وهابيت و شرك

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضوانی، علی اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : وهابیت و شرک/علی اصغر رضوانی.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1390.

مشخصات ظاهری : 196ص.

فروست : سلسله مباحث وهابیت شناسی.

شابک : 978-964-540-332-2

موضوع : وهابیه -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع : شرک -- نظر وهابیه

موضوع : وهابیه -- عقاید

موضوع : شرک

رده بندی کنگره : BP207/6/ر55و937 1390

رده بندی دیویی : 297/416

شماره کتابشناسی ملی : 2468213

ص:1

ديباچه

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص:11

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند. اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايستة تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهرهِ مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين

ص:12

فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

ص:13

پيشگفتار

يكى از موضوعات مهم كه در مصاديق آن بين وهابيان و ديگر علماى مذاهب اسلامى اختلاف عميق پديد آمده موضوع شرك است؛ زيرا وهابيان برخى از اعمال مسلمانان از قبيل استغاثه به ارواح اوليا و درخواست شفاعت از آنان را شرك مى پندارند در حالى كه ديگر علما نه تنها آنها را شرك نمى دانند بلكه در راستاى توحيد مى دانند. اينك جا دارد به اين موضوع بپردازيم.

ص:14

ص:15

مباحث تمهيدى

فتاواى وهابيان

١. ابن تيميه مى گويد:

از اقسام شرك آن است كه كسى به شخصى كه از دنيا رفته بگويد: مرا درياب، از من شفاعت كن، مرا بر دشمنم يارى نما، و امثال اين درخواست ها كه تنها خداوند به آنها قادر است.(1)

٢. محمد بن عبدالوهاب در بسيارى از عبارات خود نسبت شرك به مسلمانان داده و آنان را به جهت آنكه در عقايد، مخالف خود ديده تكفير كرده است. او مى گويد:

. . . فاعلم انّ شرك الأولين يعني الذين قاتلهم رسول الله (ص) اخف من شرك اهل زماننا. . .(2)

. . . بدان كه شرك اولين، يعنى كسانى كه رسول خدا (ص) با آنان جنگيد از شرك اهل زمان ما خفيف تر است. . .


1- الهدية السنية، ص4٠.
2- كشف الشبهات، محمّد بن عبدالوهاب، ص ٣٩.

ص:16

او همچنين مى گويد:

الذين قاتلهم رسول الله (ص) اصحّ عقولا و اخفّ شركاً من هؤلاء.(1)

كسانى كه رسول خدا (ص) با آنان جنگيد از اينها ]يعنى كسانى كه محمد بن عبدالوهاب با آنان جنگيد [ عقلشان صحيح تر و شركشان خفيف تر بوده است.

او در سخنى ديگر مى گويد:

شرك كفار قريش دون شرك كثير من الناس اليوم.(2)

شرك كفار قريش كمتر از شرك بسيارى از مردم امروز بوده است.

وى در مواجهه با يكى از علماى زمانش، شيخ سليمان بن سحيم حنبلى با ارسال نامه اى مى نويسد:

نذكر لك انّك انت و اباك مصرّحون بالكفر و الشرك و النفاق. . . انت و ابوك مجتهدان في عداوة هذا الدين ليلا و نهاراً. . . انّك رجل معاند ضال على علم، مختار الكفر على الإسلام. . . و هذا كتابكم فيه كفركم. (3)

به تو تذكر مى دهم كه تو و پدرت تصريح به كفر و شرك و نفاق كرده ايد. . . تو و پدرت شبانه روز در دشمنى با اين دين مى كوشيد. . . تو مردى معاند، گمراه همراه با علم و اختياركننده كفر بر اسلامى. . . و اين كتاب شماست كه كفرتان در آن مى باشد.


1- كشف الشبهات، ص 4٣.
2- الدرر السنية فى الأجوبة النجدية، ج ١، ص ١٢٠.
3- همان، ج ١٠، ص ٣١.

ص:17

او در يكى از نامه هاى خود خطاب به يكى از علماى اهل سنت مى گويد:

إفتائي بكفر شمسان و اولادهم و من شابههم، و سميّتهم طواغيت.(1)

فتواى من به كفر شمسان و اولاد آنان و هر كسى كه شبيه آنهاست، و من آنان را طاغوت ناميده ام.

او درباره اهالى «خرج» مى گويد: «. . . انّما كفرنا هؤلاء الطواغيت اهل الخرج و غيرهم»(2)؛ «. . . ما اين طاغوت ها يعنى اهالى خرج و ديگران را تكفير نموديم» .

٣. بن باز نيز مى گويد:

امّا مايقع عند القبور من انواع الشرك و البدع في بلدان كثيرة فهو امر معلوم و جدير بالعناية و البيان و التحذير منه، فمن ذلك دعاء اصحاب القبور و الاستغاثة بهم و طلب شفاء المرضى و النصر على الأعداء و نحو ذلك، و هذا كلّه من الشرك الأكبر الذي كان عليه اهل الجاهلية. . . .(3)

امّا آنچه كنار قبرها از انواع شرك و بدعت ها در شهرهاى بسيار انجام مى گيرد امرى معلوم و قابل توجه و بيان است و بايد مردم را از آنها برحذر داشت؛ از جمله آنها صدا زدن صاحبان قبرها و كمك خواستن از آنها و درخواست شفاى مريضان و پيروزى بر دشمنان و مانند آن است و تمام اين اعمال از شرك اكبر است كه اهل جاهليت انجام مى دادند. . . .


1- الرسائل الشخصية، رقم ١١، ص ٧٠.
2- همان، رساله ٣4، ص ٢٣٢.
3- مجموع فتاوى بن باز، ج ٢، ص 555.

ص:18

مفهوم شناسى شرك

مفهوم لغوى شرك

ابن منظور مى گويد : «اَلشَّرْكَةُ وَ الشَّرِكَةُ سَوَاءٌ: مُخَالَطَةُ الشَّرِيكَيْنِ»(1)؛ «شَرْكه و شَرِكه هر دو به معناى درآميختن دو شريك است» .

ابن فارس مى گويد:

الشركة هو ان يكون الشيء بين اثنين لاينفرد به احدهما. و يقال: شاركت فلاناً في الشيء إذا صرت شريكه. . . .(2)

شرك آن است كه چيزى بين دو نفر باشد و هيچ كدام به تنهايى حق تصرف نداشته باشند، و گفته مى شود: با فلان شخص در فلان چيز مشاركت كردم هنگامى كه شريك او شوى. . . .

راغب اصفهانى مى گويد:

الشركة و المشاركة: خلط الملكين. و قيل: هو ان يوجد شيء لاثنين فصاعداً عينا كان ذلك الشيء أو معني؛ كمشاركة الانسان والفرس في الحيوانية.(3)

شركت و مشاركت به معناى درهم آميختن دو صاحب مال است. و گفته شده: كه چيزى براى دو نفر و بيشتر باشد، چه آن چيز عين خارجى باشد. يا معنوى باشد (فرقى نمى كند) مثل مشاركت انسان با اسب در حيوانيت.

ازهرى مى نويسد:


1- لسان العرب، ج٧، ص ٩٩.
2- معجم مقاييس اللغة، ج٣، ص ٢65.
3- مفردات راغب، ص ٢5٩.

ص:19

يقال: شريك و اشراك، كما قالوا: يتيم و ايتام، و نصير و انصار، و الأشراك ايضاً جمع الشرك و هو النصيب. . .(1)

گفته مى شود: شريك و اشراك، همان گونه كه گفته اند: يتيم و ايتام و نصير و انصار، و اشراك نيز جمع شرك به معناى نصيب است. . .

ابن منظور نيز مى گويد:

طريق مشترك اي يستوي فيه الناس، و اسم مشترك: تستوي فيه معاني كثيرة.(2)

راه مشترك يعنى راهى كه مردم در آن مساوى هستند و اسم مشترك اسمى است كه در آن معانى بسيارى مساوى هستند.

از اين معانى استفاده مى شود كه در تعريف «شرك» تساوى و مساوات و عرضيت نهفته است. لذا اگر كسى چنين عقيده اى را درباره اولياى الهى نداشته بلكه معتقد به طوليت باشد (همانند نائب و وكيل و وصى) و تمام كارهاى آنان را به اذن خدا بداند قطعاً عنوان شرك بر او منطبق نيست؛ چرا كه معتقد به مالكيت آنها نمى باشد.

مفهوم اصطلاحى «شرك»

«شرك» در اصطلاح قرآنى در مقابل حنفيت به كار رفته است. حنفيت به معناى ميل به استقامت است كه در توحيد تجلى مى يابد. لذا شرك در راه استقامت واعتدال نيست، بلكه برخلاف فطرت سليم انسانيّت است.


1- تهذيب اللغة، ازهرى، ج١٠، ص ١٧.
2- لسان العرب، ج٧، صص ٩٩ و١٠٠.

ص:20

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (انعام:١6١)

بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده، آيينى پا برجا (و ضامن سعادت دين و دنيا) آيين ابراهيم كه از آيين هاى خرافى روى برگرداند و از مشركان نبود.

همچنين مى فرمايد:

(وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (يونس: ١٠5)

و (به من دستور داده شده كه:) روى خود را به آيينى متوجه ساز كه از هرگونه شرك، خالى است و از مشركان مباش.

شيخ سليمان بن عبدالله آل الشيخ در تعريف «شرك» مى گويد:

تشبيه للمخلوق بالخالق تعالى و تقدس - في خصائص الإلهية - من ملك الضر و النفع و العطاء و المنع الذي يوجب تعلق الدعاء و الخوف و الرجاء و التوكل و انواع العبادة كلها بالله وحده. (1)

تشبيه مخلوق به خالق متعال و مقدس - در خصوصيات الوهيت - از مالكيت ضرر و نفع و عطا و منع، كه موجب تعلق دعا و خوف و اميد و توكل و انواع تمام پرستش ها به خداوند واحد مى شود.

هدف از استدلال به كلام آل الشيخ عبارت (من ملك و. . .) است كه اعتقاد به ملكيت شرك ايجاد مى كند، نه آنكه معتقد به طوليت و همراهى با اذن كلّى از خداوند متعال باشيم.


1- تيسير العزيز الحميد، ص ٩١.

ص:21

نحوۀ تحقّق مفهوم «شرك»

با بررسى مفهوم «شرك» به دست مى آوريم كه در تحقق مفهوم «شرك» در عرض هم بودن حدّاقلّ دو نفر اعتبار دارد، نه در طول هم بودن.

علامه مصطفوى در شرح و تفسير ماده «شرك» مى نويسد:

انّ الأصل في هذه المادة هو تقارن فردين أو افراد في عمل أو امر بحيث يكون لكلّ واحد منهم نصيب فيه أو تأثير. . . الشرك يتحقق باشتراك مستقيم في العمل، و هذا اشدّ تأثيراً من كونه ظهيراً، فالظهرية مرجعها إلى المعاونة و هي في المرتبة اللاحقة. . . (1)

همانا اصل (واحد) در اين ماده عبارت است از تقارن دو فرد يا چند فرد در عملى يا امرى به طورى كه براى هريك از آنها بهره يا تأثيرى در عمل يا امر باشد. . . شرك با اشتراك مستقيم در عمل تحقق مى يابد، و آن تأثيرش از ظهير و كمك كار بودن بيشتر است؛ زيرا بازگشت ظهير بودن به كمك كردن است كه مرتبه اش در رتبه بعد از عامل است. . .

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ) (انعام: ١٣6)

آنها [مشركان] سهمى از آنچه خداوند از زراعت و چهارپايان آفريده، براى او قرار دادند؛ [و سهمى براى بت ها!] و بگمان خود


1- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 6، ص 4٨.

ص:22

گفتند: اين مال خداست! و اين هم مال شركاى ما [يعنى بت ها] است! آنچه مال شركاى آنها بود، به خدا نمى رسيد؛ ولى آنچه مال خدا بود، به شركايشان مى رسيد! [آرى، اگر سهم بت ها با كمبودى مواجه مى شد، مال خدا را به بت ها مى دادند؛ امّا عكس آن را مجاز نمى دانستند!] چه بد حكم مى كنند [كه علاوه بر شرك، حتّى خدا را كمتر از بت ها مى دانند].

از اين بحث استفاده مى شود در تحقق مفهوم «شرك» اعتقاد به عرضيت نهفته است و لذا اگر عقيده به طوليت باشد برآن شرك اطلاق نمى شود.

تلازم بين توحيد و نفى شرك

همان گونه كه در مفهوم «شرك» در عرض هم بودن نهفته، همچنين از مفهوم توحيد، نفى شرك استفاده مى شود.

علامه مصطفوى مى نويسد:

ولمّا كان حق التوحيد هو تسبيح الذات عن اي حدّ مادي و حدود عرضية و طولية في البرزخية و حدود ذاتية في عالم العقل؛ فهو تعالى نور مطلق و حياة مطلق و وجود بحت منزّه عن أي حدّ و وصف و تصوّر، فيكون منزّهاً عن مقارنة وصف ومقابلة شيء و وجود شريك؛ فانّ مرجع هذه الأمور إلى تحديده خارجاً أو ذاتاً، فنفي الشريك يلازم التوحيد. . .(1)

و چون حق توحيد و توحيد ناب عبارت است از منزه كردن ذات بارى تعالى از هر محدوديت مادى و عرضى و طولى در برزخ و


1- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 6، ص 4٩.

ص:23

حدود ذاتى در عالم عقل، پس خداوند متعال نور مطلق و حيات مطلق و وجود محض منزه از هر محدوديت و وصف و تصور است، پس خداوند از مقارنت با وصف و مقابله با چيزى و وجود شريكى منزّه است؛ زيرا بازگشت اين امور به محدوديت خارجى يا ذاتى خداوند است، پس نفى شريك ملازم با توحيد مى باشد. . .

اقسام شرك

اشاره

شرك اقسامى دارد و مفهوم آنها با يكديگر فرق دارد؛ زيرا شرك يا متعلق به عقيده است يا مربوط به عمل. نوع اوّل بر سه قسم است:

١. شرك در الوهيت؛

٢. شرك در خالقيت؛

٣. شرك در ربوبيت؛

4. شرك در عبوديت.

شرك مربوط به عمل را شرك در عبادت واطاعت مى نامند كه بر دو قسم است:

الف) شرك جلى: كه در علم كلام وفقه مورد بحث قرار مى گيرد.

ب) شرك خفى: كه در علم اخلاق از آن بحث مى شود وقرآن تمام اين اقسام را بررسى كرده است.

١. شرك در الوهيت

يعنى اعتقاد به موجودى غير از خداوند كه داراى تمامى صفات جمال وكمال به طور استقلال است؛ لذا بدين جهت مستحق پرستش باشد.

ص:24

قرآن كريم مى فرمايد:

(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ) (مائده: ١٧)

آنها كه گفتند: خداوند همان مسيح بن مريم است، به طور مسلم كافر شدند.

٢. شرك در خالقيت

يعنى انسان به دو مبدأ مستقل براى عالم قائل شود؛ به طورى كه خلق وتصرّف در شئونات عالم به دستشان است؛ همان گونه كه مجوس قائل به دو مبدأ خير به نام «يزدان» وشر به نام «اهرمن» مى باشند.

٣. شرك در ربوبيت

آن است كه انسان معتقد شود در عالم، ارباب متعددى است وخداوند متعال ربّ الارباب است، به اين معنا كه تدبير عالم به هر يك از اين ارباب كه قرآن از آن به عنوان ارباب متفرق نام مى برد، به طور استقلال تفويض شده است؛ همان گونه كه مشركان عصر حضرت ابراهيم (ع) به اين نوع شرك مبتلا بودند. خداوند متعال مى فرمايد:

(فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لاأُحِبُّ الآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأََكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ) (انعام: ٧6 - ٧٨)

هنگامى كه (تاريكى) شب او را پوشانيد، ستاره اى مشاهده كرد، گفت: «اين پروردگار من است؟» اما هنگامى كه غروب كرد،

ص:25

گفت: «غروب كنندگان را دوست ندارم» و هنگامى كه ماه را ديد كه (سينۀ افق را) مى شكافد، گفت: «اين پروردگار من است؟» اما هنگامى كه (آن هم) غروب كرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند، مسلماً از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامى كه خورشيد را ديد كه (سينۀ افق را) مى شكافت، گفت: «اين پروردگار من است؟ اين (كه از همه) بزرگ تر است» اما هنگامى كه غروب كرد، گفت: «اى قوم من از شريك هايى كه شما (براى خدا) مى سازيد، بيزارم.

ثعلبى به سندش از عدى بن حاتم نقل كرده كه گفت:

أَتَيْتُ رَسُولَ اللهِ (ص) وَ فِي عُنُقِي صَلِيبٌ مِنْ ذَهَبِ فَقَالَ لِي: يَا عَدِيُّ! اِطْرَحْ هذَا الْوَثْنَ مِنْ عُنُقِكَ. قَالَ: فَطَرَحْتُهُ ثُمَّ انْتَهَيْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ يَقْرَأُ سُورَةَ الْبَرَائَة، هذِهِ الآيَةَ: (اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً) حَتَّى فَرِغَ مِنْهَا فَقُلْتُ: إِنَّا لَسْنَا نَعْبُدُهُمْ. قَالَ: أَوَلَيْسَ يُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللهُ فَتُحَرِّمُوَنهُ وَ يُحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللهُ فَتَسْتَحِلُّوا؟ قَالَ: فَقُلْتُ: بَلي. قَالَ: فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ.(1)

خدمت رسول خدا (ص) رسيدم در حالى كه بر گردنم صليبى از طلا بود. حضرت به من فرمود: اى عدى! اين بت را از گردنت بردار. او مى گويد: من آن را درآوردم و سپس خدمتش رسيدم در حالى كه اين آيه از سوره برائت را مى خواند: (آنان دانشمندان و راهبان را پروردگار خود به حساب آوردند) تا اينكه از قرائتش فارغ شد. به او عرض كردم: ما آنها را عبادت نمى كنيم. حضرت فرمود: آيا


1- مجمع البيان، طبرسى، ج ٣، ص ٢4، به نقل از او در تفسيرش.

ص:26

اين طور نيست كه آنان حلال خدا را حرام مى كنند و شما نيز آن را حرام مى دانيد و حرام خدا را حلال مى كنند شما نيز حلال مى شماريد؟ عرض كردم: آرى. حضرت فرمود: همين عبادت آنها به حساب مى آيد.

4. شرك در عبادت و طاعت

به اين معناست كه انسان خضوع وتذلّلش ناشى از اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت كسانى باشد كه براى آنها خضوع وتذلل وخشوع مى كند.

اين تقسيم به جهت مورد ابتلا بودن در بحث با وهابيان مطرح گرديد؛ زيرا مورد بحث و اختلاف با آنان در مصاديق مورد نزاع اين چند نوع شرك است، گرچه اقسام ديگرى نيز وجود دارد.

مفهوم شرك در ربوبيّت

ابوبصير مى گويد: از امام صادق (ع) در مورد قول خداوند عزّوجلّ: ( اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ ) سؤال كردم، حضرت فرمود:

أَمَّا وَاللهِ! مَا دَعَوْهُمْ إلى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ إِلى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ لَمَا أَجَابُوهُمْ، وَ لكِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَيْهِمْ حَلاَلاَ، فَعَبَّدُوهُمْ مِنْ حَيْثُ لاَيَشْعُروُنَ.(1)

آگاه باش به خدا سوگند! آنان را به پرستش خود دعوت نكردند، و اگر چنين مى كردند كسى از آنان نمى پذيرفت، ولى براى آنها


1- كافى، ج ١، ص ٢٧5.

ص:27

چيزهاى حرامى را حلال و چيزهاى حرامى را حلال كردند و از راهى كه نمى دانستند آنها را پرستيدند.

تصريح قرآن به وجود شرك در اطاعت

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ) (انعام: ١٢١)

و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند؛ اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود!

از اين آيه استفاده مى شود برخى از آن جهت كه مطيع بى چون و چراى اوليا شيطان بوده اند. لذا مشرك خطاب شده اند و شرك در اطاعت از اقسام شرك عملى است و با شرك ربوبى كه از اقسام شرك نظرى است فرق دارد.

شرك عبادى خفى

خداوند متعال مى فرمايد: ( أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ. . . ) ؛ «آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده. . . ؟» (جاثيه: ٣٣)

ونيز مى فرمايد: ( وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ ) ؛ «وبيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند» . (يوسف: ١٠6)

در اين آيات هواپرستى نيز شرك تلقى شده كه همان شرك نفى در اصطلاح علماى اخلاق است.

ص:28

عقل، ميزان شناخت كليات شرك و توحيد

اينكه در عالم وجود غير از خداوند سبحان موجود ديگرى نيست كه مؤثر مستقل باشد و نيز غير از او كسى نيست كه مستحق عبادت باشد، به عقل دانسته مى شود، و عقل است كه خلاف آن را شرك ربوبى و الوهى مى داند، همان گونه كه قيود آن نيز با عقل درك مى شود گرچه قرآن و روايات نيز به آن اشاره كرده اند، مثل اينكه اگر انسان دعاى طلب و مسألت در امورى كه سلطه غيبى است را به نحو استقلال از غير خدا بخواهد كه اين شرك در ربوبيت است، ولى اگر به نحو غير استقلالى بوده و با اذن الهى باشد هرگز متصف به شرك نخواهد شد. و در مواردى كه عقل حكم به شرك موردى دارد هرگز خداوند متعال امر به انجام آن نمى نمايد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) (آل عمران: ٨٠)

و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد. آيا شما را، پس از آنكه مسلمان شديد، به كفر دعوت مى كند؟

و نيز مى فرمايد: ( إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ ) ؛ «او [شيطان] شما را فقط به بدى ها و كار زشت فرمان مى دهد» . (بقره: ١6٩)

همان گونه كه اگر در موردى ضابطه هيچ نوع شركى وجود نداشت، در هيچ نص شرعى حكم به شرك بودن آن نمى شود.

ص:29

حكم شرك در قرآن

اشاره

قرآن كريم براى مشرك وشرك، احكام سنگينى را ذكر كرده است. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١. شرك، گناهى نابخشودنى

از آيات قرآن استفاده مى شود كه شرك به خداوند گناهى نابخشودنى است. خداوند سبحان مى فرمايد:

(إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِيماً) (نساء: 4٨)

خداوند [هرگز] شرك را نمى بخشد وپايين تر از آن را براى هر كس بخواهد [و شايسته بداند] مى بخشد وآن كس كه براى خدا شريكى قرار دهد، گناه بزرگى مرتكب شده است.

٢. شرك، ظلمى بزرگ

خداوند سبحان مى فرمايد:

(وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ) (لقمان: ١٣)

[به خاطر بياور] هنگامى را كه لقمان به فرزندش -در حالى كه او را موعظه مى كرد- گفت: پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است.

٣. شرك موجب حبط عمل

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ

ص:30

عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ) (زمر: 65)

به تو وهمه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى شود واز زيانكاران خواهى بود.

4. شرك، موجب سقوط از مقامات عالى

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ. . .) (حج:٣١)

و هر كس همتايى براى خدا قرار دهد، گويا از آسمان سقوط كرده وپرندگان [در وسط هوا] او را مى ربايند. . .

5. شرك، سبب محروميت از بهشت

خداوند مى فرمايد:

(إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ) (مائده:٧٢)

هر كس شريكى براى خداوند قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام كرده، وجايگاه او دوزخ است.

6. شرك، گمراهى آشكار

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً) (نساء: ١١6)

و هر كس براى خدا همتايى قرار دهد، در گمراهى دورى افتاده است.

ص:31

7. شرك و ناپاكى باطنى

و نيز خداوند سبحان مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا) (توبه: ٢٨)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان ناپاكند، پس نبايد بعد از امسال، نزديك مسجدالحرام شوند.

8. بيزارى خداوند از مشركان

و نيز مى فرمايد:

(وَ أَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ) (توبه: ٣)

و اين، اعلامى است از ناحيه خدا وپيامبرش به [عموم] مردم در روز حج اكبر [روز عيد قربان] كه خدا وپيامبرش از مشركان بيزارند.

سرچشمه هاى شرك

اشاره

با مراجعه به قرآن پى مى بريم كه شرك، سرچشمه ها ومنشأهايى دارد كه در آيات به آنها اشاره شده است. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

١. پيروى از اوهام

خداوند سبحان مى فرمايد:

(وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ) (مؤمنون: ١١٧)

و هر كس معبود ديگرى را با خدا بخواند -مسلّماً- هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت.

ص:32

و نيز فرمود:

(ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ. . .) (يوسف: 4٠)

اين معبودهايى كه غير از خدا مى پرستيد، چيزهايى جز اسم هايى [بى مسمّا] كه شما وپدرانتان آنها را [خدا] ناميده ايد نيست. خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده. . .

همچنين فرمود:

(وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ) (حج: ٧١)

آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه او هيچ گونه دليلى بر آن نازل نكرده است، وچيزهايى را كه علم وآگاهى به آن ندارند. وبراى ستمگران، ياور وراهنمايى نيست.

و فرمود:

(. . . وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ) (يونس: 66)

. . . و آنها كه غير از خدا را همتاى او مى خوانند [از منطق ودليلى] پيروى نمى كنند. آنها فقط از پندار بى اساس پيروى مى كنند و آنها فقط دروغ مى بافند.

خداوند متعال فرمود:

(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ) (انبياء:٢4)

آيا آنها معبودى جز خدا برگزيدند؟ ! بگو: دليلتان را بياوريد. اين

ص:33

سخن كسانى است كه با من هستند، وسخن كسانى [پيامبرانى] است كه پيش از من بودند. اما بيشتر آنها حق را نمى دانند وبه همين دليل [از آن] رويگردانند.

٢. حس گرايى

خداوند سبحان مى فرمايد:

(يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ. . .) (نساء: ١5٣)

اهل كتاب از تو مى خواهند كتابى از آسمان [يكجا] بر آنها نازل كنى، [در حالى كه اين يك بهانه است] آنها از موسى، بزرگ تر از اين را خواستند، و مى گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده! وبه خاطر اين ظلم وستم، صاعقه آنها را فرا گرفت. . .

از اينكه قوم حضرت موسي (ع) از او خواسته اند تا خدا را آشكارا به آنان نشان دهد به دست مى آيد حس گرايى آنان منشأ شركشان بوده است.

٣. منافع خيالى

خداوند سبحان مى فرمايد:

(وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ) (يونس: ١٨)

آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنها زيان مى رساند ونه سودى مى بخشد، و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خداوند

ص:34

هستند. بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمان ها وزمين سراغ ندارد؟ ! منزه است او وبرتر است از آن همتايانى كه قرار مى دهند.

از اينكه خداوند متعال از معبودان مشركان، نفى مضرت و منفعت كرده به دست مى آيد آنان معتقد به نفع و ضرر رساندن به بت ها بوده و اين امر موجب مشرك شدن آنها شده است.

خداوند سبحان فرمود:

(وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ) (يس: ٧4)

آنان غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند.

از اين آيه استفاده مى شود مشركان گمان داشته اند معبوداتى را كه مى پرستيدند آنان را بدون اذن الهى و به نحو استقلال نصرت و يارى مى كنند.

خداوند متعال فرمود:

(وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا) (مريم:٨١)

آنان غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند تا مايه عزّتشان باشد. [چه پندار خامى!]

4. تقليد كوركورانه

يكى از عوامل شرك مشركان تقليد كوركورانه از آباء و اجدادشان بوده است كه قرآن به طور تفصيل به آن اشاره كرده است. خداوند سبحان فرمود:

ص:35

(قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ) (يونس: ٧٨)

گفتند: آيا آمده اى كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، منصرف سازى، وبزرگى [و رياست] در روى زمين، از آنِ شما دو تن باشد؟ ! ما [هرگز] به شما ايمان نمى آوريم.

و نيز مى فرمايد:

(بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ *وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ) (زخرف:٢٢و٢٣)

بلكه آنها مى گويند: ما نيكان خود را بر آيينى يافتيم، وما نيز بر پيروى آنان هدايت يافته ايم. واين گونه در هيچ شهر وديارى پيش از تو پيامبر انذاركننده اى نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مست ومغرور آن گفتند: ما پدران خود را بر آيينى يافتيم وبر آثار آنان اقتدا مى كنيم.

همچنين فرمود:

(قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ * قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ * قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ) (شعراء: ٧١ - ٧4)

گفتند: بت ها را مى پرستيم وهمه روز ملازم عبادت آنهاييم. گفت: آيا هنگامى كه آنها را مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟ ! يا سود وزيانى به شما مى رسانند؟ ! گفتند: ما فقط نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند.

ص:36

همچنين مى فرمايد:

(وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ) (بقره: ١٧٠)

و هنگامى كه به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد. مى گويند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى نماييم. آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى فهميدند وهدايت نيافتند [باز از آنها پيروى خواهندكرد؟ !]

و مى فرمايد:

(وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ) (سبأ: 4٣)

و هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده مى شود، مى گويند: او فقط مردى است كه مى خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى پرستيدند باز دارد.

شريكان خدا نزد مشركان

اشاره

از آيات قرآن استفاده مى شود كه مشركان مخلوقاتى را براى خدا شريك قرار داده و براى آنها خالقيت يا ربوبيت استقلالى قائل بودند. اينك به برخى از اين مخلوقات اشاره مى كنيم:

١. جن

از آيات قرآن كريم استفاده مى شود كه برخى از مشركان صدر اسلام، جن را شريك خداوند متعال در خالقيت مى دانستند.

ص:37

خداوند متعال مى فرمايد:

وَجَعَلُوا للهِ ِ شُرَكَآءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ. . . (انعام: ١٠٠)

آنان براى خدا همتايانى از جنّ قرار دادند، در حالى كه خداوند همه آنها را آفريده است. . .

٢. شياطين

و نيز از برخى آيات استفاده مى شود كه برخى از مشركان، شياطين را شريك خداوند متعال در ولايت و سلطۀ استقلالى مى دانستند. خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِ اللهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (اعراف: ٣٠)

آنها (كسانى هستند كه) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند؛ وگمان مى كنند هدايت يافته اند!

٣. بت ها

از برخى آيات استفاده مى شود كه برخى از مشركان، بت ها را شريك خداوند متعال در خالقيت مى دانستند. خداوند متعال مى فرمايد:

. . . فَتَعالَى اللهُ عَمّا يُشْرِكُونَ * أَيُشْرِكُونَ ما لاَيَخْلُقُ شَيْئ-اً وَهُمْ يُخْلَقُونَ * وَلاَيَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ (اعراف:١٩٠ - ١٩٢)

خداوند برتر است از آنچه همتاى او قرار مى دهند. آيا موجوداتى را همتاى او قرار مى دهند كه چيزى را نمى آفرينند، وخودشان مخلوقند. و نمى توانند آنان را يارى كنند، ونه خودشان را يارى مى دهند.

ص:38

و مى فرمايد:

إِنَّما تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ أَوْثاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً. . . (عنكبوت: ١٧)

شما غير از خدا فقط بت هايى (از سنگ وچوب) را مى پرستيد ودروغى به هم مى بافيد.

4-. اولياى الهى و انبيا

از برخى آيات استفاده مى شود كه برخى از مشركان، انبيا و اولياى الهى را شرك خداوند متعال در اجابت دعا و برآورده كردن حاجت به نحو استقلال مى دانستند. خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ (اعراف: ١٩4)

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد) ، بندگانى همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانيد، واگر راست مى گوييد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را برآورند) !

و نيز مى فرمايد:

وَلاَيَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْباباً. . . (آل عمران: ٨٠)

و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان وپيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد. . .

5. فرشته ها

از برخى آيات استفاده مى شود كه برخى از مشركان، فرشته ها را شرك خداوند متعال در ربوبيت استقلالى مى دانستند. خداوند متعال مى فرمايد:

ص:39

وَلاَيَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْباباً (آل عمران: ٨٠)

و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان وپيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد.

6. ستارگان

از برخى تواريخ استفاده مى شود كه برخى از مشركان، ستارگان را مؤثر مستقل در نظام عالم سفلى و طبيعت مى دانستند. حلبى در سيره خود مى نويسد:

لَمَّا أَصَابَ الْمُسْلِمِينَ مَطَرٌ فِي الْحُدَيْبِيَّةِ لَمْ يَبْلَ أَسْفَلَ نِعَالِهِمْ (اَيْ لَيْلاً) ، فَأمَرَ رَسُولُ اللهِ (ص) مُنَادِيَهُ أَنْ يُنَادِيَ: أَلاَ، صَلُّوا فِى رِحَالِكُمْ. وَ قَالَ (ص) صَبِيحَةَ لَيْلَةِ الْحُدَيْبِيَّةِ لَمَّا صَلّي بِهِمْ: (أَلاَ تَدْرُونَ مَاقَالَ رَبُّكُمْ) ؟ قَالُوا: اَللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ، أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِى وَ كَافِرٌ؛ فَأَمَّا مِنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِرَحْمَةِ اللهِ وَ فَضْلِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ بِاللهِ وَ كَافِرٌ بِالْكَوَاكِبِ، وَ مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَجْمِ كَذَا فَهُوَ مُؤْمِنٌ بِالْكَوَاكِبِ وَ كَافِرٌ بِي.(1)

چون در حديبيه مسلمانان با باران روبرو شدند شبانه كف كفش هايشان مرطوب نشد. رسول خدا (ص) منادى خود را فرمود كه ندا دهد، آگاه باشيد! در خيمه هاى خود نماز گزاريد. پيامبر (ص) در صبح آن شب چون با آنها نماز گزارد، فرمود: آيا مى دانيد كه پروردگار شما چه فرموده است؟ گفتند: خدا و رسولش آگاه تر است. حضرت فرمود: خداى عزّوجلّ فرمود: در بين بندگانم كه


1- السيرة الحلبيه، ج ٣، ص ٢5.

ص:40

صبح كردند برخى به من مؤمن بوده و برخى هم كافر شدند؛ امّا كسى كه گفت: ما به رحمت خدا و فضل او به باران دست يافتيم، او به خدا ايمان آورده و به ستارگان كافر شده است و كسى كه گفته: ما از راه فلان ستاره به باران دست يافتيم او به ستارگان ايمان آورده و به من كافر شده است.

ص:41

تاريخچه شرك و بت پرستى

١. قدمت شرك و بت پرستى

با رجوع به كتاب هاى تاريخ قبل از ظهور بت پرستى استفاده مى شود بت پرستان از زمان حضرت نوح (ع) شرك ربوبى داشته اند و اگر غير از خدا را عبادت و پرستش مى كرده اند بدين جهت بوده است.

ابن اثير درباره بت پرستى در ميان قوم نوح مى نويسد:

. . . وامّا كتاب الله قال: فينطق بانّهم اهل اوثان، قال تعالى: وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً * وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً(1)فانّ القول الحق الّذي لايشك فيه هو انّهم كانوا اهل اوثان يعبدونها -كما نطق به القرآن- وهو مذهب طائفة من الصابئين؛ فانّ اصل مذهب الصابئين عبادة الروحانيون، وهم الملائكة لتقربهم إلى الله تعالى زلفى، فانّهم اعترفوا بصانع العالم وانّه حكيم قادر مقدّس، إلاّ انّهم قالوا: الواجب علينا معرفة العجز عن الوصول إلى معرفة


1- نوح: ٢٣و٢4.

ص:42

جلاله وانّما نتقرّب إليه بالوسائط المقرّبة لديه وهم الروحانيون، وحيث لم يعاينوا الروحانيون تقرّبوا إليهم بالهياكل وهي الكواكب السبعة؛ لأنّها مدبّرة لهذا العالم عندهم. ثمّ ذهبت طائفة منهم -وهم اصحاب الأشخاص- حيث رأوا انّ الهياكل تطلع وتغرب وتُرى ليلا ولا تُرى نهاراً، إلى وضع الأصنام لتكون نُصب اعينهم ليتوسّلوا بها إلى الهياكل، والهياكل إلى الروحانيين، والروحانيون إلى صانع العالم، فهذا أصل وضع الأصنام أوّلا. وقد كان أخيراً في العرب من هو على هذا الاعتقاد وقال تعالى: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفَى(1)فقد حصل من عبادة الأصنام مذهب الصابئين والكفر والفواحش وغير ذلك من المعاصي. . .(2)

. . . وامّا كتاب خدا فرموده كه قوم نوح بت پرست بوده اند آنجا كه مى فرمايد: «وگفتند: دست از خدايان و بت هاى خود برنداريد (به خصوص) -بت هاى وَدّ وسُواع ويغوث ويعوق ونسر را رها نكنيد. وآنها گروه بسيارى را گمراه كردند» . همانا گفتار حقى كه در آن شكى نيست اينكه قوم نوح داراى بت هايى بوده اند كه آنها را مى پرستيدند -آن گونه كه قرآن به آن اشاره كرده است، واين مذهب طايفه اى از صابئين بوده است؛ زيرا اصل مذهب صابئين عبادت روحانيين يعنى ملائكه بوده تا از اين طريق به خداى متعال تقرب يابند، چون كه آنان به صانع عالم اعتراف داشته واو را حكيم،


1- زمر: ٣.
2- كامل ابن اثير، ج ١، صص 6٧ و 6٨.

ص:43

قادر ومقدّس مى دانستند جز آنكه مى گفتند: بر ما واجب است بفهميم كه از رسيدن به شناخت جلال خدا عاجزيم وتنها به توسط وسايل مقرّب نزد خدا يعنى روحانيون است كه مى توانيم به او نزديك شويم وچون روحانيون را نديدند به توسط هيكل ها كه همان كوكب هاى هفت گانه بود به آن روحانيون تقرب جستند؛ زيرا آن كوكب ها نزد آنان مدبر اين عالم بوده است. ولى طايفه اى از آنان چون مشاهده كردند كه اين هيكل ها طلوع وغروب داشته وشب ديده شده وروز ديده نمى شود لذا به فكر افتادند تا بت هايى را در مقابل خود نصب كنند تا به توسط آنها به آن هيكل ها توسل جويند، وبه واسطه آن هيكل ها به روحانيون توسل جسته واز طريق روحانيين به صانع عالم تقرب جويند. واين اصل وضع بت ها در ابتدا بوده است ودر بين عرب ها نيز اخيراً افرادى بودند كه چنين عقيده اى داشته اند، ولذا خداوند متعال درباره عمل آنها مى فرمايد: «ما بت ها را عبادت نمى كنيم، مگر آنكه ما را به خداوند نزديك سازند» . پس از عبادت بت ها مذهب صابئين وكفر وفواحش وديگر معاصى پديد آمد. . .

٢. تنوع شرك و بت پرستى در طول تاريخ

اشاره

چنانچه بيان شد، خداوند متعال در قرآن كريم، قدمت شرك را به عصر حضرت نوح (ع) برگردانده و به تنوع شرك و عقيده مشركان در طول تاريخ اشاره نموده و بيان نموده كه وجه مشترك مشركان در طول تاريخ هم عرض قراردادن شريكان با خدا بوده است و به همين جهت

ص:44

اعتقاد در عرض هم قرارگرفتن شريكان با خدا را نفى كرده و اينكه غير خدا بتواند بدون اذن او تصرفى (به نحو عرضيت نه طوليت) را داشته باشد ردّ نموده و آن را با تعبيرات مختلف بيان كرده است:

الف) تعبير «مع الله»

خداوند متعال مى فرمايد:

(لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً) (اسراء: ٢٢)

هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده، كه نكوهيده و بى يار وياور خواهى نشست!

و نيز مى فرمايد:

(وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً) (اسراء: ٣٩)

وهرگز معبودى با خدا قرار مده، كه در جهنم افكنده مى شوى، در حالى كه سرزنش شده، ورانده (درگاه خدا) خواهى بود!

همچنين مى فرمايد:

(قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلاً) (اسراء: 4٢)

بگو: اگر آنچنان كه آنها مى گويند با او خدايانى بود، در اين صورت، (خدايان) سعى مى كردند راهى به سوى (خداوند) صاحب عرش پيدا كنند.

«معيت» دلالت بر شركت به نحو عرضيت دارد و لذا آيات فوق شامل كسانى كه غير خدا را خوانده و از او به نحو عرضيت درخواست حاجت كرده مى شود.

ص:45

ب) تعبير «من دونه»

خداوند سبحان مى فرمايد:

(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً) (اسراء: 56)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد، بخوانيد! آنها نه مى توانند مشكلى را از شما برطرف سازند، ونه تغييرى در آن ايجاد كنند.

از اين آيه استفاده مى شود كسانى كه غير خدا را صدا زده و از او درخواست حاجت كرده بدون آنكه ارتباط را با خدا قطع كنند، مشمول اين آيه نمى شوند.

ج) تعبيرهاى مختلف از «من دون الله»

اشاره

در قرآن كريم هنگامى كه سخن از اعتقاد مشركان و عمل شرك آلود آنها به ميان مى آيد و آن را با كلمه (من دون الله) بيان مى كند كه دلالت بر ديدگاه استقلالى مشركان درباره خدايانشان دارد كه رابطه كارهاى آنان را با خدا و تحت اراده و مشيت بودن آن را قطع كرده اند؛ آن را با تعبيرهاى مختلف بيان مى كند و ديدگاه هاى آنان را در مورد بت ها و خدايانشان غير از خداوند متعال تبيين مى نمايد، اعتقادى كه هرگز قابل انطباق بر مسلمانانى نيست كه اعتقادشان درباره اولياى الهى اين است كه دعاى آنان مستجاب مى باشد و مورد قبول الهى است و مى توانند به اذن و اراده الهى معجزه نمايند، خصوصاً آنكه حيات برزخى در جاى خود ثابت شده و با حال حيات فرقى ندارد. و لذاست كه حضرت عيسي (ع)

ص:46

-مطابق آنچه در قرآن آمده - مى فرمايد:

(أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ) (آل عمران: 4٩)

من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى سازم؛ سپس در آن مى دمم وبه فرمان خدا، پرنده اى مى گردد.

اينك به نمونه هايى از اعتقاد مشركان نسبت به خدايانشان كه با قطع ارتباط عمل آنان از خدا بوده اشاره مى كنيم:

يك - توجه به موجوداتى غير از خدا

خداوند متعال مى فرمايد:

(هذا خَلْقُ اللهِ فَأَرُونِي ماذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ) (لقمان: ١١)

اين آفرينش خداست؛ امّا به من نشان دهيد معبودانى غير او چه چيز را آفريده اند؟ ! ولى ظالمان در گمراهى آشكارند.

و نيز مى فرمايد:

(أَ لَيْسَ اللهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ) (زمر: ٣6)

آيا خداوند براى (نجات ودفاع از) بنده اش كافى نيست؟ ! امّا آنها تو را از غير او مى ترسانند. وهر كس را خداوند گمراه كند، هيچ هدايت كننده اى ندارد.

از اين آيات استفاده مى شود كه مشركان موجوداتى غير از خدا را مورد توجه قرار داده و آنها را فاعل مستقل مى دانستند.

ص:47

دو - عقيده به خدايانى غير از خداوند متعال

از برخى آيات استفاده مى شود كه مشركان به خدايانى غير از خداوند متعال معتقد بوده و براى آنان صفت الوهيت قائل بوده اند. اينك به برخى از آيات اشاره مى كنيم:

اول - خداوند متعال از قول حضرت هود (ع) نقل مى كند:

(وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِينَ * قالُوا يا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَيِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِكِي آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ * إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * مِنْ دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ * إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) (هود:5٢-56)

و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد؛ ونيرويى بر نيرويتان بيفزايد! وگنهكارانه، روى (از حق) برنتابيد! گفتند: اى هود! تو دليل روشنى براى ما نياورده اى! وما خدايان خود را به خاطر حرف تو، رها نخواهيم كرد! وما (اصلاً) به تو ايمان نمى آوريم! ما (درباره تو) فقط مى گوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده) اند! (هود) گفت: «من خدا را به شهادت مى طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من بيزارم از آنچه شريك (خدا) قرار مى دهيد. . . از آنچه غير او (مى پرستيد) ! حال كه

ص:48

چنين است، همگى براى من نقشه بكشيد؛ ومرا مهلت ندهيد! (اما بدانيد كارى از دست شما ساخته نيست!) من، بر «الله» كه پروردگار من وشماست، توكل كرده ام! هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطه اى با عدالت! چرا كه) پروردگار من بر راه راست است.

دوم - درباره به هلاكت رساندن قوم عاد و ثمود و. . . مى فرمايد:

(وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ) (هود: ١٠١)

ما به آنها ستم نكرديم؛ بلكه آنها خودشان بر خويشتن ستم روا داشتند! وهنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مى خواندند، آنها را يارى نكردند؛ وجز بر هلاكت آنان نيفزودند.

سوم - درباره خدايان بابلى ها مى فرمايد:

قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ * قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ * قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ * قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ * قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ * فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ * ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ * قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لايَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ * أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (انبياء: 5٩ - 6٧)

ص:49

(هنگامى كه منظره بت ها را ديدند،) گفتند: هر كس با خدايان ما چنين كرده، قطعاً از ستمگران است (و بايد كيفر سخت ببيند) ! (گروهى) گفتند: شنيديم نوجوانى از (مخالفت با) بت ها سخن مى گفت كه او را ابراهيم مى گويند. (جمعيّت) گفتند: او را در برابر ديدگان مردم بياوريد، تا گواهى دهند! (هنگامى كه ابراهيم را حاضر كردند،) گفتند: تو اين كار را با خدايان ما كرده اى، اى ابراهيم؟ ! گفت: بلكه اين كار را بزرگشان كرده است! از آنها بپرسيد اگر سخن مى گويند! آنها به وجدان خويش بازگشتند؛ و (به خود) گفتند: حقّاً كه شما ستمگريد! سپس بر سرهايشان واژگونه شدند؛ (و حكم وجدان را به كلّى فراموش كردند وگفتند:) تو مى دانى كه اينها سخن نمى گويند! (ابراهيم) گفت: آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد، ونه زيانى به شما مى رساند! (نه اميدى به سودشان داريد، ونه ترسى از زيانشان!) اُف بر شما وبر آنچه جز خدا مى پرستيد! آيا انديشه نمى كنيد (و عقل نداريد) ؟ ! گفتند: او را بسوزانيد وخدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است! (سرانجام او را به آتش افكندند؛ ولى ما) گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد وسالم باش!

چهارم - درباره خدايان روميان مى فرمايد:

وَ رَبَطْنا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً * هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ كَذِباً * وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللهَ

ص:50

فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً * وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللهِ مَنْ يَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً (كهف: ١4 - ١٧)

و دل هايشان را محكم ساختيم در آن موقع كه قيام كردند وگفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها وزمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمى خوانيم؛ كه اگر چنين كنيم، سخنى به گزاف گفته ايم. اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز خدا انتخاب كرده اند؛ چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمى آورند؟ ! وچه كسى ظالم تر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟ ! و (به آنها گفتيم:) هنگامى كه از آنان وآنچه جز خدا مى پرستند كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد؛ كه پروردگارتان (سايه) رحمتش را بر شما مى گستراند؛ ودر اين امر، آرامشى براى شما فراهم مى سازد!

پنجم - درباره اعتقاد نصارا به الوهيت عيسى و مريم (عليهما السلام) مى فرمايد:

وَ إِذْ قالَ اللهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ * ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ * إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ

ص:51

الْحَكِيمُ * قالَ اللهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (مائده: ١١6 - ١٢٠)

و آن گاه كه خداوند به عيسى بن مريم مى گويد: آيا تو به مردم گفتى كه من ومادرم را به عنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد؟ ! او مى گويد: منزهى تو! من حق ندارم آنچه را كه شايسته من نيست، بگويم! اگر چنين سخنى را گفته باشم، تو مى دانى! تو از آنچه در روح وجان من است، آگاهى؛ ومن از آنچه در ذات (پاك) توست، آگاه نيستم! به يقين تو از تمام اسرار وپنهانى ها باخبرى. من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادى، چيزى به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندى را بپرستيد كه پروردگار من وپروردگار شماست! وتا زمانى كه در ميان آنها بودم، مراقب وگواهشان بودم؛ ولى هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى؛ وتو بر هر چيز، گواهى! (با اين حال،) اگر آنها را مجازات كنى، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نيستند) ؛ واگر آنان را ببخشى، توانا وحكيمى! (نه كيفر تو نشانه بى حكمتى است، ونه بخشش تو نشانه ضعف!) خداوند مى گويد: امروز، روزى است كه راستى راستگويان، به آنها سود مى بخشد؛ براى آنها باغ هايى از بهشت است كه نهرها از زير (درختان) آن مى گذرد، وتا ابد، جاودانه در آن مى مانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، وهم آنها از خدا خشنودند؛ اين، رستگارى بزرگ است! حكومت آسمان ها و زمين وآنچه در آنهاست، از آن خداست؛ واو بر هر چيزى تواناست.

ص:52

ششم - و در سورۀ مباركه فرقان درباره خدايان امت هاى مختلف مى فرمايد:

(وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَلايَمْلِكُونَ لأَِنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلا نَفْعاً وَلا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلا حَياةً وَلانُشُوراً) (فرقان: ٣)

آنان غير از خداوند معبودانى براى خود برگزيدند؛ معبودانى كه چيزى را نمى آفرينند، بلكه خودشان مخلوقند، ومالك زيان وسود خويش نيستند، ونه مالك مرگ وحيات ورستاخيز خويشند.

هفتم - خداوند متعال درباره خدايانى كه مشركان راضى به پرستش آنان شدند مى فرمايد:

(حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ * وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ * إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ) (انبياء: ٩6 - ٩٩)

تا آن زمان كه «يأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند؛ و آنها از هر محلّ مرتفعى به سرعت عبور مى كنند. و وعده حقّ [قيامت] نزديك مى شود؛ در آن هنگام چشم هاى كافران از وحشت از حركت بازمى ماند؛ (مى گويند:) اى واى بر ما كه از اين (جريان) در غفلت بوديم؛ بلكه ما ستمكار بوديم! شما وآنچه غير خدا مى پرستيد، هيزم جهنّم خواهيد بود؛ وهمگى در آن وارد مى شويد. اگر اينها خدايانى بودند، هرگز وارد آن نمى شدند! در حالى كه همگى در آن جاودانه خواهند بود.

ص:53

و نيز مى فرمايد:

(وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ) (فرقان: ١٧)

(به خاطر بياور) روزى را كه همه آنان ومعبودهايى را كه غير از خدا مى پرستند جمع مى كند، آن گاه به آنها مى گويد: آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد يا خود آنان راه را گم كردند؟ !

همچنين مى فرمايد:

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ * احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ * وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ * ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ * بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ * وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ * قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمِينِ * قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ * وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغِينَ * فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ * فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوِينَ * فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (صافات: ٢١ - ٣٣)

(آرى) اين همان روز جدايى (حقّ از باطل) است كه شما آن را تكذيب مى كرديد! (در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى شود:) ظالمان وهم رديفانشان وآنچه را مى پرستيدند. . . (آرى آنچه را) جز خدا مى پرستيدند جمع كنيد وبه سوى راه دوزخ هدايتشان كنيد! آنها را نگهداريد كه بايد بازپرسى شوند! شما را چه شده كه از هم يارى نمى طلبيد؟ ! ولى آنان در آن روز تسليم قدرت خداوندند! (و در اين حال) رو به يكديگر كرده واز هم مى پرسند. . . گروهى (مى گويند:

ص:54

شما رهبران گمراهى بوديد كه به ظاهر) از طريق خيرخواهى ونيكى وارد شديد امّا جز فريب چيزى در كارتان نبود) ! (آنها در جواب) مى گويند: شما خودتان اهل ايمان نبوديد (تقصير ما چيست) ؟ ! ما هيچ گونه سلطه اى بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد! اكنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده، وهمگى از عذاب او مى چشيم! ما شما را گمراه كرديم، همان گونه كه خود گمراه بوديم! (آرى) همه آنها [پيشوايان وپيروان گمراه] در آن روز در عذاب الهى مشتركند!

هشتم - درباره خدايان برخى از مشركان عرب مى فرمايد:

(وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ * لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ * فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ) (يس: ٧4- ٧6)

آنان غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند! ولى آنها قادر به يارى ايشان نيستند، واين (عبادت كنندگان در قيامت) لشكرى براى آنها خواهند بود كه در آتش دوزخ احضار مى شوند! پس سخنانشان تو را غمگين نسازد، ما آنچه را پنهان مى دارند وآنچه را آشكار مى كنند مى دانيم!

نهم - و نيز درباره اله دانستن فرشتگان و انبيا مى فرمايد:

(وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ) (انبياء: ٢٩)

و هر كس از آنها بگويد: من جز خدا، معبودى ديگرم، كيفر او را جهنم مى دهيم! وستمگران را اين گونه كيفر خواهيم داد.

ص:55

دهم - درباره قوم سبأ مى فرمايد:

(إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ * أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ * اللهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ) (نمل: ٢٣- ٢6)

من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مى كند، وهمه چيز در اختيار دارد، و (به خصوص) تخت عظيمى دارد! او وقومش را ديدم كه براى غير خدا- خورشيد - سجده مى كنند؛ وشيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته؛ واز اين رو هدايت نمى شوند! چرا براى خداوندى سجده نمى كنند كه آنچه را در آسمان ها وزمين پنهان است خارج (و آشكار) مى سازد، وآنچه را پنهان مى داريد يا آشكار مى كنيد مى داند؟ ! خداوندى كه معبودى جز او نيست، وپروردگار عرش عظيم است!

(وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ * قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ) (نمل: 4٣ و 44)

و او را از آنچه غير از خدا مى پرستيد بازداشت، كه او [ملكه سبا] از قوم كافران بود. به او گفته شد: داخل حياط (قصر) شو! هنگامى كه نظر به آن افكند، پنداشت نهر آبى است وساق پاهاى خود را برهنه

ص:56

كرد (تا از آب بگذرد؛ امّا سليمان) گفت: (اين آب نيست،) بلكه قصرى است از بلور صاف! (ملكه سبا) گفت: پروردگارا! من به خود ستم كردم؛ و (اينك) با سليمان براى خداوندى كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم!

يازدهم - درباره خدايان اقوامى در جزيرة العرب مى فرمايد:

(وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ * فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ) (احقاف:٢٧و٢٨)

ما آبادى هايى را كه پيرامون شما بودند نابود ساختيم، وآيات خود را به صورت هاى گوناگون (براى مردم آنها) بيان كرديم شايد بازگردند! پس چرا معبودانى را كه غير از خدا برگزيدند - به گمان اينكه به خدا نزديكشان سازد - آنها را يارى نكردند؟ ! بلكه از ميانشان گم شدند! اين بود نتيجه دروغ آنها وآنچه افترا مى بستند!

سه - عبادت غير خداوند متعال

از برخى آيات استفاده مى شود كه مشركان موجوداتى غير از خداوند متعال را پرستش و عبادت مى كردند؛ و اين به عمل موحدان در طلب و خواستن از اوليا با نظر غير استقلالى ربطى ندارد و عبادت آنان به حساب نمى آيد. لذا اشكال وهابيان و انطباق اين آيات بر موحدان بى مورد است.

اول - خداوند متعال درباره معبودانى غير از خدا نزد امت هاى مختلف مى فرمايد:

ص:57

(قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (يونس: ١٠4 - ١٠6)

بگو: اى مردم! اگر در عقيده من شك داريد، من آنهايى را كه جز خدا مى پرستيد، نمى پرستم! تنها خداوندى را پرستش مى كنم كه شما را مى ميراند! ومن مأمورم كه از مؤمنان باشم! و (به من دستور داده شده كه:) روى خود را به آيينى متوجه ساز كه از هرگونه شرك، خالى است؛ واز مشركان مباش! و جز خدا، چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند ونه زيانى، مخوان! كه اگر چنين كنى، از ستمكاران خواهى بود!

و نيز مى فرمايد:

(وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ) (حج: ٧١)

آنها غير از خداوند، چيزهايى را مى پرستند كه او هيچ گونه دليلى بر آن نازل نكرده است، وچيزهايى را كه علم وآگاهى به آن ندارند! وبراى ستمگران، ياور وراهنمايى نيست!

همچنين مى فرمايد:

(وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً) (فرقان: 55)

آنان جز خدا چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان سودى مى رساند ونه زيانى؛ وكافران هميشه در برابر پروردگارشان (در طريق كفر) پشتيبان يكديگرند.

ص:58

دوم - و نيز درباره پرستش غير ملموس حاكمان طاغوت مى فرمايد:

(وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ * وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ) (نحل: ٣5 و ٣6)

مشركان گفتند: اگر خدا مى خواست، نه ما ونه پدران ما، غير او را پرستش نمى كرديم؛ وچيزى را بدون اجازه او حرام نمى ساختيم! (آرى،) كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز همين كارها را انجام دادند؛ ولى آيا پيامبران وظيفه اى جز ابلاغ آشكار دارند؟ ! ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه: خداى يكتا را بپرستيد؛ واز طاغوت اجتناب كنيد! خداوند گروهى را هدايت كرد؛ وگروهى ضلالت وگمراهى دامانشان را گرفت؛ پس در روى زمين بگرديد وببينيد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بود!

سوم - خداوند متعال درباره معبودهاى بابلى مى فرمايد:

(قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ * أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ * قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ * قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ) (انبياء: 66 - 6٩)

(ابراهيم) گفت: آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه نه كمترين سودى براى شما دارد، ونه زيانى به شما مى رساند! (نه اميدى به سودشان داريد، ونه ترسى از زيانشان!) اف بر شما وبر آنچه جز

ص:59

خدا مى پرستيد! آيا انديشه نمى كنيد (و عقل نداريد) ؟ ! گفتند: او را بسوزانيد وخدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است! (سرانجام او را به آتش افكندند؛ ولى ما) گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد وسالم باش!

و نيز مى فرمايد:

(وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ * إِذْ قالَ لأَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ * قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ * قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ * قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ * قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ * أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الأَقْدَمُونَ * فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ) (شعراء: 6٩ - ٧٧)

و بر آنان خبر ابراهيم را بخوان، هنگامى كه به پدر وقومش گفت: چه چيز را مى پرستيد؟ ! گفتند: بت هايى را مى پرستيم، وهمه روز ملازم عبادت آنهاييم. گفت: آيا هنگامى كه آنها را مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟ ! يا سود وزيانى به شما مى رسانند؟ ! گفتند: ما فقط نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كنند. گفت: آيا ديديد (اين) چيزهايى را كه پيوسته پرستش مى كرديد. . . شما وپدران پيشين شما، همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها) ، مگر پروردگار عالميان!

و مى فرمايد:

(وَ إِبْراهِيمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ

ص:60

اللهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (عنكبوت: ١6-١٧)

ما ابراهيم را (نيز) فرستاديم، هنگامى كه به قومش گفت: خدا را پرستش كنيد واز (عذاب) او بپرهيزيد كه اين براى شما بهتر است اگر بدانيد! شما غير از خدا فقط بت هايى (از سنگ وچوب) را مى پرستيد ودروغى به هم مى بافيد؛ آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند؛ روزى را تنها نزد خدا بطلبيد واو را پرستش كنيد وشكر او را به جا آوريد كه بسوى او بازگشت داده مى شويد!

خداوند سبحان مى فرمايد:

(فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ * وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ) (عنكبوت: ٢4 - ٢5)

اما جواب قوم او [ابراهيم] جز اين نبود كه گفتند: او را بكشيد يا بسوزانيد! ولى خداوند او را از آتش رهايى بخشيد؛ در اين ماجرا نشانه هايى است براى كسانى كه ايمان مى آورند. (ابراهيم) گفت: شما غير از خدا بت هايى براى خود انتخاب كرده ايد كه مايه دوستى ومحبت ميان شما در زندگى دنيا باشد؛ سپس روز قيامت از يكديگر بيزارى مى جوييد ويكديگر را لعن مى كنيد؛ وجايگاه (همه) شما آتش است وهيچ يار وياورى براى شما نخواهد بود!

ص:61

همچنين مى فرمايد:

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لإِبْراهِيمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ * إِذْ قالَ لأَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ * أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللهِ تُرِيدُونَ * فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ * فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ * فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ * ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ * فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ * فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ * قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَ اللهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (صافات: ٨٣ - ٩6)

و از پيروان او ابراهيم بود؛ (به خاطر بياور) هنگامى را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد؛ هنگامى كه به پدر وقومش گفت: اينها چيست كه مى پرستيد؟ ! آيا غير از خدا به سراغ اين معبودان دروغين مى رويد؟ ! شما درباره پروردگار عالميان چه گمان مى بريد؟ ! (سپس) نگاهى به ستارگان افكند. . . و گفت: من بيمارم (و با شما به مراسم جشن نمى آيم) ! آنها از او روى برتافته وبه او پشت كردند (و به سرعت دور شدند.) (او وارد بتخانه شد) مخفيانه نگاهى به معبودانشان كرد واز روى تمسخر گفت: چرا (از اين غذاها) نمى خوريد؟ ! (اصلاً) چرا سخن نمى گوييد؟ ! سپس به سوى آنها رفت وضربه اى محكم با دست راست بر پيكر آنها فرود آورد (و جز بت بزرگ، همه را درهم شكست) . آنها با سرعت به او روى آوردند. گفت: آيا چيزى را مى پرستيد كه با دست خود مى تراشيد؟ ! با اينكه خداوند هم شما را آفريده وهم بت هايى كه مى سازيد!

ص:62

و نيز مى فرمايد:

(فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا) (مريم: 4٩)

هنگامى كه از آنان وآنچه غير خدا مى پرستيدند كناره گيرى كرد، ما اسحاق ويعقوب را به او بخشيديم؛ وهر يك را پيامبرى (بزرگ) قرار داديم!

خداوند متعال مى فرمايد:

(قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهِيمَ لأَِبِيهِ لأََسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ) (ممتحنه: 4)

براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم وكسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند: ما از شما وآنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم؛ ما نسبت به شما كافريم؛ وميان ما وشما عداوت ودشمنى هميشگى آشكار شده است؛ تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد! - جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [عمويش آزر] گفت (و وعده داد) كه براى تو آمرزش طلب مى كنم، ودر عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم (و اختيارى ندارم) ! - پروردگارا! ما بر تو توكّل كرديم وبه سوى تو بازگشتيم، وهمه فرجام ها به سوى تو است!

ص:63

و مى فرمايد:

(وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ * إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ) (انبياء: ٩٧ - ٩٩)

و وعده حقّ [قيامت] نزديك مى شود؛ در آن هنگام چشم هاى كافران از وحشت از حركت بازمى ماند؛ (مى گويند:) اى واى بر ما كه از اين (جريان) در غفلت بوديم؛ بلكه ما ستمكار بوديم! شما وآنچه غير خدا مى پرستيد، هيزم جهنّم خواهيد بود؛ وهمگى در آن وارد مى شويد. اگر اينها خدايانى بودند، هرگز وارد آن نمى شدند! در حالى كه همگى در آن جاودانه خواهند بود.

همچنين مى فرمايد:

(وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ) (فرقان: ١٧)

(به خاطر بياور) روزى را كه همه آنان ومعبودهايى را كه غير از خدا مى پرستند جمع مى كند، آن گاه به آنها مى گويد: آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد يا خود آنان راه را گم كردند؟ !

و نيز مى فرمايد:

(مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ * قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (مائده: ٧5 و ٧6)

مسيح فرزند مريم، فقط فرستاده (خدا) بود؛ پيش از وى نيز،

ص:64

فرستادگان ديگرى بودند، مادرش، زن بسيار راستگويى بود؛ هر دو، غذا مى خوردند؛ (با اين حال، چگونه دعوى الوهيّت مسيح وپرستش مريم را داريد؟ !) بنگر چگونه نشانه ها را براى آنها آشكار مى سازيم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده مى شوند! بگو: آيا جز خدا چيزى را مى پرستيد كه مالك سود وزيان شما نيست؟ ! وخداوند، شنوا وداناست.

چهارم - و درباره پرستش بت ها از سوى عرب و امثال آن مى فرمايد:

(إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ * أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى إِنَّ اللهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ) (زمر: ٢ و ٣)

ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم؛ پس خدا را پرستش كن ودين خود را براى او خالص گردان! آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست، و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند ودليلشان اين بود كه: اينها را نمى پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند؛ خداوند آن كس را كه دروغگو وكفران كننده است هرگز هدايت نمى كند!

پنجم - و در مقايسه بين پرستش خدا از سوى پيامبر (ص) و پرستش تكذيب كنندگان او مى فرمايد:

(قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ * وَ أُمِرْتُ لأَِنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ * قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ

ص:65

عَظِيمٍ * قُلِ اللهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي * فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ) (زمر: ١١ - ١5)

بگو: من مأمورم كه خدا را پرستش كنم در حالى كه دينم را براى او خالص كرده باشم، و مأمورم كه نخستين مسلمان باشم! بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم كنم، از عذاب روز بزرگ (قيامت) مى ترسم! بگو: من تنها خدا را مى پرستم در حالى كه دينم را براى او خالص مى كنم. شما هر چه را جز او مى خواهيد بپرستيد! بگو: زيانكاران واقعى آنانند كه سرمايه وجود خويش وبستگانشان را در روز قيامت از دست داده اند! آگاه باشيد زيان آشكار همين است!

ششم - خداوند متعال درباره ترساندن مشركان پيامبر (ص) را از معبودانشان مى فرمايد:

(أَ لَيْسَ اللهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ * وَ مَنْ يَهْدِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَيْسَ اللهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ * وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ) (زمر: ٣6 - ٣٨)

آيا خداوند براى (نجات ودفاع از) بنده اش كافى نيست؟ ! امّا آنها تو را از غير او مى ترسانند. وهر كس را خداوند گمراه كند، هيچ هدايت كننده اى ندارد! و هر كس را خدا هدايت كند، هيچ گمراه كننده اى نخواهد داشت آيا خداوند توانا وداراى مجازات

ص:66

نيست؟ ! و اگر از آنها بپرسى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده؟ حتماً مى گويند: خدا! بگو: آيا هيچ درباره معبودانى كه غير از خدا مى خوانيد انديشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند گزند او را برطرف سازند؟ ! ويا اگر رحمتى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ ! بگو: خدا مرا كافى است؛ وهمه متوكّلان تنها بر او توكّل مى كنند!

چهار - همانند قراردادن براى خدا

قرآن كريم خبر از رؤسايى داده كه مشركان، غير از خدا به عنوان اَمْثال و انداد اتخاذ كرده و آنان را دوست داشته و پيروى مى كردند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعَذابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبابُ) (بقره:١65 و ١66)

بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مى كنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مى دارند. امّا آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشركان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است. و آنها كه ستم كردند، (و معبودى غير خدا برگزيدند،) هنگامى كه عذاب (الهى) را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ وخدا داراى مجازات شديد است؛ (نه

ص:67

معبودهاى خيالى كه از آنها مى هراسند.) در آن هنگام، رهبران (گمراه وگمراه كننده) از پيروانِ خود، بيزارى مى جويند؛ وكيفر خدا را مشاهده مى كنند؛ ودستشان از همه جا كوتاه مى شود.

و مى فرمايد:

(وَ إِذا مَسَّ الإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ) (زمر: ٨)

هنگامى كه انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مى خواند وبه سوى او باز مى گردد؛ امّا هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مى خواند از ياد مى برد وبراى خداوند همتايانى قرارمى دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: «چند روزى از كفرت بهره گير كه از دوزخيانى!»

پنج - شريك قراردادن براى خدا

مشركان براى خداوند متعال شريكانى در ربوبيت و خالقيت به نحو استقلال قرار داده و آنان را بدين جهت مى پرستيدند و اين با عمل موحدان در توسل به اوليا و درخواست حاجت از آنان به طور كلى فرق دارد. لذا نمى توان اين آيات را بر موحدان اطلاق نمود.

خداوند متعال درباره بت ها مى فرمايد:

(هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فِيما آتاهُما فَتَعالَى اللهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ *

ص:68

أَيُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ * وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَيْكُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ * إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ) (اعراف: ١٨٩ - ١٩5)

او خدايى است كه (همه) شما را از يك فرد آفريد؛ وهمسرش را نيز از جنس او قرار داد، تا در كنار او بياسايد. سپس هنگامى كه با او آميزش كرد، حملى سبك برداشت، كه با وجود آن، به كارهاى خود ادامه مى داد؛ وچون سنگين شد، هر دو از خداوند وپروردگار خود خواستند اگر فرزند صالحى به ما دهى، از شاكران خواهيم بود! اما هنگامى كه خداوند فرزند صالحى به آنها داد، (موجودات ديگر را در اين موهبت مؤثر دانستند؛ و) براى خدا، در اين نعمت كه به آنها بخشيده بود، همتايانى قائل شدند؛ خداوند برتر است از آنچه همتاى او قرار مى دهند! آيا موجوداتى را همتاى او قرار مى دهند كه چيزى را نمى آفرينند، وخودشان مخلوقند. و نمى توانند آنان را يارى كنند، ونه خودشان را يارى مى دهند. و هرگاه آنها را به سوى هدايت دعوت كنيد، از شما پيروى نمى كنند؛ وبراى شما يكسان است چه آنها را دعوت كنيد وچه خاموش باشيد؟ ! آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد) ، بندگانى همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانيد، واگر راست مى گوييد بايد به شما پاسخ دهند (و

ص:69

تقاضايتان را برآورند) ! آيا (آنها حداقل همانند خود شما) پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟ ! يا دست هايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند (و كارى انجام دهند) ؟ ! يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟ ! يا گوش هايى دارند كه با آن بشنوند؟ ! (نه، هرگز، هيچ كدام،) بگو: (اكنون كه چنين است،) بت هاى خويش را كه شريك خدا قرار داده ايد (بر ضد من) بخوانيد، وبراى من نقشه بكشيد، ولحظه اى مهلت ندهيد، (تا بدانيد كارى از آنها ساخته نيست) !

شش - گمان به تصرف استقلالى براى غير خداوند

در قرآن سخن از افرادى به ميان آمده كه مشركان به آنان گمان تصرف استقلالى داشته اند و اين باور به طور حتم شرك است، درحالى كه مسلمانان هرگز چنين ديدگاهى دربارۀ اوليا ندارند و هنگام درخواست از اوليا، آنان را متصرف مطلق و مستقل نمى دانند، بلكه تصرف آنان را به اذن خدا مى پندارند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلاً * أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ يَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً) (اسراء:56 و 5٧)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد، بخوانيد! آنها نه مى توانند مشكلى را از شما برطرف سازند، ونه تغييرى در آن ايجاد كنند. كسانى را كه آنان مى خوانند، خودشان وسيله اى

ص:70

(براى تقرب) به پروردگارشان مى جويند، وسيله اى هر چه نزديكتر؛ وبه رحمت او اميدوارند؛ واز عذاب او مى ترسند؛ چرا كه عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهيز ووحشت است!

هفت - اعتقاد به ربوبيت غير خدا

از برخى آيات استفاده مى شود كه مشركان به ارباب مستقلى غير از خداوند متعال معتقد بوده اند و اين موضوع را خداوند در موارد متعددى در قرآن كريم آورده است.

اول - خداوند متعال درباره ربوبيت حاكمان و احبار نزد اهل كتاب مى فرمايد:

(قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (آل عمران: 64)

بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما وشما يكسان است؛ كه جز خداوند يگانه را نپرستيم وچيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ وبعضى از ما، بعضى ديگر را - غير از خداى يگانه - به خدايى نپذيرد. هرگاه (از اين دعوت،) سرباز زنند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم!

و مى فرمايد:

(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ) (توبه: ٣١)

(آنها) دانشمندان وراهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار

ص:71

دادند، و (همچنين) مسيح فرزند مريم را؛ در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتائى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك ومنزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند!

دوم - خداوند متعال درباره حضرت مسيح و انبياى ديگر (عليهم السلام) مى فرمايد:

(ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ * وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) (آل عمران: ٧٩ و ٨٠)

براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى وحكم ونبوّت به او دهد سپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا پرستش كنيد! بلكه (سزاوار مقام او، اين است كه بگويد:) مردمى الهى باشيد، آن گونه كه كتاب خدا را مى آموختيد ودرس مى خوانديد! (و غير از خدا را پرستش نكنيد!) و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان وپيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد. آيا شما را، پس از آنكه مسلمان شديد، به كفر دعوت مى كند؟

سوم - و درباره ارباب فراعنه و پيروان مصرى آنان مى فرمايد:

(وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللهِ مِنْ شَيْءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ * يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ * ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً

ص:72

سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ) (يوسف: ٣٨ - 4٠)

من از آيين پدرانم ابراهيم واسحاق ويعقوب پيروى كردم! براى ما شايسته نبود چيزى را همتاى خدا قرار دهيم؛ اين از فضل خدا بر ما وبر مردم است؛ ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمى كنند! اى دوستان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟ ! اين معبودهايى كه غير از خدا مى پرستيد، چيزى جز اسم هايى (بى مسمّا) كه شما وپدرانتان آنها را خدا ناميده ايد، نيست؛ خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده؛ حكم تنها از آن خداست؛ فرمان داده كه غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرجا؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند!

هشت - صدا زدن غير خدا به عنوان رب مستقل

از برخى آيات استفاده مى شود مشركان افرادى غير از خداوند متعال را صدا زده و به عنوان ربّ مستقل از آنان درخواست حاجت مى كردند و اين دسته آيات با دسته ششم فرق دارد؛ زيرا در اينها سخن از گمان نيامده است.

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ. . . وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ

ص:73

إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ) (انعام:٧١ و ١٠٨) بگو: آيا غير از خدا، چيزى را بخوانيم (و عبادت كنيم) كه نه سودى به حال مال دارد، نه زيانى؛ و (به اين ترتيب،) به عقب برگرديم بعد از آنكه خداوند ما را هدايت كرده است؟ ! همانند كسى كه بر اثر وسوسه هاى شيطان، در روى زمين راه را گم كرده، وسرگردان مانده است؛ در حالى كه يارانى هم دارد كه او را به هدايت دعوت مى كنند (و مى گويند:) به سوى ما بيا! بگو: تنها هدايت خداوند، هدايت است؛ وما دستور داريم كه تسليم پروردگار عالميان باشيم. (به معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! اينچنين براى هر امّتى عملشان را زينت داديم سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل مى كردند، آگاه مى سازد (و پاداش وكيفر مى دهد) .

و مى فرمايد:

(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ أُولئِكَ يَنالُهُمْ نَصِيبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرِينَ) (اعراف: ٣٧)

چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، يا آيات او را تكذيب مى كنند؟ ! آنها نصيبشان را از آنچه مقدّر شده (از نعمت ها ومواهب اين جهان) مى برند؛ تا زمانى كه فرستادگان ما [فرشتگان قبض ارواح] به سراغشان روند وجانشان را بگيرند؛ از

ص:74

آنها مى پرسند: كجايند معبودهايى كه غير از خدا مى خوانديد؟ ! (چرا به يارى شما نمى آيند؟ !) مى گويند: آنها (همه) گم شدند (و از ما دور گشتند!) وبر ضدّ خود گواهى مى دهند كه كافر بودند.

همچنين مى فرمايد:

(أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ) (يونس: 66)

آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمان ها وزمين هستند، از آن خدا مى باشند! و آنها كه غير خدا را همتاى او مى خوانند، (از منطق ودليلى) پيروى نمى كنند؛ آنها فقط از پندار بى اساس پيروى مى كنند؛ و آنها فقط دروغ مى گويند!

خداوند سبحان مى فرمايد:

(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ) (رعد: ١4)

دعوت حق از آن اوست! وكسانى را كه (مشركان) غير از خدا مى خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمى گويند! آنها همچون كسى هستند كه كف هاى (دست) خود را به سوى آب مى گشايد تا آب به دهانش برسد، وهرگز نخواهد رسيد! ودعاى كافران، جز در ضلال (و گمراهى) نيست!

و مى فرمايد:

(وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ *

ص:75

أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ * إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ * لاجَرَمَ أَنَّ اللهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ) (نحل: ٢٠ - ٢٣)

معبودهايى را كه غير از خدا مى خوانند، چيزى را خلق نمى كنند؛ بلكه خودشان هم مخلوقند! آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند؛ و نمى دانند (عبادت كنندگانشان) در چه زمانى محشور مى شوند! معبود شما خداوند يگانه است؛ امّا كسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند، دل هايشان (حق را) انكار مى كند ومستكبرند. قطعاً خداوند از آنچه پنهان مى دارند وآنچه آشكار مى سازند با خبر است؛ او مستكبران را دوست نمى دارد!

همچنين مى فرمايد:

(وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الإِنْسانُ كَفُوراً) (اسراء: 6٧)

و هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام كسانى را كه (براى حل مشكلات خود) مى خوانيد، فراموش مى كنيد؛ اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد، روى مى گردانيد؛ وانسان، بسيار ناسپاس است!

و نيز مى فرمايد:

(قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ * وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ

ص:76

مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ) (انعام:4٠-4٢)

بگو: به من خبر دهيد اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آيد، يا رستاخيز برپا شود، آيا (براى حل مشكلات خود،) غير خدا را مى خوانيد اگر راست مى گوييد؟ ! (نه،) بلكه تنها او را مى خوانيد! واو اگر بخواهد، مشكلى را كه به خاطر آن او را خوانده ايد، برطرف مى سازد؛ وآنچه را (امروز) همتاى خدا قرار مى دهيد، (در آن روز) فراموش خواهيد كرد. ما به سوى امت هايى كه پيش از تو بودند، (پيامبرانى) فرستاديم؛ (و هنگامى كه با اين پيامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدّت ورنج وناراحتى مواجه ساختيم؛ شايد (بيدار شوند ودر برابر حق،) خضوع كنند وتسليم گردند!

خداوند سبحان مى فرمايد:

(وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ) (فصلت: 4٨)

و همه معبودانى را كه قبلاً مى خواندند محو وگم مى شوند؛ و مى دانند هيچ گريزگاهى ندارند!

و مى فرمايد:

(قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ * وَ

ص:77

إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ) (احقاف: 4 - 6)

به آنان بگو: اين معبودهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد به من نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند، يا شركتى در آفرينش آسمان ها دارند؟ كتابى آسمانى پيش از اين، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد (كه دليل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مى گوييد! چه كسى گمراه تر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد واز خواندن آنها (كاملاً) بى خبر است؟ ! (و صداى آنها را هيچ نمى شنود!) و هنگامى كه مردم محشور مى شوند، معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود؛ حتّى عبادت آنها را انكار مى كنند!

همچنين مى فرمايد:

(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ) (زمر: ٣٨)

و اگر از آنها بپرسى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده؟ حتماً مى گويند: خدا! بگو: آيا هيچ درباره معبودانى كه غير از خدا مى خوانيد انديشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند گزند او را برطرف سازند؟ ! ويا اگر رحمتى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ ! بگو: خدا مرا كافى است؛ وهمه متوكّلان تنها بر او توكّل مى كنند!

ص:78

و مى فرمايد:

(وَ اللهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. . . هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ * قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) (غافر: ٢٠ و 65 - 66)

خداوند بحقّ داورى مى كند، ومعبودهايى را كه غير از او مى خوانند هيچ گونه داورى ندارند؛ خداوند شنوا وبيناست! زنده (واقعى) اوست؛ معبودى جز او نيست؛ پس او را بخوانيد در حالى كه دين خود را براى او خالص كرده ايد! ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است! بگو: من نهى شده ام از اينكه معبودهايى را كه شما غير از خدا مى خوانيد بپرستم، چون دلايل روشن از جانب پروردگارم براى من آمده است؛ ومأمورم كه تنها در برابر پروردگار عالميان تسليم باشم!

و نيز درباره علت هلاك كردن افراد ظالم مى فرمايد:

(فَكُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما كانَ اللهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ * مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ * إِنَّ اللهَ يَعْلَمُ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ * وَ تِلْكَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ) (عنكبوت: 4٠ - 4٣)

ص:79

ما هر يك از آنان را به گناهانشان گرفتيم، بر بعضى از آنها طوفانى

از سنگريزه فرستاديم، وبعضى از آنان را صيحه آسمانى فروگرفت، وبعضى ديگر را در زمين فرو برديم، وبعضى را غرق كرديم؛ خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، ولى آنها خودشان بر خود ستم مى كردند! مثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثَل عنكبوت است كه خانه اى براى خود انتخاب كرده؛ در حالى كه سست ترين خانه ها، خانه عنكبوت است اگر مى دانستند! خداوند آنچه را غير از او مى خوانند مى داند، واو شكست ناپذير وحكيم است. اينها مثال هايى است كه ما براى مردم مى زنيم، وجز دانايان آن را درك نمى كنند.

و دربارۀ اينكه پيامبر اسلام (ص) تنها خدا را مى خوانده مى فرمايد:

(قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ * قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِينَ) (انعام: 56 و 5٧)

بگو: من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى خوانيد، نهى شده ام! بگو: من از هوى وهوس هاى شما، پيروى نمى كنم؛ اگر چنين كنم، گمراه شده ام؛ واز هدايت يافتگان نخواهم بود! بگو: من دليل روشنى از پروردگارم دارم؛ وشما آن را تكذيب كرده ايد! آنچه شما درباره آن (از نزول عذاب الهى) عجله داريد، به دستِ من نيست! حكم وفرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا مى كند، واو بهترين جداكننده (حق از باطل) است.

ص:80

خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّ وَلِيِّيَ اللهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ * وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ * وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى لا يَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لايُبْصِرُونَ * خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ (اعراف: ١٩6 - ١٩٩)

ولى وسرپرست من، خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده؛ واو همه صالحان را سرپرستى مى كند. و آنهايى را كه جز او مى خوانيد، نمى توانند ياريتان كنند، ونه (حتى) خودشان را يارى دهند؛ و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، سخنانتان را نمى شنوند! و آنها را مى بينى (كه با چشم هاى مصنوعيشان) به تو نگاه مى كنند، اما در حقيقت نمى بينند! (به هر حال) با آنها مدارا كن وعذرشان را بپذير، وبه نيكى ها دعوت نما، واز جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مكن) !

و درباره اينكه مؤمنين تنها خدا را مى خوانده اند مى فرمايد:

وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ * وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَيْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ (انعام: 5١ و 5٢)

و به وسيله آن (قرآن) ، كسانى را كه از روز حشر ورستاخيز مى ترسند، بيم ده! (روزى كه در آن،) ياور وسرپرست و شفاعت كننده اى جز او [خدا] ندارند؛ شايد پرهيزگارى پيشه كنند!

ص:81

و كسانى را كه صبح وشام خدا را مى خوانند، وجز ذات پاك او نظرى ندارند، از خود دور مكن! نه چيزى از حساب آنها بر توست، ونه چيزى از حساب تو بر آنها! اگر آنها را طرد كنى، از ستمگران خواهى بود!

نه - ديدگاه استقلالى مشركان به شفيعان

خداوند متعال در قرآن كريم به شفيعانى كه مشركان از غير خدا اتخاذ كرده و ديدگاه استقلالى درباره آنان داشته اند مى فرمايد:

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (انعام: ٧١)

بگو: آيا غير از خدا، چيزى را بخوانيم (و عبادت كنيم) كه نه سودى به حال مال دارد، نه زيانى؛ و (به اين ترتيب،) به عقب برگرديم بعد از آنكه خداوند ما را هدايت كرده است؟ ! همانند كسى كه بر اثر وسوسه هاى شيطان، در روى زمين راه را گم كرده، وسرگردان مانده است؛ در حالى كه يارانى هم دارد كه او را به هدايت دعوت مى كنند (و مى گويند:) به سوى ما بيا! بگو: تنها هدايت خداوند، هدايت است؛ وما دستور داريم كه تسليم پروردگار عالميان باشيم.

و مى فرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ

ص:82

وَ لا فِى الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (يونس: ١٨) آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند، ونه سودى مى بخشد؛ و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند! بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمان ها وزمين سراغ ندارد؟ ! منزه است او، وبرتر است از آن همتايانى كه قرار مى دهند!

همچنين مى فرمايد:

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ * وَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (زمر:4٣- 46)

آيا آنان غير از خدا شفيعانى گرفته اند؟ ! به آنان بگو: آيا (از آنها شفاعت مى طلبيد) هر چند مالك چيزى نباشند ودرك وشعورى براى آنها نباشد؟ ! بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زيرا) حاكميّت آسمان ها وزمين از آن اوست وسپس همه شما را به سوى او بازمى گردانند! هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مى گردد؛ امّا هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مى شود، آنان خوشحال مى شوند. بگو: خداوندا! اى آفريننده آسمان ها وزمين، وآگاه از اسرار نهان وآشكار، تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى كرد!

ص:83

در اين سه دسته از آيات، از تعبير مِنْ دُونِ اللهِ استفاده شده كه دلالت بر استقلال و قطع ارتباط شفاعت شفيعان با خداوند متعال و اذن او دارد. لذا اين اعتقاد مورد نكوهش قرار گرفته است و اين درحالى است كه موحدان در توجه به شفيعان و درخواست شفاعت از آنان نظر استقلالى نداشته و شفاعت آنان را به اذن خدا مى دانند گرچه از آنان درخواست شفاعت كنند.

ده - اوليايى غير از خدا

و نيز درباره اعتقاد مشركان به اوليايى غير از خدا مى فرمايد:

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (بقره: ١٠٧)

آيا نمى دانستى كه حكومت آسمان ها وزمين، از آن خداست؟ ! (و حق دارد هرگونه تغيير وتبديلى در احكام خود طبق مصالح بدهد؟ !) وجز خدا، ولى وياورى براى شما نيست. (و اوست كه مصلحت شما را مى داند وتعيين مى كند) .

و اين در حالى است كه موحدان هرگز براى غير خداوند متعال حتى پيامبرش ولايتى در عرض ولايت خدا قائل نيستند، بلكه ولايت او را در طول ولايت خدا و برگرفتۀ از او مى دانند.

و مى فرمايد:

فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (هود: ١١٢)

پس همان گونه كه فرمان يافته اى، استقامت كن؛ وهمچنين كسانى

ص:84

كه با تو به سوى خدا آمده اند (بايد استقامت كنند) ! وطغيان نكنيد، كه خداوندآنچه را انجام مى دهيد مى بيند! و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مى شود آتش شما را فرا گيرد؛ ودر آن حال، هيچ ولى وسرپرستى جز خدا نخواهيد داشت؛ ويارى نمى شويد!

و مى فرمايد:

اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (اعراف: ٣)

از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پيروى كنيد! واز اوليا ومعبودهاى ديگر جز او، پيروى نكنيد! اما كمتر متذكّر مى شويد!

همچنين مى فرمايد:

لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ (رعد: ١١)

براى انسان، مأمورانى است كه پى در پى، از پيش رو، واز پشت سرش او را از فرمان خدا [حوادث غير حتمى] حفظ مى كنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى دهد، مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند! وهنگامى كه خدا اراده سوئى به قومى (به خاطر اعمالشان) كند، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد؛ وجز خدا، سرپرستى نخواهند داشت!

و نيز مى فرمايد:

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ قُلِ اللهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ

ص:85

أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لأَِنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (رعد: ١6)

بگو: چه كسى پروردگار آسمان ها وزمين است؟ بگو: الله! (سپس) بگو: آيا اوليا (و خدايانى) غير از او براى خود برگزيده ايد كه (حتّى) مالك سود وزيان خود نيستند (تا چه رسد به شما؟ !) بگو: آيا نابينا وبينا يكسانند؟ ! يا ظلمت ها ونور برابرند؟ ! آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، واين آفرينش ها بر آنها مشتبه شده است؟ ! بگو: خدا خالق همه چيز است؛ واوست يكتا وپيروز!

و درباره اينكه اولياى غير از خدا در آخرت فايده اى ندارند مى فرمايد:

وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ * وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِيلٍ * اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللهِ ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ (شوري: 45 - 4٧)

و آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند در حالى كه از شدّت مذلّت خاشعند وزير چشمى (به آن) نگاه مى كنند؛ وكسانى كه ايمان آورده اند مى گويند: زيانكاران واقعى آنانند كه خود وخانواده

ص:86

خويش را روز قيامت از دست داده اند؛ آگاه باشيد كه ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند! آنها جز خدا اوليا وياورانى ندارند كه ياريشان كنند؛ وهر كس را خدا گمراه سازد، هيچ راه نجاتى براى او نيست! اجابت كنيد دعوت پروردگار خود را پيش از آنكه روزى فرا رسد كه بازگشتى براى آن در برابر اراده خدا نيست؛ ودر آن روز، نه پناهگاهى داريد ونه مدافعى!

همچنين مى فرمايد:

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ * أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى إِنَّ اللهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (زمر: ٢ و ٣)

ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم؛ پس خدا را پرستش كن ودين خود را براى او خالص گردان! آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست، و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند ودليلشان اين بود كه: اينها را نمى پرستيم، مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند؛ خداوند آن كس را كه دروغگو وكفران كننده است هرگز هدايت نمى كند!

و نيز درباره اينكه وليى حقيقى غير از خدا نيست، مى فرمايد:

إِنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ * لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما

ص:87

كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيمٌ (توبه: ١١6 و ١١٧)

حكومت آسمان ها وزمين تنها از آن خداست؛ زنده مى كند و مى ميراند؛ وجز خدا، ولى وياورى نداريد! مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پيامبر ومهاجران وانصار، كه در زمان عسرت وشدّت (در جنگ تبوك) از او پيروى كردند، نمود؛ بعد از آنكه نزديك بود دل هاى گروهى از آنها، از حقّ منحرف شود (و از ميدان جنگ بازگردند) ؛ سپس خدا توبه آنها را پذيرفت، كه او نسبت به آنان مهربان ورحيم است!

و مى فرمايد:

وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ * وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ * وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (شوري:٢٩-٣١)

و از آيات اوست آفرينش آسمان ها وزمين وآنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده؛ واو هرگاه بخواهد بر جمع آنها تواناست! هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد، وبسيارى را نيز عفو مى كند! و شما هرگز نمى توانيد در زمين از قدرت خداوند فرار كنيد؛ وغير از خدا هيچ ولى وياورى براى شما نيست.

جمع بندى آيات

از مجموع آيات ذكر شده استفاده مى شود كه مورد اين آيات جايى است كه مشركان برخى موجودات را شريك خدا دانسته و اگر برخى از

ص:88

آنان موجودى را به عنوان واسطه قرار مى دادند بدون اذنى از جانب خدا بوده و عقيده به استقلال وى در عمل با قطع ارتباط عمل و تأثير او از خداوند متعال بوده است.

٣. نفى شرك، هدف بعثت انبيا و محور گفت وگوى اديان

از آيات قرآن كريم استفاده مى شود كه دعوت به توحيد و نهى از شرك، هدف بعثت انبيا و محور گفت وگوى بين اديان بوده و از زمان حضرت نوح (ع) مورد گفت وگو است.

خداوند سبحان مى فرمايد:

(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ) (هود: ٢5 و ٢6)

و هر آينه نوح را به سوى قومش فرستاديم. [او گفت:] به طور حتم من شما را ترساننده آشكارم به اينكه جز الله را نپرستيد؛ زيرا بر شما از عذاب روزى دردناك مى ترسم.

و نيز فرمود:

(قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللهَ وَ لا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُوا وَ إِلَيْهِ مَآبِ) (رعد: ٣6)

بگو: من مأمورم كه الله را بپرستم، وشريكى براى او قائل نشوم، به سوى او دعوت مى كنم وبازگشت من به سوى اوست.

همچنين فرمود:

(قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) (انبياء: ١٠٨)

ص:89

بگو: تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه معبود شما خداى يگانه است. آيا [با اين حال] تسليم [حق] مى شويد [و بت ها را كنار مى گذاريد]؟

و فرمود:

(قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ. . .) (ممتحنه: 4)

براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم وكسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم [مشرك] خود گفتند: ما از شما وآنچه غير از خدا مى پرستيد بيزاريم. ما نسبت به شما كافريم وميان ما وشما دشمنى وعداوت هميشگى آشكار شده است، تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً) (انعام:١5١)

بگو بياييد آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد.

ص:90

ص:91

شرك و مشركان صدر اسلام

انواع شرك در عصر جاهليت

اشاره

با مراجعه و تأمّل در آيات قرآن پى مى بريم كه در عصر جاهليت انواعى از شرك حاكم بوده است.

١. شرك در الوهيت

از برخى آيات استفاده مى شود كه برخى از مشركان، شرك در الوهيت داشته و دو موجود جامع صفات كمال و جمال به نحو استقلال كه مستحق عبادت است را معتقد بوده اند. خداوند متعال مى فرمايد:

(لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ) (نحل:5١)

خداوند فرمان داده: دو معبود (براى خود) انتخاب نكنيد؛ معبود (شما) همان خداى يگانه است؛ تنها از (كيفر) من بترسيد!

٢. شرك در عبوديت

از برخى آيات استفاده مى شود كه مشركان، بت ها را نيز

ص:92

مى پرستيده اند. خداوند متعال از قول مشركان و بت پرستان مى فرمايد: ( ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى ) ؛ «اينها را نمى پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند» . (زمر: ٣)

٣. شرك در ربوبيّت

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ أَ غَيْرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ) (انعام: ١64)

بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟ !

اين در حالى است كه آنان با رجوع به فطرت و باطن خود به طور حتم به توحيد در ربوبيت و تدبير اعتراف مى كنند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ * فَذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ) (يونس: ٣١ و ٣٢)

بگو: چه كسى شما را از آسمان وزمين روزى مى دهد؟ يا چه كسى مالك (و خالق) گوش وچشم هاست؟ وچه كسى زنده را از مرده، ومرده را از زنده بيرون مى آورد؟ وچه كسى امور (جهان) را تدبير مى كند؟ به زودى (در پاسخ) مى گويند: خدا، بگو: پس چرا تقوا پيشه نمى كنيد (و از خدا نمى ترسيد) ؟ ! آن است خداوند، پروردگار حقّ شما (داراى همه اين صفات) ! با اين حال، بعد از حق، چه چيزى جز گمراهى وجود دارد؟ !

ص:93

حرف «سين» كه بر ( فَسَيَقُولُونَ اللهُ ) داخل شده مى تواند بر اين نكته دلالت داشته باشد كه آنان بعد از تدبّر و تأمّل اندكى به توحيد در ربوبيت اعتراف مى كنند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ. . .) (مؤمنون: ٨٨ و ٨٩)

بگو: اگر مى دانيد، چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد، وبه بى پناهان پناه مى دهد، ونياز به پناه دادن ندارد؟ ! خواهند گفت: (همه اينها) از آن خداست.

4. شرك در خالقيت

از ظاهر برخى آيات قرآن استفاده مى شود كه مشركان عصر جاهليت و هنگام ظهور اسلام شرك در خالقيت داشتند.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ) (لقمان:٢5)

و هرگاه از آنان سؤال كنى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده است؟ مسلّماً مى گويند: الله.

ولى با جمع بين اين آيه و آيات ديگر مانند:

(أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ) (رعد: ١6)

آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند

ص:94

خدا آفرينشى داشتند، واين آفرينش ها بر آنها مشتبه شده است؟ ! بگو: خدا خالق همه چيز است؛ واوست يكتا وپيروز!

و آيه ديگر مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ لَن يَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ (حج: ٧٣)

كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند!

و نيز مى فرمايد:

أَمْ جَعَلُوا للهِ ِ شُرَكَآءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ (رعد: ١6)

آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند.

همچنين مى فرمايد:

وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِير (فاطر: ١٣)

و كسانى را كه جز او مى خوانيد [و مى پرستيد] حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند.

به اين نتيجه مى رسيم كه مشركان گرچه شرك در خالقيت داشته اند ولى هنگامى كه با فطرت آنها سخن گفته مى شد به توحيد در خالقيت اعتراف مى كنند.

پاسخ به دو شبهه

شبهه اول: شرك مشركان در الوهيت

اشاره

وهابيان مى گويند: مشركان شرك در خالقيت نداشته اند و شركشان

ص:95

تنها در الوهيت و عبادت بوده، و به همين جهت است كه آنان هنگام تلبيه چنين مى گفتند:

لَبَّيْكَ اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ اِلاَّ شَرِيكاً هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ مَا مَلَكَ.(1)

لبيك، بارالها لبيك، شريكى براى تو نيست لبيك، جز شريكى كه او براى توست و تو او و آنچه مالك است را مالك مى باشى.

پاسخ

اولاً: همان گونه كه از آيات و روايات و تاريخ مشركان صدر اسلام استفاده مى شود، مشركان معتقد به استقلال عمل بت ها در كارهاى خارق العاده بوده و آنها را در عرض خدا مى دانستند.

ثانياً: مفاد اين تلبيه با آنچه كه از آيات استفاده مى شود آن است كه مشركان شريكانى را كه براى خدا قائل بوده اند ملك خدا مى دانستند و آنچه كه از شريكان مى خواستند را نيز ملك خدا مى پنداشتند؛ اما معتقد بودند آنان در تصرفات غيبى خود مستقل عمل مى كنند و همين مشكل اصلى آنها در شرك بود و اين مطلبى است كه از ده ها آيه و روايت استفاده مى شود.

شبهه دوم: شرك مشركان در عبوديت

اشاره

برخى مى گويند: مشركان شرك در خالقيت نداشته اند بلكه تنها شركشان در عبادت بوده است به دليل قول خداوند متعال:


1- صحيح مسلم، ج٢، ص ٨4٣.

ص:96

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ. . . (زمر:٣٨)

و اگر از آنها بپرسى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده؟ حتماً مى گويند: خدا!

پاسخ

از ادامه آيه استفاده مى شود كه آنان در مظاهر به چنين سخنى اعتقاد نداشته، بلكه در صورت رجوع به باطن و فطرت خود به اين نتيجه مى رسيده اند وگرنه ادامه آيه نسبت به آنان بى ربط مى شود آنجا كه مى فرمايد:

قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (زمر: ٣٨)

بگو: آيا هيچ درباره معبودانى كه غير از خدا مى خوانيد انديشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند گزند او را برطرف سازند؟ ! ويا اگر رحمتى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ ! بگو: خدا مرا كافى است؛ وهمه متوكّلان تنها بر او توكّل مى كنند!

شرك در ربوبيت نزد اهل كتاب

قرآن كريم اعتقاد و رفتار پيروان مسيح را چنين گزارش مى كند:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ

ص:97

عَمَّا يُشْرِكُونَ (توبه: ٣١)

[آنها] دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و [همچنين] مسيح فرزند مريم را؛ در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتائى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند!

و نيز مى فرمايد:

وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ (آل عمران: 64)

و بعضى از ما، بعضى ديگر را -غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.

و مى فرمايد:

وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً (آل عمران: ٨٠)

و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد.

مشركان و اعتقاد به دعاى عبادت

وهابيان مى گويند: مطلق صدازدن و درخواست حاجت از غير خدا عبادت غير به حساب مى آيد، از اين رو شرك است، ولى از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود كه مشركان اگر غير خدا را صدا مى زدند و از آنها چيزى مى خواستند درخواستشان به شيوه دعاى عبادت بوده است. لذا درخواست خود را همراه با نهايت تواضع و اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت آنها انجام مى دادند. اينك به برخى از آيات و روايات اشاره مى كنيم:

ص:98

١. خداوند متعال مى فرمايد:

وَقالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (غافر: 6٠)

پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا [دعاى] شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند!

وهابيان ادعا مى كنند كه اين آيه دلالت دارد بر اينكه دعاى در آيه به معناى طلب و درخواست بوده و طلب از مصاديق عبادت است، همان گونه كه در ذيل آيه از آن به عبادت تعبير شده است.

ولى آنچه كه از كلمات مفسران استفاده مى شود اينكه كلمه «دعاء» در اين آيه مرادف با عبادت است نه آنكه به معناى طلب استعمال شده و طلب از مصاديق عبادت باشد آن گونه كه وهابيان گمان نموده اند.

به عبارت ديگر مقصود از كلمه «دعا» در صدر آيه عبادت است نه اينكه كلمه «عبادت» در آخر آيه به معناى دعا بوده و به عنوان مصداق عبادت باشد آن گونه كه وهابيان مى گويند.

لذا حاكم نيشابورى از جرير بن عبدالله بجلى نقل كرده كه در تفسير ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ گفته است: « اُعْبُدُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ »(1)؛ «مرا عبادت كنيد تا اجابت كنم شما را» .

و نيز قرطبى از نعمان بن بشير نقل كرده كه گفت:

سَمِعْتُ النَّبِيَّ (ص) يَقُولُ: اَلدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ، ثُمَّ قَرَأَ وَقالَ رَبُّكُمُ


1- المستدرك على الصحيحين، ج ٢، ص ٣٠١.

ص:99

ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ . قَالَ أَبُوعُيسَي: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.(1)

از پيامبر (ص) شنيدم كه مى فرمود: دعا همان عبادت است، آن گاه اين آيه را قرائت نمود وَقالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ . ابوعيسى گفته: اين حديثى حسن و صحيح است.

٢. خداوند متعال مى فرمايد:

وَأَنَّ الْمَساجِدَ للهِ ِ فَلاَتَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً * وَأَنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُ اللهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً * قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّي وَلاَ أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً (جن: ١٨ - ٢٠)

و اينكه مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد! و اينكه هنگامى كه بنده خدا [محمّد (ص)] به عبادت برمى خاست و او را مى خواند، گروهى پيرامون او بشدّت ازدحام مى كردند! بگو:

من تنها پروردگارم را مى خوانم و هيچ كس را شريك او قرار نمى دهم!

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:

يَقُولُ تَعَالى ذِكْرُهُ لِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٌ (ص) : وَأَنَّ الْمَساجِدَ للهِ ِ فَلاَتَدْعُوا أَيُّهَا النَّاسُ مَعَ اللهِ أَحَداً وَ لاَ تُشْرِكُوا بِهِ فِيهَا شَيْئاً، وَلكِنْ أَفْرَدُوا لَهُ التَّوُحِيدَ وَ أَخْلَصُوا لَهُ الْعِبَادَةَ. . .(2)

خداوند به پيامبرش محمد (ص) فرمود: (همانا مساجد براى خداست


1- الجامع لأحكام القرآن، ج ٨، ص ٢٧٧.
2- تفسير طبرى، ج ٢٩، صص ١44-١46.

ص:100

پس نخوانيد) اى مردم (با خدا هيچ كس را) و در آنها هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد، ولى تنها براى او توحيد را در نظر گرفته و براى او اخلاص در عبادت داشته باشيد. . .

بغوى مى گويد:

(لَمّا قامَ عَبْدُ اللهِ) يَعْنِي النَّبِيَّ (ص) (يَدْعُوهُ) يَعْنِي يَعْبدُهُ وَ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ.(1)

(چون بنده خدا قيام كرد) يعنى پيامبر (ص) (كه مى خواند او را) يعنى او را عبادت كرده و قرآن تلاوت مى كند.

از ظاهر روايات استفاده مى شود كه مشركان بت هاى سنگى و چوبى را مى پرستيدند.

بخارى به سندش از جبير بن حيّه نقل مى كند كه «عامل كسرى» به مسلمانان گفت: يكى از شما سخن بگويد. مغيره گفت: از هر چه مى خواهى سؤال كن. او گفت: شما چه كسانى هستيد؟ گفت:

نَحْنُ أُنَاسٍ مِنَ الْعَرَبِ كُنَّا فِي شَقَاءٍ شَدِيدٍ وَ بَلاَءٍ شَدِيدٍ، نَمَصُّ الجِلْدَ وَ النَّوَي مِنَ الْجُوعِ، وَ نَلْبَسُ الْوَبَرَ وَ الشَّعْرَ، وَ نَعْبُدُ الشَّجَرَ وَ الْحَجَرَ، فَبَيْنَا نَحْنُ كَذلِكَ إِذْ بَعَثَ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ رَبَّ الأَرَضِينَ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ إِلَيْنَا نَبِيّاً مِنْ أَنْفُسِنَا، نَعْرِفُ أَبَاهُ وَ أُمَّهُ، فَأَمَرْنَا نَبِيُّنَا رَسُولُ رَبِّنَا (ص) أَنْ نُقَاتِلَكُمْ حَتَّى تَعْبُدُوا اللهَ وَحْدَهُ أَوْ تَؤُدُّوا الْجِزْيَةَ. . .(2)

ما جماعتى از عرب هستيم كه در شقاوت و بلاى شديدى بوديم و از


1- تفسير بغوى، ج 4، ص ٣٧٣.
2- صحيح بخارى، ح٣١5٩.

ص:101

گرسنگى پوست و هسته را مى مكيديم و لباس پشمى و از جنس مو مى پوشيديم، و درخت و سنگ را مى پرستيديم، در اين حال بود كه پروردگار آسمان ها و زمين كه ذكرش متعالى و عظمتش بزرگ است به سوى ما پيامبرى از ميان خودمان مبعوث نمود كه پدر و مادرش را مى شناختيم. پيامبر ما فرستاده پروردگارمان به ما دستور داد با شما قتال نماييم تا خداى يكتا را پرستيده يا جزيه دهيد. . .

شرك مشركان صدر اسلام از ديدگاه وهابيان

وهابيان تصريح مى كنند كه نوع شرك مشركان صدر اسلام، شرك در الوهيت يعنى عبوديت بوده است ولى آنان به خالق واحد وربّ واحد براى عالم وجهان ايمان داشته اند واز اين جهت هيچ گونه شركى نداشتند. آنان اين نظريه را از اين جهت پايه گذارى مى كنند تا آيات مشركان صدر اسلام را بر مؤمنان در اين زمان كه اولياى الهى را صدا زده وبه آنان استغاثه مى كنند تطبيق نمايند وآنها را متهم به شرك در الوهيت يعنى عبادت نمايند.

ابن تيميه مى گويد:

. . . وهو نوعان؛ شرك في الإلهية وشرك في الربوبية؛ امّا الشرك في الإلهية فهو ان يجعل لله نداً اي مثلا في عبادته أو محبّته أو خوفه أو رجائه أو انابته، فهذا هو الشرك الّذي لا يغفره الله إلاّ بالتوبة منه، قال تعالى: قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ ، وهذا هو الّذي قاتل عليه رسول الله (ص) مشركي العرب، لانّهم أشركوا في الإلهية، قال الله تعالى: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ

ص:102

مِنْ دُونِ اللهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ؛ وقالوا: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى ، وقالوا: أَ جَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ ، وقال تعالى: أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ إلى قوله: الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ . . .

وامّا الربوبية، فكانوا مقرّين بها، قال الله تعالى: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ ، وقال: قُلْ لِمَنِ الأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * سَيَقُولُونَ لِلَّهِ إلى قوله فَأَنَّى تُسْحَرُونَ ، وما اعتقد احد منهم قطّ انّ الأصنام هي الّتي تنزل الغيث وترزق العالم وتدبّره، وانّما كان شركهم كما ذكرنا اتخذوا من دون الله انداداً يحبونهم كحبّ الله. . .(1)

. . . وآن بر دو نوع است؛ شرك در الوهيت وشرك در ربوبيت، امّا شرك در الوهيت به آن است كه براى خداوند مثلى در عبادت يا محبت يا ترس يا اميد يا بازگشت به او قرار داده شود، واين، همان شركى است كه خداوند تنها از راه توبه آن را مى آمرزد. خداوند متعال مى فرمايد: (به كافران بگو: اگر دست بردارند گذشته هاى آنان آمرزيده مى شود) ، واين همان شركى است كه رسول خدا (ص) بر سر آن با مشركان عرب جنگيد؛ زيرا آنان شرك در الوهيت داشتند. خداوند متعال فرمود: (برخى از مردم غير خدا را مثل او قرار داده وهمانند خدا آنها را دوست دارند، ولى مؤمنان به خداوند محبت بيشترى دارند) . آنان گفتند: (ما آنها را به جهت قرب به


1- مجموعة الفتاوى، ج ١، ص ٧١.

ص:103

سوى خدا عبادت مى كنيم) . وگفتند: (آيا خدايان متعدد را يك خدا كرده اين كار عجيبى است) . وخداوند متعال فرمود: (هر كافر معاند را در جهنم بيندازيد) . تا اينكه فرمود: (آن كسى كه با خدا، خدايان ديگرى قرار داده، او را در عذاب شديد بيندازيد. . .) .

وامّا ربوبيت، آنان به اين توحيد اقرار داشتند، خداوند متعال مى فرمايد: (واگر از آنها سؤال كنى چه كسى آسمان ها وزمين را خلق كرده به طور حتم مى گويند: خدا) ، ونيز فرمود: (بگو كه زمين وكسانى كه در آن است براى كيست اگر مى دانيد؟ زود است كه بگويند: براى خداست. . .) . تا قول خداوند: (پس چگونه سحر مى شويد) ، وهرگز احدى از آنها اعتقاد نداشتند كه بت ها باران فرو مى فرستند وعالم را روزى داده وتدبير مى كنند، وهمان گونه كه گفتيم شرك آنان اين بود كه غير از خدا را مثل او قرار داده وهمانند محبت به خدا آنها را دوست مى داشتند. . .

محمّد بن عبدالوهاب مى گويد:

. . . وامّا توحيد الربوبية فهو الّذي اقرّ به الكفار على زمن الرسول (ص) ولم يدخلهم في الإسلام وقاتلهم رسول الله (ص) واستباح دماؤهم واموالهم. . .(1)

. . . وامّا توحيد ربوبيت، همان چيزى است كه كفار عصر پيامبر (ص) بر آن اقرار داشتند، ولى اين باعث نشد تا داخل در اسلام گردند، ولذا رسول خدا (ص) با آنان جنگيد وخون ها واموالشان را مباح كرد. . .


1- مجموعة التوحيد، صص ٣ و 4.

ص:104

وى همچنين مى گويد:

انّ الكفار الذين قاتلهم رسول الله (ص) كانوا مقرين لله بتوحيد الربوبية يشهدون انّ الله هو الخالق الرازق المحيي المميت المدبر لجميع الأمور، ولم يدخلهم ذلك في الاسلام، والدليل قوله تعالى : قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ . . .(1)

همانا كافرانى كه رسول خدا (ص) با آنان جنگيد براى خدا به توحيد ربوبيت اقرار داشته وگواهى مى دادند كه خداوند همان خالق، رازق، زنده كننده، ميراننده، مدبر جميع امور است، ولى اين اقرار آنان را داخل اسلام نكرد به دليل قول خداى متعال: بگو: چه كسى شما را از آسمان وزمين روزى مى دهد؟ يا چه كسى مالك گوش وچشم هاست، وچه كسى زنده را از مرده بيرون كشيده ومرده را از زنده خارج مى كند وچه كسى تدبير امور مى نمايد؟ پس زود است كه بگويند: خداوند، پس بگو: آيا تقوا پيشه نمى كنيد! . . .

نقد ديدگاه وهابيان

اوّلاً: از كلام ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب استفاده مى شود شرك مشركان صدر اسلام شرك در الوهيت و عبوديت بوده نه ربوبيت درحالى كه مطابق آيات و روايات و تاريخ عرب قبل از اسلام مشركان شرك ربويى داشته اند. ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى» از ابوهريره


1- مجموعة التوحيد، صص ١5 و ١6.

ص:105

نقل كرده كه گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه به «اكثم بن جون» فرمود:

رَأَيْتُ عَمْرَو بْنَ لُحَيٍّ يُجَرُّ قُصْبَهُ فِي النَّارِ؛ لأِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ غَيَّرَ دِينَ اِسْمَاعِيلَ، فَنَصَبَ الأَوُثَانَ وَسَيَّبَ السَّائِبَةَ وَبَحَرَ الْبَحِيرَةَ وَوَصَلَ الْوَصِيلَةَ وَحَمَي الْحَامِيَ. (1)

عمرو بن لحى را ديدم كه جايگاه او در آتش كشيده مى شود؛ زيرا او اولين كسى بود كه دين اسماعيل را تغيير داد واو بود كه بت ها را آويزان كرده ودر مورد شتر آزاد بارور وحيوان گوش شكافته بارور وگوسفند بارور وحيوان نرينه حمايت شده ممنوعيتى قرار داد.

ابن هشام مى گويد:

حدثني بعض اهل العلم: انّ عمرو بن لحي خرج من مكّة إلى الشام في بعض أموره، فلمّا قدم مأب من أرض البلقاء وبها يومئذ العماليق. . . رآهم يعبدون الأصنام فقال لهم: ما هذه الأصنام الّتي أراكم تعبدون؟ قالوا له: هذه اصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا ونستنصرها فتنصرنا. فقال لهم: أفلا تعطونني منها صنماً فأسير به إلى أرض العرب فيعبدوه؟ فأعطوه صنماً يقال له: هبل، فقدم به مكة فنصبه وأمر الناس بعبادته وتعظيمه.(2)

برخى از اهل علم، حديث كرده اند كه عمرو بن لحى به جهت بعضى كارهايش از مكّه به طرف شام حركت كرد، وچون به مآب از سرزمين بلقاء رسيد كه عمالقه در آنجا زندگى مى كردند. . . آنان را مشاهده كرد كه بت مى پرستيدند. گفت: اين چه بت هايى است كه


1- فتح البارى، ج 6، ص 54٩.
2- السيرة النبوية، ج ١، ص ١٠١.

ص:106

شما آنها را مى پرستيد؟ گفتند: اينها بت هايى است كه آنها را مى پرستيم واز آنها باران مى خواهيم و آنها براى ما باران مى فرستند ويارى مى طلبيم و آنها ما را يارى مى كنند. عمرو به آنان گفت: آيا به من از ميان آنها بتى نمى دهيد تا به سرزمين عرب برده وآن را عبادت كنند؟ آنان به او بت هبل را دادند. او آن بت را به مكّه آورده ودر آنجا نصب نمود ومردم را دستور داد تا آن را عبادت كرده وتعظيم نمايند.

سهيلى مى گويد:

وامّا هبل فانّ عمرو بن لحي جاء به من هيث، وهي أرض الجزيرة حتّي وضعه في الكعبة.(1)

وامّا هبل را عمرو بن لحى از هيث به مكّه آورد وآن سرزمين جزيره بود، تا آن را در كعبه قرار دهد.

ازرقى روايتى از ابن اسحاق با سند حسن نقل كرده كه در آن چنين آمده است:

إِنَّ عَمْرَو بْنَ لُحَيٍّ اتَّخَذَ الْعُزَّى بِنَخْلَةٍ، فَكَانُوا إِذَا فَرَغُوا مِنْ حَجِّهِمْ وَطَوافِهِمْ بِالْكَعْبَةِ لَمْ يُحِلُّوا حَتَّى يَأْتُوا الْعُزَّى، فَيَطُوفُونَ بِهَا وَيُحِلُّونَ عَنْدَهَا وَيَعْكُفُونَ عِنْدَهَا يَوْماً، وَكَانَتْ لِخُزَاعَةَ. وَكَانَتْ قُرَيْشٌ وَبَنُوكَنَانَةَ كُلُّهَا يُعَظِّمُ الْعُزَّى مَعَ خُزَاعَةَ وَجَميِعِ مُضَرَ. . . .(2)

همانا عمرو بن لحى بت عزى را با تنه درخت خرما به مكّه آورد. آنان هنگامى كه از حج وطوافشان به دور كعبه فارغ مى شدند از


1- الروض الأنف، ج ١، ص ١٠5.
2- اخبار مكّه، ازرقى، ج ١، صص ١٢6 و ١٢٧.

ص:107

احرام بيرون نمى آمدند تا به نزد عزى رفته وبه دور او نيز طواف نموده وآنجا از احرام خارج شوند ويك روز در آنجا توقف مى كردند، اين بت براى قبيله خزاعه بود، وقريش وبنى كنانه همگى بت عزّى را همراه با قبيله خزاعه وتمام قبيله مضر تعظيم مى نمودند. . .

ازرقى نيز نقل مى كند:

انّ عمرو بن لحي هو الّذي نصب الخلصة باسفل مكة، فكانوا يلبسونها القلائد ويهدون اليها الشعير والحنطة ويصبّون عليها اللبن ويذبحون لها ويعلقون عليها بيض النعام. . .(1)

همانا عمرو بن لحى كسى بود كه خلصه را در پايين مكّه نصب نمود. آنان بر او قلاده ها پوشانده وگندم وجو برايش هديه مى آوردند وشير بر رويش مى ريختند وبراى او قربانى كرده وتخم شترمرغ بر او آويزان مى نمودند. . .

ابن قيم جوزيه مى گويد:

انّ عمرو بن لحي أتى شاطيء جدة واستتار منها عدّة أصنام ثمّ حملها حتّي ورد تهامة وحضر الحجّ، فدعا العرب إلى عبادتها قاطبة.(2)

همانا عمرو بن لحى به شطّ جده وارد شد واز آنجا چند بت برداشته وبه سوى تهامه آمد ودر ايام حج حاضر شد وتمام عرب را به عبادت آن بت ها دعوت نمود.


1- اخبار مكّه، ج ١، ص ١٢4.
2- اغاثة اللهفان، ج ٢، ص 6٢٣.

ص:108

ثانياً: از آيات قرآن نيز استفاده مى شود كه مشركان شبه

جزيرةالعرب شرك در ربوبيت وخالقيت داشته ومعتقد بوده اند كه اداره برخى از شؤون عالم به دست بت ها ووسائطى است كه آنها را مى پرستيدند، وسائطى كه مالك قدرت ذاتى هستند. وآياتى كه تصريح دارد به اينكه همه امور به دست خداست وخدايان مشركان، مالك قدرت ذاتى بر تدبير وخالقيت نيستند به همين موضوع اشاره دارند.

خداوند متعال مى فرمايد:

أَ يُشْرِكُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ * وَ لا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (اعراف: ١٩١ و ١٩٢)

آيا موجوداتى را همتاى او قرارمى دهند كه چيزى را نمى آفرينند، وخودشان مخلوقند و نمى توانند آنان را يارى كنند، ونه خودشان را يارى مى دهند.

بدرالدين حوثى مى نويسد:

وامّا من اوهم انّ المشركين لم يكونوا يعتقدون في شركائهم انّهم ينفعون أو يضرون من دون الله و احتج لذالك باعترافهم المذكور في سورة المؤمنون في قوله تعالى: فَسَيَقُولُونَ اللهُ فالجواب انّهم معترفون بذلك ولكنّهم يعتقدون غيره كما ذكر الله تعالى عنهم في قوله: وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ و قوله تعالى: وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ و قوله عن بعضهم: إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ . وقد اخرج الحاكم في المستدرك ج٣، ص 54، و الطبراني في تاريخه ج٣، ص ١55، عَنْ ضَمَامِ بْنِ ثَعْلَبَةَ أَنّهُ لَمَّا رَجَعَ مِنْ عِنْدِ الرَّسُولِ (ص)

ص:109

فَقَدِمَ عَلى قَوْمِهِ، فَكَانَ أَوَّلُ مَا تَكَلَّمَ بِهِ وَ هُوَ يَسُبُّ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى. فَقَالُوا لَهُ: مَهْ يَا ضَمَامُ، اِتَّقِ الْبَرَصَ وَ الْجُذَامَ وَ الْجُنُونَ. فَقَالَ: وَيْلَكُمْ أَنَّهُمَا وَاللهِ لاَيضُرّانِ وَ لاَ يَنْفَعَانِ.

و اما هركس توهّم كرده كه مشركان درباره شريكان خود معتقد نبوده اند كه بدون ارتباط و اذن از خدا نفع و ضرر مى رسانند و بر مدعاى خود احتجاج كرده به اعترافى كه از آنان در سوره مؤمنون از قول خداوند متعال آمده كه مى فرمايد: فَسَيَقُولُونَ اللهُ ، جواب آن است كه آنان به اين مطلب اعتراف مى كردند ولى اعتقاد به غير آن داشتند، همان گونه كه خداوند متعال از قول آنان نقل كرده «آنان غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند» . و قول خداوند متعال: «و آنان تو را از غير او مى ترسانند» . و قول خداوند از برخى از آنان: «ما (دربارۀ تو) فقط مى گوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده) اند» . و حاكم در (مستدرك) جلد سوم صفحه 54 و طبرى در تاريخش جلد سوم، صفحه ١55 از ضمام بن ثعلبه نقل كرده كه چون از نزد رسول خدا (ص) بيرون آمد و بر قومش وارد شد، اولين اقدامى كه انجام داد ناسزا گفتن به لات و عزى بود. قومش به او گفتند: دست بردار اى ضمام، از برص و جذام و جنون بترس. او گفت: واى بر شما به خدا سوگند! لات و عزى نه به شما نفع مى رسانند و نه ضرر.

ثالثاً: آياتى كه در آنها سؤال از مشركان در امور خلق وتدبير عالم است واينكه در آخر آن آمده است كه مشركان پاسخ مى دهند كه اين

ص:110

امور به دست خداست، به معناى اقرار در باطن است؛ يعنى آنان كه شرك در ربوبيت وخالقيت دارند اگر از جزئيات تدبير وخلقت از آنها سؤال كنى زود است كه به سر عقل آمده وحرف دلشان را مى زنند كه همه امور به دست خداست، واين وسائط كارى را از روى استقلال انجام نمى دهند؛ ولذا در قرآن از تعبير سَيَقُولُونَ للهِ ِ استفاده كرده است، يعنى با حرف «سين» كه دلالت بر تأمّل وتفكّر واقرار سريع بعد از آن دارد.

شاهد ديگر بر اين معنا، اينكه خداوند متعال در آيه اى ديگر مى فرمايد:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (عنكبوت: 6١)

وهر گاه از آنان بپرسى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده، وخورشيد وماه را مسخّر كرده است؟ مى گويند: الله! پس با اين حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف مى سازند؟ !

يعنى اگر شما با قدرى تدبر وتأمّل به اين نتيجه مى رسيديد پس چرا اين تهمت ها را به خدا زده وشرك در خالقيت داريد؟

قرطبى در تفسير جمله فَسَيَقُولُونَ اللهُ مى گويد: «. . . أو فسيقولون هو الله ان فكروا وانصفوا »(1)؛ «. . . پس مى گويند: او خداست، اگر فكر كرده وانصاف به خرج دهند» .

ودر جايى ديگر كه اين جمله آمده در تفسير آن مى گويد: « ولابدّ لهم من ذلك » (2)؛ «وبايد اين چنين بگويند» .


1- الجامع لاحكام القرآن، مجلد 4، ج ٨، ص ٢4٧.
2- همان، ج ١٢، ص ١٣4.

ص:111

ابن جوزى در تفسير اين آيه مى گويد:

. . . لكن مع ذلك ظاهر كلامه انّهم لا يوحدون أبداً في شيء.(1)

. . . ولى در عين حال ظاهر كلام خداوند آن است كه آنان در هيچ چيز اهل توحيد نبوده اند.

ابن عطيه در تفسير جمله فَسَيَقُولُونَ اللهُ مى گويد:

لا مندوحة لهم عن ذلك ولا تمكنهم المباهتة بسواه.(2)

چاره اى جز اعتراف به آن ندارند و نمى توانند غير از اين مطلب را به زبان جارى سازند.

بيضاوى در تفسير اين جمله مى گويد:

لانّ العقل الصريح قد اضطرهم بأدنى نظر إلى الاقرار بانّه خالقها.(3)

زيرا عقل صريح آنان را مجبور خواهد كرد كه با كمترين تأمّل اقرار كنند كه خداوند خالق آنهاست.

شوكانى نيز در تفسير آن مى گويد:

أي سيكون قولهم في جواب هذه الاستفهام انّ الفاعل لهذه الأمور هو الله سبحانه ان أنصفوا وعملوا ما يوجبه الفكر الصحيح والعقل السليم.(4)

يعنى زود است كه گفتار آنان در جواب اين سؤال اين باشد كه فاعل اين امور همان خداوند سبحان است، اگر انصاف داده وطبق حكم عقل سليم وفكر صحيح عمل نمايند.


1- زاد المسير، ج 4، ص ٢٢.
2- المحرر الوجيز، ج ٩، ص ٣٨.
3- انوار التنزيل، ج ١، ص 4٣4.
4- فتح القدير، ج ٢، ص 5٠4.

ص:112

شيخ طوسى (رحمة الله) در تفسير جمله وَمَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ مى فرمايد:

أي ومن الّذي يدبّر جميع الأمور في السماء والأرض، وليس جواب ذلك لمن انصف ولم يكابر إلاّ ان يقول: الله الفاعل لجميع ذلك.(1)

يعنى كسى كه در تمام امور آسمان وزمين تدبر وانديشه كند ومنصف بوده واهل جدل نباشد به طور حتم مى گويد: فاعل وخالق تمام اين امور خداوند است.

در روايات اهل بيت (عليهم السلام) نيز به اين معنا اشاره شده است.

از امام باقر (ع) به سند صحيح نقل شده كه رسول خدا (ص) فرمود:

كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ يَعْنيِ الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَالِقُهُ، كَذلِكَ قَوْلُهُ تَعَالى:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ

.(2)

هر مولودى بر فطرت آفريده مى شود؛ يعنى بر شناخت اينكه خداى عزّوجلّ خالق اوست، وآيه: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ . . . به همين معنا اشاره دارد.

رابعاً: توجيه ديگرى كه از اين آيات شده اين است كه مشركان اقرار واعتراف حقيقى به خالقيت وربوبيت خداوند دارند، ولى اين اعتراف تنها در محدوده اصل آن دو مى باشد نه توحيد در آن، لذا گويا آيات مورد بحث به مشركان مى گويد: اگر شما اقرار به خالقيت كلّى خدا ومدبريّت كلّى او داريد، پس چرا معتقد به خدايان كوچكى هستيد كه


1- التبيان، ج 5، ص ٣٧١.
2- كافى، ج ٢، صص ١٢ و ١٣.

ص:113

آنان را شريك او در شؤون عالم مى دانيد؟

واين، معنايى است كه علامه طباطبايى (رحمة الله) در تفسير آيات ٣١ تا ٣6 از سوره يونس انتخاب كرده است؛ زيرا مشركان معتقد بودند اعتقاد به خدايان كوچك كه در برخى از شؤون عالم تصرف مى كنند با اعتقاد به مدبر وخالق حقيقى كه تمام عالم به دست اوست منافاتى ندارد.(1)

اين معنا وتفسير با تفسير قبل تعارض ومنافاتى ندارد وقابل جمع است.

مشكل اساسى مشركان

اشاره

از مجموعه آياتى كه در آنها به عقيده مشركان اشاره شده، استفاده مى شود كه آنها سه مشكل اساسى داشته اند:

١. توجّه به وسائط بى قابليت

آنان موجوداتى را صدا مى زده واز آنها حاجت مى خواستند كه هرگز قابليت اين كارها را نداشته وداراى فضيلت وكمال نبوده اند، همچون بت ها، ولى ما كسانى را صدا مى زنيم كه از كمالات عالى برخوردارند كه به جهت آن كمالات مظهر صفات جمال وكمال الهى شده اند.

ولذا خداوند متعال مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ (رعد: ١4)

وكسانى را كه (مشركان) غير از خدا مى خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمى گويند.


1- ر. ك: الميزان، ج ١٠، صص 5١ - 5٣.

ص:114

و مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (اعراف: ١٩٧)

وآنهايى را كه جز او مى خوانيد، نمى توانند ياريتان كنند، ونه (حتى) خودشان را يارى دهند.

و نيز مى فرمايد:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ (يونس: ١٠6)

وجز خدا، چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند ونه زيانى، مخوان.

همچنين مى فرمايد: إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ؛ «اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند» . (فاطر: ١4)

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ (احقاف: 5)

چه كسى گمراه تر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد.

٢. اعتقاد به استقلال در توجّه به واسطه

اشاره

مشركان بدون در نظر گرفتن خداوند واينكه تمام اين افعال وامور به خدا باز مى گردد درصدد صدا زدن ودرخواست از وسائط بوده اند كه اين مستلزم شرك است، ولى اگر كسى از ولى خدا چيزى بخواهد ودر عين حال معتقد باشد كه طولاً همه امور به خداوند باز مى گردد، نه تنها

ص:115

شبهه شرك در آن نيست بلكه در طول توحيد مى باشد .

لذا در بسيارى از آيات آمده است: إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ. . . ؛ «آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد. . .» . (اعراف: ١٩4)

ونيز مى فرمايد: وَلاَتَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ. . . ؛ «(به معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد. . .» . (انعام: ١٠٨)

ما اگر از اولياى الهى حاجت مى خواهيم (من دون الله) نيست، بلكه همراه با اين اعتقاد است كه هر چه دارند از جانب خداست.

از آيات ديگر نيز استفاده مى شود كه خداوند، مشركان را به جهت اعتقاد به استقلال معبودان خود مذمت كرده است:

خداوند متعال مى فرمايد:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (توبه: ٣١)

(آنها) دانشمندان وراهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و (همچنين) مسيح فرزند مريم را؛ در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك ومنزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند.

ونيز فرمود:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ (اعراف: ١٩4)

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد) ، بندگانى همچون خود شما هستند.

همچنين فرمود:

ص:116

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي

السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ (سبأ: ٢٢)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد بخوانيد! (آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه) آنها به اندازه ذرّه اى در آسمان ها وزمين مالك نيستند.

اين نكته قابل توجّه است كه مخاطب در اين آيات مشركانى هستند كه داراى اين گونه عقايد بوده اند وديدگاه استقلالى نسبت به وسائط داشته و آنها را با اين ديدگاه عبادت مى كردند. ويا اينكه مى گوييم: چون اين ديدگاه استقلالى را نسبت به وسائط داشته اند لذا قرآن از دعا وخواستن از وسائط تعبير به عبادت كرده وآنان را بدين جهت مذمت نموده است.

نفى ولايت استقلالى براى اوليا در قرآن

خداوند متعال مشركان را به جهت پذيرش ولايت غير خدا مورد مذمت قرار داده و مى فرمايد:

مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتاً (عنكبوت: 4١)

مثَل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود برگزيدند، مثَل عنكبوت است كه خانه اى براى خود انتخاب كرده است.

اين نوع ولايت از آن جهت مورد نكوهش قرار گرفته كه ارتباطش را با خداوند سبحان قطع نموده و نظر استقلالى به آن شده است. و اين مطلب از كلمه مِنْ دُونِ اللهِ استفاده مى شود، و نيز مى توان آن را از آيات ديگر استفاده نمود.

ص:117

خداوند متعال مى فرمايد: وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ

اللهِ ؛ «آنها جز خدا اوليا و ياورانى ندارند كه ياريشان كنند» . (شورى: 46)

و نيز مى فرمايد:

إِنَّ وَلِيِّيَ اللهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ * وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ (اعراف: ١٩6 و ١٩٧)

ولى و سرپرست من، خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده؛ و او همه صالحان را سرپرستى مى كند. و آنهايى را كه جز او مى خوانيد، نمى توانند ياريتان كنند، و نه (حتى) خودشان را يارى دهند.

از تعبير يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ و نيز لا يَسْتَطِيعُونَ استفاده مى شود كه مشركان نظر استقلالى درباره اوليا يا بتان يا ملائكه يا جن داشته و براى آنها استطاعت مستقله قائل بوده اند.

رد ادعاى دروغين مشركان در تقرب به خدا

يكى از آياتى كه وهابيان بر ضد رفتار مسلمانان از توسل و استغاثه و شفاعت تمسك مى كنند اين آيه است كه مشركان مى گفتند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى (زمر: ٣)

ودليلشان اين بود كه: اينها را نمى پرستيم، مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند.

در حالى كه اگر به آخر آيه مراجعه كنيم پى مى بريم كه مشركان در اين ادعا دروغ مى گفتند، بلكه با اعتقاد به ربوبيت و خالقيت استقلالى كه نسبت به غير خدا از خدايان خود داشتند آنان را عبادت مى كردند و هرگز عبادت و توجه آنان به جهت تقرب به سوى خدا نبوده است.

ص:118

خداوند در آخر آن آيه مى فرمايد :

إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (زمر: ٣)

خداوند آن كس را كه دروغگو وكفران كننده است هرگز هدايت نمى كند.

وانگهى خداوند متعال مسلمانان را از سب كردن خدايان مشركان از بت ها نهى كرده، آنجا كه مى فرمايد:

وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (انعام: ١٠٨)

(به معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! اينچنين براى هر امّتى عملشان را زينت داديم سپس بازگشت همه آنان به سوى پروردگارشان است؛ و آنها را از آنچه عمل مى كردند، آگاه مى سازد (و پاداش وكيفر مى دهد) .

سبب نزول آيه اين بوده كه مسلمانان بت هاى كفار را دشنام مى دادند و در مقابل، كفار نيز خداوند عزّوجلّ را ناسزا مى گفتند، كه اين آيه نازل شد. و اگر آنان در گفتارشان كه عبادت بت ها به جهت تقرب به خداست صادق بودند چگونه جرأت مى كردند در برابر سبّ مؤمنان نسبت به بت ها، خداوند عزّوجلّ را ناسزا بگويند؟ ! و اين خود دليل بر كذب ادعاى آنان است همان گونه كه خداوند متعال به آن در آخر آيه قبل تصريح كرده است. اين دليل بر آن است كه خداوند نزد مشركان از منزلت كمترى برخوردار بوده است.

ص:119

بنابراين نمى توان اين آيه را بر ضد درخواست كنندگان شفاعت و

كمك از ارواح اوليا منطبق كرد؛ زيرا آنان هرگز چنين نظرى راجع به اولياى الهى ندارند.

و نيز خداوند متعال درباره حكم ناشايست آنان درباره خداوند و بت ها مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الأَنْعامِ نَصِيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا يَصِلُ إِلَى اللهِ وَ ما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلى شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (انعام: ١٣6)

آنها [مشركان] سهمى از آنچه خداوند از زراعت وچهارپايان آفريده، براى او قرار دادند؛ (و سهمى براى بت ها!) وبه گمان خود گفتند: اين مال خداست! واين هم مال شركاى ما [يعنى بت ها] است! آنچه مال شركاى آنها بود، به خدا نمى رسيد؛ ولى آنچه مال خدا بود، به شركايشان مى رسيد! (آرى، اگر سهم بت ها با كمبودى مواجه مى شد، مال خدا را به بت ها مى دادند؛ امّا عكس آن را مجاز نمى دانستند!) چه بد حكم مى كنند (كه علاوه بر شرك، حتّى خدا را كمتر از بت ها مى دانند) !

و لذاست كه ابوسفيان در جنگ با مسلمانان دستور مى دهد تا شعار «اعل هبل» داده شود؛ يعنى زنده باد هبل، و اين دليل بر اهتمام ويژه آنان به بت ها دارد.

حسن بن على سقاف شافعى در اين باره مى گويد:

وامّا قولهم: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى فهو كذب منهم بنص القرآن؛ لانّهم لايقولون ذلك الاّ عند محاججة

ص:120

النبي لهم و افحامه اياهم فيضطرون لقول مثل هذا. و لذلك قال الله عقب هذه الآية: إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ . و الذي يؤكّد ذلك انّهم يأبون ان يسجدوا لله تعالى: وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً و كذلك لايقرون بالبعث وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ والمستغيث بالنبي (ص) ليس كذلك من جميع الوجوه، فهو يسجد للرحمن و يدعوه و لاينكر البعث و لم يعبد غيرالله تعالى. و حصر الدعاء بالعبادة غلط ثم غلط ثم جهل مركب؛ لانّ واحداً من معانيه العبادة و له معان اخري. فتعميم حديث: «اَلدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ» على كل دعاء من الجهل البالغ إلى الذرورة و هو ينبيء انّ القائل بذلك ليس له دراسة في علوم اللغة و التفسير و فهم كلام الله تعالى و رسوله (ص) حق الفهم. و الرسول (ص) دعا اشخاص احياء و كذلك دعا الأموات فقال لهم: السلام عليكم أهل الديار من المؤمنين و المسلمين -للأموات من اهل القبور -، و المستغيث لم يأب السجود للرحمن. . .(1)

امّا گفتار مشركان كه مى گفتند: «ما به جهت تقرب به خدا بت ها را عبادت مى كنيم» . اين ادعا به نص قرآن دروغى است كه از آنها صادر شده است؛ زيرا اين حرف را هنگامى گفتند كه پيامبر (ص) با آنها احتجاج كرده و محكومشان نمود و لذا مضطر به مثل اين گفتار


1- الاغاثة بادلة الاستغاثة، ص ٣٢.

ص:121

شدند. و بدين جهت خداوند بعد از اين آيه فرمود: «همانا خداوند هدايت نمى كند هركسى را كه دروغگو و كُفران كننده است» . و چيزى كه اين مطلب را تأييد مى كند اينكه آنان از سجده براى خداى متعال ابا داشتند، آنجا كه مى فرمايد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان سجده كنيد مى گويند: رحمان چيست؟ (ما اصلاً رحمان را نمى شناسيم) آيا براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مى دهى؟ اين سخن را مى گويند و بر نفرتشان افزوده مى شود» و نيز آنان اقرار به معاد نداشتند. خداوند متعال درباره آنان مى فرمايد: «و براى ما مثال زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت چه كسى اين استخوان ها را زنده مى كند در حالى كه پوسيده است. بگو: همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد و او به هر مخلوقى داناست» . و كسى كه به پيامبر (ص) استغاثه مى كند به هيچ وجهى اين گونه نيست؛ زيرا او تنها براى خداى رحمان سجده مى كند و او را مى خواند و منكر معاد نيست و غير از خداى متعال را عبادت نمى كند. و منحصر كردن دعا به عبادت غلط اندر غلط و جهل مركب است؛ زيرا يكى از معانى دعا عبادت است و براى آن، معانى ديگرى نيز وجود دارد. لذا تعميم دادن حديث «دعا همان عبادت است» بر هر دعايى از نهايت جهل است، و اين دلالت دارد بر اينكه گوينده آن در علوم لغت و تفسير و فهم كلام خداى متعال و رسولش (ص) درست درس نخوانده و آن را به طور صحيح نفهميده است. و پيامبر (ص) اشخاصى را در زمان حيات صدا زده و نيز افرادى را كه مرده بودند خوانده است

ص:122

و به آنها چنين سلام داده است: «سلام بر شما اى اهل ديار از مؤمنان و مسلمانان» و اين را به مرده هايى از اهل قبور خطاب كرده است. در حالى كه شخص استغاثه كننده هرگز از سجده بر خداى رحمان امتناعى ندارد. . .

٣. عدم اذن الهى

مشركان كه به وسائط توجّه داشتند از آن جهت مورد مذمت واقع شده اند كه اين كارشان مورد اذن الهى نبوده و با نظر استقلالى به وسائط مى نگريستند، ولذا اگر در موردى، توجّه به واسطه، مشمول اذن الهى بوده و نظر استقلالى به آن نشده آيات مشركان شامل آن نمى باشد.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (نساء: 64)

واگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند) ، به نزد تو مى آمدند؛ واز خدا طلب آمرزش مى كردند؛ وپيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد؛ خدا را توبه پذير ومهربان مى يافتند.

در اين آيه دستور داده براى طلب بخشش، نزد رسول خدا (ص) روند و از او بطلبند و مسلمانان از آيه عموم رجوع به رسول خدا (ص) را در حيات و پس از رحلت فهميده اند. ولى خداوند درباره مشركان كه اذن خدا و حكم عقل را در توجّه به واسطه اى نداشته اند مورد

ص:123

عقوبت وسرزنش قرار داده و مى فرمايد:

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ

اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ. . . (يوسف: 4٠)

اين معبودهايى كه غير از خدا مى پرستيد، چيزى جز اسم هايى (بى مسمّا) كه شما وپدرانتان آنها را خدا ناميده ايد، نيست؛ خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده. . .

ونيز مى فرمايد:

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ. . . (اعراف: ٧١)

گفت: پليدى وغضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است! آيا با من در مورد نام هايى مجادله مى كنيد كه شما وپدرانتان به عنوان معبود وخدا، بر بت ها) گذارده ايد، در حالى كه خداوند هيچ دليلى درباره آن نازل نكرده است؟ . . .

و مى فرمايد:

وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً. . . (انعام: ٨١)

چگونه من از بت هاى شما بترسم؟ ! در حالى كه شما از اين نمى ترسيد كه براى خدا، همتايى قرار داده ايد كه هيچ گونه دليلى درباره آن، بر شما نازل نكرده است. . .

همچنين مى فرمايد:

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الإِثْمَ وَ

ص:124

الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً. . . (اعراف: ٣٣)

بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است؛ و (همچنين) گناه وستم به ناحق را؛ واينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد. . .

و مى فرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (حج: ٧١)

آنها غير از خداوند، چيزهايى را مى پرستند كه او هيچ گونه دليلى بر آن نازل نكرده است، وچيزهايى را كه علم وآگاهى به آن ندارند! وبراى ستمگران، ياور وراهنمايى نيست.

در اين آيات سخن از نبود دليل و اذن الهى بر اخذ واسطه شرك آلود و رجوع به آن است. لذا در اين موارد مشركان شديداً مورد سرزنش قرار گرفته اند.

مشركان و وسايل اختراعى

اشاره

خداوند متعال در برخى آيات قرآن مشركان را به جهت روى آوردن به وسائط اختراعى و داشتن اعتقاد استقلالى نسبت به تصرف آنها مذمت مى كند. اين آيات بر چند دسته است:

دسته اول

آياتى كه دلالت بر انكار اسم هاى اختراعى از جانب بندگان از روى هواى نفس دارد.

ص:125

خداوند متعال مى فرمايد:

أَ تُجادِلُونَنِي فِي أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللهُ بِها

مِنْ سُلْطانٍ (اعراف: ٧١)

آيا با من در مورد نام هايى مجادله مى كنيد كه شما وپدرانتان (به عنوان معبود وخدا، بر بت ها) گذارده ايد.

خداوند متعال در اين آيه درباره قول حضرت هود (ع) نقل مى كند كه چگونه او با قوم عاد محاجّه كرده و بر آنان كه وسائط و وسائلى را از جانب خود اختراع كرده و از جانب خداوند عزّوجلّ بر آن سلطان و دليل نبوده رد كرده است.

در علم اصول فقه به اثبات رسيده كه نهى يا نفى هرگاه بر طبيعت مقيد به قيد وارد شود، آن نفى يا نهى به قيد مى خورد نه به اصل مقيد، مثل اينكه گفته شود: (مرد بلند قد در خانه نيست) كه نفى در اين مثال به قيد متوجه است يعنى وجود مرد بلند قد را نفى مى كند و اصل بودن مرد در خانه را نفى نمى كند.

مورد آيه نيز از اين نوع است؛ زيرا جمله ما نَزَّلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ صنف خاصى از واسطه و وسيله را نفى مى كند و آن وسائطى است كه از جانب خداوند بر آن دليلى نباشد، و آن وسائطى است كه از جانب خودشان جعل شده و براى آن اسم گذارى كرده اند، و آيه در صدد نفى اصل وجود واسطه و وسيله نيست وگرنه ذكر قيد بى معنا است.

شبيه اين آيه قول خداوند متعال است:

إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ

ص:126

سُلْطانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الأَنْفُسُ (نجم: ٢٣)

اينها فقط نام هايى است كه شما وپدرانتان بر آنها گذاشته ايد

(نام هايى بى محتوا واسم هايى بى مسمّا) ، وهرگز خداوند دليل وحجتى بر آن نازل نكرده؛ آنان فقط از گمان هاى بى اساس وهواى نفس پيروى مى كنند.

در اين آيه نيز نهى و نفى به اصل واسطه قرار دادن نخورده بلكه به وسائطى خورده كه مشركان از خود اختراع كرده بودند.

دسته دوم

دسته اى ديگر از آيات است كه در آن سخن از حصول شرك به خداست به جهت وسائطى كه آنان اختراع كرده و به حكم و اراده خدا نبوده است. خداوند متعال مى فرمايد:

سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ (آل عمران:١5١)

به زودى در دل هاى كافران، به خاطر اينكه بدون دليل، چيزهايى را براى خدا همتا قرار دادند، رعب وترس مى افكنيم؛ وجايگاه آنها، آتش است؛ وچه بد جايگاهى است جايگاه ستمكاران.

و نيز مى فرمايد:

وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً (انعام: ٨١)

چگونه من از بت هاى شما بترسم؟ ! در حالى كه شما از اين نمى ترسيد كه براى خدا، همتايى قرار داده ايد.

ص:127

و مى فرمايد:

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ (اعراف: ٣٣)

بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشكارا باشد چه پنهان، حرام كرده است و (همچنين) گناه و ستم به ناحق را، و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى بر آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد، و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد.

مطابق اين آيات شركى كه مشركان در آن قرار گرفته بودند حاكميت پيدا كردن سلطه و رغبت و هوا و اراده آنان بر اراده خداوند متعال و سلطه او بوده نه اينكه اصل واسطه نفى شده و مورد نكوهش قرار گرفته باشد.

دسته سوم

دسته ديگرى از آيات است كه با تعبير عبادت از غير خداوند متعال آمده و دلالت دارد بر اينكه توسل به وسائط و شفيعان بدون سلطه و اذن از جانب خداوند عزوجل موجب عبادت وسائط اختراعى مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ (حج: ٧١)

آنها غير از خداوند، چيزهايى را مى پرستند كه او هيچ گونه دليلى بر آن نازل نكرده است، وچيزهايى را كه علم وآگاهى به آن ندارند.

ص:128

و نيز مى فرمايد:

ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ (يوسف: 4٠)

اين معبودهايى كه غير از خدا مى پرستيد، چيزى جز اسم هايى (بى مسمّا) كه شما وپدرانتان آنها را خدا ناميده ايد، نيست. خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده، حكم تنها از آنِ خداست.

مضمون اين آيات عين دسته قبل است، و آن اينكه عبادت غير خدا، در صورتى تحقق مى يابد كه وسيله با اراده بنده و اختراع او باشد.

دسته چهارم

دسته اى ديگر از آيات دلالت دارند بر اينكه تشريع از جانب غير خدا هنگامى شرك محسوب مى شود كه بدون اذن او باشد.

خداوند متعال مى فرمايد : أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللهُ ؛ «آيا معبودانى دارند كه بى اذن خداوند آيينى براى آنها ساخته اند؟ !» (شورى: ٢١)

و نيز مى فرمايد:

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللهِ تَفْتَرُونَ (يونس: 5٩)

بگو: آيا روزى هايى را كه خداوند بر شما نازل كرده ديده ايد، كه بعضى از آن را حلال، وبعضى را حرام نموده ايد؟ ! بگو: آيا خداوند به شما اجازه داده، يا بر خدا افترا مى بنديد (و از پيش خود، حلال وحرام مى كنيد؟ !)

ص:129

نتيجه اينكه اين دسته از آيات مفسر آياتى است كه مذمت مشركان و

بت پرستان و ديگران را كرده و لذا ربطى به عمل موحدان ندارد؛ زيرا آنان توجه به وسائطى نموده اند كه از سوى خداوند متعال معين شده است.

عدم خوف پيامبر (ص) از وقوع امّت در شرك

از برخى نصوص استفاده مى شود كه پيامبر اكرم (ص) توانست بت پرستى وشرك را در اين امّت ريشه كن كند. لذا از اين جهت ترسى نداشته است. بدين جهت سخن وهابيان درباره وجود شرك در بين امت اسلامى بى مورد است. اينك به نمونه هايى در اين زمينه اشاره مى كنيم:

١. بخارى به سند خود از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده كه فرمود:

وَاللهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تْشْرِكُوا بَعْدِي، وَلَكِنْ أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِيهَا. . .(1)

به خدا سوگند! من از اينكه بعد از من مشرك شويد نمى هراسم بلكه از آن بيم دارم كه در امر خلافت با هم نزاع كنيد. . .

٢. از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

«لاَيُجْتَمَعُ دِينَانِ فِي جَزِيرَةِ الْعَرَبِ» (2)؛ «دو دين در جزيرة العرب جمع نمى شود» .

محمّد بن علوى مالكى در توضيح اين حديث مى گويد:

انّ هذه البلاد بفضل الله طاهرة من كل رجس، سالمة من كل


1- صحيح بخارى، ح ١٣44.
2- موطأ مالك، رقم ١٣٨٨.

ص:130

شرك باخبار الرسول (ص) .(1)

اين بلاد به فضل خداوند از پليدى واز هر شركى پاك خواهد بود آن گونه كه در اخبار رسول آمده است.

٣. مسلم به سند خود از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ أَيِسَ أَنْ يُعْبَدَهُ الْمُصَلُّونَ فِي جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَلكِنْ فِي التَّحرِيشِ بَيْنَهُمْ.(2)

همانا شيطان مأيوس شد از اينكه نمازگزاران در جزيرة العرب او را عبادت كنند ولى از نزاع بين آنان مأيوس نشده است.

4. ونيز از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

إِنَّ إبْليِسَ يَئِسَ أَنْ تُعْبَدَ الأصْنَامُ بِأَرْضِ الْعَرَبِ وَلَكِنْ سَيَرْضى بدُونِ ذَلِكَ مِنْكُمْ بِالْمُحَقَراتِ مِنْ أَعْمالِكُمْ وَ هَى الْمُوِبقاتُ.(3)

همانا شيطان از اينكه بت ها در سرزمين عرب عبادت شوند مأيوس شد، ولى به كمتر از آنكه همان گناهان كوچك بود راضى گشت.

5. بخارى به سند خود از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده كه فرمود:

مَنْ يُرِدِ اللهُ بِهِ خَيْراً يُفَقِّهْهُ فِي الدِّينِ وَإِنَّمَا أَنَا قَاسِمٌ وَاللهُ يُعْطِي، وَلاَ يَزَالُ أَمْرُ هَذِهِ الأمَّةِ مُسْتَقِيماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ أَوْ يَأْتِي أَمْرُ اللهِ تَعَالَى. . .(4)

به هر كسى كه خداوند اراده خير داشته باشد او را فقيه در دين


1- مفاهيم يجب ان تصحّح، مقدمه.
2- صحيح مسلم، ح ٢٨١٢.
3- مستدرك حاكم، ج6، ص٢٢5.
4- صحيح بخارى، ج ١٣، ص44٢.

ص:131

مى كند، وهمانا من تقسيم كننده وخداوند عطاكننده است، وهميشه امر اين امّت مستقيم است، تا قيامت برپا شده يا امر خداى متعال برسد. . .

6. عايشه از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

لاَيَذْهَبُ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ حَتَّى تُعْبَدُ اللاَّتُ وَالْعُزَّى. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! إِنْ كُنْتُ لأَظُنُّ حِينَ أَنْزَلَ اللهُ تَعَالَى:

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

إِنَّ ذَلِكَ تَامٌّ. قَالَ: إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللهُ، ثُمَّ يَبْعَثُ اللهُ رِيحاً طَيِّبَةَ فَتُوُفِيَ كُلُّ مَنْ فِي قَلْبِهِ مْثقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَيَبْقَي مَنْ لاَ خُيْرِ فِيهِ فَيُرْجَعُونَ إِلى دِينِ آبَائِهْمِ.(1)

شب وروز نمى گذرد تا اينكه لات وعزى عبادت گردد. عرض كردم اى رسول خدا! من گمان مى كردم هنگامى كه اين آيه نازل شد: «او كسى است كه رسولش را به هدايت ودين حقّ فرستاد تا دين اسلام را بر تمام اديان غلبه دهد گرچه مشركان كراهت دارند» . اين مطلب تمام شده است. حضرت فرمود: اين مطلب در آينده اى نه چندان دور آن گونه كه خداوند بخواهد اتفاق خواهد افتاد، آن گاه خداوند باد خوشى برمى انگيزد و هر كسى كه به مقدار دانۀ ارزنى از ايمان در قلبش باشد مى ميرد ودر آن وقت تنها كسى مى ماند كه در او خيرى نيست، ودر آن هنگام به دين پدرانشان باز مى گردند.


1- صحيح مسلم، ح ٢٩٠٧.

ص:132

سليمان بن عبدالوهاب در ردّ نظر برادرش محمد بن عبدالوهاب مى گويد:

في هذه الأحاديث أبين دلالة على بطلان مذهبكم، وهي انّ جميع هذه الأحاديث مصرّحة بانّ الأصنام لاتعبد في هذه الأمة إلاّ بعد انخرام انفس جميع المؤمنين آخر الدهر.(1)

در اين احاديث بهترين دلالت است بر بطلان مذهب شما، وآن اينكه در تمام اين احاديث تصريح شده به اينكه بت ها در اين امّت عبادت نمى شود مگر بعد از خراب شدن نفوس تمام مؤمنان در آخرالزمان.

٧. از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

«أَللَّهُمَّ لاَتَجْعَلْ قَبْرِي وَثَناً يُعْبَدُ»(2)؛ «بارخدايا! قبر مرا بتى كه پرستيده شود قرار مده» .

مى دانيم كه دعاى پيامبر (ص) مستجاب است ودر نتيجه هرگز در ميان اين امّت كسى پيدا نمى شود كه كارى كند كه موجب شرك نسبت به قبر پيامبر (ص) گردد.

٨. ابن ماجه به سند خود از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:

إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلى أُمَّتِي، الإِشْرَاكُ بِاللهِ، أَمَّا إِنِّي لَسْتُ أَقُولُ: يَعْبُدوُنَ شَمسْاً وَلاَ قَمَراً وَلاَ وَثَناً، وَلكِنَّ أَعْمَالاً لِغَيْرِاللهِ وَشَهْوَةً خَفِيفَةً.(3)

همانا من از همه بيشتر از شرك به خدا بر امتم مى ترسم، ولى


1- الصواعق الالهية، ص 5٠.
2- الموطأ، مالك، ج ١، ص ١٧٢.
3- سنن ابن ماجه، ج ٢، ص ١4٠6.

ص:133

من نمى گويم كه آنان خورشيد وماه وبت مى پرستند، ولى از كارهايى كه براى غير خدا كرده واز شهوت خفيف بر آنان بيمناكم.

اعتقاد به اينكه بعد از پيامبر (ص) شرك باقى مانده واز بين مسلمانان ريشه كن نشده نقطه ضعف پيامبر (ص) است؛ چگونه پيامبر (ص) با آن زحمات فراوان نتوانست شرك وبت پرستى ومظاهر آن را برچيند. چطور وقتى سخن از عدم عدالت كل صحابه از ناحيه شيعه مطرح مى شود وهابيان اشكال مى كنند و مى گويند اين نظريه موجب تنقيص پيامبر (ص) است و مى رساند كه پيامبر (ص) كوتاهى كرده ونتوانسته اصحاب خود را تربيت كند، ولى وقتى سخن از شرك به ميان مى آيد، براى اثبات مشرك بودن ديگران درصدد تنقيض پيامبر (ص) برآمده وادّعا مى كنند كه پيامبر (ص) نتوانست شرك را از شبه جزيرة العرب برچيند.

نتيجه اينكه: وهابيان نبايد از وقوع شرك در اين امّت خوف به خود راه دهند؛ زيرا پيامبر (ص) از اين جهت خوف نداشته است.

عدم جواز تطبيق آيات مشركان بر مسلمانان

وهابيان آيات مشركان را بر موحدان در اين زمان تطبيق مى دهند در حالى كه مطابق برخى روايات چنين كارى بى مورد است. زيرا پيامبر (ص) از اين امر ترس نداشت و مطمئن بود كه امت مشرك نمى شود.

بخارى به سندش از عقبة بن عامر نقل كرده كه گفت:

إِنَّ النَّبِيَّ (ص) خَرَجَ يَوْماً فَصَلّي عَلى أَهْلِ أُحُدٍ صَلاَتَهُ عَلَى الْمَيِّتِ، ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ: إِنِّي فَرْطٌ لَكُمْ وَ أَنَا شَهِيدٌ عَلَيْكُمْ، وَ

ص:134

إِنِّي وَاللهِ لأنْظُرُ إِلى حَوْضِي الآنَ، وَ إِنِّي أُعْطيِتُ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِ الأَرْضِ أَوْ مَفَاتِيحَ الأَرْضِ، وَ إِنّي وَاللهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي وَ لكِنْ أَخَافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنَافَسُوا فِيهَا.(1)

پيامبر (ص) روزى خارج شد و بر اهل احد نمازش را خواند كه بر ميت خوانده مى شود، آن گاه به سوى منبر رفت و فرمود: من به انتظار شما مى مانم و بر شما گواهم، و به خدا سوگند كه الآن به حوضم نظر مى كنم، و به من كليدهاى خزينه هاى زمين يا كليدهاى زمين داده شده، و من به خدا سوگند بر شما نمى ترسم از اينكه بعد از من مشرك شويد ولى بر شما مى ترسم كه در روى زمين نزاع كنيد.

حسن بن على سقّاف شافعى مى گويد:

لايجب أبداً تطبيق أي من الآيات الصادرة حول المشركين على الموحدين و عقائدهم؛ لانّه لايمكن أبداً مقارنة مايتوهّمه المشركون مع عقائد المؤمنين الحقه، و من جملتها: انّ الإله الذي كان يعبده المشركون أو الذي يتقرّبون إليه بعبادة الأصنام لاوجود حقيقي أو خارجي له؛ لانّه لايتّصف بصفات الإله الواحد، فلا معاد له، ولا يرسل للناس انبياء و رسلا من انفسهم، ولايكلّفهم بالواجبات، ولايهديهم إلى الصراط المستقيم. لهذا لم يكن المشركون معتقدين بالمعاد، وكانوا يكذّبون الأنبياء وينكرون انزال الكتب السماوية، ولايلتزمون باي واجب من ربّهم و. . . و قد كشف الله عن مزاعمهم في آيات كثيرة منها قوله


1- صحيح البخارى، كتاب الجنائز.

ص:135

عز اسمه: فَقالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَى اللهُ. . . (1) ، و أيضاً قوله تعالى: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ(2) وقوله تعالى: وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ(3) ، قوله تعالى: وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ * أَ جَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْءٌ عُجابٌ (4) فما كان يعبده المشركون لم يكن سوى إله وهمي لاوجود خارجي له و صنيعة ماتوهمته وتصورته اذهانهم. . .

اذن عمل الإنسان الموحد في تبركه و توسّله و زيارته و. . . و يكون تقرباً للاله الحق و باذنه، الاله الذي بيّنه الأنبياء لهم، اما عمل المشرك فهو تقرب للإله الذي تصوّره في ذهنه. . . (5)

هرگز واجب نيست كه هر آيه اى از آيات صادر شده درباره مشركان را بر موحدان و عقايد آنها تطبيق كنيم؛ زيرا هرگز ممكن نيست كه اوهام مشركان را با عقايد مؤمنان به حق مقايسه نمود. از آن جمله اينكه خدايى را كه مشركان مى پرستيده يا آن بت هايى كه با عبادتشان به او تقرب مى جستند هرگز وجود حقيقى يا خارجى براى آنها نبوده است؛ زيرا آن، متّصف به صفات خداى واحد نمى گردد، پس بازگشتى به سوى او نيست و براى مردم انبيا و پيامبرانى از


1- تغابن: 6.
2- سبأ: ٧.
3- مؤمنون: ٣4
4- ص: 4و5.
5- التبرك و التوسل و الصلح مع العدو الصهيونى، صص ٨5 و٨6.

ص:136

جانب خود نمى فرستد، و آنان را به واجبات تكليف نمى كند و به راه راست هدايت نمى نمايد. لذا مشركان معتقد به معاد نبودند، بلكه انبيا را تكذيب مى كرده و فرو فرستادن كتاب هاى آسمانى را انكار مى كردند و به هيچ واجبى از جانب پروردگارشان ملتزم نبودند و. . . و خداوند در بسيارى از آيات از گمان هاى آنان پرده بردارى نموده است از آن جمله گفتار او «ولى آنها (از روى كبر وغرور) گفتند: آيا بشرهايى (مثل ما) مى خواهند ما را هدايت كنند؟ ! از اين رو كافر شدند وروى برگرداندند؛ وخداوند (از ايمان وطاعتشان) بى نياز بود» و نيز گفتار او «و كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه به شما خبر مى دهد هنگامى كه (مُرديد و) سخت از هم متلاشى شديد، (بار ديگر) آفرينش تازه اى خواهيد يافت؟ !» و گفتار خداى متعال «و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنيد، مسلّماً زيانكاريد» . و گفتار او «آنها تعجّب كردند كه پيامبر بيم دهنده اى از ميان آنان به سويشان آمده؛ وكافران گفتند: اين ساحر بسيار دروغگويى است! آيا او به جاى اين همه خدايان، خداى واحدى قرار داده؟ ! اين به راستى چيز عجيبى است!» پس آنچه را كه مشركان مى پرستيدند تنها خداى وهمى بود كه وجود خارجى براى آن نبوده است، و ساخته اوهام و تصورات ذهنى آنها به حساب مى آمد. . . در اين هنگام رفتار انسان موحد در تبرك و توسل و زيارتش. . . به جهت تقرب به پروردگار حق و به اذن اوست، خدايى كه انبيا براى مردم تبيين كرده اند. و اما عمل مشرك به جهت تقرب به خدايى است كه در ذهن تصور نموده است. . .

ص:137

محمّد بن علوى مالكى در مورد آيات مذمت مشركان مى گويد:

. . . فانّ المؤمنين ما اتخذوا الأنبياء عليهم الصلاة و السلام ولاالأولياء آلهة ولا جعلوهم شركاء، بل هم يعتقدون انّهم عبيدالله مخلوقون له، ولا يعتقدون استحقاقهم العبادة ولا انّهم يخلقون شيئاً ولا انّهم يملكون نفعاً ولا ضرّاً، و انّما قصدوا التبرك بهم لكونهم احباء الله المقربين الذين اصطفاهم و اجتباهم، و ببركتهم يرحم الله عباده. و لذلك شواهد كثيرة من الكتاب و السنة سنذكر لك كثيراً منها.

فاعتقاد المسلمين انّ الخالق النافع الضار هو الله وحده، و لايعتقدون استحقاق العبادة إلاّ لله وحده، ولايعتقدون التأثير لأحد سواه. و اما المشركون الذين نزلت فيهم الآيات السابق ذكرها، فكانوا يتخذون الأصنام آلهة، و الإله معناه المستحق للعبادة، فهم يعتقدون استحقاق الأصنام للعبادة، فاعتقادهم استحقاقها العبادة هو الذي اوقعهم في الشرك، فلمّا اقيمت عليهم الحجة بانّها لاتملك نفعاً ولا ضرّاً قالوا: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفَى فكيف يجوز لهؤلاء و اتباعهم ان يجعلوا المؤمنين الموحدين مثل اولئك المشركين الذين يعتقدون الوهية الأصنام.

إذا علمت هذا تعلم انّ جميع الآيات المتقدم ذكرها و ما ماثلها من الآيات خاص بالكفار المشركين ولايدخل فيها احد من المؤمنين؛ لانّهم لايعتقدون الوهية غيرالله تعالى، ولايعتقدون استحقاق العبادة لغيره.

وقد جاء في حديث البخاري عن ابن عمر في وصف الخوارج:

ص:138

انّهم انطلقوا إلى آيات نزلت في الكفار فحملوها على المؤمنين. فهذا الوصف صادق على هؤلاء الغلاة المتعنتين الذين ينسبون انفسهم إلى السلف، و السلف منهم براء.(1)

. . . به طور حتم مؤمنان انبيا عليهم الصلاة و السلام و اوليا را خدا قرار نداده و آنان را شريك او نيز نكرده اند، بلكه معتقدند كه آنان بندگان خدا و مخلوق اويند، و معتقد نيستند كه آنان مستحق عبادت بوده يا اينكه چيزى را خلق مى كنند، يا مالك نفع و ضرر مى باشند، بلكه قصد مؤمنان تبرك به آنهاست به جهت آنكه دوستان خدا و مقربان درگاه اويند، كه خداوند آنان را برگزيده و انتخاب كرده است و به بركتشان به بندگانش رحم مى كند. و براى آن شواهد بسيارى از قرآن و سنت است كه به زودى بسيارى از آنها را براى شما ذكر مى كنيم.

پس اعتقاد مسلمانان اين است كه خالق نفع دهنده و ضرر رسانده تنها خداست، و هرگز كسى جز خداوند را مستحق عبادت نمى داند. و معتقد به تأثير براى كسى جز خدا نيستند. و اما مشركان كه آيات پيشينِ ذكر شده در شأنشان نازل شد، بت ها را خداى خود مى دانستند، و اله معنايش مستحق عبادت است، پس آنها معتقد بودند كه بت ها مستحق عبادتند، و اعتقاد به استحقاق عبادت براى بت ها موجب مى شد كه آنان در شرك بيفتند. و چون حجت براى آنان اقامه شد به اينكه بت ها مالك نفع و ضرر نيستند، گفتند: (ما عبادت


1- هوالله، محمد بن علوى مالكى، صص٧٣ و ٧4، به نقل از شواهد الحق، نبهانى، ص ١5٢ با تصرف.

ص:139

نمى كنيم بت ها را مگر به جهت آنكه ما را به خدا نزديك سازند) ، پس چگونه جايز است براى آنان و پيروانشان اينكه مؤمنان موحد را مثل آن مشركانى قرار دهند كه اعتقاد به الوهيت بت ها داشتند.

چون اين مطلب را دانستى مى فهمى كه تمام آيات پيشين كه ذكر شد و امثال آنها از آيات ديگر، مخصوص به كفار مشركين است و در هيچ يك از آنها احدى از مومنان داخل نمى باشد؛ زيرا مؤمنان اعتقاد به الوهيت غير خداوند متعال ندارند و معتقد به استحقاق عبادت بر غير خدا نيستند.

و در حديث بخارى از ابن عمر در وصف خوارج آمده كه آنان متعرض آياتى شده اند كه در حق كفار نازل شده و آنها را حمل بر مؤمنان نموده اند. و اين وصف صادق است بر آن غاليان تندروى كه خود را به سلف نسبت مى دهند در حالى كه سلف از آنان بيزارند.

ص:140

ص:141

اعتقادات مشركان از منظر قرآن، روايات و تاريخ

اشاره

با مراجعه به قرآن، روايات و تاريخ به اعتقاداتى از مشركان پى مى بريم كه هرگز درباره موحدان و كسانى كه اولياى الهى را صدا زده و از آنان درخواست حاجت به اذن خدا دارند، صدق نمى كند. اينك اين موضوع را تحت عناوينى توضيح خواهيم داد:

1. از منظر قرآن كريم

الف) اعتقاد مشركان به حيات بت ها

على الدين محيى الدين در مقاله خود به نام «عبادة الارواح (القوى الخفية) فى المجتمع العربى الجاهلى» مى گويد:

وعبادة الاصنام نفسها ذات صلة بعبادة الأرواح، حيث كان الوثنيّون يخاطبون اصنامهم و يتوسلون اليها و يستشيرونها فيالافراح و في الأتراح؛ لتصورهم انّ لها روحاً و انّها تسمع وترى.(1)

پرستش بت ها به خودى خود داراى ارتباطى با پرستش ارواح بود؛


1- الجزيرة العربية قبل الاسلام، على الدين محيى الدين، ص ١56.

ص:142

زيرا بت پرستان بت هاى خود را صدا مى زدند و به آنها توسل مى جستند و هنگام خوشى ها و ناراحتى ها با آنها مشورت مى كردند؛ زيرا تصور مى كردند كه آنها روح دارند، مى شنوند و مى بينند.

او همچنين درباره حيوانات و درختانى كه مشركان آنها را مى پرستيدند، مى گويد:

وقد تخيل الأقدمون الأرواح في اشكال مختلفة، و انّها قد تحلّ في بعض الحيوانات كما في الأشجار. و لذا نظر إلى تلك الأشياء نظرة تقديس مخلوطة بالخوف، فلقد كانوا يجتنبون قطع تلك الأشجار أو الحاق الضرر بها، كما كانوا يتصورون ذلك بالنسبة لبعض الأماكن التي يعتقدون انّها مسكونة بارواح خبيثة شريرة في الأغلب. وقد بقيت هذه المعتقدات في كثير من المجتمعات حتّى الآن. و نحن في اندونيسيا نجد ذلك أيضاً فنرى الناس يقولون عن بعض الأشجار التمر الهندي أو اشجار الساغو انّ بها روحاً و انّ لها حارساً خفياً من الأرواح و كذلك الامر بالنسبة لبعض الاماكن المهجورة أو بعض الآبار. . .(1)

قديمى ها گمان مى كردند كه ارواح اشكال مختلف دارند و آنها در برخى حيوانات حلول مى نمايند، همان گونه كه در درخت ها حلول مى كنند، و لذا به آن چيزها به ديده تقديس همراه با ترس مى نگريستند. آنان از قطع آن درختان يا ضرر رساندن به آنها اجتناب مى كردند، همان گونه كه نسبت به برخى از مكان ها كه معتقد بودند در آن مكان ها غالباً ارواح خبيث و شرور


1- الجزيرة العربية قبل الاسلام، ص ١56.

ص:143

ساكن است چنين تصورى داشتند. اين اعتقادات در بسيارى از مجتمعات تاكنون باقى مانده است، و ما در اندونزى اين عقيده را هم اكنون مى يابيم. مشاهده مى كنيم كه مردم درباره برخى از درختان همچون درخت تمر هندى يا درختان ساغو مى گويند كه در آنها روح وجود دارد و نگهبانى مخفى از ارواح دارند؛ و همچنين است امر نسبت به برخى اماكن دور افتاده يا برخى چاه ها. . .

ب) اعتقاد به تصرفات بت ها

از آيات و روايات استفاده مى شود كه مشركان اعتقاد به تأثير به نفع و ضرر نسبت به اوليا يا اجنه يا ملائكه يا بت ها داشتند. لذا مورد مذمت قرار گرفتند.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا (مريم: ٨١)

و آنان غير از خدا، معبودانى را براى خود برگزيدند تا مايه عزّتشان باشد!

و نيز مى فرمايد:

إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (عنكبوت: ١٧)

شما غير از خدا فقط بت هايى [از سنگ وچوب] را مى پرستيد و دروغى به هم مى بافيد؛ آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد،

ص:144

مالك هيچ رزقى براى شما نيستند؛ روزى را تنها نزد خدا بطلبيد و او را پرستش كنيد و شكر او را به جا آوريد كه به سوى او بازگشت داده مى شويد.

و نيز مى فرمايد:

أَ لَيْسَ اللهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (زمر: ٣6)

آيا خداوند براى [نجات و دفاع از] بنده اش كافى نيست؟ ! امّا آنها تو را از غير او مى ترسانند و هركس را خداوند گمراه كند، هيچ هدايت كننده اى ندارد.

بغوى در تفسير جمله وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ مى گويد:

وذلك انّهم خوفوا النبي (ص) معرة معاداة الأوثان و قالوا: لتكفنّ عن شتم آلهتنا او ليصيبنّك منهم خبل او جنون. (1)

آنان پيامبر (ص) را به جهت دشمنى او با بت ها از مفسده اى ترساندند و گفتند: يا دست از دشنام دادن خدايان ما برمى دارى يا اينكه از ناحيه آنها به تو گرفتارى يا جنونى خواهد رسيد.

طبرى نيز در تفسير اين جمله از قتاده نقل كرده كه گفت:

بعث رسول الله (ص) خالد بن الوليد إلى شعب بسقام ليكسر العزى، فقال سادنها و هو قيّمها: يا خالد! انا أحذركها انّ لها شدة لايقوم اليها بشيء، فمشي اليها خالد بالفأس فهشم أنفها.(2)

رسول خدا (ص) خالد بن وليد را به دره اى در سقام فرستاد تا بت عزى را


1- تفسير بغوى، ج 4، ص 6٩.
2- تفسير طبرى، ج ٢4، ص ٩.

ص:145

بشكند. سرپرست آن گفت: اى خالد! من تو را از او برحذر مى دارم؛ چرا كه او داراى قوتى است كه هيچ كس قدرت مقابله با آن را ندارد. خالد با تبر به طرف آن رفت و بينى آن را خُرد كرد.

ج) اعتقاد به فرزند داشتن خداوند سبحان

در آيات بسيارى سخن از اين به ميان آمده كه خداوند سبحان فرزند ندارد، از اين آيات استفاده مى شود كه مشركان معتقد به فرزنددار بودن خداوند بوده اند. وانگهى در برخى از آيات نيز تصريح به اين عقيده از مشركان شده است.

خداوند سبحان مى فرمايد:

قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ * اللهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ (اخلاص: ١- 4)

بگو: خداوند، يكتا و يگانه است؛ خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى كنند. [هرگز] نزاد، و زاده نشد، و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است!

و نيز مى فرمايد:

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (بقره: ١١6)

و [يهود و نصارى و مشركان] گفتند: خداوند، فرزندى براى خود انتخاب كرده است! -منزه است او- بلكه آنچه در آسمان ها وزمين است، از آن اوست؛ و همه در برابر او خاضعند!

ص:146

همچنين مى فرمايد:

وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَداً (كهف: 4)

و [نيز] آنها را كه گفتند: خداوند، فرزندى [براى خود] انتخاب كرده است، انذار كند.

و نيز مى فرمايد:

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً * لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا * تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا * أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً * وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً * إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً (مريم:٨٨- ٩٣)

و گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود برگزيده است. راستى مطلب زشت و زننده اى گفتيد! نزديك است به خاطر اين سخن آسمان ها از هم متلاشى گردد، و زمين شكافته شود، و كوه ها به شدّت فرو ريزد. . . از اين رو كه براى خداوند رحمان فرزندى قائل شدند! در حالى كه هرگز براى خداوند رحمان سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند! تمام كسانى كه در آسمان ها و زمين هستند، بنده اويند.

و نيز در جاى ديگر تصريح مى كند كه برخى از مشركان معتقد بودند كه خداوند دخترانى دارد آنجا كه مى فرمايد:

أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرى * أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الأُنْثى * تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزى (نجم: ١٩- ٢٢)

به من خبر دهيد آيا بت هاى "لات" و "عزّى" و "منات" كه

ص:147

سوّمين آنهاست [دختران خدا هستند]؟ ! آيا سهم شما پسر است وسهم او دختر؟ ! [در حالى كه بزعم شما دختران كم ارزش ترند!] در اين صورت اين تقسيمى ناعادلانه است!

آيا اين اولادى را كه آنان براى خدا معتقد بودند تنها شفيع به حساب مى آمدند و هيچ گونه تأثيرى در نظام تكوين نداشتند؟ ! اگر چنين بود چرا از آنان به فرزند تعبير شده است؟ ! آيا اين تعبير و عنوان دلالت نمى كند بر وجود نوع اتحاد و تجانسى بين پدر و پسر به اعتقاد آنان؟ به اين معنا كه پسر به نوعى قدرت پدر را داراست كه نتيجه آن شرك در ربوبيت باشد؟ !

اين موضوعى است كه قرطبى به آن تصريح كرده آنجا كه مى گويد:

ومن اجاز ان تكون الملائكة بنات الله فقد جعل الملائكة شبهاً لله؛ لانّ الولد من جنس الوالد و شبهه.(1)

و هر كس اجازه دهد كه ملائكه دختران خدا باشد به طور حتم ملائكه را شبيه خدا دانسته است؛ زيرا فرزند از جنس پدر و شبيه اوست.

د) اعتقاد به استقلال بت ها

اشاره

از آيات قرآن كريم و ادله ديگر استفاده مى شود كه مشركان به استقلال بت ها در تأثير اعتقاد داشته اند و بدين جهت آنها را عبادت مى كردند، و لذا نمى توان اين آيات را بر مؤمنانى كه ديدگاه استقلالى به اوليا ندارند و آنان را واسطه قرار مى دهند و صدا مى زنند و


1- تفسير قرطبى، ج ١6، ص 66.

ص:148

مى خواهند كه از خداوند متعال حاجاتشان را بخواهند و برايشان دعا كنند، و به اذن خدا كارى برايشان انجام دهند، حمل نمود. اينك به برخى از اين آياتى كه دلالت بر عقيده مشركان به استقلال بت ها دارد، اشاره مى كنيم:

يك - عدم تأثير در برابر اراده خداوند متعال

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ (زمر:٣٨)

بگو: آيا هيچ درباره معبودانى كه غير از خدا مى خوانيد انديشه مى كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند گزند او را برطرف سازند؟ ! ويا اگر رحمتى براى من بخواهد، آيا آنها مى توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ !

دو - ترساندن از خدايان خود

مشركان از آن جهت كه بتان خود را صاحب اثر دانسته و مستقل در تأثير مى دانستند، پيامبران را از مبارزه با بت ها مى ترساندند و آنان را بدين جهت به جنون متهم مى كردند.

قرآن كريم از قول قوم هود نقل مى كند:

إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ. . . (هود: 54)

ما (درباره تو) فقط مى گوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده) اند! . . .

ص:149

و خداوند متعال براى ردّ اين خرافات است كه مى فرمايد:

أَ لَيْسَ اللهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ (زمر: ٣6)

آيا خداوند براى (نجات ودفاع از) بنده اش كافى نيست؟ ! امّا آنها تو را از غير او مى ترسانند.

سه - تصريح به مساوات

معبودان مشركان و كفار و عبادت كنندگان آنها هنگامى كه در دوزخ اجتماع پيدا مى كنند مى گويند:

قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ * تَاللهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ * إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (شعراء: ٩6 - ٩٨)

آنها در آنجا در حالى كه به مخاصمه برخاسته اند مى گويند: به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون شما را با پروردگار عالميان برابر مى شمرديم.

آنان به خدا قسم ياد مى كنند كه در گمراهى آشكارى بوده اند؛ چرا كه خدايان خود را عِدل خدا قرار داده و مساوى با او مى دانستند، و بدين جهت آنها را مى پرستيدند.

و نيز خداوند متعال درباره عقيده كفار مى گويد:

. . . ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ (انعام: ١)

اما كافران براى پروردگار خود، شريك وشبيه قرار مى دهند (با اينكه دلايل توحيد ويگانگى او، در آفرينش جهان آشكار است) .

يعنى كفار بت ها را مثل خدا و مساوى او مى دانستند. لذا از امام علي (ع) نقل شده كه فرمود:

ص:150

كَذَبَ الْعَادِلُونَ بِكَ إِذْ شَبَّهُوكَ بِأَصْنَامِهِمْ، وَ أَشْهَدُ اَنَّ مَنْ سَاوَاكَ بِشَيْءٍ مِنْ خَلْقِكَ فَقَدْ عَدَلَ بِكَ.(1)

دروغ گفتند: مشركان كه تو را با بت هاى خود همانند پنداشتند و خدايا گواهى مى دهم آنان كه تو را با چيزى از آفريده هاى تو مساوى شمارند از تو روى برتافته اند.

چهار - نهى از قرار دادن «ندّ» براى خدا

در برخى از آيات قرآن از قرار دادن «ندّ» براى خداوند متعال نهى شده است از آن جمله مى فرمايد:

فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره: ٢٢)

بنابراين، براى خدا همتايانى قرار ندهيد، در حالى كه مى دانيد (هيچ يك از آنها، نه شما را آفريده اند، ونه شما را روزى مى دهند) .

فراهيدى در كتاب «العين» مى نويسد:

الندّ ما كان مثل الشيء يضاده في اموره.(2)

ندّ آن چيزى است كه مثل چيز ديگرى است و در كارهايش با او ضدّيت دارد.

در كتاب «تاج العروس» آمده است: «الند بالكسر: المثل و النظير، جمع انداد»(3)؛ «ندّ به كسر مثل و نظير است و جمع آن انداد مى باشد» .

از آيه فوق استفاده مى شود كه مشركان بت هاى خود را در عرض


1- نهج البلاغه، خطبه ٩١، با ترجمه فيض الاسلام، ص ٢٣5.
2- كتاب العين، ماده ندّ .
3- تاج العروس، ماده ندّ .

ص:151

خدا و مثل او مستقل در تدبير و قدرت مى دانستند؛ و لذا قرآن كريم آنان را مذمت كرده و از كردارشان نهى نموده است.

پنج - اطلاق الهه بر غير خدا

از آيات قرآن كريم استفاده مى شود كه مشركان نسبت به افرادى غير از خدا اعتقاد الوهيت داشته اند؛

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ (بقره: ١6٣)

و خداى شما، خداوند يگانه اى است، كه غير از او معبودى نيست! اوست بخشنده ومهربان (و داراى رحمت عام وخاصّ) !

و نيز مى فرمايد:

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ (اعراف: 5٩)

ما نوح را به سوى قومش فرستاديم؛ او به آنان گفت: اى قوم من! (تنها) خداوند يگانه را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست!

از اين آيات استفاده مى شود كه مشركان در عرض خداوند متعال اعتقاد به الوهيت خدايان خود داشته اند، و لذا قرآن كريم آنان را مذمت كرده و الوهيت را مختص به خداوند متعال مى داند.

شش - اطلاق كلمه «مع»

از جمله ادله قرآنى بر اينكه بت پرستان اعتقاد به استقلاليت معبودان خود در تأثير و قدرت داشتند آياتى است كه در آنها كلمه «مع» درباره

ص:152

عقيده مشركان به كار رفته و در دوازده مورد از قرآن آمده است؛ از آن جمله:

مى فرمايد: الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ؛ «همان ها كه معبود ديگرى با خدا قرار دادند؛ امّا به زودى مى فهمند» . (حجر: ٩6)

همچنين مى فرمايد:

لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً * ذلِكَ مِمَّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (اسراء: ٢٢ و ٣٩)

هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده، كه نكوهيده و بى يار وياور خواهى نشست! اين (احكام) ، از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده؛ وهرگز معبودى با خدا قرار مده، كه در جهنم افكنده مى شوى، در حالى كه سرزنش شده، ورانده (درگاه خدا) خواهى بود!

و مى فرمايد:

وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (مؤمنون: ١١٧)

و هر كس معبود ديگرى را با خدا بخواند - و مسلّماً هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت - حساب او نزد پروردگارش خواهد بود؛ يقيناً كافران رستگار نخواهند شد!

و نيز مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا يَزْنُونَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً (فرقان: 6٨)

و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند؛ وانسانى را كه

ص:153

خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمى كشند؛ وزنا نمى كنند؛ وهر كس چنين كند، مجازات سختى خواهد ديد.

خداوند سبحان مى فرمايد:

وَ لا تَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (قصص: ٨٨)

معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست؛ همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مى شود؛ حاكميت تنها از آن اوست؛ وهمه به سوى او بازگردانده مى شويد!

و مى فرمايد:

الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ (ق:٢6)

همان كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده، (آرى) او را در عذاب شديد بيفكنيد!

و نيز مى فرمايد:

وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ (ذاريات:5١)

و با خدا معبود ديگرى قرار ندهيد، كه من براى شما از سوى او بيم دهنده اى آشكارم!

همچنين مى فرمايد: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً ؛ «و اينكه مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد» ! (جن: ١٨)

و مى فرمايد: فَلا تَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ ؛ «(اى پيامبر!) هيچ معبودى را با خداوند مخوان، كه از معذّبين خواهى بود!» (شعراء:٢١٣)

ص:154

هفت - رد اعتقاد به استقلال با برهان تمانع

خداوند متعال اعتقاد مشركان به استقلال در تدبير و تأثير غير خدا را با برهان «تمانع و فساد» ردّ مى كند و برهان تمانع با اعتقاد به استقلال تناسب دارد. آنجا كه مى فرمايد:

لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا (انبياء: ٢٢)

اگر در آسمان وزمين، جز «الله» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (و نظام جهان به هم مى خورد) .

و نيز مى فرمايد:

مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ (مؤمنون:٩١)

خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده؛ ومعبود ديگرى با او نيست؛ كه اگر چنين مى شد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير واداره مى كردند وبعضى بر بعضى ديگر برترى مى جستند (و جهان هستى به تباهى كشيده مى شد) ؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصيف مى كنند!

اگر مراد و مقصود مشركان اين بود كه تدبير و تأثير معبودانى غير از خداوند سبحان در طول اراده و مشيت خدا مى باشد هرگز موجب اختلاف و فساد در عالم نمى شد.

هشت - استفاده از كلمه «من دون الله»

در برخى از آيات قرآن كريم كه در صدد بيان عقيده مشركان است از كلمه مِنْ دُونِ اللهِ استفاده كرده كه دلالت بر قطع ارتباط تأثير و افعال

ص:155

معبودان مشركان از خداوند متعال و استقلال در تدبير و خالقيت و تأثير دارد.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللهِ (بقره: ١65)

بعضى از مردم، معبودهايى غير از خداوند براى خود انتخاب مى كنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مى دارند.

مى دانيم كه اگر عقيده مشركان درباره خدايانشان به نحو تبعيت و طوليت بوده نه استقلال هرگز عبارت مِنْ دُونِ اللهِ صادق نبوده است.

خداوند متعال مى فرمايد:

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (بقره: ١٠٧)

آيا نمى دانستى كه حكومت آسمان ها وزمين، از آن خداست؟ ! (و حق دارد هرگونه تغيير وتبديلى در احكام خود طبق مصالح بدهد؟ !) وجز خدا، ولى وياورى براى شما نيست. (و اوست كه مصلحت شما را مى داند وتعيين مى كند) .

و مى فرمايد:

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (انعام: 56)

بگو: من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى خوانيد، نهى شده ام! بگو: من از هوى وهوس هاى شما، پيروى نمى كنم؛ اگر چنين كنم، گمراه شده ام؛ واز هدايت يافتگان نخواهم بود!

ص:156

و نيز مى فرمايد:

قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ (انعام: ٧١)

بگو: آيا غير از خدا، چيزى را بخوانيم (و عبادت كنيم) كه نه سودى به حال مال دارد، نه زيانى؛ و (به اين ترتيب،) به عقب برگرديم بعد از آنكه خداوند ما را هدايت كرده است؟ ! همانند كسى كه بر اثر وسوسه هاى شيطان، در روى زمين راه را گم كرده، وسرگردان مانده است؛ در حالى كه يارانى هم دارد كه او را به هدايت دعوت مى كنند (و مى گويند:) به سوى ما بيا! بگو: تنها هدايت خداوند، هدايت است؛ وما دستور داريم كه تسليم پروردگار عالميان باشيم.

همچنين مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (اعراف: ١٩4)

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد) ، بندگانى همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانيد، واگر راست مى گوييد بايد به شما پاسخ دهند (و تقاضايتان را برآورند) !

و مى فرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا

ص:157

فِي الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (يونس: ١٨)

آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند، ونه سودى مى بخشد؛ و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند! بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمان ها و زمين سراغ ندارد؟ ! منزه است او، وبرتر است از آن همتايانى كه قرار مى دهند!

و نيز مى فرمايد:

وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (يونس: ١٠6)

و جز خدا، چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند ونه زيانى، مخوان! كه اگر چنين كنى، از ستمكاران خواهى بود!

خداوند سبحان مى فرمايد:

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ (هود: ١٠١)

ما به آنها ستم نكرديم؛ بلكه آنها خودشان بر خويشتن ستم روا داشتند! وهنگامى كه فرمان مجازات الهى فرا رسيد، معبودانى را كه غير از خدا مى خواندند، آنها را يارى نكردند؛ وجز بر هلاكت آنان نيفزودند!

نه - استفاده از لفظ (شرك و شريك)

همان گونه كه قبلاً اشاره شد در مفهوم «شرك و شريك» عرضيت نهفته است نه طوليت و لذا آياتى كه در آن اشاره و تصريح به شرك شده

ص:158

را نمى توان بر موحدانى اطلاق كرد كه نظر طولى به اولياى الهى داشته و از اين جهت آنان را صدا زده اند.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ اعْبُدُوا اللهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللهَ لايُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً (نساء: ٣6)

و خدا را بپرستيد! وهيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد! وبه پدر ومادر، نيكى كنيد؛ همچنين به خويشاوندان ويتيمان ومسكينان، و همسايه نزديك، وهمسايه دور، ودوست وهمنشين، و واماندگان در سفر، وبردگانى كه مالك آنها هستيد؛ زيرا خداوند، كسى را كه متكبر وفخرفروش است، (و از اداى حقوق ديگران سرباز مى زند،) دوست نمى دارد.

و مى فرمايد:

قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (انعام: ١5١)

بگو: بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم: اينكه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد! وبه پدر ومادر نيكى كنيد! وفرزندانتان را از (ترس) فقر، نكشيد! ما شما و آنها را

ص:159

روزى مى دهيم؛ ونزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد چه پنهان! وانسانى را كه خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانيد! مگر به حق (و از روى استحقاق) ؛ اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده، شايد درك كنيد!

همچنين مى فرمايد:

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ (اعراف: ٣٣)

بگو: خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان، حرام كرده است؛ و (همچنين) گناه وستم بناحق را؛ واينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آن نازل نكرده، شريك او قرار دهيد؛ وبه خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد.

خداوند سبحان مى فرمايد:

قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لأُِنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللهِ آلِهَةً أُخْرى قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (انعام: ١٩)

بگو: بالاترين گواهى، گواهى كيست؟ (و خودت پاسخ بده و) بگو: خداوند، گواه ميان من وشماست؛ و (بهترين دليل آن اين است كه) اين قرآن بر من وحى شده، تا شما وتمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى رسد، بيم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم) . آيا به راستى شما گواهى مى دهيد كه معبودان ديگرى با خداست؟ !

ص:160

بگو: من هرگز چنين گواهى نمى دهم. بگو: اوست تنها معبود يگانه؛ ومن از آنچه براى او شريك قرار مى دهيد، بيزارم!

و نيز مى فرمايد:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران: 64)

بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما وشما يكسان است؛ كه جز خداوند يگانه را نپرستيم وچيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ وبعضى از ما، بعضى ديگر را - غير از خداى يگانه - به خدايى نپذيرد. هرگاه (از اين دعوت،) سرباز زنند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم!

و مى فرمايد:

إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظِيماً (نساء: 4٨)

خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد! وپايين تر از آن را براى هر كس (بخواهد وشايسته بداند) مى بخشد. وآن كسى كه براى خدا، شريكى قرار دهد، گناه بزرگى مرتكب شده است.

همچنين مى فرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (يونس: ١٨)

آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان

ص:161

مى رساند، ونه سودى مى بخشد؛ و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند! بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمان ها وزمين سراغ ندارد؟ ! منزه است او، وبرتر است از آن همتايانى كه قرار مى دهند.

ده - اعتقاد به ملكيت در مورد معبودان

از ظاهر آيات قرآن كريم استفاده مى شود كه مشركان در مورد بت ها و معبودان خود اعتقاد به ملكيت تدبير و استقلال در تأثير داشته اند. لذا قرآن از آنها نفى ملكيت مى نمايد.

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ (سبأ: ٢٢)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد بخوانيد! (آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه) آنها به اندازه ذرّه اى در آسمان ها وزمين مالك نيستند، ونه در (خلقت و مالكيّت) آنها شريكند، ونه ياور او (در آفرينش) بودند.

از آنجا كه «شرك» به معناى اعتقاد به ملكيت و استقلال در تأثير و تدبير است لذا در صدر آيه تعبير به لا يَمْلِكُونَ آورده و در بخش ديگر از كلمه (شرك) استفاده كرده و مى فرمايد: وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ يعنى آن معبودها كمك كار و معين و يار و ياور خدا در نظام خلقت نيستند كه ظهور در عرضيت دارد.

ص:162

يازده - استكبار در پذيرش توحيد

مطابق آيات قرآن كريم هنگامى كه خداوند متعال مشركان را دعوت به توحيد مى كرد آنان استكبار ورزيده و استبعاد مى نمودند و هرگز راضى به دست برداشتن از شرك و اعتقاد به وحدت الوهيت، گرچه به نحو طوليت نبودند.

خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ يَسْتَكْبِرُونَ * وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (صافات: ٣5 و ٣6)

چرا كه وقتى به آنها گفته مى شد: معبودى جز خدا وجود ندارد، تكبّر وسركشى مى كردند. . . و پيوسته مى گفتند: آيا ما معبودان خود را به خاطر شاعرى ديوانه رها كنيم؟ !

دوازده - تعجب مشركان از دعوت به توحيد

مشركان از دعوت به توحيد و نفى شرك و تعدد آلهه در عرض خداوند متعال تعجب مى كردند و لذا قرآن كريم درباره آنان مى فرمايد:

وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ * وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ (قصص:5و 6)

ما مى خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم وآنان را پيشوايان ووارثان روى زمين قرار دهيم! و حكومتشان را در زمين پابرجا سازيم؛ وبه فرعون وهامان ولشكريانشان، آنچه را از آنها [بنى اسرائيل] بيم داشتند نشان دهيم!

ص:163

سيزده - اعتقاد به استقلال در ولايت و سلطه

مشركان معتقد به ولايت و سلطه معبودان خود داشته و آنان را در اين امر شريك خدا مى دانستند و معتقد به تدبير و اطعام به نحو استقلال بودند.

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلْ أَ غَيْرَ اللهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (انعام: ١4)

بگو: آيا غير خدا را ولى خود انتخاب كنم؟ ! (خدايى) كه آفريننده آسمان ها وزمين است؛ اوست كه روزى مى دهد، واز كسى روزى نمى گيرد. بگو: من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم؛ و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش!

چهارده - اشمئزار مشركان از دعوت به وحدانيت

دليل ديگر بر اينكه مشركان معتقد بودند كه بت ها و معبودانشان عِدل خدا بوده و مستقل در تدبير هستند اينكه هرگاه آنان به وحدانيت خدا دعوت مى شدند، مشمئز شده و حالت انزجار به خود مى گرفتند.

خداوند متعال درباره مشركان مى فرمايد:

وَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (زمر: 45)

هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، مشمئزّ (و متنفّر) مى گردد؛ امّا هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مى شود، آنان خوشحال مى شوند.

ص:164

و در آيه اى ديگر مى فرمايد:

. . . أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (رعد: ١6)

آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، واين آفرينش ها بر آنها مشتبه شده است؟ ! بگو: خدا خالق همه چيز است؛ واوست يكتا وپيروز!

خداوند متعال در ردّ اعتقاد مشركان مى فرمايد:

ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللهِ (آل عمران: ٧٩)

براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسمانى وحكم ونبوّت به او دهد سپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا پرستش كنيد!

و نيز مى فرمايد:

وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (آل عمران: ٨٠)

و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان وپيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد. آيا شما را، پس از آنكه مسلمان شديد، به كفر دعوت مى كند؟

از اين آيات استفاده مى شود كه مشركان غير خدا را عبادت مى كردند كه مورد مذمت واقع شده اند و يا آنكه فرشتگان و يا پيامبران را ربّ مستقل مى دانستند.

ص:165

شبهه: عقيده مشركان به تأثير طولى بت ها

اشاره

وهابيان معتقدند مشركان اعتقاد به طوليت در تأثير بت ها دارند. آنان به اين آيه تمسك كرده اند كه خداوند مى فرمايد:

وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (يونس: ١٨)

آنها غير از خدا، چيزهايى را مى پرستند كه نه به آنان زيان مى رساند، ونه سودى مى بخشد؛ و مى گويند: اينها شفيعان ما نزد خدا هستند! بگو: آيا خدا را به چيزى خبر مى دهيد كه در آسمان ها وزمين سراغ ندارد؟ ! منزه است او، وبرتر است از آن همتايانى كه قرار مى دهند!

آنان مى گويند: شرك بر دو قسم است: استقلالى و طولى و عقيده مشركين از قسم دوم است؛ اعتقاد به طوليت نيز بر دو قسم است: يا دليل بر آن وجود دارد يا ندارد. و به عبارت ديگر يا شفيع از جانب خداوند در شفاعت مأذون است يا نيست، در حالى كه مأذون باشد مردم مى توانند نزد آن وسائط رفته و حاجات خود را از آنان بخواهند، بر خلاف حالت دوم، و اشكالى كه متوجه مشركان است آن است كه از قسم غير مأذون مى باشد؛ زيرا اگرچه آنان معتقدند كه قدرت بت ها بر شفاعت در طول قدرت خداوند متعال است و آنان واسطه بين مخلوق و خالقند، ولى اين اعتقاد دليلى ندارد و لذا قرآن كريم آن را مورد مذمت قرار داده و مى فرمايد: قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا ؛ «بگو: آيا دليل روشنى (بر اين موضوع) داريد؟ پس آن را به ما نشان دهيد» . (انعام: 4٨)

ص:166

و نيز مى فرمايد:

أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى (زمر: ٣)

آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست، و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند ودليلشان اين بود كه: اينها را نمى پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند.

آنان مى گويند كه از اين آيه نيز استفاده مى شود، مشركان اعتقاد به واسطه بودن بت ها داشته اند نه آنكه آنها را خدا و نظير خداوند متعال بدانند.

پاسخ

اولاً: همان گونه كه قبلاً اشاره كرديم، ادلّه بسيارى وجود دارد كه مشركان ديدگاه استقلالى در مورد تأثير و افعال و قدرت بت ها داشته و آنان را شريك در خلقت و تدبير مى دانستند.

ثانياً: آياتى كه شفاعت را مورد تأييد قرار داده در صورتى كه به اذن خدا باشد اين مطلب را تأييد مى كند كه مشركان معتقد به شفاعت استقلالى و مستقل از خداوند سبحان بوده اند.

ثالثاً: اعتقاد مشركان به استقلال در شفاعت براى بت ها از ظاهر برخى آيات نيز استفاده مى شود.

خداوند متعال مى فرمايد:

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ * قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ

ص:167

ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (زمر: 4٣ و 44)

آيا آنان غير از خدا شفيعانى گرفته اند؟ ! به آنان بگو: آيا (از آنها شفاعت مى طلبيد) هر چند مالك چيزى نباشند ودرك وشعورى براى آنها نباشد؟ ! بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زيرا) حاكميّت آسمان ها وزمين از آن اوست وسپس همه شما به سوى او بازمى گرديد!

در اين دو آيه قرائنى وجود دارد كه دلالت بر اعتقاد استقلالى مشركان به شفاعت بت ها دارد از آن جمله:

١. در آيه اول كلمه «شفعاء» بر بت ها اطلاق شده آن گاه در آيه دوم مى فرمايد: لِلَّهِ الشَّفاعَةُ ، و مى دانيم كه شفاعت در آيه دوم به معناى واسطه گرى نيست؛ زيرا معنا ندارد كه بگوييم: واسطه گرى مخصوص خداست، بلكه به اين معناست كه قدرت بر مساعدت و يارى، به خداوند متعال باز مى گردد، و اين معنا دلالت مى كند بر اينكه مشركان اعتقاد به استقلال بت ها در شفاعت داشته اند و اينكه بت ها در مساعدت و يارى مستقل و در عرض خدا عمل مى كنند.

٢. جمله لِلَّهِ الشَّفاعَةُ دلالت بر حصرِ ملكيت شفاعت دارد و نيز جمله لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ دلالت بر ملكيت دارد، و در حقيقت با مفهوم آن، نفى ملكيت شفاعت و يارى و كمك به نحو ملكيت و استقلال از ديگران مى كند. و اين به نوبه خود دلالت دارد بر اينكه مشركان ديدگاه استقلالى و به نحو ملكيت درباره بت هاى خود داشته اند.

٣. كلمه مِنْ دُونِ اللهِ كه به معناى بريدن و قطع ارتباط تأثير و اعمال قدرت از خداوند متعال است نيز شاهد و مؤيّد اين مطلب است كه

ص:168

مشركان اعتقاد استقلالى درباره بت ها در مورد شفاعت و يارى آنها داشته اند.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (انعام: ٩4)

و (روز قيامت به آنها گفته مى شود:) همه شما تنها به سوى ما بازگشت نموديد، همان گونه كه روز اوّل شما را آفريديم! وآنچه را به شما بخشيده بوديم، پشت سر گذارديد! وشفيعانى را كه شريك در شفاعت خود مى پنداشتيد، با شما نمى بينيم! پيوندهاى شما بريده شده است؛ وتمام آنچه را تكيه گاه خود تصوّر مى كرديد، از شما دور وگم شده اند.

از اينكه خداوند سبحان مى فرمايد: زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ يعنى شما گمان مى كرديد كه بت ها در ميان شركا نقش شريك خدا را ايفا مى كنند استفاده مى شود كه مشركان ديدگاه استقلالى درباره بت ها داشته اند؛ زيرا اين معنا مفاد از كلمه «شريك» است.

علامه طباطبايى (رحمة الله) درباره اعتقاد مشركان به استقلال در تأثير بت ها مى نويسد:

وانّما ذم تعالى المشركين لقولهم ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى ، فاعطوهم الاستقلال و قصدوهم بالعبادة دون الله تعالى، و لو قالوا: انّما نعبد الله وحده و نرجو ان يشفع لنا اولياؤه لما

ص:169

كفروا بذلك و لعاد شركاؤهم مثل الكعبة، فهي وجهة و ليست بمعبودة، و انّما يعبدالله بالتوجه اليها.(1)

خداوند متعال كه مشركان را مذمت كرده، به جهت گفته آنان است كه (عبادت نمى كنيم آنها را مگر به جهت آنكه ما را به سوى خدا نزديك گردانند) ، آنان به معبودان خود صفت استقلال عطا كرده و آنها مقصود به عبادت بوده اند نه خداوند متعال، و اگر گفته بودند: ما تنها خداوند واحد را عبادت مى كنيم و اميدواريم كه اولياى او براى ما شفاعت كند، هرگز با اين عمل كافر نمى شدند و شريكانشان همانند كعبه به حساب مى آمدند كه در حكم جهت مى باشد نه آنكه معبود گردد، همانا خداوند با توجه به سوى كعبه عبادت مى شود.

او نيز مى فرمايد:

انّ الوثنية المبنية على الشرك اذا أمعنّا في حقيقة معناها وجدناها مبنية على اساس توحيد الصانع و اثبات شفعاء عنده ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى و ان انحرفت فيما بعد عن مجراها و آل امرها إلى اعطاء الاستقلال و الاصالة للآلهة دون الله.(2)

اگر در حقيقت معناى بت پرستى كه مبتنى بر شرك است خوب فكر كنيم درمى يابيم كه آن مبتنى بر اساس توحيد صانع و اثبات شفيعانى نزد خداوند است (ما عبادت نمى كنيم آنها را جز آنكه ما را به سوى خدا نزديك سازند) گرچه بعدها از مجراى آن منحرف شده و امرش به اعطاى استقلال و اصالت به خدايانى غير از خداوند ختم گشت.


1- الميزان، ذيل آيات ٣6 - 4٩.
2- همان، ج6، ص ١٠٩.

ص:170

٢. از منظر روايات

در روايات نيز همانند آيات قرآن كريم به عقيدۀ مشركان به طور تفصيل اشاراتى شده است، اينك برخى از آنها را ذكر مى نماييم:

زيد بن خالد جهنى مى گويد:

صَلّى بِنَا رَسوُلُ اللهِ (ص) صَلاَةَ الصُّبْحِ بِالْحُدَيَبِيَةِ فِي أَثَرِ سَمَاءٍ كَانَتْ مِنَ اللَّيْلَةِ، فَلَمَّا انْصَرَفْ أَقْبَلَ عَلىَ النَّاسِ فَقَالَ: هَلْ تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ؟ قَالُوا: اَللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: قَالَ: أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي وَ كَافِرٌ؛ فَأَمَّا مَنْ قَالَ. مُطِرنَا بِفَضْلِ اللهِ وَ رَحْمَتِهِ فَذلِكَ مُؤْمِنٌ بِى وَ كَافِرٌ بِالْكَوْكَبِ وَ أَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرنَا بنَوْءِ كَذَا وَ كَذَا، فَذلِكَ كَافِرٌ بِى وَ مُؤْمِنٌ بِالْكَوْكَبِ.(1)

رسول خدا (ص) با ما در حديبيه نماز صبح را زير آسمانى كه بسيار تاريك بود به جاى آورد و چون از نماز فارغ شد فرمود: آيا مى دانيد كه پروردگار شما چه فرموده است؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهتر مى دانند. فرمود: صبح كرد از بندگانم مؤمن به من و كافر به من؛ اما كسى كه گفت: ما به فضل و رحمت خدا به باران رسيديم، او مؤمن به من و كافر به ستارگان است و اما كسى كه بگويد: ما به واسطه فلان و فلان ستاره، باران داده شديم او به من كافر شده و به ستاره ايمان آورده است.

ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

أَلَمْ تَرَوْا إلى مَا قَالَ رَبُّكُمْ؟ قَالَ: مَا أَنْعَمْتُ عَلى عِبَادِي مِنْ نِعْمَةٍ إِلاَّ أصْبَحَ فَريِقٌ مِنْهُمْ بِهَا كَافِريِنَ، يَقُولُونَ: الْكَوَاكِبَ، وَ


1- صحيح مسلم، ح٧١؛ صحيح بخارى، ح٨46 و ١٠٣٨ و ٧5٠٣.

ص:171

بِالْكَوَاكِبِ.(1)

آيا نظر نكرديد به آنچه كه پروردگارتان فرمود؟ فرمود: نعمتى بر بندگانم ارزانى نكردم جز آنكه دسته اى از آنها به آن كافر شدند و مى گويند: ستارگان، و به ستارگان.

ابوسعيد خدرى از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

لَوْ أَمْسَكَ اللهُ الْقَطْرَ عَنِ النَّاسِ سَبْعَ سِنيِنَ ثُمَّ أَرْسَلَهُ، لأَصْبَحَتْ طَائِفَةٌ بِهِ كَافِريِنَ، يَقُولُونَ: مُطْرِنَا بِنَوْءِ الْمَجْدح. (2)

اگر خداوند باران را از مردم هفت سال بگيرد و سپس بر آنان نازل گرداند، طائفه اى به او كافر مى شوند و مى گويند: ما به واسطه ستاره مجدح باران داده شديم.

ابن عباس مى گويد:

مُطَرِ النَّاسُ عَلى عَهْدِ النَّبِيِّ (ص) فَقَالَ النَّبِيُّ (ص) : أَصْبَحَ مِنَ النَّاسِ شَاكِرٌ وَ مِنْهُمْ كَافِرٌ. قَالُوا: هذِهِ رَحْمةُ اللهِ. وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: لَقَدْ صَدَقَ نَوْءُ كَذَا وَ كَذَا. قَالَ: فَنُزِلِتْ هذِهِ الآيَةُ: فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (3) حتّى بلغ وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ(4) .(5)

بر مردم در عصر پيامبر (ص) باران فرستاده شد، حضرت فرمود: امروز عده اى شكرگزار و برخى نيز كافر شدند. عرض كردند: اين رحمت خداست. و برخى گفتند: ستاره فلانى و فلانى صادق آمد. ابن عباس


1- صحيح مسلم، ح٧٢.
2- مسند احمد، ح١١٠4٢؛ صحيح ابن حبان، ح6١٣٠.
3- واقعه: ٧5.
4- واقعه: ٨٢.
5- صحيح مسلم، ح٧٣.

ص:172

گفت: اين آيه نازل شد: (سوگند به جايگاه ستارگان و محل طلوع و غروب آنها) تا اينكه رسيد به اينجا (و به جاى شكر روزى هايى كه به شما داده شده آن را تكذيب مى كنيد؟)

معاويه ليثى از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

يَكُونُ النَّاسُ مُجْدِبِينَ، فَيُنْزِلُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعالى عَلَيْهِمْ رِزْقاً مِنْ رِزْقِهِ، فَيُصْبِحُونَ مُشْرِكِينَ. فَقِيلَ لَهُ: وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَ كَذَا.(1)

مردم در قحطى به سر مى برند، و خداوند تبارك و تعالى بر آنان از روزى خود نازل مى كند ولى آنان مشرك مى شوند. به او عرضه شد: چگونه اين چنين مى شود اى رسول خدا! فرمود: مى گويند با فلان و فلان ستاره، باران داده شديم.

ترمذى به سندش از عدى بن حاتم نقل كرده كه گفت:

أَتَيْتُ النَّبِيَّ (ص) وَ فِي عُنُقيِ صَليِبٌ مِنْ ذَهَبٍ فَقَالَ: يَا عَدِيُّ! اْطرَحْ عَنْكَ هَذَا الْوَثَنَ مِنْ عُنُقِكَ. فَطَرَحْتُهُ فَانْتَهَيْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ يَقْرَأُ سُورَةَ بَرَائَةٍ. فَقَرَأَ هذِهِ الآيَةَ: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ حَتّى فَرَغَ مِنْهَا. فَقُلْتُ: إِنَّا لَسْنَا نَعْبُدُهُمْ. فَقَالَ: أَلَيْسَ يُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللهُ فَتُحَرِّمُونَهُ وَ يُحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللهُ فَتَسْتَحِلُّونَهُ؟ قُلْتُ: بَلى. قَالَ: فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ.(2)

خدمت پيامبر (ص) آمدم در حالى كه در گردنم صليبى از طلا بود. حضرت فرمود: اى عدى! اين بت را از گردنت دور انداز. من آن را


1- مسند احمد، ح١55٣٧؛ مسند طيالسى، ح١٢6٢.
2- سنن ترمذى، ح٣٠٩5؛ المعجم الكبير، طبرانى، ج٧، ص ٢١٨.

ص:173

دور انداخته و خدمت حضرت رسيدم در حالى كه سوره برائت را قرائت مى كرد. اين آيه را تلاوت نمود: (دانشمندان و راهبان خود را اربابى غير از خدا گرفته اند) تا آنكه از آن فارغ شد. عرض كردم: ما آنها را عبادت نمى كنيم. حضرت فرمود: آيا اين گونه نيست كه آنان، حلال خدا را حرام مى كنند و شما نيز حرام مى دانيد، و حرام خدا را حلال مى كنند و شما نيز حلال مى شماريد؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: اين همان عبادت آنان است.

از اين حديث استفاده مى شود كه مشركان معتقد بودند كه بزرگانشان ربّ و پروردگار و قانون گذار مستقل در برابر خداوند متعال مى باشند.

٣. از منظر تاريخ

با رجوع به كتب و نقل هاى تاريخ، مى توان به نحوۀ عقيدۀ مشركان صدر اسلام پى برد.

ابن عاشور مى گويد:

. . . فالعرب كان أصل دينهم في الجاهلية عبادة الأصنام، و سرت إليهم معها عقائد من اعتقاد سلطة الجن و الشياطين و نحو ذلك. فكان العرب يثبتون الجن و ينسبون إليهم التصرفات، فلأجل ذلك كانوا يتقون الجن و ينتسبون إليها و يتخذون له المعاذات و الرقي و يستجلبون رضاها بالقرابين و ترك تسمية الله على بعض الذبائح. . .(1)

. . . عرب اصل دينش در جاهليت پرستش بت ها بود و همراه آن عقايدى از اعتقادات از قبيل سلطه جن و شياطين و امثال آنها در بين


1- التحرير و التنوير، ج 6، صص ٢4٣ و ٢44.

ص:174

آنان سرايت يافت. لذا عرب ها جن را اثبات كرده و به آنها تصرفاتى را نسبت مى دادند، و بدين جهت مشركان از جن ترس داشته و خود را به آنها نسبت مى دادند و براى آن دعاها و دستورها مى گرفتند و رضايت آنها را با اعمال تقربى و ترك نام خدا بر بعضى از حيوانات ذبح شده جلب مى نمودند.

ابن عبدالبر در شرح حال «ضمام بن ثعلبه» از «ابن عباس» نقل كرده كه گفت:

بعث بنو سعد بن بكر ضمام بن ثعلبة وافداً إلى رسول الله (ص) فقدم عليه. . . قال: يابن عبدالمطلب! انّي سائلك و مغلظ عليك في المسألة فلا تجدن في نفسك. قال: لا اجد في نفسي، سل عمّا بدالك. قال: أنشدك بالله! الهك و اله من كان قبلك و اله من هو كائن بعدك، الله امرك ان نعبده وحده لا نشرك به شيئاً و ان نخلع هذه الأوثان التي كان آباؤنا يعبدون معه؟ ! قال: اللّهم نعم. . .

قال: فأتى بعيره فاطلق عقاله، ثم خرج حتّى قدم على قومه فاجتمعوا اليه، فكان اول ما تكلم به ان قال: بئست اللات و العزى! قالوا: مه يا ضمام، اتق البرص، اتق الجذام، اتق الجنون. قال: و يلكم، انهما و الله ما تضران و ما تنفعان.(1)

«بنى سعد بن بكر ضمام بن ثعلبه» را به سوى رسول خدا (ص) فرستادند، و او بر آن حضرت وارد شد. . . گفت: اى پسر عبدالمطلب! از تو سؤالى دارم و در اين مسأله بر تو سخت مى گيرم و چيزى را بر من فروگذار مكن. حضرت فرمود: هر چه بپرسى به تو مى گويم و


1- الاستيعاب، ج ٢، صص ٣٠4 و ٣٠5.

ص:175

چيزى را فروگذار نمى كنم. او گفت: تو را به خدا سوگند! خداى تو و خداى كسانى كه قبل تو بودند و خداى كسانى كه بعد از تو خواهند آمد، آيا خداوند تو را دستور داده تا او را به تنهايى بپرستيم و به او هيچ شركى نورزيم، و اينكه اين بت هايى را كه پدرانمان با خدا مى پرستيدند رها كنيم؟ ! حضرت فرمود: آرى. . .

او به سراغ شتر خود آمد و پابند را از او برداشت و از آنجا بيرون آمد تا بر قومش وارد شد، همگى نزد او اجتماع كردند، و او اولين سخنى كه گفت اين بود كه: لات و عزا بد هستند! آنان گفتند: دست از اين حرف بردار اى ضمام! و از برص بپرهيز، از جذام بپرهيز، از جنون بپرهيز. او گفت: واى بر شما! به خدا سوگند! به طور حتم آن دو نه ضرر به كسى مى رسانند و نه نفع.

ابن حجر در ترجمه و شرح حال «زنيره» از سعد بن ابراهيم نقل كرده كه گفت:

كانت زنيرة رومية فاسلمت، فذهب بصرها، فقال المشركون: اعمتها اللات و العزى. فقالت: اني كفرت باللات و العزى. فردّ الله بصرها.(1)

زنيره روميه اسلام آورد و چشمش كور شد، مشركان گفتند: لات و عزى او را كور كردند. زنيره گفت: من به لات و عزى كافر شده ام، در اين هنگام خداوند چشمان او را بازگرداند.

بدرالدين حوثى مى نويسد:

. . . دلّت هذه الآيات الكريمة و امثالها من القرآن على انّ دعاء


1- الاصابة، ج ٨، ص ٩١.

ص:176

المشركين و عبادتهم و اتخاذهم من دون الله آلهة كان على وجه الاعتقاد فيهم انّهم ينفعون و يضرون بما ليس إلاّ لله ربّ العالمين، فكان الردّ عليهم بابطال هذا الإعتقاد و بيان انّ الملك لله وحده، كما انّ له الربوبية وحده. ولم نعرف حقيقة اسم الشرك و اسم عبادتهم لغيرالله إلاّ بهذا المعني الذي كثر استعماله عندهم و صار هو المتبادر، فهو الأصل في تفسير الشرك و العبادة؛ لانّه هو الثابت بالدليل القرآني الثابت في كثير من سور القرآن. و من ادعي غيره فعليه البيان.(1)

. . . اين آيات كريمه و امثال آنها از قرآن دلالت دارد بر اينكه صدازدن مشركان و عبادت آنان و از غير خدا خدايانى را براى خود انتخاب كردن همراه با اين اعتقاد بوده كه آنان نفع مى رسانند و ضرر مى زنند؛ امرى كه تنها در حيطه كار پروردگار عالميان است، و ردّ بر آنان به ابطال اين اعتقاد است و بيان اينكه سلطنت و سلطه و ملكيت تنها براى او مى باشد، همان گونه كه ربوبيت تنها براى اوست. و ما حقيقت اسم شرك و اسم عبادت آنان غير خدا را نمى شناسيم جز به اين معنا كه استعمال آن نزد آنان زياد بوده و متبادر به ذهن همين است، و آن اصل در تفسير شرك و عبادت مى باشد؛ زيرا اين معنا به دليل قرآنى ثابت است كه در بسيارى از سوره هاى قرآن وجود دارد، و هركس غير آن را ادعا كند بايد به بيان آن بپردازد.

در كلام بدرالدين حوثى به اعتقاد مشركان به عرضيت تصرف اوليا


1- الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، حوثى، ص 4٧.

ص:177

اشاره شده؛ امرى كه هرگز در اعتقاد موحدان نسبت به اوليا وجود ندارد.

على الدين محيى الدين در مقاله خود به نام «عبادة الارواح (القوى الخفية) فى المجتمع العربى الجاهلى» مى گويد:

واتخذت عبادة الارواح اشكالا اخرى كعبادة الجن أو تعدد الجنّ؛ و ذلك تودداً لتلك القوة الخفية الرهيبة التي يتوهم الانسان أنّها تستطيع ان تلحق به الأذى اوانه يستطيع استخدامها إذا فهم اسرارها و استطاع استئناسها لأغراض هي في الغالب شريرة.

وكذلك عبادة الملائكة كأرواح سماوية، و عبادة النجوم و الكواكب و غير ذلك. و السبب الرئيسي لهذا الاعتقاد هو ارتباط معيشتهم بالطبيعة حيث تتوقف حياتهم على المطر كما يتوقف سير قوافلهم على النجوم و الكواكب السيارة مثل الكلدانيين و كهنة بابل الذين عبدوا الكواكب و اتقنوا فن الاسترشاد بالنجوم. (1)

پرستش ارواح شكل هاى ديگرى به خود گرفت؛ همچون پرستش جن يا تعدد جن؛ و اين به جهت دوست داشتن با آن قوه مخفى است كه در او وجود دارد و انسان خيال مى كند كه آن قوه مى تواند به او آزار رسانده يا اينكه مى تواند آن را استخدام كند در صورتى كه اسرار آنها را بفهمد يا بتواند با آنها به جهت اغراضى كه غالباً شرّ است، انس پيدا كند.

و همچنين است پرستش فرشتگان همچون ارواح آسمانى و پرستش ستارگان و سيارات و غير آنها. و جهت اصلى اين اعتقاد همان ارتباط زندگى و معيشت آنها با طبيعت است؛ زيرا زندگى آنها به


1- الجزيرة العرب قبل الاسلام، ص ١5٧.

ص:178

باران وابسته مى باشد؛ همان گونه كه سير قافله هاى آنان بر ستاره ها و سيارات متوقف بوده است؛ مثل كلدانى ها و كاهنان بابل كه ستاره پرست بوده و فن راهنمايى از ستاره ها را خوب مى دانستند.

فيروزآبادى نقل مى كند:

كان غاوي بن عبدالعزى سادناً لصنم لبنى سليم، فبينا هو عنده اذ أقبل ثعلبان يشتدان حتّى تسنماه فبا لا عليه. فقال البيت، ثمّ قال: يا معشر سليم! لا و الله لا يضر ولا ينفع ولا يعطي ولا يمنع، فكسره و لحق بالنبي (ص) ، فقال: ما اسمك؟ فقال: غاوي بن عبدالعزى. فقال: بل أنت راشد بن عبد ربّه.(1)

غاوى بن عبدالعزى سرپرست بت «بنى سليم» بود، يك وقت كه او نزد آن بت بود ناگهان دو روباه آمدند كه در شدت به سر مى بردند تا اينكه بر آن بت تكيه داده و بر آن بول كردند. غاوى آن شعر معروف را سرود؛ و سپس گفت: اى جماعت سليم! نه به خدا سوگند! هرگز اين بت به شما ضرر يا نفع نمى رساند و عطا نكرده و نفع نمى دهد. او آن بت را شكست و به پيامبر (ص) ملحق شد. حضرت به او فرمود: اسمت چيست؟ او گفت: غاوى بن عبد العزى. حضرت فرمود: بلكه تو «راشد بن عبد ربّه» هستى.


1- القاموس المحيط، ج ١، ص ٨٠.

ص:179

پاسخ به شبهات وهابيت پيرامون شرك

اشاره

بعد از بحثِ حقيقت شرك و شرك مشركان صدر اسلام، اينك به بررسى شبهات وديدگاه وهابيان در اين زمينه مى پردازيم:

شبهه اوّل: قتال رسول خدا (ص) به جهت اخلاص در دعا

اشاره

محمّد بن عبدالوهاب در وصف قريش مى گويد:

كانوا يدعون الله سبحانه ليلا ونهاراً، ثمّ منهم من يدعو الملائكة لأجل صلاحهم وقربهم إلى الله ليستغفروا له أو يدعو رجلا صالحاً مثل اللات أو نبياً مثل عيسي، وعرفت انّ رسول الله (ص) قاتلهم على هذا الشرك ودعاهم إلى اخلاص العبادة. . . فقاتلهم رسول الله (ص) ليكون الدعاء كلّه لله والنذر كلّه والذبح كلّه لله والاستغاثة كلّها بالله، وجميع العبادات لله. . .(1)

مشركان قريش، خداوند سبحان را شبانه روز مى خواندند، ولى برخى از آنها ملائكه را به جهت صلاح وقربشان به خدا صدا مى زدند تا برايشان استغفار كنند يا مرد صالحى را همانند بت لات مى خواندند،


1- كشف الشبهات، ص ٩.

ص:180

يا پيامبرى همانند عيسى را صدا مى زدند. وتو دانستى كه رسول خدا (ص) با آنان به جهت اين شرك جنگيد وآنان را به اخلاص در عبادت دعوت نمود. . . رسول خدا با آنان جنگيد تا تمام دعا مخصوص خدا باشد وتمام نذر وذبح واستغاثه وتمام عبادات مخصوص خدا گردد. . .

گفته شده كه مشركان صدر اسلام از آن جهت كه فرشتگان را به جهت قربشان به خدا صدا زده و از آنان درخواست حاجت مى كردند مورد نكوهش قرار گرفته اند، همان كارى كه الآن نسبت به اوليا انجام مى گيرد.

پاسخ

اوّلاً: كفار، خدا را شبانه روز نمى خواندند بلكه بت ها را مى خواندند و آنها را عبادت مى نمودند. خداوند متعال از قول آنها مى فرمايد: ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللهِ زُلْفى ؛ «اينها را نمى پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند» . (زمر: ٣)

ونيز مى فرمايد: قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ؛ «بگو: من از پرستش كسانى كه غير از خدا مى خوانيد، نهى شده ام» . (انعام: 56)

ونيز مى فرمايد:

حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله (اعراف: ٣٧)

تا زمانى كه فرستادگان ما [فرشتگان قبض ارواح] به سراغشان روند وجانشان را بگيرند؛ از آنها مى پرسند: كجايند معبودهايى كه غير از خدا مى خوانديد؟

ص:181

و مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ (اعراف: ١٩4)

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد (و پرستش مى كنيد) ، بندگانى همچون خود شما هستند.

واز زبان كفار مى فرمايد:

قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ (نحل:٨6)

مى گويند: پروردگارا! اينها همتايانى هستند كه ما به جاى تو، آنها را مى خوانديم.

ونيز مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً (عنكبوت:١٧)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

ثانياً: خداوند متعال مشركان را به اين جهت مذمت كرده كه بت ها يا ملائكه يا جن را مى خواندند واز آنها حاجت مى طلبيدند همراه با اعتقاد به رازقيت وربوبيت مستقله.

خداوند متعال مى فرمايد:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (توبه: ٣١)

(آنها) دانشمندان وراهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار

ص:182

دادند، و (همچنين) مسيح فرزند مريم را؛ در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك ومنزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند.

ونيز مى فرمايد:

قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ (سبأ: ٢٢)

بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى پنداريد بخوانيد! (آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه) آنها به اندازه ذرّه اى در آسمان ها وزمين مالك نيستند.

ونيز مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً (عنكبوت:١٧)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

ثالثاً: همان گونه كه قبلاً ذكر نموديم، مطلق صدا زدن واستغاثه، مخصوص خدا نيست، بلكه صدا زدنى مخصوص به خداست كه با اعتقاد به استقلال باشد واستغاثه اى مخصوص به خداست كه با نظر استقلال باشد، ولى اگر انسان در امور غيبى وغير طبيعى، غير خداوند را صدا زند واز او چيزى بخواهد، با اين اعتقاد كه او واسطه فيض خداست وخداوند به او بركت داده وحيات برزخى نيز در جاى خود ثابت است، با اين اعتقاد صدا زدن وچيزى را از غير خدا خواستن اشكالى ندارد.

ص:183

شبهه دوم: شرك اكبر بودن استغاثه به غير خدا

اشاره

شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز مى گويد:

اگر كسى به پيامبر يا غير از او از اوليا استغاثه كند به اعتقاد اينكه او دعايش را مى شنود واز احوالش باخبر است وحاجتش را برآورده مى كند اينها انواعى از شرك اكبر است.(1)

پاسخ

اوّلاً: اصل اعتقاد به سلطه غيبى براى غير خداوند، ولى به اذن او از آيات قرآن استفاده مى شود؛

الف) خداوند متعال از قول حضرت يوسف (ع) مى فرمايد: اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً ؛ «اين پيراهن مرا ببريد، وبر صورت پدرم بيندازيد، بينا مى شود» . (يوسف: ٩٣)

ودر دنباله آيه فوق مى فرمايد:

فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً (يوسف:٩6)

امّا هنگامى كه بشارت دهنده فرا رسيد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند؛ ناگهان بينا شد.

ب) ودرباره حضرت موسي (ع) مى فرمايد:

فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً (بقره:6٠)

به او دستور داديم عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن! ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد.


1- مجموع فتاواى بن باز، ج ٢، ص 55٢.

ص:184

ج) ودرباره يكى از ياران حضرت سليمان (ع) مى فرمايد:

قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي (نمل: 4٠)

كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد! وهنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت وپابرجا ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است.

ثانياً: اگر مقصود آن است كه شخصى كه مرده، سلطه غيبى ندارد وارتباطش با اين عالم قطع شده است، اين را در بحث حيات برزخى بحث خواهيم كرد.

ثالثاً: در بحث علم غيب، علم غيب اولياى الهى به موضوعات، ثابت شده است.(1)

رابعاً: شرك اكبر عبارت است از عبادت غير خدا واعتقاد به الوهيت يا ربوبيت كسى كه نسبت به او خضوع مى كند، در حالى كه استغاثه به غير خدا وصدا زدن او، اگر همراه با اعتقاد به استقلال غير خدا در تصرفات نباشد بلكه كارهايش تحت نظر خدا وبه اذن او باشد، نه تنها اشكالى ندارد بلكه در راستاى توحيد است.

شبهه سوم: شرك بودنِ صدا زدن واسطه

اشاره

ممكن است كسى بگويد كه مشركان، توحيد در خالقيت وربوبيت داشته اند وتنها به جهت صدا زدن واسطه ها مشرك بودند؛ زيرا خداوند


1- ر. ك: كتاب «شيعه شناسى» ، از مؤلف.

ص:185

متعال مى فرمايد:

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللهُ (زمر:٣٨)

و هرگاه از آنان سؤال كنى: چه كسى آسمان ها وزمين را آفريده است؟ مسلّماً مى گويند: الله.

ونيز مى فرمايد:

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (يونس: ٣١)

بگو: چه كسى شما را از آسمان وزمين روزى مى دهد؟ يا چه كسى مالك (و خالق) گوش وچشم هاست؟ وچه كسى زنده را از مرده، ومرده را از زنده بيرون مى آورد؟ وچه كسى امور (جهان) را تدبير مى كند؟ به زودى (در پاسخ) مى گويند: خدا، بگو: پس چرا تقوا پيشه نمى كنيد (و از خدا نمى ترسيد) ؟ !

پاسخ

اوّلاً: از آيات ديگر استفاده مى شود كه مشركان نسبت به بت ها ووسائط، اعتقاد ربوبيت يا خالقيت داشته اند؛ اينك به برخى از اين آيات اشاره مى كنيم:

خداوند متعال مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ

ص:186

اجْتَمَعُوا لَهُ (حج: ٧٣)

كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند!

و نيز مى فرمايد:

أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ (رعد: ١6)

آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان، همانند خدا آفرينشى داشتند.

همچنين مى فرمايد:

وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (فاطر: ١٣)

و كسانى را كه جز او مى خوانيد [و مى پرستيد] حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما، مالك نيستند.

خداوند متعال مى فرمايد:

قُلْ أَ غَيْرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَ لا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْها (انعام: ١64)

بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟ ! هيچ كس، عمل [بدى] جز به زيان خودش، انجام نمى دهد.

و نيز مى فرمايد:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (اعراف: ١٧٢)

و [به خاطر بياور] زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب

ص:187

فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ [و فرمود:] آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى، گواهى مى دهيم! [و چنين كرد، مبادا] روز رستاخيز بگوييد: ما از اين، غافل بوديم؛ [و از پيمان فطرى توحيد بى خبر مانديم].

خداوند متعال مى فرمايد:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (توبه: ٣١)

[آنها] دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند، و [همچنين] مسيح فرزند مريم را؛ در حالى كه دستور نداشتند جز خداوند يكتايى را كه معبودى جز او نيست، بپرستند، او پاك و منزه است از آنچه همتايش قرار مى دهند!

و نيز مى فرمايد:

وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ (آل عمران: 64)

و بعضى از ما، بعضى ديگر را -غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد.

و مى فرمايد:

وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً (آل عمران:٨٠)

و نه اينكه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد.

ثانياً: آيه مورد بحث در مورد محاجّه با مشركان بوده ودرصدد اثبات اين مطلب است كه اگر آنان در امور ذكر شده تأمّل نمايند، به اين

ص:188

نتيجه مى رسند كه خالق ومدبّر بالاصاله تنها خداست، گرچه به زبان نمى آورند.

لذا خداوند متعال در آيه اى ديگر مى فرمايد: قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ قُلِ اللهُ ؛ «بگو: چه كسى شما را از آسمان ها وزمين روزى مى دهد؟ بگو: الله» . (سبأ: ٢4)

همچنين مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً (عنكبوت:١٧)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

علامه طباطبايى (رحمة الله) در تفسير اين آيه مى فرمايد:

احتجاج آخر على المشركين من جهة الرزق الّذي هو الملاك العمدة في اتخاذهم الآلهة؛ فانّهم يتعلّلون في عبادتهم الآلهة بانّها ترضيهم فيوسعون لهم في رزقهم فيسعدون بذلك، فأمر النبي (ص) ان يسألهم من يرزقهم من السماوات والأرض؟ والجواب عنه انّه الله سبحانه؛ لانّ الرزق خلق في نفسه ولا خالق -حتّى عند المشركين- إلاّ الله عزّ اسمه، لكنه يستنكفون عن الاعتراف به بألسنتهم وان أذعنت به قلوبهم ولذلك امر ان ينوبهم في الجواب فقال: (قُلِ اللهُ) . . .(1)

احتجاج ديگرى است بر مشركان از جهت رزقى كه ملاك عمده در خدا دانستن آنان است؛ زيرا مشركان در عبادت كردن بت ها


1- الميزان، ج ١6، ص ٣٧4.

ص:189

چنين علت مى آوردند كه، آن بت ها از ما راضى شده ودر نتيجه در روزى ما توسعه مى دهند واز اين راه ما به سعادت مى رسيم؛ خداوند به پيامبرش دستور داد تا از آنها بپرسد كه چه كسى از آسمان ها وزمين برايشان روزى مى فرستد؟ جواب آن اين است كه تنها خداست كه روزى رسان مى باشد؛ زيرا رزق به خودى خود مخلوقى از مخلوقات خدا است وحتى نزد مشركان هم، خالقى به جز خداى عزيز نيست، ولى آنان از اعتراف زبانى نسبت به آن مضايقه مى كردند گرچه قلوبشان به اين امر اذعان داشت، ولذا خداوند به پيامبرش دستور داد تا به نيابت از آنان بگويد: (خدا) . . .

شبهه چهارم: شرك بودنِ درخواست قوت و عزت از غير خدا

اشاره

ممكن است كسى بگويد: از آيات قرآن استفاده مى شود كه عزت، ولايت، قوت وشفاعت و. . . همگى از آنِ خداست ولذا از غير او خواستن، شرك است.

خداوند متعال مى فرمايد: ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ ؛ «هيچ سرپرست وشفاعت كننده اى براى شما جز او نيست» . (سجده: 4)

ونيز مى فرمايد: فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً ؛ «پس بدرستى كه همه عزّت ها از آن خداست» . (نساء: ١٣٩)

ونيز مى فرمايد: أَنَّ الْقُوَّةَ للهِ ِ جَمِيعاً ؛ «تمامِ قدرت، از آنِ خداست» . (بقره: ١65)

ونيز مى فرمايد:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ

ص:190

إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ. . . (آل عمران: 64)

بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما وشما يكسان است؛ كه جز خداوند يگانه را نپرستيم وچيزى را همتاى او قرار ندهيم؛ وبعضى از ما، بعضى ديگر را -غير از خداى يگانه- به خدايى نپذيرد. . .

پاسخ

با جمع بين اين آيات وآيات ديگر به دست مى آيد كه عزت، قوّت، ولايت، تدبير و. . . بالاصاله از آنِ خداوند است، ولى به هر كس كه بخواهد مى دهد واو مى تواند به اذن خدا إعمال كند.

خداوند متعال مى فرمايد: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً ؛ «و آنها كه امور را تدبير مى كنند» . (نازعات: 5)

ونيز مى فرمايد: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ ؛ «در حالى كه عزّت مخصوص خدا ورسول او ومؤمنان است» . (منافقون: ٨)

همچنين مى فرمايد:

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا. . . (مائده: 55)

سرپرست وولى شما، تنها خداست وپيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند. . . .

و مى فرمايد:

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ. . . فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ. . . (اعراف: ١5٧)

همان ها كه از فرستاده (خدا) ، پيامبر «امّى» پيروى مى كنند. . . پس كسانى كه به او ايمان آوردند، وحمايت وياريش كردند. . .

ص:191

و نيز مى فرمايد:

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ (توبه: ٧١)

مردان وزنان باايمان، ولى (و يار وياور) يكديگرند؛ امر به معروف، ونهى از منكر مى كنند.

بنابراين، ما نيز مى توانيم به سراغ وسائط رفته واز آنها حاجت بخواهيم ولى همراه با اين اعتقاد كه تمام امور به دست قدرت با كفايت الهى است واوست كه اين آثار را در وسائط قرار داده است، و آنها هر كارى كه انجام مى دهند به اذن ومشيت الهى است.

شبهه پنجم: مشرك بودن اكثر مردم

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد: وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ ؛ «وبيشتر آنها كه مدعى ايمان به خدا هستند، مشركند» . (يوسف:١٠6)

گفته شده بسيارى از مدعيان ايمان به جهت انجام برخى كارها مشرك هستند.

پاسخ

اوّلاً: اين آيه اشاره به مراتب شرك عقيدتى، بعد از مرحله توحيد در ذات دارد كه در بسيارى از افراد موجود است، و مقصود از آن شرك در برخى صفات ثبوتى، غير از توحيد ذاتى مى باشد.

ثانياً: ممكن است كه آيه فوق اشاره به برخى از مراحل شرك عملى داشته باشد، كه از آن به ريا وسمعه وشرك خفى تعبير مى شود.

ص:192

ثالثاً: آيه فوق به توسل واستغاثه به ارواح اولياى الهى و. . . با آن معنا وتوجيهى كه ذكر كرديم، ارتباط ندارد زيرا نه تنها خلاف توحيد نيست بلكه در راستاى آن مى باشد.

شبهه ششم: شرك در اين زمان اكبر از شرك جاهليت

اشاره

محمّد بن عبدالوهاب مى گويد: همانا شرك اولين، خفيف تر از شرك اهل زمان ما مى باشد به دو جهت: يكى اينكه اولى ها، ملائكه واوليا وبت ها را تنها در حال سختى مى خواندند نه راحتى همان گونه كه خداوند متعال مى فرمايد:

وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الإِنْسانُ كَفُوراً (اسراء: 6٧)

وهنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد، جز او، تمام كسانى را كه (براى حل مشكلات خود) مى خوانيد، فراموش مى كنيد؛ اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد، روى مى گردانيد وانسان، بسيار ناسپاس است.

ونيز مى فرمايد:

قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ (انعام: 4٠ و 4١)

بگو: به من خبر دهيد اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آيد، يا رستاخيز برپا شود، آيا (براى حل مشكلات خود،) غير خدا را مى خوانيد اگر راست مى گوييد؟ ! (نه،) بلكه تنها او را مى خوانيد!

ص:193

واو اگر بخواهد، مشكلى را كه به خاطر آن او را خوانده ايد، برطرف مى سازد؛ وآنچه را (امروز) همتاى خدا قرار مى دهيد، (در آن روز) فراموش خواهيد كرد.

ونيز مى فرمايد:

وَ إِذا مَسَّ الإِْنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (زمر: ٨)

هنگامى كه انسان را زيانى رسد، پروردگار خود را مى خواند وبه سوى او باز مى گردد؛ امّا هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را مى خواند از ياد مى برد وبراى خداوند همتايانى قرار مى دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد؛ بگو: چند روزى از كفرت بهره گير كه از دوزخيانى.

ونيز مى فرمايد:

وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ (لقمان:٣٢)

وهنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند خدا را با اخلاص مى خوانند.

وامر دوم آن است كه گذشتگان همراه با خدا افراد مقربى از انبيا واوليا وملائكه را مى خوانده ويا درخت ها وسنگ هايى را صدا مى زدند، ولى مطيع خدا بودند واو را معصيت نمى كردند، امّا اهل زمان ما با خدا كسانى را مى خوانند كه از فاسق ترين مردمند. . .(1)


1- المجموع المفيد، شرح كشف الشبهات، صص 66 - 6٩.

ص:194

پاسخ

اوّلاً: ما در حال سختى وراحتى، همه امور را مرتبط به خداوند متعال دانسته وزمام امور را به دست او مى دانيم، واگر به سراغ وسائط آن هم در هنگام سختى ها مى رويم بدين جهت است كه خداوند ما را به رجوع به آنها هدايت كرده تا از فيوضات آنها بهره ببريم و مى دانيم كه آنها كارى را بدون اذن واراده خداوند انجام نمى دهند. ونيز مى دانيم كه به طور حتم دعاى آنها در استجابت حاجات انسان تأثيرگذار است.

خداوند متعال مى فرمايد:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (نساء: 64)

ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اينكه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود. واگر اين مخالفان، هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمان هاى خدا را زير پا مى گذاردند) ، به نزد تو مى آمدند؛ واز خدا طلب آمرزش مى كردند؛ وپيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد؛ خدا را توبه پذير ومهربان مى يافتند.

ثانياً: هميشه مسلمانان به اولياى الهى ودر رأس آنها به پيامبراكرم (ص) متوسل مى شوند وهرگز شخص فاسقى را براى واسطه فيض الهى بودن قابل ندانسته ومورد توجّه خود قرار نداده اند. آرى ممكن است برخى از فرقه ها باشند كه افراد فاسقى را مورد توجّه قرار داده ودر حدّ بسيار زياد ملجأ وپناه حقيقى خود بدانند كه ما مسلمانان از آنان تبرى جسته وقبول نداريم.

ص:195

كتابنامه

* قرآن كريم.

* نهج البلاغه.

١. الاغاثة بادلة الاستغاثه، حسن بن على سقاف شافعى، اردن.

٢. الايجاز فى الردّ على فتاوى الحجاز، بدر الدين حوثى، صنعا، مكتبة اليمن الكبرى.

٣. تاج العروس، مرتضى زبيدى، دارالليبيا.

4. التبرك و التوسل و الصلح مع العدو الصهيونى، تهران، مشعر.

5. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، علامه مصطفوى، تهران وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامى.

6. تهذيب اللغة، ازهرى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

٧. تيسير العزيز الحميد، شيخ سليمان بن عبدالله آل الشيخ، چاپ اول، قاهره، مكتبة التراث الاسلامى، ١4١6ه. ق.

٨. الجامع الأحكام القرآن، قرطبى، قاهره، دارالحديث، ١4٢٣ه. ق.

٩. الجزيرة العرب قبل الاسلام، على الدين محيى الدين، چاپ اول، مكة مكرمه، جامعة الملك آل سعود، ١4٠4ه. ق.

ص:196

١٠. الدرر السنية فى الاجوبة النجدية، محمد بن عبدالوهاب، جمع

عبدالرحمان بن محمد قاسم النجدى، چاپ ششم، ١4١٧ه. ق.

١١. شيعه شناسى، على اصغر رضوانى، تهران، مشعر.

١٢. قاموس المحيط، فيروز آبادى، بيروت، دارالكتب العلمية.

١٣. كافى، محمد بن يعقوب كلينى، بيروت، دارالاضواء.

١4. كتاب العين، فراهيدى، مسقط، وزارة التراث القومى و الثقافى.

١5. كشف الشبهات، محمد بن عبدالوهاب، چاپ دوم، رياض، ١4١6ه. ق.

١6. لسان العرب، ابن منظور افريقى، بيروت، داراحياء التراث العربى.

١٧. مؤلفات الشيخ محمد بن عبدالوهاب، جامعة الامام محمد بن سعود.

١٨. المجموع المفيد، شرح كشف الشبهات، سعد بن عبدالله بن سعد السعدان، رياض، دار ابن خزيمة، ١4١4ه. ق.

١٩. مجموع فتاوى بن باز، رياض، دارالوطن، ١4١6ه. ق.

٢٠. معجم مقاييس اللغة، ابن فارس، بيروت، دارالحياء التراث العربى.

٢١. مفاهيم يجب ان تصحح، محمد بن علوى مالكى، چاپ دبى.

٢٢. المفردات، راغب اصفهانى، بيروت، دارالمعرفة.

٢٣. الميزان فى تفسير القرآن، علامة محمد حسين طباطبايى، دارالكتب الاسلاميه.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109