ترجمه الغدیر جلد 9

مشخصات کتاب

سرشناسه : امینی، عبدالحسین، 1281 - 1349.

عنوان قراردادی : الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب .فارسی

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه الغدیر/ تالیف عبدالحسین امینی نجفی؛ مترجم محمد باقر بهبودی.

مشخصات نشر : تهران: بنیاد بعثت، کتابخانه بزرگ اسلامی، 13 -

مشخصات ظاهری : [22] ج.

فروست : کتابخانه بزرگ اسلامی؛ 27.

شابک : 250 ریال

یادداشت : فهرست نویسی براساس جلد هفتم، 1354.

یادداشت : عنوان روی جلد: الغدیر ترجمه.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد : الغدیر ترجمه.

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : غدیر خم

شناسه افزوده : بهبودی، محمدباقر، 1308 - ، مترجم

شناسه افزوده : بنیاد بعثت

رده بندی کنگره : BP223/54/الف8غ4042 1300ی

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 1524010

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

خلافت و جانشینی پیامبر اکرم، از مسائلی است که از دیر باز، مورد بحث و گفتگو میان مسلمین بوده، اظهار نظرهای گونه گون، درباره آن ابراز می شده است:

" شیعه" به پیروی از کتاب و سنت و عقل، آن را منصبی الهی دانسته معتقد است: خلیفه رسول خدا باید به فرمان خدا و ابلاغ پیامبر، به امت اسلام، معرفی گردد ز

این طائفه معتقدند که: این کار، در زمان حیات رسول خدا انجام گرفته پیامبر اکرم، به اشکال مختلف و از آن جمله در داستان " غدیر خم " که محور مباحث این کتاب است، جانشین خود را که جز علی بن ابی طالب و ائمه اهل بیت، کس دیگری نیستند، معرفی فرموده است.

در برابر این گروه " اهل سنت " که اکثریت مسلمین را تشکیل می دهند، اظهار می دارند که: امامت و جانشینی پیامبر، مانند دیگر مناصب اجتماعی، جنبه الهی ندارد و لازم نیست که رسول خدا در زمان حیاتش جانشینش را معرفی کند، این وظیفه " اهل حل و عقد " یا عدول مومنین " و یا اکثریت جامعه اسلامی است که می باید خلیفه رسول خدا را انتخاب و تعیین نمایند

این دو طرز تفکر، بعد وفات رسول خدا به اوج تجلی خود رسید: جمعی

ص: 6

از صحابه بزرگوار و پاکنهاد چون: سلمان، ابو ذر، مقداد، بلال، عمار و... به تبعیت از قرآن و گفتار پیامبر اکرم، جز علی را شایسته این مقام، نمی دانستند و لذا در برابر کسانی که این منصب را به روز اشغال نموده بودند به احتجاج برخاسته و تا حد فداکاری و شهادت از مقام ولایت دفاع نمودند.

در مقابل، گروهی جاه طلب و فراموشکار، در نیل به این مقام، سر و دست شکستند و غوغا بپاکردند و پیش از دفن رسول خدا در سقیفه بنی ساعده " جمع شده در یک مبارزه شدید انتخاباتی رسوا میان مهاجرین و انصار، فرد مورد نظرشان (= ابو بکر) را انتخاب کردند و بعدها برای آنکه از رقیب انصاریشان (سعد بن عباده) به طور کلی خاطر جمع باشند، با یک ترور سیاسی مرموز، او را از پا در آورده آنگاه شایع کردند که این کار از ناحیه " جنیان " صورت گرفته و از قول آنها چنین سرودند:

قد قتلنا سید الخزرج سعد بن عباده

فرمیناه بسهمین فلم نخطی فواده

أری این طرز تفکر ایجاب کرد که: کشمکشهای عظیمی در جهان اسلام پدید آید و خونهای پاکی روی زمین ریخته شود، جنایات ناگفتنی ببار آید که آثار شوم آن هنوز از بین نرفته کم و بیش باقی است.

این کتاب (الغدیر) متضمن اثبات حقانیت نظر شیعه در مورد خلافت، بر اساس کتاب و سنت و عقل است که مولف عالیقدر آن " استاد علامه امینی " محصول یک عمر مطالعه و تحقیق را با بررسی هزاران جلد کتاب، به سبک بسیار جالب و بی نظیر، به رشته تحریر در آورده چنان این مساله را روشن کرده که دیگر جای گفتگو و نق زدن برای کسی باقی نمی ماند.

با این حال، گاهی از برخی افراد سطحی و بدبین شنیده می شود که در مقام اعتراض از این نوع کارها چنین می گویند: چه حق با علی باشد و چه با ابو بکر و عمر گذشته، گذشته است، احیاء این نوع مسائل، جز آنکه دشمنی ها را میان برادران اسلامی زیاد کند و حوادث سوء گذشته را تجدید نماید، بالنتیجه دشمنان

ص: 7

مشترک، از وضع موجود بهره برداری کرده همه چیر ما را غارت کنند، چه نتیجه دیگری خواهد داشت؟

پس چه بهتر که برای حفظ کیان و عزت اسلام و وحدت و یکپارچگی مسلمین، از تعقیب این نوع مسائل صرف نظر شود تا چنانکه قرآن مجید فرموده: و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم قدرت و آسایش ما از بین نرفته همانند گذشته محفوظه بماند؟

نقش مثبت این کتاب

در پاسخ این اعتراض باید اعتراف کرد که درست است حفظ وحدت اسلامی چنانکه قرآن مجید می گوید و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا امری ضروری است و هر بلائی که بر اسلام و مسلمین آمده و می آید روی افتراق و عدم وحدت کلمه است واصلا روی همین جهت بوده که علی علیه السلام برای اخذ حق خویش قیام مسلحانه نفرمود و بر غصب خلافتش صبر نمود.

و نیز روشن است حساسیت و " آلرژی " خاصی که در این روزها نسبت به مساله " ولایت " نفیا و اثباتا پیدا شده تا جائی که بزرگترین سرگرمی محافل مذهبی ما را تشکیل می دهد، بی شک معلوم تحریکات مستقیم و یا غیر مستقیم همان دستهای نامرئی اهریمنانه ای است در طول تاریخ، مانع همبستگی مسلمین بوده با ایجاد اختلاف و نزاع در میان آنان، عزتشان را متزلزل و افتخاراتشان را لگد کوب و منابع و سرمایه هایشان را به غارت می بردند: اما با این حال، نباید حقائق زیر را نیز

ص: 8

در این باره نادیده گرفت:

1- هیچ گاه نباید اصل " ولایت " را که زیر بنای بسیاری از حقائق اسلامی است و ضامن اجرای اسلام راستین و نشان دهنده طرز تفکر اصیل اسلامی در موضوع حکومت است با این بهانه ها ناگفته گذارد.

چه بسیارند کسانی که با دیدن اعمال نابکارانه برخی از خلفاء بطور کلی نسبت به اسلام بد بین شده اند و برای رفع این بدبینی چاره جز این نیست که طرز تفکر اصیل اسلامی در مورد حکومت و همچنین خلفاء راستین نشان داده شود تا معلوم شود که: اسلام بذات خود ندارد عیبی - هر عیب که هست از مسلمانی ما است.

2- وقتیکه نویسندگان مزدور و معتصب اهل سنت، ما را بت پرست و مشرک و مذهب شیعه را، ساخته ایرانیان و سیاستهای ضد اموی و صفوی معرفی کنند و افرادی از قبیل: ابن تیمیه، قصیمی، موسی جار الله، احمد امین، نشاشیبی جبهان و.. در کتابهایشان (منهاج السنه، و الصراع بین الاسلام و الوثنیه، الوشیعه، فجر الاسلام، الاسلام الصحیح و...)ناجوانمردانه ترین تهمتها را به شیعه و امامانشان بزنند و مطالب دروغ و دور از حقیقت را به آنها نسبت دهند (چنانکه قسمتی از نوشتار این گروه در این کتاب مورد نقد و بررسی قرار گرفته است) آیا سکوت در برابر آنها خود جنایت بر حقیقت نیست؟

آیا مقتضای حفظ " وحدت اسلامی " این است که همه گونه تهمتهای ناروا را برخی از نویسندگان مزدور و متعصب آنان به شیعه که تنها جرمشان این است که پیر و اهل بیت رسول خدا که " ادری بما فی البیت " هستند بزنند، ولی آنان دم فرو بندند و حقیقت را آشکار نکنند؟

یا آنکه چنانکه مولف بزرگوار در مقدمه همین جلد از الغدیر تحت عنوان

ص: 9

" آزادی عقیده در عین وحدت اسلامی؟ مرقوم فرموده منافاتی بین وحدت اسلامی و دفاع منطقی از اصالت مذهبی نیست؟

بنابر این ما در عین آنکه می باید همبستگی اسلامی را چون جان شیرین دوست بداریم، و در حفظ آن علی وارکوشا باشیم، حق داریم تهمتهای ناروائی که به ما زده می شود رد کنیم و واقعیت مذهب شیعه را به طور منطقی طبق دستور قرآن کریم: ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن معرفی نمائیم.

3- هر گاه نویسندگان دانشمند، حقائق را بی پیرایه و به اتکاء منابع اصیل و مورد قبول عامه در اختیار مردم نگذارند، چه بسا افکار عمومی روی اصل تعصب و نا آگاهی از حقیقت، منحرف تر شده دست به اعمال تعصب آمیز دیگری بزنید. در این گونه موارد، بر نویسندگان محقق و متعهد فرض است که برای رفع سوء تفاهمات و تقریب میان مذاهب، قلم در دست گرفته حقائق را چنانکه هست آشکار نمایند.

روی همین جهات است که در عصر ما نیز، شخصیت های عظیم شیعه مانند (سید شرف الدین العاملی) (کاشف الغطاء) (علامه امینی) (علامه طباطبائی) و... قلم در دست گرفته با نوشتن کتاب هائی از قبیل: النص و الاجتهاد، المراجعات، اصل الشیعه و اصولها، شیعه در اسلام، الغدیر، و.. که نمایشگر سیمای واقعی مذهب شیعه است دین خود را نسبت به اسلام و مسلمین ادا نمودند.

البته زحمات دانشمندان بزرگ و آگاه اهل سنت و بنیانگذاران " دار التقریب اسلامی " و فتوای تاریخی شیخ محمود شلتوت، در مورد مذهب جعفری و نظائر این ها را در این نباید نادیده گرفت.

از این رو علامه امینی که " الغدیر " را می نویسد به همه این نکات توجه دارد و لذا در مقدمه جلد اول و سوم و پنجم و هشتم این کتاب، متذکر می شود که: منظور از

ص: 10

نگارش الغدیر، رفع سوء تفاهم و نزدیک کردن امت اسلام به یکدیگر، و حفظ همبستگی و وحدت اسلامی است

و چون این کتاب نفیس، به زبان عربی نوشته شده فارسی زبانان از آن بی بهره بودند از این رو موسسه کتابخانه بزرگ اسلامی که به همت والای آقای حاج شیخ عباس علی اسلامی تاسیس شده تصمیم به انتشار ترجمه آن گرفت و جلد پنجم آن را (که جلد نهم و دهم فارسی می شود) به عهده اینجانب گذاردند و از اینکه در یک شرائط غیر عادی چنین توفیقی نصیبم گردید، خدای را شکر گزارم.

لاهیجان: زین العابدین قربانی

13 جمادی الاول 1394

مطابق با 15 خرداد 1353

کتاب الغدیر - جلد 9 -

ص: 11

آزادی عقیده با حفظ وحدت اسلامی

توجه خاصی که اعلی حضرت ملک فاروق اول، پادشاه مصر، در باره این کتاب (الغدیر) مبذول فرمودند از رای محکمش در مورد " وحدت اسلامی " و تشجیع دعوت کنندگان به سوی آن، حکایت می کند، و پرده از روی این حقیقت بر می دارد که: داشتن آراء و عقائد خاص در باره مبادی و مذاهب اسلامی آزاد است و هرگز رشته برادری محکم اسلامی که قرآن مجید آورده و با جمله " انما المومنون اخوه " بدان تصریح کرده از این راه پاره نمی شود اگر چه کار مناظره و گفتگوی علمی در باره آن مسائل به اوج خود رسیده، جدال و مبارزه کلامی همچنان باقی باشد. و این وضعی که همواره در میان امت اسلامی، و در راس آنها صحابه و تابعین رواج داشته هر طائفه ای عقائد و آراء خود دل خوش بوده " کل حزب بما لدیهم فرحون "

بنابر این کوشش و خدمات نویسنده آزاد اسلامی، پیش افراد با شخصیت و اندیشمند و روشنفکر این امت شایان کمال احترام و تقدیر است و در این امر، هیچ فرقه ای نسبت به فرقه دیگر، هیچ نویسنده ای نسبت به نویسنده دیگر، هیچ

ص: 12

فارغ التحصیل مدرسه ای نسبت به فارغ التحصیل مدرسه دیگر، و هیچ اهل منطقه ای نسبت به اهل منطقه دیگر، امتیاز و برتری خاصی ندارد و این همان منطق قرآن است که می فرماید: و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا: " همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و از هم جدا نشوید، نعمت خدا را که بر شما ارزانی داشته است، یاد بیاورید آنگاه که دشمن یکدیگر بودید، او میان دلهایتان پیوند استوار پدید آورد، و اینک به نعمت آن با هم برادرید.

ما نویسندگان، در نقاط مختلف جهان اسلام، با همه اختلافی که در اصول و فروع، با یکدیگر داریم، یک اصل مشترک عبارت از ایمان به خدا و پیامبر اوست ما را به هم پیوند می دهد، و روح واحد، انگیزه دینی منزه از خواهشهای نادرست، کلمه اخلاص و توحید، اصل پیشرفت و ترقی، صداقت و عدالت، در یک مسیر گردمان می آورد: و تمت کلمه ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته: گفتار راستین و داد گرانه پروردگارت پایان پذیرفت، تبدیل کننده ای برای کلماتش نیست ".

ما نویسندگان اسلامی، همه زیر پرچم حق و اسلام، تحت رهبری قرآن و رسالت پیامبر بزرگوار، زیر قانون مجد و سعادت، زندگی می کنیم و پیام همه ما این است ان الدین عند الله الاسلام: " دین پیش خدا اسلام است " و شعار همه ما " لا اله الا الله " و محمد رسول الله است آری ما حزب خدا و حامیان دینش هستیم که حزب خدا رستگارانند: " الا ان حزب الله هم المفلحون "

ما مولفان دعوت کنندگان به سوی اسلامیم و غیر از خدا و پیامبرش و مومنین را مورد اعتماد خود اخذ نکرده ایم، بلکه با کسانی که با آنها در جنگ باشند می

ص: 13

جنگیم و با کسانی که در صلح باشند در صلحیم و با کسانی که با آنها دوست باشند دوستیم و با کسانی که دشمن باشند دشمنیم، و روی همین اساس زندگی می کنیم و می میریم و دیگربار زنده می شویم و آخرین دعای ما این است که: سپاس مخصوص آفریدگار جهان است و ما به خاطر این عنایات شاهانه این جلد کتاب را با نامه گرامیش آغاز نموده برای حضرتش همه گونه خیر و سعادت آرزو می کنیم و معتقدیم: " الناس علی دین ملوکهم ".

" امینی "

ص: 14

نامه دفتر مخصوص سلطنتی

حضرت استاد بزرگوار جناب شیخ عبد الحسین احمد امینی

درود و برکات خدا بر شما باد. پس از سلام به عرضتان می رسانم که جزء سوم و چهارم کتابتان " الغدیر فی الکتاب و السنه و الاداب " را پیشگاه مولایم اعلی حضرت پادشاه معظم تقدیم نموده و خوشبختانه مورد حسن قبول واقع شده است.

و اینک با تشکرات فراوان آن را به جناب شما ابلاغ می نمایم.

و چون جزء اول و دوم کتاب به ما نرسیده امیدوارم بذل محبت فرموده: کتابفروشی ای که ممکن است آنها به دست آورد به من معرفی فرمائید.

بزرگی کنید: درود خالص ما را بپذیرید.

رئیس دفتری مخصوص:

حسین حسنی

قصر عابدین 28 ینابر سنه 1948

ص: 15

تقریظ آیه الله حاج میرزا عبدالهادی شیرازی

این پیامی است که سید بزرگوار، آیه الله آقای " حاج میرزا عبد الهادی شیرازی " دام علاه در باره این کتاب فرستاده و ناشری در تهران پایتخت ایران آن را منتشر کرده و ما اینک به خاطر تقدیر از آن ناشر، و بزرگداشت مقام والای آن سید بزرگوار و تشکر از او آن را در اینجا می آوریم:

بسم الله الرحمن الرحیم

و ستایش مخصوص اوست و درود بر پیامبران و آلش باد.

از حقائق بسیار روشن این است که: کتاب ارزشمند " الغدیر " نوشته رهبر دینی بی نظیر و مصلح کبیر و معلم اخلاقی جلیل، حجه الاسلام امینی نجفی، از عالیترین چیزهائی است که دانشگاه بزرگ اسلامی " نجف اشرف " به آن مباهات می کند چنانکه از مفاخر همه مسلمین نیز بشمار می رود. زیرا آن بزرگترین دائره المعارفی است که در خود علوم فراوان، ادب زیاد، احاطه گسترده، کوشش عظیم و حقائق خالص را جمع کرده است.

او در این کتاب، آنچه که در وسع مردان نامی علم و دین بوده از توانائی تام تفحص و تحقیق و همت عالی برای ارشاد جامعه و هدایت امت، نسبت به اسلام و مسلمین کوتاهی نکرد و به انجام رسانید. و چه بسا نگارش مثل این کتاب جامع و متنوع نیازمند به لجنه و انجمنی از استادان علوم دینی است که به همکاری یکدیگر چنین کتابی را تالیف نمایند.

و اگر مولف عالی قدر این کتاب " علامه امینی " میان ما نبود و نمی دیدیم که

ص: 16

او به تنهائی اقدام به این عمل بزرگ نموده، جا داشت که گمان شود این کتاب اثر جمعیتی است که هر کدام نگارش گوشه ای از آن را به عهده داشته اند.

بنابر این وظیفه مسلمان ها است که قدر این مرد بزرگ و خدمات ارزنده اش را نسبت به اسلام و مسلمین بدانند و نویسنده عالیقدر و کتابش را، از بهترین افتخاراتشان بشمار آرند و آنچه که او را در تکمیل این اثر نفیس کمک دهد در اختیارش بگذارند تا بتواند با صرف اوقات گرانبهایش حقائق را آشکار و این کتاب مبین را که هیچ شکی در آن نیست، وسیله هدایت پرهیزکاران است تکمیل نماید.

و اگر این کتاب نوشته یک نفر است خیلی بعید نیست، زیرا نویسنده بزرگوارش در جهان دانش بی نظیر است و در این راه کسی به پایه او نمی رسد.

اینک در برابرت کتابی قرار گرفته که مملو از حقایق دینی ودقائق مذهبی که جهات گوناگونی از علم و ادب را دارا است.

و اگر به این دائره المعارف گرامی دست یافتی خود را در ساحل آب جوشانی که هرگز تمام نمی شود خواهی یافت و از آن بر نمی گردی مگر آنکه مغزت را از معارف الهی و حافظه ات را از تعالیم قدسیه دینی پر خواهی دید و در برابر دیدگانت جلوه های گفتار خدا: الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: " کسانیکه در راه ما کوشش کنند راههایمان را به آنان خواهیم نشان داد " قرار خواهد داشت.

به حقیقت سوگند که در این کتاب دروس عالیه ای درباره چگونگی بحث و نقد و اتقان در آنها و محاکمه تاریخی میان قضایا وجدا ساختن درست از نادرست در فقه و تفسیر و حدیث و رجال وجود دارد که فکر نمی کنم غلو باشد اگر بگویم: آن سنگ بنای همه این اثرها یا مدخل وسیع برای ورود به مدینه علم و عمل است. و این مطلب عجیب نیست، زیرا مولف در همه نوشته هایش از باب مدینه علم " امیر المومنین که در نجف اشرف مدفون است کمک می گیرد.

و بدیهی است که غواص دریا از مرواریدها محروم نمی ماند. خداوند او را زنده بدارد و درود بر او و کسی که راهش را برود و رحمت و برکات خدا بر او باد.

الاحقر: عبد الهادی الحسینی الشیرازی

ص: 17

نامه هایی از لندن

از استاد " صفاء خلوصی " فارغ التحصیل دانشگاه لندن، نامه هائی در مقام تقدیر از این دروس عالیه و آگاهیش از این حقائق تاریخی به ما رسیده است و ما در مقام تشکر از او قسمت هائی از آن ها را در این جامی آوریم:

" عزیزم علامه بزرگ و بحاثه جلیل استاد امینی.

پس از درود گرم و ارادت و اخلاص به عرض می رسد: خرسندم از اینکه این نامه را برایتان می نویسم و از حالتان استفسار می کنم، امیدوارم در کمال صحت و خوشی بوده همواره برای بحثهای علمی و تفکرات عالی، به عنوان ذخیره باقی باشید.

من هیچگاه نمی توانم اعجاب شدیدم را نسبت به شما کتمان کنم و همواره این مطلب را، نزد بسیاری از برادران در بغداد و مستشرقین در لندن گفته ام، زیرا مردی که 15 سال از عمرش را در تالیف کتابی صرف کند شایسته بزرگ شمردن و اعجاب است.

من تقدیم رساله و تزم را به دانشگاه لندن تا صدور کتابتان و آگاهیم نسبت به آن تاخیر انداختم زیرا دوست می داشتم که در متن رساله ام، به الغدیر و کوشش ارزشمندتان اشاره کنم. و به زودی نظر مستشرقین را به این ناحیه مهم از ادب عربی جلب خواهم کرد و امیدوارم که صداقت و رابطه فکری ما همواره ادامه پایدار باشد.

در پایان خواهشمند است عالی ترین تحیات و اعجاب مخلص را قبول فرمائید "

ص: 18

و در نامه دیگرش چنین می گوید: " جلد اول و دوم کتاب ارزنده شما به من رسید و از مطالعه آن کمال خرسندی حاصل گردید، زیرا در آن مطالب بسیار عالی که نتیجه بحث و تحقیق بهم پیوسته است یافتم و دوست می داشتم که تقریظی بر این دو جزء بنویسم، اما بعدا فکر کردم که مقاله مفصلی پس از صدور دیگر اجزاء و بقیه مجلدات بنویسم از این رو در انتظار بقیه مجلدات ان در کمال علاقه و اشتیاق می باشم و امید است اگر خدا بخواهد مرا همواره در حسن ظنتان بیابید و از برادر و دوستان شوق و تحیت و اعجاب تمام را بپذیرید ".

ودر نامه سوم می گویید: "از صفحاتی که اشاره فرموده بودی مطالعه کنم، جستجو کرده آنها را چنان یافتم که می توانم بدان وسیله درباره غدیر خم رای زیر را به دست آرم: شکی درباره غدیر خم نیست، زیرا هیج گاه ممکن نیست که این روایات متواتره و قصائد طولانی بر روی چیزی که اساس و ریشه ندارد استوار باشد.

بنابر این موضوع ثابت این است که: موقعیت رسول خدا (ص) درباره غدیر خم، از چیزهائی است که ممکن است ایمان صحت آن و اثباتش با نصوص زیادی که از حد و حصر بیرون می باشد ثابت گردد.

و من اینک در صدد نوشتن فصل کاملی درباره " غدیر خم " به زبان انگلیسی هستم، اما همواره به انتظار وصول دیگر مجلدات کتاب ارزشمندتان هستم تا آن را به عنوان مرجعی قرار دهم که در وقت ضرورت به آن مراجعه نمایم.

خواهشمند است ارادت و اخلاص و نهایت علاقه ام را قبول فرمائید.

مخلص شما: صفاء خلوصی

ص: 19

نامه ای از بغداد

این نامه را از استاد عالیقدر سید محمد فرزند علامه بی نظیر سید علی نقی حیدری کاظمی از علماء و پیشوایان پایتخت عراق " بغداد " دریافت کردیم و آن را به عنوان تشکر و قدردانی در اینجا می آوریم:

بسم الله الرحمن الرحیم

علامه بزرگوار، مصلح عالیقدر، حجه الاسلام جناب آقای شیخ عبد الحسین امینی دامت برکاته.

پاکترین و عالیترین تهنیتهایم را در مورد پیروزی آشکارتان درباره کتاب " الغدیر " که نمونه جالبی از تالیف پاکیزه و تحلیل دقیق و صورت گویائی از نبوغ مولف و وسعت اطلاع و کثرت تحقیقاتش که مطالعه کننده را به اجلال و تکریمش وادار می نماید به شما تقدیم می کنم.

و خدا می داند که من هرگاه آن را مطالعه می کنم، تعجبم نسبت به کوشش فوق العاده مولف در نگارش این اثر نفیس زیاد می شود.

خواننده هنگامی که صفحات آن را ورق می زند و در مطالعه آن دقیق می شود، در شگفتی عجیبی فرو می رود. گرچه او از نظر ابتدائی از این کتاب جز آنکه کتابی است درباره حدیث غدیر از لحاظ قرآن و سنت و ادب بحث می کند، چیز دیگری نمی شناسد. اما زود نظرش تغییر می کند، آنگاه که فصول و ابواب مختلف آن را به دقت بررسی می کند، از آن خارج نمی شود جز آنکه سهم فراوانی از علم

ص: 20

دین و ادب و اخلاق بهمراه خواهد داشت.

بنابر این آن کتاب، تنها درباره غدیر خم نیست، بلکه دائره المعارف علمی بزرگ و محشون به تحلیل دقیق و نتیجه گیری صحیح و تحقیقات گرانبها پیرامون روز تاریخی غدیر خم و حقائق دیگری می باشد که سیاست های وقت، خواست آن ها را از مردم پنهان بدارد و حقائقی که همواره پشت پرده ها باقی ماند و چشم ها آنها را نمی دید.

پس این کتاب، تنها مربوط به مساله " غدیر " نیست، بلکه در آن، هر چه را که امت اسلام بخواهد از زنده کردن میراث قدیم، و ستودن عظمت گذشته و اعلاء کلمه حق و به اهتزاز نگاهداشتن پرچم قرآن و بررسی درباره مفاخر و شاهکارهائی که تاریخ برای امت ثبت کرده که بهترین اثر را در پیشرفت ملتها و تهذیب عقول داشته اند، خواهد یافت.

و حقا این کتاب، چنان است که گفته اید: " کتابی است علمی، فنی، تاریخی. ادبی، اخلاقی، در موضوعش ابتکاری و بی نظیر، از حدیث " غدیر " از لحاظ کتاب و سنت و ادب بحث می کند و متضمن شرح حال گروه زیادی از مردان علم و دین و ادب است که این آثار را جمع کرده و برای ما حفظ نموده اند ".

و من به گفته شما اضافه می کنم که: آن، بهترین کتابی است که دانشگاه نجف، در طول تاریخ، تحویل چهان دانش داده است، با آنکه کتابهای زیادی در قسمت های مختلف، از آن به جهان، عرضه شده است.

و خواننده، هنگام مطالعه آن، خود را در باغستانی می یابد که در آن همه نوع میوه، بلکه آنچه را که دل می خواهد و چشم از آن لذت می برد وجود دارد.

و من فکر می کنم که از ستم بزرگ بر علم و از جنایت بر حقیقت است که چنین کتاب ارزشمندی با این همه مطالب، نوشته شود، ولی ثروتمندان مسلمان. اقدام به عالیترین چاپ آن، ننمایند تا همان طور که از لحاظ محتوی نمونه است از لحاظ چاپ و ظاهر نیز نمونه باشد.

ص: 21

و چقدر دوست داشتیم که از ابتداء صدور آن، به آنچه بر من و هر مسلمانی واجب بود یعنی: نوشتن تقریظ و ستودن آن، اقدام نمایم. اما ستایش و تمجید فراوانی که پادشاهان، و دانشمندان و استادان، نسبت به این کتاب و کوشش های فراوان مولف، نموده اند، مرا از مبادرت به آشکار نمودن احساسم نسبت به این خدمت بزرگ و کشش مداوم مولف در راه احقاق حق واز بین بردن باطل، بی نیاز نمود.

لیکن، هنگامی که جزء چهارم کتاب به من رسید و از مطالعه آن بهره وافی گرفتم، حالتی به من دست داد که دیگر نتوانستم آنچه که در باطنم از اعجاب و تکریم، نسبت به مولف و کتاب ارزشمندش بوده پنهان نمایم، بنابر این، آقایم بسیار پوزش می طلبم و هزار پوزش.

و اینکه تهنیت های قلبیم را نسبت به این توفیق بزرگ، تقدیم دارم و از خدای توانا بخواهم که شما را به عنوان نمونه دین، رمز حقیقت و افتخار اسلام، باقی بدارد، کار دیگری نمی توانم انجام داد، ولی به شما بشارت می دهم که این کتاب به زودی (اگر خدا بخواهد) بسیاری از مردم را به راه راست، هدایت خواهد کرد و پرده از روی حقائق پیچیده بر خواهد داشت و برای مردم آشکار خواهد نمود که: حق برتر از همه چیز و هیچ چیز برتر از آن نیست. مستدعی است احترامات شایسته ام را بپذیرید.

محمد علی نقی حیدری

کاظمین - 23 ربیع الثانی 1367

ص: 22

مقدمه مولف

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا: ترا ستایش می کنم ای کسی که به خاطر بزرگی، بر دلها تجلی کردی و به جهت عزت، و از چشمها پوشیده شدی و به سبب قدرت بر اشیاء توانائی پیدا کردی، پس نه دیده ها می توانند ترا بینند و نه اوهام به کنه عظمتت راه دارند و نه عقل ها نهایت قدرتت را درک می کنند.

منزها: ترا ستایش می کنم بر نعمتهای عظیم و بی شماری که بر ما ارزانی داشتی و بر احسان پیوسته است و بر اجابت درخواست هائی که از تو شده است همانطور که خود فرموده ای: و آتاکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها: " و هر چه که از او خواستید به شما عطا کرد و اگر بخواهید نعمت خدا را بشمارید شمردن نمی توانید ".

پروردگارا: ترا ستایش می کنم بر اینکه با فرستادن برترین و بزرگترین و آخرین پیامبرانت با قرآن، ما را از پلیدی کفر و کثافت شرک پاک کردی و راه های هدایت و رسیدن به خودت را برای ما آشکار نمودی: لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین: " خدا بر مومنان منت نهاد که میان آنها، پیغمبری از خودشان برانگیخت که آیه های خدا را بر ایشان بخواند و پاکشان کند و کتاب و حکمتشان آموزد و گرچه از پیش در گمراهی آشکار بودند ".

ص: 23

ص: 24

ص: 25

ص: 26

معبودا ترا سپاس می گزارم بر ولایت امیر المومنین، برادر پیامبرت، پدر ذریه اش، آقای عترتش و جانشینش بعد از او که بدان وسیله نعمت را تمام و دینت را کامل نمودی و در قرآن کریمت درباره آن فرمودی: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا: " اکنون برای شما دینتان را کامل کردم و نعمت خویش را بر شما تمام نمودم و اسلام را دین شما انتخاب کردم ".

عزیزا: ترا سپاس می گذارم بر توفیقی که به ما عنایت کردی، از پیروی پیامبر برگزیده ات و جانشین او در میان امتش که عبارت است از قرآن کریم و اهل بیت او که بر ما واجب کردی از آنها اطاعت کنیم و به ما دستور دادی که دوستشان داشته باشیم و همان را پاداش رسالتش قرار دادی و آن را در قرائت (حسنه) نامیدی و فرمودی: و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور: "هرکه کار نیکی کند بر نیکیش بیافزائیم که آمرزنده و حق گزار است. "

خدایا: موفقم بدار تا نعمتت را بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای سپاس بگذارم و عملی شایسته کنم که پسند تو باشد و فرزندانم را شایسته کن که من به سوی تو رو اوردم و از مطیعانم ".

امینی

ص: 27

شعراء غدیر در قرن 06

سید محمد اقساطی

اشاره

متوفی 575

و حق علی خیر من وطا الثری

و افخر من بعد النبی قد افتخر

خلیفته حقا و وارث علمه

به شرفت عدنان و افتخرت مضر

و من قام فی یوم الغدیر بعضده

نبی الهدی حقا فسائل به عمر

خلافت حق علی است که بعد از رسول خدا، بهترین انسان روی زمین است و برترین فردی است که شایسته مباهات است.

او جانشین واقعی و وارث علم پیامبر اکرم است که " عدنان " و " مضر " به وجود او شرافت پیدا کرده و مباهات می کنند.

او کسی است در روز " غدیر خم " رسول خدا بازویش را گرفت و بلندش کرد، اگر شک داری از عمر بپرس.

او کسی است که بتها را (در روز فتح مکه در خانه خدا بودند) شکست و از تقبیح مردم نهرا سید صورتی که از مدتها پیش جماعتی در برابر آنها عبادت می کردند.

او داماد رسول خدا است و شوهر آن دخترش که آیه ها و سوره ها در فضیلتش

ص: 28

نازل شده است.

بخشش حق کسی است که روز قیامت ذخیره ای جز دوستی او برای خود نمی بیند.

روز وداع اندوهگینم می کند اما آمدنت با طلایه ای از امنیت و پیروزی خوشحال می سازد ".

شاعر ما " سید محمد اقساسی " با این اشعارش با دو بیت شعری که برخی از عامه درباره ابو بکر گفته بودند به معارضه پرداخت و ترجمه آن دو شعر این است: " خلافت حق ابی بکر است که او بعد از رسول خدا بهترین فرد روی زمین است. و هنگام مرگ، آتش اشتیاق از دل شعله می گیرد "

شخصیت اقساسی

نام او محمد پسر علی است و او پسر " فخر الدین ابی الحسن حمزه " است و او پسر " کمال الشرف ابی الحسن محمد " است و او پسر " ابی القاسم حسن ادیب " است و او پسر " ابی جعفر محمد " است و او پسر " علی زاهد " است و او پسر محمد اصغر اقساسی " است و او پسر یحیی " است و او پسر " حسین ذی العبره " است و او پسر " زید شهید " است و او پسر امام چهارم حضرت زین العابدین علیه السلام است.

" خاندان اقساسی " از خاندن های بزرگ دودمان علی علیه السلام است، و دارای شاخه های بلند و متصل به درخت عالی وجود رسول خدا است، عراق سالیان دراز از آن روشنی گرفت گرچه اصل این نهال پاک از یکی از قریه های کوفه به نام " اقساسی مالک " بوده است.

ص: 29

و از این خاندان دانشمندانی متبحر،، محدثانی مورد اعتماد، لغویانی پر مایه، شاعرانی خوش قریحه، فرماندهانی پیروز، و نقیبانی فاضل برخاستند.

نخستین کسی که به این نام (اقساسی) معروف شد " سید محمد اصغر " پسر " یحیی بن زید " است. فرزندان او به تیره های مختلف از قبیل:

" بنو جوذاب " که فرزندان " علی ابن محمد اصغر " هستند.

" بنو الموضح " که فرزندان " احمد ابن محمد اصغر " هستند.

" بنو قره العین " که فرزندان " احمد پسر علی زاهد پسر محمد اصغر " هستند.

بنو صعوه که فرزندان احمد پسر محمد پسر علی زاهد پسر محمد اصغر هستند.

طاهر ابن احمد از " بنو صعوه " است که " سمعانی " در کتاب " الانساب " درباره او می نویسد: " طاهر ابن محمد ابن علی اقساسی ملقب به صعوه " آدم متدین و مورد اعتماد است و از ابو الحسن ابن محمد ابن سلیمان عربی عدوی و او از حراش و او از انس ابن مالک روایت می کند "

شرح حال خاندان اقساسی

اشاره

ابن عساکر در " تاریخ الشام " جلد 4 صفحه 247 درباره جد اعلای سید محمد اقساسی " ابو القاسم حسن اقساسی " معروف به ادیب پسر ابی جعفر محمد می نویسد: " او، در محرم سال 347 ه وارد دمشق شد و بعد به مدینه و مکه رفت. "

او مردی ادیب و شاعر و دارای هیبت و عظمت و چهره زیبا بود، به شعر و لغت و ادب آگاهی کامل داشت، به خوبی شعر می گفت از لحاظ زندگی از بهترین افراد خاندان ابی طالب بود و از جهت اخلاقی، خوض اخلاق ترین آنها بود و به " اقساسی " معروف بود که ناحیه ای است از کوفه.

از مجمع آداب ابن فوطی نقل شده که: ابو القاسم حسن در پی کسب دانش زیاد مسافرت کرده و خوب ادب آموخته و دارای خط زیبائی بوده و یاران زیادی داشته است. و من اشعاری که او با خط خودش برای ابن نباته سعدی نوشته است

ص: 30

خواندم و ترجمه آن این است: گوسپندان عراق گولت نزنند، چوپان آنها خوابیده است، پس کجا است گرگ؟ بنیانش را خرابی غارت کرده و تازیانه عذاب بر سر مردمش نواخته است، مالک شدند اما پستی ذلیلشان کرد، عقل و ادب رامش نکرد.

کل الفضائل عندهم مهجوره

و الحر فیهم کالسماح غریب

تمام فضائل پیش آنها مهجور شده آزاده در میان آنها همانند آدم بخشنده و بزرگوار، غریب و کم است ".

یکی دیگر از خاندان اقساسی

کمال الدین شرف ابو الحسن محمد پسر ابو القاسم حسن " یاد شده، یکی دیگر از نیاکان شاعر ما است

سید مرتضی (شرح حالش در ضمن شعرای قرن پنجم گفته شده) او را " نقیب " کوفه و امیر " حاج " کرد و او بارها به عنوان امیر حاج به مکه مشرف شد.

همانطور که در تواریخ آمده، او در سال 415 ه فوت کرد و " شریف مرتضی " در مرثیه او اشعاری سرود که ترجمه آن این است:

" او را شناختم و ای کاش نشناخته بودم. تلخی زندگی برای کسی است که او را شناخته باشد.

بدانید که توانائیم در این روزها زیاد است. و گرنه تحمل این همه اندوه و تاسف مشکل است.

و این حالتم به خاطر رفته ای است که بر نمی گردد و گذشته ای است که جانشین ندارد.

نه روزگار به زنده ها بهره مندم می کند و نه از گذشتگان برایم بر می گرداند.

ص: 31

اگر می توانید کسی را نشانم دهید که بالاخره از جام مرگ ننوشد و جاودانه بماند؟

و هنگامی که داعی مرگ او را می خواند و یا بانگ می زند در گروش نباشد؟ روزگار جز گول زننده نیرنگ باز نیست، پس این همه دلباختگی و به آب و آتش زدن برای آن چرا؟

روزگار جز همانند یک برق زدن و یا وزیدن باد خزان پائیز نیست.

هیچ روزی را اگر چه روز بدی هم بوده همانند روز مرگ " کمال اشرف " ندیدم.

گویا بعد از فراق او و قطع اسباب این الفت، من عازم سفر طولانی خواهم بود که جز بقایای لطفش زادی ندارم.

روزگار با مرگ او، در عوض خواب و آرامش، به من اضطراب و بی خوابی داده و روشنائیم را بدل تاریکی نموده است.

مفارقتی که دیگر ملاقاتی به دنبال ندارد و مانعی که رفع شدنی نیست.

به خاطر تو گذشت زمان را سرزنش کردم و هر که چنین کند، انتقامش را از آن نگرفته است.

مرگ همه مردان را می رباید، اما همانند تو هرگز از میان ما ربوده نمی شود.

تو همواره قلبا، ستم را دشمن می داشتی و از آن پرهیز می کردی و در تمام دوران زندگی از بدی ها دور و دامنت از آلودگی ها پاک بود.

اشگها در مرگش جاری است، اما کی اشگهای جاری می توانند جلو مرگ ها را بگیرند؟

دیگر کجا چشمها می توانند به سوی تو خیره شوند، در صورتی که در میان خاک و گل آرمیده ای؟

افسردگیم را دور کن که چه بسیاری دور کننده ای که بغض و ناراحتی همه جانبه

ص: 32

را، به آهستگی از بین برده است.

به قدری که لطف ایجاب می کرد، ضریحت نیکی ها را میان قبرها فرو بارید و همواره از دو طرف آن نسیم جانبخش به سوی بهشت روان است.

خداوند ترا، از ساکنان بهشت و مقیمان غرفه های آن بگرداند تا مجاور پدران پاکت باشی، که بازماندگان به گذشتگان می پیوندند.

ابن اثیر در کتاب " کامل " جلد 9 صفحه 121 می گوید: " ابو الحسن اقساسی " در سال 412 ه با مردم برای انجام عمل حج، به سوی مکه حرکت کرد، هنگامی که به " فید " رسیدند عده ای از اعراب آنها را محاصره کردند. ابو محمد ناصحی قاضی القضاه، حاضر شد پنج هزار دینار به آنها بدهد تا دست از آنان بکشند، ولی آنها حاضر نشدند و تصمیم گرفتند که حاجیان را گرفته لخت نمایند.

پیشاپیش آنان، مردی بود که او را " حمار ابن عدی " می گفتند و از " بنی نبهان " بود. او در حالی که زره بر تن داشت و غرق در اسلحه بود، سوار بر اسب شد و آن را بطرز وحشتناکی بجولان آورد.

در این هنگام، جوانی از سمرقند که در تیراندازی مهارت کامل داشت، تیری به سوی او رها کرد و او را کشت در نتیجه یارانش متفرق شدند و حاجیان به سلامت به مکه رفتند و مراجعت نمودند.

باز ابن اثیر در صفحه 127 همان کتاب، درباره حوادث سال 415 ه چنین ادامه می دهد: حاجیان از مکه به عراق بازگشتند اما به خاطر دشواری راه از طریق معتاد یعنی از راه شام آمدند ".

آنان هنگامی که به مکه رسیدند " ظاهر علوی فرمانروای مصر مال های

ص: 33

زیاد و خلعت های قیمتی به آنان بخشید، و برای آنکه در برابر مردم خراسان ابراز شخصیت کند خود را به تکلف انداخت و به هر کدام از حاجیان مبالغ زیاد و هدایای فراوان عطا کرد در حالی که امیر الحاج مردم عراق " ابو الحسن اقساسی " و امیر الحاج مردم خراسان " حسنک " نائب " یمین الدوله " پسر " سبکتکین " بود.

این کار بر خلیفه " القادر بالله " گران آمد. بعد از آنکه " حسنک " از دجله عبور کرد و به خراسان رسید، خلیفه، پسر اقساسی را تهدید کرد و او مریض شد و مرد و سید مرتضی و دیگران در مرگ او مرثیه گفتند.

کمال اشرف قصیده " سلامی " را که اولش اینست: سلام علی زمزم و صفا: " درود بر زمزم و صفا " شرح کرده و سید ابن طاووس در کتاب " الیقین " در باب 155 و باب بعد از آن این اشعار را از او نقل می کند.

ابن جوزی در " المنتظم " جلد 8 صفحه 19 می نویسد: ابو الحسن اقساسی دارای اشعار ملیحی است، از آن جمله شعری است که درباره جوانی که نامش " بدر " بوده سروده و ترجمه آن این است:

" ای پدر: صورتت ماه شب چهارده است، و ناز چشمهایت سحر است، آب رویت گل است و آب گودی زنخدانت شراب، از ناحیه ات مامور به شکیبائی شدم، لیکن قدرت بر آن، مرا امر به فراموشی می کنی در صورتی که قادر بر آن نیستم ".

نیای اقساسی

نسابه معروف " العمری " در کتاب " المجدی " درباره جد سید محمد اقساسی یعنی، فخر الدین ابو الحسین حمزه می نویسد: او نقیب کوفه و دوست با فضل و بردبار و صاحب ریاست و نیکو کارم بوده است.

این آقای فخر الدین، دارای برادری است به نام " ابو محمد یحیی " که سمعانی

ص: 34

در " الانساب " درباره اش می نویسد: " او مرد بزرگوار و مورد اعتمادی است و از ابو عبد الله محمد ابن عبد الله قاضی جعفر سماع خبر کرده است.

ابو القاسم اسماعیل ابن احمد سمرقندی و ابو الفضل محمد ابن عمر ارموی در بغداد و ابو البرکات عمر ابن ابراهیم حسینی در کوفه از او برای ما روایت کرده اند.

او در شوال سال 395 ه متولد شده و در سال چهار صد و هفتاد و اندی وفات یافت و یاقوت حمودی در معجم البلدان جلد 1 صفحه 312 از او یاد کرده است.

آشنائی بیشتر با شاعر ما و دودمانش

ابن اثیر در تاریخ کامل جلد 11 صفحه 174 درباره شاعر ما چنین می نویسد: " در سنه 575 ه " محمد ابن علی ابن حمزه اقساسی " نقیب علویان در کوفه درگذشت و او این شعر را زیاد می خواند:

رب قوم فی خلائقهم

غرر قد صیروا غررا

ستر المال القبیح لهم

ستری ان زال ما سترا

: "چه بسا افرادی در میان قومشان در معرض هلاکتند که بعدا چون ماه شب چهارده بر تارک اجتماعشان می درخشند، مال زشتیهایشان را پوشانده است که اگر مالشان از بین برود بزودی چیزی را که مال پوشانده بود خواهی دید ".

او دارای برادری است به نام " علم الدین ابو محمد الحسن النقیب الطاهر ابن علی ابن حمزه " که در کوفه متولد شد و در آنجا زندگی کرد و در سال 593 ه وفات یافت.

ص: 35

ابن کثیر در " البدایه و النهایه " جلد 13 صفحه 16 در باره اش می نویسد: " او شاعر توانائی بوده که خلفاء و وزراء زمانش را مدح می کرده است. او از خانواده ای است که معروف به ادب و ریاست و جوانمردی هستند.

او به بغداد رفت و " المقتفی " و " المستنجد " و بسرش " المستضی ء " و پسر او " الناصر " را مدح کرد و " الناصر " هم به او منصب نقابت داد. و او پیرمرد با هیبتی بوده و عمرش از هشتاد تجاوز می کرد.

و ابن السباعی، برای او قصائد زیادی نقل کرده که از آن جمله است مضامین زیر: " بر دشمنی زمانه شکیبا باش همواره یکسان نخواهد بود، و چون خواست خدا است، پس نسبت به آن راضی باش و تغییر آن را طلب مکن، چه بسا تو گاهی پیروز می شوی، اما همواره ترا در وسعت و مضیقه آن می بینم، این وضع همواره در فرزندان آدم ادامه دارد ".

" قاضی مرعشی در کتاب " مجالس المومنین " صفحه 211 درباره او چنین می نویسد: " میرزا در کتاب " ریاض العلماء " گفته است: او از اجله سادات و شرفاء و علماء و ادباء کوفه بوده که شیخ علی ابن علی ابن نما " که از بزرگان اصحاب ما است از او روایت می کند. "

همانطور که در " تجارب السلف " ابن سنجر صفحه 31. آمده است: " علم الدین " به کتاب " الافصاح عن شرح معانی الصحاح " تقریظی با شعر نوشته که ترجمه آن این است: " او پادشاه کشور فصاحت است که برای بدست آوردن آن با مشکلاتی روبرو نشده است، او بیان را آشکار کرد تا جائی که با سخن گفتن هر سخنوری را لال کرده است، او هر مشکلی از معانی متون صحاح را که پیش از او هیچ صاحب هدایت و اصلاحی حق آن را اداء نکرده بود، در کتابی برای ما حل کرده است ".

بعد از علم الدین " پسرش " قطب الدین ابا عبد الله الحسین " جانشین او و نقیب

ص: 36

نقیبان سادات علوی در بغداد شد.

او دانشمندی شاعر و مطلع بر تاریخ بود. و بعد از آنکه قوام الدین " ابو علی الحسن ابن معد " متوفی 636 ه را در سال 624 ه از نقابت عزل کرد به منصب نقابت نائل آمد.

و در کتاب " الحوادث الجامعه " صفحه 220 آمده است: در سال 645 ه نقیب قطب الدین ابو عبد الله الحسین پسر حسن ابن علی معروف به پسر " اقساسی علوی " در بغداد وفات کرد و او مردی ادیب و فاضل بود و شعر خوب می گفت. در زمان خلیفه " الناصر " جمله ای از روی اشتباه از دهانش خارج شد و آن جمله این بود: " ما خلیفه جدیدی می خواهیم: "

این جمله به " الناصر " رسید و گفت: " یک زنجیر کافی نیست، بلکه دو زنجیر " آنگاه دستور داد او را زنجیر کنید و به کوفه ببرید، طبق دستور خلیفه او را به کوفه بردند و زندانیش کردند و همچنان در زندان بود تا در سال 623 ه " الظاهر " به خلافت رسید دستور داد او را آزاد کنند و پس از آن هنگامی که المستنصر بالله در سال 624 ه به خلافت رسید با او رفیق شد و از نزدیکان و ندیمانش قرار دار ومنصب بقابت را به او عنایت کرد و او مردی با هوش، خوش مجلس، بذله گو و حاضر - جواب بود.

در محرم سال 633 ه ناصر الدین داود پسر عیسی سلطان وقت، وارد بغداد شد و در بین راه از (حله سیفیه) گذشت. در آن وقت امیر " شرف الدین علی " ریاست آنجا را به عهده داشت.

هنگامی که سلطان ناصر الدین وارد بغداد شد " نقیب قطب الدین ابو عبد الله الحسین ابن الاقساسی " به دیدنش رفت و در آخر ربیع الاول همان سال " امیر رکن الدین اسماعیل " فرمانروای موصل وارد بغداد شد، باز " نقیب حسین اقساسی " و دو نفر از خادمان خلیفه به دیدنش رفتند.

در سوم رجب سال 634 ه خلیفه " المستنصر بالله " به زیارت قبر " موسی ابن

ص: 37

جعفر علیهما السلام " رفت. وقتی که برگشت سه هزار دینار برای " ابو عبد الله ابن الحسین اقساسی " نقیب سادات طالبی فرستاد و دستور داد آن پول ها را میان سادات علوی که در نجف و کربلا و کاظمین زندگی می کنند تقسیم نماید.

در سال 637 ه امیر سلیمان پسر نظام الملک متولی مدرسه " نظامیه " بغداد در مجلس " ابی الفرج عبد الرحمن ابن الجوزی " که در " باب بدر " تشکیل می شد، حاضر گردید، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که فی المجلس توبه کرد، در حال وجد و ابراز علاقه شدید، جامه اش را پاره کرد، سرش را برهنه نمود و ایستاد واعظ و مردم را شاهد گرفت که: تمام بنده هایش را در راه خدا آزاد کرده، املاکش را وقف نموده و اموالش را در راه خدا بخشیده است.

بعد از این واقعه " نقیب ابو عبد الله الحسین ابن اقساسی " اشعار زیادی که ترجمه قسمتی از آن ذیلا آورده می شود برای او نوشت: "

ای پسر نظام الملک ای بهترین کسی که توبه کرده و زهد او را ملاقات نموده است: ای پسر وزیر دو دولت که صبح و شام (همواره) به سوی مجد و عظمت پیش می رود ای پسر کسی که از مالش مدرسه ای را که طالعش سعد پدید آورد، بی علاقه گیت از چیزهائی که آزاد و بنده بدان رغبت دارند خورسندم کرد.

حقیقت برای تو آشکار شد و دیدی آنچه را که چشمهای ما از دیدن همانند آن عاجز است و به دنیا گفتی: از من دور شو که چاره ای جز اعراض از تو ندارم، دیگر چیزی از تو برایم لذت بخش نیست تا جائیکه شیرینی و تلخی تو در کامم مساوی است، روش تو خدعه و نیرنگ است چنانکه روشم نیکو وفا داری و دوستی است.

تا اینه می گوید:

دنیا به سوی خانه هایشان میل نمی کند، لیکن به سوی منزلت میل دارد و

ص: 38

چون خدمت برای مردم، دارای ارزش فوق العاده ای است از این رو ثمره اعمال نیکت آشکار خواهد شد، مردم در خواب بودند و تو آنها را بیدار کردی حتی دشمنان تو هم بیدار شدند.

گمان و قضاوت های مردم را درباره خود گونه گونه ساختی که هر طائفه ای درباره ات چیزی می گویند.

برخی می گویند: آن جوان این راه را ادامه می دهد، و برخی دیگر می گویند: برمی گردد، و حال آنکه ماه " تشرین " آمده که چشم زندگی به آن دوخته است. در این ماه، خانه ای نیست مگر آنکه مریضی که سختی زندگی را لمس می کند در آن سکونت دارد، و هرچه که او انجام می دهد سراسر حیله است و بر پا داشتن چیزی است که پایانی دارد.

من گفتم: نه بخدا قسم: رای او این نیست و در میان شما برای او همانندی نیست، او سلمان است که زهدش در صفا همانند گل است، او همانند سلیمان پیغمبر است که روزی اسبان جوانی بر او عرضه شد او به آنها علاقمند نشد، البته شوخی همانند جدی نیست.

او در همین اشعار اضافه می کند: گوارا باد ترا نیل به هر چیزی که جاهل نادان در رسیدن به آن عاجز و گمراه است. لشکر شیطان را شکست دادی در صورتی که بیشتر مردم سربازان اویند، برای خدا به کاری قیام کردی که برای انجام چنان کاری بهشت جاویدان امید می رود، پس شکیبا باش که نتیجه کوشش را جز کسی که قاطع و نیرومند باشد درک نخواهد کرد ".

باز درباره برادر زاده شاعر ما

در سال 643 ه خلیفه " مستعصم ابو احمد عبد الله " برای تقسیم بندی چهار منطقه اقدام به فرستادن کبوترهائی به سوی آن چهار جهت نمود که عبارتند از: مشهد

ص: 39

" حذیفه ابن الیمان " در مدائن، مشهد امام حسن عسکری در " سر من رای " و مشهد " غنی " در کوفه و " قادسیه ".

و با هر دسته از کبوترها، دو عادل و یک وکیل نیز روانه کرد و بعد از انجام کارها در این مورد چیزی نوشته شد و افراد عادلی پیش قاضی شهادت دادند که چنین امری پیش آنها به ثبوت رسیده است و این مناطق چهارگانه به " یمانیات " و " عسکریات " و غنویات " و " قادسیات " نام گذاری شدند.

نقیب " قطب الدین الحسین ابن اقساسی " در این باره اشعاری سروده تقدیم خلیفه نمود که ترجمه ابتدای آن چنین است: " خلیفه خدا ای کسی که شمشیر تصمیم و ثباتش عهده دارد حفاظت گذشت زمان و امنیت اجتماعی است " آنگاه می افزاید: " کبوترانی که به عنوان تقسیم مناطق فرستادی، بر کبوتران دیگر که از پیش می شناختیم شرافت دارند، کبوتران " قادسیات " پرندگان مقدسی هستند چون شما ای مالک دنیا آنها را فرستادی، بعد از آنها کبوتران " غنویات " هستند که به وسیله آنها بی نیازی زندگی و آنچه را که گسیل دارنده آنها می خواهد حاصل می شود.

و کبوتران " عسکریات " پرندگان با ارزشی هستند که جز تو دیگری به آنها ارزش نداده است. و سپس کبوتران " یمانیات " هستند که قرار داده نشدند مکر شمشیرهای تیز نسبت به دشمنان.

هماره تو ای خلیفه در پناه خدا و در خوشی و نعمت باشی تا مردم در بر تو عظمتت راه به سوی پیروزی و سعادت بیابند. "

آنگاه ناب آقای " قطب الدین اقساسی " از خلیفه درخواست نمود که: بعضی از آن کبوتران را به او بدهد.

خلیفه نیز خواسته اش را برآورد، او را در مجلسش حاضر کرد و کبوتری را به او داد.

و قتی که به خانه اش برگشت، اشعاری سرود که ترجمه آن ذیلا آورده می شود:

ص: 40

" پیشوای هدایت، نعمت هائی از تو دریافت کردم که حندگی دوباره به من بخشید، و مرا به محضر مقدش راه دادی، در حالی که به بهترین مخلوق خدا از لحاظ جسم و روح می نگریستم، کبوتری که با دست مبارک و نورانیت به من عطا کردی بدین وسیله مرتبه ام را بالا بردی و نامم را مشهور و مقام را رفیع ساختی، در نتیجه عزت و بزرگی بر دیگر مردم پیدا کردم، کبوترانی که اگر ناگهان بمیرند از آنها یاد خواهم کرد و از این راه همیشه زنده شان خواهم داشت ".

و در آخر این اشعار می گوید: " قضاوت خدا ایجاب می کند که او هماره پیشوای بزرگوار ملت باشد.

ای امیر المومنین جاودانه بر ملک و سلطنت پیروز و سرفراز باشید ".

در محرم سال 630 ه " مجد الدین ابو القاسم هبه الدین ابن المنصوری " خطیب مقام نقابت نقیبان عباسی و نماز و خطابه را از ناحیه خلیفه به عهده گرفت و خلیفه به او جامه اطلس طلا باف وجبه ابریشمی موج دار سیاه و عمامه ابریشمی موج دار سیاه طلا باف بدون تحت الحنک، و طیلسان زبرجد نشان سرمه ای و شمشیر و زین طلا نشان خلعت داد و استوار نامه اش در وزارت خانه قرائت شد و به او تسلیم گردید، آنگاه سواره با جمعی به سوی خانه ای که در کنار دار الخلافه قرار داشت و از ناحیه خلیفه به او عنایت شده بود حرکت کرد و پانصد دینار نیز به او بخشید.

و حال آنکه از بزرگان عدول مدینه السلام و از فضلای متکلمین بوده و با فقرا، مصاحبت داشته و خود را با سیاحت و روزه همیشگی و سختگیری در بهرمندی از مظاهر زندگی و بی علاقگی به دنیا ریاضت می داده است.

و " موفق عبد الغافر ابن الفوطی " که از شاگردان او بوده بعد از این تغییر حالت، اشعاری در انتقاد از او سروده است وقتی که اشعار او به دار الحکومه رسید مورد

ص: 41

استنکار جناب استاد قرار گرفت و دستور بازداشتش صادر شد و تا زمانی که هبه الدین از او شفاعت نکرده بود آزادش نکردند.

ترجمه ابتدای اشعار " ابن الفوطی " چنین است: شیخم را از شدت بی چارگی ندا کردم در حالی که او در حریر و طلا بود. او در جایش با " بسم الله " نشسته بودند، و افرادی با کمال ادب در برابرش ایستاده بودند

نحوه سواریش را که من از او سراغ دارم، دیگران در هر رتبه ای که باشند طعنه می زند

گویا دیگران پیش او مستوجب غضب الهی هستند

آن کسی که ترا برای این کار دعوت کرد، رای صائبی داشت، ولی تو هنگامی که اجابت کردی کار درستی انجام ندادی.

نخستین صدائی که روی سوء نیت، ترا دعوت به این کار نمود، تو با آغوش باز لبیک گفتی.

و اضافه می کند:

تو اگر شتاب به سوی آن مقام و مرتبه نمی کردی، همان بودی که گمان می رفت.

استادم کجا است، آنکه بما زهد و وارستگی تعلیم می داد و آن را از عوامل قرب به خدا به حساب می آورد؟

کجا است آنکه همیشه ما را از قبول هر شغلی باز می داشت؟

کجا است آنکه همیشه فضیلت آراسته به گرسنگی و رنج را به ما تعلیم می داد؟

کجا است آنکه همیشه ما را ترغیب به پوشیدن لباس پشمی و خشن می کرد؟

کجا است آنکه ما را با حرفهای مزخرفش فریفت هنگامی که می پنداشتیم او زاهد عرب است؟

کجا است آنکه به ما وارستگی تعلیم می داد و غیر خود را در کوشش زیانکار

ص: 42

می دانست؟

و کجا است آنکه همیشه برای ما از دنیا بد گوئی می کرد و گفتار حلیه گران و دروغ را مذمت می کرد؟

و کجا است کسی که همیشه با گریه هایش ما را می فریفت و گریه بر چوب خشک می کرد؟

و کجا است آنکه در موعظه هایش، هر کار زشتی را مورد انتقاد شدید قرار می داد؟

و او به خاطر انقلاب روحی گفتارش را ناتمام قطع می کرد

و او از روی جهالت قسم می خورد که از لحاظ مهارت همانند ندارد.

او چنان بود که اگر تمام زمین طلا می بود، از آن همانند آدم بی نیازی اعراض می کرد.

اما این روزگار آدم ظاهر ساز را از دنیا طلب جدا ساخت و حقیقت هر دو را آشکار نمود.

در حالی که این ناله های جگر خراش بینوایان و بیچارگان ما را می لرزاند او در ناز و تنعم است

استادم بعد از مذمت آشکار از آنچه که از آن امتناع می کردی به سوی آن شتافتی

آنچه را که از روی پرهیز کاری در مورد چیزهائی که به طور معمول به دست می آوردم، می گفتی فراموش کردی

وای بر او اگر در این حال بمیرد، در آنصورت او کافر مرده است و این شگفت آور نیست

مال سلطان برای مسلمان سالم مایه هلاکت است و نباید در صورت امکان از آن استفاده نماید.

ص: 43

نقیب " قطب الدین حسین ابن الاقساسی " اشعاری برای مجد الدین نامبرده که مورد حمله ابن الفوطی قرار گرفته بود نوشت و در آن از وی دلجوئی به عمل آورد و تسلیتش داد و عذرش را مشروع دانست که ترجمه ابتدای اشعارش چنین است:

" همه یاران پیامبر جز علی و آل نجیبش، بعد از زهد و بی علاقگی به دنیا، به سوی ملک ومال روا آوردند و بعد از رسول خدا دارای مقامات اداری و اجتماعی شدند، در صورتی که همه آنها، زاهد و پرهیزگار بودند و در سخنرانی هایشان مردم را به زهد و پرهیز گاری تشجیع می نمودند. "

پس از این مکاتبه آن قسمت از اشعارش که مربوط به " صحابه و تابعین " پیغمبر بوده مورد انتقاد کنندگان قرار گرفت و اشعاری در رد او سرودند، تا جائی که گروهی به این جهت که او توهین به یاران پیغمبر نموده و آنها را به بی مبالاتی در دین نسبت داده است، از فقهاء زمان، علیه او درخواست فتوی کردند و آنان نیز طبق خواسته بد خواهان علیه او فتوی دادند

" ابن ابی الحدید " در شرح " نهج البلاغه " جلد 2 صفحه 45 می گوید: از بعضی از عقلای شیوخ اهل کوفه که مورد اعتمادم هستند، درباره مطلبی که خطیب ابو بکر در تاریخش (جلد 1 صفحه 138) نوشته مبنی بر اینکه: بعضی می گویند: " این قبری که در ناحیه " غری " مورد زیارات شیعه است همان قبر " مغیره ابن شعبه " است " سوال کردم و او جواب داد: آنان اشتباه می کنند، زیرا قبر مغیره و زیاد در " ثویه " واقع در اطراف کوفه است و ما از دیرباز، وسیله پدران و نیاکانمان آن قبرها را می شناختیم و مدفن آنها را می دانستیم، آنگاه شعری را که در سوگ زیاد سروده شده و " ابو تمام " آن را در حماسه اش آورده، برایم خواند و ترجمه قسمتی از آن اشعار این است:

" درود خدا و طهارتش بر قبری که در " ثویه " قرار دارد و باد خاک را روی آن می ریزد، قریش جنازه بزرگش را در آن دفن کرد که اکنون حلم وجود در آن

ص: 44

مدفون است، آیا تنها با مرگ مغیره دنیا به ناله در آمده است؟ هر که دنیا فریبش دهد او فریب خورده است.

" ابن ابی الحدید می گوید: از قطب الدین نقیب آل طالب ابی عبد الله الحسین اقساسی خدای رحمتش کند نیز از این موضوع سوال کردم او در جواب گفت: کسی که جریان را به شما گفته راست گفته است، ما و همه مردم کوفه می دانیم که محل قبور طائفه ثقیف در " ثویه " است و تاکنون نیز معروف است و قبر مغیره نیز در آنجا است اما در اثر گرد و خاک و فرورفتگی محو شده و با دیگر قبور در آمیخته و ناشناخته مانده است.

آنگاه قطب الدین اضافه نمود که اگر می خواهی بدانی که قبر مغیره در میان قبور طائفه ثقیف است، کتاب " اغانی ابی الفرج علی بن الحسین " را مطالعه کن و ببین آنچه را که او درباره مغیره نوشته و متذکر شده است که او در مقابل ثقیف مدفون است. و گفتار ابی الفرج برایت کافی است، زیرا که او نقد کننده بینا و طبیب آگاه است.

آنگاه ابن ابی الحدید می افزاید که: من آن کتاب را ورق زدم در شرح حال مغیره مطلب را همانطور یافتم که نقیب قطب الدین اقساسی گفته بود.

شرح حال " قطب الدین اقساسی " در تاریخ ابن کثیر جلد 13 صفحه 173 نیز آمده است، او از وی تجلیل می کند و می گوید: " ابن السباعی " اشعار زیادی از او نقل کرده است که خدایش رحمت کناد.

داستان طی الارض امیر المومنین
اشاره

تنها علامه مرعشی در " مجالس المومنین " صفحه 212 شرحی درباره " عز الدین ابن الاقساسی " آورده است و می گوید: وی از اشراف و نقیبان کوفه و شخص فاضل و ادیب بوده و در شعر ید طولائی داشته است. نقل کرده اند که: خلیفه " المستنصر " عباسی روزی به عزم زیارات قبر سلمان فارسی رحمه الله علیه به آن سامان حرکت کرد و " عز الدین اقساسی " با او بود، خلیفه در بین راه به او گفت:

ص: 45

از دروغ های شاخدار است که غلات شیعه می کویند: بعد از مرگ سلمان، علی ابن ابی طالب علیه السلام برای غسل دادنش از مدینه به مدائن آماده و بعد از فراغت از عمل همان شب به مدینه مراجعت نموده است.

ابن اقساسی بالبدیهه این اشعار را در پاسخ او سرود:

انکرت لیله اذ صار الوصی الی

ارض المدائن لما ان لها طلبا

و غسل الطهر سلمانا و عاد الی

عراص یثرب و الاصباح ما وجبا

و قلت: ذالک من قول الغلاه و ما

ذنب الغلاه اذا لم یوردوا کذبا

" منکر این شدی که وصی پیامبر در یکشب از مدینه به مدائن رفته، بعد از غسل سلمان پاک در همان شب پیش از صبح به مدینه مراجعت کرده باشد، و گفتی: این حرف از گفتار غلات است، گناه غلات در صورتی که دروغ نگفته باشند چیست؟

فاصف قبل رد الطرف من سباء

بعرش بلقیس و انی یخرق الحجبا

فانت فی آصف لم تغل فیه بلی

فی حیدر انا غال ان ذا عجبا

از اینکه " آصف ابن برخیا " پیش از یک چشم بر هم زدن تخت بلقیس را از مملکت " سبا " به بیت المقدس آورد، این پرده ابهام را پاره کرد و این مشکل را حل نمود.

تو درباره آصف، معتقد به غلو نیستی، اما من درباره حیدر غلو کرده ام، جای بسی شگفتی است، اگر احمد بهترین فرستادگان است، علی بهترین وصی ها است و گرنه تمام حرف ها و خبرها بیهوده است.

این اشعار را علامه " سماوی " در کتاب " الطلیعه " نقل کرده و آن را به شاعر ما (سید محمد اقساسی) نسبت داده و پنداشته است که او مصاحب مستنصر بوده است در حالی که او از تاریخ مستنصر و وفات سید محمد صاحب " غدیریه معروف " غفلت داشته است.

چنانکه در سابق گفتیم شاعر ما در سنه 575 ه وفات یافته و مستنصر در سال 589 ه یعنی چهارده سال بعد از وفات او متولد گردیده و در سنه 624 ه به

ص: 46

خلافت رسیده است. علی هذا نمی تواند قهرمان این داستان مصاحب مستنصر باشد و علامه سید محسن امین جبل عاملی در کتاب " اعیان الشیعه " جزء 21 صفحه 233 ضمن شرح حال " ابی محمد عز الدین حسن بن حمزه اقساسی " این داستان را آورده و اشعار یاد شده را مربوط به او دانسته است. در صورتی که ندانسته که این اشعار مربوطه به " این نقله " است و او برادر زاده " حسن بن حمزه " است و او سال ها پیش از محمد اقساسی " زندگی می کرده و از شاعر ما هم مقدم تر بر مستنصر من زیسته است.

و ابن شهر آشوب در کتاب " مناقب " جلد 1 صفحه 449 این اشعار را با مختصر تغییری به " ابی الفضل تمیمی " نسبت داده است که ترجمه آن این است: " کمی از شگفتهای حالات علی را از من شنیدی در صورتی که همه کارهای او همواره عجیب بوده است، دانستی که در شبی وصی پیامبر از مدینه به مدائن رفت، هنگامی که از او خواسته شد، سلمان پاک را در قبر نهاد و به مدینه مراجعت کرد در صورتی که هنوز صبح نشده بود، همانند " آصف " پیش از چشم بر همزدنی، تخت بلقیس را پیش سلیمان پیغمبر آورد، پس چگونه درباره آصف چنین عملی را غلو نمی دانی، ولی درباره علی مرا غلو کننده و دروغگو می پنداری؟

اگر احمد بهترین پیامبران است، پس این مرد (علی) بهترین وصی ها است و گرنه تمام گفته ها دروغ است.

و گفتی که این گفته غلات شیعه است، گناه غالیان چیست؟ هنگامی که چیزی درست و صحیحی را می گویند؟

بنابر این طبق روایت ابن شهر آشوب نیز این اشعار مربوط به سید قطب - الدین اقساسی نیست، زیرا ابن شهرآشوب یکسال پیش از تولد مستنصر و پنچاه و هفت سال پیش از وفات سید قطب الدین فوت کرده و نمی شود چنین مطلبی را از انها نقل نماید.

و گویا آن اشعار مال " ابی الفضل تمیمی " یا دیگر از گذشتگان آل اقساسی

ص: 47

بوده که قطب الدین آن را هنگام گفتگو با مستنصر قرائت است.

آیا طی الارض محال است؟

از پشت پرده های دشمنی و کینه به گوشم می رسد: این کرامت آشکاری که برای مولای ما امیر المومنین علیه السلام در مورد " طی الارض " نقل شده تکذیب می کنند و آن را به غلو نسبت می دهند، چون فکر می کنند: محال است این همه راه را در آن وقت کم بشود طی نمود

ای کاش این بیچارگان می فهمیدند که این عمل، بر فرض محال بودن محال عادی است، نه عقلی و گرنه مساله معراج (که قطعا جسمانی است) و جزء صروریات دین بشمار می رود، و همچنین داستان آصف ابن برخیا که در قرآن کریم آمده است نباید صحیح باشند؟

و نباید عفریتی از جن بتواند تخت بلقیس را پیش از آنکه سلیمان از جایش حرکت کند پیش او حاضر نماید در صورتی که نه قرآن و نه سلیمان پیشنهاد او را نکردند، جز آنکه سلیمان خواستار سرعت عمل بیشتر بوده است.

اینها گویا از این حقیقت غفلت دارند که: قدرت همه جانبه خدا نسبت به سیردادن تند و آهسته، همانند همه امور دشوار و آسان، یکسان است.

بنابر این چه مانعی دارد که گاهی خداوند متعال بنده خاص و مقربش را مورد مرحمت بیشتر قرار دهد و به او قدرت انجام بر کارهائی را عنایت کند که دیگران از انجام آن عاجز باشند؟

و ازسوی دیگری، خداوند مردم را گونه گونه آفریده، و لذا می بینی که توانائیهایشان مختلف است، این یکی بر کاری توانا است که دیگری از آن عاجز است، و قدرت خدا هم حد و اندازه ای ندارد و از همین جا است که امور عادی موجودات نیز با هم متفاوت است.

ص: 48

و لذا مسافتی را که یکفرد سوار در زمان محدودی طی می کند، غیر مسافتی است که شخص پیاده طی می نماید. و ماشینهائی که با بخار راه می روند از هر دوی اینها سریع تر طی مسافت می کنند، و هنگامی که این مسافت با فواصلی که با طیاره های سریع السیر پیموده می شود، مقایسه گردد معلوم خواهد شد که آن در برابر این چقدر ناجیز است. و با طیاره ها در ضمن پنج ساعت، مسافتی طی می شود که با وسائل دیگری پنج ماه وقت لازم دارد.

و این طیاره اکتشافی " بریحیه " 19 است که از پاریس صبح 24 ابریل سال 1924 حرکت کرد و بعد از طی 1250میل در مدت 11 ساعت شبانگاه همان روز به آسمان " بخارست " رسید و فردای همان روز 770 میل دیگر به آن افزود و هنوز پنج روز بر آن نگذشته بود که با طی کردن 3730 میل به هند رسید. و هم اکنون سرعت سیر طیاره ها به ما فوق 150 میل در ساعت و در ارتفاع 27000 پا سیر می کنند و چه بسا ممکن است علم در آینده طیاره هائی برای ما بسازد که از اینها نیز سریع السیرتر باشند.

بنابر این چه مانعی دارد از امور عادی بنده خاص خدا این باشد که هرگاه بخواهد بتواند چنین سیرهائی را بنماید؟ و چنین کاری بر خدا دشوار نیست

بعلاوه ما هیچ گاه مولایمان علی ودیگر از ائمه هدی علیهم السلام را با دیگر از احاد مردم بلکه اولیا، مقرب خدا و دانشمندان و مخترعین یکسان نمی دانیم، ما برای آن بزرگواران، در صورتی که مصلحت ایجاب کند، معجزه

ص: 49

و کرامت قائلیم، بلکه صدور کرامت و معجزه از ضروریات مقام آنان است.

قصه های عامه در مورد طی الارض

جای بسی شگفتی است: گروهی در اثر اعمال زشتی که مرتکب شده اند، روی دلشان رازنگار گرفته، چنین کرامتی را از مولایمان علی علیه السلام انکار می کنند در صورتی که همان ها نظیر چنان کرامت را درباره کسانی که بدون شک از او پست ترند بدون کوچکترین انکار قبول دارند

و ما به برخی از آن موارد ذیلا اشاره می کنیم:

1- " حافظ ابن عساکر " در تاریخش جلد 4 صفحه 33 از " سری ابن یحیی " نقل می کند که او گفته است: " حبیب ابن محمد عجمی بصری " در روز ترویه در بصره و در روز عرفه در عرفات دیده می شده

2- حافظ ابن کثیر در تاریخش 13 صفحه 94 آورده است: گفته اند: شیخ عبد الله یونینی متوفی در سنه 617 ه در بعضی از سال ها از طریق هوا (طی الارض) به مکه می رفته و عمل حج انجام می داده است.

نظیر این عمل از گروه زیادی زیادی از زاهدان و بندگان صالح سر زده است که متاسفانه از بزرگان دانشمندان در این زمینه چیزی به ما نرسیده و نخستین فردی که چنین کرامتی از او نقل شده " حبیب عجمی " است که از اصحاب حسن بصری بوده است و بعد از او دیگر شایستگان نیز نظیر چنین عملی نقل شده است.

3- احمد ابن محمد ابو بکر غسانی صیداوی، متوفی در سال 371 ه عادتش این بوده که بعد از نماز عصر تا پیش از نماز مغرب می خوابید. اتفاقا روزی مردی برای دیدارش بعد از عصر پیش او می رود، و او بدون توجه آنقدر با آن مرد صحبت می کند که از خواب بعد از عصر می ماند. هنگامی که آن مرد می رود خادمش می پرسید: اوکی بود است؟ احمد در جواب می گوید: او مردی است که " ابدال " را می شناسد و ر سال یکبار به دیدنم می آید.

خادم می گوید: همواره مترصد فرا رسیدن این وقت و آمدنش بودم تا

ص: 50

آنکه در همان وقت او و ماندم تا گفتارش با شیخ تمام شد، آنگاه شیخ احمد از او پرسید: تصمیم رفتن به کجا را داری؟ او گفت: می خواهم ابو محمد ضریر را که در فلان غار زندگی من کند ملاقات نمایم.

خادم می گوید: از او خواستم که مرا نیز با خود ببرد، او گفت: بسم الله بفرمائید با او رفتم تا رسیدیم به پلهای آب در این وقت موذن اذان مغرب گفت، او دستم را گرفت و گفت بگو: بسم الله، هنوز ده قدم راه نرفته بودیم که خود را در نزدیک همان غار یافتیم در صورتی که اگر آن فاصله را بطور عادی طی می کردیم می باید فردا بعد از ظهر به آنجا می رسیدیم.

به آن کسی که در غار بود سلام کردیم و نماز را در آنجا خواندیم و از هر دری سخن گفتیم هنگامی که ثلث شب گذشته بود به من گفت: آیا میل داری که اینجا بمانی و یا با من به منزلت برگردی؟ گفتم میل دارم که برگردم. آنگاه دستم را گرفت و بسم الله گفت و در حدود ده قدم را رفتیم که ناگهان خود را در کنار در صید یافتیم، آنکاه چیزی گفت و در شهر باز شد من وارد شهر شد و او برگشت.

4- یکی از تجار بغداد می گوید: روز جمعه ای بعد از فراغت از نماز جمعه برخوردم به " بشرحافی " که با سرعت از مسجد خارج می شد، با خود گفتم، این مرد معروف به زهد را ببین که حاضر نیست در مسجد کمی توقف کند و در آن مشغول عبادت شود، آنگاه تعقیبش کردم دیدم رفت جلو نانوائی و یک درهم داد و نانی خرید، باز با خود گفتم: این زاهد را ببین که نان می خرد؟ آنگاه یک درهم دیگر داد و کبابی خرید خشمم نسبت به او زیاد تر شد، سپس پیش حلوا فروشی رفت و فالوده ای خرید. گفتم بخدا قسم ولش نمی کنم تا بنشیند و بخورد،

ص: 51

ولی او راه بیابان پیش گرفت، با خود گفتم بطور قطع او می خواهد در کنار سبزه زاری غذا بخورد، در تعقیبش ادامه دادم او تا عصر همجنان راه می رفت و من نیز به دنبالش، بالاخره او وارد قریه ای شد و در آن مسجدی بود و در آن مریضی بسر می برد، بالای سرش نشست و آن غذا را لقمه به دهانش می گذاشت، از این فرصت استفاده کرده و به گردش در آن پرداختم و یک ساعت در آن گردش کردم، دیدم بشر نیست از مریض پرسیدم: او کجا است؟ گفت به بغداد رفته است، گفتم از اینجا تا بغداد چقدر فاصله است؟ گفت: چهل فرسخ گفتم: " انا لله و انا الیه راجعون " عجب کاری کردم؟ با خود پولی ندارم تا مالی کرایه کرده خود را به بغداد برسانم و قدرت بر پیاده روی هم ندارم

او به من گفت: همین جا بمان تا او برگردد. تا جمعه آینده در آنجا ماندم و او در همان وقت آمد و با او چیزی بود که آن را به مریض داد که بخورد و او هم خورد، آنگاه مریض به او گفت: ای ابا نصر این مرد با تو از بغداد آمده و از جمعه گذشته در این جا مانده است او را به محلش برگردان، و او با نظر خشم به من نگریست و گفت: چرا با من آمدی؟ گفتم: اشتباه کردم، گفت: برخیز و با من بیا تا نزدیک غروب با او راه رفتیم هنگامی که به بغداد نزدیک شدیم، به من گفت: محله شما در کجای بغداد است؟ گفتم در فلان موضع گفت: برو و دیگر بر نگرد.

5- شیخ بزرگوار " ابو الحسن علی " می گوید: روزی در حیات اطاق خلوت دائیم شیخ احمد رفاعی متوفی سنه 587 ه، خدا از او راضی باد بودم و غیر او کسی در آنجا نبود، صدای خفیفی شنیدم، نگاه کردم مردی را در آنجا دیدم که قبلا ندیده بودم، آنها مدتی طولانی با هم سخن گفتند آنگاه آن مرد از شکاف دیوار همان اطاق خلوت بیرون رفت وهمانند برق زود کذر ناپدید شد

بعد از این پیش دائیم برگشتم و به گفتم: آن مردکی بود؟ گفت: او

ص: 52

را دیدی؟ گفتم: آری.

گفت: او مردی است که خدا وسیله او آبهای اقیانوس را حفظ می کند او یکی از چهار " خواص " است اما مدت سه روز است که از این سمت برکنار شده ولی از طرد شدنش خبر ندارد

به او گفتم: آقای من چرا خداوند او را طرد کرده است؟ گفت: او در جزیره در اقیانوس اقامت داشت و مدت سه شبانه روز در آنجا باران بارید تا جائی که در دره ها سیل جاری شد.

در او این فکر پدید آمد که: اگر این باران در آبادی ها می بارید چقدر بهتر بود، بعد از این پشیمانی شد و استغفار کرد اما بخاطر همان اعتراض رانده شد.

گفتم: آیا جریان را به او اطلاع دادی؟ گفت خیر، زیرا از او حیا می کردم، گفتم: اگر اجازه بدهی به او اعلام می کنم، گفت: حاضری؟ گفتم: آری، گفت سرت را پائین آور چشمت را ببند، اطاعت کردم، آنگاه صدائی شنیدم که می گفت: ای علی سرت را بالا کن، سرم را بالا کردم دیدم در جزیره " بحر محیط " هستم ودر کارم متحیر بودم و شروع کردم به قدم زدن در آن، ناگهان به همان مرد برخوردم و به او سلام کردم و جریان را به او گفتم، او گفت: ترا بخدا قسم می دهم: آنچه که می گویم عمل کنی، گفتم: بجشم، گفت: خرقه ام را به گردنم بیافکن و مرا بروی زمین بکش، و به من بگو: این جزای کسی است که بخدا اعتراض کرده باشد.

من هم طبق درخواستش عمل کردم، ناگهان هاتفی می گفت: ای علی ولش کن ملائکه آسمان به ناله و گریه افتادند، خدا از او راضی شده است.

ساعتی در حال بیهوشی بودم، آنگاه به هوش آمدم خود را پیش دائیم در حیات اطاق خلوت دیدم، بخدا قسم نمی دانم چگونه رفتم و چگونه آمدم؟ (مرآت الجنان جلد 3 صفحه 411)

ص: 53

6- شیخ صالح " غانم ابن یعلی تکریتی " حکایت می کند که: یک بار از یمن از دریای شور سفر کردم، هنگامی که به وسط دریای هند رسیدیم و در اثر باد شدید دریا طوفانی شد و امواج از هر سو به ما حمله می کرد، در نتیجه کشتی ما شکست، روی تخته پاره ای نشسته و به جزیره ای رسیدم و در آن به گردش پرداختم، کسی را در آنجا ندیدم، در صورتی که منطقه آبادی بود، در آنجا مسجدی دیدم و وارد آن شدم، در آنجا چهار نفر را مشاهده کردم بر آنها سلام گفتم چواب سلامم را دادند، از ماجرایم پرسیدند، جریان را گفتم و بقیه روز را پیش آنها ماندم، دیدم روح عبادت خوبی دارند، هنگامی که وقت نماز عشاء فرارسید، دیدم شیخ حیوه حرانی وارد مسجد شد. همه به عنوان احترام برخاستند و به او سلام گفتند. او جلو ایستاد و با آنها نماز عشاء را به جماعت خواند آنگاه تا به صبح مشغول نماز خواندن شدند، پس شنیدم که شیخ حیاه ابن طور با خدا مناجات می کرد: خدایم در غیر تو محل طمعی برایم نمی یابم (تا آخر دعا) آنگاه گریه شدیدی کردم و دیدم: نور زیادی آنها را احاطه کرده و آن مکان را همانند روشنائی شب چهارده روشن نموده است.

سپس شیخ حیوه از مسجد بیرون رفت چنین زمزمه می کرد: " سیر محب به سوی محبوب با شتاب و عجله است، در این سیر دل در تاب و تب است، تحمل رنج پیمودن بیابانی بی آب و علف با پا برای رسیدن به خدمتت می کنم گرچه در این راه کوه ها و دشتها از وصول به مقصد ممانعت کنند ".

آنان به من گفتند: دنبال او راه بیافت من هم به دنبالش راه افتادم، گویا زمین از خشکی و دریا، کوه و دشت زیر پایمان می پیچید، هر قدمی که بر می داشت می گفت: " ای خدای حیوه برای او باش ".

ناگاه دیدم که در " حران " هستیم و حال آنکه از زمان حرکت ما چیزی نگذشته بود، و در آنجا به اتفاق مردم با او نماز جماعت خواندم.

ص: 54

7- محمد ابن علی حباک، خادم شیخ جلال الدین سیوطی متوفی در سنه 911 ه نقل می کند که: روزی شیخ هنگام " قیلوله " در حالی که نزدیک زاویه شیخ عبد الله جیوشی واقع در " قرافه مصر " بود، به او گفت: آیا می خواهی نماز عصر را در مکه بخوانی به شرط آنکه تا زمانی که زنده ام این جریان را به کسی نگوئی؟ گفتم آری، دستم را گرفت و گفت: چشمت را ببند، چشمم را بستم، در حدود 27 گام با من برداشت و گفت چشمت را باز کن، ناگهان خود را در باب " المعلاه " یافتم، ام المومنین خدیجه، فضل ابن عباس، سفیان ابن عیینه و دیگران را زیارت کردیم، آنگاه داخل حرم شدیم، طواف کردیم و از آب زمزم نوشیدیم و پشت مقام ابراهیم آنقدر توقف کردیم تا نماز عصر را خواندیم و دوباره طواف کردیم و از زمزم نوشیدیم.

آنگاه به من گفت: طی الارض ما عجیب نیست، شگفت از این است که هیج کدام از اهل مصر که در اینجا مجاورند ما را نمی شناسند

سپس به من گفت: اگر می خواهی با من مراجعت کن و اگر می خواهی همین جا بمان تا حاجیان بیایند؟ گفتم: با شما می آیم و آمدیم " باب معلاه " و گفت چشمت را ببند و بستم وهفت قدم با هم برداشتیم، گفت: چشمت را باز کن ناگهان خود را نزدیک " جیوشی " دیدم و به آقایم عمر ابن الفارض وارد شدیم.

8- " سخاوی " در طبقاتش آورده است که: از شیخ معالی سلطان ابن محمود بعلبکی متوفی در سنه 661 ه پرسید: آقای من چند بار در یکشب بمکه رفتی؟ گفت: سیزده بار.

گفتم شیخ عبد الله یونینی من گوید: اگر بخواهد نماز را جز در مکه نخواند می تواند؟

ص: 55

9- حافظ ابن جوزی در صفه الصفوه " ج 4 ص 228 از سهل ابن عبد الله نقل می کند که: او گفته است: مردی را دیدم که به او مالک ابن القاسم جبلی می گفتند و در دستش آثار زعفران بود.

به او گفتم تازه خورده ای؟ گفت: استغفر الله مدت یک هفته است که چیزی نخوره ام، لیکن به مادرم غذا داده ام و برای اینکه نماز صبح را در این جا بخوانم با سرعت آمدم و فرصت شستن دستم را نداشتم. در حالی که فاصله آنجا با محلش 700 فرسخ بوده است، آنگاه گفت: آیا به این امر ایمان داری؟ گفتم: آری. گفت: سپاس خدائی را که به من مومن با یقینی را نشان داد.

10- باز " ابن جوزی در صفه الصفوه جلد 4 صفحه 293 از موسی ابن هارون نقل می کند که: یکبار حسن ابن خلیل را در عرفات دیده ام و با او صحبت کردم و بار دیگر در حال طواف دور خانه خدا. و به او گفتم از خدا بخواه که حجم را قبول کند، او گریه کرد و برایم دعا نمود.

پس از آن مصر برگشتم، کسانی که بدیدنم می آمدند، گفتم که: حسن با ما در مکه بود. انها می گفتند که: او امسال حج نکرده است. گفتم: به من رسیده است که او هر شب به مکه می رود، کسی تصدیقم نکرد. پس از چندی او را دیدم درباره افشای این راز، سرزنشم کرد و گفت: بدین وسیله مشهورم کردی که دوست نداشتم از من در این باره سخن بگوئی، بعد از این ترا به حقی که بر شما دارم سوگند می دهم که چنین نکنی.

نتیجه این بحث

در توانائی جستجو گراست که از امثال این نوع قصه ها که در میان کتاب ها پراکنده است، کتابی جامع تالیف نماید و ما به خاطر وعایت اختصار به نمونه های یاد شده اکتفا کردیم. و از همین ها که بر شمردیم می توان این نتیجه را گرفت که ولی خدا یعنی کسی که خداوند به او نعمت " طی الارض " عنایت کرده می تواند: هر کسی را که بخواهد با خودش به نقطه ای که دلش می خواهد با

ص: 56

طی الارض ببرد و در زیر پای او نیز همانند ولی خدا زمین بچرخد.

این نمونه هائی که نقل کردیم چون مربوط به خاندان پیامبر اکرم و امیر مومنان نیست از ناحیه برادران اهل سنت ما مورد مناقشه و انکار قرار نگرفته است و گرنه همانطور که درباره طی الارض علی علیه السلام از مدینه به مدائن برای غسل دادن و دفن کردن سلمان دیدم مورد حمله و جدال و انکار قرار می گرفت.

ص: 57

شگفت از این تعصب بی جا
اشاره

این انکاری که نویسندگان متعصب اهل سنت، درباره بسیاری از فضائل مولایمان امیر المومنین و خاندان بزرگوارش از خود ابراز می دارند، چیز تازه ای نیست، زیرا در آنها خوی انکار آمیخته با تعصبی وجود دارد که ایجاب می کند یکایک آن فضائل را گاهی با تمسخر و طعنه، و گاهی دیگر با ساختگی بودن آنها و زمانی با نادرست شمردن اسناد آنها و موقعی دیگر با استعباد محض و وقتی هم با مناقشه در دلالت آنها انکار نمایند

روی همین جهت است که: هر روز صدای جاهلانه آمیخته با تعصب و کینه و خشم آنان به گوش می رسد. آنان می پندارند که کار خوبی می کنند در صورتی که آنان امثال این گونه فضائل را برای غیر این مردان پاک جائز می شمرندند بدون آنکه در آن، تردیدی به خود راه دهند و یا دیک دشمنی آنان به جوش آید و یا دست جرح و تعدیل به سوی آن دراز کنند و یا آن را به غلو و بدعت نسبت دهند،

و اینک گوشه ای از آن مسائل را مورد بررسی قرار می دهیم:

ص: 58

حدیث برگرداندن خورشید برای امیر المومنین

در جزء سوم همین کتاب صفحه 141 - 126 مقداری از سندهای حدیث " برگرداندن خورشید " برای مولایمان علی علیه با دعای پیامبر اکرم و شواهد صحت آن و گفتار دانشمندان اسلامی در این باره که چهل گفته بوده آمده است.

تو در آنجا دلائل روشن صحت حدیث را و اینکه دروغی در آن رخ نداده و امکان آن هم نمی رود به خوبی می یابی و سبکی، یافعی، این حجر، صاحب شذرات و دیگران نیز نظیر این کرامت را برای اسماعیل ابن محمد حضرمی متوفی در سنه 676 ه نقل کرده اند بدون آنکه نسبت به آن انکاری ابراز دارند.

سبکی در " طبقات الشافعین " جلد 5 صفحه 51 گفته است: " از جمله کرامات حضرمی که بسیار ان را نقل کرده اند این است که او روزی در سفر به خادمش کفت: به خورشید بگو: در جایش بماند تا ما به منزل برسیم. در صورتی که او در جائی دور از منزلش قرار داشت و غروب نزدیک بود.

خادم به خورشید گفت: فقیه اسماعیل دستور می دهد که: در جایت توقف کنی، او هم توقف کرد تا آنها به منزل رسیدند، وقتی که به منزل رسیدند به خادم گفت: چرا این زندانی را رها نمی کنی؟ خادم به خورشید دستور داد غروب

ص: 59

کند و او هم غروب کرد و فورا شب فرا رسید و هوا تاریک شد. "

یافعی در کتاب " مرآت الجنان جلد 4 صفحه 178 می گوید: از کرامات اسماعیل حضرمی این بوده که خورشید برایش توقف نمود تا به منزلش رسید. او در اواخر روز به خورشید دستور توقف داد او هم اطاعت نمود. و این کرامت هم اکنون در میان مردم یمن درباره حضرمی شایع است.

و از جمله کرامات او این است که از درخت " سدره المنتهی " درخواست کرد که از میوه اش به او و یارانش بخوراند و او هم اطاعت نمود.

و من (یافعی) در اشعارم به این کرامت (توقف خورشید) اشاره کرده ام آنجا که گفته ام: او حضرمی است فرزند مولا " محمد " پیشوای هدایت و فرزند امام با عظمت.

و از مقامش این است که اشاره به خورشید کرد که توقف کند او هم توقف نمود تا به منزلش رسید.

و نیز از قصائد یافعی درباره حضرمی است که می گوید: او حضرمی مشهور است: هنگامی که به خورشید گفت: توقف کن تا به منزلم برسم، خورشید هم اطاعتش کرد.

ابن عمار در " شذرات الذهب " جلد 5 صفحه 362 می گوید: برای شیخ اسماعیل خضرمی کراماتی است که طبق گفته " مطری " آن کرامات به حد تواتر نقل شده است، تا اینکه می گوید: از جمله آن کرامات این است که تصمیم رفتن به شهر " زبید را داشت، در بین راه که هنوز فاصله زیادی تا آنجا باقی مانده بود، دید خورشید دارد غروب می کند و ترسید که پیش از رسیدن به آن جا در شهر بسته شود از این رو به خورشید دستور توقف داد تا وارد زبید شد.

و یافعی به همین کرامت اشاره می کند آنجا که می گوید: " او حضرمی است فرزند مولا محمد تا آخر دو بیت یاد شده " ابن حجر در " الفتاوی الحدیثه " صفحه 232 می نویسد: از جمله کرامات

ص: 60

حضرمی این است که: می خواست وارد شهر زبید شود، دید خورشید نزدیک است که غروب کند به او گفت: غروب نکن تا وارد شهر شویم او هم ساعتها توقف کرد، هنگامی که وارد شهر شد به او دستور غروب کردن داد، ناگهان خورشید غروب کرد و جهان در تاریکی فرو رفت و ستارگان کاملا آشگار شدند.

علامه سماوی در " العجب اللزومی " گفته است:

وا عجبا من فرقه قد غلت

من دخل فی جوفها مضرم

تنکر رد الشمس للمرتضی

بامر طاها العیلم الخضرم

و تدعی ان ردها خادم

لامر اسماعیل الحضرم

" شگفتا از طائفه ای که از روی دغل و کینه در اندرونشان آتش مشتعل زبانه می کشد.

منکر " رد شمس " برای مرتضی علی آنهم به دستور پیامبر اکرم هستند، رد صورتی که آن را برای خادمی به امر اسماعیل حضرمی جائز می شمارند "

انسان جستجوگا این داستان می تواند چنین نتیجه بگیرد که: اسماعیل حضرمی پیش خدا از پیامبر اکرم و وصیش امیر المومنین برتر و بالاتر است، زیرا برگرداندن خورشید برای علی امری بوده که یا با دعای علی و یا با دعای پیامبر بزرگوار اسلام واقع شده، اما در مورد اسماعیل حضرمی او به خادمش دشتور داد که به خورشید فرمان دهد تا بماند آن هم توقف کرد. آنگاه دستور داد خورشید را از اسارت آزاد نماید، یا خود او دستور توقف خورشید را صادر کرد آنهم توقف نمود،

و این یکنوع امتیاز و برتری و نزدیکی به خدا است اگر خواب ها و احلام واقعیت داشته باشند، لیکن عقلاء و راویان این داستان بخوبی می دانند که: این افسانه چه زمانی ساخته شده و کجا بافته شده و برای چه منظوری تنظیم شده است؟

یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره:

" می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند، لیکن خدا نمی خواهد مگر اینکه نورش را تمام نماید ".

ص: 61

نماز هزار رکعت
اشاره

بسیار نقل کرده اند که: هر کدام از مولایمان امیر المومنین و امام حسین و فرزند برومندش زین العابدین علیهم السلام در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواندند و این موضوع همواره مورد اعتقاد عمومی و باور همه علماء بوده است تا اینکه جناب " ابن تیمیه قدم به عرصه دانش گذاشت.

او گاهی این عمل نیک را مکروه پنداشته و گفته است: نماز هزار رکعت ارزشی ندارد و کسی که آن را با ارزش بداند نادان است، زیرا رسول خدا در شب بیش از سیزه رکعت و در روز رکعات معینی نماز نمی خوانده چنین نبوده که او تمام شب را نماز بخواند و یا تمام روزها را روز بگیرد.

آنگاه اضافه می کند: مداومت بر شب زنده داری در تمام شب نه تنها مستحب نیست بلکه مکروه است و این امر همانند دائما روزه نگهداشتن از سنت آن حضرت نیست.

و گاهی هم گمان کرده که این کار از توانائی آدمی خارج است و گفته است: اگر چنین کاری ممکن باشد علی رضی الله عنه داناتر به سنت پیامبر و شایسته تر

ص: 62

به پیروی از راهنمائی هایش و دورتر از چنین مخالفتی با آن حضرت است در صورتی که در بیست و چهارم ساعت هزار رکعت نماز خواندن و به دیگر وظائف نیز پرداختن غیر مقدور خواهد بود، زیرا آدمی نیازمند به خوراک و خواب و.. نیز هست،

و زمانی دیگر فکر می کند که: طبعا چنین عملی با سرعت و عجله صورت می گیرد و چنین کاری عاری از خضوع و خشوع وهمانندانه برداشتن کلاغ از زمین خواهد بود وچنین عملی فائده زیادی نخواهد داشت،

جناب ابن تیمیه آنگاه گفتارش را چنین پایان می دهد: شب زنده داری با تهجد و قرائت همه قرآن در یک رکعت نماز درباره عثمان رضی الله عنه ثابت است، پس شب زنده داری و تلاوت قرآنش از دیگران آشکارتر است.

پاسخ پندارهای ابن تیمیه

اما گمان کراهت این عمل و مخالفتش با سنت پیامبر و خارج شدنش بدین جهت از فضیلت، مطلبی است که از نادانی همه جانبه او از شئون عبادات و فقه السنه و وارونه جلوه دادن حقائق از روی جهالت و یا عمد حکایت می کند زیرا سیزده رکعت نماز پیامبر اکرم در شب و رکعاتی در روز چنانکه در اخبار بیان شده همان نمازهای شب، شفع، وتر، نافله صبح و نوافل نماز های روزانه است و با مطلق نمازها که استحباب ذاتی دارند و در احادیث زیاد از پیغمبر اکرم به آن ترغیب شده که ذیلا به برخی از آنها اشاره می شود، ارتباطی ندارند:

الصلاه خیر موضوع استکثر او استقل: نماز بهترین چیزی است زیاد خوانده شود یا کم ".

ص: 63

" نماز بهترین چیزی است، پس است هر کسی توانائی زیاد خواندنش را دارد کوتاهی نکند ".

" نماز بهترین چیزی است هر کسی می خواهد زیاد و هر کسی می خواهد کم بخواند ".

" ای انس در شبانه روز نماز زیاد بخوان که ترا حفظ خواهد کرد ".

" ای انس اگر توانستی همواره نماز بخوانی بخوان که فرشتگان تا زمانی که نماز می خوانی بر تو درود می فرستند ".

" کسیکه در شب نمازش زیاد باشد (یا زیاد نماز کند) در روز چهره نیکو می گردد ".

نصر ابن علی جهضمی می گوید: حافظ یزید ابن زریع را در خواب دیدم و به او گفتم: خدا با تو چه کرد؟ گفت: وارد بهشت شدم گفتم: با چی؟ گفت: با نماز زیاد ".

بطریق صحیح از بخاری و مسلم روایت شده که: پیامبر اکرم آنقدر شب را به عبادت روی پا ایستاد که از پایش خون جاری شد.

و در روایت دیگری از آن دو و ترمذی آمده: آنقدر پیامبر روی پا به عنوان عبادت ایستاد یا نماز خواند تا پاها و یا ساق هایش ورم کرد

ص: 64

و در روایت دیگر از عایشه آمده: تا جائی که از قدم هایش خون جاری شد.

و در روایت دیگر از ابی هریره آمده: تا قدم هایش ترکید و از آن خود جاری شد.

و در " الموهب اللدنیه " آمده پیامبر اکرم در زمان پیری بعضی از وردهای نمازش را نشسته می خواند بعد از انکه آنقدر سر پا عبادت کرده بود که قدم هایش ترکیده و خون از آن جاری شده بود.

و روش جاری میان مسلمین در انجام عباداتی از قبیل: نماز، روزه، حج، قرائت قرآن و دیگر اعمالی که موجب تقرب به خدا می شود این بوده که هر کدام طبق توانائیشان از آن انجام می داند و هیج گاه اکتفاء به آن عبادات معدوده ای که برای رسول خدا شمرده شده نمی کردند البته مردم در توانائی مختلفند چنانکه خداوند در قرآنش می فرماید: " به مقدار توانائیتان از خدا بپرهیزید - خداوند کسی را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمی کند " از این روست که می بینی:

این یکی هر روز صد رکعت نماز می خواند و دیگری دویست رکعت مانند:

ابو یوسف قاضی و فقیه کوفی متوفی در سال 182 ه.

و قاضی ابی عبد الله محمد ابن سماغه بغدادی متوفی در سال 233 ه.

و بشر ابن ولید کندی متوفی در سال 238.

و بعضی دیر هر کدام سیصد رکعت مانند: پیشپای حنبلیها " احمد ابن حنبل "

ص: 65

متوفی در سال 241.

و ابو قاسم جنید قواریری متوفی در سال 298.

و حافظ عبد الغنی مقدسی متوفی در سال 600.

و برخی دیگر هر کدام چهار صد رکعت، امثال: بشر ابن مفضل و قاشی متوفی در سال 187.

و پیشوای حنیفها " ابو حنیفه نعمان متوفی در سال 150.

و ابو قلابه عبد الملک ابن محمد متوفی در سال 276.

وضیغم ابن مالک ابو مالک.

و ام طلق نیز چهار صد رکعت نماز و از قرآن هر چه می خواست می خواند.

و احمد ابن مهلهل حنیلی متوفی در سال 554 نیز چنین بوده است.

و جمعی دیگر پانصد رکعت نماز می خواندند، مانند:

بشر ابن منصوری بصری متوفی در سال 180

ص: 66

و سمنون ابن حمزه متوفی در سال 298

و گروهی دیگر، ششصد رکعت نماز می خواندند، مانند:

حارث بن یزید حضرمی متوفی در سال 130

و حسین ابن فضل کوفی متوفی در سال 282

و علی ابن علی ابن النجاد ابی اسماعیل بصری

و ام الصهبا، معاذه عدویه

و بعضی دیگر هفتصد رکعت نماز می خواندند، مانند:

اسود ابن یزید " زید " نخعی متوفی در سال 75

عبد الرحمن ابن اسود متوفی در سال 98

خود آنان در شرح حال بسیار از رجال اهل سنت نقل کرده اند که آنان در شبانه روز و یا تنها در روز هزار رکعت نماز می خواندند و این را از فضائل آنان بشمار آورده اند و از آن جمله است: 1 - مره ابن شراحیل همدانی متوفی در سال 76 ه چنانکه کفته شده در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده.

2- عبد الرحمان ابن ابان ابن عثمان ابن عفان در هر روز هزار رکعت نماز

ص: 67

می خوانده است.

3- ترمذی درباره عمیر ابن هانی ابو الولید الدمشقی تابعی می نویسد او در هر روز هزار رکعت نماز و صد هزار تسبیح می گفته است و محمد عبد الحی انصاری حنفی در " اقامه الحجه " صفحه 7 نیز چنین آورده است، ولی در " تهذیب التهذیب " جلد 8 صفحه 150 آمده است که او هر روز هزار سجده می کرده و صد هزار تسبیح می گفته است.

4- علی ابن عبد الله عباسی متوفی در سال 117 ه در هر روز و یا در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.

5- میمون ابن مهران الرقی متوفی 117 ه که از علماء " الجزیره " بوده است در مدت هفده روز هفده هزار رکعت نماز خوانده است.

6- بلال ابن اسعد اشعری متوفی 120 ه در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.

7- عامر ابن عبد الله اسدی مدنی بر خود فرض کرده بود که در هر روز هزار رکعت نماز بخواند.

8 - مصعب ابن ثابت ابن عبد الله ابن زبیر متوفی در سنه 157 در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.

ص: 68

9- ابو السائب مخزومی در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند است.

10- سلیمانان که قیس گفته است: در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده تا آنکه زمین گیر شده در آن وقت نشسته هزار رکعت نماز می خوانده است.

11- کهمس ابن حسن ابو عبد الله الدعاء در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.

12- محمد ابن حفیف الشیرازی ابو عبد الله متوفی در سال 371 چه بسا از صبح تا عصر هزار رکعت نماز می خوانده است.

13- ابو حنیفه پیشوای حنفی ها در هر شب سیصد رکعت نماز می خوانده است. و روزی از راهی می گذشت شنید که زنی به زن دیگری می گوید که: این مرد هر شب پانصد رکعت نماز می خواند، و او بعد از این همان پانصد رکعت نماز را در هر شبی می خواند و روزی دیگر از میان جمعی از بچه ها می گذشت که برخی از آنها به برخی دیگر گفتند: این مرد در هر شب هزار رکعت نماز می خواند و شب را نمی خوابد.

ابو حنیفه می گوید از این ساعت تصمیم گرفتم شب ها هزار رکعت نماز بخوانم و اصلا نخوابم

14 - رابعه عدویه شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده است.

و ما هم اکنون از یارانمان، کسانی را می شناسیم که گاهی در شب و گاهی در شبانه روز کمتر از هفت ساعت هزار رکعت نماز همه چیز تمام بر خلاف پندار

ص: 69

" ابن تیمیه که می پنداشته محال است " می خوانند

بنابر این بجا آوردن هزار رکعت نماز در شبانه روز هیچ گاه تمام وقت آن را اشغال نمی کند و نیازمند به مصرف تمام وقت و یا نصف آن نیست و چنین کاری مخالف با سنت پیامبر نیز نمی باشد، بلکه عین سنت است و عمل علماء و اولیاء نیز را تایید کرده. پس هر که می خواهد از نماز زیاد و یا کم بجا آورد.

علی هذا مداومت بر شب زنده داری در تمام شب اگر مستحب نباشد و چنانکه ابن تیمیه پنداشته مکروه و مخالف سنت ثابته پیامبر اکرم باشد، چگونه در طی کتاب ها از فضائل بزرگان آنان به شمار آمده است؟ و اینک اسامی و چگونگی اعمال بعضی از آنان ذیلا آورده می شود:

1- سعید ابن مسیب تابعی متوفی در سال 92 ه چهل سال با وضوئی که در ثلث اول می گرفته نماز صبح را می خوانده است.

2- حسن بصری تابعی متوفی 110 ه چهل سال با وضوئی که در ثلث اول شب می گرفته نماز صبح را می خوانده است.

3- پیشوای حنفی ها نعمان چهل سال نماز صبح را با طهارت نماز عشاء خوانده است.

و ابن مبارک گفته است: چهل و پنج سال.

4- ابو جعفر عبد الرحمن ابن اسود نخعی متوفی 98 ه نماز صبح را با وضوء عشاء خوانده است.

5- فقیه ابو بکر نیشابوری رحال چهل سال نماز صبح را با طهارت عشاء

ص: 70

وانده است.

او می گوید: چهل سال شب ها به شب زنده داری مشغول بوده و نخوابیده است و هر شب پنج " حبه " غذا قوتش را تشکیل می داد و نماز صبح را با طهارت عشا می خوانده است.

6- محمد ابن عبد الرحمن ابو حارث متوفی 159 ه تمام شب نماز می خوانده است.

7- هاشم (در صفه الصفوه هشم آمده) ابن بشیر ابو معاویه متوفی 183 ه بیست سال نماز صبح را با وضوء عشاء خوانده است.

8- ابو غیاث منصور ابن معتمر سلمی متوفی 132 ه تمام شب را با یک رکعت نماز بدون رکوع و سجده به صبح می آورده است.

9- ابو الحسن اشعری بیست سال نماز صبح را با وضوء عشاء می خوانده است.

10- ابو الحسین ابن بکار بصری متوفی 199 ه نماز صبح را با وضوء ثلث اول شب می خوانده است.

11- حافظ سلیمان ابن طرخان تیمی چهل سال نماز صبح و عشاء و را با یک وضوء خوانده است.

ص: 71

12- ابو خالد یزید ابن هارون حافظ چهل و چند سال نماز صبح را با وضوء عشاء خوانده است.

13- عبد الواحد ابن زید چهل سال نماز صبح را با وضوء عشاء می خوانده است.

پاسخ دیگر به ابن تیمیه

نکته دیگری که در پاسخ ابن تیمیه باید متذکر بود این است که " سنت " طبق عقیده برادران سنی ما تنها با فعل پیامبر اکرم ثابت نمی شود، بلکه با رفتار هر فردی از افراد مسلمین نیز ثابت خواهد شد.

روی این حساب، چه مانعی دارد که امیر المومنین علیه السلام کسی باشد که خواندن هزار رکعت نماز را در یک شبانه روز سنت قرار داده باشد؟

چنانکه باجی، سیوطی، ستکواری و دیگران تصریه کرده اند که: " نخستین کسی که نماز " تراویح " را سنت قرار داده عمر بن خطاب بوده که در سال چهاردهم هجری چنین کاری را کرده است و او اول کسی است که مردم را بر انجام نماز تراویح گرد آورده و بجا آوردن نوافل با جماعت در ماه رمضان نیز از بدعت های اوست.

و نیز نخستین کسی که شارب الخمر را هشتاد تازیانه زده، عمر بن خطاب بوده که نظیر این گونه بدعت ها که بعدا نیکو شمرده شده و مورد پیروی قرار

ص: 72

گرفته است. "

و گفته حافظ ابو نعیم اصفهانی و خازن و دیگران نیز شاهد دیگر بر عدم انحصار سنت به فعل رسول خدا است، آنان می گویند: نخستین که نماز را برای مسلمانی که " صبرا " کشته شده سنت قرار داده " خبیب بن عدی " انصاری بوده است.

گفتاری مورخان درباره سنت معاویه در موضوع ارث و دیه دلیل دیگری بر عدم انحصار نسبت به فعل رسول خدا طبق عقیده آنان است، آنان می گویند: این کار معاویه خلاف سنت پیامبر اکرم و خلفاء چهارگانه بعد از آن حضرت است که آنان جون راه پیامبر اکرم را پیروی می کردند، روش آنان نه نام " سنت خلفاء " معروف و مورد پیروی قرار گرفته است.

و نیز عمل عمر بن عبد العزیز در مورد سنت قرار دادن رسم تبریک در عیدها دلیل دیگری بر عدم انحصار سنت به فعل رسول خدا است.

مگر از پیامبر اسلام به طریق صحیح نیامده است: بر شما باد عمل کردن به سنتم و سنت خلفاء راشدین هدایت یافته؟

و اگر رسیده چرا آن را اختصاص به سنتهای خلفاء منهای علی می دهید و از شمول آن نسبت به سنتهای امیر المومنین علیه السلام منع می نمائید؟

و برای رفع پندارهای ابن تیمیه و کسانی که قی کرده او را می خورند، شیخ محمد عبد الحی حنفی رساله ای نوشته و نام آن را " اقامه الحجه علی ان الاکثار فی التعبد لیس ببدعه " گذارده است و در آن نام عده ای از صحابه وتابعان را که کوشش فراوان دربندگی خدا داشته و عمرشان را در ان راه نهاده اند ذکر می کند.

ص: 73

این رساله، دارای فوائد زیادی است که نمی شود محتوی آن را ناچیز شمرد و در سال 1311 ه در هند چاپ شده است.

او در صفحه 18 همان رساله می نویسد: " خلاصه مطلب که پیروی از علماء بزرگوار مورد قبول من نیز می باشد این است که: تمام شب را به عبادت مشغول بودن و خواندن تمام قرآن در شبانه روز یکبار یا چند بار و انجام هزار رکعت نماز، یا بیشتر و امثال این گونه عبادات نه بدعت است و نه در شرع از آن نهی شده، بلکه عملی نیکو و مطلوب است.

و اما اینکه گفته شده: چنین کاری مقدور نیست، منشا آن کسالت روحی او از انجام عبادت زیاد است و کسانی که در تمام عمرشان نشاط انجام چنین عباداتی را نداشته و از رفتار پسندیده و عادات خدائی پارسایان و بندگان خالص خدا بدور و بی بهره اند می پندارند که چنین کاری غیر مقدور است، و لی کسانی که شیرنی اطاعت و بندگی خدا را چشیده اند این گونه اعمال را، جزء امور عادی می شمارند.

ص: 74

مشکل اوراد و ختم ها
اشاره

انسان بررسی گر، در طی کتب و قاموس ها، اعمال زیاد طاقت فرسائی را که بیش از هزار رکعت نماز وقت را اشغال می کند می یابد که به افراد معمولی نسبت داده شده واحدی از ابن تیمیه و دیگران، چنان اعمال را منکر نشده و راویان چنان روایاتی را مورد طعن و انکار قرار نداده اند و فلسفه آن بسیار روشن است، زیرا انگیزه های که ایجاب می کرده فضائل ائمه علیهم السلام را انکار کنند در آن موارد وجود نداشته است.

و اینک گوشه ای از آن اعمال را ذیلا خاطر نشان می کنیم:

1- عویمر بن زید ابو الدرداء صحابی متوفی 32 ه در هر روز صد هزار تسبیح می گفته است.

2- ابو هریره دوسی صحابی متوفی 59 - 58 - 57 ه در هر شبی پیش از خواب 12 هزار مرتبه تسبیح می گفته و در هر روز 12 هزار بار استغفار می کرده است.

3- خالد بن معدان متوفی 108 - 104 - 103 ه هر روز غیر از قرآنی که می خوانده چهل هزار تسبیح می گفته است

4- عمیر ابن هانی متوفی 127 ه در هر روز صد هزار تسبیح می گفته است.

ص: 75

5- ابو حنیفه، پیشوای حنفی ها می رفت برای نماز جمعه و پیش از آن بیست رکعت نماز می خوانده و قرآن را در آن ختم می کرده است.

6- یعقوب ابن یوسف ابو بکر مطوعی متوفی 287 ه در هر روز (در نسخه دیگر آمده: در هر شب) سوره توحید را سی و یک هزار بار یا چهل و یک هزار بار می خوانده است (تردید از جعفر راوی بوده است).

7- جنید قواریری متوفی 298 ه هر روز سیصد رکعت و به قول ابن جوزی چهار صد رکعت نماز می خوانده و سیصد هزار تسبیح می گفته است.

8- فقیه حرم امام محمد در هر روز شش هزار مرتبه قل هو الله احد می خوانده و این قسمتی از اوراد او بوده است.

9- شیخ احمد زواوی متوفی 922 ه هر روز و شب بیست هزار مرتبه تسبیح می گفته و چهل هزار مرتبه صلوات بر پیغمبر می فرستاده است.

10- محمد بن سلیمان جزولی هر روز چهارده هزار مرتبه بسم الله می گفته.

11- عبد العزیز مقدسی می گوید: از روز بلوغم تاکنون حسابم را رسیدم دیدم لغزشهایم بیش از سی و شش تا بیست و برای هر لغزشی صد هزار مرتبه استغفر الله گفتم و هزار رکعت نماز خواندم که در هر رکعتی یک ختم قرآن نمودم.

و تو می دانی که هزار رکعت نماز شامل هشتاد و سه هزار کلمه است، زیرا

ص: 76

رکعت اول نماز از تکبیره الاحرام تا سجدتین مجموع کلماتش 69 کلمه می شود و هر گاه همین رکعت هزار مرتبه خوانده شود می شود 69 هزار کلمه و از رکعت دوم چون تکبیره الاحرام ندارد، هزار کلمه خارج می شود پس مجموع کلماتش می شود 68 هزار کلمه و هنگامی که کلمات تشهد را طبق مسلک شیعه و سلام را که عبارت است از " السلام علیکم و رحمه الله و برکاته " به آن بیافزائیم می شود 15 هزار کلمه در این صورت مجموع کلماتش می شود 83 هزار کلمه که 5057 کلمه از مجموع کلمات قرآن بیشتر است.

پس اعمال یاد شده را با هزار رکعت نماز مقایسه کن تا ببینی که چقدر بر آن فزونی دارد؟ اما دوستی نسبت با صاحب اوراد یاد شده به او اجازه می دهد که آن را ممکن بداند، ولی دشمنی یا خاندان پیغمبر موجب می شود که آن را غیر ممکن بشمارد،

و اما آنچه را که ابن تیمیه در پایان گفتارش آورده از اینکه: عثمان تمام قرآن را در یک رکعت از نمازش می خوانده، مطلبی است که از موضوع بحث خارج بوده، نهایت آنکه ابن تیمیه آن را به خاطر این آورده که مقابله کند فضیلت امام را با فضیلتی از عثمان، غافل از اینکه اشکالی را که بر نماز ائمه علیهم السلام وارد کرده بوده بر عمل عثمان نیز وارد خواهد بود، زیرا اولا چنین عملی طبق پندار او مخالف با سنت است، چون ثابت نشده که رسول خدا تمام قرآن را در یک رکعت از نماز خوانده باشد.

و ثانیا: چنین عملی از حد امکان خارج است، زیرا کلمات قرآن 77934 است و بنا به قول عطاء ابن یسار 77439 کلمه است و در هر صورت این یک رکعت نماز عثمان یا باید بین مغرب و عشاء واقع شده باشد و یا بعد از عشاء تا صبح و در هر دو صورت خواندن تمام قرآن در یک رکعت غیر ممکن خواهد بود.

و از سوی دیگر: بخاری و مسلم، از پیامبر اکرم روایت کرده اند که آن حضرت

ص: 77

به عبد الله بن عمر فرموده است: " قرآن را در هفت روز بخواند نه بیشتر " و نیز به طریق صحیح از آن حضرت روایت شده: " کسی که قرآن را کمتر از سه روز بخواند از آن چیزی نمی فهمد " به علاوه عثمان از زمرده کسانی بشمار آمده که در هر هفته یک ختم قرآن می کرده است.

مشکل ختم قرآن

مساله ختم قرآن در کتاب های علماء اهل سنت به قدری پیچیده و گوناگون نقل شده که خود مشکلی شده و شعبه ای از ابهام و تاریکی را بوجود آورده است.

آنان در کتب خود آورده اند: بعضی از مسلمین تمام قرآن را در یک رکعت نماز بین ظهر و عصر یا مغرب و عشاء و یا غیر اینها می خوانده اند و از این طائفه بشمار آورده اند:

1- عثمان بن عفان اموی که تمام قرآن را در یک رکعت نماز در شب می خوانده است.

2- تمیم بن اوس داری صحابی، تمام قرآن را در یک رکعت نماز می خوانده است 3.

3- سعید بن جبیر که از تابعین بوده و در سال 95 ه وفات یافته است.

4- منصور بن زاذان متوفی در سال 131 ه تمام قرآن را گاهی بین ظهر و عصر و گاهی بین مغرب و عشاء می خوانده است. هشام می گوید: در کنار منصور نماز می خواندم شنیدم که میان مغرب و عشاء دو بار قرآن را ختم کرد و بار سوم تا به سوره های " طس " رسیده بود که نماز عشاء شروع شد، و در آن وقت مردم در ماه رمضان نماز عشاء را تا گذشتن ربع از شب تاخیر می اندختن، و او بین ظهر و عصر نیز یک ختم قرآن می کرده است، و در تهذیب التهذیب آمده: در روز یک

ص: 78

ختم قرآن می کرده است.

5- ابو الحجاج مجاهد متوفی در سال 132 ه چنانکه در " الفتاوی الحدیثه " صفحه 44 از ابی داود نقل شده است.

6- ابو حنیفه نعمان بن ثابت، پیشوای حنفی ها مدت سی سال شب زنده داری می کرده و تمام قرآن را در یک رکعت نماز بپایان می آورده است.

7- یحیی بن قطان متوفی در سال 198 ه.

8- حافظ ابو احمد محمد بن احمد عسال متوفی در سال 349 ه.

9- ابو عبد الله محمد بن حفیف شیرازی متوفی در سال 371 ه چه با تمام قرآن را در یک رکعت نماز می خوانده است.

10- جعفر بن حسن در زیجانی متوفی در سال 506 ه دارای ختمهای زیادی از قرآن است که هر کدام از آن را در یک رکعت نماز می خوانده است.

و بعضی از آنها تمام قرآن را در یک روز ختم می کرده اند و از آن گروهند کسانی که ذیلا نامبرده می شوند:

1- سعد بن ابراهیم زهری متوفی در سال 27 ه.

2- ابو بکر بن عیاش اسدی کوفی متوفی در سال 193 ه.

3- ابو العباس محمد بن شاذل نیشابوری متوفی در سال 311 ه.

ص: 79

4- ابو جعفر کتانی، تمام قرآن را تا ظهر ختم می کرده است.

5- ابو العباس آدمی، متوفی 390 ه در غیر از ماه رمضان روزی یک ختم قرآن می کرده است.

6- احمد بن حنبل امام حنبلی ها، متوفی در سال 241 ه.

7- شافعی امام شافعی ها، متوفی در سال 204 ه در غیر ماه رمضان روزی یک ختم قرآن می کرده است.

8- بخاری صاحب صحیح بخاری متوفی 256 ه.

9- محمد بن یوسف ابو عبد الله بنا، متوفی 286 ه.

10- محمد بن علی کرخی، متوفی 343 ه در غیر ماه رمضان.

11- ابو بکر بن حداد مصری شافعی، متوفی 344 - 345 ه.

12- الحافظ بن عساکر، متوفی 371 ه در ماه رمضان چنین می کرده است.

13- خطیب بغدادی، صاحب تاریخ معروف بغداد متوفی 363 ه.

14- احمد بن احمد بن سیبی ابو عبد الله قصری، متوفی 439 ه.

ص: 80

15- شیخ احمد بخاری در هر روز یک ختم قرآن و نصف می خوانده است.

و برخی از آنها در هر شبی یک ختم قرآن می کردند و از این گروهند:

1- علی بن عبد الله ازدی تابعی، در ماه رمضان هر شبی یک ختم قرآن می کرده است.

2- قتاده ابو الخطاب بصری، متوفی 117 ه در دهه ماه رمضان چنین می کرده است.

3- وکیع بن جراح متوفی 197 ه.

4- بخاری صاحب کتاب صحیح بخاری، متوفی 256 ه در ماه رمضان هر شب یک ختم قرآن می کرده است.

5- عطاء بن سائب ثقفی، متوفی 134 ه.

6- علی بن عیسی حمیری، در تمام شب ها یک ختم قرآن می کرده است.

7- ابو نصر عبد الملک بن احمد، متوفی 472 ه.

8- حافظ ابو عبد الرحمن قرطبی، متوفی 206 ه در هر شب تمام قرآن را ضمن 13 رکعت نماز ختم می کرده است

ص: 81

9- شافعی، یشوای شافعی ها در غیر ماه رمضان در هر شبی یک ختم قرآن می کرد است.

10- حسین بن صالح بن حی، متوفی 167 ه.

11- زبید بن حارث.

12- ابو بکر بن عیاش، چهل سال هر شب یکبار قرآن را ختم کرده است و برخی از آنها در هر شبانه روز یک ختم قرآن می کرده اند و از این گروهند:

1- سعد بن ابراهیم ابو اسحاق مدنی، متوفی 127 ه.

2- ثابت بن اسلم بنائی، متوفی 127 ه.

3- جعفر بن مغیره تابعی.

4- عمر بن الحسین الجمحی.

5- ابو محمد عبد الرحمن لخمی شافعی، متوفی 587 ه.

6- ابو الفرج بن جوزی، متوفی 059 ه.

7- ابو علی عبد الرحیم مصری قاضی فاضل، متوفی 596 ه.

8- ابو الحسن مرتضی متوفی 634 ه.

ص: 82

9- محمود بن عثمان جنبلی، متوفی 609.

10- ام حبان السلمیه.

و برخی از آنها در شبانه روز دو ختم قرآن می کرده اند از قبیل:

1- سعید بن جبیر که از تابعان بوده، دو ختم قرآن و نصف در نماز که در خانه خدا خوانده کرده است.

2- منصور بن زاذان، متوفی 131 ه چنانکه قبلا گفته شد در شبانه روز دو ختم قرآن می کرده است.

3- ابی حنیفه پیشوای حنفی ها، در ماه رمضان هر شبانه روز در ختم قرآن می کرده است.

4- شافعی پیشوای شافعی ها، در ماه رمضان چنین می کرده است آن هم در نماز.

5- حافظ عراقی، در نماز جماعت ماه رمضان، دو ختم قرآن می کرده است.

6- ابی عبد الله محمد بن عمر قرطبی.

7- سید محمد منیر، متوفی در حدود 930 ه.

ص: 83

8- شیخ عبد الحلیم منزلاوی، متوفی در حدود 930 ه.

و بعضی از آنها در یک شب دو ختم قرآن می کرده اند از قبیل:

1- تقی الدین ابو بکر بن محمد بلاطنسی شافعی حافظ، متوفی 936 ه در هر شب از ماه رمضان دو ختم قرآن می کرده است.

2- احمد بن رضوان بن جالینوس. متوفی 423 ه شب را تا پیش از طلوع فجر دو ختم قرآن می کرده است.

و برخی از آنها در شبانه روز سه ختم قرآن می کرده اند و از این گروهند:

1- کرز بن وبره کوفی، در هر شبانه روز سه ختم قرآن می کرده است.

2- زهیر بن محمد بن قمیر حافظ بغدادی، متوفی 268 ه در ماه رمضان چنین می کرده است.

3- ابو العباس بن عطاء آدمی، متوفی 309 ه در ماه رمضان سه ختم قرآن می کرده است.

4- سلیم بن عنز تجیبی قاضی مصری، عیبی در " عمده القاری " جلد 9 صفحه 349 می نویسد: او در شب سه ختم قرآن می کرده و ابو عبید نیز این را نقل کرده است. و ابن کثیر در تاریخش جلد 9 صفحه 118 نقل می کند که او هر شب چه در نماز و چه در غیر آن سه مرتبه قرآن را ختم می کرده است.

5- عبد الرحمن بن هبه الله یمانی، متوفی 821 ه در روز زمستانی سه ختم و ثلث قرآن خوانده است.

ص: 84

و برخی از آنها در یک روز چهار بار قرآن را ختم کرده و از این گروهند:

1- ابو قبیصه محمد بن عبد الرحمن ضبی، متوفی 282 ه می گوید: امروز چهار بار قرآن را تا به آخر خواندم و اینک برای بار پنجم به سوره " برائت " رسیدم که موذن اذان نماز عصر گفت.

2- علی بن ازهر ابو الحسن لاحمی بغدای مقری ع متوفی 707 ه روزی در محضر گروهی از قراء که آنها در ایم باره گواهی گرفته، چهار بار قرآن را ختم کرده مگر یک هفتم آن.

و برخی از آنها بین مغرب و عشاء پنج ختم قرآن می کرده اند:

شعراوی می گوید: روزی آقایم ابو العباس مصری حریثی، متوفی در سال 945 ه وارد شد، بعد از نماز مغرب تا هنگام نماز عشاء پیشم نشست و من شاهد بودم که پنج ختم قرآن نمود و من این قضیه را برای آقای دیگرم علی مرضعی متوفی در سال 930 ه نقل کردم و او گفت: پسرم، من در حال سلوکم سیصد رکعت نماز و 60 ختم قرآن در یک شبانه روز خواندم که هر درجه ای یک ختم قرآن بوده است.

و بعضی از آنها، در یک شبانه روز هشت ختم قرآن و یا بیشتر می کرده اند و از این قبیلند:

1- سید بن کاتب، نووی می گوید: بعضی از مسلمین در شبانه روز، هشت ختم قرآن می کرده اند مانند: سید بن کاتب صوفی رضی الله عنه.

و صاحب خزینه الاسرار در صفحه 78 همان کاتب نیز او را از این گروه بشمار

ص: 85

آورده و گفته است: او چهار ختم قران در روز و چهار ختم قران هم در شب می کرده و گویا این کار روی طی لسان و بسط زمان صورت می گرفته است.

صاحب کتاب " التوضیح " می گوید: بیشترین رقم ختم قرآن در شبانه روز که از آن آگاهی داریم هشت ختم قرآن است.

و سلمی می گوید: از شیخ ابو عثمان مغربی شنیدم که می گفت: ابن کاتب در روز چهار و در شب نیز چهار ختم قرآن می کرده است.

2- شیخ عبد الحی حنفی، در کتاب " اقامه الحجه " صفحه 7 می گوید: یکی از آنان علی بن ابی طالب است که در هر روز چنانکه برخی از شارحان صحیح بخاری نقل کرده اند: هشت ختم قرآن می کرده است

3- بکر بن سهیل دمیاطی، متوفی در سال 289 ه می گوید: صبح جمعه ای از خواب برخاستم و تا عصر همان روز هشت ختم قرآن نمودم

قسطلانی می گوید: ابو طاهر مقدسی را در سال 867 ه در قدس دیدم و از او شنیدم که در شبانه روز بیش از ده ختم قرآن می کرده است. و از این بالاتر شیخ الاسلام برهان بن ابی شریف که خدا از علمش همگان را بهرمند سازد، از او برایم نقل کرد که: در شبانه روز پانزده ختم قرآن می کرده و این امر حقیقتی است که جز از طریق فیض الهی نمی شود به آن نائل گردید.

هم او می گوید: در کتاب " ارشاد " خواندم که: شیخ نجم الدین اصفهای مردی از یمن را هنگام طواف دید که تمام قرآن را در یکدور و یا هفت دور از طواف می خوانده است و این توفیقی است که جز از طریق فیض الهی و مدد ربانی نمی توان بدان نائل گردید.

غزالی در کتاب " احیاء العلوم " جلد 1 صفحه 319 می گوید: کرز بن وبره

ص: 86

که در مکه اقامت داشت در هر شبانه روز هفت بار دور خانه خدا طواف می کرد و در دو ختم قرآن می نمود.ک

و این عمل در مقام حساب چنین نتیجه می دهد: طول هفتاد وهفت بار طواف می شود ده فرسخ و با هر هفت بار طواف دو رکعت نماز می خوانده که مجموعا در شبانه روز می شود: 280 رکعت نماز و دو ختم قرآن و ده فرسخ را رفتن

" نازلی " در " خزینه الاسرار " صفحه 78 می گوید: از شیخ موسی سدرانی که از اصحاب شیخ ابی مدین مغربی است نقل شده که: او در شبانه روز هفتاد ختم قرآن می کرده است، وی بعد از بوسیدن " حجر الاسود " قرآن را شروع می کرده و در محاذات باب آن را تمام می نموده و از لحاظ خواندن هم طوری قرآن را قرائت می کرده که برخی از اصحاب آن را حرف بحرف می شنیده اند.

و نیز در صفحه 180 همان کتاب آمده است: شیخ ابو مدین مغربی یکی از سه تا و رئیس اوتادی است که هر روز هفتاد هزار مرتبه قرآن را ختم می کرده اند.

بخاری در صحیحش از ابی هریره و او از رسول خدا نقل کرده که فرموده است: قرآن بر حضرت داود سبک آمد تا جائی که فرمان می داد مرکوبش را زین کنند و پیش از زین شدن تمام قرآن را می خواند،

و قسطلانی در شرح این حدیث گفته است: گاهی زمان کم دارای برکت زیاد است در نتیجه در آن عمل زیاد واقع می شود و این حدیث دلالت می کند که خداوند متعال برای هر کسی از بندگان شایسته اش که بخواهد زمان را می بیجید چنانکه مکان را.

ص: 87

امینی می گوید:

اینها که گفته شد، جز افسانه های گذشنگان و بیهوده گوئی های پیشینیان نیست که دستهای اوهام آنها را نوشته است. با آنکه همه اینها در برابر چشمهای ابن تیمیه و پیروانش قرار داشته با این حال از هیچ کدام از آنان کوچکترین صدائی در نیامد و به هیچ وجه اعتراضی نکردند در صورتی که شایسته بود چنین افسانه ها و مطالب بی اسای در کتب افسانه نوشته شود (نه در کتاب های علمی و اسلامی) و یا در گودال های بیابان ها دفن گردد و یا در میان دریاها افکنده شود.

وا اسفا بر این کتاب های بزگی شامل چنین خوافات و موهومات است، وای بر آن بزرگانی که در برابر موهومات سر تعظیم فرود آورده و آنها را شایسته نقل در کتاب هایشان دانسته اند،

و اگر ابن تیمیه می دانست که دقت کامل در این باره، چهره واقعی این شرمندگی را برای کسانی که بعدا می آیند، آشکار می سازد، هر آینه در این باره سکوت می کرد و از نماز امیر المومنین و امام حسین و حضرت زین العابدن علیهم السلام صرف نظر می کرد و با ایراد گرفتن از آن دور عار و ننک نمی گردید،

و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لکان خیرا لهم و اقوم:

" و اگر می گفتند: شنیدم و اطاعت کردیم، و تو هم بشنو و بحال ما بنگر، هر آینه برای آنان بهتر و استوار تر بود "

ص: 88

محدث در اسلام
اشاره

تمام مسلمین اتفاق دارند که: در امت اسلام همانند امم سابقه افرادی هستند که به آنها " محدث " می گویند. پیامبر بزرگوار اسلام، چنانکه در صحاح و مسانید از طرق عامه و خاصه آمده از این واقعیت خبر داده است.

محدث، کسی است که فرشته با او سخن می گوید بدون آنکه پیامبر باشد و یا آنکه فرشته را ببیند، و یا آنکه در او دانشی بطریق الهام و مکاشفه از مبدا اعلی ایجاد شود، و یا آنکه در قلبش از حقائقی که بر دیگران مخفی است پدید آید، و یا معانی دیگری که ممکن است از آن اراده نمود.

علی هذا بودن چنین کسی در میان امت اسلام، مورد اتفاق تمام فرق مسلمین است نهایت آنکه اختلاف در تسخیص و شناخت اوست: شیعه، علی و فرزندان گرامش را که امامان بعد از او هستند " محدث " می دانند و اهل سنت عمر ابن خطاب را.

و اینک به نمونه هائی از نصوص دو طائفه ذیلا توجه فرمائید.

نصوص اهل سنت

بخاری در صحیحش در باب مناقب عمر بن خطاب جلد 2 صفحه 194 از ابی هریره و او از رسول خدا آورده است که آن حضرت فرمود: " قطعا در میان بنی اسرائیل که پیش از شما زندگی می کردند، مردانی بودند که با آنها سخن گفته می شد بدون آنکه پیامبر باشند، پس اگر در میان امتم کسی از آنان وجود داشته

ص: 89

باشد، او عمر بن خطاب است " ابن عباس گفته است: " من نبی و لا محدث ".

قسطلانی می گوید: " اینکه رسول خدا فرموده است: اگر در میان امتم کسی از آنان باشد " این کلام و شرط را از روی تردید نگفته است، بلکه به عنوان تاکید فرموده است چنانکه می گوئی: اگر دوستی برایم باشد او فلانی است.

منظور این نیست که او هیچ دوستی ندارد، بلکه اختصاص دادن کمال صداقت به اوست.

و هنگامی که ثابت شد که چنین حقیقتی در میان غیر امت اسلام وجود داشته پس بودنش در این امت برتر، سزاوار تر خواهد بود.

قسطلانی در شرح گفته ابن عباس (من نبی و لا محدث) می گوید: این گفته تنها برای ابو ذر ثابت شده و پیش دیگران جمله " و لا محدث " ثابت نشده است و این کلمه را سفیان بن عیینه در اواخر جامعش آورده و عبد بن حمید گفته است: ابن عباس چنین قرائت می کرده " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث ".

بخاری در صحیحش بعد از حدیث " غار " جلد 2 صفحه 171 از ابی هریره همین حدیث را بدون اتصال سند چنین آورده است:" پیش از شما در امم سابقه، افراد محدثی بوده اند که اگر در میان امتم از آنها کسی باشد او عمر بن خطاب است ".

قسطلانی در شرحش جلد 5 صفحه 431 می گوید: بخاری گفته است: محدث کسی است که بدون داشتن منصب نبوت، حقائق بر زبانش جاری می شود. و خطابی گفته است: چیزی در نفسش واقع می شود گویا که به او خبری داده شده در این حال گمان می برد و بحق می رسد، می پندار و درست در می آید و این مقام

ص: 90

ارجمند، از منازل اولیاء است.

و در شرح جمله " اگر در میان امتم... " می گوید: این گفته رسول خدا بر سبیل توقع است گویا او آگاهی نداشته که چنین چیزی واقع خواهد شد، ولی واقع گردید و داستان " یا ساریه الجبل " و نظیرش مشهور است.

مسلم در صحیحش در باب فضائل عمر از عایشه و او از پیامبر اکرم آورده است " در امتهای پیش از شما افراد " محدث " بوده اند و اگر در میان امتم کسی از آنان باشد قطعا او عمر بن خطاب است ".

ابن وهب می گوید: منظور از " محدث " کسی است که به او الهام شده باشد.

ابن جوزی در " صفه الصفوه " جلد 1 صفحه 104 بعد از نفل این روایت می گوید: " این روایت مورد اتفاق همه است " و ابو جعفر طحاوی در " مشکل الاثار " جلد 2 صفحه 257 بطرق مختلف از عایشه و ابو هریره آن را آورده است. و قرائت ابن عباس را در آیه مبارکه 51 از سوره حج چنین نقل کرده است: " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " و گفته است " محدث " یعنی الهام شده.

آنگاه اضافه می کند: عمر رضی الله عنه آنچه را که می گفته روی الهام بوده است و می افزاید: از این قبیل است آنچه را که از انس بن مالک نقل شده که عمر بن خطاب گفته است: در سه مورد خدا با من و یا من با خدا موافقت کرده ام:

1- گفتم، ای رسول خدا ای کاش مقام ابراهیم را برای خود مصلی قرار می دادیم؟ فورا این آیه نازل شد: " و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلی "

2- گفتم ای پیامبر خدا، افراد خوب و بد بر زنان شما وارد می شوند خوب است که به آنها دستور دهی که خود را بپوشانند پس از چندی آیه حجاب

ص: 91

نازل گردید.

3- زنان آن حضرت نسبت به از اظهار غیرت کردند گفتم: امید است خدایم چنانچه طلاقتان بدهد، زن هائی بهتر از شما نصیبش فرمائید، آنگاه همین آیه نازل گردید

امینی می گوید:

اگر این گونه مطالب از قبیل الهام باشد، پس فاتحه اسلام را باید خواند،

آنان چقدر از شناخت حقیقت مناقب جاهلند که حوادث لرزاننده ای چون حادثه فوق را جز فضائل می شمارند در صورتی که اگر خوب تعقل می کردند می باید این گونه گفتار را از عمر نپذیرند و آن را نادرست بدانند، زیرا این گفته مقام نبوت را پائین می آورد و منقصتی برای پیامبر بشمار می رود.

نووی در شرح صحیح مسلم می گوید: علما، درباره معنی " محدثون " اختلاف کرده اند:

ابن وهب گفته است: محدثون کسانی هستند که به آنها الهام شده باشد.

و گفته شد: آنان کسانی هستند هنگامی که درباره چیزی فکر می کنند نظرشان صائب است گویا که آنها ابتدا، خبردار می شوند آنگاه فکری کنند،

و نیز گفته شده: فرشتگان با انها سخن می گویند. و نیز در روایتی آمده است: با آنها سخن گفته شده است.

بخاری گفته است: آنان کسانی که حقیقت بر زبانشان جاری می شود و قسمتی از کرمات اولیاء از همین جا سرچشمه می گیرد.

و حافظ محب الدین طبری، در " الریاض " جلد 1 صفحه 199 گفته است: معنی " محدثون " با آنکه خدا داناتر است، کسانی هستند که حقیقت به آنها الهام شده باشد، و ممکن است که این کلمه به معنی ظاهریش گرفته شود که عبارتست از کسانی که فرشتگان به آنها حدیث می گویند اما نه از راه وحی، بلکه بطریقی

ص: 92

که با آن اسم حدیث اطلاق می شود و این خود فضیلت بزرگی است.

و قرطبی در تفسیرش جلد 12 صفحه 79 آورده است که ابن عطیه گفته است: ابن عباس آیه 51 از سوره حج را چنین قرائت می کرده است: " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " و این مطلب را مسلمه بن قاسم بن عبد الله ذکر کرده و سفیان از عمر و بن دینار و او از ابن عباس روایت کرده است.

مسلمه گفته است: محدثین همپای نبوتند (طبق قرائت ابن عباس)، زیرا آنان از امور غیبی عالی خبر می دهد و به حکمت باطنی سخن می گویند و گفتارشان با واقع مطابقت دارد و در گفتارشان معصوم از خطا و دروغ می باشند، همانند عمر بن خطاب در داستان " ساریه " و براهین عالیه ای که بدان تکلم کرده است.

حافظ ابو زرعه، حدیث ابی هریره را در " طرح التثریب فی شرح التقریب " جلد 1 صفحه 88 چنین آورده است:

" بطور مسلم پیش از شما در میان بنی اسرائیل مردانی بودند که حقائق به آنها گفته می شد بدون آنکه مقام نبوت داشته باشند و اگر در امتم کسی از آنها باشد او عمر بن خطاب است ". بغوی در " المصابیح " جلد 2 صفحه 270 و سیوطی در " الجامع الصغیر " نیز آن را همینطور نقل کرده اند.

" مناوی " در شرح الجامع الصغیر جلد 4 صفحه 507 از قول قرطبی چنین آورده است: " محدثون " بفتح دال اسم مفعول و جمع محدث به معنی الهام شده و یا دارای گمان درست. محدث کسی است که در او بطریق الهام و مکاشفه از مبدا

ص: 93

اعلی واقعتی القاء گردد و یا آنکه حقیقت بدون توجه، بر زبانش جاری شود و یا فرشتگان با او سخن بگویند بدون آنکه پیامبر باشد، و یا هنگامی که نظری می دهد و گمانی می برد چنان با واقع تطبیق کند که گویا در آن مورد از عالم غیب به او خبر داده شده است و این کرامتی است که خداوند هر کدام از بندگانش را که بخواهد بدان گرامی می دارد و این مقام ارجمندی است که از مقامات اولیاء خدا بشمار می رود.

و اینکه فرموده: و اگر در امتم کسی از آنها باشد او عمر است، گویا که او را در این امر بی نظیر دانسته و گویا که او پیامبر است، از این روست که با لفظ اگر و با صورت تردید آورده است.

قاضی گفته است: " و نظیر این تعلیق در دلالت کردن بر تاکید و اختصاص این گفته است: اگر برایم دوستی باشد او زید است " گویند نمی خواهد در صداقت او ابراز تردید کند، بلکه می خواهد بطور مبالغه آمیز بگوید که صداقت مختص به اوست و از او تجاوز نمی کند ".

قرطبی می گوید: اینکه در روایت آمده " اگر در امتم کسی باشد... " دلیل بر این است که چنین فردی بسیار کم است و اینکه هر کسی گمانش صائب باشد جزء " محدثین " نیست، زیرا چه بسیاری از علماء و مردم عوام هستند که دارای حدس صائبی می باشند و در آن صورت خصوصتی در خبر عمر نخواهد بود.

گرچه پیامبر اکرم بطور قاطع از محدث بودن " عمر خبر نداده است، اما قرائن قطعی زیادی تحقق آن را تثبیت می کند از قبیل: داستان " یا ساریه کوه، کوه " و گفتار رسول خدا درباره عمر بدین مضمون " خدا حق را بر زبان و قلب عمر قرار داده است.و

این حجر گفته است: بعد از صدر اسلام، افراد " محدث " زیاد بودند و فلسفه

ص: 94

آن هم برتری اسلام بر دیگر امم است و چون در بنی اسرائیل پیامبران برانگیخته شدند و پیامبر ما خاتم انبیاء است و نمی شود پیامبری بعد از او برانگیخته شود از این رو در عوض آن محدثون در این امت زیاد پیدا شدند.

نکته قابل توجه:

غزالی می گوید: بعضی از عرفاء گفته اند: از برخی از " ابدال " درباره بعضی از " مقامات نفس " پرسیدم، او به طرف راست و چپش نگریست و گفت: خدا شما را رحمت کند چی می گوئید؟ آنگاه به سینه اش توجه کرد و گفت: شما چه می گوئید؟ آنگاه چواب سوال را داد، از او پرسیدم به چه جهت به طرف راست و چپ توجه نمودید؟ پاسخ داد: جواب سوالت را نمی دانستم از دو فرشته که در دو طرفم قرار داشته اند پرسیدم آنان نیز بلد نبودند آنگاه از دلم پرسیدم آنطور که پاسخ دادم به من خبر داد، بنا بر این او از فرشته داناتر بوده است. غزالی اضافه می کند: گویا همین معنی این حدیث است ".

انسان جستجوگر در کتب تراجم افرادی را می یابد که فرشتگان با آنان سخن گفته اند از قبیل: عمران بن حصین خزاعی، متوفی در سال 52 هجری که درباره اش نوشته اند: فرشتگان حفاظت کننده را می دیده و با آنها سخن می گفته تا اینکه سوخت و داغ شد و.

ابن کثیر در تاریخش جلد 8 صفحه 60 آورده است که: فرشتگان بر او سلام می کردند تا آنگه داغ شد در ابن وقت سلامشان قطع گردید، آنگاه پیش از چند لحظه قبل از مرگ دوباره پیشش آمدند و به او سلام می گفتند.

و در شذرات الذهب جلد 1 صفحه 58 آمده است: " سلامی که فرشتگان به او می گفتند می شنید تا آنکه با آتش سوخت دیگر به مدت یکسال سلامشان را نشنید پس خداوند به او لطف فرمود: دوباره این نعمت را بر او ارزانی داشت ".

ص: 95

حافظ عراقی در " طرح التثریب " جلد 1 صفحه 90 و ابو الحجاج المزی در " تهذیب الکمال " چنانکه در تلخیص التهذیب آمده: جریان سلام گفتن فرشتگان را به او نقل کرده اند.

ابن سعد و ابن جوزی در " صفه الصفوه " جلد 1 صفحه 283 و ابن حجر در تهذیب التهذیب جلد 8 صفحه 128 گفته اند که: " فرشتگان با او مصافحه می کردند ".

از جمله کسانی که فرشتگان با آنان سخن گفته اند، ابو المعانی صالح متوفی در سال 427 ه است.

ابن جوزی و ابن کثیر نقل کرده اند که: ابو المعالی در ماه رمضانی گرفتار بیچارگی شدیدی شد، تصمیم گرفت برود پیش یکی از بستگانش تا مقداری قرض بگیرد، او می گوید: همینکه داشتم می رفتم پرنده ای روی شانه ام نشست و گفت: ای ابو المعالی، من فلان فرشته ام، به آنجا مرو، او را پیش تو خواهیم آورد، او می گوید: فردا همان مرد پیشم آمد.

ابو سلیمان خطابی می گوید: رسول خدا فرموده است: " در امتهای پیشین مردمی بودند " محدث " و اگر در امتم کسی باشد او عمر است " و من می گویم: اگر در این عصر کسی باشد او ابو عثمان مغربی است.

و از این قبیل است سخن گفتن " حورا " با " ابی یحیی ناقد " خطیب بغدادی و ابن جوزی از " ابی یحیی زکریا ابن یحیی ناقد " متوفی در سال 285 ه نقل کرده اند که او گفته است: از خدا با چهار هزار ختم قرآن حوریه ای خریدم هنگامی که در ختم آخر بودم خطابی از حوریه ای شنیدم که می گفت: " تو به عهدت وفا کردی و اینک من همانم که مرا خریدی ".

ص: 96

نصوص شیعه درباره محدث
اشاره

ثقه الاسلام کلینی در کتاب " اصول کافی " صفحه 84 تحت عنوان " فرق میان رسول و نبی و محدث " چهار حدیث درباره آن آورده است:

یکی از آنها را از " برید " و او از امام باقر و صادق علیهما السلام ذیل آیه " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " چنین آورده است: " برید می گوید: به امام عرض کردم: فدایت شوم این کلمه (محدث در قرائت ما نیست و بر فرض، رسول و نبی و محدث کی ها هستند؟ فرمود: رسول کسی است که فرشته بر او ضاهر می شود و با او سخن می گوید، و نبی کسی است که در خواب می بیند. و چه بسا نبوت و رسالت در یک فرد جمع می شود، و محدث کسی است که صدا را می شنود، ولی فرشته را نمی بیند، برید می گوید، گفتم، خدا شایسته ات بگرداند چگونه می تواند بفهمد آنچه را که در خواب دیده درست است و از ناحیه فرشته است؟ فرمود: خداوند به او چنان توفیق می دهد که آن را می فهمد، خداوند با قرآنتان کتاب های آسمانی و با پیامبری را ختم کرده است ".

و حدیث دیگر نیز همینطور میان رسول و نبی و محدث فرق گذاشته است.

و دو حدیث دیگر نیز به تفصیل یاد شده است، یکی از آنها از " زراره " است که می گوید:

از امام باقر علیه السلام از قول خدا " و کان رسولا نبیا " پرسیدم که منظور از رسول و نبی کیست؟ فرمود: نبی کسی است که در خواب می بیند و فرشته را مشاهده می کند. گفتم: منزلت امام چیست؟ فرمود: صدا را می شنود و در خواب نمی بیند و فرشته را مشاهده نمی کند آنگاه این آیه را " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " قرائت فرمود.

ص: 97

و دیگر از " اسماعیل بن مرار " است که می گوید: حسن بن عباس معروف نامه ای به امام رضا علیه السلام نوشت که: قربانت گردم به من خبر بده که چه فرقی میان رسول و نبی و امام است؟ امام در جوابش نوشت یا گفت: رسول، کسی است که جبرئیل بر او نازل می شود، و او را می بیند و کلامش را می شنود و بر او وحی نازل می شود و چه بسا در خواب می بیند همانند رویای حضرت ابراهیم علیه السلام نبی کسی است که گاهی کلام را می شنود و گاهی هم شخص را می بیند و کلام را نمی شنود، و امام کسی است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند.

تمام آنچه که در این باب کافی بوده همین است و صفحه 135 همان کتاب تحت عنوان " امامان علیهم السلام محدثون و تفهیم شدگانند " پنج حدیث آورده است:

یکی از آنها از " حمران بن اعین " است که می گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: علی (ع) محدث بوده است. وقتی که برگشتم پیش اصحابم به آن ها گفتم که چیز عجیبی برایتان آوردم، گفتند: چیست؟ گفتم: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: علی علیه السلام محدث است. آنها گفتند: چه کاری کردی چرا نپرسیدی کی به او حدیث می کند؟

برگشتم خدمت امام و به او عرض کردم: آنچه که به من فرموده بودی به اصحابم گفتم آنان پرسیدند: کی به او حدیث می کند؟ امام فرمود: فرشته به او حدیث می کند، گفتم: یعنی می فرمائید که او پیامبر است؟ حضرت دستش را به علامت نفی تکان داد و فرمود: او همانند همراه سلیمان و موسی است و یا مانند ذی القرنین است مگر به شما نرسیده که رسول خدا فرموده است: در میان شما مانند آنها است؟

و حدیث دیگر ملخصش این است: امیر المومنین علی علیه السلام که قاتلش را می شناخت و امور مهمی را که برای مردم بازگو می کرد، وسیله این آیه مبارکه " و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی و لا محدث " بود. و دو حدیث دیگر، یکی این است که: اوصیاء محمد (ص) " محدثون " اند و دیگری: امامان، علماء راستگوی

ص: 98

تفهیم شده محدث هستند.

حدیث پنجم در معنی این است که: صدا را می شنود و شخص را نمی بیند.

شیخ الطائفه در امالی خود صفحه 260از ابی عبد الله آورده است که: علی علیه السلام محدث بوده و سلمان نیز محدث بوده است. راوی می گوید، گفتم: نشانه محدث چیست؟ فرمود: فرشته پیش او می آید و در دلش چنین و چنان ایجاد می کند.

و نیز از ابی عبد الله علیه السلام آورده است: از ما کسی است که در دلش وارد می شود و بعضی دیگر دلش انداخته می شود و برخی دیگر مورد خطاب قرار می گیرد.

و از " حرث نصری " آورده است که او می گوید: به امام ششم گفتم: چیزی که از امام سوال می شود و در آن باره چیزی پیشش نیست از کجا آن را می داند؟ فرمود: در دلش وارد می شود، یا در گوشش می زند. و به حضرت گفته شد: هنگامی که سوال شود چگونه جواب می دهد؟ فرمود: از روی الهام و شنیدن و چه بسا با هر دو و " صفار " در " بصائر الدرجات " از حمران ابن اعین آورده است که به امام پنجم عرض کردم: آیا به من نفرمودی که: علی علیه السلام " محدث " است؟ فرمود: چرا، گفتم: کی به او حدیث می کرد؟ فرمود: فرشته، گفتم: او پیامبر است یا رسول؟ فرمود: مثل او همانند همراه سلیمان و همراه موسی و ذی القرنین است، آیا به شما نرسیده که از علی در مورد ذی القرنین پرسش کردند که او پیامبر است؟ فرمود: خبر او بنده ای است که خدا را دوست داشته خدا نیز او را دوست می داشته، خیر خواه مردم در راه خدا بوده و خدا نیز خیر خواهش بوده است ".

و نیز از حمران نقل کرده که او گفته است: به امام پنجم عرض کردم: موقعیت علماء (امامان) تا چه اندازه است؟ فرمود: همانند: مقام ذی القرنین و همراه

ص: 99

سلیمان و داود ".

و از " برید " نیز نقل می کند که گفته است: به امام پنجم و ششم عرض کردم: مقام و مرتبه شما تا چه اندازه است و به چه کسانی از گذشتگان شباهت دارید؟ فرمودند: همانند همراه موسی و ذی القرنین "

و از عمار نیز نقل کرده که گفته است: به امام پنجم عرض کردم: آنان (= امامان) دارای چه مرتبه و مقامی هستند؟ آیا پیامبرند؟ فرمود: خیر، آنان دانایانند و منزلت آنان همانند ذی القرنین است در دانش و همراه موسی و همراه سلیمان ".

داوری و انصاف

اینها که بر شمردیم قسمت عمده روایات شیعه در باب " محدث " بودن خاندان عصمت و طهارت بود که این نوع روایت زیاد است و در کتب شیعه پراکنده است.

و مفاد این روایات، همواره جزء اعتقاد عموم شیعه در گذشته و حال بوده و فشرده آن چنین است: در میان امت اسلام، همانند امم گذشته افرادی هستند " محدث "، امیر المومنین و فرزندانش که امامان بعد از اویند، همان دانایان و محدثونند نه پیامبر، و این صفت منحصر به آنها و مخصوص به منصب امامتشان نیست، بلکه دختر پیغمبر فاطمه زهراء سلام الله علیها و سلمان فارسی نیز دارای این مقامند، آری همه امامان " محدثند " اما هر محدثی امام نیست و همانطور که در سابق گفتیم: " محدث " کسی است که حقائق را به یکی از راه هائی که در روایات گذشته تفصیل داده شده بداند، این است معنی محدث در نظر شیعه نه چیز دیگر.

و آخرین گفتار پیش شیعه و سنی درباره محدث همین است و بخصوص هر دو طائفه در این باب همین ها بود که گفته آمد، بنابر این چنانکه ملاحظه می کنید: هیچ اختلافی میان شیعه و دیگر مذاهب اسلامی در این باره و جود ندارد، جز

ص: 100

آنکه شیعه عمر را از " محدثین " نمی داند و این هم به خاطر سیره خاص او در مورد علم است که تاریخ برای ما روشن کرده است و فعلا در مقام بیان آن نیستیم.

آیا معقول است این حقیقتی را که مورد اتفاق شیعه و سنی در مورد " محدث بودن " است نسبت به طائفه ای فضیلت بزرک شمرده شود و نسبت به دیگران گمراهی و منقصت؟

با من بیا تا از دروغگوی حجاز (عبد الله قصیمی)، جرثومه نفاق و بذر افشان فساد در جامعه اسلامی بپرسیم که چگونه در کتابش " الصراع بین الاسلام و الوثینه " نظر می دهد که: امامان اهل بیت بنظر شیعه انبیاء هستند و به آن ها وحی می شود و فرشتگان برای آنان وحی می آوردند و شیعیان درباره فاطمه و امامان از فرزندانش همان چیزی را که درباره انبیاء قائلند، درباره آنان معتقدند "،

او در این اظهار نظر به مکاتبه " حسن بن عباس " که در کافی ذکر شده و ما در صفحات قبل آن را آورده ایم، استناد کرده است.

چرا این مردی نمی فهمد که این افتراها و تهمت ها نسبت به امت بزرگی که آراء شایسته اش جهانگیر شده جز انکار مساله " محدث بودن " که در قرآن مجید آمده و تکلم کردن فرشتگان با امامان اهل بیت و ماردشان فاطمه علیهم السلام نیست در صورتیکه همه مسلمین در این باره اتفاق دارند؟

آیا شیعه با قبول اصل " محدث بودن " می تواند بگوید که: عمر بن خطاب و دیگران طبق عقیده عامه پیامبرند و فرشتگان بر آنان نازل می شده و وحی می رسانده اند؟

اما شیعه هیچ گاه دروغ و تهمت را در عواطف مذهبی راه نمی دهد و از هیچ فردی از شیعه واقعی شنیده نشده است: بزرگی را متهم به دروغ و مطالب ناروا کند و حاشا که امتی را به چیزهائی متهم کند که از آن بدور است.

ص: 101

آیا پیش روی این مرد نصوص صریح شیعه مبنی بر اینکه امامان علیهم السلام عالمانند نه انبیاء نبوده است؟

آیا صریح این احادیث نبوده که مثل امامان اهل بیت همانند مثل هامراه موسی و سلیمان و ذی القرنین است؟

آیا در "کافی" همن بابی که او گفتاراما باقر و صادق علیهما السلام را عوضی نقل کرده نبوده است: " خداوند با قرآنتان کتاب های آسمانی را پایان داده و با پیامبرتان نبوت را ختم کرده است "؟

چرا، تمام اینها در برابر دیدگانش قرار داشته، اما از کوزه برون تراود آنچه که دراوست و کسی که فرزند ناپاک روح اموی و حامل انگیزه های نادرست باشد، طبعا ملازم با پستی و رذالت است و ا زفحش و ناسزا بدور نخواهد بود، و ا زخصوصیات زادهء اموی این است که همانند افعی نیش می زند و هتک ناموس مسلمین می کند و با زبان زشت به آنان حمله می کند و به اهل بیت و شیعه اش پیروی از اسلاف ناپاک و پلیدش افترا و تهمت می زند.

و اینک نص گفتارش را در اینجا می آوریم، تا انسان جستجو گر با بصیرت کامل بتواند مقاصد شوم و کوشش های پی گیر این مرد را در مورد ایجاد اختلاف میان امت اسلام، و شق عصای مسلمی» از راه دروغ و تهمت در یابد.

او در کتاب "الصراع " جلد 1 صفحهء 1 می نویسد: " بنظر شیعه به امامان اهل بیت، وحی می شود. در کافی گفته است: حسن بن عباس نامه ای به امام رضا نوشت و پرسید: میان رسول و نبی و امام چه فرقی است؟ او در جواب گفت: رسول کسی است که جبرئیل بر او نازل می بیند و کلامش را می شنود و وحی بر او نازل می گردد، و نبی گاهی سخن را می شنود و گاهی شخص را می بیند و سخن را نمی شنود، و امام کسی است که کلام را می شنود و شخص را نمی بیند، امامان هیج کاری انجام نمی دهند، مگر با پیمان از خدا و فرمانی از او هیچ گاه از آن تجاوز نمی کنند. و نیز در کافی نصوص متعدده دیگری در این باره وجود دارد،

ص: 102

پس امامان به نظر شیعه پیامبرند و به آنها وحی می شود و رسول نیز هستند زیرا آنان همانند رسولان مامور به تبلیغ چیزهائی که به آنها وحی شده نیز می باشند،

و در جلد 2 صفحه 35 همان کتاب می نویسد: در جزء اول این کتاب گفته ایم: شیعه می پندارد که به امامان اهل بیت وحی می شود و فرشتگان از ناحیه خدا و آسمان بر ایشان وحی می آورند.

و گذشت گفتارشان که: امامان، کاری نمی کنند و سخن نمی گویند مگر با وحی الهی و نیز گذشت که: به نظر شیعه فرق میان محمد و امامان از ذریه اش این است که: محمد فرشته ای که برایش وحی می آورد می بیند، اما امامان وحی و صدای فرشته را می شنوند، ولی شخص او را نمی بیند، و همین است فرق میان نبی و امام، و رسول و امام پیش شیعه، و معلوم است که این در حقیقت فرق نیست.

پس امامان از اهل بیت پیش انبیاء و رسولانند به هر معنائی که برای آنها باشد، زیرا کسی که نبی و رسول است، انسانی است که خداوند رسالتش را به او وحی کرده و به او تکلیف نموده که آن را تبلیغ و پخش نماید، خواه وحی خدا به او با واسطه فرشته باشد یا نه و خواه واسطه را ببیند یا نه، بلکه تنها از او بشنود و درک کند، و به اتفاق دیدن فرشته دخالتی در حقیقت معنی و رسول ندارد و لذا می گویند: رسول، انسانی است به او وحی شده و مامور گشته که آن را تبلیغ نماید.

و نبی انسانی است که او وحی شده اما مامور به تبلیغ نیست.

بنا بر این دیدن فرشته دخالتی در حقیقت معنی نبی و رسول ندارد و این واقعیتی است که همه در آن باره متفقند. پس شیعه آنچه را که درباره انبیاء و رسولان معتقد است درباره فاطمه و امامان از فرزندانش نیز عقیده دارد. آنها می پندارند که: آنان معصومند و به آنها وحی می شود و فرشتگان بر آنها با فرمان های الهی نازل می گردند و برای آنان معجزاتی است که کوجکترین آنها مرده زنده

ص: 103

کردن است، چنانکه در بهترین کتاب هایشان (کافی) نصریح کرده اند "

انما یفتری الکذب الذین لا یومنون بایات الله و اولئک هم الکاذبون "

قطعا دروغ را کسانی که ایمان بخدا ندارند نسبت می دهند، اینان همان درغوگویانند ".

ص: 104

علم امامان شیعه به غیب
اشاره

گفتگو در اطراف علم امامان از آل محمد صلوات الله علیه و علیهم از کسانی که نسبت به شیعه و امامانشان کینه و دشمنی در دل دارند، شیوع پیدا کرده است.

پیش هر کدام از آنها گفتار عجیب و غریبی وجود دارد که باطل را حق جلوه می دهد و بدون بصیرت کافی در امور نظر می دهد و بر جهالتش دلیل می آورد گویا که شیعه در میان مذاهب اسلامی به این عقیده متفرد است و غیر از شیعه کسی درباره امامی از امامان مذاهب چنان عقیده ای را ابزار نکرده است و لذا تنها آنان مستحق همه فحشها و ناسزاها هستند

چیزی را که " قصیمی " در " الصراع " تحت عنوان: " امامان طبق عقیده شیعه همه چیز را می دانند و آنان هر گاه که بخواهند چیزی را بدانند، خداوند تعلیمشان می دهد، آنان می دانند: چه وقت خواهند مرد، مردنشان طبق خواست آنها است، علم ما کان و ما یکون دارند و چیزی بر آنها پوشیده نیست " به هم بافته است در این مورد برای تو کافی است.

او در صفحه " ب " از همان کتاب می نویسد: " در کافی نصوص دیگری نیز در این باره موجود است.

امامان با خدا در علم غیب شریکند در صورتی که همه مسلمین می دانند که

ص: 105

پیامبران و رسولان در این صفت با خدا شریک نمی باشند و نصوص کتاب و سنت و گفتار پیشوایان مذهب، در باره اینکه جز خدا کسی علم غیب نمی داند بقدری است که نمی شود همه آنها را در یک کتاب گرد آورد... "

حقیقت علم غیب
اشاره

علم غیب یعنی آگاهی بر چیزهائی که بیرون از دید و حواس ظاهری ما قرار دارند خواه مربوط به حوادث کنونی و یا آینده باشد، حقیقتی است که همانند آگاهی بر امور ظاهری برای تمام افراد بشر ممکن و مقدار است.

هر گاه کسی از حوادث کنونی و یا آینده که فعلا قابل رویت نیستند تنها از رهگذر دانائی که از سرچشمه غیب و شهادت خبر می دهد آگاهی حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد چنین علمی نیز از علم غیب به شمار می رود و هیچ مانعی از تحقق آن وجود ندارد.

مثلا مومنان بیشتر باورهایشان از قبیل: ایمان بخدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران و روز قیامت و بهشت و جهنم و لقاء الله و زندگی پس از مرگ و برانگیخته شدن و نشور و نفخ صور و حساب و حوریان و قصر های بهشتی و چیزهائی که در آن روز واقع می شوند و هرچه را که مومن باور دارد و تصدیق می کند، جزء علوم غیب به شمار می آیند و در قرآن کریم نیز از آنها تعبیر به غیب شده است:

الذین یومنون بالغیب: " کسانیکه به " غیب " ایمان دارند "

الذین یخشون ربهم بالغیب: " کسانیکه از خدایشان در نهان می ترسند.

انما تنذر الذین یخشون ربهم بالغیب: " تنها کسانیکه از خدایشان در نهان می ترسند می ترسانی "

انما تنذر الذین اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب: " تنها کسی را که از قرآن پیروی

ص: 106

می کند و از رحمان در نهان می ترسد می نرسانی "

من خشی الرحمن بالغیب: " کسی که از خدا در نهان می ترسد "

ان الذین یخشون ربهم بالغیب لهم مغفره: " برای کسانیکه از خدایشان در نهان می ترسند بخشش است "

جنات عدن وعد الله عباده بالغیب: " بهشتهای عدنی که خداوند به بندگانش در نهان این جهان وعده فرموده است "

منصب نبوت و رسالت ایجاب می کند که دارنده آن علاوه بر آنچه که مومنون بر آن باور دارند، دارای علم غیب گسترده تر و همه جانبه تری باشد. آیات زیر اشاره به همین حقیقت می کنند:

و کلا نقص علیلک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و جاءک فی هذه الحق و موعظه و ذکری للمومنین: " و همه این اخبار پیامبران را برای تو بیان می کنیم تا قلبت را بدان وسیله نیرومند سازیم و در اینکار موعظه و ذکری برای مومنین باشد ".

و از همین جا است که برای پیامبرش داستان های گذشتگان را نقل کرده و بعد از بیان داستان مریم فرموده است: ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک: " این از خبرهای غیب است که به تو وحی می کنیم "

و بعد از بیان داستان حضرت نوح نیز افزوده است: تلک من انباء الغیب نوحیها الیک: " این از خبرهای غیب است که به تو وحی می کنیم. "

و بعد از داستان برادران یوسف نیز فرموده است: ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک: " این از اخبار غیب است که به تو وحی می کنیم. "

ص: 107

و در اینکه این مرحله از علم به غیب مخصوص به پیامبران است نه دیگران، قرآن مجید چنین تصریح می کند: عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احد الا من ارتضی من رسول: " خدا عالم به غیب است و کسی را بر غیبش آگاه نمی کند مگر پیامبری را که پسندیده است.

اما در عین حال باید توجه داشت که هیچ کسی احاطه به علم او ندارد:

" و لا یحیطون بشی ء من علمه الا بما شاء " و بشر از علم ناجیزی بر خوردار است: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا "

پس همه انبیاء و اولیاء و مومنان طبق نص قرآن مجید دارای علم غیب هستند، و برای هر کدامشان بهره مخصوصی است اما دانش همه آنها، در هر مرحله ای که قرار داشته باشد، باز از لحاظ کم و کیف محدود و عرضی است نه ذاتی، و مسبوق به عدم است نه ازلی و برای آن ابتداء و انتهائی است نه سرمدی و از خدا گرفته شده که: و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو: " پیش او کلیدهای غیب است کسی از آن ها جز او آگاهی ندارد "

پیامبر و وارث علمش در میان امتش در عمل کردن بر طبق علم غیبشان در موارد بلاها و مرگ ها و حوادث، و همچنین در اعلام آنها به مردم، نیازمند به اجازه و فرمان خدا هستند.

علم و عمل و اعلام آن به مردم، سه مرحله هستند که هیچ کدام از آنها ارتباط با مرحله دیگر ندارد، هیچ گاه علم به چیزی مستلزم عمل کردن به آن و یا اعلام آن به مردم نیست، و برای هر کدام از آنها جهات مقتضی و عوامل منع کننده ای است که باید مراعات گردد.

علی هذا هرچه که دانسته شود واجب العمل و گفتنی نیست.

ص: 108

حافظ و اصولی بزرک امام ابو اسحاق ابراهیم بن موسی لخمی مشهور به شاطبی متوفی 790 ه در کتاب ارزنده اش " الموافقات فی اصول الاحکام " جلد 2 صفحه 184 می نویسد: " اگر برای شخص حاکم از راه مکاشفه معلوم شود که این شی ء معین غصبی و یا نجسی است و یا آنکه این شاهد دروغ می گوید و یا آنکه این مال ملک زید است، ولی از راه دلیل و بینه ثابت شود که مثلا مال عمرو است برای شخص حاکم چائز نیست که بر طبق مکاشفه عمل کند، پس نمی تواند تیمم کند و شاهد را نپذیرد و شهادت دهد که مال مربوط بذی الید نیست، زیرا با ظواهر، احکام دیگری تعیین می شود و نمی توان از آن بخاطر کشف اعتماد به کشف و شهود و فراست صرفنظر نمود چنانکه نمی شود به " رویا " متکی بود.

و اگر چنین کاری روا بود می باید بتوان با آن احکام را اگر در ظاهر موجباتش فراهم باشد نقض کرد در صورتی که چنین کاری روا نیست.

و در روایت صحیح از رسول خدا آمده: " شما شکایت پیشم می آورید و شاید برخی از شما در بیان مقصودش گویاتر و منطقی تر از دیگری باشد، اما من طبق آنچه که می شنوم قضاوت می کنم... " به طوری که ملاحظه می کنید: حکم را بر طبق چیزی که می شنود مقید کرده نه واقع در صورتی که بسیاری از احکام که وسیله او اجرا، می شده از حقیقت و حق و باطل بودنش آگاهی کامل داشته است، اما هیج گاه رسول خدا بر طبق علمش عمل نمی کرده تنها طبق شنیده اش قضاوت می نموده است و این اصلی است که حاکم را از عمل کردن به علمش باز می دارد.

قول مشهوری که از " مالک " نقل شده این است که: هر گاه چند نفر عادل پیش حاکم درباره چیزی شهادت دهند اما او بداند که حق خلاف آن است بر او

ص: 109

واجب است که بر طبق شهادت آنها عمل کند در صورتی که علم به تعمد کذب آنان نداشته باشد، زیرا اگر طبق شهادت آنها عمل نکند حاکم به علم خویش خواهد بود. و این در صورتی است که علم حاکم صد در صد از طریق عادی حاصل شده باشد نه از راه خوارق عاداتی که امور دیگری در آن دخالت دارد.

کسی که اظهار می کند: حاکم می تواند طبق علمش قضاوت کند، نظر او درباره علمی است که از طریق عادی حاصل شده باشد نه از خوارق عادات و روی همین جهت است که رسول خدا آن را معتبر ندانسته و این خود دلیل بزرگی است.

حافظ در صفحه 187 همان کتاب چنین ادامه می دهد: گشودن این باب منجر به این می شود که ظواهر محفوظ نماند، زیرا کسی که با سبب ظاهری قتل بر او مقرر شده عذر او هم باید ظاهری باشد و اگر کشتن او را با امور غیبی بخواهد چه بسا خاطرها را مشوش می کند و تزلزلی در ظواهر پدید می آید در صورتی که از روح اسلام فهمیده شده که باید جلو این کار گرفته و این درب بسته شود.

آیا باب دعاوی را نمی بینی که مستند به این است که: البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر " و در این قاعده کلی کسی مستثنی نشده است حتی رسول خدا درباره چیزی که خریده بود و مورد انکار قرار گرفته بود، احتیاج به بینه پیدا کرد و فرمود: " کی برایم شهادت می دهد؟ تا اینکه خزیمه بن ثابت برایش شهادت داد و شهادتش جای دو شهادت قرار گرفت ".

وقتی که رسول، طبق موازین ظاهری عمل کند، فکر می کنی که دیگر آحاد امت چه باید بکنند؟.

روی این حساب اگر بزرگترین فرد جامعه نسبت به شایسته ترین آنان ادعائی بکند قاعده همان است که گفته شد یعنی: بینه مال مدعی است و قسم مال منکر. پس اعتبارات غیبی در مورد اوامر و نواهی شرعی بی اعتبار خواهد بود.

و نیز او در صفحه 189 از همان کتاب می گوید: " وقتی که اعتبار این شرط

ص: 110

ثابت شد پس کجا جائز است عمل بر طبق آن؟ حقیقت این است: امور جائزه یا مطلوبه ای که در آنها سعه ای هست طبق آنچه که گفته شد عمل در آنها جائز است و آن بر سه قسم است:

اول آنکه در امر مباحی باشد، مثل اینکه شخص دارای کشف و شهود، می داند که فلانی در فلان وقت می خواهد پیش او بیاید یا تصمیم او عملی خواهد شد یا نه یا آگاه است از آن اخبار و اعتقاد درست و نادرستی که در دل دارد در نتیجه خود را برای آمدنش آماده می کند و یا از آن دوری می جوید.

عمل کردن بر طبق چنین علمی در این گونه موارد برای او جائز و مشروع است چنانکه اگر درباره این امور خوابی ببیند در صورتی که مستلزم نامشروعی نباشد بر طبق آن عمل خواهد نمود.

دوم اینکه عمل کردن بر طبق آن به خاطر فائده ای باشد که از آن امید می رود، زیرا خردمند اقدام به عملی که عاقبتش می ترسد نمی کند نهایت آن که گاهی روی عدم توجه به عاقبت کار، نتیجه ناخوش آیند پیش می آید.

کرامت چنانکه امتیازی است امتحانی هم هست تا از آن راه ببیند که چه خواهید کرد، پس اگر حاجتی باشد یا جهتی آن را ایجاب کند، مانعی نخواهد داشت و رسول خدا مورد احتیاج، به امور پنهانی خبر می داد و معلوم است که پیامبر اکرم به تمام آنچه که می دانسته خبر نمی داده است، بلکه تنها در بعضی اوقات و طبق مقتضای نیازمندیها از آن استفاده می فرموده است.

رسول خدا به کسانی که پشت سرش نماز می خواندند خبر داد که: آنها را از پشت سر می بیند، گفتن این مطلب به خاطر مصلحتی بوده که در اخبار آن وجود داشته است با آنکه ممکن بوده بدون آن امر و نهیشان کند.

و همجنین است سائر کرامات و معجزاتش، پس عمل امت پیامبر اکرم در این مورد از مورد نخست سزاوار تر است، لیکن با این حال به خاطر ترس از عواقب سوء از قبیل عجب و خود خواهی و غیره بیش از جواز نخواهد بود.

ص: 111

سوم در موردی است که از آن برای ترساندن و یا بشارت دادن مردم استفاده می شود تا خود را کاملا آماده کنند.

این صورت نیز جائز است مثل خبر دادن از وقوع چیزی در صورت نبودن چیزی دیگر و یا واقع نشدن آن در صورت بودن امر آخر تا بر طبق آن عمل شود....

پس چرا از غیب نباشد نقل داستان فرزند نوح و اخبار قوم هود و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و ذی القرنین و خبر نبیا و رسولا گذشته؟

و چرا از غیب نباشد آنچه را که پیامبر بطور سری به برخی از همسرانش گفته بود و او ان را برای پدرش افشا کرده وهنگامی که جریان را به همسرش خبر داد او برسول خدا گفت: کی این خبر را به شما داده است؟ فرمود: خدای علیم و خبیر این خبر را بمن داده است؟

و چرا از غیب نباشد آنچه را که همراه موسی به او در تاویل چیزی را که تحمل آن را نداشت خبر داد "

و چرا از غیب نباشد چیزی را که عیسی به امتش گفت: و خبرتان می دهم به چیزی که می خورید و در خانه تان ذخیره می کنید؟

و چرا از غیب نباشد گفته عیسی برای بنی اسرائیل: " ای بنی اسرائیل من رسول خدا به سوی شمایم توراتی که پیشرویم قرار دارد تصدیق می کنم وبه آمدن پیامبری که بعد از من می آید و نامش احمد است بشارت می دهم؟

و چرا از غیب نباشد آنچه را که خدا به یوسف وحی فرموده: تا آنان را به این امرشان که از آن غافلند، آگاهشان نمائی؟

ص: 112

و چرا از غیب نباشد آنچه را که آدم به فرشتگان در مورد حقائق آفزینش به فرمان خدا خبر داد؟

و چرا از غیب نباشد این بشارت فراوان که از تورات و انجیل و زبور و کتابهای گذشتگان درباره پیامبر اسلام و شمائل و تارخ زندگان و امتش آمده است؟

چرا از غیب نباشد این همه خبرهای صحیح که از کاهنان و رهبانان و قسیسان درباره پیامبر اسلام پیش از ولادتش روایت شده است؟

در این جا هیچ مانعی وجود ندارد که خداوند به برخی از بندگانش مقداری از علم غیب: علم ما کان و ما یکون، علم آسمان ها و زمین، علم اولین و آخرین و علم فرشتگان و رسولان، تعلیم دهد، چنانکه هیچ مانعی در اینکه خداوند کسی را مقداری از علم ظاهریش عطا کند تا ابراهیم وار ملکوت آسمانها و زمین را ببیند وجود ندارد.

در این گونه موارد، هیچ گاه تصور اینکه بنده با خدا شریک در علم غیب و یا علم ظاهری است و لو آنکه در هر مرحله ای از آن قرار داشته باشد، نمی رود میان آنها فرق بسیار زیادی است، زیرا قیود امکانی بشری در علم او همواره ملحوظ است، خواه متعلق علمش غیب یا آشکار باشد و نمی شود او را از این قیدها جدا نمود.

اما علم الهی به غیب یا آشکار با قیود یکتائی مخصوص به ذات واجب احد اقدس همراه است.

و همچنین علم فرشتگان نسبت به خدا، یعنی: هر گاه خدا مثلا به اسرافیل اذن بدهد که از طریق مطالعه در لوح محفوظ که در آن بنیان همه چیز هست به اسرار آفزینش آگاهی حاصل کند به هیچ وجه با خدا شریک در علم نخواهد بود و از این راه شرک لازم نخواهد آمد.

ص: 113

بنابر این اصلا مقایسه میان علم ذاتی مطلق و علم عرضی محدود، و علمی که چگونگی نمی پذیرد و زمان و مکان ندارد با علم محدود و مقید، و علم ازلی و ابدی با علم حادث و موقت، و علم اصیل با علم از دیگران کسب شده، غلط است چنانکه شاید علم پیامبران با دانش دیگر افراد بشر، مقایسه شود، زیرا با آنکه علم همه آن ها در امکان شریک است، اما به خاطر اختلاف در راه آن و خصوصیاتی که در آنها وجود دارد آن دو را از هم متمایز و جدا می سازد، بلکه نمی شود میانم علم مجتهد و علم مقلد در مورد احکام شرعی اگر چه مقلد به همه آنها احاطه داشته باشد، مقایسه نموده، زیرا راه تحصیل آن دو با هم فرق زیاد دارد.

علم غیب مخصوص به خدا؟

با توجه به مطالب یاد شده علم غیب ذاتی و مطلق بدون آنکه مقید به کم و کیف باشد مانند علم به آشکار به همین طریق مخصوص و از صفات ذاتی اوست نه هر علم غیب و آشکاری.

و همین معنی نفیا و اثباتا در این آیات مبارکه منظور شده است: قل لا یعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله: " بکو جز خدا کسانی که در کسمان و زمین قرار دارند، علم غیب نمی دانند ".

ان الله عالم غیب السموات و الارض انه علیم بذات الصدور: " خدا دانای غیب آسمان ها و زمین است او دانای بر اسرار دل ها است ".

ان الله یعلم غیب السموات و الارض و الله بصیر بما تعملون: " خدا غیب آسمان ها و زمین را می داند و به آنچه که انجام می دهید بینا است. "

ثم تردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون: " سپس به سوی خدای که دانای غیب و آشکار است بر گردانده می شوید تا به آنچه که انجام می دادید خبر دارتان کند ".

ص: 114

عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم: " او خدای دانای غیب و شهادت است او رحمان و رحیم است.

" ذلک عالم الغیب و الشهاده العزیز الرحیم: " این است آن خدایی که دانای آشکار و نهان، عزیز و رحیم است. "

عالم الغیب و الشهاده العزیز الحکیم: خدای دانای آشکار و نهان، عزیز و حکیم است.

و از نوح پیامبر نقل می کند: لا اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب و لا اقول انی ملک: " به شما نمی گویم خزینه های خدا پیش من است و نه از غیب آگاهم و نمی گویم که من فرشته هستم. "

و از قول پیامبرش نقل می کند: لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر: " و اگر علم غیب داشتم بر نفع و خیرم می افزودم. "

و با این تفصیلی که درباره علم بیان کردیم دانسته می شود که تعارضی میان ادله کتاب و سنت در این مساله از لحاظ نفی و اثبات وجود ندارد، بلکه هر کدام از ادله نفی وز اثبات به ناحیه خاصی توجه دارد.

آنچه را که در مورد علم غیب در بعضی از لدله نفی شده غیر آن است که در بعضی دیگر اثبات شده است، و بر عکس. در بعضی از نصوص و ارده از طریق اهل بیت اشاره به این دو جهت شده است مانند بیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در جواب یحیی بن عبد الله بن حسن که عرض کرد: قربانت گردم مردم خیال می کنند که شما علم غیب دارید؟ اما در جوابش فرمود: " سبحان الله دستت را روی سرم بگذارد بخدا قسم تمام موهای سر و بدنم راست شده است آنگاه فرمود:

ص: 115

نه به خدا قسم که این جز میراثی از رسول خدا نیست. "

و همچنین است دیگر صفات پروردگار که با نظیر همان صفات در آفریده ها از لحاظ اطلاق و تقیید فرق می کند، مثلا اگر عیسی علیه السلام تمام مرده ها را با اذن خدا زنده کند، یا انسان دانائی از گل به جای پرنده ای از گل با اذن خدا بسازد، چنانکه در قرآن مجید آمده است: " از گل برای شما همانند پرنده می سازم در آن می دمم و با اذن خدا پرنده می شود " نمی توان گفت که عیسی در صفت زنده کردن مرده و آفریدن شریک شده است، باز صاحب اختیار و زنده - کننده و میراننده خدا است، دیگری با فرمان او چنین کاری انجام می دهد، صفت او مطلق است صفت دیگران محدود.

و همچنین فرشته ای که در رحم ها طفل را چنانکه خدا می خواهد تصویر می کند وبرایش گوش و چشم و پوست و گوشت و استخوان قرار می دهد، او با خدایش در این صفات شریک نیست، خدا است که آفریننده و تصویر کننده است و اوست در رحم ها هر طور که بخواهد تصویر می کند.

ص: 116

و نیز فرشته ای که خدا به رحم می فرستد تا روزی و اجل و رفتار و مصائب و آنچه را که مربوط به خیر و شر و سعادت و شقاوت جنین است بنویسد و آنگاه روح را در او بدمد او نیز شریک خدا نخواهد بود، تنها خدا است که در سلطنت شریکی ندارد و همه چیز را آفریده و تقدیر فرموده است.

و نیز " ملک الموت " با آنکه طبق نص قرآن " بگو ملک الموت که مامور شما است جان هایتان را می گیرد " جان ها را می گیرد، با این حال درست است که گرفتن جان ها چنانکه قرآن کریم می گویم می گوید: (خدا جان ها را هنگام مردن می - گیرد) اختصاص به خدا داشته باشد و میراننده او باشد و ملک الموت به هیچ وجه شریک او در این امر نباشد چنانکه درست است: نسبت گرفتن جان ها فرشتگان داده شود همان گونه که قرآن کریم می گوید: آنان که ستم کرده اند فرشتگان جانشان را می گیرند آنانکه با خوشی فرشتگان جانشان را می گیرند ".

و هیچ گونه تعارضی در میان این آیات نیست و در نسبت دادن میراندن به غیر خدا، گناه و معصیت نخواهد بود.

و نیز فرشته، طبق آفرینش مخصوصی که خدا برایش قرار داده، نمی خوابد

ص: 117

و چرت نمی زند با این حال در این صفت با خدا چنانکه خود را ستوده " لا تاخذه سنه و لا نوم " شریک نخواهد بود.

و اگر خدا به کسی چنان قدرتی عنایت کند که بتواند زمین مرده را زنده کند، چنین کسی شریک خدا نخواهد بود باز اوست که زمین مرده را زنده می کند.

گفتاری با قصیمی

اینک بیائید از قصیمی سوال کنیم که: گفتار شیعه در مورد اینکه: " امامان هر گاه بخواهند چیزی را بدانند، خداوند همان را به آنان تعلیم می دهد " چه ارتباطی با شرک دارد که او نتیجه می گیرد: این گفته شیعه ملازم است با اینکه امامان با خدا در علم غیب شریک خواهند بود؟

آخر بعد از فرض اینکه: دانش آنان با اخبار از ناحیه خدا و اعلام او خواهد بود، چگونه می توان علم آنان با خدا یکسان دانست؟

این نادان گمان کرده است اعتقاد به اینکه: امامان نسبت " بما کان و ما یکون " عالمند و چیزی بر آنان مخفی و پوشیده نیست، مستلزم شرک به خدا در صفت علم غیب، و تحدید دانش او و محدود کردن صفات او است، و کسی که او را محدود کند او را شمرده است و خدا منزه از آن است، در صورتی که حقیقت نصوص کتاب و سنت در مورد اینکه جز خدا کسی علم غیب نمی داند بر او مخفی مانده است: و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید: " برخی از مردم درباره خدا بدون علم مجادله می کنند و از شیطان نافرمان پیروی می نمایند ".

و ما از او سوال من کنیم: چگونه این شرکی که در او در مورد علم غیب امامان شیعه پنداشته بر پیشوایان اهل سنت در مورد روایت زیر پنهان مانده است؟

ص: 118

درباره " حذیفه " نقل کرده که: رسول خدا علم ما کان و ما یکون تا روز قیامت را به او آموخته است. احمد امام مذهب قصیمی در مسندش جلد 5 صفحه 388 از ابی ادریس نقل می کند او گفته است از حذیفه بن الیمان شنیدم که می گفت: بخدا قسم من هر حادثه ای که تا روز قیامت واقع شود می دانم ".

بیچاره قصیمی ندانسته که آگاهی انسان از هنگام مرگش و اختیار کردن آن در صورت تخییر میان آن و زندگی نه محال است و نه بعید از مقام با عظمت مومن تا چه رسد به امامان شیعه علیهم السلام.

چرا این مرد آنچه را که هممذهبانش درباره امامانشان نقل کرده و جزء فضائلشان قرار داده اند بی اطلاع و نا آگاه است؟

آنان از ابن شهاب نقل کرده اند که گفته است " ابو بکر بن ابی قحافه و حارث بن کلده حریره ای که برای ابو بکر بعنوان هدیه آورده بودند، می خوردند، حارث به ابو بکر گفت: ای خلیفه رسول خدا از این غذا دست برادر زیرا در آن سم یکساله است من و تو در یک روز خواهیم مرد، و او هم دست برداشت آنان همواره علیل بودند تا آن سال به آخر رسید و آنان در یک روز مردند. "

و احمد در مسندش جلد 1 صفحه 48 و 51، و طبری در ریاضش جلد 2 صفحه 74 داستان خوابی که عمر در مورد مرگش دیده بود، نقل کرده اند و میان خواب او تا روزی که به او خنجر زدند بیش از یک جمعه فاصله نشده بود.

و در کتاب ریاض جلد 2 صفحه 75 از کعب الاحبار نقل کرده که او به عمر گفته است: ای امیر المومنین وصیتت را بکن، زیرا تا سه روز دیگر خواهی مرد، وقتی که سه روز گذشت ابو لولو به او خنجر زد و مردم و از آن جمله کعب

ص: 119

بر او وارد شدند، عمر گفت: حرف همان است که کعب گفته است.

روایت شده که: عیینه بن حصن فزاری به عمر گفت: مواظب باش (یعنی: محافظه داشته باش) یا عجمها را از مدینه بیرون کن، زیرا می ترسم آنان در این موضع ترا ترور کنند.و دستش را گذاشت روی آن موضعی که بعدا ابو لولو او را در آن موضع ترور کرد.

ابن ضحاک از جبیر بن مطعم نقل کرده گفته است:؟ با عمر در عرفه روی کوه بودیم که شنیدم مردی می گفت: ای خلیفه، اعرابی ای از قبیله لهب از پشت سرم گفت: این صدا چیست؟ خدا زبانت را قطع کند بخدا قسم امیر المومنین سال آینده زنده نخواهد بود، من به او بد گفتم و ادبش کردم. هنگامی که با عمر رمی جمره می کردیم سنگ کوچگی به سر او خورد و سرش را شکست، مردی گفت: توجه داشته باش ای امیر المومنین که سال آینده در این جا نخواهی توقف کرد. من توجه کردم دیدم او همان مرد لهبی است. بخدا قسم که دیگر عمر حج نکرد.

اگر تعجب می کنی شگفت آورتر این است که در ایام خلافت ابو بکر، مرده ای هنگام دفن از شهادت عمر خبر داده است. بیهقی از عبد الله بن عبید الله انصاری آورده که گفته است: در زمره کسانی که ثابت بن قیس را که در " یمامه " کشته شده بود دفن می کردند بودم که شنیدم می گفت: محمد رسول خدا است، ابو بکر صدیق است، عمر شهید است و عثمان نیکوکار و رحیم است، به او نگریستیم که مرده بوده

" قاضی " این داستان را در کتاب " الشفاء " در فصل زنده کردن مرده ها و سخنانشان، آورده است.

عبد الله بن سلام می گوید: در آن زمانی که عثمان در محاصره بود، پیش

ص: 120

او رفتم و به او سلام گفتم، او گفت: مرحبا به برادرم مرحبا به برادرم، ایا به تو خبر ندهم چیزی را که دیشب در خواب دیدم؟ گفتم: چرا. گفت: رسول خدا را در این درچه بالا مشاهده کرده ام فرمود: محاصرت کردند؟ گفتم: آری فرمود: تشنه ات نگهداشته اند؟ گفتم: اری، آنگاه دلوی از آب از بالا برایم فرستاد و از آن نوشیدم و سیراب شدم و هنوز هم برودت آن را بین سینه و کفم احساس می کنم. انگاه فرمود: اگر خواستی پیش ما افطار کن و اکر می خواهی بر آنان پیروزت سازم، من افطار پیش او را اختیار کردم.

و باز از او نقل شده که گفته است: من رسول خدا و ابو بکر و عمر را دیشب در خواب دیدم به من گفتند: شکیبا باش که فردا شب پیش ما افطار خواهی کرد.

و کثیر بن صلت از عثمان نقل کرده که گفته است: من رسول خدا را در خواب دیدم به من فرمود: تو در همین جمعه پیش ما خواهی بود.

ابن عمر می گوید: عثمان صبح کرد در حالی که برای مردم چنین حدیثی گفت: رسول خدا در خواب دیدم به من فرمود: ای عثمان فردا پیش ما افطار خواهی کرد، او فردا در حالی که صائم بود کشته شد.

محب الدین طبری، در جلد دوم " الریاض " صفحه 127 بعد از نقل روایت یاد شده چنین می گوید: اختلاف این روایت به این جهت است که عثمان مکرر خواب دیده بوده گاهی در شب و گاهی در روز رسول خدا را در خواب دیده بوده است.

حاکم در " مستدرک جلد 3 صفحه 203 با سندی که صحیحش می داند آورده است که: عبد الله بن عمر و انصاری که از یاران رسول خدا بوده، به پسرش جابر خبر می دهد که در احد کشته خواهد شد و او نخستین شهید از یاران رسول خدا است، و جنانکه گفته بود، واقع شد.

ص: 121

خطیب بغدادی در تاریخش جلد 2 صفحه 49 از ابی الحسین مالکی آورده که او گفته است: با بهترین بافنده ها (محمد بن اسماعیل) سالیان زیادی مصاحب بودم و از او کرامات زیادی دیدم و از آن جمله این بود: پیش از هشت روز قبل وفاتش به من گفت: من غروب روز پنجشنبه می میرم و در روز جمعه پیش از نماز دفن می شوم، زود است که آن را فراموش کنی اما فراموشش نکن.

ابو الحسین می گوید: این جریان را تا روز جمعه فراموش کردم، در آن روز کسی به من رسید وگفت: او مرده است، رفتم تا در تشییع جنازه اش شرکت کنم دیدم مردم دارند می آید پرسید چرا برمی گردند؟ گفتند: بعد از نماز دفن خواهد شد، من به حرف آنها اعتنا نکردم رفتم بینم چه می شود؟ رفتم و دیدم همانطور که او گفته بود، پیش از نماز دفنش نمودند. ابن جوزی نیز در " المنتظم " جلد 6 صفحه 274 این داستان را نقل کرده است.

قطره ای از دریا

در طی کتاب تاریخ و فرهنک بزرگان اهل سنت، قضایا زیادی درباره بسیاری از مردم یافت می شود که آنها را بر ایشان فضیلت و کرامت به حساب آورده اند و آن قضایا مربوط به علم غیب و آگاهی آنان از مکنونات خاطر دیگران است و هیچ کدام از آنان حتی قصیمی و پیروانش آن قضایا را شرک ندانسته اند در صورتی که امثال همان قضایا در مورد امامان شیعه، آنان را به بررسی و تکلف و مزخرف گوئی وادار نموده است.

و اینک گوشه ای از آن قضایا را ذیلا می آوریم:

1- ابو عمرو بن علوان می گوید: روزی به خاطر حاجتی به بازار " رحبه " رفتم جنازه ای را دیدم دنبالش راه افتادم تا بر آن نماز بخوانم و ماندم تا مرده را دفن کردند، در این هنگام بدون تعمد چشمم به زن روبازی افتاد، میل کردم که او را همچنان نگاه کنم اما منصرف شدم و استغفار کردم (تا اینکه می گویم:) در دلم افتاد که شیخت جنید را زیارت کن، به سوی بغداد حرکت

ص: 122

کردم هنگامی که نزدیک حجره اش رسیدم دربش را زدم، او به من گفت: ای ابو عمرو داخل شود در رحبه گناه می کنی و ما در بغداد برایت طلب مغفرت می نمائیم.

2- " ابن نجار " می گوید: شیخ ابو محمد عبد الله جبائی متوفی 605 روزی درباره اخلاص و ریا، و عجب سخن می گفت و من در آن مجلس حاضر بودم، ناگهان در دلم افتاد که: چگونه باید از عجب خلاصی یافت؟

شیخ به من نگریست و گفت: هنگامی که همه جیز را از ناحیه خدا دانستی و معتقد بودی که او ترا برای عمل نیک موفق می دارد و از فساد و دشمنی خارج می کند، در این وقت است که از عجب بدور خواهی بود.

3- شیخ علی شبلی می گوید: زنم نیازمند به روپوشی بود، به او گفتم من که پنج درهم بدهکارم از کجا می توانم برای تو مقنعه بخرم؟ خوابیدم و در خواب کسی را دیدم که به من گفت: هرگاه خواستی به ابراهیم خلیل نظر کنی به شیخ عبد الله بن عبد العزیز بنگر.

وقتی که صبح پیش او در " قاسیون " رفتم به من گفت: چه هست ترا ای علی؟ اینجا بنشین. او به منزلتش رفت و برگشت مقنعه ای که در گوشه آن پنج درهم بوده به من داد و من مراجعت نمودم.

4- ابو محمد جوهری می گوید: از برادرم ابو عبد الله شنیدم که می گفت: پیامبر اکرم را در خواب دیدم و گفتم: یا رسول الله، کدام یک از این مذاهب از همه بهتر است؟ و بر طبق کدام یک از آنها رفتار نمایم؟ فرمود: " ابن بطه، ابن بطه " از بغداد به سوی " عکبرا " حرکت کردم. و درود مصادف با روز جمعه بود، تصمیم گرفتم خدمت شیخ " عبد الله بن بطه " مسجد جامع شرفیاب شوم، هنگامی که مراد دید بی مقدمه به من گفت: " رسول خدا راست گفته است، رسول خدا راست

ص: 123

گفته است ".

5- ابو الفتح قواس می گوید: زمانی آن چنان فقیر و بیچاره شده بودم که دو خانه ام جز کمان و کفشم که مورد استفاده بود چیز دیگری نبوده است، تصمیم گرفتم آنها را بفروشم در آن روزی که می خواستم آنها را بفروشم، روزی بوده که " ابی الحسین بن سمعون " جلوس داشته است، با خود گفتم اول به مجلس مزبور می روم آنگاه بر می گردم و کمان و کفشم را می فروشم (باید توجه داشت که قواس کمتر پیش می آمد که از رفتن به مجلس ابن سمعون تخلف کند) و چنان کردم و به مجلس مزبور وارد شدم، هنگامی که می خواستم از مجلس بیرون آیم، ابو الحسین مرا صدا زد و گفت: " ابو الفتح کفش ها و کمانت را نفروش، زیرا خداوند به زودی از پیشش روزیت خواهد داد ".

6- حافظ ابن کثیر در تاریخ بخش جلد 12 صفحه 144 می گوید: از عمر خطیب اردشیر بن منصور ابو الحسین عبادی زیاد گذشته بود و گاهی در مجلسش بیش از سی هزار نفر از مردان و زنان شرکت می کردن، یکی از آنها می گوید: " روزی بر او وارد شدم که، اب کوشت می خورد با خود گفتم؟ ای کاش زیادی آن را به من می داد و می نوشیدم تا حافط قرآن شدم، او هم زیادی آن را به من داد و گفت: ابن را با همان نیت بخور. من هم آن را نوشیدم خداوند به من حفظ قرآن را روزی فرمود ".

7- ابو الحارث اولاسی می گوید: از قلعه " اولاس " به قصد دریا بیرون می رفتم، یکی از برادران به من گفت: غذای مخصوص " عجه " برایت آماده کردم ام نرو تا از این غذا میل بفرمائی، من هم قبول کردم و نشستم و با او از آن غذا خوردم آنگاه کنار دریا رفتم و به ابراهیم بن سعد (ابو اسحاق حسنی) علوی که مشغول نماز بوده برخوردم و با خود گفتم: شک ندارم که او می خواهد بگوید: با من روی

ص: 124

آب حرکت کن و اگر چنین حرفی بزند عملی خواهم کرد، هنوز این فکر در خاطرم مستحکم نشده بود که او گفت همانطور که بر خاطرت گذشته است آماده حرکت باش، گفتم: بسم الله او از روی آب حرکت کرد من نیز خواستم به دنبالش حرکت کنم که پایم توی آب فرو رفت او به من نگریست و گفت: غذای عجه پایت را گرفته آنگاه مرا ترک گرد و رفت.

8- روزی " ابن سمعون محمد بن احمد واعظ " متوفی در سال 387 ه روی منبر مردم را موعظه می کرد و ابو الفتح بن قواس نیز، پای منبرش نشسته بود ناگهان جرتش گرفت، واعظ از سخن گفتن باز ایستاد تا او از خواب بیدار شد و گفت: هم اکنون رسول خدا را در خواب دیده ای؟ گفت آری، واعظ گفت: به این جهت از گفتار بازماندم که ترا از حالی که داری باز ندارم.

9- از ابن جنید آورده اند که گفت: شیطان را در خواب دیدم که گویا برهنه بود، به او گفتم، آیا از مردم شرم ندارد؟ او در حالی که آنان را از مردمی بدور می پنداشت، گفت: اگر آنان انسان بودند من آنان را همانند بچه های که با توپ بازی می کنند، مورد ملعبه و بازیچه خود قرار نمی دادم، انسان ها گروهی غیر اینان هستند، گفتم: آنان کجایند؟ گفت: در مسجد " شونیزی " دلم را خون کردند و بدنم را رنجور، هر گاه که تصمیم می گیرم آنان را گمراه کنم، به سوی خدا اشاره می کنند، گویا که می خواهم بسوزم، هنگامی که بیدار شدم لباسم را پوشیدم و به سوی همان مسجد روان شدم، در آنجا سه نفر را نشسته دیدم که سرهایشان را روی نهاده بودند، یکی از آنها سر برداشت و به من توجه کرد و گفت: ای ابو القاسم گول گفته آن خبیث را مخور و چنان مباش که هرچه به تو می گوید بپذیری.

ص: 125

دیدم آنان عبارتند از: ابو بکر دقاق، ابو الحسین نوری و ابو حمزه محمد بن علی جرجانی فقیه شافعی.

10- روزی جوان نصرانی با سر و وضع و آرایش مسلمین پیش ابو القاسم جنید خزاز آمد و به او گفت: ای ابو القاسم، معنی گفته پیغمبر که فرموده است: " از فراست مومن بپرهیزید که او با نور خدا می بیند " چیست؟

جنید سرش را پائین انداخت و آنگاه سر برداشت و گفت: اسلام بیاور که اینک وقت آن است، او نیز مسلمان شد.

از ابی الحسن شاذلی متوفی در سال 656 ه حکایت شده که گفته است: " اگر دهنی شریعت بر دهانم نهاده نشده بود، هر آینه از حوادثی که تا روز قیامت واقع خواهد شد به شما خبر می دادم ".

شگفتا!!

شگفت آورتر از همه اینها، ادعای آن مرد سنی است که می گوید: لوح محفوظ را می بیند و محتوای آن را می خواند و آن همه ادعاهای بزرگ را از آن اخذ می کند و در زمره فضائل می آورد و به صورت حقائق غیر قابل انکار در کتبشان نقل می شود.

ابن عماد در شذرات الذهب جلد 8 صفحه 286 در شرح زندگانی محی الدین مصطفی قوجوی حنفی، متوفی در سال 95. ه صاحب حواشی بر تفسیر بیضاوی و کتب دیگر، می نویسد: " او می گفت: هر گاه در فهم آیه ای از قرآن شک داشتم به خدا توجه می کردم سینه ام به قدر دنیا باز می شد و در آن دو ماه طلوع می کرد

ص: 126

که نمی دانستم انها چه هستند. آنگاه نوری پدید می آمد که بدان وسیله لوح محفوظ را می دیدم و معنی آن آیه را از آن استخراج می کردم ".

و در جلد 8 صفحه 178 شرح زندگانی مولا بخش روحی حنفی متوفی در سال 931 ه می نویسد: " او بسوی دیار عرب کوچ کرد و از دانشمندانشان دانش ها اخذ کرد و ید طولانی در فقه و تفسیر پیدا کرد (تا اینکه می گوید) چه بسا می گفت: لوح محفوظ را دیدم که چنین و چنان در آن نوشته بود و هرگز خلاف آن در نیامد. "

یافعی در مرآت الجنان جلد 3 صفحه 471 می گوید: شیخ جاگیر، متوفی در سال 590ه می گفت: " با کسی عهدی نبستم مگر آنگه اسمش را در لوح محفوظ جزء مریدانم یافته بودم ".

و در جلد 4 صفحه 25 می گوید: " ابن صباغ ابو الحسن علی بن حمید، متوفی 612 ه با کسی همنشین نمی شد مگر آنکه اسمش را در لوح محفوظ جزء اصحابش می دید ".

بسیار از این نوع مطالب خرافی و دور از منطق و عقل در کتاب های طبقات شعرانی، کواکب الدریه نووی، روض الریاحین یافعی، روضه الناضرین شیخ احمد و تری و نظائر اینها یافت می شود.

و الذین کذبوا بایاتنا سنستدرجهم من حیث لا یشعرون:

" آنانکه آیات ما را تکذیب کردند، به زودی آنها را از آنجا که نمی دانند هلاک و معذب خواهیم کرد "

ص: 127

نقل جنازه ها به مشاهد مشرفه

گروهی بی اطلاع، از احکام اسلام، غافل از مصادر فتوی درباره این مساله سر و صدای زیادی کرده و پنداشته که این موضوع از مختصات شیعه است و بس، از این رو تیرهای طعنه و عیبجوئی به سوی آنان پرتاب کرده و از هر سو به - جانب آنان هجوم بردند.

در این میان، گروهی ناپخته در صدد دفاع بر آمدند (در صورتی که در جهالت و یا غفلت با آنان شریکند) به اینکه: این عمل (نقل جنازه) کار مردم عوام و نادانست و نمی شود آن را عیب علماء و مذهب دانست.

و طائفه دیگر به خاطر تحقق آرزوهایش، حقیقت را تحریف کرده آن را وارونه جلوه داده اند.

اما دور از همه این نادانی ها متخصصان فن، پرده از روی این راز برداشته و چهره حقیقت را آشکار نمودند.

بر این بی چاره ها مخفی مانده است که پیرون مذاهب دیگر نیز با شیعه در جواز مرده ها به خاطر اغراض صحیح، از محلی به محل دیگر، پیش از دفن و یا بعد از آن، خواه میت وصیت کرده باشد یا نه موافقند:

مذهب مالکی می گوید: نقل میت از جائی به جائی دیگر، پیش از دفن و یا بعد آن، با شرط سه جائز است:

1- در حال انتقال منفجر نشود.

2- هتک حرمتش نباشد، یعنی طوری حمل نشود که مایه تحقیر او باشد.

ص: 128

3- انتقال او روی مصلحتی باشد، مثل اینکه از طغیان آب بر قبرش بترسد و یا به خاطر برکتی که در مکان دیگر امید می رود، و یا با محل سکونت خانواده اش نزدیک است و یا به جهت اینکه خانواده اش بتواند آن را زیارت کند.

و اگر هر کدام از این شرطها مفقود باشد، انتقال او حرام خواهد بود

حنبلی ها می گویند: نقل میت از محلی که در آنجا مرده، به جائی دورتر از آن، به شرط اینکه برای غرض صحیحی باشد، مثل اینکه بخواهند او را در مکانی مقدس و یا کنار بنده ای صالح دفن کنند، مانعی ندارند به شرط آنکه از تغییر بو متعفن شدنش ایمن باشند و در این حکم فرقی میان قبل از دفن و یا بعد از آن نیست.

شافعی ها می گویند: نقل میت از جائی به جائی دیگر برای دفن کردن حرام است. و گفته شده که: مکروه است، مگر در نزدیکی مکه یا مدینه یا بیت المقدس یا قبر بنده صالح که در آن صورت کراهت هم ندارند و اگر وصیت کرده باشد که او را به یکی از اماکن یاد شده ببرند در صورت ایمنی از تغییر بو واجب خواهد بود و منظور از مکه تمام حرم است، نه شهر مکه.

حنفی های می گویند: مستحب است هر کسی در هر جا که مرده است در همانجا دفنش کنند، انتقال او به جائی دیگرش پیش از دفن در صورت ایمنی از تغییر بو مانعی ندارد، اما بعد از دفن خارج کردن او جز در صورتی که زمین غصبی و یا به شفعه اخذ شده باشد حرام خواهد بود

کسی که در تاریخ غور کرده باشد این حقیقت را به وضوح می یابد که علماء همه مذاهب، عملا اتفاق بر جواز حمل جنائز چه قبل از دفن و چه بعد از آن دارند و اینکه نقل اموات به سوی اماکن مقدسه از قبیل: مکه، مدینه، جوار قبر امام،

ص: 129

کنار قبر بنده صالح، سر زمین پاک، یا محیطی که خانواده میت در آنجا هستند، و یا مقبره خانوادگی جزء امور مرتکز در اذهان همگان بوده است.

و روز انتقال استخوان خاک شده، بسیاری از آنها که از پیروان مذاهب اربعه بودند، جمع کثیری از علماء و خطباء و قراء و دیگران شرکت نموده اند.

و همه اینها، نشانه جواز این امر و اتفاق امت اسلامی درباره آن است.

بلکه تاریخ گواهی می دهد که: این کار از زمان صحابه و تابعان در صورت وصیت میت یا تصمیم اولیائش رواج داشته و گویا که عملا میان تمام فرق مسلمین در جمیع قرون اسلامی مورد اتفاق بوده است.

و اگر این موضوع، از همان ابتدای اسلام، مورد قبول نبوده، هیچ گاه صحابه درباره رسول خدا اختلاف نمی کردند که آن حضرت را در مدینه یا مکه یا کنار جدش حضرت ابراهیم علیه السلام دفن نمایند

و این موضوع نه تنها در اسلام، بلکه در شرایع پیشین نیز مشروع بوده است و لذا می بینیم: حضرت آدم که در مکه وفات یافته و در غار ابو قبیس دفن شده بود، وسیله حضرت نوح تابوتش به کشتی حمل گردید و پس از پایان غائله طوفان، آن را در بیت المقدس و یا طبق احادیث شیعه در نجف اشرف دفن نمود.

یعقوب علیه السلام، در مصر فوت کرد و به شام برده شده. موسی علیه السلام، بدن یوسف را که در مصر وفات یافته و در آنجا دفن شده بود، به مقبره خانواده گیش در فلسطین حمل نمود.

ص: 130

یوسف علیه السلام، جسد پدرش یعقوب را از مصر به " حبرون " مقبره خانواد گیشان برده و در آنجا دفن کرد.

حسن و حسین علیهما السلام پاک پدرشان امیر المومنین علیه السلام را از کوفه به مدفن کنونیش نجف اشرف حمل کرده و در آنجا دفن نمودند.

نهایت آنکه در دلائل النبوه آمده است: نخستین کسی که از قبری به قبر دیگر نقل گردید، علی بن ابی طالب علیه السلام است که روز جمعه هفدهم رمضان، شمشیر دشمن بر فرق همایونش وارد آمد و بعد از دو روز وفات یافت و فرزند برومندش امام حسن علیه السلام بر او نماز خواند و در دار الاماره کوفه مدفون گردید و قبرش پنهان نگاه داشته شد، تا بعدا به " نجف " حمل گردید و تا زمان هارون الرشید، قبر آن حضرت پنهان بود، و در آن زمان، مدفن آن بزرگوار آشکار شد و روی آن ساختمانی وسیله هارون بنا گردید و داستان آن چنین است:

هارون ملاحظه کرد که وحشیانی به آن محل انس دارند و از صیادان به آنجا پناه می برند، از علت این امر از مردم قریه ای که در نزدیکی آن بوده پرسش نموده، پیرمردی در پاسخ گفت: این جا قبر امیر المومنین علی و نوح علیهما السلام است.

و ما در اینجا قسمتی از افرادی را که جنازه هایشان پیش از دفن و یا بعد از آن. به جای دیگر منتقل گردیده ذیلا می آوریم:

1- کسانی که پیش از دفن، جنازه آنها به جای دیگر منتقل گردید

1- مقداد بن عمر ثعلبه صحابی، متوفی در سال 33 ه در " جرف " سه میلی

ص: 131

مدینه وفات یافت و از آنجا جنازه اش را روی دوش گرفته و به مدینه آوردند و در " بقیع " دفن کردند

2- سعید بن زید قرشی عدوی (که یکی از عشره مبشره است)، در سال 51 یا 52 ه در العقیق ده میلی مدینه وفات یافت و از آنجا به مدینه آورده شد و در آن دفن گردید

3- عبد الرحمن بن ابی بکر صدیق، در سال 52 ه در " حبشی " که تا مکه شش میل فاصله دارد وفات یافت و به مکه آورده و در آنجا دفن گردید و عایشه از مدینه به مکه کنار قبرش آمد و نماز خواند و چنین گفت: " ما همانند ندیمان جذیمه، در قسمتی از روزگار چنان با هم زیست می کردیم که درباره ما کفته می شد که هرگز از هم جدا نخواهیم شد، ولی هنگامی که از هم جدا شدیم گویا که با مالک هرگز شبی را به صبح نیاورده بودیم ".

4- سعد بن ابی وقاص، صحابی در سال 54 یا 55 و یا 56 ه در حمراء الاسد وفات یافت و به مدینه آورده و در آن جا دفن شد.

5- اسامه بن زید صحابی در سال 54 ه در " جرف " وفات یافت و او را به مدینه آوردند.

6- ابو هریره صحابی شهیر که در سال 57 یا 58 و یا 59 ه در " العقیق " وفات یافته است، جنازه اش را به مدینه منوره آوردند.

ص: 132

7- یزید بن معاویه بن ابی سفیان، متوفی 64 در " حوارین " از قراء دمشق وفات کرد و جنازه اش را به دمشق بردند و در آنجا دفن گردید.

8- ابو اسحاق ابراهیم بن ادهم در سال 162 ه در " الجزیره " فوت کرد. جنازه اش به " صور " حمل و در آنجا دفن گردید.

9- جعفر بن یحیی، در " الغمر " سال 189 ه کشته شد و جنازه اش به بغداد حمل گردید.

10- ابو الفیض ذو النون المصری در سال 246 ه در " حیره " وفات یافت و جنازه اش را روی " مرکبی " گذاشته و به " فسطاط " حمل کرده در قبرستان مردم " المعافر " دفن نمودند.

11- هارون بن عباس هاشمی، سال 267 ه در " الروثیه " (و گفته شده در " العرج ") وفات یافت و از آنجا به مدینه اش آوردند و در آنجا دفن کردند.

12- احمد بن محمد بن غالب باهلی، در بغداد سال 275 ه وفات یافت و او را در تابوتی نهاده به بصره اش بردند و در آنجا دفن کرده و بر روی قبرش بارگاهی بناء نموده.

13- محمد بن اسحاق بن ابراهیم ابو العنبس صیمری، متوفی در سال 275 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه حملش کرده و در آنجا دفنش نمودند.

14- معتمد علی الله خلیفه عباسی، در سال 279 ه در بغداد با مرگ ناگهانی مرد. جنازه اش را به " سر من رای " حمل و در آنجا دفنش نمودند.

ص: 133

15- جعفر بن معتضد، متوفی در سال 280 ه در شهر " دینور " وفات یافت وجنازه اش را به بغداد حمل کردند.

16- علی بن محمد بن ابی الشوارب ابو الحسن اموی بصری، در سال 282 یا 283 در بغداد وفات یافت، و بر جنازه اش نماز خوانده شد. آنگاه به " سر من رای " حملش کرده و در آنجا دفنش نمودند.

17- جعفر بن محمد بن عرفه، در ذیحجه سال 287 ه در " العمق " که یکی از منازل طریق حج از راه بغداد است وفات یافته او را به بغداد حمل کرده و در محرم سال 288 ه در بغداد دفنش کردند.

18- حسین بن عمر بن ابی الاحوص ابو عبد الله کوفی، در سال 300 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه حملش کرده و در آنجا دفنش نمودند.

19- محمد بن جعفر ابو عمر القتات کوفی، در سال 300 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه اش بردند.

20- ابو القاسم عبد الله بن ابراهیم معروف به " ابن الاکفانی " در سال 307 ه در " القصر " وفات یافت و تابوتش به مکه حمل و در آنجا دفن گردید.

21- ابراهیم بن نجیح ابو القاسم کوفی، در سال 313 ه در بغداد وفات یافت جنازه اش را به کوفه آورده و در آنجا دفن کردند.

22- بدر بن هیثم کوفی قاضی در سال 318 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه حمل و در آنجا دفن گردید.

ص: 134

23- محمد بن حسین ابو الطیب لخمی، در سال 318 ه در بغداد وفات یافت و چون خانواده اش در کوفه بودند جنازه اش را به آنجا برده و همانجا دفنش کردند.

24- ابو اسحاق ابراهیم بن محمد خطابی عمر کوفی که از احفاد عمر بن خطاب است، در سال 320 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه حمل و در آنجا دفن گردید.

25- اسماعیل بن عباس ابو علی وراق، در هنگام مراجعت از مکه در سال 323 ه بین راه وفات یافت و به بغداد حمل و در آنجا مدفون گردید.

26- علی بن عبد الرحمن کوفی، در سال 347 ه در بغداد وفات کرد و جنازه اش را به کوفه منتقل و در آنجا دفن نمودند.

27- ابو الحسن علی بن محمد بن زبیر کوفی، در سال 348 ه در بغداد وفات یافت و به کوفه اش حمل کردند.

28- مطرف بن عیسی ابو القاسم غسانی البیری، متوفی در سال 356 ه یا 357 ه در قرطبه وفات یافت و از آنجا به شهرش آورده و در آنجا دفنش کردند.

29- ابراهیم بن محمد ابو الطیب عطار، در سال 362 ه در " سوسنتین " یا ساوه وفات یافت و به نیشابور حمل و در آنجا دفن گردید.

30- المطیع لله خلیفه عباسی، در سال 364 ه هنگامی که با پسرش الطائع لله از لشگرگاه " دیر عاقول " به واسط می رفت وفات یافت، جنازه اش را به بغداد حمل

ص: 135

و در " الرصافه " دفنش نمودند.

31 - احمد بن عطاء ابو عبد الله زاهد، که در سال 369 ه در " منواث " عکا و فات یافته است به " صفد " صور حمل شده و در آنجا مدفون گردید.

32- محمد بن عباس بن احمد ابو عبد الله ضبی هراتی، در سال 278 ه در " خواف نیشابور " وفات یافت و طبق وصیتش، جنازه اش را به " هرات " برده و در آنجا دفن کردند.

33- علی بن عبد العزیز جرجانی، در سال 392 ه در نیشابور وفات کرد و تابوتش به " جرجان " برده و در آنجا دفن گردید.

34- ابو عبد الله قصمی مصری، متوفی در سال 40 ه هنگامی که از مصر به مکه می رفت وفات یافت و جنازه اش را به مدینه برده و در آنجا دفن کردند.

35- اسماعیل بن حسن ابو القاسم صرصری، متوفی در سال 403 ه در بغداد وفات یافت و بعد از آنکه ابو الحامد اسفراینی بر او نماز خواند جنازه اش را به " صرصر " بردند.

36- ابو نصر فیروز بهاء الدین، متوفی در سال 403 ه در " ارجان " وفات یافت و جنازه اش را به کوفه برده و در آنجا دفن کردند.

37- ابو اسحاق اسفراینی شافعی، در سال 418 ه در شهر نیشابور وفات یافت

ص: 136

و از آنجا، به شهرش (اسفراین) برده و در آنجا دفنش کردند.

38- ابو القاسم الحسین بن علی مغربی، متوفی در سال 418 ه در " میافارقین " وفات یافت، او را به نجف برده و در آنجا دفنش کردند.

39- ابو بکر بیهقی حافظ بزرک، در سال 458 در نیشابور وفات یافت و تابوتش به " بیهقی " حمل گردید.

40- محمد بن احمد بن مشاره ابو عبد الله اصفهانی شافعی، در سال 464 ه در بغداد وفات کرد و او را به " دجیل " بردند.

41- علی بن ابی نصر موصلی، متوفی در سال 479 ه در بغداد وفات کرد و جنازه اش را به موصل بردند.

42- ابو بکر محمد بن عبد الله ناصحی نیشابوری که در زمانش پیشوای حنفی ها بوده، در سال 484 در راه " ری " وفات یافت و تابوتش به نیشابور حمل گردید و گفته شده که جنازه اش را به اصفهان برده و در آنجا دفن گردند.

43- قاضی ابو احمد القسم بن مظفر شهرزوری، متوفی در سال 489 ه در مدائن کسری وفات یافت، جنازه اش را به اسکندریه برده و در آنجا دفن کردند.

44- ابو بکر احمد بن علی علبی حنبلی، در سال 503 ه در عرفات وفات یافت جنازه اش را به مکه بردند و طوافش دادند و کنار قبر " فضیل بن عیاض " دفن نمودند و هنگامی که خبر مرگش به بغداد رسید، برای او نماز غایب خواندند و مسجد جامع برای این کار پر از جمعیت شده بود.

ص: 137

45- حافظ ابو الغنائم محمد بن علی نرسی کوفی مقری، در سال 510 ه در حله وفات یافت. جنازه اش را به کوفه برده و در آنجا دفنش کردند.

46- ابو بکر محمود بن مسعود قاضی القضاه الشعیبی حنفی مفتی در سال 514 در سمرقند وفات یافت و تابوتش را به بخارا بردند.

47- ابو اسحاق الغزی ابراهیم بن عثمان در سال 524 ه میان مرو و بلخ که از شهرهای خراسان آن روز بوده وفات یافت و جنازه اش را به بلخ برده و در آنجا دفنش کردند.

48- قاضی بهاء الدین شهروزی، در سال 532 ه در حلب وفات یافت او را به صفین برده و در آنجا دفنش کردند.

49- ابو سعد احمد بن محمد حافظ اصفهانی، در سال 540 ه در نهاوند وفات کرد، و به اصفهان نقل داده شد.

50- احمد بن محمد ابو المعالی بن البسر بخاری، متوفی در سال 542 ه در (سرخس) وفات یافت و جنازه اش را به " مرو " و از آنجا به " بخارا " بردند و در آنجا دفن کردند.

51- المظفر بن اردشیر ابو منصور عبادی، در سال 547 ه در لشگرگاه مکرم فوت کرد. جنازه اش را به بغداد برده، و در " دکه جنید " دفن نمودند.

52- ابو الحسن محمد بن مبارک بغدادی فقیه شافعی، در سال 552 ه در بغداد وفات یافت. و جنازه اش را به کوفه انتقال داده و در انجا دفنش کردند.

ص: 138

53- صدر الدین ابو بکر خجندی اصفهانی شافعی، در سال 552 ه در قریه ای میام همدان و کرخ وفات یافت، و او را به اصفهان برده، و در " سیلان " دفنش کردند.

54- محمد بن عبد الرحیم انصاری ابو عبد الله مالکی غرناطی، در سال 569 ه در اشبیلیه وفات یافت و به غرناطه برده شد، و در آنجا دفن گردید.

55- عبد اللطیف فقیه شافعی اصفهانی، در سال 580 ه در همدان وفات کرد و جنازه اش را به اصفهان برده، و در آنجا دفنش کردند.

56- ضیاء الدین عیسی الهکاری فقیه، در سال 585 ه در " خروبه " نزدیک عکا وفات کرد و به قدس حمل شده و در آنجا دفن گردید.

57- ابو الفضل حسین بن احمد همدانی یزدی که از پیشوایان مذهب حنفی است، در سال 591 ه در شهر " قوص " واقع در مصر علیا وفات یافت و جنازه اش را به مصر آورده و در خاک " حنیفه " دفنش کردند.

58- مسعود بن صلاح الدین، متوفی در سال 606 ه در مدرسه " راس العین " وفات یافت جنازه اش به " حلب " برده و در آنجا دفن گردید.

59- ابن حمدون تاج ابو سعد حسن بن محمد، متوفی در سال 608 ه در مدائن وفات یافت، جنازه اش را به مقابر قریش برده و در آنجا دفنش کردند.

60- قطب الدین عادل، متوفی در سال 619 ه در " فیوم " وفات یافت و

ص: 139

جنازه اش به قاهره برده شد.

61- ابو الفضائل حسن بن محمد عدوی، در سال 650 ه در بغداد وفات کرد و جنازه اش را به مکه برده و در آنجا دفن کردند.

62- سیف الدین ابو الحسن قیمری، در سال 653 در " نابلس " وفات کرد. او را در بارگاهش در نزدیکی " مارستانه " واقع در " صالحیه " دفن کردند.

63- ابو الفضائل القسم بن یحیی شهرزوری، متوفی در سال 599 ه در " حماه " وفات یافت. او را به دمشق حمل کرده و در آنجا دفن نمودند.

64- الملک الناصر داود بن المعظم، در سال 655 ه در قریه " البویضا " دمشق وفات یافت. و از آنجا به شام برده و در دامنه کوه " قاسیون " دفن گردید 65. - جمال الدین صرصری فقیه حنیلی در سال 656 ه در بغداد وفات یافت او را در محلش (صرصر) دفن کردند.

66- شیخ محمد قونوی مصری، در سال 672 ه در مصر وفات یافت وصیت کرده بود جنازه اش را به دمشق برده کنار شیخ محی الدین عربی استادش دفن نمایند.

67- ابو الخیر رمضان ابن الحسین السرماری مدرس حنفی، در سال 675 ه در دریا وفات کرد. و جنازه اش را پس از نه روز، به شهر انبار رسانده و در آنجا دفن کردند.

68- ملک سعید برکه، متوفی در سال 678 ه در " کرک " فوت کرد جنازه ش

ص: 140

را به دمشق برده، در آنجا دفن کردند.

69- نجم الدین عبد الرحیم القاضی ابن البارزی الشافعی فقیه بصیر، در سال 683 ه در تبوک فوت کرد. جنازه اش به مدینه حمل و در آن جا دفن گردید.

70- یوسف بن ابی نصر دمشقی ابن السفاری، محدث، در سال 699 ه در دمشق در زمان نتار فوت کرد. و او را در تابوتی نهادند تا سر و صدا خوابید به مدینه اش برده در آنجا دفنش کردند.

71- شرف الدین ابو عبد الله محمد بن محمد الحرانی معروف به این النجیح فقیه عابد، متوفی در سال 723 ه در وادی بنی سالم فوت کرد. او را به مدینه بردند، پس از غسل و نماز بر او در روضه مبارکه " در بقیع دفنش کردند.

72- ابو الحسن علی بن یعقوب مصری نور الدین شافعی پیشوای شافعی ها. متوفی در سال 724 ه دو " دیروط " که یکی از قراء مصر بوده فوت کرد - و به " قرافه " حمل و در آنجا دفن گردید.

73- کمال الدین ابن الزملکانی بزرگ شافعی ها، سال 727 ه در شهر " بیس " فوت کرد و به قاهره حمل و در " قرافه " دفن گردید،

74- عبد القادر بن عبد العزیز حنفی که یکی از بزرگان این طائفه است، در سال 737 ه در " رمیله " فوت کرد او را به بیت المقدس بردند.

75- محمد بن محمد تلمسانی مقری. (یکی از مجتهد بن مالکی در قرن هشتم) در " فاس " فوت کرد. او را به محلش " تلمسان " بردند.

ص: 141

76- محمد بن یوسف کرمانی پس بغدادی شمس الدین شارح صحیح بخاری در راه حج سال 786 ه فوت کرد او را به بغداد برده در قبری که قبلا برای خود آماده ساخته بود، دفن کردند.

77- عز الدین ابو جعفر احمد بن احمد اسحاقی حلبی شافعی رئیس بزرگوار در سال 803 ه در " مرحلین " حلب فوت کرد او را به حلب حمل نموده در آنجا در مقبره خانواده اش دفن کردند.

78- امیر عماد الدین ابو الفداء اسماعیل عنابی دمشقی، در سال 930 ه در قریه " دمر " فوت کرد. او را به دمشق حمل و در " عنابه " دفن کردند.

79- شهاب الدین احمد بخاری مکی پیشوای حنفی ها، در سال 938 ه یا 948 ه در بندر جده که قاضی همانجا بوده وفات کرد. جنازه اش را به مکه برده، و در " المعلی " دفن کردند.

80- ابو الحسن علی بن احمد کیزوانی، در سال 955 ه، بین مکه وطائف فوت کرد جنازه اش را به مکه برده و در آنجا دفنش کردند.

2- کسانی که بعد از دفن، جنازه آنها را بجای دیگر بردند:

1- عبد الله بن عمرو بن حزام (حرام) انصاری، پدر صحابی بزرگوار " جابر بن عبد الله " که او و صدیقش عمرو بن جموح انصاری در احد شهید شده و در آنجا میان یک قبر دفن گردیدند و بعد از شش ماه جابر او را از آنجا بیرون آورد.

جابر می گوید: با پدرم کسی دفن شده بود که دلم راضی نمی شد با او در یک قبر باشد، از این رو او را در اوردم و در قبر جداگانه ای دفنش کردم.

ص: 142

ابو داود و بیهقی اضافه می کنند که: او را بعد از شش ماه در آوردم و هیج تغییر در او پدید نیامده بود، جز آن قسمت از ریشش که روی زمین قرار داشت.

حاکم در " مستدرک " جلد 3 صفحه 203 با اسناد صحیحی از جابر آورده است: پدرم اولین شهید روز " احد " بود او را با یکی دیگر در قبری گذاردم، بعدا دیدم دلم راضی به این کار نیست که او با دیگری در یک قبر باشد بعد از شش ماه، او را از قبرش در آوردم. گویا مانند روزی بود که میان قبرش نهاده بودم غیر گوشش.

ناصف در " التاج " جلد 1 صفحه 409 بعد از ذکر حدیث جابر و نقل جنازه سعد و سعید یاد شده می گوید: از این حدیث فهمیده می شود که نقل میت قبل از دفن و بعد از آن به جای دیگر جائز است.در صورتی که صاحب قبر طالب آن باشد و یا از فراگفتن آب بر آن و یا خراب شدن آن بترسد، انتقال آن واجب است، و اگر در میان مردم اشراری باشد نیز جائز است و بطور کلی در صورت احتیاج انتقال جائز است.

2- عبد الله بن سلمه بن مالک بن حارث بلدی انصاری، در جنگ احد گشته شد. مادرش انسیه دختر عدی خدمت رسول خدا رفت و عرض کرد: یا رسول الله پسرم عبد الله بن سلمه از شرکت کنندگان جنگ بدر بود، ولی در احد کشته شده میل دارم جنازه اش را به مدینه برده با آن مانوس گردم، رسول خدا به او اجازه داد از فرزندش را توی عبا پیچیده و روی شترش قرار داد و در طرف دیگر شتر " مجذر بن دیار " را و حرکتشان داد و چون عبد الله سنگین و مجذر سبک بود و توازن بهم خورده بود اصحاب رسول خدا از این منظره به شگفت آمده بودند،

ص: 143

پیامبر اکرم فرمود: عملشان میان آنان توازن بر قرار خواهد کرد.

3- مجذر بن زیاد بن عمرو بن احزم بلوی، در جنگ احد کشته شد و انیسه مادر عبد الله بن سلمه او را با پسرش از آنجا با اجازه صریح رسول اکرم به مدینه برد.

4- طلحه بن عبید الله تمیمی (یکی از عشره مبشره) که در جنک جمل سال 36 ه کشته شده و در بصره در ناحیه ثقیف دفن گردید.

حافظ بن عساکر آورده است که: عایشه، دختر طلحه، پدرش را در خواب دید به او گفت: دخترم مرا از این مکان به جای دیگر منتقل کن، زیرا رطوبت اذیتم می کند، پس از سی سال یا مانند آن در حالی که بدنش تر و تازه بوده و تغییری در او پدید نیامده بود از قبر در آورد و در " هجرتین " واقع در بصره دفن کرد.

و در روایت دیگری آمده است: " خانه ای از خانه های آل ابی بکر را خریدند و در آنجا دفنش کردند ".

5- کسانی که در جوار مسجد رسول خدا بودند: عینی در " عمده القاری " جلد 4 صفحه 63 گفته است: عثمان رضی الله عنه دستور داد: قبرهائی که نزدیک مسجد است خراب کنند و جنازه ها را به قبرستان بقیع منتقل نمایند و گفت: " مسجدتان را وسعت دهید ".

6- شهداء احد: ابن جوزی در صفه الصفوه جلد 1 صفحه 147 از جابر روایت کرده: هنگامی که معاویه تصمیم گرفت چشمه اش را در احد جاری سازد، به او نوشتند: این کار مقدور نیست، مگر آنکه آن را بر روی قبور شهداء احد جاری سازیم. او در جواب نوشت: قبرها نبش کنید ".

و در نوادر الحکیم ترمذی صفحه 277 اماده است او به منادی ای دستور داد در میان مردم ندا دهد که: " هر کس کشته ای دارد جنازه اش را در آورد و به جای دیگر ببرد ".

ص: 144

جابر می گوید: آنان را دیدم که روی گردن های رجال حمل می شدند و گویا که خوابیده بودند. و کلنک به گوشه پای حمزه علیه السلام اصابت کرد و خون از آن جاری گردید.

ابن جوزی در صفحه 194 در کتابش از جابر آورده است که: " از طرف معاویه ما را در مورد کشته های احد هنگام جریان آب چشمه ندا دادند، آنها را بعد از چهل سال تر و تازه از قبرها بیرون آوردیم ".

7- جعفر بن منصور، متوفی در سال 150 ه ابتداء در قبرستان بنی هاشم بغداد دفن گردید، آنگاه از آنجا به جای دیگر منتقل شد.

8- در سال 647 ه تابوت های جمعی از خلفاء را به خاک " رصافه " به خاطر بیم از آب گرفتن منتقل کردند، یکی از آنها " المقتصد بن الامیر ابی احمد المتوکل " است که بعد از سیصد و پنجاه و چند سال از دفن او را به آن جا منتقل کردند و همچنین پسرش " المکتفی " و " المقتفی " پسر المقتدر بالله را.

9- ابو النجم بدر الکبیر در سال 311 ه در شیراز فوت کرد، پس از مدتی قبرش را نبش کرده و جنازه اش را به بغداد حمل نمودند.

10- محمد بن ابو علی ابن مقله بغدادی، در سال 328 ه وفات یافت، و در دار السلطان دفن گردید، آنگاه خانواده اش درخواست کردند جنازه اش را به آنها تسلیم کنند، قبرش را شکافته جسدش را به آنها تسلیم نمودند، پسرش ابو الحسین او را در خانه اش دفن کرد پس زن معروفش " دیناریه " قبر او را شکافته و در خانه خود دفن نمود.

11- جعفر بن الفضل ابو الفضل معروف به ابن " خنزابه " وزیر و محدث، در

ص: 145

سال 371 ه یا 391 ه فوت کرد و در " قرافه " و گفته شده در خانه اش، دفن گردید.

و گفته شده که او در مدینه خانه ای خریده و قبری در آن برای خود تعبیه کرده بود.

وقتی که او را به آنجا بردند، چون بزرگان آنجا متنعم به نعمت هایش بودند جنازه اش را به مکه برده مراسم حج و وقوف به عرفات را درباره اش انجام دادند،انگاه او را به مدینه برگردانده و در آنجا دفنش نمودند.

12- ابن سمعون محمد بن احمد پیشوا و واعظ شهیر، در روز پنجشنبه 14 ذی القعده سال 387 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در خیابان " الغتابیین " دفن گردید همجنان در آنجا بود تا آنکه پنجشنبه یازده رجب سال 426 ه از آنجا منتقل گردید و در مقبره احمد بن حنیل پیشوای حنبلی ها دفن شد در صورتی که کفنش رطوبت برنداشته بود

13- ابو الحسن محمد بن عمر کوفی، در سال 390 ه در بغداد وفات کرد و بعد از یک سال یا کمتر جنازه اش را به مقبره خانوادگیش واقع در کوفه برده و در آنجا دفن کردند.

14- ابو بکر محمد بن طیب باقلانی متکلم اشعری شافعی در سال 403 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در کوچه مجوس از نهر " طابق " دفن گردید آنگاه از آنجا به " باب الحرب " منتقل و در آنجا دفنش کردند.

15- ابو بکر محمد بن موسی خوارزمی فقیه حنفی که ریاست مذهب به او منتهی گردیده بود در سال 403 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در کوجه " عیده " مدفون گردید و در سال 408 ه به خاکش واقع در " بازارچه غالب " منتقل و در آنجا

ص: 146

دفن گردید.

16- ابو حامد احمد بن محمد اسفرائینی که پیشوای شافعی ها در زمانش بوده در سال 406 ه فوت کرد و در خانه اش دفن گردید آنگاه در سال 410 یا 416 ه به مقبره اش واقع در باب الحرب منتقل و در آنجا مدفون گردید.

17- ابو الحسن علی بن عبد العزیز ابن حاجب نعمان، متوفی در سال 421 ه در خانه اش واقع در " برکه زلزل " دفن گردید. پس تابوتش به مقابر قریش منتقل و در شب جمعه 25 ذی قعده سال 425 ه در آنجا مدفون گردید.

18- خلیفه القادر بالله در ذی حجه سال 422 ه فوت کرد و در خانه اش دفن شد. آنگاه بعد از یک سال یعنی پنجم دیقعده سال 423 ه تابوتش را به " رصافه " منتقل و در آنجا دفن گردید.

19- احمد بن محمد ابو الحسین قدوری بغدادی حنفی (رئیس مذهب حنفی در عراق که ریاست مذهب به او منتهی گردیده بود) در سال 428 ه در بغداد فوت کرد و در خانه اش واقع در " کوچه ابی خلف " دفن گردید، آنگاه به جای دیگر واقع در خیابان منصور کنار قبر ابی بکر خوارزمی فقیه حنفی دفنش نموده.

20- ابو طاهر جلال الدین، متوفی در سال 435 ه در بغداد وفات یافت، و در خانه اش دفن شد، آن گاه در ششم ماه رمضان سال 436 ه تابوتش به مقبره خانوادگیش واقع در مقابر قریش منتقل و در آنجا دفن گردید.

21- عبد السید بن محمد مشهور به ابن الصباغ (پیشپای شافعی ها در زمانش)

ص: 147

در سال 447 ه فوت کرد. و در خانه اش واقع در کرخ دفن گردید، پس به باب حرب منتقل و در آنجا مدفون گردید.

22- ابو نصر احمد بن مروان کردی، در سال 453 ه فوت کرد و در مسجد " جامع المحدثه " و گفته شده: در قصر السدلی دفن شد، پس او را به بارگاه معروفه آنها که به مسجد " جامع المحدثه " متصل بوده برده در آنجا دفنش کردند.

23- احمد بن محمد ابو الحسن السمنانی قاضی حنفی، متوفی در سال 466 ه در بغداد فوت کرد و در خانه اش واقع در " نهر القلائین " دفن گردید، انگاه پس از یک ماه جنازه اش را به جانی واقع در خیابان منصور برده دفن کردند، پس او را در " خیزرانیه " دفن نمودند

24- خلیفه القائم بامر الله در سال 467 ه فوت کرد و در کنار قبور نیاکانش دفن گردید، آنگاه به " رصافه " منتقل گردید که هم اکنون مورد زیارت است.

25- حسن بن عبد الودود ابو علی شامی، متوفی در سال 467 ه در خانه اش واقع در " سکه الخرقی " دفن گردید، آنگاه او را بیرون آورده و در مقبره اش در " مسجد جامع مدینه " دفن نمودند.

26- احمد بن علی بن محمد، قاضی دمشق در سال 468 ه فوت کرد و در خانه دفن شد، پس او را به مقبره " الباب الصغیر " برده در آنجا دفنش نمودند 27 - ابو عبد الله دامغانی حنفی، قاضی القضاه فقیه بزرک، در سال 478 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در " درب العلابین " دفن شد، پس او را به محل دفن ابی حنیفه برده در آنجا دفنش کردند.

ص: 148

28- ابو المعالی عبد الملک بن عبد الله الجوینی، امام الحرمین فقیه شافعی در سال 478 ه در نیشابور فوت کرد و در خانه اش دفن گردید، آنگاه بعد از سال ها جنازه اش را کنار مقبره حسین برده کنار مادرش دفن کردند و کسانی که از علمش بهره مند شده بودند حدود چهار صد نفر بودند و در شهر دسته راه انداخته برایش مرثیه خوانی نمودند.

29- محمد بن هلال ابو الحسن الصابی ملقب به " غرس النعمه " در سال 480 ه در بغداد فوت کرد و در خانه اش واقع در خیابان " ابن عوف دفن شد، سپس به نجف کنار قبر امیر المومنین علیه السلام منتقل و در اینجا دفن گردید

30- ابو محمد رزق الله عبد الوهاب التمیمی، در سال 588 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در " باب المراتب " دفن گردید و در سال 491 ه بعد از مرگ فرزندش در کنار قبر احمد دفنش کردند.

31- محمد بن ابی نصر ابو عبد الله اندلسی، حافظ مشهور، در سال 488 ه فوت کرد و در مقبره " باب ابرز " از بارگاه شیخ ابی اسحاق شیرازی دفن شد و در صفر 491 ه منتقل به مقبره " باب حرب " شد و در کنار قبر " بشر بن الحارث معروف به " حافی دفن گردید.

32- طراد بن محمد عباسی بغدادی، متوفی در سال 491 ه در خانه اش واقع در " باب البصره " دفن شد و در ذی الحجه سال 422 ه جنازه او را به مقابر شهداء

ص: 149

نقل کرده و در آنجا دفن کردند.

33- ابو الحسن عقیل بن ابی الوفاء علی، بزرک طائفه حنبلی ها، در سال 510 ه سیزده سال پیش از فوت پدرش، فوت کرد و در خانه اش دفن گردید. هنگامی که پدرش فوت کرد با او در " دکه امام احمد " دفن شد.

34- محمد بن محمد ابو حازم، فقیه حنبلی، در سال 527 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در " باب الازج " دفن گردید. و در سال 534 ه از آنجا منتقل و نزدیک مقبره احمد کنار قبر پدرش دفن گردید.

35- حسین بن حمید تمیمی (یکی از مردان حدیث) در سال 531 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در " باب البرید " دفن گردید و سپس از آنجا به کوه " قاسیون " برده در آنجا دفنش کردند.

36- احمد بن جعفر ابو العباس حربی، متوفی در سال 534 ه در " حربیه " دفن گردید پس از آن به مقبره " باب الحرب " منتقل و در آنجا دفنش کردند.

37- شیخ ابو یعقوب یوسف همدانی در سال 535 ه فوت کرد و در " یامن " سر راه " مرو " دفن گردید، و پس از مدتی جنازه اش را به مرو منتقل کرده و در انجا دفنش نمودند.

38- احمد بن محمد بن علی ابو جعفر عدل بغدادی، متوفی در سال 536 ه که همواره جز ایام محرم روزه دار بوده وقتی که مرد در خانه اش واقع در خرابه " الهراس " دفن گردید پس از مدتی جنازه اش را به مقبره " باب الحرب " منتقل و در

ص: 150

آنجا دفنش کردند.

39- علی بن طراد ابو القاسم زینبی بغدادی، متوفی در سال 538 ه در خانه کنار دجله اش واقع در " باب الراتب " دفن گردید و در شب سه شنبه شانزده رجب 544 ه او را به مقبره اش واقع در " الحربیه " منتقل کردند.

هنگامی که می خواستند جنازه او را منتقل کنند شب تا سحر واعظان و قراء و علماء در خانه اش جمع شده موعظه کردند، آنگاه با شمع های فراوان و زیاد او را به مقبره اش برده و در آنجا دفنش نمودند.

40- شیخ الاسلام محمد بن محمد الخلمی، مفتی حنفی که ریاست مذهب به او منتهی شده بود، در سال 544 ه فوت کرد و در بلخ مدفون گردید، آنگاه او را به ناحیه " خلم " منتقل و در آنجا مدفونش کردند.

41- علی بن محمد ابو الحسن الدرینی، در سال 549 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در جلو مسجد دفن گردید، پس از آن در سال 574 ه جنازه اش را به " باب ابرد " نزدیک مدرسه ناجیه برده، در آنجا دفنش نمودند.

42- جمال الدین محمد بن علی بن ابی منصور، در سال 559 ه فوت کرد و در موصل دفن گردید، سپس او را به مکه حمل کرده دور خانه خدا طوافش دادند و با او روی کوه عرفات توقف کردند و مادامی که در مکه بودند هر روز چند دفعه او را طواف می دادند، آنگاه به مدینه منوره حملش کردند و بعد از طواف مکرر دور حرم رسول خدا در کاروانسرائی که در شرقی مسجد پیغمبر بنا شده بود دفنش نمودند.

ص: 151

43- عمر بن بهلیقا الطحان، متوفی در سال 560 ه جلو در مسجدی که تعمیرش کرده بود دور از دیوار دفن شد، پس از مدتی قبرش را نبش کرده به خاطر اینکه دانسته شود او بنا کننده مسجد است، در جائی که متصل به دیوار بوده دفنش کردند.

44- محمد بن ابراهیم ابو عبد الله کنانی، شافعی مصری، (پرهیزگار پارسا در سال 562 ه در مصرف فوت کرد و نزدیک قبه امام شافعی در " قرافه کوجک " دفنش کردند، آنگاه از آنجا به پائین کوه " المقطم " نزدیک حوض معروف به " ام مودود " منتقل و در آنجا دفنش نمودند و اکنون قبرش در آنجا مشهور و مورد زیارت است و خودم بارها آن را زیارت کرده ام.

45- جعفر بن عبد الواحد ابو البرکات ثقفی، متوفی در سال 563 ه که پدرش ماه ها قاضی بوده وقتی که مرد او را در خانه " درب بهروز " دفن کردند، هنگامی که پسرش مرد هر دو را کنده و نزدیک کاروانسرای زوزنی، مقابل مسجد جامع منصور دفن نمودند.

46- مهذب الدین سعد الله بن نصر بن الدجاجی فقیه حنبلی، در سال 564 ه فوت کرد و در مقبره " الرباط " دفن شد، پس از پنج روز جنازه اش را انتقال داده در مقبره امام احمد پیش پدر و مادرش دفن کردند.

ابن جوزی در المنتظم جلد 10 صفحه 228 گفته است: او را در ناحیه کاروانسرای زوزنی که محل توقف و انجمن صوفیه بوده دفن کردند و علت آن این بوده که مدتی پیش آنها توقف کرده بود.

همواره حنبلی ها پسرش را برای این عمل ملامت می کردند و می گفتند: مثل این مرد بزرک حنبلی چرا باید پیش صوفی ها دفن شود؟ پسرش بعد از پنج روز

ص: 152

شبانه قبر او را نبش کرد و طبق وصیتش او را کنار قبر پدر و مادرش ذفن نمود. امینی گوید: ببیند برای چه منظورهائی نبش قبر و انتقال مرده از جائی به جائی دیگر پیش اهل سنت جائز شمرده شده است؟

47- خلیفه المستنجد بالله در هشتم ربیع الاخر سال 566 ه فوت کرد و در دار الخلافه دفن شد، سپس در شبانگاه دوشنبه 28 شعبان همان سال، جنازه اش را به " الرصافه " برده و در آنجا دفنش نمودند.

48- امیر نجم الدین ایوب الدوینی، در سال 568 ه فوت کرد و کنار برادرش در قاهره دفن شد، پس در سال 579 ه یا 580ه آنها را به مدینه منوره منتقل و در آنجا دفنشان کردند.

49- ملک عادل نور الدین محمود بن زنگی، در سال 569 ه فوت کرد و در خانه اش واقع در قلعه دمشق دفن گردید، پس او را به مدرسه اش برده در آنجا دفنش نمودند.

50- احمد بن علی بن معمر ابو عبد الله طاهر حسینی، متوفی در سال 569 فوت کرد مدتی در خانه اش (حریم طاهری) دفن گرید سپس او را " به مشهد صبیان " واقع در مدائن انتقال داده و در آنجا دفنش کردند.

51- جلال الدین بن جمال الدین اصفهانی در سال 574 در شهر " دنیسر " فوت کرد. او را به موصل برده در آنجا دفنش کردند، سپس او را در مدینه در مقبره مادرش دفن نمودند.

ص: 153

52- خلیفه الناصر لدین الله ابو العباس احمد بن المستضی ء بامر الله: در یکشنبه آخر رمضان سال 622 ه فوت کرد و در دار الخلافه دفن گردید، سپس در دوم ذی الحجه، سال 622 ه، او را بیرون اورده در " الرصافه " بخاک سپردند.

53- خلیفه الظاهر بامر الله عباسی، متوفی در سال 623 ه فوت کرد و در دار الخلافه دفن گردید، سپس او را به " الرصافه " برده در آنجا دفنش کردند.

54- شرف الدین عیسی الحنفی (متصلب در مذهبش) مولف کتاب (السهم المصیب) در رد بر طخیب بغدادی در سال 624 ه در دمشق فوت کرد و در قلعه اش دفن گردید، سپس از آنجا به کوه صالحیه منتقل و در مدرسه اش به خاک سپرده شد و این کار در سال 627 ه صورت گرفته است.

55- ابو سعید کو کبوری بن ابی الحسن مظفر الدین صاحب " اربل "، در سال 630 ه فوت کرد. جنازه اش را به قلعه " اربل " انتقال داده و در آنجا دفنش کردند، پس طبق وصیتش او را به مکه معظمه که در آنجا برای خود مقبره ای زیر کوه فراهم کرده بود، منتقل نمودند.

و هنگامی که کاروانی در سال 631 ه او را به سوی حجاز حرکت می داد، طوری اتفاق افتاد که حاجیان با خستگی از مکه مراجعت می کردند در نتیجه آنان نیز رفتن به مکه منصرف و به کوفه باز گشته او را نزدیک " مشهد " دفن کردند.

56- ابو العباس احمد بن عبد السید " اربلی "، در سال 631 ه فوت کرد و پشت " الرها " در مقبره باب حران، دفن شد، پس پسرش او را به مصر برده، در مقبره اش واقع در " قرافه صغری " دفن کرد.

ص: 154

57- اشرف موسی بن عادل، در پنجشنبه چهارم محرم سال 645 ه فوت کرد و در قلعه منصوره دفن گردید تا مقبره ای که برای او در شمال " کلاسه " ساخته بودند تکمیل شد، در جمادی الاولی همان سال به آنجا منتقل و مدفون گردید.

58- کامل محمد بن عادل، متوفی در 22 رجب سال 635 ه در قلعه دفن شد تا آنکه مقبره مشبکی که در دیوار شمالی مسجد جامع نزدیک مقصوره ابن سنان برایش ساخته بودند تکمیل گردید در شب جمعه بیست و یک رمصان همان سال به آنجا برده مدفونش کردند.

59- خلیفه مستنصر بالله عباسی، متوفی در سال 640 ه در دار الخلافه دفن شد، سپس او را به " الرصافه " برده در آنجا مدفونش نمودند.

60- امیر عز الدین، متوفی 645 ه در مصر فوت کرد و در باب النصر دفن گردید، سپس او را به مقبره اش واقع در بالای " الوراقه " برده در آنجا دفنش کردند.

61- پادشاه صالح نجم الدین ایوب، در نیمه شب شعبان 647 ه فوت کرد و در المنصوره دفن گردید و در سال 649 ه او را به مدرسه اش منتقل و در آنجا دفنش کردند.

62- شیخ حسن بن محمد بن حسن عدوی عمری، امام حنفی ها از فرزندان عمر در سال 650 ه در بغداد فوت کرد. او را در خانه اش واقع در حریم طاهری دفن کرده، آنگاه طبق وصیتش او را به مکه حمل نموده و در آنجا دفن نمودند و به هر کسی که او را حمل می کرد و در مکه دفن نموده بود پنجاه دینار دادند.

63- شیخ ابو بکر بن قوام بالسی، در سال 658 ه در حلب فوت کرد و در آنجا دفن گردید، سپس در اول سال 670 ه تابوتش را به کوه " قاسیون " برده در آنجا

ص: 155

دفنش نمودند.

64- الملک السعید بن الملک الطاهر ابو المعالی در سال 678 ه فوت کرد ابتدا نزدیک قبر جعفر دفنش کردند، سپس در سال 680 ه جنازه اش را به دمشق برده در مقبره پدرش به خاک سپردند.

65- سعد الدین تفتازنی دوشنبه 22 محرم سال 791 یا 792 ه در سمرقند فوت کرد، آنگاه در چهارشنبه نهم جمادی الاولی سال 792 ه به سرخس منتقل و در آنجا دفن گردید.

66- شیخ زین الدین خافی در سال 738 ه فوت کرد و در قریه " مالین از توابع خراسان دفن گردید، سپس طبق فرمانش او را به درویش آباد منتقل و در آنجا دفن کردند و اکنون مدفنش آباداست.

67- شیخ محمد بن سلیمان جزولی مالکی، در سال 870 ه فوت کرد و پس از 77 سال جنازه او را در حالی که تغییر نکرده بود به جای دیگر منتقل کردند.

68- عبد الرحمن بن احمد جامی در سال 898 ه در هرات فوت کرد و در آنجا مدفون گردید.

هنگامی که اردبیلی ها به سوی خراسان حمله می کردند، وپسرش او را از قبر در آورده و در ولایتی دیگر دفن نمود، وقتی که آنان به آن محل رفتند و قبر را شکافتند جسد او را در آنجا نیافتند فقط چوب های قبرا سوزاندند.

69- شیخ حسین ابن احمد خورارزمی، عابد، دهم شعبان سال 958 ه در حلب فوت کرد و در توی تابوتی گذارده همانجا دفنش کردند، و پس از چهار ماه او را که

ص: 156

هیج تغییر نکرده بود به دمشق برده، در آنجا مدفونش نمودند.

70- درباره ساختمان قبر ابی حنیفه پیشوای حنفی ها خواهد آمد که ابن جوزی می گوید: آنان در جستجوی زمین سختی برای پایه های مقبره اش بر آمدند و آن را با کندن هفده ذراع در شانزده ذراع یافتند و در این کار در حدود چهارصد زنبیل استخوان از کسانی که از پیش در کنار قبرش دفن شده بودند بیرون آوردند و همه را در بقعه ای که مال یکی از حنفی ها بوده، برده و در آنجا دفنش کردند.

منهم من قصصنا علیک و منهم من لم نقصص علیک.

" داستان برخب از آنها را برایت کردیم و برخی دیگر را نکردیم. "

ص: 157

زیارت مشاهد مشرفه خاندان پیغمبر
اشاره

و دعا و نماز در آن اماکن و توسل و تبرک به آنها

از صدر اسلام تاکنون، همواره مسلمین قبور انبیاء، امامان، اولیاء و بزرگان دین و پیشاپیش همه آنها، قبر پیامبر بزرگوار اسلام را زیارت می کردند و با رفتن به سوی این مشاهد، و خواندن نماز و دعا در برابر آنها، و تبرک و توسل به آنها، به خدا تقرب می جستند و ابن کار مورد اتفاق همه فرقه های اسلامی بدون کوجکترین اختلافی بوده است، تا آنکه روزگار ابن تیمیه حرانی را زائید

او در گمنامی و بی پروائی، هذیان گوئی و لا ابالی گری را آغاز کرد، سنت را بازیچه قرار داد و منکر این روش پسندیده که همواره مقدس و مورد احترام همگام بود، گردید و آن را مورد هتک و توهین قرار داد و با گفتاری دور از منطق و ادب، به آن حمله کرد، و حرکت برای زیارت پیامبر اکرم را حرام شمرد، و مسافرت برای این عمل مقدس را معصیت دانسته فتوی داد: کسی که برای زیارت پیامبر بزرگوار اسلام، مسافرت کند چون سفرش سفر معصیت است از این رو باید نمازش را تمام بخواند.

وقتی که این نغمه از ناحیه او ساز شد، بسیاری از دانشمندان و بزرگان اهل سنت علیه او قیام کردند و شدیدا گفتارش را، مورد انتقاد قرار دادند. کتاب -

ص: 158

های ارزنده ای علیه او نوشتند و عقائد نادرست و بدعت هایش را مورد نقد و بررسی قرار داده عیوب و دروغ هایش را برای همگان آشکار نمودند.

فقهاء شام، فتوائی علیه او صادر کرده و " البرهان بن الفرکاخ الفزاری " در حدود چهل سطر درباره نادستی عقیده ابن تیمیه بر آن نوشته در آخر کار، حکم به تکفیر او کرده است و " شهاب بن جهبل " نیز با او در این عقیده موافقت کرده و زیر خطش نوشته است: " پیروان مالک نیز چنین عقیده دارند "

آنگاه اظهار نظر فقهاء شام، به قاضی القضاه شافعی مذهب مصر " البدر بن جماعه " عرضه گردید. او نیز پشت همان و رقه فتوی نوشت: " ستایش مخصوص خدا است، آنچه که در این ورقه آمد پاسخ پرسشی است که در مورد گفته ابن تیمیه شده مبنی بر اینکه: " زیارت پیامبران و صالحان بدعت است و.. و مسافرت برای زیارت قبور انبیاء جائز نیست " این گفته باطل و مردود است و لذا گروهی از فقهاء نقل کرده اند که: زیارت پیامبر اکرم فضیلت و سنت مورد اتفاق همگان است و شایسته است که این مفتی یاد شده (ابن تیمیه) از این گونه فتاوی عجیب و غریب که پیش ائمه و علماء باطل است، منع گردد و چنانچه از آن دست نکشد به زندان افکنده شود و برای آنکه مردم به او اقتداء نکنند، طرز تفکر غلط او معرفی گردد ".

و محمد بن ابرهیم بن سعد بن جماعه شافعی آن را نوشت.

و محمد بن جریری انصاری حنفی نیز می گوید: " باید قطعا او را زندانی کرد ".

و محمد بن ابی بکر مالکی می گوید: و باید چنان او را از انتشار این عقیده.

ص: 159

باز داشت که به طور کلی این مفسده و دیگر مفاسد ناشی از آن، از بین برود، و احمد ابن عمر مقدسی حنبلی نیز چنین گفته است.

این چهار نفر، قاضی القضاه مذاهب چهارگانه مصر،ز هنگام وقوع این فتنه در سال 726 ه بوده اند، و در این زمینه به کتاب " دفع الشبه " صفحه 47 - 45 مراجعه شود.

و از کسانی که در عصر ابن تیمیه او را از گمراهیش نهی می کرده " ذهبی " بوده که نامه ای به او نوشته و در آن نصیحتش کرده و این است نامه او:

"ستایش می کنم خدا را بر ذلتم، خدایا بر من رحم کن و از لغزشم درگذر، و ایمانم را حفظ فرما، و احزان بر کمی حزنم، وا اسفا بر سنت و اهلش، و اشوقا به برادران مومنی که مرا در گریه کردن کمک کنند، ای افسوس بر نبودن جراغ - های دانش و اهل تقوی و گنج های خیرات آه بر وجود در همی حلال و برادری همدم، خوشا به حال آنکه عیبش او را از عیب های دیگران باز می دارد، بدا به حال کسی که عیوب دیگران او را از توجه به عیبش مشغول می دارد، تا کی خار را در چشم برادرت می بینی، ولی درخت را در چشم هایت نمی بینی؟ تا کی خودت و عبارات و بلغور کرده هایت را می ستائی و از علماء مذمت می کنی و عورت هایشان را جستجو می نمائی؟ با آنکه پیامبر اکرم از آن نهی کرده و فرموده است: " از مرده هایتان جز به نیکی یاد نکنید که آنان رسالت خود را انجام داده و با کرده هایشان دست به گریبانند ".

گرچه می دانم به من خواهی گفت که: خودت را یاری کن، بد نامی مال کسانی که است بوئی از اسلام به مشامشان نرسیده و آنچه را که محمد (ص) آورده نشناخته است، اما بخدا قسم، آنان چیزهای خوب را که اگر به آنها عمل شود رستگاری به بار می آورد، بخوبی شناخته اند و چیزهائی که به دردشان نمی خورده از دانستن آن خود داری کرده اند و معلوم است که از: نیکی اسلام بر آدمی ترک

ص: 160

چیزهائی است که به درد نمی خورد.

ای مرد، ترا بخدا قسم که دست از ما بردار، زیرا که تو زبان دان لجوجی هستی که خواب و آرام نداری. از مغلطه کاری در دین بپرهیز که پیامبر اکرم، آن را مکروه و زشت دانسته و از سوال زیاد نهی کرده و فرموده است: مهمترین جیزی که بر امتم می ترسم، ترس از افراد دو روی زبان دان است " و زیاد سخن گفتن بدون لغزش در حلال و حرام دل را سیاه می کند، تا چه رسد با فلسفه بافی ها و این گونه حرف های کفر آمیزی که دل را کور می کند؟

بخدا قسم که در جهان مسخره شده ایم، تا کی دقائق کفریات فلسفه را او قبرها در آورده با عقل هایمان آنها را رد کنیم؟

ای مرد، داری قی کرده ها و سموم فلاسفه را نشخوار می کنی، در صورتی که زیاد مصرف کردن آن بخدا قسم جسم را مسموم می کند

ای خوش آن مجلسی که در آن از نیکان یاد شود، زیرا که رحمت خدا در آن نازل خواهد شد، اما تو کاری کردی از صالحان با لعنت و بد نامی یاد می کنند

آری شمشیر حجاج و زبان ابن حزم برادر و همتای یکدیگر بودند که تو به سوی آنها قصد کردی و خواص هر دو را یکجا جمع نمودی. بخدا قسم از یاد آوری بدعت پنجشنبه و خوردن حبوب و لمان کنید و کوشش کنید در یاد آوری بدعت هائی که ما آنها را اساس گمراهی می دانیم که متاسفانه سنت محض و اساس توحید به شمار آمده و کسی که آنها را نداند کافر است یا الاغ، و اگر به آنها کافر نباشد از فرعون کافر تر و از نصاری سه خدائی تر است

بخدا قسم در دل ها شک ها است، اگر ایمانت نسبت به " شهادتین " سالم بماند، سعادتمند خواهی بود. ای بدا به حال کسی که از تو پیروی کند. چنین کسی در معرض زندقه و نابودی خواهد بود مخصوصا اگر علم و دینش کم و نیرومندی و هوا پرستیش زیاد باشد، اما به تو منفعت می رساند و پیشت با دست و زبانش جهاد می کند و در باطن با حال و قلبش با تو دشمنی می نماید آیا اکثر پیروانت جز زنجیریان

ص: 161

کم عقل، یا عوامان دروغگوی نفهم، یا افراد غریب خود دار مکار، یا خشک مقدسان نادان نیستند؟

اگر حرفم را قبول نداری آنان را تفتیش کرده مورد آزمایش و سنجش قرار ده.

ای مسلمان، در مورد خود ستائیت از خر شهوت بزیر، آخر تا چند با آن صداقت، و با اخیار و نیکان دشمنی می کنی و چرا اینقدر آن بزرک و بندگان خدا را کوچک می شمری؟

تا کی با آن رفاقت و با پارسایان دشمنی می کنی؟

تا کی سخنانت را چنان می ستائی که (بخدا قسم) احادیث صحیحین (صحیح بخاری و مسلم) را چنان نمی ستائی؟

ای کاش احادیث صحیحین از دست تو سالم می ماند، ولی تو در هر وقتی به آنها حمله کرده با تضعیف و تاویل و یا انکار و ابطال آنها از اعتبارشان می اندازی آیا وقت آن نرسیده که دست از این کار کشیده و توبه نمائی؟ در دهه هفتاد نیستی که وقت کوچ کردن نزدیک شده است؟ چرا بخدا قسم.

نمی دانم به یاد مرگ می افتی یا انکه کسی آن را یاد کند مسخره اش می کنی؟

گمان نمی کنم توجه به گفتارم داشته باشی، ولی موعظه ام را نپدیری مگر آنکه تصمیم داشته باشی این ورقه را کتاب ها سازی و دنباله گفتارم را قطع کنی و همواره بخواهی بر من غلبه نمائی تا بگویم: البته ساکت شدم وقتی که حال تو نسبت به من که دوست مهربان و صمیمی تو هستم این چنین باشد، پس نسبت به - دشمنانت چگونه خواهد بود؟ در صورتی که در میان دشمنانت بخدا قسم صالحان و عاقلان و فاضلانی هستند، چنانکه در میان دوستانت فاجران و دروغگویان و نادانان و هرزه درایان و کوران و گاروانی هستند. من از تو راضیم که مرا علنی فحش بدهی و در باطن از گفتارم بهره مند گردی (خدا رحمت کند مردی را که عیب هایم را برایم

ص: 162

ارمغان بفرستد ) من عیب ها و گناهان زیاد دارم.

وای بر من اگر توبه نکنم، ای رسوائیم از دانای عیب ها، در صورتی که دوایم بخشش خدا و بزرگواری و توفیق و هدایت اوست. سپاس مخصوص خدائی است که آفریدگار جهانیان است و درود خدا بر آقای ما محمد خاتم پیامبران و ال و یارانش باد ".

و بالاخره از این جا دانشمندان و فقهاء علیه او قیام کرده در صدد نابود کردن بدعت های او که دست های گناهکارش ساخته و پرداخته بوده بر آمدند و گفتار فریبنده تو خالی و آراء مخالف با کتاب و سنت و اجماع و قیاس او را، برای همگان آشکار نمودند.

در دمشق علیه او اعلام گردید که: هر کس معتقد به عقیده " ابن تیمیه " باشد خون و مالش حلال است. در نتیجه، بدعت های نحیف او همانند بادهای زود - گذر، سپری شده و نابود گردید " این چنین خداوند درباره حق و باطل مثل می زند که آن کف به زودی نابود می شود و اما آنچه که به مردم منفعت می رساند، در زمین باقی می ماند ".

سپس خداوند در هر قرن و منطقه ای افرادی را قرار داد تا حقیقت را یاری کنند و کلمه حق را زنده نموده تخم باطل را بمیرانند و با این گونه عوامل گمراه - کننده با دلائل نیرومند و قاطع مقابله کنند در نتیجه امت اسلام توانست راه وسیع و جاده مستقیم را به پیروی از کتاب و سنت طی نموده شعائر خدا را بزرک دارد " و هر کس شعائر خدا را بزرگ دارد آن از پرهیز گاری دل ها است ".

ص: 163

تا آنکه شر و فتنه سنگینیش را آشکار کرد، و روزگار، فرزندان جهالتش را پدید آورد و دست های هوی و هوس آنها را تربیت کرد و مادران گمراهی به آنان شیر دادند و مردان فاسد با آنان رفاقت نمودند و آنان در میان مردم همانند بشر جلوه کردند در صورتی که طینت آنان ضلالت و گمراهی بود. در نتیجه، در همه جا نفوذ کرده گمراه شده و گمراه نموده و از طریق گمراهی پیروی کرده، و دیگران را از راه خدا بازداشتند.

و از این گروه است " قصیمی " مولف کتاب " الصراع " که راه ابن تیمیه را پیموده و روش او را اتخاذ کرد و پیروی از هوای او نمود، بالنتیجه در قرن بیستم همانند استادش دروغ و راستی را بهم بافته فحش و ناسزاهائی گفته مخالفاتش را متهم به کفر و ارتداد کرده، همه ناسواها و فحش ها را نثار آنان نموده است و به مردم اعلام کرد که، این اعمال یعنی: زیارت و دعا و نماز نزد قبور و تبرک و توسل و استشفاع به آن، همه از آفات شیعه است و آنان با این اعمالشان ملعون و خارج از ریسمان اسلامند

او در این زمینه، داد سخن و با زبان تند و فحش و ناسزا که از ادب مناظره و بحث بیرون است به شیعه حمله کرده است.

او در کتاب " الصراع " جلد 1 صفحه 54 گفته است: " و با این غلوی که از طائفه شیعه درباره پیشوایانشان دیدی و با این خدای که از شیعیان درباره علی و فرزندانش شنیدی آنان قبور و صاحبان آن را عبادت کرده و برای آنان قبه و بارگاه ساخته اند و از راه دور و نزدیک، هموار و ناهموار به زیارت آنان رفته. نذرها و هدایا و قربانی برایشان تقدیم می کنند و روی آن خون و اشک می ریزند و آن چنان نسبت به آن اظهار اخلاص می کنند که برای خدا چنان خضوع و خشوع ابراز نمی نمایند "

او در جلد 1 صفحه 178 از همان کتاب گفته است: " کارهای مشروع از قبیل: درود و تحیت بر پیامبران اکرم، فرقی در آن، میان دور و نزدیک نیست زیرا این

ص: 164

نوع کارها در هر دو حالت مقدور، اما دیدن قبر آن حضرت و یا سنگ و ساختمان آن فضیلت و ثوابی، به اتفاق همه علماء ندارد، بلکه دیدن خود آن بزرگوار در زمان حیاتش ذاتا فضیلتی نداشته فضیلت تنها در ایمان به او و تعلم از او و پیروی از او و پیمون راه و یاری دین او است.

و به طور خلاصه، هیج کسی نمی تواند برای زیارت قبر شریف پیامبر اکرم کوجکترین فضیلتی اثبات کند و این حقیقت از سیره مسلمین صدر اسلام بخوبی آشکار است ".

شاید خواننده محترم از انکار شدید این مرد و داد و فریادش (که استاد بدعته ها و گمراهی و تنها مرجع این گونه مزخرفات وجرندیات اقای ابن تیمیه به این صفت شناخته شده) فکر کند که: برای گفتارش محلی از حقیقت و رمزی از صداقت است، در صورتی که بزرگان مذاهب اسلامی، در قرون گذشته، قرت هشتم زمان ابن تیمیه و بعد از آن، زمان محمد بن عبد الوهاب که این کهنه ها را تجدید کرده تا زمان حاضر، منکر این سفسطه بازی ها و جرندیات بوده، حکم به کفر کسانی که به این عقائد نادرست و آراء گمراه کننده و دور از سیره مسلمین گرویده کرده اند و به شدت علیه آنها تاخته و عقائدشان را مورد انتقاد قرار داده اند.

و خواننده محترم بخوبی می داند که این گفتار نادرست، نمی تواند گفته انسان مسلمانی که در برابر خدا تسلیم است و به پیامبر اکرم مومن است و آنچه که در کتاب و سنت آمده باور دارد، باشد گفتاری که مکارم اخلاق و مبادی انسانیت آن را تجویز نمی کند و ادب اسلامی آن را شایسته نمی داند.

آیا برای مسلمانی جائز است که میان دیدن سنگ ها و دیدن شخص پیغمبر اکرم در زمان حیاتش فرقی نگذارد؟

آیا برای او شایسته است برای زیارت آن حضرت در زمان حیات و یا بعد از مرگش، ارزشی قائل نشود و در ملاء عام کند که زیارت پیامبر اکرم کار

ص: 165

بیهوده ای است؟

آیا در میان تمام ملل، این رسم رواج ندارد که زیارت بزرگانشان را محترم می دارند و آن را برای زائر افتخار می دانند و به این کار ابراز علاقه می کنند؟

سیره تمام عقلاء عالم از هر ملت و مذهبی، بر این جاری بوده و در تمام ادوار تاریخ بشریت، بر این اصل اتفاق داشته تا جائی که هموار ارزش بزرگان دین را با زیارت کردن و تبرک جستن دیگران به آنان اندازه گیری می نمودند.

ابو حاتم می گوید: " ایو مسهر عبد الاعلی دمشقی غسانی متوفی در سال 218 ه وقتی که بسوی مسجد می رفت مردم پشت سر هم صف کشیده بر او سلام کرده دستش را می بوسیدند "،

ابو سعد می گوید: " ابو القاسم سعد بن علی شیخ الحرم زنجانی، متوفی در سال 471 ه هنگامی که به سوی حرم می رفت مردم محل طواف را برایش خالی می کردند و دستش را بیشتر از حجر الاسود می بوسیدند " -

ابن کثیر در تاریخش جلد 12 صفحه 120 می گوید: " مردم به او تبرک می جستند و دستش را بیش از حجر الاسود می بوسیدند.

ابو اسحاق ابراهیم بن علی شیرازی، متوفی در سال 476 ه هر گاه از محلی گذشت مردم با زن و بچه شان به استقبالش می رفتند و با بوسیدن و دست زدن به رکابش و چه بسا برداشتن خاک زیر پای استرش، به آن تبرک می جستند و هنگامی که به ساوه رسید مردم به استقبالش شتافتند و عزیزترین اشیائشان را نثار مقدمش نمودند.

شریف ابو جعفر حنبلی، متوفی در سال 476 ه فقهاء و دیگران بر او وارد

ص: 166

می شدند دست و سرش را می بوسیدند.

حافظ ابو محمد عبد الغنی مقدسی حنبلی، متوفی در سال 600 ه هنگامی که در مصر روز جمعه به سوی مسجد می رفت، در اثر کثرت ازدحام قدرت بر راه رفتن نداشت و مردم به او تبرک می جستند و دورش جمع می شدند.

ابو بکر عبد الکریم بن عبد الله حلبی، توفی در سال 635 ه دور از مردم در قریه اش می زیست و مردم برای زیارت و تبرک جستن به او پیشش می رفتند.

حافظ ابو عبد الله محمد بن ابی الحسین یونینی، حنبلی، متوفی در سال 658 ه از لحاظ احترام و مورد علاقه بودن طوری بوده که هیج کس چنان احترامی را نداشته، تا جائی پادشاهان دستش را می بوسیدن و کفتش را جفت می کردند.

الجرزی محمد بن محمد، که در سال 832 ه در شیراز فوت کرد در تشییع جنازه و بوسیدن و لمس کردن آن به عنوان تبرک اشراف و خواص و عوام بر یکدیگر سبقت می گرفتند و چنانچه کسی نمی توانست به آن دست یابد کسی که به آن تبرک جسته بود متبرک می شد.

مردم دمشق نسبت به شیخ مسعود بن عبد الله، مغربی، متوفی در سال 985 ه اعتقاد عجیبی داشتند و لذا به او تبرک می جستند و دست هایش را می بوسیدند.

النجم الغزی می گوید: او برایم دعا کرد و دست بر سرم کشید و هم اکنون برکت دعایش را در خود می یابم ".

ص: 167

روی این حساب گمانت درباره زیارت سید فرزندان آدم و کسی که سعادت بیشرفت انسان ها وابسته به اوست چگونه خواهد بود؟

این فرشتگان آسمان ها هستند که این قبر شریف را هر روز زیارت می کنند، هیچ روزی نیست مگر آنکه هفتاد هزار فرشته به زمین نازل می شوند و در قبر پیامبر اکرم را می گیرند و بر او درود می فرستند. وقتی که می شود بر می گردند، همانند آنان آیند و کارهائی نظیر آنان انجام می دهند تا آنکه زمین شکافته شود.

و چقدر فرق است میان عقیده فاسد این مرد (قصیمی) و قول شیخ نقی الدین سبکی در کتاب " الشفاء صفحه 96: " حقیقتی که از دین و روش گذشتگان صالح ما با کمال روشنی به دست می آید، این است که به بعضی از مردگان شایسته تا چه رسد با انبیاء و پیامبران تبرک می جستند و کسی که ادعا کند که قبور انبیاء و دیگر از مردگان با هم یکسانند، حرف عجیب و غریبی زده یقین به خطا و نادرستی گفتارش داریم و این ادعاء پائین آوردن مقام پیامبر تا به درجه دیگر مسلمین است و چنین سخنی کفر مسلم است، زیرا کسی که رتبه پیامبر را از مقام شایسته اش پائین آرد قطعا کافر است.

موضوع بسیار رسوا و بکو کار زشت آشکار این است: مردی که قدم به قدم ابن تیمیه می گذارد و بدعت ها و گمراهی های او را نشخوار می کند، می پندارد که این نوع امور پیش مسلمان های صدر اسلام نیز بدعت و ضلات بوده است، و گویا که قرون اسلام بلکی دگرگون شده و کسی از سیره مسلمین آن عصر آگاهی نداشته و عامل به آن نیست جز جناب قصیمی و استاد گمراهش ابن تیمیه،

ص: 168

ببین که چگونه این مرد، زیارت قبور و رفتن به سوی آنها و دعاء پیش آنها را، مایه کفر و ارتداد پیش همه مسلمان ها با همه اختلاف مذاهبشان می داند و آن را ناشی از غلو در تشیع و قائل بودن به خدائی علی و فرزندانش می انگارد و از او در سابق گذشت که: شیعه علی و فرزندانش را پیامبر می دانند که به آنها وحی می شود

این نوع تهمت ها، ناشی از خوی اموی گری آنها نسبت به خاندان پیغمبر و روح دشمنی آنان نسبت به شیعه و امامان بزرگوار سرچشمه می گیرد و گرنه همانطور که در سابق دیدم، هیج گاه شیعه علی و فرزندانش را جز بندگان صالح و شایسته خدا نمی داند.

و اینک سیره مسلمین را در مورد زیارت پیامبر اکرم و دیگران از زمان صحابه و تابعان آنان تاکنون، برای شما خواننده محترم نقل می کنم تا لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه: " تا هر کسی که هلاک می شود با دلیل روشن و هر کس که زنده می شود با دلیل آشکار باشد ".

ص: 169

ترغیب به زیارت قبر پیامبر اکرم

ائمه مذاهب چهارگانه و حافظان احادیث در صحاح و مسانید، روایات زیادی درباره زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام نقل کرده اند که پاره ای از انها را در اینجا می آوریم:

1

عبد الله بن عمر به طور مرفوع از رسول خدا نقل کرده که آن حضرت فرموده است: من زار قبری وجبت له شفاعتی: " کسی که قبرم را زیارت کند، شفاعتم برای او واجب است ".

این روایت را عده ای از حافظان حدیث و ائمه روایات نقل کرده اند که از آن جمله است:

1- عبید بن محمد ابو محمد الوراق نیشابوری، متوفی در سال 255 ه 2.

2- این ابی الدنیا ابو بکر عبد الله بن محمد قرشی متوفی در سال 281 ه.

3- الدولابی ابو بشر محمد رازی، متوفی در سال 310 ه در الکنی و الاسماء جلد 2 صفحه 24.

ص: 170

4- محمد بن اسح ابو بکر نیشابوری، متوفی در سال 311 ه مشهور به ابن خزیمه در صحیحش.

5- حافظ محمد بن عمر و ابو جعفر عقیلی، متوفی در سال 322 ه در کتابش.

6- قاضی محاملی ابو عبد الله الحسین بغدادی، متوفی در سال 330 ه.

7- حافظ ابو احمد بن عدی، متوفی در سال 365 ه در الکامل.

8- حافظ ابو شیخ ابو محمد عبد الله بن محمد انصاری، متوفی در سال 369 ه.

9- حافظ ابو الحسن علی بن عمر دار قطنی، متوفی در سال 385 ه در سننش.

10- قاضی ترین قاضیان ابو الحسن ماوردی، متوفی در سال 450 ه در " الاحکام السلطانیه " صفحه 105.

11- حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " السنن " و غیر آن.

12- قاضی ابو الحسن علی بن حسن خلعی، متوفی در سال 492 هر در فوائدش 13.

13- حافظ اسماعیل بن محمد بن فضل قرشی اصفهانی، متوفی در سال 535 ه.

14- قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه در " الشفاء.

15- حافظ ابو القاسم علی بن عساکر، متوفی در سال 571 ه در تاریخش (در باب کسی که قبر پیامبر را زیارت کند) و این باب را تصحیح کننده در چاپ انداخته و خدا سر این تحریف و آنچه که در دل داشته می داند.

16- حافظ ابو طاهر احمد بن السلفی، متوفی در سال 576 ه.

17- ابو محمد عبد الحق بن عبد الرحمن اندلسی، متوفی در سال 581 ه در

ص: 171

" الاحکام الوصطی و الصغری ".

18- حافظ ابن جوزی، متوفی در سال 597 ه در " مثیر الغرام الساکن ".

19- حافظ علی بن مفضل مقدسی اسکندرانی مالکی، متوفی در سال 611 ه.

20- حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی متوفی در سال 611 ه.

21- حافظ ابو محمد عبد العظیم منذری، متوفی در سال 656 ه.

22- حافظ ابو الحسین یحیی بن علی قرشی اموی مالکی، متوفی در سال 662 ه در کتابش " الدلائل المبنیه فی فضائل المدینه ".

23- حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.

24- حافظ ابو الحسین هبه الله بن الحسن.

25- ابو الحسین یحیی بن الحسن الحسینی در کتاب " اخبار المدینه ".

26- ابو عبد الله محمد بن محمد بن العبدری الفاسی المالکی، مشهور به ابن الحاج، متوفی در سال 737 ه در " المدخل " جلد 1 صفحه 261.

27- تقی الدین علی بن عبد الکافی السبکی شافعی، متوفی در سال 756 ه در کتاب " شفاء السقام " صفحه 11 - 3 درباره طرق این حدیث بطور مبسوط بحث کرده است.

او در صفحه 8 می گوید: تمام راویان تا موسی بن هلال، همه بی شک ثقه هستند، و درباره موسی بن هلال، " ابن عدی " گفته است: " امیدوارم که با کی بر آن نباشد، او از مشایخ احمد است و معلوم است که احمد جز از افراد مورد اطمینان روایت نمی کند. و دشمن به این حقیقت در رد بر بکری نصریح کرده است.

آنگاه شواهدی برای قوت سندش نقل کرده سپس گفته است: و بدین وسیله آشکار گردید که: اقل درجات این حدیث است که " حسن " است، اگر در

ص: 172

صحتش منازعه گردد. تا اینکه می گوید: این مقدار، بلکه با کمتر از آن آشکار می گردد، افتراء کسی که ادعا کرده: " تمام احادیثی که درباره زیارت وارد شده ساختگی است ".

سبحان الله، آیا او از خدا و رسولش درباره این گفتار هیچ کسی پیش از او نه عالم و نه جاهل و نه اهل حدیث و نه دیگری نگفته است شرم نمی کند؟ و تا آنجا که ما می دانیم هیچ کس موسی بن هلال و نه دیگر راویان این حدیث را متهم به وضع و تهمت دیگر نکرده است، پس چگونه مسلمانی به خودش اجازه می دهد که تمام این احادیث را که حدیث مورد بحث هم یکی از آنها است ساختگی بداند؟.

در صورتی که ساختگی بودن این حدیث را هیچ عالمی برای او نقل نکرده و هیچ عاملی که ایجاب ساختگی بودن این حدیث را بنماید، در آن آشکار نیست و هیچ عاملی گاه حکم متن این حدیث مخالف شریعت نیست. پس از کجا او حکم به ساختگی بودن این حدیث کرده، اگر چه ضعیف باشد در صورتی که آن حسن و صحیح است.

28- شیخ شعیب عبد الله بن سعد مصری، مکی مشهور به " حریفیش " متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه137.

29- سید نور الدین علی بن عبد الله شافعی قاهری سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 394.

31- حافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، متوفی در سال 911 ه در " الجامع الکبیر " چنانکه در " ترتیبش " جلد 8 صفحه 99 آمده است 31. - حافظ ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " از طریق دار قطنی آن را نقل کرده و گفته است: عبد الحق در احکام

ص: 173

الوسطی و الصغری آن را روایت کرده و درباره آن سکوت نموده و سکوتش از حدیث در آن کتاب، دلیل بر صحت آن است.

32- حافظ ابن البدیع ابو محمد شیبانی متوفی در سال 944 در کتاب " تمییز الطیب من الخبیث " صفحه 162.

33- شیخ شمس الدین محمد خطیب شربینی متوفی در سال 977 در " المغنی " جلد 1 صفحه 494 نقل از صحیح ابن خزیمه

34- زین الدین عبد الروف مناوی متوفی در سال 1031 در " کنوز الحقائق " صفحه 141 و شرح الجامه الصغیر تالیف سیوطی جلد 6 صفحه 140.

35- شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157.

36- ابو عبد الله محمد بن عبد الباقی زرقانی مصری مالکی، متوفی در سال 1122 ه در شرح المواهب جلد 8 صفحه 298 نقل از ابی الشیخ و ابن ابی الدنیا.

37- شیخ اسماعیل بن محمد جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 250 نقل از ابی الشیخ و ابن ابی الدنیا و ابن خزیمه.

38- شیخ محمد بن علی شوکانی، متوفی در سال 1250ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 325 نقل از بسیاری از ائمه حدیث.

39- شیخ محمد بن سید درویش الحوت البیروتی، در سال 1276 ه در " حسن الاثر " صفحه 246.

40- سید محمد بن عبد الله دمیاطی شافعی، متوفی در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه 144.

41- عده ای از فقهاء مذاهب چهارگانه مصر امروز در " الفقه علی المذاهب الاربعه " جلد 1 صفحه 590.

2

از عبد الله بن عمر، به طور مرفوع از رسول خدا، نقل شده: " کسی که به زیارتم

ص: 174

بیاید و انگیزه ای جز زیارتم نداشته باشد به عهده من است که از او در روز قیامت شفاعت کنم " و در روایتی " وارد نکند او را مگر زیارتم " و در جای دیگر نکشاند او را حاجتی مگر زیارتم " و در روایت دیگر " تمایلی جز زیارتم نداشته باشد، به عهده خدا است " و در روایت غزالی آمده است ".

هدفی جز زیارتم نداشته باشد ". این روایت را با اختلاف تعبییراتش، جمعی از حافظان حدیث که نمی شود آنها و عددشان را نادیده گرفت، نقل کرده اند و از آن جمله است:

1- حافظ ابو علی سعید بن عثمان بن السکن بغدادی، متوفی در مصر سال 353 ه در کتابش " السنن الصحاح ". او در آخر کتاب حج، بابی تحت عنوان " باب ثواب کسی که قبر پیامبر را زیارت کند " قرار داده و در این باب، روایتی جز این حدیث را نیاورده است.

سبکی در " شفاء السقام " صفحه 16 گفته است: " ذکر این حدیث از ناحیه او، دلیل بر این است که این حدیث طبق شرطی که او در مقدمه کتابش کرده بطور انفاق صحیح است و این ابن السکن، امام حافظ مورد اعتماد و کثیر الحدیث و زیاد سفر کرده است... "

او در مقدمه کتابش گفته است: " اما بعد، از من خواستی روایاتی که ائمه حدیث نقل کرده و کسی آنها را مورد طعن قرار نداده و آن احادیث به نظر صحیح هستند، برایت جمع کنم، از این رو درباره درخواستت اندیشه کردم، و گروهی از ائمه حدیث را یافتم که زحمت ها در این مورد کشیده اند و من تمام فرورده هایشان را اخذ کرده و بیش از آنچه که نقل کرده اند، از آنها حفظ نموده و به آنها اقتداء کرده و درخواستت را اجابت نمودم و آن را به ابواب مختلفه که مسلمین به آنها احتیاج دارند، تبویب کرده ام.

نخستین کسی که در صدد جمع آوری احادیث صحیح بر آمده " بخاری " و

ص: 175

بعد از او مسلم و ابو داود و نسائی است. آنچه را که آنها نقل کرده بودند مورد بررسی قرار داده دیدم که آنان در این کار واقعا کوشش کرده اند.

بنابر این آنچه در این کتاب به طور اجمال آورده ام، احادیث صحیح مورد اتفاق است و آنچه را که بعد از این ذکر کرده ام از احادیثی است که بعضی دیگر از ائمه حدیث که نامشان را بردم اند آورده ام. پس دلیل شان را در قبول آنچه که آورده اند نقل کرده و آن را به آنها نسبت دادم، نه دیگران، و آنچه را که بعضی از اهل حدیث به تنهائی نقل کرده اند ذکر کردم، دلیل آن را نیز بیان نمودم و در هر صورت توفیق از ناحیه خدا است ".

2- حافظ ابو القاسم طبرانی، متوفی در سال 360 ه آن را در معجم کبیرش آورده.

3- حافظ ابو بکر محمد بن ابراهیم مقری اصفهانی، متوقی در سال 381 ه در معجمش آورده.

4- حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در امالیش آورده.

5- حافظ ابو نعیم اصفهانی، متوفی در سال 402.

6- قاضی ابو الحسن علی بن الحسن الخلعی شافعی، متوفی در سال 492 ه صاحب " الفوائد ".

7- حجه الاسلام ابو حامد غزالی شافعی، متوفی در سال 505 ه در " احیاء - العلوم " جلد 1 صفحه 246.

8- حافظ ابن عساکر، متوفی در سال 571 ه صاحب " تاریخ الشام ".

9- حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی 648 ه.

10- حافظ یحیی بن علی قرشی اموی مالکی، متوفی در سال 662 ه.

11- حافظ ابو علی الحسن ابن احمد بن الحسن الحداد، در کتابش.

12- تقی الدین شافعی، متوفی در سال 756 ه به طور مفصل درباره طرق این حدیث بحق کرده، و آن را از راه های متعدد صحیح در کتاب " شفاء السقام "

ص: 176

صفحه 16 - 13 آورده است.

13- سید نور الدین علی بن عبد الله شافعی قاهری سمهودی، متوفی، در سال 911 ه در " وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 396 از طرق مختلف و از آن جمله طرق حافظ ابن السکن آن را استخراج کرده و گفته است: به مقتضای آنچه که در مقدمه کتاب شرط کرده است، این حدیث به اتفاق همه، از احادیث صحیحه است.

آنگاه گفته است: به خاطر همین است که گروهی و از آن جمله، حافظ زین الدین عراقی، آن را از او نقل کرده و صحیحش دانسته اند.

14- ابو العباس شهاب الدین قسطلانی متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " آن را آورده و گفته است: ابن السکن آن را صحیح دانسته است.

15- شیخ محمد خطیب شربینی، متوفی در سال 977 ه در مغنی المحتاج " شرح المنهاج جلد 1 صفحه 494 آن را آورده و گفته است ابن السکن در سننش که روایاتش صحیحه هستند آن را آورده است.

16- شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157 3.

3

از عبد الله بن عمر، به طور مرفوع روایت شده: " هر کس حج کند و قبرم را بعد وفاتم زیارت کند همانند کسی است که در حال حیاتم زیارتم کند. و در بسیاری از طرقش جمله " و مصاحبم باشد " اضافه دارد.

این حدیث را بسیاری از حافظان حدیث آورده اند و از آن جمله است:

1- حافظ عبد الرزاق ابو بکر صنعانی، متوفی در سال 211 ه.

2- حافظ ابو العباس حسن بن سفیان الشیبانی، متوفی در سال 303 ه.

3- حافظ ابو یعلی احمد بن علی موصلی، متوفی در سال 307 ه در مسندش.

4- حافظ ابو القاسم عبد الله بن محمد بغوی، متوفی در سال 317.

ص: 177

5- حافظ ابو القاسم طبرانی، متوفی در سال 360 ه.

6- حافظ ابو احمد ابن عدی، متوفی در سال 365 ه در " الکامل ".

7- حافظ ابو بکر محمد بن ابراهیم مقری، متوفی در سال 381 ه

8- حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در سننش و غیر آن.

9- حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در سننش جلد 5 صفحه 246

10- حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه در تاریخش.

11- حافظ ابن جوزی متوفی در سال 597 در " مثیر الغرام الساکن الی اشرف الاماکن ".

12- حافظ ابو عبد الله ابن نجار بغدادی، متوفی در سال 643 ه در کتابش " الدره الثمینه فی اخبار المدینه ".

13- حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی 648 ه.

14- حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.

15- ابو الفتح احمد بن محمد بن احمد الحداد، در کتابش.

16- حافظ ابو الحسین مصری.

17- ولی الدین خطیب تبریزی، در " مشکاه المصابیح " که در سال 737 ه تالیف شده در باب حرم مدینه در فصل سوم.

18- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه درباره طرق این حدیث در صفحه 21 - 16 کتاب " شفاء السقام " به طور تفصیل بحث کرده و آن را از بسیاری از این حافظان یاد شده و دیگران روایت کرده است.

19- شیخ شعیب عبد الله مصری حریفیش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137.

20- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 397 به طور تفصیل درباره طرق آن بحث کرده است.

21- حافظ جلال الدین سیوطی، متوفی در سال 911 ه در " الجامع الکبیر "

ص: 178

چنانکه در ترتیبش جلد 8 صفحه 99 آمده است.

22- قاضی القضاه شهاب الدین خفاجی حنفی، متوفی در سال 1069 ه در " شرح - الشفاء تالیف قاضی عیاض جلد 3 صفحه 567.

23- شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157.

24- شیخ محمد شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 25 و 325 -.

25- سید محمد بن عبد الله دمیاطی شافعی، متوفی در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه144.

4

از عبد الله بن عمر به طور مرفوع نقل شده که: " هر کس حج کند و مرا زیارت نکند به من جفا کرده است ". گروه زیادی این حدیث را نقل کرده و از آن جمله است:

1- حافظ ابو حاتم محمد بن حبان تمیمی بستی، متوفی در سال 354 ه در " الصعفاء ".

2- حافظ این عدی، متوفی در سال 365 ه در " الکامل ".

3- حافظ دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در کتابش احادیثی را که مالک در موطا نیاورده است، نقل نموده است.

4- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 765 ه از طرق گوناگون در " شفاء السقام " صفحه 22، این حدیث را آورده و حکم این جوزی را در مورد ساختگی بودن حدیث رد کرده است.

5- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه398.

ص: 179

6- ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " از ابن عدی و ابن حبان و دارقطنی این حدیث را نقل کرده است.

7- شیخ اسماعیل جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278 از ابن عدی و ابن حبان و دارقطنی این حدیث را نقل کرده است.

8- سید مرتضی زبیدی حنفی، متوفی در سال 12.5 ه در " تاج العروس " جلد 10 صفحه 74.

9- شیخ محمد شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 325.

5

از عمر بطور مرفوع آمده است " کسی که قبرم را زیارت کند (یا مرا زیارت کند) من شفیع او خواهم بود " یا گواه او خواهم بود) و هر کس در یکی از دو حرم بمیرد، خداوند او را در روز قیامت زمره کسانی که در امنیت هستند محشور خواهند فرمود.

این حدیث را گروهی از حفاظ نقل کرده اند و از آن جمله است:

1- حافظ ابو داود طیالسی، متوفی در سال 204 ه در مسندش جلد 1 صفحه12.

2- حافظ ابو نعیم اصفهانی، متوفی در سال 430 ه.

3- حافظ بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " السنن الکبری " جلد 5 صفحه 245.

4- حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه در " تاریخ الشام ".

5- حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی در سال 648 ه.

6- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 22.

ص: 180

7- نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 399.

8- ابو العباش قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه ".

9- حافظ ابن الدبیع متوفی در سال 944 در تمییز الطیب صفحه 10 و 162.

10- زین الدین عبد الرووف مناوی، متوفی در سال 1031 ه در " کنوز الحقائق " صفحه 141.

11- شیخ اسماعیل عجلونی، متوفی 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278.

6

از حاطب بن ابی بلتعه بطور مرفوع آمده است: " کسی که بعد از مرگم زیارتم کند همانند این است که در زمان حیاتم زیارتم کرده است، و کسی که در یکی از دو حرم بمیرد، خداوند او را در زمره کسانی که در امنیت هستند محشور می کند ".

این روایت را نیز گروه زیر نقل کرده اند:

1- حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه در " السنن ".

2- حافظ ابو بکر البیهقی، متوفی در سال 458 ه.

3- حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه.

4- حافظ ابو الحجاج یوسف بن خلیل دمشقی، متوفی در سال 648 ه.

5- حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.

6- ابو عبد الله عبد ری مالکی ابن الحاج، متوفی در سال 737 ه در " المدخل ".

7- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 هر در " شفاء السقام " صفحه 25.

8- شیخ شعیب حریفیش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137

ص: 181

9- نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 399.

10- ابو العباس قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه " از بیهقی.

11- جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 551 از ابن عساکر و ذهبی نقل کرده است. و از ذهبی نقل کرده که گفته است: این حدیث از بهترین احادیث باب از لحاظ سند است.

12- شیخ محمد شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 13 و 325.

13- شیخ محمد بن درویش الحوت البیروتی، متوفی در سال 1276 ه در " حسن الاثر " صفحه 325.

7

از عبد الله بن عمر به طور رفع آمده است: " کسی که حجه الاسلام کند و قبرم را زیارت نماید، و جنگی کرده و درود بر من در بیت المقدس بفرستد، خدا از او درباره چیزهائی که بر او فرض کرده است پرسش نخواهد کرد ".

حافظ محمد بن الحسین بن احمد ابو الفتح ازدی، متوفی در سال 374 ه در فوائدش این روایت را آورده است. و حافظ سلفی ابو طاهر اصفهانی، متوفی در سال 576 ه با اسنادش این روایت را از او نقل کرده است. و به همین طریق، تقی الدین سبکی متوفی در سال 756 ه در شفاء السقام صفحه 25 آورده است. و سید سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400، و شیخ محمد بن علی شوکانی متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 326 نیز این روایت را ذکر کرده اند.

ص: 182

8

از ابو هریره، به طور مرفوع آمده است: " هر کس بعد از مرگم زیارتم کند، همانند این است در زمان حیاتم زیارتم کرده باشد، و هر کس مرا زیارت کند من گواه و شفیعش در روز قیامت خواهم بود ".

این روایت را، افراد زیر نقل کرده اند:

1- حافظ ابو بکر بن موسی بن مرودیه، متوفی در سال 416 ه.

2- حافظ ابو سعد بن محمد بن احمد بن حسن اصفهانی، متوفی در سال 540 ه.

3- ابو الفتوح سعید بن محمد یعقوبی، در فوائدش در سال 552 ه.

4- حافظ ابو سعد عبد الکریم سمعانی، شافعی، متوفی در سال 562 ه.

5- ابن الانماطی، اسماعیل بن عبد الله انصاری مالکی متوفی 619 ه.

6- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 26.

7- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400.

9

از انس بن مالک به طور مرفوع آمده است: " کسی که مرا در مدینه بعنوان یک عمل نیک و قربه الی الله زیارت کند من شفیع او خواهم بود. و در روایت دیگری از او نیز چنین آمده است: " کسی که در یکی از دو حرم بمیرد در روز قیامت در زمره افرادیکه در امنیت هستند محشور خواهد بود و کسی که بقصد قربت مرا در مدینه زیارت کند در قیامت در جوارم خواهد بود.و در عبارت دیگر از او چنین آمده است:" من گواه و شفیعش در قیامت خواهم بود ".

این روایت را جمع زیادی از حفاظ نقل کرده اند و از آن جمله است:

ص: 183

1- ابن ابی فدیک، محمد بن اسماعیل، متوفی در سال 200 ه.

2- ابن ابی الدنیا ابو بکر قرشی، متوفی در سال 281 ه.

3- حافظ ابو عبد الله حاکم نیشابوری، متوفی در سال 405 ه.

4- حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " شعب الایمان ".

5- قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه در " الشفاء ".

6- حافظ علی بن حسن، شهیر به ابن عساکر، متوفی در سال 571 ه.

7- حافظ ابن جوزی، متوفی در سال 597 ه در " مثیر الغرام الساکن ".

8- حافظ عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705.

9- ابو عبد الله العبدری مالکی ابن الحجاج، متوفی در سال 737 ه در " المدخل " جلد 1 صفحه 261.

10- شمس الدین ابو عبد الله دمشقی، حنبلی، معروف به ابن القیم جوزیه

متوفی در سال 751 ه در " زاد المعاد " جلد 2 صفحه47.

11- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 27.

12- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در )وفاء الوفاء( جلد 2 صفحه 400.

13- ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه ".

14- جلال الدین سیوطی، متوفی در سال 911 ه در " الجامع الکبیر " چنانکه در ترتیبش جلد 8 صفحه 99 آمده است.

15- شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1078 ه در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157 با این عبارت آورده است: " هر کس با قصد در مدینه زیارتم کند در قیامت در جوارم خواهد بود ".

16- شیخ محمد شوکابی متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه326.

ص: 184

17- ابو عبد الله زرقانی مالکی، متوفی در سال 1122 " در شرح المواهب " جلد 8 صفحه 299.

18- جراحی عجلونی، متوفی در سال 1162 در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 251.

19- سید احمد هاشمی، در مختار الاحادیث النبویه صفحه 169.

20- سید محمد بن عبد الله طمیاطی شافعی، متوفی در سال 1307 ه در " مصباح الظلام " جلد 2 صفحه 144.

21- شیخ منصور علی ناصف در " التاج " جلد 2 صفحه 216 .

10

از انس بن مالک به طور مرفوع آمده است: " هر کس مرا مرده زیارت کند، مثل این است که در زمان حیاتم زیارت کرده باشد و هر کس قبرم را زیارت کند شفاعتم در قیامت برایش واجب خواهد بود، هیچ فردی از افراد امتم که دارای گشایشی باشد و زیارتم نکند، عذری برایش نخواهد بود.

این روایت را گروه زیر نقل کرده اند:

1- حافظ ابو عبد الله محمد بن محمود ابن نجار، متوفی در سال 643 ه در کتابش " الدره الثمینه فی الفضائل المدینه ".

2- تقی الدین السبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 28.

3- حافظ زین الدین عراقی، متوفی در سال 806 ه به این حدیث چنانکه در " المواهب " آمده اشاره کرده است.

4- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 400.

5- ابو العباس شهاب الدین قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب

ص: 185

اللدنیه ".

6- عجلونی، در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 3 صفحه278.

11

از ابن عباس به طور رفع آمده است: " کسی که بعد از مرگم زیارتم کند همانند آن است که در زمان حیاتم زیارتم کند و کسی که به خاطر زیارتم بیش قبرم بیاید، من هم در قیامت گواه و یا شفیقش خواهم بود ".

حافظ ابو جعفر عقیلی، متوفی در سال 322 ه در کتاب " الضعفاء " در شرح حال فضاله بن سعید مازنی آورده است، و حافظ ابن عساکر، متوفی در سال 571 ه در " شفاء السقام " صفحه 21 آورده و در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401 و " نیل الاوطار " شوکانی جلد 4 صفحه 326 - 325 نیز آمده است.

12

از علی امیر المومنین علیه السلام به طور مرفوع و غیر مرفوع آمده است: " هر کس قبرم را بعد از مرکم زیارت کند، گویا که در حیاتم زیارتم کرده، و هر کسی قبرم را زیارت نکند به من جفا کرده است ".

و این روایت را گروه زیر نقل کرده اند:

1- ابو الحسین یحیی ابن الحسن بن جعفر حسنی، در کتابش " اخبار المدینه ".

2- ابو سعید عبد الملک بن محمد نیشابوری خرکوشی، متوفی در سال 406 ه در " شرف المصطفی ".

3- حافظ ابن عساکر، متوفی در سال 571 ه.

4- حافظ ابو عبد الله ابن نجار، متوفی در سال 643 ه در کتاب " الدره الثمینه ".

5- حافظ عبد المومن دمیاطی، متوفی در سال 705 ه.

ص: 186

6 - تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 29.

7- شیخ شعیب حریفش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه137.

8- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401.

9- زین الدین عبد الرووف مناوی، متوفی در سال 1031 ه در " کنوز الحقائق " صفحه 141.

13

از بکر بن عبد الله به طور مرفوع آمده است: " کسی که به مدینه برای زیارتم بیاید روز قیامت شفاعتم برایش واجب خواهد بود، و کسی که در یکی از دو حرم بمیرد، در امن برانگیخته خواهد شد ".

ابو الحسین یحیی بن حسن حسینی، در کتابش " اخبار المدینه " این روایت را آورده، چنانکه در " شفاء السقام " سبکی صفحه 30 و " وفاء الوفاء " سمهودی جلد 2 صفحه 402 نیز آمده است.

14

از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده است: " هر کس بعد از مرگم زیارتم کند مثل این است که در حیاتم زیارتم کرده است ".

این روایت را نیز افراد زیر آورده اند:

1- حافظ سعید بن منصور نسائی ابو عثمان خراسانی، متوفی در سال 227 ه.

2- حافظ ابو القاسم طبرانی، متوفی در سال 260 ه.

3- حافظ ابو احمد ابن عدی، متوفی در سال 365 ه.

4- حافظ ابو الشیخ انصاری، متوفی در سال 369 ه.

ص: 187

5- حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه.

6- حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه.

7- قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه.

8- قاضی القضاه خفاجی حنفی، متوفی در سال 1069 ه در " شرح الشفاء " جلد 3 صفحه 565 آن را از بیهقی و دارقطنی و طبرانی و ابن منصور نقل کرده است.

9- زین الدین عبد الروف مناوی، متوفی در سال 1031 ه در " کنوز الحقایق " 141 بالفظ: " کسی که قبرم را بعد از مرگم زیارت کند " آورده است.

10- عجلونی، متوفی در سال 1162 ه در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 251 از ابی الشیخ و طبرانی و ابن عدی و بیهقی نقل کرده است.

15

از ابن عباس به طور مرفوع آمده است: " کسی که قصد مکه آنگاه مرا در مسجدم قصد کند برایش دو حج مقبول نوشته می شود "

فردوس، در مسندش، این حدیث را آورده، چنانکه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 401 و نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 326 نیز آمده است.

16

از مردی از آل خطاب به طور مرفوع آمده است:" کسی که از روی قصد مرا زیارت کند روز قیامت در جوارم بود و کسی که در یکی از دو حرم بمیرد خداوند او را در زمره افرادی که در امنیت هستند محشور خواهد کرد "

و " شحامی " اضافه کرده: " کسی که ساکن مدینه شود و با بلایش بسازد روز قیامت گواه و شفیعش خواهم بود ".

راویان زیر این حدیث را نقل کرده اند:

ص: 188

1- حافظ ابو جعفر عقیلی، متوفی در سال 322 ه.

2- حافظ ابو الحسن دارقطنی، متوفی در سال 385 ه.

3- حافظ ابو عبد الله الحاکم، متوفی در سال 405 ه.

4- حافظ ابو بکر بیهقی، متوفی در سال 458 ه در " شعب الایمان ".

5- حافظ ابن عساکر دمشقی، متوفی در سال 571 ه.

6- حافظ ابو محمد عبد المومن دمیاطی در سال 705 ه این حدیث را از حافظان فوق نقل کرده است.

7- ولی الدین خطیب عمری تبریزی در " مشکاه المصابیح " که در سال 737 ه تالیف شده است در باب حرم مدینه در فصل سوم آورده است.

8- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه 24. گفته است: این روایت، مرسل و خوب است و از او روایت کرده:

9- سید نور الدین سمهودی، " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 39.

17

از عبد الله بن عمر به طور مرفوع آمده است و " هر کس مرا در مدینه زیارت کند گواه و شفیعش خواهم بود ".

حافظ دارقطنی، با اسنادش آن را در " السنن " آورده چنانکه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 398 نیز آمده است.

18

از رسول خدا روایت شده که فرموده است: " کسی که گشایشی در کارش باشد و مسافرتی به سوی من نکند به من جفا کرده است ".

این حدیث را ابن فرحون، در مناسکش و غزالی، در " الاحیاء " جلد 1 صفحه 246 و قسطلانی در " المواهب اللدنیه " و عجلونی در " کشف الخفاء " جلد 2 صفحه 278 آورده اند.

ص: 189

19

پیامبر اکرم فرموده است: " کسی که بعد از وفاتم زیارتم کند، و درود بر من بفرستد، ده بار به او پاسخ می دهم و ده فرشته او را زیارت می کنند و همه بر او درود می فرستند و کسی در خانه اش بر من سلام بفرستد خداوند روحم را بر من رد می کند تا بر او سلام بفرستم ".

شیخ شعیب حریفیش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 137 این حدیث را نقل کرده است.

20

از ابی عبد الله محمد بن علاء - خدای رحمتش کند - گفته است: " وارد مدینه شدم در حالی که سخت گرسنه بودم، قبر پیغمبر اکرم را زیارت کرده بر او و بر شیخین سلام گفتم، آنگاه عرض کردم: ای رسول خدا خدمتت آمدم در حالی که شدت فقر و گرسنگیم را جز خدا نمی داند و امشب را مهمان تو هستم، آنگاه خواب بر من غلبه کرد در عالم رویا رسول خدا را دیدم که به من گرده نانی لطف کرد، نصفش را خوردم وقتی که بیدار شدم نصف دیگر آن در دستم بود، با این مطلب صدق گفتار پیامبر اکرم: " هر کس مرا در خواب ببیند واقعا مرا دیده، زیرا شیطان به شکل من در نمی آید " برایم روشن گردید. آنگاه صدائی شنیدم که می گفت: " ای عبد الله کسی قبرم را زیارت نمی کند مگر آنکه گناهش بخشوده و شفاعتم فردای قیامت نصیبش خواهد گردید ".

شیخ شعیب حریفیش در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 138 همین مطلب را آورده، آنگاه در بیان معنی آن چنین گفته است: " کسی که قبر محمد (ص) را زیارت کند فردا از شفاعتش برخوردار خواهد شد، بخدا قسم، یاد و حدیثش را مکرر کن، درود دائمی و آشکارت را بر او بفرست تا هدایت یابی، او پیامبر بر گزیده

ص: 190

صاحب جود و بخشش است، او میان امت او عذاب و هول فرادی قیامت شفاعت می کند، حوض کوثر که دارای آب گوار است در قیامت مخصوص به اوست، و درود خدای ما همواره بر او باد ".

21

از رسول خدا نقل شده که فرموده است: " از امتم کسی که دارای گشایشی باشد و زیارتم نکند عذری برایش نخواهد بود ".

شیخ عبد الرحمن زاده در " مجمع الانهر " در شرح " ملتقی الابحر " جلد 1 صفحه 157 این حدیث را آورده و آن را از ادله باب شمرده بدون آنکه کوچکترین ایرادی بر آن بگیرد.

22

امیر المومنین علی علیه السلام فرموده است: من زار قبر رسول الله کان فی جواره: " کسی که قبر رسول خدا را زیارت کند، در جوارش خواهد بود ".

ابن عساکر آن را نقل کرده چنانکه در " نیل الاوطار " شوکانی جلد 4 صفحه 326 آمده است.

فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا فبای حدیث بعده یومنون: "

اگر آنان به این حدیث ایمان نیاورند گویا که می خواهی از شدت ناراحتی اعمالشان، قالب تهی کنی - آنان بعد از آن به چه حدیثی ایمان خواهند آورد؟ "

سوره کهف آیه 5 - اعراف 158

ص: 191

گفتار بزرگان مذاهب چهارگانه پیرامون زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام

بزرگان مذاهب اربعه درباره زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام، گفتار فراوانی دارند که ما از مجموعه آنها چهل گفته را ذیلا می آوردیم:

1- ابو عبد الله حسین بن حسن حلیمی جرجانی شافعی، متوفی در سال 403 ه در کتاب " المنهاج فی شعب الایمان " بعد از ذکر مقداری از امور مربوطه به تعظیم پیامبر اکرم، گفته است: " اما امروز از بزرگداشت آن حضرت زیارت آن بزرگوار است ".

2- ابو الحسن احمد بن محمد محاملی شافعی، متوفی در سال 425 ه در " التجرید " گفته است: " برای حاجی بعد از فراغت از مکه مستحب است قبر پیامبر اکرم را زیارت کند ".

3- قاضی ابو الطیب طاهر بن عبد الله طبری، متوفی در سال 450 ه گفته است: " بعد از فراغت از حج و عمره مستحب است پیامبر اکرم زیارت کند ".

4- قاضی القضاه ابو الحسن ماوردی، متوفی در سال 450 ه در " الاحکام السلطانیه " صفحه 105 گفته است: " هنگامی که کاروان حج از مکه مراجعت می کند خوب است آنان را از راه مدینه عبور دهد تا قبر پیامبر اکرم را زیارت کنند و میان زیارت خانه خدا و زیارت قبر پیامبر اکرم بخاطر احترام و شکر گذاری از زحماتش، جمع نمایند

ص: 192

و این اگر از واجبات حج نباشد از مستحبات و عبادت نیکوی حاجیان است ".

و او در " الحاوی " گفته است: " اما زیارت قبر پیامبر اکرم مستحب و مامور به است ".

5- عبد الحق بن محمد صقیلی، متوفی در سال 466 ه در کتابش (تهذیب الطالب) از شیخ ابی عمران مالکی نقل کرده که گفته است: " مالک کراهت داشت که گفته شود: ما قبر پیامبر را زیارت کردیم، زیرا زیارت چیزی است که می شود انجام داد و می شود ترک نمود، اما زیارت قبر پیامبر اکرم واجب است ".

عبد الحق می گوید: " منظور مالک از اینکه زیارت قبر پیامبر اکرم واجب است، این است که از سنن واجبه است " در " المدخل جلد 1 صفحه 256 " گفته شده: منظور وجوب سنن موکده است.

6- ابو اسحاق ابراهیم بن محمد شیرازی فقیه شافعی، متوفی در سال 476 ه در " المهذب " گفته است: " زیارت کردن قبر پیامبر اکرم مستحب است ".

7- ابو الخطاب محفوظ بن احمد کلودانی فقیه بغدادی حنبلی، متوفی در سال 510 ه در کتاب " الهدایه " گفته است: " هنگامی که حاجی از حج فراغت پیدا کرد، برایش مستحب است که قبر پیامبر اکرم و مصاحبانش را زیارت نماید ".

8- قاضی عیاض مالکی، متوفی در سال 544 ه در " الشفاء " گفته است: " و زیارت قبر پیامبر اکرم سنت مورد اتفاق همه مسلمین و دارای فضیلت مورد ترغیب است ".

آنگاه مقداری از احادیث باب را نقل کرده، سپس اضافه می کند که اسحاق بن ابراهیم فقیه، گفته است: " از چیزهائی که همواره از شان حاجی بوده زیارت کردن در مدینه و تصمیم بر انجام امور زیر بوده است: نماز خواندن در مسجد پیامبر اکرم و تبرک به دیدن روضه مبارکه و منبر و قبر و محل جلوس و موضع دست ها و پاهای مبارک پیامبر اکرم و ستونی که به آن تکیه می داده و جائی که

ص: 193

جبرئیل بر وی نازل می شده و مشاهده زحمات افرادی از صحابه و پیشوایان اسلام که آن را تعمیر کرده و اعمالی در آن انجام داده اند و عبرت گرفتن از همه آنها و..."

9- ابن هبیره، متوفی در سال 560 ه در کتاب " اتفاق الائمه " گفته است: مالک و شافعی و ابو حنیفه و احمد ابن حنبل خدای رحمتشان کند، همگی اتفاق دارند که: زیارت پیامبر اکرم مستحب است (المدخل تالیف ابن الحاج جلد 1 صفحه256).

10- حافظ ابن جوزی حنبلی، متوفی در سال 597 ه در کتابش " مثیر الغرام الساکن الی اشرف الاماکن " درباره زیارت قبر پیامبر اکرم بابی منعقد کرده و در حدیث ابن عمر و انس یاد شده در احادیث باب را نقل کرده است.

11- ابو محمد عبد الکریم بن عطا الله مالکی، متوفی در سال 612 ه در مناسکش گفته است: " هنگامی که حج و عمره ات به طریق شرعی اتیان شد، دیگر چیزی جز رفتن به مسجد رسول خدا برای درود فرستادن بر او و دعا کردن در برابرش و سلام بر مصاحبانش و رفتن به بقیع و زیارت قبور صحابه و تابعان و نماز در مسجد پیامبر اکرم باقی نمی ماند و کسی که قدرت بر این کار دارد آن را ترک نکند.

12- ابو عبد الله محمد بن عبد الله بن حسین سامری حنبلی، معروف به ابن ابی سنینه، متوفی در سال 616 ه در کتاب " المستوعب " باب زیارت قبر پیامبر اکرم گفته است: هنگامی که به سوی مدینه می رود مستحب است که برای دخول در آن غسل کند، آنگاه آداب زیارت و چگونگی درود و دعا و وداع را ذکر کرده است.

13- شیخ موفق الدین عبد الله بن احمد بن قدامه مقدسی حنبلی، متوفی در سال 620 ه در کتابش " المغنی " گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم (ص) مستحب

ص: 194

است. آنگاه دو حدیث ابن عمر و ابی هریره را از طریق دارقطنی و احمد ذکر کرده است.

14- محیی الدین نووی شافعی، متوفی حدود سال 677 ه در " المنهاج " که در حاشیه شرح آن " المغنی " جلد 1 صفحه 494 چاپ شده گفته است: " بعد از فراغت از حج مستحب است آب زمزم بنوشد و قبر پیامبر اکرم را زیارت نماید ".

15- نجم الدین ابن حمدان حنبلی، متوفی در سال 695 ه در " الرعایه الکبری فی الفروع الحنبلیه " گفته است: و برای کسی که از اعمال حج فراغت پیدا کرد مستحب است: قبر پیامبر اکرم و مصاحبانش را زیارت کند و این کار را چه قبل از فراغت از حج و چه بعد از آن می تواند انجام دهد.

16- قاضی حسین در کتاب " الشفاء " می گوید: هنگامی که از حج فراغت حاصل کرد، مستحب است در " ملتزم " توقف کند و دعا کند، آنگاه از آب زمزم بنوشد، سپس به مدینه بیاید و قبر پیامبر اکرم را زیارت نماید.

17- قاضی ابو العباس احمد سروجی حنفی، متوفی در سال 71. ه در " الغایه " می گوید: " حاجیان و عمره کنندگان و قتیکه از مکه مراجعت می کنند می باید به سوی مدینه به خاطر قبر پیامبر اکرم حرکت کنند، زیرا آن از بهترین اعمال است ".

18- امام ابن الحاج محمد بن محمد عبد ری قیروانی مالکی، متوفی در سال 737 ه در " المدخل " در فصل زیارت قبور جلد 1 صفحه 257 می گوید: " اما بزرگداشت مقام انبیاء علیهم السلام، کنار قبورشان به این است که: زائر از راه دور و نزدیک تصمیم زیارت آنان می گیرد و به سوی قبور آنان می شتابد، وقتی که کنار قبور آنان قرار گرفت، سعی کند که با ادب و احترام و خضوع و خشوع باشد، و بکوشد با حضور قلب و چشم دل آنان را ببیند. چون آنان نه کهنه می شود و نه تغییر می کنند، آنگاه خدای را چنانکه هست سپاس بگذارد، سپس بر آنان درود

ص: 195

بفرستد و برای اصحاب و تابعانش طلب خشنودی و ترحم کند، پس از آن وسیله آنها به خدا در مورد قضاء حوائج و آمرزش گناهانش توسل جوید، و بداند که خواسته هایش برآورده خواهد شد چون آنان در گشوده خدایند و سنت خدا بر این جاری شده که حوائج را به دست آنان و به وسیله آنان بر آورد.

و هر کسی از وصول به قبور آنان، عاجز باشد می تواند از دور بر آنها سلام فرستاده و نیازمندی هایش را از قبیل: بخشش گناهان، پوشش عیوب و بر آوردن حاجاتش را ذکر کند، زیرا آنان بزرگوار و کریمند و هیچ گاه کریمان کسانی را که از آنها سوال کنند و توسل جویند و سویشان روند و پناه برند محروم نخواهد کرد. و این در مورد زیارت و توسل به همه پیامبران است.

آنگاه فرموده است: و اما در مورد زیارت آقای اولین و آخرین پیامبر عزیز ما صلوات الله و سلامه علیه آنچه که درباره دیگر پیامبران گفتیم باید خیلی بیشتر رعایت گردد، یعنی با ادب و احترام و خضوع و خشوع بیشتر باشد، زیرا او شفیعی است که شفاعتش رد نمی شود و کسی که رو سوی او کند و به بارگاه او نازل شود و از او کمک بگیرد و به از پناه برد، محروم نمی گردد، زیرا او قطب دائره کمال و عروس آفرینش است.

تا اینکه می گوید: کسی که به او توسل جوید و یا از او کمک بخواهد و یا حوائجش را از او طلب کند، همان طور که تجربه نشان داده محروم نخواهد شد، در صورت که آداب کلی زیارت در مورد او به نحو احسن رعایت گردد و لذا علماء ما - که رحمت خدا بر آنها باد - گفته اند: شخص زائر باید توجه داشته باشد که در برابر رسول خدا همانند دوران حیاتش قرار دارد، زیرا فرقی میان حیات و و ممات او نیست یعنی: همانطور که در زمان حیاتش امتش را می دیده و از حال و نیات و مقاصدشان آگاه بوده در زمان مماتش نیز چنان است.

تا اینکه می گوید: " توسل به رسول خدا محل پائین گذاشتن بارهای سنگین و ریزش گناهان و خطاها است، زیرا که برکت شفاعت آن حضرت و

ص: 196

عظمت آن پیش خدا چنان است که دیگر برای گناه عظمتی نمی ماند، چون او از همه چیز اعظم است، پس به کسی که او را زیارت کرده است بشارت ده و کسی که او را زیارت نکرده باید با شفاعتش به خدا پناه ببرد.

خذایا ما را به احترامی که او پیشت دارد از شفاعتش محروم مفرما، امین یا رب العالمین و کسی که خلاف این عقیده را داشته باشد او محروم است. آیا او گفته خدا را نشنیده است که فرموده است:

و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما. "

اگر آنان هنگامی که به خود ظلم کرده پیشت آمده است خدا طلب مغفرت کنند و پیامبر نیز بر ایشان درخواست بخشش نماید، هر آینه خدا را توبه پذیر و بخشنده خواهند یافت "

پس کسی که در برابر او ایستاد و به خدا توسل جست خدا را توبه پذیر و بخشنده خواهد یافت، زیرا خدا منزه از خلف وعده است در صورتی که خدا وعده داده است توبه کسی را که در برابرش ایستاده و طلب مغفرت کرده است بپذیرد و این حقیقتی است جز منکر دین و معاند خدا و رسول، در آن شک نمی کند پناه می بریم به خدا از محرومیت.

19- شیخ تقی الدین سبکی شافعی، متوفی در سال 756 ه کتاب جامعی درباره زیارت پیامبر بزرگوار اسلام در 187 صفحه تالیف کرده، آن را " شفاء السقام فی زیاره خیر الانام " نامیده است.

این کتاب در پاسخ ابن تیمیه نوشته شده، مولف، بسیاری از احادیث مربوطه را در آن آورده است. آنگاه فصلی را اختصاص به نصوص گفتار علماء مذاهب چهارگانه در مورد استحباب زیارت قبر پیغمبر و اینکه آن مورد اتفاق همه مسلمین است داده است.

او در صفحه 48 می گوید: " نیازی به تتبع کلمات اصحاب در این مورد

ص: 197

با علم به اتفاق آنان و همه علماء نداریم " حنفی ها گفته اند: زیارت قبر پیامبر اکرم از فضل مستحبات بلکه نزدیک به واجبات است و از کسانی که به این حقیقت تصریح کرده اند: ابو منصور محمد بن مکرم کرمانی است در مناسکش و عبد الله بن محمود بن بلدحی در شرح مختار، و ابی اللیث سمرقندی در فتاواش در باب اداء حج.

و در صفحه 59 گفته است: " چگونه درباره یکی از گذشتگان تصور می شود که زیارت پیامبر اکرم را منع کرده باشد در صورتی که آنان به اتفاق، زیارت سایر مردگان را جائز می دانند و به زودی احادیث و آثاری که درباره زیارت آنان رسیده نقل خواهیم کرد ".

او در صفحه 61 از قاضی عیاض و ابی زکریا نووی، اجماع علماء و مسلمین را در مورد استحباب زیارت نقل کرده است و در صفحه 63 گفته است: " وقتی که زیارت قبر غیر رسول خدا مستحب باشد زیارت قبر او به خاطر حقانیت و وجوب تعظیمش اولی خواهد بود.

اگر گفته شود فرق میان آن دو این است که: دیگران به خاطر احتیاجشان با طلب مغفرت زیارت می شوند چنانکه رسول خدا درباره اهل قبور بقیع چنین کرده است اما پیامبر اکرم از اینکه برایش طلب مغفرت شود بی نیاز است در پاسخ باید گفت: زیارت پیامبر اکرم به خاطر تعظیم و تبرک به اوست و برای اینست که با دورد و سلام ما بر او رحمت خدا شامل حال ما گردد چنانکه ما مامور به درود و سلام فرستادن بر او و درخواست وسیله و غیر آن از چیزهائی که بدون درخواست ما برایش حاصل است هستیم، لیکن پیامبر اکرم ما را به این کار ارشاد کرده تا با دعا کردنمان برای او مشمول عنایات و رحمت خدا که برای این کار مقرر فرموده است گردیم.

اگر گفته شود: در زیارت دیگران، مانعی از جهت مورد پرستش قرار گرفتن وجود ندارد اما در مورد زیارت قبر پیامبر اکرم بیم آن می رود که کم کم مورد پرستش

ص: 198

قرار گیرد، در پاسخ این جهت امتیاز نیز گفته می شود: این بیان به قدری نادرست است که آدمی را می لرزاند و اگر بیم گمراهی جهال نبود آن را ذکر نمی کردیم و اگر آن را بپذیریم باید ادله شرعی را که دلالت بر استحباب زیارت قبر پیامبر اکرم می کرده با این گونه خیالات فاسده ترک کنیم در صورتی که چنین کاری ترک ادله شرعی بدون دلیل است.

آخر چگونه ممکن است عموم قول پیامبر اکرم را که فرموده: " قبور را زیارت کنید " با چنین خیال واهی تخصیص زد و یا گفته آن حضرت را: " کسی مرا زیارت کند شفاعتم برای او واجب است " بدون دلیل ترک کرد و بر خلاف اجماع مسلمین رفتار نمود؟

البته زیارت کردن قبور غیر این است که آنها محل سجده و مورد پرستش قرار گیرند که قطعا حرام است و لذا صحابه پیامبر اکرم جدا از آن احرازی می کردند چون در اسلام از آن نهی شده است و ما هیچ گاه حق نداریم از ناحیه خود احکامی وضع کنیم و شریک خدا در دین در اموری که خدا اجازه نداده است باشیم.

پس کسی که زیارت قبر پیغمبر اکرم را منع کرده، در دین، احکام جدیدی آورده که خداوند نفرموده است و این خود بندگی غیر خدا است و کسی که خدا گمراهش کند دیگر کسی نمی تواند هدایتش نماید، و کسی که تعظیم و تکریم مشروع پیامبر اکرم را بخیال احترام به خدا ترک کند، به خدا دروغ بسته و حق رسالت را ضایع کرده است، چنانکه کسی افراط در تکریم پیامبران کند و آنان را از مرز انسانیت گذرانده به مقام الوهیت برساند بر آنان دروغ بسته و حق الهی را تضییع کرده است، پس عدالت حفظ دستور خدا در هر دو مرحله است و در زیارت مشروع پیامبر محذور و مانعی وجود ندارد ".

او در صفحات 87 - 75 فصلی در مورد اینکه سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم سبب نزدیکی به خدا است، منعقد کرده و بطور مفصل درباره آن بحث کرده

ص: 199

آن را از نظر کتاب و سنت و اجماع و قیاس اثبات نموده است

و از کتاب با این آیه: " اگر آنان هنگامی که به خود ستم کرده اند پیشت آمده از خدا طلب مغفرت کنند، و پیامبر نیز بر ایشان درخواست بخشش نماید، هر آینه خدا را توبه پذیر و بخشنده خواهند یافت " استدلال کرده است با این بیان که: زائر در کمال خضوع و طلب آمرزش کنار قبرش قرار می گیرد، او هم که زنده و مرده اش فرق نمی کند، طبعا برایش طلب مغفرت خواهد کرد و این همان سبب نزدیک به خدا است که گفتیم.

و از سنت با عموم گفته پیامبر اکرم " هر کسی مرا زیارت کند " و صریح صحیحه ابن سکن: " کسی که به عنوان زیارتم بیاید وهیچ کاری جز زیارتم او را مشغول ندارد و رفتن پیامبر اکرم برای زیارت قبور " وقتی که رفتن به جای نزدیک باشد از راه دور نیز جائز خواهد بود، و در روایات صحیحه آمده که آن حضرت به دستور خدا و برای تعلیم عایشه چگونه بر مردگان درود بفرستد به قبرستان بقیع به عنوان زیارت رفته و همچنین به زیارت شهداء (احد) رفته است.

سپس گفته است: " چهارم اجماع است که همه مسلمین اتفاق بر این کار داشته اند، زیرا مردم همواره در هر سال بعد از انجام مراسم حج برای زیارت آن حضرت متوجه مدینه می شدند و بعضی پیش از انجام مراسم به مدینه می رفتند و این حقیقتی است که ما و گذشتگانمان آن را دیده و علما، از اعصار پیش بر ایمان نقل کرده اند چنانکه در باب سوم گفتیم ".

و این حقیقتی است که در آن شکی نیست و همه به سوی قبر پیامبر اکرم اگر چه در مسیرشان نبوده، می شتافتند و تحمل رنج سفر و درودی راه و مخارج سنگین را می نموده اند و معتقد بودند که این کار یک عمل عبادی و سبب نزدیکی

ص: 200

به خدا است.

و اتفاق همه مسلمین از صدر اسلام تاکنون از علماء و شایستکان و دیگران بر این اثر محال است که خطاء و اشتباه باشد در صورتیکه آنان به سر چشمه اسلام نزدیکتر بودند و این کار را بعنوان تقرب به خدا انجام می دادند و اگر کسی توفیق بر انجام آن پیدا نمی کرد اظهار تاسف می کرد و آرزوی می کرد که بعدا چنین توفیقی نصیبش گردد. و کسی که ادعا کند که همه مسلمین از صدر اسلام تاکنون اشتباه می کرده اند خود اشتباه کار است.

20- زین الدین ابو بکر بن حسین عمر قریشی عثمان مصری مراغی، متوفی در سال 816 ه در " تحقیق النصره فی تاریخ دار الهجره " گفته است: " شایسته است هر مسلمانی معتقد باشد که زیارت کردن پیامبر اکرم سبب نزدیکی بزرکی به خدا است.

و دلیل این مطلب، احادیث زیادی است که در این زمینه وارده شده است و همچنین آیه شریفه: " و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفرو الله و استغفر لهم الرسول.. " زیرا تعظیم او با مرک از بین نمی رود و گفته نشود که: طلب مغفرت پیامبر اکرم برای آنان تنها در حال حیات بوده و زیارت چنین نیست، چون همانطور که بعضی از بزرگان محققین گفته اند: آیه دلالت می کند بر اینکه توبه پذیری و بخشش خدا در این مورد به سه چیز وابسته است: آمدن آنان خدمت پیامبر، طلب مغفرت کرد نشان، طلب مغفرت کردن رسول خدا بر ایشان.

فرض این است که طلب مغفرت کردن پیامبر اکرم، برای جمیع مومنان طبق آیه شریفه: و استغفر لذنبک و للمومنین و المومنات ": " برای آمرزش گناهت و گناه مردان و زنان با ایمان طلب مغفرت کن " حاصل است وقتی که آمدن مومنان و طلب آمرزش آنان نیز حاصل گردد در این صورت هر سه عامل پذیرش توبه و بخشش پروردگار حاصل خواهد بود.

ص: 201

21- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 خ در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 412 بعد از ذکر احادیت باب گفته است: و اما اجماع، تمام علماء اتفاق دارند که زیارت قبور برای مردان مستحب است، چنانکه نووی گفته است، بلکه ظاهریه، حکم به وجوب کرده اند.

و درباره زنان اختلاف نموده، اما زیارت قبر پیغمبر (ص) طبق ادله خاصه چنانکه گذشت امتیاز خاصی دارد.

سبکی گفته است: " برای همین جهت است که می گویم، در مورد زیارت قبر پیامبر اکرم فرقی میان زنان و مردان نیست "

جمال الریمی در " التقفیه " گفته است: از محل خلاف، قبر پیامبر اکرم و همراهانش استثناء شده است، زیرا زیارت آنان بدون گفتگو برای زنان مستحب است چنانکه گفتار فقهاء درباره حج: برای کسی که حج کرده مستحب است قبر پیامبر اکرم را زیارت کند " شامل آناننیز می شود. "

روی این حساب، استحباب زیارت مصاحبان رسول خدا امری اتفاقی است و " دمنهوری " بزرگ به این حقیقت تصریح کرده و بر آنها اضافه نموده است: قبور اولیاء و صالحین و شهداء را، آنکاه درباره اینکه مسافرت به خاطر زیارت. همانند خود زیارت سبب تقرب به خدا است، مفصل بحث کرده است.

22- حافظ ابو العباس قسطلانی مصری، متوفی 923 ه در " المواهب اللدنیه " فصل دوم درباره زیارت قبر شریف پیغمبر و مسجدش گفته است: " بدان زیارت قبر شریف پیغمبر از بزرگترین عوامل تقرب به خدا و امیدوار ترین طاعات و راه به سوی بالاترین درجات است. و هر کس غیر این عقیده داشته باشد از جرگه اسلام بیرون است و با خدا و پیامبر و عموم بزرگان علماء مخالفت کرده است.

بعضی از مالکی ها، مانند ابو عمران الفاسی، چنانکه در " المدخل " از " تهذیب الطالب " عبد الحق آمده است، به طور مطلق حکم به وجوب کرده اند.

او گفته است: شاید منظورش از آن، وجوب سنن موکده است.

ص: 202

قاضی عیاض می گوید: آن از سنت های مورد اتفاق مسلمین و فضیلت مورد ترغیب است، انگاه مقداری از احادیث وارده درباره زیارت پیامبر اکرم را آورده، سپس گفته است: " تمام مسلمان ها بر استحباب آن اتفاق دارند چنانکه نووی گفته و طاهریه آن را واجب دانسته اند.

پس زیارت قبر پیامبر اکرم، چنانکه گذشت به طور عموم و خصوص مطلوب است و زیارت قبور یک نوع تعظیم به شمار می رود و تعظیم رسول خدا واجب است، لذا برخی از علماء گفته اند: در زیارت پیامبر میان زن ها و مردها فرقی نیست، گرچه مورد اجماع بر استحباب زیارت قبور، تنها مردها است و در زن ها مساله خلافی است. مشهور تر در مذهب شافعی کراهت است.

ابن حبیب مالکی می گوید: زیارت قبر پیامبر اکرم و نماز در مسجدش را ترک مکن، زیرا چنان مطلوب است که هیچ کس از آن بی نیاز نیست.

و سزاوار است کسی که تصمیم زیارت قبر پیامبر اکرم را دارد، نیت زیارت مسجد شریف و نماز در آن را نیز داشته باشد، زیرا آن یکی از سه مسجدی است که شایسته است برای انجام فرائض به سوی آنها شتافت و مسجد النبی پیش مالک از همه آنها برتر است و غیر از این سه مسجد چنین فضیلتی را ندارند چون در شرع وارد نشده و قیاس هم در این مورد جائز نیست، زیرا شرافت مکان با نص صریح دانسته می شود، و نص تنها در مورد مساجد سه گانه است مه غیر آنها.

و از عمر بن عبد العزیز آمده است که: افرادی را به مدینه می فرستاد تا سلامش را به پیامبر اکرم برسانند.

پس مسافرت به سوی قبر پیامبر اکرم، طبق عموم ادله، موجب تقرب به خدا است و کسی که نذر کرده باشد بر او واجب خواهد بود چنانکه " ابن کج " از اصحاب ما، به آن جزم کرده است و عبارتش این است: " هنگامی که نذر کند زیارت قبر را پیغمبر بدون اختلاف باید به آن وفا کند.

تا اینکه می گوید: برای شیخ تقی الدین ابن تیمیه، در این مورد کلام

ص: 203

زشت عجیبی است که می گوید: نباید مردم برای زیارت قبر پیامبر اکرم بروند.

این عمل نه تنها مایه تقرب نیست، بلکه مایه دوری از رحمت خدا است

شیخ تقی الدین سبکی در " شفاء السقام " این عقیده غلط را رد کرده و دل های مومنان را شفا بخشیده است.

23- شیخ الاسلام ابو یحیی زکریا انصاری شافعی متوفی در سال 925 ه در " اسنی المطالب " شرح " روض الطالب " تالیف شرف الدین اسماعیل ابن مقری یمنی جلد 1 صفحه 501 درباره چیزی که برای حج کننده مستحب است می گوید: " سپس قبر پیامبر اکرم را زیارت می کند و بر او و همراهانش در مدینه منوره درود می فرستد " آنگاه مقداری از ادله استحباب زیارت و آداب آن را بیان کرده است. 24

24- ابن حجر هیثمی مکی شافعی، متوفی در سال 973 ه در کتابش " الجوهر المنظم فی زیاره القبر المکرم " صفحه 12 چاپ سال 1279 ه در مصر بعد از استدلال بر مشروعیت زیارت قبر پیامبر اکرم با دلائل زیاد، گفته است: یکی از آن دلائل اجماع است.

اگر بگوئی چگونه ادعای اجماع بر مشروعیت زیارت و سفر به خاطر آن می کنی، در صورتیکه ابن تیمیه از متاخرین حنبلی ها منکر مشروعیت تمام آنچه که گفته شده، هست چنانکه سبکی خطش را در این مورد مشاهده کرده است؟ و ابن تیمیه برای اثبات نظریه خود، دلائلی اقامه کرده که گوش از شنیدن آنها ناراحت و طبع تنفر دارد، بلکه او پنداشته است: سفر برای آن به اجماع علماء حرام است و نماز در آن نباید قصر شود و تمام احادیث وارده این باب ساختگی است و بعضی از هم مذهبانش بعد از او نیز از وی پیروی کرده اند.

در پاسخ باید گفت: ابن تیمیه کیست که در امور مذهبی به او و گفته اش توجه و اعتماد شود؟ و آبا او غیر آن است که جمعی از بزرگان هذهب، گفتار فاسد و دلائل بی اساسش را تعقیب نموده زشتی اوهام و افکار پلیدش را آشکار

ص: 204

نموده اند؟

چنانکه " عز بن جماعه " درباره اش گفته است: " او بنده ای است که خدا او را گمراه کرده و به او لباس خواری و ذلت پوشانده و در اثر کثرت دروغ و افتراء او را در پستی و محرمان جای داده است.

و شیخ الاسلام و عالم انام که همه بر جلالت مقام و اجتهاد و صلاح و پیشوائیش اتفاق دارند یعنی آقای سبکی که خدا روحش را مقدم و ضریحش را منور فرماید، و در صدد پاسخگوئی معتقدات فاسدش بر آمده و کتاب مستقلی در این باره نگاشته و با بهترین و منطقی ترین و روشنترین دلائل راه صواب را نشان داده است.

آنگاه گفته است: آنچه که از ابن تیمیه نقل شده اگر چه لغزش جبران ناپذیر است و مصیبتی است که همواره آثار شومش باقی است، اما خیلی شگفت - انگیز است، ویرا هوای نفس و شیطانیش چنان بر او چیره شده که وادارش نموده به سوی اسلام و پاسدارانش تیر اندازی نماید بیچاره نفهمیده است که زشت ترین معایب را آورده است، زیرا در بسیاری از مسائل، با اجماع علماء مخالفت کرده و اعتراضات سخیف مشهوری نسبت به پیشوایان مذهب مخصوصا خلفاء راشدین نموده است تا جائی که نسبت به خدا نسبتهای ناروا داده برای او جهت و جسم قائل شده است و به کسانی که اعتقاد به مذهبش نداشته نسبت گمراهی داده است.

و بالاخره علماء عصرش، علیه او قیام کرده حکومت را ملزم نمودند که: یا او را بکشد یا حبسش نماید.

حکومت نیز او را به زندان افکند و در آنجا مرد، و این بدعت ها خاموش گردید و گمراهی ها از بین رفت.

آنگاه پیروانش به یاریش شتافتند، اما خداوند نگذاشت آنان سر بلند کنند و شخصیت و قدرتی به دست آورند، بلکه: " ذلت و مسکنت به نام آنان ثبت شده و به خاطر گناه و عداوتشان به خشم خدا گرفتار شده اند. "

ص: 205

25- شیخ محمد خطیب شربینی، متوفی در سال 977 ه در " مغنی المحتاج " جلد 1 صفحه 357 گفته است: " مورد بحث این قوال (زیارت قبور برای زنان مستحب است یا مباح یا مکروه و یا حرام) در غیر از زیارت قبر پیامبر اکرم است، اما زیارت قبر آن حضرت از بزرگترین عوامل تقرب به خدا برای مردان و زنان است.

" دمنهوری " قبور دیگر انبیاء و صالحان و شهیدان را نیز به او ملحق کرده و ظاهرا هم حق با اوست، اما " اذرعی " گفته است از پیشینیان کسی را ندیدم که چنین عقیده ای داشته باشند. " ابن شبهه " گفته است: اگر این حرف صحیح باشد، پس زیارت قبر پدر و مادر و برادر و خواهر و دیگران از فامیل ها نیز باید جائز باشد، زیرا اینان به صله رحم از صالحان اولی هستند، ولی بهتر عدم الحاق اینان به آنان است به خاطر آن دلیلی که برای کراهت قبلا ذکر کردیم.

و در صفحه 494 همان کتاب بعد از بیان استحباب زیارت قبر پیامبر اکرم و نقل مقداری از ادله آن می گوید: منظور این نیست که استحباب زیارت قبر پیغمبر اکرم اختصاص به حاجی دارد، خیر، چنانکه گذشت این عمل مطلقا مستحب است قبل از حج و عمره و چه بعد از آن و یا بدون مراسم حج و عمره و اینکه مصنف آن را بعد از فراغ از حج آورده به خاطر شدت استحباب این عمل برای حاجیان است به دو دلیل: اول اینکه غالبا حاجیان از راه دور برای انجام مراسم حج می آیند، وقتی که نزدیک مدینه می آیند زشت است که زیارت نکرده برگردن. دوم به خاطر فرموده خود آن حضرت است. " هر کس حج کند و مرا زیارت نکند به من جفا کرده است " که ابن عدی

آن را در کامل و غیره آورده است و این حدیث دلالت می کند که زیارت قبر پیامبر اکرم برای حاجی

ص: 206

از دیگران مستحب تر است و حکم عمره کننده در شدت استحباب همانند حج کننده است ".

26- شیخ زین الدین عبد الرووف مناوی، متوفی در سال 1031 ه در شرح الجامع الصغیر جلد 6 صفحه 140 گفته است: و زیارت قبر پیامبر اکرم از کمالات حج است، بلکه زیارت آن نزد صوفیه فرض است و به نظر آنها مهاجرت به سوی قبر آن حضرت همانند تشرف در حال حیات اوست.

حکیم گفته است زیارت قبر مصطفی صلوات الله و سلامه علیه مهاجرت بیچارگان است که به سویش مهاجرت می کنند و او را مرده یابند و بر می گردند، پس سزاوار است آنان را محروم نکند، بلکه بر ایشان شفاعت را به خاطر احترام زیارتشان پاداش قرار دهد.

او در شرح حدیث " من زار قبری وجبت له شفاعتی، گفته است: اثر زیارت. یا مرگ با اسلام است برای هر زائر؟ و یا شفاعت مخصوصی است برای زائر بیش از شفاعت عمومیش برای همگان؟

اینکه فرموده است: " شفاعتم " در این اضافه شرافتی است که در دیگر شفاعت ها از قبیل شفاعت فرشتگان و خواص اولیاء چنان شرافت نیست و شخص پیامبر از زائر شفاعت می کند و این یک نوع تعظیم متقابل است برای جبران عوض اخلاص زائر.

27- شیخ حسن بن عماد شرنبلانی، در مراقی الفلاح بامداد الفتاح " فصلی درباره زیارت قبر پیامبر اکرم نگاشته و در آن فرموده است: " زیارت قبر پیامبر اسلام از برترین عوامل تقرب به خدا و نیکوترین مستحبات است که از لحاظ درجه نزدیک به واجبات است، زیرا پیامبر اکرم مردم را به آن تحریص فرموده و مبالغه در استحباب آن کرده است.

او گفته است: " هر کس گشایشی در کارش باشد و مرا زیارت نکند به من جفا کرده است - هر کس مرا زیارت کند شفاعتم برای او واجب است - هر کس

ص: 207

بعد از مرگ زیارتم کند همانند آن است که در حیاتم زیارتم کرده باشد و.. "

و از چیزهائی که پیش همه دانشمندان مسلم است این است که رسول خدا هم اکنون زنده و روزی بگیر و بهره رسانند به همه پناهندگان و بندگان است نهایت آنکه پرده ها مانع دیدن مقامات عالیه اوست و چون می بینم که بیشتر مردم از اداء حق زیارت آن حضرت غافل هستند و جزئیات و کلیات مربوط به زیارت را نمی دانند از این رو تصمیم گرفتم بعد از احکام مناسک حج مقداری از آداب زیارت را نیز ذکر کنم تا فائده کتاب تمام باشد.

آنگاه مقدار زیادی از آداب زائر و زیارت را چنانکه خواهد آمد بیان کرده است.

28- قاضی القضاه شهاب الدین خفاجی حنفی مصری، متوفی در سال 1069 ه در شرح الشفاء جلد 3 صفحه 566 گفته است: " بدان که این حدیث (حدیث شد رحال به سوی مساجد) ابن تیمیه و هم مذهبانش مثل ابن قیم را وارد به آن گفتار زشت و کفر آمیز کرده تا جائی که او را تکفیر نموده اند و سبکی کتاب مستقلی در رد عقائد سخیفش نوشته است.

عقیده و این بوده که نباید قبر اکرم را زیارت کرد و شد رحال به سوی آن نمود در صورتی که گفته شده: " افراد نجیب به سوی قبر پیامبر اکرم که حقا مهبط وحی است می شتابند و در آن جا حاجات و امیدها بر آورده می شود ".

او پنداشته است که با این گفتارش از توحید حمایت می کند در صورتی که گفته هایش شایسته ذکر نیست و آنها از عاقلی صادر نمی شود تا چه رسد به - شخص فاضلی خدا از سر تقصیرش در گذرد.

و اما اینکه رسول خدا فرموده است: لا تتخذوا قبری عیدا: " قبرم را عید قرار ندهید " منظور یا این است: " با هیئت خاصی در روز معین کنار قبرم جمع نشوید و یا این که: " در سال تنها یک روز زیارتم نکنید بلکه هرچه بشتر زیارتم

ص: 208

نمائید ".

و اما اگر منظور نهی از زیارت باشد، آن هم مربوط به حال مخصوصی است یعنی: زیارتم را همانند عید در جمع شدن گرد آن و آرایش کردن پیش آن و نظائر اینها که در عیدها در جمع انجام می گیرد، قرار ندهید، بلکه تنها به خاطر زیارت و دعا و سلام به آنجا بروید و آنگاه بر گردید.

و در صفحه 577 در شرح حدیث فوق گفته است: " یعنی قبرم را همانند عید در جمع شدن مردم گرد آن قرار ندهید " و تاویل حدیث قبلا گفته شد و تذکر دادیم که این حدیث نمی تواند دلیل بر گفته ابن تیمیه و دیگران باشد، زیرا اجماع امت بر خلاف او ایجاب می کند که را بر خلاف آنچه که او فهمید است تفسیر نمائیم چون که او فهمیده است روی انگیزه شیطانی بوده است.

29- شیخ عبد الرحمن شیخ زاده، متوفی در سال 1087 ه در " مجمع الانهر فی شرح ملتقی الابحر " جلد 1 صفحه 157 گفته است: از نیکو ترین مستحبات که نزدیک به واجبات است زیارت قبر پیامبر بزرگوار، حضرت محمد صلی الله علیه است که آن حضرت مردم را ترغیب به این کار فرموده و با عبارتی از قبیل: " من زار قبری " مبالغه در استحباب آن فرموده است.

او بعد از نقل شش حدیث، در مورد زیارت، چنین ادامه می دهد: اگر حج او واجب باشد بهترین است در صورتی که مدینه در مسیرش قرار ندارد اول مراسم حج را انجام دهد آنگاه اقدام به زیارت قبر پیامبر اکرم کند و هنگامی که قصد زیارت آن می کند شایسته است که با آن نیت زیارت مسجد النبی را نیز بنماید.

او بعد از این بسیاری از آداب زیارت را بیان کرده است.

30- شیخ محمد بن علی محمد حصنی، معروف به علاء الدین حصکفی حنفی مفتی دمشق، متوفی در سال 1088 ه در الدر المختار فی شرح تنویر الابصار " در آخر

ص: 209

کتاب حج گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم مستحب است، بلکه گفته شده: برای کسی که گشایشی در کارش هست واجب است.

و اگر حج او واجب باشد و مدینه در مسیرش نباشد ابتداء مراسم حج را انجام دهد و در صورت استحباب مخیر است و اگر در مسیرش باشد قطعا اول قبر پیامبر اکرم را زیارت کند و با آن نیت زیارت مسجد را نیز داشته باشد.

31- ابو عبد الله محمد بن عبد الباقی زرقانی مالکی مصری، متوفی در سال 1122 ه در " شرح المواهب " جلد 8 صفحه 299 گفته است: در زمان بزرگان از صحابه، زیارت آن حضرت مشهور و معروف بوده است.

هنگامی که عمر بن خطاب با مردم بیت المقدس مصالحه کرد " کعب الاحبار " پیش او آمد و اسلام آورد و اظهار خورسندی کرد و عمر به او کفت: ایا میل داری که با من به مدینه بیائی و قبر پیامبر اسلام را زیارت کرده از آنها بهره مند گردی؟ گفت آری.

32- ابو الحسن سندی محمد بن عبد الهادی حنفی، متوفی در سال 1138 ه در " شرح سنن ابن ماجه " جلد 2 صفحه 268 گفته است که " دمیری " گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم از برترین طاعات و بزرگترین عامل تقرب به خدا است، چنانکه خود آن حضرت فرموده است: " کسی که قبرم را زیارت کند شفاعتم برای او فرض است " این حدیث را دارقطنی و دیگران نقل کرده و عبد الحق آن را صحیح دانسته است.

و نیز گفته است: " کسی به عنوان زیارت پیشم بیاید و جز زیارتم حاجت دیگری نداشته باشد به عهده من است که روز قیامت از او شفاعت نمایم " گروهی از حافظان حدیث مانند ابو علی ابن السکن، در کتابش موسوم به " سنن الصحاح " آن را نقل کرده اند و این دو امامند که این دو حدیث را صحیح دانسته و در دو " صحیح " خود آن را آورده اند و گفتار آنان از کسانی که آن را مورد طعن قرار داده اند اولی است.

ص: 210

33- شیخ محمد بن علی شوکانی، متوفی در سال 1250 ه در " نیل الاوطار " جلد 4 صفحه 324 گفته است: گفتار اهل علم درباره زیارت پیامبر اکرم مختلف است، اکثریت معتقدند که: آن مستحب است و بعضی از مالکی ها و ظاهریه معتقدند که: واجب است و حنفی ها می گویند که نزدیک به واجب است و ابن تیمیه حنبلی که از احقاد مصنف و معروف به شیخ الاسلام است معتقد به عدم مشروعیت آن است.

آنگاه درباره این اقوال به طور مفصل بحث کرده تا اینکه می گوید: کسی که معتقد به مشروعیت آن است نیز استدلال کرده است: همواره در تمام اعصار و قرون روش مسلمانانی که تصمیم حج داشته اند با همه اختلافات مذهبی و منطقه ای این بوده که به خاطر زیارت قبر پیامبر اکرم، به مدینه موزه می رفتند و آن را زیارت می کردند و این عمل را از افضل اعمال می دانستند و از هیج کسی نقل نشده که آن را بر آنان عیب بگیرند، پس این کار پیش همه مسلمین در همه اعصار و قرون نیکو و پسندیده بوده است.

34- شیخ محمد امین ابن عابدین، متوفی در سال 1253 ه در " رد المحتار علی الدر المختار " جلد 2 صفحه 263 گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم، به اتفاق همه مسلمین مستحب است تا اینکه می گوید: آیا زیارت قبر پیغمبر برای زنان نیز مستحب است؟ چنانکه بعضی از علماء تصریح کرده اند: صحیح این است که با شروطش مستحب است.

اما صحیح تر در مذهب ما چنانکه کرخی و دیگران تصریح کرده اند: این است که: رخصت زیارت قبور برای مردان و زنان بدون اشکال ثابت است.

و اما طبق قول غیر اصح به دلیل اطلاق گفتار اصحاب، زیارت قبور برای زنان نیز مستحب خواهد بود، بلکه گفته شده که زیارت قبر پیامبر اکرم واجب است. این نظریه را در شرح اللباب آورده و گفته است: چنانکه در " الدره المضیه فی الزیاره المصطفویه " بیان کرده ام.

ص: 211

و نیز خیر الرملی در حاشیه " المنح " از ابن حجر نقل کرده و گفته است: من این نظر را تایید می کنم.

آری عبارت " لباب " و " فتح " و شرح مختار چنین است که: زیارت در صورت گشایشی در زندگی نزدیک به وجوب است.

تا اینکه می گوید: " ابن الهمام " گفته است: اولی پیش این بنده ضعیف این است که زائر نیتش تنها برای زیارت قبر پیامبر اکرم باشد. بعد وقتی که به آنجا رفت زیارت مسجد را قصد کند یا آنکه از خدا بخواهد به او توفیق دهد دوباره با نیت مستقل به زیارت مسجد نائل آید و این کار تعظیم بیشتری به رسول خدا است و این معنی با ظاهر فرموده پیامبر اکرم: من جائنی زائرا لا تعلمه حاجه الا زیارتی کان حقا علی ان اکون شفیعا له یوم القیامه: " کسی به عنوان زیارت پیشم بیاید و نظری جز زیارتم نداشته باشد بر من که در قیامت از او شفاعت نمایم " نیز موافق است.

" رحمتی " عارف " ملا جامی " نقل کرده است: که او زیارت قبر پیامبر اکرم را از عمل حج جدا کرده است تا آنکه مقصدی غیر از زیارت قبر رسول خدا در سفر نداشته باشد.

و آنگاه حدیث: " لا تشد الرحال الا لثلاثه مساجد " را نقل کرده و گفته است: معنی آن چنان که در احیاء العلوم آمده چنین است جزء برای زیارت این سه مسجد (مسجد الحرام - مسجد الاقصی - مسجد النبی) نباید سفر کرد، زیرا تنها در این مساجد فضیلت بیشتر است و گرنه دیگر مساجد با هم مساوی هستند.

بنابر این، حدیث، سفر کردن برای غیر مساجد را از قبیل: صله رحم، فرا گرفتن دانش، زیارت مشاهد مشرفه مثل قبر پیغمبر اسلام - قبر ابراهیم خلیل و سائر ائمه را نفی نمی کند، چون در صدر نفی آنها نبوده تنها زیارت مساجد را نفیا و اثباتا شامل است.

35- شیخ محمد بن سید درویش الحوت البیروتی، متوفی در سال 1276 ه در حاشیه " حسن الاثر " صفحه 246 گفته است: زیارت پیامبر اکرم چیز مطلوبی است چون

ص: 212

او واسطه میان خالق و خلق است و زیارت او بعد از وفاتش همانند مهاجرت بسوی او در حال حیاتش می باشد.

و کسی که آن را انکار کند یا آن را بطور کلی انکار می کند اشتباه چنین کسی بسیار بزرگ و آشکار است و اگر انکار از اعمال ابلهانه برخی از نادانان است البته باید حقیقت به آنها تفهیم شود.

36- شیخ ابراهیم باجوری شافعی، متوفی در سال 1277 ه در حاشیه اش بر شرح " ابن الغزی " بر متن شیخ ابی شجاع در فقه شافعی جلد 1 صفحه 347 گفته است: زیارت قبر پیامبر اکرم برای همه حتی غیر از کسانیکه حج و عمره انجام می دهند مستحب است، و کسی که تصمیم دارد به مدینه به خاطر زیارت قبر پیامبر اکرم برود مستحب است بین راه سلام و درود زیاد بر حضرتش بفرستد و این کار را هنگامی که مدینه و درختانش را می بیند افزایش دهد و از خدا بخواهد که آن را از وی پذیرفته و از آن بهره مندش فرماید، آنگاه مقداری زیادی از آداب زیارت و الفاظ آن را ذکر کرده است.

37- شیخ حسن عدوی حمزاوی شافعی، متوفی در سال 1303 ه خاتمه ای در کتابش " کنز المطالب " صفحه 239 - 179 برای زیارت قبر پیامبر اکرم قرار داده و در آن به طور تفصیل درباره آن بحث کرده و مطلوبیت آن را از نظر کتاب و سنت و اجماع و قیاس به ثبوت رسانده و درباره سفر کردن به سوی قبر آن حضرت بسط کلام داده و مقداری از آداب زائر و زیارت را بیان کرده است.

او در صفحه 195 همان کتاب، بعد از نقل مقداری از احادیث وارده درباره اینکه پیامبر اکرم سلام زائرش را می شنود و جوابش را می دهد، گفته است: هنگامی که این را دانستی، این حقیقت را فهمیدی که پاسخ دادن آن حضرت به سلام زائر حقیقتی است که در آن شکی نیست، خلافت در این که آیا او به سلام غیر زائر پاسخ می دهد یا نه؟

و این حقیقت، فضیلت دیگری برای زائرین آن حضرت است، پس خداوند

ص: 213

برای آنان میان شنیدن آن حضرت صدای زائرین را پاسخ دادن به آنها جمع فرموده است علی هذا کسی که این دو فصیلت را درک کرده، کجا از زیارتش کوتاهی خواهد کرد بخدا قسم جز کسی که محروم از خیرات است در صورت گشیایش، تاخیر در زیارت آن بزرگوار نخواهد کرد خداوند ما را در زمره محرومان و طردشدگان از رحمت واسعه اش قرار ندهد.

و از این احادیث نیز دانسته شده که، آن بزرگوار، همواره زنده است زیرا محال عادی است که جهان از سلام فرستنده بر او خالی گردد، پس ما ایمان داریم که او زنده روزی خوار است و بدنش را زمین نمی خورد و به اجماع مسلمین بدن سائر انبیاء نیز چنین است.

38- سید محمد بن عبد الله جردانی دمیاطی شافعی، متوفی 1307 ه در مصباح الظلام جلد 2 صفحه 145 گفته است: " برای زائر قبر پیامبر اکرم ده کرامت است: 1 - بالاترین مراتب به او داده می شود 2 - به بالاترین مطالب نائل می گردد 3 - حوائجش بر آورده می شود 4 - مواهبی به او بذل می گردد 5 - از ناگوارهای در امان خواهد بود 6 - از عیبها پاک خواهد شد 7 - مصیبت ها بر او آسان خواهد گردید 8 - ناگواری هایش پایان خواهد پذیرفت 9 - عاقبتش نیکو خواهد گردید 10 - مشمول رحمت پروردگار مشارق و مغارب خواهد بود.

و چه نیکو گفته شده است: گوارا باد برای کسی که بهترین انسان ها را زیارت کرده است که با این عمل، گناهانش ریخته می شود، زیرا کسی که به زیارتش برود سعادت برایش تضمین شده و گناهان سنگینش به آسانی فرو می ریزد. "

کوتاه سخن اینکه: زیارت قبر پیامبر اکرم از بزرگترین طاعات و برترین عبادات است تا جائیکه بعضی گفته اند: زیارت آن حضرت واجب است، پس سزاوار است که در انجام آن کوشا باشند و از سرپیچی در انجام آن در صورت قدرت مخصوصا بعد از حجه الاسلام، خودداری ننماید، زیرا او حق بزرگی بر امتش

ص: 214

دارد و هرگاه کسی از راه بسیار دور با سر و یا چشمش به زیارتش برود کاملا حقش را اداء نکرده است، خداوند از ناحیه مسلمین به او کاملترین جزاها را عنایت فرماید اینست که گفته اند:

" کسی را که دوست داری زیارتش کن، اگر چه خانه اش با تو فاصله زیادی داشته، خاک و سنگ های فراوانی میان تو و او حائل باشد هیچ گاه دوری راه ترا از زیارتش باز ندارد، زیرا دوست دارنده برای کسی که می خواهدش، زیارت کننده است ".

و برای کسی که قصد مدینه را دارد وظایفی است آنگاه به طور تفصیل در باره آداب زیارت بحث کرده و سلام کردن بر خلیفه اول و دوم و زیارت کردن فاطمه زهرا سلام الله علیها و اهل بقیع و مزارهای مشهور را که در حدود سی موضوع هست نقل نموده است.

39- شیخ عبد الباسط بن شیخ علی فاخوری، مفتی بیروت در " الکفایه لذوی العنایه " صفحه 125 گفته است: فصل دوازدهم در زیارت پیامبر اکرم است که مطلوب و محبوب و مستحب موکدا است.

و زیارت قبر رسول خدا همانند زمان حیاتش مستحب است، زیرا او در حجره اش زنده است و جواب سلام زائران را می دهد و این کار از بهترین کارها و مهمترین عوامل تقرب به خدا و برترین اعمال و پاکترین عبادت است که خود آن حضرت فرموده است: " هر کس قبرک را زیارت کند شفاعتم برای او واجب خواهد بود. " و معنی وجوب در این حدیث این است که با وعده راست که قطعا واقع خواهد شد، شفاعتم ثابت است، و در هر وقت می شود او را زیارت کرد اما بعد از اتمام حج بهتر است، و لازم است بر کسی که می خواهد زیارتش کند از همه گناهان و اعمالی که بر خلاف سنت آن حضرت است، توبه نماید.

آنگاه مقداری زیادی از آداب زیارت و زیارت اولی که بعدا خواهد آمد آورده و گفته است: کسیکه عاجز از حفظ این است اکتفاء به بعضی از آن نماید

ص: 215

که کمترین آن " السلام علیک یا رسول الله " است.

آنگاه زیارت شیخین را ذکر کرده تا اینکه می گوید: مستحب است تبرک به اسطوانه هائی که برای آنها فضیلت و شرافت است و آنها هشت عدد هستند: اسطوانه محل نماز رسول خدا، اسطوانه عایشه که به آن ستون " قرعه " می گویند، اسطوانه توبه که محل اعتکاف رسول خدا بوده است، اسطوانه سریر، اسطوانه علی رضی الله عنه، اسطوانه وفود، اسطوانه جبرئیل و اسطوانه تهجد.

40- شیخ عبد المعطی سقا در " الارشادات السنیه " صفحه 260 گفته است " هنگامی که حاجی یا عمره کننده خواست از مکه برگردد شایسته است که به مدینه برود تا از نعمت زیارت پیامبر اسلام برخوردار گردد زیرا این عمل از بزرگترین عوامل تقرب به خدا و بهترین طاعات و نافع ترین کوشش ها است، اما این شایستگی اختصاص به کسی که به مکه برای انجام مراسم حج و عمره رفته است ندارد نهایت آنکه برای او مطلوب تر است بهترین است که زیارت در صورتی که وقت، وسعت داشته باشد بر عمل حج مقدم شود زیرا چه بسا ممکن است مانعی پیش آید. و روایات زیادی درباره فضیلت زیارت پیامبر اکرم وارد شده و از آن جمله است: " کسی که قبرم را زیارت کند شفاعتم برای او واجب خواهد بود."

و سزاوار است که مردم عند القدره و الاستطاعه از انجام این وظیفه مخصوصا بعد از حجه الاسلام کوتاهی ننمایند، زیرا حق رسول خدا بر امتش فوق العاده زیاد است و نیز سزاوار است کسی که می خواهد به زیارتش برود در بین راه درود و تحیت فراوان بر حضرتش بفرستد و هنگامی که به مدینه رسید غسل کند سپس وضوء بگیرد یا در صورت عذر تیمم نماید.

آنگاه مقدار زیادی از آداب زیارت و الفاظ مخصوص آن را نسبت به رسول خدا و شیخین بیان کرده است.

41- شیخ محمد زاهد کوثری در " تکمله السیف الصقیل " صفحه 156

ص: 216

گفته است: احادیث درباره زیارت پیامبر اکرم فوق العاده زیاد است که حافظ صلاح الدین علائی چنانکه گذشت طرق آن احادیث را در مجلدی گرد آورده است و همواره امت اسلام بر طبق آن عمل می کرده تا آنکه ابن تیمیه بر خلاف همه مسلمین در براه آن اظهار نظر کرده است.

علی قادری در شرح الشفاء گفته است: ابن تیمیه که از حنبلی ها است تفریط کرده در وقتی که سفر برای زیارت پیامبر اکرم را حرام کرده است، چنانکه دیگران افراط نموده گفته اند: زیارت رسول خدا عامل تقرب به خدا و جزء ضروریات دین مبین اسلام است و منکر آن محکوم به کفر است.

و شاید که نظر دوم به صواب نزدیکتر است، زیرا تحریم چیزی که علماء بطور اتفاق درباره آن حکم به استحباب کرده اند کفر است چون این کار، فوق تحریم مباح متفق علیه است (یعنی تحریم مستحب مورد اتفاق است)

پس کوشش او در منع مردم از زیارت رسول خدا دلیل این است که در اعماق دلش دشمنی ای نسبت به پیامبر اکرم وجود داشته است و گرنه چگونه ممکن است به سبب زیارت و توسل، تصور شرک درباره مسلمانی که معتقدند: پیامبر اسلام، عبد و رسول خدا است و در شبانه روز اقلا بیست بار در نمازشان آن را تکرار می کنند نمود؟

و همواره اهل علم که عوام را از بدعت در همه شئونشان باز می دارند و آنان را ارشاد به سوی سنت در زیارت و غیر آن در صورتی که از آنان بدعتی صادر گردد، می کنند، هیچ گاه آنان را به خاطر زیادت و توسل مشرک نخوانده اند چگونه ممکن است آنان مشرک باشند در صورتی که خداوند آنان را از شرک نجات داده و در دلهایشان ایمان داخل کرده است؟

و نخستین کسی که آنان را بدین جهت رمی به شرک کرده ابن تیمیه است و کسی که بعد از او به خاطر انگیره روانی جان و مال مسلمین را مباح ساخته است و او (ابن تیمیه) از خدا نترسیده در اینکه از امام ابن الوفاء ابن عقیلی

ص: 217

حنبلی روایت کرده که: سفری برای زیارت پیامبر اکرم معصیت است و باید نماز را در آن تمام خواند در صورتی که هرگز او چنین حرفی نزده است.

به کتاب " التذکره " او مراجعه کن تا ببینی که او تا چه اندازه به زیارت پیامبر اکرم و توسل به آن حضرت، جنانکه مذهب حنبلی ها به آن ترغیب می کند، عنایت دارد.

آنگاه کلامش را نقل کرده است و در آن است: قول به استحباب رفتن به مدینه و زیارت پیامبر اکرم و چگونگی زیارت او و زیارت شیخین و چگونگی زیارت آنها و رفتن به مسجد قبا و نماز در آن و رفتن به زیارت قبور شهداء و زیاد دعا کردن در آن مشاهده مشرفه و...

سپس گفته است: و تو نص گفتارش را در این مساله بر خلاف نسبت ابن تیمیه دیدی.

42- فقهاء مذاهب چهارگانه مصر، در " الفقه علی المذاهب الاربعه " جلد 2 صفحه 590گفته اند: " زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام از برترین مستحبات است و درباره آن احادیث فراوانی رسیده است.

آنگاه شش عدد از احادیث باب و مقداری از آداب زائر و زیارت رسول خدا و شیخین را ذکر کرده اند.

و هدوا الی الطیب من القول و هدوا الی صراط الحمید:

" انان به سوی گفتار پاکیزه و راه ستوده هدایت شده اند " (سوره حج آیه 24)

ص: 218

فروع سه گانه

این فروع، به ما این درس را می دهد که پیشوایان مذاهب همگی بر این حقیقت اتفاق دارند: که زیارت پیامبر اکرم و سفر کردن برای انجام آن از نقاط مختلف جهان، امری راحج، محبوب و مستحب است:

1- آراء فقهاء مذاهب چهارگانه در اینکه: کدام یک از حج و زیارت باید بر دیگری مقدم گردد، با هم مختلف است. تقی الدین سبکی در " شفاء السقام " صفحه 42 گفته است: علماء گذشته که خدای رحمتشان کند، اختلاف کرده اند در اینکه ابتداء کردن به مدینه قبل از مکه برتر است یا بر عکس؟ و از کسانی که تصریح به این مساله و آراء مختلف آن نموده اند امام احمد رحمه الله در کتابش " المناسک الکبیر " است، این مناسک را حافظ ابو الفضل (با اسنادش) از عبد الله ابن احمد. از پدرش روایت کرده است. و در این مناسک سوال شده: چه کسی باید ابتداء کند به مدینه پیش از مکه؟ آنگاه با اسنادش از عبد الرحمن بن زید و عطاء و مجاهد نقل کرده که آنها گفته اند: هنگامی که تصمیم رفتن به مکه را دارای اول به مدینه نرو، بلکه ابتداء به مکه کن و هنگامی که از عمل حج فارغ شدی اگر خواستی به مدینه برو.

و با اسنادش از " اسود " نقل کرده که گفته است: دوست دارم که با وسائل سفرم ابتداء به مکه بورم.

ص: 219

و از ابراهیم نخعی آورده است که: هر گاه اراده مکه داشتی همه چیز را تابع آن قرار ده.

و از مجاهد نقل که گفته است: هنگامی که خواستی حج و یا عمره انجام دهی مکه را مقدم کن و همه چیز را تابع آن قرار ده، و از ابراهیم آورده است: وقتی حج می کنی، اول به مکه برو و سپس به مدینه.

و نیز امام احمد با اسنادش از عدی بن ثابت نقل کرده است که: برخی از یاران رسول خدا وقتی که می خواستند به حج بروند ابتداء به مدینه می رفتند و می گفتند آبا بهتر از جائی که رسول خدا احرام بسته است وجود دارد؟ و ابن ابی شیبه در فضیلت تقدیم مدینه نیز چنین آورده است.

و از علقمه و اسود و عمرو بن میمون با اسنادش آورده است که: آنان اول به مدینه و سپس به مکه رفته اند. تا اینکه می گوید: و از کسانی که تصریح به این مساله کرده اند: امام ابو حنیفه (ره) است که گفته است: بهتر ابتداء کردن به مدینه است.

شیخ علی قاری در شرح " المشکاه " جلد 3 صفحه 284 گفته است: مناسب تر اینست که زیارت پیغمبر بعد از حج صورت گیرد، چنانکه مقتضای قواعد شرعی مقدم داشتن واجب بر مستحب است.

حسن از ابی حنیفه تفصیل نیکوئی نقل کرده و آن اینکه: اگر حج واجب باشد نیکو تر برای حاجی مقدم داشتن مکه است و اگر زیارت را مقدم دارد جائز است و اگر حج مستحب هر کدام را که بخواهد مقدم دارد مخیر است.

سپس گفته است: ظاهرتر این است که ابتداء به حج خاطر اطلاق حدیث و مقدم داشتن حق خدا بر حق پیامبر اکرم شایسته تر است، و روی همین جهت است

ص: 220

که تحیت مسجد رسول خدا بر زیارت آن حضرت مقدم است.

2- از اموری که میان همه فرق اسلامی از گذشته و حال مورد اتفاق بوده مساله جواز نیابت و استیجار اجیر برای زیارت پیامبر اکرم است، در مورد کسی که مانعی او را از انجام این عمل باز داشته است.

و به طور استفاضه از عمر بن عبد العزیز نقل شده: کسی را از شام به مدینه می فرستاد تا سلامش را به رسول خدا ابلاغ نماید.

این مطلب را بیهقی در " شعب الایمان " و ابو بکر احمد بن عمرو النیلی، متوفی در سال 287 در مناسکش و قاضی عیاض در " الشفاء " و حافظ ابن جوزی در " مثیر الغرام الساکن " و تقی الدین سبکی در " شفاء السقام " صفحه 41 و دیگران نقل کرده اند.

و یزید بن ابی سعید " مولی المهری " می گوید: رفتم پیش عمر بن عبد العزیز، هنگامی که با او خدا حافظی می کردم به من گفت: به تو حاجتی دارم و آن اینکه هنگامی که به مدینه رفتی و قبر رسول خدا (ص) را دیدی سلامم را به حضرتش ابلاغ کن.

ابو اللیث سمرقندی حنفی در " الفتاوی فی باب الحج " گفته است: ابو القاسم گفته هنکامی که خواستم از مکه خارج شوم قاسم بن غسان گفت به تو حاجتی دارم و آن اینکه: هنگامی که پیش قبر رسول خدا رفتی از ناحیه ام به حضرتش سلام برسان، و من وقتی که پایم را توی مسجد مدینه گذاشتم یادم آمد.

عبد الحق بن محمد صقلی مالکی، متوفی در سال 466 ه در تهذیب الطالب " گفته است: در بعضی از مسائلی که از شیخ ابو محمد بن ابی زید سوال شده بود، دیدم: از او درباره مردمی که اجیر شده بود، با اجرتی حج استیجاری انجام دهد و شرط کرده بودند که زیارت قبر پیامبر اکرم را نیز انجام دهد و اتفاقا در اثر

ص: 221

مانعی آن سال نتوانست به آن شرط وفا کرده زیارت را نیز انجام دهد، پرسیدند او در جواب گفته بود: از اجرت به مقدار مسافت زیارت برگرداند.

عبد الحق گفته است: دیگر از شیوخ ما گفته اند: باید برگردد و به عنوان نیابت زیارت کند سپس گفته است: اگر استیجار او برای حج مخصوص به سال معینی بوده به مقدار زیارت از اجرتش کم می شود، و اگر استیجارش برای حج به عنوان ضمان در ذمه بوده، برگردد و زیارت نماید و با این تفصیل هر دو نقل با هم یکسان خواهد بود.

شافعی ها گفته اند: استیجار و جعاله اگر بر دعاء پیش قبر پیامبر اکرم یا ابلاغ سلام واقع شده باشند، شکی نیست که جائز است چنانکه عمر بن عبد العزیز انجام داده است. و اگر در مورد زیارت باشد صحیح نیست چون زیارت عمل مضبوطی نیست.

ابو عبد الله عبید الله بن محمد عکبری حنبلی مشهور به " ابن بطه "، متوفی در سال 387 ه در کتاب " الابانه " گفته است: کفایت می کند ترا از لحاظ دلالت بر اجماع مسلمین و اتفاقشان بر دفن ابی بکر و عمر با پیامبر اکرم اینکه: هر عالمی از علماء مسلمین و فقیهی او فقهائشان کتابی در مناسک نوشته و آن را به فصول و ابواب مختلف تقسیم نموده و مسائل مربوطه را در آنها نگاشته است...

تا اینکه زیارت قبر پیامبرا اکرم را ذکر می کند و چگونگی آن را چنین توصیف می کند: آن را بروی خویش و قبله را پشت سرش قرار می دهد...

اکنون می بینیم و درباره گذشتگان نیز شنیده ایم: هر گاه کسی می خواست به مکه برود، خانواده اش با او خدا حافظی می کردند و به او می گفتند: به رسول خدا و ابو بکر و عمر سلاممان را ابلاغ کن، و هیچ کسی از این عمل ایراد نمی گرفت و با آن مخالفت نمی نمود (شفاء السقام صفحه 45)

امینی می گوید: ابو منصور کرمانی حنفی، و غزالی در احیاء العلوم، و فاخوری

ص: 222

در کفایه، و شرنبلالی در مراقی الفلاح، و سبکی و سمهودی و قسطلانی و حمزاوی عدوی و دیگران گفته اند نائب الزیاره می گوید: درود بر شما ای رسول خدا، از فلان پسر فلان او وسیله شما به خدایت به رحمت و مغفرت شفاعت می جوید پس او را شفاعت کن.

3- عبد ری مالکی، در شرح رساله ابن ابی زید گفته است: اما نذر کردن برای رفتن به مسجد الحرام یا مکه، دارای ریشه ای در شرع است همان حج و عمره باشد، و نذر کردن برای رفتن به مدینه برای زیارت قبر پیامبر اکرم، بر تر از کعبه و بیت المقدس است در صورتی که حج و عمره ای نداشته باشند.

پس وقتی که نذر کرد به یکی از این اماکن سه گانه برود، لازم الوفاء است، اما کعبه مورد اتفاق است، ولی اصحاب ما و دیگران درباره مسجد الاقصی و مسجد النبی اختلاف کرده اند.

ابن الحاج ذر " المدخل " جلد 1 صفحه 256 بعد از نقل این عبارت گفته است: این گفته قطعی و صحیح است و جز مشرک یا معاند خدا و پیغمبر در آن شک نمی کند.

و تقی الدین سبکی در " شفا: السقام " صفحه 53 بعد از ذکر گفته عبد ری یاد شده گفته است: اختلافی که بدان اشاره کرده است مربوط به نذر برای رفتن به دو مسجد یاد شده است، نه زیارت قبر پیامبر اکرم.

و در صفحه 71 بعد از گفتار طولانی پیرامون نذر عبادات و قرار دادن آن با اقسام مختلف، گذشته است: هنگامی که این را دانستی پس زیارت قبر پیامبر اکرم به خاطر ترغیب شرع به آن، عامل تقرب به خدا است.

و ما گفتیم که در آن دو جهت است، جهت عموم وجهت خصوص اما از جهت خاص و اینکه ادله خاصه ای درباره آن وارده شده است، پس یقین پیدا می کنیم که آن به خاطر الحاقش به عبادت مقصوده ای که جز به شکل عبادت آورده نمی شود مانند: نماز روزه صدقه و اعتکاف با نذر لازم می گردد

ص: 223

و به خاطر همین جهت است (خدا داناتر است) قاضی ابن کج - رحمه الله - گفته است: هنگامی که نذر کرد قبر پیامبر اکرم را زیارت کند پیش من چنین است که وفا به نذر بدون اختلاف لازم است.

تا اینکه گفته است: هنگامی که از جهت عموم به زیارت قبر نبی اکرم و اینکه همه معانی مقصوده از زیارت در آن جمع است بنگریم، باز ظاهر اینست که گفته شود: بدون اختلاف لازم الوفاء است، و به احتمال بعید گفته می شود: همانطور که اگر نذر بکند به زیارت آیندگان از سفر برود و سلام بگوید، در لزوم آن به نذر خلاف است، با آنکه این عمل فی حد نفسه قبل از نذر و بعد از آن عامل تقرب به خدا هستند، در زیارت نیز چنین است، و حال آنکه برای شما آشکار گردید که زیارت با نذر لازم می گردد.

و پیش از همه اینها خبر می دهد ترا از آنچه که مورد بررسی قرار می دهیم آداب مستحبه آتیه که برای زائر است، زیرا آنها متفرق بر استحباب زیارت و سفر کردن به سوی روضه نبی اکرم است (یعنی از آداب مستحبه ای که برای زیارت و زائر نقل می شود، این حقیقت به خوبی بدست می آید که استحباب زیارت قبر پیامبر بزرگوار اسلام و سفر کردن برای آن، امری نسلم و غیر قابل انکار است).

ص: 224

آداب زیارت پیامبر اکرم طبق نظر علماء اهل سنت
اشاره

ما در اینجا آنچه که از نصوص مصادر اهل سنت، در مورد آداب زائر و زیارت پیامبر اکرم یافته ایم آوردیم

1- نیت را باید خالص و بی شائبه گرداند، زیرا ارزش اعمال با نیت ها است، پس باید منظور از زیارت رسول الله تقرب به خدا باشد. و مستحب است علاوه بر زیارت آن حضرت، قصد رفتن به مسجد النبی و نماز خواندن در آن را داشته باشد، تا از این رهگذر نیز به خدا تقرب جوید این مطلب را " ابن صلاح " و " نووی " که از شافعیان اند، گفته اند، و بزرگ حنفی ها " کمال بن الهمام " نیز از مشایخشان آن را نقل کرده است.

2- شوق دائم و وافری برای زیارت حبیب شفیع داشته باشد.

3- هنگامی که از خانه اش خارج می شود، بگوید: بنام خدا و توکل بر او، نیرو و حرکت جز از ناحیه او نیست، خدایا به سوی تو می آیم و تو مرا بیرون آوردی، خدایا سلامتم بدار و با سلامت در دین برم گردان چنانکه

ص: 225

بیرونم آوردی، خدایا از گمراه کردن و گمراه شدن ذلیل شدن، ستم کردن و ستم دیدن، نادان نگاهداشتن و نادان ماندن به تو پناه می برم که همسایه ات عزیز و سپاست بزرگ و اسمت گرامی است و خدائی جز تو نیست.

4- در بین راه درود و تحیت فراوان بر رسول خدا بفرستد، بلکه در اوقات فراغت کارش این باشد.

5- در بین راه مساجد و آثار منسوبه به آن حضرت را جستجو کند و با زیارت و تبرک به نماز در آنها احیائشان نماید.

6- هنگامی که به مدینه نزدیک شد و آثار و علامتش را مشاهده کرد، خضوع و خشوع را اغاز کند و به گوارا بودن این عمل و برآورده شدن آروزهایش بشارتش دهد و اگر روی حیوانی سوار است آن را به علامت بشارت وصول به مدینه به حرکت آورده، مانعی ندارد هنگام رویت این محل شریف پیاده شود چنانکه برخی چنین می کرده اند، زیرا کاروان عبد القیس هنگامی که رسول خدا را دیدند از مرکوب هایشان پائین آمدند و رسول خدا نیز، از آن جلوگیری نفرمود و بدیهی است که تعظیم آن حضرت بعد از وفات همانند آن در حال حیاتش هست.

ابو سلیمان داود مالکی، در انتصار گفته است: این عمل برای مردانی که می توانند، موکد تر است و به خاطر تواضع برای خدا و احترام به پیامبر اسلام، مستحب است.

قاضی عیاض در " الشفاء " آورده است که: ابو الفضل جوهری هنگامی که به عنوان زیارت وارد مدینه می شد و به خانه های آن نزدیک گردید، پیاده شد و در حال گریه می خواند: " هنگامی که دیدیم نشانه کسی را که وانگذاشت برای ما دل و عقلی برای شناسائی ظواهر، از مرکوب ها به خاطر احترام به کسی که

ص: 226

پراکندگی ما وسیله او به اتحاد گرائید پائین آمده پیاده راه رفتیم ".

و قاضی عیاض، در قصیده نبویه ای که دارد آن را تضمین کرده و بعد از آنها نی گوید: " و گورارا باد ترا به خوانب خیمه ها از لحاظ اظهار عشق و شوق که گاهی آن را می بوسیم، و گاهی دیگر از روی محبت آن را می مکیم، و اظهار سرور می کنیم، در حالیکه دل ها به محبتش پرپر می زند و جگرهای آتش گرفته بدان - وسیله سیراب می گردد یکی پس از دیگری به خاطر هیبت از مقامش قدم بر می دارم و رویم را در مواطن آن می سایم و اشکم را در مواضع محبتش می ریزم و علاقه ام را در اماکن پاک آن تقدیم می دارم، و می خوانم خواندن بیجاره سر گردان که دور کرد او را هوای نفس تا آنکه آدم هلاک شده جلوه کرد ".

7- هنگامی که مدینه منوره رسید، بعد از سلام و صلوات بگوید: خدایا این حرم رسول خداست که بازبانش آن را حرم قرار داردی، و از تو خواست که در آن از خیر و برکت دو برابر آنچه که دار بیت الحرام هست قرار دهی، پس مرا بر آتش حرام گردان و روزی که بندگانت را برمی انگیزانی به من امان ده و از برکات آن، چنانکه اولیاء، و اهل طاعت را روزی دادی روزیم ده و برای تحصیل ادب نیکو و انجام کارهای نیک و ترک اعمال زشت موفقم بدار آنگاه به نماز و درود بر حضرتش مشغول باش.

غزالی در احیاء العلوم جلد 1 صفحه 246 گفته است: هنگامی که چشمش به دیوارها و درخت های مدینه افتاد، بگوید: خدایا این حرم رسول تو است، آن را برایم سپری از آتش و امان از عذاب و بدی حساب قرار بده. فقیه شرنبلالی در " مراقی الفلاح " گفته است: هنگامی که دیوارهای مدینه منوره را مشاهده کرد، صلوات بر حضرتش بفرستد سپس بگوید: خدایا این حرم پیامبر تو و محل نزول وحی تو است بر من با دخول در آن منت بگذار و آن را برایم سپری از آتش و امانی از عذاب قرار ده و مرا از کسانی قرارده که در قیامت به شفاعتش نائل می شوند.

ص: 227

8- هرگاه راهش از طریق ذو الحلیفه بود، از " معرس " نگذارد تا آنکه در آنجا توقف کند و این مستحب است، چنانکه ابو بکر خفاف در کتاب " الاقسام و الخصال " و نووی و دیگران گفته اند.

9- برای دخول در مدینه از " بئر الحره " و غیر آن غسل کرده خود را خوشبو کند و بهترین لباسش را بپوشد، کرمانی که از حنفی ها است می گوید: اگر بیرون مدینه غسل نکرده در داخل آن غسل نماید.

ابن حجر گفته است: از باب کمال در ادب مستحب است که نظیفترین لباسش را بپوشد و کامل تر پوشیدن لباس سفید است شایسته تر به تواضع است.

بعضی از نادانان هنگام دیدن مدینه از مرکوب هایشان پائین می آیند، با لباس کثیف که روی زمین کشیده می شود، البته باید آنان را از این عمل بازداشت، آری هنگام دیدن مدینه از مرکوب ها پائین آمدن از کمال ادب است اما بعد از استعمال عطر و پوشیدن لباس نظیف.

فقیه شرنبلالی در " مراقی الفلاح " گفته است: اگر مقدور باشد پیش از رفتن به زیارت غسل کند خواه پیش از دخول به مدینه یا بعد از آن باشد، خود را خوشبو کند و بهترین لباسش را به خاطر تعظیم رسول اکرم بپوشد، سپس اگر ممکن باشد و ضرورتی ایجاب نکند پیاده وارد مدینه شود.

10- هنگامی که از " باب البلد " وارد می شود، بگوید: بنام خدا آنچه را که خواسته نیروئی جز از ناحیه او نیست. خدایا مرا از محل راستی وارد و از همان موضع خارج فرما، برایم از ناحیه ات قدرت پیروزی قرار داده، خدا کفایتم می کند که به او ایمان آورده ام، توکل به او دارم حرکت و نیروئی جز برای خدا نیست خدایا ترا به حق کسانی که ترا می خوانند و به حق آمدنم به سویت من از روی خوشگذارنی و تکبر و ریا و شهرت به اینجا نیامده ام، بلکه به خاطر پرهیز از عذاب و جلب رضایتت آمده ام از تو می خواهم مرا از آتش نجات دهی و گناهم

ص: 228

را ببخشی، زیرا غیر از تو بخشنده ای نیست.

شیخ زاده در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 157 گفته است: هنگامی که وارد مدینه شد بگوید: خدایا مرا آنجا که اهل راستی را داخل می کنی وارد ساز.. خدایا درهای فضل و رحمتت را برایم یگشا و زیارت قبر پیامبر برگزیده ات را چنانکه نصیب اولیاء و اهل طاعتت کردی روزیم فرما ای بهترین کسی که مورد سوال قرار گرفته ای مرا بیامرز و بر من رحم کن

11- هنگامی که قبه و بارگاهش را می بیند، با خضوع و خشوع بوده عظمتش را در نظر داشته باشد و مواضع قدم هایش را مجسم کند و قدم هایش را روی آن جز با وقار و سکینه و احترام نگذارد.

12- کوتاهی نکردن در امر به معروف و نهی از منکر و اظهار خشم، هنگام دیدن هتک حرمت یا تضییع حقی از حقوق آن بزرگوار.

13- هنگامی که مسجد و حرم شریف را می بیند، در خضوع و خشوع که مناسب ولایق این مقام است بیافزاید.

14- بهتر این است که زائر، از باب جبرئیل داخل شود، ولی عادت زائران این بوده که از ناحیه باب السلام وارد می شدند.

15- دم درب، توقف لطیف و مودبانه ای داشته باشد آن چنانکه در وارد شدن بر برزگان با حال اذن توقف می کنند.

فاکهی در " حسن الادب " صفحه 56 و شیخ عبد المعطی السقا در " الارشادات السنیه " صفحه 261 چنین گفته اند.

16- هنگامی که خواست وارد حرم رسول خدا بشود، دلش را پاک و ضمیرش را از همه کدورات و آلایش ها صاف گرداند و پای راستش را مقدم دارد و بگوید: از شیطان رانده شده به خدای بزرگ و به وجه کریمش و به نور قدیمش پناه می برم.

بنام خدا، و سپاس مخصوص اوست. حرکت و نیورئی جز از ناحیه خدا

ص: 229

نیست که هر چه رامی کند، نیروئی جز از ناحیه او نیست خدایا، درود بر سید ما محمد بنده و رسولت و بر آل و یارانش بفرست، و درودی فراوان، خدایا، گناهانم را بیامرز و درهای رحمتت را برویم بگشا. خدایا موفقم بدار، محکم و شایسته ام بساز و بر انجام اعمالی که ترا از من راضی گرداند کمکم کن، و به ادب نیکو در این مقام مقدس بر من منت بگذار، و درود و رحمت خدا و برکاتش بر تو ای پیامبر بزرگوار، و درود بر ما و بر بندگان شایسته خدا باد.

و این دعا را هر وقت که وارد مسجد می شود و یا از آن خارج می گردد، ترک نکند مگر آنکه هنگام خروج به جای دردهای رحمتت را برایم بگشا.بگوید: درهای فضل و کرامت را برایم بگشا.

قاضی عیاض گفته است: که ابن حبیب گفته: زائر هنگامی که وارد مسجد می شود، یگوید: بنام خدا و درود بر رسول خدا، و درود بر ما از خدایمان و درود خدا و فرشتگانش بر محمد، خدایا گناهم را بیامرز و درهای رحمت و بهشت را برویم بگشا و از شیطان رانده شده محفوظم دار.

17- قاضی در " الشفاء " گفته است: سپس برو به سوی " روضه مبارکه " که ما بین قبر و منبر است و پیش از توقف کنار قبر شریف دو رکعت نماز در آنجا بخوان و در آن خدایا را ستایش کن و از او تمام حوائجت را بخواه و یاری به طلب و اگر در غیر از " روضه " نیز خوانده شود، کافی است اما در آن برتر است.

قسطلانی در " المواهب " گفته است: مستحب است پیش از زیارت دو رکعت نماز بخواند، گفته شده: این در صورتی است که مرورش از ناحیه روی مبارکش نباشد و گرنه اول زیارت مستحب است.

و در " تحقیق النصره " گفته است: آن استدراک نیکوئی است، و برخی بطور مطلق مقدم داشتن زیارت را جائز دانسته اند و ابن الحاج گفته است همه اینها وسعت دارد و جائز است.

شرنبلالی در " مراقی الفلاح " گفته است: دو رکعت نماز به عنوان شکر گزاری

ص: 230

از این نعمتی که خداوند به تو عنایت کرده و به آن مکان آورده بجای آر و این غیر از دو رکعت نماز تحیت مسجد است.

حمزاوی در " کنز المطالب " صفحه 211 گفته است: نماز تحیت مسجد را که دو رکعت است سبک و با قل یا ایها الکافرون و قل هو الله احد در مصلای رسول خدا بخواند،و اگر مقدور نشد نزدیک آن کنار منبر از ناحیه بخواند.

18- شایسته است زائر، هنگام زیارت ایستاده باشد که مودبانه تر است و اگر طول کشید مانعی ندارد دو زانو بنشیند و از لحاظ ادب و احترام چشم هایش را پائین بیاندازد، دلش از همه چیز فارغ و تنها مشغول به عرض ادب و اخلاص باشد و توجه داشته باشد که رسول الله زنده است و او را می بیند و از زائرش خبر دار است.

خفاجی در " شرح الشفاء " جلد 3 صفحه 571 گفته است: در حال زیارت چنانکه مصنف (قاضی عیاض) گفته است مستحب است ایستاده باشد، و آن از جلوس پیش جمهور بهتر است، و کسی که میان آن دو تخییر گفته منظورش جواز است، نه مساوات و اگر خواست بنشید بهتر اینست که روی دو زانو باشد، نه چهار زانو و امثال آن، زیرا آن به ادب نزدیکتر است.

19- چنانکه در نماز می ایستد در زیارات بایستد، یعنی دست راستش را روی دست چپش برگذارد. کرمانی حنفی و شیخ زاده، در مجمع الانهر و دیگران، چنین گفته اند و این حجر آن را شایسته تر می داند.

20- متوجه قبر شریف شود، در حالی که از خدا در رعایت ادب در این مقام بزرگ یاری خواه است. می ایستد در حالی که صورت مبارکش را در خیالش مجسم کرده، و با خضوع و خشوع در برابرش پشت به قبله گرفته و چشمش را به پائین دیوار حجره شریفه دوخته، در ظاهر و باطن کمال ادب را رعایت می نماید و می داند که او دانای به حضور و قیام و زیارتش هست و درود و تحیتش را می شنود.

ص: 231

ابن حجر گفته است: رو بروی صورت شریف رسول خدا و پشت به قبله ماندن مذهب و ما مذهب جمهور علماء است.

خفاجی در شرح " الشفاء " جلد 3 صفحه 171 گفته است: رو بروی رسول خدا و پشت به قبله زیارت کردن مذهب شافعی و جمهور علماء و منقول از ابی حنیفه است و ابن الهمام گفته است: آنچه که از ابی حنیفه نقل شده که: رو به قبله زیارت کند، طبق روایت ابن عمران است که می گوید: رو به قبر شریف و پشت به قبله باشد، صحیح نخواهد بود و قول صحیح او همان قول جمهور است.

و گفته کرمانی که: مذهب او بر خلاف مذهب جمهور است، قابل اعتماد نخواهد بود، زیرا گرچه او در ضریح مبارکش آرمیده، و لی زنده است و زائرش را می بیند. و بدیهی است که در زمان حباتش کسی جز رو برو و در مقابلش قرار نمی گرفت.

و در شرح گفته ابن ابی ملکیه: " کسی که دوست دارد رو بروی رسول خدا باشد، قندیلی که در جهت قبله نزدیک قبر قرار دارد، بر سرش قرار دهد " گفته است: این توضیح، ارشاد به چگونگی زیارت است و اینکه باید بین او و قبر فاصله باشد.

گفته شده: در حدود چهار ذراع، با آن فاصله داشته باشد و گفته شده: سه ذارع، و این حکم به خاطر این است که دور تر ماندن به ادب نزدیکتر است چنانکه در حال حیاتش چنین بوده است و بیشتر به همین عقیده اند، و بعضی از مالکی ها عقیده دارند که: نزدیکتر بودن اولی است، و گفته شده: رفتاری را که در زمان حیاتش در این مورد داشته، انجام دهد که به حسب افراد فرق خواهد کرد.

البته این بحث ها مربوط به زمان های صدر اول است و لی اکنون ضریحی برایش قرار داده اند که مانع از نزدیک شدن به خود قبر است و طبعا نزدیک

ص: 232

ضریح قرار خواهد گرفت.

21- هنگام خواندن زیارتنامه خیلی بلند و خیلی آهسته نخواند، بلکه میانه روی را رعایت نماید و پائین آوردن صدا پیش رسول خدا، برای همه مردم جزء آداب نیکو و پسندیده است.

قاضی عیاض، با اسنادش از ابن حمید آورده است که: ابو جعفر امیر المومنین با مالک در مسجد رسول خدا مناظره کرد و مالک به او گفت: ای امیر المومنین صدایت را در این مسجد بلند نکن، زیرا خدا مردمی را چنین ادب فرمود: " صدایتان را بالای صدای رسول خدا قرار ندهید " و مردمی دیگر را چنین ستود: " کسانی که صدایشان را پیش رسول خدا پائین می آوردند " و قومی دیگر را چنین نکوهش نمود: " کسانی که از پشت حجره ها ترا می خوانند " و روشن است که احترام او بعد از مرگ همانند احترامش در زمان حیات اوست.

با شنیدن این مطالب. ابو جعفر آرام شد و گفت: ای بنده خدا رو به قبله بمانم و دعا بخوانم با رو به رسول خدا؟ مالک در جواب او گفت: چرا رویت را از او بر می گردانی، در صورتی که او وسیله تو و پدرت در قیامت پیش خدا خواهد بود؟ بلکه رو به رویش بمان و از او طلب شفاعت کن تا ترا شفاعت نماید که خداوند فرموده است: " و اگر آنان، هنگامی که به خود ستم کرده اند پیشت بیایند و از خدا طلب مغفرت کنند و تو نیز برایشان طلب آمرزش نمائی خدا را توبه پذیر و بخشنده خواهند یافت "...

زیارت پیامبر بزرگوار اسلام
زیارت 01

زائر می گوید: " درود بر تو ای رسول خدا درود بر تو ای نبی خدا، درود بر تو ای برگزیده خدا درود بر تو ای حبیب خدا درود بر تو ای آقای رسولان و خاتم پیامبران درود بر تو ای برگزیده از میان همه خلائق درود

ص: 233

بر تو ای رهبر مشهوران درود بر تو و بر آل و خانواده و همسران و یارنت درود بر تو و بر سائر انبیاء فرستاده شده و تمام بندگان شایسته خدا، خداوند از ناحیه ما به تو ای رسول خدا بهترین پاداش هائی که به پیامبری از ناحیه امتش داده، عنایت فرمائید، و درود بر تو هر گاه که یاد آوران ترا یاد آرند و غافلان از تو غافل مانند، برترین کاملترین درودی که بر یکی از خلائق فرستاده است، شهادت می دهم که معبودی جز خدای یکتای بی شریک نیست و شهادت می دهم که تو بنده و پیامبر گزیده آفریده های او هستی، و شهادت می دهم که تو رسالت را ابلاغ و امانت را اداء و امت را نصیحت کردی و غم و اندوه را دور در راه خدا واقعا جهاد نمودی، خدایا به او وسیله و فضیلت عنایت کن، و برانگیزان او را در مقام محمودی که به او وعده داده ای، و اخرین چیزی که سزاوار است سائلان آنرا درخواست کنند به او عناست فرما، خدایا بر آقای ما محمد پیامبر و رسولت که امی بوده و بر آل و همسران و فرزندان چنانکه بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، و درود بفرست و بر سید ما محمد پیامبر امی و بر آلش چنانکه بر ابراهیم و آلش در جهان برکت دادی، برکت عنایت فرما که تو ستوده و بزرگی.

زیارت 02

این زیارت را ابن فرحون از ابن حبیب نقل کرده است:

درود و رحمت و برکات خدا که بر تو باد ای پیامبر خدا برترین پاک ترین بالاترین و با ارزشترین درودهای که بر هر فردی از انبیاء و برگزیده هایش فرستاده است، بر تو ای رسول خدا بفرستد.

شهادت می دهم که تو رسالتت را ابلاغ و امتت را نصیحت، و تا هنگام مرگ خدایت را بندگی کردی و تو چنانکه خدا در قرآنش ترا ستوده، هستی آنجا که فرموده است: آمد بسوی شما از خودتان پیامبر که رنجتان بر او گران

ص: 234

است و بر نجات و خوشبختیتان حریص است و نسبت به مومنان رووف و مهربان است ".

پس خدا و فرشتگانش و تمام آفریده هایش در آسمانها و زمین بر تو باد رسول خدا

زیارت 03

این زیارت را بزرگان همه مذاهب چهارگانه قبول دارند.

" درود و رحمت خدا بر تو باد ای پیامبر خدا، شهادت می دهم که رسول خدائی، رسالت را ابلاغ و امانت را ادا، و امت را نصیحت کردی و در راه خدا کوشیدی تا خدا روح ستوده ات را قبض فرمود، پس خدا از کوچک و بزرگ ما به تو بهترین پاداش را عنایت فرماید و بر تو برترین و پاکترین، و با ارزشترین و کاملترین درودها را بفرستد.

خدایا پیامبرمان را در قیامت نزدیکترین پیامبران نسبت به خودت قرار ده، و از کاسه اش بنوشانمان و از شفاعتش روزیمان فرما و ما را از رفقایش قرار ده.

خدایا این را آخرین زیارتمان قرار مده، و درباره روزیمان فرما که به زیارتش نائل آئیم ای صاحب جلالت و کرم. "

زیارت 04

این زیارت را غزالی نقل کرده است:

" درود بر تو ای رسول خدا درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای امین خدا درود بر تو ای حبیب خدا درود بر تو ای برگزیده خدا درود بر تو ای بهترین آفریده خدا درود بر تو ای احمد درود بر تو ای محمد درود بر تو ای ابو القاسم درود بر تو ای محو کننده آثار شرک و جهالت درود بر تو ای عقاب کننده درود بر تو ای جمع کننده درود بر تو ای بشارت دهنده درود بر تو ای

ص: 235

ترساننده درود بر تو ای پاکیزه درود بر تو ای پاک درود بر تو ای برترین فرزند آدم درود بر تو ای آقای پیامبر درود بر تو ای خاتم انبیاء درود بر تو ای رسول آفریدگار چهان درود بر تو ای پیشوای خوبی درود بر تو ای فتح کننده نیکی درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای هادی امت درود بر تو ای رهبر رهبران جهان درود بر تو و بر اهل بیتت آنان که پلیدی و ناپاکی را خدا از آنها دور فرمود، درود بر تو و بر یاران پاکیزه و همسران پاکت که مادران مومنانند باد، خدا برترین پاداشی که به پیامبری از ناحیه پیروانش عنایت کرده است از ناحیه مایه شما عنایت فرماید و درود بر شما فرستد هرگاه که یاد آوردن ترا یاد می کنند و غافلان از تو غافل می مانند، و خدا بر شما در میان اولین و آخرین، بهترین و کاملترین، و برترین، و مهمترین، و پاکترین و پاکیزه ترین درودهائی که بر هر کدام از آفریده هایش فرستاده، بفرستد چنانکه به وسیله تو از گمراهی نجاتمان داده از کوری بینائی مان بخشیده و از نادانی هدیتمان کرده است.

شهادت می دهم خدائی که جز خدای یکتا که شریکی برایش نیست وجود ندارد، و شهادت می دهم تو بنده و رسول و امین و برگزیده و انتخاب شده از آفرینش خدائی، گواهی می دهم که رسالت را ابلاغ و امانت را ادا، و امت را نصیحت کردی، و با دشمنت مبارزه نمودی و امتت را هدایت فرمودی و خدایت را تا هنگام مرگ بندگی کردی پس درود خدا بر تو و بر اهل بیت پاکت باد.

زیارت 05

این زیارت را قسطلانی روایت کرده است: " درود بر تو ای رسول خدا درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای حبیب خدا درود بر تو ای برگزیده خدا درود بر تو ای اختیار شده خدا درود بر تو ای آقای پیامبران و خاتم انبیاء درود بر تو ای رهبر رهبران جهان درود بر تو و بر اهل بیت پاک و پاکیزه ات، درود بر تو و بر همسران پاکت که مادران مومنانند، درود بر تو و بر همه یارانت، درود بر تو وبر سایر انبیاء و همه بندکان شایسته خدا، بهترین

ص: 236

پاداشی که خدا به پیامبر از ناحیه امتش عنایت فرموده از جانب ما به شما عنایت فرمائید، و هر گاه که یاد آوران ترا یاد می کنند و غافلان از تو غفلت می کنند، خدا بر تو درود فرستد و. شهادت می دهم که خدائی جز یکتا نیست، و گواهی می دهم که تو بنده او و رسولش و امتش و برگزیده از خلقش هستی، و گواهی می دهم که تو رسالت را ابلاغ و امانت را ادا، و امت را نصیحت کردی، و در راه خدا چنانکه شایسته بوده جهاد نمودی ".

و گفته است: و کسی که وقتش تنگ است و نمی تواند همه این دعا را بخواند هر مقداری که می تواند بخدواند.

زیارت 06

این زیارت را " باخوری " روایت کرده و گفته است: بدون آنکه صدایش را بلند کند این چنین به رسول خدا درود بفرستد:

" درود بر تو ای رسول خدا درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای حبیب خدا گواهی می دهم که تو حقا رسول خدائی و رسالت را ابلاغ و امانت را اداء و امت را نصیحت و اندوه را دور کردی و تاریکی را از بین برده و به حکمت سخن گفتی و در راه خدا جنانکه شایسته بود، جهاد کردی خدا به تو از ناحیه ما بهترین پاداشها را عغایت فرمائید. "

زیارت 07

این زیارت را شرنبلالی حنفی در " المراقی " آورده است:

" درود بر تو ای آقایم ای رسول خدا درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای حبیب خدا درود بر تو ای پیامبر رحمت درود بر تو ای شفیع امت درود بر تو ای سید مرسلین درود بر تو ای خاتم پیامبران درود بر تو ای گلیم بخود پیچیده درود بر تو ای به جامه رفته درود بر تو و بریشه های پاکیزه و اهل بیت پاکت که خداوند پیلدی را از آنها دور کرده، و پاکشان ساخته است. خداوند به تو از ناحیه ما برترین پاداشی که به پیامبری از ناحیه امتش عنایت فرموده است، عنایت

ص: 237

فرماید، گواهی می دهم که تو رسول خدائی، رسالت را ابلاغ و امانت را اداء و امت را نصیحت و دلیل را آشکار و در راه خدا چنانکه شایسته بوده، مبارزه کردی و دین را به پاداشی تا عمرت به آخر رسید، و درود خدا بر تو و بر شریفترین مکانی که با حلول جسمت شرافت یافته، درودی دائم از ناحیه آفریدگار جهان، ای رسول خدا ما مهمان تو و زوار حرم تو هستیم، با قرار گرفتن در برابرت شرافت پیدا کردیم، از مکان های دور با پیمودن کوه و دشت، پستی و بلندی برای نیل به شفاعتت و دیدن افتخارات و پیمان های خاطره انگیزت و قیام به انجا بعضی از حقوقت و استشفاع وسیله تو به سوی پروردگارمان، به قصد زیارت پیش تو آمده ایم، زیرا گناهان کمر ما را شکسته و بارها دوش هایمان را به سختی سنگین کرده اند. و تو شفیعی هستی که شفاعت بزرگ و مقام محمود و وسیله به تو وعده داده شده است و خداوند متعال فرموده است: اگر آنان هنگامی که بر خود ستم کرده اند، پیش تو بیایند از خدا طلب مغفرت کنند و پیامبر هم بر ایشان طلب آمرزش نماید، هر آینه خدا را تو پذیر و بخشنده خواهند یافت ".

و ما اینک پیش تو آمده ایم، در حالی که برخورد ستم کرده، خواستار بخشش گناهانمان هستیم، برای ما پیش خدایت شفاعت کن، و از او درخواست نما که ما را بر سنت تو بمیراند و در زمره ات محشور کند و بر حوضت وارد نماید، و از کاسه ات بنوشاند بدون خواری ندامت، شفاعت، شفاعت ای رسول خدا (سه بار این کلمه را بگوید) خدای ما ببخش ما را و برادران ما را که در ایمان بر ما سبقت گرفته اند، و در دل هایمان کدورتی نسبت به کسانی که ایمان آورده اند، قرار مده خدای ما تو مهربان و رحیمی.

زیارت 08

این زیارت را شیخ زاده در " مجمع الانهر آورده است:

" درود و رحمت و برکات خدا برتو، درود بر تو ای رسول خدا، درود بر تو ای بهترین خلق خدا درود بر تو ای آقای فرزندان آدم من گواهی می دهم که

ص: 238

خدائی جز خدای یکتا که شریک ندارد، نیست و گواهی می دهم که تو بنده و رسول و امین خدائی. گواهی می دهم که رسالت را ابلاغ و امانت را اداء و امت را نصیحت و اندوه ها را رفع کردی، پس خدا به تو از ناحیه ما بهترین پاداش را عنایت فرماید، بهترین پاداشی که به پیامبر از ناحیه امتش عنایت فرموده است، خدایا به آقای ما و پیامبرت محمد، وسیله و فضیلت و درجه عالی و بلند، عنایت فرما، برانگیز او را در مقام محمودی که به او وعده داده ای، و به او در پیشگاهت منزل مبارکی لطف فرما، منزهی تو ای خدای صاحب فضل بزرگی ".

آنگاه حاجتش را از خدا بخواهد و بهترین حاجت ها نیکی پایان کار و طلب آمرزش است.

سپس بگوید: " درود بر تو ای رسول خدا از تو شفاعت بزرگ را خواهانم، وسیله تو از خدا می خواهم که: مسلمان و بر دین و سنت تو بمیرم و در زمره بندگان شایسته خدا محشور گردم ". آنگاه بر شیخین درود بفرستد.

زیارت 09

طبق روایت فاکهی

درود بر تو ای پیامبر کریم (سه مرتبه) درود بر تو ای رسول خدا درود بر تو ای پیامبر خدا درود بر تو ای بر گزیده خدا درود بر تم ای حبیب خدا درود بر تو ای آقای فرستاده شدگان درود بر تو ای خاتم پیامبران درود بر تو ای بهترین همه خلائق درود بر تو ای پیشوای پرهیزگاران، درود بر تو ای رهبر رهبران درود بر تو ای رحمت برای عالمیان درود بر تو ای منت خدا بر مومنان درود بر تو ای شفیع گناهکاران درود بر تو ای هدایت کننده به سوی راه راست درود بر تو ای کسی که خدا در حقش فرموده است: " تو دارای اخلاق بزرگی هستی و بر مومنان رووف و مهربانی "

درود و رحمت و برکات خدا بر او و بر همه پیامبران و آل و اهل بیت و همسران و همه یارانت و بندگان شایسته خدا، خدا به محمد چنانکه او شایستکی دارد پاداش دهد، خداوند ناحیه ما به نوای رسول خدا بهترین پاداشی را که

ص: 239

به پیغمبری از ناحیه امتش عنایت فرموده است، عنایت فرماید و خدا هر گاه یاد آوران ترا یاد کنند و غافلان از تو غفلت نمایند بهترین و کاملترین درودی را که بر کسی از آفریدهایش فرستاده است، بر تو بفرستد.

و شهادت می دهم که خدائی جز خدای یکتای بی شریک نیست و گواهی می دهم که تو بنده و پیامبر و برگزیده از خلق خدائی، زیرا تو رسالت را ابلاغ و امانت را ادا، و امت را نصیحت کردی و در راه خدا چنانکه شایسته بود و قرآن بدان تصریح نموده جهاد فرمودی خدایا به او وسیله و فضیلت عنایت کن و او را در مقام محمودی که وعده فرموده ای مبعوث گردان خدایا بر محمد بنده و پیامبر و رسول امیت، و بر آل و همسران و فرزندانش درود بفرستد چنانکه بر ابراهیم و بر دودمان ابراهیم درود فرستادی زیرا تو ستوده و بزرگی خدا یا به آنچه که نازل فرمودی ایمان داریم و از پیامبر پیروی کردیم ما را با شاهدین بنویس، سپاس خدای ر. که چشمم را با دیدنت ای رسول خدا روشن فرموده و در روضه و پیشگاه مبارکت ای حبیب خدا بار داد.

و اگر نمی تواند همه این دعا را بخواند آن مقدار که مقدور است بخواند.

دعای بالا سر پیامبر اکرم

23- بالای سر مبارکش بایستد و بگوید: خدایا تو گفتی و گفته ات درست است: " و اگر آنان هنگامی که برخود ستم کردند: پیش تو آمدند و طلب آمرزش نمودند و پیامبر نیز بر ایشان طلب مغفرت نمود خدای را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت " و اینکه گفتارت را شنیده و پیش تو آمده ایم، فرمانت را اطاعت کرده، از پیامبرت در خواست شفاعت داریم خدایا بیامرز ما را و برادرانمان را که در ایمان بر ما سبقت گرفته اند و در دل هایمان نسبت به کسانی که ایمان آورده اند کینه ای قرار مده، خدایا تو رووف و مهربانی، خدایا به ما در دنیا و آخرت نیکوئی عنایت فرما و از عذاب آتش بازمان دار، خدای ما که خدای عزت است از چیزهائی که توصیف می کنند منزه است، و درود بر پیامبران، و سپاس مخصوص خداست

ص: 240

که پروردگار جهانیان است.

و به آنچه از دعا که حاضر دارد که شرنبلالی حنفی در مراقی الفلاح و دیگران در غیر آن آورده اند بخواند.

دعای دیگر:

این دعا را غزالی آورده است که بالای سر مبارک رو به قبله بین قبر و اسطوانه بایستد و سپاس خدای بجا آورد و درود بر پیامبر اکرم بفرستد، انگاه بگوید: " خدایا تو گفتی و سخنت حق است: " واگر آنان هنگامی که برخود ستم کردند، پیش تو آمدند و طلب آمرزش نمودند و پیامبر نیز بر ایشان طلب مغفرت نمود، خدای را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت " خدایا گفتارت را شنیدیم و فرمانت را اطاعت نمودیم و خدمت پیامبرت رسیدیم وسیله او آمرزش گناهانمان را خواهانیم، گناهانی که کمرمان را خم کرده است، از لغزش هایمان تائب و به خطاها و تقصیر هایمان معترفیم، پس خدایا توبه ما را بپذیر و شفاعتش را در حقمان قبول فرما و مقاممان را به خاطر مقامی که او پیشت دارد و حقی که بر تو دارد، رفیع گردان، خدایا مهاجران و انصار، ما و برادران دینی مان که در ایمان بر ما سبقت گرفته اند، بیامرز.

خدایا این را آخرین زیارتم از قبر نبیت و حرمت قرار مده، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان

سپس وارد روضه مبارکه شود رکعت نماز بخواند و هرچه دلش می خواهد دعا بخواند، زیرا خود او فرموده است: " ما بین قبر و منبرم باغی از باغ های بهشت است و منبرم روی حوض قرار دارد ".

عدوی حمزاوی در " کنز المطالب " صفحه 216 گفته است: " نیکوترین چیز در این موقف شریف بعد از تجدید توبه و خواندن آیه شریفه: " و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما "

گفتن این عبارات است: " ای رسول خدا، ما وارد بر تو و زائر تو هستیم، بخاطر

ص: 241

قضاء حقت و تبرک به زیارتت و استشفاع به تو از گناهانی که پیشتمان را شکسته و دلمان را تاریک کرده، پیش تو آمده ایم.

شیخ علی قاری حنفی در شرح الشمایل، اضافه کرده است: " ما شفیعی که به او امیدوار باشیم، غیر تو نداریم، و غیر از تو که بدان وسیله به هدف نائل گردیم، امیدوار نیستیم، پس برای ما طلب آمرزش کن و شفیع ما پیش خدایت باش ای شفیع گناهکاران و از او بخواه که ما را از بندگان شایسته اش قرار دهد ".

یا خیر من دفنت بالقاع اعظمه

فطاب من طیبهن القاع و الاکم

نفسی الفداء لقبر انت ساکنه

فیه العفاف و فیه الجود و الکرم

" ای بهترین کسی که در زمین همواری دفن شده و من او را برزک می شمارم و از پاکی او از سن های هموار و ناهموار اطرافش پاک گشتند، جانم فدای قبری که تو در آن آرمیده ای که در آن عفاف وجود و کرم قرار دارد ".

امینی می گوید: این اشعار ماخوذ از حکایتی است که محمد بن حرب هلالی آن را از اعرابی ای حکایت کرده که او به زیارت قبر رسول خدا آمد و آن را زیارت کرد، آنگاه نظیر عبارت فرق شعری سرود و آن را ابن نجار و ابن عساکر و ابن الجوزی و و قسطلانی در المواهب، و سبکی در شفاء السقام، و خالدی در صلح الاخوان صفحه 54، نقل کردنده اند و این داستان را علماء تلقی به قبول کرده و ائمه مذاهب اربعه آن را در مناسکشان آورده و نیگویش شمرده اند، و جمعی اشعار ابی الطیب احمد بن عبد العزیز مقدسی را که این ابیات را تضمین کرده نقل نموده اند و ترجمه اشعار او چنین است:

" می گویم در حالی که اشک از چشمم سرازیر است، هنگامی که دیدم جدار قبرش بوسیده و لمس می شود.

مردم در حال گریه یا سکوت از روی احترام و یا خواندن دعاء آن را احاطه کرده اند.

آتشی که در دلم افتاده و می رفت که تمام هستیم را بسوزاند، اختیار از کفم ربود و بدون آن ندا در دادم:

ص: 242

یا خیر من دفنت بالقاع اعظمه (تا آخر در بیت یاد شده)

و در آن خورشید پرهیزکاری و دین غروب کرد، بعد از آنکه نورش تاریکی ها را از بین برده و روشن نمود.

حاشا که رویت کهنه و تاریک گردد، در صورتی که از نورش مردم شرق و غرب هدایت یافتند.

پس اگر دست هائی خاک را لمس کنند، تو در آسمان های رفیع نشانه و علمی.

خدایت را ملاقات کردی در حالی که شمشیر اسلام گذار بود و دریای کفر طوفانی.

پس در آن به مقام مرسلین نائل شدی و اسلام، عزیز شد و برهمه ادیان پیروز گردید.

اگر ما آن را قبر می بینیم، باطنش باغی از باغستان های بهشت است که لبخند می زند.

فرشتگان در هر روزنه یک روز هر طرف آن را احاطه کرده و دورش طواف می کنند.

اگر در زمان حیاتش او را می دیدم، و به او می گفتیم: راه نرو و قدم نگذار جز روی صورتم ".

درود بر پیامبر پاک

24- بخاری با اسنادش آورده است: کسی که پیش قبرم بر من درود بفرستد، خداوند فرشته ای را مامور می کند آن را به من برساند، و کار دنیا و آخرتش را کفایت خواهد کرد و من شفیع و یا شهیدش در قیامت خواهم بود.

مجد گفته است: زائر بهترین انواع درود و کاملترین کیفیان آن را اتیان نماید و اختلاف در آن مشهور است و آنچه که من اختیار کرده ام این است: " خدایا

ص: 243

بر آقای ما محمد و خانواده اش و یارانش و همسرانش درود بفرست درودی که به عدد آنچه که آفریدی و خالق آنها هستی، و همو زن آنچه که خلق نمودی و خالق آن هستی، و هم پیمانه آنچه که آفریدی و آنچه که آفریدگار آن هستی و هم پیمانه آسمان هایت و زمینت و نظائر آن و بیشتر، و عدد خلقت و هم و زن عرشت و منتهای رحمتت و مداد کلماتت و محل بلوغ رضایت و تا آنکه راضی شوی و عدد آنچه که یاد کرد ترا خلقت در گذشته، و یاد خواهد نمود در آینده در هر سال و ماه و هفته و روز و شب و ساعت و نسیم و نفس و لحظه و چشم بر همزدن، از ابد بسوی ابد دنیا و ابد آخرت و بیشتر از اینها یعنی اولش قطع نشود و آخرش پایان نپذیرد و... باشد.

این را یکمرتبه یا سه مرتبه بخواند، آنگاه بگوید: " خدایا بر آقای ما محمد و بر آل آقای ما محمد درود بفرست ".

از ابن ابی فدیک روایت شده که گفته است: از بعضی از کسانی که درک کرده ام شنیدم: می گفت: به ما رسیده است: کسی که نزد قبر رسول خدا قرار گرفت و گفت: خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند، ای کسانیکه ایمان آورده اید، درود و تحیت بر او بفرستید، خدا بر محمد درود و رحمت فرستد.

و در روایت دیگر آمده است: خدا بر تو درود فرستد ای محمد. این را هفتاد مرتبه بگوید، آنگاه فرشته ای او را ندا دهد: خدا بر تو درود می فرستد ای فلانی، هیچ حاجتی از تو امروز ساقط نشده است.

سمهودی گفته است: بعضی گفته اند: بهتر این است که بگوید: خدا بر تو درود و رحمت فرستد ای رسول خدا. اگر چه در روایت " محمد " آمده اما از لحاظ ادب رسول خدا گفته است زیرا از خصائص آن حضرت این است که با اسم خوانده

ص: 244

نشود بلکه گفته شود: ای رسول خدا، یا ای پیامبر خدا و امثال آن، و آنچه که ظاهر است این است که این مطلب در صورتی است که ندا مقرون به درود و رحمت نباشد.

توسل و استشفاع به قبر شریف

25- آنگاه زائر بر گردد سر جای اول، برابر روی رسول خدا، و از او درباره خودش توسل بجوید و طلب شفاعت به سوی خدایش نماید، و استغفار و تضرع زیاد کند، بعد از گفتن این عبارت: " ای بهترین پیامبران خدا بر تو کتابی صادق فرستاده و در آن گفته است: و اگر آنان هنگامی که برخود ستم کرده اند، پیش تو آمدند و از خدا طلب آمرزش نمودند و رسول خدا نیز بر ایشان طلب مغفرت نموده، هر آینه خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت " و من پیش تو آمده ام در حالی که از گناهانم طلب آمرزش می کنم، ترا پیش خدایم شفیع قرار می دهم.

و بگوید: " ما وارد بر تو و زوار تو هستیم که برای اداء حقت و تبرک به زیارتت، و استشفاع به تو پیش خدایت نزد تو آمده ایم، چون خطا بر دوش سمگین می کند و تو شفاعت کننده ای هستی بزرک و مقام محمود به تو وعده داده شده و ما در حالی که بر خود ستم کرده ایم، پیش تو آمده ایم، و از گناهانمان طلب مغفرت می کنیم، از تو می خواهیم که از خدا بر ایمان طلب آمرزش کنی، تو پیامبر و شفیع مائی پس برای ما پیش خدایت شفاعت کن، و از او بخواه که را بر سنت و محبت بمیراند و در زمره ات محشور فرماید و وارد حوضت کند، در حالی که خوار و پشیمان نباشیم "

قسطلانی در " المواهب اللدنیه " گفته است: برای زائر شایسته است که دعاء و تضرع و استغاثه و طلب شفاعت و توسل به پیامبر اکرم زیاد کند، پس برای کسی که از او طلب شفاعت شده نیز سزاوار است پیش خدا از او شفاعت نماید.

او گفته است: استغاثه طلب یاری کردن است، پس کسی که یاری می جوید

ص: 245

از یاری خواسته شده می خواهد که به او کمک نماید، پس فرق نمی کند بالفظ: استغاثه یا توسل یا توجه باشد زیرا همه آنها درخواست از صاحب جاه و وجهه ای است برای حصول مقصدی و واسطه قرار دادن پیامبر صاحب جاه است پیش خدای رب العالمین.

هر کدام از استغاثه و توسل و تشفع و توجه به پیامبر اکرم چنانکه در " تحقیق النصره و مصباح الظلام " گفته است: در هر حالی چه قبل از خلقتش و چه بعد از آن، در دوران حیاتش در دنیا و بعد از مرگش در برزخ و بعد از برانگیخته شدن در عرصات قیامت امکان وقوع دارد " آنگاه آنها را در مراحل یاد شده تفصیل داده است.

زرقانی در شرح " المواهب " جلد 8 صفحه 317 گفته است: در " منسک " علامه خلیل مثل همین آمده و اضافه نموده که به او توسل بجوید و از خدا بخواهد که به آبروی محمد (ص) خواسته اش را بر آورد، زیرا او محل فرو ریختن کوه های گناه و سنگین ها است و برکت شفاعتش و بزرگی آن پیش خدا چنان است که هیچ گناهی با آن برابری نمی کند، و کسی خلاف این عقیده داشته باشد، محرومی است که خدا بصیرتش را برده و دلش را گمراه کرده است. آیا او گفته خدا را: " و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووک فاستغفروا الله.. " نشنیده است؟ زرقانی گفته است: شاید مرادش طعنه به ابن تیمیه باشد.

امینی می گوید:

در این باره عده زیادی از ناقلان حدیث و بزرگان اهل سنت به طور وسیع و همه جانبه بحث کرده و گفته اند: توسل به پیامبر در هر حال چه قبل از خلقتش و چه بعد از آن، در مدت حیاتش در دنیا و بعد از مرگش در عالم برزخ و بعد از برانگیخته شدن در عرصات قیامت و بهشت جائز است، و آن را به سه نوع تقسیم کرده اند:

1- طلب حاجت از خدا وسیله او یا به آبرویش یا به خاطر برکتش. و

ص: 246

گفته اند که توسل به این معنی در همه حالات یاد شده جائز است.

2- توسل به او به معنی طلب دعاء از او و گفته اند این نیز در همه حالات یاد شده جائز است و

3- حاجت را از خود پیامبر اکرم خواستن به این معنی که او قادر است از خدا بخواهد و شفاعت کند و خواسته اش بر آورده شود که برگشت به قوم دوم خواهد کرد، نهایت آنکه عبارت طور دیگر است. و از این قسم شمرده اند این عبارت را: " از تو می خواهم که همنشینیت در بهشت باشم " و گفته عثمان بن ابی العاص را که: " از بدی حافظه ام در مورد قرآن، پیش رسول خدا شکایت کردم " فرمود: " نزدیک بیا عثمان، نزدیک رفتم دست مبارک را روی سینه ام نهاد و گفت: " ای شیطان از سینه اش خارج شو " بعد از این هر چه را شنیدم در حافظه ام ماند.

سبکی در شفاء السقام گفته: آثار در این مورد نیز زیاد است.... در نامیدن آن به توسل یا تشفع یا استغاثه یا تجوه مانعی نیست، زیرا همه آنها به یک معنی است.

امینی می گوید:

نمی توانیم همه آنچه را که در مورد توسل به پیامبر اکرم از گفتار بزرگان مذاهب چهارگانه در مناسک و غیر آن آمده و ما از آنها آگاهی یافته ایم، برای خواننده محترم نقل کنیم، زیرا خود نیاز مند تالیف کتاب جداگانه ای است و عده زیادی در آن باره به طور تفصیل بحث کرده اند که نمی شود آنها را نادیده گرفت و از آن گروه اند:

1- حافظ ابن جوزی متوفی در سال 597 در کتاب " الوفاء فی فضائل المصطفی " که در آن دو باب در این باره قرار داده: باب توسل به رسول اکرم، باب طلب شفاء از قبرش.

2- شمس الدین ابو عبد الله محمد بن نعمان مالکی، متوفی در سال 673 ه در کتابش " مصباح الظلام فی المستغیثین بخیر الانام ".

ص: 247

خالدی در " صلح الاخوان " گفته است: آن کتاب نفیسی است و در حدود بیست باب است و سید نور الدین سمهودی در " وفاء الوفاء " در جزء دوم در باب: توسل به پیامبر پاک، از آن زیاد نقل می کند.

3- ابن داود مالکی شاذلی در کتابش " البیان و الاختصار " مقداری زیادی از شدائدی را که برای علماء و صلحاء پیش آمده و به رسول خدا متوسل شده و گرفتاریشان رفع شده، آورده است.

4- تقی الدین سبکی، متوفی در سال 756 ه در " شفاء السقام " صفحه133 - 120-.

5- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه431 - 419.

6- حافظ ابو العباس قسطلانی، متوفی در سال 923 ه در " المواهب اللدنیه ".

7- ابو عبد الله زرقانی مصری مالکی، متوفی در سال 1122 ه در شرح المواهب جلد 8 صفحه 317.

8- خالدی بغدادی متوفی در سال 1299 ه در " صلح الاخوان " و آن بهترین کتابی است که در این مورد نوشته و مسائلش را در هفتاد صفحه آورده است و در پاسخ سید محمود آلوسی در مورد توسل به پیامبر اکرم کتابی نوشته که در سال 1306 در چاپخانه " نخبه الاخبار " در بیست صفحه طبع شده است.

9- عدوی حمزاوی، متوفی در سال 1303 ه در " کنز المطالب " صفحه 198.

10- العزامی شافعی قضاعی در " فرقان القرآن " که با کتاب " الاسماء و الصفات " بیهقی در 140 صفحه چاپ شده، و کتاب بسیار ارزنده ای است و حق بحث را ادا کرده است.

اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله

" آنان کسانی هستند که می خوانند و بسوی خدایشان وسیله می جویند "

(سوره اسراء آیه 57)

ص: 248

تبرک به قبر شریف

26- از هیچ کدام از بزرگان مذاهب چهارگانه آنها که برای آرائشان ارزشی است، در این مورد قول به تحریم نیافتم و آنها که از آن نهی کرده اند، آن را نهی تنزیهی می دانند، نه تحریمی و دلیل کراهت را این می دانند که نزدیک شدن به قبر شریف مخالف حسن ادب است و می پندارند که دور ماندن از آن، به ادب شایسته نزدیکتر است، در صورتی که از شان فقیه آگاه، این نیست که با این نوع اعتبارات بی اساس که بر حسب انظار فرق می کند: در دین خدا فتوی بدهد.

آری در اینجا افرادی که از جاده حق منحرف شده و از جمهور مسلمین کنار گرفته و رای نادرست جدیدی ابداع نموده اند بدون دلیل حکم به حرمت کرده اند.

و ما اینک چیزی را که خواننده محترم را به حقیقت آگاه سازد و رای صواب را به او نشان دهد و جاده مستقیم را به او بنمایاند، برایش نقل می کنیم:

1- حافظ ابن عساکر، در " التحفه " از طریق طاهر یحیی حسینی آورده است که: پدرم از جدم از جعفر بن محمد از پدرش از علی رضی الله عنه برایم نقل کرده است: وقتی که رسول خدا را دفن کردند، فاطمه رضی الله عنها کنار قبر ایستاد و مقداری از خاک قبر را برداشت و روی چشمش گذاشت و گریه کرد و این اشعار را می خواند:

ماذا علی من شم تربه احمد

ان لا یشم مدی الزمان غوالیا

صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام عدن لیالی

" چه باک آنکس را که خاک محمد را بوئیده، هرگز مشک و غالیه ها را نبوید؟

مصیبت هائی بر من وارد شده که اگر بر روزها وارد می شد مبدل به شب

ص: 249

تار می گردید ".

ابن جوزی " الوفاء " و " ابن سید الناس " در " سیره نبویه " جلد 2 صفحه 340 و قسطلانی در المواهب طور اختصار و " القاری " در شرح " الشمایل " جلد 2 صفحه 210 و شبراوی در " الاتحاف " صفحه 9 سمهودی در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 444 و خالد در صلح الاخوان صفحه 57 و حمزاوی در " مشارق الانوار " صفحه 63، و سید احمد زینی دحلان در " سیره نبویه " جلد 3 صفحه 391، و عمر رضا کحاله در " اعلام النساء " جلد 3 صفحه 1205 این جریان را نقل کرده اند و ابن حجر در " الفتاوی الفقهیه " جلد 2 صفحه 18، و خطیب شربینی در تفسیرش جلد 1 صفحه 349 و قسطلانی در " ارشاد الساری " جلد 2 صفحه 390 آن دو بیت شعر را از فاطمه سلام الله علیها می دانند.

2- ابی الدرداء گفته است: بلال موذن پیامبر اکرم، رسول خدا را در خواب دید که به او می فرمود: این چه جفائی است ای بلال؟ آیا وقت آن نرسیده است که ما را زیارت کنی؟ او با اندوه بیدار شد و با ترس سوار مرکوبش گردید و بسوی مدینه حرکت نمود، وقتی که کنار قبر رسول خدا قرار گرفت شروع به گریه و صورتش را بر آن می مالید، در این هنگام حسن و حسین آمدند آنها را بغل کرد و بوسید...

حافظ ابن عساکر در " تاریخ الشام " این روایت را در دو موضع (چنانکه در شفاء السقام آمده) در شرح حال ابراهیم بن محمد انصاری صفحه 39 و 40 و در شرح بلال جلد 2 صفحه 256 آورده، نهایت آنکه تهذیب کننده کتاب، در موضع اول اسناد را حذف و متن را باقی گذاشت و در موضع دوم به طور کلی آن را حذف کرد و با این عملش هم به حدیث و هم به کتاب جنایت نمود.

و حافظ ابو محمد عبد الغنی مقدسی در " الکمال " در شرح حال بلال، و ابو الحجاج المزی در " التهذیب " و سبکی در " شفاء السقام " صفحه 39 آنرا

ص: 250

روایت کرده اند وو سبکی گفته است: این مطلب با اسناد خوب برای ما نقل شده و حاجتی به توجه به دو سندی که ابن عساکر حدیث را بدان وسیله برای ما نقل کرده است نداریم، اگر چه رجال آن دو نیز، معروف و مشهورند.

ابن اثیر در " اسد الغابه " جلد 1 صفحه 208 آنرا آورده و سمهودی در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 408 آن را ذکر کرده و گفته است: سندش خوب است و در صفحه 443 گفته است: اسنادش خوب است.

و قسطلانی در " المواهب اللدنیه " و خالد " صلح الاخوان " صفحه 57 و حمزاوی در مشارق الانوار صفحه 57 نیز آن را آورده اند.

3- علی علیه السلام فرموده است: پس از سه روز از دفن رسول خدا (ص) اعرابی ای بر ما وارد شد و خود را بر قبر رسول خدا افکنده، و خاکش را بر سر خود می ریخت و می گفت: ای رسول خدا گفتی و گفتارت را شنیدیم، از خدا حقائق را گرفتی و ما هم از شما گرفتیم و از چیزهائی که بر تو نازل شده، این آیه است: " و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاووک.. " من ستم کردم و پیشت آمدم تا برایم طلب آمرزش کنی. از میان قبر ندائی بلند شد که: گناهت آمرزیده شد است.

این حدیث را گروهی نقل کرده اند و از آن جمله:

1- حافظ ابو سعید عبد الکریم سمعانی، متوفی در سال 573.

2- حافظ ابو عبد الله بن نعمان مالکی، متوفی در سال 683 ه در مصباح الظلام.

3- ابو الحسن علی بن ابراهیم بن عبد الله کرخی.

4- شیخ شعیب الحریفیش، متوفی در سال 801 ه در " الروض الفائق " جلد 2 صفحه 5 و 137.

5- سید نور الدین سمهودی، متوفی در سال 911 ه در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 412.

6- ابو العباس قسطلانی، متوفی در سال 922 ه در المواهب اللدنیه.

ص: 251

7- شیخ داود الخالدی، متوفی در سال 1299 ه در صلح الاخوان صفحه 8 و 540.

8- شیخ حسن حمزاوی مالکی، متوفی در سال 1303 ه در مشارق الانوار صفحه 57.

4- از داود بن ابی صالح آمده است که: روزی مروان، کنار قبر رسول خدا آمد دید مردی صورتش (جبهه اش) را روی قبر گذاشته است مروان گردنش را گرفت و گفت: آیا می دانی که چه می کنی؟ سر برداشت معلوم شد که ابو ایوب انصاری است و گفت: آری من پیش سنگ نیامده ام، پیش رسول خدا آمدم ام، از رسول خدا شنیدم که می گفت: بر دین گریه نکنید آنگاه که اهلش رهبری آن را دارد، آنگاه گریه کنید که نا اهل بر آن ولی باشد.

حاکم در مستدرک جلد 4 صفحه 515 آن را نقل کرده او و ذهبی در تلخیصش آن را صحیح دانسته اند، و ابو الحسین یحیی بن حسن حسینی در " اخبار المدینه " به اسناد دیگر از " مطلب بن عبد الله بن حنطب " چنانکه در شفاء السقام سبکی صفحه 113 آمده آن را روایت کرده است.

سبکی بعد از نقل این داستان گفته است: کسی که این اسناد را صحیح بداند، مس کردن جدار قبر را مکروه نخواهد دانست و منظور ما از ذکر آن، عیب گرفتن و مذمت از قطع به کراهت آن است.

و سید نور الدین سمهودی در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 443 - 410 آن را از امام حنبلی ها نقل کرده و گفته است: آنرا با خط حافظ ابی الفتح مراغی مدنی دیدم و حافظ هیثمی در مجمع الزوائد جلد 4 صفحه 2 نیز از احمد آن را نقل کرده است.

امینی می گوید:

این حدیث، این آگاهی را به ما می دهد که: منع از توسل به قبور طاهره از بدعتهای امویان و گمراهی های آنان از زمان صحابه است و هیچ گاه گوش

ص: 252

روزگار نشنیده که صحابی ای منکر آن باشد، مگر زائده بیت امیه مروان ستمکار که آن را انکار کرده است.

آری " گاو با شاخش از خود حمایت می کند " و بخاطر پرنده " ورشان " می خورد خرمای مخصوص " مشان " را.

آری از روزی که رسول خدا با بیان شخصیت کاذبه و ماهیت کثیف عموم بنی امیه، به و یژه مروان، آبرو و حیثیشان را از بین برد و کاخ بوشالی احترام اجتماعیشان را واژگون کرد، آنان دشمنی رسول خدا را در دل گرفته و در صدد تلافی بر آمد، در صورتی که او روی هوی و هوس حرفی نمی زند، هرچه می گوید از روی الهام و وحی الهی است که جبرئیل به او تعلیم داده است: " لا ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه شدید القوی "

مذمت رسول خدا از بنی امیه:

بیان رسول خدا در نشاندادن چهره کریه بنی امیه و به ویزه بنی مروان فراوان است که ذیلا به برخی از آنها اشاره می شود: به طور صحیح از رسول خدا آمده است: اذا بلغت بنو امیه اربعین اتخذوا عباد الله خولا و مال الله نحلا و کتاب الله دغلا: " هنگامی که بنی امیه به چهل نفر برسند، بندگان خدا را برده و مال خدا را بخشش و کتاب خدا را وسیله سوء استفاده قرار می دهند ".

و نیز بطور صحیح از آن حضرت آمده است: اذا بلغ بنو ابی العاص ثلاثین رجلا اتخذوا دین الله دغلا و عباد الله خولا و مال الله دولا: " هنگامی که فرزندان ابی العاص به سی نفر برسند دین خدا را وسیله سوء استفاده و بندگان خدا را برده و مال خدا را مخصوص خود قرار می دهند ".

و نیز از آن حضرت بطور صحیح آمده است: انی اریت فی منامی کان بنی الحکم بن ابی العاص ینزون علی منبری کما تنزوا القرده. قال: فما روی النبی (ص)

ص: 253

مستجمعا ضاحکا حتی توفی " در جواب دیدم که فرزندان حکم بن ابی العاص بر منبرم می جهیدند، همانگونه که میمون ها جست و خیز می کنند " راوی می گوید: بعد از این دیده نشد که رسول خدا در مجمعی بخندد تا آنکه وفات فرمود.

و نیز از آن حضرت بطور صحیح آمده است: هنگامی که حکم بن ابی العاص از او اذن خواست فرمود: علیه لعنه الله و علی من یخرج من صلبه الا المومن منهم و قلیل ما هم یشرفون فی الدنیا و یضعون فی الاخره ذو مکر و خدیعه یعطون فی الدنیا و ما لهم فی الاخره من خلاق: " لعنت خدا بر او و هر که از صلبش خارج می شود، مگر آنها که مومنند که آنها بسیار کمند، آنان در دنیا شریف، و لی در آخرت ذلیل و خوارند، صاحبان مکر و خدعه اند از دنیا بهره کافی دارند و لی از آخرت بی بهره اند ".

و نیز از آن حضرت بطور صحیح نقل شده: هنگامی که مروان بن حکم بر او وارد شد، فرمود: الوزغ ابن الوزغ، الملعون ابن الملعون: " او ترسو، پسر ترسو ملعون پسر ملعون است "

و از عایشه به طور صحیح آمده که رسول خدا فرمود: لعن الله ابا مروان و مروان فی صلبه فمروان فضض من لعنه الله عز و جل: ": خدا لعنت کند پدر مروان را که مروان در صلب او است، پس مروان قطعه ای از لعنت خدا است ".

و نیز از عبد الله بن زبیر، به طریق صحیح آمده است: " رسول خدا حکم و فرزندش را لعنت کرده است "

با توجه به بیانات فوق بر مروان لازم است که به امت اسلام نشان دهد که طرفدار جدی توحید است، اما به مقتضای دشنمی و عنادش با رسول خدا، او را در نظر افکار عمومی ذلیل و کوچک نماید.

ص: 254

و چگونه می تواند و پاک تصفیه و پاک کند او را پیامبری که گفتارش درباره او و پدرش و جدش و تبارش آن است که گفته آمد؟ و او از همان شجره ملعونه ای است که از ریشه کنده شده و روی زمین قرار ندارند: " و مثل کلمه خبیثه کشجره خبیثه اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار ".

پس برای مسلمان شایسته نیست که دنبال رو این گروه لعنت شده باشد و گفتار آنان را بگوید و رای آنان را سرمشق قرار دهد و راه این افرادی را که دین خدا وسیله سوء استفاده و بندگان خدا را برده و کتاب خدا را قابل تغییر و تبدیل قرار داده اند، پیروی نماید.

5- ابی خثیمه (زهیر بن حرب ثقه مورد اعتماد، متوفی در سال 234 ه) گفته است: مصعب بن عبد الله و اسماعیل بن یعقوب تیمی به ما حدیث کرده اند که: ابن المنکدر با اصحابش در مجلسی نشسته بود که تشنگی شدیدی به او عارض شد، حرکت کرد و کنار قبر رسول خدا رفت و صورتش را روی قبر نهاد، سپس برگشت، حاضران او را مورد ملامت قرار دارند، در جواب گفته: حالتی به من دست داده بود که احساس خطری می کردم از این رو قبر رسول خدا پناه برده و طلب شفاء نمودم، و او گاهی در موضع خاصی از مسجد می آمد و می افتاد و در خاک می غلطید، از او سر این کار را خواستند، گفت: پیامبر را در این موضع دیدم (یعنی در خواب)

6- العز بن جماعه حموی شافعی، متوفی در سال 819 ه در کتاب " العلل و السوالات " گفته است: برای عبد الله بن احمد بن حنبل از پدرش روایتی است که ابی علی بن صوف، از او نقل کرده که عبد الله گفته است: از پدرم سوال کردم: مردی منبر رسول خدا را مس می کند و بدان تبرک می جوید و آن را می

ص: 255

ص: 256

بوسد و با قبر رسول خدا، نیز چنین می کند و از این کار امید ثواب از خدا دارد آیا این گار درست است؟ پدرم گفت: مانعی ندارد (وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 443).

7- علامه احمد بن محمد مقری مالکی، متوفی در سال 1041 ه در " فتح المتعال بصفه النعال " به نقل از ولی الدین عراقی گفته است: حافظ ابو سعید بن علا گفته است: در گفتار احمد بن حنبل در جزوه قدیمی با خط ابن ناصر و دیگر از حفاظ دیده ام که از امام احمد در مورد بوسیدن قبر و منبر رسول خدا سوال شد، فرمود: مانعی ندارد. او می گوید گفتار احمد را به ابن تیمیه نشان دادیم بسیار تعجب کرد و گفت: نعجب می کنم، احمد پیشم مرد بزرگی است اما نمی دانم گفتار اوست یا معنی گفتار اوست؟

او می گوید: چه تعجبی در این گفتار است در صورتی که از احمد برای ما نقل شده که: جامه شافعی را شسته و آبش را خورده است.

وقتی که او از علم تا این اندازه احترام کند، پس نسبت به صحابه و آثار انبیاء علیهم السلام چگونه احترام خواهد نمود؟

و چقدر نیکو سروده است از قول مجنون نسبت به لیلی:

امر علی دیار لیلی

اقبل ذا الجذار و ذا الجذارا

و ما حب الدیار شغفن قلبی

و لکن حب من سکن الدیارا

" از دیار لیلی می گذرم، این دیوار و آن دیوار را می بوسم، علافه به دیار لیلی دلم را تسخیر نکرده، آن کسی که در آن سکونت دارد مرا مفتون خود ساخته است ".

8- خطیب ابن حمله نقل کرده است که: عبد الله بن عمر رضی الله عنهما دست راستش را روی قبر شریف می گذاشت و بلال نیز رویش را روی آن می نهاد. و

آری اگر قصد تبرک داشته باشد کراهت ندارند چنانکه مرحوم والد به آن فتوی داده است. چنانکه تصریح کرده اند که: هرگاه از دست زدن به حجر الاسود عاجز باشد، مستحب است با عصائی به آن اشاره کند آنگاه عصا را ببوسد.

10- ابو العباس احمد رملی، بزرک انصاری شیخ الشیوخ در حاشیه " روض الطالب " که در حاشیه " اسنی المطالب " جلد 1 صفحه 331 بعد از قول مصنف

ص: 257

درباره آداب مطلق زیارت قبور " همان طور آه در زمان حیاتش به او نزدیک می شده نزدیک گردد " چاپ شده است گفته است: به طور کلی نباید قبر را دست بزند و یا ببوسد، رو به پشت برای سلام و رو به قبله برای دعا بایستد، این را ابو موسی اصفهانی نقل کرده است آنگاه گفته است: آری اگر قبر پیامبر یا ولی خدا یا عالمی باشد، به قصد تبرک لمس کند یا ببوسد مانعی ندارد.

11- طیب ناشری از محب الدین طبری شافعی نقل کرده که: بوسیدن قبر و لمس کردنش جائز است، انگاه گفته است، روش علماء شایسته چنین بوده و این شعر را خوانده است:

لو راینا لسلیمی اثرا

بسجدنا الف الف للاثر

" اگر اثری از سلیمی ببینیم هزار هزار بار برای آن سجده می کنیم ".

12- قاضی عیاض مالکی، در " الشفاء بعد از سخنان زیادی درباره تعظیم قبر پیامبر اکرم گفته است: سر زمینی که با وحی و نزول قرآن آباد شده، و جبزئیل و میکائیل در آن رفت و آمد داشته و ملائکه و روح از آن بالا رفته، و پهنه آن با تقدیس و تسبیح پر شده، خاکش سید بشر را در برگرفته، و دین خدا و سنت پیامبر از آن به اقطار عالم منتشر شده، مدارس آیات و مساجد و صلوات، و مشاهد فضائل و خیرات، و معاهد براهین و معجزات و مناسک دین و مشاعر مسلمین و مواقف سید المرسلین و جایگاه خاتم پیامبران، هنگامی که اسلام شروع به گسترش و جهان شدن پیدا کرد و نخستین زمینی است که بدان رسول خدا را در برگرفته است چنین سر زمینی شایسته آن است که مورد احترام قرار گیرد و از بویش استشمام شود و خانه ها و دیوار هایش بوسیده شود.

" ای خانه بهترین پیامبران و کسی که هدایت مردم با اوست و به آیات اختصاص پیدا کرده است در من به خاطر تو سوز و گداز و عشق مشتعل وجود دارد.

ص: 258

- و بر من پیمانی است که اگر باغستان هایم را از این دیوارها و حیاط ها پر کنی، از کثرت بوسیدن و مکیدن در حالی که مویم از سفید شدن محفوظ می ماند بخشیده خواهم شد.

اگر مساله مراجعت و دشنمانم نبودند، همواره ترا زیارت می کردم و لو آنکه با صورت به خاک کشیدن و پیش تو آمدن باشد.

لیکن به زودی از مجموع تحیتم، دو قطعه از این خانه و حجرات را تقدیم محضرت می کنم..."

13- قاضی القضات شهاب الدین خفاجی حنفی، متوفی در سال 1069 در شرح " الشفاء " جلد 3 صفحه 577 بعد از قول قاضی " از کتاب احمد بن سعید هندی نقل: شده کسی که کنار قبر قرار گرفت نباید به آن بچسبد و آن را لمس کند گفته است: با هیج قسمت از بدنش با آن تماس نگیرد، آن را نبوسد، پس بوسیدن و لمس کردن و چسباندن سینه اش به آن مکروه است، چون خلاف ادب است. و همچنین هر ضریحی را که در آن قرار دارد بوسیدن و لمس کردن مکروه است. البته اتفاقی نیست و لذا احمد و طبری گفته اند: چسبیدن و بوسیدن آن مانعی ندارد.

و روایت شده که: ابو ایوب انصاری خود به قبر شریف چسبانده است. و گفته شده که کراهت مربوط به غیر از کسی است که شوق و محبت بر او غلبه نکرده است، و گرنه کراهت نخواهد داشت، و این کلام نیکویی است و در جلد 3 صفحه 571 نزد قول ابی ملکیه: " کسی که می خواهد رو به روی رسول خدا باشد قندیلی را که در قبله روی قبر قرار دارد روی سرش قرار دهد؟ گفته است: این حرف ارشاد به چگونگی زیارت است و اینکه باید میان او و قبر فاصله ای باشد، پس گفته شده فاصله چهار ذرع و یا سه ذرع باشد. و این مطلب بنا بر این است که دورتر بودن چنانکه در زمان حیات رسول خدا رسم بوده به ادب نزدیکتر است. و بیشتر علماء به این، عقیده دارند و بعضی از مالکی ها معتقدند که نزدیک بودن

ص: 259

شایسته تر است و گفته شده که با او معامله زمان حیاتش شود و آن به حسب افراد مختلف است و این مربوط به صدر اسلام است، اما امروز که روی آن ساختمانی شده و مانع از نزدیک شدن است، دیگر مفهومی ندارند، طبعا کنار ضریح قرار می گیرد.

14- یکی از علماء مکه که از شافعی ها بوده از ابی الصیف یمانی نقل کرده است که: بوسیدن مصحف شریف و اجزاء حدیث و قبور صالحان جائز است.

15- حافظ ابن حجر گفته است: بعضی از علماء از مشروعیت بوسیدن حجر الاسود استباط کرده اند: جواز بوسیدن هر جیزی را که شایستگی تعظیم را دارد، خواه آدم باشد و خواه غیر آن، اما بوسیدن دست آدمی مسابقه ای است در ادب و اما غیر آن احمد نقل شده که از او در مورد بوسیدن منبر رسول خدا و قبر شریفش سوال شد، گفت: مانعی ندارد اما برخی از پیروانش صحت این گفته را از احمد بعید دانسته اند.

16- زرقانی مصری مالکی، در شرح " المواهب " جلد 8 صفحه 315 گفته است: بوسیدن قبر شریف مکروه است مگر به قصد تبرک که در آن صورت، کراهت نخواهد داشت. چنانکه رملی به آن معتقد است.

17- شیخ ابراهیم با جوزی شافعی، در حاشیه اش بر شرح ابن قاسم عزی بر متن شیخ ابی شجاع در فقه شافعی، جلد 1 صفحه 286 گفته است: بوسیدن قبر و مس کردن آن مکروه است و مثل آن است تابوتی که روی آن قرار می دهند، و همچنین است بوسیدن آستانه ها هنگام داخل شدن برای زیارت اولیاء مگر آنکه قصد تبرک به آنها را داشته باشد که در این صورت، کراهت نخواهد داشت، و اگر از آن به خاطر ازدحام وامثال آن اختلاط زن و مرد، ناتوان باشد، چنانکه در زیارت آقایم احمد البدوی واقع می شود، در این گونه موارد در مکانی توقف

ص: 260

کند و از دعاء و قرآن، آنچه که می تواند بخواند و با دستش با چیز دیگر اشاره به قبر کند، پس آن را ببوسد.علماء تصریح کرده اند که اگر از مس حجر الاسود ناتوان باشد، مستحب است که با دستش و یا عصا به سوی آن اشاره کند آنگاه آن را ببوسد.

18- شیخ حسن عدوی حمزاوی مالکی در " کنز المطالب " صفحه 20 و " مشارق الانوار " صفحه 66 بعد از نقل عبارت رملی یاد شده گفته است: شکی نیست در اینکه: بوسیدن قبر شریف جز برای تبرک نیست، پس آن از جواز بوسیدن قبور اولیاء به قصد تبرک اولی است، بس باید آنچه را که عارف گفته، حمل به همین معنی شود مخصوصا که: قبر آن حضرت باغی باغستان های بهشت است.

19- شیخ سلامه عزامی شافعی، در " فرقان القرآن " صفحه 133 گفته است: ابن تیمیه گفته است: " کسی که قبور صالحان را طواف کند و یا مسح نماید، گناه بسیار بزرگی مرتکب شده است " او گفتار گونه گونی در این مورد دارد: گاهی آن را از گناهان کبیره و گاهی آن را شرک و گاهی دیگر تعبیراتی نظیر آن دارد.

در صورتی که دانشمندان محقق و فقهاء مدقق پیش از آنکه او به دنیا بیاید از یررسی و تدوین آن فراغت یافته بودند، اما او تصمیم دارد که با آنان مخالفت کند و گاهی ادعای اجماع طبق گفته می نماید، در صورتی که قبل از او اجماع بر خلافش منعقد بوده چنانکه کسی در گفتار او و کسانی که پیش از او و بعدش بوده اند دقت کند و داری فهم درست و برسی صحیح باشند، این حقیقت را به روشنی می یابد.

و در اینجا مثالی می آورم و آن اینکه: عوام مسلمین که قبر را مسح می کنند و یا دور آن طواف نمایند، اهل علم درباره آن سه نظر دارند: مطلقا جائز است، مطلقا مکروه است، در صورتی که ازروی شدت علاقه باشد مانعی ندارد و گر نه مکروه است.

ص: 261

و هر گاه در اموری که ابن تیمیه به سبب آن مسلمین را تکفیر کرده و آن را عبادت غیر خدا شمرده، تامل کنی خواهی یافت یافت که دلیلش برگشت به دو مقدمه می کند که کبرای آن: " هر عبادتی برای غیر خدا شرک است " درست و جزء ضروریات دین است، و ابن تیمیه از آیات و روایات زیادی که درباره مشرکین وارد شده، برای آن استدلال کرده است ولی صغرای آن: " هر ندائی برای مرده یا غائب یا طواف دور قبر، یا مسح کردن آن یا ذبح حیوان و یا نذر برای صاحب آن عبادت غیر خدا است ". دروغ است و ابن تیمیه از آیات و احادیث صحیحی که معنی انها را نفهمیده یا عمدا آنها را تاویل کرده برای این عقیده نادرستش استدلال نموده است.

و از این قیاس فاسد صغرایش غلط است نتیجه دروغی گرفته که عبارت است از: همه مسلمانان جز او و اتباعش مشرک و کافرند

و آقای اهل تحقیق و تاج اهل تدقیق، امام ابو عبد الله محمد بن عبد المجید فاسی، متوفی در سال 1922 ه کتابی فشرده درباره رد این مذهب از نظر اصول و منطق نگاشته، و آن را چنانکه شایسته بوده مورد بررسی و تحقیق قرار داده است.

تا اینکه می گوید: این مرد حتی بر رسول خدا تعدی و جسارت کرده و گفته است: مسافرت برای زیارتش معصیت است و کسی که او را بعد از مرک ندا کرده و به یاری بطلبد، مشرک است.

و گاهی آن را شرک کوچک و گاهی شرک بزرگ خوانده است اگر چه یاری خواه دلش مملو از این حقیقت باشد که: خالقی و موثری جز خدا نیست و از پیامبر که حاجت و یاری خواسته می شود، به این جهت است که خدا او را سر چشمه هر خیر و مقبول الشفاعه و مستجاب الدعوه قرار داده است، چنانکه همه مسلمان ها در جمیع اعصار درباره او چنین عقیده ای داشته اند.

و جمال الدین عبد الله محمد انصاری محدث گفته است: با شیخ ما تاج الدین

ص: 262

فاکهانی به دمشق رفتیم او تصمیم گرفت نعلین رسول خدا را که در " دار الحدیث الاشرفیه " بودن زیارت کند و من با او بودم، هنگامی که نعلین مبارک را دید، افتاد و آن را می بوسید و صورتش را بر آن می مالید و در حالیکه اشکش جاری بود می خواند:

فلو قیل للمجنون: لیلی و وصلها

ترید ام الدنیا و ما فی طوایاها؟

لقال: غبار من تراب نعالها

احب الی نفسی و اشفی لبلواها

" اگر به مجنون گفته شود: لیلی و وصلش را می خواهی یا دنیا و ما فیها را، او در جواب من گوید: غبار خاک کفش او پیشم از همه چیز محبوبتر است. و از آن برای همه دردها شفا می طلبم ".

20- محب الدین طبری در " الریاض النضره " جلد 2 صفحه 54 حدیث مفصلی را که در " ابواء " بین عمر بن خطاب هنگامی که با چند نفر از یارانش عازم مکه بوده و بین شیخی که از او یاری خواسته بوده واقع شده، آورده. و در آن آمده: وقتی که عمر برگشت و به همان مکان رسید از آن مرد جویا شد فهمید که مرده است. گویا که می بینم عمر دوید تا کنار قبرش ایستاد، بر او درود فرستاد و نماز خواند پس آن را در آغوش گرفته و گریه کرد، پس وقتی که برای مثل عمر جائز باشد کنار قبر مردی عادی بایستد و آن را در آغوش بگیرد و گریه کند، پس چه چیز امت اسلام را از ایستادن کنار قبر رسول خدا و در آغوش گرفتن آن و بوسیدن و گریه کردن بر آن و یا قبور اهل بیت عصمتش باز می دارد؟

اولئک الذین هدی الله فبهداهم اقتده "

آنان کسانی هستند که خدا آنان را هدایت کرده است، پس از راهنمائیشان پیروی کنید " (انعام آیه 9.)

ص: 263

زیارت ابی بکر بن ابی قحافه

27- بعد از زیارت رسول خدا، محاذی سر ابی بکر صدیق رضی الله عنه بایستد و بگوید:

درود بر او خلیفه رسول خدا درود بر تو همراه پیامبر خدا در غار، درود بر تو ای رفیق او در سفرها، درود بر تو ای امینش در اسرار، خدا به تو از ناحیه ما بهترین پاداشی را که به امامی از ناحیه امت پیامبرش می دهد، عنایت فرماید و توجه نیکو جانشینی برای او بودی و راهش را به بهترین وجه پیمودی و با اهل رده و بدعت جنگ کردی، و اسلام را آماده نمودی و صله رحم فرمودی، و همواره بپا دارنده حق و یار اهلش بودی تا مرگ گریبانت را گرفت، و درود و رحمت و برکات خدا بر تو باد.

خدایا ما را با محبتش بمیران و کوششمان را در زیارتش به رحمتت ای خدای کریم بی نتیجه قرار مده.

زیارت عمر بن خطاب

28- سپس حرکت کند و در برابر قبر عمر رضی الله عنه قرار گیرد و بگوید:

درود بر تو امیر مومنان درود بر تو آشکار کننده اسلام، درود بر تو ای شکننده بت ها، خدا از ما به شما بهترین پاداش را عنایت فرماید و خدا از کسی که ترا خلیفه قرار داده راضی گردد، تو اسلام و مسلمین را در زمان حیات و مرگ یاری کردی، پس یتیمان را کفالت و ارحام را مورد مرحمت قرار دادی و اسلام به وسیله تو نیرو گرفت و تو برای مسلمانان امام پسندیده و هادی و مهدی بودی پراکندگی آنان را جمع کردی و فقر آنان را به غنا تبدیل نمودی، و شکستگی آنان را جبران کردی، و درود و رحمت و برکات خدا بر تو باد.

امینی می گوید:

این زیارت را شرنبلالی فقیه حنفی در " مراقی الفلاح " و دیگر از "

ص: 264

گذشتگان نقل کرده اند، نهایت آنکه: بزرگان امروز، آنچه را که از فضائل شیخین دوست می دارند بر آن افزودند، هیچ مانعی از آن نیست، زیر زائر می تواند هرگونه مناقبی که از شخص مورد زیارت می داند ردیف کرده از آن سپاس بگذارد و این حقیقتی است که امت اسلامی همواره درباره آن اتفاق نظر داشته است.

زیارت دیگر:

قسطلانی می گوید: از طرف راستش به مقدار یک ذرع حرکت کند آنگاه بر ابی بکر رضی الله عنه درود بفرستد، زیرا سرش محاذی شانه رسول خدا است و بگوید:

دورد بر تو ای خلیفه سید المرسلین، درود بر تو ای کسی که خداوند وسیله تو در روز " رده " دین را تایید کرد خداوند از اسلام و مسلمین به تو جزای خیر دهد، خدایا از او و ما بخاطر او راضی باش.

سپس از دست راستش بقدر یک ذرع حرکت کند آنگاه بر عمر بن خطاب رضی الله عنه درود بفرستد و بگوید: درود بر تو ای امیر المومنان، درود بر تو ای کسی که خدا وسیله او دین را تایید کرده است، خدا از اسلام و مسلمین به تو جزای خیر عنایت فرماید، خدایا از او ما بخاطرش راضی باش.

زیارت دیگر:

باجوری می گوید: طرف راستش را به مقدار یک ذارع عقب بکشد آنگاه بر ابی بکر رضی الله عنه درود بفرستد و بگوید: درود بر تو ای ابا بکر ای خلیفه رسول خدا، خدا از ناحیه امت محمد (ص) به تو جزای خیر عنایت فرماید. سپس باز بمقدار یک ذراع عقب بیاید آنگاه بر عمر بن خطاب درود بفرستد همانند آنچه که قبلا گفته شده بگوید، سپس بجای اولش برابر روی مبارکش برگردد وسیله او به خدا متوسل شود.

زیارت شیخین با یک عبارت:

به مقدار نصف ذراع برگردد و بگوید: " درود بر شما ای همخوابگان،

ص: 265

رفیقان وزیران، مشیران، معاونان رسول خدا در بپاداشتن دین قیام کنندگان بعد از او برای مصالح مسلمین، خدا به شما بهترین پاداش ها را عنایت فرماید.

شرنبلالی حنفی در " مراقی الفلاح " اضافه کرده است: پیش شما آمدیم تا وسیله شما به رسول خدا متوسل شویم و او برای ما شفاعت کند و از خدایمان بخواهد که کوششمان را بپذیرد و بر آئینش ما را زنده یدارد و با آن بمیراند و محشور کند.

زیارت شیخین با عبارت دیگر:

ابن حبیب در ذیل زیارت پیامبر اکرم آورده است:

درود بر شما ای همراهان رسول خدا ای ابا بکر و عمر، خداوند از ناحیه اسلام و اهلش بهترین جزای وزیر پیامبری را بر وزارتش در زمان حیاتش و بر خلافتش بعد از وفاتش به شما فرماید. شما در زمان حیات رسول خدا وزیران خوبی برایش بودید و بعد از او جانشینان عادل و نیکوکار در امتش، پس خدا در عوض آن شما را همراه رسول خدا در بهشت و ما را به رحمتش با شما قرار دهد.

زیارت شیخین با عبارت سوم:

غزالی می گوید: زائر در مقام زیارت آنان بگوید: درود بر شما ای وزیران رسول خدا، و معاونان او در بپاداشتن دین هنگام حیاتش و بپاداندگان امور دین در میان امت بعد از او که در همه کارها از او پیروی می کردید و به سنتش عمل می نمودید، سپس خدا بهترین جزای وزیران پیامبر را در دین به شما عنایت فرماید.

و عبارت دیگری نیز در این زمینه در کتاب " مجمع الانهر " و غیره وجود دارد آنچه که گفته آمد از ناگفته های کفایت می کند.

ابن الحاج در " المدخل " جلد 1 صفحه 265 گفته است: آنچه را که از آنها می داند ستایششان کند، وسیله آنها به پیامبر اکرم متوسل شود، آنها را شفیع در قضاء حوائجش قرار دهد.

ص: 266

29- در حرم شریف زیاد نماند، بلکه ادب ایجاب می کند که بیش از مقدار نماز و دعا آن توقف نکند و همین مقدار مستحب است.

وداع از حرم شریف

30- هنگامی که زائر از زیارت فراغت پیدا کرد و تصمیم گرفت که از مدینه خارج شود، مستحب است که برای آخرین بار کنار قبر رسول خدا بیاید و دعای زیارت را چنانکه گذشت، دوباره بخواند و با پیامبر اکرم وداع کند، و از خدا بخواهد که باز هم به عنوان زیارت به مدینه برگردد و در سفر به سلامت باشد، سپس دو رکعت نماز در روضه کوچک که موضع مقام رسول خدا پیش از آنکه ساختمان در مسجد اضافه شود، بوده بخواند.

وقتی که خواست بیرون بیاید، اول پای جپش را بیرون نهد و بگوید: خدایا بر محمد و آل محمد درود بفرستد و این را آخرین زیارتم قرار مده و گناهانم را با زیارتش بریز، و در این سفر به سلامتم دار، و برگشتم را بسوی خانواده و وطنم آسان بگردان ای بخشنده ترین بخشندگان.

و بگوید: خدایا از تو می خواهیم که در این سفر نیکی و تقوی و از عمل آنچه که دوست داری و راضی می شوی عنایتمان فرمائی.

خدایا همراه ما در سفر، خلیفه ما در خانواده مان باش، خدایا مشکلات سفرمان را هموار ساز و دوریش را آسان، خدایا ما با عنایت تو از مشکل سفر و حزن منظر و بدی عاقبت به سوی خانواده مان بر می گردیم، خدایا مصاحب ما با خیر باش و برگشت ما را به عهده گیر و نسبت به آنچه که قصدمان کرده و یا نکرده است کفایتمان فرما و با سلامت و قبولی اعمال ومغفرت و رضایت برگردانمان و این را آخرین عهدم نسبت به این محل شریف قرار مده.

آنگاه سلام و دعا زیارت پیش را اعاده کند و بعد بگوید: خدایا این را آخرین عهدم نسبت به حرم رسولت قرار مده و برگشت به دو حرم شریف را بر من آسان گردان، و بخشش و عافیت در دنیا و آخرت نصیبم فرما.

ص: 267

شربینی در " المغنی " اضافه کرده است: " ما را به خانواده مان با سلامت و غنیمت برگردان "

و کرمانی گفته است: وقتی که تصمیم مراجعت داشت مستحب است کنار قبر شریف بیاید و بعد از سلام و دعا بگوید: با تو وداع کردیم اما وداع مفارقتت بر ما آسان نیست. از تو می خواهیم که از خدا بخواهی که آثار زیارت حرمت را از ما قطع نکند و شکر بر این نعمت را روزیمان فرماید.

خدایا این را آخرین عهده از زیارت قبر پیامبر قرار مده، سپس توجه به روضه مبارکه کند و هنگام بیرون آمدن دو رکعت نماز بخواند و از خدا درخواست بازگشت به آنجا را نماید.

زیارت ائمه بقیع و دیگر زیارتگاه های آن

31- و مستحب است بعد از زیارت قبر رسول خدا هر روز و مخصوصا روز جمعه چنانکه فاکهی گفته است به زیارت بقیع برود و در احیاء العلوم آمده است مستحب است که هر روز به بقیع برود و نووی چنین گفته است و فاخوری افزوده است: مخصوصا روز جمعه.

به بقیع برای زیارت مشاهد و مزارات برود و عباس و حسن بن علی و زین العابدین و امام باقر و امام صادق، امیر المومنین آقای ما عثمان و ابراهیم پسر رسول خدا و عده ای از همسران آن حضرت و عمه اش صفیه و بسیاری از صحابه و تابعان خصوصا آقای ما مالک و نافع را زیارت نماید و بگوید:

سلام بر شما در برابر شکیبائیتان در دین و چه پایان نیکی که نصیب شما کردید درود بر شما که در خانه مومنین هستید و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد و آیه الکرسی و سوره اخلاص بخواند.

و نووی گفته است بگوید: درود بر شما مردمی که در خانه مومنین هستید. شما سبقت گرفتگانید و ما اکر خدا بخواهد به شما ملحق خواهی شد. خدا مردم بقیع را بیامرزد، خدایا ما را از اجرشان محروم مفرما، و بعد از آنان مورد

ص: 268

امتحانمان قرار مده و ما آنها را بیامرز.

و قاضی حسین افزوده است: خدایا ای پروردگارا این جسدهای کهنه شده و استخوان های پوسیده ای که از دنیا خارج شدند در حالی که به تو مومن بودند، و روحی از ناحیه ات به آنها داخل کن و سلامم را به آنها برسان خدایا خوایگاهشان را بر ایشان خنک بگردان و آنان را ببخش.

و ابن الحاج در " المدخل " جلد 1 صفحه 265 گفته است: زائر مختار است اگر خواست به بقیع می رود تا به پیروی از رسول خدا کسانی که در آنجا مدفونند زیارت کند، وقتی که وارد بقیع شد، ابتداء از سومیت خلیفه عثمان بن عفان رضی الله عنه شروع کند، پس عموی پیغمبر عباس، پس دیگر از بزرگان را زیارت کند، و در این کار قصد امتثال سنت کند که رسول خدا اهل بقیع را زیارت می کرده است، و این عمل نص در زیارت است و دلالت دارد که آن ذاتا وسیله تقرب به خدا و مستحب و مورد عمل در دین است و مطلوب بودنش پیش سلف و خلف آشکار بوده است.

امینی می گوید:

مشاهدی که در بقیع مورد زیارت قرار می گرفته پیش از آنکه دست های جنایتکارانه فساد بر آن استیلاء یابد مورد دید همکان قرار داشته است و آنها زیاد بوده که سمهودی در " وفاء الفواء " جلد 2 صفحه 105 - 101 همه آنها را نقل کرده و بطور تفصیل درباره آنها بحث نموده است و در آن فوائد سهمی است که باید به آنجا مراجعه کرد:

زیارت شهداء احد

32- برای حاجی مستحب است که شهداء احد را زیارت کند.

نووی و شرنبلالی و دیگران گفته اند: بهترین است که روز پنجشنبه به زیارت برود مخصوصا زیارت قبر حضرت حمزه عموی پیامبر گرامی اسلام.

ص: 269

فاخوری در " الکفایه " گفته است: روز درشنبه مخصوص به زیارت شداء احد است. و ابن حجر گفته است: مستحب است با طهارت به زیارت شهداء احد برود و از قبر حمزه رضی الله عنه شروع نماید

و فاکهانی در " حسن الادب " صفحه 83 گفته است: وارد شده است که: زیارتشان کنید و بر آنان سلام بفرستید، و بجانم سوگند، هیچ کسی بر آنان سلام نمی کند، مگر آنکه تا روز قیامت جوابش را خواهند داد، و معلوم است که کردن آنان سلام را عبارت از دعا کردن در حق زائران است و شکی نیست که دعایشان مستجاب خواهد بود

زیارت حمزه عموی پیامبر بزرگوار اسلام

33- زائر در کمال ادب و احترام می گوید: درود بر تو ای عموی پیامبر برگزیده، درود بر تو ای الشهداء، درود بر تو ای شیر خدا، درود بر تو ای شیر رسول خدا، خدا از تو راضی گردد و تو را راضی گرداند و بهشت را جایگاهت قرار دهد، درود و رحمت و برکات خدا بر شما ای شهیدان راه خدا.

ابن جبیر در " رحله " اش صفحه 153 گفته است: در اطراف شهداء (در کوه احد) خاک قرمزی است که منسوب به حضرت حمزه است و مردم به آن تبرک می جویند.

زیارت بقیه شهداء

34- آنگاه به قبور دیگر شهداء توجه کند (و مشهور این است که شهداء احد هفتاد نفرند) و بگوید: درود بر شما در عوض شکیبائی که در دین نمودید و چه نیکو پایانی در انتظار شما است، درود بر شما ای شهیدان، درود بر شما ای نیکان، خدا از شما راضی گردد و شما را راضی بگرداند.

حمزاوی در " کنز المطالب " صفحه 230 گفته است: وسیله آنها در رسیدن به آروزهایش متوسل گردد، زیرا آنجا محل فرود آمدن رحمت های الهی بوده که رسول خدا فرموده: " برای خدایتان در دوران زندگیتان نسیم های روح بخشی

ص: 270

است خود را در برابر آن قرار دهید " شکی نیست که این مکان محل پائین آمدن رحمت های الهی است، پس شایسته است زائر از این نسیم های ربانی بهره مند گردد.

چگونه نباشد در صورتی که آنان دوستان خدا و وسیله های بزرک به سوی پروردگار و رسولش هستند، پس سزاوار است برای کسی که به آنها متوسل شده به آرزوهایش نائل و به درجات عالی فائز گردد، چون آنان کریمان زنده ای هستند کسی که به آنها توجه کند، محروم بر نمی گردد و زائرشان بدون اکرام مراجعت نمی کند.

سمهودی در " وفاء الوفاء " جلد 2 صفحه 113 گفته است: ابن النجار اسم های شهداء احد را مرتب آورده من نیز از او پیروی می کنم. باشد کسی که می خواهد بر آنها درود بفرستد با اسمشان ابلاغ سلام کند و آن چنین است: حمزه ابن عبد المطلب، عبد الله بن حجش، مصعب بن عمیر، عماره بن زیاد، شماس بن عثمان، عمرو بن معاذ، الحارث بن انس، سلمه بن ثابت، عمر بن ثابت ثابت بن وقش، رفاعه بن وقش، حسیل بن جابر، صیفی بن قطی، الحباب بن قبطی، عباد بن سهل، الحارث بن اوس، ایاس بن اوس، عبید بن التهان، حبیب بن زید، یزید بن حاطب، ابو سفیان ابن الحارث، انیس بن قتاده، حنظله بن ابی عامر، ابو حیه بن مسلمه، عبید الله بن جبیر، ابو سعد بن خیثمه، عبد الله بن مسلمه، سبیع بن حاطب، عمرو بن قیس، قیس بن عمرو، ثابت بن عمرو، عامر بن مخلد، ابو هبیره بن الحارث، عمرو بن مطرف، اوس ابن ثبت، انس بن النضر، قیس بن مخلد، عمرو بن ایاس، سلیم بن الحارث، نعمان بن عبد، خارجه بن زید، سعد بن ربیع، اوس بن الارقم، مالک بن سنان سعد بن سوید، علبه، علبه بن ربیع، ثلعبه بن سعد، نقیب بن فروه، عبد الله بن عمرو ضمره الجهمی، نوفل ابن عبد الله عباس بن عباده، نعمان بن مالک، المحذر بن زیاده عباده بن الحسحاس، رفاعه بن عمرو، عبد الله بن عمرو عمرو بن الجموح، خلاد بن عمرو، ابو ایمن مولی

ص: 271

عمرو، عبیده بن عمرو، عنتره مولی عبیده، سهل بن قیس، ذکوان بن عبد قیس، عبید بن المعلی، مالک بن نمیله، الحارث بن عدی، مالک بن ایاس بن عدی، کیسان مولی بنی النجار.

کسی که می خواهد تفصیل اسامی و شخصیت خانوادگی این شهیدان راه خدا را بداند، به " سیره ابن هشام " جلد 3 صفحه 81 - 75 مراجعه کند و برای سمهودی در وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 119 - 114 درباره قبور شهداء احد گفتار مفید و با ارزشی است که نباید آن را نادیده گرفت.

35- کمال ابن همام محقق حنفی ها گفته است: خود کوه احد را زیارت کند و در صحیح آمده است: احد کوهی است که ما را دوست دارد ما نیز آن را دوست داریم.

امینی گفته است: بخاری در صحیحش در پایان جنگ احد بابی تحت عنوان: " احد ما را دوست دارد و ما آن را دوست داریم " قرار داده است.

36- چنانکه نووی گفته است: مستحب موکد است: به مسجد قباء برود و در روز شنبه اولی است و فاکهی گفته است به ترتیب، روز شنبه، دوشنبه و پنجشنبه اولی است مخصوصا صبح هفدهم رمضان استحباب بیشتری دارد که روایتی در این باره رسیده است، وقتیکه به آنجا رفت در آن نماز بخواند و بعد از دعاء بگوید: ای دادرس بیچارگان، ای یار یاری طلبان، ای گره گشای گرفتاران، ای اجابت کننده دعای درماندگان، بر آقایمان محمد و آلش درود بفرست و گرفتاریم را رفع فرما، چنانکه گرفتاری پیامبرت را در همین جا رفع فرمودی ای حنان و ای منان ای کثیر المعروف و احسان، ای دائم النعم، ای ارحم الراحمین حرکت و نیرو جز از ناحیه خدای بلند مرتبه و بزرک نیست.

و از رسول خدا به طور صحیح آمده است: هر کسی به این مسجد (مسجد قباء) بیاید و در آن نماز بخواند ثوابش همانند ثواب یک عمره است حاکم و ذهبی نیز

ص: 272

آن را صحیح دانسته اند.

طبرانی به طور مرفوع آورده است: کسی وضوء کامل بگیرد و تنها قصدش رفتن به مسجد قباء و صبح کردن در آن به خاطر نماز باشد، و در آن چهار رکعت نماز که در هر رکعتی " ام القرآن " بخواند ثواب عمره کننده خواهد داشت.

37- تبرک به دیگر آثار نبوی و اماکن مقدسه چنانکه در " مراقی الفلاح " و دیگر کتب آمده است. خطیب شربینی در " المغنی " جلد 1 صفحه 495 گفته است: مستحب است یه دیگر مشاهد مدینه که در حدود سی موضع است و مردم مدینه آنها را می دانند، برود و نیز مستحب است زیارت بقیع و مسجد قبا و رفتن به " بئر اریس " و نوشیدن آز آن و وضوء گرفتن با آن و همچنین چاههای آب هفتگانه که عبارتند از: چاه اریس، غرس، رومه، بضاعه، بصه، بیرحاء و عهن

38- فاخوری در " الکفایه لذوی العنایه " صفحه 130 گفته است: مستحب است که با خود مقداری از خرمای مدینه و آب چاه های یاد شده را به عنوان هدیه بییاورد به شرط آنکه با تکلف و افتخار توام نباشد.

و هنگام مراجعت به وطن روی هر بلندی سه بار تکبیر بگوید، آنگاه بخواند: خدائی جز خدای یکتای بی شریک نیست برای او سلطنت و سپاس است و او بر همه چیز توانا است، رجوع کننده، و توبه کننده و عبادت کننده و سجده کننده و سپاس گذارنده برای خدایمان هستیم، خدا وعده اش راست است و بنده اش را یاری کرده و لشکرش را عزیز نموده و همه لشکرها را تنهائی شکست است داده است " و شیخ زاده در " مجمع الانهر " جلد 1 صفحه 158 گفته است در حال حرکت گریان و اندوهگین از مفارقت رسول اکرم باشد.

ص: 273

و از امور مستحب این است که روی هر برآمدگی که می رسد تکبیر بگوید و بگوید: رجوع کنندگان، توبه کنندگان، عبادت کنندگان و...

فهل ینظرون الا سنه الاولین فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا "

آیا اینان جز آنکه به طریقت امم گذشته هلاک شوند، انتظار دارند؟ هرگز برای سنت خدا تبدیل و تحویلی نخواهی یافت. (فاطر آیه 43)

ص: 274

مصادر و منابع این بحث

آنچه که درباره آداب و زیارت ها گفته شده از مناسک بزرگان مذاهب چهارگانه و کتب فقهی آنان بوده است پس هر کسی بخواهد آگاهی بیشتر درباره چیزهائی که نقل شده و منابع آن ها که ذکر نگردیده پیدا کند به کتاب های زیر مراجعه نماید:

کتاب، نویسنده

احیاء العلوم ج 1 ص 246، حجه الاسلام ابو حامد غزالی

التذکره، بو الوفاء ابن عقیل حنبلی

المستوعب، ابن ابی سنینه سامری حنبلی

المدخل جلد 1،ابو عبد الله عبد ری مالکی

شفاء السقام صفحه 119 - 52، تقی الدین سبکی شافعی

وفاء الوفاء جلد 2 صفحه 455 - 431، نور الدین سمهودی شافعی

المواهب اللدنیه، ابو العباس قسطلانی شافعی

اسنی المطالب جلد 1 صفحه 501، ابو یحیی انصاری شافعی

الجوهر المنظم، ابن حجر هیثمی شافعی

مغنی المحتاج جلد 1 ص 494، خطیب شربینی شافعی

حسن التوسل، جمال الدین فاکهی شافعی

الشفاء، قاضی عیاض مالکی

مراقی الفلاح، ابو البرکات شرنبلالی حنفی

ص: 275

شرح الشفاء، قاضی خفاجی حنفی

مجمع الانهر در شرح ملتقی الابحر شیخ

ابراهیم حلبی، عبد الرحمن شیخ زاده.

مفتاح السعاده جلد 3 صفحه 73، مولی احمد طالش کبری زاده

شرح المواهب جلد 8 صفحه 335 - 297، ابو عبد الله زرقانی مالکی

حاشیه بر شرح ابن غزالی جلد 1 صفحه 348، شیخ ابراهیم باجوری شافعی

کنز المطالب صفحه 224 - 183، شیخ حسن عدوی شافعی

الکفایه صفحه 131 - 125، عبد الباسط فاخوری مفتی

الارشادات السنیه صفحه 260، عبد المعطی السقاء شافعی

الفقه علی المذاهب الاربعه جلد 1، عده ای از فقهاء مذاهب

ص: 276

ترغیب به زیارت قبور

در سنت صحیح و مورد اتفاق، دستور زیارت قبور و ترغیب به آن وارد شده و تمام بزرگان مذاهب اسلامی به طور اتفاق بر طبق آن فتوی داده و گفته اند که آن مستحب است، بلکه بعضی از ظاهریه چنانکه بسیاری به آن تصریح کرده اند از باب اخذ به ظواهر، حکم به وجوب کرده اند.

و اینک مقداری از آن نصوص را ذیلا می آوریم:

1- از بریده به طور مرفوع آمده است که: از زیارت قبور نهیتان می کردم اینک زیارتشان کنید. و ترمذی اضافه کرده است: خداوند به پیامبرش اذن داد که قبر مادرش را زیارت نماید.

مسلم در صحیحش آن را آورده و ترمذی در سنن گفته است: این حدیث حسن و صحیح است.

و نسائی در سنن جلد 4 صفحه 89 آن را آورده است، و حاکم در مستدرک جلد 1 صفحه 374 از صحیح بخاری و مسلم آن را نقل کرده است. و بغوی در مصابیح السنه جلد 1 صفحه 116 آن را آورده و از روایات صحیح شمرده است.

و منذری در الترغیب و الترهیب جلد 4 صفحه 118 آن را نقل کرده و ابن الدبیع در تیسیر الوصول جلد 4 صفحه 210 گفته است: آن را صاحبان صحاح ششگانه جز بخاری نقل کرده اند.

2- از عبید الله بن مسعود به طور مرفوع در حدیثی چنین آمده است: " قبرها

ص: 277

را زیارت کنید، زیرا آدمی را نسبت به دنیا زاهد و نسبت به آخرت متذکر می سازد ".

ابن ماجه در سننش جلد 1 صفحه 476 و ابو الولید محمد بن عبد الله ازرقی در اخبار مکه جلد 2 صفحه 170 آن را نقل کرده و حاکم در مستدرک صفحه 375 و منذری در الترغیب و الترهیب آن را صحیح دانسته، و بیهقی در " السنن الکبری " جلد 4 صفحه 77 نیز آن را آورده است ..

3- از انس بن مالک به طور مرفوع آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، اینک آنها را زیارت کنید، زیرا شما را به یاد مرگ می اندازد ".

حاکم در مستدرک جلد 1 صفحه 375 آن را آورده و صحیحش دانسته است.

4- از ابن عباس به طور مرفوع آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، اینک آنها را زیارت کنید و حرف های بیهوده نگوئید ".

چنانکه در مجمع الزوائد هیثمی، جلد 3 صفحه 58 آمده: طبرانی در " الکبیر " و " الاوسط " آن را آورده است.

5- از زید بن خطاب در حدیث مرفوعی آمده است " من شما را از زیارت قبور نهی می کردم اینک هر کس از شما بخواهد زیارت کند، زیارت کند ".

طبرانی آن را در " الکبیر " آورده و هیثمی در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 آن را از او نقل کرده است.

6- از ابی هریره به طور مرفوع آمده است: " پس قبرها را زیارت کنید، زیرا آن یادآور مرگ است (شما را به یاد مرگ می اندازد) ".

مسلم در صحیحش و احمد در مسندش جلد 1 صفحه 441، و ابن ماجه در " السنن " جلد 1 صفحه 476 و ابو داود در سننش جلد 2 صفحه 72 و نسائی در " السنن " جلد 4 صفحه 90 و حاکم در " مستدرک " جلد 1 صفحه 376 و بیهقی در سنن کبرایش جلد 4 صفحه 76 و منذری در الرغیب و الترهیب " جلد 4 صفحه 118 آن را آورده اند.

ص: 278

7- از بریده به طور مرفوع آمده است: " من قبلا شما را از زیارت قبور نهی می کردم و اینک زیارتشان کنید که بر خیراتتان می افزاید ".

حاکم در مستدرک جلد 1 صفحه 376 آن را آورده و او با ذهبی آن را صحیح دانسته است و بیهقی نیز آن را در سننش جلد 4 صفحه 76 آورده است.

8- از انس ابن مالک به طور مرفوع آمده است: " من قبلا شما را از زیارت قبور نهی می کردم و اینک هر کس که می خواهد قبری را زیارت کند، زیارت کند زیرا دل را نرم می کند و چشم را می گریاند و یاد آخرت می آورد، و حرفهای بیهوده نگوئید "

احمد در مسندش جلد 3 صفحه 250 - 237 و حاکم در مستدرک جلد 1 صفحه 376 آن را آورده و آنها و ذهبی آن را صحیح دانسته اند و بیهقی در سنن کبرایش جلد 4 صفحه 77 نیز آن را آورده است.

9- از زید بن ثابت به طور مرفوع آمده است: " قبور را زیارت کنید و حرفه های بیهوده نگوئید ".

طبرانی در " الصغیر " چنانکه در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 آمده آن را آورده است.

10- از ابی ذر بطور مرفوع آمده است: " قبرها را زیارت کن که ترا به یاد آخرت می اندازد. " حاکم در مستدرک جلد 1 صفحه 377 آن را آورده و گفته است، راویان آن، همه ثقه و مورد اعتمادند، و منذری در " الترغیب و الترهیب " جلد 4 صفحه 118 آن را آورده است.

11- از ابی سعید خدری به طور مرفوع در حدیثی آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم اینک زیارت کنید و سخنی که خدا را به غضب در آورد نگوئید ".

بزار و هیثمی در مجمع الزوائد جلد 3 صفحهء 58 آن را آورده اند و هیثمی گفته است: رجال آن، دجال روایات صحیح هستند.

ص: 279

12- از ابی سعید خدری به طور مرفوع آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم اینک آنها را زیارت کنید و حرفهای بیهوده نگوئید "

بیهقی در سنن کبرایش جلد 4 صفحه 77 آن را آورده است.

13- از ابی سعید خدری به طور مرفوع آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم اینک زیارتشان کنید که مایه عبرت است".

احمد در مسندش جلد 3 صفحه 38 و حاکم در مستدرک جلد 1 صفحه 375 آن را آورده و به اتفاق ذهبی آن را صحیح دانسته اند. بیهقی در سنن کبرایش جلد 4 صفحه 77 و منذری در " الترغیب و الترهیب " جلد 4 صفحه 118 آن را آورده و گفته است: راویانش مورد احتجاج در روایت صحیح هستند.

و هیثمی در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 گفته است: رجال آن رجال روایت صحیح هستند.

14- از طلحه بن عبد الله آمده است: گفته: یا رسول خدا که می خواست: قبور شهداء، را زیارت کند بیرون رفتیم تا اینکه می گوید: " وقتی که کنار قبور شهداء، آمدیم، فرمود: " این قبور برادران ما است ". ابو داود در سننش جلد 1 صفحه 319 و بیهقی در سنن کبری جلد 5 صفحه 249 آن را آورده است.

15- از علی امیر المومنین به طور مرفوع در حدیثی آمده است: " من شما را زیارت قبور نهی می کردم و اینک آنها را زیارت کنید که آخرت را به یادتان می آورد ".

احمد در مسندش جلد 1 صفحه 145 و هیثمی در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 آن را آورده نهایت آنکه احمد از طریق عبد الله بن مسعود در مسندش جلد 1 صفحه 452 آن را مختصر تر آورده است.

16- ابو الولید محمد بن عبد الله ازرقی در اخبار مکه. جلد 2 صفحه 170 گفته است: " ابن ابی ملیکه در حدیثی که آن را به رسول خدا رسانده است به من خبر داد که فرمود است: " پیش مردگانتان بروید و بر آنها درود بفرستند یا

ص: 280

برایشان دعا کنید (خزاعی شک داشته)، زیرا وسیله عبرت شما است.

17- از بریده به طور مرفوع آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی می کردم اینک زیارتشان کنید که زیارتشان مایه تذکر است ". ابو داود در سننش جلد 2 صفحه 72 آن را آورده است.

18- از ثوبان به طور مرفوع آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم اینک زیارتشان کنید و زیارتتان را درود بر آنها و استغفار برایشان قرار دهید "

چنانکه در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 آمده طبرانی در " الکبیر " آن را آورده است.

19- از پیامبر اکرم آمده است: " کسی که می خواهد قبری را زیارت کند، زیارت کند و نگوید مگر خوبی، زیرا مرده از انچه که زنده ناراحت می شود ناراحت می گردد "

شیخ شعیب حریفیش در " الروض الفائق فی المواعظ و الرقائق " جلد 1 صفحه 19 آن نقل کرده است 20.

20- از جابر به طور مرفوع آمده است: " من شما را از زیارت قبور نهی می کردم اینک آنها را زیارت کنید " خطیب آن را در تاریخش جلد 13 صفحه 264 آورده است.

21- از ام سلمه به طور مرفوع آمده است: " شما را از زیارت قبور نهی می کردم و اینک زیارتشان کنید که مایه عبرت شما است.

طبرانی آن را، در " الکبیر "آورده چننانکه در مجمع الزوائد هیثمی جلد 3 صفحهء 58 آمده است.

22- از عایشه آمده است که " رسول خدا به بقیع می رفت و می گفت: درود بر شما که در خانهء مومنین آرمیده اید، و به شما آنچه که دربارهء فردا وعده داده شده بود، عنایت گردید، و ما نیز به شما ان شاءالله ملحق خواهیم شد، خدایا اهل

ص: 281

بقیع را بیامرز ".

مسلم در صحیحش و بیهقی در سنن جلد 4 صفحه 79 و جلد 5 صفحه 249 و شربینی در مغنی جلد 1 صفحه 357 و دیگران آن را نقل کرده اند.

23- از عایشه آمده است: " پیامبر اکرم از زیارت قبور نهی کرده آنکاه تجویز فرموده فکر می کنم که گفته است: چون آدمی را بیاد آخرت می اندازد "

بزار و هیثمی آن را در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 آورده اند و هیثمی آن را در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 آورده اند و هیثمی گفته است: تمام رجال آن مورد اعتمادند..

25- از عایشه در حدیثی به طور مرفوع آمده است: " برادرانتان را زیارت کنید و بر آنها درود بفرستید که در آنها عبرت است ".

طبرانی آن را در اوسط روایت کرده چنانکه در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 58 آمده است.

26- فاطمه رضی الله عنها قبر عمویش حمزه را هر جمعه زیارت می کرد و در آنجا نماز می خواند و گریه می کرد.

بیهقی در سننش جلد 4 صفحه 78 و حاکم در مستدرک جلد 1 صفحه 377 آن را آورده اند و حاکم گفته است: راویان این حدیث همه شان ثقه و مورد اعتمادند.

آنگاه گفته است: در بحث از زیارت قبور بطور همه جانبه و کوشش کردم تا در ترغیب به این کار شریک باشم و کسی که بخل به گناهش دارد، بداند که آن عمل مستحبی است و درود خدا بر محمد و آلش.

ص: 282

امینی می گوید:

در این باره احادیث دیگری نیز وجود دارد که بیش از این در آن باره سخن را به درازا نمی کشانیم، هر کس بخواهد می تواند تفصیل آنرا در کتب فقه و حدیث، در باب قربانیها و نوشیدنیها بیابد.

فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین

" اگر راست می گویند، حدیثی به مانند آن بیاورند " (سوره طور، آیه 34)

ص: 283

آداب زیارت قبور
اشاره

زیارت قبور آدابی دارد که شخص زائر، باید آن را رعایت کند و از آن جمله است:

1- زائر باید پاک باشد.

2- زائر از ناحیه پای میت وارد شود، نه سرش.

3- هنگام زیارت رو به روی میت باشد.

4- هرچه می تواند قرآن بخواند و مستحب است یاسین و توحید.

5- دعا کردن به میت رو به قبله.

6- هنگام قرائت قرآن، رو به قبله بنشیند.

7- آب پاک روی قبر بپاشد.

9- برای اموات صدقه بدهد.

10- زائر پابرهنه باشد و قبرها را لگد نکند.

چگونگی زیارت اهل قبور

1- از عایشه رضی الله عنها به طور مرفوع آمده است: " رسول خدا فرمود: جبرئیل پیشم آمد و گفت: پروردگارت به تو فرمان می دهد به بقیع بروی و برای آنان طلب آمرزش کنی. عایشه می گوید: من چگونه دعایشان کنم ای رسول خدا؟ فرمود: بگو درود بر مومنان و مسلمانانی که در این دیار آرمیده اند، خدا پیشگامان و پس گامانمان را بیامرزد، و ما نیز ان شاء الله به شما ملحق خواهیم شد " مسلم در صحیحش و بسیاری از فقهاء و محدثین آن را نقل کرده اند.

ص: 284

و در روایت دیگر چنین آمده است: " درود بر مومنان و مسلمانانی که در این دیار آرمیده اند و ما نیز انشاء الله به شما ملحق خواهیم شد، از خدا برای ما و شما عافیت می طلبدم بیهقی در سنن کبرایش جلد 4 صفحه 79 آن را آورده است.

2- از ابی هریره رضی الله عنه آمده است که: رسول " خدا به قبرستان آمد و گفت: " درود بر شما مومنانی که در این خانه آرمیده اید، و ما ان شاء الله به شما ملحق خواهیم شد ".

3- از ابن عباس آمده است که: رسول خدا از قبور مدینه می گذشت و رو به آنها کرد و فرمود: " درود بر شما ای اهل قبور، خدا ما و شما را بیامرزد، شما پبشگامان مائید و ما به دنبالتان خواهیم آمد ".

ترمذی و بغوی در " مصابیح جلد 1 صفحه 116 آن را روایت کرده اند.

4- از بریده آمده است که: رسول خدا هنگامی که مردم بسوی قبرستان می رفتند تعلیمشان می فرمود که بگویند: " درود بر شما مومنان و مسلمانان که در این دیار سکونت دارید، و ما نیز ان شاء الله به شما ملحق خواهیم شد و شما پیشرو قافله مائید و ما نیز پیروتان خواهیم بود، از خدا خواستار عافیتیم ". بیهقی در سنن جلد 4 صفحه 79 آن را آورده است.

5- از مجمع بن حارثه آمده است که: پیامر اکرم دنبال جنازه ای راه افتاد و تا قبرستان آن را تشییع کرد و در آنجا سه بار فرمود: " درود بر اهل قبور، آنهائی که مومن و مسلمانند، شما پیشروان ما و ما به دنبالتان خواهیم آمد، خدا به شما عافیت فرماید " در مجمع الزوائد جلد 3 صفحه 60 این روایت آمده است.

6- امیر المومنین علی بن ابی طالب در زیارت قبور کوفه گفته است: " درود بر شما ای مومنان و مسلمانانی که در این دیار آرمیده اید، شما پیشروان قافله مائید و ما نیز به زودی به شما ملحق خواهیم شد خدایا ما آنها را بیامرز و از سر تقصیراتمان در گذر، خوشا به حال کسی که تصمیم رفتن به سوی معاد دارد و

ص: 285

اعمال نیکو انجام می دهد و به مقدار احتیاج قناعت کرده و از خدا راضی و خشنود است ".

طبرانی آن را چنانکه در مجمع الزوائد جلد 9 صفحه 299 آمده، روایت کرده است. و جاحظ در البیان و التبیین جلد 3 صفحه 99 با عباراتی نظیر آن آورده است.

7- علی بن ابی طالب " امیر المومنین " کرم الله وجهه، هنگامی که وارد قبرستان می شد، می فرمود: " درود بر شما ای مومنان و مسلمانان که ساکنان خانه های وحشتناک و محله های خراب هستید، خدایا ما و آنها را بیامرز، و با عفوت از ما و آنها در گذر ".

سپس می فرمود: " سپس خدای که زمین سریع الحرکه را مرکز زنده ها و مرده ها قرار داد، سپاس خدای راست که از زمین ما را آفریده و دوباره به آن بر خواهیم گشت و روی آن محشور خواهیم شد، خوشا به حال کسی که یاد معاد کند و اعمال نیکو انجام دهد و به مقدار احتیاج قناعت کند و از خدا خشنود باشد ".

8- فیروز آبادی، صاحب قاموس در کتاب " سفر السعاده " صفحه 57 گفته است: از عادات رسول خدا زیارت قبور و دعاء و استغفار برای مردگان بوده است و مانند این زیارت مستحب است "

آنگاه اضافه می کند: " هنگامی که قبرستان را دیدید بگوئید: درود بر شما ای اهل دیار.. سپس گفته است: هنگام زیارت بخواند از نوع دعائی که هنگام نماز میت می خوانده است ".

9- محمد بن حنفیه بالای قبر حسن بن علی امام رضی الله عنهما ایستاد و در اثر شدت ناراحتی بغض گلو شده بود، و قدرت بر سخن گفتن نداشت سپس به سخن آمد و گفت: " ای ابا محمد خدا ترا رحمت کند، و اگر حیاتت عزت بخش بوده

ص: 286

مرگت ذلت آور است و بهترین روح، روحی است که با بدنت منضم بوده و بهترین بدنی است که در کفنت قرار دارد و چگونه چنین نباشد که تو بقیه فرزندان پیغمبران و راه هدایت و پنجم اصحاب کسائی، از دست های حق و حقیقت تغذیه کردی و در دامن اسلام تربیت شدی، پس در زمان حیات و مرگ پاک و پاکیزه بودی، اگر چه با فراقت، دل ما خونین است و خیر را برایت شک نداریم ".

10- علی بن ابی طالب " امیر المومنین " روی قبر " خباب " ایستاد و فرمود: " خدا خباب را رحمت کند با رغبت اسلام آورده و در راه بندگی کوشش نمود، و زندگی را با جهاد گذراند، و حوادث را پشت سر گذاشت، و خدا پاداش کسی را که عمل نیک انجام دهد ضایع نمی کند "

11- عایشه روی قبر پدرش ابی بکر صدیق ایستاد و گفت: " خدا روبت را نیکو بگرداند و اعمال شایسته ات را پاداش دهد، با پشت کردن به دنیا آن را خوار و با اقبال به آخرت آن را عزیز کردی، و اگر مصیبتت بعد از مصیبت رسول خدا بزرگترین مصائب و حوادث بوده، کتاب خدا ما را وعده به صبر بر مصیبت داده و ما نیز در شکیبائی پیرو آنیم، پس می گویم: " ما ملک خدائیم و به سویش باز می گردیم " و برایت طلب آمرزش زیاد می کنم، پس درود خدا بر تو اگر ترا از ما گرفته است حیاتت را دشمن نداشته و از مرگت دل خوش نبوده است ".

12- حسن بصری، هنگامی که وارد قبرستان مس شد می گفت: " خدایا ای آفریدگار این جسدهای کهنه شده و استخوان های پوسیده ای که از دنیا خارج شدند، در حالی که به تو مومن بودند، بر آنها روحی از ناحیه ات داخل کن و از ناحیه ما به آنها برسان ".

13- ابن سماک روی قبر ابی سلیمان داود بن نصیر طائی، متوفی در سال

ص: 287

165 ه ایستاد و گفت: ای داود شبت را در حالی که مردم به خواب بودند به صبح می آوردی، و در وقتی که مردم غرق در گناه بودند، تو سالم بودی، و هنگامی که مردم زیان می کردند تو سوی می بردی، تا آنکه تمام فضائلش را شمرد ".

در اینجا الفاظ زیادی درباره زیارت قبور، منقول از ائمه و بزرگان مذاهب اربعه وجود دارد که نشان می دهد: زائر می تواند مرده را زیارت کند و با هر لفظی که بخواهد برایش دعا کند و هر فضیلتی از فضائلش را که بخواهد بشمرد، و با یاد آوردن صفات نیکویش توجه عنایت خدا را نسبت به او جلب نماید و الفاظ یاد شده در زیارت پیامبر اکرم و شیخین این حقیقت را به خوبی روشن می کند.

گفتار پیرامون زیارت قبور:

بزرگان مذاهب چهارگانه پیرامون زیارت قبور گفتار فراوان و مفیدی دارند که برخی مذاهب از آنها را ذیلا می آوریم:

1- ابن الحاج ابو عبد الله عبد ری مالکی، متوفی در سال 737 ه در المدخل " جلد 1 صفحه 254 گفته است: و نحوه درود بر مردگان چنین است: " درود بر شما ساکنان خانه ها از مومنین و مومنان و مسلمین و مسلمات، خداوند پیشگامان و پسگامان ما را بیامرز و ما به شما ان شاء الله ملحق خواهیم شد از خداوند برای شما و ما عافیت می خواهم.

سپس بگوید: " ما و آنها را بیامرز"

آنچه از دا زیاد و یا کم بخوانی، مانعی ندارد، زیرا مقصود کوشش در دعا برای آنهااست که نیازمندترین افراد به دعا هستند، چون دستشان از همه جا کوتا ه است. آنگاه در جانب قبلهء میت بنشیند و روبه رویش قرار گیرد. البته مخیر است در ناحیهء پاها و یا سرش جلوس کند، و سپاس خدای به جای آرد و درود بر محمد (ص) بفرستد و آنچه که می تواند برای میت دعا کند و همچنین در برابر این قبور برای رفع حوادثی که بر او و یا بر مسلمین نازل شده

ص: 288

دعا کند و بر طرف شدن آنها را از خدا بخواهد.

و این نحوه زیارت قبور به طور عموم است و اگر میتی که مورد زیارت قرار گرفته از کسانی است که امید برکت می رود. پس وسیله او به خدا متوسل گردد، بلکه ابتداء به پیامبر اکرم متوسل شود که او عمده در توسل واصل در همه این امور است، پس باید به او و پیروان نیکوکارش تا قیامت متوسل گردید

بخاری از انس رضی الله عنه آورده است: " عمر بن خطاب رضی الله عنه، هنگامی که خشکسالی می شد و مردم به کم آبی گرفتار می شدند وسیله عباس طلب باران می کرد و می گفت: خدایا به پیامبرت متوسل می شدیم و طلب باران می نمودیم، اینک به عموی پیامبرت متوسل می شویم، پس سیر ابمان فرما، پس سیراب می شدند "

پس به شایستگان او اهل قبرستان در قضاء حوائجش و آمرزش گناهانش متوسل گردد. آنگاه برای خودش و پدر و مادرش و مشایخ و اقاربش و اهل این قبرستان و مردگان مسلمین و زندهایشان و فرزندشان تا قیامت، و برادران دینیش که از او غائبند با صدای بلند پیش آنها دعا کند و وسیله آنها زیاد به خدا متوسل شود، زیرا خداوند آنان را بر گزیده و شرافت و کرامت بخشیده، پس چنانکه در دنیا وسیله آنها نفع داده در آخرت بیشتر خواهد داد.

پس هر کس حاجتی می خواهد برود پیش آنها و به آنها متوسل شود، زیرا آنان واسطه میان خدا و بندگان. و در شرع این حقیقت به ثبوت رسیده و دانسته شده که آنان مورد توجه و عنایت خدایند و این مطلب مشهور است و همواره علماء و بزرگان از شرق و غرب با زیارت قبور آنان تبرک می جستند و برکت آن را از لحاظ ظاهری و معنوی می یافتند.

و شیخ الامام ابو عبد الله بن نعمان رحمه الله، در کتابش موسوم به سفینه النجاه لاهل الالتجاه فی کرامات الشیخ ابی النجاء " در ضمن گفتارش در این باره، چنین گفته است: " برای صاحبان بصیرت و اعتبار به ثبوت رسیده که زیارت قبور شایستگان به خاطر تبرک و عبرت گرفتن محبوب است، زیرا برکت شایستگان همان طور که

ص: 289

در زمان حیاتش جاری بوده بعد از وفاتشان نیز جاری است، و دعا، پیش قبور شایستگان و شفاعت خواستن وسیله آنها پیش ائمه دین و علماء شرع مبین همواره مورد عمل بوده است.

بر این گفته: " هر کس حاجتی دارد پیش قبور آنان برود و به آنها متوسل شود " اعتراض نشود آه با گفته رسول خدا است که فرمود است: مسافرت نشود مگر برای سه مسجد: مسجد الحرام، مسجد (مسجد النبی) و مسجد الاقصی ". زیرا امام جلیل ابو حامد غزالی رحمه الله در کتاب آداب سفر از کتاب احیاء العلومش در ضمن مباحثی آن را پاسخ گفته و اینک نص گفتار او: " قسم دوم این است که مسافرت کند به خاطر عبادت یا برای جهاد و یا حج تا اینکه می گوید: و در زمره آنها است زیارت قبور انبیاء و قبور صحابه و تابعان و سائر علماء و اولیاء. و هر کس در زمان حیاتش از دیدنش تبرک جسته می شد، بعد از مرگش نیز با زیارتش تبرک جسته می شود و جائز است مسافرت کردن به سوی آنها برای همین مقصود و فرموده رسول خدا " مسافرت جز برای سه مسجد: مسجد الحرام، مسجدم و مسجد الاقصی، نباید صورت بگیرد "، با اینها که گفته شده مخالف نیست و آنها را غیر جائز نمی شمارد، زیرا این حدیث مربوط به عدم مطلوبیت مسافرت به سوی مساجد دیگر است که با هم یکسانند، نه زیارت قبور انبیاء و اولیاء و علماء اینها اگر چه در اصل فضیلت با هم یکسانند، اما درجات آن به حسب اختلاف درجات آنان پیش خدا تفاوت عظیمی دارند دانا تر است ".

2- عز الدین شیخ یوسف اردبیلی شافعی، متوفی در سال 776 ه در " الانوار لاعمال الابرار " در فقه شافعی جلد 1 صفحه 224 گفته است: " برای مردان زیارت قبور مستحب و برای زنان مکروه است و مستحب است که بگوید: " درود بر شما ای مردم با ایمان که در این خانه ها آرمیده اید، و ما اگر خدا بخواهد به زودی به شما ملحق خواهیم شد خدایا ما را از پاداششان محرم مفرما، و ما را بعد از آنان مورد امتحان قرار مده و ما و آنها را بیامرز " و قرآن بخواند و دعا کند زیرا میت

ص: 290

مثل حاضر است که باید برایش امید رحمت و برکت داشت و دعاء بعد از قرائت به اجابت نزدیکتر است.

3- شیخ زین الدین شهیر به ابن نجیم مصری حنفی، متوفی در سال 969 یا970 ه در " البحر الرائق " شرح کنز الدقائق تالیف امام نسفی جلد 2 صفحه 195 گفته است: " زیارت قبور، و دعا، برای اموات اگر مومن باشند، مانعی ندارد، اما قبرها را لگد نکند زیرا پیامبر اکرم فرموده است: " من شما را از زیارت قبور نهی می کردم، اینک آنها را زیارت کنید " و به خاطر عمل مسلمین از زمان رسول خدا تاکنون.

و در " المجتبی " تصریح کرده است که آن مستحب است و گفته شده: بر زبان حرام است.

و صحیح تر این است که: جواز برای هر دو ثابت است که رسول خدا این چنین تعلیم سلام بر مردگان می فرمود: " سلام بر شما ساکنان خانه ها از مومنین و.... " آنگاه قرائت قرآن را پیش قبور و قسمتی از آداب زیارت را نقل کردن است.

4- ابن حجر مکی هیثمی، متوفی در سال 973 ه در " الفتاوی الکبری الفقهیه " جلد 2 صفحه 24

هنگامی که از او درباره زیارت قبور اولیاء در زمان معین و سفر کردن به سوی آنها با آنکه کنار این قبور مفاسد زیادی از قبیل: اختلاط زن و مرد، روشن کردن چراغ های زیاد و غیره صورت می گیرد، سوال شده بوده چنین پاسخ گفته است: " زیارت قبور اولیاء مستحب و مایه تقرب به خدا است و همچنین است مسافرت کردن به سوی آنها ".

و گفته شیخ ابی محمد را " سفر جز برای زیارت رسول خدا مستحب نیست " غزالی چنین پاسخ گفته است که: او سفر برای زیارت غیر رسول خدا را قیاس به منع مسافرت برای غیر مساجد سه گانه کرده در صورتی که فرق میان آن دو

ص: 291

بسیار روشن، زیرا غیر از مساجد سه گانه در فضیلت با هم مساوی هستند و فائده ای در سفر کردن به سوی آنها نیست، ولی اولیاء خدا با هم از لحاظ تقرب به خدا متفاوتند و بهره مندی زائران به حسب معارف و اسرارشان نیز مختلف است، پس مسافرت به سوی آنها دارای فائدهای فراوان خواهد بود.

و روی همین جهت، مسافرت به سوی آنها برای مردان و نذرکردن برای این کار مستحب شمرده چنانکه در " شرح العباب " در این باره بطرزی که بهتر از آن متصور نیست بسط کلام داده ام.

و اما آنچه را که مسائل درباره بدعت ها و کارهای حرامی که مردم عوام و لا ابالی مرتکب می شوند، تذکر داده باید توجه داشت که کارهای عبادی را نباید به خاطر این گونه اعمال ترک کرد، بلکه باید عمل عبادی انجام گیرد و بدعت ها نیز مورد انکار قرار گرفته تا آنجا که مقدور است از بین برده شود.

و لذا فقهاء در طواف مستحب (تا چه رسد به واجب) ذکر کرده اند که اگر چه زنها وجود داشته باشند طواف صورت گیرد و همچنین است رمی جمرات، نهایت آنکه دستور داده اند: مردها از آنها فاصله بگیرند، زیارت نیز چنین است یعنی باید صورت گیرد، اما مردها از زن ها فاصله داشته و با آنها مخلوط نباشد و آنچه را که حرام و بدعت است، اگر مقدور باشد نهی کرده و زائل نماید.

و این در صورتی است که زیارت جز با این مفاسد مقدور نباشد و گرنه، اگر بتواند تمام یا بعضی از مفاسد را از بین ببرد بدیهی است که زیارت در این صورت مستحب موکد خواهد بود.

و اگر به هیچ وجه از مفاسد مقدور نباشد، باید زیارت را در غیر آن زمان انجام دهد، بلکه اگر گفته شود: در این صورت اصلا زیارت نکند بعید نیست.

و کسی که مطلقا به خاطر ترس از اختلاط، زیارت را منع کرده باید طواف

ص: 292

و رمی جمرات و وقوف به عرف یا مزدلفه را نیز، در صورت ترس از اختلاط و مانند آن منع نماید در صورتی که هیچ کدام از پیشوایان مذاهب آن را منع نکرده اند با آنکه اعمال مستلزم اختلاط زن و مرد است و همه فقها در این امور تنها اختلاط را منع کرده اند، نه آن اعمال عبادی را و در مورد زیارت نیز مطلب چنین است.

گفته کسی که به خاطر ترس از اختلاط منکر زیارت شده ترا نفریبد، زیرا چنانکه توضیح دادیم باید گفتارش و تفصیل داده شود و گرنه وجه درستی نخواهد داشت و پنداشته است که زیارت اولیاء بدعتی است که در زمان سابق وجود نداشته است. و لذا باید حرام باشد اولا بدعت نیست و در صورتی که چنین باشد هر بدعتی حرام نیست، چه بسا بدعت واجب است تا چه رسد به مستحب چنانکه به آن تصریح کرده اند.

5- شیخ محمد خطیب شربینی، متوفی در سال 977 ه در " المغنی " جلد 1 صفحه 357 گفته است: چنانکه قاضی حسین در شرح الفروع گفته است: وضوء برای زیارت قبور مستحب است، و باید رو به روی قبور مسلمین بایستد و بر آنها درود بفرستد و آنچه که می تواند قرائت قرآن کند و به دنبال آن به امید اجابت، دعا کند، زیرا دعاء برای مرده مفید خواهد بود و بعد از قرائت به اجابت نزدیکتر است و در هنگام دعا رو به قبله بایستد، اگر چه خراسانیان گفته اند: مستحب است رو به روی میت بایستد.

مصنف گفته است: " زیاد زیارت کردن و پیش قبرهای اهل خیر و فضل ماندن مستحب است "

6- ملا علی هروی قاری حنفی، متوفی در سال 1014 ه در " المرقاه شرح المشکاه " جلد 2 صفحه 404 درباره زیارت قبور گفته است: " امر در زیارت، برای جواز یا استحباب است و جمهور نیز بر این عقیده هستند، بلکه بعضی درباره آن ادعای اجماع کرده اند اما " ابن عبد البر " از بعضی ادعای وجوب نموده

ص: 293

است "

7- شیخ ابو البرکات حسن بن عمار بن علی مکنی به " این الاخلاص " وفائی شرنیلالی حنفی، متوفی در سال 1069 ه در حاشیه غرر الاحکام که در حاشیه " درر الاحکام " جلد 1 صفحه 168 چاپ سده گفته است: زیارت قبور برای مردان مستحب است و گفته شده: بر زنان حرام است، ولی صحیح تر این است که جواز برای هر دو ثابت است و قرائت، پس طبق روایت آتی مستحب است: " کسی که داخل قبرستان شود و سوره یاسین، بخواند، خداوند در آن روز بر آنها سبک می گیرد و به عدد آنچه که در آن است به او حسنه می دهد.

" و در " مراقی الفلاح " فصل زیارت قبور آمده است: " زیارت قبور برای زنان و مرادن مستحب است، ولی نباید قبرها را لگدکوب کنند و گفته شده: بر زنان حرام است، اما صحیح تر این است که جواز برای هر دو ثابت است، و سنت این است که زیارت قبور در حال ایستاده و دعا نزد آنها نیز چنین انجام گیرد، چنانکه رسول خدا در زیارت بقیع چنین می کرده و می فرموده: " درود بر شما مردمی که در خانه مومنان هستید، و ما نیز اگر خدا بخواهد به شما ملحق خواهیم شد، از خدا برای من و شما طلب عافیت می کنم ".

و مستحب است زائر قرائت سوره یاسین کند، زیرا از انس رضی الله عنه آمده است که رسول خدا فرموده است: " کسی که داخل قبرستان شود و سوره یاسین قرائت کند (یعنی ثوابش را هدیه ارواح اموات کند) خداوند در آن وقت عذابشان را تخفیف خواهد داد و از انها رفع خواهد نمود،

و همچنین در روز جمعه خداوند عذاب را از اهل برزخ بر می دارد و دیگر بر مسلمین بر نمی گردد و برای شخص قاری به عدد آنچه که در آن است (در روایت زیعلی آمده: بعدد کسانی که در قبرستان از مردگان هستند) حسنات نوشته می شود.

ص: 294

و از انس آمده است که: و از رسول خدا پرسید: ما از مردگانمان صدقه می دهیم و از ناحیه آنها حج می کنیم و برای آنها دعا می نمائیم، آیا اینها به آنان می رسد؟ فرمود: آری اینها به آنان می رسد، چنانکه طبقی برایتان هدیه فرستاده شود، خوشحالتان می نماید، آنان از آن اعمال خشنود می گردند "

ابو حفص سکیری آن را روایت کرده تا اینکه گفته است: از علی رضی الله عنه آمده است که: " پیامبر اکرم گفته است: " کسی که از قبرستان بگذرد و " قل هو الله احد " را یازده بار قرائت کند و اجرش را هدیه اموات کند، به عدد اموات پاداش خواهد یافت " دارقطنی آن را روایت کرده است.

ابن ابی شیبه از حسن آورده است که او گفته: کسی که داخل قبرستان شود و بگوید: خدایا، ای پروردگار، این جسدهای کهنه شده و استخوان های پوسیده ای که از دنیا خارج شده اند، در حالی که به مومن بوده اند، روحی از ناحیه ات در آنها داخل کن و سلامم را به آنها برسان، هر مومنی که از زمان خلقت آدم مرده است برای او طلب آمرزش می نماید.

ابن ابی الدنیا چنین آورده است: " به عدد فرزندان آدم تا قیامت، حسنات برایش نوشته می شود ".

8- شیخ محمد امین شهیر به ابن عابدین، متوفی در سال 1253 ه در " رد المحتار علی الدر المختار " در فقه حنفی جلد 1 صفحه 630 بعد از بیان استحباب زیارت قبور گفته است: " در هر هفته قبور را زیارت کند " چنانکه در " مختارات النوازل " آمده که در شرح " لباب المناسک " گفته است: مگر آنکه جمعه و شنبه و دوشنبه و پنجشنبه بهتر است.

محمد بن واسع گفته است: " مردگان زوارشان را که روز جمعه و روز قبل و بعدش به زیارتشان می روند، می دانند، پس معلوم است که روز جمعه بهتر است. "

و در همان کتاب آمده است که مستحب است شهداء احد را زیارت کند

ص: 295

به دلیل روایت ابن ابی شیبه که گفته است: " رسول خدا سر هر سال قبور شهداء احد را زیارت می کرده و می گفته است: " درود بر شما در عوض شکیبائیتان در راه خدا، پس نیکو است پایان این زندگی ".

و بهتر این است که آن در صبح روز پنجشنبه و با طهارت انجام گیرد تا نماز ظهر مسجد رسول خدا از او فوت نشود.

من می گویم که: از آن فهمیده می شود که زیارت اگر چه محلش دور باشد مستحب است، و آیا مسافرت برای آن مستحب است چنانکه عادت از مسافرت به سوی زیارت خلیل الرحمان و اهلش و فرزندانش و زیارت سید بدوی و دیگر از بزرگان نیز چنین است؟ از پیشوایانمان کسی را ندیدم که تصریح به آن کرده باشند و بعضی از شافعی ها آن را جز برای رسول خدا (ص) منع کرده اند، زیرا آن را از قبیل مسافرت برای غیر مساجد سه گانه دانسته اند، در صورتی که غزالی آن را به طور آشکار رد کرده است

آنگاه پس از ذکر فشرده گغتار غزالی اضافه کرده که ابن حجر در فتاوایش گفته است: زیارت به خاطر منکرات و مفاسد که در کنار قبور صورت می گیرد از قبیل اختلاط زنان با مردان و نظائر آن نباید ترک شود، زیرا اعمال عبادی به امثال اینگونه امور ترک نمی شود بلکه بر آدمی است که عبادت را انجام دهد و بدعت ها را انکار کند، و در صورت امکان در از بین بردن آنها اقدام نماید ".

من می گویم " آنچه که درباره عدم ترک دنبال جنازه رفتن در صورتیکه زنان گریه کننده ای با آن باشند، گفته شده این مطلب را تایید می کند "

تا اینکه می گوید: در " الفتح " گفته است: مستحب زیارت کردن و دعا خواندن پیش قبر در حال ایستاده است، چنانکه رسول خدا در زیارت بقیع چنین می کرده و می فرموده است: " درود بر شما ساکنان خانه های مومنان و ما نیز به شما اگر خدا بخواهد، ملحق خواهیم شد "

و در " شرح اللباب ملا علی قاری آمده است: از آداب زیارت این است که

ص: 296

زائر از ناحیه پاهای متوفی، نه از ناحیه سرش وارد شود، زیرا از ناحیه سر دیدن را بر میت دشوار تر می کند، به خلاف از ناحیه پا که مقابلش قرار می گیرد. اما رعایت این مطلب در صورت امکان است و گر نه از رسول خدا رسیده که آن حضرت اول سوره بقره را پیش سر میت و آخرش را پیش پایش خوانده است.

9- شیخ ابراهیم باجوری، متوفی در سال 1277 ه در حاشیه اش بر شرح ابن الغزی جلد 1 صفحه 277 گفته است: زیارت قبور برای مردان به خاطر به یاد آخرت افتادن مستحب است، ولی برای زنان به جهت جزع و کمی صبرشان مکروه است، محل کراهت تنها در صورتی است شرکت آنان مشتمل بر حرام نباشد و گرنه حرام خواهد بود و از این کراهت، زیارت قبر رسول خدا مستثنی شده که برای آنان نیز مستحب است و چنانکه ابن ارفقه گفته است: سزاوار است قبور انبیاء و اولیاء نیز چنین باشد (برای زنان نیز مستحب باشد).

و مستحب است که زائر بگوید: " درود بر شما ساکنان خانه قوم با ایمان، و ما نیز اگر خدا بخواهد به شما ملحق خواهیم شد، از خدا برای شما و ما عافیت می طلبیم، خدایا از پاداششان محروممان مفرما و بعد از آنها امتحانمان مکن، ما و آنها را بیامرز ".

و آن مقدار که می تواند از قرآن مانند سوره یاسین بخواند و برای آنان دعا نماید و ثواب آن نثار آنان کند و برایشان صدقه دهد که ثوابش به آنها خواهد رسید و از آن بهره مند خواهند شد، و مستحب است همان مقدار که در زمان حیات با آنها فاصله می گرفته در زیارت فاصله بگیرد و از ناحیه سر بر آنها درود بفرستد و مکروه است بوسیدن قبر...

10- شیخ عبد الباسط بن شیخ علی الفاخوری، مفتی بیروت در کتابش " الکفایه لذوی العنایه " صفحه 80 گفته است: زیارت قبور برای مردان مستحب و برای زنان جز رسول خدا و قبور دیگر پیامبران و اولیاء مکروه است و مستحب است که زائر بگوید: " درود بر شما ساکنان خانه قوم با ایمان، شما پیشی

ص: 297

گرفتگانید و ما نیز اگر خدا بخواهد به شما ملحق خواهیم شد ".

و آن مقدار که می تواند از قرآن مانند سوره یاسین بخواند و بعد از آن برای میت دعا کند و بگوید: " خدایا ثواب آنچه که قرائت کردم به فلانی برسان و همان مقدار که در زمان حیاتش به قبر وی نزدیک می شده به قبر نزدیک شود.

11- شیخ عبد المعطی السقا در " الارشادات السنیه " صفحه 111 گفته است: زیارت قبور مسلمان برای مردان مستحب است به جهت روایت مسلم: " من شما را از زیارت قبور نهی کردم اینک زیارتشان کنید که شما را به یاد آخرت می اندازد ".

اما زیارت زنان جز نسبت به قبور پیامبر و عالم و صالح و فامیل مکروه است و اما نسبت به آنها در صورتی که مستلزم حرام نباشد و قبور داخل شهر باشد مستحب است و گرنه حرام خواهد بود و مورد استحباب و یا کراهت در صورتی است که شوهر یا ولی به آنان اجازه دهد و از فتنه در امان باشند و از اجتماعشان فسادی برنخیزد، چنانکه، به طور غالب و مسلم در عصر ما چنین است و گرنه بی شک حرام خواهد بود.

و به جهت پند و عبرت گرفتن و بیاد آخرت افتادن زیاد زیارت کردن مستحب است و غروب روز پنجشنبه و تمام روز جمعه و صبح شنبه زیارت قبور تاکید شده است.

و سزاوار است که زائر از این کار قصد قربت و اصلاح فساد قلبش کند و دارای طهارت باشد و امید قبولی دعایش برای خود و میت داشته باشد و به مردگان چنین درود بفرستد: " درود بر شما ساکنان خانه قوم با ایمان " تا آخر آن را نقل کرده است

سپس وقتی که به قبر مرده اش رسید در حال خشوع رو به رویش بایستد و بگوید: " درود بر تو " و بعد، آن مقدار از قرآن مانند سوره یاسین و فاتحه و تبارک و اخلاص و معوذتین که می تواند بخواند.

ص: 298

و بهتر این است که هنگام قرائت سر پا و رو به قبله بایستد و قصد بهره مندی مرده از آنجه که می خواند داشته باشد، و زیاد صدقه برایش بدهد و آب پاک روی قبرش بریزد و چوب تر و مانندش از قبیل ریحان و غیره رویش بنهد و زیارت فامیل مخصوصا پدر و مادر و دعا برایشان تاکید شده چنانکه اخبار صحیح زیادی در ترغیب به زیارت والدین، و دعا برایشان وارد شده است.

12- منصور علی ناصف در " التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول " جلد 1 صفحه 418 گفته است: امروز زیارت قبور پیش همه علماء برای استحباب است و به نظر ابن حزم برای وجوب است اگر چه در تمام عمر یکبار باشد.

و در صفحه 419 گفته است: زیارت قبور برای زنان جائز است به شرط صبر و عدم جزع و عدم تبرج، و اینکه شوهر و یا محرمش به خاطر جلوگیری از فتنه با آنها باشند دلیل جواز، عموم حدیث (اول) و گفته عایشه است که: جگونه بر آنها بفرستم با رسول الله؟.. و زیارت کردن عایشه قبر برادرش عبد الرحمن را هنگامی که عبد الله به او اعتراض کرد در جواب گفت: رسول خدا از زیارت قبور نهی کرد آنکاه امر به آن فرمود: " احمد و ابن ماجه آن را نقل کردن اند ".

13- فقهاء مذاهب چهارگانه، نویسندگان کتاب " الفقه علی المذاهب الاربعه " جلد 1 صفحه 424 گفته اند " زیارت قبور به خاطر پند گرفتن و به یاد آخرت افتادن مستحب است و روز جمعه و روز قبل و بعدش تاکید شده و سزاوار است است که زائر مشغول به دعا و تضرع و اعتبار به مردگان و قرائت قرآن برای مرده باشد، زیرا اینها به قول صحیح تر برای مرده نافع است.

و از چیز هائی که وارد شده این است که زائر هنگام دیدن قبور بگوید:

ص: 299

" خدایا ای آفریدگار ارواح باقی، بدن های کهنه شده و موهای خرد شده و پوست های جدا گشته و استخوان هائی پوسیده ای که از دنیا خارج شدند در حالی که به تو ایمان داشتند بر آنان از ناحیه ات روحی نازل کن و از من بر آنان سلام برسان "

و از چیزهائی که نیز وارد شده این است که بگوید: " درود بر شما مردم خانه قوم با ایمان، و ما نیز اگر خدا بخواهد به شما ملحق خواهیم شد. "

در زیارت قبور فرقی میان اینکه: قبرها نزدیک باشند یا دور، نیست، بلکه مستحب است سفر برای زیارت مردگان: مخصوصا مقابر صالحان.

اما زیارت قبر پیامبر اکرم از بزرگترین عوامل تقرب به خدا است.

و چنانکه زیارت قبور برای مردان مستحب است برای زنان پیری که از آنها بیم فتنه ای نمی رود نیز مستحب است، اگر زیارت آنان آمیخته با گریه و نوحه سرائی نباشد که در آن صورت حرام خواهد بود.

ص: 300

نذرها برای اهل قبور

برای ابن تیمیه و هم مسلکانش، در این مساله رجز خوانی بر سر و صدائی است که در آن فحش ها و ناسزها گفته و از فرقه های مسلمین، که از لحاظ طرز تفکر با آنها مخالفند با عبارت توهین آمیز و زشت یاد کرده اند، و از قصیمی در سابق نقل گردید که او: زیارت قبور و احترام به آن را از شعائر شیعه که ناشی از غلوشان درباره امامانشان و اعتقادشان نسبت به خدائی علی و فرزندانش است می داند در صورتی که این نسبت، جز دروغ محض و تهمت ناروا چیزی نیست و هیچ گاه شیعه در این مساله از آنچه که امت اسلامی بدان اتفاق داشته و دارد، تکروی نکرده است.

و خالدی در کتاب " صلح الاخوان " صفحه 109 - 102 بطور تفصیل در این باره بحث کرده که خلاصه آن چنین است: " مساله دائر مدار نیات نذرکنندگان است و معلوم است که ارزش اعمال با نیت ها است.

پس اگر قصد نذر کننده خود مرده و تقرب به او باشد چنین نذری قطعا جائز نخواهد بود و اگر منظورش تقرب به خدا و بهره مندی زندگان به وجهی از وجوه و وصول ثواب آن به مرده باشد خواه مصرف مورد نذر را تعیین کرده و یا مطلق گذاشته باشد، ولی مصارف آن به حسب عرف مردم معلوم باشد مانند صرف مصالح قبر، مردم آن شهر مجاورانش، عموم فقراء، بسنگان میت و یا نظائر اینها که در همه این صورت ها، وفا به نذر واجب خواهد بود.

ص: 301

او این مطلب را از، اذرعی، زرکشی، ابن حجر هیثمی مکی، رملی شافعی، قبانی بصری، رافعی، نووی، علاء الدین حنفی، خیر الدین رملی حنفی، شیخ محمد غزی و شیخ قاسم حنفی، حکایت کرده است.

و رافعی به نقل از صاحب " التهذیب " و غیره نقل کرده است که " اگر نذر کند مبلغی را به اهل منطقه معینی صدقه بدهد، باید آن مبلغ را بر آنان صدقه دهد ".

او بعد از نقل عبارت یاد شده گفته است: " و از این قبیل: اگر چیزی را نذر کند که بسوی قبر معروف گرگان بفرستد زیرا آنچه که در آن جا جمع می شود، چنانکه حکایت شده میان عده معینی تقسیم می گردد و این، محمول بر این است عرف اقتضای آن را داشته و نذر بر آن واقع شده است.

و شکی نیست اگر عرفی باشد نذر بر آن واقع خواهد شد و گرنه مساله مورد اختلاف و درو نظر درباره آن ابراز شده است.

نظر اول اینکه: نظر صحیح جون شاهدی از شرع ندارد به خلاف کعبه و حجره شریف رسول خدا.

نظر دوم اینکه: صحیح است در صورتی که آنکس که برایش نذر شده، مشهور به خیر باشد که در آن صورت سزاوار است چیزی که نذر کرده در مصالح مخصوص به آن صرف شود و از آن تجاوز نکند.

و سبکی بطلان نذر را در صورتیکه مصرف عرفی نداشته باشد، نزدیکتر به واقع دانسه است در این باره به فتاوی سبکی جلد 1 صفحه 294 مراجعه شود.

و عزامی در " فرقان القرآن " صفحه 133 گفته است که: " ابن تیمیه گقته است: " کسی که چیزی برای پیامبر اکرم و یا دیگر انبیاء و اولیاء از اهل قبور نذر کند و یا چیزی برای آنها ذبح کند چنین کسی همانند مشرکان است که برای بت هایشان قربانی می برند و نذر می کنند، پس او بنده غیر خدا است و بدین وسیله کافر شده است " و او در این باره طولانی سخن گفته و برخی از کسانی که مصاحب او و یا مصاحب شاگردانش بوده اند، فریبش را خورده اند در صورتی که

ص: 302

چنین مطلبی از او از باب نفهمیدن روح اسلام و حمل کردن آن به معنائی است که هیچ مسلمانی آن را اراده نمی کند.

و کسی که از چگونگی انجام این کارها از مسلمین آگاه باشد، خواهد دانست که آنان از ذبایح و نذرهائی که برای مردگان از انبیاء و اولیاء می کنند قصدی جز صدقه از ناحیه آنان ندارند و ثواب این اعمال را هدیه آنان می نمایند.

و دانسته اند که اجماع اهل سنت منعقد شده که صدقه زنده ها برای اموات مفید است و به آنها واصل خواهد شد.

و احادیث صحیحه و مشهوری در این باره رسیده که از آن جمله است حدیث صحیحی که از سعد آمده است که: از رسول پرسید: ای رسول خدا مادرم مرده است که می دانم اگر زنده بود صدقه می داد اینک اگر از ناحیه او صدقه بدهم برای او فائده ای خواهد داشت؟

رسول خدا فرمود: آری، آنگاه پرسید: چه صدقه ای نافعتر است ای رسول خدا؟ فرمود: آب. او هم چاهی حفر کرد و رسول خدا فرمود: " این برای مادر سعد. "

پس اینکه فرموده: " آب برای مادر سعد " منظور این است که ثواب آن هدیه روح مادر سعد است، نه اینکه او معبود است و فرزندش می خواهد بدین وسیله او را عبادت کند و بدو تقرب جوید.

و همه مسلمین در نذرهایشان مثل سعد هساتند نه اینکه بت پرست باشند.

و " این برای فلان " مثل این است که گفته شود: صدقات مال فقراء و مساکین است نه مثل اینکه بگوید: برای خدا نماز می خوانم و نذر می کنم "

پس اگر چیزی برای پیامبر ذبح و یا نذر شد منظور این است که از ناحیه او صدقه باشد و ثوابش هدیه روح مبارکش گردد نه اینکه نعوذ بالله او معبود است، پس نذرها یک نوع هدایائی است که زنده ها برای اموات می فرستند و این عمل هم مشروع است و هم ثواب دارد.

ص: 303

و این مساله به طور مبسوط در کتب فقه و کتبی که در رد این مرد (ابن تیمیه) و پیروانش نوشته شده آمده است، پس نذر ذبح و غیره برای انبیاء و اولیاء امری است مشرع و همه مسلمان ها، بدون اختلاف آن را جائز می دانند و در مقام عمل نیز، آن را به کار می بندید و شخص نذر کننده در صورتی که آن را برای خدا انجام دهد و با نام خدا حیوان را ذبح کند، ثواب خواهد داشت.

خالدی گفته است: منصور این است که ثواب مال آنها است و حیوان به خاطر خدا کشته شده است.

مثل گفته مردم: برای مرده ام ذبح کردم، یعنی: از ناحیه او تصدق کرده ام و یا مثل گفته گویند: برای مهمان ذبح کردیم یعنی او سبب انجام این عمل شده است.

بنابر این هیچ مانعی از جواز نذر ذبح و لزوم وفاء به آن، در صورتی که روی جهت یاد شده باشد وجود نخواهد داشت، و هیچ مسلمانی غیر آن فکر نمی کند.

و گاهی در این باره (جواز نذر) به چیزی که ابو داود سجستانی در سننش جلد 2 صفحه 80 از ثابت بن ضحاک آورده استدلال شده و آن اینکه " در زمان رسول خدا مردی نذر کرد که شتری را در " بواتته " تحرک کند، پیش رسول خدا آمد و جریان را به حضرتش عرض کرد، پیامبر اکرم فرمود: آیا آن جابتی که در دوران جاهلیت عبادت می شده وجود دارد؟ گفتند: خیر، فرمود: آیا در آن جا عیدی از عیدهاشان هست؟ گفتند: خیر، رسول خدا فرمود: به نذرت وفا کن که در معصیت خدا، نذر لازم الوفاء نیست و نه در آن دو مورد که در آنها فرزند آدم مالک نیست. "

و نیز به روایتی که ابو داود در " سنن " جلد 2 صفحه 81 از عمر بن شعیب

ص: 304

از پدرش از جدش آورده است، استدلال شده که: " زنی گفت: ای رسول من نذر کردم که بالای سرت " دف " بزنم فرمود: به نطرت وفا کن، از گفت: من نذر کردم که در فلان محل مه مردم دوران جاهلیت در آن جا قربانی می کردند، قربانی کنم. رسول خدا فرمود: برای غیر خدا؟ گفت: نه فرمود: برای بت؟ گفت: نه. فرمود: به نذرت وفا کن "

و در " معجم البدان " جلد 2 صفحه 300 در حدیث میمونه دختر " کردم " آمده است که: پدرش به رسول خدا عرض کرد که نذر کردم: پنچاه گوسفند در " بواتته " ذبح کنم، فرمود: آیا در آن جا چیزی از این بت ها وجود دارد؟ گفت: نه فرمود: به نذرت وفا کن، پس چهل و نه گوسپند را قربانی کرد و باقی ماند، یکی که پشت سرش می دوید و می گفت: خدایا به نذرم وفا می کنم تا آن را گرفت و ذبح کرد (نقل به معنی)

خالدی در " صلح الاخوان " صفحه 109 بعد از ذکر دو حدیث ابی داود گفته است: " و اما استدلال خوارج به این حدیث بر عدم جواز نذر در اماکن انبیاء روی این پندار که پیامبران و صالحان بتهایند (نعوذ بالله) و عیدهائی از عیدهای جاهلیت، چنین پنداری ناشی از گمراهی و خرافات و جسارتشام نسبت به انبیاء خدا و اولیاء اوست، و گرنه آنان را بت ها نمی خواندند، و این نهایت تحقیری است او ناحیه آنها نسبت به انبیاء بزرگوار خدا، در صورتی که کسی آنها را و لو با کنایه تنقیص کند کافر است و توبه اش بنابر بعض از اقوال پذیرفته نخواهد شد. این بدبخت ها در اثر نادانی توسل به انبیاء و اولیاء را عبادت و خود آنان را بت های نامند، بنا بر این اعتباری برای گفتار جاهلانه و گمراه کننده شان نخواهد بود و خدا داناتر است ".

ص: 305

چنانکه اعتباری برای جهالت و گمراهی ابن تیمیه و هم مذهبانش نخواهد بود.

اولئک الذین طبع الله علی قلوبهم و اتبعوا اهوائهم

: " اینان کسانی هستند که خدا بر دل هایشان مهر نهاده و پیرو هوای نفس خود گردیدند. "

(سوره محمد آیه 16)

ص: 306

قبوری که زیارت می شوند
اشاره

در جهان اسلام، قبوری وجود داشته و دارد که از دیر باز مورد توجه مسلمین بوده از راه دور و نزدیک به زیارت آنها می رفتند و برای بزرگان مذاهب چهارگانه درباره آنها کلماتی است که بحث کننده از جهات مختلف می تواند از آنها دروس عالیه ای بگیرد و بدان وسیله بر فوائد عظیمی نائل آید و از آن جمله است: شناخت سیره مسلمین و شعارشان در طول اعصار و قرن، پیرامون زیارت قبور و توسل و تبرک به آنها، دعا و نماز نزد آنها و ختم قرآن برای مدفونین آنها. و اینک قسمتی از آنها را ذیلا می آوریم:

1- بلال ابن حمامه حبشی موذن رسول خدا متوفی در سال 20 که قبرش در دمشق است و در سر قبر مبارکش تاریخی به اسم او رضی الله عنه است و دعا در این موضع مبارک مستجاب است، این حقیقت را بسیاری از اولیاء و اهل خیری که به زیارتش تبرک جسته اند، تجربه کرده اند

2- سلمان فارسی صحابی بزرگوار، متوفی در سال 36 ه.

خطیب بغدادی در تاریخش جلد 1 صفحه 163 گفته است: قبرش اکنون آشکار است و نزدیک ایوان کسری قرار دارد و دارای ساختمان و خادمی است که در حفاظت و تعمیر و مراقبت اثاثیه و لوازم آنجا کوشش می کند و من آنجا را دیده و بارها زیارت نموده ام.

ص: 307

و ابن جوزی در " المنتظم " جلد 5 صفحه 75 گفته است: قلانسی و سمنون گفته اند: قبر سلمان را زیارت کردیم و برگشتیم.

3- طلحه پسر عبید الله در جنگ جمل سال 36 ه کشته شده.

ابن بطوطه در سفرنامه اش جلد 1 صفحه 116 گفته است: محل دفن طلحه پسر عبید الله که یکی از " عشره مبشره " بوده در داخل شهر قرار دارد و دارای ساختمان و مسجدی است و زاویه ای دارد که در آن برای واردین و خارجین غذا موجود است و مردم بصره آن را بسیاری بزرگ می شمارند

سپس برای عده ای از صحابه و تابعان مشاهدی را در بصره می شمرد، و در آخر کار می گوید: " و بر هر قبری از آنها قبه و ساختمانی است که در آن اسم صاحب قبر و وفاتش نوشته شده است. "

4- بیر بن عوام متوفی در سال 36 ه.و

ابن جوزی در " المنتظم " جلد 7 صفحه 187 گفته است: از جمله حوادثی که در سال 386 ه واقع شده این است که: مردم بصره در ماه محرم، ادعا کردند که قبر کهنه ای را یافته اند که در آن بدن تازه ای لباس و شمشیر وجود داشته و آن متعلق به زبیر بن عوام بوده است. آنگاه آن را از قبر بیرون آورده کفن کرده در " مربد " میان دو راه دفن نموده و " اثیر ابو المسک عنبر " روی آن ساختمانی کرد و آنجا را مسجد قرار داد و قندلیها و آلات و حصیرها و لوازم دیگر به آن جا بردند و در آن افرادی به عنوان حفاظت اقامت کرده، موقوفاتی برایش وقف نمودند.

5- ابو ایوب انصاری صحابی، در سال 52 ه در رم فوت کرد.

حاکم در مستدرک جلد 3 صفحه 458 است: مردم به زیارت قبرش می روند و در خشکسالی بدان وسیله طلب باران می نمایند و ابن جوزی نیز آن را در صفه الصفوه جلد 1 صفحه 187 آورده است.

و خطیب بغدادی در تاریخش جلد 1 صفحه 154 گفته است: ولید گفته: شیخی از فلسطین برایم تقل کرد که:

ص: 308

بنای کوچک سفیدی نزدیک دیوار قسطنطینیه دیده که می گفتند: قبر ابی ایوب انصاری مصاحب رسول خدا بوده، پس نزدیک آن رفتم و قبرش را در آن ساختمان کوچک دیدم در حالی که روی آن قندیلی به زنجیر آویخته بود.

و در تاریخ ابن کثیر جلد 8 صفحه 59 گفته است و روی قبرش مزار و مسجد است و مردم روم آن را بزرگ می شمارند.

و ذهبی در " الدول الاسلامیه " جلد 1 صفحه 22 گفته است: " مردم روم قبرش را بزرگ می شمارند و تا امروز از آن طلب شفاعت می کنند "

6- راس الحسین الامام السبط الشهید علیه السلام در مصر:

ابن جبیر، متوفی در سال 614 ه در " رحله " اش صفحه 12 گفته است: " سر مبارک در صندوقی نقره ای قرار دارد و زیر زمین مدفون است و روی آن ساختمان عظیمی که زبان از توصیف آن عاجز و ادراک از احاطه آن ناتوان است، بنا گردیده که با انواع پارچه های حریر تزیین شده است و شمع های سفید، به بزرگی ستون و کوچکتر، آن را احاطه کرده که اکثر آنها در داخل ظرف های طلای ناب و نقره قرار دارد، و بر آنها قندیل های نقره ای آویزان است و بالای آن را همانند سیب هائی از طلا در محلی شبیه به باغ احاطه کرده است، و آن چنان منظره زیبائی دارد که چشم را خیره می کند.

در این ساختمان مجلل، انواع قطعات مرمر های ظریف که به طور اعجاب انگیزی کنار هم چیده شده قرار دارد که تصویر آن، در وهم نیاید و کوچکترین توصیف آن مقدور نخواهد بود.

و در مدخل این روضه مبارکه مسجدی است که از لحاظ ظرافت و زیبائی، همانند خود روضه است، دیوارهایش همه مرمرهائی بسان مرمرهائی یاد شده است، و در دو طرف راست و چپ روضه مبارکه بنائی است به همان ظرافتی که گفته شده که از میان آن به روضه راه می یابیم و پرده های عالی از دیبا و حریر روی همه آنها آویخته شده است.

ص: 309

و از شگفت انگیزترین چیزی که در داخل شدن به این مسجد مبارک دیدیم سنگی است که در دیوار رو به روی داخل شونده قرار دارد که آن سنگ چنان سیاه و سائیده شده است که همانند آئینه هندی تازه صیقلی شده عکس آدمی را نشان می دهد.

و ما از نزدیک دیدیم که مردم، آن قبر مبارک را می بوسیدند و گرد آن طواف می کردند، و آن را در بر می گرفتند و پارچه ای که روی آن قرار داشت، مسح می نمودند و در حال ازدحام و طواف دور آن، دعا می خواندند و گریه می نمودند و به برکت آن تربت پاک به خدا متوسل می شدند و چنان گریه و زاری می کردند که دل ها را آب می کرد و جمادات را می شکافت.

و مطلب، بالاتر از اینها است که نمی شود توصیف کرد، خدا به برکت این قبر شریف ما را بهره مند گرداند.

و از اینکه مقداری از صفت این روضه مبارکه را بیان کردیم، به این جهت بوده است که خواننده محترم از این راه بتواند دور نمای این مرکز زیارتی با شکوه را مجسم کند، و گرنه هیچ عاقلی نمی تواند آن را چنانکه هست توصیف کند و به طور خلاصه باید بگویم: فکر نمی کنم که روی کره زمین، ساختمان مجلل تر و جمع و جور تر و شگفت انگیزتر از آن وجود داشته باشد، خداوند به لطف و کرمش گرامی عضوی را که در آن قرار دارد، مقدس بگرداند.

و در شب همان روز در " جبانه " معروف به " قرافه " بیتوته کردیم که آن هم یکی از عجائب دنیا است به خاطر آنکه مشتمل بر قبور انبیاء و اهل بیت و صحابه و تابعین و علماء و زهاد و اولیاء صاحب کرامت و خبر های غیبی است.

و ما در این جا، تنها قبوری را که توانستیم ببینیم ذکر می کنیم، آن قبور عبارتند از: قبر پسر صالح پیغمبر، قبر روبیل پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم پسر خلیل الرحمن، درود خدا بر همه آنها باد، قبر آسیه، زن فرعون، و مشاهد چهارده نفر از مردان و پنج نفر از زنان اهل بیت علیهم السلام.

ص: 310

و روی هر کدام آنها، ساختمان مجللی است که بسیار عجیب و محکم و زیبا است و افراد در آنها به عنوان محافظت و مراقبت سکونت دارند که دارای جیره های ماهیانه هستند آنگاه تفصیل آن مشاهد را آورده است.

شبراوی عبد الله شافعی، متوفی در سال 1172 ه در کتابش " الاتحاف بحب الاشراف " صفحه 40 - 25 بابی را اختصاص به این مشهد مقدس داده و در آن زیارتش و گوشه ای از کراماتش و اینکه روز سه شنبه را اختصاص به آن دهد آورده و گفته است: " و برکات در این مرقد شریف دیده شده و نسیم های بهشتی ناشی از آن برای زیارت کننده، پنهان نیست و آن مملو از حقیقت است، و اعمال هم با نیت می باشد. "

ابی الخطاب ابن دحیه در این باره رساله عالی و مفیدی دارد، و استفتائی که از قاضی زکی الدین عبد العظیم، پیرامون همین مساله کرده بود پاسخش را چنین دریافت کرد: " این مکان شریفی است و برکت آن برای همه معلوم است و اعتقاد در این باره بسیار نیک است و السلام ".

و چقدر سزاوار این مشهد شریف است گفتار زیر جانم فدای مشهدی باد که میان اسرار آن و دیگران، پرده نبوت آویخته شده و رواق عزتی که در آن شریفترین بقعه قرار دارد که عقل ها درباره آن حیرانند، ناظران چشم هایشان را به خاطر شکوه و عظمتش می بندند و به همین جهت انسان تامل کننده، دیده از آن بر می دارد.

ستارکان نسبت به مقام رفیعش، حسادت می کنند و ستاره " اعزل " آرزو می کند که در جوارش باشد، و مقامش چنان رفع است که خاکش را لب ها می بوسند آنگاه مورد بوسه پیشانی ها قرار می گیرد ".

شبراوی در زمره کرامات آن بقعه مبارکه آورده است: " مردی که او را شمس الدین القعوینی می گفتند و در نزدیکی آن مشهد مقدس زندگی می کرد و کارش علامتکذاری پرده های شریفه بوده، به چشم هایش آسیبی رسید و نابینا

ص: 311

شد و او هر روز که نماز صبح را در آن مکان مقدس می خواند، کنار در ضریح می ایستاد و می گفت: ای آقایم، من همسایه ات هستم چشم هایم از دستم رفته، از خدا وسیله تو می خواهم که چشم هایم و لو یکی را به من بر گرداند.

او در شبی که خوابیده بود، دید جماعتی به کنار قبر شریف آمدند، از شخصیت آنها پرسید به او گفته شد: اینان رسول خدا و همراهانش هستند که برای زیارت حسین علیه السلام آمده اند، در جمع آنان داخل شده آنچه را که در بیداری می گفته تکرار نمود.

امام حسین علیه السلام رو به چدش نمود و ماجرای شمس الدین را به عنوان طلب شفاعت برایش نقل کرد، رسول خدا به علی علیه السلام فرمود: چشمش را سرمه بکش، علی علیه السلام عرض کرد: اطاعت می شود، آنگاه سرکه دانی در آورد و به او گفت: جلو بیا او هم جلو رفت، میل سرمه دان را چنان در چشم راستش کشید که او احساس سوزش سختی نمود، و از شدت ناراحتی داد کشید و بیدار شد و هنوز حرارت سرمه کشیدن را در چشمش احساس می کرد، ولی ملاحظه نمود که جشم راستش باز شده است و تا زنده بود با آن می دید و این همان نعمتی بود که او در صدد بدست آوردن آن بود.

آنگاه به شکرانه این نعمت، این فرش را که در مشهد مقدس امام حسین علیه السلام گسترده است بافت و وقف این بقعه مبارکه نمود و تا زمان وزیر معظم محمد پاشا که از ناحیه سلطان محمد خان ولایت مصر را به عهده داشت این فرش همچنان در آن جا گسترده بود و او فرش دیگری که هم اکنون در آنجا موجود است به جای آن قرار داد ".

آنگاه شبراوی کرامت دیگری را که برای شیخ ابی الفضل نقیب سادات خلوتیه واقع شده، ذکر کرده است و بعد از بیان اختصاص روز سه شنبه به زیارت این مشهد مبارک، گفته است: در این باب قسمتی از قصائدی را که در آن اهل بیت پیامبر اکرم را مدح کرده و به شخصیت عظیمی که در اینجا آرمیده است،

ص: 312

توسل جسته ام می آورم:

" آل طه، کسی که آل طه بگوید و پناه به مقامتان ببرد، هرگز رانده نمی شود.

دوستی شما آئینم و اعتقاد قلیبم، می باشد و غیر از آن مذهب و عقیده ای ندارم.

از شما مدد می گیرم، بلکه هر که در جهان هستی است از فیض فضیلتتان بهره می گیرد

خانه شما مهبط رسالت و وحی است و نور نبوت از شما آشکار می شود.

ای پسر دختر رسول خدا، چه کسی از لحاظ افتخار همانند شما است و شما برای افتخار گردن بندید

ای حسین، آیا مثل مادرت وجدت از لحاظ شرافت، مادری و جدی وجود دارد؟

قومی خواستند از لحاظ بلندی مرتبه به شما برسند، در صورتی که میان شما و آنها فاصله زیادی است.

خداوند ترا در دنیا به سعادت و سپس به شهادت اختصاص داد.

برای تو ای ای حسین در قبر مقامی است که برای دشمنانت در آن خواری و ذلت است.

ای کسی که در دو جهان کریمی، و ای کسی که روزگار علی رغم کسی که معاند است بنده اوست

تو بر دشمنانت شمشیری، و لی در تو حلم است و برای فضل تو حدی نیست.

هر که بخواهد فضائلت را محدود کند، خود را فریفته است، زیرا فضائل آل پیامبر شمارش نیست.

از آن زمانی که جدت در زمین مدینه مدفون گردید، عطر آن همه بقعه ها را فرا گرفت.

ص: 313

و برای مصر نسبت به همه شهرها افتخار است و به خاطر قبرت طالعش سعد است.

بقعه مبارکه ات بسیار مبارک است، چه بسیار افراد کوشا به سوی آن می شتابند؟

و ضریحی که ترا در بر گرفته و بالایت قرار دارد، کلا معطر و روح افزاست و دارای کششی است که آخر ندارد، سروری است که همانند ندارد، رونقی است که حد ندارد.

برای زائرین، رحمت های پی در پی و بخشش نیکوئی است.

خدا از شما آل طه خشنود باد و دعا ناچیزی چون من رنج بی حاصلی است،

و همواره درود خدا بر شما باد مادامی که نجد و تهامه از شما یاد می کند.

من در پیشگاه خاکی قرار دارم که تو ای حسین در آن قرار داری و دیگر بعید است که رانده شوم

من در پیشگاه جد پاکت قرار دارم که زمان، با شخصیت های پاک دشمنی می کند.

من در پیشگاه کسی قرار دارم که همه پیامبران به او پناه می برند، و از او بی نیاز نیستند.

من در پیشگاه کسی قرار دارم که آهوها به او پناه برده، و او هم پناهشان داده است در صورتی که دشمن

و نیز درباره همین خانواده بزرگوار گفته ام:

" ای اهل بیت پیامبر برایم غیر از شما پناهگاهی که برای رفع گرفتاری هایم در فردا امیدوار باشم، نیست.

ص: 314

من از گرفتاری زمان نمی ترسم، در صورتی که شما ای آل احمد در همه شئون متکایم باشید.

چه کسی همانند افتخاراتتان ای آل طه افتخاراتی دراد؟ در صورتیکه سرادق عزت بر سر شما سایه افکنده است.

هر فضلی که برای غیر شما است، ای فرزندان پاک بالاصاله به شما بر می گردد و مربوطه به شما است.

از مائده های جودی که هر روز به زائرنتان می بخشید، محروممان مفرمائید.

ای پادشاهان، پرچم افتخار و عظمت مخصوص شما است و تاج سعادت متعلق به شما.

ای آل طه، کدام خانه ای همانند خانه شما است که خدا ساکنانش را پاک و بزرگوار قرار داده است؟

باغستان مجد و مفاخر شمائید، و پرندگان مکارم روی سرتان نغمه سرائی می کنند.

در قرآن از شما به نیکی یاد شده که هر خواننده ای از آن هدایت شده سعادتمند می گردد.

قرآن شما را ستوده آیا بعد از ستایش قرآن، عظمت و بزرگی ای هست؟

ای آل طه، برایتان در افتخار، منزل شامخ و بلند و محکمی است.

ای پسر دختر رسول خدا، رو به سوی تو داریم که خیر از ناحیه شما گرفته می شوند.

ای حسین، نه همانند عظمتت عظمتی، و نه همانند جدت جدی است.

ای حسین به حق جدت نظر لطفی به کسی که چشم داشت محبت از تو دارد بنما.

آنکه هر گاه می خواهد قبری را ببوسد، تو در برابر دیدگانش قرار داری.

ص: 315

ای آقایانم، کمک کنید و به دوستی که پیشتان آمده، در حالی که گریه هایش را در محبت شما مقید کرده است.

یاری کنید مقصری را که غیر از شما یاری ندارد.

پس علاقه ام را منحصر به شما نمودم، و با این حال بعید است که دست رد به سینه ام بزنید.

ای خدایم برایم غیر از محبت اهل بیت پیامبر اکرم سرمایه ای نیست.

من بنده مقصری هستم که امید به عملی جز محبت اهل بیت محمد (ص) ندارم.

و درباره مشهد امام حسین علیه السلام نیز گفته است:

ای ندیم، برخیز، و از صهبا، برایم بیاور و بنوشانم، اما در روضه مبارکه آباد و پر جمعیت آنجا که مجرای خلیج و آبش همانند مار سیاه و سپید دوگونه است.

ای ندیم، تنها آن را به من بده و رهایم کن بگذار روی زمین به هوایش افتاده و کشته آب باشم آن را مخلوط با تهنیت ها بگردان نه ممزوج با آب آسمان.

ای ندیم آن را بیاور، ولی مخلوط با چیزی نباشد که خلط دوا، عین مرض است.

هرگاه خواستی ملاقاتم کنی زیر درخت های " اثیلات ملاقاتم کن که در روی تپه ای از جزیره در لباسهای سبز دلربائی می کنند.

باغستانی که نسیم روح بخش سحر آن را بیار است و به آن رونق بخشید.

و نسیم لطیف با شاخه های درختانش بازی همی کرد و از سوئی به سوی دیگر همی جنبانید.

ای صدای خلیج، جانم فدایت، پس کی در حمایتت آرزوهایم بر آورده خواهد شد؟

ص: 316

ای ندیمم با یادش خوشیم را تجدید کن و آن محبت شدید را بدین وسیله زنده نما.

بیا و از نیل، سخن بگو و از فرات و دجله وسیع، رهایم کن.

و اعاده کن برایم لذات مصر را، پس حدیث لذات از من دور است.

مصر بهترین زمین پیشم به شمار می رود، و تنها بر نیلش امیدوارم.

شدت علاقه و غایت مقصودم در آنجا است، زیرا آقایانم، فرزندان زهرا را در آنجا می بینم.

و به سوی مشهد حسینی سعی می کنم، در حالی که دعا می کنم و امیدوارم دعایم مقبول واقع شود.

ای پسرم دختر رسول خدا دوستت دارم توجهی کن و قبولیم را پاداشم قرار ده.

ای کریمان مردم ای آل طه علاقه به شما مذهب و اعتقاد هست.

برایم پناهگاه و ذخیره ای که در گرفتاریم به آن امیدوار باشم غیر از شما نیست.

و نیز در همین زمینه گفته است:

ای آل طه کسی که با علاقه به شما و امید به احسانتان پیشتان بیاید محروم نخواهد شد.

به شما پناه آوردم، و آیا کسی که به مردمی کریم و بزرگوار پناهنده شود محروم خواهد شد؟

مردم را در اعتاب مقدستان ازدحام می کنند، آری آنجا چشمه آب گوارا است که در اثر کثرت جمعیت مردم در مضیقه اند.

کسی که پیشتان بیاید و خواستار باران فضل شما باشد، از عالیترین بخششتان بهره مند خواهد بود.

ای آقایانم، ای پاره های تن رسول خدا ای کسانی که دارای عالیترین

ص: 317

مقامات هستید شما پناهگاههایم هستید و قلبم در گرو شما است.

و حق شما این است که من علاقمند به شما باشم علاقه ای که هرگز گسسته نشود.

در اعتاب مقدستان متحیر ایستاده ام و کسی که در شما متحیر باشد، ملامت ندارد. ای سبط طه، ای حسین بر ضریح مطهرت از من سلام باد.

مشهد عالیت برای ما، کعبه ای است که دور آن طواف می کنیم و آن را می بوسیم.

بیت جدیدی که در آن هدایت حلول کرده و همانند بیت عتیق شده است.

جانم فدایت ای ضریحی که حسین، امام همام را در برگرفته ای.

من به آن عزت و عظمت و حشمتی که در اندرونت قرار دارد، توسل می جویم.

ای زیارت کننده فرصت را در اینجا غنیمت شمار، پس چه مقدار برای کسی که سعی به سوی آن غنیمت است؟

هنگامی که زیارتش می کنی دل باز می شود و غم های بزرگ از آن دور می گردد.

چقدر نور و رونق در آن است؟ گویا که روضه مبارکه خیر الانام است.

و حمزاوی عدوی، متوفی در سال 13.3 ه در " مشارق الانوار " صفحه 92 بعد از گفتار طولانی پیرامون مشهد امام حسین علیه السلام، گفته است: " بدان که زیاد زیارت کردن این مشهد شریف و بدان وسیله به خدا توسل جستن بسیار شایسته است.

و آنچه که از او در زمان حیاتش درخواست می شد، بعد از مرگ نیز درخواست شود، زیرا او وسیله رفع گرفتاری ها است، پس با زیارتش گره ها گشوده می شود و انسان دل مرده با توسل به او و انوارش به خدا واصل می گردد.

و از این قبیل است آنچه که برای آقایم عارف ربانی محمد شبلی مشهور

ص: 318

به " ابن الست " شارح " العزیمه " واقع شده است و این است که: تمام کتاب هایش از منزل او ربوده شد، متحیر ماند و غمش فراوان گردید، آمد کنار روضه مبارکه ولی نعمت ما، امام حسین علیه السلام در حالی که اشعاری می خواند و در آن از حضرتش درباره کتاب هایش یاری می طلبید.

او بعد از زیارت به خانه اش مراجعت کردید کتاب هایش بدون هیچ نقصی در محلش موجود است و ترجمه آن اشعار چنین است:

" آیا به کسی که به شما پناه برد آزاری خواهد رسید؟ و یا از ستم شکایت خواهد کرد، در صورتی که شما سرورانش هستید؟ بعید است کسی که به شما منسوب باشد مردود گردد و یا دشمنانش خوشحال گردند.

برای شما از روز " الست " سیادت بود و برای شما کمربند عزت است که سراپا وجودتان را احاطه کرده است،

آیا در این جا برای پیامبر اکرم دری غیر از شما که ریحانه او هستید وجود دارد؟

نابود باد چشمی که نبیند مشهدی را که حسین را در بر گرفته است، پس ملازم روضه مبارکه باش و در برگیر سبط محمد را که امید واری قصد او نکرد که حاجتش بر آورده نشده باشد.

خداوند ما را از فیض امدادش مدد کند و از فیض قربش و بوسیدن اعتابش بهره مند فرماید ".

و از دیگران در این باره، چنین آورده است:

" منزلی که خداوند چنان آن را رفیع قرار داده که ماه شب چهارده از دیدنش مخفی می گردد.

مخصوص او کرد خدای ما به آنچه که خواست در زمین، بلند مرتبه است کسی که در آسمان خدا است، مصون و سنگین و مورد حمایت قرار داد او را و بازداشت و با لطف و رضایش او را پوشانید.

ص: 319

اگر مسکن برای عزت اهل بیت گردید، قدر و برتریش از همین جا است.

امام حسین بهترین مولی است، دین سرش را تایید کرد و نگاهش داشت.

آیات کتاب او را، و سنت هاشمی صفات نیکویش را بیان نموده است ".

در این جا، کلمات زیادی همانند آنچه که درباره مشهد راس الحسین گفته شده وجود دارد که اگر کسی آنها را جمع کند کتاب جامعی خواهد شد، و از کسانی که کتاب مستقلی در این باره نوشته اند شیخ عبد الفتاح بن ابی بکر مشهور به " رسام " شافعی است که رساله ای بنام " نور العین فی المدفن راس الحسین " دارد.

7- عمر بن عبد العزیز، خلیفه اموی، متوفی در سال 101 ه قبرش در دیر " سمعان " است و مورد زیارت مردم است.

8- ابو حنیفه نعمان بن ثابت، پیشوای حنفی ها، متوفی در سال 150 ه.

قبرش در اعظمیه بغداد مزار معروفی است. خطیب در تاریخش جلد 1 صفحه 123 از علی بن میمون نقل کرده که گفته است از شافعی شنیدم که می گفت من به قبر ابی حنیفه تبرک می جویم و هر روز به عنوان زیارت کنارش می روم و هرگاه حاجتی برایم پیش آید دو رکعت نماز می خوانم و کنار قبرش از خدا می خواهم که حاجتم را روا کند، طولی نمی کشد، مگر آنکه روا می شود، این مطلب را خوارزمی در مناقب ابی حنیفه جلد 2 صفحه 82 و " کردری " در مناقبش جلد 2 صفحه 112 و طاش کبری در مفتاح السعاده جلد 2 صفحه 82 و " خالدی " در صلح اخوان صفحه 83 به نقل از سغیری و " ابن جماعه " نقل کرده اند.

و ابن جوزی در " المنتظم " جلد 8 صفحه 245 گفته است: در این ایام (سنه 459 ه) ابو سعید متوفی ملقب به شرف الملک مشهد ابی حنیفه را بنا کرد قبه و بارگاه برایش قرار داد و مدرسه ای کنارش ساخت که فقهاء در آنجا توقف می کنند و مدرسی نیز برای آنان تهیه کرد.

وقتی که ابو جعفر ابن البیاضی به عنوان زیارت به آن جا آمد بی مقدمه

ص: 320

چنین گفت: " آیا نمی دانی که علم، پراکنده بود، این پنهان شده در خاک آن را جمع کرد؟

همچنین این زمین مرده بود که بخشش عمید ابی السعد آن را زنده کرد. آنگاه ابن جوزی اضافه می کند که: مصنف گفته است: به خط ابی الوفاء ابن عقیل خواندم که نوشته بود: بنیان مسجدی با آهک و نوره و غیره جلو ضریح ابی حنیفه نهاده شد، و در سال 436 ه. که من پنج ساله و یا چند ماه کمتر بودم، آن مسجد تمام گردید و مخازن آن را یک حاجی ترک داد.

آنگاه ابو سعد مستوفی که حنفی متعصبی بود، به آنجا آمد، در آن وقت قبر ابی حنیفه زیر سقفی که بعضی از امراء ترکمان آن را ساخته بودند، قرار داشت.

و پیش از آن، که من طفل بودم، روی آن ضریح خرابی و آن در سال های 37 و 38 ه. قبل از او وارد شدن لشکر غزنوی ها به بغداد بوده، که در سال 447 ه. صورت گرفته است، ولی هنگامی که شرف الملک در سال 453 ه به بغداد آمده و تصمیم گرفت: همین قبه ای که بالای قبرش قرار دارد، بسازد، تمام بناهای مسجد و منضماتش را که قبر را احاطه کرده بود، خراب کرد. آنگاه مقاطعه کاران و مهندسان را خواست و جریان را با آنها در میان گذاشت. آنها تخمین زدند که هزار ها آجر لازم دارد و باید خانه های اطرافش خریده و جزء آن گردد.

و برای پی ساختمان این قبه، زمین سختی را جستجو کردند، ولی چاره جز این نداشتند که هفده ذرع در شانزده ذرع همان زمین را حفر کنند و در این کار استخوان های زیادی از مردگانی که خواستار مجاورت قبر نعمان بودند (که در حدود 400 زنبیل می شده) بیرون آورده شد و همه آنها را در بقعه مجاور که ملک شخصی دیگران بوده، دفن کردند.

تا اینکه می گوید: " محمد بن ناصر حافظ به ما خبر داد که ابو الحسین مبارک

ص: 321

ابن عبد الجبار صیرفی گفته است که: شنیدم: ابو الحسین بن المهتدی می گفت: درست نیست که قبر ابی حنیفه در این جا که رویش بنا کرده اند، باشد و پیش از این حاجیان وارد می شدند و اطراف مقبره طواف می کردند، پس ابو حنیفه را زیارت می نمودند، ولی موضعی را تعیین نمی کردند ".

وابن خلکان در تاریخش جلد 2 صفحه 297 گفته است: قبر او مشهور و مورد زیارت مردم است و در سال 459 ه روی آن قبه و بارگاهی بنا گردید.

و ابن جبیر در " رحله " اش صفحه 180 می گوید: و در " رصافه " مشهد مجللی است که دارای قبه سفید عالی است، در آن قبر امام ابی حنیفه رضی الله عنه قرار دارد.

ابن بطوطه در " رحله " اش جلد 1 صفحه 142 گفته است: روی قبر امام ابی حنیفه رضی الله عنه قبه بزرگی است و در زاویه آن، مکانی برای غذا خوردن واردین وجود دارد و امروز در بغداد مکانی که در آن واردین بتوانند چنین پذیرائی شوند وجود ندارد.

آنگاه قبور عده ای از مشایخ بغداد را شمرده پس گفته است: مردم بغداد در هر جمعه ای به زیارت یکی از این مشایخ می روند.

و ذهبی در الدول جلد 1 صفحه 79 گفته است: و روی قبرش در بغداد قبه و بارگاه عظیمی است.

و ابن حجر در " الخیرات الحسان " در مناقب امام ابی حنیفه در فصل 25 چنین می گوید: " هنگامی که امام شافعی در بغداد بوده و به امام ابی حنیفه متوسل می شده و کنار قبرش می آمده، زیارتش می کرد، و درود بر او می فرستاد، سپس وسیله او به خدا در بر آورده شدن حاجاتش، توسل می جسته است.

و اضافه می کند که: این مطلب ثابت است که امام احمد، چنان به امام شافعی متوسل می شده که پسرش عبد الله تعجب کرده و به پدرش اعتراض نمود، احمد به او

ص: 322

گفت: شافعی همانند خورشید برای مردم و عافیت برای بدن است.

و هنگام که با امام شافعی خبر دادند که اهل مغرب متوسل به امام مالک می شوند، این عمل را مورد انتقاد قرار نداد.

9- مصعب بن زبیر، متوفی در سال 157 ه.

ابن جوزی گفته است: عامه قبرش را در " مسکن " زیارت می کنند چنانکه قبر حسین علیه السلام را زیارت می نماید.

10- لیث بن سعد حنفی، امام مصر که در سال 175 ه وفات کرد و در قرافه کوچک دفن گردید، قبرش مورد زیارت مردم است که من بارها آن را دیده ام

11- مالک بن انس امام مالکی ها، متوفی در سال 179 ه قبرش در بقیع مدینه منوره است.

ابن جبیر در سفرنامه اش صفحه 153 گفته است: روی آن قبه کوچک است.

و در سابق گذشت که فقها، زیارتش را از آداب کسی که قبر نبی اکرم را زیارت کند شمرده اند.

12- امام طاهر موسی بن جعفر علیهما السلام، مدفون در کاظمین که در سال 183 ه شهید شده است.

خطیب بغدادی در تاریخش جلد 1 صفحه 120 با اسنادش از احمد بن جعفر حمدان قطیفی آورده است که از حسن بن ابراهیم ابی علی خلال (شیخ حسینی ها در عصرش) شنیدم که می گفت: هیچ مشکلی برایم پیش نیامد، مگر آنکه کنار قبر موسی بن جعفر علیه السلام رفته به حضرتش متوسل شدم و مشکلم حل شده حاجتم بر آورده شد.

و در شذرات الذهب جلد 2 صفحه 48 آمده است که: شریف ابو جعفر محمد الجواد بن علی موسی الرضا الحسنی یکی از دوازده امامی که شیعیان

ص: 323

درباره آنها عصمت قائلند، در بغداد وفات کرد و کنارش موسی گردید و قبر آن دو امام را عامه، زیارت می کنند.

13- امام طاهر ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیهما السلام.

ابو بکر محمد بن المومل گفته است " با امام اهل حدیث ابی بکر بن خزیمه و همپایه اش ابی علی ثقفی با عده زیادی از مشایخ ما به عزم زیارت قبر علی بن موسی الرضا واقع در طوس حرکت کردیم. از تعظیم و تواضع که ابن خزیمه نسبت به این بقعه مبارکه انجام داد و گریه و زاری که در برابرش نموده، همه ما متحیر شدیم "

14- عبد الله بن غالب حدانی بصری، که در سال 183 روز ترویه کشته شده است، مردم خاک قبرش را همانند مشک بر لباسشان می پاشیدند

15- عبد الله بن عون ابو عون الخزار البصری.

محمد بن فضاله، گفته است: پیامبر اکرم را در خواب دیدم که می فرمود: ابن عون را زیارت کنید که خدا او را دوست دارد.

16- علی بن نصر بن علی ازدی ابو الحسن بصری، متوفی در سال 189 ه مشهدش در بصره معروف و مورد زیارت است.

17- معروف کرخی، متوفی در سال 204 - 201 - 200 ه. ابراهیم حربی گفته است: قبر " معروف "، تریاق مجرب است.

و از زهری نقل شده که گفته است: قبر معروف کرخی برای قضای حوائج مجرب است. و گفته شده هر کس نزد آن صد بار " قل هو الله " بخواند و از خدا حاجتش را بخواهد خداوند آن را بر می آورد.

و از ابی عبد الله محاملی روایت شده که گفته است: از هفتاد سال پیش

ص: 324

تاکنون قبر معروف کرخی را چنین شناخته ام که: هیچ گرفتاری، متوسل به آن نشده، مگر گرفتاریش رفع شده است.

و ابن جوزی در صفحه الصفوه جلد 2 صفحه 183 از احمد بن الفتح نقل کرده که گفته است: از " بشر " تابعی جلیل درباره معروف کرخی سوال کردم: در جواب گفت: هیهات میان ما و او حجاب ها حائل شده است تا اینکه می گوید: هر کس حاجتی به خدا دارد، پیش قبر معروف برود و خدا را بخواند خدا به خاطر او دعایش را اگر بخواهد مستجاب خواهد کرد قبرش در بغداد آشکار است و مردم بدان تبرک می جویند.

و ابراهیم حربی می گوید: قبر معروف تریاق مجرب است.

و در " المنتظم " جلد 8 صفحه 248 گفته: در ربیع الاول سال 460 ه ساختمان قبر معروف با گج و آجر ساخته شد.

ابن خلکان در تاریخش جلد 2 صفحه 224 گفته است: اهل بغداد وسیله قبر او طلب باران می کنند و می گویند: قبر معروف و تریاق مجرب است، و مشهور زیارتگاه است.

و در صفحه 396 از " مرآت الزمان " تالیف ابی المظفر سبط ابن جوزی نقل کرده که او مشایخش در بغداد شنیده است که حکایت می کردند که: عون الدین گفته است: سبب علاقه عمیقم این است که هر چه در دستم بود از بین رفت، تا جائی که برای قوت شب معطل ماندم، بعضی از اعضای خانواده ام به من توصیه کردند که کنار قبر معروف کرخی رضی الله عنه بروم و در آنجا از خدا رفع گرفتاریم را بخواهم، زیرا دعا در آنجا مستجاب خواهد شد، منهم کنار قبر معروف رفتم و در آنجا نماز خواندم و دعا کردم پ پس به بغداد مراجعت کردم، تا آخر آنچه که از دستانش نقل کرده است:

و در طبقات شعرانی جلد 1 صفحه 61 آمده است که: وسیله قبرش طلب

ص: 325

باران می شده و قبرش آشکار و روز و شب مورد زیارت است.

18- عبید الله بن محمد بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب.

خطیب بغدادی در تاریخش جلد 1 صفحه 123 گفته است " در باب " بردان " نیز جماعتی از اهل فضل مدفونند و در نماز گاه عید قبری است که معروف به قبر نذرها است و گفته شده کسی که در آنجا مدفون است مردی از فرزندان علی بن ابی طالب رضی الله عنه است که مردم با زیارتش تبرک می جویند و قضاء حوائجشان را وسیله او می خواهند.

قاضی ابو القاسم علی بن محسن تنوخی از پدرش برایم نقل کرد که: پیش عضد الدوله نشسته بودم و خیمه ما نزدیک نماز گاه عید در ناحیه شرقی مدینه السلام بود، تصمیم داشتم که با او در نخستین روز رسیدن لشکر، به سوی همدان حرکت کنیم که چشم او به ساختمان قبر نذرها افتاد، به من گفت: این بناء چیست؟ گفتم: این مشهد نذر است و نگفتم: قبر نذرها است چون فکر می کردم که در این موقعیت، تطیر به شمارد آمد و از تعبیرم خوشش آمد و گفت: می دانم که آن قبر نذرها است، منظورم تفصیل بیشتر بوده است، گفتم: می گویند که آن قبر عبید الله بن محمد بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب است و بعضی دیگر می گویند که: آن قبر عبید الله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب، است، که یکی از خلفاء تصمیم گرفت او را مخفیانه بکشد، از این رو چاهی سر راهش کنده او را در حالیکه نمی دانست از روی آن عبور داد و در داخل آن سقوط کرد، و زنده رویش خاک ریخته شد و اکنون مشهور به قبر نذر ها است، زیرا هیچ نذری برای آن صورت نمی گیرد مگر آنکه بر آورده می شود و من یکی از آنها که بارها درباره امور بسیار مهم، برایش نذر کردم و به مقصد رسیده آنگاه وفا به نذر نمودم.

او حرفم را قبول نکرد و گفت گاهی روی اتفاق نذری بر آورده می شود آنگاه مردم عوام یک کلاغ چهل کلاغ می کنند و در آن باره، سخن ها

ص: 326

می سازد.

و من سکوت کردم و پس از چندی که در لشکر گاهمان بودیم، صبح روزی عضد الدوله مرا احضار کرد و گفت: با من سوار شو به زیارت مشهد نذرها برویم، من و او و جمعی از اطرافیانش سوار شده به آنجا رفتیم او وارد حرم شد و زیارت کرد و دو رکعت نماز خواند و بعد از آن، سر به سجده گذاشت و مناجات طولانی که کسی از مضنون آن آگاه نمی شد نمود، سپس به خیمه اش آمدیم و مدتی در آنجا ماندیم آنگاه به سوی همدان حرکت نموده و ماه ها در آنجا ماندیم.

بعد از آن روزی مرا فراخواند و به من گفت: آیا یادت می آید آنچه که درباره مشهد نذرها در بغداد برایم گفته بودی؟ گفتم: آری گفت: آن روز با شما درباره آن طوری صحبت کردم که اعتماد به گفته ات نداشته فکر می کردم: آنچه که درباره اش می گویند، دروغ است.

اما پس از آن جریانی برایم پیش آمد ترسیدم که تحقق پیدا کند و با تمام مقدوراتم می کوشیدم که ان را از بین ببرم و راهی برای رفع آن نمی یافتم، یکمرتبه آنچه که درباره نذر مشهد نذرها به من گفته بودی یادم آمد، با خود گفتم: چرا این مطلب را تجربه نکنم؟ پس چنین نذر کردم اگر خدا به احترام این قبر مشکلم را حل کند، ده هزار درهم صحیح به صندوق آن هدیه نمایم، در همان روز به من خبر رسید که مشکلم حل شده است، به ابی القاسم عبد العزیز ابن یوسف کاتبم گفتم: به ابی الریان جانشینم در بغداد بنویس را به صندوق مشهد نذرها تحویل دهد.

آنگاه به عبد العزیز کاتب که در مجلس حاضر بوده توجه کرد، او گفت نامه را نوشته و فرمانت اطاعت گردیده است ".

19- ابو عبد الله محمد بن ادریس شافعی امام شافعی ها، در سال 204 ه وفات یافت و در قرافه کوچک دفن گردید و قبرش که نزد " المقطم " است مورد زیارت مردم است.

ص: 327

جزری در " طبقات القراء " جلد 2 صفحه 97 گفته است: دعاء کنار قبرش مستجاب است و هنگامی که زیارتش کردم، چنین گفتم: " امام شافعی را زیارت کردم، زیرا که آن به من منفعت می رساند، و از او شفاعت می طلبم که شافع خوبی است "

و ذهبی در " دول الاسلام " جلد 2 صفحه 105 گفته است " سلطان کامل قبه ای که روی ضریح شافعی قرار داشته تعمیر کرد "

20- ابو سلیمان دارانی، متوفی در سال 205 (که یکی از پیشوایان است) در قریه " داریا " ناحیه قبله آن دفن گردید و قبرش مشهور است، و روی آن ساختمان است که در زمان ما تجدید بنا شده است.

21- سیده نفیسه، دختر ابی محمد حسن بن زید بن علی بن ابی طالب در سال 208 ه فوت کرد و در کوچه " سباع " دفن گردید و قبرش معروف است که دعا ها کنار قبرش مستجاب می شود و این حقیقت به تجربه ثابت شده است.

22- احمد بن حنیل، امام حنبلی ها، متوفی در سال 241 ه قبرش آشکار و مشهور است، مردم آن را زیارت می کنند و به آن تبرک می جویند. این مطلب در مختصر طبقات الحنابله صفحه 11 آمده است.

و ذهبی در " دول الاسلام " جلد 1 صفحه 114 گفته است: ضریحش در بغداد مورد زیارت مردم است.

و ابن جوزی در " مناقب احمد " صفحه 297 از عبد الله بن موسی آورده که گفته است: من و پدرم در شب تاریکی به خاطر زیارت احمد از ناحیه خارج شدیم، اما شدت تاریکی به قدری بود که پیش پایمان را نمی دیدم پدرم گفت: بیا به احترام این بنده صالح از خدا بخواهیم که راه را برایمان روشن فرماید که من در طول سی سال هیچ گاه به او متوسل نشدم، مگر آنکه حاجتم، بر آورده شد، آنگاه پدرم دعا کرد و من آمین گفتم. آسمان چنان روشن شد، گویا که شبی

ص: 328

است ماه در آسمان می درخشد تا آنکه توانستیم به مقصد برسیم.

و در صفحه 418 از ابی الحسن تمیمی، از پدرش از جدش نقل کرده که او جنازه احمد بن حنبل حاضر شد و گفت: مدت یک هفته توقف کردم به امید اینکه بتوانم در آن انبوه جمعیت به آن برسم، پس از یک هفته خود را به قبرش رساندم.

در " المنتظم " جلد 10 صفحه 273 گفته است: در اوائل جمادی الاخر سال 574 ه خلیفه اقدام کرد، لوحی برای نصب روی قبر امام احمد بن حنبل تهیه نماید، لوح آماده شد روی قبر را خراب کرد، و با آجر بنای تازه ای بوجود آورد و برای آن دو طرف قرار داد و لوح جدید را نصب کرد و بالای آن چنین نوشته شده بود: " این چیزی است که به دستور سید و مولایمان المستضی ء بامر الله امیر المومنین ساخته شده است " و در وسط آن چنین نوشته شده بود: " این قبر تاج سنت، و جدامت، دارای همت عالی عالم عابد فقیه زاهد امام ابی عبد الله احمد بن مجد بن حنبل شیبانی رحمه الله است و تاریخ وفاتش چنین نوشته شده بوده " و آیه الکرسی حول ذلک "

و من دعوت شدم که در مسجد منصور جلوس کرده سخنرانی نمایم، روز دوشنبه 16 جمادی الاخر سخنرانی کردم شب را جمع زیادی در مسجد بیتوته کردند و قرآن ها خواندند و صبح همان شب در حدود صد هزار نفر، برای شرکت در آن مجلس جمع شدند و مردم زیادی توبه کردند و از حال رفتند، پس از منبر پائین آمدم و به زیارت قبر احمد رفتم، در حالی که حدود پنجاه هزار نفر با من بودند ".

ابن بطوطه در " الرحله " جلد 1 صفحه 142 می نویسد: قبرش قبه ای ندارد و گفته شده که روی قبرش بارها قبه ساخته شده، ولی، با قدرت خدا خراب گردیده است و قبرش پیش مردم بغداد محترم است.

ص: 329

و در مختصر طبقات الحنابله صفحه 37 آمده که: در سال 527 ه امیر المومنین اقدام به تهیه لوحی برای نصب روی قبر امام احمد نمود و از این کار برای شیخ ابی الفرج بن جوزی و حنبلیان تعظیم زیادی حاصل شد و مردم به شیخ می گفتند: همه اینها به خاطر شما است.

خدا هر سال احمد بن حنبل را زیارت می کند

ابن جوزی در مناقب احمد صفحه 454 گفته است: ابو بکر بن مکارم بن ابی یعلی حربی که مردی صالح بوده برایم نقل کرده است که: در یکی از سال ها چند روز به ماه رمضان مانده باران سختی آمد و در شبی از رمضان خواب دیدم که بر طبق عادتم به زیارت قبر احمد بن حنبل رفته مشغول زیارتم دیدم که قبرش به مقدار یک آجر یا دو آجر به زمین جسپیده است، با خود گفتم: لابد این حالت به خاطر زیادی باران است ناگهان از قبر صدائی شنیدم که می گفت: خیر، بلکه به خاطر هیبت خدای عز و جل است که به زیارتم آمده و از او راز زیارتش را از من در هر سال پرسیدم فرمود: ای احمد تو کلامم را یاری کردی در نتیجه انتشار یافت و در محراب ها خوانده شد، آنگاه به سوی قبرش رفته آن را بوسیدم، سپس گفتم: ای آقایم رمز اینکه هیچ قبری جزء قبرت بوسیده نمی شود چیست؟ در جوابم گفت: پسرم این کرامت مربوط به من نیست، بلکه مربوط به رسول خدا است زیرا با من چند نخ از موهای رسول خدا است آگاه باش هر کس مرا دوست داشته باشد، در ماه رمضان زیارتم می کند، و این را دو بار تکرار کرد.

هر کس احمد را زیارت کند خدا او را خواهد آمرزید:

حافظ بن عساکر در تاریخش جلد 2 صفحه 46 از ابی بکر بن انزویه آورده که گفته است: رسول خدا را در خواب دیدم در حالی که احمد بن حنبل با او بود، گفتم ای رسول خدا این کیست؟ فرمود: احمد ولی راستین خدا و رسول خدا است و برای ترویج حدیث هزار دینار داده است، سپس فرمود:

ص: 330

هر کسی او را زیارت کند خدا او را خواهد آمرزید و هر کس احمد را دشمن داشته باشد مرا دشمن دارد و هر کس مرا دشمن داشته باشد خدا را دشمن دارد.

خطیب بغدادی از عبد العزیز آورده که گفته است: از ابی الفرج هند بائی شنیدم که می گفت: من قبر احمد بن حنبل را زیارت می کردم، مدتی آن را ترک کردم در خوابش دیدم که به من می گفت:

زیارت قبر امام سنت را ترک کردی؟

ابن جوزی گفته است: و در صفر سال 542 ه. مردی در خواب دید که گوینده ای به او می گفت: هر کس احمد بن حنبل را زیارت کند گناهش آمرزیده خواهد شد پس از آن هیچ عام و خاصی نماند مگر آنکه زیارتش نمود و من در آن روز آنجا مجلس بپا کردم و هزاران نفر در آن شرکت کرده بود.

فضیلت زوار قبر احمد

ابن جوزی در مناقب احمد صفحه 481 از احمد بن حسن از پدرش آورده که شیخ ابو طاهر میمون گفته است " پسرم، مردی را در مسجد " الرصافه " در ماه ربیع الاول سال 460 ه دیدم از او پرسیدم که از کجا آمده ای؟ در جواب گفت: از ششصد فرسخ راه آمده ام، گفتم: برای چه؟ گفت: در شب جمعه ای که در محلم بودم دیدم گویا که در صحرا و یا در فضای بزرگی قرار دارم و مردم سرپا ایستاده و درهای آسمان گشوده و فرشتگان از آسمان به زیر می آیند و مردمی لباس سبز پوشیده با آنها به آسمان پرواز می کنند گفتم اینان کیانند که چنین مقامی پیدا کردن اند به من گفته اند اینان زوار احمد بن حنبل هستند. از خواب بیدار شدم و توقفی نکردم مگر کارم را رو به راه نموده و به اینجا آمده به طور مکرر آن را زیارت نمودم و اینک بخواست خدا به وطنم بر می گردم ".

ص: 331

برکت قبر احمد و جوار آن

ابن جوزی در مناقب احمد صفحه 482 از ابی یوسف ابن بختان که از مسلمان های خوب بوده نقل کرده که گفته است: هنگامی که احمد بن حنبل مرد، مردی در خواب دید: گویا که روی هر قبری قندیلی قرار دارد، پرسید: این چیست؟ به او گفته شد: آیا نمی دانی آن نوری است که از ناحیه این مرد که در کنار شما است رسیده و قبور را نورانی کرده است و در میان آنان، افراد معذبی بودند که مورد مرحمت قرار گرفتند.

و با اسنادش از عبید بن شریک آورده که گفته است: مرد مخنثی مرد و در خواب دیده شد که می گفت آمرزیده شده ام زیرا احمد بن حنبل پیش ما مدفون کردید و همه اهل قبور بخشیده شدند.

و در صفحه 483 نیز با اسنادش از ابی علی حسن بن احمد فقیه آورده که گفته است: هنگامی که ام القطیفی مرد و او را کنار احمد بن حنبل دفن کردند، پس از چند شب پسرش او را در خواب دید که می گفت: پسرم خدا از تو راضی باشد، زیرا مرا در کنار مردی دفن کردی که در هر شب (یا هر شب جمعه) بر قبرش رحمتی نازل می شود که شامل حال جمیع مردگان از جمله من می شود.

ابو علی گفته که ابو طاهر هر جمال (مردی صالح بوده) حکایت کرده که شبی در مقبره احمد بن حنبل این آیه مبارکه " فمنهم شقی و سعید " را قرائت کردم، سپس خواب بر چشم هایم مستولی شد و شنیدم گوینده ای می گفت: بحمد الله به برکت احمد در میان ما شقی و بدبختی وجود ندارد.

و گفته است: از بعضی از گذشتگان به من رسید که: پیش ما پیرزن مومنه ای که در حدود پنجاه سال عبادت کرده بوده زندگی می کرد، روزی در کمال ناراحتی گفت: یکی از جنیان بخوابم آمده گفته است من قرین تو ام و جنیان استراق سمع کرده اند که فرشتگان یکدیگر را به خاطر مرگ مرد صالحی

ص: 332

که نامش احمد بن حنبل است تسلیت و تعزیت می گفتند و قبرش در فلان موضع است و خداوند کسی را که در جوارش باشد می آمرزد و اگر می توانی هنگام مرگ کنارش باشی باش که من خیر خواه تو هستم و تو یکشب دیگر می میری، اتفاقا چنین شد و او مرد و دانستیم که آن خواب از رویا های صادقه بوده است.

امینی می گوید:

این بود نمونه هائی از گفتار جنیان درباره زیارت قبر امامشان احمد و برکت جوار آن و سیره مستمره آنها درباره زیارت قبر احمد و قبور دیگر مشایخ آنان چنانکه می آید.

پس چقدر فرق است میان آن و چیزی که ابن تیمیه و پیراوانش می پندارند بدیهی است که اینان بکلی از قافله عقب ماندند و مطالب تازه نادرستی را که با روح اسلام مخالف است، به آن نسبت دادند.

23- ذو النون مصری، متوفی در سال 246 ه، در قرافه کوچک دفن گردید و روی قبرش بنائی ساخته شد و در کنار قبرش قبور جماعتی از شایستگان است و من بارها آن را زیارت کرده ام.

24- بکار ابن قتیبه بن اسد ثقفی بکراوی بصری حنفی فقیه، که در مصر سال 270ه فوت کرد و در قرافه دفن شد و قبرش مشهور و مورد زیارت و تبرک جستن مردم است و گفته شده که: دعاء کنار آن مستجاب می شود.

25- ابراهیم حربی، متوفی در سال 285 ه در خانه اش دفن گردید و قبرش ظاهر و مورد تبرک جستن مردم است.

26- اسماعیل بن یوسف ابو علی دیلمی معافی گفته است: مردم قبرش را بعد از قبر معروف کرخی زیارت می کنند و میان آنها قبرهای مختصر است که

ص: 333

بارها آن را زیارت کردم.

27- علی بن محمد بشار ابو الحسن، متوفی در سال 313 ه قبرش هم اکنون در بغداد آشکار است و مردم به آن تبرک می جویند.

28- یعقوب بن اسحاق ابو عوانه نیشابوری اسفراینی حافظ شهیر، متوفی در سال 316 ه.

ذهبی در تذکره اش جلد 3 صفحه 3 گفته است: روی قبر ابی عوانه واقع در اسفراین ساختمان است که مردم آن را زیارت می کنند و بقعه او در وسط شهر قرار دارد.

حافظ ابن عساکر گفته است: قبر ابی عوانه در اسفراین مورد زیارت مردم است و به آن تبرک می جویند و کنار قبرش زیاد روایت کننده از او " ابی نعیم " است و نزدیک مشهدش مشهد امام ابی اسحاق اسفراینی است و مردم عوام به قبر ابی اسحاق بیشتر به قبر ابی عوانه تقرب می جویند در صورتی که مردم قدر این امام و محدث بزرک به خاطر بعید العهد بودن وفاتش و نزدیک بودن وفات ابی اسحاق نمی دانند و جدم هر گاه که به مشهد استاد ابی اسحاق می رسید از روی احترام داخل آن نمی شده، بلکه آستانه مشهد را می بوسیده در صورتی که بسیار بلند بوده و ساعتی با حال تعظیم و احترام می ایستاد، آنگاه با حال وداع از کنارش می گذشته است، ولی وقتی که به مشهد ابی عوانه می رسیده احترام و تعظیم بیشتری می کرده و توقفش در اینجا از قبر ابی اسحاق بیشتر بوده است خدا همه آنها را رحمت کند.

29- ابو محمد عبد الله بن احمد بن طباطبائی مصری که در سال 348 ه وفات یافت و در مصر دفن شد قبرش معروف به این است که دعاء قبرش مستجاب

ص: 334

می شود.

روایت شده که مردی حج کرد، ولی موفق به زیارت قبر رسول خدا نشد و از جریان بسیار دلتنگ گردید رسول خدا را در خواب دید به او فرمود: حال که از زیارت قبرم محروم ماندی قبر عبد الله بن احمد بن طباطبا را زیارت کن و مردی که این خواب را دیده بوده از اهل مصر بوده است.

30- حافظ ابو الفضل صبح بن احمد تمیمی سمسار، که در سال 384 ه فوت کرده دعا کنار قبرش مستجاب است.

31- حافظ ابو الحسن علی بن محمد عامری که در سال 403 ه فوت کرده مردم شب ها دور قبرش جمع می شوند و قرآن می خوانند و برایش دعا می کنند و شعراء از هر طرف می آیند و مرثیه می خوانند و طلب رحمت می کنند

32- ابو سعید عبد الملک بن محمد خرگوشی، متوفی در سال 406 ه قبرش در نیشابور مشهور است مردم آن را زیارت می کنند و به آن تبرک می جویند.

33- محمد بن حسن ابو بکر بن فورک اصفهانی، متوفی در سال 406 ه در حیره نیشابور دفن گردید و مقبره اش در آنجا آشکار و مورد زیارت است و بوسیله آن طلب باران می شود و دعا کنار آن مستجاب است.

34- ابو جعفر بن موسی، متوفی در سال 470 ه که در زمانش پیشوای بلا رقیب حنبلی ها بوده است.

قبر احمد بن حنبل نبش گردید و جنازه او در آن نهاده شد و مردم کنار آن جمع می شوند و شب های چهار شنبه کنارش بیتوته می کنند و ختم ها می گیرند

ص: 335

و تا جائی که گفته شده در این ایام کنار آن ده هزار ختم قرآن شده است

و ابن جوزی در المنتظم جلد 8 صفحه 317 گفته است: مردم هر شب چهارشنبه در آنجا بیتوته می کنند و ختم ها می گیرند فروشندگان اجناس خورد نی را عرضه داشته که گشایش برای مردم است و همواه چنین بوده تا فصل زمستان فرارسید، پس از آن امتناع کردند و روی قبرش در این مدت پیش از هزار ختم قرآن کردند.

و ابن کثیر گفته است او کنار امام احمد دفن گردید و مردم قبرش را هر شب چهارشنبه بازاری قرار داده به آنجا رفت و آمد می کنند

35- ابو علی حسن بن ابی الهبیش، متوفی در سال 420 ه که ابن جوض ی در المنتظم جلد 8 صفحه 46 درباره اش گفته است: قبرش در کوفه آشکار و روی آن مشهدی است که من در طریق مکه آن را زیارت نمودم.

36- المعتمد علی الله ابو القاسم محمد بن المعتضد اللخمی اندلسی که در سال 488 ه وفات، جماعتی از شعراء که می خواستند درباره اش مرثیه بگویند گرد قبرش جمع می شدند و در قصیده های طولانی او را ستوده و کنار قبرش قرائت می کردند و برایش گریه می نمودند از جمله آنها " ابو بحر " است که در قصیده ای مرثیه اش گفته و از ابیات آن است: " این خاک را به احترامت می بوسم، قبرت را موضع خواندن شعرم قرار دادم ".

و هنگامی که از قرائت آن فارغ شد خاک را بوسید و خود را به خاک افکند و صورتش را به آن مالید تا آنکه همه حاضران گریستند.

37- نصر بن ابراهیم مقدسی شیخ شافعی ها که در سال 490 ه در دمشق فوت کرد و در باب الصغیر دفن گردید و قبرش آشکار و مورد زیارت است.

ص: 336

نووی گفته است: از بزرگان شنیدیم که می گفتند: دعاء کنار قبرش روز شنبه مستجاب است.

38- ابو الحسن علی بن الحسن المصری فقیه شافعی ها، متوفی در سال 492 ه ابن الانماطی گفته است: قبرش در قرافه است که دعاء کنارش مستجاب است.

39- علی بن اسماعیل بن محمد که در سال 559 ه فوت کرد و قبرش در " فاس " از مزار های متبرک است که دعاء کنارش مستجاب است، " ساحلی " چنین گفته است و در " نیل الابتهاج " صفحه 198 گفته است که: من بارها آن را در فاس زیارت کرده ام.

40- خضر بن نصر اربلی فقیه شافعی ها، متوفی در سال 567 یا 569 ه.

ابن کثیر در تاریخش جلد 14 صفحه 287 به نقل از تاریخ ابن خلکان گفته است: قبرش مورد زیارت است و من بارها آن را زیارت کردم و مردم بسوی آن می شتابند و بدان تبرک می جویند.

41- نور الدین محمود بن زنگی، متوفی در سال 569 ه.

ابن کثیر گفته است: قبرش در دمشق مورد زیارت است و مردم خود را به ضریح او می چسبانند و هر کسی که از آنجا می گذرد بدان تبرک می جوید و می گوید: قبر نور الدین شهید.

و در شذرات الذهب جلد 4 صفحه 231 گفته است: روایت شده که دعا کنار قبرش مستجاب است و گفته می شود که: سه تار موی رسول خدا با او دفن شده است، پس سزاوار است برای کسی که زیارتش می کند قصد زیارت چیزی از رسول خدا را نیز داشته باشد.

ص: 337

42- قاسم بن فیره شاطبی، متوفی در سال 590 ه که در قرافه دفن گردید و قبرش مشهور و معروف است و مردم به زیارتش می روند و من بارها آن را زیارت کرده ام، بعضی از یاران شاطبیم کنار قبرش به من گفتند که: برکت استجابت دعا را کنار قبرش دیده اند خدا رحمتش کند و از او خشنود گردد.

43- احمد بن جعفر خزرجی ابو العباس سبتی، ساکن مراکش که در سال 601 ه در آنجا وفات یافته است.

قبرش مزار معروفی که جمعیت زیادی به زیارتش می روند و به تجربه ثابت شده که دعا کنارش مستجاب است و من بارها آن را زیارت کرده ام و برکتش را مکرر آزمودم.

ابن الخطیب سلمانی، در ضمن گفتارش در این باره چنین می گوید: و در آمد این مزار روزهای یکشنبه هشتصد مثقال طلا است و گاهی به هزار دینار می رسد و همه آنها صرف مخارج بی نوایایی که در قرب و جوارش زندگی می کنند می شود.

صاحب " نیل الابتهاج " بعد از مطالب مفصلی که درباره این مزار می گوید می افزاید: و تاکنون همواره مردم در آنجا ازدحام می کنند و حوائجشان را از خدا می گیرند و در حدود پانصد بار من آن را زیارت کرده ام و بیش از سی شب در آنجا بیتوته نموده و برکتش را در امور مشاهده کردم، آنگاه داستان یهودی ای که به آن متوسل گردید و حاجتش بر آورده نقل می کند.

44- محمد بن احمد حنبلی ابو عمر و مقدسی، متوفی در سال 607 ه. قبرش مورد زیارت است و هنگامی که او را دفن کردند بعضی از صالحان در همان شب در خواب دیدند که پیامبر اکرم می فرمود: هر کس ابو عمرو را در شب جمعه زیارت کند گویا که کعبه را زیارت کرده است، پیش او آنکه به آنجا برسید کفش هایتان را در آورید.

ص: 338

45- سیف الدین ابو حسن قمیری در سال 653 در نابلسی وفات کرد و دعا پیش قبرش مستجاب است.

46- الحاق بن یحیی ابو ابراهیم اعرج، در سال 683 ه در فاس وفات یافت و دعاء کنار قبرش مستجاب است.

47- شیخ احمد بن علی بدوی، در سال 676 ه. وفات یاقت و در " طندنه " دفن گردید و روی قبرش مقامی برایش قرار دادند و کراماتش مشهور گردید، و نذرهای زیادی برایش نموده

48- شیخ حسین جاکی، که در سال 730 ه وفات کرد و قبرش آشکار است و در هر شب و صبح چهارشنبه مورد زیارت مردم است.

49- شیخ بن علوان یافعی، در " مرآتش " جلد 4 صفحه 357 گفته است: از کراماتش این است که: فرزندان فقهای که علیه او به مخالفت برخاسته بودند، در گرفتاری هایشان به او پناه می بردند، و به همین مطلب و دیگر مناقب نیکویش در اشعارم اشاره نمودم. آنگاه پنج بیت از اشعارش را نقل کرده است.

50- ابو علی ابن بنان، که مردم منطقه " دیرعاقول " به آن تبرک می جویند.

51- ابو عبد الله قرشی اندلسی، که در بیت المقدس وفات یافت و قبرش مورد زیارت است.

52- شیخ ابو بکر بن عبد الله عیدروس با علوی، که در سال 914 ه در عدن وفات یافت و قبرش در آنجا مشهورتر از خورشید فروزان است که مردم آن را زیارت می کنند و از اماکن دور برای تبرک جستن به آن به آنجا می آیند.

ص: 339

هفت نفر در " تریم " مدفونند که مردم " زبید " معتقدند که هر کس آنها را هفت روز متوالی زیارت کند، حاجتش بر آورده خواهد شد.

شیخ علی بن ابی بکر در ستایش آنان چنین گفته است:" در باب سهام هفت نفر از مشایخ هستند برای کسی که بسویشان بشتابد و زیارتشان کند اندوخته و گنج است، آنان عبارتند از: یونس ابراهیم، مرزوق، جبرتی، افلج، میاد، و ابن الرضای ولی.

زیارتشان وسیله رسیدن به حاجت ها است و سکنی گزیدن در بهشت است.

" در میدان بشار تریم " هزاران نفر از این مردان که هر کدام شمس های هدایتند مدفونند، زیارت هر کدامشان در صورتی که خواستی حاجتی بر آورده شود و گرفتاری ای بر طرف گردد درست است و اگر گفته شده که تریاق مجرب در بغداد است، در محله " بشار " شفاء هر مشکلی است.

در کتب تواریخ و رجال و قاموس ها، چند برابر آنچه که از قبور مورد زیارت گفته شده وجود دارد که ما به خاطر رعایت اختصار، از آنها صرفنظر نموده به یاد شده ها اکتفا می نمائیم.

ص: 340

آخرین گفتار درباره زیارت قبور

اینها که گفته شد کمی از بسیاری از جیزهائی است که در طول تاریخ اسلامی میان طوائف مختلف مسلمین درباره زیارت قبر پیامبر اکرم و مرقدهای امامان و اولیاء و صالحان و علماء و توسل و استشفاء به قبور آنان و مسافرت به بقاع متبرکه آنان و... رواج داشته است در صورتی که میان زائران، علماء بزرک و پیشوایان عظیم ذهبی که مقتدای پیراون مذاهب چهارگانه بوده اند وجود داشته اند. و از سوی دیگر ناقلان این مطالب و اقوال خود دانشمندان و پیشوایانی بودند که با نقل آنها به عنوان فضیلت برای صاحبان قبور و ارباب مشاهد، آن حقائق را پذیرفته و پسندیده اند.

بنابر این میان تمام فرق اسلامی در طول اعصار و قرون این مساله به طور اجماع به عنوان یک روش پسندیده شناخته شده است.

روی این حساب، تو ای خواننده محترم هر گاه برای مطالب که برایت نقل کردیم گوش شنوائی عاریه گرفته باشی آیا برای مطالبی که ابن تیمیه و کسانی که به سازش می رقصند (مانند قصیمی) بافته اند محمل درستی خواهی یافت؟ آیا مسلمان های صدر اسلام، اعمالی را که در باره مشاهد و قبور مردگان انجام می داد کفر می دانستند، آنگاه همان را وسیله تقرب به خدا قرار می دادند؟

هرگز، ما هیچ گاه تمام فرقه های مسلمین را به چنین تهمت های ناروا، متهم نخواهیم کرد.

و آیا اینها که گفته شد اختصاص به شیعه دارد؟ خیر.

ص: 341

و آیا اعمالی که شیعه در کنار قبور انجام می دهد (که آن مرد پنداشته که آن اعمال ناشی از غلو و خدا دانستن علی و فرزندانش می باشد) غیر از آن کارهائی است که اهل سنت و در پیشاپیش آنها، پیشوایانشان، در برابر آن قبور انجام می دادند؟

به طوری که در سابق دیدیم: همه اهل سنت از زمان صحابه تاکنون، نسبت به قبور، به انحاء مختلف از قبیل: ردیف کردن الفاظی به عنوان زیارت که جامع همه فضائل فرد مورد زیارت است، و نماز و دعاء کنار قبرش، و ختم قرآن و اهداء آن به سویش، و توسل و طلب شفاعت از او، و در خواست قضاء حوائج از ناحیه خدا وسیله او، و تبرک جستن و در بر گرفتن و به خاک افتادن و بوسیدنش و به طور کلی به هر نحوه ای که می شده احترام و تعظیم می نموده اند.

پس اگر پندرهای ابن تیمیه و پیروانش درست باشد و این گونه اعمال بدعت و گمراهی و غلو و یا شرک بوده فاعل آن کارها از محدوده اسلام بیرون باشد، پس در این صورت مسلمانی از زمان صدر اسلام تاکنون جز جناب آقای ابن تیمیه و پیروانش وجود نخواهد داشت

بنابر این سزاوار است که خواننده محترم اکنون از گفتار دیگر " قصیمی " آگاهی حاصل نماید تا بدان که میان شیعه و دیگر مذاهب چهارکانه، هیچ - گونه اختلافی در باره این گونه مسائل مهم اسلامی، وجود ندارد و اینها جزء مسائل مورد اتفاق میان تمام امت اسلامی است نهایت آنکه نویسندگان مغرض، آنان را علیه شیعه تحریک نموده آتش کینه و دشمنی را علیه آنان روشن کردند و از این رهگذر وحدت کلمه و اتحاد مسلمین را گستند و با قلم های مسمومشان شق عصای مسلمین کرده، میان آنان ایجاد اختلاف نمودند " آنان کسانی هستند که خداوند بر دل هایشان مهر زده و از هوس هایشان پیروی کردند ".

او در " الصرع " جلد 2 صفحه 648 گفته علامه امین را که قصیده ای خاندان نبوت را ستوده آورده است:

ص: 342

لا بدع ان کان الدعاء الیه

فیها صاعدا و بغیرها لم یصعد

" اگر دعاء کنار آن قبور به سوی خدا بالا می رود نه در موارد دیگر چیز تازه و بدعتی نیست "

آنگاه اضافه کرده است که: این گفته، پیش همه مسلمان ها یا اخلاف مذهبی که دارند از حرف های ارتداد آور و کفر آشکار است و به خدا از خواری پناه بریم و ترجمه اشعار قبل از آن چنین است:پ

" و همچنین نماز پیش قبور به عنوان تبرک به صاحبان قبور عمل ناپسندی نیست.

امامان از نسل هاشم، ثقل پیغمبر و رهبران برای پیروانند.

گفتند: نماز کنار قبور ما در فضیلت همانند نماز در مسجد است.

و این مطلب را افراد مورد اطمینان برای ما روایت کرده اند، پس اگر خواستار هدایت از آنانی، پیروی از آن کن شرف مکان با صاحب مکان محقق است و کسی که دارای عقل است در این باره تردید روا نمی دارد.

بهترین عبادت پروردگارا ما در این گونه اماکن است، پس به سوی آن ها رو کن.

و همچنین طلب حوائج از خدای ما پیش آنها امیدوار کننده تر برای نیل به مقاصد است.

از برکات آن قبور باید امیدوار بود، چون در آنها افراد بزرگواری آرمیده اند.

اگر دعایش پیش آن قبور به سوی خدا بالا می رود، نه در موارد دیگر چیز تازه و بدعتی نیست".

بعد از نقل این اشعار می گوید: " بیشتر این قصیده از این نوع مطالب زشت مخالف با اسلام و دیگر از ادیان آسمانی و الهی است: "

او در جلد 2 صفحه 21 شفا خواستن از قبر حسین علیه السلام و اجایت دعا

ص: 343

کنار قبرش را از آفات شیعه به شمار آورده است

کبرت کلمه تخرج من افواههم ان یقولون الا کذبا. سوره کهف آیه 5.

" این کلمه کذب و افتراء بزرگ که از دهانشان خارج می شود جز دروغ چیزی نسیت. "

زین العابدیند قربانی

این ترجمه در تاریخ 17/ 12/ 52 به پایان رسید.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109