پندهاى هدايتگر

مشخصات كتاب

سرشناسه : رفاعی، یوسف بن سید هاشم، 1932 - م.

Rifai, Yūsuf al-Sayyid Hāshim

عنوان قراردادی : نصیحه لاخواننا علماء نجد .فارسی

عنوان و نام پديدآور : پندهای هدایت گر / یوسف بن السید هاشم الرفاعی؛ مترجم محمد غیب غلامی.

مشخصات نشر : تهران : نشر مشعر، 1387.

مشخصات ظاهری : 96 ص.؛ 11 × 21 س م.

شابک : 6000 ریال : 978-964-540-153-3

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

موضوع : وهابیه -- دفاعیه ها و ردیه ها

شناسه افزوده : غیب غلامی، محمد، 1365 -، مترجم

رده بندی کنگره : BP238/6/ر7ن6041 1387

رده بندی دیویی : 297/527

شماره کتابشناسی ملی : 1310711

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

مقدمه مترجم

يكى از مسايل مورد ابتلا، كه در بسيارى از موارد، ضرر و زيان فراوانى را براى دنياى اسلام به همراه داشته، رويارويى و درگيرى مسلمانان در مقابل يكديگر مى باشد، كه بدون ترديد اين رويارويى معلول حوادث و جريانات مخرب عده اى ماجرا جو در طول تاريخ اسلام بوده است، كه همراه او به وجود آمده، و در تمامى عرصه ها ريشه دوانيده است. با كمال تأسف تاكنون براى علاج آن اقدام چشمگير و منطقى اى صورت نپذيرفته است، به نظر مى رسد كه اگر بسترهاى مناسب براى تفاهم و رويارويى علمى به شكل مقبول در قالبهاى خاص، توسط شخصيتهاى مقبول و بانفوذ جوامع اسلامى، اين امر تحقق مى يافت، امروز ديگر در دنياى اسلام كسى شاهد اختلاف واز هم پاشيدگى مسلمانان نبود.

از طرفى، بسيارى از علما بر اين باورند كه جهل ونادانى تنها عامل اساسى براى گمراهى افكار مى باشد، كه خواستگاه دشمنان وحى ومخالفين اديان آسمانى

ص: 8

مى باشد، كه پس از تجربه و تحقيق بدان واقف شده اند، كه به راحتى مى توانند در كنار آن به آرزوهاى خود نائل آيند.

رسالت عالمان و اصحاب فكر در مقابل اين شبيخون فرهنگى، تنها ارتقاى بينش، فكر و تربيت افراد مستعد، براى اين مهم مى باشد كه اين امر از آرزوهاى عالمان دينى در مصاف با لشكريان شيطان مى باشد؛ امام صادق عليه السلام در كلامى زيبا و نورانى بدان اشاره فرمود:

«عُلَمَاء شِيْعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَغْرِ الَّذي يَلِي إبْلِيسَ وَعَفَارِيتَهُ (1)

؛ علماى شيعيان ما همانند مرزداران، در دفاع از مرزهاى فكرى از ورود افكار شيطانى به محدوده فكرى انسان ها، جلوگيرى مى نمايند.»

امام باقر عليه السلام در كرامت وشرافت آنان فرمود:

«عَالِمٌ يُنْتَفعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابدٍ» (2).

بنابراين جهل و عدم اطلاع از دين و مبانى دينى مشكلات فراوانى را براى جهان اسلام به بار آورده است كه مقابله با آن امرى ضرورى مى باشد. تعصب در انحصار علم هم شايد در مواردى مشكلاتى را براى جوامع انسانى به وجود آورد، علم وآگاهى بهره ونصيب انسان است، وتمامى


1- بحار الأنوار، ج 1، ص 338، ح 8
2- اصول كافى، ج 1، ص 63

ص: 9

افراد بشر در آن سهيم مى باشند، كه بايد به حكم وظيفه برخوردار از نيازهاى بشرى باشند، كه از مهم ترين آن دارا بودن از دانش وآگاهى وعلم واطلاع مى باشد، كه محروم گردانيدن ديگران از آن گناه وجرمى نابخشودنى وظلمى عظيم محسوب مى گردد، كه در آموزه هاى دينى به عنوان كتمان علم از آن ياد شده است. و بانى و باعث آن دور از رحمت الهى بوده ومورد قهر و غضب خداوند ومقربان درگاه او مى باشد.

بنابراين، يكى از مصيبتهاى دنياى اسلام نداشتن علم وآگاهى واطلاع كافى از مبانى اسلام مى باشد، كه در حجم وسيعى دامن گير مسلمانان گرديده است. اگر اين معضل و اين مشكل در ميان مسلمانان مرتفع گردد، به جرأت مى توان ادعا نمود كه بسيارى از مشكلات به راحتى حل گرديده وكسى نمى تواند از روى دشمنى بر مسلمانان خرده گرفته، و يا بر سر راه آنان موانعى ايجاد نمايد.

با اين توضيح مختصر مشخص مى گردد كه قسمت هاى مهمّ مشكلات مسلمانان ومشكلات تمامى دنياى بشريت كه به نحوى از آن در آزار و رنج مى باشند جهل و نادانى مى باشد، كه بر جويندگان راه آزادى و آزادگى لازم است تا براى علاج و برطرف نمودن آن قيام نموده و مجدّانه براى تحقق آن اقدام نمايند.

در ميان مذاهب مختلف، نوعى افراط و تفريطهاى

ص: 10

جاهلانه و غير معقول وجود دارد كه بسيارى از مشكلات را دامن زده و فكر جمعيت ها را به خود مشغول مى دارد، در حجم وسيعى از دنياى اسلام انحرافات فكرى واعتقادى خاص، بر مبناى فكرى اشخاص و گروه هاى شناخته شده ويا ناشناخته پيدا گرديده است، كه هركدام به نوبه خود داراى تبعات و آثار مخربى است و در تشتت و پراكندگى آرا و افكار مسلمانان دخيل بوده و به شكل هاى گوناگون بخش هايى از جوامع اسلامى را به خود مشغول و مبتلا كرده است.

يكى از اين گروه هاى افراطى طايفه اى از علماى «نجد» و يا «وهابيون» مى باشند كه امروز خود را بنام «سلفى» (1) معرفى نموده اند. آن ها در بالاترين وبا اهميت ترين ممالك اسلامى با افكارى دور از علم وآگاهى به توجيه وتحليل غير عالمانه از سنّت نبوى صلى الله عليه و آله پرداخته وبراى تمامى مسلمانان در تمامى مذاهب مشكل ايجاد نموده اند.


1- امروزه «وهابيون» سعى دارند كه خود را به اسم «سلفى» معرفى نمايند، و به همين خاطر كتاب «السلفي لا الوهابي» را نوشته وچنين وانمود مى نمايند، كه آنها پيرو محمد بن عبدالوهاب نمى باشند؛ البته نا گفته پيداست كه تبديل اسم براى جريان هاى رسوا تنها در زمان كوتاه مى تواند اثر داشته باشد، اين گروه پس از آنكه در سالهاى قبل، مذاهب اربعه(حنفى، مالكى، شافعى، حنبلى) را كنار گذاشتند، تز «اسلام بلا مذهب» را عنوان نمودند، تامدتى تنها از جهت گرايش احمد بن حنبل به حديث، مذهب او را ترجيح مى دادند، ولى پس از برملا شدن آرا و انظار ائمه حديث، راههاى گريز وفرار از مخمصه ها را يكى پس از ديگرى تجربه نمودند كه فعلًا با نام «سلفى گرى» ادامه حيات مى دهند

ص: 11

مشكلاتى كه امروز وهابيون در دنياى اسلام ايجاد نموده و چالش هايى كه بر سر راه عقائد وافكار مسلمانان به وجود آورده اند در نوع خود يكى از دردناكترين ضربه ها بر پيكره اسلام و تعاليم عالى آن مى باشد، كه اذهان بسيارى از متفكرين وعالمان دينى را به خود جلب كرده و براى علاج آن راه چاره ها انديشيده و كتابها و مقالات زيادى نوشته و گفتگوها نموده اند، كسانى كه در اين رابطه اطلاعاتى دارند به خوبى مى دانند كه امروزه يكى از دغدغه هاى مهمّ دنياى اسلام و عالمان و متفكرين جهان اسلام مواجهه ودرگيرى ومقابله با اين معضل تلخ اعتقادى دنياى اسلام است كه در آستين وهابيت در سرزمين وحى سايه افكنده وپيكره مسلمانان را مجروح كرده است.

يكى از كتاب هايى كه در اين رابطه و براى مواجهه و مقابله با اين معضل نوشته شده، نوشته اى بنام «نصيحة لإخواننا علماء نجد» از يكى از علماى سنّى مذهب ساكن در يكى از كشورهاى عربى است به نام «يوسف الرفاعي» با مقدمه دل سوزانه از دكتر «محمدسعيد رمضان بوطى» است كه توجه مرا بيشتر به خود جلب نمود، اين كتاب به عنوان نصيحت و خيرخواهى، عالمان وهابى را به شكلى خاص مورد نصيحت قرار داده و آنها را به موارد تخلفات دينى و سوء برداشت از سنّت نبوى يادآورى كرده است، اين رساله اگر چه در حجمى كم به چاپ رسيده است ولى

ص: 12

در نوع خود براى افرادى كه طالب حق وحقيقت باشند بسيار نافع وارزشمند مى باشد، اين رساله كوتاه كه در 57 بند تنظيم شده، حاكى از نكات بسيار دقيق وعميق مى باشد، كه اگر در عمل به سنّت پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله به آنها توجه مى گرديد، به يقين چهره دنياى اسلام در جهان كنونى شكل ديگرى داشته و مسلمانان به پشتوانه تعاليم عالى سنت نبوى داراى افتخارات بيشترى بودند.

رساله فوق از جهاتى، براى عالمان دينى وهابى داراى اهميت مى باشد، طبيعى است كه مؤلف با ديدگاه عقيدتى و انگيزه شخصى خود اين نصايح را به رشته تحرير در آورده است، و براى ما كه از نظر فكرى داراى طرز تفكر خاص بر مبناى مذهب اهل بيت عليهم السلام مى باشيم تنها در يك جهت داراى اهميت مى باشد، و آن جنبه ارشادى و هدايت وهابيت مى باشد كه ما را بر آن داشت تا آن را ترجمه، و در اختيار علاقمندان قرار دهيم، از آنجايى كه در طرز تفكر مؤلف، نوعى گرايش به تصوف ديده مى شود، و تا حدودى با وهابيت بدين خاطر درگير شده است، اگر چه ضرورتى در ترجمه آن موارد به نظر نمى رسيد، ولى از باب رعايت امانت ترجمه نموده، و در پاورقى ها موارد لازم را تذكر داده ايم، همان طورى كه در مواردى هم احساس مى گرديد كه مطالب نياز به توضيح بيشتر دارد، آنرا نيز توضيح داده ايم، و با علامت [] مشخص كرده ايم، و نام كتاب را نيز همان

ص: 13

طورى كه از عنوان عربى اخذ گرديده «پندهاى هدايت گر» گذاشته، و در اختيار علاقه مندان قرار داده ايم. باشد كه روزى در پرتو تعاليم عاليه اسلام، تمامى مسلمانان گرد هم آمده و به دور از تعصب، از حقايق دينى تبعيت وسرفرازانه سيادت خويش را بر مبناى تقوا و عدالت به جهانيان اثبات نمايند. والحمد للَّه ربِّ العالمين.

9 اسفند ماه 86- اربعين 1429 ق.

محمد غيب غلامى

ص: 14

ص: 15

تقريظ دكتر رمضان بوطى

حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه با نعمت خويش خوبى ها را به حدّ كمال رساند. و درود و سلام بر سيّد و سرور ما محمد و بر آل و اصحابش.

همانا جناب سيد يوسف الرفاعي كه از مبرّزين علماى كويت مى باشد، داراى مجموعه اى از خصال علمى وعملى بوده، كه من از زمانى كه او را شناخته ام، همواره علم خويش را به سجاياى اخلاقى و اجتماعى و امور خيريه صرف كرده است. و در امر به معروف ونهى از منكر، در حدّ توان كوشا بوده، و از هيچ كوششى در راه خدا ودر راه هدايت خلق خدا فروگذار نبوده است.

او همواره در راه تأليف قلوب وارتباط بين برادران مسلمان كوشا بوده، ودر اين راه تنها امر خداوند متعال كه فرمود: «... فَأَصلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» (1)

؛ «بين برادران دينى را اصلاح نماييد.» و توصيه نبى مكرّم اسلام كه فرمود:


1- حجرات: 11

ص: 16

«الدين نصيحة؛ دين نصيحت و خيرخواهى است.» او را چنين مصمم نمود كه بر اصلاح امور مسلمين پافشارى و اصرار داشته باشد.

و اين سيره و اخلاق صادقين و مخلصين از بندگان خداوند مى باشد كه چنين در راه اجراى اوامر او كوشا وفعال مى باشند.

من اين رساله را خواندم، جذّابيت عنوان رساله نظر مرا به خود جلب نمود، كه نويسنده با نيّت خالص وصفاى باطن وبراى رضايت خداوند به نوشتن آن مبادرت نموده، كه نام آنرا «نصيحتى براى برادران علماى نجد» (1) گذاشت، يقيناً اگر مى ديدم كه مؤلف در يك نقطه بر خلاف واقع اظهار نظر نموده، هيچگاه وقت خود را صرف مطالعه آن نمى نمودم، اما وقتى مشغول خواندن آن شدم، خود را در برابر عنوانى يافتم كه بدون هيچ مبالغه اى، مطابق واقع يافتم.

در اين رساله ديدم كه تذكرات ونصايح صادقانه با دلسوزى و از روى اخلاص و بر مبناى دوستى خالصانه، در جهت ارشاد وهدايت اين گروه از برادران دينى مى باشد.

نصايح برادر يوسف الرفاعى را از اول تا آخر با ميزان دلايل شرعى و منابع و مآخذ آن سنجيدم، ديدم نه تنها تمامى مطالب آن با دلايل و احكام شرعى مطابق مى باشد؛


1- نجد از مناطق عمده حجاز ودر نزديكى رياض مى باشد، آنجا مهدپرورش وهابيت است و آل سعود فرمانروايى خود را از آنجا آغاز كرد و غالب علماى وهابى از آن منطقه مى باشند- مترجم

ص: 17

بلكه زبان حال تمامى علماى اسلام است كه بر مبناى قرآن و سنّت و روش علماى گذشته ارشاد و راهنمايى مى نمايند.

من در تمامى بلاد اسلامى و در سراسر تاريخ اسلام، در جايى سراغ ندارم كه به اندازه امروز، كارگزاران و مسئولين دولت سعودى در مكه و مدينه وشهرهاى اطراف آن، امور ناشايست و جرم و خطا نسبت به محو ونابودى آثار به جاى مانده از پيامبر اسلام، صحابه وسلف صالح در ممنوعيت از زيارت قبرستان بقيع، منع دفن در آن و تكفير امت اسلامى، به بهانه اشعرى و ماتريدى بودن انجام گرفته باشد. آيا امام ابوالحسن اشعرى از مدافعان سنّت وسلف صالح نبوده است؟

آنچه كه امروز وهابيت را به نهايت زشتى وقباحت رسانيده اين است كه در تمامى امورى كه بر آن پافشارى واصرار مى ورزند، خود در انجام تكاليف دينى بسيار بى قيد و بند هستند با وجودى كه در دنياى اسلام بايد نمونه و الگوى يك مسلمان كامل بوده و براى تمامى كارهاى خود دليل شرعى اقامه نمايند!

من همواره به عنوان يكى از ميليونها مسلمان- در دنياى اسلام- از اين وحشت داشتم كه چگونه در منظر ومرآى تمامى مسلمانان شرق وغرب عالم اسلام اين همه كوتاهى در شعائر دينى و اعتقادى توسط وهابيت، بدون هيچ عذر و بهانه و يا دليل و اجتهاد شرعى در مكه ومدينه انجام مى گيرد!؟

ص: 18

من از همان ابتدا با خوف و وحشت خاصى به تفكرات وهابيت و آنچه را كه توسط آنها انجام مى گيرد نگاه مى كردم، وتصميم مى گرفتم تا در مقابل آنها عكس العمل نشان دهم، ولى خودم را متهم مى كردم كه شايد اطلاعات من كم باشد و من نمى فهمم!! و اين حسن ظنى بود كه نسبت به برادران مسلمان- مخصوصاً علما- داشتم، ولى حسن ظن حدّى داشت، كه ظرف من گنجايش آنرا نداشت، تصميم گرفتم تا تحقيقى را در سيره سلف صالح آغاز نمايم، تحقيقم را در احوالات صحابه شروع نمودم، مطالب جديدى برايم روشن شد، وقتى خوب دقّت نمودم، ديدم تمامى صحابه به مشروعيت تبرك اتفاق داشته و بدان علاقه شديد داشته اند، و ترديدى ندارم كه علماى بزرگ وهابى احاديث صحيح بخارى و مسلم را كه در مشروعيت تبرّك صحابه به عرق رسول خدا صلى الله عليه و آله، به موى سر، آب وضو، آب دهان مبارك، تبرّك به كاسه آبخورى و مكان هايى كه آن حضرت در آنها نماز خوانده ويا در آن جلوس داشته را ديده و آنرا به خوبى مى دانند.

ترديدى ندارم آنها به خوبى مى دانند- همان طورى كه ما مى دانيم- كه در سه زمان از عصر صحابه به بقاياى نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله تبرّك مى جستند، تبرك به خانه اى كه آن حضرت در آنجا به دنيا آمده بود، و خانه جناب خديجه، و ديگرى خانه ابوايّوب انصارى، همان جايى كه در ورود به مدينه به استقبال حضرت آمدند، و غير اين مكانها، مثل

ص: 19

چاه اريس و ذى طوى و دار ارقم، كه اينها مكان هاى مقدسى به شمار مى آمدند كه براى صحابه محترم بوده وبه آنها تبرك مى جستند. و بعد از صحابه تابعين وتابعينِ تابعين از اين شعائر به خوبى حراست وحمايت مى كردند.

ولى امروز كه سر بلند مى كنيم اتفاق نابهنگام وغير قابل تصور را مشاهده نموده، و آن بدعت شمردن فعل صحابه وتخريب آثار گذشتگان مى باشد! كه توسط برادران ما از مشايخ نجد انجام مى پذيرد، خانه اى كه آن حضرت در آنجا به دنيا آمده تخريب و به بازار مال فروشان وچهار پايان تبديل مى گردد! و خانه ابوايوب در مدينه كه در وقت ورود به مدينه محل پذيرايى بود به وضو خانه و محل تطهير تبديل مى گردد! هر روز آثار ذى قيمت و نفيسى كه يادگار صدر اسلام مى باشند و حفظ و حراست از آن وظيفه فرد فرد مسلمانان مى باشد، توسط اين افراد، محو و نابود مى گردد!!

بسيار جاى تعجب است كه شيوخ نجدى به خوبى مى دانند كه تمامى جهان اسلام با اين كار آنها مخالف است و كسى با آنها هماهنگى اى نداشته و ندارد؛ ولى با اين حال به تمامى علماى جهان اسلام بى اعتنايى نموده، و بدون آنكه دليل شرعى بر جواز افعال خود بيان نمايند، و يا به اجر و ثواب ارشاد توجه داشته باشند، كه به اجر و ثواب هدايت و ارشاد نايل گردند، دنياى اسلام را به جهل متهم نموده وخود را درستكار و مُحِق جلوه مى دهند!!

من به همين مناسبت قصه اى را نقل مى كنم كه

ص: 20

شروع شد، ولى ناتمام ماند:

آن قصه اين بود: من به اتفاق دوست عزيز و بزرگوارم جناب دكتر عبداللَّه بن عبدالمحسن تركى در همايشى كه در يكى از كشورهاى عربى منعقد شده بود، از وضعيت موجود در كشور سعودى و شيوخ نجد و كارهاى بد و دردآور آنان شكايت و اظهار ناراحتى نموديم، كه تمامى اين كارها موجب تفرقه و اختلاف بين كشورهاى اسلامى و حتى در بين مسلمانان اروپا و آمريكا گرديده است.

دكتر عبداللَّه نيز با من موافق بود واين امر اسف بار را تصديق نمود و از من راه چاره را جويا شد.

به او گفتم: راه چاره تنها منحصر به بحث و گفتگو است، كه اگر از روى اخلاص وبدون تعصب انجام پذيرد يقيناً به نتايج مطلوبى دست خواهيم يافت، بنا شد كه در كشور سعودى كنگره اى منعقد و از علما دعوت شود تا از معلومات آنان استفاده شود، و براى وحدت جهان اسلام وحل مسائل مورد ابتلاى دنياى جديد چاره انديشى گردد، كه در اين رابطه از فرصت استفاده نموده، مسائل مورد اختلاف هم مطرح ونظرات خود را اظهار نماييم و از ديگران هم بخواهيم تا ادله شرعى خود را بيان نمايند.

با اين قرار از همديگر جدا شديم، ومن موظف شدم كه اسامى ده نفر از علماى كشورهاى عربى كه در رأس آنان از كشور سوريه باشد شناسايى و براى دعوت در موعد مقرر آماده نمايم، دكتر عبداللَّه هم پذيرفت كه اسامى ده نفر از

ص: 21

علماى سعودى را نوشته و براى اين هم انديشى و كنفرانس آماده نمايد.

من آنچه را كه پذيرفته بودم عمل نمودم، و اسامى ده نفر از علماى كشورهاى اسلامى را كه از سوابق علمى خوب و داراى خلوص وغيرت دينى وخواستار وحدت جهان اسلام بودند براى او فرستادم، و منتظر جواب ماندم، كه او هم اسامى ديگر علما را نوشت، تا براى مراحل بعدى كنفرانس، زمان و مكان، برگزارى برنامه ريزى نماييم.

ولى الآن سالهاست كه از آن تاريخ مى گذرد و هنوز هيچ جوابى نرسيده است!!

من يقين دارم كه دوست صميمى من در اين رابطه مقصر نيست و او هم سعى خود را براى تشكيل اين همايش كرده است؛ ولى نتوانسته علماى سعودى را براى تشكيل اين همايش حاضر نمايد!!

عادت ديرينه آنها بر اين است كه در چنين مواقعى خود را از معركه دور نموده وفرار مى نمايند!

آنها به خوبى مى دانند كه در ارائه آراى دينى، فقير و در ميان مسلمانان تنها بوده وهيچ مؤيد و شريكى ندارند، فلذا به چنان مجالسى تن در نمى دهند و براى بحث و گفتگو حاضر نمى شوند!!

حال كه چنين است، تنها جاى يك سؤال باقى مى ماند، وآن اين است: آيا معناى اخلاص و قصد تقرّب به خدا، در اقامه معروف و دورى از منكر چنين است؟

ص: 22

چگونه مى تواند معروف گسترش و باقى بماند در حالى كه ما مردم را به آن دعوت ننماييم؟ وچگونه منكر در نزد مردم منكر باقى بماند در حالى كه ما مردم را از آن آگاه ننموده وبه دورى از آن دعوت ننماييم؟

علما و شيوخ نجدى چگونه به خود اجازه داده اند كه اين امور عجيب وغريب را كه در اين رساله از سيّد يوسف رفاعى آمده مرتكب گردند در حالى كه هيچ يك از علماى كشورهاى اسلامى با آنها مساعدت نداشته وندارند؟!

آنچه را كه ما به آن رسيده ايم اين است كه، در شريعت اسلامى كارهايى را كه علماى وهابى به آن اقدام نموده اند مشروعيت نداشته و صحيح نمى باشد. من مى گويم چگونه علماى وهابى بدون در نظر گرفتن نظرات ديگر علماى بلاد اسلامى به اين امور تن داده اند و بدون مشورت و يا نظرخواهى و مساعدت آنان بدان اقدام نموده اند، در حالى كه از قديم الأيام تمامى شئون اسلامى با مشاركت و هم يارى انجام مى گرفته است!؟

من باز هم نااميد نيستم، و همواره براى تحقق اين مهم سعى و تلاش مى نمايم و در همين جا از برادر خودم جناب سيّد يوسف الرفاعى، به خاطر اين رساله كه آنرا به شكلى زيبا و با اسلوبى لطيف و جذاب بيان نموده تقدير و تشكر مى نمايم.

اميدوارم برادرانى كه مخاطب اين رساله هستند، اين نصايح را با گوش جان شنيده و در آن تأمل و دقت نمايند،

ص: 23

همچنين اميدوارم كه در قلب آنان جرقه اى از اخلاص وغيرت دينى ايجاد شود، و براى دين خدا و صميميت بين مسلمانان كوشا باشند، همان طورى كه اميدوارم نكات مورد تذكر در اين رساله را خوب دقت نموده و در تدابير خود براى عقل نيز جايگاهى قرار دهند و از آن بى بهره نباشند.

به يقين تكامل انسان بدون رعايت شئون آن حاصل نخواهد شد.

اى علماى نجد! آيا تا كنون در قلب خود محبت خدا و رسول را احساس كرده ايد؟ اگر احساس كرده ايد، چگونه تا كنون شما را متحول ننمود، تا از آثار به جاى مانده از نبىّ مكرم اسلام صلى الله عليه و آله حراست نموده و از محو و نابودى آن ممانعت نماييد!؟ تا در اين راه يك قدم به سلف صالح- كه حامى آثار نبوت بودند- اقتدا نموده باشيد.

به يقين اگر چنين باشيد، شك و ترديد از شما رخ بربسته و خواهيد يافت كه عظمت اين نصايح در نزد خداوند چه مقدار مى باشد.

شما خود به حجاج بيت اللَّه مى گوييد: در محبت رسول خدا، غلو ننماييد! اگر كلام شما نيز مثل كلام پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه مى فرمود: «همانند نصارا كه درباره عيسى بن مريم غلو مى نمايند در باره من غلو ننماييد» كلامى مقبول ونصيحتى ارزشمند بود.

محبت تعلق و وابستگى تمام و كمالِ قلب محب به محبوب است كه از قرب محبوب احساس آرامش و از دورى

ص: 24

آن رنج مى برد، و غلو در محبت نسبت به محبوب راهى ندارد، زيرا قرب و محبت به خدا و رسول چيزى جز زيادى محبت به خدا و رسول نمى باشد، كه هر چقدر بالاتر باشد، بهتر و مطابق دستور خود آن حضرت مى باشد كه فرمود:

«ايمان ندارد كسى كه مرا از نفس خود و فرزندان خود و از تمامى مردم بيشتر دوست نداشته باشد» طبيعى است وقتى قلب شما به اين نوع از محبت روشن گرديد، آن وقت است كه لذّت محبت را خواهد چشيد و آن وقت خواهيد فهميد كه در مقابل اين همه محبت، كوتاهى نموده ايد، چرا كه در اين صورت روح شما با ديدن آثار به جاى مانده از پيامبر خدا آرامش و سكون مى گرفت، و به جاى اينكه به تخريب ومحو آن اقدام نماييد خود را فداى حفظ ونگهدارى از آن مى نموديد.

از خداوند متعال عاجزانه مسألت دارم كه همه ما و برادران از علماى نجد را در طريق حق- كه خداوند متعال در قرآن و پيامبر عظيم الشأن در سيره وسنّت خود بدان دعوت نموده اند و سلف صالح بر آن بوده- متحد گرداند.

همچنين ما را با يقين كامل مؤمن به حقائق اسلام ودر طريقى قرار دهد كه هيچگاه در آن محبت خدا ومحبت رسول خدا- كه صلوات وسلام خاص بر او باد- محدود وپايان پذير نبوده باشد.

د/ محمد سعيد رمضان بوطى

ص: 25

نصيحتى چند، از سر وظيفه

اشاره

رساله «نصيحة لإخواننا علماء نجد» با روايت شريف نبوى آغاز مى گردد، كه پيامبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: «الدين النصيحة، قلنا: لمن؟ قال للَّه ولكتابه ولرسوله ولأئمة المسلمين وعامتهم» (1).

حضرت در اين روايت شريف فرمود: «دين نصيحت و خيرخواهى است، پرسيدند: نصيحت براى چه كس؟

فرمود: نصيحت براى خدا، كتاب خدا، رسول خدا، امام مسلمين وبراى تمامى مسلمانان است.

در اين حديث شريف تعابير وتفاسير لطيفى بيان شده است كه جملگى دلالت أكيد بر خلوص واستقامت بر طريق حق و جلب رضايت خداوند دارند.

خيرخواهى براى خدا، خلوص و خضوع در مقابل اوامر و ترك نواهى است. خيرخواهى براى كتاب خدا، ايمان


1- صحيح مسلم، كتاب الإيمان، باب بيان أن الدين النصيحة، ج 1، ص 74، شماره 55؛ فتح الباري، ج 1، ص 137؛ تحفة الاحوذي، ج 6، ص 52؛ مختصر سنن أبي داود، كتاب الادب، شماره 4749؛ سنن نسائي، كتاب البيعة، ج 7، ص 156؛ سنن دارمى، كتاب الرقاق، ج 2، ص 311؛ مسند احمد، ج 1، ص 351 و ج 2، ص 297 و ج 4، ص 102

ص: 26

و عمل به دستورات و تعظيم جايگاه او در تلاوت وتنزيه او مى باشد.

خيرخواهى براى رسول، احياى سنّت آن حضرت و تعليم و تعلّم و اقتدا و تبعيت از آن بزرگوار مى باشد.

خيرخواهى براى ائمه مسلمين، اطاعت و يارى آنان بر حق است. و خيرخواهى براى عامه مسلمانان، دوست داشتن براى آنان، آنچه را كه براى خود دوست دارى وكراهت داشتن براى آنان، آنچه را كه براى خود كراهت دارى.

نويسنده اين نصايح سپس مى گويد: بعد از چاپ ونشر كتاب «الرّد المحكم المنيع» وكتابهاى ديگر كه عالمان دينى در نصيحت وتنبيه وتوبيخ وهابيت نوشته اند، منتظر بودم كه تحوّلى در افكار و روشهاى علماى آنان پيدا گردد، وليكن هيچگونه عكس العمل و تأثير مثبتى در اين رابطه از آنان مشاهده نگرديد، همان طورى كه خداوند متعال در سوره مباركه «عصر» مى فرمايد: «وَالْعَصْرِ* إنَّ الإنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ* إلّا الّذيْنَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الْصَالِحَاتِ وَ تَواصَواْ بِالْحَقِّ وَتَواصَوا بِالْصَّبْرِ» بنا را بر استخاره نهادم واين كلمات را به عنوان نصيحت و خير خواهى براى آنان نوشتم، اميدوارم آنرا از من بپذيرند.

از خداوند مى خواهم كه ما را هدايت فرمايد و پيروى از راه حق را نصيب ما بفرمايد و ما را از باطل و هواى نفس دور بگرداند. همانا خداوند هادى به راه خير و صواب مى باشد.

ص: 27

حال شما را به اين امور مهم، نصيحت مى كنم كه توفيق اين كار از جانب خداوند متعال است:

1- جايز نيست، به مسلمانانى كه نماز مى خوانند، روزه مى گيرند، زكات مى دهند و حج بجا مى آورند و «لبيك اللهم لبيك» مى گويند، تهمت زده و متهم به شرك نماييد.

شرعاً مسلمانان را نمى توان به بهانه هاى واهى، متهم به زندقه و كفر نمود، آن هم به شكلى كه در كتابها و نشريات شما آمده است و خطباى شما در ايام حج با كمال جرأت بيان مى كنند، چنانكه در «مسجد خيف» در «منى» و در «مسجد الحرام» در عيد فطر به مسلمانان اهل مكه و معتمرين هجوم آورده و تهمت و افترا مى زنند. از خدا بترسيد، واز اينگونه كارها پرهيز نماييد.

ترساندن مسلمان حرام است، خصوصاً اگر در حرمين شريفين باشد، همان طورى كه روايات فراوانى به صراحت در اين باره دلالت مى نمايد.

2- شما گروهى از مسلمانان؛ مثل صوفيه و اشاعره (1)


1- اشاعره: پيروان ابوالحسن، على بن اسماعيل اشعرى،(م 324- 330 ق.) در بغداد مى باشد، او ابتدا داراى مسلك معتزله و از شاگردان ابوعلى جبايى بود، سپس از او جدا گرديد و بر عليه معتزله به مخالفت پرداخت، اشاعره را مى توان برزخ بين معتزله و عقل گرايان با ظاهريه و اهل حديث به شمار آورد، اگر چه گرايش آن ها به سمت اهل حديث بيشتر است. تعدادى از عالمان دينى كه در فكر و عقيده اشعرى بوده اند و در فروع تابع مذاهب ديگر بوده اند، بدين شرح اند: فخر رازى اشعرى شافعى، متوفى 606 ق؛ قاضى باقلانى، م 403 ق؛ محمد غزالى، متوفى 505 ق، ابواسحاق اسفراينى، م 418 ق؛ جويني، م 478 ق؛ عبدالكريم شهرستانى، م 548 ق. و غالب اهل حديث؛ مثل ذهبى و ابن حجر و ديگران، و از حنفيه پيروان فكر ماتريدى هم، گرايشاتى به فكر اشعرى دارند، كه البته مذاهب فقهىِ بسيارى از اين افراد، مختلف مى باشد

ص: 28

را كافر مى دانيد، و تقليد از ائمه چهار گانه اهل سنّت(ابوحنيفه، مالك، شافعى و احمد بن حنبل) را باطل مى دانيد، در حالى كه پيروان اينها بيشتر جامعه مسلمانان را تشكيل داده اند. اين در حالى است كه دولت شما- آنچه كه در قانون، توسط ملك عبدالعزيز وضع گرديده- پيروى از اين مذاهب را معتبر دانسته است.

شما مى دانيد، كافر، مرتد و مشرك به چه كسانى گفته مى شود! اگر كسى ابتدا ايمان داشت؛ سپس كافر گردد، مرتد مى باشد، وخون او مباح است. پيامبر اكرم اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:

«لاترجعوا بعدى كفاراً يضرب بعضكم رقاب بعض (1)

؛ بعد از من به كفر جاهلى برگشت ننماييد، كه بعضى از شما بعض ديگر را به قتل برساند.»

3- شما كسانى هستيد كه وقتى به قدرت رسيديد، آنانكه از شما حمايت مالى نمودند وبا شما همكارى داشتند را تكفير نموديد و به صراحت آنرا در كتابها، نشريات، نوارها


1- صحيح بخارى، كتاب الفتن، باب قول النبي صلى الله عليه و آله: «من حمل عليناالسلاح فليس منّا»؛ فتح الباري، ج 13، ص 29، شماره 7077 و 7080؛ صحيح مسلم، في الايمان، باب معنى قول النبي صلى الله عليه و آله: «لا ترجعوا بعدي كفّاراً يضرب بعضكم رقاب بعض»، شماره 66 و 65، من حديث ابن عمر وجرير

ص: 29

و امثال آن منتشر نموديد، شما جمعيتها وگروههاى اسلامى؛ مثل اخوان المسلمين و جماعت «ديوبنديه» (1) از علماى هند، پاكستان و بنگلادش و جماعت «بريلوى» (2) كه همگى از مسلمانان هستند را به ضلالت و گمراهى متهم كرديد. اهل ابوظبى، دبى و اباضيه، كه با شما در مجلس تعاون همكارى داشته و دارند تكفير نموديد.

شما بارها به دانشگاه الأزهر مصر و علماى آنجا هجوم آورده ايد.

4- شما در معناى حديث شريف: «كلُّ بدعة ضلالة» بدون هيچ تدبّر و تفكرى، غير خود را متهم مى كنيد، در حالى كه بسيارى از اعمال شما، مخالف سنّت رسول خدا مى باشد. گويا پيامبر اسلام شما را از بدعت نهى نكرده است!! و يا اينكه شما بسيارى از امورى كه نزد ديگران بدعت است بدعت به شمار نمى آوريد، كه به نمونه هاى آن اشاره مى نمايم:


1- ديوبند: يكى از بزرگترين حوزه هاى حنفى ها، حوزه ديوبند مى باشد، كه تعصّبى خاص در نشر و دفاع از مذهب حنفى دارد. بيشتر فارغ التحصيلان اين مذهب از اين منطقه مى باشند، اصل اين حوزه در ديوبند هند در نزديكى لكنهو بوده كه امروزه شعبه اى از آن در پاكستان فعال مى باشد. بيشتر عالمان حنفى در پاكستان ومحدوده بلوچستان در اين حوزه درس مى خوانند
2- بريلوى: يكى از شعب فكرى حوزه حنفى بريلوى ها مى باشد، كه متشكل از پيروان احمد بريلوى در شبه قاره هند وپاكستان مى باشد، پيروان اين مسلك كه داراى مذهب حنفى هستند و تا حدودى از ديگر فرق ومذاهب اهل سنّت- به علت داشتن بعض افكار واعتقادات خاص متمايز وجدا مى باشند. اين جماعت از تعصبات تند ديگر مذاهب اهل سنّت بيزارى جسته و داراى رفتارى آرام تر هستند

ص: 30

5- شما درب مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله را بعد از نماز عشا مى بنديد وحال آنكه قبل از شما مسلمانان آنرا نمى بستند.

شما مسلمانان را از اعتكاف و عبادت در آن باز مى داريد و فراموش نموده ايد كه خداوند مى فرمايد:

«وَمَنْ أظلَمُ مِمَنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّه أنْ يُذْكَرَ فِيها اسْمُهُ وَسَعى فِي خَرابِها أُولئِكَ مَا كانَ لَهُمْ أنْ يَدْخُلُوهاالّا خَائفِينَ لَهُمْ في الْدّنيَا خَزْىٌ وَلَهُمْ في الآخِرَةِ عَذابٌ عَظيْمٌ» (1)

؛ «چه كسى ظالمتر است از آن كس كه مانع مى شود از مساجد كه ذكر ونام خداوندشان گفته شود و سعى در تخريب آن مى نمايند؟ آنان مكانهاى عبادت را نا امن نموده كه(مؤمنان) با خوف وترس وارد آن مى شوند، وبراى آنان(مانعين) در دنيا رسوا و در آخرت نيز گرفتار عذاب دردناك مى شوند.»

6- شما بر مؤذنين اهل حجاز شيوه اذان اهل نجد را تعليم داده و بر آنان واجب نموده ايد كه در زمان هايى كه ما معين كرده ايم اذان بگوييد و از آنان خواسته ايد كه مانند مسلمانان ديگر بلاد، با آهنگ و صداى طنين انداز اذان نگويند.

7- شما تدريس و خطابه را در حرمين شريفين به خود اختصاص داده ايد و براى غير خود ممنوع نموده ايد،


1- بقره: 114

ص: 31

اگر چه خطيب و مدرّس از بزرگترين علماى اسلام باشد؛ حتى اگر از علماى حجاز و احسا و يا آنكه از بزرگان الأزهر مصر باشد. از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد و در دين غلو ننماييد، نسبت به برادران خود و عالمان دينى حسن ظن داشته باشيد.

8- اگر كسى خارج از مدينه ويا مكه از دنيا برود شما از دفن او در مكه ومدينه جلوگيرى مى نماييد؛ حال آنكه آن دو مكان پاك- كه خدا و رسول آنرا دوست دارند- براى مسلمانان مقدس هستند، و براى دفن در آنجا ثواب فراوان ذكر شده است، همان طورى كه عبداللَّه بن عدى مى گويد:

رأيت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله على راحلته واقفاً بالحزورة (1) يقول: «واللَّه انّك لخير أرض اللَّه و أحب أرض اللَّه الى اللَّه، ولو لا أني أُخرجت منك ما خرجت (2)

؛ پيامبر اسلام وقتى كه از مكه خارج مى شدند، بر بلندى مشرف بر مكه به مكه خطاب نمود: به خدا قسم تو بهترين زمين خدا هستى! ومحبوبترين زمين خدا در نزد خدا مى باشى! اگر چنين نبود كه مرا از آنجا بيرون نمودند، هرگز از تو خارج نمى شدم.»


1- تپه كوچك
2- مسند احمد، ج 4، ص 305؛ ترمذي، ج 5، ص 722، باب فضل مكه، شماره 3925؛ سنن النسائي، ج 2، 479؛ ابن ماجه، ج 2، ص 1037، في المناسك؛ صحيح ابن حبان، ج 9، ص 22، شماره 3708؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 7

ص: 32

در روايت ديگرى آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«من استطاع أن يموت بالمدينة، فليمت بها، فإني أشفع لمن يموت بها (1)

؛ هر كس كه بتواند در مدينه از دنيا برود، آنجا را براى خود انتخاب نمايد، همانا براى كسى كه در مدينه از دنيا رفته باشد، من شفاعت مى نمايم.»

9- شما زنان را از روبرو شدن با ضريح و قبر مطهر منع مى نماييد. ظاهراً شما پيامبر را فقط اسوه و الگو براى مردان مى دانيد و اگر بتوانيد زنان را از طواف خانه خدا نيز محروم مى كنيد، بر خلاف آنچه سلف صالح به آن عمل كردند. شما زنان مؤمنه را تحقير مى نماييد، آنانرا- با كشيدن پرده هايى ضخيم- از ديدن حرم مطهر نبوى محروم مى گردانيد، با شك به آنان نگاه مى كنيد و اين بدعت شنيع و زشت تنها از شما سر زده است؛ زيرا در زمان پيامبرِ رحمت، به اين شكل با زنها برخورد تحقيرآميز نمى شد. در زمان آن حضرت زنان نيز در نمازها شركت داشتند، به اين شكل كه در صف هاى جلو، مردان و پشت سر آنان بچه ها و سپس زنان قرار مى گرفتند و بدون هيچ مانعى به آن حضرت اقتدا مى كردند.

10- شما جماعتى به نام شُرطه را اجير كرده و به


1- مسند احمد، ج 2، ص 74؛ ترمذى، ج 5، ص 719 في المناقب باب فضل المدينه، شماره 3917؛ سنن النسائي، ج 2، ص 488؛ ابن ماجه، ج 2، ص 1039؛ صحيح ابن حبان، ج 9، ص 57، شماره 3741

ص: 33

آنان مأموريت داديد تا با كمال وقاحت به مضجع شريف ومطهّر پيامبر الهى پشت نمايند و روبروى زوّار كه خود را بعد از تحمل مشقت هاى فراوان، از راه هاى دور و با هزاران اميد و آرزو به آن حضرت رسانده اند، با چهره اى عبوس و غضب آلود، بر آنها نهيب زده و از كنار مضجع شريف آن حضرت با كلماتى ركيك دور نمايند، و يا به آنها حمله ور مى شوند، افرادى نيز در اين ميان مورد ضرب و شتم آن ها قرار مى گيرند. گويا اينان حكم اين آيات شريفه را نمى دانند كه مى فرمايد:

«يَا أيُّها الّذيْنَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَكُمْ فَوقَ صُوتَ الْنَّبِي وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقُول كَجَهْرِ بَعضِكُمْ لِبَعضٍ أنْ تَحْبِطَ أعمَالُكُمْ وَأنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ* إنَّ الَّذِيْنَ يَغُضُونَ أصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِك الَّذِيْنَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ للْتَقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وأَجْرٌعَظِيْمٌ* إنَّ الَّذِيْنَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ» (1)

؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صداى خود را فراتر از صداى پيامبر ننموده، ودر برابر او بلند سخن مگوييد، آنگونه كه بعضى از شما در برابر بعضى ديگر، بلند صدا مى كند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى دانيد؛ آنان كه صداى خود را نزد رسول خدا


1- حجرات: 2- 4

ص: 34

آهسته و آرام مى كنند، كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را باتقواى الهى خالص نموده، و براى آنان آمرزش و پاداش بزرگ است؛ كسانى كه تورا از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند بيشتر آنان نمى فهمند.»

تمامى اين امور با تكبر و اهانت به دوست داران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و زوّار قبر شريف و در محضر آن حضرت اتفاق مى افتد؛ مكان مقدسى كه عظمت آن براى همگان شناخته شده است.

شيخ حنابله(ابن عقيل) آن مكان مقدس را از افضل بقاع، برروى زمين مى داند، همان طورى كه ابن قيّم نقل كرده است:

«قال ابن عقيل: سألني سائل أيما أفضل حجرة النبي صلى الله عليه و آله أو الكعبة؟ فقلت: إنْ أردت مجرد الحجرة فالكعبة أفضل، وان أردت وهو فيها، فلا واللَّه ولا العرش وحملته ولا جنَّة عدن ولا الأفلاك الدائرة لأن بالحجرة جسداً لو وزن بالكونين لرجح».

و قال الامام مالك: «إن البقعة التي فيها جسد النبي صلى الله عليه و آله أفضل من كلّ شي ء حتى الكرسي والعرش، ثم المسجد النبوي ثم مسجد الحرام ثم مكّة» (1)


1- بدايع الفوائد، ج 3، ص 135- 136

ص: 35

از ابن عقيل پرسيدند: حجره اى كه پيامبر خدا در آن دفن گرديده افضل است يا كعبه؟ در جواب گفت: اگر تنها حجره باشد، كعبه افضل مى باشد، ولى اگر مراد شما حجره وبدن شريف باشد، به خدا قسم نه، حتى بر عرش وبرحاملان عرش وبر بهشت وبر افلاك افضل مى باشد؛ زيرا در آن حجره بدن پاكى است كه اگر با دو جهان مقايسه گردد(بر دو جهان نيز) افضل و برتر است.

امام مالك هم در اين زمينه گفته است:

بقعه اى كه حضرت در آن دفن است، از همه؛ حتى از عرش و كرسى هم برتر و بالاتر است، بعد از آن، مسجد پيامبر، بعد از آن، مسجدالحرام و بعد، مكه از برترين مكان ها هستند.

11- شما زنان را از زيارت قبرستان بقيع منع مى نماييد، بدون اينكه براى آن دليلى شرعى اقامه نماييد (1)، و بر مسلمانان بسيار سخت گيرى نموده و در


1- در اينجا توجه گردد كه ممانعت زنان از زيارت قبور در نزد وهابيت ازروى كدام منشأ اعتقادى مى باشد؟

ص: 36

اوقات محدودى دربهاى بقيع را باز مى نماييد، حتى بعضى از اهالى مدينه كه قصد دفن اموات خود را در بقيع دارند فرصت زيارت و تشييع جنازه خود را پيدا نمى كنند.

شما براى زيارت بقيع مانع اهالى مدينه مى شويد و اگر بخواهند زوّار را راهنمايى كنند شما آن ها را مجرم

ص: 37

مى شماريد. قبور اهل بيت و ساير مدفونين در بقيع- از امهات مؤمنين وصحابه پيامبر را- به مردم زائر كه در طول عمر يكبار موفق به آن شده اند را مانع مى شويد و اين ظلم بزرگى است كه خداوند متعال ورسول مكرم اسلام هرگز بدان راضى نمى باشند.

12- شما سنگ قبرها ونشانه هاى قبور صحابه و ازواج نبي و آل بيت پيامبر اسلام را منهدم و نابود كرده، و با خاك يكسان نموديد، به گونه اى كه هيچ يك از آنان قابل شناسايى نمى باشند (1)، و بر بعضى از قبرها بنزين و مواد آتش زا ريختيد، آنطور كه گفته مى شود(نستجير باللَّه ونعوض به سبحانه) شما اينكار را با قبر سيده آمنه بنت وهب، مادر گرامى و بزرگوار پيامبر اكرم، انجام داده ايد.

فلا حول ولا قوة الا باللَّه العلي العظيم.

شما مى توانستيد با علامت سنگ قبر به اندازه يك


1- فتواى مشهور اهل سنّت در جواز كتابت بر روى قبر چنين مى باشد: «ان أئمة المسلمين شرقاً وغرباً مكتوب على قبورهم وهو عمل أخذه الخلف من السلف؛ در شرق و غرب دنياى اسلام بر قبور علما و أئمه مسلمين نوشته وجود دارد»، و اين عمل نسل به نسل از گذشتگان گرفته شده است. ابن ناجى در شرح «المدونة الكبرى» مى گويد: اجماع مسلمانان بر كتابت بر قبور است،(المواهب الجليل، ج 2، ص 246)، و مستند آنها روايت: «لا تجتمع أمّتى على الضلالة» مى باشد، و اين حديث را ترمذى در «سنن» خود در كتاب «فتن»؛ حاكم در «مستدرك»؛ ذهبى در «تلخيص»؛ بغوى در «شرح السنة» و سيوطى در «الدرر المنتثرة» آن را نقل نموده و صحيح دانسته اند، مستدرك، ج 1، ص 117؛ الدرر المنتثرة في أحاديث المشتهرة، ص 180. و روايت: «فما رآه المؤمنون حسناً فهو عند اللَّه حسن وما رآه المؤمنون قبيحاً فهو عند اللَّه قبيح» شرح السنة للبغوي، ج 1، ص 215؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 177

ص: 38

وجب كه مباح هم هست، علامت شناسايى اين قبرها را حفظ نماييد. همان طورى كه در سنّت شريفه پيامبر عظيم الشأن، قبر عثمان بن مظعون را علامت گذاشته و مكان او را معيّن نمودند و سپس فرمود: «أتعلَّمُ بها قبر أخي وأدفن إليه من مات من أهلي» (1)

؛ حضرت بعد از آنكه عثمان بن مظعون را در بقيع دفن نمودند، براى قبر او علامتى قرار دادند و فرمود:

«با اين علامت قبر برادر خويش را معلوم و مشخص مى گردانم، و بعد از اين هر كس از اهل بيت من از دنيا برود در همين جا دفن گردد.»

(و ابن شبه صاحب كتاب «تاريخ مدينه» و ديگران نوشته اند: زمانى كه ابراهيم، فرزند پيامبر از دنيا رفت آن حضرت دستور دادند تا ابراهيم را نزد قبر عثمان بن مظعون دفن نمايند، پس از آن مردم نيز رغبت پيدا نموده و درختان موجود در بقيع را قطع نموده و آنجا را براى دفن اموات خويش مهيا نمودند و هر قبيله و قومى براى خود مكانى را مشخص نمود.) (2) در صحيح بخارى به نقل از خارجة بن زيد كه از تابعين فقهاى مدينه بود آمده است:


1- سنن أبي داود، ج 3، ص 543، في الجنائز باب جمع الموتى في قبروالقبر يعلم، شماره 3206؛ ابن حجر در التلخيص الحبير، ج 2، ص 141 گفته كه اسنادش حسن است
2- ابن شبه، تاريخ مدينه، ج 2، ص 121، ما بين پرانتز در كتاب «النصيحة» نيامده است

ص: 39

«رأيتني ونحن شبان في زمن عثمان، وان أشدّنا وثبة الذي يثب قبر عثمان ابن مظعون حتّى يجاوزه؛ در زمان عثمان بن عفان من در سنين جوانى بودم، در آن زمان قويترين ما كسى بود كه از روى قبر عثمان بن مظعون پرش نمايد.»

ابن حجر عسقلانى در شرح اين روايت، در ضمن توثيق خارجة بن زيد مى گويد: اين روايت بر جواز بلند بودن قبر از سطح زمين دلالت مى نمايد. (1) 13- شما در كنار حرم نبوى و قبرستان بقيع «مركز پاسخگويى، تحقيق و تفحص» داير كرديد، كه مراقب زوّار باشند. شما مواظب هستيد تا كسانى كه زيارت را طولانى نموده و به قبور متبركه توسل پيدا كرده و با خشوع و خضوع اشك مى ريزند و دعا مى كنند و از خداوند متعال به واسطه شرافت و بزرگى صاحب اين تربت شريف، حاجات خويش را طلب مى نمايند، دستگير، محاكمه و زندانى مى نماييد و گاهى ويزاى اقامت آنها را لغو نموده و به ممالك خود برمى گردانيد؛ حال آنكه اين توسل، زيارت و طلب حاجت ها، در نزد علما، حتى علماى حنبلى، مستحب و يا


1- صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب الجريد على القبر، وقال ابن حجر: خارجة بن زيد أي ابن ثابت الانصاري، أحد ثقات التابعين، وهو أحد السبعة الفقهاء من أهل المدينة ... الخ، وصله المصنّف في التاريخ الصغير من طريق ابن اسحاق: حدثني يحيى بن عبد الرحمن بن أبي عمرة الانصاري سمعت خارجة ابن زيد، فذكره، «وفيه جواز تعلية القبر ورفعه عن وجه الارض»، فتح الباري، ج 3، ص 264

ص: 40

مباح مى باشد. كسى حق ندارد مسلمانى را به اين واسطه تكفير و يا عقوبت و مجازات نمايد.

يكى از زندانيان براى من تعريف نمود كه در طول مدت يكماه زندان، زنجير را از دست او باز نكرده بودند و او با همان حالت وضو مى گرفت و نماز مى خواند. او حتى از قرائت قرآن نيز ممنوع بوده است. از خدا بترسيد!! و تقوا پيشه نماييد؛ زيرا كه عاقبت اين ظلمها، تاريكى در روز قيامت و ظلمت در محشر را در پى خواهد داشت.

از نظر شرعى جايز نيست در مسجد نبوى صلى الله عليه و آله- آن مكان مقدسى كه منسوب به پيامبرِ رحمت است- اين اعمال انجام گيرد؛ زيرا آن حضرت فرمود: «انما أنا رحمة مهداة» (1)

اين روايت همان طورى كه محدثين وعلما آنرا موثق دانسته و تأييد نموده اند، معنايش اين است كه آن حضرت فرمود: همانا من به عنوان پيامبر رحمت و پيامبر هدايت، براى همه انسان ها مبعوث گرديده ام.

آيا سزاوار است كه در كنار اين پيامبر ودر محضر او، به هدايت شدگان در دين او، چنين ظلم وستم روا گردد؟!

چطور به خود اجازه مى دهيد كه در كنار مرقد پاك و مطهّر چنين پيامبرى كه خود فرمود:


1- مستدرك، ج 1، ص 35، و صححه على شرط الشيخين ووافقه الذهبي؛ القضاعي في مسنده، ج 2، ص 189، مرفوعاً عن أبي هريرة؛ دارمي في مسنده، ج 1، ص 21؛ البزار في كشف الأستار، ج 3، ص 114، بلفظ: «انما بعثت رحمة مهداة»؛ هيثمي فى المجمع، ج 8، ص 257؛ بيهقي في شعب الايمان، ج 2، ص 164؛ دلائل النبوة، ج 1، 157- 158

ص: 41

«الانبياء أحياءٌ في قبورهم يصلّون (1)

؛ پيامبران در قبرهاى خود زنده ودر آن نماز مى خوانند.»

و فرمود:

«إن اللَّه عزّوجلّ حرَّم على الارض أن تأكل أجساد الأنبياء (2)

؛ خداوند متعال بر زمين حرام كرده است كه از بدن انبيا خورده شود.» چنين ظلم ها و بى احترامى هايى انجام دهيد.

[حيات پيامبران]

[درباره حيات پيامبران، روايات فراوانى در كتب روايى اهل سنّت، حتى در صحيح بخارى و مسلم وجود دارد كه بر اثبات آن، علما و بزرگان، اين روايات را در كتب خود به مناسبت هاى گوناگون نقل و مفادّ آنها را تصديق نموده اند.

آيه شريفه: «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤمِنُونَ»؛ (3)

«و بگو عمل نماييد؛ همانا خدا، رسول ومؤمنان اعمال شما را مى بينند.»


1- بيهقي في حياة الانبياء، ص 15؛ مسند أبي يعلى، ج 6، ص 146، شماره 3425؛ مسند بزاز، شماره 256؛ در مجمع الزوائد، ج 2، ص 211 آمده است: رجال أبى يعلى و بزاز موثق هستند
2- مسند احمد، ج 4، ص 8؛ مصنّف ابن أبي شيبة، ج 2، ص 516؛ سنن أبي داود، شماره 1047؛ سنن النسائي، ج 3، ص 91- 92؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 1085؛ صحيح ابن حبان، ج 3، ص 190- 191؛ صحيح ابن خزيمه، شماره 1733؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 278؛ الفتوحات الربانية، ج 3، ص 309- 312
3- توبه: 104

ص: 42

در تفسير اين آيه شريفه، روايات معتبرى وجود دارد كه دلالت صريح دارد، بر اينكه اعمال امّت بر پيامبر عرضه خواهد شد؛ به مواردى از آن ها اشاره مى گردد:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: همانا كارهاى شما بر نزديكان شما كه در قبرهاى خود هستند، عرضه مى گردد، اگر چنانچه اعمال شما خوب باشد از آن خوشحال مى گردند و اگر اعمال شما بد باشد، مى گويند:

خداوندا! آنان را با الهام خود، هدايت گردان تا از تو اطاعت نمايند. (1) در عرضه نمودن اعمال بر آن حضرت، در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه هم روايات فراوانى وجود دارد. (2) از كتاب هايى كه در اين زمينه، به جمع آورى آيات وروايات پرداخته است، كتاب «سبل الهدى والرشاد» از صالحى شامى مى باشد، كه تحت عناوين خاص به اين موارد پرداخته است، در آن كتاب بابى تحت عنوان «الانبياء أحياء في قبورهم يصلّون؛ پيامبران در قبرهاى خود زنده و در آن نماز مى خوانند.» آورده، وروايات فراوانى را در آنجا ذكر مى نمايد، كه به بعضى


1- تفسير ابن كثير، ج 2، ص 387
2- سنن الترمذى، شماره 747؛ مسند أبي داود، شماره 2436؛ سنن النسائي، ج 4، ص 201؛ شرح السنة للبغوي، ج 6، ص 354؛ الترغيب و الترهيب، ج 2، ص 85؛ المواهب اللدنيّة، ج 3، ص 410

ص: 43

از آنها اشاره مى گردد:

شيخ جمال الدين اردبيلى در كتاب، الأنوار فى أعمال الأنوار مى گويد:

بيهقى در كتاب اعتقاد خود آورده است: پيامبران بعد از آنكه قبض روح شدند و از دار دنيا رفتند همانند شهدا، روح به آنان برمى گردد و آنان در قبرهاى خود زنده هستند و پيامبر اسلام، آنان را مشاهده كرده و به ما خبر داده كه- همانا خبر او راست است- همانا صلوات و سلام ما به او مى رسد و خداوند متعال بر زمين حرام كرده كه جسد انبيا را بخورد.

همچنين صالحى شامى نقل مى كند كه قرطبى در كتاب «التذكرة» در ذيل حديث «الصعقة» (1) از شيخ خود نقل كرده است: مرگ به معناى نيستى وفناى مطلق نيست؛ بلكه مرگ انتقال از حالى به حال ديگر مى باشد و شاهد آن اين است كه درباره شهدا وارد شده است كه آنان بعد از كشته شدن در راه خدا، نزد او زنده هستند و در حالى كه شاد و مسرورند، روزى مى خورند كه اين صفتِ زندگان است. اين كه گفته مى شود زمين، بدن انبيا را نمى خورد، صحيح است.

در روايت ابوداود، نسايى و ابن ماجه از اوس ثقفى آمده است: از بهترين ايام عمر شما روز جمعه است، پس در روز جمعه زياد بر من صلوات بفرستيد، همانا صلوات شما بر


1- صعقه: صدايى است كه روز قيامت مرده ها با آن زنده مى شوند

ص: 44

من عرضه مى گردد، سؤال كردند: اى رسول خدا! چگونه صلوات ما بر شما عرضه مى گردد وحال آنكه شما از دنيا رفته ايد؟ آن حضرت فرمود: خداوند بر زمين حرام كرده است كه از بدن انبيا بخورد.

هيثمى در «مجمع الزوائد» از عبداللَّه بن مسعود آورده است كه پيامبر اسلام فرمود: از طرف خداوند متعال ملائكه هايى مأمور مى باشند كه مى گردند و سلام امتم را به من مى رسانند.

و فرمود:

«حياتى خير لكم تحدثون و تحدث لكم، و وفاتى خير لكم تعرض علىَّ أعمالكم، فما رأيت من خير حمدتُ اللَّه وما رأيت من شرٍّ استغفرتُ لكم» رواه البزار ورجاله رجال الصحيح (1)

؛ زندگى من براى شما خير بود، وفات من نيز براى شما خير مى باشد؛ زيرا اعمال شما بر من عرضه مى گردد، اگر خوب باشد خدا را بر آن شكر مى كنم و اگر بد باشد براى شما استغفار مى كنم. اين روايت را بزار در مسند خويش ذكر نموده وسند آن صحيح مى باشد.»


1- مستدرك حاكم، ج 2، ص 421؛ بغوى، شرح السنة، ج 3، ص 197؛ سنن الدارمي، ج 2، ص 317؛ سنن نسائي، ج 3، ص 43؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 24؛ سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 103؛ ترجمه احمد بن فارس، جلاء الافهام لابن القيم، ص 27؛ طرح التثريب في شرح التقريب للعراقى، ج 3، ص 297

ص: 45

احمد بن حنبل، ابوداود و بيهقى با سند صحيح از ابوهريره روايت كرده اند كه پيامبر فرمود:

«هيچ كسى نيست كه بر من سلام بفرستد؛ مگر اينكه خداوند روح مرا به من بر گردانده تا سلام او را جواب بگويم.» (1) همچنين قاضى ابويعلى از ابوهريره نقل مى كند كه شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: «قسم به خداوندى كه جانم در دست اوست! عيسى بر زمين نازل مى گردد، اگر بر من سلام گويد او را جواب خواهم داد.»

بيهقى از انس روايت مى كند كه حضرت فرمود:

«پيامبران در قبرهاى خود بعد از چهل روز رها نمى گردند، آنان در قبرهاى خود در پيشگاه پروردگار نماز مى خوانند، تا آن زمان كه نفخ صور دميده شود.»

سفيان ثورى از سعيد بن مسيب روايت مى كند كه هيچ پيامبرى در قبر خود بيشتر از چهل روز رها نمى شود، مگر اينكه روح او بر گردانده مى شود.

حافظ، عبدالغنى مقدسى در جواب اين سؤال كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چگونه در معراج نسبت به انبياى ديگر، اظهار محبت و رضايت خويش را بيان مى كرد؟

و آيا آن حضرت به اجساد آنان صلوات مى فرستاد يا بر


1- مسند احمد، ج 2، ص 527؛ سنن بيهقى، ج 5، ص 245؛ مشكاة خطيب تبريزى، ج 1، ص 291؛ سنن صغير بيهقى، ج 2، ص 210؛ مجمع الزوائد، ج 1، ص 162؛ سبل الهدى و الرشاد، ج 12، ص 356؛ خصائص الكبرى، ج 2، ص 280

ص: 46

ارواح آنان؟ مى گويد:

«بدان خداوند تو را مورد رحمت قرار دهد- اعتقاد صحيح در مذهب اهل حق، آنان كه به سنّت رسول خدا عمل مى نمايند اين است كه معراج پيامبر اسلام، با جسم و روح و در حال بيدارى بوده است نه در حال خواب، هم قرآن به ما خبر داده است و هم در روايات صحيح وارد شده است، خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

«پاك و منزه است خداوندى كه در يك شب بنده خود را از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سير داد.» (1) و اخبار متواتر و صحيح بر آن دلالت داشته و دارد، و وقتى اين مطلب بر تو ثابت شد، بدان كه «پيامبران در قبرهاى خود زنده مى باشند.» (2) حيف است در چنين مبحثى، از قصيده «نونيه» ابن قيّم چند بيتى را ذكر ننمايم:

والرسل أكمل حالة منه (3) بلاشك وهذا ظاهر التبيان

فلذلك كانوا بالحياة أحق من شهدائنا بالعقل والبرهان


1- اسراء: 1
2- سبل الهدى و الرشاد، ج 12، ص 357- 358؛ خصائص الكبرى، ج 2، ص 280
3- منظور از ضمير، «شهيد» مى باشد

ص: 47

وبأن عقد نكاحه لم ينفسخ فنساؤه في عصمة وصيان

ولأجل هذا لم يحل لغيره منهن واحدة مدى الأزمان

أفليس في هذا دليل أنه حي لمن كانت له أذنان (1)

ترجمه ابيات:

- پيامبران بدون هيچ ترديدى از شهدا افضل مى باشند، و اين برترى در قرآن بيان گرديده است.

- پس بنابر اين با برهان عقلى و نقلى ثابت مى گردد كه پيامبران در حيات و زندگى بعد از مرگ سزاوارتر از شهدا مى باشند.

- دليل برترى انبيا بر شهدا، اين است كه، عقد نكاح زنان پيامبر بعد از آن حضرت فسخ نمى گردد، و آنان همچنان همسران پيامبر باقى مى مانند.

- و به همين جهت تا روز قيامت كسى نمى تواند با هيچ يك از زنان پيامبر ازدواج نمايد.

- آيا براى كسانى كه داراى گوش شنوا و درك و شعور هستند اين دليل كافى نيست؟

14- شما به يكى از خيّرين مدينه اجازه داديد كه مسجد منسوب به ابى بكر را در منطقه خندق تجديد بنا


1- ابن قيّم، النونية، ج 2، ص 160؛ الزيارة النبوية بين البدعة والشرعية، ابن علوى مالكى، ص 244- 25، چاپ ابوظبى

ص: 48

نمايد؛ ولى بعد از بناى آن دوباره دستور خرابى آنرا صادر نموديد. رأى شما عوض گرديد، به اين دليل كه زيارت مساجد سبع بدعت مى باشد.

15- شما مردم را از مراجعه وخواندن كتاب «دلائل الخيرات» كه شيخ عارف محمد بن سليمان جزولى حسنى در فضائل صلوات بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نوشته است و ديگر كتابهاى ادعيه ممنوع نموديد، در حالى كه اجازه مى دهيد، كتابها و مجلات گمراه كننده و باطلى كه شرعاً خواندن آنها جايز نيست به وفور داخل كشور شده و در اختيار همگان قرار بگيرد.

16- شما با سركشى و تجسّس در زندگى مردم، كسانى را كه مجلس جشنِ ميلاد پيامبر اسلام را برپا كرده اند دستگير نموده و مجازات مى نماييد (1). در حالى كه بر خلاف برداشت و سوء ظن شما به مسلمانان، نه تنها در اين مجالس هيچگونه منكرى ملاحظه نمى شود، بلكه علاوه بر تعظيم شعائر دينى و تجليل و تكريم از پيامبر عظيم الشأن و اسوه بودن آن حضرت وتشويق و ترغيب به دستورات او برگزار مى گردد، اين در حالى است كه شما هيچگاه به مجالس لهو و لعب و موسيقى لهوى و ديگر


1- اين در حالى است كه گروه زيادى از علما و دانشمندان اهل سنّت، جشن ميلاد پيامبر را جايز دانسته وبدان تشويق و ترغيب مى نمايند؛ براى اطلاع از آن، به كتاب «حسن المقصد في عمل المولد» از سيوطى مراجعه نماييد، كه در آنجا اسامى كتابهاى فراوانى از علما را نام مى برد كه جشن ميلاد، براى بزرگ داشت وتكريم از آن حضرت را امرى پسنديده و مقبول دانسته اند

ص: 49

مظاهرِ فسق و فجور اعتراض و جلوگيرى نمى كنيد. شما اين دو را چگونه ارزيابى و سنجش مى نماييد؟ آيا به خاطر رضايت و خوشحالى فاسقين جايز است به مؤمنين ودوست داران پيامبر اسلام اهانت گردد؟!

17- شما امامان جماعت را از قنوت در نماز صبح منع مى كنيد و آنرا بدعت به حساب آورده ايد؛ حال آنكه مى دانيد از نظر شرعى- چنان كه نظر شافعى و مالك هم همين است- قنوت در نماز صبح ثابت است و بدعت نمى باشد، پس چگونه ممكن است رأى و نظر يك امام به عنوان واجب شرعى، عملى گردد، و بر مسلمانان ديگر تحميل گردد و در اين زمينه بر آنها سختگيرى نمود؟ تقوا پيشه نماييد و از خدا بترسيد.

18- شما تنها امامت در نمازهاى حرمين شريفين را براى علماى اهل نجد، كه از كيش و مسلك شما هستند، قرار داده ايد و از امامت علماى ديگر حجاز- از احساء و غير آنها- ممانعت مى نماييد، آيا اين عدالت و از ديانت است؟

تقوا داشته باشيد و از خدا بترسيد، عادل باشيد؛ زيرا خداوند افراد عادل را دوست مى دارد.

19- شما تمام همّت خويش را در از بين بردن آثار نبىّ مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و صحابه بزرگوار آن حضرت كه در مدينه به طور خاص و در حرمين شريفين به شكل عام به كار گرفته ايد. در مدينه تنها مسجد نبوى باقى مانده و چيزى از آثار آن حضرت باقى نگذاشته ايد. شما مى دانيد كه

ص: 50

عزت و عظمت هر ملت و مملكتى به آثار گذشتگان آنان مى باشد. شما تمامى اطلاعات و سوابق مسلمانان و هر اثرى از آثار آنان را به عنوان شرك از بين برده ايد و حال آنكه خداوند در قرآن، ما را به سير در زمين و ديدن آثار مشركين، امثال عاد و ثمود امر فرموده است، در اطراف مدينه از «ديار صالح» در نزديكى مدينه [از جاهاى ديدنىِ زمان هاى گذشته كه امر شده به آن مكانها سير نموده و از آن عبرت گرفته شود] كه از دير زمان جزء مكانهاى ديدنى براى گردشگران بوده است، چنانكه مى فرمايد:

«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلكُمْ سُنَنٌ فَسِيْروا فِي الأرضِ فَانْظُروا كيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِيْنَ» (1)

؛ «قبل از شما آداب و سننى بوده است كه از بين رفته اند، پس در زمين سير نماييد، تا ببينيد كه عاقبت تكذيب كنندگان و دروغگويان چگونه مى باشد.»

و باز مى فرمايد:

«أوَلَمْ يَسِيْروا فِي الأرض فَيَنْظُروا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الّذِيْنَ كَانوا مِنْ قَبْلِهِمْ كَانوا هُمْ أشَدَّ مِنْهُمْ قُوّةً وَ آثَاراً فِي الأرضِ فَأخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ* ذَلكَ بِأنَّهُمْ كَانَتْ تَأتِيْهِمْ رُسُلُهُمْ بالْبَيِنَاتِ فَكَفَروا فَأخَذَهُمُ اللَّهُ إنَّهُ


1- آل عمران: 137

ص: 51

قَوِيٌّ شَدِيْدُ الْعِقَابِ» (1)

؛ «آيا در روى زمين سير نمى نمايند؟ تا سرانجام وعاقبت كسانى كه قبل از شما زندگى مى كردند را ببينيد، آنها در زمين از حيث آثار و قدرت بالاتر از شما بودند، ليكن با آن همه قدرت، خداوند آنان را به واسطه گناهان شان از بين برد، وآنان نتوانستند هيچ گونه دفاعى از خود انجام دهند، و اين عذاب به خاطر آن بود كه پيامبران خدا آنان را بيم دادند ولى آنان كافر شدند، و خداوند هم آنان را مجازات نمود؛ همانا خداوند قوى و مجازاتش شديد است.»

و مى فرمايد:

«ألَمْ يَأتِكُمْ نَبَؤا الَّذِيْنَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وعَادٍ وَثَمُودَ وَ الَّذِيْنَ مِنْ بَعدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إلّا اللَّهُ جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِنَاتِ فَرَدّوا أيْدِيَهُمْ فِي أفْواهِهِمْ وَقَالوا إنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعونَنَا إلِيْهِ مُرِيْبٍ» (2)

؛ آيا اخبار عاد و ثمود و بعد از آنان و كسانى كه قبل از شما مى زيستند به شما نرسيده است؟ فقط خداوند احوالات آنان را مى داند، پيامبرانى با دلايل و بيّنات روشن بر آنها فرستاده شد، آنان دست ها را بر دهان نهاده و مهر سكوت بر لب زده و


1- غافر: 21 و 22
2- ابراهيم: 9

ص: 52

اعلام نمودند كه ما به آنچه را كه فرستاده شده و ما را بدان مى خوانيد كافر هستيم، و ما همچنان در ترديد وشك مى باشيم.»

شما مسلمانان را از مشاهده و ديدن آثار گذشتگان از جمله: ديدن آثار بدر، أحد، حديبيه، حنين، احزاب و غير اينها از ايام اللَّه و آن روزهايى كه خداوند نصرت و پيروزى را بر پيامبر خود نازل كرد و مؤمنين را شاد نمود، و دشمنان و مشركين را سرافكنده كرد، منع نموديد، پس تقوا داشته باشيد و از خداوند بترسيد، وجزء افراد فهميده باشيد تا شايد خداوند بر شما ترحّم نمايد.

20- شما(ناصر البانى) را حمايت نموده و كتاب(أحكام الجنائز وبدعها) او را منتشر نموديد، كه در آن علناً نبش قبر مطهّر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را خواستار شديد و گفتيد كه بدن مطهّر بايد از مسجد بيرون برده شود. شما چنين فردى را به عنوان استاد و عضو مجلس اعلى، براى جامعه اسلامى در مدينه منوره تعيين نموديد، و وقتى ملك فيصل او و بعضى از طرف دارانش را از مدينه بيرون كرده و مطرود نمود، شما او را به منصب اوّل باز گردانديد، و هنوز كتابهاى بى ارزش او، در نزد شما از اعتبار خاصّى برخوردار مى باشند. اين در حالى است كه از كتابهاى غزالى، ندوى، عبدالفتاح ابوغده، مالكى، سعيد حوى، بوطى و غير اينها- از كتابهاى عالمان ديگر- ممانعت و جلوگيرى مى نماييد، آيا اين كار شما از عدالت است؟

ص: 53

21- شما شاگرد «البانى» و وكيل او در كويت(عبدالرحمن عبد الخالق) را تحت حمايت خود قرار داده، و پيروان خود را به او ارجاع داده و به او كمكهاى اساسى مى نماييد و حال آنكه او در كتاب خود، اوليا و صالحين را مورد هجوم قرار داده است. با توجه به اينكه بعضى از همين اوليا و صالحين را ابن تيميه، ابن رجب، ذهبى وديگر مشايخ شما، تعريف و تمجيد نموده اند و در حديث قدسى نيز آمده است:

«من عادى لي وليّاً فقد آذنته بالحرب؛ هر كس با يكى از دوست داران و اوليا من دشمنى ورزد همانا با من اعلام جنگ نموده است.»

پس از خدا بترسيد و تقوا پيشه نماييد، و با اولياى خدا مخالفت ننماييد.

22- شما هر سال به بهانه هاى مختلف؛ مانند حفظ و نگهدارى از مسجد نبوى و ترميم و نقاشى آن، بسيارى از آثار موجود در گوشه و كنار مسجد پيامبر را؛ مانند اشعار قصيده مشهور به «برده» از «بوصيرى» را محو و نابود مى نماييد، و اخيراً تصميم گرفتيد كه دو بيت شعرى كه بر ضريح مبارك آن حضرت نوشته شده است را از بين ببريد كه در قصه «العتبى» (1) آمده است، ابن كثير در تفسير خود


1- قصه محمد بن عبداللَّه عتبى در كتابهاى متعدد تفسيرى، فقهى واعتقادى بدين گونه نقل شده است:

ص: 54

آنرا چنين نقل مى نمايد:

يا خير من دُفِنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاعُ والأكَمُ

ص: 55

نفسي الفداء لقبر أنت ساكنه فيه العفاف وفيه الجود والكرم (1)

و اگر ملك فهد- متولّى حرمين- شما را منع نمى نمود، شما به اين كار اقدام نموده و اين دو بيت شعر را بر مى داشتيد، اين چه ظلم و ستمى است كه شما در حقّ نبى مكرم صلى الله عليه و آله انجام مى دهيد. پيامبر اكرم، واسطه بين شما و خداوند است، و شما اين رابطه را چگونه حفظ نموده ايد؟

گويا شما فراموش نموده ايد كه خداوند مى فرمايد:

«والَّذِيْنَ يُؤذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيْمٌ» (2)

؛ «كسانى كه پيامبر خدا را اذيت و آزار مى نمايند براى آنان عذاب دردناك مى باشد.»

و همچنين مى فرمايد:

«إنَّ الَّذِيْنَ يُؤذُونَ اللَّهَ و رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأعَدَّ لَهُمْ عَذَابَاً مُهِيْناً» (3)

؛ «براستى كسانى كه خدا ورسول او را آزار واذيت نمايند، خداوند در دنيا وآخرت آنان را لعنت نموده وبراى آنان عذاب سخت مى باشد.»

23- شما از «مقبل بن هادى وادعى» كه در بدگويى و طعنه زدن بر علما و صلحا، معروف و مشهور است دعوت


1- تفسير ابن كثير، ج 2، ص 306
2- توبه: 61
3- احزاب: 57

ص: 56

نموده و بر او احترام بسيار نموديد، كه هم اكنون كتابها و نوارهاى سخنرانى اين شخص كه از دروس دانشگاهى است و در دانشگاه مدينه منوره در دسترس همگان مى باشد، اين در حالى است كه او در گفته هاى خود به عنوان بحث پيرامون «گنبد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله»، صريحاً بيان مى دارد كه قبر شريف را از مسجد نبوى صلى الله عليه و آله بيرون ببريد، چرا كه وجود قبر و گنبد در مسجد بدعت است! و بايد از بين برده شود! و شما از چنين فردى استقبال كرده و مورد تكريم قرار مى دهيد و كتاب او را به عنوان يك كتاب خوب و درجه عالى پذيرفته و قبول نموديد.

آيا شما كسى را كه به پيامبر، حبيب خدا و رحمت جهانيان جسارت نمايد، مورد تكريم قرار مى دهيد؟!

همين شخص صدها نفر از مقلدين خود را كه متأثر از فكر باطل شما مى باشند، مجهز نمود، تا در عدن كه از شهرهاى يمن است، قبرهاى مسلمانان و صلحا (1) را خراب و نبش قبر نموده و هتك حرمت نمايند، و آن ها تا چند سال، با بيل و كلنگ به نبش قبر مردگان پرداخته و استخوان هاى آنان را بيرون آورده و هتك حرمت نمودند! او در يمن فتنه كورى را طرح ريزى و رهبرى نمود كه بر طبق اخبارى كه به ما رسيده، براى اين كار و حتى براى تخريب قبور بزرگان


1- در ميان اين قبور قبر امام حبيب العيدروس العدنى بود، كه ازشخصيت هايى محسوب مى گردد كه مردم آن ديار او را موجب خير و بركت عدن و حضرموت مى دانند؛ ولى خداوند مكر و كيد مقلدين اين شخص را بر هم زد وقبر او دوباره با قبه وبارگاه تجديد بنا گرديد

ص: 57

دينى از مواد منفجره و ديناميت و از هر وسيله ممكن ديگر استفاده مى نمودند، كه بدون شك، تمامى اين اعمال زشت، در نامه اعمال شما ثبت و ضبط است!

24- شما مصحف شريف را كه به امر خادم الحرمين شريفين، طبع گرديد، به نام(مصحف المدينة النبوية) نام نهاديد، و نخواستيد به نام(مصحف المدينة المنورة) بناميد، مثل اينكه شما هنوز نپذيرفته ايد كه مدينه و بلكه كل دنيا، نورانى به نور بعثت و رسالت پيامبر اسلام حضرت محمد بن عبداللَّه صلى الله عليه و آله مى باشد!

به ياد آوريد آن روز بزرگ و بياد ماندنى ورود رسول خدا به مدينه را كه فرزندان كوچك مدينه بر سر راه آن حضرت به عنوان خير مقدم خواندند:

طَلَعَ الْبَدْرُ عَلَيْنَا مِنْ ثَنِيات الْودَاع وَجَبَ الشُكْرِ عَلَيْنَا مَا دَعا للَّه دَاع

ترجمه: از سمت مكه(ثنيات الوداع) ماه نورانى بر ما ظاهر گرديد، كه شكر اين نعمت بزرگ، تا زمانى كه در روى زمين شكرگزار و يا دعا كننده اى از ما باقى بماند، واجب گرديد.

همانا آن حضرت بدر و قمر و نور است، آنجا كه خداوند مى فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدَاً وَ مُبَشِرَاً وَنَذِيْراً* وَدَاعِيَاً إلَى اللَّهِ بِإذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيْراً» (1)

؛


1- احزاب: 45- 46

ص: 58

«اى پيامبر! ما تو را به عنوان گواه و شاهد فرستاديم كه بشارت دهنده و انذار كننده باشى، و تو را دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او قرار داديم وچراغ روشنى بخش.»

و باز مى فرمايد:

«قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِيْنٌ* يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُلُمَاتِ إلى النُوربِإذْنِهِ وَيَهدِيهِمْ إلى صِراطٍ مُسْتَقِيْمٍ» (1)

؛ «همانا از طرف خدا نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد، خداوند به بركت آن كسانى را كه از خوشنودى او پيروى كنند، به راه هاى سلامت هدايت مى كند، وبه فرمان خود از تاريكى ها به سوى روشنايى مى برد، و آنها را به سوى راه راست، رهبرى مى نمايد».

اگر به كتاب هاى تفسيرى مراجعه نماييد، بسيارى از آيات را خواهيد ديد كه مفسرين آنها را به پيامبر اسلام تفسير نموده اند، وجود شريف آن حضرت نور و


1- مائده: 15- 16

ص: 59

رحمت و آنچه را نيز كه او از طرف خداوند براى هدايت بشر آورده، نور مى باشد، همان طورى كه مى فرمايد: «وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُلُمَاتِ إلى الْنُورِ بِإذْنِهِ وَ يَهْدِيْهِمْ إلى صِراطٍ مُسْتَقِيْمٍ» (1).

25- شما همواره اصرار داريد تا اداره امور حرم نبوى را به اسم(رياست حرم مكى ومسجد نبوى شريف) نام گذارى نماييد، و هرگز نمى گوييد:(حرم نبوى شريف) و همين طور در تابلوهاى اعلانات و علائم راه هاى منتهى به حرم مطهر، اصرار داريد كه گفته شود(مسجد نبوى) چرا! مگر مسجد آن حضرت، حرم او نمى باشد؟

خود حضرت در وقت ورود به مدينه، تمامى مدينه را حرم نام نهادند، عاصم بن سليمان احول به انس بن مالك گفت:

«أ حرَّم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله المدينة؟ قال: نعم، ما بين كذا الى كذا، فمن أحدث فيها حدثاً، قال لي: هذه شديدة، من أحدث فيها حدثاً فعليه لعنة اللَّه والملائكة والناس أجمعين، لا يقبل اللَّه منه يوم القيامة صرفاً ولا عدلًا؛ آيا رسول خدا مدينه را حرم قرار داد؟ انس گفت: آرى، مابين فلان جا تا فلان جا را مدينه ناميد، هركس در اين حرم فتنه اى نمايد، لعنت خدا و لعنت ملائكه و لعنت تمامى انسان ها بر او مى باشد، و هرگز در روز قيامت از او عذر و بهانه اى، مورد پذيرش نمى باشد.»


1- مائده: 16

ص: 60

همچنين انس در روايت ديگرى مى گويد:

«ثم أقبل حتى إذا بدا له أحُد قال: هذا جبل يحبنا ونحبه، فلما أشرف على المدينة قال:

اللهم إني أُحرِّم ما بين جبليها مثل ما حرَّم ابراهيم مكة، اللهم بارك لهم في مدِّهم وصاعهم؛ (1)

پيامبر خدا وقتى كوه احد را ديد، فرمود: اين كوه ما را دوست دارد وما هم او را دوست داريم، و وقتى بر مدينه مشرف گرديد فرمود: خداوندا من، ما بين اين دو كوه را حرم قرار مى دهم همان طورى كه ابراهيم مكه را حرم قرار داد، خداوندا بركت خود را در اين شهر فراوان گردان.»

و از ابى هريره روايت شده:

أن النبي صلى الله عليه و آله قال: «المدينة حرم فمن أحدث فيها حدثاً أو آوى محدثاً فعليه لعنة اللَّه والملائكة والناس أجمعين، لايقبل منه يوم القيامة عدلٌ و لا صرف (2)

؛ تمامى مدينه حرم مى باشد، هر كس در آن فتنه و يا آشوب نمايد لعنت خداوند و ملائكه و تمامى مردم بر او


1- صحيح بخارى، فضائل المدينة، باب حرم المدينة، و في كتاب الاعتصام باب: «اثم من آوى محدثاً؛ صحيح مسلم، شماره 1365 و 1366 و 1367 في الحج، باب فضل المدينة ودعاه النبي صلى الله عليه و آله فيها بالبركة
2- صحيح مسلم، كتاب حج، باب فضل مدينه، شماره 1371

ص: 61

است، و هرگز در روز قيامت عذر وبهانه اى از او پذيرفته نمى گردد.»

26- حيله و مكر شما در خيانت به كتاب هاى گذشتگان چنين است: هر كتابى كه رضايت شما را جلب ننمايد حذف نموده و از ورود آن به كشور جلوگيرى مى نماييد، حال آنكه اين كتاب ها مورد نياز مسلمانان مى باشد، و كار شما از نظر شرعى و قانونى ممنوع و ظلم بر مؤلفين و بزرگان از علما و ظلم بر طالبان علم و دانش مى باشد، آنان گر چه در دنيا نمى توانند شما را در محكمه عدل محاكمه و بازخواست نمايند، امّا در روز محشر در پيشگاه عدل الهى، از تمامى اين ظلم و جورها و تمامى اين تخلفات، محاكمه و دادخواهى خواهند نمود.

از كتاب هايى كه در آنها حذف، تغيير و يا بر خلاف كلام مؤلف، مطالب آنرا عوض نموده ايد اين كتابها هستند:

1- كتاب «الأذكار» للامام محيى الدين النووي، اين كتاب كه در چاپخانه(دار الهدى) سال 1409 ه در رياض با تحقيق «عبدالقادر الأرناؤوط الشامي» بچاپ رسيده، مواردى از جاهاى حساس اين كتاب تغيير يافته است، كه از جمله آن در صفحه(295) در عنوان «زيارت قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله» مى باشد، كه عنوان به اسم «فصل في زيارة مسجد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله» تغيير

ص: 62

يافته و علاوه بر آن اولين سطر از اين فصل وآخر آن همراه با جريان روايت عتبى كه قبلًا بدان اشاره گرديد، حذف گرديده با وجودى كه خود امام نووى در اين كتاب به طور كامل آنها را ذكر نموده است. واين ظلم وجنايتى بزرگ بر مؤلف وكتاب او مى باشد، با اين وجود وقتى به محقق كتاب مراجعه مى شود، به صراحت مى گويد: او تمام كلمات مؤلف را در كتاب تحقيق نموده و آورده، ولى مأمورين شما آنها را تغيير داده واز بين برده اند!!

2- مورد دوم: حذف عبارت «لا تعجبكم» از حاشيه «الصاوي» بر تفسير «جلالين» است.

3- حذف فصل مخصوص به اولياء و ابدال در حاشيه(ابن عابدين شامى) در فقه حنفى.

4- حذف جزء دهم، از فتاواى «ابن تيميه» كه در باره تصوف است.

5- در زمان سابق «بن باز» كه رييس اداره علمى در فتوا و ارشاد بود، به تعليقه زدن بر كتاب «فتح البارى» از ابن حجر عسقلانى بر آمد، و با مجموعه اى كه در اختيار داشت سه مرتبه آنرا به چاپ رسانيد، و سپس آنرا متوقف نمود. او با اين كار فتح باب فتنه نمود، كه تعليقات اين چنينى در اين كتاب اضافه كرد.

6- «بن باز» براى شخصى به نام «ابوبكر جزائرى» مقدماتى را آماده نمود كه در مقابل «تفسير جلالين»

ص: 63

تفسيرى بنويسد، تا امر را بر مردم مشتبه گرداند، و چنين وانمود نمايد كه او اين كار را انجام داده است.

27- از آن زمانى كه حرم نبوى را تقسيم نموده و زنان را از مردان جدا نموديد: شرطه ها ومأمورين شما بر سر راه زنان ايستاده وآنها را براى راهنمايى استقبال مى نمايند، مگر مأمورين شما با مردان ديگر چه فرقى دارند كه آزادانه وبدون هيچ حجابى با زنها روبرو مى شوند! آيا آنان معصوم هستند؟!

مراقبين و مأمورين شما در بين صفوف حجاج و عمره گذاران زن كه با روى باز مشغول مناسك و عبادت خود مى باشند داخل شده، و از آنها مى خواهند كه رعايت حجاب نمايند، كه اين بر خلاف فتواى تمام علما مى باشد، كه گفته اند زنها نبايد در حين انجام مناسك، صورت شان را بپوشانند.

28- شما هيچگاه با افرادى كه براى زوّار حرم مكه ايجاد رعب و وحشت مى نمايند برخورد و مقابله نمى كنيد، در بسيارى از موارد، آنان از زوّار حرم جواز اقامت مطالبه مى نمايند كه اين بر خلاف آيه شريفه: «وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً» (1)

؛ «هر كس در اين مكان وارد شد در امان است» مى باشد.

او با اين كار خود در حقيقت حال عبادى افراد زائر را كه


1- آل عمران: 97

ص: 64

در حال نماز و عبادت بوده و يا براى آن به حرم آمده اند از بين مى برد.

29- شما ممنوع كرده ايد كه در دفترهاى ثبتِ عقد و ازدواج، براى زوّار عقد ازدواج ثبت گردد، براى اينكار شما از آنها جواز اقامت دائم طلب مى نماييد.

اين بر خلاف دستور شرع و بدعت و ظلم مى باشد.

طبيعى است كه اگر گناهى در اين رابطه انجام بگيرد و يا كسى مرتكب حرام گردد، شما در آن گناه شريك هستيد.

30- شما كسانى را كه بخواهند در مجامع علمى ودانشگاهى ثبت نام نمايند امتحان مى كنيد، و اگر با عقايد شما موافق نباشد رد نموده وپذيرش نمى نماييد، اگر چه آن شخص مسلمان و موحّد باشد و اين جز تعصب بى جا چيز ديگرى نيست.

31- شما بر عليه كسى كه با شما اختلاف عقيدتى و فقهى- در فروع- داشته باشد، كتاب مى نويسيد و معتقديد كه او بدعت گزار و يا مشرك است، و هرگز به او اجازه دفاع از خود را نمى دهيد، همان طورى كه اين موضوع درباره سيد مالكى و ابو غده و صابونى و تعدادى ديگرى اتفاق افتاد.

32- شما سعى در انجام بدعتى بزرگ نموديد كه بزرگان شما به چنين كارى اقدام نكرده بودند، شما اقدام به بستن قبرستان بقيع نموديد و مانع دفن در

ص: 65

آنجا شديد. مردم را از داخل شدن در بقيع، براى زيارت اهل بيت پيامبر، صحابه، تابعين و ساير مدفونين در بقيع منع كرديد، تا اينكه خبر به ملك فهد رسيد، و خداوند تمامى مكر شما را از بين برد، او رسماً كار شما را باطل اعلام كرد و دستور توسعه بقيع را صادر كرد؛ تا براى شما عذر و بهانه اى در كوچك بودن مكان براى دفن باقى نماند و نتوانيد با اين نيرنگ براى بقيع محدوديت قائل شويد.

33- شما با خرابى و انهدام خانه ام المؤمنين خديجه، اوّلين يار باوفاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله موافقت و همكارى نموديد، آن مكانى كه اولين بار وحى در آن محل نازل شد، و رضايت و اجازه داديد تا آنجا را بعد از خرابى، به دستشويى و توالت تبديل نمايند. پس كجاست خوف و ترس شما از خدا، و كجاست حيا و شرم شما از رسول گرامى اسلام.

34- شما به خرابى ونابودى تمامى آثار پيامبر اسلام، اقدام نموديد و بدون هيچ وقفه اى بر آن سعى وتلاش مى كنيد، شما محلّ تولد رسول خدا را، كه از مكان هاى بسيار بسيار با ارزش اسلام محسوب مى گشت ومورد استقبال تمامى مسلمانان بود خراب كرده و يا تبديل نموديد، آيا مى توان باور داشت، اين محل و اين مكان همان محل ومكانى است كه پيامبر در آنجا به دنيا آمده است؟

ص: 66

اولين بار آنجا را خراب نموديد وسپس آنرا بازار چهار پايان و سپس با حيله و تزوير آنرا كتابخانه نام نهاديد!

همواره درصدد نابودى آن هستيد و براى اين كار با مقامات دولتى رايزنى ها مى نماييد! كه شايد به اين كار موفق گرديد، نوار اظهارات شما مبنى بر اين اقدام شوم، هم اكنون موجود مى باشد، كه اگر باز دستور و منع ملك فهد نبود- كه شما را از اين كار منع نمود- هم اكنون از آنجا چيزى باقى نمى نماند و يا سرنوشتى همانند منزل خديجه، ام المؤمنين پيدا مى نمود.

چقدر مايه آبرو ريزى و بى حيايى است كه نسبت به پيامبرِ رحمت، اين اندازه بى وفايى و ظلم روا مى داريد. آن پيامبرى كه شما و اجداد شما را، از ظلمات جهل و جاهليت رهانيد و به سوى نور رهنمون كرد و به شما عزّت و شرافت بخشيد. بدبختى و نكبت بر آن قومى باد كه با قول و عمل خويش، سعى در نابودى آثار رسول خدا و نبى گرامى اسلام مى نمايند، كه خداوند مى فرمايد:

«وَاتَّخَذُوا مِنْ مَقام ابْراهِيمَ مُصَلّى» (1)

؛ «از مقام ابراهيم، مكانى براى عبادت خود قرار دهيد.»

و خداوند مى فرمايد:


1- بقره: 125

ص: 67

«وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَؤتِيَكُمْ الْتَابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحمِلُهُ الْمَلئكَةُ إنَّ فِي ذَلك لآيَةً لَكُمْ إنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِيْنَ» (1)

؛ «و پيامبرشان به آنها گفت: نشانه ملك وحكومت او اين است كه(صندوق عهد)، به سوى شما خواهد آمد، همان صندوقى كه در آن آرامشى از طرف خداوند بر شما، و يادگارها و چيزهاى به جا ماندنى از خاندان موسى وهارون قرار دارد، در حالى كه فرشتگان آنرا حمل مى نمايند، در اين موضوع نشانه اى براى شما مى باشد اگر ايمان داشته باشيد.»

مفسرين در تفسير اين آيه شريفه مى گويند: كه بقيه ماترك موسى و هارون، عصاى موسى و كفشهاى او مى باشد. (2) اگر شما بخواهيد! مى توانيد به كتاب هاى حديثى مراجعه نماييد كه در ارتباط با آثار پيامبر اسلام و حفظ و اهتمام به نگهدارى آن چقدر توصيه و در ميان صحابه چه اندازه مهم و با اهميت بوده است؛ در صحيح


1- بقره: 248
2- تفسير طبرى، ج 5، ص 312؛ تفسير ماوردى، النكت والعيون، ج 1، ص 315- 316. ودر تفسير آلوسى آمده است:(وَبَقِيَّةٌ): در آن تابوت تكه هايى از تخته هاى الواح مقدس، وعصاى موسى ولباسهاى او و مقدارى از تورات و كفش هاى موسى وعمامه هارون بود

ص: 68

بخارى و كتابهاى ديگر (1) چقدر در اين باره روايت نقل گرديده، البته براى كسانى كه داراى قلب وگوش شنوا باشند.


1- ابن قدامه در كتاب «المغنى» از تبرك جستن به آثار رسول خدا، اين است كه عبد اللَّه بن عمر به محل نشستن پيامبر دست مى كشيد وبه صورت خود مى كشيد؛ المغني لابن قدامة، ج 3، ص 559، و در كتاب «كشف القناع» از بحوتى حنبلى آمده است: «يستحب تقبيل حجرة النبي صلى الله عليه و آله. يعنى: مستحب است بوسيدن حجره رسول خدا. كشف القناع عن متن الاقناع، ج 2، ص 151، و ابن اثير در كتاب جامع الاصول از بخارى ومسلم روايت نموده كه ابن سيرين گفت: به عبيد گفتم از موى سر رسول خدا در نزد من قدرى موجود مى باشد كه از طريق انس بن مالك به ما رسيده است، او در جواب مى گويد: اگر يك تار موى آن حضرت در نزد من باشد بهتر است از اينكه دنيا و هر آنچه در اوست را داشته باشم. جامع الاصول، ج 12، ص 19. وأخرجه مسلم عن انس بن مالك قال: «رأيت رسول اللَّه والحلاق يحلقه وأطاف به أصحابه، فمايريدون أن تقع شعرة الا في يد رجل» همان مصدر از جامع الاصول؛ ابن حجر عسقلانى در فتح البارى نقل مى كند كه: قرطبى در كتاب «مختصر البخاري» مى گويد: كه او در بعضى از نسخه هاى قديمى صحيح بخارى ديده است كه خود بخارى گفته است: كه من كاسه آب خورى رسول خدا را در بصره ديدم واز آن آب نوشيدم، اين كاسه از ميراث نضر بن انس به هشتصد هزار درهم خريدارى شده بود. ودر باب درع النبي وعصاه وسيفه وقدحه وخاتمه وما استعمله الخلفاء بعده من ذلك مما لم يذكر قسمته ومن شعره ونعله وآنيته مما يتبرك أصحابه وغيرهم بعد وفاته. فتح البارى، ج 10، ص 103، كتاب الاشربة. و احمد بن حنبل و ديگران نقل كرده اند كه خلفا بعد از پيامبر در زمان هاى بعد، از چوب منبر پيامبر براى خود شانه ساختند تا با آن تبرك جويند، ثلاثيات احمد بن حنبل، ج 2، ص 372، و ترمذى و ابن ماجه نقل مى كنند كه يكى از صحابيات بنام «كبشة»، رسول خدا را ديد كه از مشكى كه در آن آب بود، آب نوشيدند، او مى گويد: من بلند شدم، جاى دهن رسول خدا را تبركاً بريدم و همراه خود نگه داشتم، سنن ابن ماجه، كتاب الاشربه، شماره 3423؛ سنن ترمذي، كتاب الاشربه، باب 18، شماره 1892؛ سبل الهدى والرشاد، ج 7، ص 233

ص: 69

35- اسلاف و گذشتگان شما از پيروان مذهب حنبلى پيرو ومقلد احمد بن حنبل بوده اند، افرادى مثل ابن تيميه، ابن قيم، ابن رجب، ابن عبدالهادى، ابن قدامة و همين طور تا زركشى، و مرعى بن يوسف، ابن هبيره، حجاوى، مرادى، بعلى، بهوتى، ابن مفلح و آخرى آنها محمد بن عبد الوهاب و اولاد او و مفتى محمد بن ابراهيم و ابن حميد و تمامى اينها، و ليكن الآن از اين مذهب دورى نموده و مى گوييد: ما «سلفى» هستيم؛ حال آنكه شيخ بن باز اخيراً در مجله سعودى، اعلان نمود:

كه او به مذهب حنبلى ملتزم نبوده وتعهدى در اين باره ندارد، نه به مذهب حنبلى و نه به فقه آن! وشما تنها ملتزم به عمل به كتاب وسنّت مى باشيد، نه متعهد به مذهب خاص.

سبحان اللَّه، مگر امام احمد و ديگر پيروان او به غير از عمل به كتاب و سنّت، به چيز ديگرى ملتزم و متعهد بوده اند؟

آيا شما و بن باز به مرتبه اجتهاد مطلق رسيده ايد، كه اين چنين آراى ائمه سلف را مردود مى دانيد؟

شما را نصيحت مى نمايم كه هيچگاه در باره خود، چنين توهمى ننماييد. از غرور وجهل وادعاى باطل به خداوند متعال پناه ببريد، و من خودم به خداوند پناه مى برم از اينكه در زمانى زندگى نمايم كه نبى مكرم از آن خبر داده است، آن حضرت فرمود:

ص: 70

«إنَّ ما بين يدي الساعة أياماً ينزل فيها الجهل، و يرفع فيها العلم، و يكثر فيها الهرج»، والهرج القتل (1)

؛ روزگارى در پيش است كه در آن جهل برسر مردمان فرو مى ريزد، علم و دانش برداشته مى شود و قتل در آن فراوان مى گردد.

و حضرت فرمود:

«خداوند علم را برنمى دارد، بلكه علمايى كه داراى علم مى باشند را از ميان بر مى دارد و وقتى عالم نباشد، مردم، افراد جاهل و نادان را به عنوان عالم مى پذيرند و آنها فتواى به غير علم مى دهند، آنان خود گمراه هستند و ديگران را هم، گمراه مى نمايند.» (2) 36- شما بچه ها وافراد كم سن وسال ونادان را بر عليه بزرگان اسلام تشويق مى نماييد، تا به آنان بدگويى نمايند، و «محمود حداد» را دعوت نموده وبه او امكانات فراوان داديد تا كتاب تخريجات: عراقى، زبيدى و احياء العلوم غزالى را جمع آورى نموده و بر آنها مقدمه بنويسد و در مقدمه آنها به بزرگان دينى


1- صحيح بخارى، كتاب الفتن، باب ظهور الفتن، ج 8، ص 89، شماره 7064؛ صحيح مسلم، كتاب العلم، باب رفع العلم و قبضه و ظهور الجهل والفتن في آخر الزمان من حديث أبي موسى الاشعري، شماره 2672
2- أنظر: صحيح بخارى، كتاب العلم، باب كيف يقبض العلم، ج 1، ص 33؛ صحيح مسلم، كتاب العلم، باب رفع العلم وقبضه وظهور الجهل من حديث عبد اللَّه بن عمرو، شماره 157

ص: 71

جسارت نمايد.

شما افراد فراوانى را به عنوان اهل ضلالت و گمراهى معرفى نموده ايد، به شماره هايى از مجله «البحوث الاسلامية» و «منهج أهل السنة و الجماعة لسفر الحوالي و سواها» مراجعه نماييد. من خودم از طريق شيخ عبداللَّه ابن عبدالمحسن التركى، وزير اوقاف اقدام نموده وبه بعضى از شماره هاى مجله اشاره و ارجاع دادم تا او پيگيرى نمايد ... ولى حركت خاصى از او در اين باره مشاهده نگرديد.

37- شما درهاى نصيحت و خير خواهى را بستيد و مخالفت امرا، حكام و ائمه جور را به عنوان اولى الامر حرام دانستيد؛ اين در زمانى است كه حكام به وعظ و نصيحت نيازمندتر هستند.

صلوات خداوند بر آن پيامبرى باد كه فرمود:

«الدين النصيحة- قلنا لمن؟ قال: «للَّه ولكتابه ولرسوله ولأئمة المسلمين وعامتهم» (1).

38- شما همواره به عنوان عيبجويى و ايراد به رهبر انقلاب ايران(امام خمينى رحمه الله)، اين آيه شريفه را مستمسك قرار داده كه در ايران حكم اعدام را براى دشمنان خود صادر مى كنند! آيه اين است:

«إنَّما جَزاء الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَونَ


1- صحيح مسلم، ج 1، ص 74، شماره 55

ص: 72

فِي الأرْضِ فَسَاداً أنْ يُقَتَّلوا أَوْ يُصَلَّبواأوْ تُقَطَّع أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أوْ يُنْفُوا مِنَ الأرض ذَلِكَ لَهُم خِزىٌّ فِي الْدُّنيا وَلَهُم فِي الآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ» (1)

؛ «همانا جزاى كسانى كه با خداوند و رسول او جنگ نموده ودر روى زمين فساد مى نمايند قتل يا به دار آويختن و يا قطع دستها و قطع پاها بر خلاف هم، و يا تبعيد مى باشد و اين جزاى آنها در دنيا است و براى آنان در آخرت نيز، عذاب بزرگ و دردناكى است.»

امروز خود شما اين آيه را مستمسك قرار داده و براى سركوبى دشمنان خود به كار گرفته و افراد بيچاره و آواره و بى پناه را به جرمهاى كوچك و بدون استفتا از «مجمع فقه اسلامى»- جدّه يا الأزهر- و علماى بزرگ جهان اسلام، حكم صادر نموده و مجازات مى نماييد.

شايد فراموش كرده ايد، كه عايشه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:

«رها نماييد كسانى را كه داراى جرم هاى سبك مى باشند، آنانكه مقدار جرمشان به حدّ شرعى نرسيده است.» (2)


1- مائده: 33
2- سنن أبي داود، كتاب الحدود، باب في الحد يشفع فيه، شماره 4375؛ مسند احمد، ج 6، ص 181؛ سنن بيهقى، ج 8، ص 267- 334

ص: 73

و باز از عايشه نقل شده كه حضرت فرمود:

«تا آنجا كه ممكن است حدود را از مسلمانان دور نماييد، و اگر راهى براى رهانيدن از جرم مى باشد آنرا انجام دهيد؛ زيرا خطا و لغزش در عفو، بهتر از خطاى در عقوبت و مكافات مى باشد.» (1) ابن حجر عسقلانى در كتاب «التلخيص» از بخارى آورده است: در اين باب، صحيح ترين روايت، روايت سفيان ثورى از عاصم است كه وى از ابن مسعود نقل مى كند كه حضرت فرمود:

«در حالت شبهه از حدود دورى نماييد، تا مى توانيد قتل را از مسلمانان دفع گردانيد.»

از عقبة بن عامر از طريق عمر روايت شده كه گفت: اگر من در حدود خطا نمايم، بهتر است تا آن را با شبهه اقامه نمايم.

در مسند ابوحنيفه، از ابن عباس نيز اين روايت نقل شده است.

و شما گفته خداوند را فراموش كرديد كه فرمود:

«مَنْ قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأرضِ


1- سنن ترمذى، كتاب الحدود، باب ما جاء في درء الحدود، ج 4، ص 33، شماره 1424

ص: 74

فَكَأنَّمَا قَتَلَ الْنّاسَ جَمِيْعاً وَمَنْ أَحياها فَكَأَنّمَا أحيا الْنّاسَ جَمِيْعاًوَلَقَدْ جَآءتْهُمْ رُسُلُنا بِالبَيِنَاتِ ثُمَّ إنَّ كَثِيْراً مِنْهُم بَعدَ ذَلِكَ لَمُسْرِفُونَ»؛ (1)

«هر كس يك نفر را بدون هيچ جرم و گناهى به قتل برساند، مانند اين است كه تمام انسانها را به قتل رسانده است، و اگر كسى انسانى را زنده نمايد؛ مانند اين است كه تمام انسانها را زنده كرده است، همانا پيامبران الهى با دلائل روشن براى هدايت بنى اسرائيل آمدند؛ ولى بسيارى از آنان بعد از آن تعدى واسراف نمودند.»

پيامبر گرامى اسلام فرمود:

«در روز قيامت، اوّل چيزى كه در ميان مردم بدان رسيدگى مى شود، قتل و خونريزى مى باشد.»

پس از خدا بترسيد و تقوا پيشه نماييد، انسانهاى بى گناه را به قتل نرسانيد، و برحذر باشيد كه موجبات ندامت خويش را در قيامت كه «يوم الحسرة» مى باشد فراهم ننماييد.

39- شما جوانها را به راه غلط دعوت مى نماييد، آنها را به مسلك خشك و خشونت بار خويش فرا مى خوانيد، همان طورى كه «جهيمان عتيبى» كه در حرم مكه به قتل رسيد، و مقلدين او فتاواى وى را گرفته و به آراى او عمل مى نمودند.


1- مائده: 32

ص: 75

همچنين شيخ جزائرى كه تحت حمايت هاى بى دريغ شما، در حرمين شريفين براى مسلمانان، مشكلات فراوانى به وجود آورد، آنها را امر و نهى نموده و با سختگيرى هاى بى مورد، موجب آزار و اذيت زوّار مى شدند، و شما مى گفتيد كه آنها از اين كارها مبرا هستند و آنها را تبرئه مى كرديد.

كتاب ها و نشريات به جاى مانده از آنان، بهترين گواه و شاهد بر اعمال زشت و ننگين آن ها، در فتاوا و آرا مى باشد، حتى بعضى از آن ها شراب خورده و مست مى شدند؛ اما شما با بى حيايى كار آنها را به اسم كتاب و سنت قلمداد و خود نيز آن را ادامه داديد، از خدا بترسيد و تقوا داشته باشيد.

40- شما ابتدا تمام صوفيّه واشاعره وماتريديه كه بخش اعظم مسلمانان جهان را تشكيل مى دهند را كافر دانسته، سپس به طرف گروه هاى ديگر؛ مثل اخوان المسلمين و جمعيت تبليغى و ديگر متفكرين و تمامى كسانى كه با شما موافق نيستند روى آورده و تمامى آنانرا كافر قلمداد نموديد؛ آيا غير از خودتان كس ديگرى را باقى گذاشته ايد؟

41- شما در تمامى حوزه ها از تمامى دروس و مذاهب، غير از دروس مذهب خود ممانعت مى كنيد، و تمامى مجالس موعظه- غير از مجالس وعظ خود- را تعطيل نموديد، و در اين رابطه به قرآن و مجالس دينى خيانت و

ص: 76

سهل انگارى نموده ايد، شما فرداى قيامت چه عذرى در پيشگاه خداوند داريد؟ روزى كه مى فرمايد:

«وَقِفُوهُمْ إنَّهُمْ مَسْئولونَ» (1)

؛ «آنها را نگهداريد كه بايد از آنان بازپرسى به عمل آيد.»

42- شما ابتدا ابن عربى را كافر دانسته و سپس غزالى و ابوالحسن اشعرى را به آن ها ملحق نموديد و بعد گفتيد كه حسن البنا و شهداى افغانستان شهيد نيستند؛ زيرا آنان حنفى بوده و در عقيده با شما مخالف بوده اند، به نظر شما تمامى آنها داراى عقيده صحيح نبوده اند، و تنها شما اهل نجات هستيد! فراموش نموده ايد كه حضرت فرمود:

«اذا قال الرجل: هلك الناس فهو أهلكهم؛ اگر كسى بگويد: مردم هلاك شدند، همانا مانند آن است كه او خود همه مردم را به هلاكت رسانده است.» (2) 43- شما در جوار حرم پيامبر اسلام دانشگاهى تأسيس نموديد، و اسم آنرا(الجامعة الاسلامية) نهاديد، مردم با خوشحالى و شوق فراوان، فرزندان خود را به آنجا معرفى وثبت نام مى كنند تا از علوم و امكانات آنجا استفاده


1- صافات: 24
2- موطأ مالك، شماره 609؛ مسند احمد، ج 2، ص 272؛ أدب المفرد للبخاري، شماره 759؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 36؛ سنن أبي داود، شماره 4983

ص: 77

نمايند، آنها بر اين باور بودند كه اين مركز فرزندان آنها را دانش دينى آموخته و محبت آنان را به پيامبر عظيم، اهل بيت، اصحاب و تابعين زياد خواهد نمود؛ ولى پس از گذشت مدت كوتاهى شما آنها را طورى تربيت نموديد كه به صورت افراد نظامى، خشك و خشن، عمل مى كردند، به طورى كه بعضى از طلاب بر بعض ديگر، كمين نموده و تجسس و تفحص مى نمودند، تا كشف نمايند كداميك از آنان قبورى هستند و به زيارت مى روند، كداميك اهل زيارت و سلام دادن به سيدالمرسلين و رحمة للعالمين مى باشند، تا به محض كشف اين موضوع، او را جزء محاربين و اجانب به حساب آورند و او را از دانشگاه اخراج و از امكانات آنجا محروم نمايند. شما امكانات آنجا را تنها براى آنهايى قرار داده ايد كه از شما اطاعت و پيروى كرده و در راه منويات شما حركت و عمل مى كنند.

در آن مركز، هر كس از شما و از آراى شما پيروى نمايد جزء ممتازين به حساب مى آيد و به درجات عاليه نائل مى گردد و به عنوان نمايندگان رسمى به تمامى شهرها و كشورهاى اسلامى و غير اسلامى اعزام مى شوند، تا مردم را به آداب جديد و تجديد اسلام پدران خود دعوت و آنان را از اعمال و اعتقادات سابق خويش بترسانند، آنها اقوام خويش را به بطلان اعتقادات بيم داده و به آيين وهابيت دعوت مى نمايند.

شما آنان را جزء خواصّ اصحابِ خود به حساب آورده

ص: 78

و مناصب رسمى مساجد و تمامى ميادين وعرصه ها را بر آنها مى گشاييد، و آن ها را در شهرها و روستاها بدون هيچگونه معارض حمايت مى نماييد، بين آنان و علما، كه از قديم در بين مردم بوده اند اختلافات شديد انداخته ايد، و شما علما را سدّ راه خود دانسته و با سوء ظن، به آنان نگاه مى كنيد، مثل آنكه با آنها كينه ديرينه داشته و الآن وقت تصفيه حساب فرا رسيده است.

در اغلب مناطق و نواحى آفريقا و آسيا كه اين افراد به آنجا رفته اند، معركه گردان اختلافات شديد در بين مسلمانان شده اند، حتى در كشورهاى تازه به استقلال رسيده روسيه و اقليت هاى مسلمان در اروپا و آمريكا و استراليا رفته و مشكلات فراوان به وجود آورده اند، كه در اين باره تنها بايد به خداوند شكايت نمود.

44- هرگز ابن تيميه و ابن قيم و هيچ يك از ائمه گذشته قائل به كفر و شرك تمامى صوفيه نبوده اند، و اگر بخواهيد، مى توانيد به كتاب هاى ذهبى وابن رجب وفتاواى ابن تيميه ومدارج السالكين ابن قيّم و غير اينها مراجعه نماييد، تا عقايد آنان را درباره ديگر مسلمانان بدانيد تا بدون جهت، ديگران را تكفير وبه بدعت وشرك متهم ننماييد.

اين در حالى است كه دوستان وشاگردان شما نيز، مثل عبدالرحمن عبدالخالق، جزائرى، زينو، دمشقيه، البانى، مقبل وادعى و ديگران اين اعمال را اعتقاد داشته و عمل

ص: 79

مى نمايند، آيا آراى شما تابع سلف صالح مى باشد؟ يا اينكه شما در نظر و اعتقاد تنها مى باشيد!؟ آيا مى توانيد بعد از اين باز هم بگوييد ما سلفى هستيم، و حال آنكه هيچ يك از سلف، با شما در اين اعتقادات شريك نمى باشند؟!

45- در شهرها و ممالك آمريكايى و اروپايى، آتش كينه ديرينه شما، در مساجد و مدارس شعله ور شده است.

بن باز و ابن عثيمين، در بين مسلمانان تنها چوب تكفير را به خوبى ترويج مى نمايند، به طورى كه در بين تمامى فرق اسلامى، جنگ و نزاع صورت مى گيرد، در نماز به همديگر اقتدا نمى نمايند، با همديگر ازدواج نمى نمايند، و هيچگونه ارتباطى بين آنها نيست؛ خودم از نزديك شاهد اين جريانات بوده ام. در آمريكا شاهد منع سخنرانى يك خطيب بودم، كه اتباع شما او را از نماز و سخنرانى منع مى كردند و اين كار، باعث مشاجرات و درگيرى سختى بين نمازگزاران شد.

توبه كنيد و به سوى خدا روى آوريد كه خود مى فرمايد: «وَتُوبوا إلى اللَّهِ جَمِيْعَاً أَيُّهَ الْمُؤمِنُونَ لَعَلَكُمْ تُفْلِحُونَ» (1).

46- آنچه درباره ذبيحه مسلمانان به وجود آورده ايد، در دنيا، چهره اسلام را بسيار بد جلوه داديد؛ مخصوصاً آنچه كه در الجزائر و مصر يا آنچه كه در حرم مكه اتفاق مى افتد، كه تنها و تنها ثمره آداب و تعليمات غلط طلاب


1- نور: 31

ص: 80

شما مى باشد كه بر مبناى تكفير، شرك، بدعت و سوء ظنّ به مسلمانان پايه ريزى شده است.

شما اينان را در كشورهاى اسلامى رها نموديد و در مقابل اعمال خلاف آنان، سكوت اختيار كرده و هيچگاه كارهاى زشت آنان را تقبيح ننموده ايد و يا نصيحت نكرديد، كه چنين عواقب سويى را به دنبال داشته باشد.

47- شما مخالفين خود را متهم مى نماييد، كه آنها از جهميه يا معتزله مى باشند. كسى ديگر هم خودِ شما را جهمى به حساب مى آورد، چرا كه شما هم در بسيارى از اعتقادات با جهميه موافق مى باشيد و در بعضى از اعتقادات، معتزلى هستيد؛ چرا كه در انكار ولايت اوليا، كرامات آنها، حيات برزخى و حكم عقل در امور غيب، با معتزله شريك مى باشيد.

لاتنه عن الخلق وتأتي مثله عارٌ عليك إذا فعلتَ عظيم

يعنى: هيچگاه كسى را از كارى منع نكن كه خود آنرا انجام مى دهى؛ زيرا براى تو بسيار بد است اگر تو خود مرتكب آن گردى.

آيا شما گوش شنوا براى شنيدن كلام حق داريد؟!

48- شما در عمل همانند خوارج هستيد؛ زيرا با تفتيش، عقايد مسلمين را مورد امتحان قرار مى دهيد، كه آيا افكار و عقايد او با شما مطابقت دارد يانه؟!

خوارج هم در گذشته وحال چنين مى باشند،

ص: 81

مسلمانان را امتحان مى نمايند، اگر كسى با آنها مخالف باشد او را مى كشند! اما در مقابل اگر كسى كافر يا مشرك باشد مورد لطف قرار داده و براى عمل خود، آيات قرآن را قرائت مى نمايند:

«وَإنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِيْنَ اْسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أبْلِغْهُ مَأمَنَهُ ذَلِكَ بِأنَّهُمْ قَومٌ لا يَعْلَمونَ» (1)

؛ «و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود و در آن بينديشد، و سپس او را به جايگاه امنش برسان، به خاطر اينكه آنان گروهى نا آگاه اند.»

«أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِيْنَ كَالْمُجْرِمِيْنَ* مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحكُمُونَ» (2)

؛ «آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مى دهيم؟! شما را چه مى شود؟! چگونه داورى مى نماييد؟!»

49- در گذشته براى مذاهب اربعه در مسجد الحرام منبرهايى بود كه بر آن تدريس مى كردند، كه آخرى آنها از دكتر سيد محمد بن علوى مالكى بود كه از بين برده و نابود كرديد. مالكى كسى بود كه كرسى درس پدرش را احيا نمود، ولى شما نتوانستيد وى را تحمل كنيد، او را به كفر و ضلالت متهم نموده و بر عليه او كتاب «الحوار» را


1- توبه: 6
2- قلم: 35- 36

ص: 82

نوشتيد، كه اگر خداوند كمك نكرده بود و از او دفاع نمى شد و من هم كتاب «الرد المنيع» را نمى نوشتم و همچنين كمكها و فعاليت هاى ديگران و مداخله ملك فهد و دفاع او نبود، معلوم نبود سرنوشت او به كجا منتهى مى گرديد.

در حرم نبوى نيز علمايى بودند كه در مذاهب اربعه، تدريس مى نمودند، كه آخرى آنها شيخ عبدالرحمن الجهني الشافعي صاحب كتاب «قطف الثمار في أحكام الحج والاعتمار» بود، كه او را ممنوع كرديد، و شيخ بن باز از فعاليت هاى او علناً جلوگيرى نمود.

ديگرى شيخ عبداللَّه سعيد لحجى شافعى بود، كه او را نيز متوقف نموده ومانع فعاليتهاى او شديد. سعى و تلاش ديگران هم، براى رفع ممنوعيت از او- نزد بن باز- مؤثر واقع نگشت و بدين سبب، طلبه ها از مباحث نافع او محروم گشتند.

قبل از اين جريان، درس شيخ اسماعيل عثمان زين شافعى را به تعطيلى كشانديد. با اين كارها باب تدريس علوم شرعى را در مذاهب اربعه بسته و همه را تعطيل نموديد؛ حال آنكه اين دروس از زمان هاى گذشته در اين مدارس رايج بود، با آمدن شما در اين مكانهاى مقدس، امثال جزائرى فرصت يافتند، كه علنى فرياد بر آورند: پدر ومادر نبىّ مكرم اسلام در آتش مى باشند و با صداى بلند اعتقادات خود را درباره آبا و اجداد رسول خدا

ص: 83

تكرار كنند. (1) فانا للَّه وانا إليه راجعون ولا حول ولا قوة إلا باللَّه العلى العظيم وحسبنا اللَّه ونعم الوكيل.

اين در پرونده شما ثبت و روز قيامت در نزدِ جبار منتقم، بر گردن شما است. بدون هيچ خوف و ترسى مى گويم كه شما پيامبر عظيم الشأن اسلام را آزار و اذيت كرديد؛ زيرا خداى متعال فرمود:

«إنَّ الَّذينَ يُؤذونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الْدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَأَعَدَ لَهُمْ عَذَابَاً مُّهِيْنَاً» (2)

؛ «همانا كسانى كه خدا ورسول او را اذيت كنند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت مى نمايد، و براى آنان عذاب خوار كننده اى مهيا نموده است.»

و مى فرمايد:

«والَّذِيْنَ يُؤذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيْمٌ»؛ (3)

«كسانى كه پيامبر خدا را اذيت و آزار مى نمايند براى آنان عذاب دردناك مى باشد.»

50- در مسجد قبا مكان هاى به جا ماندنى از پيامبر خدا در وقت مهاجرت به مدينه وجود داشت، كه تا اين


1- به كتاب مجموع تسع رسائل از سيوطى مراجعه گردد، كه در آنجا به اثبات رسيده است كه پدر ومادر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اهل نجات مى باشند
2- احزاب: 57
3- توبه: 61

ص: 84

سالهاى اخير وجود داشت، ولى شما تمامى آنها را از بين برديد. اين آيه در باره مسجد قبا نازل گرديد:

«لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ الْيَومٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيْهِ فِيْهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَروا وَاللَّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّريْنَ» (1)

؛ «مسجدى كه از روز اوّل بر پايه تقوا بنا نهاده شده است شايسته تر است كه در آن به عبادت بايستى؛ در آن مردانى هستند كه دوست مى دارند پاكيزه باشند، و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.»

51- در مسجد ذوقبلتين، علامت ونشانه محراب قبله قديم(به طرف مسجد الاقصى) وجود داشت كه شما به بهانه بدعت آنرا از بين برديد.

52- شما باغ به جاى مانده از سلمان فارسى را از بين برديد و نابود كرديد، و حال آنكه در آنجا نخل هايى بود كه نبىّ مكرم آنها را كاشته بود، شما چشمه وچاه عين زرقاء، در نزديكى مسجد قبا را نابود كرديد، و زوّار را از ديدن چاه(بئر رومه) منع مى نماييد. چه بسيار آثارى را كه توسط شما در اين سرزمين مقدس نابود و از بين رفت!!

53- براى اهالى احسا، در مذاهب اربعه مدارسى بود كه درهاى آنها را بسته و قفل نموده و مانع تدريس در آنها شديد و تنها تدريس در مذهب خود را آزاد


1- توبه: 108

ص: 85

نموديد، كار به جايى رسيد كه علما بدين خاطر، بسيارى از دروس خود را در منازل برگزار نمودند، كه براى آنان نيز محدوديت هايى ايجاد نموده ايد، و بر آنها جاسوس گذاشته و امور آنها را كنترل مى نماييد! آيا اين شيوه و روش انسان هاى آزاده و صالحان و پرهيزكاران است؟ خداوند مى فرمايد:

«وَاتَّقُوا يَومَاً تُرْجَعُونَ فِيْهِ إلى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ» (1)

؛ «و از روزى بپرهيزيد كه در آن روز، شما را به سوى خدا باز مى گردانند، سپس به هر كس آنچه را كه انجام داده برگردانده مى شود، و هرگز به آنان ستم نخواهد شد.»

و باز مى فرمايد:

«أَلا يَظُنُّ أُوْلَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ* لِيْومٍ عَظِيْمٍ* يَومَ يَقُومُ الْنَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِيْنَ» (2)

؛ «آيا آنان گمان نمى كنند كه برانگيخته مى شوند؟ در روزى بزرگ؟! روزى كه مردم در آن به پيشگاه پروردگار جهانيان مى ايستند.»

54- خانه قديمى(ابو ايوب انصارى) را كه در قبله مسجد پيامبر وجود داشت و يادگارى از رسول خدا


1- بقره: 281
2- مطففين: 4- 6

ص: 86

هنگام ورود به مدينه بود و همه بزرگان از آن به خوبى نگهدارى مى كردند، به بهانه هاى واهى نابود كرده واز بين برديد.

55- در كنار خانه ابو ايوب انصارى، كتابخانه شيخ الاسلام(عارف حكمت) كه بناهاى عهد عثمانى بسيار زيبا و پر از كتابهاى نفيس مخطوط بود منهدم كرده و از بين برديد، در حالى كه براى طرح توسعه حرم هيچگونه مزاحمتى نداشته و دورتر از محدوده طرح قرار گرفته بود.

56- در طرح توسعه حرم نبوى «بَيْرُحاء» را خراب نموديد، با وجود اينكه در احاديث فراوان- حتى در صحيح بخارى- نام آن آمده بود (1)، بَيْرُحاء از آنِ ابوطلحه انصارى در مدينه بود.

در مدينه هيچ يك از آثار پيامبر و اصحاب او را باقى نگذاشتيد، آيا در اين باره، ما هم بايد از يهود تقليد نماييم؟

كه تمامى آثار اسلامى را در قدس شريف خراب و يكى پس


1- صحيح بخارى، كتاب الزكاة، باب الزكاة على الاقارب، ج 2، ص 126، شماره 1461، وفيه: قول أنس بن مالك: «كان أبو طلحة أكثر الانصار بالمدينة مالًا من نخل وكان أحب أمواله إليه بَيْرُحاء، وكانت مستقبلة المسجد وكان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يداخلها و يشرب من ماء فيها طيِّب. و في صحيح مسلم، كتاب الزكاة، باب فضل النفقة والصدقة على الاقربين، ج 1، ص 693، شماره 998. در ذيل روايت بخارى است كه وقتى آيه: «لَن تَنالوا الْبِر حَتّى تُنْفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» آل عمران: 92، نازل گرديد، ابوطلحه عرضه داشت يا رسول اللَّه بهترين اموال من كه آنرا دوست دارم در بيرحا مى باشد همه آنرا در راه خدا صدقه دادم. و پيامبر نيز او را تشويق كرد

ص: 87

از ديگرى نابود مى نمايند!؟ شما چه چيزى از آثار گذشتگان را براى آيندگان باقى گذاشتيد؟

57- به اسم دين و شريعت، احكام و فتاواى فراوانى را در قتل مخالفين خود صادر نموديد، و قتل آنان را مستند به ارتكاب امور غير شرعى؛ مثل سحر و جادو نموديد، بدون اينكه تفاوتى بين ساحره و متخصصين بيمارى هاى روحى و روانى گذاشته باشيد، شما اجراى احكام را فقط مخصوص فتاواى خود دانسته و به اين وسيله خون بسيارى از افراد را بدون هيچ مجوّز شرعى، بر زمين ريختيد! مگر نشيده ايد كه خداوند مى فرمايد:

«وَلا تَقْتُلوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَمَ اللَّهُ إلا بالْحَقِّ» (1)

؛ «انسانى را كه خداوند او را محترم شمرده به قتل نرسانيد، مگر براى اجراى حق.»

و پيامبر عظيم الشأن فرمود:

«اوّلين چيزى كه در روز قيامت به آن رسيدگى مى شود خون و قتل است.» (2) پس در مقابل شبهات توقف و درنگ نماييد، از روزى بترسيد كه در آن روز از شما انتقام گرفته مى شود.

«يَومَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَمَتْ يَداهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ


1- انعام: 151
2- متفق عليه: صحيح بخارى، ج 8، ص 138؛ صحيح مسلم، ج 5، ص 107

ص: 88

يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَاباً» (1)

؛ «روزى كه انسان آنچه را كه با دستهاى خود فرستاده، مى بيند، وكافر مى گويد: اى كاش من خاك بودم.»

«وَتَّقوا يَومَاً تُرْجَعونَ فِيهِ إلى اللَّهِ ثّمَّ تُوفّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمونَ» (2)

؛ «و از روزى بپرهيزيد كه در آن روز شما را به سوى خدا باز مى گردانند، سپس به هر كس آنچه را كه انجام داده برمى گردانند و هرگز به آنان ستم نخواهد شد.»

[كتابهايى در زيارت]

[1- «شفاء السقام في زيارة خير الأنام» از عبد الكافي السبكي(م 756 ق.) اين كتاب چند مرتبه چاپ شده و درباره آن گفته اند كه اين كتاب از اولين كتاب هايى است كه مفصّل درباره زيارت قبر نبوى و شدّ رحال براى آن بحث نموده، و ذهبى نيز مؤلف آنرا مدح نموده است.

2- «اتحاف الزائر واطراف المقيم للسائر» في زيارة النبي، از شيخ الحافظ أبي اليمن عبد الصمد بن هبة اللَّه القرشي الدمشقي، معروف به ابن عساكر، اين كتاب در 125 صفحه- مخطوط- است (3).


1- نبأ: 40
2- بقره: 281
3- الزيارة النبوية، ابن علوى مالكى، ص 191

ص: 89

3- «رفع المنارة لتخريج أحاديث التوسل والزيارة» از فاضل محدث المسند الشيخ محمود سعيد ممدوح، اين كتاب در 300 صفحه به چاپ رسيده است.

4- «الجوهر المنظم في زيارة القبر النبوي الشريف المكرم» از شهاب الدين ابن حجر الهيتمي،(م 973 ق.) اين كتاب در مصر به چاپ رسيده است.

5- «تحفة الزوار الى قبر النبي المختار» از ابن حجر، اين كتاب در مصر و در سال 1412 ق. به چاپ رسيده است.

6- «الدرة الثمينة فيما لزائر النبي الى المدينة» از احمد بن الشيخ محمد بن عبد رب النبي المدني الدجاني، الملقب بالقشاشى، اين كتاب در سال 1326 ق.

در مصر و در 150 صفحه و چهار فصل به چاپ رسيده است.

7- «نفحات الرضا والقبول في فضائل المدينة وزيارة سيدنا الرسول» از علامة المؤرخ المحدث الشيخ احمد الحضراوي المكي، اين كتاب نيز به چاپ رسيده است.

8- «الذخائر القدسية في زيارة خير البرية» از علامة الفقيه الشيخ عبد الحميد بن محمد المكي، اين كتاب نيز در مصر چاپ شده است.

9- «التوسل والزيارة» از الشيخ محمد الفقي، كه در 200 صفحه در مصر به چاپ رسيده است.

ص: 90

10- «مشارق الانوار في زيارة النبي المختار» از محدث الشيخ حسن العدوي المالكي.

11- «الزيارة النبوية بين البدعة والشرعية» از سيد محمد بن العلوي المالكي المكي، اين كتاب نيز همان طورى كه در متن كتاب بدان اشاره گرديد در ابوظبى و در سال 1421 ق. در 200 صفحه به چاپ رسيده است، مؤلف اين كتاب، از مدرسين بنام معاصر در حوزه مكه مكرمه بود كه بارها مورد تعرض وهابيين قرار گرفته و محاكمه گرديد.

بناى بر قبور

براى جلوگيرى از بناى بر قبور و يا توجه به زيارت وتوسل به رواياتى تمسك گرديده كه در اين زمينه لازم است تنها به صحيح بخارى كه مورد قبول تمامى اين گروهها است ارجاع داده و از آنها توضيح خواست، كه به مواردى از آن اشاره مى گردد:

در صحيح بخارى بابى به عنوان «باب الميت يسمع خفق النعال» موجود مى باشد، كه معناى آن اين است كه ميت صداى پا را مى شنود: در اين باب روايتى نقل گرديد كه مضمون آن اين است: مرده صداى پاى اصحاب خود را، پس از دفن مى شنود. اگر دقت شود در بيان عقايد وهابيت به آيه شريفه: «إنَّكَ لا تُسْمِعُ المَوتى ...» (1)

تمسك شده كه معناى آن اين است كه تو نمى توانى به مردگان بشنوانى(كه


1- فاطر: 22

ص: 91

مراد آيه موعظه ونصيحت مى باشد) تمامى مفسرين در تفاسير خود «موتى» را مثالى براى افراد سيه دل وگمراه كه مهر عدم هدايت بر قلب آنان زده شده دانسته اند.

و در صحيح بخارى است كه عمربن خطاب وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله كشته شدگان بدر را(اعم از كفار وشهدا) با اسامى آنان و پدرانشان مورد خطاب قرار داد، اعتراض نمود؛ كه:

تنادي ناساً أمواتاً؟ قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: «وَمَا أنْتُمْ بِأسْمَع لِمَا قُلْتُ مِنْهُمْ (1)

؛ و شما شنواتر نيستيد در آنچه را كه من به اينها گفتم.»

بخارى در روايت ديگرى آورده:

«والّذي نفس محمد بيده ما أنتم بأسمع منهم (2)

؛ قسم به خداوندى كه جانم در دست اوست، شما شنواتر از اينها نمى باشيد.»

در باب ممنوعيت از بناى بر قبر، اين حديث را كه در صحيح بخارى مكرر آمده: «لعن اللَّه اليهود والنصارى اتَّخذوا قبور أنبيائهم مسجداً (3)

. نقل مى كنند، كه حضرت


1- صحيح بخارى، كتاب المغازى، ج 5، ص 8 و 9، شماره 4026، وشماره 1370 از كتاب جنائز، وشماره 3976 از كتاب مغازى؛ صحيح مسلم، ج 8، ص 163؛ كتاب الجنة، مسند احمد، ج 2، ص 131؛ سنن نسائى، باب أرواح المؤمنين، ج 4، ص 89
2- صحيح بخارى، كتاب المغازي، شماره 3976
3- صحيح بخارى، كتاب الصلاة، شماره 435 و 436 و اطرافه 1330 و 1390 و 3453 و 4441 و 4443 و 4444 و 5815 و 5816

ص: 92

فرموده «خداوند يهود و نصارا را لعنت نمايد، كه قبور انبياى خود را مسجد قرار داده اند.»

اولًا: مسجد از نظر عرفى داراى آداب خاص و برخوردار از احكام مخصوص مى باشد، و يهود و نصارا داراى مسجد نيستند.

ثانياً: آيه شريفه در مورد اصحاب كهف، جواز مسجد بر قبر را بيان مى نمايد! كه فرمود:

«فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَاناً رَبُّهُمْ أعلَمُ بِهِم قَالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلَى أمْرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَسْجِداً» (1)

؛ «گروهى مى گفتند: بنايى بر آنها بسازيد تا براى هميشه پنهان گردند، پروردگارشان از وضع آنان آگاه تر مى باشد، وگروهى كه از راز ماندگارى آنان با اطلاع بودند گفتند: ما مسجدى بر مدفن آنان بسازيم.»

آلوسى در تفسير آيه مى گويد: در آنجا مسجدى ساخته شود تا مسلمانان در آن نماز بخوانند: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَسْجِداً» أي لنبنين على باب كهفهم مسجداً يصلّي فيه المسلمون ويتبركون بمكانهم؛ يعنى: در كنار ورودى غار، مسجدى ساخته شود تا مسلمانان در آن نماز خوانده و به جايگاه آنان تبرك جويند.

قاضى بيضاوى در تفسير آيه مى گويد: «فماتوا فدفنهم


1- كهف: 21

ص: 93

الملك في الكهف وبنى عليهم مسجداً (1)

؛ پس از آنكه اصحاب كهف از دنيا رفتند، پادشاه آنان را در همان غار دفن نمود وبر روى قبر آنان مسجدى بنا نهاد.»

فخر رازى مى گويد: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَسْجِداً» نعبد اللَّه فيه ونستبقى آثار أصحاب الكهف بسبب ذلك المسجد. (2)

يعنى: مسلمانان گفتند: ما در اين مسجد خدا را عبادت مى كنيم، وهرگز نمى گذاريم آثار اصحاب كهف از بين برود، وبراى هميشه پاسدار آن خواهيم بود.

و همچنين اقوال ديگر مفسرين. (3) وهابيين در اين رابطه اين آيه را ذكر نموده ودر بيان آن بسيار مغالطه نموده اند، مثلًا در كتاب «البناء على القبور» از معلمى يمانى، اول مى گويد: كه اصحاب كهف نمرده اند، ولى بعد از دو صفحه ديگر در آن كتاب اعتراف مى نمايد كه اصحاب كهف از دنيا رفته و مرده اند!! (4) در هر حال آنچه كه مفسرين در تفسير آيه بيان داشته اند بسيار واضح وروشن مى باشد ونيازى به تأويلات بى اساسِ امثالِ عبدالرحمن معلمى نمى باشد.

پس با وجود اين آيه شريفه، بايد گفت كه روايات منع با «بناى مسجد بر قبور انبيا» كه وهابيت اشكال مى نمايند، مخالف با اين آيه مى باشد.


1- تفسير بيضاوي، ج 2، ص 8
2- تفسير الكبير، ج 21، ص 105
3- بغوى، معالم التنزيل، ج 3، ص 560
4- البناء على القبور للمعلمي اليماني، ص 10، 17، 18، 28

ص: 94

ثالثاً: در بناى بر قبور كسى نگفته است كه ما بر قبر پيغمبر وامام مسجد بنا مى نماييم، بلكه از نظر ظاهر «بناى بر قبر» با «بناى مسجد» دو عنوان مستقل مى باشند، وهر كدام داراى احكام جداگانه و مختصّ به خود مى باشند.

تسويه قبور:

و اما در ارتباط با روايت «ابالهياج» كه در آن امر به تسويه قبور شده:

اولًا: اين روايت با روايات ديگر معارض مى باشد، مثلًا در رواياتى از تكيه نمودن بر قبر نهى شده به خاطر اينكه صاحب قبر اذيت مى شود. و اين بيانگر بالا بودن صورت ظاهرى قبور مى باشد كه به حدى بوده كه از زمين بالاتر بوده، به طورى كه تكيه بر آن ممكن بوده است.

ثانياً: تسويه قبر و نهى از گچ كارى و زينت قبور، با بناى بر قبر، دو عنوان مستقل است نبايد و با هم خلط گردند، بناى بر قبر ارتباطى با خود قبر ندارد، همان طورى كه در فتاواى همه علما از آن نهى شده است، كه نبايد به عادات و آداب كفار قبرها را تزيين نموده، و سپس ميّت را در آن قرار داد، بلكه همان طورى كه در كتاب هاى استدلالى فقه آمده، براى تعظيم و تكريم از انبيا و اوصيا و حفظ شعائر دينى مى توان بر قبور، بنا ساخته گردد، و اين سيره دايمى تمامى مسلمانان بوده كه بدان عمل مى نمودند، وچنانكه قبلًا گفته شد، آنچه را كه مسلمانان بر آن اتفاق داشته باشند به عنوان سنّت بدان اخذ مى گردد].

ص: 95

خاتمه

در پايان اين نصايح، برادران خود را كه در مملكت سعودى به سر مى برند، به اين نكته مهم توصيه مى نمايم:

كشور عربستان محبوب قلوب تمامى مسلمانان مى باشد، و تمامى حكّام و كارگزاران اين كشور به خصوص خادم الحرمين شريفين كه تمامى سعى و كوشش خود را براى آسايش و راحتى مهمانان بيت اللَّه، حجاج و عمره گزاران بكار مى برند، نبايد با كارهاى تعدادى معدود از شما كه با نظرات متعصّبانه و نادرى همراه است از بين برود، شما با اين اعمال خود حكّام و زمامداران مملكت را بد نام نموده و بر خلاف امانتى كه به شما سپرده شده عمل مى نماييد.

پس بياييد و از مسئوليتى كه به شما سپرده شده خوب مواظبت نماييد.

مبادا بخواهيد روحيات و خواسته هاى شخصى خود را اعمال نموده و راه هاى احتجاج را بر بزرگان و مسئولين حكومتى خود مسدود نماييد، و مسلمانان به عدم لياقت وكفايت آنان معتقد گردند، كه دولت

ص: 96

نمى تواند از معالم دينى و امور شرعى حفاظت و حمايت نمايد.

از خدا بترسيد و از دولت خود و از اسلام و مسلمانان حمايت نماييد، و راه هاى دوستى و اتحاد مسلمانان را شناسايى و بر عمل به آن حريص باشيد و راه هاى تفرقه و جدايى مسلمانان را شناخته و از آن دورى نماييد.

از خداوند متعال مسألت مى نمايم كه شما را از كسانى قرار دهد كه خوب به سخن گوش فرا داده وسپس بهترين آنرا انتخاب نماييد، والسلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته.

برادر شما- يوسف الرفاعي

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109