آداب سخن و زبان در سفرهاي زيارتي

مشخصات كتاب

سرشناسه : جوهري، شكيباسادات

عنوان و نام پديدآور : آداب سخن و زبان در سفرهاي زيارتي/ شكيبا سادات جوهري.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهري : 89 ص.

شابك : 978-964-540-383-4

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتابنامه: ص. 85 - 89.

موضوع : گفتار -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

موضوع : مسافرت-- آداب و رسوم -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

رده بندي كنگره : BP251/ج9آ4 1391

رده بندي ديويي : 297/634

شماره كتابشناسي ملي : 2749891

ص: 1

اشارة

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ديباچه

انسان موجودى اجتماعى است و تداوم زندگى سعادتمندانه او در پرتو پيوندى مودت آميز همراه با تفاهم و احترام متقابل با همنوعانش امكان پذير است. او ناگزير است در تعامل با ديگران رفتارى را برگزيند كه انتظار انجام آن را از ديگران دارد.

اگر مايل است ديگران با او خوشرفتارى كنند، آبرويش و اسرارش را حفظ كنند، از بدى هاى او چشم بپوشند، با او صادق باشند، غيبتش را نكنند، به او تهمت نزنند و. . . خود نيز مى بايد انتظار ديگران را در اين زمينه برآورد؛ چراكه در روايات اشاره شده است:

«أحِبُّوا لِلنّاسِ ما تُحِبّون لأِنفُسِكُم» ؛ «آنچه را براى خود مى پسنديد براى ديگران نيز بپسنديد» .

زبان يكى از ابزارهايى است كه خداوند در اختيار بشر قرار داده و در زندگى اجتماعى او بسيار تأثيرگذار است.

ص: 8

چگونگى بهره گيرى از اين نعمت الهى مى تواند انسان را سعادتمند يا نگون بخت گرداند. ازاين رو، بهره گيرى و مواظبت از آن، به ويژه در سفرهاى زيارتى حج و عمره كه زمينه بهره گيرى مثبت و منفى آن به دليل حضور در جمع فراوان است، از اهميت مضاعفى برخوردار است.

اثر پيش رو با عنوان «آداب سخن و زبان در سفرهاى زيارتى» به همت محقق ارجمند سركار خانم شكيبا سادات جوهرى جمع آورى و تدوين شده است. اميدواريم براى استفاده عموم، به ويژه زائران خانه دوست، مفيد و سودمند واقع شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه اخلاق و اسرار

ص: 9

مقدمه

در زندگى انسان، زبان، مؤثرترين و آسان ترين ابزار براى ارتباط، ترجمان انديشه، بيان احساس هاى درونى، آموزش ميراث فكرى و انتقال فرهنگ و تجربه از نسلى به نسل ديگر است. ازاين رو، اهميت و ارزشى بسيار دارد. از سويى ديگر، زبان، همان گونه كه مى تواند مايه كمال و خوشبختى انسان باشد، در صورت كنترل نشدن، دين و دنياى او را تباه مى كند.

از جلوه هاى زبان، زيبا سخن گفتن است كه در ميان ديگر زيبايى هاى جهان، جايگاهى ويژه دارد. جايگاه والاى زبان، در عزت آفرينى يا زوال اخلاقى انسان ها، بر كسى پوشيده نيست. ازاين رو، شايسته است زائران سفرهاى معنوى از اين جايگاه آگاهى يابند.

زبان، وسيله است و كاربرد هر وسيله و كارآيى آن، به

ص: 10

نوع استفاده از آن بستگى دارد؛ مى تواند چون شمشير برنده اى عمل كند و سر گوينده اش را به باد دهد يا از افتادن نابينايى در چاه جلوگيرى كند. امام على (ع) در اين باره مى فرمايد:

«كَمْ مِنْ إنسانٍ أهْلَكَهُ لِسانٌ» (1)؛ «چه بسيار انسانى كه زبان، او را نابود كرد» .

بر اين اساس، بايد همواره مراقب اين شمشير تيز و برنده بود تا از پيامدهاى زيانبار آن در امان بمانيم و اين مراقبت در سفرهاى زيارتى بيشتر خود را نمايان مى سازد. اميرمؤمنان على (ع) به پيروان خويش سفارش مى كند:

وَلْيَخزُنِ الرَّجُلُ لِسانَهُ فَإنَّ هَذَا اللِّسانَ جَمُوحٌ بصاحِبِهِ. (2)

مرد بايد زبانش را حفظ كند؛ زيرا همانا اين زبان سركش صاحب خود را به هلاكت مى اندازد.

بر همين اساس، به حفظ زبان سفارش شده است، چنان كه ناصرخسرو سروده:

مكن مجروح دل ها را به طعنه

از امام على (ع) پرسيدند: «زيباترين آفريده خدا كدام است؟» حضرت فرمود: «سخن» . گفتند: «زشت ترين آن كدام است؟» باز هم فرمود: «سخن» . سپس فرمود:


1- غرر الحكم، تميمي آمدي، ص 213.
2- نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 1٧6.

ص: 11

بِالكلامِ ابْيَضّتِ الْوجُوهُ وَ بِالكلامِ اسوَدَّتِ الْوُجُوهُ. (1)

چهره ها با سخن، سفيد مى شود و نيز با سخن، سياه مى شوند.

بر اساس سخن زيباى اميرمؤمنان على (ع) ، برخى به دليل سخن سنجيده و وزين خود، روسفيد مى شوند و گروهى به دليل بيهوده گويى، پرگويى، غيبت، دروغ و مانند آن، روسياه و سرافكنده مى گردند.

نقل است شخصى از رسول اكرم (ص) خواست وى را نصيحت كند. حضرت فرمود: «زبانت را حفظ كن!» و سه بار اين جمله را تكرار كرد. (2)

نگه دار زبان تا به دوزخت نبرند كه از زبان بتر اندر جهان زيانى نيست

امام على (ع) مى فرمايد:

لا يَستَقيمُ إيمانُ عَبْدٍ حَتّى يَستَقيمَ قَلْبُهُ وَ لا يَسْتَقيمُ قَلْبُهُ حتّى يَستَقيمَ لِسانُهُ. (3)

ايمان بنده اى استوار نگردد تا دل او استوار شود، و دل او استوار نشود تا زبانش استوار گردد.

زبان، ترجمان قلب آدمى است و آنچه در وجود


1- بحارالانوار، ج ٧٨، ص 55.
2- بحارالانوار، ج ٧، ص 3٠3.
3- نهج البلاغه، خطبه 1٧6.

ص: 12

اوست، بر زبانش جارى مى شود؛ به تعبير ديگر، زبان، آيينه تمام نماى وجود آدمى است.

زائر كوى جانان از آن زمان كه در ميقات حضور مى يابد و لباس احرام بر تن مى كند، پيمان يك دلى، يك زبانى و يك رنگى مى بندد و همواره خداوند را مى ستايد. در برابر الطاف بيكران خداوند، سر تعظيم و تسليم فرود مى آورد. آنچه از زبانش مى تراود، در حقيقت از قلبش برخاسته است. از صفات زشت دورى مى كند و مى كوشد خود را با كردار و گفتار نيك به خدا و بندگان خدا نزديك سازد. زائر، با لحنى نرم و كلامى محترمانه با ديگران سخن مى گويد. زائران بايد از زبان براى گسترش خير و نيكى و مهربانى و صداقت در همكارى بهره برند و نهايت دقت را در بيان نيكو و هماهنگى بين گفتار و رفتار داشته باشند و بدانند كه دورويى، نفاق و دوگانگى روزى آشكار مى شود و چهرۀ واقعى آدمى را نزد ديگران آشكار مى سازد.

ص: 13

فصل اول كاركردهاى مثبت زبان در سفرهاى زيارتى

اشاره

ص: 14

ص: 15

زيبايى هاى زبان

اشاره

زيبايى امرى مطلوب است. خداوند نيز به اين صفت توصيف شده است؛ چنان كه در دعاى سحر مى خوانيم:

اللّهُمَّ إنِّي أَسأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَ كُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ. (1)

خدايا! زيباترين زيبايى هايت را مى خواهم و همه زيبايى هاى تو زيباست.

جهان هستى نيز زيباست و جلوه اى از صفات الهى است. زيبايى هاى جهان آفرينش مانند آسمان و ستارگانش، چهره انسان، زيبايى جانداران، منظره هاى طبيعى و نيز زيبايى هايى كه پيامد فكر و ذوق انسان است، همگى ستايش شده و به خواست پروردگار است. در ميان همه اين زيبايى ها، سخن زيبا، جايگاهى ويژه دارد. اين جايگاه هم به دليل ويژگى هاى لفظى و ادبى و تركيب


1- مفاتيح الجنان، دعاى سحر.

ص: 16

واژگان مناسب آن در جمله زيباست و هم از نظر محتواى سخن بايد پسنديده و ارزشمند باشد. خداوند در قرآن، سخن زيبا و نيكو را ارزشمند دانسته و از بندگان خود خواسته است، سخنانشان را به برترين صورت به زبان آورند: (قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) ؛ «به بندگانم بگو سخنى بگويند كه بهترين باشد» . (اسراء:53)

پيشوايان معصوم (عليهم السلام) هم خود زيبا سخن گفته اند و هم ديگران را به زيباگويى فرا خوانده اند.

نهج البلاغه، نمونه اى ارزشمند از سخن زيباست. در اين اثر، حضرت على (ع) كه در عالى ترين مرتبه سخنورى قرار دارد، توانايى خود را در قالب عبارات كوتاه و تشبيهى جالب، چنين بيان كرده است:

وَ إنّا لأُمَراءُ الكَلامِ فينا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَينا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ. (1)

ما [اهل بيت رسول خدا (ص)]، اميران سخن هستيم. درخت سخن در وجود ما ريشه دوانيده و شاخه هاى آن بر ما سايه افكنده است.

«سليمان بن مهران» مى گويد: روزى امام صادق (ع) به شمارى از پيروان خود فرمود:

اى گروه شيعه! زينت ما باشيد و مايه ننگ ما نباشيد!


1- نهج البلاغه، خطبه 233.

ص: 17

با مردم، نيكو سخن بگوييد، زبان هايتان را نگه داريد و آن را از پرگويى و سخن زشت بازداريد. (1)

سخن زيبا، آثار و بركات فراوانى دارد كه اگر زائران، زبان خود را به زيباگويى عادت دهند، از زيبايى هاى زبان بهره مند مى شوند. امام زين العابدين (ع) ، به پنج پيامد زيباگويى اين گونه اشاره كرده است:

اَلْقَولُ الحَسَنُ يُثْري الْمالَ وَ يُنْمي الرِّزْقَ وَ يُنسي في الأجَلِ و يُحَبِّبُ إلَى الأهلِ وَ يُدخِلُ الجَنَّةَ. (2)

سخن زيبا، مال و ثروت را زياد مى كند؛ روزى را افزايش مى دهد؛ مرگ را به تأخير مى اندازد؛ آدمى را محبوب خانواده اش مى سازد و او را وارد بهشت مى كند.

امير مؤمنان على (ع) نيز خوش زبانى را موجب افزايش دوستان و كم شدن دشمنان و ايمنى از سرزنش ها معرفى مى كند و مى فرمايد:

عَوِّد لِسانَكَ لينَ الكَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ يَكْثُرْ مُحِبُّوكَ وَ يَقِلَّ مُبغِضُوكَ. (3)

زبانت را به نرم گويى و سلام كردن عادت ده، تا دوستانت بسيار و دشمنانت اندك شود.


1- بحارالانوار، ج ٧1، ص 31٠.
2- بحارالانوار، ج ٧1، ص 31٠.
3- غرر الحكم، ص 435.

ص: 18

زائران سفرهاى معنوى بايد به گونه اى با هم اطاقى و همسفران خود سخن بگويند كه باعث جذب آنها شود و دوستى هاى جديد ايجاد كند و باعث شود اين دوستى ها بعد از سفر هم ادامه پيدا كند.

خداوند، انسان را آفريد و آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ ها را از نشانه هاى قدرتش بيان كرد؛ زيرا در آن پندهايى براى انسان نهفته است. اختلاف زبان، از نشانه هاى قدرت الهى است و مسلمانانى كه در سراسر جهان زندگى مى كنند، يك زبان به يگانگى پروردگار هستى و رسالت پيامبران اقرار مى كنند و زيباترين اقرار، ذكر «لا اله الاّ الله» است. اين جمله، به معناى گشودن زبان به حق و بندگى خداوند است.

بنابراين، هرچه زائر در دوستى با پرورگار، ثابت قدم باشد و به محبوب حقيقى اميد بندد و دوستى خدا را در بندگى و پيروى از او بداند، خداوند نيز او را در زمره محبوبان خود قرار مى دهد. اكنون به برخى از زيبايى هاى زبان اشاره مى كنيم:

١. ذكر

دوران سفر، فرصتى مناسب است تا زائر، با بهره گيرى از زبان با ياد خدا انس بگيرد و با تلاوت دعا و گفتن ذكر، دل خود را صفا بخشد و از اين توفيق معنوى بهره برد.

ص: 19

ذكر زبانى از راه هاى مؤثر انس با خداست. خواندن نمازهاى يوميه و نافله، دعا و نيايش، مناجات با معبود و گفتن ذكر، جلوه هاى انس با خداست.

حضور زائران در فضاى معنوى مسجدالنبى و مسجدالحرام، بهترين فرصت براى اين انس است. در آموزه هاى دينى، سفارش شده است زائران، زبان خويش را همواره به ذكر خدا عطرآگين كنند و پيوسته خدا را به بزرگى و يكتايى بستايند.

همچنين، بر محمد و آل محمد (ص) صلوات بفرستند يا نام هاى مبارك خداوند را به زبان بياورند. «يا ستار» ، «يا غفار» ، «يا ارحم الراحمين» و «الحمدلله رب العالمين» ، از ذكرهايى است كه قلب را روشن مى كند و چون شميمى، روح را مى نوازد. اين اذكار مقدس و زيبا، افزون بر آنكه زينت زبان زائران است، هم آنان را از ثواب آن بهره مند مى كند و هم از حرف هاى بيهوده دور نگه مى دارد.

بر اساس روايت هاى اسلامى، اعمال انسان در كارنامه عملش ثبت مى شود. چه نيكوست كه اين اعمال، دعا و نيايش و اذكار متبركه باشد. امام صادق (ع) نيز در اين باره مى فرمايد:

ما مِنْ أَحَدٍ إلاّ وَ مَعَهُ مَلَكانِ يَكْتُبانِ ما يَلفِظُهُ ثُمَّ يَرْفَعانِ ذلِك إلى مَلَكَيْنِ فَوْقَهُما فَيُثْبِتانِ مَا كَانَ مِنْ

ص: 20

خَيرٍ وَ شَرٍّ وَ يَلْقيانِ ما سِوى ذلِك. (1)

هيچ كس نيست؛ جز آنكه با او دو فرشته است كه آنچه را مى گويد، مى نويسند. سپس آن نوشته را به دو فرشته ديگر كه بالاتر از آنان هستند، مى دهند. آن دو فرشته، خير و شر آن را ثبت مى كنند و غير آن را دور مى افكنند.

٢. راستگويى

راستى و صداقت، از صفات برجسته زائران است و منزلت و جايگاه آنان را نزد همسفران ارتقا مى بخشد و موجب جلب اعتماد همسفران مى شود. زائران بايد در سفرهاى معنوى، اين ويژگى نيكوى انسانى را ارج نهند و آن را در وجود خويش، بيش از پيش پرورش دهند تا حجشان مقبول درگاه الهى قرار گيرد و در برابر صدقشان پاداش گيرند. در آيه اى از قرآن مى خوانيم:

لِيَجْزِيَ اللهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ (احزاب: 24)

هدف اين است كه خداوند، راستگويان را به خاطر صدقشان پاداش دهد.

راستگويى، سبب تزكيه و پاكى كردار آدمى مى شود؛ چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد:

«مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكى


1- آثار الصادقين، صادق احسان بخش، ج 21، ص 11٩.

ص: 21

عَمَلُهُ» (1)؛ «آن كه زبانش راست بگويد، عملش پاك مى شود» .

همچنين فرمود:

يا فُضَيلُ! إنَّ الصّادِقَ أَوَّلُ مَنْ يُصَدِّقُهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ. (2)

اى فضيل! همانا راستگو، نخستين كسى است كه خداوند او را تصديق مى كند.

امام باقر (ع) نيز فرموده است:

«تَعَلَّمُوا الصِّدْقَ

قَبْلَ الْحَديثِ» (3)؛ «پيش از سخن گفتن، راستگويى را بياموزيد» .

سخن راست، بر رفتار آدمى تأثير مى گذارد. يكى از اهداف بعثت پيامبران نيز حاكميت راستگويى و حفظ امانت در جامعه انسانى بوده است. اساس همه آموزه هاى اخلاقى، آراسته شدن به زيور راستگويى است تا آدمى از هر نظر، براى حركت به سوى تكامل و قرب الهى، آماده شود. اگر زبان فرد گوياى چيزى و رفتارش خلاف آن باشد، در حقيقت، به سوى نفاق و دورويى گام برمى دارد، درحالى كه خود خبر ندارد.

٣. استغفار

اشاره

از راه هاى نزديكى به خداوند مهربان، استغفار است. استغفار نوعى عبادت، و عبادت، از عوامل رشد روحى و


1- اصول كافى، ج 3، ص 1٧6.
2- اصول كافى، ج 3،، ص 163.
3- اصول كافى، ج 3،، ص 163.

ص: 22

معنوى است. عبادت آرام بخش و روح افزاست. زيبايى عبادت به اين است كه انسان، با برترين موجود، يعنى كمال بى نهايت هستى، ارتباطى عميق برقرار مى كند و بى هيچ پرده و حجابى با او سخن مى گويد. استغفار نيز از شيرينى هاى زبان است. انسان بايد از گناهى كه مرتكب شده، توبه كند و حتى اگر گناهى مرتكب نشده باشد نيز،

پسنديده است در همه حال استغفار گويد. در حقيقت، مى توان گفت استغفار، نوعى دعاست و انسان، همواره بايد دعا كند؛ زيرا دعا سلاح مؤمن و روح عبادت است. البته استغفار بايد با يقين و حضور قلب باشد و تنها گفتن اين كلمه كافى نيست، بلكه بايد به معناى عميق آن توجه شود. استغفار كردن بايد موجب تحول درونى در شخص شود؛ به گونه اى كه ديگر مرتكب گناه نشود.

نقل است رسول گرامى اسلام (ص) با وجود داشتن عصمت همواره استغفار مى كردند. بنابراين ما نيز بايد با پيروى از سنت رسول الله (ص) حداقل روزى هفتاد بار استغفار كنيم تا از رحمت خداوند متعال بهره مند شويم.

در كلامى از امام صادق (ع) مى خوانيم: «پيامبر هر روز هفتاد مرتبه استغفرالله و هفتاد مرتبه اتوب إلى الله مى گفت» . (1)


1- اصول كافي، ج 2، ص 5٠4.

ص: 23

اين كار، نشانه و رسم بندگى و توجه كامل و پيوسته به معبود است.

و شما اى زائر پيامبر و اى معتكف مسجد نبوى، با خود بينديش چند بار با نبى مكرم اسلام (ص) همنوا شدى و در مسجد النبى استغفار كردى؟ ! آيا به جاى اينكه با دوست و همسفرت قيمت اجناس را برانداز كنى كه كدام

ارزان تر است، بهتر نيست فرصت را غنيمت شمارى و زبانت را به ذكر «استغفر الله» مترنم كنى؟

-استغفار بى روح

رِفاعه مى گويد:

ما در جنگ جمل با اميرالمؤمنين (ع) بوديم. حضرت كسى را دنبال طلحة بن عبيدالله فرستاد و خواستار شد كه با او ملاقات كند. طلحه نزد حضرت آمد. امام (ع) به او فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهم آيا از رسول خدا (ص) نشنيدى كه فرمودند: «هركس من مولاى اويم، پس على مولاى اوست. خدايا! دوست بدار هركس على را دوست دارد و دشمن بدار هركس على را دشمن مى دارد» ؟ ! طلحه گفت: «آرى شنيده ام!» حضرت فرمود: «پس چرا به جنگ با من برخاسته اى؟ تو اول كسى بودى كه با من بيعت كردى و سپس

ص: 24

بيعت خود را شكستى. درحالى كه خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: هر كس پيمان شكنى كند تنها به زيان خود پيمان شكسته است» . (1)در اين هنگام طلحه گفت: «استغفرالله» و سپس برگشت. با اينكه در مقابل على (ع) از كرده خود طلب استغفار كرد، اما

وقتى به سپاه جمل برگشت به رفتار اشتباه خود ادامه داد و در اين جنگ كشته شد و طلحة الخير به طلحة الشر تبديل شد. (2)

4. قرائت قرآن

قرآن، كتاب آسمانى و روشنگر راه زندگانى مسلمانان جهان و معجزه جاويدان رسول اكرم (ص) است. خواندن قرآن قلب را آرام مى كند و نور چشم را زياد مى نمايد. چه زيباست كه زائر هر فرصتى به دست آورد، شميم جان خويش را با خواندن آيات مبارك قرآن بنوازد و روح خويش را صيقل دهد. خصوصاً اگر اين فرد زائر خانه خدا و شهر رسول الله باشد؛ جايى كه مركز نزول قرآن است و جاى جاى آن يادآور نزول آيات الهى است. تلاوت و ختم قرآن در مدينه و مكه اهميت ويژه اى دارد. امام سجاد (ع) فرمود: «هركس در مكه ختم قرآن كند،


1- فتح: 1٠.
2- هزار و يك حكايت اخلاقي، صص 645 و 646.

ص: 25

نمى ميرد تا آنكه پيامبر خدا را ببيند و جايگاهش را در بهشت بنگرد» . (1)

امام باقر (ع) فرمود:

هركس كه در مكه از جمعه تا جمعه يا در كمتر يا بيشتر از آن ختم قرآن كند و پايان آن، روز جمعه باشد، براى او پاداش و حسنات از اولين جمعه اى كه در دنيا بوده تا آخرين جمعه اى كه در دنيا خواهد بود، نوشته مى شود. اگر در روزهاى ديگر نيز ختم كند، همين طور است. (2)

اى خواهر و برادر زائر، آيا نمى خواهيد پاداش تمام عمر تلاوت كردن قرآن را ببريد؟ پس فرصت به دست آمده را غنيمت شماريد و براى خود در طول سفر زمان هايى را در نظر بگيريد و در مسجدالنبى يا مسجدالحرام به تلاوت قرآن بپردازيد كه چنين فرصت هايى دوباره به دست نمى آيد.

5. شكرگزارى

از زيبايى هاى زبان، نعمت شكرگزارى است. خداوند مهربان، تنها معبودى است كه شايسته شكرگزارى است و انسان هرگز نمى تواند با زبان خويش، از عهده شكر او


1- حج و عمره در قرآن و حديث، محمد محمدي رى شهري، ص 36.
2- حج و عمره در قرآن و حديث، محمد محمدي رى شهري، ص 36..

ص: 26

برآيد. خداوند متعال، نعمت هاى بسيارى، از جمله چشم، گوش، زبان، راه رفتن و. . . به انسان بخشيده است؛ نعمت هاى بزرگى كه مى توانيم به وسيله آنها به راه حق و حقيقت رهنمون شويم. امام سجاد (ع) در مقام شكر از محضر پروردگار مى فرمايد:

خدايا! هرگاه كسى در طريق شكر تو، به سرمنزلى رسد، احسان ديگرى از سوى تو براى او فراهم آيد و سپاس ديگرى را بر وى لازم گرداند؛ هرچه در فرمان بردارى از تو كوشش كند، به سرانجامى نرسد و به آن مرتبه از طاعت كه تو به فضل و احسان خود سزاوار آن هستى، دست نيابد. پس شاكرترين بندگانت، از سپاس تو ناتوان باشد و عابدترين ايشان، از فرمان بردارى ات فرو ماند. (1)

زائران گرامى نيك مى دانند كه شكرگزارى از پروردگار هستى، اظهار رضايتمندى از منعم و سپاس از خداوند است. همچنين، از فضيلت هاى زبان آدمى است كه با بيان جمله زيباى «الحمدلله» ، شكرگزار خداوند باشيم. اين شكرگزارى، سبب رفع بلا و فزونى نعمت مى شود. از رسول گرامى اسلام (ص) روايت شده است:

كسى كه چيزى بخورد و شكر كند، اجر او مانند


1- صحيفه سجاديه، دعاي 3٧.

ص: 27

اجر كسى است كه براى رضاى خدا روزه گرفته و كسى كه بدن او سالم باشد و شكر كند، اجر او چون اجر كسى است كه در بيمارى صبر كرده و ثروتمند شاكر، اجرى مانند فقير قانع دارد.

آن حضرت در كلامى ديگر فرمود:

در روز قيامت، منادى ندا مى دهد كه حمدكنندگان برخيزيد. پس طايفه اى برمى خيزند و پرچمى براى ايشان نصب مى كنند و ايشان داخل بهشت مى شوند.

عده اى پرسيدند: «حمدكنندگان كيستند؟» حضرت (ص) فرمود: «كسانى كه خدا را در هر حال شكر مى كنند» . (1)

امام محمد باقر (ع) روايت كرده است:

شبى پيامبر خدا (ص) در حجره عايشه بود. عايشه گفت: «يا رسول الله! چرا اين قدر خود را در عبادت رنج مى دهى و خسته مى كنى، درحالى كه خدا همه گناهان تو را آمرزيده است؟ رسول خدا (ص) فرمود: «آيا بنده شاكر نباشم» . (2)

روايت شده است كه خداوند سبحان، به موسى (ع) وحى فرستاد: «اى موسى، حق شكر مرا ادا كن!» موسى (ع) عرض كرد: «پروردگارا! چگونه تو را به شايستگى شكر


1- معراج السعاده، ص 5٩٧.
2- معراج السعاده، ص 5٩٧.

ص: 28

كنم، حال آنكه هيچ شكرى نيست كه با آن تو را شكر كنم، مگر آنكه آن نيز نعمت توست» . خطاب رسيد: «كه اى موسى! حال كه مرا شكر كردى، دانستى اين هم از من است» . (1)

و تو اى زائر كوى جانان آيا شاكر نعمتى كه پروردگار عالم شامل حالت كرد، هستى؟ آيا پاس دعوت پروردگار را به جاى مى آورى؟ آيا حضور در كنار خانه خدا و مسجد الحرام را - كه يك ركعت نماز در آن برابر با صد هزار نماز در ساير مساجد است (2)- شكر گزاردى؟ آيا حضور در كنار حرم نبوى و مسجد النبى را غنيمت شمردى كه يك ركعت نماز در آن برابر با ده هزار نماز در ساير مساجد است؟ (3)آيا توفيق حضور در حرم حسينى را كه خداوند استجابت دعاى زير گنبد او را ضمانت كرده، غنيمت شمردى؟ راستى، چگونه شكر زبانى و عملى اين نعمت ها را مى توان به جاى آورد. غير از اين است كه با توجه به خدا و اهل بيت معصومين (عليهم السلام) و نماز و دعا و تلاوت قرآن مى توان شكرگزار اين نعمت بود.

شايسته است با استفاده از نعمت خداوند كه همان زبان است، خداى مهربان را شكر كنيم و در همه حال،


1- معراج السعاده، ص 5٩٨.
2- معراج السعاده، ص 5٩٨.
3- معراج السعاده، ص 5٩٨.

ص: 29

تسبيح گوى خوان نعمتش باشيم. بنده بايد از خدا بخواهد توفيق بزرگ سپاس گزارى را از وى نگيرد؛ زيرا همواره به لطف و كرامت او نيازمند است. در حقيقت، شكر انسان، اعتراف زبان دل است به ناتوانى خود و توانايى قادر متعال.

6. دعا و راز و نياز با خدا

اشاره

از جلوه هاى زيباى بهره گيرى از زبان، مى توان به راز ونياز با خداوند منان اشاره كرد. براى مؤمنانى كه به معرفت رسيده اند، شكوهمندترين زمان، لحظه اى است كه در محضر پروردگار هستى، به دعا و مناجات مى پردازند و با ساده ترين الفاظ، در برابر تواناترين قدرت، ابراز ناتوانى مى كنند.

رسولان الهى، در تنگناهاى زندگى با دعا و راز و نياز به درگاه خداوند، از او يارى مى خواستند. زندگى ائمه (عليهم السلام) نيز سرشار از مضامين زيبايى است كه با مقدس ترين كلمات، پروردگار را مى ستودند.

زندگى امام سجاد (ع) سرشار از دعاهايى زيبا و پرمحتواست كه نيازمندى انسان را به خداى بى نياز بيان مى كند و گوياى آن است كه ما به پروردگار نيازمنديم و او سزاوار پرستش.

امام سجاد (ع) در نيايش خود اين گونه به خداى متعال

ص: 30

پناه مى برد:

خدايا! اگر اراده كنى كه ما را بيامرزى، اين آمرزش نتيجه فضل توست و اگر خواست تو، كيفر دادن ما باشد، اين كيفر نيز از عدالت توست. بر ما منّت گذار و در كار بخشش خود سخت مگير! از گناهان ما درگذر و ما را از عذاب خود رهايى ده كه ما را طاقت عدل تو نيست. بى بخشايش تو، هيچ يك از ما را اميد نجات نباشد. (1)

دعا نزديك ترين راه پيوند مخلوق به خالق تواناست و خاكيان با راز و نياز مى توانند افلاكى شوند و از فرش به عرش برسند. راز و نياز انسان با خدا از والاترين ذكرهاست. انسان در راز و نياز با خداوند، شايستگى سخن گفتن با محبوب يكتا را پيدا مى كند و ذره ذره وجودش سرشار از آرامش مى شود؛ بدى ها را كنار مى گذارد و خوبى هايش افزون مى شود؛ سر به سجده مى گذارد و حلقه بندگى حق تعالى را بر گردن مى نهد و از نماز، نور معرفت مى گيرد و نورانى مى شود. آن گاه معناى حقيقى ذكر و ياد خدا را بيشتر و بهتر درك مى كند و در نهايت، به ساحل سلام و سلامت مى رسد.


1- صحيفه سجاديه، دعاي دهم.

ص: 31

زائران عزيز بايد فرصت را مغتنم شمرده نيمه شب هاى مسجدالنبى و مسجدالحرام را قدر بدانند. از نيمه هاى شب تا نزديك نماز صبح بهترين اوقات راز و نياز شبانه است.

زائران در خلوت ربانى مسجدالحرام و مسجدالنبى محو ديدار معشوق حقيقى شوند و جز خدا، همه چيز را به فراموشى سپارند.

راز و نيازهاى شبانه در سرزمين وحى آن قدر لذت بخش است كه در كمتر جايى چنين لذتى براى فرد ايجاد مى شود. ازاين رو زائران نبايد اين روزهاى معنوى را از دست بدهند.

-چگونه دعا كنيم

امام صادق (ع) فرمود:

هرگاه مى خواهيد از خداوند حاجتى بگيريد، بايد ابتدا خدا را ستايش كنيد. چنان كه اگر از سلطانى چيزى بخواهيد سعى مى كنيد سخنان آراسته اى براى صحبت كردن با او آماده كنيد. شما نيز وقتى از خدا درخواستى داريد، پروردگار عزيز و جبار را تمجيد و ستايش كنيد و او را ثنا گوييد؛ مانند اين سخنان: «يا أجْوَدَ مَنْ أعطى و يا خَيرَ مَنْ سُئِلَ يا أَرحَمَ مَنِ اسْتُرحِمَ يا أحدُ يا صمدُ يا مَنْ لَمْ يلد و لَم يُولد و لم يكن لَهُ كُفُواً أحدٌ يا مَنْ لم

ص: 32

يتّخِذ صاحبةً و لا وَلَداً و يا مَنْ يَفْعَلُ ما يَشاءُ و يَحكُمُ ما يُريدُ» .

آن گاه هرچه مى توانى بيشتر او را به نام هاى بزرگش ياد كن و بر پيامبر و آلش صلوات بفرست و بگو: «پروردگارا! از روزى حلال بر من توسعه بده به مقدارى كه آبرويم حفظ شود و به وسيله آن امانتى را كه به من سپرده اى حقش را ادا كنم و صله رحم انجام دهم و آن مال مرا كمك كند براى انجام حج و عمره» .

سپس فرمود:

مردى وارد مسجد شد، دو ركعت نماز خواند. آن گاه دست بلند كرد و حاجت خود را از خداوند خواست. پيامبر او را مشاهده مى كرد، فرمود: «اين مرد خيلى زود و با عجله حاجت خود را خواست» . مرد ديگرى پس از او وارد شد و دو ركعت نماز به جا آورد و بعد از نماز، خدا را ثنا گفت و بر پيامبر (ص) و آلش صلوات فرستاد. آن گاه حضرت رسول (ص) فرمود: «درخواست كن كه هرچه بخواهى خداوند به تو مى دهد!» . (1)

اى ميهمانان خدا و زائران حرم نبوى! اى زائران اولياى


1- اصول كافي، ج 2، ص 4٨5.

ص: 33

خدا، آگاه باشيد كه به بهترين مكان دعوت شده ايد؛

جايگاه دعا و راز و نياز. ازاين رو با ادب و احترام خاص مشغول دعا شويد و مطمئن باشيد خداوند به زائر امام حسين (ع) و زائر پيامبر (ص) كه خاندان عصمت و طهارت را واسطه فيض قرار مى دهند، توجه خاص مى نمايد.

ص: 34

ص: 35

فصل دوم كاركردهاى منفى زبان در سفرهاى زيارتى

اشاره

ص: 36

ص: 37

زشتى هاى زبان

اشاره

توجه به آفت ها و آسيب هاى زبان، بسيار مهم و ضرورى است. بدزبانى، از زشتى هاى مهم زبان و نشانه انحطاط اخلاقى است. اولياى دين، در سخنان خود به پيامدهاى روانى، اجتماعى و عقوبت اخروى اين صفت نكوهيده اشاره كرده اند. حضرت على (ع) در اين باره فرمود:

إيّاكَ وَ ما يُستَهْجَنُ مِنَ الكَلامِ فإنَّهُ يَحبِسُ عَلَيْكَ اللِّئامَ وَ يُنَفِّرُ عَنْكَ الكِرامَ. (1)

از سخن زشت و ناپسند بپرهيز؛ زيرا زشت گويى، فرومايگان را اطرافت نگاه مى دارد و افراد شريف و بزرگوار را از گردت مى پراكند.

نتيجه همنشينى با افراد بدزبان، بدزبانى و دشنام گويى است. ناميدن افراد به القاب ناپسند نيز پيامدهاى منفى بسيارى دارد. بر اين اساس، شايسته است انسان، عيب هاى


1- شرح غرر الحكم و درر الكلم، ص 214.

ص: 38

خود را اصلاح كند و فقط در پى آشكار كردن عيوب ديگران نباشد. در آزموه هاى اخلاقى سفارش شده است، زائرانى كه دوست دارند مقرب خداوند شوند و دعايشان مستجاب شود، بايد از عيب جويى بپرهيزند و از خداوند كريم كه ناظر بر همه اعمال است، بخواهند زبانشان را از زشتى ها حفظ كند.

از زشتى هاى زبان مى توان به غيبت، تهمت، انكار و تكذيب، اهانت، ناسزاگويى، دروغ، تمسخر و. . . اشاره كرد. در آموزه هاى اسلامى، اين اعمال، ناپسند شمرده شده است. از آنجا كه زائر در مسير تزكيه و تهذيب نفس قرار دارد، بايد بيش از هميشه به سخنانش دقت كند و بداند كه سخنان نابجا افزون بر آسيب هاى فردى آسيب هاى اجتماعى فراوانى نيز به دنبال دارد. در اينجا بعضى از زشتى هاى زبان را بررسى مى كنيم:

١. عيب جويى

اشاره

عيب جويى، از آفت هاى زبان است. بسيار ناپسند و زشت است كه فردى زبان به طعنه و عيب جويى بگشايد. يكى از نشانه هاى بيزارى خداوند از افراد عيب جو نام گذارى يكى از سوره هاى قرآن به نام «هُمزه» ، يعنى «بسيار عيب جو» است. مضمون آيه هاى 1٠و11 سوره قلم نيز آشكارا به اين مطلب اشاره دارد، آنجا كه خداوند مى فرمايد:

ص: 39

(وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهِينٍ * هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ)

و از كسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است اطاعت مكن كسى كه بسيار عيب جوست و به سخن چينى آمد و شد مى كند.

وقتى روابط اجتماعى انسان ها بيشتر مى شود، عيب هايشان نيز آشكارتر مى شود. ازاين رو، لازم است خوبى هاى يكديگر را برجسته كنند و در پى عيوب هم نباشند. توجه به اين نكته در سفر ضرورى تر است؛ چرا كه در اين وضعيت امكانات محدودتر و روابط بين همسفران گسترده تر است.

بنابراين، زائران بايد توجه داشته باشند عيب جويى، چه در حضور شخص و چه در غياب او، چه با زبان و چه با اشاره چشم و سر، چه كم و چه زياد، پسنديده نيست و اگر در ميان جمع باشد، اثر منفى آن بيشتر است. همچنين، آدمى نبايد از عيب هاى خود غافل شود و تنها به عيب ديگران توجه كند.

عيب خود نايافتن، بالاترين عيب هاست جاهلان منفصل از جهل را جاهل مخوان

صائب تبريزى

امام على (ع) در اين باره مى فرمايد:

شَرُّ النّاسِ مَنْ كانَ مُتَتَبِّعاً لِعُيوبِ النّاسِ عَمياً

ص: 40

عَنْ معايِبِه. (1)

بدترين مردم كسى است كه عيب هاى مردم را بررسى و جست وجو كند، درحالى كه از [ديدن] عيب هاى خويش غافل و نابيناست.

همچنين در كلامى ديگر مى فرمايد:

أكبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعيبَ ما فيكَ مِثلُهُ. (2)

بزرگ ترين عيب آن است كه بر ديگرى عيب جويى كنى به آنچه مانند آن، در وجودت هست.

عيب جويان، هيچ گاه ويژگى هاى مثبت ديگران را نمى بينند؛ زيرا در پى نقاط ضعف آنها هستند تا براى بدنامى و رسوايى آنان، عيب و نقصى بيابند.

همه عيب خلق ديدن، نه مروّت است و مردى نگهى به خويشتن كن كه همه گناه داري

سعدى

با توجه به آنچه گفته شد، شايسته است زائران، به جاى برشمردن عيوب ديگران، در پى شناخت ضعف ها و عيب هاى خود و اصلاح آنها باشند. شايسته نيست انسان، نقص هاى فراوان خود را از ياد ببرد و به عيب جويى از ديگران مشغول شود و نترسد از اينكه خداوند نيز به كيفر


1- غرر الحكم، ص 23٧.
2- بحارالانوار، ج٧2، ص4٩.

ص: 41

و مكافات عمل زشتش، او را در دنيا و آخرت نزد مردم رسوا و بدنام كند.

عيب كسان منگر و احسان خويش ديده فرو بر به گريبان خويش

سعدى

روزى شخصى به محضر پيامبر اكرم (ص) آمد و گفت:

اى رسول خدا! دوست دارم خداوند عيب مرا بپوشاند! شما مرا به چه چيزى و انجام دادن چه كارى راهنمايى مى كنيد تا خداوند به من نظر لطف و رحمت كند، در دنيا و آخرت عيب هايم را فاش نسازد و نزد خلايق رسوايم نكند. حضرت در پاسخ فرمود:

اُسْتُر عُيُوبَ إخوانِكَ يَسْتُرُ اللهُ عَلَيكَ عُيُوبَكَ.

عيوب برادرانت را بپوشان تا خداوند، عيب هاى تو را بپوشاند.

مريز آبرو اي برادر به كوى كه دهرت بريزد به شهر آبروى

سعدى

خداوند غفّار مى فرمايد:

(وَليَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَكُمْ) (نور:22)

آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد؟

ص: 42

-حواريون عيب بين و حُسن نظر عيسى (ع)

روزى حضرت عيسى (ع) با حواريون، از كنار مردار سگى مى گذشتند. حواريون با ديدن لاشه سگ گفتند: «چه بوى بد و متعفنى دارد؟» حضرت عيسى (ع) به لاشه سگ نگريست و ديد دندان هاى سفيدش پيداست؛ فرمود: «به به چه دندان هاى سفيدى دارد» . (1)

گرت عيب جويى بود در سرشت نبينى ز طاووس جز پاى زشت

سعدى

-گريه بر عيب خود

روزى «ربيع بن خَيثَم» با عده اى دور هم نشسته بودند و گفت وگو مى كردند. يكى از حاضران به ربيع گفت: «هيچ گاه نشنيديم تو از كسى غيبت و عيب جويى كنى!» ربيع گفت:

از اوضاع و احوال خود راضى و خشنود نيستم تا به غيبت و عيب جويى ديگران بپردازم. مرا گريه بر خويش است، نه بر ديگران. (اشتغال و پرداختن به عيب خويش، مرا از غيبت و عيب جويى ديگران بازداشته است) . (2)


1- ميزان الحكمه، محمد محمدي رى شهري، ج ٧، ص 152.
2- كشكول، محمد بن حسن شيخ بهايي، ص 155.

ص: 43

اگر عيبى در ديگران ديدى با دقت به خود بنگر كه آيا همان عيب به گونه اى ديگر در خودت وجود دارد يا نه. رسول گرامى اسلام (ص) در سفارش هاى خود به على (ع) فرمود:

يا عليُّ اِذا رَأيتَ النَّاسَ يَشتَغِلونَ بِعُيوبِ النّاسِ فَاشتَغِلْ أنتَ بِعُيوبِ نَفسِك. (1)

اگر ديدى مردم مشغول شمارش عيب هاى ديگران هستند تو مشغول يافتن عيب هاى خودت باش.

-بزرگ بينى عيب ديگران

رسول اكرم (ص) در روايتى فرمود:

كَفى بالمَرءِ عَيْباً أَنْ يُبْصِرَ مِنَ النّاسِ ما يَعْمى عَنْهُ. (2)

همين بدبختى براى آدمى كافى است كه عيب

مردم را ببيند، ولى در [ديدن] عيب خود كور و غافل باشد.

يكى از بزرگان نيز گفته است: «شما خسى را در چشم برادر خود مى بينيد، ولى تير را در چشم خود نمى بينيد» . (3)

آيينه خويش را به صيقل دادم روشن كردم به پيش خودنهادم


1- مواعظ العدديه، آيت الله مشكيني، ص 1٧٨.
2- جامع السعادات، ملا محمدمهدي نراقي، ج 2، ص 2٧٠.
3- احياء علوم الدين، غزالي، ج 3، ص 2٩3.

ص: 44

در آينه عيب خويش چندان ديدم كز عيب دگر كسان نيامد يادم

محمود غزنوى

-عيب پوشى خداوند در روز قيامت

روايت شده است هنگامى كه روز قيامت فرا مى رسد، در آن روز رسول خدا (ص) از خداى سبحان درخواست مى كند كه به وقت حسابرسى خلايق، امت او را در حضور فرشتگان و پيامبران و امت هاى ديگر محاسبه نكند تا عيب هاى امت مسلمان برايشان آشكار نشود. بلكه به طريقى آنها را محاسبه كند كه به جز خداى سبحان و پيغمبر او، هيچ كس ديگر بر عيوب و گناهانشان آگاه نشود. وقتى كه اين درخواست از جانب پيغمبر اكرم (ص) مطرح شد. خداوند در پاسخ آن حضرت فرمود:

اى حبيب من، من نسبت به بندگانم از تو مهربان ترم؛ زيرا همچنان كه تو دوست ندارى و

مايل نيستى كه عيب هاى ايشان نزد غير تو آشكار شود، من هم دوست ندارم و روا نمى دارم كه عيوب آنها بر تو نيز ظاهر و آشكار گردد. به همين خاطر من خود به تنهايى آنان را محاسبه كرده، به حسابشان رسيدگى مى كنم؛ به طورى كه جز من كسى بر عيوب و لغزش هاى ايشان آگاه نشود. (1)


1- آفات زبان، ص 2٨٧.

ص: 45

ملاّ مهدى نراقى ذيل حديث فوق، براى آموزش دادن درست به انسان مى فرمايد:

پس وقتى عنايت خداى سبحان در پوشاندن عيوب بندگان تا اين حد باشد، اى بيچارۀ مبتلا به انواع عيوب و لغزش ها و گناهان، به چه حقى پرده از عيوب بندگان خدا برمى دارى، درحالى كه تو خود همانند آنها به انواع عيوب و لغزش ها گرفتارى! بينديش و فكر كن كه اگر كسى گناه يا عيبى از تو را در پيش مردم فاش كند، حالِ تو چگونه خواهد بود. پس حال ديگران را هم در افشاى گناهان و عيوب آنها با حال خود مقايسه كن؛ زيرا از اخبار و تجربه، روشن و واضح است كه هركس ديگران را رسوا كند، خود نيز رسوا و مفتضح مى شود. پس اى دوست من، بر خود رحم كن و از

اين روش پروردگارت در عيب پوشى پيروى كن و بر عيب ها و لغزش هاى ديگران پرده افكن. (1)

رسول اكرم (ص) مى فرمايد:

لا يَسْتُرُ عبدٌ عَيْبَ عَبْدٍ إِلاّ تَستُرُهُ اللهُ يَوْمَ القَيامةِ. (2)

هيچ بنده اى عيب بنده ديگر را نمى پوشاند، مگر اينكه خداوند در روز قيامت عيب او را مى پوشاند.


1- آفات زبان، ص 2٨6.
2- جامع السعادات، ج 2، ص 2٧1.

ص: 46

٢. غيبت

يكى از زشتى ها و شايد بتوان گفت رايج ترين گناه زبان، غيبت است. وقتى عده اى گرد هم جمع مى شوند و از هر درى سخن مى گويند تا چيزى گفته و ديگران را سرگرم كرده باشند، معمولاً در ورطه غيبت فرو مى روند. اين زشتى زبان به گونه اى شيوع پيدا كرده كه به جمع هاى افرادى كه انتظار چنين گفت وگوهايى از آنان نمى رود هم نفوذ پيدا كرده است.

در سفرهاى زيارتى هم زياد اتفاق مى افتد كه همسفران دور هم جمع مى شوند و از شخصيت هاى سياسى، فرهنگى و اجتماعى كشور سخن مى گويند و غيبت مى كنند. اگر كسى هم نهى از منكر كند، مى گويند دروغ نمى گوييم؛ زيرا اين افراد تفاوت ميان غيبت و تهمت را نمى دانند.

غيبت كردن، يعنى سخن گفتن پشت سر ديگرى، به گونه اى كه اگر آن را بشنود ناراحت شود. (1)رسول گرامى اسلام فرمود:

إجْتَنِبُوا الغِيبَةَ فَإنّها إدامُ كِلابِ النّار. (2)

دورى كنيد از غيبت كردن، به درستى كه اين خوى زشت، نان و خورش سگ هاى دوزخ است.


1- المحجة البيضاء، ج 5، ص 255.
2- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 1٠6.

ص: 47

در جاى ديگر ايشان مى فرمايد:

«تَحْرُمُ الجَنّةُ عَلَى الْمُغْتابِ» (1)؛ «بهشت بر كسانى كه غيبت مى كنند حرام است» .

در سوره مباركه حجرات، آيه 12، خداوند زشتى غيبت را بسيار ملموس بيان كرده و فرموده است:

و هيچ يك از شما، ديگرى را غيبت نكند! آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد، [به يقين] همه شما از اين امر كراهت داريد. تقواى الهى پيشه كنيد كه، خداوند توبه پذير و مهربان است.

غيبت كردن از افراد باعث مى شود كه انسان آبروى برادر و خواهر دينى خود را نزد ديگران ببرد؛ بى خبر از اينكه خود نزد خدا، رسول و فرشتگان مقربش بى آبرو شده است.

در مقابل اگر كسى از آبروى برادر دينى خويش نزد غيبت كننده دفاع كند، خداوند بهشت را بر او واجب مى كند. رسول گرامى اسلام در اين باره مى فرمايد:

هر كس در غياب برادر دينى خود آبرويش را نگه دارد، بر خداوند لازم است تا در روز قيامت، وى را از رسوايى نجات داده، آبرويش را حفظ كند. (2)


1- وسائل الشيعه، ج ٨، ص 5٩٩.
2- مجموعه ورام، ج 1، ص 11٩.

ص: 48

در روايتى از رسول اكرم (ص) آمده است:

در روز قيامت، اهل جهنم با تمام شكنجه و عذابى كه دارند، از آزار و اذيت چهار گروه از مردم در رنج و عذاب به سر مى برند؛ اين چهار دسته از آب جوشان مى نوشند و از سختى اين كيفر و عذاب و مجازات الهى فريادشان بلند است. يكى از اين چهار گروه افراد غيبت كننده است. (1)

مكن غيبت هيچ كس را بيان كه روزي شود بر تو غيبت عيان

سعدى

چرا سفرى كه مى شود منشأ دوستى هاى جديد باشد، با گفتن حرف هاى بى اساس، زمينه ساز تيرگى ها و دشمنى ها كنيم. چرا سفرى كه براى كسب ثواب و اصلاح ظاهر و باطن است، به سفرى تبديل كنيم كه اعمال نيك موجود هم به پرونده شخص غيبت شونده منتقل شود و نه تنها قلبمان از آلودگى ها پاك نشود، بلكه زنگار بيشترى پيدا كند.

حضرت على (ع) ضمن نكوهش غيبت مى فرمايد:

«الغِيبَةُ جُهدُ العاجِزُ» (2)؛ «غيبت كردن، تلاشِ ناتوان است» .

بر اين اساس، شايسته است زائران عزيز، قدر و ارزش زبان خويش را بدانند و زبان به غيبت برادران و خواهران خود نگشايند تا از اين سفر معنوى، توشه اى الهى و ثواب


1- وسائل الشيعه، ج ٨، ص 61٧.
2- نهج البلاغه، حكمت 461.

ص: 49

اخروى برگيرند. همچنين، با حفظ زبان از غيبت، روح همبستگى و دوستى را حفظ كنند و در طول سفر، خاطره انگيزترين لحظات را براى خود و دوستان و همسفران رقم بزنند؛ چرا كه عطر دوستى پايدارتر از فضاى دودآلود غيبت است.

با توجه به اهميت غيبت و آثار تلخى كه در روابط اجتماعى و عاقبت اخروى غيبت كننده دارد، لازم است زائران بكوشند در فرصت هايى كه با همسفران صحبت مى كنند، از غيبت بپرهيزند و اجازه ندهند ديگران هم به

اين گناه آلوده شوند و در صورتى كه توانايى جلوگيرى از غيبت را ندارند، جلسه را ترك كنند.

٣. دروغ

اشاره

يكى ديگر از زشتى هاى زبان كه بدترين گناه كبيره هم ناميده شده، دروغ است.

دروغگو در ديده انسان خوار و بى اعتبار و نزد خداوند، سرافكنده و شرمسار است. خداوند در قرآن با محروم ساختن دروغگويان از هدايت خويش، بيزارى خود را از آنان اعلام مى كند؛ مى فرمايد:

إِنَّ اللهَ لا يَهْدِى مَنْ هُوَكَاذِبٌ كَفَّارٌ (زمر: 3)

خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است، هرگز هدايت نمى كند.

ص: 50

گفتنى است: ايمان هيچ گونه سازگارى با دروغ ندارد و انسان مؤمن هرگز دروغ نمى گويد؛ چراكه دروغ بناى ايمان را خراب مى كند.

زائران بايد به اين امر توجه كنند كه دروغگويى توفيق بندگى و تهذيب نفس را از انسان مى گيرد؛ چراكه نزد خداوند هم كذّاب شناخته مى شود. رسول گرامى اسلام (ص) در اين باره فرمودند:

إيّاك وَالْكِذبَ فَإنَّ الْكِذبَ يُسوِّدُ الْوَجهَ ثُمّ يُكتَبُ عِندَ اللهِ كَذّاباً. . . . (1)

از دروغ بپرهيز، زيرا دروغ، رو را سياه مى كند و سپس مرتكب آن، نزد خداوند دروغگو نوشته مى شود. . . .

در روايات معصومين از دروغ به شدت نهى شده است؛ چه كوچك و چه بزرگ چه شوخى و چه جدّى. بعضى افراد دروغ مى گويند و خيال مى كنند با توجيه شوخى يا مصلحتى بودن مى توانند اثر بد آن را خنثا كنند؛ مثلاً پارچه اى مى خرند و چون همسفرش از او مى پرسد چند خريده اى، به گمان بالاتر بردن تشخيص خود، قيمت را گران تر مى گويد يا وارد مغازه و فروشگاه مى شود و براى اينكه جنس را ارزان تر بخرد، مى گويد فلان مغازه ارزان تر مى داد.


1- تحف العقول، ص 14.

ص: 51

-سرانجام دروغگويان

دروغ سرچشمه همه گناهان محسوب مى شود؛ فرد با دروغ گفتن خود را بى شخصيت مى كند و آن گاه كه دروغش آشكار شود، اعتبارش از بين مى رود و براى اينكه خود را تبرئه نمايد، دروغى ديگر مى گويد. اما وقتى حقيقت آشكار شد، رسوا مى شود. دروغ علاوه بر زيان هاى روحى و روانى بر فرد، زيان هاى اجتماعى نيز دارد؛ چراكه شخص دروغگو همواره در ترس است كه مبادا دروغش آشكار و به اعتبارش خدشه وارد شود.

خداوند در مذمت دروغ مى فرمايد: فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ؛ «بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود» . (زخرف: (1)5)

حضرت على (ع) نيز درباره ره آورد شوم دروغ مى فرمايد: «دروغگو بر لب پرتگاه هلاكت و خوارى است» . (2)

همچنين مى فرمايد: «اى مردم آگاه باشيد، بدترين گفتار، دروغ است» . (3)

-درمان دروغگويى

راستگويى، هماهنگى زبان و دل، و دروغ ناهماهنگى بين زبان و دل است. دروغگو عاقبت انديشى نمى كند؛


1- نهج البلاغه، خطبه ٨4.
2- نهج البلاغه، خطبه ٨6.
3- نهج البلاغه، خطبه ٨4.

ص: 52

چراكه اگر قدرى تأمل كند، به زشتى كار خويش واقف مى گردد. ازاين رو آن را ترك مى كند. پس راه درمان دروغگويى انديشيدن است؛ چنانچه انسان فرجام دروغگويى را تصور كند و در پى كمال و سعادت مادى و معنوى خويش باشد اين بيمارى را در خويش درمان و با مجاهده نفس آن را ترك مى كند. قلمرو دروغ گسترده است و ممكن است همه جا به سراغ انسان بيايد. حتى در سفر زيارتى نيز ممكن است شخص براى خنداندن همراهان خود، دروغ بگويد.

ازاين رو زائران بايد از هر دروغى، چه كوچك و چه بزرگ، چه جدى چه شوخى، بپرهيزند؛ زيرا اگر آدمى به دروغ كوچك زبان بگشايد، دروغ بزرگ نيز خواهد گفت.

-راستگو از گناه محفوظ است

مردى خدمت رسول اكرم (ص) آمد و عرض كرد: «يا رسول الله (ص) ! مرا به شايسته ترين كارها راهنمايى كن!» حضرت (ص) فرمود: «راستگويى پيشه كن و از دروغ بپرهيز و هر گناه ديگرى مى خواهى، انجام بده!» مرد از اين سخن رسول خدا (ص) در شگفت شد و فرمايش حضرت را پذيرفت و رفت. در بين راه با خود گفت: «پيامبر خدا (ص) مرا از غير دروغ نهى نكرده است» . پس تصميم به كار

ص: 53

گناهى گرفت و به سوى آن عمل حركت كرد» .

همين كه مقدارى رفت، فكر كرد اگر اين عمل را انجام دهم و كسى از من بپرسد، از كجا مى آيى؟ نمى توانم دروغ بگويم و اگر راست بگويم نيز، به كيفر شديد و بدبختى بزرگى مبتلا مى شوم. بنابراين، منصرف شد. همچنين، يك بار ديگر به فكر گناه افتاد، ولى با خود گفت: «اگر خلاف آن را بگويم، دروغ گفته ام» . پس منصرف شد و در نتيجه، با ترك دروغ، از همه گناهان دورى كرد. (1)

تفكر در آثار شوم فردى و اجتماعى و همچنين اخروى دروغ كافى است كه هر انسان مؤمن و معتقدى را از دروغ گفتن باز دارد؛ چرا بايد به گونه اى سخن بگوييم كه هر لحظه نگران افشا شدن آن باشيم؛ چرا در فضاى معنوى و زيباى اماكن زيارتى كه دل ها صفا مى گيرد و روح انسان صيقل مى يابد، بعضى به خاطر عادت هاى غلط از همه چيز محروم باشند. حتى دعايشان هم در اين اماكن اين است كه خدايا دروغى كه گفتم برملا نشود و آبرويم در جمع همسفران نرود. تازه در آن فضا هم فرصت دعا براى اصلاح گذشته و توفيق آينده ندارد، بلكه دعا براى اشتباهات روزمره خود مى كند.


1- ر. ك: پند تاريخ، موسي خسروي، صص23٠ و231.

ص: 54

4. دشنام و نفرين

اشاره

از ديگر آفت هاى زبان مى توان به دشنام و نفرين اشاره كرد. دشنام، نفرين و مترادف هاى آن دو، در زبان عرب و ديگر زبان ها با مفاهيمى متفاوت، ولى نزديك به هم استفاده مى شود.

از رفتارها و گفتارهاى متداول در جوامع انسانى كه با تعليم و تربيت اسلامى به معناى كامل و جامع تعارض دارد، فحاشى، دشنام، سب و ناسزاگويى، بددهنى و نفرين است. بسيارى از مسلمانان، بدون توجه به پيامدهاى ناگوار آن عادت كرده اند؛ به گونه اى كه، زشتى بدان فحش و ناسزا، در نظرشان به مرور زمان كم رنگ شده است.

خداوند در قرآن از سب و لعن نهى كرده است. از جمله آياتى كه داراى نكته هاى آموزنده درباره سب است آيه 1٠٨ سوره مباركه انعام است. در اين آيه مى خوانيم:

(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ)

[به معبود] كسانى كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد مبادا آنها [نيز] از روى [ظلم] جهل، خدا را دشنام دهند.

«شيخ طبرسى» در تفسير اين آيه مى نويسد:

يعنى بت هاى مورد پرستش مشركان را دشنام

ص: 55

مگوييد كه صلاح نيست و در بحث و گفت وگو، شيوه پسنديده اى نمى باشد؛ زيرا آنان بدين وسيله تحريك مى شوند و از راه ستم و بى ادبى و جهل و نادانى، خدا را دشنام و فحش مى گويند و شما قدرت تنبيه و ادب كردن ايشان را در [مكه] نداريد و هنوز مأمور قتال نمى باشيد. (1)

همچنين، در تفسير اين آيه، از امام صادق (ع) نقل شده است:

ناسزاگويى و دشنام مؤمنان به بت ها، سبب مى شد مشركان، خدا را سب و ناسزا گويند. پس مؤمنان ناآگاهانه و نه از روى علم و آگاهى، مشرك مى شدند و در عمل، شريك كافران مى گشتند. (2)

بر اين اساس، بايد توجه داشت كه حتى به پست ترين و جاهل ترين افراد نيز نبايد فحاشى و ناسزاگويى كرد؛ زيرا اين عمل پيامدى سوء دارد. در آموزه هاى اسلامى، سب و لعن از منكرهاست و هرگز نمى توان با منكرى از منكرى ديگر نهى كرد.

دين اسلام، دين منطق و برهان است و به همين دليل توصيه شده است مؤمنان از بددهانى بپرهيزند و حتى براى


1- سب و لعن از ديدگاه اخلاقي و فقه سياسي، سيد ابراهيم سيد علوي، ص12.
2- مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، ج 3، ص 34٧.

ص: 56

تنبيه افراد خطاكار نيز كلمات زشت به كار نبرند. همچنين، اگر مؤمن به افرادى برخورد كند كه به مقدساتش توهين مى كنند و به شخص پيامبر (ص) و ائمّه (عليهم السلام) دشنام و ناسزا مى گويند، بر او واجب است از حريم ولايت و امامت دفاع كند، اما به طرف مقابل دشنام و ناسزا نگويد.

همچنين، با نفرين و ناسزاگويى، اطرافيان، دوستان، اعضاى خانواده، همكاران و افراد آبرومند را آزار ندهند تا فضايى آكنده از مهربانى بر خانواده، جامعه و كشور حاكم گردد. رسول گرامى اسلام فرمود:

«لا يَنبَغي لِلْمؤمنِ أنْ يكونَ لعّاناً» (1)؛ «براى مؤمن شايسته نيست كه لعنت گو باشد» .

كسانى كه زبان خود را كنترل نمى كنند يا به اخلاق ناپسند عادت كرده اند، در زيباترين فضاها و در بهترين حالات هم زبانشان به ناسزاگويى، لعن و نفرين ديگران گشوده مى شود. بارها در حال طواف ديده شده است كه به خاطر ازدحام جمعيت، زائرانى تحت فشار زائران آفريقايى كه از نظر جسمى قوى تر و بلندقامت ترند، قرار مى گيرند و در همان حال شروع مى كنند به ناسزا گفتن به سياهان.

بعضى اوقات بعد از نمازهاى مسجدالحرام جمعيت زيادى به سوى صف هاى اتوبوس هجوم مى آورند. در اين


1- ميزان الحكمه، ج 11، ص 5324.

ص: 57

موقعيت ها اتوبوس كم مى شود و زائران مجبورند مدت كوتاهى زير آفتاب منتظر بمانند تا اتوبوس ها برگردنند. در اين حالت افراد كم ظرفيت به برنامه ريزان حج ايران، رانندگان و راهنمايان ايرانى ناسزا مى گويند.

-ناسزاگويى و حبس دعا

گاهى اوقات عادت به ناسزاگويى و نفرين ديگران موجب حبس دعا مى شود. حتى اگر در بهترين مكان ها دعا شود. امام صادق (ع) فرمود:

عابدى از بنى اسرائيل سه سال پيوسته دعا مى كرد تا خداوند به او پسرى عنايت كند، ولى دعايش مستجاب نمى شد. روزى عرض كرد: «خدايا! من از تو دورم كه سخنم را نمى شنوى يا نزديكى ولى جوابم را نمى دهى؟» در خواب به او گفتند: «سه سال است خدا را با زبانى كه به فحش و ناسزا آلوده است، مى خوانى. اگر مى خواهى دعايت مستجاب شود، فحش و ناسزا را رها كن. از خدا بترس. قلبت را از آلودگى پاك كن و نيت خود را نيكو گردان» . [حضرت صادق (ع) فرمود:] «او به دستورات عمل كرد، آن گاه خداوند دعاى او را اجابت كرد و پسرى به او داد» . (1)


1- اصول كافي، ج 2، ص 325.

ص: 58

5. زخم زبان

اشاره

يكى ديگر از زشتى هاى سخن گفتن، زخم زبان است. منظور از «زخم زبان» جراحتى قلبى است كه با سخن

گفتن بر ديگرى وارد مى شود. حضرت على (ع) درباره ضرورت كنترل زبان مى فرمايد:

اللِّسانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ. (1)

زبان [تربيت نشده،] درنده اى است كه اگر رها شود مى گزد.

پس زبان بايد در مسير درست تربيت شود و بدون انديشه حرفى زده نشود، چراكه به فرموده حضرت على (ع) : «زبان عاقل در پشت قلب اوست و قلب احمق در پُشت زبان او قرار دارد» . (2)

اين سخن ارزشمند مى رساند كه عاقل سخن نسنجيده نمى گويد، اما احمق هرچه بر زبانش آيد، بدون فكر و دقت مى گويد. پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبانش فرمان مى گيرد.

در حديث ديگر حضرت مى فرمايد:

«حَدُّ اللّسَانِ اَمضى مِنْ حَدِّ السَّنانِ» (3)؛ «برندگى زبان، ماندگارتر از برندگى شمشير است» .


1- نهج البلاغه، حكمت 6٠.
2- نهج البلاغه، حكمت 4٠.
3- غرر الحكم، ص 213.

ص: 59

زخم زبان را كارى تر از زخم و ضربه شمشير مى دانند؛ چراكه اگر بر اثر ضربه شمشير زخمى بر اعضاى بدن انسان وارد شود، بعد از مدتى ترميم خواهد شد. اما طعنه و تحقير و بدزبانى و زخم زبان، جراحتى بر قلب انسان ايجاد مى كند كه هرگز التيام نمى يابد.

نيش و كنايه زدن چنان عادت بعضى افراد شده است كه با برخورد به كمترين مانع از جانب ديگران، شروع به كنايه زدن مى كنند؛ مثلاً در سفر احساس مى كند كه صندلى دوستش بهتر از صندلى اوست. با هزاران نيش و كنايه مى فهماند كه جاى بهتر را براى خودش برداشته و صندلى آفتاب گير يا عقب ماشين را به او داده است. در اطاق، تخت بهتر را براى خودش برداشته، تخت سفت، جلوى در يا. . . را به او داده است. ميوه هاى رسيده را خودش مى خورد و ميوه هاى نارس را به او مى دهد. همين طور هر چيزى را بهانه مى كند تا كنايه هايش را نثار هم اطاقى و همسفر خود كند. راستى چرا بعضى افراد زبان گزنده دارند و هيچ يك از خدمت هاى دوستان خود را نمى بينند و تنها با توقعى كوچك و بى جا چنان زخم زبان مى زنند كه هرگز فراموش نمى شود.

-كوچك، ولى فتنه انگيز

«معاذ بن جبل» نقل مى كند كه روزى به حضرت رسول (ص) عرض كردم: «يا رسول الله! مرا نصيحت كنيد!»

ص: 60

حضرت فرمود:

اى معاذ! خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى بينى و درباره خود اين گونه بينديش كه در ميان مردگانى!

سپس در ادامه پند و اندرز خود فرمود:

اى معاذ! اگر تمايل داشته باشى، تو را به چيزى آگاه مى سازم كه بيشتر از هر چيزى در اختيار توست. آن گاه بى آنكه منتظر پاسخى از طرف من باشد، با دست مباركش به زبانش اشاره كرد. (1)

از اين اشاره رسول اكرم اهميت صيانت از زبان روشن مى گردد؛ به خصوص براى كسانى كه اطرافيان از او انتظار دارند كه حاج آقا و حاجيه خانم به آنان زخم زبان و نيش و كنايه نزند.

6. چاپلوسى و تملق

اشاره

از ديگر آفت هاى زبان، چاپلوسى و تملق است. چاپلوسى، از موارد رايج آسيب هاى زبان و نشانه پستى و انحطاط اخلاقى است. در سخنان اولياى دين و انديشمندان اسلامى، به پيامدهاى روانى - اجتماعى و عقوبت اخروى اين صفت نكوهيده اشاره شده است. برخى افراد براى اينكه بتوانند نزد ديگران جايگاهى بيابند،


1- المحجة البيضاء، ج 5، ص 1٩3.

ص: 61

همواره با زبان تملق، خود را عزيز و گرامى جلوه

مى دهند. چنين افرادى براى فريب ديگران، از زبان چرب و نرم استفاده مى كنند و با سخنان و وعده هاى دروغ، به مقاصد پليدشان دست مى يابند.

چاپلوسى از قدر و منزلت انسان مى كاهد و او را در نگاه ديگران سبك مى كند. انسان با ايمان، خداوند را مالك حقيقى جهان مى داند و معتقد است آدمى تنها با اراده الهى مى تواند اوج بگيرد. ازاين رو هيچ گاه با تملق، خود را به صاحبان قدرت و ثروت نزديك نمى كند. حضرت على (ع) مى فرمايد:

اِيّاكَ والْمَلَقَ فَاِنَّ المَلَقَ لَيْسَ مِنْ خَلائِقِ الاِيمانِ. (1)

از چاپلوسى بپرهيز كه چاپلوسى از خصيصه هاى ايمان نيست.

در آموزه هاى دينى نهى شده از اينكه مؤمن، چاپلوس باشد. گفتار مؤمن رنگ خدايى دارد و با سخنان پسنديده، محبوب ديگران مى شود. زائر حقيقى نيز، كسى است كه از رذايلى چون چاپلوسى و نمامى به دور باشد.

-كاه و كوه

شخصى به نام محفن نزد معاويه آمد. معاويه از او پرسيد: «از كجا مى آيى؟» محفن براى خوش آمد معاويه و


1- غرر الحكم، ص 215.

ص: 62

دريافت جايزه از در چاپلوسى وارد شد و گفت: «از نزد على كه بخيل ترين فرد عرب است!» معاويه با اينكه دشمن سرسخت امام على (ع) بود، نتوانست اين تهمت ناروا و ناجوانمردانه را تحمل كند؛ به او گفت:

اى نادان! چگونه على بخيل ترين مرد عرب است! سوگند به خدا اگر على داراى دو اتاق باشد كه يكى از آن اتاق ها پر از كاه و ديگرى پر از طلا باشد، اتاق طلاى او بر اثر انفاق زودتر از كاه خالى مى گردد. (1)

-از چاپلوسى بيزارم

امام على (ع) در يكى از خطبه هاى خود كه در صفين ايراد كرد، چنين فرمود:

. . . من ناخوش دارم كه در پندار شما چنين آيد كه من خواهان ثنا و ستايشم و سپاس خدايى را كه چنين نيستم. اگر هم دوست مى داشتم كه مرا بستاييد به سبب فروتنى در برابر پروردگارم آن را ترك مى كردم؛ زيرا تنها اوست كه سزاوار عظمت و كبرياست. بسيار اتفاق افتد كه مردم پس از انجام كار مهمى كه كرده اند، مى خواهند كه آنان را ستايش كنند. ولى مرا به سبب


1- كشف الغمه، ج1، ص421.

ص: 63

فرمانبردارى ام از خدا و رفتار نكويى كه با شما داشته ام، به نيكى مستاييد؛ زيرا هنوز حقوقى است كه من اداى شان نكرده ام و فرامينى كه بر گردن من است، بايد آنها را بگذارم.

آن سان كه با جباران سخن مى گوييد، با من سخن مگوييد و از من پنهان مداريد آنچه را مردم خشمگين، هنگام خشمشان پنهان مى دارند. همچنين با چاپلوسى و تملق با من برخورد نكنيد و مپنداريد كه گفتن حق بر من گران مى آيد و نخواهم كه مرا بزرگ انگاريد؛ زيرا هركس شنيدن حق بر او گران آيد يا نتواند اندرز كسى را در باب عدالت بشنود، عمل كردن به حق و عدالت بر او دشوارتر آيد. پس با من از گفتن حق يا رأى زدن به عدل نايستيد؛ زيرا من در نظر خود بزرگ تر از آن نيستم كه مرتكب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ايمن باشم. مگر آنكه خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، كفايت كند؛ زيرا او تواناتر از من به من است.

ما و شما بندگانى هستيم در قبضه قدرت پروردگارى كه پرورش دهنده اى جز او نيست. او صاحب اختيار ماست در آنچه خود به آن اختيار نداريم. اوست كه ما را از آنچه در آن

ص: 64

غوطه وريم، بيرون مى كشد و به راهى كه صلاح ما در آن است، مى برد. او بود كه ما را پس از گمراهى هدايت كرد و پس از نابينايى، بينايى بخشيد. (1)

٧. تهمت

اشاره

تهمت يكى از زيان بارترين و جبران ناپذيرترين كاركردهاى زبان است. اين آفت زبان، براى خود پرونده سياهى دارد كه هيچ قاضى مقتدرى نمى تواند از عهدۀ اصلاح و پاكسازى آن برآيد. ابعاد ناگفته تهمت، بيش از ابعاد مكرر گفته شده آن است.

اگر در جامعه اى تهمت رواج پيدا كند، به يقين آن جامعه سربلند نخواهد شد.

حضرت على (ع) در مورد پرهيز از مواضع اتهام مى فرمايد:

مَنْ وضَعَ نَفْسَهُ مَواضِعَ التُّهمَةِ فلا يَلُومَنَّ مَنْ أَساءَ بِهِ الظَّنَّ. (2)

كسى كه خود را در جايگاه تهمت قرار داد نبايد كسى را كه به او بدگمان است، نكوهش كند.


1- نهج البلاغه، خطبه 216.
2- نهج البلاغه، حكمت 15٩.

ص: 65

-عذاب عظيم تهمت زنندگان

پيامبر گرامى اسلام (ص) در مذمت بهتان مى فرمايد:

هركس به مرد يا زن با ايمانى تهمت بزند يا درباره كسى چيزى بگويد كه در او نيست، خداوند در قيامت او را بر تلى از آتش قرار مى دهد تا از آنچه گفته است خارج شود و از عهده گفته خود بيرون آيد. (1)

-پرهيز از جايگاه تهمت

در حديثى از امام صادق (ع) آمده است كه فرمود:

هركس به برادر مؤمن خود تهمت و افتراء بزند، ايمان در دلش آب شده، نابود مى گردد؛ همان گونه كه نمك در آب حل شده و از بين مى رود. (2)

تهمت آن است كه انسان، صفت يا كارى را به دروغ به ديگرى نسبت دهد و شخصى را كه مرتكب كارى ناپسند نشده است، به انجام آن متهم كند يا عيب و نقصى را كه در او نيست، به او منتسب كند؛ چه اين نسبت دروغ در حضور او باشد، چه در غياب او. حضرت على (ع) در نكوهش تهمت مى فرمايد:


1- وسائل الشيعه، ج ٨، ص 6٠3.
2- اصول كافي، ج 4، ص 66.

ص: 66

البُهتانُ عَلَى البَرِىءِ، أثَقَلُ مِن السَّماوات. (1)

تهمت زدن به كسى كه پاك و بى گناه است، گناه و كيفر آن از آسمان ها سنگين تر است.

تهمت زنى به ديگران مصاديق بسيارى دارد كه بدترين آن درباره مسائل ناموسى است. ولى چنانچه خوب به گفتارمان دقت كنيم، متوجه برخى مصاديق آن مى شويم و مى فهميم كه گاهى ناخودآگاه به ورطه اين گناه بزرگ مى افتيم.

كه در سفرهاى زيارتى برخى زائران كه از وضعيت كارها خبر ندارند، ازاين رو، مسئولان حج و زيارت، خدمه و مديران كاروان و حتى همسفران خود را به امور غير واقع متهم مى كنند؛ مثلاً مسئولان را به كوتاهى در كارها، گرفتن پول زياد و غيره متهم مى كنند. خدمه را متهم مى كنند كه به ما خدمات نمى رسانند. مدير را به پارتى بازى متهم مى كنند. درحالى كه اگر تحقيق مى كردند هيچ گاه خدمت گزاران خود را به چيزهاى بى اساس متهم نمى كردند.

-عاقبت تهمت زنندگان

روزى عيسى بن مريم (ع) از كنار گروهى از يهوديان

گذشت؛ برخى از آنها به برخى ديگر گفتند: «جادوگر


1- ميزان الحكمه، ج 1، ص 5٠3.

ص: 67

آمد» ، و به مادرش حضرت مريم كه به فرمان الهى بدون همسر باردار شده بود، تهمت بزرگى زده و نسبت زنا دادند. حضرت عيسى (ع) تهمت و افتراى آنها را شنيد و رو به درگاه آفريدگار جهان كرد و گفت:

خدايا تو پروردگارم هستى و مرا آفريدى و من به ميل خود مورد تهمت و افترا قرار نگرفته ام، بلكه خلقت خارق العاده و اعجاب انگيز تو باعث گفتار ناهنجار و سخنان زشت آنها گرديده. خدايا كسى كه مرا دشنام داد و به مادر پاكدامنم نسبت عمل خلاف عفت داد، لعنت كن.

خداوند متعال دعاى پيامبرش را مستجاب كرد و آنها را به صورت خوك و گراز در آورد. هنگامى كه تهورا «رهبر پيشواى يهوديان» از اين حادثه باخبر شد، ترسيد كه حضرت عيسى (ع) ، او را هم نفرين كند. از اين رو تمام يهوديان را جمع كرد و آنان را به كشتن عيسى بن مريم (ع) تحريك و ترغيب نمود و آنان هم تحت تأثير تبليغات سوء آن ملعون قرار گرفته و تصميم به كشتن آن حضرت گرفتند. آفريدگار جهان، فرشتۀ وحى، «جبرييل» را بر روى زمين فرستاد كه عيسى بن مريم (ع) را از ضرر و آسيب آنان نگه دارد و به او كمك كند. يهوديان اطراف عيسى بن مريم (ع) را گرفتند و از او چيزهايى را پرسيدند؛ حرف هاى

ناهنجار و درشتى به آن بزرگوار زدند.

ص: 68

عيسى بن مريم (ع) در جواب به آنها فرمود: «اى گروه يهود خداوند شما را دشمن مى دارد» . يهوديان به آن حضرت حمله كردند تا او را به قتل برسانند؛ جبرئيل آن بزرگوار را به خانه اى كه سقفش روزنه داشت، داخل كرد و از آنجا به آسمان برد. (1)

٨. خودستايى

خودستايى از نظر اخلاقى، كارى ناپسند است و ائمه (عليهم السلام) نهى كرده اند.

حضرت على (ع) خودستايى را در صورت راست و واقعى و به جا بودن بدترين راست ها معرفى مى كند و مى فرمايد:

أَقبَحُ الصِّدقِ ثَناءُ الرَّجُلِ على نَفسِه. (2)

بدترين و ناپسندترين گفتارهاى راست، خودستايى است.

در واقع هركس خويشتن را ستايش نمايد، نفس خود را قربانى كرده است. خودستايى باعث خود بزرگ بينى و در نهايت باعث تكبر و غرور كاذب مى شود. تكبر باعث مى شود كه شخص خود را از ديگران برتر بداند و به آنان

به ديده حقارت بنگرد. در نتيجه هميشه گفتار و انديشه و


1- ر. ك: نفس در اسارت شيطان، صص 144 و 145.
2- غرر الحكم، ص 466.

ص: 69

رفتار خود را حق مى داند و حاضر نيست به اشتباه خود اعتراف كند. شخص خودستا دوست دارد همه به او احترام بگذارند و از او تعريف نمايند. چنين فردى در راه رفتن و نشستن هم مى خواهد بر ديگران مقدم گردد و اگر خلاف انتظارش عمل شود، ناراحت شده بدگويى مى كند.

بهتر است انسان با تفكر در احوالات افراد مغرور و خودستا قدرى در رفتار و گفتار خود تأمل كند و بداند كه هر كدام از اخلاق رذيله، فضايل اخلاقى را از بين مى برد و انسان را بعد از مدتى در نظر مردم بى اعتبار جلوه مى دهد. چقدر بد است كه انسان به دليل معصيت از رحمت خدا دور شود و اعتبارش هم بين مردم كاسته شود.

انسان هاى كم ظرفيت و ضعيف النفس وقتى مى خواهند جلب توجه كنند، خود را مى ستايند، ويژگى هاى غير واقعى به خود نسبت مى دهند تا شايد در نظر ديگران جلوه كنند.

آيا تا به حال كسى با خودستايى محبوب ديگران شده است كه تو، خواهر و برادر همسفر، به محبوبيت برسى. آيا نشنيده اى كه مى گويند: «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد» .

يكى از مشكلات انسان خودستا اين است كه خودش

گفته هاى خود را باور مى كند و انتظار دارد ديگران همه جا

ص: 70

او را مقدم بدارند؛ در سفر بهترين صندلى را به او بدهند؛ در اطاق بهترين تخت را براى او بگذارند؛ ديگران كار كنند و همه چيز را آماده كنند.

اى همسفر چه زيباست سخن على (ع) كه فرمود:

كَفى بالمَرءِ مَنقِصَةً أنْ يُعظِّمَ نَفْسَهُ. (1)

در نابخردى و كوته فكرى شخص همين بس كه خود را بزرگ بشمارد.

افتادگى آموز اگر طالب فيضى هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است

٩. سخن چينى

اشاره

يكى ديگر از زشتى هاى زبان، سخن چينى و سعايت است. سخن چينى عبارت است از: شخص سخن چين يا راز كسى را براى ديگرى بازگو كند و بدين وسيله ميان افراد، ناراحتى و اختلاف بيندازد. در زبان قرآن و روايات، از سخن چين با واژه هاى نمّام و قتّات ياد شده است.

در گفت وگوهاى دوستانه وظيفه هر مسلمانى امانتدارى و حفظ اسرار است. شايسته نيست مسلمان بين دو فرد قرار گيرد و سخن يكى را براى ديگرى باز گويد.

اين عمل موجب اختلاف و دشمنى مى شود و رابطه افراد را به هم مى زند.


1- غرر الحكم، ص3٠٨.

ص: 71

پيامبر گرامى اسلام (ص) در حديثى فرمود: «مى خواهيد از شرورترين افراد به شما خبر دهم؟» افراد حاضر پاسخ دادند: «بله يا رسول الله» حضرت فرمود: «آنهايى كه بسيار سخن چينى مى كنند و ميان دوستان اختلاف و جدايى مى اندازند» . (1)

شايد شما زائر گرامى نمونه هايى از سخن چينى هاى تفرقه انگيز را سراغ داشته باشيد. شايد برخى قربانيان اين صفت زشت را بشناسيد؛ افرادى كه خانواده هايشان متلاشى شده و خسارت مالى و جانى سختى خورده اند يا دخترانى كه براى هميشه از ازدواج و تشكيل خانواده باز ماندند.

امام صادق (ع) فرمود:

بزرگ ترين جادوگرى، سخن چينى است؛ زيرا اين خصلت ميان دوستان جدايى مى اندازد و افراد باصفا را به عداوت و دشمنى مى كشاند؛ سبب ريختن خون ها و آبرو و ويرانى خانواده ها مى شود. نمّام و سخن چين، بدترين و شرورترين فردى است كه روى زمين حركت مى كند. (2)

پس اى همسفر بيا در اين سفر، امين و رازدار هم

باشيم و در جهت ايجاد رابطه صميمانه بكوشيم و نه تفرقه انگيز.


1- اصول كافي، ج 2، ص 36٩.
2- بحارالانوار، ج 6٠، ص 21.

ص: 72

-سرانجام سخن چينى

براى هارون الرشيد لباس هاى فاخر و گران قيمتى آورده بودند. آن را به على بن يقطين، وزير [شيعه] خود بخشيد. از جمله آن لباس ها، دراعه اى (1)طلابافت و از جنس خز بود كه به لباس پادشاهان شباهت داشت. على بن يقطين نيز آن لباس ها را همراه اموال ديگرى براى امام كاظم (ع) فرستاد. حضرت دراعه را توسط شخص ديگرى براى وزير فرستاد. او شك كرد كه علت چيست؟ حضرت در نامه اى نوشتند: آن را نگه دار و از منزل خارج مكن كه روزى احتياج مى شود.

على بن يقطين پس از چند روز بر يكى از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل كرد. غلام معزول نزد هارون الرشيد سخن چينى كرد كه على بن يقطين قائل به امامت موسى بن جعفر (ع) است و خمس اموال خود را هر سال براى او مى فرستد. براى نمونه همان دراعه اى را كه شما به او بخشيديد در فلان روز براى موسى بن جعفر (ع) فرستاد.

هارون بسيار خشمگين شد و گفت: «بايد اين راز را كشف كنم» . همان دم در پى على بن يقطين فرستاد؛ هنگامى كه حاضر شد، گفت: «آن دراعه اى را كه به تو


1- لباسي كه جلويش باز است و روى لباس مى پوشند.

ص: 73

دادم چه كردى؟» على بن يقطين گفت: «در خانه است و آن را در پارچه اى پيچيده ام و هر صبح و شام آن را باز مى كنم و به آن تبرك مى جويم!» هارون گفت: «هم اكنون آن را بياور» . على بن يقطين يكى از خادمان خود را فرستاد و گفت: «دراعه در فلان اتاق، داخل فلان صندوق و در پارچه اى پيچيده است. برو آن را زود بياور» . غلام رفت و آن را آورد.

هارون ديد دراعه ميان پارچه گذاشته شده و عطرآلود است. خشمش فرو نشست و گفت: «آن را به منزل خود برگردان» . ديگر سخن كسى را درباره تو قبول نمى كنم و جايزۀ زيادى به او بخشيد. آن گاه دستور داد غلامى را كه سخن چينى كرده بود، هزار تازيانه بزنند. هنوز بيش از پانصد تازيانه به او نزده بودند كه مرد. (1)

١٠. رازگشايى

اشاره

هر انسانى در زندگى فردى و اجتماعى خويش اسرارى دارد كه بايد در نگهدارى آن بكوشد. برخى از اين

اسرار، مربوط به خود و برخى مربوط به خانواده يا جامعه اوست. امروزه با توجه به وجود ابزار پيشرفته و حساس جاسوسى و اطلاعاتى و كاربرد گسترده آن براى دگرگونى


1- هزار و يك حكايت اخلاقي، صص 1٠٠ و 1٠1.

ص: 74

سرنوشت ملت ها، ضرورت رازدارى، بديهى و انكارناپذير است و گذشته از آنكه فضيلتى اخلاقى به شمار مى آيد، در نيك بختى انسان ها نيز تأثير بسزايى دارد.

اميرمؤمنان على (ع) فرمود:

اَلظَّفَرُ بِالحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِإِجالَةِ الرَّأيِ وَالرَّأيُ بِتَحصينِ الأَسْرارِ. (1)

پيروزى، به دور انديشى و دور انديشى در به كارگيرى صحيح انديشه و انديشه صحيح به رازدارى است.

ايشان در سخنى ديگر، رسيدن به موفقيت را در سايه رازدارى دانسته است:

أَنْجَحُ الأُمُورِ ما أَحاطَ بِهِ الْكِتمانُ. (2)

موفق ترين كارها آن است كه پنهان كارى آن را فراگيرد.

در مقابل، افشاى اسرار سبب دورى از موفقيت و حتى سقوط و شكست مى شود؛ چنان كه حضرت صادق (ع) فرمود:

«اِفشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ» (3)؛ «برملا كردن راز، [مايه] سقوط است» .

هر فرد، خانواده، تشكيلات و جامعه اى، كم و بيش


1- بحارالانوار، ج6٨، ص341.
2- غرر الحكم، ص334.
3- بحارالانوار، ج ٧٨، ص 22٩.

ص: 75

اسرار و اطلاعاتى دارند كه ديگران نبايد از آنها آگاه شوند و آشكار ساختن آن براى ديگران، چه بسا آسيب ها و گرفتارى هاى بزرگى در پى دارد.

اسرار آدمى از دو حال بيرون نيست: يا بيانگر دولت و سعادت و نيك فرجامى است يا بيانگر نكبت و شقاوت و ناكامى است. رازدارى در هر دو حال نيكوست؛ زيرا اگر راز، از دولت و سعادت انسان خبر دهد، اظهار آن موجب دشمنى بدخواهان و حسد ابناى زمان و توقع ارباب طمع و دون همتان مى شود و اگر راز، از ناكامى و نكبت آدمى خبر دهد، بروز آن، شماتت دشمنان و اندوه دوستان و خفت در نظر ظاهربينان را در پى دارد. (1)

-حفظكردن رازهاى خود

آن كه رازدار خويش نيست، نمى تواند اسرار ديگران را حفظ كند؛ چنان كه امام على (ع) مى فرمايد:

مَن ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَم يَقْوَ لِسِرِّ غَيرِهِ. (2)

كسى كه نتواند اسرار خود را حفظ كند، نمى تواند رازهاى ديگران را نگه دارد.

از سوى ديگر، كسى كه در حفظ اسرارش، ناتوان يا بى اعتناست، نبايد انتظار داشته باشد كه مردم سرّ او را


1- معراج السعادة، ص 416.
2- غرر الحكم، ص321.

ص: 76

پوشيده نگاه دارند.

امام رضا (ع) مى فرمايد:

لَم يَخُنْكَ الاَمينُ و لكِنِ ائْتَمَنْتَ الخائنَ. (1)

امين به تو خيانت نكند، تويى كه به خيانتكار امانت سپردى.

خامشى به كه ضمير دل خويش

سعدى

آدمى در حفظ راز خويش، از هركسى تواناتر و شايسته تر است و نبايد اسرار خويش را با كسى در ميان بگذارد؛ زيرا آن گاه كه او سرّ دل مى گشايد و تأكيد مى كند

كه اين راز ميان ما دو نفر بماند، چه بسا آن شخص نيز با ديگرى همان راز را در ميان نهد و تأكيد ورزد كه اين راز ميان ما دو نفر بماند. اين عمل سلسله وار ادامه مى يابد تا جايى كه راز آدمى، آشكار مى شود. در اين حال، هرچند شخصى كه رازگشايى كرده مرتكب گناه شده ولى نبايد جز خود را ملامت كند كه بار نخست، راز خويشتن را بى هيچ تأمل و تدبر به نامحرم گفته و پيش از همه از راز خويش پرده برداشته است.


1- تحف العقول، ابن شعبه حراني، ص 466.

ص: 77

حضرت على (ع) مى فرمايد:

وَالْمَرءُ اَحفَظُ لِسِرِّهِ وَ رُبَّ ساعٍ فيما يَضُرُّهُ. (1)

و انسان بهتر از هركس ديگرى مى تواند اسرار خويش را حفظ كند. بسيارند كسانى كه بر زيان خود مى كوشند.

بنابراين، آدمى بايد در اينكه چه مى گويد و با كه مى گويد دقت كند. آيا هركسى شايستگى شنيدن همه گفته هاى او را دارد يا خير؟ ممكن است كسى رازى را بشنود، آن گاه نه از سر دشمنى، بلكه به خاطر نداشتن ظرفيت درونى و آمادگى روحى بر پذيرش آن، ناخودآگاه به افشاى آن بپردازد. ازاين رو، حقايقى هست كه براى برخى، به ويژه آنها كه وجودشان را زنگار هواى نفس و نادانى و لجاجت در بر گرفته است، بايد هميشه ناگفته بماند.

به شمشيرم زد و با كس نگفتم كه راز دوست از دشمن نهان به

حافظ

-رازگشايى با محرمان

چنين نيست كه انسان راز خويش با هيچ كس نگويد، بلكه گفتن راز و با محرم اسرار درددل كردن، روح و جان را سبك مى كند و آدمى با پشتيبانى ديگران دلگرم و آرام


1- نهج البلاغه، نامه 31.

ص: 78

مى شود. البته در اين ميان، بهترين رازدار بندگان، خالق ستار و پرده پوش است.

حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست كه آشنا سخن آشنا نگه دارد

حافظ

آن هنگام كه پيامبر اسلام (ص) از مأموريت هجرت خويش به مدينه باخبر شد، بايد شخصى را انتخاب مى كرد و اين راز را با او در ميان مى نهاد تا يارى اش كند. در آن حال، پيامبر خدا (ص) تنها يك تن را يافت كه توانست به او اعتماد كند و اين شخص، كسى جز على (ع) نبود.

رازي كه بر غير نگفتيم و نگوييم با دوست بگوييم كه او محرم راز است

حافظ

زمانى كه اسرار، نگفتنى است يا شنواى راز، محرم نيست، دل بايد صندوق و نگاهدار باشد و از امانت خويش به بهترين صورت امانت دارى كند و آن را به گاه ضرورت نيز جز به امانتدار نسپارد و اين فرموده زيباى اميرالمؤمنين على (ع) را در نظر داشته باشد كه:

«صَدْرُ العاقِلِ صُندُوقُ سِرِّهِ» (1)؛ «سينه انسان عاقل، صندوق اسرار است» .


1- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 66.

ص: 79

يكى از ويژگى هاى پيامبر خدا (ص) ، امانتدارى و رازدارى ايشان بود. او هرگز راز كسى را برملا نكرد. ما نيز به پيروى از اين معطرترين گل بوستان آفرينش، بايد از افشاى هرچه به عنوان راز به ما سپرده اند، بپرهيزيم.

غم حبيب نهان به ز گفت وگوى رقيب كه نيست سينه ارباب كينه محرم راز

حافظ

-عوامل افشاى راز
اشاره

برخى عوامل افشاى رازها عبارتند از:

الف) پرحرفى

اشخاص پرحرف، براى اشباع ميل سخن گويى، از هر درى سخن مى گويند و آنچه در دل و ذهن دارند به ديگران منتقل مى كنند. چه بسيار اتفاق مى افتد كه

پرحرفى سبب پرده برداشتن از اسرار مى شود.

ب) عقده حقارت

در جلسات دوستانه و نشست ها، غالباً از مطالب گوناگون سخن به ميان مى آيد. افرادى كه كمبود شخصيت و ضعف نفس دارند، مى كوشند با سخنانى تازه، نظر حاضران را به خود جلب و احساس حقارت خود را جبران كنند و بدين ترتيب، برخى رازها را برملا مى سازند.

ص: 80

ج) دوستى و رفاقت

سومين عامل فاش شدن اسرار، دوستى ها و رفاقت هاست. شخص آگاه و فهيم بايد دوستى و رفاقت را از حريم اسرار جدا كند و اسرار خود و ديگران را در اختيار دوستانش قرار ندهد. حضرت صادق (ع) فلسفه اين كار را چنين بيان مى فرمايد:

لا تُطَّلِعْ صَديقَك مِنْ سِرِّك اِلاّ عَلى ما لَوِ اطَّلَعَ عَلَيهِ عَدُوُّك لَم يَضُرَّك فَاِنَّ الصَّديقَ قَدْ يَكونُ عَدُوُّك يوماً ما. (1)

دوستت را بر اسرارت آگاه مكن مگر آن مقدار از اسرارت كه اگر دشمنت هم از آن باخبر شد، زيانى به تو نرسد؛ شايد دوستت نيز روزى دشمن تو شود.

د) احساساتى شدن و عصبانيت

از عوامل افشاى اسرار، تحمل نكردن بدى هاست. بسيار اتفاق مى افتد كه فرد يا افرادى بر اثر ناراحتى از كسى، اسرارى را برملا مى كنند. ولى پس از آن، پشيمان مى شوند. بنابراين، آنها كه بر احساسات و خشم خويش مسلط هستند، بر حفظ اسرار خود و ديگران تواناترند.


1- سفينة البحار، ج 2، ص 46٩.

ص: 81

١٢. اهانت و تحقير

از ديگر آفت هاى زبان اهانت و تحقير ديگران است. بى گمان، كسى كه زبان به اهانت مى گشايد آلوده شده و در واقع خود را تحقير كرده است. در حديثى از پيامبراسلام (ص) آمده است:

أذَلُّ النّاسِ مَنْ أَهانَ النّاسَ. (1)

ذليل ترين مردم، كسى است كه به آنان اهانت روا دارد.

تحقير كردن مؤمن از زشت ترين كاركردهاى زبان است. هرگز نبايد افراد فقير، ناتوان يا كسانى كه عيوب ظاهرى دارند را تحقير كرد؛ چراكه خداوند به امور انسان ها آگاه است و اين عمل برپايه فضايل اخلاقى نيست. امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايد:

هيچ مؤمن فقيرى را تحقير نكنيد، به درستى كه هركس مؤمن تهيدستى را تحقير نموده و كوچكش كند، خدا او را تحقير مى كند و همواره مورد خشم و غضب خداوند خواهد بود، تا از تحقير كردن بيرون برود، يا توبه كند. (2)

بعضى عادت كرده اند كه ديگران را تحقير كنند؛ مثلاً به ديگران لقبى مى دهند، كسانى كه به تحقير كردن ديگران


1- نهج الفصاحه، ص 4٨.
2- بحارالانوار، ج٧5، ص 146.

ص: 82

عادت كرده اند، در سفرهاى زيارتى نيز گاه مشاهده مى شود كه به تحقير ديگران مى پردازند مثلاً وقتى در مكه و مدينه با آدم هاى سياه پوست يا فقير روبه رو مى شوند، آنان را تحقير مى كنند يا در عراق وقتى فقر مردم اين كشور را مى بينند نگاه هاى تحقيرآميز مى كنند. اين برخورد، زيبنده زائر ايرانى نيست. هيچ كس در انتخاب رنگ پوست خود مختار نبوده است. بنابراين سزاوار نيست براى چيزى كه در اختيار او نيست، تحقير شود.

١٣. بازگويى گناه

بازگويى گناه دو حالت دارد: بازگويى گناهانى كه ديگران مرتكب شده اند و گناهانى كه فرد خودش مرتكب شده است.

در صورت اول حق نداريم گناه ديگران را براى كسى بازگو كنيم؛ زيرا اين عمل از مصاديق اشاعه فساد و فحشاست و قرآن از اين عمل منع كرده است و مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ (نور: 1٩)

به يقين كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم با ايمان شايع شود، براى آنان در دنيا و آخرت عذاب دردناكى است.

اما صورت دوم نيز كه خودمان مرتكب گناهى شده ايم،

ص: 83

حق نداريم آن را براى ديگران بيان كنيم و آبروى خود را نزد ديگران ببريم، بيان گناهان براى ديگران دو نتيجه جبران ناپذير دارد:

الف) نقل گناهان صورت گرفته براى ديگران باعث مى شود كه از زشتى گناه كاسته شود و ديگران هم به آسانى مرتكب آن شوند.

ب) نزد ديگران بى آبرو و بى اعتبار مى شود. وقتى كسى از اشتباهات گذشته خود سخن مى گويد، آبروى خود را

مى برد و اطمينانى را كه ديگران به او داشتند از بين مى رود.

اين عمل از ديدگاه اسلام پذيرفتنى نيست، به ويژه اگر كسى از گناهانى كه انجام داده، راضى و خوشحال باشد.

حضرت على (ع) فرمود:

شَرُّ النّاسِ مَنْ لا يُبالِي اَنْ يَراهُ النّاسُ مُسِيئاً. (1)

بدترين مردم كسى است كه از اينكه مردم او را گناهكار ببينند، پروايى ندارد.


1- غرر الحكم، ص463.

ص: 84

ص: 85

كتابنامه

* قرآن كريم

* نهج البلاغه، صبحى صالحى، چاپ اول، بيروت، 13٨٧ه. ق.

1. آثار الصادقين، صادق احسان بخش، قم، دارالعلم، 1366ه. ش.

2. آداب معاشرت، نمايندگى ولى فقيه در مركز تحقيقات سپاه، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 13٧٩ه. ش.

3. آفات زبان، سيد محمد امين، بى جا، 13٧1ه. ش.

4. آفات زبان در آيات قرآن احاديث و روايات، محسن غفارى، چاپ اول، تهران، انتشارات پيام آزادى، 13٧٩ه. ش.

5. احياء علوم الدين، ابوحامد محمد بن محمد غزالى، بيروت، دارالكتب العلميه، 14٠6ه. ق.

6. ارشاد القلوب، حسن بن محمد ديلمى، قم، شريف الرضى، 14٠٩ه. ق.

ص: 86

٧. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، انتشارات اسلاميه، 13٧5ه. ش.

٨. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، انتشارات اسلاميه، بى تا.

٩. برگزيده رساله قشريه، على محمد پشت دار، ابوالقاسم قشيرى، فرهنگ صبا، 13٧1ه. ش.

1٠. پند تاريخ، موسى خسروى، چاپ چهاردم، انتشارات اسلاميه، 13٨6ه. ش.

11. پيام پيامبر (ص) ، سيد محمدتقى حكيم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 13٧4ه. ش.

12. تحف العقول، ابومحمد حسن بن على بن شعبه حرانى، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 14٠٠ه. ق.

13. تفسير الميزان، سيد محمدحسين طباطبايى، ترجمه: سيد محمدباقر موسوى همدانى، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، بى تا.

14. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى و ديگران، چاپ دوازدهم، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 13٧3ه. ش.

15. خصال، محمد بن على بن بابويه (شيخ صدوق) ، ترجمه: آيت الله كمره اى، تهران، انتشارات كتابفروشى اسلاميه، بى تا.

ص: 87

16. در سايه اولياى خدا، محمود شريعت زاده خراسانى، چاپ اول، دارالصادقين، 13٧٨ه. ش.

1٧. دنياى زبان، 1٩٠ گناه زبان، كريم فيضى تبريزى، چاپ هفتم، نشر تهذيب، 13٨٩ه. ش.

1٨. ديوان صائب تبريزى، به كوشش محمد قهرمان، چاپ اول، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 13٧٠ه. ش.

1٩. روضة الواعظين، محمد بن احمد فتال نيشابورى، تحقيق: غلام حسين مجيدى، قم، دليل ما، 13٨1ه. ش.

2٠. سب و لعن از ديدگاه اخلاق و فقه اسلامى، سيد ابراهيم سيد علوى، قم، مؤسسه الهادى، 13٧3ه. ش.

21. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، تهران، انتشارات فراهانى، بى تا.

22. شناخت و درمان بيمارى هاى روحى، سيد مهدى شمس الدين، چاپ دوم، انتشارات شفق، 13٧4ه. ش.

23. صحيفه سجاديه، امام سجاد (ع) ، ترجمه: داريوش شاهين، چاپ اول، انتشارات زرين، 1356ه. ش.

24. عزت و ذلت آفرين هاى زبانى، احسان زاهدى، چاپ اول، نشر الطيار، 13٨٠ه. ش.

25. غرر الحكم و درر الكلم، عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، قم، انتشارات دفتر تبليغات، 1366ه. ش.

26. قصه هاى قرآنى (يكصد داستان شنيدنى پيرامون قرآن كريم) ، محمدرضا اكبرى، چاپ هفتم، پيام عترت، 13٧٧ه. ش.

ص: 88

2٧. كشكول، بهاءالدين محمد بن حسن عاملى (شيخ بهايى) ، ترجمه: بهمن رازانى، تهران، وزين، 13٧٩ه. ش.

2٨. كليات سعدى، تصحيح: محمدعلى فروغى، تهران، انتشارات كتابفروشى علمى، بى تا.

2٩. كليد گنج سعادت (حكايات و روايات) ، سيد ابوالقاسم هاشمى ارسنجانى، قم، انتشارات نداى دوست، 13٧٩ه. ش.

3٠. كنز العمال، على بن حسام الدين متقى، قم، دارالحديث، 13٧5ه. ش.

31. مثنوى معنوى، جلال الدين مولوى، به اهتمام رنيولدالين نيكلسون، مصحح: غلامحسين دوبزرگى، تهران، انتشارات مولى، 13٨٠ه. ش.

32. مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسى، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1365ه. ش.

33. مجموعه ورام، ابوالحسن ورام بن ابى فراس، ترجمه: محمدرضا عطايى، چاپ اول، مشهد، بنياد پژوهش هاى آستان قدس رضوى، 136٩ه. ش.

34. المحجة البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، قم، دارالنشر، 136٩ه. ش.

35. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بى تا.

36. معراج السعاده، ملا احمد نراقى، انتشارات امين و رشيدى، بى تا.

ص: 89

3٧. منهج الصادقين فى الزام المخالفين، فتح الله بن شكرالله كاشانى، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران، اسلاميه، 1363ه. ش.

3٨. ميزان الحكمه، محمد محمدى رى شهرى، قم، دارالحديث، 13٧4ه. ش.

3٩. نفس در اسارت شيطان، معصومه بيگم آزرمى، چاپ هفتم، تهذيب، 13٨٩ه. ش.

4٠. نقش زبان در سرنوشت انسان ها، مهدى فقيه ايمانى، قم، مؤسسه اسماعيليان، 13٧5ه. ش.

41. نقطه هاى آغاز در اخلاق عملى، محمدرضا مهدوى كنى، چاپ اول، انتشارات نشر فرهنگ اسلامى، 13٧1ه. ش.

42. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حُر عاملى، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اسلاميه، 13٧3ه. ش.

43. هزار و يك حكايت اخلاقى، محمدحسين محمدى، چاپ سوم، صالحان، 13٨٨ه. ش.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109