غدير چشمه زلال ولايت

مشخصات كتاب

سرشناسه: حسيني شيرازي ، سيدصادق ، 1320 -

عنوان و نام پديدآور: غدير چشمه زلال ولايت/ صادق حسيني شيرازي؛ مترجم حسين اسلامي.

مشخصات نشر: قم: ياس زهرا عليها سلام ، 1385.

مشخصات ظاهري: 136 ص.

شابك: 5000 ريال: 979-964-8185-86-6

وضعيت فهرست نويسي: برون سپاري.

يادداشت: كتاب حاضر مجموعه سخنراني آيت الله العظمي سيدصادق حسيني شيرازي است.

يادداشت: چاپ دوم.

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع: علي بن ابي طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع: حسيني شيرازي ، سيدصادق ، 1320 - --سخنراني ها

موضوع: غدير خم

شناسه افزوده: اسلامي ، حسين ، 1345 - ، مترجم

رده بندي كنگره: BP223/54 /ح58غ4 1385

رده بندي ديويي: 297/452

شماره كتابشناسي ملي: 1195723

پيشگفتار

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

بنا به مقتضاي رحمت الهي، جامعه بشري از آغاز پيدايش، از وجود رسول يا واسطه وحي الهي برخوردار بوده واين برخورداري تا واپسين روز زندگي در اين دنيا ادامه خواهد داشت، چه اين كه زمين هيچ گاه نبايد از حجت خدا خالي باشد. راوي مي گويد: «از ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام پرسيدم:]آيا [زمين از حجت خدا خالي مي شود؟

فرمود:

لَوْ خَلَتِ الأرضُ طَرْفَةَ عَين مِنْ حُجَّة لَساخَتْ بِأَهلِها()؛ اگر چشم برهم زدني زمين از حجت خدا تهي شود، به يقين، زمين مردم را در خود فرو خواهد برد.

همين امر نشانگر ضرورت وجود حجت است وتعيين جانشين را بر خاتم پيامبران الهي، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله بايسته مي داند، تا پس از پيامبر صلي الله عليه و اله، امامت وسرپرستي جامعه بشري را بر عهده گرفته، رهپوي راه وتحقق بخش اهداف پيامبر باشند.

البته روشن است كه جانشين برگزيده پيامبر صلي الله عليه و اله مي بايست همفكر وهمراه ودر عصمت وپاكي، آينه تمام نماي آن حضرت باشد.

سؤالي در اين جا مطرح است وآن اين كه: آيا ممكن است خداوند كار گزينش

جانشين پيامبر خود را به مردم واگذارد؟ يا همان سان كه پيامبران خويش را برگزيده، جانشين پيامبر اسلام را نيز، خود انتخاب كرده است؟

بي ترديد، وجه دوم درست است وبا عقل سليم سازگاري دارد، چرا كه سنت الهي هماره بر اين بوده كه جانشيناني درست كار وشايسته اي براي رسولان خود برگزيند تا در نبود رسولان، جانشينان ايشان، وظايف ومسئوليت پيامبران را بر دوش گيرند وامر هدايت را استمرار بخشند. پيامبر گرامي اسلام نيز از اين قاعده مستثنا نبود ومي بايست به فرمان خدا جانشين خود را كه برگزيده خداوند بود به امّت معرفي كند تا حركت پيامبر صلي الله عليه و اله را در امر هدايت جامعه، گستراندنِ دامنه ايمان ووالايي ها ومبارزه با كفر وفرومايگي ها وپستي ها دنبال كند. واين رسالت رسول خدا در روزي معين، يعني روز غدير به وسيله حضرتش ابلاغ شد.

اين ابلاغ بدين صورت بود كه به هنگام بازگشت حاجيان از مكه، پيامبر خدا از حضرت حق فرمان يافت تا حاجيان را در غدير خم گرد آورد وآخرين بخش از رسالتش را كه از خداي متعال فرمان ابلاغ آن را يافته به مسلمانان برساند. او نيز بر اساس رسالتي كه يافته بود وصي وجانشين خود را به حاضران معرفي وبر اهميت وابعاد پيوند رسالت وامامت تأكيد نمود وبدين وسيله رسالت خود را بدون هيچ كاستي وابهامي به انجام رساند.

شيخ صدوق از زرارة بن اعين نقل كرده است كه گفت: «از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: چون رسول خدا صلي الله عليه و اله براي انجام آخرين حج خود (حَجَّةُ الوداع) به مكه رفت … جبرئيل در ميانه راه بر او نازل شد وگفت: اي

پيامبر خدا، خدايت سلام مي رساند ومي فرمايد: «يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ …؛ اي پيامبر، آنچه از پروردگارت به سوي تو نازل شده ابلاغ كن».

پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: اي جبرئيل، مردم تازه مسلمانند ولذا بيم آن دارم كه برآشوبند وفرمان نبرند. جبرئيل به جاي خويش بازگشت وروز بعد نزد پيامبر صلي الله عليه و اله كه به غدير رسيده بود بازگشت وخطاب خدا را براي او آورد كه: «يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ …؛ اي پيامبر، آنچه از پروردگارت به سوي تو نازل شد، ابلاغ كن واگر نكني پيامش را نرسانده اي».

پيامبر صلي الله عليه و اله به جبرئيل گفت: اي جبرئيل بيم آن دارم كه اصحابم با من مخالفت ورزند.

جبرئيل بازگشت وروز سوم نزد پيامبر صلي الله عليه و اله كه در «غدير خم» بود آمد وفرمان خدا را اين گونه براي او خواند:

يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ واللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ()؛ اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شد، ابلاغ كن واگر نكني پيامش را نرسانده اي وخدا تو را از]گزند[مردم نگاه مي دارد.]آري،[خدا گروه كافران را هدايت نمي كند.

چون پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله اين فرمان را شنيد، خطاب به مردم فرمود: شتر مرا بخوابانيد كه به خدا سوگند تا فرمان خدا را ابلاغ نكنم اين مكان را ترك نخواهم كرد.

سپس به فرمان حضرتش از جهاز شتران منبري فراهم كردند وحضرت بر فراز آن شد وعلي عليه السلام را در كنار خويش

قرار داد وخطبه اي شيوا ايراد كرد كه در آن مردمان را مژده وزنهار داد ودر آخر سخن خود خطاب به مردم فرمود: اي مردم، آيا من، از خودتان نسبت به شما سزاوارتر نيستم؟

گفتند: چرا اي رسول خدا،]نسبت به ما بر ما سزاوارتري[. آن گاه به علي عليه السلام فرمود: اي علي، برخيز.

علي عليه السلام برخاست وپيامبر صلي الله عليه و اله دست او را گرفت وبلند كرد، چنان كه سفيدي زير بغل حضرت ديده شد، سپس حضرتش فرمود:

ألا من كنت مولاه فهذا علي مولاه، أللّهم والِ من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله؛ آگاه باشيد، هركس كه من مولاي اويم، پس اين علي مولاي اوست. بار خداوندا دوستداران او را دوست ودشمنان او را دشمن بدار. ياران او را ياري كن وآنان كه او را رها كنند، رهاي شان كن (به خويش شان واگذار).

حضرت پس از خطبه، از منبر به زير آمد واصحاب پيامبر صلي الله عليه و اله نزد اميرالمؤمنين عليه السلام رفته، ولايت او را بر خويش به حضرتش تبريك گفتند. نخستين اين افراد «عمر بن خطاب» بود. او به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:

يا علي، أصبحت مولايَ ومولا كل مؤمن ومؤمنة؛ اي علي، مولاي (سرپرست) من ومولاي هر مرد وزن مؤمن شدي.

دگرباره جبرئيل بر پيامبر صلي الله عليه و اله نازل شد واين آيه را براي حضرتش آورد:

… الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلامَ دِينًا … ()؛ امروز دين شما را برايتان كامل ونعمت را بر شما تمام گردانيدم().

بدين گونه آخرين رسالت پيامبر گرامي اسلام به انجام رسيد وجمعيت حاجيان راه شهر خويش را در پيش گرفتند تا هر

يك، پيك رسول خدا در جمع خويشان خود باشد وآنان را از آخرين فرمان خداوند كه حضرتش رساننده آن بود آگاه كند؛ آخرين فرمان خداوند ومهم ترين فريضه واجب كه در تعيين علي عليه السلام به عنوان جانشين رسول خدا صلي الله عليه و اله تبلور يافت().

جان سخن اين كه «غدير خم» تنها يك حادثه يا رخدادي مقطعي نبود، بلكه چنان كه مرجع عالي قدر حضرت آية الله العظمي سيد صادق حسيني شيرازي آن را كاويده فرهنگي است، غني، درهم پيوسته وپايا، كه از سال دهم هجري تا به امروز امتداد يافته وتا عصر شكوهمند ظهور حضرت قائم آل محمد عليه السلام نيز ماندگار خواهد ماند.

ايشان، غدير را بسان آينه اي شفاف وپاك از تيرگي ها مي داند كه والايي هاي اخلاقي، سياسي واجتماعي را به رخ جهانيان مي كشد وترجمان بي كم وكاستي از منش وروش پيراسته اسلام است تا بند استثمار وسلطه جويان را از دست وپاي ملت ها بگسلد. از همين رو معظم له در هر مناسبت وفرصتي همگان، به ويژه متوليان فرهنگ اسلامي را به جدّيت در نشر فرهنگ سترگ غدير فرا مي خواند وبر مسئوليت آنان در ترويج آموزه هاي غدير تأكيد فراواني دارند.

كتاب پيش رو فراهم آمده از مجموعه سخنراني هاي مرجع عالي قدر با موضوع غدير است، باشد كه گامي هرچند كوچك در اين مسير فرارو نهاده باشيم، ان شاء الله.

واحد تحقيقات

مؤسسه فرهنگي رسول اكرم صلي الله عليه و اله

فصل اول: عظمت غدير نزد خداوند

فصل اول: عظمت غدير نزد خداوند

كامل كردن دين ونعمت

مفهوم اعياد ديني

بزرگ ترين عيد خدا

موهبت هاي الهي وزندگاني پرنعمت

بالندگي معنوي

كامل كردن دين ونعمت

پس از آن كه رسول خدا صلي الله عليه و اله در غدير خم رسالت خود را با اعلام جانشيني وامامت اميرالمؤمنين عليه السلام به انجام رساند، خداي متعال آيه كمال بخشيدن به دين وتماميت دادن به نعمت را فرو فرستاده، فرمود:

… الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَمَ دِينًا … ()؛ امروز دين شما را برايتان كامل ونعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، واسلام را براي شما]به عنوان[آييني برگزيدم.

رسول گرامي اسلام درباره اين روز فرمود:

… وهو اليوم الذي أكمل الله فيه الدين، وأتمَّ علي أمتي فيه النعمة ورَضيَ لهم الإسلام ديناً … ()؛ وآن (روز غدير) روزي است كه خداوند دين را در آن كمال بخشيد ونعمت را بر امت من تمام گرداند ودين اسلام را براي آنان برگزيد.

از اين سخن رسول خدا صلي الله عليه و اله به روشني بر مي آيد كه با اعلان ولايت وامامت اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان فرمان واجب حق تعالي بر مسلمانان، دين اسلام كمال يافته وهم بدين وسيله، خداي متعال نعمت هاي خويش را بر بندگانش تمام گردانده است. بنابراين مي توان واقعه را اين چنين خلاصه كرد:

1. آخرين واجب

از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

آخر فريضة أنزلها الله الولاية (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَمَ دِينًا) فلم ينزل من الفرائض شيء بعدها حتي قبض الله رسوله صلي الله عليه و اله()؛ آخرين]حكم[واجبي را كه خداوند فرو فرستاد «ولايت» بود]آن جا كه فرمود:] «امروز دين شما را برايتان ونعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، واسلام را براي شما]به

عنوان[آييني برگزيدم» وپس از اين]فريضه[تا زماني كه رسولش را نزد خويش فرا خواند، ديگر چيزي از فرايض فرو نفرستاد.

نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرمود:

وكانت الفرائض ينزل منها شيءٌ بعد شيء، تنزل الفريضة، ثم تنزل الفريضة الاخري، وكانت الولاية آخر الفرائض فأنزل الله عزّوجلّ : «اليوم اكملت». يقول الله عزوجل : لااُنزل عليكم بعد هذه الفريضة فريضة، قد أكملت لكم هذه الفرائض()؛ فرايض اندك اندك وبه تدريج نازل مي شد]، يعني[يك فريضه نازل مي شد، سپس فريضه اي ديگر و «ولايت» آخرين فريضه بود وآن گاه خداوند آيه «امروز دين شما را … » فرو فرستاد]و اين بدان معناست كه خداوند مي فرمايد: [پس از اين فريضه، ديگر فريضه اي بر شما نازل نخواهم كرد وفرايض را بر شما تمام كردم.

بر اساس آنچه بيان شد، خداي منان احكام وواجبات را يكي پس از ديگري فرو فرستاد وآن ها را با «ولايت» به پايان رساند وآن گاه آيه «اكمال دين» از سوي حضرتش نازل شد تا همگان بدانند، پس از «ولايت» فريضه اي نخواهد رسيد.

زماني كه حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و اله به فرمان خدا، اميرالمؤمنين عليه السلام را به جانشيني خويش منصوب نمود، مردم به معناي اين آيه پي بردند كه مي فرمايد:

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وأَطِيعُوا الرَّسُولَ وأُولِي الاَْمْرِ مِنكُمْ … ()؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد وپيامبر واولياي امر خود را]نيز [اطاعت كنيد.

ديگر همگان مي دانستند كه در نبود پيامبر صلي الله عليه و اله مي بايست از اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان جانشين پيامبر صلي الله عليه و اله پيروي كنند واين، آخرين حكم وفريضه اي است كه خداوند بر پيامبرش فرو فرستاده است.

2. تماميت نعمت

نكته در

خور توجه آيه «اكمال دين» اين است كه خداي متعال اتمام نعمت بر خلق را با موضوع «ولايت» از پيوندي تنگاتنگ برخوردار فرموده وبه ديگر بيان، همان طور كه كمال يافتگي دين در گرو ولايت محمد صلي الله عليه و الهو خاندان پاك اوست، چنين ولايتي مسلمانان را از تماميت نعمت ها برخوردار مي كند.

البته نعمت مورد نظر آيه كريمه، تمام گونه هاي ظاهري وباطني آن را در بر مي گيرد، مانند: عدالت، مساوات، همبستگي، برادري، اخلاق، دانش، آرامش روحي وآزادي و … وخلاصه اين كه تمام گونه هاي نعمتها را شامل مي شود. از همين رو، نظريه آنان كه مي كوشند نعمت مورد اشاره قرآن را تنها به «شريعت» ونعمت هاي معنوي تفسير كنند، قابل تأمل ونظر است، چه اين كه آيه مورد نظر، به اصل نعمت نپرداخته، بلكه صريح آيه، اتمام نعمت را بيان مي كند كه شامل تمام گونه هاي نعمت است. نه تنها در اين آيه، كه هر جايي از قرآن كريم سخن از اتمام نعمت به ميان آمده، مراد تمام نعمت هايي است كه انسان در اين جهان از آن برخوردار مي شود().

اين تفصيل، رابطه مستقيم وتنگاتنگ ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام وبرخورداري از نعمت هاي مشروع مادي را روشن مي كند، چرا كه ولايت محوريِ علوي، از اركان اساسي ومهم رسيدن به جامعه مبتني بر آزادي، عدالت وارزش ها وفضايل اخلاقي وانساني مي باشد.

از همين رو مي بايست به آخرين رسالت پيامبر صلي الله عليه و اله در روز غدير خم تن دهيم ودر عمل ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را بپذيريم.

به ديگر سخن، پذيرفتن ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام با تمام لوازم آن، كه خداوند در غدير خم آن را بر مسلمانان واجب گرداند، اثر تكويني داشته، مردم را از

خيرات وبركات بي شمار آسمان وزمين بهره مند مي كند. خداي متعال درباره تأثيرپذيري از فرمان حضرتش مي فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالاِْنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لاََكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم … ()؛ واگر آنان به تورات وانجيل وآن چه از جانب پروردگارشان به سوي شان نازل شده است، عمل مي كردند، قطعاً از بالاي سرشان]بركات آسماني [واز زير پاهاي شان]بركات زميني [برخوردار مي شدند.

3. يگانه راه الهي

اگر كسي بر آن شود تا غدير را در يك جمله معرفي كند، مي تواند بگويد: غدير پيمانه وظرفي است كه تمام فداكاري هاي رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله در آن گرد آمده، گنجينه تمام احكام وآدابي است كه خداي متعال بر پيامبر خويش فرو فرستاده است. اين حقيقت وبُعد پيوند ناگسستني بعثت وخاتميت با غدير، در اين آيه از قرآن تبلور يافته كه مي فرمايد:

يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ … ()؛ اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ كن واگر نكني پيامش را نرسانده اي.

توصيف ديگر غدير اين است كه بوستان تمام فضايل، اخلاق، والايي ها، وخوبي هاست. بلكه غدير عين والايي هاست وتحولات مدني وفرهنگي ومعنوي، وام دار غدير هستند، چرا كه مهم ترين عامل ماندگاري كيان دين وملت اسلام است ومنكر غديرِ با اين ويژگي ها، در حقيقت منكر تمام ارزش هاي والاي اسلامي است. غدير، مدرسه وفرهنگ اميرالمؤمنين عليه السلام است كه مي تواند تمام بشريت را قرين سعادت وشادكامي گرداند.

صاحب مدرسه غدير، يعني اميرالمؤمنين عليه السلام در عظمت ومنزلت، در مرتبه پس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله است، چه اين كه وي چنان منزلت والايي دارد كه هيچ كس

را ياراي همسنگي با او نيست. از همين رو امام صادق عليه السلام درباره «حكم بن عتيبه» كه مي خواست از غير طريق علي عليه السلام به مراتب خداشناسي دست يابد، فرمود:

… فَلْيُشَرِّقْ وَلْيُغَرِّبْ، اَما وَاللهِ لايُصيبُ الْعِلْمَ إِلا مِنْ اَهْلِ بَيْت نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئيلُ()؛ برود وشرق وغرب را در نوردد. آگاه باشيد كه به خدا سوگند ]هر كجا كه رود[به علم]واقعي[دست نخواهد يافت، مگر از محضر كساني كه جبرئيل بر آنان نازل شده است.

حق نيز همين است كه روي برتافتن از مدرسه وفرهنگ پيامبر واهل بيتش?، دليل روشن وخدشه ناپذير تيره روزي وسيه بختي است. ودانش، هر مرتبه وجايگاهي داشته باشد، اگر از خاستگاهي جز خاندان رسالت به دست آيد ارج وارزش نخواهد داشت، زيرا چنين دانشي از ارزش هاي اخلاقي ومعنوي تهي واز روح شريعت به دور است. همچنين هر مسيري كه به غدير نرسد، عليه دين است وهرچه بر ضد ومخالف دين باشد، مخالف خدا ورسول وخاندان پاك اوست، چرا كه تمام ارزش ها ووالايي هاي اخلاقي در غدير نهفته است واز آن جوشش مي گيرد.

4. نماد ارزش ها

گاهي اين پرسش پيش مي آيد كه احياي غدير در ملكوت الهي ونزد افلاكيان به چه صورتي انجام مي گيرد؟

در پاسخ مي گوييم: واقعيت اين است كه خِرد، از درك ژرفاي اين مباحث ناتوان است وفهم همگان جز معصومين? در شناخت عظمت غدير در آسمان ونزد افلاكيان، قاصر است. ودرك وشناخت آنچه از پيشوايان معصوم? درباره عظمت غدير به ما رسيده است وشناخت اين كه بزرگداشت غدير، در حقيقت بزرگداشت عدالت، مديريت صحيح در امور معيشت وتأمين امنيت مردم ووانهادن ستمگري، اجحاف وتبعيض است، خود مرتبه اي از شناخت غدير است وهمين ما را بسنده است.

زماني كه اميرالمؤمنين

عليه السلام به مقتضاي]فرمان خدا در [غدير وجز آن حاكم باشد، بدين معناست كه همگان]بدون تبعيض طبقاتي وموقعيت هاي اجتماعي[در امنيت وآرامش به سر خواهند برد وگرسنه، نيازمند، گمراهي وانحراف وجود نخواهد داشت وفرودست ترين مردم در محضر عدالت، با فرادست ترين افراد، حتي حاكمان، يكسان خواهد بود واگر در حال حاضر در جايي آسايش ونعمت هاي نسبي ديده شود، بي ترديد در برابر اقيانوس موهبت هاي اميرالمؤمنين عليه السلام بسان قطره اي بيش نيست.

مسلّم اين كه خط روشن وصحيح وصراط مستقيم الهي در ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام امتداد يافته است تا از اين طريق فضايل ووالايي ها بر جامعه حاكميت يابد. لذا روز غدير در حقيقت، روح وجوهر تمام روزهاي مقدس والهي است. از اين رو بزرگ داشتن وزنده نگاه داشتن غدير، احياي عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه وتمام عيدهاست، چه اين كه پايندگيِ عدالت، انصاف وتمام ارزش هايي كه سبب آفرينش وارسال پيامبران از سوي خدا بوده، در غدير خلاصه مي شود.

مفهوم عيدهاي ديني

روزها ومناسبت ها هرچند بزرگ ودعا واعمال خاصي در آن وارد شده باشد، زماني عيد خواهند بود كه از سوي شرع اقدس به چنين صفتي خوانده شوند. به عنوان مثال روزهاي بزرگي در اسلام وجود دارد، مانند: روز شريف مبعث، روز تولد حضرت رسول گرامي اسلام ومواليد ديگر معصومان?، روز عرفه وجز آن، ولي هيچ يك از اين روزها از سوي شرع، عيد خوانده نشده است. همچنين رواياتي در باب استحباب برخي اعمال وادعيه در روز نوروز آمده است، اما در حد مراسم ديني است ودر هيچ روايتي از اين روز به عيد ياد نشده است.

از ميان اين روزها ومناسبت ها، روز غدير در زبان روايات بسان عيد فطر وعيد قربان وروز جمعه عيد خوانده

شده است، وبلكه با صيغه تفضيلي، مانند: «أفضل الأعياد()؛ برترين عيدها» و «عيدالله الأكبر()؛ عيد بزرگ تر خداوند». درباره عظمت اين روز روايت شده است كه امام صادق عليه السلام به يكي از اصحاب خود فرمود:

لعلّك تري أن الله عزَّوجلَّ خلق يوماً أعظم حرمةً منه؟ لا والله لاوالله()؛ شايد بپنداري كه خداي عزوجل روزي بزرگ تر از آن (روز غدير) آفريده باشد؟ نه به خدا، نه به خدا]چنين نيست[.

از اين بيان ها روشن مي شود كه روز غدير همسنگ روز دحْوُالارض، نيمه ماه رجب، نوروز وامثال آن نيست، بلكه به مراتب از اين روزها با عظمت تر وارجمندتر است. البته مرحوم محدث قمي(قدس سره) درباره روز عرفه آورده است: وآن روز (عرفه) از اعياد بسيار بزرگ است، هرچند عيد خوانده نشده است().

توجه به اين نكته ضروري است وآن اين كه بعيد است سخن مرحوم محدث قمي اجتهاد خود او باشد، چرا كه شيوه وروش او چنين نيست واحتمال مي رود كه عيد بودن عرفه را از پيشينان گرفته باشد واگر تنها در يك روايت از عرفه به عنوان عيد ياد شده باشد، از باب تسامح مي توان آن را عيد خواند، زيرا بنا بر مشهور مواردي از اين دست نياز به سند ندارد، اما اگر روايتي درباره آن نيامده باشد، نمي توان آن را عيد خواند.

به ديگر سخن، ملاك در نام ها وحقايق شرعي، فقط وجود ادله شرعي است واز همين رو در صورتي مي توان روزي را عيد اسلامي خواند كه اين نام گذاري ريشه در قرآن كريم يا سنّت مطهر داشته باشد. بر اين اساس براي عيد خواندن عرفه بايد دليل شرعي داشته باشيم ودر غير اين صورت براي عيد خواندن اين روز هر چند روزي

ارجمند وبا عظمت است وجهي نمي يابيم.

درباره نوروز نيز همين امر صادق است، چه اين كه در روايات از آن به عنوان عيد ياد نشده است. البته روايات متضادي درباره نوروز وجود دارد. مرحوم علامه مجلسي پس از كندوكاو در روايات نوروز، روايات مؤيد نوروز را ترجيح داده وعلماي پس از وي نيز از او پيروي كرده اند، اما علامه در بحارالانوار پرسشي را مطرح كرده است بدين بيان كه: از كجا بدانيم نوروزي كه اعمال مستحبي مانند: نماز مخصوص، روزه وغسل براي آن روايت شده، همين نوروز معروف باشد (كه با آغاز بهار وتحويل شمس به برج حمل فرا مي رسد)؟ وانگهي پادشاهان آل بويه، حمدانيان وديگر شاهان كه اين روز را جشن مي گرفتند، بر معين بودن آن روز اتفاق نظر نداشتند. مثلا نوروز معتضدي (نسبت به المعتضد يكي از حاكمان عباسي كه احمد بن طلحه نام داشت وبه المعتضد بالله ملقب بود)، نوروز جلالي ونوروز سلطاني از ديگر موارد نوروز است().

درباره نوروز، اقوال متعددي است كه آن را پنج يا شش روز خوانده اند، اما در تعيين قطعي آن، همصدايي وجود ندارد، چرا كه چندين بار، نوروز جابه جا شده است. كه در سده هاي اخير اولين روز بهار نوروز اعلام شد.

لذا بسياري از فقيهان در مبحث احكام نماز وروزه نوروز، درباره نوروز وتعيين دقيق آن تحقيقاتي كرده اند وشماري نيز از تحقيق در اين زمينه صرف نظر كردند.

يادآوري مي شود كه در صورت شك در منحصر كردن نوروز، نمي توان به «اصلِ عدم نقل» (عدم تغيير زمان آن) تمسك جست، بر خلاف غدير كه مي توان اصل عدم نقل را در مورد آن حاكم دانست واز آغاز، روز هجدهم ذي حجه را

روز غدير خوانده اند، در حالي كه نوروز اين گونه نيست، چرا كه جابه جايي آن در سده هاي گذشته قطعي است وديگر جايي براي اصل يادشده باقي نمي ماند.

مرحوم مجلسي(رحمه الله) در پژوهش خود اين احتمال را مطرح كرده است كه نوروز، با روز عيد غدير (هجدهم ماه ذي حجه) مطابق باشد؛ زيرا در روايت آمده است: هجدهم ماه ذي حجه سال دهم هجري قمري (روزي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله اميرالمؤمنين عليه السلام را به جانشيني خويش منصوب نمود) با نوروز همزمان بوده است. بنابراين، محاسبه نوروز اسلامي]كه براي آن اعمال وادعيه خاص لحاظ شده[با ماه هاي شمسي مجوزي ندارد().

به هر حال، منظور از بيان اين مطالب اين است كه بدانيم نصوص ديني، نوروز را عيد نخوانده است، در حالي كه از غدير به عنوان عيد نام برده، بلكه آن را «بزرگ ترين عيدها» خوانده است().

بزرگترين عيد خدا

روايات رسيده از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله وامامان معصوم? روز غدير را بزرگ ترين عيد خدا خوانده اند.

از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله روايت شده است كه فرمود:

يوم غديرخمّ أفضل أعياد امتي، وهو اليوم الذي أمرني الله تعالي ذكره فيه بنصب أخي عليّ بن أبي طالب علماً لأمتي تهتدون به من بعدي، وهو اليوم الذي أكمل الله فيه الدين، وأتم علي أمتي فيه النعمة، ورضي لهم الإسلام ديناً … ()؛ روز غدير خم، بهترين عيدهاي امت من است وروزي است كه خدا مرا فرمان داد برادرم علي بن ابي طالب را به جانشيني خويش نصب نمايم تا در نبود من، مردم به وسيله او هدايت شوند. نيز در اين روز خداوند دين]خود [را كامل ونعمتش را بر امت من

تمام نمود ودين اسلام را براي آنان برگزيد.

نيز در روايت صحيحه اي از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود:

ويوم غديرخمّ أفضل الأعياد … ()؛ وروز غدير خم برترين عيدهاست.

از عبدالرحمن بن سالم از پدرش نقل شده است كه گفت: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا مسلمانان جز روز جمعه، عيد قربان وعيد فطر عيد ديگري دارند؟

فرمود: بله، عيدي گرامي تر وبزرگ تر از آن ها دارند.

گفتم: فدايت گردم، آن، كدامين عيد است؟

فرمود:

اليوم الذي نَصَّبَ فيه رسول الله صلي الله عليه و اله أميرالمؤمنين عليه السلام وقال: من كنت مولاه فعلي مولاه؛ روزي كه پيامبر صلي الله عليه و اله اميرالمؤمنين عليه السلام را به جانشيني خويش منصوب نمود وفرمود: هركس من مولاي اويم، پس از من اين علي مولاي اوست.

پرسيدم: اين رخداد در چه روزي بوده است؟

فرمود: روز هجدهم ذي حجه().

همچنين امام صادق عليه السلام درباره روز غدير فرموده است:

صيام يوم غديرخمٍّ يعدل صيام عمر الدنيا، لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنيا لكان له ثواب ذلك، وصيامه يعدل عند الله عزّوجل في كل عام مائة حجة ومائة عمرة مبرورات متقبلات، وهو «عيدالله الأكبر» وما بعث الله عزوجل نبياً قطُّ إلاّ وتَعَيَّد في هذا اليوم وعرف حرمته. واسمه في السماء: يوم العهد المعهود، وفي الأرض: يوم الميثاق المأخوذ والجمع المشهود … ()؛ روزه روز غدير خم با روزه گرفتن در تمام عمر دنيا همسنگي مي كند، يعني اگر كسي]از آغاز پيدايش[تا پايان دنيا عمر كند وهمه را روزه بدارد پاداش روزه روز غدير بدو داده مي شود. وروزه اين روز نزد خداي عزوجل معادل يكصد حج ويكصد عمره مقبول در سال است واين روز، بزرگ ترين عيد خداوند است.

خداوند هر

پيامبري كه مبعوث فرمود،]آن پيامبر [اين روز را عيد گرفت وحرمت آن را شناخت. اين روز در آسمان (نزد افلاكيان) روز «عهد معهود» (عهد از پيش رقم خورده) ودر زمين روز «پيمانِ گرفته شده وجمع مشهود» (حضور بي پرده) نام دارد.

بنابراين، عيد غدير، تنها به اميرالمؤمنين عليه السلاماختصاص ندارد، بلكه روز پيامبر گرامي اسلام است وبحق مي شود آن را يوم الله نيز دانست، چرا كه خواسته واراده رسول اكرم صلي الله عليه و اله واميرالمؤمنين عليه السلام در امتداد اراده خداوند متعال است.

موهبت هاي الهي وزندگاني پُرنعمت

غدير از ويژگي هاي متمايز وبرجسته اي برخوردار است كه از آن جمله:

مواهب الهي بر اميرالمؤمنين عليه السلام در اين روز اعلان شده است؛

با حاكم شدن تمام مفاهيم غدير، زندگي خوش وپرنعمت وتوأم با آرامش بر همگان تحقق خواهد يافت.

نخست: غدير ومواهب الهي

نص زيارت نامه اميرالمؤمنين عليه السلام، در روز غدير() در دست است كه امام هادي عليه السلام، اميرالمؤمنين عليه السلام را با آن زيارت نموده وعلماي بزرگ مان آن را از دو تن از نايبان خاص امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف (عثمان بن سعيد، نايب اول وحسين بن روح نايب سوم كه هر دو از اصحاب امام عسكري بوده اند) از ايشان، از پدرش امام هادي عليه السلام روايت كرده اند.

بنابر اين روايت: زماني كه امام هادي عليه السلام از مدينه به سامرا احضار شد، فرزندش امام حسن عسكري عليه السلام وي را همراهي مي كرد. چون به نجف اشرف رسيدند، كنار قبر جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام ايستاده، امام هادي عليه السلام زيارت مي خواند وامام عسكري آن را با پدر گرامي اش تكرار مي كرد.

از ويژگي هاي اين زيارت، برخورداري اش از مفاهيم ومضامين بسيار بالايي است كه در زيارت

نامه هاي مأثور از امامان اهل بيت? كمتر يافت مي شود. به همين جهت مي سزد فرد زيارت كننده در مضامين آن تأمل كند، به ويژه آن قسمت كه امام هادي عليه السلام جدش اميرالمؤمنين عليه السلام را مخاطب قرار داده مي گويد:

… لقد رفع الله في الأولي منزلتك، وأعلي في الآخرة درجتك، وبصّرك ما عَمِيَ علي من خالفك وحال بينك وبين مواهب الله لك …؛ خدا منزلت تو را در]سراي [نخست (دنيا) رفعت ودر آخرت بلندي بخشيد وآنچه را كه مخالفانت وآنان كه ميان تو ومواهب الهي كه براي تو فراهم شده بود حايل گشتند وآن را نمي ديدند، بينا گرداند.

حال اين مواهبي كه خداوند براي اميرالمؤمنين عليه السلام خواسته بود وامام هادي عليه السلام درباره ممانعت مخالفان از اجراي آن توسط آن حضرت در ميان امت سخن گفت، چه بود؟ آيا مخالفان، ميان امام عليه السلام ودانش، عصمت، مقام امامت يا درجات عالي او نزد خداوند، حايل شدند؟ يقيناً چنين نبوده وتمام موارد ياد شده براي حضرتش محفوظ بود.

حقيقت اين است كه آن جماعت مانع بين اميرالمؤمنين عليه السلام ومواهب الهي]براي مردم[شدند، يعني او را از حق حكومت واجراي آنچه خداوند در اين زمينه به حضرت عطا كرده بود بازداشتند وبر اثر همين امر زيان هاي جبران ناپذيري بر خودشان]مسلمانان[وارد شد.

اگر اميرالمؤمنين عليه السلام از مقام خلافتش كنار گذاشته نمي شد وپس از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله حكومت را خود به دست مي گرفت، به يقين حكومتي كاملا منطبق با حكومت پيامبر صلي الله عليه و اله مي داشت، با يك تفاوت وآن اين كه چنان كه پيامبر صلي الله عليه و اله در حديث منزلت فرمود اميرالمؤمنين عليه السلام

مقام رسالت نداشت().

دوم: غدير وزندگي پر نعمت

اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مي فرمايند:

ولو أن الأمة منذ قبض الله نبيَّه اتبعوني وأطاعوني لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم رغداً إلي يوم القيامة()؛ اگر امت از زمان ارتحال رسول خدا صلي الله عليه و اله از من پيروي وفرمانبرداري مي كردند، به يقين از فرازشان واز زير پاي شان تا روز قيامت گوارا وبي دغدغه مي خوردند (زندگي اي سراسر آسايش وپر نعمت داشتند).

در اين سخن امام عليه السلام واژه «رَغَد» به كيفيت وعبارت «إلي يوم القيامة» به كميّتِ سعادتمندي ورفاه زندگي تصريح دارد. رغد در لغت به معناي زندگي بدون سختي وتلخ كامي وجامعه پاك از فقر، بيماري، جهل، جنگ، منازعات، نگراني، مشكلات، زندان وگرفتاري ومحنت ها مي باشد والبته آنچه بدان اشاره شد، بخشي از مفاهيم واژه رَغد است.

بنا بر فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام اگر آن حضرت بلافاصله پس از پيامبر صلي الله عليه و اله حكومت بر امت را به دست مي گرفت وتمام اهداف غدير تحقق مي يافت، مردم تا واپسين روز زندگي اين عالم از تمام خيرات ونعمت هاي الهي برخوردار مي شدند. وجهان امروز شاهد اين همه مظاهر ناخوشايند، مانند: بيماري، گرفتاري، محنت، خون ريزي، ستمگري، فقر، گسست پيوندهاي خويشاوندي ومنازعات وجز آن نبود. به يك سخن، برخورداري افراد جامعه از تمام نعمت ها ورها بودن از تمام مشكلات مادي ومعنوي، ترجمان رَغد است.

مي بينيم كه غدير در بردارنده تمام اركان واصول قانون گذاري اسلامي است؛ خصوصيتي كه حتي دو عيد فطر وقربان وديگر اعياد اسلامي از آن برخوردار نيست. با مقارنه اي ميان تمام اعياد اسلامي از جمله روز جمعه وعيد فطر وقربان، وعيد غدير به حكم عقل، بزرگ ترين عيد بودن آن را در

مي يابيم والبته روايات نيز همين را تأييد مي كند، وآن گاه است كه به معناي سخن امام صادق عليه السلام پي مي بريم كه عيد غدير را «عيدالله الأكبر» () خوانده است.

بالندگي معنوي

نخست: درجات متعالي

از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة في كل يوم عشر مرّات()؛ اگر مردم عظمت]وجايگاه والاي[اين روز (غدير) را به معناي واقعي آن بشناسند،]چنان منزلتي خواهند يافت كه [فرشتگان روزي ده بار با آنان مصافحه خواهند كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است:

… إنا لأُمراءُ الكلام()؛ به يقين ما اميران وفرمانروايان]عرصه[سخن هستيم.

اين سخن اميرالمؤمنين عليه السلام از آن رو نقل شد تا همگان بدانند كه حضرات معصومين? در انتخاب واژه وجمله بسيار دقيق بوده، هرگز به گزاف سخن نمي گويند. بنابراين بايد در هر نكته وسخن از آن بزرگواران به دقت تأمل كرد.

نكته اي كه در جمله «لو عرف الناس» امام صادق عليه السلام بايسته دقت است، جنبه ادبي آن است كه معناي سخن امام عليه السلام را به خوبي براي همگان روشن مي كند وآن، كلمه «لو» (اگر) است؛ چرا كه اين كلمه در مواردي به كار مي رود كه تعليق به محال مي كند. معناي اين سخن اين است كه غديرشناسي به معناي واقعي آن از سوي عامه مردم، شبيه به محال است. البته منظور امام عليه السلام معرفت وشناخت كامل عظمت غدير است، نه معرفت نسبي كه افراد به حسب حال وتوانمندي خويش از آن برخوردارند كه اين نسبي بودن همه جا ودر هر چيز موضوعيّت دارد، مانند آيه اي كه مي فرمايد:

أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا … ()؛ از آسمان، آبي فرو فرستاد، پس رودخانه هايي به

اندازه گنجايش خودشان روان شدند.

تعبير امام صادق عليه السلام درباره غدير، كم نظير است، زيرا در هيچ موردي غير از مورد غدير، از مصافحه فرشتگان با بندگان خدا سخني به ميان نيامده است.

همه مي دانيم كه مصافحه، نشان دهنده احترام ووسيله اظهار محبت به فرد يا افراد است. ديگر اين كه فرشتگان از جنس آدميان نيستند ولذا بيهوده دست دوستي به سوي كسي دراز نكرده، با هركس مصافحه نمي كنند، زيرا ملاك هاي آنان در برخورد با بني بشر، الهي است ودر انجام يا پرهيز از هر كاري تنها فرمان خدا را ملاك عمل قرار مي دهند. خداي متعال درباره فرمانبرداري فرشتگان مي فرمايد:

… لا يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ … ()؛ آنچه خداوند به آنان دستور داده، سرپيچي نمي كنند.

به ديگر سخن، همان طور كه پيامبران ورسولان وامامان معصوم? دست دوستي در دست كساني كه خدا را دوست ندارند وخدا نيز دوست شان نمي دارد، نمي نهند، فرشتگان نيز از سر بيهودگي، با هركسي مصافحه نمي كنند.

نتيجه سخن امام عليه السلاماين است كه انساني مي تواند طرف مصافحه فرشتگان قرار گيرد كه مراتب والاي شناخت را در نورديده باشد. تأمل در روايت «معرفت واقعي غدير» واين كه فرشتگان روزي ده بار با عارف به غدير مصافحه مي كنند، منزلت چنين كسي را روشن مي كند، چه اين كه انسان اگر در ماه وحتي در سال يك بار مورد گرامي داشت فرشتگان قرار گيرد، خود منزلتي بس والاست، چه رسد به اين كه همه روزه وهر روز ده بار فرشتگان با وي مصافحه كنند.

روايت ديگري نيز وجود دارد كه بنا بر منطوق آن، ارواح پيامبران با محبان آل محمد صلي الله عليه و اله ديدار وفرشتگان با آنان مصافحه مي كنند، اما ميان روايت

فوق وروايت مورد بحث تفاوت بزرگي است، چرا كه در اين روايت فرشتگان همه روزه ده بار با عارف به غدير مصافحه مي كنند واين، امري استثنايي است.

به منظور ملموس تر شدن عظمت چنين شخصي وصورت مسأله مي گوييم، اگر كسي كه غدير را چنان كه هست بشناسد، مثلا 83 سال عمر كند واز بيست سالگي به اين مرتبه از شناخت رسيده باشد در اين مدت 63 ساله، حدود 229950 بار از سوي فرشتگان مورد مصافحه قرار گرفته است؛ فرشتگاني كه «از آنچه خداوند به آنان دستور داده، سرپيچي نمي كنند» () وروشن است كه فرشتگان در مصافحه با عارف به غدير جز به فرمان خداوند كاري نمي كنند.

وچه جايگاه والا وتوفيق بزرگي است كه انسان بتواند به گونه اي باشد كه فرشتگان همه روز دو برابر نمازهاي واجب روزانه، با وي مصافحه كنند وآثار وبركات معنوي چنين پاداشي هرچه باشد بي ترديد بس بزرگ وشكوهمند است.

دوم: فزوني پاداش

حضرت امام زين العابدين عليه السلام درباره رحمت خداوند در ماه مبارك رمضان وشب عيد]فطر[مي فرمايند:

إن لله عزوجل في كل ليلة من شهر رمضان عند الإفطار سبعين ألف ألف عتيق من النار، كلٌّ قد استوجب النار، فإذا كان آخر ليلة في شهر رمضان أعتق فيها ما أعتق في جميعه()؛ خداي عزوجل در هر يك از شب هاي ماه رمضان، به هنگام افطار هفتاد هزار هزار (هفتاد ميليون) تَن را از زندان آزاد مي كند كه همگي مستوجب آتش]دوزخ[هستند وچون شب آخر ماه در رسد، به تعداد تمام كساني را كه در طول ماه آزاد نموده،]در آن شب[آزاد مي كند.

روايتي كه از امام رضا عليه السلام درباره بركت غدير نقل شده، نشان از عظمت وارجمندي بيشتر روز عيد غدير دارد.

آن حضرت مي فرمايد:

… ويُعتَقُ في يوم الغدير من النار ضِعف ما اُعتِق في شهر رمضان وليلة القدر وليلة الفطر()؛ ودر روز غدير دو برابر آنچه در ماه رمضان وشب قدر وشب عيد فطر از دوزخ آزاد شده اند،]از كيفر وآتش جهنم[آزاد مي شوند.

ديگر اعمال نيك نيز در اين روز پاداشي بسيار دارد. شيخ طوسي از امام رضا عليه السلام از پدرانش، از اميرالمؤمنين عليه السلام روايتي در اين زمينه نقل كرده است كه فرمود:

الدرهم فيه أي في عيد الغدير بألف ألف درهم()؛ يك درهم]صدقه دادن[در روز غدير، با هزار هزار درهم]صدقه در غير غدير[برابر است.

روايتي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله نقل شده كه فرمودند:

الدّال علي الخير كفاعله()؛ راهنماي به كار نيك]در پاداش [همانند كسي است كه آن را انجام داده باشد.

با كنارهم قرار دادن دو روايت پيشين به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اگر انسان نتواند در روز غدير صدقه بدهد، اما ديگران را به دادن صدقه تشويق كند يا به گونه اي سبب شود ديگري صدقه بدهد، پاداشي همسنگ پاداش صدقه دهنده دارد. بديهي است كه دادن پاداشي چنين بزرگ، از كرم خداي بزرگ نمي كاهد، زيرا:

… لا تزيده كثرة العطاء إلاّ جوداً وكرماً … ()؛ عطاي فراوان]نه تنها از داشته هاي او نمي كاهد كه[بخشش وكرم حضرتش را فزوني مي بخشد.

شايان توجه است كه تمام روايات پيش گفته درباره غدير وپاداش بزرگ الهي در اين روز بر انجام عملي ويژه تأكيد دارد، مگر روايت «معرفت غدير» كه پاداش سترگي كه براي آن لحاظ شده، تنها وتنها به پاس معرفت حقيقي عظمت وبرتري غدير داده مي شود. البته درك عمق اين روايت كار آساني نيست ولذا بايد عالمان وصاحبان

فضيلت در اين موضوع كَنْدوكاو كنند ودستاوردهاي خود را در اختيار جويندگان معارف اهل بيت? بگذارند تا زمينه شناخت ژرف اين روايت را به دست آورند.

روزه عيد غدير

بر كسي پوشيده نيست كه روزه در دو عيد فطر وقربان حرام وروزه روز جمعه به عنوان سومين عيد مسلمانان مستحب است ودر روزهايي نيز، روزه، مكروه است، مانند روز عاشورا()، اما در مورد روزه روز عيد غدير مطلبي وارد شده كه ظاهراً درباره روزهاي ديگر نيامده است وآن اين كه:

وذلك يوم صيام وقيام وإطعام الطعام()؛ وآن روز (غدير) روزِ روزه داشتن ونمازگزاردن واطعام است.

بررسي فقهي

بر اساس اين روايت، روزه داشتن در روز عيد غدير ونيز ميهماني دادن هردو مستحب است. ولي چنان كه مي دانيم مكروه است ميزبان روزه باشد. از اين رو مستحب بودن روزه داشتن واطعام در عيد غدير با اين مكروه قطعي در تعارض است. از ديگر سو مستحب است ميهمانان در اين روز روزه داشته باشند كه در اين صورت نيز ميان اجابت دعوت مؤمن براي صرف طعام وروزه بودن، تزاحم وجود دارد، (مگر اين كه بگوييم در صورت دعوت شدن از سوي مؤمني، شكستن روزه كاري بدون اشكال وپسنديده است).

وانگهي نمي توان مسأله را اين گونه حل كرد كه انسان در روز عيد غدير روزه بگيرد وبه هنگام افطار وسر رسيدن شب اطعام كند، چه اين كه «يوم» دو اطلاق دارد: يكي به معناي 24 ساعت است يا بيشتر از آن، مانند روز اول ماه مبارك رمضان كه با ديده شدن هلال ماه، آغاز مي شود يا در مورد ديه قتل در ابتداي ماه رجب كه از آغاز شب (مغرب) روز قبل افزايش مي يابد.

اطلاق دوم تنها به معناي

روز است، مانند روزه عيد غدير. بنابراين روز عيد غدير از طلوع فجر تا غروب خورشيد است واطلاق اين روز بر قبل از طلوع فجر وپس از غروب خورشيد خلاف ظاهر است. حال اگر كسي بگويد: حل اين تعارض بدين صورت است كه انسان روزه بگيرد وكسي را بگمارد تا به نيابت وبا هزينه او اطعام كند. پاسخ اين است كه چنين كاري خارج از موضوع است، زيرا سخن در اين است كه شخص روزه دار، خود به امر اطعام بپردازد.

از نظر ما، مسأله، به باب تزاحم بر مي گردد، بدين معنا كه روزه عيد غدير واطعام توسط روزه دار، دو فضيلت جمع نشدني است وانسان مكلف مي بايست يكي از دو مورد را برگزيند. اما بحث در مورد اين كه كدام يك، برتر ومهم تر است، بحث ديگري است كه در اين مجال نمي گنجد وفرصتي ديگر مي طلبد.

فصل دوّم: شاخصه هاي مكتب غدير

فصل دوّم: شاخصه هاي مكتب غدير

برپا داشتن احكام خدا

عدل وانصاف

مهرورزي وانسانيّت

تقويت اركان آزادي

تعامل با مخالفان

برپا داشتن احكام خدا

غدير تبلور منش وروش اميرالمؤمنين عليه السلام است؛ روشي كه هيچ اختلاف وتعارضي با روش رسول خدا ندارد وبه ديگر سخن: «اگر اميرالمؤمنين عليه السلام كنار گذاشته نمي شد، تنها كسي بود كه تمام قرآن را به مرحله عمل در مي آورد» ().

توجه داشته باشيم كه جمله فوق مفهوم بسيار بلند وژرفي دارد كه بايد در آن تأمل كرد زيرا مردم معمولا به بخش هايي از قرآن عمل مي كنند، اما تمام آنان ستوده نيستند، چه اين كه خداوند يهود را از آن جهت مورد نكوهش وتوبيخ قرار داد كه مي گفتند:

… نُؤْمِنُ بِبَعْض وَنَكْفُرُ بِبَعْض … ()؛ به بعضي ايمان داريم وبعضي را انكار مي كنيم.

آنچه مهم است، اين كه انسان به تمام قرآن عمل كند وبه تمام آنچه در قرآن آمده است ايمان داشته باشد.

ما در اطراف خود ودر زندگي روزمره مي بينيم كه بسياري از كارهاي مردم با قرآن كريم مطابقت دارد، مثلا در قرآن آمده است:

… أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ … ()؛ خدا داد وستد را حلال گردانيده است.

مردم همگي داد وستد مي كنند ودر اجاره، ازدواج، طلاق وجز آن نيز تابع حكم قرآن هستند، اما نكته مهم در اين جاست كه پس از پيامبر صلي الله عليه و اله عملي كردن تمام احكام قرآن، تنها از اميرالمؤمنين عليه السلام برمي آمد ودر صورتي كه حضرت متصدي عملي كردن تمام قرآن مي شد، اين سخن خداوند تحقق مي يافت كه فرمود:

… لاََكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم … ()؛ قطعاً از بالاي سرشان]بركات آسماني[واز زير پاهاي شان]بركات زميني [برخوردار مي شدند.

در مقام مقايسه ومقارنه ميان كسي كه برخي از احكام خدا را عملي مي كند وآن كه تمام آن

را موبه مو وبدون هيچ كم وكاستي عملي مي كند، مي گوييم: فرد نخست، همانند كسي است كه برخي اندام ها را دارد واز پاره اي ديگر محروم است. به عنوان مثال كبدي ناتوان ومعلولي دارد يا اين كه يك ريه دارد. روشن است چنين كسي مي تواند با تمام بيماري ها ومعلوليت هاي فوق زندگي كند، اما به طور قطع زندگي چنين فردي، هرگز با زندگي يك انسان سالم وتندرست قابل مقايسه نيست.

حال ببينيد در صدر اسلام چه حادثه اي رخ داد وچه كسي مقام اميرالمؤمنين عليه السلام را كه بايسته او بود غصب كرد؟ وبه جاي شيوه اي كه مي بايست با شيوه رسول خدا صلي الله عليه و اله همسو باشد، چه شيوه اي را به كار بست وسيره او چگونه بود()؟ وآن گاه داوري كنيم.

اگر به اميرالمؤمنين عليه السلام فرصت داده مي شد تا پس از پيامبر صلي الله عليه و اله وبدون فوت وقت، حكومت را در دست بگيرد، به يقين مردم به بهترين شكل از نعمت هاي مادي ومعنوي برخوردار مي شدند.

دردناك تر اين كه پس از يك دوره 25 ساله خانه نشيني وهنگام قرار گرفتن اميرالمؤمنين عليه السلام در منصب خلافت ظاهري كه كمتر از پنج سال به طول انجاميد جماعت بدخواه ودنياطلب وحق ستيز، امام را به حال خود وانگذاشتند، بلكه سه جنگ بزرگ عليه حضرتش راه انداختند؛ جنگ هاي جمل، صفين ونهروان.

اما با وجود تمام اين مشكلات وبا توجه به مدت كوتاه حكومت آن حضرت، تاريخ چونان آينه اي، منش وروش حكومتي آن حضرت را منعكس كرده، نشان مي دهد كه تا به امروز هرگز جامعه وملتي در جهان چنان حكومتي را به خود نديده است.

آنچه در بخش هاي بعدي خواهيم خواند، تنها قطره اي از درياي بي كران غدير وعظمت علي

عليه السلام است:

عدل وانصاف

عناصر تشكيل دهنده فرهنگ ومكتب غدير چنان گسترده وژرف است كه هيچ كس را ياراي شناخت تمام آن نيست واگر انسان بخواهد، تنها مي تواند پرتويي از فروغ جهان شمول غدير برگيرد وبه همين مقدار، مكتب غدير را بشناسد. يكي از آموزه هاي مكتب غدير در سخن كوتاه، اما شيواي اميرالمؤمنين عليه السلام تبلور يافته است، آن جا كه فرمود:

… والله لو اُعطيتُ الأقاليم السبعة بما تحت أفلاكها علي أن أعصيَ الله في نملة أسلبها جُلبَ شعيرة ما فعلته … ()؛ به خدا سوگند، اگر همه هفت اقليم عالم، وهرچه در زير آسمان است به من دهند تا خدا را با ربودن پوست جوي از دهان مورچه اي معصيت كنم، نپذيرم.

نكته بسيار مهم ودر خور توجه در اين عبارت اين است كه اميرالمؤمنين عليه السلام براي بيان مقصود خود، واژه «لو» به كار برده است. اين واژه از حروف شرط وبه معناي «اگر» است، اما با اين تفاوت كه واژه «اگر» در زبان فارسي، معنايي اعم از «لو» دارد ودر موارد امكان تحقق شرط ونيز در موارد عدم تحقق آن به يكسان استفاده مي شود، ولي «لو» در زبان عربي در موارد عدم تحقق شرط به كار مي رود، چنان كه خداوند مي فرمايد:

لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا()؛ اگر در آن ها (زمين وآسمان) جز خدا، خداياني]ديگر[وجود داشت، قطعاً]زمين وآسمان [تباه مي شد.

لذا چون آسمان وزمين همچنان پابرجاست، روشن مي شود كه جز «الله» خدايي وجود ندارد و «لو» در صدر آيه بر عدم تحقق شرط دلالت دارد.

بنابراين، معناي «لو» در عبارت «والله لو اُعطيت … » اين است كه نافرماني وعصيان من در درگاه خدا، به همين اندازه كه

پوست جوي را از مورچه اي بربايم وبدين طريق بر وي ستم كنم اگرچه در مقابل به دست آوردن هفت اقليم باشد ممكن نخواهد بود. به ديگر سخن حضرت مي فرمايد كه حاضر نيست با ربودن آذوقه مورچه اي، گيتي را با هرچه در آن است به دست آورد واين معنا حاصل از حرف شرط «لو» است.

ديگر نكته در خور اهميت در سخن اميرالمؤمنين عليه السلام عبارت «جلب شعير» (پوست نازكي كه دانه جو را در ميان دارد) است، چه اين كه اگر بي ارزش تر از آن يافت مي شد، به يقين حضرتش از آن نام مي برد.

بدين ترتيب اميرالمؤمنين عليه السلام در امر حكومت داري، حجت را بر تمام حاكمان تمام كرده، مسئوليت سنگين فرمانروايي را بي پرده به آنان يادآوري مي كند، به ويژه آن دسته از حاكمان كه براي دست يابي به يك وجب زمين، مشتي زر يا رسيدن به مقامي با انگيزه هاي دنيايي، دست به نابودي زده، هزاران انسان بي گناه را به كام مرگ مي فرستند.

راستي اگر در مكتب غدير ربودن پوست جوي از دهان مورچه اي گناه باشد، كشتن افراد بي گناه به صرف گمان وشبهه چه وضعيتي دارد؟ تاريخ از اين قبيل برخوردها فراوان به خود ديده است كه از سوي حاكمان اموي، عباسي وجز آنان صورت گرفت است ودر واقع با مكتب غدير در تقابل است.

به گواهي تاريخ منطق اموي وعباسي بسان پيشينيان خود، افراد را تنها به اتهام دوستي اميرالمؤمنين كيفر مي كرد ومخالفان فكري خود را به اندك گمان وشبهه اي وبه بهانه هاي واهي مورد شكنجه قرار مي داد وصداي مخالفان خود را در گلو خفه مي كرد.

به عنوان مثال، ابوبكر، سپاهي به فرماندهي خالد بن وليد براي سركوب مخالفان خود گسيل داشت. خالد

نيز مأموريت خود را در كمال بي رحمي ودرنده خويي به انجام رساند ودر سلسله جنگ هايي كه «جنگ هاي ردّه» ناميده مي شد، خون عده اي از مسلمانان را ريخت. شايان توجه است كه قريب به اتفاق كساني كه در اين جنگ ها به دست خالد وسپاه او كشته شدند، از مسلمانان بي گناه بودند والبته موضوع «ارتداد» بهانه اي بيش نبود().

خالد در اين مأموريت، روشي در پيش گرفت كه صددرصد با سيره رسول خدا صلي الله عليه و اله وآموزه هاي اسلام مغاير بود.

خالد در جنگ هاي]به اصطلاح[ردّه، مسلمانان را از فراز بلندي به زير پرتاب مي كرد، آنان را زنده زنده مي سوزانده، مُثله مي كرد، در چاه مي افكند وبا محارم آنان همبستر مي شد كه يكي از موارد ياد شده، تجاوز او با همسر «مالك بن نويره» بود().

خالد در حالي اين گونه وحشيانه وبي رحمانه با مسلمانان رفتار مي كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و اله از مُثله كردن، حتي در مورد سگ هار، باز مي داشت واميرالمؤمنين عليه السلام هماره كسان خود را از مُثله كردن قاتل خود (ابن ملجم) زنهار مي داد وبه آنان مي فرمود كه از پيامبر خدا شنيدم فرمود:

إياكم والمثلة ولو بالكلب العقور()؛ از مُثله كردن بپرهيزيد هرچند در مورد سگ هار باشد.

تقسيم عادلانه

اميرالمؤمنين عليه السلام در تقسيم اموال جزيه وخراج كه به بيت المال مي رسيد از رسول خدا صلي الله عليه و اله پيروي مي كرد وبه محض فراهم آمدن مالي در بيت المال، آن را به نسبت هاي مساوي ميان مسلمانان تقسيم كرده() واز انباشت اموال خودداري مي نمود. در مقابل، عُمر، به گونه ديگري رفتار مي كرد. او عايدات بيت المال را به مدت يك سال مي انباشت، سپس آن را تقسيم مي كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام در

اين باره مي فرمايد:

كان خليلي رسول الله صلي الله عليه و اله لايحبس شيئاً لغد، وكان ابوبكر يفعل، وقد رأي عمر في ذلك أن دوّن الدواوين وأخَّر المال من سنة إلي سنة … ()؛ دوستم رسول خدا صلي الله عليه و اله چيزي از بيت المال را براي فردا نگاه نمي داشت (هرچه در بيت المال بود تا شب به صاحبان آن مي رساند) وابوبكر نيز چنين مي كرد، اما عمر]براي بيت المال [ديواني پديد آورد واموال بيت المال را تا يك سال نگاه مي داشت …

از نظر اميرالمؤمنين عليه السلام موجودي بيت المال از آنِ تمام افراد امت بود، نه ملك حاكم واز همين رو مي بايست بدون تأخير وفوت وقت آن را به مسلمانان برساند. به يقين، جهان امروز با تمام پيشرفت هاي موجود، هنوز نتوانسته است به اين مرتبه از عدالت ورعايت حقوق مردم دست يابد، اما پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله چنين برنامه اي را وضع وتنفيذ نمود، سپس اميرالمؤمنين عليه السلام آن را اجرا كرد ودر تقسيم عادلانه عايدات بيت المال ورساندن آن به مسلمانان لحظه اي درنگ ننمود.

همچنين صدقات وزكوات كه از آنِ خداوند است وبه تهي دستان، بي نوايان، در راه ماندگان وجز آنان تعلق دارد واز همين رو بايد به مصرف آنان برسد، چه اين كه خداي متعال آن را براي نيازمندان مقرر داشته، آن جا كه مي فرمايد:

إِنَّمَا الصَّدَقَتُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَكِينِ … ()؛ صدقات، تنها از آنِ تهي دستان وبي نوايان و … است.

همچنين اميرالمؤمنين عليه السلام به هنگام تقسيم غنيمت ها عدالت را رعايت مي نمود. به عنوان مثال اگر به هر فرد سه دينار مي داد، خود كه رئيس دولت بود سه دينار بر مي داشت وبه غلام خود قنبر نيز سه دينار

مي داد.

آنچه بيان شد، قطره اي از اقيانوس بي كران غدير وتعبيري كوتاه از آموزه «اگر مردم حقيقت برتري اين روز (غدير) را مي دانستند» است.

از ديگر سو اگر نگاهي به سيره «غدير ستيزان» بيفكنيم، تضاد وتقابل روش حكومتي آنان با شيوه پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله واميرالمؤمنين عليه السلام كاملا بر ما آشكار خواهد شد وبه اوج چپاولگري ودست اندازي آنان به بيت المال مسلمانان پي خواهيم برد. تاريخ نگاران آورده اند:

هنگامي كه خمس درآمد آفريقا كه يك ميليون دينار بود براي عثمان بن عفان آورده شد، تمام آن را به مروان بن حكم داد وچيزي از آن را به ديگر مسلمانان نداد. صحابي ارجمند، ابوذر نسبت به اين كارِ عثمان به او اعتراض كرد واو را مورد نكوهش قرار داد. همين امر سبب شد تا عثمان او را به «ربذه» تبعيد كند وابوذر در آن جا با غربت وگرسنگي روزگار سر كرد وسرانجام مظلومانه وغريب، به شهادت رسيد.

عماربن ياسر ديگر صحابي والامقام وبزرگوار نيز به دليل اعتراض به سياست امويان، گرفتار ضربات تازيانه آنان شد ودر اثر آن ضربات، در بستر بيماري افتاد.

چند نمونه پيش گفته، وجه تمايز ميان فرهنگ غدير وشيوه ديگر مدعيان، در فرمانروايي است. در حقيقت، اسلام بسان چشمه زلالي است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله آن را پديد آورد وآبي گوارا از آن روان ساخت، اما ديگران با مصادره آن، به زهر نفاق وتفرقه افكني واختلاف خويش، آلوده اش كردند.

آن گاه كه اميرالمؤمنين عليه السلام زمام حكومت را در دست گرفت، سخت كوشيد تا چشمه جوشان سعادت را كه از پيامبر صلي الله عليه و اله بر جاي مانده بود، از سموم نفاق واختلاف

وبدخواهي وكينه توزي بپالايد تا براي نوشندگان آن گوارا گردد.

در واقع بخشي از خطبه حضرت زهرا عليها السلام در جمع زنان مدينه به همين امر اشاره دارد، آن جا كه فرمود:

… ويحهم، أنّي زحزحوها عن رواسي الرسالة … ثم احتلبوا طلاع القعب دماً عبيطاً … ()؛ واي بر آنان،]منصب امامت را[از جايگاه ولنگرگاه رسالت، به كدامين سو بردند! سپس پيمانه را از خون تازه پر كردند.

آري، چنين است. آنان مسير را منحرف كردند وتمام آنچه تاريخ اسلامي با آن دست به گريبان بوده ومحنت ها وتنگناهايي كه امروزه شاهد آنيم، پيامد فتنه بزرگي است كه پس از ارتحال پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله چهره نمود.

مهرورزي وانسانيّت

شناخت وتأمل در جنبه انساني شخصيت اميرالمؤمنين عليه السلام وفرزندان معصوم او كه از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله]وبه فرمان خداوند[به خلافت حضرتش منصوب شدند، حقيقتي ديگر از فرهنگ غدير را براي ما روشن مي كند؛ همان بزرگاني كه تجلي گاه رحمت خداوند بر خلق بودند واسماي حسني وصفات والاي الهي به تمام معنا در آنان تبلور يافته بود().

در اين بخش به مواردي از فرهنگ انساني غدير مي پردازيم.

روح ايثار

در باب ايثار اميرالمؤمنين عليه السلام ومهرورزي حضرتش نسبت به مردم، بسيار گفته اند ونوشته اند ونقل كرده اند.

از جمله مطالب تاريخي كه درباره ايثار آن حضرت نقل شده اين است كه ايشان سه روز پياپي غذاي خويش را به يتيم واسير وبينوا بخشيد وخود وحضرت زهرا عليها السلام وامام حسن وامام حسين عليهما السلام گرسنه ماندند. سيوطي، فخر رازي، قرطبي، آلوسي، واحدي، حسكاني، زمخشري وجز آنان ذيل تفسير آيه هاي 5 9 سوره انسان (هل اتي) از ابن عباس نقل كرده اند كه:

حسن وحسين

عليهما السلام بيمار شدند. پيامبر صلي الله عليه و اله به همراه جمعي از مردم به عيادت آن دو رفتند. همراهان پيامبر صلي الله عليه و اله به علي عليه السلام گفتند: خوب است براي]رفع بيماري[فرزندانت نذر كني!

علي، فاطمه وفضه، خادمه آنان نذر كردند كه اگر حسن وحسين از اين بيماري شفا يابند، سه روز روزه بگيرند. حسن وحسين شفا يافتند، اما آذوقه اي در خانه نبود تا غذاي افطار فراهم كنند. از اين رو علي از شمعون يهودي سه صاع (مَنْ) جو به قرض گرفت وآن را به خانه برد. فاطمه يك صاع جو را آرد كرد وپنج قرص (براي هر نفر يك قرص) نان پخت وآن را بر خوان افطار نهاد. چون دست به سوي نان بردند تا افطار كنند، سائلي بر درب خانه بانگ بر آورد: اي خاندان محمد، من مسكيني از مساكين مسلمين هستم، مرا خوراك دهيد، خداي تان از خوراك هاي بهشت به شما بدهد!

آنان ايثار كرده، سائل را بر خويش مقدم داشته، افطار خود را به او دادند وبا آب افطار كردند وبدون حتي لقمه ناني روز ديگر را با روزه آغاز كردند.

به هنگام افطار]بسان روز قبل با پنج قرص نان[سفره گستراندند وچون خواستند افطار كنند، بانگ يتيمي را بر درب خانه شنيدند كه چيزي مي خواست وآنان افطار خود را به وي دادند. شب سوم نيز به همين منوال، اسيري از آنان درخواست غذا كرد وآنان آنچه در سفره داشتند، به وي دادند.

روز بعد، علي دست حسن وحسين را گرفته نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله رفتند. چون پيامبر آنان را بسان جوجه، لرزان ديد، فرمود: ديدن شما در اين حالت

مرا سخت مي آزارد.

آن گاه حضرتش برخاست وبه همراه آنان به خانه شان رفت. در آن جا فاطمه را ديد كه در محراب]به عبادت مشغول[است واز شدت گرسنگي شكم او به پشت چسبيده وچشمانش به گودي نشسته است. اين صحنه نيز بر آزردگي حضرتش افزود. در همان حال جبرئيل بر حضرتش فرود آمد و]سوره هل أتي را براي او آورد[گفت: اي محمد، اين]سوره[را بگير. خداوند تو را به]داشتن اين[خاندان دل شاد گرداند. آن گاه سوره هل أتي را براي آن حضرت خواند كه به نذر آنان واطعام مسكين، يتيم واسير اشاره داشت، آن جا كه مي فرمايد:

إِنَّ الاَْبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْس كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا * عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ ويَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا * ويُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِينًا ويَتِيًما وأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً ولاَ شُكُورًا()؛ همانا نيكان از جامي مي نوشند كه آميزه اي از كافور دارد. چشمه اي كه بندگان خدا از آن مي نوشند و]به دلخواه خويش [جاريش مي كنند.]همان بندگاني كه[به نذر خود وفا مي كردند، واز روزي كه گزند آن فرا گيرنده است مي ترسيدند. وبه]پاس [دوستي]خدا[، بينوا ويتيم واسير را خوراك مي دادند.]ومي گفتند: [ما براي خشنودي خداست كه به شما مي خورانيم وپاداش وسپاسي از شما نمي خواهيم().

اجماع مفسران ومحدثان شيعي بر آن است كه آيات فوق درباره علي، فاطمه، حسن وحسين? نازل شده وشأن نزول آن، سه روز روزه گرفتن ودادن افطار خود به مسكين، يتيم واسير بوده است.

اهل سنت نيز آن را به طور متواتر وبا همين شان نزول نقل كرده اند().

رفتار انساني با اسير

اميرالمؤمنين عليه السلام آخرين ساعت هاي عمر خود را در بستر شهادت سپري مي كرد، اما از قاتل خود غافل

نبود واز همين رو به فرزندان سفارش مي كرد كه از خوراك ومحل نگاهداري وپوشاك او كم نگذارند، فراتر از اين، از آنان مي خواست از ابن ملجم بگذرند. حضرتش در اين باره فرمود:

إن أعف فالعفو لي قربة ولكم حسنة فاعفوا … ()؛ اگر از او در گذرم]اين [گذشت مايه قرب من]به خداوند[وبراي شما حسنه است، پس عفو كنيد.

آن گاه حضرتش از آنان خواست تا با وي رفتار نيكو داشته باشند وفرمود:

أطيبوا طعامه وألينوا فراشه، فإن أعش فأنا وليُّ دمي، فإمّا عفوت وإمّا اقتصصت، وإن أمُت فألحقوه بي، ولا تعتدوا إن الله لايحب المعتدين()؛ خوراكش را گوارا وبسترش را نرم گردانيد، پس اگر زنده بمانم خود خونخواه خويشم، مي گذرم يا قصاص مي كنم واگر به سراي باقي شتافتم او را به من ملحق كنيد (بكشيد) ولي از حد نگذرانيد كه خداوند تجاوزكاران را دوست نمي دارد.

در روايت ديگر آمده است كه اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندان خود فرمود:

أطعموه من طعامي واسقوه من شرابي، فإن عشت فأنا أولي بحقي، وإن مِتُّ فاضربوه ضربة ولا تزيدوه عليها()؛ از آنچه مي خورم ومي نوشم به او بخورانيد وبنوشانيد، پس اگر زنده بمانم، خود به حق خويش سزاوارترم واگر مُردم، او را يك ضربه]شمشير[بزنيد وچيزي بر آن نيفزاييد.

پرهيز از ثروت اندوزي

چنان كه تاريخ نگاران روايت كرده اند، پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام امام حسن مجتبي عليه السلام در ميان مردم خطبه خواند وضمن آن فرمود:

لقد فارقكم أمس رجل ما سبقه الاولون، ولا يدركه الآخرون في حلم ولا علم، وماترك من صفراءَ ولا بيضاءً، ولا ديناراً ولا درهماً ولا عبداً ولا أمة، إلا سبعمائة درهم فَضُلت من عطائه أراد أن يبتاع بها خادماً لأهله()؛]اي مردم[ديروز مردي از ميان شما

رخت بربست]وبه سراي ديگر شتافت[كه در بردباري ودانش، پيشينيان بر او سبقت نگرفتند وآيندگان بدو نخواهند رسيد. او هيچ زرد (طلا) وسفيدي (نقره) ودينار ودرهمي وبرده وكنيزي برجاي ننهاد. تنها چيزي كه از او برجاي ماند، هفت صد درهم باقي مانده سهم او از بيت المال بود كه مي خواست با آن خادمي براي خانواده اش بخرد.

در مقابل زهد اميرالمؤمنين عليه السلام، عثمان بن عفّان وثروت اندوزي او خودنمايي مي كند. پس از كشته شدن وي، يكصد وپنجاه هزار دينار ويك ميليون درهم وشتران واسبان فراواني از او بر جاي ماند وارزش املاك باقي مانده از عثمان در منطقه «وادي القري»، «حُنين» وغير آن، دويست هزار دينار بود().

روايت شده است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در حالي به سراي ديگر شتافت كه وام دار ديگران بود وفرزندش بدهي او را پرداخت كرد(). نيز به گواهي تاريخ، امام عليه السلام هرگاه از حفر چاهي فارغ مي شد يا زميني را آباد مي كرد، بلافاصله آن را وقف مي نمود.

آنچه بيان شد نشان مي دهد كه حضرتش چيزي از مال دنيا

برجاي ننهاد.

ساده زيستي

چنانچه در صدد مقارنه ميان منش اميرالمؤمنين عليه السلام ومنش تمام حاكمان طول تاريخ جز پيامبران وپيروان آنان برآييم، تفاوتي به فاصله زمين تا آسمان در منش آنان خواهيم يافت وعظمت وشكوهمندي اميرالمؤمنين عليه السلام واهداف غدير براي ما آشكار خواهد شد. در اين معنا، حضرتش را از زبان خودش]كه فارغ از هرگونه گزافه گويي است [بشناسيم. اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

… ألا وإن إمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه ومن طعمه بقرصيه … ()؛]اي مردم[آگاه باشيد كه امام شما از دنياي خود به دو جامه واز خوراك آن به دو قرص نان بسنده كرده است.

مي گويند

در بعضي از كشورها، رئيس دولت را پيش از به دست گرفتن زمام قدرت وپس از پايان خدمت وزن مي كنند تا در آخر كار مشخص شود كه افزايش وزن]ناشي از برخورداري از امكانات مالي دولت[داشته يا نه، اما نمي توان مسئولي را يافت كه با كوله بار بدهي از دنيا برود.

اما چرا امام عليه السلام مقروض از دنيا رفت؟ چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام خود فرموده، در روزگار خلافت ظاهري اش خوراكي جز نانِ خشك جوين كه به آساني شكسته نمي شد وشير ترشيده اي كه بوي ترشيدگي آن استشمام مي شد نداشت، پس به يقين آنچه قرض بر عهده داشت، براي مصارف شخصي اش نبوده، بلكه وام مي ستاند تا به مسلمانان خدمت كرده، امور معيشتي مسلمانان نيازمند را سامان دهد. چنين سيره حكومتي بدين معناست كه حاكمان مسلمان بايد در خدمت به مسلمانان بكوشند ونيازمندي هاي آنان، به ويژه يتيمان، بيوه زنان، بي نوايان وتهي دستان را برطرف نمايند، اگرچه چنين كاري با قرض گرفتن ممكن باشد.

بنابراين بزرگداشتن غدير در واقع بزرگداشت اين ارزش ها وفضيلت ها ومحور قرار دادن آموزه هاي اصيل آن است واحياي غدير، احياي اين ارزش هاست كه سخت كوشي حاكم اسلامي براي فراهم كردن وسايل رفاه مردم است، اگرچه با قرض گرفتن وراهكارهايي مشابه آن باشد.

همدردي با مردم

اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره مي فرمايد:

إن الله فرض علي أئمة العدل أن يقدروا أنفسهم بضعفة الناس()؛ خداي متعال بر پيشوايان عدل واجب گردانيده است تا خود را با ناتوان ترين مردم همسنگ كنند.

سيره نويسان آورده اند: هنگامي كه آيه:

وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَب لِّكُلِّ بَاب مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ()؛ وقطعاً وعده گاه همه آنان دوزخ است.]دوزخي [كه براي آن هفت در است وازهر دري بخشي

معين از آن]وارد مي شوند[.

بر پيامبر صلي الله عليه و اله نازل شد، حضرتش سخت گريست وصحابه همراه او گريستند، ولي نمي دانستند جبرئيل چه چيزي را براي پيامبر صلي الله عليه و اله آورده وكسي را نيز ياراي سخن گفتن با آن حضرت نبود. از طرفي صحابه مي دانستند كه پيامبر صلي الله عليه و اله با ديدن فاطمه عليها السلام شادمان مي شود. لذا براي شاد نمودن پيامبر يكي از اصحاب (سلمان فارسي) به درب خانه فاطمه عليها السلام رفت واو را ديد كه جو آسياب مي كرد ومي خواند:

وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وأَبْقَي()؛ وآنچه نزد خداست بهتر وپايدارتر است.

مرد صحابي به حضرت فاطمه عليها السلام سلام كرد وماجراي گريستن رسول خدا را براي او باز گفت. حضرت فاطمه عليها السلام برخاست وخود را با پشمينه اي ژنده كه دوازده جاي آن با رشته هاي باريك برگ خرما وصله شده بود پوشاند واز خانه برون شد. سلمان فارسي با ديدن پشمينه وصله دار حضرت فاطمه عليها السلام گريست ومويه كنان گفت: دردا كه دختران قيصر (امپراتور روم) وكسري (پادشاه ايران) پرنيان بر تن مي كنند، اما دختر محمد صلي الله عليه و اله پشمينه اي ژنده با دوازده وصله بر تن دارد!

حضرت فاطمه عليها السلام بر پيامبر صلي الله عليه و اله وارد شد]وسلام داد[وگفت: اي رسول خدا، سلمان از پشمينه اي كه بر تن دارم شگفت زده شده است. به آن كسي (خدايي) كه تو را به حق برانگيخت، پنج سال است كه من وعلي تنها يك پوست گوسفند در خانه داريم كه روزها علف بر آن نهاده، شترمان را سير مي كنيم وچون شب فرا مي رسد آن را بستر خويش مي سازيم ومتكايي داريم

كه از ليف نخل خرما پر شده است.

آنگاه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود:

يا سلمان، إن ابنتي لفي الخيل السوابق … ()؛ اي سلمان، به يقين دخترم در شمار پيشتازان]در اين راه[است.

آري، حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا عليها السلام ردايي با دوازده وصله برتن مي كرد واين مطلب را مي توان در يك جمله نوشت، اما بي ترديد يك دنيا معنا ومضمون دارد. به يقين چنين زهدي را حتي در زاهدترين افراد نمي توان يافت وتاريخ سراغ ندارد كه دختر فرمانروا يا پادشاهي جامه اي وصله دار بر تن كرده باشد.

شايان توجه است كه حضرت فاطمه عليها السلام حتي از جهت امور دنيايي، جايگاه والايي داشت، چه اين كه پدرش عالي ترين منصب حكومتي در سرزمين خود داشت وهمسرش وزير بود، اما وي خدادوست وفرمانبردار حضرتش بود.

به راستي آيا مي توان در طبقه فقير جامعه، زني را يافت كه چادر يا ردايي با چنين اوصافي بپوشد؟

قطعاً چنين كسي پيدا نخواهيم كرد واگر هم باشند تعدادشان بسيار اندك است ودر عين حال دوست مي دارند تن پوش، ردا يا چادري نو داشته باشند، اما بدان دسترسي پيدا نمي كنند. حضرت فاطمه عليها السلام اين گونه نبود ودر حالي كه مي توانست ردايي نو تهيه كند، چنان نكرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام در تمام زندگي خود، خشتي بر خشت ننهاد ودر كاخي سكونت نكرد، بلكه تمام ناهمواري ها وسختي ها را به جان خريد تا مبادا نيازمند وبي نوايي در دورترين نقطه تحت فرمانروايي اش، از پا در آمده فقر باشد ونتواند وعده اي غذا براي رفع گرسنگي وتجديد نيرو به دست آورد. حضرتش در اين باره فرموده است:

… ولعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له في القرص، ولا عهد له بالشبع … ()؛ شايد

در حجاز يا يمامه بي نوايي باشد كه به يافتن قرص ناني اميد ندارد وهرگز مزه سيري را نچشيده باشد.

مي بينيم اميرالمؤمنين عليه السلام با احتمال وجود گرسنگاني در مناطق دور دست فرمانروايي اش، شب را با شكم سير نمي خفت وخود را از حد متوسط خوراك، پوشاك، مسكن وديگر نيازمندي هاي زندگي محروم مي كرد. به همين جهت، حتي دشمناني كه تمام فضايل او را انكار مي كردند، هيچ بهانه اي براي نكوهش او نداشتند().

اين شيوه حكومت، چگونه حكومت كردن را پيش روي حاكمان وفرمانروان قرار داده، حاكمان اسلامي را با مسئوليت شان در قبال گرفتاري ها ودغدغه هاي مردم تحت حاكميت آنان، آشنا كرده، از آنان مي خواهد، دامنه عدالت را بگسترانند، با مردمِ دردمند همدردي كنند وبكوشند رفاه وزندگي شرافتمندانه براي آنان فراهم آورند.

وانگهي صرف احتمال وجود گرسنگاني در دورترين نقطه دولت اسلامي از نظر اميرالمؤمنين عليه السلام مسئوليتي بس بزرگ وداراي تبعات است واز همين رو آن حضرت با چنان لحني سخن مي گويد كه گويي مي خواهد ضرورت همساني در معيشت ومشاركت در سختي هاي زندگي ضعيفان جامعه را به حاكمان يادآوري كند. افراد خاندان رسالت كه درود خدا بر آنان باد هماره جانب احتياط را رعايت مي كردند تا مبادا از همدردي عملي با مردم ضعيف ونيازمند جامعه غافل ودور بمانند.

پر واضح است كه چنين سيره اي، شكوه وعظمت غدير را بيش از پيش بر همگان آشكار وارزش ها وآموزه هاي بلند غدير را جلوه گر مي كند؛ ارزش ها وآموزه هايي كه سعادت جامعه در قالب افراد، گروه ها وفرمانروايان وزيردستان را تأمين مي كند وتوازن طبيعي را ميان نيازهاي مادي ومعنوي بشر پديد مي آورد. در اين باره آمده است:

مردي وارد كوفه شد وسراغ خانه اميرالمؤمنين عليه السلام را گرفت. چون با حضرتش ديدار

كرد، خانه اش را تهي از وسايل زندگي ديد، علت آن را پرسيد، حضرت در پاسخ فرمود: آن را به سراي ديگر فرستادم.

آن مرد پس از خارج شدن از خانه اميرالمؤمنين عليه السلام در جستجوي خانه دوم حضرت برآمد وهمگان به او گفتند: خانه ديگري از او سراغ نداريم.

در آن هنگام مرد غريب دريافت كه منظور امام از سراي ديگر، سراي آخرت است.

تقويت اركان آزادي

در اين مبحث سخن بسيار وتاريخ، آكنده از گواه است، آن سان كه اگر پژوهشگري در صدد گرد آوردن آن برآيد بي ترديد مي تواند دائرة المعارفي بنگارد. لذا به اختصار چند مورد از زبان تاريخ نقل مي شود تا همگان بدانند اندك آزادي كه امروزه در جهان وجود دارد، وامدار اميرالمؤمنين عليه السلام است، چه اين كه اين موهبت الهي كه بلافاصله پس از سقيفه از جامعه ربوده شد، اركان آن به وسيله اميرالمؤمنين عليه السلام ودر دوره كوتاه حكومت ظاهري اش بنيان نهاده شد. بنابراين برخورداران از موهبت آزادي ونيز آزادي موجود در غرب وامدار اميرالمؤمنين عليه السلام هستند، با يك تفاوت وآن اين كه آزادي غربي به بيراهه رفته ودستخوش افراط وتفريط شده است، اما آزادي كه اميرالمؤمنين عليه السلام در جامعه به وجود آورد، از نوع صحيح ومعتدل آن وبه دور از افراط وتفريط بود.

مطلب تاريخي زير ما را در مقارنه ميان آزادي از نظر اميرالمؤمنين عليه السلام وآزادي موجود در كشورهاي مدعي آزادي وپي بردن به حقيقت امر ياري مي كند.

پس از رحلت رسول گرامي اسلام، 25 سال غصب حقوق وظلم وسركوب آزادي، جامعه اسلامي را فرا گرفت، تا آن جا كه نگارش وحتي نقل روايت ممنوع شده بود واگر كسي از اين ممنوعيت سر بر

مي تافت، محكوم به تحمل ضربات تازيانه وزندان مي شد().

در آن شرايط خفقان آلود، اميرالمؤمنين عليه السلام حكومت را به دست گرفت.

كوفه آن روز مركز حكومت حضرتش بود، كه شهري بود كانون اختلاف مذهب ها، مشرب ها، سليقه ها ونژادهاي گوناگون.

بصره نيز چنين بود، چه اين كه برخي از طوايف در جنگ جمل به فرماندهي عايشه، طلحه وزبير، ومارقين مانند خوارج به فرماندهي «ذوالثديه»، وقاسطين به سركردگي معاويه بر ضد آن حضرت شوريده بودند. با توضيحي كه گذشت اميرالمؤمنين عليه السلام در مقام خلافت ظاهري با مردم چگونه تعاملي داشت؟ وحدود آزادي هايي كه به آنان داد چه بود؟

به عنوان مثال، اميرالمؤمنين عليه السلام در ماه مبارك رمضانِ اولين سال حكومت خود، از خواندن نماز نافله در شب هاي ماه مبارك به صورت جماعت نهي كرد وسفارش فرمود تا اين نمازها را آن سان كه پيامبر صلي الله عليه و اله سنت نهاده بود، فرادي خوانده شود. حضرتش در نهي از اين كار به گواهي افرادي از اصحاب زنده پيامبر صلي الله عليه و اله استناد كرد كه آنان خود شاهد بوده اند حضرت ختمي مرتبت، در شب اول ماه مبارك رمضان وارد مسجد شد تا نماز نافله بگزارد ومسلمانان پشت سر حضرتش به صف ايستادند تا نافله را به جماعت بخوانند. پيامبر صلي الله عليه و اله آنان را منع نموده، يادآوري كرد كه اين نماز (نافله) به جماعت خوانده نمي شود، سپس به خانه اش رفت تا نماز نافله را آن جا بگزارد() وهمين امر، مبناي نهي اميرالمؤمنين عليه السلام از خواندن نافله به جماعت بود.

كساني كه به اين بدعت خو گرفته بودند، منع اميرالمؤمنين عليه السلام را تاب نياورده، تظاهرات به راه انداخته، با سردادن شعار

«واسُنَّة عمراه» خواهان لغو ممنوعيت نماز نافله به جماعت شدند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در برابر نافرماني وتظاهرات اعتراض آميز مردم چه كرد؟ آيا با قوه قهريه با آنان برخورد نمود؟ يا فرمان بازداشت شان را صادر، يا كسي را تبعيد نمود؟ يا حداقل آنان را به دست قضا سپرد؟ پاسخ منفي است وعلي رغم اين كه حضرتش براي كار خود دليلي محكم ارائه كرد كه حتي بدخواه ترين افراد، نتوانستند دليل امام را رد كنند؛ همان هايي كه هماره عليه آن حضرت شبهه افكني مي كردند. به هر حال اميرالمؤمنين عليه السلام هيچ يك از واكنش هاي پيش گفته را در برخورد با معترضان به كار نبست وآنان را به حال خويش وا گذاشت تا نماز نافله را به هر صورتي كه بخواهند بگزارند.

روشن است كه نهي پيامبر صلي الله عليه و اله از گزاردن نافله به جماعت، در واقع نهي از عملي باطل با ظاهري حق نما نبوده، بلكه بي هيچ شبهه وترديدي بطلان آن آشكار بود. وانگهي معترضان به نهي اميرالمؤمنين عليه السلام به خوبي مي دانستند كه آن حضرت امام بر حق() وحاكمي صاحب نفوذ بود كه مجاز بود ولايت خود را اعمال كرده، آنچه در تحكيم حكومتش كارآمد باشد به كار بندد، چنان كه پيش از او نيز چنين مي شد. با تمام اين احوال، اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود:

به آنان بگو:]آن گونه كه مي خواهند[نماز]نافله[بخوانند().

نگاهي به تدبير وروش امام عليه السلام در اعطاي آزادي ومقارنه ميان اين موضع گيري حضرتش با آنچه دولت هاي به اصطلاح مترقي امروز كه مدعي پيشگامي در اعطاي آزادي هستند، فاصله زيادي ميان آن دو مي بينيم. اگر چه مسئولان كشورهاي آزاد،

آن سان كه متأسفانه در برخي از كشورهاي اسلامي رخ مي دهد، سلاح خود را به سوي مردم نمي گيرند، اما معمولا هر تظاهرات اعتراض آميزي كشته يا حداقل، زخمي بر جاي مي نهد وعده اي نيز دستگير وبه دست قضا سپرده شده وزنداني مي شوند.

وانگهي با تمام هياهو وجنجال كشورهاي مدعي آزادي بيان وتظاهرات، اما در اين كشورها در صورتي امكان تظاهرات وجود دارد كه شرايط زير فراهم شود:

الف) گرفتن مجوز تظاهرات؛

ب) تعيين مكان وزمان تظاهرات؛

ج) مشخص شدن شعارهايي كه در تظاهرات سر داده مي شود؛

د) جريان يا گروه برگزار كننده تظاهرات؛

ه) جريان يا تشكل برگزار كننده تظاهرات مي بايست پيش از برگزاري تظاهرات قانوني بوده باشد.

بدين ترتيب درمي يابيم كه دستاوردهاي غرب در زمينه آزادي در مقايسه با آزادي در حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام مقايسه نم با اقيانوس است.

فراتر از آنچه بيان شد اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام در شرايط وروزگاري مردم را از چنان فضاي آزاد برخوردار نمود كه تمام جهان زير يوغ استبداد وحاكميت فردي قرار داشت. فراموش نكنيم كه اميرالمؤمنين عليه السلام بزرگ ترين حكومت را در دست داشت كه از نظر قدرت وافراد تحت حاكميت، نمي توان آن را با حكومت هاي مقتدر امروز مقايسه كرد، زيرا آن حضرت بر گستره اي به بزرگي پنجاه كشور جهان امروز حكومت مي كرد.

البته در جهان امروز حكومت چين، بر جمعيت يك ميليارد وچند صد ميليوني چين فرمانروايي مي كند، اما قدرت برتر نيست ودولت آمريكا قدرتمندتر به شمار مي رود، اما بر بخش اعظم جمعيت جهان حكومت ندارد. حكومت اسلامي اميرالمؤمنين عليه السلام هردو ويژگي را داشت، بدين ترتيب كه قدرتمندترين حكومت جهان آن روز بود وبيشترين جمعيت انساني آن زمان نيز تحت فرمانروايي او بود. روشن است

كه با چنين اقتداري، حضرتش مي توانست معترضان را با گفتن «نه» به تسليم وا دارد، اما آزادي را بر خودكامگي مقدم داشت تا در عمل به جهانيان بفهماند كه:

… لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ … ()؛ در دين هيچ اجباري نيست.

تعامل با مخالفان

چنان كه پيش تر روشن شد، حكومت ظاهري اميرالمؤمنين عليه السلام نيمي از جمعيت اين خاكدان را كه پنجاه كشور فعلي را تشكيل مي دهد شامل مي شد. با چنين اقتداري، زماني كه يكي از خوارج بصره به نام «جعدة بن نعجه» به حضرتش گفت: «از خدا بترس كه خواهي مُرد»]با اين جمله به حضرت طعنه مي زد كه تو درستكار نيستي[، امام عليه السلام در پاسخ او فرمود:

… بل مقتولٌ ضربة علي هذا يخضب هذه، عهدٌ معهود وقضاءٌ مقضيٌ … ()؛]چنين نيست كه با مرگ طبيعي بميرم [بلكه كشته مي شوم]آن هم[با ضربه]شمشير[بر سرم، كه اين (محاسنم) را رنگين خواهد كرد.]اين سرنوشت، [پيماني است از پيش رقم خورده وقضايي است شدني.

بي ترديد اگر امروزه كسي فرماندهي نظامي، مسئول درجه دو ونه شخص اول كشور يا مسئول عالي را با چنين لحن وكلامي مورد خطاب قرار دهد، بدون كيفر نخواهد ماند. از اين مطلب نيز نبايد غافل بود كه عدم واكنش امام عليه السلام نسبت به سخناني اين گونه خودخواهانه، ديگران را نيز تحريك مي كرد تا رفتاري مشابه رفتار جعده داشته باشند، اما حضرتش در مقام رئيس بزرگ ترين دولت وقت، بزرگوارانه از كنار چنان برخوردي گذشت تا تعاملي متناسب با سخن خدا با وي داشته باشد، آن جا كه فرمود:

… وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُوا سَلَمًا()؛ وچون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مي دهند.

به حق، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب

عليه السلام همان گونه بود كه رسول گرامي اسلام درباره اش فرمود:

علي مع القرآن والقرآن مع علي عليه السلام ()؛ علي عليه السلام همراه]وهمسوي [با قرآن است وقرآن همراه علي است.

در مقابل اين برخورد اميرالمؤمنين عليه السلام به اين نمونه توجه كنيد: در تاريخ آمده است: يكي از حاكمان اموي بي پرده گفت: از اين پس هركس مرا به پرهيزگاري وخداترسي دعوت كند، به يقين سر از تنش جدا خواهم كرد().

اين گواه تاريخي تأييد مي كند كه پيروان خط مقابلِ راه وسيره اميرالمؤمنين عليه السلام نه تنها از قرآن پيروي نمي كردند، بلكه رفتار ومنشي كاملا مغاير با آموزه هاي قرآن كريم داشتند.

آيا عصر حاضر كه «عصر آزادي ها» ناميده شده، همانند روزگار اميرالمؤمنين عليه السلام از آزادي كامل برخوردار است؟ به يقين چنين نيست، چرا كه در برخي كشورها نمايندگان ملت! با تقديم لوايحي به مجلس، قوانيني تصويب مي كنند كه بر اساس آن، هركس مسئول حكومتي يا حكومت را مورد اعتراض يا نقد قرار دهد مجازاتي معين پيش رو خواهد داشت.

حال شما مقايسه كنيد تفاوت بين فرهنگ غدير وفرهنگ مقابل آنرا.

تأمل در سيره اميرالمؤمنين عليه السلام كه تبلور غدير است وشيوه حكومتي حاكمان پس از آن حضرت ووضعيت آزادي در جوامع مدعي آزادي، فاصله فراوان وشكاف ژرف ميان فرهنگ غدير وديگر فرهنگ ها را به خوبي آشكار مي كند وآن گاه است كه بي هيچ ابهامي، سخن امام رضا عليه السلام براي همگان روشن مي شود كه فرمود:

لو عرف الناس فضل هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة في كل يوم عشر مرات؛ اگر مردم به درستي حقيقت اين روز را مي شناختند، به يقين فرشتگان روزانه ده بار با آنان مصافحه مي كردند.

به راستي، آيا دگر باره، زمان، فرمانروايي

دادگر ومردم دار خواهد زاد كه دنباله رو اميرالمؤمنين عليه السلام باشد وهمانند او خويش را با ضعيف ترين افراد تحت حكومتش برابر كند؟

انگيزه مخالفت ها

پس از آن كه حكومت ظاهري به اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد وحضرتش بنا به سيره عدالت خواهي وحق طلبي اش ونيز پيروي از رسول خدا صلي الله عليه و اله، قدمي از راه حق به بيراهه ننهاد وحق را آن چنان كه بايد اجرا مي كرد، اين روش، به كام كساني كه منافع مادي ومصالح دنيايي خود را از دست داده بودند خوش نيامد ولذا بر ضد آن حضرت تشكيل جبهه دادند كه از آن جمله، كساني بودند كه بعدها «خوارج» ناميده شدند.

كار اين جماعت در ضديت وستيز با اميرالمؤمنين عليه السلام به جايي رسيد كه روزي يكي از آنان در جمع مردم به اميرالمؤمنين عليه السلام دشنام داد. حاضران در صدد برخورد با وي بر آمدند، اما آن حضرت آنان را از واكنش باز داشته، فرمود:

… سبٌّ بسبٍّ، أو عفو عن ذنب()؛ دشنامي در پاسخ دشنام يا گذشت از گناه.

پر واضح است كه برخورد خوارج با امام عليه السلام از سر دشمني وكينه توزي بود وآنان از مصاديق اين سخن پيامبر صلي الله عليه و اله درباره اميرالمؤمنين عليه السلام بودند كه فرمود:

حُبُّه إيمان وبغضه كفر()؛ دوستي او (علي عليه السلام) ايمان ودشمني با او كفر است.

مي بينيم اميرالمؤمنين عليه السلام حتي در برخورد با دشمنان خود بيش از اين اندازه نمي پسنديد والبته حضرتش از همين مقدار نيز كه قرآن كريم براي هر مسلماني مقرر داشته، آن جا كه مي فرمايد:

… فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ()؛ پس هركس بر شما تعدّي كرد، همان گونه كه

بر شما تعدّي كرده، بر او تعدّي كنيد.

صرف نظر نمود.

اميرالمؤمنين عليه السلام افزون بر گذشتن از حق خود، بالاترين مرتبه تعامل به نيكي را كه قرآن بدان فراخوانده است درپيش گرفت وآن اين كه:

… وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي()؛ وگذشت كردن شما به تقوا نزديك تر است.

اميرالمؤمنين عليه السلام در تعامل با دشمن دو راه پيش رو داشت: يا مي بايست مقابله به مثل كند، يا گذشت مي كرد وحضرتش راه دوم را برگزيد واز آنان كه نسبت به وي بد مي كردند مي گذشت تا حق به طور كامل چهره نمايد وباطل زبون وخوار گردد. از همين رو آن حضرت ميزان سنجش اعمال وفاروق خوانده شده است، كه با وجود حضرتش مي توان حق را از باطل بازشناخت، چنان كه در زيارت آن حضرت مي خوانيم:

… السلام علي ميزان الأعمال … ()؛ سلام بر ميزان]سنجش[اعمال.

وبه همين دليل است كه ما بايد اعمال خود را با ميزان پيروي از او ومحبت او بسنجيم وبراي داشتن اعمال مقبول، هرچه بيشتر به آن امام بزرگ نزديك شويم.

آنچه در اين زمينه بيان شد، يك از هزاران موردي است كه در روزگار حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام رخ داد واگر تنها همين آموزه از فرهنگ غدير از سوي حاكمان روزگاران گذشته وامروز به كار بسته مي شد، قطعاً كسي به جهت اظهار نظر يا خرده گيري از حاكمان وجز آن، گرفتار زندان نمي شد.

مسلّم اين است كه اگر اميرالمؤمنين عليه السلام از سوي مخالفان، 25 سال خانه نشين نمي شد وبلافاصله پس از پيامبر صلي الله عليه و اله حكومت را به دست مي گرفت، طي سي سال حضور فعال حضرتش، مردم با معيارهاي او پرورش مي يافتند وجهانيان از بركات غدير برخوردار شده، به منزلتي

بس بزرگ مي رسيدند وبه دور از منازعات نژادي، قومي وجز آن، از چشمه جوشان غدير سيراب مي گشتند.

اميرالمؤمنين وجنگ افروزان

به گواهي تاريخ هرگز اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ پيش قدم نبود()، بلكه تمام جنگ ها از سوي جنگ افروزان ومخالفان بر آن حضرت تحميل شد.

نخستين اين جنگ ها جنگ جمل بود كه با فروكش كردن آتش آن وشكست خوردن آنان، كساني كه جنگ را به راه انداختند، گريخته، در اتاق هايي در يكي از خانه هاي بصره پنهان شدند. اميرالمؤمنين عليه السلام با گروهي از سپاهيان خود به خانه محل اختفاي فراريان رفته، بر درب اتاقي كه عايشه در آن پنهان شده بود ايستاد وپس از آن كه او را سرزنش نمود، فرمود:

أبهذا أمرَكِ الله أو عهد به إليكِ رسول الله؟()؛ آيا خدا تو را به چنين كاري (به راه انداختن جنگ جمل) فرمان داده؟ يا اين كه رسول خدا از تو چنين خواسته است؟

آن گاه اميرالمؤمنين عليه السلام از عايشه خواست آماده شود تا او را به مدينه باز گرداند.

روايت شده است: پيش از آن كه اميرالمؤمنين عليه السلام به اتاقي كه عايشه در آن بود برسد، زنان كساني كه در جنگ با امام عليه السلام شكست خورده بودند رودرروي امام عليه السلام فرياد «هذا قاتل الأحبة؛ اين كُشنده عزيزان است» سر دادند وچون آن حضرت راه بازگشت را در پيش گرفت همان ها شعار خود را بر ضد حضرتش سر دادند. در آن هنگام امام عليه السلام توقف نمود وفرمود:

لو قتلت الأحبة لقتلت من في تلك الدار؛ اگر كُشنده عزيزان بودم، به يقين كساني را كه در آن خانه]پناه گرفته[اند مي كشتم.

آن گاه حضرت به سه اتاق در آن خانه اشاره كرد. زنان با شنيدن

سخن امام عليه السلام خاموش شدند().

در آن سه اتاق مورد اشاره اميرالمؤمنين عليه السلام، جنگ افروزان جمل، پنهان شده بودند وعلي رغم اين كه عايشه، عليه امام عليه السلام به تحريك وگردآوري نيرو پرداخت وسرانجام جنگي را بر حضرت تحميل كرد وخود وسپاهيانش شكست خورده، ميدان جنگ را ترك گفتند وديگر باره گرد آمدند، اما اميرالمؤمنين عليه السلام تنها به سرزنش ونكوهش عايشه بسنده كرده، سپس دستور داد عايشه را به مدينه باز گردانند. همچنين حضرتش دستور منع تعقيب سران سپاه دشمن را صادر واز هر گونه تعرضي چون: اعدام، زندان، تبعيد و … نسبت به آنان پرهيز نمود.

بي ترديد نمي توان چنين تعاملي را با دشمن، در تمام عمر بشريت يافت وامروزه نيز در جهان، به ويژه در كشورهاي مدعي آزادي ورعايت حقوق بشر، برخوردي اين گونه مشاهده نمي شود، چرا كه اگر در جنگ هاي باطل وتوسعه طلبانه شان پيروز شوند، سران مخالفان خود را دستگير وزنداني كرده، يا اين كه آنان را جنايتكار جنگي، خائن وتوطئه گر خوانده ودادگاه هاي ويژه براي آنان تشكيل مي دهند وبسا كه آنان را اعدام مي كنند.

از همين روست كه مي گوييم: اگر پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله وتمام سي سال منتهي به واپسين روز حيات اميرالمؤمنين عليه السلام حكومت در دست آن حضرت مي بود، به يقين جهانيان تا به امروز وتا فرمان فرجامين خداوند، از نعمت ها ومواهب الهي برخوردار مي بودند وشاهد اين همه گرفتاري وسختي وتنگنايي كه تا عصر ظهور همچنان گريبانگير جهانيان است نبودند.

خوارج، پديده صفين

اميرالمؤمنين عليه السلام كه به اجبار تن به جنگ صفين داد وهزاران تن از دو سپاه كشته شدند وامام عليه السلام در آستانه پيروزي قرار

گرفت. سپاه دشمن به منظور برهم زدن معادله وتغيير نتيجه جنگ به سود خود، نيرنگ به كار بسته، قرآن هايي بر سر نيزه كرد. اين نيرنگ كارگر افتاد وجمع فراواني از كساني كه در سپاه اميرالمؤمنين عليه السلام بودند از او خواستند جنگ را متوقف كند وتهديد كردند كه اگر دست از جنگ نكشد حضرت را خواهند كُشت وهمچنان كه جنگ صفين بر امام عليه السلام تحميل شده بود، اين بار نيز ناچار از مالك اشتر خواست تا جنگ را متوقف كند. آن گاه آنان حضرت را به پذيرش حكميت وا داشتند، اما پس از مدتي، خود بر حضرتش ايراد گرفتند كه چرا تن به حكميت داده است!

وپس از اين اعتراض، شعار «لا حكم إلاّ لله؛ حكم وفرمانروايي تنها از آن خداست» سر دادند والبته چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره فرمود: «سخن حقي بود كه از آن، اراده باطل مي كردند» ().

خوارج وبه تعبير ديگر مارقين (از دين برگشتگان) به همين اندازه بسنده نكرده، حتي در يك روز جمعه كه در مسجد با حضرتش روبه رو شدند بي پروا وبي شرمانه، رو در روي شخص اولِ بزرگ ترين وقدرتمندترين وگسترده ترين دولت ومملكت در روي زمين، شعار «لا حكم إلاّ لله» سر دادند. آنان در حالي چنين شعاري را سر مي دادند كه كاملا آگاه بودند رسول خدا صلي الله عليه و اله درباره اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده بود:

علي مع الحق والحق مع علي()؛ علي با حق است وحق، با علي.

اميرالمؤمنين عليه السلام كه با چنان تعبيري از سوي پيامبر صلي الله عليه و اله معرفي شده واز چنان قدرتي برخوردار بود ومي توانست آنان را مورد پيگرد قرار داده ومجازات نمايد،

اما چنين نكرد، بلكه به سرداران سپاه خود نيز اجازه نداد تا آنان را از برخوردشان باز دارند وحتي يك تن از آنان را به دست قضا وزندان نسپرد. يعني اميرالمؤمنين عليه السلام حتي پيروان باطل را از اظهار نظر وعقيده باز نداشت. بالاتر از اين، امام نه تنها خود، خوارج را منافق نخواند، بلكه اجازه نداد كسي آنان را كه عليه حضرتش ورودرروي آن حضرت شعار سر دادند منافق بخوانند()، در حالي كه خوارج، خود بارزترين مصداق نفاق بودند، چرا كه پيامبر صلي الله عليه و اله درباره اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده بود:

يا علي، لايُحبُّك إلاّ مؤمن ولا يبغضك إلاّ منافق أو كافر()؛ اي علي، تنها مؤمنان تو را دوست دارند وفقط منافقان وكافران با تو دشمني مي ورزند.

بي ترديد كساني كه بر ضد اميرالمؤمنين عليه السلام شوريدند بنا به فرموده پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله منافقان واقعي بودند، اما سياست آن حضرت، از سنخ سياست رسول خدا صلي الله عليه و اله بود والبته پرهيز از به كار بردن خشونت وشمشير ودشنام بر ضد مخالفان ومعارضان، مقتضاي آن بود، چه رسد به منافق خواندن، كه نسبتي فراتر از دشنام است. لذا اميرالمؤمنين عليه السلام در راستاي اداره جامعه كه معارضان نيز در شمار افراد جامعه بودند از منافق خواندن آنان نيز نهي فرمود.

خاتمه

خاتمه

پيامدهاي نفي غدير

مسئوليت ما در برابر غدير

پيامدهاي نفي غدير

در اين جا اين سؤال پيش مي آيد كه در اثر كنار نهادن اميرالمؤمنين عليه السلام از منصب خلافت وناديده گرفتن فرمان خداوند متعال در روز غدير كه از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله ابلاغ شد، چه رخدادهايي چهره نمود؟

حقيقت اين است از وقتي كه اميرالمؤمنين عليه السلام را، پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله به مدت 25 سال خانه نشين كردند وعملا غدير را نفي نمودند، كينه توزي ها، كشتارها، جنگ ها وستمگري ها بروز كرد كه با ظلم به صديقه طاهره حضرت زهرا عليها السلام كه به سِقط شدن حضرت محسن انجاميد، آغاز شد وسپس جنگ هايي در پي داشت كه آتش افروزان آن آن ها را «جنگ هاي ردّه» خواندند والبته رشته جنگ همچنان تا به امروز امتداد يافته كه ميليون ها انسان را به كام مرگ فرستاده است. وتمام اين نابرابري ها وستمگري ها وكشتارها، پيامد نفي غدير ودور كردن اميرالمؤمنين عليه السلام از خلافت بود؛ همو كه پيامبر صلي الله عليه و اله درباره اش فرمود:

هذا وليّكم من بعدي()؛ اين (علي) پس از من سرپرست شماست.

روايتي وجود دارد كه بايد در آن انديشيد وتأمل نمود. اين روايت مؤيد سخن ما درباره دستاوردهاي تحقق اهداف غدير است ومفاد آن اين است كه اگر غدير تحقق مي يافت:

… لما اختلف في هذه الامة سيفان()؛ در ميان اين امت دو شمشير به مصاف يكديگر نمي رفتند (حتي بين دو نفر جنگي رخ نمي داد).

اين سخن نه از سر گزافه گويي، بلكه گفته فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام وحقيقتي است بايسته تأمل.

بي ترديد اگر آن سان كه خدا وپيامبر گرامي اسلام خواسته بودند، امت اسلامي در خط اهداف غدير

قرار مي گرفت، از سوي كساني كه اهداف غدير به كام شان خوش نمي آمد، جنگي بر اميرالمؤمنين عليه السلام تحميل نمي شد، همان جنگ هايي كه برخورداران از حمايت هاي پيشينيان بر حضرتش، تحميل كردند. متأسفانه وضعيت، صورت ديگري يافت ودر نتيجه نفي غدير، در طول تاريخ]هزار وچهارصد ساله[جهان شاهد جنگ، ويراني، ستمگري، فساد وهتك حرمت هاي فراواني بوده وكار به جايي رسيد كه امروزه مي بينيم تقريباً در سراسر گيتي، عرصه جنگ، استبداد، كشتار، خشونت وبه بردگي كشيدن مردم شده است. يكي ديگري را مي كُشد وشخصي، به همنوع خود ستم روا مي دارد وجاي جاي اين گستره خاكي شاهد آدم ربايي، نسل كشي وويراني است كه تماماً پيامد نفي غدير است؛ پيامدي كه حضرت صديقه طاهره، فاطمه زهرا عليها السلام، نسبت به آن هشدار داد وفرمود:

… ثم احتلِبوا طِلاع القعْب دماً عبيطاً، وزعافاً ممقِّراً هنالك يخسر المُبْطلون، ويعرف التّالون غِبَّ ما أسّس الأولون ثم طِيبوا عن أنفسكم أنفساً، واطمئنوا للفتنة جائشاً، وأبشروا بسيف صارم، وهرج شامل، واستبداد من الظالمين، يدع فيئكم زهيداً، وزرعكم حصيداً. فياحسرتي لكم،وأنّي بكم وقد «فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وأَنتُمْ لَهَا كَرِهُونَ» ()-()؛ آن گاه با ظرف]چوبين[خون تازه بدوشيد (بريزيد) وزهري كشنده وتلخ بدرويد.]بدانيد[آن گاه است كه باطل كاران زيان مي بينند وآيندگان، فرجام كار پيشينيان را خواهند ديد، پس]در آن روزگار [به ميل خود دست از جان خويش بشوييد، وبراي فتنه سختْ ترساننده، خويش را آماده كنيد و]خويش را[به]چيرگي [شمشيري بي رحم وبرنده وكشتاري فراگير واستبدادي از ستمگران مژده دهيد]تيغ برنده وكشتاري فراگير واستبدادي كه[سهم (يا دارايي)تان را بي مقدار وكِشت تان را]چنان[درو كند]كه گويي پيش تر وجود نداشته (كنايه از ويراني وظهور حكومت ظالم) است.[

بر شما دريغ مي خورم وچه توان كرد كه]آنچه خدا به ما داده وما را بدان،

منزلت وبزرگي بخشيده، [«بر شما پوشيده است آيا ما]بايد [شما را در حالي كه بدان]منزلت وبزرگي[اكراه داريد به]پذيرفتن [آن وادار كنيم؟».

مسئوليت ما در برابر غدير

از آن جا كه غدير ومفهوم وحقيقت آن از جامعه دور نگاه داشته شد، طبيعتاً بيگانگي وناآشنايي جهان را با اين فرهنگ به دنبال داشته واين امر سبب شد تا مردم، به ويژه آنان كه از مكتب اميرالمؤمنين عليه السلام بهره اي نگرفتند واز سيره آن حضرت دوري گزيدند، از چشمه زلال وجوشان غدير وداده هاي آن محروم بمانند.

با اين تفصيل، وظيفه ما كه به بزرگي زيان هايي كه در پي نفي غدير متوجه بشريت شده پي برده ايم چيست؟

وبه ديگر سخن چگونه غدير را احيا كنيم؟

از عبدالسلام بن صالح هروي روايت شده است كه گفت: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:

رحم الله عبداً أحيي أمرنا؛ خداي، رحمت كند آن بنده اي كه امر ما را احيا كند.

پرسيدم: احياي امر شما چگونه ممكن است؟

فرمود: يتعلّم علومنا ويعلّمها الناس()؛ علوم ما را فرا گيرد وآن را به مردم بياموزد.

مي بينيم كه امام رضا عليه السلام كار تعليم را به شيعه يا پيروان ديگر مذاهب اسلامي محدود نكرده، بلكه واژه «ناس» (مردم) را به كار برده است واين بدان معناست كه به همه مردم بياموزد.

اكنون در جهاني روزگار مي گذرانيم كه مردمان آن، بلكه متأسفانه بيشتر مسلمانان با غدير وآموزه هاي اهل بيت? بيگانه اند. در چنين شرايطي وبه منظور آشنايي با حجم وسنگيني مسئوليتي كه غدير بر دوش ما نهاده است، بايد از خود بپرسيم: جهان معاصر چه اندازه با غدير اشنا شده وژرفاي آن را كاويده است؟ واگر جهان، با اين فرهنگ جهان شمول بيگانه است، چه كسي مسئول زدودن اين جهل وبيگانگي است؟

ومسئوليتي كه بايد در قبال جوامع اسلامي به انجام برسانيم، چگونه است؟

حقيقت اين است كه نسل امروز، غالباً تصوري روشن ودرست از غدير ندارد كه در اين مورد، مسئوليت روشنگري وآگاهي بخشي در مرتبه اول بر عهده ماست كه اگر ميثاق غدير را آن گونه كه موظفيم بيان كنيم، بي ترديد جامعه وضعيت بهتري خواهد داشت. در اين راستا بايد به جهانيان اين آگاهي را بدهيم كه غدير، يعني جوشش مستمر، سرزندگي ونشاط اسلام وشاداب نگاه داشتن آن براي تحقق رفاه، توسعه بخشيدن به گستره آن، پيشرفت، ترقي وآباد كردن جوامع انساني است.

مسئوليت پذيري صاحبان ثروت نسبت به ديگر افراد جامعه، از بين بردن پديده خوردن ازدست رنج ديگران وسربار بودن ودسته ها وباندهاي مخرب، ديگر مفهوم غدير است، چه اين كه فرهنگ غدير متوليان امور اقتصادي را امانتداراني مي داند كه شريان حيات مدني را به عنوان عامل محرك وشتاب دهنده جامعه، در دست دارند.

از اين رو بر ما واجب است اين حقيقت را به همگان بباورانيم كه غدير ميثاق «أولواالأمر» با خداوند است؛ همان هايي كه از سوي خدا فرمان يافته اند تا سطح زندگي خود را با ضعيف ترين افراد جامعه همسان سازند ودر خوراك، پوشاك، مسكن وجز آن، با آنان همگون شوند.

دگر باره تأكيد مي شود كه مسئوليت سنگيني كه در مورد غدير بر عهده ما نهاده شده ونيز ضرورت پاي بندي به آن در جهان معاصر، مي طلبد كه آموزه هاي غدير را بگسترانيم وهمگان را به برخورداري از اين خوان گسترده آسماني فرا خوانيم كه در غير اين صورت، اميد به كوتاه شدن دست خودكامگان، نجات دادن بشريت از وضع بسيار بد ووحشتناك فعلي ورسيدن به ساحل امنيت، رفاه، عدالت

وآزادي، انتظاري بيهوده است.

بنابراين هرگاه از غدير سخن گفته شود، در واقع سخن از معاني والايي است كه در فرهنگ غدير نهفته است.

سخن آخر اين كه بايد در اين مناسبت شكوهمند، با اهل بيت?، به ويژه با صاحب غدير، اميرالمؤمنين عليه السلام تجديد بيعت كرده، با آن پاكان پيمان فرمانبرداري وولايت ببنديم وبدانيم كه بر ما واجب است با قلم وبيان ومال وگفتار وكردار خويش، بيش از پيش، آموزه هاي نوراني غدير را به مردم بشناسانيم تا از اين رهگذر، جهان تشنه معنويت از چشمه زلال غدير سيراب گردد.

از خداي متعال مسئلت دارم توفيق شناخت حرمت وعظمت اين روز شكوهمند را به همگان عطا فرمايد. ان شاءالله.

ترجمه خطبه حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در غدير خم

ترجمه خطبه حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) در غدير خم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

حمد وثناي خداوند

ستايش خداوندي را سزد كه در]عين[يگانگي، والا ودر]عين [بي همتايي، نزديك ودر اقتدار شكوهمند، ودر اركان خود بسي بزرگ است. علمش بر هر چيزي احاطه دارد، در حالي كه آن چيز در جاي خويش است وآفريدگان، را مقهور قدرت وبرهان خود ساخت. بزرگي كه پيوسته بوده وستوده اي كه هميشه خواهد بود.

پديد آورنده آسمان ها]ي برافراشته[وگستراننده]زمين هاي [گسترده شده وفرمانرواي مطلق زمين ها وآسمان ها و]همو كه [منزه وتقديس شده وپروردگار فرشتگان وروح القدس ونسبت به هر آنچه آفريده، پُردَهِش وهرچه ساخته، از عطاي خويش بهره مند كرده است. هر ديده اي را مي بيند وهيچ ديده اي را توان ديدار او نيست.

]ستايش، خداوندي را شايسته است كه[بزرگوار وبردبار وبخشنده است ورحمتش همه چيز را فرا گرفته ومُنعمي كه همه مخلوقات ريزه خوار نعمت اويند. در كيفر]بدكاران[وبه كيفري كه در خور آنند شتاب نمي كند.

به اسرار نهان وبه سويداي سينه ها آگاه است وهيچ رازي از او پوشيده نيست وهيچ امر پنهاني، امور را بر او مشتَبَه نمي كند.

بر همه چيز محيط وچيره وبر هر نيرويي غالب وبر هر كاري تواناست. همانندي ندارد وهمه موجودات را از هيچ پديد آورده است. جاوداني كه]كارهاي او همه[به عدل است وخدايي جز آن خداي توانا وحكيم نيست. او برتر از آن است كه به چشمْ مشهود گردد، ولي هر ديده اي را در مي يابد وبه هر چيز آگاه است.

]ستايش خداي را كه[به ديده هيچ بيننده اي در نيامده تا وصفش توان كرد وهيچ كس چگونگي او را از شواهد نهان وعيان در نيابد، مگر به همان مقدار كه حضرتش عزّوجلّ خود را توصيف فرموده است.

وگواهي مي دهم: او خدايي است كه هستي، آكنده قداست اوست وآغاز بي آغاز وانجام بي فرجام، مُحاط به فروغ

اوست. بي مشورتِ مشورت دهنده اي، فرمانش جاري ونافذ است وبي مدد دستياري، قضا وتقديرش بر كائنات فرمانرواست ودر تدبير امر خلقش، هيچ كاستي ونابساماني وجود ندارد. بي آن كه نمونه اي از پيش داشته باشد وبي نياز از كمك كسي، موجودات را پديد آورد]ودر امر آفرينش[نه او را رنجي رسيد ونه نيازي به چاره جويي داشت. به ايجاد خلق اراده فرموده]وبا همان اراده [جهان آفرينش پديد آمد. پس اوست خدايي كه معبودي جز او نيست]؛ همو[كه آفرينش را استواري وآن را حُسن وزيبايي بخشيد. دادگري است كه هرگز ستم نكند وبزرگي است كه كارها بدو باز مي گردد.

وگواهي مي دهم كه هستي در برابر قدرت وهيبت حضرتش فروتن وتسليم است. او سلطان سلاطين، مالك هستي وبه چرخ درآورنده افلاك است ومهر وماه را مسخر خويش نموده كه هر يك تا زماني معيّن در حركتند. اوست كه شب را بر روز چيره وشب را بر نور روز بپوشاند كه هر يك شتابان در جستجوي يكديگرند. او درهم كوبنده ستمكاران وزورگويان ونابود كننده شياطين سركش است. او را ضدّ وشريكي نباشد كه يكتاي بي نياز است. نه كسي را زاده است ونه او زاده كسي است وهمتا وهمانند ندارد. يگانه معبود وپروردگار ذوالجلال است، هرچه خواهد همان كند واراده اش بر جهان، فرمانروا وبه هرچيز دانا وبه شمار همه چيز آگاه است. مي ميراند وزندگي مي دهد، بي نوا مي كند وبي نيازي مي بخشد. وخنده وگريه ومنع وعطا به خواست اوست.

فرمانروايي وستايش، ويژه او وهمه خوبي ها در دست]وبه اراده [اوست وبر هر كاري تواناست. شب را در روز، وروز را در شب فرو مي برد وخدايي جز او نيست؛ خداي توانا وبسيار آمرزنده، دعاي بندگان را اجابت مي كند وعطاي

فراوان مي دهد. به شمار نفس جانداران آگاه وخداوندگار جنيان وآدميان است. كاري بر او دشوار نيست وناله فرياد خواهان واصرارِ اصراركنندگان، او را ملول وآزرده نمي سازد. نگهبان صالحان، توفيق دهنده رستگاران وسَروَر جهانيان است وسزاوار ستايش وسپاس آفريدگان است.

بر]فرا رسيدن[سختي وآسايش وتنگناها وفراخناها او را مي ستايم وبه او وفرشتگان وفرستادگان وكتاب هاي آسماني اش، ايمان دارم. فرمانش را به گوش گرفته وفرمانبردارم ودر انجام هر كاري كه او را خشنود سازد، مي شتابم. به قضا وحكمش تسليم هستم]وتمام اين امور[از سر فرمانبرداري از حضرتش وترس از كيفرش است؛ همو كه از حيله اش، ايمن نتوان بود و]هيچ گاه[بيم ستم از او به دل راه نخواهد يافت.

اعتراف مي كنم كه بنده اويم وگواهي مي دهم كه او پرورنده وپروردگار من است وآنچه را كه به من وحي فرموده، به مردم ابلاغ خواهم كرد، مبادا كه به كيفر سستي در انجام وظيفه تبليغ،]عذاب] درهم كوبنده اي از سوي حضرتش بر من فرود آيد كه هيچ كس اگرچه در چاره انديشي بزرگ وقدرتمند باشد نتواند آن را از من باز دارد.

فرمان الهي

خدايي جز او نيست وهمو فرمانم داده است كه «اگر در ابلاغ آنچه اكنون بر من فرو فرستاده كوتاهي كنم، در حقيقت، به هيچ يك از وظايف رسالت وابلاغ پيام او عمل نكرده ام». وهم او حفظ ونگهداري مرا در برابر مخالفان تضمين نموده كه او كفايت كننده اي بزرگوار است. واين است آن پيام كه بر من نازل فرموده:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ واللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ()؛ به نام خداوند بخشايشگر مهربان. اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت

«]درباره خلافت علي[بر تو نازل شده، به مردم ابلاغ كن، واگر نكني، به وظايف رسالت الهي خود اقدام ننموده اي وخدا تو را از]گزند [مردم نگاه مي دارد.

اي مردم،]آگاه باشيد كه[در ابلاغ آنچه كه حق بر من فرو فرستاده است، كوتاهي نكرده ام واينك سبب نزول آن آيه را براي تان باز خواهم گفت. جبرئيل عليه السلام سه بار بر من فرود آمده واز سوي پروردگارم فرمان داد تا در اين مكان به پا خيزم وبه اطلاع سپيد وسياه (همگان) مردم برسانم كه علي بن ابي طالب، برادر، وصيّ وجانشين من وامام پس از من است كه نسبت به من همانند نسبت هارون به موسي است، با اين تفاوت كه پس از من پيامبري نخواهد بود؛ وبعد از خداوند ورسولش، علي، وليّ وصاحب اختيار شماست وپيش از اين هم، خداوند در اين مورد آيه اي ديگر از قرآن را نازل كرده، فرموده است:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ()؛ وليّ شما، تنها خدا وپيامبر اوست وكساني كه ايمان آورده اند؛ همان كساني كه نماز برپا مي دارند ودر حال ركوع زكات مي دهند.

علي بن ابي طالب، همان كسي است كه نماز به پاي داشت ودر حال ركوع، به نيازمند، صدقه داده است واو در هرحالي رضاي خدا را مي جويد.

از جبرئيل عليه السلام خواستم از خداوند متعال بخواهد مرا از ابلاغ اين مأموريّت معاف دارد؛ چه اين كه اي مردم مي دانستم پرهيزگاران، اندك ومنافقان، بسيارند واز وجود نيرنگ بازاني كه دين اسلام را به تمسخر واستهزا گرفته اند، آگاهي داشتم؛ همان كه خداوند، در قرآن كريم، وصف شان كرده است:

يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ()؛ چيزي كه در دل هاي شان نيست، بر زبان خويش مي رانند.

نيز فرموده است:

وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وهُوَ عِندَ

اللَّهِ عَظِيمٌ()؛ ومي پنداريد كه كاري سهل وساده است، با اين كه آن]امر [نزد خدا بس بزرگ است.

هنوز آزارهايي كه]اين جماعت هماره[بر من روا داشتند، از ياد نبرده ام، تا آن جا كه به دليل ملازمت ومصاحبت فراوان علي عليه السلام با من وتوجّهي كه به او داشتم، ومرا مردي زودباور كه هرچه مي شنود، بي انديشه مي پذيرد، خواندند تا آن كه خداي عزّوجلّ اين آيه را نازل فرمود:

وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْر لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ()؛ واز ايشان كساني هستند كه پيامبر را آزار مي دهند ومي گويند: «او زودباور است.» بگو: گوش خوبي براي شماست، به خدا ايمان دارد و]سخن[مؤمنان را باور مي كند.

هر آينه اگر بخواهم نام آنان را ببرم وبر آن باشم كه يكايك آنان را با اشاره نشان دهم]وشما را[بدانان دلالت كنم، به يقين چنين خواهم كرد؛ ليكن به خدا سوگند كه من در مورد اين افراد، بزرگوارانه رفتار كرده ومي كنم.

ولي اينها همه خداي را از من راضي نمي سازد مگر آنكه وظيفه خود را در مورد مأموريتي كه دارم، به انجام برسانم آن گاه تلاوت نمود:

يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ واللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ()؛ اي پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت]درباره علي[بر تو نازل شده، ابلاغ كن واگر نكني پيامش را نرسانده اي وخدا تو را از]گزند [مردم نگاه مي دارد.

اعلام ولايت

اي مردم، بدانيد كه خدا او (علي بن ابي طالب) را به عنوان ولي وسرپرست وامام شما تعيين فرموده است؛ امامي كه فرمانبرداري از او را بر مهاجرين، انصار وتابعاني كه از آنان به نيكي پيروي كردند، بياباني وشهري، عرب وغير عرب، آزاد وبرده، خرد وكلان، سياه وسپيد وبر

هر يكتاپرستي، واجب فرموده است. حكمش (داوري اش) قاطع، سخنش قانع كننده وفرمانش نافذ است. هركس با او مخالفت كند ملعون وهر كه از او پيروي كند، مشمول عنايت ورحمت حق خواهد بود.

مؤمن، كسي است كه او (علي عليه السلام) را تصديق كند. رحمت ومغفرت خدا ويژه او وكساني است كه سخن او را بشنوند ونسبت به فرمان او مطيع وتسليم باشند.

اي مردم! اين آخرين باري است كه در چنين جايگاهي (جايگاه تبليغ) قرار مي گيرم، پس بشنويد وفرمان بريد وتسليم امر خداوند شويد كه خداي عزّوجلّ سرپرست وپروردگار شماست]بنابراين[پس از]فرمانبرداري از[او، از رسولش محمد صلي الله عليه و اله سرپرست شما، همين من كه اكنون به پا خاسته وبا شما سخن مي گويم پيروي كنيد وپس از من به فرمان خدا، فرمانبردار علي كه سرپرست وامام تان است باشيد. و]بدانيد كه [امامت]پس از علي عليه السلام [در نسل من از فرزندان او (علي) تا روز قيامت خواهد بود؛ آن هنگام كه خدا ورسولش را ديدار خواهيد كرد.

]بدانيد كه[جز آنچه را كه خداوند حلال كرده، حلال نيست وجز آنچه را حرام فرموده، حرام نيست. خداي متعال هر حلال وحرامي را به من آموخت ومن نيز تمام آنچه از كتاب (قرآن) وحلال وحرام حضرتش آموختم به او (علي عليه السلام) سپردم.

اي مردم! دانشي نيست مگر آنكه خداوند آن را به من تعليم فرمود وهر علمي را كه آموختم، به علي عليه السلام امام المتقين، تعليم كردم واو امام مبين (آشكار)]وانكار ناپذير [است.

اي مردم! از]خط امامت وولايت[او منحرف نشويد، واز او روي برنتابيد واز ولايتش سرپيچي نكنيد كه همو به سوي حق هدايت وبدان عمل نموده، وباطل را محو مي كند واز]پيروي

از [آن باز مي دارد ودر راه خدا از ملامت هيچ ملامتگري نمي هراسد.

او (علي عليه السلام) نخستين ايمان آورنده به خدا ورسول اوست وهموست كه جان خويش را فداي رسول خدا كرد ونيز اوست كه در كنار رسول خدا بود، هنگامي كه هيچ يك از مردان جز او با رسول خدا، بندگي خدا نمي كرد.

اي مردم، او را برتر ومقدم (بر هركس) داريد كه خدايش مقدم داشته وبپذيريدش كه خدايش]به امامت[منصوب فرموده است.

اي مردم! او امامي است از جانب خدا، كه خدا هرگز توبه منكر ولايتش را نپذيرفته وهرگز او را نخواهد آمرزيد و]خداوند [بر خود حتم گردانده كه مخالف او (علي عليه السلام) را نيامرزد واو را كيفري سخت نمايد؛ كيفري كه پايان ندارد.

پس مبادا كه با وي مخالفت كنيد كه در «آتشي كه سوختش مردمان وسنگ ها هستند وبراي كافران آماده شده» () جاي خواهيد گرفت.

اي مردم! به خدا سوگند كه پيامبران ورسولان پيشين، آمدن مرا مژده داده اند ومن خاتم پيامبران ورسولان وحجت]خدا [بر تمام آفريدگان از افلاكيان وزمينيان هستم. پس هركس در اين امر]اعلام ولايت علي عليه السلام [شك كند، به يقين كافر وبر كفر جاهليت نخستين است وهركس در چيزي از اين سخنم شك كند، به يقين در تمام سخنان من شك كرده است والبته كيفر چنين كسي دوزخ است.

اي مردم! خداوند از سر لطف ومنت احسانش بر من، مرا از چنين فضيلتي برخوردار كرد وخدايي جز او نيست ودر هر حال ودر تمام روزگاران وبراي هميشه، ستايش من نثار پيشگاهش باد.

اي مردم، علي عليه السلام را برتر (از همه) بداريد كه پس از من، او از هر مرد وزني، برتر است]وبدانيد كه[خدا به]بركت وجود

[ما روزي فرو فرستاده وآفرينش پا برجاست. ملعون است ملعون است ومغضوب است ومغضوب است كسي كه اين سخن مرا رد وانكار كند وآن را نپذيرد وبا آن همراه نباشد. بدانيد كه جبرئيل در اين زمينه از سوي خداي تعالي خبر داده است كه فرمود:

هركس با علي عليه السلام دشمني ورزد وولايت او را نپذيرد، لعنت وخشم من بر او باد، پس «هركس بايد بنگرد كه براي فردا]ي خود [از پيش چه فرستاده است واز خدا بترسيد]ومبادا گامي پس از استواري اش بلغزد[. در حقيقت خدا به آنچه مي كنيد آگاه است().

اي مردم! او (علي عليه السلام) همان كس است كه خدا در كتاب (قرآن) خود، به عنوان «جنبُ الله» از او ياد كرده واز زبان مخالفانش مي فرمايد:

أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَحَسْرَتَي عَلَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ()؛ تا آن كه]مبادا [كسي بگويد: دريغا بر آنچه تقصير وكوتاهي، نسبت به «جنب الله» ورزيدم.

اي مردم! در قرآن تدبر كنيد وآياتش را بفهميد وبه محكمات آن پاي بند باشيد ودنبال متشابه آن نرويد. به خدا سوگند تنها كسي تفسير آن (قرآن) را براي شما باز گفته وروشن مي كند كه اكنون دست او را گرفته، نزد خويش آورده وبا گرفتن بازويش، به شما ميگويم:

من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه؛ هركس كه من مولاي اويم، پس اين علي مولاي اوست.

او علي بن ابي طالب، برادر ووصيّ من است وولايت او فرماني است كه خداي عزوجل بر من نازل فرموده است.

اي مردم! به يقين علي عليه السلام و]ديگر[پاكان از نسل من «ثقل اصغر» اند وقرآن «ثقل اكبر» است كه هريك ديگري را به مردم شناسانده وهر كدام، ديگري را تاييد وتصديق مي كند. اين دو هرگز از يكديگر

جدا نمي شوند تا اين كه بر حوض]كوثر[بر من وارد شوند. آنان (علي وفرزندان او) امانت داران خدا در ميان خلق وحاكمان]برگزيده[اش در زمين او (خدا) هستند.

]اي مردم![آگاه باشيد كه حقِّ]رسالت[را ادا كردم، آگاه باشيد كه ابلاغ]رسالت[نمودم، آگاه باشيد كه به گوش]همگان [رساندم، آگاه باشيد كه]همه چيز را[واضح بيان نمودم وآگاه باشيد كه اين امر]ولايت علي عليه السلام)[را خداي عزوجل فرمود ومن از سوي خدا براي شما باز گفتم.

]اي مردم![آگاه باشيد كه تنها اين برادرم «اميرالمؤمنين» است واين صفت پس از من جز براي او روا ومجاز نباشد.

آن گاه پيامبر صلي الله عليه و اله بازوي علي عليه السلام را گرفته، بالا برد تا آن جا كه پاي علي عليه السلام در كنار زانوي پيامبر صلي الله عليه و اله قرار گرفت، سپس فرمود:

اي مردم! اين علي عليه السلام برادر، وصي، گنجينه علم وخليفه وجانشين من است در ميان امت من، و]پس از من[مفسر كتاب خداي عزوجل ودعوت كننده به سوي آن است. به هرچه خشنودي خدا را فراهم آورد، عمل مي كند، با دشمنان خدا در جنگ است، وفرمانبرداران از خدا را دوست مي دارد و]مردم را [از نافرماني خدا باز مي دارد.]او[خليفه رسول خدا واميرالمؤمنين وامام هدايتگر است وناكثين وقاسطين ومارقين را خواهد كشت.

]اي مردم![آنچه مي گويم به فرمان پروردگارم مي گويم واين دستور حق است كه هيچ سخني از او، به دست من تغيير وتبديل نپذيرد؛ به امر خدا مي گويم:

بار خداوندا، آن كه او (علي عليه السلام) را دوست دارد، دوست بدار وآن كه با وي دشمني ورزد، دشمن بدار وآن كه انكارش كند لعنت كن ومنكر حق او را گرفتار خشم خود فرما.

خداوندا، تو بر من نازل (امر) كردي كه

امامتِ پس از من از آنِ علي عليه السلام است ومن به فرمان تو، او را به جانشيني خويش منصوب كردم، امري كه بيان وابلاغ آن براي مردم موجب اكمال دين شان واتمام نعمت تو بر اين مردم شد وبه آن دين اسلام را براي آنان پسنديدي وفرمودي:

وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَسِرِينَ()؛ وهركه جز اسلام، ديني]ديگر [جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود ووي در آخرت از زيانكاران است.

خداوندا، تو را گواه مي گيرم كه ابلاغ رسالت كردم وگواه بودن تو]مرا[بس است.

اصل مهم امامت

اي مردم! خداي عزوجل كمال دين شما را تنها با امامت او (علي عليه السلام) قرار داده است. پس هركس تا روز قيامت وهنگامه حضور در پيشگاه خداي عزوجل به او وجانشينان او از فرزندان من كه از صُلب اويند اقتدا نكند]به يقين[در شمار كساني است كه]خداوند درباره شان فرموده است: [«اعمال شان به هدر رفته وخود در آتش جاودانند» () و «در آن جاودانه بمانند؛ نه عذاب از ايشان كاسته گردد ونه مهلت يابند» ().

اي مردم! اين علي عليه السلام بيش از همگي تان مرا ياري كرده واز شما به من سزاوارتر وبه من نزديك تر وبر من گرامي تر وعزيزتر است وخداي عزوجل ومن از او خشنوديم. آيه اي در قرآن، مُشعِر به رضايت حق، از بندگان نازل نشده مگر آن كه در شان علي عليه السلام است وآن گاه كه حق تعالي مؤمنان را مخاطب قرار داده، نخستين شان علي عليه السلام بود وآيه مدحي در قرآن نيست مگرآنكه در مورد اوست وبهشتي كه در سوره «هل أتي» ياد شده، براي اوست، وآن را درباره جز او نفرستاد وجز او را با آن مدح

ننمود.

اي مردم! او (علي عليه السلام) ناصر دين خدا وحامي رسول خداست. او پرهيزگارِ پاكيزه هدايتگرِ هدايت يافته است.

پيامبر شما بهترين پيامبر ووصي]او بر[شما بهترين وصي وفرزندانش بهترين اوصيا هستند.

اي مردم! نسل هر پيامبري از صلب اوست ونسل من از صُلب اميرالمؤمنين علي عليه السلام است.

خطر انحراف وكارشكني

اي مردم، ابليس به حسادت، آدم را از بهشت بيرون كرد، پس مبادا كه نسبت به او (علي عليه السلام) حسادت ورزيد كه اعمال تان تباه شده وگام هاي تان خواهد لغزيد وبه انحراف در افتيد. آدم نيز كه برگزيده خداوند بود به كيفر يك لغزش]از بهشت[به زمين فرو فرستاده شد. پس بر شماست كه مراقب احوال خويشتن باشيد. شما كه در ميانتان، دشمن خدا نيزهست.

]اي مردم![آگاه باشيد كه جز تيره روز شقاوت پيشه با علي عليه السلام دشمني نميورزد وجز پارساي پرهيزگار، مهر علي عليه السلام در دل نمي گيرد وجز اهل ايمان ومخلصان بي ريا به علي عليه السلام ايمان نخواهند آورد. وبه خدا سوگند سوره «والعصر» درباره علي عليه السلام نازل شده است.

اي مردم! خدا را گواه گرفتم (براي ابلاغ رسالتم به شما) ورسالتم را به شما ابلاغ كردم كه «بر فرستاده]خدا[جز ابلاغ آشكار]مأموريت[نيست» ().

اي مردم! «از خدا آن گونه كه حقِ پروا كردن از اوست، پروا كنيد، وزينهار، جز مسلمان نميريد» ().

اي مردم! «به خدا ورسولش ونوري كه با وي فرستاده شد، ايمان بياوريد، پيش از آن كه چهره هايي را محو كنيم ودر نتيجه، آن ها را به قهقرا بازگردانيم، يا همچنان كه «اصحاب سَبت» را لعنت كرديم، آنان را]نيز [لعنت كنيم» ().

اي مردم! نور]ي كه بدان اشاره شد[از سوي خدا عزوجل در من، سپس در علي بن ابي طالب وپس از

او در نسل وي تا مهدي قائم قرار داده شده است؛ همان مهدي كه حق خدا وهر حقي كه از آن ماست]از متجاوزان وستمگران[خواهد ستاند، چرا كه خداي عزوجل ما را بر مقصران، معاندان، مخالفان، خائنان، گنه كاران وستمگرانِ همه جهانيان حجت قرار داده است.

اي مردم! هشدارتان مي دهم، به هوش باشيد كه من رسول خدايم وپيش از من نيز رسولاني]از سوي خدا[آمده اند. پس آيا اگر بميرم يا كشته شوم از عقيده خود بر مي گرديد؟]بدانيد كه [«هركس از عقيده خود باز گردد، هيچ زياني به خدا نمي رساند وبه زودي خداوند، سپاسگزاران را پاداش مي دهد» ().

اي مردم! مسلماني خود را بر خدا منت منهيد، كه موجب خشم وغضب پروردگار بر شما گردد وعذابي از سوي خود بر شما فرو خواهد فرستاد، كه او در كمين]ستمگران[است.

اي مردم! پس از من «پيشواياني خواهند آمد كه به سوي آتش (كفرورزي وستمگري) فرا مي خوانند ودر روز قيامت ياري نخواهند شد» ().

اي مردم!]آگاه باشيد كه[به يقين، خدا ومن از آنان (پيشوايان كفر) بيزاريم.

اي مردم! آنان وياران وپيروان شان در فروترين درجات دوزخند وبد جايگاهي است براي متكبران. بدانيد كه آنان «اصحاب صحيفه» (كساني كه همداستان شدند تا خلافت وامامت را از علي عليه السلام وفرزندانش بربايند وبر همين اساس عهدنامه اي نوشتند)() هستند، پس هركس در صحيفه (انديشه) خويش تأمل كند.

(]راوي[گفت: موضوع صحيفه جز براي اندك كساني بر همگان پوشيده بود.)

]آن گاه پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: [اي مردم،]جانشيني خود را به صورت[امامت ووراثت را تا روز قيامت در نسل خود قرار دادم. به يقين آنچه را كه به ابلاغ آن مأمور شده بودم، رساندم]واين ابلاغ[بر حاضران وغايبان وهركس كه]مرا[ديده يا نديده وآن

كه زاده شده يا به دنيا خواهد آمد، حجت خواهد بود. پس حاضران به غايبان وپدران به فرزندان تا روز قيامت]امر امامت وجانشيني علي عليه السلام را[ابلاغ كنند.

(گرچه) پس از من امامت را غصب كرده، آن را به پادشاهي تبديل خواهند كرد. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر غاصبان خواهد بود وآنان را از رحمت خويش دور خواهد كرد]وآنان از كساني هستند كه خدا وعده كيفرشان داده، [مي فرمايد: «اي جن وانس، زودا كه به شما بپردازيم» و «بر سر شما شراره هايي از]نوع [تفته آهن ومس فرو فرستاده خواهد شد و]از كسي[ياري نتوانيد طلبيد» ().

اي مردم! خداي عزوجل شما را بر آنچه هستيد وا نمي گذارد «تا آن كه پليد را از پاك جدا كند وخدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند» ().

اي مردم! هرگاه خداوند، شهري را نابوده كرده، به سبب تكذيب مردم آن، از سخنان رسولان بوده يا اين كه ظلم كرده اند.

]پس بدانيد[اين علي عليه السلام امام وسرپرست شماست ووعده الهي است والبته خداوند وعده خويش را]با تحقق آن[تصديق مي كند]پس مبادا علي عليه السلام را تكذيب كنيد ودر حق او ستم روا داريد[.

اي مردم!]آگاه باشيد كه[بيشتر پيشينيان، گمراه شدند وخداوند پيشينيان را]به دليل گمراهي خودخواسته[هلاك كرد و]به همان جرم[پسينيان را هلاك خواهد نمود ودر اين باره فرموده است: «مگر پيشينيان را هلاك نكرديم؟ سپس از پي آنان پسينيان را مي بريم. با مجرمان چنين مي كنيم. آن روز واي بر تكذيب كنندگان» ().

اي مردم! خدا مرا فرمان داد ونهي نمود ومن نيز علي عليه السلام را فرمان دادم ونهي نمودم. پس دانش امر ونهي، از پروردگارش]به او رسيده[است، پس فرمان او را به گوش گيريد تا

ايمني يابيد واو را اطاعت كنيد تا هدايت شويد وچون نهي كند بدان گردن نهيد تا راه يابيد ودر خط او قرار گيريد و «از راه ها]ي ديگر[كه شما را از راه وي پراكنده مي سازد پيروي مكنيد» ().

اي مردم، من صراط مستقيم (راه راست) خدايم كه به پيروي از آن فرمان تان داده است وپس از من، علي عليه السلام وپس از او فرزندانم كه از صُلب اويند وامامان دعوت كننده به حق بوده وبه حق داوري مي كنند]صراط مستقيم خدا[هستند.

آن گاه رسول خدا صلي الله عليه و اله سوره فاتحه را تلاوت نمود وفرمود: اين سوره درباره من وآنان (امامان) نازل شده وتمام آنان را در بر مي گيرد واختصاص به آنان دارد. همچنين اين آيه مخصوص آنان است: «آنان اولياي خدايند كه نه بيمي دارند ونه اندوهگين مي شوند. آگاه باشيد كه حزب خدا همانا پيروزمندانند» ().

دوستان ودشمنان را بشناسيد

آگاه باشيد كه دشمنان علي عليه السلام، اهل تفرقه ونفاق وكينه ورزاني متجاوز هستند وبرادران شياطين اند كه «بعضي از آنان به بعضي، براي فريب]يكديگر[سخنان آراسته القا مي كنند» ().

آگاه باشيد كه دوستان]وپيروان[آنان (امامان پاك) همان هايي هستند كه خداي عزوجل در كتابش فرموده است: «قومي را نيابي كه به خدا وروز بازپسين ايمان داشته باشند]و[كساني را كه با خدا ورسولش مخالفت كرده اند هرچند پدران شان يا پسران شان يا برادران شان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند. در دل اين هاست كه]خدا[ايمان را نوشته وآن ها را با روحي از جانب خود تأييد كرده است وآنان را به بهشت هايي كه از زير]درختان[آن، جوي هايي روان است در مي آورد، هميشه در آن جا ماندگارند؛ خدا از ايشان خشنود وآن ها از او خشنودند، اينانند حزب خدا. آري، حزب خداست كه رستگارانند» ().

آگاه

باشيد كه دوستداران آنان (امامان) همان هايي هستند كه خداي عزوجل در توصيف شان فرموده است: «كساني كه ايمان آورده اند وايمان خود را به شرك نيالوده اند، آنان ايمن اند وايشان راه يافتگانند» ().

آگاه باشيد كه اولياي خدا كساني هستند كه با سلامت وايمني وارد بهشت شده، فرشتگان با سلام به استقبال آنان رفته، مي گويند: «سلام بر شما، خوش آمديد، در آن در آييد]و[جاودانه]بمانيد[» ().

آگاه باشيد دوستداران آنان كساني اند كه خداي عزوجل درباره شان فرموده است: «در نتيجه آنان داخل بهشت مي شوند ودر آن جا بي حساب روزي مي يابند» ().

]اي مردم![آگاه باشيد كه بي ترديد، دشمنان آنان (امامان) به زودي در آتشي فروزان در آيند.

آگاه باشيد دشمنان آنان همان كساني هستند كه از جهنم در حالي كه مي جوشد، خروشي مي شنوند.

آگاه باشيد كه دشمنان خدا كساني اند كه خدا درباره شان مي فرمايد: «هربار كه امتي]در آتش[در آيد، هم كيشان خود را لعنت كند» ().

آگاه باشيد كه قطعاً دشمنان آنان آن هايي هستند كه خداي عزوجل درباره شان فرموده است: «هر بار كه گروهي در آن افكنده شوند، نگاهبانان آن، از ايشان پرسند: مگر شما را هشدار دهنده اي نيامد؟

گويند: چرا؛ هشدار دهنده اي به سوي ما آمد و]لي[تكذيب كرديم وگفتيم: خدا چيزي فرو نفرستاده است؛ شما جز در گمراهي بزرگ نيستيد» ().

]اي مردم،[آگاه باشيد دوستداران آنان (امامان)]چنانند كه خدا در وصف شان مي فرمايد: [«كساني كه در نهان از پروردگارشان مي ترسند، آنان را آمرزش وپاداشي بزرگ خواهد بود» ().

اي مردم!]بدانيد كه[ميان دوزخ وبهشت تفاوت بسيار است. دشمن ما كسي است كه خداي شان نكوهش ولعن كرده، ودوست ما هموست كه خدايش ستوده ودوست مي دارد.

اي مردم! آگاه باشيد كه من هشدار دهنده ام وعلي عليه السلام هدايت گر است.

اي مردم! من پيامبرم وعلي عليه السلام وصي من است.

معرفي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف)

]اي مردم![آگاه

باشيد كه خاتم امامان از ما، مهدي قائم است.

آگاه باشيد كه او بر]تمام[دين]ها[پيروز خواهد شد. آگاه باشيد كه او از ظالمان انتقام خواهد گرفت. آگاه باشيد كه او گشاينده ونابود كننده دژها]ي كفر[است.

آگاه باشيد او كشنده قبايل شرك است.

آگاه باشيد او]انتقام[خون اولياي خدا را خواهد گرفت. آگاه باشيد او ياور دين خداست. آگاه باشيد او برگيرنده از درياي ژرف]دانش الهي [است. آگاه باشيد او هر صاحب فضل وهر جاهلي را مي شناساند. آگاه باشيد او برگزيده خداوند است. آگاه باشيد او وارث تمام علوم ومحيط به همه دانش ها است.

آگاه باشيد او از خداي عزوجل خبر داده، وگرويدن به خداوند را به همگان يادآوري مي كند. آگاه باشيد كه او رشيد (راه يافته) وسديد (استوار) است. آگاه باشيد كه كارها بدو سپرده مي شود. آگاه باشيد پيشينانش به]آمدن [او مژده داده اند.

آگاه باشيد او حجت ماندگار است كه حجتي پس از وي نباشد.

آگاه باشيد تنها، چيزي حق است كه با او]همسو[باشد.

آگاه باشيد تنها، نور]روشني بخش[نزد او است.

آگاه باشيد هيچ كس بر او چيره نشود وهيچ كس در برابر او ياري نگردد. آگاه باشيد او وليِّ خدا در زمينش وداور او در ميان خلقش ودر نهان وآشكار امانت دار اوست.

فراخوان به بيعت

اي مردم!]آنچه مي بايست،[براي شما تبيين وتفهيم كردم وپس از من اين علي عليه السلام]احكام ووظايف را[تفهيم خواهد كرد. آگاه باشيد پس از به پايان رساندن خطبه ام، شما را مي خوانم تا دست در دست من نهاده، پيمان وعهدِ بيعت با او واقرار به]امامت[او بدهيد، سپس با وي دست بيعت بدهيد.

آگاه باشيد كه من با خدا بيعت كرده ام وعلي عليه السلام با من ومن از سوي خداوند از شما براي او بيعت

مي گيرم كه فرموده است: «در حقيقت كساني كه با تو بيعت مي كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مي كنند، دست خداي بالاي دست هاي آنان است. پس هر كه پيمان شكني كند، تنها به زيان خود پيمان مي شكند وهركه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودي خدا پاداشي بزرگ به او مي بخشد» ().

حج

اي مردم!]بدانيد كه[«حج و «صفا» و «مروه» از شعائر الهي است.]كه يادآور اوست[، پس هر كه خانه]خدا[را حج كند، يا عمره گزارد، بر او گناهي نيست كه ميان آن دو سعي به جاي آورد» ().

اي مردم! به حج خانه خدا برويد، چه اين كه هر خانداني بدان]خانه] وارد شود (حج گزارد) قطعاً بي نياز مي شود وهر جمعي كه از آن (حج) رويگردان شود، قطعاً مستمند خواهند شد.

اي مردم، هرگاه مؤمني در موقف (عرفات) حضور به هم رساند، قطعاً خداوند گناهان گذشته او را تا آن لحظه مي آمرزد وچون حج را به پايان برساند]فارغ از دغدغه گذشته وآلودگي به گناه[اعمالش را از سر گيرد.

اي مردم، حاجيان از مدد الهي برخوردارند وهزينه سفر حج شان]از خزانه كرم الهي[به آنان باز گردانده خواهد شد و]به يقين [خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمي كند.

اي مردم، با ديني كامل وبا تفقّه]در وظيفه[حج گزاريد واز]آن [مشاهد باز نگرديد، مگر پس از توبه كردن و]از گناهان [بريدن.

اي مردم، آن سان كه خداي عزوجل فرمان تان داده است نماز بگزاريد وزكات دهيد واگر روزگاران بر شما دراز شد و]شناخت احكام را[نتوانستيد يا فراموش كرديد،]اين [علي عليه السلام وليّ وسرپرست شماست واحكام را براي شما تبيين خواهد كرد؛ همو كه خداي عزوجل پس از من براي شما منصوب فرموده وكساني كه به جاي من واو

(= امامان معصوم) به جانشيني برگزيده است. آنان پرسش هاي شما را پاسخ مي دهند ونادانسته ها را براي شما تبيين مي كنند.

احكام الهي

آگاه باشيد كه حلال وحرام]از حد وشماره برون است[وبيش از آن است كه آن ها را به شماره در آورم و]يك به يك [معرفي كنم، لذا يكجا به حلال، امر واز حرام، نهي مي كنم.

]اي مردم بدانيد كه از سوي خداي عزوجل [فرمان يافته ام تا براي پذيرش فرماني كه از سوي خداي عزوجل درباره علي عليه السلام وامامان پس از او، از شما بيعت بگيرم.]آگاه باشيد كه[آنان از نسل من وعلي عليه السلام هستند وامامت در آنان مستقر است وتا لحظه ديدار با حضرت حق، ختم امامت با مهدي است؛ همو كه به حق داوري مي كند.

اي مردم! هر حلالي كه شما را بدان راه نمودم وهر حرامي كه شما را از آن باز داشتم، از آن عدول نكرده، آن را تغيير نمي دهم.

آگاه باشيد وآنچه]در اين باره گفتم[به ياد داشته، حفظ و]ديگران را [بدان سفارش كنيد وآن را دستخوش تغيير وتبديل نسازيد.

آگاه باشيد كه من سخنم را باز مي گويم: پس نماز را بر پا داريد وزكات بدهيد وامر به معروف ونهي از منكر كنيد.

آگاه باشيد كه اساس امر به معروف ونهي از منكر آن است كه به سخنم برسيد وآن را به غايبان]از اين جمع[برسانيد واو را به پذيرش آن امر واز سرپيچي از آن نهي كنيد، چرا كه فرمان خدا وامري از من است و]بدانيد كه[امر به معروف ونهي از منكر در گرو همراه بودن (شناختن حق) امام معصوم است.

تنها راه هدايت

اي مردم! قرآن به شما مي گويد كه امامان پس از او (علي عليه السلام) از فرزندان اويند ومن نيز گفتم: آنان از من هستند ومن از آنان.

خداي متعال در اين باره فرموده است: «واو آن را در پي خود

سخني جاويدان كرد» ().

من نيز درباره شان گفتم: «چون به آن دو (يعني كتاب خدا وعترت وخاندان من) تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد».

اي مردم! تقوا را، تقوا را]در پيش گيريد[واز]فرا رسيدن [ساعت (قيامت)]وبي ره توشه بودن[بترسيد كه خداي عزوجل درباره آن روز مي فرمايد: «چرا كه زلزله رستاخيز امري هولناك است» ().

]اي مردم![مرگ ومعاد وحساب وترازوي اعمال وحسابرسي در پيشگاه خداوند جهانيان وپاداش وكيفر را]هماره [به ياد داشته باشيد]وبدانيد[هركس عملي نيك آورده باشد، پاداشش دهند وهركس كوله بار گناه بسته باشد، بهره اي از بهشت نخواهد داشت.

املاي متن بيعت

اي مردم، شما بيش از آنيد كه]بتوانيد[يكايك دست بيعت به من دهيد، در حالي كه خداي عزوجل مرا فرمان داده تا براي آنچه كه براي علي اميرالمؤمنين وامامان پس از او بيان كردم (امر ولايت وامامت) از زبان فرد فرد شما اقرار بگيرم؛ اماماني كه از]نسل[من واو هستند وچنان كه آگاه تان كردم، فرزندان من از صُلب اويند.

]آن گاه پيامبر خدا صلي الله عليه و اله متن بيعت را املا كرد وبه حاضران فرمود: [پس همگي]ويكصدا[بگوييد: آنچه را كه از سوي خداي مان به ابلاغ آن درباره امامت علي اميرالمؤمنين وامامت فرزندانش كه از صُلب اويند فرمان يافتي، شنيديم وفرمانبردار آنيم وبدان خشنوديم ودر برابر آن تسليم هستيم. وبا دل وجان وزبان ودست]بر امامت اميرالمؤمنين وفرزندانش[با تو بيعت مي كنيم]وعهد مي بنديم [كه با پاي بندي به اين بيعت زنده باشيم وجان دهيم و]در رستاخيز [دگرباره زنده شويم وآن را دستخوش دگرگوني نكنيم، در آن شك نورزيم، منكر آن نشويم، از عهد خود باز نگرديم وپيمان نشكنيم. واز خدا وتو وعلي اميرالمؤمنين عليه السلام وامامان پس از او، حسن وحسين كه از نسل خود وفرزندان او (علي

عليه السلام) هستند اطاعت مي كنيم … ]بر همين اساس[از دل وجان وزبان ونهان وبا دست دادن از ما براي آنان پيمان ستانده شده است. هركس توانست دست پيمان وبيعت دهد]چه شايسته است[وگرنه با زبان پيمان]فرمانبرداري [بسته وبه امامت آنان اقرار كند وجز آن نخواهد و]هرگز[خداوند ما را روي گردان از اين بيعت وپيمان نبيند.

وما به جاي تو اين رسالت را به دوردستان ونزديكان از خويشاوندان وفرزندان مان ابلاغ خواهيم كرد وخدا را بر آن گواه مي گيريم كه خدا گواهي بسنده است وتو]نيز[بر ما گواه]باش[».

]با پايان يافتن املاي متن بيعت، حضرت ختمي مرتب فرمود: [اي مردم! چه مي گوييد؟ (چه در انديشه مي گذرانيد؟)]بدانيد كه [خداي متعال، هر صدايي را مي شنود واز هرچه در نهان انسان ها نهفته، آگاه است]وحضرت حق در اين باره مي فرمايد: [«پس هركس هدايت شود، به سود خود اوست وهركس بيراهه رود، تنها به زيان خويش گمراه مي شود» (). هركس بيعت كند، به يقين با خدا بيعت كرده است؛ كه: «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ()؛ دست خدا بالاي دست هاي آنان است».

اي مردم! تقواي الهي در پيش گيريد وبا علي اميرالمؤمنين وحسن وحسين وامامان]از نسل او[كه سخني پاكيزه وجاودانه اند بيعت كنيد]وبدانيد[هركس]در اين بيعت[خيانت ورزد، خدايش هلاك خواهد كرد وهركس بدان پاي بند ووفادار بماند، خداوند او را رحم مي كند]كه خود او در اين باره مي فرمايد: [«پس هركه پيمان شكند، تنها به زبان خود پيمان مي شكند وهركه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودي خدا پاداشي بزرگ به او مي بخشد» ().

اي مردم! آنچه را گفتم (املا كردم) باز گوييد وبر علي با عنوان «اميرالمؤمنين» سلام دهيد وبگوييد: «شنيديم وگردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را]خواستاريم[» () ونيز بگوييد: «ستايش

خدايي را كه ما را بدين]راه[هدايت نمود واگر خدا ما را رهبري نمي كرد، ما خود هدايت نمي يافتيم» ().

اي مردم!]بدانيد كه[فضايل علي بن ابي طالب نزد خداي عزوجل كه در قرآن بيان فرموده، بيش از آن است كه بتوانم در يك مجلس برشمرم، پس هركس شما را از آن]فضايل[آگاه كرد وآن را به شما شناساند، تصديقش كنيد.

اي مردم!]بدانيد[هركس از خدا ورسولش وعلي واماماني كه از آنان ياد كردم فرمانبرداري كند، «قطعاً به رستگاري بزرگي نايل آمده است» ().

اي مردم! سبقت گيرندگان در بيعت وپيروي با او (علي عليه السلام) وسلام دهندگان بر حضرتش به عنوان اميرالمؤمنين رستگارانند واز بهشت هاي سراسرنعمت برخوردار.

اي مردم! سخني بگوييد كه موجب رضاي خدا باشد و]بدانيد، [«اگر شما وتمام زمينيان كفر ورزيد، هرگز هيچ زياني به خدا نمي رسانيد» ().

بار خداوندا، مؤمنان را قرين آمرزش خويش قرار ده وخشم خود را بر كافران فرو فرست؛ وستايش، مختص پروردگار جهانيان است.

(در اين هنگام، مردم فرياد برآوردند):

«فرمان خدا وپيامبر خدا را شنيديم وبا دل وزبان ودست، مطيع وفرمانبرداريم». وپس از آن، مردم بر گرد آن حضرت صلي الله عليه و اله واميرالمؤمنين عليه السلام، ازدحام كردند وهرك س مي خواست با ايشان، مصافحه وبيعت كند.

پي نوشتها

. صفار، بصائر الدرجات، ص509.

. مائده(5)، آيه67.

. مائده(5)، آيه3.

. بحار الأنوار، ج37، ص165.

. ماجراي غدير خم وتعيين اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان جانشين پيامبراكرم? از سوي آن حضرت، به روايت علماي خاصه وعامه با اسانيد والفاظ مختلف، اما داراي يك مضمون نقل شده است. ر.ك: صحيح مسلم، ج2، ص25؛ مسند احمد، ج4، ص281؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص28 و29؛ خصائص نسائي، ص16؛ صحيح ترمذي؛ ج2، ص298؛ حافظ بغوي، مصابيح السنه، ج2،

ص199؛ موفق خوارزمي، المناقب، ص130، جزري، أسمي المطالب، ص3، قندوزي حنفي، ينابيع المودة، ص40؛ ابن قتيبه، المعارف، ص291؛ بدخشي، نزل الأبرار، ص20؛ محب الدين طبري، الرياض النظره، ج2، ص169؛ احمدبن عبدالله طبري، ذخائر العقبي، ص67؛ صباغ مالكي، الفصول المهمه، ص25؛ كنجي شافعي، كفاية الطالب، ص114؛ متقي هندي، كنزالعمال، ج6، ص154؛ ابن عبدالبر، الإستيعاب، ج2، ص473؛ ابن كثير دمشقي، البداية والنهايه، ج5، ص214؛ ابن اثير، اُسد الغابه، ج3، ص307؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج8، ص390، مزّي، تهذيب الكمال، ج20، ص484؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج7، ص327؛ همو، الإصابه، ج3، ص408؛ دولابي، الكني والأسماء، ج2، ص88؛ سيوطي، الدرالمنثور، ج2، ص259؛ تاريخ سيوطي، ص114؛ همو، الجامع الصغير، ج2، ص555؛ تفسير فخري رازي، ج3، ص636 (ذيل تفسير آيه)؛ تفسير نيشابوري، ج6، ص194، آلوسي، روح المعاني، ج2، ص350؛ مستدرك حاكم، ج3، ص110؛ ابو نعيم اصفهاني، حلية الأولياء، ج4، ص23؛ هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص106؛ قرماني، اخبارالدول، ص102.

. مائده (5)، آيه 3.

. شيخ صدوق، الأمالي، ص125.

. تفسير عياشي، ج1، ص292 ذيل تفسير آيه.

. قاضي نعمان مغربي، دعائم الإسلام، ج1، ص15.

. نساء (4)، آيه 59.

. به عنوان مثال، آن جا كه مي فرمايد: « … وَ لاُِتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ …؛ تا نعمت خويش را بر شما تمام كنم» (بقره (2)، آيه150)؛ « … وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ …؛ تا]خدا[نعمت خود را بر شما تمام كند» (مائده (5)، آيه6)؛ « … وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ …؛ ونعمت خود را بر تو تمام كند» (يوسف (12)، آيه6)؛ « … كَذَ لِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ …؛ اين گونه وي نعمتش را بر شما تمام مي گرداند» (نحل (16)، آيه81) و « … وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ …؛ ونعمت

خود را بر تو تمام گرداند» (فتح (48)، آيه2).

. مائده (5)، آيه66.

. مائده (5)، آيه 67.

. كافي، ج1، ص399.

. بحار الأنوار، ج94، ص110.

. تهذيب الاحكام، ج3، ص143.

. وسائل الشيعه، ج8، ص89.

. مفاتيح الجنان، اعمال روز نهم ذي حجه، روز عرفه.

. بحار الأنوار، ج56، ص92.

. همان جا.

. اين مبحث به طور مفصل بيان خواهد شد.

. صدوق، الامالي، ص125.

. وسائل الشيعه، ج7، ص380.

. كافي، ج4، ص149، حديث 3، باب صيام الترغيب.

. وسائل الشيعه، ج8، ص89 وطوسي، تهذيب الاحكام، ج3، ص143.

. نك: بحار الأنوار، ج97، ص362 (زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين عليه السلام).

. نك: شيخ كليني، كافي، ج8، ص106؛ شيخ صدوق، الإحتجاج، ج1، ص75 و … حديث منزلت.

. كتاب سليم بن قيس كوفي، ص211.

. تهذيب الاحكام، ج3، ص143.

. سيد ابن طاووس، اقبال الاعمال، ص468.

. نهج البلاغه (انتشارات هجرت، قم)، ص354.

. رعد (13)، آيه 17.

. تحريم (66)، آيه 6.

. سوره تحريم (66)، آيه 6.

. وسائل الشيعه، ج10، ص317.

. تهذيب الاحكام، ج6، ص24.

3. همان، ج3، ص144.

. من لايحضره الفقيه، ج4، ص380.

. تهذيب الاحكام، ج3، ص109.

. برخي از علما نيز قائل به حرمت روزه عاشورا هستند.

. بحار الأنوار، ج95، ص323.

. مسائل علي بن جعفر، ص144.

. نساء (4)، آيه 150.

. بقره (2)، آيه 275.

. مائده (5)، آيه 66.

. نقل شده است كه روزي عمربن خطاب در حال جنابت يا بدون وضو امامت جماعت مسلمانان را برعهده گرفت. نك: صنعاني، المصنف، ج2، ص348.

. نهج البلاغه، ص347، خطبه 224.

. انبياء (21)، آيه 22.

. نك: تاريخ طبري، ج2، ص502 وجز آن.

. ر.ك: اميني، الغدير، ج5، ص364.

. نهج البلاغه، سفارش امام عليه السلام به حسن وحسين?.

. معاني الأخبار، ص180.

. وسائل الشيعه، ج15، ص108.

. توبه (9)، آيه 60.

. بحار

الأنوار، ج43، ص158.

. از معاوية بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه درباره آيه «وَلِلَّهِ الأَْسْمَآءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا …؛ ونام هاي نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آن ها بخوانيد» (اعراف (7)، آيه 180) فرمود: به خدا سوگند، ما اسماي حسناي خداونديم وخداوند عمل بي شناخت ما را از هيچ بنده اي نمي پذيرد (كافي، ج1، ص143).

. انسان (76)، آيه 5 9.

. الغدير، ج3، ص111.

. نيز نك: خوارزمي، المناقب، ص188؛ اسدالغابه، ج5، ص530 531؛ عقدالفريد، ص102، الاصابه، ضمن شرح حال فضه؛ شرح ابن ابي الحديد، ج1، ص21؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص526؛ فتح الغدير، ج5، ص349؛ فرائد السمطين، حديث 383؛ ذخائر العقبي، ص89 و102؛ نورالابصار، ص102، كفاية الأثر، ص345؛ تفسير بغوي، ص205، ذيل تفسير آيه وزمخشري، النص.

. نهج البلاغه، سخن آن حضرت پيش از شهادتش (23).

. ر.ك: بلاذري، انساب الاشراف، ص495 ودينوري، الامامة والسياسة، ج1، ص181.

. اربلي، كشف الغمه، (چاپ دارالاضواء، بيروت) ج1، ص433.

. شريف رضي، خصائص الائمه، ص79 ومقدمه ابن خلدون، ص204.

. ر.ك: همان جا.

. مستدرك الوسائل، ج12، ص54.

. نهج البلاغه، نامه 45.

. كافي، ج1، ص411.

. حجر (15)، آيه 43 44.

. قصص (28)، آيه 60.

. بحار الأنوار، ج43، ص87.

. نهج البلاغه، نامه 45.

. خاتم بخشي اميرالمؤمنين عليه السلام در حال نماز، از جمله مواردي است كه خرده گيران بد انديشان آن را انكار كرده اند، در حالي كه غالب مفسران شان نزول آيه كريمه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ؛ وليّ شما، تنها خدا وپيامبر اوست وكساني كه ايمان آورده اند؛ همان كساني كه نماز برپا مي دارند ودر حال ركوع زكات مي دهند» (مائده (5)، آيه 55) را درباره اميرالمؤمنين عليه

السلامو آن حضرت را تنها مصداق آيه دانسته اند.

. برخي از صحابه كه با دستگاه حكومتي رابطه حسنه داشتند واز طرفداران حاكميت بودند نيز مورد تعرض قرار گرفته، به تبعيد وطرد از دستگاه حكومت تهديد شدند. (ر.ك: ذهبي، تذكرة الحفاظ، ج1، ص7). همچنين «بكري» بابي را به اين موضوع اختصاص داده است (ر.ك: كتاب عمر، ص171، باب منع عمر از تدوين حديث).

. نهج الحق، ص189.

چنان كه پيامبر? فرمان داد، مسلمانان نمازهاي نافله ماه مبارك را فرادي مي خواندند تا اين كه عمر بن خطاب حكومت اسلامي را به دست گرفت. در آن هنگام گفت: «بر آنم كه مردم اين نماز (نافله) را به جماعت بخوانند». مردم نيز از او پيروي كردند وآن را نماز «تراويح» ناميدند.

عبدالرحمن بن عبدالباري مي گويد: «شبي با عمر بن خطاب وارد مسجد شدم. مردم پراكنده بودند، عده اي به تنهايي نماز مي خواندند وجمعي شخصي را به امامت برگزيده، به او اقتدا كرده بودند. عمر گفت: اگر اينان به يك امام اقتدا كنند، به نظرم بهتر وسزاوارتر است. آن گاه مردم را به اقتدا به «اُبَيّ بن كعب» فرا خواند.

شبي ديگر با عمر به مسجد رفتم وديدم مردم نماز نافله را به جماعت مي خوانند. عمر با ديدن نمازگزاران گفت: اين، نيكو بدعتي است» (مظفر، دلائل الصدق، ج3، ص78 وصحيح بخاري با حاشيه سندي، ج1، ص342).

. چنان كه پيامبر? فرمود: «علي مع الحق والحق مع علي يدور معه حيثما دار؛ علي همراه حق است وحق همراه علي. هرجا كه علي باشد، حق نيز همراه اوست» (شريف مرتضي، الشافي في الإمامه، ج1، ص202).

. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هنگامي كه اميرالمؤمنين عليه السلام وارد

كوفه شد، به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمان داد تا به آگاهي مردم برساند كه در ماه مبارك رمضان نبايد نماز]نافله[در مساجد به جماعت گزارده شود. امام حسن عليه السلام پيام حضرت را به مردم رساند. مردم با شنيدن سخن امام حسن عليه السلام فرياد «واعمراه، وا عمراه» بر آوردند. چون امام حسن عليه السلام نزد اميرالمؤمنين عليه السلام بازگشت، حضرت پرسيد: اين سر وصدا چيست؟

امام حسن عليه السلام عرض كرد: فرياد «وا عمراه، وا عمراه» سر داده اند!

امام عليه السلام فرمود:]نزد آنان برو و[وبه آن ها بگو:]آن گونه كه مي خواهيد[نماز]نافله را[بگزاريد. (تهذيب الاحكام، ج3، ص70).

. بقره (2)، آيه 256.

. ابراهيم ثقفي، الغارات، ج1، ص108؛ ابن عساكر، تاريخ دمشق، ج42، ص544 وجز آن.

. فرقان (25)، آيه 63.

. بحار الأنوار، ج89، ص80.

. شيرواني، مناقب اهل بيت?، ص475.

. نهج البلاغه، حكمت 420.

. كنزالفوائد، ج2، ص13.

. بقره (2)، آيه 194.

. بقره (2)، آيه 237.

. بحار الأنوار، ج97، ص287.

. مسلم در صحيح خود از عبدالله بن حميد واو از عبدالرزاق روايت كرده كه گفت: علي كه خدايش از او خشنود باد چند خطبه ايراد كرد وفرمان رسول خدا را در مورد جنگ با آنان (لشكريان جمل) يادآوري نمود.

اعتقاد انسان مسلمان بر اين است كه جنگِ اميرالمؤمنين عليه السلام با منافقين، قاسطين ومارقين اقدامي درست وبجا بوده ودر اين جهت به حق رفتار كرده است، بر خلاف خوارج]كه جز اين را مي گويند[وشناخت اين حقيقت واعتقاد به آن بر هر مسلماني واجب است (ر.ك: زرندي، نظم درر السمطين، ص117).

. ر.ك: شيخ مفيد، الامالي، ص24.

. ر.ك: تفسير فرات كوفي، ص111، ذيل تفسير آيه 69 سوره نساء.

. نهج البلاغه، سخن چهلم: كلمة حق يراد

بها الباطل.

. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج14، ص322 (به نقل از: ام السلمه) وجز آن.

. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: علي عليه السلام افرادي را كه با وي مي جنگيدند مشرك ومنافق نمي خواند، ولي مي فرمود: اينان برادران ما هستند كه بر ما شوريده اند (ر.ك: حميري قمي، قرب الإسناد، ص94).

. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص95؛ مقريزي، إمتاع الأسماع، ج1، ص48.

. كافي، ج1، ص252.

. ر.ك: بحراني، حلية الأبرار، ج2، ص77.

. هود (11)، آيه 28.

. ر.ك: شيخ صدوق، معاني الأخبار، ص336 338.

. همان، ص180.

. مائده (5)، آيه 67.

. مائده (5)، آيه 55.

. فتح (48)، آيه 11.

. نور (24)، آيه 15.

. توبه (9)، آيه 61.

. مائده (5)، آيه 67.

. بقره (2)، آيه 24.

. اشاره به آيه 94 سوره نحل (61) وآيه 18 سوره حشر (59) است.

. زمر (39)، آيه 56.

. آل عمران (3)، آيه 85.

. توبه (19)، آيه 17.

. آل عمران (3)، آيه 88.

. نور (24)، آيه 54.

. آل عمران (3) آيه 102.

. مضمون آيه 7 سوره تغابن (64) وبخشي از آيه 47 سوره نساء (4).

. آل عمران (3)، آيه 144.

. قصص (28)، آيه 41.

. نك: بحارالأنوار، ج28، كتاب الفتن والمحن، باب 3، تمهيد غصب الخلافة وقصة الصحيفة الملعونه، ص103.

. رحمن (55)، آيه 31 و35.

. آل عمران (3)، آيه 179.

. مرسلات (77)، آيه 16 19.

. انعام (6)، آيه 153.

. يونس (10)، قسمتي از آيه 62.

. انعام (6)، آيه 112.

. مجادله (58)، آيه 22.

. انعام (6)، آيه 82.

. زمر (39)، آيه 73.

. غافر (40)، آيه 40.

. اعراف (7)، آيه 38.

. ملك (67)، آيه 8 9.

. ملك (67)، آيه 12.

. فتح (48)، آيه 10.

. بقره (2)،

آيه 158.

. زخرف (43)، آيه 28.

. حج (22)، آيه 1.

. زمر (39)، آيه 41.

. فتح (48)، آيه 10.

. فتح (48)، آيه 10.

. بقره (2)، آيه 258.

. اعراف (7)، آيه 43.

. احزاب (33)، آيه 71.

. آل عمران (3)، آيه 144.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109