خرافه است يا حقيقت؟: سجده كردن بر خاك، ساختن زيارتگاه …

مشخصات كتاب

سرشناسه: شيرازي، صادق، 1314 -

عنوان و نام پديدآور: خرافه است يا حقيقت؟: سجده كردن بر خاك، ساختن زيارتگاه … / صادق شيرازي؛ ترجمه صادق يادگاري.

مشخصات نشر: قم: قرآن، 1352.

مشخصات ظاهري: 128ص.؛ 12 × 16/5 س م.

شابك: 150 ريال

وضعيت فهرست نويسي: برون سپاري.

يادداشت: چاپ دوم.

يادداشت: كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع: شيعه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع: شيعه -- عقايد -- پرسش ها و پاسخ ها

شناسه افزوده: يادگار، صادق، مترجم

رده بندي كنگره: BP272/8/خ4ش9 1352

رده بندي ديويي: 297/417

شماره كتابشناسي ملي: 1867558

بسم الله الرحمن الرحيم

حمد و سپاس مر خداي عالميان را، و درود و صلوات فراوان بر خاتم پيمبران حضرت محمد بن عبدالله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و بر پيروان پاك او، و لعنت خدا بر دشمنان ايشان تا به روز بازپسين …

بسم الله الرحمن الرحيم

هر چند يك بار موجي نوين در كشورهاي اسلامي جريان مي يابد و گروهي را با خود به اين طرف و آن طرف مي كشاند.

پيش از هر چيز بايد دانست كه اين موجها چيزتازه اي نيستند بلكه از هنگام رحلت پيامبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ آغاز گشته و تا ظهور قائم آل محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ ادامه خواهد داشت.

گرچه هنگام خروش ابتدائي اين امواج گروهي سست اراده بي درنگ آية يأس را بر زبان جاري مي كنند و اعلام خانه نشيني مي نمايند؛ ولي پاسداران واقعي دين خدا همواره بيدار و نيرومند بوده اند و در كشاكش آن موجها، با توكلي سازنده در مقابل آنها قيام كرده و امت اسلام را حفظ و نگهداري نموده اند.

علما و دانشمندان فداكار تاكنون از هيچ كوششي براي جلوگيري از گسترش اين موجها

دريغ ننموده و با همت بلند خود حقائق را به دست ما سپرده اند. و اينك وظيفة ما است كه اين امانت را به آيندگان بسپاريم.

اين كتاب چند شبهه و ايرادي كه به شيعيان ميگيرند مورد بررسي قرار داده و در قالب يك بحث جالب موضوع را تجزيه و تحليل نموده است.

مؤلف آن حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد صادق شيرازي از نويسندگان و اساتيد ارجمند حوزة علمية كربلا مي باشند كه چندي پيش در اثر فشار حكومت بعثي عراق به اتفاق برادر بزرگوارشان حضرت آيت الله مجاهد آقاي حاج سيد محمد شيرازي دام ظله رهسپار كويت گرديده و اكنون مشغول تدريس در حوزة علمية نو بنياد كويت مي باشند.

و مترجم كتاب برادر ارجمند جناب آقاي دكتر صادق يادگاري از جوانان متدين مشهد مقدس مي باشد.

از خداوند متعال خواستارم كه ايشان و مؤلف ارجمند و اين بنده را توفيق كسب علم و عمل نيكو ارزاني دارد تا پيش از پيش در راه نشر حقايق دين و مذهب همت گماريم.

10 جمادي الاولي 1392 هجري

محسن خاتمي

---------------------------------------

پيش گفتار مؤلف

هنوز استعمارگران ستمكار ملت اسلام را به سوي زد و خورد و ايجاد دشمني با يكديگر از راه نفاق و نيرنگ و تفرقه مي كشانند، تا بدين وسيله بتوانند تسلط و حكومت ظالمانة خود را بر كشورهاي اسلامي استحكام بخشند، و سياست تفرقه انداز و حكومت كن خويش را پياده كنند!

در اين ميان برخي از مسلمانان كه به نص قرآن كريم با يكديگر برادرند را مي بينيم كه تهمت ها و افتراهاي بيجا و دروغي را به ديگر مذاهب اسلامي نسبت مي دهند، فقط به اين دليل كه آن طايفه راهي غير از راه و مذهب

آنها مي پويند، و پيشواي ديگري به جز پيشواي آنان را پيروي مي نمايند، بدون اين كه در تهمت هايشان از نور عقل و حقيقت پيروي كرده باشند و يا لااقل سنت صحيح رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ را دنبال بنمايند.

بايد دانست امروزه وظيفة تمام مسلمانان جهان اين است كه همواره به يكديگر نزديكتر شوند و اتحاد محكم و قدرت نيرومندي بسازند و همة نيروي دفاعي خود را براي درهم كوبيدن آن استعمار و راندن طمعكاران به اموال مسلمين و ممالك اسلامي مهيا سازند … بايد همانند صفوف لشكر همگام و متعلق بيك حكومت واحدي كه از مذاهب گوناگون تشكيل شده، گردهم آيند و هنگام حملة دشمن خرابكار و مشرك آمادگي كامل داشته باشند!

اما در مورد مسائل و احكام مختلفي كه در مذاهب گوناگون بين طايفه هاي مسلمين وجود دارد، راه حل آن اين است كه برخي از مجتهدين وعلماء دو طايفه بدون بدگويي و تعصب و دشنام و با آگاهي به اصول اسلامي با هم گرد آمده و بحث و مناقشه كنند تا راه حق از باطل شناخته گردد.

اما هنگامي كه بعضي از مسلمين ديگران را به جهت برخي مسائل مخالف آنها دشنام مي گويند، و يا به سبب اين كه آنها در بعضي از احكام و عقايد صحيح! اتفاق ندارند، به ايشان نسبت كفر و شرك مي دهند، اينها همه باعث ايجاد نفاق و تفرقة مسلمانان و دوري از همبستگي و استحكام آنها مي گردد و نيز وحدت عظيم اسلامي را متزلزل مي سازد.

در اين كتاب نكاتي را كه مذهب شيعة دوازده امامي بآن اعتقاد دارد، براي توجه ديگر مذاهب و همچنين تفرقه

اندازان مي نگاريم، تا اين كه به اين بحث و نظر دقيق روي اين اعتقادات، نتيجه بگيريم كه آيا شيعه بيهوده و بباطل به اينها معتقد است و اين راه به سوي گمراهي است؟

يا اين كه واقعا اين راه بر حق است و شيعيان جهان پيروي از راه حقيقت مي نمايند.

اميدواريم پروردگار بزرگ اشتباهات ما را با ديد وسيع اسلامي، برطرف گرداند و ما را در راه پيروي از احكام اسلام، موفق سازد، انشاء الله … انه سميع مجيب.

كربلاء مقدسه، سيد صادق حسيني شيرازي

بنام خدا سجده كردن بر خاك

مجيد: راستي علي؛ شما شيعيان با سجده كردن بر خاك در حقيقت به خدا شرك مي ورزيد، و آيا خاك همان مقدار گل خشكي نيست كه شما از روي شرك به خدا آن را عبادت مي كنيد؟

علي: اجازه بدهيد يك سؤال از شما بكنم.

مجيد: بفرمائيد.

علي: آيا واجب است روي جسم و بدن خدا سجده نمود؟!

مجيد: اين گفتة شما بدون شك كفر است، زيرا خداوند هرگز ماده نيست، با چشم ديده نمي شود، با دست هم لمس نمي گردد، و هر كس معتقد باشد كه خداوند داراي جسم است كافر مي باشد! سجده كردن بايد فقط براي (خدا) صورت گيرد، يعني هدف و نيت از سجده كردن و خضوع و خشوع بايد در راه خدا و براي او انجام شود، ولي سجده كردن روي خداوند كفر محض است!

علي: از اين كلام شما ثابت شد كه سجده كردن بر خاك هرگز شرك محسوب نمي شود، به همين دليل كه ما روي خاك (مهر) سجده مي نمائيم، نه اين كه براي پرستش خاك آن را سجده مي كنيم؛ و حتي اگر به فرض محال اعتقاد داشتيم كه خود خاك خدا است پس لازم مي آمد

كه براي او سجده كنيم نه بر روي او، زيرا هيچ وقت شخص روي خدايش سجده نمي كند!

مجيد؛ (با تعجب): من اولين بار است كه اين گونه تجزيه و تحليل قانع كننده اي را مي شنوم و اين دليل، بسيار ثابت و صحيح است، چون اگر هم شما فرض مي كرديد كه خاك همان خداست هيچ وقت روي آن سر به سجده نمي گذاشتيد، و لذا سجدة شما روي خاك خود دليل آن است كه آن را خدا نمي پنداريد.

حالا يك سؤال از شما دارم؛ اجازه هست بپرسم؟

علي: خواهش مي كنم، بفرمائيد.

مجيد: پس دليل اصرار و تأكيد شما براي سجده كردن بر روي خاك چيست؟ و چرا همان طور كه روي خاك سجده مي كنيد روي ساير اشياء سر به سجده نمي گذاريد؟

علي: حديث شريفي از پيغمبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ داريم كه تمام مذاهب مسلمين بر آن اتفاق دارند كه مي فرمايند: «خاك زمين براي من جاي سجده كردن و موجب طهارت است».

پس خاك خالص آن است كه به اتفاق تمام مسلمين، مي توان بر آن سجده نمود و از اين جهت است كه ما هميشه روي خاك پاك سر به سجده مي گذاريم و همة ما مسلمانان هم، به صحت سجود بر آن معتقديم.

مجيد: چگونه تمام مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند؟

علي: نخستين بار كه حضرت رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به مدينه وارد شدند و مسجد بنا كردند، آيا در آن مسجد فرشي هم مفروش بوده است؟

مجيد: خير … هيچ فرشي نبوده.

علي: پس پيامبر اسلام و باقي مسلمين روي چه چيز سجده مي كردند؟

مجيد: روي زمين مسجد كه آن هم با خاك

مفروش بوده!

علي: و آيا پس از حضر ت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ در زمان ابوبكر، عمر، عثمان و حضرت علي (ع)، در آن مسجد فرشي وجود داشته است؟

مجيد: نه خير …

علي: پس در آن زمان مسلمانان براي اداي نمازهايشان در مسجد روي چه چيز سجده مي نمودند؟

مجيد: روي زمين مسجد كه البته با خاك آن مفروش بوده است!

علي: بنابراين تمام نمازهاي رسول خدا _ صلي الله عليه و آله و سلم _ روي زمين مسجد و بر روي خاك آن انجام مي شده است، و نيز مسلمانان آن زمان و بعد از ايشان هم روي خاك سجده مي كردند. پس سجده كردن روي خاك بدون شك صحيح است و ما هم كه روي خاك سجده مي كنيم در حقيقت از پيغمبرمان حضرت محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ پيروي مي نمائيم و قطعا نمازهايمان مقبول و صحيح است.

مجيد: راستي چرا شما شيعيان روي مهرهائي غير از آنهائي كه با خود از جاهاي مخصوص حمل مي كنيد، سجده نمي كنيد و يا چرا از انواع ديگر خاك استفاده نمي كنيد؟

علي: اولا، شيعه سجده كردن روي هر نوع خاك و زميني را جايز مي داند، خواه از جنس سنگ باشد يا از خاك نرم.

ثانيا. به جهت اين كه شرط لازم، تشخيص پاكي آن از نجاست است، پس سجده نمودن روي خاك ناپاك و يا زمين نجس جايز نيست، لذا ما هميشه قطعه گل خشك شده اي را همراهمان حمل مي كنيم تا اين كه از سجده كردن روي زمين هائيكه پاكي و نجاست آن بر ما معلوم نيست دوري جوئيم. البته قبول داريم كه جايز است روي

خاكي كه نجاست آن بر ما مجهول است نيز سجده نمائيم.

مجيد: اگر شما اعتقاد داريد كه بايد روي خاك طاهر و خالص سجده نمود، پس چرا مقداري خاك با خود حمل نمي كنيد تا روي آن هنگام نماز سجده كنيد؟

علي: چون كه حمل كردن خاك و گذاشتن در جيب لباس باعث كثيف شدن آن مي شود، لذا ما آن را با مقداري آب مخلوط كرده و در آفتاب قرار مي دهيم تا خشك شود (و به شكل مهرهاي فعلي در آيد)، تا اين كه حمل آن آسانتر و براي لباس پاكيزه تر باشد.

به علاوه سجده كردن روي يك قطعه گل خشك دليل بيشتري براي خضوع و خشوع و تواضع در برابر حق متعال خواهد بود.

زيرا مي دانيم كه سجود خود منتهاي تواضع است، و لذا هرگز نبايد به جز براي خداوند به كسي سجده نمود، و اگر هدف سجده نمودن همانا تواضع و عبادت حق باشد، در اين صورت هر چه مظهر سجود نزديك تر به خضوع و خشوع نسبت به پروردگار باشد، همان حالت بهتر و زيبنده تر است.

از اين جهت مستحب است كه جاي سجده پائين تر از جاي قرار گرفتن دستها و پاها باشد، زيرا اين حالت تواضع بيشتري را سبب مي شود.

و نيز مستحب است كه بيني در هنگام سجود به زمين مماس و ماليده شود چون اين دلالت بيشتري بر تواضع و افتادگي در برابر خداي بزرگ دارد.

در نتيجة سجده كردن روي زمين يا روي يك قطعه گل خشك خيلي بهتر از سجده كردن روي چيزهائي است كه سجود روي آنها جايز مي باشد، چون انسان در اين حالت و وضع، بالاترين و با ارزش ترين

قسمت بدن را كه پيشاني است روي خاك قرار مي دهد تا بهترين وضع خضوع و كوچكي خود را در برابر پروردگارش انجام دهد.

ولي اگر انسان در حال سجده پيشانيش را روي سجاده اي نفيس يا فلزات معدني پرقيمت مانند طلا، نقره، عقيق و غيره يا لباسهاي گرانبها قرار دهد، در اين صورت مراتب تواضع و افتادگيش پائين مي آيد، و چه بسا گاهي از مرحلة عبادت و كوچكي دور مي افتد و آن تواضع اصلي را در برابر عظمت باري تعالي ناديده مي گيرد.

بنابراين آيا مي توان گفت كه سجده كردن روي اشيائي كه تواضع انسان را در برابر آفريدگار به مراتب بالا مي برد، كفر و شرك به خداست و سجده بر روي اشيائي كه از كوچكي انسان در برابر خدا مي كاهد نزديكي و تقرب به درگاه اوست:

اين كلام جز از روي ناداني نمي تواند باشد.

مجيد: پس اين عباراتي كه روي مهرها نوشته شده چيست؟

علي: اولا. روي تمام مهرها چنين عباراتي نوشته نشده است، و شايد بيشتر مهرها ديده مي شوند كه حتي يك حرف هم رويشان نيست.

ثانيا. عبارتي كه روي برخي از مهرها ديده مي شود بدين معني است كه آن مهر از خاك پاك زمين كربلاي معلا تهيه شده است.

به نظر شما آيا اين نوشته شركي را به وجود مي آورد؟

و آيا با نوشتن اين گونه عبارت ها، آن مهرها را از وضع و ارزش سجده كردن رويشان خارج مي كند؟ … نه هرگز.

مجيد: راستي خاصيت مهرهاي زمين كربلا چيست كه بيشتر شيعيان مقيدند به هر صورت كه شده روي آن سجده كنند؟

علي: سبب آن اين است كه در حديث شريف نبوي آمده است:

«سجده كردن بر تربت امام حسين (ع) آسمانهاي هفتگانه

را مي شكافد» يعني سجده بر آن موجب آن مي رود كه نمازها قبول گردد، و به سوي آسمانها بالا رود. و اين خاصيت فقط براي برتري و فضل بيشتر در تربت حضرت سيد الشهداء (ع) مي باشد كه در زمينهاي ديگر اين چنين نيست.

مجيد: آيا اگر نماز باطل باشد، باز هم سجده كردن روي تربت امام حسين (ع) نماز را قبول مي سازد؟

علي: شيعه مي گويد و اعتقاد دارد، نمازي كه يكي از شرائط صحتش در آن نباشد باطل و غير مقبول خواهد بود.

ولي نمازي كه تمام شرائط صحت در آن مورد نظر باشد، ممكن است در نزد خدا قبول يا غيرمقبول باشد و اگر قبول نشود بدين معنا است كه ثوابش را نمي برد، و اگر نماز خواندن با مهر سيد الشهداء (ع) صحيح باشد قبول مي شود و شخص ثوابش را هم مي برد.

و بايد دانست كه صحت نماز يك موضوع است و قبول آن چيز ديگر.

مجيد: آيا زمين كربلا از تمام مناطق روي زمين با ارزش تر است، حتي از زمين مكه و مدينه، و آيا سجود بر خاك آن هم فضلش از سجود بر اين خاكها (خاك مكه و مدينه) بيشتر است.

علي: چه مانعي دارد؟

مجيد: آيا خاك مكه مكرمه كه از زمان نزول حضرت آدم (ع) روي زمين تا به حال محل كعبه است، و زمين مدينة منوره كه جاي با ارزش آرامگاه رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ در آن قرار دارد، از خاك و زمين كربلا هم پست تر است؟

راستي كه اين موضوع عجيبي است!

به نظر شما حسين بن علي (ع) حتي از جدش رسول خدا _ صلي الله عليه و

آله و سلم _ هم شريفتر است؟

علي: خير … عظمت و مقام حسين بن علي (ع) جزئي از عظمت رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ است، و شرف و عزت او قسمتي از شرافت جدش مي باشد، مقام امام حسين (ع) در نزد خداوند بر اين پايه است كه او امامي بود كه بر طبق دين جدش رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ پيش رفته تا اين كه در راه حفظ و بقاء آن شهيد شده است.

نه … منزلت و رتبت حسين بن علي (ع) فقط جزئي از مرتبه و بزرگي پيامبر اسلام _ صلي الله عليه و آله و سلم _ بود.

ولي … به سبب اين كه حضرت امام حسين (ع) با اهل بيت اطهار و يارانش در راه پايداري اسلام و استحكام اساس آن، و حفظ آن از بازيچه هاي هوي پرستان، شربت شهادت نوشيدند، خداوند در برابر اين جانبازي و فداكاري و شهادت او سه موضوع را درباره اش عوض و پاداش داده است:

1. استجابت دعا زير گنبد مباركش.

2. و نيز در زير گنبد ائمة پس از او.

3. و شفا يافتن در تربت پاك او.

به اين جهت خداوند تربت سيد الشهداء (ع) را ارزش بيشتري بخشيد، زيرا كه در راه خدا به فجيع ترين وضعي كشته شد، زنان و خانواده اش مورد استهزاء و ناسزا قرار گرفتند، يارانش نيز شهيد شدند و هم چنين مصائب و سختيهاي ديگري كه در راه دين به آنها وارد آمد …

راستي آيا باز هم سجده كردن بر خاك سيد الشهداء (ع) مانعي دارد؟

و آيا برتري دادن خاك

كربلاي معلا بر ساير زمين هاي روي زمين حتي مكه و مدينه بدين معني است كه حسين بن علي (ع) افضل و والاتر از حضرت رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ مي باشد اي اين كه قضيه بر عكس است؟

آري برادر عزيز، عظمت و برتري خاك كربلا، در حقيقت بزرگداشت خود امام حسين (ع) است و البته عظمت دادن به امام حسين (ع) خود تعظيم و احترام به خداي بزرگ و رسول اوست.

مجيد: بله اين مطلب كاملا درست است، و من قبلا خيال مي كردم كه شما امام حسين (ع) را حتي بر پيامبر اسلام _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هم ترجيح مي دهيد، و حالا ديگر به حقيقت مطلب واقف گشتم.

و خيلي از شما متشكرم كه با تذكر اين حقايق مرا روشن ساختيد و بر معلوماتم افزوديد.

و از اين به بعد يك قطعه مهر و تربت سيد الشهداء با خود بر مي دارم تا هر جا كه نماز خواندم روي آن سجده نمايم، و هرگز ديگر روي فرش و فلزات معدني و چيزهاي ديگر سجده نخواهم كرد!

علي: من ميخواستم براي شما اثبات كنم و روشن نمايم كه اين تهمتهائي كه از طرف بعضي از مذاهب و فرقه هاي ديگر بر ما شيعيان وارد مي شود، هرگز اساس و واقعيتي ندارد، و اين دروغ هاي بيمورد و بدون دليل را برخي كوته فكران و دشمنان مسلمين در بين ما ساخته اند، و مسلمانان را بر خودشان دشمن ساخته اند.

برادر عزيز؛ شما وظيفه داريد همواره دربارة حقايق بحث كنيد و هيچ وقت به آنچه بر عليه شيعيان به سمعتان مي رسد، بدون تحقيق

و مطالعه به آن تصديق نكنيد تا به حقيقت مطلب واقف شويد.

و اين همان چيزي است كه من از شما تقاضا دارم.

ساختن زيارتگاه

حميد: راستي جعفر … اجازه هست يك سوال دربارة شيعه و سني از شما بپرسم؟

جعفر: البته، بپرسيد، چقدر دوست دارم همة افراد مانند شما روشنفكر و بيدار باشند، با تحقيق و مطالعه در مورد تمام مطالب به آن واقف شده و ايمان آورند، نه اينكه بدون درك دليل فقط از روي تقليد به هر آواز بي معني كه هوا را پر مي كند و يا فريادي كه در فضا طنين مي اندازد روي آورند … بودن اينكه صحت يا بطلان آن را دانسته باشند.

حميد: اگر حق با ما (كه اهل تسنن هستيم) بوده باشد، به كلامم ايمان خواهيد آورد؟

جعفر: من از اولين كساني هستم كه در هر زمان اگر حقائق و حقانيت هر موضوع برايم آشكار شود به زودي به آن معتقد شده روي مي آورم، و همان طور كه مي دانيد من مذهب تشيع را فقط به اين جهت پذيرفتم كه واقعا و عقلا آن را بر حق يافتم، شما هم باخبر هستيد كه پدرم، مادرم. برادرانم، خواهرانم و تمام اقوامم، همه و همه سني مذهب بوده و حتي يك شيعه هم در آنها پيدا نمي شود و فقط من بودم كه به سبب بر حق بودن شيعه به آن گردن نهادم و ايمان آوردم … البته اگر شما هم گفتارتان بر حق باشد، بي شك پيروي خواهم كرد.

حميد: شما شيعيان روي قبرهاي پيغمبران، امامان، دانشمندان و افراد بزرگ مؤمنين آرامگاه و زيارتگاه مي سازيد و كنار آن نماز مي گزاريد، و اينكار را جز شرك به خدا چه

چيز مي توان ناميد؟ و همان طور كه كفار و مشركين بت مي سازند و آنها را عبادت مي كنند، شما شيعيان هم آن مزارهاي ساختني را عبادت مي كنيد.

جعفر: بايد دانست كه ما همواره بايد حقيقت جو باشيم، نه سطحي نظر و كوته فكر و لذا نبايد به آنچه فلان و بهمان ميگويند نگاه كرد و گوش داد بلكه بر ماست كه كلام الله مجيد، و سنت رسول خدا _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و رفتار اسلاف صالح و درستكار را مورد توجه قرار دهيم، و با سندهاي مدلل و قوي مطالب را تجزيه و تحليل نمائيم.

حميد: بلي، اتفاقا من هم بسيار دوست دارم كه هر چيزي را از طريق علم و عقل و منطق صحيح به دست آورم نه از راه تقليد كوركورانه.

جعفر: اولا، فقط ما شيعيان نيستيم كه زيارت گاه مي سازيم، بلكه تمامي مسلمانان زيارتگاههائي براي پيامبران و ائمه و نيز بزرگان تاريخشان مي سازند از جمله به چندتاي آنها اشاره مي كنم:

1. مرقد پيامبر اسلام _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و مقبرة دو خليفه كه هنوز با آن ساختمان عظيم و گنبدهاي بلند پا بر جاست.

2. قبر عده اي از انبياء مانند حضرت ابراهيم _ عليه السلام _ در شهر (خليل) در اردن هاشمي كه آن هم داراي ضريح و گنبد و ساختمان بزرگي مي باشد.

3. زيارتگاه حضرت موسي _ عليه السلام _ در اردن هاشمي بين دو شهر بيت المقدس و عمان قرار گرفته و داراي بناي مجللي است.

4. مقبرة ابوحنيفه در بغداد كه آن هم هنوز با بنا و گنبد بزرگي پا بر جاست.

5. قبر ابوهريره در مصر

كه داراي بنا و گنبد است.

6. قبر عبدالقادر گيلاني در بغداد كه داراي صحن و ضريح و گنبد مي باشد.

و هم چنين زيارتگاههاي ديگري مربوط به انبياء و پيشوايان و بزرگان دين در كشورهاي مختلف وجود دارد كه حتي براي آنها اوقاف و مزايائي گذاشته شده كه به مصرف تعمير و حفظ و حراست آنها به كار مي رود كه بيشتر در كشورهاي اسلامي موجود است. مسلمانان مذاهب مختلف از همان روزهاي اول تا به امروز از آن مزارها زيارت كرده و نيز زيارت آن را به مردم ديگر سفارش و امر مي نمايند. و هيچ جلوگيري از اين كار نمي كنند. لذا نه فقط ما شيعيان اختصاص به اين حكم و عمل داريم. بلكه بقية مسلمين جمعا با ما همراه هستند و توافق عمل دارند و به همين صورت آنها هم براي پيشوايان خود زيارتگاه و مزار ساخته و به زيارتشان مي روند.

ثانيا. توجه داشته باشيد كه ما شيعيان و ساير مذاهب مسلمان هنگامي كه در كنار ضريح هاي بزرگان دين مي ايستيم و نماز مي گزاريم، هرگز براي آنها نماز و عبادت نمي كنيم، بلكه نيت و هدف اصلي همانا خداي بزرگ است كه او را مي پرستيم.

دليل آن هم اين است كه ما هنگام نماز خواندن به سوي قبلة اصلي (كعبه) متوجه مي شويم خواه آن ضريح روبرويمان واقع شود، يا در عقب قرار گيرد يا در طرف راست و يا چپ و اگر نيت ما نماز خواندن براي آن مزارها بود مي بايست همواره به سوي آنها متوجه شويم، و به قبلة اصلي اعتنا نكنيم.

حميد: پس چرا گاهي روبروي ضريح مي ايستيد و نماز مي خوانيد تا اينكه آن را قبلة خود سازيد؟

جعفر: برادر

عزيز، ما همان طوري كه روبروي ضريح ها قرار مي گيريم، و نماز مي خوانيم، كنار آن هم مي ايستيم و در همه حال هدف ما توجه به قبله است نه به سوي ضريح، به همين دليل وقتي هم روبروي ضريح قرار مي گيريم، باز هم توجهمان همان كعبة شريفه است نه آن ضريح بلكه گاهي اوقات بدون توجه و عمد و بي آن كه هدفي به جز كعبه داشته باشيم ضريح روبرويمان واقع مي شود در حالي كه قبله همان كعبة اصلي است و ديگر هيچ چيز!

و اين كار هيچ مانعي ندارد و درست مانند اين است كه يك فرد به سوي قبله در حال نماز خواندن است و روبرويش يك ساختمان مجلل و عظيم واقع شده است در اين صورت آيا به نظر شما معني نماز خواندن در اين گونه مكانها اين است كه شخص به آن ضريح يا بناء عبادت و نماز مي گزارد و به خداوند شرك مي ورزد؟!

و بلكه بالاتر از اينها تمام مسلمانان جمعا بر اين قول متفقند كه:

جايز است در معابد كفار و مشركين هم نماز گزارد حتي اگر اتفاق روبروي بتي كه مشركين آن را به جز خداي متعال عبادت مي كنند؛ واقع شويم، باز هم توجه نماز گزار بايد به خداي بزرگ باشد نه به آن بتها و امثال آن.

در اين صورت آيا باز هم معني اين عبادت آن است كه نماز گزار به غير از خدا را سجده مي كند؟!

حميد: حالا همانطور كه شما مي فرمائيد، اگر ساختن ضريح و زيارتگاه براي بزرگان دين شرك نيست. و تمام مسلمانان اين كار را جايز مي دانند، پس چگونه و به چه دليل دولت عربستان سعودي تمام ضريحها و

گنبدهائي كه روي مزارها و مقابر انبياء و ائمه بود خراب و نابود كرد؟

آيا جز اين نبود كه به سبب شرك به خدا آنها ساخته شده بود، و نيز علماء حجاز هم به اين امر فتوي داده بودند؟

جعفر: باري، فقط عدة معدودي از علماء حجاز به اين كار دستور و فتوي دادند و در آن زمان با حكومت خود همرأي شدند. به اين دليل كه در يك سفر كه به حجاز رفته بودم. عده اي از شيوخ و علماء اهل مدينه در اين باره به من چين گفتند كه: هنگامي كه دولت عربستان سعودي در آن زمان دستور داد كه گنبدها و ضريح هاي ائمه را خراب كنند. خود علماء حجاز با حكومت آن روز مخالفت شديد نمودند و جواب او را چنين دادند كه اين كارها هرگز شرك نبوده بلكه در احكام اسلامي هم مستقيما دربارة آن موافقت و تشويق شده است همان طوري كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: «بزرگ داشتن و احترام گذاشتن به شعارهاي خدا به جهت تقوي و پاكي قلبها است».

ولي حكومت سعودي در آن زمان ميخواست كه سروران استعمارگر خود را ياري كند و در كشورش نفوذ دهد تا آنها بتوانند علماء حجاز را از يكديگر پراكنده سازند و اتحاد و تجمع آنها را سست كرده و از هم دور كنند تا خود استفادة بيشتري ببرند … و جز اين چيزي نبود مگر اين كه آن علماء به اوامر و نواهي مستعمرين پاسخ مثبت دهند و همواره زير دست باشند!

بنابراين فقط سه يا چهار نفر از علماء حجاز كه از آن دولت جيره مي گرفتند، به اين امر فتوي دادند،

و البته دولت عربستان سعودي آن وقت دست نشاندة استعمار انگليس و آمريكائي هاي مشرك شده بود و مي خواست دل آقايش را به دست آورد!

حميد: من در اين فكر بودم كه اگر مزارها و بناهاي روي قبور اهل دين و پيشوايان حرام و شرك است، پس چرا علماء اسلام از زمان حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ تا به امروز دربارة آن نهي نمي كردند و از زيارت آنها جلوگيري نمي نمودند؟

و حالا درك نمودم و فهميدم كه اين كار جز روش ننگين استعمار غربي نبوده است؛ كه تدبيري مي انديشيده، و مي انديشد تا مسلمانان را پراكنده كند و به وسيلة خودشان، بر خودشان ضربه وارد نمايد و بين آنها تفرقه اندازد.

بله … جز اين هيچ دليلي نخواهد داشت!

و گرنه چطور مسلمانان در مدت سيزده (13) قرن تا به حال نمي دانستند؟

جعفر: منهم به اجازة شما بر اين مطالب و معلومات مي افزايم:

رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ خودشان ساختن زيارتگاهها، ضريحها و گنبدهاي بزرگان دين را دستور داده و برقرار نموده و هرگز از آن نهي نفرموده اند.

اگر توجه كنيد بناي حجر اسماعيل، محل دفن حضرت اسماعيل _ عليه السلام _ و مادرش هاجر است.

و قبور پيامبراني مانند حضرت ابراهيم و موسي و غيرهم كه در اطراف بيت المقدس قرار دارد از زمان حضرت محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ تا به اين زمان ساختمانش پا بر جاست و هيچ كس نه حضرت رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و نه ساير خلفاء آن را نهي نكردند.

و اگر حرام يا

شرك به خدا مي بود بدون شك خود پيغمبر اسلام _ صلي الله عليه و آله و سلم _ امر به خراب كردن آنها ميدادند و از آن نهي مي نمودند. و چون اين كار را خود ايشان نكردند. و هيچ دستور منفي دربارة آن ندادند، پس به علم يقين واقف ميشويم كه اينكار جايز است!ً

و به همين صورت پس از اين كه رسول خدا _ صلي الله عليه و آله و سلم _ فوت نمودند. ايشان را در حجره و غرفه شان دفن نمودند و در حجره را بستند و آرامگاهشان در وسط آن اطاق كه داراي چهار ديوار و سقف بود، واقع شد.

و گيرم كه يكي از اصحاب و ياران حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ از ايشان دربارة حرمت بناي روي قبر مي شنيد يا شنيده بود پس جايز نبود او را در آن حجره شا ن دفن كنند و اگر سهوا دفن شده بودند، مي بايست حجره و مقبره را خراب كنند تا بنا و ساختماني روي قبر نباشد.

و چون در آن زمان هيچ كس نه دستوري داشت و نه اين كار را عملي نمود؛ در نتيجه ما مي فهميم كه ساختن بناي روي قبرها حرام نيست، چه برسد به اينكه بگوئيم شرك به خدا است!

حميد: خيلي متشكرم از لطف شما و سپاسگزارم كه مرا به حقيقت مطلب راهنمائي كرديد و به من ثابت نموديد، با منطق حق. كه ساختن ضريح روي قبرها هرگز حرام نبوده و هيچ رابطه اي با شرك به خدا ندارد، و كساني كه اين كار را حرام مي كنند هيچ دليل و استناد شرعي درباره گفته هايشان

ندارند، و همين طور دانستم كه اينها فقط نيرنگهاي استعمار و راه نفوذ آن است … و لذا واقعا از شما ممنوم و پيروزي شما را خواهانم.

جعفر: و من هم متقابلا از شما تشكر مي كنم كه حق و حقيقت را با عقل خويش سنجيديد و چون آن را از روز روشن تر ديديد پيروي نموديد و هميشه راهي را انتخاب مي كنيد كه با منطق صحيح و مستند شما را به راه راست هدايت مي كند و به همين جهت خيلي مايلم كه بيشتر در اين باره حقيقت را روشن كنم و تفصيل دهم و دين اصلي را بهتر بشناسانم … اگر برايتان وقت باقي مانده است، در اين باره بيشتر بحث نمايم؟

حميد: آري، البته خيلي مشتاقم به گفتار حق گوش فرا دهم.

هر چه مي توانيد صحبت كنيد، من تا آنجا كه گوشم ظرفيت داشته باشد حاضرم به كلامتان استماع نمايم.

جعفر: از بحث هاي گذشته ثابت شد كه ساختن ضريح و آرامگاه روي قبرهاي اولياء خدا جايز است و كار حرامي نمي باشد.

حميد: بلي … من هم تا اينجا با شما هم عقيده ام!

جعفر: حالا مي خواهم به عرضتان برسانم كه ساختن ضريح روي قبرهاي اولياء و بزرگان دين و نيز بناي گنبدها و ساير تشكيلات همه مستحب است و اگر شخصي به آن اقدام نمايد ثواب مي برد.

حميد: چطور مگر؟

جعفر: خداوند متعال مي فرمايد: «و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب» همان طور كه قبلا هم گفتيم احترام به شعارهاي خداوندي از جهت پاكي دلها و تقواي شخص است و به همين جهت هر چيز كه از شعارهاي خداوند به شمار آيد بزرگداشت و تكريم آن در اسلام مستحب

مي باشد.

حميد: درست است … ولي بفرمائيد چطور ساختن ضريح هاي اولياء دين از شعارهاي خداست؟

جعفر: شعارهاي دين آن گونه چيزهائي هستند كه در برابر ديدگان مردم به دين عظمتي خاص مي بخشند، بدون اين كه فعل حرامي در آن وجود داشته باشد.

حميد: آيا دين با همين ساختمانها و گنبدها صاحب عظمت مي شود؟

جعفر: بله، البته.

حميد: راستي چطور و به چه دليل؟

جعفر: بدون شك، ساختن ابنيه براي رهبران و پرچمداران دين اسلام، و نيز ساختن گنبدها بر روي آن قبور براي نگهداري و حفظ آنها از كهنگي و خرابي، در واقع احترام و عظمت بخشيدن به آن علماء و بزرگان دين است، فرض كنيد اگر يك شخص دستة گلي در كنار قبر مرده اي آورده و بكارد، آيا اين شخص با اينكار به آن مرده احترام نگذاشته و قدرداني نكرده است؟

حميد: البته همين طور است!

جعفر: حال اگر براي آن مرده آرامگاه بزرگ و مجلل بسازد و گنبدي هم روي آن قرار دهد، بدون شك براي آن مرده عظمت بيشتري قائل شده است و بايد دانست كه بزرگداشت بزرگان اسلام است كه آن مردان بزرگ، رهبران و تبليغ كنندگان اصلي آن بوده اند كه دين را به نحو احسن به مردم اهل زمان خوش آموخته اند و آنها را به سوي حق رهبري كرده اند.

آيا اگر انسان رئيس يك گروه يا پيشوا و دعوت كنندة دين و مبدئي را احترام گذاشت و در راه شناسائي او و عظمتش از هر راه منطقي اقدام كرد، او را از افراد مفيد و مشوق آن گروه با دين يا مبدأ به شمار نمي آورند؟

حميد: بله، كاملا همين طور است!

جعفر: نتيجه اينكه ساختن ضريح

و آرامگاه روي قبور پيشوايان و اولياء دين احترام نسبت به آنهاست و البته در حقيقت خود بزرگداشت و قدرداني و شكر خداي بزرگ و برتري دادن به اسلام است، و هر چيزي كه براي بزرگداشت و احترام گذاشتن در راه اسلام باشد خود از شعائر خداوند است كه خداوند در قرآن به آن اشاره نموده است كه اين كار، يعني اقدام به شعارهاي خداوند پاكي و صافي قلوب را مي رساند.

حميد: پس خراب كردن قبرهاي انبياء و اولياء خدا توهين بزرگي نسبت به دين است و كاهش از عظمت آن است در انظار مردم … زيرا در حقيقت از ياد بردن آنها تحقير به ياران و پرچمداران آن است و اهانتي است كه به آنها مي شود، و همان طور كه مي دانيم اهانت به آنها خود توهين و تحقير به دين است و قدرداني نكردن از بزرگي آنها، كوتاهي در حق اسلام مي باشد.

جعفر: درست مي فرمائيد.

و از اين جهت است كه ما اعتقاد داريم، خراب كردن قبور ائمه اربعه _ عليهم السلام _ در بقيع از طرف دولت پيشين عربستان سعودي و علماء آنجا نبوده است.

بلكه در اصل تحرك استعمار خارجي بوده كه به ضرر دين تمام شده است و مسلمانان را از يكديگر دور كرده و نفاق و گسيختگي فراهم آورده است.

حميد: من تا به حال بر اين عقيده بودم كه فقط گفتة وهابي ها دربارة ساختن و پرداختن قبور صحيح است و قول و عقايد ديگران مردود مي باشد، و بناي روي مقبره ها به خاطر شرك به خداست، و احتمال نمي دادم كه خطا و اشتباهي در عقيده ام وجود داشته باشد زيرا تعقل و تحقيق نمي نمودم ولي

بحمدالله حالا شما آن را توضيح داديد و غبار كثيف استعمار را از روي آن پاك نموديد حقيقت مطلب را جلوه گر ساختيد، و من كاملا دريافتم كه حق با كيست.

جعفر: منهم از هنگامي كه حقائق مكتب تشيع را تحقيق كردم و حقانيت آن را درك نمودم، شيعه گشتم و مذهب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را دنبال كردم و به همين سبب نام خود را از وليد به «جعفر» مبدل ساختم _ منهم وقتي از سخنان ابوحنيفه پيروي مي كردم، هيچ فكر نمي كردم كه مذاهب ديگر بر حق باشند … ولي بحمدالله در اين باره تحقيق نمودم تا اين كه به اشتباه خود پي بردم و راه حق را از باطل شناختم و به آن ايمان آوردم!

آري برادر ديني، انسان هر وقت تعصب ديني را كنار بگذارد و سينه اش را براي قبول حق باز نمايد و نيتش را بي آلايش و صاف گرداند و دربارة حقيقت تحقيق نمايد … بدون شك به تدريج به آن نزديك شده و به آن مي رسد.

حميد: من هم از اين به بعد، در هر كار و عقيده اي روشنفكر خواهم بود، و آن قدر جستجو و تتبع دربارة حق و راه راست انجام مي دهم و با ديدة حق بين به دنبال واقعيات زندگي مي روم تا بهترين آنها را بيابم و پيروي نمايم، و در اين مورد از شما تا عمر دارم ممنونم و اندرزهاي مفيدتان را با دلي سراپاگوش و گوشي باز پذيرفته و انجام مي دهم.

و حالا اگر اجازه بدهيد ميخواهم از اين محضر مرخص شوم چون با يكي از دوستان وعدة ملاقات دارم.

جعفر: بفرمائيد تشريف ببريد،

خدا به همراهتان.

حميد: خداحافظ شما.

جعفر: به سلامت.

آراستن و آذين بستن زيارتگاهها

محمود: سلام عليكم.

باقر: عليكم السلام و رحمة الله و بركاته.

محمود: چه وقت تشريف آورديد؟ چه خبر؟

باقر: پسر عموئي در اينجا دارم كه براي ديدنش آمده ام.

محمود: خواهش مي كنم امروز تشريف بياوريد نزد ما باشيد.

باقر: معذرت مي خواهم، من در شهرمان كارهائي داشتم كه به جهت صلة رحم ترك كرده ام و از شما خواهش مي كنم كه مرا از آمدن به منزلتان عفو فرمائيد.

محمود: امكان ندارد … دو نفر دوست صميمي پس از ده سال فراق به هم رسيده اند.

آيا نبايد حتي يك ساعت هم با يكديگر بگذرانيم؟ به علاوه من حق برادر ديني هم بر شما دارم!

يك بحث ديني بين من و يكي از برادران مسلمان در مورد موضوع شيعه و سني در گرفته است، و چون من خيلي به شما اطمينان دارم؛ حتماً مايلم در اين باره با شما بحث نموده و به گفتگو بپردازيم، تا حق از باطل جدا و آشكار گردد.

باقر: اشكالي ندارد.

دو دوست با يكديگر به سوي منزل محمود رهسپار شدند، تا اين كه به خانه رسيدند و كنار هم نشسته و از هر دري سخن گفتند و پس از اين كه كمي دربارة امور شخصي و صحبتهاي خويشاوندي مشغول بودند. باقر دوستش را ياد آوري نمود و گفت:

راستي آن بحث و مناقشه بين شما و دوستتان چه بوده است؟

محمود: بحث و مسألة ما دربارة زينت بستن و آراستن زيارتگاه ها و مزارهاي انبياء و ائمه و علما و بزرگان دين و مؤمنين و غيرهم بوده است كه چرا به وسيلة جواهرات از جمله طلا، نقره و اشياء قيمتي آنها را تزيين مي كنند.

باقر: خوب، اشكال موضوع

كجاست و چه مي باشد؟

محمود: آيا اين كار حرام نيست؟

باقر: چطور و چرا؟

محمود: آيا شخص مرده از اين اشياء و تشكيلات استفاده اي مي برد؟

باقر: خير، استفاده اي نمي برد!

محمود: پس همة اين تزيينات اسراف و تبذير است و ما مي دانيم كه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «اي مردم، اسراف نكنيد، اسراف كردني چندان!، به درستي كه اسراف كنندگان برادران شياطين اند …

باقر: آيا دربارة جواهرات خانة خدا (كعبه) و تزيينات و هدايائي كه نذر آن بيت مي شود؛ در راه خدا و طلا و نقره و غيره كه روي آن است، چه مي گوئيد؟

محمود: نمي دانم.

باقر: براي خانة خدا هم از زمان جاهليت تا به امروز از اطراف و اكناف و از كشورهاي مختلف، زيورها و طلا و جواهرات فراواني فرستاده شده و مي شود. ابن خلدون در مقدمه اش مي گويد:

از عصر جاهليت ممالك گوناگون دنيا كعبه را مقدس مي شمردند و پادشاهان براي آنجا اموال و هدايائي ميفرستادند … مانند كسري انوشيروان، و غيره.

و نيز داستان شمشيرها و دو آهوي طلا كه عبدالمطلب آنها را هنگام حفر چاه زمزم پيدا كرد، معروف است.

رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هم زماني كه مكه را فتح نمود، در چاهي كنار خانة كعبه هفتاد هزار (اوقيه) كيلو طلا، كه پادشاهان به عنوان نذر در راه خدا و براي كعبه، هديه فرستاده بودند، و هم چنين دو ميليون دينار يافتند.

حضرت علي بن ابي طالب (ع)، در آن هنگام به رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ عرض كرد: يا رسول الله! مي توانيد اين مال بسيار را براي كمك به جنگ، استفاده كنيد ولي رسول اكرم

_ صلي الله عليه و آله و سلم _ اين كار را نكردند!

سپس به ابوبكر همين تذكر و مطلب را تكرار كرده ولي او هم چنين نكرد.

تا آنجا كه ميگويد، ابووائل گفته است: روزي نزد شيبه نشسته بودم، او گفت، عمر بن خطاب گفته است همت خواهم كرد كه در آن هيچ زردي و سپيدي به جاي نگذارم، مگر اين كه همه را بين مسلمين تقسيم نمايم!

گفتم: اين كار را نخواهي كرد!

گفت: چرا؟

گفتم: زيرا دو دوستت انجام ندادند.

سپس گفت: لذا بايد به آن دو اقتدا كرد.

بوسيدن ضريح

هوشنگ: راستي، صادق بوسيدن ضريح انبياء و ائمه كه شما دربارة آن اصرار داريد، چه انگيزه و علتي دارد؟

صادق: آيا در اين كار اشكالي وجود دارد؟

هوشنگ: شنيده ام كه اين كار شرك به خدا است!

صادق: چه كسي گفته شرك است؟!

هوشنگ: بعضي از مسلمانان چنين مي گويند!

صادق: خيلي عجيب است! پس آن كساني كه ضريح ها را مي بوسند، چه كساني به جز مسلمانان مي باشند؟

هوشنگ: مي گويند عده اي از شيعيان هستند.

صادق: آيا شما تاكنون براي حج به عربستان سفر كرده ايد؟

هوشنگ: بله … الحمد لله رفته ام.

صادق: آيا در اين سفر قبر رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ را در مدينة منوره زيارت كرده ايد؟

هوشنگ: بله، خدا را شكر.

صادق: آيا مشاهده نموده ايد كه هزاران سني مي خواهند ضريح رسول خدا را ببوسند ولي جماعتي به نام (امر كنندگان به معروف!!) آنها را مي زنند، و منع مي كنند؟

هوشنگ: آري ديده ام.

صادق: بنابراين فقط ما شيعيان نيستيم كه ضريح پيامبران و اولياء دين را مي بوسيم، بلكه همان طور كه خود مشاهده كرده ايد، تمام مسلمانان از هر مذهب اين كار را

جايز دانسته، و ضريح را مي بوسند.

هوشنگ: پس چرا وهابي ها عقيده دارند اين كار حرام بوده، شرك به خدا هم مي باشد؟

صادق: وهابي ها يك عدة كمي بوده و بايد گفت از اقليتهاي مذهبي در دنيا به شمار مي روند كه نسبت به تمام مسلمين ناچيزند، و فكر مي كنند، فقط خودشان راه حق را دنبال مي كنند، و مسلمانان حقيقي و اصلي آنها هستند، و پيروان مذاهب ديگر مسلمين به نظر آنها مشرك و كافر به حساب مي آيند و مي گويند، بقية مسلمين چيزهائي جز خدا را مي پرستند و همگي اشتباه كار و گمراه مي باشند.

و لذا جميع طايفه هاي مسلمان را تكفير مي كنند.

آيا نديده ايد كه گروه به اصلاح (امر كنندگان به معروف!!!) در حجاز هر كسي را كه بخواهد ضريح رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ را ببوسد؛ شكنجه مي دهند و گاه ناسزاهائي مي گويند مثل اين كه مي گويند:

اي كافر …، اي مشرك …، زنديق …، خوك …، سگ …، و مشابه همين حرف هاي كثيف و حتي از اين سخيف تر و ناپاكتر تهمت هائي نثار ساير مسلمانان مي نمايند، البته اين دشنام ها و افتراهاي نابجا را به هر مذهب و فرقه اي كه باشد مانند شيخي، حنفي، مالكي، شافعي، حنبلي و زيدي و غيره به همه نسبت مي دهند!

هوشنگ: بله … تمام اين صحنه ها را ديده ام و حتي كثيف تر از اين كلمات و عكس العمل ها را مشاهده نمودم ام، گاهي مي ديدم بر سر آن كساني كه به ضريح نزديك مي شوند با چوب ضربه وارد مي سازند به طوري كه چه بسا خون از بدنشان بيرون مي آمد و يا زخمي مي شدند، و يا با دستهايشان با

قوت هر چه تمامتر و بيشتر به سينة زائرين مي زدند و آنها را مي راندند تا به ضريح نزديك نشوند، بدنهايشان را درد مي آوردند و از هر اذيتي كوتاهي نمي كردند! چقدر من در اين باره و اينگونه روش خشن آنها به فكر فرو رفتم تا دليل شان را دريابم!

آخر، فريضة واجب حج كه خداوند آن را به جهت تشكيل اجتماع و انجمن بزرگ اسلامي براي مسلمانان قرار داده است، تا به هم نزديكتر شده و دربارة مشكلات خود با هم بحث نمايند و درد دل بگويند و به دين صورت اتحاد محكم تري به وجود آورند …

مي بينيم امروزه به سبب رواج كارهاي غير انساني و غير ديني اين گروه نادان كه خود را به اصطلاح، هيئت امر كنندة به كارهاي نيك!!! و نهي كنندة از كارهاي ناشايست!!! ناميده اند، نفاق و گسيختگي بين مسلمين ايجاد شده و به يكديگر اعتماد ندارند.

صادق: راستي، هوشنگ شما فرزندتان را نمي بوسيد؟

هوشنگ: چرا … مي بوسم.

صادق: آيا با اين بوسيدن شما، شركي نسبت به خدا شده است؟

هوشنگ: نه خير … هرگز!

صادق: مي توانيد بگوئيد چگونه با اين كار به خدا شرك نمي ورزيد؟

هوشنگ: معلوم است، من فرزندم را براي اين جهت كه دوست دارم مي بوسم، و اين كار به هيچ وجه شرك نيست!

صادق: دربارة بوسيدن قرآن چه عقيده اي داري؟

هوشنگ: بله، اين هم همان طور است.

صادق: آيا هنگام بوسيدن قرآن به خداوند شرك نمي ورزيد؟

هوشنگ: خير … ابدا!

صادق: آيا وقتي جلد و پوشش روي قرآن را مي بوسيد، مگر آن غلاف از جنس پوست و پشم حيوان نيست؟

هوشنگ: بله همين طور است …

صادق: پس شما با بوسيدن جلد قرآن ساخته شده از پوست حيوانات، در

حقيقت به خدا شرك نموده ايد، و آن را با خدا شريك قرار داده ايد؛ و خداوند از اين كار بري و بيزار است.

هوشنگ: خير … اين طور نيست.

من قرآن را به دين جهت مي بوسم كه كلام خدا را در بردارد، و چون كلام الله را دوست دارم، غلاف آن را نيز مي بوسم، اين كار از زياد دوست داشتن و عشق به قرآن با چيزهاي ديگر است، كجاي اين كار شرك به خدا است؟ به علاوه من با بوسيدن قرآن از خداوند ثواب و پاداش مي گيرم، زيرا بوسيدن قرآن قدرداني و احترام به آن است، و البته احترام گذاشتن به قرآن و عظمت بخشيدن به آن اجر فراواني را از طرف خداوند نصيب انسان مي نمايد و اين كار از شرك ورزيدن دور است و اصلا ربطي به آن ندارد!؟

صادق: پس چرا همين موضوع و دليل را دربارة بوسيدن ضريح حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و ائمة اطهار (ع) پياده نمي كنيد و اقرار نمي نمائيد؟

شايد فكر مي كنيد آنها كه ضريح را مي بوسند فلزات روي آن را شريك خدا قرار مي دهند! اگر چنين عقيده اي داريد، چرا فلزات مختلف ديگري كه اينجا و آنجا پيدا مي شوند و با ارزش تر است نمي بوسند و احترام نمي گذارند؟

بايد دانست، به جهت اين كه ضريح حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ يا هر يك از ضريح هاي ائمه اطهار _ عليهم السلام _ محل دفن آن پيشوايان دين است؛ از اين جهت براي دوستي پيامبر و امام، و عشق و شوق وصول به روح آن بزرگان و توسل به آنها است

كه قبر و ضريح ايشان را مي بوسند و طواف مي نمايند، زيرا خود مردم نمي توانند مستقيما به آنها دست يابند … لذا با اين كار آنها هم در نزد خدا پاداش و ثواب خواهند داشت، زيرا در حقيقت بوسيدن ضريح هر شخص، بزرگ انگاشتن و احترام گذاشتن به آن شخص خواهد بود.

و البته احترام به پيامبر و امام، خود بزرگداشت و تعظيم به دين اسلام است كه آن پيغمبر و آن امام در راه پيشبرد حقايق آن قيام كرده و مردم را هدايت نموده اند. و همان طور كه مي دانيم هر چيز كه براي عظمت و احترام اسلام انجام مي شود خود از شعارهاي پروردگار بزرگ است كه خداوند دربارة آن ذكر نموده است: «و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب».

هوشنگ: اگر قضيه از اين قرار است كه شما فرموديد، پس چطور وهابي ها شما را مشرك مي دانند؟

صادق: در حديث شريف آمده است: «انما الاعمال بالنيات» يعني به درستي كه تمام اعمال انسان بستگي به نيت او دارد، بر طبق اين حديث اگر كسي ضريح را ببوسد و نيتش شرك به خدا باشد، در نتيجه او مشرك است، و در صورتي كه بوسيدن آن از دوستي زياد و عشق فراوان به ان افراد باشد و از براي پاداش بردن در راه بزرگداشت شعائر خداوند باشد؛ بدون شك آن شخص ازعملش ثواب خواهد برد چون نيتش در راه حق بوده است.

برادر عزيز: شما مي توانيد از تمام آن كساني كه ضريح ها را مي بوسند، از شيعه و سني اين سؤال را بنمائيد كه چرا ضريح بزرگان دين را مي بوسند؟

جوابي كه از همة آنها دريافت خواهيد كرد يكي و مشترك

است، و آن اين كه به آن مدفونين و روح پاكشان عشق مي ورزند و ايمان وافر دارند كه آنها تقرب بيشتري به خداوند دارند و نيز براي اين كه از اين كار ثواب ببرند.

قطعا هرگز شما از هيچ يك نخواهيد شنيد به غير از اين هدف و نيت ضريح را ببوسند.

هوشنگ: درست است، كاملا موافقم.

صادق: اگر صرفا بوسيدن، بدون نيت و قصد شرك ورزيدن، شخص را مشرك نمايد، پس اين را بدانيد هيچ كس روي زمين وجود ندارد كه غير مشرك و يگانه پرست باشد!

زيرا مسلمانان يا ضريح ها را مي بوسند و يا قرآن كريم را، و اگر چنين باشد در هر دو حال همه مشرك به حساب مي آيند.

به من بگوئيد، اگر چنين است، پس چه كسي مسلمان حقيقي است؟

هوشنگ: بي حد از لطف شما متشكرم، و از اين به بعد هر چند پدرم از اين عقائد بي اساس و تعصبات پوچ خواست به نم بخوراند، باور نمي كنم و با او بحث مناقشه مي كنم تا دليل ارائه دهد، و هيچ سخني را از اشخاص معتقد به مذاهب ديگر قبول نخواهم كرد … راستي كه الان به حقيقت راه يافتم و درك كردم كه حق و راه راست و دليل منطقي با شما پيروان مكتب تشيع است، و شما الي الابد بر من منت خواهيد داشت، زيرا نه فقط مرا در اين موضوع و فكري كه دارم تجديد نظر كنم و به آنچه به گوشم ميخورد اعتنا نكنم؛ مگر اين كه با تحقيق و بحث و راه منطق، بر صحت و حقانيت آن واقف شوم و سپس آن را بپذيرم.

توسل به اولياء خدا

پرويز: آه! از دست اين مشركان كفار

… كه خود را مسلمان مي خوانند، واي بر آنها.

محمد: مقصودت كيست؟

پرويز: اين سگها كه به آنها شيعه مي گويند!

محمد: پرويز، به آنها ناسزا نگو، و نسبت شرك به ايشان مده، آنها هم واقعاً مسلمانند!

پرويز: بخدا! كشتن اين عده واجب تر از كشتن كفار است.

محمد: بس كن! اين چه بي شعوري و هذيان گوئي است كه به راه انداخته اي، به چه دليل آنها مشركند؟؟

پرويز: مگر نمي دانيد كه اين عده با خداي يكتا، خداوندان ديگري را شريك قرار مي دهند، و به جز خدا كساني را عبادت مي كنند كه هيچ نفع و ضرري بر ايشان ندارند!

محمد: چطور، دليلت چيست؟

پرويز: اين شيعه ها، انبياء، ائمه و اولياء خدا را دست آويز خود قرار داده و از آنها مي لبند تا حاجاتشانرا بر آورده سازند و مي گويند:

يا محمد … يا علي، … يا رسول الله … يا حسين و يا صاحب الزمان و غيره، به اين خيال كه اين برگزيدگان خدا قادرند خواسته هاي ايشان را استجابت نمايند. آيا اين كار به جز شرك آشكار به خدا و كفر و پرستش غير از خداي اصلي چيزي هست؟

محمد: اجازه بدهيد يك خاطرة كوچك برايتان تعريف كنم، تا حقيقت را درك كنيد.

پرويز: بگوئيد ببينم!

محمد: اگر نمي دانيد، من قبلا يكي از كساني بودم كه انواع فحشها و بدگوئي ها را روي همين شيعه ها بار مي كردم،و هر چه ناسزا از دهانم بيرون مي آمد، نسبت به آنها دريغ ننموده و نثارشان مي كردم، به طوري كه در هر ايستادن و نشستن و راه رفتن و هر مكان و هر زمان به ايشان لعنت مي فرستادم و دشمن سرسختشان بودم و البتة همه اين دشنام ها را پشت سرشان مي دادم! …

تا

اين كه يك دفعه كه در سفر حج به طرف عربستان مسافرت مي كردم، يكي از مسافرين همراه ما شيعه اي بود كه او را شناختم، و چون فرصت رامناسب ديدم، به سوي او رفتم، و با خشونت زياد با او به پرخاش و بدگوئي پرداختم و تمام آن عقده ها و كينه هائي را كه در طول چندين سال از آنها در دل داشتم بر سر آن بيچاره وارد آوردم، و هر چه از دهانم در مي آمد، به هر سو كه زبانم مي چرخيد، فحش هاي ركيك و ناسزا نثارش مي كردم ولي با كمال تعجب ديدم كه طرف مقابل اصلا به رويش نمي آورد و صبر و سكوت را اختيار نموده و لبخندي هم بر لب دارد و به من نگاه مي كند، روشنائي خاصي از صورتش نمايان بود و با لبخندهائي كه هيچ وقت از لبانش جدا نمي شد، كم كم حرارت و غضب مرا كاست و فرو برد، و به سبب همان خلق نيكو و روي گشادهاش كم كم آتش دشمني من خاموش و خاكستر سرد شد … ديگر قادر نبودم حرفي بزنم …

هنگامي كه كاملا آرام گشتم، رو به من كرد و گفت:

برادر ديني … محمد، آيا اجازه دارم چند كلمه اي به شما عرض كنم؟

سپس او گفت، و من گفتم … او گفت، و من گفتم … گفت و … گفتم وو، تا يك وقت كه خوب فكر كرم، متوجه شدم واقعاً در اكثر مطالبي كه با هم گفتگو مي كرديم، او بر حق بوده، و از جمله يكي از مسائلي كه من حق را با آنها دادم همين موضوع توسل به اولياء خدا و دين است!

پرويز:

آيا حيله و نيرنگ و شرك آنها به اين زودي به شما اثر كرد؟ …

راستي كه چقدر شعور ديني شما كم است و درك معارف حقة اسلامي نداريد!

محمد: من همين حالا حاضرم با شما دربارة موضوع توسل به اولياء خدا، با استفاده ازكلام الله مجيد و سنت پاك پيامبر و سيرت مسلمانان واقعي و شايسته، مباحثه و مناقشه نمايم.

پرويز: خداي متعال از جميع مخلوقاتش نسبت به آنها رؤوف تر و مهربان تر است، و هيچ مانعي و حد فاصلي بين خدا و مخلوقش وجود ندارد، و هر بنده اش مي تواند مستقيماً و بدون واسطه در هر زمان و در هر مكان با پروردگارش ارتباط پيدا كند و توسل جويد، و هيچ وقت جايز نيست بنده به كسي غير از خداوند متوسل شود، هر چند مقامش درنزد خدا عالي و با عزت باشد و اگر چه او پيغمبر يا امام يا فرشته و يا بندة شايستة خدا باشد.

محمد: لطفا بفرمائيد چرا اينكار جايز نيست؟

پرويز: انسان و هر مخلوق وقتي مي ميرد، معدوم و نابود مي شود و هر كس كه از بين برود استفاده اي از او نمي توان كرد، پس چطور به كسي كه وجود ندارد، توسل مي كنند؟

محمد: به چه دليل مي گوئيد مرگ، عدم و نابودي هميشگي است، و چه كسي اين حرف را زده است؟

پرويز: رئيس وهابي ها، محمد بن عبدالوهاب مي گويد:

توسل جستن به مردگان مؤمن و نيكوكار، مانند خطاب كردن و گفتگو با چيزي است كه نابود و خيالي باشد، و از نظر عقلي هم قبيح و زشت است. و نيز او اعتقاد دارد كه عصاي دستش از رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله

و سلم _ هم مفيدتر بوده است، زيرا مي گويد: تا وقتي كه پيامبر اسلام زنده بود همه از او استفاده مي كردند، ولي وقتي مرد و از بين رفت، ديگر به خاك تبديل شده، و از او استفاده اي نمي شود، در حالي كه خودش بر روي عصايش تكيه مي داده و مردم را ارشاد مي نموده است. لذا عصاي او به دين فايده اي مي رسانده!

اين موضوع و چيزهاي ديگر دليل آن است كه توسل به مردگان زشت و بيهوده است، حتي اگر آن مرده پيامبر باشد و آن هم پيامبر اسلام _ صلي الله عليه و آله و سلم _!

محمد: با اجازة شما، قضيه درست برعكس گفتة شماست! زيرا وقتي كه انسان مي ميرد، اگر تعجب نكنيد، تازه زندگي جديد و عوالمي تازه تر براي او هويدار مي شود كه پيش ازمرگ هرگز به خوابش هم نديده است.

خداوند بزرگ در قرآن كريم مي فرمايد: «هنگامي كه پوشش تو را برداشتيم، و آن روز بينائي تو شديدتر خواهد شد».

و نيز مي فرمايد: «هرگز به آنان كه در راه خدا شهيد مي شوند، مرده ميگوئيد بلكه آنها همگي زنده اند ولي شما شعور نداريد».

و باز در جاي ديگر مي گويد: (هيچ وقت گمان مبريد كه افرادي كه در راه حق كشته مي شوند، مرده و نابود شده اند بدانيد آنها زنده و جاويدند و در نزد خدا مرزوق، هستند).

در كتاب صحيح بخاري آمده است: روزي حضرت محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به طرف (قليب بدر) رفتند و مشركان را به آية زير خطاب نمودند: (به درستي كه ما آنچه را كه خداوندمان به ما وعده داده بود، برحق يافتيم. آيا شما هم

آنچه را كه خدايتان وعده داده بود، بر حق ديدند؟)

برخي از اطرافيان پيغمبر گفتند: آيا شما مردگان را خطاب مي كنيد؟!

رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ فرمودند: شما آوايشان را نمي شنويد و آنها صداي مرا بهتر درك مي كنند!

پس انسان اگر مؤمن يا كافر باشد، وقتي مي ميرد، هيچ وقت همانند جمادات نمي شود كه حس نكند و نفهمد.

غزالي يكي از پيشوايان شافعي مي گويد: (بعضي از مردم تصور كردند مرگ نابودي صرف است، ولي بدانيد كه اين نظر مشركين است).

پرويز: آيا امام غزالي به كسي كه مرگ را عدم و نيستي مي پندارد، مشرك و كافر خطاب مي كند؟ اگر چنين است، در كجا اين مطلب را گفته است؟

محمد: در كتاب (احياء العلوم)، اگر شما مراجعه نمائيد، آنچه را كه گفتم پيدا خواهيد كرد.

پرويز: خيلي بعيد است از كسي مانند غزالي كه چنين بنويسد!

محمد: از امام غزالي هيچ بعيد و غريب نيست، بلكه عجب از شماست كه هيچ اين مطالب را نخوانده، و وارد نيستيد.

آيا خطاب رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ را به مشركين (قليب بدر) نشنيديد؟!

اگر چنانچه آنها معدوم و نيست شده بودند، مي بايستي هيچ نشنوند و درك نكنند و رسول خدا هم هرگز به آنها چنين خطاب نمي كرد، در حالي كه خود پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ مي فرمايند: آنها خطاب مرا بهتر از شما درك مي كنند بدين معني كه آ «ها همان طور كه شما مي شنويد، مي شنوند و همان طور كه شما درك مي كنيد، آنها هم مي فهمند.

اينك، آيا قانع شديد يا نه؟

پرويز: بله قانع شدم و پذيرفتم … ليكن خيلي متحيرم چرا من

از چندين سال پيش تا به حال به چنين آيات و اخباري توجه نكرده ام، تا اين مفاهيم را از آنها درك نمايم؟!

و نمي دانم چطور شده كه حديث رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و امام خودمان غزالي را نشنيده و بگوشم نخورده است؟!

محمد: تا الان كه نزد هم هستيم، شما بحمدالله به نيمي از اين عقيدة شيعه معتقد شده و ايمان آورديد و آن اين كه شخص مرده ظاهراً از بين ما رفته است ولي در اصل نابود نشده است. آيا باز هم در اين باره ترديد داريد؟

پرويز: خير … هيچ اشكالي ديگر برايم باقي نمانده است.

ولي از جهت ديگر هنوز متحيرم!

محمد: حيرت ديگر شما از چيست؟

پرويز: اين است كه پس چگونه ابن عبدالوهاب عقيده دارد كه شخص وقتي ميميرد نابود و نيست مي گردد، در حالي كه از طرف ديگر غزالي مي گويد اين گفتة كفار و ملحدين است؟ و نيز رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ صريحاً مي فرمايد: شخص مرده همان گونه كه زنده ها مي شنوند، او هم مي شنود و حس مي كند.

به علاوه چطور ابن عبدالوهاب جرأت مي كند و مي گويد:

ارزش عصاي من بالاتر از محمد است، زيرا از ان استفاده مي كنم و محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ نفعي ندارد.

من فقط از اين مطلب متحيرم و رابطة آنها را نمي دانم!

محمد: تعجب نكنيد و متحير نباشيد برادر من.

بدانيد كه بر همة مسلمانان واجب است تا اشخاص و مردمان را بر حسب دين بشناسند، هر كس از نظر قول و رفتار موافق قرآ «باشد و سنت پيامبر اسلام _ صلي الله عليه و

آله و سلم _ و سيرت سلف صالح را برگزيده باشد او مورد اطمينان و اعتماد است. ما هرگز نبايد دين را نسبت به پيروانش بشناسيم، اگر يك وقتي ما فهميديم كه مثلا ابن عبدالوهاب شخص مؤمن بي ريا و خالص!! بوده است، باز هم اجازه نداريم گفتار و كردارش را از دين اسلام به حساب آوريم، مخصوصاً وقتي كه مطابقت مي نمائيم و نتيجه مي گيريم كه او صريحاً با كتاب خدا و سنت رسول الله و سيرت شايستگان و مؤمنين پاك سرشت پيشين به مخالفت برخاسته است و اين كار خود دليل كافي براي كفر و الحاد اوست.

وظيفة ما اين است كه هر وقت از كسي كژي و انحرافي از راه حق حس كرديم، هر چند داراي مرتبة عالي باشد تحقيق كنيم و اگر منحرف است از او برائت جوئيم و راه حق و واقعي را با مطالعه و مباحثه؛ بدون تعصب بشناسيم و به سوي آن روي آوريم.

پرويز: فرمايش شما كاملا صحيح است.

من از كساني بودم كه قوياً به ابن عبدالوهاب ايمان داشتم و او را بي خطا مي پنداشتم، و حالا كه حقيقت را برايم روشن نموديد و مرا از اين اشتباه بزرگ كه خود كفر و الحاد به دين مي باشد، رهائي داديد، ايمان و اعتقادم از او سلب شد و از اين به بعد او را مانند يك عالمي كه از او بتوان توضيح احكام اسلامي را گرفت، نمي دانم و براي سخنان او ارزشي قائل نيستم.

محمد: لطفاً، گفتگو دربارة ابن عبدالوهاب را كنار بگذاريم، تا بقية بحثمان را ادامه دهيم.

پرويز: بله فهميديم كه مرده به وسيلة مرگ معدوم نمي شود، ولي حالا بفرمائيد چطور

مي توان به يك مرده توسل جست، هنگامي كه او پيامبر يا امام يا از افراد درستكار و شايسته بوده باشد؟ با دانستن اين كه بعضي از مردم ميگويند توسل به مخلوق خدا شرك و انحراف است!

محمد: بمن بگوئيد، آيا مي توان به افراد زنده توسل جست، و آيا مي توان از آنها حاجتي را درخواست كرد، يا اين كه از او التماس دعا نمود و غيره … ؟

براي مثال، آيا كسي مي تواند بگويد، مثلا: باقر يا جعفر، يا بگويد اي رضا … كمي به من پول قرض بدهيد، يا به من كمك كنيد، يا از خدا بخواهيد مرا ببخشد، يا مثلا دست مرا بگيريد به آن طرف خيابان هدايت كنيد يا به مسجد ببريد و يا خواهش هاي ديگر.

آيا جايز است چنين بگويد؟

پرويز: بله، اين كارها جايز است.

محمد: بنابراين، پس از اين كه ثابت شده كه مرده مانند زنده يكسان مي شنود و درك مي نمايد، چه اشكال دارد، انسان پس از مرگ او هم به او توسل جويد و از او طلب و كمك گيرد؟

پرويز … كمي به فكر فرو رفت … سپس سر برداشت و گفت: بله، محمد آنچه مي گوئيد كاملا جايز است … همين طور است!

محمد: به علاوه ما دليل ديگري هم براي جايز بودن توسل به پيامبران و پيشوايان داريم.

پرويز: لطفاً آن را هم شرح دهيد.

محمد: ياران رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هم در زمان خود پيامبر و هم پس از وفات او همواره به ايشان توسل مي جستند، و حضرت رسول هيچ وقت، نه خودشان و نه كسي ديگر از يارانشان از اين كار منع ننمودند و اگر آن

كار، توسل به غير از خدا بود و شرك نسبت به او مي بود، بدون شك مردم را نهي و منع مي نمودند.

پرويز: چه كسي پس از وفات پيغمبر اسلام _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به او توسل جست؟

محمد: خوب گوش كنيد چند نمونة از آن را تعريف مي كنم:

بيهقي و ابن ابي شيبه با سند صحيح روايت كرده اند و نيز احمد بن زيني دحلان آورده است كه: يكبار مردم در زمان خلافت عمر با قحطي مواجه شدند، بلال بن حرت به سوي قبر پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ رفت و خطاب كرد:

يا رسول الله، براي امت خود، استسقاء (طلب باران آمدن) بفرما، آنها دارند از تشنگي هلاك مي شوند.

اگر توسل به رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ شرك به خدا بود، هيچ وقت بلال چنين كاري را نمي كرد، در حالي كه مي دانيم بلال مدت خيلي زيادي از نزديكترين ياران حضرتش بود، و احكام را مستقيماً از دهان مباركش مي آموخت، به علاوه بقية اصحاب هم مي بايستي او را نهي مي كردند!

اين از دلائل قوي و با اساسي است كه مي توان براي توسل به انبياء و غير هم قبول نموده.

بيهقي از خود عمر بن خطاب روايت كرده كه گفت: رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ فرمود: وقتي حضرت آدم _ عليه السلام _ مرتكب خطا شد، گفت: پروردگارا تو را به حق محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ قسم مي دهم كه مرا عفو نمائي، و اگر توسل به پيامبر حرام و شرك بود، حضرت آدم _ عليه

السلام _ از اين توسل دوري مي جست؟

و در جاي ديگر روايت مي كند، وقتي يك بار منصور دوانيقي به حج سفر مي كرد، به زيارت قبر رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ رفت، در آنجا امام مالكي ها از او پرسيد:

اي ابا عبداله، آيا به سوي قبله متوجه شوم و دعا كنم يا به طرف رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ توسل جويم؟ مالك گفت: هرگز از قبر پيامبر رويگرداني مكن، زيرا او وسيلة ارتباط تو و وسيلة توسل پدرت حضرت آدم _ عليه السلام _ به خداوند متعال است.

از او استقبال كن و به او روي آور، و طلب شفاعت نما، تا خداوند او را شفيع تو گرداند، خدا در قرآن مي فرمايد: «اگر هنگامي كه آنها به خودشان ظلم مي كردند به سوي تو مي آمدند، و از خداوند طلب مغفرت مي نمودند و تو (پيامبر) براي آنها استغفار مي كردي، و بخشش ميطلبيدي بي شك خدا را بخشندة مهربان مي يافتند … الخ».

و نيز در گفتة مالك كه گفت: (او وسيلة تو است، و وسيلة رابطة جدت حضرت آدم با خداست) دلالت واضحي براي جايز بودن توسل است و مستحب بودن آن را مي رساند.

دارمي هم در صحيح خود از ابوجوزاء مي نويسد:

يك دفعه اهل مدينه با قحطي شديدي روبرو شدند؛ به عايشه شكايت كردند و از او راه چاره خواستند، عايشه گفت: به قبر رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ نظر بيفكنيد و او را وسيلة مستقيم و بدون مانعي با آسمان قرار دهيد تا بين او و آسمان حجابي نباشد. اين كار را كردند (توسل جستند)

و دعا نمودند تا باران نازل شد و كم كم گياهان سبز شدند.

علاوه بر اين همان طوري كه توسل جستن به رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ جايز است و مانعي ندارد، و هيچ شركي در آن نيست، به همين منوال متوسل به ائمه و ملائكه و بندگان صالح و شايستة خدا جايز مي باشد و هيچ اشكالي در آن نيست.

اگر توسل صرفاً شرك بود، حتي نمي بايست به خود رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ توسل جويند، و در صورتي كه جايز باشد، لازم است نه فقط به پيغمبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ بلكه به تمام شايستگان و پيشوايان صالح ديني توسل جست.

پرويز: واقعاً اين احاديثي كه نقل كرديد، خيلي عجيب است. من حتي يكي از آنها را هم نديده و بگوشم نخورده است!

محمد: اگر شما به كتب حديث مراجعه كنيد، صدها شاهد غير از اينها پيدا خواهيد كرد كه همه اش در بارة جايز بودن توسل به رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و اولياء خدا و پيشوايان است، و اين چند حديثي كه من الان برايتان نقل كردم، به اندازة قطره اي در برابر دريا بود!!

به نظر مي رسد كه شما خيلي كم مطالعه هستيد و به احاديث و سيرت و رفتار افراد صالح و اسلاف حق پرست نظري نكرده ايد؟

پرويز: راستش اين است كه زيادي كارها و گرفتاريهايم مرا از مطالعة كتب حديث و سيرت گذشتگان و تاريخ مذاهب و غيره بازداشته است، با وجود اين كه خيلي در اين موضوع اشتياق وعلاقه

دارم.

محمد: حالا كه اين قدر بي مطالعه در مورد احاديث هستيد، چطور به خود اجازه مي دهيد كه به شيعيان بلكه به تمام مسلمانان ناسزا و افترا بگوئيد، و به صرف گفتة محمد بن عبدالوهاب بن سواد به همه نسبت شرك دهيد، در حالي كه هيچ دليل و حديث صحيح و مستندي هم ارائه نمي دهيد؟!

اينكار اشتباه محض است!

و اگر اجازه بدهيد با صراحت تمام مطالبي را به شما خواهم گفت و روشن خواهم نمود.

پرويز (در حالي كه مي خنديد): محمد عزيز هر چه در دل داري بگو، و بدان كه ما دو دوست صميمي هستيم، و من به اين جهت اين موضوع را پيش كشيدم تا از معلومات شما استفاده كنم!

محمد: مثل شما درست مانند مثل كفار قريش است كه روبروي بت هايشان سجده مي كردند و مي گفتند: چون اجدادمان همين كار را مي كردند، ما نيز آثار و عقايدشان را تقليد و به آنها اقتدا مي كنيم.

مي دانيد چرا خداوند آنها را مذمت نمود؟

به جهت اين كه وقتي آنها حق و راستي را مشاهده نمودند به آن گوش فرا ندادند و روگرداني كردند ووو از اين كه بدانند آن راه بر حق است يا نه، و همان گونه به بت هايشان معتكف باقي ماندند.

و شما _ پرويز عزيز، مبادا از پدران و گذشتگانت تقليد كوركورانه كني، بلكه همواره روشن و حقيقت طلب باش، هميشه به دنبال حقيقت و راه واقعي برو و تحقيق نما تا آن را دريابي، و شالودة زندگي خودت را روي كلمة حق و حقيقت استوار ساز تا محكم و پايدار و اميدوار پيشرفت كني.

اگر شما كتب حديث را خوب مطالعه كنيد و جستجو نمائيد، به

اين نتيجه خواهيد رسيد كه آنچه وهابيون دربارة عدم جواز توسل به اولياء خدا و يارانش مي گويند، تمام فرق و مذاهب ديگر مسلمين با آن مخالف بوده و اعتقاد ندارند.

با اين توضيحات آيا راستي به اين حقيقت پي برديد و ايمان آورديد؟

پرويز: بله كاملا … چون واقعا روشن شد كه حقانيت با اهل تشيع و ساير مسلمانان است ولي بر آن فحشها و دشنام هائي كه از دهانم در آمد چكار كنم؟

محمد: از خداوند استغفار كنيد، و پيوسته دربارة عقيدة صحيح و حق بحث و جستجو نمائيد، شايد انشاء الله خداوند شما را ببخشايد، و از اين پس هر وقت از عقايد شيعه بگوشتان برخورد نمود دربارة آن تحقيق نمائيد تا به حقيقت واقف گرديد، سعي كنيد از عادات و تعصب بيهوده دور باشيد، زيرا رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ فرموده اند: هر متعصب و مقلد بي تحقيق جايش در آتش است.

پرويز: انشاء الله به همة اين پندهايتان عمل مي كنم، و از لطف شما خيلي خيلي متشكرم!

زيارت قبور

جميل: اين چه سرو صدائي است كه شما شيعيان بدون جهت براي خود درست كرده ايد؟

جواد: منظورتان چيست؟

جميل: همين زيارت كردن قبور پيغمبر و امامها و رهبران ديني را مي گويم.

جواد: به نظر شما در اين كار چه عيبي وجود دارد؟

جميل: به نظر من اين كار حرام بوده و جز شرك به خدا چيز ديگر نمي تواند باشد.

جواد: جميل، شما چرا فرادي سرگردان و بي اراده هستيد كه با شنيدن هر آوازي به سوي آن روي مي آوريد، و با وزيدن هر بادي خم مي شويد؟

براستي كه من از شما چنين انتظاري را نداشتم، شخص باسواد

و بامطالعه اي مانند شما بدون دليل و برهان، آيا شايسته است از روي تعصب خشك چنين سخني بگويد؟

من تا به حال ارزش زيادي برايتان قائل بودم، زيرا مي ديدم در شما روح بحث و ادراك، واقعيت و حق بيني يافت مي شود، و چون راه درست را دريابيد به سوي آن مي شتابيد.

جميل: آيا به نظر شما گفتة من از روي تعصب مذهبيم بود؟

جواد: البته … جز اين چه مي توانست باشد؟

جميل: به چه دليل اين را مي گوئيد؟

جواد: همين حالا با اجازة شما، اين مبحث و موضوع زيارت كردن قبرها را روي ميز مناقشه تجزيه و تحليل مي كنيم تا ببينيم حق با كيست و چه كسي به باطل سخن مي راند؟

جميل: من هم آماده ام زيرا اعتقاد دارم و مي دانم كه زيارت قبور انبياء و ائمة دين شرك به خداست.

جواد: لطفا بفرمائيد به چه دليل شرك است؟

جميل: زيرا اين كار كاملا شبيه توجه و عبادتي است كه مشركين نسبت به بت هايشان انجام مي دهند.

جواد: آيا فقط به همين دليل آن را شرك به خدا مي پنداريد؟

جميل: بله … زيرا زيارت كردن خود توجه به قبرها است، همان گونه كه بت پرستان بت هايشان را عبادت مي كنند.

جواد: آيا به نظر شما احترام و تعظيم در زيارت كردن شرك به خدا را ايجاد مي كند؟

جميل: بله …

جواد: بنابراين، طبق گفتة شما، تمام مسلمانان روي زمين بدون استثناء مشرك و ملحد هستند، و حتي در تمام دنيا هيچ كس پيدا نخواهد شد كه غير مشرك باشد و اگر نمي دانيد، خودتان هم به اين ترتيب مشرك به خدا هستيد!

جميل: چرا چطور؟!

جواد: آيا تاكنون به سفر حج رفته ايد؟

جميل: بله؛ خدا را شكر.

جواد: آيا در آن

سفر در مسجد الحرام نماز خوانده ايد؟

جميل: بحمدالله، بله.

جواد: آيا هنگامي كه مي خواستيد نماز بخوانيد، متوجه بوديد كه تمام مسلمين در وقت نماز اطراف كعبه قرار مي گيرند و آن را احاطه مي كنند، و كسي كه در ضلع غربي ايستاده است پشتش را به طرف غرب و خود متوجه كعبه مي شود، و آن كسي كه در قسمت جنوبي قرار گرفته پشتش را به آنجا و رويش را به كعبه مي كند، و آن كه در قسمت شمالي ايستاده است باز هم رويش متوجه كعبه مي باشد؛ و به طور كلي هر كس در هر طرف كعبه قرار گرفته پشتش را به همان طرف و رويش را متوجه كعبه مي نمايد، و در تمام قسمتهاي نماز از جمله ركوع و سجود و اعمال ديگر همواره روبروي خانة خداست، آيا چنين نيست؟

جميل: بله كاملا همين طور مي ديدم و خودم هم همين كار را به هنگام نماز در آنجا انجام مي دادم و در هر حال و هر طرف مسجد كه قرار مي گرفتم پشتم را به آن سو و رويم را به طرف كعبة مكرمه مي نمودم زيرا اصولا نماز خواندن بدون توجه به سوي كعبه باطل است.

جواد: بنابراين تمام آن مسلمانان، مشرك و بت پرست هستند و شما هم با آنها!

جميل: آخر چرا و به چه دليل؟

جواد: چون توجه نمدون شما و مردم ديگر، هنگام نماز به كعبه يا خانة خدا مانند توجه كردن بت پرستان هنگام پرستش بت هايشان مي باشد، فقط فرقش اينجاست كه بت پرستان هنگام عبادت به طرف بتهائي كه با دست خود ساخته اند متوجه مي شوند ولي شما در حال نماز به يك خانة مرتفع و چهارگوش كه با

سنگ درست شده است توجه نموده ايد!

جميل: ولي فرق زيادي بين توجه من به خانة خدا و توجه بت پرستان به بت هايشان وجود دارد.

جواد: فرق آن چيست؟

جميل: من وقتي كه در حال نماز به طرف كعبه متوهج مي شوم، هيچ وقت (العياذ بالله) آن را معبود خود به حساب نمي آورم كه به غير از خداي متعال بپرستم، و هم چنين بقية مسلمانان هم به نيت خدا بدون در نماز به طرف كعبه توجه نمي كنند، بلكه ما روبروي كعبه مي ايستيم و نماز مي خوانيم به جهت اين كه خداوند يكتا به ما امر كرده است چنين كنيم.

ولي بت پرستان هنگامي كه در حال عبادتشان به طرف بت هايشان متوجه مي شوند به اين نيت كه آن بتها خدايان شان مي باشند و آنها را با خداي اصلي شريك مي سازند، و وقتي روبروي بتها قرار مي گيرند، از ته دل و نيت به آن بت ها سجود و عبادت مي نمايند، در حالي كه ما در هنگام نماز، نيت و قلبمان به سوي خداوند متعال يكتاست؛ و بدون شك كار آنها شرك واضح به خداي جهانيان مي باشد!

ولي كجاي عبادت و عمل ما هنگام توجه به كعبه در نماز مانند آنهاست؟

بنابراين فرق ميان ما و آنها از زمين تا آسمان است!!

ميان ماه، تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمانست

جواد: پس بنا به گفتة شما تشابه هيچ دليل شرك نمي شود، و گرنه همة عبادات شما چون شبيه پرستش بت پرستان است شرك مي باشد.

و دليل آن كه عبادت بت پرستان را شرك مي دانيم؛ صقد و نيت آنها در عبادتشان نسبت به بتها مي باشد نه ظاهر و مجرد عملشان.

و نيز دليل آن كه شما در هنگام

عبادت به طرف كعبه توجه مي كنيد و از شرك هم دور هستيد، همان عدم نيت و مقصود شماست نسبت به عبادت خانة خدا، در هنگام توجه …

جميل: بله درست است.

جواد: ما شيعيان و نيز بقية مسلمانان هم هيچ وقت در زيارت كردن قبر پيغمبر يا امام يا قبور علماء بزرگ ديگر قصد عبادت آنها را نداريم و نبايد داشته باشيم.

انجام اين زيارات ظاهرا به اعمال مشركين متشابه است، اگر اين تشابه را قبول داشته باشيم؛ با اين همه هرگز شباهت اين دو با هم، زيارت كردن را حرام نمي گرداند و در صورتي كه قصد و هدف از آن عمل، عبادت آنها نباشد، به هيچ وجه شرك محسوب نمي شود.

در حديث شريف نبوي هم داريم كه: «انما الاعمال بالنيات» يعني به درستي كه تمام اعمال انسان رابطة مستقيم با نيت و دل او دارد.

پس ممكن است يك عمل دو گونه تعبير شود، يكي آن كه اگر هدف از انجام آن عبادت، كسي به جز خدا باشد كه در اين صورت شرك محض است، ديگر آن كه اگر نيت پرستش كسي ديگر نباشد شرك نبوده و عبادت حق صحيح است.

براي مثال: اگر شما در جائي كه در آن بت هائي وجود دارد؛ مجبور شديد نماز بخوانيد، و در مقابل يكي از آنها قرار گرفتيد، اگر مقصود و نيت شما از نماز عبادت آن بت باشد شرك ورزيده ايد، ولي اگر هدف و نيت اصلي شما در آن نماز پرستش خداي متعال باشد و هيچ توجه قلبي به آن بت نداشته باشيد، بدون شرك شركي در بين نخواهد بود، و نمازتان هم جايز و صحيح است.

جميل: (پس از تفكر

عميق)، بله واقعاً و عقلا سخن صحيحي است.

اميدوارم خداوند شما را براي ما سند و راهنماي خوبي قرار دهد و بر طول عمرتان بيفزايد، به راستي مرا به مطالب جالب و مهمي آشنا نموديد، كه قبلا تعصب مذهبي مرا از فهم حقانيت آن غافل كرده بود.

ولي يك سئوال ديگر از شما دارم و ميخواهم از فيض شما استفاده ببرم!

جواد: بفرمائيد.

جميل: تاكنون فميدم و روشن شدم كه زيارت اهل قبور هرگز حرام نبوده بلكه جايز هم هست، اما لطفا بفرمائيد چه سري است كه شما شيعيان خيلي در اين باره اهميت ميدهيد و دليلش چيست؟

جواد: زيرا مستحب مؤكد است.

جميل: مستحب است؟

جواد: بله … بلكه تأييد در مستحب بودن آن هم خيلي زياد شده … خيلي!

جميل: آيا حديثي هم وجود دارد كه دليلي براي استحباب زيارت قبور پيامبر و ساير ائمه و مؤمنين باشد؟

جواد: بله؛ … نه فقط چند تا بلكه احاديث بي شماري نقل شده است و به علاوه خود عمل و سيرت حضرت پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و رفتار ساير مسلمانان ديگر از هنگام درخشش اسلام تا بحال؛ خود نماينده و دليل بارز بر جواز اين مطلب است.

جميل: متمني است چند تاي از آن حديثها را برايم يادآوري كنيد، قبلا متشكرم!

جواد: 1. در يكي از صحاح آمده است كه حضرت محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به زيارت شهداي جنگ احد رفتند.

2. و نيز روايت شده كه ايشان براي زيارت بقيع حاضر شدند.

3. در كتب (سنن سنائي) و (سنن ابن ماجه) و در (احياء العلوم) غزالي از ابوهريره نقل كرد كه گفت: رسول اكرم _

صلي الله عليه و آله و سلم _ فرمود: مقبره ها را زيارت كنيد، زيرا اين كار شما را به ياد آخرت مي اندازد.

4. در همين كتب مذكور نيز از ابوهريره نقل شده كه گفت:

حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ قبر مادرشان را زيارت نمودند و بر او گريه كرده و نيز اطرافيان را به گريه انداختند و فرمودند: «اهل قبور را گاهي زيارت كنيد تا با زيارت آنها به ياد آخرت بيفتيد».

5. در باب چگونگي زيارت اموات تمام كتب حديث پر از احاديث نبوي است مانند صحاح (كتب صحيح) و سنن.

و از بين اين حديثها يكي از آن است كه: وقتي زائر به طرف بقيع مي رود، مي گويد:

(السلام علي اهل الديار المؤمنين … الخ).

اين مطالب در مورد مستحب بودن و جواز زيارت افراد صالح و مؤمنين بوده كه به آن امر و تشويق شده است، اما آنچه اختصاص به زيارت كردن قبر رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ دارد آن هم بيشمار آمده است كه چند تاي آن را تذكر مي دهم:

6. دار قطني و غزالي و بيهقي و غيرهم روايت كرده اند از رسول خدا _ صلي الله عليه و آله و سلم _ كه فرمودند: «هر كس مرا زيارت كند، شفاعت من بر او واجب مي شود.»

7. و نيز روايت مي كنند كه پيغمبر اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ مي فرمودند:

«هر كس مرا در مدينه زيارت كند، روز قيامت، من شفيع و شاهدي در حق او خواهم بود.»

8. نافع مي گويد: ابن عمر گفته كه حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم

_ فرمود: «هر كس حج نموده و مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است».

9. ابوهريره روايت مي كند از رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ كه فرمود:

«هر كس پس از مرگم، مرا زيارت كند؛ مانند اين است كه مرا در حال زندگي زيارت كرده است.»

10. ابن عباس مي گويد: حضرت محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ فرمودند: «هر كس حج بنمايد و مرا هم در مسجدم زيارت كند، ارزش دو حج مقبول و نيكو برايش نوشته مي شود».

و باز هم به جز اينها احاديث فراواني وجود دارد كه بر شدت تأكيد و اشاره به استحباب زيارت قبر رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و زيارت قبور مؤمنين و صالحين ديگر دلالت مي كند.

آيا قول پيغمبر آنجا كه مي فرمايد: (به من جفا كرده است) دليلي محكم بر مستحب بودن و ثواب زياد داشتن زيارتش نمي باشد؟

و آيا قول ديگرش كه مي فرمايد: «شفاعت من بر او واجب خواهد شد» دليل بر اشاره و تأكيد بر اين عمل نيست؟

و آنجا كه مي گويد: «مردگان را زيارت كنيد تا به ياد آخرت و قيامت بيفتيد»، امر به زيارت نمودن و اشاره و تشويق به آن نمي نمايد؟ و امر نمودن در اينجا اگر بر وجوب اين كار دلالت نكند، مستحب بودن آن را بدون شك مي رساند!

جميل: (با تعجب) اين احاديث در چه جائي آمده است، و در چه كتبي مرقوم مي باشد؟

جواد: اكثر كتب حديث و سنن، مملو از اين روايات و امثال آنها هست لطفا كمي به خود زحمت دهيد و مراجعه و مطالعه نمائيد تا احاديث بي شمار را در

اين باره ببينيد!

جميل: من كه تا به حال هيچ يك از اين حديثها را نه ديده و نه به گوشم خورده است!

جواد: آيا كتاب صحيح بخاري را خوانده ايد؟

جميل: به آن دسترسي نداشته و آن را ندارم.

جواد: آيا كتاب صحيح مسلم را مطالعه كرده ايد؟

جميل: پدر بزرگم يكي داشت، وقتي فوت كرد، عمويم آن را از او گرفت!

جواد: آيا سنن نسائي را ديده ايد؟

جميل: اين ديگر چه كتابي است؟!

جواد: كتاب حديث است.

جميل: خير … اصلا آن را نديده ام.

جواد: پس شما از احاديث چه خوانده و مي دانيد؟

جميل: ببخشيد، من دانشجوي دانشكدة پزشكي هستم و هميشه سعي مي كنم در دروسم پيشرفت كنم و موفق شوم، و لذا هيچ فرصتي برايم پيدا نشده كه در كتب حديث مطالعه كنم، با اين كه خيلي هم به خواندن آنها اشتياق دارم.

جواد: جميل عزيز، پس اگر شما هيچ حديثي را مطالعه نكرده ايد، و به هيچ يك از كتب ديني و روايات نظر نيفكنده ايد، و حتي به گوشتان هم نخورده است، چگونه به خود اجازه مي دهيد كه زيارت كردن پيامبر و ائمه اطهار را انكار كرده و از آن برائت بجوئيد، در حالي كه به هيچ چيز وارد نبوده و دليلي نداريد.

آيا اعتقاد شما دربارة اين كه زيارت كردن اهل قبور شرك مي باشد، به مطلبي هم استناد دارد، يا بي اساس است؟

جميل: اعتراف مي كنم كه هر چه تا به حال دربارة زيارت و توسل، از پدر و جدم و خويشاوندان و دوستانم شنيده ام همه اش چيزي جز بد پنداشتن آن و شرك دانستن اين كارها نبوده است، و به همة آنهائي كه به زيارت مي رفتند ناسزا گفته و

بدگوئي مي كردند، حتي براي نمونه هم يكي از اين احاديثي كه شما ذكر نموديد، از كسي به گوشم نخورده و نفهميدم بودم.

جواد: بر هر انسان، واجب و ضروري است كه دربارة درستي عقايد و افكارش، مطالعه و فحص نمايد، تا به حقايق برسد، و هرگز بدون دليل پيروي از گفته هاي خانواده اش نكند، چه بسا كه آنها در اشتباه بوده باشند، پس هر فرد خود بايد مطالعه كند، تحقيق نمايد و بحث و پي جوئي كند، تا اين كه در تمام عقايد و اعمال و گفتارش همان گونه كه خداي متعال خواسته است پيش برود.

جميل: الآن ديگر ايمان آوردم كه زيارت كردن قبر پيغمبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ مستحب مؤكد بوده و خيلي دربارة آن اشاره شده است، هم چنين زيارت ائمة اطهار و بقية مسلمين مؤمن و درستكار، شايسته و مستحب مؤكد است.

جواد: يك خواهش از شما دارم.

جميل: بفرمائيد، حاضرم.

جواد: خيلي از شما تمنا دارم كه هيچ گاه زودباور و ساده لوح نباشيد، و به دنبال هر صدائي كه از هر جا بر مي خيزد، نرويد و هرگز به هر عقيده و گفتة آن محيطي كه در آن زندگي مي كنيد، بدون دليل ايمان نياوريد، تا اين كه با راه علم و عقل و تحقيق و تتبع، صحت و حقانيت آن را درك نمائيد، اگر اين كار را هميشه انجام دهيد، پيروز و سربلند خواهيد بود.

جميل: البته از اين به بعد هدف من همين خواهد بود، زيرا بعد از اين كه پس از اعتقاد قبلي كه شنيده بودم زيارت كردن اهل قبور شرك است، حالا از طريق منطق اسلامي فهميدم

كه اين كار نه فقط شرك نيست بلكه خيلي هم سفارش شده و مستحب مؤكد است و هم چنين وظيفة ما اين است كه دربارة هر موضوع، فحص و تحقيق نمائيم.

انشاء الله قبل از هر چيز با پدرم اين بحث را در ميان مي گذارم، زيرا او اولين كسي است كه اين اعتقاد سخيف و ناحق را به من خورانده است، و اميدوارم موفق شوم كه او را به راه حقيقت هدايت نمايم.

جواد: متشرك و تبريك عرض مي كنم.

جميل: منهم خيلي از فرمايشاتتان ممنون و متشكرم.

ازدواج موقت

سعيد: چطور شما شيعيان صيغه كردن زنها، يا ازدواج موقت را مباح مي دانيد، در حالي كه تمام علماي مسلمان بر حرمت آن متفقند؟

رضا: به دليل اين كه عمر بن خطاب گفته است: رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ آن را حلال دانست و امر به جواز آن داد.

سعيد: به چه دليل و كدام حديث؟

رضا: جاحظ و قرطبي و سرخسي و امام فخر رازي و عدة زيادي از علماي اهل تسنن نوشته و روايت كرده اند كه عمر بن خطاب گفت: «دو متعه در زمان رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ جايز بودكه من آنها را نهي كرده، و براي آنها مجازات مي نمايم، يكي متعة حج، ديگري متعة زنان».

«و در تاريخ ابن خلكان آمده است كه عمر گفت: دو متعه در زمان حضرت رصول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ و در زمان ابوبكر (رضي الله عنه)، رواج داشته كه من هر دوي آن را نهي مي كنم.»

اكنون سعيد، شما در اين باره چه نظر داريد؟ آيا عمر راست مي گويد

كه دو متعه در زمان پيغمبر اسلام حلال و جايز بوده است يا دروغ ميگويد؟

سعيد: البته راست مي گويد.

رضا: پس آيا كار درستي است اگر ما قول پيغمبر _ صلي الله عليه و آله و سلم _ را كنار بگذاريم و به گفتة عمر رفتار كنيم.

سعيد: كار درست همان نهي كردن عمر بن خطاب بوده است:

رضا: حال كه اينطور است پس معني اين روايت كه مي گويد: «هر چند محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ حلال كرده، تا روز قيامت حلال است، و هر چه حرام نموده، تا قيامت حرام خواهد بود»، چيست؟ در صورتي كه اين گفته اي است كه جميع مسلمانان و علماء همة مذاهب مسلمين بر آن اتفاق دارند.

سعيد: … (پس از فرو رفتن به فكر عميق) …؛ بله آنچه مي گوئيد درست است. ولي مي خواهم بپرسم چطور عمر بن خطاب از اين كار نهي كرد؟

و در تحريم اين كار به چه مطالبي مي توانيم استناد نمائيم؟ اين مطلبي است كه من در آن متحيرم!

رضا: اين حكم از نظر اجتهاد شخصي عمر بود، و هر اجتهادي كه با نص يك آيه يا روايت مخالف باشد، بايد به ديوار زده شود!

سعيد: حتي اگر آن اجتهاد از فردي مانند عمر بن الخطاب باشد؟

رضا: بلكه حتي اگر بالاتر و برتر از او هم باشد.

آيا پيروي كردن از دستورهاي خداي متعال و قول رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ واجب تر است، يا از گفتة عمر بن خطاب؟

سعيد: آيا در قرآن هم آيه و عبارتي كه بر حلال بودن صيغه دلالت كند، آمده است؟

رضا: بله، خود خداوند هم مي فرمايد: «پس آنچه

را كه از ايشان متعه كرديد، مهرهايشان را كه فرض كرده شده به ايشان بدهيد».

علامة اميني در كتاب «الغدير» از مصادر و مآخذ زيادي كه از كتب اهل سنت گرفته مانند مسند ابن حنبل، امام حنبلي ها و غيره، استخراج نموده است كه اين آيه در مورد متعه كردن زنان فرود آمده و اولين استناد به حلال و جايز بودن آن است.

سعيد: راستي كه من هيچ كدام از اينها را قبلا نمي دانستم و در اين مورد جاهل بودم.

رضا: لطفا، به الغدير، مراجعه كنيد. بيشتر از آنچه من وصف كردم خواهيد يافت. راستي آيا سزاوار است انسان مؤمن، حلال خدا و پيغمبرش را كنار بگذار و به نهي و حرام عمر توجه كند؟

به علاوه من از امت چه كسي هستم؟

امت پيامبر اسلام _ صلي الله عليه و آله و سلم _ يا امت عمر بن خطاب؟

سعيد: البته همة ما از امت رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هستيم، و فضل عمر هم فقط به خاطر اين است كه او هم از امت رسول الله مي باشد.

رضا: بنابراين چه ترديد و توقفي در پيروي از قول و دستور رسول اكرم داريد؟

سعيد: سبب ترديد من همان اتفاق مسلمانان بر حرمت متعه (صيغه) است؟!

رضا: چه اشتباه بزرگي! هرگز مسلمانان چنين اتفاق قول و عملي را ندارند.

سعيد: به چه دليل؟

رضا: آقاي سعيد، شما خودتان اعتراف داريد كه مذهب شيعه، متعه كردن زنان را مباح و جايز مي داند، و مي دانيد كه مجموع شيعيان جهان، تقريباً، يك چهارم تمام مسلمانان محسوب مي شوند، پس اين چه اتفاق و توافق همگاني است كه تقريبا دويست ميليون مسلمان شيعه جزو آن نيستند؟

علاوه

بر اين، خود ائمة معصومين، صلوات الله عليهم كه از اهل بيت رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ بودند، و حضرت پيغمبر، آنها را تشبيه به كشتي نوح (ع) نموده اند كه هر كس سوار آن كشتي شود، موفق و نجات يافته است و هر كس از آن تخلف و روگرداني نمايد، غرق و هلاك مي گردد، و نيز حضرت محمد _ صلي الله عليه و آله و سلم _ در حديث ثقلين فرموده اند: «من دو توشة گرانبها (ثقلين) در ميان شما (به جاي مي گذارم) يكي كتاب خدا، (قرآن)، و ديگري ذريه و اهل بيتم را كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند».

اينها كساني هستند كه هر كس، از ايشان پيروي نمايد و به آنها اقتدا كند، از نجات يافتگان و به راه حق وارد شدگان است، و هر كه غير از ايشان را دنبال كرد و پشت به اين خاندان پاك نمود، به درستي كه از گمراهان و هلاك شدگان خواهد بود.

اين اهل بيت پيامبر، همگي صيغه و متعه نمودن زنان را با شرايطش جايز و حلال مي دانستند و مي ديدند كه اين كار به وسيلة رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هرگز نهي نشده و متداول بوده است، تا اين كه آنها هم به آن ادامه دادند و مسلمانان شيعه هم از آن اهل بيت پيروي نمودند.

از حضرت امير المؤمنين علي (ع) هم نقل شده كه فرمودند:

«اگر عمر متعه كردن زنان را نهي نمي كرد، هيچ كس زنا نمي كرد، مگر عدة كمي از اشقيا

و پست صفتان … بدين معني كه، نهي كردن عمر از صيغه و متعة زنان، به درستي خود سبب شد كه مردم متعه و ازدواج موقت را فراموش كرده، ياد نگيرد، و همة مردم كه نمي توانستند ازدواج دائم انجام دهند، لذا از همين پيروي از حرمت متعه، مردم به زنا كردن افتادند و فساد روز به روز زياد شد.

پس، آن (اتفاق) تمام مسلمانان، تحقق نيافته، در حالي كه اين خاندان شريف و پيشوايان واقعي مسلمين، تأكيد مي كنند كه صيغه كردن زنان جايز و مباح است؟

و هم چنين عدة زيادي از ياران و پيروان ديني در مورد تحريمي كه عمر براي متعه كرد، جواب رد دادند و اشتباه او را با استدلال از قرآن كريم و سنت رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ ثابت كردند، براي يادآوري چند مطلب از گفته هاي ايشان و رد بر تحريم عمر را بيان مي كنم:

1. عمران بن حصين مي گويد: آيه اي در مورد جواز متعة زنان از طرف خداوند نازل شد و پس از آن هم هيچ آيه اي كه بر رد و نهي آن دلالت كند نازل نشد، و خود رسول اكرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هم دربارة آن به امر نمود و ما هم در زمان حضرتش زنان را صيغه (متعه) مي كرديم و حتي تا وقتي كه فوت كردند، هيچ نهي و جلوگيري در اين باره ننمودند، بعداً يك نفر آمد و هر چه هواي دلش مي خواست، يك چيزي گفت:

2. جابر بن عبدالله انصاري و ابو سعيد الخدري مي گويند: ما تا نيمي از زمان خلافت عمر (رضي الله

عنه) هم متعه مي نموديم تا اين كه عمر در قصة عمرو بن حريث، مردم را از آن نهي نمود.

3. عبدالله بن مسعود، كه ابن حزم در كتاب «المحلي» و زرقاني در كتاب (شرح الموطأ) او را از كساني به شمار مي آورند كه بر اباحه و جواز متعه كردن زنان، باقي ماند.

برخي ديگر از حفاظ و علماء دين از او چنين استخراج كرده اند كه گفت:

يك روز كه ما به همراه حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به جنگ مي پرداختيم، زنان مان با ما نبودند، به حضرت _ صلي الله عليه و آله و سلم _ گفتيم: يا رسول الله، آيا اجازه دايرم، بيضه هاي خود را كشيده، تا از نظر شهوت ناتوان شويم؟ ايشان ما را از اين كار نهي كردند و به ما اجازه دادند كه زناني به عقد موقت خود در آوريم.

و سپس اين آية شريفه را خواندند: (آن خوبيهائي را كه خداوند براي شما حلال نموده، هرگز حرام نكنيد.

4. عبدالله بن عمر: احمد بن حنبل، امام حنبلي ها به استناد از عبدالرحمن بن نعيم اعرجي گفته است: شخصي از عبدالله بن عمر دربارة متعه كردن زنان سوالي كرد، و منهم نزد او بودم، عبدالله گفت: «به خدا قسم مادر زمان حضرت رسول _ صلي الله عليه و آله و سلم _ هرگز زنا و بي عفتي نكرديم».

5. ابوسعيد الخدري.

6. سلمة بن امية بن خلف؛ كه دربارة اين دو، ابن حزم در كتابش (المحلي) و نيز زرقاني در كتاب (شرح الموطأ) مي نويسند: كه اين دو صيغه كردن (متعه) و ازدواج موقت را مباح دانسته اند.

7. معبد بن امية بن

خلف، كه ابن حزم در كتابش «المحلي» ذكر مي كند كه او هم ازدواج موقت را جايز مي دانسته است.

8. زبير بن عوام، راغب گويد: عبدالله بن زبير، عبدالله بن عباس را ملامت مي كند دربارة حلال شمردن متعه و براي اين كه حلال بودن آن را به او بفهماند به او مي گويد: اگر از يادت رفته است، برو از مادرت بپرس چگونه بين او و پدرت وصلت و مجامعت صورت گرفت و بچه شرايطي ازدواج كردند؟

عبدالله بن عباس رفت و از مادرش همين سؤال را پرسيد، او گفت: تو را از راه ازدواج موقت به دنيا آورده ام.

و اين دليل كافي و ثابتي است كه زبير متعه كردن را جايز دانسته است.

9. خالد بن مهاجر بن خالد مخزومي، مي گويد: يك روز كه نزد اثاث خود نشسته بوده، شخصي پيش او آمده و از او در مورد متعه كردن فتوا خواسته است، او هم اجازه داد و جايز دانست.

ابن ابي عمرة انصاري يك مرتبه گفت: عجله نكن، چرا اجازه دادي؟

خالد گفت: مگر چه شده، به خدا قسم خودم در زمان امير المؤمنين متعه نمودم.

10. حافظ عبدالرزاق دربارة عمرو بن حريث، در كتاب خود از ابن جريح نقل مي كند كه گفت: ابوزبير از جابر، به من خبر داد و گفت: روزي عمرو بن حريث به كوفه آمد و يكي از زنان را متعه نمود، وقتي عمر آن زن را ديد، او را آبستن يافت، از قضيه پرسيد، سپس عمرو اعتراف كرد.

و غير از اين گونه افرادي كه نامشان را بردم، افرادي ديگر نيز هستند كه بر اين فتواي عمر ايراد گرفته، و انكار مي كنند و مخالفت و اجتهاد او

را در مقابل قرآن و سنت نبوي باطل و مردود دانسته اند از جمله:

ابي بن كعب، ربيعة بن امية، سمرة بن جندب، سعيد بن جبير، طاووس يماني، عطاء ابو محمد مدني، سدي، مجاهد، زفر بن اوس مدني ووو …

و ديگر صحابه و ياران و بزرگان علم و مسلمين كه براي جلوگيري از اطالة سخن از ذكر نام آنها مي گذريم، و كلام را مختصر و مفيد پايان مي دهيم.

حالا باز هم؛ آيا سعيد، از شما مي پرسم: آيا پس از اين همه، مي گوئيد كه:

تمام مسلمانان بر حرمت متعه اتفاق دارند؟

سعيد: معذرت مي خواهم … مرا ببخشيد!

من آنچه را كه به شما گفتم، فقط از دهان مردم شنيده بودم، بدون اين كه از صحت يا نادرستي و فساد آن تحقيق كرده باشم، و حالا بر من روشن شد كه حتماً هميشه بر من ضروري است كه در هر موضوع و عقيده اي بحث و تحقيق مفصل نمايم، تا به حقيقت مطلب برسم، بدون اين كه از تعصب مذهبي پيروي نمايم و نيز خالي از هر عادت و تقليد به دنبال حق و راستي بشتابم.

رضا: آيا حالا ايمان آورديد كه متعه كردن زنا جايز و مباح و حلال است؟

سعيد: به راستي كه يقيناً و از ته دل به آن اعتقاد پيدا كردم، و نيز عقيده دارم آن كساني كه اين كار مفيد را حرام كردند فقط به جهت پيروي از اميال و هوس هاي بيحد دلشان بوده است و هرگز عواقب آن را در نظر نگرفته اند، و گرنه قرآن كريم حكم صريح به جواز و حلال بودن متعه داده است، بدون اين كه پس از آن، از آن جلوگيري و

نهي نمايد. نه فقط عمر؛ بلكه بالاتر از عمر هم هيچ حقي ندارد احكام ثابت خداوند را تحريف و تبديل نمايد، و هنوز هم خيلي متعجبم از اين كار و اقدام عمر، كه اين فتواي بيجا را داده است، در حالي كه هيچ سند و دليل قاطعي براي اين فتواي نمي بينم. و شما برادر عزيز واقعاً منت زيادي بر من گذاشتيد كه نام برخي از كتابهايي كه در آنها اين گونه مطالب با مناقشه و دليل علمي و بحث منطقي و مستند مي باشد، برايم يادآوري نموديد، در حقيقت شما دست احسان و نيكي هميشگي به سوي من دراز كرده، هديه اي گرانبها بخشيديد كه هرگز فراموش نخواهد شد.

رضا: بله، من نام چند تاي از آن كتابها را به شما تذكر مي دهم، و شما آنها را بنويسيد و يادداشت كنيد، و از كتابخانه ها مي توانيد بگيريد، البته با پاكي نيت و تعمق آنها را مطالعه نمائيد و هر تعصب و عادت را هنگام قرائت كنار بگذاريد و با خوش بيني تمام و تعقل آنها را بخوانيد تا به نتيجة اصلي برسيد. سعيد: بچشم، حتما اين كار را خواهم كرد.

رضا: لطفا بنويسيد:

1. الغدير … نوشتة علامه اميني.

2. النص و الاجتهاد … نوشتة امام شريف الدين.

3. متعه … نوشتة استاد توفيق كيكي.

4. فصول المهمه … نوشتة امام شرف الدين.

اين چند قلم از آن كتبي بود كه يادآوري كردم.

سعيد: خيلي از شما متشكرم و از خداي بزرگ سعادت و خير دو جهان را براي شما خواهانم.

رضا: راستي، به علاوة اينها، يك ايراد ديگر هم بر سني هائي كه به گفتة عمر در موضوع متعه كردن زنها پيروي مي كنند، مي توان گفت.

سعيد:

و آن چيست؟

رضا: عمر متعة زنان و متعة حج، هر دو را نهي كرد، پس به چه سبب اهل تسنن متعة حج را جايز مي دانند ولي متعة نساء (زنان) را جايز نمي دانند؟

اگر فرض كنيم كه فتواي عمر صحيح بوده است، … لازم مي آيد كه هر دو متعه را جايز نشمرند. و اگر هم كه قول عمر باطل باشد، … پس هر دو متعه را بايد جايز بدانند.

سعيد: آيا سني ها، متعة حج را جايز مي دانند؟

رضا: چنين مي گويند، اگر مي خواهيد بانيد، به كتابهايشان مراجعه كنيد.

سعيد: خيلي از لطفتان ممنونم.

«سبحان ربك رب العزة عما يصفون، و سلام علي المرسلين؛ و الحمدلله رب العالمين».

كربلاء مقدسه، سيد صادق شيرازي

پايان

پي نوشتها

. اين دو زيارتگاه اكنون تحت تسلط غير قانوني و ظالمانة اسرائيل مي باشند. مترجم.

. اين دو زيارتگاه اكنون تحت تسلط غير قانوني و ظالمانة اسرائيل مي باشند. مترجم.

. و من بعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب. سورة 22، آية 23.

. پيشواي حنفي ها.

. سورة اسراء، آيه 28 و 29، و لا تبذر تبذيراً، ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين.

. منظور از زرد طلا و از سپيد، نقره مي باشد.

. معني: هر كس شعائر خداوند را محترم شمارد به درستي كه دليل از تقوي و پاكيزگي دلهاست.

. فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم؛ حديد، آية 22، سورة 51.

. و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتاً بل احياء و لكن لا تشعرون؛ آية 154، سورة 2.

. و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون؛ آية 169، سورة 3.

. حفره اي است كه در آن كشتة مشركان انداخته شده و دفن شدند.

. ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا

حقاً، فهل وجدتم ما وعد ربكم حقاً؛ آية 44، سورة 7.

. كتاب: (شهداء الفضيلة) ص 288.

. و لو انهم اذا ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفرو الله؛ و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً … الخ. آيه 65، سورة 4.

. سلام بر اهل سرزمين مؤمنين … تا آخر.

. در البيان و التبيين، جلد 2، صفحة 223.

. تفسير قرطبي، جلد 2، صفحة 370.

. المبسوط در باب القرآن از الكتاب الحجج.

. در تفسيرش: جلد 2 صفحة 167 و جلد 3، ص 201 و 202.

. جلد 2، صفحة 359.

. سورة نساء، آية 27: «فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فريضة».

. الغدير، ج 6، ص 229، تا صفحه 236.

. بعضي از ماخذ گذشته.

. صحيح بخاري، جلد 8 ص 7 و صحيح مسلم، ج 1، ص 354 و سنن بيهقي جلد 7 ص 200 در منثور جلد 2 ص 307.

. در سندش جلد 2 ص 95.

. محاضرات، جلد 2 ص 94.

. صحيح مسلم، جلد 1، ص 396 و سنن بيهقي جلد 7، ص 205.

. فتح الباري، ج 9، ص 141.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109