آشنایی با زندگانی امام هادی علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : رامین، فاطمه، 1338 -

عنوان و نام پدیدآور : آشنایی با زندگانی امام هادی علیه السلام/ تالیف فاطمه رامین.

مشخصات نشر : قم: فاطمه رامین، 1394.

مشخصات ظاهری : 218 ص.

شابک : 100000 ریال:978-600-04-4526-3

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. 215.

موضوع : علی بن محمد (ع)، امام دهم، 212 - 254ق.

رده بندی کنگره : BP49/ر24آ5 1394

رده بندی دیویی : 297/9583

شماره کتابشناسی ملی : 4168651      

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4     

آشنایی با زندگانی امام هادی علیه السلام

مؤلف: فاطمه رامین

ناشر: مؤلف

چاپخانه: پاسدار اسلام

چاپ اول/ 1394 

قطع رقعی/218صفحه 

تیراژ :  300جلد

شابک: 3-4526-04-600-978:

قیمت:10000 تومان

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

«الحمدلله رب العالمین و الصلوة والسلام علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین واللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین» فکر نگارش این نوشته وقتی به ذهنم خطور نمود که شروع به خواندن کتاب منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی رحمة الله کردم و خیلی زود متوجه شدم که درک نثر این کتاب ارزشمند، برای مردم عصر ما آسان نیست و خصوصاً نثر آن باب طبع جوانان نمی باشد. لذا در ابتدا تصمیم گرفتم کار روان نویسی این کتاب را با زندگانی یکی از معصومین علیهم السلام شروع کنم که عامه مردم و من جمله خودم آشنایی کمتری با زندگی ایشان داشته باشیم، مثل امام هادی علیه السلام، و هنگامیکه از دوستان و آشنایان جویای کتاب در مورد این امام بزرگوار شدم، بر تصمیم خود راسخ تر گشتم چون اکثریت قریب به اتفاقی (بجز یکنفر) که تازه اهل کتاب و کتابخوانی هم بودند، کتابی در مورد امام دهم علیه السلام نداشتند و

ص: 8

ناچار شدم از افراد اهل علم و روحانی، کتاب به امانت بگیرم(1) و تازه آنها هم به تعداد خیلی معدودی در این زمینه کتاب داشتند.

در ضمنِ مطالعه ی این کتب امانی، به مطالب ارزشمندی در زمینه با موضوع مورد نظرم برخورد نمودم و همین باعث شد مصمّم شوم تا باب دوازدهم کتاب منتهی الآمال در رأس کار قرار گیرد و در عین حال از مطالب ارزشمند این کتب نیز استفاده شود، و در نتیجه بحمدالله، به توفیق الهی نوشته ای که ملاحظه می فرمائید، تهیه شد.

هر چند در طول جستجو برای تهیه­ی کتب مورد نیازم متوجه شدم که الحمدلله کتابهای ارزشمندی مثل سیره پیشوایان و یا زندگانی امام علی الهادی علیه السلام و... در رابطه با موضوع مورد نظر، یافت می شوند که برای عموم مردم عصر ما، بسیار قابل استفاده می باشند ولی با این وجود، اولاً _ خواستم من هم کاری کنم تا شاید مثل آن پیرزن بتوانم فقط در صف خریداران یوسف علیه السلام قرار گیرم. و ثانیاً _ باشد که بدین وسیله قدمی هرچند خیلی کوچک در راه شناخت امام هادی علیه السلام (لااقل برای خودم) برداشته باشم تا شاید موجب نجات گردد، چون شناخت پیشوایان معصوم علیه السلام که نمونه هایی پاک و الگوهایی شایسته اند، محبّت می آورد و محبّتشان به همسویی و همرایی می کشاند و عشق آنها سازنده است. آنان برگزیدگانی هستند که از سوی خدا به عنوان الگو معرفی شده اند(2) و ایشان اهل طاعت و تسلیم فرامین


1- . لازم به ذکر است که چون به مدت طولانی به این کتب نیاز داشتم، نمی توانستم از کتابخانه های عمومی استفاده کنم.
2- . «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (سوره احزاب، آیه 21).

ص: 9

الهی بودند، نه اهل گناه و آلودگی. پس برای شیعه ی آنان نیز تنها محبّت کفایت نمی کند بلکه اگر این محبّت، به دنبال خود پیروی را بیاورد، موجب سعادت و نجات می گردد.(1) همانطور که امام باقر علیه السلام فرمودند: « یَا جَابِر! أَ یَکْتَفِی مَنْ یَنْتَحِلُ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ؟! فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ» یعنی «ای جابر! آیا کفایت می کند که کسی بگوید من دوستدار اهل بیت هستم؟! بخدا قسم شیعه ما نیست مگر کسی که تقوی داشته باشد و از خداوند اطاعت کند»(2) یا به بیان دیگر «از گناهان و محرّمات دوری کند و واجبات را انجام دهد.»

انشاء الله همگی بتوانیم هرچه بیشتر ائمه اطهار علیهم السلام را بشناسیم و روز به روز محبّتمان نسبت به ایشان زیادتر گردد و با پیروی از آن بزرگواران سعادتمند گردیم.

لازم به ذکر است که چون من صلاحیت و تخصص لازم برای تعیین صحت و سقم مطالبی را که در این نوشته از کتب مختلف نقل نموده ام، نداشتم، به همین دلیل سعی کردم اگر از عبارات و الفاظ کتابی عیناً یا با تغییراتی اندک و یا حتی بصورت تلخیص استفاده شده، در پاورقی تا حد امکان، مأخذ و منبع آن به طور دقیق ارائه شود تا در صورت لزوم کارشناسان یا محققان علاقمند به پیگیری بیشتر موضوع، به آسانی بتوانند مستقیماً به آن مراجعه نمایند.

مطلب دیگر، اینکه اگر در پاورقی ها از منبعی نام برده شده که در قسمت


1- . . برگرفته از «چهارده معصوم علیه السلام» قسمت «حرف اول» ص 6.
2- . اصول کافی، ج 2، ص 74، باب «الطاعة و التقوی» ح 3- و امالی صدوق، ص 625 مجلس 91- و وسایل الشیعه ج 15 ص 234 ح 20362 _ و بحارالانوار ج 67 ص 97 باب 47 «طاعة الله و رسوله و حججه علیهم السلام و التسلیم لهم و النهی...» ح 4.

ص: 10

«منابع و مآخذ» مشخصاتش ذکر نگردیده، بدین جهت است که مطالب و مشخصات آن منبع، یا از کارشناسان مرکز ملی پاسخگویی (وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی قم) نقل قول شده و یا با استفاده از نرم افزارهای «جامع الاحادیث نور 2» و «گنجینه روایات نور 2/1» تولیدی مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی ، که در اختیار داشتم، ذکر گردیده است.

در پایان این نوشته را به محضر عالم ربّانی حاج شیخ عباس قمی رحمة الله تقدیم می کنم و امیدوارم که ایشان بزرگواری نموده و گوشه ی چشمی به ما کنند و نزد امام هادی علیه السلام واسطه گردند تا انشاء الله هدایت و شفاعت آن حضرت شامل حال این بنده ی عاصی و تمامی ذوی الحقوق گردد و همچنین انشاء الله دعای حضرتش موجب علو مقام روح مرحوم استاد ارجمندی گردد که در بدو ورودم به شهر مقدس قم تنها کسی بود که به من جا و مکان داد و با وجود اینکه خود در درجه ی اجتهاد بود، شخصاً عهده دار تدریس ابتدائی ترین دروس حوزوی به من گردید. انصافاً ایشان حق عظیمی بر من دارد هر چند که من حق شاگردی ایشان را بجا نیاوردم، ولی او پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام بود و به تبعیت از آنان، بزرگوار. لذا با فضل و کرمی که از ایشان سراغ دارم امیدوارم به حق امام هادی علیه السلام از کوتاهی این شاگرد نادان بگذرد و بار دیگر دستگیری و دعای خیرش شامل حالم گردد.

ما ب__دان مقصد ع__الی نت__وانیم رسید

هم مگر لطف شما پیش نهد گامی چند(1)


1- . منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی ج1، مقدمه محقق، ص 20.

ص: 11

و نکته ی آخر اینکه بر خود لازم می دانم تا از زحمات همه ی کسانی که در تکمیل این نوشته مرا یاری فرمودند کمال تشکر را نمایم خصوصاً از جناب آقای مسعود پورسید آقایی که ایشان علاوه بر زحمات دیگری که متحمل گردیدند، بهترین مشوّق نگارنده در تکمیل این نوشته بودند و حتی کتب شخصی خود را نیز در اختیارم نهادند. انشاء اللّه که خداوند عزوجل به همگی آنان توفیق بندگی و جزای خیر عطا فرماید. «آمین یا رب العالمین»

فاطمه رامین

ص: 12

ص: 13

فصل اول

اشاره

ص: 14

ص: 15

مشخصات امام هادی علیه السلام

در مورد سال و ماه و روز تولد ایشان بین مورخان اختلاف است، ولی قول مشهور، که اکثریت بر آن اتفاق دارند 15 ذی الحجة سال 212 ه_ است.(1) حضرت در قریه ی صریا که در اطراف مدینه می باشد، متولد شدند. نام مبارک ایشان «علی» و پدرشان امام جواد علیه السلام و مادرشان کنیزی با تقوا به نام «سمانه» است که به او «سمانه مغربیه» می گویند و معروف به سیده و ام الفضل است. او را محمد بن الفرج برای امام جواد علیه السلام به قیمت هفتاد دینار خریده بود(2) و امام جواد علیه السلام وی را در کنار دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داد تا با مفاهیم اسلامی آشنا شود و خود عهده دار تعلیم وی شد. سلوک روحی امام و زنان حرم آنچنان نیرومند بود که به تدریج از این کنیز، پارسایی شب زنده دار و صالحه ای قاری قرآن ساخت که همیشه روزه داشت(3) و در زهد و تقوی مانند نداشت. امام هادی علیه السلام درباره ی ایشان فرمودند:


1- . تقویم شیعه، ص 307 به نقل از کافی ج 2، ص 551 _ و منتهی الآمال ص 1030 _ و کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام از باقر شریف قرشی، ص 14.
2- . زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 12 به نقل از دلائل الامامة ص 216.
3- . منتهی الآمال ص 1030 به نقل از جناب الخلود _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 12 به نقل از عیون المعجزات.

ص: 16

«مادرم به حقّ من عارفه است و از اهل بهشت است و شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود و مکر جبّار عنید به او نمی رسد و خداوند حافظ و نگهبان اوست و هرگز از زمره و حدود مادران صالحه صدیقین و صالحین بیرون نمی رود».(1) او چنین بود که افتخار مادری امامی از امامان شیعه را کسب نمود.

رشد و نمو امام هادی علیه السلام در مدینه صورت گرفت و فقط هشت سال(2) از سن شریفش گذشته بود که پدر گرامیش به شهادت رسید و او به امامت رسید و از آنجا که شیعیان به استثنای معدودی مسئله ی کمی سن امام را، درباره ی امام جواد علیه السلام پشت سرگذاشته بودند، درزمینه ی امامت ایشان تردید خاصی برای بزرگان آنها به وجود نیامد و اکثریت به امامت امام هادی علیه السلام گردن نهادند. آن عده ی معدود هم که سرباز زدند، فقط برای مدت کوتاهی به امامت موسی بن محمد معروف به «موسی مبرقع»،(3)مدفون در قم، معتقد گردیدند، لیکن پس از مدتی از امامت وی روی برتافتند و امامت امام هادی علیه السلام را پذیرفتند. سعد بن عبدالله بازگشت این افراد را بدین جهت می داند که خود «موسی مبرقع» از آنان بیزاری جست و آنان را از خود راند.(4) و البته علاوه بر


1- . منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی ج 2، ص 1835 به نقل از الدر النظیم ج 2، ص 216-217.
2- . . سیره پیشوایان ص 568 _ و منتهی الآمال، ص 1050.
3- . حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام در پاورقی، ص 501 ذکر می کند که: «رساله ی میرزا حسین نوری، درباره ی موسی مبرقع تحت عنوان «البدر المشعشع فی احوال ذریه ی موسی المبرقع» از موسی مبرقع بشدت دفاع کرده.»
4- . حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 501 به نقل از المقالات و الفرق، ص 99.

ص: 17

اجماع شیعیان بر امامت امام هادی علیه السلام، که خود دلیل محکم و غیر قابل تردیدی بر امامت ایشان است، امام جواد علیه السلام هم نصّ مکتوبی درباره ی امامت امام هادی علیه السلام از خود به جای گذاشت تا پس از وی هیچگونه تردیدی در این خصوص باقی نماند(1) و بزرگان شیعه روایات متعددی در این خصوص نقل کرده اند که بطور مثال می توان روایت صقر بن ابی دلف را نام برد که از امام جواد علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی اِبْنِی عَلِیٌّ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ الْإِمَامَةُ بَعْدَهُ فِی اِبْنِهِ الْحَسَنِ»(2) یعنی «امام پس از من فرزندم علی است فرمانش فرمان من است و سخن او سخن من، اطاعت از او اطاعت از من به شمار می رود و پس از او امامت از آن فرزندش حسن خواهد بود.»

البته قابل ذکر است که ما معتقدیم تعیین امام، متأثر از عواطف و هواهای نفسانی نیست بلکه به دست خداوند متعال است که امام را معین می کند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این انتصاب الهی را به سمع همگان می رساند، در بین شیعه و سنی در این زمینه روایات متواتر ذکر شده که حضرتش به صراحت، جانشینان خود را دوازده تن اعلام کرده است که امام هادی علیه السلام هم یکی از همین جانشینان می باشد.(3)


1- .حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 502 به نقل از الکافی ج 1، ص 325 و مسند امام هادی علیه السلام، صص 20-18.
2- . زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 39 به نقل از بحارالانوار ج 50، ص 239 و الاکمال صدوق.
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 40، سند این روایات را در صحیح مسلم، کتاب الاماره و مسند احمد بن حنبل ج 5، ص 89 و صحیح بخاری ص 164 ذکر می کند. بطور مثال پیامبر اکرمa در حدیث جابربن عبدالله انصاری صریحاً نام این دوازده نفر را ذکر کرده اند که در بحارالانوار، ج 23، ص 289،باب 17 «وجوب طاعتهم...» _ و کمال الدین ج 1، ص 253، 23 باب «نص الله...» _ و اعلام الوری بأعلام الهدی ص 397 الفصل الثانی فی ذکر بعض الاخبار... مذکور است و همچنین علامه طباطبایی در تفسیر المیزان با ترجمه سید محمد خامنه، ج 8، ص 262 به نقل از تفسیر برهان از قول ابن بابویه بیان فرموده است و ضمناً همین حدیث شریف در کتاب بینش دوم دبیرستان، چاپ سال 1372، در ص 53 به نقل از کفایت الاثر چاپ قدیم، ص 7 نقل گردیده است: «فقالa: هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ...»

ص: 18

گذشته از این دلایل که برای شیعیان قابل قبول بود، حتی دشمنان اهل بیت و ناصبی ها(1) هم به زیرکی و نبوغ و علم و دانش او اعتراف کرده اند و از این راه صراط مستقیم را یافته و در زمره ی محبّان اهل بیت قرار گرفتند و به امامت ائمه هدی علیهم السلام اعتراف کرده اند، از جمله ی آنها جنیدی است که معتصم او را که از مخالفان اهل بیت علیهم السلام و ناصبی بود به عنوان معلم برای امام هادی علیه السلام که بعد از شهادت پدر بزرگوارش در سن کودکی بود، معین نمود تا امام را به خیال خود با کینه ی اهل بیت پرورش دهد و عقاید نواصب را به او بیاموزد و دشمنی خاندان نبوت را در دل امام جای دهد! ولی جنیدی از آنچه مشاهده نمود، مبهوت و شگفت زده شد. روزی از او پرسیدند: این کودکِ تحت تعلیم و آموزشت چگونه است؟ جنیدی از این تعبیر بر آشفته شد و گفت: می گویی: این کودک؟! و نمی گویی: این پیر! تو را به خدا کسی را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدینه می شناسی؟ مخاطب (محمد بن جعفر) پاسخ داد: نه. جنیدی گفت: اما به خدا من بحثی را در ادبیات پیش


1- . دکتر محمد معین در فرهنگ فارسی معین می گوید: ناصبی، کسی است که علی ابن ابیطالب علیه السلام و خاندان او را دشمن دارد.

ص: 19

کشیده و موضوع را آنچنان که گمان می کنم شایسته است بسط می دهم بعد می بینم او مطالبی را به گفته هایم می افزاید که من از آنها استفاده می کنم و از او می آموزم. مردم گمان می کنند من به امام درس می دهم لیکن به خدا من هستم که از او درس می آموزم... .

چند روز بعد مجدداً محمد بن جعفر از حال امام پرسید. جنیدی گفت: «او بهترین مردم روی زمین و فاضلترین خلق خداست. گاهی می خواهد وارد اتاق شود، می گویم اول سوره ای (نام سوره های بلند اول قرآن را می برم) از قرآن بخوان و بعد داخل شو. هنوز نام سوره را تمام نگفته ام، شروع می کند به خواندن آن و آنچنان درست و دقیق می خواند که من درست تر از آن را نشنیده ام. او قرآن را زیباتر از مزامیر داوود می خواند و علاوه بر آن حافظ تمام قرآن است و تأویل و تنزیل آن را نیز می داند. سبحان الله! این کودک در میان دیوارهای سیاه مدینه رشد کرده است پس این دانش عمیق را از کجا کسب کرده است؟».

بالأخره همین جنیدی ناصبی و دشمن اهل بیت، از برکات انفاس قدسی امام، به امامت ائمه هدی علیهم السلام اعتراف کرد.(1)

البته تنها توجیه حقیقی این پدیده، همان عقیده ی شیعه است که معتقدند خداوند به اهل بیت علیهم السلام دانش و حکمتی عنایت کرده که دیگران از آن بی نصیب می باشند و در این مورد سن و سال دخالتی ندارد.(2)


1- .زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 22 به نقل از مآثر الکبراء فی تاریخ سامرّا، ج 3، ص 95 و 96.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 24.

ص: 20

کنیه و القاب امام هادی علیه السلام

از جمله رسمهای عرب کنیه گذاری(1) بر افراد بوده و این نوعی احترام به شمار می رفته و این کار در رشد روانی و بلوغ اجتماعی فرزند اثری ژرف داشت حتی در این زمینه شعری از امام امیرالمؤمنین علیه السلام به این مضمون روایت شده است که «ما بزرگمنش هستیم و به فرزندانمان از همان هنگام که در گهواره هستند کنیه می دهیم. راه ما از راه افراد لئیم و بی ریشه جداست و اگر آنان از راهی بروند ما از آن، رو برمیگردانیم و بر یک سفره نمی نشینیم.»(2)

امام جواد علیه السلام هم به تأسی از پدران گرامی خود فرزند را «ابوالحسن»(3) خواند. و از آنجا که کنیه دو تن از اجدادش ابوالحسن بود، محدثین و روات برای تشخیص و تفکیک میان این سه بزرگوار به امام موسی بن جعفر علیه السلام، ابوالحسن الأول و امام


1- . در ادبیات عرب گاهی اشخاص را به لفظ «اب، امّ، ابن» صدا می زنند که به آن کنیه می گویند. زبان قرآن، ج1، درس سی و نهم، ص 237. ظاهراً برای کنیه گذاری افراد، مناسبت خاصّی لازم نیست مثلاً به امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف اباصالح می گویند با اینکه ایشان پسری نداشتند و یا به پیامبرa اباالقاسم می گویند با اینکه ایشان فقط یک پسر به نام ابراهیم داشتند و در زمان فعلی ما هم در بین اعراب می توان افرادی را یافت که هنوز ازدواج هم نکرده اند ولی نام او را با لفظ اب یا امّ صدا می کنند پس حتی برای اطفال هم می توان کنیه گذاشت، آنهم به رسم احترام.
2- . «نحن الکرام و طفلنا فی المهدیکنی اِنّا اِذَا قَعَدَ اللئام علی بساط العزّ قمنا» زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 16 _ و بحار، ج34، ص 448 البته در بحار در بیت اول گفته «نحن الکرام و بنو الکرام و طفلنا فی المهدیکنی».
3- .تقویم شیعه به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ج 4، ص 432 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1836 به نقل از تذکرة الخواص، ص 359.

ص: 21

رضا علیه السلام را ابوالحسن الثانی و امام هادی علیه السلام را ابوالحسن الثالث می گویند.(1)

و بعضی از القاب آن حضرت عبارتند از: «نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، ناصح، امین، مؤتمن، طیب و متوکل»(2) البته حضرت به یاران خود فرموده بود که او را با لقب «متوکل» صدا نکنند چون لقب خلیفه در آن زمان بود(3) که از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود. ولی از مشهورترین القاب آن حضرت، عسکری و نقی و هادی است.

و امّا به آنجناب عسکری می گفتند چون ایشان و فرزندش امام حسن علیه السلام در سامرا در محلّه ای زندگی می کرد که «عسکر»(4) نام داشت و به همین جهت آن دو بزرگوار را به آن مکان نسبت داده اند و «عسکریین»(5) می گویند.

علت ملقّب شدن امام دهم به نقی و هادی

و اما درمورد اینکه ایشان را به نقی و هادی ملقّب نموده اند، علت چیست؟ باید گفت درست است که هر کدام از القاب، گوشه ای از صفات و محاسن والای حضرت


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 16.
2- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1836 به نقل از مناقب ج 2، ص 442.
3- .منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج2، ص 1836، به نقل از مطالب السؤول، ص 88.
4- منتهی الآمال، ص 1030 و زندگ  انی امام علی الهادی علیه السلام، ص 17 به نقل از عمد الطالب، ص 188 و علل الشرایع، ص 241.
5- . حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام در پاورقی، ص 500 به نقل از تذکرة الخواص ص 359 و معانی الاخبار ص 65، البته می گوید: «دلیل شهرت سامراء به عسکر را آن دانسته اند که معتصم خودش با لشکرش (از بغداد) به آنجا انتقال یافت» یعنی ایشان نام دیگر سامراء را «عسکر» (شهر نظامی) می داند. البته عسکر به معنای سپاه و لشکر است.

ص: 22

را بازگو می کنند،(1) همانطور که نقی به معنای پاک(2) و هادی به معنای راهنما و هدایت کننده(3) است ولی اینطور نیست که این صفات فقط خاصّ ایشان باشد چون همه ائمه علیهم السلام نور واحدند و یک طینت دارند(4) «اَنَّ اَرواحَکُم و نُورُکُم و طینَتِکُم واحِدَةٌ». لذا در بعضی از ادعیه لقب هادی به همه ایشان نسبت داده شده: «السَّلامُ علیکَ و عَلَی اَهلِ بیتِکَ الطِّیِّبینَ الطَّاهِرِینَ الهادِینَ المَهدِیّینَ» و «یَاینَ الأئِمَّةِ الهَادینَ»(5) و گاهی هم به طور جداگانه به بعضی از معصومین علیهم السلام نسبت داده شده مثلاً در بعضی از ادعیه به امام حسن مجتبی و امام حسین و امام کاظم و امام جواد علیهم السلام(6) لقب هادی داده شده و در مورد لقب نقی هم همینطور است، در بعضی از ادعیه درباره ی حضرت فاطمه علیهاالسلام اینطور آمده: «السَّلامُ عَلَیکِ ایَّتُها التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ» و همچنین به امام حسن مجتبی و امام رضا و امام جواد(7) علیهم السلام نیز لقب نقی داده شده است.


1- . در زبان قرآن ج 1، درس سی و نهم، ص 237 می گوید: لقب، اسمی است که معمولاً صفت است و دلالت بر مدح و ذمّ صاحب لقب دارد.
2- .فرهنگ عمید، حسن عمید، ص 1042.
3- .فرهنگ معین، دکتر محمد امین، تک جلدی، ص 1225.
4- .مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، فقرانی از زیارت جامعه کبیره، ص 905.
5- مفاتیح الجنان به ترتیب در زیارت حضرت رسولa از بعید و زیارت امام حسن عسکری علیه السلام، ص 525 و 848.
6- مفاتیح الجنان به ترتیب زیارت روز دوشنبه امام حسن مجتبی و زیارت امام حسین در عید فطر و قربان و زیارت امام کاظم و صلوات امام جواد علیهم السلام، ص 92 و 735 و 787 و 794.
7- .مفاتیج الجنان به ترتیب زیارت حضرت فاطمه و زیارت روز دوشنبه امام حسن مجتبی و امام رضا و امام جواد علیهم السلام، ص 521 و 92 و 830 و 795.

ص: 23

بنابراین اینکه امام دهم علیه السلام را به لقب نقی و هادی ملقّب نموده اند به این معنا نیست که معصومین دیگر پاک و راهنما و هدایت کننده نبوده اند، بلکه همگی دارای این صفات کمالیه بوده اند. امّا چون در زمان زندگی هر یک از آن بزرگواران شرایط یکسان نبوده و زمینه برای بروز تمام صفات آنها فراهم نبوده، لذا هر کدام به مقتضای زمان خود، بعضی از صفات کمالیه ی ایشان بیشتر بروز می یافته و فقط بعضی ویژگی هایشان به خاطر زمینه های ظهورش، بیشتر تجلّی می نموده. نمونه ی دیگر آن اینکه مثلاً ما معمولاً به امام حسین علیه السلام «سَفینَةُ النَّجاةِ»(1) می گوئیم، ولی این بدین معنا نیست که فقط امام سوم «سفینة النجاة» است. چون در زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه ی رجب، خطاب به آل الله صلوات الله علیکم اجمعین می گوئیم: «السَّلامُ عَلَیکُم یَا سُفُن النَّجاةِ»(2) یعنی «درود بر شما کشتیهای نجات» و یا در اعمال روز عید غدیر خطاب به امامان علیهم السلام گفته می شود: «السَّفینَةِ النَّاجِیَةِ»(3) و همچنین در زیارت حضرت صاحب الامر علیه السلام (زیارت آل یس) خطاب به حضرت می فرماید: «سَفینَةِ النَّجاةِ».(4) پس تمام ائمه علیهم السلام کشتی های


1- مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین علیه السلام در عید فطر و قربان، ص 739 _ و بحارالانوار ج 36 ص 205 _ و سیدالشهداء، ص 224.
2- مفاتیح الجنان، ص 725 به نقل از شیخ مفید در مزار، «زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه رجب».
3- مفاتیح الجنان، ص 462 به نقل از سید بن طاووس از شیخ مفید، علاوه بر اینکه در المستدرک، ج 3، ص 150 و کنز العمال، ج 2،ص 216 و حلیة الاولیاء، ج 4، ص 306 حدیث «سفینة نوح» از پیامبر اکرمa به تواتر رسیده که فرمودند: «مَثَلُ اَهلِ بیتِی کَسفینة نُوحٍ مَن رَکَبَها نَجَی» یعنی «مَثَل اهل بیت من مثل کشتی نوح است، هر کس سوار شد نجات می یابد».
4- . مفاتیح الجنان، ص 866.

ص: 24

نجاتند، ولی امام حسین علیه السلام چون شرایط زمانش، زمینه ی شهادت ایشان را آنهم به آن نحو خاص فراهم نمود و ایشان هم به امر خداوند متعال، گردن نهاد و تسلیم گشت، این سبب شد تا ویژگی «سَفینَةُ النَّجاة» بودن ایشان، بیشتر از دیگر ائمه معصومین علیهم السلام بروز کند و جلوه نماید و مردم بیشتری از طریق ایشان از گمراهی نجات پیدا کنند، وگرنه تمامی ائمه معصومین علیهم السلام نیز، اگر در آن شرایط بودند، به فرمان خدا همانطور تسلیم بر رضای الهی بودند و جانفشانی می کردند و به همانگونه چراغ هدایت می گردیدند.

و اگر هم گفته شده که «کشتی نجات امام حسین علیه السلام سریعتر حرکت می کند»(1) این بخاطر همان نحوه ی شهادت و فدا کردن همه چیز آن حضرت، در راه خدا بوده که خدا هم، چنان اثراتی را برای پیمودگان راه هدایت، از طریق آن حضرت قرار داده است (به بیان دیگر چون فقط این نحو شهادت و از خودگذشتگی، شرایط بروزش برای امام سوم علیه السلام فراهم گردیده بود).

و اما درمورد دو لقب «نقی و هادی»، که اگر سؤال شود: پس چرا ما مثلاً به امام نهم این القاب را نسبت نمی دهیم و بین شیعیان معروف نیست و فقط خاص امام دهم است؟ می توان گفت گاهی این صفات و القاب برای مردم در آن زمان خاص بیشتر نمود و ظهور و بروز نموده و لذا بین مردم زمان خودشان عرف شده و به همان شهرت یافتند و یا ممکن است این القاب توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یا ائمه گذشته به یک امام خاص، نسبت داده شده که مسلّماً آنان نیز به دستور الهی چنین


1- . در بحار الانوار، ج 93، ص 294، امام رضا علیه السلام فرمودند: «کُلُّنا سُفُنُ النَّجاة ولَکِن سَفینَة الحُسَین اَوسَع و اَسرَع» یعنی «همه ی ما کشتی نجاتیم امّا کشتی حسین وسیعتر و سریعتر است».

ص: 25

لقبهائی را ذکر کرده اند و خداوند هم چون علم به آینده دارد و می دانسته که در زمان هر امامی، زمینه برای بروز بیشتر کدامیک از ویژگیهای او فراهم می شود، لذا به هر امامی، لقبی خاص را نسبت داده است و ممکن است که علت واقعی نسبت دادن آن لقب برای ما پوشیده و مخفی باشد، مثلاً در دعای توسل که از ائمة معصومین(1) علیهم السلام است، امام دهم را با لقب هادی و نقی نام برده، و یا در جای دیگری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که قرآن درباره اش می فرماید «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی»(2) امام دهم را با لقب نقی نام می برد و می فرماید: «ثُمَّ النقی علی بن محمد»(3) و در جای دیگر می فرماید: «ثم اِبنه علی النّقی»(4) و یا حضرت علی علیه السلام در روایت معراج می فرماید: «وَ بَعدَ محمدٍ، اِبنهُ علیٌ یُدعِیَ بالنَّقِی».(5) همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امام هادی علیه السلام را با لقب هادی نیز نام برده است: «علی بن محمد الهادی».(6)

و شاید یکی از دلایلی(7) که باعث شد حضرت به نقی یعنی پاک ملقّب گردند این باشد که متوکل عباسی تمام سعی و تلاش خود را به کار گرفت تا امام را به


1- شیخ عباس قمی در مفاتیح ص 179 _ و علامه مجلسی در بحار الانوار ج 99، ص 247 _ و کفعمی در بلدالامین ص   همگی می گویند که دعای توسل را ائمه علیهم السلام روایت کرده اند و آنجا آمده «ایُّهَا الهادِی النَّقِی.
2- . سوره نجم، آیه 3 (پیامبر از روی هوای نفس چیزی را نمی گوید».
3- . . شیخ صدوق در کمال الدین، ج 1، ص 258 _ و کفایة الاثر ص 143 _ و الانصاف ص 238.
4- . سلیم بن قیس هلالی، ج1، ص 184.
5- .کفایة الاثر، ص 281.
6- .الإنصاف فی النص علی الائمه علیهم السلام، ص 474 و 214 ح 314 و 134 _ و کتاب الهدایه، ص 338.
7- . این دلیل را باقر شریف قرشی در کتاب زندگانی امام علی الهادی، برای «نقی» نامیدن حضرت، ذکر نموده، ص 17.

ص: 26

محافل لهو و لعب و فسق و فجور و میگساری بکشاند تا ایشان را نزد مردم خوار و خفیف نشان دهد و آلوده به گناهان وانمود کند.(1) امّا به خواست خدا شرایط و زمینه طوری فراهم شد که نه تنها نتوانست به خواسته ی خود برسد بلکه اخلاص و پاکی و صفای امام بود که توانست متوکل و اطرافیان او را در عین خوشگذرانی و مستی، تحت تأثیر قرار دهد و گریان کند.

قضیه این بود که از امام هادی علیه السلام نزد متوکل بدگویی کردند و گفتند در منزل او اسلحه و نوشته های زیادی هست که اهل قم برایش فرستاده اند و او قصد شورش بر ضدّ دولت را دارد. متوکل گروهی را شبانه به منزل امام فرستاد و آنان ایشان را در حالیکه بر روی زمینی که از شن و ماسه بود و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول بود، دستگیر نمودند و هرچه تفتیش کردند، چیزی نیافتند.

امام را با همان حال نزد متوکل بردند و گزارش واقعه را دادند. متوکل چون امام را دید، عظمت و هیبت امام او را گرفت و بی اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند. آن مجلس، مجلس شراب بود و متوکل جام شرابی در دست داشت، جام شراب را به حضرت تعارف کرد! حضرت فرمود: به خدا سوگند گوشت و خون من به شراب آلوده نشده، مرا معاف بدار! او دست برداشت و گفت: برای من شعری بخوان! حضرت فرمود: من شعر زیادی از حفظ ندارم. گفت: باید بخوانی. امام هم اشعاری را خواند که مضمون آن به فارسی چنین است:


1- . حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 507 و 510 به نقل از اعلام الوری، ص 438 و کشف الغمه، ج 2، ص 381.

ص: 27

چه بسیار مردان پر قدرتی*** که در این جهان از پیِ راحتی

به کوه و کمر قصرها ساختند ***همه قصرها را بیاراستند

در اطراف هر قصر از بیم جان ***گروهی مسلّح نگهبانشان

که تا این همه قدرت و ساز و برگ ***کند دور آن مردم از دست مرگ

ولی مرگ ناگه رسید و گرفت *** گریبان آن نابکاران زشت

چو گیرد گریبان گردن کشان ***به ذلّت برون راند از قصرشان

به همراه اعمال خود عاقبت ***برفتند در منزل آخرت

شده جسم آن ناز پروردگان ***هم آغوش خاک، از نظرها نهان

از آن زشت کاران افسرده حال ***به بانگ بلندی شود این سؤال

چه شد آن همه سرکشی و غرور؟ ***که صورت نهادید بر خاک گور؟

چه شد آن همه خودپسندی و ناز؟ ***که گشتید با بی کسان هم تراز؟

چه شد چهره هایی که آراستید؟ ***سر و صورتی را که پیراستید؟

اَجَل چشم بی شرمتان را ببست ***به رخسارتان خاک ذلّت نشست

نه تخت و نه بستر نه آسایشی ***نه عطر و نه زیور نه آرایشی

به جای کِرِم های مردم پسند *** بر آن چهره ها کِرم ها می خزند

نهادید دارایی خویشتن ***نبردید با خود به غیر از کفن(1)


1- ترجمه ی فارسی این شعر در کتاب دینی پنجم ابتدایی (احتمالاً چاپ دهه ی اول انقلاب) و کتاب «کرامات و مقامات عرفانی امام هادی علیه السلام» از سید علی حسینی قمی نگاشته شده و متن عربی آن در سیره پیشوایان ص 584 و منتهی الآمال، ص 1053.

ص: 28

تأثیر کلام امام آنچنان بود که متوکل به شدت گریست بطوریکه ریشش از اشک چشم تر شد و جام شراب را بر زمین زد و عیشش منغص شد و حاضران در مجلس را هم تحت تأثیر قرار داد و آنها هم گریستند و متوکل چهار هزار درهم به امام تقدیم کرد و ایشان را با احترام به منزل بازگرداند.(1)

و در مورد لقب «هادی» شاید بتوان گفت که در زمان حضرت، فرقه ها و گروههای متعددی مثل غُلات،(2) ناصبی ها، واقفیه، صوفی ها... وجود داشتند(3) که با شبهه پراکنی سبب گمراهی دیگران می شدند و چون امام اهمیت زیادی به هدایت گمراهان و منحرفان می دادند، برای راهنمایی آنان کوشش خستگی ناپذیری داشتند و در تاریخ نمونه های زیادی از حضرت وجود دارد که صریحاً عقاید آنها را باطل دانسته و شیعیان را از انحراف بر حذر داشته اند و حتی تعدادی از پیروان این فرقه ها به سبب روشنگریهای امام هادی علیه السلام به حقیقت دست یافته و به راه راست هدایت شده اند(4) برای نمونه:


1- منتهی الآمال، ص 1053 به نقل از مسعودی و کنز الفوائد کراجکی _ و سیره پیشوایان قسمت «بزم شراب در هم ریخت» ص 585.
2- سیره پیشوایان، ص 602 می نویسد: غلات کسانی هستند که درباره ی امام غلوّ می نمودند و برای او مقام الوهیّت قائل بودند.
3- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 517 به نقل از رجال کشی ص 265 و قاموس الرجال ج 9، ص 324 می نویسد: «حتی بعضی افراد، مذاهبی به نامهای زراریه، عمّاریه، یعفوریه از پیش خود ساختند و هر یک از آنها را به یکی از اصحاب بزرگ امام صادق علیه السلام زراره، عمّار ساباطی و ابن ابی یعفور نسبت دادند.
4- در ص 18، همین نوشته در مبحث مشخصات امام هادی علیه السلام قضیه جنیدی که فردی ناصبی بود را ذکر کردیم که چگونه به وسیله حضرت از گمراهی نجات یافت. و یا مواردی دیگر که در ص 143 و پاورقی ص 120 ذکر گردیده.

ص: 29

شیخ طبرسی از ابوالحسین سعید بن سهل بصری روایت کرده که گفت: جعفر بن قاسم هاشمی بصری قائل به وقف(1) بود و من با او در سامرا بودم، در یکی از راه ها ناگهان امام علی نقی علیه السلام را ملاقات کردیم، حضرت به او گفت: تا کی در خوابی؟ آیا وقت آن نرسیده که بیدار شوی از خواب؟ جعفرگفت: شنیدی به من آنچه گفت؟ «قَد وَاللهِ قَدَحَ فی قَلبی شَیئاً» «به خدا قسم چیزی قلبم را شکافت».(2)

چند روز بعد ما را برای ولیمه ی یکی از فرزندان خلیفه دعوت کردند، و امام هادی را نیز دعوت کرده بودند. وقتی حضرت وارد شد مردم برای احترام به حضرت سکوت کردند ولی جوانی احترام نکرد و شروع کرد به حرف زدن و خنده کردن. حضرت رو به او کرد و فرمود: ای فلان! دهان را به خنده پُر می کنی و از ذکر خدا غافلی و حال آن که تو بعد از سه روز از اهل قبوری؟!

ما گفتیم ببینیم چه می شود، این دلیل ما خواهد بود (یعنی اگر اینطور شد


1- واقفیه منکر رحلت امام کاظم علیه السلام بودند و معتقد بودند ایشان مثل حضرت عیسی علیه السلام به آسمان صعود کرده و از امام هفتم به بعد را قبول ندارند. سران این فرقه این عقاید را رواج می دادند تا بتوانند اموال شرعیه را که از امام هفتم در نزدشان بود تصرف کنند و به امام هشتم تحویل ندهند، شیعیان به این فرقه «ممطوره» یعنی «سگ باران دیده» می گفتند چون همانند سگ خیس با حضورخود در جامعه اسلامی، اجتماع را نجس می کنند و به شیعیان زیان فراوانی وارد می کردند و در «رجال کشی» آمده که امام به شیعیان اجازه دادند که آنان را در قنوت نماز لعن کنند. به نقل از «زندگانی امام علی الهادی علیه السلام» ص 379 _ و «نهضت علویان» ص 249.
2- کنایه از اینکه «سخن حضرت در من اثر کرد».

ص: 30

نشانه ی حقانیت امام شیعیان است) آن جوان بعد از شنیدن کلام حضرت، سکوت کرد و ما غذا خوردیم و بیرون آمدیم. روز بعد آن جوان مریض شد و در روز سوم، اول صبح وفات کرد و در آخر روز به خاک سپرده شد.

و باز سعید می گوید: در ولیمه ی یکی از اهالی سامرا بودیم و امام هادی نیز تشریف داشت، مردی ملاحظه ی احترام حضرت را نکرد و شروع به بازی و شوخی نمود. آن حضرت رو کرد به جعفر و فرمود: «این مرد از این غذا نخواهد خورد و به زودی خبری به او می رسد که عیشش به هم می خورد». سپس غذا آورند، جعفر گفت: سخن علی بن محمد علیه السلام باطل شد و بعد از این خبری نخواهد بود. به خدا قسم آن مرد دست خود را برای غذا خوردن شست و به طرف غذا رفت. ناگهان غلامش گریه کنان وارد شد و گفت: خود را به مادرت برسان که از بالای بام خانه افتاد و در حال مرگ است. وقتی جعفر این قضیه را دید گفت: والله دیگر قائل به وقف نخواهم بود و به امامت آن حضرت ایمان آوردم.(1)

و نمونه ی دیگر سخنان روشنگرانه ی حضرت در مورد صوفیان(2) است که اصحاب خود و دیگر مسلمانان را از معاشرت و مجالست با آنان بر حذر داشته بود زیرا آنان سرچشمه گمراهی و ضلالت هستند و با اظهار پارسایی و تقدس مآبی به فریب و گمراهی ساده لوحان برمی خیزند. امام بر دوری و جدایی از صوفیان به


1- منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1859 به نقل از اعلام الوری، ص 346 و 347، بحارالانوار، ج 50، ص 181، ح 57.
2- فرهنگ فارسی عمید: صوفیان همان درویشان هستند، صوفیه فرقه ای از مسلمانان هستند که مسلک آنان احتراز از خواهشهای نفسانی و اعراض از ماسوی الله می باشد (البته به ظاهر).

ص: 31

شدت تأکید داشت. حسین بن ابی الخطاب نقل می کند: نزد امام هادی در مسجد النبی بودم که گروهی، از اصحاب حضرت از جمله ابوهاشم جعفری که مردی سخندان و مورد احترام امام بود وارد شدند و در همان هنگام عده ای از صوفیان هم وارد مسجد شده، گوشه ای نشستند و به گفتن اوراد خود و تکبیر و تهلیل پرداختند، حضرت رو به اصحاب کرده فرمودند:

«به این فریبکاران و هم پیمانان شیطان و ویرانگران بنیادهای اسلام توجه نکنید آنان برای آسایش جسم، پارسایی می کنند و شب زنده داری آنان برای به دست آوردن طعامهای چرب و شیرین است، عمری را به سختی می گذرانند تا آنکه فرصتی یافته به گناهکاری بپردازند، گرسنگی می کشند تا آنکه به سفره های رنگین دست یابند، ذکر آنان فقط برای فریب مردم است و جلب قلوب احمقان، سادگان را شیفته خودساخته، بار خود را بر دوش آنان می نهند و آنان را در چاه های گمراهی می اندازند، اوراد آنها، رقص و کف زدن است و ذکرشان نغمه و آوازخوانی، جز بی خردان و افراد گول خورده کسی از آنان پیروی نمی کند و متاع آنان جز به بازار احمقان فروشی ندارد، هرکسی به دیدار و زیارت زنده یا مرده ی آنان برود مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته است و هر که به آنان یاری رساند در حقیقت به ابوسفیان، معاویه و یزید یاری کرده است....»

یکی از حاضران پرسید: «اگرچه به امامت شما معتقد و معترف باشد؟»

امام علیه السلام او را از ادامه این گونه توهّمات بر حذرداشته با بیانی قاطع فرمود:

«این تصورات را از خود دور کن، هرکس به امامت و حق ما معترف باشد برخلاف رضای ما گام برنمی دارد، آیا نمی دانی آنان پست ترین طایفه ی صوفیه

ص: 32

هستند و همه فِرَق صوفیه مخالف ما می باشند و طریقت آنان با ما مغایر است، آنان نصاری یا مجوس این امت هستند و همیشه در تلاشند تا چراغ برافروخته ی خدایی را با دهان خود خاموش کنند هرچند خداوند پرتوافشانی چراغ توحید را علی رغم خواست کافران، تضمین کرده است...».(1)

سیمای امام هادی علیه السلام

حضرت اندامی متوسط داشت و روی مبارکش سرخ و سفید و چشمانش فراخ، ابروانش گشاده و چهره اش دلگشا بود. هر آدم غمناکی که به سیمای ایشان می نگریست اندوهش از بین می رفت و دلش شاد می شد و محبوب القلوب و صاحب هیبت بود، اگر دشمن با وی برخورد می کرد بی اختیار فروتن می شد.(2) پیوسته لب مبارکش در تبسّم و ذکر خدا بود و در راه رفتن گام ها را کوچک(3) برمی داشت، دندانهایش زیبا و سپید و فاصله دار بود، بینی وی کشیده، خوش چهره و خوش بوی بود.

حضرت مانند جدّشان امام باقر علیه السلام از نظر بدنی تنومند بود و از اندامی متناسب و میانه بالا برخوردار بود و بدنی عضلانی و شانه هایی با فاصله ی خوب داشت و در مجموع ترکیب خصوصیات بدنی، ایشان را از دیگران متمایز ساخته بود و نظر دیگران را جلب می کرد.(4)


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 45 به نقل از روضات الجنات، ج 3، ص 134.
2- رجوع شود به فصل پنجم، بند ج، ص 136، همین نوشته.
3- منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1846، به نقل از جنات الخلود، ص 36.
4- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 18 و امام هادی و نهضت علویان، ص 44.

ص: 33

تسبیح و نقش نگین امام هادی علیه السلامو حرزی برای محافظت

تسبیح آن حضرت: «سُبحانَ مَن هُو دائِمٌ لا یَسهوُ، سُبحانَ مَن هُو قائِمٌ لا یَلهُو سُبحانَ مَن هُو غَنِیٌّ لا یَفتَقِرُ، سُبحانَ اللهِ وَ بِحَمدِهِ».(1)

و نقش نگین حضرت «اللهُ رَبِّی و هُوَ عِصمَتی مِن خَلقِه»(2) بوده و انگشتری دیگری نیز داشتند که نقشش این بود: «حِفظُ العُهُودِ مِن اَخلاقِ المَعبُودِ».(3)

سیّد ابن طاووس از عبدالعظیم حسنی علیه السلام روایت کرده که امام محمد تقی علیه السلام این حرز (دعا) را برای پسرش امام علی نقی علیه السلام نوشت و وقتی ایشان کودک بود و در گهواره بود حضرت را با این دعا تعویذ(4) می کرد و آن را به اصحاب خود هم توصیه می نمود و آن دعا این است: «بسم الله الرحمن الرحیم، لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ العَلیِّ العَظیمِ، اللهم ربَّ المَلائکةِ وَ الرُّوح...».(5)


1- .منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1837 به نقل از الدعوات راوندی، ص 94.
2- منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1836 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 263، والفصول المهمة، ص 226.
3- منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1836 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 117.
4- تعویذ کردن یعنی در پناه آوردن، حفظ کردن کسی، دعائی که بر کاغذ نوشته به گردن یا بازو می بندند. «فرهنگ عمید».
5- منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1837 به نقل از مهج الدعوات، ص 43 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 18 – و بحارالانوار، ج 91، ص 362 باب 48 «بعض ادعیة الهادی و أحرازه».

ص: 34

ص: 35

فصل دوم

اشاره

ص: 36

ص: 37

چرا و چگونه امام به سامراء منتقل شد؟

امام هادی علیه السلام سرشار از علوم نقلی و عقلی بود و مانند پدران بزرگوار خود پیوسته در راه تعلیم و آموزش به طالبان علم کوشش می کرد تا راه مستقیم و طریقه ی هدایت را برای مردم روشن و مشخص نماید. لذا در مدینه و مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم علماء، فقهاء و راویان حدیث صدف وار او را احاطه کرده بودند و امام علیه السلام هم به آموزش و روشنگری جامعه مشغول بود و علاوه بر این حضرت تنها پناهگاه و پشتوانه اقتصادی اهل علم و فقراء و محتاجان به شمار می رفت  و کمکهای امام به مردم مدینه به امور مالی منحصر نمی شد بلکه ایشان در تمام جنبه های زندگی و فراز و نشیبهای آن یاور مردم بود لذا در اعماق قلوب آنان نفوذ کرده بود و اهل مدینه ایشان را با تمام وجود خود دوست داشتند و شیفته ی حضرتش بودند و از طرفی او که نمونه ی یک انسان کامل بود، زندگی ساده و بی آلایشی داشت و مردم که شاهد این امور بودند بیکدیگر می گفتند: اگر آئین اسلام این است که دخترزاده پیامبر و فرزند علی مرتضی علیهماالسلام به آن رهبری می کند، پس «مفتی» شهر و حکمران مکه و مدینه چه می گویند؟ و این زمزمه ها و انتقادها دهان به دهان و گوش و به گوش به مسئول نظارت بر اقامه ی نماز در حرمین در آن

ص: 38

زمان که ازخاندان عباسی هم بود و حکمران مدینه، می رسید و آنان از محبوبیت حضرت در میان مردم نگران شدند و خلیفه را از مقام اجتماعی امام می ترسانیدند و از طرف دیگر هم، امام را مانع پیشرفت فساد و خیانتهای خود می دانستند و کوشش می کردند که ایشان را از مدینه دور سازند تا به راحتی بتوانند به اموال و نوامیس مردم دست درازی کنند و پایه قدرت خود را محکم سازند.(1)

متوکل هم که مانند خلفای قبلی همواره امامان شیعه را خطری بزرگ برای خلافت خود می دانستند، متوجه این خطر از جانب امام هادی علیه السلام بود و به همین دلیل برای زیر نظر گرفتن امام هادی علیه السلام سعی کرد از روش نیاکان پلید خود استفاده کند(2) و فکر خود را از طرف حضرت راحت کند چون اگر امام در مدینه اقامت می کرد و خلیفه به او دسترسی نمی داشت قطعاً برای حکومت جابرانه ی او خطر جدی دربرداشت.

اینجا بود که کوچکترین گزارشی درباره ی خطر احتمالی امام، خلیفه را بر آن داشت که نقشه ی خود را عملی سازد چنانکه نامه ی فرماندار مدینه و مسئول


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 259 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 39 و40.
2- این همان سیاست مأمون بود که برای کنترل فعالیتهای امام هشتم علیه السلام ایشان را به خراسان منتقل کرد و از طریق وصلتی که با امام جواد علیه السلام برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتی در درون خانه ی امام هم برقرار سازد و تمام حرکات و ملاقاتهای ایشان را زیر نظر داشته باشد. بنابراین ضرورت اجرای چنین نقشه ای بر خلیفه ی وقت کاملاً روشن بود و منتظر فرصت بود تا بتواند امام را از مدینه که کانون نشر حقایق و جذب عناصر متعهد به اسلام بود دور سازد و بالاخره هم در سال 233 حضرت را به سامراء منتقل کرد. «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 500 و 503 _ و سیره ی پیشوایان، ص 578 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 271».

ص: 39

نظارت بر اقامه ی نماز در مکه و مدینه خلیفه را به شدت نگران کرد و باعث انتقال امام از مدینه به سامراء شد، توضیح اینکه:

بریحه ی عباسی که مسئول نظارت بر اقامه ی نماز در حرمین (مکه و مدینه) بود، بارها به متوکل نوشت: اگر احتیاجی به حرمین داری، علی بن محمد را از آنجا اخراج کن، زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می کند و گروه انبوهی به او گرویده اند.(1) نظیر همین نامه را همسر متوکل نیز برایش نوشت.(2) و همینطور عدّه ای دیگر نیز با اشاره و پیروی از پیشوای ریا پیشه ی خود به همین مضمون به متوکل نامه نوشتند.(3)

«عبدالله بن محمد» حکمران مدینه که یکی از پلیدترین، تنگ نظرترین و پست ترین افرادی بود که مدینه به خود دیده بود و کمترین تعهد دینی برای خود قائل نمی شد و بسیار امام علیه السلام را آزار می داد و اهانت می کرد، نیز نامه ای به متوکل نوشت که در آن بر چند محور زیر تأکید کرده بود:

1- گردآمدن توده ی مردم در اطراف امام و همبستگی با ایشان برای حکومت خطری جدّی است.

2- بعید نیست که امام دست به شورشی بنیانکن برای واژگون ساختن حکومت بزند.


1- منتهی الآمال، ص 1050 _ و سیره پیشوایان پاورقی ص 578 به نقل از اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، ص 225.
2- پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 179 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 209.
3- منتهی الآمال، ص 1050 _ و کتاب امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 153.

ص: 40

3- اموال و هدایای سنگینی از نقاط مختلف جهان اسلام به امام می رسد که می تواند زمینه ی خوبی برای خرید سلاح و قیام علیه حکومت بنی عباس بشمار رود.

وقتی امام علیه السلام مطلع شد، برای پیشگیری از خطرات و حوادث کنترل نشده و با توجه به شناختی که از متوکل و کینه اش نسبت به اهل بیت علیهم السلام داشت، نامه ای به متوکل نوشت و در آن از آزار و اذیت والی مدینه نسبت به خود و توطئه اخیرش پرده برداشت و صریحاً فرمود آنچه در حق من نوشته، کذب محض و افتراء است.(1)

متوکل مانند اغلب سیاستمداران جهان، با یک حرکت مزوّرانه و دو پهلو، از یک طرف «عبدالله بن محمد» را از کار برکنار کرد و از طرف دیگر به کاتب دربار خود «ابراهیم بن عباس» دستور داد نامه ای به حضرت بنویسد که بر حسب ظاهر علاقه ی متوکل را نسبت به امام علیه السلام بیان می کرد، ولی در واقع دستور جلب محترمانه! حضرت بود، نامه بدین مضمون بود:

«به نام خدا، پس از حمد و ثنای خداوند، امیرالمؤمنین شما را خوب می شناسد، شخصیت، بزرگواری و نسبت و قرابت شما را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رعایت می کند، و تنها هدف او جلب رضایت و خشنودی خداوند و شما است اکنون دستور دادند که طبق درخواست فرمانده جنگ و امام جمعه ی شهر، «عبدالله بن محمد» که مرتکب خلاف و اهانت به شما شده است، برکنار و به جای او «محمد بن فضل» منصوب شود. او دستور دارد در برابر امر شما مطیع بوده در تکریم و


1- منتهی الآمال، ص 1050 _ و کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 259 و 260.

ص: 41

تعظیم شما نهایت سعی و کوشش را به عمل آورد تا بدان وسیله به خدا و رسول او و امیرالمؤمنین (متوکل) تقرب جوید.

امیرالمؤمنین(1) مشتاق دیدار شما است تا تجدید عهدی صورت گیرد، اگر مایل به زیارت خلیفه باشید و به آن علاقه دارید می توانید به اتفاق خانواده و دوستان و علاقه مندان حرکت کنید. برنامه ی سفر به اختیار خودتان است، هرجا خواستید توقف نمایید. در صورت تمایل، خدمتگزار خلیفه «یحیی بن هرثمه» ملازم رکاب خواهد بود و به خدمتگزاری شما مفتخر خواهد شد، زیرا شما نزد ما محترمید و ما شدیداً به شما علاقه مندیم. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته».(2)

متوکل نامه را به دست یحیی بن هرثمه داد و به او گفت به مدینه برود و امام را همراه خود به سامراء بیاورد و درباره ی صحت و سقم ادعاهای عبدالله بن محمد مبنی بر قصد شورش امام، علیه حکومت تحقیق کند. یحیی نیز با سرعت و بی درنگ به مدینه رفت. همین که اهل مدینه از مأموریت یحیی آگاه شدند هراسان گردیدند که مبادا متوکل قصد سوئی به امامشان داشته باشد چون او را به شدت دوست داشتند و پناهگاهشان بود و در واقع اسلام مجسّم بود.(3)

یحیی بن هرثمه ماجرای مأموریت خود را چنین شرح می دهد: «وارد مدینه


1- خلفای عباسی با تمام فساد و فسق و فجوری که داشتند خود را امیرالمؤمنین می خواندند و اینگونه القاب مقدّس و مطهر و ملوّث و آلوده می ساختند در حالیکه بهترین لقبی که می توان به آنها داد لقب «امیر الفاسقین و امیر الفاجرین» است. «به نقل از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 162».
2- . اصول کافی، ج 2، کتاب الحجة، ص 427 _ و سیره پیشوایان ص 579 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 200 و... .
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 262.

ص: 42

شدم، به سراغ منزل «علی» (النقی) رفتم. پس از ورود من به خانه ی او، و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، اضطراب و ناراحتی عجیبی در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم.

ابتدا با قسم و سوگند تلاش کردم که آنان را آرام سازم، گفتم: هیچ قصد سوئی در کار نیست و من مأمور اذیت و آزار او نیستم. آنگاه مشغول بازدید و جستجوی خانه و اثاثیه ی آن شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادی قرآن و کتاب دعا، چیز دیگری نیافتم. چند نفر مأمور، او را از منزل خارج کردند و خود خدمتگزاری(1) او را از منزل تا شهر سامراء عهده دار گشتم.»(2)

همین که امام به بغداد رسید «اسحاق بن ابراهیم طاهری» فرماندار بغداد به دیدار او نائل شد و چون علاقه و شیفتگی مردم را به ایشان دید، از حضرت خواست که شب را در بغداد به سر برد.(3)

پس از ورود به بغداد یحیی بن هرثمه با اسحاق بن ابراهیم روبرو شد و اسحاق بن ابراهیم به او گفت: یحیی! این آقا فرزند پیامبر است، اگر متوکل را در کشتن او


1- البته از مطالبی که از قول یحیی بن هرثمه در منتهی الآمال، ص 1051، و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 504 و 505 به نقل از مروج الذهب، ج 4، ص 84 و تذکره الخواص ص 359، و کتاب امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 156 به نقل از مسعودی و سبط جوزی، نقل شده، استنباط می شود که یحیی بن هرثمه در طول راه مدینه به سامراء عظمت امام را درک کرده و تحت تأثیر شخصیت و رفتار و جاذبه ی معنوی ایشان قرار گرفته و لذا قلباً به امام ارادت پیدا نموده و ایشان را تجلیل و تعظیم کرده و در راه به حضرت خدمت می نموده و خوشرفتاری می کرده است.
2- سیره پیشوایان، ص 580 به نقل از سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص، ص 359 و 360.
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام به نقل از تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 209.

ص: 43

تحریک و ترغیب نمایی بدان که خونخواه و دشمن تو رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود. و یحیی در پاسخ گفت: به خدا قسم، تا به حال جز نیکی و خوبی چیز دیگری از او ندیده ام که به چنین کاری دست بزنم.

همچنین یحیی می گوید پس از ورود به شهر سامراء جریان را برای وصیف ترکی(1) نقل کردم، او نیز به من گفت: اگر یک مو از سر او کم شود، مسئول آن تو خواهی بود! از سخنان اسحاق بن ابراهیم و وصیف ترکی تعجب کردم و پس از ورود به دربار و دیدار با متوکل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم، دیدم متوکل نیز برای او احترام قائل است.(2) (البته برای ظاهرسازی و حفظ شئونات سیاسی ولی در باطن امر، زمینه ی توطئه ای را برای امام فراهم می کرد)

آیا امام به میل خود به سامراء رفت؟

مسلّماً امام به میل خود و قصد آمدن به سامراء که شهری نظامی و محدود(3) بود


1- . وصیف از درباریان با نفوذ زمان متوکل بود به نقل از سیره پیشوایان، ص 581.
2- سیره ی پیشوایان، ص 581 به نقل از تذکرة الخواص، ص 359 و 360 _ از سخنان «یحیی بن هرثمه» در مورد ورود او به مدینه، پایگاه مردمی امام به خوبی روشن می گردد. از اظهارات اسحاق بن ابراهیم و وصیف نیز استفاده می شود که امام تا چه اندازه در میان مردم و حتی درباریان محبوبیّت داشته است.
3- در کتاب امام هادی علیه السلام و نهضت علویان از ص 18 تا 28 توضیح داده شده که معتصم خلیفه ی عباسی به علّت علاقه، شدیدی که به غلامان تُرک زبان داشت، بسیاری از آنان را وارد ارتش و لشکریان خود کرده بود و آنان هم که علاوه بر زبان، عادات و رسوم مختلفی با مردم بغداد داشتند و قدرت هم در دست داشتند برای مردم مشکلاتی را به وجود آوردند که افکار عمومی به شدت از آن منزجر و مشمئز بود و مردم هم جرأت اعتراض به آنان را نداشته و چه بسا مورد اهانت و کشتار واقع می شدند. و این مسائل برای معتصم، مشکلی شد و تصمیم گرفت پایتخت خود را از بغداد به دشت و صحرایی که نه ساکنی داشت و نه عمارتی به جز یک دیر از مسیحیان، منتقل کند. در آن پادگانهای عظیم و مجهزی برای سکونت 250 هزار سپاهی به وجود آورد و وقتی این شهر ساخته و تکمیل شد نام شهر را «سُرّ مَن رَای» یعنی «هرکه آن را ببیند شاد گردد» نامیدند چون علاوه بر اینکه زیبا ساخته شده بود از نظر اقلیمی هم بسیار سرورانگیز و شاداب بود و 8 خلیفه بنی العباس در آن حکمفرمائی کردند تا اینکه معتمد، خلیفه ی جانشین منتصر آنجا را ترک کرد و به بغداد بازگشت و مقرّ خلافت خود را به بغداد انتقال داد، لذا این شکوفائی و درخشش عجیب مدت زیادی دوام نیافت و شهر سقوط کرد و متروک و مطرود گشت و نامش به «سَاءَ مَن رَایَ» یعنی «زشت و قبیح است، هرکس که آن را ببیند» و بعد از حیاتی کوتاه، بمدت نیم قرن به خاک سیاه نشست و کم کم این نام هم مختصرتر شد و گفتند «سامراء» و امروز ارزش و موقعیت سامراء به خاطر آرامگاه دو امام شیعه و موضع غیبت امام منتظر (عج) می باشد، ولی هنوز هم می توان آثار خرابه ها و ویرانه های آن زمان را در گوشه و کنار با چشم مشاهده کرد و اثرات آن را در ابعادی وسیع و در مسافتی بیش از 35 کیلومتر حس کرد و مات و مبهوت شد و عبرت گرفت که عاقبت ستم پیشگان جز این نیست.

ص: 44

را نداشت و بدون تردید از سوء نیّت متوکل هم آگاه بود، و فرستاده ی متوکل مأموریت داشت تا ایشان را به اجبار به سامراء بیاورد و به همین جهت بود که به تفتیش منزل امام پرداخت و در عیون المعجزات روایتی است که می گوید یحیی نخست نزد عبدالله بن محمد هاشمی رفت و نامه متوکل را به رؤیت او رساند و آنگاه با هم نزد امام آمده و او را سه روز مهلت دادند که خود را برای سفر آماده کند، پس از سه روز که به سراغ امام آمدند، آن حضرت خود را آماده کرده بود.(1) همچنین در روایتی دیگر آمده که امام هادی علیه السلام بعدها فرمودند «مرا از مدینه با اکراه به سامراء آوردند».(2) پس امام چاره ای جز رفتن به سامراء نداشت و صلاح نبود


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 504 و 505 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 209.
2- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1851 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 129 به نقل از امالی، مجلس 10.

ص: 45

در مورد تقاضای خلیفه علناً به مخالفت برخیزد، چون قبول نکردن دعوت متوکل سندی در تأئید گفتار سعایت کنندگان می شد و باعث تحریک بیشتر متوکل می گردید و بهانه ی بیشتری بدست او می داد که تضییقات و مشکلات فراوانی را برای حضرت فراهم کند.(1)

از طرفی متوکل هم مثل یزید نبود که علناً به امام بگوید باید با من بیعت کنی بلکه در ظاهر به امام می گفت: جز شما کسی لائق خلافت نیست و فقط شما هستید که شایسته خلافت می باشید و ما عمّال و چاکران شما هستیم ولی در واقع هدفش از انتقال امام به سامراء دو چیز بود:

1- مراقبت و کنترل شدید اعمال و حرکات و تماسهای امام که مبادا علیه حکومت قیام کند.

2- می خواست به هر طریقی شده وانمود کند که امام با دستگاه حاکم سازش دارد و او را در نقش یکی از درباریان درآورد تا بدین طریق عظمت امام و مقام ولایت در نظر توده ی مردم کاسته شود.

لذا آمدن امام به سامراء باعث شد چهره ی واقعی متوکل برای مردم و حتی اطرافیان متوکل آشکار شود و توطئه اش خنثی گردد. چون اگر امام با دستگاه کمترین سازشی داشت و در اعمال و تصمیمات آنها دخالت می نمود و با آنها موافق بود، پس چرا این همه نظارت ها و مراقبت ها و تضییقات را بر حضرت


1- سیره پیشوایان، ص 579.

ص: 46

تحمیل کردند و روز به روز هم بر شدت آن افزودند و اقدامات امنیتی شدیدی علیه ایشان به کار برند تا آنجا که متوکل در اواخر دوران حکومتش تصمیم به زندان و قتل حضرت را گرفت.

علاوه بر این حضرت در واقع با آمدن خود به سامراء بر همگان اتمام حجت نمود، خصوصاً بر اطرافیان و پیروان دستگاه خلافت که گاهاً بعضی از آنها هم تحت تأثیر نفوذ معنوی امام قرار می گرفتند و حتی بعضی از ضلالت و گمراهی هم نجات پیدا می کردند و به امامت معترف می شدند.(1) مثل یحیی بن هرثمه که مأمور انتقال امام از مدینه به سامراء بود(2) و نمونه دیگری که نشان دهنده ی میزان نفوذ امام در میان درباریان و مأموران ویژه ی متوکل است این حادثه است:

«صقر بن ابی دلف» می گوید: هنگامی که امام هادی علیه السلام را به سامراء آوردند، رفتم تا از حال او جویا شوم. «زرّافی» دربان متوکل مرا دید و دستور داد وارد شوم. وارد شدم، پرسید: برای چه کار آمده ای؟ گفتم: خیر است. گفت: بنشین! نشستم، ولی هراسان شدم و سخت در اندیشه فرو رفتم و با خود گفتم: اشتباه کردم (که به چنین کار خطرناکی اقدام کردم و برای دیدار امام آمدم).

«زرّافی» کار مردم را انجام داد و آنها را مرخص کرد و چون خلوت شد، گفت: چه کار داری و برای چه آمده ای؟ گفتم: برای کار خیری. گفت: گویا آمده ای از حال مولای خود خبر بگیری، گفتم: مولای من کیست؟ مولای من خلیفه است!


1- برگرفته از کتاب امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 163، 168، 171، 259، 263.
2- در قسمت «چگونگی انتقال امام به سامراء» بیان شد، ص 41 و زرافه، حاجبِ متوکل که به وسیله ی امام هدایت شد و قضیه اش در ص 66 ذکر خواهد شد.

ص: 47

گفت: ساکت شو، مولای تو بر حقّ است، نترس که من نیز بر اعتقاد تو هستم و او را امام می دانم. من خدا را سپاس گفتم: آنگاه گفت: آیا می خواهی او را ببینی؟ گفتم: آری. گفت: قدری بنشین تا پستچی (نامه رسان) بیرون رود. چون وی بیرون رفت، با اشاره به من، به غلامش گفت: این را به اتاقی که آن علوی در آن زندانی است، ببر و نزد او واگذار و برگرد. (متوکل کینه ی عجیبی از امام در دل داشت و همواره در صدد آزار و اذیت حضرت بود و با آنکه امام در سامراء در حقیقت یک زندانی بود با این حال بعد از احضار امام به سامراء باز هم دستور داد مدتی ایشان را زندانی کنند.)

چون به خدمت امام رسیدم، حضرت را دیدم روی حصیری نشسته و در برابرش قبر حفر شده ای قرار دارد سلام کردم. فرمود: بنشین! نشستم! پرسید: برای چه آمده ای؟

عرض کردم: آمده ام از حال شما خبری بگیرم. در این هنگام بر قبر نظر کردم و گریستم. فرمود: گریان مباش که در این گرفتاری آسیبی به من نمی رسد. «لَا عَلَیکَ لَن یَصِلُوا اِلَینَا بِسُوءٍ الآنَ».

من خدا را سپاس گفتم. آنگاه از معنای حدیثی پرسیدم، امام جواب گفت، و پس از جواب فرمود: مرا واگذار و بیرون رو که بر تو ایمن نیستم و بیم آن است که آزاری به تو برسانند.(1) (البته متوکل در آخرین روزهای عمرش دستور داد که امام را به قتل برسانند، ولی حضرت فرمود: بیش از دو روز نمی گذرد که متوکل کشته


1- سیره پیشوایان ص 585 به نقل از بحارالانوار مجلسی، ج 50، ص 194 _ و منتهی الآمال ص 1055.

ص: 48

می شود، و همین جور هم شد!)(1)

به هرحال با وجود اینکه امام را مجبور کردند از مدینه به سامراء برود ولی حضرت در آنجا هم ساکت ننشست و برای اتمام و اکمال رسالت و مسئولیت خویش تلاش نمود و نور خدا را با کوششهای آگاهانه ی خود به اوج درخشندگی رساند و با فیوضات ربّانی خود سخنانی زیبا و کراماتی محیرالعقول و خارق العاده از خود به یادگار گذاشت که جای بسی تأمل و تعمق است.(2)


1- سیره پیشوایان ص 587 به نقل از علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمّة ج 3، ص 184، _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام ص 49 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 196.
2- امام هادی و نهضت علویان، ص 42 و 171.

ص: 49

فصل سوم

اشاره

ص: 50

ص: 51

ورود امام به سامراء و رفتار متوکل و دیگر خلفاء با امام و شیعیان و یارانش

در ابتدای ورود امام به سامراء، متوکل به ظاهر ایشان را مورد احترام و اکرام قرارداد(1) ولی به بهانه ی اینکه هنوز محل اقامت امام آماده نیست! حضرت را در محل پستی که به «خان الصعالیک» یعنی «کاروانسرای گدایان و مستمندان» معروف بود، اسکان داد و با این کار بطور موذیانه ای می خواست حضرت را تحقیر کند و شأن و مقام ایشان را در نظر عامه ی مردم کاهش دهد و به امام اهانت نماید.(2) صالح به سعید در آنجا به دیدار امام رفت و از دیدن آن منظره متأثر شد و به ایشان عرض کرد: فدایت شوم، می کوشند به هر وسیله ای نور شما را خاموش کنند و درباره ی شما اهانت نمایند لذا شما را در این کاروان سرای گدایان، جای داده اند. حضرت فرمودند: ای پسر سعید هنوز تو در شناسائی قدر و منزلت ما، در این درجه هستی و گمان می کنی که اینگونه اعمال، با رفعت شأن ما منافات دارد و


1- . شاید هم بقول کتاب «امام هادی علیه السلام و نهضت علویان» ص 156، متوکل تحت تأثیر هیبت و جاذبه و وقار امام قرار گرفت که احترام نمود.
2- سیره پیشوایان، ص 581 _ و زندگانی امام هادی علیه السلام ص 264.

ص: 52

نمی دانی کسی را که خدا بلند کرد، به این چیزها پست نمی شود و آنگاه به دست مبارک خود به جانبی اشاره کرد.

صالح بن سعید می گوید: چون نگاه کردم، بوستانهائی دیدم که به انواع ریاحین و گُلها آراسته بودند و باغهائی که با انواع میوه ها پیراسته شده بود و نهرهایی که در صحن آن باغها جاری بود و قصرهائی که در آن، حوریان و غلمان را مشاهده کردم. با دیدن این منظره ی شگفت، چشم هایم خیره شد و در شگفت شدم. پس از آن حضرت فرمودند: ما هر جا که باشیم اینها برای ما آماده است و در کاروان سرای گدایان نیستیم.(1)

البته در روز بعد، منزلی برای امام معین کردند که ایشان به همراه خانواده ی خود تا آخر عمر مبارکشان در آنجا زندگی کردند و در همان منزل هم به خاک سپرده شدند. از انتخاب محلّی که برای سکونت امام در نظر گرفتند، می توان به ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوی امام، در میان مردم، پی برد، زیرا موقعیت محل، طوری بود که امام همواره تحت نظر بود و رفت و آمدها و ملاقاتهای حضرت، توسط مأموران خلیفه کنترل می گردید، ولی با همه ی این مراقبتها باز هم حضرت را برای حکومت خود، خطری جدّی می دانست و می ترسید یاران و پیروان امام، مخفیانه با او تماس گرفته و برای قیام و شورش نقشه ای طرح کنند و برای زمینه سازی جهت این کار، پول و سلاح جمع آوری کرده افرادی را آموزش دهند.


1- . اصول کافی، ج 2، کتاب الحجة، ح 2، ص 423 _ و منتهی الآمال ص 1051 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 54 _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام ص 177 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 202.

ص: 53

همچنین اطرافیان خلیفه هم گاهی او را از احتمال شورش امام و یارانش برحذر می داشتند. لذا متوکل هر چند وقت یکبار دستور می داد خانه ی امام به دقّت مورد بازرسی قرار گیرد، و با آنکه مأموران هربار با دست خالی برمی گشتند، اما او باز نگران بود و احساس خطر می کرد(1) که یک نمونه از این موارد در صفحات گذشته ذکر شد.(2)

نمونه دیگر اینکه: ابراهیم بن محمد طاهری می گوید: در بدن متوکل دُمَلی ظاهر شد که نزدیک بود در اثر آن بمیرد و هیچ جرّاحی نمی توانست آن را نیشتر بزند و مادّه ی آلوده ی آن را بیرون آورد.

مادر متوکل نذر کرد هرگاه پسرش شفا یابد، مال فراوانی به حضرت هادی علیه السلام تقدیم کند.(3) فتح بن خاقان وزیر، به متوکل توصیه کرد که کسی را حضور امام هادی علیه السلام بفرستد و بیماریش را بگوید، شاید حضرت دارویی تجویز کند که مفید باشد، متوکل کسی را فرستاد و حضرت هم نسخه ای دادند و متوکل عمل کرد و دُمَل او درمان شد و مادر متوکل هم از بهبودی فرزندش شاد شد و ده هزار دینار از مال خود را در کیسه ای قرار داد و آن را مُهر زد و به حضور امام هادی علیه السلام فرستاد. بعد از چند روز محمد بن قاسم بطحاوی از امام در حضور متوکل سعایت و سخن


1- برگرفته از «زندگانی امام هادی علیه السلام» ص 265 _ و سیره پیشوایان ص 582.
2- در قسمت «کُنیه و القاب امام هادی علیه السلام» قضیه ی بزم شراب، ص 26.
3- این قضیه می رساند که حضرت حتی در دل نزدیکترین افراد متوکل هم تأثیرگذار بوده و نفوذ کرده بودند و آنان قلباً نسبت به ایشان اعتقاد پیدا کرده بودند و نمونه ی دیگر یحیی بن هرثمه، مأمور متوکل که به امام ارادت پیدا کرد که در ص 41 ذکر شد.

ص: 54

چینی کرد و گفت که برای امام مال و اسلحه ی زیادی می فرستند. متوکل به سعید دربان دستور داد شبانه به خانه ی امام حمله کنند و هرچه پول و اسلحه نزدش است بیاورند، او نیز به سرعت خود را به خانه ی حضرت رساند و به وسیله ی نردبانی بر بام رفت، امّا به دلیل تاریکی بسیار نتوانست از آنجا پایین بیاید و خود را به حیاط خانه برساند. در حیرت بود که امام صدا زد: ای سعید! برجایت باش تا شمعی برایت بیاورند، شمعی آوردند و او فرود آمد، داخل اتاق شد و حضرت را دید که جبّه ای و کلاهی پشمی بر تن و سر دارد و بر سجاده ای از حصیر نشسته و نماز می خواند. همه جا را جستجو کرد ولی جز همان کیسه پولی که مادر متوکل فرستاده بود چیزی را پیدا نکرد و امام هادی علیه السلام به او فرمود: جانماز را هم بازرسی کن. وقتی آن را بالا زد، شمشیری غلاف شده را دید، آن را هم برداشت و به نزد متوکل آورد. همین که متوکل مُهر مادرش را در کیسه ی طلا دید تعجب کرد و ماجرا را از او پرسید. مادرش پاسخ داد که نذر کرده برای بهبودی او برای امام هدیه ای بفرستد و نذر خود را اداء کرده است. خلیفه شرمنده شد و کیسه ی پول دیگری را به کیسه ی مادر اضافه کرد و با شمشیر به حضور امام برگرداند. سعید هدایا را نزد حضرت برد و از او عذرخواهی کرد و حضرت در پاسخ این آیه(1) را خواند «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» یعنی «به زودی ستمگران درخواهند یافت که بازگشتشان به کجاست».(2)


1- سوره شعراء، آیه 227.
2- اصول کافی کتاب حجت ج 2، ص 424 ح 2_ و منتهی الآمال، ص 1052 _ و زندگانی امام هادی علیه السلام ص 294 _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 255.

ص: 55

نه فقط متوکل بلکه اطرافیان او هم سعی در پائین آوردن مقام امام در نزد مردم داشتند و حتّی بعضی به حضرت جسارت می کردند:

روزی به متوکل گفتند: در مورد علی بن محمّد (امام هادی علیه السلام) هیچ کس به زیان تو به اندازه ی خودت کار نمی کند چون هر وقت به نزد تو وارد می شود، همه ی درباریان خلیفه به او خدمت می کنند حتّی نمی گذارند زحمت بالا زدن پرده را بکشد، یا درب را بگشاید. وقتی مردم چنین کاری را از تو می بینند می گویند: «اگر نمی دانست که او شایسته خلافت است این قدر به او احترام نمی کرد»، بگذار وقتی وارد می شود خودش پرده را کنار بزند و مثل دیگر مردم رفتار کند و کمی به زحمت بیفتد. متوکل دستور داد دیگر کسی برای امام هادی علیه السلام خدمتی نکند و پرده کنار نزند. از آنجایی که در میان خلفاء، متوکل بسیار اهمیت می داد که از خبرها و اوضاع منزلش اطلاع داشته باشد، شخصی را مأمور کرده بود که خبرها را برایش بنویسد. آن مرد به متوکل نوشت: علی بن محمّد وارد شد، کسی به او خدمت نکرد و پرده را کنار نزد، در این موقع بادی وزید و پرده کنار رفت و او داخل شد. متوکل دستور داد که متوجه باشید موقع بیرون رفتن چه خواهد شد. باز آن مأمور نوشت: بادی بر خلاف جهت قبلی وزید، پرده را برای او کنار زد و او بدون تحمّل هیچ زحمتی بیرون رفت. متوکل دید که به صلاحش نیست که باد پرده را برای حضرت بالا بزند چون فضیلت ایشان بیشتر نمایان می شود، بنابراین فرمان داد که مثل قبل خدمتکاران خودشان، پرده را برای حضرت بالا بزنند.(1)


1- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی ج 2، ص 1839 روایت دوم به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 128 به نقل از امالی طوسی، مجلس 11 _ و کتاب پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 79.

ص: 56

در مورد جسارت کردن به حضرت در روایت است که حضرت داخل خانه ی متوکل شد، ایستاد و مشغول به نماز شد. یکی از مخالفین آمد و مقابل آن حضرت ایستاد و گفت: تا کی ریاکاری می کنی؟ حضرت تا این جسارت را شنید، در نماز خود تعجیل فرمود و بعد از سلام نماز، رو کرد به آن شخص و گفت: اگر در این نسبتی که به من دادی، دروغ گفتی، خدا تو را از بیخ بر کند. تا این کلمه را فرمود، آن مرد افتاد و از دنیا رفت.(1)

خلاصه اینکه به قول «یزداد» طبیب مسیحی: «امام را به سامراء آوردند تا از گرایش مردم به سوی او جلوگیری کنند.»(2) و برای رسیدن به این منظور از هیچ اهانت و تحقیر و آزاری کوتاهی نکردند. البته حقیقت امر آن است که عباسیان روی بنی امیه را سفید کردند چون به طور کلی با علویان چنان بدرفتاری کردند که هرگز از بنی امیه سر نزده بود و امام صادق علیه السلام هم این مطلب را به تصریح می گوید و عباسیان را وحشی تر از امویان معرفی می نماید.(3) ولی در میان عباسیان هم، متوکل در ظلم و ستم و سنگدلی گوی سبقت را از دیگران ربود و روی سلف خود را سفید کرد.(4) معروف است که این خلیفه در محافل مستی و شادی خود، ناگهان هوس می کرد که سبدهای عقرب و زنبیل هایی از مار و رطیل را به جان


1- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1875 روایت سوم به نقل از مسعودی در اثبات الوصیة، ص 202.
2- سیره پیشوایان ص 582 به نقل از بحارالانوار مجلسی، ج 50، ص 161.
3- زندگانی امام علی الهادی از باقر شریف قرشی، ص 344.
4- همان مدرک، ص 386.

ص: 57

همنشینان خود بیفکند و حتی حکایت می کنند که گاهی هوس می کرد شیر یا ببر گرسنه ای را از باغ وحش او به بارگاهش راه بدهند تا از تماشای هراس و وحشت مردم در برابر این جانور درنده عطش مردم آزاری او فرو نشیند.(1)

در ضمن متوکل علاوه بر رنجهایی که مستقیماً به امام هادی علیه السلام می رسانید، از هیچگونه آزار و اذیت نسبت به دوستان و شیعیان حضرت هم، که در واقع آزار غیر مستقیم خود حضرت بود، فروگذار نبود. علویان در حکومت متوکل اکثراً به جُرم حق گویی و حق خواهی و پایبندی به اصول و آرمانهای اسلامی یا تحت تعقیب و متواری بودند و یا بازداشت و در زندانهای مخوف به بند کشیده شده بودند.(2) مثل محمد بن صالح(3) (از نوادگان امام مجتبی علیه السلام) و محمد بن محمد بن جعفر الحسینی(4) (یکی از مبلّغان حسن بن زید که در طبرستان قیام کرده بود) و نمونه دیگر اینکه در روایت است روزی مردی خدمت امام هادی علیه السلام رسید که لرزه تمام بدن او را فراگرفته بود، عرض کرد: پسرم را به جُرم محبّت شما دستگیر کرده اند، امشب او را از بالای فلان جا، پرت خواهند کرد و در همان پایین، بدنش را دفن می کنند.


1- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 44.
2- البته همانطور که در صفحات قبل در قسمت «آیا امام به میل خود به سامراء رفت» ذکر شد، متوکل خود امام علیه السلام را هم زندانی کرد.
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 335 _ و سیره پیشوایان ص 587 به نقل از مقاتل الطالبین، ص 397 _ 418.
4- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 336.

ص: 58

امام فرمودند: چه می خواهی؟ عرض کرد: همان چیزی که پدر و مادرها می خواهند. حضرت فرمودند: آسیبی به او نمی رسد، برو فردا صبح پسرت سالم پیش تو خواهد آمد. فردا صبح پسر آن مرد آمد پدرش پرسید: پسرجان! چه شد که خلاص شدی؟! گفت: همین که مأموران قبر را کَندند و آماده شد و دست های مرا بستند، دیدم ده نفر با سر و وضعی پاک و پاکیزه و عطرآگین آمدند و از من پرسیدند: چرا گریه می کنی؟ من جریان را گفتم. آنها گفتند: اگر ما به جای تو، همان شخصی که می خواهد تو را پرتاب کند، قرار بدهیم و تو آزاد شوی، حاضری بروی ساکن مدینه گردی؟ گفتم: آری. آنها آن مأمور را گرفتند و از بالای کوه پرت کردند، به گونه ای که کسی صدای او را نشنید و نه آن مردان را دیدند. اینک آنها مرا اینجا آوردند و منتظرند که من برگردم. در این هنگام پسر با پدرش خداحافظی کرد و رفت. پدرش خدمت امام هادی علیه السلام شرفیاب شد و جریان را عرض کرد. مردم بی اطلاع گفتند: فلانی افتاد و چنین و چنان شد. امام علیه السلام تبسّم می کرد و می فرمود: اینها از آنچه ما آگاهی داریم، خبر ندارند.(1) «اِنَّهُم لا یَعلَمُونَ مَا نَعلَم».

متوکل در زمان خلافت خود بزرگانی از مردم مسلمان و معتقد به اهل بیت علیهم السلام مثل «ابن سکّیت» که شاعر و ادیب نام آور شیعی و یار باوفای امام جواد و امام هادی علیهماالسلام بود را به جرم دوستی علی علیه السلام به قتل رسانید. روزی متوکل با اشاره به دو فرزند خود از ابن سکّیت پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا حسن و حسین؟ ابن سکّیت از این سخن و مقایسه ی بی مورد، سخت برآشفت و خونش


1- پرسش های مردم و پاسخهای امام هادی علیه السلام ص 141 به نقل از بحارالانوار ج 50 ص 174 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی ج 2، ص 1861 روایت دوازهم به نقل از مناقب ج 4، ص 416.

ص: 59

بجوش آمد و بی درنگ گفت: به خدا سوگند «قنبر» غلام علی علیه السلام در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است! متوکل که مست قدرت و هوا و هوس بود فرمان داد زبان او را از پشت سرش بیرون کشیدند.(1)

او شیعیان را از دستگاه دولت اخراج می کرد و موقعیت آنان را در اذهان عمومی خدشه دار می ساخت به عنوان نمونه می توان از برکناری «اسحاق بن ابراهیم» یاد کرد که متوکل او را به جرم شیعه بودن از حکمرانی «سامراء» و «سیروان» برکنار کرد. همچنین افراد دیگری نیز بودند که به همین علت موقعیتهای خود را از دست دادند.(2)

در زمان متوکل اکثریت مردم با فقر خانمانسوزی دست به گریبان بودند ولی در این فشار اقتصادی سهم شیعیان و علویان بیش از همه بود زیرا آنان همیشه پیشگام و پیشاهنگ مبارزه با خلفای ستمگر بودند، متوکل برای تضعیف تشیع و نابود ساختن نیروهای مبارز آن علویان را در تنگنای اقتصادی شدیدی قرار داده بود. او فدک را از علویان گرفت و به یکی از هواداران خود داد حتّی رسماً هرگونه کمک و احسانی را در حقّ آنان ممنوع کرد و متخلّفان را مجازاتی سخت و کیفری سنگین می کرد، به طوری که مردم از ترس جان خود، دست از مراعات کردن علویان


1- سیره پیشوایان ص 589 به نقل از سیوطی، تاریخ الخلفاء ص 348 و مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 570 _ و منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی ج 2، ص 1902 روایت ششم به نقل از بحارالانوار ج 107، ص 261.
2- سیره پیشوایان ص 590 به نقل از دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ترجمه دکتر آیت اللهی، ص 84.

ص: 60

برداشتند و آنچنان کار بر آنان سخت شد که گروهی از بانوان علوی در مدینه حتّی یک دست لباس درست نداشتند که در آن نماز بگذارند و فقط یک پیراهن مندرس برایشان مانده بود که به هنگام نماز به نوبت آن را می پوشیدند و نماز می خواندند و بعد از تن بیرون می کردند و دیگری آن را می پوشید و خود برهنه می نشستند و به چرخ ریسی می پرداختند تا روزگار بگذرانند.(1)

و این در حالی بود که همان زمان متوکل شبهای آلوده به شراب خود را با صرف میلیونها دینار پُر رونق می ساخت و به دلقکها و خوانندگان ... بی حساب می بخشید، او به شاعران مزدور خود صله و بخشش کلان می داد تا به بدگویی علیه علویان و ستایش عباسیان و برتر دانستن آنان بپردازند. ولی با وجود این ولخرجی ها، مانع از آن می شد که حقوق شرعی علویان به دستشان برسد و آنان را خاکسترنشین کرده بود. همان هنگامیکه زنان عباسی و خُنیاگران و رقّاصان و ندیمه ها در حریر و دیبا می خرامیدند، دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پوشش و لباسی نداشتند تا بپوشند.(2)

و این در حالی بود که متوکل و اطرافیان دستگاه خلافت، در ناز و نعمت مسرفانه ای بسر می بردند و با به تاراج بردن بیت المال، کاخهای زبانزد و مجلّل و متعدد بنا می کردند و آنها را با فرشها و جواهرات گران قیمت تزئین می نمودند و به عیّاشی روزگار می گذراندند. در کتاب سیوطی در مورد متوکل می نویسد: او چهار


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 326 _ و سیره پیشوایان ص 592 _ و منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی ص 884 (گفته مؤلف) به نقل از مقاتل الطالبیین، ص 396 تا 395.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 327 و 328.

ص: 61

هزار کنیز در کاخ خود داشت که از همه ی آنها کام جسته بود.(1) و مسعودی مورّخ نامدار می گوید: در هیچ زمان و هیچ عصری مانند دوران حکومت متوکل، پول خرج نمی شد.(2)

متوکل سخت با آل ابوطالب دشمنی می کرد و یکی از جنایتکارترین خلفای عباسی بود. و در دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندان و شیعیان او، دلی پر کینه داشت. متوکل، «نصربن علی جهضمی» را به علت حدیثی که درباره ی منقبت و فضیلت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نقل کرده بود، «هزار» تازیانه زد و دست از او برنداشت تا آنکه شهادت دادند او از اهل سنت است! (3) و همانطور که گفته شد، «ابن سکّیت» را به جُرم دوستی علی علیه السلام با آن وضع فجیع به شهادت رساند.(4) او قومی که جدّشان نبی و پدرشان وصی و مادرشان فاطمه است و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمایشان قرآن، درست به همین جُرم، از رسیدن یک وعده خوراک و یک جرعه آب به آنان دریغ می دارد و آنقدر بر آنان سخت می گیرد که مُشرِف به هلاکت می شوند و یکی شمشیر خود را گرو می گذارد و دیگری جامه اش را می فروشد تا از گرسنگی و فقر هلاک نشوند.(5) او دشمنی با اهل بیت علیهم السلام را به آنجا رسانید که مرقد امام حسین علیه السلام که سمبل


1- سیره پیشوایان ص 595 به نقل از تاریخ الخلفاء ص 350.
2- سیره پیشوایان ص 595 به نقل از مروج الذهب، ج 4، ص 40.
3- سیره پیشوایان ص 589 به نقل از تاریخ بغداد ج 13، ص 289.
4- همین قسمت ص 58 ذکر شد.
5- سیره پیشوایان ص 596 به نقل از خوارزمی، رسائل، ص 76-83.

ص: 62

آزادگی و مظهر افتخار بشریت است را ویران نمود و دستور داد بناهای اطراف آن را ویران کرده و در زمین پیرامون آن، زراعت شود، وی زیارت کربلا را ممنوع کرد و زائران آن را مجازات های شدید و سخت می نمود،(1) چون از اینکه مردم مرقد سیدالشهداء علیه السلام را کعبه آمال خود می دانستند می ترسید، و وحشت داشت که آنجا پایگاهی بر ضد او گردد و مبارزات و شهادت آن امام بزرگ الهام بخشِ حرکت و قیام مردم در برابر ستمهای دربار خلافت وی گردد.(2) علاوه بر این، او می دیدید مردم برای زیارت قبر امام سوم هرگونه سختی را به جان می خرند، در صورتی که در همان زمان قبرهای پدرانش به زباله دان و مسکن حیوانات وحشی بدل شده و مردم از آنجا می رمند و در نتیجه استخوانهای اجدادش در بیابانهای هول انگیز و بی آب و علف دستخوش بادهای شمال است،(3) این مقایسه به اضافه ماجرای زیر که سبب مستقیم و متمّم علّت بود، او را برانگیخت تا مرقد امام سوم شیعیان را ویران سازد. و آن ماجرا این بود که:

یکی از زنان خواننده، کنیزکان خود را قبل از خلافت متوکل نزد او می فرستاد تا هنگام شرابخواری برای او بخوانند و خنیاگری کنند. متوکل بعد از به خلافت رسیدن، پیکی نزد آن زن فرستاد تا خواننده ای را برای سرگرمی به دربار بفرستد ولی خبر آوردند که آن زن به سفر رفته است. او که به زیارت کربلا رفته بود از قضیه با


1- سیره پیشوایان ص 588 به نقل از ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 395.
2- . سیره پیشوایان، ص 588.
3- علاوه بر زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 340، به قضیه خرابی قبور خلفای عباسی، منتهی الآمال ص 1093، نیز اشاره کرده است.

ص: 63

خبر شد و فوراً خود را به بغداد رساند و یکی از کنیزکان را که مورد توجه متوکل بود، نزدش فرستاد. خلیفه از کنیز پرسید: کجا بودید؟ و او پاسخ داد: بانویم به حج رفته و ما را با خود بُرده بود. متوکل از اینکه درماه شعبان کسی قصد حج کند، شگفت زده پرسید: در ماه شعبان قصد کجا کرده بودید؟ کنیزک پاسخ داد: قصد زیارت قبر امام حسین کرده بودیم. متوکل از شنیدن این کلام، خشمناک شد که کار قبر حسین علیه السلام به جایی رسیده که زیارت او را حج می گویند. این پاسخ کمر متوکل را شکست و کاسه ی صبرش را لبریز کرد و با خشم و کینه دستور داد که ارباب کنیزک را زندانی و همه ی اموالش را مصادره کنند.(1)

متوکل به کارگران گفت که قبر امام را ویران سازند. کارگران مسلمان از انجام خواسته ی او و بی حُرمتی به بارگاه حضرت، به شدّت خودداری کردند، ناچار متوکل از یهودیان که در رأس آنها شخصی یهودی الاصل بنام «دیزج» بود خواست تا این کار را بکنند و آنان هم اطاعت کردند و در سال 237 ه_(2) قبر امام و هرچه اطراف آن بود را ویران کرده و حدود دویست جریب پیرامون آن را شخم زده و آب را بر آن رها کردند،(3) ولی آب گرداگرد محل قبر امام، متوقف شد و آنجا همچنان خشک باقی ماند. از مرقد امام بوی خوشی متصاعد گشت که مردم مانند آن را


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 340 به نقل از الحدائق الناضره (نسخه خطی) _ و تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی، ص 2538.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 341 به نقل از اخبار الدول، ص 359.
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 341 به نقل از مقاتل الطالبیین، ص 598 _ و تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی، ص 2539.

ص: 64

هرگز نبوییده بودند.(1) آری این عطر شرف و کرامت انسانی بود که فضا را معطر می ساخت از آن پس آن زمینی که ضریح حضرت در آن است و خشک مانده بود را «حائر» نامیدند.(2)

متوکل رسماً زیارت امام حسین علیه السلام را ممنوع کرد و در اطراف مرقد مطهر، پاسگاه ها و مراکز نگهبانی ایجاد نمود تا از زیارت مرقد شریف جلوگیری کند، او از زائران مالیاتهای سنگین اخذ می کرد آنان را تعقیب می کرد و مجازاتهای هولناکی می نمود، ولی شیعیان و دوستداران سرور شهیدان درهیچ شرایطی از زیارت آن تربت پاک دست برنداشتند و انواع مخاطرات و صدمات و شکنجه ها را تحمل می کردند و از جان و مال خود می گذشتند و به زیارت می رفتند.(3) متوکل می خواست قبر مطهر را به طور کلی محو کند و اثری از آثار آن را باقی نگذارد ولی شیعیان آن حضرت با قرار دادن علائمی سعی می کردند تا محل قبر مطهر ایشان گُم نشود،(4) و با کمک همین علائم بود که پس از قتل متوکل، دوباره شیعیان با


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 341 به نقل از مقاتل الطالبیین ص 598.
2- چون حائر به معنای سرگشته و سرگردان است، و همانطور که در کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 341 به نقل از لغتنامه ی دهخدا در ذیل واژه ی «حائر» ذکر شده، آب در این زمین سرگشته و حیران شد و زمینی که قبر مطهر در آن بود، خشک ماند.
3- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 343.
4- برای نمونه در حدیث است که محمد بن حسین اشنانی و رفیقش در زیارت مخفیانه و شبانه خود، در چند موضع از اطراف قبر مطهر، علاماتی را در زیرزمین نصب کردند و بعد از هلاکت متوکل، با بیرون آوردن آن علائم توانستند محل قبر مطهر را شناسایی کنند و آن را بازسازی نمایند. «برگرفته از تتمة المنتهی با ترجمه باقری بیدهندی، قسمت ایام متوکل، ص 2539».

ص: 65

همکاری علویان توانستند قبر آن حضرت را بازسازی کنند.(1)

بله همانطور که در اخبار غیبیه از امیرالمؤمنین و حضرت زینت علیهماالسلام اشاره شده نور خدا خاموش نخواهد شد و هرچند که سلاطین جور و ظلم در محو آثار آن سعی و کوشش کنند، ظهورش بیشتر می گردد و مردم پیوسته از اطراف و اکناف به قصد زیارت آن قبر شریف خواهند آمد.(2)ولی همانطور که قرآن کریم فرموده: «وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ»(3) یعنی «نشانه ها و هشدارها، گروهی را که ایمان نمی آورند سود نمی بخشد» در تتمة المنتهی نقل شده که با وجود اعجازهای گوناگون که در هنگام تخریب قبر مطهر امام حسین علیه السلام مشاهده شد، مانند اینکه وقتی خواستند قبر مطهر را به آب ببندد، آب بر آن مرقد شریف جاری نمی شد و یا گاهی گاوهایی که به جهت شخم و شیار زدن بسته بودند، پیش نمی رفتند و گاهی قبر مطهر در بین زمین و آسمان معلق می شد و گاهی تیرهای غیبی به عمله و بیل داران می رسید،(4) ولی متوکل و مأموران او ایمان نمی آوردند و با لجاجت سعی می کردند باز هم قبر مطهر را خراب کرده و آثار آن را هم محو نمایند.

وقتی متوکل با قبر امام شیعیان این کارها را می کند، حال تصور کنید که با امام هادی علیه السلام که امام حیّ  در زمان او بوده و احتمال قیام مسلّحانه ی ایشان را می داده، چه کرده؟! او چون با وجود امام هادی علیه السلام حکومت خود را در خطر می دید، همواره


1- همان مدرک و سیره پیشوایان ص 587 به نقل از مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 396.
2- تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی، ص 2542 و 2543.
3- . سوره یونس، آیه 101.
4- با استفاده از تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی ص 2541 و 2542.

ص: 66

در صدد آن بود تا شخصیت امام را خُرد کند و مانع گسترش آوازه ی حضرت گردد تا به خیال خود مردم را از اطراف امام پراکنده کند، لذا درباره ی ایشان ظلم و ستم را به اوج خود رسانید و سعی می کرد حضرت را به حد طاقت فرسایی در تنگنا و سختی قرار دهد. یکی از ترفندهای او در این رابطه، آن بود که به بهانه ی اکرام او اعزاز وزیر خود فتح بن خاقان و در واقع به قصد تحقیر امام، در روز بسیار گرمی در ملاء عام دستور داد تمامی سران و صاحب منصبان کشوری و لشکری، از جمله امام، در پیشاپیش خلیفه و فتح بن خاقان که سواره بودند، پیاده حرکت کنند.

این پیاده رفتن در آن گرمای طاقت فرسا کار خود را کرد و امام که خیس عرق شده بود، به مشقّت و سختی افتاد. زرافه، حاجب(1) متوکل وقتی امام را در آن وضع دید، نزدیک حضرت رفت و گفت: ای آقای من! این ناراحتی شما و ستمی که از این ستمگر می بیند برای من بسیار دشوار است. حضرت فرمودند: غرض اینها استخفاف من است ولی ارزش من نزد خدا کمتر از شتر صالح نیست. زرافه می گوید: وقتی به خانه برگشتم این جریان را به معلم فرزندم که شیعه بود گفتم. او گفت: تو را به خدا سوگند می دهم آیا این سخن را از امام شنیدی؟ گفتم: آری. گفت: بدان که متوکل بیش از سه روز حکومت نخواهد کرد و هلاک می شود، متوجه خود باش، دارایی خود را در جایی امن نگهداری کن تا قضیه ی او آسیبی به تو نرساند. گفتم: تو از کجا فهمیدی؟ گفت: خداوند در داستان ناقه صالح فرموده است: «تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ»(2) یعنی «سه روز از زندگی در خانه هایتان


1- در فرهنگ فارسی عمید، حاجب به معنای دربان و نگهبان معنا شده است.
2- سوره هود، آیه 65.

ص: 67

بهره مند شوید» (پس از آن عذاب الهی شما را نابود خواهد کرد). و سخن امام خلاف ندارد. زرافه می گوید: من از گفته اش ناراحت شدم و به او دشنام دادم و او را از خانه ام بیرون کردم. وقتی او بیرون رفت با خودم فکر کردم که شاید این سخن راست باشد، اگر احتیاط کنم زیانی به من نمی رسد. پس اموال خود را جمع کردم و نزد دوستانم به امانت گذاشتم و منتظر گذشتن سه روز شدم. چون روز سوم شد متوکل هلاک شد و من بر اثر این کرامت به امامت آن حضرت اعتقاد پیدا کردم و هدایت شدم و به خدمت آن حضرت رفتم و جریان معلم فرزندم را گفتم. ایشان فرمودند: معلم راست گفته، من در آن روز دعائی کردم و حق تعالی دعای مرا مستجاب گردانید.(1) (دعائی که مظلوم، از ستم ظالم می خواند.)(2)

بله سرانجام متوکل شبی در کاخ حکومت در حالیکه در بزم شراب به مستی فرو رفته بود، با نقشه ی قبلی فرزندش «منتصر» و با همکاری ترکان، به همراه وزیرش «فتح بن خاقان» کشته شد. درباره ی علت کشته شدن او به دست فرزندش گفته شده که: متوکل دشمن سرسخت آل ابوطالب بود و مخصوصاً کینه ی شدیدی از علی علیه السلام در دل داشت و رسماً زیارت مرقد امیرالمؤمنین علیه السلام را ممنوع کرده بود و به ایشان جسارت می کرد و علناً انزجار و نفرت خود را از فرزندان علی علیه السلام و


1- منتهی الآمال، ص1055 روایت هشتم _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 53 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 299 به نقل از بحار ج 12 ص 134 و الخرایج.
2- روایت به همراه دعای مذکور در کتاب پرسش های مردم و پاسخهای امام هادی علیه السلام ص 103_ 123 به نقل از مهج الدعوات ص 58 و بحارالانوار ج 50 ص 192 آمده است. «اللهم انّی و فلان بن فلان عبدان من عبیدک نواصینا بیدک...».

ص: 68

علویان اظهار می کرد.(1) متوکل ندیمی بنام «عباده مخنَّث» داشت که طبق معمول در یکی از روزها در مجلس متوکل، متکایی روی شکم خود، زیر لباسش بست و سر خود را که موهایش ریخته بود، برهنه کرد و در برابر متوکل به رقص پرداخت و آوازه خوانان، همصدا چنین خواندند: «این مرد طاسِ شکم گنده آمده تا خلیفه ی مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله علی علیه السلام بود. متوکل نیز مثل همیشه شراب می خورد و خنده ی مستانه سرمی داد. منتصر هم در آن مجلس حاضر بود (او که بر خلاف پدر به امیرالمؤمنین علیه السلام و علویان میل و علاقه ی شدیدی داشت)(2) از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید کرد.

عباده از ترس ساکت شد. متوکل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بیان کرد. در این هنگام منتصر بپاخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! آن کسی که این شخص ادای او را درمی آورد و مردم می خندند، پسر عموی تو، و بزرگ خاندان تو است و مایه ی افتخار تو محسوب می شود،اگر خود می خواهی گوشت او را بخوری بخور، ولی اجازه نده این سگ و امثال او، از آن بخورند. متوکل او را مسخره کرد و به او ناسزا گفت.(3)

به دنبال این قضیه بود که منتصر با همکاری تُرکان، نقشه ی قتل پدر را کشید(4) و


1- تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی ص 2536 و 2537 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 214 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 311.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 307 قسمت هلاکت متوکل.
3- برگرفته از سیره پیشوایان ص 597 قسمت قتل متوکل و خلافت منتصر.
4- .زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 307 قسمت هلاکت متوکل.

ص: 69

چند نفر از غلامان خاصِّ او را برای کشتنش معین نمود.(1) و بالاخره در شب چهارشنبه، سوم یا چهارم شوال سال 247، که متوکل با ندیمان، در قصر خود مشغول شرابخواری بود و در حالت مستی به سر می برد، تُرکان به سرپرستی «باغر ترک» داخل قصر شدند و ندیمان را مرخص کردند، همگی بیرون رفتند مگر فتح بن خاقان(2) که نزد متوکل ماند. آنگاه غلامانی که آماده کشتن متوکل بودند با شمشیرهای برهنه داخل شدند و بر متوکل حمله کردند، دراین هنگام فتح بن خاقان وحشت زده فریاد کشید: «وای بر شما امیرالمؤمنین را می خواهید بکشید؟!» و خود را بر روی متوکل افکند و سپر بلای او گشت، ولی این کار نه برای او و نه برای متوکل سودی نداشت و مهاجمان هر دو را با شمشیر پاره پاره کردند، بطوریکه برخی مورخین گفتند گوشت تن آن دو از یکدیگر قابل تشخیص نبود و هر دو با هم دفن شدند و بدین ترتیب یکی از سرسخت ترین دشمنان اهل بیت علیهم السلام در سه ساعت گذشته از شب به درک واصل گشت.

تُرکان مهاجم پس از انجام مأموریت خود خارج شدند و به نزد منتصر که به انتظارشان بود، رفتند و به عنوان خلیفه به او سلام کردند و تحیّت گفتند و خلیفه ی جدید چنین شایع کرد که فتح بن خاقان، پدرش را کشت و او نیز انتقام پدر را از او گرفت.(3)


1- تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی، ص 2536.
2- البته فتح بن خاقان هم مانند متوکل، با آل ابوطالب سخت دشمنی می کرد و پیوسته در صدد آزار و اذیت ایشان بود. «تتمة المنتهی ص 2537».
3- . تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی ص 2537 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 308.

ص: 70

امام هادی علیه السلام در مدّت امامت خود به ترتیب با معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتزّ معاصر بودند،(1) ولی فقط منتصر بود که در مدّت کوتاه 6 ماهه ی حکومت خود، سیاستی عادلانه، در برابر شیعیان اهل بیت علیهم السلام اتخاذ کرد، او به علویان که در زمان پدرش در بیم و وحشت به سر می بردند ایمنی داد و به مردم اجازه داد، آزادانه به زیارت قبر مولای متّقیان علی علیه السلام و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام بروند(2) و فدک را به علویان پس داد و موقوفات علویان را به آنان مسترد نمود و والی مدینه را که با بنی هاشم بدرفتاری می کرد، برکنار نمود و به جای او والی دیگری را منصوب کرد و به او توصیه نمود که از خدمت و نیکی به بنی هاشم دریغ نورزد.(3) نقل شده که منتصر نسبت به اهل بیت رسول خدا و آل علی علیهم السلام مردی رئوف و عطوف بود و به آنان اِحسان می کرد و مردی بود که ملتزم به مکارم اخلاق بود و سخی و بسیار منصف بود.(4)

با این وجود، منابع تاریخی کمترین اشاره ای به اینکه میان منتصر و امام هادی علیه السلام دیداری واقع شده باشد، ندارند و در این زمینه کاملاً سکوت کرده اند، ولیکن این مطلب مسلّم است که امام هادی علیه السلام از سیاستهای منتصر، در قبال


1- سیره پیشوایان، ص 568.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 310.
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 310 _ و سیره پیشوایان ص 598 به نقل از ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 116.
4- با استفاده از تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی ص 2545 و 2546 قسمت ذکر خلافت منتصر بالله.

ص: 71

علویان خشنود بودند، چون منتصر امنیت و آرامشی را که اهل بیت در ایّام متوکل از دست داده بودند، مجدّداً به آنان ارزانی داشت.(1)

لازم به ذکر است که هر چند متوکل از جنایتکاران اسلام ستیز بود ولی این موضوع منتصر را از یک قاعده مستثنی نساخت و آن اینکه: طبق روایت «کشتن پدر بدست فرزند، طول مدّت عمر فرزند را به شدت می کاهد.»(2) و منتصر این موضوع را می دانست چون نقل است که از عالمی در مورد ناسزا گفتن پدرش به اهل بیت(3) سؤال کرد. آن عالم گفت: قتلش واجب است، فقط اگر کسی پدرش را بکشد، عمرش طولانی نمی شود. منتصر گفت: وقتی خدا را در کشتن پدرم اطاعت کنم، باکی نیست که عمرم طولانی نشود.(4)

اکثر مورّخین مرگ منتصر را طبیعی نمی دانند و می گویند تُرکان از ترس آنکه خلیفه آنان را نابود کند و به سلطه و نفوذشان بر ملتهای اسلامی پایان دهد، زمانی که منتصر مریض شده بود، به ابن طیفور، طبیب منتصر، سی هزار دینار انعام دادند


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 312 قسمت وفات منتصر.
2- پیامبرa در پاسخ عبدالله اُبّی که اجازه خواست تا پدرش را که از دشمنان اسلام بود، خودش بکشد، فرمود: «مُن قَتَلَ اَبَاهُ لَم یَطِل عُمرُهُ» «اگر کسی پدرش را بکشد عمرش طولانی نیست» بحار، ج 20 ص 281 باب 18.
3- علاوه بر اینکه تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی در ص 2536 ذکر کرده متوکل به علی علیه السلام جسارت می کرد، نقل شده که منتصر شنید که پدرش به فاطمه علیهاالسلام ناسزا می گوید «اِنَّ المنتصر سَمِعَ اَبَاهُ یَشتِمُ فاطمَة» به نقل از امالی شیخ طوسی ص 328 ح 655 و بحارالانوار ج45، ص 396 و مناقب ج 4 ص 64.
4- امالی شیخ طوسی ص 328 حدیث 655 _ و المناقب ابن شهر آشوب ج 4، ص 64.

ص: 72

تا او را بکُشد، او هم دستور فَصد و خونگیری داد و با تیغی زهرآلود، رگ منتصر را زد و در نتیجه بلافاصله مُرد.(1)

بدین ترتیب هنوز اندوه علویان که ناشی از ظلم خلفاء گذشته بود، کاملاً برطرف نشده بود که منتصر در سن 25 سالگی فقط بعد از 6 ماه حکومت درگذشت.(2) و دوباره اختناق و فشار بر علویان از سرگرفته شد(3) و رنج و مصیبت امام هادی علیه السلام هم، با اینکه متوکل دشمن کینه توز ایشان نابود شده بود، همچنان ادامه یافت و ایشان در حکومت دیگر خلفای عباسی نیز تحت مراقبت شدید قرار داشتند و آنان برایشان انواع مشکلات را به وجود می آوردند.(4)

چرا امام در مقابل رژیم ظالمانه ی متوکل، قیام مسلّحانه نکرد؟

بهتر است این سؤال را کلّی تر مطرح نمود و آن اینکه: «چرا امامان شیعه، مانند امام سوم در برابر خلفای ظالم خود، قیام مسلّحانه نکردند؟! نهایت این بود که به فیض شهادت نائل می شدند، که خود فوزی عظیم است؟»

پاسخ: واقعیت این است که خلفای بنی امیه و عباسی در دوران ائمه دیگر هم، دست کمی از یزید نداشتند و از او بهتر نبودند و همانطور که ذکر شد عبّاسیان در


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 312 به نقل از تاریخ الخلفاء سیوطی ص 357 _ و تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی که در ص 2546 علاوه بر اینکه از تاریخ الخلفاء نقل نموده از مروج الذهب ج 4 ص 134 نیز نقل کرده.
2- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 282 قسمت دوران حکومت منتصر.
3- سیره پیشوایان ص 598 قسمت قتل متوکل و خلافت منتصر.
4- .زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 387 قسمت به سوی دوست.

ص: 73

عیّاشی و هوسرانی و ولخرجی و حیف و میل بیت المال و ظلم و ستم به علویان، روی بنی امیه را هم سفید کردند و به قول امام صادق علیه السلام عباسیان وحشی تر از امویان بودند و حتّی در میان خلفای عباسی، متوکل علاوه بر عیّاش و هوسران بودند، ولخرج تر و سنگدل تر از دیگران هم بود.(1) او آنچنان در حق خاندان علی علیه السلام بدرفتاری می کرد که در زمان هیچیک از خلفای عباسی قبل از او اینقدر به آنها بدی نشده بود.(2) متوکل نسب به علی ابن ابیطالب و اهل بیت او علیهم السلام خیلی کینه می ورزید(3) و این کینه ی شدید را با تجاوز به قبر امام حسین علیه السلام تسکین داد، تا آنجا که در مدت خلافت خود، چهار مرتبه (تا هفده مرتبه هم گفته شده) (4) دستور خرابی و از بین بردن و زراعت در آنجا را داد(5) و حتی مطابق با روایتی، دیزج یهودی ملعون، قبر مطهر را شکافت و دید بوریایی که بنی اسد هنگام دفن آورده بودند، به صورت تازه هنوز باقی است و جسد مطهر نیز بر روی آن است، ولیکن به متوکل نوشت: «قبر را نبش نمودم، چیزی نیافتم».(6) متوکل آنچنان بر زائران قبر امام حسین علیه السلام سخت می گرفت که هیچکدام از چنگ مأموران او راه گریزی


1- به مبحث قبل ص 56 و 61 رجوع شود و برای کسب اطلاعات بیشتر می توان به کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 344 تا 373 مراجعه نمود.
2- کتاب «تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام» ص 143 به نقل از ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین، ص 203.
3- کتاب «تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام» ص 144 به نقل از تاریخ ابوالفداء، ج 7، سال 236 هجری.
4- تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی، ص 2542 قسمت ایام دولت متوکل.
5- . کتاب«تاریخ کربلاو حائر حسین علیه السلام» ص 144،باب پنجم،خرابی حائر درعهد متوکل.
6- . تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی، قسمت ایام دولت متوکل، ص 2541.

ص: 74

نداشتند و تماماً گرفتار و یا کشته می شدند. و یا به بدترین عقوبتها مجازات می شدند(1) مثل دار زدن، حبس و زندان و انواع شکنجه ها و قطع دست و پا.(2) ولی با این حال مردم با دل و جان از مال و جان خود می گذشتند و به زیارت می رفتند، تا جایی که معروف است پیرزنی که دست راست خود را برای رفتن به زیارت کربلا از کف داده بود، می خواست دست چپش را هم قطع کنند، تا بتواند برای بار دیگر به زیارت کربلا رود.(3)

اینها فقط نمونه ای از ظلم این خلفاء جور بوده، و امّا در مورد اینکه چرا امامان علیهم السلام در مقابل این ظالمان قیام مسلّحانه نکردند، توجه به چند نکته ی اساسی، ضروری است:

1- همگی امامان علیهم السلام مأمور به اجرای اوامر الهی بوده اند و مطابق با رضای خداوند متعال عمل می کردند. پس در درجه ی اول قیام یا صلح آن بزرگواران بستگی به تقدیر و اراده ی الهی دارد. حتّی امام حسین علیه السلام که در دوران یزید قیام نمود، در مدّت ده سال امامت خود، در زمان معاویه، قیام نکرد.(4)

و جالب اینکه وقتی خواست در زمان یزید قیام کند و جابربن عبدالله به حضرت عرض کرد: «نظر من این است که تو هم مانند برادرت حسن مجتبی که با معاویه صلح کرد، با یزید صلح نمایی.» حضرت در پاسخ او صریحاً این مطلب را


1- تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام، ص 143، به نقل از مقاتل الطالبیین، چاپ ایران، ص 203.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، قسمت «منع مسلمانان از زیارت امام حسین علیه السلام»، ص 343.
3- اخبار الدّول از احمد ابن یوسف، ص 278، به نقل از مثیرالاَحزان.
4- بینش اسلامی، سال دوم دبیرستان، سال 1372، درس یازدهم، ص 77.

ص: 75

بیان کرد و فرمود: صلح برادرم با معاویه به امر خدا و رسول او بود و جنگ من هم با یزید به امر خدا و رسول اوست»(1) و یا حضرت به نصیحت کنندگانی که او را به کربلا نرفتن توصیه می کردند، فرمود: «اِنَّ اللهَ شَاءَ اَن یَرَانِی قَتیلاً»(2) یعنی «خدا خواسته است که مرا کشته ببیند». و باز در جای دیگری بعد از آنکه خبر شهادت خود را به اطرافیانش می دهد، می فرماید: «لَا مَحیصَ عَن یَوم خُطَّ بِالقَلَم، یَرضَی اللهَ عَنَّا بِرِضانَا اَهلَ البَیتِ»(3) یعنی «البته از چنین سرنوشتی که رضای خدا در آن است، خشنود هستیم» بنابراین علت واقعی اینکه چرا ائمه علیهم السلام قیام یا صلح نموده اند را فقط خدا می داند و بستگی به مقدّرات الهی داشته است و عقل ما فقط می تواند از قرائن و شواهد، به بعضی دلائل احتمالی آن پی ببرد.

2- هیچکدام از ائمه علیهم السلام، آن تعداد یار واقعیِ قابل اعتماد که در ایمان و اخلاص و تسلیم و وفا مثل یاران امام حسین علیه السلام باشند، نداشتند که مثل آن حضرت بتوانند قیام کنند. یارانی که خود امام حسین علیه السلام درباره ی ایشان فرمود: «فَاِنّی لَا أعلَم أصحَاباً أوفَی وَ لَا خَیراً مِن أصحَابی وَ لا أهل بیت أبرّ و لا أوصَل مِن اَهلِ بیتی»(4) یعنی «من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و


1- امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت بخش پانزدهم، ص 103 به نقل از نفس المهموم، مرحوم محدث قمی، ص 38.
2- همان مدرک، قسمت «شب حسینی»، ص 311.
3- همان مدرک، قسمت «شکوفایی حسینی» ص 568 به نقل از مقتل خوارزمی، ج 2، ص 5 و لهوف ص 26 و سمّوالمعنی فی سمّو الذّات از عبدالله العلایلی، ص 115.
4- کتاب «سخنان برگزیده از برگزیدگان جهان و تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام» از سید ابراهیم میانجی، قسمت «ابوعبدالله الحسین الشهید علیه السلام» ص 136 _ و حماسه حسینی، ج 1، جلسه اول، ص 33 _ و کتاب «امام حسین علیه السلام شهید فرهنگ و پیشرو انسانیت» ص 535، به نقل از تاریخ طبری، ج 5، ص 418، نفس المهموم ص 227، الکامل ابن اثیر، ج 3، ص 285.

ص: 76

اهل بیتی از اهل بیت خود نیکوتر و بهتر سراغ ندارم».

یاران و اصحابی که خطاب به حضرت می گویند: «ای کاش هفتاد بار زنده می شدم و هفتاد بار خودم را فدای تو می کردم» و دیگری می گوید: «هزار بار» و دیگری می گوید: «ای کاش امکان داشت جانم را فدای تو کنم، بعد بدنم را آتش بزنند، خاکسترش کنند، آنگاه خاکسترش را به باد دهند و دوباره مرا زنده کنند و باز... (1) و یا یارانی مثل حرّ بن یزید ریاحی که با وجود اینکه یکی از بزرگترین سردارهای دشمن است و بعد از عمر سعد، دومین شخصیت لشکر بود، با شرمندگی و اقرار به گناه خود، برای توبه و معذرت خواهی نزد امام می آید، توبه ای که واقعی بودنش را در نبرد با لشگریان یزید و با شهادت خود به اثبات می رساند.(2) و اهل بیتی که بچه ی سیزده ساله اش نه فقط با زبان بلکه با عمل هم شهادت را از عسل شیرین تر می داند و می گوید: «اَحلَی مِنَ العَسَل».(3)

در حالیکه امام صادق علیه السلام با وجود اینکه 4000 شاگرد تربیت کردند،(4) باز هم در جواب اینکه گفتند: «چرا با وجود فراوانی دوستان و شیعیان و یارانتان نشسته اید


1- حماسه حسینی، ج1، جلسه اول، ص 33 و 34.
2- حماسه حسینی، ج 2، جلسه چهارم، ص 114.
3- حماسه حسینی، ج1، جلسه اول، ص 35 _ و امام حسین شهید فرهنگ و پیشوای انسانیت، قسمت «شهادت حسینی» ص 547.
4- . سیره پیشوایان، قسمت امام جعفر صادق علیه السلام، ص 356 به نقل از شیخ مفید، الارشاد، ص 271.

ص: 77

و قیام نمی کنید؟» فرمودند: به خدا اگر شیعیانم به تعداد این بزغاله (17 عدد) بود، ما بر جای نمی نشستیم.» (1) و یا باز حضرتش در جای دیگر عملاً حقیقت امر را به یکی از دوستداران خود به نام «سهل بن حسن خراسانی» که او هم همین مطلب را از ایشان پرسیده بود، نشان داد و به او فرمود: برخیز و در تنور داغ بنشین! خراسانی عذر خواهی کرد و در واقع اطاعت نکرد ولی وقتی حضرت همین دستور را به «هارون مکی» داد، او سریعاً اطاعت نمود و بدون هیچ چون و چرایی در تنور داغ نشست (البته بعد که خراسانی داخل تنور را نگاه کرد، دید که او به اذن الهی صحیح و سالم است) سپس حضرت فرمودند: درخراسان چند نفر مثل این مرد هست؟ او گفت: به خدا قسم یکنفر هم نیست. بعد حضرت فرمودند: «اَمَا اِنّا لا نَخرُجُ فِی زَمَانٍ لا نَجِدُ فِیهِ خَمسَةً مَعاضِدِینَ لَنا» یعنی ما، در زمانی که پنج نفر هم یار نداریم قیام نمی کنیم، و ما، به زمان قیام داناتریم.(2)

امام صادق علیه السلام در واقع با این کار خود به همه حقیقت امر را نشان داد، که چرا با وجود صدها هزار مرد جنگی که همه اظهار محبّت و اعلام آمادگی برای قیام می کنند، ائمه شیعه بطور آشکار بر علیه خلفای زمان خویش قیام نکردند. بله شاید تعداد دوستداران ائمه علیهم السلام زیاد باشند ولی کسانی که به خاطر داشتن ایمان زیاد از ایشان اطاعت کنند و تسلیم محض باشند تا یار واقعی و مورد اعتمادشان باشند واقعاً کم هستند و جای تأسف است که هم اکنون هم حتی بعد از گذشت صدها


1- اصول کافی، ج 3، باب «کمی شماره مؤمنین» ص 340، ح 4.
2- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، قسمت امام صادق علیه السلام، فصل چهارم، روایت ششم، ص 1376 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ج4، ص 237 و بحارالانوار، ج 47، ص 123 ح 127.

ص: 78

سال از غیبت امام زمان علیه السلام هنوز 313 نفر یار واقعی جمع نشده اند تا شرایط ظهور حضرتش فراهم گردد و این در حالی است که ما همگی خود را مسلمان و شیعه واقعی می دانیم!!

3- درست است که شهادت، فوزی عظیم است ولی به قول علاّمه محمد تقی جعفری «مطلوبیت شهادت در درجه ی بعد از به ثمر رساندن قیام قرار داد».(1) توضیح مطلب اینکه برای قیام، تنها داشتن یاران واقعی و قوای آماده برای حمله نظامی کافی نیست بلکه پیش از آن بایستی سپاهی عقیدتی، مقاوم و مورد اعتماد تهیه شود که به امام و عصمت او، ایمان و معرفت کامل داشته باشند و هدفهای بزرگ او را درک کنند تا در صورت شهادت امام و یارانش، بتوانند با از خودگذشتگی و تحمل هرگونه مشقت و سختی در مقابل گِردبادهای حوادث پایداری و ایستادگی به خرج دهند و از دستاوردهایی که با قیام، برای امّت حاصل می شود، پاسداری نمایند و در واقع قیام را به ثمر رسانند،(2) که در قیام عاشورا، این نقش خطیر را بازماندگانی از اهل بیت که در رأس آنان امام سجاد و حضرت زینت علیهماالسلام قرار داشتند، عهده دار بودند، همان اهل بیتی که امام حسین علیه السلام درباره ی آنان فرمود: «وَ لا أهلَ یَیت أبّر وَلا أوصَل مِن اَهل بَیتی»(3) «اهل بیتی بهتر و نیکوتر از اهل بیت خود سراغ ندارم».


1- امام حسین علیه السلام شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، بخش 21، ص 145.
2- برگرفته از سیره پیشوایان قسمت امام صادق علیه السلام، ص 390 تا 392.
3- حماسه حسینی، ج 1، جلسه اول، ص 33 _ و امام حسین شهید فرهنگ و پیشرو انسانیت، ص 535 به نقل از تاریخ طبری، ج 5، ص 418 و... .

ص: 79

ولی مابقی امامان شیعه با اینکه هر کدام در زمان خویش، نهایت سعی و تلاش خود را نموده اند که چنین یاران و سپاهیانی را تربیت و آماده کنند، بعلت کافی نبودن تعداد اینگونه افراد، نتوانستند بر علیه خلفاء ظالمِ عصرِ خود، قیام نمایند.

4- مهمترین نکته اینکه: در واقع هدف از تمامی مبارزات مستقیم یا غیر مستقیم ائمه علیهم السلام در برابر رژیم خلفاء، تحقق بخشیدن و استمرار خلافت اصیل اسلامی بود و لازمه ی تداوم و استمرار آن، این است که همگی یا اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه، افرادی روشن و آگاه و فهیم و ایثارگر و فداکار و با ایمان باشند تا تحمل اجرای احکام و قوانین اسلام، در جامعه را داشته باشند تا امام با به عهده گرفتن زعامت دولت اسلامی و اجرای قوانین الهی، از این طریق، عدالت اجتماعی را برقرار سازد و راه رسیدن بشریت را به سعادت واقعی هموار سازد و این هدف بزرگ، در صورتی محقّق می شود که مردم جامعه علاوه بر شرایطی که ذکر شد، عدل پذیر هم باشند و از رهبر الهی اطاعت محض داشته باشند و کارگزاران امور جامعه، در این راه با تلاش پیگیر و فداکاری و از جان گذشتگی، برای به اجرا درآمدن برنامه های امام، پشتیبانی لازم را به عمل آورند. در چنین جامعه ای است که بینش و اعتقادات به عقاید حقّه روز به روز افزایش می یابد و جامعه از نظر مادّی و معنوی رشد پیدا می کند.

سعی و تلاش تمامی ائمه بزرگوار شیعه، در راستای آماده ساختن افراد بشر برای رسیدن به چنین جامعه ای بوده است، ولی هیچیک از این شرایط در جامعه ی معاصر با آنان تحقق پیدا نکرد و به همین دلیل بود که ایشان زعامت دولت اسلامی

ص: 80

را در جامعه ای که این شرایط در آن فراهم نبود، صلاح نمی دیدند.(1) مگرمردم در زمان امام علی علیه السلام اجرای احکام و حدود واقعی اسلامی را تحمل کردند و به برقراری عدالت تن در دادند؟! مگر به همین دلائل نبود که امام علی و امام


1- در روایتی در کتاب «پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام» ص 94 به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 156 _ و کتاب «منتهی الآمال» با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، ص 1845 به نقل از اثباة الهداة، ج 6، ص 249 ... چنین آمده که: روزی متوکل (یا واثق یا یکی دیگر از خلفاء) به سپاهیان که نود هزار سوار تُرک، در سامراء بودند، دستور داد هر کدام توبره ی اسب خود را از خاک سرخ پُر کنند و در وسط بیابان وسیعی، در جایی روی هم بریزند، آنان چنین کردند و همانند کوه بلندی شد و نام آن را «تپه مخالی» گذاشتند، خلیفه بالای آن تپه رفت و امام هادی علیه السلام را نیز به آنجا طلبید. او دستور داده بود سپاهیان غرق در اسلحه و زره پوش به عالی ترین صورت با کمال هیبت از کنار تپه رژه روند و هدفش این بود که شوکت و اقتدار و قدرت خود را به حضرت نشان دهد تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او فکر قیام بر علیه خلافت را نمایند. آنگاه به امام هادی علیه السلام رو کرد و گفت: شما را به این جا خواستم تا سپاهیان مرا مشاهده کنی. امام فرمود: آیا می خواهی من نیز سپاه خود را به تو نشان دهم؟ گفت: بله. حضرت دعا کرد و فرمود: نگاه کن. خلیفه دید بین آسمان و زمین از شرق تا غرب پُر است از فرشتگانی که غرق در سلاح هستند. خلیفه از وحشت بیهوش شد. وقتی به هوش آمد، حضرت فرمود: «ما در دنیا با شما سرستیز نداریم، ما مشغول به امر جهان آخرت هستیم، از گمانی که برای تو پیدا شده، بیم نداشته باش!». یعنی اگر فکر می کنی ما بر علیه تو قیام می کنیم، خیالت راحت باشد، ما این قصد را نداریم. غرض از ذکر روایت قبل این بود که شاید مطابق با تحلیل نویسنده ی کتاب «امام هادی علیه السلام و نهضت علویان» در ص 243، امام هادی علیه السلام چون قصد نداشت با آن شرایط جامعه، خلافت را بر عهده بگیرد، در جواب متوکل، آن سخنان را فرمود و اگر هم، باطناً چنین قصدی را داشت، چون شدیداً تحت نظارت و کنترل بود، تکلیف الهی او صرفاً در رهبری و هدایت پیروان و دوستان خود خلاصه می شد و برای رسیدن به هدف، مجبور به تقیّه بود، همانطور که در موارد دیگری نیز امام علیه السلام در برابر متوکل تقیّه کرده اند. «رجوع شود به فصل چهارم همین نوشته، پاورقی، ص 107».

ص: 81

حسن علیهماالسلام را رها کردند و به انزوا کشاندند و به جنگ و نبرد با امام حسین علیه السلام پرداختند و بالاخره هم آنان را به شهادت محکوم کردند؟!

اوضاع جامعه در عصر سایر ائمه علیهم السلام هم بهتر و برتر از این نبود، بلکه شرایط وخیم تر و اندوهبارتر هم بود.(1) چون دشمنان و مخالفان اسلام هم، به کمک خلفای عباسی بدعتهای زیادی در دین مبین اسلام ایجاد کردند و اندیشه ها و عقاید مذهبی مردم را متزلزل ساخته بودند و این تزلزل اعتقادات اسلامی در زمان امام هادی علیه السلام شدیدتر هم بود، حتّی عدّه ای از معاندان با نقاب دین داری در میان صفوف مسلمانان نفوذ کردند و به گمراه ساختن مردمی که قدرت تمیز حقّ از باطل را نداشتند، پرداختند و آتش فتنه های ویرانگری را برافروختند.(2)

در این میان خصوصاً دولت عباسی با تمام اختناق و کنترلی که برقرار ساخته بود، چون خود را متزلزل و ناپایدار می دید، از نهضت ها سخت بیمناک بود و کوشش می کرد هر موقع کوچکترین شبحی از نهضت علویان مشاهده شود، آنان را بی رحمانه سرکوب و تارمار کند و به همین دلیل هم بود که شیوه ی علویان در این مقطع زمانی، این بود که از کسی نامی نبرند و مردم را فقط به رهبری «شخص


1- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «تحلیل عکس العمل امام در مقابل تقاضای خلیفه» ص 239 و 240.
2- زندگانی امام هادی علیه السلام قسمت «حیات دینی» و «بدعتها و گمراهیها» ص 373 و 381. همچنین برای کسب اطلاع در مورد چگونگی فعالیت و برخورد امام علیه السلام در این زمینه، می توان به کتاب سیره پیشوایان قسمت «امام هادی و مکتبهای کلامی» ص 601 تا 610 و کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 108 تا 156 و کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام» ص 516 تا 528 مراجعه نمود.

ص: 82

برگزیده ای از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم» دعوت کنند، زیرا سران این نهضت ها می دیدند که امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامی سامراء تحت مراقبت و مواظبت می باشند و دعوت به شخص معین، مایه ی قطع رشته ی حیات او می گردد.(1) امّا با این وجود ائمه شیعه در این دوره ها، در دوران جوانی به شهادت می رسیدند. امام جواد علیه السلام 25 سال و امام هادی علیه السلام 40 تا 42 سال(2) و امام عسکری علیه السلام 28 سال بیشتر زندگی نکردند و این نشان می دهد که خلفاء برای مخفی نگه داشتن حضور امامان و نابودی آنان، تا چه اندازه تلاش می کردند، با وجود اینکه نمی توانستند هیچ مدرکی از آنها، درباره ی مشارکتشان در انقلاب ها و قیامها و فعالیتها بدست آورند،(3) تا چه رسد به اینکه می توانستند بهانه ای هم از آنها بدست آورند که در انقلاب و جنبشی دست داشته اند.(4) تواریخ، تنها در فاصله ی سال 219 تا 270 قمری (که بیشتر مصادف با دوران امام هادی و عسکری علیهماالسلام می باشد)، تعداد 18 قیام را ضبط کرده اند.(5) ولی این قیامها نوعاً با شکست روبرو شدند و توسط


1- سیره پیشوایان قسمت «اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امام» ص 569.
2- اصول کافی ج2، باب «زندگانی امام دهم» ص 422 _ و منتهی الآمال باب دوازدهم، فصل پنجم، ص 1057.
3- در این زمینه در مطالب گذشته قضایایی نقل شد، مثل قضیه بزم شراب متوکل در مبحث «کُنیه و القاب حضرت» ص 26 و قضیه دُمل متوکل و هدیه مادرش به حضرت در فصل سوم مبحث «ورود امام به سامرا و رفتار متوکل» ص 53.
4- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «فروپاشی نظام خلافت در سامرا» ص 216.
5- برای اطلاع بیشتر در مورد این قیامها به کتاب «امام هادی علیه السلام و نهضت علویان»، قسمت «فروپاشی نظام خلافت در سامرا» ص 218 تا 227 مراجعه نمایید.

ص: 83

حکومت عباسی سرکوب گشتند، و اگر امامان آشکارا(1) بعضی از این قیامها را حتی تأیید می کردند، در صورت شکست قیام، اساس تشیع و امامت و هسته ی اصلی نیروهای شیعه در معرض خطر قرار می گرفت.(2)

لذا مصلحت نبود که ائمه شیعه (و خصوصاً امام هادی علیه السلام) با عدّه ای قلیل اقدام به حرکتی انقلابی نمایند که منتهی به ضعف و استیصال کامل خود و اصحاب و یارانشان گردد و هیچیک از اهدافشان نیز متحقق نشود.(3) یکی از مهمترین اهداف ائمه علیهم السلام، آماده سازی توده ی مردم و پیروان متعهد مکتب شیعه، برای دوران غیبت بود، و تلاش امام هادی و امام عسکری علیهماالسلام در این زمینه به صورت محسوستری به چشم می خورد زیرا که به زمان غیبت نزدیکتر می شدند.(4)

تدابیر امام، در زمینه ی آماده سازی تدریجی اذهان مردم، برای دوران غیبت

امام هادی علیه السلام از طرق مختلف سعی می نمودند که این تکلیف الهی را به انجام رسانند برای نمونه:


1- بعضی قیامها بطور غیر آشکار مورد تأیید بوده اند مثل قیام زید که شواهد فراوانی گواهی می دهد که این قیام با مشورت و اجازه و موافقت امام صادق علیه السلام صورت گرفته امّا بنابر مصالحی، نه امام و نه خود زید و نه اصحاب نزدیک آن حضرت به هیچ وجه مایل نبودند کسی از این موضوع مطلّع شود. «برگرفته از سیره پیشوایان، قسمت امام صادق علیه السلام ص 408».
2- . سیره پیشوایان قسمت امام هادی علیه السلام، مبحث علل شکست قیامها، ص 570.
3- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «تحقق اهداف ائمه شیعی»، ص 241.
4- سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام»، ص 650.

ص: 84

الف _ ایشان برای حراست از اعتقاد به وجود امام مهدی (عج) به دوستان و یاران صدیق و مخلص خود مانند عبدالعظیم حسنی فرموده اند: «بعد از من فرزندم حسن امام است، پس چه جانشینی مردم پس از او خواهند داشت!» و عبدالعظیم از امامِ پس از امام حسن عسکری علیه السلام پرسش کرد و گفت: مولای من مگر این امام چگونه خواهد بود؟ امام پاسخ می دهد: «او دیده نمی شود و صلاح نیست نام او برده شود تا وقتی که قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد.»(1)


1- مشروح روایت در منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، قسمت امام هادی علیه السلام فصل هفتم، روایت چهارم، ص 1899 به نقل از بحارالانوار ج 66 ص 1 _ و همچنین زندگانی امام علی الهادی علیه السلام قسمت اصحاب امام و راویان حدیثشان بند 79 ص 228 به نقل از امالی صدوق و وسائل الشیعه ج 1، ص 13 بیان گردیده که اینک برگرفته ای از آن بیان می شود: حضرت عبدالعظیم علیه السلام خدمت امام هادی علیه السلام مشرّف شد و فرمود: می خواهم دین و عقیده ام را بر شما عرضه کنم تا آنچه را درست و پسندیده می دانی، بر آن ثابت بمانم و حفظش کنم تا خداوند را ملاقات کنم. حضرت فرمود: عرضه کن. و عبدالعظیم فرمود: من می گویم خداوند متعال واحد است و هیچ مانند و شبیهی ندارد و فراتر از حدّ ابطال (سکوت و توقف درباره ی صفات خدا به طور کامل) و حدّ تشبیه (تشبیه خداوند به مادّیات و دادن صفات موجودات محدود به خداوند) است، و جسم و صورت و عَرَض و جوهر نیست بلکه او پدید آورنده ی اجسام و صورتها است و خلق کننده ی عَرَضها و جوهرها است و پروردگار و مالک هر چیزی است و هر چیزی را ایجاد کرده و پدید آورده. و می گویم که: محمدa بنده و فرستاده ی خدا و خاتم پیامبران است و تا روز قیامت پس از او پیامبری نخواهد آمد و شریعت او، آخر همه شرایع و ادیان است و تا روز قیامت پس از آن شریعت جدیدی نخواهد آمد. و می گویم: امام و خلیفه و ولی امر بعد از پیغمبرa، امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام است، و بعد از آن حضرت حَسَن و بعد از آن حسین بعد علی بن الحسین بن محمد بن علی بعد جعفر بن محمد بعد موسی بن جعفر بعد علی بن موسی بعد محمد بن علی علیهم السلام و پس از این بزرگواران، امام ما، شما هستی ای مولای من. سپس در ادامه امام هادی علیه السلام مطالبی را در مورد جانشینی بعد از خود فرمود که در بالا، قسمت متن، ذکر شد. بعد از آن، حضرت عبدالعظیم هم فوراً ایمان و اعتقاد خود را به گفته های امام، چنین بیان کرد: اقرار کردم. (یعنی به امامت امام حسن عسکری علیه السلام و جانشین بعد از ایشان قائل شدم.) و عبدالعظیم ادامه داد: من می گویم: دوست این بزرگواران، دوست خدا است و دشمن ایشان، دشمن خدا است و اطاعت از ایشان، اطاعت خدا است و معصیت کردن آنان، معصیت خداست. و می گویم که معراج حق است و سؤال در قبر حق است، بهشت حق است، و دوزخ حق است و صراط حق است و میزان حق است، اینکه قیامت آمدنی است و شکی در آن نیست و خداوند همه مردگان را برانگیخته و زنده می کند. می گویم که بعد از ولایت (یعنی دوستی خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام) واجبات عبارتند از: نماز، زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر. پس امام هادی علیه السلام اعتقادات او را تأیید کرد و فرمود: ای ابوالقاسم! به خدا سوگند این همان دین خداست که آن را برای بندگانش پسندیده و خواسته است. پس همین عقیده را حفظ کن، خداوند در دنیا و آخرت تو را به همین قول ثابت و استوار بدارد. «فَاثبت عَلَیهِ ثبَّتَکَ اللهُ بِالقُولِ الثّابِتِ فِی الحَیَاةِ الدّنیَا وَ فی الآخِرَةِ».

ص: 85

ب _ یکی دیگر از برنامه هائی که امام هادی علیه السلام در رابطه با آمادگی مردم برای دوران غیبت انجام داد، تعقیب نمودن و تداوم «شبکه ی ارتباطی وکالت» بود که توسط امام جواد علیه السلام، بعلت شرایط بحرانیِ زمانِ خلافتِ عباسیان، به وجود آمده بود، در این برنامه، امام هادی علیه السلام که در سامّراء تحت نظر و کنترل شدیدی قرار گرفته بود، نمایندگان و وکلائی درمناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد و از این طریق، هم امام ارتباط خود را با شیعیان حفظ می کرد و هم نقش مذهبی _ سیاسی وکلاء افزایش یافت و آنان مسئولیت بیشتری را در گردش امور مسلمین پیدا کردند و به تدریج تجربیات ارزنده ای را در سازماندهی شیعیان به دست آوردند و علاوه بر

ص: 86

این، این روش در آماده سازی اذهان توده ی مردم، برای پذیرش اندیشه ی غیبت هم، نقش مؤثری را ایفا کرد چون مردمی که نمی توانستنند به طور مستقیم با امام خود تماس بگیرند، با این روش کم کم آماده ی پذیرش مسئله ی غیبت می شدند(1) و این مطلب در بعضی از گفتار و نامه های حضرت به وکلای خود، کاملاً مشهود است:

نقل می شود که امام هادی علیه السلام در نامه ای به وکلای خود در بغداد، مدائن و کوفه نوشت: «ای ایوب بن نوح! به موجب این فرمان از برخورد با «ابوعلی» خودداری کن، هر دو موظّفید در ناحیه ی خاص خویش به وظایفی که بر عهده تان واگذار شده عمل کنید، در این صورت می توانید وظایف خود را بدون نیاز به مشاوره با من انجام دهید. ای ایوب! بر اساس این دستور هیچ چیز از مردم بغداد و مدائن نپذیر، و به هیچ یک از آنان اجازه ی تماس با من را نده. اگر کسی وجوهی را از خارج از حوزه ی مسئولیت تو آورد، به او دستور بده به وکیل ناحیه ی خود بفرستد.

ای ابوعلی! به تو نیز سفارش می کنم که آنچه را به ابو ایوب دستور دادم، عیناً اجرا کنی».(2)

همچنین امام در نامه ای دیگر در مورد اطاعت کردن از یکی از وکلای خود، به


1- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت موضع امام در تمهید مقدمات غیبت، ص 266 _ و سیره پیشوایان ص 674 و 560 و 573 که به ترتیب در قسمتهای امام دوازدهم و امام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشند.
2- سیره پیشوایان ص 575 به نقل از طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 514 حدیث 992 و دکتر حسین جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ترجمه دکتر سید محمد تقی، آیت اللهی، ص 138 _ 137.

ص: 87

نام «ابوعلی بن راشد»، به پیروان خود در بغداد و مدائن و عراق و اطراف آن، نوشت: «فرمانبرداری از او (ابوعلی بن راشد) را همچون اطاعت از خودم لازم می دانم و نافرمانی نسبت به او را نافرمانی در برابر خود می دانم. پس بر همین شیوه باقی باشید که خداوند به شما پاداش می دهد و از فضل خود وضع شما را بهبود می بخشد.»(1)

و در روایتی دیگر است که حضرت به «خیران الخادم» که وکیل ایشان بوده، فرمودند: «اِعمَل فِی ذلِکَ بِرَأیکَ، فاِنَّ رَأیَکَ رَأیِی وَ مَن أَطاعَکَ أطَاعَنی»(2) یعنی «در آن مورد به نظر خودت عمل کن که نظر و رأی تو، رأی من است و کسی که تو را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده».

البته در زمان حکومت متوکل عبّاسی لطمه های جدّی از طرف رژیم بر پیکر شبکه ی وکالت وارد شد، اما امام هادی علیه السلام با تلاش پخته ی خویش، این شبکه را همچنان فعّال و پر ثمر نگه داشت.(3)

ج _ امام هادی علیه السلام بیانی روشن، در زمینه ی تحقق خط مشی رهبری در عصر غیبت دارد که حساسیت و اهمیت آن با توجه به روایتی از امام صادق علیه السلام، آشکار می گردد:

عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام می پرسد: اگر دو نفر از شیعیان در یک مسأله


1- . سیره پیشوایان، ص 576 به نقل از طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 513 _ 514 همان حدیث 992، و امامان شیعه و جنبشهای مکتبی از محمد تقی مدرسی، ترجمه حمیدرضا آژیر، ص 323.
2- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل هفتم بند دوم، ص 1897 به نقل از رجال کشی، حدیث 1134.
3- سیره پیشوایان قسمت شبکه ارتباطی وکالت، ص 577.

ص: 88

اقتصادی یا مورد ارثی با هم اختلاف داشتند، آیا می توانند به سلطان یا حاکمی از طرف سلطان رجوع کنند؟ امام صریحاً می فرمایند: نمی توانند زیرا این، رجوع به طاغوت است. سپس حضرت می فرمایند: آن دو نفر باید نگاه کنند هرکس از شما که حدیث ما را گزارش و روایت می کند، در حلال و حرام و تشخیص و استنباط احکام وارد است، باید آنها به داوری او رضایت دهند، زیرا من او را بر شما حاکم ساخته ام و هرگاه حکمی کند که مطابق حکم ما باشد و از وی قبول نشود، حکم خدا سبک شمرده شده و سخن ما ردّ کرده شده و هرکس سخن ما را ردّ کند، خدا را ردّ کرده و ردّ خدا در ردیف شرک به خداست.(1)

از این کلام امام صادق علیه السلام می توان جایگاه و فضیلت علماء را در زمان غیبت تشخیص داد و امام هادی علیه السلام هم با صراحت هرچه تمامتر این جایگاه و موضع حسّاس را تشریح می فرماید:

«اگر بعد از غیبت قائم ما علمائی نبودند که مردم را به آن حضرت رهنمون گردند و روش او را برای خواستاران بیان کنند، و با برهان و دلیل از دین وی دفاع کنند و بندگان مستعضف و ساده دل را از دام های گسترده ی شیطان و پیروان او و دام ناصبی ها، نجات دهند، تمام مردم از دین خدا روی گردان می شدند (و حقیقت ایمان برایشان مشتبه می گشت) ولیکن علماء مهار دل شیعیانِ ضعیف را در دست دارند و آنها را از شرور و فتنه ها محافظت می کنند، همانگونه که ناخدای کشتی،


1- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 268 _ و اصول کافی، ج 1، باب اختلاف الحدیث، ص 86، ح10.

ص: 89

سرنشینان آن را نگه می دارد، آنان نزد خداوند افضل و برترند.»(1)

از این احادیث می توان به نقش بسیار مهم علماء درعصر غیبت که مهمترین آن، گسترش دین اسلام و دفاع از شریعت الهی و نگهبانی از اصول اسلام است، پی برد و همچنین وظیفه ی مردم که رجوع به علماء در امور دنیوی و اخروی است نیز به خوبی از آن استنباط می گردد.

د _ از طرفی حضرت در غالب دعا به شیعیان می آموزد که لازمه ی ظهور دولت حقّ، منتظر بودن است «مُنتَظرٌ لِاَمرِکُم مُرتَقِبٌ لِدَولَتِکُم»(2) «منتظر به امر شمایم و منتظر دولت شمایم». آنهم منتظر بودن به معنای واقعی کلمه که همان آماده ی یاری کردن دولت حقّ، بودن است «نُصرَتِی لَکُم مُعَدَّةٌ»(3) «یاریم آماده برای شماست». و طبق روایات اسلامی کسانی از گروه منتظران هستند که در دوران غیبت، آمادگی لازم را برای ظهور، در خود و دیگران ایجاد کنند(4) و عمل نمودن به تعالیم الهی و پیروی کامل از دستورات دین، نشانه ی آمادگی و شایستگی برای ظهور امام عصر علیه السلام است. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «مَن سُرَّ أن یَکونَ مِن اَصحابِ القائِمِ فَلیَنتظِر و لیَعمَل بِالوَرَعِ و مَحاسِنِ الاَخلاق وَ هُوَ منتظرٌ»(5) یعنی


1- «لَولا مَن یَبقَی بَعدَ غیبَةِ قائِمِنا علیه السلام مِنَ العُلماءِ الدّاعینَ اِلَیهِ ... اؤلئکَ هُمُ الاَفضَلُونَ عِنداللهِ عزَّوَجَلَّ» راه وصال ص 31 به نقل از بحارالانوار، ج 2، ص 6، باب 8، ح 12 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 186 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 268.
2- مفاتیح الجنان، فقراتی از دعای جامعه کبیرة امام هادی علیه السلام، ص 907.
3- . همان.
4- . برگرفته از بینش اسلامی دوم دبیرستان، سال 1372، ص 92.
5- وظایف منتظران قسمت خودسازی و رعایت تقوا، ص 36 به نقل از بحار الانوار، ج 52، ص 140.

ص: 90

«هرکس می خواهد از یاوران حضرت قائم باشد، باید انتظار کِشد و در عین انتظار به تقوی و خوش خُلقی رفتار نماید.» و بی شک منتظر واقعی باید تلاش پی گیری در جهت تربیت افراد شایسته و پرورش روح معنوی جامعه هم داشته باشد تا زمینه برای چنان قیام همگانی و پذیرفتن حکومت حقّ فراهم شود، به بیان دیگر می خواهد که روح انتظار در دیگران هم ایجاد گردد. لذا در دعای ندبه می خوانیم: «عزیزٌ عَلَیَّ اَن اَبکِیَکَ و یَخذُلَکَ الوَری»(1) یعنی «بر من دشوار است که بر تو گریان باشم اما دیگران تو را واگذارند» به بیان دیگر منتظر واقعی به این اکتفا نمی کند که فقط خود بر مبنای صلاح و تقوی  رفتار نماید بلکه می کوشد تا دیگران را نیز اصلاح کند و به دار الاَمان تقوی رهنمودنشان کند. او تنها به این راضی نمی شود که خود در فراق یار بسوزد و در جستجوی آن چشمه ی حیات گریان باشد، بلکه می کوشد تا دیگران را نیز متوجّه محبوب سازد و سوز اشتیاق را در جانشان پدید


1- دعای ندبه منقول از امام صادق علیه السلام می باشد و در آن در واقع سیمای منتظران امام ترسیم گردیده، چون وقتی کارنامه ی اعمال حضرت را در دوران ظهور مطرح می کند، منظور این است که منتظر واقعی باید در طول حیات خود سعی کند در راستای اهداف آن حضرت حرکت کند تا خود و دیگران را در زمره ی یاران ایشان قرار دهد. البته این دعا در کتب معتبر ذکر شده مانند: مفاتیح الجنان از شیخ عباس قمی، مکیال المکارم، ج 2، ص 100-93، نسخه ی خطی مزار کبیر ابن المشهدی، ص 822، مزار قدیم قطب راوندی، نسخه ی خطی مزار ابن طاووس به نام مصباح الزائر، ص 334، بحارالانوار علامه مجلسی، ج 102 ص 104، زاد المعاد علامه مجلسی، ص 491، اقبال الاعمال ابن طاووس، ص 295، «برگرفته از کتاب «راه وصال» تکلیف 39و45 ص 107 و 118 و از بینش اسلامی دوم دبیرستان، سال 1372، ص 92».

ص: 91

آورد و آنان را برای یاری او آماده سازد.(1) روایات هم منتظر را اینگونه توصیف می کند: «اَلمُنتَظِرونَ لِظُهُورِهِ... الدُّعاةٌ اِلی دینِ اللهِ سِرّاً وَ جَهراً»(2) یعنی«منتظران ظهور امام زمان علیه السلام در پنهان و آشکار مردم را به دین خدا دعوت می کنند».

و به همین دلیل است که وقتی از امام باقر علیه السلام پرسیده شد: «دولت حقّ شما، کی ظاهر خواهد شد؟» حضرت فرمودند: «تو از احوال برادران و دوستان و آشنایان خود می توانی بفهمی که این زمان، زمانی نیست که امام حقّ بتواند قیام کند» و بعد حضرت داستانی را نقل می کند و منظور ایشان از نقل آن، این بوده که به سؤال کننده بفهماند تا زمانی که برادران و دوستان و یاران اصلاح نشده و در پی مکر و حیله هستند و به عهد و پیمان خود وفا نمی کنند و جهت تقوی را رعایت نمی نمایند، امام علیه السلام بر علیه مخالفان و ظالمان قیام نخواهد کرد و زمانیکه آنان اصلاح شوند و تقوی پیشه کنند و به عهد و پیمان خود با خدا وفا کنند، آن خدایی که آگاه به اسرار درون و صدق ادّعای آنان است، امام علیه السلام را مأمور به قیام خواهد نمود.(3) همچنانکه خود حضرت مهدی علیه السلام هم د توقیع شریف می فرمایند: «فَما یَحبِسُنا عَنهُم الَّا ما یَتَّصِلُ بِنَا ممَّا نُکرِهُهُ، و لا نُؤثِرُهُ مِنهُم، وَاللهُ المُستَعَانُ، وَ هُوَ حَسبُنَا و نِعمَ الوَکِیلُ»(4) یعنی «پس ما را از آن ها پوشیده نمی دارد، مگر همان


1- وظایف منتظران قسمت «دیگرسازی» ص 39.
2- وظایف منتظران، ص 63 به نقل از بحارالانوار، ج 52، ص 122.
3- .منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، این روایت در ذیل روایت هشتم بیان شده ص 1871 به نقل از الکافی ج 8، ص 362 و بحارالانوار، ج 14، ص 49 به نقل از الکافی.
4- راه وصال، تکلیف 70، ص 164 به نقل از بحار، ج 53، ص 177، باب 31، ح 8.

ص: 92

چیزهای ناخوشایندی که از آنها به ما می رسد و ما از آنها انتظار نداریم، و یاور، خداست و او ما را کافی و بهترین تکیه گاه است.» و باز در توقیع آن حضرت به شیخ مفید آمده است: «همانا اگر شیعیان ما که خداوند آنها را در اطاعت خود یاری نماید؛ در وفای به عهد و پیمانی که با آنها بسته شده است، یکدل و مصمّم بودند، نعمت و خجستگی لقای ما از آنان به تأخیر نمی افتاد و در صورت معرفت کامل و راستین آنها نسبت به ما، سعادت دیدار و مشاهده ی ما برای آنان تعجیل و سرعت گرفته بود.»(1)

و لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از انتظار فرج به عنوان «بهترین اعمال» یاد می کنند و می فرمایند: «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتِی اِنتِظارُ الفَرَج»(2) یعنی «بهترین اعمال امّت من، انتظار فرج است» و در روایت دیگری است که «اَلمُنتَظرُ لِاَمرِنَا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فِی سَبیلِ الله»(3) یعنی «کسی که چشم انتظار حاکمیت ما باشد، مانند مجاهدی است که در راه خدا به خون خویش غلطیده باشد.»

بنابراین اگر امام هادی علیه السلام قیام را صلاح ندانستند، برای رسیدن به چنین اهدافی بوده است، چون امام و رهبر باید مقدّرات اسلام را در نظر داشته باشد و بیگُدار به آب و آتش نزند و بتواند نهایت بهره را از شرایط موجود، به نفع اسلام و مسلمین ببرد. این است که حضرت در همان شرایط خفقان آور، آنچنان ماهرانه عمل میکند و به تبلیغ حقّ و بازگو کردن احکام اسلام راستین می پردازد و دست


1- راه وصال، تکلیف 70، ص 164 به نقل از بحار، ج 53، ص 177.
2- بحارالانوار، ج 50، ص 318 و ج 52، ص 122.
3- وظایف منتظران، ص 22 به نقل از کمال الدین صدوق، ص 645 و بحارالانوار، ج 52، ص 122.

ص: 93

مزدوران و دغل بازان را رو می کند، که یاران و شیعیان را از دام گمراهان نجات می دهد و حقایق را برایشان آشکار می نماید و حتّی بر افسران عیّاش رژیم و سوداگران شکم پرست و سیاست بازان فرصت طلب و غلامان حلقه بگوش و حاشیه نشینان کاخ خلافت که نمی خواهند هدایت شوند و ایمان نمی آورند، حجّت را تمام می کند و نور خدا را به اکمال می رساند.(1)

حدیثی پیرامون ظهور و تعبیر مغرضانه ی دشمنان اسلام از آن

گرچه شرایط برقراری و استمرار حاکمیت اسلام اصیل در زمان ائمه شیعه علیهم السلام تحقق نیافت، ولی همگی آنان نهایت سعی خود را نمودند تا جامعه اسلامی را آماده ایجاد چنین حکومتی کنند و معنای منتظرواقعی را به مردم تفهیم کنند تا کم کم آنان صفات منتظر را در خود و دیگران ایجاد نمایند تا اینکه لااقل شیعیان جهان، یار امام زمان علیه السلام گردند، نه اینکه آنان نیز، باری برایشان باشند.


1- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 259 و 260 _ ضمناً در مورد اتمام حجت نمودن برای متوکل و اطرافیانش مواردی مثل ص 26(بزم شراب) و پاورقی 1 در ص 80 (تپه مخالی) و ص 55 (قضیه پرده) ... در صفحات گذشته ذکر شد و در مورد نجات دوستان و شیعیان از گمراهی و هدایت شدن آنان از طرق اعجاز و غیره، نیز مواردی مثل ص 29و 30 و 66 (قضیه هدایت مرد واقفی و هدایت یاران و نجات از دغل بازی صوفیان)... در همین نوشته، بیان شد و برای اطلاع بیشتر می توان به سیره پیشوایان ص 601 تا 610 و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 108 تا 156 هم مراجعه نمود تا متوجه شویم که امام هادی علیه السلام با دلایل قاطع و محکم و در واقع با جهاد علمی خود، چگونه نادرستی ادعاهای ملحدین و شکّاکان را برای دیگران آشکار می نمودند تا مردم را از گمراهی عقیدتی و فکری نجات دهند و به راه راست هدایت نمایند و همچنین می توان به کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام» ص 516 تا 528 نیز مراجعه نمود.

ص: 94

در این میان دشمنان اسلام هم بیکار ننشسته و نمی نشینند و سعی دارند که با انواع ترفندها، جامعه ی اسلامی را، خصوصاً در زمینه ی مسئله ی «انتظار» به انحراف کشیده و یا حداقل زحمات امامان شیعه را در این مورد بی نتیجه و بی ثمر گردانند، و نمونه ی آن، تعبیری غلط از حدیث: «یَملَاُ الاَرضَ قِسطاً و عَدلاً، کَمَا مُلِئَت ظُلماً و جَوراً»(1) است که دستاویز مغرضان و دشمنان اسلام قرار گرفته و به این وسیله می خواهند معنای واقعی انتظار را تحریف نمایند و یا لااقل شیعیان را در برخورد با ظلم و ستم و گناه، به بی تفاوتی بکشانند. توضیح مطلب اینکه:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مورد ظهور امام مهدی علیه السلام می فرمایند: «او زمین را پر از عدل و داد کند، همچنانکه از ظلم و جور پر شده است». آنچه از مضمون این روایت برمی آید، آن است که در آستانه ی ظهور، دنیا را هرج و مرج و ظلم و فساد دربرمی گیرد.

حال مغرضان می گویند: پس اگر بخواهید امام زمان علیه السلام ظهور کند، یا شما هم باید کمک کنید تا ظلم و فساد بیشتر شود، یا لااقل هیچ کوشش و مبارزه ای برای رفع ظلم و فساد و گناه نکنید تا جهان پر از ظلم و گناه شود، و حضرت زودتر ظهور کند!!! که این معنا کاملاً مخالف با معنای واقعی «انتظار» و وظیفه ی شخص منتظر در دوران غیبت است.

پاسخ: این حدیث، حدیثی متواتر و معروف است که مورد قبول شیعه و سنی است و در تعداد زیادی از نسخه ها، کلمه ی «کَما» آمده که معنای «همانطور و


1- . الغیبة، شیخ طوسی، ص 179 و طرائف فی معرفة مذاهب الطوایف، ج 1، ص 177، ح 278 _ و همین نوشته در ص 84.

ص: 95

همانگونه» می دهد، یعنی «همانطور که جهان از ظلم و جور پر شده، از قسطِ و عدل، پر خواهد شد». به قول آقای قرائتی، مثل این است که گفته شود: «همانطور که امروزه اکثر نخبگان با استفاده از ماهواره، جهان را پر از ظلم و فساد و تباهی کرده اند، همانطور در زمان حضرت هم، نخبگان معنوی با استفاده از همین ماهواره و وسایل پیشرفته ی دیگر، جهان را پر از معنویت و عدل و روشنایی خواهند کرد.» واضح است که در این سخن هم، منظور این نیست که «اگر امروزه نخبگان، از ماهواره برای ایجاد ظلم و فساد در جهان استفاده نکنند، در زمان ظهور هم نخبگان معنوی، نمی توانند از ماهواره برای ایجاد عدل و داد درجهان بهره ببرند» و یا نمونه ی دیگر اینکه، اگر گفته شود: «جامعه ی ما، پر از علم و دانش و آگاهی خواهد شد، همانگونه که پر از جهل و بی خردی و ناآگاهی بود»، معنایش این نیست که لازمه ی رسیدن به جامعه ی آگاه و پیشرفته، این است که کاری کنید تا آن جامعه، قبلش پر از جهل و ناآگاهی شود، بلکه بر عکس برای رسیدن به جامعه ی آگاه و بیدار و پیشرفته، باید از قبل زمینه های علم آموزی و آگاهی را فراهم کرد، تا کم کم به آن نتیجه ی دلخواه رسید.

بنابراین مغرضین، حدیث را بد معنا می کنند. معنای حدیث این نیست که تا جهان پر از ظلم و جور نشود، حضرت ظهور نمی کند،بلکه منظور این است که: همانطورکه امروز، اکثریت صاحبان قدرت، افرادی ظالم هستند و زمین را پر از ظلم و جور کرده اند، همانطور هم با ظهور امام مهدی علیه السلام قدرت به دست اهل حقّ و حقیقت می افتد و جهان پر از عدل و داد می گردد. و بر عکس لازمه ی ظهور ایشان این است که اکثریت مردم به آن درجه از معرفت و آگاهی و ایمان برسند تا

ص: 96

حکومت حضرت استمرار پیدا کند و اگر غیر از این باشد، حکومت حق و خلیفه الهی سرنوشتی را پیدا می کند که در دوران یازده امام قبلی پیدا کرد و ایشان به شهادت رسیدند، و علت هم این بود که اکثریت افراد جامعه یا آگاهی لازم را نداشتند و یا به علت ضعف ایمان، در بُعد فردی و اجتماعی به دستورات اسلام ناب محمّدی صلی الله علیه و آله و سلم عمل نمی کردند و در برابر نفس یا ظلم ظالمان تسلیم بودند و به همین دلیل هم بود که حتی حکومت امام علی علیه السلام هم فقط برای مدّت کوتاهی بر آن جامعه حاکم بود و خلفای جور توانستند بر جامعه غلبه کنند و قدرت را در دست بگیرند و خلافت را غصب کنند و یازده خلیفه ی الهی را شهید کنند، و نتیجه این شد که خداوند هم دوازدهمین چراغ هدایت را برای روزی که شرایط لازم در جامعه مهیّا گردد، ذخیره نمود و او را از نظرها پنهان داشت تا مثل بقیه اجداد طاهرینش به شهادت نرسد.(1)

البته در تعداد معدودی از نسخه ها، حدیث مذکور به این صورت آمده: «یَملَاُ الاَرضَ قِسطاً و عَدلاً بَعدَ مَا مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً»(2) یعنی به جای «کَمَا» کلمه ی «بَعد» آمده، که در این صورت، حدیث اینطور معنا می شود: «او زمین را پر از


1- آقای محسن قرائتی برای نزدیک شدن مطلب به ذهن، این تشبیه را بکار بردند که: اگر شهرداری برای استفاده ی مردمِ محلّه ای، از نور و روشنائی، یازده مرتبه در آنجا چراغی را نصب نموده باشد و هر بار، مردم آن محلّه عمداً بزنند و چراغ را بشکنند، شهرداری که از عمداً شکستن لامپ، مطلع است، دیگر تا زمانیکه مردم آن محلّه فرهنگِ درست استفاده کردن از چراغ و لامپ را یاد نگیرند، و قد روشنایی را ندانند، برایشان لامپ و چراغی نصب نخواهد نمود.
2- طرائف فی معرفة مذاهب الطوایف، ج 1، ص 177، ح 280 به نقل از المصابیح.

ص: 97

عدل و داد می کند، بعد از آنکه (بعد از زمانی که) پر از ظلم و جور شده باشد» که اگر اینطور هم باشد، توجه به چند پاسخ زیر، برای رفع آن شبهه، لازم است:

الف _ به قول یکی از بزرگان، همانطور که آیات قرآن محکم و متشابه دارد و آیات متشابه را باید با در نظرگرفتن و به کمک آیات محکم معنا کرد، احادیثی هم که راجع به امام مهدی علیه السلام وجود دارد، محکم و متشابه دارد و بعضی احادیث که معنای روشن و ظاهراً واضحی ندارد، باید با در نظر گرفتن احادیث محکم که معنای واضح و روشن دارند، معنا شوند.

در مورد حدیث مذکور هم، باید احادیثی را که معنای واضحی دارند را در نظر بگیریم و بعد با کمک آنها، آن حدیث را معنا کنیم:

به عنوان نمونه در روایات داریم که شمشیر فراهم کنید و منتظر ظهور باشید. امام صادق علیه السلام در این زمینه فرمودند: «همانا هر یک از شما باید برای خروج و ظهور قائم، (سلاحی) مهیّا نماید، اگرچه یک تیر باشد.»(1)

از طرفی هم می دانیم حضرت که ظهور کنند، هدفشان برقراری عدالت است، و واضح است که برای انجام هرکاری باید مقدمات مناسب با آن را فراهم کرد. مثلاً برای ساختن یک دانشگاه، باید وسایل و مقدماتی مناسب با آن مثل میز و تخته سیاه، استاد، دانشجو... را فراهم نمود. همانطور هم اگر ما منتظر جامعه ای هستیم که هدف رهبرش برقراری عدالت است، باید مقدمات و وسایل مناسب با آن جامعه را فراهم کنیم و در روایات به ما گفته اند که یکی از این مقدّمات، مهیّا


1- راه وصال از سید محمدرضا حسینی مطلق، ص 70 به نقل از الغیبة النعمانی، ص 320، باب «ما جاءَ فی ذکر الشیعه».

ص: 98

نمودن سلاح است.

حالا با توجه به این مطالب، باید پرسید که: آیا این سلاح و شمشیر که فرد منتظر باید مهیّا کند برای ظهور، باید برای زور گفتن و ظلم کردن به دیگران بکار رود یا برای مبارزه ی با ظلم و زورگویی؟

مسلّم است که منظور امام صادق علیه السلام، فراهم کردن سلاح برای مبارزه ی با ظلم است چه در زمان غیبت و چه در زمان ظهور، چون خود حضرت صادق و ائمه دیگر علیهم السلام هم همگی طالب و در انتظار ظهور امام دوازدهم بوده اند(1) و یکی از وظایف آنان همانطور که گفته شد فراهم کردن مقدمات و شرایط ظهور بوده،(2) ولی در عین حال همگی آن بزرگواران در طول زندگی شریف خود، هریک به نوعی، با ظلم مبارزه نموده اند نه اینکه به زیاد شدن ظلم و جور در جامعه کمک کرده باشند.

لذا وظیفه ی شیعیان هم این است که از روش آنان پیروی کنند. امام صادق علیه السلام در این زمینه نیز می فرمایند: «وَالله ما جَعَلَ الله لِاَحَدٍ خیَرَةً فِی التِّباعِ غَیرِنَا...» (3) یعنی «بخدا سوگند خداوند به احدی اجازه نداده است که از غیر ما پیروی نماید.» و حتی ایشان به ما یاد داده اند که در دل هم نباید مایل به بقاءِ عمرِ یک ظالم باشیم (تا چه رسد به اینکه در ظلم کردنش کمک هم بکنیم!)، در این باره امام کاظم علیه السلام


1- . امام صادق علیه السلام فرمودند: «لَؤ اَدرَکتُهُ لَخَدَمتُهُ اَیَّامَ حَیَاتِی» یعنی «اگر دوران او را درک می کردم، همه ی روزهای زندگی ام را در خدمت به او می گذرانیدم»، وظایف منتظران، ص 32 به نقل از بحارالانوار، ج 51، ص 148، باب 6.
2- همین نوشته، ص 83 در پایان مبحث «چرا امام در مقابل رژیم قیام مسلّحانه نکرد».
3- . راه وصال، ص 65 به نقل از وسایل الشیعه، ج 18، ص 85، باب 9، حدیث 33.

ص: 99

به صفوان جمّال که می خواست فقط شتران خود را آنهم برای سفر حج به هارون کرایه دهد و به همین مقدار که فقط او از سفر برگردد تا بتواند حقّ خود را از او بگیرد، راضی به زنده بودن او بود، فرمودند: «فَمَن اَحَبَّ بَقاءَ هُم فَهُوَ مِنهُم وَ کان مِنهُم، فَهُوَ وَرَدَ النّار»(1) یعنی «هر که زنده ماندن آنها را دوست بدارد، از آنهاست و هر که از آنها باشد، دوزخی است».

نتیجه: بنابراین فرض که حدیث مذکور از متشابهات باشد و با لفظ «بَعدَ» هم آمده باشد، با کمک چنین احادیث دیگری معنایش مشخص و واضح می گردد که: «امکان ندارد ائمه علیهم السلام به شیعیان بگویند برای زمان ظهور سلاح فراهم کنید تا در رکاب حضرت مهیّای مبارزه ی با ظلم باشید ولی در عین حال در زمان غیبت به زیاد شدن ظلم و جور کمک کنید تا ظهور حضرت نزدیک و محقّق شود!!» چون گفتار و سیره ی خودشان در تمام طول زندگی مبارزه ی با ظلم بوده و ما هم باید از ایشان پیروی کنیم.

ب _ می دانیم که قطعاً هدف امام مهدی علیه السلام در دوران ظهور، برقراری عدل و قسط و مبارزه با ظلم و جور است و طبق ادعیه و روایات ما هم به عنوان منتظر که خواهان ظهور حضرت و برقراری عدالت هستیم، مایلیم که در این دوران ظهور از یاران و دوستداران حضرتش محسوب شویم.(2) و برای رسیدن به این خواسته و آرزو


1- بحار، ج 72، ص 376.
2- چنانچه در مفاتیح الجنان، در دعای عهد به ما می آموزند که خواستتان این باشد، «اللهُمَّ، اجعَلنِی مِن انصَارِهِ و اَعوَانِهِ» یعنی «خدایا مرا از یاران و کمک کاران آن حضرت قرار بده» و در جامعه کبیره است که: «وَ نُصرَتی لَکُم مُعَدَّةٌ» یعنی «کمک و یاریم برای شما آماده است».

ص: 100

باید در طول حیات خود، سعی کنیم تا مقدمات و زمینه ی ظهور ایشان را فراهم کنیم و برای چگونه فراهم کردن این مقدّمات، سه احتمال را می توان تصوّر نمود:

1- احتمال اوّل اینکه: به هر نحوی که می توانیم با ظلم و فساد مبارزه کنیم و وظیفه ی خود را در خصوص امر به معروف و نهی از منکر انجام دهیم و ایمان خود را حفظ نموده و به تمام دستورات فردی و اجتماعی دین عمل کنیم، هر چند که جهان پر از ظلم و جور باشد و ما در اقلیّت باشیم، تا از این طریق یار حضرت شویم. چنانچه امام باقر علیه السلام نیز صریحاً به ما می آموزند که چگونه می توانیم یار و کمک کار امام خود باشیم: «فَأعیِنُوا بِوَرَعٍ و اِجتهادٍ»(1) یعنی «با پرهیزکاری و سعی و جدّیت در دین، ما را یاری کنید.»

2- احتمال دوّم اینکه: خود، ظالم باشیم و اهل ستم و گناه، آنهم به این امید پوچ و عبث و باطل که با این کار، ظلم و گناه زیاد می شود پس ظهور حضرت هم نزدیک می گردد چون ما مقدمه ی ظهور را فراهم کرده ایم، بنابراین ما از یاران حضرت محسوب خواهیم شد!!! ولی قطعاً این خیالی باطل است، چون درست است که با این کار ظلم و فساد را در جهان زیاد کرده ایم ولی خود را از یارِ حضرت بودن محروم نموده ایم و در شمار ظالمان محسوب خواهیم شد، همان ظالمانی که ایشان به هنگام ظهور با آنان مبارزه می کند. مگر در دعای ندبه در مفاتیح نمی خوانیم: «اَینَ مُبیدُ اَهلِ الفُسُوقِ وَالعِصیَانِ و الطُّغیَان، اَینَ حاصِدُ فُروعِ الغَیِّ والشِّقاق» یعنی «کجاست نابود کننده ی اهل فسق و گناه و سرکشان و ظالمان،


1- کافی، ج 2، ص 187، ح 5 به نقل از راه وصال، تکلیف 70، ص 163.

ص: 101

کجاست آن درو کننده ی شاخه های گمراهی و نهال دشمنی و اختلاف، کجاست محو کننده ی آثار کج دلی و کجرویها و اندیشه های باطل و هواپرستی...» و با این نحوه عمل کردن، خود را در شمار افرادی قرار می دهیم که منفور و مبغوض خدا و امام می باشند چون امام سجادg در این زمینه می فرمایند: «مبغوض ترین مردم نزد خدا آن کسی است که به سنت امام خود اقتدا کرده است، اما به اعمال او اقتدا نمی کند»(1) به بیان دیگر، با این روش نه تنها یار حضرت نمی باشیم بلکه چون در عمل با ایشان سنخیت نداریم، و از اعمال ایشان پیروی نکرده ایم و به ایشان اقتداء ننموده ایم و خلاف هدف ایشان حرکت کرده ایم، مبغوض حضرت نیز خواهیم بود.

3- احتمال سوّم اینکه: هر فرد مؤمن سعی کند که فقط ایمان خود را حفظ نموده و تنها به وظایف و دستورات فردی دین عمل نماید و به کسی هم ظلم ننموده تا در زمره ی ظالمان قرار نگیرد، ولی با ظلم و ظالم هم مبارزه نکند تا در جامعه ظلم و جور زیاد گردد و حضرت ظهور نماید!! که این احتمال هم تصوری باطل است چون همانطور که در قسمت «الف» بیان گردید خلاف سیره ی ائمه اطهار علیهم السلام است و مصداق راضی بودن به بقاء ظلم و ظالم می باشد و باز هم ما را در شمار ظالمان قرار خواهد داد.

بنابراین باز هم، حدیث مورد نظر را نمی توان توجیحی برای ظلم و ستم کردن قرار داد آنهم به این بهانه که می خواهیم ظهور حضرت نزدیک گردد!!

ج _ به طور کلی مقصود حدیث مذکور، بازگو کردن یک واقعیت خارجی است


1- «اَلا و اِنَّ اَبغَضَ النَّاسِ اِلَی اللهِ مَن یَقتَدِی بِسُنَّةِ الاِمامِ و لا یَقتَدِی بِاَعمالِهِ» راه وصال، تکلیف یازدهم، ص 38 به نقل از کافی، ج 8، ص 234، باب 8، ح 312.

ص: 102

و خبری را می رساند و می خواهد بگوید که در زمان ظهور، خواه نا خواه جهان رو به ظلم پیش خواهد رفت و پر از جور و ستم خواهد شد و در مقامِ بازگو کردنِ تکلیف یاران و دوستان و منتظران حضرت نیست و نمی خواهد بگوید که باید جهان را پر از ظلم کنند تا حضرت ظهور کند، چرا که در روایات دیگر،(1) کاملاً به طور واضح وظایف منتظران به گونه ای بیان شده که مخالف با این معنا است.

برای اینکه این مطلب بیشتر به ذهن، نزدیک شود، نمونه ای را عرض می کنم: اگر گفته شود «از کثرتِ گناهانی مثل دروغ، غیبت، بدحجابی... در جامعه، قبح این گناهان ریخته شده» منظور این است که یک واقعیت خارجی را بیان کنیم و نمی خواهیم وظیفه ی مکلّفان را در این مورد بیان کنیم و هیچ عقل سلیمی از شنیدن این جمله استنباط نمی کند که چون این گناهان زیاد است، پس دیگر مکلّفان، وظیفه ندارند که در جامعه با این گناهان مبارزه کنند و نهی از منکر نمایند! و علاوه بر این خود آن مکلّفان هم، دیگر می توانند آن گناهان را انجام دهند!!!

د _ حدیث مذکور، نمی گوید «بَعدَ مَا مُلِئَت ظالِماً» بلکه می گوید «ظُلماً» یعنی جهان از ظلم پر می شود نه از ظالم، و لازمه ی پر شدن جهان از ظلم، مورد ظلم واقع شدن و مظلوم قرار گرفتن تعداد زیادی است نه ظالم بودن تعداد زیادی. و برای پر شدن جهان از ظلم و جور، یک ظالم، مثل آمریکا هم کافی است. مثل اینکه بگویند: «اتاق پر از دود شده» اینجا هم لازم نیست که حتماً تعداد زیادی


1- برای اطلاع بیشتر، می توان به کتاب «وظایف منتظران» از واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران مراجعه نمود.

ص: 103

سیگاری در این اتاق سیگار بکشند تا اتاق پر از دود شود بلکه یک سیگاری هم می تواند با زیاد سیگار کشیدنش، همه اتاق را پُر از دود کند.(1)

ه_ _ از طرف دیگر، وقتی حدیث مذکور می گوید «همه ی زمین از ظلم و جور پُر می شود» معنایش این نیست که همه ی نقاط زمین پُر از ظلم می شود و کسی در زمین پیدا نمی شود که به او ظلم نشده باشد، تا دشمنان و مغرضان اینگونه القاء کنند که: «تمام افراد بشر باید دچار ظلم و فساد شوند تا ظهور واقع شود!!»

بلکه منظور، این است که ظلم و جور بر عالم غلبه پیدا می کند، همانطور که اگر مثلاً معلمی بگوید: «فلان کلاس از نظر اخلاقی و درسی، کلاس خوبی نیست» لازمه اش این نیست که تک تک افراد این کلاس، بدون استثناء، از نظر درسی و اخلاقی خوب نباشند، بلکه مراد این است که: اکثر افراد کلاس اینطورند و تعداد بدها بر خوبها، غلبه دارد.

و از این گذشته غلبه ظلم و جور بر عالم، فقط یکی از شرایط ظهور است که همین الآن هم اکثریت نقاط زمین را فراگرفته مثل فلسطین، عراق، پاکستان... شما ببینید چه بر سر اینها می آورند، پس هم اکنون هم ظلم و جور بر عالم غلبه پیدا کرده و لازم نیست که تک تک افراد، همه مورد ظلم واقع شوند تا حضرت ظهورکنند، لذا شاید شرایط دیگر ظهور مثل 313 نفر یار واقعی که مورد اعتماد آن حضرت باشند هنوز فراهم نشده، پس بیایید با خوب شدن و تربیت افراد خوب یار واقعی را برای حضرت فراهم کنید، اگر واقعاً طالب ظهور ایشان هستید!!


1- برگرفته از سخنرانی، آقای محسن قرائتی در تاریخ 23/8/82 ساعت 16 شبکه 3 صدا و سیما.

ص: 104

ص: 105

فصل چهارم

اشاره

ص: 106

ص: 107

شبکه ارتباطی وکالت

همانطور که گفته شد امام هادی علیه السلام در سامراء شدیداً تحت نظارت و کنترل بودند و نمی توانستند با پیروان خود تماس آزادانه و مستقیم داشته باشند و یا به قول مسعودی در مجالسی هم که متوکل حضرت را حاضر می کرد و سؤالاتی از ایشان می نمود، از پاسخهایی که امام می داده اند، به خوبی فهمیده می شود که حضرت در معرض تهدید متوکل قرار داشته اند. بنابراین ایشان حتی در اینگونه مجالس هم که می توانستند حضور پیدا کنند، گاهی تقیّه پیشه می کرده اند(1) و جواب را چنان با


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 507 و 508 ضمناً یکی از مواردی که امام هادی علیه السلام در برابر متوکل، تقیّه نموده بودند را در پاورقی، ص 80 ذکر نمودم و در اینجا نیز دو مورد زیر، ذکر می گردد: الف _ نویسنده ی کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام در ص 507 و 508 به نقل از مروج الذهب جلد 4، ص 11 می نویسد: «محمد بن یزید مبرّد» می گوید: روزی متوکل از امام هادی علیه السلام پرسید: فرزند پدر تو (یعنی خودِ تو) درباره ی عباس بن عبدالمطلب چه می گوید؟ امام در پاسخ فرمود: «وَ ما یَقُولُ ولدُ اَبِی یا امیرالمؤمِنینَ! فی رَجُلٍ افتَرَضَ اللهُ طاعَةَ بَنِیَّةِ عَلَی خَلقِهِ و افتَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی بَنِیِّهِ» یعنی «ای خلیفه! فرزند پدرم درباره ی شخصی که خدا اطاعت فرزندانش را بر مردم و اطاعت او را بر فرزندانش واجب کرده، جز نیکی چه می تواند بگوید.» متوکل پاسخ امام را موافق میل خود تلقی کرد و مسعودی پس از نقل این موضوع می افزاید که منظور واقعی امام از این پاسخ، وجوب اطاعت از دستورات خداوند بر فرزندان عباس بود که آن را این چنین به اشارت بیان نمود. قابل ذکر است نویسنده ی کتاب پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام در ص 58 به نقل از بحارالانوار، جلد 50، ص 206 پاسخ امام علیه السلام را اینطور بیان می کند: «ما یَقُولُ وُلدُ اَبِی یا امیرالمؤمِنینَ! فی رَجُلٍ فَرَضَ اللهُ تَعالی طاعَةَ نَبِیِّهِ عَلَی جَمیعِ خَلقِهِ و فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی نَبِیِّهِ» یعنی «فرزند پدرم چه بگوید درباره ی مردی که خدا اطاعتِ پیامبرش را بر تمام مردم لازم کرده بود و اطاعت او را بر پیامبرش لازم نموده است» که مطابق با این متن هم باز می توان گفت که حضرت تقیّه نموده اند و متوکل از پاسخ حضرت چنین برداشت کرده که «خدا اطاعت عباس را بر پیامبر واجب کرده» در حالیکه منظور ایشان این بوده که «خدا اطاعت خودش را بر پیامبر واجب نموده.» ب _ نویسنده ی کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام در ص 507 و 508 و کتاب پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام در ص 247 به نقل از بحارالانوار، جلد 50 ص 214 می نویسند: متوکل دریافته بود که از نظر امام آیه 27 سوره فرقان «یَومَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلَی یَدَیهِ» یعنی «روزی که ستمگر، دست حسرت می گزد» اشاره به برخی از خلفاء است، به همین خاطر خواست با مطرح کردن آن، حضرت را به شکلی در مقابل «عامّه» قرار دهد، لذا زمانی که افراد زیادی در مجلس بودند، درباره ی این آیه از امام سؤال کرد. حضرت فرمودند: «هَذَانِ رَجُلانِ کُنِّیَ عنهُمَا و مُنَّ بِالسِّترِ عَلَیهِما، اَفَیُحِبُّ امیرالمؤمیننَ! اَن یَکشِفُ ما سَتَرَهُ اللهُ؟» یعنی «منظور دو مرد هستند که خدا از آنها به کنایه سخن گفته و با عدم تصریح به نامشان بر آنان منّت نهاده است، آیا خلیفه مایل است آنچه را که خدا مخفی نگاه داشته در اینجا بر ملا کند؟» متوکل گفت: نه دوست ندارم. بدین شکل، امام از خطری که برایش تدارک دیده شده بود، رهایی یافت.

ص: 108

زیرکی می دادند که فقط اهل دقت و فهم می توانستند منظور اصلی امام را دریابند.

و از طرفی هم در آن دوران، دوستان و شیعیان حضرت در سرتاسر بلاد اسلامی گسترده شده بودند لذا امام با وجود این موانع، برای برقراری ارتباط با پیروان خود و به منظور ادامه ی وظیفه ی رهبری خود نسبت به توده ی مردم و دوستان و شیعیان، برنامه ی تعیین کارگزاران و نمایندگان را که امام رضا و امام جواد علیهماالسلام اجراء کرده

ص: 109

بودند، ادامه دادند و نمایندگان و وکلائی را در مناطق و شهرهای مختلف منصوب نمودند و بدین وسیله یک سازمان ارتباطی هدایت شده و هماهنگ را به وجود آوردند. این «شبکه ی ارتباطی وکالت» علاوه بر جمع آوری خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف، توسط وکلاء و تحویل آن به امام، در رفع معضلات کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشت.(1)چون در آن زمان شیعیان کتابهای حدیث مدوّن فقهی و کلامی ائمه علیهم السلام را در اختیار داشتند و از طریق همین وکلاء سؤالات و مشکات خود را از امام می پرسیدند(2) و بخش عمده ای از معارف فقهی و کلامی امام، طی نامه هایی توسط همین وکلاء به شیعیان می رسید که امروزه آن معارف، به نقل از همان نامه ها در مصادر حدیثی آمده و در دسترس ما قرار گرفته همچنین وکلای این شبکه ی وکالتی درجا انداختن امامت امامِ بعدی هم، در منطقه ی خود، موقعیت محوری داشتند.(3)

به نوشته ی دکتر جاسم حسین چنانکه از روایات تاریخی استفاده می شود، شهرهای مورد نظر برای تعیین وکلاء به چهار منطقه تقسیم(4) می شدند:

منطقه اول _ بغداد، مدائن، سواد و کوفه (عراق)؛


1- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام ص 513 _ و سیره پیشوایان، ص 573.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 512 به نقل از رجال کشی، ص 11، و مسند الامام الهادی علیه السلام، ص 83.
3- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 512 و 513.
4- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 513 به نقل از تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص137.

ص: 110

منطقه دوم _ بصره و اهواز؛

منطقه سوم _ قم و همدان؛

منطقه چهارم _ حجاز، یمن و مصر.

در شبکه ی ارتباطی وکالت، هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار می شد که تحت نظر او، کارگزارنِ محلّی منصوب می شدند. برای پی بردن به اقدامات سازمان وکالت می توان دستور العملهای حضرت هادی علیه السلام به وکلای خود را مورد مشاهده قرار داد.(1) به طور کلی نظام وکالت، نقش اساسی در تثبیت موقعیت سیاسی و فرهنگی شیعه ایفا کرد و جامعه شیعه مدیون فعالیتها و زحماتِ افراد این شبکه می باشد. البته گاهی هم بعضی از این وکلاء دستخوش انحراف از خط امام شده و مورد تکذیب آن حضرت قرار می گرفتند و در این شرایط، کسان دیگری جایگزین آنان می شدند.(2)

در هر حال نقش سازمان وکالت، به ویژه در زمان حکومت متوکل عباسی نمایان بود و متوکل با جذب و استخدام نظامی افرادی که بینش ضد علوی داشتند، می کوشید تا ترتیب کار مخالفان خود را بدهد و فعالیتهای سازمان یافته ی زیرزمینی علویان، به ویژه امامیه را نابود سازد. او دست به یک رشته عملیات نظامی جهت بازداشت و دستگیری شیعیان زد و این برنامه را با خشونت و شدت ادامه داد، به طوریکه بعضی از وکلای امام در بغداد، مدائن، کوفه و سایر نقاط


1- بعضی نکات این دستورالعملها در فصل سوم، قسمت ب از تدابیر امام، ص 86 ذکر شد، برای اطلاع بیشتر در این زمینه می توان به کتاب «سیره پیشوایان» ص 574 هم مراجعه نمود.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 512 و 513.

ص: 111

عراق زیر شکنجه در گذشتند و عده ای دیگر به زندان افتادند.(1) یکی از این وکلاء، علی بن جعفر همینیاوی(2) است که گزارش فعالیتهای او به متوکل رسیده بود متوکل او را بازداشت و زندانی کرده و می خواست که او را بکشد، این خبر به علی بن جعفر رسید، از زندان نامه ای به حضرت هادی علیه السلام نوشت که: «شما را به خدا به حال من نظری فرمائید، به خدا قسم می ترسم شک کنم» حضرت وعده فرمود که برای تو در شب جمعه دعا خواهم کرد و همین کار را نیز کرد و صبح آن روز متوکل تب کرد و تب او همچنان شدید می شد تا روز دوشنبه که برای او صدای ناله و شیون بلند شد متوکل دستور داد که زندانیان را رها کنند و مخصوصاً گفت که علی ابن جعفر را رها کرده و از او حلالیت بخواهند علی ابن جعفر پس از گذراندن دوران طولانی زندان، آزاد شد و به دستور امام هادی علیه السلام رهسپار مکّه شد و در آن شهر اقامت گزید و متوکل هم بیماری اش بهبودی یافت.(3)

یکی دیگر از این وکلاء «محمد بن فرج» است که قبل از دستگیر شدن، امام هادی علیه السلام به گونه ای رمزآمیز او را متوجه ساخت که تصمیم دارند تو را بگیرند، فرار


1- سیره پیشوایان، ص 577 به نقل از طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 603 و 607 حدیث 1122 و 1129 و 1130 و به نقل از حسین جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ترجمه دکتر آیت اللهی ص83 و طوسی، کتاب الغیبة، ص 212.
2- همینیا، قریه ای از قرای اطراف بغداد است. (هُمِینَا قَریَةٍ مِن قُرَیَ سَوَادِ بَغدادَ) بحارالانوار، ج 50، ص183.
3- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل هفتم قسمت پنجم، ص 1900 به نقل از اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 866 _ و سیره پیشوایان، ص 576 _ و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 511 و 512 به نقل از اثبات الوصیة، ص 233.

ص: 112

کن و مراقب خویش باش و به او نوشت: «یا محمّد! اِجمِع اَمرَکَ و خُذ حِذرَکَ» یعنی «محمد کارهای خود را جمع و جور کن و مراقب خود باش». محمد بن فرج می گوید من منظور امام را نفهمیدم تا وقتی که مأمور رژیمِ خلیفه رسید و مراد دستگیر کرد و کتف بسته از مصر به عراق آورد و تا توانست مرا مضروب نمود و سرانجام به زندان انداخت. در زمانی که هنوز در زندان بودم، باز لطف حضرت شامل حالم شد و ایشان به من نوشت: «یا مُحَمَّدُ بن الفرج لاتَنزِل فِی ناحِیَةِ الجانِب الغربِیِّ» یعنی «ای محمد بن فرج به طرف ناحیه غربی شهر، نیا». من وقتی نامه ی حضرت را خواندم، تعجب کردم چون هنوز در زندان بودم و نمی فهمیدم که چرا ایشان چنین نامه ای برایم نوشته اند. چند روزی نگذشته بود که گشایشی شد و مرا از زیر زنجیر سنگین رها کردند و بعد از هشت سال، از زندان آزاد نمودند.(1)

باز نمونه ی دیگر، «ایوب بن نوح» وکیل حضرت در کوفه و از یاران مورد اطمینان ایشان است که تحت تعقیب قاضی شهر قرار گرفت. قاضی کوفه شخصی بود به نام جعفر بن عبدالله که شیوه ی سیاسی اش، پیروی از خط مشی عمومی رژیم خلافت بود. این مرد حیله گر، ایوب را اذیت و آزار می کرد، ایوب در نامه ای به امام از تعرض و آزار و شکنجه ی قاضی یاد نمود و شروع به گله و شکایت کرده بود، امام به او پاسخ می دهد که: «تُکفی اَمرَهُ اِلَی شهرَین» یعنی «تا دوماه دیگر کار او یکسره خواهد شد» و چنین هم شد، پس از دو ماه، از قضاوت عزل شد و ایوب


1- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 511 و 512 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص140 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 255.

ص: 113

از دست او آسوده گشت.(1)

البته اینگونه اقدامات متوکل، لطمه های جدّی بر پیکر شبکه ی وکالت وارد کرد، ولی حضرت هادی علیه السلام با تلاش پخته ی خویش، این شبکه را همچنان فعّال و پر ثمر نگه می داشت.(2)

شیعیان امام هادی علیه السلام در ایران

شاید بی مناسبت نباشد که در اینجا مطالبی راجع به شیعیان امام هادی علیه السلام در ایران، بیان شود:

بیشتر شیعیان، در قرن نخست، از شهر کوفه بودند که این مطلب را با مراجعه به کتب رجالی شیعه، به خوبی می توان بدست آورد، زیرا ملقّب شدن این افراد به «کوفی» بهترین مِلاک برای شناختن نکته ای است که به آن اشاره شد. در دوران امام باقر و امام صادق علیه السلام به این طرف، لقب «قمی» در آخرِ اسمِ تعدادی از اصحاب ائمه علیهم السلام به چشم می خورد. اینها اشعری های عرب تباری بودند که در قم می زیستند.(3)

در زمان امام هادی علیه السلام قم مهمترین مرکز تجمّع شیعیان ایران بود و روابط محکمی میان شیعیان این شهر و ائمه طاهرین علیهم السلام وجود داشت. این نکته را هم


1- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 511 و 512 به نقل از کشف الغمه، ج 3، ص 247 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 258 _ و بحارالأنوار، ج 50، ص 177، باب 3
2- سیره پیشوایان، ص 577.
3- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام ص 530 تا 532 به نقل از تاریخ تشیع در ایران، ج1، قسمت قم پایگاه تشیع در ایران.

ص: 114

نباید فراموش کرد که درست همان اندازه که میان شیعیان کوفه، گرایشات انحرافی و غلوآمیز رواج داشت، در قم اعتدال و بینش ضد غلوّ حاکم بود. شیعیان این دیار و افرادی همچون «احمد بن عیسای قمی» در این مسئله از خود اصرار و ابرام فراوانی نشان می دادند و درباره ی غالیان و یا راویانی که در نقل (روایت) از غالیان سخت گیری نداشتند و بی مبالات بودند، سخت گیری می کردند و همچنین متّهمین به غلوّ را طرد می نمودند و از شهر قم می راندند و اخراج می کردند.(1)

غالیان کسانی بودند که دستخوش انحراف از خط امام شده بودند و همانطور که در مبحث «کُنیه و القاب امام هادی علیه السلام» گفته شد، درباره ی امام غلوّ می کردند و برای ایشان مقام الوهیت قائل می شدند و به همین دلیل هم بود که به آنان «غلات» می گفتند، موارد زیر، نمونه ای از عقاید باطل آنان است:(2)

الف _ امام هادی علیه السلام پروردگار، آفریننده و گرداننده ی هستی است.

ب _ ابن حسکه (یکی از مهمترین سران غلات) هم، از طرف امام هادی (که خدا باشد!) به پیامبری و رسالت فرستاده شده تا مردم را هدایت کند.

ج _ تمامی واجبات مثل نماز، روزه، زکات... از پیروان ابن حسکه ساقط است.

و یا فهری یکی دیگر از سران غلات می گوید:

د _ زناشویی با تمام محارم چه مادر یا خواهر و دختر جایز و مباح است.


1- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 527 و 530 تا 532 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 221 به نقل از رجال کشی.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 374و 376 همچنین برای اطلاع بیشتر می توان به سیره پیشوایان، ص 604 مراجعه نمود.

ص: 115

ه_ _ لواط یکی از شهوات و طیّباتی است که خدا آن را حرام نکرده، بلکه نشانه ی تواضع برای خدا نیز می باشد و لذا جایز و مباح است.

حتّی گاهی افرادی از این غلات به منظور سودجویی و یا به دلیل کج فکری، خود را منصوب از طرف امام قلمداد می کردند (مثل ابن حسکه که ذکر شد) ولی امام علیه السلام در ادامه ی فعالیت امامان پیشین، با غالیان درگیر شد، زیرا در میان اصحاب و شاگردان امام نیز افرادی از این غلوکنندگان وجود داشتند.(1)

لذا امام علیه السلام صریحاً فرمودند: «لَیسَ هَذَا مِن دینِنَا فَاعتَزِلهُ»(2) یعنی «اینگونه تأویلات از دینِ ما نیست از آن بپرهیزید» همچنین حضرت علاوه بر اینکه شیعیان خود و دیگر مسلمین را از غلات ملحد، بر حذر داشت، به آنان توصیه نمود که از غالیان به شدت دوری گزینند و از آنان بیزای جویند و آنان را در فشار و سختی قرار دهند(3) و چنانچه به یکی از آنها دسترسی پیدا کردند، سرش را با سنگ بشکنند.(4)

امّا غلات این مخالفتهای امام، با خود را نوعی تقیّه قلمداد می کردند و در بلاد


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 524 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 219 و 221 که به نقل از رجال طوسی و رجال کشی افرادی مثل «حسین بن عبیدالله قمی» و «حسن بن علی ابوعثمان السجاده» را از اصحاب امام و از غلو کنندگان برمی شمارد _ و سیره پیشوایان ص 611.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 525 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 377 به نقل از رجال کشی، ص 517.
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 377 به نقل از رجال کشی _ و سیره پیشوایان، ص 604 به نقل از اختیار معرفة الرجال، ص 519حدیث 997 و وسایل الشیعه، ج 18، باب 7، ص 554.
4- «وَ اِن وَجَدتَ مِن اَحَدٍ منهُم خَلوَةً فَاشدَخ رَأسَهُ بِالصَّخرَةِ» زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 377 و 378 _ و سیره پیشوایان، ص 604 به نقل از وسایل الشیعه، ج 18، ص 554.

ص: 116

دوردست هم که شیعیان از علم و فقه و فرهنگ شیعی رشد یافته ای برخوردار نبودند، عدّه ای فریب غالیان را خورده و از نظر عقیدتی به انحراف کشانده می شدند و این جریان موجبات بدنامی شیعیان را در میان فرقه های دیگر فراهم می کرد.(1)

غلات کار را به جایی رساندند که امام از آنان بیزاری جست و آنان را مورد لعن قرار داد و حتی یکی از رهبران آنان به نام «فارس بن حاتم» که به اسمِ امام، به کارهایی دست می زد و مردم را فریب می داد و به بدعت در دین فرا می خواند، انحرافها و گمراه سازی هایش به قدری زیاد بود که امام دستور قتل او را صادر کرد و برای قاتل او، بهشت را تضمین نمود.(2)

اینگونه مشکلات درونی شیعه کمتر از مشکلاتی نبود که از خارج به وسیله ی دشمنان، بر آنان وارد می شد به ویژه که مشکلات درونی در افزایش مشکلات خارجی تأثیر مستقیم داشت، به همین جهت امام با اینگونه مبارزات خود با غلات، تلاش می نمود که راهی برای حل این قبیل مشکلات درونی پیدا کند تا اجازه ندهد که لکه ی ننگی بر دامن تشیع بنشیند.(3)

بنابراین، با توجه به مسائلی که ذکر شد، واضح است که سختگیریهای بزرگان و شیعیان قم با غالیان، در راستای توصیه ها و فرمایشات امام هادی علیه السلام به دوستان و


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام ص 525.
2- سیره پیشوایان ص 605 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 377 و 378 _ و مکتب در فرایند تکامل بخش سوم، ص 112 و 113 به نقل از رجال کشی، ص 524 و 525.
3- سیره پیشوایان ص 602 _ و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 525.

ص: 117

شیعیان، صورت می گرفته است.

در کنار قم، دو شهر آوه (که نزدیک ساوه است) و کاشان(1) نیز تحت تأثیر تعلیمات شیعی قرار داشته و از بینش مردم قم پیروی می کردند، همچنین مردم قم رابطه ی مالی نیز با امام هادی علیه السلام داشته اند. در این زمینه از محمد بن داود قمی و محمد طُلَحی یاد شده است که از قم و بلاد تابع آن، اموال و اخبارِ درباره ی وضعیت آن سامان را به امام می رسانیدند،(2) چنانکه یکی از اتّهامات آن حضرت این بود که اموالی از طرف مردم قم برای او فرستاده می شود.(3) البته از نامه ای که


1- در پاره ای از روایات، از محمد بن علی کاشانی نام برده شده که در باب توحید از امام هادی علیه السلام سؤالی کرده است «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام ص 530 تا 532 به نقل از الکافی، ج1، ص 102 و التوحید صدوق، ص 101.»
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از مشارق الانوار ص 100 و مسند الامام الهادی علیه السلام ص 45 _ سیره پیشوایان ص 572 به نقل از مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 185 در این رابطه می نویسد: محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل می کنند: اموالی از قم و اطراف آن که شامل «خمس» و نذور و هدایا و جواهرات بود، برای امام ابوالحسن هادی علیه السلام حمل می کردیم. در راه، پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم، زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آنکه پس ازمدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود بار کنیم و آنها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستاده اید بنگرید! دیدیم در خانه ی امام، اموال به همان حال محفوظ است.
3- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام ص 530 تا 532 به نقل از امالی طوسی، ج 1، ص 282 و مسند الامام الهادی علیه السلام، ص 37 _ و همچنین در ص 26 همین نوشته نیز قضیه ای در این رابطه ذکر شد «قضیه بزم شراب».

ص: 118

امام به نماینده ی خود در همدان به نام «ابراهیم بن محمد همدانی» نوشته است به خوبی فهمیده می شود که از همدان هم وجوهی جمع آوری می شده و توسط وکیل حضرت برای ایشان ارسال می شده.(1)

همچنین مردم قم و آوه برای زیارت مرقد مطهر امام رضا علیه السلام به مشهد الرضا علیه السلام مسافرت می کردند و امام هادی علیه السلام نیز آنها را در قبال این عمل «مَغفُورٌ لَهُم» وصف کرده اند.(2)

مردم شیعه ی دیگر شهرهای ایران نیز چنین رابطه ای را با امامان داشتند و این در حالی بود که بیشتر شهرهای ایران به دلیل نفوذ قهرآمیز امویان و عباسیان، گرایشات سُنّی داشتند و شیعه در اقلیّت بود.(3)

دیلم هم از اواخر قرن دوم هجری، شیعیان زیادی را در آغوش خود داشت، که از جمله ی آنها صالح معروف به «ابومقاتل دیلمی»(4) است، او یکی از اصحاب امام هادی علیه السلام بود و کتابی روایی و کلامی درباره ی مسئله ی امامت تألیف نمود. گذشته از اینکه شیعیان زیادی در دیلم می زیسته اند، افرادی از مهاجران دیلمی، در


1- سیره پیشوایان، ص 576 به نقل از اختیار معرفة الرجال، ص 611 و 612 حدیث 1136 _ و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از رجال کشی، ص 610.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 260.
3- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532.
4- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از مسند الامام الهادی علیه السلام، ص 317 و تنقیح المقال، ج 2، ص 90.

ص: 119

عراق نیز به مذهب تشیع گرویده بودند.(1)

علاوه بر مواردی که ذکر شد، لقبهای شهری که، نسبتهای محلّی اصحاب امام هادی علیه السلام را مشخص می کند، تا حدودی می تواند نشان از مراکز و اقامتگاه های شیعیان باشد، به عنوان نمونه می توان از احمد بن اسحاق رازی، حمدان بن اسحاق خراسانی، علی ابن ابراهیم طالقانی، حسین بن سعید اهوازی،(2) بشر بن بشار نیشابوری و فتح بن یزید جرجانی یاد کرد که در شهرهای مختلف ایران می زیسته اند. لازم به ذکر است که جرجان و نیشابور(3) در پرتو فعالیتهای روزافزون شیعیان، به مرور به صورت مراکز نفوذ شیعه در قرن چهارم درآمد.

شواهد دیگری حاکی از آن است که در قزوین نیز کسانی از اصحاب امام هادی علیه السلام ساکن بوده اند.(4)

اصفهان نیز که شایع بود اهالی آن از سُنّیان متعصب حنبلی هستند (و البته


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532.
2- او از اصحاب و شاگردان امام هادی علیه السلام و یکی از شخصیتهای برجسته و از چهره های درخشان علمی و معنوی و از راویان حضرت رضا و جواد و هادی علیهم السلام است و سی کتاب تألیف نموده که در میان اصحاب معروف است. به طوریکه کتب سائرین را با آن قیاس می کنند و می گویند که فلانی کتابهایش مثل کتب حسین بن سعید اهوازی سی مجلد است، حسین بن سعید اصلش از کوفه است ولی با برادرش به اهواز منتقل شد و بعد از آن به قم آمد و در قم هم وفات یافت. «برگرفته از سیره پیشوایان، ص 611 و منتهی الآمال فصل هفتم (اصحاب امام علی النفی علیه السلام) ص 1063 قسمت اول».
3- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از احسن التقاسیم، صص 315، 358، 361، 371، 366.
4- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از رجال کشی، ص 526.

ص: 120

بخش عمده ای نیز چنین بود) گاه شیعیانی از اصحاب امام هادی علیه السلام را در خود داشت که از آن جمله باید به ابراهیم بن شبیه اصفهانی اشاره کرد، وی گرچه کاشانی بوده، ولی به احتمال، مدّتی طولانی در اصفهان می زیسته که ملقّب به «اصفهانی» شده است چنانکه عکس این مطلب نیز صادق است، مانند علی بن محمد کاشانی که از اصحاب امام هادی علیه السلام است و وی در اصل اصفهانی بوده.(1)

همچنین در روایتی از عبدالرحمان نامی، نام برده شده که از مردم اصفهان بوده و تحت تأثیر کرامتی که در سامرّا از امام هادی علیه السلام دیده به مذهب شیعه درآمده(2) است.


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از مسند الامام الهادی علیه السلام، ص352.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از بحارالانوار، ج 5، ص 141 و مسند الامام الهادی علیه السلام ص 123، ضمناً منتهی الآمال با ترجمه باقری بیدهندی ج 2، فصل سوم، قسمت ششم، ص 1825 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 141 و الخرائج، ج 1، ص 392 و اثباة الهداة، ج 5، ص 236 و مدینة المعاجز، ص 546 _ و همچنین زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 64 به نقل از بحارالانوار، ج 13 ص 132 _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 185 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 142، همگی تقریباً اینطور نقل می کنند که عبدالرحمن خود علت شیعه شدنش را اینطور بازگو می کند: من فردی فقیر ولی صاحب زبان و با جرأت بودم. در یکی از سالها، مردم اصفهان مرا به همراه چند نفر دیگر، برای شکایت به دربار متوکل فرستادند. روزی جلوی درب قصر متوکل ایستاده بودیم که دستور داد علی بن محمد پسر حضرت رضا علیه السلام را بیاورند. من از شخصی پرسیدم: این مرد کیست که متوکل دستور داده او را بیاورند؟ گفت: او مردی علوی است که شیعیان وی را امام می دانند و احتمال دارد که متوکل او را برای کشتن به اینجا احضار کرده باشد. من با خود گفتم: از اینجا حرکت نمی کنم تا او را ببینم. ناگهان دیدم شخصی سوار بر اسب می آید و مردم برای احترام به او در طرف راست و چپش صف کشیدند و او را تماشا می کردند. همین که چشم من به آن حضرت افتاد، مِهر و محبّتش در دلم جای گرفت و برایش در دل، شروع به دعا کردم که خدا شرّ متوکل را از سر او رفع نماید. حضرت از میان جمعیّت می گذشت در حالیکه نگاهش به یالِ اسبش بود و به چپ و راست خود و جای دیگری نگاه نمی کرد و من هم همینطور در دل مشغول دعا برای آن بزرگوار بودم، ولی همین که به من رسید، روی خود را به طرفم کرد و فرمود: «خدا دعایت را مستجاب کند و عمرت را طولانی و مال و اولادت را بسیار گرداند». وقتی این را شنیدم، بدنم به لرزه افتاد به طوریکه نتوانستم خود را نگه دارم و روی زمین در میان دوستانم افتادم. دوستانم علّت را پرسیدند، گفتم: خیر است و چیزی به آنان نگفتم. بعد از آن به اصفهان برگشتیم و خداوند به من مال زیادی عطا فرمود، به طوریکه امروز به غیر از اموالی که در خارج از خانه دارم، فقط، در خانه قیمت اموالم به یک میلیون درهم می رسد و صاحب ده فرزند نیز شده ام و عُمرم اکنون از هفتاد گذشته و به امامت کسی که از دل من خبر داده و دعایش در حقّم مستجاب گشته، معتقد هستم. «وَ اَنَا اَقُولُ بِاِمامَةِ الرَّجُلِ عَلَی الَّذِی عَلِمَ مَا فِی قَلبِی، و استَجابَ اللهُ دُعاءَهُ فِیَّ وَ لِی».

ص: 121

گذشته از موارد مذکور، در اصفهانِ قرن چهارم کسانی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بیشتر از مال و جان و خانواده ی خود دوست می داشتند فراوان بودند.(1)


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 530 تا 532 به نقل از مختصر تاریخ دمشق، ج 10، ص 104. تذکر: به طور کلی در فصل چهارم این نوشته، متن اصلی، برگرفته از کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام می باشد.

ص: 122

ص: 123

فصل پنجم

اشاره

ص: 124

ص: 125

فضایل و کرامات امام هادی علیه السلام

اشاره

ابن صباغ مالکی از قول یکی از بزرگان علم، نقل می کند که: «فضیلت ابوالحسن علی بن محمد هادی زبانزد خاص و عام است و آوازه ی فضلش سراسر گیتی را درنوردیده است، فضیلتی ذکر نمی شود مگر آنکه نام امام، قرین آن است و کرامتی به اجمال گفته نمی شود جز آنکه تفصیل آن را امام هادی داراست.»(1)

همچنین محمد بن طلحه شافعی درباره ی امام هادی علیه السلام می گوید: «وی بی نظیرترین خصال نیک را در خود جمع آورده بود و آنها را از درجه ی نبوّت و رسالت و بطون اصیل عرب به میراث برده بود».(2)

بله در واقع به قول «قطب راوندی»: «صفات امامت و شرایط آن در علی بن هادی جمع شده بود و فضل، علم و صفات نیک ایشان به اوج کمال رسیده بود...


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 28 به نقل از الفصول المهمه، ص 268 _ و همچنین امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 74 که او هم قریب به همین مضامین را از ابن صباغ مالکی نقل نموده است.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 30 به نقل از مطالب السؤول.

ص: 126

و اگر ما بخواهیم یکایک خصوصیات اخلاقی والای ایشان را برشماریم، تمام کتاب را باید بدان اختصاص دهیم».(1)

به همین جهت در این فصل هم، تنها به گوشه ای از فضایل و کرامات امام علیه السلام اشاره(2) می شود، چرا که

«آب دری__ا را اگ__ر نتوان کشید              هم به قدر تشنگی باید چشید»(3)

الف _ زهد و پارسایی

امام هادی علیه السلام مانند اجداد طاهرین خود زندگی ساده و بی آلایشی داشت و اهمیتی به مسائل مادّی نمی داد بلکه وجهه ی نظرش، اتصال دائمی به حق تعالی بود و زندگی خود را وقف عبادت خدای متعال نموده بود.(4) قطب راوندی در این باره می گوید: «شب که می شد حضرت روبه قبله می کرد و مشغول عبادت می شد و ساعتی از عبادت بازنمی ایستاد و بر تن نازنینش لباسی پشمین و سجّاده اش بر


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 29 و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل دوم، قسمت هشتم، ص 1846 به نقل از الخرایج، ج 2، ص 678.
2- البته از آنجا که در این نوشته سعی بر این بوده که بیشتر، متن منتهی الآمال، که درباره ی امام هادی علیه السلام است به شیوه ای روانتر و رساتر بیان گردد تا درک معنای آن برای مردم زمان ما آسانتر شود، لذا در این فصل هم سعی شده که بیشتر از مطالب منتهی الآمال در این زمینه استفاده گردد. ضمناً شاید خیلی از مطالب گذشته مصداق این فصل محسوب شود ولی برای پرهیز از تکرار آنها، فقط از قضایا و روایات غیر تکراری در اینجا استفاده می شود.
3- مثنوی معنوی از مولوی.
4- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 43 و 44.

ص: 127

حصیری بود».(1) همچنین سبط بن جوزی درباره ی زهد حضرت می گوید: «امام علی الهادی علیه السلام کمترین میل و گرایشی به دنیا نداشت و همیشه ملازم مسجد بود، هنگامی که خانه اش را بازرسی کردند جز قرآن، کتب دعا و چند کتاب علمی در آن چیزی نیافتند.»(2)

البته واضح است، منظور این نیست که حضرت کار دیگری به جز نماز و دعا و ذکر... انجام نمی دادند، بله این امور هم از مصادیق عبادت هستند ولی در واقع عبادت همان اطاعت و بندگی خداست(3) و امام علیه السلام هم در هر حال و در هر کاری


1- منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل دوم، قسمت هشتم، ص 1846 به نقل از الخرائج، ج 2، ص 901 _ ضمناً در ص 26 همین نوشته «قضیه ی بزم شراب» اشاره شد که حضرت هنگام عبادت، حتی بر روی شن و سنگریزه نشسته بودند.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 44.
3- سوره ی ذاریات، آیه 56 می فرماید: «مَا خَلَقتُ الجِنُّ وَ الاِنسَ اِلاّ لِیَعبُدُون» یعنی «ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای عبادت» و واضح است که منظور این نمی باشد که این موجودات فقط باید نماز و دعا و ذکر... انجام دهند بلکه دین وظایف دیگری را هم به عهده ی آنان گذاشته است که اگر همه ی آنها را با نیّت اطاعت از خدا و بندگی او انجام دهند، در واقع عبادت خدا را کرده اند. و شاید بتوان از حدیث امام صادق علیه السلام در اصول کافی، ج 3، باب عبادت، ص 131، ح4 (و همچنین در معانی الاخبار، ص 240، ح1) نیز همین معنا را استنباط نمود که از ایشان می پرسند: «مَا العِبَادة؟» «عبادت چیست؟» و حضرت پاسخ می دهند: «حُسنُ النّیةِ بالطَّاعَةِ مِنَ الوُجوهِ الَّتی یُطاعُ اللهُ مِنها» یعنی «حُسن نیت داشتن در طاعت، آنگونه که خدا فرمانبرداری شود» به بیان دیگر «هرکار که با نیت اطاعت از خدا انجام گیرد، عبادت است» همچنین امام باقر علیه السلام در امالی مفید، ص 310، مجلس 37 می فرمایند. «لاَ یَزَالُ اَلْمُؤْمِنُ فِی صَلاَةٍ مَا کَانَ فِی ذِکْرِ اللَّهِ قَائِماً کَانَ أَوْ جَالِساً أَوْ مُضْطَجِعاً لِأنَّ اللَّهَ یَقُولُ: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ...» یعنی «مؤمن دائماً در نماز است مادامیکه به یاد خداست گرچه ایستاده یا نشسته یا به پهلو خوابیده باشد چون خداوند (در سوره آل عمران، آیه 191) می فرماید: خردمندان کسانی هستند که در هر حالی، ایستاده و نشسته و خوابیده خدا را یاد می کنند و در خلقت آسمانها و زمین فکر می کنند...».

ص: 128

به واقع مشغول عبادت خدا بودند چون همه ی امور را به دور از گرایشات مادّی و هواهای نفسانی و فقط با انگیزه ای الهی انجام می دادند. ایشان به تبعیت از پدران و اجداد طاهرینشان، حتی برای کسب معاش خود و خانواده ی خود نیز با همین انگیزه کار و تلاش می نمودند. علی بن حمزه در این باره می گوید: «روزی امام هادی علیه السلام را دیدم که بر زمین خود، با بیلچه کار می کرد، در حالیکه دو پایش از عرق خیس شده بود. گفتم: قربانت گردم، کارگران کجا هستند که شما به زحمت افتاده اید؟ حضرت فرمود: بهتر از من و پدرم، کسانی بودند که با بیل در زمین خود کار می کردند. پرسیدم: آنها چه کسانی بودند؟

فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و تمام پدرانم با دست خود کار می کردند و با دسترنج خود زندگی می نمودند و این کار پیامبران، رسولان و اوصیای صالح بوده است.»(1)

بله در بینش الهی سعی و تلاش و کار کردن،حتی اگر برای تأمین معاش خود باشد، فضیلت محسوب می گردد و کارگر نزد خدا مأجور(2) است و کار کردن سیره ی


1- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 44 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 147 به نقل از من لایحضر الفقیه، ص 23.
2- امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید: «اَلَّذِی یَطْلُبُ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ مَا یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ، أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ». کتاب «ازدواج در اسلام» قسمت 35، چهارمین وظیفه از وظایف شوهر، ص 184، ح 5، به نقل از وسائل ابواب النفقات، باب 23، خ 2، و ترجمه حدیث اینکه «کسی که برای رفع حاجت خانواده اش به دنبال فضل الهی (کسب مال) می رود، اجرش از مجاهد در راه حقّ بیشتر است». ضمناً برای کسب اطلاع بیشتر، در مورد اهمیت و ارزش معنوی کار می توان به کتاب «العمل و حقوق العامل فی الاسلام» «کار و حقوق کارگر در اسلام» از «باقر شریف قرشی» و یا کتاب «ارزش کار و کرامت کارگر در اسلام» برگرفته از آثار حضرت آیت ا... جوادی آملی مراجعه نمود.

ص: 129

انبیاء بوده است همچنانکه حضرت آدم علیه السلام زراعت و کشاورزی و حضرت ادریس علیه السلام خیاطی و لباس دوزی و حضرت نوح علیه السلام نجّاری و حضرت داود علیه السلام آهنگری و حضرت ابراهیم علیه السلام بنّایی و حضرت لوط علیه السلام کِشتکاری و برزگری و حضرت صالح علیه السلام سنگ تراشی و حضرت یحیی علیه السلام کفّاشی و بالاخره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم چوپانی می کرده اند.(1)

در نگاه انبیاء و اولیاء الهی از همه ی امور دنیا می توان بهره ی اخروی برد و انسان در هر حال و در تمام لحظات زندگی خود می تواند مشغول بندگی و اطاعت و عبادت خداوند متعال باشد و به همین دلیل است که پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الدُّنیا مزرَعَةُ الآخرَةِ»(2) یعنی «دنیا، مزرعه ی آخرت است».

ب _ کَرَم و بخشش

یکی دیگر از خصوصیات بارز آن حضرت، بخشش و عطای ایشان است که همانند اجداد خود، در این میدان گوی سبقت را از همگان ربوده است. «ابن حجر» در این باره می گوید: «علی هادی دانش و بخشش را از پدر به ارث برده


1- برگرفته از امام هادی علیه السلام، و نهضت علویان، ص 150.
2- بحارالانوار، ج 67، ص 225.

ص: 130

بود.»(1) و «شیخ آقا بزرگ تهرانی» نیز می گوید: «امام هادی جلیل القدرترین برادرانِ خویش و وراث دانش و بخشش پدران خود بود».(2) در این باره به نقل دو مورد اکتفا می شود:

1- ابوهاشم جعفری می گوید: زمانی دچار فقر شدیدی شده بودم، به خدمت امام علی النقی علیه السلام رفتم، وقتی به من اجازه داد و نشستم حضرت فرمود: «یَا أبا هَاشمِ أیُّ نِعَمِ اللهِ عزوجلَّ علیکَ تُریدُ أن تُؤَدِّیَ شُکرَهَا؟» یعنی (ای ابوهاشم شکر کدامیک از نعمتهای الهی را که خداوند به تو عطا نموده، می توانی به جا آوری؟» من ندانستم که چه بگویم، پس خود حضرت شروع به سخن کردند و فرمودند: «رَزَقَکَ الْإِیمَانَ فَحَرَّمَ بِهِ بَدَنَکَ عَلَی النَّارِ، وَ رَزَقَکَ الْعَافِیَةَ فَأَعَانَتکَ عَلَی الطَّاعَةِ، وَ رَزَقَکَ الْقُنُوعَ فَصَانَکَ عَنِ التَّبَذُّلِ، یَا أَبَا هَاشِمٍ إِنَّمَا اِبْتَدَأْتُکَ بِهَذَا لِأَنِّی ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تَشْکُوَ لِی مَنْ فَعَلَ بِکَ هَذَا، وَ قَدْ أَمَرْتُ لَکَ بِمِائَةِ دِینَارٍ فَخُذْهَا» یعنی «خداوند به تو نعمت ایمان را عطا فرموده و به سبب آن بدنت را بر آتش جهنم حرام ساخته است و به تو عافیت (سلامت بدن) داده است تا تو را بر طاعت یاری نماید و به تو صفت قناعت را داد، پس آبروی تو را نگه داشت (چون از ذلّت درخواست کردن نجات یابی)، ای ابوهاشم من شروع به سخن گفتن نمودم چون گمان کردم تو می خواهی از آنکه این همه نعمتها را به تو داده، شکایت کنی و دستور دادم که صد دینار به تو بدهند، آن را بگیر.»(3)


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 30 به نقل از الصواعق المحرقه، ص 206 و 207.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 30 به نقل از شجرة السبطین (نسخه ی اصلی)
3- برگرفته از منتهی الآمال فصل سوم، روایت دوم، ص 1036 به نقل از امالی صدوق _ و سخنان برگزیده از برگزیدگان جهان بخش امام هادی علیه السلام، ص 477 به نقل از انوار البهیة و منتهی الآمال و بحار، ج 50، ص 129 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 43 به نقل از بحار، ج 50، ص 129 و امالی صدوق، ص 412.

ص: 131

این روایت فقط نمونه ای از بخششهای امام هادی علیه السلام است و بیشتر غرض این بود که متذکر نعمِ ایمان، عافیت و قناعت گردیم، تا سعی کنیم از این بزرگترین نعمت های الهی، برای زندگی دنیوی و اخروی خود، بهره کافی را ببریم و از آنها غافل نباشیم.

2- روزی امام هادی علیه السلام برای انجام کار مهمی از سامرا به روستائی رفت. مرد عربی به در خانه حضرت آمد و جویای ایشان شد، به او گفتند که حضرت به فلان روستا رفته. آن مرد عرب هم، به آن روستا رفت و با حضرت ملاقات کرد. حضرت از او پرسید: «مَا حَاجتُکَ؟» فقال: «أَنَا رَجُلٌ مِنْ أَعْرَابِ الْکُوفَةِ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیةِ جَدِّکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ قَدْ رَکِبَنِی دَیْنٌ فَادِحٌ أَثْقَلَنِی حَمْلُهُ وَ لَمْ أَرَ مَنْ أَقْصِدُهُ لِقَضَائِهِ سِوَاکَ» یعنی «حاجتت چیست؟» گفت: «من مردی از اعراب کوفه هستم که از دوستداران جدّت علی بن ابی طالب علیه السلام می باشم، امّا گرفتار بدهی سنگینی شده ام، به طوریکه پشتم از سنگینی آن، احساس ناتوانی می کند و جز شما گره گشایی را نمی شناسم» حضرت فرمود: ناراحت نباش و آسوده خاطر باش، همین جا بمان تا زمانِ آن فرا برسد.

فردا صبح به آن مرد فرمود: «اُریدُ مِنکَ حاجَةً اللهَ اللهَ! اَن تَخالِفَنی فیهَا» یعنی «من از تو خواهشی دارم تو را به خدا که با خواسته ی من مخالفت نکنی». مرد

ص: 132

عرب گفت: مخالفت نمی کنم. سپس امام هادی علیه السلام کاغذی به خط خود نوشت و در آن اعتراف نمود که مرد عرب از ایشان مبلغی را طلبکار است و مبلغی را که معین نمود، بیش از مقدار بدهی مرد عرب بود و فرمود: این نوشته را بگیر و هنگامیکه من به سامراء رفتم، و موقعی که گروهی ازمردم نزد من هستند، بیا و این مبلغ را از من بخواه و بسیار سخت بگیر و با درشتی از من بخواه! و تو را به خدا که بر خلاف این دستور عمل نکنی. مرد عرب پذیرفت و نوشت را گرفت. وقتی که حضرت به سامراء بازگشت و گروهی از اطرافیان خلیفه و دیگران در نزد ایشان حاضر بودند، آن مرد کاغذ را بیرون آورد و مبلغ را مطالبه کرد و همانطور که حضرت به او سفارش نموده بود، رفتار کرد. امام به نرمی و ملایمت با او صحبت کرد و عذر خواهی نموده و وعده داد که نگران نباشد، بدهی او را پرداخت خواهد کرد.

این خبر به گوش متوکل رسید، او دستور داد که برای حضرت سی هزار درهم ببرند. وقتی پول را آوردند، امام آن را نگه داشت تا مرد عرب آمد و به او فرمود: این پول را بگیر و بدهی خود را پرداخت کن و ما بقی آن را خرج خانواده ات کن و ما را معذور بدار. مرد عرب گفت: یابن رسول الله به خدا سوگند، تقاضای من، کمتر از یک سوم این مبلغ است ولیکن «اَللّهُ اَعلَمُ حیثَ یَجعَلُ رسَالَتَهُ»(1) یعنی «خدا می داند مقام رسالت خویش را به چه کسانی بسپارد» سپس آن پول را گرفت و رفت.(2)


1- سوره ی انعام، آیه 124.
2- برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب دوازدهم، فصل دوم، روایت پنجم، ص 1841 به نقل از کشف الغمة، ج 3، ص 166 و بحارالانوار، ج 50، ص 175 _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 71 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 175 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 76 به نقل از شبلنجی شافعی در ص 165 کتابش _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 41 به نقل از الاتحاف بحب الاشراف، ص 67 و 68 و شرح شافیه ابی فراس، ج 6، ص 167 و جوهرة الکلام، ص 151.

ص: 133

بقول شیخ عباس قمی رحمة الله این کار امام هادی علیه السلام شبیه به آن چیزی است که ابی امامه از قول حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی حضرت خضر علیه السلام روایت نموده و آن اینکه: زمانی خضر علیه السلام در بازاری از بازارهای بنی اسرائیل راه می رفت، ناگهان چشم فقیری به او افتاد، و از او مال و صدقه ای خواست، خضر علیه السلام گفت: چیزی نزد من نیست که به تو بدهم. فقیر گفت: «بِوَجهِ اللهِ لَمَّا تَصَدَّقتَ علیَّ اِنّی رَاَیتُ الخَیرَ فِی وَجهِکَ و رَجَوتُ الخَیرَ عِندَکَ» یعنی «تو را به ذات خدا (وجه خدا) قسم می دهم که چیزی به من صدقه دهی، من خیر را در چهره ی تو می بینم و از تو امید خیر دارم» قالَ الخَضِرُ: «آمنتُ باللهِ اِنَّکَ سألتَنی باَمرٍ عَظیمٍ ما عِندِی مِن شَیءٍ اُعطیکَهُ الاّ أَن تأخُذَنِی فَتَبیعَنی» یعنی «خضر علیه السلام گفت: من به خداوند ایمان دارم تو به وسیله ی امر بزرگی (وجه خدا) از من درخواست کردی، ولی چیزی در نزد من نیست که به تو بدهم مگر اینکه مرا بگیری و بفروشی». فقیر گفت: این را راست می گویی؟! خضر علیه السلام گفت: راست می گویم، چون تو به وسیله ی امر عظیمی از من درخواست کردی، با وجه خدا (ذات خدا) از من درخواست نمودی، پس مرا بفروش. فقیر هم او را به بازار بُرد به چهارصد درهم فروخت. حضرت خضر مدّتی در نزد مشتری ماند ولی او از حضرت انجام کاری را

ص: 134

نمی خواست. حضرت خضر به او گفت: تو مرا برای خدمت کردن خریدی، به انجام کاری فرمان بده، مشتری گفت: دوست ندارم تو را به زحمت بیاندازم چون تو پیری و بزرگ. حضرت خضر گفت: مرا به سختی نخواهی انداخت، یعنی هرچه بگویی می توانم انجام دهم، او گفت: پس بلند شو و این سنگها را جابجا کن. و آن سنگ ها را کمتر از شش نفر در یک روز نمی توانستند جابجا کنند، ولی حضرت خضر بلند شد و در همان ساعت آنها را جابجا نموده آن مرد گفت: اَحسَنت، کاری را انجام دادی که هیچ کس قدرت انجام آن را نداشت.

پس برای آن مرد سفری پیش آمد، او به حضرت خضر گفت: گمان می کنم تو شخص امینی هستی، جانشین من باش و خوب جانشینی کن و البته دوست ندارم تو را به مشقّت بیندازم. حضرت گفت: به مشقّت نمی اندازی. بعد آن مرد گفت: تا من برگردم، مقداری برایم خِشت(1) بزن. و سپس به سفر رفت و وقتی که برگشت حضرت خضر برایش ساختمانی محکم ساخته بود. آن مرد (که این عجایب را از حضرت دیده بود) گفت: تو را به وجه خدا (ذات خدا) قسم می دهم که بگویی حسب و اصل و تبار تو چیست و کار تو چگونه است؟ حضرت خضر فرمود: به وسیله ی امر عظیمی (وجه خداوند) از من سؤال کردی، من همان خضر هستم که شنیده ای فقیری از من درخواست کرد ولی چیزی نداشتم که به او بدهم، باز او مرا به ذات خداوند عزّوجل قسم داد و درخواست نمود، من هم خود را به بندگی او درآوردم و او مرا فروخت. به تو بگویم که: «هرکس که به وسیله ی وجه خداوند


1- فرهنگ فارسی عمید می گوید: خشت = آجر خام، گِل که در قالب بزنند و بگذارند خشک شود.

ص: 135

عزوجل (ذات پروردگار) از او درخواست کنند و او در حالیکه قادر به انجام آن درخواست است، سائل را ردّ کند، روز قیامت می ایستد، در حالیکه بر چهره ی او پوست و گوشت و خون نیست و فقط بر چهره اش، استخوانی است که می لرزد و تکان می خورد و حرکت می کند.»

مرد گفت: ترا به مشقّت انداختم و نشناختمت، حضرت فرمود: نترس و باکی نداشته باش، تو مرا نگاه داشتی و به من احسان نمودی. مرد گفت: پدر و مادرم به فدای تو، در مورد خانواده و مال من حکم کن یعنی یا در اینجا بمان و هرچه می خواهی بکن و یا اینکه تو را مختار می کنم که هرکجا بخواهی بروی حضرت خضر فرمود: مرا آزاد کن تا عبادت خداوند را کنم. و آن مرد هم چنین کرد. سپس حضرت خضر علیه السلام فرمود: «اَلحَمدُ لله الّذِی أوقَعَنی فِی العُبُودیّةِ فأنجانِی مِنها» یعنی «حمد برای خدایی است که مرا در بندگی انداخت و آنگاه مرا نجات داد.»(1)

ج _ وقار و هیبت

امام هادی علیه السلام از آنچنان هیبت و نفوذ معنوی برخوردار بود که نه تنها مردم حق جو، قلبشان معترف به عظمت ایشان می گشت بلکه همگان خواسته و ناخواسته تحت تأثیر ایشان قرار می گرفتند و به تجلیل و تعظیم شخصیت والای وی می پرداختند و این امر اختصاص به شیعیان هم نداشت،(2) نمونه ی آن اینکه:


1- برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج2، باب دوازدهم فصل دوم روایت پنجم، ص 1824 به نقل از اعلام الدین دیلمی، ص 350 و بحارالانوار، ج 13 باب 10، «قصة موسی علیه السلام حین لقی الخضر و سائر قصص الخضر علیه السلام و أحواله» ص 321، ح 55.
2- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 24 و 156، ضمناً در پاورقی ص 42 همین نوشته ذکر شد که حتی خلیفه و یا مأموران اعزامی او هم، تحت تأثیر جاذبه و نفوذ امام به تجلیل و تعظیم شخصیت ایشان می پرداختند.

ص: 136

1- امین الدین طبرسی از محدثین معروف، از قول محمد بن حسن اشتر علوی می گوید: من و پدرم بر درِ دربار متوکل عباسی ایستاده بودیم و من در آنوقت کودک بودم، گروهی از عباسیان و طالبیین و آل جعفر هم سوار بر اسب حضور داشتند، ناگهان امام هادی علیه السلام وارد شد، تمامی مردم بدون استثنا برای احترام به ایشان از مرکب هایشان پیاده شدند تا آنکه حضرت وارد دربار خلافت شدند. پس از لحظه ای بعضی از افراد که از این تجلیل و گرامیداشت به خشم آمده بودند، لب به اعتراض گشودند و به بعضی دیگر گفتند: چرا ما برای این پسر پیاده شویم او نه شرافتش از ما بیشتر است و نه سنّش از ما زیادتر است، بخدا قسم که برای او پیاده نخواهیم شد. ابوهاشم جعفری به آنها گفت: به خدا سوگند که وقتی او را ببینید با ذلت و کوچکی برایش پیاده خواهید شد. مدتی نگذشت که امام تشریف آورد، وقتی نگاه آنان به حضرت افتاد همگی برای او پیاده شدند. ابوهاشم به آنها گفت: مگر شما نگفتید که ما برای او پیاده نمی شویم، پس چه شد که پیاده شدید؟ گفتند: به خدا سوگند نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم و بی اختیار از اسب فرود آمدیم و به ایشان احترام گذاشتیم.(1)


1- برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب دوازدهم، فصل دوم روایت سوم، ص1840 به نقل از اعلام الوری، ص 343 و بحارالانوار، ج 50، ص 137 _ وزندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 24 به نقل از بحارالانوار و اعیان الشیعه، ج 4، ق 2، ص 274 و 275 _ و امام علی الهادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 151.

ص: 137

هیبت امام آنچنان قوی و نفوذ ایشان آنقدر نیرومند بود که حتی گاهی افرادی که نظر سوئی هم نسبت به ایشان داشتند، به محض دیدن رخسار پرفروغش، آثار ضعف و سستی و ترس بر قلب هایشان سایه می افکند.

البته سرّ عظمت ایشان در اطاعت خداوند متعال و پایبندی به دین بود. امام علیه السلام خواری و ذلت عصیان را از خود دور ساخته و از طریق اطاعت پروردگار به اوج عزّت و وقار دو جهان رسیده بود، لذا خدا در دل دشمنانش ترس می افکند، همانطور که قرآن کریم در سوره ی حشر آیه 2 می فرماید: «وَ قَذَفَ فِی قُلوبِهم الرُّعب».(1) نمونه ای که در این باره، از تاریخ، می توان بیان کرد، اینکه:

2- فضل بن احمد کاتب می گوید: پدرم (احمد بن اسرائیل که کاتب معتز، پسر متوکل بود) گفت: یک روز من به همراه معتز وارد کاخ متوکل شدم، متوکل بر تخت نشسته بود و فتح بن خاقان (وزیر متوکل) هم در نزد او ایستاده بود. معتز سلام کرد و ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم. معمولاً هر وقت که معتز وارد می شد متوکل به او مرحبا می گفت و دستور می داد که بنشیند، اما این بار از شدت خشم و ناراحتی متوجه ی معتز نشد او با فتح بن خاقان سخن می گفت و هر لحظه بر شدّت خشمش افزوده می شد، به فتح بن خاقان می گفت: همین است کسی که این همه از او دفاع می کنی؟! و مرتّب سخن خود را تکرار می کرد. فتح بن خاقان می کوشید تا خشم او را کاهش دهد و می گفت: این حرفها دروغ است و به او تهمت می زنند. ولیکن متوکل بیشتر خشمگین می گردید و با جسارت می گفت:


1- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 25 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 151.

ص: 138

به خدا قسم او را می کشم که ادّعای دروغ می کند و بر سلطنت من ایراد می گیرد. سپس متوکل گفت تا چهار نفر از مأموران خزر(1) را حاضر کنند، وقتی آنها حاضر شدند به هر کدام شمشیری داد و به آنان دستور داد که وقتی امام هادی علیه السلام وارد شد، او را به قتل رسانند و همچنین گفت: به خدا قسم بعد از کشتن او، بدنش را آتش می زنم. «وَاللّه لَأُحرِقَنَّهُ بعدَ القَتلِ.»

در همان هنگام دربانان متوکل آمدند و خبر از آمدن امام دادند. ناگهان دیدم که حضرت وارد شد در حالیکه لبهای مبارکش حرکت می کرد و دعائی را می خواند و هیچ ناراحتی و وحشتی نداشت. همین که چشم متوکل به امام افتاد، به سرعت از تخت پائین آمد و به استقبال ایشان رفت و او را بغل کرد و دستهای مبارکش و پیشانی او را بوسید و در حالیکه شمشیر در دستش بود، گفت: ای آقای من، ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، ای بهترین خلق خدا، ای پسر عموی من. ای مولای من، ای ابوالحسن! ...

سپس متوکل گفت: آقای من! چرا در این هنگام، تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: پیک تو آمد و گفت که متوکل شما را می خواهد. متوکل فحش زشتی به آن پیک داد و گفت: دروغ گفته، ای آقای من از همان راهی که آمدید، بازگردید. سپس به وزیر و فرزندانش رو کرد و گفت: ای فتح بن خاقان، ای عبیدالله، ای معتز، مولای خودتان و مولای مرا بدرقه نمایید.

هنگامیکه چشم آن چهار مأمور خزری به امام افتاد، به احترام ایشان به سجده


1- خزر، طایفه ای وحشی که چشمانی تنگ و ریز داشتند، به نقل از فرهنگ فارسی عمید _ ضمناً از متن روایت معلوم می گردد که زبان مکالمه ی آنان با زبان اهل مجلس، متفاوت بوده است.

ص: 139

افتادند. وقتی امام بیرون رفت، متوکل آن چهار نفر را خواست و به مترجمی که سخنان آنان را ترجمه می کرد، گفت که از آنان سؤال کند که برای چه دستور او را نسبت به امام اجرا نکرده اند؟ و آنها گفتند: از شدّت هیب او بی اختیار شدیم زیرا در اطرافش صد شمشیر برهنه دیدیم ولی شمشیر داران را نمی توانستیم ببینیم، لذا دل ما پر از ترس شد و این وحشت موجب شد که دستور شما را انجام ندهیم.(1)

د _ علم و دانش

علم و دانش ائمه علیهم السلام همانند پیامبران و مرسلین علیهم السلام،(2) علمی الهامی و خدادادی است و خداوند آنان را بی هیچ کوشش و تلاش، مرکز حقایق و اسرار خویش قرار داده و به آنان علمی لدّنی عطا فرموده تا حجّت را بر مردم تمام کنند. امام صادق علیه السلام از کیفیت علم ائمه علیهم السلام و دامنه ی حیرت انگیز آن که وصف ناپذیر است، چنین یاد می کند:

«علم ما عبارت است از: غَابِر، مَزبُور، نَکتٌ فِی القُلُوب، نَقرٌ فی الاَسماع، جَفر اَحمر، جَفر اَبیَض و همچنین مُصحَف فاطمه علیهاالسلام و جامِعَة که همگی در نزد ماست.»


1- برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب دوازدهم، فصل پنجم، روایت ششم، ص 1879 به نقل از الخرائج قطب راوندی، ج1، ص 417 و بحارالانوار، ج 50، ص 196 به نقل از الخرائج و اثباه الهداة ج 6، ص 251 و مدینة المعاجز، ص 550 و حلیة الابرار، ج 2، ص 465 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 297 به نقل از الخرائج _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام ص 165 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 197.
2- رجوع شود به اصول کافی، ج 1، باب «اَنَّ الائمة ورثوا عِلمَ النّبی وَ جمیع الانبیاء و الأوصیاء الّذین من قبلهم» یعنی «ائمه، علوم همه پیغمبران را دارند»، ص 324.

ص: 140

از حضرت معانی این تعابیر را پرسیدند، ایشان فرمودند: «غابر، دانش آینده است» و «مزبور، دانش گذشته است» و «نکت فی القلوب، الهامات قبلی است» و «نقر فی الاسماع، به گوش خوردن صدای ملائکه است، زیرا ما گفتار آنان را می شنویم و لیکن خود آنها را نمی بینیم» و «جفر احمر، ظرفی است که سلاح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آن قرار دارد و از آن خارج نمی شود تا آنکه قائم آل محمد (عج) قیام نماید» اما «جفر ابیض، ظرفی است که در آن تورات موسی، انجیل عیسی، زبور داوود و کتب آسمانی پیشین قرار دارد» و «مصحف فاطمه علیهاالسلام، کتابی است که در آن تمام حوادث و نامهای کسانی که تا روز قیامت به حکومت می رسند، نوشته شده است» و امّا «جامعه، کتابی است دارای هفتاد ذراع طول، که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با دهان مبارکشان آن را املاء می فرمودند و حضرت علی علیه السلام با دست خویش می نوشتند. به خدا قسم هرچه مردم تا روز قیامت بدان نیاز پیدا کنند، در این کتاب آمده است، حتی دیه ی یک خراش و یک تازیانه یا نصف تازیانه...».(1)

بنابراین علم ائمه علیهم السلام فقط محدود به احکام شرعی و علوم دینی نمی باشد بلکه شامل تمام علوم گوناگون می گردد و دلیل روشن آن، روایات و پیشگوئی های متعددی است که از ائمه علیهم السلام در زمینه های گوناگون علوم، نقل شده است.


1- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیهم السلام ص 36 به نقل از الارشاد، ص 307 و 308 _ و اصول کافی ج 1، باب «فیه ذکرُ الصَّحیفَة و الجَفرَ و الجامعةَ و مصحف فاطمة علیه السلام» یعنی «مصحف فاطمه علیهاالسلام و جفر و جامعه» ص 344.

ص: 141

حتی امام علی علیه السلام که بابِ شهرِ علم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است،(1) علاوه بر اینکه از پیشرفتهای تکنولوژیک و تحولات علمی که در عرصه ی گیتی به ظهور می رسد، خبر داد،(2) به قول عقّاد، پایه ی سی و دو علم را بنیان نهاد.

امام صادق علیه السلام نیز یکی از همین پیشوایان حق و حقیقت است، که از زلال علم و دانش آنها، بشریت همچنان سیراب می شود، در فرمایشات خود از آلودگی دریا و فضا و زیانهای ناشی از آن برای انسان، پرده برداشته است و در کتاب موسوم به «توحید مفضل» قواعد تشریح و عجایب مربوط به اعضای انسان را بیان نموده است. همچنین ایشان بنیانگذار علوم فیزیک و شیمی به شمار می رود و اصول این دو دانش را توسط شاگرد برجسته و ممتاز خود، پیشاهنگ تحولات علمی، جابربن


1- پیامبرa فرمودند: «اَنَا مدینةُ العِلم و علیٌ بابُها» یعنی «من شهر علم هستم و علی در آن است» فقراتی از دعای ندبه.
2- در کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 36 و 37 به نقل از حیاة الامام محمد الجواد علیه السلام ، ص 69 نمونه هایی از این خبرها و پیشگویی ها بیان شده که یکی از آنها اینکه حضرت فرمودند: «یأتی زمان علی النّاس یَری مَن فی المشرق مَن فی المغرب و مَن فی المغرب یری مَن فی المشرق» یعنی «زمانی خواهد آمد که ساکنین مشرق افراد مستقرّ در مغرب را خواهند دید و ساکنان مغرب، مشرقیان را» و باز فرمودند: «یأتی زمان علی النّاس یسمع مَن فی المشرق مَن فی المغرب و مَن فی المغرب یسمع مَن فی المشرق» یعنی «زمانی فرا خواهد رسید که کسی که در مغرب است صدای مشرقیان را خواهد شنید و برعکس». و امروزه شاهد هستیم که با اختراع رادیو و تلویزیون و کامپیوتر... چگونه این پیشگویی ها تحقق یافته است. همچنین حضرت فرموده اند: «یأتی زمان علی الناس یسیر فیه الحدید» یعنی «زمانی خواهد آمد که در آن، آهن به حرکت درخواهد آمد» که این پیشگوئی نیز با اختراع ماشین و قطار و هواپیما ... محقق گشته است. البته ایشان موارد متعددی را پیش بینی کرده اند که تماماً صادق بوده است و اینگونه امور، با وجود آن موقعیت علمی که حضرت داشته اند اصلاً عجیب نیست.

ص: 142

حیّان چهره ی افتخارآمیز شرق، وضع کرده است.

امام هادی علیه السلام نیز که در هفت سالگی به مقام امامت رسید، به وسیله ی علمای بزرگ زمان خود، مورد پرسش قرار گرفت و دشوارترین مسائل را آنچنان دقیق و روشن پاسخ داد که پرسش کنندگان را متحیّر ساخت و در نتیجه آنان به امامتِ امام هفت ساله اعتراف نمودند.

دانش امام هادی علیه السلام منحصر در زمینه ی خاصی مثل حدیث، فقه، فلسفه و کلام نبود بلکه شامل تمام شاخه های معرفت بشری می گشت. علم و دانش حضرت زبانزد عام و خاص بود و کسی یارای عرض اندام در برابر معارف گسترده ی وی را نداشت، او آنچنان مورد قبول تمام علمای عصر خود بود که آنان در مسائل پیچیده و غامض به ایشان رجوع می کردند و رأی حضرت را نصب العین خود قرار می دارند و عجیب آنکه حتی متوکل عباسی، سرسخت ترین دشمن امام نیز، از این امر مستثنی نبود و هنگام اختلاف آراء نظر امام را جویا می شد و رأی ایشان را بر دیگران مقدّم می داشت. چون در واقع امام با دانش امامت و استدلال روشن، چنان مسئله را می شکافت که متوکل و فقهاء در برابر آن ناگزیر به تحسین و تسلیم می شدند.(1)

بهرحال در این قسمت فقط به نمونه هائی اکتفا می شود که بیانگر گوشه ای از علم امام هادی علیه السلام در مورد آینده و گذشته و ما فی الضمیر افراد(2) می باشد:


1- . قابل ذکر است که مقدمه ی قسمت (د)، به طور کلی برگرفته از کتاب «زندگانی امام علی الهادی علیه السلام» ص 35 تا 38 و ص 68 و کتاب «سیره ی پیشوایان» ص 599 می باشد.
2- در واقع این موارد مربوط به سه قسم اولیه از علومی است که مطابق روایت امام صادق علیه السلام، ائمه دارا هستند و در ص 139 همین نوشته ذکر گردید. ضمناً برای اطلاع بیشتر از نمونه های تاریخی که مربوط به بعضی علوم دیگر امام هادی علیه السلام می باشند، می توان به کتاب «زندگانی امام علی الهادی علیه السلام» ص 68 تا 193 و «سیره پیشوایان» ص 599 تا 601 مراجعه نمود.

ص: 143

1- قطب راوندی از قول هبة الله بن ابی منصور نقل می کند که: در سرزمین ربیعه، کاتبی بود نصرانی (مسیحی)، از اهل «کَفَرتوثا»(1) به نام یوسف بن یعقوب که از دوستان پدرم بود. روزی در بغداد به عنوان میهمان به منزل ما آمد، پدرم انگیزه ی آمدنش را از او پرسید و یوسف پاسخ داد: متوکل عباسی مرا خواسته است و نمی دانم چه تصمیمی برایم دارد، من نیز سلامتی خود را با صد دینار بیمه کرده ام که آنها را با خود آورده ام تا به علی بن محمد بن علی الرضا علیه السلام تقدیم کنم. (در واقع آن صد دینار را نذر آن حضرت کرده ام). پدرم نیز او را تشویق نمود.

یوسف بن یعقوب به دربار متوکل رفت و چند روز بیشتر نگذشته بود که با شادمانی و خوشحالی به خانه ی ما برگشت. پدرم از آنچه بر او گذشته بود، پرسید و او چنین پاسخ داد: وارد سامراء شدم با اینکه تا آن وقت این شهر را ندیده بودم و قبلاً به آن شهر نرفته بودم، با خود گفتم: خوب است قبل از رفتن به نزد متوکل تا هنوز کسی مرا نشناخته و متوجه آمدنم نشده این صد دینار را به ابن الرضا علیه السلام برسانم. من می دانستم که متوکل آن بزرگوار را تحت کنترل دارد و خانه نشین است، با خود گفتم: چه کنم؟ من مردی نصرانی هستم اگر از خانه ی ابن الرضا علیه السلام سؤال کنم، می ترسم این خبر به متوکل برسد و بیشتر موجب ناراحتی و خشم او نسبت به


1- به نقل از پاورقی کتاب منتهی الآمال، ص 1042 در ذیل همین روایت، «کفر توثا» نام قریه ای از قرای فلسطین است.

ص: 144

من شود، ساعتی در این مورد به فکر فرو رفتم، سرانجام به دلم افتاد که بر الاغم سوار شوم و در شهر بگردم و الاغ را به حال خود بگذارم تا هر کجا که می خواهد برود، شاید در این بین، بدون اینکه از کسی چیزی بپرسم، از خانه ی حضرت مطلع شوم. سپس دینارها را در کاغذی گذاشتم و آن را در آستینم قرار دادم و سوار الاغم شدم، الاغ از بازارها و کوچه ها گذشت و به هرجا که می خواست رفت تا به درب خانه ای رسید، آنجا ایستاد، هرچه سعی کردم حرکت کند، از جای خود تکان نخورد. به غلام خود گفتم: بپرس که این خانه ی کیست؟ گفتند: خانه ی ابن الرضا علیه السلام است. با خود گفتم: الله اکبر، به خدا سوگند این نشانه ای قانع کننده بر حقّانیت این خاندان است. در همین موقع غلامی سیاه از خانه بیرون آمد و گفت: تو یوسف بن یعقوب هستی؟ گفتم: بله. گفت: پائین بیا. من هم پیاده شدم، مرا در راهروی خانه نشاند و خود داخل خانه شد. با خودم گفتم: این هم نشانه ای دیگر بود، این غلام از کجا نام مرا می دانست، در حالیکه در این شهر کسی مرا نمی شناسد و من تاکنون به این شهر نیامده ام. خادم بیرون آمد و گفت: صد دیناری که در کاغذ کرده ای و در آستین گذاشته ای بده. من پول را به او دادم و با خود گفتم: این نشانه ی سوم.

سپس آن خادم برگشت و گفت: داخل شو. من وارد شدم و خدمت آن حضرت رسیدم، آن بزرگوار تنها نشسته بود، فرمود: ای یوسف! آیا وقت آن نرسیده که به راه راست بیایی و هدایت شوی؟ گفتم: آقای من به اندازه ی کافی براهین و دلایل روشن برای اینکه هدایت شوم، دیده ام. امّا امام فرمود: هیهات تو اسلام نخواهی آورد ولی پسرت، فلانی مسلمان می شود و از شیعیان ما خواهد بود، و بعد فرمود:

ص: 145

«یا یُوسفُ! اِنَّ أقواماً یَزعُمونَ أنَّ ولایَتَنَا لاتَنفَعُ أمثَالَکُم، کَذَبوا وَ اللّهِ اِنَّها لَتَنفَعُ أمثَالَکَ» یعنی «ای یوسف! بعضی خیال می کنند که محبّت و ولایت ما برای امثال شماها سودی ندارد، به خدا سوگند دروغ می گویند، ولایت و محبّت ما برای مثل شما نیز سودمند است» سپس فرمود: به جانب مقصدی که داشتی برو، با آنچه دوست داری روبرو خواهی شد (به دیدار متوکل برو که مرادت برآورده خواهد شد). یوسف گفت: من نزد متوکل رفتم و به مقصود خود رسیدم و بازگشتم.

سپس هبة الله می افزاید: پس از مرگ یوسف، پسر او را دیدم که مسلمان شده بود و شیعه ی خوبی بود، او گفت که پدرش به مذهب نصرانیّت از دنیا رفته و او پس از مرگ پدر، مسلمان شده و می گفت: «أَنا بِشارَةُ مولایَ علیه السلام» یعنی «من، بشارت و مژده ی مولای خود، امام هادی علیه السلام هستم».(1)

این روایت علاوه بر اینکه نمایانگر علم امام هادی علیه السلام می باشد، نشانگر این نیز می باشد که حتی اهل کتاب نیز موقعیت والای حضرت را در نزد خداوند درک می کردند و در گرفتاریها و دشواریهای زندگی خود به امام متوسل می شدند و هدایایی را به ایشان تقدیم می کردند و از حضرتش می خواستند تا گِره از کار


1- برگرفته از ا«امام هادی علیه السلام و نهضت علویان» ص 248 _ و «زندگانی امام علی الهادی علیه السلام» ص 26 _ و «پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام» ص 95 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 144 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل سوم روایت دهم، ص 1857 به نقل از الخرائج، ج 1، ص 396 و بحارالانوار، ج 50 ص 144 و اثباة الهداة، ج 6، ص 240 و مدینة المعاجز، ص 547 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 43.

ص: 146

فروبسته ی آنان را بگشاید.(1)

2- در امالی ابن الشّیخ از منصوری و کافور خادم روایت شده که: امام هادی علیه السلام در سامراء همسایه ای داشت که به او یونس نقّاش(2) می گفتند و او بیشتر اوقات نزد حضرت می آمد و به ایشان خدمت می کرد. یکروز در حالیکه می لرزید به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: ای آقای من، وصیت می کنم که با اهل بیت من خوب رفتار کنید. حضرت در حالیکه لبخند می زد فرمود: مگر چه خبر شده؟ عرض کرد که موسی بن بغا(3) به من نگین با ارزشی داد که روی آن نقشی بزنم، ولی من وقتی خواستم روی آن نگین نقش بزنم. شکست و دو قسمت شد، فردا روزی است که باید نگین را تحویل بگیرد، موسی بن بغا یا مرا هزار تازیانه می زند و یا می کُشد. حضرت فرمود: اکنون به منزل خود برو، فردا چیزی به جزخوبی نخواهی دید. فردا صبح باز خدمت حضرت رسید و گفت: فرستاده ی موسی برای دریافت نگین آمده. باز حضرت فرمود: نزد او برو به جز خیر و خوبی چیزی نخواهی دید. اما آن مرد باز گفت: الآن که نزد او می روم چه بگویم؟ حضرت فرمود: تو نزد او برو و گوش کن که او به تو چه می گوید، که جز خوبی چیز دیگری نخواهد بود. مرد نقّاش رفت و بعد از مدتی خندان برگشت و گفت: ای آقای من! وقتی نزد موسی رفتم او به من گفت: کنیزانم در مورد آن نگین با هم دشمنی و جنگ و دعوا کردند، آیا ممکن است که آن نگین را دو نصف کنی تا دو نگین شود و دعوا و


1- برگرفته از «زندگانی امام هادی علیه السلام» بخش «امام و اهل کتاب»، ص 26.
2- کسی که بر روی نگین، نقش می زند.
3- گویا موسی بن بغا از سران تُرک بوده. به نقل از «معجزات امام هادی علیه السلام»، ص 114.

ص: 147

مخاصمه ی آنها برطرف شود؟ حضرت وقتی این مطلب را شنید، خدا را حمد نمود و فرمود: در جواب او چه گفتی؟ یونس نقّاش گفت: گفتم به من مهلت بده تا در مورد آن فکری کنم. حضرت فرمود: خوب پاسخی دادی.(1)

3- در امالی شیخ طوسی از امام هادی علیه السلام روایت شده که فرمودند: به اجبار به سامراء آمدم و اگر مرا از سامراء خارج هم کنند، باز به اجبار خواهد بود. راوی گفت: ای آقای من! برای چه؟ حضرت فرمودند: چون این سرزمین هوای خوب و آب گوارایی دارد و بیماری در آن کم است.

آنگاه فرمود: «تَخرَبُ سُرَّ مَن رَأی حَتَّی یکُونَ فیهَا خانٌ و بَقَّالٌ لِلمارَّةِ و علامَةُ تَدَارُکِ خَرَابِهَا تدارُکُ العِمَارَةِ فی مَشهَدِی مِن بَعدِی» یعنی «پس از مرگ من، سامراء ویران خواهد شد به گونه ای که فقط یک کاروان سرا و یک بقّالی در آنجا برای رهگذران باقی خواهد ماند و علامت نزدیک شدن خرابی سامراء، ساختمانی است که بر محل دفن من، پس از مرگم بنا خواهد شد.»(2)

4- خیران اسباطی می گوید: وارد مدینه شدم و خدمت امام هادی علیه السلام مشرّف گشتم، حضرت پرسید: از حال واثق چه خبر داری؟ گفتم: صحیح و سالم بود و من به تازگی او را دیدم، ده روز است که از پیش او آمده ام. فرمود: مردم مدینه


1- برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل سوم روایت اول، ص 1847 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 125 به نقل از امالی _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 114.
2- برگرفته از پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 159 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 130 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل سوم روایت پنجم، ص 1851 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 129 به نقل از امالی، مجلس 10 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 109.

ص: 148

می گویند که او مرده است. گفتم: من از همه ی مردم به واثق نزدیکترم و در مورد حالِ وی اطلاعاتم بیشتر از دیگران است. حضرت فرمود: اِنَّ النّاسَ یَقُولونَ اِنَّهُ ماتَ» یعنی «مردم می گویند که واثق مرده است». وقتی این سخن را فرمود، فهمیدم که منظورش از مردم، خودِ آن حضرت است. بعد فرمود: جعفر (جعفر متوکل عباسی) چه کرد؟ گفتم: به بدترین حال (به دستور واثق) در زندان به سر می برد. فرمود: اکنون او خلیفه است. آنگاه پرسید: ابن زیّات چه می کرد؟ گفتم: مردم با او بودند و فرمان، فرمان او بود. فرمود: ریاست بر او شوم و نامبارک خواهد شد. در این هنگام حضرت مقداری سکوت نمود و بعد فرمود: از اجرای مقدّرات الهی و احکام خداوند چاره و گریزی نیست، ای خیران! بدان که واثق مُرد و جعفر متوکل عباسی به جای او نشست و ابن زیّات هم کشته شد. پرسیدم: این وقایع چه وقت اتفاق افتاد؟ حضرت فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو از شهر.

چند روز بیشتر نگذشته بود که قاصد متوکل به مدینه آمد و همانگونه که امام فرموده بود،گزارش داد.

قابل ذکر است که واثق نهمین خلیفه ی عباسیان و فرزند معتصم بوده و جعفر متوکل نیز، برادر او است که بعد از او خلیفه شد، و ابن زیّات که در ایّام معتصم و واثق وزیر خلاف عباسی بود، وقتی متوکل خلیفه شد، او را کشت.(1) ابن زیّات،


1- برگرفته از «امام هادی و نهضت علویان» بخش «نگرش عمیق سیاسی امام» ص 139 به نقل از شبلنجی شافعی در کتابش به نام «نور الابصار» ص 165 و به نقل از شیخ مفید _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 145 به نقل از الارشاد، ص 309 و بحارالانوار، ج 50 ص 158 _ و منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل سوم، روایت هشتم، ص 1855 به نقل از الارشاد شیخ مفید، ج2، ص 301 و بحارالانوار، ج 50، ص 158 و الکافی، ج1، ص 416 و الخرائج، ج 1، ص 407.

ص: 149

جنایتکار معروف خلافت عباسی است که صاحب تنور مشهور می باشد، او تنوری از آهن ساخته بود که درون آن میخ کوبیده شده بود و هر وقت می خواست انقلابیون و مستضعفان جامعه را مجازات کند، به دست و کتف آنان زنجیر زده و آنان را در آن تنور که با هیزم و چوب زیتون آتش زده بودند، می انداخت. این تنور وحشتناکترین مجازات در آن عصر بشمار می رفت و قبل از وزارت خائنانه ی زیّات، هیچ خلیفه و یا وزیری، افراد را بدین طریق مجازات نمی کرد، ولی عاقبت به فرمان متوکل، خود زیّات را هم با زنجیر آهنین بسته و در همان تنور خودش انداختند و دوزخ تنور دنیا برایش به دوزخ جاوید آخرت متصل شد و تا ابد گرفتار لهیب مهیب آتش دوزخ گردید.(1)

5- شیخ یوسف بن حاتم شامی در درّ النّظیم و سیوطی در درّ المنثور از تاریخ خطیب بغدادی از محمّد بن یحیی نقل کرده که: روزی یحیی ابن اکثم در مجلس واثق خلیفه عباسی، در زمانیکه جمعی از علماء و فقهاء حضور داشتند، سؤال کرد که: «چه کسی سر حضرت آدم علیه السلام را هنگامیکه حج به جا آورد، تراشید؟» هیچکدام از حاضران در مجلس نتوانستند پاسخ دهند و همه از جواب عاجز ماندند. واثق گفت: من اکنون کسی را که جواب این سؤال را بدهد، حاضر می کنم


1- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 140 تا 144 _ و تتمة المنتهی با تحقیق باقری بیدهندی بخش «ذکر ایّام متوکل» ص 2528 به نقل از وفیات الاعیان، ج 5، ص 100 و مروج الذهب، ج 4، ص 88.

ص: 150

و سپس شخصی را به دنبال امام هادی علیه السلام فرستاد و ایشان را در مجلس حاضر کرد. خلیفه پرسید: ای ابوالحسن! به ما بگو چه کسی سر حضرت آدم علیه السلام را به هنگام حج تراشید؟ امام علیه السلام فرمود: ای واثق! مرا از جواب این سؤال معاف کن. ولی خلیفه گفت: تو را سوگند می دهم که جواب را بفرمایی. امام علیه السلام فرمود: حالا که قبول نمی کنی پس می گویم: پدرم خبر داد مرا از جدّم، از پدرش، از جدّش که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که: برای تراشیدن سر آدم علیه السلام جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم علیه السلام کشید و موهای سرش ریخت، و به هر کجا که روشنی و درخشش آن یاقوت رسید، آنجا حَرَم گردید.(1)

6- نمونه ای که از مصادیق علم امام هادی علیه السلام به مکنونات قلبی و ما فی الضمیر افراد، می باشد(2) اینکه:

شیخ طوسی در تهذیب و دیگران روایت کرده اند که اسحق بن عبدالله علوی عریضی گفت: در مورد چهار روزی که در سال، روزه گرفتنش مستحب است بین پدرم و عموهایم اختلاف شد، تصمیم گرفتند به خدمت امام هادی علیه السلام بروند، در آن هنگام حضرت هنوز به سامراء نرفته بودند و مقیم «صریا»(3) بودند. پس از آنکه


1- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 137 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل دوم، روایت چهارم، ص 1840 به نقل از الدّر النّظیم، ج 2، ص 217 و تاریخ بغداد، ج 12، ص 56.
2- البته مواردی از اینگونه را در پاورقی، ص 120 و در ص 143 نیز ذکر کردیم.
3- صریا، نام مکانی اطراف مدینه است. به نقل از «معجزات امام هادی علیه السلام» ص 103 _ و بحارالانوار، ج 50، ص 90، باب 5.

ص: 151

آنان به خدمت امام علیه السلام رسیدند، (قبل از آنکه مطلبی را اظهار کنند) حضرت فرمودند: آمده اید که از من در مورد ایّامی از سال، که روزه اش مستحب است سؤال کنید؟ گفتند: بله ما برای همین مطلب آمده ایم. حضرت فرمودند: یکی از آن چهار روز، هفدهم ربیع الاول است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آن روز متولّد شده اند و روز دیگر، بیست و هفتم رجب است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن مبعوث شده اند و روز دیگر، روز بیست و پنجم ذیقعده است که در آن روز، زمین پهن شده است (دحو الارض) و روز دیگر، روز هیجدهم ذیحجّه است که روز غدیر است.(1)

موارد ذکر شده و امثال آن نشانگر این می باشند که حضرت با الهامات غیبی، از امور پنهانی مطلع بوده اند.(2)

ه_ _ کرامات

یکی از دلایل اثبات امامت حضرت هادی علیه السلام ظهور و صدور کرامات از ایشان است که به اذن الهی صورت می گرفته است. در کتب سیره و تاریخ، کرامات زیادی(3) از ایشان نقل شده که در اینجا فقط به چند مورد آن اکتفا می شود:

1- شیخ طوسی از کافور خادم روایت کرده که گفت: امام علی النقی علیه السلام مرا به دنبال کاری فرستاد و فرمود وقتی برگشتی فلان سطل را در فلان محل بگذار تا


1- برگرفته از منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج2، فصل دوم روایت هفتم، ص 1845 به نقل از مصباح المتهجد، ص 745 و بحارالانوار، ج 50، ص 157 به نقل از المصباح _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 103.
2- برگرفته از «امام هادی علیه السلام و نهضت علویان»، ص 258.
3- برگرفته از «امام هادی علیه السلام و نهضت علویان»، ص 49.

ص: 152

وقتی که خواستم وضو بگیرم و مهیّای نماز شوم، آماده باشد، بعد حضرت رفتند و بر قفا (به پشت) خوابیدند. من فراموش کردم که دستور ایشان را انجام دهم. آن شب، شب سردی بود، یکدفعه متوجه شدم که آن حضرت برای نماز برخاسته است و یادم آمد که سطل آب را در محلّی که ایشان فرموده بود، نگذاشتم، از ترسِ سرزنش ایشان از جای خود بلند شدم و از آنجا دور شدم و ناراحت بودم که حضرت برای فراهم کردن آن سطل آب، به مشقّت و سختی خواهد افتاد. ناگهان ایشان غضبناک مرا صدا کرد، من گفتم: اِنّا لِلّه، چه عذری بیاورم که چنین کاری را فراموش کردم، ناچار با حالت ترس و وحشت به خدمت ایشان رفتم. فرمودند: وای بر تو آیا نمی دانی من عادت دارم با آب سرد تطهیر کنم و وضو بگیرم، برایم آب گرم کرده ای و در سطل گذاشته ای! گفتم: به خدا سوگند که من نه سطل را در آنجا گذاشتم و نه آب گرم در آب ریختم. فرمودند: الحمدلله، به خدا قسم که (راحتی) آسانی و اجازه ی خداوند را ترک نخواهیم کرد و عطای او را رد نمی کنیم، حمد و سپاس خداوندی را که ما را از اهل طاعتش قرار داد و با کمک نمودن بر عبادتش به ما توفیق داد، به درستی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خداوند بر کسی که آسانی و رخصتش را قبول نکند، غضب می کند.»(1)

2- ابن شهر آشوب و قطب راوندی از ابوهاشم جعفری روایت کرده اند که گفت: خدمت حضرت هادی علیه السلام بودم، سخن از زبان هندی بود، ایشان چند کلمه ای با من به زبان هندی صحبت نمود و من نتوانستم درست پاسخ دهم. در


1- . برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل دوم، روایت اول، ص 1838 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 126.

ص: 153

نزد آن حضرت کیسه ی کوچکی پُر از سنگریزه بود، یکی ازسنگریزه ها را برداشت و در دهان مبارک گذاشت و آن را مکید، سپس آن را به من داد تا در دهانم گذارم، من هم آن را در دهان خود گذاشتم، به خدا سوگند که هنوز از خدمت حضرت بیرون نرفته بودم که می توانستم به هفتاد و سه زبان که اولین آن زبان هندی بود، سخن بگویم.(1)

3- قطب راوندی روایتی را نقل می کند که خلاصه اش این است: در زمان متوکل زنی ادّعا کرد که زینب، دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستم. متوکل به او گفت: از زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و زینب تا به الآن سالها گذشته است، در حالیکه تو هنوز جوانی! آن زن گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر سر من دست کشیده و دعا کرده است که هر چهل سال جوانیم تجدید شود امّا نیاز، مرا واداشت که خود را معرفی کنم. متوکل بزرگان علوی و عباسیان و قریش را خواست و جریان را بازگو کرد. همه گفتند زن دروغ می گوید: زینب در فلان سال وفات کرده. آن زن گفت: ایشان دروغ می گویند، من از نظر مردم پنهان بودم و کسی از حال من خبر نداشت تا الآن که خود را آشکار نمودم.

متوکل گفت: درست نیست که بدون دلیل و برهان سخن او را رد کرد، باید بطلان ادّعای او را اثبات نمود. گفتند: ابن الرضا را حاضر کن، شاید او با دلیل و برهان بطلان ادّعای این زن را اثبات کند. متوکل آن حضرت را حاضر کرد و جریان


1- .برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل سوم، روایت سوم، ص 1850 به نقل از الخرائج، ج 2، ص 673 و المناقب، ج 4، ص 408 و بحارالانوار، ج 50، ص 136 و اعلام الوری، ص 360 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 62.

ص: 154

را به ایشان گفت. حضرت فرمود: دروغ می گوید، زینت علیهاالسلام در فلان سال وفات نموده. متوکل گفت: اینها نیز، همین را گفتند، دلیلی بر بطلان سخن این زن، بیان کن. حضرت فرمود: «لُحُومُ بَنی فاطمَة مُحرَّمةٌ علی السَّباعِ، فَاَنزِلها اِلی السِّباعِ فاِن کانَت مِن وُلدِ فاطمةَ فَلا تَضُرُّهَا.» یعنی «گوشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است او را نزد درندگان بفرست، اگر راست می گوید و از فرزندان فاطمه علیهاالسلام باشد، درندگان او را نمی خورند» متوکل به آن زن گفت: چه می گویی؟ زن گفت: او می خواهد مرا به این وسیله بکُشد. امام فرمود: در اینجا عده ی زیادی از اولاد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام حضور دارند، هر کدام را که مایلی نزد درندگان بفرست تا موضوع روشن شود. در این موقع رنگ از چهره ی همه پرید، بعضی از دشمنان امام گفتند: چرا به دیگری حواله می کند و خودش نمی رود؟ متوکل هم که منتظر فرصت بود، با امید به اینکه با انجام این عمل از وجود امام هادی علیه السلام خلاص شود، این پیشنهاد را پذیرفت و فرصت را غنیمت شمرد و به امام گفت: خود شما نزد درندگان بروید. در این هنگام نردبانی آوردند و امام علیه السلام وارد محل درندگان شد و در میان آنها نشست. در آنجا شش شیر درّنده بود، شیران به خدمت حضرت آمدند و از روی خضوع سر خود را در جلوی ایشان بر زمین می گذاشتند و آن حضرت نیز دست نوازش بر سر ایشان می کشید، سپس حضرت به شیرها اشاره کرد که برخیزند و به کناری روند، همه برخاستند و اطاعت کردند و به جانبی که امام دستور داده بود، می رفتند و در مقابل امام می ایستادند.

در این هنگام وزیر متوکل به او گفت: این کار به صلاح نیست و به ضرر توست، قبل از اینکه جریان منتشر شود و همه ی مردم بفهمند، بگو هر چه زودتر از

ص: 155

آنجا خارج شود. متوکل هم از امام خواست که بیرون بیاید. همین که حضرت پا بر نردبان گذاشت که بالا بیاید، شیرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباس های ایشان می مالیدند، حضرت به شیرها اشاره نمود که برگردند! همه کنار رفتند و ایشان بالا آمدند و سپس فرمود: هرکس گمان می کند که اولاد فاطمه علیهاالسلام است، میان این درندگان برود و در میان آنها بنشیند.

در این وقت آن زن گفت که من ادّعای دروغ کردم و دختر فلانی هستم که به خاطر فقر و تنگدشتی چنین ادّعایی نمودم (خواستم با به کار گرفتن این نیرنگ، به نان و نوا و سر و سامانی برسم). متوکل گفت: او را در میان درندگان بیندازید، امّا مادر متوکل از او درخواست کرد که آن زن را ببخشد و متوکل هم او را بخشید.(1)

4- قطب راوندی روایت کرده که ابوهاشم جعفری گفت: متوکل محلّی را ساخته بود که سوراخ سوراخ و مشبّک بود به طوری که آفتاب دور دیوار آن می گردید (از هر طرف که آفتاب می گردید، از این شبکه ها نور به داخل آن محل می تابید.) متوکل پرندگان آوازه خوانی را در آنجا گذاشته بود، هنگامیکه روز سلام(2)


1- رگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 50 به نقل از صواعق المحرقه از ابن حجر مکی شافعی و به نقل از قطب راوندی _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 153 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 150 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی ج 2، فصل سوم، روایت هفتم، ص 1853 به نقل از الخرائج، ج1، ص 404 و بحارالانوار، ج 50، ص 249 و اثباة الهداة، ج 6، ص 244 و حلیة الابرار، ج 2، ص 468 _ و معجزات امام هادی علیه السلام ص 13.
2- روز سلام، روزی بوده که همه ی مردم در این روز برای احترام و عرض ادب به خدمت خلیفه می آمدند و اگر احیاناً مشکلی هم داشتند به عرض خلیفه می رساندند و خلیفه برای تحقیر و کوچک نمودن امام و... ایشان را هم اجبار نموده بود تا در این روز به دیدنش برود.

ص: 156

بود، خلیفه در این محلّ می نشست و مردم به حضورش می آمدند ولی به خاطر سر و صدای زیاد آن پرندگان، شنیده نمی شد که به او چه می گویند و یا او به دیگران چه می گوید، امّا وقتی امام هادی علیه السلام به آن مکان می آمد، پرندگان همگی ساکت می شدند به طوری که صدای یکی از آنها هم شنیده نمی شد و وقتی آن حضرت از آنجا بیرون می رفت، شروع می کردند به سر و صدا کردن.

ضمناً در نزد متوکل چند عدد کبک هم بود که وقتی امام هادی علیه السلام در آنجا تشریف داشتند، آنها حرکت نمی کردند ولی وقتی ایشان از آنجا می رفتند، آنها شروع به جنگیدن با هم می کردند.(1)

5- ابوالقاسم بن ابوالقاسم بغدادی می گوید: زرافه، دربان متوکل گفت: از هندوستان مردی شعبده باز نزد متوکل آمد که حقّه بازیهای بسیار شگفت و بی سابقه انجام می داد. متوکل علاقه ی خاصی به این بازیها داشت، تصمیم گرفت امام هادی علیه السلام را شرمنده کند، به این خاطر به شعبده باز گفت: اگر تو با تردستی بتوانی علی هادی علیه السلام را میان مردم شرمنده کنی هزار دینار طلا به تو جایزه می دهم. شعبده باز گفت: شما دستور بدهید چند عدد نان نازک (مانند نان لواش) تهیه کنند و در سفر بگذارند و مرا نیز در کنار علی هادی علیه السلام بنشانید. متوکل این کار را انجام داد و امام هادی علیه السلام را نیز احضار کرد. امام سر سفره نشست. در سمت چپ یک پشتی قرار داشت که روی آن عکس یک شیر، نقش بسته بود،


1- برگرفته از منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل سوم، روایت سیزدهم، ص 1862 به نقل از الخرائج، ج1، ص 404 و بحارالانوار، ج 50، ص 148 و اثباة الهداة، ج 6، ص 244 و مدینة المعاجز، ص 548 و الصراط المستقیم، ج 2، ص 204 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 26 و 27.

ص: 157

شعبده باز کنار همان پشتی نشست.

امام هادی علیه السلام دست خود را دراز کرد تا نان بردارد، شعبده باز کاری کرد که نان به پرواز درآمد و به هوا پرید، باز حضرت به طرف نان دیگری دست دراز نمود، باز هم شعبده باز آن نان را به پرواز درآورد. مردم حاضر در جلسه از دیدن این منظره خندیدند. در این هنگام «فضرَبَ علیٌ بن محمدٍ علیهماالسلام یَدَهُ عَلَی تِلکَ الصُّورةِ الَّتی فِی المِسوَرَةِ و قالَ: خُذهُ!» یعنی «امام علیه السلام بر روی همان عکس شیر، دست نهاد و فرمود: این مرد را بگیرد!» ناگهان آن عکس از پشتی بیرون پرید و آن شعبه باز پلید را بلعید و مجدداً به جای اوّل خود در همان پشتی برگشت.

همه حاضران از دیدن این معجزه در حیرت فرو رفتند. در این موقع امام علیه السلام برخاست تا برود. متوکل گفت: تقاضا دارم بنشینید و آن مرد را برگردانید. (امام علیه السلام که از نقشه های متوکل با خبر بود) فرمود: به خدا سوگند دیگر او را نخواهی دید، آیا می خواهی دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلّط سازی؟!

آنگاه از مجلس بیرون رفت و دیگر هیچکس آن مرد شعبده باز را ندید.(1)

و _ استجابت دعا

یکی دیگر از خصوصیات امام هادی علیه السلام استجابت سریع دعای ایشان بود، زیرا خود و پدران گرامیش از منزلت و مقام والایی نزد خداوند متعال برخوردار


1- برگرفته از «امام هادی علیه السلام و نهضت علویان» ص 49 به نقل از قطب راوندی در خرائج و در کشف الغمه، ج 3، ص 184 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 19 _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام ص 183 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 147.

ص: 158

بودند.(1) در این باره مورّخان نمونه های بی شماری را ذکر نموده اند که در اینجا فقط به دو مورد آن اشاره می شود:(2)

1- از ابوهاشم جعفری روایت شده که گفت: روزی خدمت امام هادی علیه السلام عرض کردم که وقتی از سامراء از خدمت آن حضرت به بغداد برمی گردم (منزلش در بغداد بوده)، اشتیاق زیادی به ملاقات با آن حضرت پیدا می کنم ولی به جز این اسب که ضعیف و ناتوان است، مرکب سواری دیگری ندارم و از آن حضرت خواستم که برای نیرو و توان من به جهت زیارت کردنش دعائی کند.

ایشان فرمودند: «قوَّاکَ اللهُ یا اباهاشمِ و قَوّیَ بِرذَونَ_کَ» یعنی «خداوند به تو و اسب تو قوّت بدهد». بعد از دعای آن حضرت، آنچنان بود که ابوهاشم نماز صبح را در بغداد می خواند و بر اسب خود سوار می شد (و در حالیکه از بغداد تا سامراء سی فرسخ راه است) هنگام ظهرِ همان روز به سامراء می رسید و اگر می خواست در همان روز به بغداد برمی گشت و این از عجایبی بود که مشاهده می شد.(3)


1- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 62 و در همین کتاب به نقل از اسعاف الراغبین، ص 227 می گوید: حضرت امام صادق علیه السلام (نیز) از خداوند درخواستی نمی کرد، مگر آنکه به سرعت به اجابت می رسید.
2- برای اطلاع از نمونه های دیگر می توان به کتاب «زندگانی امام علی الهادی علیه السلام» ص 62 مراجعه نمود. ضمناً قضیه ای که در پاورقی، ص120 همین نوشته ذکر شد، نیز می تواند ازموارد این قسمت، محسوب شود.
3- معجزات امام هادی علیه السلام، ص 41 _ و سخنان برگزیده از برگزیدگان جهان قسمت امام هادی علیه السلام ص 478 به نقل از انوار البهیة و منتهی الآمال و بحارالانوار، ج 50، ص 138 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل سوم، روایت چهارم، ص 1851 به نقل از الخرائج، ج 2، ص 672 و بحارالانوار، ج 50، ص 137 و مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 512 و اثبات الهداة، ج 6، ص 233.

ص: 159

2- شیخ طوسی از ابوموسی عیسی بن المنصور روایت کرده که گفت: روزی به خدمت امام هادی علیه السلام رفتم و عرض کردم: ای آقای من! متوکل مرا از خود رانده و حقوق مرا بخاطر محبّت و ارتباطم با شما قطع کرده است، تقاضا می کنم از او بخواهید حقوق مرا بپردازد. حضرت فرمود: انشاء الله کارت درست خواهد شد. هنگامیکه شب شد، فرستادگان متوکل پشت سرهم به سراغ من آمدند و بالآخره مرا نزد متوکل بردند. وقتی به نزدیک منزل متوکل رسیدم، دیدم فتح بن خاقان نزدیک درب، ایستاده، او به من گفت: ای مرد چرا شب در منزل خود نمی مانی متوکل مرا بخاطر احضار کردن توبه رنج و سختی انداخته. وارد شدم، دیدم متوکل در رختخواب خود است، به من گفت: ای ابوموسی ما از تو غفلت می کنیم و تو هم حقوق خود را به یاد ما نمی آوری؟ حالا بگو چه چیزی پیش ما داری؟ گفتم: فلان جایزه و فلان مقدار حقوق و چیزهایی را ذکر کردم. دستور داد همه را دو برابر پرداخت نمودند. (فکر کردم امام برای من نزد متوکل میانجیگری کرده است) نزد فتح بن خاقان رفتم و از او پرسیدم: آیا امام هادی علیه السلام اینجا آمد؟ گفت: نه گفتم: آیا نامه ای نوشته است؟ گفت: نه. بعد من بیرون آمدم ولی فتح به دنبال من آمد و گفت: «شک ندارم که تو از امام هادی علیه السلام خواسته ای که برایت دعا کند، از او بخواه که برای من نیز دعا کند.» وقتی به خدمت آن حضرت مشرّف شدم، ایشان به من فرمودند: «هذَا وَجهُ الرِّضَا» یعنی «این چهره، چهره ی رضایت و خوشنودی است».(1) گفتم: بله ای آقای من، این از برکت وجود شماست، ولی به من گفتند که


1- کنایه از اینکه «ازچهره ات پیداست که راضی و خشنود هستی».

ص: 160

شما به آنجا نرفته اید و از متوکل درخواستی نکرده اید! امام فرمودند: خداوند تعالی می داند که ما در کارهای خود جز به او پناه نمی بریم و در سختیها و مشکلات فقط به او توکل می کنیم و وعده داده که هرگاه ما درخواست کنیم، اجابت فرماید می ترسیم اگردست از این شیوه برداریم، خدا نیز از ما برگردد و ما را به حال خود واگذارد.

در این موقع سخن فتح به یادم آمد و درخواستش را به حضرت گفتم. ایشان فرمودند: او به ظاهر دوستدار ماست ولی در باطن با ما نیست و از ما دوری می کند. دعا با این شرایط است که برای دعا کننده فایده دارد: خالصانه خدا را اطاعت کند و قلباً به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حقّ ما اهل بیت اعتراف کند. آنگاه است که اگر از خدا چیزی را بخواهد، خدا او را محروم نمی سازد.

گفتم: ای آقای من! دعایی به من بیاموز تا از آن بهره مند شوم. حضرت فرمود: این دعایی است که من آن را بسیار می خوانم و از خدا خواسته ام کسی که آن را بعد از من، در محل شهادتم بخواند، محروم نفرماید و آن دعا، این است:

«یَا عُدَّتِی عِنْدَ الْعَدَدِ وَ یَا رَجَائِی وَ الْمُعْتَمَدَ وَ یَا کَهْفِی وَ السَّنَدَ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ وَ یَا قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ أَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِی خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ أَحَدا صَلِّ عَلَی جَمَاعَتِهِمْ وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا » یعنی «ای توشه و ذخیره ی من در برابر ذخیره ها ای امید من و مورد اعتمادم و ای پشت و پناه و تکیه گاهم ای یگانه، ای یکتا و ای که فرمودی: بگو خدا یگانه است از تو می خواهم خدایا به حق کسانی از آفریدگانت که خَلق کردی و هیچکس را در میان آفریدگانت مانند آنان قرار ندادی، درود فرست بر همگی آنها و با من چنین و چنان کن (به جای این

ص: 161

کلمات حاجت خود را بخواه)».(1)

تذکر: استجابت دعا کاری نیست که به دست انسان باشد بلکه این خداوند است که دعای هر بنده ای را که بخواهد مستجاب می کند و امامان علیهم السلام نیز خود را چیزی جز بندگان آستان الهی نمی دیدند، ولی شکّی در این نیست که آنان از مقام والایی نزد خداوند برخوردارند، زیرا آنان با تمام ذرّات وجود خویش، ایمان به خدا را نوشیده و سرمست از باده ی عشق حقّ گشته بودند و به معنای واقعی کلمه «مُخلِصِینَ لهُ الدّینَ»(2) بوده اند و حقّ پرستش خداوندی را به جا آورده و مفاهیم «اخلاص» و «عبودیت» را با تمام وجود، مجسّم ساخته اند. لذا خداوند نیز پاداش آنان را داده و نه تنها ایشان را مستجاب الدعوة قرار داده است بلکه مشاهد و مرا قد آنان را نیز برکت داده که در آن جایگاه ها، دعاها به هدف اجابت می رسد.(3)

ز _ کلمات و احادیث امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام که از دودمان رسالت و امامت و شاخه ای از بهترین شاخه های درخت نبوت و میوه ی درخت رسالت محمّدی به شمار می رفت، به هنگام


1- معجزات امام هادی علیه السلام، ص 110 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، بخش نجات پیروان و یاران از راه دعا و نیایش، ص 256 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 62 به نقل از بحارالانوار ج 13، ص 129 و امالی صدوق _ و منتهی الآمال به تحقیق باقری بیدهندی، ج2، فصل سوم روایت نهم، ص 1856 به نقل از بحارالانوار ج 50، ص 127 و امالی طوسی مجلس 11 _ و مفاتیح الجنان ص 846، دعای بعد از زیارت ائمه سرّ من رای.
2- سوره ی غافر، آیه 14 و 65.
3- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی، ص 67 و 157.

ص: 162

سکوت، شکوه هیبت و وقار، چهره اش را در برمی گرفت و فضا را سنگین می کرد و هنگامیکه لب به سخن می گشود گزیده و نغز سخن می گفت به طوری که زیبایی و درخشش کلامش دیگران را شیفته می کرد.(1)

البته سخنانی که از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بر جای مانده تنها در زمینه ی احکام شرعی و دینی نیست بلکه شامل تمام جنبه های فکری و اجتماعی می گردد و به وجود آورنده ی بنیادهای اخلاق و معاشرت و برنامه های زندگی است،(2) ولی ما در اینجا فقط برخی از سخنان امام هادی علیه السلام را بیان خواهیم کرد:(3)

1- قال علیه السلام: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ، کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ» یعنی «کسی که خودپسند و از خود راضی شد، (تعداد افراد) ناراضی و خشمناک بر او بسیار خواهد بود.»(4)

2- قال علیه السلام: «اَلْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِ عِ اِثْنَتَانِ» یعنی «مصیبت و اندوه برای شخص صابر و شکیبا، یکی است و برای شخص بی تاب و اهل ناله و جزع و فزع دوتاست.»(5)


1- برگرفته از امام هادی و نهضت علویان، ص 75 که در واقع همان کلام «ابن شهر آشوب» است که کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام در ص 29 به نقل از المناقب، ج4، ص 401 بیان نموده است.
2- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 69.
3- البته در این قسمت نیز، بیشتر منظور این بوده که احادیث منتهی الآمال ذکر شود.
4- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، روایت اول، ص 1863 به نقل از اعلام الدین، ص 311 و بحارالانوار، ج 78، ص 368 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 19 و 51 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 192 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 195، ح 7.
5- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم روایت دوم، ص 1863 به نقل از اعلام الدین ص 311 و بحارالانوار، ج 78 ص 369 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 70 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 193 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 198.

ص: 163

توضیح: زمانی که حادثه ی ناخوشایندی، برای انسان پیش می آید، اگر صبر کند و شکیبا باشد فقط مصیبت آن حادثه را باید تحمّل کند ولی اگر اختیار از کف بدهد و ناله و جزع و فزع کند، علاوه بر اینکه خواه و ناخواه باید آن مصیبت وارد شده را تحمّل کند، مصیبت دیگر او، نابود شدن اجر و ثواب است که به علت جزع و فزع کردن از دستش رفته است. چنانک در بعضی از روایات است که: «فَإِنَّ الْمُصَابَ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ» یعنی «مصیبت زده کسی است که از ثواب بی بهره مانده».(1) چون به قول امام صادق علیه السلام: «لَوْ یَعْلَم الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِی الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّی أَنَّهُ قُرِضَ بِالْمَقَارِیضِ» یعنی «اگر مؤمن پاداشی را که برای مصیبتها دارد، بداند، آرزو می کند که او را با قیچی و مقراض ها تکه تکه کنند.»(2)

3- قال علیه السلام: «اَلهَزلُ (اَلهَزءُ) فُکاهَةُ السُّفهاءِ وَ صَنَاعةُ الجُهّالِ» یعنی «بیهودگی تفریح ابلهان و صفت و کار افراد نادان است».(3)

توضیح: در بعضی از نسخه ها به جای کلمه ی «اَلهَزل»، کلمه «اَلهَزء» آمده که


1- کافی، ج 3، ص 222 باب التعزّی _ و مستدرک ج 2، ص 355، 42 (باب کیفیة التعزیة و استحباب الدعاء لاهل المصیبة...) _ و بحارالانوار ج 22، ص 504 و 515 و 525، باب 2 (وفاته و غسله و الصلاة علیه و دفنهa) _ و منتهی الآمال، ص 1045 فصل چهارم، روایت دوم.
2- اصول کافی، ج3، باب شدت ابتلای مؤمن، ص 354، ح 15.
3- .منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1865 روایت سوم به نقل از اعلام الدین، ص 311 و بحارالانوار، ج 78، ص 369 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 200 ح 24 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 192 _ و معجزات امام هادی علیه السلام ص 85.

ص: 164

به معنای «مسخره کردن» است، و در این صورت شکی نیست که دست انداختن مردم و مسخره و تحقیر کردن آنان، شیوه ی افراد جاهل و ناآگاه است. قرآن کریم نیز اهل ایمان را از این کار منع نموده و می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ»(1) یعنی «ای کسانی که ایمان آورده اید هرگز نباید گروهی، گروه دیگر را مسخره و استهزاء کند شاید آن گروه که مسخره می کنند، از آنها بهتر باشند و نیز نباید زنان، زنان دیگر را مسخره کنند چه بسا آن زنان که مسخره می کنند، از آنان بهتر باشند.»

در واقع سرچشمه ی استهزاء کردن و مسخره نمودن دیگران، همان حس خود برتربینی و کبر و غرور است که بیشتر از ارزش های ظاهری و مادّی نشأت می گیرد، مثلاً فلان کس خود را از دیگری زیباتر، ثروتمندتر یا از فامیلی سرشناس تر می داند و یا احیاناً اینکه خود را با سوادتر و عالم تر یا حتی گاهی بعضی خود را از نظر عبادت و معنویات از دیگران برتر می دانند، در حالیکه معیار ارزش در پیشگاه خداوند، فقط تقوی(2) است که آن هم بستگی به پاکی قلب و نیت و تواضع و اخلاق و ادب فرد دارد و هیچکس نمی تواند بگوید: من در پیشگاه خدا از فلان کس برترم و به دیگران به دیده ی حقارت و تحقیر بنگرد.(3)

ضمناً قرآن کریم در برابر این گونه افراد، موضعگیری سختی نموده و تعبیراتی


1- . سوره حجرات، آیه 11.
2- «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» یعنی «همانا گرامی ترین شما، نزد خدا باتقواترین شماست» سوره حجرات، آیه 13.
3- برگرفته از تفسیرنمونه، ج 22، ص 188، ذیل آیه ی 11 سوره ی حجرات.

ص: 165

دارد که درباره ی هیچ گناهی مانند آن دیده نمی شود(1) و این افراد را شدیداً تهدید نموده و می فرماید: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(2) یعنی «وای بر هر عیبجویِ مسخره کننده ای»، همان کسانی که با نیش زبان و حرکات دست و چشم و ابرو، در پشت سر و پیش رو، دیگران را استهزاء می کنند یا عیبجوئی و غیبت می کنند، یا آنها را هدف تیرهای طعن  تهمت قرار می دهند.(3)

اصولاً آبرو و حیثیت اشخاص از نظر اسلام بسیار محترم است و هرکاری که موجب تحقیر مردم گردد، گناه بزرگی است و عملی مذموم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این باره فرموده اند: «اَذَلُّ النَّاسِ مَن اَهَانَ النَّاسَ» یعنی «ذلیل ترین مردم کسی است که به مردم توهین کند.»(4)

4- قال علیه السلام: «اَلسَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنَامِ وَ الْجُوعُ یَزِیدُ فِی طِیبِ الطَّعَامِ» یعنی «بیداری، خواب را لذت بخش تر می کند و گرسنگی، خوشمزگی و لذیذتر بودن غذا را افزایش می دهد.»(5)

توضیح: شاید شما هم تجربه کرده باشید، انسانی که بیداری کشیده باشد، لذت بخش ترین چیز برایش خواب است همانطور که اگر کسی گرسنگی کشیده


1- برگرفته از تفسیر نمونه، ج 27، ص 335 ذیل آیه 1 سوره ی همزه.
2- سوره ی همزه، آیه 1.
3- تفسیر نمونه، ج 27، ص 333 ذیل آیه 1 سوره ی همزه.
4- تفسیر نمونه، ج 27 ص 336 از بحارالانوار، ج 75 ص 42.
5- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1865 روایت چهارم به نقل از اعلام الدین، ص 311 و بحارالانوار، ج 78، ص 369 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 200 ح 26 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 192 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 64 و 65.

ص: 166

باشد، خوردن غذائی ساده و چه بساحتی ناگوار، به کامش خوشمزه و گوارا خواهد بود.

5- قال علیه السلام: «اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَیْ أَهْلِکَ وَ لاَ طَبِیبٌ یَمْنَعُکَ وَ لاَ حَبِیبٌ یَنْفَعُکَ» یعنی «بستر مرگ و حالت احتضار خود را در میان خانواده ات به یاد داشته باش که نه طبیبی می تواند مانع مرگ تو شود و نه دوستی می تواند در آن حال به تو نفعی برساند.»(1)

توضیح: قرآن کریم نیز به حالت احتضار انسان اشاره فرموده: «إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ»(2) یعنی «هنگامیکه روح و جان به گلوگاهش رسد و گفته شود (نزدیکان محتضر می گویند): آیا کسی هست که نجات دهد؟ او (محتضر) به جدایی از دنیا یقین پیدا می کند و (از هول مرگ و سختی جان کندن) ساق پاها به هم می پیچد! در آن روز مسیر همه به سوی پروردگارت خواهد بود.»

در واقع این یادآوری ها باعث می گردد تا انسان از حالت احتضار خود غافل نگردد و مرگ و قیامت را به یاد داشته باشد تا سرکشی نکند و با اطاعت از دستورات الهی برای سعادت دنیا و آخرت خود تلاش کند.

6- قال علیه السلام: «اَلْمَقَادِیرُ تُرِیکَ مَا لَمْ یَخْطُرْ بِبَالِکَ» یعنی «تقدیرات الهی


1- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج2، فصل چهارم، ص 1865 روایت پنجم به نقل از اعلام الدین، ص 311 و بحارالانوار، ج 78 ص 370 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 200 ح 27 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 193 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 99.
2- سوره قیامت، آیه 26 تا 30.

ص: 167

چیزهایی را به تو نشان می دهند که تصوّر آن را هم نداری».(1)

توضیح: تقدیرات الهی که شامل انسان و تمامی مخلوقات است، چنان مسائل عجیب و حوادث حیر ت آوری را به انسان نشان می دهد که به ذهنش هم خطور نکرده است.(2)

7- قال علیه السلام: «اَلْحِکْمَةُ لاَ تَنْجَعُ فِی الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ» یعنی «حکمت و دانش در سرشتهای پلید و ناپاک تأثیر نمی کند.»(3)

توضیح: به همین دلیل است که حضرت علی علیه السلام می فرماید: «لاَ تُعَلِّقُوا الْجَوَاهِرَ فِی أَعْنَاقِ الْخَنَازِیرِ» یعنی «در گردن های خوکان، جواهر را نیاویزید.»(4) و همچنین حضرت عیسی علیه السلام در میان بنی اسرائیل ایستاد به خطبه خواندن و فرمود: «ای بنی اسرائیل حکمت را به افراد جاهل و نادان نگویید وگرنه به حکمت ظلم کرده اید و آن را از اهلش باز ندارید، وگرنه به ایشان ظلم کرده اید.»(5)


1- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1867 روایت ششم به نقل از بحارالانوار، ج 75، ص 369 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 195 ح 8 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 72.
2- . زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 195 ذیل ح 8.
3- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1867 روایت هفتم به نقل از اعلام الدین، ص 311 و بحارالانوار، ج 78، ص 370 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 194.
4- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1867 ذیل روایت هفتم به نقل از سفینة البحار، ج 1، ص 292.
5- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1867 ذیل روایت هفتم به نقل از سفینة البحار، ج 1، ص 292 _ ضمناً حدیثی به همین مضمون از امام کاظم علیه السلام در تحف العقول ص 383 نیز نقل گردیده: « لاَ تَمْنَحُوا الْجُهَّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوهَا وَ لاَ تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ».

ص: 168

به بیان دیگر: حکمت و دانش برای اکثر افراد منحرف و کسانی که دارای طبع فاسد و پلیدند، هیچ اثر مثبتی ندارد و لذا نصیحت و پند و اندرز هم برای آنان سودی به بار نمی آورد(1) و شاید بتوان گفت که علّت آن در این کلام امام صادق علیه السلام نهفته است: «اِنَّ المَلائکَةَ لاَ تَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ»(2) یعنی «ملائکه داخل خانه ای که سگ، در آن باشد، نمی شوند.(3)

بنابراین با هر کسی باید مطابق با وسعت ذهن و مقدار فهمش سخن گفت و او را نصیحت نمود و به او حکمت آموخت تا برایش مفید و سودمند باشد.

8- قال علیه السلام: «إِذَا کَانَ زَمَانٌ الْعَدْلُ فِیهِ أَغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرَامٌ أَنْ یَظُنَّ بِأَحَدٍسُوءاً حَتَّی یَعْلَمَ ذَلِکَ مِنْهُ وَ إِذَا کَانَ زَمَانٌ الْجَوْرُ أَغْلَبُ فِیهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یَظُنَّ بِأَحَدٍ خَیْراً مَا لَمْ یَعْلَمْ ذَلِکَ مِنْهُ» یعنی «در زمانی که عدل بر جور و ستم غلبه یابد و عدل و داد در جامعه، بیش از ظلم و ستم باشد، حرام است که به


1- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 194 و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 201 ذیل ح30.
2- منتهی الآمال زندگانی امام هادی علیه السلام فصل چهارم، ص 1047 ذیل روایت هفتم _ ضمناً این مطلب در کتاب الفقیه ج 1، ص 246 باب المواضع التی یجوز الصلاة فیها در حدیثی بدین صورت آمده «لاَ تُصَلِّ فِی دَارٍ فِیهَا کَلْبٌ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ کَلْبَ صَیْدٍ وَ أَغْلَقْتَ دُونَهُ بَاباً فَلاَ بَأْسَ وَ إِنَّ الْمَلاَئِکَةَ لاَ تَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ وَ لاَ بَیْتاً فِیهِ تَمَاثِیلُ وَ لاَ بَیْتاًفِیهِ بَوْلٌ مَجْمُوعٌ فِی آنِیَةٍ».
3- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1868 روایت هشتم به نقل از بحارالانوار ج 78، ص 369 و اعلام الدین، ص 312 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 202 ح 34 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 41.

ص: 169

کسی سوء ظن داشته و گمان بد بُرده شود مگر اینکه علم، به بدی او پیدا کند و زمانی که جور و ستم بر عدل غلبه کند و ظلم و ستم بیش از عدل باشد، سزاوار نیست که هیچ کس به دیگری حُسن ظن داشته و گمال نیک بَرد، مگر اینکه علم به خوبی او پیدا کند.»(1)

9- قال علیه السلام: «اَلْعُقُوقُ یُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ یُؤَدِّی إِلَی الذِّلَّةِ» یعنی «زیر پا گذاشتن حقوق والدین و ترک احسان به آنها، کمبود و کاستی به دنبال دارد و موجب خواری وسرافکندی می گردد.» (2)

توضیح: در مورد اینکه چه کارهایی موجب عاق والدین شدن می گردد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مَنْ أَحْزَنَ وَالِدَیْهِ فَقَدْ عَقَّهُمَا» یعنی «کسی که پدر و مادر خویش را غمگین کند، عاقّ والدین شده است.»(3)

یعنی نه فقط بی احترامی و رعایت نکردن حقوق والدین، بلکه حتی غمگین کردن آنان نیز باعث عاقّ والدین شدن است و نکته ی دیگری که دانستن آن اهمیت


1- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، فصل چهارم، ص 1868 روایت هشتم به نقل از بحارالانوار ج 78، ص 369 و اعلام الدین، ص 312 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 202 ح 34 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 41.
2- بحارالانوار، ج 75، ص 369 باب 28 _ مواعظ ابی الحسن الثالث علیه السلام و حکمه _ و بحارالانوار، ج 71، ص 84 باب 2 (برّ الوالدین و اولاد و حقوق بعضهم علی بعض والمنع من العقوق) _ و مستدرک، ج 15 ص 195، 75 (باب تحریم العقوق و حدّ ذلک) _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 200 ح 25 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 192 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 86.
3- خانواده بهشتی ص 19 به نقل از من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 372 _ و یک هزار حدیث ص 234 باب 69، ح 7 به نقل از خصال ص621.

ص: 170

دارد اینکه: نارضایتی پدر و مادر از گناهانی است که کیفر و عقوبت آن در همین دنیا به انسان می رسد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این باره فرموده اند: «ثَلاَثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لاَ تُؤَخَّرُ إِلَی الآخِرَةِ: عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ وَ الْبَغْیُ عَلَی النَّاسِ وَ کُفْرُ الْإِحْسَانِ»(1) یعنی «کیفر سه گناه در همین دنیا به انسان می رسد و برای آخرت نمی ماند: عاق شدن از سوی پدر و مادر، ظلم و تجاوز به مردم، ناسپاسی در مقام احسان و نیکی».

به طور کلی در اسلام رعایت حقوق والدین از اهمیت ویژه ای برخوردار است و قرآن کریم در آیات متعدّدی، بعد از توحید که اساسی ترین اصل اسلامی است، بلافاصله به نیکی کردن به پدر و مادر سفارش نموده است.(2) و این نشانگر این است که مسئله ی احسان به پدر و مادر بعد از مسئله ی توحید از واجب ترین واجبات است همچنانکه عقوق بعد از شرک ورزیدن به خدا از بزرگترین گناه کبیره است، و حتی به قول علامه طباطبایی رحمة الله به حکم فطرت هم لازم است که آدمی پدر و مادر خود را احترام کند و به ایشان احسان نماید زیرا اگر این حکم در اجتماع جریان نیابد و فرزندان با پدر و مادر خود معامله یک بیگانه را بکنند، قطعاً


1- خانواده بهشتی، ص 20 به نقل از امالی شیخ طوسی ص 14 _ ضمناً این مطلب در نهج الفصاحة، ص 121 و 122 و 123 و 124 در ضمن احادیث 790 و 797 و 802 و 813 نیز آمده است.
2- قره آیه 83: «لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» و نساء آیه 36: «وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» و انعام آیه 151: «أَلاَّ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا» و اسراء آیه 23: «وَقَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»، برگرفته از تفسیر نمونه ج12، ص 91 و 95 در ذیل آیه 23 سوره ی اسراء.

ص: 171

عاطفه ی ما بین آنها از بین رفته و در نتیجه شیرازه ی اجتماع به کلی از هم گسیخته می گردد.(1)

اهمیت رعایت حقوق والدین و حفظ حرمت آنان به اندازه ای است که حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «طاعَةُ اللهِ طاعةُ الوَالِدِ وَ مَعصیَةُ اللهِ معصیَةُ الوَالِدِ»(2) یعنی «اطاعت پدر، اطاعت خداست و نافرمانی پدر، نافرمانی خداست.» و در جای دیگر باز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اَلعَبدُ المُطیعُ لِوالِدَیهِ و لِرَبّهِ فِی اَعلَی عِلّییّن»(3) یعنی «بنده ای که مطیع پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قیامت در بالاترین جایگاه است».

و حتی صریحاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «رِضَا الرَّبِّ فِی رِضَا الْوَالِدَیْنِ وَ سَخَطُهُ فِی سَخَطِهِمَا»(4) یعنی «خشنودی خدا در خشنودی پدر و مادر است و


1- تفسیر المیزان با ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج 25، ص 139 و 140 ذیل آیه 23 سوره اسراء.
2- نهج الفصاحة ص 121 ح 789، البته پیامبرa در حدیث دیگری بعد از سفارش به شرک نورزیدن می فرمایند: «وَالِدَیْکَ فَأَطِعْهُمَاوَ بَرَّهُمَا حَیَّیْنِ کَانَا أَوْ مَیِّتَیْنِ» یعنی «از پدر و مادرت اطاعت کن و به آنها نیکی کن، زنده باشند یا مرده»، برگرفته از اصول کافی، ج 3 باب البرّ بالوَالدین، ص 230 ح 2.
3- خانواده بهشتی، ص 18 به نقل از نهج الفصاحة، ص 578 ح 2004 و باز در نهج الفصاحه، ص 124 ح 811 فرمودند: «مَن اَصبَحَ مُطیعاً لِلَّه فِی والِدَیهِ اَصبَحَ لَهُ بابان مفتُوحانِ مِن الجَنَّةِ و اِن کانَ واحداً فَواحِدٌ» یعنی «هرکه روزش را آغاز کند و در کار پدر و مادر خویش، مطیع خدا باشد، دو در از بهشت بر او گشوده باشد و اگر در کار یکی از آنها باشد، یکی از درهای بهشت بر او گشوده شود.»
4- نهج الفصاحه ص 123، ح 803 _ و یک هزار حدیث ص 234، ح 4 به نقل از جامع الاخبار، ص 214 و باز پیامبر اکرمa فرمودند: «مَن اَرضَیَ والِدَیهِ فَقَد اَرضَی اللهَ وَ مَنْ أَسْخَطَ وَالِدَیْهِ أَسْخَطَ اللَّهَ» یعنی «هرکه پدر و مادر خویش را خشنود کند خدا را خشنود کرده و هرکه پدر و مادر خویش را دلگیر و خشمگین نماید، خدا را دلگیر و خشمگین نموده» _ نهج الفصاحة، ص 124 ح 812 _ و خانواده بهشتی ص 20 به نقل از کنز العمال، ج 16 ص 470.

ص: 172

خشم و ناراحتی خدا در خشم و ناراحتی آنهاست.»

نکته ی قابل توجه در آیات قرآن که امر به احسان به پدر و مادر نموده است، مطلق بودن کلمه ی «احسان» است که هرگونه نیکی را در برمی گیرد و همچنین مطلق بودن کلمه ی «والدین» است که مسلمان و کافر و زنده و مرده را شامل می شود.(1) و علاوه بر آیات، در روایات هم تصریح شده که حتی اگر پدر و مادر مشرک و کافر هم باشند اطاعت و رعایت احترامشان لازم است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این زمینه می فرمایند: «وَ أَطِعِ الْوَالِدَیْنِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَیْنِ»(2) یعنی «از پدر و مادر اطاعت کن، اگرچه کافر باشند.»

و در مورد زنده یا مرده بودن آنان نیز علاوه بر حدیثی که در پاورقی صفحه ی قبل، ذکر گردید، در کلام امام سجاد علیه السلام در زمینه ی حقوق والدین، هشتاد حق بیان شده است که چهل حق مربوط به زمان زنده بودن و چهل حق مربوط به پس


1- برگرفته از تفسیر نمونه، ج12، ص 91 ذیل آیه 23 سوره ی اسراء، البته در خصوص رعایت حرمت والدین مسلمان، کتاب «خانواده بهشتی» ص 17 از بحارالانوار، ج 71، ص 77 حدیثی را از قول امام صادق علیه السلام نقل می کند که می توان آن را امتیازی محسوب نمود: «بِرُّ اَلْوَالِدَیْنِ مِنْ حُسْنِ مَعْرِفَةِ الْعَبْدِ بِاللَّهِ إِذْ لاَ عِبَادَةَ أَسْرَعُ بُلُوغاً بِصَاحِبِهَا إِلَی رِضَی اللَّهِ مِنْ حُرْمَةِ الْوَالِدَیْنِ المُسْلِمَیْنِ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَی» یعنی «نیکی به پدر و مادر نشانه ی شناخت شایسته بنده از خداست، زیرا هیچ عبادتی زودتر از رعایت حرمت پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا، انسان را به رضایت خدا نمی رساند».
2- جامع الاخبار، ص 84.

ص: 173

از حیات آنان است(1) و همچنین امام باقر علیه السلام در این باره فرموده اند: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ بَارّاً بِوَالِدَیْهِ فِی حَیَاتِهِمَا ثُمَّ یَمُوتَانِ فَلاَ یَقْضِی عَنْهُمَا وَ لاَ یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً، وَ إِنَّهُ لَیَکُونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیَاتِهِمَا غَیْرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَی دَیْنَهُمَا وَ اِسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیَکْتُبُهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بَارّاً».(2) که مضمون آن چنین است: شخص ممکن است که در دوران حیات والدینش به آنها نیکی کرده باشد و رضایت آنها و رضایت خدا را جلب کرده باشد امّا با بی توجهی کردن به حقوق آنان پس از مرگشان، عاق شود و یا برعکس ممکن است در زمان حیات آنان با نیکی نکردن و خوب عمل نکردن عاق والدینش باشد و بعد از مرگشان حقوقشان را اداء کند و رضایت آنان را بدست آورد. و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده اند: «سَیِّدُ الْأَبْرَارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ رَجُلٌ بَرَّ وَالِدَیْهِ بَعْدَ مَوْتِهِمَا»(3) یعنی «سَروَر نیکوکاران در روز قیامت آن کسی است که نسبت به پدر و مادر خود بعد از وفاتشان هم نیکوکار باشد.»

البته قرآن کریم در آیه 15 سوره ی لقمان حدّ و حدود اطاعت نمودن از والدین را معین نموده(4) و می فرماید: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما و صَاحِبُهُما فی الدُّنیا معرُوفاً» یعنی «اگر والدینت به تو اصرار کنند که


1- خانواده بهشتی، ص 20.
2- اصول کافی، ج 3، باب «البرّ بالوَالدین» ص 238 ح 21 _ (البته با این تفاوت که در زمان حیات والدین، می توان مطمئن شد که راضی هستند ولی بعد از مرگ والدین هر چقدر هم که انسان تلاش کند باز همیشه بین خوف و رجاء است و نمی تواند به راضی شدن آنها مطمئن باشد).
3- یک هزار حدیث، باب 69، ص 234 ح 5 به نقل از سفینة البحار، ج 2، ص 687، ح 23.
4- برگرفته از تفسیر نمونه، ج 12، ص 96.

ص: 174

مشرک شوی، اطاعتشان مکن ولی در زندگی دنیا به نیکی با آنها معاشرت نما» و امام رضا علیه السلام در این باره فرمودند: «بِرُّ اَلْوَالِدَیْنِ وَاجِبٌ وَ إِنْ کَانَا مُشْرِکَیْنِ،وَ لاَطَاعَةَ لَهُمَا فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(1) یعنی «نیکی به پدر و مادر واجب و لازم است اگر چه مشرک و کافر باشند ولی در معصیت خداوند عزّوجلّ نباید از آنها اطاعت کرد».

به هرحال اسلام در هیچ صورتی اجازه ی بی احترامی و رعایت نکردن حقوق والدین را جایز نمی داند، تا جایی که حتی برای به دست آوردن دل آنها و رضایت ایشان، حتی تملّق گفتن را هم جایز می داند (و این در حالی است که در اکثریت قریب به اتّفاق موارد، تملّق را کاری مذموم و ناپسند برمی شمارد). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این زمینه فرمودند: «لا یَصلُحُ المَلَقُ الاّ لِلوالِدَینِ وَ الاِمَام العادل ...»(2) یعنی «تملّق گفتن جز از پدر و مادر پیشوای عادل ... روا نباشد.»

10- قال علیه السلام: «اَلْعُجْبُ صَارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، دَاعٍ إِلَی الغَمْطِ وَ الْجَهْلِ» یعنی «خودپسندی انسان را از یاد گرفتن و دانش جویی باز می دارد و به حقارت و خواری و نادانی می کشاند»(3)


1- خانواده ی بهشتی، ص 16 به نقل از عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 124 _ و یک هزار حدیث باب 69 ص 234، ح 6، به نقل از بحارالانوار، ج 74، ص 72 ح 55. (البته در اینجا بجای کلمه ی «اللّه» کلمه ی «الخالق» آمده و عزّوجلّ هم ندارد)
2- نهج الفصاحة ص 124، ح 809.
3- بحارالانوار، ج 69، ص 199 باب 105 «جوامع مساوی الأخلاق» _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 71.

ص: 175

توضیح: این حدیث در نسخه ی دیگر اینطور آمده: «اَلْعُجْبُ صَارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ دَاعٍ إِلَی التَّخَمُّطِ فِی الْجَهْلِ» یعنی «خودپسندی انسان را از یاد گرفتن باز می دارد و به تکبر و خودخواهی جاهلانه فرامی خواند»(1) چون انسان متکبر و از خودراضی به دانسته های خود اکتفا می کند و حتی این تکبّر می تواند مانع از سؤال نمودن در مورد مسائل علمی، برایش گردد که در نتیجه او را به جهالت و نادانی می کشاند، تا جائی که شخصی که دچار عُجب و خودپسندی است، به علت اینکه خود را برتر از دیگران می داند، دچار احساس کمال کاذب می گردد و خود را بی نیاز از خودسازی می بیند و همین جهالت و کوری قلب است که او را به گمراهی دچار می سازد.(2)

11- قال علیه السلام: «مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلاَ تَأْمَنْ شَرَّهُ» یعنی «کسی که در خود احساس شخصیت اخلاقی نمی کند، از شرّ او ایمن مباش».(3)

توضیح: احساس شخصیت اخلاقی و کرامت نفس، زمانی حاصل می شودکه انسان به برتری هایی که خداوند به او عطا فرموده آگاهی یابد و خود را بشناسد و به این حقیقت دست یابد که خداوند پس از پشت سر نهادن مراحل پَست، به او


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 198، ح 19.
2- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 199، ذیل ح 19.
3- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 205 ح 46 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 193 _ و معجزات امام هادی علیه السلام، ص 17 و 52 _ و بینش اسلامی سال چهارم دبیرستان، درس اول، ص 8 به نقل از تحف العقول ص 384 _ و بحارالانوار، ج 75 ص 365 باب «مواعظ ابی الحسن الثالث علیه السلام و حکمه».

ص: 176

استعدادهای شگفت انگیز داده و او را به مقامی ارجمند که برتر از همه ی موجودات است رسانیده است. در این صورت است که بی هیچ تردید حاضر نخواهد شد که خود را همردیف حیوانات قرار دهد و زمام خود را به دست خواسته های حیوانی بسپارد. امام علی علیه السلام در این باره می فرمایند: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَةِ» یعنی «آن کس که در خود احساس عزّت و بزرگواری نمود، هیچ وقت آن را با معصیت خوار نمی کند»،(1) و برعکس آن کسی که احساس شخصیت اخلاقی را از دست بدهد، ممکن است به هر خواری و حقارتی تن در دهد و از دست زدن به هرگناهی (نسبت به خود یا دیگران) واهمه ای نداشته باشد.(2)

به بیان دیگر انسانی که به ارزش وجودی خویش واقف شود، خود را بالاتر از آن می بیند که دامنش را به زشتیها و گناهان آلوده سازد، بلکه سعی می کند عمر خود را چنان سپری نماید که گوهر وجودش دستخوش آفتهای روزگار نشود.

البته باید توجه داشت که احساس کرامت با غرور و خودپسندی تفاوتی آشکار دارد. غرور و خودبرتربینی که از صفات بسیار زشت و ناپسند است، نتیجه ی رشد خودخواهی در انسان است و هرگز شایسته ی مقام والای انسانی نیست در حالیکه عزّت و کرامت نفس از صفتهای عالی روحی و اخلاقی و خود از عوامل بسیار


1- بینش اسلامی سال چهارم دبیرستان، درس اول ص8 _ و مستدرک الوسایل، ج 11، ص 339 باب «وجوب اجتناب المعاصی» _ و غرر الحکم، ص 231 فصل اول، کرامة النفس، ح 4610.
2- در این باره امام هادی علیه السلام فرمودند: «صلاح مَن جهل الکرامة هوانه» یعنی «هرکه ارزش کرامت و بزرگواری را نداند شایسته خواری و خفّت است» به نقل از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 194 ح 4 _ و کتاب الدُّر النظیم از یوسف بن حاتم شافعی، ص 729.

ص: 177

مهمی است که انسان را از سقوط به پرتگاه حیوانی باز می دارد.(1)

12- قال علیه السلام: «إِیَّاکَ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّهُ یَبِینُ فِیکَ وَ لاَ یَعْمَلُ فِی عَدُوِّکَ» یعنی «از حسد بپرهیز که اثر این خوی زشت در خودت آشکار می شود و در دشمنت اثری نخواهد داشت»(2)

توضیح: حسد صفت رذیله ای است که از نظر عقل و شرع مذموم و ناپسند است و یکی از بیماری هایی است که ممکن است دل انسان به آن مبتلا گردد.(3) شخص حسود بدخواه دیگران است و از نعمتی که خدا به آنها داده، ناراحت است و چه بسا این ناراحتی موجب لاغری تن و اختلال حواس و دق کردنِ حسود شود.(4)


1- برگرفته از بینش اسلامی چهارم دبیرستان، ص 8.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 202 ح 33 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 194 _ و معجزات امام هادی علیه السلام ص 78 و مستدرک ج 12 ص 20، 55 «باب تحریم الحسد و وجوب اجتنابه» _ و اعلام الدین ص 311 «من کلام الامام ابی الحسن علی ابن محمد الرضا علیه السلام _ و بحارالانوار، ج 75 ص 370 باب 28 «مواعظ ابی الحسن الثالث علیه السلام و حکمه».
3- البته در اصول کافی، ج 3، ص 418 باب «حسد» ح 7 از امام صادق علیه السلام نقل شده: «إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ یَغْبِطُ وَ لاَ یَحْسُدُ» یعنی «مؤمن غبطه می بَرد ولی حسد نمی برد» چون حسد آن است که نعمتی را که خداوند به دیگران داده، برای آنها نخواهی و از آن رنج ببری و آرزوی نابودی آن را برایشان داشته باشی، حال چه آن نعمت را به تو بدهند یا ندهند، ولی غبطه آن است که با نعمت دیگران کاری نداشته باشی و آرزو کنی که خودت هم مثل آن نعمت را داشته باشی. غبطه در آیات و روایات، امری خوب و پسندیده است.
4- در کتاب یک هزار حدیث ص 139 و 141، ح 4 و 9 به نقل از بحارالانوار، ج 73 ص 256 ح 29 و شرح نهج البلاغه ج 1، ص 316، به ترتیب از امام علی علیه السلام آمده است که: «اَلْحَسَدُ لاَ یَجْلِبُ إِلاَّ مَضَرَّةً وَ غَیْظاً یُوهِنُ قَلْبَکَ وَ یُمْرِضُ جِسْمَکَ» یعنی «حسادت نتیجه ای جز زیان و ناراحتی که دلت را سست و تنت را بیمار گرداند به بار نمی آورد» و همچنین «للهِ دَرُّ الحسدِ ما اَعدَلَهُ! بَدَأَ بصَاحِبِهِ فَقَتلَهُ» یعنی «آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! پیش از همه صاحب خود را می کُشد».

ص: 178

حتی حسادت ممکن است به دین او نیز آسیب برساند(1) و اعمال نیک او را نیز محو گرداند(2) و باعث شود که کافر از دنیا برود،(3) چون ناراحتی او به خاطر نعمتهایی است که خدا به دیگران داده و در واقع شخص حسود به عدالت خدای تعالی و حکمت و نظام احسن او معترض است.(4)

امّا هر انسانِ طالب کمال می تواند در سایه ی تعالیم الهی با اینگونه رذایل نفسانی مبارزه کرده و دل و جان خود را از آسیب آنها مصون سازد، و یا لااقل مانع از این شود که افکار نشأت گرفته از این رذایل اخلاقی در اعمال و کردارش منشاء اثر باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این زمینه فرموده اند: «اِذَا تَطَیَّرتَ فَامضِ وَ اِذَا ظَنَنتَ قَلا تَقضِ وَ اِذَا حَسَدتَ فَلا تَبعِ» یعنی «اگر فال بدزدی، به کار خود ادامه بده و اگر گمان بد بُردی، فراموش کن و اگر حسود شدی، خود دار باش».(5) و باز ایشان از این


1- در اصول کافی، ج 3، ص 418 باب «حسد» ح 5 از امام صادق علیه السلام نقل شده که: «آفَةُ الدِّینِ اَلحَسَدُ وَ العُجبُ وَالفَخرُ» یعنی «آفت دین، حسد و خودبینی و به خود بالیدن است».
2- در بحارالانوار، ج 69 ص 199 باب 105 «جوامع مساوی الاخلاق» از امام هادی علیه السلام نقل شده «اَلحَسَدُ مَاحِقُ الحَسَنَات» یعنی «حسد، نیکی ها را محو و نابود می کند.»
3- در اصول کافی ج 3، ص 396 باب «ریشه های کفر و پایه هایش» ح1، از امام صادق علیه السلام نقل شده: «أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلاَثَةٌ: اَلْحِرْصُ وَ الاِسْتِکْبَارُ وَ الْحَسَدُ» یعنی «سه چیز موجب کفر می شود: حرص، تکبر و حسد».
4- برگرفته از اصول کافی، ج 3، ص 418 باب «حسد» در ذیل ح 7.
5- بحارالانوار، ج 74 ص 155 باب 7 «ما جمع من مفردات کلمات الرسولa» _ و تحف العقول، ص 50 «و روی عنهa فی قصار هذه المعانی» _ ترجمه حدیث به نقل از سیره نبوی از شهید مطهری، ص 292، ح 90.

ص: 179

هم واضح تر فرمودند: «کُلُّ بَنِی آدَمَ حَسُودٌ وَ لَایَضُرُّ حاسِداً حَسَدُهُ مَا لَم یَتکَلَّم باللِسَانِ اَو یَعمَل بِالیَدِ» یعنی «همه ی فرزندان آدم حسودند،(1) و حسدِ حسود مادام که به زبان از آن سخن نگوید و به دست عملی نکند، زیانش نمی زند.»(2)

13- قال علیه السلام: «اَلْعِتَابُ مِفْتَاحُ اَلثِّقَالِ، وَ الْعِتَابُ خَیْرٌ مِنَ الْحِقْدِ» یعنی «سرزنش (گلایه نمودن) کلید سرسنگینی است و در عین حال از کینه به دل گرفتن بهتر است».(3)

توضیح: شکی نیست که سرزنش و پرخاش نمودن، کار خوبی نیست ولی با این همه، بهتر از کینه به دل گرفتن از دیگران است.(4)

14- امام هادی علیه السلام فرمودند: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام فَقَالَ: قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا فَأَتَمَنَّی عَلَی اللَّهِ الْمَوْتَ. فَقَالَ علیه السلام: تَمَنَّ الْحَیَاةَ لِتُطِیعَ لاَ لِتَعْصِیَ فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ فَلاَ تَعْصِیَ وَ لاَ تُطِیعَ»(5) یعنی «مردی نزد امام


1- منظور این است هر انسانی که نفس خود را آزاد بگذارد، در خطر تهاجم اینگونه افکار و وسوسه های پلید و شیطانی است مگر انسانهای با ایمانی که با استفاده از آموزه های الهی و به وسیله مبارزه ی با نفس، خودساخته شده باشند.
2- نهج الفصاحه، ص 197، ح 1283.
3- یک هزار حدیث، ص 172، باب 50، ح 10 به نقل از بحارالانوار، ج 7، ص 369، ح 4، باب 28 «مواعظ ابی الحسن الثالث علیه السلام و حکمه» _ معجزات امام هادی علیه السلام، ص 88.
4- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 197، در ذیل ح 15.
5- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 83، ح 5 _ و بحارالانوار، ج 6، ص 128، باب 4 «حب لقاء الله و ذم الفرار من الموت» ح 15 _ و عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 2، ص 3، 30 «باب فیما جاء عن الرضا علیه السلام من الاخبار المنثوره».

ص: 180

صادق علیه السلام آمد و گفت: از دنیا خسته شده ام و از خداوند مرگ خود را درخواست کرده ام. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: آرزوی زندگی کن (ارزش زندگی به این است) که خدا را اطاعت کنی نه اینکه عصیان ورزی پس اگر زندگی کنی و اطاعت کنی بهتر از این است که بمیری و نتوانی اطاعت کنی یا عصیان ورزی.»

توضیح: در مورد آرزوی مرگ نمودن، ام الفضل نیز حدیث دیگری را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده: «دَخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَی رَجُلٍ یَعُودُهُ وَ هُوَ شَاکٍ فَتَمَنَّی الْمَوْتَ. فَقالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: لاَ تَتَمَنَّ الْمَوْتَ،فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ مُحْسِناً تَزْدَدْ إِحْسَاناً إِلَی إِحْسَانِکَ وَ إِنْ تَکُ مُسِیئاً فَتُؤَخَّرُ تُسْتَعْتَبَ فَلاَ تَمَنَّوُا الْمَوْتَ.» یعنی «پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای عیادت مردی، وارد (بر منزلش) شد و آن مرد شکایت می کرد و آرزوی مرگ می نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آرزوی مرگ نکن، همانا اگر تو نیکوکار باشی، (با زنده بودن و زندگی کردن) بر نیکی هایت می افزایی و اگر هم گنهکار باشی، مهلت می یابی تا مورد رضایت خدا قرار بگیری پس آرزوی مرگ نکن.»(1)

بنابراین از نظر دین حتی آرزوی مرگ کردن به دلیل خسته شدن از دنیا و فرار از آفات و بلیّات و مشکلات دنیوی، کاری ناپسند و مذموم است،(2) تا چه رسد به


1- بحارالانوار، ج 6، ص 128، باب 4 «حب لقاء الله و ذم الفرار من الموت» ح 16 _ و امالی شیخ طوسی، ص 385 مجلس 13.
2- اگر هم از بعضی معصومین و اولیاء الله نقل شده که آرزوی مرگ نموده اند، به علت خسته شدن از دنیا و بلایا و مشکلات آن نبوده، شاید یک علت آن این بوده که کلامی بالاتر از آرزوی مرگ نمودن، نباشد که بتواند بزرگی و عظمت مصیبتی که بر پیکره ی دین و ولایت و امامت وارد شده را نشان دهد و یا بتواند ناراحتی آنان را از اینکه نمی توانسته اند مانع از وقوع آن حوادث و مشکلات گردند را، نشان دهد.

ص: 181

خودکشی کردن که قتل نفس محسوب می شود و سزای آن آتش است(1) و امام باقر علیه السلام نیز فرموده اند: «إنَّ المُؤْمِنَ یُبْتَلی بِکُلِّ بَلِیَّةٍ وَیَمُوتُ بِکُلِّ میتَةٍ إلاّ أَنَّهُ لایَقْتُلُ نَفْسَهُ» یعنی «مؤمن به هر بلایی مبتلا می شود و به هر مرگی می میرد ولی خودکشی نمی کند.»(2)

دانستن این مطلب نیز بسیار اهمیت دارد: موحّدین و اهل ایمان که دارای اعمال صالح باشند، ممکن است به خاطر گناهانی هم که مرتکب شده اند در آتش جهنم معذّب شوند ولی بالآخره بعد از مدتی که از گناهان پاک گردند، از آن خارج می شوند و داخل بهشت می شوند.(3) امام رضا علیه السلام در این باره فرموده اند: «مُذْنِبُوا أَهْلِ التَّوْحِیدِ لَا یَخلِدَون فِی النَّارِ وَ یَخْرُجُونَ فِیهَا» یعنی «گناهکاران از موحّدین برای همیشه در آتش باقی نیستند و از آن خارج می شوند.»(4) امّا در روایات می خوانیم که بعضی از گناهان موجب محروم شدن از بهشت(5) و باقی ماندن برای


1- قرآن سوره ی نساء، آیه 29 و 30 می فرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَارًا» یعنی «خودتان را مکُشید همانا خدا به شما مهربان است و هرکس از روی تجاوز و ظلم چنین کند، به زودی او را در آتش می افکنیم.»
2- اصول کافی، ج 3، باب «شدت ابتلای مؤمن»، ص 353، ح 12.
3- برگرفته از کتاب معاد از محسن قرائتی، قسمت «مسئله ی خلود»، ص 335.
4- مسند امام رضا علیه السلام، ج 2، ص 501 کتاب نوادر _ همچنین در بحارالانوار، ج 8، ص 361 باب 27 «آخر فی ذکر من یخلد فی النار» امام صادق علیه السلام از قول پدر بزرگوارشان نقل می کنند که: «إِنَّ نَاساً یَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ بَعْدَ مَا کَانُوا حُمَماً فَیَنْطَلِقُ بِهِمْ إِلَی نَهَرٍ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ...» یعنی «بعضی از مردم بعد از آنکه عذاب شدند، از آتش خارج می شوند و آنان را به طرف چشمه ای که در کنارِ دربِ بهشت است می برند...».
5- . رجوع شود به کتاب «معاد» از حجت الاسلام محسن قرائتی بخش «لذتهای معنوی» ص 329 به نقل از میزان الحکمة.

ص: 182

همیشه در آتش جهنم، می شوند، و خودکشی از جمله ی همین گناهان است. امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرمایند: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خالِداً فِیهاُ» یعنی «هرکس از روی عمد خودکشی کند، برای همیشه در آتش دوزخ معذّب خواهد بود.»(1)

15- امام هادی علیه السلام می فرماید که امام علی علیه السلام فرمودند: «إِنَّ مِنَ الْغِرَّةِ بِاللَّهِ أَنْ یُصِرَّ اَلْعَبْدُ عَلَی الْمَعْصِیَةِ وَ یَتَمَنَّی عَلَی اللَّهِ الْمَغْفِرَةَ»(2) یعنی «از نشانه های مغرور شدن به خدا آن است که بنده بر گناه اصرار ورزد و پافشاری کند و همچنان خواهان آمرزش خدا باشد.»

توضیح: با مراجعه به آیات قرآن روشن می شود که شیطان چگونه انسان را به وسیله ی خدا (صفات زیبای خدا) فریب می دهد. خداوند در این زمینه می فرماید: «فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»(3) یعنی (مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا شیطان شما را به وسیله ی خدا مغرور سازد و فریب دهد» با توجه به


1- من لایحضر الفقیه، ج 3، ص 571 باب «معرفة الکبائر التی اوعد الله عزوجل علیها النار» ح 4953 _ و کافی ج 7، ص 45 باب «من لا تجوز وصیته من البالغین» _ و وسائل الشیعه، ج 19، ص 378 باب «أن من أوصی ثم قتل نفسه صحت وصیتُه» _ و بحارالانوار، ج 101، ص 376 باب 1 «عقوبة قتل النفس و علة القصاص» ح 32.
2- وسایل الشیعه، ج 7، ص 137، 59 _ باب «انه یکره أن یقال اللهم اِنّی اعوذبک من الفتنة» ح 8939 _ و بحارالانوار، ج 68 ص 188 باب 64 _ «الاجتهاد و الحث علی العمل» ح 52 به نقل از امالی طوسی، ص 580 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ص 203، ح 39.
3- سوره ی فاطر، آیه 5 _ و سوره ی لقمان، آیه 33.

ص: 183

ابتدای این آیه در واقع می توان گفت که: اگر توجه به خدا و ترس از حساب و جزا در انسان زنده شود، ترسی از انحراف و آلودگی در او نیست، ولی در ادامه ی آیه، قرآن به ما هشدار می دهد که در چنین انسانی هم گناه از دو راه می تواند نفوذ کند:(1)

1- بعضی را که ضعیفند با مظاهر فریبنده ی دنیا، جاه و جلال و مال و مقام و انواع شهوات، شیطان به گناه می کشاند.

2- و بعضی دیگر که نیرومند ترند، شیطان با مغرور ساختن به صفات زیبای الهی مثل عفو و کرم و رحمت و مغفرت ... به گناه دعوت می کند.

در واقع شیطان از یکسو زرق و برق این جهان را در نظر انسان زینت می دهد و آن را پرارزش و پرجاذبه و دوست داشتنی و متاعی نقد معرفی می کند و قیامت را یک حلوای نسیه قلمداد می کند، و از سوی دیگر هرگاه انسان بخواهد با یاد قیامت و دادگاه عظیم پروردگار، خود را در برابر فریبندگی و جاذبه ی شدید دنیا کنترل کند، او را به لطف و رحمت و کرم و عفو الهی مغرور می سازد و در نتیجه به گناه و طغیان دعوتش می کند.

غافل از اینکه خداوند همانطور که کریم است، همانطور هم عادل است و همان گونه که در موضع رحمت، «ارحم الراحمین» است در موضع مجازات و کیفر «اَشَدُّ المُعاقِبِین» است و همان گونه که غضبش نباید سبب یَأس و ناامیدی گردد، رحمتش هم هرگز تشویق به گناه نمی کند و نباید باعث غرور شود.(2) بلکه مایه ی امید و رجاء


1- برگرفته از تفسیر نمونه، ج 17، ص 104 ذیل آیه 33 سوره ی لقمان.
2- برگرفته از تفسیر نمونه، ج 18، ص 199 و 200 ذیل آیه 5 سوره ی فاطر و ج 23، ص 346، ذیل آیه ی 14 سوره ی حدید «وَغَرَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ».

ص: 184

است.(1) (صرفاً امید داشتن، بدون ترس و خوف از عذاب الهی داشتن، دیگر نامش رجاء و امید نیست بلکه غرور است) همانطور که انسان باید به رحمت الهی امیدوار باشد همانطور هم باید از عذاب الهی خوف داشته باشد. خداوند خود به رسولش می فرماید: «قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(2) یعنی «بگو من اگر نافرمانی خدای خود را کنم، از عذاب آن روز بزرگ می ترسم».

ولی متأسفانه عده ای از مسلمانان و حتی مؤمنان از خدا و رسولش هم جلوتر افتاده اند و گمان می کنند بهتر و بیشتر از خدا و رسول، خدا را می شناسند که می گویند: «خدایی که دریای لطف و کرم و رحمت و مغفرت است و ارحم الراحمین و اکرم الاکرمین... می باشد، آنقدر تنگ نظر نیست که به خاطر بیرون گذاشتن چند تار مو یا نخواندن چند رکعت نماز و یا چند کلمه حرف و... به بنده اش گیر دهد و او را عذاب کند و از بهشت محروم نماید»(3)!!!


1- شهید دستغیب در کتاب «سیدالشهداء»، ص 230، بخش 20 در مورد «فرق غرور و رجاء» چنین می نویسد: غرور از ناحیه ی نفس اماره و جهل آدمی است که شخص بدون کسب ایمان و داشتن عمل صالح برای آخرتش طمع داشته باشد که به بهشت و درجات عالی برسد، که اگر چنین هوسی داشته باشد شیطان او را فریفته است، و امید و رجاء آن است که پس از سعی به مقدار توانایی در کسب ایمان و اداء واجبات و ترک محرّمات، امید دارد خدا به فضلش عمل ناقابل او را بپذیرد و او را با خوبان محشور فرماید. ضمناً قابل ذکر است: احادیثی که در مورد پاداش اشک بر امام حسین علیه السلام و توسّلات به حضرتش می باشد و یا اخباری نظیر آن، همگی برای رجاء است نه غرور (غرور یعنی امیدِ بی جا و بی مورد).
2- سوره ی انعام، آیه ی 15.
3- قابل ذکر است که در توضیح حدیث شماره 15 بطور اجمال از بیانات حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای رنجبر که در تاریخ 13/2/1394 در ساعت 5/13 از شبکه سه سیما در برنامه «سمت خدا» پخش گردید، بسیار استفاده کردم.

ص: 185

اگر این موارد نامبرده و امثال آن نافرمانی خدا باشد، که هست، آیا واقعاً طبق آیه 15 سوره ی انعام نباید از انجام آنها به خاطر عذاب جهنم ترسید؟ مگر قرآن به انسان هشدار نمی دهد که مبادا آن فریبنده (منظور شیطان است چون او یکی از مصادیق واضح فریب و غرور است)(1) شما را به وسیله ی خدا (صفات خدا) فریب دهد که در واقع شما را به آتش سوزان جهنم دعوت می کند.(2) بله خدا دریای لطف و رحمت است ولی کسانی می توانند از این صفات الهی بهره ببرند که با عمل نمودن به دستورات دین خدا و تلاش برای کسب ایمان، وجود خود را برای بهره بردن آماده کرده باشند و شرایط لازم را مهیا نموده باشند همانطور که اگر زارع زمین خود را شخم زده باشد و خار و خاشاک را برطرف نموده باشد و بذر و تخمی کاشته باشد، می تواند امیدوار باشد که به برکت باران رحمت الهی، زحماتش نتیجه دهد و زمینش محصول دهد وگرنه بر زمین آماده نشده، هر چقدر هم که باران رحمت الهی ببارد، نتیجه و ثمری نخواهد داشت.(3)

بله خداوند بسیار کریم و غفور هم هست ولی برای کسانی که اگر هم احیاناً آلوده به گناه شده اند، با توبه ی واقعی، سعی در جبران گذشته و پاک نمودن آلودگیها و مرتفع ساختن حجابها و موانع دارند، نه برای کسانی که با وجود اصرار داشتن بر گناه، آرزوی مغفرت الهی را دارند چون همانطور که نور خورشیدی که


1- تفسیر نمونه، ج 18 و 17 ص 200 و 107 ذیل آیات 5 سوره ی فاطر و 33 سوره ی لقمان.
2- برگرفته از آیات 5 و 6 سوره ی فاطر.
3- برگرفته از کتاب «سیدالشهداء» از شهید دستغیب بخش 20 «خلاصه بحث فرق بین غرور و رجاء»، ص 230.

ص: 186

تمام کره ی زمین را روشن نموده، برای اتاقی که پنجره هایش با پرده های تیره و سیاه پوشانده شده، روشنایی چندانی به ارمغان نمی آورد، تیرگی و سیاهی گناه هم مانع از این می گردد که مغفرت الهی شامل حال بنده ی گنهکار شود و قرآن کریم نیز در ادامه ی همین آیات هشدار دهنده، توضیح می دهد که مغفرت الهی شامل چه کسانی می شود و می فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ»(1) یعنی «کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، مغفرت و پاداش بزرگ دارند».

به بیان دیگر، اگر می خواهید مغفرت خدا شامل حال شما شود، ایمان به تنهایی کافی نیست، ایمان باید با عمل صالح همراه شود تا آمرزش الهی شامل شما گردد و آنوقت است که شایسته اجر بزرگ الهی می گردید، در واقع با مغفرت شستشو داده می شوید تا آماده ی پذیرش بهشت شوید.(2)

خلاصه اینکه: کسی که اصرار بر گناه دارد و پی در پی به گناه رومی آورد و کجروی می کند و در عین حال گمان می کند چون خدا کریم و رحیم و غفور... است، مورد رحمت و آمرزش قرار می گیرد، در حقیقت گرفتار غرور و فریب شیطان است، زیرا آمرزش تنها شامل کسانی می گردد که پس از گناه، از صمیم


1- سوره ی فاطر، آیه 7.
2- برگرفته از تفسیر نمونه، ج 18، ص 204 ذیل آیه 7 سوره ی فاطر. همچنین این آیه و آیاتی نظیر آن در واقع پاسخ کسانی نیز هست که گمان می کنند: «اگر عملشان، عمل صالح و مطابق با فرمان الهی نباشد و فقط دلی پاک و با ایمان داشته باشند برای سعادت اخروی و رفتن به بهشت کافی است»! چون طبق تفاسیر، این آیات به اینکه «ایمان بدون عمل، دارای پاداش نخواهد بود»، تصریح دارند.

ص: 187

قلب پشیمان شده و واقعاً خالصانه توبه نموده و اهل ایمان و عمل صالح گردند.(1) و با امید بی جا و واهی (غرور) نمی توان به پاداش بزرگ الهی و بهشت او راه یافت.


1- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 204، ذیل ح 39.

ص: 188

ص: 189

فصل ششم

اشاره

ص: 190

ص: 191

فرزندان امام هادی علیه السلام

بنابر قول مشهور امام هادی علیه السلام دارای چهار فرزند پسر به نام های: حسن علیه السلام، و حسین و محمّد و جعفر و یک دختر به نام علیّه (یا عالیه) بوده است.(1)

و امّا «حسن» علیه السلام که همان امام یازدهم می باشد کنیه اش «ابومحمّد»(2) است و چون به دستور خلیفه ی عباسی در سامرّاء در محله ی «عسکر» سکونت (اجباری) داشت، به همین جهت «عسکری»(3) نامیده می شود. از مشهورترین


1- برگرفته از منتهی الآمال باب دوازدهم فصل ششم، ص 1060 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «ثمرات و نتایج حیات زناشویی امام» ص 55 به نقل از شیخ مفید در ارشاد و اعلام الوری طبرسی و مناقب ابن شهر آشوب که در میان تاریخ نگاران مشهوریت زیادی دارند. امّا ملک الکتاب در کتاب خود به نام «بحرالانساب» فرزندانی به نام زید و موسی و عبدالله را نیز به امام هادی علیه السلام منسوب می کند.
2- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 59- و منتهی الآمال باب دوازدهم فصل ششم، ص 1060 _ و سیره پیشوایان ص 616.
3- سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 615 به نقل از صدوق در علل الشرایع، ج 1، باب 176، ص 230 و صدوق در معانی الاخبار، ص 65.

ص: 192

القاب دیگر حضرت «نقی» و «زکی»(1) می باشد، همچنین «الخالص» و «السراج» هم از القاب ایشان است.(2)

مادر گرامی ایشان کنیزی(3) ایرانی یا ترک(4) به نام «حُدَیثه»(5) بوده است و او را «جدّه»(6) نیز می گفتند، همچنین برخی از ایشان به نام «سوسن»(7) و «سلیل»(8) هم یاد کرده اند.


1- سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 616 به نقل از طبری در دلائل الامامة، ص 223.
2- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 59 به نقل از نور الابصار شبلنجی شافعی، ص 166.
3- کلینی در اصول کافی، ج 1، ص 503 باب «مولد ابی محمد الحسن بن علی علیه السلام» می گوید: «وَ اُمُّهُ اُمُّ وَلَد» یعنی «و مادرش کنیز بود» _ و عوالم العلوم، ج 23، ص 540.
4- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام»، ص 58.
5- سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 615 و به نقل از شیخ مفید در الارشاد ص 335 و طبرسی در اعلام الوری ص 366 _ ضمناً در منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج دوم، باب سیزدهم، فصل اول، ص 1906 به نقل از اصول کافی ج 1، ص 503 و مناقب ابن شهر آشوب ج4، ص 421 نام مبارک مادر امام یازدهم «حُدَیث» ذکر شده.
6- منتهی الآمال، باب سیزدهم، فصل اول، ص 1070.
7- سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 615 به نقل از کلینی در اصول کافی، ج 1، ص 503 و علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه، ص 192 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان در ص 59 قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» به نقل از کتاب نور الابصار شبلنجی شافعی، ص 166.
8- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج دوم، باب سیزدهم، فصل اول، ص 1906 به نقل از عیون المعجزات، ص 122.

ص: 193

البته ایشان در سرزمین خود، پادشاه زاده بوده است.(1) و در روایت است که وقتی بر امام هادی علیه السلام وارد شد، حضرت فرمودند: «سلیل از هر آفت و هر پلیدی و نجاست بیرون کشیده شده» و سپس به او فرمودند: «به زودی حق تعالی به تو حجّت خود را بر خلق، عطا می فرماید» و آنگاه مسعودی فرموده که: آن بانو در مدینه به امام حسن عسکری علیه السلام حامله شد.(2) این بانوی گرامی بانویی شایسته و پارسا و از زنان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام پناهگاه و نقطه ی اتکای شیعیان در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پر اضطراب بود.(3)

امام حسن عسکری علیه السلام 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدّت امامتش 6 سال و عمر شریفش 28 سال بود که توسط معتمد، خلیفه عباسی مسموم(4) شد و در روز جمعه هشتم ربیع لااول سال 260 هجری به هنگام نماز صبح به شهادت رسید و در خانه ی خود در سامراء در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد.(5)


1- منتهی الآمال باب سیزدهم، فصل اول، ص 1070 به نقل از جنّات الخلود.
2- منتهی الآمال باب سیزدهم فصل اول ص 1070 به نقل از مسعودی در اثبات الوصیة.
3- برگرفته از منتهی الآمال باب سیزدهم فصل اول، ص 1070 _ و سیره پیشوایان ص 615 به نقل از شیخ عباس قمی در الانوار البهیة، ص 151 می گوید: «و کانت مِن العارفات الصالحات و کفی فی فضلها انّها کانت مفزع الشیعة بعد وفاة أبی محمد».
4- برگرفته از سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 656 به نقل از اعلام الوری، ص 367 و شیخ عباس قمی در الانوار البهیة، ص 162 و دلائل الإمامة، ص 223.
5- رگرفته از سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 616 به نقل از شیخ مفید در الارشاد، ص 345 و شیخ عبدالله الشبراوی در «الإتحاف بحبّ الأشراف» ص 178 تا 179 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی ج 2، باب سیزدهم فصل پنجم ص 1091 به نقل از عیون المعجزات، ص 140 و بحارالانوار، ج 5، ص 335 _ و اصول کافی ج 2، باب «زندگانی امام یازدهم علیه السلام»، ص 430.

ص: 194

و امّا «محمّد» که بزرگترین(1) فرزند امام هادی است و کنیه ای «ابوجعفر»(2) است. در زمان حیات امام هادی علیه السلام گروهی از شیعیان گمان می کردند که سیدمحمّد بعد از پدر بزرگوارش امام(3) خواهد بود، این گروه براساس همین پندار، او را در محضر امام هادی علیه السلام احترام می کردند ولی حضرت با این پندار مبارزه می کرد و آنان را به امامت فرزندش حسن علیه السلام راهنمایی می نمود،(4) چه در زمان حیات سید محمّد و چه بعد از فوت او: احمد بن عیسی علوی می گوید: «دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام بِصَرْیَا فَسَلَّمْنَا عَلَیْهِ فَإِذَا نَحْنُ بِأَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی مُحَمَّدٍ قَدْ دَخَلاَ فَقُمْنَا إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ لِنُسَلِّمَ عَلَیْهِ. فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام: لَیْسَ هَذَا صَاحِبَکُمْ عَلَیْکُمْ بِصَاحِبِکُمْ وَ أَشَارَ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام»(5) یعنی «خدمت حضرت امام هادی علیه السلام در


1- منتهی الآمال باب دوازدهم، فصل ششم، ص 1061 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «فرزندان امام» ص 68.
2- منتهی الآمال باب دوازدهم فصل ششم، ص 1061 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 55.
3- در مفاتیح الجنان قسمت «علوّ مقام حضرت سید محمّد» ص 861، این مطلب بر ضریح شریفش نیز نوشته شده.
4- برگرفته از منتهی الآمال، باب دوازهم، فصل ششم، ص 1061 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 68 _ و سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 645.
5- بحارالانوار، ج 50، ص 242 باب «النصوص علی الخصوص علیه صلوات...» به نقل از الغیبة شیخ طوسی، ص 130.

ص: 195

صریا(1) رسیدم، سلام کردم در همین موقع ابوجعفر و ابومحمّد وارد شدند. از جای حرکت کردیم که بر ابوجعفر (سید محمّد) سلام نماییم. حضرت هادی علیه السلام فرمود، این امام شما نیست، به امام خود احترام بگذارید و به ابومحمّد (امام حسن عسکری علیه السلام) اشاره نمود.

و یا در حدیث دیگری حضرت نام جانشین خود را صریحاً بیان می فرمایند:

علی بن عمرو نوفلی نقل می کند که: «کُنتُ مَعَ أَبِی الحَسَن العَسکَریِ علیه السلام فِی دارِه ِ فَمَرَّ عَلَینَا أبُو جَعفَرَ فقُلْتُ لَهُ: هَذَا صاحِبُنَا؟ فقال علیه السلام: لَا، صَاحِبُکُم الحَسَن ( علیه السلام)»(2) یعنی «روزی در خانه امام هادی علیه السلام بودم که در همین موقع ابوجعفر وارد شد، به آن حضرت عرض کردم: این امام ماست؟ فرمود: این امام شما نیست، امام شما حسن (عسکری علیه السلام) است». در احادیث دیگری نیز امام هادی علیه السلام به نام امام یازدهم تصریح نموده اند.(3)


1- در بحارالانوار، ج 50، ص 90، باب 5 «فضائله و مکارم اخلاقه و جوامع احواله علیه السلام و احوال خلقاء» و مناقب ابن شهر آشوب ج4، ص 382 در مورد «صریا» نوشته شده: «وَ هِیَ قَرْیَةٌ أَسَّسَهَا مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام عَلَی ثَلاَثَةِ أَمْیَالٍ مِنَ اَلْمَدِینَةِ» یعنی «صریا، روستایی بود که امام کاظم علیه السلام در فاصله ی 3 میلی از مدینه تأسیس نمود» _ و همچنین معجزات امام هادی علیه السلام می گوید: «نام مکانی اطراف مدینه است»، ص 103.
2- پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 58 به نقل از الغیبة شیخ طوسی، ص 129 و بحارالانوار ج 50، ص 242 _ و اصول کافی، ج 2، باب «اشاره و نص بر امام عسکری علیه السلام» ص 113، ح 2.
3- ابوبکر فهفکی می گوید: امام هادی علیه السلام به من نوشت که: «أَبُو مُحَمَّدٍ اِبْنِی أَنصَحُّ آلِ مُحَمَّدٍ غَرِیزَةً وَ أَوْثَقُهُمْ حُجَّةً وَ هُوَ الْأَکْبَرُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْخَلَفُ وَ إِلَیْهِ یَنْتَهِی عُرَی الْإِمَامَةِ وَ أَحْکَامُهَا فَمَا کُنْتَ سَائِلِی فَسَلْهُ عَنْهُ فَعِنْدَهُ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ» یعنی «پسرم ابومحمد، از نظر غریزه خیرخواه ترین افراد آل محمد و از نظر حجت و برهان معتبرترین ایشان است، او پسر بزرگتر و جانشین من است، احکام و رشته های امامت به او می رسد، پس هرچه می خواهی از من بپرسی از او بپرس که تمام احتیاجات شما نزد اوست.» به نقل از اصول کافی، ج2، باب «اشاره و نص بر امام حسن عسکری علیه السلام» ص 116، ح 11 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 58 _ (و همین نوشته ص 84 به عبدالعظیم حسنی).

ص: 196

همچنین امام هادی علیه السلام بعد از مرگ فرزندش «سید محمّد» نیز در پاسخ به نامه ی «شاهویه بن عبدالله الجَلاّب» می نویسد: «صَاحِبُکُمْ بَعْدِی أَبُو مُحَمَّدٍ اِبْنِی وَ عِنْدَهُ مَا تَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ»(1) یعنی «امام شما بعد از من «ابومحمد» پسرم است هر احتیاجی داشته باشید بوسیله ی او حل می شود». و حتّی بر ضریح مرقد مطهر «سیّد محمّد» نیز نوشته شده است: «نَصَّ اَبُوهُ عَلَی اَخیهِ اَبِی محَمّدٍ الزَّکِی علیه السلام»(2) یعنی «پدرِ «سیّد محمّد» بر امامت برادرش امام حسن عسکری علیه السلام تصریح نمود».

البته امام هادی علیه السلام بیشتر، در ماه های پایانی عمر مبارک خود بود که صریحاً فرزندش حسن علیه السلام را به عنوان امام بعد از خود، معرفی می نمود و شیعیان را در این باب گواه می گرفت.(3) و به نظر می رسد علت این امر، شرایط نامساعد و جوّ پر


1- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب دوازدهم فصل ششم، ص 1892 به نقل از الغیبة شیخ طوسی، ص 121 و بحارالانوار، ج 50، ص 242 _ و اصول کافی، ج1، ص 263 باب «اشاره و نص بر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام» ح 12.
2- مفاتیح الجنان قسمت «علوّ مقام حضرت سید محمّد»، ص 861.
3- در اصول کافی، ج 2، باب «اشاره و نص بر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام» ص 113، ح1، یحیی بن یسار قنبری می گوید: «أَوْصَی أَبُوالْحَسَنِ علیه السلام إِلَی اِبْنِهِ الْحَسَنِ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِأَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ وَ أَشْهَدَنِی عَلَی ذَلِکَ وَ جَمَاعَةً مِنَ الْمَوَالِی» یعنی «امام هادی علیه السلام چهار ماه قبل از وفاتش به پسرش حسن وصیت کرد و مرا با جماعتی از دوستان گواه گرفت».

ص: 197

اختناقی بود که امام یازدهم و پدرش امام هادی علیهماالسلام در آن زندگی می کردند، زیرا از وقتی که امام هادی علیه السلام از سر اجبار به سامراء منتقل گردید، به شدّت تحت مراقبت و کنترل بود، از اینرو امکان معرفی فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدی وجود نداشت و اصولاً این کار حیات او را از ناحیه ی حکومت وقت در معرض خطر جدّی قرار می داد.(1)

البته سیّد محمّد، علوی زاده ای جلیل القدر و نیک سرشت بود وی مقدّر بود که این پسر در عنفوان جوانی و سه سال(2) قبل از شهادت پدر ارجمندش از دنیا برود و فرزند دوّم امام هادی علیه السلام عهده دار امامت گردد.(3)


1- سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 644 به نقل از طبسی در «حیاة الامام العسکری علیه السلام» ص 217.
2- مکتب در فرایند تکامل بخش سوم، ص 101 به نقل از هدایه ی خصیبی، ص 385 و غیبت شیخ، ص 55 تا 56 و 120 تا 121.
3- قابل ذکر است که پیروان امام هادی علیه السلام واقعه ی جانکاه مرگ سید محمّد را به مرگ اسماعیل بزرگترین فرزند امام جعفر صادق علیه السلام تشبیه کردند زیرا اسماعیل هم در موقعیتی بود که مردم گمان می کردند او امام هفتم خواهد شد ولی مرگ ناگهانی او، این گمان را باطل نمود و به فرمان الهی موسی بن جعفر علیه السلام، امام شیعیان گردید. برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «فرزندان امام» ص 68 _ و اصول کافی، ج 2، ص 116، ح 10 _ و کمال الدین و تمام النعمة ج1، ص 105 «اجوبة ابن قبة عن شبهات أبی زید العلوی...».

ص: 198

امامزاده «سیّد محمّد» در سال 252 هجری رحلت نمود(1) و در نزدیک قریه ی «بلد» مدفون گردید، این روستا در حومه و جنوب شهر سامراء می باشد و حدود چهل کیلومتر (هشت فرسخ) با سامراء فاصله دارد و از راه خشکی، راه آهن، اتومبیل و راه رودخانه به سامراء وصل می شود. این ناحیه تا شمال بغداد تقریباً هشتاد کیلومتر فاصله دارد و باغستانها و بوستانهایی که در آن است به آن شهرت خاصی بخشیده است. در این ناحیه که مرقد مطهر سید محمّد وجود دارد، مسافران و زائران می توانند آن را از مسافتی دور مشاهده کنند.

امامزاده «سیّد محمّد» شخصیتی عالیقدر است که از بزرگان سادات می باشد و صاحب کرامات متعددی است حتی نزد اهل سنت و اعراب بادیه (اعراب صحرانشین)، و خیلی به ایشان احترام می گذارند و از ایشان می ترسند و هرگز به دروغ به او قسم نمی خورند و همواره از اطراف و اکناف برای این امامزاده ی بزرگوار نذورات اهداء می کنند. حتی در سامراء و اطراف آن اغلب با قسم به ایشان، مشکلات و دعاوی خود را حل و فصل می کنند و بارها مشاهده شده است که وقتی بنا شده قسم بخورند، از قسم دروغ خوردن اجتناب کرده اند و شخص انکار کننده، مال را به صاحبانش برگردانده، زیرا به خاطر قسم دروغ خوردن به آن جناب صدماتی را دیده اند. و خود شیخ عباس قمی رحمة الله نیز می گوید: «در ایام توقف در سامراء چند کرامت باهره از ایشان دیده شد.»(2)


1- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 71 به نقل از ماثر الکبراء، ج سوم، ص 299، چاپ نجف.
2- برگرفته از منتهی الآمال، باب دوازدهم فصل ششم، ص 1062 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 70 و 71 به نقل از شیخ در «نجم الثاقب».

ص: 199

و امّا «حسین» فرزند دیگر امام هادی علیه السلام از زهّاد و عبّاد بود و به امامت برادر خود (امام حسن عسکری علیه السلام) اعتراف داشت.(1) ایشان سیّدی جلیل القدر و عظیم الشأن بوده است، زیرا از بعضی روایات استفاده می شود که از امام حسن عسکری علیه السلام و برادرش حسین، تعبیر به «سبطین» می کردند و این دو برادر را به دو جدّشان، دو سبط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، یعنی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام تشبیه می کردند، و در روایت ابوالطیب آمده است که صدای حضرت حجة ابن الحسن امام زمان علیه السلام شبیه به صدای حسین بوده است.

حسین هم در زمان حیات امام هادی علیه السلام در گذشته است.(2) در مورد تاریخ وفات و مدت عمر و شرح زندگی ایشان، هنوز سند تاریخی قاطعی یافت نشده ولی معروف است که قبر ایشان در نزدیک قبر پدر و برادر بزرگوارش (امام حسن عسکری علیه السلام) در سامراء در همان قبه و بارگاه می باشد.(3)

و امّا «جعفر» فرزند دیگر امام هادی علیه السلام، برادر ناتنی(4) امام حسن عسکری است و از ایشان کوچکتر(5) بوده. او ملقّب به «ابوکرین» می باشد، زیرا «کر» در


1- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 57 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب دوازدهم، فصل ششم، ص 1890 _ و مفاتیح الجنان قسمت «اشاره به جلالت پسران امام علی النقی علیه السلام» ص 860 به نقل از شجرة الاولیاء از سید احمد حسینی اردکانی.
2- مکتب در فرایند تکامل بخش سوم، ص 117 به نقل از الشجرة المبارکة، ص 78.
3- برگرفته از منتهی الآمال باب دوازدهم، فصل ششم، ص 1060 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 57 _ و مفاتیح الجنان قسمت «اشاره به جلالت پسران امام علی النقی علیه السلام»، ص 860.
4- مکتب در فرایند تکامل بخش سوم، ص 111.
5- در پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 43 به نقل از الارشاد ص 316 والکافی، ج 1، ص 326 و بحارالانوار، ج 50، ص 244، علی بن عمرو عطار در مورد امامت امام حسن عسکری علیه السلام حدیثی نقل می کند و در آخر می گوید: «وَکانَ ابومحمد علیه السلام، اَکبَرُ مِن جَعفَر» یعنی «ابومحمد (امام حسن عسکری علیه السلام) از جعفر بزرگتر بود».

ص: 200

لغت، تعداد صد فرزند را می گویند،(1) و نقل شده که جعفر، صد و بیست فرزند داشته است.(2) او مردی سفیه و پست و متجاهر به فسق و آلوده و دائم الخمر و قمار باز و اهل تار و طنبور و پرده در بود،(3) و حتی برای تعلیم شعبده بازی، چهل روز نماز واجب خود را هم ترک کرد(4) و در روایت است که او دختری آزاد از اولاد جعفر ابن ابیطالب علیه السلام را به عنوان برده فروخت.(5) مَثَل جعفر مانند فرزند نوح


1- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان قسمت «ثمرات و نتایج زناشویی امام»، ص 55.
2- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 55 _ و منتهی الآمال، باب دوازدهم فصل ششم، ص 1062.
3- برگرفته از سیره پیشوایان قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 659 _ و اصول کافی، ج 2، قسمت «زندگانی امام یازدهم» ص 433، ح 1.
4- در مکتب در فرایند تکامل بخش سوم «بحران رهبری و نقش راویان حدیث» ص 116 به نقل از غیبت شیخ، ص 175 و بحارالانوار، ج 50 باب «احوال جعفر و سائر اولاده صلوات الله...» ص 228 ح3، در مورد جعفر کذّاب در توقیع امام زمان علیه السلام به احمد بن اسحاق نوشته شده: «فَاللَّهُ شَهِیدٌ عَلَی تَرْکِهِ لِصَّلاَةِ الْفَرْضِ أَرْبَعِینَ یَوْماً یَزْعُمُ ذَلِکَ لِطَلَبِ الشُّعْبَذَةِ وَ لَعَلَّ خَبَرَهُ تَأَدَّی إِلَیْکُمْ وَ هَاتِیکَ ظُرُوفُ مُسْکِرِهِ مَنْصُوبَةٌ وَ آثَارُ عِصْیَانِهِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَشْهُودَةٌ قَائِمَةٌ » یعنی «چهل روز نماز واجب را ترک نمود به خیال اینکه چلّه نشین شود تا شعبده بازی بیاموزد و شاید این خبر را شنیده باشید که هنوز ظرفهای شرابخواری او بر در و دیوار خانه اش آویزان است و آثار گناه و خلاف کاری هایش آشکار.»
5- رگرفته از منتهی الآمال ص 1062 _ و در اصول کافی ج 2، قسمت «زندگانی امام دوازدهم» ص 466 ح 29 _ و بحارالانوار ج 50، ص 232 آمده که: «بَاعَ جَعْفَرٌ فِیمَنْ بَاعَ صَبِیَّةً جَعْفَرِیَّةً کَانَتْ فِی الدَّارِ یُرَبُّونَهَا» یعنی «جعفر (کذاب) در میان بردگانی که فروخت، دختری که از اولاد جعفر بن ابیطالب بود و در خانه امام عسکری علیه السلام تربیت می شد را فروخت».

ص: 201

پیامبر علیه السلام است. او معروف به «جعفر کذّاب» است که به دروغ و به ناحقّ ادعای امامت نمود و گروهی از مردم را به گمراهی کشید. (1) البته گویا ادعای امامت جعفر تنها به بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام(2) ختم نمی شود بلکه او در دوران حیات ایشان و بعد از شهادت پدرش امام هادی علیه السلام نیز ادعای امامت و جانشینی پدر را داشته و گروهی را نیز دور خود جمع کرده بود و در رابطه با مسئله ی امامت با برادرش امام حسن عسکری علیه السلام و شیعیان آن حضرت بی پروا و بی ادبانه مخالفت می نموده است.(3)

جعفر کذّاب بعد از برادرش امام حسن عسکری علیه السلام وفات یافت.(4) تاریخ وفات و مدت عمر او دقیقاً معلوم نیست ولی گفته می شود که در سن 45 سالگی و در سال 271 فوت نموده و قبرش در سامراء در خانه ی پدرش در صحن حرم شریف و خارج از ضریح مطهر می باشد.(5)


1- منتهی الآمال، باب دوازدهم، فصل ششم، ص 1062 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 56.
2- سیره پیشوایان، قسمت «امام حسن عسکری علیه السلام» ص 659 و 66 به نقل از صدوق در کمال الدین، ص 475 _ و اصول کافی، ج2، باب «زندگانی امام یازدهم علیه السلام» ح 1، ص 435.
3- برای اطلاع یافتن از منابع و مدارک لازم در این زمینه، می توان به کتاب «مکتب در فرایند تکامل» به قلم سید حسین مدرسی طباطبائی بخش سوم «بحران رهبری و نقش راویان حدیث» ص 111، تا 117 مراجعه نمود.
4- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 56 به نقل از صواعق المحرقه ابن حجر شافعی در حاشیه ی شرح حال امام حسن عسکری علیه السلام.
5- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان ص 56 _ و منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 12، باب دوازدهم فصل ششم، ص 1894 به نقل از المجدی، ص 134.

ص: 202

و امّا در مورد «علیه» دختر امام هادی علیه السلام، فقط در کتاب «مکتب در فرایند تکامل»(1) توانستم مطالبی پیدا کنم که اکنون بیان می شود:

نام این دختر در منابع به اشکال مختلف فاطمه،(2) دلاله،(3) علیه،(4) عایشه(5) دیده می شود. و به همین جهت برخی نویسندگان کتب انساب، فکر کرده اند که امام هادی علیه السلام سه دختر داشته اند.(6) ولی گویا با اطمینان می شود گفت که نام اول (فاطمه) اسم واقعی و یک یا هر دو نام بعد (دلاله و علیه) لقب این دختر بوده است. و نام عایشه هم شاید تصحیف(7) «علیه» باشد. والله العالم.


1- این کتاب ترجمه ای از کتاب «بحران و تثبیت در دوران شکل گیری اسلام شیعی: ابوجعفر ابن قبه رازی و سهم او در اندیشه شیعه اسلامی» است.
2- برگرفته از مکتب در فرایند تکامل بخش سوم پاورقی ص 129 به نقل از کتاب الزینه ص 292 و ملل شهرستانی، ج1، ص 200.
3- برگرفته از مکتب در فرایند تکامل بخش سوم پاورقی ص 129 به نقل از دلائل الامامه، ص 217.
4- برگرفته از مکتب در فرایند تکامل بخش سوم پاورقی ص 129 به نقل از اعلام الوری، ص 366 و مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 402.
5- برگرفته از مکتب در فرایند تکامل بخش سوم پاورقی ص 129 به نقل از ارشاد مفید، ص 334 و تاج الموالید، ص 56 و المستجاد علامه، ص 225.
6- همان مدرک و همان صفحه برای مثال از شجرة المبارکة ص 78 نقل می کند: امام هادی علیه السلام سه دختر به نامهای فاطمه و عایشه و بریهه داشته است.
7- فرهنگ فارسی عمید می گوید: تصحیف به معنای «خطا کردن در نوشتن، تغییر دادن کلمه با کم و زیاد کردن نقطه های آن» می باشد.

ص: 203

این تنها خواهر که شاید خواهر تنی جعفر (کذّاب) بوده،(1) در مورد مسئله ی امامت بعد از امام حسن عسکری علیه السلام از جعفر کذّاب پشتیبانی می نمود و مؤید این مطلب اینکه بعد از درگذشت جعفر کذّاب، بسیاری از طرفداران امامت جعفر معتقد بودند که امامت میان پسر بزرگ جعفر «ابوالحسن علی نقیب، ارشد سادات بغداد» و فاطمه خواهر جعفر، تقسیم شده و قائل به امامت مشترک بین این دو نفر بودند.(2)

و نکته ی دیگری که در مورد دختر امام هادی علیه السلام ذکر گردیده، اینکه: بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و به حسب ظاهر، پس از عدم احراز و ثبوت وجود فرزند، برای امام حسن عسکری علیه السلام، نزد قاضی، خواهر ایشان هم یکی از ورّاثی بوده که میراث آن حضرت، ما بین آنها تقسیم شده است.(3)


1- مکتب در فرایند تکامل بخش سوم، ص 129 می نویسد: نگاه کنید به سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج 12 ص 122 که از فصل ابن حزم نقل می کند.
2- برگرفته از مکتب در فرایند تکامل بخش سوم، ص 129 و پاورقی آن و ص 132 به نقل از کتاب الزینه، ص 292 و ملل شهرستانی، ج 1، ص 200 و شرح الاخبار قاضی نعمان، ج3، ص 312 و 313. البته به نظر من (نگارنده) این مطلب به تنهایی نمی تواند بطور قطعی مؤید این باشد که خواهر امام در مسئله ی امامت از جعفر پشتیبانی می نموده. همانطور که (علاوه بر فرقه های باطل مانند غلات که حتی راجع به ائمه علیهم السلام هم عقایدی باطل داشته اند) برای مثال حتی خود نویسنده کتاب «مکتب در فرایند تکامل» در ص 121، اشاره می کند که «برخی از شیعیان بعد از شهادت امام یازدهم، در یکی دو سال اول، معتقد بودند که مادر حضرت در غیبت فرزند زاده ی خود، به نیابت عهده دار مهام امامت است»، ولی مسلّماً نمی توان فقط اعتقاد باطل عدّه ای را، دلیل بر همراهی آن مخدره با اعتقادات باطل این افراد دانست.
3- برگرفته از مکتب در فرایند تکامل بخش سوم، ص 124 به نقل از فصل ابن حزم، ج 4، ص 158 و فرق الشیعه، ص 105 و المقالات الفرق، ص 102.

ص: 204

ص: 205

فصل هفتم

اشاره

ص: 206

ص: 207

شهادت امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام 33 سال عهده دار امر امامت(1) بود و تقریباً 15 سال از آن را در حکومت جابرانه ی(2) متوکل گذراند و متوکل عباسی بیشترین جسارت و سختگیری و دشمنی را با آن حضرت داشت. در این دوران، فشار سیاسی از سوی متوکل و حامیان او نسبت به امام زیاد بود و پیوسته در پی بهانه ای برای محدود ساختن یا کشتن آن حضرت بودند.(3)

قطب راوندی روایت کرده که یکبار متوکل عباسی چهار نفر را مأمور کرد تا هنگام حضور امام هادی علیه السلام در دربار، ایشان را به قتل برسانند و قسم خورد که بعد از کشتن، بدن حضرت را آتش بزند. امّا به لطف الهی نتوانست به خواسته اش برسد.(4) و بار دیگر در آخرین روزهای زندگی متوکل بود که باز می خواست آن حضرت را به شهادت برساند، ابن ارومه در این باره می گوید: در آن روزها به


1- منتهی الآمال، باب دوازدهم، فصل پنجم، ص 1057 _ و تقویم شیعه (مناسبتهای) 3 رجب، ص 155 به نقل از ارشاد، ج 2، ص 297.
2- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 282 _ و چهارده معصوم علیهم السلام قسمت امام هادی علیه السلام، ص 141.
3- برگرفته از چهارده معصوم علیهم السلام قسمت امام هادی علیه السلام، ص 140و 141.
4- رجوع شود به همین نوشته فصل پنجم، قسمت ج «وقار و هیبت»، قضیه ی 2.

ص: 208

سامراء رفته بودم، دیدم متوکل امام هادی علیه السلام را به سعید حاجب سپرده بود تا حضرت را به قتل برساند و حتی در زندان پیش روی مبارکش قبری را کنده بودند. امّا همانگونه که امام پیشگویی کرده بود، دو روز بعد(1) متوکل شبانه مورد حمله ی تُرکان قرار گرفت و در خانه اش (در حالی که در بستر آرمیده بود) به قتل رسید و امام از چنگال وی رهایی یافت.(2) ولی از آنجا که شخصیت الهی و موقعیت اجتماعی امام و نیز مبارزه ی منفی و عدم همکاری او با خلفاء برای طاغوتهای زمانش هراس آور و غیر قابل تحمّل بود و پیوسته از این موضوع رنج می بردند، سرانجام در زمان «معتز» حضرت را مسموم کردند.(3)

البته در بین تاریخ نگاران در مورد اینکه چه کسی امام هادی علیه السلام را مسموم نمود، اختلاف نظر می باشد.(4) بنابر قول شیخ صدوق و بعضی دیگر، معتمد عباسی، برادر معتز آن حضرت را مسموم کرد،(5) ولی روشن است که معتمد در سال


1- در حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 510 و 511 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ج2، ص 447 و مسند الامام الهادی علیه السلام، ص 41 می نویسد: «در روایات دیگری است که وقتی متوکل دستور بازداشت امام را داد، سه روز بعدش به قتل رسید.»
2- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 510 و 511 به نقل از کشف الغمه، ج 2، ص 394 _ و پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، ص 49 به نقل از بحارالانوار، ج 50، ص 196 و همین نوشته فصل دوم، ص 47 به نقل از سیره پیشوایان، ص 587.
3- برگرفته از سیره پیشوایان، ص 612 به نقل از شبلنجی در نور الابصار، ص 166.
4- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 186.
5- برگرفته از منتهی الآمال باب دوازدهم، فصل پنجم، ص 1058 _ و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام ص 501 به نقل از المناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 442 و مسند الامام الهادی علیه السلام ص 56 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 388.

ص: 209

255 یعنی حدود یکسال پس از رحلت امام هادی علیه السلام به خلافت رسید و آن خبر (مسموم کردن امام) نمی تواند با معتمد ارتباطی داشته باشد، ولی به هر حال اصل مسمومیت و شهادت آن امام در تاریخ ثبت شده است هرچند که بسیاری از مورخان یا به آن اشاره نکردند و یا آن را قولی در مقابل اقوال دیگر تلقی کرده اند مثل مسعودی و سبط بن جوزی که مسمومیت و شهادت آن حضرت را به عنوان یک روایت یاد نموده اند.(1)

امّا با توجه به عناد و دشمنی که از طرف زورمداران آن عصر، نسبت به خاندان علوی به ویژه بزرگان آنها و امامان شیعه علیهم السلام اِعمال می شد و با در نظر داشتن اینکه این امام هنگام مرگ حدوداً 40 سال(2) (و تا 42 سال هم ذکر شده)(3) داشته و ناراحتی جسمی خاصی نیز برای ایشان در تاریخ ثبت نشده، و با استناد به روایتی که از قول امام صادق و امام رضا علیهماالسلام نقل گردیده که می فرمایند: «وَ اللهِ مَا مِنّا اِلاّ مَقتُولٌ اَو شَهیدٌ»(4) یعنی «به خدا سوگند ما خاندان رسالت را یا (باسم) می کشند یا


1- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، ص 501 به نقل از مروج الذهب، ج 4، ص 86 و تذکرة الخواص ص 362 ونک: الفصول المهمة، ص 283.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 390 به نقل از نورالابصار، ص 150 و کشف الغمه، ج 3، ص 174 _ و اصول کافی، ج2، باب «زندگانی امام دهم» ص 422.
3- منتهی الآمال، باب دوازدهم، فصل پنجم، ص 1057 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 188.
4- برگرفته از امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 187 به نقل از علامه ابن حجر شافعی در صواعق المحرقه، ص 189 _ و کشف الغمه، ج 2، ص 430 باب «ذکر طرف من اخبار ابی محمد علیه السلام...» _ و بحارالانوار ج 49، ص 283 باب 19 «اخباره و اخبار آبائه علیهم بشهادته» به نقل از امالی صدوق. ضمناً در اعلام الوری، ص 367 باب دهم «فی ذکر الامام الزکی أبی محمد الحسن بن علی علیه السلام» الفصل الاول «فی تاریخ مولده و مبلغ عمره و وقت وفاته» حدیث مذکور به این شکل نیز آمده: «مَا مِنّا اِلاّ مَقتُولٌ اَو شَهِیدٌ».

ص: 210

(با شمشیر) شهید می کنند». لذا احتمال صحّت روایت مسمومیت و شهادت امام هادی علیه السلام قوی به نظر می رسد.(1)

در مورد سال شهادت آن حضرت همگی به اتفاق می گویند در سال 254 هجری(2) بود. ولی در مورد روز شهادت، بعضی می گویند در سوم رجب(3) و بعضی می گویند در اواخر جمادی الآخر(4) بوده است.


1- برگرفته از حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام ص 501 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص187.
2- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب 12، فصل پنجم، ص 1884 به نقل از تاریخ بغداد، ج 12 ص 56 و 57 و تواریخ النبی والآل ص 74 _ و اصول کافی، ج 2، باب زندگانی امام دهم ص 422 _ و تقویم شیعه (مناسبتهای) 3 رجب ص 154 به نقل از توضیح المقاصد، ص 16 و فیض العلام ص 297 و مسار الشیعه، ص 34 و قلائد النحور ج رجب، ص 22 و بحارالانوار ج 50 ص 117 _ 192 ج 99 ص 596 و مصباح کفعمی، ج 2، ص 599 و مصباح المتهجد، ص 741.
3- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب 12 فصل پنجم، ص 1885 به نقل از مسار الشیعه، ص 24 و مصباح المتهجد، ص 753 و فرق الشیعه، ص 101 و روضه الواعظین، ص 392 و اعلام الوری ص 355 _ و تقویم الشیعه (مناسبتهای) 3 رجب ص 154 _ و چهارده معصوم علیهم السلام ص 136 قسمت «امام دهم».
4- منتهی الآمال با تحقیق باقری بیدهندی، ج 2، باب 12 فصل پنجم، ص 1889 به نقل از مسعودی در مروج الذهب، ج 4، ص 84 و بحارالانوار، ج 50 ص 207 _ و زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 390 _ و اصول کافی، ج 2، باب «زندگانی امام دهم» ص 422 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص187.

ص: 211

در ایّامی که سمّ بر امام هادی علیه السلام اثر کرده و ایشان را بیمار و بستری نموده بود، شیعیان و دوستان و سران دولت به عیادت حضرت می آمدند و ایشان رسماً و علناً و با صراحت،(1) امام حسن عسکری علیه السلام را به عنوان امام، وصی، جانشین و مرجع همه ی شیعیان، پس از وفاتشان تعیین کردند و خواستند تا عهده دار تکفین و نماز بر پدرشان و دیگر امور مربوط به ایشان گردند.(2)

در هنگام شهادت امام هادی علیه السلام غیر از امام حسن عسکری علیه السلام کسی نزد بالین آن حضرت(3) نبود، و وقتی امام دهم علیه السلام از دنیا رفت، امام حسن عسکری علیه السلام در حالیکه گریبان خود را چاک(4) زده بود، با سر برهنه و قلبی مالامال از اندوه،


1- در زندگانی امام علی الهادی علیه السلام قسمت «تعیین ولیعهد» ص 389 ذکر شده که: قبل از آن نیز امام هادی علیه السلام، امام حسن عسکری را به عنوان وصی و امام پس از خود (فقط) به خواص شیعه معرفی کرده بود. بطور نمونه همین نوشته، ص 83.
2- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، قسمت «تعیین ولیعهد» ص 389.
3- منتهی الآمال، باب دوازدهم، فصل پنجم، 1058.
4- .در منتهی الآمال باب دوازدهم، فصل ششم، و پنجم ص 1061 و 1058 قریب به این مضمون آمده که: امام حسن عسکری علیه السلام در غم مرگ برادرش امامزاده «سید محمّد» نیز، گریبان خود را چاک زد و هنگامیکه افرادی جاهل به حضرت اعتراض نمودند که «گریبان چاک زدن در مصیبت، مناسب و شایسته نبود» حضرت فرمودند: «شما احکام دین خدا را چه می دانید، حضرت موسی علیه السلام نیز که پیغمبر بود، در ماتم برادر خود هارون علیه السلام گریبان چاک زد». ضمناً چنانکه شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان قسمت «در علوّ مقام حضرت سیّد محمّد» ص 861 می گوید، این مطلب بر ضریح شریف «سیّد محمّد» نیز، اینطور نوشته شده: «وَ قالَ فی جواب مَن عَابَهُ عَلَیه قَد شَقَّ موسَی عَلَی اَخیه هارُونَ». و از نظر احکام دین نیز، به طور کلی جایز نیست که انسان در مرگ نزدیکان و عزیزانش کاری کند که خدا را به خشم آورد (مثل اینکه کار او برای اعتراض به خداوند و یا از روی ناسپاسی باشد) ولی بر این مطلب تصریح شده که: «لا یَجوز شق الثوب علی غیر الأب والاخ» یعنی «جامه چاک زدن در مرگِ غیر پدر و برادر جایز نیست» و حتی در بعضی موارد موجب کفاره نیز می گردد. برای اطلاع بیشتر در این زمینه می توان به کتاب «تحریر الوسیله» از امام خمینی رحمة الله ج1، قسمت «المسائل المتفرقه» که بعد از مکروهات دفن، می باشد، ص 92، م2 و همچنین همان کتاب ج2، کتاب الکفّارات، ص 268، م2 مراجعه نمود.

ص: 212

جسد مطهر پدر را غسل داد و کفن نمود و بر او نماز خواند،(1) و بعداً در ظاهر، این امور توسط دیگران انجام شد.(2) همچنان که بدن مطهر امام جواد را، امام هادی علیهماالسلام تجهیز نمود و نمازخواند ولی به حسب ظاهر واثق بر آن حضرت نماز خواند.(3)

سپس مراسم تشییعی بسیار پرشکوه و با عظمت برگزار شد و پیکیر مطهر امام دهم علیه السلام را همه ی مردم و سران دولت و امراء و اشراف تشییع نمودند و شهر سامراء


1- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام قسمت «تعیین ولیعهد» ص 389 _ و منتهی الآمال باب دوازدهم، فصل پنجم، ص 1058.
2- تقویم شیعه (مناسبتهای) 3 رجب، ص 155 _ همچنان که در منتهی الآمال، باب دهم، فصل ششم، ص 960 و 965 آمده که: پیکر مطهر امام رضا علیه السلام نیز توسط پسرش امام جواد علیه السلام غسل و کفن شد و بر او نماز خوانده شد و بعد در ظاهر مأمون هم بر آن حضرت نماز خواند. همچنین در سیره پیشوایان قسمت امام حسن عسکری علیه السلام ص 658 به نقل از کمال الدین باب 43 ص 475 و بحارالانوار، ج 50، ص 332 و 333، آمده که بر پیکر مطهر امام حسن عسکری علیه السلام نیز حضرت حجة ابن الحسن امام زمان علیه السلام نماز خواند. و در اصول کافی، ج 2، زندگانی امام یازدهم ص 434 ح1 و سیره پیشوایان قسمت امام حسن عسکری علیه السلام، ص 657 به نقل از فصول المهمّه، ص 307 و 308 و همچنین شیخ مفید در ارشاد و فتّال نیشابوری در روضة الواعظین و طبرسی در اعلام الوری و علی بن عیسی الاربلی از قول احمد پسر عبیدالله بن خاقان نقل کرده اند که: ابوعیسی بن متوکل به دستور خلیفه بر پیکر امام یازدهم نماز خواند.
3- منتهی الآمال فصل پنجم باب یازدهم، ص 1014.

ص: 213

سراسر سوگ و یکپارچه تعطیل گشت و از همه جا صدای شیون برمی خاست به طوری که دستگاه خلافت از تجمّع بی نظیر مردم به هراس افتاد و پیکر مطهر امام را فوری به خانه اش برگرداند.(1)

و امام حسن عسکری علیه السلام ایشان را در همان منزل و در حجره ای که محل عبادت آن حضرت بود، در همین مکان فعلی حرم مطهر، به خاک سپرد.(2)

امروز شهر سامراء در عراق، مدفن او را چون نگینی در برگرفته و حرم او قبله ی اهل دل و زیارتگاه شیعیان است.(3)

از آنجا که این نوشته در اول ماه شعبان به اتمام رسید به همین مناسبت در پایان می گویم:

اگر ائمه معصومین علیهم السلام در دعای هر صبح و شب ماه رجب به ما نیاموخته بودند: «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»،(4) افرادی همچون من که هنوز حجابهای ضخیم و غلیظ ظلمانی خود را هم نشناخته ایم و شاید که حتی تصوری هم از حجب نورانی ومعدن العظمة نداشته باشیم، جرأت


1- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، ص 389 _ و چهارده معصوم علیهم السلام قسمت امام هادی علیه السلام، ص 144.
2- برگرفته از زندگانی امام علی الهادی علیه السلام قسمت «آخرین منزل» ص 390 _ و منتهی الآمال باب دوازدهم فصل پنجم ص1058 _ و سیره پیشوایان ص 612 به نقل از شیخ مفید در الارشاد، ص 334 _ و امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، ص 189 به نقل از خطیب بغدادی _ و تقویم شیعه (مناسبتهای) 3 رجب، ص 155.
3- چهارده معصوم علیهم السلام قسمت شهادت امام هادی علیه السلام، ص 144.
4- مفاتیح الجنان، اعمال ماه رجب، ص 228.

ص: 214

نمی کردیم از خدا بخواهیم که: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ اَلْقُلُوبِ حُجُبَ اَلنُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ».

امّا با امید به فضل و رحمت خداوند، با تمام وجود خود و از اعماق قلب خود، از او می خواهیم که: « إِلَهِی لاَ تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لاَ تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لاَ تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی » چون اولیایش علیهم السلام با زبان دعا به ما آموخته اند که:

«إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ»

«إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهْتنِی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلاَئِکَ»

«إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوماً وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوماً».(1)

لذا در ماهی که منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است،(2) امیدوارم که خداوند عزوجل به فضل خودش و به برکت وجود رسول گرامیش این تلاش ناچیز را که به قصد شناختن و شناساندن بخشی هر چند کوچک از شخصیت بیکران و اقیانوس وجود امام هادی علیه السلام صورت گرفته، قبول فرماید و ازجمله ی باقیات و صالحاتی محسوب دارد که در روز دیدار پروردگار، مایه ی نجات تمامی ذوی الحقوق و من عاصی گردد.

«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمدٍ و آله الطیبین الطاهرین»

30/2/1394 _ فاطمه رامین


1- مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه، ص 259.
2- مفاتیح الجنان، صلوات شعبانیه، ص 258 «هذا شهر نَبیِّکَ».

ص: 215

منابع

1- قرآن کریم، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی، خط مرحوم تبریزی، چاپ مشعر، قم، چاپ اول، 1387.

2- تفسیر المیزان، علامه طباطبایی رحمة الله، مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی، کانون انتشارات محمّدی، تهران، بهمن 1350.

3- تفسیر المیزان، علامه طباطبایی رحمة الله، مترجم سید محمد خامنه،انتشارات موسسه مطبوعات دار العلم، قم، چاپ دوّم، اردیبهشت 1344.

4- تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ناشر دار الکتب الاسلامیه تهران، چاپ بیست و چهارم، 1384.

5- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی رحمة الله، ترجمه موسوی کلانتری دامغانی، انتشارات ریحانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، چاپ اول، 1381.

6- اصول کافی، کلینی رحمة الله، با ترجمه و شرح حاج سید جواد مصطفوی، انتشارات مسجد چهارده معصوم علیهم السلام.

7- نهج الفصاحة، با تصحیح و تنظیم عبدالرسول پیمانی و محمد امین شریعتی، ناشر انتشارات خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم، اصفهان، چاپ پنجم، 1385.

8- تحریر الوسیله، سید روح الله موسوی خمینی رحمة الله، ناشر مکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران.

9- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی رحمة الله، تک جلدی، ناشر آدینه ی سبز، تهران، چاپ چهارم، 1390.

10- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی رحمة الله، با تحقیق ناصر باقری بیدهندی، 3

ص: 216

جلدی، انتشارات دلیل ما،قم، چاپ اول تابستان 1387.

11- مهدی موعود (ترجمه جلد 13 بحارالانوار)، ترجمه علی دوانی رحمة الله، ناشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ 26، بهار 1373.

12- فرهنگ فارسی عمید، حسن عمید، انتشارات امیر کبیر تهران، چاپ سیزدهم، 1357، تک جلدی.

13- فرهنگ فارسی معین، دکتر محمد امین، انتشارات فرهنگ نما تهران، چاپ اول، 1387، تک جلدی.

14- زبان قرآن، حمید محمدی، ناشر موسسه تحقیقاتی انتشاراتی نور، چاپ اول پاییز 1362.

15- تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، قم، چاپ چهارم، زمستان، 1384.

16- سخنان برگزیدگان از برگزیدگان جهان و تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام، سید ابراهیم میانجی، کتابفروشی مرتضوی، ذیقعدة الحرام، 1394.

17- یک هزار حدیث، هادی موحدی، انتشارات ارم قم، چاپ هشتم، زمستان 1385.

18- زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، باقر شریف قرشی، با ترجمه سید حسن اسلامی، دفتر انتشاارت اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، پاییز 1375.

19- سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق علیه السلام، قم، چاپ ششم، زمستان 1376 ه_ .ش.

ص: 217

20- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان (مرکز جهانی علوم اسلامی)، انتشارات انصاریان، قم.

21- امام هادی علیه السلام و نهضت علویان، محمد رسول دریایی، انتشارات رسالت قلم، تهران، چاپ دوم، تابستان، 1362.

22- وظایف منتظران،واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، چاپ ششم، زمستان 81.

23- پرسش های مردم و پاسخ های امام هادی علیه السلام، احمد قاضی زاهدی، ترجمه محمد حسین رحیمیان، نشر روضة العباس علیه السلام، قم، چاپ یکم 1389 ه_.ش.

24- سیره نبوی، شهید مرتضی مطهری رحمة الله، انتشارات صدرا، قم، چاپ دهم، پاییز 1371.

25-حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری رحمة الله، انتشارات صدرا، قم، چاپ نوزدهم، بهار 1374.

26- معاد، محسن قرائتی، مؤسسه در راه حق، قم، چاپ سوم، زمستان 1368.

27- سید الشهداء، شهید آیت الله دستغیب رحمة الله مؤسسه دارالکتاب (جزایری)، قم، چاپ چهارم، تابستان 1373 ه_.ش.

28- امام حسین علیه السلام، شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علامه محمد تقی جعفری رحمة الله، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چاپ دوم، 1381.

29-تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام، دکتر عبدالجواد کلیددار، ترجمه محمد صدر هاشمی، ناشر کتابفروشی ثقفی، اصفهان، 1338.

ص: 218

30- ازدواج در اسلام، علی مشکینی رحمة الله، ترجمه احمد جنّتی، چاپخانه مهر استوار، چاپ دوم، 5/9/1352.

31- چهارده معصوم علیهم السلام، جواد محدّثی، نشر معروف، قم، چاپ دوم، مهرماه 1383.

32- راه وصال، سید محمدرضا حسینی مطلق، انتشارات نصایح، قم، چاپ نهم، شهریور 1383.

33- مکتب در فرایند تکامل، سید حسین مدرسی طباطبایی، ترجمه هشام ایزدپناه، چاپ دوم، فروردین 1375.

34- بینش اسلامی چهارم دبیرستان، محمد علی سادات و حمید طالب زاده، شرکت چاپ و نشر ایران، تهران، 1372.

35- بینش اسلامی دوم دبیرستان، دفتر برنامه ریزی و تألیف کتب درسی، شرکت چاپ و نشر ایران، تهران، 1372.

36- خانه بهشتی، اداره تولیدات فرهنگی، ناشر مؤسسه فرهنگی قدس، چاپ انتشارات قدس رضوی مشهد، چاپ اول 1394.

37- معجزات امام هادی علیه السلام، حبیب الله اکبرپور، نشر الف، مشهد، چاپ دوم، 1383.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109