در مدارس شهيدين ، باقرالعلوم(ع) ، الهادي و غير آنها تدريس كردم . سال 1358 حوزه علميه اي در خرمشهر تاسيس كردم كه با شروع جنگ متوقف شد . از سال 1360 در حوزه علميه امام خميني (ره) تدريس كردم . در سال 1365 كه به دزفول رفتم در حوزه آنجا تدريس كردم و حوزه دزفول را راه اندازي نمودم .

در حوزه قم به طور آزاد موارد متعددي نظير لمعه ، رسائل ، مكاسب ، كفايه ، اشارات شيخ ، شرح منظومه ، شرح تجريد ، خارج فقه و اصول ، تفسير و حديث تدريس كرده ام و هم اكنون به تدريس خارج فقه و اصول و نيز تفسير و حديث اشتغال دارم . در سال 1366مجمع الفكر الاسلامي را تاسيس كردم و در سال 1373 كنگره شيخ انصاري را بر پا كردم و به عنوان دبير كلي آن فعاليت مي كردم، و از سال 1374 تا سال 1383 در لندن به سمت نمايندگي مقام معظم رهبري (مد ظله) حضور داشتم كه در آنجا موسسات زيادي تاسيس نمودم . از جمله : مركز اسلامي انگليس ، كالج اسلامي لندن ، اكسفورد و اكادمي كه بعد به دانشگاه آزاد اسلامي واگذار شد و هم اكنون به عنوان Azad univercity فعاليت مي كند ، موسسه بوك اكسترا و ... در سال 1376 دانشكده اصول دين دزفول را تاسيس كردم كه هم اكنون مشغول فعاليت است .

محمدي عراقي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمود محمدي عراقي

محل تولد : كنگاور

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1331/1/1

زندگينامه علمي

حجت الاسلام والمسلمين محمود محمدي عراقي در سال 1331 در خانواده اي روحاني ، با تقوا و اهل علم در كرمانشاه ديده به جهان گشود؛ جد بزرگ وي مرحوم حاج آقا بزرگ محمدي عراقي كه از حوزه علميه اراك برخاسته و بدين لحاظ به محمدي عراقي شهرت پيدا كرده بود، از بزرگان علم و معرفت بود كه به دستور مرجع تقليد بزرگ زمان، مرحوم شيخ مرتضي انصاري (ره) به كرمانشاه عزيم پدر وي، حجت الاسلام والمسلمين بهاء الدين محمدي عراقي نيز پس از سالها خدمت به ساحت علم و معرفت و مردم خطه كرمانشاه در سال 1360 به شهادت رسيد.محمدي عراقي، پس از طي تحصيلات عمومي در كرمانشاه جهت تكميل تحصيلات علوم ديني به شهر قم عزيمت كرد و همزمان با تحصيلات جديد، در به ثمر رسيدن پيروزي انقلاب تلاش هاي قابل توجهي كرد.وي در دوران تحصيل از محضر انديشمنداني نظير شهيد آيت الله دكتر بهشتي، شهيد آيت الله قدوسي و جمعي ديگر از بزرگان علم و ادب بهره اي وافر برد و علاوه بر علوم متداول در حوزه هاي علميه، به صورت تخصصي در حوزه فلسفه و علوم قرآني مدارج علمي را طي كرد.محمدي عراقي پس از پيروزي انقلاب و سازماندهي فعاليتهاي اجتماعي و قبول مسئوليت هاي مختلف در نهادهاي انقلاب اسلامي، به فعاليتهاي علمي و پژوهشي روي آورد.وي در شكل گيري دفتر همكاري حوزه و دانشگاه مشاركت داشته و چندين سال مسئوليت اين دفتر و سرپرستي گروه جامعه شناسي را بر عهده داشت. نمايندگي حضرت امام در سپاه پاسداران نمايندگي رهبري در دانشگاه تهران و عضويت در

شوراي نظارت بر صداوسيما از ديگر سوابق او است.محمدي عراقي همچنين براي سالها رياست سازمان تبليغات اسلامي را بر عهده داشت و پس از آن، براي دو دوره و به مدت شش سال رئيس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي شد. او در حال حاضر با حكم مقام معظم رهبري عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي و نيز، عضو شوراي عالي نمايندگان ولي فقيه در دانشگاهها است.

محمدي مظفر، محمدحسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حسن محمدي مظفر

محل تولد : رشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1363 به حوزه علميه رشت وارد شدم و تا سال 1370 به تحصيل دروس مقدماتي و سطح در آنجا اشتغال داشتم و همزمان دروس مقدماتي را نيز تدريس مي كردم(عمدتاً معاني و بيان) و از سال 1370 تا 1372 به مدّت دو سال براي ادامه تحصيلات حوزوي، به حوزه علميه مشهد رفتم و پس از آن از سال 1372 به حوزه علميه قم آمدم و همزمان با تحصيلات حوزوي، به تحصيل در رشته فلسفه در دانشگاه مفيد قم پرداختم و با پايان يافتن اين دوره در سال 1376 به مرحله بعد يعني كارشناسي ارشد در رشته فلسفه و كلام اسلامي در دانشگاه قم راه يافتم و اين دوره را نيز با اتمام پايان نامه كه موضوعش تصحيح الفرقة الناجيه شيخ ابراهيم قطينعي بود، در سال 1379 به پايان رساندم و در سال 1384 در رشته علوم قرآن و حديث مركز تربيت مدرس دانشگاه قم پذيرفته شده و هم اكنون در اين دوره به تحصيل اشتغال دارم. همچنين از ابتداي سال 1376 كه مركز مطالعات و تحقيقات اديان

و مذاهب به طور رسمي و عمومي كار خود را آغاز كرد، در اين مركز به آموزش و پژوهش مجله هفت آسمان نيز به بنده سپرده شده است. علاوه بر اينها تاكنون سعي كرده ام كه با دروس حوزوي قطع رابطه نكنم و تا حد امكان سعي مي كنم در درس خارج حوزه شركت كنم.همچنين از سال 1382 تا سال 1384 به مدت سه ترم در مدرسه امام خميني(ره) براي رشته مذاهب به تدريس زبان تخصصي در رشته مذاهب اسلامي اشتغال دارم. در سالهاي اخير آثاري نيز اعم از كتاب يا مقاله در قالب تصحيح، تأليف و ترجمه داشته ام كه برخي از آنها چاپ شده و برخي چاپ نشده است و فهرستي از آنها را در صفحه مربوط به آنها عرضه كرده ام.

محمدي، اردشير

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

اردشير محمدي

محل تولد : دزفول

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1351/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب اردشير محمدي متولد 1351 در شهرستان دزفول به دنيا آمدم .دوران ابتدائي و راهنمائي و دبيرستان را در اهواز سپري كردم و بعد از اتمام دبيرستان وارد حوزه علميه مسجد سليمان شده و بعد از اتمام مقدمات عازم قم شدم و هم اكنون 8 سال است مشغول به تحصيل در درس خارج مي باشم .از سال 1378تا 1382 دوره تخصصي كلام اسلامي را گذراندم (سطح چهارم ) و پايان نامه سطح چهار اينجانب با عنوان نقش دين در بهداشت روان از منظر قرآن مي باشد .در ضمن حدود 5 سال است كه در دانشگاههاي مختلف مشغول تبليغ وتدريس بوده ام و هم اكنون جزء هيئت علمي دانشگاه پيام نور استان خوزستان مي

باشم و همچنين جزء هيئت منتخب گروه معارف اسلامي دانشگاه پيام نور مي باشم .

محمدي، صادق

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد صادق محمدي

محل تولد : خرمشهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سال 1362 تحصيلات حوزوي را آغاز نمودم، دروس مقدماتي و دوره سطح را در مدرسه علميه ملامحمد جعفر مشهور به مدرسه علميه مجتهدي تهراني و سپس در مدرسه علميه مروي تهران گذراندم و در طول اين مدت نيز قسمتي از منظومه ملاهادي سبزواري را در محضر آيت الله سيد رضي شيرازي تلمذ نمودم و پس از آن در سال 1370 وارد حوزه علميه قم شدم و دروس خارج فقه و اصول را نزد آيت الله العظمي تبريزي و وحيد خراساني آغاز نمودم و حدود ده سال از نظرات فقهي و اصولي اين دو فقيه عالي قدر استفاده نمودم و همچنين حدود شش سال در موسسه بقية الله الاعظم دوره تخصصي فقه و اصول را گذراندم.اينجانب از همان اوائل طلبگي مشغول تدريس بوده و تاكنون در حدود 20 سال مشغول تدريس كتب حوزوي بوده و هم اكنون مشغول تدريس دروس سطح مي باشم.

محمدي، محمدحسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حسين محمدي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/6/2

زندگينامه علمي

اينجانب در شهريور ماه سال 1339 در شهرستان مقدس قم در خانواده اي مذهبي و روحاني به دنيا آمدم و بعد از گذراندن دوره ابتدايي و دوران راهنمايي در سال 1357 با ذوق و علاقه شخصي و راهنمايي پدرم وارد حوزه علميه شده و در مدرسه علميه رسالت مشغول به تحصيل گرديدم. با توجه به شروع انقلاب اسلامي در راهپيمايي ها و تظاهراتي كه برگزار مي گرديد به طور جدي شركت نموده و اطلاعيه هاي

حضرت امام خميني(ره) را در سطح شهر قم پخش كرده و به دست مردم و جوانان مي رساندم تا اين كه در سال 1358 در شهر قم توسط عوامل مزدور شاه دستگير شدم و مدتي را در زندان به سر بردم و به ياري خداوند بعد از مدتي آزاد گرديدم، سپس بعد از آزادي به ادامه تحصيل در شهر مقدس قم ادامه داده و درس مقدمات را نزد اساتيدي چون حسيني بوشهري و استاد مرحوم طالقاني و مرحوم مدرس افغاني و ... سپري كردم.دروس لمعه را نزد استاد وجداني فخر و فقيه شيرازي و استاد ابوالفضل احمدي و استاد گنجي و ... تمام نمودم و سپس در سال 1361 به علت نياز منطقه در شهر هرسين كرمانشاه در حوزه علميه امام صادق(ع) مشغول تدريس ادبيات و منطق به مدت يك سال گرديدم. سپس بعد از مراجعت از هرسين دروس حوزه را ادامه دادم و درس مكاسب را نيز در محضر استاد احمدي و مرحوم استاد ستوده و مرحوم استاد پاياني تلمذ نمودم و در درس كفايه نيز در محضر استاد ستوده بودم و بعد از اتمام دروس سطح، در درس خارج آيت الله وحيد خراساني و مدتي محضر حضرت آيت الله ملكي تبريزي ولي اكثر درس خارج فقه و اصول را از محضر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي استفاده نمودم.

سپس بعد از اعلام شروع رشته هاي تخصصي توسط حوزه در سال 1377 وارد اولين دوره رشته تخصصي تفسير شدم و به مدت چهار سال دوره آموزشي نزد آيات مكارم شيرازي، جوادي آملي، معرفت، شب زنده دار، خزعلي و محقق داماد و اساتيد ديگر گذراندم

و همزمان با دروس مركز به درس خارج نيز ادامه دادم و در ضمن مشغول به تدريس مباحث تفسيري و علوم قرآني در مراكز دانشگاهي و حوزوي شدم كه سوابق تدريس اين جانب پيوست مي باشد.

محمودي، اميرملك

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

امير ملك محمودي

محل تولد : اليگودرز

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1351/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب امير ملك محمودي فرزند جواد شماره شناسنامه: 1347 متولد 1351 صادره از اليگودرز لرستان پس از تحصيلات دوره راهنمايي در روستاي «مغانك سفلي» از توابع شهرستان اليگودرز در سال 1368 وارد حوزه علميه قم شدم و در كنار دروس حوزوي به درس هاي كلاسيك نيز ادامه دادم و نيز كلاسهاي كامپيوتر، ورزش، نويسندگي، روش تحقيق و نگارش، دوره هاي تربيت مربي كودكان و نوجوانان، دوره تربيتي مربي قرآن و مهارتهاي تبليغ و تخصصي تبليغ را نيز با موفقيت طي نمودم.

در كنار تحصيل با جديّت و در حدّ توان به تبليغ علوم اسلامي در سطح شهرستانها مساجد، روستاها، مدارس، دبيرستان ها، دانشگاهها، زندانهاي مختلف در سراسر كشور پرداخته و سپس به عشق و علاقه اي كه به نوشتن داشتم از سال 1360 تاكنون به كارهاي مقاله نويسي و نوشتن ادامه داده كه در سال 1374 با جديت به كار چاپ و نشر روي آوردم كه تاكنون به لطف الهي توفيق داشته ام بيش از پنجاه اثر در زمينه هاي مختلف: ديني، اجتماعي، خانوادگي، روان شناسي، جوانان تأليف نمايم.

اكثر كتب اينجانب به بيش از بيست بار تجديد چاپ شده اند و بعضي از تأليفات اينجانب در سطح كشور در وزارت خانه هاي مختلف و ساير مراكز به صورت كتاب مسابقه انتخاب شده است و فعلاً نيز

با عنايت باري تعالي و عشق و علاقه اي كه به كار علمي، پژوهشي و تأليف دارم با تمام توان مشغول به كار نوشتن و تأليف هستم.

محمودي، حسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسن محمودي

محل تولد : كرج

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1356/1/1

زندگينامه علمي

. اينجانب حسن محمودي متولد1356درمحمدشهر كرج مي باشم درسال 1376بواسطه اشنايي بااقاي محسن عباسي راهي حوزه علميه اصفهان شدم ودرانجا از محضر اساتيد بزرگوارچون ايت الله مظاهري وايت الله ناصري دولت ابادي وايت الله مهدوي وحجج اسلام اقايان عبوديت وكشكولي ومعمارمنتظرين وديگربزرگان بهرهها بردم

محمودي، محسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محسن محمودي

محل تولد : محلات

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب در سال 1360 توفيق تشرف به حوزه علميه قم يافتم. در مدرسه مرحوم آيةالله العظمي گلپايگاني قدس سره مشغول تحصيل شدم، سپس در درس شرح لمعه مرحوم آيةالله وجداني فخر(ره) حضور يافم، مكاسب را در محضر مرحوم آيةالله پاياني (ره) و بالاخره كفايه را در محضر آيةالله اعتمادي مدظله خواندم. خارج فقه و اصول را در محضر آيةالله العظمي مكارم شيرازي مدظله آغاز كردم. بالاخره فقه ايشان را بيش از 10 سال ادامه داده و نظر به تعطيل شدن اصول ايشان، يك دوره اصول را در محضر حضرت آيةالله سبحاني مدظله خواندم در درس فقه حضرت آيات عظام فاضل لنكراني، صافي گلپايگاني مدظله و تبريزي (ره) حضور يافتم. از محضر حضرت آيةالله جوادي آملي در تفسير و حضرت آيةالله مظاهري در اخلاق بهره مند شدم. فلسفه را در محضر آيةالله ممدوحي آموختم.

سپس در مركز تخصصي تفسير و علوم قرآني دوره چهار ساله را گذراندم.هم اكنون نيز در دانشگاه آزاد اسلامي، حوزه علميه و دانشگاه شهيد محلاتي تدريس داشته و توفيق همكاري با راديو معارف را به عنوان كارشناس داشته ام.بيش از 10 سال است كه با

انتشار مقالات و مطالب در زمينه هاي گوناگون در دو هفته نامه فرهنگ اسلام در عرصه مطبوعات حضور دارم.آنچه كه نوشتم امتثال امر بود وگرنه هرگز خود را لايق ندانسته و آنچه نصيبم گرديده به بركت دعاي خير والدين و فضل الهي بود كه اميدوارم توفيق شكرگذاري آن را داشته باشم.

محمودي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد محمودي

محل تولد : نجف اشرف

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1340/1/1

زندگينامه علمي

سال 1354 وارد حوزه علميه شيراز شدم و در مدرسه حكيم كه زير نظر شهيد محراب آية الله دستغيب قدس سره اداره مي شد مشغول تحصيل شدم. ادبيات را نزد اساتيد بزرگوار آقايان سيد محمود آية اللهي و سيد هاشم دستغيب خواندم. منطق را نيز نزد مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد احمد آية اللهي تلمذ نمودم. سال 1356 وارد حوزه علميه قم شده و در مدرسه حجتيه ساكن شدم اصول فقه را نزد مرحوم حجة الاسلام و المسلمين سلطاني (امام جمعه اردستان) خواندم و شرح لمعه را از حجج اسلام آقايان باكوئي (زين العابدين) و وجداني فخر قدس سره آموختم. رسائل را نزد جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي اصغر حجتي زاده خواندم. مكاسب محرمه را نزد حجة الاسلام والمسلمين سيد علي محقق داماد خواندم و بيع را از مرحوم آية الله شيخ نقي ستوده آموختم. خيارات مكاسب را نزد آية الله علوي گرگاني خواندم. استاد كفايه مرحوم آية الله ستوده مي باشند كه عمده آن را نزد وي خواندم و بخشي از آن را نزد آية الله محسن دوزدوزاني و اندكي نيز نزد مرحوم آقاي عبايي خراساني خواندم. شرح منظومه سبزواري را نزد آية

الله ممدوحي خواندم و در درس بداية الحكمه آقاي جليلي تبريزي شركت كردم.

از سال1363پس از پايان سطح، نزد حضرات آيات عظام مكارم شيرازي، فاضل لنكراني، مرحوم ميرزا جواد تبريزي قدس سره دروس خارج فقه و اصول را خواندم كه البته دوره كامل اصول را نزد آية الله العظمي مكارم شيرازي دامت بركاته، همزمان در درس فقه معظم له نيز شركت مي كردم كتاب الحج و حدود و ديات را نزد آية الله العظمي فاضل لنكراني دامت بركاته تلمذ نمودم و كتاب الصلاة را نزد مرحوم ميرزا جواد تبريزي قدس سره خواندم. در كنار دروس اصلي حوزه هم زمان در محضر عموي پدرم مرحوم آية الله علامه محمد باقر محمودي قدس سره به تحقيق و تصحيح در متون حديث و تفسير به ويژه مناقب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام پرداختم.

اولين اثري كه منتشر شد فهرست جامع و كامل شواهد التنزيل حاكم حسكاني نيشابوري بود كه به عنوان جلد سوم اين كتاب ارزشمند در سال 1411هجري قمري به چاپ رسيد. اكنون در جاهاي مختلف علمي و چند مركز تحقيقاتي به پژوهش ،تاليف و تصحيح متون حديثي اشتغال دارم كه بيشترين آنها در مجمع احياء فرهنگ اسلامي قم مي باشد كه عضو هيئت علمي و هيئت امناء آن نيز مي باشم ، همچنين در بخش تحقيقات كتابخانه بزرگ آية الله العظمي مرعشي نجفي قدس سره با جمعي از دوستان به تاليف مجموعه ارزشمند در موسوعه الامامه في نصوص اهل السنه مشغولم كه تا كنون پنج جلد آن منتشر شده است كه درسال 1385 به عنوان ممتاز كتاب سال حوزه دست يافته است. با دار الحديث

نيز همكاري علمي دارم. همچنين با ميراث قرآني شيعه كه زير نظر كتابخانه تخصصي قرآن و وابسته به دفتر آية الله العظمي سيستاني منتشر ميشود همكاري دارم.

مختاري، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي مختاري

محل تولد : تيران كرون اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/9/2

زندگينامه علمي

از سال 1351 وارد حوزه علميه قم، مدرسه المهدي زير نظر آيت الله گلپايگاني شدم و از اساتيد آنجا مثل حضرات آيات مرحوم آيت الله تقوي اشتهاردى، حسن امينيان، و... و اساتيد حسين مظاهري ، مرتضي مقتدايى، حسن تهرانى، رضا استادى، نجفي شهرضايى، عالمى، غلامرضا صلواتي ، و ... بهره بردم. پس از پيروزي انقلاب اسلامي علاوه بر استفاده از اساتيد نامبرده، از اساتيدي چون آيات مصباح يزدى، خزعلى، جوادي آملى، جعفر سبحاني ، يحيي انصاري شيرازى، مرحوم سيد رضا صدر، طاهرشمس، سيد مصطفي محقق و سيد علي محقق، آيت الله العظمي گلپايگاني و بسياري از مراجع حاضر بهره برده، و درسهاي رايج حوزه، نظير، فقه، اصول،رجال، تفسير، منطق، فلسفه و ... را بسان ساير طلاب خواندم. در فصل تابستان و تعطيلي حوزه قم، اكثرا به حوزه هاي علميه ساير شهرستانها مي رفتم و به درس يا تدريس مي پرداختم مثل حوزه علميه فيروز آباد فارس حدود 4 سال، خوانسار، حدود 5 سال، و دو سال 1356 و 1357 فصل تابستان در مدرسه نيم آور اصفهان تحت نظر و اشراف آيت الله ناصري اصفهاني بودم. و از اساتيد حوزه اصفهان از جمله آيت الله ناصري (درس لمعه) بهره مي بردم.با شروع دوره هاي تخصصي تفسير و علوم قرآن، كلام و... در حوزه علميه قم، حقير در اولين دوره

تفسير علوم قرآن شركت كردم و تاكنون بخش عمده تلاش هايم در خدمت قرآن كريم و تفسير است. در اولين دوره دانشگاه قم (آن زمان به نام مدرسه عالي قضايي و تربيتي طلاب) و نيز اولين دوره دانشگاه تربيت مدرس شعبه قم مقطع فوق ليسانس كه آن زمان در دارالشفاء تاسيس شد شركت كردم و قبول شدم ولي حوزه علميه را ترجيح دادم. ضمن تحصيل هرگاه موقعيتي مناسب بوده است به تدريس ادبيات، فقه، عقايد، علوم قرآن، علوم حديث و تفسير پرداخته ام. بيش از ده سال است از طرف چند مركز علمي و فرهنگي به كتابشناسي و داوري و ارزيابي كتاب ، مقاله و ... اشتغال دارم. و يكي از تخصصهاي حقير، همين داوري كتاب است. اكنون عمدتاً به تاليف و تصحيح و يا مسافرتهاي تبليغي اشتغال دارم. موضوع مقالاتم به اقتضاي زمان و نياز، و يا سفارش دهندگان در تفسير، ترجمه از عربى، اخلاق، مسائل فرهنگي و اجتماعى، فقه، تاريخ، حديث، نقد و بررسى، كتابشناسي و ... بوده است.

مدير شانه چي، كاظم

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سال تولد: 1306، مرتبه علمى: استاد، رشته: فقه و مبانى اسلامى، دانشكده: الهيات و معارف اسلامى، دانشگاه: فردوسى مشهد

خلاصه شرح حال تخصصى

سوابق تحصيلى:

گذراندن تحصيلات حوزوى نزد اساتيد عظام مشهد حاج شيخ هاشم مدرس قزوينى، حاج ميرزا احمد خراسانى، حاج سيد محمدهادى ميلانى و اخذ درجه اجتهاد در سال 1336.

مرتبه علمى:

استاد دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه فردوسى مشهد از سال 1337 تاكنون.

زمينه هاى علمى و تحقيقاتى:

مطالعات و پژوهشهاى فقهى و مذهبى، تأليف كتاب >مسندالنبى< شامل هزاران حديث نبويه فقهى در پاسخ به اهل سنت كه احاديث اماميه را فتاواى شخصى ائمه تلقى مى كنند. تأليف

كتاب تاريخ فقه شيعه و فقهاى بزرگ آن مذهب، عضويت در مجمع تقريب بين المذاهب و بنياد نهج البلاغه، سفرهاى تحقيقاتى به كشورهاى اسلامى، حضور در بيش از 20 سمينار و كنگره داخلى و خارجى و ارائه مقالات در زمينه علوم اسلامى، راهنمائى، مشاوره و نظارت بر 34 پايان نامه كارشناسى ارشد.

تأليفات

تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان فارسى: 25

تعداد تأليفات (نگارش يا ترجمه كتاب) بزبان خارجى: 4

زمينه علمى تأليفات:

علم الحديث، فقه و مبانى اسلامى، كتابشناسى، تاريخ اسلام.

مقالات

تعداد مقالات بزبان فارسى: 42، تعداد مقالات بزبان خارجى: 2

زمينه علمى مقالات:

تاريخ مشاهير اسلام، كتابخانه هاى اسلامى، كلام و اعتقادات، مزارات خراسان، مبانى حقوق اسلامى.

برگرفته از كتاب :شرح حال تخصصي استادان و دانشياران كشور (جلد سوم)

مراغي، علي اكبر

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ملا احمد بن على اكبر مراغى ساكن تبريز عالمى جليل از شاگردان شيخ مرتضى انصارى بوده و تقريرات فقه او را نوشته است داراى تاليفاتى مانند حاشيه بر رسائل و تفسير مشكلات القرآن و شرح نهج البلاغه و تحفه المظفريه در رد حاج كريم خان شيخى و حاشيه بر قوانين و حاشيه بر شرح الشمسيه و حاشيه صمديه و حاشيه مطول و حاشيه تنقيدات المصابيح نظام العلماء تبريزى و غيره بوده و در پنجم محرم 1310 قمرى به مرض و يا از دنيا رفته و نعش او را به وادى السلام نجف حمل نمودند.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)

مرتضوي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد مرتضوي

محل تولد : شاهرود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1335/1/1

زندگينامه علمي

سال ورود به حوزه علميه جناب آقاي سيد محمد مرتضوي شاهرودي 1352 مي باشد ايشان پس از سير تحصيلات ابتدائي و راهنمايي شاهرود زماني كه خفقان شديد بر كشور حاكم بود و روحانيت از هر جهت در ترس صدمات رژيم منحوس پهلوي بود وارد حوزه علميه مشهد گرديد. تحصيلات مقدماتي را در همان بدو ورود به حوزه علميه نزد آيت الله حجت هاشمي سپري كرد و شرح لمعه را از محضر آيت الله صالحي 1354 كسب فيض كرد. تحصيلات سطوح عالي را در محضر آيت الله رضازاده و فلسفي گذراند و در سال 1359 با ورود به درس خارج فقه و اصول در محضر آيت الله مرحوم فلسفي تلمذ كرد در كنار تحصيلات حوزوي، به تحصيل در دروس دانشگاهي هم سوي آورد و در مقطع دكترا رشته علوم قرآني از دانشگاه قم فارغ التحصيل گشت و در مدتي كه در قم

بود سمت مدير گروهي مركز تحقيقات سپاه را بر عهده داشت. ايشان هيچ وقت از علم آموزي هم غافل نماند و در حوزه اي مشهد و قم به تدريس علوم ديني براي طلاب جوان پرداخت.

مرداني ولنداني، محمدمهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد مهدي مرداني ولنداني

محل تولد : شهرضا

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/1/1

زندگينامه علمي

اول ابتدايي 1345 و سال 1357-1356 ديپلم ادبي از دبيرستان ادب اصفهان گرفتم . 1359 جامع المقدمات را شروع نمودم و 1371 در حوزه اصفهان مشغول بودم و با شروع جنگ تحميلي و دفاع مقدس تا سال 1371 با سپاه به عنوان مربي عقيدتي همكاري كامل داشتم و 1371 شهريور ماه مشرف به شهر مقدس قم گرديدم و با تشكيل پرونده علوم حوزوي را ادامه دادم.

در طول دفاع مقدس در سال 1371 موفق به اخذ ليسانس كارشناسي ارشد با گرايش علوم اجتماعي پژوهشگري شدم. از سال 1372 به استخدام رسمي آموزش و پرورش در آمدم و فعلا 1387 فعاليت هايم با آموزش و پرورش ادامه دارد. سال 1385 مشغول كارشناسي ارشد در دارالحديث قم با گرايش كلام – علوم قرآن و حديث گرديدم – همواره تبليغ و منبر در شهر مخصوصاً اصفهان داشته ام. و مدت سه سال در دانشگاه هنر تهران ، خ ولي عصر ، و شعبه كرج به تدريس معارف 1 و معارف 2 و اخلاق و متون و مدت يك سال در دانشكده سوره وابسته به سازمان تبليغات اسلامي تهران تدريس معارف داشته ام. همچنين از سال 1385 تا 1387 در دانشگاه آزاد قم به تدريس معارف و اخلاق مشغول بوده ام.

مرعشي خراساني، ابوالفضل احمد

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1235 ق)، عالم دينى، متكلم، مفسر، محدث و حكيم. وى از شاگردان وحيد بهبهانى بود و از او و شيخ يوسف بحرانى، صاحب «الحدائق الناظرة»، روايت كرده است. او در سفر و حضر با فتحعلى شاه قاجار بود.

گفته اند وى را با خوراندن سم شهيد كردند. بر پاره اى از آثار وى اجازات و تقاريضى از استادان و علماى معاصرش وجود دارد. از آثارش: «اغاثة اللهفان من ورطات النيران»، در مواعظ؛ «التهذيب»، در اخلاق؛ شرح «الفوائد الجديدة» بهبهانى؛ شرح «كفايه» سبزوارى؛ «غنية المصلى»، در تعقيبات؛ «منهج السداد»، در شرح «الارشاد».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (220/ 3)، ريحانه (288/ 5)، معجم المؤلفين (136/ 2).

مرعشي، محمد

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1280 -1198 ق)، عالم دينى، فقيه، اصولى، مفسر، اديب و شاعر. از فرزندزادگان علامه سيد حسين سلطان العلماء (خليفه سلطان) بود. او در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد دفن شد. از آثارش: «تفسير قرآن»؛ شرح «زبدة الاصول»؛ شرح «تشريح الافلاك»؛ «سفرنامه ى هندوستان»؛ كتاب «اجازات»؛ «ديوان» شعر.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (382/ 9)، تذكرة القبور (488)، معجم المؤلفين (188/ 10).

مرغيناني، برهان الدين، ابوالحسن علي

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(617/ 593 -530 ق)، فقيه حنفى، محدث و مفسر. مشهور به شيخ الاسلام. نسبتش به مرغينان، از توابع فرغانه مى رسد. او جامع تمام علوم متداول زمان خود و از مشاهير علماى عامه بود. به آورده ى «ريحانة الادب»، به هنگام فتنه ى چنگيزى ساكن مرغينان بود و از طرف اهالى به عنوان سفير صلح انتخاب و براى مذاكرات و عقد مصالحه به سوى چنگيزخان فرستاده شد. اما عاقبت چون با مفاد پيمان مخالفت كرد، شهر مورد تهاجم و قتل عام قرار گرفت و مرغينانى در آن غائله از ميان رفت، در اين صورت وفات وى در 617 ق صحيح تر به نظر مى رسد. از آثارش: «بداية المبتدى»، در فقه حنيفى؛ «الهداية فى شرح البداية»؛ «كفاية المنتهى»؛ «التجنيس و المزيد»؛ «الفرائض»؛ «مختارات مجموع النوازل»؛ «نشر المذاهب»؛ شرح «الجامع الكبير» شيبانى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (73/ 5)، تاريخ ادبيات در ايران (263/ 2)، ريحانه (293/ 5 ،256/ 1)، سير النبلاء (232/ 21)، كشف الظنون (2032 -2031 ،1953 ،1852 ،1624 ،1501 ،1251 -1250 ،569 ،353 -352 ،228 -227)، معجم المؤلفين (46 -45/ 7)، هدية العارفين (702/ 1).

مرورودي، ابوالحارث سريج

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 235 ق)، حافظ، محدث، مفسر، فقيه و عابد. او ساكن بغداد بود. از سفيان بن عيينه و هشيم بن بشير و عباد بن عباد مهلبى و عبداللَّه بن ادريس و حميد بن عبدالرحمان رؤاسى و اسماعيل بن عليه و يوسف بن يعقوب ماجشون و اسماعيل بن مجالد و ابواسماعيل ابراهيم بن سليمان مودب و يحيى بن زكريا بن ابى زائده و مروان بن شجاع و سلم بن سالم بلخى و خالد بن نافع اشعرى و اسماعيل بن جعفر و ابراهيم بن خثيم

بن عراك حديث شنيد. مسلم بن حجاج نيشابورى و بقى بن مخلد اندلسى و ابوزرعه ى رازى و موسى بن هارون و ابوالقاسم بغوى و احمد بن حسن صوفى و ابوحاتم محمد بن ادريس رازى و عبداللَّه بن احمد بن حنبل و ابوبكر احمد بن على مروزى و حامد بن محمد بن شعيب بلخى و محمد بن عبداللَّه حضرمى و عبداللَّه بن محمد بن ابى دنيا از وى روايت كرده اند. بخارى و نسايى نيز به واسطه ى ابويحيى محمد بن عبدالرحيم صاعقه از او روايت نموده اند. از آثارش: «التفسير»؛ «التاريخ»؛ «الناسخ و المنسوخ»؛ «القراآت»؛ «السنن»، در فقه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (221 -219/ 9)، التاريخ الكبير (205/ 4)، تهذيب التهذيب (400 -399/ 3)، تهذيب الكمال (62 -59/ 7)، الثقات (307/ 8)، الجرح و التعديل (ج 2، ق 305/ 1)، سير النبلاء (147 -146/ 11)، شذرات الذهب (85 -84/ 2)، العبر (331/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (420)، معجم المؤلفين (209/ 4)، النجوم الزاهرة (338/ 2).

مروزي، ابوبكر ابراهيم

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 211/ 210 ق)، فقيه حنفى و محدث. اهل كرمان و ساكن مرو بود. وى در حديث ثقه بود. چندين بار به بغداد رفت و در آنجا حديث روايت كرد. از محمد بن حسن شيبانى فقه آموخت. از منصور بن عبدالحميد و مالك بن انس و محمد بن عبدالرحمان بن ابى ذئب و سفيان ثورى و شعبة بن حجاج و ليث بن سعد و قيس بن ربيع و يعقوب قمى و حماد بن سلمه و ابوحمزه سكرى و اسماعيل بن عياش و نوح بن ابى مريم و خارجة بن مصعب و بقية بن وليد حديث شنيد. سعيد بن سليمان سعدويه و احمد

بن حنبل و زهير بن حرب و ايوب بن حسن و على بن حسن هلالى و حسين بن حسن مروزى و محمد بن عبدالرحمان سعدى از او حديث شنيدند. مأمون او را به خويش نزديك و به وى پيشنهاد منصب قضا كرد اما وى نپذيرفت. در نيشابور درگذشت و در باب معمر دفن شد. از آثارش: «نوادر»، در فروع.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ الاسلام (حوادث 40 -39/ 210 -201)، تاريخ بغداد (74 -72/ 6)، الثقات (70/ 8)، طبقات ابن سعد (265/ 7)، كشف الظنون (1981)، لسان الميزان (84 -82/ 1)، معجم المؤلفين (31/ 1)، المنتظم (218/ 6)، ميزان الاعتدال (56 -55/ 1).

مروزي، ابوعثمان سعيد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 227 ق)، حافظ، مفسر و محدث. به وى طالقانى نيز گفته اند. در جوزجان به دنيا آمد و در بلخ نشو و نما يافت و در مكه مجاور گرديد. در خراسان و حجاز و عراق و مصر و شام و جزيره و ساير نقاط از مالك بن انس و حماد بن زيد و ابى قدامه حارث بن عبيد ايادى و داوود بن عبدالرحمان عطار و مهدى بن ميمون و ابوعوانه وضاح بن عبداللَّه و حسان بن ابراهيم كرمانى و اسماعيل بن عياش و ليث بن سعد و فضيل بن عياض و جرير بن عبدالحميد و اسماعيل بن زكريا و ديگران حديث شنيد. احمد بن حنبل و مسلم و ابوداوود و احمد بن سهل اهوازى و احمد بن نجده هروى و اسماعيل بن عبداللَّه سمويه اصفهانى و حرب بن اسماعيل كرمانى و حسن بن محمد زعفرانى و حسين بن اسحاق شوشترى و ابوزرعه ى رازى و عمرو بن منصور نسايى و ابوحاتم رازى

و محمد بن ايوب رازى و يحيى بن موسى بلخى و يحيى بن يونس شيرازى و يعقوب بن سفيان فارسى و ابوالموجه محمد بن عمرو مروزى و جماعتى از وى روايت كردند. در مكه درگذشت. سال وفات وى به اختلاف از 226 تا 229 ق ذكر شده است. از آثارش: «السنن»، در حديث، كه در « طبقات الحفاظ» تحت عنوان «السنن و الزهد» آمده است؛ «تفسير قرآن».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :التاريخ الكبير (516/ 3)، تذكرة الحفاظ (417 -416/ 2)، تهذيب التهذيب (80 -79/ 4)، تهذيب الكمال (308 -305/ 7)، الثقات (269 -268/ 8)، الجرح و التعديل (ج 2، ق 68/ 1)، سير النبلاء (590 -586/ 10)، شذرات الذهب (62/ 2)، كشف الظنون (1007 -449)، طبقات ابن سعد (44/ 6)، طبقات الحفاظ (201)، العبر (314/ 1)، معجم المؤلفين (232/ 4)، ميزان الاعتدال (127/ 2)، الوافى بالوفيات (263/ 15)، هدية العارفين (388/ 1).

مسجد جامعي، محمدحسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آقاى حاج ميرزا محمدحسين بن العلم العلام و الحجه الاسلام المرحوم حاج ميرزا محمود مسجد جامعى تهرانى از علماء مبرز و فضلاء برجسته حوزه علميه قم است.

در سال 1336 قمرى در تهران متولد شده و در بيت علم و تقوا پرورش يافته و پس از خواندن دروس جديد و مقدمات و ادبيات به قم آمده و چند سالى توقف و سطوح متوسط و عالى را از مدرسين و علماء حوزه علميه آموخته آنگاه مهاجرت به نجف اشرف و چندين سال از محضر آيات عظام و مراجع كرام نجف چون آيت الله العظمى حكيم و آيت الله العظمى خوئى مدظله استفاده نموده تا به مدارج عاليه علم و كمال رسيده سپس در سال 1378

قمرى مراجعت به ايران و در (قم حرم آل محمد عليهم السلام) رحل اقامت افكنده و از محضر مرحوم آيت الله العظمى بروجردى تا آخر عمر آن جناب استفاده نموده و پس از رحلت آن مرحوم منحصرا به درس فقه و اصلو حضرت آيت الله العظمى اراكى شركت و ضمنا به تدريس سطوح عاليه اشتغال دارند.

و از خصايص آنجنابست كه متون علوم ادبيه و فقه و اصول و فلسفه و بالاخص تمام كلام الله مجيد رامن البدوالى الختم از حفظ دارند و اين از نوادر روحانيت و افتخارات جامعه تشيع است.

نگارنده گويد علامه مسجد جامعى از دانشمندان بسيار آراسته و داراى ملكات فاضله اخلاقى و واجد محاسن آداب و مكارم اخلاق و معرض از شئونات روحى از امامت و غيره مى باشند و غالبا هم در منزل خود به مطالعات و مباحثات علمى اشتغال دارند و كمتر در اجتماعات شركت مى نمايند.

از آثار ايشانست تقريرات و در اسات دروس فقه و اصول استادش آيت الله العظمى اراكى كه به رشته تحرير درآورده است.

برادر ارجمند ايشان جناب حجه الاسلام والمسلمين آقاى حاج ميرزا مصطفى مسجد جامعى از علماء فعال و خدمتگذار تهران است كه در مسجد المصطفى (همت آباد سابق) اقامه جماعت نموده و تبليغ دين و احكام مبين اسلامى را مى نمايند.

و مخفى نماند كه اين دو برادر از بيوتات اصيل و ريشه دار روحانيت تهران است كه از چند قرن قبل تاكنون رياست علمى و روحانى مركز را داشته و دارند. مرحوم آيت الله حاج ميرزا عبدالله سعيد تهرانى عموى معظم آنان و مرحوم آيت الله حاج ميرزا عبدالعلى تهرانى دائى گرامى ايشان مى باشد.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

مسعودزاده، محمدرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدرضا مسعودزاده

محل تولد : باب انار -

جهرم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/6/5 زندگينامه علمي

اينجانب محمدرضا مسعود زاده متولد 1338 در قريه باب انار از توابع شهرستان جهرم (استان فارس) تحصيلات خود را بعد از اخذ ديپلم فني رشته برق در سال 1355 كارداني رشته مزبور الكتروتكنيك از انستيتو شيراز در سال 1358 پس از مدت كوتاهي در سپاه پاسداران (6ماه) در سال 1359 وارد حوزه علميه قم شدم و دروس حوزوي را شروع كردم در سال 1367 پس از اتمام سطح وارد دروس خارج گرديدم در سال 1374 وارد دروس تخصصي رشته تفسير و علوم قرآني گرديدم و هم اكنون مشغول تدوين پايان نامه آن مي باشم.

مسعودي، عبدالهادي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالهادي مسعودي

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1350 هجري شمسي به مدرسه رفتم و در 1362 هجري شمسي ديپلم رياضي فيزيك گرفتم و پس از يكسال درس مهندسي صنايع در دانشگاه صنعتي شريف، كليه درس هاي جديد را رها كرده و به درس حوزه كه از دبيرستان آغاز كرده بودم به صورت تمام وقت پرداختم و از محضر اساتيدي همچون پدرم ، مرحوم روشني ، آيت الله قديري ، مرحوم پاياني ، آقاي نيري همداني و مرحوم آيت الله زاده اراكي سود بردم پس از اتمام تحصيلات سطح در سال 1369هجري شمسي به درس خارج آيت الله شيخ جواد تبريزي حاضر شدم و دو سال اصول فقه و 5 سال فقه طهارت و حدود را نزد ايشان تلمذ كردم و سپس به مدت 8 سال درس اصول آيه الله وحيد خراساني و 5 سال فقه استاد آيت الله

شبيري زنجاني شركت جستم. از سال 1369 هجري شمسي كار بر روي حديث را به صورت جدي و رسمي آغاز كردم و تاكنون به صورت مطالعه و فيش برداري موضوعي كتب حديث، تبويب و دسته بندي احاديث شيعه و اهل سنت، ترجمه، تلخيص و ... تدوين رساله ها، مقاله ها و كتاب هاي مربوط به حديث ، كارهايي ارائه داده ام. همچنين با مراكز مختلف علمي و پژوهشي ارتباط مشورتي داشته و سالهاست در دو حوزه فقه و حديث، در حوزه و دانشگاه تدريس مي كنم . اينجانب در كنار دروس اصلي فقه و اصول اندكي فلسفه و منطق نيز خوانده ام و با كلام نيز به گونه اي مختصر آشنا هستم. همچنين سالهاست كه به دليل ارتباط كاري از قرآن و تفاسير آن نيز استفاده مي برم و به همين دليل و به دليل مطالعه احاديث اخلاقي و نه عمل به آن، مطالبي را در راديو معارف و راديو قرآن و نيز سيماي جمهوري اسلامي ارائه داده ام. زندگي علمي من در مطالعه حديث و علوم جانبي آن ، نشر مقالات حديثي و تدريس فقه و حديث و سخنراني و نيز ترجمه احاديث و تلخيص بوده و هم اكنون نيز ادامه دارد

مسعودي، محمدمهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدمهدي مسعودي

محل تولد : اقليد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1357/3/10

زندگينامه علمي

اينجانب محمد مهدي مسعودي در سال 1357 در اقليد فارس متولد شدم. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان را در زادگاهم گذراندم. در سال 1376 در دوره كارشناسي رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه علوم اسلامي رضوي مشهد مقدس پذيرفته شدم و در

سال 1380 از اين دانشگاه با احراز رتبه اول در ميان فارغ التحصيلان سال مذكور فارغ التحصيل گرديدم. در همين سال در دوره كارشناسي ارشد رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه قم پذيرفته واز اين دانشگاه نيز در سال 1382 با احراز رتبه اول فارغ التحصيل شدم. سپس به خدمت سربازي رفته و بخشي از آن را در دانشگاه امام حسين(ع) با اشتغال به فعاليتهاي پژوهشي و بخش ديگر را در پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه با اشتغال به فعاليتهاي اجرايي و پژوهشي گروه الهيات پشت سر گذاشتم. پس از آن مدتي با موسسه علمي فرهنگي دارالحديث- دانشكده علوم حديث قم همكاري نمودم و بالاخره در دوره دكتري رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه قم پذيرفته شدم و هم اكنون در اين دانشگاه مشغول به تحصيل مي باشم. اينجانب مدتي با دانشگاه آزاد اسلامي واحد قم و هم اكنون نيز با دانشگاه آزاد واحد اقليد همكاري علمي دارم.

مشكي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد مشكي

محل تولد : تربت حيدريه

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/1/1

زندگينامه علمي

از سال 1353 وارد حوزه علميه شدم و در حقيقت كارهيا علمي نوشتاري از سال 1372 شروع شد كتب و مقالات و تحقيقات زيادي دارم كه بعضي چاپ و بعضي در دست اقدام مي باشد. همراه با تحصيلات حوزوي موفق به اخذ دكتري در رشته حقوق خصوصي شدم و تحصيلات حوزوي هم اجتهاد مي باشد. و فعلا به عنوان عضو هيئت علمي رسمي دانشگاه آزاد مشغول به تدريس هستم.

مشكيني، علي اكبر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آية الله علي اكبر فيض معروف به مشكيني در سال 1300 هجري شمسي در روستايي از توابع بلوك مشكين شهر و در ميان خانواده اي متدين و اهل علم چشم به جهان گشود. پدرش مردي مومن و عالم بود و در روستاي آلنّي زندگي ساده اي داشت. او در كسوت روحانيت به تحصيل علم و رتق و فتق امور مردم مي پرداخت. آية الله مشكيني هنگامي كه همراه با پدر در نجف اشرف مقيم بود، به مكتب خانه رفت. هنوز بيش از دو سال از اقامت خانواده آية الله مشكيني در نجف نگذشته بود كه مادرش چشم از جهان فروبست. آية الله مشكيني به همراه پدر به وطن بازگشت و مقداري از مقدمات علوم ديني را نزد پدر فرا گرفت. وي پس از مدتي پدر را نيز از دست داد. خود مي گويد: " پس از فوت پدرم ما يتيم بوديم و هيچ چيز نداشتيم." ايشان با وجود سختي و مرارت و فقر، عزم سفر كرد و راهي حوزه علميه اردبيل شد و پس از اندكي به فكر

مهاجرت افتاد. ايشان درباره سال هاي سخت دوران يتيمي خويش مي گويد: "با وجود همه سختي ها و نبود امكانات، چيزي كه ما را اميدوار كرده بود؛ توكل به خدا و ايمان به راهي بود كه در آن پاي نهاده بوديم. هر چند در اين غربت و تنهايي سايه پدر و مادر نبوده لكن همواره خدا بود و باور اين حضور، ما را از ياس و نااميدي نجات مي داد." وي براي تحصيل علوم ديني به شهرستان اردبيل سفر كرد و مقداري از صرف و نحو را در آنجا فرا گرفت. سپس در معيّت عالم بزرگواري كه از زخميان حادثه مسجد گوهرشاد مشهد در زمان رضاخان بود، به شهر قم آمد و در آن ديار به تحصيل علوم ديني پرداخت. ايشان درباره سفارش پدرش براي تحصيل علم مي گويد: "پدرم در آخرين لحظات عمرش تنها سفارشي كه براي من كرد اين بود كه فرمود: پسرم! در روز قيامت به پيش من رو سياه مي آيي اگر احكام و عقايد و تفسير را فرا نگرفته باشي." اين بود كه آية الله مشكيني در كنار فقه و اصول، در عقايد و تفسير نيز زحمات زيادي كشيد و در اين علوم نيز تبحر خاصي به دست آورد. او در حضور اساتيد بزرگي چون امام خميني را درك كرد و چندين سال نيز در محضر اين مرد بزرگ، كمالات علمي را فراگرفت و به ژرفاي انديشه و عرفان و معنويت وي پي برد و شيفته اش گرديد. ايشان در زماني كه سايه منحوس رژيم پهلوي بر كشور مستولي و تحصيل در حوزه هاي علميه بسيار دشوار بود. دروس دوره سطح

را به خوبي به پايان رساند و در درس خارج فقه و اصول استادان مشهور دوره خود، حاضر شد. وي نزديك به هفت ماه نيز در نجف اشرف حضور داشت و در درس هاي خارج استادان آن ديار، به ويژه امام خميني(ره) شركت مي كرد اما به دليل هواي گرم نجف و ضعف مزاجي مجبور به بازگشت به ايران شد. آية الله علي اكبر مشكيني در سال هاي تحصيل خود، به محضر عالمان بسياري شرفياب شد. وي در دروس خارج فقه و اصول آية الله العظمي بروجردي (ره) و آية الله العظمي محقق داماد(ره) شركت مي كرد. در نجف نيز به محضر عالمان و استادان آن ديار شرفياب مي شد و در درس خارج امام خميني(ره) شركت جدي داشت. آي_ة الله مشكيني در سال هاي تحصيل و پس از آن با فضلا و اساتيد بسيار، رابطه دوستي داشت كه از آن جمله مي توان آية الله جوادي آملي و آية الله اميني را نام برد.

فعاليت هاي علمي و فرهنگي :

آية الله مشكيني در سال هاي عمر با بركت خود منشأ خدمات، فعاليت هاي علمي و فرهنگي بسياري بود. او طي سال ها تدريس مقدمات، سطح و دروس خارج فقه و اصول در حوزه، شاگردان بسياري را تربيت كرد كه از استادان و علماي امروز حوزه به شمار مي آيند. وي كتب دوره مقدمات و سطح را بارها تدريس كرده و سال ها به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال داشته است. همچنين درس تفسير آية الله مشكيني از دروس مشهور حوزه علميه قم بوده است. از فعاليت هاي مهم وي در اين عرصه، تأسيس مؤسسه الهادي است كه به چاپ كتب مفيد و اسلامي براي سطوح گوناگون

جامعه مي پردازد و مردم را با حقايق و معارف اسلامي آشنا مي سازد. آيت الله مشكيني همچنين كتاب هاي فراواني در زمينه هاي گوناگون علوم اسلامي تأليف و منتشر ساخته است كه برخي از مجموعه آثار ايشان به شرح زير است: 1_ اصطلاح الاصول 2_ مصطلحات الفقه 3_ الفقه الماثور (دوره فقه به طرزي نوين) 4_ دروس في الاخلاق (يك دوره اخلاق عربي) 5_ ازدواج در اسلام 6_ المنافع العامه (شرح كتاب احياءالموات شرايع) 7_ مفتاح الجنان (كتاب دعا تكميل مصباح المنير) 8_ المواعظ العدديه 9_ واجب و حرام احكام الزامي (دوره فقه) 10_ قصار الجمل (احاديث كوتاه تحت عناوين لغوي دو جلد) 11_ ترجمه قرآن كريم به زبان فارسي 12_ الهدي الي موضوعات نهج البلاغه 13_ المبسوط (تفسير سوره آل عمران) 14_ واجبات و محرمات (استقصاء آنچه در شرع واجب و حرام اعتقادي و عملي است) 15_ تفسير سوره (ص) 16_ بحث تكامل از نظر قرآن 17_ مسلكنا في العقائد و الاخلاق و العمل 18_ زمين و آنچه در آن است 19_ تقليد چيست؟ 20_ رساله خمس 21_ حاشيه توضيحي بر كتاب مضاربه، عروة الوثقي 22_ نهج البلاغه موضوعي 23_ تحريرالمواعظ 24_ تحريرالمعالم 25_ الرسائل الجديده 26_ تلخيص المكاسب (در دست چاپ) 27_ تفسير روان براي نسل جوان (در دست چاپ) 28_ ترجمه و شرح فارسي سه كتاب مضاربه، مزارعه و شركت در عروة الوثقي (در دست چاپ) همچنين از وي مقالات بسياري در نشريات نور علم، پاسدار اسلام و ... نيز در روزنامه جمهوري اسلامي و ... به چاپ رسيده است. فعاليت هاي سياسي :

زندگي آية الله مشكيني سرشار از مبارزات و تلاش هاي سياسي براي تحقق حكومت

اسلامي است. وي از نخستين افرادي بود كه به نهضت امام خميني(ره) پيوست. مشكيني در جلسات مخفي مبارزان شركت مي كرد از اين رو حدود چهار ماه در تهران متواري شده بود و سپس ايران را به مقصد عراق ترك كرد. با بازگشت به قم در همان روز اول دستگير شد و ساواك از او خواسته بود تا 48 ساعت بعد از قم خارج شود. از اين رو به مشهد رفت و 15 ماه در آنجا مشغول تدريس شد و بار ديگر به حوزه علميه قم آمد و مبارزات را پي گرفت؛ اما پس از مدتي به همراه 27 نفر از اساتيد و فضلاي حوزه تبعيد شد. از اين رو به زادگاه خود رفت ولي پس از سه ماه ساواك وي را دستگير و به ماهان كرمان و گلپايگان تبعيد كرد. وي پس از دو سال نيز به كاشمر تبعيد شد و در طول دوره تبعيد نيز دست از مبارزه برنمي داشت؛ اين گونه بود كه ساواك او را به مكان ديگري منتقل مي كرد. وي از اعضاي جامعه مدرسين حوزه علميه قم بود. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، آية الله مشكيني در مسئوليت هاي گوناگوني به ايفاي نقش پرداخت از جمله عضويت در خبرگان تدوين قانون اساسي، مسئول گزينش و اعزام قضات با حكم امام(ره)، رياست مجلس خبرگان رهبري در هر سه دوره، امامت جمعه قم با حكم امام(ره) و رهبر انقلاب، عضويت در جامعه مدرسين حوزه علميه قم و رياست شوراي بازنگري قانون اساسي. آيت الله مشكيني كه به بيماري خوني مزمني دچار بودند، در بيمارستان بقيه الله بستري شدند. سرانجام عصر روز دوشنبه 8 مرداد 1386 ايشان

به خلد آشيان رحلت نمودند.

مشهدي، هدايةاللَّه

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1248 -1178 ق)، عالم امامى، فقيه، مفسر و نحوى. در محضر پدرش تلمذ نمود. پس از رسيدن به درجات عالى علمى عهده دار رياست دينى مردم گرديد. زمانى كه شاهزاده شجاع السلطنه از خراسان رفت و آن منطقه مورد تجاوز سيد محمد خان كلاتى قرار گرفت، ميرزا هدايت اللَّه مشهدى شاگرد خويش، ملا قربان نيشابورى، را به همراه نامه اى به كلات فرستد و خان متجاوز را از ظلم و تعدى برحذر داشت و خان مزبور فرمان او را اطاعت كرد. او در مشهد درگذشت و در صفه ى طهماسبى دفن شد. از آثارش: تفسير قرآن مجيد معروف به «تفسير ميرزا هداية اللَّه»، ده جزء اول قرآن و ده جزء آخر آن مى باشد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (69/ 9)، اعيان الشيعه (263/ 10)، الذريعه (321/ 4)، هدية العارفين (507/ 2).

مصدرالامور، مرتضي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مرتضي مصدرالامور

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب مرتضي مصدرالامور در سال 1356 هجري شمسي وارد حوزه ي مقدسه ي علميه ي قم شدم و دوره ي سطح را در مدت دوازده سال سپري كردم و در سال 1368 به درس خارج راه يافتم، مدت 8 سال در درس خارج فقه حضرت آيةالله العظمي آقاي مكارم شيرازي دامت بركاته العاليه در موضوعات صلوةالمسافر، خمس و حدود و تعزيرات شركت كردم و همزمان در درس خارج اصول ايشان حضور يافتم و در سال 1376 وارد درس خارج فقه و اصول حضرت آيةالله العظمي آقاي وحيد خراساني شدم و همزمان در درس خارج فقه (صلاة) مرحوم آيةالله العظمي حاج ميرزا جواد آقا تبريزي نيز شركت مي جستم و در مجموع 18 سال

است كه در دروس خارج حوزه شركت مي كنم كه اگر ضميمه شود به دوره ي سطح قريب به 30 سال مي شود. در سال 1374 وارد رشته ي تخصصي تفسير قرآن كريم شدم و در سال 1378 فارغ التحصيل شدم. از سال 1360 تاكنون به مدت 25 سال است كه در سنگر منبر به تبليغ معارف ديني و قرآني مي پردازم.

مطهري، مرتضي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عالم دينى، محقق، استاد.

تولد: 1299، قريه فريمان (مشهد).

شهادت: 12 ارديبهشت 1358، تهران.

آيت الله مرتضى مطهرى در سن سيزده سالگى به حوزه ى علميه ى مشهد رفت. اولين استاد وى در آنجا مهدى شهيدى رضوى مدرس فلسفه الهى بود. پس از چهار سال تحصيل در آن حوزه، به حوزه ى علميه ى قم رفت. وى تا سال هاى 1322 و 1323 به آموختن ادبيات، منطق، سطوح متوسط و عالى، فقه و اصول پرداخت، سطوح نهايى فرائد و مكاسب و كفايه از اساتيدى چون آيت الله محقق داماد و امام خمينى (ره) فراگرفت. دوازه سال در درس اخلاق امام شركت كرد، منظومه حاجى ملا هادى سبزوارى و اسفار ملا صدراى شيرازى و تفسير را در محضر امام خمينى و مهدى آشتيانى و علامه طباطبايى خواند. خارج فقه و اصول را نزد آيت الله بروجردى و آيت الله سيد على يثربى كاشانى و امام خمينى (ره) و آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى و آيت الله سيد حسن صدر فراگرفت. مرتضى مطهرى بعد از پانزده سال تحصيل در حوزه ى علميه ى قم عازم تهران شد و پس از مدتى تدريس خصوصى به تدريس در دانشكده ى الهيات و معارف اسلامى و نيز مدرسه ى علميه ى مروى و حوزه ى علميه ى قم پرداخت. ابتدا به تدريس ادبيات و در اواخر به تدريس شرح منظومه، منطق (شرح مطالع) كلام

(شرح تجريد) و گاهى به تدريس مكاسب و كافيه مشغول بود.

در پانزده خرداد 1342 آيت الله مطهرى به دليل سخنرانى ضد شاه و سازماندهى نهضت در تهران، توسط ساواك بازداشت و حدود دو ماه در زندان شهربانى به سر برد. بنيانگذارى حسينيه ى ارشاد و فعاليت در اين مؤسسه، سخنرانى در انجمن هاى اسلامى پزشكان و مهندسان و نيز سخنرانى در مساجد مختلف و همچنين اداره ى مسجدالجواد براى مدتى حدود سه سال، مهم ترين فعاليت هاى استاد را پس از ورود ايشان به تهران را تشكيل مى دهد.

پس از اوج گيرى نهضت اسلامى ايران، آيت الله مطهرى در سال 1357 براى ديدار با امام خمينى (ره) عازم پاريس شد. در اين ديدار نخستين هسته ى شوراى انقلاب اسلامى شكل گرفت. سرانجام دو ماه و نيم پس از پيروزى انقلاب اسلامى، آيت الله مطهرى در حالى كه رياست شوراى انقلاى اسلامى را به عهده داشت توسط گروه فرقان به شهادت رسيد.

از آيت الله مطهرى آثارى به يادگار مانده است كه از آن جمله اند: مقدمه و شرح بر اصول و روش رئاليسم (پنج جلد)؛ خدمات متقابل اسلام و ايران؛ عدل الهى؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ علل گرايش به ماديگرى؛ مسئله حجاب؛ نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخير؛ مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى (شش جلد شامل انسان و ايمان؛ وحى و نبوت؛ انسان در قرآن؛ جامعه و تاريخ؛ انسان و سرنوشت؛ زندگى جاويد يا حيات اخروى)؛ پيرامون انقلاب اسلامى؛ سيرى در نهج البلاغه؛ آشنايى با علوم اسلامى (چهاد جلد شامل اصول فقه و فقه؛ كلام و عرفان؛ منطق و فلسفه؛ حكمت عملى)؛ شرح منظومه ى حاج ملا هادى سبزوارى (اين كتاب در اولين دوره ى كتاب سال به عنوان كتاب برگزيده ى

رشته ى فلسفه و حكمت انتخاب شد)؛ جاذبه و دافعه حضرت على (ع)؛ شرح مبسوط منظومه (اين كتاب در نهمين دوره كتاب سال به عنوان كتاب برگزيده ى رشته ى فلسفه اسلامى انتخاب شد)؛ نقدى بر ماركسيسم؛ جهان بينى توحيدى؛ اسلام و مقتضيات زمان (دو جلد)؛ امامت و رهبرى؛ جهاد؛ داستان راستان سيرى در سيره نبوى؛ ختم نبوت؛ پيامبر امى؛ ولاءها و ولايت ها؛ جاذبه و دافعه على (ع)؛ عرفان حافظ؛ آشنايى با قرآن (پنج جلد)؛ تعليم و تربيت در اسلام؛ فلسفه اخلاق؛ ده گفتار؛ بيست گفتار؛ گفتارهاى معنوى؛ پيرامون جمهورى اسلامى؛ اخلاق جنسى؛ پاسخ هاى استاد؛ امدادهاى غيبى در زندگى بشر؛ حق و باطل (به ضميمه: احياى تفكر اسلامى)؛ تكامل اجتماعى انسان؛ مسأله ربا به ضميمه بيمه، سيرى در سيره ائمه اطهار عليهم السلام، مسئله شناخت؛ انسان كامل؛ نظرى به نظام اقتصادى اسلام؛ فلسفه تاريخ (1)؛ فطرت؛ خاتميت؛ توحيد؛ نبوت؛ معاد؛ حكمت ها و اندرزها؛ طرح هاى رسالت پيرامون خدمت و زمامدارى.

آيت الله مطهرى در تاريخ 12 ارديبهشت 1358 در تهران به شهادت رسيد و پيكر وى در حرم حضرت معصومه (ص) نزديك آرامگاه آيت الله عبدالكريم حائرى يزدى به خاك سپرده شد.

1- حجةالاسلام و استاد عاليمقام جناب حاج شيخ مرتضى مطهرى فريمانى از دانشمندان و افاضل مدرسين و گويندگان و نويسندگان معاصر تهرانست.

وى در حدود 1338 قمرى در فريمان متولد شده و دروس ابتدائى را در آنجا خوانده انگاه به مشهد آمده و مقدمات و ادبيات و قسمتى از سطوح وسطى را در مشهد فراگرفته و در سال 1356 ق مهاجر به قم نموده و سطوح نهائى فرائد و مكاسب و كفايه را از اساتيد و مدرسين حوزه علميه قم

مانند مرحوم آيت اللَّه محقق داماد و آيت اللَّه العظمى موسوى و ديگران آموخته و منظومه و اسفار و تفسير را از محضر آيت اللَّه العظمى موسوى و مرحوم آميرزا مهدى آشتيانى و علامه طباطبائى استفاده نموده و دروس خارج فقه و اصول را از محضر مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى و مرحوم آيت اللَّه العظمى آقاى آميرزا سيد على يثربى كاشانى و آيت اللَّه موسوى مذكور مدظله و مرحوم آيت اللَّه خونسارى و آيت اللَّه صدر بهره مند شده و به مدارج عاليه علم ارتقا يافته و پس از فوت مرحوم آيت اللَّه بروجردى به تهران منتقل و به تدريس و تأليف كتب مفيده و تبليغ دين و نشر معارف تا حال حاضر اشتغال دارد. داراى بيانى رسا و منطقى شيوا و قلمى زيبا مى باشد. از آثار مطبوع و ارزنده ايشان كتب زير مى باشد.

1- اصول فلسفه و روش رئاليسم (مقدمه و توضيح و پاورقى)

2- انسان و سرنوشت 3- خدمات متقابل اسلام و ايران 4- خورشيد دين هرگز غروب نمى كند.

5- داستان راستان 6- عدل الهى 7- علل گرايش به مادى گرى 8- مسئله حجاب 9- نظام حقوق زن در اسلام 10- سيرى در نهج البلاغه

و تأليفات ارزنده ديگر كه هنوز به طبع نرسيده است.

(ح 1298- شهادت 1358 ش)، عالم دينى، فقيه اصولى، فيلسوف، متكلم، واعظ، نويسنده و استاد دانشگاه. در فريمان خراسان در يك خانواده ى اصيل و روحانى به دنيا آمد. پدرش كه مردى باايمان و باتقوا بود در تربيت وى نهايت كوشش را نمود و ويژگى هاى عقيدتى خود را به فرزندش سپرد. در دوازده سالگى به مشهد عزيمت نمود و به تحصيل مقدمات علوم اسلامى و قسمتى از سطوح پرداخت. در 1316 ش در هجده سالگى

براى تكميل تحصيلات به قم رفت و حدود پانزده سال در آنجا ماند و سطوح نهايى را از آيت اللَّه محقق داماد و امام خمينى و منظومه و اسفار و تفسير را از فيلسوف بزرگ آقا ميرزا مهدى آشتيانى و علامه طباطبائى و امام خمينى و خارج فقه و اصول را زا محضر آيت اللَّه بروجردى و آيت اللَّه يثربى كاشانى و آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه خوانسارى و آيت اللَّه صدر فراگرفت. در 1320 ش در محضر آقاى حاج ميرزا على شيرازى با نهج البلاغه آشنا شد. از 1325 ش با كتب ماترياليستها آشنا شد و از آنجا كه به فلسفه علاقه مند بود مطالعه كتب ماديين را پى گير و بر اين عقيده راسخ شد كه فلسفه مادى فلسفه كسى است كه فلسفه نمى داند. در 1329 ش در حوزه ى درس خصوصى علامه طباطبائى كه براى بررسى فلسفه مادى تشكيل شده بود، زمينه ى تأليف كتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم» فراهم شد. او در سالهاى آخر اقامت در قم و نيز سالهاى اول مهاجرت به تهران به تحقيق بيشتر درباره ى اين موضوع پرداخت و تا پايان عمر مبارزه با انديشه هاى انحرافى را ادامه داد. از 1331 ش به موازات تدريس و تأليف، در تهران، سخنرانى هاى تحقيقى خويش را در دانشگاه ها، انجمن هاى اسلامى و مجالس خصوصى آغاز نمود. در 1334 ش تدريس در دانشكده الهيات و معارف اسلامى را شروع كرد و بيست و دو سال تدريس و تحقيق را در آنجا ادامه داد. استاد مطهرى متخصص فلسفه مشاء بود. او به كتب ابن سينا احاطه كامل داشت و متن «شفاء» و «نجات» و «اشارات» را در دوره ى دكترا تدريس مى كرد. وى علاوه

بر كتب شيخ، «شرح منظومه» سبزوارى و «شواهد الربوبية» ملا صدرا را نيز تدريس مى نمود. در خرداد 1342 ش به همراه عده اى از علما و روحانيون مدتى به زندان افتاد و تا پيروزى انقلاب اسلامى از اركان فكرى نهضت به حساب مى آمد. استاد مطهرى كمتر از سه ماه پس از پيروزى انقلاب به دست گروه فرقان به شهادت رسيد. از آثارش: «آشنايى با علوم اسلامى»؛ «آشنايى با قرآن»؛ «اسلام و مقتضيات زمان»؛ شرح و توضيح «اصول فلسفه و روش رئاليسم»؛ «امدادهاى غيبى در زندگى بشر»؛ «انسان و سرنوشت»؛ «جاذبه و دافعه على (ع)»؛ «حماسه ى حسينى»؛ «خدمات متقابل اسلام و ايران»؛ «خورشيد دين هرگز غروب نمى كند»؛ «داستان راستان»؛ «درسهاى اسفار»؛ «ربا، بانك، بيمه»؛ «سيرى در سيره نبوى (ص)»؛ «سيره ائمه اطهار (ع)»؛ «سيرى در اميرالمؤمنين»؛ شرح مبسوط «منظومه ى» سبزوارى؛ «عدل الهى»؛ «علل گرايش به ماديگرى»؛ «مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى»؛ «نظام حقوق زن در اسلام».[1]

علامه محقق و استاد بزرگوار حاج شيخ مرتضى ابن حجةالاسلام حاج شيخ حسين مطهرى فريمانى يكى از ستارگان درخشان حوزه علميه قم و شاگردان برجسته آيت اللَّه العظمى امام خمينى و آيت اللَّه استاد علامه طباطبائى مى باشند.

وى در ماه جمادى الثانى 1338 ق برابر با 1299 هجرى شمسى در خراسان ديده به جهان گشود.

اين مجاهد بزرگ در سال 1356 هجرى قمرى برابر با 1316 ه شمسى از حوزه علميه خراسان وارد حوزه علمى قم گرديد و پانزده سال در دانشگاه بزرگ قم رحل اقامت افكند و از اساتيد اين حوزه مانند مرحوم آيت اللَّه بروجردى و آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه داماد و علامه طباطبائى و بالاخص امام خمينى و ديگران بهره هاى كافى برد سپس در سال

1371 برابر با 1331 شمسى قم را به عزم تهران ترك گفت و در طول اقامت خود در تهران آنى از خدمات علمى و قلمى و تبليغى غفلت نورزيد علاوه بر تدريس در دانشكده الهيات و مدرسه علميه مروى در منزل شخصى خود براى گروهى از دلباختگان فلسفه و تفسير تدريس مى كرد جلسات پر ارج ديگرى نيز مانند جلسه انجمن اسلامى مهندسان و انجمن اسلامى پزشگان را اداره مى كرد.

موج حادثه شهادت مرحوم مطهرى.

مرحوم حجةالاسلام مطهرى كه بيش از چهل سال با ايشان آشنائى داشتم و در بسيارى از مباحث فقهى و اصولى و استفاده از محاضر آيات عظام مرحوم بروجردى و يثربى كاشانى و آيت اللَّه حجت و ديگر آيات چون نايب الامام آيت اللَّه العظمى خمينى با معظم له شركت داشته و تا حدودى از نزديك ايشانرا مى شناختم دانشمندى محقق و فيلسوفى مدقق و حكيمى فرزانه و استادى آگاه و روشن بين و نويسنده اى مبارز و گوينده اى مجاهد بود از خود آثارى گرانقدر گذاشت كه قسمتى از آنرا در ضمن ترجمه اش ياد نمودم.

حادثه شهادت و فاجعه ناگهانى شهيد شدنش در ساعت ده و نيم بعد از ظهر دهم ارديبهشت برابر شب پنجم جمادى الثانى 99 چنان موجى در سراسر ايران بى نظير بوده و ميليونها نفر از مسلمين جهان و حتى اقليتهاى مذهبى چون مسيحيان و كليميان و زردتشتيان در سوك و ماتم او نشسته و صدها هزار نفر د رتشيع جنازه او از دانشگاه تهران تا صحن مطهر حضرت معصومه (ع) قم و آرامگاه او شركت و فرياد مطهرى مطهرى شهيد انقلاب است به آسمان رسانيدند.

مرحوم مطهرى شهيد رئيس شوراء انقلاب و دومين قربانى بزرگ و ذبح عظيم بعد

از رأى جمهورى اسلامى است.

مرحوم مطهرى سالها از مدرسين حوزه علميه قم بوده و پس از فوت مرحوم آيت اللَّه العظمى بروجردى كه به تهران منتقل نيز تا آخر عمرش در دانشكده الهيات و دانشگاه به تدريس علوم و فنون مختلفه اسلامى اشتغال داشته و شهادتش ضايعه جبران ناپذيرى در جهان علم و معارف الهى ايجاد و رخنه اى به وجود آورد كه به اين زودى تدارك نشود.

آرى مرگ اين فيلسوف اسلامى شرق اثر عميق درحوزه هاى علمى و سياسى رهبران دينى و آيات عظام و اساتيد والامقام و بالاخص مرحع عاليقدر و قائد عظيم الشأن آيت اللَّه العظمى نايب الامام آقاى خمينى مدظله گذارد و تمام مراجع بزرگ تقليد و زعماء حوزه هاى علمى تأثرات قلبى و درون خود را در اين شرايط سخت از شهادت و فقدان جانكاه مرحوم مطهرى در ضمن ايراد بيانيه اى اعلام كه عموم مردم از طريق راديو و تلويزيون استماع نمودند.

در ميان آن اعلاميه و بيانيه ها از همه جالب تر و عميق تر بيانات رهبر عاليقدر انقلاب نايب الامام است كه داراى ويژگى هاى خاصى براى عموم مردم مبارز و رزمندگان و پاسداران انقلاب و نيز معرفى مقامات علمى و اجتماعى و سياسى و معنوى مرحوم مطهرى شهيد است از زبان خالى از اغراق و مبالغه امام مدظله و گرچه تمام اقشار مردم از دور و نزديك به وسيله فرستنده هاى روز شنيده اند اما چون شنيده ها فراموش شدنى است لازم ديدم كه متن آن را در اينجا ثبت كنم كه روشنگر آيندگان باشد كه نهضت و انقلاب اسلامى چه قربانيهاى ارجمندى داده و چه خونهاى گرانقدر براى برقرارى جمهورى آن اهداء گرديده است.

متن بيانات امام در ضايعه شهادت مطهرى.

بسم اللَّه الرحمن

الرحيم.

انا لله و انا اليه راجعون.

اين جانب به اسلام و اولياء عظيم الشان آن و به ملت اسلام و خصوصا ملت مبارز ايران ضايعه اسف انگيز شهيد بزرگوار و متفكر و فيلسوف و فقيه عاليمقام آقاى حاج شيخ مرتضى مطهرى قدس سره را تسليت و تبريك عرض مى كنم.

تسليت در شهادت شخصى كه عمر شريف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف كرد و با كجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه كرد.

تسليت در شهادت مردى كه در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن كريم كم نظير بود.

من فرزند بسيار عزيزى را از دست دادم و در سوك او نشستم كه از شخصيتهائى بود كه حاصل عمرم محسوب مى شد.

در اسلام عزيز به شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه اى وارد شد كه هيچ چيز جايگزين آن نيست.

و تبريك در داشتن اين شخصيتهاى فداكار كه در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى كرده و مى كنند من تربيت چنين فرزندانى كه با شعاع فروزان خود مردگان را حيات مى بخشند و به ظلمت ها نور مى افشانند به اسلام بزرگ و مربى انسانها و امت اسلامى تبريك مى گويم.

من اگر چه فرزند عزيزى را كه پاره تنم بود از دست دادم لكن مفتخرم كه چنين فرزندان فداكارى در اسلام وجود داشت و دارد.

مطهرى كه د رطهارت روح و قدرت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود رفت و به ملاء اعلاء پيوست لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامى و علمى و فلسفيش نمى رود ترورها نمى تواند شخصيت انسانى مردان اسلام را ترور كنند آنان نمى دانند كه به خواست خداى توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در

مبارزه عليه فساد و استبداد و استعمار مصمم تر مى شوند ملت ما راه خود را يافته و در قطع ريشه هاى گنديده رژيم سابق و طرفداران منحوس آن از پاى نمى نشيند.

اسلام عزيز با فداكارى و فدائى دادن عزيزان رشد نموده برنامه اسلام از عصر وحى تاكنون بر شهادت توام با شهامت بوده قتال در راه خدا و راه مستضعفين در رأى برنامه هاى اسلام است.

(و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل اللَّه و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان) اينان كه شكست و مرگ خود را لمس نموده و با اين رفتار غير انسانى مى خواهند انتقام بگيرند يا به خيال خام خود مجاهدين در اسلام را بترسانند آنها گمان نكردند كه از هر موى شهيدى از ما و از قطره خونى كه به زمين مى ريزد انسان هاى مصمم و مبارزى به وجود مى آيد.

شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور كنيد و الا ترور فرد هرچه بزرگ باشد براى اعاده چپاول گرى سودى ندارد.

ملتى كه با اعتماد به خداى بزرگ و براى احياى اسلام به پا خاسته با اين تلاشهاى مذبوحانه عقب گرد نمى كنند. ما براى فداكارى حاضر و براى شهادت در راه خدا مها هستيم.

اينجانب روز پنجشنبه سيزدهم ارديبهشت 58 را براى بزرگداشت شخصيتى فداكار و مجاهد در راه اسلام و ملت عزاى عمومى اعلام ميكنم و خودم در مدرسه فيضيه روز پنجشنبه، و جمعه به سوك مى نشينم. از خداوند متعال براى آن فرزند عزيز اسلام رحمت و غفران و براى اسلام عزيز عظمت و عزت مسئلت مى نمايم.

سلام بر شهداى راه حق و آزادى.

روح اللَّه الموسوى الخمينى.

شهادت مطهرى.

اين بزرگوار سرانجام آفتاب عمر پر بركتش كه قريب 60 سال در خدمت

اسلام و علم بود در شب چهارشنبه دوازدهم ارديبهشت (58) برابر پنجم جمادى الثانى 1399 غروب كرد اتفاقا در همان ماهى كه ديده به جهان گشوده بود ديده از جهان فروبست.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

منابع زندگينامه :[1] پاره اى از خورشيد (43 -17)، زندگينامه و خدمات علمى و فرهنگى مرحوم استاد شهيد مرتضى مطهرى (24 -19)، سرگذشتهاى ويژه از زندگى استاد مطهرى (51 -11)، گنجينه ى دانشمندان (118/ 6)، مصلح بيدار (42 -23)، يادنامه (26 -9).

مظاهري، حسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

يكى از اين عالمان بزرگ و سالكان مسلك دوست، معلم اخلاق و مرجع عاليقدر حضرت آيت الله الله العظمى آقاى حاج شيخ حسين مظاهرى مد ظله العالى است كه از محضر عالمانى بزرگوار بهره برده و از نفس گرم پيران طريقت، گرماى حيات بخش معنوى گرفته اند.

تولد جسمانى و روحانى:

آية الله مظاهرى در سال 1312 هجرى شمسى در خانواده اى روحانى، وارسته و مذهبى پا به عرصه ى وجود مى گذارند. معظم له پس از گذراندن تحصيلات غير حوزوى در سال 1326 شمسى بمنظور تحصيل علوم دينى وارد حوزه ى علميه ى اصفهان شده و پس از اتمام دروس مقدمات، مقدارى از دروس سطح حوزوى در بخشهاى فقه، اصول و فلسفه را در محضر حضرات آيات خادمى، فياض، طيب، اديب و مفيد «رحمة الله عليهم» تلمذ مى نمايند.

ورود به حوزه ى علميه ى قم، محضر استادان علم و عمل:

در سال 1331 شمسى حوزه ى علميه ى اصفهان را به قصد حوزه ى علميه ى قم ترك گفته و در جوار مرقد كريمه ى اهل بيت حضرت فاطمه معصومه «سلام الله عليها» رحل اقامت مى افكنند و باقيمانده ى دروس سطح را از محضر حضرت آيات مرعشى نجفى، حاج شيخ مرتضى حائرى، و حاج

شيخ عبد الجواد جبل عاملى «رحمة الله عليهم» استفاده كرده و سپس در دروس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام: امام خمينى، بروجردى و محقق داماد «قدس سرهم» حاضر مى شوند. استفاده ى بيش از هشت سال از محضر علمى و معنوى آيت الله العظمى بروجردى، مرجع على الاطلاق شيعه در آن عصر و نيز بهره بردارى از محفل دانش و تقواى حضرت امام خمينى در طول نزديك به ده سال و همچنين خوشه چينى از خرمن علم و عمل مرحوم آية الله العظمى سيد محمد محقق داماد و نيز استفاده ى ساليان متمادى از دروس فلسفه و عرفان حجة الحق، حضرت استاد علامه ى طباطبايى «قدس سرهم»، همه و همه موجب استحكام و اتقان پايه هاى علمى و توان عملى و اخلاقى آية الله العظمى مظاهرى شده است. ثمرات اين استفاده هاى ارجمند، صدها صفحه تقريرات فقهى و اصولى دروس و افادات و افاضات اين اساتيد عالى مقام است كه در 15 عنوان گرد آورى شده است.

ثمره ى دانش اندوزى، آثار و تأليفات:

افزون بر اينها، تأليفات معظم له مى باشد كه بويژه در زمينه هاى اخلاقى مورد استقبال گسترده علاقمندان به علم اخلاق و خصوصا نسل جوان واقع شده است.

فهرست كلى تأليفات منتشر شده ى ايشان عبارت است از:

3 جلد در زمينه ى علم فقه، 25 جلد در زمينه ى علم اخلاق، 5 جلد در زمينه ى علم اقتصاد، 3 جلد در زمينه ى اعتقادات، 2 جلد در زمينه ى تاريخ و حديث.

همچنين فهرست كلى آثار غيرمطبوع ايشان بدين شرح است:

17 عنوان در زمينه ى فقه، 3 عنوان در زمينه ى علم اصول، 24 عنوان در زمينه ى علم اخلاق و عرفان، 8 عنوان در زمينه ى علم

كلام و اعتقادات، 5 عنوان در زمينه ى تفسير قرآن شريف، 4 عنوان در زمينه ى علم اقتصاد، 7 عنوان در زمينه ى تاريخ و متفرقات.

استاد در كرسى تدريس:

آية الله العظمى مظاهرى يكى از اساتيد با سابقه ى حوزه ى علميه ى قم مى باشند كه از سال 1356 شمسى حوزه ى درس خارج فقه و اصول داشته و دهها تن از شاگردان و تلاميذ ايشان اينك در مناصب مختلف حوزوى، دانشگاهى،فرهنگى، قضايى و سياسى در خدمت نظام مقدس اسلامى قرار دارند.

هم اكنون نيز در حوزه ى علميه ى اصفهان، دروس خارج فقه و اصول ايشان، بزرگترين حوزه ى درسى خارج و محفل تعليم افاضل و روحانيون محترم است و به تعبير مقام معظم رهبرى و ولى امر مسلمين «از لحاظ شكوه و عظمت خود درس و اجتماع طلاب، در اصفهان سابقه ندارد».

افزون بر اينها، معظم له يكى از معلمان بزرگ اخلاق در عصر حاضر بوده و اينك متجاوز از سى سال است كه بر بلنداى منبر اخلاق، سالكان مسلك سلوك را با دروس شيوا و دلنشين اخلاقى خود، رهنمون مى شوند. دروس اخلاق ايشان در حوزه ى علميه ى قم، يكى از دروس باعظمت و شكوهمندى بود كه در زمان حيات مبارك حضرت امام خمينى «رضوان الله عليه» مورد توجه و تقدير ايشان واقع گرديد و اينك نيز در حوزه ى علميه ى اصفهان، مشتاقان معارف اخلاقى اسلام از دروس معظم له بهره ى معنوى و اخلاقى مى گيرند.

پيش از پيروزى انقلاب، دو جبهه فرهنگى و سياسى:

همچنين معظم له به همراهى حضرات آيت مصباح يزدى و سيد محسن خرازى و حجة الاسلام و المسلمين دكتر احمد احمدى دام عزهم، پيش از پيروى انقلاب اسلامى با تأسيس

«مؤسسه ى در راه حق» گام نوينى را در ايجاد ارتباط علمى و فرهنگى بين حوزه و دانشگاه برداشته و صدها تن از مشتاقان معارف اسلامى در حوزه هاى علميه را با يك سلسله از علوم جديد و معارف مورد نياز جامعه اسلامى آشنا كرده كه ثمرات بسيار عظيم آن نهاد علمى و دينى و كارنامه ى درخشان آن بر آگاهان پوشيده نيست.

آية الله العظمى مظاهرى يكى از اعضاء باسابقه و عاليرتبه ى جامعه ى مدرسين حوزه ى علميه ى قم بودند و در زمان نهضت اسلامى و دوران مبارزات ملت عظيم الشأن ايران عليه رژيم ستم شاهى، بسيارى از اعلاميه هاى مهم اساتيد و بزرگان حوزه ى علميه ى قم به امضاء ايشان نيز رسيده است.

پس از پيروزى انقلاب، استمرار تلاش در هر دو جبهه:

پس از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى نيز، معظم له با استمرار مشاغل و فعاليت هاى علمى و حوزوى، در راستاى تلاش براى ارتقاء سطح فرهنگى و فرهنگ دينى جامعه اسلامى، با ارائه ى سلسله دروس اخلاق براى نسل جوان و بويژه بسيجيان و رزم آوران هشت سال دفاع مقدس، به اداء مسئوليت سنگين حوزوى و دينى پرداخته و هميشه در صف مقدم ياران و پيروان قائد راحل عظيم الشأن حضرت امام خمينى «سلام الله عليه» بوده اند.

در سال هاى اول انقلاب، معظم له به همراه استاد انديشمند و فرزانه حضرت آيت الله مصباح يزدى«دام ظله» براساس تفكرات نوينى كه براى ساماندهى وضعيت تشكيلاتى حوزه هاى علميه داشتند، پيگيرى هايى را در اين خصوص از محضر امام خمينى «قدس سره الشريف» و مرحوم حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى «رضوان الله عليه» انجام دادند كه نتيحه ى آن پيگيرى ها، تشكيل شوراى مديريت حوزه ى علميه ى قم و ايجاد يك ساختار

جديد تشكيلاتى براى اين حوزه ى مقدسه بود.

هجرت، آغاز مرحله اى نوين و تحولى مبارك:

يكى از نقاط عطف تاريخ زندگى پربركت آية الله العظمى مظاهرى، هجرت تاريخى و شكوهمند ايشان از حوزه ى مقدسه ى علميه ى قم به حوزه ى مقدسه ى علميه ى اصفهان بود كه در اوايل زمستان سال 1374 شمسى مطابق با شعبان 1416 قمرى واقع شد.

اين هجرت مبارك علاوه بر آن كه در نوع خود در طى سال هاى پس از پيروزى انقلاب بزرگ اسلامى ايران بى نظير بود، همچنين سرآغاز تحولى خجسته و مبارك در حوزه ى علميه ى اصفهان گرديد و نمونه اى بارز از اين فرمايش بلند حضرت امام خمينى «اعلى الله كلمته» در «منشور روحانيت» شد كه فرمودند: «صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه گاه محرومان بوده است. هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاء بزرگوار سيراب شده اند. از مجاهدت علمى و فرهنگى آنان كه بحق از جهاتى افضل از دماء شهيدان است كه بگذاريم، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دينى و ميهنى خود مرارتها و تلخى هايى را متحمل شده اند».

بارى حوزه ى شكوهمند اصفهان با سابقه اى ديرينه و برابر با چندين قرن، همواره پشتوانه اى عظيم براى فقه و فقاهت و حراست از كيان معرفت دينى و معارف اسلامى بشمار مى رفته است. عالمان بزرگ، فقيهان سترگ و فيلسوفان بلندپايه و عارفان روشن ضميرى كه نامشان قرين اصفهان و تاريخ باعظمت اين سامان است، خبر از اين واقعيت بلند مى دهند كه حوزه ى اين ديار در زمانى نه چندان دور، جايگاه رفيع علم و دانش و معرفت دين را در قبضه ى اختيار و اقتدار خود داشته و وجود فرزانگانى چون شيخ بهايى، علامه ى مجلسى،

ميرداماد، سيد شفتى، جهانگيرخان قشقايى و دهها و صدها تن ديگر از نام آوران تاريخ اسلامى ايران، در اين حوزه ى باعظمت كه آراء علمى و مقامات برجسته ى معنوى و فرهنگى و سياسى اشان، آنان را شهره ى آفاق ساخته است، همه و همه نشان از شكوه ديرين اين نهاد بلند مرتبه ى دينى و فرهنگى تشيع دارد و به تعبير زبياى ولى امر مسلمين و مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» اين حوزه ى كهن و ريشه دار، سلف حوزه ى عظيم الشأن قم محسوب مى گردد.

اما اين حوزه ى باسابقه در دهه هاى اخير به دليل افول ستارگان درخشان آسمان علم و به دلايل متعدد ديگرى كه مجال بسط آن در اين فرصت كوتاه نيست به تدريج دچار ركود گرديده بود. بر اين اساس مدتها بود كه علماء بزرگ و فضلاء و طلاب عزيز حوزه ى علميه ى اصفهان به دنبال راهكارى براى جبران و اصلاح نظام تشكيلاتى و علمى اين حوزه ى مقدسه بودند، اما اين حركت به يك «محوريت كارآمد» و يك «مركزيت استوار» نيازمند بود تا اين كه با افزايش اين احساس نياز، از بين شخصيتهاى برجسته و مردان الهى، نظرها به سوى فقيهى وارسته و مجاهدى تلاشگر و معلمى بزرگ معطوف شد. اين شخصيت كسى نبود جز آية الله العظمى مظاهرى.

علماء بزرگ و فضلاء ارجمند حوزه ى علميه ى اصفهان پيش از آن تاريخ، بارها از محضر آية الله العظمى مظاهرى خواسته بودند كه ايشان از قم هجرت كرده و در اصفهان رحل اقامت افكند اما آن بزرگوار به دلايل مختلف از پذيرش اين درخواست امتناع مى كردند تا آن كه پس از رحلت مرحوم حضرت آية الله آقاى حاج شيخ حسن صافى اصفهانى «قدس

سره»، اساطين و علماء بزرگ حوزه ى علميه ى اصفهان، در آبان ماه سال 1374، طى نامه ى بسيار مهمى كه يكى از اسناد افتخار تاريخ شكوهمند حوزه ى علميه ى اصفهان است، به حضور ولى امر مسلمين و رهبر معظم انقلاب اسلامى «مدظله العالى»، با اشاره به مشكلات روزافزون اين حوزه ى مقدسه، چنين مرقوم داشتند: «... با توجه به استنباط از فحاوى كلام حضرتعالى نسبت به فاضل معاصر، معلم اخلاق، فقيه متبحر و اصولى كارآمد، مجتهد عالم به زمان و مكان حضرت آية الله مظاهرى دامت بركاته كه يكى از برجستگان درس مرحوم امام خمينى «رحمة الله عليه» بوده اند، حوزه ى علميه ى اصفهان آمادگى خود را جهت استقبال شايان از ايشان اعلام مى نمايد...».

در فاصله اى كه نامه ى اساتيد و علماء حوزه ى علميه ى اصفهان به محضر مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» تقديم شد و پاسخ معظم له، تلاشهاى گسترده اى براى جلب رضايت آية الله العظمى مظاهرى در جهت اجابت اين درخواست از سوى حوزويان و ديگر اقشار مختلف صورت پذيرفت.

بالاخره، آية الله العظمى مظاهرى با توجه به اهميت شايان عنايت درخواست علماء بزرگ حوزه ى علميه ى اصفهان و نيز استقبال و علاقمندى بسيار زياد همراه با تواضع و صفاى باطن مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» در اين زمينه، متقاعد شده و با نشان دادن مراتب تبعيت عملى خود از ولايت فقيه، و آماده شدن براى هجرت به حوزه ى علميه ى اصفهان پس از متجاوز از چهل سال تحقيق و تتبع و دانش اندوزى و تدريس، يكى از زيباترين صحنه هاى تاريخى التزام عالمان دين به اعتقادات علمى خود را به منصه ى ظهور وبروز درآورند.

پس از آن رهبر معظم انقلاب اسلامى در تاريخ

9 آذر 1374 طى پيام بسيار مهمى خطاب به آية الله العظمى مظاهرى، با يادآورى سابقه ى باعظمت حوزه ى علميه ى اصفهان نقش علماء اعلام آن در انقلاب اسلامى كه مظهر اطاعت از امام راحل عظيم الشأن بوده است، چنين فرمودند: «بحمدالله و المنة خود آن جناب نيز از حسنات اصفهان و هديه اى ارزشمند از آن شهر فضيلت پرور به حوزه ى والامقام قم و به طلاب و جويندگان علم و معرفت و اخلاق مى باشيد، و سال هاى متمادى پس از آنكه حظ عظيمى از آن سرچشمه ى جوشان فقه و علم و معرفت به دست آورده ايد، خود در مسند استادى فقه و اخلاق، جمع كثيرى از فضلاء و مستعدان را از فيوضات بهره مند ساخته ايد. اينك اصفهان، حوزه ى علميه و مردم آن، جنابعالى را به اصفهان فرامى خوانند، قاطبه ى علماى محترم و عزيز اصفهان كه در ميان آنان شخصيتهاى برجسته ى علمى و دينى نيز حضور دارند و همواره مايه ى اعتلاى حوزه ى علميه ى اصفهان بوده اند، در نامه اى اين را از اينجانب درخواست كرده و شوق خود و مردم را منعكس ساخته اند. لذا اينجانب مقتضى مى دانم كه جنابعالى به اصفهان نقل مكان فرموده و پايگاه رفيعى از درس و تعليم و تحقيق بنا نهيد و تربيت طلاب و فضلاء و ارشاد و هدايت عموم مردم و پاسخ گويى به مراجعات دينى و شرعى آنان را وجهه ى همت سازيد. بى شك مردم مؤمن و فرهنگ دوست و هوشمند استان و شهر اصفهان كه به روحانيت معظم عشق مى ورزند، مقدم جنابعالى را گرامى مى دارند، و با قدردانى از بركات وجود شريف بهره اى وافر از حضور علمى و اخلاقى و اجتماعى و فرهنگى آن جناب خواهند برد. ان شاء

الله».

پيام عديم النظير ولى امر مسلمين و مقام معظم رهبرى «مد ظله العالى» و تجليل معظم له از مرتبت بلند مردم مجاهد و غيور و مؤمن اصفهان و نيز تمجيد از مقام شامخ آية الله العظمى مظاهرى با آن عبارات زيبا و دلنشين، همگان را به تحسين و شگفتى واداشت.

دو روز پس از صدور اين پيام مهم، آية الله العظمى مظاهرى در روز يكشنبه 74/9/12 مصادف با 10 رجب 1416 ميلاد پربركت حضرت جوادالائمه عليه السلام در ميان استقبال عظيم علماء، طلاب و اقشار مختلف مردم بزرگوار اصفهان وارد اين شهر شده و در اين سامان رحل اقامت افكندند.

تبيين حوادث مبارك و باشكوهى كه پس از ورود معظم له به اصفهان رخ داد مجالى واسع مى طلبد. آنچه شايان گفتن است آن است كه امروز پس از گذشت نزديك به سه سال از آن هجرت مبارك، آرزوى بلند علماء و اساطين حوزه ى علميه ى اصفهان در شكوفايى و بالندگى دوباره ى اين حوزه ى مقدسه و همچنين آرمان ارجمند رهبر معظم انقلاب اسلامى و ولى امر مسلمين «مد ظله العالى» به مرحله ى بروز و ظهور رسيده است و اميد است با استمرار بركات اين هجرت شكوهمند، حوزه ى علميه ى اصفهان، سابقه ى عظيم الشأن تاريخى خود را به دست آورد.

حوزه ى علميه ى اصفهان، بركات نعمت حضور:

حركت عظيمى كه با اين هجرت تحت حمايتهاى مقام معظم رهبرى آغاز شد، در ذات و ماهيت خود يك حركت به تمام معنى فرهنگى بود گر چه بركات ديگرى نيز از زواياى مختلف آن جارى شده است.

اين حركت شكوهمند از ابتداى آغاز در دو بعد مهم «حوزوى» و «فراحوزوى» جريان يافته و

با عنايات الهى همچنان ادامه دارد:

در «بعد حوزوى» سه محور اساسى «ايجاد نظم و تشكيلات منجسم مديريتى»؛ «تقويت بنيه ى علمى و ارتقاء سطح آموزشى» و «ايجاد خدمات و تسهيلات رفاهى»، مورد توجه و امعان نظر ويژه ى حوزه ى علميه ى اصفهان قرار گرفته است.

در اين راستا به فهرستواره اى از برخى از اقدامات انجام شده اشاره مى شود:

1- تشكيل شوراى طرح و برنامه حوزه ى علميه ى اصفهان به منظور سياستگذارى برنامه هاى كلان.

2- تأسيس مركز مديريت حوزه ى علميه ى اصفهان به منظور ايجاد نظام تشكيلاتى اين حوزه.

3- تأسيس مركز خدمات حوزه ى علميه ى اصفهان كه داراى واحدهاى بيمه درمانى طلاب، صندوق قرض الحسنه طلاب، دفتر پشتيبانى و رفاه مسكن طلاب، دفتر فنى و عمرانى مى باشد.

4- تأسيس مركز آموزش و تحقيقات رايانه اى حوزه ى علميه ى اصفهان.

5- تصويب و ثبت رسمى اساسنامه هاى حوزه ى علميه ى اصفهان و مركز خدمات حوزه ى علميه ى اصفهان.

6- تأسيس مركز آموزشهاى تخصصى حوزه ى علميه ى اصفهان و ايجاد سه رشته ى تخصصى در گرايش هاى فقه و اصول، تفسير، تبليغ.

7- پذيرش نزديك به يك هزار نفر طلاب جديد الورود در سال هاى تحصيلى 76-77 و 77-78.

8- استقلال امور مشموليت طلاب حوزه ى علميه ى اصفهان براساس اخذ فرمان فرماندهى معظم كل قوا.

9- بناء درسى منظم و محققانه در بخش خارج فقه و اصول توسط شخص آية الله العظمى مظاهرى.

10- برگزارى دروس جنبى حوزوى در زمينه هاى رجال، تفسير، اعتقادات، فلسفه و...

11- آغاز طرح بزرگ انبوه سازى مسكن سازمانى طلاب به استعداد نزديك به 400 واحد مسكونى.

هجرت در بعد فراحوزوى:

در «بعد فراحوزوى» نيز در سه محور «رسيدگى به امور مساجد»؛ «توجه به مراكز فرهنگى، اجتماعى، نظامى» و «ارتباط

نزديك با توده ى مردم و اقشار مؤمنين» فعاليتهاى مهمى صورت گرفته كه گوشه هايى از آن بدين شرح است:

1- تأسيس مركز رسيدگى به امور مساجد استان اصفهان و تنظيم اساسنامه و ثبت رسمى اين مركز.

2- ارتباط مستمر و برگزارى سلسله دروس اخلاقى توسط رياست معظم حوزه ى علميه ى اصفهان براى دانشگاهيان، قضات عاليرتبه و فرماندهان نيروهاى نظامى و انتظامى و زنان و بانوان.

3- برگزارى جلسات دروس اخلاق براى اقشار مؤمنين در مسجد حكيم اصفهان كه پس از حضور آية الله العظمى مظاهرى در اصفهان، اينك به يك پايگاه رفيع براى اعتلاء معارف اسلام و انقلاب شكوهمند اسلامى تبديل شده است.

اين همه از دولت لطف خداست:

بدون ترديد وجود اين همه بركات كه بر اين هجرت تاريخى مترتب شده است اثر عنايات لايزال الهى و الطاف حضرت ولى الله الاعظم «ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء» و توجهات ويژه ى ولى امر مسلمين و رهبر معظم انقلاب اسلامى «مدظله العالى» و همچنين مجاهدت و تلاش پيگير زعيم عالقدر حوزه ى علميه ى اصفهان «دامت بركاته» است و اگر نبود آن عنايات و الطاف و توجهات و اين مجاهدتها، بدون ترديد نيل به مقاصد عاليه اى كه گوشه هايى از آن بصورت فهرست گونه بيان شد، به هيچ روى ممكن نبود.

از خداوند منان و رحمان استمرار و استدامه ى اين بركات را در سايه ى نظام بلند پايه ى جمهورى اسلامى طلب مى كنيم.

انه ولى النعم و التوفيق.

آذر ماه 1377

شعبان المعظم 1419

بسم الله الرحمن الرحيم

مصاحبه ى مجله ى حوزه با

مرجع عاليقدر

حضرت آية الله العظمى مظاهرى

«مد ظله العالى»

منتشر شده در:

مجله ى حوزه (ويژه ى حوزه هاى علوم دينى).

شماره ى 68-69 (خرداد، تير،

مرداد و شهريور 74)

ما، مسافريم و روزهاى عمر، به منزله ى منزلهاى سفر.

در اين منزلها، براى عاقبت انديشان، بهره هاست. بهره براى فردا. فردايى كه آنچه كشته شده باشد، درويده خواهد شد.

حال، براى فردا، چه كشت شود، تا به كار آيد و خريدار داشته باشد، چگونه از آفات دورشان داشت، تا بمانند براى روز درو، مسأله اى است مهم كه بايد از راهيان راه معرفت و سالكان مسلك سعادت، جويا شد.

به فرمان آنان، گردن نهاد و دوره سخت اصلاح نفس و پيرايش و پرورش باطن خويش را آغاز كرد، تا به مرحله اى رسيد كه بتوان از منزلها بهره برد و آن بذر كه افشانده مى شود حاصلى نيكو دهد و در روز واپسين، درخور عرضه به پيشگاه حق باشد. براى اين مهم، به محضر معلم اخلاق، فقيه بزرگوار، حضرت آية الله حاج شيخ حسين مظاهرى، كه از محضر معلمان بزرگ اخلاق بهره برده و الگوهاى نيك در اين سير روحانى داشته و خود در اين راه رياضتها كشيده، شرفياب شديم، تا براى گذر از اين راه پرخطر راهنمايى بخواهيم و از نفس گرمش، گرما بگيريم.

اميد آن كه آنچه از اين مجلس روحانى برگرفته ايم و اينك تقديم مى داريم، همگان، بويژه علاقه مندان به سير سلوك را مفيد افتد.

حوزه: با تشكر از حضرت عالى كه مصاحبه ى با مجله ى حوزه را پذيرفتيد، لطفا، در ابتدا، شمه اى از زندگى تحصيلى و علمى خود را بيان بفرماييد.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

خدا را شكر مى كنم كه توانستم خدمت شما عزيزان باشم. اميدوارم كه آنچه

مى گويم، براى خود و شما و خوانندگان، مفيد باشد.

البته، تمايل قلبى من اين است كه در اين مصاحبه، از مطالب كلى صحبت كنم؛ اما از باب «فاما بنعمة ربك فحدث» و به لحاظ انتقال تجربيات ديرينه به نسل حاضر و طلاب جوان و از باب اين كه يادى و ذكرى از اساتيد و بزرگان و حقداران خود كرده باشم و نيز در جهت اجابت درخواست مجله ى وزين حوزه، عرض مى كنم:

در سال 1312 شمسى در خانواده اى وارسته و مذهبى متولد شده ام. پس از گذراندن تحصيلات غير حوزوى، در سال 1326 شمسى، براى تحصيل علوم دينى، وارد حوزه ى علميه ى اصفهان شدم.

حوزه ى اصفهان، چنان كه مى دانيد، سابقه ى كهن و درخشانى دارد و حيف كه آن سابقه ى ارجمند با اين لاحقه فعلى، هماهنگ نيست. در سال 1326، وضع حوزه ى علميه اصفهان، گر چه همانند صد سال پيش نبود، ولى با وضع فعلى هم، تفاوت جدى داشت.

تقريبا، از لحاظ درس و بحث، حوزه ى گرمى بود.

من، در مدرسه مسجد سيد اصفهان، كه مقبره مرحوم حجة الاسلام على الاطلاق، يعنى سيد شفتى هم در آن جاست و مسجد، منتسب به ايشان است، حجره گرفتم و مشغول تحصيل شدم.

ادبيات را خدمت دو اديب بزرگوار، مرحوم حاج آقا جمال خوانسارى و حاج آقا احمد مقدس، فراگرفتم.

سطح را خدمت حضرات آيات: خادمى، فياض، و طيب و اديب خواندم.

منظومه ى حاجى سبزوارى را در محضر مرحوم آيت الله مفيد، خواندم.

اين اساتيد، مردان بزرگى بودند و حق بسيارى هم بر ذمه من دارند. خداوند، همه آنان را غريق رحمت خود فرمايد.

در سال 1331 شمسى به قم آمدم. مقدارى

از كتاب شريف مكاسب و كتاب ارزشمند كفايه را نزد مرحوم آيت الله حاج شيخ عبد الجواد جبل عاملى، مرحوم آيت الله العظمى مرعشى نجفى و مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضى حائرى تدرس كردم و بعد، بيش از هشت سال در خدمت حضرت آيت الله العظمى بروجردى و بيش از ده سال، در خدمت حضرت امام و بيش از دوازده سال در خدمت آيت الله العظمى مرحوم داماد، خارج فقه و اصول را استفاده بردم.

اسفار ملاصدرا و شفاى بوعلى را هم از محضر استاد بزرگوار، علامه طباطبايى فراگرفتم.

از آغاز تحصيل، مقيد بودم، تدريس هم داشته باشم. به ياد دارم كه سيوطى مى خواندم، صمديه را تدريس مى كردم از اين روى، در اصفهان كه بودم، ادبيات تدريس مى كردم. به حوزه ى علميه ى قم كه وارد شدم، تدريس سطح را شروع كردم اكنون هم، قريب به بيست سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول، مشغول هستم.

منظومه، نهايه و قسمتهايى از اسفار را نيز، چندين مرتبه تدريس كرده ام.

و توصيه ام هم به طلاب اين است كه تا مى توانند تدريس را فراموش نكنند. تدريس، افزون بر اين كه اداى زكات علم است، باعث تقويت پايه هاى علمى نيز هست.

حوزه: اگر خاطره اى از اساتيد خود داريد، بفرماييد، بويژه از مرحوم آية الله مفيد كه قدرى ناشناخته اند.

-: دوران تحصيل، آن هم در محضر اين بزرگان، همه اش خاطره است. ولى گفتيد از مرحوم آية الله مفيد بگويم، چند جمله اى راجع به ايشان، عرض مى كنم:

مرحوم آيت الله مفيد، از فقها و فلاسفه ى اصفهان بود. انسان فوق العاده وارسته اى بود، شاگرد دوست و شاگرد پرور بود. افزون بر فلسفه،

خارج فقه و اصول نيز، تدريس مى كرد.

ايشان، در بيدآباد اصفهان منزل داشتند، ما نيز همسايه ى ايشان بوديم. از آن جا، تا مدرسه ى صدر اصفهان، مسافت زيادى، راه بود، هر روز در خدمت ايشان، پياده مى آمديم تا مدرسه، اين، توفيقى بود براى من كه بيشتر از محضر آن بزرگوار، بهره ببرم.

بارها از بى اعتبارى دنيا برايم سخن مى گفت. نسبت به اهتمام به درس، بسيار سفارش مى فرمود.

مى فرمود:

«طلبه، اگر نامش در دفتر امام زمان، ثبت شود، هم دنيا دارد و هم آخرت.

طلبه، نبايد از مشكلات هراسى به دل راه بدهد. با مشكلات بايد دست و پنجه نرم كند، تا به جايى برسد».

گاه، اين روايت مشهور را برايم مى خواند:

أوحى الله تعالى الى داود (ع) يا داود انى وضعت خمسة فى خمسة، و الناس يطلبونها فى خمسة غيرها فلا يجدونها: وضعت العلم فى الجوع و الجهد و هم يطلبونه فى الشبع و الراحة فلا يجدونه،...

بحار، ج 453/78

خداوند به داوود (ع) وحى كرد اى داوود من پنج چيز را در پنج چيز نهادم مردم آن را در غير آن پنج چيز مى جويند و نخواهند يافت: علم را در گرسنگى و تلاش نهادم آنان آن را در سيرى و راحتى مى جويند نخواهند يافت...

مى فرمود:

«من، در ايام تحصيل، مشكلات فراوان ديده ام. بسيارى از اوقات، لباس، به قدر نياز نداشتم. بارها، با دست خالى به منزل رفته ام، ولى به لطف الهى همه را پشت سر گذاشتم و همسرم، با فداكارى اين وضعيت را تحمل مى كرد و مرا نگران نمى ساخت».

ايشان، مقيد بود، از سهم مبارك امام، استفاده نبرد، از اين روى، به همان اندازه اى كه خويشان و بستگان

وى، به ايشان هديه مى كردند اكتفا مى كرد. دنياى ايشان، ختم به خير شد و آخرت ايشان هم معلوم است. آن بزرگوار، در سال 1382 ه.ق رحلت كرد و در قبرستان شريف تخت فولاد اصفهان، در بقعه ى مرحوم آقا محمد بيدآبادى «قده» دفن شد.

چنين انسانهايى بيقين، مصداق اين آيه شريفه اند:

«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى».

اى روح آرامش يافته، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت بازگرد و در زمره ى بندگان من داخل شو. و به بهشت من درآى.

حوزه: هر يك از اساتيد، شيوه اى خاص در تدريس دارند، لطفا بفرماييد اساتيد شما چه شيوه هايى داشتند و مزاياى هر كدام، در چه بود.

عرض كردم از جمله اساتيد ما، حضرت آيت الله العظمى بروجردى بود. شيوه ى ايشان، شيوه ى مجتهد پرور بود. ايشان در تدريس فقه، به چند نكته اهميت مى دادند:

1. بيان تاريخ تشريعى يك مسأله و ذكر اجمالى تطورات آن، از آغاز، تا پايان، در ادوار فقه شيعى و سنى.

اين مطلب، نگاه فقيه را به مسأله، باز مى كند و مى تواند تغييرات صورت گرفته در يك مسأله و علل آن را بفهمد.

2. اهميت به اقوال قدماء. ايشان، معتقد بودند كه فقه ما، مسائل متفرقه اى دارد كه فقها، به متون فقه، افزوده اند و مسائلى هم دارد كه از معصومين اخذ شده و تعبير خودشان: «اصول متلقاة» است. ايشان اين دو دسته را در بحثها از هم، جدا مى كرد و براى متون قدماء به لحاظ نزديكى به زمان معصومين (كه ويژگى مهمى بود)، اصالت خاصى قائل مى شد خصوصا به اقوال مرحوم شيخ الطائفه، اهميت زيادى

مى داد و از آن فقيه بزرگوار، با احترام خاصى ياد مى فرمود.

3. در جمع بين روايات، بسيار محققانه عمل مى كرد و بحق، فقيه ممتاز، زبردست و عالى قدرى بود.

4. اگر چه، هميشه در درس مى فرمود: «احتياط، در ترك احتياط است»، اما در مقام فتوا، جرأت بى جهت و بى دليل نداشت و به لحاظ مقام عملى و تقدس خاصى كه داشت جانب احتياط را از دست نمى داد.

اما شيوه ى درس امام خمينى: امتياز درسى ايشان در چند چيز بود كه به عرض مى رسانم:

1. فهم عرفى. اين امتياز را از استاد بزرگوارش، مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى گرفته بود. اهميت اين امتياز در استنباط و اجتهاد براى اهل فن روشن است، مخصوصا در مورد كسى مثل حضرت امام كه يك فيلسوف و حكيم متأله بودند.

2. بيان شيوا و سليس، روان و گويا، كه در ميان همه ى مدرسين آن زمان، بى نظير و ممتاز بود.

3. شاگرد پرورى: آن بزرگوار، به شاگرد، ميدان بحث و ارائه ى نظر مى داد. شاگرد را تشويق مى كرد.

اين خصوصيت، خصوصيت كوچكى نيست. بزرگان ما، اگر در درسهايشان ميدانى براى ارائه نظرات خود نمى داشتند، چگونه رشد مى كردند؟

4. ايشان، از سر تحقيق، تابع دليل بود. از اين روى، از بيان قولى كه احتمالا خلاف مشهور باشد، در صورتى كه مستندش به نظر ايشان قوى باشد، باكى نداشت.

5. به اقوال شيخ انصارى اهميت بسيار مى داد و براى نظرات آن فقيه عالى مقام، احترام خاصى قائل مى شد.

خلاصه، چه درس فقه ايشان و چه درس اصول ايشان، درس ارزشمند و ممتعى بود. خداوند، درجات اين مرد عالى مقدار را متعالى كند.

اما

شيوه درس آية الله العظمى داماد:

1. مرحوم آقاى داماد، حقيقتا، محقق بود و براى تدريس، زحمت بسيارى مى كشيد، مكرر از ايشان شنيدم كه فرمود: «من، ديشب براى اين بحث، هفت ساعت، هشت ساعت، زحمت كشيدم».

2. موشكافيهاى عالمانه اى در بحث هاى ايشان وجود داشت. نظريات خود را با دقتهاى ظريفى از روايات، استخراج مى كرد.

اگر چه درس ايشان، به شلوغى برخى از درسهاى ديگر نبود، ولى حقا درس ارزشمند و قابل استفاده اى بود.

حق ايشان بر گردن من و حق ديگر اساتيد، جز با لطف خداوند، ادا نمى شود.

حوزه: از فعاليتهاى سياسى و اجتماعى خود بفرماييد.

-: از الطاف الهى نسبت به بنده اين بود كه از همان آغاز ورود به قم، در محضر حضرت امام بودم. ايشان، ما را به شاگردى پذيرفتند. بودن ما در خدمت حضرت امام، خواه ناخواه ما را در مسير حركت سياسى-انقلابى امام قرار مى داد.

بنده و جمعى از دوستان، از همان سال 41 ،40 در خدمت اين انقلاب بوده ايم و تاكنون هم، به لطف الهى توانسته ايم به اندازه وضع خود، از اين انقلاب و نظام حمايت كنيم.

اين را از امام عزيزمان آموخته ايم: «خدمت به اين نظام، واجب عينى است.»

تذكر اين نكته را لازم مى دانم: همان طورى كه امام بزرگوار، فرمودند: حفظ اين نعمت و امانت الهى از اصل به دست آوردن آن، بسيار مشكل تر است. از اين روى، بايد با نهايت دقت، و احتياط، از اين نظام ارزشمند حفاظت كرد هر كسى به اندازه ى وظيفه خود و به اندازه ى وسع خود، بايد در خدمت انقلاب و آرمانهاى اسلامى آن قرار گيرد و سپاسگزار و قدردان اين نعمت بزرگ

باشد.

حوزه: شكر خدا حضرت عالى در كسب دانش دين موفق بوده ايد، لطفا عوامل موفقيت خود را بيان كنيد.

-: اگر لطف خداوند متعال و توجهات صاحب حوزه ى علميه نبود، هيچ كس توفيقى نمى داشت. اگر ما هم توفيقى كسب كرده ايم، به لطف خدا بوده است.

در عين حال، من سعى كرده ام كه امورى را در درس و تحصيل رعايت كنم كه آن هم اگر انجام پذيرفته، به لطف خداوند متعال و عنايت اهل بيت، عليهم السلام، بوده است. از جمله آن امور:

1. انتخاب اساتيد خوب كه نام آن بزرگان را بردم. استاد، نقش تعيين كننده اى در سرنوشت انسان دارد، مرحوم علامه طباطبايى، از استادشان مرحوم حضرت آقاى قاضى، نقل مى فرمودند كه: «اگر نصف عمر در طلب استاد بگذرد جا دارد».

2. انتخاب هم مباحثه ى خوب.

3. سعى كرده ام كه امور دنيوى، مانع تحصيل نشود. از اين روى، به لطف خدا و اعتقادى كه به اين راه داشته ام، روزانه، بيش از ده دوازده ساعت، مشغول تحصيل بوده ام.

4. نظم.

استاد بزرگوار ما، حضرت امام، افزون بر اين كه خود منظم بود، از اين كه شاگردى بى نظم به درس حاضر مى شد، به شدت ناراحت مى گرديد و مى فرمود:

«من نمى گويم به درس من بياييد، ولى اگر مى خواهيد بياييد، منظم بياييد.»

نظم، بسيار خوب است، به عمر انسان، بركت مى دهد. يك طلبه بانظم، بازدهى اش، چند برابر طلبه بى نظم است.

5. خوب خواندن. اين كه بعضى از طلبه ها ده سال، بيست سال درس خارج مى روند، ولى به جايى نمى رسند، به خاطر اين است كه دروس پايه را خوب و دقيق، نخوانده اند، بويژه ادبيات. طلبه، بايد اديب باشد. به اين معنى كه

وقتى عبارت عربى را مى بيند، ناخودآگاه، آن را صحيح بخواند. همچنين سطح را بايد خوب بخواند.

حوزه: آيا در مسائل اخلاقى، استاد خاصى داشته ايد.

-: استاد خاص به معناى مصطلح، خير موافق آن هم نيستم. زيرا،

اولا، استاد خصوصى، خيلى كم است، مخصوصا در حوزه ى فعلى ما، كه حدود سى هزار طلبه دارد، اگر بخواهيم به نسبت اين تعداد، استاد خصوصى اخلاق داشته باشيم، بايد تعداد زيادى استاد اخلاق داشته باشيم كه چنين چيزى در حوزه ى فعلى ما، ممكن نيست.

اين كه حضرت امام، بارها نسبت به مرحوم شاه آبادى، اظهار ارادت مى كرد و از ايشان، باعظمت ياد مى كرد، بدين خاطر بود كه امام، پس از تلاشهاى بسيار، موفق شده بود، استادى در اخلاق، آن گونه كه مى خواهد، بيابد.

ثانيا، استاد خصوصى به اين معنى كه انسان خود را در اختيار او بگذارد و فقه و اصول وديگر مباحث را در حاشيه ى كار قرار دهد، اين نيز، افراط است و نادرست. به عقيده ى من، نه تنها سودى نخواهد داشت، كه ممكن است ضرر نيز داشته باشد. علم و تزكيه بايد همراه هم باشند.

افرادى را سراغ دارم كه با ولع بسيار مسائل اخلاقى را اين گونه دنبال مى كردند، استاد خصوصى داشتند و... ولى در نهايت، راه به جايى نبردند و منحرف شدند و با حوزه ى علميه و نظام مقدس جمهورى اسلامى به معارضه برخاستند.

بنابراين، با اين گونه استاد خصوصى داشتن در اخلاق، موافق نيستم و خود نيز، استاد خصوصى نداشته ام.

البته، از محضر حضرت امام و علامه طباطبايى، استفاده هاى اخلاقى و معنوى فراوان برده ام و خدا را همواره، بر اين حهت شاكرم كه در زمانى وارد

حوزه ى قم شدم كه دو استاد برجسته مانند امام و علامه، در آن، حضور داشتند و من توانستم در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق از خدمت آن دو بزرگوار، بهره ببرم.

حوزه: لطفا شمه اى از ويژگيهاى اخلاقى امام خمينى را بيان فرماييد:

- حضرت امام مجسمه ى اخلاق اسلامى بود و حقيقتا بايد گفت كه جنبه ى سياسى ايشان بعد از نهضت، جنبه هاى ديگر آن مرد بزرگ، بويژه جنبه ى علمى و جنبه ى اخلاقى ايشان را تا قدرى تحت الشعاع قرار داد.

1. از امتيازهاى بارز ايشان، احتراز از محرمات بود. سالهاى متمادى كه در خدمت ايشان بودم، يك عمل مكروه از آن مرد ملاحظه نشد، حتى اگر شبهه ى گناه پيش مى آمد، حالت نگرانى از ايشان نمايان مى شد و لذا در مقابل انجام محرمات مخصوصا از قشر طلبه عكس العمل شديد نشان مى داد.

2. ويژگى اخلاقى ديگر امام، احترام ايشان به علماء اسلام بود.

از وحيد بهبهانى، آن محقق جليل، نقل شده است:

«اگر به جايى رسيده ام مرهون احترامى است كه براى فقهاء و علماى اسلام قائل شده ام».

و اين خصلت در امام، هميشه جلوه گر بود، نه تنها به مثل شيخ طوسى و صاحب جواهر و شيخ انصارى احترام ويژه مى نهاد و با تجليل از آن ياد مى كردند، بلكه درباره ى امثال آية الله مؤسس يا آية الله بروجردى نيز، بارها مى فرمود: «در سر حد كرامت است كه يك پيرمرد، به اين خوبى حوزه علميه و بلكه عالم تشيع را اداره مى كند.»

3. از ديگر خصائص اخلاقى ايشان، تواضع بود و همان طور كه مقام و رياست در شخصيت رسول اكرم و ائمه طاهرين، عليهم السلام، نتوانست اثرى بگذارد، در مورد

اين فرزند عالى مقدار آنان هم اين گونه بود. همان تواضعى كه در دوران پيش از مرجعيت داشتند، تا آخر عمر پربركت خود حفظ فرمودند و ما مى ديديم كه ايشان چگونه در مقابل مردم و يا جوانان بسيجى و يا خانواده ى معظم شهدا و فرزندان آنان و يا جانبازان، كوچكى و تواضع و خفض جناح مى فرمودند.

4. امتياز اخلاقى ديگر امام، زهد آن مرد بزرگ بود. زهد، يعنى دل نبستن به دنيا و همدل نشدن با ماديات. ساده زيستى امام هميشه زبانزد بود. از تشريفات و تجملات، حقيقات رنج مى برد و هميشه ديگران و بالاخص طلاب را به زهد و ساده زيستى و حفظ زى طلبگى نصيحت و توصيه مى فرمود و شما ديديد كه در همان دورانى كه در رأس قدرت بودند، همان زندگى بى آلايش روحانى را حفظ فرمودند و اجازه ذره اى تجاوز از آن را به اطرافيان ندادند.

5.خصيصه ى مهم ديگر شخصيت دادن به افراد بود. چنان كه از رسول گرامى اسلام (ص) نقل شده است ايشان چنان با اصحاب خود رفتار مى كردند كه هر فردى گمان مى كرد كه اعز افراد نزد پيامبر اكرم (ص) است استاد بزرگوار ما در برخورد با شاگردان و بويژه در درسهاى حوزوى خود، اين گونه عمل مى كردند و با اين حركت خود، استعداد شاگردان را شكوفا مى كردند.

6. ويژگى ديگر ايشان كه براى خود من اعجاب انگيز و پند بزرگى بود، اين مسأله است كه در مجالس غيردرسى، وقتى فرعى از فروع علمى مطرح مى شد و هر كس به فراخور خود مطلبى را ارائه مى كرد، تنها اگر از ايشان اظهارنظرى مى خواستند، صحبت مى فرمود، آن هم در حد اختصار. اين

روش از نظر اهل علم، جدا فضيلت بزرگى به شمار مى آيد. هنيئا لارباب النعيم نعيمهم.

7. از ويژگيهاى ديگر ايشان كه به نظر من تناسب تام با خصائص اخلاقى ايشان دارد، درك ايشان از مقام امامت و ولايت بود؛ چرا كه چنان دركى را جز به متخلقان اخلاق الهى نمى دهند. شما اگر به كتب عرفانى امام و شروحى كه بر ادعيه و روايات مرقوم فرموده اند، مراجعه كنيد، به خوبى درمى يابيد كه ايشان مقام امامت و ولايت كبرى را يافته است، نظير آدم تشنه اى كه تشنگى را با سراسر وجود خود دريافته. هنيئا له و رزقنا الله و اياكم. و متأسفانه حق اين كتاب هاى ارزشمند و ديگر كتب ايشان در حوزه رعايت نشده است، اين كتابها مورد تدريس و تدرس و مراجعه ى اهل تحقيق باشد.

به هر صورت مجموعه ى اين خصائل و صفات بارز ديگر موجب شد كه آن بزرگوار حاكميت بر قلوب پيدا كند. اين مطلب در قرآن شريف و روايات معصصومين (ع) به صراحت وجود دارد كه محبت افراد متقى در قلوب ريخته مى شود و ابهت آنان نيز در دلها رسوخ مى كند. قرآن كريم مى فرمايد:

«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا».

مريم، 96

و امام حسن (ع) نيز در توصيه هاى پايان عمر شريف خود، به جنادة بن ابى اميه مى فرمايد:

«و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصية الله الى عز طاعة الله عزوجل».

بحارالانوار، ج 139/44

امام حقا مصداق اين آيه و روايت بود.

حوزه: حضرت عالى از اساتيد درس اخلاق در حوزه ى عمليه قم هستيد، لطفا بفرماييد كه چه عاملى سبب شد كه به

تدريس اخلاق بپردازيد.

- مسأله تهذيب نفس، موضوع مهمى است. قرآن شريف، به اين مسأله، بسيار اهميت داده است. تا آن جا كه بعثت همه ى انبياء و رسول گرامى اسلام و نزول قرآن را براى تحقق همين مهم مى داند.

«هو الذى بعث فى الاميين رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين.»

جمعه؛ 2

اوست خدايى كه به ميان مردمى بى كتاب، پيامبرى از خودشان مبعوث داشت، تا آياتش بر آنان بخواند و كتاب و حكمتشان بياموزد. اگر چه پيش از آن، در گمراهى آشكار بودند.

تهذيب نفس براى طلبه، از اهميت بيشترى برخوردار است. طلبه، همان وقتى كه مى گويد:

«بدان ايدك الله تعالى فى الدارين»، بايد بگويد:«هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم...» دو بال علم و تهذيب، بايد با هم باشند. اگر بال علم باشد، بدون تهذيب، افزون بر اين كه علم، براى شخص، حجاب اكبر مى شود، وزر وبالش نيز، دامنگير افراد جامعه مى شود.

امام خمينى، رضوان الله عليه، به مسأله تهذيب نفس، بسيار اهميت مى داد. هم خود مرد عمل بود و هم ديگران را، بويژه طلاب علوم دينى را هشدار مى داد. حتى در آخرين سخن به جاى مانده از ايشان؛ يعنى در وصيت نامه سياسى-الهى مرقوم فرموده است:

«از بالاترين و والاترين حوزه هايى كه لازم است به طور همگانى مورد تعليم و تعلم قرار گيرد. علوم معنوى اسلامى، از قبيل علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الى الله، رزقنا الله و اياكم، كه جهاد اكبر مى باشد.»

امام، در عين اين كه به

فراگيرى فقه جواهرى و تمسك به روش سنتى تاكيد مى ورزيد، تهذيب اخلاق و تزكيه نفس را هم سفارش مى فرمود.

بنده، پيش از آن كه به حوزه بيايم، به مسائل اخلاقى و مجالس موعظه، علاقه مند بودم. يادم هست بچه بودم در ايام محرم، در مجالس روضه مى نشستم و از منبرهاى اخلاقى و مفيد، بهره مى بردم.

پس از طلبگى، اين ذوق نسبت به مسائل اخلاقى،در من تشديد شد.

حضرت امام، روزهاى شروع درس و پايان درس، مطالب اخلاقى مى فرمود. اين روزها، براى من، شادى آفرين بود. خيلى به وجد مى آمدم.

اما اين كه چه شد درس اخلاق شروع كردم؟ پس از تبعيد حضرت امام به تركيه، گروهى از آقايان طلاب، به بنده اصرار كردند كه درس اخلاق شروع كنم. من نپذيرفتم، زيرا خود را شايسته آن نمى دانستم.

تا اين كه يك روز، براى خواندن نماز ظهر به مدرسه فيضيه رفته بودم، آقايى آمد استخاره اى خواست. استخاره گرفتم، خيلى خوب آمد. فرداى آن روز، كه روز پنج شنبه بود، تعدادى از طلاب آمدند كه اعلاميه اى پخش شده كه شما شب جمعه، درس اخلاق مى گوييد! معلوم شد، آن استخاره روز گذشته، براى همين بوده است. گفتند: ما هر چه اصرار كرديم، شما نپذيرفتيد، استخاره كرديم، خوب آمد، اعلاميه را پخش كرديم.

ديدم، در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته ام. ناچار شب آمدم فيضيه، در مدرس زير كتابخانه، كه محل درس اعلام كرده بودند، درس اخلاق را شروع كردم. مدتى درس ادامه يافت. جمعيت زيادى شركت مى كردند و استقبال، خيلى خوب بود. تا اين كه ساواك، ما را از مدرسه ى فيضيه بيرون كرد. به مدرسه ى حجتيه رفتيم، از آن جا هم

ما را بيرون كردند. حسينيه اراك رفتيم. چون افراد شركت كننده زياد بودند، بسيارى از افراد، بيرون حسينيه، در كوچه مى ايستادند و راه مردم مسدود مى شد، تصميم گرفتيم به جاى وسيع ترى درس را انتقال دهيم. تا اين كه پس از تلاش بسيار برخى از طلاب، توانستيم به مسجد اعظم برويم.

پس از انقلاب هم، اين درس ادامه يافت و بحمد الله جمعيت خوبى شركت مى كرد.

يك وقتى، يكى از علماى بزرگ مى فرمايد:

«به امام عرض كردم، فلانى درس اخلاق مى گويد. جمعيت زيادى شركت مى كند.

امام، آن قدر خوشحال شد كه سه مرتبه فرمود: الحمد لله رب العالمين».

اين، نشاندهنده ى اهتمام ايشان، به علم اخلاق است و لزوم برگزارى جلسات درس اخلاق.

بنابراين، درس اخلاق من، خود به خود پيش آمد و تمايل ذاتى و ذوق اخلاقى من هم، كمك كار شد، كه بتوانم آن را ادامه دهم.

به لطف الهى، تلاش فراوان كرده ام كه اين درسها براى خود و شنوندگان، مفيد باشد. البته درس اخلاق، درس انسان سازى است و كارى بسيار مشكل. به تعبير حضرت امام كه مى فرمود:

«مى گويند: ملا شدن چه آسان، آدم شدن، چه مشكل، اما شيخ ما مى فرمود: ملا شدن چه مشكل، آدم شدن، محال است».

واقعيت هم، همين است. كار بسيار طاقت فرسايى است.

حوزه: حضرت عالى وضع كنونى اخلاق و ديگر علوم را در حوزه ها، چگونه مى بينيد.

- در حال حاضر، حوزه را، نه تنها از نظر اخلاق، كه از نظر توجه به فقه و اصول نيز آن چنان كه شايسته است، در مخاطره مى بينم. گر چه مى دانم، با لطف خداوند و تلاش مدرسان و طلاب، آسيبى به آن نخواهد رسيد.

فراموش

نمى كنم راجع به تشكيل شوراى مديريت، با چند نفر از بزرگان، رفته بوديم خدمت حضرت امام.

بنده به ايشان عرض كردم: آقا! حوزه را از نظر علمى در مخاطره مى بينيم.

ايشان، با خونسردى فرمود:

«غم اين كه حوزه در مخاطره است، نخوريد. در زمان رضا شاه، وضع به قدرى بد بود كه طلبه ها، روزها مى رفتند بيرون از حوزه و به باغهاى اطراف شهر پناه مى بردند و شب به حوزه برمى گشتند. در عين حال، حوزه حفظ شد و از خطر، نجات يافت». بعد راجع به تشكيلات مديريت فرمود:

«فكر كنيد كه چه بايد كرد. اگر چيزى به من مربوط شد، اقدام مى كنم.»

به بنده فرمود:

«برو خدمت آقاى گلپاييگانى، از ايشان نظرخواهى بكن.»

شب، با آية الله مصباح يزدى، خدمت آية الله العظمى گلپايگانى رفتيم. در محضر ايشان هم، من از وضعيت علمى حوزه، اظهار نگرانى كردم. از قضا، ايشان هم فرمود:

«نگران نباشيد، حوزه صاحب دارد.»

ايشان هم مانند امام، به سختى ها و رنج هاى دوران رضا شاه اشاره كرد.

اين كه بنده عرض مى كنم، حوزه در مخاطره است، نه اين كه آسيب پذير باشد. بنده، با توجه به انتظارات فراوانى كه امروز هست، عرض مى كنم: توجه به اخلاق و فقه و اصول، كم رنگ شده است و گرنه كارهاى جنبى كه اكنون در حوزه براى حفظ نظام و عالم تشيع مى شود، بسيار است. امروز، در حوزه هاى علميه، كارهاى مفيد فراوانى انجام مى شود كه جاى تشكر آن باقى است. ولى توصيه حضرت امام، به تهذيب و اخلاق و تأكيد ايشان بر فقه و اصول را نبايداز ياد ببريم لذا توصيه مى كنم به طلاب عزيز كه به اخلاق، اهميت بدهند.

فقه و اصول را جدى بگيرند. فقه، فقه جواهرى و اصول هم، اصول سنتى. مقصودم از اصول سنتى، اصول، به روش بزرگان و اساتيد گذشته است، نه فرو رفتن در مسائل اصول و مطرح كردن نظريه اى و اقوال گوناگون را درباره ى آن نقل كردن و به نقد و بررسى گذاردن و آن گاه، نظريه اى را پذيرفتن و چندين روز براى آن استدلال آوردن و...

مقصودم از اهميت دادن به اصول، اين نيست، هر چند، كار علمى است. ولى بزرگان ما، مرحوم حضرات آيات: حكيم، بروجردى، حائرى، داماد، امام و... يك دوره اصول را پنج - شش سال به پايان مى رساندند، بدون اين كه مطلبى را كم بگذارند و به مباحث لازم و ضرورى توجه كنند.

امام بزرگوار، از اين جهت بسيار خوب عمل مى كردند. بعضى از اين مباحث، نظير بحث طلب و اراده، بحث هاى مهم و ارزشمندى هستند، اما در جاى خود. اينها به علم اصول ربطى ندارند.

به قول مرحوم آية الله العظمى بروجردى:

«اصول ما، به واسطه ى همين زوائد، آماس شد و بايد براى زوائد آن، فكر اساسى بشود.»

امام، در بحث خارج اصول خود، وقتى به بحث انسداد رسيدند، فرمودند:

«ما چون حجيت خبر واحد را اثبات كرديم، احتياجى به اين بحث نداريم.»

در تقريراتى كه از اصول ايشان نوشته ام، در جمادى الاولى 1374، اين مطلب را اين گونه تقرير كرده ام:

«هذا، تمام الكلام فى حجية الخبر الواحد و حيث اثبتناه فدليل الانسداد باطل بداهة اذ فى مقدماته عدم الدليل، و الخبر الواحد، دليل واف بمعظم الفقه، بل بتمامه مع ضم الاجماعات و المشهورات و حيث ان العمر قصير و لكل شى

آفات و البحث عن دليل الانسداد تطويل بلا طائل، بل يمكن ان يقال، ان بحثه لا يخلو عن الاشكال، فالاعرض عنه أحسن، بل واجب.»

نظر همين مطلب را در حواشى بر كفايه، كه اخيرا از ايشان منتشر شده، آورده اند.

(انوار الهداية، ج 317/1).

بنابراين، به جاى چندين سال معطل ماندن در اصول و طرح مباحث صرفا علمى، به قرآن و ديگر معارف اسلامى بالاخص علم اخلاق بپردازيم. امروز، نياز فراوان به اين گونه بحثهاست. حوزه، چشم و چراغ تشيع و جهان اسلام است.

من دو سال پيش، در جواب درخواستى از مديريت حوزه ى علميه ى قم، چهل و پنج موضوع لازم به بحث را معرفى كردم و گفتم روى اين موضوعات، كه بعضى فقهى و بعضى اصولى و بعضى اقتصادى بود، كار تفصيلى كه نياز امروز مردم و حكومت اسلامى را برآورده كند، نشده و اين، وظيفه ى حوزه هاست كه به اين امور لازم بپردازند.

حوزه: اگر ممكن است، فهرست آن موضوعات را براى استفاده خوانندگان مجله بفرماييد.

- موضوعات، چنانكه گفتم، در سه بخش: فقهى، اصولى و اقتصادى بود، بدين شرح:

فقهى:

1. بررسى تحليلى «تغريرات» و اختيارات دولت اسلامى در اين رابطه.

2. نگرش فقهى به مسأله «حفظ و سلامت محيط زيست».

3. بررسى فقهى مسأله «كنترل جمعيت و مواليد» و حدود و اختيارات دولت اسلامى.

4. حدود اختيارات ولى فقيه.

5. برسى تحليلى«قوانين مدنى» - عام و خاص - در فقه اسلامى.

6. بررسى مسائل مستحدثه حج.

7. بررسى مسائل مستحدثه ى قضا.

8. بررسى تحليلى آراء و انظار امام خمينى و سير تحولات اين ديدگاهها. (به عنوان اولين ولى فقيه كه موفق به تشكيل حكومت اسلامى شدند».

9. هنرهاى تجسمى:

مجسمه سازى، معمارى و...

10. هنرهاى تصويرى: فيلم، عكس و...

11. بررسى فقهى مسأله «حجاب». (با عنايت به ضرورت احياى چادر كه از ارزشهاى اسلامى و ملى در كشور ماست).

12. بررسى فقهى معضلات و تنگناهاى پزشكى: پيوند اعضاء خريد و فروش اعضاء و خون، تلقيح مصنوعى، جلوگيرى از باردارى و...

13. فقه سياست و روابط خارجى دولت اسلامى.

14. فقه دفاع و امور نظامى.

15. بررسى تحليلى «موسيقى و غنا». (با عنايت به آراء سهل انگارانه ايكه بعضا در اين باب ارائه مى شود).

موضوعات اقتصادى:

1. بررسى معاملات ارزى.

2. بررسى و تحليل بورس اوراق بهادار.

3. كنترل و نظارت بر قيمتها و حدود اختيارات نظام اسلامى.

4. بررسى ماليات و خوديارى ها و اختيارات نظام اسلامى.

5. تحليل محدوده ى نظام مالكيت فردى و حل تعارضات آن با مالكيت دولت.

6. بررسى معضلات و اشكالات وارده بر بانكدارى اسلامى.

7. نگرش فقهى به مسأله زمين.

8. تجارت خارجى و جايگاه آن در فقه اسلامى.

9. بررسى انفال و ثروت هاى عمومى ملى و شؤون و اختيارات دولت اسلامى در رابطه با آن.

10. بازنگرى فقهى باب مزارعه.

11. بازنگرى فقهى باب مضاربه.

12. بازنگرى فقهى باب اجاره.

13. بازنگرى فقهى باب رهن.

14. قواعد اصولى و كلى در باب معاملات.

15. بررسى روابط كارگر و كارفرما.

موضوعات اصولى:

1. تكليف مدركات حقيقى و اعتبارى «حقايق و اعتباريات» در علم اصول و تأثيرات بازشناسى اين دو در شيوه استنباط فقهى.

2.جايگاه «عرف» در علم اصول و ارزش آن در دستيابى به قوانين فقهى.

3. تنقيح مناط و محدوده ى ارزشى آن در فقه.

4. بررسى تحليلى عناصر مكان و زمان در اجتهاد.

5.

كاربرد و تأثيرات فلسفه در علم اصول.

6. كاربرد و تأثيرات منطق در علم اصول.

7. كاربرد و تأثيرات نحو در علم اصول.

8. بررسى تحليلى سيره ى مسلمانان و محدوده ى ارزشى آن در استنباط فقهى.

9. تفكيك اوامر ولايى و تبليغى معصومين و تأثيرات بازشناسى اين دو در شيوه ى استنباط فقهى.

10. نگرش روش شناسانه «حجيت ظهور» و بررسى شيوه هاى استظهار و ارزش اين شيوه ها در استنباط.

11. سير تاريخى علم اصول و بررسى بالندگى و ركود آن در بستر تاريخ.

12. بررسى و شناخت مذاق شريعت و روح فقه و محدوده ى ارزشى آن در استنباط فقهى. (روح فقه، عبارت است از نظريه هاى عملى و اصولى كه ساختار زيربنايى قوانين فقهى را شكل مى دهد و به تعبير ديگر زيربناهاى فقهى، كه منشاء احكام فقهى مى شود و فقيه در موارد سكوت ادله، يا تناقض و يا ابهام و تنافى آن، به آنها استناد مى كند.)

13. جايگاه بناى عقلاء و ارزش آن، در دستيابى به قوانين فقهى.

14. ميزان كاربرد عملى علم اصول در فقه (اين كه در كتابهاى فقهى، حقيقتا، به چه ميزان از علم اصول بهره بردارى مى شود.)

15. تفكيك و تعيين مباحث كم فايده و بى ثمر در علم اصول.

حوزه: در جهت اصلاح وضعيت اخلاقى حوزه، چه پيشنهادى داريد.

- پيشنهادى به مدرسان و گردانندگان حوزه دارم و توصيه اى به طلاب عزيز.

پيشنهادم اين است كه درس اخلاق را در حوزه زياد كنند. يكى از بزرگان مى گفت:

«در زمان مرحوم آقا سيد عبدالهادى شيرازى در حوزه ى نجف، سى درس اخلاق بود.» در حوزه ما، حداقل، اكنون بايد سى درس اخلاق باشد. البته كسانى كه مى خواهند درس

اخلاق بگويند، بايد افراد مهذبى باشند كه بحمدالله چنين افرادى هستند در حوزه.

مدرسانى كه درس فقه و اصول و ادبيات مى گويند، مى توانند در ضمن بحث ها، نكات اخلاقى را يادآور شوند و حداقل، يك روز در هفته را به تذكرات اخلاقى اختصاص بدهند، چنانكه روش برخى از بزرگان ما بوده است.

سفارشى هم به طلبه ها دارم. از اينان مى خواهم كه به اخلاق و تهذيب نفس، اهميت بدهند. كتابهاى اخلاقى را زياد بخوانند. قرآن را، با اين نگاه، زياد بخوانند. اصول كافى، بخصوص جلد دوم آن، روايات مفيدى را مرحوم كلينى دسته بندى كرده است.

اين را بدانيد كه علم بدون تهذيب نفس، ضررش، بيش از نفعش است. حجابى مى شود كه خداى نكرده، انسان را به انحراف مى كشاند.

حوزه: از حضرت عالى، اخيرا اثرى منتشر شده به نام «دراسات فى الاخلاق و شؤون الحكمة العملية» لطفا بفرماييد به چه انگيزه اى دست به نگارش آن زديد و چه خلأى احساس مى كرديد.

- برخى از مباحث اخلاقى كه پس از انقلاب اسلامى، در نهادها و ارگانها داشته ام، به صورت موضوعى و مجموعه اى چاپ شده است كه به بيش از بيست جلد مى رسد. با اينكه گفتار بوده و تبديل گفتار به نوشتار، نواقصى را، خواه ناخواه، در پى دارد، ولى مورد استقبال واقع شده، به گونه اى كه برخى از آنها، تيراژ بسيار بالايى دارد. از اين روى احساس كردم، جامعه به اين گونه آثار نياز دارد. از سويى، آثار مكتوب در اخلاق، كم داريم و آنها هم، كمبودهايى دارند. مثلا، «احياءالعلوم» نوشته غزالى، ام الكتب در اخلاق است. اين اثر، با اينكه اثرى است ارزشمند، ولى نواقصى دارد، هم در محتوا

و هم در روش.

مرحوم فيض، زحمت كشيد و اين كتاب را خلاصه كرد و روايات اهل بيت را بدان افزود، با اين حال «محجة البيضاء» نيز، خالى از اشكال نيست. زيرا هر چه باشد، تهذيب و تصحيح همان «احياءالعلوم» است.

من، تعجب مى كنم كه چرا مرحوم فيض، با آن همه توانايى علمى، اثرى مستقل در اخلاق، ننگاشت.

بعدها مرحوم نراقى، جامع السعادات را نگاشت. اين اثر هم، متأثر از احياءالعلوم غزالى است. از اين روى، وقتى به بحثهاى سنگين و ظريف اخلاقى مى رسد، از آنچه در «احياءالعلوم» تجاوز نمى كند. و ضمنا متأثر از اخلاق ارسطويى و يونانى هم هست.

معراج السعادة هم، تلخيص و ترجمه جامع السعادات است به اضافه ى برخى از اشعار فارسى.

ديدم كتاب اخلاقى متكى بر ثقلين (كتاب و عترت) كه از متن دين استخراج شده باشد، كم است. به اين نكته توجه اساسى كرده ام كه علم اخلاق بايد دلربا و دل انگيز باشد و اگر قرار شد علم اخلاق را با مصطلحات و انقسامات فلسفى مخطوط كنيم و همان شيوه ى يونانى و ارسطويى را در اين علم دنبال كنيم، همان طورى كه ابن مسكويه در «طهارة الاعراق» و خواجه نصير در بعض كتابهايش و نراقى در «جامع السعادات» و ديگران كرده اند، كام هيچ خواننده اى شيرين نخواهد شد و اثر لازم را در دل سالكان نخواهد گذارد و به عكس اگر اخلاق از متن دين، يعنى از دل كتاب و سنت كه سرشار از معارف عميق اخلاقى هستند، استخراج شود، بى هيج ترديد آن طراوت و حلاوت لازم را پيدا خواهد كرد و عقيم نخواهد ماند. از خداوند متعال، خواستم توفيق دهد، تا بتوانم،

اثرى در اخلاق، با تكيه بر قرآن و عترت، بنويسم.

ابتدا تصميم داشتم، گروهى تشكيل بدهم و چندين جلد اخلاق به زبان فارسى، با استفاده از ديگر علوم وابسته، بنويسم، ولى مقدر نشد. از اين روى تصميم گرفتم، به زبان عربى بنويسم، اگر مورد قبول افتاد، ديگران آن را ترجمه كنند، تعليقه بزنند و اشكالاتش را برطرف سازند.

تاكنون، يك جلد آن چاپ شده، مجلدات ديگر نيز، در دست اقدام است. به نظر خودم، آن چه مى خواستم، موفق شده ام، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.

حوزه: حضرت عالى تأليفات ديگرى هم داريد، درباره ى آنها توضيح بفرماييد.

- در فقه و اصول، هم تأليف دارم و هم تقرير. از حضرت امام، آية الله العظمى بروجردى و آية الله العظمى داماد تقريرات بسيارى در فقه و اصول نوشته ام.-

حوزه: در پايان، تقاضا داريم، توصيه اى براى ما و خوانندگان مجله بفرماييد.

- به جاى اين كه خود توصيه كنم، در توصيه، از دو استاد بزرگوار خود، حضرت امام و علامه طباطبايى، براى شما نقل مى كنم:

اوايل پيروزى انقلاب، روزى خدمت امام بوديم. گروهى از شركت نفت، براى ملاقات و بيعت با رهبرى، خدمت امام آمده بودند. سخنگوى آنان، خيلى خوب، صحبت كرد. از جمله گفت:

«آقا! نيامده ايم بگوييم از انقلاب، چه مى خواهيم آمده ايم بگوييم انقلاب، از ما چه مى خواهد».

امام، از اين سخن، بسيار خوشش آمد و برافروخته شد. آن گاه در پاسخ اين عزيزان فرمود:

«انقلاب، از شما، دو چيز مى خواهد:

يكى تهذيب نفس. چون اگر انسان، مهذب نباشد، نمى تواند براى انسانيت و جامعه اش، مفيد باشد. خودگرا و خودمحور مى شود آن گاه، هم خود بيچاره

مى شود و هم ديگران را بيچاره مى كند. هر چه پست و مقام، بالاتر باشد، ضررش بيشتر خواهد شد. دومين چيزى كه انقلاب از شما مى خواهد، عمل به وظيفه است. هر كس، هر جا كه هست آن چه را كه وظيفه ى اوست، خوب انجام دهد.»

راستى اگر، همه ى ما، اين دو توصيه حضرت امام را عمل مى كرديم، خيلى پيشرفت ما بيشتر بود.

متأسفانه، اين چند ساله، هر ضربه اى كه خورده ايم، يا به خاطر اين بوده است كه خودساخته نبوده ايم، يا اين كه در عمل به وظيفه، كوتاهى كرده ايم.

من، اين توصيه امام را تكرار مى كنم كه ما در اين نظام مقدس و اين نعمت بزرگ الهى، دو وظيفه داريم:

1. تهذيب نفس.

2. عمل به وظيفه.

اما توصيه اى از مرحوم علامه طباطبائى: آخرين جلسه اى بود كه با گروهى از بزرگان، خدمت ايشان رفتيم. حال ايشان، خوب نبود. به احترام جمع، نشست، ولى حرف نمى زد. جلسه، طول كشيد. بنده به ايشان عرض كردم، توصيه اى بفرماييد، تا مرخص شويم. ايشان فرمود: «چيزى يادم نيست» بعد، بلافاصله فرمود:

«اين آيه، يادم آمد: اذكرونى، اذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون».

بعد از آن جلسه، حال ايشان بد مى شود و ايشان را به بيمارستان مى برند. لحظات آخر عمر شريف بود كه به ملاقات ايشان رفتيم. ما كه از اتاق آمديم بيرون، از قول خانم ايشان نقل كردند:

«لحظه ى مرگ، ايشان چشمها را باز كردند و به گوشه اى خير شدند. آن گاه، سه مرتبه فرمودند: توجه! توجه! توجه و از دنيا رفتند.»

اين آخرين جمله ايشان، با آن آخرين، توصيه ى ايشان، هر دو، براى ما، يك پيام دارد كه به ياد

خدا باشيد، همه ما، در محضر خداييم. توجه به نعمتهاى خدا، توجه به اين كه ما در اين دنيا، بايد به كمال برسيم. توجه به اين كه قبرى هست، برزخى هست، معادى هست.

مرحوم شهيد، در دستورالعمل اخلاقى خود، توصيه مى فرمايد:

«انسان، در هر روز، حداقل، بايد دو مرتبه به ياد مرگ باشد.»

توجه به اين كه ما ساخته شده ايم كه در رفاه مطلق و لذت مطلق باشيم. هر كسى به اندازه ى سعه وجودى خود.

يكى لذت مطلقش، در «جنات تجرى من تحت الانهار» است.

و يكى در صحبت كردن خدا با او «سلام قولا من رب رحيم». مباد كه اين لذتها را از ياد ببريم و فرو رويم در لذت هاى زودگذر دنيا اگر لذت باشند و بشود اسم لذت روى آنها گذارد.

اين جمله علامه، خيلى مهم است: توجه.

از خداوند مى خواهم، اين حال توجه را به همه ى ما عطا كند.

حوزه: از اين كه مزاحم وقت شريف حضرت عالى شديم، پوزش مى طلبيم و از حضرت عالى، به خاطر اين لطف، سپاسگزاريم.

- من هم از شما تشكر مى كنم و اميدوارم آنچه گفتم، مورد رضايت حضرت ولى عصر (عج) و مورد توجه شما واقع شود و اگر وقت شما را گرفتم، گفته هايم مفيد باشند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

مظفر، محمدتقي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1215 ق)، حكيم، طبيب، صوفى و شاعر، متخلص به مظفر. ملقب به مظفر عليشاه. برخى از تذكره ها تخلص وى را طريقتى ذكر كرده اند. در كرمان به دنيا آمد. در ابتداى جوانى تحصيل علوم عقلى و نقلى كرد. در كربلا نزد شريف العلماء فقه و اصول خواند. در حكمت الهى و طبيعى و علوم ادبى

و عربى مرتبه اى عالى يافت. در نظم و نثر تحقيقات جامعى كرد. وى از مريدان و شيفتگان مشتاق عليشاه بود كه پس از كشته شدن مراد، «ديوان» شعرى به نام وى سرود، به همين دليل مظفرعليشاه را مولوى ثانى يا مولوى كرمانى خوانده اند، چرا كه همچون ملاى رومى در فراق مراد خود ديوانى سروده است. به قول صاحب «عرفاى كرمان» وى پس از مشتاق عليشاه به خدمت نورعليشاه و رونق عليشاه رسيد و به دستور نور عليشاه از رونق عليشاه ارشاد و تلقين گرفت تا اجازه ى ارشاد يافت و از خلفاى او شد. وى سرانجام در كرمانشاه درگذشت. در چگونگى مرگ او نيز اقوال متفاوتى وجود دارد. از آثار وى: «بحر الاسرار»، شعر؛ « مجمع البحار» يا «جامع البحار»، تفسير «سوره ى فاتحه»، در شرح «بحر الاسرار»؛ «ديوان مشتاقيه»، شعر؛ «كبريت احمر»؛ «خلاصة العلوم».[1]

محمدتقى بن محمدكاظم از عارفان بنام سلسله نعمةاللهيه (ف. كرمانشاه 1315 ه.ق). وى در علوم طبيعى، رياضى و علوم نقلى از اصول و فروع بهره كافى داشت و گروهى از محضر درس او استفاده مى كردند. در آغاز مجذوب مشتاق عليشاه كرمانى شد و به خدمت نور عليشاه رسيد و از نور عليشاه تلقين ذكر يافت. پس از قتل مشتاق على شاه، مظفرعلى به انشاء غزليات و قصايد و قطعات و ترجيعات و رباعيات ديوان مشتاقيه پرداخت. فتحعلى شاه به اصرار آقا محمدعلى كرمانشاهى او را به تهران احضار كرد و به صوابديد حاجى ابراهيم خان او را به كرمانشاه فرستاد و در همان شهر درگذشت. از اوست تفسير منظوم به نام بحرالاسرار، تفسير منثور بنام مجمع البحار، رساله كبريت احمر (مشتمل بر اوراد و اذكار طريقت نعمت اللهيه)،

ديوان مشتاقيه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] تاريخ عرفان و عارفان ايرانى (233)، تذكره ى مشاعران كرمان (477 -471)، حديقة الشعراء (1681 -1671/ 3)، دنباله ى جستجو در تصوف (322)، الذريعه (21/ 20 ،260/ 17 ،1061/ 9 ،230/ 7 ،29/ 3)، رياض العارفين (302 -281)، ستارگان كرمان (361 -353)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 225/ 13)، طرائق الحقائق (208 -207/ 3)، عرفاى كرمان (108 -107)، فرهنگ سخنوران (854)، لغت نامه (ذيل/ مظفر كرمانى)، مجمع الفصحا (943 -934/ 5)، معجم المؤلفين (81/ 12)، مكارم الآثار (560 -556/ 2)، مؤلفين كتب چاپى (239 -238/ 2)، يادگار (س 3، ش 4، ص 54).

مظفر، محمدحسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حسين مظفر

محل تولد : بصره عراق

شهرت

تابعيت : عراق

تاريخ تولد : 1332/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمد حسين مظفر فرزند يحيي در سال 1973 ميلادي مقطع دبيرستان را به اتمام رساندم، سپس وارد دانشكده «اداره و اقتصاد» دانشگاه مستنصريه بغداد و پس از آن به دانشگاه بصره منتقل شدم، و در سال 1977ميلادي مدرك ليسانس مديريت و حسابداري دريافت كردم و در همين سال در مرحله كارشناسي ارشد بيمه به عنوان نفر اول در دانشكده مديريت و اقتصاد دانشگاه بغداد و در حدود سال 1980 ميلادي كامل كردم مرحله كارشناسي ارشد.و ممانعت حزب بعث از معرفي اينجانب به عنوان فارغ التحصيل سپس وارد حوزه علميه نجف به ارشاد مرحوم شهيد صدر و پايان نامه بيمه نزد ايشان ماند. در مدرسه دارالحكمه مرحوم حكيم زير نظر شهيد محمد حسين حكيم مقدمات را خواندم و نيز درس اخلاق را نزد مرحوم شهيد سيد صاحب حكيم و بعد از شهادت مرحوم صدر به ايران پناهنده شدم

و وارد حوزه علميه قم و به خاطر شرايط منفي سال هاي سال ترك درس كردم و سپس به دروس حوزوي بازگشتم. در سال 1377 در كارشناسي ارشد علوم قرآني دانشگاه رضوي قبول شدم و در سال 1382 ش فارغ التحصيل شدم و در اين مدت مشغول به پژوهش و تحقيق در پژوهشگاه دانشگاه رضوي و قبل از اينكه فارغ التحصيل بشوم پيشنهاد به راه افتادن درس صحيفه سجاديه در مرحله كارشناسي را دادم و جواب از وزارت علوم مثبت آمد و صحيفه سجاديه را تدريس كردم. در همان دانشگاه به مدت چهار ترم همچنين تدريس اصول فقه و فقه اللغه و صرف ساده به حوزه علميه قم سپس باز گشتم و وارد درس خارج شيخ وحيد در اصول و فقه و در سال دوم ادامه درس اصول وحيد و در فقه خدمت استاد مكارم شيرازي.

مظهري، محمدحسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدحسن مظهري

محل تولد : دامغان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/1/1

زندگينامه علمي

تحصيلات كلاسيك از دبستان تا دبيرستان در رشته علوم تجربي تا سال 1365 را در شهرستان دامغان گذراندم. تحصيلات حوزوي را از سال 1365در حوزه علميه قم شروع كرده و پس از اتمام سطح هم اكنون حدود 6 سال دروس خارج فقه و اصول شركت نموده ام . در درس تفسير حضرت آية الله جوادي آملي حدود 8 سال شركت كردم. 5 سال نيز در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در قم در رشته كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي تحصيل نموده و پس از تدوين پايان نامه به اخذ مدرك كارشناسي ارشد الهيات و معارف اسلامي موفق گرديدم

. از سال 1381تا 1385 تاكنون در مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما ايران به ارزيابي، بررسي طرح و مشاوره پژوهش مشغول مي باشم و تاكنون ده ها كتاب و جزوات پژوهشي با نظارت اينجانب به چاپ رسيده است.

معرفت، محمدهادي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شيخ محمدهادي معرفت در سال1309 ه_.ش در شهر كربلا فرزندي ديده به جهان گشود كه نام وي را «محمدهادي» گذاشتند.گروه : علوم انسانيرشته : الهيات و معارف اسلاميوالدين و انساب : پدر محمدهادي شيخ علي،فرزند ميرزا محمدعلي از نوادگان شيخ عبدالعالي ميسي اصفهاني بود كه به اتفاق والدين و ديگر اعضاي خانواده در سال1290 ه_.ش از سده اصفهان به كربلاي معلّي مهاجرت كرد. شيخ علي دانشمند وخطيبي توانا و مورد احترام مردم كربلا بود كه پدرانش تا سه قرن همگي از سلسله جليله روحانيت بودند.مادرِ استاد «سيد زهرا» دختر سيدهاشم تاجر رشتي و متوطن در كربلا بود.تحصيلات رسمي و حرفه اي : «محمدهادي» از سن پنج سالگي براي كسب سواد به مكتب خانه شيخ باقر اصفهاني فرستاده شد. آنگاه مقدمات علوم اسلامي را نزد پدر فرزانه خود و تني چند از اساتيد معروف نظير حاج شيخ اكبر نائيني، سيد سعيد تنكابني، شيخ محمد حسين مازندراني، سيدمرتضي قزويني و سيد محمد شيرازي فراگرفت.مبادي فلسفه و دورههاي فقه و اصول تا سطوح عاليه را در كربلا و نزد پدر بزرگوار و برخي از اساتيد بزرگ بهره گرفت و خوشهچين معارف الهيه شد.استاد معرفت در آغاز سال1340 ه_.ش و پس از فوت پدر بزرگوارشان _رحمه اللّه عليه_ به منظور تكميل تحصيلات و رفعت هر چه بيشتر بناي دانش خويش همراه با خانواده به نجف اشرف مهاجرت كردند.در اين

سالها نجف اشرف منزلگاه اساتيد فرهيخته و آيات عظامي همچون سيد محسن حكيم، سيد ابوالقاسم خويي، ميرزا باقر زنجاني، شيخ حسين حلّي، سيدعلي فاني اصفهاني و اخيراً حضرت امام خميني _ قدسسره _ هم بود؛ استاد فرصت بهرهگيري از اين گلستان معرفت را قدر دانسته از هر گلي شهدي نوشيد و مجمع فضائل خوبان شد.خاطرات و وقايع تحصيل : انگيزه حضرت استاد در روآوردن به پژوهشهاي قرآني را از قلم معظمله استفاده ميكنيم:هنگام مراجعه و مطالعه براي آمادگي تدريس تفسير به حقيقت تلخي برخورد كردم و آن، فقدان بحث زنده پيرامون مسائل قرآني، در كتابخانه هاي فعلي تشيع بود.اين برخورد تلخ از آنجا بود كه براي تهيه مقاله اي پيرامون مسأله «ترجمه قرآن»، به كتابخانه تخصصي قرآن مراجعه ميكردم و در اين زمينه كتابهاي زيادي كه برخي در دو مجلد و نيز رساله ها و مقالات بسياري از مصر و غيره در اختيار بود كه دانشمندان معاصر آن ديار نوشته بودند، ولي در حوزه نجف جز يك برگ اعلاميه حضرت آيت اللّه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء چيز ديگري نيافتم.اين امر بر من گران آمد و مرا بر آن داشت كه در زمينه مسائل قرآني به طور گسترده، ديدگاههاي دانشمندان گذشته و حال مكتب را روشن و عرضه كنم، نتيجه آن تلاش پيگير هفت مجلد «التمهيد» و دو مجلد «التفسير و المفسرون» گرديد. در نوشته اخير تكميل«مافاتِ» نوشته«محمدحسين ذهبي» مصري را انجام دادم كه به ناحق جايگاه تشيع را در حيطه قرآني ناديده گرفته بودم.فعاليتهاي ضمن تحصيل : سال1351 ش حكمت الهي اقتضا كرد تا عدو سبب خير شود و استاد از عراق به ايران

مهاجرت نمايد حكومت بعث عراق دستور بازگرداندن ايرانيان مهاجر را از عراق صادر كرد و استاد فرزانه حاج شيخ محمدهادي معرفت با كولهباري از فضل و دانش به اتفاق خانواده رهسپار ايران و ساكن قم شد.اين فاضل جوان در بهار42 سالگي، فرصت حضور در درس اصول ميرزا هاشم آملي_ رحمه اللّه عليه _ را كه از شاگردان مبرز آغا ضياء عراقي بود، غنيمت شمرد و از خرمن دانش آن پير فرزانه خوشه هاي معرفت چيد.و به اين ترتيب شخصيت علمي محقق فرهيخته، استاد معرفت شكل گرفت و دوران طولاني بهره گيري علمي از اساتيد برجسته و ممتاز حوزه هاي علميه كربلا، نجف اشرف و قم، از او مجتهدي مسلط بر مباني فقهي، اصولي ساخت كه روح دانشاندوزي را با جديت، تلاش، نوآوري، شجاعت در ابراز عقيده، توجه به آراي سلف در كنار نقد و بررسي آنها، نخبه گويي و حذف زوائد و تأمل در مسائل مهم، همراه كرد و با اين سرمايه عظيم در سه حوزه تدريس، پژوهش و تأليف و به خصوص ورود به عرصه هاي نو و راه هاي طي نشده دست به كار شد. در عنفوان جواني و همزمان با تحصيل دروس فقه و اصول، با همكاري جمعي از فضلاي مشهور كربلا از جمله سيدمحمد شيرازي، سيدعبدالرضا شهرستاني، سيدمحمدعلي بحراني، شيخ محمدباقر بهبودي و… دست به تأسيس و نشر ماهنامهاي با نام «اجوبه المسائل الدينيه» زدند.اين گروه در اطلاعيهاي آمادگي خود را براي پاسخگويي به سؤالهاي ديني مردم اعلام كردند و در مدت ساليان متمادي با جديت تمام به پاسخ سؤالهاي رسيده، پرداختند. اين ماهنامه با استقبال فراوان مردم از جمله دانشگاههاي

عراق و حتي خارج از كشور روبرو شد. و حاصل پاسخها كه گاه در شكل مقالات علمي _ تحقيقي تحرير ميشد بعضاً صورت مستقل چاپ و منتشر گرديد.استادان و مربيان : از استادان محمدهادي معرفت مي توان به موارد زيراشاره كرد: شيخ محمد كلباسي شيخ محمد حسين مازندراني شيخ محمد خطيب سيد حسن آغامير قزويني حاج شيخ اكبر نائيني سيد سعيد تنكابني شيخ محمد حسين مازندراني سيدمرتضي قزويني سيد محمد شيرازي شيخ يوسف بي ارجمندي خراسانيهم دوره اي ها و همكاران : محسن حكيم، سيد ابوالقاسم خويي، ميرزا باقر زنجاني، شيخ حسين حلّي، سيدعلي فاني اصفهاني و اخيراً حضرت امام خميني ( قدس سره) ازهمدوره ايهاي شيخ محمدهادي معرفت بوده اند.زمان و علت فوت : شيخ محمدهادي معرفت در سال 1385 دار فاني را وداع گفتند.فعاليتهاي آموزشي : حضرت آيت اللّه معرفت از آغازين سالهاي تحصيل علوم اسلامي به امر تدريس و تحقيق پرداختند.علوم ادبي و علمي را متناسب با ميزان رشد علمي تدريس كردند و در هفته يكبار براي جوانان كربلا، جلسات پرشور علمي اسلامي برپا كردند.با هجرت استاد معرفت به قم فعاليتهاي تدريسي، تحقيقي و تأليفي ايشان گسترش يافت. وي عمده وقت خود را به تدريس رسائل ، مكاسب، كفايه و سپس خارج فقه و اصول اختصاص داد و از جمله در مدرسه عالي حقاني و به دعوت شهيد قدوسي مدير محترم مدرسه، به تدريس مسائل قرآني و به ويژه علوم قرآن پرداختند. محصول تلاش استاد در سنگر تدريس تربيت صدها شاگرد در موضوعات فقهي، اصولي و قرآني است و سپس براي جمعي از طلاب جوان و با علاقه، مباحث علوم قرآني را

در مؤسسه آموزشي _ تحقيقاتي معارف اسلامي امام رضا(ع) تدريس ميكردند.اين محقق برجسته به دنبال سكونت در قم، تحقيقات انجام شده در نجف اشرف را به طور گسترده مورد بازبيني و تعميق و توسعه قرار دادمراكزي كه فرد از بانيان آن به شمار مي آيد : از جمله كارهايي كه شيخ معرفت انجام داده اند، تاسيس و نشر ماهنامه اي به نام اجوبه المسائل الدينيه بود.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : استاد معرفت در نجف اشرف بخش عمدهاي از وقت خود را مصروف تدريس و تحقيق نمودند؛ صبحها علاوه بر تحصيل، به تدريس ميپرداختند و عصرها را به امر تحقيق و تدوين اختصاص دادند.در اين زمان بود كه با گروهي از فضلاي مشهور نجف اشرف از جمله «سيدجمال خوئي_ فرزند برومند آيت اللّه العظمي خوئي سيد محمد نوري، سيدعبدالعزيز طباطبائي، شيخ محمد رضا جعفري اشكوري، دكتر محمد صادقي و در سالهاي اخير استاد عميد زنجاني جلسات هفتگي تشكيل و پيرامون مباحث و موضوعات مختلف به بحث و تحقيق همت گماردند.هر يك از اين فضلا رشتهاي از علوم اسلامي را موضوع تحقيق خود قرار دادند. در اينجا بود كه حضرت استاد معرفت پژوهشهاي خود را در رشته«علوم قرآني» پايه گذاري كردند.چگونگي عرضه آثار : از جمله مقاله هاي استاد معرفت كه به زبان عربي تأليف و برخي از آنها به فارسي ترجمه و منتشر شد، ميتوان به اين موارد اشاره كرد: «حقوق زن در اسلام»، «ترجمه قرآن، امكان، ضرورت»، «دو فرقه شيخيه، اسكويي، كريمخاني»، «اهميت نماز و تاثير آن در صيانت فردي و اجتماعي».آثار : آموزش علوم قرآني ، احكام شرعي ، التفسير الاثري الجامع

، التفسير و المفسّرون في ثوبه القشيب ، التمهيد في علوم القرآن ويژگي اثر : جزوات «التمهيد» يكي پس از ديگري به زيور طبع آراسته شد و به دنبال پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي چاپ «التمهيد» كه به سه جلد رسيده بود، به همت انتشارات جامعه مدرسين تجديد چاپ و مابقي مجلدات آن تا شش مجلد انتشار يافت.6 تاريخ قرآن ، تفسير و مفسّران ويژگي اثر : جديد چاپ كتاب تفسير و مفسّران در دو جلد و ترجمه آن به زبان فارسي، جلوهاي ديگر از مراحل كمال تحقيق و پژوهش استاد ميباشد.8 تلخيص التمهيد ، تمهيد القواعد ، تناسخ الارواح (بازگشت روح) ، جامعه مدني (مجموعه مقالات) ، حديث لاتعاد، حديث من زاد في صلاته ، شبهات وردود حول القرآن ويژگي اثر : حضرت استاد در پاسخ شبهات وارده بر قرآن كه بهطور عمده از سوي شرقشناسان و برخي روشنفكران دنياي عرب و ايران مطرح ميشد دست به تأليف كتاب «شبهات وردود» زدند كه در سال1382 به زيور طبع آراسته شد.اين حديثشناس، مفسر و فقيه مكتب اهلبيت(ع) كه معتقد به ضرورت استفاده از تراث سلف و نگران كوتاهي در نقادي روايات تفسيري هستند، از سال1379ش محصول تجارب ارزنده خود را به خدمت تأليف تفسيري جامع از آثار گذشتگان درآورد و به جمعآوري و تنسيق روايات تفسيري فريقين پرداخت. ايشان در اين كارِ گروهي كه با مساعدت دو گروه ده نفره از شاگردان و نخبگان حوزوي و تربيت يافتگان مدرسه قرآني صورت گرفته است، روايات تفسيري را كه جملگي به صورت خام در كتابها عرضه شده، به محك نقد و بررسي گذاشته و براي جدا سازي سليم

و سقيم اين روايات و قيمتگذاري و تعيين ارزش هر يك از آنها اهتمام نمودهاند.تاكنون يك مجلد از اين اثر ارزنده با نام «التفسير الاثري الجامع» به زيور طبع آراسته شده است.14 صيانه القرآن من التحريف ويژگي اثر : ايشان با توجه به مهمترين سؤالها يا شبههاي مخالف با كرامت قرآن و يا مذهب تشيع دست بهكار تأليف شدند، از جمله كتاب «صيانه القرآن من التحريف» را در دفاع از حريم قرآن و حراست از كرامت آن نوشتند. «احسان الهي ظهير»، نويسنده متعصب پاكستاني، شيعيان را متهم ساخت كه قائل به تحريف قرآن ميباشند؛ استاد مجاهد و پاسدار ارزشهاي اسلامي در مدت شش ماه كتاب «صيانه القرآن…» را در جواب وي به رشته تحرير درآورد و در تاريخ2/8/66 ش، به چاپ رساند.15 علوم قرآني ، مالكيه الارض ، ولايت فقيه ، ولايه الفقيه ابعادها و حدودها

منابع زندگينامه :سايت حوزه علميه قم/ بخش زندگينامه علماwww.hawzah.net/ - 1k

معزي، محمدكاظم

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

قرآن شناس معروف معاصر ، استاد حاج سيد علي كمالي دزفولي ، صاحب آثار عديده ي قرآني ، درباره ي مرحوم معزي كه با ايشان خويشاوندي هم داشته چنين فرموده اند : شيخ محمد كاظم فرزند شيخ محمد و او فرزند حاج شيخ محمد رضا فقيه به نام ، از اولاد معزالدين ، عالم معروف دوران صفويه ، در سال 1298 ش در دزفول به دنيا آمد و در سال 1348 ش در تهران وفات يافت و در مقبره ي شيخان قم مدفون گرديد . تحصيلات بعد از مكتب خانه ي او در خدمت جدش حاج شيخ محمدرضا شروع شد و زير توجه و علاقه ي خاص او

مدارج علمي را به طور مضاعف طي كرد . استادانش در دزفول ، جد مادري اش آقا شيخ محمد باقر و عموزاده اش آقا ميرزا محمد علي ، و چند سالي در قم ، آيت الله بروجردي تا نيل به درجه ي اجتهاد بود . علاوه بر عربي ، به زبان انگليسي هم آشنا بود . چند سالي در دانشكده ي الهيات دانشگاه تهران تدريس كرد . معلومات او از محدوده ي تحصيلات متداول بسيار فراتر بود . اثر مهمش ترجمه ي قرآن مجيد به فارسي است ، كه اشتباهاتي ناچيز و اندك از قبيل كاربرد ماضي و مضارع به جاي همديگر در آن يافت مي شود و ترجمه اش هنوز در ميان ترجمه هاي امروز مي درخشد . نمونه ي اخلاق و فروتني اسلامي بود . رحمه الله عليه . ( برگرفته از بيانات استاد حاج سيد علي كمالي دزفولي ) .

مفتح، محمدهادي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدهادى مفتح

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1346/1/20

زندگينامه علمي

از سال 1352 تحصيلات ابتدايي را در دبستان نيكان تهران آغاز نموده و تمامي تحصيلات ابتدائي و راهنمايي و دبيرستان را در مدرسه دبستان راهنمايي و دبيرستان نيكان به اتمام رساندم. در سال 1364 مدرك ديپلم در رشته رياضي فيزيك با معدل 19.5 اخذ كردم.

ورود من به دانشگاه در سال 1364 و در رشته مهندسي برق و الكترونيك دانشگاه تهران مي باشد كه با توجه به حضور در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل و بروز مشكلاتي همچون تعطيل ترم دانشگاه ها بر اثر موشك باران در آبان ماه سال 1370 مدرك مهندسي برق و

الكترونيك را از دانشكده فني دانشگاه تهران اخذ نمودم.

در كنار تحصيل در دبيرستان و دانشگاه به طي مدارج علمي حوزوي و حضور در دروس حوزه هاي علمي تهران پرداختم به نحوي كه در سال 1370 همزمان با اخذ مدرك دانشگاهي ليسانس، دروس حوزوي را نيز تا مكاسب محرمه و قطع و ظن رسائل به انتها رسانده بودم.

پاره اي از اساتيد دروس حوزوي اينجانب تا اين مرحله عبارتند از: آيت الله سيد علي هاشمي گلپايگاني اصول فقه (مظفر) ؛ پاره اي از كتب شرح لمعه

آيت الله سيد حسين مصطفوي عمده كتابهاي شرح لمعه

آيت الله سيد حسن مصطفوي شرح تجريد

دكتر ابوالقاسم گرجي مكاسب محرمه

آيت الله سيد رضي شيرازي قطع و ظن (رسائل) ؛ شرح منظومه سبزواري (حكمت)

پس از حضور در حوزه علميه قم دروس سطح عالي را تكميل نمودم كه اساتيد اين دوره تخصصي عبارتند از: استاد علي محمدي: برائت (رسائل)

استاد اعتمادي: استصحاب (رسائل)

آيت الله رضا استادي: بيع (مكاسب)

آيت الله سيد علي محقق داماد: خيارات (مكاسب)

آيت الله قديري: كفايه

با اتمام دروس سطح عالي و بجهت گذراندن دوره خدمت سربازي به تهران بازگشته و با حكم مأموريّت از سپاه پاسداران به عنوان كارشناس كامپيوتر در وزارت صنايع و شركت شيشه قزوين مشغول گشتم. و نيز مسئوليت گروه معارف صداي جمهوري اسلامي را به مدت قريب دو سال عهده دار بودم. در اين دو سال از دروس خارج فقه و اصول تهران استفاده مي نمودم كه اساتيد اين دروس عبارتند از:

آيت الله خامنه اي: خارج فقه (جهاد)

آيت الله مجتبي تهراني: خارج اصول، خارج فقه (ولايت فقيه ومكاسب محرمه)

آيت الله محمدي گيلاني: خارج فقه (صلاه مسافر)

پس از

بازگشت به قم در دروس خارج فقه و اصول و فلسفه شركت نمودم كه اساتيد اين دوره عبارتند از:

آيت الله فاضل لنكراني: خارج اصول

آيت الله شبيري زنجاني: خارج فقه (خمس، نكاح)

آيت الله مومن: خارج اصول

آيت الله جوادي آملي: خارج اسفار (فلسفه تخصّصي)

از سال 1375 و پس از شركت در آزمون مقطع كارشناسي ارشد (فوق ليسانس) رشته علوم قرآن و حديث به تحصيل در اين رشته در دانشكده اصول الدين پرداختم كه اين دوره تحصيلي با ارائه پايان نامه و كسب نمره نهايي 19 در سال 1378 پايان يافت.

سال 1383 پس از قبولي در كنكور سراسري مقطع دكتري در رشته علوم قرآن و حديث در دانشكده اصول الدين به تحصيل اشتغال يافتم، كه با دفاع از رسالْ دكتري در 22 خردادماه 1387، و با كسب درجه عالي و نمره 19 بابت اين رساله، دوره تحصيل دكتري را به پايان رساندم.

در كنار ادامه تحصيلات حوزوي و دانشگاهي و اشتغال به مسئوليت هاي اجرائي و علمي مختلفي همچون تاسيس و راه اندازي شبكه سراسري راديو معارف طراحي و ادامه توليد سيستم جامع مكانيزه مديريت حوزه علميه قم و ... به تدريس دروس حوزوي و دانشگاهي پرداختم، كه در اين زمينه تا كنون دروس بدايه الحكمه؛ اصول فقه (مظفر) ، مكاسب (محرمه، بيع، خيارات) هركدام يك دوره، كفايه ( اوامر، نواهي، اصول عمليه) دو دوره ، و رسائل (قطع و ظن، برائت، استصحاب) سه دوره تدريس شده اند.

و نيز دروس دانشگاهي تحريف قرآن، رابطه قرآن وسنت، تفسير موضوعي ، اعجاز قرآن ، روش شناسي استنباط از متون ديني ، تفسير فقهي ، تفسير عقلي ، تفسير

روائي ، قرائت و درك متون عرفاني ، منطق ، علوم قرآني1 ، علوم قرآني2 ، علوم قرآني3 ، و ... تدريس شده اند.

مفتون دنبلي آذربايجاني، عبدالرزاق

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1243 -1176 ق)، اديب، مورخ، عالم، مفسر، نويسنده، عارف و شاعر، متخلص به مفتون. در خوى آذربايجان به دنيا آمد. هنگامى كه كريم خان زند براى اطمينان خاطر از جانب امراى آذربايجان، اولاد آنان را به گروگان گرفت، پدر مفتون، او را به جاى برادرش، در ده سالگى، به شيراز فرستاد. وى چهارده سال در شيراز بود و در اين مدت به تحصيل علم و معرفت و كسب فضل و دانش پرداخت. بعد از فوت كريم خان و تسخير شيراز به دست عليمراد خان زند، گروگانها از آنجا به اصفهان برده شدند و پس از فوت عليمرادخان، در 1199 ق، آقا محمد خان، آنان را آزاد نمود و اجازه داد تا به آذربايجان بازگردند. وى به نظم و نثر فارسى و عربى مسلط بود و به هر دو زبان شعر مى سرود. در انواع شعر نيز به قصيده و مثنوى بيشتر تمايل داشت. او در 1241 ق به زيارت عتبات عاليات و بيت اللَّه الحرام رفت و پس از بازگشت در تبريز درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد. از آثارش: «مآثر خاقانى»، در تاريخ قاجاريه؛ «مآثر سلطانيه» يا «مآثر سلطانى»، مبنى بر مآثر سلطنت فتحعلى شاه، از زمان جلوس تا 1241 ق؛ «حدائق الجنان»، در سرگذشت خودش در شيراز و شرح حال شعرا و فضلاى آن شهر، همراه شمه اى از احوالات كريم خان زند؛ «نگارستان دارا»، در شرح حال شعراى دوره ى فتحعلى شاه؛ «تجربة الاحرار و تسلية الابرار»، در شرح حال

عده اى از علما و معاريف و شعراى معاصر خود؛ شرح «مشاعر» ملا صدرا؛ ترجمه «عبرت نامه» (بصيرت نامه) از تركى به فارسى؛ «حقايق الانوار»، در شرح حال شعراى عرب و عجم، به فارسى؛ «حدائق الادباء»، شامل منشآت و مطارحات شعراى عرب و عجم، به فارسى؛ «حديقه»، در شرح حال شعراى عرب و معانى بعضى از اشعار آنها، به فارسى؛ مثنوى «ناز و نياز»؛ مثنوى «همايون نامه»، در احوال مختار ثقفى؛ مثنوى ديگرى در بحر رمل؛ «رياض الجنة»، در تاريخ سلسله ى دنابله؛ «روضة الآداب و جنة الالباب»، در شرح حال شعراى عرب، به عربى؛ «ديوان» شعر. گويند مفتون در تأليف تاريخ «زينة التواريخ» با ميرزا رضى، متخلص به بنده، مشاركت داشته است.[1]

(شاعر) عبدالرزاق بيگ دنبلى متخلص به «مفتون» (و. 1176 ه.ق- ف. تبريز 1243 ه.ق) يكى از دانشمندان و سخنوران بزرگ آذربايجان در دوره ى قاجاريه بود. وى در سال 1276 ه.ق در شهر خوى متولد شد، از سن ده سالگى تا 24 سالگى (چهارده سال) به عنوان گروگان در شيراز بازداشت بود و در اين مدت به تحصيل علم و ادب پرداخت، در زمان آغا محمدخان قاجار مرخص شده و به آذربايجان برگشت. در زمان عباس ميرزا نايب السلطنه به منصب استيفا و نويسندگى ارقام ديوانى نايل گرديد. وى تأليفات گرانبهائى از خود به يادگار گذاشت از جمله: حدائق الجنان، روضةالاداب و جنةالالباب. حدائق الادباء، ماثر سلطانى، كليات ديوان و غزليات، مثنوى ناز و نياز، منظومه اى بنام مختارنامه.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] اعيان الشيعه (470/ 7)، تاريخ تذكره هاى فارسى (401 -399/ 2 ،690 -689/ 1)، تجربة الاحرار و تسلية الابرار (مقدمه، 464 -455 ،137 -121)، حديقة

الشعراء (1693 -1690/ 3)، دانشمندان آذربايجان (357 -353)، الذريعه (343 ،317 ،288 ،5/ 19 ،92 -91/ 12 ،323 ،284/ 11 ،1083/ 9)، ريحانه (356 -355/ 5)، سبك شناسى (331 -319/ 3)، سفينة المحمود (670 -669/ 2)، شرح حال رجال (264/ 2)، فرهنگ سخنوران (866 -865)، فهرست كتابهاى چاپى فارسى (2285/ 2)، لغت نامه (ذيل/ مفتون دنبلى)، مجمع الفصحا (1008 -1007/ 6)، مكارم الآثار (1204 -1203/ 4)، مؤلفين كتب چاپى (847 -846/ 3)، نگارستان دارا (مقدمه/ و- ى، 297 -282).

مفسر تهراني، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مفسر تهرانى از علماء ابرار و دانشمندان اخيار و مانند مرحوم حمام گلشنى سلمان زمان خود و در زهد و ورع ابى ذر اوان و داراى مقامات معنوى و صفاء باطنى بوده بسيارى از افاضل دانشمندان و اخيار بازرگانان و اصناف تهران در مسجد جامع از تفسير او استفاده نموده اند. از علماء مرحوم حجةالاسلام حاج آقا حسين اثنى عشرى شاه عبدالعظيمى صاحب تفسير مطبوع اثنا عشرى و مرحوم ثقةالاسلام آقاى آشيخ محمد حسين زاهد و از تجار جناب عمدةالتجار و الاخيار حاج ميرزا عبدالحسين محسنى از شاگردان وى بوده اند.

از آثار آن بزرگوار تفسير شريف مقتنيات است در ده جلد كه به سعى حاج ميرزا عبدالحسين محسنى مذكور به طبع رسيده است. آن مرحوم در حدود 1362 قمرى از دنيا رفته و در مقبره خصوصى واقع در قسمت شمالى صحن امام زاده عبداللَّه شهر رى مدفون گرديد و در جلالت آن بزرگوار كافيست كه بعضى از ثقات و مردم با معنويت حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف را در سر قبر او ديده اند چنانچه به آن اشاره گرديد.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

مفسر نيشابوري، ابونصر منصور

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(422 -337 ق)، مفسر و محدث. از خاندان علم و فضيلت بود. از ابوالعباس اصم و ابوالحسن فارسى و ابوعلى نيشابورى حافظ حديث شنيد. شيخ الاسلام ابواسماعيل خواجه عبداللَّه انصارى و عبدالواحد قشيرى و گروهى ديگر از وى روايت كرده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :سير النبلاء (442 -441/ 17)، طبقات المفسرين داودى (338/ 2)، العبر (249/ 2).

مفيد، محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ابوعبداللَّه محمد بن محمد بن نعمان عكبرى بغدادى معروف به شيخ مفيد است در جلالت و كرامتش كافى است توقيع شريف از ناحيه مقدسه حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف براى او ورثائى كه در مرگش فرمودند.

لاصوت الناعى لفقدك انه

يوم على آل الرسول عظيم

ولادتش در سال 336 قمرى و وفاتش در ماه رمضان سال 413 در سن 76 سالگى در بغداد واقع شد و هشتاد نفر از شيعيان در تشييع او شركت نموده و او را در كاظمين در پائين پاى قبر حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام دفن نمودند و بيش از دويست تصنيف و تأليف براى او نوشته اند كه از آنهاست ارشاد و اختصاص والمقنعه در فقه و مسار الشيعه والمجالس والعيون والمحاسن و...

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد ششم)

مقدسي شيرازي، ابوالفرج عبدالواحد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 486 ق)، فقيه حنبلى، اصولى، واعظ و مفسر. در عراق به مقدسى معروف بود. اصلش از شيراز است. در حران به دنيا آمد. وى به بغداد رفت و ملازم ابويعلى بن فراء قاضى شد و از او فقه آموخت و خود به تدريس و وعظ پرداخت. آنگاه به شام رفت و در بيت المقدس سكنى گزيد و در همان جا به ترويج مذهب امام احمد حنبل پرداخت و تصانيفى در فقه و اصول نگاشت. از ابوالحسن بن سمسار و شيخ الاسلام ابوعثمان صابونى و عبدالرزاق بن فضل كلاعى و جماعتى ديگر در دمشق حديث شنيد. او شيخ شام و شيخ الاسلام زمان خويش بود. در دمشق درگذشت و در مقبره ى باب الصغير دفن شد و قبرش مزارى مشهور گرديد. از آثارش: «الجواهر»، در تفسير قرآن؛ «المبهج» و «الايضاح»، در فروع فقه حنفى؛ «التبصرة»، در اصول

دين؛ «مختصر فى الحدود»؛ «مختصر فى اصول الفقه»؛ «مسائل الامتحان».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (425 ،287/ 2 ،155/ 1)، تذكرة الحفاظ (1199/ 3)، ذيل طبقات الحنابله ابن رجب (73 -68/ 3)، سير النبلاء (53 -51/ 19)، شذرات الذهب (378/ 3)، طبقات الفقهاء الحنابلة (334 -33/ 2)، طبقات المفسرين داودى (362 -360/ 1)، العبر (352/ 2)، الكامل (169/ 8)، معجم المؤلفين (212/ 6)، هدية العارفين (634/ 1).

مقصودي، فريبا

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

فريبا مقصودي كرمانشاهي در سال 1340 ، در كرمانشاه متولد گرديد. وي از دانش آموزان ممتاز در دوران ابتدايي و متوسطه بود كه از دبيرستان وابسته به دانشگاه رازي كرمانشاه در رشته ي رياضي با معدل برتر و احراز رتبه ي ممتاز فارغ التحصيل شد ؛ همزمان با تعطيلي دانشگاه ها در ابتداي انقلاب به هنر خوشنويسي روي آورد و پس از استفاده از استادان صاحب نام ، در سال 1364 به دريافت گواهينامه ي ممتاز از انجمن خوشنويسان ايران نائل گرديد. مقصودي پس از آنكه هنر خوشنويسي را با درجه ممتاز به پايان رساند به تدريس و تعليم هنر خوشنويسي در انجمن خوشنويسان ايران و دانشگاه تهران و مراكز هنري و علمي ديگر اشتغال يافت.گروه : هنررشته : خوشنويسيوالدين و انساب : فريبا مقصودي كرمانشاهي ، فرزند كريم و طوبي از ايل گوران ، در سوم اسفند 1340 در كرمانشاه ديده به جهان گشود.تحصيلات رسمي و حرفه اي : فريبا مقصودي كرمانشاهي از دانش آموزان ممتاز در دوران ابتدايي و متوسطه بود كه از دبيرستان وابسته به دانشگاه رازي كرمانشاه در رشته ي رياضي با معدل برتر و احراز رتبه ي ممتاز فارغ التحصيل

شد ؛ همزمان با تعطيلي دانشگاه ها در ابتداي انقلاب به هنر خوشنويسي روي آورد و پس از استفاده از استادان صاحب نام ، در سال 1364 به دريافت گواهينامه ي ممتاز از انجمن خوشنويسان ايران نائل گرديد.استادان و مربيان : فريبا مقصودي كرمانشاهي در زمينه ي خوشنويسي از استاداني چون ابوالفضل عطوفي كرمانشاهي ، عبدالله جواري كرمانشاهي ، رضا منوري يزدي ، معين الكتاب اصفهاني ، يدالله كابلي خوانساري ،كرمعلي شيرازي ، غلامحسين اميرخاني و آيت الله حاج سيدمرتضي نجومي استفاده هاي فراوان برد.فعاليتهاي آموزشي : فريبا مقصودي كرمانشاهي پس از آنكه هنر خوشنويسي را با درجه ممتاز به پايان رساند به تدريس و تعليم هنر خوشنويسي در انجمن خوشنويسان ايران و دانشگاه تهران و مراكز هنري و علمي ديگر اشتغال يافت.آرا و گرايشهاي خاص : از آنجا كه تحصيل هنري فريبا مقصودي كرمانشاهي در خوشنويسي ، در زمينه نستعليق بوده و از آغاز كتابت ، نستعليق را رشته اصلي خود قرار داده است ، زيرا معتقد مي باشد كه در طي قريب پانزده سال تلمذ و تعليم به اعتلاء و جاودانگي و تاثير فرهنگي و هنري كتابت ، بيش از گونه هاي ديگر خوشنويسي پي برده است.جوائز و نشانها : خوشنويسي مصحف شريف به خط نستعليق براساس نسخه عقمان طه از جمله كارهاي برجسته ي هنري خانم مقصودي مي باشد كه بعد از تاييد استادان و كارشناسان هنري و با نظارت مصحيحن دارالقرآن ، به در مراسم اختتاميه مسابقات بين المللي حفظ و قرائت قرآن در پنچشنبه سيزدهم آذرماه 1376 ، به محضر مقام معظم رهبري اهداء و مورد تقدير قرار گرفت. فريبا

مقصودي كرمانشاهي در پنجمين نمايشگاه قرآن مجيد _ 25 دي ماه 1376 _ و مراسم تجليل از خادمان قرآن معرفي و به دريافت لوح تقدير از رياست محترم جمهوري ايران ، نايل شد.

________________________________________

آثار : تاريخ شعر وادبيان محلي كرمانشاهان ويژگي اثر : اين كتاب يك دوره ي پنج جلدي است.2 ديوان پروين اعتصامي ديوان سيد يعقوب ماهيدشتي كرمانشاهي شرح زيارت عاشورا كنز العرفان ويژگي اثر : ديوان مير محمد صالحي الحسني نعمه اللهي ماهيدشتي ، معروف به حيران كرمانشاهي .6 كوچه باغي ها مناسك حج يادنامه علامه طباطبايي يادنامه ي استاد شهيد مرتضي مطهري

________________________________________

منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/

مقيسه، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين مقيسه

محل تولد : سبزوار

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

پس از پايان تحصيلات ابتدائى، حدود سال 1350 وارد حوزه علميه شدم، دو سال در حوزه مشهد و بقيه را در قم بوده ام. حدود چهار سال پس از شروع تحصيلات حوزوى، سفرهاي حوزوى - تبليغي و كلاسهاي قرآن داشته ام، حدود سال 1365مدتي در جامعه الزهرا (س) تدريس اعتقادات و در حوزه تدريس دروس حوزوي داشته ام. سال 66 درآزمون تربيت مدرس دارالشفاء شركت و پذيرفته شدم و پس از گذراندن دوره سه ساله آن در دانشگاه شهيد بهشتي تهران و در گروه معارف اسلامي عضو هيئت علمي شدم و تدريس دروس معارف اسلامي را آغاز كردم كه تاكنون ادامه دارد. علاوه بردانشگاه شهيد بهشتي در دانشگاههاي تهران، علامه، بهزيستى، آزاد علمي كاربردي و علوم پزشكي شهيد بهشتي و تهران هم تدريس وهمكاري علمي داشته ام.

تاكنون بيش از 11مقاله در موضوعات مختلف معارفي و قرآني در مجلات

مختلف و مجموعه مقالات همايشها و نيز كتاب نظم هستي كه پايان نامه دوره تربيت مدرس قم بود با اضافات و اصلاحاتي توسط بوستان كتاب چاپ و منتشر شده در تهيه و تنظيم كتاب مفتاح مجمع البيان نيز همراه و همكار نويسندگان آن بوده ام كه به اهتمام پژوهشكده باقرالعلوم(ع) و انتشارات اسوه چاپ شد. حدود ده سال هم هست كه توفيق همراهي با حجاج خانه خدا و تشرف به حرمين شريفين و عتبات عاليات را به عنوان روحاني كاروان دارم . نوشته هاي چاپ نشده متعددي هم دارم كه احتمالاً در آينده اگر خدا بخواهد منتشر خواهد شد.

مقيسه، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين مقيسه

محل تولد : سبزوار

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1333/1/1

زندگينامه علمي

پس از پايان تحصيلات ابتدائى، حدود سال 1350 وارد حوزه علميه شدم، دو سال در حوزه مشهد و بقيه را در قم بوده ام. حدود چهار سال پس از شروع تحصيلات حوزوى، سفرهاي حوزوى - تبليغي و كلاسهاي قرآن داشته ام، حدود سال 1365مدتي در جامعه الزهرا (س) تدريس اعتقادات و در حوزه تدريس دروس حوزوي داشته ام. سال 66 درآزمون تربيت مدرس دارالشفاء شركت و پذيرفته شدم و پس از گذراندن دوره سه ساله آن در دانشگاه شهيد بهشتي تهران و در گروه معارف اسلامي عضو هيئت علمي شدم و تدريس دروس معارف اسلامي را آغاز كردم كه تاكنون ادامه دارد. علاوه بردانشگاه شهيد بهشتي در دانشگاههاي تهران، علامه، بهزيستى، آزاد علمي كاربردي و علوم پزشكي شهيد بهشتي و تهران هم تدريس وهمكاري علمي داشته ام.

تاكنون بيش از 11مقاله در موضوعات مختلف معارفي و

قرآني در مجلات مختلف و مجموعه مقالات همايشها و نيز كتاب نظم هستي كه پايان نامه دوره تربيت مدرس قم بود با اضافات و اصلاحاتي توسط بوستان كتاب چاپ و منتشر شده در تهيه و تنظيم كتاب مفتاح مجمع البيان نيز همراه و همكار نويسندگان آن بوده ام كه به اهتمام پژوهشكده باقرالعلوم(ع) و انتشارات اسوه چاپ شد. حدود ده سال هم هست كه توفيق همراهي با حجاج خانه خدا و تشرف به حرمين شريفين و عتبات عاليات را به عنوان روحاني كاروان دارم . نوشته هاي چاپ نشده متعددي هم دارم كه احتمالاً در آينده اگر خدا بخواهد منتشر خواهد شد.

مكارم شيرازي، ناصر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حجه الاسلام والفاضل العلام آقاى علامه ناصر مكارم، از اساتيد بنام و مدرسين والامقام و علماء كرام و نويسندگان فخام و گويندگان عظام حوزه علميه قم و افتخار استان فارس و بلكه ايران و جهان تشيع است در 22 ماه شعبان 1347 قمرى در شيراز در يك خانواده اصيل به دنيا آمده و تحصيلات جديد خود را در مدارس جديد شيراز خوانده و در مدت كوتاهى به واسطه استعداد و حافظه فوق العاده مقدمات و ادبيات را در مدرسه آقاباباخان فراگرفته و سطوح نهائى فقه و اصول را از مدرسين شيراز خوانده و ضمنا از تدريس خود عده اى را بهره مند مى نمود تا در سال 1324 شمسى كه از وطن خود مهاجرت به قم و دانشگاه جعفرى شيعه يعنى حوزه علميه نموده و در درس مرحوم آيت الله العظمى حجت و آيت الله العظمى بروجردى طاب ثراهما حاضر شده و كاملا با صحبت كردن در بحث آن آيات عظام جلب توجه آنها و كليه شركاء درس

را مى نمودند و خاطر اين نويسنده است كه در آن اوقات مترجم معظم ما سنين عمرش از بيست سال نگذشته بود كه در درس علمين مذكورين اشكال مى كرد و جواب مى گرفت.

مسافرتى در سال 1369 قمرى به نجف اشرف نموده و حدود يكسال توقف و از محضر آيات عظام و مدرسين بزرگ حوزه نجف استفاده كرده و مورد توجه مخصوص آنان قرار گرفته كه نائل به دريافت اجازه اجتهاد از آنها گشته و در اثر گرمى هوا و نبودن وسائل آن روز در ماه شعبان 1370 قمرى به قم مراجعت و از درس آيت الله العظمى بروجردى و ساير آيات بهره مند گرديده و دروس معقول را از استاد علامه طباطبائى فراگرفته و به تدريس دروس عاليه پرداخته است.

استاد مكارم حوزه درس تحليل فقه و اصول دارند كه عده كثيرى از فضلاء و محصلين فهميده و با استعداد از نظرياتشان استفاده مى كنند و غالب آنها را يادداشت مى نمايند كه اميد است روزى به عنوان يك اثر ارزنده در فقه و اصول به طبع برسد.

جلسات درس عقايد و مذاهب وى نيز با سبك جديد و متد خاصى انجام مى گيرد كه صدها نفر را به طرز نوينى با اين مسائل آشنا نموده و كتابهائى كه حاوى فشرده آن جلسات علمى است تاليف نموده و در بررسى هاى خود از اصول علمى كه مورد پذيرش محيطهاى علمى امروز است كمك گرفته است.

آثار علمى ايشان كه نتيجه همان جلسات درس و همچنين كتابهاى ارزنده ديگر ايشان اشاره مى كنم.

1 و 2 و 3- كتاب القواعد الفقهيه كه جلد اول آن در سال 1343 شمسى و دوم و سوم آن در سالهاى بعد به طبع

رسيده است.

4- فيلسوف نماها كه برنده جايزه بهترين كتاب سال گرديد اين كتاب درباره عقايد ماديها بحث مى كند.

5- آفريدگار جهان در اثبات صانع و پاسخ به شبهات ماديها.

6- چگونه خدا را بشناسيم.

7- رهبران بزرگ و مسئوليتهاى بزرگتر در پيرامون نبوت عامه.

8- قرآن و آخرين پيامبر در پيرامون نبوت خاصه.

9- داروينيسم يا آخرين فرضيه هاى تكامل. 10- بحثى درباره ماترياليسم و كومينسم. بحث در اصول فلسفه (ماديها) كه مكرر چاپ شده است.

11- و 12- ترجمه جلد اول الميزان در دو جزء كه چاپ شده است.

13- شرح و ترجمه اصل الشيعه 14- در جستجوى خدا 15- همه مى خواهند بدانند 16- جلوه حق.

17- اسرار عقب ماندگى 18- مشكلات جنسى جوانان 19- آنچه از اسلام بايد بدانيم .

20- مقدمه بر كتاب وحى 21- اين مسائل مطرح است

22- سركوبيهاى خطرناك 23- نماز مكتب عالى تربيت 24- فرآورده هاى دينى.

25- عود ارواح 26- جوانان را دريابيد 27- تربيت و نمونه هاى آن

يكى از آثار و خدمات استاد علامه مكارم تاسيس مجله درسهائى از مكتب اسلام است كه از سال 1340 شمسى تاكنون با نشر اين مجله كه ارگان حوزه علميه قم است خدمات ارزنده اى انجام داده است و اين مجله از بهترين مجله ها و منشورات اسلامى شيعه است كه به تمام كشور و خارج كشور منتشر و مقالات بسيار جالب و بحثهاى ارزنده اى را به قلم اساتيد و مدرسين بزرگ حوزه مطرح و پخش مى نمايد و اين مجله كه در زير نظر هيئت تحريريه كه همه از افاضل برجسته اند از ابتكارات فكر بكر ايشانست.

مراتب ولاء و علاقه او به اهل بيت عصمت و طهارت و بالاخص به پيشواى بزرگ جهان حضرت امير مومنان عليه السلام از اشعار

و سرودهاى نغز او در توحيد و در مراثى و مدايح آن متجلى است.

(مكارم شيرازى) در حال حاضر از مراجع تقليد و مدرسين بزرگ و آيات عظام حوزه علميه قم مى باشند.

رساله علميه و توضيح المسائل ايشان در سال 1369 شمسى و 1410 قمرى به طبع رسيده و منتشر گرديده و اكنون درس خارج فقه و اصول ايشان يكى از پرجمعيت ترين دروس استدلالى قم مى باشد. و چون آثار ايشان از تأليفات و مدارس علميه و غيره بسيار شده لازم ديده در اينجا استدارك نمايم.

1- تفسير نمونه 27 جلد، مطبوع.

2- تعليقات بر عروه الوثقى، مطبوع.

3- قرآن و آخرين پيامبر، مطبوع.

4- معاد در جهان پس از مرگ، مطبوع.

5- مهدى عليه السلام انقلابى بزرگ، مطبوع.

6- عقيده يك مسلمان، مطبوع.

7- اقتصاد اسلامى، مطبوع.

8- انگيزه پيدايش مذهب، مطبوع.

9- روش تطبيقى در شناخت، مطبوع.

10- پايان عمر ماركسيسم، مطبوع.

11- ارزشهاى فراموش شده، مطبوع.

12- پرسشها و پاسخها، مطبوع.

13- اين است آئين ما، مطبوع.

14- آخرين فرضيه هاى تكامل، مطبوع.

15- همه مى خواهند بدانند، مطبوع.

16- ده درس خداشناسى، مطبوع.

17- ده درس پيامبرشناسى، مطبوع.

18- ده درس معادشناسى، مطبوع.

19- ده درس عدل شناسى، مطبوع.

20- جوانان را دريابيد، مطبوع.

21- زندگى در پرتو اخلاق، مطبوع.

22- جلوه حق، مطبوع.

23- معماى هستى، مطبوع.

24- اسرار عقب ماندگى، مطبوع.

25- در يك بررسى كوتاه، مطبوع.

26- در جستجوى خدا، مطبوع.

27- مشكلات جنسى جوانان، مطبوع.

28- آنچه از اسلام بايد بدانيم، مطبوع.

29- بحثى درباره ماترياليسم و كمونيسم، مطبوع.

30- تقليد با تحقيق، مطبوع.

31- خمس پشتوانه بيت المال، مطبوع.

32- مساله انتظار، مطبوع.

33- تفسير به راى، مطبوع.

34- تفسير سپرى براى مبارزه عميقتر، مطبوع.

35- اين مسائل براى همه جوانان مطرح است، مطبوع.

36- يكصد و پنجاه درس زندگى، مطبوع.

37- طرح حكومت اسلامى، مطبوع.

38- رساله مقدمه وحى، مطبوع.

39- مكتبهاى

التقاطى، مطبوع.

40- فلسفه روزه، مطبوع.

41- فلسفه شهادت، مطبوع.

42- با شخصيت ترين زن جهان، مطبوع.

43- به ياد مهدى، مطبوع.

44- مناظرات تاريخى امام رضا (ع)، مطبوع.

45- تفسير موضوعى پيام قرآن، مطبوع.

46- مديريت و فرماندهى در اسلام، مطبوع.

47- آفريدگار جهان، مطبوع.

48- توضيح المسائل- رساله علميه، مطبوع.

49- انوار الفقاهه، مطبوع.

سخنى كوتاه از:

مدرسه امام اميرالمؤمنين (ع) و مدارس و موسسات وابسته به آن

قم- حوزه علميه

مدرسه امام، اميرالمؤمنين (ع) (مركز مطالعات اسلامى) در سال 1350 شمسى در زمينى به مساحت ششصد متر، به وسيله حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازى با همكارى جمعى از نيكوكاران تأسيس گرديد و تحت عنوان «جمعيت خيريه خدمات اسلامى» رسما به ثبت رسيد.

اين مدرسه يكى از فعالترين مدارس حوزه علميه قم مى باشد و داراى چاپخانه كه در طبقه زيرين قرار دارد و سه طبقه ديگر شامل هيجده حجره و يك سالن كه گنجايش هزار نفر را دارد كه جهت جلسات درس منظور گرديده و يك كتابخانه كه حدود چهار هزار جلد كتاب خوب دارد، مى باشد.

اين مدرسه يك موسسه تحقيقاتى و تبليغى است كه تاكنون در زمينه عقائد، تفسير و فقه و اصول و حديث و اقتصاد اسلامى و احياء تراث و تبليغات اسلامى توسط مؤسس محترم آن و يا زير نظر معظم له با همكارى جمعى از دانشمندان و فضلاى حوزه علميه فعاليتها و تحقيقات ارزنده اى به طلاب و فضلاى محترم حوزه علميه و جامعه مسلمان از راه تشكيل جلسات درس و نشر آثار سودمند و جزوات مختلف ارائه داده و مى دهد.

و تاكنون فضلاى بى شمارى را تقديم جامعه مسلمان كرده است كه بعضا بعد از انقلاب اسلامى ملت ايران در پستهاى حساسى مشغول انجام وظيفه مى باشند.

منابع مالى: آن عبارت است

از سهم مبارك امام (ع) و كمك مردان خير انتشارات نسل جوان كه بخش ديگرى از اين موسسه است تاكنون متجاوز از 54 كتاب براى قشر جوان از نويسندگان مختلف نشر داده است كه بعضا دهها بار به چاپ رسيده است.

دائره پاسخ به سئوالات: نيز يكى از بخشهاى مهم و فعال اين موسسه مى باشد و از طريق پاسخ به سئوالات دينى، اجتماعى، اخلاقى و ارسال كتب و جزوات براى كتابخانه ها و در پاسخ سئوالات، فعاليت چشمگيرى داشته و دارد.

و به خاطر اين ارتباط مستمر، مخصوصا با قشر جوان و اطلاع از مشكلات آنها غالب انتشارات نسل جوان كه بر اين محور تنظيم گرديده، در ميان قشر جوان مورد استقبال كم نظيرى قرار گرفته و دهها بار به چاپ رسيده است.

مطبوعاتى هدف:

اين مطبوعاتى از راه نشر و طبع آثار ارزنده اسلامى خود تاكنون خدمات موثرى به جامعه مسلمان ارائه داده و مى دهد.

مدارس وابسته به مدرسه امام اميرالمؤمنين (مركز مطالعات اسلامى)

1- مدرسه علميه امام مجتبى (ع)- كه در زمينى به مساحت هشتصد متر در سال 1361 نيز توسط حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازى و با همت جمعى از مردان خير و نيكوكار براى سكونت طلاب محترم تأسيس گرديد.

اين مدرسه از سه طبقه تشكيل گرديده و داراى 41 حجره مى باشد و هم اكنون تعداد 80 طلبه از داخل و خارج در آن سكونت دارد.

امتيازات اين مدرسه:

اين مدرسه داراى يك سالن درس (مدرس) است كه در طبقه زيرين آن قرار دارد و تمام اطاقها مجهز به دستگاه تهويه و شوفاژ مى باشد و همچنين داراى تعداد پنج دستگاه يخچال بزرگ حمامهاى مجهز و آبسرد كن و نيز براى طلايى كه شهريه كمترى

از حوزه مى گيرند و كفاف مخارجشان را نمى كند شهريه اى مقرر مى گردد.

2- مدرسه امام حسين (ع)- كه هم اكنون زمينى به مساحت پانصد و پنجاه و هفت متر براى آن توسط يكى از نيكوكاران تهيه گرديده و جمعى از مهندسين معروف كشور هم اكنون به تهيه نقشه آن اشتغال دارند و اميد است به خواست خداوند متعال در آينده نه چندان دور به صورت يك مدرسه مدرن و مجهز در اختيار طلاب عزيز قرار گيرد.

اين مدرسه نيز توسط حضرت آيت اللَّه مكارم شيرازى و با مشاركت مالى جمعى از مردان خير و نيكوكار ساخته مى شود.

آدرس مدارس فوق:

مدرسه الامام اميرالمؤمنين، حوزه علميه قم، اول خيابان شهدا.

مدرسه امام مجتبى (ع)، حوزه علميه قم، خيابان شهدا، كوچه آمار، پشت مدرسه امام اميرالمؤمنين (ع).

مدرسه امام حسين (ع)، حوزه علميه قم، اول خيابان شهدا، كوچه آمار، مقابل مدرسه امام مجتبى (ع).

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

ملاحسني، عليرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عليرضا ملا حسني

محل تولد : كرج- اشتهارد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1342/1/1

زندگينامه علمي

از سال 57 همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي وارد حوزه علميه شدم. با علاقه اي كه به امور فرهنگي داشتم ابتداء به كارهاي فرهنگي خاصه جوانان در عرصه هاي فرهنگي فعاليت داشتم. پس از گذاراندن مقدمات حزوه.در مدرسه علميه امير المؤمنين در سال 1360 وارد حوزه علميه قم شدم.و در سال 1369 جهت كار تفسيري با مركز فرهنگ و معارف قرآن و دفتر تبلغات همكاري را آغاز كردم. واز آن زمان تا كنون در گرايش تفسير (علوم قرآنى، تا حدودي با روانشناسي و جامعه شناسى، حقوق به مقتضاي نياز كار آشنا شدم) و كار گروهي تفسير

كه 23 دفتر دست نوشته حضرت آية هاشمي رفسنجاني بود جهت تصحيحات و ساماندهي اطلاعات آغاز كردم. در كنار اين پروژه و كارهاي ديگر تفسير كه نام فرهنگ موضوعي تفاسير كه 2 دوره تفسير از شيعه و اهل سنت بر اين مورد مطالعه و در دستور كار گروه قرار گرفت.تفسير راهنما در 20 جلد به چاپ رسيد و فاز اوّل فرهنگ موضوعي تفاسير در سه جلد به چاپ رسيد و هر دو به عنوان كتاب سال معرفي شدند. و فاز دوّم فرهنگ موضوعي تفاسير در 14 دوره با 178 جلد تفسير مراحل چاپ را مي گذراند. با فرصتي كه در خدمت قرآن دارم.بسيار علاقمند مقاله و نوشتار شخصي خويش را بيشتر ادامه دهم و لي متاسفانه وقتي نيست و تاكنون قريب به دو مقاله ارائه شده كه هر دو بر گزيده بودند اميدوارم خداوند توقيق دهد تا بتوانم بيشتر در اين راستا قدم بردارم والسلام

ملاصدراي شيرازي، صدرالدين محمد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(1050 -979 ق)، فيلسوف، حكيم، مفسر و مدرس. ملقب به صدرالدين و مشهور به صدرالمتالهين و ملا صدرا. در شيراز به دنيا آمد و پس از درگذشت پدرش براى تحصيل به اصفهان رفت. استاد او در علوم نقلى شيخ بهائى است. همچنين او در معقول نزد ميرداماد از اكابر فيلسوفان و عرفاى عصر صفوى تحصيل حكمت و معرفت نمود. وى حكمت الهى را وارد مرحله جديدى كرد. استاد مطهرى در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» آورده است كه فلسفه ملا صدرا از يك نظر به منزله ى چهار راهى است كه در آن چهار جريان يعنى حكمت مشايى ارسطويى و سينايى و حكمت اشراقى سهروردى و عرفان نظرى محيى الدينى،

و معانى و مفاهيم كلامى با يكديگر تلاقى كرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده، رودخانه اى خروشان به وجود آورده اند. از نظر ديگر به منزله ى صورتى است كه بر چهار عنصر مختلف پس از يك سلسله فعل و انفعال ها اضافه شود و به آنها ماهيت و واقعيت نوين بخشد، كه با ماهيت هر يك از مواد آن صورت متغاير است. فلسفه خاص ملا صدرا را اصطلاحا حكمت متعاليه مى گويند. حكمت متعاليه نوعى جهش است كه پس از يك سلسله حركتهاى مداوم و تدريجى در معارف عقلى اسلامى رخ داده است. وى در برهه اى از سالهاى زندگانى خويش در روستاى كهك قم در حالت انزوا زيست و در اين دوره به تصوف و عرفان اسلامى گرايش يافت. خود او در اين زمينه مى نويسد كه نفس خويش را با طول مجاهده مشغول كردم و دل من با كثرت رياضتهاى سخت افروخته گشت، تا انوار ملكوت بر آن سرازير شد... بلكه آنجه پيش از اين به برهان فراگرفته بودم با فزونى هاى بيشترى از راه شهود و بالعيان ديدم. وى در اواخر عمر به خواهش اللَّه وردى خان حاكم فارس به شيراز رفت و در مدرسه ى خان به تدريس پرداخت. ملا صدرا در راه هفتمين سفر حج خويش در بصره درگذشت و همان جا دفن گرديد. از شاگردان معروف او، دو دامادش، ملا محسن فيض كاشانى و شيخ عبد الرزاق فياض لاهيجى مى باشند كه از جانب استاد ملقب به فيض و فياض گرديدند. از ديگر شاگردان او شيخ حسين تنكابنى، ملا محمد ايروانى، ابوالولى شيرازى و قوام الدين احمد پسر صدرا مى باشند. از آثارش: «الحكمة المتعالية» يا «الاسفار

الاربعة»، كه معروف به «اسفار» است؛ «الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية»؛ «الحكمة العرشية»؛ «المشاعر»؛ «المبدأ و المعاد»، شرح «الهداية الاثيرية»؛ حاشيه بر «الهيات شفا»؛ حاشيه بر «تفسير بيضاوى»؛ شرح «اصول كافى»؛ «مفاتيح الغيب»؛ تفسير «آيت الكرسى»؛ تفسير «آيه ى نور»؛ تفسير سوره هاى: «اعلى»، «حديد»، «جمعه»، «فاتحه»، «طلاق»، «ضحى»، «زلزال»، «واقعه»، «يس»، «طارق» و قسمتى از سوره ى «بقره»؛ «الواردات القلبية»؛ «القواعد الملكوتيه»؛ «كسر اصنام الجاهلية»؛ «جوابات المسائل العويصة»، در حكمت.[1]

شيرازى محمد بن ابراهيم معروف به «ملاصدرا» و «صدرالمتألهين» فيلسوف بزرگ ايرانى (و. شيراز اواخر قر. 10 ه.- ف. بصره 1050 ه.ق.) وى در جوانى به اصفهان رفت و نزد ميرمحمد باقر مشهور به ميرداماد حكمت آموخت و علوم شرعى را نزد شيخ بهاءالدين عاملى فراگرفت و در رياضى نيز مهارت يافت. مدتى در قم به افاضه مشغول گرديد و سپس به امر شاه عباس دوم به شيراز بازگشت و در موطن خود به تدريس و افاده مشغول شد. او هفت سفر به حج رفت و در آخرين سفر در بصره درگذشت و همانجا مدفون شد. او شاگردان بسيار داشت كه از آن جمله بايد ملا محسن فيض كاشانى و ملا عبدالرزاق لاهيجى را كه به دامادى او مفتخر گشتند- نام برد. از آثار اوست در فلسفه: «اسفار اربعه» (اسفار)، شواهد الربوبية، مبدأ و معاد، مشاعر، عرشيه، شرح «هداية اثيريه» حاشيه بر «الهيات شفا»، تعليقه بر «حكمة الاشراق »، شرح «كافى». صدرالدين حكمت اشراق و حكمت مشاء و فسلفه عرفانى محيى الدين بن عربى را درهم آميخته و حقايق ذوقى را با براهين فلسفى مزج كرده است. خود گويد: «نحن قد جعلنا مكاشفاتهم الذوقية مطابقة للقوانين البرهاينة» (اسفارج 3). صدرالدين

بر «حمكة الاشراق» سهروردى تعليقه اى سودمند نوشته كه در حاشيه شرح حكمة الاشراق قطب الدين شيرازى چاپ شده (حكمت اشراق و فرهنگ ايران م. معين 48) ملاصدرا با اينكه حكيم اشراقى است، طريقه مشائين را نيز مى پسندد و ضمن بيان آراء حكماى سلف، هر جا كه نظر انتقادى دارد به توضيح آن مى پردازد، چنانكه برخلاف نظر مشائين كه موجودات را حقايق متباين مى پندارند، او وجود را كه اصل و حقيقت هر چيز است هيئت واحد مى داند و براى آن مراتب متعددى كه از حيث ضعف و شدت و نقص و كمال با هم فرق دارند. قايل است. اين نظر ملاصدرا با نظر شيخ اشراق هم متفاوت است، چه سهروردى، شدت و ضعف و نقص و كمال را در ماهيت قايل است نه در وجود. موضوع ديگرى كه ملاصدرا در آن ابتكار نشان داده است، فرضيه مشهور به «حركت جوهرى» است. پيش از او اكثريت حكما از آن جمله ابن سينا حركت را در اعراض جسم طبيعى ميدانسته. ملاصدرا جوهر را نيز متحرك اعلام كرد، ولى تصريح نمود كه تغييرى كه بر اثر اين حركت در جوهر پديد مى آيد، تغييريست اشتدادى و استكمالى، و به حقيقت جوهر جسم خدشه وارد نمى سازد، و آن را دگرگون نمى كند. چنانكه تغييراتى كه انسان را در ادوار مختلف زندگى عارض مى گردد از حيث شدت و ضعف انسانيت است نه از حيث حقيقت انسان، يعنى جوهر جسم و هسته اصلى وجود او. ملاصدرا از فرضيه حركت جوهرى نتايجى چند ميگيرد از آن جمله اثبات معاد جسمانى است. قبل از او حكما درباره بقاى نفس و معاد روحانى به تفصيل بحث كرده

و دلايلى آورده بودند، ليكن درباره معاد جسمانى معمولا به سكوت برگزار مى كردند يا منكر آن مى شدند. بيان ملاصدرا در اثبات معاد جسمانى مفصل است و حاصل كلام او اين است كه در روز رستاخيز روح انسان به همان هسته اصلى و جوهر ثابت كه ماده جسم است (نه به صورت جسم كه محسوس است و در مدت جيات دستخوش تغييرات و تحولات) مى پيوندد و آدمى به اين كيفيت براى پس دادن حساب دوباره زنده مى شود. صدرالدين براى اينكه از سب و شتم و تكفير مصون ماند مى كوشيد تا مطالب فلسفى را با احاديث و اخبار وفق دهد و مدلل دارد كه شرع و حكمت معارض يكديگر نيستند و تأليف شرح كافى روى همين نظر بوده است (دكتر سياسى. مبانى فلسفه. 1342 ص 561 -559)

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (194 -193/ 6)، اعيان الشيعه (330 -321/ 9)، ايضاح المكنون (699 ،353 ،332 ،59/ 2 ،558 ،414 ،302 ،115 ،79 ،74 ،14/ 1)، بزرگان فلسفه (385 -383)، تاريخ ادبيات در ايران (325 -319/ 5)، تاريخ فلاسفه ى ايرانى (547 -524)، تذكرة العلماء (206 -205)، الذريعه (10/ 25 ،30538 -37/ 21 ،52/ 19 ،294 -293 ،191/ 17 ،244/ 15 ،243 ،175/ 14 ،100 -99/ 13 ،59 -58/ 7 ،143 ،43/ 6 ،228/ 5 ،344 ،343 ،340 ،338 ،337 ،336 ،334 ،331/ 4 ،60/ 2)، ريحانه (420 -417/ 3)، سير فلسفه در ايران (108 -107)، شرح حال رجال و مشاهير نامى (386 -373)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 292 -291/ 11)، فوائد الرضويه (381 -378)، قصص العلماء (333 -329)، كارنامه ى بزرگان (304)، الكنى و الالقاب

(411 -410/ 2)، لغت نامه (ذيل/ ملا صدرا)، لوامع العارفين فى احوال صدر المتالهين (30 -15)، معجم المؤلفين (204 -203/ 8)، منتخبى از تاريخ فلاسفه جهان اسلام (216 -203)، هدية الاحباب (186 -185)، هدية العارفين (279/ 2).

ملامحمدي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد ملامحمدي

محل تولد : اشتهارد كرج

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1323/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمد ملا محمدي مشهور به محمد محمدي اشتهاردي در سال 1323 هجري شمسي در اشتهارد ( واقع در 59 كيلومتري غرب كرج) در يك خانواده متوسط مذهبي متولد شدم و پس از دوره ابتدائى، در حوزه علميه اشتهارد - كه در آن موقع از چند نفر محدود تشكيل مي شد- به تحصيل علوم حوزوي و ادبيات پرداختم و پس از خواندن كتاب سيوطى، در سال 1338 شمسي براي ادامه تحصيل به حوزه علميه قم وارد شدم. درس سطح را بيشتر در محضر حجج اسلام و آيات بزرگوار آقايان: آيت الله حاج شيخ حسين شب زنده دار، آيت الله حاج شيخ غلامرضا صلواتى، آيت الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردى، آيت الله علي مشكيني و آيت الله ناصر مكارم شيرازي خواندم و چند سال در درس خارج آيت الله حاج شيخ هاشم آملى، و آيت الله ناصر مكارم شيرازي و چندي در درس خارج آيت الله العظمي گلپايگاني شركت نمودم.

و مقداري از منظومه سبزواري و فلسفه را در محضر استاد آيت الله جعفر سبحاني و استاد حاج آقا مهدي حائري آموختم. و بخشي از علوم روز را از محضر درس دانشمند گرانمايه، شيخ محمد محققى لاهيجي(نماينده آيت الله بروجردي در هامبورگ آلمان) ياد گرفتم.از خاطرات من در اين دوره اينكه

از نظر وضع معيشتي بسيار در سختي به سر مي بردم. در مدرسه حجتيه قم در حجره اي با دو طلبه ديگر سكونت داشتيم، ظاهرا سال 1340 شمسي بود. يك شب در حجره را زدند، در را گشودم ديدم دو نفر از فضلا وارد حجره شدند، دفتري در دستشان بود، پرسيدند: در اين حجره چند نفر هستيد؟ گفتم: سه نفر. فرمودند: ما از جانب آيت الله العظمي حاج آقا روح الله خميني(ره) آمده ايم، ايشان مبلغي به عنوان فوق العاده (نه شهريه) به طلاب مرحمت فرموده اند. نام ما را نوشتند و به هر نفر پانزده تومان دادند و رفتند كه در آن وقت مبلغ قابل ملاحظه اي بود و بركت و نورانيت خاصي داشت و اين نخستين باري بود كه از طرف حضرت امام(ره) به طلبه ها پول دادند

ملك پور، محمدجعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد جعفر ملك پور

محل تولد : آذر شهر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1335/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1354 پس از اخذ ديپلم متوسطه در رشته تجربي از دبيرستان آذر شهر (تبريز) جهت ادامه تحصيل در مجتمع آموزشي عالي قم در رشته مديريت به قم مقدس رفته و در دروس ادبيات عربي حوزه در مدرسه خان قم به موازات تحصيلات دانشگاهي را ادامه دادم و همزمان ضمن آشنايي با هيئت تحريريه تنها مجله اسلامي آن زمان (مكتب اسلام ) از آموزشهاي مختلف آنها استفاده كرده و در تنظيم و اجراي چاپ آن مجله همكاري داشتم.

در سال 1358 با فراغت از تحصيل دانشگاهي به جهت انقلاب اسلامي در ايران پس از گذراندن يك دوره كوتاه 2 ماهه بعنوان موسس و

سرپرست دائره عقيدتي و سياسي پايگاه دريايي جزيره خارك مشغول تدريس و امور فرهنگي و اجرائي در منطقه شده و پس از سال 1361 به قم عزيمت نموده ضمن پيگيري ادامه تحصيلات حوزوي در محيطهاي علمي حضور پيدا كرده از آن جمله از سال 63 بهمراه تعداد محدودي از طلاب در جلسه تفسير قرآن استاد جوادي آملي در مسجد محمديه سه راه موزه شركت نموده و هنوز هم ادامه دارد.

در سال 71 در رشته فقه و مباني حقوق اسلامي دانشگاه تهران قبول شده و در سال 73موفق به اتمام كارشناسي ارشد در رشته مذكور شدم و به موازات ادامه تحصيل در حوزه در دانشگاههاي پيام نور و آزاد اسلامي قم و دانشگاه قم به تدريس پرداختم كه هنوز هم ادامه دارد .

درسال 82 به درخواست سازمان مدارس حوزه هاي علميه خارج از كشور قم به كشور آذربايجان شوروي بعنوان مدير و مدرس اعزام شدم كه بجهت مشكلات سياسي آنجا و تعطيلي فعاليت هاي علمي و آموزشي ايران در آنجا محل ماموريت به كشور گرجستان (تفليس) عوض شد كه پس از دو سال مديريت و تدريس در مدارس علميه گرجستان ٰ مركز مطالعات اسلام و مسيحيت را در تفليس تشكيل داده و به ايران مراجعت نمودم . در شركت امتحان متون نهاد رهبري مقام معظم رهبري در دانشگاهها مجوز تدريس متون را علاوه بر دروس فقه و حقوق دريافت نمودم كه واحدهايي از معارف و متون نيز در دانشگاهها تدريس نمودم كه ادامه دارد . به مدت 2 سال از سال 80 تا 82 با واحد برنامه و ساختار نويسي مركز جهاني علوم اسلامي در زمان

مديريت حاج آقا مهدويان شركت نموده و در تدوين اساسنامه مراكز مختلف مركز جهاني فعاليت موثري داشتم.

ملك زاده، محمدحسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد حسين ملك زاده

محل تولد : تهران

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1358/6/14

زندگينامه علمي

تولد و خانواده در سال 1358 در خانوادهاي اهل علم و روحاني در تهران به دنيا آمد.نامش را «محمد حسين» و لقبش را «امين الاسلام» نهادند. پدر وي عالم زاهد آيةالله حاج شيخ محمد رضا ملكزاده و مادر بزرگوارش علويه صالحه، دختر مرحوم آيةالله حاج سيد محمد علمالهدي ميباشد. گامهاي نخستين وي در خردسالي و پيش از رفتن به مدرسه، خواندن و نوشتن را به خوبي آموخت و بخشهايي از قرآن را حفظ كرد. از همان سنين با فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي مساجد و همچنين ديگر مراكز و كانونهاي فرهنگي و هنري همچون كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان انس گرفت و به طور مثال در همين مراكز بود كه با برخي از هنرهاي تجسٌمي، عكاسي و فيلمسازي آشنا شد و همزمان در جلسات قرآني كه در مساجد و ديگر اماكن مذهبي برپا ميشد شركتي فعال و مستمر داشت و به سرعت تعليمات اوليۀ قرآني را فرا گرفت. و البته در سالهاي بعد به شكل كاملتري و زير نظر برجستهترين اساتيد كشور با علوم و فنون قرائت قرآن و اختلاف قراءات آشنا شد. آغاز تدريس از 8 سالگي با گردهم آوردن جمعي از كودكان هم سنٌ خود يا چند سالي بزرگتر، تدريس قرآن به آن جمع را به عهده گرفت و از 10 سالگي به صورت رسمي (ابتدا زير نظر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه و در سالهاي

بعد زير نظر سازمان اوقاف و امور خيريه، سازمان تبليغات اسلامي و...) تدريس قرآن و معارف اسلامي را آغاز كرد. حفظ قرآن در همين سنين با جدٌيت بيشتري به حفظ قرآن پرداخت و البته به دليل وقفههايي كه در مسير حفظ قرآن برايش پيش آمد، حفظ كامل قرآن توسط وي چند سالي به طول انجاميد. مطالعه جدّي كتاب در كودكي عمدهترين سرگرمياش در آن زمان يعني در انتهاي كودكي و آغاز نوجواني، مطالعه كتابهايي درباره علوم و تاريخ قرآن، مفاهيم قرآني و بعداً كتابهايي در زمينه مسائل فكري و فرهنگي، كتب اعتقادي و كتابهايي درباره مكاتب فكري مختلف دنيا و نقد آنها بود كه به طور مثال سري جزوههاي كوتاه «پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك»، كتابهايي در زمينه آموزش ساده فلسفه يا تاريخ فلسفه يا كتابهاي اصول اعتقادي و همچنين بسياري از كتابهاي استاد شهيد مرتضي مطهري –با صرف نظر از عنوان و موضوعشان- كتابهاي محبوب و مورد علاقه اين دوران او بود. شروع نگارش و ارتباط با مطبوعات همين پشتوانه كارهاي قرآني، حفظ قرآن و مطالعه آثار علمي و به صورت مطلق، انس با كتاب و نيز مشاركت در فعاليتهاي فرهنگي و هنري و سرودن شعر، سبب شد تا بتواند به سرعت دست به قلم شده و از طريق مكاتبه، براي نشريات متناسب با سنٌ خود، مطلب، (شعر، داستان و گزارش) بفرستد. تأسيس مراكز فرهنگي در كودكي پدر ايشان به شدٌت مقيٌد بود كه در تمامي ايٌام تبليغي براي رساندن معارف اسلامي به آحاد مردم به نقاط گوناگون كشور –به ويژه شهرها و روستاهاي دور افتاده- سفر نمايد. و معمولاً در اين سفرها خانوادهاش را

هم با خود ميبرد. جالب آنكه در اين سفرها فقط پدر نبود كه فعاليٌتهاي اسلامي انجام ميداد بلكه پسر كم سنٌ و سال او نيز فعٌالانه وارد عرصه ميشد و براي كودكان و نوجوانان آن منطقه برنامههاي زيادي را ترتيب ميداد كه از جمله اين فعاليتها تأسيس چندين مركز فرهنگي، كتابخانه و نوارخانه مذهبي در شهرها و روستاهاي مختلف كشور بود. علاوه بر اينها در محل زندگي خود نيز در هنگام تحصيل در كلاس چهارم ابتدايي، گروه فرهنگي الزهرا (ع) را راهاندازي كرد كه عمده فعاليت اين مركز، انتشار گاهنامههايي به مناسبتهاي مختلف و نيز برگزاري مسابقات كتبي با موضوعات مذهبي –سياسي ويژه كودكان و نوجوانان بود. در 12 سالگي و در زماني كه هنوز كار تواشيح و همخواني عربي و قرآني در ايران، بسيار نوپا بود گروه تواشيحي تأسيس كرد. در 13 سالگي اقدام به تشكيل مركزي به نام «نور القرآن» كرد كه كارش برگزاري جلسات آموزشي و مسابقات قرائت و حفظ قرآن بود. تدريس در مراكز مختلف (تدريس در دانشگاه در 14 سالگي) از اين سن به بعد فعاليت علمي –تدريسي وي در زمينه قرآن در برخي ادارات، سازمانها، مراكز و نهادهاي گوناگون و به ويژه پايگاههاي فرهنگي مساجد، كانون قرآن دانشگاهها و ديگر كانونهاي فرهنگي و تربيتي شكل گستردهتري به خود گرفت. تا آنجا كه در سنٌ 14 سالگي (در هنگام تحصيل در كلاس اول دبيرستان) مدتي به طور غير رسمي در دانشكده علوم قرآني به تدريس پرداخت و بر اين اساس شايد بتوان گفت وي جوانترين مدرٌس علوم قرآني در دانشگاه و يا به صورت مطلق، جوانترين مدرسي بود كه تا

آن زمان به تدريس در دانشگاه پرداخته بود. جوانترين روزنامهنگار قرآني كشور در زمينه فعاليتهاي مطبوعاتي افزون بر انتشار گاهنامه و نيز مكاتبه با برخي مجلات در دوره كودكي و نوجواني، از سال 1372 (در سنٌ 14 سالگي) ضمن همكاري كوتاهي با نخستين مجله قرآني به زبان فارسي به نام «پيام قرآن» (به صاحب امتيازي دارالقرآن الكريم آيةالله گلپايگاني) به عنوان جوانترين روزنامهنگار قرآني به صورت فعال وارد عرصه مطبوعات شد و تا به حال صدها نوشتار مختلف از وي در نشريات معتبر و كثير الانتشار به چاپ رسيده است. نخستين صفحه قرآن در روزنامه كيهان يكي از فعاليتهاي مطبوعاتي ايشان تأسيس صفحۀ قرآنيِ «بهار در بهار» در روزنامه كيهان بود. اين صفحه كه در زمستان 1375 و به مناسبت ماه مبارك رمضان، راهاندازي شد، نخستين صفحه قرآن در روزنامه كيهان به شمار ميآمد. آغاز تأليف كتاب حدود 14- 15 سال سن داشت كه موفق به نگارش جلد اوّل، دوم و بخش اندكي از جلد سوم و چهارم كتاب پنج جلدي «اصول فني قرائت قرآن كريم» گرديد. نخستين دارالقرآن در مدارس كشور آقاي ملكزاده در سالهاي آغازين دهه هفتاد شمسي (سالهاي 1372 تا 1375) در چندين دبيرستان در تهران و قم، اقدام به تأسيس دارالقرآن الكريم نمود. اين دارالقرآنها اولين دارالقرآنهاي مدارس كشور بودند. نخستين مركز آموزش تخصصي علوم و معارف قرآن ويژه جوانان و نوجوانان (تأسيس «مجمع قرآني كعبه» و «جامعة الكعبه») در سال 1375 موفق به تأسيس «مجمع قرآني كعبه» شد. اين مركز كه نخستين مركز آموزش تخصصي علوم و معارف قرآني به جوانان و نوجوانان (طلّاب جوان، دانشجويان و دانشآموزان) بود تا

سال 1381 به فعاليتهاي پژوهشي و آموزشي خود در داخل و خارج از كشور (سوريه، هلند، لبنان، انگلستان و...) ادامه داد. از سال 1381 و با تبديل مجمع قرآني كعبه به مؤسسه آموزشي و پژوهشي «جامعة الكعبه» فعاليتهاي قرآنيِ اين مجمع در قالب گروه علوم قرآني كه يكي از گروههاي علميِ جامعة الكعبه ميباشد، ادامه يافته است. و امّا جامعة الكعبه مركزي است جهت آموزش و پژوهش در باب علوم انساني و اجتماعي و مباحث فكري و فرهنگي از منظر اسلام. اين مركز از سال 1381 تاكنون مشغول به فعاليت ميباشد. ورود به حوزه علميه پس از اتمام دوره دبيرستان به صورت رسمي به تحصيل علوم و معارف اسلامي در حوزه علميه پرداخت و از آنجا كه برخي از مباحث مقدماتي حوزه را از چند سال قبل شخصاً مطالعه كرده بود، توانست با علاقه زياد، انگيزه قوي و تلاشي مثال زدني با استفاده از تمامي فرصتها و بدون كمترين وقفه و تعطيلي به صورتي كه برنامه درسي وي به هيچ وجه تعطيل نمي شد و علاوه بر ايام عادي تحصيل، در تمامي روزهاي تعطيل، جمعه ها، تابستان، نوروز و ... هم به درس و مطالعه مشغول بود، و همچنين با بهره بردن از نبوغ كمنظير خدادادي، دروس مقدماتي و سطح حوزه را كه معمولاً در طول 10 سال خوانده ميشود، به توفيق الهي در ظرف مدّت سه سال و نيم، به بهترين شكل و كيفيت به پايان رساند. دروس خارج و اساتيد از زمستان سال 1379 با مشورت و توصيه يكي از اساتيد محترم حوزه (حضرت آيةاللّه شيخ جعفر سبحاني) در دروس خارج حاضر شد.

در آغاز به درس خارج اصول ايشان و سپس به دروس خارج فقه و اصول اساتيدي همچون آيات عظام : مرحوم ميرزا جواد تبريزي (كتاب الصلاة، سه سال و نيم) و سيد كاظم حسيني حائري (كتاب الصلاة، حدود يك سال و اصول، از ابتداي حضور در دروس خارج تاكنون) وارد شد. در ادامه نيز در دروس خارج فقه حضرت آيةاللٌه شيخ حسن شريعتي نياسر (كتاب هاي خمس، وقف، حبس و اخواته، صدقه، هبه، زكاة، اجاره، مضاربه، مزارعه و... از سال 81 تاكنون. البته اين درسها در تابستانها و ديگر ايام تعطيل هم برقرار بوده است.) و حضرت آيةاللّه شيخ محمد تقي بهجت (كتاب الحج، از فروردين 1384 تا 1386) شركت كرد . البته مدت كوتاهي هم از درس فقه حضرات آيات سيد محمد حسين فضل الله (در بيروت) و مرحوم شيخ علي فلسفي (در مشهد) و درس اصول آيةالله شيخ حسين وحيد خراساني (در قم) بهره برد. تفسير قرآن پيش از ورود به درس خارج، حدود يك سال از درس تفسير آيةاللٌه شيخ عبداللٌه جوادي آملي نيز بهرهمند شده بود. اگر چه بعداً در درس تفسير بزرگاني همچون حضرات آيات شيخ ناصر مكارم شيرازي و مرحوم شيخ محمد هادي معرفت هم حاضر شده، بهرههاي فراواني برد. فلسفه، اخلاق و عرفان همزمان با حضور در دروس خارج فقه و اصول، از دروس اسفار آيةاللّه شيخ يحيي انصاري شيرازي نيز استفاده نمود. مدت كوتاهي هم در درس اشارات شركت كرد.علاوه بر اينها در برخي دوره ها و درس و بحث هاي فلسفي كه به موضوعاتي خاص در فلسفه مي پرداختند نيز مشاركت داشته است. همچنين در زمينه

اخلاق نيز از پيش از ورود به حوزه تا كنون محضر پر فيض اساتيد و فرهيختگان متعددي از جمله حضرات آيات شيخ محمد تقي مصباح يزدي ، شيخ جواد كربلايي ، مرحوم شيخ علي پناه اشتهاردي ، مرحوم حاج آقاي مجتهدي و برخي بزرگان ديگر را درك كرده است . البته استفاده وي از آيةالله مصباح يزدي منحصر به شركت در درس هاي اخلاق ايشان نبوده بلكه طي ساليان متمادي از بسياري از مباحث فلسفي و كلامي و ساير بحث هاي ايشان در زمينه انديشه و معارف اسلامي – به صورت محض و يا به صورت تطبيقي با مكاتب ديگر – بهره هاي قابل توجهي برده است. از ديگر اساتيد وي ميتوان به پدر بزرگوار ايشان اشاره كرد كه علاوه بر مراتب علمي، از نظر معنوي و روحاني نيز داراي مقام رفيعي ميباشند و بدين جهت هم در زمينه فقه، اصول و فلسفه و هم در زمينه اخلاق و عرفان –از مقدمات تا خارج- به تدريس و راهنمايي فرزند خويش پرداختهاند. اجازات وي تا به حال موفق به اخذ چندين اجازه مختلف –و از جمله اجازه اجتهاد- از علماء و مراجع عظام تقليد در قم و مشهد شده است. جوانترين طلبه نويسنده در اين سالها كار نگارش كتاب را نيز ادامه داد و در اولين دوره انتخاب كتاب سال حوزه علميه (سال 1377) به عنوان جوانترين طلبه نويسنده انتخاب شده، موفق به اخذ جايزه و لوح تقدير گرديد. زبانهاي ديگر و فعاليت در خارج از كشور با تسلط بر زبانهاي عربي و انگليسي و اندكي آشنايي با زبان فرانسوي و چند زبان ديگر، توانست به

كشورهاي زيادي سفر كند و در سطح بينالمللي به فعاليتهاي علمي، فرهنگي و اسلامي و تبليغ دين مبين اسلام و معرفي مكتب اهلبيت(ع) بپردازد. حضور در دانشگاهها طيّ اين سالها به دانشگاههاي بزرگ و معتبري در داخل و خارج از ايران دعوت شده و در اين دانشگاهها به تدريس، سخنراني، برگزاري جلسات پرسش و پاسخ و يا برگزاري كارگاههاي علمي و آموزشي پرداخته است. مطالعات تاريخي افزون بر تحصيل و تدريس علوم مختلف اسلامي، از زمستان 1381 به مدت 3 سال در رشته تخصصي تاريخ كه براي اولين بار در حوزه علميه قم تأسيس شده بود شركت نمود و مطالعات زيادي را در زمينه تاريخ اسلام و فلسفه تاريخ از ديدگاه قرآن به انجام رساند. مسائل جديد به مدّت يك سال در دوره «شبههشناسي و پاسخگويي به شبهات» كه به وسيله مؤسسه «در راه حق» و با تدريس جمعي از صاحبنظران و اساتيد برجسته، برگزار گرديد شركت كرد و با رتبه اول فارغالتحصيل شد. مسائل و شبهاتي كه در اين دوره مورد بحث قرار گرفتند در دو زمينه «كلام قديم» (با توجه ويژه به عقايد وهّابيّت) و «كلام جديد، فلسفه دين و معرفتشناسي» بودند. البته آشنايي وي با بعضي از مكاتب فلسفي غرب، كلام جديد، معرفت شناسي، برخي از فلسفههاي مضاف و مباحث و مسائلي كه در دوران جديد در حوزه دينپژوهي مطرح شده است به سالهايي پيشتر از شركت در اين دوره بازميگردد. و همچنان كه قبلاً نيز اشاره شد از نوجواني به مطالعاتي از اين دست علاقه خاصي داشته و علاوه بر مطالعات منظمي كه به صورت شخصي در اين زمينهها داشته است،

همايشها، جلسات بحث، سخنرانيها و يا مناظرههايي درباره اين مسائل را هم پيگيري كرده و در برخي از كلاسها يا دورههايي كه با موضوع علوم جديد از منظر اسلام –همچون دروس جامعه شناسي اسلامي - يا معرفتشناسي و كلام جديد برگزار ميشده است نيز شركت كرده است. و همين آشنايي با مباحث فكري و فرهنگي جديد يكي از مهمترين عوامل موفقيت وي در پاسخگويي به پرسشهاي نسل جوانِ تحصيلكرده و دانشگاهي در داخل و خارج از كشور بوده است. تدريس مباحث حوزوي در زمينه تدريس دروس حوزوي برنامه وي بدين صورت بوده است كه تا پيش از ورود به درس خارج به تدريس ادبيات و منطق و همچنين اصول (البته فقط حلقه اولي از حلقات اصول شهيد صدر)، پرداخته و از هنگام ورود به درس خارج تاكنون به تدريس شرح لمعه، اصولالفقه، حلقات اصول، رسائل، مكاسب و كفاية الاصول اشتغال داشته است. بحث خارج از مهر سال 1384 (شعبان 1426ق) ضمن ادامه حضور در دروس خارج فقه و اصول علماي اعلام، تدريس استدلالي اصول را با تبيين و نقد نظريه «حق الطاعة» و بديل آن يعني «قاعده قبح عقاب بلابيان» براي جمعي از فضلاء حوزه علميه قم آغاز نموده است. همكاري تحقيقي با مؤسسات و نگارش دانشنامه از ديگر كارهاي وي علاوه بر موارد گذشته و به جز تدريس مباحث مختلف قرآني، كلامي و تاريخي (در مجمع قرآني كعبه و سپس در جامعة الكعبه) ميتوان به همكاري با مركز فرهنگي حوزه علميه قم در پاسخگويي به سؤالات و شبهات اشاره نمود. همچنين در نگارش «دانشنامه قرآن و قرآنپژوهي» و مدت كوتاهي در «دانشنامه مسجد» و

«فرهنگنامه مسجد» به عنوان محقق و نويسنده همكاري كرده است. تدريس يك دور مباحث تفسيري (از ابتدا تا انتهاي قرآن، طي سالهاي 75 تا 83): از سال 1375 تا اوائل سال 1381 در جلسه مركزي مجمع قرآني كعبه كه به صورت هفتگي در صبح روزهاي جمعه برگزار ميگرديد و سپس در ادامۀ سال 81 و همچنين سال 82 و 83 در جلسات «مطالعات اسلامي» (بررسي مباحث كليدي و چارچوبهاي اساسي در تفكر اسلامي) كه به منظور استحكام پايههاي معرفتي كادرهاي اوليۀ جامعةالكعبه برگزار ميشد، به تدريس مباحث تفسيري پرداخت و با تشريح اهمّ مفاهيم و معارف قرآني، موفق به تدريس يك دور تفسير قرآن كريم شد. آثار و تأليفات جناب آقاي ملك زاده، كار نگارش كتاب را كه با توفيق الهي از نوجواني آغاز كرده بود، با توجه به زمينه هاي مطالعاتي و پژوهش هايي كه داشت و در عرصه موضوعاتي كه ضروري مي انگاشت دنبال نمود تا آنجا كه به جز مقالات منتشر شده در مطبوعات و يا ارائه شده به همايش هاي متعدد، تا سال 1387 شمسي يعني تا پيش از 30 سالگي، بيش از هفتاد جلد كتاب تأليف كرد كه البته در اين ميان، يكي دو جلد هم ترجمه بود. علاوه بر آثار مكتوب، بخشي از سخنرانيها يا تدريسهاي ايشان در موضوعات مختلف نيز در قالب CD ارائه شده و نرمافزارهايي هم بر اساس كتابهاي ايشان و يا تحت اِشرافِ علمي وي، طرّاحي و به بازار عرضه شده است.

ملكي متهور، حميد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حميد ملكي متهور

محل تولد : كبوتر آهنگ همدان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

سال 1361

موفّق به اخذ ديپلم تجربي از دبيرستان امام خميني (ره) همدان شدم. در همان سال وارد حوزه علميّه «آيت الله مجتهدي تهران» شدم. و پايه اوّل را در آنجا خواندم. سال 1362 وارد حوزه علميّه قم شدم و دروس مقدّمات و ادبيّات عرب را از محضر اساتيدي چون: «طالقاني»، «موسوي گرگاني»، «فتوحي»، «مدرس افغاني» و ... بهره بردم.

دروس لمعه و اصول را از محضر اساتيدي چون: «آيت الله شب زنده دار»، «آيت الله استادي»، «آيت الله وجداني فخر» و «صالحي افغاني» و ... استفاده كردم. دروس رسائل و مكاسب را نزد اساتيدي چون: «آيت الله پاياني»، «آيت الله طاهري خرم آبادي» و «آيت الله اعتمادي» زانو زدم. درس كفايتين را از محضر «آيت الله ستوده» خوشه چيني كردم. سال 1368 دروس سطح را به پايان رساندم و وارد مقطع خارج شدم.

قابل ذكر است كه حقير از سال دوم طلبگي مشغول تدريس به صورت آزاد نيز بودم كه تا كنون نيز ادامه دارد. علاوه بر تدريس مشغول تبليغ و سخنراني در مناسبت هاي تبليغي در جوامع مختلف مي باشم. حدود 10 سال در درس خارج آيات عظام: «تبريزي»، «مكارم»، «فاضل لنكراني»، «وحيد خراساني» و «سبحاني» شركت كردم. حدود 7 سال است كه در درس خارج خصوصي «آيت الله معرفت» شركت مي كنم. در كنار دورس فقه و اصول حوزه در رشته تخصصي تفسير نيز شركت كردم و بحمد الله با موفّقيّت آن را به اتمام رساندم كه موضوع پايان نامه «عصمت انبياء در قرآن» مي باشد.

ملكي ميانجي، محمدباقر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمدباقر ملكى ميانجى فرزند عبدالعظيم فرزند حاج عليمرادى از علماء متقى معاصر در ميانج آذربايجان مى باشند، كه

در سال 1324 قمرى در قصبه ترك (بفتح تاء و سكون راء و كاف) از محال گرمرود شهرستان ميانه به دنيا آمده و بعد از تحصيلات فارسى ادبيات و قسمتى از قوانين و رياض را در زادگاهش خدمت آقا سيد واسع كاظمى تركى (ره) كه از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى بوده فراگرفته است.

سپس در سال 1349 قمرى به مشهد رضوى عزيمت نموده و در حوزه علميه مشهد اشتغال به تحصيل رسائل و كفايه از مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و فلسفه و كلام را در حضور مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ مجتبى قزوينى و قسمتى از خارج فقه را از مرحوم حاج ميرزا محمد آقازاده خراسانى و همچنين قسمتى از خارج فقه و اصول و يك دوره كامل معارف اسلامى را از محضر عالم ربانى و علامه سبحانى آيت اللَّه ميرزا مهدى غروى اصفهانى فراگرفته و در سال 1363 قمرى از آن مرحوم دريافت اجازه اجتهاد و روايتى نموده و سپس به سوى آذربايجان و قصبه ترك زادگاهش كه مركز محال گرمرود ميانه است عزيمت و در آنجا سكونت نموده و به خدمات دينى از امامت و تفسير قرآن و معارف اسلام و ترويج دين و درس اخلاق پرداخته و خدمات شايانى نموده و در اواخر 1378 قمرى به قم آمده و در حوزه به تدريس خارج اصول و تفسير و معارف اسلامى اشتغال يافته است.

آثار علمى ايشان از اين قرار است

1- تفسير آيات الاحكام

2- بدايع الكلام به طبع رسيده است.

3- يكدوره معارف اسلامى تا آخر معاد (مخطوط).

4- تفسير قرآن از اول تا سوره نساء و از سوره مزمل تا آخر قرآن.

5- يكدوره تقريرات درس ميرزا مهدى

اصفهانى (مخطوط).

(تو ح 1324 ق)، عالم دينى، فقيه اصولى و مفسر. در ترك از توابع ميانه آذربايجان به دنيا آمد. در همان جا ادبيات عرب، منطق، اصول و فقه را در محضر سيد واسع كاظمى تركى، كه از شاگردان برجسته ى آخوند خراسانى بود، فراگرفت. در 1349 ق به مشهد رفت و در سطوح عالى نزد آيت اللَّه شيخ هاشم قزوينى و در فلسفه و كلام نزد آيت اللَّه شيخ مجتبى قزوينى و در درس خارج نزد زعيم حوزه ى علميه مشهد، آيت اللَّه ميرزا محمد آقازاده ى خراسانى، تلمذ كرد. او همچنين يك دوره اصول فقه و يك دوره ى كامل اصول عقايد و معارف اسلامى را از محضر آيت اللَّه ميرزا مهدى غروى اصفهانى استفاده نمود و از ايشان به دريافت اجازه اجتهاد و نقل حديث نايل آمد، اجازه اى كه آيت اللَّه حجت كوه كمرى نيز آن را تأييد كرد. او از معتقدان به مكتب تفكيك محسوب مى شد. بعدها در قم مورد توجه آيت اللَّه بروجردى قرار گرفت و پس از سكونت در آنجا عهده دار تدريس خارج اصول و تعليم تفسير و معارف اسلامى گرديد. او در طول عمر خويش تلاش بسيارى براى كمك به محرومان و اقدامات زيادى در امور عام المنفعه نمود. از آثارش: «بدائع الكلام فى تفسير آيات الاحكام»؛ تفسير «فاتحة الكتاب»؛ «مناهج البيان»، در تفسير قرآن؛ «تفسير القرآن الكريم»؛ «الرشاد»، در توحيد و معاد؛ دوره ى كامل درس «اصول» آيت اللَّه آقا ميرزا مهدى اصفهانى؛ رساله در «حبط و تكفير»؛ رساله در «خمس».[1]

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)

منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 9، ش 12، ص 41 -40).

ملكي، باقر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حجه الاسلام والمسلمين حاج ميرزا باقر تركى ملكى ميانجى عالمى عامل و

فاضلى كامل و مفسرى بصير و محدثى خبير و از اوتاد و اخيار علماء حوزه علميه قم است تولدش در ميانه واقع شده و به مشهد مقدس مهاجرت نموده و سالها در حوزه علميه خراسان به تحصيل و تكميل مبانى علوم پرداخته آنگاه در حيات مرحوم زعيم اعظم آيت الله العظمى بروجردى طاب ثراه به قم آمده و رحل اقامت افكنده و چندين سال از محضر آن علامه بزرگوار و بعد آيت الله العظمى شريعتمدارى ايده الله استفاده نموده و به تدريس فقه و تفسير پرداخته و عده اى از فضلاء و محصلين قم را از بيانات دقيقه و اخلاق حميده بهره مند مى سازد.

از باقيات الصالحات ايشان است فرزند برومندشان جناب ثقه الاسلام و مصباح الظلام آقاى آقا ميرزا صادق ملكى داماد آيت الله حاج شيخ راضى نجفى تبريزى از فضلاء آراسته موصوف به فضل و تقوا است سالها در مشهد و قم از محضر بزرگان و آيات عظام استفاده كرده و براى تبليغ به خارج كشور بحرين و قطر و غيره مسافرت و انجام وظيفه نموده و اكنون رحل اقامت به تهران افكنده و به اقامه جماعت و خدمات دينى اشتغال دارد.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

ممدوحي، حسن

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسن ممدوحي

محل تولد : كرمانشاه

شهرت : ممدوحي كرمانشاهي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1318/1/1

زندگينامه علمي

تولد و دوران كودكي: آيت الله ممدوحي در سال 1318 هجري شمسي در كرمانشاه در خانواده اي متدين و دانش دوست چشم به جهان گشود. پدرش به پيشه تجارت اشتغال داشت و خود، تا شرح لعمه را خوانده و بر آن مسلّط بود. خانه ايشان در كرمانشاه محل رفت و آمد روحانيان و علماء شهر بود.

دوران تحصيل: آيت الله ممدوحي در هفت سالگي به دبستان رفت و پس از اتمام تحصيلات كلاسيك به تحصيل علوم ديني روي آورد، امّا اين مسأله ابتدا با مخالفت خانواده اش رو به رو بود. از اين رو، وي چهل زيارت عاشورا در حالت ايستاده نذر كرد. عازم شدن او به قم در زماني بود كه بخشي از دروسِ دورۀ مقدمات را به پايان برده بود. در قم به تكميل دروس دورۀ مقدمات پرداخت و سپس به درس شرح لمعتين رفت. حجرۀ او در قم در مدرسه علميۀ حجتيه قرار داشت و شرط ورود به آن، امتحان دادن شرح لمعه بود؛ امّا سفارش ويژه آيت الله العظمي سيد احمد زنجاني (ره) باعث شد كه وي را بدون امتحان به آن مدرسه بپذيرند. با پايان يافتن دورۀ سطح، به درس خارج استادان برجستۀ دورۀ خود رفت و در كنار آن از تحصيل علوم عقل و حكمت نيز باز نماند و از شاگردان دروس عمومي و خصوصي علامه طباطبايي (ره) به شمار مي آمد و مدت زيادي از وقت خود را به مباحثه، دقت و ملازمه با استادان خود مي پرداخت كه باعث شد خاطرات بسياري از آن بزرگواران در سينه داشته باشد. همچنين در دروس اخلاق آن روزگار شركت ويژه داشت و از اين رهگذر، به تهذيب نفس و كسب ملكات فاضله مي پرداخت. او در اين سالها، از تدريس آنچه آموخته بود، دريغ نكرد برخي از كتب را بارها تدريس فرمود. استادان و دوستان: آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، محضر عالمان بسياري را درك كرد. او كه شرح لمعه را نزد «آيت الله ستوده» خوانده بود، براي خواندن كتاب مكاسب به

درس «آيت الله مشكيني» رفت و رسائل را نزد «آيت الله نوري همداني» و «مرحوم آيت الله آذري قمي» و كفايه را خدمت «آيت الله سلطاني» فرا گرفت. با اتمام دورۀ سطح و ورود به درس خارج، در درس فقه مرحوم «محقق داماد» شركت كرد و مدت چهارده سال به درس آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رفت و تا دو سال پيش از رحلت آن مرجع بزرگ، در درس او حاضر مي شد. در اين سالها، براي تحصيل اصول فقه نيز به درس خارج «مرحوم ميرزا هاشم آملي» رفت و سالها از محضر او كسب فيض كرد. آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، علوم عقلي و حكمت را نيز به خوبي فرا گرفت و مدتها در درس اسفار علامه عظيم الشأن سيد محمد حسين طباطبايي (ره) حاضر مي شد. علاوه بر آن در جلسات خصوصي علامه كه در شبهاي پنج شنبه و جمعه تشكيل مي شد، شركت داشت و نيز از شيوۀ اخلاقي و برنامه هاي سير و سلوك او بهره هاي فراوان مي برد.

با رحلت علامه طباطبايي، در درس اسفار و فصوص الحكم «آيت الله جوادي آملي» شركت نمود و بعدها به درس «آيت الله حسن زاده آملي» نيز مي رفت و از محضر اين دو عالم بزرگوار نيز به بهترين وجه استفاده مي نمود. آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود با طلاب و فضلا مباحثه، مرافقت و دوستي داشت كه از جمله آنان به آيت الله سيد محسن خرازي، آيت الله رضا استادي و آقاي شيخ قدرت اللّه نجفي اشاره كرد. وي بسياري از دروس آموخته را با اين بزرگواران مباحثه مي نمود.

فعاليتهاي علمي و فرهنگي: زندگي آيت الله ممدوحي سرشار از تلاشهاي علمي و فرهنگي است. اين عالم بزرگوار

در سالهاي عمر خود بارها كتب درسي فقهي و اصولي تا سطح كفاية الاصول را تدريس كرده است و از اين رهگذر شاگردان بسياري را تربيت نموده است؛ امّا با توجه به نياز حوزه هاي علميه به آشنايي با علوم عقلي و با توجه به ضرورتهاي موجود در جهان اسلام و با سفارش آيت الله جوادي آملي، به تدريس علوم عقلي روي آورده است و پس از بارها تدريس كتب بداية الحكمة و نهاية الحكمة علامه طباطبايي، شرح اشارات ابن سينا و شرح منظومه سبزواري، هم اكنون به تدريس كتاب اسفار مي پردازد. او چندي است به تدريس كتاب شريف توحيد صدوق با روش كارشناس و تحقيق در متن و انطباق با براهين فلسفي و كلامي اشتغال دارد. آيت الله ممدوحي در طي اين سالها كتب فراواني را تأليف و به عالم اسلام ارزاني داشته است كه از آن ميان مي توان به شرح صحيفه سجاديه، شرح نهج البلاغه، شرح رسالة الولاية علامه طباطبايي، رساله اي در علم امام، حقوق اساسي، انسان و جهان در شناخت مكتب اسلام، اجتهاد و تقليد، حكمت حكومت فقيه و شرح رسالة الوجود كاشف الغطاء اشاره كرد. او بارها در مجامع عمومي و در شهرهاي گوناگون به سخنراني و تبليغ مباني اسلام و شيعه پرداخته است كه همواره با استقبال اقشار گوناگون، به ويژه جوانان برومند رو به رو شده است. فعاليتهاي سياسي: آيت الله ممدوحي با نخستين بارقه هاي مبارزه با رژيم طاغوت، به صف مبارزان پيوست و در طول ساليان حكومت خاندان پهلوي از هيچ تلاشي در راه مبارزه با آن حكومت خائن فروگذار نكرد كه بر اثر آن، بارها مورد تعقيب و تهديد قرار گرفت. او

همكاري خود با جامعه مدرسين حوزه علميه قم را از همان سالها آغاز كرد و در امور گوناگون به برنامه ريزي براي مبارزه منسجم مي پرداخت. او در اماكن و شهرهاي گوناگون سخنرانيهاي تندي عليه رژيم شاه انجام مي داد كه گاه به دستگيري و بازداشت او مي انجاميد. علاوه بر آن، آيت الله ممدوحي با شناخت هجمه هاي فرهنگي و ضرورت تلاش فرهنگي براي خنثي كردن شبهه هاي ماركسيسم و كمونيسم به تلاش براي آشنايي جوانان با مباني اسلام و نقد ديدگاههاي مكاتب التقاطي مي پرداخت. آيت الله ممدوحي پس از انقلاب نيز به حمايت خود از امام (ره) و رهبر معظم انقلاب ادامه داد و در مسائل گوناگون همواره مدافع انقلاب بود. او هم اكنون در قم به تدريس و تربيت شاگردان مكتب امام صادق (ع) اشتغال دارد و چند سالي است كه به عنوان نماينده خبرگان رهبري از شهر كرمانشاه در مجلس خبرگان رهبري اشتغال دارد.

ايشان شرح زندگي خود را به طور مختصر چنين مي نگارد: اينجانب حسن ممدوحي پس از گذراندن 14 الي 15 سال درس خارج فقه و حدود 7 سال خارج اصول روي به تدريس متون عاليه از رسائل، كفايه و غيره آورده و چندين بار دوره هاي آن كتب علمي را در عرصه تدريس خود داشته ام. با اضافه تعليقه و حواشي بر تمامي كتب مزبور همزمان به تحصيل علوم عقلي (كلام، فلسفه، عرفان نظري) پرداخته و تمامي دوره هاي فلسفه مشاء و متعاليه را با طي كتب مرسوم به پايان رسانيده و سپس به تدريس جملگي آنها پرداختم و با تدريس و شرح و حواشي و تعليقه شاگردان توان مندي را بحمدالله به عرصه مسائل

عقلي عرضه داشته ايم كه خود موجب گسترش فن عقلائي علوم حوزوي در نسل آتي حوزه علميه خواهد بود.

در حين اشتغال به دروس فوق الذكر از تاليف و تصنيف خودداري نكرده و بيش از سي اثر علمي را به رشته تاليف و تحرير كشانده كه بعضي مطبوع و اكثر آنها غير مطبوع است و در طي دوران زندگي علمي خود به شغل ديگري هرگز مبادرت ننمودم و بلكه به خاطر پيشبرد دروس و استفاده بيشتر هم بحثان از مسافرت هاي بسياري عبادي تفريحي كه بحمدالله با دل و جان به تمام لوازم اين تضلع ملتزم شديم.

از اولين سالهاي تحصيلي پيوسته به تدريس اشتغال داشته از ادبيات و منطق و علوم بلاغي تا عالي ترين سطوح و سپس تدريس خارج فقه را مدتي شروع كرديم كه پس از مدتي روايات قيمه معجزه آسا كه در رابطه با عقائد و معارف توحيد صدوق بود با مراجعه شروح روائي موجود: شرح توحيد قاضي سعيد قمي، شرح بر اصول كافي آخوند ملاصدرا و مرآة العقول علامه مجلسي جملگي را به رشته بحث در آورديم كه همراه آن رسائل سبعه علامه طباطبايي: رسالة الانسان قبل الدنيا و الانسان بعد الدنيا و الانسان في الدنيا. رساله توحيديه: اسماء، صفات، وسائط، افعال را نيز به ضميمه آنها نموديم كه بحمدالله مجموعه اي بس عظيم فرآورده آن مباحث خواهد شد ان شاءالله. به اميد آنكه در آينده تدريس اين منابع عظيم علمي نيز در سلك دروس حوزوي در آمده و در پر بارتر شدن مكتب علمي حوزه اثر بسيار چشم گيري بگذارد.

حسن ممدوحي

محل تولد : كرمانشاه

شهرت : ممدوحي كرمانشاهي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1318/1/1

تصوير بزرگتر

آدرس اينترنتي

پست الكترونيكي : myname@site.com

بستن[X]زندگينامه علمي

تولد و دوران كودكي: آيت الله ممدوحي در سال 1318 هجري شمسي در كرمانشاه در خانواده اي متدين و دانش دوست چشم به جهان گشود. پدرش به پيشه تجارت اشتغال داشت و خود، تا شرح لعمه را خوانده و بر آن مسلّط بود. خانه ايشان در كرمانشاه محل رفت و آمد روحانيان و علماء شهر بود. دوران تحصيل: آيت الله ممدوحي در هفت سالگي به دبستان رفت و پس از اتمام تحصيلات كلاسيك به تحصيل علوم ديني روي آورد، امّا اين مسأله ابتدا با مخالفت خانواده اش رو به رو بود. از اين رو، وي چهل زيارت عاشورا در حالت ايستاده نذر كرد. عازم شدن او به قم در زماني بود كه بخشي از دروسِ دورۀ مقدمات را به پايان برده بود. در قم به تكميل دروس دورۀ مقدمات پرداخت و سپس به درس شرح لمعتين رفت. حجرۀ او در قم در مدرسه علميۀ حجتيه قرار داشت و شرط ورود به آن، امتحان دادن شرح لمعه بود؛ امّا سفارش ويژه آيت الله العظمي سيد احمد زنجاني (ره) باعث شد كه وي را بدون امتحان به آن مدرسه بپذيرند. با پايان يافتن دورۀ سطح، به درس خارج استادان برجستۀ دورۀ خود رفت و در كنار آن از تحصيل علوم عقل و حكمت نيز باز نماند و از شاگردان دروس عمومي و خصوصي علامه طباطبايي (ره) به شمار مي آمد و مدت زيادي از وقت خود را به مباحثه، دقت و ملازمه با استادان خود مي پرداخت كه باعث شد خاطرات بسياري از آن

بزرگواران در سينه داشته باشد. همچنين در دروس اخلاق آن روزگار شركت ويژه داشت و از اين رهگذر، به تهذيب نفس و كسب ملكات فاضله مي پرداخت. او در اين سالها، از تدريس آنچه آموخته بود، دريغ نكرد برخي از كتب را بارها تدريس فرمود. استادان و دوستان: آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، محضر عالمان بسياري را درك كرد. او كه شرح لمعه را نزد «آيت الله ستوده» خوانده بود، براي خواندن كتاب مكاسب به درس «آيت الله مشكيني» رفت و رسائل را نزد «آيت الله نوري همداني» و «مرحوم آيت الله آذري قمي» و كفايه را خدمت «آيت الله سلطاني» فرا گرفت. با اتمام دورۀ سطح و ورود به درس خارج، در درس فقه مرحوم «محقق داماد» شركت كرد و مدت چهارده سال به درس آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) رفت و تا دو سال پيش از رحلت آن مرجع بزرگ، در درس او حاضر مي شد. در اين سالها، براي تحصيل اصول فقه نيز به درس خارج «مرحوم ميرزا هاشم آملي» رفت و سالها از محضر او كسب فيض كرد. آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود، علوم عقلي و حكمت را نيز به خوبي فرا گرفت و مدتها در درس اسفار علامه عظيم الشأن سيد محمد حسين طباطبايي (ره) حاضر مي شد. علاوه بر آن در جلسات خصوصي علامه كه در شبهاي پنج شنبه و جمعه تشكيل مي شد، شركت داشت و نيز از شيوۀ اخلاقي و برنامه هاي سير و سلوك او بهره هاي فراوان مي برد.

با رحلت علامه طباطبايي، در درس اسفار و فصوص الحكم «آيت الله جوادي آملي» شركت نمود و بعدها به درس «آيت الله حسن زاده آملي» نيز مي رفت و از

محضر اين دو عالم بزرگوار نيز به بهترين وجه استفاده مي نمود. آيت الله ممدوحي در سالهاي تحصيل خود با طلاب و فضلا مباحثه، مرافقت و دوستي داشت كه از جمله آنان به آيت الله سيد محسن خرازي، آيت الله رضا استادي و آقاي شيخ قدرت اللّه نجفي اشاره كرد. وي بسياري از دروس آموخته را با اين بزرگواران مباحثه مي نمود.

فعاليتهاي علمي و فرهنگي: زندگي آيت الله ممدوحي سرشار از تلاشهاي علمي و فرهنگي است. اين عالم بزرگوار در سالهاي عمر خود بارها كتب درسي فقهي و اصولي تا سطح كفاية الاصول را تدريس كرده است و از اين رهگذر شاگردان بسياري را تربيت نموده است؛ امّا با توجه به نياز حوزه هاي علميه به آشنايي با علوم عقلي و با توجه به ضرورتهاي موجود در جهان اسلام و با سفارش آيت الله جوادي آملي، به تدريس علوم عقلي روي آورده است و پس از بارها تدريس كتب بداية الحكمة و نهاية الحكمة علامه طباطبايي، شرح اشارات ابن سينا و شرح منظومه سبزواري، هم اكنون به تدريس كتاب اسفار مي پردازد. او چندي است به تدريس كتاب شريف توحيد صدوق با روش كارشناس و تحقيق در متن و انطباق با براهين فلسفي و كلامي اشتغال دارد. آيت الله ممدوحي در طي اين سالها كتب فراواني را تأليف و به عالم اسلام ارزاني داشته است كه از آن ميان مي توان به شرح صحيفه سجاديه، شرح نهج البلاغه، شرح رسالة الولاية علامه طباطبايي، رساله اي در علم امام، حقوق اساسي، انسان و جهان در شناخت مكتب اسلام، اجتهاد و تقليد، حكمت حكومت فقيه و شرح رسالة الوجود كاشف الغطاء اشاره كرد. او بارها در مجامع عمومي و

در شهرهاي گوناگون به سخنراني و تبليغ مباني اسلام و شيعه پرداخته است كه همواره با استقبال اقشار گوناگون، به ويژه جوانان برومند رو به رو شده است. فعاليتهاي سياسي: آيت الله ممدوحي با نخستين بارقه هاي مبارزه با رژيم طاغوت، به صف مبارزان پيوست و در طول ساليان حكومت خاندان پهلوي از هيچ تلاشي در راه مبارزه با آن حكومت خائن فروگذار نكرد كه بر اثر آن، بارها مورد تعقيب و تهديد قرار گرفت. او همكاري خود با جامعه مدرسين حوزه علميه قم را از همان سالها آغاز كرد و در امور گوناگون به برنامه ريزي براي مبارزه منسجم مي پرداخت. او در اماكن و شهرهاي گوناگون سخنرانيهاي تندي عليه رژيم شاه انجام مي داد كه گاه به دستگيري و بازداشت او مي انجاميد. علاوه بر آن، آيت الله ممدوحي با شناخت هجمه هاي فرهنگي و ضرورت تلاش فرهنگي براي خنثي كردن شبهه هاي ماركسيسم و كمونيسم به تلاش براي آشنايي جوانان با مباني اسلام و نقد ديدگاههاي مكاتب التقاطي مي پرداخت. آيت الله ممدوحي پس از انقلاب نيز به حمايت خود از امام (ره) و رهبر معظم انقلاب ادامه داد و در مسائل گوناگون همواره مدافع انقلاب بود. او هم اكنون در قم به تدريس و تربيت شاگردان مكتب امام صادق (ع) اشتغال دارد و چند سالي است كه به عنوان نماينده خبرگان رهبري از شهر كرمانشاه در مجلس خبرگان رهبري اشتغال دارد.

ايشان شرح زندگي خود را به طور مختصر چنين مي نگارد: اينجانب حسن ممدوحي پس از گذراندن 14 الي 15 سال درس خارج فقه و حدود 7 سال خارج اصول روي به تدريس متون عاليه از رسائل، كفايه و غيره آورده

و چندين بار دوره هاي آن كتب علمي را در عرصه تدريس خود داشته ام. با اضافه تعليقه و حواشي بر تمامي كتب مزبور همزمان به تحصيل علوم عقلي (كلام، فلسفه، عرفان نظري) پرداخته و تمامي دوره هاي فلسفه مشاء و متعاليه را با طي كتب مرسوم به پايان رسانيده و سپس به تدريس جملگي آنها پرداختم و با تدريس و شرح و حواشي و تعليقه شاگردان توان مندي را بحمدالله به عرصه مسائل عقلي عرضه داشته ايم كه خود موجب گسترش فن عقلائي علوم حوزوي در نسل آتي حوزه علميه خواهد بود.

در حين اشتغال به دروس فوق الذكر از تاليف و تصنيف خودداري نكرده و بيش از سي اثر علمي را به رشته تاليف و تحرير كشانده كه بعضي مطبوع و اكثر آنها غير مطبوع است و در طي دوران زندگي علمي خود به شغل ديگري هرگز مبادرت ننمودم و بلكه به خاطر پيشبرد دروس و استفاده بيشتر هم بحثان از مسافرت هاي بسياري عبادي تفريحي كه بحمدالله با دل و جان به تمام لوازم اين تضلع ملتزم شديم.

از اولين سالهاي تحصيلي پيوسته به تدريس اشتغال داشته از ادبيات و منطق و علوم بلاغي تا عالي ترين سطوح و سپس تدريس خارج فقه را مدتي شروع كرديم كه پس از مدتي روايات قيمه معجزه آسا كه در رابطه با عقائد و معارف توحيد صدوق بود با مراجعه شروح روائي موجود: شرح توحيد قاضي سعيد قمي، شرح بر اصول كافي آخوند ملاصدرا و مرآة العقول علامه مجلسي جملگي را به رشته بحث در آورديم كه همراه آن رسائل سبعه علامه طباطبايي: رسالة الانسان قبل

الدنيا و الانسان بعد الدنيا و الانسان في الدنيا. رساله توحيديه: اسماء، صفات، وسائط، افعال را نيز به ضميمه آنها نموديم كه بحمدالله مجموعه اي بس عظيم فرآورده آن مباحث خواهد شد ان شاءالله. به اميد آنكه در آينده تدريس اين منابع عظيم علمي نيز در سلك دروس حوزوي در آمده و در پر بارتر شدن مكتب علمي حوزه اثر بسيار چشم گيري بگذارد.

منصوري، كريم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

كريم منصوري

حافظ و قاري قرآن كريم

متولد 1347 _ آبادان

تحصيلات : ديپلم

شغل : كارمند وزارت امور خارجه

نام اساتيد : سيد صالح ، گروسي ، ركابي ، منصوري ، عبدالله زاده ، موسوي ، اربابي و خدام حسيني .

شروع فعاليت : وي از 59 با شركت در جلسات قرآني آموزش قرآن كريم را به صورت فني دنبال كرد و موفق شد در مدت زمان كوتاهي به فنون قرائت در حد مطلوبي تسلط يابد و با استفاده از نوار قرائت قاريان مشهور مصري سطح قرائت خود را ارتقا بخشد و توفيق يافت كل قرآن كريم را نيز حفظ كند.

مقام هاي داخلي :

نفر دوم مسابقات سراسري قرآن كريم سازمان اوقاف و امور خيريه (سالهاي 67 و 72 ).

نفر اول مسابقات سراسري قرآن كريم سازمان اوقاف و امور خيريه (سال 69 و 76).

نفر اول مسابقات قرآن كريم اوقاف و امور خيريه استان تهران در رشته حفظ كل .

مقام هاي بين المللي :

نفر دوم مسابقات بين المللي قرآن كريم مالزي (سال 69).

نفر دوم مسابقات بين المللي قرآن كريم عرستان سعودي (سال 71).

نفر اول مسابقات بين المللي قرآن كريم جمهوري اسلامي ايران (سال

76).

مأموريت هاي قرآني در داخل كشور :

تلاوت قرآن كريم در محافل انس با قرآن و برنامه هاي متعدد قرآني در سراسر كشور.

تلاوت قرآن كريم در مراسم افتتاحيه اجلاس سران كشورهاي اسلامي در سال 76.

مأموريت هاي قرآني در خارج از كشور :

سفر به حدود بيست كشور جهان از جمله كشورهاي مغرب ، سوريه و عمان .

سفر به عربستان سعودي جهت تلاوت قرآن كريم در مراسم سياسي عبادي حج تمتع .

منصوري، مهدي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو 1323 ق)، عالم دينى و مفسر. در قريه ى منصورآباد جهرود قم به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات در 1343 ق به قم رفت و سطوح اوليه را از ميرزا محمدعلى اديب تهرانى و «مكاسب» و «كفايه» را از آيت اللَّه آخوند ملا على همدانى و حجت الاسلام ميرزا محمد همدانى و فلسفه و معقول را از آيت اللَّه شاه آبادى و آيت اللَّه ميرزا خليل كمره اى فراگرفت و همچنين از محضر آيت اللَّه فيض و آيت اللَّه مرعشى نجفى و آيت اللَّه گلپايگانى بهره مند شد. او به مدت چهار سال در درس آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى شركت كرد و پس از ايشان از محضر آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه سيد محمدتقى خوانسارى و آيت اللَّه بروجردى استفاده نمود. پس از درگذشت آيت اللَّه بروجردى، به امر آيت اللَّه شريعتمدارى به تهران آمد و به اقامه ى جماعت و انجام امور دينى پرداخت. از آثارش: «حيوة الست»؛ تفسير «سوره ى انعام»؛ تفسير «سوره ى عم يتسائلون»؛ رساله اى در «غناء»؛ رساله ى «چرا لازم است خدا را شناخته و معتقد به وجود او شد»؛ جزواتى در «تقريرات» فقه و اصول اساتيد خود.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :آينه ى دانشوران (372 -371)،

گنجينه ى دانشمندان (69 -68/ 6)، مؤلفين كتب چاپى (449/ 6).

موحدي محب، عبدالله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عبدالله موحدي محب

محل تولد : بيدگل كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1330/2/3

زندگينامه علمي

ورود به حوزه علميه قم 1/7/1347، شروع به تدريس متون حوزوى 1354: سيوطى، مغنى، معالم، مختصر، شرح لمعه، اصول فقه و ...، بازگشت به كاشان پس از تعطيلات تحميلي بر حوزه متعاقب شهادت شهيد غفارى (ره) و شروع به تدريس و تبليغ و امامت جماعت در كاشان 1355 (مواد تدريس در حوزه كاشان همان درسهاى ياد شده)، نماينده ولي فقيه در اوقاف كاشان 1358، قاضي در دادگسترى كاشان و عضو كميسيون 5 نفرى حل اختلافات 1358، تدريس در دبيرستانهاى كاشان در 1358، فعاليتهاى سياسي اجتماعى، عضويت در كميسيونهاي مختلف در فرماندارى كاشان 1358.

بازگشت به قم و شروع فعاليت تحصيلي و تدريس 1359 (مواد درسي همان درسهاى ياد شده در بالا)، شروع به تدريس در دانشگاه كاشان (مدرسه عالي علوم) نيمسال اول تحصيلي 1362، هم زمان تدريس در دانشگاه علوم پزشكي كاشان 67 - 1366 (مواد درسي دروس معارف اسلامي)، راهيابي به دوره فوق ليسانس «مدرسه عالي دارالشفاى قم» 1367، دفاع از رساله كارشناسي ارشد 1371 فروردين با درجه عالي نمره 20 و استاد راهنما جناب استاد دكتر غلامحسين ابراهيمي دنيانى - استاد مشاور جناب حجةالاسلام حسين توفيقى - استاد داور حضرت آيت الله انصارى شيرازى (دامت توفيقاتهم)، استخدام در دانشگاه كاشان 1371 ارديبهشت، تدريس در دانشگاه قم از سال 71 تا 75 (موارد درسي علوم بلاغت، عربى، بديع فارسي، علم كلام اسلامى).

راهيابي به دوره دكتراى «علوم قرآن و حديث» بهمن ماه 1375، دفاع از رساله دكتراى با

درجه عالي و نمره 20 (13/6/1381) استاد راهنما جناب حجةالاسلام دكتر سيد محمد باقر حجتى - استاد مشاور حجةالاسلام دكتر احمد بهشتي و حجه الاسلام محمد علي مهدوى راد - اساتيد داور حضرت آيت الله داورى اصفهاني و حضرت آيت الله فاضل گلپايگاني (دامت بركاتهم).

اساتيد: صرف و نحو حجةالاسلام «حاج آقا رضا رضوى» در حوزه علميه كاشان سال 45 و 46، معاني و بيان: استاد «احمد امين شيرازى» سال 47 در قم، فقه: لمعۀ «آيت الله موسوى تبريزى»، مكاسب: «مرحوم آيت الله ستوده»، اصول قوانين: «حضرت آيت الله دوزدوزاني» رسائل: آيات بزرگوار «مرحوم حرم پناهي (ره)»، «استاد آيت الله اعتمادى ، آيت الله خزعلي (دامت بركاتهم) كفايه مرحوم آيت الله ستوده و حضرت آيت الله مظاهرى درس خارج اصول: حضرت آيت الله مظاهرى «تقريبا يك دوره كامل اصول» فقه: حضرت آيت الله فاضل لنكرانى، حضرت آيت الله مكارم شيرازى (دامت بركاتهم)»، هم اكنون هم عضو هيأت علمي دانشگاه كاشان استاديار پايه 15 و در قم: مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن، جامعه الزهرا، مركز تخصصي نهج البلاغه قم، في الجمله فعاليت آموزشي و ... دارد، مقالات چاپ نشده از قبيل تحقيقات دانشگاهي و تقريرات دروس حضرات آيات: «فاضل لنكراني» و «مظاهرى» (دامت بركاتهم) مقدارى نوشته چاپ نشده.

مودب، رضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد رضا مودب

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1341/1/1

زندگينامه علمي

از سال 1354 به شهر مقدس قم براي تحصيل به حوزه علميه مسافرت نمودم و تا دو سال در مدرسه علميه «حضرت آيت الله گلپايگاني» به مقدمات پرداختم. در سال 1356 به مدرسه رسالت جهت تحصيل منتقل شدم

و دروس سطح يك و دو حوزه را در آنجا سپري نمودم و از سال 1360 تا 1370 در حوزه علميه به ادامه تحصيل پرداختم. درس مكاسب و كفايه را از محضر استادان گرانقدر: «حضرت آية الله علوي گرگاني» و حضرات آيات: «وجداني فخر»، «پاياني» و «ستوده» استفاده كردم و در درس خارج حضرات آيات: «فاضل لنكراني»، «مكارم شيرازي» و «علوي گرگاني» شركت نمودم و يك دوره فقه و اصول را سپري كردم.

از سال 69 در مركز تربيت مدرس قم مشغول به تحصيل شدم و همزمان در دانشگاه تهران تدريس دروس معارف را آغاز نمودم كه تا سال 1378 در دانشكده هاي فني و مهندسي، علوم، ادبيات، حقوق و ... ادامه داشته است و همزمان در دانشكده الهيات دانشگاه تهران از سال 1372 در مقطع دكتري ادامه تحصيل داده در سال 1376 فارغ التحصيل در گرايش «علوم قرآن و حديث» شدم و از 1376 عضو هيئت علمي دانشگاه قم در آمدم و تاكنون عضو هيئت علمي رسمي دانشگاه هستم.

در دانشگاه اصفهان تدريس معارف و در دانشكده علوم قرآني و حديث و دانشكده شهيد محلاتي سپاه تدريس داشته ام. در دانشگاه قم در موضوعات علوم قرآن و حديث چندين جزوه علمي تهيه نموده ام. در دانشگاه و ديگر محافل علمي چندين كنفرانس علمي در موضوعات قرآني ارائه كرده ام. در مركز تفسير براي طلاب حوزه و در مركز جهاني علوم اسلامي براي طلاب خارجي تدريس داشته و دارم. پايان نامه هاي متعددي در دانشگاه قم و مؤسسه امام خميني سرپرستي نموده ام. چندين كتاب و اثر پژوهشي فراهم آورده ام كه در آثار پژوهشي آمده

و اكنون نير در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، عضو حلقه كارشناسي مقاله هاي آن مركز هستم. در راديو معارف و ... مباحثي علمي در موضوعات قرآني داشته ام.

موذن زاده، رحيم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رحيم موذن زاده :

پدرش، مرحوم شيخ عبدالكريم اردبيلي، مؤذن بود و زماني كه در مسجد امام تهران اذان مي خواند، صدايش به طور زنده از راديو پخش مي شد. شيخ عبدالكريم اردبيلي، تا سال 1322 در منطقه اردبيل به وعظ و اذان گويي مشغول بود و نخستين بار به خاطر اذاني كه در اين سال در راديو گفته بود، شهرت پيدا كرد و سپس تا سال 1326 برنامه سحري راديو را به صورت زنده، از طريق مسجد امام (مسجد شاه سابق) اجرا مي كرد و در سال 1329 از دنيا رفت. در خانواده مؤذن زاده كه اغلب به فعاليت هاي مذهبي و اذان گويي پرداخته اند، رحيم مؤذن زاده، فرزند ارشد شيخ عبدالكريم است، راه پدر را با جديت بيشتر پي گرفت و عملاً پس از درگذشت پدرش به جاي او قرائت اذان را ادامه داد. اذان مشهور مؤذن زاده كه در گوشه روح الارواح آواز بيات ترك (زند) خوانده شده است، اذاني است كه رحيم مؤذن زاده در سال 1334 در ميدان 15 خرداد در استوديوي 6 خوانده است. به روايت خود مؤذن زاده، او در حالي كه روزه دار بوده مي خواسته است اذاني بگويد تا براي فرهنگ ايران و اسلام يادگاري ارزنده باشد. مؤذن زاده براي ضبط اين اذان گوشه هاي مختلفي را مي آزمايد، اما هيچ كدام مورد پسندش واقع نمي شود، تا اين كه مناسب ترين گوشه را براي قرائت اذان، روح الارواح مي بيند. ايشان بارها گفته

است: "از ضبط اين اثر هميشه يك احساس غرور معنوي در طول سال هاي گذشته با من همراه بوده است و اگر تنها همين ثروت معنوي باقي بماند براي من كافي است".

استاد موذن زاده در روزهاي پاياني حيات خود، زندگي اش را اينگونه توصيف كرده بود:

«من سال 1304 در اردبيل به دنبال آمدم، در آن دوران ما عوض دبيرستان مكتب مي رفتيم. همه هم متدين بودند. خانواده ها در دوره ي ما در ابتداي امر بچه ها را با قرآن مانوس مي كردند. ما هم پس از طي اين مرحله به مدرسه حاج ابراهيم آمديم. طلبه بوديم به اصطلاح امروز، ولي در حين طلبگي، اين اذان با ما همراه بود. صبح و ظهر و عصر و شب در مسجد و اماكن مذهبي هر روز اذان مي خوانديم، تا اينكه يك شب كه پدرم در خيابان ايران اردبيل ساكن شد. او عادت داشت هركجا كه ميهماني هم برود صبح پشت بام رفته و اذان بگويد، صبح آن روزي كه پدرم اذان گفت: امام جمعه ي اردبيل گفته بود كه من صداي ملكوتي مي شنوم، ببينيد اين صدا از كجا مي آيد. آن ها همه خانه ها را گشته بودند تا اينكه صاحب خانه ي ما گفته بود شيخ عبدالكريم اردبيلي اينجا آمده و اوست كه اذان گفته است. ما را خواستند و آوردند در مسجد و در داخل مسجد به ما 2 تا اتاق دادند. مرحوم پدرم سال 1322 براي نخستين بار اذان را در راديو گفت و همين طور تا 1326 كه برنامه ي سحري را به صورت زنده اجرا مي كرد. او در سال 1329 سكته كرد و من قبول كردم جاي او اذان بگويم تا الآن كه

با اين سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم كه با گفتن آن يك اذان، براي اسلام ومملكتم كاري كرده ام. ما كه نه ثروت داريم و نه مكنت و همين يك اذان برايمان بهترين خير است. هر روز تلفن مي زنند و مي گويند كه اين اذان خيلي زيبا گفته شده است، مي دانيد چرا؟ من جوابتان را مي دهم براي اين كه باطن - اشاره به قلب- خوشگل است، براي اين كه اين اذان را با دهن روزه پر كردم تا قربه الي الله باشد. اين يك كار مادي نبود بلكه معنوي بود نتيجه اش را هم مي بينيد. واعظ تهراني درجايي گفته بود اذان همه قبول باشد اذان است اما اين اذان موذن زاده آدم را وادار مي كند كه به مسجد بيايد.

البته اين اذان گفتن در خانواده ي ما موروثي است. 150 سال است كه خانواده ي ما اذان مي گويند. حتي زماني كه در اردبيل آن موقع ها شناسنامه مي دادند به تناسب شغل و حرفه نام خانوادگي انتخاب مي كردند. به بابايم هم گفته بودند تو چيكاره اي؟ گفته بود موذن. گفته بودند نام خانوادگي شما موذن است. زماني كه سال 1329 پدرم فوت كرد و من جاي او رفتم. گوينده ها مي گفتند اذان، اذاني كه به وسيله استاد موذن، " زاده اردبيلي" گفته شده است. لذا اين "زاده اردبيلي" از آن موقع به اسم ما اضافه شد. يك روزي هم تصميم گرفتم تا يك اذان يادگاري را بگويم. در استوديوي 6 صدا و سيما هر گوشه اي انداختم نشد تا اينكه آن را در روح الارواح آواز بيات ترك به اين شكل كه بيش از 50 سال پخش مي شود گفتم. ما ايراني هستيم و اذان

ما بايد برخاسته از خودمان باشد. الان اذان خوان هايي هستند كه تقليد مي كنند از عربستان و اين پسنديده نيست و خود ما بايد ابتكار به خرج دهيم. الآن 50 سال است كه كسي نتوانسته روي اين اذان من اذان بگويد حتي برادرم سليم كه آن صداي گيرا و زيبا را دارد و اين خواست خداست. همان خدايي كه مي گويد اگر با من يك صدايي كنيد، محبت شما را به قلوب همه مي اندازم. البته 20 سال پيش مي خواستم يك اذان ديگر به مدت 15 دقيقه كه در وسط آن دعا است را پر كنم اما نگذاشتند و گفتند كه اذان 6 دقيقه بيشتر نمي شود. ولي در كل مي خواهم بگويم در هر كاري كه خدا و اخلاص در نظر گرفته شود آن كار جواب مثبتي خواهد داشت.»

مؤذن زاده اردبيلي كه زماني در اردبيل زندگي مي كرد، بعدها به مهر شهر كرج كوچيد و در آنجا ساكن شد. اين اذان گوي سرشناس ايراني، در سن هشتاد سالگي بر اثر بيماري روز پنجشنبه 5 خرداد 84 در تهران دعوت حق را لبيك گفت.

روحش شاد...

موذن زداه، رحيم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رحيم موذن زاده اردبيلي :

پدرش، مرحوم شيخ عبدالكريم اردبيلي، مؤذن بود و زماني كه در مسجد امام تهران اذان مي خواند، صدايش به طور زنده از راديو پخش مي شد. شيخ عبدالكريم اردبيلي، تا سال 1322 در منطقه اردبيل به وعظ و اذان گويي مشغول بود و نخستين بار به خاطر اذاني كه در اين سال در راديو گفته بود، شهرت پيدا كرد و سپس تا سال 1326 برنامه سحري راديو را به صورت زنده، از طريق مسجد امام (مسجد شاه سابق) اجرا

مي كرد و در سال 1329 از دنيا رفت. در خانواده مؤذن زاده كه اغلب به فعاليت هاي مذهبي و اذان گويي پرداخته اند، رحيم مؤذن زاده، فرزند ارشد شيخ عبدالكريم است، راه پدر را با جديت بيشتر پي گرفت و عملاً پس از درگذشت پدرش به جاي او قرائت اذان را ادامه داد. اذان مشهور مؤذن زاده كه در گوشه روح الارواح آواز بيات ترك (زند) خوانده شده است، اذاني است كه رحيم مؤذن زاده در سال 1334 در ميدان 15 خرداد در استوديوي 6 خوانده است. به روايت خود مؤذن زاده، او در حالي كه روزه دار بوده مي خواسته است اذاني بگويد تا براي فرهنگ ايران و اسلام يادگاري ارزنده باشد. مؤذن زاده براي ضبط اين اذان گوشه هاي مختلفي را مي آزمايد، اما هيچ كدام مورد پسندش واقع نمي شود، تا اين كه مناسب ترين گوشه را براي قرائت اذان، روح الارواح مي بيند. ايشان بارها گفته است: "از ضبط اين اثر هميشه يك احساس غرور معنوي در طول سال هاي گذشته با من همراه بوده است و اگر تنها همين ثروت معنوي باقي بماند براي من كافي است".

استاد موذن زاده در روزهاي پاياني حيات خود، زندگي اش را اينگونه توصيف كرده بود:

«من سال 1304 در اردبيل به دنبال آمدم، در آن دوران ما عوض دبيرستان مكتب مي رفتيم. همه هم متدين بودند. خانواده ها در دوره ي ما در ابتداي امر بچه ها را با قرآن مانوس مي كردند. ما هم پس از طي اين مرحله به مدرسه حاج ابراهيم آمديم. طلبه بوديم به اصطلاح امروز، ولي در حين طلبگي، اين اذان با ما همراه بود. صبح و ظهر و عصر و

شب در مسجد و اماكن مذهبي هر روز اذان مي خوانديم، تا اينكه يك شب كه پدرم در خيابان ايران اردبيل ساكن شد. او عادت داشت هركجا كه ميهماني هم برود صبح پشت بام رفته و اذان بگويد، صبح آن روزي كه پدرم اذان گفت: امام جمعه ي اردبيل گفته بود كه من صداي ملكوتي مي شنوم، ببينيد اين صدا از كجا مي آيد. آن ها همه خانه ها را گشته بودند تا اينكه صاحب خانه ي ما گفته بود شيخ عبدالكريم اردبيلي اينجا آمده و اوست كه اذان گفته است. ما را خواستند و آوردند در مسجد و در داخل مسجد به ما 2 تا اتاق دادند. مرحوم پدرم سال 1322 براي نخستين بار اذان را در راديو گفت و همين طور تا 1326 كه برنامه ي سحري را به صورت زنده اجرا مي كرد. او در سال 1329 سكته كرد و من قبول كردم جاي او اذان بگويم تا الآن كه با اين سن و سال هنوز مشغولم و افتخار دارم كه با گفتن آن يك اذان، براي اسلام ومملكتم كاري كرده ام. ما كه نه ثروت داريم و نه مكنت و همين يك اذان برايمان بهترين خير است. هر روز تلفن مي زنند و مي گويند كه اين اذان خيلي زيبا گفته شده است، مي دانيد چرا؟ من جوابتان را مي دهم براي اين كه باطن - اشاره به قلب- خوشگل است، براي اين كه اين اذان را با دهن روزه پر كردم تا قربه الي الله باشد. اين يك كار مادي نبود بلكه معنوي بود نتيجه اش را هم مي بينيد. واعظ تهراني درجايي گفته بود اذان همه قبول باشد اذان است اما اين اذان موذن زاده آدم

را وادار مي كند كه به مسجد بيايد.

البته اين اذان گفتن در خانواده ي ما موروثي است. 150 سال است كه خانواده ي ما اذان مي گويند. حتي زماني كه در اردبيل آن موقع ها شناسنامه مي دادند به تناسب شغل و حرفه نام خانوادگي انتخاب مي كردند. به بابايم هم گفته بودند تو چيكاره اي؟ گفته بود موذن. گفته بودند نام خانوادگي شما موذن است. زماني كه سال 1329 پدرم فوت كرد و من جاي او رفتم. گوينده ها مي گفتند اذان، اذاني كه به وسيله استاد موذن، " زاده اردبيلي" گفته شده است. لذا اين "زاده اردبيلي" از آن موقع به اسم ما اضافه شد. يك روزي هم تصميم گرفتم تا يك اذان يادگاري را بگويم. در استوديوي 6 صدا و سيما هر گوشه اي انداختم نشد تا اينكه آن را در روح الارواح آواز بيات ترك به اين شكل كه بيش از 50 سال پخش مي شود گفتم. ما ايراني هستيم و اذان ما بايد برخاسته از خودمان باشد. الان اذان خوان هايي هستند كه تقليد مي كنند از عربستان و اين پسنديده نيست و خود ما بايد ابتكار به خرج دهيم. الآن 50 سال است كه كسي نتوانسته روي اين اذان من اذان بگويد حتي برادرم سليم كه آن صداي گيرا و زيبا را دارد و اين خواست خداست. همان خدايي كه مي گويد اگر با من يك صدايي كنيد، محبت شما را به قلوب همه مي اندازم. البته 20 سال پيش مي خواستم يك اذان ديگر به مدت 15 دقيقه كه در وسط آن دعا است را پر كنم اما نگذاشتند و گفتند كه اذان 6 دقيقه بيشتر نمي شود. ولي در كل مي خواهم بگويم در هر كاري كه

خدا و اخلاص در نظر گرفته شود آن كار جواب مثبتي خواهد داشت.»

مؤذن زاده اردبيلي كه زماني در اردبيل زندگي مي كرد، بعدها به مهر شهر كرج كوچيد و در آنجا ساكن شد. اين اذان گوي سرشناس ايراني، در سن هشتاد سالگي بر اثر بيماري روز پنجشنبه 5 خرداد 84 در تهران دعوت حق را لبيك گفت.

موسوي احمد آبادي، مجتبي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مجتبي موسوي احمد آبادي

محل تولد : اردكان يزد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب در سال 1338 در يكي از روستاهاي استان يزد «احمد آباد» متولد شدم. دوران ابتدايي و راهنمايي را در آنجا به پايان رساندم. در سال 1356 جهت ادامه تحصيل به سفارش پدرم راهي قم شدم و در مدرسه آيت الله گلپايگاني مشغول به تحصيل شدم. دروس مقدمات تا شرح لمعه را در آن مدرسه به پايان رساندم و سپس به صورت آزاد در درس هاي حوزه شركت نمودم.

شرح لمعه را نزد اساتيد محترم: «مرحوم وجداني فخر» و «آقاي پاكويي»، اصول الفقه را نزد «آيت الله طهراني» و «عرفانيان»، مكاسب را نزد «استاد پاياني» و مقداري از آن نزد «آقاي دوزدوزاني» و «بني فضل» و رسايل و كفايتن را نزد استاد محترم «آقاي اعتمادي» به پايان رساندم. پس از اتمام دوره سطح، به مدت هفت سال در درس خارج فقه و اصول حضرت «آيت الله مكارم» شركت نمودم و حدود سه سال در درس خارج فقه «آيت الله العظمي آقاي تبريزي (ره)» كسب فيض نمودم.

در سال 1373 در گروه تخصصي تفسير پذيرفته شدم. دوره چهار ساله را در سال 1377 با موفقيت به پايان رساندم. بعد

از اتمام دوره تخصصي تفسير از سال 1377 تاكنون به مدت هشت سال در گروه فرهنگ و معارف قرآن بخش دايرة المعارف قرآن در دفتر تبليغات به عنوان محقق به تحقيقات و بررسي موضوعات قرآني مشغول هستم.

موسوي برزكي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد موسوي برزكي

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1361 در مدرسه رسالت قم مشغول به تحصيل علوم حوزوي و ديني شدم. پس از اتمام مقدمات در فيضيه و مسجد اعظم و ... تحصيلات خود را ادامه دادم. كتاب شرح لمعه را در محضر «آيت الله استادي» و «وجداني فخر» و رسائل و كفايه را در محضر «آيت الله اعتمادي» و مكاسب را در محضر «آيت الله پاياني» بوده ام.

دروس خارج فقه و اصول را از خرمن علم آيات عظام: «وحيد خراساني»، «فاضل لنكراني» و «شيخ جواد تبريزي» خوشه چنيني نمودم و تفسير و فلسفه را از محضر «آيت الله جوادي آملي» پس از ده سال حضور در دروس خارج و احساس با نيازي از حضور در سر كلاس آيات عظام به تدريس دروس حوزوي از مقدمات تا كفايه مشغول شدم.

همچنين در دانشگاه آزاد تدريس دروس عمومي را مثل معارف اخلاق وصيت نامه امام (ره) تفسير به عهده گرفتم. همچنين در كنار تدريس، پژوهش و تحقيق در موضوعات مختلف را آغاز نمودم و هم اكنون امامت جمعه شهرستان اردستان را داشته و در كنار آن تدريس كفاية الاصول (حوزه) و دروس عمومي دانشگاه، تاليف مقالات، كتاب و اداره مدرسه علميه زينبه را به عهده دارم.

موسوي سبزواري، سيد عبدالاعلي

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آيت الله سيدعبدالاعلي موسوي سبزواري، فقيه، مفسر و قرآن پژوه بزرگ جهان تشيع و از مفاخر علمي و برجسته اسلام در دوره معاصر است كه عمر شريف خويش را در نشر و گسترش معارف اسلام و قرآن مصروف داشت. وي در 18 ذي الحجه 1328 ه_.ق، مصادف با عيد غدير خم، در سبزوار

ديده به جهان گشود. دوران كودكي و نوجواني را تحت سرپرستي پدر بزرگوارش طي كرد و مقدمات ادبيات عرب، فقه، اصول و ... را از پدر و عمويش، آيت الله «سيدعبدالله برهان» (م 1384 ه_.ق) فراگرفت و تا سن چهارده سالگي در زادگاه خود به تحصيل مقدمات علوم اسلامي و عربي پرداخت. در سال 1342 ه_.ق به مشهد مقدس رفت و در آن جا از محضر بزرگاني چون علامه ميرزا «عبدالجواد اديب نيشابوري» (م 1344 ه_.ق)، ميرزا عسكر شهيدي، معروف به آقا بزرگ حكيم (م 1354 ه_.ق)، آيت الله سيدمحمد عصار لواساني (م 1356 ه_.ق) و شيخ علي اكبر نهاوندي (م 1369 ه_.ق) بهره برد. مرحوم آيت الله سبزواري پس از حدود هشت سال اقامت در مشهد، براي تكميل دروس سطح فقه و اصول و نيز فلسفه و تفسير و ديگر علوم اسلامي عزم سفر نجف اشرف كرد و در آن شهر در درس آيات عظام مرحوم نائيني (م 1355 ه_.ق)، آقا ضياءالدين عراقي (م 1361 ه_.ق)، شيخ محمدحسين غروي اصفهاني (م 1361 ه_.ق)، سيدابوالحسن اصفهاني و سيدحسين بادكوبه اي (م 1358 ه_.ق) شركت و آموخته هاي فقهي و فلسفي خويش را تكميل كرد. وي تفسير قرآن و مناظره و كلام را با حضور در جلسات تفسيري علامه «محمدجواد بلاغي» فراگرفت. او هم چنين از علامه مامقاني (م 1351 ه_.ق) و شيخ عباس قمي (م 1359 ه_.ق) و ديگر مشايخ و استادان خود اجازات روايتي و اجتهادي كسب كرد و در حالي كه 36 سال داشت، در سال 1365 ه_.ق خود عهده دار تدريس خارج فقه و اصول شد و به تربيت شاگردان و دانشوران پرداخت. آيت الله سبزواري در كنار فقيه برجسته اهل بيت(ع)،

آيت الله سيدابوالقاسم خوئي (م 1413 ه_.ق) خدمات شاياني به حوزه نجف اشرف كرد و چراغ فقاهت را در آن حوزه نوراني نگه داشت و خود چيزي كمتر از يك سال _ بعد از آيت الله خوئي _ عهده دار رياست آن حوزه علمي شد. سرانجام اين فقيه فرزانه و مفسر عالي قدر تشيع و عالم وارسته، بعد از عمري تدريس و تحقيق و تأ ليف و مجاهدت در روز دوشنبه 25 مرداد 1372 ه_.ش (27 صفر 1414 ه_.ق)، مصادف با شب رحلت رسول خدا(ص) و شهادت امام حسن مجتبي(ع) در نجف اشرف درگذشت و به ديدار حق شتافت كه البته برخي معتقدند كه وي توسط رژيم بعث عراق مسموم و شهيد شده است.

برگرفته از كتاب :راسخون

موسوي نسب، جعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد جعفر موسوي نسب

محل تولد : نيشابور

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1362 وارد حوزه علميه و در مشهد مقدس سطح را به پايان رساندم. در محضر اساتيدي همچون: «آيت الله صالحي»، «آيت الله مرحوم سبزواري»، «آيت الله رضا زاده»، «حضرت آيت الله وحيد خراساني»، «مكارم شيرازي»، «سبحاني» و «فاضل لنكراني» تلمذ نموده ام.

گذراندن دوره مركز اديان و مذهب اسلامي و دوره مهدويت در مركز تخصصي مهدويت و داراي تاليفات، تدريس، مقالات متعدد، تحقيق و تدوين در حوزه و دانشگاه از ديگر فعاليتهاي بنده بوده است. در حال حاضر نيز مسئول مركز تخصصي امامت و مهدويت خراسان رضوي هستم.

موسوي، محمداسماعيل

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد اسماعيل موسوي

محل تولد : كوهدشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1355/5/10

زندگينامه علمي

اينجانب در سال 1373 با ياري خداوند به حوزه علميه قم رفتم و در مدرسه آيت الله گلپايگاني (ره) مشغول به يادگيري درس هاي حوزه شدم. با ياري خداوند سطح يك را به پايان رساندم و وارد سطح دوم حوزه شدم. مشغول سطح دوم حوزه بودم كه در آزمون پذيرش سطح دوم رشته تخصصي «تفسير و علوم قرآن» شركت كردم و به لطف خداوند پذيرش شدم و پس از سه سال در سطح سوم رشته تخصصي «تفسير و علوم قرآن» پذيرش شدم و الحمدلله امسال به پايان رساندم و هم اكنون در حال ارائه موضوع هستم.

موسويان، ابوالفضل

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد ابوالفضل موسويان

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيّد ابوالفضل موسويان فرزند حسن در سال 1334 در شهر مقدّس مشهد ديده به جهان گشودم. پس از دوران ابتدائي، وارد حوزه شده و مقدّمات را از برخي از فضلاي مشهد و عمدتا از مرحوم ابوي آموختم. مختصر المعاني را از استاد «حجت هاشمي»، معالم را از استاد «بني هاشمي» و لمعتين را در محضر والد به پايان رساندم. سپس راهي قم شدم و رسائل را از محضر اساتيد: «اعتمادي» و «دوزدوزاني»، مكاسب را از مرحوم استاد «ستوده» و كفايه را از استاد «سبحاني» استفاده كردم.

از اوائل سال 1352 درس خارج اصول و فقه را شروع كردم و از آيات عظام: «وحيد خراساني»، «شيخ جواد تبريزي»، و عمدتاً از «آية الله منتظري» بهره بردم. در كنار فقه و اصول،

به فراگيري فلسفه نيز مشغول شدم و از اساتيد بزرگوار «انصاري» و «جوادي آملي» استفاده كردم. منظومه و برخي از جلدهاي اسفار را خواندم. سپس التمهيد قيصري و فصوص الحكم را با استفاده از آية الله معرفت، اخلاق را از آية الله حسن زاده آملي فرا گرفتم.

اينجانب بعد از چند سال تحصيل، همانند ديگر حوزويان، درسهاي پائين تر را به ديگران مي آموختم. لذا از حوزه علميّه مشهد تاكنون به تدريس اشتغال داشته ام. و دروس عمومي را در دانشگاه فردوسي مشهد و دانشگاه مفيد تدريس كرده و مي كنم. و اكنون عضو هيئت عملي دانشگاه مفيد هستم. در كنار تدريس و تبليغ، مكتوباتي نيز داشته ام ومقالاتي را در مجلات و روزنامه ها به چاپ رسانده ام.

موسويان، عباس

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد عباس موسويان

محل تولد : عجب شير

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/3/2

زندگينامه علمي

اينجانب سيد عباس موسويان فرزند سيد علي در تاريخ دوم خرداد سال 1339 در يكي از بخشهاي استان آذربايجان شرقي به نام «عجب شير» متولد شدم و تا سال 1354 در آن شهر زندگي مي كردم. از سال 1354 براي ادامه تحصيل به شهرستان تبريز آمده و در هنرستان صنعتي تبريز در رشته برق ثبت نام كردم. سال آخر دبيرستان كه مواجه با انقلاب بود و مدرسه ما در جريانات انقلاب نقش فعالي داشت؛ باعث شد گرايش زيادي به مسائل ديني و اسلامي پيدا كنم و همين امر موجب شد بعد از دوره دبيرستان در كنار درس دانشگاهي (كه باز در رشته برق قبول شده بودم) به فعاليت در مراكز انقلابي و اسلامي چون جهاد سازندگي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

روي آورم و با آغاز جنگ تحميلي و تعطيلي دانشگاهها (به خاطر انقلاب فرهنگي) به صورت تمام وقت به سپاه تبريز رفته مشغول خدمت در سپاه شدم و از آن طريق چند مرتبه در جبهه شركت كردم.

تابستان سال 1360 از طرف سپاه به خانه شهيد آيت الله مدني و به عنوان محافظ خدمت ايشان بودم، ايمان و اعتقاد خالص، صفا و صميميت ايشان موجب شد كه علاقه زيادي به درس حوزوي و صنف روحانيت پيدا كنم و بر همين اساس چند روز قبل از شهادت ايشان به همراه چند نفر از دوستان از سپاه استعفا كرده و براي ثبت نام به حوزه علميه قم آمديم. از مهرماه 1360 در مدرسه رسول اكرم (ص) مشغول به تحصيل شدم و در سال 1367 دوره سطح را به اتمام رساندم.

از آن سال در كنار درس خارج فقه و اصول در رشته اقتصاد دانشگاه مفيد شركت كردم و در سال 1373 در دوره كارشناسي ارشد دانشگاه شهيد بهشتي تهران در رشته اقتصاد قبول شدم و در سال 1375 فارغ التحصيل شدم. از سال 1373 در كنار تحصيل، در بخش تحقيقات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، كار پژوهش و تحقيق را شروع كردم و از سال 1375 به عنوان مدير گروه اقتصاد پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و از سال 1377 به عنوان رئيس پژوهشكده نظامهاي اسلامي، علاوه بر انجام تحقيقات شخصي به مديريت امور پژوهشي نيز اشتغال دارم.

مهدوي راد، محمدعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد علي مهدوي راد

محل تولد : نيشابور

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/1/1

زندگينامه علمي

«محمد علي مهدوي راد (غلامي اسخارزوگاران)» به سال 1334 در

روستايي به نام (ينگجه) از بخش سر ولايت نيشابور ديده به جهان گشود. مدرسه ابتدايي را در همان ديار گذراند پس از آنكه با مقدماتي از ادب عربي نيز در همان ديار آشنا شد. آنگاه به سال 1348 وارد حوزه علميه مشهد شد و در مدرسه «آيت الله العظمي ميلاني» كه به شيوه اي نو و با برنامه اي منظم اداره مي شد؛ تحصيل علوم ديني را آغاز كرد.

وي در 7 سال اقامت در حوزه علميه مشهد، دروس: مقدمات، ادبيات عرب، و سطوح عالي حوزوي را در محضر استادان آن ديار بياموخت. از استادان آن روز مي توان: «حجت هاشمي خراساني، اميني نيشابوري، صالحي نيشابوري و روانشاد سيد علي اكبر بني هاشمي و محقق ذاكري اختري (عباس علي)» را برشمرد. وي در جنب درس هاي حوزوي سه سال به درس تفسير روانشاد «آيت الله حاج ميرزا جواد تهراني» و جلساتي بسيار نيز «حضرت آيت الله سيد عزالدين زنجاني» و روشنگر و مهم مقام معظم رهبري «آيت الله خامنه اي» كه پنجشنبه و جمعه تشكيل مي شد و نيز ديگر بحثهاي فكري و ايدوئولوژي وي حاضر شد و اين دروس اولين بذرهاي علاقه و كشش به معارف قرآني را در جان وي پاشيد.

مهدوي راد پس از 7 سال اقامت در مشهد به لحاظ تلاشهاي سياسي و تعقيب ساواك خراسان با صلاحديد خطيب بلند آوازه روزگار و مجاهد نستوه و شجاع «شهيد هاشمي نژاد»، مشهد را ترك نمود و به قم هجرت كرد و در قم بود كه براي ايمني از جستجوي ساواك، نام خانوادگي اش را از غلامي به مهدوي راد تغيير داد. در قم

درسهاي حوزوي را پي گرفت. در قم: رسائل، مكاسب، كفايه و آنگاه دوره عالي اجتهادي فقه و اصول را از محضر استادان ارجمند آن حوزه ارجمند فرا گرفت. برخي از استادان وي در اين حوزه عبارتند از حضرات آيات: «اعتمادي»، «موسوي»، «تبريزي (سيد ابوالفضل)»، «پاياني»، «فاضل لنكراني»، «ستوده»،« بهشتي»، «احمد فاضل هرندي»، «صانعي»، «حاج شيخ جواد تبريزي»، «وحيد خراساني» و «منتظري» كه بيشترين بهره را در فقه از محضر آيت الله منتظري برد كه به طور مستمر بيش از ده سال در درس وي شركت كرد و بيشتر اين بهره در اصول از درس آيت الله فاضل لنكراني كه تقريبا تمام اصول دوره اول خارج وي را شركت كرد. مهدوي راد فلسفه را در محضر حضرات آيات: «انصاري شيرازي»، «محمدي گيلاني» و «مصباح» فرا گرفت.

اولين اثر قلمي وي به سال 1355 با عنوان: «اسلام و شعر» در قالب مقاله اي بلند در مجله نسل نو نشر يافت. وي پس از انقلاب اسلامي ايران مدتي را در مسئوليتهاي اجرايي گذراند از جمله: مسئوليت عقيدتي و سياسي پايگاه نهم شكاري و آنگاه به حوزه بازگشت و به سال 62 و پس از مقدماتي با جمعي از دوستان و همراهان، مجله حوزه را بنياد نهاد و از شماره 16 تا 36 سردبيري آن را بر عهده داشت و مقالات بسياري در نقد و معرفي كتابهاي درسي حوزه، مسائل معرفتي دين و نقد و معرفي تفاسير شيعه و سني و تحليل گرايشهاي تفسيري در آن مجله نگاشت.

پس از آن با همكاري برخي از همراهانش مجله بينات را بنياد نهادند كه از آغازين شماره آن مدير مسئولي مجله را

به عهده گرفت. اين مجله نخستين مجله قرآني است كه مهدوي راد تا شماره 12 مدير مسئول آن بوده است و پس از آن در جايگاه عضويت هيئت تحريريه آن ماند اما از مدير مسئولي آن كناره گرفت. در راه اندازي مجله هاي ميقات و علوم حديث مورد مشورت بود كه در هيئت تحريريه هاي آنها نيز حضور مي يافت و مقالات بسياري در هر دو مجله ياد شده رقم زد.

وي به سال 1369 پيشنهاد مجله اي را در نقد كتابهاي حوزه دين به انگيزه بهسازي آثار مكتوب ديني به دفتر تبليغات اسلامي داد و خود سردبيري آن را به عهده گرفت كه اكنون 17 سال است نشر مي يابد و ادامه دارد و مهمترين مجله «نقد كتاب در حوزه دين» است كه در اين مجله نيز مقالات بسياري نگاشته است.

مهدوي راد به سال 1369 وارد دانشگاه شد و از همان آغاز، تدريس مقاطع تحصيلات تكميلي را در علوم قرآن و حديث به عهده گرفت، اكنون بيش از 15 سال حضور در دانشگاه تربيت مدرس حضور دارد و چهار سال مديريت گروه علوم قرآن و حديث را به عهده داشت.

مهدوي نيا، محمدتقي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد تقي مهدوي نيا

محل تولد : زرين شهر اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/1/1

زندگينامه علمي

بعد از گذراندن دوره ابتدائي و دبيرستان در «زرين شهر اصفهان» وارد حوزه علميه زرين شهر شدم و تا سال 1350 بخشي از مقدمات را گذراندم. سپس براي ادامه تحصيل وارد حوزه علميه قم شدم و تا سال 1357 دروس سطح را گذراندم. سپس به خارج فقه و اصول مشغول شدم و

به مدت 15 سال دروس خارج فقه و اصول را نزد اساتيد مختلفي مانند: «آقاي فاضل لنكراني»، «مرحوم آقاي شيخ جواد تبريزي»، «آقاي وحيد خراساني» و ... فرا گرفتم.

همزمان با تحصيل در حوزه، در موسسه امام خميني (ره) از سال 1360 تا 1378 دوره عمومي و تخصصي را گذرانده و در رشته «علوم قرآني» فارغ التحصيل شدم. ضمنا در اين مدت به تحقيق و پژوهش در موضوعات گوناگون «تفسيري و علوم قرآني» پرداختم و مقالات گوناگوني در زمينه «مصونيت قرآن از تحريف»، «مصاحف منسوب به اصحاب»، «روش تفسير اهل بيت ع»، «معيارهاي تمدن» و «وجوه اعجاز قرآن» به صورت فردي يا گروهي نوشتم. تدريس در حوزه هاي علميه، ارگانها و نهادهاي انقلاب اسلامي و دانشگاه، همچنين مديريت حوزه علميه جزء برنامه هايي از اين سنوات بوده است. از سال 1354 تاكنون در مناسبت هاي گوناگون در شهرهاي مختلف و روستاها به تبليغ دين اسلام نيز اشتغال داشتم.

مهدي زاده، مسلم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مسلم مهدي زاده چافي

محل تولد : لنگرود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1355/5/2

زندگينامه علمي

به تاريخ دوم تيرماه 1355 در روستاي «چاف» بالاتر از شهرستان لنگرود، استان گيلان به دنيا آمده و دروس دوره ابتدائي را در همان روستا گذراندم. دوره راهنمايي را در روستاي مجاور با فاصله دو كيلومتري در سرما و گرما با موفقيت طي نموده و بعد از آن در سال 1369 جهت كسب علوم ديني وارد حوزه علميه قم شدم. به مدت دو سال در مدرسه علميه «حقاني» و بعد از آن يك سال هم در مدرسه «الهادي (ع)» دوره مقدمات (ادبيات عرب) را پشت سر گذاشتم. در

مدرسه «رضويه» از محضر اساتيد بزرگواري سود برده تا از لمعه و كتب مربوطه به پايه هاي چهارم، پنجم و ششم خوشه چيني نمايم.

اندوخته هاي علمي سالهاي 69 به بعد كمك كرد تا دوره سطح را با موفقيت از محضر اساتيد بزرگواري در مدرسه هاي علميه «گلپايگاني» و «فيضيه» به پايان برسانم. در كنار مطالعه و درس، تحقيق علوم حديث و تفسير سبب شد تا در سال 79 در گروه تفسير در موسسه علوم حديث مشغول به همكاري شدم. بعد از دو سال و اندي به گروه احياء پيوسته و تاكنون در گروه احياء، جهت كار بر كتاب شريف الكافي با گروه احياء مشغول همكاري هستم.

مهدي زاده، ميرستار

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ميرستار مهدي زاده

محل تولد : مرند – روستاي النق

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1353/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1353 در آذربايجان شرقى، شهرستان مرند، روستاي «اَلِنجَق» به دنيا آمد. تحصيلات ابتدائي را در مدرسه ياسر و راهنمائي را در مدرسه شهيد هاشمي نژاد همان روستا تحصيل كردم و در كنار تحصيل، به كشاورزي و دامپروري مشغول بوديم. بعد از اتمام راهنمائي به حوزه علميه شهر مرند «صاحب الزمان (عج)» وارد شده و بعد از سه ماه به حوزه علميه «ولي عصر(عج)» شهر تبريز رفتم و دوباره از اول شروع به تحصيل علوم ديني كردم و تا مقداري از سيوطي را در طول دو سال خواندم.

در سال 71 - 72 به قم آمده و در امتحانات ورودي حوزه شركت كرده و در مدرسه «معصوميه (س)» پذيرش شدم و دوباره دروس را از ابتدا شروع كردم، چون مدارس به اين شرط قبول مي كردند و

انتقالي نمي پذيرفتند. مدت سه سال در مدرسه معصوميه (س) و يك سال در مدرسه امام صادق (ع) درس خواندم كه در سال آخر تحصيل در مدرسه معصوميه(س) نامزد شده و در سال 73 عروسي كرديم. در مدرسه امام صادق (ع) «1 سال» و در مدرسه امام باقر(ع) «4 سال» در درسها شركت كردم و مقدمات را به پايان رسانده و در سطح مشغول شديم.

در مدرسه «آية الله گلپايگاني» مشغول به درس رسائل و در مدرسه فيضيه مشغول درس مكاسب شدم امّا همزمان با اين، در مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما (از سال 78) به عنوان نقد و ارزيابي كننده و پژوهشگر مشغول فعاليت شدم و اين كارهاي پژوهشي به اضافه برخي كارهاي پژوهشي مستقل مثل تاليف كتاب «سفرهاي شگفت انگيز ائمه (ع)» و «چرا زلزله» باعث شد كه از درس فاصله حدود 5 - 6 سال از تدريس در حوزه فاصله بگيرم اگرچه در اين سال در همه امتحانات حوزه شركت مي كردم امّا در هيچ كلاسي شركت نمي كردم و تا پايه 8 نيز درس را ادامه دادم.

در آكادمي فرهنگستان علوم اسلامي نيز براي آموزش در دوره آموزشي 5 و در گروه ششم شركت كردم و با اين مركز و انديشه هايش تا حدودي آشنا شدم كه برايم بسيار جالب و مطلوب بود چرا كه به برخي از اين نتايج فكري آنان دست يافته بودم و آنجا را به عنوان افقي دريائي از انديشه هاي مطلوب خود مي ديدم. براي كنگره بزرگداشت شخصيت حضرت فاطمه معصومه (س) نيز دو مقاله ارائه كردم كه در كتاب مجموعه مقالات جلد اول مجموعاً در 150

صفحه چاپ شد. در اين مدت طرح ها، اشعار زيادي نوشتم كه اثراً موجود است.

مباني تفسير قرآن در 37 مبنا، طرحهاي گوناگون در مورد ولايت اهل بيت (ع)، مسائل تربيتي و اخلاقي و عرفانى، مسائل هنري و فلسفه هنر از جمله موضوعاتي است در مورد آنها طرحهائي دارم كه مضبوط است. طبع و قلمي روان، استعداد فهم در گرو بيان مطلوب معارف رواني و به روز نويسي مطالب از جمله الطاف و نعمت هاي الهي است كه به اين گنهكار بي لياقت ارزاني داشته است. اميدوارم با بازگشت به تحصيل عميق و استدلال علوم حوزوي و ادامه كار پژوهش و تربيت عمر اخلاقي، خداوند نعمتهاي خود را در حق ما به اتمام رساند، و ما را به هدف غايي كه از خلقت ما داشته به لطف خود برساند.

مهري، عباس

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آية الله مهري در سال 1333 هجري قمري در شهر مهر واقع در جنوب استان فارس، و در خانواده اي روحاني از سلاله رسول الله (ص) قدم به عرصه وجود گذاشت. او را عباس ناميدند شايد تقدير الهي چنين بود زيرا كه او در همان اوان كودكي روحيه ظلم ستيزي در نهادش نهفته بود و بعدها خود الگويي براي مبارزان طريق حقيقت و مراد پويندگان راه رفع ظلم و ستم شد.

دوران كودكي

هنوز دوازده سال از عمر مباركش نگذشته بود كه سايه پر مهر پدراز او گرفته شد و براي هميشه از پدر محرم گرديد. پس از آن تحت تكفل برادر ارجمندش عالم عاضل حاج سيد هاشم مهري قرار گرفت و براستي چون پدري مهربان و دلسوز به تعليم و تربيت او پرداخت با اينكه سالهاي

سخت تنگدستي را مي گذارندند. هرگز نگذاشتت برادر عزيزش احساس فقر سختي كند. از همين ور بود كه ايشان هميشه از برادرش به خير و خوبي ياد مي كرد و مي گفت: من نمي توانم آن همه محبت و مهرباني را پاسخگو باشم.(1)

نسب شريف

نام مباركش سيد عباس حسيني و مشهور به مهري فرزند سيد حسن حسيني از سادات بزرگ و معروف مهر موسوم به سيد هاشمي( منسوب به جد اعلاي ايشان مرحوم سيد هاشم) است. و از طريق مارد نسب وي به محدث و مفسر عاليقدر، علامه سيد هاشم بحراني(مؤف تفسير برهان) مي رسد. نام مارد دانشمندش خديجه، دختر سيد حسن علامه مهري از سادات جليل القدر مهر و از نوادگان علامه بزرگوار بحراني مي باشد.(2)

يادكردي از مهر

مهر از شهرهاي مركزي و حنوبي استان فارس و داراي تاريخي عميق و درخشان است. تاريخ مهر همواره با نام دانشمندان و سادات و الامقام آن ديار گره خورده است. اين شهر با همه كوچكي آن زادگاه بسياري از علامان، نويسندگان، و صاحب منصبان سياسي و احتماعي بوده و هست. اين شهر علاوه بر موقعيت علمي كه همچون گوهر تابناك مي درخششيده، به لخاظ حضور مبارك سادات كه جمعيت غالب شهر را تشكيل مي داده اند و نيز به داشتن مردمي خوب داراي موقعيت اجتماعي ويژه اي در منطقه بوده است كه ملجأ مهاجران زيادي شده كه به اين شهر پناهنده گرديده اند. اجداد آية الله مهري از نخستين گروه سادات اين ناحيه هستند كه از منطقه احصاء به اين محل هجرت نموده اند.(3) نوشي از جام نور

ايشان پس از گذراندن دوره مقدمات در زادگاهش مهر براي تحصيل علوم و معارف ديني و استفاده از انوار قدسي بارگاه

ملكوتي جد بزرگوارش با مشقتي فراوان و عشقي زايدالوصف راهي نجف اشرف گرديد با جديت به كسب معارف مشغول گرديد، به گونه اي كه خود مي گويد: به قدري درسهايم فشرده بود كه بعضي از روزها سه درس مي گرفتم و دو درس مي دادم و سه درس را نيز به مباحثه مي گذراندم، غذايم معمولا نان و ماست و هنوانه بود.(4) وي با آنكه مدت زيادي نتوانست در نجف اشرف بماند و به درخواست جمعي از مؤمنان براي امر تبليغ به كويت عظيمت كرد منتهي در همين مدت كم توانست با جديت تمام مدارج علمي را پشت سر بگذارد و از محضر اساتيد بزرگواري همچون آية الله سيد محمود شاهرودي(ره) و آية الله سيد باقر محلاتي (ره) و آية الله سيد محمد تقي بحرالعلوم (ره) بهره كافي ببرد.(5)

هجرت به كويت

در نجف اشرف، پس از چند سال بحث و درس فشرده، مردم مسلمان كويت با اصرار و تقاضاي فراوان از برخي عالمان آن زمان از ايشان مي خواهند كه براي راهنمايي و ارشاد آنها به كويت بروند.(6) آقاي مهري در آغاز رازي نمي شود، زيرا مي خواسته است درس خود را ادامه دهد ولي، به درخواست بيش تر از حد مردم و اصرار برخي از علماء ناچار به آن ديار مهاجرت مي نمايد. او در اين باره مي گويد: وقتي به كويت آمدم مردم حتي نمي توانستند درست وضو يا تيمم كنند و از مسائل معمول شرعي خود بي خبر بودند.(7) استاد عاليقدر حضرت آية الله وحيد خراساني كه بهترين گواه بر زحمات و فعاليتهاي آن مهري مي باشد چنين تعبير آورده اند:چ مرحوم آقاي مهري احياي موات كردند.(8) فعاليتهاي علمي و اجتماعي در كويت

در كويت ضمن هدايت

و ارشاد و پرداخن به مسائل شرعي و حل مشكلات اجتماعي مردم،به مباحثه كتابهي علمي با برخي از علما ادامه مي دهد و هر چند يكبار كه به نجف اشرف مشرف مي شود در آنجا براي همان چند روز نيز دست از درس و بحث نمي كشد. آن بزرگوار افزون بر انجام تكليف نسبت به اسلام و مسلمين كه - به بهترين وجه ادا مي شد- به تدريس علوم ديني مي پرداخت و از همه اقشار مردم ميخواست كه اوقات فراغت خود را به درس و بحث بپردازد و عمر خود بيهوده صرف نكنند و خود مجالس درس را اداره مي كرد. همه شب پس از اداء نماز جماعت در مسجد شعبان - كه اكنون به صورت بارزترين پايگاه انقلاب اسلامي در كويت در آمده است- به منبر مي رفت و پس از گفتن چند مسئله، به موعظه مي پرداخت و مشكلات اجتماعي مردم را گوش زد مي نمود و هر چند براي مردم آن زمان، باور كردني نبود كه فردي روحاني پيرامون مسائل سياسي با مردم سخن گويد، او از گفتن آنها باكي نداشت و اوضاع جهان اسلام را تا آنجا كه برايش ممكن بود بيان مي كرد و مردم را از خطر استعمار و استعمار زدگي بر حذر مي داشت.(9) گفتار امام راحل(ره) خطاب به آن بزرگوار تا اندكي از اين امر پرده بر ميدارد. ايشان در ضمن نامه به آية الله مهري مي نويسد: مساعي جميله جنابعالي در ترويج شريعت مقدس اسلام در آن حدود مورد كمال، تقدير و تشكر و اميد است ان شاء الله مورد توجه خاصه حضرت ولي عصر- عجل الله تعالي فرجه الشريف- واقع گرديده و مأجور باشيد. دوام توفيقات آن

جناب را در اعلاء كلمه طيبة الاسلام از خداي متعال خواستارم.(10) مبارزات سياسي

آنچه بيشتر از هر خصوصيت ديگر، آية الله مهري را ممتاز كرده بود، روح ظلم ستيزي و مبارزه هميشگي او بر ضد ستم در شكلهاي گوناگونش بوده در اين باره مي فرمود: هنوز بالغ نبودم و عمرم از سيزده سال تجاوز نكرده بود ولي نسبت به شاه احساس ديگري - جداي از مردم آن زمان - داشتند. من او را ظالم و غاصب حق مي دانستنم و از اينكه برخي از روحانيون از او تجليل مي كردند سخت منزجر مي شدم. من معتقد بودم بايد قدرت در دست مرجع تقليد باشد و اگر كسي را او تعيين كند واجب الاطاعه است و الا فلا.(11) ناگفته نماند كه همواره ظلم ستيزي وي مشكلات زيادي برايش به وجود مي آورد. خود در اين باره طي مصاحبه اي مي گويد بنده قبل از اينكه به نجف بروم و سپس در كويت اقامت گزينم در ايران حبس رفتم، شكنجه شدم، پاي برهنه مرا در پشت اسبها مي دواندند و برادرم نيز در اين مصائب با من شريك بود. ما هرگز ساكت نبوده ايم و فكر كرديم وقتي به كويت مي رويم آقايان مراجع پشتيبان ما خواهند بود و با حمايت آنان بنده مي توانم عليه ظلم مبارزه كنم. ولي هيچ كس در آن زمان حاضر نشد عليه ظلم حرفي بزند تا اينكه آقاي خميني(ره)، اين بزرگوار سر بلندكرده و از ابتدايي كه امام شروع به مبارزه عليه ظلم نمود اميدي خاص در من ظاهر شد، زيرا يك راهنما و پيشوا پيدا شده بود، پس مي توانستيم به احكام و نظريات اين بزرگوار عمل كنيم.(12) در راه مبارزه مستمر و

بي امان با دستگاه طاغوت در آغاز نهضت حركت همه جانبه را عليه دستگاه ظلم پهلوي شروع كرد و با برپايي مجالس سخنراني به مناسبتهاي گوناگون و با ارسال تلگراف و نامه به محضر علماء و مراجع و با اجتماع با شخصيتهاي گوناگون مذهبي و سياسي و با پخش اعلاميه ها و پيام ها و نوارهاي حضرت امام و ديگر بزرگان، لحظه اي از قيام و فعاليت باز نايستاده و در مقابل، سفارت ايران در كويت، فعاليت گسترده اي عليه او شروع كرد و مردم را با تهديد و تخويف و تطميع و با پخش شايعه هاي گوناگون وادار به دوري جستن از او و مسجد و مجلسش مي نمود، از سوي ديگر كمتر روزي بود كه تلفنهاي تهديدآميز و اينكه اگر ساكت نشوي تو را مي كشيم و در امشب پس از نماز در وسط سخنراني تو را ترور مي كينم و خانه ات را آتش مي زنيم و بچه هايت را از بين مي بريم و ... به او زده نمي شد، ولي او همچنان پابرجا و استوار و بي اعتنا به آن همه تهديدات، پيش مي رفت و وظيفه خود را قاطعانه دنبال مي كرد و هرگز اهميت نمي داد كه روزانه از عدد نمازگزاران مسجد يا ملاقات كنندگانش در منزل - بر اثر تهديدهاي دشمنان - كاسته مي شود.(13)

در خواست قيام علي طاقوت

فرزند با اخلاص سرزمين مهر - همانگونه كه اشاره شد- همواره با ارسال نامه و تلگراف از علماء و مراجع دعوت به مبارزه عليه طاغوت و پشتيباني از حركت امام مي كرد، منتهي هيچ وقت منتظر پاسخ آقايان نمي نشست و فقط به وظيفه عمل مي كرد. در آغاز نهضت تلگراف شديد لحني به مراجع وقت

در نجف اشرف و قم مخابره كرد و آنان را به قيام دعوت نمود. در آن تلگراف چنين آمده است: مصيبتهايي كه اين روزها بر سر مسلمين در ايران فرود مي آيد دل هر آزاده اي را آزرده ساخته است و سكوت شما در برابر اين فجايع، بر اين درد افزوده است ما منتظر اقدام سريع شما براي تسكين دردها و جلب رضايت حضرت ولي عصر(عج) مي باشيم. سه نفر از مراجع وقت نجف آية الله حكيم رحمة الله، آية الله شاهرودي رحمة الله و آية الله خويي رحمة الله پاسخ هايي دادند و ايشان دستور داد همان پاسخ ها را تكثير و در دسترس عموم مردم قرار دادند و به همين پاسخ براي تأييد نهضت اكتفا مي كرد و مي فرمود! ما در حد توانمان به قيام دست زديم. ما مردم را هدايت مي كرديم تا كمك به ظلم و جور نكنند و با اشخاصي كه عليه دين اسلام قدم بر مي داشتند، هم قدم نشوند. در آن زمان حضرت امام به همه نماينده هايش دستور داده بودند كه به اين گونه مسائل توجه گردد و بنده يكي از نمايندگان ايشان بودم كه به اين امر عمل نمودم. حتي از ديگران نيز درخواست دعوت كردم تا همزمان با ما، در ديگر بلاد اسلامي، جلوي ظلم ظالمين را بگيرند و در اين خصوص بعضي از آقايان متأسفانه با بنده هم زبان نشدند و بعضي ها نيز بنده را سرزنش و توبيخ مي نمودند كه چرا عليه حكومت شاه به پا خواسته ام. و بنده تمام جوانب را تحمل نمودم. و به اعمال و رفتار آن آقايان نيز اعتنا نكردم و مطالبمان را هرچه بود بر زبان آورديم

... . تلگرام آتشين

به جرأت مي توان گفت كه اولين مريد و مؤيد امام از علماء خارج از كشور آقاي مهري بود. و اولين حركتش تلگرام تند و آتشيني در سال 1342 هجري شمسي پس از سخنراني سرنوشت ساز امام به شخص محمد رضاي خائن بود. و به اين ترتيب او لب به سخني گشود كه مي بايست در نهايت گفته مي شد(زيرا كه انقلاب اسلامي سخن آخرش را اول مي گويد)(14) و پس از اين تلگرام، از ورود ايشان به ايران جلوگيري شد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد. كانون انديشه ها

منزل آية الله مهري در دوران نهضت همواره كانون انديشه هاي انقلابيون و مبارزان مسلمان به ويژه روحانيون بود كه در آنجا جلسات زيادي پيرامون شيوه هاي مبارزه از سوي مبارزاني همچون شهيد آية الله سعيدي، آية الله خزعلي و شهيد حجة الاسلام محمد منتظري و ساير عزيزان پيرو امام از ابتدا شروع نهضت تا پيروزي انقلاب برپا مي شد و براي پيش برد نهضت در داخل و خارج كشور، تبادل نظر صورت مي گرفت و آن بزرگوار واسطه اي بين حضرت امام در نجف اشرف و پيروان و ادامه دهندگان راهشان در ايران، اروپا، آمريكا و سايركشورها بود. او در اين را نه تنها از مال دنيا و جان خود و فرزندانش مايه مي گذاشت كه از عزت و آبروي خويش نيز مي گذشت و در راه مرادش از هيچ كوششي فروگذاري نمي كرد به گونه اي كه منزل ايشان خانه دوم امام شده بود و انقلابيون به طور دايم در آن خانه به نشر انقلاب اسلامي و فرامين امام، مي پرداختند، به طور مثال همه كتابهاي امام و اعلاميه ها و فتاوي ايشان در كويت

با همت و نظارت مستقيم ايشان چاپ و نشر و به طور رايگان در اختيار مردم مسلمان مخصوصا ملت ايران قرار مي گرفت.(15) يك خاطره

روزي يكي از مراجع مي خواست به كويت بيايد تا از آنجا به مكه مشرف شود. چون در اتاق پذيرايي آقا فقط عكس حضرت امام بود، به او عرض كرديم يا موقتا اين عكس را برداريم يا اجازه دهيد چند روزي عكس آن آقا را نيز در اين جا نصب كنيم! ايشان با ناراحتي پاسخ داد مگر من عكس پرست هستم يا با عكس مي خواهم خودشيريني كنم؟ عكس امام براي من يك شعار است. من با نصب كردن اين عكس، راه و روش خود را به مردم نشان مي دهم، و مي خواهم از راه امام تبليغ كنم و گرنه خوب بود عكس دهها مرجع تقليد، كه طي چندين سال همه با من ارتباط داشته اند و بدون درخواست من، مرا نماينده خويش در كويت قرار داده بودند، بر در و ديوار بيروني من نصب شده باشد!(16)

عشق مريد به مراد

آية الله مهري با تمام اخلاص عاشق امام خيمني بود. از روزي كه توسط آية الله ابوالقاسم خز علي و شهيد آية الله سيد محمد رضا سعيدي با امام آشنا گشته و به هنگام سفر به ايران در قم به جلسه اي در درس ايشان مشرف شده بود(17) تا پسين دم حيات دست از امام و راه او برنداشت. علاقه او به امام براي كسب شهرت و مقام نبود بلكه امام را واجد جميع شرايط ديده و مريد او شده بود. هر وقت از او درخواست مي كردم عكس از او با امام براي يادگاري بگيرم ممانعت مي كرد

و مي گفت: من نياز به عكس ندارم، من اگر با خميني از روز اول پيمان بسته ام براي خدا بوده است نه براي كسب شخصيت.(18) آري، او به خوبي از عهده اين پيمان بر آمد و همه هستي اش را فداي امام كرد ولي دست از او برنداشت. مريد و مراد

همانگونه كه مهري امام را خوب درك كرده و به او عشق مي ورزيد امام نيز در مقابل به او محبت و علاقه خاصي داشت. وقتي كه امام از عراق به طرف كويت هجرت كرده و با همراهان قصد منزل ايشان را داشت، خفاشان زمان به محض شناخت امام وحشت زده از ورود امام به كويت ممانعت كردند، آقاي مهري مي خواست با رئيس آنها صحبت كند تا شايد در قلب سخت آنها اثري كند، امام فرمود:ابدا! حيف نيست وجه خود را پيش اين ناكس بفروشي؟! ما بر مي گرديم، ما با خدا هستيم.(19) امام كه ناراحتي آقاي مهري را مي دانست بعد از برگشت به عراق و هجرت به فرانسه به محض رسيدن به آقاي فردوسي پور امر كرده بود كه: به فلاني تلفن بكنيد كه او خيلي ناراحت است. (20) ايشان هم امتثال امر كرده و براي رفع ناراحتي ايشان به كويت تلفن زده بودند. آري، امام نيز مريد خود را خوب شناخته بود. انتصاب به امامت جمعه

پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و به بار نشستن آرزوي ديرينه امام و ياران باوفايش براي ارتقاع رشد فكري جامعه اسلامي و بيداري هرچه بيشتر مسلمانان جهان و صدور انقلاب و جامه عمل پوشاندن و به يكي از آرزوهاي شيعيان كويت يعني برپايي نماز دشمن شكن عبادي، سياسي جمعه حضرت امام

- رضوان الله تعالي عليه - حضرت آية الله مهري را طي حكمي در مورخ 58/7/2 به امامت جمعه در كشور كويت منصوب نمودند(21) وليكن با تبعيد ايشان از طرف حكام كويت همراه با تمامي اعضاي خانواده به ايران اسلامي نماز جمعه در اين كشور برگزار نگرديد. تبعيد به ايران

با پيروزي انقلاب اسلامي و به ثمر رسيدن زحمات چندين ساله امام و يارانش آية الله مهري نه تنها از حركت نايستاد بلكه براي استحكام بخشيدن به پايه هاي حكومت اسلامي بر شدت تلاشهايش افزود. و او سربلند و مفتخر از اينكه توانسته است، در راه حاكميت الله قدمهاي بردارد سر از پا نشناخته، لذا تمام وقت خود را صرف سامان بخشيدن به مسائل انقلاب و پاكسازي محيط جامعه اسلامي از تفاله هاي طاغوت نمود كه از آن جمله پاكسازي سفارت ايران در كويت مي باشد و باز به اين حد بسنده ننمود و فعاليتهاي زيادي متكفل شد، تا آنجايي كه شيخ دستنشانده كويت به الهام از اربابان انگليسي و آمريكايي اش تاب تحمل وجود او را ننمود و بر خلاف تمام موازين و مقررات بين المللي تابعيت مسلم درجه يك وي را از اعتبار ساقط و بي درنگ وي و تمام اعضاء خانواده اش را از خانه و كاشانه خود اخراج و به ايران تبعيد نمود.(22)

مبارزه بزرگ

آن بزرگوار نه تنها با طاغوتهاي خارجي مبارزه اي بي امان داشت ولي بيش از هر چيز با طاغوت نفس مبارزه مي كرد و براي كوبيدن طاغوت سركش نفس آنقدر نسبت به مؤمنين تواضع و محبت ورزيد كه در كمتر كس چنين روحيه اي مي توان يافت. او نه تنها خود را از همه علماء و

خدمتگزاران دين كوچك تر مي دانست كه در برابر مردم عادي نيز متواضع بود. هر كس بر او وارد مي شد، حتي اگر نوجوان كم سن و سالي بود، تمام قد از جا برمي خواست و به او احترام مي گذاشت و احوالپرسي مي كرد. يكي از روزهاي بيماري، سائلي وارد شد، ما اعتنايي چنداني نكرديم ولي او با آن حال بد، از جا برخواست و مانند ديگران احترام كرد. پس از رفتن با ناراحتي به او عرض كردم: شما با اين كار خودتان را اذيت مي كنيد. تازه او كسي نبود كه برايش تا اين حد احترام قائل شويد! با نگراني به من پاسخ داد: تو از كجا علم داري كه مقام من نزد خدا، از او بالاتر باشد؟! او در تواضع و تجليل از مؤمنان به قدري افراط مي كرد كه ما ناراحت مي شديم و گاهي به او اعتراض مي كرديم. در پاسخ مي گفت: من هنوز نتوانسته ام به اين فراز از آيه ... اذلة علي المؤمنين(23) عمل كرده باشيم.(24) آقا با رفتار خود به اطرافيان درس مي داد كه مؤمن واقعي به همان مقدار كه در برابر دشمنان خدا و ظالمان ستمگر، با خشونت رفتار مي كند و حاضر نيست كوچكترين نرمش از خود نشان بدهد، در برابر ياران خدا و مؤمنان متواضع و فروتن است اشداء علي الكفار رحماء بينهم(25). برخي از ويژگي هاي اخلاقي

هميشه با وضو بود، به مستحبات با دقت عمل مي كرد و از مكروهات مانند حرامها گريزان بود. نماز با طمأنينه كامل و مستحبات و تعقيبات انجام مي داد و مقيد بود كه هرگز نوافل را ترك نكند. دو ساعت قبل از طلوع فجر از خواب بيدار و مشغول نماز شب

و تهجد و دعا خواندن و استغفار مي شد، و هيچ گاه نماز شبش ترك نمي شد. شبها قبل از خواب درست در همان لحظه اي كه همه اهل منزل به خواب رفته بودند، زير آسمان مي رفت و دستها را به آسمان بلند مي كرد و با گريه و زاري، استغفار مي نمود. هرگز سؤال كننده را محروم نمي كرد، حتي اگر به مقداري غذا يا لباس باشد. اگر روزي لباس نو يا عمامه نويي مي پوشيد و كسي از آن لباس تعريف مي كرد، فوري آن را به او مي بخشيد و خودش به لباس كهنه اكتفا مي كرد. گاهي كه همسرشان به ايشان اعتراض مي كرد كه چرا نمي تواني لباس نو را لااقل براي چند ماه نگهداري، بالبخند مي گفت: مگر آن لباسها چه عيبي دارد؟ با اينكه خود سيد بود نسبت به سادات احترام شديد و تجليل كامل مي نمود. بسيار مهمان نواز بود و حتي اگر بعضي روزها مهمان نداشت يك نفر از مسجديان را با خود مي آورد تا بي مهمان غذإ؛ّّ نخورد. علاقه عجيبي به اهل بيت(ع) داشت. هرگاه نام مبارك امام حسين(ع) را مي شنيد بي اختيار اشكش جاري مي شد و روزهاي عاشورا مانند كسي كه تازه پدرش را از دست داده، با صداي بلند گريه مي كرد تا جايي كه بي حال مي شد از اين رو همه ساله دو ماه محرم و سفر و هر شب دوشنبه جلسه روضه و عزاداري برگزار مي شد و بعد از اينكه به ايران تبعيد شدند در طول نه سال زندگي در ايران صبحهاي جمعه همان مجلس، با شكوه تمام برگزار مي شد. و در مراسم مولودي يا اعياد اسلامي ضمن برقراري مجالس جشن و سرور، با شيريني و

شربت و گاهي هم با پول از حاضرين پذيرايي مي كرد. كارهاي منزل را تا حد توان خودش انجام ميداد حتي بعضي از كارهاي بنايي خانه. و با اين كارش به فرزندانش مي فهماند كه نبايد در همه كارها به ديگران متكي بود. از اسراف و زياده روي خيلي متنفر بود و اگر مي ديد چراغي بدون سبب در اطاقي روشن مانده است با عصبانيت بازخواست مي كرد و اين كار را نكوهش مي نمود. با اينكه انواع كاغذ و دفترها در منزل يافت مي شد از يك كاغذ پاره هم استفاده مي كرد و كمتر روزي بود كه در مذمت اسراف با افراد خانواده سخن نگويد. از افراد سخن چين بيش از همه كس متنفر بود. و كمتر سخنراني اي داشت كه در آن، نمام را نكوهش نكند. در روحيه اش ذره اي خود خواهي يافت نمي شد و براي اينكه با اين روحيه مبارزه كند رياضتهاي عجيبي داشت گاهي در گاري سه چرخ سوار مي شد و به مسجد مي رفت. محال بود هر كسي بگذرد و به او سلام نكند، حتي اگر بچه خردسالي بود در مجلسي كه وارد مي شد هر جا كه خالي بود مي نشست و هيچ گاه مقيد نبود كه در صدر مجلس يا اطراف آن بنشيند، اگر در بحث با بعضي از روحانيون، احساس مي كرد طرف از ادامه بحث يا پاسخ به سؤال درمانده شده است، خود بحث را عوض مي كرد و نمي گذاشت حاضران متوجه ضعف طرف مقابل شوند. هميشه در كارهاي اساسي با ديگران مشورت مي كرد و براي اينكه به فرزندانش احترام بگذارد چه در جمع و چه خصوصي با آنها به مشورت مي پرداخت و اگر رأي آنها مورد قبول

قرار نمي گرفت با استدلال آنها را قانع مي نمود. هميشه در پي استدلال و برهان بود لذا به فرزندانش توصيه مي فرمود: شما فكر نكنيد كه چون پدر و مادرتان شيعه اند، بايد شيعه باشيد. برويد كتاب بخوانيد و خود تان با دليل و برهان، حق را دريابيد ... . به مظاهر اسلامي خيلي اهميت مي داد، حتي در لباس، مسكن و غذا مسائل اسلامي را مراعات مي نمود. فعاليتهاي اجتماعي

ايشان در امر بازسازي و تجديد بناي مدارس علميه از جمله مدرسه قزويني و مدرسه بخارايي در نجف اشرف سعي و تلاش فراوان كرد. براي شيعيان ساكن در منطقه خليج فارس (از جمله كويت، بحرين، قطر و امارات عربي متحده) مساجدي را تأسيس كرد و تأسيس و تعمير مساجد زيادي در گوشه و كنار ايران اسلامي را بر عهده گرفت. در كويت اولين مدرسه دخترانه به نام مدرسه جعفري براي دوران ابتدايي تا دبيرستان به همت عالي او تأسيس شد. جذب مبلغان از حوزه هاي علميه نجف اشرف و قم و مشهد براي تبليغ در مناطق كويت و ساير كشورهاي حوزه خليج فارس از ديگر تلاشهاي آية اخلاص آية الله مهري بود كه اين امر تا قبل از رحلت ايشان ادامه داشت. چاپ و نشر و ترجمه كتب امام و غير آن در سطح بسيار وسيع و توزيع رايگان در ميان مردم. تشكيل جلسات شوراي فقهي و سياسي با روحانيان مقيم كويت به منظور حل معضلات و مشكلات، از فعاليتهاي ارزشمند او محسوب مي شود. بسيج عده اي از اهالي منطقه فارس و شهرستان لامرد(26)، براي توزيع مواد غذايي مورد نياز مردم در زمان قحطي پس از جنگ جهاني دوم. تأسيس و راه

اندزي اولين درمانگاه در شهرستان لامرد. تأسيس بيمارستان و زايشگاه مجهز و گسترده در شهر مهر. رهبري مدبرانه نهضت اسلامي ملت كويت پس از اخراج از كويت و حمايت حركتهاي اسلامي و انقلابي جوانان مسلمان. كمكهاي مستمر به مراكز مذهبي، فرهنگي (مدارس، مساجد، حسينيه ها) در قم و ساير نقاط. بازسازي مراكز خدماتي (آب انبارها و راهها و ...) مناطقي از ايران. تأسيس بنياد معارف اسلامي قم به منظور تحقيق و تدوين تاريخ جامعي براي تشيع از آغاز تاكنون، كه اين يكي از ارزنده ترين آثار جاودانه آن بزرگمرد است.

سفر به كوي دوست

سر انجام پس از عمري كوشش، مبارزه و تلاش همه جانبه، و نيل به اهداف عاليش كه رفع ظلم ستم شاهي و استقرار نظام عدل الهي بود در جوار مشوق واقعي اش كه همه دوران زندگي را بر آستانش چهره ساييده بود آرميد، آية الله حاج سيد عباس مهري پس از 75 سال زندگي پرخير در تاريخ 1366/11/26 هجري شمسي، در تهران، ستاره درخشان وجودش از آسمان علم و فضيلت برخاك فروغلتيد و در جوار حضرت فاطمه معصومه(س) در خاك نهان شد. وتمام خويشان و دوستداران و ارادتمندان را به سوگ نشانيد.(27)

در سنگر علم

مرحوم آية الله مهري با همه اشتغالات سياسي و اجتماعي در بيان معارف اسلامي و دفاع از كيان اسلام و تشيع نيز غافل نماند و در اين زمينه آثاري به ياد ماندني از خويش به جاي گذاشت كه برخي از آن آثار چاپ شده بدين قرار است:

1- شعاع من التاريخ اين كتاب ارزشمند در پاسخ به هتاكي هاي ابراهيم جبهان در مجله رأية الاسلام چاپ رياض به مذهب تشيع و

ائمه اطهار(ع) در سال 1381 هجري / 1961 ميلادي به رشته تحرير در آورده است. مرحوم مهري علاوه بر مبارزه با اين فرد كه منجر به تبعيد شبانه وي از سوي دولت كويت به عربستان صعودي گرديد به مبارزه علمي نيز با وي پرداخته و در ضمن كتابي به گفته هاي سرا پا كذب وي پاسخ مي گفت. اين كتاب را به موجب نامساعد بودن جو سياسي آن زمان كويت به نام برادر ارجمندشان عالم فاضل سيد هاشم مهري به طبع رسانده اند و اكنون در كتابخانه عمومي مرحوم آية الله نجفي به شماره 7530 رديف 5 و قفسه 23 موجود مي باشد. 2- شعاع من سيرتنا سنتنا اين كتاب اگر چه در بعضي نوشته ها از جمله آثار قلمي مرحوم آقاي مهري شمرده شده است ولي از مقدمه كتاب چنين استفاده مي گردد كه شخصي از ايشان در موضوع صحت سجده بر خاك مطالبي طلب مي كند و ايشان پس از پاسخ به خواسته ايشان به پيشنهاد يكي از مؤمنان اهل اطلاع به سخنراني علامه اميني پيرامون موضوع سجده و آنچه سجده بر آن صحيح است كه در سال 1384 هجري در سوريه ايراد فرموده اند دست مي يابد و با تمام خلوص به جاي چاپ مقاله خود به انتشار سخنراني علامه اميني مبادرت مي ورزند. اين كتاب به شماره 54478 در كتابخانه عمومي مرحوم آية الله نجفي مرعشي موجود مي باشد. 3- تفسير سوره والعصر. 4- اهل الكتاب. 5- دروس في الدين. 6- رساله اي در بيان حرمت گوشت خوك. از ديگر آثار قلمي اين دانشور پرتلاش است. يادش گرامي و راهش جاويد پاورقي:

1- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان سيد محمد جواد مهري. 2-

براي آشنايي بيشتر با حيات علامه بحراني به كتابهاي زير مراجعه فرماييد: علامه بحريني، سيد محمد براتي، العلامه السيد هاشم البحراني، فارسي تبريزيان، علامه بحراني آيينه ابرار، تأليف نگارنده. 3- براي آشنايي بيشتر با اين شهر و عالمان آن مي تونيد به كتاب سيماي مهر تأليف نگارنده مراجعه نماييد. 4- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان. 5- خلاصه زندگي نامه آيت الله مهري، ص 2. 6- شايان ذكر است كه در آن زمان هنوز نفت در كويت كشف نشده بود و مردم با سادگي، زندگي متواضعانه اي مي گذراندند. 7- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان. 8- كنايه از اينكه كويت مانند يك زمين مرده اي بود كه وي با زحمات خويش آن را زنده و آباد كرد. 9- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان. 10- 11- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان. 12- روزنامه ابرار 1366/3/31. 13- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان. 14- خلاصه اي از زندگينامه آيت الله سيد عباس مهري، ص 3. 15- با استفاده از خلاصه زندگي نامه آيت الله مهري، ص 3 و 4. 16- از خاطرات فرزند ارجمندشان سيد محمد جواد مهري. 17- سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام، ج 6، ص 157 و 158. 18- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان. 19- سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام، ج 6، ص 164 و 165. 20- همان. 21- صحيفه نور، ج 9، ص 197. 22- خلاصه زندگينامه آيت الله مهري، ص 4. 23- مائده/ آيه 54. 24- با استفاده از يادداشتهاي فرزند ارجمندشان. 25- فتح/ آيه 29. 26- از شهرهاي جنوبي استان فارس مي باشد. 27- از آيت الله مهري 11 فرزند (7 پسر و 4 دختر) به يادگار ماند. 1- حجة الاسلام و

المسلمين حاج سيد محمد مهري. 2- حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد مرتضي مهري، از محققان و اساتيد حوزه علميه قم. 3- جناب آقاي سيد احمد مهري. 4- جناب آقاي سيد علي اصغر مهري. 5- دانشمند محترم جناب آقاي سيد محمد جواد مهري. 6- سيد محسن مهري. 7- سيد محمد رضا مهري.

ميبدي، رشيدالدين ابوالفضل

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 530 ق)، عالم، صوفى و مفسر. او يكى از صوفيان بنام قرن ششم قمرى است. از آثار وى «كشف الاسرار و عده الابرار»، تفسير عرفانى قرآن به فارسى است كه در 520 ق تأليف نموده است. وى در تأليف اين تفسير به «تفسير» خواجه عبداللَّه انصارى نظر داشته و در واقع تفسير خواجه را شرح و بسط نموده و از كلمات خواجه استشهاد نموده است، لذا «كشف الاسرار» به «تفسير خواجه عبداللَّه انصارى» نيز معروف گرديده است. ميبدى در تفسير خود به دو موضوع نظر داشته: نخست بيان همه ى اقوال مفسران عامه در وجوه قراآت و تفسير آيات و احكام، و دوم تفسير آيات بنابر نظر عرفا و تأويلات غريب. مؤلف «كشف الظنون» به اشتباه اين تفسير را به سعدالدين تفتازانى نسبت داده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :از سعدى تا جامى (475)، تاريخ ادبيات در ايران (932 -930 ،257/ 2)، تاريخ نظم و نثر (729 -728)، دايرةالمعارف فارسى (2944 ،2224/ 2)، الذريعه (19/ 18)، فرهنگ ادبيات فارسى (410 -409)، كشف الاسرار و عدة الابرار (1/ مقدمه)، كشف الظنون (1487)، لغت نامه (ذيل/ ميبدى)، مؤلفين كتب چاپى (217 -216/ 1).

ميبدي، محمدفاكر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد فاكر ميبدي

محل تولد : ميبد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1338/10/20

زندگينامه علمي

محمد فاكر ميبدي، فرزند علي اكبر در تاريخ 20/10/ 1338 خورشيدي، برابر با 13 رجب 1379 قمري، در شهرستان ميبد ديده به جهان گشود، در سه سالگي پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستي مادر مؤمن و متدين خويش قرار گرفت. وي دوران كودكي خود را به دليل محروميت از نعمت پدر، با

سختي و مشكلات پشت سر گذاشت. و دوران تحصيلات كلاسيك را با كار و فعاليت سپري نمود. سالهاي 1356 و 1357 شمسي كه مقارن بود با مبارزات ملت ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره) و منتهي به پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران شد. وي در اين زمان همراه با ديگر اقشار مختلف مردم ميبد در راهپيماييها و تظاهرات عليه رژيم شاه شركت داشت و به پخش عكس، اطلاعيه و قرائت آن مبادرت مي كرد، به همين دليل يك بار توسط عوامل رژيم احضار و مورد بازجويي قرار گرفت. به دليل علاقه زياد نامبرده به مسائل انقلاب نسخه اي از اعلاميه ها و بيانيه هاي انقلابيون كشور و به ويژه پيشگامان انقلاب در استان يزد و به خصوص شهيد محراب حضرت آيت الله حاج شيخ محمد صدوقي، آيت الله حاج سيد روح الله خاتمي، و آيت الله حاج شيخ محمد ابراهيم اعرافي، « قدس الله انفاسهم الزكيه» كه از اركان انقلاب در منطقه بودند در كتابخانه وي نگه داري مي شود. نامبرده تحصيلات كلاسيك خود را تا ششم در مدرسه امام ميبد به انجام رسانيد و در سال 1355 جهت تحصيل علوم ديني وارد حوزه علميه ميبد شد و مقدمات، ادبيات، منطق و بخشي از دروس سطح را در آن حوزه فرا گرفت. لازم به ياد آوري است كه در رشته فقه و اصول بيشترين بهره را از حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي و در دروس تخصصي تفسير و علوم قرآن بيشترين استفاده را از حضرت آيت الله معرفت برده است.

مير داماد نجف آبادي، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد علي مير داماد نجف آبادي

محل تولد : نجف اشرف

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1349/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيد علي ميرداماد نجف آبادي در سال 1349 متولد شدم. دوره ابتدائي تا سوم ابتدائي را در اهواز گذراندم و سال چهارم و پنجم ابتدائي در مشهد. دوره راهنمائي و دبيرستان در قم. سال 1368 وارد حوزه شدم (همزمان ديپلم گرفتم سال 1368). شش سال در مدرسه «معصوميه» دوره مقدمات را گذراندم. اساتيدم در دوره مقدمات: آقايان نائيني، مسعودي كاشاني، ترابي، اسلامي، حياتي.

دوره سطح را در مدرسه آيت الله گلپايگاني گذراندم. اساتيد اين دوره: موسوي تهراني، اعتمادي، هادوي تهراني. سه سال درس خارج فقه و اصول آيت الله هادوي تهراني. يك سال درس خارج فقه «آيت الله جوادي آملي». از سال 1371 تدريس در مركز جهاني علوم اسلامي را آغاز كردم و تاكنون ادامه دارد. مدت 5 الي 6 سال هم در مدارس مركز مديريت حوزه تدريس داشتم.

مير عبداللهي، محمود

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمود مير عبداللهي

محل تولد : چادگان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1325/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيد محمود ميرعبداللهي شهرت حسيني به شماره شناسنامه 11 صادره از چادگان متولد 1325 از منطقه فريدن هستم. اينجانب در سال 1337 در سن 12 سالگي در اصفهان مشغول تحصيل علوم ديني شدم و بعد از گذراندن دو سال در سال 1339 وارد حوزه علميه قم شدم. مدت پنج سال در مدرسه «جاني خان» واقع در خيابان آذر ميدان كهنه روبروي مسجد جامع قم، ادبيات را خدمت آقاي نحوي و مختصر المعاني را خدمت آيت الله دوزدوزاني و معالم و قوانين الاصول را خدمت آقاي اعتمادي و فرائد الاصول را خدمت آقاي

نوري و مكاسب را خدمت آيت الله فاضل لنكراني و جلدين كفاية الاصول را خدمت آيت الله سلطاني خواندم.

مدت 15 سال درس خارج فقه «حضرت آيت الله العظمي مرحوم آقاي گلپايگاني» شركت مي كردم و مدت 15 سال درس خارج فقه و اصول «حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ مرتضي حائري» شركت داشتم و لمعتين را خدمت آقاي ستوده خواندم و در سال 1360 از طرف دفتر حضرت امام خميني (ره) به امامت جمعۀ شاهين شهر منصوب شدم و قبل از پيروزي انقلاب مدتي را در پيروزآباد شيراز تبعيد بودم.

در سال 1362 در شاهين شهر به وسيله يك نفر منافق به نام «كريم» اهل شهرضا مورد ترور قرار گرفتم. نام برده دستگير و اعدام شد. چون شخص نام برده در اصفهان شخص به نام آقاي بهشتي نژاد را با فرزندش جلو درب خانه اش ترور كرده بود. در سال 1365 از شاهين شهر به شهرستان لُردگان كه از توابع شهر كرد است؛ منتقل شدم. بعد از سه سال آنجا به ابوان غرب از توابع ايلام است؛ منتقل شدم. بعد از سه سال از آنجا به ميمه اصفهان منتقل شدم. در اين مدت كه امام جمعه بودم؛ تدريس هم داشتم. دروس حوزوي و هم در دانشگاه ها: معارف اخلاق و تفسير تدريس مي كردم و فعلاً هم در قم مشغول تدريس هستم.

اين بود خلاصه از زندگي اينجانب و ضمناً كتاب هاي حقير چاپ نشده. «تبيين منابع فلسفه»، «سعادت و شقاوت از ديدگاه فلاسفه»، «تلخيص اخلاق فرانكنا»، «سؤال و جواب از علوم قرآنى»، «سوال و جواب درباره مهدويت و اسلام». ضمناً اضافه مي كنم كه در سال 1362 كه مورد ترور منافق قرار

گرفتم؛ چند روز كه گذشت يك شب ساعت 2 بعد از نصف شب منزل بنده را به رگبار بستند از طرفداران سيد مهدي هاشمي. و همينطور قبل از اينكه مورد ترور قرار بگيرم در سال 1361 درب منزل اينجانب مواد منفجره گذاشته بودند كه در اين چند جا خداوند نجاتم داد. در تمام اين جريانات حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاي نمازي كه در آن وقت فرمانده سپاه اصفهان بودند به من كمك كردند و آقاي نمازي فعلاً امام جمعه كاشان مي باشند.

ميرجليلي، علي محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي محمد مير جليلي

محل تولد : يزد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/3/10

زندگينامه علمي

اينجانب علي محمد ميرجليلي فرزند حاج ميرزا يدالله در تاريخ 10/3/1344 ه.ش در شهر يزد _ شاهديه متولد گشتم. پدرم از مؤمنين و عاشقان خاندان رسالت بود و همواره در مجالسي كه به نام اهل بيت تشكيل مي شد؛ شركت مي كرد. او در سنين نوجواني به بيماري سختي مبتلا شده بود. و با توسل به اهل بيت (ع) شفا يافته بود. از اين رو با شنيدن نام آن بزرگواران اشكش جاري مي شد. و چون دو فرزند پسرش را از دست داده بود. نذر كرد چنانچه خداوند به او پسري ديگري عنايت كند او را به حوزه علميّه، براي فراگيري علوم اسلامي بفرستد. او به نذر خود عمل و مرا رهسپار حوزه كرد. پدرم از نظر مالي در مضيقه بود و زندگي خود را از درآمد ناچيز كارگري تامين مي كرد و بسيار قانع و زاهد بود.

مادرم مرحومه حاجيه بي بي مرضيه حاج امام از سادات و خاندان حاج امامي ابرند آباد بود

كه به تقوي معروف بودند. جد سوم ايشان مرحوم امير اكبر از سادات داراي كرامت بود. همچنين پدر بزرگ ايشان مرحوم حاج سيّد محمّد باقر حاج امام از روحانيون داراي فضل و تقوي در يزد بود كه به سال 1336 ه.ش از دنيا رحلت كرده است و آرامگاه اين بزرگواران در يزد «شاهديه» ابرند آباد زيارتگاه مي باشد كه بسياري از مردم منطقه با توسل به ارواح پاكشان از خداوند طلب حاجت مي كنند.

پدرم مرا در كودكي با خود به مجالس وعظ و خطابه مي برد و دوست داشت من را ذاكر حضرت سيّد الشهداء (ع) تربيت نمايد. در شش سالگي به دبستان عنصري در شاهديه رفتم. در سال چهارم دبستان بر اثر تشويق استاد بزرگوارم جناب آقاي سيد علي بمان ميرجليلي تمام سعي خود را در راه تحصيل به كار گرفتم و از آن به بعد همواره از دانش آموزان ممتاز استان يزد شمرده شدم. در مقطع اول راهنمايي به عنوان ممتازترين دانش آموز استان يزد انتخاب شدم و مورد تشويق قرار گرفتم.

پس از گذراندن اول دبيرستان با توجه به علاقه شخصي خود و تشويق هاي مرحوم پدرم و حضرت آيت الله حاج سيّد جواد مدرسي و استاد دكتر عباس برهاني در مهرماه 1359 ه.ش وارد حوزه علميّه يزد شدم و از محضر اساتيد بزرگواري چون حجج اسلام آقايان: شيخ كمالي زارچي، شيخ محمّد رضا فلاح تفتي و شيخ علي مفيدي فر به فراگيري ادبيّات عرب پرداختم و با شركت در كلاس منطق آيت الله علاقه بند يزدي، خوشه چين كمالات علمي وي گشتم. از خاطرات جالب آن دوره حفظ اشعار الفية بن

مالك در حوزه يزد بود كه از طرف حضرت آيت الله حاج محمود علومي مسئول حوزه خان يزد، مورد تشويق قرار گرفتم و مفتخر به اخذ دوره تفسير منهج الصادقين از محضر مبارك ايشان شدم.

در سال 1361 ه.ش جهت استفاده از محضر اساتيد حوزه علميه قم به اين شهر رفتم. شرط ورود به حوزه علميّه قم، اتمام لمعتين بود ولي من آن را نخوانده بودم. طي نامه اي به محضر حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي از ايشان درخواست كردم مرا در مدرسه امام حسن مجتبي (ع) كه تازه شروع به كار مي كرد؛ بپذيرد. در آن نامه خود را حافظ الفية بن مالك معرفي كردم. ايشان حقير را به حضور طلبيد و پس از امتحان و سئوال از سوابق خانوادگي و تحصيليم، با ورود اينجانب به حوزه قم موافقت كرد. براي تكميل ادبيات عرب به درس استاد بزرگ ادب مرحوم مدرس افغاني كه در نحو و ساير علوم ادبي تسلط داشت؛ رفتم. او داراي بياني شيوا بود و سخت ترين مباحث علمي را با مثال هايي ساده تفهيم مي كرد و داراي تاليفاتي از قبيل المدرس الافضل (شرح مطول تفتازاني) و مكررات (شرح كتاب سيوطي در نحو) بود. نزد ايشان مغني اللبيب از ابن هشام و مطول تفتازاني را فرا گرفتم.

همچنين كشف المراد علامه حلي را نزد آيت الله مكارم شيرازي، بخشي از تفسير مجمع البيان را نزد آقاي امامي از نويسندگان تفسير نمونه؛ فرا گرفتم. آنگاه براي فراگيري فقه نزد استاد آيت الله وجداني فخر (ره) شتافتم. ايشان داراي زباني گويا، تسلط كامل بر مباحث فقهي و اخلاصي كم نظير بود. فراموش نمي

كنم كه همواره قبل از نشستن بر كرسي تدريس، دعا مي كرد. هم زمان اصول مظفر را نزد استاد صالحي افغاني فرا گرفتم. در اين دوره بود كه به جهت الطاف الهي و تلاش فراوان، رتبه اول حوزه قم را در پايه ششم بدست آوردم و به دريافت يك دوره كامل بحارالانوار از مرحوم آيت الله العظمي امام خميني (ره) مفتخر گشتم.

آنگاه براي فراگيري بهتر اصول به نزد استاد بزرگ حوزه قم، حضرت آيت الله مصطفي اعتمادي شتافتم. زبان گويا و تسلط والاي او در تبيين مباحث اصول، از او استاد زبردستي ساخته بود كه حدود هزار نفر در كلاس درسش حاضر مي شدند. رسائل شيخ انصاري را از ايشان فرا گرفتم. مكاسب را نزد استاد بزرگ مرحوم حاج شيخ احمد پاياني آموختم و باز براي آموزش بيشتر اصول، در درس كفايۀ استاد اعتمادي حاضر شدم.

همزمان با فراگيري مكاسب و كفايه به حفظ قرآن همت گماردم و نزديك به نصف قرآن را حفظ كردم. از الطاف الهي بر اينجانب در اين دوره توفيق حضور در كلاس تفسير مفسر بزرگ، عارف رباني و فقيه صمداني حضرت آيت الله عبدالله جوادي آملي (روحي فداه) بود، استادي بي نظير در قدرت كلام، جامع علوم مختلف و از همه مهمتر داراي منش اخلاقي بسيار والا. درطي حدود ده سال كه از حضور پرفيض تفسير ثلث اول قرآن را فرا گرفتم؛ هرگز نديدم به شاگردي توهين نمايد. سوال هاي طلاب را با حوصله پاسخ مي داد و همواره براي پاسخ دهي به اشكال هاي حاضرالذهن بود. اكنون پس از بازگشت به وطن از اينكه نمي توانم از محضر پرفيضش استفاده

كنم؛ همواره تاسف مي خورم.

از سال 1371 ه.ش همزمان با شركت در كلاس تفسير استاد جوادي، به فراگيري خارج فقه و اصول پرداختم و از محضر بزرگاني چون آيات عظام: فاضل لنكراني، مكارم شيرازي، آميرزا جواد تبريزي بهره بردم. در سال 1374 از دانشگاه قم، مركز تربيت مدرس در رشته الهيات و معارف اسلامي (كارشناسي ارشد) فارغ التحصيل شدم و در سال بعد در آزمون دكتري علوم قرآن و حديث شركت كردم كه سرانجام در سال 1381ه.ش از دانشگاه فارغ التحصيل شدم. حضرت آيت الله هادي معرفت، آيت الله مسلم داوري، استاد محمّد علي مهدوي راد و دكتر غلامعلي حداد عادل و دكتر سيّد محمّد رضا حجتي از اساتيد برجسته دوره دانشگاهيم مي باشند.

ميرخاني، احمد

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عالم دينى.

تولد: 1290(1335 ق.)، تهران.

درگذشت: 2 آبان 1372(9 جمادى الاولى 1414 ق.).

آيت الله حاج سيد احمد ميرخانى پس از طى دوران كودكى و نوجوانى و فراگيرى خواندن و نوشتن و قرآن به شوق تحصيل علوم دينى، به يادگيرى ادبيات و سطح پرداخت. پس از آن به حوزه ى علميه ى قم آمد و از محضر آيت الله سيد شهاب الدين مرعشى نجفى مكاسب و كافيه را فراگرفت و سپس به درس خارج آيات عظام كوه كمره اى و خوانسارى حاضر شد. با ورود آيت الله بروجردى به قم، تنها به درس ايشان رفت و تا پايان عمر آن استاد از بحث هاى فقهى و اصولى او استفاده نمود و پس از وفات وى، به تهران آمد و به خدمات دينى، از جمله اقامه ى جماعت در مسجد ولى عصر، اعزام مبلغ به اطراف تهران، تأليف و نشر كتب دينى (كه زندگانى برخى امامان و ترجمه برخى از مجلات بحارالانوار از جمله آنهاست)،

ساخت مساجد و حوزه ى علميه، اقامه ى مجالس دينى در عصرهاى جمعه و راهنمايى و ارشاد جوانان و تشكيل مجالس دعاى ندبه در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم (ع) اشتغال ورزيد. از آثار قلمى ايشان يا كتابهايى كه خوشنويسى كرده اند مى توان به عنوان هاى زير اشاره نمود: آيات الاحكام (در دو جلد)؛ سير حديث در اسلام؛ شرح زيارت عاشورا (تأليف با خط فريبا مقصودى كرمانشاهى)؛ تاريخ اجتهاد و تقليد (تهران، 1372)؛ قرآن كريم با ترجمه فارسى (مهدى الهى قمشه اى، با خط احمد ميرخانى، تهران، 1374)؛ كليات مفاتيح الجنان (به خط احمد ميرخانى)؛ سوره مباركه انعام به انضمام: دعاى شريفه توسل، كميل، ندبه و گنج عرض (مترجم مهدى الهى قمشه ى با خط احمد ميرخانى).

حاج مير سيد احمد ميرخانى از علماء مبرز و مروج معاصر تهرانست.

وى در حدود سال 1335 قمرى در تهران متولد شده و پس از خواندن مقدمات و ادبيات و متون فقه و اصول به قم مهاجرت نموده و سطح كفايه و مكاسب را از محضر آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى مد ظله و آيات ديگر استفاده نموده و پس از آن از درس خارج مرحوم آيت اللَّه حجت و آيت اللَّه خونسارى و بالاخص آيت اللَّه العظمى بروجردى قدس اللَّه اسرارهم بهره مند گرديده آنگاه مراجعت به تهران و بخدمات دينى از اقامه جماعت و ترويج احكام و تعظيم شعائر مذهبى در مسجد (حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه) واقع در خيابان (حشمت الدوله) پرداخته است.

نگارنده گويد: آقاى ميرخانى از علماء خدوم و مروجين متين و مورد توجه مردم تهرانست. خدمات بسيارى در تهران و حومه آن نموده كه از آنها اعزام مبلغ بقراء و دهات اطراف تهران ميباشد.

چند سالى در شبهاى

جمعه در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم عليه السلام احياء و دعاء كميل و غيره داشتند و صدها نفر را بدين وسيله بسوى خدا و استغفار رهبرى مى نمودند. و اكنون در عصرهاى جمعه در مسجد خود مجلس باشكوهى دارند و جمع كثيرى از جوانان و غيره را بوسيله دعاء ندبه و سمات و غيره بخداوند متعال جلت عظمته و ولى اللَّه اعظم حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء هدايت و ارشاد مى نمايند.

از آثار و خدمات دينى و اجتماعى ايشان تعمير و بناء مساجد و غيره در حومه تهران مى باشد كه بوسيله گويندگان و فضلاء و مبلغينى كه به آنجاها فرستاده انجام داده است.

(ح 1414 -1335 ق)، عالم دينى. در تهران به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات به قم رفت و سطوح «كفايه» و «مكاسب» را از محضر آيت اللَّه مرعشى فراگرفت. سپس در درس خارج آيت اللَّه حجت كوه كمرى و آيت اللَّه سيد محمدتقى خوانسارى حاضر شد و استفاده ها نمود. پس از ورود آيت اللَّه بروجردى به قم، وى از درس و بحثهاى فقهى و اصولى ايشان بهره برد. پس از درگذشت استادش، آيت اللَّه بروجردى، به تهران آمد و به اقامه ى جماعت، تأليف و نشر كتب دينى، ترويج احكام، اقامه مجالس وعظ و ارشاد و ساير امور دينى پرداخت. در تهران درگذشت. از آثارش: «آيات الاحكام»، در دو مجلد؛ «سير حديث در اسلام».[1]

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

منابع زندگينامه :[1] كلك (س 4، ش 45 و 46، ص 314)، گنجينه ى دانشمندان (576 -575/ 4).

ميرداماد

قرن:11

جنسيت:مرد

مليت:ايران

مير محمدباقر بن محمد استرآبادى مشهور به «ميرداماد» (ف. 1040 يا 1041 ه.ق) از فلاسفه و دانشمندان معروف عصر صفويه كه مورد توجه مخصوص شاه عباس

بوده است. منشأش استرآباد و محل تحصيلش مشهد بود و بيشتر عمر خود را در اصفهان بسر برد. وى از تلامذه ى شيخ حسين عاملى و شيخ عبدالعالى و بعضى از اكابر ديگر بود. ملاصدراى شيرازى از شاگردان وى بود. ميرداماد در فقه و حكمت تأليفات متعدد دارد. و از آن جمله است: «الصراط المستقيم»، «قبسات»، «انموذج العلوم»، «التقديسات» و غيره. ميرداماد شاعر نيز بوده و در شعر «اشراق» تخلص مى كرده است. يك مثنوى به نام «مشرق الانوار» سروده است.

(وف 1041 ق)، عالم دينى، فقيه، حكيم، عارف، رياضيدان و شاعر، متخلص به اشراق. اصلش از استرآباد و ساكن اصفهان بود. پدرش داماد شيخ على محقق ثانى است. ميرداماد از دوستان بسيار نزديك شيخ بهائى و از علما و فلاسفه بزرگ عصر صفوى و از مقربان درگاه شاه عباس اول و شاه صفى محسوب مى شد. وى در علوم نقلى از شاگردان سيد نورالدين على بن ابى الحسن الموسوى و شيخ حسين عاملى، پدر شيخ بهائى، و دايى خود، شيخ عبدالعالى بن محقق ثانى، بود و از دايى خود به دريافت اجازه نايل آمد. او همچنين در علوم عقلى، مدتى در محضر امير فخرالدين سماكى، شاگرد امير غياث الدين منصور شيرازى، به مباحثات فلسفى اشتغال ورزيد. وى در جميع علوم غريبه نيز دست داشت. از شاگردان مشهورش مى توان به قطب الدين اشكورى عارف، صدرالدين شيرازى معروف به ملا صدرا، ملا محسن فيض كاشانى و ملا عبدالرزاق لاهيجى اشاره نمود. مير داماد حكيمى اشراقى است وى را نمودار كامل از يك فيلسوف شيعى دانسته اند علو مرتبه او در حكمت از لقب معلم ثالث كه به او داده اند پيداست. وى فلسفه مشاء و آثار ابن سينا

را به طور كامل مطالعه كرده و تعاليم اشراقى سهروردى و معارف صوفيه را نيز درك نموده و بر روى هم تأثيرات اشراقى و عرفانى در افكار فلسفى وى مجالى وسيع يافته است. ميرداماد در سفرى، به همراه شاه صفى، به عتبات عاليات، در بين راه كربلا و نجف، درگذشت. از آثارش: «قبسات حق القين فى حدوث العالم»، كه به اختصار به «القبسات» معروف است؛ «حدوث العالم ذاتا و قدمه زمانا» يا «الجمع و التوفيق بين رأيى الحكيمين فى حدوث العالم»؛ «الافق المبين»، در حكمت الهى؛ «تأويل المقطعات»، در اوايل سوره هاى قرآن؛ تفسير «سوره ى اخلاص»؛ «تقويم الايمان» و مقدمه آن و شرح مقدمه؛ «الايقاضات»، در خلق اعمال و افعال بندگان؛ «التقدسيات»، در حكمت الهى و رد شبهه ى ابن كمونه؛ «الرواشح السماويه فى شرح احاديث الاماميه»؛ «شارع النجاة»، رساله فتوائيه ى فارسى، در اصول و فروع دين؛ «نبراس الضياء فى معنى البداء»؛ «انموذج العلوم»، حل بيست اشكال رياضى و كلام و فقه؛ «السبع الشداد»؛ «الصراط المستقيم»، در حكمت؛ «نفى الجبر و التفويض»؛ حاشيه «شرح مختصر عضدى»؛ حاشيه «مختلف» علامه حلى؛ حاشيه «من لا يحضره الفقيه»؛ حاشيه «استبصار»؛ حاشيه «رجال» كشى؛ «مرآة الزمان»؛ «حبل المتين»، در حكمت؛ «ديوان» شعر.[1]

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (272/ 6)، اعيان الشيعه (189/ 9)، بزرگان فلسفه (401 -400)، صبح گلشن (306/ 5)، تاريخ فلسفه در ايران و جهان اسلامى (467 -461)، تذكرة العلماء (179 -177)، الذريعه (38/ 24 ،32/ 17 ،35/ 15 ،4/ 13 ،257/ 11 ،294 ،239 ،223 ،194 ،145 ،142 ،129 ،88/ 87 ،18 -17/ 6 ،134/ 5 ،396 ،364 ،335/ 4 ،307/ 3 ،507 ،405 -404 ،261/

2)، ريحانه (62 -56/ 6)، سفينة البحار (462/ 1)، شرح حال رجال و مشاهير نامى (368 -365)، طبقات اعلام الشيعه (70 -67/ 11)، فرهنگ سخنوران (64)، فوائد الرضويه (425 -418)، القبسات (مقدمه)، عالم آراى عباسى (147 -146/ 1)، كارنامه ى بزرگان (297 -296)، لغت نامه (ذيل/ داماد)، معجم المؤلفين (93/ 9).

ميردامادي، مجتبي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مجتبي مير دامادي

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1347/2/13

زندگينامه علمي

اينجانب متولد 14/2/1347 در مشهد مقدّس در خانواده مذهبي و روحاني مي باشم. پدرم و جدم (سيّد حسن، سيّد هاشم) ميردامادي معروف به «نجف آبادي» از علماء مشهور مشهد بودند، در مسجد جامع گوهرشاد ساليان متمادي تفسير قرآن داشتند و مردم مشهد و خصوصاً اقشار تحصيل كرده از جلسات تفسير آن دو استفاده مي نمودند. نسل اينجانب به ميرداماد فيلسوف بزرگ اسلامي مي رسد (به 9 واسطه).

همراه اتمام دوره متوسطه در رشته علوم تجربي در سال 1366 و چندي قبل از آن، مقدمات ادبيّات عرب را نيز شروع نمودم. ابتداء نزد برادر بزرگتر و گاهي نزد فضلاء حوزه و چندي بعد در حوزه درس ادبيّات مشهد، اديب نامور جناب آقاي «حجت هاشمي خراساني» (حفظه الله): سيوطي، مغني، مطول، حاشيه ملاعبدالله و معالم را فرا گرفتم. در همان زمان در امتحانات حوزه علميه مشهد با نمره خوب پذيرفته گرديدم.

اصول فقه و رسائل را نزد «آيت الله شيخ مصطفي شاهرودي» و لمعتين را نزد آيات عظام: «سبزواري» و «صالحي» از اساتيد به نام مشهد آموختم. مكاسب را نزد «آيت الله مرتضوي» و «سيد محمد شاهرودي» فرا گرفتم. كفايتين را از استاد رضا زاده و بعد از ده سال، درس

خارج (فقه و اصول) را نزد «آيت الله ميرزا علي فلسفي» (حفظه الله) و «آيت الله شيخ مصطفي اشرفي شاهرودي» تلمذ نمودم و بعد از حدود 5 سال در مهر ماه 1378 به قم مهاجرت كردم.

در ابتداء ورود دروس فقه «آيت الله سبحاني» و بعد فقه «آيت الله شيخ جواد تبريزي» به مدت 2 سال (ايشان بحث اذان و اقامه و بعداً صلاة را شروع كردند). همزمان دروس فقه و اصول استاد «آيت الله وحيد خراساني» شركت كردم. بحث برائت و استصحاب از اصول و بيع و خياراتشان تاكنون مورد استفاده اينجانب مي باشد. در علوم عقلي در مشهد ابتداء بدايه را نزد يكي از اساتيد و بعد منطق و بخشي از فلسفه منظومه و نهايه را نزد استاد صالحي و مدّتي هم در درس اسفار ج 8 مرحوم علامه سيّد جلال الدين آشتياني بهره بردم. شرح تجريد و مقداري از كلام به صورت محاضرات را نزد «آيت الله شيخ عبد النبي كجوري» بهره بردم.

تفسير قرآن را كه هنوز زمزمه دلنواز آن در گوش طنين انداز است را از نوجواني شروع نمودم. مرحوم پدر همه شب سال در مسجد جامع گوهر شاد تفسير قرآن بيان مي نمود. تدريس كتب حوزوي از اوائل طلبگي شروع شد و تقريباً كتب سطح را از مقدّمات تا سطوح عاليه يك دوره تدريس نموده ام و بعضي از آنها را چند دوره و فعلاً در مدرسه آيت الله گلپايگاني رسائل تدريس مي نمايم.

ميرمحمدي، ابوالفضل

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد ابوالفضل مير محمدي

محل تولد : ساوه

شهرت : مير محمدي زرندي

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1302/1/1

زندگينامه علمي

آية الله سيد ابوالفضل

ميرمحمدي زرندي در سال 1302 هجري شمسي در بخش «زاويه زرند» از توابع شهرستان ساوه در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش به پايان رسانيد. در سال 1320 ايامي كه كيان حوزه هاي علميه در خطر بود و كمتر كسي رغبت به تحصيل علوم حوزوي داشت، روحيه و علاقۀ وافرش به تحصيل علوم ديني او را به حوزه مقدس علميۀ قم رهنمون ساخت.

وي پس از فراگيري علوم اوليه صرف، نحو، معاني بيان و منطق در سال 1325 جهت زيارت عتبات عاليات و ادامۀ تحصيل عازم عراق شده و توسط دايي مرحوم والدش «آية الله آقاي حاج ميرزا يحيي زرندي (ره)» كه از مجتهدين مقيم آن ديار بود؛ در شهر كربلا حجره اي اختيار كرد ولي با اصرار پدر بازگشت، بواسطۀ وابستگي عاطفي كه به ايشان داشت، به ناچار امر ادامۀ تحصيل را در قم پيگيري نمود.

از همان ابتداي تحصيل به حداقل امكانات معيشتي فراهم شده توسط پدرش كه به امر كشاورزي و كسب اشتغال داشت؛ بسنده كرده و از دريافت شهريه و وجوه شرعي امتناع نمود و تا به حال نيز بدين امر مقيد بوده است. ايشان داماد فقيه وارسته «آية الله العظمي مرحوم آقاي حاج سيد احمد زنجاني (ره)» مي باشند كه همواره اين وصلت را از جمله توفيقات خود مي دانند.

پس از گذراندن دروس مقدماتي در سطوح عاليۀ حوزه، رسائل را از محضر مرحوم «آية الله حاج شيخ موسي زنجاني (ره)»، مكاسب را از محضر مرحوم «آية الله سيد حسين قاضي (ره)»، كفايه را از محضر حضرات آيات: «سيد شهاب الدين مرعشي نجفي» و «علامه سيد محمد حسين طباطبايي (ره)» و شرح تجريد را

از محضر مرحوم «آية الله حاج ميرزا اسحاق آستارايي (ره)» تلمذ نمود.

حدود سال 1328 از درس خارج فقه و اصول حضرات آيات عظام: «حجت كوه كمره اي» و «بروجردي (رضوان الله عليهما)» حدود دو سال بهره برد. سپس حضرت «آية الله العظمي آقاي حاج سيد محمد محقق داماد (ره)» را به عنوان استاد درس خارج به نحو مستمر اختيار نموده و طي 15 سال يك دورۀ كامل اصول و چندين كتاب فقهي را از محضرشان استفاده نمود.

ايشان در مقاطع مختلف تحصيل حوزوي، تدريس مقطع پايين تر را به عهده گرفته و بيش از 20 سال به تدريس دروس سطح عاليه حوزه از قبيل رسائل، مكاسب و كفايتين پرداخته است. بيش از 10 سال نيز در دانشگاه اقدام به تدريس فقه و علوم قرآني در مقطع دكتري و كارشناسي ارشد نموده و پيوسته نيز استاد راهنماي رساله هاي مختلف دوره دكتري در دانشگاه و حوزه بوده است. شايان ذكر است رتبۀ دانشگاهي ايشان در بدو ورود به فعاليت هاي دانشگاهي دانشيار اعلام شده و سپس به جهت تأليف، تدريس، مديريت و ساير خدمات دانشگاهي رتبۀ استادي كه بالاترين رتبۀ علمي دانشگاهي است به وي اعطا شده است.

مباحثه تفسير قرآن را از حدود سال 1326 در روزهاي پنجشنبه و جمعه هر هفته با دوستان صميمي و هم دوره اي خود همچون حضرات آيات: (مرحوم آقاي حاج سيد مهدي روحاني، مرحوم آقاي حاج شيخ علي احمدي ميانجي، مرحوم حاج شيخ احمد آذري قمي، حاج سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، حاج سيد اسماعيل موسوي زنجاني، مرحوم حاج شيخ محمد حقي، حاج شيخ احمد پاياني، مرحوم حاج ميرزا محمد امين رضوي و ...) آغاز نمود

كه به مرور مورد توجه واقع شده و بر اعضاي آن افزوده گرديد. اين جلسۀ وزين كه بيش از پنجاه سال سابقه دارد با نوساناتي در تركيب اعضا كماكان به قوت خود باقي است.

ايشان از همان ايام حضور در درس خارج فقه و اصول در جلسه بحث فقهي كه حضرات آيات: «آقاي حاج سيد موسي شبيري زنجاني، مرحوم آقاي حاج سيد مهدي روحاني، مرحوم آقاي حاج شيخ علي احمدي ميانجي، مرحوم حاج شيخ احمد آذري قمي، آقاي حاج سيد جلال الدين طاهري اصفهاني، آقاي حاج شيخ عبدالرحيم جودي» داشتند، حضور پيدا مي كرد. اين جلسه نيز اكنون با تغيير برخي اعضاي آن ادامه دارد.

آقاي مير محمدي به همراه ساير فضلا و روحانيون از مدافعين نهضت اسلامي بوده و در امضاء برخي از اعلاميه ها عليه رژيم ستم شاهي و حمايت از حضرت امام نقش داشته است كه از جمله آن مي توان به ارسال نامه اي سرگشاده با عنوان «نامه جمعي از فضلاء حوزه علميه قم به هويدا نخست وزير وقت در خصوص اعتراض به اقدامات خلاف قوانين اسلام و قانون اساسي، جو خفقان و سانسور، دستگيري حضرت امام خميني و ...» اشاره نمود.

در سال 1364 با تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي به رياست دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران كه پس از شهادت آية الله دكتر مفتح توسط سرپرست اداره مي شد، منصوب گشت. وي در مدت يازده سال مسؤوليت ضمن تلاش مؤثر جهت راه اندازي مجدد دوره دكتري و كارشناسي ارشد و نيز افزايش ظرفيت پذيرش دانشجويان مقاطع مذكور، از آنجايي كه اهتمام جدي به وحدت حوزه و دانشگاه داشته و خود نيز با ورود به فعاليت هاي مستمر

دانشگاهي از قبيل: (مديريت، تدريس و تأليف) از مصاديق اين وحدت به شمار مي رفت از فضلاء شاخص حوزه با هدف ارتقاء كيفي سطح تحصيلات دانشجويان جهت تدريس دعوت مي نمود.

شايان ذكر است اين توسعه دانشكده كه به همت ايشان و با عنايت بنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني (ره)، رهبر معظم انقلاب حضرت آية الله خامنه اي و مساعدت رئيس جمهور وقت جناب حجة الاسلام والمسلمين آقاي هاشمي رفسنجاني و ... در مساحتي حدود 7000 متر صورت گرفت، دانشكده را از تنگناي شديد فضاي آموزشي و رفاهي خارج ساخت.

ميرمحمدي، كمال الدين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد كمال الدين مير محمدي

محل تولد : جلفا

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1351/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب سيّد كمال الدين مير محمّدي در سال 51 در شهرستان جلفا متولّد شدم. پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي، راهنمايي و متوسطه به خاطر علاقه وافر به علوم ديني وارد حوزه علميّه «هادي شهر» شدم. به مدّت دو سال تحصيل در آن حوزه و كسب نمرات ممتاز جهت ادامه تحصيل به حوزه علميّه «حضرت عبدالعظيم شهر ري» رفتم و با جديت تمام و نمرات عالي سطح يك را به پايان رساندم و براي ادامه تحصيل در سال 75 وارد حوزه علميّه قم شدم و با گذراندن سطح عالي مشغول به درس خارج شدم كه از سال 79 به صورت مستمر در درس خارج فقه و اصول استاد «احمد عابدي» (دامت بركاته) شركت كرده ام. در كنار تحصيل به كارهاي پژوهشي رو آوردم كه از سال 79 در مركز فرهنگ و معارف و قرآن با عنوان محقق ارزياب مشغول به تحقيق و پژوهش هستم.

ميرمسيب، مهدي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد مهدي مير مسيب

محل تولد : شهرضا

شهرت : مير مسيب

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1343/1/25

زندگينامه علمي

بسم الله الرحمن الرحيم حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) در بزرگداشت قلم فرموده است «...و القلم من الله نعمة عظيمة و لولا القلم لم يستقم الملك و الدين و لم يكن عيش صالح» (محدث نوري، مستدرك الوسائل، ج13، ص258، ح2، باب12استحباب تعلم الكتابه).

سال 1343 در شهرضا به دنيا آمدم. پس از گذراندن دوره راهنمايي نزد معلماني نوعاً ارزشمند چون سردار رشيد سپاه اسلام شهيد

همت، جهت تحصيل علوم حوزوي به مدرسه علميه صاحب الزمان (عليه السلام) شهرضا رفتم و پس از چهار سال تحصيل در اين مدرسه به حوزه علميه قم عزيمت نمودم و پس از يكسال استفاده آزاد از دروس حوزه علميه قم، خدمت حجج اسلام و المسلمين سيد هاشم حسيني بوشهري و سيد عبدالعظيم حسيني به مدرسه مرحوم آيةالله العظمي گلپايگاني رفتم و به تحصيل ادامه دادم و پس از دو سال تلمذ در محضر مبارك اساتيد آن مدرسه، محضر برخي از اساتيد دوره سطح و عالي از جمله حجج اسلام و المسلمين: «موسوي تهراني»، «طاهري خرم آبادي» و آيات عظام: «صالحي مازندراني»، «مظاهري»، و ... را درك نمودم كه اكنون نيز ادامه دارد.

تقريبا از سال 1370 دست به قلم شده و تأليف و تحقيق را آغاز نمودم ولي بيشتر آنها به دليلهاي مختلفي به چاپ نرسيده است ازجمله آنهاست:

1. سعادةالطالبين (توضيحي برآداب المتعلمين خواجه نصيرالدين طوسي)

2. طريق العيش (نكاتي از زندگاني يكي از اصدقاء)

3. الحجرات (گذري برسوره مباركه حجرات)

4. تحقيق و تصحيح كتاب داستان فكاهي، علامه فقيد آيةالله ميرجهاني)

5. آيين عشق (جمع و توضيح اشعار حكيم اسدالله قمشه اي همراه مطالبي سودمند): در همان هنگام از كليه شعراي شهرضا نمونه شعرهايي گرفتم و آماده سازي كردم ولي در ترتيب قرار دادن نام آنها با مشكل روبرو شدم لذا به چاپ نرسيد البته چكيده اي از اين اشعار را در كتاب آئين عشق به كار برده ام.

6. تحقيق، تصحيح، آماده سازي و چاپ مطالبي دست نويس در موضوع عقيدتي، اخلاقي و سير و سلوك از دانشمند متأله شهرمان «حضرت آية الله نجفي قمشه اي» كه با

عنوان: «با سالكان وادي نور» به چاپ رسيد. كتابهاي ديگري نيز از معظم له آماده سازي نموده ام كه از آن جمله است:

الف- اخلاق نظري (ويژه طلاب علوم ديني پايه هاي 1تا 3).

ب- مرد فرياد و سكوت (زندگينامه معظم له).

ج- رهيافتهاي ويژه (درسهايي ازمعظم له در سير و سلوك).

د- قطره اي ازدرياي معارف كه در حال آماده سازي است و اميدوارم به لطف الهي به زودي به زيور طبع آراسته گردد انشاء الله.

7. تحقيق و تصحيح كتاب: «جذبه حقيقت يا ايدئولوژي ولايت» از دانشمند معظم و خطيب تواناي شهرمان آقاي حاج شيخ قدرت الله صالحپوركه به نام: «خورشيد امامت و ولايت» به چاپ رسيده است.

8. مرغ باغ ملكوت (1): يادنامه استاد فقيد حجت الاسلام و المسلمين سيد رضا محسني همزمان با ارتحال آن مرحوم (خرداد 1372).

9. مرغ باغ ملكوت (2): گذري به زندگاني و وصيتنامه استاد معظم، خدوم و فقيد، مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ مرتضي عظيمي به مناسبت ارتحال آن بزرگوار (خرداد 1387) و ...

كتابهاي ديگري نيز تحقيق و تصحيح نموده ام كه برخي از آنها آماده چاپ و برخي در دست آماده سازي است. ضمنا برخي از دوستان اهل قلم در تدوين كتابهاي خويش از اينجانب كمك گرفته اند كه در ابتدا يا انتهاي كتابشان به اين مسئله اشاره كرده اند مثل كتاب: «سيماي شهرضا» و كتاب: «مجالس توحيد فطري». ويرايش و مقابله مطالب برخي از نشريات مثل نشريه اطلاع رساني معارف ويژه اساتيد دروس معارف اسلامي دانشگاههاي كشور و ره توشه تبليغ، ويژه ماه مبارك رمضان سال 1427 كه توسط دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم منتشر گرديده است را عهده

دار بوده ام.

در برخي مساجد شهرضا امامت جماعت و وعظ و سخنراني داشته ام مثل مسجد اميرالمؤمنين (ع)، مسجد الرسول (ص)، مسجد نو و ... . در سعادت آباد جرقويه و عباس آباد پاكدشت نيز فعاليت تبليغي و در جبهه هاي جنگ به عنوان نيروي رزمي تبليغي حضورداشته ام. اميدوارم خداوند رحمان و رحيم از همگي قبول بفرمايد آمين رب العالمين. در پايان، موفقيت و سرافرازي همه عزيزان و بزرگواران علم و قلم را از خداوند قلم به دستان، همان خدائي كه به قلم ارزش داده و به آن سوگند ياد كرده است خواهان و خواستارم. و السلام

ميقاني، رضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رضا ميقاني

محل تولد : شاهرود

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1335/5/1

زندگينامه علمي

اينجانب رضا ميقاني از سال 1350 وارد حوزه مقدسه قم شدم و در مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني كه در آن دوران اولين مدرسه به سبك روز و استاندارد بود مشغول تحصيل گرديدم و در سال 56 به مدت شش ماه در درس مرحوم استاد مطهري ره شركت كردم ايشان در حوزه امتحان از سطح براي طلاب گذاشتند و در آن موفق شدم و ممتاز گرديدم بنا داشتند گروه هاي تحقيق در حوزه ايجاد نمايند كه انقلاب اسلامي شروع و ديگر به قم تشريف نياوردند و در همان سال ها از محضر دكتر مفتح در فلسفه و سيد كاظم حائري كه كتب شهيد صدر را تدريس مي كردند بهره ها بردم و از سال 58 دردرس خارج استاد وحيد خراساني و تبريزي و لنكراني شركت كردم و حدود 20 سال از خرمن پر فيض فقهاي بزرگ استفاده كردم و در

ضمن تحصيل در سال 54 به حوزه تبليغ وارد شدم و تا كنون به اكثر استان هاي كشور براي ترويج مكتب اهل بيت سفر داشته ام و در سال 59 وارد موسسه در راه حق وارد شدم و پس از سه سال آموزش به كارهاي پژوهشي پرداختم و در خدمت استاد مصباح ساليان طولاني استفاده كردم از جمله كارهاي پژوهشي معجم موضوعي قرآن بود كه چند صد هزار فيش برداري گرديد . و از آن تحقيقات اكنون يكي دو جلد در زمينه اسماء و صفات و معاد و برزخ به زيور چاپ آراسته شده است و مقالات فراوان در زمينه قرآن پژوهي در اطراف كتاب فصل الخطاب حاجي نوري انجام داديم .

و در همان سال ها چند سال در كنفرانس هاي دار القرآن مرحوم آيت الله گلپايگاني در محضر استاد سبحاني بوده و نتيجه آن كتاب روش اهل بيت در تفسير قرآن است كه دار القرآن چاپ كرده و در مدارس علميه حجتيه و مومنيه و معصوميه تدريس داشته ام . حدود 15 سال هم به زائران خانه معبود به عنوان روحاني كاروان اداء وظيفه مي كنم . و در جهت خدمت به طلاب وظيفه نمايندگي طلاب شهرستان شاهرود را به عهده داردم .

ناصري دولت آبادي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حضرت آيت الله حاج شيخ محمّد ناصرى دولت آبادى، به سال هزار و سيصد و نُه هجرى شمسى، در شهر دولت آباد برخوار واقع در ده كيلومترى شهر اصفهان، در خانواده اى كه سهمى بسزا از زهد و تقوا و دانش دينى تحصيل كرده بود؛ به دنياآمد. پدر ايشان، زاهد متّقى حجّةالإسلام و المسلمين حاج شيخ محمّد باقر ناصرى نام داشت، كه

خود در شمار عالمان فرهيخته آن دوران بود؛ و محضر دانشيان گرانسنگى همچون علامه آخوند كاشى و نيز جهانگيرخان قشقائى را به خوبى دريافته بود، و در شمار ياران و تلاميذ مورد عنايت خاصّ علامه مرحوم حاج آقارحيم ارباب نيز قرار داشت ايشان به هنگام بدنيا آمدن اين فرزند، او را «محمّد­على» خواند، و او بعدها به نام «محمّد» شهره شد. محمّد هنوز در دوران خردى به سر مى برد، كه پدر به اشاره مرحوم علامه ارباب راهى نجف اشرف شد؛ تا خدمت فقيهان و عارفان بزرگ آن ديار همچون آيت الله آقاميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت الله سيد محمود شاهرودى و آية الله آقا سيّد جمال الدين گلپايگانى را دريابد. بعد از مهاجرت پدر به نجف­اشرف، حضرت آية الله ناصرى تحصيل را در همان دوران خردى آغازيد. اين دوران با حضور در مكتب خانه اى در دولت آباد آغاز، وبعد از يكى دوسال با ورود به حوزه علميّه اصفهان و تحصيل علوم ادبىِ رائج در آن حوزه، ادامه يافت. در اين دوران كه ايشان هنوز در دوران نوجوانى به سرمى بردند، لطف اميرمؤمنان شامل حالشان مى شود، و استاد به همراه پدر و خانواده به نجف اشرف كوچ مى كند. ايشان در اين زمان چهارده سالى بيشتر نداشته اند. اگر چه در نجف­اشرف مشكلات و فقر و كمبود امكانات اوّليه اين خانواده پنج نفره را در سختى بسيار قرار مى دهد، امّا خاطرات شيرين استاد از آن دوران، نشان دهنده روحيّه علم و معرفت­جوى ايشان در همان آغازين دوران ورود ايشان به نجف­اشرف مى باشد. اين دوران دوسالى بيشتر به طول نمى انجامد؛ چه در اين هنگام مادر رخت از اين دنياى گذران به دار ديگر مى كشد؛ و

سعادت او را، كه عليرغم غربتى كه در آن شهرمقدّس داشت، در قبرى در صحن مطهّر علوى كه فاصله چندانى تا روضه منوّره نداشت، براى هميشه آرام مى گيرد. يك سالى پس از آن، خانواده پدر به ايران باز مى گردد، و ايشان را در سن هفده سالگى براى ادامه تحصيل در نجف اشرف تنها مى گذارد. اين دوران، با رخت كشيدن ايشان به مدرسه صدر نجف آغاز؛ و فصلى جديد در زندگىِ ايشان آغاز مى شود. پدر پيش از جدائى از فرزند، او را نخست به اميرمؤمنان و زان پس به مرحوم آيت الله شيخ محمّد حسين دهاقانى كه در شمار اعلام و اوتاد آن شهر مقدّس بود، مى­سپارد؛ والحق كه آن فقيه عارف فرزانه نيز در تربيت اين جوان از هيچ دقيقه اى فروگذار نمى كند. در اين دوران، ايشان گذشته از شركت در دروس علمىِ نجف اشرف، با شمارى ازاهل معانى اين شهر مقدّس همچون مرحوم حضرت حاج شيخ محمّد كوفي نيزآشنا، و در طريق معرفت ائمّه هدى دست به دامن آنان مى زند. ايشان در اين دوران، بخشى از علوم ادبى، حاشيه ملاعبدالله، معالم الأصول و قسمتى از شرح لمعه را، نزد مرحوم علامه آيت الله مدرس افغانى فرا مى گيرد. ادامه شرح لمعه را از محضر آيت الله شيخ مجتبى لنكرانى، مكاسب را از محضر آيت الله حاج سيّد عبدالأعلى سبزوارى، رسائل را ازمحضر مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم كرونى اصفهانى كه بعدها به دامادى ايشان نيز سرافراز مى شود، كفايه را از محضر آيت الله حاج شيخ محمّد حسين دهاقانى، و براى دوّمين مرتبه باز در محضر آيت الله شيخ صدرا بادكوبه اى، خارج مكاسب محرّمه را از محضر آيت الله ميرزا هاشم آملى، بحث خارج صلاة آيات را

از محضر آيت الله سيّد عبدالهادى شيرازى، و خارج بيع و خيارات را از محضر مرحوم آيت الله العظمى امام خمينى استفاده مى كند. گذشته از اين، در شمارى ديگر از دروس همچون بحث خارج كتاب الحج آيت الله حاج سيّد محمود شاهرودى نيز شركت، و يك دوره كامل اصول فقه را ازمحضر آيت الله العظمى حاج سيّد ابوالقاسم خوئى فرا مى گيرد. در اين دوران، با مرحوم آيت الله حاج سيّد جواد آل على كه در شمار علماى كشور كويت قرار داشتند، مجالس علمى مرتبى برقرار مى نمودند، و بخش عمده اين دروس را با هم مباحثه مى كردند. ايشان در سراسر اين دوران، محضر اخلاقى/عرفانىِ زاهد و عارف نامدار مرحوم آيت الله آقا سيّد محمّد كشميرى فرزند عارف بزرگ آيت الله سيّد مرتضى كشميرى را سخت غنيمت شمردند، و بسيار از محضر او آموختند و به عمل درآوردند. گذشته از ايشان، با بزرگان ديگرى همچون مرحوم آيت الله حاج شيخ عبّاس قوچانى وصىِّ مرحوم علامه قاضى نيز آشنا و به درك محضر آنان مى­پرداختند. دراين شماراست مرحوم حضرت آقا سيّد هاشم حدّاد، كه حضرت آيت الله ناصرى گذشته از استفاده از تعاليم ايشان، با شمارى از ياران ايشان همچون مرحوم علامه طباطبائى و حاج عبدالزهراء گرعاوى نيز بواسطه همين مجالس آشنا مى­شوند. درهمين دوران با مرحوم عارف بزرگ جناب حاج آقا اسماعيل دولابى نيز آشنا مى شوند، و اين آشنائى تا پايان عمر آن فقيد سعيد ادامه داشت. ايشان، هر از چندى كه به اصفهان مى آمدند به ديدار اين دوست قديمى نيز مى شتافتند و در منزل از ايشان ديدار مى كردند. عارف گمنام مولوى قندهارى كه الحق سراسر عمر را به توجّه و مراقبه گذرانيد نيز در شمار ياران

ايشان قرار داشت. ميان اين دو بزرگمرد، عقد اخوّتى بسته شده بود، و از همين رو تا پايان عمر جناب مولوى، اين دو هرگز يكديگر را فراموش نكردند. حضرت آيت الله حاج شيخ حسن صافي اصفهانى نيز در همين شمار قرار داشت، كه دوستىِ ديرينى ميان اين دو٬ از دوران اقامت در نجف اشرف برقرار بود. حضرت آيت الله ناصرى پس از آنكه به امر استادشان مرحوم آيت الله كشميرى به اصفهان بازگشت، گذشته از مجالس تدريس فقه و اصول و تفسيرى كه ساليانى دراز در حوزه علميّه اين شهر اقامه نمود و تا كنون نيز ادامه دارد­، به تربيت نفوس مستعدّ و طالب معارف الهى نيز همّت گماشت. گذشته از جلسات درس اخلاق ايشان كه در شمارى از مدارس علميّه اين شهر برگزار مى شود­، نماز جماعت و مجالس وعظ و تذكير ايشان كه در مسجد كمرزرّين اصفهان برپاست، در ميان عاشقان اهل بيت و طالبان معرفت الله از شهرتى بسزا برخوردار است. اميد مى بريم كه خداوند وجود مبارك و شريف آن استاد فرزانه را پايدار دارد، و از تمامىِ مكروهات مصون نمايد.

ناصري، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي ناصري

محل تولد : رشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/7/1

زندگينامه علمي

ايشان در سال 1344 هجري شمسي در روستاي «مژده» از توابع شهر رشت در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. تحصيلات دبستان، راهنمايي و دبيرستان را در محل تولد گذراند و تحصيلات حوزوي را از سال 1361 از مدرسه علميه امام صادق (ع) رشت آغاز و تا سال 1376 در حوزه علميه مشهد مقدس دنبال نمود. در سال 1377 وارد حوزه علميه قم شد و طي ده

سال در حوزه علميه مشهد و قم در دروس خارج فقه و اصول از محضر اساتيد معزز و آيات عظام: «مرتضوي»، «فلسفي»، «رضازاده»، «ميزرا جواد تبريزي»، «معرفت» و «سبحاني» بهره جست.

وي تحصيلات دانشگاهي را تا مقطع كارشناسي در رشته «علوم قرآن و حديث و اديان و عرفان» در دانشگاه علوم اسلامي رضوي و دانشگاه فردوسي مشهد دنبال نمود. و در سال 1378 در دانشكده الهيات دانشگاه تهران از پايان نامه كارشناسي ارشد با عنوان «بررسي جايگاه هنر در كتاب و سنت» و در سال 1382 در همين دانشكده از رساله دكتراي خود با عنوان «بررسي مكتب تفسيري صدرالمتألهين» دفاع نمود. وي در طي اين سال ها در كنار تدريس، در زمينه هاي تحقيق، مديريت پژوهش، ارائه طرح هاي آموزشي و پژوهشي فعاليت داشته است. در ادامه نمايۀ فعاليت هاي ايشان در زمينه هاي فوق منعكس شده است.

ناطقي، غلامحسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

غلام حسين ناطقي

محل تولد : باميان

شهرت

تابعيت : افغانستان

تاريخ تولد : 1354/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب غلام حسين ناطقي تبعه افغانستان در سال 1354 شمسي در خانواده مذهبي ديده به جهان گشودم و پس از دوران كودكي به دليل تعطيل بودن مدارس دولتي به خاطر انقلاب به مكتب خانه رفتم و در مدت 4 - 5 ماه حضور در آن، افزون بر آموزش روخواني قرآن كريم، بر خواندن متون فارسي نيز تسلط پيدا كردم به گونه اي كه به راحتي مي توانستم هر متن فارسي را بخوانم به همين دليل مورد تشويق معلم و بستگان به ويژه خانواده ام قرار گرفتم و آنان تشويق نمودند كه طلبه بشوم ولي به خاطر تعطيل بودن مدرسه علميه اي كه در محل سكونت

ما بود و نيز كم بودن سنم كه مانع رفتنم در جاي ديگر مي شد؛ چند سالي نتوانستم به مدرسه علميه بروم.

در سال 68 شمسي مدرسه علميه «محمديه» در نزديك محل منطقه سكونت ما احياء شد و من از فرصت استفاده نموده و به اين مدرسه رفتم و به آموزش صرف و برخي از كتابهاي جامع المقدمات مثل: (عوامل في النحو و ملامحسن) مشغول شدم ولي به دليل نبود امكانات به ويژه در دسترس نبودن استاد، اكثر ايام اين مدرسه تعطيل بود. لذا در سال 1369 تصميم گرفتم كه به مدرسه علميه «بلخاب» بروم و در آنجا ادامه تحصيل بدهم. پس از مسافرت به اين مدرسه و مدتي تحصيل دريافتم كه متاسفانه وضعيت اين مدرسه نيز بهتر از مدرسه محل سكونت من نيست لذا بر آن شدم كه به جمهوري اسلامي ايران بروم و در حوزه علميه قم به فراگيري علوم اسلامي بپردازم .

به همين منظور در اواخر پاييز 1370 شمسي عازم جمهوري اسلامي ايران شده و پس از ورود به جمهوري اسلامي ايران و حضور در مرقد مطهر ثامن الائمه حضرت امام رضا به قم آمده و در حوزه علميه مشغول تحصيل شدم. مدت دو سال به صورت آزاد درس خواندم و در سال 1373 در آزمون پذيرشي مركز جهاني علوم اسلامي شركت كرده و پذيرفته شدم. پس از قبولي دراين مركز، مدت دو سال به همان شيوه سنتي (يعني تمركز دوره فقه و اصول) تنها و غافل از ساير علوم مورد نياز يك روحاني و مبلغ تعاليم عاليه اسلام، ادامه تحصيل دادم ولي به اين نتيجه رسيدم كه اين شيوه كارآيي

كمتري دارد و نمي تواند پاسخگوي تمام نيازهاي جامعه امروزي مسلمانان بوده باشد.

لذا در سال 1375 با توجه به سامان يابي آموزشي مركز جهاني علوم اسلامي و هدايت بخشي از طلاب به مدارس علميه، به مدرسه علميه مومنيه رفته و سطح دوم حوزه را تا سال 1378 به پايان رساندم. در همين سال آزمون كارشناسي ارشد در رشته «علوم قرآن و حديث» از سوي مركز جهاني برگذار شد و در آن شركت كرده و پذيرفته شدم. پس از اين، به مدرسه عالي امام خميني انتقال يافتم و در آنجا ادامه تحصيل دادم و سطح سه را در اين مدرسه به پايان رسانده و در سال 1384 از پايان نامه خود تحت عنوان: «بررسي آراي شرق شناسان پيرامون گزارشات تاريخي قرآن» با درجه عالي دفاع نمودم و اكنون در سطح چهار حوزه مشغول به تحصيل مي باشم.

ضمن اشتغال در دروس حوزه، در امتحانات دروس كلاسيك شركت و به صورت جهشي امتحان داده و ديپلم خود را در رشته معارف اسلامي گرفتم. مدتي است كه دست به قلم نيز هستم و در برخي از همايش هاي علمي پژوهشي شركت كرده ام از جمله: اولين همايش ملي پژوهش هاي قرآني حوزه و دانشگاه كه مقاله «واقع نمايي زبان قرآن در گزاره ها تاريخي» را ارائه دادم و از مقالات برتر شناخته شد و حق ارائه يافتم و آن را در كميسيون تخصصي «قرآن و جامعه شناسي» ارائه و به سوالات اساتيد پيرامون آن پاسخ دادم.

نبوي، ابوالفضل

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آيت الله آقاى حاج سيد ابوالفضل بن العالم الجليل السيد على نبوى حسينى قمى از علماء اعلام و مجتهدين كرام و مصنفين عظام

و ناطقين و گويندكان عالى مقام حوزه علميه و شهرستان قم است كه در 24 رجب سال 1344 قمرى هجرى در قم متولد شده و در مهد علم و فضيلت پرورش يافته و پس از خواندن دروس جديده در شهريور 1320 شمسى وارد تحصيل علوم دينى گرديده و پس از طى دوره مقدمات به آموختن سطوح پرداخته و به ترتيب در محاضر اساتيد معظم مرحوم آقا شيخ يوسف شاهرودى و آيت الله فاضل لنكرانى و مرحوم آيت الله شيخ عباسعلى شاهرودى و حاج شيخ محمدعلى كرمانى و آيت الله داماد به تحصيل فقه و اصول پرداخته هيئت و نجوم را در محضر مرحوم آقاى شيخ على حكمى و آيت الله معاصر علامه طباطبائى و علم درايه و رجال را در محضر علامه معاصر آيت الله العظمى مرعشى نجفى مدظله آموخته آنگاه به تحصيل خارج پرداخته چندين سال به درس مرحوم آيت الله حجت و آيت الله صدر و آيت الله حاج سيد محمدتقى خونسارى حاضر گرديده و از ناحيه اخير موفق به تصديق اجتهاد شده كه همين تصديق اجتهاد را بعدا كه مدتى در نجف اشرف در محضر مرحوم آيت الله حاج سيد عبدالهادى شيرازى بودند معظم له با حاشيه خود تاييد و تصويب فرمودند.

پس از ورود مرحوم آيت الله العظمى بروجردى مرتبا بدون وقفه تمام مباحث فقهى و اصولى آن مرحوم را استفاده كرده و مجموع آنها را در هفت مجلد از فقه و اصول تقرير فرموده و آن مرحوم اكثر آنها را شخصا مطالعه كرده و ايشان را با اعطاء جايزه مفتخر فرمودند.

ده سال مرتبا در محضر درس مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالنبى اراكى حاضر شده و چهار جلد اصول ايشان را تقرير نموده

و همه آماده طبع مى باشد. در تمام اين اوقات مباحث فقه و اصول و تفسير قرآن مجيد را تدريس مى نمودند كه برخى از همان مباحث را به طبع رسانيده اند.

تاليفات ايشان: فهرست مجموع تاليفات معظم له 70 عدد مى باشد كه در آخر كتاب (غاليه الدرر فى مصب قاعده الضرر) مطبوع سنه 1385 قمرى درج گرديده است.

و تاليفات مطبوعه ايشان از اين قرار است:

1- كمونيزم از نظر عقل و اسلام مطبوع 1332 شمسى.

2- لالى منثور در تفسير سوره طور مطبوع 1335 شمسى 3- غاليه الدرر مطبوع سنه 1385 قمرى.

4- امراء هستى مطبوع 1345 شمسى 5- درس سخنورى در ماه رمضان 6- درس سخنورى در ماه محرم 7- درس سخنورى در ماه صفر مجموعا در سنه 1350 شمسى طبع شده 8- كشف الارتياب فى ادله الحجاب.

9- اشعه اى از سوره نجم 10- جلاء القران در رد كتاب اعجاز القرآن تاليف يدالله نيازمند شيرازى.

اين سه كتاب اخير مجموعه مقالاتى است كه در مجلات و جرائد: آئين اسلام، مجله مسلمين، روح آزادى، نداى حق، قبلا به چاپ رسيده است.

و آنچه آماده طبع است به قرار زير است:

1- حواشى بر عروه از كتاب طهارت تا آخر صوم.

2- حواشى بر مكاسب شيخ 3 -9 هفت مجلد در تقرير محاضرات علامه بروجردى 10 -13 چهار جلد در تقرير محاضرات آيت الله شيخ عبدالنبى اراكى 14- حواشى بر منظومه سبزوارى در حكمت 15- حواشى بر رساله عسر و حرج آشتيانى 16- حليه الوسمه در حقيقت عصمت 17- حقوق زن و مرد در اسلام 18- بدرالدجى در شرايط الدعاء 19- اضائه السراج در اثبات معراج. 20- ارغام المبارز در اثبات المعاجز 21- رساله در عدم توقف حجيه خبر

الواحد بر حصول الظن 22- نورالافاق در مباحث اخلاق 23- شرع موبد در خاتميه محمد صلى الله عليه و آله و سلم 24- اسرار العوالم مصاحبه موسى عليه السلام مع العالم 25- رساله در اعتراف اعداء بعظمه الاسالم 26- رساله در اعتراف مخالفين بفضائل على عليه السلام 27- فيض الرحمن فى علوم المكتسبه من القرآن 28- جامع الانوار اثبات توحيد 29- مقصد الابرار در اثبات الامامه 30- مخزن الاسرار در اثبات النبوه 31- مرتع الافكار در تفسير انا انزلنا. 32- معدن الاثار در ضبط حكم والاخبار 33- حواشى بر بعضى كتب سنگلجى 34- حياة الفواد در اثبات المعاد 35- تفسير سوره فجر 36- تفسير سوره والضحى 37- تفسير سوره لا اقسم بهذا البلد 38- تفسير سوره والعصر 39- تفسير سوره والتين 40- تفسير سوره يوسف 41-47 در فلسفه احكام عبادات و معاملات 48- ديوان اشعار عربى و فارسى 49- صحو المعلوم در رد كتاب محو الموهوم سنگلجى 50- كمال الايمان در اثبات وجود صاحب الزمان (عج) 50 -57 در 7 جلد ضبط مجالس تبليغى كه در نقاط مختلف ايراد نموده اند.

58- لب اللباب در حكم معاشره اهل الكتاب 59- مقالات النبويه در رد بعضى شبهات الدينيه 60- معراج پيغمبر اسلام از جنبه عقل و نقل كه آماده طبع مى باشد.

استاد نبوى اكنون در حوزه علميه تدريس خارج فقه و اصول دارند و در ايام تعطيل محرم و صفر و ماه رمضان در مسجد حسين آباد شميران تهران اقامه جماعت نموده و از بيانات خود در منبر افاضات تبليغى و مواعظ سودمند و نكات جذاب، منابرشان همواره براى طلاب و سخنران درس سخنورى بوده و مى باشد.

خداوند امثال ايشان را براى حوزه هاى علمى

و مسلمين باقى داشته و مويد بدارد .

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

نجار زادگان، فتح الله

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

فتح الله نجار زادگان

محل تولد : اصفهان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/1/1

زندگينامه علمي

در سال 1337 در شهر اصفهان به دنيا آمد و در سال 1356 موفق به اخذ ديپلم در رشته رياضي شد. در سال 1358 به حوزه علميه اصفهان رفت و تا سال 1364 دروس مقدمات، اصول، شرح لمعه و متون ديگر عمومي را خواند. در اين سال با ورود به حوزه علميه قم و شروع رسائل و مكاسب از واحد آموزش عالي دفتر تبليغات، ليسانس گرفت و سپس به تربيت مدرس دانشگاه قم راه يافت و همزمان با دروس حوزه در سال 1372 موفق به دريافت مدرك كارشناسي ارشد در رشته «الهيات و معارف اسلامي» شد.

در سال 1373 در دانشگاه تهران در رشته «علوم قرآن و حديث»، مقطع دكتري و در دانشگاه امام صادق (عليه السلام) در رشته «فقه و اصول» در همان مقطع، پذيرفته شد اما به دليل علاقه به رشته علوم قرآن به دانشگاه تهران رفت و در سال 1378 رساله خود را دفاع كرد. در طي اين مدت به دروس حوزوي نيز كم و بيش مشغول بود. آنگاه در سال 1379 در گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران كه هم اكنون يكي ازگروههاي دانشكده الهيات است، به عنوان عضو هيئت علمي مشغول به كار شد كه هم اكنون نيز ادامه دارد.

تدريس در موضوعات: اصول، فلسفه، علوم قرآن، حديث، تفسير (به ويژه تفسير تطبيقي) در حوزه و نيز تدريس علوم قرآني، حديث و تفسير در دانشكده اصول الدين و مدارس مركز جهاني

علوم اسلامي و تدريس اخلاق، متون اسلامى، معارف در دانشگاهها بخشي از فعاليتهاي علمي ايشان محسوب مي شود كه هم اكنون نيز ادامه دارد. مدتي با پژوهشكده حوزه و دانشگاه و نيز شوراي برنامه ريزي مركز جهاني همكاري داشته و هم اكنون نيز در رتبه دانشياري با پايه 12 عضو گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران مي باشد.

نجار شوشتري، محمد

قرن:12

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 1141/ 1140 ق)، عالم دينى، محدث، مفسر، واعظ و خطيب. بنا به آورده ى شيخ آقا بزرگ تهرانى از «تذكره ى عبداللَّه جزايرى» او از شاگردان جد صاحب تذكره، سيد نعمةاللَّه جزايرى است و از وى روايت نموده است. نجار در طلب علم به اصفهان و مشهد مسافرت كرد و نزد ملا عبدالرحيم جامى و ديگران تلمذ نمود. و آثارش: «مجمع التفاسير»، مشهور به «تفسير ابن النجار» كه از تفاسير بزرگ قرآن است، رساله اى در «سيرالملوك»، به فارسى؛ جمع بين متن «الاستبصار» و شرح محدث جزايرى بر آن به نام «كشف الاسرار»، و همچنين جمع بين متن «التهذيب» و شرح محدث جزايرى بر آن به نام «غايةالمرام»؛ تدوين «عقود المرجان فى حواشى القرآن» استادش، سيد نعمت اللَّه جزايرى، در سه مجلد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (9/ 10)، الذريعه (24/ 20 ،17/ 18 ،19 -18/ 16 ،305/ 15 ،249/ 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 707 -706/ 12)، معجم المؤلفين (67 -66/ 11).

نجارزادگان، فتح الله

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حجة الاسلام دكتر فتح الله نجار زادگان در سال 1337 ش. در شهر اصفهان به دنيا آمد .وي تحصيلات خود را در رشته علوم قرآن و حديث مقطع تا مقطع دكتري ادامه داد و تؤام با تحصيل در رشته مذبور تحصيلات حوزوي را نيز كم بيش ادامه داد.فتح الله نجار زادگان در سال 1379 در گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران كه هم اكنون يكي از گروه هاي دانشكدة الهيات است به عنوان عضو هيئت علمي مشغول به كار شد كه اين همكاري هم اكنون نيز ادامه دارد. كتاب " سلامه القرآن من التحريف " تاليف فتح الله نجار زادگان ، در دوره بيست و دوم انتخاب كتاب

سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.گروه : علوم انسانيرشته : علوم قرآنيتحصيلات رسمي و حرفه اي : فتح الله نجار زادگان در سال 1356 موفق به اخذ ديپلم در رشتة رياضي شد. در سال 1358 به حوزة علميه اصفهان رفت و تا سال 1364 دروس مقدمات و اصول و شرح لمعه و متون ديگر عمومي را خواند. در اين سال با ورود به حوزة علميه قم و شروع رسائل و مكاسب از واحد آموزش عالي دفتر تبليغات، ليسانس گرفت و سپس به تربيت مدرس دانشگاه قم راه يافت و همزمان با دروس حوزه در سال 1372 موفق به دريافت مدرك كارشناسي ارشد در رشتة الهيات و معارف اسلامي شد. در سال 1373 در دانشگاه تهران در رشته علوم قرآن و حديث مقطع دكتري و در دانشگاه امام صادق (ع) در رشتة فقه و اصول در همان مقطع پذيرفته شد اما به دليل علاقه به رشتة علوم قرآني به دانشگاه تهران رفت و در سال 1378 رسالة خود را دفاع كرد و در طي اين مدت دروس حوزوي را نيز كم و بيش ادامه داد.مشاغل و سمتهاي مورد تصدي : فتح الله نجار زادگان در سال 1379 در گروه معارف اسلامي دانشگاه تهران كه هم اكنون يكي از گروه هاي دانشكدة الهيات است به عنوان عضو هيئت علمي مشغول به كار شد كه اين همكاري هم اكنون نيز ادامه دارد.فعاليتهاي آموزشي : فعاليت هاي آموزشي فتح الله نجار زادگان به قرار زير است: تدريس در موضوعات اصول، فقه، فلسفه، و حديث در حوزة علميه و نيز

تدريس علوم قرآني، حديث و تفسير در دانشكدة اصول الدين و مدارس مركز جهاني علوم اسلامي بخشي از فعاليت هاي ايشان محسوب مي شود. 1. تدريس و پژوهش / مركز جهاني علوم اسلامي/ 1377 تا 1383 2. عضو شوراي علمي گروه علوم قرآن / پژوهشكده حوزه ودانشگاه / 1379 – 1382 3. تدريس و پژوهش / دانشگاه تهران / 1378 ادامه دارد 4. عضو هيئت مديره مجمع احياء فرهنگ اسلامي / پژوهش و برنامه ريزي / 1380 ادامه دارد. جوائز و نشانها : كتاب " سلامه القرآن من التحريف " تاليف فتح الله نجار زادگان ، در دوره بيست و دوم انتخاب كتاب سال جمهوري اسلامي ايران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،به عنوان كتاب سال برگزيده شد.چگونگي عرضه آثار : فتح الله نجار زادگان بيش از 21 مقاله در زمينه رشته تخصصي خود دارد.

________________________________________

آثار : nbsp1 التوسل و التبرك و الصلح مع العدو الصهيوني في رسالتين بين واعظ زاده و بن باز ويژگي اثر : نشر مشعر/ 1383 2 پژوهش نامه در س اخلاق و تربيت اسلامي دانشگاهها ويژگي اثر : مركز برنامه ريزي و تدوين متون درسي/ 1383 3 تحريف ناپذيري قرآن ويژگي اثر : مركزتحقيقات حج با همكاري مركز مطالعات فرهنگي حوزه علميه قم/ 1384 4 تراث الشيعه القرآن ج 1 ويژگي اثر : يكي از مديران علمي طرح / 13845 تراث الشيعه القرآن ج 2 ويژگي اثر : يكي از مديران علمي طرح / 13856 تفسير تطبيقي (بررسي تطبيقي مباني و معارفي از آيات در ديدگاه فريقين) ويژگي اثر : مركز جهاني علوم اسلامي/ 1383 7 درسنامه متون اسلامي ويژگي اثر

: مجمع احياي فرهنگ اسلامي/ 1383 8 سلامه القرآن من التحريف ويژگي اثر : تهران ، چاپ اول 1378 ، چاپ دوم با اضافات فراوان/ 1382 / كتاب سال جمهوري اسلامي در سال 1383 و رتبه نخست دوازدهمين نمايشگاه بين المللي قرآن 1383 . آشنايي با كتاب: سلامة القرآن من التحريف و تفنيد الافترأات علي الشيعة الامامية سلامة القرآن من التحريف و تفنيد الافترأات علي الشيعة الامامية/ فتح الله المحمدي (نجارزادگان). - تهران: مشعر، 1382. 758 ص. كتابنامه 1. قرآن - تحريف 2. قرآن - دفاعيه ها و رديه ها 3. شيعه - دفاعيه ها و رديه ها اهميت قرآن كريم به عنوان يكي از دو ثقل اكبر بازمانده از آورندة عظيم الشأن آن و نقش بارز و محوري اين كتاب كريم الهي در ايجاد و ابقأ اتحاد امت مسلمان از مسائل بارز و قابل توجه در خصوص اين متن و حياني الهي است. به اعتقاد عموم مسلمانان قرآن از هرگونه تحريف و تغيير مصون بوده، دست تحولات و تغييران زمان را به دامن مطهر آن راهي نيست و اين تحقق وعدة الهي است، چنان كه به صراحت در متن قرآن كريم ذكر شده است. يكي از اتهاماتي كه به ناروا بر شيعه وارد شده و گاه بر آن اصرار شده است، اتهام اعتقاد به تعريف قرآن است كه اين امر بويژه در كتابي با عنوان اصول مذهب الشيعة الامامية الاثني عشرية تأليف ناصر علي قفاري بتفصيل مورد بحث قرار گرفته است. مؤ لف با عنايت به اين كتاب و برخي كتب ديگر كه قبل از آن تأليف شده و در آنها اين اتهام به شيعه مطرح گرديده است، اقدام

به تأليف كتاب سلامة القرآن من التحريف نموده است. كتاب در دو بخش اصلي تنظيم شده است: بخش اول به مسألة سلامت قرآن از تحريف در نظر فريقين، با قطع نظر از آرأ و افترأات برخي افراد، پرادخته است. در بخش دوم به مسألة اتهاماتي كه در خصوص تحريف قرآن بر شيعه وارد شده پرداخته شده است. بررسي ادلة مصونيت قرآن از تحريف از نظر شيعة اماميه، بررسي روايات تحريف قرآن در كتب شيعه، بررسي كتاب فصل الخطاب محدث نوري، شهادت علماي اماميه به مصونيت قرآن از تحريف، بررسي احاديث تحريف قرآن در كتب اهل سنت، و پاسخگويي به شبهات دكتر ناصر بن علي قفاري در كتاب اصول مذهب الشيعة، احسان الهي ظهير در كتاب الشيعة والقرآن و محمد مال الله در كتاب الشيعة و تحريف القرآن، از مهم ترين مباحث كتاب است. 9 مصاف بي پايان با شيطان ويژگي اثر : قم بوستان كتاب/ چاپ اول 79 – چاپ دوم 138210 معاني بيان الفاظ القرآن ويژگي اثر : تحقيق نسخه خطي/1384 11 ويژگي هاي امام علي ترجمه خصائص امام علي(ع) ويژگي اثر : ترجمه/ بوستان كتاب / 1382 /كتاب سال حوزه علميه در سال 1383 در بخش ترجمه منابع زندگينامه :http://www.iranologyfo.com/

نجفي اصفهاني مجدالدين، محمد علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

تولد: 1286.

درگذشت: 1361.

از آثار اوست: اليواقيت الحسان فى تفسير سوره الرحمن، المختار من القصائد و الاشعار (تفسير سوره رحمان همراه با اشعار عربى؛ 1367).

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

نجفي كاشاني، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محقق، عالم دينى.

تولد: 1300(11 شعبان 1339 ق.)، محله محتشم كاشان.

درگذشت: 23 مرداد 2356، كاشان.

آيت الله على نجفى كاشانى، فرزند آيت الله مهدى نجفى از علماى كاشان، در بيست و دو سالگى براى كسب علم به نجف اشرف رفت. تمام دوره ى سطح و خارج خود را در مدت ده سال گذراند و به درجه ى اجتهاد نايل آمد. اندكى از ورودش به نجف نگذشته بود كه در كنار كسب علم و تحصيل، به تدريس علوم حوزوى نيز مشغول شد. پس از آن كه مكاسب و كفايه را نزد آيت الله حسن يزدى به پايان رسانيد، و در درس خارج مراجع نجف به ويژه از محضر آيت الله حكيم و آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى و آيت الله خويى بهره ها گرفت، پس از ده سال اقامت در نجف عازم ايران شد. پس از توقف كوتاهى در كاشان و مسافرتى به مشهد و اصفهان و بازگشت به كاشان، بار ديگر دو سالى راهى نجف شد و سپس به واسطه ى كسالت مزاج و حوادث ديگر به ايران بازگشت. بعد از ورود به ايران سه سالى در قم مشغول تدريس شد. وى در قم از مدرسين بلندپايه ى سطوح عالى حوزه بود و در «مدرسه ى بزرگ آخوند» حجره داشت و همان جا تدريس مى كرد. اما به دلايلى به شهر خود بازگشت و به اقامه جماعت و تدريس پرداخت. از همان آغاز ورودش به كاشان، علاوه بر تدريس خصوصى درس هاى حوزوى، تفسير قرآن را به عنوان وظيفه اصلى خود قرار داد.

در ابتدا، اين جلسه ها به تفسير موضوعى و بحث هاى پراكنده اخلاقى مى گذشت اما بعد از چند مسافرت به مشهد مقدس، تصميم گرفت كه قرآن را از آغاز تا انجام تفسير كند و در ضمن آن براى مردم به بحث هاى اخلاقى و اجتماعى و تفسير موضوعى نيز بپردازد. اين نوع تفسير تا يك سال قبل از درگذشتن (يعنى تا سال 1364) ادامه داشت. در حدود اين سى و چند سال دو مرتبه قرآن را از ابتدا تا انتها تفسير كرد. دوره ى دوم تفسيرى وى هيجده سال طول كشيد. ايشان نه تنها در فقه، اصول، رجال، درايه، كلام، ادبيات، معانى بيان و تجديد و تفسير متبحر بود، بلكه در علم هيئت و نجوم قديم هم يد طولانى داشت و آنها را تدريس مى كرد.

تأليفات و آثار آيت الله نجفى كاشانى به اين شرح هستند: برداشتى از نماز؛ پيرامون شراب؛ لنگرهاى زمين مولودى اندر خانه كعبه؛ بعثت محمد (ص) و قرآن در بحران جاهليت؛ زمان چيست و چگونه مى گذرد؛ صدق؛ بزرگترين فضيلت؛ سرانجام كافر؛ يك خرق عادت شگفت يا معجزه اى بزرگ؛ اشتباه عمدى؛ افسانه ها يا كرامت هاى خيالى (سه جلد). اما نوشته هايى كه از ايشان به طبع نرسيده است: فضايل ثلثه (سه رساله آماده چاپ در مورد سلمان، ابوذر، مقداد)؛ ملتقطات (يادداشت هاى پراكنده ايشان در نحو، عروض، نجوم، فقه، اخلاق و عرفان و نيز نقد چند كتاب از نويسندگان معاصر و جواب سئوال هايى كه از ايشان پيرامون مسائل مختلف مطرح مى شده است)؛ رساله اى در فضيلت نماز؛ رساله اى در فضيلت علم؛ رساله اى در فضل قرآن (قرآن چه كتابى است)؛ رساله اى در مورد امام زمان (ع)؛ رساله اى تحت عنوان حق كاوى؛ رساله اى

تحت عنوان اينجا و آنجا؛ رساله اى تحت عنوان دين راست؛ آسان؛ هموار؛ تفسير سوره كهف (به عربى)؛ تفسير سوره مريم (به عربى)؛ تفسير سوره طه (به عربى)؛ تفسير سوره انبياء (به عربى)؛ تفسير سوره حج (به عربى)؛ تفسير سوره عم (ناقص است)؛ دفترى مفصل مشتمل بر مجموعه اى از احاديث موضوع بندى شده كه به ترتيب الفبا تنظميم شده است؛ حواشى و تعليقات ايشان بر كتب روايى، كلامى، تفسير، فقه و اصول و...، از استاد همچنين نوارهاى بسيارى در تفسير سوره هاى قرآن به جا مانده است.

آيت الله نجفى كاشانى عصر روز پنجشنبه بيست و سوم مرداد 1356 مصادف با شب عرفه در كاشان فوت كرد.

(1407 -1339) ق)، عالم دينى، مدرس و مفسر. در كاشان به دنيا آمد و تحت نظر پدرش، كه از علماى كاشان بود، نشو و نما يافت. در 1361 ق به نجف رفت. «مكاسب» و «كفايه» را در محضر آيت اللَّه ميرزا حسن يزدى و خارج فقه و اصول را در محضر آيت اللَّه خوئى آموخت و نيز از درس فقه آيت اللَّه حكيم و آيت اللَّه سيد عبدالهادى شيرازى بهره گرفت و به درجه ى اجتهاد نايل شد. سپس به ايران بازگشت و مدت سه سال در قم ساكن گرديد و از محضر آيت اللَّه بروجردى استفاده نمود و خود به تدريس پرداخت. سرانجام به خواهش مردم كاشان و به علت بيمارى پدرش به كاشان رفت و در همان جا ساكن گرديد و به تدريس و امامت جماعت و انجام امور دينى پرداخت و در آن شهر درگذشت. از آثارش: «لنگرهاى زمين»؛ «برداشتى از نماز»؛ «مولودى اندرخانه ى كعبه»؛ «بعثت محمد (ص) و قرآن در بحران جاهليت»؛ «صدق بزرگترين فضيلت»؛ «افسانه ها

يا كرامتهاى خيالى»؛ «ملتقطات»؛ تفسير سوره هاى «كهف»، «مريم»، «طه»، «انبياء»، «حج» و «عم يتسألون»؛ رساله اى در «فضيلت قرآن».[1]

شيخ مهدى نجفى كاشانى از افاضل دانشمندان معاصر كاشانست. وى در تاريخ يازدهم شعبان 1339 ق در دارالمؤمنين كاشان محله محتشم متولد شده و در دامن مادر عفيفه و صالحه خود كه نمونه اى از عفت و تقوا بود و ظل توجهات والد ماجدشان كه عالم ربانى و آيت سبحانى بود پرورش يافته و در سال 1361 قمرى براى تحصيل علوم دينى به نجف اشرف عزيمت نموده و علوم مقدماتى را نزد عده اى از فضلاء نجف كه همه از اوتاد و ابرار و اخيار حوزه علميه نجف بودند خوانده و سطوح عالى مانند مكاسب مرحوم شيخ و كفايه مرحوم آخوند را پيش مرحوم آيت اللَّه آقا ميرزا حسن يزدى به پايان رسانيده و سپس به درس خارج آيت اللَّه العظمى خوئى مدظله حاضر شده و مقدارى از اصول و فقه معظم له استفاده نموده و نيز از محضر درس فقه مرحوم آيت اللَّه حكيم و آيت اللَّه حاج سيد عبدالهادى شيرازى بهره مند شده و تا مدت ده سال با پشت كار فراوان و كوشش عجيب به درس و بحث و تدريس اشتغال داشته و به قول بعضى به اندازه سى سال در اين ده سال زحمت كشيده و در تمام ايام حتى پنجشنبه و جمعه و روزهاى تعطيلى ديگر مسامحه در كار درس و بحث ننموده تا پس از اين مدت بر اثر خستگى زياد و كسالت مزاج مجبور به مراجعت به ايران شده و به كاشان آمده و سفرى به مشهد مقدس و بعد به اصفهان و آنگاه در كاشان تأمل و

باز به نجف اشرف مسافرت و مدت دو سال توقف و از محضر بزرگان مراجع استفاده نموده تا اينكه به واسطه كسالت مزاج و حوادث ديگرى به ايران آمده و مدت سه سال در قم مانده و از محضر آيت اللَّه العظمى بروجردى استفاده و در آن هنگام بر اثر ضعف فراوان و بيحالى و كسالت والدش با اصرار مردم كاشان به وطن برگشته و تا حال حاضر كه سال 1395 قمريست به وظائف شرعى از اقامه جماعت و تدريس و جلسه هاى مختلف اشتغال دارند.

و ضمناً جزوه هائى در موضوعات متنوع نگاشته و به طبع رسانيده كه ذيلا مى نگارم.

1- پيروان شراب 2- لنگرهاى زمين 3- على بن ابيطالب در خانه خدا بدنيا آمد.

5- بعثت محمد و قرآن در بحران جاهليت 5- زمان چيست و چگونه مى گذرد.

6- اشتباه عمدى 7- صدق بزرگترين فضيلت 8- سرانجام كافر 9 و 10 و 11- يك سلسله افسانه ها يا كرامتهاى خيالى 12- يك خرق عادت شگفت يا فضيلت و منقبتى بزرگ و تأليفات ديگر كه هنوز به طبع نرسيده است.

معظم له از همان اول ورود به كاشان شروع به بحث و تفسير قرآن نموده كه تاكنون ادامه دارد و هر شب گروهى از مؤمنين و بالاخص عده اى از جوانان استفاده مى كنند و نيز در جمعه ها جلسه تبليغى وعظ و ارشاد منظم دارند.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

منابع زندگينامه :[1] كيهان فرهنگى (س 3، ش 6، ص 56، س 4، ش 6، ص 34 -33)، گنجينه ى دانشمندان (276 -275/ 6).

نجفي يزدي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

سيد محمد نجفي يزدي

محل تولد : كربلا

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1337/7/1

زندگينامه علمي

اينجانب در خانواده اي مؤمن و

متوسط متولد شده و پدرم از روحانيون و علماء نجف اشرف بوده و خانوادۀ ما (عموها، دو برادر و ...) از اهل علم مي باشند. در همان سال هاي اوليه دوران دبيرستان براي مطالب ديني، عقايد و فقه بسيار حساس بودم و همواره به دنبال ادلۀ تحقيقي مطالب بوده و كتاب هاي متعددي را مطالعه مي كردم. همين نكته (به همراه عنايت و شوق الهي) مرا به حوزه علميه و دروس ديني كشاند و در تهران مدرسه «آيت الله مجتهدي» (حفظه الله) مشغول شدم. حدود سه سال به فراگيري ادبيات و منطق پرداختم و سپس راهي حوزه علميه قم شدم. دروس سطح را نزد اساتيد بزرگوار آنجا خواندم از جمله: «آيت الله استادي»، «اشتهاردي»، «محقق»، «خرازي»، «موسوي» و ...

سپس در سال 60 يا 61 به درس خارج «آيت الله وحيد» و «آيت الله تبريزي» رفتم؛ پس از مدتي به عللي منحصرا درس «آيت الله تبريزي» را برگزيدم و فقه و اصول را نزد ايشان بيش از 12 سال گذراندم. از همان سالهاي شروع بحث و درس در حوزه، به تدريس پرداختم و تا كنون نيز روزي چهار ساعت بحث دارم، حتي ايام تعطيل نيز براي عده اي از دوستان بحث هاي مختلفي دارم. عمده مباحث اينجانب در فقه و اصول است كه عمده به بحث خارج فقه، مكاسب محرمه اختصاص دارد. البته چون اينجانب به عنوان هيئت علمي در مدرسه امام خميني (قدس سره) به تدريس مشغول هستم و مقداري از وقت اينجانب آنجا صرف مي شود.

نجفي، محمدصادق

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد صادق نجفي

محل تولد : شبستر

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1315/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب محمد صادق نجمي به سال 1315 شمسي در روستاي هريس از توابع شبستر به دنيا آمدم. پدرم ثقة الاسلام حاج ميرزا احمد آقا هريسي و چند تن از اجدادم از علما و روحانيون مورد اعتماد مردم بوده اند.مادرم از سادات كوه كمري است. پدر وي حاج ميري آقا عموي آيت الله العظمي حجت (ره) مي باشد. اينجانب تا حدود 15 سالگي در همان روستا كه داراي مردمي متدين مي باشند رشد كرده ام. روستائي كه در اثر فراواني آب از طراوت و خرمي برخوردار است. مردم اين روستا علاقه مند به مذهب و اهل بيت (ع) و پايبند به اصول اخلاقي مي باشند و سابقة طولاني وجود خانواده هاي متعدد و بزرگي از سادات و روحانيون در اين محل موجب شد تا آنان به دين علاقه مند شوند و از ايمان راسخ برخوردار گردند. مراجع و عالمان بزرگ و معروفي مانند آيت الله العظمي سيد حسين كوه كمري (ره) و سيد علي آقا پدر آيت الله العظمي حجت در اين روستا متولد شدند و دوران كودكي خود را در اين محل سپري كرده اند . دوران كودكي ام را در دامان چنين پدر و مادري و در چنين محيط مذهبي سپري كردم و شالوده فكري و اعتقادي من در چنين محيطي پي ريزي شد.

دوران تحصيل:

هشت نه ساله بودم كه به مكتب خانه رفتم. تحصيل را با روخواني قرآن شروع كردم و پس از آن با بخشي از ادبيات فارسي آشنا شدم. در آن روز در مكتب خانه هاي آذربايجان، گلستان سعدي، نصاب الصبيان، تاريخ وصاف، ابواب الجنان و تنبيه الغافلين و... آموزش

داده مي شد.در تدريس برخي از اين كتابها علاوه بر فراگيري ادبيات فارسي، آموزش مسائل اخلاقي نيز مورد توجه بود. پس از اين دوره، در نزد پدرم جامع المقدمات، سيوطي و شرح جامي را فرا گرفتم. تقريبا در پانزده سالگي پدرم مرا به مدرسه طالبيه تبريز برد و از آن زمان به بعد من هم به صف طالبان علوم ديني پيوستم. شوق فراواني نسبت به تحصيل علوم ديني داشتم.پس از يك سال و چند ماه توقّف در تبريز و تكميل كردن درس هايي كه نزد پدرم آغاز كرده بودم، سرانجام در اواخر تابستان سال 1332 شمسي- با اين كه از لحاظ تأمين معاش وضع مناسبي نداشتم- ره سپار حوزه علميه قم شدم و با فضل خداوند در مدرسه فيضيّه سكونت گزيدم. ورود اينجانب به قم، مصادف بود با ماه محرم سال 1372 قمري، چهار ماه پس از ورودم به قم، در ماه جمادي الاولي، حضرت آيت الله العظمي حجّت رحلت كرد.

دوران تحصيل اين جانب از اين تاريخ تا سال 1359 شمسي، يعني تقريباً سي سال ادامه داشت. در اين مدّت علاوه بر تحصيل و تدريس دروس متداول حوزه علميّه به تأليف و ترجمه كتاب هاي متعدّدي موفّق شدم و هذا من فضل ربّي. بيش ترين تحصيل اين جانب در حوزه علميّه قم و بخشي ديگر در حوزه علميه مشهد بود؛ زيرا تقريباً نه ماه پس از ورودم به قم كه هوا رو به گرمي مي رفت، والدينم به قصد زيارت مشهد، وارد قم شدند و من نيز به همراه آنان به مشهد مقدّس عزيمت نمودم. در اين سفر، پدرم مقدمات توقّفم را در تعطيلات تابستاني

در حوزه علميه مشهد فراهم كرد و اجازه اقامتم را در يكي از حجره هاي مدرسه خيرات خان از متولي اين مدرسه آقاي دربندي دريافت نمود. اين برنامه كه مصادف با اولين ماه هاي ورود آيت الله العظمي ميلاني از عراق به مشهد مقدس براي تعطيلات تابستاني بود، در سال هاي بعد هم برايم الگو شد و اكثر تعطيلات تابستاني را در مشهد مقدس مشغول تحصيل و مطالعه مي شدم. تأليف كتاب سيري در صحيحين از ثمرات اين حوزه مقدس و از عنايات حضرت علي بن موسي الرضا(ع ) مي باشد.

در حوزه علميه قم مدتي در مدرسه فيضيه و مدتي در مدرسه آيت الله العظمي آقاي بروجردي (مدرسه خان) و مدتي نيز در مدرسه حجتيه اقامت داشتم. در مشهد مقدس نيز گاهي درمدرسه خيرات خان و گاهي در مدرسه ميرزا جعفر- داخل صحن مطهر- اقامت داشتم. پس از انتشار جلد اوّل كتاب سيري در صحيحين چند ماه با اجازه آيت الله العظمي ميلاني در مدرسه وي ودر حجره مخصوص او اقامت داشتم. اين در شرايطي بود كه مطالعه و تأليف جلد دوم همين كتاب را پي گيري مي كردم و عنايات خاص آن مرد بزرگ نيز تشويقي بر ادامه اين تأليف بود و جلد اوّل همين كتاب را با تفسير الميزان و المراجعات به عنوان جايزه به طلاب هديه مي داد.

تحصيلات من تنها در علوم حوزوي بود؛ اما با تلاش آيت الله شهيد بهشتي يك كلاس آموزش زبان انگليسي شبانه در دبيرستان دين و دانش قم تشكيل مي شد و عده اي از طلاب كه بنده هم جزء آنان بودم- با وجود محدوديت و عدم

استقبال از اين درس- در آن شركت مي نموديم.

اساتيد:

در دوران تحصيل از اساتيد متعددّي استفاده نمودم و از محضر بزرگاني بهره مند شدم كه معروف ترين آنان به همراه دروسي كه از آنان فرا گرفته ام، عبارتند از:

1- قسمتي از مغني را از شيخ علي اكبر اهري معروف به نحوي در تبريز فراگرفته ام. وي در عين كهولت سن، دقايق و ظرايف مغني را با تمام شوق و علاقه به شاگردان مي فهماند.

2- قسمتي از مطوّل را از درس شيخ ابوالفضل علمايي سرابي در قم و بخش ديگر آن را از شيخ عبد الله نوراني در مشهد مقدّس استفاده كرده ام.شرح شمسيه را به طور خصوصي و به همراه آقاي عميد زنجاني از مرحوم آقاي صائيني زنجاني و شرح منظومه سبزواري را از مرحوم استاد شهيد مفتح فرا گرفتم.از درس فلسفه مرحوم شهيد مطهري كه در ايام تعطيلي در قم تدريس داشتند، و همچنين از درس فلسفه مرحوم آقاي الهي برادر علامه طباطبائي نيز بهره گرفته ام.بخش مهم جلدين لمعه را از سيد جواد خطيبي كه در تدريس لمعه معروف بود و سابقه اي طولاني داشت، و بخش ديگر را از آقاي جاج شيخ محمد حقي سرابي فرا گرفتم و قسمتي از ابواب اين كتاب را كه آن روز تدريس آن ها رايج نبود، با يكي از دوستانم مباحثه مي كردم.

3- بخش مهم مكاسب را از آيت الله مشكيني و بعضي از ابواب آن را از استاتيد ديگر مانند آية الله سبحاني فرا گرفتم. قوانين را از آية الله موسوي اردبيلي و بخشي از رسائل را از آية الله مشكيني و قمستي ديگر را از

آقاي سبحاني و باب تعادل و تراجيح را از آية الله احمدي ميانجي آموختم. بخشي مهم كفاية الاصول را از آية الله سلطاني و بخش ديگرش را از آقاي مجاهدي فرا گرفتم.

در تفسير ابتدا از آية الله حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي قمي و مدتي از تفسير علامه طباطبائي، آية الله مشكيني و آية الله خزعلي بهره بردم. از حسن اتفاق استاد علامه حسن زاده آملي در بدو ورودشان به قم، مدتي در مدرسه حجّتيّه اقامت گزيد. در اين فرصت به ايشان ارادت پيدا كردم و بخشي از هيئت قديم را از ايشان استفاده كردم و اين موجب شد كه پس از تعطيلي اين درس با مباحثه هيئت فلاماريون با هيئت جديد نيز تا حدّي آشنا شوم. در درس خارج فقه و اصول از اساتيد متعددي مانند ميلاني، شيخ مرتضي حائري، گلپايگاني، داماد و ساير بزرگان و اساتيد بهره بردم. مدت بهره بري از برخي آنان طولاني و از بعضي ديگر نسبتا كوتاه بوده است. مدت استفاده ام از درس امام(ره) خيلي كوتاه بوده؛ زيرا درست در شرايطي كه آماده استفاده از درس آن زعيم عالي قدر مي شدم، رژيم طاغوتي حوزه را از وجود وي محروم نمود.

دوستان و معاشران:

در طي دوران طولاني تحصيل طبعا دوستان و هم دوستان و هم درسان فراواني داشتم كه تعدادي را كه با آنان معاشرت بيش تر و دوستي طولاني تري داشته ام، نام مي برم:

برادران مجتهد شبستري، شيخ حسين حقاني زنجاني، ابوالفضل موسوي تبريزي، عميد زنجاني، سيد هادي خسرو شاهي، آقاي سيد مجيد ايرواني(ره) و آقاي هاشم زاده هريسي نماينده فعلي تبريز در مجلس شوراي اسلامي و... گفتني است

با آقاي هريسي علاوه برهم بحث بودن در زمينه تأليف يا ترجمه كتاب نيز همكاري داشتم و تاكنون هفت اثررا به اتفاق ايشان تأليف يا ترجمه كردم.

عوامل موثر بر شخصيت علمي و اخلاقي: من خود را از لحاظ علم و اخلاق در سطحي قابل طرح نمي دانم؛ ولي از باب و أمّا بنعمة ربّك فحدث اشاره مي كنم كه در روي آوري اينجانب به تحصيل علم و دانش، دو عامل مؤثر بوده است.

1- روحاني بودن پدرم؛ او عاشق كتاب و مشتاق مطالعه بود و هيچ گاه اطرافش از كتاب خالي نبود و اين در حالي بود كه در آن دوران دست رسي به نشريات مذهبي مشكل بود و به جز هفته نامه نداي حق و مجله مكتب اسلام نشريه مذهبي ديگري وجود نداشت.وي مدّتي طولاني جزء مشتركان اين هفته نامه ها بود. وقتي به بهانه هاي مختلف از سوي رژيم طاغوت اين مجلات توقيف مي شد، پدرم بسيار ناراحت مي شد و بي صبرانه منتظر رفع توقيف آن بود و چنين محيطي در جلب توجّه و ايجاد علاقه من به مطالعه و درس بسيار مؤثر بود.همان گونه كه در بينش اجتماعي و سياسي اين جانب نيز بي تأثير نبود. جالب اين كه اوّلين مقاله حقير تحت عنوان صبر از نظر اسلام هم درهمان هفته نامه منتشر شد.

2- تشويق و ترغيب پدر؛ علاوه بر شرايط محيط خانواده، پدرم با بيانات مختلف مرا به درس و بحث تشويق و ترغيب مي نمود و از مزاياي علم و دانش و تكامل معنوي با من سخن مي گفت و گاهي با اين جمله مورد خطابم قرار مي داد كه

اگر بخواهي به مراتب عالي از نظر علم و عمل نايل گردي، بايد اراده ات آن چنان قوي و همتت آن چنان عالي باشد كه خواهان رسيدن به مرتبه امام صادق(ع) باشي؛ زيرا اگر قصد كني كه به درجه علامه حلي برسي، به مرتبه يك عالم متوسط خواهي رسيد. به توفيق الهي از اوايل ورودم به حوزه علميه قم با جلسه درس اخلاق و دعاي ندبه آية الله حاج شيخ عباس تهراني آشنا شدم. اين درس در سالن كتاب خانه مدرسه حجّتيّه و به دستور آية الله العظمي حجت تشكيل مي شد. اين برنامه ساليان متمادي و تا هنگام وفات آقاي تهراني ادامه داشت. در بعضي از شب هاي جمعه در جلسه درس اخلاق و دعاي كميل آقاي حاج سيّد حسين (معروف به پيرمرد) شركت مي جستم.او مردي اخلاقي و ابوذر زمان بود و از نظر تربيتي و تأثير معنوي. فوق العاده بود. در ايامي كه هوا مساعد بود شب هاي جمعه را پياده به مسجد جمكران مشرف مي شديم و از معنويت اين مسجد بهره مي گرفتيم.

عوامل موثر بر شخصيت سياسي و اجتماعي:تقريبا درهمان سال هاي اول ورودم به قم دو سيد بزرگوار(شهيد نواب صفوي و شهيد واحدي) با قيافه هاي نوراني در نماز جماعت مدرسه فيضيه توجه مرا به خود جلب كردند.آنان با سخنرانيهاي شور انگيز خود بر ضد طاغوت در گرايش من به مباحث سياسي، تأثيري عميق داشتند. حضور شهيد نواب صفوي درنماز جماعت فيضيه با آن قيافه معنوي و با عمامه سبز كه به صورت ساده و آخر صفوف عباي خويش را زير اندز مي كرد، براي همه كساني كه با

مبارزه او با بي ديني و حركتش در اعدام انقلابي كسروي، هژبر و رزم آرا آشنا بودند، جاذبه خاصي داشت. آزادي خليل طهماسبي- عامل مستقيم اعدام رزم آرا- از زندان و ورود وي به شهر قم و اجتماع مردم در خيابان هاي اين شهر براي تقدير از اين سمبل شجاعت و از خود گذشتگي در راه ايمان و عقيده، خاطره اي جالب و فراموش نشدني و براي من شور انگيز وحركت آفرين بود.

اين علاقه موجب شد تا جريان فدائيان اسلام و محاكمه آنان را كه پس از تيراندازي ناموفق به حسين علاء نخست وزير وقت به وقوع پيوست،تعقيب كنم. جريان شهادت شهيد واحدي به دست تيمور بختيار، فرماندار نظامي تهران و شهامت و شجاعت شهيد نواب و يارانش در جلسات محاكمه و به هنگام شهادتشان كه تكبير گويان به سوي ميدان تير حركت كردند، نقل مجالس و درس عشق و فداكاري بود و بيش از پيش در روحيه اين جانب اثر گذاشت.عكس شهيد نواب صفوي را كه با لباس شخصي و بدون عمامه در دادگاه نظامي حاضر شده بود، در همان تاريخ در پشت جلد كتاب عروة الوثقي چسبانده بودم. امروز هم براي من جالب و خاطره انگيز است. اين جريانات موجب شد كه به عالمان مبارزي چون آيت الله كاشاني اردات بيش تري پيدا كنم.

گرچه درزمان حيات آيت الله العظمي بروجردي، نسبت به امام امت به عنوان يكي از مراجع حوزه ارادت مي ورزيدم و گاهي به زيارتش مي شتافتم، ولي پس از ارتحال آيت الله بروجردي علاقه ام به او بيش تر شد، حركت متواظعانه و مخلصانه امام (ره) در رد تقاضاي انتشار

رساله عمليه و دوري از حريم رياست و مرجعيت با وجود شرايط مناسب و حضور جدي آن بزرگوار در صحنه مبارزه- در جريان انجمن هاي ايالتي و ولايتي و سخن راني ها و اعلاميه هاي صريح وي- موجب ارادت و علاقه بيش تر اين جانب به وي گرديد و گويا گم شده خود را در وجود او پيدا كردم. اين ارادت با تشديد مبارزات در سالهاي بعد و با زنداني و تبعيد شدن امام (ره) افزون تر شد تا اين كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و ما خود را موظّف دانستيم تا آن جا كه در توان داريم، در خدمت انقلاب باشيم و در مسيري كه امام ترسيم مي كردند، حركت كنيم.

فعاليت هاي علمي:

اينجانب به فضل پرودگار علاوه بر تحصيل علوم حوزوي بر بعضي از كتاب هاي درسي مانند رسائل، شرح نوشته ام و تقريرات دروس خارج را تدوين كرده ام. هم چنين به مطالعه و تحقيق در حديث و تاريخ پرداختم كه نتيجه آن تأليف و ترجمه بيش از سي جلد كتاب است كه برخي را با همكاري آقاي هريسي تأليف كرده ام، اينجانب بر اثر علاقه فراواني كه به مطالعه و ديدار از كتاب خانه دارم در سال 1354 شمسي به دمشق مسافرت كرده، ضمن ديدار از كتاب خانه ها به ويژه كتاب خانه ظاهريه- كه قديمي ترين و غني ترين كتاب خانه موجود آن روز پيش از تأسيس كتاب خانه الاسد بود- بهره وافر بردم. در بهار سال 1356 شمسي نيز به همين منظور سفري به تركيه نمودم و از شهرهاي مختلف اين كشور ديدن كردم و بيش ترين مدت اقامت

من در استانبول بوده كه در اين مدت از كتاب خانه سليمانيه كه از جامع ترين و غني ترين كتاب خانه ها در خاورميانه است، استفاده نمودم. درزمستان سال 1360 شمسي به دعوت علماي شيعه هند به اين كشور سفر كردم و در مدت اقامت بيش از يك ماه از شهرهاي بمبئي، لكهنو، بناري، جانپور و.... ديدار و از كتاب خانه مرحوم صاحب عبقات و مدرسه الواعظين در لكهنو بهره مند شدم.

فعاليت هاي و مبارزات سياسي:

پس از پانزدهم خرداد و دستگيري امام (ره) تصور من از روحانيت آذربايجان اين بود كه اكثر آنان شناختي از امام و حركت او ندارند و اين تصور و برداشت موجب شد تا به شهرهاي مختلف مسافرت كنم و روحانيون آذربايجان را از اوضاع روز آگاه نمايم. از اين رو، به شهرهاي مختلف،مانند سلماس، خوي و ماكو- از شهرهاي آذربايجان غربي- مسافرت كرده، با بعضي از آنان تماس گرفتم كه متأسفانه با بي مهري و عدم پذيريش بعضي از آنان روبه رو شدم كه يكي از علل آن، جواني و بي تجربگي بنده از نظر آنان بود.

در 25 محرم در مسجد جامع ماكو پس از يك سخنراني تند و بيان صريح مواضع امام،دستگير شدم و به زندان ساواك شهرستان خوي منتقل گرديدم. پس از چند روز- طبق سياست كلي طاغوت درباره آزادي روحانيون – به جاي اعزام به تهران به ظاهر آزاد شدم؛ اما تحت مراقبت و نظارت پاسگاه محل قرار گرفتم. اين مزاحمت ها و محدوديت ها به صورت مختلف در قم ادامه داشت.

فعاليت هاي اجتماعي:

از فعاليت هاي اجتماعي اينجانب تكميل و راه اندازي مدرسه نمازي خوي بود كه

پس از انقلاب به دستور امام(ره) تجديد بنا شد و پس از ورود اين جانب به خوي،كار ساختماني آن با كمك اهالي وروحانيت محترم ادامه يافت ومورد بهره برداري قرار گرفت .تاسيس دانشگاه آزاد اسلامي خوي در خرداد ماه 1364 از ديگر فعاليت هاي اين جانب است. فعاليت اين دانشگاه با چهار هزار دانش جو در دو بخش جداگانه پسرانه و دخترانه الگويي براي دانشگاه ها مي باشد.

مسوليت ها:

مسئوليت علمي انتشارات جامعه مدرسين، اولين مسئوليت اينجانب بوده است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي و با تأسيس انتشارات جامعه مدرسين، مسئوليت علمي اين مؤسسه به عهده اين جانب گذاشته شد. از اواسط سال 1359 تا اواسط سال 1360 شمسي به طور موقت عهده دار امامت جمعه سلماس بودم و پس از آن براي تكميل تأليفات و ادامه تحقيق و بررسي هاي قبلي به قم مراجعت نمودم.در تاريخ 19/1/1361 شمسي از سوي امام امت(ره) به سمت امامت جمعه خوي منصوب گرديدم.در سال 1369 شمسي از سوي جامعه مدرسين و جامعه روحانيت مبارز تهران براي نمايندگي دوره دوم مجلس خبرگان از آذربايجان غربي داوطلب شدم و از سوي مردم اين استان به نمايندگي برگزيده شدم.در مدت اقامتم در سلماس و خوي در دوران دفاع مقدس تا آنجا كه امكانات اجازه مي داد، در خدمت دفاع مقدس بودم. علاوه بر تشويق براي تأمين نيروي انساني و كمك هاي مردمي، در مقاطع مختلف به ويژه د رهنگام عمليات رزمندگان اسلام در جبهه غرب يا جنوب كشور توفيق حضور در كنار اين عزيزان شامل حال ما مي گرديد و در داخل سنگرها و در زير چادرها از معنويات اين عزيزان و

از روحيه والاي آنان نيرو مي گرفتم و درس ها مي آموختم.

نسفي، برهان الدين، ابوالفضايل

قرن:7

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(تو 600- وف 688 -684/ 679 ق)، فقيه حنفى، مفسر، اصولى، محدث، متكلم، حكيم و شاعر. معروف به برهان. وى از علماى بزرگ حنفى بود. در علم تفسير و اصول فقه و علم كلام صاحب تأليف مى باشد. ساكن بغداد بود. در همان جا درگذشت و جنب مقبره ى ابوحنيفه دفن شد. «العقائد النسفية» كه ملا سعد تفتازانى آن را شرح كرده، به وى نسبت داده شده است. در «كشف الظنون» فقط يك عنوان كتاب تحت نام «عقائدالنسفى» مربوط به نجم الدين عمر بن حمد نسفى ذكر شده است. از ديگر آثارش: «المقدمة فى علم الخلاف» يا «المقدمة البرهانية» يا «فصول النسفى فى علم الجدل» يا «مقدمة فى الجدل والخلاف والنظر»؛ «منشأ النظر»، در علم خلاف و شرح آن؛ «الواضح»، كه مختصر «تفسير كبير» فخر رازى است؛ رساله اى در «دور و تسلسل»؛ شرح «الاسماء الحسنى»؛ شرح «الاشارات والتنبيهات» ابن سينا؛ شرح «الرسالة القدسية» غزالى؛ «مطلع السعادة».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (194/ 2)، ريحانه (174 -173/ 6)، شذرات الذهب (385/ 5)، كشف الظنون (1861 ،1803 ،1799 -1798 ،1756 ،1720 1296 ،1272 ،1032 ،882 ،865 ،95)، معجم المؤلفين (297/ 11)، هديةالعارفين (136 -135/ 2).

نسفي، حافظ الدين، ابوالبركات عبداللَّه

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 710/ 701 ق)، فقيه حنفى، محدث، اصولى، مفسر و متكلم. اصل وى از نسف و اهل ايذه ى اصفهان بود. او از مشاهير فقها و اصوليين و محدثين حنفى و در علم كلام متبحر و بر معاصرين خود مقدم بود. به آورده ى بعضى از مآخذ وى در ايذه درگذشت. اما در «ريحانةالادب» مكان وفات وى بغداد ذكر شده است. از آثارش: «الوافى»، در فقه و شرح آن به نام «الكافى»؛ «كنزالدقائق»، در تلخيص «الوافى»؛ «عمدة العقائد»

يا «عمدة عقيدة اهل السنة والجماعة»، در كلام و شرح آن به نام «اعتماد الاعتقاد»؛ «منار الانوار» و شرح آن به نام «كشف الاسرار»؛ «مدارك التنزيل و حقائق التأويل»، در تفسير كه به «تفسير نسفى» معروف مى باشد؛ «المستصفى»، در شرح كتاب «نافع» شيخ ابوالقاسم محمد حسينى (م 656 ق).

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (192/ 4)، ايضاح المكنون (98/ 1)، ريحانه (171/ 6)، كشف الظنون (2034 ،1997 ،1922 ،1867 ،1849 ،1823 ،1675 ،1641 -1640 ،1515 ،1274 ،1168 ،119)، معجم المؤلفين (32/ 6)، هديةالعارفين

نسفي، نجم الدين، ابوحفص عمر

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 537 -461 ق)، فقيه حنفى، اصولى، حافظ، محدث، مفسر، متكلم، اديب و شاعر. معروف به مفتى الثقلين، به جهت اينكه گويند جن و انس از محضرش تعليم مى گرفته اند. اهل سمرقند بود و در نسف به دنيا آمد. او در زمينه ى فقه، حديث، تفسير، تاريخ و فنون شعرى متبحر بود. در بغداد از ابوالقاسم بن بيان حديث شنيد و از اسماعيل بن محمد نوحى و حسن بن عبدالملك قاضى و مهدى بن محمد علوى و عبداللَّه بن على نسفى و ابواليسر محمد نسفى و حسين كاشغرى و ابومحمد حسن بن احمد سمرقندى و على بن حسن ماتريدى روايت كرد. فرزندش، ابوالليث احمد بن عمر، و محمد بن ابراهيم تورپشتى از وى روايت كرده اند. حدود صد اثر را به وى نسبت مى دهند. كتاب «العقائد» يا «عقايد النسفى» كه بر آن شروح بسيارى، از جمله شرح سعدالدين تفتازانى نگاشته شده، به وى منسوب است. البته در صحت انتساب اين كتاب به وى ترديد مى باشد، چنان كه بعضى آن را به برهان الدين محمد بن محمد نسفى منسوب كرده اند. در سمرقند درگذشت. از ديگر آثارش: «الاكمل الاطول»، در

تفسير؛ «التيسير فى التفسير»؛ «قيد الاوابد»؛ «تاريخ بخارا»؛ «القند فى تاريخ علماء سمرقند»؛ «يواقيت المواقيت»؛ «طلبة الطلبة»؛ «تطويل الاسفار لتحصيل الاخبار»؛ «مشارع الشارع»؛ «منهاج الدراية»، در فروع؛ «النجاح فى شرح اخبار كتاب الصحاح»؛ «الخصائل فى الفروع»؛ «دعوات المستغفرين»؛ «الاشعار بالمختار من الاشعار» يا «المختار من الاشعار»، در بيست مجلد؛ «منظومة الخلافيات» يا «منظومة فى الخلاف»؛ نظم «الجامع الصغير» امام محمد شيبانى، در فروع.[1]

عمر بن محمد ابن احمد نسفى سمرقندى حنفى (461 ه.ق- ف. 537 ه.ق) ملقب به نجم الدين و مكنى به ابى حفص عالمى متكلم، اصولى، فقيه، مفسر و محدث بود. قريب يكصد رساله در مباحث فقهى و جز آن تصنيف كرده است. از اوست: «اكمل الاطول» (ه.م) «والتيسير فى التفسير» و «العقائد النسفيه» و «طلبة الطلبه» و «تاريخ سمرقند» و جز آن.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :[1] الاعلام (222/ 5)، ايضاح المكنون (117 ،25/ 1)، ريحانه (173 -172/ 6)، سيرالنبلاء (127 -126/ 20)، شذرات الذهب (115/ 4)، طبقات المفسرين داودى (7 -5 / 2)، العبر (453 -452/ 2)، كشف الظنون (2054 ،2048 ،1929 ،1871 ،1867 ،1731 ،1686 ،1602 ،1356 ،1230 ،1145 ،1125 ،1114 ،756 ،706 ،668 ،602 ،564 ،553 ،519 ،418 ،415 ،296 ،247)، لسان الميزان (230 -229/ 5)، معجم الادباء (71 -70/ 16)، معجم المؤلفين (306 -305/ 7)، هديةالاحباب (255)، هديةالعارفين (783/ 1).

نصيري، علي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

على نصيري

محل تولد : رشت

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1344/1/1

زندگينامه علمي

ايشان در سال 1344 هجري شمسي در روستاي «مژده» از توابع شهر رشت در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. تحصيلات دبستان، راهنمايي و دبيرستان را در محل تولد گذراند و تحصيلات حوزوي را از سال 1361 از

مدرسه علميه «امام صادق (ع) رشت» آغاز و تا سال 1376 در حوزه علميه مشهد مقدس دنبال نمود. در سال 1377 وارد حوزه علميه قم شد و طي ده سال در حوزه علميه مشهد و قم در دروس خارج فقه و اصول از محضر اساتيد معزز و آيات عظام: «مرتضوي»، «فلسفي»، «رضازاده»، «ميزراجواد تبريزي»، «معرفت» و «سبحاني» بهره جست.

وي تحصيلات دانشگاهي را تا مقطع كارشناسي در رشته «علوم قرآن و حديث» و «اديان و عرفان» در دانشگاه علوم اسلامي رضوي و دانشگاه فردوسي مشهد دنبال نمود. و در سال 1378 در دانشكده الهيات دانشگاه تهران از پايان نامه كارشناسي ارشد با عنوان: «بررسي جايگاه هنر در كتاب و سنت» و در سال 1382 در همين دانشكده از رساله دكتراي خود با عنوان: «بررسي مكتب تفسيري صدرالمتألهين» دفاع نمود. وي در طي اين سال ها در كنار تدريس، در زمينه هاي تحقيق، مديريت پژوهش و ارائه طرح هاي آموزشي و پژوهشي فعاليت داشته است.

نظري منفرد، عليرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

علي نظري منفرد

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1326/1/1

زندگينامه علمي

سال 1326 در شهر قم در خانواده اي روحاني متولد شدم و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي در سال هزار و سيصد و چهل، وارد حوزه علميه قم شدم و پس از گذراندن (ادبيات، دروس مقدماتي، فقه و اصول) به نجف اشرف در سال 1346 و 1347 رفتم و سپس به ايران و شهر قم بازگشتم و سطح را به پايان بردم. سپس در آزمون دارالفنون تهران در رشته (معقول و منقول) شركت نمودم و قبول شدم و پس از اتمام دروس سطح، در درس خارج

اساتيد مثل: «مرحوم آيت الله محقق داماد»، «مرحوم آيت الله ميرزا هاشم آملي»، و «مرحوم آيت الله اراكي» شركت كردم و فلسفه و حكمت را از محضر «شهيد مفتح»، «شهيد مطهري» و ديگر اساتيد حوزه بهره بردم.

در همان وقت به كار تبليغ نيز مشغول بودم و در منزل، جلسات بحث و گفتگو پيرامون مسائل كلامي و اعتقادي هر هفته برقرار بود كه تحت تعقيب ساواك قرار گرفته و منجر به تعطيل آن مجالس گرديد تا پيروزي انقلاب و در همان اوائل پيروزي و انتخابات دوره اول و دوم مجلس از طرف مردم (آباده فارس) به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي انتخاب گرديدم و پس از اتمام دوره نمايندگي به قم و حوزه علميه بازگشتم و به تدريس و تاليف پرداختم و اكنون به تدريس درس خارج فقه و اصول مشغول هستم.

نعيمي جرجاني، ابومنصور، احمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 415 ق)، حافظ، محدث و مورخ. اهل جرجان بود. از ابوبكر اسماعيلى و ابواحمد غطريفى و ابواحمد بن عدى و ابواحمد نيشابورى حافظ و ابوعمرو حيرى و نصر بن عبدالملك اندلسى و ديگران روايت كرد. از آثارش «اخبار الجبل» است. اين كتاب در «الانساب» سمعانى تحت نام «اخبار الجيل» و در «الاعلام» زركلى به نام «اخبار الحيل» آمده است. از ديگر آثارش: «المجتبى»، در حديث.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (186/ 1)، انساب سمعانى (512/ 5)، سيرالنبلاء (340/ 17)، معجم المؤلفين (46/ 2).

نقاش اصفهاني، ابوسعيد محمد

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 414 ق)، حافظ، محدث و فقيه حنبلى. در طلب حديث به جاهاى مختلف سفر كرد و در اصفهان از جد مادرش اش، احمد بن حسن بن ايوب تميمى، و عبداللَّه بن عيسى خشاب و عبداللَّه بن جعفر بن فارس اصفهانى و احمد سمسار اصفهانى و ابواحمد عسال اصفهانى و همطبقه ى آنها و در بغداد از ابوبكر شافعى و ابن مقسم و ابوعلى بن صواف و در بصره از ابواسحاق هجيمى و فاروق خطايى و حبيب قزاز و در كوفه از قاضى نذير محاربى و صباح بن محمد نهدى و در مرو از حاضر بن محمد فقيه و در جرجان از ابوبكر اسماعيلى و در هرات از ابوحامد حسنويه و ابومنصور ازهرى و در دينور از ابن السنى و از جماعتى ديگر در حرمين و نيشابور و همدان و نهاوند حديث شنيد و شنيده هاى خود را جمع آورى كرد و تصنيفاتى به وجود آورد. او همچنين املاى حديث نمود. فضل بن على حنفى و ابوالعباس ابن اشته و ابومطيع صحاف و سليمان حافظ و ابوالفتح سوذرجانى اصفهانى از وى روايت كرده اند. از آثارش:

كتاب «القضاء» يا «القضاة والشهود»؛ كتاب «طبقات الصوفية»؛ «مالى»، در حديث.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (161 -160/ 7)، تذكرة الحفاظ (1061 -1059/ 3)، سيرالنبلاء (308 -307/ 17)، شذرات الذهب (201/ 3)، طبقات الحفاظ (431)، العبر (228/ 2)، كشف الظنون (1104)، الوافى بالوفيات (119/ 4)، هديةالعارفين (62/ 2).

نكبوني، ابوزكريا يحيي

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 243 ق)، حافظ، محدث و مفسر. اصلش از بيند ماوراءالنهر و ساكن قريه نكبون، از قراى بخارا بود. در طلب حديث به عراق و حجاز سفر كرد. از فرزندش، حسين بن يحيى بيكندى، و اسحاق بن سليمان رازى و عبدالرزاق بن همام و محمد بن عبداللَّه انصارى و مروان بن معاويه فزارى و معاذ بن هشام دستوايى و يزيد بن هارون و سفيان بن عيينه و محمد بن فضيل بن غزوان و وكيع بن جراح و ابومعاويه محمد بن حازم ضرير و همطبقه ى آنها حديث شنيد. فرزندش، حسين بن يحيى بيكندى، و محمد بن اسماعيل بخارى و عبيداللَّه بن واصل و خلف بن عامر و ابوجعفر احمد بن يونس بن جنيد و ابومعشر حمدويه مستملى بخارى و سريج بن موسى مؤذن و سهل بن بشر كندى و سهيل بن سهل مؤذن و عبداللَّه شيبانى و عبيداللَّه بن واصل بيكندى و على بن حسن نجاد و ابوجعفر بن ابى حاتم وراق بخارى و محمد بن عبداللَّه سعدى از وى روايت كرده اند. از آثارش: «تفسير القرآن». سمعانى در «الانساب» تصنيفاتى، در «صوم» و «صلاة»، و «مناسك» و «معاملات»، براى وى ذكر كرده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (522/ 5)، تذكرة الحفاظ (487/ 2)، تهذيب التهذيب (170/ 11)، تهذيب الكمال (49 -48/ 20)، الثقات (268/

9)، سيرالنبلاء (101 -100/ 12)، طبقات الحفاظ (235)، هديةالعارفين (515/ 2).

نمازي اصفهاني، ملا فتح الله

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

ملافتح الله اصفهاني

در زمستان سال 1228 ش . (12 ربيع الاول 1266 ق )(1427)باز شدن غنچه اي در خانه محمد جواد نمازي اصفهاني ، بهار را نويد داد. آن غنچه خوشبو را فتح الله ناميدند.

فتح الله در دامان پر مهر مادري مومن كه هيچ گاه او را بدون وضو شير نمي داد و پدري دلسوز كه لحظه اي از تربيت فرزندش غافل نمي شد، رشد كرد و پس از سپري كردن دوران بازيهاي كودكانه راهي كلاس قرآن و ديگر كتابهاي مذهبي شد.

در حوزه هاي نور

او ابتدا در حوزه علميه اصفهان به تحصيل مشغول شد. استعداد و پشتكار فتح الله موجب شد كه بتواند با سرعت ، مقدمات علوم اسلامي را فرا گرفته ، در درس فقه و اصول بزرگان مدارس علميه زانوي ادب به زمين بزند. با اين حال حضور در درس بهترين اساتيد حوزه علميه اصفهان نتوانست تشنگي دانش اندوزي او را فرو نشاند. از اين رو راهي حوزه علميه مشهد مقدس شد.

در آن شهر از محضر اساتيد برجسته اي چون آيه الله حاج ميرزا نصرالله مدرس ، آيه الله محمد ابراهيم بروجردي و سيد مرتضي حائري بهره فراوان جست تا در رديف اساتيد آن ديار شناخته شد. سپس به سوي اصفهان مراجعت كرد. تا آن زمان نظريات شيخ مرتضي انصاري در اصفهان شهرتي نداشت ولي شيخ شريعت به بيان مسلك شيخ مرتضي انصاري همت گماشت .(1428)

او در سال 1295 ق . راهي نجف اشرف شد و در محضر مراجع تقليد آن زمان (آيات بزرگوار شيخ محمد حسين كاظمي و ميرزا حبيب

الله رشتي ) حاضر شد و خود نيز مجلس درس مهمي تشكيل داد كه بسياري از دانشمندان حوزه علميه نجف در آن شركت مي كردند.

شيخ الشريعه در سال 1313 ق . به شوق معشوق رو به خانه معبود نهاد. او در مكه به مباحثه و گفتگو با علماي اهل سنت پرداخت به گونه اي كه آنها از احاطه كامل وي به كتابهاي اهل سنت در شگفت شدند.(1429)

پس از بازگشت از حج پروانه هاي فضيلت پيرامون آن شمع شريعت گرد آمدند. در اين زمان درس او از مهم ترين درسهاي نجف به شمار مي رفت كه صدها نفر در آن شركت مي كردند. اين درسها عبارت بودند از:

1. دروس عالي فقه و اصول

2. رجال و درآيه

3. تفسير و علوم قرآن

4. فلسفه و كلام

5. درس خلافيات كه در اين درس علت اختلاف نظريات و فتواهاي فقيه بررسي مي شد. او بعلاوه خطيبي توانا بود كه جمعه ها منبر مي رفت و به موعظه پرداخت . از ديگر امتيازات ايشان اينكه وي به تحصيل طب و رياضيات همت گماشته و علاوه بر فرمولها و معادلات رياضي مطالب زيادي درباره علم پزشكي آموخته بود.

گويند روزي ايشان بيمار شد و وقتي پزشك براي معالجه بر بالين او آمد شيخ الشريعه در مورد بيماري اش از كتاب قانون بوعلي سينا مطلبي گفت . پزشك تصور كرد چون شيخ نوع بيماري خود را مي دانسته تنها همان قسمت كتاب را به خاطر سپرده است ولي در گفتگوهاي بعدي مشخص شد او بيشتر مطالب قانون را آماده در ذهن دارد.

اساتيد

شيخ الشريعه در محضر شريعتمداران زيادي درس شريعت آموخت تا شيخ شريعت

شد به پاس احترامشان نام آنان در ذيل مي آيد:

1. ملا حيدر علي اصفهاني

2. آيه الله نصر الله مدرس

3. شيخ محمد صادق تنكابني

4. ملا احمد سبزواري

5. شيخ عبدالجواد خراساني

6. آيه الله ملا محمد باقر اصفهاني

7. شيخ حسين علي تويسركاني ملايري

8. آيه الله شيخ محمد تقي هروي

9. آيه الله شيخ محمد رحيم بروجردي

10. آيه الله شيخ محمد حسين كاظميني

11. آيه الله ميرزا حبيب الله رشتي

شاگردان

صدها نفر از طلاب علوم ديني در جلسات درس ايشان شركت مي كردند كه بسياري از آنان بعدها در زمره مراجع تقليد در آمدند و نامي ترين آنان عبارتند از:

آيات عظام : 1. شيخ عبدالكريم حائري

2. سيد محمد حسين بروجردي

3. سيد ضياء الدين عراقي

4. سيد ضياء الدين عراقي

5. سيد شهاب الدين مرعشي نجفي

6. سيد عبدالهادي حسيني شيرازي

7. سيد محسن طباطبايي حكيم

8. سيد محمد كوه كمره اي (حجت )

9. سيد محمد تقي خوانساري

10. محمد علي شاه آبادي .

قلم نور

از آنجا كه شريعت در علوم گوناگون اسلامي مهارت داشت در بسياري از رشته ها نوشته هايي پر بها از خود به يادگار گذاشت كه هر يك در علوم مختلف حاكي از فزوني دانش اوست . از آن همه ، پاره اي رساله در موضوعات فقهي و اصولي است . در علم تفسير، فلسفه ، كلام و ادبيات عرب نيز داراي آثاري نيكوست .

مرجعيت

پس از وفات آيه الله ميرزا حبيب الله رشتي و آيه الله شيخ محمد حسين كاظميني شماري از مردم از شيخ الشريعه تقليد مي كردند ولي پس از رحلت ميرزا محمد تقي شيرازي ، شيخ الشريعه يگانه مرجع جهان تشيع شد. با اين حال وي رهبري ديني را چون

باري سنگين بر دوش خود احساس مي كرد. او در خلوت ديده شده بود كه اشك ريزان با خداي خود چنين مناجات مي كرد:

((خدايا، در آخرين روزها زندگيم در دنيا به رياست مبتلا(!) شده ام و بايد سنگيني اين بار امانت را به دوش كشم ! بار الها، من طاقت تحمل اين امر بزرگ را ندارم ... و حال آنكه تو فرداي قيامت از من سوال خواهي كرد...))

شبيخون

شيخ الشريعه در پي مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن كتابخانه مهمي ايجاد كرد كه دانش پژوهان از آن استفاده مي كردند و از ديگر اقدامات ايشان صدور اعلاميه هاي فراوان بود كه پرده از چره استعمار مي زدود در قسمتهائي از يكي از اين اعلاميه ها آمده است .

((خدمت علماي بزرگ ... و عموم مردم روستاها و شهرها و كوچ نشينان ...

بر آقايان و هوشياران ... پوشيده نيست كه بيگانگان از سده هاي پيشين و مدتها قبل كوشيده اند دارايي مسلمانان را برزدند و شهر و كشورشان را تصاحب كنند... قرآن سراسر حكمت را از ميان آنان بردارند و آنچه از وسايل مادي و معنوي نزد آنان است نابود سازند، بيگانگان همواره براي دستيابي به اين هدفها نقشه هايي ترتيب داده اند، آنگاه آيه الله شريعت چندين نمونه از نقشه ها و هدفهاي دشمن را در 10 مورد بازگو كرده ، در پايان دردمندانه از مسلمانان و ايرانيان مي خواهد كه در صف واحد در برابر دشمن متجاوز بايستند.(1430)

دزدان فرهنگ

در زماني كه عراق تحت سلطه انگلستان بود حكومت استعمارگر به مزدوران خود دستور داده بود هر جا كتاب نفيس و قديمي يافتند آن را تصاحب كرده

، به كتابخانه لندن بفرستند!

در اين ميان روحانيون آگاهي كه نمي خواستند فرهنگ اسلامي به دست كفار غارت شود در مقابل آنان مي ايستادند و استعمارگران با به زندان افكندن ايشان سعي مي كردند به اهداف شوم خود جامه عمل بپوشانند. ولي شيخ شريعت به كمك طلاب آمده ، آنها را از بند نجات مي داد. براي نمونه مي توان به زندان افتادن آيه الله مرعشي نجفي براي خريدن يك كتاب و سپس آزادي او به همت شيخ الشريعه اشاره كرد.

تقسيم ايران

يك سال پس از انقلاب مشروطه (در سال 1907 م ) دو كشور استعمارگر روسيه و انگلستان در يك توافق سري ايران را به 3 منطقه تقسيم كردند؛ مناطق جنوبي سهميه انگلستان و شمال ايران از آن روسيه شد و براي آنكه با هم اختلافي پيدا نكنند قسمتهاي مركزي را به عنوان منطقه بي طرف سهم ايران قرار دادند. در اين هنگام كه تماميت ارضي و استقلال ايران در معرض خطر جدي قرار داشت ، شيخ الشريعه و ديگر علما درسهاي حوزه علميه را تعطيل و خود را براي جهاد آماده كردند؛ چنانكه در تلگرافي كه بدين مناسبت انتشار دادند مي خوانيم :

((اخبار موحشه مداخله اجانب در بلاد اسلاميه خصوصا به اشتهار معاهده ميشومه جديده با دولتين موجب وحشت عموم علماي اعلام ... (شده است .) قاطبه علماي اين مشاهد مشرفه وظايف مقاميه را تعطيل و در حفظ اسلام به اداي آخرين تكليف (جهاد) حاضر...))

ايران در آتش

در سال 1330 ق با حمله روسيه به ايران شهرهاي تبريز، گيلان ، رشت ، مشهد مقدس و چندين شهر و روستاي ايران اشغال شد.

در اين زمان كه ايران در سراشيبي سقوط قرار گرفته بود مراجع تقليد شيعه كه در آن ايام در عراق بودند تصميم گرفتند با مقاومتي قهرمانانه جلو متجاوزان را بگيرند.

در يازدهم محرم 1330 هيات علميه نجف به همراه صدها نفر از طلاب حوزه علميه و دويست هزار تن از عشاير مسلح به طرف ايران حركت كردند. آنان تصميم گرفتند در سر راه خود به ايران چند روزي در كاظمين توقف كرده ، پس از آماده كردن مقدمات لازم به طرف ايران حركت كنند. از جمله اقدامات آنان در كاظمين مي توان به ارسال هيات هايي به كشورهاي مختلف براي مذاكره با سران آن كشورها و ارسال اطلاعيه هاي فراوان به مسلمانان جهان اشاره كرد.

و ديگر آماده كردن عشاير ايران براي جهاد بود كه با ارسال تلگرافهاي متعدد آنان را به جهاد دعوت كردند. در يكي از اين برگهاي زرين چنين مي خوانيم :

به عموم حجج اسلام ، سرداران عظام و روساي عشاير.... از قديم زمان الي كنون به واسطه مردانگي عشاير... هرگز به خيال اجانب نمي رسيد كه دست اندازي به خاك ايران نمايند چه رسد به سوق عساكر و جسارت ... در ممالك اسلاميه . مگر در اين عصر مردانگي ايرانيان محو و نابود و عقايد اسلام پشت گوشها افتاده .. ياللمسلمين يك مشهد مقدس ... در مملكت شماست ، آيا رواست كه با وجود امثال شماها به تصرف كفار درآيد و ننگ تاريخي براي شما، باقي بماند!...))(1431)

وقتي مردم مسلمان و عشاير غيور ايران خود را براي دفاعي جانانه آماده كردند وثوق الدوله كه در آن زمان رياست هيات وزرا را به عهده داشت

با نيرنگ اولا از حركت علما به طرف ايران ممانعت كرد. وانگهي از عشاير و ديگر امت مسلمان ايران خواست از هر گونه اقدامي كه مخالف سياسيتهاي روسيه و انگلستان باشد خودداري كنند و به آنها هشدار داد كه اگر با نيروهاي در حال پيشروي انگلستان مقابله كنند دولت آنها را مواخذه خواهد كرد. و از طرف ديگر مصرانه از علما خواست كه از كاظمين متفرق شوند.

عقب نشيني نيروهاي روسيه و اقدامات وثوق الدوله كارگر افتاد و تندري كه مي رفت خصم را بسوزد توسط دولت ايران خاموش شد و علما كه نمي خواستند جنگ داخلي مشكلات ايران را دو چندان كنند از حركت به طرف ايران منصرف شدند.

نبرد اقتصادي

شيخ شريعت در كنار ديگر علما در برابر هجوم اقتصادي دشمن دو اقدام مهم انجام داد.

1 - تشويق مردم به ايجاد شركت هاي تعاوني

2. تحريم خريد و فروش اجناس و وسايل روسيه و انگلستان .

البته در اين جبهه نيز زماني كه مي رفت اين مبارزه منفي شكوفه دهد سفارت انگليس با يك نامه فدايت شوم به وثوق الدوله نوشت كه از علما بخواهد فتواهاي خود را ملغي اعلام كنند و وثوق هم همين كار را كرد.

مجتهد مجاهد

عراق در جنگ جهاني اول به تصرف انگلستان درآمد و شيخ الشريعه ضمن صدور فتواي جهاد خود به جبهه شتافت و فرماندهي جبهه قرنه را به عهده گرفت .

يكبار كه مجتهد مجاهد با كشتي كوچكي به طرف يكي از جبهه ها در حركت بود. كشتي آنها شكست و نزديك بود ايشان غرق شود كه ديگر مجاهدان وي را نجات دادند.

نيروهاي مردمي به فرماندهي علما به مدت هيجده ماه

در برابر نيروهاي عظيم انگلستان مقاومت كردند و اگر پيروزي نهايي متفقين و ضعف شكست عثماني و ديگر متحدانش نبود اشغالگران هيچ گاه موفق به اشغال عراق نمي شدند.(1432)

در بستر انقلاب

نيروهاي انگلستان و همدستانش در جنگ جهاني اول با طرح اين شعار كه هدف ما رهايي كامل ملتهاست توانستند عراق و ديگر كشورهاي عربي را تصرف كنند اما پس از اشغال عراق نه تنها به آنها استقلال ندادند كه سعي كردند با برگزاري رفراندم فرمايشي به اشغال خود حالت قانوني دهند و آنگاه كه عده اي از آزاديخواهان درخواست استقلال كردند آنها را تبعيد و زنداني كردند و متعاقب اين اوضاع شيخ الشريعه با ارسال تلگرافهايي به حاكمان انگليسي و فرماندهان ارشد نظامي آنان از اين درخواست سرباز زدند و سعي كردند با سركوب جلو انقلاب را بگيرند.

در اين هنگام آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي با صدور فتوايي به عراقيان اجازه داد كه اگر انگليسيان از دادن حقوق آنها سرباز زدند آنان دست به اسلحه برند و حق خود را باز پس گيرند. و اين گونه بود كه آتش انقلاب در عراق زبانه كشيد.

در هنگامي كه تمامي شهرهاي عراق در آتش انقلاب مي سوخت ناگهان آيه الله ميرزا محمد تقي شيرازي كه در اين زمان رهبري انقلاب را به عهده داشت به طور مرموزانه اي درگذشت ولي در آن لحظات حساس آيه الله شريعت اصفهاني علم بر زمين افتاده ميرزاي شيرازي را برداشت و با صدور بيانيه اي از مردم عراق خواست به انقلاب ادامه دهند و سپس در اجتماعي كه در صحن حضرت علي عليه السلام برگزار شده بود حاضر شد و

در حالي كه به علت كهولت و ناتواني نمي توانست به تنهايي راه برود با كمك چند نفر از اطرافيان بر فراز منبر قرار گرفت و پس از تسليت از دست دادن ميرزا، مجاهدان را به استقامت فراخواند و آنگاه آيه الله سيد ابوالحسن اصفهاني را به عنوان نماينده خود انتخاب كرد و پرچم جهاد را به دست او سپرد.

در همين ايام ويلسون ، نماينده انگلستان در عراق تصميم گرفت با فرستادن پيام تسليتي باب گفتگو با شيخ را باز كند، او را به پندار خود بفريبد اما نتوانست و انقلاب همچنان ادامه يافت .(1433)

متعاقب اين اوضاع نيروهاي انگليسي كه در ايران و هند مستقر بودند به طرف عراق روانه شدند تا اينكه تعداد آنها به يكصد و پنجاه هزار نفر رسيد كه به انواع سلاحهاي پيشرفته و هواپيماهاي جنگي مجهز بودند. قدرت روز افزون نيروهاي انگلستان ، تمام شدن منابع مالي مجاهدان و قرار گرفتن آنان در محاصره اقتصادي و نظامي ، نيز تغيير سياست انگلستان و پيشنهاد تشكيل حكومت ملي در عراق از طرف ديگر موجب شد كه بين رهبران جهاد اختلاف افتد و انقلاب متوقف شود. دولت انگلستان به طور رسمي تغير سياست خود را اعلام كرد و بدين سان استقلال خود را هر چند ناقص به دست آورد. اگر انقلاب به پيروزي نظامي مي رسيد علما مي توانستند با تشكيل حكومت اسلامي عراقي آباد و آزاد بسازند عوامل فوق در كنار سستي كه به مناسبت شروع فصل كشاورزي در مردم عراق پديد آورده بود باعث شد كه نيروهاي انگلستان بتوانند به طرف شهرهاي مقدس پيشروي و كربلا، كوفه و آنگاه

نجف را اشغال كنند.

پس از اشغال نجف 17 تن از علما و از جمله حسن فرزند شيخ الشريعه دستگير و براي تبعيد روانه بصره شدند.

خاندان

آيه الله شريعت با يكي از نوادگان آيه الله شيخ محمد حسين اصفهاني مولف كتاب فصول ازدواج كرده بود و حاصل اين ازدواج 3 فرزند پسر بود:

1. شيخ حسن : وي فرزند بزرگ شيخ الشريعه بود و در انقلاب نقش بسزايي داشت .

2. شيخ مهدي ، او تقريرات درس پدرش را به رشته تحرير كشيد و كتاب ((اعلام الاعلام بمولد خير الانام )) از اوست .

3. شيخ محمد شريعت (1283 - 1357 ق .): وي در نجف به تكميل علوم خود پرداخت . در سال 1331 ش . آيه الله بروجردي او را به عنوان نماينده خود راهي اصفهان كرد. شيخ محمد پس از رحلت آيه الله بروجردي امام امت (ره ) را به عنوان مرجع اعلم معرفي كرد كه عده اي از علماي پاكستان هم به پيروي از ايشان امام را مرجع تقليد اعلم به مردم معرفي كردند.(1434)

صبح تيره

سرانجام روح پر فتوح آيه الله شريعت اصفهاني پس از عمري تلاش در راه اسلام و قرآن در شب يكشنبه هشتم ربيع الثاني سال 1339 ق . قفس تن را دريد و آن نفس مطمئنه به سوي پروردگارش پر كشيد و پيكر مطهرش در جوار قبر اميرمؤ منان عليه السلام به خاك سپرده شد.

در سال 1366 ق . كه آيه الله حاج آقا حسين قمي دار فاني را وداع كرد و مي خواستند او را كنار شيخ الشريعه دفن كنند در هنگام حفر قبر مقداري از قبر شيخ شريعت خراب

شد و حاضران با تعجب ديدند جسد آن فقيه فرزانه هنوز كاملا تازه است چنانكه گويا روز پيش به خاك سپرده شده است .

نمازي شاهرودي، علي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

على نمازى شاهرودى فرزند عالم ربانى و زاهد سبحانى حاج شيخ محمد نمازى شاهرودى از علماء مبرز و متقى و دانشمندان متتبع و نويسندگان متبحر حوزه علميه مشهد مقدس بوده اند.

در سال 1332 قمرى در شهرستان شاهرود متولد شده و در بيت علم و تقوا پرورش يافته و مقدمات و سطوح را در زادگاه خود نزد والدشان و ساير اساتيد فراگرفته و آنگاه براى تكميل مبانى فقه و اصول مهاجرت به مشهد مقدس نموده و و از محضر آيات عظام و فقهاء كرام آن سامان به ويژه مرحوم آيت اللَّه حاج ميرزا مهدى غروى اصفهانى كه در معارف اهل بيت عصمت و طهارت نادره زمان واغلوطه اوان بوده و شاگردان مكتبش چون حاج شيخ مجتبى و حاج شيخ هاشم قزوينى و حاج شيخ كاظم دامغانى و ميرزا جواد آقاى تهرانى و صدها نفر ديگر امثالهم از آيات بزرگ و دانشمندان بنام معاصر بودند استفاده فقه و معارف الهى نموده و به نجف اشرف مشرف و چندى هم در آنجا اقامت و از مبانى مدرسين و مجتهدين حوزه نجف مطلع و استفاده نموده و به مشهد مراجعت و به تأليف كتب مفيده و تدريس پرداخته و مهارتى عجيب در مناظره با پيروان اديان ديگر و مذاهب باطله داشت و نيز در احتجاج و مباحثه با اهل سنت و جماعتى و در سفرهاى عديده اش به حجاز و كشور سعودى مباحثاتى با حضرات داشته كه موجب استبصار عده اى از مردم پاكستان و هندوستان شده است.

آن مرحوم

در علوم غريبه و علم طلب قديم و گياه شناسى و رياضى هم اطلاع عميق داشته و با زبان فرانسه هم آشنائى داشته حدود سه دوره بحارالانوار را از اول تا آخر مطالعه و در اثر اين مطالعات موفق به تأليف مستدرك البحار در ده مجلد شده كه پنج جلد آن در زمان حيات خودش به طبع رسيده و پنج مجلد آن پس از رحلتش فرزند ياد شده اش اقدام به طبع و نشر آن نموده و حافظ تمام قرآن و يا اكثر آن بوده زيرا از هر آيه كه مى پرسيدند فورا آدرس درس آن را مى داد و به گفته برخى از مرحوم آيت اللَّه مرعشى نجفى قدس اللَّه سره از ايشان پرسيده بودند فرموده بود كه آقاى نمازى مجلسى زمان ما بوده است.

نگارنده اين كتاب چون مدتى در مدرسه نواب مشهد با ايشان همسايه و مرواده داشتم ايشان را از جهاتى كم نظير يافتم. تأليفات بسيارى دارد كه از ديدگان عزيزان مى گذرانم.

1- اثبات ولايت كه 6 مرتبه به چاپ رسيده.

2- ابواب رحمت 2 مرتبه چاپ شده.

3- تاريخ فلسفه و تصوف 2 مرتبه چاپ شده.

4- مقام قرآن و عترت 3 مرتبه چاپ شده.

5- اركان دين 2 مرتبه چاپ شده در خداشناسى و پيغمبر و امام شناسى و فروع دين و نماز و زكوه و روزه و حج و ولايت. و زيارت پيغمبر و ائمه هدى و شرح قيامت صغرى و رجعت و قيامت كبرى تدوين شده است.

6- الهدى الى صراط مستقيم.

7- دوره مستدرك سفينه البحار در ده جلد به طبع رسيده.

8- رساله تفويض

9- تاريخ مجالس روضه خوانى

10- زندگانى حبيب بن مظاهر

11- اصول دين

12- الاسلام الهاديه فى الاعتبار الكتب الاربعه

13- رساله نور الابصار

14- مناسك

حج- مشتمل بر وجوب حج و مذمت تارك آن و خلقت كعبه و حجرالاسود و حرم و قضاياى آن.

تأليفات طبع نشده علامه نمازى

1- روضات النظرات، دوره فقه استدلالى ده جلد.

2- مستدركات علم رجال، ده جلد.

3- مستطرفات المعالى در احوال راويان احاديث.

4- دوره معارف القرآن مشتمل بر چهل و سه جزو.

5- رساله اى در طب.

6- معرفه الاشياء- گياه ها- درختها حيوانات و جمادات.

7- مباحث اصول.

متاسفانه اين دانشمند متتبع و محدث متبحر و مؤلف مكثر در شب دوشنبه دوم ماه ذيحجه سال 1405 هجرى قمرى برابر 28 مرداد ماه 1364 شمسى از دنيا رفته و در جوار سلطان سرير ارتضا حضرت على بن موسى الرضا عليه الصلوه والسلام مدفون گرديد عاش سعيدا و مات سعيدا حشره اللَّه مع الشهداء والسعداء آمين يااللَّه.

محقق، عالم دينى.

تولد: 1294 ق.، شاهرود.

درگذشت: 28 مرداد 1364، (دوم ذيحجه سال 1405 ق.).

آيت الله على نمازى شاهرودى، فرزند آيت الله محمد نمازى شاهرودى، مقدمات و سطوح عالى را در شاهرود نزد پدر و ديگر اساتيد فراگرفت. سپس رهپسار مشهد شد . در آنجا مدارج عاليه فقه و اصول را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت به گونه اى كه در بيست و دو سالگى شروع به تقرير فقه استدلالى نمود.

مدتى نيز به حوزه ى نجف اشرف رفت و در آنجا به تحصيل فقه و مبانى اصول پرداخت. سپس به ايران بازگشت و در مشهد مقيم شد. ايشان همچنين به علم رياضى و تاريخ و نيز خطاطى آشنايى داشت و به ويژه كتاب هايش را به خط خودش مى نوشت. آيت الله نمازى به زبان عربى مسلط بود و با زبان فرانسوى هم آشنايى داشت. وى طب سنتى و گياه شناسى و علوم غريبه را خوب مى دانست،

ضمنا به روش هاى مباحثه و مناظره نيز مسلط بود. فعاليت عمده و اساسى ايشان پيرامون احاديث و رجال حديث بحارالانوار اختصاص داشت.

آثار ايشان عبارتند از: مستدرك سفينه البحار (در ده جلد)؛ الاحتجاج بالتاج على اصحاب اللجاج (الهادى)؛ الاعلام الهاديه فى اعتبار الكتب الاربعه؛ ابواب رحمت (جلد اول، مشهد، 1337، ق.، قم، 1362)؛ تاريخ فلسلفه و تصوف (يا مناظره دكتر با سياح پياده، جلد اول، 1377 ق.)؛ مناسك حج؛ رساله تفويض؛ رساله علم غيب (ع)؛ اصول دين؛ رساله نورالانوار؛ اركان دين؛ زندگانى حبيب بن مظاهر اسدى؛ تاريخچه ى مجالس روضه خوانى و عزادارى سيد مظلومان (ع) قرآن و عترت در اسلام.

آثار علمى خطى چاپ نشده وى به اين شرح هستند: مستطرفات المعالى؛ مستدركات علم رجال (پانزده جلد)؛ روضات النظرات؛ مجموعه نفيسه در طب؛ معرفة الاشياء (گياه شناسى)؛ مطرف الهيه؛ حواشى بر بعضى كتب مانند: حاشيه بر تفسير برهان، حاشيه بر رجال ممقانى، حاشيه بر رجال آيت الله خويى؛ حاشيه بر رجال شيخ طوسى و تصحيح آن، حاشيه بر كتاب جواهر در فقه تأليف محمدحسن نجفى، حاشيه بر كتاب وقايع المشهور، حاشيه بر كتاب بحارالانوار آيت الله غرورى، حاشيه بر رساله ى شريف رجبيه محدث بيرجندى و حواشى ديگر.

(تو ح 1332 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث و متكلم. در شاهرود به دنيا آمد. پس از فراگيرى مقدمات و استفاده از محضر پدرش، به مشهد مهاجرت نمود و سطوح را نزد مدرسين بزرگ حوزه ى مشهد به پايان رسانيد. آنگاه از بحثهاى معارف و اخلاق آيت اللَّه آقا ميرزا مهدى غروى اصفهانى بهره مند گشت. او علاوه بر امامت جماعت يكى از مساجد مشهد به كار تأليف و تصنيف كتب دينى و تحقيقات در اين زمينه اشتغال

داشت و تأليفات بسيارى از خود باقى گذاشت. از آثارش: «مستدرك سفينةالبحار»؛ «ابواب رحمت»؛ «تاريخ فلسفه و تصوف»؛ «اركان دين»؛ «مقام قرآن و عترت در اسلام»؛ فهرست «منتقى الجمان»؛ كتاب «اثبات ولايت»؛ تذييلات كتاب «مجموعة الاخبار»؛ «شرح زندگانى حبيب بن مظاهر»؛ «تاريخچه ى مجالس روضه خوانى»؛ «مناسك حج و وجوب و فضيلت آن»؛ «نورالانوار»، به فارسى و عربى؛ رساله اى در «علم غيب امام (ع)».[1]

على ابن العالم الكامل و العابد الزاهد آيت اللَّه حاج شيخ محمد معروف به (نمازى) شاهرودى از علماء و ائمه جماعت معاصر مشهد مقدسند.

وى در حدود سال 1332 قمرى متولد شده و در بيت علم و ورع و تحت تربيت پدر دانشمند و زاهدش پرورش يافته و پس از خواندن مقدمات و قسمتى از سطوح را از مدرسين بزرگ حوزه مشهدبه پايان رسانيده سپس از محضر مرحوم عالم ربانى و آيت اللَّه سبحانى مربى نفوس و مهذب اخلاق آيت اللَّه الملك العلام آقا ميرزا مهدى غروى اصفهانى سالهاى متمادى استفاده نموده و با هم از محضر آيات ديگر مشهد بهره مند گرديده و در مسجدى از مساجد بالا خيابان به اقامه جماعت و تبليغ احكام تا حال تحرير اشتغال دارند

نگارنده گويد از سال 1364 ق كه در مشهد اقامت داشتم و در مدرسه نواب از محضر مرحوم آيت اللَّه ميرزا مهدى اصفهانى خارج مبحث حج را استفاده مينمودم با معظم له آشنا شده و بعد از درس مذاكره بحث را مى نموديم وى را دانشمندى متقى و پارسا و مشغول به مطالعه و تأليف شناخته ام خداوند امثال ايشان را همواره موفق بدارد.

تأليفات مطبوع ايشان از اينقرار است.

1- ابواب رحمت دو مرتبه به طبع رسيده 2- تاريخ فلسفه تصوف 3- متدرسك

سفينه البحار ج 1 و 2 بطبع رسيده 4- كتاب اركان دين در آن شرح اصول دين (خداشناسى و فروع دين نماز و زكوه و روزه و حج و ولايت و زيارت پيغمبر و ائمه هدى و شرح قيامت صغرى (رجعت) و قيامت كبرى) 5- مقام قرآن و عترت در اسلام 6- فهرست منتقى الجمان 7- تذييلات كتاب مجموعه الاخيار 8- شرح زندگانى حبيب ابن مظاهر 9- تاريخچه مجالس روضه خوانى 10- مناسك حج و وجوب و فضيلت آن 11- كتاب اثبات ولايت 13 -12- نورالانوار فارسى و عربى 14- رساله اى در علم غيب امام (ع)

تأليفات مخلوط ايشان

1- تتمه مستدرك سفينه البحار ده جلد 11- مستدركات علم رجال شيخ 5 جلد 16- كتاب اصول دين 17- كتاب مستطرفات المعالى در احوال رجال و راويان اخبار 18- روضات النضرات در فقه استدلالى ده مجلد 19- معارف الهيه 20- مجموعه نفيسه در طب 21- معرفه الاشياء و غيره

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد نهم)

منابع زندگينامه :[1] گنجينه ى دانشمندان (184 -183/ 7 ،374/ 5)، مؤلفين كتب چاپى (437/ 4).

نواب اصفهاني، محمد

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 1240 ق)، عالم دينى، مفسر، حكيم و منجم. مشهور به نواب و ميرزا باقر نواب. اصلش از لاهيجان و ساكن اصفهان بود. وى از حكما و علماى عهد فتحعلى شاه قاجار است. در حكمت، فلسفه، منطق و نجوم متبحر و چندى نيز عهده دار سمت وزارت جعفرخان زند بود. با مرگ جعفر خان، ميرزا باقر به كار تأليف و تدريس در اصفهان مشغول شد و از عالم سياست كناره گرفت. وى در تهران درگذشت و در شهر رى به خاك سپرده شد. از آثارش «تحفة الخاقان»، در تفسير قرآن به اسلوبى

جديد، در چهار مجلد: اولى در «قصص»، دومى در «ذكرى»، سومى در «احكام» و چهارمى در «وقايع يوم القيام». در «الذريعة» و «طبقات اعلام الشيعة» اين كتاب در پنج بخش شامل: «آيات القصص»، «آيات الاحكام»، «آيات المعارف»، «آيات المواعظ» و «آيات الوعيد» معرفى شده كه آن را به خواهش فتحعلى شاه قاجار تأليف نموده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (407/ 9)، تذكرةالقبور (189 -188)، الذريعه (145 -144/ 4 ،432 -431/ 3)، روضات الجنات (147 -146/ 7)، ريحانه (123/ 5)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 189 -188/ 13)، فوائد الرضويه (621)، كتاب گيلان (676 -675/ 2)، مكارم الآثار (1234 -1229/ 4)، نامها و نامدارهاى گيلان (508).

نوروزي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد نوروزي

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1349/1/1

زندگينامه علمي

جناب آقاي محمد نوروزي در سال 1349 در شهر مقدس مشهد و در ميان خانواده اي متدين و دوستدار خاندان پاك عصمت و طهارت «عليه السلام» به دنيا آمد، پدر او علي نام داشت. ايشان در سال 1364 وارد حوزه علميه مشهد گرديد، مقدمات را از محضر «آقاي ملكي» فرا گرفت. سپس دروس سطح را از محضر بزرگاني چون: «آيت الله رضازاده»، «آيت الله مهدي مرواريد» و «فياض صابري» به پايان رساند.

با پايان يافتن دوره سطح به درس خارج فقه حضرت «آيت الله مرتضوي» و خارج اصول «حضرت آيت الله فلسفي» راه يافت و از محضر علماء بهره اي فراوان برد، ايشان علاوه بر تدريس، به تدريس خود آموخته اي خويش پرداخت تا در اين زمينه نيز دَين خويش را نسبت به علوم فرا گرفته ادا نمايد. البته ايشان از امر پژوهش نيز غافل نبود و در

اين راستا نيز زحمات فراواني كشيده است.

نوري فرد، نورعلي

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

نورعلي نوري فرد

محل تولد : روستاي طرزم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1311/1/1

زندگينامه علمي

اينجانب نور علي نوري فر فرزند لطف الله در سال 1311 در يكي از روستاهاي اهر متولد شدم. سال 1328 وارد حوزه تبريز شده ام و از شهريور 33 وارد حوزه علميه قم شده و شروع به ادامه تحصيل نموده ام و هم اكنون نيز در حال تاليفات كتاب هستم و در همه مواردي كه موسسه علوم آل محمد در زمينه هاي مختلف داشته است؛ فعاليت موثر داشته ام.

نوري همداني، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

زندگينامه

حضرت آيت ا… العظمي نوري همداني دامت بركاته:

ولادت :

ايشان در سال 1304 شمسي در يك خانواده مذهبي در شهر همدان ديده به جهان گشودند . پدر ايشان مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ ابراهيم نوري همداني از علماي وارسته همدان ، معاصر با حضرت آيت ا… العظمي آخوند ملاعلي همداني و هم حجره ايشان بود . تحصيلات :

معظم له در سن هفت سالگي آموختن را آغاز نموده ، ادبيات فارسي ، گلستان سعدي ، انشاء ، ترسل نصاب و … تا معالم الاصول را پيش والد مكرم خويش فرا گرفتند . سپس در سال 1321 شمسي وارد مدرسه مرحوم آخوند همداني شده و حدود يك سال و نيم در آنجا به فراگيري علوم پرداختند . ولي اشتياق و عطش ايشان به آموختن و استعداد مثال زدني فراگيري در وجود معظم له ، وادارشان ساخت تا بعد از اقامت مدت كوتاهي در همدان ، به شهر مقدس قم عزيمت نموده و در آشيانه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) اقامت

افكنده ، با به جان خريدن همه مشقتهاي جان فرساي آن روز ، به بهره گيري از دروس اساتيد برجسته حوزه علميه قم بپردازند . اساتيد :

همانگونه كه بيان شد ايشان دروس ابتدايي را در خدمت پدر بزرگوارشان آموخته ،سپس در محضر بزرگان حوزه علميه همدان به ويژه مرحوم آيت ا… العظمي آخوند ملاعلي همداني زانوي شاگردي زدند. بعد از ورود به حوزه علميه قم ، بيشترين استفاده علمي را از خدمت آيات عظام : داماد ،حجت كوهكمره اي ،علامه طباطبايي ، بروجردي و حضرت امام خميني ( عليهم الرحمه ) داشته اند كه اين قسمت را از زبان خود حضرت آيت ا… العظمي نوري همداني مي خوانيم : يكي ديگر از اساتيد مهم ما مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد داماد مي باشد كه حدود 12 سال در درس فقه و اصول معظم له شركت نمودم . چند نفر بوديم در حوزه كه به شاگردان داماد معروف بوديم . ايشان مرد بسيار دقيقي بود و دقت نظر ايشان انصافاً خيلي خوب بود . در تربيت شاگرد و عنايت به شاگرد هم ممتاز بود . نوشته هايي از درس آن مرحوم را بنده دارم . من درسهاي ايشان را مي نوشتم و بعداً خدمت ايشان ميدادم . مطالعه مي كردند و با دقت در حاشيه اش چيزهايي مي نوشتند كه اكنون وقتي نگاه ميكنم براي من يك يادگار آموزنده و مهمي است . در تواضع ، اخلاص و ساده زيستي كم نظير بود . اين را فراموش نمي كنم يك روز درس ميگفتند ، در مسئله وضو به اينجا رسيدند كه در موقع گرفتن

وضو بايد انسان خودش آب بريزد و خودش وضو بگيرد و كسي كمك نكند . البته كمك هم مراتب دارد . بعضي مراتبش باطل ميكند و بعضي مراتبش مكروه است . روايتي خواندند از « وسائل» كه حضرت امام رضا (ع) زماني كه به مجلس مأمون وارد شدند و مأمون در حال وضو گرفتن بود ، بدين نحو كه يك نفر آب ميريخت در مشت او و او وضو ميگرفت. حضرت امام رضا (ع) به مأمون فرمودند : «لا تشرك بالله يا اميرالمؤمنين » . اين كلمه را كه ايشان خواندند، كه حضرت رضا به مأمون ، امير المؤمنين گفته باشد. در اثناي بحث اين كلمه (اميرالمؤمنين) ايشان را منقلب كرد به طوري كه به شدت گريه كرد و نتوانست آنروز درس بگويد . متأسف شد كه وضع طوري باشد كه امام رضا (ع) به مأمون بگويد امير المؤمنين ! اخلاصش را دارم ، ميگويم كه آنروز با گريه اش همه را منقلب كرد و نتوانست درس بگويد . عبايش را بر سرش گرفت و جلسه را ترك كرد . از جمله كساني كه باز پيش آنها درس خواندم آيت الله آقاي علامه طباطبايي بود كه پنج سال بنده به درس اسفار ايشان رفتم . البته عظمت و بزرگواري آيت الله علامه طباطبايي از لحاظ اخلاق ، كمال و معلومات و تربيت شاگرد ، معلوم است و نياز به توضيح ندارد . يكي ديگر از اساتيد بزرگ ما حضرت آيت الله العظمي آقاي سيد محمد حجت كوهكمري بود . من در درس ايشان مدتي شركت مي كردم . درس معظم له ، در آن زمان

در قم ممتاز بود . استادي بسيار بزرگ و خيلي خوش بيان بودند . در درس گفتن سليقه خوبي داشتند . مطالب را دسته بندي مي كردند . دسته بندي مطالب بگونه اي بود كه نوشتنش خيلي را حت بود . روش آن مرحوم بايد براي ما درس باشد كه مطالب را تنظيم كنيم . مثلاً بيع فضولي كه مي گفت ، در بيع فضولي چند تا مبناست : مبناي مرحوم شيخ انصاري ، مبناي مرحوم آخوند خراساني كه از حاشيه آخوند بر مكاسب استفاده مي شود _ مبناي مرحوم سيد محمد كاظم يزدي ، مبناي مرحوم شيخ محمد حسين كمپاني اصفهاني و مبناي خودش ، پنج شش تا مبنا بود.از اول بيع فضولي تا آخر ، هر روز مطلب هركس را روي مبناي خودش ، بطوري تنظيم مي كرد كه انسان از اين بيان و دسته بندي تعجب مي كرد . درس را به اين ترتيب مي گفت و مقتضاي مبناي هر كس را در مسأله ، بيان مي كرد ، يا در صحت و نفوذ بيع فضولي و در بحث اجازه مثلا در نقل و اقسام كشف و ... تقسيم بندي بسيار جالبي داشت . نكته ديگري كه در رابطه با ايشان بنظرم رسيد ، آن است كه روزي كه در آستانه احتضار قرار گرفته بود رفتم منزل ايشان ، نزديك مدرسه حجتيه . من توي حياط بودم و اشخاص ديگري هم بودند . همه ناراحت و متأثر بوديم . يك نفر آمد و گفت : براي ايشان ، مقداري تربت سيد الشهدا (ع) آوردند ، تربت را با آب قاطي كردند .

تا ايشان بخورند . ايشان هم برداشت و نزديك لبش آورد و گفت : (آخر زادي من الدنيا تربة الحسين ).و آنگاه نوشيد و اشهد ان لا اله الا الله را گفت و روبه قبله ، به جوار حق پيوست . يكي ديگر از اساتيد بنده حضرت آيت الله العضمي بروجردي بودند ، بنده از روزي كه ايشان به قم تشريف آوردند تا روزي كه از دنيا رحلت كردند ، يعني : در حدود 15 سال در تمام درسهاي ايشان افتخار شركت كردن راد اشتم و مقدار زيادي از درسهاي فقه و اصول آن استاد بزرگ ( اعلي الله مقامه ) رانوشته ام و در ضمن شركت در درس گاهي مطالبي در رابطه با درس مي نوشتم و در درس به محضر مباركشان تقديم مي كردم ، معظم له آن را مي خواندند و گاهي هم با بزرگواري خاصي كه داشتند مودر تشويق قرار مي دادند . آيت الله بروجردي ، از لحاظ سخاوت و كرم داراي امتياز خاصي بودند . براي نمونه ، يك وقت ايشان در بيروني نشسته بودند ، زني وارد شد و آقا آن زن راد يد . به پيش خدمت خود فرمودند : ببينيد اين زن چه ميخواهد . پيشخدمت گفت : اين زن علويه است ، پول يك چادري مي خواست ، پنجاه تومان به ايشان داده شد . آقا تا اسم علويه را شنيدند ، فرمودند : علويه و پنجاه تومان ؟ گويي ايشان ، پنجاه تومان را براي علويه توهين دانستند . در حالي كه در آن زمان ، پنجاه تومان كم پولي نبود . فرمودند :

اقلاً چهارصد _ پانصد تومان به آن زن بدهيد . به طور كلي ، هميشه اشخاصي كه نزدايشان مي آمدند،ايشان بيش از آن مقداري كه اشخاص توقع داشتند به آنان عنايت مي كردند . يكي از اساتيد بزرگ ما ، حضرت امام خميني (رحمه الله) بودند . راجع به حضرت امام ، بايد عرض كنم ، اولين وسيله آشنايي من با ايشان ، در ابتداي ورودم به قم ، سال هزار و سيصد و شصت و دو قمري ،در درس اخلاق ايشان بود ،كه روزهاي جمعه عصرها تقريبا يك ساعت به مغرب مانده در مدرسه فيضيه ،زير كتابخانه درس اخلاق مي فرمودند . بعد توسط حضرت آيت الله العضمي خوانساري ، نماز جماعت اقامه مي شد . بنده هم در درس اخلاقي ، عرفاني و علمي ايشان ، شركت مي كردم . اين درس ،بسيار سازنده و كامل بود . آيات و احاديث آميخته با برداشت علمي ، اخلاقي با بيان بسيار رسا و كافي از دل برميخاست و بر دل مي نشست . تحولي عميق در شنونده ايجاد مي كرد . مدرس مملو از جمعيت ميشد . صفا و معنويت اعضاي مجلس را فرا ميگرفت.در همان موقع هم ايشان يكي از علماي بزرگ و مشهور بودند و در تيز بيني و ژرف انديشي و واقع نگري و وسعت نظر ممتاز بودند . يكي از چيزهايي كه در معرفي فكر ايشان ، خيلي مؤثر بود كتاب (كشف الاسرار) ايشان بود . كه آن موقع اين كتاب چاپ شده بود و در دسترس بود . البته هنوز هم اين كتاب بسيار ارزشمند و عالي است .

شخصيت ايشان ، داراي ابعاد مختلفي است . يكي از جهت بعد فلسفي كه شايد الآن مثل ايشان ، كسي را سراغ نداريم. اگر چه در آن زمان در تهران مرحوم آشتياني را داشتيم ، علامه طباطبائي آن موقع در نجف بودند . همچنين ، استاد معقول حضرت امام ، مرحوم آية اللَّه العظمي آقا سيد ابو الحسن قزويني ، معروف به علامه رفيعي بودند كه چند ماهي قم تشريف آوردند و درس معقول مي فرمودند و بنده هم درس ايشان مي رفتم . درباره شخصيت ايشان از جهات مختلفي مي شود صحبت كرد ، كه از نظر بنده ، آنچه مهم است ، مسأله شناخت زمان است . در متون ديني ما هست كه عالم ، بايد عارف به زمان باشد . ايشان ، از لحاظ شناخت جريانات و مقتضيات زمان ، داراي امتياز خاصي بودند و در ميان علماء بزرگ ، هر يك از آنان كه فكر و فعاليتشان ، با زمان هماهنگ بوده است ، توانسته است تحولي ايجاد كند . تكريم از اساتيد :

معظم له با الهام از آيات قرآني و روايات اسلامي و با تأسي بر سلف صالح خويش در مورد تعظيم و تكريم اساتيد خود از هيچ كوششي فروگذار نكرده ، پيوسته يكي از توصيه هاي ايشان به شاگردان و مخاطبان خود تكريم و تجليل از اساتيد خود مي باشد تا جايي كه بارها فرموده اند : «من اسامي همه اساتيد خود را ياد داشت نموده ، در نماز شب خود براي آنان دعا مي كنم ،چرا كه اين عمل داراي بركات فراواني بوده ، باعث توفيق روز افزون انسان مي

گردد » . تدريس :

حضرت آيت الله نوري از بدو ورود به حوزه علميه قم همزمان با تحصيل ، تدريس را نيز آغاز نموده و در موضوعات مختلف فقهي ، اصولي ، كلامي ، اخلاقي و … حوزه درسي شلوغي داشته و شاگردان زيادي از محضر پرفيض ايشان بهره مي گرفتند . تا جايي كه درس نهج البلاغه معظم له در مسجد اعظم در زمان طاغوت از درسهاي پر محتواي حوزه علميه آن روز به حساب آمده ، مباحث مطروحه در آن از حيث منطق و استدلال چنان عرصه را بر كارگزاران رژيم طاغوت تنگ كرد كه چاره اي جر تعطيلي آن نديده و با تعطيل كردن آن صدها تن از فضلاي حوزه علميه را _ كه اينك هريك از بزرگان حوزه و خدمت گزاران نظام مقدس جمهوري اسلامي محسوب مي شوند _ از آن نعمت محروم كردند . و اينك نيز قريب به سي سال است كه به تدريس درس خارج مشغولند كه حدود يكهزار نفر از فضلاء و علماي برجسته از محضر ايشان كسب فيض مي نمايند . تأليفات :

حضرت آيت ا… العظمي نوري همداني از حيث نوشتن مطالب علمي تقيد خاصي دارند و يكي از سفارشات جدي ايشان به طلاب اين است كه بايد اهل قلم باشند و در زمينه هاي گوناگون بتوانند قلم فرسايي كنند . روي اين اصل معظم له نوشته هاي فراواني در زمينه موضوعات مختلف دارند كه بالغ بر 50 جلد مي شود . برخي از آن نوشته ها چاپ شده و بعضي ديگر در آستانه چاپ قرار دارد و برخي از آنها در حال آماده

سازي جهت چاپ مي باشد . كتابهايي كه تاكنون به زيور چاپ آراسته شده اند ، عبارت است از : 1_ الخمس 2_ مسائل من اجتهاد و تقليد 3_ امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه اسلام- عربي 4_ امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه اسلام- فارسي 5_ اسلام مجسم – شرح حال علماي بزرگ اسلام 6_ جايگاه بانوان در اسلام 7_ جهاد - فارسي 8_ ربا 9_ دانش عصر فضا 10_ شگفتي هاي آفرينش 11_ جهان آفرينش 12_ انسان و جهان 13_ خوارج از ديدگاه نهج البلاغه 14_ يك حركت انقلابي در مصر 15_ داستان باستان 16_ ما و مسائل روز 17_ بيت المال از ديدگاه نهج البلاغه 18_ اقتصاد اسلامي 19_ منطق خدا شناسي 20_ جمهوري اسلامي 21_ رساله توضيح المسائل 22_ آمادگي رزمي و مرزداري در اسلام 23_ هزار و يك مسئله فقهي – استفتائات ج 1 و 2 24_ مناسك حج - عربي 25_ مناسك حج - فارسي 26_ منتخب المسائل – عربي كه هريك از نوشته هاي فوق مخاطبان خاصي داشته و مورد استفاده اقشار مختلف قرار مي گيرد . فعاليتهاي سياسي و اجتماعي :

ايشان به لحاظ اينك شاگرد حضرت امام خميني (ره) بوده و در حد عشق به ايشان دلبسته بودند ، از هر حيث به ويژه از جهت سياسي به شدت تحت تأثير آموزه هاي بنيانگزار جمهوري اسلامي قرار داشتند ، لذا در كنار فعاليتهاي علمي عميق ، از ورود در عرصه سياسي و اجتماعي غفلت نورزيده ، پيوسته در صفوف مقدم مبارزه عليه رژيم ستم شاهي حركت مي كردند و در

اين راه از زندان و تبعيد و … نهراسيده و همه خطرها را به جان خريده و با توكل بر خدا در مسير انجام رسالت انقلابي با تمام وجود تلاش فرمودند كه بخشي از اين فعاليتها را از زبان معظم له مي شنويم : من از جمله كساني هستم كه توفيق داشتم چند سالي در مكتب پرفيض حضرت آيت آللَّه العظمي امام خميني، درس بخوانم و علاوه بر مطالب علمي ، از سجاياي اخلاقي ايشان نيز، بهره ببرم. در طول اين ساليان با توجه به متون و موازين اسلامي در يافته بودم كه مسؤليت روحانيت ، خلاصه در درس خواندن و درس گفتن نمي شود . به اين جهت از آن روز كه حضرت ايشان انقلاب و تحول را آغاز كردند . من سعي كردم كه پشت سر ايشان بقدر توانم گام بردارم . در آن زمان ، جلسات مرتبي با رفقاي همفكر خود داشتيم كه در آن نسبت به مسائل جاري گفتگو ميشد و براي پيشبرد امور تصميماتي اتخاذ مي گرديد . گاهي اعلاميه هائي عليه رژيم و شاه امضاء مي كرديم . البته متن بعضي از آن اعلاميه ها را نيز گاهي من تنظيم مي كردم. در نشر و توزيع آنها نيز ، همكاري نزديك داشتم . افرادي را به اين منظور به نقاط مختلف كشور مي فرستاديم .

زندان قزل قلعه: بعد از اين كه حضرت امام را به تركيه تبعيد كردند ؛ اعلاميه هايي كه عليه رژيم از قم صادر مي شد امضاي من را نيز داشت . به همين جهت در آن زمان چند نفر مأمور از طرف ساواك به منزل ما ريختند بطور دقيق همه جا را گشتند

. حتي يادم هست كه كتابها را نيز، ورق مي زدند . مقداي از كتابها را برداشتند بردند و مرا نيز ، دستگير كردند و به ساواك قم ، كه در خيابان راه آهن بود ، بردند . شبي را آنجا بسر برديم ؛ بعد منتقل شدم به تهران ، زندان قرل قلعه . قزل قلعه يكي از زندانهاي رژيم شاه بود كه افراد را در آن زمان به آنجا مي بردند ، در زندان ، متوجه شدم كه آقايان ديگري نيز آنجا هستند ؛ البته همگي ما در سلولهاي انفرادي بوديم و فقط روزي سه مرتبه صبح ، ظهر و شام درب سلول را باز مي كردند و ما حق داشتيم براي تجديد وضو از آن خارج بشويم . هنگامي كه مرا براي دستشويي مي بردند از دور اين آقايان را ديدم و فهميدم كه اين آقايان هم آنجا هستند . داخل سلول لامپ نبود ؛ تنها از روزنه كوچكي كه بالاي درها وجود داشت شعاع كم و سوئي از روشنائي داخل سالن به درون سلول مي تابيد . اين سلولها به اندازه اي كوچك بود كه اگر دست هايمان را باز مي كرديم به ديوارهاي دو طرف مي رسيد . كف سلولها را با آجرهاي ناهموار فرش كرده بودند به گونه اي كه موقع خوابيدن پشت و كمر انسان را به سختي مي آزرد . حدود سه ماه بدون محاكمه و ممنوع الملاقات با اين وضع ، در اين سلولها بودم و بجز هنگام تجديد وضو از آن نمي توانستم خارج شوم . بعد از محاكمه ، روزي فقط ده دقيقه ما را به عنوان هواخوري داخل حياط زندان مي بردند كه قدم بزنيم . هنگامي

كه مرا براي بازجويي بردند ، مهم ترين حرف آنان اين بود كه شما طرفدار حضرت امام هستيد و به پشتيباني از ايشان اعلاميه مي نويسيد و امضاء مي كنيد . نزديك دو ماه كه از تاريخ محاكمه گذشت من آزاد شدم . چند ماه از آزادي من نگذشته بود كه مسافرتي به همدان داشتم . در همدان علماء و غيرعلماء به ديدن بنده آمدند . تابستان بود ، من در مدرسه همدان ، درسي شروع كردم كه مورد استقبال واقع شد . ساواك همدان از اين موضع كه جوانهاي شهر و مردم با من رابطه داشتند و به درس و بحث مي آمدند نگران بود ؛ به اين جهت مرا به بهانه اي گرفتند وبه تهران فرستادند . دوباره روانه زندان قزل قلعه شدم و چندين ماه ديگر در آنجا زنداني گشتم . بعد از آزادي از زندان ، مدت زيادي به اصطلاح ممنوع المنبر بودم و حق نداشتم به وعظ و خطابه بپردازم به رفسنجان رفتم . بعد از دو سه منبر ، ساواك كرمان مطلع شد و از ادامه جلسات سخراني ، جلوگيري كرد . روز تاريخي 19 دي 56: از آن تاريخ به قم برگشتم و مشغول درس بحث شدم و در فرصت هاي مناسب و موقعيت هاي گوناگون هدف خود را تعقيب مي كردم تا اين كه جريان 19 دي 56 بوجود آمد ، و آن به اين شرح است : در روزنامه اطلاعات 17 دي 56 مقاله توهين آميز و تندي عليه حضرت امام ، كه آن زمان در نجف تشريف داشتند ، چاپ شد . انتشار اين مقاله ، خشم آقايان اساتيد و فضلاي حوزه قم را

برانگيخت . به همين مناسبت جلسه اي در منزل اين جانب برگزار شد كه در آن آقايان : مشكيني ، وحيد خراساني نيز حضور يافتند . در آن جلسه تصميم گرفته شد كه به عنوان اعتراض به انتشار چنين مقاله اي در اولين گام حوزه و بازار قم تعطيل شود . حوزه قم و بازار تعطيل شد. فضلاي حوزه و آقايان بازاريها به منزل مراجع و اساتيد بزرگ مي رفتند كه در آنجا جلسات سخنراني در اعتراض به رژيم برگزار مي شد. روز 19 دي ، كه قبل از ظهر آقايان به منزل بعضي از اساتيد رفته بودند ، قرار گذاشته بودند كه بعد از ظهر در منزل ما اجتماع كنند . اين قرار در نماز جماعات هم اعلام گرديده بود . از حدود ساعت يك بعد از ظهر عده اي آمدند و چندين بلندگو داخل منزل و كوچه نصب كردند . رفته رفته جمعيت مي آمد داخل حياط و پشت بامها ؛ و كوچه از جمعيت متراكم شده بود به گونه اي كه جمعيت به خيابان رسيده بود . نخست داماد اينجانب آقاي سيد حسين موسوي تبريزي سخنراني كردند ، سپس بنده وظيفه خود دانستم كه صحبت كنم و جنايات رژيم ستمشاهي را به صراحت بيان كنم ، لذا سخنراني جامع و تندي عليه جنايتهاي رژيم شاه ، انجام دادم . در آن سخنراني من لازم دانستم كه انگشت روي مركز و منبع اصلي جنايتها بگذارم ؛ از اين رو مركزيت را هدف قرار داده و در مقايسه حركت نجات بخش حضرت امام كه از اسلام و قرآن و روش اهل بيت عصمت نشأت مي گرفت با عكس العملي كه از استكبار

جهاني و دست نشاندگان آن صادر شد اين اشعار را خواندم : مه فشاند نور و سگ عو عو كند هر كسي بر طينت خود مي تند چون تو خفاشان بسي بينند خواب كاين جهان ماند يتيم از آفتاب كي شود دريا زپوز سگ نجس كي شود خورشيد از پف منطمس در شب مهتاب مه را بر سماك از سگان و عوعو ايشان چه باك كارك خود مي گذارد هر كسي آب نگدارد صفا بهر خسي اي بريده آن لب و حلق و دهان كه كند تف سوي ماه آسمان خس ، خسانه مي رود بر روي آب آب صافي مي رود بي اضطراب مصطفي مه مي شكافد نيمه شب ژاژ ميخايد ز كينه بو لهب آن مسيحا مرده زنده مي كند آن جهود از خشم سبلت مي كند مردم از اين صحبت جامع و منطقي و كوبنده شارژ شدند و با شعارهاي تند از منزل حركت كردند . من خود نيز ، لازم دانستم كه با مردم حرت كنم . آمديم بيرون ، از كوچه كه گذشتيم وارد خيابان شديم . ابتداي جمعيت به چهاراه مقابل كلانتري رسيده بود . در اينجامزدوران رژيم ، مردم را به گلوله بستند و با سلاح گرم به مردمي كه هيچگونه وسيله دفاعي نداشتند حمله كردند . عده اي از مردم شهيد شدند ؛ عده اي مجروح و زخمي و عده اي هم توانستند جان سالم بدر برند . همين جريان ، موجب حركت وقيان مردم در ديگر شهرهاي مختلف ايران شد . به مناسبت بزرگداشت شهداي اين روز ، قيام فراگير ملت ايران از تبريز آغاز و رفته رفته تمام ايران را فرار گرفت . به همين مناسب

كوچه ما كوچه قيام نام گذاري شد . و وقتي حضرت امام (رحمه الله) به قم مشرف شدند به منزل ما نيز تشريف آوردند ، و به محضر ايشان عرض شد كه انقلاب اسلامي از اين خانه آغاز شده است . بعد از جريان اين سخنراني در روز 19 دي ، در انتظار اين بودم كه ساواك دنبالم بيايد و دستگيرم كند ؛ به اين جهت در تهران كاري داشتم رفتم كه آن را انجام دهم . وقتي به تهران رفته بودم . شبانه به منزل ما ريخته و همه جا را گشته بودند . وقتي از تهران برگشتم و جريان را به من گفتند . خودم را بيشتر آماده كردم و بعد از خداحافظي و آماده شدن ، به ساواك تلفن زدم و گفتم : اگر با من كاري داريد از تهران برگشته ام . حدود نيم ساعت بعد آمدند و مرا به شهرباني قم بردند ، و از آنجا مرا به خلخال تبعيد كردند . تبعيدي من در خلخال چندين ماه به طول انجاميد . در اين مدت نسبت به من سخت گيري فراوان ميشد . هر روز لازم بود به شهرباني رفته و دفتري را امضا كنم . منزل ما را شديدا كنترل مي كردند ؛ حتي رفت و آمدهاي عادي را زير نظر داشتند . تهيه ارزاق عمومي را براي ما مشكل كرده بودند و به كسبه سفارش مي كردند كه از فروش اجناس مورد لزوم به ما خودداري كنند . يك روز صبح كه براي امضا دفتر رفته بودم ؛ به من گفته شد كه ديگر به منزل برنگردم ؛ چون مي خواستند مرا به

سقز ببرند . هر چه اصرار كردم كه بروم و حداقل خبر بدهم پذيرفته نشد . مرا به همراه چند مأمور به سقز منتقل كردند . در سقز چند نفر ديگر از آقايان نيز تبعيد بودند . دوران تبعيد را با مشكلات فراوان سپري مي كرديم . دولت شريف امامي كه روي كار آمد براي كسب و جاهت - به اصطلاح - زنداني هاي سياسي را آزاد مي كرد و تبعيديها را برمي گرداند . در اين زمان نيز من از تبعيد گاه آزاد شدم . از آخرين تبعيدگاه خود يعني سقز كردستان كه آزاد شدم امام خميني »رضوان اللَّه عليه« در پاريس »نوفل لوشاتو« بودند، پس از چند روز در قم به پاريس رفته ، در نوفل لوشاتو به محضر مقدس امام »رضوان اللَّه عليه« شرفياب و چند روز در جلساتي كه در محضر آن پرچمدار نهضت اسلامي و استاد بزرگ تشكيل مي شد شركت مي نمودم و چند دفعه با معظم له ملاقات خصوصي داشتم . و در هنگامحرت براي ايران به بنده ورقه اي كه با خط مبارك خود نوشته و مطالبي كه درباره حكومت اسلامي بعد از سقوط رژيم ستم شاهي در آن مرقوم داشته بودند دادند كه بنده آنرا با آقايان دكتر بهشتي و استاد مطهري مورد مذاكره قرار بدهم و نتيجه را به نوفل لوشاتو گزارش بدهم كه انجام دادم . تلاش براي اعلام مرجعيت حضرت امام خميني (رحمه الله):

از جمله جريانهايي كه در آن دوران پيش آمد ، جريان در گذشت آية اللَّه العظمي حكيم (ره) بود . ما به لحاظ خصوصيات علمي و ديگر خصائص روشن و بارزي كه در حضرت امام ،

سراغ داشتيم ، تصميم گرفتيم كاري كنيم كه چهره ايشان ، خارج از حوزه هاي علميه نيز براي مردم بهتر و كاملتر شناخته شود . از اين جهت تصميم گرفتيم اعلاميه اي بدهيم كه : بعد از مرحوم آقاي حكيم ، مردم به حضرت امام مراجعه كنند . دوازده نفر از مدرسين حوزه علميه قم ، كه اينجانب نيز جزء ايشان بودم اين اعلاميه را در تأييد مرجعيت حضرت امام بعد از مرحوم آقاي حكيم امضاء كرده و پخش كرديم . علماي شهرستانها از اين اعلاميه استقبال خوبي كردند و در بعضي از مراكز ، آقايان اعلاميه را روي منبر براي مردم خوانده بودند كه تأثيري گذاشته بود . بعد از صدور اين اعلاميه ، منتظر بودم كه دنبالم بيايند ؛ چرا كه مي دانستم صدور چنين اعلاميه اي بي عاقبت نيست . همين طور هم شد ، يك روز ظهر مأمورين ساواك به منزل ما ريختند ، و ما در اين جريانات نيز به وظيفه خود عمل كرديم . مسافرتهاي علمي _ فرهنگي :

آيت ا… العظمي نوري همداني با الهام از توصيه قرآني مبني بر « سيروافي الارض » سفرهاي زيادي به اقصا نقاط جهان داشته و در اين سفرها ضمن انجام مباحثات علمي با برخورد با افكار و فرهنگهاي گوناگون بر تجارب خويش مي افزودند . ايشان در مورد مسافرتهاي خارج از ايران خود چنين مي فرمايند : من در سال 58 و 59 كه نماينده حضرت امام در اروپا بودم و به آن ديار رفت و آمد داشتم در ظرف اين دو سال در موقع تحصيل در قم اشتغال به تدريس داشتم ولي در موقع تعطيلي

حوزه به كشورهاي اروپا از قبيل : انگلستان ، فرانسه ، آلمان ، اطريش ، ايتاليا ، سوئد ، بلژيك ، هلند ، دانمارك ، سوئيس ، نروژ ، فنلاند ، اسپانيا ، يونان ، و تركيه مسافرت مي كردم ، و در طي ملاقاتها و مصاحبه و تشكيل مجالس حقايق اسلام و عظمت انقلاب اسلامي را بيان مي كردم ، و به سؤالات علمي و مذهبي با توفيق خداوند پاسخ مي دادم ، و سفرهائي به پاكستان و يك سفر هم به تايلند ، پاكستان ، بنگلادش و هندوستان رفته ام و در اين سفرها علاوه بر معاشرت با فرقه هاي گوناگون و بيان معارف و مباني اسلام ، توجه بيشتر به بيان مزاياي انقلاب اسلامي ايران و نشان دادن چهره استكبار جهاني بود .

نوغاني، مهدي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عالم دينى.

تولد: 1305، مشهد.

درگذشت: 15 آبان 1371، مشهد.

آيت الله مهدى نوغانى، فرزند ميرزا على اكبر نوغانى مؤلف «سه مقاله ى نوغانى» و «دو مقاله ى نوغانى»، پس از تحصيل دوره ى ابتدايى، به حوزه ى علميه ى خراسان پيوست و در مدرسه نواب به تحصيل اشتغال يافت. استادان آيت الله نوغانى به شرح زير بودند: آيت الله على اكبر نوغانى، آيت الله عبدالجواد اديب نيشابورى (اديب اول)، آيت الله محمدتقى اديب ثانى، آيت الله احمد مدرس، آيت الله هاشم قزوينى، آيت الله مهدى اصفهانى خراسانى، آيت الله سيد محمدهادى ميلانى.

در تابستان سال 1333 آيت الله ميلانى به مشهد رفت و ابتدا حدود يك سال در منزل آيت الله مهدى نوغانى اقامت گزيد و از ايشان مدت چهارده سال از دروس آيت الله ميلانى بهره برد و مراتب علمى اش مورد تأييد آيت الله ميلانى قرار گرفت. همچنين به دستور وى امامت جماعت مسجد فاضل را پذيرفت. آيت الله نوغانى خود نيز به تدريس و

تربيت طلاب اشغال ورزيد و كتاب هاى المعالم الاصول و مكاسب شيخ مرتضى انصارى را درس مى داد و در كار تدريس جديت داشت. وى مدت بيست و دو سال تفسير تدريس مى كرد و در اين مدت يك بار تفسير تمام قرآن تدريس شد و بار دوم تا آيه ى دهم از سوره «انبياء» تفسير شد، از جمله فعاليت هاى ديگر ايشان تدريس نهج البلاغه، اقامه ى مجالس عزادارى و ذكر مصيبت و قرائت دعاى كميل، تصدى مديريت چند مدرسه علميه و از جمله مدرسه ى باقريه، ايجاد صندوق قرض الحسنه «جاويد» و مشاركت در تأسيس مؤسسه ى خيريه ى حضرت ولى عصر (ع) (انصار الحجة) بود. آيت الله نوغانى در مبارزات عليه نظام پهلوى نيز مشاركت فعال داشت و اعلاميه هايى كه صادر مى شد، امضاء مى كرد. از نهضت پانزده خرداد 1342 وارد اين مبارزات شد و در حركت انقلاب خراسان سهم مؤثرى داشت. وى همچنين سفرهايى به كشورهاى خارجى (و از جمله كويت) براى تبليغ اسلام داشت.

برگرفته از كتاب :گلزار مشاهير

نوقاتي سجستاني، ابوعمر محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 382 ق)، حافظ، محدث، اديب و شاعر. اصل وى از نوقات، از توابع سيستان است. در طلب حديث به خراسان مسافرت كرد و در هرات، مرو، بلخ و ماوراءالنهر حديث شنيد. وى از ابوعبداللَّه محمد بن اسحاق قرشى و حاكم ابوعبداللَّه نيشابورى و ابوحاتم ابن حبان بستى و ابويعلى عبدالمؤمن بن خلف نسفى و محمد بن خيو بن حامد ترمذى و ابى حامد احمد بن محمد بن حسين بوشنجى و عبدالرحمان بن محمد بن علويه ابهرى و ابوسليمان خطابى و ديگران حديث شنيد. دو فرزندش، عمر و عثمان، و نيز على بن بشرى ليثى و على بن طاهر شروطى و حسين بن محمد كرابيسى و قاسم

بن عباس صلحى و احمد بن سعيد تونى و جماعتى ديگر از وى روايت نموده اند. از آثارش: «آداب المسافرين»؛ «العتاب» يا «العتاب و الاعتاب»؛ كتاب «التعظة»؛ كتاب «الشيب»؛ كتاب «صون المشيب»؛ «الرياحين» يا «فضل الرياحين»؛ كتاب «العلم» يا «العلم والعلماء»؛ «محنة الظراف فى اخبار العشاق»؛ «معاشرةالاهلين»؛ المسلسلات».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :سيرالنبلاء (145 -144/ 17)، لغت نامه (ذيل/ نوقاتى)، معجم الادباء (208 -205/ 17)، معجم البلدان (360/ 5)، معجم المؤلفين (7/ 9 ،266 -265/ 8)، الوافى بالوفيات (91 -90/ 2)، هديةالعارفين (53/ 2).

نيريزي، ارشدالدين، ابوالحسن علي

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 604 ق)، عالم دينى، فقيه، محدث، مفسر و اديب. در «مجمل فصيحى» و «فارسنامه ى ناصرى» نام وى محمد بن على ذكر شده است. او جامع علوم شرعيه و در علم تفسير و حديث متبحر بود. مدتها در مسجد جامع عتيق شيراز امامت نمود و نوشته اند كه به مدت هفتاد سال عهده دار منصب افتاء بود. او را عالمى خيرخواه و داراى اخلاق نيكو و اوصاف مرضيه دانسته اند. در طلب علم به حجاز و عراق مسافرت نمود و مشايخ و علماى بزرگى چون: شيخ توران كبير، زاهد ابومنصور، ابوالوفا احمد بن ابراهيم فيروزآبادى، ابومقاتل مناور بن فركوه ديلمى را درك نمود. شيخ روزبهان بقلى شيرازى و سراج الدين مكرم قاضى القضاة فارس و عارف معروف عزالدين مودود زركوب و فرزندش، عمادالدين ابوالفضل محمد بن مودود زركوب، و ملك معين الدين ابوذر كتكى مفتى از شاگردان او بودند. در شيراز درگذشت و در رباطى كه خود در نزديكى مصلاى شيراز بنا كرده بود، دفن شد. از آثارش: «مجمع البحرين»، در تفسير و تأويل، در ده مجلد؛ «تنوير المصابيح»، در شرح «المصابيح»، در حديث؛ «باكورة الطلب لاهل الادب».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان

(جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :شد الازار (376 -372)، شيرازنامه (170 -169)، فارسنامه ناصرى (1567/ 2)، مجمل فصيحى (ذيل/ سال 604)، معجم المؤلفين (224/ 7).

نيشابوري، ابوالحسن علي

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 491 ق)، مفسر، عالم دينى و زاهد. اهل نيشابور بود. مراتب علم و فضل، همچنين زهد و اخلاق او را ستوده اند و وى را داناى به تفسير و عالم در اين فن دانسته اند. وى از شاگردان ابوالحسن واحدى مفسر بود. از ابوعثمان صابونى و ابوعثمان بحيرى و ابوالقاسم قشيرى و ابوصالح مؤذن و عبدالغفار فارسى و جمعى ديگر حديث شنيد. از آثارش: كتاب «التفسير»؛ «زاد الحاضر والبادى»؛ كتاب «مكارم الاخلاق».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :طبقات الشافعيه ى اسنوى (223/ 2)، طبقات الشافعيه ى سبكى (259 -258/ 5)، معجم المؤلفين (106/ 7)، الوافى بالوفيات (150/ 21).

نيشابوري، ابوالحسن محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 355 ق)، حافظ و محدث. از محمد بن ايوب بجلى رازى و محمد بن ابراهيم بوشنجى و يوسف بن يعقوب قاضى و ابوعمر قتات و محمد بن عمرو قشمرد و همطبقه ى آنها در خراسان و جبال و عراق حديث شنيد. عبداللَّه بن سعد حافظ گويد بيش از هزار حديث از ابوالحسن نيشابورى نوشتم. پدرش و عمويش، عبدوس بن حسين، از وى روايت كرده اند. در اواخر عمر بينايى خود را از دست داد و در نيشابور درگذشت. از آثارش: كتاب «الحديث»، كه آن را به شيوه ى ابن خزيمه تأليف نموده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تذكرة الحفاظ (886 -885/ 3)، سيرالنبلاء (67 -66/ 16)، شذرات الذهب (17/ 3)، طبقات الحفاظ (379)، معجم المؤلفين (188/ 9)، هديةالعارفين (46/ 2).

نيشابوري، ابوالفضل احمد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 280 ق)، حافظ و محدث. حاكم نيشابورى گويد كه وى يكى از اركان حديث بود. از هدبة بن خالد و شيبان بن فروخ و سهل بن عثمان عسكرى و ابامصعب زهرى و اسحاق بن راهويه و عبيداللَّه بن معاذ عنبرى و عمرو بن زراره نيشابورى و احمد بن يحيى بلخى و حسن بن عمر بلخى و سليمان بن داوود زهرانى و محمد بن رافع قشيرى و محمد بن مهران رازى و جماعتى ديگر حديث شنيد. بخارى در «صحيح» خود و ابوحامد بن شرقى و ابن اخرم ابوعبداللَّه شيبانى و احمد بن اسحاق صيدلانى و محمد بن صالح بن هانى و ابوالفضل محمد بن ابراهيم هاشمى و على بن عيسى حيرى و ابوزكريا يحيى بن محمد عنبرى از وى روايت كرده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (112)، تذكرة الحفاظ (646 -645/ 2)، تهذيب التهذيب (80 -79/

1)، تهذيب الكمال (288 -287/ 1)، سيرالنبلاء (565 -564/ 13)، شذرات الذهب (205/ 2)، طبقات الحفاظ (304)، معجم المؤلفين (196/ 2).

نيشابوري، ابوالقاسم سلمان

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 512/ 511 ق)، فقيه شافعى، مفسر، متكلم، زاهد و صوفى. ملقب به امام المتكلمين. اصل وى از ارغيان، از قراى نيشابور بود. در نيشابور به دنيا آمد. علم حديث و تصوف را در نزد ابوالقاسم قشيرى تحصيل كرد. سپس به حجاز و بغداد و شام مسافرت كرد و مشايخ آن روزگار را درك نمود. آنگاه به نيشابور بازگشت و ملازم امام الحرمين جوينى گرديد. وى در فقه از شاگردان امام الحرمين و در علم طريقت و فن تصوف صاحب قدم و اهل عمل بود. از فضل اللَّه ميهنى و ابوحسين عبدالغافر فارسى و ابوحسين بن مكى و كريمه مروزيه و ابوصالح مؤذن و ابوالقاسم قشيرى و جماعتى ديگر روايت كرد. ابن سمعانى از وى اجازه روايت داشت. در نيشابور درگذشت. از آثارش: شرح «الارشاد» امام الحرمين جوينى، در علم كلام؛ «الغنية»، در فقه شافعى.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (171 -170/ 3)، سيرالنبلاء (412/ 19)، شذرات الذهب (34/ 4)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (284 -283/ 1)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (43 -42/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (99 -96/ 7)، طبقات المفسرين داودى (194 -193/ 1)، كشف الظنون (1434 ،1212 ،68)، معجم المؤلفين (240/ 4)، الوافى بالوفيات (314/ 15).

نيشابوري، ابوبكر محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(319/ 318 -242 ق)، فقيه شافعى، محدث، حافظ، مجتهد و مفسر. اصلش از نيشابور و ساكن مكه و شيخ الحرم و شيخ الاسلام شافعيه بود. از محمد بن عبداللَّه بن عبدالحكم مصرى و ربيع بن سليمان مرادى و محمد بن اسماعيل صائغ و محمد بن ميمون و على بن عبدالعزيز روايت كرد. ابوبكر بن مقرى و محمد بن يحيى بن عمار دمياطى و حسن بن على بن شعبان و برادرش، حسين بن على بن

شعبان و ابوطاهر محمد بن ابراهيم اصفهانى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. وى در علم خلاف متبحر بود. در مكه درگذشت. در بعضى از مآخذ سال وفات وى 309 يا 310 ق ذكر شده است. اما ذهبى گويد كه اين تاريخ درست نيست چرا كه ابن عمار دمياطى در 316 ق او را ملاقات كرده است. از آثار او: «المبسوط»، در اختلاف آراى فقهى علماى مذاهب؛ «الاشراف فى معرفة الخلاف» يا «الاشراف فى اختلاف العلماء»؛ «الاوسط» كه در واقع اصل كتاب «الاشراف» است؛ «التفسير» يا «تفسير القرآن»، در چندين مجلد؛ «جامع الاذكار»؛ كتاب «الاجماع»؛ «الاقناع»؛ كتاب «السنن والاجماع والاختلاف».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (184/ 6)، ايضاح المكنون (350 -349/ 1)، تذكرة الحفاظ (783 -782/ 3)، سيرالنبلاء (492 -490/ 14)، شذرات الذهب (280/ 2)، طبقات الحفاظ (347)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (99 -98/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (108 -102/ 3)، طبقات المفسرين داودى (51 -50/ 2)، كشف الظنون (1385 ،460 ،440 ،202 -201 ،103)، لسان الميزان (628 -626/ 5)، معجم المؤلفين (220/ 8 ،115/ 1)، ميزان الاعتدال (436/ 3)، الوافى بالوفيات (336/ 1)، وفيات الاعيان (207/ 4)، هديةالعارفين (31/ 2).

نيشابوري، ابوزكريا يحيي

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(226 -142 ق)، فقيه، حافظ و محدث. شيخ الاسلام و عالم خراسان بود. اصل وى از مرو است. محدثين اهل سنت مراتب فضل و كمال زهد و ورع او را ستوده اند و از قول احمد بن حنبل نقل شده كه از خراسان، پس از ابن مبارك، كسى همانند يحيى بن يحيى برنخاسته است. در خراسان، حجاز، عراق، شام و مصر به طلب حديث پرداخت. او از تابعين، كثير بن سليم را ملاقات كرد و از او حديث

آموخت. همچنين از عبداللَّه بن جعفر مخرمى و يزيد بن مقدام و مالك و سليمان بن بلال و شريك قاضى و ليث بن سعد و ابراهيم بن سعد و داوود بن عبدالرحمان عطار و مسلم بن خالد و اسماعيل بن عليه و جعفر بن سليمان ضبعى و حماد بن سلمه و حميد بن عبدالرحمان رواسى و ابن الاحوص وابوقدامه حارث بن عبيد ايادى و جرير بن عبدالحميد و اسماعيل بن جعفر مدنى و اسماعيل بن عياش و حفص بن غياث نخعى و معاوية بن عمار دهنى و معاوية بن سلام حبشى و محمد بن مسلم طائفى و يوسف بن يعقوب ماجشون و عبدالرحمان بن ابى الزناد و ابن فضيل و سفيان بن عيينه و عبداللَّه بن مبارك و عبدالعزيز بن محمد دراوردى و محمد بن ثابت عبدى و معتمر بن سليمان و مغيرة بن عبدالرحمان حزامى و هيثم بن بشير و وكيع بن جراح و يزيد بن هارون و ابوبكر بن عياش و جماعتى ديگر روايت كرد. مسلم و بخارى و ترمذى و نسايى و حميد بن زنجويه و محمد بن نصر مروزى و محمد بن يحيى ذهلى و فرزندش، يحيى بن محمد بن يحيى ذهلى، و ابوازهر احمد بن ازهر و اسحاق بن راهويه و عبداللَّه بن عبدالرحمان دارمى و احمد بن يوسف سلمى و احمد بن سلمه نيشابورى و فضل بن يعقوب رخامى و محمد بن اسلم طوسى و ابواحمد فراء و يعقوب بن سفيان فارسى و احمد بن سيار و عثمان بن سعيد دارمى و زكريا بن داوود خفاف و ابراهيم بن على ذهلى و داوود بن حسين بيهقى و على بن حسين صفار

و محمد بن عبدالسلام بن بشار وراق و حسين بن منصور سلمى و عبيداللَّه بن فضاله نسائى و عصمة بن ابراهيم نيشابورى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در نيشابور درگذشت و در اين شهر به خاك سپرده شد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (223/ 9)، التاريخ الكبير (301/ 8)، تذكرة الحفاظ (416 -416/ 2)، تهذيب التهذيب (260 -257/ 11)، تهذيب الكمال (257 -253/ 20)، الجرح والتعديل (ج 4، ق 197/ 2)، سيرالنبلاء (519 -512/ 10)، شذرات الذهب (59/ 2)، طبقات الحفاظ (201 -200)، العبر (312/ 1)، الكامل (264/ 5)، المنتظم (350 -348/ 6)، النجوم الزاهرة (302/ 2).

نيشابوري، ابوسعد، ابوسعيد عبدالملك

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 407/ 406 ق)، فقيه شافعى، محدث، مفسر، وعظ و زاهد. معروف به ابوسعد يا ابوسعيد خرگوشى. نزد ابوالحسن ماسرجسى فقه آموخت. در طلب حديث به عراق سفر كرد. پس از آن به سوى حجاز رهسپار گشت. و در مكه مجاور شد. سپس به خراسان مراجعت نمود و طريق زهد و خدمت به خلق پيشه كرد. وى از حامد بن محمد رفاء و يحيى بن منصور قاضى و اسماعيل بن نجيد و محمد بن حسن سراج و ابواحمد شيبانى نيشابورى و محمد بن عبدالملك نسوى و بشر بن احمد اسفرايينى و على بن بندار صوفى و ابواسحاق مزكى و ابوعمرو بن مطر و ابوسهل صعلوكى روايت كرد. حاكم نيشابورى و حسن بن محمد خلال و ابوالقاسم تنوخى و على بن محمد حنايى و ابوعلى اهوازى و حافظ ابوبكر بيهقى و عبدالعزيز ازجى و ابوالقاسم قشيرى و ابوصالح مؤذن و ابوبكر ابن خلف شيرازى و ابوالقاسم ازهرى و جمعى ديگر از وى روايت نموده اند.

مرتبه ى وى را در فقاهت و زهد ستوده اند. و او را از دانشمندانى دانسته اند كه علاوه بر مقام علمى و زهد به حوائج عامه مردم و فقرا رسيدگى مى كرده و ابنيه ى خيريه اى تأسيس مى نموده است. از جمله بناى بيمارستانى را به وى نسبت مى دهند. او در نيشابور درگذشت و در خركوش نيشابور دفن شد. از آثارش: «تهذيب الاسرار فى طبقات الاخيار»؛ «شرف المصطفى (ص)»، در هشت مجلد؛ اللوامع»؛ «سير العباد والزهاد»؛ «شعائر الصالحين» يا «شعار الصالحين»؛ «دلائل النبوة»؛ كتاب «التفسير»؛ كتاب «الزهد»؛ «البشارة والنذارة».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (351 -350/ 2)، تاريخ بغداد (432/ 10)، تاريخ نيشابور (169)، تذكرة الحفاظ (1067 -1066/ 3)، سيرالنبلاء (257 -256/ 17)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (229 -228/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (223 -222/ 5)، العبر (214/ 2)، كشف الظنون (1569 ،1047 ،1045 ،514 ،245)، لب اللباب (281/ 1)، معجم البلدان (413 -412/ 2)، معجم المؤلفين (189 -188 ،108/ 6)، المنتظم (146/ 9)، هديةالعارفين (625/ 1).

نيشابوري، ابوسعيد احمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ح 353 -288 ق)، حافظ و محدث. وى از مرزداران بلاد اسلامى در سرحدات روم بود. در خراسان، عراق و جبال از ابوعمرو خفاف و عبداللَّه بن شيرويه و حسن بن سفيان و هيثم بن خلف دورى و حامد بن شعيب و قاسم بن فضل رازى و همطبقه ى آنها حديث شنيد. حاكم نيشابورى از او روايت كرده است. وى در طرسوس به شهادت رسيد. از آثارش: «التفسير الكبير» يا «تفسير النيشابورى القديم»؛ «الصحيح المخرج على كتاب مسلم»؛ «الابواب» يا «الابواب والشيوخ».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تذكرة الحفاظ (920/ 3)، سيرالنبلاء (258/ 15)، شذرات الذهب (12/ 3)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (271 -270/ 2)، طبقات

الشافعيه ى سبكى (43/ 3)، كشف الظنون (460)، معجم المؤلفين (105/ 2)، هديةالعارفين (64/ 1).

نيشابوري، ابوعبداللَّه محمد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 245 ق)، حافظ، محدث و زاهد. اهل نيشابور بود. حاكم نيشابورى او را شيخ عصر خويش در خراسان مى داند وى از ابن عيينه و سليمان بن داوود طيالسى و حسين بن على جعفى و عبداللَّه بن ابراهيم صنعانى و ابراهيم بن عمر صنعانى و اسماعيل بن عبدالكريم صنعانى و سريج بن نعمان و هشام بن سعيد طالقانى و اسحاق بن سليمان رازى و حسين بن محمد مروزى و حفص بن عبدالرحمان بلخى و ابوقتيبه و شبابة بن سوار و عبداللَّه بن نمير و عبدالرزاق بن همام و على بن حسين مروزى و محمد بن بشر عبدى و معن بن عيسى قزاز و وكيع بن جراح و يونس بن بكير شيبانى و وليد بن عقبه شيبانى و يحيى بن يحيى نيشابورى و وهب بن جرير و يحيى بن اسحاق و عبداللَّه بن ادريس و ديگران حديث شنيد. بخارى و مسلم و ابوداوود و نسائى و ترمذى در «صحاح» خود و نيز ابوزرعه رازى و ابوحاتم رازى و ابراهيم بن ابى طالب و محمد بن يحيى ذهلى و ابن خزيمه و ابوالعباس سراج و حاجب بن احمد طوسى و احمد بن سلمه و اسحاق بن ابراهيم نيشابورى و تميم بن محمد طوسى و جعفر بن محمد بن سوار و زنجوية بن محمد و ابن شاذان و محمد بن عقيل خزاعى و محمد بن نعيم نيشابورى و ابوالليث انصارى و يحيى بن زكريا نيشابورى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (359/ 6)، التاريخ الكبير (82 -81/ 1)، تاريخ نيشابور (97)، تذكرة

الحفاظ (510 -509/ 2)، تهذيب التهذيب (138 -136/ 9)، تهذيب الكمال (270 -267/ 16)، الثقات (102/ 9)، الجرح والتعديل (ج 3، ق 254/ 2)، سيرالنبلاء (218 -214/ 12)، شذرات الذهب (109/ 2)، طبقات الحفاظ (246 -245)، العبر (350/ 1)، النجوم الزاهرة (385/ 2)، الوافى بالوفيات (68/ 3).

نيشابوري، ابوعلي حسين

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(349 -277 ق)، حافظ، محدث و فقيه. در نيشابور به دنيا آمد. او از مشايخ حاكم نيشابورى است. در نيشابور از ابراهيم بن ابى طالب و على بن حسن صفار و عبداللَّه بن شيرويه و ابن خزيمه و احمد بن محمد ماسرجسى و جعفر بن احمد حافظ و در هرات از حسين بن ادريس و محمد بن عبدالرحمان سامى و در نسا از حسن بن سفيان و در جرجان از عمران بن موسى بن مجاشع و در مرو از عبداللَّه بن محمود و در رى از ابراهيم بن يوسف هسنجانى و در بغداد از عبداللَّه بن ناجيه و محمد بن حبان و قاسم مطرز و در كوفه از محمد بن جعفر قتات و در بصره از ابوخليفه جمحى و زكريا ساجى و در واسط از جعفر بن احمد بن سنان و در اهواز از عبدان اهوازى و در اصفهان از محمد بن نصير و در موصل از ابويعلى بن مثنى و در مصر از ابوعبدالرحمان نسائى و در غزه از حسن بن فرج عزى و در مكه از مفضل جندى و در شام از اصحاب ابراهيم بن علا و معافى بن سليمان حديث شنيد. ابوبكر احمد بن اسحاق صبغى و ابووليد فقيه و ابن منده و حاكم و ابوعبدالرحمان سلمى و ابوطاهر بن محمش و ديگران از وى روايت كرده اند. صاحب

عنوان را به قوت حافظه و كثرت احاديثى كه از حفظ داشته است ستوده اند. به ويژه شاگردش حاكم نيشابورى او را يگانه عصر خود در حفظ حديث، زهد و ورع مى داند. او در نيشابور درگذشت و در مقبره ى باب معمر دفن شد.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (266/ 2)، تاريخ بغداد (72 -71/ 8)، تاريخ نيشابور (224 ،160)، تذكرة الحفاظ (905 -902/ 3)، سيرالنبلاء (59 -51/ 16)، شذرات الذهب (380/ 2)، طبقات الحفاظ (385 -384)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (128/ 1)، طبقات الشافعيه ى اسنوى (270/ 2)، طبقات الشافعيه ى سبكى (280 -276/ 3)، العبر (81/ 2)، معجم البلدان (384 -383/ 5)، المنتظم (300/ 8)، النجوم الزاهرة (370/ 3).

نيشابوري، ابوعمرو محمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 396 ق)، حافظ و محدث. او را از حفاظ حديث و ثقه دانسته اند. در طلب علم به عراق و حجاز سفر كرد. از پدرش و يحيى بن منصور قاضى و عبداللَّه بن محمد كعبى و محمد بن مومل بن حسن و ابابكر قطيعى و همطبقه ى آنها حديث شنيد. فرزندش، ابوعثمان سعيد بن محمد بحيرى، و ابوعبداللَّه حاكم نيشابورى و ابوالعلاء واسطى و محمد بن شعيب رويانى از وى روايت كرده اند. در نيشابور درگذشت و در مقبره ى ملقاباد دفن گرديد. از آثارش: «الاربعون المروية» يا «اربعون حديثاً».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :انساب سمعانى (291/ 1)، ايضاح المكنون (53/ 1)، تاريخ نيشابور (175)، تذكرة الحفاظ (1083 -1082/ 3)، سيرالنبلاء (90/ 17)، شذرات الذهب (148/ 3)، طبقات الحفاظ (438)، معجم المؤلفين (3/ 9)، المنتظم (92/ 9)، هديةالعارفين (57/ 2).

نيشابوري، نجم الدين، ابوالقاسم محمود

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف ح 550 ق)، فقيه، مفسر، اديب، لغوى و شاعر. ملقب به بيان الحق. مؤلف «معجم الادباء» وى را عالمى بارع و مفسرى دانشمند توصيف كرده است. او در علم لغت و فقه متبحر بود. همچنين وى را متفنن در علوم و تصانيف او را كم نظير دانسته اند. از آثارش: «ايجاز البيان فى معانى القرآن»؛ «خلق الانسان»؛ «جمل الغرائب»، در تفسير حديث؛ «التذكرة والتبصرة».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (43/ 8)، كشف الظنون (1205 ،722 ،602 -601 ،393 ،205)، معجم الادباء (125 -124/ 19)، معجم المؤلفين (158 -157/ 12).

واثقي نيا، حسين

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

حسين واثقي نيا

محل تولد : قم

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1336/1/1

زندگينامه علمي

بنده در سال 1336 شمسي در قم متولد شدم. پيش از هفت سالگى، قرائت قرآن و نوشتن و خواندن را در مكتب خانه آموختم و در تابستان سالهاي بعد تكميل كردم. هنگامي كه به هفت سالگي رسيدم به دبستان دولتي رفتم و پس از گذراندن دوره شش ساله دبستان، به دبيرستان رفتم. در نيمه سال چهارم دبيرستان بود كه آن را رها كردم و به حوزه پيوستم. (سال 1352 ش)

مقدمات را نزد اساتيد متعدد از جمله: «مرحوم حاج شيخ محمد علي»، معروف به مدرس افغاني فرا گرفتم. بيشتر شرح لمعه را نزد مرحوم «آيت الله حاج شيخ قدرت الله وجداني فخر»، و بقيه را نزد چند نفر ديگر فرا گرفتم. بخش عمده رسائل را نزد «آيت الله حاج شيخ مصطفي اعتمادي تبريزي» و بقيه را نزد «آيت الله حاج شيخ حسين كريمي قمي» آموختم. مكاسب و قسمت عمده كفايه را نزد مرحوم «آيت الله حاج شيخ محمد تقي ستوده اراكي» گذراندم

و بخشي از كفايه را نزد «آيت الله حاج سيد محمد حسيني كاشاني» خواندم كه در حقيقت خارج آن را براي ما مي گفت و شيوه نقد آرائ بزرگان را به ما مي آموخت.

خارج فقه و اصول فقه از دروس اساتيد گرامي همچون آيات عظام: «فاضل لنكراني، وحيد خراساني و ميرزا جواد تبريزي»، به مدت بيست سال بهره بردم و بسياري از تقريرات دروس آن بزرگان را نوشتم و اگر چيزي بر خلاف نظر استاد به ذهنم آمد؛ در پاورقي به عنوان «يقول التلميذ» يادداشت كردم كه همه به صورت مسوده باقي است و چون خود آن اساتيد عزيز يا برخي از شاگردانشان در صدد چاپ آن دروس برآمدند من به پاكنويس و چاپ آنها دست نزدم. فلسفه و عرفان را نزد اساتيد مختلف به ويژه «آيت الله معظم حسن زاده آملي» حاضر شدم .

در سالهاي 54 تا 57 همگام با مردم مسلمان ايران و علماي اسلام در مبارزات با رژيم پهلوي شركت جستم و با ايراد سخنرانيهاي انقلابي و پخش و تكثير اعلاميه ها و نوارهاي كاست انقلابي، به راه حضرت امام خميني (رحمه الله) پيوستم. دو بار دستگير شدم؛ «يك بار در قم و يك بار در بوشهر» كه براي تبليغ دهه محرم رفته بودم و مدتي را در زندان همراه با شكنجه بسيار گذراندم.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي شغل دولتي نگرفتم. در سالهاي 58 تا 60 دو سال در دفتر تبليغات حوزه علميه قم همراه با دوستان به تبليغات مكتوب دست زديم. در دوره جنگ تحميلي به تفاريق، بيش از دو سال را در ميان رزمندگان گرامي براي تبليغات اسلامي سپري

كردم. هفت سال تمام از آغاز تاسيس (1376) تا اول تابستان 1383 «مديريت مركز فقهي ائمه اطهار عليهم السلام» را كه حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني تاسيس كردند به عهده داشتم و موفق به خدماتي شدم مانند: (تاسيس كتابخانه تخصصي فقهي، سايت اينترنتي فعال، بخش آموزش، بخش تحقيقات، و چاپ بيش از بيست جلد كتاب) كه اميدوارم دوستان، آن فعاليتها را بنگارند.

واحدي نيشابوري، ابوالحسن علي

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 468 ق)، فقيه شافعى، مفسر، محدث، نحوى، لغوى و مدرس. اصل وى از ساوه بود. در نيشابور به دنيا آمد و برخلاف پيشه ى اجدادش كه تجارت بود، او و برادرش عبدالرحمان، به كسب علم پرداختند و در سلك محدثين و علما درآمدند. وى را از نويسندگان بزرگ و امام و استاد بى نظير عصر خود در ادبيات، تفسير، حديث، فقه و نحو دانسته اند. او نزد خواجه نظام الملك، وزير مقتدر سلجوقيان، تقربى تمام داشت. ادبيات و لغت را نزد ابوالفضل عروضى اديب و نحو را نزد ابوالحسن ضرير قهندزى و ابوعمران مغربى مالكى فراگرفت و براى تكميل معلومات خويش به مسافرت پرداخت. وى در علم تفسير از محضر ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبى استفاده نمود. از ابوطاهر بن محمش و قاضى ابوبكر حيرى و ابوابراهيم اسماعيل بن ابراهيم واعظ و محمد بن ابراهيم مزكى و عبدالرحمان بن حمدان نصروى و احمد بن ابراهيم نجار و ديگران حديث شنيد. احمد بن عمر ارغيانى و عبدالجبار بن محمد خوارى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. در نيشابور درگذشت. در «النجوم الزاهرة» سال وفات وى 469 ق ذكر شده است. از آثارش: تفاسير سه گانه: «البسيط»، «الوسيط» و «الوجيز» كه به «الحاوى لجميع

المعانى» موسوم و به «تفسير واحدى» معروف است؛ «اسباب النزول» يا «اسباب التنزيل»؛ «الدعوات والمحصول»؛ «المغازى»؛ شرح «ديوان» متنبى؛ «الاغراب فى الاعراب» يا «الاعراب فى علم الاعراب»، در نحو؛ «تفسير النبى (ص)»؛ «نفى التحريف عن القرآن الشريف»؛ «التحبير فى شرح الاسماء الحسنى» يا «التنجيز فى شرح اسماء اللَّه الحسنى».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (60 -59/ 5)، ايضاح المكنون (674 -673/ 2)، تاريخ ادبيات در ايران (260/ 2)، دمية القصر (1020 -1017/ 2)، الذريعه (42/ 25 ،188/ 20 ،319/ 4)، روضات الجنات (236 -234/ 5)، ريحانه (286 -285/ 6)، سيرالنبلاء (342 -339/ 18)، شذرات الذهب (330/ 3)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 118/ 5)، طبقات الشافعيه ى ابن قاضى شهبه (258 -256/ 1)، طبقات الشافعيه ى سبكى (243 -240/ 5)، طبقات المفسرين داودى (390 -387/ 1)، العبر (324/ 2)، الكامل (123/ 8)، كشف الظنون (2002 ،1747 ،1460 ،1417 ،1277 ،809 ،355 ،245 ،125 ،76)، الكنى والالقاب (277/ 3)، معجم الادباء (270 -257/ 12)، معجم المؤلفين (27 -26/ 7)، النجوم الزاهرة (105/ 5)، وفيات الاعيان (304 -303/ 3)، هديةالاحباب (260)، هديةالعارفين (692/ 1).

واعظ يزدي، غلامرضا

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

غلامرضا بن حاج ابراهيم يزدى خراسانى عالمى كامل و فاضلى بارع از مفاخر دانشمندان و گويندگان و معاصر شهرستان يزد بوده اند.

تولد آن جناب در سال 1295 قمرى در خراسان واقع شده و بعد از آموختن اوليات در سال 1314 مهاجرت به اصفهان نموده و مقدمات علوم را از بعض از افاضل آنجا آموخته و در سال 1319 به نجف اشرف عزيمت نموده و از محضر مرحوم حاج ميرزا حسين خليلى و مرحوم آخوند خراسانى و علامه يزدى صاحب عروه و حاج شيخ هادى تهرانى و بعد به علامه ميرزا محمدباقر اصطهباناتى

پيوسته و در معيت آن مرحوم به شيراز مسافرت و در سال 1325 قمرى به يزد برگشته و به وظائف شرعى از اقامه جماعت و ارشاد مردم از طريق منبر و غيره پرداخته و مسافرتهاى عديده اى به طبس و مشهد مقدس نموده و در همه جا مردم را از مواعظ حسنه خود بهره مند ساخته تا در روز 26 ذى الحجة سال 1378 قمرى در قريه طزرجان يزد بدرود حيات گفته و مردم علاقمند يزد و حومه آن جنازه وى را از طزرجان كه در پنجاه كيلومترى يزد است با دوش خود به شهر يزد آورده و در امامزاده جعفر در مقبره شخصى دفن نمودند.

داراى آثار خالده اى مانند كتاب (مفتاح علوم القرآن) كه در سال 1361 شروع و در سال 1365 ق تكميل نموده و در آن تاريخ ولادت و بعضى حالات و اسفار خود را ذكر كرده است مى باشد.

نگارنده گويد: به خاطر دارم كه آن مرحوم در اوائل سال 1363 قمرى با فرزند فاضل و برومندش از مكه مراجعت و در قم مورد استقبال گرم و توجه مخصوص مراجع بزرگ و فضلا عاليقدر فراگرفته.

و بنابر اصرار آيات عظام و دانشمندان حوزه چند ماهى اقامت و در مدرسه فيضيه اقامه جماعت و درس تفسير گذارده و اكابر وقت مانند مرحوم آيت اللَّه محقق داماد و غيره شركت مى نمودند.

و در همان سال فرزند مذكورش مريض و بدرود حيات گفتند و آقايان دروس را با احترام آن پدر تعطيل و براى تشييع حاضر ولى آن مرحوم درس خود را تعطيل نكرد و فرمود ما براى مرگ فرزندمان درس را تعطيل نمى كنيم و بعد از اتمام درس تشييع باشكوهى نمودند و

خود آن مرحوم با دلى قرص و بدون اضطراب بر جنازه فرزندش نماز خوانده و پيوسته شكر و ذكر خدا بر زبانش جارى بود و تمام بزرگان از صبر و طاقت او تعجب مى كردند رحمه اللَّه عليه.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)

وحيد خراساني، حسين

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

آقاى حاج شيخ حسين خراسانى معروف به وحيد عالمى محقق و فقيهى مدقق و مدرسى علامه و استادى فرزانه مجتهدى كامل و مصنفى فاضل جامع معقول و منقول و حاوى فروع و اصول مى باشد. تولدش در سال 1300 شمسى در مشهد واقع شده و پس از گذرانيدن دوران صباوت و خواندن ادبيات و سطوح اولى و نهائى را از مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد نهاوندى صاحب تفسير فراگرفته و به درس خارج مرحوم آيت الله ميرزا مهدى اصفهانى و آيت الله آشتيانى حاضر شده و استفاده ها نموده و به واسطه داشتن استعداد و نبوغ فكرى به مدارج عاليه

علم و اجتهاد ارتقا يافته و علوم عقليه فلسفه و حكمت را از مرحوم به ميرزا ابوالقاسم الهى و ميرزا مهدى آشتيانى فراگرفته و در سال 1327 خورشيدى در شهر رى به ديدن مرحوم سيدنا الاستاد آيت الله العظمى حجت كوهكمرى رضوان الله عليه شرفياب شده و پس از مذاكرات علمى مفتخر به دريافت اجاره اجتهاد مطلق گرديده و به قصد تكميل مبانى و ديدن نظريات آيات و مراجع عظام عراق مجتهدا در سن 27 سالگى مهاجرت به نجف اشرف نموده و در درس مرحوم آيت الله العظمى ميرزا عبدالهادى شيرازى و آيت الله حكيم و بالاخص آيت الله العظمى خوئى شركت كرده و از سال 1378 قمرى شروع به گفتن درس خارج فقه و اصول نموده است.

معظم له حدود دوازده سال در نجف

تدريس خارج داشت تا در سال 1390 كه به ايران برگشته و بنا بر اسرار فضلاء محصلين مشهد و علماء خراسان و امر بعضى از مراجع يكسالى در مشهد توقف و به تدريس پرداخته و بعد از آن مهاجرت به قم نموده و اكنون در حوزه علميه اشتغال به تدريس خارج فقه و اصول دارد و حوزه درسش بسيار جالب و بيش از صد نفر از فضلا و محصلين خوش فهم شركت دارند كه اغلب آنها دراسات و تقريرات معظم له را به رشته تحرير آورده و بعضى براى طبع آماده نموده اند.

علامه وحيد بيانى جامع و زيبا دارد و از فكر شاگرد و تلميذ خود رفع هر گونه ابهام و اشتباه مى كند. جزوات در فقه و اصول از دراسات و تقريرات آيت الله خوئى و ديگران دارد و آثار علمى ديگر او كه ديدم از اين قرار است 1- شرح بر شرايع الاسلام 2- حاشيه اى بر كفايه 3- حاشيه اى بر مكاسب.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد دوم)

وخشي بلخي، ابوعلي حسن

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(471 -385 ق)، حافظ، محدث، زاهد و اديب. اصل وى از وخش، قريه اى در حوالى بلخ است. در طلب حديث به عراق، جبال، شام و مصر سفرهاى طولانى نمود و در بلخ، نشابور، بغداد، اصفهان، دمشق، بصره، مصر، عسقلان، تنيس، رمله، قدس، عكا، حلب و همدان از ابوالقاسم خزاعى و ابوسعيد صيرفى و يحيى بن ابراهيم مزكى و ابوعمر بن مهدى فارسى و ابونعيم حافظ و ابوحسين بن بشران و ابومحمد نحاس و تمام بن محمد رازى و محمد بن احمد بن محمد بن مزدين و ابوسعيد بن حسنويه و ابوالحسن على بن قاسم نجاد و عقيل بن عبدان و

قاضى ابوبكر حيرى و عبدالواحد بن محمد بن مهدى و محمد بن حسين بن فضل قطان و محمد بن احمد بن ابوالفوارس و از جماعتى ديگر حديث شنيد. خطيب بغدادى و عمر بن محمد سرخسى و عمر بن على محمودى و جماعتى ديگر از او روايت كرده اند. خواجه نظام الملك در بلخ از وى حديث شنيد. در بغداد خليفه عباسى به اتهام قدرى بودن دستور به غرق كردن او داد. پس به مصر گريخت و بعد از چندى دوباره مخفيانه به بغداد آمد و از آنجا به بلخ بازگشت، در بلخ به امر خواجه نظام الملك براى وى مدرسه اى بنا نمودند تا در آن حديث گويد. او در بلخ درگذشت. وى برگزيده اى از احاديثى را كه از ابونعيم حافظ شنيده بود، در پنج جزء تحت نام «وخشيات» نگاشت. در «كشف الظنون» و به تبع آن در «هديةالعارفين»، «الامالى»، در حديث و كتاب «التوقير» از آثار وى شمرده شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام بوفيات الاعلام (312/ 1)، انساب سمعانى (579/ 5)، ايضاح المكنون (340/ 1)، تذكرةالحفاظ (1174 -1171/ 3)، توضيح المشتبه (176/ 9)، سيرالنبلاء (367 -365/ 18)، شذرات الذهب (339/ 3)، طبقات الحفاظ (459)، العبر (329/ 2)، كشف الظنون (508 ،163)، لسان الميزان (446 -445/ 2)، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (103 -102/ 19)، معجم البلدان (419/ 5)، معجم المؤلفين (260/ 3)، الوافى بالوفيات (163/ 12)، هديةالعارفين (277/ 1).

ورنو سفادراني سدهي، محمد حسن

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

فرزند محمّد كاظم ورنوسفادرانى. عالم فاضل متبحّر، مؤلّف تفسير مختصرى است بر قرآن كريم، و در اوّل آن گويد: تفسير بعضى از كلمات قرآن است و قرائت و صيغه و عدد آيات و حروف آن، تاريخ فراغت: سلخ ذى قعده 1241.

فرزندش محمّد

مهدى نام داشته، و او اين تفسير را وقف نموده است در سال 1263.

برگرفته از كتاب :دانشمندان و بزرگان اصفهان (جلد اول)

وفا، جعفر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

جعفر وفا

محل تولد : زنجان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1334/4/9

زندگينامه علمي

جعفر وفا در سال 1334 در زنجان در يك خانواده مذهبي تولد يافت و پس از تحصيلات ابتدايي و متوسطه با اشتياق تمام و با تشويق والدين خود ، به سال 1348 در حوزه علميه اين شهر به فرا گرفتن علوم ديني پرداخت و در سال 1352 راهي حوزه علميه قم گرديد و در ادبيات عرب ، فلسفه ، تفسير و علم كلام ، طرفي برگرفت و در سطوح عالي فقه و اصول به مراتب لازم ، نائل آمد . در طي اين مراحل در دو حوزه زنجان و قم به ترتيب از محضر اساتيد برجسته اي همانند حجج اسلام استاد علوي ، قائمي ، خاتمي و آيات عظامي همانند آيت الله جوادي آملي ، پاياني ، اعتمادي ، حيدري زنجاني ، ناصر مكارم شيرازي ، ميرزا جواد تبريزي ، وحيد خراساني ، نوري همداني و ... استفاده نمود .

او از سال 1362 با درك ضرورت زمان ، كارهاي قلمي ، سخنوري و آموزشي خود را آغاز كرد و وارد عرصه پژوهش گرديد و در علوم قرآن ، تاريخ اسلام ، و تعليم و تربيت به تتبع و تحقيق پرداخت كه ارائه ده ها مقاله علمي و قرآني ، در نشريه هاي آموزشي و تربيتي و انتشار بيش از بيست جلد كتاب از محصولات اين پژوهش است كه برخي از آنها ، از كتاب هاي درسي دانشگاه

امام حسين (ع) مي باشد ؛ همانند : ثروت از ديدگاه قرآن (چاپ سوم) ، تاريخ از ديدگاه قرآن و نهج البلاغه (چاپ سوم) ، تفسير موضوعي تولي و تبري (چاپ سوم

ايشان درسال 1383 از سوي نخستين همايش پاسداران اهل قلم ، نويسنده برتر شناخته شد و از سوي شخصيت هاي بلند پايه سپاه پاسداران و وزارت ارشاد ، تشويق و موفق به دريافت جوايز و لوح تقدير گرديد .وي هم اكنون صاحب كرسي تدريس در دانشكده هاي دانشگاه امام حسين (ع) است و همگام با تدوين و انجام پژوهش هاي قلمي ، در رشته هاي علوم قرآني و تاريخ اسلام تدريس مي كند . وي در سال 1360 با همفكري برخي از جوانان در تهران كانون هجرت را بينان نهاد و در پرتو آن به تشكيل كلاس هاي نهج البلاغه، عقايد و انتشار نشريه «هجرت» پرداخت . كتاب «وظايف اخلاقي معلم و شاگرد» از اين نويسنده از سوي آموزش و پرورش كتاب برگزيده اعلام و برنده جايزه شد . او از سال 69 تا سال 82 عضو كادر علمي پژوهشكده تحقيقات اسلامي و هيئت تحريريه فصلنامه مربيان بوده است .

وفايي شوشتري، محمدمهدي

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد مهدي وفايي شوشتري مولف عالم و بزرگواري بود . او پيشواي با فضيلت و داراي مكارم اخلاقي بود . نام وي محمد مهدي ، مشهور به شرف الدين فرزند شيخ محمد شرف الدين است . او مقدمات و علوم ادبي را از صرف و نحو ، منطق ، معاني بيان ، حساب و هندسه ، فقه و اصول ، علم كلام و تفسير را آموخته بود.گروه : علوم انساني رشته : الهيات

و معارف اسلامي والدين و انساب : محمد مهدي وفايي شوشتري ازخانداني علمي و روحاني به نا م خاندان شرف الدين مي باشد . خانداني كه همواره يا درميان آن افرادي ممتاز و برجسته به پا خاسته و رهبري مذهبي مردم را بعهده داشته اند .همين امر احترام و توجه قاطبه اهالي خوزستان به ويژه شوشتر را در پي آورده است.تحصيلات رسمي و حرفه اي : محمد مهدي وفايي شوشتري مقدمات و علوم ادبي رااز صرف و نحو ، منطق ، معاني و بيان و سپس حساب هندسه ، هئيت ، فقه و اصول ، علم كلام وتفسير را نزد فضلا و بزرگان مردم زادگاه خود شوشتر فرا گرفت پس از آن درسال 1304 شمسي براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مهاجرت نموده و از حوزه درس اساتيد بزرگ آن سامان بهره مند شد.استادان و مربيان : مهمترين اساتيد محمد مهدي وفايي شوشتري در دوران تحصيل درنجف و اماكن ديگر عبارتند از : آيت الله حاج ميرزا حسين ناييني ، آيت الله آقا ضياءالدين عراقي ، آيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني ، آيت الله سيد ميرزا ابراهيم خراساني ، آقا سيد هبه الدين شهرستاني ، آيت الله حاج شيخ آقا بزرگ تهراني،آيت الله آقا ميرزا محمد سامرايي ، آيت الله ميرزا محمود شيرازي ،آقا سيد امام شوشتري ، شيخ شعبان گيلاني ،آيت الله آقا سيد هادي ميلاني ، آقا شيخ محمد علي غروي اردوبادي ، مرحوم حاج شيخ عباس قمي ،سيد مهدي كاظمي اصفهاني ، سيد ابراهيم راوي شافعي ، سيد خليل راوي شافعي و سيد محمد راوي شافعي .فعاليتهاي آموزشي : محمد مهدي

وفايي شوشتري درميان مردم محبوبيتي به سزا داشت و با خوشرويي و محبتي خاص مراجعين رامي پذيرفت. آورده اند كه مواعظ وي كه مهمترين فعاليتش بود ، مانند مواعظ جد والا و تبارش علامه حاج ملا جعفر شرف الدين تاثيري بس شگرف و درقلوب مردم مي نهاده است.ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : محمد مهدي وفايي شوشتري بطور كلي اوقات خود راصرف امور مذهبي وهدايت مردم از تدريس اقامه نماز جماعت ، تاليف و نگارش و موعظه و سخنراني مذهبي مي كرد.آرا و گرايشهاي خاص : محمد وفايي وفايي شوشتري علاقه وافري به تحقيقات تاريخي و آثار باستاني داشت و در مطالب تاريخي صاحبنظر و بيان كننده نكات جالبي است و بر همين اصل و مدتي را صرف مطالعه آثار مشكوفه سومرو بابل درموزه بغداد نموده و از كتابخانه مشهور بغداد مطالعات ارزشمندي داشته است.آثار : تاريخ شوشتري ويژگي اثر : اين كتاب چاپ نشده است ولي درباره احوال دانشمندان شوشتري مي باشد .2 ترجمه جلد اول تفسير فخر رازي، ترجمه كتاب «فضائل»شاذان nbsp4 رساله شرفيات ويژگي اثر : اين كتاب سوالاتي است كه شوشتري از علامه آقا سيد هبت الدين شهرستاني نموده و ايشان جواب داده اند.5 عقايد اسلاميه ويژگي اثر : اين كتاب ترجمه كتاب نكت الاعتقاد تاليف شيخ مفيد است .6 مطالعات و مشاهدات

منابع زندگينامه :شرف الدين شوشتري ، شرح حال علامه اديب فقيد وفايي شوشتري ، تهران : انتشارات كتابخانه صدر ، بي تا ، ص 1

وهب

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(34- مقول 116/ 114/ 113/ 110 ق)، حافظ، محدث، مورخ، اخبارى، زاهد و عابد. اصل او از هرات بود. پدرش، منبه، در

دوره ى پادشاهى كسرى انوشيروان از هرات خارج شد و به جزيرةالعرب رفت، سپس در زمان پيامبر (ص) اسلام آورد و در يمن سكنى گزيد. وهب در زمان خلافت عثمان در يمن به دنيا آمد. اصحاب تراجم مراتب علم، زهد و جهد او را در عبادت ستوده اند. در زمان عمر بن عبدالعزيز وى عهده دار منصب قضاوت صنعا در يمن بود. روايات سنددار (مسند) كمى را نقل كرده، عمده ى دانش وى درباره ى اسرائيليات و صحائف اهل كتاب بوده است. به آورده ى صاحب «كشف الظنون» وى اولين كسى است كه در موضوع قصص انبياء كتاب نوشته است. احمد بن حنبل گويد كه او قدرى بود، سپس از اين عقيده بازگشت. از برادرش، همام بن منبه، و ابن عباس و ابوهريره و ابوسعيد و نعمان بن بشير و جابر بن عبداللَّه و عبداللَّه بن عمرو بن عاص و عبداللَّه بن عمر خطاب و طاووس بن كيسان و انس بن مالك و عمرو بن شعيب و فنج يمانى حديث شنيد. فرزندانش، عبداللَّه و عبدالرحمان، و برادرزاده هايش عقيل بن معقل و عبدالصمد بن معقل، و نواده اش، ادريس بن سنان، و عمرو بن دينار و سماك بن فضل و عوف اعرابى و عاصم بن رجاء و يزيد بن مسلم و يزيد بن يزيد بن جابر و عبداللَّه بن عثمان بن خثيم و اسرائيل ابوموسى و همام بن نافع و عيسى بن سنان و مغيرة بن حكيم و منذر بن نعمان و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در پايان عمر توسط يوسف بن عمر ثقفى حاكم يمن محبوس و توسط عمال وى به قتل رسيد. از آثار او: «تفسير القرآن»؛ كتابى در «ذكر

الملوك المتوجه من حمير و اخبارهم و قصصهم و قبورهم و اشعارهم»؛ «قصص الانبياء»؛ «قصص الاخيار»؛ «فتوح البلاد»؛ «الاسرائيليات»؛ كتاب «القدر».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (150/ 9)، تاريخ الاسلام (حوادث 500 -497/ 120 -101)، تذكرة الحفاظ (101 -100/ 1)، تهذيب التهذيب (148 -147/ 11)، تهذيب الكمال (502 -487/ 19)، الثقات (488 -487/ 5)، الجرح والتعديل (ج 4، ق 24/ 2)، حليةالاولياء (81 -23/ 4)، سيرالنبلاء (557 -544/ 4)، شذرات الذهب (150/ 1)، طبقات ابن سعد (71 -70/ 6)، طبقات الحفاظ (52)، العبر (109/ 1)، كشف الظنون (1328)، معجم الادباء (260 -259/ 19)، معجم المؤلفين (174/ 13)، ميزان الاعتدال (324 -323/ 4)، وفيات الاعيان (36 -35/ 6)، هديةالعارفين (501/ 2).

هادوي، اصغر

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

اصغر هادوي

محل تولد : كاشان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1339/1/1

زندگينامه علمي

جناب آقاي اصغر هادوي در سال 1339 در شهر كاشان در خانواده اي متدين و مذهبي متولد شد. ايشان پس از پايان موفقيت آميز تحصيلات دوران متوسطه و به دنبال شور و علاقه فراوان به معارف ناب اسلامي، وارد حوزه علميه كاشان گرديد كه پس از طي دوره مقدماتي و براي ادامه تحصيلات عالي، وارد حوزه علميه قم گرديد و در حلقه درس خارج «آيت الله العظمي وحيد» و «مرحوم شيخ جواد تبريزي» حاضر و به تحصيل خارج فقه و اصول پرداخت.

در كنار دروس حوزوي، به تحصيل در دانشگاه هم روي آورد و در مقطع ارشد رشته «اقتصاد» از دانشگاه صنعتي اصفهان فارغ التحصيل گرديد. ايشان كه پژوهشگري تواناست علاوه بر تدريس در دانشگاههاي مختلف، مقالات فراواني به كنگره هاي علمي كشور ارائه داده است كه از جمله مي

توان به «مراتب انس با قرآن»، «عبادت در قرآن» و «جامعيت قرآن از نگاه حديث» اشاره كرد.

هاشمي رفسنجاني، اكبر

قرن:14

جنسيت:مرد

مليت:ايران

تولد

به سال 313 هجرى شمسى، در جلگه ى نوق - از جلگه هاى رفسنجان - در خانواده اى متدين، پسرى چشم بر جهان گشود؛ با نام اكبر هاشمى، فرزند حاج ميرزا على و ماه بى بى.

روزگار كودكى

كسى نمى دانست كه نوزاد امروز شخصيت سياسى - فرهنگى پر آوازه ى فرداى كشور خواهد بود، تا همه ى جزئيات زندگى اش را ثبت كند. از بايگانى خاطره ها نيز چندان نكته اى نمى توان بركشيد؛ جز اين كه او در كودكى نيز - در مقايسه با هم سالانش - ويژگى هاى برجسته داشت، چنان كه مدرسه را از پنج سالگى همراه برادرى كه از او دو سال بزرگ تر بود آغاز كرد.

دو راهى مكتب و مدرسه

در دو راهى مكتب و مدرسه، دست سرنوشت او را به مكتب خانه سپرد. پدر مكتب خانه را انتخاب كرد؛ چرا كه مدرسه از روستا چندان دور بود كه دشوارى هاى آن را كمتر خانواده اى پذيرا مى شد. گذشته از اين براى خانواده هاى مذهبى - به دلايلى كه شرح آن در اين فرصت نمى گنجد - مدرسه چندان جاذبه اى نداشت.

شكل گيرى شخصيت

شرايط دشوار زندگى، از هفت تا چهارده سالگى تأثير تعيين كننده اى بر شكل گيرى شخصيت مقاوم، صبور و چند بعدى او داشت. مشاركت و كمك به خانواده در امور باغ و دام و طيور و كوشش در حفظ دستمايه ى معيشت روستايى، معاشرت و تفريح و ورزش هاى سالم و تحمل مشقات زندگى در روستاى دورافتاده ى نيم قرن پيش براى او زمينه ى آشنايى با واقعيت هاى زندگى بود و از اين همه تلاش و تقلا تجربه هاى گران اندوخت.

از پدرى متدين و آگاه، اخلاق و معرفت آموخت، و در چند مكتب خانه از چند معلم مقدمات علم را فراگرفت.

وسوسه ى هجرت و دل كندن از زادگاه

روستاى بهرمان روح پرتكاپوى نوجوانى مانند او را گنجا نبود. ناگزير بايد فضايى ديگر و ميدانى پنهاور او را آغوش مى گشود. آن روزها، آوازه ى حوزه ى علميه ى قم را در خانواده هاى مذهبى طنينى پرجاذبه بود كه رفته رفته چنان او و پسرعمويش را اثرپذير ساخت كه هجرت به شهر مقدس قم آن هر دو را وسوسه اى روزافزون شد. از سويى، دل كندن از خاك زادگاه هم چندان آسان نبود، چنان كه يك بار گفت و گو با پدر براى گرفتن رضايت و رخصت هجرت، با انفجار غم در گلو و فرو غلتيدن دانه هاى اشك بر گونه ها، همراه بود. با اين همه، سرانجام پدر رضايت داد و زمينه ى سفر فراهم شد.

با كاروان عشق

هر چند اكنون نيز، چون هميشه، عشق زيارت كربلا عشقى است زنده و چنگ انداخته بر دل هاى بى شمار، اما زيارت قديم را حكايت ديگرى است. از همان روز كه مشتاقان براى ماه ها بعد تدارك سفر مى ديدند، خدا مى داند كه چند و چندين بار با زمزمه و ياد سفر، چشمان شان در اشك شوق غوطه مى خورد. تا فرا رسيدن روز موعود و حركت كاروان، كه طنين صداى چاووشى خوان آه از نهاد همه برمى آورد؛ گريه ى شوق بدرقه شوندگان و اشك حسرت بدرقه كنندگان، خاطره اى بر جاى مى نهاد كه با ياد آن بارها و بارها دل ها مى شكست و ديده ها تر مى شد.

اين بار سخن از كاروانيانى است كه بر آن شده اند تا دو فرزند دلبندشان را در ميان راه به

شهر قم بسپارند؛ شهرى كه خود زيارتگاه است و هم در آن روزگار، گذرگاهى بر سر راه زايرانى بسيار كه مشهد رضوى، يا كربلاى حسينى را آهنگ زيارت داشتند، با ويژگى و امتيازى كه تأسيس حوزه ى علميه در آن روزها به اين شهر داده بود.

تجربه هاى تلخ و شيرين

از همان روز كه سفر آغاز شد، تجربه هايى تلخ و شيرين به بار آورد كه هر يك را به نوبه ى خود در سازندگى و زمينه سازى بالندگى اش، بيش يا كم، نقش و اثرى بود كه در اين فرصت بايد از آن يادى كرد:

تجربه ى سفر

بى ترديد، سفر براى نوجوانى كه براى نخستين بار پا از روستا بيرون مى گذارد تجربه اى است يگانه، شيرين و به ياد ماندنى. در اين تجربه ى تاريخى، به فراوانى فرصت تجربه ى پديده هايى نو فراهم مى شود كه همه از مقوله ى اولين هاست: ديدن و سوار شدن اتوبوس، براى اولين بار؛ حضور در شهر و رويارويى با همه ى آنچه ويژگى شهر است، براى اولين بار...؛

بى شك دشوارى و رنج در سفرهاى دور آن روزگار نيز بسيار بوده است؛ هر چند لذتى كه از آن همه مشاهدات نو به نو، نوجوانى رسته از قفس روستا را پيش مى آيد، تلخى ها و سختى ها را نيز شيرين مى كند.

تجربه ى غربت

با اين همه، رنج غربت چنان تلخ و جانكاه است كه به هر حال فرصتى براى خودنمايى مى يابد؛ هر چند كه از نخستين روز شرايط بهترى - در مقايسه با همگنانى كه در حجره ى مدرسه ها زندگى مى كردند - براى او فراهم است و حضرات اخوان مرعشى، كه آن روز از فضلاى حوزه به شمار بوده اند، بر حسب پيوند خويشاوندى و با قراردادى مسؤوليتى

را در اين زمينه مى پذيرند؛ مسؤوليتى كه بى اجر هم نبوده است. بدين سان زندگى در قم از خانه ى اخوان

مرعشى آغاز مى شود؛ در سوز سرماى زمستان. هر چند سرماى كوير كرمان نيز بى سوز نبوده است، اما سوز سرماى قم را در آن ايام حكايتى ديگر است!

تجربه ى آشنايى

از دست آوردهاى ارزشمند روزگار طلبگى، آشنايى هاست. بهانه ى اين آشنايى ها، پيش از هر چيز، نياز طلبه به كسى است كه درس را با او مباحثه كند. رفته رفته، دامنه ى اين آشنايى گسترده و گسترده تر مى شود: بحث مشترك، گرايش مشترك، انديشه و آرمان مشترك.... آشنايى هايى از اين دست احساس غربت را چندان مجال نمى دهد كه طلبه اى مصمم را از پا در آورد. چنين است كه پدر و مادرش در بازگشت از زيارت - حدود سه ماه بعد از مهاجرت فرزند - جاى نگرانى نمى بينند؛ پس از چند روز، آسوده خاطر، آهنگ ديار مى كنند و او آموختن را پى مى گيرد، با اندوخته اى ناشناخته و عزيز: نيايش مادرى دل سوخته در حاير حسينى!

تجربه ى ارادت

در حوزه هاى علوم اسلامى، تحصيل، تهذيب، تعلم و تزكيه را پيوندى تنگانگ بوده است. نقش تعيين كننده در سير و سلوك معنوى، دل بستن است و دل سپردن به مرادى كه چونان اسوه اى، در تسخير قله ى كمال معنوى، در باور و دل ارادتمند، جايگاهى بيابد؛ در اين نگاه، بسا ميان امروز و ديروز تفاوتى باشد. به هر حال، در آن روز، حضور آيت الله العظمى بروجردى در قم نه تنها براى او، كه براى خيل طلاب، چنين نقشى داشت؛ چنان، كه ديدنش براى شان راستى را كه آرزو بود. هر روز مى كوشيدند يك يا چند بار زيارتش كنند. او

نيز چونان پدرى مهربان طلبه ها را دوست مى داشت و براى تشويق افرادى كه بتوانند استوارى و درخشندگى را به نمايش بگذارند بخشى از وقت خويش را آزاد مى گذاشت: طلبه اى كه شعرهاى الفيه ى ابن مالك را - كه يك دوره ى كامل نحو است - و متن منطق تفتازانى يا بخشى از قرآن را حفظ مى كرد با دريافت جايزه اى از دست مرجع تقليد شيعيان نواخته مى شد و برايش دلگرمى و امتيازى بود. براى او چنين فرصتى دست داد و خاطره اى شيرين به يادگار گذاشت؛ هر چند شيرينى هاى اين زندگى فروردين هميشه با تلخى هايى آميخته است و در اين مورد نيز چنين بود.

تجربه ى تبليغ

آميختگى تحصيل و تبليغ، ويژگى مهمى است و تفاوتى عمده و اساسى ميان حوزه ى قم و نجف. ريشه يابى اين تفاوت در فرصت كنونى نمى گنجد؛ تنها به اشاره اى بسنده مى شود: در حالى كه حوزه ى نجف وعظ و خطابه را براى كسى كه جايگاهى معتبر و مقامى عالى در فقاهت را آهنگ كند كاستى مى شمرده است، در حوزه ى قم، آشايى با فن خطابه را چونان هنرى ارزشمند - براى هر كس و در هر مقام - ارج مى نهاده اند. فرزندان اين حوزه بر آن بوده اند كه از همه ى فرصت ها و مناسبت هاى دينى براى تبليغ سود برند. افزون بر اين، سفر تبليغى براى طلاب قم راه گذران معاش هم بوده است. چنين بود كه او نيز در فاصله اى كوتاه سفر تبليغى را بال گشود، نخست به زادگاه و سپس به ديگر جاها، در سرتاسر ايران.

تجربه ى شكست

اگر نيازهاى زندگى نبود، بسا زندگى از فراز و فرود خالى بود. نياز را با انگيزه ى جدى پيوندى است تنگاتنگ، چنان كه بى آن

مشكل بتوان از انگيزه تصور روشنى داشت. بى ترديد انگيزه هايى كه ما مى شناسيم بى پيوند با نيازى نيستند. در اين ميان، نيازهاى مادى را نقشى است بسيار مهم و سودمند.

چنين است كه تن دادن به سفرهاى تبليغى سخت از آن زمان آغاز مى شود كه زندگى مستقل، دشوارى هايى را - كه بهاى آزادى و استقلال است - در نگاه مى نشاند، يا از آن نيز فراتر مى رود! به ويژه كه رفته رفته ديگر برادرها را نيز وسوسه ى هجرت برانگيخته است و در منزل برادر اطراق كرده اند. درآمدى در كار نيست، جز آنچه پدر حواله مى كند كه نسبت به هزينه ى زندگى ناچيز است. ناگزير بايد چون ديگران سفرهاى تبليغى را - در تعطيلى هاى حوزه -باربرست، هم فال است و هم تماشا، هم انجام وظيفه است و هم اداى مسؤوليت تبليغ، و هم امداد غير غيبى زندگى. اما نخستين تجربه در اين راه شكستى است تلخ كه غرور اين فرزند كوير را جريحه دار مى كند. از اين پس، هر چند مسؤوليت تبليغ فراموش نمى شود، ولى اين انديشه قوت مى گيرد كه بايد حساب تبليغ و امرار معاش را از يكديگر جدا كرد. در اين راه نيز تجربه هاى نخست موفقيت آميز نيست، هر چند سرانجام تلاش و همت به بار مى نشيند. در راه همين تلاش، از حجره اى در مدرسه ى حاج ملاصادق، پايگاهى پديد مى آيد كه چون يك مركز تجمع، جمعى هم انديش، هم دل و هم باور را در عرصه ى تلاش فرهنگى فراهم مى آورد و رفته رفته مكتب تشيع با هم كارى شهيد دكتر باهنر پايه گذارى مى شود، با پى آمدهايى ارزشمند و زمينه ساز آشنايى گسترده و گسترده تر با افراد و جمعيت هاى تلاشگر و خواستار گسترش انديشه ى اسلامى و

هواداران آرمان هاى مترقى، در سراسر كشور. به تعبيرى ديگر مى توان گفت: انتشار مكتب تشيع سرمايه ى ارتباطى گسترده در اختيار او گذاشت تا ببينيم كه در حفظ و بهره بردارى از اين ارتباط ارزشمند چه خواهد كرد. در اين ميان، زمينه ى ازدواج و پايه گذارى زندگى مشترك فراهم مى شود كه در آن روزها خالى از دشوارى هايى نبوده است، به ويژه فراهم كردن هزينه ها؛ به هر حال، گردنه اى است در روند زندگى كه بايد آن را پشت سر گذاشت. در اين ميان، آنچه ماندگار است خاطراتى است روشنگر چگونگى برخورد با سختى ها كه در آن تجربه هايى آموزنده و سازنده موج مى زند.

آشنايى با حضرت امام قدس سره

در بازى سرنوشت، او را از نخستين روزهاى هجرت به قم فرصت طلايى فراهم شد كه زمينه ساز آشنايى با شخصيتى بود كه در شكوفايى استعداهايش بهترين و بيشترين نقش را داشت. منزل اخوان مرعشى در نزديكى بيت حضرت امام بود، چنان كه او را هر روز فرصت چشم دوختن به چهره ى جذاب و پرابهت او دست مى داد؛ چهره اى كه با نخستين نگاه دل او را با عشقى روزافزون تسخير كرد. گاه مى كوشيد كه بهانه ى پرسشى، مسافتى را با امام هم گام شود، بى خبر كه در سرنوشتش هم گامى ديگرى رقم خورده است تاريخى و تاريخ ساز....

تجربه هاى سياسى

از منظرى ديگر، حوزه ى قم در آن روزها دستخوش التهاب هاى سياسى تكان دهنده اى بود. هر چند موضع مرجع تقليد وقت، كناره گيرى از سياسيت - از موضع تقيه - بود؛ با اين همه پى آمدهاى آزادى هاى پس از شهويور 20 افراد و گروه هايى را فرصت تحرك فراهم كرد و پيدايش حركت هايى را زمينه ساز شد. جبهه ى ملى، حزب توده

و از همه نزديك تر به حوزه، جمعيت فداييان اسلام و هواداران آيت الله كاشانى، كه در قم نيز بى پايگاه نبودند و از پشتيبانى يكى از علماى برجسته ى قم كه زهد و تقواى او نيز زبانزد همگان بود، آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى، برخوردار بودند. چنين بود كه پيش از اختلاف دكتر مصدق با آيت الله كاشانى، نهضت ملى نيز - به خصوص در جريان مبارزه با استعمار انگليس - از حمايت جدى آيت الله خوانسارى برخوردار بود. اگر موضع گيرى الحادى حزب توده، تنش ميان دكتر مصدق و آيت الله كاشانى و پاره اى حركت هاى تند و ناپخته نبود، به عوامل دربار كمتر فرصت جوسازى و بهره بردارى داده مى شد و در نتيجه، حركت هاى ملى -مذهبى از حمايت آيت الله العظمى بروجردى نيز نصيب مى بردند.

به هر حال، در آن روزگار، در آماده سازى و رشد سياسى نسل جوان حوزه موج اين حركت ها بى ترديد اثرگذار بود؛ به ويژه كه در مواردى مانند آوردن جنازه ى رضاشاه به قم و تظاهرات در مخالفت با آن، ماجراى سيد على اكبر برقعى، سفر آيت الله كاشانى به قم و جلوس در بيت آيت الله سيد محمدتقى خوانسارى، اين نسل به صحنه مى آمد و به رغم تعبدى كه در برابر مرجع تقليد خود داشت، در عمل نسبت به حركت سياسى احساسى مثبت نشان مى داد.

برآيند اين همه، محبوبيت ممتاز حضرت امام بود در دل نسل جوان و بالنده ى حوزه، كه رفته رفته او، در شمار يكى از نمايندگان برجسته اش، جايگاه معتبرى يافت او با شمارى از هم فكران، بيت ايشان را - پيش از آغاز نهضت - پايگاه خود ساختند؛ گويى در جهان آرمان ها، جانشين آيت الله العظمى بروجردى را در مقام مرجعيت شيعه انتخاب

كرده بودند. هر چند در ارزيابى هاى ظاهرى - با توجه به مشى حضرت امام و پرهيز جدى از شائبه هرگونه حضور در ميدان رقابت ها - چنين آرزويى را زمينه ى تحقق نبود.

رحلت آيت الله العظمى بروجردى

ناگهان انتشار خبر درگذشت مرجع تقليد شيعيان جهان مانند زلزله سهمگين، ايران را به لرزه در افكند و انبوه مردم را فرصت حضورى پرهيجان فراهم كرد. حضور گسترده ى مردم در جريان تشييع جنازه و مراسم بى شمار يادبود در سراسر كشور، نمايشى بود از قدرت مردمى روحانيت و مرجعيت. هر چند كه دربار نيز خود را مصيبت زده وانمود كرد و فراتر از آن، در گرفتن ژست صاحب عزا بازى ها در آورد. هر چند ساده انديشانى در هر كسوت بودند كه به رياكارى هاى دربار فريفته مى شدند. اما واقعيت اين بود كه چنين نمايشى با شكوه، دربار و درباريان را سخت نگران مى كرد؛ بگذريم كه براى شخص شاه اين نمايش مفهومى ديگر داشت، اگر فراموش نكرده باشيم كه چندى پيش با جنازه ى پدرش در همين شهر قم چگونه برخورد شد!

چنين بود كه در بطون سياست دربار پيش گيرى از تمركز مرجعيت اصلى بود خدشه ناپذير؛ با اندكى ژرف بينى مى توان نتيجه گيرى كرد كه تلگراف تسليت به نجف ترفندى بود براى تجزيه ى مرجعيت و انتقال آن به نجف. نگاهى گذرا به مطبوعات آن روزها روشنگر دوگانگى كامل سياست دربار است كه به ظاهر در جهت انتقال مرجعيت به نجف تلاش كرد، در حالى كه مطبوعات مى كوشند تا هر شخصيتى كه بيش يا كم هوادارنى دارد، مطرح شود. در چنين فضايى بود كه او و ديگر شاگردان ارادتمند حضرت امام فرصت يافتند كه از يك سو نامزد

مورد قبول خود براى مقام مرجعيت را در مطبوعات مطرح كنند و از سوى ديگر، از فرصت مراسم يادبود آيت الله بروجردى در روشنگرى و در ميان گذاشتن آرمان ها و ايده هاى خود با توده ى مردم و روحانيت بهره بردارى كنند. سخنرانى او در مسجد اعظم مانند سخنرانى شمارى از هم فكرانش نمودارى است از چنان تكاپويى؛ با اين همه، همه ى شواهد بيانگر ناكامى آنان در اين تلاش بود، چنان كه پس از فرونشستن موج سوگوارى در نگاه سطحى، همه با افسوس باور كردند كه حضرت امام همچنان منزوى خواهند ماند.

طنين فريادى در سكوت

ناگهان با طنين فريادى در سكوت، خطاى دوست و دشمن در جمع بندى و نتيجه گيرى افشا شد: در ميان تلگراف هايى كه به نخست وزير وقت - در اعتراض به تصويبنامه ى دولت -در نگاه ها نشست، تلگراف حضرت امام را آهنگى ديگر بود؛ آهنگى كه دل دوستان را با خيزآبى از شادى نواخت، و دربار و درباريان را با موجى از وحشت هراسان ساخت. شايد بيش و پيش از همه، شخص شاه پريشان شد. هر چند حجاب قدرت مانع ژرف بينى بود و ساده انديشانه چنين پنداشتند كه با بى پاسخ گذاشتن تلگراف حضرت امام، او حذف خواهد شد؛ بى خبر كه پيام اين سكوت براى نسل جوان و هوشيار حوزه از هر روشنگرى روشنى بخش تر بود. نسل بالنده، و هوشيار حوزه پيش از همه دريافت كه در انتخاب خود به خطا نرفته است، و او نماينده ى همين نسل بود.

چنين بود كه او و همه ى هم باورانش در اين باور بيش از پيش هم داستان شدند كه اگر مرجعيت دچار تجزيه شد، رهبرى را دريابند، با آن كه بايد در مورد مرجعيت

حضرت امام نيز تلاش كنند. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

با آن كه در نهضت ده ماهه ى روحانيت و درگيرى با دولت علم به بهانه ى تصويبنامه اى در مورد انجمن هاى ايالتى و ولايتى، همه ى مراجع قم -با بهره مندى از حمايت مراجع نجف - هم گام بودند، ولى رهبرى حركت با حضرت امام بود و با همين رهبرى مبارزه در گام نخست به پيروزى رسيد؛ پيروزى اميدآفرينى كه مى توان آن را از جهاتى با پيروزى مسلمانان در بدر مقايسه كرد: روحانيت، مراجع و مردم به رهبرى حضرت امام بى هيچ تلفاتى به پيروزى بزرگى دست يافتند؛ دولت علم رسما عقب نشينى كرد و با فشار و اصرار حضرت امام مطبوعات لغو تصويبنامه را اعلام كردند. شرح اين بخش از داستان مبارزه و انقلاب را فرصتى ديگر بايد؛ پس به اشاره اى بايد بسنده كرد كه حضور او و هم كوشان و هم باورانش در اين عرصه ى تاريخى چنان بود كه گويى ماهيانى تشنه اند كه اينك خود را به بركه اى لبريز از آب زلال رسانده اند.

شكستى پس از پيروزى

با آن كه حماسه ى 15 خرداد را، با پى آمدهاى سياسى و فرهنگى آن، نبايد شكست ارزيابى كرد، چرا كه رمز و راز پيروزى انقلاب در همين حماسه ى تاريخى نهفته است؛ با اين همه، بر حسب مفهوم متعارف پيروزى و شكست - در فراز و فرود راه مبارزه - مى توان چونان شكستى از آن ياد كرد، شكستى بس همانند با شكست مسلمانان در احد! دشمن در پى شكستى كه ناگزير بدان تن داده بود نيروهاى خود را بسيج كرد و اين بار شخص شاه به ميدان آمد، با شعار انقلاب

سفيد و با حربه ى رفراندم؛ شعارى دنياپسند و حربه اى كارآمد كه مخالفان را - كه در مبارزه ى گذشته با استناد به اصولى از متمم قانون اساسى پايگاهى قانونى داشتند - در نخستين برخورد خلع سلاح كند. در برابر، دلگرمى پيروزى گذشته - كه هيچ كامى شيرينى آن را از ياد نبرده بود - مراجع، علما، روحانيت و انبوهى از مردم را به صحنه آورد و بدين سان صف آرايى جدى ترى از گذشته شكل گرفت. اگر پاره اى خواص چونان نسل جوان و بالنده ى حوزه و انبوه مردم رهبرى حضرت امام را گردن مى نهادند، بسا درگيرى اين دو صف به گونه اى ديگر رخ مى داد. به هر حال، درگيرى خيلى زود پيش آمد، در آستانه ى رفراندم 6 بهمن 41، يك روز پيش از آمدن شاه به قم؛ در قم با بهانه اى و در تهران با بهانه اى ديگر. بدين سان نهضت زمستان سرد و سوزانى را پشت سر گذاشت؛ زمستانى كه در آن، اختناق رژيم بر همه ى پايگاه هاى روحانيت و مردم سايه اى سنگين گسترده بود، چنان كه در رمضان نيز فريادها در گلو - مگر در پاره اى موارد استثنايى - حبس مى نمود.

در طليعه ى بهار طبيعت، با پيام تحريم مراجع، جنبش جان گرفت. به ويژه پيام امام در تحريم عيد و نيز پاسخ به درخواست حضرت آيت الله سيد محسن حكيم مبنى بر مهاجرت مراجع به نجف، جهت اتخاذ تصميمى مشترك، و از همه اثر گذارتر، سخنرانى امام در عصر چهارشنبه ى پايان سال 41، كه روح قيام را در قم دميد. زايرانى كه از جاى جاى ايران - براى حضور در حرم حضرت معصومه (ع) در لحظات تحويل سال نو - همه ساله

به قم مشرف مى شدند، در نوروز 42، قم را دگرگون يافتند و از نهضت روحانيت در برابر رژيم آگاه شدند و از نزديك يورش نيروهاى سركوبگر شاه به فيضيه را يا تماشاگر بودند يا آثار آن را همان روز و روزهاى بعد به چشم ديدند. موج اين خبر سراسر ايران را فراگرفت و زمينه را براى آنچه حضرت امام و ياران آگاهش سال ها آرزو داشتند فراهم كرد.

هر چند حضرت امام، يورش عمال رژيم به فيضيه را بى پاسخ نگذاشت و از همان روز رويداد هرازگاه به بهانه اى سوگ فيضيه را فرياد زد؛ اما در واقع فرياد را در گلو بيش از هفتاد روز حبس كرد، تا به هنگام، در واپسين ساعت عاشورا، در حضور ده ها هزار عزادار آماده ى شهادت آن را بر سر شخص شاه فرود آورد و شكوه دروغينش را در هم بشكند. گويى فرياد عصر عاشوراى حضرت امام فرياد مظلومان تاريخ اسلام و ايران است كه قرن ها در گلوى زمان زندانى زورگويى و اختناق بوده است و اينك به هنگام، با زمينه سازى بسيار خردپذير و سنجيده، آزاد مى شود و موج مى افكند و مردمى قرن ها چشم به راه، هم اكنون عزيز زندانى خويش را پذيرا مى شوند و به گرمى آغوش مى گشايند.

محرم و عاشوراى 42، محرم و عاشورايى بود پرشور، كه در زمينه سازى آن كمتر شهرى يافت مى شد كه پيك و پيام حضرت امام را دريافت نكرده باشد. پيامى كه دستور زنده كردن عاشورا و تجديد عهد با پيام عاشورا بود. پى آمد آن فرياد تاريخى و پرطنين، دستگيرى فريادگر بود، با فاصله اى اندك، و در پى آن، حماسه ى 15 خرداد، با قربانيان بسيار.

خورشيد

روز دوازدهم محرم سال 1342، بر انبوه پيكرهاى به خون خفته تابيد و غروب آن، نه تنها سياهى شب را در پى داشت كه گويى حاكميت ظلم و ظلمت را در برهه اى ديگر از زمان، همراه خشونت و خفقان، مهر تأييد مى نهاد.

هر چند با دستگيرى حضرت امام و تنى چند از عالمان و سخنوران، ديگر مراجع، علما و به ويژه نسل بالنده و جوان حوزه ها از پاى ننشتند، ولى به هر حال چندى آهنگ نهضت شتاب گذشته را از دست داد.

حضور نهضت در پادگان هاى نظامى!

گويى سرنوشت در حماسه ى 15 خرداد سهم او را انجام مأموريتى در فضايى ديگر رقم زده بود: فضاى پادگان هاى نظامى كه در حصار دژى آهنين با مردم بيگانه بود. داستان سربازگيرى از حوزه ى قم -در پى يورش به فيضيه - را در تاريخ انقلاب جايگاهى است با اهميت كه در اين فرصت، ناگزير بايد به اشاره اى بسنده كرد و از آن گذشت، با يادآورى اين نكته كه حضور او را در جمع طلبه هايى كه در فروردين سال 42 - از حوزه ى قم - به سربازخانه اعزام شدند، در مجموع مى توان بسيار مثبت ارزيابى كرد، با آثارى از اين دست: تقويت روحيه ى جمع، رسيدن پيام نهضت به اختناق زده ترين قشر جامعه؛ چنان كه در عاشوراى سال 42 شعار مبارزه در جاى جاى پادگان نظامى عشرت آباد نيز در نگاه مى نشست از اين همه ارزشمندتر، اندوخته شدن يكى از نيروهاى فعال نهضت براى روزگار غربت انقلاب كه در نخستين غيبت رهبرى بتواند اثرگذار باشد. نمى دانيم، شايد اگر او در نيمه ى فروردين تا نيمه ى خرداد سال 42 در در سربازخانه نبود، از

دستگيرشدگان آن روزها بود و در اين صورت، بسا مسائل كه دستخوش تغييراتى مى شد كه پس گويى آن بسيار دشوار است. به هر حال، تا نيمه ى خرداد در پادگان حضور داشت و بيم آن مى رفت كه برايش پرونده سازى سنگينى شود كه به هنگام، از سربازخانه گريخت و به جمع علماى مهاجر در تهران پيوست و با شمارى از هم انديشان به بهره بردارى هر چه بيشتر از آن هجرت تاريخى پرداخت. در همين احوال حساس و در حالى كه همراه و هم گام به شهيد دكتر محمدجواد باهنر مى كوشيد تا از حضور و نفوذ مهاجرين بيشترين بهره بردارى - در جهت اهداف نهضت شود، ناگهان گام در دامى نهاد كه در راهش گسترده شده بود و مى رفت كه با عنوان سرباز فرارى، متهم به فعاليت هايى در بيرون و درون پادگان، به مراجع قضايى نيروهاى مسلح سپرده شود و در آن فضاى آكنده از خشونت، احيانا محكوميت سنگينى پيدا كند، كه با چابكى و هوشيارى از اين دام نيز گريخت و از اين پس، چندى به صورت سربازى فرارى روزگار را كرانه كرد.

بدين سان فرصتى پيش آمد كه كار ترجمه ى كتاب سرگذشت فلسطين يا كارنامه ى سياه استعمار را به انجام رساند، كارى كارستان و كارساز و اثرگذار بر بينش سياسى حوزه از يك سو، و بر برداشت ديگران از فرزندان فيضيه از سويى ديگر. پرونده ى او با انتشار اين كتاب - پس از چندى كه از روزگار تأليف مى گذشت - شكل گرفت و نخستين احضار و بازجويى به آن راجع است. (سندهاى شماره 0001 تا 15/2)

به هر حال، در اختناق سال 42، او به عنوان سربازى گريخته از پادگان

كه داراى پرونده ى سياسى نيز بود، فرصت خوبى براى انديشه ى بيشتر يافت و اوقات فراغت را با تلاش فرهنگى و سياسى ثمربخشى پر كرد.

حضورى دوباره در قم

رفته رفته، جو اختناق شكسته شد و رژيم - كه اعدام حضرت امام را در مقام مرجعى مقتدر، محبوب و بهره مند از پشتيبانى بى دريغ اقشار ميليونى مردم، با مصالح سياسى خود ناسازگار ارزيابى كرده بود - پى آمدهاى زندانى نگه داشتن، محاكمه و محكوميت وى را نيز ناصواب شناخت و بر آن شد كه در جست و جوى راهى براى تحمل و كنار آمدن بكوشد. از آنجا كه آزادى ناگهانى نيز چنان موجى از احساسات مردم را مى توانست برانگيزد كه مهار آن بيرون از توان نيروهاى رژيم ارزيابى مى شد، ناگزير برنامه ريزى به گونه اى انجام شد كه نخست حضرت امام از حبس به حصر منتقل شدند و پس از چندى، شهر قم ديگر بار حضورش را آغوش گشود. در اين ميان، كابينه ى علم نيز سقوط كرد و حسنعلى منصور تشكيل كابينه را مأموريت يافت. در نرمشى كه در سياست رژيم ضمن اجراى اين برنامه پيش آمد، فضاى سياسى ديگرى پديد آمد كه او با احساس امنيت، در قم حضور يافت و در چنين فضايى مقدمات انتشار سرگذشت فلسطين يا كارنامه ى سياه استعمار فراهم شد. در همين فضاى جديد، هم انديشان را فرصتى پيش آمد تا به بحث هاى جدى ترى بپردازند. چنين بود كه زمينه اى براى شكل گيرى تشكلى با نام «جمعيت اصلاح حوزه» فراهم شد كه هدف اصلى آن بررسى اصلاح جامعه از طريق ايجاد حكومت اسلامى بود.

جشن هاى آزادى امام

ناگهان موج خبر آزادى حضرت امام همه را غافلگير و هيجان زده كرد.

رهبرى فرزندان فيضيه را در ابراز عواطف و برگزارى جشن هاى آزادى در راستاى هدف هاى نهضت، جمعى از بهترين ياران و شاگردان حضرت امام عهده دار بودند كه او، چونان شمع جمع، روشنى مى بخشيد، هر چند كه در آن جمع كوچك، شخصيت هاى برجسته ى بزرگ ترى نيز حضور داشتند.

مى توان گفت كه در پى آزادى حضرت امام، در شيفتگان و هواداران برگزيده اش، دو گرايش و دو خط سياسى و فكرى پديد آمد:

1- گروهى به شخص حضرت امام مى انديشيدند و استقرارش را در مقام مرجعيت شيعه هدف اصلى مى پنداشتند، تا آنجا كه ناخودآگاه گرايشى به سازش داشتند.

2. گروهى ديگر، كه نهضت اسلامى را اصالت مى دادند و مسائلى چونان مرجعيت را در جنب آن ارجى - قياس پذير با نهضت - نمى شناختند. در جشن فيضيه، نمودى از اين دوگانگى نمودار شد، هر چند كه جز شمارى اندك از خواص كمتر توجهى به آن داشتند. ابتكار عمل در برگزارى جشن ها، به ويژه جشن فيضيه - كه از آن به مثابه تمرين تلاش جمعى طلاب و فعاليت تشكيلاتى آنان مى توان ياد كرد - با گروه دوم بود.

در اين ميان، ساواك او و شمارى از عناصر فعال را شناسايى كرده بود و مى كوشيد اطلاعات خود را درباره ى آنان كامل و كامل تر كند. (سند شماره 0007)

شور و هيجان و نشاط تاريخى حوزه ى قم

سال 43، در تاريخ حوزه ى قم، سالى استثنايى است. در فروردين اين سال، حوزه با شورى وصف ناپذير حضرت امام را آغوش گشود و جشن هايى پرشكوه را در سرتاسر شاهد بود. با فاصله اى بسيار كوتاه، درس آغاز شد، با سخنرانى تاريخى و طولانى پر نكته اى كه در آن، ضمن جمع بندى مسائل

مبارزه، خط مشى آينده نيز ترسيم گرديد. هر چند آن درس پرشكوه را در نگاه دل باختگان حضرت امام ارجى فراوان بود، اما هر نضهت، انقلابى در ارزش هاست و با نهضت اسلامى نيز ارزش هايى نمايش يافت كه در برابر آن ارزش هاى گذشته رنگ مى باخت؛ چنين بود كه براى عناصرى چونان او ارزش هاى نوين را جاذبه اى ديگر بود: نشست هاى خصوصى و ضمن آن، آشنايى ها، پيوندها و شناخت هايى كارساز براى آينده ى نهضت، در هشت ماه اول سال 43 و در نشست هاى خصوصى بيت حضرت امام، چنين پيوندها و آشنايى ها را ارزشى كارساز بود، به ويژه پيوند قم با تهران و شناخت هاى بيشتر و بيشتر ياران از همديگر.

با فرا رسيدن تابستان، درس تعطيل شد، امام حضرت امام كه گويى احساس مى كرد اقامتش در قم چندان نمى يابد، از فرصت تابستان نيز بهره اى ديگر گرفت و درسى را در منزل عهده دار شد، با عنوان «مسائل مستحدثه» كه هرچند محتواى آن را با درس هاى متعارف حوزه فاصله ى چندان زيادى نبود. اما عنوان آن را پيامى ديگر بود. در اين ميان تاريخ انقلاب اسلامى، رمضانى خاطره انگيز در گذرگاه خود داشت؛ بگذريم كه در سراسر ايامى كه حضرت امام در قم اقامت داشتند، مسجد امام به صورت پايگاه تبليغى نهضت، همه شب آكنده از انبوه شنوندگانى بود كه گويى نمادى بودند از نيازهاى نو جامعه و تحول در تبليغ. سالگرد 15 خرداد نيز فرصتى پيش آورد براى تلاش و تكاپويى ديگر.

مبارزه با آهنگى ديگر

ناگهان موج خبرى تازه همه چيز را دگرگون كرد؛ خبر سخنرانى حضرت امام بر ضد لايحه اى كه موضوع آن را اعطاى امتيازى بود به مستشاران آمريكا در ايران.

پيش از هرگونه موضع گيرى، تحقيقات در اين زمينه به او واگذار شده بود كه در انجام اين مهم بعضى از شخصيت هاى سياسى روز هم كارى هايى كردند.

پى آمد اين سخنرانى كه هم زمان با آن مفصل ترين اعلاميه ى حضرت امام در گسترده ترين سطح در همه جاى كشور پخش شد، دستگيرى بود و تبعيد به تركيه و استقرار حكومت نظامى و فرورفتن كشور در اختناقى بسيار سنگين.

عملكرد رژيم اين بار چنان بود كه هيچ واكنش فراگيرى را فرصت نداد. خشم مردم امكان بروز نيافت و هر فرياد اعتراضى در سينه ها حبس شد. از سويى ديگر، در مدت اقامت حضرت امام در قم، براى پاره اى بيوت، رنجش هايى پيش آمد كه پى آمد آن عدم حضور متحد آنان در صحنه ى مبارزه بود. در نتيجه، مسؤوليت رهبرى حركت بر دوش جمعى از عالمان جوان تر و فضلاى حوزه سنگينى مى كرد كه او را در ميان جمع آنان درخششى چشمگير بود. چنين بود كه كانون هاى مقاومت در قم، تهران و شمارى شهرهاى ديگر - به گونه اى متفاوت با گذشته - شكل گرفت. در قم، شمارى از فضلاى برجسته و مدرسان سطح عالى گرد مى آمدند و نيروهاى جوان و بالنده ى هوادار و شيفته ى حضرت امام را رهبرى مى كردند. نمودى از اين جنبش هدايت شده به صورت سخنرانى هاى پى درپى، درس ها، تشكيل جلسه ى دعاى توسل در مسجد بالاسر - در حرم حضرت معصومه (ع) - و سر دادن شعار صلوات در مجالس پرجمعيتى كه به هر بهانه تشكيل مى شد، در خاطره ها ثبت است. در نيمه ى شعبان سال 43 هجرى شمسى نيز مجلسى با شكوه در مسجد اعظم قم برگزار شد كه نمايشى از حضور نسل جوان و

انقلابى حوزه ى قم در صحنه ى مبارزه بود. از اين همه با اهميت تر، بهره بردارى گسترده ى تبليغاتى از نخستين ماه رمضان پس از تبعيد حضرت امام را بايد به شمار آورد، به ويژه در تهران و مسجد جامع بازار كه به وضوح از فعاليت متشكل گروهى حكايت داشت كه با برخوردارى از پايگاه مردمى رهبرى نهضت را در غيبت رهبر تبعيدى خود توانا بودند. او به رغم نقشى كه در پشت پرده عهده دار آن بود، در جلساتى نيز حضور آشكار داشت و در سخنرانى هاى نه چندان عمومى به روشنگرى مى پرداخت. (سندهاى شماره ى 0017 تا 0026/2)

صفير گلوله ى بخارايى

در اين ميان، موج خبر قتل نخست وزير رژيم، حسنعلى منصور، فضاى سياسى كشور را دگرگون ساخت و جوى تازه پديد آورد كه گويى آميزه اى بود از شادى، غرور، بهت، نگرانى، ابهام و نيز خشم و خشونتى جنون آسا؛ در همين فضاى نوين، بر حسب تصادفى، نيروهاى وفادار نهضت را فرصت نمايشى باشكوه فراهم شد، با بهانه ى تجليل از عالمى كهن سال و شيفته ى نهضت و حضرت امام. خيل عظيم هواداران نهضت در تهران، در حالى كه به مراسم تشييع جنازه ى آيت الله فومنى شتافتند كه زخم نخست وزير تيرخورده ى رژيم، دل هاى جريحه دارشان را مرهمى شده بود و در جرقه اى آشنا روزنه اى را چشم دوخته بودند كه آينده اى روشن را در نگاه مى نشاند.

پى آمد قتل منصور، تهاجمى گسترده بود به نيروهاى نهضت و موجى فزاينده از دستيگرى؛ در همين شرايط او كه خطرهايى تهديدش مى كرد - با همكارى شمارى از هم رزمان - در تدارك فراهم كردن نامه اى سرگشاده به هويدا (نخست وزير جديد كه از سوى رژيم هدايت كشور در بحران به او سپرده شده بود)

بودند و برگزارى سالگرد يورش به مدرسه ى فيضيه، با چنان شور و هيجانى كه حساسيت مأموران اطلاعاتى رژيم را بيش از پيش جلب مى كرد (سندهاى شماره ى 0027/1 تا 0037) و هر روز برگى به پرونده اش مى افزود.

دستگيرى نگران كننده!

خبر دستگيرى او - به تاريخ 43/12/11 - موجى از نگرانى هواداران نهضت را در شعاعى گسترده در پى داشت. هيچ كس باور نداشت كه به فرض رهيدن او از خطر اعدام، به اين زودى ها، حضورش در صحنه ى مبارزه و بيرون از زندان تجديد شود. همه بر اين باور بودند كه - در خوشبينانه ترين فرض - ساليانى دراز، جاى هاشمى رفسنجانى را در محافل خود خالى ببينند. پى آمد دستگيرى او، آميزه اى بود از نگرانى، اندوه و نيايش، همراه با هرگونه تلاش كه از آن اميد نتيجه اى مى رفت. در همين حال، بازجويى با سخت ترين شكنجه هاى رايج آن روزگار آغاز شده بود و جلسات آن پى درپى ادامه داشت.

هر چند تلاشى گسترده براى فشار بر رژيم - با بهره گيرى از اهرم هايى كه هواداران نهضت در اختيار داشتند - براى رهايى او انجام مى شد، اما اگر دو عامل اساسى نبود، اثرگذارى اين تلاش ها بسيار اندك بود:

1. هوشيارى او در همه ى مراحل بازجويى.

2. فشار شخصيت هاى ذى نفوذ بر رژيم.

اين دو عامل بيش از هر چيز در رهايى او نقش داشتند. (سندهاى شماره ى 0038 تا 0077) به ويژه شادروان آيت الله حكيم را نبايد در تسريع آزادى او بدون محكوميت ناديده گرفت. با اين همه، دو عامل پيش گفته نقش اصلى و درجه ى اول داشتند. (سندهاى شماره ى 0069/1 و 0069/2)

آزادى از زندان

خبر آزادى او از زندان -به تاريخ

44/4/14 موجى از شادى براى هواداران نهضت، به ويژه در قم و تهران، به ارمغان آورد و حضور مجددش در صحنه ى مبارزه - در مقطعى بسيار حساس چنان نشاطآور و دلگرم كننده بود كه قلم از تصوير آن ناتوان است.

پس از آزادى

گزارش هاى گزارشگران ساواك، به وضوح بيانگر واقعيت است كه دستگيرى، شكنجه و زندان، او را جز تجربه، هوشيارى و پايمردى نيفزود. از همان دم كه گام از زندان بيرون نهاد، چونان پولادى آبديده، با عزمى استوارتر از گذشته، راه مبارزه را پى گرفت. (سندهاى شماره ى 0077 تا 0086) نه تنها در محافل خصوصى، كه در مجامع عمومى نيز -در سخت ترين شرايط اختناق - با گفتار و رفتار، ضربه هايى بس كوبنده بر هيولاى بيم فرود مى آورد و به هواداران نهضت روحيه و نشاط مى داد. (سند شماره ى 0084)

نگاهى به فضاى جامعه در سال 45

اينك فرصتى است مناسب براى بررسى فضاى سياسى ايران، در سال 45. رژيم در سياست خارجى، بيش و كم از مشكلاتى رنج مى برد، هر چند كه چندان انعكاسى نداشت:

از يك سو، به نظر مى رسيد كه هويدا در برقرارى موازنه و جلب رضايت شوروى - با خريدهايى تسليحاتى - اندكى زياده روى كرده است. از سوى ديگر، در جريان جنگ اعراب و اسرائيل، موضع آمريكا پسند رژيم عواطف مذهبى مردم را سخت جريحه دار كرده بود. در همين حال، تشنج در روابط سياسى ايران و عراق به اوج رسيده بود، كه نمودى روشن از امداهاى غيبى براى نهضت ارزيابى مى شد. چه، با نبودن چنين تشنجى فشارهاى بيشترى بر حضرت امام و حواريونش در نجف سنگينى مى كرد. كودتاها و ضد كودتاهاى عراق را

نيز اگر با چنين ديدگاهى بررسى كنيم، خالى از لطف نيست.

در همين حال، سركوبى نهضت آهنگ بسيار تندى داشت و در همان روزهاى اول سال، قم شاهد يورشى سخت و دستگيرى هايى گسترده بود كه پى آمد پاره اى واكنش ها تشكيل كميسيون حفظ امنيت اجتماعى بود، در ساعت 9 صبح روز 45/2/3 و امضاى حكم تبعيد

شمارى از عناصر پى گير و فعال، و دستور مراقبت بيشتر، بر اعمال شمارى ديگر. (سند 0089/1 و 0089/2)

كشف جمعيت سرى اصلاح حوزه

در چنين فضايى اساسنامه ى جمعيتى در قم به دست رژيم افتاد كه حساسيت دستگاه اطلاعاتى و امنيتى را بيش از پيش برانگيخت و متوارى شدن او را در پى داشت.

(براى آشنايى با جزييات بيشترى در اين زمينه، ر.ك به نشريه ى ياد، شماره ى 20، صفحات 10 تا 19) شگفتا كه در همان شرايط نيز از هر فرصتى براى روشنگرى به سود نهضت بهره بردارى مى كرده است. (سند شماره 0098)

به هر حال، بخش عمده اى از سال 45 را به دليل كشف اساسنامه ى جمعيت سرى - كه از پايگاه هاى مهم نهضت به شمار مى رفت - متوارى بود، كه سرانجام بر آن شد رحل اقامت از قم به تهران افكند. (سندهاى شماره ى 0087 تا 0103). تأليف كتاب اميركبير يا قهرمان مبارزه با استعمار ثمره ى درخشانى است از نخستين ماه هاى اقامت در تهران با يك زندگى نيمه مخفى.

ارزشمندترين دست آورد اين زمان تحكيم بيش از پيش دوستى و صميميت اوست با مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله خامنه اى؛ هرچند كه اين دوستى بر سابقه اى دور استوار بود، با اين همه زندگى مشترك چند ماهه، به صورت نيمه مخفى، در تحكيم پايه هايش نقشى ماندگار داشت.

نيمه ى

اول سال 46

رفته رفته، تداوم زندگى نيمه مخفى در تهران كم رنگ و كم رنگ تر و تبديل به زندگى عادى مى شد. چنان كه از 46/4/10، سخنرانى هاى هفتگى او در مسجد موسى بن جعفر - كه از پايگاه هاى پرآوازه و مهم نهضت در جنوب تهران بود - موجى گسترده پديد آورد و آن پايگاه را بيش از پيش رونق بخشيد. مكبت حسين نيز از نخستين محافلى است كه سخنرانى هايش را - در اين احوال - آغوش گشود. (سند شماره ى 106/1 تا 117). گويى ساواك نيز در دستگيرى مجدد او در آن روزها از شتاب زدگى پرهيز داشت؛ نمى دانيم، چه بسا ساواك اميد داشت كه با تعقيب و مراقب به سر نخ هايى دست يابد. اين در شرايطى بود كه نهضت به حضور او در تهران سخت نيازمند بود، هم از نظر فرهنگى و هم فراتر از آن، از نظر سياسى. چنان كه مى توان پيدايش كانون ها و پايگاه هايى مانند مدرسه ى رفاه و جلسات متشكل روحانيت مبارز را از ثمرات آن برشمرد. ساواك نيز با حساسيت در تعقيب و مراقبت از او فعال بود و هرازگاه برگى به پرونده اش افزوده مى شد. (سند شماره ى 0118 تا 0128) بگذريم كه در شرايط پنهان كارى گامجاى تلاش ها بيشتر گم مى شود و كمتر سرنخى از آن به دست رژيم مى افتاد.

جشن هاى تاجگذارى

در نيمه ى دوم سال 46، برگزارى جشن ها تاجگذارى بهانه ى ديگرى شد براى سركوبى و خشونت بيشتر، هم در واكنش نسبت به تحركات تازه ى نهضت و موضع گيريهاى حضرت امام در نجف، و هم به عنوان پيش يرى از فعاليت هاى قابل پيش بينى. چنين بود كه نمايندگان حضرت امام در قم تبعيد شدند و كتابخانه ى معظم له

نيز غارت شد.

در چنين فضايى، اعلاميه اى با عنوان عزايى به نام جشن منتشر شد كه در پى گيرى آن گامجايى از او كشف شد و به دستگيرى مجددش به تاريخ 46/8/20 انجاميد و بار ديگر بازجويى ها آغاز شد، هر چند نه به خشونت بازجويى هاى گذشته. اين بار نيز پايدارى و هوشيارى او كارسازى بسيار داشت، گرچه محكوميتى نه چندان زياد پى آمد اين دستگيرى بود. (سند شماره ى 0129 تا 0163).

اينك فرصتى است مناسب تا از نقش شخصيتى چون شادروان آيت الله سيد احمد خوانسارى در چنين رويدادهايى ياد شود. (سند شماره 0139) تا فراموش نكنيم كه هر چند خط مشى سياسى چهره هايى چون او با مشى سياسى روحانيت مبارز متفاوت بوده است، اما پيوندى مشترك و مستحكم را در اين ميان، بايد مانع گسستگى اين مجموعه ارزيابى كرد.

سال 1347، در يك نگاه

فشار روزافزون رژيم، هر چند نيروهاى مبارز را در تنگنايى سخت قرار مى داد، با اين همه، در همين تنگنا نيروها پالايش مى شدند. در اين پالايش طبيعى، همچنان تنها عناصرى به نهضت وفادار مى ماندند كه شخصيتى استوار داشتند. چه جاى ترديد كه بايد يك مبارز را با چنين ويژگى، از هزاران تماشاچى متزلزل ارزشمندتر داشت. چنين بود كه در سخت ترين شرايط اختناق كه نمايندگان حضرت امام در قم، چونان ديگر استوانه هاى نهضت، تبعيد و زندانى بودند و مدارس علوم دينى - از جمله مدرسه ى حاج ابوالفتح تهران - با دسيسه ى سازمان اوقاف آلت دست ساواك به حال تعطيل در آمده بود، آرى در فضايى چنين، عناصر وفادار به نهضت، هيچ فرصتى را در تعقيب هدف هاى مبارزه ناديده نمى گرفتند. از درج آگهى تسليت و برگزارى مراسم

يادبود، تا مجالس سوگ و سرور اهل بيت (سندهاى شماره ى 180، 0175، 0165، و نيز سند 0164) از ورزشگاه امجديه (دو سال بعد مسابقه ى فوتبال بين ايران و اسرائيل بهانه اى براى ابراز احساسات شديد بر ضد اسرائيل شد.)، تا مراسم مذهبى باشكوه و جهان شمول حج (همه سال پيام حضرت امام در حج پخش مى شد. سال 47 با توجه به سفر شاه و حضورش در مراسم حج، اين اقدام مفهوم ديگرى داشت.)، از كمك به زلزله زدگان خراسان، تا امداد مبارزان فلسطين - كه بدين منظور حسابى با امضاى حضرات آيات علامه ى طباطبايى، شهيد مطهرى و سيد ابوالفضل موسوى زنجانى افتتاح و رسما اعلام شده بود. در همين زمان، كودتاى حزب بعث را در عراق كه طى آن حسن البكر رييس جمهور شد، در مجموع بايد - در آن شرايط - به سود نهضت ارزيابى كرد.

تبديل جلسات مذهبى به پايگاه مبارزه

هر چند كه سياسى شدن مساجد و حسينيه ها را از پى آمدهاى حماسه ى 15 خرداد - در همه جاى كشور - بايد به حساب آورد، اما حضور او در تهران فصل ديگرى است از اين داستان:

از مسجد قائميه در پل سيمان و جلسه ى قرائت قرآن در حسين آباد بى بى زبيده - جنوبى ترين نقطه ى تهران - تا جلسات پى درپى و پرشور هيئت انصار الحسين (سندهاى شماره 0167 تا 0260/1، 0255/2 تا 0353.) و مسجد هدايت (سند 0305/1 تا 0317) - در مركز شهر - تا حسينه ى ارشاد در شمال تهران، (سندهاى شماره ى 0257/1 تا 0258 و 0295/1 تا 0295/2،

0331/1 تا 0331/2)، همه جا مردم با عشق و عطش از سخنرانى هايش استقبال مى كردند و اميد

مى گرفتند. اين جلسات لبريز از شور و نشاط تا چندى، به رغم ممنوع المنبر بودن او پى گيرى هاى ساواك (سند شماره 0333-0338)، ادامه داشت.

گفتنى است اين سخنرانى ها از دو نظر - در آن سال - مهم و ارزشمند بود:

1. از نظر سياسى، كه نقش آن در فروزان داشتن آتش مبارزه، بى نياز از هر توضيح است.

2. از نظر فرهنگى، با توجه به حضور جدى تر سازمان هاى مخفى و متشكل وابسته به ماركسيست ها و جريان كمونيستى در صحنه، و ترويج ايدئولوژى الحادى در ميان نسل جوان.

پيوند با دانشجويان مبارز خارج كشور

تلاش در تحكيم و تعميق پيوند با نهادها و نيروهاى مبارز در فراسوى مرزها - كه فراهم شدن زمينه ى آن از ارزشمندترين دست آوردهاى حماسه ى 15 خرداد است - فصلى ديگر از كارنامه ى اوست، هر چند انعكاس آن در گزارش هاى ساواك بسيار كم رنگ است (سندهاى شماره ى 0320 تا 0321/5 و نيز 0343 تا 0344)، و از آن كم رنگ تر - كه بسا رديابى آن جز در بايگانى خاطره ها امكان پذير نباشد - پيوند اوست با نهادها و سازمان هايى كه در آن روزگار پرچمدار مبارزه با اسرائيل بودند.

جمع بندى مسائل عمده ى نهضت در سال 48

با هوشيارى و متانت حضرت امام از يك سو، و روند تحولات ايران و عراق از ديگر سو، پيش بينى هاى كارشناسان ساواك تحقق نيافت و سرنوشت، رهبر نهضت اسلامى را بر بلنداى مرجعيت جاى داد. آنچه در اين سال بر ابهت و شكوه حضرت امام مى افزود، موضع گيرى هاى بهت آورش در دفاع از آيت الله حكيم و ايرانيان مقيم عراق بود كه از سوى حزب بعث مورد اهانت و آزار بودند. آتش سوزى مسجدالاقصى در اين سال احساسات

هواداران نهضت اسلامى را شعله ور ساخت. در همين حال، جدايى روحانيت سنتى از نهضت و راه امام، كه هر روز نمايان و نمايان تر مى شد، به جرياناتى ديگر فرصت حضور بيشتر و بيشتر در صحنه ى مبارزه مى داد؛ جرياناتى كه در براندازى رژيم با نهضت اسلامى هم سويى داشتند، در حالى كه براى آينده ى كشور خواب و خيال هايى ديگر مى پروراندند. در اين ميان، عالم نمايانى كه ترس خود را از رژيم با توجيهاتى چونان دفاع از ولايت سرپوش مى نهادند، روحانيت مبارز را تخطئه و تضعيف مى كردند؛ اين همه در حالى بود كه نشانه هاى ظاهرى بيانگر استوارى رژيم بود، با موقعيت بسيار مطلوبى از نظر سياست خارجى و روابط بين الملل.

طرح شعار حكومت اسلامى

در جمع بندى آنچه اشارتى رفت، تصويرى از مسائل سال 48 در نگاه مى نشيند كه مواضع و عملكرد حضرت امام را جلوه و درخششى ويژه مى دهد:

حضرت امام از يك سو با فرود آوردن نهيب فرياد بر سر عالم نمايان مخالف مبارزه - با عنوان روحانيون دربارى - به تقويت روحانيت مبارز مى پردازند، از سوى ديگر، با طرح شعار حكومت اسلامى - با عنوان ولايت فقيه - بر سينه ى خيل نامحرمانى كه بيم آن مى رفت كه در صفوف مبارزان رخنه كنند دست رد مى زنند و همچنان با طرح بحث هاى اخلاقى، معنويت مبارزه را مورد تأكيد قرار مى دهند و در تضعيف گرايش به ماديگرى - كه در آن روزها آفت نهضت بود - مى كوشند. و او سخت مى كوشيد كه با آنچه در آن روزها بر ايران مى گذشت، كاستى ها را جبران كند، جاى خالى رفيق هاى نيمه راه را پر كند، نسل جوان را يارى دهد و آتش

مبارزه را با كمك در پخش پيام هاى رهبر، فروزان نگه دارد. اين همه، در شرايطى بود كه عوامل اطلاعاتى رژيم با همه ى امكانات، او را در منظر خود داشتند و مى كوشيدند هر گامجايش را با صد نگاه پى گيرند. (سند شماره ى 0353 تا 0377).

او نيز از يك سو در هدايت نيروها و پيش گيرى از سوءاستفاده ها، به هر بهانه و با هر شعار، مى كوشيد (سند شماره 0378/1 تا 0381/2)، و از سوى ديگر با حضور در جلسه هاى تشكل يافته ى روحانيت مبارز در جهت گسترش و تقويت جبهه ى هوادار نهضت و امام تلاش مى كرد. (سند شماره ى 0382 تا 0426/2) هم زمان با سخنرانى هاى پى درپى در مسجد هدايت، هيئت انصارالحسين، جلسه هاى خصوصى و مسجد همت تجريش - كه رفته رفته، به صورت پايگاه ديگرى براى نهضت در آمده بود - حضور نسلى نو و بالنده را در فرازى حساس از تاريخ پاسدارى مى كرد. (سندهاى شماره ى 0428/1 تا 0490) به اين همه، بايد تلاش هاى ظريف ترى را افزود كه نيازهاى نو به نو مبارزه زمينه سازشان بود و مى بايست چنان انجام شود كه نه تنها از چشم و گوش دشمن و عناصر مشكوك، كه حتى از چشم و گوش بسيارى از دوستان، پنهان باشند؛ در اين مورد به نمونه اى بسنده مى شود كه از آن انعكاسى كم رنگ در اسناد به جاى مانده است، و بيش از اين را تنها بايد از بايگانى خاطره ها فرا كشيد:

در پى طرح بحث ولايت فقيه در نجف، نخستين گامى كه براى تكثير جزوه هاى آن برداشته شد، با اطلاع و حمايت بى دريع او بود. با اين همه، واكنش او در جلسه ى دوستان صميمى چنان بود كه گويى كمترين

اطلاعى در اين زمينه ندارد. (سندهاى 0472/1 و 0472/2).

نگاهى به فضاى سياسى كشور در سال 49

سال 1349 هجرى شمسى، شاهد رويدادهايى است كه هر يك بيش يا كم، بر روند و سرنوشت نهضت اسلامى در كشورمان اثر گذاشته اند. اهم اين رويدادها را مى توان چنين برشمرد:

1. درگذشت جمال عبدالناصر و انتخاب انور سادات به رياست جمهورى مصر.

2. برقرارى مجدد روابط سياسى مصر با ايران، اندكى پيش از درگذشت ناصر.

3. زمامدارى حافظ اسد در سوريه، در پى كودتاى بى خونريزى.

4. حضور گسترده ى سرمايه گذاران آمريكايى در ايران كه شهادت آيت الله سعيدى را به دنبال داشت.

5. رحلت آيت الله العظمى حكيم در عراق كه هواداران حضرت امام را بر آن داشت تا بى پرواتر از گذشته، در جهت ترويج مرجعيت حضرت امام تلاش كنند و واكنش رژيم و تبعيد تنى چند از مدرسين قم را در پى داشت و حساسيت بيشتر نسبت به پايگاه هاى نهضت در تهران و تبعيد و دستگيرى شمارى از چهره هاى برجسته ى روحانيت مبارز.

نقش مهم جلسه ى روحانيت مبارز

از اولين سال هاى حضور او در تهران تشكلى در ميان شمارى از روحانيون هوادار نهضت شكل گرفت كه كانون مقاومتى بود در بدترين روزهاى اختناق، با جلسه هاى هفتگى. مى توان گفت كه نقش اين جلسه ها در بهره بردارى از مجالس يادبود آيت العظمى حكيم و رودروريى با جبهه اى از روحانيت سنتى كه خواهان انزواى حضرت امام بودند، بر روند و سرنوشت نهضت بسيار مهم و اثرگذار بوده است. (سندهاى شماره ى 0498/1 تا 0504/2) از اين پس رژيم با حساسيت بيشترى، حضور او را در پايگاه هاى چونان هيئت انصارالحسين پى گيرى مى كرد. (سندهاى شماره 0507 و 0509) با اين

همه، نه تنها او فعاليت گذشته را ادامه مى داد، حتى در سنگرها و پايگاه هايى جديد حضور مى يافت كه در اين ميان، نقش وى را در محال دانشگاهى و نيز حسينيه ى ارشاد، با دقت بيشترى بايد بررسى و تحليل كرد. (سندهاى شماره ى 0524/1 تا 0572/2).

موج مبارزه ى مسلحانه

سال 1350، نقطه ى عطفى است در تاريخ انقلاب اسلامى ايران. با نگاه به گذشته و بر پايه ى جمع بندى پى آمدهاى حماسه ى 15 خرداد، اينك مى توان گفت:

گروه هاى مسلح و متشكل، با محوريت دو سازمان نيرومند به نام سازمان مجاهدين خلق و سازمان چريك هاى فدايى خلق ايران، و - در غياب حضرت امام - با داعيه هايى، ناگهان در صحنه حضور يافتند، با گزينش سنجيده ى زمانى مناسب؛ زمانى كه رژيم، برگزارى جشن هاى 2500 ساله را در سطحى گسترده تدارك مى ديد. هر چند كه اين حركت در روند انقلاب به سرنوشتى اسف بار دچار شد؛ اما در تلحيل آن بايد پژوهشى گسترده صورت گيرد كه در حوصله ى اين دفتر نيست؛ با اين همه، جنبش مسلحانه در آن جو خشونت و اختناق، چنان جاذبه ى نيرومندى داشت كه از نسل جوان دل مى ربود و چشم و گوشش را بر هر نغمه ى مخالف فرومى بست. به ويژه كه در غياب حضرت امام و با فشارهاى رژيم، ميدان براى مقابله ى با آن خالى مانده بود. شمار شخصيت هاى روحانى كه به مبارزه وفادار مانده بودند اندك مى نمود، هر چند كه خيل فرزندان فيضيه را دل در گرو عشق امام بود. بگذريم كه كسانى هم از پشت ياران را خنجر مى زدند. اگر بخواهيم تصوير روشن ترى از فضاى آن روزها ارائه كنيم، مى توان اشاره اى كرد به داستان بازگشت آيت الله شهيد دكتر بهشتى

و جوسازى وحشتناكى كه به بهانه ى برخى اظهارنظرهاى وى - هم سو با كتاب مسأله ى حجاب آيت الله شهيد مطهرى - در حسينه ى ارشاد، ترتيب يافت. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. مثال ديگرى كه فضاى آن روزها را تا حدودى در نگاه مى نشاند، دشوارهايى است كه در برگزارى مراسم يادبود مهندس پسنديده - فرزند آيت الله پسنديده - براى هواداران نهضت پيش آمد.

اما و اگرهاى تاريخ

واقعيت اين است كه در تاريخ، پس بينى آسان تر از پيش بينى نيست. به راستى اگر در آن روزها پايگاه هايى چونان هيئت انصارالحسين، مسجد هدايت، مسجدالجواد، حسينيه ى ارشاد...نسل جوان و شيفته ى انقلاب را پذيرا نمى بودند، يا شمارى انگشت شمار چونان او به نهضت وفادار نمى ماندند، چه پيش مى آمد؟ پاسخ به پرسش هايى از اين دست، بسيار دشوار است.

به هر حال او مى بايست بار سنگينى را - كه بسيارى از برداشتن آن شانه خالى كرده بودند - به دوش مى كشيد. چنين بود كه هم زمان، دو گونه تلاش ناسازگار را تن مى داد.

1. تلاش هاى پشت پرده كه رديابى آن جز در لابلاى اسناد و - بيش از آن - در پرده ى خاطرات، امكان پذير نيست. (سندهاى شماره ى 0575/1 تا 0603/1، 0597، 0581، 0576 و 0607/1، 0306/2 و 0610/1، 0607/2 و 0627/1، 0620، 0613، 0610/2 و 0635/1، 0627/2 و 0637/1، 0635/2 و 0647/1: 0637/2 و 0652، 0647/2).

2. تلاش هاى آشكار كه در اين سال بيش از پيش در اوج بود، چنان كه بهار اين سال با سخنرانى در رفسنجان - با بهره گيرى از فرصت تعطيلات عيد - آغاز مى شود. (سندهاى شماره ى 0574/1 و 0574/2) و به رغم حساسيت رژيم - به خاطر برگزارى

جشن هاى 2500 ساله و پيش بينى كارشكنى هايى از سوى انگشت شمار عناصرى چونان او، (سندهاى شماره ى 0630/1، 0622، 0616 و 0630/2). و به رغم، ممنوع المنبر شدن وى (سندهاى شماره ى 0594 و 0595 و 0602) همچنان در مجالسى چون هيئت انصارالحسين، مسجد هدايت، مسجد الجواد و غيره حضور مى يابد و علاوه بر آن به شهرهاى همدان (سندهاى شماره ى 0600/1 و 0600/2)، قزوين (سندهاى شماره ى 0631/1 تا

0634/2) و اصفهان (سندهاى شماره ى 0614 تا 0615 و 0619) نيز سفر مى كند و خشم رژيم را بيش از پيش برمى انگيزد. هر يك از اين سخنرانى ها را مزاحت هايى چون احضار و بازداشت پى آمد بود. هر چند به زندان نينجاميد. در اين ميان، تنها در اصفهان با خشونت بيشترى برخورد شد، كه چند روزى زندان آن شهر را هم تجربه كرده است.

دستگيرى مجدد

سرانجام، بار ديگر به تاريخ 50/7/14 دستگير و به زندان قزل قلعه سپرده مى شود كه ديگر بار، موجى از نگرانى دوستان را در پى دارد و هر هفته، خيل هواداران نهضت در پايگاهى چند - به ويژه هيئت انصارالحسين - جاى او را با حسرت و تأسف خالى مى ديدند.

براى، بازجويى، شكنجه و تهديد، به هيچ وجه تازگى ندارد، و با هوشيارى اين مرحله را نيز مى گذراند. (سندهايشماره 0653 تا 0685/2).

روند مبارزه در سال 51

در سال 51 كه رژيم شاه به ظاهر موقعيت مطلوبى از نظر سياست خارجى داشت، چنان كه مى توان گفت - صرف نظر از تشنج در روابط ايران و عراق و برخى كشورهاى عربى هم جوار - مشكل عمده اى ديده نمى شد، در همين حال، مشكلات حادى در كشور نمودار بود. در اين سال، 130 مورد انفجار

مهم، 12 زد و خورد خيابانى، 8 مورد اعدام فردى و گروهى و صدها مورد دستگيرى سياسى، فضاى سياسى كشور را دگرگون كرده بود. دانشگاه ها ناآرام بود، به ويژه شورش در دانشگاه تبريز، رژيم را با موجى از نگرانى در تنگنا گذاشته بود. فيضيه نيز صحنه ى تظاهرات مكرر و چشمگيرتر از گذشته بود كه در پى آمد آن - گذشته از دستگيرى شمارى از فضلا و طلاب - مى توان به سربازگيرى طلاب اشاره كرد. ترور سرتيپ طاهرى و مرگ سرهنگ مولوى در ساحنه ى هوايى، موجى از شادى - به ويژه در تهران - به دنبال داشت انفجارهاى پى درپى در جريان سفر نيكسون به تهران خشم رژيم را برانگيخته بود.

براى كسانى مانند او كه مبارزه با رژيم را جدى گرفته بودند، چنين تحولى، بسيار مهم ارزيابى مى شد و طبيعى بود كه از پاره اى كاستى ها - در سازمانى كه در اين تحول نقش عمده را داشت، هر چند كه زمينه ى اصلى آن را حماسه ى 15 خرداد فراهم كرده بود - با اغماض بگذرند و به حل و جبران آن بكوشند و اميدوار باشند. از سوى ديگر، انحراف هاى فكرى سازمان، در آغاز چندان آشكار نبود و شمارى از سران، در ظاهرسازى و رياكارى، بسيار چيره دست بودند. چنين بود كه با پيش زمينه هايى از گذشته، زندان قزل قلعه در واپسين ماه هاى سال 50 و نخستين ماه هاى سال 51، زمينه اى براى ارزيابى او از موج نوين و مبارزه ى مسلحانه شد، با نگاهى در مجموع مثبت كه حمايت مشروط وى از اين جريان را در پى داشت؛ هر چند كه از اين حمايت سوءاستفاده هاى ناجوانمردانه اى شد، ولى نمى توان اين واقعيت آشكار

را منكر شد كه در تقويت نهضت اسلامى نيز، اين جريان بى تأثير نبوده است كه ارزيابى آن، موضوع پژوهش و تحليلى است پيچيده و ظريف، به دور از تنگ نظرى و تعصب.

او بار ديگر به زندان افتاد، مدت اين زندان، چيزى كمتر از يك سال بود: دو ماه در اوين قديم، دو ماه در قزل قلعه و چند ماه در زندان عشرت آباد. هر يك از اين مراحل دست آوردى داشت، در اولين و در سلول انفرادى كه فرصت هيچ كارى نبود، حدود نيمى از قرآن را حفظ كرد.

ماه هاى نخستين از سال 51 را در زندان قزل قلعه پشت سر گذاشت و پس از آزادى، از همان لحظه ى نخست (سندهاى شماره 0686 تا 0687) با احساس مسئوليت سنگين در شرايط حساس جديد - بى پروا به تلاشى جدى تر از گذشته پرداخت، چنان كه حساسيت رژيم را بيش از پيش برانگيخت. و بار ديگر دستگيرى او را آهنگ كردند. (سندهاى شماره ى 0688 تا 0738/2) و چند هفته پس از آزادى در رفسنجان بازداشت و پس از چند روز تحمل زندان در كرمان به قزل قلعه در تهران منتقل شد و چهل و پنج روز ديگر در زندان انفرادى ماند. در همين دوره ى كوتاه زندان، يادداشت هاى ارزشمندى در موضوع «اشرافيت در قرآن» با استفاده از قرآن كه تنها مونس او در زندان بود تهيه مى كرد. پس از رهايى، در حالى كه نامش در رديف اول ليس ممنوع المنبرها بود، (سند شماره 0740)، تلاش مى كرد تا از فرصت رمضان به سود مبارزه بهره بردارى شود (سند شماره ى 0748)، و خود نيز از مجامعى براى سخنرانى استفاده مى كرد (سندهاى شماره ى 0757 و

0764/1 تا 0797/2)، علاوه بر حضور مستمر در جلسه هاى هم انديشان، پس از تعطيل جلسه ى گذشته، به دليل اطلاع از رخنه كردن عوامل ساواك در آن. (سندهاى شماره ى 0765/1 و 0765/2).سرانجام، ناگزير سخنرانى در مجامع عمومى - به ويژه هيئت انصار الحسين -را به ديگران وانهاد (سند شماره ى 0798/1 و 0798/2)، و خود تلاش هاى اساسى ترى را عهده دار شد.

موج گسترده ى تبعيد مدرسين قم، در پى تعطيل پايگاه هاى نهضت در تهران

هرچند موقعيت رژيم در سياست بين المللى بيش از پيش تثبيت شده ارزيابى مى شد و تلاش وزارت خارجه در ايجاد موازنه در سياست خارجى موفقيت آميز به نظر مى رسيد، با اين همه، موج فزاينده ى نارضايتى در نسل جوان دانشگاهى و پيوند معنوى نسل نو حوزه با دانشگاه و اتحادشان در گرايش به براندازى رژيم، به صورت مشكلى سياسى و اساسى نمايان شد. در اين ميان، جنگ اعراب و اسرائيل و پى آمدهاى آن، اين مشكل را بغرنج تر و پيچيده تر كرد؛ چرا كه، با همه ى تلاش تبليغاتى رژيم در جهت القاى اين باور كه شاه را نقشى است ميانجى گرانه و اصلاح گرايانه، تبليغات نهضت، شاه و اسرائيل را در يك جبهه قلمداد مى كرد و موج عواطف اسلامى را بر ضد آن برمى انگيخت. در همين شرايط، موضع گيرى مردم در حمايت از مبارزان فلسطين، موجى شكننده را به سوى رژيم گسيل مى كرد. افزون بر اين همه، آنچه در اين سال افغانستان پيش آمد و پى آمدهاى قابل پيش بينى آن نيز براى رژيم خالى از نگرانى نبود. افزايش نرخ نفت هم در اين سال واكنش ها و پى آمدهاى داشت كه در تحليل سياست خارجى و داخلى ايران در آن زمان نبايد ناديده گرفت.

شايد بتوان با

جمع بندى نكته هاى بالا و ترسيم فضاى سياسى كشور در سال 52، تا حدودى ريشه يابى و زمينه شناسى خشونت رژيم را در سركوبى نهضت، توفيق يافت. به هر حال ساواك با خشونت به قلع و قمع هواداران نهضت پرداخت و علاوه بر دستگيرى گسترده ى دانشجويان و طلاب، و در پى تهاجم به مسجد هدايت، مسجد الجواد و حسينه ى ارشاد و پايگاه هاى نهضت در تهران در سال 51، حوزه ى قم را در اين سال مورد يورش قرار داد و شمارى در خور ملاحظه از فضلا و مدرسين را به سرتاسر كشور تبعيد كرد. اينگونه تلاش هاى رژيم، هر چند كه موجى از ترس و وحشت را در كوتاه مدت در پى داشت، در بلند مدت به سود نهضت انجاميد. حضور هر تبعيدى در هر منطقه، شعاع مبارزه را گسترده و گسترده تر مى كرد، چنان كه تعطيل شمارى از پايگاه هاى نهضت، پيدايش پايگاهى جديد را به دنبال داشت. در مثل، اگر مسجد هدايت، مسجد الجواد و حسينيه ى ارشاد بسته مى شد، نام پايگاهى ديگر چون مسجد جاويد بر سر زبان ها مى افتاد...

در فضايى با اين ويژگى ها، و در حالى كه ساواك از همه سو در مراقبت او نيروهايش را بسيج كرده بود (سندهاى شماره ى 0806 تا 0814) او از يك سو در جهت هدايت موج عواطف ضد صهيونيستى تلاش مى كرد، (سندهاى شماره ى 0827 تا 0851)، و از ديگر سو با پيوندهاى ناشى از امدادرسانى به فلسطينى ها از رهگذر سفارتخانه هاى كشورهاى عربى، در جهت دامن زدن به موج مبارزه بر ضد رژيم و گسترش دامنه ى آن به فراسوى مرزها مى كوشيد. نمونه اى از اين تلاش، سبب سازى ظريفى است در وادار كردن سفارت مصر،

تا عراق را تحت فشار قرار دهد و از همكارى با رژيم، در انتقال حضرت امام از نجف، كه آن روزها شايعه هاى نگران كننده اى در اين زمينه پخش شده بود. (سندهاى شماره ى 0818/1 و 0818/2)، باز دارد.

سال 51-53

خشونت روز افزون رژيم او را در اين مقطع به پنهان كارى هر چه بيشتر كشاند؛ چنان كه هر چه عوامل اطلاعاتى رژيم بيشتر مى كوشيدند، كمتر سرنخى نصيب مى بردند. (سندهاى شماره ى 0828/1 تا 0847) پاره اى اسناد بيانگر اين واقعيت است كه اگر در رويدادى - چونان دستگيرى بعضى دوستان - نياز به خبرگيرى از سرنوشت آنان بود، از روابط خانم ها - كه به هر حال انعكاسى طبيعى تر داشت -استفاده مى شد. (سند شماره ى 0844).

يكبار هم حضور همسر او در جمع بانوان متحصن در قم براپيش پى آمدى داشت، چنانچه ديگر بار، در سفرى به نوق، در رفسنجان دستگير و پس از حدود پنجاه روز آزاد شد. هوشيارى اش در اين دستگيرى، ساواك را به موضع انفعال كشانيد كه زمينه اى شد براى فراهم كردن ملاقاتى با مقدم. او كوشيد كه از اين ملاقات در جهت حل مشكلى اساسى و برداشتن سدى از راه مبارزه سود جويد و مقدم را قانع كند كه شكنجه ها و اهانت هاى بى حساب نه تنها مجاهدان را از ميدان به در نمى كند كه مصمم تر نيز مى كند.

در ترسيم فضاى سال 53 يادآورى نكته هايى سودمند است:

با درگذشت آيت الله شاهرودى كه - به ويژه در استان خراسان - مقلدان فراوانى داشت، زمينه ى ديگرى در ترويج مرجعيت حضرت امام فراهم شد. شايد به همين دليل، مشهد شاهد خشونت سخت ترى بود كه دستگيرى مقام معظم رهبرى را كه - در

آن استان محور اصلى نهضت بود - در پى داشت. درگذشت حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين غفارى در زندان قصر نيز در قم بازتابى بسيار گسترده داشت، با شايعاتى فراگير به عنوان شكنجه و شهادت وى. موضع گيرى حزب مردم در مجلس نيز در اين سال پرسش برانگيز و زمينه ى پژوهشى جدى است.

از مسائل داخلى كه بگذريم، در سياست خارجى نيز رويدادهايى مهم اثرگذار بود كه عمده ى آن، حل اختلاف ايران و عراق است و انعقاد قراردادى ميان دو كشور در الجزاير به عنوان كشور ميزبان، كه پيروزى قابل توجهى براى ايران ثبت كرد. شركت در عرفات به عنوان نماينده ى فلسطين در سازمان ملل نيز آغاز حركتى بود در جهت حل يكى از مشكلاتى كه همواره براى رژيم شاه نيز مسئله آفرين بود. بدين سان مى توان گفت كه رژيم به چشم انداز روشن ترى در موقعيت جهانى خود چشم دوخته بود. در همين حال در پيوند با افزايش نرخ نفت، امكانات مالى بيشترى در اختيار رژيم قرار گرفت.

سال 53-54

با تنگ شدن عرصه بر مبارزان، هر جريانى مى كوشيد ضلعى از ميدان مبارزه را به فراسوى مرزها بكشاند و بيرون از كشور، هسته ها و پايگاه هايى ايجاد كند. با حضور امام در عراق، زمينه سازى مطلوبى در اين ميدان براى نهضت اسلامى شده بود كه نياز به تقويت، بهره بردارى و رسيدگى داشت.

چنين بود كه سفرهايى بيرون از مرزها و در دو نوبت، بخشى عمده از كارنامه ى مبارزاتى او را در اين مقطع به خود اختصاص داد، با دست آوردهايى فراوان و ارزشمند، به ويژه ديدار و گفت و گو با امام پس از سال هاى سنگين فراق و

نيز بازديد اردوگاه هاى فلسطين، همراه امام موسى صدر، و ايجاد هماهنگى بين نيروهاى مبارز اسلامى ايرانى با امكانات مطلوب شيعيان لبنانى و مجاهدان فلسطين.

سوريه و لبنان، عراق، فرانسه، انگليس، آلمان، هلند و ايالت هايى از آمريكا را با اين انگيزه در نورديد. ژاپن، تركيه، پاكستان، ايتاليا، يوگسلاوى و كشورهاى اسكانديناوى - هر يك به دليلى - به اين مجموعه اضافه شدند. كمك به نيروهاى همراه در خارج و تلاش براى رفع اختلافات و ابهامات شان بخشى از ثمرات آشكار اين سفرهاست.

از سوى ديگر، آشنايى با دو رويه ى تمدن غرب از ضرورت هايى بود كه هر كس انگيزه و فكرى اصلاحى داشت نياز به آن را احساس مى كرد. در اين سفرها براى او هم فرصتى پيش آمد كه چنين نيازى را پاسخگو باشد. از ديوار برلن تا موزه ى بمباران هيروشيما، از آسمان خراش هاى شيكاگو تا موزه ها و مراكز فرهنگى لندن و از جنگل هاى ردوود تا محله هاى هاليوود... همه در اين قلمرو قرار گرفتند.

سال 54-55

گويى تقدير الهى چنين است كه رژيم هاى خودكامه، در اوج موفقيت، با بازى هنرمندانه ى سرنوشت به روند واژگونى كشانده شوند. در داستان انقلاب اسلامى ايران نيز يك بار ديگر ايران و جهان تماشاى چنين هنرى را در بازى سرنوشت فرصت يافتند:

سال 54 - در پى قرارداد الجزاير - هويدا به عراق سفر كرد. گويى رژيم در ايجاد موازنه در سياست خارجى به جايگاه دلخواه رسيده است؛ چنان كه اين جايگاه، ستايش مقامات رسمى چين كمونيست را - كه در آن روزها قبله ى جريانات چپ در اين مرز و بوم بود - نيز برانگيخت. اظهارات شاه هم بيانگر اين نكته بود كه در

ميان رهبران كمونيست مشكلى جز با فيدل كاسترو اظهارات شاه هم بيانگر اين نكته بود كه در ميان رهبران كمونسيت مشكلى جز با فيدل كاسترو برجاى نمانده است. پيوند تنگاتنگ ايران و غرب به ويژه آمريكا نيز بيش از پيش مستحكم مى نمود، چنان كه خشم و حسادت شيوخ جنوب خليج فارس به ويژه عربستان را برانگيخته بود.

در سياست داخلى نيز، اعلام مواضع ماركسيستى سازمان مجاهدين خلق - به رغم اندرزهاى عالمان مبارز - موجى از شادى رژيم و نوميدى قشرهاى مبارز را در پى داشت، و در پى آن دستگيرى حضرات آيات طالقانى، هاشمى رفسنجانى، مهدوى كنى و.... هرچند كه با فاصله اى كوتاه موج تندى از ترور و انفجار در تهران و سرتاسر كشور گزارش مى شد، ولى براى ساواك بيش از ديگران روشن بود كه اين، نه از قدرت سازمان، كه از متلاشى شدن آن حكايت مى كند، چيزى همانند انتحار.

اعلام تأسيس حزب فراگير رستاخيز، تبديل تاريخ هجرى به تاريخ شاهنشاهى و پاره اى الدرم بلدرهم هاى شاه در برابر غرب - در پيوند با افزايش نرخ نفت - همه ناشى از غرور و شاه و رژيم بود....

ناگهان گويى ورق برگشته است و نشانه هايى از دوگانگى مهمى در سياست آمريكا نسبت به شاه و رژيمش نمايان شد كه ملاقات شاه و راكفلر در جزيره ى خارك را مى توان از واكنش هاى مربوط به اين دوگانگى دانست. در همين حال، در پاره اى مصاحبه هاى شاه، اشاره به وصيتنامه اى شد كه شايعه ى بيمارى وى را دامن مى زد. نمى دانيم، شايد همين بيمارى، در دوگانگى سياست آمريكا بى اثر نبود. به هر حال، پيروزى كارتر در انتخاب آمريكا، شاه و رژيم را نگران كرد.

كارتر نيز كه ارزيابى درستى از قدرت مذهبيون و حضرت امام در ايران نداشت، با فشار بر شاه براى باز كردن فضاى سياسى كشور، دست به اقداماتى زد كه به زودى پشيمانى او و حزبش را در پى داشت، هر چند كه ديگر دير شده بود.

سال 56-57

شگفتا: او كه در اوج اختناق رژيم و غربت انقلاب، هميشه در صحنه حضور داشت و عشق به مبارزه در راه آزادى و عدالت، لحظه اى آرامش نمى گذاشت و با همه ى هوشيارى و فطانت و به رغم نيازى كه همگان در حراست از وى احساس مى كردند، هرازگاه دل به دريا مى زد و در استقبال خطر آغوش مى گشود، آرى، با اين همه، بازى سرنوشت چنين پيش آورد كه در پرهيجان ترين شرايط از مبارزه و مردم دور باشد! در محرم و عاشوراى 42 و در آستانه ى حماسه ى 15 خرداد، دست سرنوشت او را به بندان پادگان هاى نظامى كشانيد. اينك نيز كه به هر حال، فضاى باز سياسى پيش آمده است و هر روز خبرى هيجان انگيز موج مى افكند، خبرهايى چونان لغو محكامه ى سرى نظامى، عفو پى در پى زندانيان سياسى، برداشته شدن شكنجه، بهبود وضع زندان ها، برداشته شدن گارد دانشگاه، بيانيه هاى پى درپى احزاب، نامه هاى سر گشاده از چپ و راست، درج خبرهاى تظاهرات در روزنامه ها، بازديد نمايندگان صليب سرخ از زندان ها، استعفاى مهره هاى پرآوازه ى رژيم، تغيير كابينه، تظاهرات فراگير دانشگاه ها، اعلام موجوديت جمعيت هاى سياسى، برپايى مجالس پرشكوه سياسى، موج فزاينده ى تظاهرات در خارج از كشور، در گذشت دكتر شريعتى و پى آمدهاى آن، و از همه مهم تر، رحلت آيت الله سيد مصطفى خمينى - كه در آن فضا مشكوك تلقى مى شد - ناگهان چونان

زلزله اى سياسى كشور را تكان داد و همه ى محاسبات و معادلات را در هم ريخت....

اينك كه آتش انقلاب شعله ور شده است، سرنوشت، به او مجال جوشيدن در اين آتش شعله ور را نمى دهد! با شمارى هم انديشان در گوشه ى زندان اوين از دور دستى بر آتش دارند. هرچند كه او و هم بندانش، زندان اوين را نيز به كانونى فعال بدل كرده بودند و در پاسخ به يكى از نيازهاى حساس و مبرم انقلاب نقشى بسيار مؤثر داشتند. (سند شماره ى 0879) او، با آن كه پرونده اى بسيار سنگين داشت، به ويژه با تك نويسى كينه توزانه ى وحيد افراخته كه كوشيده بود بدترين ذهنيت را در مورد وى شكل دهد، (سندهاى شماره ى 0890/1 و

0890/2 و نيز سند شماره 0906/1 و 0906/2)، با اين همه، قبل از آنكه به سرنوشت خويش بينديشد، به سرنوشت انقلاب مى انديشد. هر چند هوشيارى و زيركى وى در پنبه كردن رشته هاى عناصرى ناجوانمرد و چند چهره، در نگاه انقلاب آشنايان برگ هايى است زرين در كارنامه ى سياسى او، اما از آن زرين تر و افتخار آفرين تر، برگ هايى است نانبشته كه از نگاه دشمن پنهان مانده و در اسناد از آن انعكاسى نمى توان يافت و رديابى اين همه جز با جست و جو در بايگانى خاطره ها امكان پذير نيست.

افزون بر اين همه، تلاش فرهنگى اوست، بيرون و درون زندان كه اين فرصت مى توان به دو كار اساسى اشاره كرد:

1. تلاش در نگارش زندگى نامه ى امامان معصوم كه در سال هاى 53-54 آغاز شد و ناتمام ماند و اينك شمارى از فضلاى حوزه ى قم در تلاش تكميل و پرداش آن هستند. 2. فراهم كردن بانك اطلاعات قرآنى كه

كارهاى زيربنايى آن در زندان اوين به انجام رسيد و اينك در جهت تكميل و پردازش آن نهادى در قم پديد آمده است و مجلداتى از آن آثار منتشر شده است.

آزادى از زندان

سرانجام در پاييز سال 57، در طليعه ى بهار آزادى، با انقلاب مردم به پاخاسته درهاى زندان گشوده شد و مردم انقلابى ايران، حضرات آيات طالقانى، منتظرى، هاشمى رفسنجانى و ديگران را در آغوش گرفتند و در پيوند با رهبرى اسلامى در نوفل لوشاتو، كانونى نيرومند در ايران هدايت انقلاب را عهده دار شد. از اين پس، هر روز رويداد و رويدادهايى عظيم را شاهد بود كه در روز شمارهاى انقلاب اسلامى به بسيارى از آن رويدادها اشاره شده است. در ميان اين رويدادهاى بى شمار، دو مورد ويژگى خاصى دارد:

1. پيدايش شوراى انقلاب در ايران كه او از محورهاى تعيين كننده در آن بود.

2. نخستين اقدام رسمى حضرت امام و اعزام هيئتى به خوزستان با مأموريت رسيدگى به مسايل نفت با عضويت و نقش تعيين كننده ى او در آن هيئت (كيهان، شماره ى 16، 10605 دى ماه 1357).

بدين سان موج توفنده ى انقلاب اسلامى به سوى پيروزى تاريخى ايران و اسلام راه مى پيمود و در واپسين روزهاى نابودى رژيم خودكامه ى پهلوى، در محضر حضرت امام، او بود كه فرمان نخست وزيرى انقلاب را قرائت كرد. (كيهان، شماره ى 17، 10631 بهمن ماه 1357.) ما را در سر فصلى مهم و در روزهايى سراسر هيجان گويى اين آيه در گوش ها طنين مى افكند كه: عسى ربكم أن يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الأرض فينظر كيف تعملون. (قرآن كريم، سوره ى اعراف آيه ى 126).

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد

اول-ششم)

هاشمي نژاد، عبدالكريم

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

شهيد حجه اسلام و المسلمين سيد عبدالكريم هاشمي نژاد در سال 1311 شمسي (13٥1 ق) در خانواده اي متدّين در « بهشهر» مازندران ديده به جهان گشود و از 14 سالگي در محضر آيت الله كوهستاني و سپس در قم به مدت چهارده سال نزد آيات عظام: سيد حسين بروجردي و امام خميني (ره) به تحصيل علوم ديني پرداخت. وي در دوران مبارزات اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني (ره) با خطبه ها و سخنراني هاي حماسي و آتشين خويش، در نشر افكار انقلابي اسلام و افشاي ماهيّت رژيم پهلوي، تمامي توان خود را به كار برد و در اين راه متحمّل سختي ها و شكنجه هاي ايادي رژيم گرديد. وي از ابتداي مبارزه تا پيروزي انقلاب اسلامي، چندين بار دستگير و به زندان هاي طولاني مدت محكوم گرديد. اين مجاهد انقلابي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به عنوان نماينده استان مازندران در مجلس خبرگان قانون اساسي انتخاب شد، در تدوين قانون اساسي و به خصوص در جهت تثبيت اصل ولايت فقيه، زحمات بسياري كشيد. حجت الاسلام هاشمي نژاد پس از پايان دوره مجلس خبرگان و تدوين قانون اساسي مقام دبيري حزب جمهوري اسلامي مشهد را به عهده گرفت و از اين پايگاه، حملات مداوم خود را متوجه نفاق حاكم بر بعضي مكان هاي دولتي و ارتجاع كرد و با ضد انقلاب به مبارزه سختي پرداخت. وي با شروع جنگ تحميلي، در جبهه هاي غرب و جنوب حضور يافت و با سخنراني هاي پرشور خود، در بالا بردن روحيه رزمندگان نقش بسزايي ايفا كرد. آن شهيد بزرگوار، پشتوانه محكمي براي انقلاب بود، از

اين رو نقشه ترور وي طرح شد و در سالروز شهادت امام جواد (ع) در هفتم مهر 13٦0 در چهل و نه سالگي به دست يكي از منافقان كوردل، بر اثر انفجار نارنجك به شهادت رسيد. بدن پاره پاره اين شهيد عالي مقام پس از تشييع باشكوه مردم، در جوار مرقد منور امام رضا (ع) به خاك سپرده شد.

هروي بغدادي، ابوعبيد قاسم

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(224/ 223/ 222 -157 ق)، حافظ، محدث، فقيه، مجتهد، اديب و لغوى. در هرات به دنيا آمد. پدرش از غلامان رومى و در خدمت مردى از اهل هرات بود. ادبيات و فقه را از اساتيد بزرگ آن زمان فراگرفت. قرآن و لغت را نزد ابوالحسن كسايى و اسماعيل بن جعفر و شجاع بن ابونصر بلخى و ابوعمرو شيبانى و فراء و ابوزياد كلابى و ابوعبيده و اصمعى و يزيدى و ابوزيد انصارى و عده اى ديگر آموخت. وى در قراآت، فقه، لغت و شعر متبحر بود. از اسحاق بن سليمان رازى و اسماعيل بن جعفر و شريك بن عبداللَّه و اسماعيل بن عياش و هشيم بن بشير و سفيان بن عيينه و اسماعيل بن عليه و يزيد بن هارون و يحيى بن سعيد قطان و حجاج بن محمد و ابومعاويه ضرير و صفوان بن عيسى و عبدالرحمان بن مهدى و حماد بن مسعده و مروان بن معاويه و ابوبكر بن عياش و محمد بن جعفر غندر و سعيد بن عبدالرحمان جمحى و عبيداللَّه اشجعى و وكيع بن جراح و عبداللَّه بن ادريس و جرير بن عبدالحميد و عباد بن عباد مهلبى و معاذ بن معاذ عنبرى و عمر بن يونس و عبداللَّه بن مبارك و اسحاق ازرق

و ديگران حديث شنيد. استادش، سعيد بن ابومريم مصرى، و نصر بن داوود بن طوق صاغانى و محمد بن اسحاق صاغانى و حسن بن مكرم و احمد بن يوسف تغلبى و ابوبكر بن ابى الدنيا و حارث بن ابى اسامه و محمد بن يحيى مروزى و على بن عبدالعزيز بغوى و عبداللَّه بن عبدالرحمان دارمى و عباس دورى و محمد بن حفص دورى و احمد بن يحيى بلاذرى و عبدالمجيد بوشنجى و ابوالحسن على بن عبداللَّه طوسى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. وى مدتى در بغداد اقامت گزيد. سپس در زمان امير ثابت بن نصر بن مالك خزاعى به منصب قضاوت شهر طرسوس گمارده شد. در اواخر عمر به مكه رفت و همان جا درگذشت. از آثارش: «الغريب» يا «غريب الحديث»؛ «غريب القرآن»؛ «الغريب المصنف فى علم اللسان»؛ «فضائل القرآن»؛ «ادب القاضى»؛ «الاموال»؛ «الشعراء»؛ «الناسخ والمنسوخ»؛ «المواعظ»؛ «القراآت»؛ «النسب»؛ «معانى القرآن»؛ «المجاز فى القرآن»؛ «عدد آى القرآن»؛ «الامثال السائرة»؛ «المقصور والممدود»؛ «الطهارة».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (10/ 6)، تاريخ بغداد (416 -403/ 12)، التاريخ الكبير (172/ 7)، تذكرةالحفاظ (418 -417/ 1)، تهذيب التهذيب (276 -274/ 8)، تهذيب الكمال (154 -145/ 15)، الجرح والتعديل (ج 3، ق 111/ 2)، سيرالنبلاء (509 -490/ 10)، شذرات الذهب (55 -54/ 2)، صفة الصفوة (328 -327/ 2)، طبقات ابن سعد (254 -253/ 7)، طبقات الشافعيه ى سبكى (160 -153/ 2)، طبقات الفقهاء الحنابله (364 -360/ 1)، طبقات المفسرين داودى (37 -32/ 2)، العبر (308/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (121 -120)، الكامل (259/ 5)، معجم الادباء (261 -254/ 16)، المنتظم (336 -334/ 6)، ميزان الاعتدال (359/ 3)، النجوم الزاهرة (294/ 2)، وفيات

الاعيان (63 -60/ 4).

هروي، ابواسحاق احمد

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 334 ق)، حافظ، محدث و مورخ. معروف به ابن ياسين حداد. وى از عثمان بن سعيد دارمى و موسى بن احمد فريابى و عبيد بن محمد وراق حافظ و معاذ بن مثنى و فضل بن عبداللَّه يشكرى و همطبقه آنها حديث شنيد. ابوعبداللَّه بن ابى ذهل و منصور بن عبداللَّه خالدى و خليل بن احمد قاضى و محمد بن على بن محمد باشانى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در فن تاريخ نويسى دست داشت و كتابى با عنوان «تاريخ هرات» تصنيف نمود. در «ميزان الاعتدال» سال درگذشت وى 234 ق ذكر شده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تذكرةالحفاظ (878 -877/ 3)، سيرالنبلاء (340 -339/ 15)، شذرات الذهب (335/ 2)، طبقات الحفاظ (375)، لسان الميزان (437/ 1)، معجم المؤلفين (168/ 2)، ميزان الاعتدال (175/ 1)، هديةالعارفين (47/ 1).

هروي، ابوذر عبد، عبداللَّه

قرن:5

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(434 -356/ 355 ق)، فقيه مالكى، حافظ، محدث و صوفى. معروف به ابن سماك. اصل او از هرات و از علماى بزرگ مالكى و شيخ الحرم زمانش بود. در طلب علم و حديث به مسافرت هاى طولانى پرداخت. علم كلام را از ابن باقلانى فرارگرفت. وى در هرات از ابوالفضل بن خميرويه و بشر بن محمد مزنى و عده اى ديگر و در سرخس از ابومحمد بن حمويه و زاهر بن احمد فقيه و در بلخ از ابواسحاق مستملى و در مرو از ابوهيثم كشميهنى و در بصره از ابوبكر هلال بن محمد بن محمد و شيبان بن محمد ضبعى و در بغداد از ابوالفضل زهرى و ابوالحسن دارقطنى و ابوعمر بن حيويه و در دمشق از عبدالوهاب بن حسن كلابى و در مصر از ابومسلم كاتب و در مكه از ابواسحاق ابراهيم

بن محمد دينورى و عده اى ديگر حديث شنيد. وى راوى «صحيح» بخارى از مستملى و حموى و كشميهنى بود. فرزندش عيسى و على بن محمد بن ابوالهول و موسى بن عيسى صقلى و عبداللَّه بن حسن تنيسى و ابوصالح نيشابورى موذن و على بن بكار صورى و احمد بن محمد قزوينى و ابوطاهر اسماعيل بن سعيد نحوى و ابوحسين بن مهتدى باللَّه و ابووليد باجى و عبداللَّه بن سعيد شنتجالى و عبدالحق بن هارون سهمى و ابوبكر احمد بن على طريثيثى و ابوشاكر احمد بن على عثمانى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. ابوبكر خطيب بغدادى و ابوعمر بن عبدالبر و احمد بن عبدالقادر يوسفى و ابوعبداللَّه احمد بن محمد بن غلبون خولانى از او اجازه ى روايت داشته اند. او را حافظى كثيرالشيوخ دانسته اند. وى مدتى در مكه مجاور گشت و در آنجا به تصنيف كتب و گردآورى «معجم» مشايخ خود پرداخت. بعدها در ناحيه سروات، در حوالى مكه، سكنى گزيد. او هر سال در موسم حج به مكه مى رفت و سرانجام نيز در مكه درگذشت. از ديگر آثارش: تفسير قرآن؛ « السنة والصفات»؛ «الجامع»؛ «الدعاء»؛ «فضائل القرآن»؛ «دلائل النبوة»؛ «المستدرك على الصحيحين»؛ «الصحيح المسند المخرج على الصحيحين» يا «المسند الصحيح المجرد على البخارى و مسلم»؛ «شهادة الزور»؛ «فضائل ملك بن انس»؛ «العيدين» يا «فضائل العيدين»؛ «مسانيد الموطات»؛ «فضل يوم عاشوراء»؛ «المناسك»؛ «الربا» و «اليمين الفاجرة»؛ «كرامات الاولياء».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ بغداد (141/ 11)، تذكرةالحفاظ (1108 -1103/ 3)، سيرالنبلاء (563 -554/ 17)، شذرات الذهب (254/ 3)، طبقات الحفاظ (443)، طبقات المفسرين داودى (368 -366/ 1)، العبر (269/ 2)، الكامل (36/ 8)، كشف الظنون

(1830 ،1673 -1672 ،441)، معجم المؤلفين (66 -65/ 5)، المنتظم (311/ 9)، النجوم الزاهرة (38/ 5)، هديةالعارفين (438 -437/ 1).

هروي، ابوسعيد ابراهيم

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 168/ 163 ق)، حافظ، فقيه و محدث. در اواخر روزگار صحابه ى صغار (آنان كه در زمان رحلت پيامبر (ص) كم سن و سال بودند) در هرات به دنيا آمد. اصلش از قريه ى باشان هرات بود. در نيشابور نشو و نما يافت. در طلب علم به مسافرت پرداخت و عده اى از تابعين را ملاقات نمود و از آنها حديث شنيد.از جمله از عبداللَّه بن دينار و ثابت بنانى و ابوحازم اعرج و ابواسحاق سبيعى و ساك بن حرب و موسى بن عقبه و ابوزبير محمد بن مسلم قرشى و محمد بن زياد جمحى قرشى و يحيى بن سعيد انصارى. همچنين از منصور بن معتمر و ابى جمره ضبعى و عاصم بن بهدله و عاصم بن سليمان و حسين معلم و آدم بن على و عبدالعزيز بن رفيع و ابوحصين عثمان اسدى و حميد طويل و حجاج بن حجاج باهل و عطاء بن ابى مسلم خراسانى و عبدالعزيز بن صهيب و مطر وراق و ديگران حديث شنيد. به بغداد رفت و در آنجا حديث گفت. سپس به مكه رفت و در آنجا مجاور شد. فرزندش، عبدالخالق بن ابراهيم، و استادش، صفوان بن سليم، و ابوحنيفه نعمان بن ثابت و محمد بن جعفر بن ابى كثير و عبداللَّه بن مبارك و حفص بن عبداللَّه سلمى نيشابورى و ابوعامر عقدى و سفيان بن عيينه و خالد بن نزار و وكيع بن جراح و حسين بن وليد نيشابورى و عبدالرحمان بن عبداللَّه دشتكى رازى و غسان بن سليمان هروى و برادرش، مالك بن

سليمان هروى، و عمر بن عبداللَّه بن رزين و عبدالرحمان بن مهدى و محمد بن سابق و معن قزاز و يحيى بن ابوبكر كرمانى و يحيى بن ضريس بجلى رازى و ابوحذيفه نهدى و عبدالرحمان بن سلام جمحى و محمد بن سنان عوقى و جماعتى ديگر از او روايت كرده اند. در مكه درگذشت. از آثارش: «السنن»، در فقه؛ «المناقب»؛ كتاب «العيدين»؛ كتاب «التفسير».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (168/ 2)، تاريخ بغداد (111 -105/ 6)، التاريخ الكبير (294/ 1)، تذكرةالحفاظ (213/ 1)، تهذيب التهذيب (118 -117/ 1)، تهذيب الكمال (368 -364/ 1)، الثقات (27/ 6)، سيرالنبلاء (385 -378/ 7)، شذرات الذهب (257/ 1)، طبقات الحفاظ (106 -105)، طبقات المفسرين داودى (11 -10 / 1)، العبر (185/ 1)، الفهرست ابن النديم، ترجمه (416)، الكامل (64/ 5)، لسان الميزان (191/ 8)، معجم البلدان (383/ 1)، معجم المؤلفين (41/ 1)، ميزان الاعتدال (63/ 1)، الوافى بالوفيات (24 -23/ 6).

هروي، ابوعبدالرحمان، ابوجعفر محمد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 303/ 302 ق)، حافظ، محدث و مورخ. معروف به شكر. وى از محمد بن رافع قشيرى و على بن خشرم و على بن حرب و احمد بن عيسى مصرى و عمر بن شبه و احمد بن منصور و رمادى و همطبقه ى آنها حديث شنيد. حاكم نيشابورى گويد كه وى در مرو، طوس، سرخس، مرورود، بخارا و نيشابور نقل حديث كرد. ابووليد حسان بن محمد و محمد بن جعفر بن مطر و ابوبكر احمد بن على رازى و ابوحامد بن شرقى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند. او در هرات درگذشت. از آثارش: كتاب «تاريخ هرات»؛ كتاب «الجواهر»؛ «العجائب».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تاريخ نيشابور (127)، تذكرةالحفاظ (749 -748/ 2)، سيرالنبلاء

(222 -221/ 14)، شذرات الذهب (242/ 2)، طبقات الحفاظ (336 -335)، العبر (446/ 1)، كشف الظنون (1437)، معجم المؤلفين (51 -50/ 12)، الوافى بالوفيات (67/ 5).

هروي، ابوعبداللَّه، محمد

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 302/ 301 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از هرات بود. از احمد بن يونس يربوعى و همطبقه ى او در كوفه و اسماعيل بن ابى اويس و عده اى ديگر در مدينه و احمد بن حنبل و همطبقه ى او در بغداد و ابراهيم بن محمد شافعى در مكه و محمد بن معاويه نيشابورى و محمد بن مقاتل مروزى حديث شنيد. سامى از مشايخ ابوحاتم بن حبان بستى است و ابن حبان در «صحيح» خود و نيز عباس بن فضل نضرورى و بشر بن محمد مزنى و ديگر علماى هرات از وى روايت كرده اند.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :تذكرةالحفاظ (698 -697/ 2)، سيرالنبلاء (115 -114/ 14)، شذرات الذهب (235/ 2)، طبقات الحفاظ (324)، العبر (442/ 1)، معجم المؤلفين (157/ 10)، الوافى بالوفيات (226/ 3).

هروي، ابوعلي حسين

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(301 -207 ق)، حافظ، محدث و مورخ. معروف به ابن خرم. وى از سعيد بن منصور و خالد بن هياج و داوود بن رشيد و هشام بن عمار و سويد بن سعيد و محمد بن عبداللَّه به عمار و عثمان بن ابى شيبه و همطبقه ى آنها حديث شنيد. بشر بن محمد مزنى و منصور بن عباس و ابوحاتم بن حبان و ابوبكر نقاش مفسر و محمد بن عبداللَّه بن خميرويه و اهل هرات از وى روايت كرده اند. دارقطنى او را در حديث ثقه مى داند. از آثار وى كتابى در تاريخ است كه بر اساس سنوات مرتب نشده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (251/ 2)، انساب سمعانى (637/ 5)، تذكرةالحفاظ (695 -696/ 2)، توضيح المشتبه (219 -218/ 3)، الثقات (193/ 8)، الجرح والتعديل (ج 1، ق 47/ 2)، سيرالنبلاء (114 -113/ 14)، شذرات الذهب (235/

2)، طبقات الحفاظ (322)، العبر (441/ 1)، لسان الميزان (503 -502/ 2)، معجم المؤلفين (205/ 3)، ميزان الاعتدال (524/ 1)، النجوم الزاهرة (204/ 3)، الوافى بالوفيات (340/ 12).

هروي، ابومحمد عبداللَّه

قرن:4

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 311 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از هرات بود. از ابوسعيد اشج و زعفرانى و محمد بن وليد بسرى و حسن بن عرفه و همطبقه ى آنها حديث شنيد. محمد بن احمد بن ازهرى لغوى و محمد بن عبداللَّه سيارى و ابومنصور محمد بن عبداللَّه بزاز هروى و اهل هرات از وى روايت كرده اند. از آثارش: كتاب «الاقضية».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :ايضاح المكنون (270/ 2)، تذكرةالحفاظ (787 -786/ 3)، سيرالنبلاء (294/ 14)، شذرات الذهب (262/ 2)، طبقات الحفاظ (349)، العبر (462/ 1)، معجم المؤلفين (83 -82/ 6)، هديةالعارفين (443/ 1).

هزار، عليرضا

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

عليرضا هزار

محل تولد : مشهد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1353/1/1

زندگينامه علمي

تحصيلات حوزوي را از سال 1371 در شهر مشهد مقدس آغاز و از همان تاريخ هم تحصيلات دانشگاهي را در دانشگاه «الهيات فردوسي مشهد» شروع كردم. در سال 77 _ 76 به قم آمدم و تحصيلات حوزوي و دانشگاهي ام را ادامه دادم و در سال 79 _ 78 موفق به اخذ كارشناسي ارشد در رشته «الهيات علوم قرآن و حديث» شدم. سپس به لبنان رفتم و مدتي در آنجا به ادامه تحصيلات پرداختم و كارشناسي «روان شناسي» را از آنجا دريافت كردم. در سال 84 _ 1383 نيز موفق به اخذ دكتري در رشته الهيات از دانشگاه ICIS كشور انگلستان شدم.

در طول 7 سال گذشته در شهر قم، در پژوهشكده دارالحديث قم و در واحدهاي احياء تراث، فهرستگان نسخ خطى؛ و غيره فعاليت كرده ام. مدتي نيز در واحد احقاق الحق، كتابخانه آية الله مرعشي نجفي به پژوهش مشغول بوده ام. از سال 1377 تا 1381

نيز در مؤسسه فرهنگي توحيد مشغول به كار بوده ام. از سال 1380 تاكنون هم در دانشگاههاي مختلفي مانند دانشگاه قم؛ دانشگاه آزاد قم، دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد نراق، دانشگاه جامع علمي _ كاربردي و دانشكده علوم حديث شهر ري به تدريس اشتغال داشته ام.

كارگاههاي تخصصي مختلفي نيز مانند كارگاه بهداشت رواني از ديدگاه اسلام، فنون و هنر تدريس، دانسته ها و بايسته هاي ازدواج، آرامش جوان و غيره نيز در دانشگاه هاي مختلف كشور به ويژه در دانشگاه بو علي سينا همدان توسط بنده اجرا و انجام شده است. تاكنون 15 عنوان كتاب و بيش از 30 مقاله، منتشر كرده ام. آخرين كار علمي انجام شده ام: «نظارت علمي بر طرح كلان تدوين مآخذ شناسي امام علي عليه السلام» بوده است كه توسط پايگاه اطلاع رساني پارسا انجام شده است.

هسنجاني رازي، ابواسحاق ابراهيم

قرن:3

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 301 ق)، حافظ و محدث. اصل وى از هسنجان، از قراى رى بود. در طلب حديث به عراق، شام و مصر سفر كرد و از طالوت بن عباد و عبدالاعلى بن حماد نرسى و هشام بن عمار و عبدالواحد بن غياث و محمد بن عبيد بن حساب و احمد بن ابى الحوارى و همطبقه ى آنان حديث شنيد. ابوجعفر محمد بن عمرو عقيلى و ابوعمرو بن مطر مقرى و ابوبكر اسماعيلى و ابوحسين محمد بن عبداللَّه رازى و عبداللَّه بن عدى و ابوعلى حسين بن على و ابوجعفر بن مردويه اصفهانى و احمد بن على ديلمى و عباس بن حسين صفار و ديگران از وى روايت كرده اند. هسنجانى داراى «مسند» ى در حديث بوده است، با بيش از صد جزء، كه ميسرة

بن على قزوينى آن را از وى روايت كرده است.

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (76/ 1)، انساب سمعانى (642/ 5)، تذكرةالحفاظ (692/ 2)، رى باستان (639 ،272/ 2)، سيرالنبلاء (117 -115/ 14)، شذرات الذهب (235/ 2)، طبقات الحفاظ (321)، العبر (441/ 1)، كشف الظنون (1685)، معجم البلدان (467/ 5)، معجم المؤلفين (131/ 1)، الوافى بالوفيات (172/ 6).

هلالي خراساني، ابومحمد، ابوالقاسم ضحاك

قرن:2

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(وف 106/ 105/ 102 ق)، محدث، مفسر و مدرس. اصلش از بلخ و مدتى در بلخ و سمرقند و نيشابور ساكن بود. او در تفسير و قصص تبحر داشت. علم تفسير را از سعيد بن جبير در رى آموخت. از ابن عباس و ابوسعيد خدرى و عبداللَّه بن عمر و انس بن مالك و اسود بن زيد نخعى و سعيد بن جبير و عطاء بن ابى رباح و طاووس بن كيسان و طائفه اى ديگر حديث شنيد. ابن حبان ملاقات وى را با صحابه و حديث شنيدنش از آنها صحيح نمى داند و احاديث وى را منسوب به تابعين مى كند. عمارة بن ابى حفصه و ابوسعد سعيد بن مرزبان بقال و جويبر بن سعيد و مقاتل بن حيان نبطى و على بن حكم و ابوروق عطية بن حارث كوفى و ابوجناب يحيى بن ابى حيه كلبى و ابوسنان سعيد بن سنان شيبانى اصغر و ابوسنان ضرار بن مره شيبانى اكبر و ابوعيسى سليمان بن كيسان خراسانى و عبدالرحمان بن عوسجه و ابوالحارث عبيد بن سليمان باهلى خراسانى و مالك بن سعيد بلخى و محمد بن سليم خراسانى و ابوعبداللَّه ميمون وراق خراسانى و نهشل بن سعيد و عمر ابن رماح و عبدالعزيز بن ابى رواد و قرة بن خالد سدوسى و جماعتى ديگر از وى روايت كرده اند.

وى معلم كودكان بود و نوشته اند كه هزاران دانش آموز در مكتب وى به كسب علم مى پرداختند و او براى تعليم و تدريس اجرت و مزدى دريافت نمى كرد. وى در خراسان درگذشت. از آثارش: «التفسير».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (310/ 3)، تاريخ الاسلام (حوادث 114 -112 ،8/ 120 -101)، تهذيب التهذيب (418 -417/ 4)، تهذيب الكمال (177 -173/ 9)، الثقات (482 -480/ 6)، سيرالنبلاء (600 -598/ 4)، شذرات الذهب (125 -124/ 1)، طبقات ابن سعد (261/ 7)، طبقات المفسرين داودى (216/ 1)، العبر (94/ 1)، معجم المؤلفين (27/ 5)، ميزان الاعتدال (250/ 2)، النجوم الزاهرة (317/ 1).

همداني، ابوالعلاء حسن

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(569 -488/ 483 ق)، مقرى، حافظ، محدث، مفسر، اديب، نحوى، لغوى و زاهد. شيخ همدان و امام العراقين در قراآت بود. در همدان به دنيا آمد. در طلب علم مسافرت هاى بسيارى نمود. علم قرائت را نزد ابوعلى حداد اصفهانى و ابوالعز قلانسى و ابوعبداللَّه بارع حسين دباس و ابوبكر مزرفى فراگرفت و در همدان از عبدالرحمان بن حمد دونى و در اصفهان از محمود اشقر و ابوعلى حداد اصفهانى و در بغداد از ابوالقاسم بن بيان و ابن حصين و ابوعلى ابن مهدى و ابوعلى بن نبهان و در خراسان از ابوعبداللَّه فراوى حديث شنيد. آنگاه به همدان بازگشت و تا پايان عمر در اين شهر زندگى نمود. او در علم تفسير، حديث، انساب و تاريخ متبحر بود. ابواحمد بن سكينه و ابوالحسن ابن دباس و محمد بن محمد بن كيال علم قرائت را در نزد وى فراگرفتند. شيخ منتجب الدين، صاحب «الفهرست»، نيز از شاگردان وى بود و كتاب «الهادى» را نزد او خواند. منتجب الدين استادش ابوالعلاء را صدرالحفاظ و در علم حديث

و قرائت علامه معرفى كرده است. فرزندانش، احمد و عبدالبر و فاطمه، و نوادگانش، قاضى على و محمد و عبدالحميد پسران عبدالرشيد بن على بن بنيمان، و ابوالمواهب ابن صصرى و عبدالقادر حافظ و يوسف بن احمد شيرازى حافظ و محمد بن محمود حمامى و عتيق بن بدل مكى و جماعتى ديگر از وى حديث شنيدند. ابوالحسن ابن المقير از وى اجازه ى روايت داشت و شيخ هاشم بن محمد در «مصباح الانوار» خويش از وى روايت كرده است. در «معجم الادباء» وفات وى 599 ق آمده است. از آثارش: «زاد المسافر»، در پنجاه مجلد؛ «غايةالاختصار»، در قراآت دهگانه؛ «الهادى الى معرفة المقاطع والمبادى»، در وقوف قرآن؛ «الانتصار فى معرفة قراء المدن والامصار» كه «طبقات القراء» است؛ «مفردات القراء»؛ «مولد اميرالمؤمنين (ع)»؛ كتاب «الادب فى حسان الحديث».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :الاعلام (195/ 2)، اعيان الشيعه (634/ 4)، ايضاح المكنون (715/ 2 ،606/ 1)، بزرگان و سخن سرايان همدان (128 -126/ 1)، تذكرةالحفاظ (1328 -1324/ 4)، الذريعه (151 -150/ 25 ،8/ 12)، روضات الجنات (87 -86/ 3)، ريحانه (206/ 7)، سيرالنبلاء (47 -40/ 21 ،304/ 19)، شذرات الذهب (232 -231/ 4)، طبقات اعلام الشيعه (قرن 54 -53/ 6)، طبقات الحفاظ (498 -497)، طبقات المفسرين داودى (131 -128/ 1)، العبر (56/ 3)، فهرست منتجب الدين (66 -65)، الكامل (129/ 9)، كشف الظنون (2026 ،1773 ،1387 ،1189 ،1106 ،946 ،114)، معجم الادباء (52 -5 / 8)، معجم رجال الحديث (284 -283/ 4)، معجم المؤلفين (198 -197/ 3)، المنتظم (518/ 10)، هديةالعارفين (280/ 1).

همداني، ابوجعفر محمد

قرن:6

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(بعد از 531 -440 ق)، حافظ، محدث و زاهد. در طلب حديث به مسافرت پرداخت. در بغداد از ابن نقور و ابوالقاسم بن بسرى و

ابونصر زينبى و در نيشابور از فضل بن محب و ابوصالح مؤذن و در مكه از ابوعلى شافعى و سعد زنجانى و در جرجان از اسماعيل بن مسعده و در مرو از ابوالخير محمد بن ابوعمران و در هرات از ابواسماعيل انصارى و جماعتى ديگر حديث شنيد. وى «الجامع» ابوعيسى ترمذى را از ابوعامر ازدى و محمد بن محمد بن علاء و ثابت بن سهلك قاضى به نقل از جراحى روايت كرد. اين طاهر مقدسى و ابوالعلاء عطار و عبدالرحمان بن عبدالوهاب بن معزم و عده اى ديگر از وى روايت كرده اند. از آثارش: «البداية والنهاية فى الموعظة».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :سيرالنبلاء (102 -101/ 20)، شذرات الذهب (97/ 4)، طبقات الحفاظ (470)، العبر (440/ 2)، كشف الظنون (228)، معجم المؤلفين (69/ 11)، النجوم الزاهرة (253/ 5).

يابري محمد، صادق

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

صادق يابري محمد

محل تولد : آبادان

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1335/12/12

زندگينامه علمي

اينجانب صادق يابري محمد فرزند محمد بعد از اخذ ديپلم و در سال 60 وارد حوزه علميه قم شدم. دروس مقدماتي را در مدرسه «امام صادق (ع) شاه ابراهيم، نيروگاه (مدرسه مرحوم آقاي خلخالي)» گذراندم؛ آن هم در ايام اوج جنگ و دفاع. آنگاه دروس سطح عاليه را در فيضيه و مدرسه مرحوم آيةالله گلپايگاني و ... با اساتيد چون: «آيه الله بني فضل»، «صالحي مازندراني» و ... و دروس جانبي همچون: رجال، درايه و نهج البلاغه به ترتيب آيات عظام: «سبحاني»، «مرحوم فاضل لنكراني» و علوم قرآن و حديث: مرحوم «آيةالله محمد هادي معرفت» و ... و همچنين دروس خارج حدود 10 سال با آقايان: «آيةالله مكارم شيرازي»، «وحيد خراساني»،

«موسوي اردبيلي» و ... گذراندم.

و در همين ايام، ليسانس: (زبان و ادبيات عرب) و فوق ليسانس: (الهيات و معارف اسلامي گرايش علوم قرآن و حديث) را از دانشگاه اخذ كردم. و در همين ايام فعاليت پژوهشي، حديث، علوم قرآن و مقالات و نوشتن كتاب را شروع كردم كه متاسفانه به علت عدم تمكن مالي نتوانستم آنها را چاپ كنم. همچنين به فعاليت تدريس در مراكز علمي حوزوي و دانشگاهي با اخذ مجوز تدريس در دانشگاه پرداختم و در همين مدت در سال 76 - 75 به آفريقا جهت كارشناسي، تدريس، مديريت و تبليغ ايام مخصوص پرداختم. همچنين به فعاليت به عنوان استاد راهنما و داور در جامعة الصطفي مدرسه عالي فقه و معارف پرداختم.

يزدي، رشيدالدين

قرن:16

جنسيت:مرد

مليت:ايران

رشيدالدين يزدى از علماء آن سامان است كه يك نسخه از تفسير فارسى او مشتمل بر سوره هود و يوسف و رعد در 208 صفحه به شماره 432 در كتابخانه ملك موجود است.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)

يزدي، علي اكبر

قرن:13

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ز 1287 ق)، عالم دينى، مفسر، اديب و لغوى. اصل وى از يزد و از دانشمندان سده ى سيزدهم هجرى مى باشد. صاحب عنوان در زمينه ادبيات، لغت و تفسير قرآن داراى تصانيفى بوده است. از آثار او: «نخبة الميزان» يا «نخبة اللغات»، در لغت كه در 1287 ق آن را تأليف نمود و در 1288 ق در تهران به چاپ رسيد؛ تفسير قرآن تا آخر «سوره ى نساء»؛ شرح «تهذيب المنطق»؛ شرح «خطبة الزهراء (ع)»؛ شرح «خطبة الشقشقية».

برگرفته از كتاب :اثرآفرينان (جلد اول-ششم)

منابع زندگينامه :اعيان الشيعه (171/ 8)، الذريعه (100 -99 ،98/ 24)، معجم المؤلفين (40/ 7).

يزدي، محمد

قرن:15

جنسيت:مرد

مليت:ايران

محمد يزدي

محل تولد : يزد

شهرت

تابعيت : ايران

تاريخ تولد : 1310/1/1

زندگينامه علمي

آية الله محمد يزدي در سال 1310 هجري شمسي در خانواده اي متدين و ارادتمند به خاندان پيامبر، چشم به جهان گشود. جدش، مرحوم شيخ محمد علي، حدود صد سال پيش از يزد به اصفهان هجرت كرد و در مدت زمان كوتاهي، در حوزه علميه اصفهان، به درجات علمي بالايي نائل آمد. مرحوم «آقا نجفي» كه در آن دوره، رياست حوزه علميه اصفهان را بر عهده داشت، شيخ محمد علي را مأمور بحث و مناظره با كشيش هاي ارامنۀ جلفاي اصفهان كرد كه شيخ محمد علي توانست بر تمامي آنها فائق آيد و از آن پس، «شيخ يزدي» شهرت يافت.

پدر آية الله يزدي، مرحوم «شيخ علي يزدي» نام داشت كه از شاگردان «شيخ عبدالكريم حائري» و از روحانيون معروف اصفهان بود كه امامت جماعت يكي از مساجد اصفهان را بر عهده داشت و به حل مشكلات مردم عالم پرور اصفهان مي پرداخت. از ويژگيهاي او آشنايي با

علوم غريبه بود.

مادر آية الله يزدي نيز زني مؤمن از خانواده متدين و دوستدار اهل بيت (ع) بود كه پدرش از مريدان «شيخ يزدي» به شمار مي آمد و ارادت او به «شيخ يزدي» در ازدواج پدر و مادر وي بي تأثير نبوده است.

آية الله محمد يزدي تحصيلات خود را ابتداء در محضر پدر و با فراگيري زبان فارسي آغاز كرد و پس از آن، عازم مكتب خانه شد. مكتب خانه هاي آن روزگار اغلب در مسجد بود و فاقد ميز و صندلي!. پس از گذراندن دورۀ مكتب، براي گذراندن كلاس چهارم آن نظام آموزشي، به نخستين مدرسه اي كه در اصفهان به سبك جديد تأسيس شده بود و يكي از روحانيون كه با پدر او نيز سابقه دوستي داشت، آن را اداره مي كرد، رفت. شش كلاس آن نظام را در آن مدرسه گذرانيد.

تحصيلات حوزه را كه در آغاز، نزد پدر آموخته بود، در مدرسۀ «كاسه گران» اصفهان ادامه داد و سپس به مدرسه «ملا عبدالله» رفت و به تحصيل شرح لمعه مشغول شد. پس از آن به مدرسه «صدر» آمد و به خواندن «قوانين» پرداخت و در اين ميان، از محضر عالمان بزرگ اصفهان نيز در زمينه هاي علمي و معنوي بهره مي برد.

با تشريف فرمايي حضرت آيت الله بروجردي به قم، شور و بي قراري زائد الوصفي وجود اين طلبه جوان را فرا گرفت و با اصرار فراوان به پدر، خواستار حضور و تحصيل در حوزۀ علميۀ قم شد. پدر، در ابتداء با اين سفر مخالف بود، ولي با واسطه قرار گرفتن يكي از علماي يزد، به سفر فرزند خود رضايت داد. در بدو ورود به

قم، در مدرسه فيضيه مستقر شد. در آن زمان، آية الله بروجردي، از برخي طلاب به سبب آشنايي با ميزان توانايي علمي آنان، امتحان به عمل مي آورد. وي با شركت در دروس سطح، كتاب هاي رسائل، مكاسب و كفاية الاصول را به خوبي فرا گرفت و در درس خارج علماي بزرگ حوزه، از جمله آية الله بروجردي (ره) و امام خميني (ره) شركت كرد. تلاش علمي ايشان در آن سال ها باعث شد تا بتواند از حضرت امام خميني (ره) اجازه نامۀ اجتهاد دريافت كند.

وي در طول آن سال ها و حتي تا هم اكنون، از طريق شهريه، معاش گذرانده است و وضعيت خانوادگي، به ويژه علاقه مندي پدر به تحصيلات حوزوي، استادان بزرگوار حوزه و صبر و بردباري همسر و فرزندان خود را از عوامل مهم رشد علمي و فرهنگي خود مي داند.

دوران تحصيل آية الله يزدي، سرشار از تحصيل در محضر عالمان بزرگ بوده است. از استادان وي، هنگام تحصيل در اصفهان، مي توان از آقايان: «شيخ حسن نجف آبادي»، «فقيه»، «سيد محمد علي ابطحي» نام برد كه بخشي از كتب دورۀ سطح را در خدمتشان فرا گرفت. با ورود به قم به دروس مرحوم «آية الله لاكاني»، مرحوم «حاج آقا حسين بُدلا» و مرحوم «زاهدي» رفت و رسائل، مكاسب و كفاية الاصول را در محضر «آية الله حاج شيخ مرتضي حائري»، «آية الله مرعشي» و «آية الله سلطاني» فرا گرفت و در درس تفسير «علامه طباطبايي» نيز حاضر شد. وي در درس خارج علماي بزرگي همچون: «آية الله بروجردي (ره)»، «آية الله اراكي»، «آية الله شيخ محمد تقي آملي»، «آية الله شاهرودي»

و نيز يك دوره كامل در درس خارج «امام خميني (ره)» شركت كرد.

آية الله يزدي، ويژگي درس امام (ره) را چنين بر مي شمرد:

«حضرت امام (ره) قبل و بعد از شروع سال تحصيلي به نصيحت طلاب مي پرداختند و در اكثر مواقع هم به ياد دارم كه شاگردان تحت تأثير نفوذ كلام حضرت امام (ره) به گريه مي افتادند. عجيب اينجا بود كه مسائل مطروحه از سوي امام، گاه از اهميت چنداني برخوردار نبود، ولي بحث و بيان امام به گونه اي بود كه همه را به گريه مي انداخت».

همچنين در باره همراه بودن درس امام (ره) با بينش سياسي مي گويد:

«ايشان در مسائل سياسي و آموزش آن، در كنار دروس رسمي حوزه شيوه هاي عجيبي داشتند. براي مثال عرض مي كنم كه يك بار در كلاس درس اصول، از اين شيوه استفاده كردند. در اصول فقه، بحثي وجود دارد تحت اين عنوان كه «امر و نهي در صورتي معنا دارد كه مخاطب آن قابليت تأثير پذيري و انبعاث داشته باشد». اكثر اساتيد وقتي به اين مبحث مي رسند، در مقام مثال زدن مي گويند: به ديوار و سنگ نمي توان گفت چنين كن! اما حضرت امام مي فرمودند: به «خروشچف» نمي شود امر كرد كه نماز بخوان! خود به خود براي ما كه شاگرد ايشان بوديم، اين سؤال پيش مي آمد كه «خروشچف» ديگر چيست يا كيست؟ بعد مي رفتيم دنبال پاسخ به اين سؤال و همين امر بينش سياسي ما را افزايش مي داد و به گسترش افق ديد ما كمك مي كرد».

از دوستان و معاشران آية الله يزدي در ايام تحصيل در اصفهان مي توان از آقايان: فقيه ايماني، مدني، اخوان «ابطحي»، سيد محمد علي

مجلسي و سيد محمد باقر مجلسي را نام برد. همچنين وي در نخستين سال هاي طلبگي با آية الله «سيد محمد حسين بهشتي» آشنا شد و نظم آن شهيد سعيد را شايان ستايش مي داند. از دوستان ايشان در زمان تحصيل در قم نيز مي توان از آقايان: «محمدي گيلاني»، «شيخ حسين مظاهري»، «شيخ محمد تقي مصباح يزدي»، «سيد علي اكبر موسوي يزدي» و «حاج شيخ مرتضي تهراني (انصاري)» نام برد.

زندگي آية الله يزدي، همواره با تلاش ها و دغدغه هاي علمي و فرهنگي همراه بوده است. بخشي از اين تلاشها در قالب سخنرانيها و تدريسها تبلور يافته است كه اغلب، اساسي ترين مباحث اسلام و تشيع در آن مورد مداقه قرار گرفته است و تا هم اكنون نيز ادامه دارد. بخش ديگر آن نيز در قالب مقالات و كتب مفيدي است كه جوانان و طالبان علم را از معارف والاي مكتب تشيع بهره مند مي سازد. ايشان نخستين مقاله هاي خود را در نشريه «حكمت» به چاپ رساند. از جمله كتب ايشان كه در زمان طاغوت به چاپ رسيد، كتاب «گمشدۀ شما» بود كه چاپ آن باعث شد فردي به نام «مردوخ» به بهانه آن، تهمت هاي ناروايي را به ساحت تشيع ابراز دارد. اين مسأله باعث شد كه آية الله يزدي تهمت هاي او را در كتابي با عنوان «پاسخ به تهمت هاي مردوخ» پاسخ دهد كه هر دو كتاب «گمشدۀ شما» و «پاسخ به تهمت هاي مردوخ» مورد عنايت زعيم عاليقدر شيعه، حضرت امام خميني (ره) قرار گرفت. آية الله يزدي در طول دوران مبارزه بر ضد رژيم شاهنشاهي، حتي در زمان تبعيد، دست از نگاشتن در جهت

تبيين معارف اسلامي برنداشت و تا كنون، كتابها و مقالات بسياري را به چاپ رسانده اند.

زندگي سياسي حضرت آية الله يزدي، با توجه به مبارزۀ بي امان ايشان با رژيم شاه و نيز افشاگري هاي فراوان كه به تبعيد و شكنجه معظم له منجر مي شد و با نگاه به سابقه مديريت ايشان در دوران پيروزي انقلاب اسلامي، بخشي از تاريخ انقلاب را تشكيل مي دهد و مطالعۀ آن، فضاي مبارزه و مقاومت را در اذهان دوستداران انقلاب زنده مي سازد. آية الله يزدي با ورود به حوزه علميه قم، مبارزه و درس را توأمان آغاز مي كند و با شركت در درس امام خميني (ره) و جلسات عمومي و خصوصي ايشان، توانايي و عزم خود را براي پي گيري جريان هاي سياسي و پيروي از خط مشي امام (ره) اعلام مي دارد. ارتباط وي با امام با حاضر شدن در درس خارج اصول ايشان در مسجد سلماسي و پرسش هاي علمي و سياسي در پايان درس آغاز شد.

در آن ايام، در عصرهاي جمعه، بيشتر جوانان به سينما مي رفتند و جو سينماها آكنده از فيلم هاي زشت و مبتذل بود. حضرت امام (ره) با توجه به اين معضل، از علماء و طلاب خواسته بودند كه جلساتي را در عصرهاي جمعه برقرار كنند. رساندن اين پيام امام (ره) در برخي از شهرها، به عهده آية الله يزدي بود. يكي از آن جلسات، جلسه معروف مسجد امام حسن عسگري (ع) واقع در قم بود كه هر يك از علماء، ده شب در آنجا به سخنراني مي پرداخت. هنگامي كه نوبت به آية الله يزدي رسيد، به جاي ده شب، بيست شب آن جلسه را

اداره كرد. عنوان بحث هاي وي در آن بيست شب، «انقلاب هاي تاريك و روشن» بود كه امام (ره) نيز يك شب به آن محفل آمد و تا پايان جلسه هم حضور داشت.

سخنراني هاي ايشان در آن ايام، چنان مؤثر و شور آفرين بود كه باعث شد امام خميني (ره) ايشان را احضار فرمايد و شيشۀ عطري هديه و براي ايشان دعا نمايد. ويژگي سخنراني هاي آية الله يزدي اين بود كه در سخنراني خود ضمن بيان مكتب و روش اهل بيت و نيز خط مشي دشمنان آنها، واقعيات مبارزه و مصداق هاي كنوني دشمني با اهل بيت را بيان مي كرد؛ مثلاً در باره نهضت امام حسين (ع) سخن مي گفت و بدي و پليدي يزيد و پيروانش را به مردم گوشزد مي كرد. سپس حسينيان زمان و يزيديان اين دوره را با ويژگي هاي آنها و با انطباق با صدر اسلام بيان مي فرمود. كتاب «حسين بن علي را بهتر بشناسيم» حاصل اين سخنرانيها بود كه چند بار، ساواك آن را از بازار جمع آوري كرد. ساواك كه اين گونه افشاگريها را برنمي تافت، آية الله يزدي را بارها دستگير و ممنوع المنبر كرد؛ از جمله دستگيري بعد از 21 رمضان در مسجد جامع قم و پس از سخنراني در منزل آية الله گلپايگاني را مي توان نام برد. ساواك بارها ايشان را تبعيد كرد كه طولاني ترين آنها پس از بندر لنگه و بوشهر، رودبار بود؛ اما آية الله يزدي در دوره تبعيد نيز دست از مبارزه بر نمي داشت و بارها به طور مخفيانه به تهران و قم مي آمد و در جريان امور قرار مي گرفت و اعلاميه هاي امام

را براي مردم و علماي شهرها مي برد. ايشان در قم و تهران جلساتي را به صورت مخفي تشكيل مي داد و با افراد و جريانهاي گوناگون به تبادل نظر مي پرداخت كه به (جلسات زيرزميني) شهرت يافته بود.

از ديگر فعاليتهايي كه در كارنامۀ سياسي آية الله يزدي مي درخشد؛ پناه دادن به آن دسته از سربازان فراري بود كه پس از دستور امام (ره) و پيش از پيروزي انقلاب، از ارتش گريخته و به مردم پيوسته بودند. منزل او در آستانه پيروزي انقلاب، مركز تلاش ها و نيز حل و فصل بسياري از امور جريان هاي انقلاب بود. همان منزلي كه امام (ره) پس از پيروزي انقلاب و مراجعت به قم، در آن ساكن شدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در اولين سخنراني امام (ره) در فيضيه كه شور و شوق فراوان و كثرت جمعيت مانع از انجام اين سخنراني بود؛ حضرت امام به ايشان دستور مي فرمايند براي آرام كردن مردم ايراد سخن كنند و ايشان نيز امر امام را اطاعت نمودند كه خاطرۀ آن در اذهان حاضران در آن روز بزرگ، باقي مانده است.

جامعه مدرسين حوزه علميه قم از مراكز بسيار مهمي بود كه در زمان رژيم طاغوت، خدمات شاياني را به مبارزات ملت ايران براي دست يابي به انقلاب اسلامي انجام داده است. آية الله محمد يزدي، از آغازين روزهاي تأسيس اين مركز، با آن همكاري داشته است و اين همكاري تا كنون نيز ادامه دارد. ايشان خود در باره جامعه مدرسين مي گويد:

«جامعه مدرسين حوزه علميه قم در شمار مراكزي بود كه بي آنكه تبليغات هنگفتي براي اثبات ارزش و اعتبار خود بنمايد، توانست احترام

تودۀ مردم را نسبت به خود جلب كند. مردم اعضاي جامعه را افرادي متدين و فاضل يافته بودند و عميقاً به اين باور رسيده بودند كه اينان كساني نيستند كه براي قصد و غرض دنيوي كاري انجام داده و سخني بگويند و جز براي خير و انجام وظيفه ديني و الهي خود كاري نمي كنند.

آية الله محمد يزدي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز همواره در خدمت نظام و بازوي تواناي امام و رهبري بود. ايشان در مسؤوليتهاي بسيار مهمي ايفاي نقش نموده اند

يزدي، معين الدين

قرن:8

جنسيت:مرد

مليت:ايران

(ف. 789 ه.ق) مؤلف كتاب «مواهب الهى» كه تاريخى است درباره خاندان مظفرى از آغاز تا هنگام جنگ شاه شجاع و برادرش شاه محمود كه به سال 757 ه.ق اتفاق افتاده است. معين الدين در شيراز مجلس درس داشته و گاه ممدوح وى شاه شجاع در مجلس درس وى حاضر مى شده. وى مدتى در كرمان به مدرسى يكى از مدارس مشغول بود.

حاج معين الدين يزدى از دانشمندان روزگار محمدمظفر بوده و در سال 757 تاريخ آل مظفر را نوشته و به مواهب الهى موسوم ساخته و نيز كتابى به نام حدائق الحقايق در تفسير سوره يوسف دارد.

وى بنابر نقل جامع مفيدى اعلم علماء وافقه فقهاى زمان خود بوده و به تدريس علوم عقلى و نقلى اشتغال داشته است و در سال 780 ق وفات نموده است.

برگرفته از كتاب :گنجينه دانشمندان (جلد هفتم)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109