رشدفكري درجامعه اسلامي

مشخصات كتاب

سرشناسه : حسینی شیرازی محمد عنوان و نام پديدآور : رشد فکری در جامعه اسلامی محمد حسینی شیرازی ترجمه نوری شاهرودی مشخصات نشر : قم کانون نشر اندیشه های اسلامی 1410ق = 1368. مشخصات ظاهری : ص 64 شابک : بها:220ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی يادداشت : این کتاب ترجمه بخش اول (السبیل الی انهاض المسلمین است عنوان دیگر : السبیل الی انهاض المسلمین موضوع : اسلام و دولت شناسه افزوده : شاهرودی نورالدین مترجم رده بندی کنگره : BP231 /خ 5ر5 1368 رده بندی دیویی : 297/4832 شماره کتابشناسی ملی : م 68-3216

پايه هاى حكومت واحد اسلامى

پايه هاى حكومت واحد اسلامى

ايجاد يك حكومت اسلامى متحد آرزوئى است كه در طى تاريخ همواره افكار توده هاى امت اسلامى را به خود مشغول داشته و مى دارد و همچنين هدف والا و سترگى به شمار مى رود ، كه در راه تحقق آن خون ميليونها شهيد مسلمان خواه در درون جهان اسلام ، و خواه در برون آن بر زمين ريخته شده است .

و از سوى ديگر برقرارى يك حكومت اسلامى فراگير كابوسى است كه دنيا را در ديدگان ستمگران و جبّاران و آزمندان جهان تيره و تار مى سازد و آنان را وا مى دارد تا تمامى نيروها و امكانات خود را براى جلوگيرى از دست يابى مسلمانان دنيا بدين هدف انسانى والا و بزرگ بكار گيرند .

اما پايه ها و شالوده هاى يك حكومت اسلامى متحد كدامند ؟ ، و چگونه در راه برقرارى آن بايد تلاش و فعاليّت كرد .

ما به خواست خداى متعال در اين كتاب به اين دو پرسش با قدرى توضيح و تفصيل پاسخ مى گوئيم .

به سوى حكومت هزار ميليون مسلمان(1)

بر همه? مسلمانان ما واجب است كه حكومت واحد اسلامى را كه پيامبر خدا محمّد(ص) آن را بنيان نهاد دوباره برقرار سازيم ، مورخان نوشته اند كه پيامبر اكرم(ص) در زمان حيات پربركتش توانست حكومت هاى جزيرةالعرب مكه ، مدينه و طائف را يك پارچه سازد و همچنين توانست حكومت هاى دو بخش يمن و بحرين و سپس حكومتهاى كويت و كشورهاى خليج را متحد كند .

پس از مرگ پيامبر خدا(ص) مسلمانان همگى در همين راه و بر همين منوال گام نهاده و به پيش تاختند ، زيرا سرزمين پهناور اسلامى در زمان دو خليفه اوّل و دوّم و در زمان حضرت على(ع) تحت اداره

يك حكومت واحد قرار داشت .

و بطورى كه برخى از نويسندگان گفته اند بيش از پنجاه كشور از كشورهائى كه هم اينك در نقشه جهان وجود دارند زير نفوذ و سلطه مستقيم حضرت على(ع) قرار داشته است .

مرزهاى جغرافيائى كنونى كه سرزمين بزرگ اسلامى را از يكديگر مجزا كرده ، مرزهاى مصنوعى اند كه در اثر ناآگاهى و جهل مسلمانان و به وسيله استعمار خارجى بوجود آمده اند ، زيرا به دور از باور است كه يك فرد مسلمان در سرزمين خود ميهن بزرگ اسلامى با مرزبنديها و قيد و بندهاى جغرافيائى روبرو شود .

و آيا اين خلاف گفته پروردگار قادر متعال نيست كه فرموده : امت شما ، امت واحده است ؟

پس ضرورت ايجاد مى كند كه همگان تلاش و كوشش كنند تا مرزبندى ها و قوانين ساختگى كه مايه تفرقه و تشتت و چند دسته گى مسلمانان است برچيده شوند تا سرزمين اسلام دوباره يك پارچه گردد و جمعيّت هزار ميليون مسلمان جهان زير چتر يك حكومت متحد قرار گيرند .

و اين يك كار خارق العاده و ناممكن نيست ، زيرا كشور چين كمونيست كه در سابق زير سلطه چندين حكومت قرار داشت توانست با اجراى قوانين خاصى كه برخاسته از انديشه يك انسان بود ، سرزمين پهناور خود را در قالب يك كشور واحد و متحد با جمعيّت يك هزار مليون نفرى يك پارچه سازد .

امّا ، ما مسلمانان مى خواهيم سرزمين پهناور اسلامى خود را در سايه قوانين الهى و آسمانى يك پارچه كنيم تا به صورت كشور واحدى درآيد ، بطورى كه اگر يك فرد مسلمان از شهر طنجه در كشور مغرب به شهر جاكارتا در كشور اندونزى

و يا از شهر داكا در بنگلادش به شهر طرابلس در ليبى سفر كند ، احساس كند كه از بخشى به بخش ديگر در كشور خود سفر مى كند و در سفر خود به اين كشورها با مرزهاى ساخت استعمار و قوانين ساخته دست بشر ناآگاه روبرو نشود .

لكن چگونه مى توان به چنين هدف بزرگى رسيد ، پاسخ به اين سئوال از قرار زير است :

1 _ آگاه ساختن مسلمانان در سطح وسيع تا تمام امت اسلامى را فرا گيرد و در سايه اين آگاهى هر فرد مسلمان وظيفه خود را مى شناسد ، و مى فهمد و چنين آگاه سازى همگانى و وسيعى بايد از طريق چاپ و توزيع حداقل هزار ميليون كتاب آموزنده در زمينه هاى اقتصادى ، سياسى ، اجتماعى ، تربيتى و اعتقادى صورت پذيرد .

2 _ سازمان دهى و بسيج حداقل بيست ميليون مسلمان كه هركدام از آنان پنجاه نفر مسلمان ديگر را در حيطه كار سازمانى خود زيرپوشش قراردهد .

3 _ و با همكارى همه جانبه مردم در تمام زمينه ها ، و در ميان كليه نهضت ها ، سازمانها ، مؤسسات و واحدهاى اجتماعى ، سياسى و غيره .

4 _ و با سلاح (صلح و برادرى) به عنوان استراتژى عمومى در تمام موارد و به دور از هر گونه خشونت در سخن ، و طرز كار و يا وسايل ديگر در برابر دوست و يا دشمن مگر در حالتهاى استثنائى و اضطرارى شديد ، البته در آن حالتها نيز قاعده فقهى چنين مقرر مى دارد كه : (ضرورت ها در حدود لازم خودشان محدود مى شوند)(2) .

5 _ و با خودكفائى در تمام نيازمنديها و لوازم زندگى

، از كوچكترين نيازمنديهاى زندگى روزمره ، تا بزرگترين مهمات حياتى ، زيرا فقدان خودكفائى به معناى افتادن در اسارت غير مسلمين است ، و آشكار است كه آنان هيچ راهى را براى تنفس و يا جنبش يك حركت اسلامى آزادى بخش باز نگذاشته ، بلكه نيازمنديهاى مسلمين را فرصت مناسبى براى اختناق و فشار بر تحرك آنان خواهند يافت .

6 _ و با برنامه ريزى صحيح جهت تحرك كه اين عامل عزّت ، نيرو ، هيبت و احترام آنان را در قلوب امتها براى حركت اسلامى تضمين مى كند .

اين عوامل ششگانه حركت اسلامى ، بازگشت حكومت اسلامى واحد را تضمين خواهد كرد ، و شالوده اين حكومت بر دو اساس زير بايد صورت پذيرد :

(اوّلا) : تمامى قوانين و مقررات اين حكومت الهام گرفته از كتاب آسمانى (قرآن) ، سنت ، اجماع و عقل باشد .

(ثانيا) : حاكم بزرگ در اين حكومت بايد فردى باشد كه مورد رضاى خداى متعال است ، به اين معنا كه داراى شرائط رهبرى اسلامى بوده و از سوى اكثريت افراد امت اسلامى انتخاب گردد .

برقرارى حكومت اسلامى يك واجب است

در بحث پيش به لزوم توجه و اهتمام ورزيدن در راه ايجاد حكومت جهانى اسلامى كه تمامى مسلمانان را در يك نظام شورائى و انتخابى و مورد رضاى خداى متعال متشكل و سازماندهى كند ، اشاره كرديم .

اما شايد به اين موضوع اشكال گرفته شود كه برخى از روايات و احاديث بر عدم امكان تحقق يك نظام حكومتى اسلامى پيش از ظهور و پيدايش حضرت امام مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف دلالت دارند .

لكن در پاسخ بايد گفت : رواياتى از اين قبيل

را مى توان بر اساس چهار انگيزه تفسير و تعبير نمود .

1 _ تقيه ، زيرا ائمه اطهار با پيشه كردن تقيه خواسته اند حفظ جان كنند تا هسته هاى مقاومت و پايدارى همچنان تداوم داشته باشند ، و خداى متعال دراين رابطه مى فرمايد :

(هان كه جدّاً از آنان تقيه كنيد) .

و امام معصوم(ع) مى فرمايد : (تقيه آئين من و پدران و نياكان من است) .

2 _ و يا اينكه مقصود از نظام حكومتى در آن روايات ، حكومت جهانى براى كل جهانيان است كه برقرارى آن تنها براى حضرت مهدى ميسر است .

3 _ و يا اينكه مقصود از آن اجراى عدالت به مفهوم حقيقى آن است به دليل اينكه امام معصوم به خلاف همه واقع و حقيقت را بدون كم و كاست مى داند ولى ديگران به دليل فقدان عصمت در آنان بر حسب ظواهر ادله و شواهد و قرائن عمل مى كنند .

4 _ و يا اينكه مقصود آن كسى است كه براى منافع خودش عمل مى كند نه براى رهبرى واقعى اسلام كه همانا رهبرى مرضى خداى متعال است و آنچه كه مؤيّد گفته هاى ياد شده است اين است كه سه تن از امامان معصوم و بزرگوار ما عليهم السلام حاكميت مختار ثقفى رحمت الله عليه را مورد تأئيد و پشتيبانى خود قرار داده اند ، و مختار كسى است كه در حدود پنج سال بر مناطق شرقى جهان اسلام حكومت راند ، در اين صورت آيا حكومت وى نامشروع بوده است ؟ و آيا ائمه اطهار يك حاكم باطل و غير مشروع را مورد تأئيد خود قرار داده اند ؟

از آن گذشته حضرت امير مؤمنان على(ع) از شخص مختار ثقفى

به عنوان مردى باكياست و با درايت نام برده ، و از اين رو آيا شخصى كه در نظر امام معصوم(ع) فردى باكياست است مى شود حكومت او نامشروع و باطل باشد .

و از سوى ديگر علماء و دانشمندان بزرگوارى كه در فقاهت و علم و عدل آنان هيچ شك و شبهه وجود ندارد ، امثال ، الناصر ، رضى ، مرتضى و مفيد (روانشان شاد) همگى از دوستان حكومت آل بويه بودند و علامه حلى از ياران خدابنده بود و علامه مجلسى اول ، و دوم و شيخ بهائى و محقق كركى و ميرداماد و عده اى ديگر از ياران و دوستان و وزيران حكومت صفويان بودند و شادروان شيخ كاشف الغطاء به عده اى از قاجاريان وكالت مذهبى داده بود ، و مرحوم ميرزا محمّد تقى شيرازى در پى طرد انگليسها از كشور عراق حكومت اسلامى را در اين كشور برقرار نمود .

حاكم بزرگ با انتخاب مسلمانان

براى اينكه تمامى اقشار امت اسلامى به سوى برقرارى حكومت اسلامى بزرگ خود تحرك پيدا كنند لازم است كه بر امور و شئون خود آگاهى و بصيرت داشته باشند و ويژگى نظام حاكم بر خود ، و رهبرى كه بر مسائل و شئون آنها اشراف و براى آنها تعيين سرنوشت مى كند ، و آينده آنها را رقم مى زند را به خوبى بشناسند .

و براى بيان اهميت اين امر در حديث شريف آمده : خليفه پيش از آفرينش خلق خدا آفريده شده بود ، يعنى خداوند متعال قبل از آفريدن بشر خليفه را تعيين كرده بود ، و واضح است كه يكى از اهم مسئوليّتهاى خليفه يا به عبارت بهتر رهبرى مردم ، اجراى

احكام خدا بر روى زمين و برقرارى حكومت عدل است .

و ما هم اكنون برخى از جوانب اصلى نظام اسلامى را بيان مى داريم :

نخست بايد گفت كه يكى از شرايط اصلى حكومت اسلامى تحقق اصل شورى و مشورت در تمامى زمينه ها است ، زيرا خداوند متعال فرموده است : (و امرهم شورى بينهم) .

پس بايد رياست حكومت از طريق انتخابات آزاد و به اكثريت آراء انتخاب و تعيين گردد ، البته به اين شرط كه داراى همان صفاتى باشد كه خداوند متعال به عنوان شروط يك حاكم اسلامى مقرر داشته است مانند عادل بودن ، و داراى اجتهاد در مسائل مذهبى و آگاهى از امور و مسائل دنيا و ديگر شروطى كه به طور تفصيل در كتب فقه ذكر شده است .

و همچنين در هر اقليم و منطقه اى از مناطق و اقاليم بلاد اسلام بايد مردم براى خود حاكمى را انتخاب كنند مثلا اقليم عراق يا ايران و يا اندونزى و يا پاكستان و ديگر اقاليم اسلامى هركدام براى خود حاكمى را انتخاب مى كنند و بايد حكام اين مناطق و اقاليم تابع حاكم بزرگ اسلامى كه او نيز با اكثريت آراء انتخاب مى شود باشند .

و ضرورت دارد كه انتخابات عمومى هرچند مدت انجام شود مثلا هر چهار سال يا هر پنج سال يك بار تا حاكم اعلى و حكام محلى با اكثريت آراء انتخاب شوند .

پس حكومت در اسلام نه ارثى ، و نه استبدادى است ، و حاكمى كه با كودتاى نظامى بر سركار مى آيد از نظر اسلام قابل قبول نيست ، حتى اگر اين حاكم فرد مسلمانى باشد ، زيرا اسلام در تعيين حاكم

، شرط به دست آوردن اكثريت آراء مردم را كرده است ، مضافاً بر اينكه از طريق تجربه هاى مكرر براى ما ثابت و مبرهن شده است كسانى كه در كشورهاى اسلامى دست به كودتاهاى نظامى زده اند يا افراد وابسته بوده و يا بعداً به قواى استعمارگران وابسته شده اند .

و آنچه مؤيّد ضرورت انتخاب حاكم اسلامى با اكثريت آراء است :

1 _ حديثى است كه سليم بن قيس هلالى از امير مؤمنان على عليه السلام نقل كرده و در اين حديث آن حضرت بر مسلمانان واجب كرده است كه به هنگام فوت امام و رهبر آنان و يا قتل ظالمانه او هيچ كارى نكنند و كسى را مقدم ندارند تا اينكه براى خود امام و رهبرى عفيف ، دانشمند ، متقى ، پارسا و عالم به قضاوت و به سنت ، انتخاب كنند كه حقوق آنان را باز ستانده و حجشان را بر قرار و صدقاتشان را گردآورى كند . . . تا آخر حديث ، و مانند همين حديث نيز از امام رضا(ع) با كمى اختلاف در الفاظ نقل شده است .

و ما اگر آگاهيهاى مسلمانان را گسترش دهيم در اين صورت حكومتهاى نظامى و نظامهاى موروثى غير شورائى خود به خود مردود شناخته شده و آنهائى كه هنوز در قدرت باقى هستند بطور طبيعى از بين خواهند رفت .

2 _ ضرورت يك پارچه ساختن بلاد اسلامى بزرگ زير پرچم حكومت اسلامى واحد متعلق به يك هزار ميليون مسلمان .

امّا اين سئوال پيش مى آيد كه سرنوشت سران و زمامداران فعلى كشورهاى اسلامى چه خواهد بود ؟

پاسخ اين است كه همان رفتارى را با آنان خواهيم نمود

كه حضرت پيامبر اكرم(ص) با اهالى شهر مكه در پى فتح آن نمود .

اگر اين زمامداران داراى شرايط لازم بوده و مورد تأئيد اكثريت امت اسلام باشند پس لازم است كه در مناصب خود باقى بمانند و اگر اين چنين نبودند به عنوان افراد معمولى به زندگى خود ادامه مى دهند و هيچ كسى متعرض آنان نخواهد شد چرا كه اسلام از گذشته هاى افراد صرف نظر مى كند و لذا مى بينيم پيامبر اكرم(ص) هنگامى كه مكه را فتح نمود ، حكام و گنهكاران اين شهر را مورد عفو قرار داد و آنان را به خاطر گذشته شان مورد مجازات قرار نداد ، و بدين ترتيب بود كه ابوسفيان ، صفوان و ديگران را عفو نموده و دستور عفو عمومى نيز صادر كرد و اعلام نمود برويد كه همگى شما آزاديد .

و بدين نحو پيامبر اكرم(ص) احدى را نكشت و خونريزى نكرد و تمامى اين خوش رفتاريها سبب گرديد كه حكومت پيامبر(ص) جا بيفتد و برقرار گردد ، و هنگامى كه حضرتش مكه را ترك نمود ، عتاب ابن اسيد جوان بيست ساله اى را حاكم بر اين شهر نمود ، يعنى حاكم بر جائى كه مركز جنبشهاى مخالف پيامبر(ص) طى مدت بيست سال بود ، امّا براى اين زمامدار جوان گارد و پليس و دستگاه مكه را ترك نمود و هيچ اغتشاشى در اين شهر تا زمان وفات پيامبر اكرم(ص) بروز نكرد .

پس چگونه توانست يك فرد جوان آرامش و امنيت يك شهر استراتژيكى همانند شهر مكه معظمه را حفظ و برقرار سازد ؟ آيا به خاطر سياست مسالمت آميزى نيست كه پيامبر اكرم(ص) در برخورد با اهالى مكه

از آن پيروى نمود ؟

بنا بر اين لازم است صاحبان قلم و انديشه مردم را نسبت به ضرورت شورائى بودن رژيم و برقرارى حكومت جهانى واحد و لزوم پيروى از سياست مسالمت آميز و دورى جستن از ارعاب در تمامى زمينه ها آگاه سازند .

پى نوشتها

1 _ طبق برخى آمارهاى اخير ، در حال حاضر مسلمانان جهان بالغ بر دوميليارد نفر مىباشند .

2 _ (الضرورات تقدر بقدرها) .

تراژدى مسلمانان

امت در كشاكش تراژدى و راه علاج

طبق برخى آمارها ، تعداد جمعيّت مسلمانان جهان بالغ بر يك هزار ميليون نفر مى باشد ، امّا اين جمعيّت به خاطر مرزهاى جغرافيائى و منطقه اى و نژادها و قوميتهاى گوناگون پراكنده و متشتّت بوده و در زير يوغ استعمارگران و استثمارگران بسر مى برند ، و از طرف ديگر قوانين حاكم بر مسلمانان ، قوانين الهى نبوده بلكه قوانين وضعى اند يعنى : قوانين ساخت فكر بشر هستند .

و بايد دانست كه علّت اين پراكندگى و پاشيدگى كه گريبانگير مسلمانان جهان شده است همانا دورى جستن آنان از اسلام به عنوان يك آئين و نظام عملى براى زندگى مى باشد .

و چه درست و نيكو گفته است خداى متعال ، آنجائى كه مى فرمايد : (و كسى كه از احكام من سرپيچى كند ، زندگى فلاكت بارى خواهد داشت و روز قيامت نابينا محشور خواهد شد ، گويد : خداى من ، چرا مرا نابينا محشور كردى ، من كه بينا بودم ، خدا به او مى گويد به يقين آياتمان را به تو نشان داديم ، امّا تو آنها را فراموش كردى كه امروز هم فراموش مى شود)(1) .

در هر حال گرفتار شدن با يك سرى مشكلات و معضلات پاداش بدى است براى كسانى كه از ذكر خداى خود دور شده و دستورات الهى را اجراء نمى كنند و هم در اين دنيا و هم در آخرت جز زيان و ضرر و خسران چيز ديگرى نصيب شان نخواهد گرديد .

و ما اكنون با چشمان خود شاهد وضع نامطلوب و

ناهنجار مسلمانان در اين دنيا هستيم ، زيرا آنان در حال حاضر متشتّت و پراكنده و بيگانه از يكديگرند و مرزهاى مصنوعى و ساختگى ميان سرزمين آنان به وجود آمده در حالى كه مسلمان در سابق برادر مسلمان ديگرى بود ، اكنون دشمن او شده است ، (خانه هاى خود را به دست خويش و به دست مؤمنان خراب مى كنند ، پس اى صاحبان بصيرت عبرت بياموزيد)(2) .

اين آيه شريفه در شأن كافران نازل شد است ، امّا اكنون همين آيه بر خود مسلمانان صدق مى كند .

و ببينيد كه چگونه مسلمانان در زمينه هاى فرهنگى و سياسى و اقتصادى عقب مانده اند ، و جنگ ايران و عراق كه رژيم بعث آن را بر ملت اسلامى اين دو كشور تحميل نمود يك بازى استعمارى است كه جوانان مسلمان عراقى و ايرانى قربانى آن شده اند ، و طبق برخى برآوردها ، تعداد كشته شدگان از طرفين اين جنگ بالغ بر دويست هزار نفر مى شود(3) .

چرا چنين ماجراى تأسف بارى رخ داده است ؟

پاسخ اين است كه : حزب بعث حاكم بر كشور عراق آتش اين جنگ را روشن نمود ، و در اين ميان آمريكا ، اسرائيل ، فرانسه ، روسيه و چين از او پشتيبانى كرده و كمك هاى مالى ، تسليحاتى و لجستيكى به او مى رسانند ، لكن موضع ما چيست ؟

چرا به ناموس ما تجاوز و تعدى مى شود ؟

چرا كشورمان ويران مى گردد ؟

چرا اموال و ثروتهاى ما به يغما برده مى شود ؟

چرا اموال و دارائيهاى ما در خريد سلاح و در راه كشت و كشتار و خون ريزيها مصرف مى شود ؟

از زمانى نه بسيار دور ، جنگ ميان برادران

كرد و برادران عرب (جنگ عراقى با عراقى) در گرفت و از بيست سال پيش تا كنون ادامه يافت .

ولى چرا اين جنگ به وقوع پيوست ؟

گروههائى هستند كه معتقد به ملى گرائى (ناسيوناليسم) بوده ، امّا مليّت گرائى از اسلام به دور است ، و در روايتى آمده : حضرت على(ع) مسلمانان را از تأسّى به تفاخر فاميلى و نژادى كه در زمان جاهليّت رواج داشته برحذر داشته است .

پس مباهات به نژاد و يا قبيله و يا قوم و يا زبان خاصى كلاً عملى است كه از جاهليّت نشأت گرفته ، چرا كه نژادپرستى در ذات و خوى ابو جهل ، ابو لهب و كفار جاهليّت بود ، و از اين رو چرا برخى از مسلمانان آن را براى خود شعار و منش قرار داده اند ؟

قوميّت گرائى عربى كه هنوز جريان دارد ، قوميّت گرائى پارسى كه در زمان دو شاه اخير ايران رواج داشت ، قوميّت گرائى تركى در زمان آتاتورك ، قوميّت گرائى كردى و ديگر قوميّت ها همگى از عواملى بودند كه موجب از دست رفتن سرزمين اسلامى فلسطين شدند .

دشمنان اسلام برادران ما را در فلسطين ، لبنان ، مصر ، اردن و جزيرةالعرب قتل عام كرده اند (انگليسى ها و دست نشاندگان آنها در يك شبيخون بيش از يكصد و پنجاه هزار مسلمان را در حول و حوش جزيرةالعرب به قتل رسانده اند) و همچنين مسلمانان فيليپين ، كشمير ، اريتره ، اگادن ، برمه و پاكستان شرقى و غربى را كشتار كردند .

و نيز مسلمانان سرزمين يمن را كشتند و اين كشور را به دو بخش تقسيم كردند .

بيش از يك قرن

، مدام مسلمانان قتل عام مى شوند و يا زندانى مى گردند و ناموس آنان مورد تجاوز و هتك حرمت قرار مى گيرد ، چرا ؟

شما كشورهاى اروپائى را ببينيد ، تعداد جمعيّت آنها در حدود ششصد و پنجاه ميليون نفر است ، از چهل سال پيش تا به امروز نه ميان آنها جنگى رخ داده و نه در آنها كودتاهاى نظامى به وقوع پيوسته است ، امّا در جهان اسلام ما شاهد كودتاهاى بسيارى هستيم كه تماماً به خاطر حيله گريهاى استعمارگران و مستكبران بوجود آمده اند ، زيرا اينان به سرزمينهاى ما آمده اند تا ما را از هم جدا كرده و به صورت گروههاى متخاصم درآورند ، و ثروتهاى ما را به يغما ببرند و خونمان را ريخته و در زندانها و بازداشتگاهها شكنجه مان نمايند .

اكنون در زندانهاى بعث عراق بيش از سيصد هزار انسان در معرض ظلم و ستم و شكنجه قرار دارند و در ميان آنان پيرمرد ، پيرزن ، پسر جوان ، دختر جوان ، كودكان پسر و دختر به چشم مى خورند .

چرا اين اتفاق افتاده است ؟ آيا حزب بعث چنين حقى را دارد ؟ و به چه حقى حكومت را به دست گرفته است ؟

بله ، اين حق را در سايه تانك و زور سر نيزه به دست آورده است عمل حزب بعث مانند عمل يك سارق و يك راهزن مى باشد ، دزد هفت تير خود را بر روى تو مى كشد و به تو امر مى كند لباسهايت را در بياورى و پول خود را به او بدهى و بدين ترتيب بر هستى تو مستولى مى شود ، و حزب بعث عين اين كار

را كرده است ، زيرا بعثى ها در نيمه هاى شب و با نقشه مشترك آمريكا ، انگلستان و اسرائيل آمده و قدرت را به دست گرفته اند .

دورى جستن ما از خدا و از قوانين الهى و عدم وجود وحدت و اتفاق ميان مسلمانان سبب بروز اين مشكلات شده است و علاجى هم براى آنها متصور نيست ، مگر آنكه به سوى احكام قادر متعال باز گرديم و وحدت ميان مسلمانان را تحقق بخشيم و حكومت يك هزار ميليون مسلمان را برقرار كنيم تا ديگر هيچ گونه مرزبندى ، موانع و قيد و شرطها در روياروئى آنان وجود نداشته باشد .

بايد سرزمين پهناور اسلام يك پارچه شود ، امّا وحدت اسلامى در عمل تحقق نخواهد يافت ، مگر آنكه احساس وحدت خواهى در اعماق وجدان مسلمانان برانگيخته شود ، و خوشبختانه تمامى عوامل وحدت وجود دارد ، زيرا مسلمانان امت واحده اى را تشكيل مى دهند كه يك خدا و يك كتاب آسمانى و يك پيامبر را دارا مى باشد ، و شريعت اسلام براساس كتاب و سنت استوار است و لازم است كه از آنها به نحو احسن پيروى كنيم ، امّا بايد دانست كه اسلام به نماز ، روزه ، مرمّت كردن مساجد و كارهائى از اين قبيل منحصر نمى شود ، بلكه اينها جزئى از اسلامند و اجزاء ديگرى هم هست كه از آن جمله تلاش براى وحدت سرزمين اسلامى زير پرچم واحد مى باشد .

روش رواج فرهنگهاى منحرف

راديو اسرائيل گزارش كرده است كه تعداد نسخه هاى كتب منتشر شده در داخل اسرائيل طى يك سال بالغ بر پانزده مليون جلد كتاب بوده است و معنى آن اين است كه هر اسرائيلى

از كودك خردسال گرفته تا مرد بزرگسال حدود پنج جلد كتاب به دست آورده است ، و بدين ترتيب رژيم اسرائيل به ملت خود فرهنگهاى منحرف و ستمگرانه را تزريق مى كند و تلاش فزاينده اى براى رواج انديشه هاى مسموم و منحرف فرهنگى مى نمايد ، پس چرا ما براى رشد فكرى و فرهنگى صحيح و سالم يك هزار مليون فرد مسلمان تلاش نكنيم در حالى كه ما خود صاحبان حق و حقيقت مى باشيم ؟

اسلام به كتاب خوانى و كتاب نويسى تشويق و ترغيب مى كند و نخستين سوره قرآن كه بر پيامبر اكرم(ص) نازل گرديد همانا سوره (اقراء) است كه در آن خواندن و نوشتن مورد ترغيب و تشويق قرار گرفته ، و پيامبر اكرم(ص) فرموده است :

فرا گرفتن علم فريضه اى است بر هر فرد مسلمان ، خواه مرد باشد و خواه زن .

و امام صادق(ع) نيز فرموده : (اى كاش شلاق بر سر ياران من فرود مى آمد براى اينكه تفقه يابند) .

و تفقه در اينجا به معناى درك و فهميدن است كه يكى از اجزاء آن ، فهميدن ابعاد زندگى است ، و در حديثى ديگر به نقل از امام صادق(ع) آمده است :

عالم به زمان خويش مفاهيم مشكوك بر او چيره نمى شوند كه مقصود اشتباه برانگيزى است كه براى او اسباب انحراف و سستى به وجود مى آورند .

پس اگر ما هزار ميليون نسخه كتاب چاپ كرده و در ميان مسلمين توزيع كنيم ، در اين حالت مى توان گفت كارى در جهت آگاهى مسلمانان انجام داده ايم .

چند سال پيش مجله اى گزارش كرد كه اتحاد جماهير شوروى تنها در يك سال بيست و يك ميليارد جلد كتاب چاپ

و توزيع كرده ، و در آن وقت كل جمعيّت جهان چهار ميليارد نفر بود .

و كتاب سرخ مائوتسه تونگ به چهارصد زبان زنده دنيا ترجمه گرديد ، در حالى كه نيم قرن بر ظهور مكتب ماركسيستى ماده گرا نمى گذشت ، امّا در مقابل مى بينيم كه قرآن كريم على رغم گذشت پانزده قرن از تاريخ نزول آن بر پيامبر اسلام(ص) هنوز تعداد زبانهائى كه به آنها ترجمه شده است از230 زبان تجاوز نمى كند و بطورى كه عده اى از مطلعين گفته اند تعداد ترجمه هاى قرآن از اين رقم بالاتر نرفته است .

چرا ما كار آگاه سازى را كنار گذارديم ، در حالى كه ديگران به آن تمسك جسته اند و به خوبى بدان عمل مى كنند ؟

امير مؤمنان على(ع) فرموده است : شما را به خدا سوگند مى دهم كه به قرآن تمسك بجوئيد و نگذاريد ديگران در عمل به احكام آن از شما پيشى بگيرند .

ما در حقيقت آگاه سازى مردم و ترويج و نشر معارف الهى را كنار گذارديم و در نتيجه عقب مانديم ، امّا افراد باطل و منحرف به نشر افكار و انديشه هاى خود همّت گماردند و پيشى گرفتند ، و اين سنت خدا است كه بر زندگى مردم حاكم مى باشد .

آگاهى و آموزش هزار ميليون نفر مسلمان يكى از شالوده هاى اساسى در تحقق حكومت يك ميليارد مسلمان مى باشد ، و به خاطر اهميت امر آگاهى و رشد فكرى افراد مى بينيم كه خداى قادر متعال مى فرمايد :

(و به تحقيق كه ابراهيم يك امت بود ، زيرا خداى متعال ابراهيم عليه السلام را به خاطر رشد فكرى او يك امت قلمداد كرده است) .

همچنانكه مى فرمايد : (به درستى كه به

ابراهيم رشد عطا كرديم)(4) .

و لذا در راه تأمين رشد و تكامل فكرى مسلمانان بر ما واجب است كه جهاد كنيم ، جهاد با قلم و زبان ، و جهاد از طريق رسانه هاى پيشرفته و با نفوذ امروزى كه اين خود بهترين جهاد در صحنه نبرد است ، و در حديث شريف مى خوانيم كه :

(مداد علماء بهتر از خون شهيدان است) چرا ؟

علّت آن واضح است براى اينكه قلم و زبان موجب جنبش و تحرك مردم براى جهاد در صحنه هاى رزم مى شوند ، مضافاً بر اينكه قلم و زبان حافظان شريعت و حافظان دست آوردهاى جهاد در صحنه هاى نبرد مى باشند ، و به درستى كه مداد عالمانى بزرگوار مانند شيخ صدوق ، شيخ مفيد ، كلينى ، مجلسى ، علامه مرتضى ، محقق ، شهيدين و ديگران وسيله گرانبهائى بود تا تعاليم و دستورات پيامبر اكرم (ص) و قوانين و اصول عاليه اسلام صحيح و سالم به دست ما برسد ، و اخبار جنگها و جهادهاى پيامبر اكرم(ص) و انقلاب عظيم امام حسين(ع) و چگونگى به شهادت رسيدن مظلومانه آن حضرت را براى ما گزارش كند و به هر حال به وسيله قلم و كتاب تمامى اين موضوعات و اخبار براى ما محفوظ ماند و فرهنگ كامل اسلامى در دسترس ما قرار گرفت .

و با كار وسيع آموزشى از قبيلى كه ذكر آن رفت خواهيم توانست گام نخستين را در راه تحقق حكومت جهانى اسلامى يكپارچه برداريم و بعلاوه خواهيم توانست بخشى از وظيفه اى را كه خداى متعال بر دوش ما گذارده است به انجام برسانيم .

چرا كشورهاى اسلامى در گذشته آزاد بودند و امروزه در بندند ؟

علم و فرهنگ راه نسلها را مشخص مى كند

، زيرا اين علم و فرهنگ است كه نحوه برخورد امت اسلامى با حوادث و وقايع را معين مى كند و آينده اين امت را رقم مى زند .

زيرا فرهنگ اصيل اسلامى راه امت را به سوى حيات و زندگى از فكر و عمل و ايده و اسلوب و منش متمايز مى كند ، مسلمانان صدر اسلام با برخوردارى از سرچشمه زلال اين فرهنگ بالا و اصيل توانستند در مدتى كمتر از يك سوم قرن ، نيمى از كره زمين را آزاد سازند و آن هنگامى بود كه مسلمانان جهاد مقدس خود را آغاز كرده بودند و پى در پى پيروزيهائى چشمگير به دست مى آوردند .

و نيز مسلمانان عراق در شصت سال پيش (1920 _ 1918) با برخوردارى از اين فرهنگ معجزه آسا و هنگامى كه تعداد جمعيت آنان از چهار ميليون نفر تجاوز نمى كرد توانستند به رهبرى آيت الله العظمى مرحوم شيخ محمّد تقى شيرازى بر بزرگترين امپراطورى جهان آن روز ، يعنى امپراطورئى كه خورشيد از سرزمينهاى تحت سلطه آن غروب نمى كرد (بريتانياى كبير) و بزرگترين و تنها قدرت جهانى آن روز پيروز شوند ، امّا چگونه توانستند ؟

علت اين است كه فرهنگ آنان فرهنگ دين و فضيلت و فرهنگ و قرآن و سنت و پيروى از رهبريت مذهبى بود ، آن هم علىرغم اينكه ملت عراق فاقد جنگ افزارهاى پيشرفته و مدرن و دستگاههاى اطلاعاتى نوين بود ، و در آن زمان متشكل از عشاير و قبايل غير متمدن در اصطلاح امروزى بود .

اما فرهنگ اسلامى چنان اين ملت را مقاوم ساخته بود كه هزاران كشته در راه دفع دشمن نثار كرد و پيروز شد ، و

به دنبال اين پيروزى ، آيت الله العظمى شيرازى حكومت اسلامى را در شهر مقدس كربلا برقرار نمود ، و اگر وفات ايشان ديرتر اتفاق مى افتاد حوادث در عراق مجراى ديگرى را مى پيمود ، ولى پس از گذشت مدتى دست نشاندگانى مانند عبدالكريم قاسم و عبدالسلام و عبدالرحمان عارف و اخيراً عفلق و حزب بعث توانستند سلطه خود را بر اين ملت تحكيم بخشند و چنان بلا و مصيبتى بر آن وارد كنند كه هيچ سابقه نداشته است و فرزندان اين ملت را كشتند و به زنان تجاوز كردند و اين كارها را با وقاحت و گستاخى انجام دادند .

امّا علت چيست ؟

علت واضح است ، زيرا فرزندان طبق معمول راه پدران را بر نگزيدند و همانطور كه خداى فرموده است :

(پس از آنان نسلى آمدند كه نماز را فراموش كرده و به شهوت رانى و هوسبازى پرداختند ، پس گمراهى و نگون بختى نصيب آنان شد) .

و علت اين است كه فرهنگ استعمارى جايگزين فرهنگ اصيل اسلامى شد ، يعنى فرهنگ بى بند و بارى و بى تفاوتى و عدم احساس مسئوليت جاى فرهنگ تعهد و وظيفه شناسى اسلامى را گرفت ، ما نمى گوئيم كه تمامى افراد ملت عراق آلوده به اين فرهنگ شده اند بلكه بسيارى از آنان افراد نيكو و متقى و متعهدند ولى مقصود ما آنانى هستند كه دست در دست اشغالگران و عمال آنان گذاردند مانند حزب بعث و در خط طاغوت پيش رفتند .

پدران با بريتانيا جنگيدند ، چون فرهنگشان فرهنگ اسلامى بود ، ولى فرزندان در برابر انگليس سر فرود آوردند ، پس چه تفاوتى در اين ميان هست ؟ تفاوت اين

است كه فرهنگ استعمارى در افكار و اذهان فرزندان رسوخ و نفوذ كرد ، و هنگامى كه فرهنگ عوض شد ، همه چيز به دنبال آن عوض گرديد .

ما نمى توانيم عراق ، فلسطين ، لبنان ، افغانستان ، مصر و كشورهاى اسلامى استعمار زده را آزاد سازيم ، مگر آنكه فرهنگ اين ستم ديدگان و اين رنج بردگان از اسبتداد و خودكامگى حاكمان ظالم به فرهنگ اصيل اسلامى تبديل شود و به اين فرهنگ اصيل با نيرومندى و صلابت و استوارى تمسك جويند و آن را در هرحال و شرايطى و تحت هر فشارى رها سازند .

ما مى توانيم به اهميت پيروى از فرهنگ اصيل اسلامى در يكى از داستانهاى مربوط به آيت الله العظمى مرحوم شيرازى در دوران انقلاب سال1920 در عراق پى ببريم ، زيرا اين داستان به ما نشان مى دهد كه پيشينيان چگونه در پيروى از فرهنگ اسلامى صلابت و استوارى از خود نشان مى دادند و چگونه با پشتوانه اين فرهنگ از خود مقاومت فوق العاده نشان دادند .

اين داستان را رئيس شهردارى منتخب انگليسها در شهر كربلا نقل كرده است ، او يك فرد مسلمان بود ولى به خاطر جهل سياسى و مذهبىاش انگليسها او را گمراه كرده بودند و در نتيجه پست رئيس شهردارى را كه از جانب آنان براى وى درنظر گرفته شده بود پذيرفت ، او مى گويد :

(كوكس كميسر عالى بريتانياى كبير در عراق اظهار تمايل كرده بود كه به محضر آيت الله شيرازى رهبر انقلاب عراق برسد ، امّا ايشان به شدت درخواست او را رد كرده و گفته بودند تا زمانى كه بريتانيا كشور عراق را به استعمار خود در

آورده است به وى اجازه ملاقات نمى دهم) .

و على رغم فشارهاى شديدى كه در اين رابطه بر امام شيرازى وارد گرديد ولى ايشان همچنان بر عقيده خود استوار بوده و اجازه ملاقات به وى ندادند .

و بالاخره پس از آنكه (كوكس) از ملاقات با امام شيرازى مأيوس گرديد از من (رئيس شهردارى كربلا) خواست كه به خانه امام بروم و در آنجا بمانم تا او سرزده وارد خانه شيرازى شود ، چون اگر ايشان از نيت او باخبر مى شدند در را بر روى او مى بستند ، و اجازه ورود به وى نمى دادند .

رئيس شهردارى كربلا به دنبال سخنان خود مى افزايد به خانه امام رفتم ، ايشان به من خوش آمد گفتند و پيش خدمت ايشان چاى برايم آورد ، و پس از مدت كوتاهى (كوكس) كميسر عالى بريتانيا وارد خانه شد و من باعجله و دست پاچگى خدمت امام شيرازى عرض كردم كوكس كميسر عالى آمده است ، انتظار داشتم امام از او احترام كنند و براى او بايستند ، لكن ايشان در جاى خود مانده و تكان هم نخوردند و سر خود را بالا نبرده و نگاهى به او نكردند .

كوكس بر روى فرش به زمين نشست ، و چند كلمه اى با امام سخن گفت ، اما ايشان هيچ پاسخى به او نداده و نگاهى هم به او نيانداختند .

كوكس مدتى مكث كرد و چون پاسخى نشنيد و حتى پيشخدمت امام براى او چاى نياورد ، از جاى خود برخاست و در حالى كه صورتش از خجلت و عصبانيت سرخ شده بود خانه امام را ترك نمود .

در اينجا به امام عرض كردم :

شيخ بزرگ ما ، من كارمند ساده اى نزد انگليسى ها در اداره شهردارى هستم ، ولى با اين حال وقتى كه نزد شما آمدم مورد احترام قرار گرفتم و به سلام من پاسخ فرموده و دستور داديد چاى برايم بياورند ، ولى وقتى كه كوكس كه نمايندگى عالى دولت بريتانياى كبير را دارا است وارد شد هيچ توجه و اهميتى براى وى قائل نشديد ؟

رئيس شهردارى مى گويد : در اينجا امام شيرازى سر خود را بالا كرده و گفتند فلانى تو مرد مسلمانى هستى ، و شهادتين را بر زبان جارى كرده اى و لذا به تو احترام مى گذارم هرچند كه روش اشتباه آميز تو را در قبول اين منصب (رياست شهردارى كربلا) كه از طرف كفار به تو واگذار شده است نمى پذيرم ، ولى كوكس مرد كافر و بيگانه و استعمارگر است و من اگر مى دانستم مى خواهد به منزل من بيايد اجازه ورود و نشستن بر فرش خود را به او نمى دادم ، چه برسد كه به او خوش آمد بگويم .

بله ، اين فرهنگ متعهدانه و استوار را رهبر انقلاب عراق در كالبد ملت اين كشور دميد و با پشتوانه اين فرهنگ ، ملت عراق توانست دشمنان خود را شكست داده و صفحه درخشانى از قهرمانى و جهاد و مبارزه در راه خدا و در راه آزادى و استقلال بر صفحات تاريخ بيفزايد .

و همين فرهنگ بود كه ملت عراق را قادر ساخت تا به رهبرى آيت الله العظمى مرحوم سيد حسين قمى در كربلا و آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى در نجف اشرف براى دومين بار در جنگ جهانى دوم انگليس را شكست داده و انگليسى ها را

از سرزمين عراق بيرون برانند .

و نيز همين فرهنگ بود كه موجب طرد انگليس از ايران شد و مردم مسلمان ايران با برخوردارى از فرهنگ اصيل اسلامى خود توانستند طى دو انقلاب يعنى انقلاب تنباكو و انقلاب مشروطيت بيگانگان و اجانب را از كشورشان قطع كنند و همين فرهنگ بود كه سبب طرد شاه و اربابانش از ايران گرديد .

غربيان و شرقيان به خوبى دريافته اند كه رمز پيروزى اين انقلابها در فرهنگ اصيل مسلمانان نهفته است و لذا تلاش كردند تا اين فرهنگ را مسخ كنند و عملاً هم توانستند فرهنگ مسلمانان را با فرهنگ استعمارى خود تبديل كنند و يا معجونى از اين دو فرهنگ به وجود بياورند و بدين طريق توانستند براى ساليان متمادى و حتى تا همين امروز كشورهاى اسلامى را زير سلطه استعمارى خود قرار دهند و نيز توانستند سرزمين بزرگ اسلامى را تجزيه كرده و ميان وصله هاى مجزاى آن مرزهاى مصنوعى بوجود بياورند و ايضاً توانستند قوانين اسلامى را از بين برده و به جاى آنها قوانين شرقى و غربى را قرار دهند .

فرهنگ اسلامى به طور واضح و گويا و جامعى در كتاب ، سنت و كتب فقهى و اسلامى بيان شده است و اگر ما بتوانيم اين فرهنگ را دوباره احياء كرده و آن را گسترش دهيم در اين صورت مى توانيم گام ديگرى را در راه تحقق حكومت جهانى اسلامى واحد برداريم .

پى نوشتها

1 _ سوره طه : آيه127 _ 124 .

2 _ سوره حشر : آيه2 .

3 _ لازم به تذكر است كه اين كتاب در دومين سال جنگ نوشته شده ، و اكنون كه پايان جنگ

را پشت سر مى گذاريم اين آمار افزايش فوق العاده اى يافته است : (مترجم) .

4 _ سوره انبياء : آيه52 .

رشد فكرى

بالابردن رشد فكرى امت اسلام

در گذشته ضرورت ايجاد حكومت يك هزار ميليون مسلمان را گوشزد كرديم ، و گفتيم كه اين حكومت تنها از راه محو و از بين بردن مرزبنديهاى جغرافيائى و نژادى و مهمتر از آنها محو مرزهاى روانى ميسر است ، زيرا اين مرزها و موانع عينى در حقيقت منبعث از مرزها و موانع روانى است ، مى گوئيم اين عراقى است و اين كويتى و آن مصرى و اين هم ايرانى و آن هم پاكستانى و هندى و تركى ، بسيار خوب ، اما اينان به جاى دورى جستن از يكديگر بايد ميان خود الفت و محبت و مودّت ايجاد كنند .

يعنى اينكه عراقى و ايرانى هردو باهم برادرند و نيز پاكستانى و كويتى باهم برادر بوده و در همه چيز باهم شريك و برادرند ، امّا يك مسلمان پاكستانى نمى تواند وارد كويت شود مگر با اخذ رواديد و كسب اجازه و دعوتنامه و به عكس ، يعنى اينكه كويتى هم به نوبه خود نمى تواند وارد پاكستان شود مگر با اخذ رواديد ، و اين چيزى است كه اسلام مخالف آن است ، يعنى درست مانند مخالفت اسلام با مسكرات و قمار و روسپيگرى و ديگر اعمال حرام ، بلكه شايد اين عمل خلاف بدتر از ساير محرمات باشد زيرا موجب پراكندگى و تخاصم و دورى جستن مسلمانان از يكديگر مى شود واز طرفى هم سبب تسلّط بيگانگان بر آنان مى گردد ، همانطورى كه اكنون كمونيستها بر افغانستان ، تاجيكستان ، ارمنستان ، تركمنستان ، آذربايجان ، قرقيزستان

و قزاقستان تسلّط يافته اند و آمريكا ، اسرائيل و انگلستان نيز بر منطقه خاورميانه سلطه يافته اند .

در اينجا وظيفه ما ايجاب مى كند كه تلاشها و مساعى خود را يك پارچه ساخته ، و وحدت امت اسلاميمان را دوباره برقرار سازيم ، امّا چگونه مى توان اين كار را كرد ؟

در پاسخ بايد گفت : راههايى براى آن وجود دارد كه در رأس آنها تلاش براى تعميم و نشر آگاهيها و آموزشها در ميان مسلمانان قرار دارد ، زيرا وظيفه هر مسلمانى است كه در گسترش آگاهيها و آموزشهاى ايدئولوژيكى ، اقتصادى ، سياسى ، قانونگذارى ، اجتماعى ، تربيتى ، نظامى ، كشاورزى ، صنعتى و استقلال طلبانه مشاركت داشته باشد ، و رسانه هاى گروهى از قبيل راديو ، روزنامه ها و مجلات ، و باشگاههاى فرهنگى ، مراكز نشر كتاب ، كنفرانسها و سمينارها و غيره بايد در پيشبرد اين مهم نقش بسيار مؤثرى را ايفاء نمايند .

مثلا اگر ما يك هزار ميليون جلد كتاب چاپ كنيم و آنها را در تمامى بلاد اسلام انتشار دهيم سهم هر فرد مسلمان يك جلد كتاب خواهد بود و اين كمترين وظيفه اى است كه مى توان آن را انجام داد ، پس لازم است دسته جمعى همّت گماريم و اين تعداد كتاب را به چاپ برسانيم و حداقل وظيفه خود را در راه نشر و تعميم آگاهيها و بالا بردن رشد فكرى و فرهنگى مسلمانان ادا كنيم .

چگونه ذهنيت اسلامى را بسازيم

براى بازسازى شخصيّت فرهنگى مستقل اسلامى ، بايد دو مرحله طبيعى را پشت سر بگذاريم ، يكى مرحله تخريب و ديگرى مرحله ساختن است .

اما مرحله نخست : مرحله نابود سازى و محو

فرهنگها و ارزشهاى استعمارى و درهم ريختن بناى فكرى وارداتى است ، لكن مرحله دوم از دو طريق صورت مى پذيرد :

الف : علم يعنى شناخت بيماريهائى كه بر كالبد امت اسلامى عارض شده اند و نيز شناخت نحوه سلطه يابى استعمارگران بر سرنوشت مسلمانان و نقشه ها و توطئه هائى كه در خفا بر ضد اسلام تهيه نموده و به مرحله اجرا در مى آيد ، زيرا هر انسانى تا بيمارى خود را نشناسد نمى تواند آن را درمان كند .

و از اين رو لازم است كه علل عقب ماندگى خود و نيز علل سلطه يابى استعمارگران ، استثمارگران ، خودكامگان و دست نشاندگان آنان بر سرنوشت و مقدرات خويش را بشناسيم و بدانيم چه عللى موجب تشتت و چند دستگى مسلمانان و تجزيه سرزمين اسلام به صورت كشورهاى كوچك و متخاصم و متعارض شده است ؟

و براى شناخت راه حلها و درمانها بايد بدانيم كه سياست اسلام چه ويژگيهائى دارد و چگونه مى توان در شرايط فعلى آن را به موقع اجراء گذارد ؟

و همچنين بايد شناسائى كنيم كه اقتصاد ، جامعه شناسى ، كشاورزى ، تجارت ، صنعت ، نظاميگرى ، جنگ و صلح ، روابط بين الملل ، پيمانها ، قراردادها و آزاديها از ديدگاه اسلام چه خصوصياتى دارند و به چه نحو مى توان آنها را به مورد اجراء گذارد ؟ و به علاوه چگونه مى توان قدرت حكومت را در نهادهاى طبيعى جامعه تقسيم بندى كرد ؟ زيرا براى هريك از اين زمينه ها اسلوب و روش خاصى از ديدگاه اسلام وجود دارد كه بايد نخست آن را شناخت و سپس براى نحوه اجراى آن در زمان حال چاره انديشيد .

از بيش از يك قرن

تا به امروز جنبش هاى اسلامى متعددى براى تجديد حيات اسلام خودنمائى كرده اند ، مانند جنبش سنوسى در ليبى ، جنبش مهديه در سودان ، حركت جمال الدين اسد آبادى ، و محمد عبده ، حركت اسلامى نورآور آيت الله العظمى شيرازى بزرگ ، آخوند خراسانى ، امام ميرزا محمّد تقى شيرازى رهبر انقلاب سال1920 ميلادى در عراق و حركتهاى زياد ديگر .

ولى با اين حال متأسفانه كار برقرارى يك حكومت اسلامى فراگير امكان پذير نگرديد و باز هم مسلمانان به وضع سابق خود باز گشتند يعنى اينكه بردگانى براى قواى شرق و غرب شدند ، ولى چرا اين چنين شد ؟

از تمامى قرائن و شواهد چنين بر مى آيد كه علت اين است كه امت اسلامى تنها بر جنبه هاى منفى كار تكيه داشته و جنبه هاى مثبت و سازند را ناديده انگاشته است و به دنبال يك برنامه ريزى جامع و صحيح نبوده و اگر طرحهائى هم داشته در صدد اجراى عملى و عينى آنها بر نيامده اند ، بايد اين مسئله را در جنبش جهانى اسلامى آينده خود كاملاً مد نظر قرار بدهيم ، چون حتماً بايد جوانب مثبت كار را شناخت و براى آنها برنامه ريزى كرد تا انشاءالله حكومت آينده را در قالب موازين و ارزشهاى اسلامى بوجود بياوريم .

و ضرورى است كه اين آگاهى را در ميان توده هاى مردم به وسيله چاپ صدها ميليون جلد كتاب و نشريه گسترش و تعميم داد و در اين كتابها و نشريات ، الگوى حكومت جهانى اسلام با تمامى ابعاد و جوانب گوناگون آن و نيز برنامه ها و روشها و هدفهاى آن تشريح و توضيح شود ، و اگر ما چنين كارى را

نكنيم تراژدى مسلمانان باز چهره خود را نمايان مى سازد .

و اين مثال زنده توضيح مى دهد كه چرا مسلمانان به حركت در آمدند و موجبات سقوط و نابودى حكومت امويان را فراهم ساختند ، اما باز هم قدرت به دست افراد صالح و امين و درستكار نيفتاد ، بلكه گروهى از عباسيان حكومت را به انحصار خود درآوردند و همان جناياتى را مرتكب شدند كه از پيش امويان مى كردند ، و علت اين بود كه مسلمانان آگاهى و شعور اسلامى تام و تمامى نداشتند و پيش خود تصور مى كردند اگر ابو مسلم خراسانى ، ابو مسلمه خلال ، منصور ، سفّاح و امثال اينها قدرت را به دست گيرند ديگر از آسمان طلا خواهد باريد و هيچ فكر نمى كردند كه خلافت و امامت از آن امام معصوم عليه السلام است كه از همه مردم لايق تر و با كفايت تر است ، پس چرا اجازه دادند حكومت به دست اغيار نالايق و تبهكار بيفتد .

و از طرف ديگر هيچ فكر نكردند كه اگر قدرت و حكومت به دست يك فرد و يا يك حزب و يا يك خانواده بيفتد قدرت را لاجرم احتكار كرده و سرمست از غرور و جاه طلبى مى شود ، همانطور كه پيشينيان سرمست از قدرت و غرور و تبختر شدند كه خداوند در باره آنان مى فرمايد : (به تحقيق وقتى انسان ثروتمند و قدرتمند شود طغيان مى كند) .

و در حديثى از اميرالمؤمنان على عليه السلام آمده : (كسى كه مالك بشود احتكارگر مى شود) .

در هر حال آن جماعت امام معصوم(ع) را فراموش كردند و اصل شورائى و مشورت خواهى كه از جانب خداى متعال مقرر گشته است

را ناديده گرفتند ، و نتيجه آن شد كه گروهى حكومت را قبضه كرده و تمامى دست آوردهاى حركت انقلابى مسلمانان را به هدر دادند ، و سپس هنگامى كه انحراف و فساد و تباهى حكومت ظالمانه عباسيان برملا گرديد ، اكثر مردم حركت و يا جنبشى در مخالفت با آن حكومت از خود نشان ندادند ، آيا اين به خاطر ناآگاهى مردم نيست ؟

و به دنبال استحكام قدرت و حكومت استبدادى عباسيان تصفيه حسابهاى شديدى در ميان خود آنان آغاز گرديد و حتى ابو مسلم خراسانى رهبر انقلاب عليه امويان از اين تصفيه حسابها در امان نماند و معروف است كه وى يعنى ابو مسلم خراسانى گفته است : مَثل من و خليفه عباسى مانند آن شخص زاهد و عابدى است كه وقتى استخوانهاى شير درنده اى را ديد از خدا مسئلت نمود تا آن شير را دوباره زنده كند و چون خدا دعاى او را اجابت كرد شير زنده شد و به سوى او يورش برد تا وى را بخورد ، در اينجا شخص عابد به آن گفت : مرا مى خورى كه از خدا خواستم تو را زنده كند ؟ شير پاسخ داد : تو همانطورى كه مرا زنده كردى مى توانى با يك دعا بميرانى و لذا ترجيح مى دهم تو را بكشم ، پيش از اينكه مرا دوباره بميرانى .

سپس ابو مسلم خراسانى مى افزايد كه خليفه عباسى به همين نحو فكر مى كند ، زيرا من بودم انقلاب كردم و او را بر كرسى خلافت و صدارت نشاندم و شايد هم بتوانم انقلاب ديگرى عليه شخص وى به راه بياندازم و سرنگونش سازم ، و لذا

خليفه ترجيح مى دهد مرا از بين ببرد پيش از آنكه من او را از قدرت براندازم .

و به درستى كه نابودى يك انقلاب به دست فرزندان خود در صورت نبودن آگاهيهاى لازم در سطح توده هاى مردم و به خاطر توزيع ناصحيح قدرت و احتكار آن توسط فردى و يا گروه خاصى امر طبيعى به شمار مى رود .

و لذا بر همه ما واجب و لازم است كه :

1 _ نظامهاى خودكامه و ستمگر حاكم بر كشورهايمان را براندازيم و از بين ببريم .

2 _ راههاى طبيعى به سوى برقرارى حكومت اسلامى براساس روشهاى الهى را بشناسيم و بدانيم چگونه آزاديها و پيشرفتهاى صنعتى و فرهنگى و نحوه توزيع قدرت و مسئوليت در ارگانهاى گوناگون در سايه اين حكومت تأمين مى گردد ، و نيز بدانيم چگونه مى توان نظام اقتصاد اسلامى كه مغاير اقتصاد سرمايه دارى ، كمونيستى ، سوسياليستى و مصرفى است را دوباره احياء و زنده كرد ؟

و چگونه مى توان مرزهاى مصنوعى و نظام گمركى را از ميان برداشت و چگونه مى توانيم مالياتهاى غير اسلامى را از بين ببريم و چگونه ربا را بطور عملى و تطبيقى از بانكها بزدائيم به نحوى كه بانكها دچار نارسائيهاى مالى و پولى نشوند و الى آخر .

و اگر ما تمامى اين كارها را بكنيم يك اصل از اصول تشكيل حكومت جهانى اسلامى واحد را به مورد اجراء گذارده ايم و سپس مى ماند اصول ديگرى كه در بحث هاى آينده مان مورد بررسى قرار خواهيم داد .

تبليغ اسلامى در كشورهاى بيگانه

آموزش فرهنگى و ايدئولوژيكى اسلامى بايد در ميان مسلمانان گسترش و تعميم يابد و تنها محدود به كشورهاى اسلامى نشود بلكه بايد مسلمانان مقيم كشورهاى بيگانه

را فرا گيرد چون انحصار كار تبليغاتى و آموزشى اسلامى به كشورهاى اسلامى سبب محدود شدن جنبش و عدم گسترش آن مى شود ، و از اين رو ضرورت دارد كه نسبت آموزش و آگاهى دادن به مسلمانان در تمامى كشورهاى بيگانه توجه زيادى مبذول شود .

و در اين راه دو اصل بايد مورد نظر باشد :

الف : آموزش فرهنگ اسلامى به مسلمانان مقيم كشورهاى خارج از يك سو و تعليم دادن آنان به نحوه تبليغ و ترويج براى اسلام از سوى ديگر .

و در اينجا گفتنى است كه تعداد مسلمانان مقيم كشورهاى بيگانه خارجى بسيار زيادند ، مثلا در فرانسه تقريبا چهار ميليون مسلمان وجود دارد و در آلمان رقمى بيشتر از اين هست ، و در چين بيش از هفتاد ميليون مسلمان زندگى مى كنند و در اتحاد جماهير شوروى دهها ميليون مسلمان هست و در آمريكا حدود سه ميليون مسلمان سياه پوست وجود دارند و مسلمانان بسيارى در ديگر كشورها هستند ، و در بريتانيا حدود يك ميليون مسلمان اقامت مى كند .

ب : بايد از طريق فرستنده هاى راديوئى مخصوص و بواسطه مجلات و جرايد و نشريات و كتابهاى گوناگون صداى اسلام را با تمامى زبانهاى زنده جهان به گوش كفار و مخالفان اسلام رساند و بايد از طريق همين كتابها و مطبوعات و رسانه ها ماهيّت اصلى اسلام و اهداف والاى انسانى آن را براى آن افراد كافر و معاند توضيح و تشريح داد تا به خواست خدا هدايت و رستگار شوند و يا لااقل از مخالفتها و خصومتهاى خود نسبت به اسلام و مسلمانان بكاهند .

و اهميت تبليغ و ترويج براى اسلام در ميان

كفار و معاندان اين دين از اينجا معلوم و آشكار مى شود كه بدانيم تبليغات كمونيستى و صهيونيستى و صليبيان معاصر روى بسيارى از مردم دنيا تأثيرات نامطلوبى گذارده تا جائى كه دين اسلام را براى آنان يك دين وحشگيرى و بربريت و خشونت به تصوير كشيده اند ، و لذا اقدامات حكومتهاى بيگانه عليه مسلمانان چه به صورت جنگ و ستيز و چه به صورت كشتارهاى دسته جمعى مورد مخالفت و اعتراض ملل آنها قرار نمى گيرد ، بلكه در اكثر موارد از حمايت و پشتيبانى اين ملل نيز برخوردار مى باشد .

صهيونيسم بيش از هزار روزنامه و نشريه در خارج از اسرائيل را تحت نفوذ مستقيم و غير مستقيم خود دارد كه در ميان آنها مهمترين و پرتيراژترين روزنامه هاى جهان به چشم مى خورد ، و اين نيز از عواملى است كه به اسرائيل امكان مى دهد تا افكار عمومى جهانيان را به خود معطوف سازد ، در حالى كه اسرائيل يك رژيم اشغالگر و غاصب است كه تعداد كل جمعيّت آن به اضافه يهوديان خارج از اسرائيل به بيست ميليون نفر بالغ مى گردد يعنى يك پنجاهم كل مسلمانان دنيا ولى ما مسلمانان با اينكه تعدادمان يك هزار ميليون نفر است و علىرغم اينكه ما داعيان يك حق مشروع بوده و در همه جا در معرض ظلم و محروميّت و آوارگى مى باشيم ، با اين حال از تلاش و كوشش براى رساندن صداى حق طلبى خود به گوش جهانيان باز ايستاده ايم ، و حتى يك روزنامه پرتيراژ مخصوص به خود نداريم تا ناقل و ناشر افكار و مظلوميت هاى ما به جهانيان باشد .

و به درستى كه اسلام بر تحصيل

و كسب علم اصرار ورزيده و مردم را به فراگيرى دانش تشويق و ترغيب مى كند ، و در اين رابطه خداى متعال مى فرمايد :

(خدا به كسانى كه از ميان شما ايمان آورده اند منزلت و مقام والا عطا مى كند و به كسانى كه علم آموخته اند درجه هاى متعددى عطا مى نمايد) .

و باز مى فرمايد : آيا كسانى كه دانائى دارند با كسانى كه دانائى ندارند برابرند ؟

و در حديثى آمده است : قلم علماء بهتر از خون شهيدان است .

و نيز آمده است : ارزش هر فردى به آن دانشى است كه آن را به نحو احسن فرا گرفته باشد .

و ايضاً آمده است : طلب دانش فريضه اى است بر هر مرد و زن مسلمان .

مضافاً بر اينكه اسلام فرا گرفتن برخى از دانشها را واجب عينى و برخى ديگر را واجب كفائى قرار داده است .

در اينجا سئوالى مطرح مى شود به اين معنى كه چرا اسلام براى علم و دانش اين همه اهميت و قدر و منزلت قرار داده است ؟

در پاسخ بايد گفت : يكى از علل آن اين است كه اسلام مى خواهد سطح فكرى مسلمانان بالا رفته و از ميان آنان دانشمندان و متخصصان در زمينه هاى گوناگون ظهور و بروز كنند تا كيان اسلام و مسلمانان در برابر ضربات دشمنان آسيب ناپذير باشد و در برابر دشمنان خويش تاب و مقاومت داشته باشند و حتى بتوانند دشمنان خود را به طرف خود بكشانند و با افكار و قلم و انديشه خود روشنگر راه گمراهان و چراغ هدايت طالبان رستگارى و فروغ دنياى جاهلان و غافلان باشند ، زيرا مسلمان جاهل و نادان توانائى و قدرت متقاعد

ساختن ديگران به افكار و باورهاى خود را ندارد ، اما برعكس يك فرد دانشمند يقيناً چنين توانائى دارد .

پس ضرورت اقتضاء مى كند يك دورنما و يك تصوير روشن و صحيح از اسلام را به بيگانگان بدهيم و براى اين كار بايد :

الف : به ميليونها مسلمان مقيم كشورهاى بيگانه آموزش و آگاهى لازم بدهيم .

ب : فرستنده هاى راديوئى و تلويزيونى و جرايد و مجلات و مطبوعات بوجود بياوريم و بكار تبليغاتى خود بگماريم .

ج : در هر كشور بيگانه مؤسسات تبليغى اسلامى بوجود بياوريم كه مسئوليت هركدام از آنها تأسيس شعبه ها و نمايندگيهائى براى خود در تمامى شهرهاى آن كشور مربوطه باشد و بايد هريك از اين مؤسسات حداقل هزار شعبه و نمايندگى داشته باشد و كارشان هم بايد فروش و توزيع و نشر كتابها و مجلات اسلامى باشد ، مضافاً بر مسئوليت ايجاد ارتباط و علائق اجتماعى با ملل اين كشورها و روشنفكران آنها تا اين قبيل علايق و ارتباط مقدمه اى براى هدايت و توجيه آن ملل بوده باشد .

و تحقق اين امر مهم يك خيالپردازى و يك روياى بدور از واقعيت نيست ، بلكه كاملا يك امر عملى و شدنى است ، اما نياز به تلاش پيگير دارد كه شايد بيست سال بيشتر و يا كمتر به طول بيانجامد تا هدف مورد دلخواه صورت تحقق بخود گيرد .

و در اين رابطه امير مؤمنان على(ع) مى فرمايد : (يك مرد با همت خود پرواز مى كند درست مانند پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند) .

و اگر ما دارى همت عالى و اراده قوى و استوار باشيم به فضل الهى به تحقق اهداف والاى

خود نائل خواهيم گشت .

مسلمانان را آموزش دهيم پيش از آنكه اغيار آنان را آموزش دهند

آموزش سياسى و اعتقادى همانطور كه قبلا گفته شد امرى بسيار با اهميت است چون موجب تحول به سوى خوبى و يا تنزل به سوى بدى مى شود .

و متأسفانه مسلمانان اهميت اين آموزش را ناديده گرفته و يا فراموش كرده اند در حاليكه غربيان و شرقيان اهميت آن را درك كرده و تمامى تلاش خود را در اين راه به كار گرفته اند .

و براى اينكه ببينيم اجانب در اين راه چگونه عمل كرده اند امثال زير را براى روشن شدن مطلب مى آوريم .

الف : اين داستان را يكى از علماء تهران كه بيش از هشتاد سال عمر دارد نقل كرده است ، او مى گويد :

در حدود هفتاد سال پيش كه در آن وقت كودكى بيش نبودم و در آن روزها در يكى از شهرهاى مقدس عراق به مكتب مى رفتم ، روزى در راه مدرسه گذرم به بازار بزرگ شهر افتاد ، ديدم ازدحام شديدى در اين بازار به وجود آمده است ، به طرف مركز ازدحام رفتم ديدم دو مرد يكى كتابهاى زيادى با خود حمل مى كند و به هريك از مردم يك جلد كتاب مى دهد و مرد دومى به هركس كه يك جلد كتاب دريافت مى دارد مبلغ ده روپيه (معادل ارزش يك مثقال طلا در آن روز) مى دهد .

اين عالم تهرانى مى افزايد : جلو رفتم و كتابى به اضافه ده روپيه پول دريافت داشتم ، اما از محتويات كتاب بى اطلاع بودم و وقتى كه به خانه باز گشتم و كتاب را باز كردم ديدم محتويات آن در تبليغ مسيحيّت است .

و به اين نحو مسيحيان در يك شهر مقدس اسلامى كتابهاى

خود را توزيع مى كنند و به گيرندگان آنها رشوه هم مى دهند ، پس نبايد تعجب كنيم كه بر اكثر كشورهاى جهان سلطه يافته اند ، آن هم علىرغم آنكه در دين آنان خرافات بسيارى وجود دارد ، و ظهور عفلق و حزب بعث در صحنه كشور عراق يكى از نتايج طبيعى همين تلاشها بود ، كه به طور فشرده براى بيش از نيم قرن ادامه يافت .

و مثلى هست كه مى گويد : (هركس به طور پيگيرانه و مجدانه راه خود را پيمود به هدف خواهد رسيد) .

و خداوند متعال به هر انسانى به اندازه تلاش و كوشش او در اين دنيا پاداش عطا مى كند و مى فرمايد : (ما به اينان و آنان از عطاى خدايت مى دهيم چرا كه عطاى خدايت بر كسى قدغن نيست) .

و خداى متعال در اين دنيا هم به كافر و هم به مؤمن برحسب سعى و كوشش هريك از آنان عطا مى كند همانطورى كه به موسى عليه السلام و فرعون ، و ابراهيم عليه السلام و نمرود ، و عيسى عليه السلام و هيردوس ، حضرت محمّد عليه السلام و ابوجهل و امير مؤمنان عليه السلام و معاويه و حسين عليه السلام و يزيد عطا كرد اين سنت خدا براى زندگى است و خداوند به همه عطا مى كند تا اينكه نيت ها و حقيقت درونى افراد آشكار شود و در اين رابطه مى فرمايد :

ما شما را مورد آزمايش قرار مى دهيم تا ببينيم كداميك از شما بهتر عمل مى كنند) .

پس اگر صليبى ها و صهيونيست ها و كمونيست ها بهتر از ما عمل كردند طبيعى است كه از ما پيشى خواهند گرفت و عكس آنهم صحيح است ، يعنى اگر ما بهتر عمل

كنيم پيشى خواهيم گرفت .

ب : يكى از علماء نقل مى كرد كه بيست و پنج سال پيش در شهر كاظمين سوار بر اتومبيلى بودم و از زيارت مرقد حضرت امام كاظم و امام جواد عليهماالسلام به بغداد و سپس به كرلا باز مى گشتم و هنگامى كه از شهر بغداد مى گذشتيم به پل رود دجله رسيديم ، اتومبيل ما با چراغ قرمز راهنمائى توقف كرد ، در اين هنگام مردى نزديك شد و بسته اى را در درون اتومبيل ما انداخت و رفت .

اين بسته حاوى حدود ده نشريه بود كه به طور بسيار زيبا و گيرا چاپ شده بود و همگى در تبليغ مسيحيّت بودند .

در بيست و پنج سال پيش مسيحيان چنين عمل مى كردند ، امّا ببينيد امروزه چگونه عمل مى كنند ؟

ج : يكى از دوستان مى گفت : در بازار مسكرهاى شهر بغداد مشغول كار بودم بازار بزرگى است ، و همه كاركنان آن مسلمان هستند و من هم يكى از مسكرهاى اين بازار بودم ، يك مرد مسيحى بود كه عادت داشت هر دو هفته يا هر ماه يك بار به اين بازار بيايد و به هر مسكرى يك كتاب نفيس و زيبا احتمالا به ارزش يك دينار بدهد و هنگامى كه از بازار خارج مى شد مسكران كتابها را در كوره مسكرى خود مى ريختند و مى سوزاندند چون مى دانستند اين كتابها مال مسيحى ها است و نگه داشتن كتب ضاله (گمراه كننده) حرام است .

اين برادر مى گفت : روزى به فكر افتادم كه حقيقت امر را به مرد مسيحى بگويم تا شايد از ادامه توزيع كتابهاى خود دست بردارد .

و اين كار را عملا كردم ،

چون اين بار كه آمد و كتابهاى خود را توزيع نمود و خواست بازار را ترك كند به دنبال او رفتم ، و به او گفتم اى مبلغ مسيحى تو مى دانى اين افراد مسلمانند و كتابهائى را كه به آنان مى دهى مى سوزانند چرا اين كار را مى كنى ، تلاشهاى تو بيهوده است و هيچ نتيجه اى از آنها عايد تو نمى شود .

مرد مسيحى در پاسخ گفت : من اين را از روز اول مى دانستم چون زير چشمى مى ديدم كه كتابها را مى سوزانند .

به او گفتم : پس چه دليلى دارد اين كار را مى كنى ؟

گفت : درست است كه اينان كتابها را مى سوزانند ولى شايد يكى از ميان آنها از سوزاندن كتاب خوددارى كند و با خود به منزل ببرد و كتاب به دست پسر يا دخترش بيفتد و آن را مطالعه كرده و تحت تأثير نوشته هاى آن حتى به مقدار كمى قرار گيرد و اين خود براى ما سود است .

ببينيد چگونه مال و نيروها و تلاش و كوشش خود را در راه منحرف كردن حتى يك فرد مصرف مى كنند .

آنان چنين عمل مى كنند ولى ما هنوز نتوانسته ايم حتى جوانان پسر و دختر خود را آموزش سياسى و اعتقادى بدهيم و اين علت عقب ماندگى ما به شمار مى رود و لذا بسيارى از مسلمانان هيچ چيزى از انديشه اسلامى ، سياست اسلامى ، جامعه شناسى ، و اقتصاد اسلامى نمى دانند همچنان كه از نحوه عملكرد استعمارگران در سرزمين اسلاميمان و نقشه ها و روشهاى آنان و نيز از نحوه مقابله و ستيز با استعمارگران چيزى نمى دانند .

و علت سلطه يابى نيروهاى استعمارگر بر حيات و زندگى ما اين

است كه خود را آموزش نداده و سعى در آموزش ديگران نكرده ايم و اين نيز به علت ناآگاهى ما نه تنها از دين ، بلكه از جهان نيز مى باشد ، و همانطور كه قبلا گفته شد در حديث آمده است :

(عالم و عارف به زمان خود شبهه ها و ناآگاهيها بر او غلبه نمى كنند) .

و عكس آن طبيعتاً فرد جاهل و نادان است .

ما اگر عالم و عارف به دنيا و روشهاى حاكم بر آن بوديم آيا فلسطين مستعمره صهيونيسم مى شد ، و آيا لبنان به استعمار فرانسه در جنگ جهانى دوم در مى آمد ، و سپس در حاكميت صليبى ها گرفتار مى شد و آيا افغانستان به اشغال نظامى روسها در مى آمد ، و فيليپين كه يك چهارم جمعيّت آن را مسلمانان تشكيل مى دهند در قبضه حكومت ماركوس قرار مى گرفت كه صد هزار نفر از مسلمانان آنجا را قتل عام كرده است ؟

چرا تمامى اين اتفاقات رخ داده است ؟

براى اينكه ناآگاه شديم ، بى فرهنگ و بى درايت و بيخرد شده ايم ، و براى اينكه از نظر اطلاعات و معلومات و فهم و شناخت مذهبى و سياسى و دنيوى بى مايه و بى پشتوانه شده ايم و لذا هم دنيا و هم آخرت را از دست داده ايم و آن طور شديم كه در حديث آمده است :

(كسى كه معاش ندارد ، معاد هم ندارد) .

پس بر تمامى ما واجب است كه در كار آموزش و آگاهى دادن به مسلمانان سهيم و شريك شويم تا مسلمانان را از كيد و حيله و نيرنگ كافران و مستعمران آزاد و خلاص سازيم و نظام حكومتى الله را بر روى زمين برقرار كنيم .

تبديل فرهنگ جاهليت به فرهنگ اسلامى

همانطور

كه از پيش گفتيم اين فرهنگ است كه راه انسانها را تعيين و مشخص مى كند خواه به سوى خير و نيكى و رستگارى و خواه به سوى شر و بدى و انحطاط .

مثلا شخصى كه به طرف اماكن لهو و لعب و فساد مى رود اين فرهنگ او است كه وى را به آنجاها مى كشاند و كسى كه به طرف مسجد مى رود باز اين فرهنگ او است كه وى را به آن سو مى برد .

و اين حالت هم بر جزئيات و هم بر كلّيات زندگى انسانها صدق مى كند ، زيرا اگر فرهنگ مسلمانان از فرهنگ استعمارى وارداتى به فرهنگ اصيل اسلامى تبديل شود آنان خود به خود از حالت انحطاط و استثمار و بردگى بدر آمده و به سوى عزت و ترقى و تعالى و استقلال متحول مى گردند .

و وقتى كه به تاريخ مسلمانان پيش از ظهور اسلام و پس از آن نگاه مى كنيم به وضوح مى بينيم هنگامى كه طرز تفكر جاهليت و قانونمندى جنگل و خودخواهى ها و منيّت ها بر مردم حاكم بود ، كارهاى آنان چيزى فراتر از چپاولگرى ، جنگ و ستيز ، سرقت ، ميگسارى ، و شهوت رانى نبود ، و ازنظر فكرى و اقتصادى و ديگر زمينه هاى فعاليت روزمره خود عقب مانده بودند .

ولى بعد از ظهور اسلام و در اثر تحول فرهنگ آنان به يك فرهنگ انسانى و الهى و رحمانى و فرهنگ ايثار و ارزشهاى والاى روحى و معنوى ، ديديم كه چه انقلاب عميق و ريشه دارى در درون افراد به وقوع پيوست تا جائى كه ديگر در جامعه خبرى از مستى و شرابخوارى و فسق و فجور و

برادركشى و دختركشى و نزاع و اختلاف و درگيرى و ستمگرى نبود ، بلكه جنگها و ستيزها تنها براى رهائى آن دسته از مستضعفانى بود كه هنوز در زير بار ستم و ظلم قرار داشتند به وقوع پيوست ، و لذا ديديم كه چگونه مسلمانان با پشتوانه فرهنگ اسلامى اصيل ترين تمدن تاريخ را پايه گذارى كردند و از بند شهوات رهائى يافته و خويشتن را از بردگى هوا و هوسها و قيد و بند خودخواهيها و لذتهاى جسمانى خلاص كرده و آزاد و سربلند گشتند و براى ترويج و نشر اعتقاد و اصول انسانى و الهى خود سعى و تلاش نمودند .

اين يكى جوانى است از قبيله اى كه در اطراف شهر مدينه منوره زندگى مى كند ، پدر او رئيس قبيله فوت كرده و عمويش به رياست اين قبيله تعيين شده است ، عمو دخترى زيبا ، پولدار و بانفوذى دارد و آن جوان كانديداى همسرى اين دختر است و به دنبال مرگ عموى خود و ارث ثروت مكنت و منزلت اجتماعى وى مى شود .

جوان در هرماه به شهر مدينه مى رفت و احتياجات قبيله خود را خريدارى مى كرد ، روزى به گردش در شهر مشغول بود كه ديد مردى در يك ميدانى كه از چهار جهت با ديوارهاى كوتاه احاطه شده است براى عده اى از مردم سخنرانى مى كند .

خطبه اين سخنور آن جوان را به خود جلب نمود ، او ايستاد و به سخنرانى آن مرد گوش فرا داد و از شخص كنار خود سئوال كرد كه اين مرد سخنور كيست ؟

آن شخص پاسخ داد : خطيب محمّد رسول خدا است ، و اين شنوندگان مسلمانان هستند

و اين محوطه مسجدى است كه مسلمانان آن را بنا كرده اند .

جوان به قبيله بازگشت و در ماه آينده براى خريد به شهر مدينه آمد و به مسجد مسلمانان رفت تا به سخنان حضرت محمّد(ص) گوش فرا دهد ، و براى بار سوّم و چهارم اين چنين كرد و در هر بار احساس مى نمود كه بيش از پيش به سوى اين پيامبر جديد جذب مى شود .

اين جوان روزى به عموى خود گفت : عمو چرا به جاى هرماه يك بار خريد هر هفته خريد نكنيم تا كالاها و اجناس خريدارى شده تازه باشند .

عموى او اين ايده را قبول كرد و جوان به جاى هر ماه هر هفته به مدينه مى رفت و به سخنان حضرت پيامبر (ص) گوش فرا مى داد تا اينكه مدتى بعد او اسلام آورد ، و به نزد عموى خود رفت و اظهار داشت عمو من اسلام آورده ام .

عمويش گفت : آيا به دين محمّد گرويدى ؟

گفت : به درستى كه دين محمّد همانا اسلام است كه انحرافى در آن نيست .

عمويش گفت : پسرم اگر روى اعتقادت به اسلام پافشارى كنى ديگر دخترم را به همسرى تو در نخواهم آورد .

جوان پاسخ داد : اين چيز مهمى نيست ، من تمايل به زن ندارم .

عمويش گفت : نخواهم گذارد وارد خانه ام شوى .

جوان پاسخ داد : اين اشكالى ندارد ، زمين خدا پهناور است .

عمويش گفت : تو را از ثروتم محروم مى كنم .

پاسخ داد : ثروت چيز زائل و فانى است .

عمويش گفت : تو را از رياست قبيله محروم مى كنم .

جوان پاسخ داد : من رياست و زعامتى را

نمى خواهم .

عمويش گفت : بايد از قبيله ما جدا شوى .

پاسخ داد : خواهم رفت .

عمويش گفت : بايد تمامى لباسهايت را در بياورى و به من بدهى .

پاسخ داد : مى دهم .

عموى سنگدل اين جوان ، لباسهاى او را در آورده و وى را عريان رها كرد ، و وقتى كه مادرش او را بدين شكل ديد دلش به رحم آمده و فرشى را به دو نيم كرد و لباسى در دو تكه براى اين جوان درست كرد .

سپس جوان راهى مدينه شده و شب هنگام به اين شهر رسيد و در حالى كه هيچ چيزى با خود نداشت بلافاصله به مسجد رفته و شب را در آنجا خوابيد و هنگامى كه پيامبر اكرم(ص) براى اداى نماز صبح به مسجد آمد جوان تازه اى را ديد ، و از او پرسيد : تو كه هستى ؟

جوان نام جاهليّت خود را بيان داشت ، در اينجا پيامبر (ص) به او گفت : نام تو عبدالله ذوبجادين است (يعنى داراى لباسى از فرش دو تكه شده كه او بر تن خود نهاده بود) .

جوان دستورات اسلام را به مورد اجراء مى گذارد تا اينكه در يكى از جنگهاى مسلمانان به شهادت رسيد .

سئوالى كه بايد اكنون كرد اين است كه چه چيز شخصيّت عبدالله ذوبجادين را متحول كرده و در درون او انقلابى به پا كرد ؟

در پاسخ بايد گفت : عاملى كه او را اين چنين دگرگون ساخته و شخصيّت وى را تا اين حد متحول و متغير ساخته همانا فرهنگ اسلامى است ، زيرا آثار اين فرهنگ است كه موجب تغيير و دگرگون شدن روشهاى عملى

و برنامه هاى سياسى ، اجتماعى و اقتصادى زندگى مى شود .

پس لازم است كه فرهنگ جاهليت را تغيير بدهيم و در اين رابطه خداى متعال مى فرمايد :

(و كسانى كه به آنچه از جانب خداوند نازل شده است حكم و داورى و پايبندى نكنند همانا كافرند) .

و نيز مى فرمايد : (و كسانى كه به آنچه كه خداوند نازل كرده پايبند نباشند فاسقند) .

و يا مى فرمايد : (كسانى كه به آنچه از جانب خدا نازل شده است تن در ندهند ، پس آنان ستمگرند) .

و باز مى فرمايد : (پس به خدايت سوگند ايمان نياورده اند مگر اينكه تو را در منازعات خود داور قرار دهند و از آنچه قضاوت كرده اى در درون خود احساس ناراحتى نكنند و كاملا تسليم باشند) .

و يقينا در ميان مسلمانان افرادى هستند كه داراى فرهنگ پيشرفته اسلامى مى باشند و در اين گفته هيچ شكى نيست ولى سخن در باره اكثريت مسلمانان است كه بر ما واجب است و در صدد متحول ساختن آنان باشيم ، و يكى ازگامهايى كه بايد در راه متحول ساختن مسلمانان برداريم چاپ صد هزار ميليون جلد كتاب آموزنده سياسى اقتصادى ، اجتماعى ، كشاورزى ، بازرگانى و تربيتى و نيز چاپ كتابهائى در بيان آزاديها ، و اصل شور و مشورت و انتخابات از ديدگاه اسلام مى باشد .

و همچنين يكى از راههاى تحول و خودسازى مسلمانان اين است كه يك فرد مسلمان عرب باور داشته باشد كه برادر يك مسلمان هندى و يا فارسى و يا تركى و يا هر مسلمان ديگرى است و يا برعكس يعنى درست همانند پيامبر اكرم(ص) كه بلال حبشى ، صهيب رومى ، سلمان

فارسى ، و ابوذر عرب را با يكديگر برادر نمود و هيچيك از آنان را بر ديگرى برترى نداد ، مگر به تقوى و پارسائى ، چون زبان ، رنگ ، پوست ، نژاد و مرزبنديهاى جغرافيائى و امتيازات سياسى معيارهاى درستى نيستند و انگيزه اى براى برترى و تفوق اين بر آن نمى شوند .

اگر ما بتوانيم تمامى اين كارها را به خوبى انجام دهيم در آن وقت مى توانيم ادعا كنيم كه يك گام مؤثرى در راه ايجاد حكومت هزار ميليون مسلمان برداشته ايم .

و به تحقيق كه در صفحات تاريخ تجربه هاى موفق وحدت خواهى امتهاى گوناگون جهان در زير يك پرچم نادر و انگشت شمار نيستند ، بلكه حتى در دوران معاصر نيز بسيارند چون مائوتوسه تونگ خدا نشناس و ملحد توانست كشور پهناور چين را با جمعيتى بيش از چندصد ميليون نفر در زير لواى كفر و الحاد خود يكپارچه متحد سازد .

و همچنين گاندى توانست كشور هند را كه جمعيت آن در آن زمان بر چندصد ميليون بالغ مى گرديد يكپارچه كند .

و ما هم طبيعتاً مى توانيم اين كار را بكنيم ، به شرط آنكه بطور پيگيرانه در زير لواى برافراشته قرآن مجيد و در پرتو تعاليم عاليه پيامبر اكرم(ص) تلاش و سعى نيكو كنيم .

فرهنگ خالق معجزه ها است

بطورى كه از احاديث شريفه بر مى آيد ، ايجاد حكومت جهانى اسلامى متحد يك واجب شرعى است ، درست مانند نماز ، روزه ، خمس ، زكات ، و آموزش سياسى و ايدئولوژيكى يكى از اهم اركان و پايه هاى اين حكومت به شمار مى رود ، به دليل اينكه فرهنگ سياسى مذهبى وسيله اى براى پيشبرد انسانها به سوى زندگى بهتر

و نيكوتر و يا به سوى زندگى بدتر و منحطتر است ، و ما براى اثبات اين مدعا چند مثال را مى آوريم كه مطلب بيشتر روشن شود .

فضيل بن يسار ، سارق و راهزن معروفى بود و براى خود باند نيرومند و مخوفى را درست كرده بود كه علاوه بر سرقت و غارت به فساد و تبهكارى شهرت داشت .

افراد اين باند به هنگام شبيخون زدن به دهكده ها اموال مردم را غارت كرده و به نواميس آنان تجاوز مى كردند و هركس كه در سر راه آنان قرار مى گرفت را مى كشتند ، و از طرفى ضعف و سستى دولت وقت وعدم توجه آن به مسائل و شئونات رعاياى خود آنان را گستاخ تر كرده بود .

روزى فضيل بن يسار ، دخترى را در نزديكى يك دهى مشاهده نمود و با لحنى آمرانه به او گفت : به پدرت خبر بده كه امشب به عنوان ميهمان بر او وارد خواهم شد و او بايد تو را براى من آماده سازد تا شب را در آغوش من باشى .

دختر از ترس آينده هولناك خود مو برتنش راست گرديد و شتابان به نزد خانواده خود رفته و مطلب را به اطلاع آنان رساند پدر و مادر و تمامى خويشاوندان وى از شنيدن اين خبر به گريه و زارى افتادند ، امّا چاره اى نداشتند چون مجبور بودند به خواسته فضيل پاسخ مثبت بدهند ، زيرا در غير اين صورت هم به ناموس آنان با عنف و زور تجاوز مى كرد و هم آنان را مى كشت .

فضيل در ميان تاريكيهاى شب به نزديكى دهكده رسيد و اين در حالى بود كه آن خانواده

بيچاره شب را بيدار مانده و گريه و زارى مى كردند و از خداى متعال مى خواستند آنان را از دست اين خودكامه شرور و طغيانگر نجات بدهد .

فضيل داشت از ديوار بالا مى رفت كه ناگهان صداى دلنشينى به گوش او رسيد ، صداى تلاوت قرآن كه سكوت شب را مى شكست .

فضيل گوش داد تا اينكه اين آيه را شنيد :

آيا آنانى كه ايمان آورده اند وقت آن نرسيده كه دلهايشان را در برابر ذكر خدا و آنچه كه به حق نازل كرده است خاشع و خاضع گردانند .

تن فضيل با شنيدن اين آيه به لرزه در آمد زيرا اين آيه مباركه به اعماق دل او نفوذ كرده و تمامى وجودش را به تكان وا داشت كه گوئى صاعقه بر سر او افتاده است ، قلب او به اضطراب در آمد ، و اشكهايش بر روى دوگونه اش جارى گرديد ، به ياد گذشته سياه و نكبت بار خويش افتاد و با خود گفت :

بله ، وقت آن رسيده كه دل من با ذكر خدا به تپش در آيد .

و شايد خداى متعال دعاهاى آن خانواده كه به درگاه احديتش پناه برده بودند را استجابت كرده بود .

فضيل كه بر فراز ديوار قرار داشت به سوى خدا توبه نصوح كرد و از همان جا خطاب به اهل منزل گفت : اى اهل خانه من فضيلم و به سوى خدا توبه كرده ام ، و من از اينكه شما را ترسانده و مضطرب كرده ام معذرت مى خواهم ، سپس آن خانه را ترك كرده ، و در نيمه شب به اينجا و آنجا رفت و سرگردان شد .

تا اينكه به بناى مخروبه اى رسيد

، و در نظر داشت كه شب را تا به صبح به سر رساند و سپس به شهر خود برود و توبه خود را به آگاهى مردم برساند و همينكه غرق در تفكر و تأمل بود ناگاه صداى شخصى را شنيد كه به ديگرى مى گفت : بهتر است قافله مان را در اين وقت شب به حركت در نياوريم ، شايد فضيل و افراد باند او در راه به ما حمله ور شوند .

ديگرى پاسخ گفت : ما نيرومنديم و به خوبى مسلح شده ايم و اگر فضيل و باندش به ما حمله كنند آنان را مجبور به فرار مى كنيم .

در اينجا فضيل فرياد برداشت كه اى قافله به سلامت و امنيت راه خود را بپيما ، زيرا فضيل ديگرتوبه كرده است ، ومن الان نزد شما هستم ، و نبايد از من بترسيد .

ولى قافله ساران باور نداشتند كه او فضيل است ، و به ناچار فضيل به قافله نزديك شد و همچنان گريه و زارى مى كرد و خاك بر سر مى ريخت تا اينكه افراد قافله او را به چشم ديده و شناختند .

و از آن هنگام فضيل به يك عابد و زاهد مبدل گشت كه همواره در عبادت ، زهد ، فضيلت و تقوى ضرب المثل بود .

ولى چه چيز اين مرد را منقلب كرده و بطور ريشه اى او را متحول ساخت ؟

آيا پليس يا قانون يا مال و مكنت و يا همسر او را منقلب كرده است ؟ خير اين فرهنگ قرآنى بود كه وى را به فردى صالح و نيكو مبدل كرد و از وى شخصيت تاريخى و برجسته اى بوجود آورد .

بله ، . .

. فرهنگ چنين نقشى را ايفا مى كند .

بانو (مس بيل) جاسوس انگليسى در خاطرات خود مى نويسد :

كسانى كه در اثناى جنگ جهانى اول در كشور عراق با ما جنگيدند و محركشان علماء دين بودند توانستند ما را شكست بدهند اما همان وقت دريافتيم كه مى توان اين مقاومت مردمى را با جدائى مردم از علماء و عدم پيروى از رهبريت مذهبى درهم شكست و براى تحقق اين مهم مى بايست فرهنگ مردم را از طريق ايجاد مدارس در شهرستانها و استانها و تربيت دانش آموزان براساس برنامه اى كه ما مى خواهيم تغيير داد .

و عملا هم ديديم كه چنين كارى را كردند و فرهنگ نسل جديد را عوض نمودند .

بله ، عفلق و حزب بعث تنها يكى از پديده هاى آن تلاشهاى فرهنگى استعمارگرانه اى است كه از سوى جهانخواران انگليسى مبذول گرديد و مالا انسانهائى كه تا ديروز سربلند و ارباب و آقاى خود بوديم امروز بردگان ذليل و خوار استعمارگران شده ايم .

و يقيناً تلاش فرهنگى ما براى آموزش و آگاهى مسلمانان اكنون بسيار ضعيف و ناچيز است ، امّا در گذشته كار فرهنگى و آموزشى در رأس وظائف مهم واساسى مسلمانان قرار داشت و براى اثبات اين مدعا به مقايسه زير توجه فرمائيد .

در حال حاضر تعداد نسخ كتابهاى بزرگترين كتابخانه هاى اسلامى در ايران و عراق در حداكثر از دويست هزار جلد كتاب تجاوز نمى كند ، اما كتابخانه نصيرالدين طوسى در صدها سال پيش به تنهائى حاوى چهارصد هزار كتاب بود و اين در حالى است كه كتب آن زمان دست نويس بوده و كتابهاى دوران معاصر چاپى است .

و نيز كتابخانه يكى از زمامداران فاطميون مصر مشتمل بر

يك ميليون و ششصد هزار جلد كتاب دستنويس بود .

اما در مقابل مى بينيم تنها يك كتابخانه در يك كشور استعمارى امروزى حاوى نه ميليون جلد كتاب است و كتابخانه ديگرى در كشور استعمارى ديگر مشتمل بر سى و شش ميليون جلد كتاب است .

مقايسه كنيد دويست هزار جلد كتاب و سى و شش ميليون جلد كتاب و ببينيد كه فرق ميان آنها چقدر است ؟

ما مسلمانان در سابق سرچشمه علم و دانش و الهام دهنده پيشرفتهاى علمى بوديم و پايتخت هاى كشورهاى اسلاميمان مانند اندلس ، بغداد ، نيشابور ، خراسان ، قم ، حله ، اصفهان ، نجف و كربلا مراكز علمى مهمى بودند كه حتى دانشجويان و دانشمندان كشورهاى بيگانه را به سوى دانشگاههاى اسلامى بزرگ خود جذب مى كردند .

لكن ، اكنون وضع كاملا برعكس شده و بلاد كفار و ملحدان پايگاههائى شده اند كه مردم براى كسب علوم و تكنولوژى به سوى آنها روانه مى شوند و مسلمانان هم كه به آن مراكز كشيده مى شوند اغلب تحت تأثير تمايلات فكرى و سياسى كفار قرار مى گيرند .

در يك گزارش آمده است كه از سال1950 در حدود نيم ميليون فرد تحصيل كرده در تمامى زمينه هاى تخصصى از كشورهاى خاورميانه فرار كرده و به سوى غرب و آمريكا جذب شده اند .

و بدرستى كه فرهنگ و آموزش ركن مهمى از اركان برقرارى حكومت جهانى اسلامى است و بر هر فرد لازم است در حد توان خود در ايجاد اين حكومت مشاركت داشته مثلا اين شخص هزارها كتاب چاپ كند و ديگرى آموزش و تعليم صدها جوان را بر عهده بگيرد و سومى متعهد به انتشار روزنامه و يا مجله

در سطح مطلوبى شود ، و همينطور چهارمى و پنجمى و هكذا

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109