وهابيت و عالم برزخ

مشخصات كتاب

سرشناسه : رضواني، علي اصغر، 1341 -

عنوان و نام پديدآور : وهابيت و عالم برزخ/ علي اصغر رضواني.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر ، 1390.

مشخصات ظاهري : 250 ص.

فروست : سلسله مباحث وهابيت شناسي.

شابك : 978-964-540-285-1

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : وهابيه -- دفاعيه ها و رديه ها

موضوع : برزخ -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

رده بندي كنگره : BP207/6 /ر55و94 1390

رده بندي ديويي : 297/416

شماره كتابشناسي ملي : 2320265

ص1

اشاره

ص2

ص3

ص4

ص5

ص6

ص7

ص8

ص9

ص10

ص11

ص12

ديباچه

ص13

تاريخ انديشه اسلامى همراه فراز و فرودها و آكنده از تحول و دگرگونى ها و تنوع برداشت ها و نظريه هاست. در اين تاريخ پرتحول، فرقه ها و مذاهب گوناگون و با انگيزه ها و مبانى مختلفى ظهور نموده و برخى از آنان پس از چندى به فراموشى سپرده شده اند و برخى نيز با سير تحول همچنان در جوامع اسلامى نقش آفرينند، اما در اين ميان، فرقه وهابيت را سير و سرّ ديگرى است؛ زيرا اين فرقه با آنكه از انديشه استوارى در ميان صاحب نظران اسلامى برخوردار نيست، اما بر آن است تا انديشه هاى نااستوار و متحجرانه خويش را به ساير مسلمانان تحميل نموده و خود را تنها ميدان دار انديشه و تفكر اسلامى بقبولاند.

از اين رو، شناخت راز و رمزها و سير تحول و انديشه هاى اين فرقه كارى است بايسته تحقيق كه استاد ارجمند جناب آقاى على اصغر رضوانى با تلاش پيگير و درخور تقدير به

14

زواياى پيدا و پنهان اين تفكر پرداخته و با بهره مندى از منابع تحقيقاتى فراوان به واكاوى انديشه ها و نگرش هاى اين فرقه پرداخته است.

ضمن تقدير و تشكر از زحمات ايشان، اميد است اين سلسله تحقيقات موجب آشنايى بيشتر با اين فرقه انحرافى گرديده و با بهره گيرى از ديدگاه هاى انديشمندان و صاحب نظران در چاپ هاى بعدى بر ارتقاى كيفى اين مجموعه افزوده شود.

انه ولى التوفيق

مركز تحقيقات حج

گروه كلام و معارف

پيشگفتار

ص15

از مسائل مورد اختلاف بين مسلمانان ووهابيان، حيات برزخى است. اين مسئله منشأ اختلاف در مسائل ديگر؛ از قبيل: استعانت از ارواح اولياى الهى، واستغاثه به آنان، توسل به اولياى الهى بعد از وفاتشان و ... شده است. عموم مسلمانان قائل به حيات برزخى وزندگى اموات؛ خصوصاً اولياى الهى در عالمى مابين عالم دنيا و آخرت به نام برزخند، بر خلاف وهابيان كه به حيات برزخى ولو براى اولياى الهى، اعتقادى ندارند؛ از همين رو استعانت از آنان، استغاثه وتوسل به آنان را جايز ندانسته بلكه از مظاهر بارز شرك مى دانند. در حقيقت توجّه به اولياى الهى را به مانند توجّه به سنگ، بى اثر وخاصيت مى دانند؛ زيرا معتقدند كه اوليا بعد از مرگ هيچ ارتباطى با دنيا ندارند وهيچ نوع تصرّفى نيز نمى توانند داشته باشند. اكنون به بررسى اين مسئله زير بنايى مى پردازيم.

ص16

فتواهاى وهابيان

اشاره

ص17

1. بن باز مى گويد:

قد علم من الدين بالضرورة و بالأدلة الشرعية انّ رسول الله (ص) لايوجد في كلّ مكان، و انّما يوجد جسمه في قبره فقط في المدينة المنورة، أمّا روحه ففي الرفيق الأعلي في الجنة ... (1)

به ضرورت دين وادله شرعى دانسته شده كه رسول خدا (ص) در هر مكانى موجود نيست وفقط جسم او در قبرش در مدينه منوره است، ولى روحش در جايگاه اعلى در بهشت است ...

وى در جاى ديگر مى گويد:

... أمّا كونه (ص) يري المسلّم عليه فهذا لا اصل له و ليس في الآيات و الأحاديث ما يدل عليه، كما انّه عليه الصلاة والسلام لايعلم احوال اهل الدنيا ولا ما يحدث منهم؛ لأنّ الميت قد انقطعت صلته بأهل الدنيا ...(2)


1- مجموع فتاوا، بن باز، ج 1، ص 408.
2- مجموع فتاوا، ج 2، ص 765.

ص18

... وامّا اينكه پيامبر (ص) مى بيند كسى را كه بر او سلام مى كند، اين اصل ومدركى ندارد، ودر آيات واحاديث شاهدى بر آن موجود نيست، همان گونه كه پيامبر عليه الصلاة و السلام از احوال اهل دنيا وآنچه در آن حادث مى شود اطلاعى ندارد؛ زيرا ميت ارتباطش با دنيا قطع مى گردد.

2. ناصرالدين البانى محدّث وهابى در مقدمه كتاب «الآيات البينات فى عدم سماع الأموات» مى گويد:

... بعد ما تبيّن للعديد من اهل الفضل و العلم اهميّة موضوعه و احتياج الجماهير إلي الإطلاع عليه، لاسيمّا من كان منهم لايزال يعيش في اوحال الجاهلية الأولي من الإستغاثة بغير الله و الإستعانة بالأنبياء و الصالحين الأموات و غيرهم من عباد الله، متوهّمين انّهم يسمعونهم حين ينادون و انّهم علي الإستجابة لهم قادرون ... (1)

... بعد از آنكه اهميت موضوع بحث براى تعدادى از اهل فضل وعلم روشن شد واحتياج مردم به اطلاع از آن، به ويژه كسانى كه هميشه در باتلاق هاى جاهليت زندگى مى كنند، اهميت بحث در مباحثى؛ از قبيل: استغاثه به غير خدا، استعانت از ارواح انبيا وصالحين وغير اين ها، به توهّم اينكه آنان صدايشان را مى شنوند و اينكه آنان بر اجابت درخواستشان قدرت دارند ... روشن مى شود.

بقاى روح در معارف اسلامى

اشاره


1- مقدمة الآيات البينات فى عدم سماع الاموات، نعمان آلوسى، ص 1.

ص19

قبل از شروع در اصل بحث و نقد سخنان وهابيان در حيات برزخى اوليا جا دارد به موضوعاتى اشاره نماييم:

1. تركيب انسان از روح و جسم

متكلمان انسان را مركب از دو حقيقت مى دانند: روح وجسم. وبر آن دلايلى اقامه كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف) هر انسانى افعال خود را به يك حقيقتى به اسم «من» نسبت مى دهد و مى گويد: من انجام دادم، من زدم و ...، اين من كيست؟ آيا اين حقيقت غير از نفس است كه از آن به روح تعبير مى شود؟ همچنين هر انسانى اعضا وجوارح مادى خود را به حقيقتى به نام «من» نسبت مى دهد و مى گويد: قلب من، شكم من، قدم من و ... اين من كيست؟ آيا غير از روح ونفس است؟

ب) هر يك از انسان ها اين حس را دارد كه شخصيتش در تغييرات روزگار ثابت بوده ودر آن تغيير وتحوّل وجود ندارد، با وجود تغييراتى كه در جسم وبدن اوست، آيا آن شخصيت، همان روح ونفس او نيست؟

ج) گاهى انسان ممكن است نسبت به هر چيزى حتّى اعضاى بدن خودش غافل باشد؛ امّا از يك چيز كه همان خوديت اوست، غافل نمى شود. آيا اين همان نفس وروح او نيست؟ فخر رازى مى گويد: «گاهى من عالم وآگاه به خودم هستم؛ در حالى كه از همه اجزايم غافلم واين خوديت، همان نفس وروح است». (1)


1- مفاتيح الغيب، ج 4، ص 149.

ص20

قرآن نيز به اين حقيقت اشاره كرده و مى فرمايد:

(يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِي فِي عِبادِي* وَ ادْخُلِي جَنَّتِي) (فجر: 27- 30)

تو اى روح آرام يافته، به سوى پروردگارت بازگرد در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلك بندگانم در آى، و در بهشتم وارد شو.

از اينكه خداوند متعال به نفس خطاب مى كند: «برگرد» بايد از جايى و چيزى برگردد كه همان دنيا و جسم باشد، پس انسان از روح و جسم تشكيل شده است.

همچنين مى فرمايد:

(فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ* وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ) (واقعه: 83 و 84)

پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى رسد (توانايى بازگرداندن آن را نداريد؟) و شما در اين حال نظاره مى كنيد (و كارى از دستتان ساخته نيست).

روح با حلقوم فرق مى كند، لذا آيه دلالت بر وجود دو حقيقت در انسان دارد؛ جسم و روح.

2. استمرار حيات بعد از انتقال از دنيا

از آيات قرآن به طور وضوح استفاده مى شود كه مرگ انسان، پايان حياتش نيست؛ بلكه انتقال از حياتى به زندگى ديگر است. انسان با مرگ وارد عالم جديدى مى شود كه گسترده تر از عالم مادى است:

الف) خداوند متعال مى فرمايد:

ص21

(اللهُ يَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ) (زمر: 42)

خداست كه وقت مرگ، ارواح خلق را مى گيرد وآن را كه هنوز وقت مرگش فرا نرسيده، روحش را در حال خواب قبض مى كند. سپس آن را كه حكم به مرگش كرده جانش را نگاه مى دارد وآن را كه حكم به مرگ نكرده به بدنش مى فرستد تا وقت معين، در اين كار نيز ادله قدرت الهى براى انديشمندان است.

ب) همچنين مى فرمايد:

(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) (آل عمران: 169)

(اى پيامبر) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه زنده اند ودر نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند ...

از آيات ديگر استفاده مى شود كه اين حيات برزخى، اختصاصى به شهدا ندارد، بلكه شامل تمام صالحان وكسانى كه مطيع دستورات خداوند هستند نيز مى شود؛ خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَنْ يُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً) (نساء: 69)

وهر كسى كه خدا ورسول را اطاعت كنند، ايشان البته با كسانى كه خدا به آنان لطف وعنايت كامل فرموده؛ يعنى با پيامبران

ص22

وصديقان وشهيدان ونيكوكاران محشور خواهند شد واينان رفيقان نيكويى هستند.

اگر شهدا نزد خدا زنده اند وروزى مى خورند، پس هر كس مطيع خدا ورسول باشد- وبه دليل آنكه رسول نيز تابع دستورات رسالت خويش است، شامل خود حضرت نيز مى شود- او نيز با شهداست، اگر شهدا نزد خدا زنده اند، پس اينان نيز زنده اند وحيات برزخى دارند.

اگر كسى- همانند بن باز- بگويد: اينان زنده اند، ولى در بهشت نزد خداوند متعال هستند واز احوال اين دنيا اطلاعى ندارند.

در جواب مى گوييم: خداوند درباره خود چنين مى گويد: (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ)؛ «واو با شماست هر جا كه هستيد». (حديد: 4)

و مى فرمايد: (أَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ)؛ «به هر سو رو كنيد، خدا آنجاست». (بقره: 115)

و مى فرمايد: (نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)؛ «و ما به او از رگ قلبش نزديك تريم». (ق: 16)

حال اگر خداوند همه جا وبا همه كس هست، پس شهدا نيز زنده اند ونزد خداوند روزى داده مى شوند. واولياى الهى كه مطيع خدا ورسولند نيز اين گونه اند. علم غيب دارند، همان گونه كه خدا علم غيب دارد. قرآن مى فرمايد:

(يَعْلَمُ خائِنَةَ الأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ) (غافر: 19)

او چشم هايى را كه به خيانت مى گردد و آنچه را سينه ها پنهان مى دارند، مى داند.

ص23

در روايات اسلامى به اين موضوع مهمّ اشاره شده است؛ از جمله بعد از آنكه كشته هاى مشركان را در چاه بدر انداختند، پيامبر (ص) بر بالاى چاه آمد ومشركان را اين گونه خطاب كرد:

هر آينه شما همسايگان بدى براى رسول خدا بوديد، او را از منزلش بيرون ساخته واز خود طرد نموديد، سپس بر ضدّ او اجتماع نموده وبا او محاربه كرديد، من آنچه را كه پروردگارم وعده داده بود، حق يافتم، آيا شما نيز آنچه را پروردگارتان وعده داده بود حق يافتيد؟

شخصى به ايشان عرض كرد: «اى رسول خدا! چگونه شما با سرهايى كه از تن جدا شده است، سخن مى گوييد؟» پيامبر (ص) فرمود: «به خدا سوگند! تو از آنان شنواتر نيستى ...». (1)

انس بن مالك از پيامبر اسلام (ص) نقل مى كند كه فرمود: «بنده هنگامى كه در قبرش گذارده مى شود واصحابش او را ترك مى كنند، صداى كفش آنها را مى شنود ...». (2)

متقى هندى به سند خود از پيامبر (ص) نقل مى كند كه فرمود: «هر كس وصيت نكند، به او اذن صحبت با مردگان داده نمى شود». گفته شد: «اى رسول خدا! مردگان سخن مى گويند؟» فرمود: «آرى، به زيارت مى آيند». (3)

3. وجود ارتباط بين حيات برزخى وحيات مادّى

اشاره

از مجموع آيات وروايات استفاده مى شود كه بين حيات برزخى انسان در عالم برزخ با حيات مادى وانسان هاى زنده ارتباط برقرار است؛


1- صحيح بخارى، ج 5، صص 76 و 77.
2- صحيح بخارى، ج 2، ص 123.
3- كنز العمال، ج 16، صص 619 و 620.

ص24

به اين معنا: هنگامى كه انسان ها در عالم مادى آنان را صدا مى زنند مى شنوند وهنگامى كه از آنان سؤال ودرخواست مى كنند، به اذن خداوند متعال جواب مى دهند. اينك به برخى از آيات وروايات در اين مورد اشاره مى كنيم:

الف) آيات

يك- خداوند متعال در خصوص قوم صالح مى فرمايد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ) (اعراف: 78 و 79)

سرانجام، زمين لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، (تنها) جسم بى جانشان در خانه هايشان باقى مانده بود. (صالح) از آنها روى برتافت؛ و گفت: اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و به شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى (چه كنم كه) شما خيرخواهان را دوست نداريد.

دو- درباره قوم شعيب نيز شبيه اين گفت وگو بيان شده است. (1)

سه- در قرآن آمده است:

(وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ) (زخرف: 45)

از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس: آقا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم؟


1- اعراف: 91- 93.

ص25

كه ظاهر آيه دلالت بر لزوم پرسش رسول خدا (ص) از خود آن انبيا دارد با آنكه آن انبيا در عالم برزخند.

شيخ محمود شلتوت مى گويد:

آنچه از آثار دينى استفاده مى شود اين است كه هنگام خروج روح از بدن، مرگ حاصل مى شود واو؛ در حالى كه داراى ادراك است باقى مى ماند؛ كسى كه بر او درود مى فرستد مى شنود، زائرين قبرش را مى شناسد ولذت نعمت ها ودرد عذاب را در عالم برزخ درك مى كند. (1)

شيخ الاسلام عزّالدين بن عبدالسلام در فتاواى خود مى گويد: «ظاهر اين است كه ميت، زائر خود را مى شناسد؛ زيرا ما امر شده ايم به سلام بر او، وشارع امر نمى كند به خطاب كسى كه نمى شنود ...». (2)

ب) روايات

يك- پيامبر اسلام (ص) فرمود:

هر مسلمانى بر قبر برادر مؤمنش كه او را در دنيا مى شناخته عبور كند واز او سؤال كند، خداوند روحش را برمى انگيزد تا جواب او را بدهد. (3)

دو- در روايت از پيامبر (ص) ثابت شده كه فرموده اند: «مردگان صداى كفش تشييع كنندگان را مى شنوند». (4)


1- الفتاوى، شلتوت، ص 19.
2- فتاوى شيخ الاسلام عزالدين بن عبدالسلام، ص 431.
3- الروح، ابن قيم، ص 9.
4- همان.

ص26

سه- ابن قيم جوزيه در كتاب «الروح» مى گويد:

سلف بر اين مطلب اجماع كرده وبه تواتر رسيده است كه شخص مرده،

كسانى را كه به زيارتش مى آيند مى شناسد واز آمدنشان مسرور مى شود. (1)

چهار- ابن ابى الدنيا در كتاب «القبور» از عايشه نقل مى كند كه رسول خدا (ص) فرمود:

هر كس به زيارت قبر برادر مؤمنش رود ونزد قبرش بنشيند، مرده با او انس مى گيرد، وجواب سلامش را مى دهد، تا هنگامى كه برخيزد وبرود. (2)

پنج- همچنين از ابوهريره نقل شده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «هر كس بر قبر شخصى عبور كرده وبر صاحب آن درود فرستد، صاحب قبر، او را شناخته وسلامش را جواب مى دهد». (3)

شش- بيهقى از سعيد بن مسيب نقل مى كند: ما با على بن ابى طالب (ع) داخل قبرستان مدينه شديم. حضرت (ع) ندا داد: «اى اهل قبرستان! سلام ورحمت خدا بر شما باد، از خبرهاى خود بر ما مى گوييد يا ما شما را خبر دهيم؟» سعيد مى گويد: «صدايى شنيديم كه در جواب مى گويد: «وَ عَلَيْكُمُ السَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ يا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ» خبر ده ما را از آنچه اتفاق افتاد. حضرت (ع) فرمود:

اما زنان شما به همسرى ديگران در آمدند، اموال شما تقسيم شد، واولاد شما نيز در زمره ايتام در آمدند. ساختمان هايى كه بنا كرديد دشمنانتان در آنها ساكن شدند. اين خبرهايى است كه نزد ماست، شما چه خبرهايى داري


1- همان.
2- همان.
3- فيض القدير، ج 5، ص 487.

ص27

سعيد مى گويد:

مرده اى به صدا درآمد وگفت: هر آينه كفن ها پاره شد، موها ريخت، پوست ها از بدن جدا شد، حدقه ها بر صورت ها ريخت واز بينى ها چرك بيرون آمد. آنچه را فرستاده بوديم يافتيم، وآنچه را به جا گذارديم، خسارت ديديم ...(1)

ابن قيم جوزيه در بحثى در اين باره كه آيا مردگان زيارت افراد زنده را درك مى كنند؟ مى گويد: «همين كه كسى به زيارت ميت مى آيد، مى گويند: «زائر» اين خود دليل بر اين است كه مرده، زائر را مى شناسد؛ زيرا اگر او را نشناسد به زيارت كننده، زائر گفته نمى شود». (2)

هفت- بخارى ومسلم نقل كرده اند: «هرگاه مرده داخل قبر گذارده شود، صداى كفش تشييع كنندگان را مى شنود». (3)

هشت- ابوهريره مى گويد: پيامبر (ص) هرگاه به قبرستان مى رفت، با اهل قبور اين چنين سخن مى گفت:

السَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلِ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ، وَإِنّا إِنْ شاءَ اللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ، أَسْأَلُ اللهَ لَنا وَلَكُمُ الْعافِيَةَ. (4)

سلام بر شما اى ساكنان ديار [برزخ] كه از افراد با ايمان و مسلمانيد و همانا اگر خدا بخواهد ما به شما ملحق مى شويم، از خداوند براى ما و شما عافيت را طلب مى كنم.


1- حقيقة التوسل والوسيله، موسى محمّد على، ص 242.
2- الروح، ص 8.
3- فتح البارى، ج 3، ص 205.
4- تلخيص الحبير، ج 2، ص 137.

ص28

نه- ابن عباس مى گويد:

يكى از اصحاب بر سر قبرى خيمه زد؛ در حالى كه نمى دانست آنجا قبر مرده اى است، ناگهان صداى قرائت سوره ملك به گوش او رسيد، تا وقتى كه سوره را ختم كرد. نزد پيامبر (ص) آمد وعرض كرد: اى رسول خدا! من بر قبرى خيمه زدم؛ در حالى كه نمى دانستم قبر است، ناگهان صداى سوره ملك را از آنجا شنيدم. حضرت (ص) فرمود: اين سوره مانع از عذاب ونجات دهنده انسان از عذاب قبر است. (1)

4. بقاى نفس بعد از مرگ از نظر فخر رازى

اشاره

فخر رازى در كتاب «المطالب العالية» براى اثبات بقاى نفس و حيات آن همراه با علم و قدرت به ادله اى تمسك كرده است.

دليل اول

فخر رازى مى گويد:

لمّا كان المدبّر لهذا الجسد و المتولّي لإصلاح حاله هو النفس، و من المعلوم انّ النفس انّما تتولّي ذلك بسبب كونها حية عالمة قادرة، فحينئذ يتوقف صلاح هذا الجسد علي كون النفس موصوفة بالحياة و العلم و القدرة، فلو كانتالنفس موصوفة بهذه الصفات، و هذه الصفات موقوفة علي صلاح حال البدن لزم توقف كل واحد منهما علي الآخر، و ذلك دور، و الدور باطل. (2)


1- صحيح ترمذى، كتاب فضائل القرآن.
2- المطالب العالية، ج 7، ص 214.

ص29

چون تدبيركننده بدن و متولى اصلاح حال آن همان نفس است و معلوم است كه نفس از آن جهت كه زنده، عالم و قادر است متولى آن مى باشد، لذا صلاح اين جسد متوقف است بر اينكه نفس موصوف به حيات و علم و قدرت باشد، و اگر نفس موصوف به اين صفات شده و اين صفات موقوف بر صلاح حال بدن است لازم مى آيد كه هر كدام از آن دو متوقف بر ديگرى گردد، و اين دور است و دور باطل مى باشد.

دليل دوم

فخر رازى مى گويد:

قد ثبت انّ النفس الناطقة جوهر ليس بجسم ولا في جسم البتة، و يمتنع ان يحصل بينه و بين الأجسام قرب او بعد او مناسبة، و ليس بينها و بين هذا البدن الّا انّ هذا البدن محل تصرف ذلك الجوهر في منزل عمله و دار مملكته.

كما انّ الرجل المعين يكون ساكناً في دار و متصرفاً فيها، فاذا خربت تلك الدار و خرجت عن الصلاح و السداد، لم يلزم موت ذلك المتصرف و بطلانه. و هذا يجري مجري العلوم الضرورية، و الشك و الشبهة انّما يتولد بسبب انّ الوهم يسبق إلي انّ الشي ء حالّ في هذا البدن و سار فيه، فتسبق حينئذ إلي الوهم انّه يجب موتها بموت البدن.

وأما ان قدرنا جوهراً مجرداً ليس بينه و بين هذا البدن مناسبة، لابالقرب ولا بالبعد ولا بوجه من وجوه المناسبة، إلّا من وجه واحد، و هو انّ ذلك البدن كان دار مملكة ذلك الجوهر و محل

ص30

تصرفه، ثم انّه خرجت هذه الدار، فالعلم الضروري حاصل بانّ هذا القدر لايقتضي عدم ذلك الجوهر ولا يغيّر حالا من احواله، و هذا البيان انّه لايلزم من موت البدن موته. (1)

ثابت شده كه نفس ناطقه جوهر است نه جسم و نه حلول كننده درجسم، و ممتنع است كه بين او و بين اجسام قرب و يا بُعد يا مناسبتى حاصل گردد، و بين آن و بين اين بدن نيست مگر اينكه اين بدن محلّ تصرف آن جوهر در منزل عمل او و خانه مملكت اوست. همان گونه كه شخص معينى ساكن در خانه اى و متصرف در آن خانه است و چون آن خانه خراب گردد و از صلاح و استحكام بيرون آيد، اين امر مستلزم مرگ آن تصرف كننده و بطلان او نمى گردد و اين از علوم ضرورى است و شك و شبهه در آن از آن جهت پديد مى آيد كه انسان خيال مى كند آن شى ء در آن بدن حلول كرده و در آن جارى است، لذا خيال مى كند كه مرگ او به مرگ بدن واجب مى شود.

ولى اگر فرض كرديم جوهر مجردى را كه بين او و بين آن بدن مناسبتى نباشد؛ نه به قرب و نه به بُعد و نه به هيچ وجهى از وجوه مناسبت مگر از يك جهت، و آن اينكه اين بدن خانه مملكت آن جوهر و محلّ تصرف آن است، حال آن هنگامى كه از آن خانه خارج شود علم بديهى حاصل است به اينكه اين مقدار مقتضى عدم آن جوهر را ندارد و هيچ حال از احوال او را تغيير نمى دهد؛ و اين به جهت آن است كه از مرگ بدن مرگ آن جوهر لازم نمى آيد.

حقيقت حيات برزخى از ديدگاه سيد بن علوى مالكى


1- المطالب العالية، ج 7، ص 213.

ص31

محمّد بن علوى مالكى مى نويسد:

الحياة البرزخية حياة حقيقية، و هذا ما دلت عليه الآيات البينات و

الأحاديث المشهورة الصحيحة. و هذه الحياة الحقيقية لاتعارض وصفهم بالموت، كما جاء ذلك في الكتاب العزيز؛ اذ يقول: (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ) و يقول: (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ).

انّ معني قولنا عن الحياة البرزخية بانّها حقيقة أي ليست خيالية أو مثالية كما يتصوّرها بعض الملاحدة ممن لاتتسع عقولهم للإيمان إلّا بالمشاهد المحسوس دون الغيب الذي لايطيق العقل البشري تصوره ولا تسليم كيفيته لقدرة الله جلّ جلاله.

انّ وقفة تأمل قصيرة عند قولنا عن الحياة البرزخية بانّها حقيقة لاتبقي من الاشكال ادني ذرة حتّي عند من يقصر فهمه و ذوقه عن تعقل المعاني. فكلمة (حقيقية) ليست إلّا لنفي الباطل و طرد الوهم و نفي الخيال الذي قد يقع في ذهن الانسان المتشكك المرتاب في احوال عالم البرزخ و عالم الآخرة و غيرها من العوالم الإخري كالنشر و البعث و الحشر و الحساب ... و لقد تظافرت الاحاديث و الآثار التي تثبت بانّ الميت يسمع و يحسّ و يعرف، سواء كان مؤمناً ام كافراً. (1)

حيات برزخى، حياتى است حقيقى، و اين آن چيزى است كه آيات روشن و احاديث مشهور صحيح بر آن دلالت دارد. و اين حيات حقيقى با


1- مفاهيم يجب ان تصحح، محمد بن علوى مالكى، ص 159.

ص32

توصيف آنان به مرگ تعارض و منافات ندارد، آن گونه كه در كتاب عزيز آمده آنجا كه مى گويد: (و ما براى بشرى قبل از تو جاودانگى قرار نداديم) و مى گويد: (و تو خواهى مرد همان گونه كه آنان مى ميرند).

مقصود ما از حيات برزخى اين است كه حقيقى است نه خيالى يا مثالى آن گونه كه برخى از افراد ملحد تصور مى كنند از كسانى كه عقولشان كشش ايمان را ندارد مگر از راه مشاهده حسّى نه غيبى كه عقل بشرى از تصور آن عاجز است و نمى تواند تسليم كيفيت آن براى قدرت خداوند جل جلاله شود.

با كمترين تأملى در گفته ما درباره حيات برزخى كه حقيقى است كوچك ترين اشكالى باقى نمى ماند حتى نزد كسانى كه فهم و ذوقشان از فهم و درك معانى قاصر است. پس كلمه (حقيقى) نيست مگر به جهت نفى باطل و طرد وهم، و نفى خيال كه گاهى در ذهن انسان شكاك و متردد در احوال عالم برزخ و عالم آخرت و ديگر عوالم همچون نشر و بعث و حشر و حساب ... پديد مى آيد، و به طور حتم احاديث و آثار بسيارى ثابت مى كند ميت مى شنود و حسّ مى كند و مى شناسد؛ چه مؤمن باشد يا كافر.

وى همچنين حيات برزخى را عمومى دانسته و در اين باره مى گويد:

ذكرنا فيما تقدم انّ الحياة البرزخية حياة حقيقية، و انّ الميت يسمع و يحسّ و يعرف، سواء أ كان مؤمناً أم كافراً، و انّ الحياة و الرزق و دخول الأرواح الجنة ليست مختصاً بالشهيد، كما دلت علي ذلك النصوص الثابتة. و هذا هو الصحيح الذي عليه الأئمة

ص33

و جماهير اهل السنة.

ومن هنا فانّ القول بحياة الأنبياء من فضول القول، و هو امر ظاهر كالشمس لايحتاج إلي اثبات، بل انّ الصواب هو ان تقرّر بانّ حياتهم اكمل و اجل و اتم و اعظم. و هكذا حياة الناس علي ظهر الأرض في الدنيا؛ فانّها درجات و مقامات و مراتب متفاوتة. (1)

در آنچه كه گذشت ذكر كرديم همانا حيات برزخى حيات حقيقى است، و اينكه ميت مى شنود و حس مى كند و مى شناسد، چه مؤمن باشد يا كافر، و اينكه حيات و رزق و دخول ارواح در بهشت مختص به شهيدان نيست، آن گونه كه بر اين مطلب نصوص ثابت دلالت مى كند. و اين نظر صحيحى است كه پيشوايان و جمهور اهل سنت بر آن توافق كرده اند. و از اينجاست كه سخن گفتن درباره حيات انبيا نياز به گفتن ندارد؛ چرا كه امرى ظاهر مى باشد همچون خورشيد كه به اثبات احتياج ندارد؛ بلكه درست آن است كه گفته شود حيات آنان كامل تر و برتر و تمام تر و عظيم تر است. و همچنين است حيات مردم روى زمين در اين دنيا، كه داراى درجات و مقامات و مراتب متفاوتى است.


1- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 165.

ص34

حيات برزخى اوليا

حيات برزخى اوليا از ديدگاه قرآن كريم

اشاره

ص35

اشاره

آيات متعددى از قرآن دلالت بر حيات برزخى اوليا دارد، اينك به چند نمونه اشاره مى كنيم:

آيه اول

اشارة

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) (آل عمران: 169)

[اى پيامبر!] هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

نكات آيه

1. آيه مربوط به عالم برزخ است به قرينه ادامه آيه:

ص36

(فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ) (آل عمران: 170)

آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند؛ و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند [مجاهدان و شهيدان آينده] بشارت مى دهند؛ [زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند؛ و مى دانند].

از جمله (وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ) استفاده مى شود كه آنان در عالم برزخند و هنوز وارد قيامت نشده اند. لذا به كسانى كه در دنيا هستند و به آنان ملحق نگشته اند بشارت مى دهند. و اگر مقصود آيه قيامت باشد، دنيايى نيست كه به افراد آن بشارت دهند.

2. به قرينه مقابله احياء با اموات مقصود آن است كه شهيدان عوارض مرگ را ندارند.

3. خداوند همه جا هست و لذا مراد به (عِنْدَ رَبِّهِمْ) خصوص بهشت نيست.

4. مى توان از راه اولويت قطعى با جهاد اكبر حكم آيه را بر اولياى الهى نيز تعميم داد؛ زيرا اگر شهيدان كه در جهاد اصغر (جهاد در جبهه جنگ) به شهادت رسيده اند، زنده اند به طريق اولى كسانى كه در جهاد اكبر كه جهاد با نفس است نفس اماره خود را نابوده كرده اند نزد خداوند

متعال زنده مى باشند.

ابن حزم در كتاب «المحلّى» مى گويد:

وامّا الشهداء فانّ الله عزّوجلّ يقول: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ* فَرِحِينَ بِما

ص37

آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ)(1)

، ولا خلاف بين المسلمين في انّ الأنبياء: ارفع قدراً و درجة و اتمّ فضيلة عند الله عزّوجلّ و اعلي كرامة من كلّ من دونهم، و من خالف في هذا فليس مسلماً.(2)

و اما شهيدان، خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: (مپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند، بلكه زنده اند ودر نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند ...) و خلافى نيست بين مسلمانان در اينكه ارزش و درجه انبيا بالاتر و فضيلتشان نزد خداوند عزّوجلّ تمام تر و كرامتشان از ديگران تمام تر است و هر كس در اين مسأله مخالفت كند مسلمان نيست.

حيات مطلقه شهيدان

خداوند متعال در قرآن كريم در دو آيه اشاره به حيات و زنده بودن شهيدان بعد از رحلت از اين دنيا اشاره كرده است؛ چنان كه مى فرمايد:

(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) (آل عمران: 169)

[اى پيامبر!] هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، ونزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

همچنين مى فرمايد:


1- آل عمران: 169.
2- المحلّى، ج 1، ص 25.

ص38

(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَ لكِنْ لاتَشْعُرُونَ) (بقره: 154)

و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نگوييد! بلكه آنان زنده اند، ولى شما نمى فهميد!

مى توان اخذ به اطلاق آيه دوم در مورد زنده بودن و حيات شهدا در عالم برزخ نمود، و نمى توان ادعا كرد كه قيد (عِنْدَ رَبِّهِمْ) آن را تقييد و تخصيص مى زند؛ زيرا امكان دارد كه قيد براى (يُرْزَقُون) باشد.

طبرى در تفسير اين آيه مى نويسد:

ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله: هو ميت؛ فانّ الميت من خلقي من سلبتُه حياته و اعدمته حواسه، فلا يلتذّ لذّة ولا يدرك نعيماً؛ فانّ من قتل منكم و

من سائر خلقي في سبيلي، احياء عندي في حياة و نعيم و عيش هنّي و رزق سنّي، فرحين بما آتيتهم من فضلي و حبوتهم به من كرامتي. (1)

درباره كسانى كه در راه خدا كشته شده اند نگوييد: او مرده است؛ چرا كه مرده از خلقم كسى است كه زندگى را از او سلب كرده و حواسش را نابود ساخته ام، و لذا لذّتى نبرده و نعمتى را درك نمى كند، ولى كسانى كه از بين شما و از ديگر مخلوقاتم در راه من كشته شود آنان نزد من زنده بوده و در حيات و نعمت و زندگى گوارا و روزى فراوان به سر مى برند، و به آنچه از فضلم به آنها داده و از كرامتم بخشيدم شادند.

سيوطى مى گويد:


1- تفسير طبرى، ج 2، ص 42.

ص39

وقد قال تعالي في الشهداء: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) و الانبياء اولي بذلك، فهم اجلّ و اعظم، و ما نبي إلّا و قد جمع مع النبوة وصف الشهادة، فيدخلون في عموم لفظ الآية. (1)

خداوند متعال درباره شهيدان فرمود: ( [اى پيامبر!] گمان مبر هرگز كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند)، و پيامبران سزاوارتر به آن هستند؛ چرا كه آنان جليل تر و بزرگوارترند. و هيچ پيامبرى نيست جز آنكه با نبوت وصف شهادت را جمع كرده لذا داخل در عموم آيه اند.

او همچنين مى گويد:

... فثبت كونه (ص) حياً في قبره بنص القرآن؛ امّا من عموم اللفظ، و امّا من مفهوم الموافقة. (2)

پس ثابت شد كه پيامبر (ص) در قبرش زنده است، به نص قرآن، يا از عموم لفظ، و يا از مفهوم موافقت.

ابوالعباس احمد بن عمر قرطبى مى گويد:

وقد صحّ انّ الشهداء احياء يرزقون، و وجد منهم من لم يتغير في قبره من السنين، و إذا كان هذا في الشهداء، كان في الأنبياء أحري و اولي. (3)


1- . الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 148.
2- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 149.
3- المفهم لما اشكل من كتاب صحيح مسلم، ج 6، ص 192.

ص40

و به طور صحيح روايت شده كه شهيدان زنده اند روزى مى خورند. و ديده شده از شهيدان كسانى كه سال ها از شهادتشان گذشته و هرگز تغييرى در جسدشان پديد نيامده است. و اگر اين وضعيت شهداست در مورد انبيا اين وضعيت سزاوارتر و اولى است.

قرطبى در تفسير آيه شهدا مى گويد:

امّا من تأوّل في الشهداء انهم احياء، بمعني انّهم سيحيون، فبعيد يردّه القرآن و السنة؛ فانّ قوله تعالي: (بَلْ أَحْياءٌ) دليل علي حياتهم، و انّهم يرزقون ولا يرزق إلّا حي.(1)

اما كسى كه زنده بودن شهيدان را اين گونه معنا كرده كه بعداً زنده خواهند شد، اين تفسير بعيدى است كه قرآن و سنت آن را ردّ مى كند؛ زيرا قول خداوند: (بَلْ أَحْياءٌ) دليل بر حيات آنهاست و اينكه آنان روزى مى خورند، و هرگز جز شخص زنده روزى نمى خورد.

سيوطى از ابن عساكر واو به سندش از اعمش واو از منهال بن عمرو نقل كرده كه گفت:

أَنَا وَاللهِ رَأَيْتُ رَأسَ الْحُسَيْنِ (ع) حِينَ حُمِلَ وَأَنَا بِدِمَشْقٍ وَبَيْنَ يَدَي الرَّأسِ رَجُلٌ يَقْرَأُ سُورَةَ الْكَهْفِ حَتّي بَلَغَ قَوْلَهُ تَعالي: (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً) (2)، قالَ: فَأَنْطَقَ اللهُ الرَّأسَ بِلِسانٍ ذَرِبٍ أَيْ فَصِيحٍ فَقالَ: أَعْجَبُ مِنْ اصْحابِ الْكَهْفِ قَتْلِي وَحَمْلِي. (3)


1- تفسير قرطبى، ج 4، ص 270.
2- كهف: 9.
3- شرح الصدور، سيوطى، ص 83.

ص41

به خدا سوگند، هنگامى كه دمشق بودم سر حسين (ع) را ديدم در حالى كه آن را حمل مى كردند، مردى سوره كهف را قرائت مى كرد تا به اين آيه رسيد: (أَمْ حَسِبْتَ ...)، خداوند آن سر را به نطق درآورد وبا صداى فصيح فرمود: عجيب تر از اصحاب كهف كشتن من وحمل سر من است.

از اينكه سر مبارك امام حسين (ع) بعد از مرگ و جداشدن از بدن سخن مى كند معلوم مى شود مرگ بر شهيدان معنا ندارد.

احمد بن حنبل و ابويعلى و طبرانى و حاكم در «المستدرك» و بيهقى در «دلائل النبوة» از ابن مسعود نقل كرده كه گفت:

لإن احلف تسعاً انّ رسول الله (ص) قتل قتلا احبّ إلي من ان احلف واحدة انّه لم يقتل؛ و ذلك انّ الله اتخذه نبياً و اتخذه شهيداً. (1)

اگر نُه بار قسم ياد كنم كه رسول خدا (ص) كشته شده برايم بهتر است از اينكه يك بار قسم ياد كنم كه او كشته نشده است؛ زيرا خداوند او را پيامبر خود قرار داده و نيز او به مقام شهادت رسيده است.

بيهقى در كتاب «الاعتقاد» مى نويسد:

الأنبياء بعد ما قبضوا ردّت إليهم ارواحهم، فهم احياء عند ربّهم كالشهداء. (2)

پيامبران بعد از آنكه قبض روح مى شوند روح هايشان به آنان بازمى گردد، و لذا نزد خداوند همانند شهدا زنده اند.


1- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 149.
2- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 149.

ص42

قرطبى در كتاب «التذكرة» در حديث «صعقه» از استاد خود اين چنين نقل مى كند:

الموت ليس بعدم محض و انّما هو انتقال من حال إلي حال. و يدلّ علي ذلك انّ الشهداء بعد قتلهم و موتهم احياء يرزقون فرحين مستبشرين، و هذه صفة الأحياء في الدنيا، و إذا كان هذا في الشهداء فالأنبياء احقّ بذلك و اولي ... (1)

مرگ به معناى عدم محض نيست بلكه عبارت است از انتقال از حالى به حال ديگر. و دليل بر اين مطلب اينكه شهيدان بعد از كشته شدن و مرگشان زنده بوده و روزى مى خورند و شاد بوده و به يكديگر بشارت مى دهند، و اين صفت زنده ها در دنياست. و اگر اين مطلب در حق شهداست پس پيامبران به آن سزاوارترند ...

ابومنصور عبدالقاهر بغدادى شيخ شافعيه مى گويد:

المتكلمون المحققون من اصحابنا علي انّ نبيّنا (ص) حي بعد وفاته و انّه يسرّ بطاعات امته و يحزن بمعاصي العصاة منهم و انّه تبلغه صلاة من يصلّي عليه من امته ...(2)

متكلمان محقق از اصحاب ما بر اين عقيده اند كه پيامبر (ص) بعد از وفاتش زنده بوده و از طاعات امتش خوشحال مى شود و از معاصى گناه كاران امتش محزون مى گردد، و كسانى كه از امتش بر او درود مى فرستند به او مى رسد ...

محمّد بن على شوكانى در تفسيرش مى نويسد:


1- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 149.
2- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 149.

ص43

قد سبق ممّا سبق انّ معني قوله تعالي: (بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) انّ الشهداء احياء حقيقة، يرزقون الرزق المعروف، فالأنبياء ايضاً احياء حقيقة يرزقون الرزق المعروف؛ لانّ الشهداء انّما وصلوا إلي المقام الرفيع و الحياة الدائمة بمتابعتهم، فهم اولي بهذه الحياة، بل حياتهم ارفع و اعلي. (1)

از آنچه گذشت روشن شد كه معناى گفته خداوند (بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يرْزَقُونَ) آن است كه شهيدان حقيقتاً زنده اند و روزى معروف را مى خورند؛ و انبيا نيز حقيقتاً زنده اند و روزى معروف را مى خورند؛ زيرا شهيدان تنها با پيرويشان از انبيا به آن مقام رفيع و حيات دائمى رسيده اند، پس انبيا به اين حيات سزاوارترند، بلكه حياتشان بالاتر و عالى تر است.

پيامبر اسلام (ص) در زمره شهدا

ممكن است كسى بگويد: پيامبر (ص) شهيد نشده تا مصداق آيه شهدا باشد. در جواب مى گوييم: اولًا: اگر كسى حيات شهيدان را قبول نمايد حيات انبياء به ويژه خاتم آنان را بايد به طرق اولى قبول كند؛ زيرا برترى انبياء بر شهدا بر كسى پوشيده نيست. ثانياً: از برخى روايات استفاده مى شود كه آن حضرت به شهادت رسيده است.

از ابن مسعود نقل شده كه گفت:

لإِنْ أَحْلِفْ تِسْعاً أَنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) قُتِلَ قَتْلًا أَحَبُّ إِلَي مِنْ أَنْ أَحْلِفَ يَمِيناً واحِدَةً أَنَّهُ لَمْ يُقْتَلْ. (2)


1- تفسير فتح القدير، شوكانى، ج 1، ص 399.
2- مسند احمد، ج 1، ص 381؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 58؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 34.

ص44

اگر من نُه بار قسم ياد كنم كه رسول خدا (ص) به نحوى كشته شده نزد من بهتر است از اينكه يك بار قسم ياد كنم كه او كشته نشده است.

هيثمى بعد از نقل اين حديث مى گويد:

رواه احمد و رجاله رجال الصحيح.

احمد (بن حنبل) آن را روايت كرده و رجال سند آن رجال صحيح است.

بخارى و بيهقى به سندشان از عائشه نقل كرده اند كه گفت:

كانَ رَسُولُ اللهِ (ص) يَقُولُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ: لَمْ أَزَلْ أَجِدُ أَلَمَ الطَّعامِ الَّذِي أَكَلْتُ بِخَيْبَرٍ، فَهذا أَوانُ انْقِطاعِ أَبْهَرِي مِنْ ذلِكَ السَّمِّ. (1)

رسول خدا (ص) در مرضى كه با آن از دنيا رحلت كرد مى فرمود: من از زمانى كه طعام خيبر را خوردم تا هم اكنون درد آن را در خود احساس مى كنم، ولى الآن زمان خلاصى من از آن سمّ فرا رسيده است.

سيوطى به اين دو حديث با ضميمه آيه (شهداء) بر حيات برزخى پيامبر (ص) استدلال كرده است. (2)

حقيقت مرگ پيامبران

محمّد بن علوى مالكى درباره حقيقت مرگ پيامبران مى نويسد:

... إلي غير ذلك ممّا يحصل من جملته القطع بانّ موت الأنبياء انّما هو راجع إلي انّهم غيبوا عنّا بحيث لاندركهم و ان كانوا موجودين احياء، و ذلك كالحال في الملائكة؛ فانّهم احياء موجودون ولا نراهم. (3)


1- صحيح بخارى، ج 8، ص 131.
2- انباء الأذكياء فى حياة الأنبياء، سيوطى، ص 252.
3- مفاهيم يجب ان تصحح، ص 171.

ص45

... و غير اينها از آنچه كه از تمام آنها قطع حاصل مى شود به اينكه مرگ پيامبران راجع است به اينكه از ما غائب شده اند به حيثى كه ما آنان را درك نمى كنيم گرچه موجود بوده و زنده اند. و اين همانند وضعيت ملائكه است؛ زيرا آنان زنده اند و موجود، ولى ما آنها را مشاهده نمى كنيم.

محدث خليل احمد از عالمان ديوبند در رساله «المهنّد» مى نويسد:

عندنا و عند مشايخنا حضرة الرسالة (ص) حي في قبره الشريف ... (1)

نزد ما و نزد مشايخ ما ثابت است كه پيامبر (ص) در قبر شريفش زنده مى باشد ...

شيخ محمّد قاسم نانوتوى، مؤسس دارالعلوم ديوبند در اين باره مى گويد:

انّ حياة النبي (ص) ذاتية لاتقبل الزوال، و حياة المؤمنين امر عرضي تقبله، فلهذا لاتكون حياة النبي (ص) زائلة عندالموت بل مستورة، و تزول حياة المؤمنين جميعها أو نصفها أو ثلثها؛ فعلي تقدير كون التقابل بين الموت و الحياة العدم و الملكة تستتر حياة النبي (ص)، كما انّ نور الشمس يستتر عند الكسوف، و لايزول علي مزعوم الحكماء. (2)

همانا حيات پيامبر (ص) ذاتى است و قابل زوال نمى باشد، و حيات مؤمنان امرى عرضى و قابل زوال مى باشد، و لذا حيات پيامبر (ص) هنگام مرگ زايل نمى شود بلكه مستور مى گردد، ولى حيات مؤمنان؛ تمامشان يا نصفشان يا ثلثشان زايل مى شود. و بر فرض


1- المهنّد، ص 13.
2- آب حيات، محمد قاسم نانوتوى، ص 9.

ص46

اينكه تقابل بين مرگ و زندگى تقابل عدم و ملكه باشد حيات پيامبر (ص) مستور مى گردد، همان گونه كه نور خورشيد هنگام كسوف مستور مى شود و بنابر گمان حكما زايل نمى گردد.

برترى مداد علما بر خون شهدا

جابر بن عبدالله انصارى از رسول خدا (ص) نقل كرده كه مى فرمايد:

يُوزَنُ حِبْرُ الْعَلَماءِ وَ دَمُ الشَّهداءِ فَيُرْجَحُ ثَوابُ حِبْرِ الْعُلَماءِ عَلي ثَوابِ دَمِ الشُّهَداءِ. (1)

مُرَكّب علما و خون شهيدان وزن مى گردد و ثواب مُرَكّب علما بر خون شهيدان ترجيح داده مى شود.

و نيز از ابوهريره نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود:

يُحاسَبُ النّاسُ بِأَعْمالِهِمْ وَ الْعُلَماءُ عَلي حَسَبِ عَمَلِهِمْ، فَيُوزَنُ عَمَلِ أَحَدِهِمْ مَعَ عَمَلِهِ، وَ إِنَّ مِدادَ الْعُلَماءِ فِي الْمِيزانِ أَثْقَلُ مِنْ دَمِ الشُّهَداءِ وَ أَكْثَرُ

ثَواباً يَوْمَ الْقِيامَةِ. (2)

مردم با اعمالشان محاسبه مى شوند و علما بر طبق عملشان، و عمل يكى از آنها با عمل او وزن مى گردد، و همانا مداد علما در ترازو سنگين تر از خون شهيدان است و ثوابش در قيامت بيشتر مى باشد.

سيوطى در كتاب «درّ المنثور» از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

يُوزَنُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِدادُ الْعُلَماءِ وَ دِماءُ الشُّهَداءِ فَيُرْجَحُ مِدادُ الْعُلَماءِ عَلي دِماءِ الشُّهَداءِ. (3)


1- الفردوس بمأثور الخطاب، ج 5، ص 486.
2- الفردوس بمأثور الخطاب، ج 5، ص 486.
3- در المنثور، ج 3، ص 423.

ص47

روز قيامت مداد علما و خون هاى شهيدان وزن مى شود و مداد علما بر خون هاى شهيدان سنگينى مى كند.

بنابراين وقتى شهيد نزد خدا حيات برزخى دارد و زنده است عالمانى كه چنينند به يقين حيات برزخى دارند.

آيه دوم

خداوند متعال مى فرمايد:

(قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ* بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ) (يس: 26 و 27)

به او گفته شد: وارد بهشت شو! گفت: اى كاش قوم من مى دانستند ... كه پروردگارم مرا آمرزيده واز گرامى داشتگان قرار داده است!

آيه مربوط به برزخ است؛ زيرا فرد مورد نظر در آيه او مى گويد: اى كاش قوم من مى دانستند ... و اين تعبير با اين برداشت سازگارى دارد كه قومش در دنيا باشند، ولى او مرده باشد. لذا از اينكه اهل برزخ چنين سخن مى گويند دلالت بر وجود حيات در عالم برزخ دارد.

آيه سوم

خداوند متعال مى فرمايد:

(لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلَّا سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا) (مريم: 62)

در آنجا هرگز گفتار لغو وبيهوده اى نمى شنوند؛ وجز سلام در آنجا سخنى نيست؛ وهر صبح وشام، روزى آنان در بهشت مقرّر است.

ص48

از آنجا كه بهشت صبح و شام ندارد پس مقصود از آن، عالم برزخ است كه مؤمنان بعد از عبور از اين دنيا در آن عالم صبح و شام در نعمت و روزى خداوند به سر خواهند برد.

حيات برزخى اوليا در روايات اهل سنت

اشاره

از احاديث بسيارى كه در كتب اهل سنت آمده مى توان حيات برزخى را ثابت نمود؛ اينك به برخى از آنها اشاره مى شود:

حديث اول: نماز موسى (ع) در قبرش

مسلم از انس بن مالك نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

أَتَيْتُ عَلي مُوسي لَيْلَةُ أُسرِيَ بِي عِنْدَ

الْكَثِيبِ الأَحْمَرِ وَهُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي قَبْرِهِ. (1)

در شب معراج بر موسى كنار كثيب احمر وارد شدم در حالى كه او ايستاده ودر قبرش مشغول نماز بود.

كسى كه در قبرش و در عالم برزخ مشغول دعا يا نماز است، حيات برزخى دارد.

حديث دوم: حيات انبيا در قبرها

انس بن مالك از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود: «أَلأَنْبِياءُ أَحْياءٌ فِي قُبُورِهِمْ يُصَلُّونَ»؛ «پيامبران در قبرهايشان زنده اند و دعا مى نمايند».

حافظ هيثمى در «مجمع الزوائد» درباره اين حديث مى گويد:


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 268.

ص49

رَواهُ أَبُويِعْلي وَ الْبَزّارِ، وَ رِجالُ أَبي يَعْلي ثِقاتٌ. (1)

اين حديث را ابويعلى و بزار نقل كرده اند و رجال ابويعلى همگى ثقه اند.

مناوى در «فيض القدير» مى گويد:

رَواهُ أَبُويَعْلي عَنْ أَنَسِ بْنِ مالِكٍ وَ هُوَ حَدِيثٌ صَحِيحٌ. (2)

اين حديث را ابويعلى از انس بن مالك نقل كرده و حديث صحيحى است.

البانى نيز اين حديث را در كتاب «سلسلة الأحاديث الصحيحة» نقل كرده و آن را تصحيح نموده است. (3)

محدث كتانى در كتاب «نظم المتناثر» مى نويسد:

قال السيوطي في (مرقاة الصعود): تواترت- بحياة الأنبياء في قبورهم- الاخبار. و قال- الحافظ السيوطي- في (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء) مانصّه: حياة النبي (ص) في قبره هو و سائر الأنبياء معلومة عندنا علماً قطعياً؛ لما قام عندنا من الأدلة من ذلك، و تواترت بها الاخبار الدالة علي ذلك. و قد الّف الامام البيهقي/ جزءاً في حياة الأنبياء عليهم الصلاة و السلام في قبورهم. و قال ابن القيم في كتاب (الروح): صحّ عن النبي (ص) (انّ الارض لاتأكل اجساد الأنبياء)، و انّه (ص) اجتمع بالأنبياء ليلة الإسراء في بيت المقدس، و في السماء خصوصاً بموسي، و قد اخبر بانّه: ما من مسلم يسلّم عليه إلّا ردّ الله عليه روحه حتّي يردّ، إلي غير


1- مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
2- فيض القدير، ج 3، ص 184.
3- سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 184.

ص50

ذلك ممّا يحصل من جملته القطع بانّ موت الأنبياء انّما هو راجع إلي ان غيّبوا عنّا بحيث لاندركهم، و ان كانوا موجودين احياء، و ذلك كالحال في الملائكة، فانّهم احياء موجودون و لانراهم. (1)

سيوطى در كتاب (مرقاة الصعود) گفته: اخبار متواتر درباره حيات پيامبران در قبورشان وارد شده است. حافظ سيوطى در كتاب (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء) مى گويد: حيات پيامبر (ص) و ساير پيامبران در قبرشان نزد ما به طور علم قطعى معلوم است، به جهت ادله اى كه براى ما در اين باره قائم شده و اخبار متواتر نيز بر آن دلالت دارد. امام بيهقى درباره حيات انبيا در قبورشان يك جلد كتاب مستقل تأليف كرده است. ابن قيم در كتاب (الروح) گفته: از پيامبر (ص) به طريق صحيح روايت شده كه فرمود: (زمين بدن هاى پيامبران را خاك نمى كند) و اينكه پيامبر (ص) در شب معراج در بيت المقدس با پيامبران اجتماع نمود، همچنين در آسمان، خصوصاً با موسى (ع). و غير اين شواهد كه از تمام آنها قطع پيدا مى شود بر اينكه مرگ انبياء به اين باز مى گردد كه آنان از ما غائبند به طورى كه نمى توانيم آنها را درك نماييم، ولى موجود و زنده مى باشند، و اين همانند ملائكه است، كه زنده اند گرچه ما آنها را مشاهده نمى كنيم.

حسن بن على سقاف شافعى درباره اين حديث مى گويد:

رواه ابويعلي في مسنده (6/ 147) و غيره و هو صحيح، و المراد بقوله (احياء) هو الحياة التي نفهمها نحن؛ لانّ النبي (ص) لم


1- نظم المتناثر، ص 135؛ الروح، صص 53- 54.

ص51

يخاطبنا إلّا بما نفهم، و من اوّل الحياة بانّها حياة خاصة أو غير ذلك فقد ابعد النجعة و هو تأويل باطل، و الحق ما ذكرناه. (1)

ابويعلى در مسندش ج 6، ص 147 و ديگران آن را روايت كرده اند كه صحيح است، و مراد به قولش (احياء) همان حياتى است كه آن را مى فهميم؛ زيرا پيامبر (ص) با ما خطاب نمى كند مگر به آنچه مى فهميم. و هر كس حيات را تأويل كند به اينكه زندگى خاصياست يا غير آن از حقيقت دور شده و تأويل باطلى است و حق آن چيزى است كه ما ذكر كرديم.

حديث سوم: حاضر بودن اوليا بعد از مرگ

حاكم نيشابورى در «المستدرك على الصحيحين» به سندش از اسلم نقل كرده كه گفت:

إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ خَرَجَ إِلي مَسْجِدِ رَسُولِ اللهِ (ص) يَوْماً فَوَجَدَ مُعاذَ بْنَ جَبَلٍ عِنْدَ قَبْرِ رَسُولِ اللهِ (ص) يَبْكِي، فَقالَ: ما يَبْكِيكَ يا مُعاذُ! قالَ: يَبْكِينِي حَدِيثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ (ص) يَقُولُ: الْيَسِيرُ مِنَ الرِّياءِ شِرْكٌ، وَ إِنَّ مَنْ عادي أَوْلِياءَ اللهِ فَقَدْ بارَزَ اللهَ بِالْمُحارَبَةِ، إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الأَبْرارَ الأَتْقِياءَ الأَخْفِياءَ الَّذِينَ إِنْ غابُوا لَمْ يُفْقَدُوا وَ إِنْ حَضَرُوا لَمْ يُعْرَفُوا، قُلُوبُهُمْ مَصابِيحُ الْهُدي، يَخْرُجُونَ مِنْ كُلِّ غَبْراءَ مُظْلِمَةٍ. (2)

همانا عمر بن خطاب روزى به سوى مسجد رسول خدا (ص) رفت و معاذ بن جبل را كنار قبر پيامبر (ص) يافت كه مى گريد. به او گفت:


1- صحيح شرح العقيدة الطحاوية، ص 427.
2- المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 328.

ص52

چه چيز تو را به گريه درآورده است اى معاذ!؟ گفت: حديثى كه از رسول خدا (ص) شنيدم مرا به گريه درآورده كه مى فرمود: كمى از ريا شرك است، و اينكه هركس با اولياى الهى به دشمنى برخيزد با خداوند اعلان جنگ كرده است، و خداوند دوست دارد انسان هاى نيكوكار و با تقوا را كه مخفى هستند، كسانى كه اگر غايب شوند مفقود نشده اند و اگر حاضر شوند شناخته شده نيستند، قلب هاى آنان چراغ هاى هدايت است از هر سرزمين تاريكى خارج مى شوند.

از اين حديث استفاده مى شود اوليا بعد از مرگ حاضرند و باقى به بقاى الهى مى باشند. به همين جهت، معاذ بن جبل در كنار قبر رسول خدا (ص) گريه مى كند و روايت بعدى اين مطلب را تأييد مى كند.

حاكم نيشابورى در مورد واقعه اى كه در مدينه اتفاق افتاد از قول شيخ شهاب الدين نقل مى كند:

انّ اهل المدينة لجؤوا في هذه الأيام إلي المسجد النبوي و تابوا إلي الله من ذنوب كانوا عليها، و استغفروا عند قبر النبي (ص) ممّا سلف منهم و اعتقوا الغلمان و تصدّقوا علي فقرائهم و مجاريحهم. و قد قال قائلهم في ذلك:

يا كاشف الضرّ صفحاً عن جرائمنا فقد احاطت بنا

يا ربّ بأساءنشكو اليك خطوبا لا نطيق لهاحملا و نحن بها حقاً احقاء (1)

همانا اهل مدينه در اين ايام به مسجد پيامبر (ص) پناه برده و به جهت گناهانى كه انجام داده بودند به سوى خدا توبه كرده و كنار قبر


1- المستدرك على الصحيحين، ج 6، ص 648.

ص53

پيامبر (ص) از آنچه از اعمال كه از آنها سر زده بود استغفار نمودند، و بنده ها آزاد كرده و بر فقيران و مجروحان خود تصدّق دادند.

گوينده اى از آنان در اين باره گفت: اى برطرف كننده گرفتارى از جرايم ما در گذر. اى پروردگار ما! گرفتارى ها بر ما احاطه نموده است. به سوى تو از مشكلاتى شكوه مى كنيم كه طاقت تحمل آن را نداريم گرچه مستحق آن مى باشيم.

از اينكه آنان با پيامبر (ص) سخن گرفته و او را با شعر مخاطب قرار داده اند استفاده مى شود پيامبر (ص) در عالم برزخ حيات دارد. و آنان با توجه به كلام خداوند كه ميفرمايد: «و اگر آنان هنگامى كه به خود ستم كردند به نزد تو ميآمدند و طلب آمرزش ميكردند و پيامبر هم براى آنها استغفار ميكرد خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند. (نساء: 64) چنين كردند و آيه را مربوط به زمان حيات دنيوى پيامبر (ص) ندانسته بلكه عقيده به حيات برزخى پيامبر (ص) نيز داشتند.

حديث چهارم: تصرف اوليا در برزخ

ابويعلى به سندش از ابوهريره نقل كرده كه گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود:

وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَنْزِلَنَّ عِيسَي بْنُ مَرْيَمَ إِماماً مُقْسِطاً وَ حَكَماً عَدْلًا، فَلَيَكْسِرَنَّ الصَّلِيبَ وَ يَقْتُلَنَّ الْخَنْزِيرَ، وَ لَيُصْلِحَنَّ ذاتَ الْبَيْنِ، وَ لَيَذْهَبَنَّ الشَّحْناءَ، وَ لَيَعْرِضَنَّ الْمالَ فَلا يَقْبَلَهُ أَحَدٌ، ثُمَّ لَئِنْ قامَ عَلي قَبْرِي فَقالَ: يا مُحَمَّدُ لأَجَبْتُهُ. (1)


1- مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.

ص54

قسم به كسى كه جانم به دست اوست عيسى بن مريم از آسمان فرود مى آيد در حالى كه امام و رهبرى عادل است، و صليب را شكسته و خوك را مى كشد و بين مردم اصلاح خواهد كرد و كينه را از بين برده و مال را بر مردم عرضه مى كند ولى كسى آن را قبول نمى نمايد. و اگر بر قبرم بايستد و بگويد: اى محمّد! من او را جواب خواهم داد.

هيثمى بعد از نقل اين حديث مى گويد: «... رواه أبويعلي و رجاله رجال الصحيح» (1)؛ «ابويعلى آن را نقل كرده و رجالش صحيح است».

از اينكه حضرت مى فرمايد: «بگويد: يا محمد! من او را اجابت مى كنم» استفاده مى شود پيامبر (ص) در عالم برزخ حيات داشته و از زنده ها باخبر است و مى تواند استغاثه آنان را پاسخ گويد.

حديث پنجم: پاسخ سلام از سوى اوليا در برزخ

ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

ما مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَي إِلّا رَدَّ اللهُ إِلَي رُوحِي حَتّي أَرُدُّ. (2)

هيچ كس بر من درود نمى فرستد جز آنكه خداوند روحم را به من بازمى گرداند تا پاسخ سلامش را بدهم.

اين حديث را ابوداود و ديگران نقل كرده اند. و نووى در كتاب «رياض الصالحين» و كتاب «الأذكار» آن را تصحيح كرده است. (3) و حافظ


1- مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
2- الروح، ص 9؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 453.
3- رياض الصالحين، ص 556؛ الاذكار النووية، ص 115.

ص55

ابن حجر رجال آن را ثقه مى داند آن گونه كه در كتاب «فيض القدير»

مناوى آمده است. (1)

سيوطى در رساله «انباء الأذكياء بحياة الانبياء» كه در كتاب «الحاوى للفتاوى» او آمده در شرح اين حديث مى گويد:

قوله (رَدَّ اللهُ) جملة حالية، كقوله تعالي: أَوْ جَآءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ، اي قدحصرت. و كذا تقدّر هنا و الجملة ماضية سابقة علي السلام الواقع من كل واحد. و (حتّي) ليست للتعليل، بل مجرد حرف عطف بمعني الواو، فصار تقدير الحديث: (ما مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَي إِلّا قَدْ رَدَّ اللهُ عَلَي رُوحِي قَبْلَ ذلِكَ فَأَرُدُّ عَلَيْهِ). و انّما جاء الإشكال علي من ظنّ انّ جملة (رَدَّ اللهُ عَلَيَّ) بمعني الحال أو الاستقبال، و ظنّ انّ (حَتّي) تعليلية، و ليس كذلك. و بهذا الذي قرّرناه ارتفع الاشكال من اصله وايّده من حيث المعني: انّ الردّ لو اخذ بمعني الحال و الاستقبال لزم تكرّره عند تكرر سلام المسلّمين، و تكرر الردّ يستلزم تكرر المفارقة، و تكرّر المفارقة يلزم عليه محذوران:

احدهما: تأليم الجسد الشريف بتكرار خروج الروح منه، او نوع ما من مخالفة التكريم ان لم يكن تأليم.

والآخر: مخالفة سائر الشهداء و غيرهم، فانّه لم يثبت لأحد منهم ان يتكرّر له مفارقة الروح و عودها في البرزخ، و النبي (ص) اولي بالاستمرار الذي هو اعلي رتبة. (2)


1- فيض القدير، ج 5، ص 596.
2- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 147.

ص56

قول پيامبر (ص) كه فرمود: (ردّ الله) جمله حاليه است، و قاعده عربيت دلالت دارد بر اينكه جمله حاليه هرگاه فعل ماضى باشد (قد) در تقدير دارد، مثل قول خداوند متعال: (أَوْ جاؤُكُمْ حَصِرَتْ صُدُو رُهُمْ) كه به تقدير (قد حصرت) است. در اين جا نيز (قد) در تقدير است. و جمله، ماضى بوده و سابق بر سلامى است كه از هر كس واقع مى شود. و (حتى) براى تعليل نيست، بلكه براى مجرد عطف و به معناى واو است، و لذا تقدير حديث چنين مى شود: هيچ كس نيست كه بر من درود فرستد جز آنكه خداوند روحم را قبل از آن ردّ كرده تا پاسخ او را بدهم. و اشكال بر كسى وارد مى شود كه گمان كرده جمله (ردّ الله على) به معناى حال يا استقبال است و نيز گمان كرده كه (حتى) براى تعليل مى باشد در حالى كه چنين نيست. و با اين بيانى كه ذكر شد اشكال از ريشه و اصل مرتفع مى گردد. و مؤيد آن از حيث معنى اينكه اگر ردّ به معناى حال يا استقبال باشد لازم مى آيد كه با سلام مكرّر از سلام كنندگان روح حضرت نيز مكرّراً بازگردد، و بازگشتن مكرّر روح حضرت مستلزم دو محذور است:

1. درد كشيدن جسد شريف پيامبر (ص) به جهت خروج روح از آن و اگر موجب درد نشود مخالف با تكريم آن حضرت است.

2. مخالفت با ساير شهدا و غير آنها؛ زيرا درباره هيچ كدام از آنها ثابت نشده كه روحشان به طور مكرّر در عالم برزخ از بدنشان خارج شده و دوباره به آن بازگردد، و پيامبر (ص) سزاوارتر به استمرارى است كه مرتبه اش از همه بالاتر است.

ص57

و نيز در جاى ديگر از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:

إِنَّ اللهَ وَكَّلَ مَلَكاً يُسْمِعُنِي أَقْوالَ الْخَلائِقِ، يَقُومُ عَلي قَبْرِي، فَلا يُصَلِّي عَلَيَّ أَحَدٌ إِلّا قالَ: يا مُحَمَّدُ! فُلانُ بْنُ فُلانٍ يُصَلّي عَلَيْكَ. صَلُّوا عَلَيَّ حَيْثُما كُنْتُمْ؛ فَإِنَّ صَلاتَكُمْ تَبْلُغُنِي. (1)

همانا خداوند فرشته اى را مأمور كرده تا گفتار مخلوقات را به من برسانند. كه او بر روى قبرم مى ايستد، و هر كس بر من درود بفرستد مى گويد: اى محمّد! فلان فرزند فلان بر تو درود مى فرستد. هركجا كه هستيد بر من درود فرستيد كه درود شما به من مى رسد.

حديث ششم: عرضه شدن اعمال در برزخ بر پيامبر (ص)

بيهقى به سندش از اوس بن اوس ثقفى نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

مِنْ أَفْضَلِ أَيّامِكُمْ يَوْمُ الْجُمُعَةِ، فَأَكْثِرُوا عَلَيَّ الصَّلاةَ فِيهِ، فَإِنَّ صَلاتَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ. قالُوا: يا رَسُولَ اللهِ! وَ كَيْفَ تُعْرَضُ عَلَيْكَ صَلاتَنا وَ قَدْ أَرَمْتَ؟- يَعْنِي بَلِيتَ- فَقالَ: إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَي الأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجسامَ الأَنْبِياءِ.(2)

از بهترين روزهاى شما روز جمعه است، پس در آن روز بر من بسيار درود فرستيد؛ زيرا درود شما بر من عرضه مى شود. گفتند: اى رسول خدا! چگونه درود ما بر شما مى رسد در حالى كه در قبر پوسيده شده ايد؟ حضرت فرمود: زيرا خداوند بر زمين حرام كرده كه جسم هاى پيامبران را خاك كنند.


1- الحاوى للفتاوى، ج 1، ص 494.
2- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 147 به نقل از او.

ص58

از اينكه از حضرت سؤال شده: «اين چگونه است در حالى كه بدن شما پوسيده؟» و حضرت مى فرمايد: «زمين اجسام پيامبران را نمى پوساند» به دست مى آيد حديث براى برزخ است نه قيامت.

همچنين در كتاب «شعب الايمان» و اصفهانى در كتاب «الترغيب» از ابوهريره نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

مَنْ صَلّي عَلَيَّ عِنْدَ قَبْرِي سَمِعْتُهُ، وَ مَنْ صَلّي عَلَيَّ نائِياً بَلَغْتُهُ. (1)

هر كس بر من نزد قبرم درود فرستد من آن را مى شنوم و هر كس از راه دور بفرستد به من مى رسد.

حديث هفتم: نظارت پيامبر (ص) بر اعمال مسلمانان

اشاره

حافظ هيثمى به سند صحيح از عبدالله بن مسعود روايت كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

حَياتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُحَدِّثُونَ وَيُحَدِّثُ لَكُمْ، وَوَفاتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ أَعْمالَكُمْ عَلَيَّ فَما رَأَيْتُ مِنْ خَيْرٌ حَمِدْتُ اللهَ وَما رَأَيْتُ مِنْ شَرٍّ أَسْتَغْفَرْتُ اللهَ لَكُمْ. (2)

حيات من براى شما بهتر است، حديث مى گوييد وحديث مى شنويد. ووفات من براى شما بهتر است؛ زيرا اعمالتان بر من عرضه مى شود وهر چه از اعمال خير ببينم خدا را بر آن شكر مى گويم، وآنچه از اعمال شر ببينم براى شما استغفار مى نمايم.

از اينكه حضرت مى فرمايد: «وفات من براى شما خير است ...» معلوم مى شود اين در حالى است كه هنوز مسلمانان در دنيا هستند و پيامبر (ص)


1- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 147.
2- الحاوى للفتاوى، ج 9، ص 24؛ الخصائص الكبرى، سيوطى، ج 2، ص 281.

ص59

در عالم برزخ بوده اعمال بر او عرضه مى گردد و او ناظر بر اعمال مسلمانان است.

حافظ عراقى در كتاب الجنائز از كتاب «طرح التثريب» نقل مى كند كه: «سند آن خوب است». (1)

وحافظ هيثمى در «مجمع الزوائد» مى گويد: «اين حديث را بزار نقل كرده ورجال آن رجال صحيح است».(2)

ونيز مناوى در «فيض القدير» وشهاب خفاجى در «شرح الشفا» تصريح به صحت اين حديث كرده اند. (3)

حسن بن سقاف شافعى مى گويد:

مِنْها حَدِيثُ سَيِّدَنا عَبْدُاللهِ بْنِ مَسْعُود قالَ رَسُولُ اللهِ (ص): (حَياتِي خَيْرٌ لَكُمْ ... وَ مَماتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيَّ أَعْمالَكُمْ؛ فَإِنْ رَأَيْتُ خَيْراً حَمِدْتُ اللهَ تَعالي، وَ إِنْ رَأَيْتُ شَرّاً أَسْتَغْفَرْتُ لَكُمْ)، وَ هُوَ صَحِيحٌ أَيْضاً. (4)

از آن جمله حديث سرور ما عبدالله بن مسعود است كه مى گويد رسول خدا (ص) فرمود: (حيات من براى شما خير است ... و مرگ من نيز براى شما خير مى باشد، چرا كه اعمال شما بر من عرضه مى گردد؛ پس اگر در آنها خير يافتم خداوند متعال را ستايش مى كنم و اگر شرّ يافتم براى شما درخواست مغفرت مى كنم) و اين حديث نيز صحيح است.


1- طرح التثريب فى شرح التقريب، ج 3، ص 297.
2- مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.
3- فيض القدير، ج 3، ص 401؛ شرح الشفا، ج 1، ص 102.
4- صحيح شرح العقيدة الطحاوية، حسن بن على سقاف، ص 426.

ص60

حافظ هيثمى در «مجمع الزوائد» مى گويد: «رواه البزار و رج اله رجال الصحيح» (1)؛ «اين حديث را بزار روايت كرده و رجال

آن رجال صحيح است».

اشكال

ممكن است كسى ادعا كند دو روايت از روايت هايى كه به آنها استدلال شده با هم قابل جمع نيست.

از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود: «أَلأَنْبِياءُ أَحْياءٌ فِي قُبُورِهِمْ يُصَلُّونَ»؛ «پيامبران در قبرهايشان زنده بوده و دعا مى كنند».

اين دلالت بر دوام حيات آنان در قبر دارد، ولى در روايت ديگر از پيامبر (ص) آمده است:

ما مِنْ أَحَدٍ يُسَلِّمُ عَلَي إِلّا رَدَّ اللهُ عَلَيَّ رُوحِي حَتّي أَرُدُّ عَلَيْهِ السَّلامَ.

هيچ كس بر من سلام نمى كند، مگر آنكه خداوند روح مرا بازمى گرداند تا آنكه پاسخ سلام او را بدهم.

و اين روايت دلالت بر دوام حيات پيامبر (ص) در عالم برزخ ندارد.

پاسخ

سيوطى در پاسخ به اين اشكال مى گويد:

انّه ليس المراد بردّ الروح عودها بعد المفارقة للبدن، و انّما النبي (ص) في البرزخ مشغول بأحوال الملكوت، مستغرق في مشاهدة ربّه، كما كان في الدنيا في حالة الوحي و في اوقات


1- مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.

ص61

أخر؛ فعبّر عن

افاقته من تلك المشاهدة و ذلك الاستغراق بردّ الروح. و نظير هذا قول العلماء في اللفظة التي وقعت في بعض احاديث الإسراء و هي قوله: (فَاسْتَيْقَظْتُ وَ أَنَا بِالْمَسْجِدِالْحَرامِ)، ليس المراد الاستيقاظ من نوم، فانّ الاسراء لم يكن مناماً، و انّما المراد الإفاقة ممّا خامره من عجائب الملكوت. و هذا الجواب الآن عندي من اقوي مايجاب به عن لفظة الردّ. (1)

مقصود از بازگشت روح بازگشت آن بعد از مفارقت از بدن نيست؛ زيرا پيامبر (ص) در عالم برزخ مشغول به احوال ملكوت بوده و غرق در مشاهده پروردگارش مى باشد همان گونه كه در عالم دنيا در حالت وحى و در اوقات ديگر چنين بود. لذا پيامبر (ص) از حالت افاقه و به هوش آمدن از آن حالت و آن مستغرق بودن در مشاهده پروردگار را به ردّ روح تعبير كرده است. و نظير اين مطلب گفته علماست در لفظى كه در برخى از احاديث معراج آمده و آن گفته پيامبر (ص) است كه فرمود: (من بيدار شدم در حالى كه در مسجدالحرام بودم). و مقصود او بيدارى از خواب نيست؛ چرا كه معراج در عالم خواب نبوده است، بلكه مقصود حضرت به

كه از عجائب ملكوت به او دست داده بوده است. و اين جواب الآن نزد من از قوى ترين جواب هايى است كه از لفظ (ردّ) مى توان داد.

وى همچنين مى گويد:


1- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 151.

ص62

قالَ الرّاغِبُ: مِنْ مَعانِي الرَّدِّ: التَّفْوِيضُ. يُقالُ: رَدَدْتُ الْحُكْمَ فِي كَذا إلي فُلانٍ أَيْ فَوَّضْتُهُ إِلَيْهِ. قالَ تَعالي: (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ ...) إِنْتَهي. وَ يَخْرُجُ مِنْ هذا جَوابُ رابِعَ عَشَرَ عَنِ الْحَدِيثِ وَ هُوَ أَنَّ الْمُرادَ فَوَّضَ اللهُ إِلَيَّ رَدِّ السَّلامِ عَلَيْهِ ... (1)

راغب گفته: از جمله معانى رد، تفويض است. گفته مى شود: «رَدَدْتُ الْحُكْمَ فِي كَذا إِلي فُلانٍ» ى عنى آن حكم را به او تفويض كردم. خداوند متعال مى فرمايد: (پس اگر در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و رسولش تفويض و واگذار نماييد ...). و از اين مطلب جواب چهاردهمى از آن حديث به دست مى آيد و آن اينكه مقصود از آيه اين است كه خداوند پاسخ سلام او را به من واگذار كرده است ...

حديث هشتم: زنده بودن پيامبر (ص) در برزخ

زيد بن ايمن از عبادة بن نُسى، و او از ابو الدرداء نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود:

أَكْثِرُوا الصَّلاةَ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَإِنَّهُ مَشْهُودٌ تَشْهَدُهُ الْمَلائِكَةُ، وَ إِنَّ أَحَداً لَنْ يُصَلِّي عَلَيَّ إِلّا عُرِضَتْ عَلَيَّ صَلاتُهُ حَتّي يَفْرُغَ مِنْها. قالَ: قُلْتُ: وَ بَعْدَ الْمَوْتِ؟ قالَ: وَ بَعْدَ الْمَوْتِ، إِنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَي الأَرْضِ أَنْ تَأْكُلَ أَجْسادَ الأَنْبِياءِ، فَنَبِيُّ اللهِ حَيُّ يُرْزَقُ. (2)

زياد بر من در روز جمعه درود بفرستيد؛ زيرا كه آن مشهود است و فرشتگان آن را شاهد مى باشند، و هيچ كس بر من درود نمى فرستد


1- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 154.
2- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 524.

ص63

جز آنكه درودش بر من عرضه مى گردد تا از آن فارغ گردد. او گفت: عرض كردم: حتى بعد از مرگ؟ فرمود: حتى بعد از مرگ؛ زيرا خداوند بر زمين حرام كرده تا جسدهاى پيامبران را نابود سازد. پس پيامبر خدا (ص) زنده است و روزى مى خورد.

در آخر اين حديث تصريح شده كه پيامبر خدا (ص) زنده است و نزد خداوند روزى مى خورد.

حيات برزخى اوليا در انديشه و عمل صحابه

صحابه در موارد متعدد پس از رحلت رسول خدا (ص) او را مورد خطاب قرار دادهاند. اين روايات بيانگر آن است كه صحابه باور به حيات داشتند.

1. ابوبكر بعد از مرگ رسول خدا (ص) خطاب به او عرض كرد:

بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يا نَبِيَّ اللهِ! لايَجْمَعُ اللهُ عَلَيْكَ مَوْتَتَيْنِ (1)

پدر و مادرم به فداى تو اى پيامبر خدا (ص)! خداوند بر تو بين دو مرگ جمع نخواهد كرد.

از اينكه ابوبكر با پيامبر (ص) سخن مى گويد استفاده مى شود او معتقد به حيات برزخى پيامبر (ص) شنيدن صداى اهل دنيا بوده است.

2. عبدالرزاق به سند صحيح از نافع نقل كرده كه گفت:

كانَ ابْنُ عُمَرَ إِذا قَدَّمَ مِنْ سَفَرٍ أَتي قَبْرَ النَّبِيَّ (ص) فَقالَ: أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبابَكْرٍ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَتَاه. (2)


1- فتح البارى، ج 3، ص 113.
2- المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 576.

ص64

عبدالله بن عمر چون از سفرى بازمى گشت به كنار قبر پيامبر (ص) مى آمد و مى گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى ابابكر، سلام بر تو اى پدرم.

از اينكه ابن عمر پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده به دست مى آيد او معتقد به حيات برزخى بوده است و چون وهابيان حيات برزخى را قبول ندارند اصرار مى كنند كه كسى پيامبر (ص) را در اين زمان مورد خطاب قرار ندهد و السلام عليك نگويد، بلكه بگويد: «أَلسَّلامُ عَلي رَسُول الله (ص)».

3. نقل شده كه صفيه دختر عبدالمطلب عمه پيامبر (ص) بعد از وفات حضرت قصيده اى در مرثيه او سرود كه در آن چنين آمده است:

أَلا يا رَسُولَ اللهِ أَنْتَ رَجاؤُنا

وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً وَلَمْ تَكُ جافِياً وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً رَؤُوفاً نَبِيَّنا وَكُنْتُ عَلَيْكَ الْيَوْمَ مَنْ كانَ باكِياً (1)

آگاه باش اى فرستاده خدا! تو اميد مايى، تو به ما نيكوكار بودى و جفا نمى كردى. تو نيكوكارى بودى مهربان، پيام آور براى ما، و من امروز كسى هستم كه بر تو مى گريم.

4. سيد على بن محمّد بن يحيى مى گويد:

وقد ثبت انّ امّ المؤمنين عائشة قالت: (كُنْتُ أَدْخُلُ بَيْتِيَ الَّذِي فِيهِ رَسُولُ اللهِ (ص) وَ أَضَعُ ثِيابِي وَ أَقُولُ إنّما هُوَ زَوْجِي وَ أَبِي، فَلَمّا دُفِنَ عُمَرُ مَعَهُما فَوَ اللهِ ما دَخَلْتُ إِلّا وَ أَنَا مَشْدُودَةٌ حِياءً مِنْ


1- ذخائر العقبى، طبرى، ص 252؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 36.

ص65

عُمَرَ). رواه احمد. قال الحافظ الهيثمي رجاله رجال الصحيح. و في رواية: حَتّي بُنِيَتْ بَيْنَي وَ بَيْنَ الْقُبُورِ جِداراً،

فتفضضت بَعْدُ. و رواه ابويعلي باسناد آخر فيه عويد بن أبي عمران ضعيف، و وثقه ابن حبان، و لم تعمل عائشة هذا باطلا، بل هي تعلم انّ النبي (ص) و صاحبيه يعلمان من هو عند قبورهم. (1)

و به طور حتم ثابت شده كه ام المؤمنين عايشه گفته: من داخل حجره ام مى شدم كه رسول خدا (ص) در آن است و لباسم را در مى آوردم و با خود مى گفتم كه در آنجا همسر و پدر من است، ولى چون عمر با آن دو دفن شد به خدا سوگند كه هرگز داخل آن حجره نشدم جز آنكه به جهت حياء از عمر خود را پوشاندم. اين روايت را احمد نقل كرده است. و حافظ هيثمى مى گويد: رجال آن رجال صحيح است. و در روايتى ديگر آمده: تا اينكه بين من و بين قبرها ديوارى ساخته شد و بعد از آن ديگر خودم را آزاد گذاشتم. و ابويعلى نيز با اسناد ديگر روايت كرده كه در آن عويد بن ابى عمران است كه ضعيف است، ولى ابن حبان او را توثيق كرده است. و عايشه اين كار را بى جهت انجام نداده بلكه او مى دانسته كه پيامبر (ص) و دو صاحبش، از كسانى كه در كنار قبرشان هستند آگاهى دارند.

ابونعيم اصفهانى (م 430 ه. ق) از سعيد بن مسيب نقل مى كند كه گفت:

رأيتني ليالي الحرة، و ما في مسجد رسول الله (ص) غيري، و ما يأتي وقت صلاة إلّا سمعت الأذان من القبر، ثم اتقدم فأقيم و


1- هداية المتخبّطين، سيد على بن محمد بن يحيى، ص 55.

ص66

اصلّي، و انّ اهل الشام ليدخلون المسجد زمراً، فيقولون: انظروا إلي الشيخ المجنون. (1)

در شب هاى قيام حرّه خودم مشاهده كردم در حالى كه در مسجد رسول خدا (ص) كسى جز من نبود، و هرگاه وقت نماز مى رسيد صداى اذان را از قبر مى شنيدم، پس جلو رفته و اقامه بسته و نماز مى خواندم، و اهل شام دسته دسته وارد مسجد شده و مى گفتند: اين شيخ ديوانه را نگاه كنيد.

دارمى (م 255 ه. ق) از سعيد بن عبدالعزيز نقل كرده كه گفت:

لمّا كان ايام الحرة لم يؤذن في مسجد النبي (ص) ثلاثاً و لم يقم، و لم يبرح سعيد بن المسيب من المسجد، و كان لايعرف وقت الصلاة إلّا بهمهمة يسمعها من قبر النبي (ص). (2)

در ايام قيام حرّه سه روز و سه شب در مسجد پيامبر (ص) اذان و اقامه گفته نشد و سعيد بن مسيب از مسجد خارج نشد و او اوقات نماز را از همهمه اى كه از قبر پيامبر (ص) مى شنيد، مى فهميد.

ابن تيميه در اين باره مى گويد:

ولايدخل في هذا الباب ما يروي من انّ قوماً سمعوا ردّ السلام من قبر النبي (ص) أو قبور غيره من الصالحين، و انّ سعيد بن المسيب كان يسمع الأذان من القبر ليالي الحرة، و نحو ذلك؛ فهذا كلّه حق ليس فيه ممّا نحن فيه، و الامر اجل من ذلك و اعظم. (3)


1- دلائل النبوة، ابونعيم اصفهانى، ص 206.
2- سنن دارمى، ج 1، ص 43.
3- اقتضاء الصراط المستقيم، ص 373.

ص67

و داخل نمى شود در اين باب آنچه روايت مى شود كه قومى پاسخ سلام را از قبر پيامبر (ص) يا قبور غير او از صالحان شنيدند، و اينكه سعيد بن مسيب صداى اذان را از قبر در شب هاى قيام حرّه مى شنيد، و امثال آن؛ تمام اين امور حق است ولى از موضوع بحث ماخارج است و موضوع بحث ما از اين بالاتر است.

حيات برزخى اوليا از ديدگاه انديشمندان اهل سنت

1. غزالى

او در كتاب «احياء علوم الدين» مى نويسد:

الذي تشهد له طرق الاعتبار و تنطق به الآيات و الأخبار، انّ الموت معناه تغير حال فقط، و انّ الروح باقية بعد مفارقة الجسد؛ امّا معذّبة و امّامنعمة. (1)

آنچه كه راه هاى اعتبار بر آن شهادت داده و از آيات و اخبار فهميده مى شود اينكه معناى مرگ تنها تغيير حالت است، و اينكه روح بعد از جدايى از بدن يا در عذاب است و يا در نعمت.

2. سيوطى

او مى گويد:

قال العلماء: الموت ليس بعدم محض ولا فناء صرف، و انّما هو انقطاع تعلق الروح بالبدن. (2)


1- احياء علوم الدين، ج 4، ص 493.
2- الحاوى للفتاوى، سيوطى، ج 2، ص 147.

ص68

علما گفتنه اند: مرگ عدم محض و فناء صرف نيست بلكه عبارت است از انقطاع تعلق روح به بدن.

او در رساله «تنوير الحلك فى امكان رؤية النبى و الملك» مى گويد:

فحصل من مجموع هذه النقول و الأحاديث انّ النبي (ص) حي جسده و روحه، و انّه يتصرف و يسير حيث شاء في اقطار الأرض و في الملكوت و هو بهيئته التي كان عليها قبل وفاته لم يتبدّل منه شي ء، و انّه مغيب عن الأبصار كما غيبت الملائكة مع كونهم احياء بأجسادهم ... (1)

از مجموع اين نقل ها و احاديث به دست مى آيد كه پيامبر (ص) جسد و روحش زنده است و او تصرف مى كند و سير مى نمايد هر جا كه در اطراف زمين و در ملكوت بخواهد، و او به همان هيئتى است كه قبل از وفاتش بوده و چيزى از او تبديل و تغيير نكرده است. و اينكه او از چشم ها غايب مى شود آن گونه كه ملائكه غايب مى شوند با اينكه به اجسادشان زنده اند ...

او همچنين مى گويد:

حياة النبي (ص) في قبره و سائر الأنبياء معلومة عندنا علماً قطعيّاً؛ لما قام عندنا من الأدلة في ذلك و تواترت به الأخبار الدالة علي ذلك، و قد الّف الامام البيهقي جزءاً في حياة الأنبياء عليهم الصلاة والسلام في قبورهم. (2)


1- الحاوى للفتاوى، سيوطى، ج 2، ص 265.
2- نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ص 35.

ص69

حيات پيامبر (ص) در قبرش و نيز حيات ساير انبيا نزد ما به طور قطعى معلوم است؛ زيرا ادله اى نزد ما براى آن اقامه شده و اخبار متواترى بر آن دلالت دارد. و امام بيهقى كتابى مستقل درباره حيات انبيا عليهم الصلاة و السلام در قبورشان تأليف كرده است.

او باز در رساله «تنوير الحلك فى امكان رؤية النبى و الملك» كه از

رساله هاى جلد دوم «الحاوى للفتاوى» است مى گويد:

في كتاب مصباح الظلام في المستغيثين بخير الأنام، للإمام شمس الدين محمّد بن موسي بن النعمان قال: سمعت يوسف بن علي الزناني يحكي عن امرأة هاشمية كانت مجاورة بالمدينة، و كان بعض الخدام يؤذيها. قالت: فاستغثت بالنبي (ص)، فسمعت قائلا من الروضة يقول: أما لك في اسوة؟! فاصبري كما صبرت، أو نحو هذا. قالت: فزال عنّي ما كنت فيه، و مات الخدام الثلاثة الذين كانوا يؤذينني. (1)

در كتاب (مصباح الظلام فى المستغيثين بخير الأنام) اثر امام شمس الدين محمّد بن موسى بن نعمان آمده كه نويسنده مى گويد: از يوسف بن على زنانى شنيدم كه حكايت مى كرد از زنى هاشمى كه مجاور مدينه زندگى مى كرد و برخى از خدّام او را آزار مى دادند. آن زن مى گويد: من به پيامبر (ص) استغاثه كردم كه ناگهان صداى گوينده اى را از داخل روضه شنيدم كه مى فرمود: آيا من الگوى تو نيستم؟ پس همان گونه كه من صبر كردم تو نيز صبر نما، يا مثل اين تعابير. آن زن مى گويد: مشكلى كه داشتم برطرف شد و آن سه خادمى كه مرا آزار مى دادند مردند.

3. قرطبى


1- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 261.

ص70

او مى گويد:

قال شيخنا احمد بن عمر القرطبي صاحب المفهم في شرح صحيح مسلم: انّ الموت ليس بعدم محض و انّما هو انتقال من حال إلي حال، و يدل علي ذلك انّ الشهداء بعد قتلهم و موتهم احياء عند ربهم يرزقون، فرحين مستبشرين، و هذه صفة الأحياء في الدنيا، و إذا كان هذا في الشهداء كان الأنبياء بذلك احق و اولي. مع انّه قد صحّ عن النبي (ص) انّ الأرض لاتأكل اجساد الأنبياء، و انّ النبي (ص) قد اجتمع بالانبياء ليلة الإسراء في بيت المقدس، و في السماء و خصوصاً بموسي (ع). و قد اخبرنا النبي (ص) بما يقتضي انّ الله يرد عليه روحه حتّي يرد السلام علي كل من يسلم عليه إلي غير ذلك مما يحصل من جملته القطع بانّ موت الانبياء انما هو راجع إلي ان غيبّوا عنّا بحيث لا ندركهم، و ان كانوا موجودين احياء و ذلك كالحال في الملائكة، فانّهم موجودون

احياء، ولايراهم أحد منّا إلّا من خصّه الله بكرامة منه سبحانه.(1)

شيخ ما احمد بن عمر قرطبى صاحب كتاب (المفهم فى شرح صحيح مسلم) گفته: به يقين مرگ عدم محض نيست، بلكه عبارت است از انتقال از حالتى به حالتى ديگر. و دليل بر آن اينكه شهدا بعد از شهادت و مرگشان نزد پروردگارشان زنده بوده و روزى مى خورند و شاد بوده و به آنها بشارت داده مى شود. و اين صفت زنده ها در دنياست. و اگر اين


1- التذكرة فى احوال الموتى و امور الآخرة، قرطبى، ج 1، ص 199.

ص71

حالت درباره شهدا صادق است انبيا به آن سزاوارتر و اولى هستند، با اينكه از پيامبر (ص) به طور صحيح نقل شده كه فرمود: زمين اجساد پيامبران را خاك نمى كند، و همانا پيامبر (ص) با انبيا در شب معراج در بيت المقدس و در آسمان خصوصاً با موسى (ع) اجتماع نمود. و خبر داد ما را پيامبر (ص) به چيزى كه دلالت دارد بر اينكه خداوند روح او را باز مى گرداند تا جواب هر كس را كه بر او سلام مى كند بدهد، و غير اين روايات كه از تمام آنها قطع حاصل مى شود به اينكه مرگ پيامبران به اين باز مى گردد كه آنان از ما غايب شدند به طورى كه ما آنها را درك نمى كنيم، گرچه آنها موجود بوده و زنده اند، همان گونه كه ملائكه نيز اين چنين مى باشند، و آنان نيز موجود بوده و زنده مى باشند، و هيچ كس از ما آنها را مشاهده نمى كند جز افرادى كه خداوند سبحان آنان را مختص به كرامت خود نموده باشد.

4. ابن تيميه

ابن تيميه در «مجموعة الفتاوى» مى نويسد:

كما انّ موسي يصلّي في قبره، و كما صلّي الأنبياء خلف النبي (ص) ليلة المعراج ببيت المقدس، و تسبيح اهل الجنة و الملائكة، فهم يمتعون بذلك، و هم يفعلون ذلك حسب ما يسّره الله لهم و يقدره لهم ... (1)

همان گونه كه موسى در قبرش نماز مى گذارد، و همان گونه كه پيامبران پشت سر پيامبر (ص) در شب معراج در بيت المقدس نماز


1- مجموعة الفتاوى، ج 1، ص 354.

ص72

گذاردند و اهل بهشت و فرشتگان تسبيح گفتند، پس آنان به اين اعمال بهره مى برند و اين كارها را به حسب آنچه كه خدا بر ايشان ميسّر و مقدر داشته انجام مى دهند.

او همچنين مى گويد:

وكذلك الأنبياء و الصالحون و ان كانوا احياء في قبورهم، و ان قدّر انّهم يدعون للأحياء، و ان وردت به آثار ... (1)

و همچنان است پيامبران و صالحان، گرچه در قبرهايشان زنده اند، و گرچه مقدّر شده كه براى زنده ها دعا مى كنند، آن گونه كه بر آن خبرها رسيده است ...

از كلام ابن تيميه استفاده مى شود او حيات برزخى اوليا را قبول دارد، گرچه تعامل بين برزخ و دنيا را نمى پذيرد.

5. ابن قيم جوزيه

او مى گويد:

فللروح المطلقة من اسر البدن و علائقه و عوائقه من التصرف و القوة و النفاذ و الهمة و سرعة الصعود إلي الله و التعلق بالله، ما ليس للروح المهينة المحبوسة في علائق البدن و عوائقه، فإذا كان هذا و هي محبوسة في بدنها فكيف إذا تجردت و فارقته و اجتمعت فيها قواها، و كانت في أصل شأنها روحاً عليّة زكية، كبيرة ذات همة عالية، فهذه لها بعد مفارقة البدن شأن آخر و فعل آخر. (2)


1- مجموعة الفتاوى، ج 1، ص 330.
2- الروح، ص 137.

ص73

براى روحى كه از اسارت بدن و علايق و موانع آن رها شده تصرف و قوت و نفوذ و همّت و سرعت صعود به سوى خداوند و تعلق به او است به حدى كه براى روحى كه خار گشته و در علايق و موانع بدن محبوس است نمى باشد. حال اگر روح در حالى كه در بدن است چنين وضعيتى دارد تا چه رسد به آنجا كه مجرد شده و بدن را رها سازد و در او قوايش جمع گردد. و روح در اصل شأنش روحى عالى، پاك، بزرگ، و داراى همّت عالى است، و اينها براى روح بعد از مفارقت از بدن با شأن و فعل ديگرى است.

وى همچنين مى گويد:

قد تواترت الرؤيا في اصناف بني آدم علي فعل الأرواح بعد موتها ما لا تقدر علي مثله حال اتصالها بالبدن؛ من هزيمة الجيوش الكثيرة بالواحد و الاثنين و العدد القليل و نحو ذلك ... (1)

به طور متواتر در اصناف بنى آدم در خواب ديده شده كه چگونه ارواح بعد از مرگشان كارهايى مى كنند كه در حال اتصال آنها به بدن چنين قدرتى نداشته اند؛ از آن جمله فرارى دادن لشكريان بسيار با يك، دو يا عدد كمى و امثال آن ...

از كلام ابن قيم نيز همان معنايى فهميده مى شود كه از كلام ابن تيميه استفاده مى گردد.

6. سيد محمود آلوسى

او مى نويسد:

والحديث بتمامه عند الطبراني: ما من نبي يموت فيقيم في قبره إلّا اربعين صباحاً حتّي ترد اليه روحه، و مررت ليلة اسري بي


1- الروح، ص 237.

ص74

بموسي و هو قائم يصلّي في قبره. و هو علي هذا لا يدلّ علي انّه لايقيم في قبره، بل يخرج منه، و انّما يدل علي انّه لايبقي في القبر ميتاً كسائر الأموات اكثر من اربعين صباحاً، بل ترد عليه روحه و يكون حياً ... (1)

تمام حديث را طبرانى نقل كرده كه هر پيامبرى بميرد بعد از چهل روز از اقامه در قبرش روح به او باز مى گردد. [و پيامبر (ص) فرمود:] شبى كه به معراج رفتم گذرم به موسى افتاد و او ايستاده در قبرش نماز مى خواند. بنابراين دلالت ندارد بر اينكه او در قبرش اقامت ندارد و از آن خارج مى گردد، بلكه تنها دلالت مى كند بر اينكه در قبرش همانند ديگر مرده ها بيش از چهل روز مرده باقى نمى ماند و روح بر او باز گشته و زنده مى ماند ...

7. محمد بن علوى مالكى

او مى گويد:

الحياة حقيقية، و هذا ما دلّت عليه الآيات البينات و الأحاديث المشهورة الصحيحة. و هذه الحياة الحقيقية لا تعارض وصفهم بالموت، كما جاء ذلك في كتاب الله العزيز؛ اذ يقول: (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ) و يقول: (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ) انّ معني قولنا عن الحياة البرزخية بانّها حقيقية أي ليست خيالية أو مثالية كما يتصوّرها بعض الملاحدة ممّن لا تتسع عقولهم للإيمان إلّا بالمشاهد المحسوس دون الغيب


1- روح المعانى، آلوسى، ج 22، ص 36.

ص75

الذي لا يطيق العقل البشري تصوره ولا تسليم كيفيته لقدرة الله جل جلاله ...

ولقد تظافرت الأحاديث و الآثار التي تثبت بانّ الميت يسمع و يحسّ و يعرف؛ سواء كان مؤمناً أم كافراً. (1)

حيات برزخى حيات حقيقى است، و اين آن چيزى است كه آيات بينّات و احاديث مشهور و صحيح بر آن دلالت دارد. و اين حيات حقيقى با توصيف آنها به مرگ تعارض ندارد آن گونه كه در كتاب عزيز آمده است، آنجا كه مى فرمايد: (و ما براى هيچ بشرى قبل از تو جاودانگى قرار نداديم). و مى فرمايد: (تو خواهى مرد همان گونه كه ديگران خواهند مرد). همانا معناى قول ما كه حيات برزخى حقيقى است اين است كه خيالى يا مثالى نمى باشد آن گونه كه برخى از ملحدان كه عقلشان گنجايش ايمان جز از راه مشاهده به حسّ را ندارد تصور كرده اند، نه غيبى كه عقل بشرى طاقت تصور آن را نداشته و تسليم كيفيت قدرت خداوند عزّوجلّ نيستند ...

احاديث و آثار بسيارى وارد شده و اثبات مى كند كه ميت مى شنود و حسّ دارد و مى فهمد؛ چه مؤمن باشد يا كافر.

8. عبدالجواد محمد الدومى

او مى نويسد:

انّا نعتقد انّ الانبياء و الاولياء احياء في قبورهم، و انّ منزلتهم عند الله تعالي لم يطرأ عليها تغيير و لا تبديل، بل هم بعد الموت


1- مفاهيم يجب ان تصحّح، مالكى، ص 159.

ص76

اشدّ قرباً من الله تعالي و ارفع مكانة عنده؛ و ذلك لأنّ ارواحهم في الدنيا كانت مشغولة نوعاً ما بتدبير البدن و عوائق البشرية، فاذا ماتوا زالت عنهم العوائق بالكلية، و بقيت ارواحهم خالصة في توجهها إلي الحق و اقتباسها من انواره القدسية، فيقوي بذلك نورها و سلطانها، و تزداد اشعة انوارها المنعكسة علي من يلوز بها من ذوي الحاجات و ارباب الإرادات. وَ قَدْ أَخْبَرَنا (ص) أَنَّ حَياتَهُ وَ وَفاتَهُ سَواءٌ فِي انْتِفاعِنا بِشَفاعَتِهِ وَ عَوْدِ بَرَكاتِهِ عَلَيْنا حَيْثُ قالَ فِي الْحَدِيثِ الصَّحِيحِ:

(حَياتِي خَيْرٌ لَكُمْ، تُحَدِّثُونَ وَ يُحَدِّثُ لَكُمْ، فَإِذا مِتُّ كانَتْ وَفاتِي خَيْراً لَكُمْ، تُعْرَضُ عَلَي أَعْمالَكُمْ، فَإِنْ وَجَدْتُ خَيْراً حَمِدْتُ اللهَ، وَ إِنْ وَجَدْتُ شَرّاً أَسْتَغْفَرْتُ لَكُمْ) ... (1)

ما معتقديم كه انبيا و اوليا در قبرهايشان زنده اند و اينكه منزلت آنان نزد خداوند متعال تغيير و تبديل پيدا نكرده است، بلكه آنان بعد از مرگ تقرب بيشترى به خداوند متعال پيدا كرده و منزلت بالاترى نزد او كسب نموده اند؛ و اين به جهت آن است كه ارواح آنها در دنيا به نوعى مشغول به تدبير بدن و پوسته هاى بشرى بوده و چون از دنيا رحلت كردند آن موانع به طور كلّى از آنها برطرف مى شود و ارواح آنها در توجه به حق و اقتباس از انوار قدسيه آن خالص مى گردد، و لذا از اين طريق نور و سلطه آنها قوت پيدا كرده و اشعه انوار آنها كه منعكس كننده بر محتاجان و ارادتمندانى است كه به آنها پناه مى برند زياد مى گردد. و پيامبر (ص) به ما خبر داده كه حيات و وفات او در نفع بردن ما از شفاعت او و رسيدن بركاتش بر


1- نفحات الدومى، صص 334 و 335.

ص77

ما يكسان است، آنجا كه در حديث صحيح فرمود: (حيات من براى شما خير است سخن مى گوييد و براى شما هم سخن گفته مى شود، و چون از دنيا رحلت كردم وفاتم براى شما مايه خير است، اعمال شما بر من عرضه مى شود؛ و اگر در آن خير ديدم خدا را سپاس مى گويم، و اگر شرّ يافتم براى شما استغفار مى كنم ...

9. ذهبى

او مى گويد:

فمن وقف عند الحجرة المقدسة ذليلا مسلّماً مصلّياً علي نبيّه فيا طوبي له، فقد احسن الزيارة و اجمل في التذلل و الحبّ، و اتي بعبادة زائدة علي من صلّي عليه في أرضه ... (1)

پس هر كس كه كنار حجره مقدس رسول خدا (ص) با ذلّت و خوارى و تسليم بايستد و بر پيامبر (ص) درود فرستد، خوشا به حال او كه زيارت خوبى به جا آورده و در تذلّل و محبّت كار نيكى كرده است، و عبادتى زايد بر كسى كه بر حضرت در سرزمين خود درود فرستاده انجام داده است ...

10. شيخ تقى الدين سبكى

او مى گويد:

حياة الأنبياء و الشهداء في القبر كحياتهم في الدنيا. و يشهد له صلاة موسي في قبره؛ فانّ الصلاة تستدعي جسداً حيّاً، و كذلك


1- سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 483.

ص78

الصفات المذكورة في الأنبياء ليلة الاسراء كلّها صفات

الاجسام، ولا يلزم من كونها حياة حقيقة أن تكون الابدان معها كما كانت في الدنيا من الاحتياج إلي الطعام و الشراب. و امّا الإدراكات كالعلم و السماع فلاشك ان ذلك ثابت لهم و لسائر الموتي. (1)

حيات پيامبران و شهيدان در قبر همانند حيات آنها در دنياست، و شاهد آن دعاى موسى (ع) در قبرش مى باشد؛ زيرا دعا مستلزم بدنى زنده است. همچنين است صفاتى كه درباره پيامبران در شب معراج ذكر شده كه همگى از صفات اجسام مى باشد. و اينكه گفته مى شود حيات حقيقى دارند لازم نمى آيد كه بدن ها همراه آن حيات آن گونه كه در دنيا احتياج به طعام و آشاميدنى دارند نياز داشته باشند و اما ادراكات همچون علم و شنيدن، شكّى نيست كه براى آنها و ديگر مرده ها ثابت است.

11. تقى الدين ابوبكر حصنى دمشقى

او درباره پيروان ابن تيميه مى گويد:

والرأي السخيف الذي اخذ به هؤلاء المبتدئة من التحاقه (ص) بالعدم، حاشاه من ذلك، يلزمه ان يقال: انّه ليس

رسول الله (ص) اليوم. (2)

و رأى ناشايستى كه اين افراد بدعتگذار اخذ كرده اند به اينكه رسول خدا (ص) را ملحق به عدم مى كنند- رسول خدا (ص) از آن منزه است- و لازمه اش آن است كه او امروز فرستاده خدا نباشد.


1- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 152.
2- دفع شبه من شبه و تمرد، ص 65.

ص79

او نيز مى گويد:

بيان زندقة من قال: انّ روحه عليه الصلاة و السلام فنيت، و انّ جسده صار تراباً، و بيان زيغ ابن تيمية و حزبه. (1)

در بيان كفر كسى كه گفته: روح رسول خدا عليه الصلاة و السلام فانى شده و جسد او خاك گشته است، و بيان گمراهى ابن تيميه و حزب او.

12. محمّد انور كشميرى

او مى نويسد: «از مالك نقل شده كه احترام پيامبر (ص) پس از وفات او، مانند حياتش مى باشد». (2)

او درباره «حيات برزخى» مى گويد:

عندنا و عند مشايخنا، حضرة الرسالة (ص) حي في قبره الشريف و حياته (ص) دنيوية من غير تكليف، و هي مختصّة به (ص) و بجميع الأنبياء صلوات الله عليهم و الشهداء لابرزخية كما هي حاصلة لسائر المؤمنين، بل لجميع الناس، كما نصّ عليه العلامة السيوطي في رسالته (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء)، حيث قال: قال الشيخ تقي الدين السبكي: حياة الأنبياء و الشهداء في القبر كحياتهم في الدنيا، و يشهد له صلاة موسي (ع) في قبره؛ فإنّ الصلاة تستدعي جسداً حيّاً ... فثبت بهذا انّ حياته دنيوية برزخية؛ لكونها في عالم البرزخ ... (3)

نزد ما و علماى ما رسول خدا (ص) در قبر شريفشان زنده است و حيات او دنيوى است بدون آنكه تكليفى داشته باشد و اين مختص


1- دفع شبه من شبه و تمرد، ص 67.
2- فيض البارى شرح صحيح بخارى، ج 2، صص 64- 65.
3- فيض البارى شرح صحيح بخارى، ج 2، صص 88- 89.

ص80

به وجود آن بزرگوار و تمام انبياء- صلوات الله عليهم- و شهدا است، نه آنكه حيات آنها همانند ساير مؤمنين بلكه تمام مردم برزخى باشد، همان گونه كه علامه سيوطى در رساله (انباء الأذكياء بحياة الأنبياء) بر آن تصريح كرده آنجا كه از قول تقى الدين سبكى نقل كرده كه مى گويد: زندگى انبيا و شهدا در قبر همانند زندگى آنها در دنياست، و شاهد آن نماز موسى (ع) در قبرش مى باشد؛ زيرا نماز خواندن مستلزم بدنى زنده است ... و به اين مطلب ثابت شده كه حيات پيامبر (ص) دنيوى و برزخى است؛ زيرا كه در عالم برزخ مى باشد ...

او همچنين مى گويد:

... روي ابوحنيفة عن ابن عمر انّه قال: من السنة ان تأتي قبر رسول الله (ص)، فتستقبل القبر بوجهك ثم تقول: السلام عليك ايّها النبي و رحمة الله و بركاته ... (1)

... ابوحنيفه از ابن عمر نقل كرده كه گفت: از جمله سنت ها آن است كه به زيارت قبر رسول خدا (ص) بيايى و رو به قبر او كنى آن گاه بگويى: سلام بر تو اى پيامبر (ص) و رحمت و بركات خدا بر تو باد ...

از اينكه در دعا رسول گرامى (ص) مورد خطاب قرار مى گيرد دلالت بر حيات برزخى او دارد همان گونه كه قبلًا به آن اشاره كرديم.

13. ابو امامه

او مى گويد:

إذا أنا متّ فاصنعوا بي كما امرنا رسول الله (ص) ان نصنع بموتونا؛ امرنا رسول الله (ص) فقال: (إِذا ماتَ أَحَدُكُمْ مِنْ إِخْوانِكُمْ فَسَوَّيْتُمُ


1- فيض البارى شرح صحيح بخارى، ج 2، صص 90- 91.

ص81

التُّرابَ عَلي قَبْرِهِ لِيَقِلْ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ! فَإِنَّهُ يَسْمَعُهُ وَلا يُجِيبُ، إلي أَنْ يَقُولَ: اذْكُرْ ما خَرَجْتَ عَلَيْهِ مِنَ الدُّنْيا شَهادَةَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ). ثم يكمل التلقين الذي روته اسانيد المسلمين و صحاحهم. (1)

هرگاه من مُردم با من كارى كنيد كه رسول خدا (ص) دستور داده تا با مردگانمان انجام دهيم، رسول خدا (ص) ما را دستور داده و فرموده: (هر گاه يكى از برادران شما رحلت نمود و خاك را بر قبرش ريختيد بايد گفته شود: اى فلان پسر فلان! او به طور حتم سخن او را مى شنود ولى پاسخ نمى دهد، تا اينكه مى گويد: ياد كن آنچه را بر آن از دنيا خارج شدى كه گواهى بر وحدانيت خداوند است و اينكه محمّد رسول خدا (ص) است). سپس تلقينى را كه در سندهاى مسلمانان و صحاح آنها وارد شده تكميل نمايد.

از كلام رسول خدا كه فرمود: به او خطاب شود و نيز آنكه مى گويد: «او مى شنود» استفاده مى شود انسان ها در عالم برزخ حيات داشته و از دنيا باخبرند.

14. ابومنصور عبدالقاهر بغدادى

او كه از علماى شافعى است، مى گويد:

المتكلمون المحققون من اصحابنا انّ نبيّنا (ص) حي بعد وفاته و انّه يسرّ بطاعات امته و يحزن بمعاصي العصاة منهم و انّه تبلغه صلاة من يصلّي عليه من امته ... (2)


1- تلخيص الحبير، ج 2، ص 135.
2- الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 149.

ص82

متكلمان محقق از اصحاب ما بر اين عقيده اند كه پيامبر (ص) بعد از وفاتش زنده بوده و از طاعات امتش خوشحال مى شود و از معاصى گناه كاران امتش محزون مى گردد، و كسانى كه از امتش بر او درود مى فرستند به او مى رسد ...

15. ابن حزم

ابن حزم مى گويد:

وكذلك ما اجمع الناس عليه و جاء به النصّ من كلّ مُصَلٍّ فرضاً او نافلة: السلام عليك أيّها النبي و رحمة الله و بركاته. فلو لم يكن روحه عليه السلام موجوداً قائماً لكان السلام علي العدم هدراً. (1)

و همچنين است آنچه كه مردم بر او اجماع كرده و نص به آن دلالت دارد كه هر نمازگزار در نماز واجب يا مستحب مى گويد: درود بر تو اى پيامبر (ص) و رحمت خدا و بركاتش. پس اگر روح او (ع) موجود و برپا نباشد درود فرستادن بر عدم هدر خواهد بود.

16. حافظ عبدالوهاب سبكى

او در كتاب «طبقات الشافعية» مى گويد:

والناس من خمسمائة و ستين سنة يخطبون في مسجد رسول الله (ص) ... و هو حاضر يُبْصر و يسمع. (2)

و مردم از پانصد و شصت سال پيش تاكنون در مسجد رسول خدا (ص) خطبه مى خوانند ... و آن حضرت حاضر بوده و مى بيند و مى شنود.

17. حافظ سخاوى

ص83

وى در كتاب «القول البديع فيالصلاة على الحبيب الشفيع» مى گويد:

ويؤخذ من هذه الأحاديث انّه (ص) حي علي الدوام؛ و ذلك انّه محال عادة ان يخلو الوجود كلّه من واحد يسلّم عليه في ليل او نهار و نحن نؤمن و نصدق بانّه (ص) حي يرزق في قبره، و انّ جسده الشريف لاتأكله الأرض، و الاجماع علي هذا. (3)

از اين احاديث به دست مى آيد كه آن حضرت همواره زنده است؛ چون عادتاً محال است كه در جهانى كسى نباشد كه در شبانه روز درود بر او نفرستد و ما ايمان داريم و تصديق مى كنيم كه آن حضرت (ص) زنده است و در قبرش روزى مى خورد و اينكه زمين جسد شريفش را نابود نمى سازد و بر اين مطلب اجماع اقامه شده است.


1- الفِصَل، ج 1، ص 89.
2- طبقات الشافعية، ج 1، ص 327.
3- القول البديع، ص 171.

ص84

حيات برزخى اموات

اشاره

ص85

در بحث پيشين حيات برزخى اولياء به اثبات رسيد اما درباره حيات اموات به طور عموم از برخى از آيات و روايات مى توان حيات برزخى آنان را نيز استفاده كرد.

حيات برزخى اموات از ديدگاه قرآن كريم

1. خداوند متعال مى فرمايد:

(رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا) (غافر: 11)

آنها مى گويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى ودو بار زنده كردى؛ اكنون به گناهان خود معترفيم.

علامه طباطبايى/ در ذيل اين آيه مى فرمايد:

انّ المراد بقولهم هذا هو الإماتة عن الحياة الدنيا و الاحياء البرزخ، ثم الاماتة عن البرزخ و الإحياء ليوم

الحساب يوم القيامة. (1)


1- الميزان، ج 10، ص 74.

ص86

همانا مقصود از اين قول آنها همان مرگ از زندگى دنيا و زنده شدن در برزخ، سپس مردن در برزخ و زنده شدن براى حساب در روز قيامت است.

آلوسى مى گويد:

وقيل: انما قالوا: أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ؛ لانهما نوعان احياء البعث واحياء قبله، ثم احياء البعث قسمان: احياء في القبر واحياء عند القيام. (1)

و گفته شده: اينكه سخن از دو زنده كردن به ميان آمده به جهت آن است كه آن دو نوع است: احياء برانگيخته شدن براى قيامت و احيائى قبل از آن. سپس احياء بعث بر دو نوع است: احيائى در قبر و احيائى هنگام قيام [در قيامت].

2. خداوند متعال مى فرمايد:

(كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (بقره: 28)

چگونه به خداوند كافر مى شويد؟! در حالى كه شما مردگان [و اجسام بى روحى] بوديد، واو شما را زنده كرد؛ سپس شما را مى ميراند؛ وبار ديگر شما را زنده مى كند؛ سپس به سوى او بازگردانده مى شويد. [بنابراين، نه حيات وزندگى شما از شماست، ونه مرگتان؛ آنچه داريد از خداست].

ظاهر آيه آن است كه ثُمَّ يُحْيِيكُمْ حيات برزخى باشد كه بعد از آن رجوع به سوى خداست، كه در قيامت تحقق مى يابد.


1- روح المعانى، ج 12، ص 306.

ص87

فخر رازى مى گويد:

انّ الله ذكر حياة القبر في هذه الآية؛ لانّ قوله في يُحْيِيكُمْ ليس هو الحياة الدائمة وإلّا لما صحّ ان يقول: ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ لانّ كلمة «ثمّ» تقتضي التراخي والرجوع إلي الله تعالي حاصل عقب الحياة الدائمة من غير تراخ، فلو جعلنا الآية من هذا الوجه دليلًا علي حياة القبر كان قريباً.(1)

همانا خداوند زندگى و حيات قبر را در اين آيه ذكر كرده؛ زيرا قول او يُحْيِيكُمْ همان حيات دائمى نيست، وگرنه صحيح نبود كه بگويد: «سپس به سوى او رجوع مى كنيد»؛ زيرا كلمه «سپس» اقتضاى تراخى دارد و رجوع به خدا متعال بعد از حيات دائمى بدون تراخى حاصل است، پس اگر آيه را از اين جهت دليل بر حيات در قبر قرار دهيم به معناى اصلى نزديكتر است.

3. خداوند متعال مى فرمايد:

(مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ أَنْصاراً) (نوح: 25)

[آرى، سرانجام] همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند ودر آتش دوزخ وارد گشتند، وجز خدا ياورانى براى خود نيافتند!

در اين آيه دو قرينه وجود دارد كه دلالت مى كند بر اينكه مقصود از آتش در اين آيه آتش برزخ است و اگر مراد آتش برزخ است دلالت بر حيات برزخى مرده ها دارد وگرنه عذاب برزخى بى معناست.


1- تفسير فخر رازى، ج 1، ص 377.

ص88

الف) وقوع «فا» بعد از اغراق و ادخال كه مفيد مباشرت و اتصال است؛ يعنى بلافاصله پس از مرگ داخل جهنم شدند.

ب) اينكه ادخال در آتش دوزخ به صيغه ماضى آمده كه دلالت بر تحقق فعل به صورت جزم و يقين و فراغ از آن دارد.

4. خداوند متعال مى فرمايد:

(فَذَرْهُمْ حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ* يَوْمَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ* وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ) (طور: 45- 47)

حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند؛ روزى كه نقشه هاى آنان سودى به حالشان نخواهد داشت و [از هيچ سو] يارى نمى شوند! و براى ستمگران عذابى قبل از آن

است [در همين جهان]؛ ولى بيشترشان نمى دانند!

آيه دلالت بر حيات برزخى دارد.

فخر رازى در تفسير دُونَ ذلِكَ مى گويد: «أي قتلًا وعذاباً في القبر»؛ «يعنى كشتن و عذاب در قبر».(1)

5. خداوند متعال مى فرمايد:

(النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ) (غافر: 46)

عذاب آنها آتش است كه هر صبح وشام بر آن عرضه مى شوند؛ وروزى كه قيامت برپا شود [مى فرمايد:] آل فرعون را در سخت ترين عذاب ها وارد كنيد!


1- تفسير فخر رازى، ج 10، ص 228.

ص89

به قرينه وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ كه مراد از آن قيامت است مقصود از عرضه آتش صبح و شام در عالم برزخ است؛ زيرا در قيامت صبح و شام مطرح نيست و عذاب هميشگى است نه در وقت مخصوص.

6. و نيز مى فرمايد:

(وَ لَوْ تَرى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ) (انفال: 50)

و اگر ببينى كافران را هنگامى كه فرشتگان [مرگ]، جانشان را مى گيرند وبر صورت وپشت آنها مى زنند و [مى گويند:] بچشيد عذاب سوزنده را [به حال آنان تأسف خواهى خورد]!

از آنجا كه اين آيه دلالت بر عذاب برزخى دارد مى تواند به حيات برزخى اموات نيز دلالت كند؛ زيرا در صدر آيه سخن از زمان گرفتن جان كافران توسط فرشتگان همراه با شكنجه به ميان آمده است.

7. خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ) (انعام: 93)

واگر ببينى هنگامى كه [اين] ظالمان در شدايد مرگ فرو رفته اند، وفرشتگان دست ها را گشوده، به آنان مى گويند: جان خود را خارج سازيد! امروز در برابر دروغ هايى كه به خدا بستيد ونسبت به آيات او تكبّر ورزيديد، مجازات خواركننده اى خواهيد ديد! [به حال آنها تأسف خواهى خورد].

ص90

از اينكه آيه اشاره به عذاب برزخى دارد و دلالت بر حيات برزخى اموات نيز دارد.

حيات برزخى اموات از ديدگاه روايات

اشاره

از روايات بسيارى مى توان حيات برزخى اموات را نيز استفاده كرد. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

حديث اول

اشاره

بخارى و مسلم نقل كرده اند:

انّ النبي (ص) قال لأهل البئر و اسمها القليب التي ألقي فيها جماعة من الكفار في بدر: هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ حَقّاً، فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَنِي اللهُ حَقّاً. (1)

همانا پيامبر (ص) به اهل چاهى كه اسمش قليب بود و در منطقه بدر جماعتى از كشته هاى كفار در آن افتاده بودند فرمود: آيا شما آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده حق يافتيد؟! من كه آنچه را خدايم برايم وعده كرده بود حق يافتم.

از اينكه حضرت رسول (ص) با كشته هاى چاه بدر سخن مى گويد مى توان حيات برزخى را استفاده كرد. در اين حديث از چند نظر اشكال شده است:

اشكال اول
اشاره

سهيلى به اين روايت اشكال كرده و مى گويد:


1- فتح البارى، ج 7، ص 301؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2203.

ص91

انّ في نفس الخبر ما يدلّ علي خرق العادة ذلك لنبيّه (ص)؛ لقول الصحابة له: اتخاطب اقواماً قد جيفوا، فاجابهم بما اجابهم.(1)

در خود روايت چيزى است كه دلالت بر خرق عادت بودن آن براى پيامبرش (ص) دارد؛ به جهت گفتار صحابه بر او: آيا مورد خطاب قرار مى دهى كسانى را كه مردارند. و حضرت آن جواب را به آنان داد.

پاسخ

اولًا: محمد عابدى سندى حنفى در جواب آن مى گويد:

انّ الحمل علي ذلك بمجرد احتمال و تأويل لايذهب اليه حتّي يقوم دليل علي استحالة السماع، و الله تعالي قادر علي ذلك و علي تثبت الحواس للإحساس.(2)

همانا حمل بر اين معنا مجرد احتمال است، و نمى توان كلامى را تأويل كرد مگر در جايى كه دليل بر محال بودن سماع باشد، در حالى كه خداوند متعال بر آن و بر تثبيت حواس براى احساس نمودن قادر است.

ثانياً: وانگهى از برخى روايات استفاده مطلق شده است.

مسلم به سندش از عايشه نقل كرده كه گفت:

كانَ رَسُولُ اللهِ (ص) كُلَّما كانَ لَيْلَتُها مِنْ رَسُولِ اللهِ (ص) يَخْرُجُ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ إلَي الْبَقِيعِ فَيَقُولُ: أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ دارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ.(3)


1- الروض الانف، ج 5، ص 175.
2- التوسل، ص 40.
3- صحيح مسلم، ج 2، ص 699.

ص92

رسول خدا (ص) هر شب كه نوبتش بود كه به پيش عايشه برود آخر شب به بقيع مى رفت و مى فرمود: درود بر شما خانه قوم مؤمنان.

اشكال دوم
اشاره

برخى روايات مربوط به سخن گفتن پيامبر با كشتگان جنگ بدر را مختص همان زمان دانسته و تمسك به روايت عايشه نموده اند.

از عايشه نقل شده كه ذيل قصه قليب بدر گفت:

إِنَّما قالَ النَّبِيُّ (ص) إِنَّهُمُ الآنَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّ الَّذِي كُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ هُوَ الْحَقُّ. ثُمَّ قَرَأَتْ (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى). (1)

همانا پيامبر (ص) فرمود: آنان الآن مى دانند آنچه را كه من برايشان مى گفتم حق است. آن گاه اين آيه را قرات نمود: (همانا تو به مرده ها نمى شنوانى).

پاسخ

اولًا: سهيلى مى گويد:

انّه اذا جاز ان يكونوا في تلك الحالة عالمين كما اثبته عائشة جاز ان يكونوا سامعين كما اثبته عمر مع انّ ذلك اللفظ لم يتفرّد به عمر؛ فانّه قد ثبت من رواية ابنه عبدالله و رواية ابي طلحة. و ايضا: فالعلم لا يمنع السماع ...(2)

اگر در آن حالت عالم اند آن گونه كه عايشه اثبات كرده، جايز است كه شنوا نيز باشند آن گونه كه عمر اثبات نموده است، با


1- صحيح بخارى، ح 3979.
2- الروض الأنف، ج 5، ص 175.

ص93

اينكه لفظ از متفردات عمر نيست، بلكه از فرزندش عبدالله و روايت ابى طلحه نيز ثابت شده است. و نيز علم مانع شنيدن نيست ...

ثانياً: محمد عابد سندى حنفى از حافظ اسماعيلى جرجانى شافعى نقل كرده كه گفت:

... لا سبيل إلي ردّ رواية الثقة إلّا بنصّ مثله، يدلّ علي نسخه او تخصيصه او استحالته، فكيف و الجمع بين الذي انكرته و اثبت غيرها ممكن؛ لانّ قوله تعالي: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى) لاينافي قوله (ص) (إِنَّهُمْ الآنَ يَسْمَعُونَ)؛ لانّ الاسماع هو ابلاغ الصوت من المسمع في أُذُن السامع، فالله تعالي هو الذي اسمعهم؛

بأن ابلغهم صوت النبي (ص) و لم يسمعهم المصطفي، فحصل التوفيق بين الآية و الحديث. (1)

... راهى به ردّ روايت ثقه جز به نصى مثل آن نيست كه دلالت بر نسخ يا تخصيص يا استحاله آن كند، چگونه در اينجا روايت رد شود، در حالى كه جمع بين آنچه را او انكار كرده و ديگرى اثبات نموده ممكن است؛ زيرا قول خداوند متعال: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى) با گفته پيامبر (ص) (اينكه آنان الآن مى شنوند) منافات ندارد؛ زيرا اسماع به معناى ابلاغ صوت از شنواننده به گوش شنواست، پس خداوند متعال كسى است كه مى شنواند به اين صورت كه صوت پيامبر (ص) را به آنها مى رساند، نه مصطفى (ص). پس جمع بين آيه و حديث ممكن است.


1- التوسل، صص 42 و 43.

ص94

ثالثاً: مقصود از «الْمُوتي» و «مَنْ فِي الْقُبُورِ» مجازاً كفار است، به اعتبار اينكه قلبشان مرده و از شنيدن مواعظ متأثر نمى شوند؛ زيرا هر دو آيه درباره دعوت كفار به ايمان و عدم اجابت آنان نازل شده است.

رابعاً: مطابق برخى ديگر از روايات، عايشه از اين تعبير خود عدول كرده و به سماع اموات در عالم برزخ قائل بوده است.

زرقانى مى گويد:

انّ من الغريب انّ في (المغازي) لابن اسحاق رواية يونس بن بكير باسناد جيد عن عائشة مثل حديث ابي طلحة و فيه: (ما أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِما أَقُولُ مِنْهُمْ)، و اخرجه الامام احمد باسناد جيّد، فلعلّها لما ثبت عندها الحديث من رواية الصحابة المتعددين رجعت و روت موافقاً لروايتهم، و عذرها في ذلك انّها لم تحضر بدراً. (1)

غريب اينكه در كتاب (المغازى) ابن اسحاق روايتى از يونس بن بكير با سند خوب از عايشه مثل حديث ابى طلحه نقل كرده كه در آن آمده است (شما شنواتر به آنچه من به آنها مى گويم نيستيد). اين را امام احمد با سند خوب نقل كرده است. و شايد به جهت آنكه اين حديث از طرق صحابى متعدد نقل شده لذا عايشه از حرف سابق خود رجوع كرده و موافق روايت صحابه روايت كرده است. و عذر او اين است كه در جنگ بدر حاضر نبوده است.

زرقانى مالكى نيز مى گويد:

قوله (ص) (وَلكِنْ لا يُجِيبُونَ)، أي: لعدم الإذن لهم في اجابة اهل الدنيا، كقوله تعالي: (هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ* وَلا يُؤْذَنُ لَهُمْ


1- المواهب اللدنيه، ج 1، ص 189.

ص95

فَيَعْتَذِرُونَ) هذا هو الأصل، فلا يقدح فيه ما اتفّق من كلام بعض

الموتي لبعض الأحياء؛ لاحتمال الإذن لذلك البعض.(1)

گفته پيامبر (ص) (ولكن جواب نمى دهند) [كه در ذيل روايت آمده] يعنى به جهت اذن ندادن به آنها در جواب دادن به اهل دنيا است، مثل قول خداوند متعال (اين روزى است كه نطق نمى كنند. و به آنان اجازه داده نمى شود تا عذرخواهى كنند). اين همان اصل است، پس ضررنمى رساند به اين اصل كلام برخى از مردگان با برخى از زنده ها به جهت احتمال اذن در آن.

حديث دوم

قرطبى در كتاب «التذكرة» از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

إِذا ماتَ أَحَدُكُمْ فَسَوَّيتُمْ عَلَيْهِ التُّرابَ فَلْيَقُمْ أَحَدُكُمْ عَلي رَأسِ قَبْرِهِ، ثُمَّ يَقُولُ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ، فَإِنَّهُ يَسْمَعُ وَلا يُجِيبُ، ثُمَّ لِيَقُلْ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ الثّانِيَةِ، فَإِنَّهُ يَسْتَوِي قاعِداً، ثُمَّ يَقُولُ: يا فُلانَ بْنَ فُلانَةَ الثّالِثَةِ، فَإِنَّهُ يَقُولُ: أَرْشِدْنا رَحِمَكَ اللهُ، وَلكِنَّكُمْ لا تَسْمَعُونَ، فَيَقُولُ: اذْكُرْ ما خَرَجْتَ عَلَيْهِ مِنَ الدُّنْيا: شَهادَةَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا

اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ وَ أَنّكَ رَضِيتَ بِاللهِ رَبّاً وَ بِالإِسْلامِ دِيناً وَ بِمُحَمَّدٍ (ص) نَبِيّاً وَ بِالْقُرآنِ إِماماً ...(2)

هرگاه يكى از شما از دنيا رحلت كرد و خاك را بر روى قبرش صاف كرديد يكى از شما بر سر قبرش بايستد، آن گاه بگويد:


1- شرح الزرقانى على المواهب، ج 2، ص 307
2- التذكرة فى احوال الموتى و امور الآخرة، ص 109.

ص96

اى فلان فرزند فلان، او مى شنود ولى جواب نمى دهد. سپس براى بار دوم بگويد: اى فلان فرزند فلان، او مى نشيند. آن گاه براى بار سوم بگويد: اى فلان فرزند فلان. او در آن هنگام مى گويد: ما را ارشاد كن خداوند تو را رحمت كند، ولى شما كلام او را نمى شنويد. او به ميت مى گويد: به ياد بياور آنچه را كه بر آن از دنيا خارج شدى يعنى شهادت به وحدانيت خدا و اينكه محمّد (ص) رسول خداست، و اينكه به ربوبيت پروردگار رضايت دادى و به اينكه اسلام دين تو باشد، و به محمّد (ص) كه پيامبر توست و به قرآن كه امام تو باشد ...

حديث سوم

ابوسعيد خدرى از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود: «لَقِّنُوا مَوْتاكُمْ قَوْلَ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ»(1)؛ «به مرده هاى خود گفتار (لا اله الّا الله) را تلقين كنيد».

حديث چهارم

انس بن مالك از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

أَلْعَبْدُ إِذا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ وَ تَوَلّي وَ ذَهَبَ أَصْحابُهُ حَتّي إِنَّهُ لَيَسْمَعُ قَرْعَ نِعالِهِمْ، أَتاهُ مَلَكانِ فَأَقْعَداهُ فَيَقُولانِ لَهُ: ما كُنْتَ تَقُولُ فِي هذَا الرَّجُلِ مُحَمَّدٍ (ص)؟ ... (2)

بنده چون در قبرش گذاشته مى شود و اصحاب او پشت كرده و مى روند به طورى كه صداى كفش هاى آنان را مى شنود، دو فرشته


1- سنن ابى داود، ج 2، ص 190؛ سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 2151.
2- صحيح بخارى، ج 1، ص 448؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2200.

ص97

نزد او مى آيند و او را مى نشانند و به او مى گويند: ديدگاه تو درباره اين مرد يعنى محمّد (ص) چيست؟ ...

حديث پنجم

مسلم به سندش از عايشه نقل كرده كه گفت:

كانَ رَسُولُ اللهِ (ص) كُلَّما كانَ لَيْلَتُها مِنْ رَسُولِ اللهِ (ص) يَخْرُجُ مِنْ آخِرَ اللَّيْلِ إِلَي الْبَقِيعِ فَيَقُولُ: أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ دارِ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَ أَتاكُمْ ما تُوعَدُونَ غَداً مُؤَجَّلُونَ ... (1)

رسول خدا (ص) هر شبى كه نوبت رفتن به خانه عايشه بود آخر شب به قبرستان بقيع مى رفت و مى فرمود: درود بر شما اى خانه گروه مؤمنان، و آنچه كه به شما وعده داده شده در آينده به شما خواهد رسيد بر سراغتان آمد ...

حديث ششم

بخارى به سندش از ابوسعيد خدرى نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

إِذا وُضِعَتِ الْجِنازَةُ وَ احْتَمَلَهَا الرِّجالُ عَلي أَعناقِهِمْ فَإِنْ كانَتْ صالِحَةً قالَتْ قَدِّمُونِي، وَ إِنْ كانَتْ غَيْرَ صالِحَةٍ قالَتْ: يا وَيْلها أَيْنَ تَذْهَبُونَ بِها، يَسْمَعُ صَوْتَها كُلُّ شَيْ ءٍ إِلَّا الإِنْسانَ وَلَوْ سَمِعَهُ لَصَعِقَ. (2)

هنگامى كه جنازه گذاشته مى شود و مردم آن را بر دوش خود مى گيرند؛ اگر او مرد صالحى است مى گويد: مرا پيش ببريد، و اگر


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 699.
2- صحيح بخارى، ج 2، ص 87.

ص98

غيرصالح است مى گويد: اى واى! مرا كجا مى بريد. اين صدا را هر چيزى مى شنود به جز انسان و اگر انسان اين صدا را بشنود بى هوش مى شود.

حديث هفتم

از عايشه نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود:

ما مِنْ رَجُلٍ يَزُورُ قَبْرَ أَخِيهِ وَ يَجْلِسُ عِنْدَهُ إِلَّا اسْتَأنَسَ وَ رَدَّ عَلَيْهِ حَتّي يَقُومُ. (1)

هيچ مردى نيست كه به زيارت قبر برادرش برود و نزدش بنشيند جز آنكه ميت به او انس مى گيرد و جواب او را مى دهد تا آن شخص از آن مكان برخيزد.

حديث هشتم

از ابوهريره نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود:

ما مِنْ عَبْدٍ يَمُرُّ عَلي قَبْرِ رَجُلٍ يَعْرِفُهُ فِي الدُّنْيا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهِ إِلّا عَرَفَهُ وَ رَدَّ عَلَيْهِ السَّلامُ.(2)

هر كس بر قبر مردى عبور كند كه او را در دنيا مى شناخته و بر او سلام كند، ميت او را شناخته و جواب سلامش را مى دهد.

حديث نهم

عامر بن سعد از پدرش نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:


1- كنزالعمال، ج 15، ص 656.
2- فيض القدير، ج 5، ص 487.

ص99

حَيْثُما مَرَرْتَ بِقَبْرِ كافِرٍ فَبَشِّرْهُ بِالنّارِ. (1)

هرگاه گذرت از كنار قبر كافرى افتاد او را به آتش [دوزخ] بشارت ده.

حديث دهم

بيهقى از سعيد بن مسيب نقل كرده كه گفت:

دَخَلْنَا الْمَدِينَةَ مَعَ عَلِيٍّ (ع) فَنادي: يا أَهْلَ الْقُبُورِ! أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ، تُخْبِرُونا بِأَخْبارِكُمْ أَمْ نُخْبِرُكُمْ؟

قالَ: فَسَمِعْنا صَوْتاً: وَ عَلَيْكُمُ السَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ. يا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! خَبِّرْنا عَمّا كانَ بَعْدَنا.

فَقالَ عَلِيٌّ: أَمّا أَزواجُكُمْ فَقَدْ تَزَوَّجْنَ، وَ أَمّا أَمْوالُكُمْ فَقَدِ اقْتُسِمَتْ، وَ الأَوْلادُ قَدْ حُشِرُوا فِي زُمْرَةِ الْيَتامي، وَ الْبَناءُ الَّذِي شَيَّدْتُمْ فَقَدْ سَكَنَهُ أَعْدائَكُمْ، فَهذِهِ أَخْبارُ ما عِنْدَنا، فَما أَخْبارُ ما عِنْدَكُمْ؟

فَأَجابَهُ مَيِّتٌ: قَدْ تُخُرِّقَتِ الأَكْفانُ وَ انْتُشِرَتِ الشُّعُورُ، وَ تُقُطِّعَتِ الْجُلُودُ، و سالَتِ الأَحْداقُ عَلَي الْخُدُودِ، و سالَتِ الْمَناخِرُ بِالْقَيْحِ وَ الصَّدِيدِ، وَما قَدَّمْناهُ وَجَدْناهُ، وَ ما خَلَّفْناهُ خَسِرْناهُ، وَ نَحْنُ مُرْتَهَنُونَ. (2)

ما با [حضرت] على (ع) وارد مدينه شديم. حضرت ندا داد: اى اهل قبور! سلام و رحمت خدا بر شما باد، آيا شما از خبرهاى خود ما را مطّلع مى سازيد يا ما به شما خبر دهيم؟


1- المعجم الكبير، طبرانى، ح 326؛ مسند بزار، ح 1089؛ دلائل النبوة، بيهقى، ج 1، صص 191 و 192.
2- حقيقة التوسل و الوسيلة، موسى محمّد على، ص 242.

ص100

سعيد مى گويد: ما صدايى را شنيديم كه مى گويد: و بر شما سلام و رحمت و بركات خدا باد، اى اميرمؤمنان! از آنچه بعد از ما اتفاق افتاد به ما خبر بده.

حضرت على (ع) فرمود: امّا همسران شما كه ازدواج كردند و اما اموال شما تقسيم شد، و اولاد شما نيز در زمره يتيمان داخل شدند، و خانه اى كه برپا كرده بوديد دشمنانتان در آن ساكن شدند، و اين اخبارى است كه نزد ما مى باشد، حال اخبارى كه نزد شماست چيست؟

مرده اى جواب داد: كفن ها پاره شد و موها پراكنده گشت و پوست ها جدا شد و حدقه چشم ها بر صورت ها افتاد و از بينى ها خون و چرك جارى شد و آنچه را كه پيش فرستاده بوديم يافتيم و آنچه را كه گذاشتيم زيان ديديم، و ما در گرو اعمالمان هستيم.

حيات برزخى اموات از ديدگاه برخى از عالمان اهل سنت

1. شيخ محمود شلتوت

او كه رئيس دانشگاه الأزهر مصر بوده، در اين باره مى گويد:

والذي ترشد اليه الآثار الدينية انّها تخرج من بدن الانسان فيكون الموت، و انّها تبقي ذات ادراك، تسمع السلام عليها و تعرف من يزور قبر صاحبها، و تدرك لذّة النعيم و ألم الجحيم ... (1)

آنچه كه از آثار دينى استفاده مى شود اين است كه روح از بدن انسان بيرون مى آيد و مرگ تحقق مى يابد و آن روح داراى ادراك


1- الفتاوى، ص 19.

ص101

باقى مى ماند و سلام را مى شنود و كسى را كه به زيارت قبرش بيايد مى شناسد و لذت نعمت و درد عذاب را درك مى كند ...

2. شيخ عزالدين عبدالسلام

او مى گويد:

الظاهر انّ الميّت يعرف الزائر؛ لأنّا امرنا بالسلام عليهم، و الشرع لايأمر بخطاب من لايسمع. و لمّاوقف علي قليب بدر قال: (ما أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِما أَقُولُ مِنْهُمْ). و قد ذهب بعض العلماء إلي انّ ارواح الموتي بأفنية قبورهم ... (1)

ظاهر آن است كه ميت زائر را مى شناسد؛ زيرا به ما دستور داده شده كه بر مرده ها سلام كنيم، و شرع دستور به خطاب كسى كه نمى شنود را نمى دهد. و چون پيامبر (ص) كنار چاه بدر ايستاد فرمود: (شما شنواتر به آنچه به آنها مى گويم نيستيد). و برخى از علما معتقدند كه ارواح مرده ها كنار درب قبرهايشان هستند ...

3. محمّد جمعه كردى

او در حاشيه بر كتاب فتاوى عزالدين مى نويسد:

وهذا دليل بالغ علي انّ الموتي يعلمون بزائرهم، و إلي ذلك ذهب عامّة اهل العلم؛ لانّ الرسول (ص) علّم اصحابه بل امّته كيف يسلّمون علي الأموات ...(2)


1- فتاوى شيخ الاسلام عزّالدين بن عبدالسلام، ص 431.
2- فتاوى شيخ الاسلام عزّالدين بن عبدالسلام، ص 432.

ص102

و اين [حديث قليب بدر] دليل آشكارى است بر اينكه مردگان زائر خود را مى شناسند. و اين نظر عموم اهل علم است؛ زيرا پيامبر (ص) اصحابش بلكه امتش را تعليم داده كه چگونه بر مرده ها سلام كنند ...

4. ابن قيم جوزيه

او در بحث از اينكه آيا اموات از زيارت زنده ها و سلام آنها آگاهى پيدا مى كنند مى گويد:

ويكفي في هذا تسمية المسلّم عليهم زائراً، و لولا انّهم يشعرون به لما صحّ تسميته زائراً؛ فانّ المزور ان لم يعلم بزيارة من زاره لم يصحّ ان يقال: زاره. هذا هو المعقول من الزيارة عند جميع الأمم و كذلك السلام عليهم ايضاً؛ فانّ السلام علي من لايشعر و لايعلم بالمسلّم محال، و قد علّم النبي (ص) امّته اذا زاروا القبور ان يقولوا: (أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلِ الدِّيارِ ...) و هذا السلام و الخطاب لموجود يسمع و يخاطب و يعقل و يردّ، و ان لم يسمع المسلّم الردّ. (1)

و در اين كفايت مى كند اينكه سلام كننده به اهل قبور را زائر مى نامند، و اگر نبود اينكه آنان از سلام زنده ها آگاه مى باشند نام گذارى آنها به زائر صحيح نبود؛ زيرا شخص زيارت شده اگر از زيارت كسى كه به زيارتش آمده آگاهى ندارد صحيح نيست كه گفته شود: او را زيارت كرده است. و معقول از زيارت نزد تمام امت ها همين است. همچنين است سلام بر آنها، زيرا سلام بر كسى كه شعور ندارد و از سلام دهنده آگاهى ندارد، محال است، در حالى


1- الروح، ص 8.

ص103

كه پيامبر (ص) به امتش تعليم داده كه هرگاه قبرها را زيارت مى كنند بگويند: (سلام بر شما اهل ديار ...) و اين سلام و خطاب براي موجودى است كه مى شنود، صحبت مى كند، تعقل مى كند و جواب مى دهد اگرچه سلام كننده جوابش را نشنود.

وى همچنين مى گويد:

وثبت عنه (ص): إِنَّ الْمَيِّتَ يَسْمَعُ قَرْعَ نِعالِ الْمُشَيِّعرينَ لَهُ إِذا انْصَرَفُوا عَنْهُ. (1)

از پيامبر (ص) ثابت شده كه فرمود: همانا ميت صداى كفش تشييع كنندگان را هنگام بازگشت مى شنود.

و مى گويد:

والسلف مجمعون علي هذا. و قد تواترت الآثار عنهم بانّ الميّت يعرف زيارة الحي له و يستبشر به. (2)

پيشينيان بر اين مطلب اجماع دارند. و خبرهاى متواتر از آنان رسيده كه ميت زيارت افراد زنده از او را مى فهمد و از آن خوشحال مى شود.

پاسخ به شبهات

اشاره

وهابيان در مسئله حيات برزخى شبهاتى مطرح كردهاند كه اينك به بررسى شبهههايى كه مربوط به حيات برزخى اموات خصوصاً اولياى الهى است، ميپردازيم.

شبهه اوّل: دلالت آيات بر موت پيامبر (ص)

اشاره

1- الروح، ص 8.
2- الروح، ص 8.

ص104

1. آياتى دلالت بر اين دارد كه پيامبر (ص) نيز خواهد مُرد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ) (انبياء: 34)

پيش از تو (نيز) براى هيچ انسانى جاودانگى قرار نداديم؛ (وانگهى آنها كه انتظار مرگ تو را مى كشند،) آيا اگر تو بميرى، آنان جاويد خواهند بود؟!

ونيز مى فرمايد: (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ)؛ «تو مى ميرى و آنها نيز خواهند مرد!» (زمر: 30)

از اين رو پيامبرى به دلالت صريح قرآن مى ميرد، پس چگونه در برزخ است و مى بيند و مى شنود؟

پاسخ

اولًا: اين دو آيه اشاره به اين مطلب دارد كه مرگ امرى حتمى و استثنا ناپذير است و حتّى پيامبر ما كه محبوب ترين افراد نزد خداوند است نيز از اين دنيا رحلت مى كند و خلود در دنيا براى هيچ كس نيست. و اين معنا ربطى به حيات برزخى ندارد.

محمّد بن علوى مالكى در پاسخ اين شبهه مى گويد:

... هذا الّذي يورد هذه الآيات فاته- إما قصداً أو جهلا- ان ينبه الناس إلي انّ هذا الآيات جاءت لتبين انّ محمداً (ص) يجري عليه ما يجري علي البشر من الموت وانّ الله هو الباقي الحي الّذي لا يموت ...

ص105

كسى كه اين آيات را به عنوان ايراد ذكر كرده، عمداً يا جهلًا نمى خواهد مردم را آگاه سازد كه اين گونه آيات بدين جهت آمده تا روشن كند كه محمّد (ص) همانند ساير مردم از دنيا رحلت مى كند وتنها كسى كه باقى مى ماند خداى حى است كه در او مرگ راه ندارد ...

ثانياً: محمد بن علوى مالكى در ادامه مى گويد:

... انّما جائت لتصحيح مفهوم شائع وتصور باطل في العقول الجاهلية، حيث انّهم يربطون بين الكمالات الانسانية والفضائل البشرية الّتي يتصف بها الرجل وبين الحياة؛ اذ يعتقدون انّ الرجل اذا مات انتهي فضله وكماله وماتت معه مزيته وصار لاقيمة له ولا فضيلة، بل مات وماتت معه فضائله وخصاله، ومن هنا جاءت الآيات لتبين فساد هذا المعني وبطلان ذلك التصور، جاءت لتقول لابي جهل وابي لهب وجماعة المشركين ومن علي شاكلتهم انّ محمداً بشر وليس بمخلّد علي وجه الارض، بل انّه سيجري عليه ما يجري علي عامة البشر، ولكن هذا لا ينقص كمالاته ولا يؤثر علي درجته ولا ينقص من مرتبته ... (1)

... آرى اين گونه آيات به جهت تصحيح مفهومى شايع وتصورى باطل در عقول جاهليت آمده است؛ زيرا آنان بين كمالات انسانى وفضايل بشرى كه فردى پيدا مى كند وبين زنده بودن او ربط مى دهند و مى گويند كه آن شخص تا زنده است اين كمالات وفضايل را دارد وهنگامى كه فوت كرد همه آنها تمام مى شود وموجودى بى خاصيت خواهد شد وبا مرگش فضائل وكمالاتش


1- منهج السلف فى فهم النصوص، صص 129- 130.

ص106

دفن مى شوند. بدين جهت اين آيات براى كشاندن خطّ بطلان بر اين گونه عقايد نازل شده تا به ابوجهل وابولهب وجماعت مشركان وهمفكران آنها بگويد كه محمّد بشرى است كه هرگز در روى زمين باقى نخواهد بود بلكه همان احكامى كه بر ديگر افراد بشر وارد مى شود بر او نيز وارد خواهد شد، ولى اين احكام كمالات او را ناقص نخواهد كرد وبر درجه او تأثير نخواهد گذاشت واز مرتبه او كم نخواهد نمود ...

ثالثاً: مرگ، امر عدمى نيست بلكه انتقال از عالمى محدود يعنى دنيا به عالمى وسيع تر مى باشد.

شبهه دوم: مساوى نبودن زنده ها و مرده ها

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد: (وَ ما يَس تَوِى الأَحْياءُ وَ لَا الأَمْواتُ)؛ «وهرگز مردگان وزندگان يكسان نيستند». (فاطر: 22)

در اين آيه خداوند بين زنده ها و مرده ها فرق گذاشته و خواص زندگان را براى مردگان قائل نشده است. بنابراين مرده مانند زنده ها نمى تواند بشنود و يا ببيند و آثار حيات بر او بار گردد.

پاسخ

اين جمله از آيه، همانند ادامه آن تمثيل براى كفار است ومقصود از احياء، مؤمنان زنده دل، ومقصود از اموات، كافران مرده دل است، ولذا بعد از آن چنين آمده است: (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ)؛ «و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته اند برسانى!» كه مراد كافران مرده دل است كه حتى سخن پيامبر رحمت نيز در دل سخت آنان راه نمى يابد و خداوند در اين تمثيل عدم برابرى كفار با مؤمنان را در همين دنيا بيان نموده است.

حكم صدا زدن اموات

اشاره

ص107

اشاره

وهابيان چون منكر حيات برزخى اند به همين جهت مى گويند صدا زدن اموات و استغاثه به اوليا جايز نيست، اما آيات و روايات بر جواز چنين كارى دلالت دارد.

از اينكه حضرت صالح و شعيب 8 قوم خود را بعد از مرگ صدا زده اند به دست مى آيد صدا زدن آنان جايز مى باشد.

جواز صدا زدن اموات از ديدگاه قرآن

1. خداوند متعال در خصوص قوم صالح مى فرمايد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ) (اعراف: 78 و 79)

سرانجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت؛ وصبحگاهان، [تنها] جسم بى جانشان در خانه هاشان باقى مانده بود. [صالح] از آنها روى برتافت؛ و گفت: اى قوم من! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ

ص108

كردم، وشرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى [چه كنم كه] شما خيرخواهان را دوست نداريد!

2. خداوند متعال درباره قوم شعيب مى فرمايد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ* الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرِينَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسى عَلى قَوْمٍ كافِرِينَ) (اعراف: 91- 93)

سپس زمين لرزه آنها را فرا گرفت؛ وصبحگاهان بصورت اجسادى بى جان در خانه هاشان مانده بودند. آنها كه شعيب را تكذيب كردند، [آنچنان نابود شدند كه] گويا هرگز در آن [خانه ها] سكونت نداشتند! آنها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند! سپس از آنان روى برتافت وگفت: اى قوم من! من رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ كردم وبراى شما خيرخواهى نمودم؛ با اين حال، چگونه بر حال قوم بى ايمان تأسف بخورم؟!

آيه صراحت دارد در اينكه صالح و شعيب 8 قوم خود را پس از مرگ آنان صدا زدهاند از اين آيه به دست ميآيد صدا زدن مردگان جايز بوده و آنان صداى زندگان را ميشنوند.

جواز صدا زدن اموات از ديدگاه روايات

حديث اول

بخارى به سند خود از انس بن مالك نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

ص109

إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ وَالْقَلْبُ يَحْزُنُ وَلا نَقُولُ إِلّا ما يَرْضي رَبُّنا وَإِنّا بِفِراقِكَ يا إِبْراهِيمُ لَمَحْزُونُونَ. (1)

همانا چشم مى گريد وقلب محزون مى شود ولى ما به جز چيزى كه مورد رضاى پروردگارمان باشد نمى گوييم، وهمانا ما اى ابراهيم در فراق تو محزونيم.

اين كلمات را پيامبر (ص) خطاب به فرزندش هنگامى گفتند كه ابراهيم از دنيا رحلت نموده بود و وهابيان هيچ گونه تأويل در آيات و روايات را نمى پذيرند و همه چيز را حمل بر ظاهر مى كنند. پس بنابر ظاهر اين روايت مى توان به مرده خطاب نمود و او مى شنود وگرنه خطاب نمودن به كسى كه نمى شنود كارى عبث است كه رسول خدا (ص) چنين كار بيهوده اى نمى كند.

حديث دوم

ابوهريره و عايشه و بريده نقل كرده اند:

إِنَّ النّبِيَّ (ص) كانَ يَقُولُ إِذا ذَهَبَ إِلَي الْمَقابِرِ: (أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ أَهْلِ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ، وَ إِنّا إِنْ شاءَ اللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ، أَسْأَلُ اللهَ لَنا وَ لَكُمُ الْعافِيَةَ). (2)

همانا پيامبر (ص) هر گاه به قبرستان مى رفت مى فرمود: (سلام بر شما اهل ديار از مؤمنين و مسلمانان، و ما اگر خدا بخواهد به شما ملحق خواهيم شد. از خداوند براى خود و شما عافيت مى طلبم).


1- صحيح بخارى، ح 1303.
2- تلخيص الحبير، ج 2، ص 137.

ص110

حسن بن على سقاف شافعى در ذيل اين حديث مى گويد:

قلت: و هذا نداء و دعاء للأموات صريح من النبي (ص) و تعليم للأمة، فليس ذلك عبادة لهم، و ليس لأحد ان يقول هنا (أَلدُّعاءُ هُوَ الْعِبادَةَ) كما انّه ليس لاحد ان يقول: وجب تغيير نداء النبي (ص) في الصلاة بعد وفاته بابدال (أَلسَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ) بلفظة (أَلسَّلامُ عَلَي النَّبِيِّ) فتنبّه. (1)

مى گويم: اين جملات ندا است و صدا زدن صريح اموات است از پيامبر (ص) و تعليمى است براى امت، و در عين حال عبادت آنها به حساب نمى آيد، و كسى حق ندارد كه در اينجا بگويد: (دعا همان عبادت است). همان گونه كه كسى نمى تواند بگويد: واجب است

كه ندا و صدا زدن پيامبر (ص) در نماز را بعد از وفاتش تغيير داده و (السلام عليك ايها النبى) را با لفظ (السلام على النبى) ادا كنيم. خوب توجه كنيد، (بلكه با لفط خطاب، عليك، بر او سلام مى دهيم).

حديث سوم

اشاره

طبرانى به سندش از انس بن مالك نقل كرده كه گفت:

لَمّا ماتَتْ فاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ عَلِيٍّ دَخَلَ عَلَيْها رَسُولُ اللهِ (ص) فَجَلسَ عِنْدَ رَأسِها فَقالَ: رَحِمَكِ اللهُ يا أُمّي! كُنْتِ أِمِّي بَعْدَ أُمِّي، تَجُوعِينَ وَ تَشْبَعِينِي، وَ تَعْرِينَ وَ تَكْسِينِي وَ تَمْنَعِينَ نَفْسَكَ طِيبَ الطَّعامِ وَ تُعْطِينَنِي، تُرِيدِينَ بِذلِكَ وَجْهَ اللهِ وَ الدّارَ الآخِرَةَ ... (2)


1- الاغاثة بادلة الاستغاثة، ص 11.
2- المعجم الأوسط، طبرانى، صص 356- 357؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 108 و ...

ص111

چون فاطمه بنت اسد مادر امام على از دنيا رحلت نمود رسول خدا (ص) بر او وارد شد و كنار سر او نشست و فرمود: رحمت خدا بر تو اى مادرم! تو براى من بعد از مادرم مادرى مى كردى؛ به خودت گرسنگى مى دادى ولى مرا سير مى كردى، و خودت برهنه بودى ولى مرا مى پوشاندى، خودت را از بهترين غذاها محروم مى كردى ولى به من آن غذاها را مى دادى و قصدت از اين كارها رضايت خدا و اجر اخروى بود ...

توثيق حديث

اين روايت را طبرانى با سلسله سند ذيل نقل نموده است: احمد بن حمّاد بن زغبه، از روح بن صلاح، از سفيان ثورى، از عاصم احول از انس بن مالك:

1. احمد بن حماد بن زغبه ثقه بوده و از شيوخ طبرانى و نسايى به حساب مى آيد.

2. روح بن صلاح، حاكم در سؤالات سجرى او را ثقه مأمون دانسته و ابن حبان او را در ثقات آورده است. (1)گرچه برخى هم او را تضعيف كرده اند ولى از آنجا كه سبب جرح را ذكر نكرده و تفسير ننموده اند مبهم بوده و در مقابل تعديلى كه ديگران ذكر كرده اند نمى توانند تأثير گذار باشند. و اين قانونى است كه در بحث جرح و تعديل علم رجال به آن اشاره شده است.

از باب نمونه ابن حجر در مقدمه «فتح البارى» در ترجمه محمد بن بشار بن بندار مى گويد:


1- الثقات، ج 8، ص 244.

ص112

ضعفه عمرو بن علي الفلّاس، و لم يذكر سبب ذلك، فما عرجوا علي تجريحه. (1)

عمرو بن على فلاس او را تضعيف كرده ولى چون سبب آن را ذكر نكرده متعرض جرح او نشده اند.

اشكال ناصرالدين البانى

وى ادعا كرده كه جرح در مورد روح بن صلاح تفسير شده است به قول ابن انس كه درباره او گفته: «رويت عنه مناكير»؛ «از او روايات منكر نقل شده است»، و به قول ابن عدى در «الكامل»: «في بعض حديثه نكرة» (2)؛ «در برخى از احاديث او منكر وجود دارد».

پاسخ

اعتراض البانى از دو جهت مردود است:

1. اين دو عبارت دلالت بر ضعف روح بن صالح ندارد همان طور كه ابن دقيق العيد در «شرح الإلمام» گفته است. (3)

ابن دقيق مى گويد:

قولهم (روي مناكير) لاتقتضي بمجرده ترك روايته حتّي تكثر المناكير في روايته و ينتهي ان يقال فيه (منكر الحديث)؛ لانّ منكر الحديث وصف في الرجل يستحق به الترك لحديثه.

گفته آنان (روى مناكير) به تنهايى اقتضاى ترك رواياتش را ندارد تا آنكه روايات منكر در احاديثش زياد شود و منتهى شود به اينكه


1- مقدمه فتح البارى، ص 437.
2- سلسلة الاحاديث الضعيفة، ج 1، صص 32 و 33.
3- ر. ك: نصب الرأية، ج 1، ص 179؛ فتح المغيث، ج 1، ص 347.

ص113

درباره او گفته شود (منكر الحديث است)؛ زيرا (منكر الحديث) وصفى است در رجل كه مستحق ترك حديث اوست.

2. جمله «روي المناكير» يا «رويت عنه المناكير» هيچ گونه دلالتى بر جرح ندارد؛ چرا كه ممكن است آن منكرات از جانب شيوخ او يا راويان از او باشد و روح بن صلاح تنها چيزى را نقل كرده كه متحمّل آن شده است.

حاكم به دارقطنى مى گويد:

سليمان بن بنت شرحبيل؟ قال: ثقة. قلت: أليس عنده مناكير؟ قال: يحدث بها عن قوم ضعفاء. (1)

درباره سليمان بن بنت شرحبيل پرسيدم؟ گفت: ثقه است. گفتم: آيا نزدش روايات منكر نيست؟ گفت: آن را از قوم ضعيف، نقل مى كند.

هنگامى كه ابن عدى در كتاب «الكامل» ترجمه روح بن صلاح را نقل مى كند دو حديث از او مى آورد كه آفت در آن دو راوى از روح بن صلاح است. (2)

ابن حجر مى گويد:

عادة ابن عدي في كامله ان يخرج الاحاديث التي انكرت علي الثقة أو علي غير الثقة ... (3)

عادت ابن عدى در كاملش اين است كه احاديثى را تخريج كند كه بر ثقه يا غير ثقه انكار شده است.


1- سؤالات السجزى، صص 217 و 218.
2- الكامل، ج 3، صص 1005 و 1006.
3- مقدمه فتح البارى، ص 429.

ص114

وانگهى البانى در جايى ديگر عنوان «منكر الحديث» را جرح مردود دانسته به جهت آنكه غير مفسرّ است. (1)

اشكال ديگر: البانى درصدد بر آمده تا توثيق ابن حبان و شاگردش حاكم نسبت به روح بن صلاح را ردّ كند. او در اين باره مى گويد:

انّ ابن حبان متساهل في التوثيق؛ فانّ كثيراً مايوثق المجهولين ... و مثله في التساهل الحاكم كما لايخفي علي المتضلع بعلم التراجم و الرجال، فقولهما عند التعارض لايقام له وزن حتّي و لو كان الجرح مبهماً لم يذكر له سبب. (2)

همانا ابن حبان متساهل در توثيق است؛ زيرا بسيارى از مواقع افراد مجهول را توثيق مى كند ... و مثل اوست در تساهل حاكم، همان گونه كه بر افراد متخصص به علم تراجم و رجال مخفى نمى باشد، پس گفته آن دو هنگام تعارض اعتبارى ندارد حتى در صورتى كه جرح مبهم بوده و براى آن سببى ذكر نشده باشد.

پاسخ

اولًا: ابن حبان در مقدمه كتابش توثيقات خود را بر دو قسم كرده است؛

1. كسانى كه علماى جرح و تعديل درباره آنها اختلاف دارند و هرجابراى او ثابت شود ثقه است آن را داخل در ثقات كرده وگرنه او را در كتاب ديگرش آورده است.


1- سلسلة الاحاديث الصحيحة، ج 1، ص 769.
2- سلسلة الاحاديث الضعيفة، ج 1، ص 32.

ص115

2. كسانى كه معروف به جرح يا تعديل نيستند ولى شيخ او و راوى از او ثقه است و از آنجا كه حديث منكرى ندارد نزد او ثقه مى باشد، گرچه اين گونه افراد نزد جمهور رجاليين مجهول الحال به حساب مى آيند و اين نظر تنها براى ابن حبان نيست. لذا نسبت تساهل در مورد توثيقات ابن حبان به طور مطلق صحيح نيست و اگر تساهلى باشد تنها در مورد دسته دوم از توثيقات اوست، و لذا ردّ توثيق ابن حبّان در مورد روح بن صلاح به ادعاى تساهل او صحيح نمى باشد.

ثانياً: ادعاى تساهل در توثيقات حاكم پذيرفته نيست؛ چرا كه هميشه علما توثيقات او را نقل كرده و به آن اعتماد نموده اند و كتاب هاى رجالى پر از اين اعتمادهاست. گرچه ذهبى حاكم را همانند ترمذى متساهل دانسته (1)، ولى گفته شده كه تساهل او مخصوص به احاديث در «المستدرك على الصحيحين» است. (2)در حالى كه توثيق روح بن صلاح از ناحيه او در «سؤالات السجزى» آمده است.

از جهت ديگر مى توان توثيق حاكم و ابن حبان را اين گونه تقويت كرد كه يعقوب بن سفيان از مشايخ او به حساب مى آيد، كسى كه حديثش كمتر از حسن نيست.

بقيه رجال سند نزد اهل سنت تمام بوده و مورد وثوق مى باشند.

حديث چهارم

ابومويه به مولى رسول الله (ص) مى گويد:


1- ذكر من يعتمد قوله فى الجرح و التعديل، ص 172.
2- التنكيل، ج 1، ص 459.

ص116

إِنَّ النَّبِيَّ (ص) قالَ لأَهْلِ الْبَقِيعِ: (أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ الْمَقابِرِ لِيَهْنِئْكُمْ ما أَصَبْتُمْ فِيهِ ... (1)

همانا پيامبر (ص) به اهالى بقيع فرمود: درود بر شما اى صاحبان قبور، خوشا بر شما از آنچه در آن عالم به آنها دسترسى پيدا كرديد ...

حديث پنجم

بخارى و مسلم نقل كرده اند:

إِنَّ النَّبِيَّ (ص) قالَ لأَهْلِ الْبِئْرِ وَ اسْمُهَا الْقَلِيبُ الَّتِي أُلْقِيَ فِيها جَماعَةٌ مِنَ الْكُفّارِ فِي بَدْرٍ: هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ حَقّاً، فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَنِي اللهُ حَقّاً.(2)

همانا پيامبر (ص) به اهل چاهى كه اسمش قليب بود و در منطقه بدر جماعتى از كشته هاى كفار در آن افتاده بودند فرمود: آيا شما آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده حق يافتيد؟! من كه آنچه را خدايم برايم وعده كرده بود حق يافتم.

حديث ششم

حلبى در سيره خود چنين نقل كرده است:

وَ كانَ إِذا تَهَجَّمَتْ عَلَيْهِ قُرَيْشٌ يَنْدُبُ عِمَّهُ فَيَقُولُ: يا عمُّ! ما أَسْرَعَ ما وَجَدْتُ فَقْدَكَ.(3)


1- مسند احمد، ج 3، ص 489؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.
2- فتح البارى، ج 7، ص 301؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2203.
3- السيرة الحلبية، ج 1، ص 479.

ص117

و چون قريش بر رسول خدا (ص) هجوم مى آورد عمويش را صدا مى زد و چنين ندبه مى كرد: اى عمو! چه زود فراق و نبود تو را احساس كردم.

حديث هفتم

رسول خدا (ص) هنگامى كه وارد قبرستان مى شد خطاب به اموات كرده و آنان را اين گونه صدا مى زد: «أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ ...» (1)؛ «درود بر شما اى اهل ديار مؤمنان و مسلمانان ...».

صدا زدن اموات در عمل صحابه

1. نقل شده كه صفيه دختر عبدالمطلب عمه پيامبر (ص) بعد از وفات حضرت قصيده اى در مرثيه او سرود كه در آن چنين آمده است:

أَلا يا رَسُولَ اللهِ أَنْتَ رَجاؤُنا

وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً وَلَمْ تَكُ جافِياً وَ كُنْتَ بِنا بِرّاً رَؤُوفاً نَبِيَّنا وَكُنْتُ عَلَيْكَ الْيَوْمَ مَنْ كانَ باكِياً (2)

آگاه باش اى فرستاده خدا! تو اميد مايى، تو به ما نيكوكار بودى و جفا نمى كردى. تو نيكوكارى بودى مهربان، پيام آور براى ما، و من امروز كسى هستم كه بر تو مى گريم.

در اين اشعار خطاب به رسول خدا (ص) شده در حالى كه از دنيا رحلت كرده است.


1- المصنف، ابن ابى شيبه، ج 3، ص 221.
2- ذخائر العقبى، طبرى، ص 252؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 36.

ص118

2. عبدالرزاق به سند صحيح از نافع نقل كرده كه گفت:

كانَ ابْنُ عُمَرَ إِذا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ أَتي قَبْرَ النَّبِيِّ (ص) فَقالَ: أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللهِ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبابَكْرٍ، أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَتاه. (1)

عبدالله بن عمر چون از سفرى بازمى گشت به كنار قبر پيامبر (ص) مى آمد و مى گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى ابابكر، سلام بر تو اى پدرم.

3. ابوبكر بعد از مرگ رسول خدا (ص) خطاب به او عرض كرد:

بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يا نَبِيَّ اللهِ! لايَجْمَعُ اللهُ عَلَيْكَ مَوْتَتَيْنِ. (2)

پدر و مادرم به فداى تو اى پيامبر خدا (ص)! خداوند بر تو بين دو مرگ جمع نخواهد كرد.

4. طبرانى در «المعجم الكبير» به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مى كند: شخصى به جهت حاجتى مكرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه مى نمود، ولى عثمان به خواسته اش توجّهى نمى كرد؛ تا اينكه در بين راه عثمان بن حنيف را- كه خود راوى است- ملاقات كرده واز اين موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبى را آماده كن ووضو بگير؛ به مسجد برو ودو ركعت نماز بگزار وبعد از اتمام نماز، پيامبر (ص) را وسيله قرار ده وبگو: «أَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلِكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ن بِيِّ الرَّحْمَةِ، يا مِحَمَّدُ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلي رَبّي فَتَقْضِيَ لِي حاجَتِي»، آن گاه حاجت خود را به ياد آور.


1- المصنّف، عبدالرزاق، ج 3، ص 576.
2- فتح البارى، ج 3، ص 113.

ص119

عثمان بن حنيف مى گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوى خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد واو را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نيز او را احترام شايانى كرد. سپس حاجتش را به طور كامل برآورد وبه او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم وهرگاه بعد از اين از ما حاجتى خواستى به نزد ما بيا ....

عثمان بن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزى خدمت پيامبر (ص) بودم كه نابينايى نزد حضرت آمد واز كورى چشم خود شكايت نمود. حضرت (ص) ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولى او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد وآن شخص نيز بعد از اداى آن بينا شد وبه مقصود خود رسيد.

ص120

شنيدن اموات در عالم برزخ

اشاره

ص121

اشاره

موضوع شنيدن اموات در عالم برزخ صداى اهل دنيا و اطلاع آنان از نيت زنده ها مورد اختلاف بين وهابيان و ديگر پيروان مذاهب اسلامى است. اينك جا دارد تا اين موضوع را نيز مورد بحث قرار دهيم.

شنيدن اموات در عالم برزخ از ديدگاه قرآن

از برخى آيات قرآن مى توان موضوع شنيدن اموات را اثبات نمود:

1. خداوند متعال مى فرمايد: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى)؛ «مسلّماً تو نمى توانى سخنت را به گوش مرده دلان برسانى». (نمل: 8)

گرچه در اين آيه نفى سماع از اموات كرده ولى در آيه شهيدان آنان را ميت ندانسته است آنجا كه مى فرمايد:

(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ) (آل عمران: 169)

[اى پيامبر!] هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند.

ص122

اولًا: اوليا و شهدا موضوعاً از آيه عدم شنيدن خارجند.

ثانياً: مراد از موتى در آيه كفار مرده دلانند كه انذار و تبشير رسول خدا در آنان تأثير نداشت. از اين رو، از موضوع بحث ما خارج است و دلالت بر نشنيدن اموات مسلمانان ندارد.

2. خداوند متعال خطاب به پيامبر اسلام (ص) مى فرمايد:

(وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ) (زخرف: 45)

از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم؟!

سؤال كردن از انبياى پيشين فرع بر آن است كه سؤال او را بشنوند.

3. خداوند متعال درباره حضرت صالح (ع) و قومش مى فرمايد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ) (اعراف: 78 و 79)

سرانجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت؛ و صبحگاهان، [تنها] جسم بى جانشان در خانه هاشان باقى مانده بود. [صالح] از آنها روى برتافت؛ و گفت: اى قوم من! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم، و شرط خيرخواهى را انجام دادم، ولى [چه كنم كه] شما خيرخواهان را دوست نداريد!

از اينكه حضرت صالح با قوم خود سخن گفته به دست مى آيد كه اموات در عالم برزخ مى شنوند.

شنيدن اموات در عالم برزخ از ديدگاه روايات

ص123

از برخى روايات نيز مى توان موضوع شنيدن اموات را استفاده نمود:

1. انس بن مالك از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

أَلْعَبْدُ إِذا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ وَ تَوَلّي وَ ذَهَبَ أَصحابُهُ حَتّي إِنَّهُ لَيَسْمَعَ قَرْعَ نِعالِهِمْ، أَتاهُ مَلَكانِ فَأَقْعَداهُ فَيَقُولانِ لَهُ: ما كُنْتَ تَقُولُ فِي هذَا الرَّجُلِ مُحَمَّدٍ (ص)؟ ... (1)

بنده چون در قبرش گذاشته مى شود و اصحاب او پشت كرده و مى روند به طورى كه صداى كفش هاى آنان را مى شنود، دو فرشته نزد او مى آيند و او را مى نشانند و به او مى گويند: ديدگاه تو درباره اين مرد [محمّد (ص)] چيست؟ ...

2. مسلم به سندش از عايشه نقل كرده كه گفت:

كانَ رَسُولُ اللهِ (ص) كُلَّما كانَ لَيْلَتُها مِنْ رَسُولِ اللهِ (ص) يَخْرُجُ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ إِلَي الْبَقِيعِ فَيَقُولُ: أَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ دارِ قَوْمٍ مِؤْمِنِينَ وَ أَتاكُمْ ما تُوعَدُونَ غَداً مُؤَجَّلُونَ ...(2)

رسول خدا (ص) هر شبى كه نوبت عايشه بود آخر شب به قبرستان بقيع مى رفت و مى فرمود: درود بر شما اى خانه قوم مؤمنين، و آمد شما را آنچه كه به شما وعده داده شده بود كه در آينده به شما خواهد رسيد ...

3. عايشه از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود: از عايشه نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود:


1- صحيح بخارى، ج 1، ص 448؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2200.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 699.

ص124

ما مِنْ رَجُلٍ يَزُورُ قَبْرَ أَخِيهِ وَ يَجْلِسُ عِنْدَهُ إِلَّا اسْتَأنَسَ وَ رَدَّ عَلَيْهِ حَتّي يَقُومُ. (1)

هيچ مردى نيست كه به زيارت قبر برادرش برود و نزدش بنشيند جز آنكه نسبت به او انس مى گيرد و جواب او را مى دهد تا آن شخص از آن مكان برخيزد.

4. طبرانى به سندش از انس بن مالك نقل كرده كه گفت:

لَمّا ماتَتْ فاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ عَلِيٍّ دَخَلَ عَلَيْها رَسُولُ اللهِ (ص) فَجَلَسَ عِنْدَ رَأسِها فَقالَ: رَحِمَكِ اللهُ يا أُمّي! كُنْتِ أُمِّي بَعْدَ أُمِّي، تَجُوعيِنَ وَ تَشْبَعِينِي، وَ تَعْرِينَ وَ تَكْسِينِي وَ تَمْنَعِينَ نَفْسَكَ طِيبَ الطَّعامِ وَ تُعْطِينَنِي، تُرِيدِينَ بِذلِكَ وَجْهَ اللهِ وَ الدّارَ الآخِرَةَ ... (2)

چون فاطمه بنت اسد مادر امام على از دنيا رحلت نمود رسول خدا (ص) بر او وارد شد و كنار سر او نشست و فرمود: رحمت خدا بر تو اى مادرم! تو براى من بعد از مادرم مادرى مى كردى؛ به خودت گرسنگى مى دادى ولى مرا سير مى كردى، و خودت برهنه بودى ولى مرا مى پوشاندى، خودت را از بهترين غذاها محروم مى كردى ولى به من آن غذاها را مى دادى و قصدت از اين كارها رضايت خدا و اجر اخروى بود ...

5. بخارى و مسلم نقل كرده اند:

إِنَّ النَّبِيَّ (ص) قالَ لأَهْلِ الْبِئْرِ وَ اسْمُهَا الْقَلِيبُ الَّتِي أُلقِيَ فِيها جَماعَةٌ مِنَ الْكُفّارِ فِي بَدْرٍ: هَلْ وَجَدْتمْ ما وَعَدَكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ حَقّاً، فَإِنِّي قَدْ وَجَدْتُ ما وَعَدَنِي اللهُ حَقّاً. (3)


1- كنزالعمال، ج 15، ص 656.
2- المعجم الأوسط، طبرانى، صص 356- 357؛ مستدرك حاكم، ج 3، ص 108 و ...
3- فتح البارى، ج 7، ص 301؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2203.

ص125

همانا پيامبر (ص) به اهل چاهى كه اسمش قليب بود و در منطقه بدر جماعتى از كشته هاى كفار در آن افتاده بودند فرمود: آيا شما آنچه را كه خدا و رسولش وعده داده حق يافتيد؟! من كه آنچه را خدايم برايم وعده كرده بود حق يافتم.

6. بخارى و مسلم از انس نقل كرده كه پيامبر (ص) فرمود:

أَلْعَبْدُ إِذا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ وَ تَوَلّي وَ ذَهَبَ أَصْحابُهُ حَتّي إِنَّهُ يَسْمَعُ قَرْعَ نِعالِهِمْ أَتاهُ مَلَكانِ فَأَقْعَداهُ. (1)

بنده چون در قبرش گذاشته شود و يارانش پشت نمايند و بروند تا اينكه صداى كفش آنها را بشنود دو فرشته آمده و او را مى نشانند.

اگر كسى بگويد كه اين حديث مربوط به ابتداى دفن اوست محمد عابد سندى انصارى حنفى در جواب آن گفته است:

فهو خلاف الظاهر، بل الظاهر انّ هذه الحالة حاصلة في القبر سرمداً؛ لما سقناه فيه من الأدلة التي تقتضي ثبوت سماع الميت دواماً. (2)

اين احتمال خلاف ظاهر است، بلكه ظاهر اين است كه اين حالت تا ابد در قبر حاصل است؛ به جهت آنچه كه از ادله ذكر كرديم كه مقتضى ثبوت سماع ميت به طور دوام است.

شنيدن اموات در عالم برزخ از ديدگاه اهل سنت

برخى از علماى اهل سنت معتقد به شنيدن اموات در عالم برزخ مى باشند:


1- صحيح بخارى، ح 1338 و 1374؛ صحيح مسلم، ح 7216.
2- التوسل، ص 35.

ص126

1. شيخ محمود شلتوت مى گويد:

والذي ترشد إليه الآثار الدينية انّها تخرج من بدن الإنسان فيكون الموت، و انّها تبقي ذات ادراك، تسمع

السلام عليها و تعرف من يزور قبر صاحبها، و تدرك لذة النعيم و ألم الجحيم. (1)

آنچه كه از آثار دينى استفاده مى شود اين است كه روح از بدن انسان بيرون مى آيد و مرگ تحقق مى يابد و آن روح داراى ادراك باقى مى ماند و سلام بر خود را مى شنود و كسى را كه به زيارت قبرش بيايد مى شناسد و لذت نعمت و درد آتش را درك مى كند ...

2. ابن قيم جوزيه مى گويد:

والسلف مجمعون علي هذا، و قد تواترت الآثار منهم بانّ الميّت يعرف زيارة الحي له و يستبشر به. (2)

پيشينيان بر اين مطلب اجماع دارند. و خبرهاى متواتر از آن رسيده كه ميت زيارت افراد زنده از او را مى فهمد و از آن خوشحال مى شود.

نظر ابن تيميه درباره شنيدن اموات

ابن تيميه مى گويد:

فامّا سماع الميت للأصوات من القرائة و غيرها حق ... و كذلك قد ذكر طائفة من العلماء من اصحاب احمد، و ذكروا فيه آثاراً: (انّ الميت يتألم بما يفعل عنده من المعاصي). فقد يقال ايضاً: انّه يتنعم بما يسمعه من القرائة و ذكر الله. (3)


1- الفتاوى، ص 19.
2- الروح، ص 9.
3- اقتضاء الصراط المستقيم، ص 379.

ص127

امّا اينكه ميت صداى قرائت ها و ديگر امور را مى شنود اين امر حق است ... و همچنين طائفه اى از علما از اصحاب احمد اين مطلب را ذكر كرده اند، و در اين باره آثارى را يادآور شده اند كه ميت از گناهانى كه نزد او انجام مى گيرد آزار مى بيند. و گاهى نيز گفته مى شود كه ميت به آنچه از قرائت [قرآن] و ذكر خدا مى شنود متنعم مى گردد.

پاسخ به شبهات

اشاره

بعد از تبيين موضوع شنيدن اموات در عالم برزخ، اينك به بررسى شبهات آن مى پردازيم:

شبهه اول: نشنيدن صداى اهل دنيا

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

(ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ* إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ) (فاطر: 13 و 14)

اين است خداوند، پروردگار شما؛ حاكميت [در سراسر عالم] از آن اوست: و كسانى را كه جز او مى خوانيد [و مى پرستيد] حتى به اندازه پوست نازك هسته خرما مالك نيستند! اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند، و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى گويند؛ و روز قيامت، شرك [و پرستش] شما را منكر مى شوند، و هيچ كس مانند [خداوند آگاه و] خبير تو را [از حقايق] باخبر نمى سازد.

ص128

گفته شده كه در آيه دوم شنيدن صداهاى عالم دنيا در عالم برزخ نفى شده است.

پاسخ

اولًا: از تاريخ استفاده مى شود ديدگاه مشركان درباره غير خدا از موجوداتى كه مى پرستيدند اعتقاد به خالقيت يا ربوبيت استقلالى آنها بوده است.

ابن هشام نقل مى كند:

حدثني بعض اهل العلم: انّ عمرو بن لحي خرج من مكّة إلي الشام في بعض أموره، فلمّا قدم مأب من ارض البلقاء وبها يومئذ العماليق ... رأهم يعبدون الأصنام فقال لهم: ما هذه الأصنام الّتي أراكم تعبدون؟ قالوا له: هذه اصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا ونستنصرها فتنصرنا. فقال لهم: أفلا تعطونني منها صنماً فأسير به إلي أرض العرب فيعبدوه؟ فأعطوه صنماً يقال له: هبل، فقدم به مكة فنصبه وامر الناس بعبادته وتعظيمه.(1)

برخى از اهل علم حديث كرده كه عمرو بن لحى به جهت كارى از مكّه به طرف شام حركت كرد، وچون به مآب از سرزمين بلقاء رسيد كه عمالقه در آنجا زندگى مى كردند ... آنان را مشاهده كرد كه بت مى پرستيدند. گفت: اين چه بت هايى است كه شما آنها را مى پرستيد؟ گفتند: اينها بت هايى است كه آنها را مى پرستيم واز آنها باران مى خواهيم براى ما باران مى فرستند ويارى مى طلبيم ما را


1- السيرة النبوية، ج 1، ص 101.

ص129

يارى مى كنند. عمرو به آنان گفت: آيا به من از ميان آنها بتى نمى دهى تا به سرزمين عرب برده وآن را عبادت كنيم؟ آنان بت هبل را به او دادند. او آن بت را به مكّه آورده ودر آنجا نصب نمود ومردم را دستور داد تا آن را عبادت كرده وتعظيم نمايند.

ثانياً: سياق آيه مورد اشكال دلالت بر آن دارد كه چون مشركان ديدگاه استقلالى به اولياى خود و نيز بت ها داشتند مورد مذمت قرار گرفته اند. لذامى فرمايد كه آنها گوش به دعايشان نمى دهند و اگر هم بدهند حاجت آنها را اجابت نمى كنند. و در ذيل آيه مى فرمايد: (روز قيامت به شرك شما كفر مى ورزند). از اينجا معلوم مى شود كه آنها ديدگاه شرك آلود در رابطه با بت ها يا اوليا داشتند.

ثالثاً: از آيات قرآن استفاده مى شود كه مشركان شرك در خالقيت و ربوبيت داشته اند:

خداوند متعال مى فرمايد:

(قُلْ أَ غَيْرَ اللهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ ءٍ) (انعام: 164)

بگو: آيا غير خدا، پروردگارى را بطلبم، در حالى كه او پروردگار همه چيز است؟!

همچنين مى فرمايد:

(أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ) (رعد: 16)

آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينش ها بر آنها مشتبه شده است؟! بگو: خدا خالق همه چيز است؛ و اوست يكتا و پيروز.

ص130

رابعاً: پيامبر اكرم (ص) خوفى از وقوع امت در شرك نداشته است.

بخارى به سندش از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده كه فرمود:

... وَ اللهِ ما أَخافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي وَلكِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ أَنْ تُنافِسُوا فِيها. (1)

به خدا سوگند! من از اينكه بعد از من مشرك شويد نمى هراسم بلكه از آن بيم دارم كه در امر دين با هم نزاع كنيد ...

مالك از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود: «لا يَجْتَمِعُ دِينانِ فِي جَزِيرَةِ الْعَرَبِ» (2)؛ «دو دين در جزيرةالعرب جمع نمى شود».

مسلم به سندش از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

إِنَّ الشَّيْطانَ قَدْ أَيِسَ أَنْ يَعْبُدَهُ الْمُصَلُّونَ فِي جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَلكِنْ فِي التَّحْرِيشِ بَيْنَهُمْ. (3)

همانا شيطان مأيوس شد از اينكه نمازگزاران در جزيرة العرب او را عبادت كنند ولى از نزاع بين آنان مأيوس نشده است.

بخارى به سندش از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

مَنْ يُرِدِ اللهُ بِهِ خَيْراً يَفْقَهْهُ فِي الدِّينِ، وَ إِنَّما أَنَا قاسِمٌ وَ اللهُ يُعْطِي، وَلا يَزالُ أَمْرُ هذِهِ الأُمَّةِ مُسْتَقِيماً حَتّي تَقُومَ السّاعَةُ أَوْ يَأتِي أَمْرُ اللهِ تَعالي ...(4)

به هر كسى كه خداوند اراده خير داشته باشد او را فقيه در دين مى كند، وهمانا من تقسيم كننده وخداوند عطاكننده است، وهميشه


1- صحيح بخارى، ح 1344.
2- موطأ مالك، رقم 1388.
3- صحيح مسلم، ح 2812.
4- صحيح بخارى، ح 7460.

ص131

امر اين امّت مستقيم است تا قيامت برپا شده يا امر خداى متعال برسد ...

خامساً: ديدگاه مشركان مطابق آيات قرآن استقلال نظر درباره

بت ها و اوليايشان و پرستش آنها بوده است و حال آنكه هيچ مسلمانى نظر استقلالى به انبيا و اوليا نداشته و آنها را نمى پرستد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً) (عنكبوت: 17)

آنهايى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد، مالك هيچ رزقى براى شما نيستند.

و نيز مى فرمايد:

(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الأَرْضِ) (سبأ: 22)

بگو: كسانى را كه غير از خدا [معبود خود] مى پنداريد بخوانيد! [آنها هرگز گرهى از كار شما نمى گشايند، چرا كه] آنها به اندازه ذرّه اى در آسمان ها و زمين مالك نيستند.

قرائن استقلال نظر مشركان درباره اوليائشان

1. عنوان شرك؛ زيرا در مفهوم شرك عرضيت نهفته است نه طوليت.

2. عنوان (مَعَ اللهِ)؛ كه به معناى معيت و عرضيت است.

خداوند متعال مى فرمايد: (لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ)؛ «هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده». (اسراء: 22)

3. تعبير (مِنْ دُونِهِ)؛ كه به معناى قطع ارتباط از خداوند متعال است.

ص132

و نيز مى فرمايد: (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ)؛ «بگو: كسانى را كه غير از خدا [معبود خود] مى پنداريد، بخوانيد». (اسراء: 56)

4. تعبير به «عدم ملك»؛ كه دلالت دارد بر اينكه مشركان اعتقاد به ملكيت براى بت ها يا اولياى خود داشته اند.

و مى فرمايد:

(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلًا) (اسراء: 56)

بگو: كسانى را كه غير از خدا [معبود خود] مى پنداريد، بخوانيد! آنها نه مى توانند مشكلى را از شما برطرف سازند، و نه تغييرى در آن ايجاد كنند.

اشكال

گفته شده: مشركان طبق آيات قرآن شرك در خالقيت و ربوبيت نداشتند به دليل آيه (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيقُولُنَّ اللهُ) و آيه: (وَ مَنْ يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ)، بلكه شرك آنان تنها در عبوديت بوده است. لذا مطابق اين دو آيه پاسخ آنان در سؤال از خالق و مدبر عالم آن است كه خداوند مى باشد.

پاسخ

اولًا: به قرينه (فَسَيَقُولُونَ) كه با سين آمده دلالت دارد كه با تأمل و تفكر زود است كه اقرار به خداوند نمايند كه ملزم به حكم عقل باشند نه اينكه آنان به اين عقيده معترف بودند.

ص133

قرطبى در تفسير آن مى گويد:

... أو فسيقولون هو الله ان فكروا و انصفوا.(1)

... پس مى گويند: او خداست، اگر فكر كرده وانصاف به خرج دهند.

بيضاوى مى گويد:

لانّ العقل الصريح قد اضطرهم بأدني نظر إلي الاقرار بانّه خالقها. (2)

زيرا عقل صريح آنان را مجبور خواهد كرد كه با كمترين تأمّل اقرار كنند كه خداوند خالق آنهاست.

شوكانى مى گويد:

أي سيكون قولهم في جواب هذه الاستفهام انّ الفاعل لهذه الأمور هو الله سبحانه ان انصفوا و عملوا ما يوجبه الفكر الصحيح و العقل السليم. (3)

يعنى زود است كه گفتار آنان در جواب اين سؤال اين باشد كه فاعل اين امور همان خداوند سبحان است، اگر انصاف داده وطبق حكم عقل سليم وفكر صحيح عمل نمايند.

ثانياً: ذيل آيه اول اين چنين آمده است: (فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ) يعنى اگر آنان قدرى تفكر كنند معتقد به شرك در خالقيت نمى شوند.

شبهه دوم: نفى قدرت اجابت دعا از اموات

اشاره

خداوند مى فرمايد:

(إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ أَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ


1- الجامع لاحكام القرآن، ج 8، ص 247.
2- انوار التنزيل، ج 1، ص 434.
3- فتح القدير، ج 2، ص 504.

ص134

يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها) (اعراف: 194 و 195)

آنهايى را كه غير از خدا مى خوانيد [و پرستش مى كنيد]، بندگانى همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانيد، واگر راست مى گوييد بايد به شما پاسخ دهند [و تقاضايتان را برآورند!]، آيا [آنهاحداقل همانند خود شما] پاهايى دارند كه با آن راه بروند؟! يا دست هايى دارند كه با آن چيزى را بگيرند [و كارى انجام دهند؟!] يا چشمانى دارند كه با آن ببينند؟! يا گوش هايى دارند كه با آن بشنوند؟!

آيه مى گويد آن كسانى را كه صدا مى زنيد همانند شمايند و قدرت اجابت دعاى شما را ندارند.

پاسخ

اولًا: مورد آيه بت هاى سنگى و چوبى است كه گوش شنوا ندارند.

ثانياً: همان گونه كه قبلًا اشاره شد مشركان ديدگاه استقلالى نسبت به اولياى خود از اموات و بت ها در ربوبيت و خالقيت داشته اند و آنها را مى پرستيدند نه خدا را. لذا خداوند متعال آنها را مذمت مى كند، و در قرآن از تعبير (مِنْ دُونِ اللهِ) به كار برده است.

شبهه سوم: غفلت مردگان از دعاى زنده ها

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ) (احقاف: 5)

ص135

چه كسى گمراه تر است از آن كس كه معبودى غير خدا را مى خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد و از خواندن آنها [كاملًا] بى خبر است؟! [و صداى آنها را هيچ نمى شنود!]

گفته شده مطابق اين آيه اولياى خدا در عالم برزخ نمى شنوند و خواسته ها را نيز اجابت نمى كنند.

پاسخ

اولًا: مقصود از آيه بت ها هستند.

ثانياً: بر فرض شمول آيه بر اولياى الهى، مقصود آيه، مذمت به جهت نظر استقلالى به اولياست به قرينه (مِنْ دُونِ اللهِ) نه نظر به اوليا و انبيا به اين عنوان كه آنان بندگان مقرب و واسطه فيض الهى مى باشند.

شبهه چهارم: نفى شعور از اموات

اشاره

خداوند مى فرمايد:

(وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ* أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ) (نحل: 20 و 21)

معبودهايى را كه غير از خدا مى خوانند، چيزى را خلق نمى كنند؛ بلكه خودشان هم مخلوقند!، آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند؛ و نمى دانند [عبادت كنندگانشان] در چه زمانى محشور مى شوند!

گفته شده مطابق اين آيه اوليا در عالم برزخ مرده اند و نمى توانند كارى انجام دهند.

پاسخ

ص136

از ظاهر آيه فوق و آيات ديگر استفاده مى شود كه مشركان از آن جهت كه اولياى خود را كه مرده بودند خالق مستقل مى دانستند، لذا مورد مذمت قرار گرفته اند.

خداوند متعال درباره آنان مى فرمايد:

(أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِ

شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ) (رعد: 16)

آيا آنها همتايانى براى خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينشى داشتند، و اين آفرينش ها بر آنها مشتبه شده است؟! بگو: خدا خالق همه چيز است؛ و اوست يكتا و پيروز!

يعنى آنان شرك در خالقيت داشتند و حال آنكه مسلمانان انبيا و اوليا را خالق و شريك خدا نمى دانند.

شبهه پنجم: نفى سماع از اموات

اشاره

خداوند متعال مى فرمايد:

(فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ) (روم: 52)

تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى برگردانند و دور شوند!

همچنين مى فرمايد:

(وَ ما يَسْتَوِي الأَحْياءُ وَ لَا الأَمْواتُ إِنَّ اللهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) (فاطر: 22)

ص137

و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند! خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مى رساند، و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته اند برسانى!

مطابق اين دو آيه شنيدن اموات در عالم برزخ نفى شده است.

پاسخ

ابن قيم جوزيه شاگرد ابن تيميه درباره اين آيه مى گويد:

امّا قوله: (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) فسياق الآية يدلّ علي انّ المراد منها: انّ الكافر الميت القلب لاتقدر علي إسماعه اسماعاً ينتفع به، كما انّ من في القبور لايسمعون شيئاً البتة، كيف و قد اخبر النبي (ص) انّهم يسمعون حفق نعال المشيعين، و اخبر انّ قتلي بدر سمعوا كلامه و خطابه، و شرّع السلام عليهم بصيغة الخطاب للحاضر الذي يسمع، و اخبر انّ من سلّم علي اخيه المؤمن ردّ (ص).

وقال ايضاً: هذه الآية نظير قوله: (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) و قد يقال: نفي اسماع الصمّ مع نفي اسماع الموتي يدلّ علي انّ المراد عدم اهلية كلّ منهما للسماع، و انّ قلوب هؤلاء لما كانت ميتة صماً، كان اسماعها ممتنعاً، و بمنزلة خطاب الميّت و الأصمّ، وهذا حقّ، و لكن لاينفي اسماع الارواح بعد الموت اسماع توبيخ و تقريع بواسطة تعلّقها بالأبدان في وقت ما، فهذا غير الإسماع المنفي.

ص138

وحقيقة المعني: انّك لاتستطيع ان تسمع من لم يشأ الله ان يسمعه، ان انت إلّا نذير، أي انّما جعل الله لك الاستطاعة علي الإنذار الذي كلّفك اياه، لاعلي اسماع من لم يشأ الله اسماعه. (1)

و امّا قول خداوند (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) سياق آيه دلالت مى كند بر اينكه مراد از آن اين است كه كافر دل مرده را قدرت بر شنواندن او به به طورى كه از آن نفع ببرد ندارى، همان گونه كه مرده هاى در قبر چيزى نمى شوند. و مقصود خداى سبحان اين نيست كه اصحاب قبور هيچ چيز نمى شنوند. چگونه اين مطلب صحيح باشد در حالى كه پيامبر (ص) خبر داده كه اموات صداى كفش تشييع كنندگان را مى شنوند، و نيز خبر داده كه كشته هاى بدر كلام و خطابش را شنيدند. و نيز درود فرستادن بر ايشان را به صيغه خطاب كه براى حاضرى است كه مى شنود را مشروع دانسته است. و نيز خبر داده به اينكه هر كس بر برادر مؤمنش سلام كند او جوابش را مى دهد.

اين آيه نظير گفته خداوند است كه فرمود: (إِنَّكَ لاتُسْمِعُ الْم وْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ). و گاهى گفته مى شود: نفى شنواندن به انسان گنگ با نفى شنواندن به مرده ها دلالت مى كند بر اينكه مراد عدم اهليت هر كدام از آن دو براى شنيدن است، و اينكه قلب هاى آنان چون كه مرده و گنگ است بدين جهت شنواندن به آنان ممتنع مى باشد و لذا به منزله خطاب به مرده و گنگ است. و اين كلامى است به حق، ولى شنواندن به روح بعد از


1- الروح، ابن قيم جوزيه، صص 45- 46.

ص139

مرگ به نحو توبيخ و كوبيدن به جهت تعلق آنها به بدن ها در يك وقت خاص را نفى نمى كند، و اين غير از شنواندنى است كه نفى شده است.

و حقيقت معنا اين است كه خداوند مى فرمايد: (تو نمى توانى به آنها چيزى را بشنوانى كه خدا نخواسته آن را بشنوند، و تنها كار تو ترساندن است) يعنى خداوند تنها براى تو استطاعت بر انذار را قرار داده و تو را به آن تكليف كرده است، نه بر شنواندن به كسى كه خداوند شنواندن به او را نخواسته است.

حسن بن على سقاف شافعى در شرح اين آيه مى نويسد:

اعلم يرحمك الله تعالي انّ بعض من توهّم انّ الاموات لايسمعون ظنّوا انّ قول الله تعالي (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) دليلا علي ذلك، و ليس كذلك، بل هذه الآية دليل علي انّ الكفار المصرّين علي الباطل لن ينتفعوا بما يسمعونه من التذكير و الموعظة بعد ان خرجوا من الدنيا علي كفرهم. فشبّه الله تعالي هؤلاء الكفار المصرّين بالأموات من هذا الوجه. و نصّ علي ذلك اهل التفسير فراجعه. (1)

بدان خداوند تو را رحمت كند كه برخى از كسانى كه توهم كرده اند مرده ها نمى شنوند گمان كرده اند كه قول خداوند متعال وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ دليل بر آن است، در حالى كه چنين نيست، بلكه اين آيه دليل بر آن است كه كفارى كه اصرار بر باطل دارند هرگز از تذكر و موعظه بعد از آنكه با حال كفر از دنيا رفتند،


1- الاغاثة بادلة الاستغاثة، ص 6.

ص140

نفع نمى برند، همان گونه كه مرده ها كه بر قبرهايشان وارد شده اند از تذكر و موعظه اى كه به آنها مى دهى نفع نمى برند. و خداوند متعال اين كفارى كه اصرار بر كفر دارند را از اين جهت به مرده ها تشبيه كرده است. و اين مطلبى است كه اهل تفسير بر آن تصريح كرده است. پس به تفسير مراجعه نماييد.

صابونى در تفسير اين آيه (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ) مى گويد:

انّ المعني اي كما لاينتفع الأموات بعد موتهم و صيرورتهم إلي قبورهم و هم كفّار بالهداية و الدعوة اليها، كذلك

هولاء المشركون الذين كتب عليهم الشقاوة لاحيلة لك فيهم و لاتستطيع هدايتهم (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ) ...

واعلم انّ الله تعالي قال: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ) (1)، و انت تعلم انّ الأموات لايولّون مدبرين بعد العظة و التذكير، و انّما المراد بذلك الكفار ... (2)

معناى آيه اين است كه همان گونه كه مرده ها بعد از مرگشان و وارد شدن در قبرشان در حالى كه كافر بوده اند از هدايت و دعوت به آن نفع نمى برند، همچنين اين مشركانى كه بر آنها شقاوت ثابت شده بهره اى براى تو در آنها نيست و نمى توانى آنان را هدايت كنى؛ چرا كه (كار تو تنها ترساندن است) ...

و بدان كه خداوند متعال فرمود: (همانا تو نمى توانى، سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمى توان كران را هنگامى كه روى


1- نمل: 80.
2- مختصر تفسير ابن كثير، ج 3، ص 145.

ص141

برمى گردانند و پشت مى كنند فراخوانى). و تو مى دانى كه مرده ها بعد از موعظه و تذكر پشت نمى كنند، بلكه مقصود به آن كفار است ...

طبرى در تفسير آيه: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى) مى گويد:

انّك يا محمّد! لاتقدر ان تفهم الحق من طبع الله علي قلبه فاماته؛ لانّ الله قد ختم عليه ان لايفهمه. (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ) يقول: و لاتقدر ان تسمع ذلك من اصمّ الله عن سماعه سمعه: (إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ) يقول: إذا هم ادبروا معرضين عنه لايسمعون له؛ لغلبة دين الكفر علي قلوبهم و لايصغون للحقّ ولا يتدبّرون و لاينصتون لقائله، و لكنّهم يعرضون عنه و ينكرون القول به و الاستماع له. (1)

همانا تو اى محمّد! قدرت ندارى كه حق را به كسانى كه خداوند بر قلبشان مهر زده و ميرانده است بفهمانى؛ زيرا خداوند بر قلبشان مهر زده است. (و تو به شخص كر صدايت را نمى شنوانى). مى گويد: و تو قدرت ندارى كه صدايت را به كسانى برسانى كه خداوند جلوى قدرت سامعه اش را از شنيدن گرفته است. (هنگامى كه پشت كنند). مى گويد: هنگامى كه آنان پشت كرده و از او اعراض نمايند و گوش به حرف هاى او ندهند؛ زيرا دين كفر بر قلب هاى آنها غلبه كرده و به حرف حق گوش فرانمى دهند و در آن تدبر نكرده و به سخنان گوينده آن التفات نمى كنند، بلكه از آن اعراض كرده و از اعتراف و گوش فرادادن به آن سرباز مى زنند.


1- تفسير طبرى، ج 11، ص 12.

ص142

موسى محمّد على مى گويد:

فليس فيه دلالة علي نفي مطلق السماع من الموتي، وانّما يدلّ علي نفي السماع الّذي ينتفع به، ذلك انّ المراد بمن في القبور في الآية الأولي وبالموتي في الآية الثانية، انّما هم الكفار تشبيهاً لهم بمن في القبور من الموتي. فكما انّ الموتي لايسمعون سماعاً نافعاً وهو السماع الّذي يتم به التخاطب بين السامع والمسموع منه، كذلك الكفار لايسمعون ما يلقيه النبي (ص) عليهم من الآيات في انذارهم سماعاً نافعاً يهتدون به إلي الايمان وإلّا فمطلق السماع ثابت للكفار؛ فانهم يسمعون مايقوله النبي لهم، ولكنّهم لا ينتفعون بما يسمعونه. ويؤيد هذا قوله تعالي بعد هذه الآية: (وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنافَهُمْ مُسْلِمُونَ)(1)

و قوله سبحانه: (وَ لَوْ عَلِمَ اللهُ فِيهِمْ خَيْراً لأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ) (2). (3)

در اين آيه اشاره اى به نفى مطلق شنيدن از مرده ها نشده است، بلكه دلالت بر نفى شنيدنى دارد كه داراى نفع باشد؛ زيرا مراد از (مَن فِى الْقُبُورِ) در آيه اوّل وبه (مَوْتَى) در آيه دوم، همان كفارند كه به اهل قبور از مردگان تشبيه شده اند؛ لذا همان گونه كه مردگان چيزى كه به آنها نفع برساند نمى شنوند وآن شنيدنى است كه تخاطب بين گوينده و شنونده از او تمام مى شود، همچنين كفار كه آياتى را كه


1- نمل: 81.
2- انفال: 23.
3- التوسل والوسيلة، موسى محمّد على.

ص143

پيامبر (ص) در انذارشان قرائت مى كند شنوايى نافع نسبت به آن آيات ندارند تا به توسط آن آيات به ايمان هدايت يابند، وگرنه اصل شنيدن آيات براى كفار ثابت است؛ زيرا آياتى را كه پيامبر (ص) براى آنان مى خواند مى شنيدند، ولى از آنها استفاده نمى بردند. تأييد اين مطلب، آيه بعد از آن است كه مى فرمايد: «تو نمى توانى كوران را از گمراهيشان برهانى، تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند». ونيز مى فرمايد: «واگر خداوند در خيرى آنها مى دانست، (حرف حق را) به گوش آنها مى رساند، ولى (با اين حال كه دارند)، اگر حق را به گوش آنها برساند، سرپيچى كرده و روگردان مى شوند».

بهره مندى اموات از زنده ها

يكى از موضوعات اختلافى بين وهابيان و ديگر علماى مذاهب اسلامى موضوع ارتباط و تعامل بين عالم دنيا و عالم برزخ است، كه وهابيان آن را قبول نداشته و ديگر علما آن را پذيرفتهاند. وهابيان معتقدند كه خيراتى از دنيا به مردگان نميرسد و از جانب ديگر مردگان حتى اولياى الهى نيز نميتوانند براى زندهها كارى انجام دهند. اينك اين موضوع را مورد بحث و بررسى قرار ميدهيم.

فتاواى وهابيان

ص144

1. صالح بن فوزان از مفتيان وهابى در اين باره مى گويد:

ومنها اقامة الماتم على الاموات و صناعة الأطعمة و استئجار المقرئين، و يزعمون انّ ذلك من العزاء، و انّ ذلك ينفع الميت، و كلّ ذلك بدعة لااصل لها ... (1)

و از جمله بدعت ها برپايى عزا بر اموات و پختن غذاها و اجير كردن قاريان است، به گمان اينكه اين كارها از جمله عزا به شمار مى آيد و اينكه ميت از آن نفع مى برد، در حالى كه تمام اينها بدعتى است كه براى آن اصلى نيست ...

2. ابن عثيمين در جاى ديگر مى گويد:

استئجار قاري ء ليقرأ القرآن الكريم على روح الميت من البدع، و ليس فيه اجر لا للقاري ء و لا للميت، ذلك لان القاري ء انما قرأ للدنيا و المال فقط، و كل عمل صالح يقصد به الدنيا فانّه لايقرب إلى الله و لا يكون فيه ثواب عند الله، و على هذا فيكون


1- البدعة، ابن فوزان، ص 31.

ص145

هذا العمل ضائعاً ليس فيه سوى اتلاف المال على الورثة، فليحذر منه فانّه بدعة و منكر. (1)

اجير گرفتن قارى قرآن تا اينكه قرآن كريم را بر روح مرده قرائت كند از بدعت ها به حساب مى آيد، ودر آن اجرى براى قارى ومرده نيست؛ زيرا قارى تنها براى دنيا ومال، قرائت قرآن مى كند وهر عملى كه مقصود به آن دنيا باشد نمى تواند موجب تقرّب به خدا باشد ودر آن ثوابى نزد خدا نيست. بنابراين عمل او ضايع شده وغير از اتلاف مال بر ورثه به حساب نمى آيد، لذا بايد از اين عمل احتراز جست؛ زيرا بدعت بوده واز منكرات به حساب مى آيد.

3. شوراى دائمى وهابيان مى گويند:

لا يجوز ان تهب ثواب ما صليت للميت، بل هو بدعة، لانّه لم يثبت عن النبي (ص) و لا عن الصحابة رضي الله عنهم ...(2)

هديه كردن ثواب نماز بر ميت، جايز نيست، بلكه اين عمل بدعت است؛ زيرا از پيامبر (ص) وصحابه ثابت نشده است ...

4. شوراى دائمى وهابيان مى گويند:

لا يجوز اهداء الثواب للرسول (ص) لا ختم القرآن و لا غيره، لانّ السلف الصالح من الصحابة رضي الله عنهم و من بعدهم لم يفعلوا ذلك، و العبادات توقيفية ...(3)

هديه دادن ثواب براى پيامبر (ص) جايز نيست، نه ثواب ختم قرآن ونه غير قرآن؛ زيرا سلف صالح از صحابه وبعد از آنان


1- مجمع فتاوى ورسائل ابن عثيمين، رقم 357.
2- اللجنة الدائمة، رقم 7482.
3- اللجنة الدائمة، رقم 3582.

ص146

چنين كارى را انجام ندادند، وحال آنكه عبادات توقيفى است ...

5. ابن فوزان مى گويد: «يجب انكار التلقين لانه بدعة ...»(1)؛ «واجب است انكار تلقين ميت؛ زيرا اين عمل بدعت است».

6. شوراى دائمى وهابيان مى گويند:

توزيع الاطعمة و الفواكه عند القبور بدعة، و لا يجوز للقرّاء ان يقرؤوا القرآن على القبور ... لان ذلك كلّه بدعة منكرة لا تجوز.(2)

توزيع غذا وميوه در كنار قبور بدعت است وبراى قاريان جايز نيست كه قرآن را بر روى قبرها بخوانند ... زيرا تمام اين كارها بدعت ومنكر بوده وجايز نيست.

7. او نيز مى گويد:

قرائة سورة (يس) على قبر الميّت بدعة لا أصل لها، و كذلك قرائة القرآن بعد الدفن ليست بسنة بل هي بدعة ... (3)

قرائت سوره يس بر قبر ميت بدعت است و براى آن اساسى نمى باشد، و نيز قرائت قرآن بعد از دفن سنت نيست بلكه بدعت مى باشد.

8. گروه دائمى فتواى وهابيان مى گويند:

... و لايجوز للقرّاء ان يقرؤا القرآن علي القبور ... لانّ ذلك كلّه بدعة منكرة لاتجوز. (4)

... جايز نيست براى قاريان كه قرائت قرآن بر مرده ها كنند ... چرا كه تمام اين كارها بدعت منكر است و لذا جايز نيست.

وجود ارتباط بين حيات برزخى وحيات مادّى

اشاره


1- المنتقى من فتاوى بن باز، ج 2، ص 72.
2- اللجنة الدائمة، رقم 6167.
3- فتاوى التعزية، ص 35.
4- اللجنة الدائمة، رقم 6167.

ص147

اشاره

پيش از اين «حيات برزخى» اموات خصوصاً اولياى الهى بررسى شد و آن را با ادله قرآنى و روايى به اثبات رسانديم، ولى آنچه الآن درصدد اثبات آن مى باشيم تعامل بين عالم برزخ با عالم دنياست. وهابيان منكر اين مسئلهاند.

از مجموع آيات وروايات استفاده مى شود كه بين حيات برزخى انسان در عالم برزخ با حيات مادى وانسان هاى زنده ارتباط برقرار است؛ به اين معنا: هنگامى كه انسان ها در عالم مادى آنان را صدا مى زنند مى شنوند وهنگامى كه از آنان سؤال ودرخواست مى كنند، به اذن خداوند متعال جواب مى دهند. اينك به برخى از آيات وروايات در اين مورد اشاره مى كنيم:

1. آيات

الف) خداوند متعال در خصوص قوم صالح مى فرمايد:

ص148

(فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ) (اعراف: 78 و 79)

پس زلزله اى بر آنان آغاز گرديد تا آنكه همه در خانه هايشان از پاى در آمدند. از آنان روى گردانيد وگفت: اى قوم! من از سوى خداى خود ابلاغ رسالت كردم وشما را اندرز دادم ولكن شما ناصحان را دوست نمى داريد.

ب) درباره قوم شعيب نيز شبيه اين گفت وگو بيان شده است. (1)

ج) در قرآن آمده است:

(وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ) (زخرف: 45)

از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم باز پرس كه آيا ما جز خداى يكتاى مهربان، خداى ديگرى را هم معبود مردم قرار داديم؟

خداوند متعال در اين آيه به پيامبرش محمد مصطفى (ص) مى فرمايد: «از رسولانى كه قبل از تو آمده و از دنيا رحلت كرده اند سوال كنند ... و اين دلالت بر امكان ارتباط بين عالم دنيا و برزخ دارد».

شيخ محمود شلتوت در رابطه با امكان ارتباط بين عالم دنيا و عالم برزخ توسط روح مى گويد:

آنچه از آثار دينى استفاده مى شود اين است كه هنگام خروج روح از بدن، مرگ حاصل مى شود واو؛ در حالى كه داراى ادراك است باقى


1- اعراف: 91- 93.

ص149

مى ماند؛ كسى كه بر او درود مى فرستد مى شنود، زائرين قبرش را مى شناسد ولذت نعمت ها ودرد عذاب را در عالم برزخ درك مى كند.(1)

شيخ الاسلام عزّالدين بن عبدالسلام نيز در فتاواى خود مى گويد: «ظاهر اين است كه ميت، زائر خود را مى شناسد؛ زيرا ما امر شده ايم به سلام بر او، وشارع امر نمى كند به خطاب كسى كه نمى شنود ..». (2)

2. روايات

الف) پيامبر اسلام (ص) فرمود: «هر مسلمانى بر قبر برادر مؤمنش كه او را در دنيا مى شناخته عبور كند واز او سؤال كند، خداوند روحش را برمى انگيزد تا جواب او را بدهد». (3)

ب) در روايت از پيامبر (ص) ثابت شده كه فرموده اند: مردگان صداى كفش تشييع كنندگان را مى شنوند. (4)

ج) ابن قيم جوزيه در كتاب «الروح» مى گويد:

سلف بر اين مطلب اجماع كرده وبه تواتر رسيده است كه شخص مرده، كسانى را كه به زيارتش مى آيند مى شناسد واز آمدنشان مسرور مى شود. (5)

د) ابن ابى الدنيا در كتاب «القبور» از عايشه نقل مى كند كه رسول خدا (ص) فرمود:


1- الفتاوى، شلتوت، ص 19.
2- فتاوى شيخ الاسلام عزالدين بن عبدالسلام، ص 431.
3- الروح، ص 9.
4- الروح، ص 9.
5- الروح، ص 9.

ص150

هر كس به زيارت قبر برادر مؤمنش رود ونزد قبرش بنشيند، مرده با او انس مى گيرد، وجواب سلامش را مى دهد، تا هنگامى كه برخيزد وبرود. (1)

ه) همچنين از ابوهريره نقل شده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: «هر كس بر قبر شخصى عبور كرده وبر صاحب آن درود فرستد، صاحب قبر، او را شناخته وسلامش را جواب مى دهد». (2)

و) بيهقى از سعيد بن مسيب نقل مى كند: ما با على بن ابى طالب (ع) داخل قبرستان مدينه شديم. حضرت (ع) ندا داد: «اى اهل قبرستان! سلام ورحمت خدا بر شما باد، از خبرهاى خود بر ما مى گوييد يا ما شما را خبر دهيم؟» سعيد مى گويد: صدايى شنيديم كه در جواب مى گويد: «وعليكم السلام ورحمة الله وبركاته يا أميرالمؤمنين» خبر ده ما را از آنچه اتفاق افتاد». حضرت (ع) فرمود:

اما زنان شما به همسرى ديگران درآمدند، اموال شما تقسيم شد، واولاد شما نيز در زمره ايتام در آمدند. ساختمان هايى كه بنا كرديد دشمنانتان در آنها ساكن شدند. اين خبرهايى است كه نزد ماست، شما چه خبرهايى داريد؟

سعيد مى گويد: مرده اى به صدا درآمد وگفت:

هر آينه كفن ها پاره شد، موها ريخت، پوست ها از بدن جدا شد، حدقه ها بر صورت ها ريخت واز بينى ها چرك بيرون آمد. آنچه را فرستاده بوديم يافتيم، وآنچه را به جا گذارديم، خسارت ديديم ...(3)


1- الروح، ص 9.
2- فيض القدير، ج 5، ص 487.
3- حقيقة التوسل والوسيله، موسى محمّد على، ص 242.

ص151

ابن قيم جوزيه در بحثى در اين باره كه آيا مردگان زيارت افراد زنده را درك مى كنند؟ مى گويد:

همين كه كسى به زيارت ميت مى آيد، مى گويند: «زائر» اين خود دليل بر اين است كه مرده، زائر را مى شناسد؛ زيرا اگر او را نشناسد به زيارت كننده، زائر گفته نمى شود. (1)

ز) بخارى ومسلم نقل كرده اند: «هرگاه مرده داخل قبر گذارده شود، صداى كفش تشييع كنندگان را مى شنود». (2)

ح) ابوهريره مى گويد: پيامبر (ص) هر گاه به قبرستان مى رفت، با اهل قبور اين چنين سخن مى گفت:

السلام عليكم أهل الديار من المؤمنين والمسلمين، وإنّا إن شآء الله بكم لاحقون، أسأل الله لنا ولكم العافية. (3)

درود بر شما اى اهل ديار مومنين و مسلمين، و اگر خدا بخواهد ما به شما ملحق خواهيم شد، از خداوند براى خود و شما عافيت مى خواهم.

ط) ابن عباس مى گويد:

يكى از اصحاب بر سر قبرى خيمه زد؛ در حالى كه نمى دانست آنجا قبر مرده اى است، ناگهان صداى قرائت سوره ملك به گوش او رسيد، تا وقتى كه سوره را ختم كرد. نزد پيامبر (ص) آمد وعرض كرد: اى رسول خدا! من بر قبرى خيمه زدم؛ در حالى كه نمى دانستم


1- الروح، ص 8.
2- فتح البارى، ج 3، ص 205.
3- تلخيص الحبير، ج 2، ص 137.

ص152

قبر است، ناگهان صداى سوره ملك را از آنجا شنيدم. حضرت (ص) فرمود: اين سوره مانع از عذاب ونجات دهنده انسان از عذاب قبر است. (1)

ادله بهره مندى مرده ها از زنده ها

اشاره

اينك به بررسى اين موضوع از ديدگاه قرآن و روايات مى پردازيم:

1. قرآن

از آيات قرآن استفاده مى شود كه اموات از خيرات زنده ها بهره مند مى شوند:

الف) خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالإِيمانِ) (حشر: 10)

كسانى كه بعد از آنها [بعد از مهاجران وانصار] آمدند و مى گويند:

پروردگارا! ما وبرادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز.

ب) همچنين از زبان حضرت ابراهيم (ع) مى فرمايد:

(رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ) (نوح: 28)

پروردگارا! مرا، وپدر ومادرم وتمام كسانى را كه با ايمان وارد خانه من شدند، وجميع مردان وزنان باايمان رابيامرز.


1- صحيح ترمذى، ج 5، ص 16.

ص153

در مورد اين دو آيه زنده ها براى مومنان اعم از مرده و زنده از خداوند متعال درخواست مغفرت كرده اند و از اين استفاده مى شود كه از زنده ها به مرده ها خيرات مى رسد گرچه مطابق اين دو آيه مغفرت باشد.

ج) خداوند متعال به پيامبرش مى فرمايد: (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ)؛ «وبراى گناه خود ومردان وزنان باايمان استغفار كن». (محمد: 19)

استغفار پيامبران شامل اموات نيز مى شود و آنان نيز از دعاى پيامبران در عالم برزخ بهره مى برند.

د) خداوند متعال مى فرمايد: (وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ)؛ «وتمام آثار آنها (مردگان) را مى نويسيم». (يس: 12)

مقصود به آثار آنان طبق نظر برخى مفسران همچون سيوطى خيراتى است كه از زنده ها به اموات مى رسد.

ه) خداوند متعال مى فرمايد:

(لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ) (نحل: 25)

آنها بايد روز قيامت، (هم) بار گناهان خود را به طور كامل بر دوش كشند؛ وهم سهمى از گناهان كسانى كه به خاطر جهل، گمراهشان مى سازند!

از اين آيه استفاده مى شود افراد بدعت گذار اثر عمل گمراه سازى زنده ها را پس از مرگ مى يابند.

2. روايات

بهره بردارى مرده ها از زنده ها از ديدگاه روايات در دو بخش است؛

ص154

الف) بهره بردارى از دعاى زنده ها

دليل بر اين بخش زيارت هاى پيامبر (ص) از قبرستان بقيع و شهداى احد و دعاى حضرت بر اموات است. و اگر بهره اى از ناحيه دعاى پيامبر (ص) به آنان نمى رسيد زيارت رفتن پيامبر (ص) و دعاهاى او براى اموات لغو به حساب مى آمد.

ب) بهره بردارى از عمل زنده ها

بخش دوم، بهره بردارى از عمل انسان زنده است كه بر مرده هديه مى شود و يا به نيابت از او انجام مى گيرد. روايات در اين مورد در ابواب مختلف دلالت بر امكان و جواز دارد.

يك- سنت حسنه

احمد بن حنبل به سندش از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

من سنّ في الاسلام سنة حسنة كان له اجرها و اجر من عمل بها من بعده من غير ان ينتقص من اجورهم شي ء، و من سنّ في الإسلام سنة سيئة كان عليه وزرها و وزر من عمل بها من بعده من غير ان ينتقص من اوزارهم شي ء. (1)

هركس در اسلام سنت خوبى را پايه گذارى كند براى او پاداش آن است و نيز پاداش كسى كه بعد از او به آن عمل مى كند بر او نوشته مى شود بدون آنكه از پاداش آنها چيزى كاسته شود. و كسى كه در اسلام سنت بدى را پايه گذارى كند گناه آن و گناه هركس


1- مسنداحمد، ج 4، ص 357.

ص155

كه بعد از او به آن عمل مى كند بر او نوشته مى شود بدون آنكه از گناهان آنها كاسته شود.

از اين روايت استفاده مى شود كه كسى كه در عالم برزخ است از عمل زنده ها بهره مند مى شود.

دو- روزه

مسلم به سند خود از عايشه نقل كرده است كه رسول خدا (ص) فرمود:

من مات و عليه صيام صام عنه وليّه. (1)هر كس بميرد و بر گردن او روزه باشد وليش از طرف او روزه مى گيرد.

و نيز به سندش از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

جاء رجل الي النبي (ص) و قال: يا رسول الله! انّ امّي ماتت و عليها صوم شهر فأقضي عنها؟ قال: نعم، فدين الله احقّ ان يقضي. (2)

مردى خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت: اى رسول خدا! همانا مادرم مرده و بر گردن او روزه يك ماه است آيا مى توانم از طرف او قضا كنم؟ حضرت فرمود: آرى، زيرا بدهكارى به خدا به قضا كردن سزاوارتر است.

بريده مى گويد:

بينا أنا جالس عند رسول الله إذ أتته امرأة و قالت: إنّي تصدّقت على امّي بجارية و انّها ماتت. فقال: وجب اجرك و ردّها عليك


1- صحيح مسلم، ج 3، صص 155- 156.
2- صحيح مسلم، ج 3، صص 155- 156.

ص156

الميراث. فقالت: يا رسول الله! انّه كان عليها صوم شهر أفأصوم عنها؟ قال: صومي عنها ... (1)

در آن هنگام كه نزد رسول خدا (ص) نشسته بودم ناگهان زنى وارد شد و گفت: من به مادرم كنيزى را صدقه داده بودم ولى مادرم الآنفوت كرده است. حضرت فرمود: اجرت ثابت شده و آن را به ارث خود برگردان. آن زن گفت: اى رسول خدا! او به گردنش يك ماه روزه بوده است، آيا مى توانم از طرف او انجام دهم؟ حضرت فرمود: آرى از طرف او روزه بگير ...

سه- حج

در همان حديث سابق آن زن از رسول خدا (ص) سؤال مى كند:

... انّها لم تحجّ قطّ، افأحجّ عنها؟ قال (ص): حجّي عنها.(2)

مادرم هرگز حج به جا نياورده است، آيا مى توانم از طرف او حج بجا آورم؟ حضرت فرمود: از طرف او حج به جاى آور.

سعد بن عباده نزد رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد:

انّ امّي كان عليها نذر، افأقضيه؟ قال: نعم، قال: اينفعها؟ قال: نعم.(3)

همانا به گردن مادرم نذرى بوده آيا مى توانم از طرف او قضا كنم؟ حضرت فرمود: آرى. او گفت: آيا نفعش به او مى رسد؟ فرمود: آرى.


1- صحيح مسلم، ج 3، صص 155- 156.
2- صحيح مسلم، ج 3، صص 155- 156.
3- صحيح مسلم، ج 5، صص 73- 78.

ص157

چهار- صدقه

ابوهريره مى گويد:

انّ رجلا جاء فقال للنبي (ص): انّ ابي مات و ترك مالا و لم يوص، فهل يكفّر عنه ان اتصدّق عنه؟ قال (ص): نعم. (1)

همانا مردى نزد پيامبر (ص) آمد و به او عرض كرد: پدرم از دنيا رحلت نموده و اموالى را به جاى گذاشته ولى وصيت نكرده است، حال اگر از طرف او صدقه دهم كفاره بر او خواهد بود؟ حضرت فرمود: آرى.

از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود: «اقرؤا (يس) على موتاكم» (2)؛ «سوره يس را بر مرده هاى خود بخوانيد».

پنج- نماز

احمد بن حنبل به سندش از انس نقل كرده كه گفت:

انّ اسود كان ينظف المسجد فمات فدفن ليلا و اتي النبي (ص) فاخبر، فقال: انطلقوا الي قبره، فانطلقوا الي قبره فقال: انّ هذه القبور ممتلئة على اهلها ظلمة، و انّ الله عزّوجلّ ينوّرها بصلاتي عليها. فأتي القبر فصلّى عليه. و قال رجل من الأنصار: يا رسول الله!

انّ اخي مات و لم تصل عليه؟ قال: فأين قبره؟ فاخبره، فانطلق رسول الله (ص) مع الأنصاري ... (3)


1- صحيح مسلم، ج 5، ص 73.
2- الروح، ص 118.
3- مسند احمد، ج 3، ص 15.

ص158

همانا اسود مسجد را تنظيف مى كرد. او از دنيا رحلت كرد و شبانه دفن شد. نزد پيامبر (ص) آمده و خبرش را به او دادند. حضرت فرمود: به سوى قبر او برويد. آنان نزد قبر او آمدند، حضرت فرمود: اين قبور براى اهلش پر از ظلمت و تاريكى است و خداوند عزّوجلّ با نماز من بر آنان قبرهايشان را نورانى مى كند. حضرت كنار قبر آمد و بر او نماز خواند. يكى از انصار عرض كرد: اى رسول خدا! همانا برادرم از دنيا رفته و شما براى او نماز نخواندى؟ حضرت فرمود: قبر او كجاست؟ حضرت با انصارى به آن جا رفتند ...

شش- دعا

عوف بن مالك مى گويد:

صلّى رسول الله (ص) على جنازة، فحفظت من دعائه و هو يقول: اللهم اغفر له و ارحمه و عافه و اعف عنه و اكرم منزله و وسّع مدخله، و اغسله بالماء و الثلج و البرد، و نقّه من الخطايا كما نقّيت الثوب الأبيض من الدنس، و ابدله داراً خيراً من داره، و اهلا خيراً من اهله و زوجاً خيراً من زوجه، و ادخله الجنة و اعذه من عذاب القبر و من عذاب النار، حتى تمنيت ان اكون أنا ذلك الميت لدعاء رسول الله (ص) على ذلك الميت. (1)

رسول خدا (ص) بر جنازه اى نماز گذارد، من بخشى از دعاى حضرت را حفظ كردم كه مى فرمود: بارالها! او را بيامرز و به او رحم كن و از او درگذر، و جايگاهش را تكريم نما و منزلتش را گسترش و


1- صحيح مسلم، ح 963.

ص159

توسعه بده، و او را با آب و برف و يخ بشويان، و او را از اشتباهات پاك گردان، همان گونه كه لباس سفيد را از چركى پاك مى كنى، و به جاى آن خانه اى به او بده بهتر از خانه اش، و اهلى بهتر از اهلش و همسرى بهتر از همسرش، و او را وارد بهشت نما و از عذاب قبر در امانش بدار، [آن قدر پيامبر (ص) او را دعا كرد] كه آرزو كردم من آن مرده مى بودم به جهت دعاى رسول خدا (ص) بر او.

عثمان بن عفان مى گويد:

انّ رسول الله (ص) كان اذا فرغ من دفن الميت وقف عليه و قال: استغفروا لأخيكم و اسألوا له التثبيت؛ فانّه

الآن يُسأل. (1)

همانا رسول خدا (ص) چون از دفن مرده فارغ مى شد بالاى قبرش مى ايستاد و مى فرمود: براى برادرتان طلب مغفرت كنيد، از خدا براى او ثبات قدم بخواهيد؛ زيرا الآن از او سؤال مى شود.

ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل مى كند كه فرمود: «إذا صلّيتم على الميت فاخلصوا له الدع اء» (2)؛ «هرگاه بر مرده اى نماز گزارديد بر او با اخلاص دعا كنيد».

بهره مندى اموات از زنده ها در كلام علماى اهل سنت

اشاره

علماى اهل سنت بهره بردارى اموات از زنده ها را پذيرفته و به آن تصريح كرده اند. اينك به عبارات برخى از آنان اشاره مى كنيم:

1. ملّاعلى قارى


1- سنن ابى داود، ح 3221؛ مستدرك حاكم، ج 1، ص 370 با تصحيح حاكم و موافقت ذهبى.
2- سنن ابى داود، ح 3199؛ سنن ابن ماجه، ح 1497؛ صحيح ابن حبان، ح 3076 و 3077.

ص160

او در شرح «الفقه الأكبر» ابوحنيفه مى گويد:

انّ دعاء الأحياء للأموات و صدقتهم عنه نفع لهم في علوّ الحالات، خلافاً للمعتزلة؛ تمسّكاً بانّ القضاء لايتبدّل، و كل نفس مرهونة بما كسبت، و المرء مجزي بعمله لابعمل غيره. و اجيب بانّ عدم تبدّل القضاء بالنسبة الي الموتي لاينافي نفع دعاء الأحياء لهم؛ فانّ ذلك النفع بالدعاء يجوز ان يكون بالقضاء، و انّ توفيق الأحياء للدعاء لهم يجوز ان يكون بكسبهم، عملا في الدنيا يستحق به مثل ذلك الجزاء فيكون مجزياً بعمله في الآخرة. على انّه قد ورد في الأحاديث الصحيحة من الدعاء للأموات خصوصاً في صلاة الجنازة. و قد توارثه السلف و اجمع عليه الخلف، فلو لم يكن للأموات فيه نفع لكان عبثاً، بل جاء في القرآن آيات كثيرة متضمّنة للدعوات للأموات، كقوله سبحانه: (رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً) (1)، و قوله تعالى: (رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ) (2)، و قوله تعالى: (رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالإِيمانِ) (3) و عن سعد بن عبادة انّه قال: يا رسول الله! انّ ام سعد ماتت، فاي الصدقة افضل؟ قال عليه الصلاة و السلام: الماء، فحفر بئراً و قال: هذا لأمّ سعد. اخرجه ابوداود و النسائي. (4)


1- اسراء: 24.
2- نوح: 28.
3- حشر: 10.
4- شرح كتاب الفقه الأكبر، صص 224 و 225.

ص161

همانا دعاى زنده ها براى اموات و صدقه آنها از طرفشان نفعى در ترفيع درجات اموات مى شود، برخلاف نظر معتزله كه مى گويند: قضاى الهى تغييرناپذير است و هركس در گرو آن چيزى است كه كسب كرده است و انسان بر طبق عملش جزا داده مى شود نه به عمل ديگرى. جواب داده شده به اينكه عدم تبدّل قضا نسبت به مردگان منافات با نفع رساندن دعاى زنده ها بر مردگان ندارد؛ زيرا نفع به دعا نيز به قضاى الهى است و اينكه توفيق زنده ها براى دعاى بر مردگان مى تواند به كسب آنها عملى را در دنيا باشد كه به واسطه آن مستحق مثل اين جزا شده است و او به واسطه آن عمل در آخرت جزا داده مى شود. علاوه بر اينكه در احاديث صحيح وارد شده كه بر مرده ها خصوصاً در نماز ميت دعا كنيم، و اين مطلبى است كه از سلف ارث برده شده و متأخرين بر آن اجماع دارند، و اگر براى اموات در آن نفعى نباشد بيهوده خواهدبود، بلكه در قرآن آيات بسيارى است كه متضمن دعا براى اموات است مثل قول خداوند سبحان (و بال هاى تواضع خويش را از محبّت ولطف، در برابر آنان (والدين) فرود آر! وبگو: «پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده!) و قول خداوند متعال (پروردگارا! مرا، وپدر ومادرم وتمام كسانى را كه با ايمان وارد خانه من شدند، وجميع مردان وزنان باايمان رابيامرز) و قول خداوند (پروردگارا! ما وبرادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز) و از سعد بن عبادة نقل شده كه گفت: اى رسول خدا! مادر سعد فوت كرده چه صدقه اى براى او بهتر

ص162

است؟ حضرت عليه الصلاة و السلام فرمود: آب. او چاهى حفر كرد و گفت: اين براى ام سعد است. اين روايت را ابوداود و نسايى روايت كرده اند.

2 و 3. شافعى و ابوحنيفه

ملا على قارى مى گويد:

والشافعي جوّز هذا في الصدقة و العبادة المالية و جوّزه في الحجّ. و اذا قري ء علي القبر فللميّت اجر المستمع .... و عند ابي حنيفة و اصحابه: يجوز ذلك و ثوابه إلى الميت. (1)

شافعى اين را در صدقه و عبادت مالى و در حجّ تجويز كرده است. و هرگاه بر قبر خوانده شود براى ميت اجر شنونده است ... و نزد ابوحنيفه و اصحابش اين عمل جايز است و ثواب آن به روح ميت مى رسد.

4. سيوطى

او در كتاب «شرح الصدور» ذيل عنوان «باب فى قرائة القرآن الميت أو على القبر» مى نويسد:

واستدلّوا- اي على وصول ثواب القرائة للميّت- بالقياس على ماتقدم من الدعاء و الصدقة و الصوم و الحجّ و العتق، فانّه لافرق في نقل الثواب بين أن يكون عن حجّ أو صدقة أو دعاء أو قرائة؛ و بالأحاديث الآتي ذكرها و هي و إن كانت ضعيفة،


1- شرح الفقه الأكبر، ص 225.

ص163

فمجموعها يدلّ على انّ لذلك أصلا، و بأنّ المسلمين مازالوا في كلّ عصر يجتمعون و يقرؤون لموتاهم من غير نكير، فكان ذلك إجماعاً. ذكر ذلك كلّه الحافظ شمس الدين بن عبدالواحد المقدسي الحنبلي في جزء ألّفه في المسألة.

قال القرطبي: و قد كان الشيخ عزّ الدين عبدالسلام يفتي بانّه لايصل إلى الميّت ثواب مايُقرأ له، فلمّا توفّي رآه بعض أصحابه فقال له: انّك كنت تقول: انّه لايصل إلى الميت ثواب مايقرأ و يهدي إليه، فكيف الأمر؟

قال له: كنت أقول ذلك فيدار الدنيا، و الآن فقد رجعت عنه لما رأيت من كرم الله في ذلك، و انّه يصل اليه ثواب ذلك.

وأمّا القرائة على القبر فجزم بمشروعيتها أصحابنا و غيرهم. قال الزعفراني: سألت الشافعي عن القراءة عند القبر، فقال: لابأس به. و قال النووي في شرح المهذّب: يستحب لزائر القبور أن يقرأ ماتيسّر من القرآن، و يدعوهم عقبها. نصّ عليه الشافعي، و اتفق عليه الأصحاب. و زاد في موضع آخر:

وان اختتموا القرآن على القبر كان أفضل. و كان الامام أحمد بن حنبل ينكر ذلك اوّلا حيث لم يبلغه فيه أثر، ثم رجع حين بلغه ...(1)

بر رسيدن ثواب قرائت قرآن بر ميت به قياس استدلال كرده اند؛ به اينكه اين مورد را به مواردى كه گذشت از قبيل دعا، صدقه، روزه، حج و عتق قياس كنيم؛ زيرا فرقى در نقل ثواب نيست بين اينكه از ناحيه حج باشد يا صدقه و يا دعا و يا قرائت قرآن.


1- شرح الصدور بشرح حال الموتى و القبور، صص 402- 406.

ص164

و نيز به احاديثى كه ذكرش خواهدآمد، گرچه هر كدام از آنها جداگانه ضعيف است ولى مجموع آنها دلالت مى كند بر اينكه براى آن اصلى مى باشد.

و به اينكه مسلمانان هميشه در هر عصرى اجتماع كرده و براى مرده هاى خود قرائت قرآن مى كنند و كسى بر آنها انكار نمى كند و اين به نوبه خود اجماع به حساب مى آيد. و تمام اين مطالب را حافظ شمس الدين بن عبدالواحد مقدسى حنبلى در كتابى كه در اين مسأله تأليف كرده ذكر كرده است.

قرطبى گفته: شيخ عزالدين بن عبدالسلام فتوا مى داد كه به ميت ثواب قرائتى كه به نيت او خوانده مى شود نمى رسد، ولى چون فوت كرد برخى از اصحابش او را در عالم رؤيا ديدند او به عزالدين گفت: تو مى گفتى كه به ميت ثواب قرائت و هديه اى كه به او فرستاده مى شود نمى رسد، قضيه چگونه است؟ عزالدين گفت: من در دار دنيا چنين مى گفتم ولى الآن از حرفم رجوع كرده ام چون كرم خدا را در اين باره ديده ام و مشاهده كردم كه ثواب قرائت به انسان مى رسد.

و اما قرائت بر قبر را اصحاب ما و ديگران بر مشروعيت آن جزم پيدا كرده اند.

زعفرانى گفته: از شافعى درباره قرائت كنار قبر سؤال كردم او گفت: باكى در آن نيست. و نووى در «شرح المهذب» گفته: براى زائر قبور مستحب است كه آنچه مى تواند از قرآن را تلاوت كند و بعد از آن براى اموات دعا نمايد.

ص165

و بر اين مطلب شافعى تصريح كرده و اصحاب نيز بر آن اتفاق كرده اند. او در موضع ديگر مى گويد: و اگر قرآن را كنار قبر ختم كنند بهتر است.

ولى امام احمد بن حنبل اين عمل را ابتدا انكار كرده؛ زيرا اثرى در اين باره به او نرسيده بود ولى بعد از آن برگشت ...

5. نووى

نووى در كتاب «الأذكار» مى گويد:

اجمع العلماء علي انّ الدعاء للأموات ينفعهم و يصلهم ثوابه، و احتجوا بقوله تعالي: (وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالإِيمانِ ...) (1)؛ و غير ذلك من الآيات المشهورة بمعناها، و في الأحاديث المشهورة كقوله (ص) (اللهم اغفر لأهل بقيع الغرقد) (2)

، و كقوله (ص): (اللهم اغفر لحينا و ميتنا) (3) و غير ذلك. (4)

علما اجماع كرده اند بر اينكه دعا براى اموات آنها را نفع مى دهد و ثوابش به آنان مى رسد، آنان احتجاج كرده اند به قول خداوند متعال: (كسانى كه بعد از آنها [بعد از مهاجران وانصار] آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما وبرادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز ...)، و غير آن از آيات مشهور در معناى آن. و در احاديث


1- حشر: 10.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 669.
3- مسند احمد، ج 2، ص 368.
4- الأذكار، نووى، ص 258.

ص166

مشهور است همانند گفته پيامبر (ص): (بارالها! اهل بقيع غرقد را بيامرز)، و گفته حضرت (ص): (بارالها! زنده و مرده ما را بيامرز).

قرائت قرآن بر مردگان

ابن قيم جوزيه مى گويد: «از جماعتى از سلف نقل شده كه آنان وصيت مى كردند هنگام دفن، كنار قبرشان قرآن بخوانند». (1)

روايت شده كه عبدالله بن عمر وصيت كرد كه كنار قبرش سوره بقره بخوانند. احمد بن حنبل در ابتدا منكر اين مطلب بود، ولى از انكار خود برگشت.

خلال در كتاب «القرائة عند القبور» به سند خود از علاء بن الحلاج نقل كرده كه پدرم وصيت كرد:

هنگامى كه مردم مرا در قبر گذاردند، بگو: «بسم الله وعلى سنّة رسول لله» آن گاه بر روى من خاك بريز وبر بالاى سرم سوره بقره بخوان؛ زيرا شنيدم كه عبدالله بن عمر چنين مى گفت. (2)

حسن بن صباح زعفرانى مى گويد: «از شافعى درباره قرائت قرآن كنار قبر مرده سؤال كردم، گفت: اشكالى ندارد».(3)

خلال از شعبى نقل مى كند: «هر گاه يكى از انصار از دنيا مى رفت بر قبر او رفت وآمد مى كردند وقرآن مى خواندند». (4)


1- الروح، صص 16- 18.
2- همان.
3- همان.
4- همان.

ص167

حسن بن جروى نقل مى كند:

بر قبر خواهرم گذر كردم ودر آنجا سوره تبارك را خواندم. شخصى نزد من آمد وگفت: خواهرت را در عالم رؤيا ديدم كه گفت: خدا برادرم را جزاى خير دهد، من به آنچه او قرائت كرد نفع بردم. (1)

شخصى هر روز جمعه بر سر قبر مادرش سوره ياسين مى خواند. يك روز بعد از قرائت ياسين ثوابش را به اهل قبور هديه كرد. شخصى نزد او آمد وگفت: «تو فلان شخص هستى؟» گفت: «آرى»، آن شخص خطاب به او كرد وگفت:

من دخترى داشتم كه از دنيا رفته است، او را در خواب ديدم كه بر بالاى قبرش با خوشى نشسته بود و مى گفت: ما به بركت سوره ياسينى كه فلان شخص بر اهل قبور خواند، نجات يافتيم. (2)

نسايى به سندش از پيامبر اكرم (ص) نقل مى كند كه فرمود: «سوره يس را بر اموات خود بخوانيد ...». (3)

مفضّل بن موفّق مى گويد:

من مكرّر به زيارت قبر پدرم مى آمدم، روزى به دليل كارى كه داشتم موفق نشدم كه به زيارت قبرش بروم. شب همان روز او را در عالم رؤيا ديدم كه مى گفت: اى فرزندم! چرا به زيارت من نيامدى؟ به او عرض كردم: هر گاه به زيارت تو مى آيم مى دانى؟


1- الروح، صص 16- 18.
2- همان.
3- همان.

ص168

پدر گفت: آرى، به خدا سوگند، از هنگامى كه از خانه حركت مى كنى تا بر قبرم مى نشينى دائماً تو را نظاره مى كنم تا برگردى. (1)

به سند صحيح از مجاهد نقل شده كه فرمود: «بشارت صلاح فرزند را در قبر به انسان مى دهند». (2)

ابن قيم جوزيه مى گويد:

شاهد اين مطلب آن است كه از روزگاران قديم تا كنون مردم بر مردگانشان در قبر تلقين مى خوانند، واگر مردگان صداى آنان را نمى شنيدند واز آن نفع نمى بردند، اين تلقين عبث بوده وبر آن فايده اى مترتّب نمى شد. (3)

از احمد بن حنبل در اين باره سؤال شد: او اين عمل را تحسين كرده وبه آن دستور داد. (4)

قرائت فاتحه بر ميت

حماد بن جعفر عبدى، از شهر بن حوشب و او از ام شريك انصارى نقل كرده كه گفت:

امرنا رسول الله (ص) ان نقرأ على الجنازة بفاتحة الكتاب. (5)

رسول خدا (ص) ما را سفارش كرد كه بر جنازه [فاتحةالكتاب] بخوانيم.


1- همان.
2- الروح، صص 16- 18.
3- همان.
4- همان.
5- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 479.

ص169

اين دستور پيامبر (ص) در غير نماز ميت است؛ زيرا نماز ميت حمد نمى خواهد.

تصحيح حديث

اولًا: حماد بن جعفر عبدى را ابن معين و ابن حبان و ابن شاهين توثيق كرده اند. و شهر بن حوشب حسن الحديث است آن گونه كه حافظ ابن حجر در كتاب «فتح البارى» به آن تصريح كرده (1)، و حافظ بن صلاح در كتاب «صيانة صحيح مسلم» ميل به تحسين او پيدا كرده (2)، و ذهبى در كتاب «سير اعلام النبلاء» احتجاج به حديث او را راجح مى داند. (3)

ثانياً: اين حديث شاهدى نيز دارد و آن روايت بخارى و ابوداود و ترمذى و نسايى از طلحة بن عبدالله بن عوف است كه گفت:

صليت خلف ابن عباس على جنازة، فقرأ بفاتحة الكتاب، و قال: لتعلموا انّها السنة. (4)

پشت سر ابن عباس بر جنازه اى نماز خواندم، او فاتحة الكتاب را قرائت نمود و گفت: بايد بدانند كه فاتحة الكتاب سنت است.

نسايى و ديگران از ابى امامه سهل بن حنيف نقل كرده اند كه گفت:

انّ رجلا من اصحاب النبي (ص) اخبره انّ السنة في الصلاة على الجنائز. ان يكبّر الامام ثم قرأ بفاتحة الكتاب. (5)


1- فتح البارى، ج 3، ص 65.
2- صيانة صحيح مسلم، ص 122.
3- سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 378.
4- صحيح بخارى، رقم 1335؛ سنن ابى داود، ح 3198؛ سنن ترمذى، ح 1032؛ سنن نسايى، ج 4، ص 75.
5- سنن نسايى، ج 4، ص 75؛ سنن بيهقى، ج 4، ص 39 و ...

ص170

همانا مردى از اصحاب پيامبر (ص) او را خبر داد كه سنت در نماز بر جنازه ها اين است كه امام تكبير بگويد، سپس فاتحة الكتاب را قرائت نمايد.

خطاب به اموات در قبرستان

قابوس بن ابى ظبيان از پدرش و او از ابن عباس نقل كرده كه گفت:

مرّ رسول الله (ص) بقبور المدينة، فاقبل عليهم بوجهه فقال: السلام عليكم يا اهل القبور، يغفر الله لنا و لكم، انتم سلفنا و نحن بالأثر.(1)

رسول خدا (ص) بر قبرهاى مدينه گذر كرد و رو به آنها كرده و فرمود:

درود بر شما اى اهالى قبرها! خداوند ما و شما را بيامرزد، شما بر ما پيشى گرفتيد و ما به دنبال شما خواهيم آمد.

از اينكه پيامبر (ص) اهالى قبور را مورد خطاب قرار مى دهد استفاده مى شود كه آنان حيات برزخى داشته و صداى زنده ها را مى شنوند و خيرات و بركات از زنده ها به اموات مى رسد.

سند حديث

اولًا: اين حديث را ترمذى حسن دانسته است.

ثانياً: گرچه نسايى قابوس بن ابى ظبيان را قوى ندانسته و ابن حبان او را ردى ء الحفظ مى داند كه از پدرش منفرداتى را نقل كرده كه اصلى ندارد، ولى همان گونه كه اشاره شد ترمذى اين حديث او را به


1- سنن ترمذى، ج 2، ص 258.

ص171

اعتبار شواهدش تحسين كرده؛ چرا كه همين مضمون در احاديث صحيح السند آمده است.

ثالثاً: ترمذى به طور كلّى حديث قابوس بن ابى ظبيان از پدرش را لذاته تحسين كرده است تا چه رسد به شواهد داشتن آن.

رابعاً: ابن حبان حتى يك دليل نياورده كه مؤيد ادعاى او باشد.

خامساً: البانى روايت قاموس بن ابى ظبيان از پدرش را از نظر سندش حَسَن مى داند. (1)

سادساً: اين حديث شواهدى نيز دارد؛ آنجا كه به سند صحيح از بريده نقل شده كه گفت:

لما فتح رسول الله (ص) مكة اتى حرم قبر فجلس اليه، فجعل كهيئة المخاطب، و جلس الناس حوله ... (2)

چون رسول خدا (ص) مكه را فتح كرد نزد حريم قبرى آمد و روبه روى آن نشست و همچون هيئت شخص مخاطب قرار گرفت، در حالى كه مردم به دور او بودند ...

اصل اين حديث در صحيح مسلم آمده است.

شبيه اين حديث را مالك بن انس از علقمة بن ابى علقمه، از مادرش نقل كرده كه گفت: از عائشه شنيدم كه مى گفت:

قام رسول الله (ص) ذات ليلة، فلبس ثيابه، ثم خرج. قالت: فامرت جاريتي بَريرة تتبعه، فتبعته حتى جاء البقيع، فوقف في ادناه ما شاء الله ان يقف، ثم انصرف، فسبقته بريرة فاخبرتني فلم اذكر له


1- حاشيه المعجم الكبير، طبرانى، ج 12، ص 83.
2- المصنف، ابن ابى شيبه، ج 3، ص 29.

ص172

شيئاً، حتى اصبحت، ثم ذكرت ذلك له فقال: (انّي بعثت إلى اهل البقيع لأصلّي عليهم). (1)

رسول خدا (ص) شبى برخاست و لباسش را پوشيد و از منزل خارج شد. عايشه گفت: من كنيزم (بريره) را به دنبال او فرستادم، و او پيامبر (ص) را دنبال كرد تا به بقيع رسيد و در ابتداى آن مقدارى كه خدا اراده

كرده بود توقف كرد، و سپس بازگشت و قبل از او بريره آمد و مرا به آن خبر داد. من به حضرت چيزى نگفتم تا آنكه صبح شد و سپس به او تذكر دادم. حضرت فرمود: (من مأمور شدم كه به سوى اهل بقيع روم تا بر آنان درود فرستم).

و مى دانيم كه درود فرستادن پيامبر (ص) با خطاب كردن به آنان است به اين نحو كه: (درود خدا بر شما باد).

اين حديث از حيث سند صحيح و رجال آن رجال ثقه مى باشند، و البانى تنها به جهت وجود ام علقمة بن ابى علقمه در سند آن، اين حديث را تضعيف كرده است، در حالى كه حافظ ابن حجر در كتاب «التقريب» رقم (8680) او را كه (مرجانه) نام داشته (مقبوله) دانسته است.

وانگهى دو نفر ثقه كه يكى فرزند او و ديگرى بكير بن اشجع باشند از او روايت كرده اند. و نيز ابن حبان او را در كتاب «الثقات» آورده است. (2) و حاكم نيشابورى نيز حديث او را تصحيح كرده و ذهبى با او موافقت نموده است. (3)

تلقين ميت


1- الموطأ، مالك بن انس، ج 1، ص 242.
2- الثقات، ج 5، ص 466.
3- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 488.

ص173

اسحاق بن عبدالله بن جعفر از پدرش نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

لقنوا موتاكم: لا اله الّا الله الحليم الكريم، سبحان الله ربّ العرش العظيم، الحمدلله ربّ العالمين. قالوا: يا رسول الله! كيف للاحياء؟ قال: اجود و اجود. (1)

به مرده هاى خود لا اله الّا الله الحليم الكريم، سبحان الله ربّ العرش العظيم، الحمدلله ربّ العالمين را تلقين كنيد. گفتند: اى رسول خدا! چگونه است براى زنده ها؟ حضرت فرمود: بهتر است، بهتر است.

سند حديث

سند اين حديث حسن است؛ زيرا اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب هاشمى تابعى است كه شرط ابن حبان در (الثقات) را دارا مى باشد، و حافظ ابن حجر او را مستور و از طبقه سوم دانسته كه حديث مستورين مورد قبول واقع شده است.

قرائت «يس» بر ميت

ابن مبارك، از سليمان تيمى، از ابوعثمان، از پدرش، از معقل بن يسار نقل كرده كه گفت: پيامبر (ص) فرمود: «اقروءا (يس) على موتاكم» (2)؛ « (يس) را بر مردگان خود بخوانيد».

تصحيح حديث


1- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 465.
2- سنن ابى داود، ج 2، ص 63.

ص174

اولًا: اين حديث حسن است و ابن حبان در كتاب «الاحسان» رقم حديث (3002) و سيوطى آن را تصحيح كرده و منذرى در «تخريج احاديث المهذب» آن را حديث حسن دانسته است. (1)

ثانياً: سليمان بن طرخان تيمى را ابن حجر در كتاب «التقريب» رقم (2575) در طبقه چهارم آورده يعنى او تابعى است كه تعدادى از صحابه را درك كرده و شيخش ابوعثمان گويا از بزرگان تابعين باشد كه ابن حبان او را در كتاب «الثقات» ج 7، ص 664 آورده و حديثش را صحيح دانسته كه فردى ثقه به نام سليمان تيمى از او روايت كرده است، و لذا ميل به قبول حديثش قوى است.

ثالثاً: اين حديث شواهدى نيز دارد از آن جمله:

احمد بن حنبل در مسندش از ابوالمغيره، و او از صفوان نقل كرده كه گفت:

حدثني المشيخة انّهم حضروا غضيب بن الحارث الثمالي حين اشتد سوقه فقال: هل منكم من احد يقرأ (يس). قال: فقرأها صالح بن شريح السكوني، فلمّا بلغ اربعين منها قبض، قال: فكان المشيخة يقولون: اذا قرئت عند الميت خفف عنه بها. قال صفوان: و قرأها عيسي بن المعتمر عند ابن معبد. (2)

مشايخ ما حديث كرده اند هنگام شدت مرض غضيب بن حارث ثمالى نزد او حاضر شدند، او گفت: آيا كسى مى تواند سوره (يس) را بخواند؟ راوى مى گويد: صالح بن شريح سكونى شروع به قرائت


1- البدر المنير، ج 4، ل 227.
2- مسند احمد، ج 4، ص 105؛ الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 7، ص 443.

ص175

كرد و چون چهل آيه را تلاوت نمود او از دنيا رحلت نمود. مشايخ مى گفتند: هرگاه سوره (يس) بر مرده خوانده شود در عقاب تخفيف داده خواهد شد. صفوان مى گويد: عيسى بن معتمر آن را نزد ابن معبد خواند.

رجال سند اين حديث همگى ثقه هستند و اين سند را حافظ ابن حجر در كتاب «الاصابة» تحسين كرده است.(1) و صفوان همان ابن عمرو سكسكى است كه شيوخ او جماعتى از تابعين مى باشد كه يكديگر را انجبار و پشتيبانى مى كنند. و غضيف بن حارث ثمالى صحابى است، و درخواست قرائت سوره (يس) هنگام احتضار ميت احتياج به دليل شرعى دارد و توقيفى است و جايى براى رأى در آن نيست. و مقصود به مشيخه جماعتى از تابعين است.


1- الاصابة، ج 3، ص 184.

ص176

پاسخ به شبهات

اشاره

ص177

اشاره

بعد از اثبات اصل موضوع اينك به پاسخ شبهات موضوع مى پردازيم:

شبهه اول: عدم بهره مندى مرده ها از زنده ها

اشاره

مطابق برخى از آيات ثوابى از زنده ها به مرده ها نمى رسد؛ چنان كه خداوند متعال مى فرمايد: (وَ أَنْ لَيْ سَ لِلإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى)؛ «واينكه براى انسان بهره اى جز سعى وكوشش او نيست». (نجم: 39)

پاسخ

اوّلًا: اين آيه بنابر نقل سيوطى در كتاب «شفاء الصدور» منسوخ است به آيه (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ ...)؛ «كسانى كه ايمان آوردند وفرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند ...» (طور: 21) (1)؛ زيرا از اين آيه استفاده مى شود كه به انسان از راه ذريه اش خيرات مى رسد.

ثانياً: ممكن است مقصود از آيه اين باشد كه هرچه انسان از جزا مى بيند نتيجه اعمالش مى باشد ودر اين زمينه به كسى ظلم نمى شود


1- شفاء الصدور، ص 402.

ص178

ولذا در آيه بعد مى فرمايد: (وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى)؛ «واينكه تلاش او به زودى ديده مى شود». (نجم: 40)

اين معنا تأييد مى شود به آيات ديگر، از آن جمله آنجا كه خداوند متعال مى فرمايد:

(لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ) (بقره: 286)

(انسان،) هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ وهر كار (بدى) كند، به زيان خود كرده است.

ونيز مى فرمايد:

(فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (يس: 54)

امروز به هيچ كس ذرّه اى ستم نمى شود، وجز آنچه را عمل مى كرديد جزا داده نمى شويد.

ثالثاً: اگر به ظاهر آيه آن گونه كه برخى معنا كرده اند اخذ شود با روايات بسيار زيادى كه در كتب فريقين ودر ابواب گوناگون آمده كه ثواب صدقه، نماز، حج، روزه، قرائت قرآن ودعاى خير فرزند به ميت مى رسد، منافات دارد.

لذا از ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى» وشوكانى در «نيل الأوطار» نقل شده كه اين آيه مقيد است به مواردى كه از ناحيه ديگرى ثوابى از صدقه يا نماز يا حج يا روزه يا قرائت قرآن ويا دعاى خير فرزند برسد

كه در اين صورت ثوابى به ميت مى رسد. (1)

رابعاً: مطابق برخى از آيات، از طرف زنده ها خيرات به مرده ها مى رسد؛


1- حقيقة التوسل والوسيلة، موسى محمّد على، ص 166.

ص179

خداوند متعال مى فرمايد:

(إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ) (يس: 12)

به يقين ما مردگان را زنده مى كنيم وآنچه را از پيش فرستاده اند وتمام آثار آنها را مى نويسيم.

ونيز مى فرمايد: (... أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ)؛ «... فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مى كنيم». (طور: 21)

ونيز مى فرمايد:

(وَ الَّذِينَ جاؤُا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالإِيمانِ) (حشر: 10)

(همچنين) كسانى كه بعد از آنها [/ بعد از مهاجران وانصار] آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما وبرادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز.

ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرمود:

إذا مات الانسان انقطع عنه عمله إلّا من ثلاثة: صدقة جارية أو علم ينتفع

به أو ولد صالح يدعو له. (1)

هرگاه انسان بميرد عملش قطع خواهد شد مگر از سه چيز؛ صدقه جاريه اى از خود به جاى گذارد، ويا اثرى علمى داشته باشد كه از آن نفع برده شود يا فرزند صالحى داشته باشد كه بر او دعا كند.

عايشه مى گويد:


1- صحيح مسلم، ج 5، ص 73.

ص180

انّ رجلا اتي النبي (ص) فقال: يا رسول الله! انّ امّي افْتُلِتَتْ نفسها ولم توص واظنّها لو تكلمتْ تصدقتْ، أفلها اجرٌ ان تصدقتُ عنها؟ قال: نعم. (1)

شخصى نزد پيامبر (ص) آمد وعرض كرد: اى رسول خدا (ص)! مادرم مرگش ناگهانى بود ولذا به كسى وصيت نكرد وچنين مى انديشم كه اگر توانايى سخن گفتن داشت صدقه مى داد، آيا اگر از ناحيه او صدقه دهم پاداشى به او مى رسد؟ حضرت (ص) فرمود: آرى.

نسائى وديگران از پيامبر (ص) نقل كرده اند كه فرمود: «اقرؤا يس عند موتاكم» (2)؛ «سوره ياسين را بر اموات خود قرائت نماييد».

ديدگاه علماى اهل سنت درباره آيه 39 نجم

1. سيوطى در كتاب «شرح الصدور» مى گويد:

اختلف في وصول ثواب القرائة للميّت، فجمهور السلف و الأئمّة الثلاثة على الوصول، و خالف في ذلك إمامنا الشافعي، مستدلا بقوله تعالي (وَ أَنْ لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى). (3)

وأجاب الأولون عن الآية بأوجه:

أحدها: انّها منسوخة بقوله تعالي: (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ) (4) الآية، أدخل الأبناء الجنّة بصلاح الآباء.


1- صحيح بخارى، ج 5، ص 389.
2- مسند احمد، ج 5، صص 26 و 27؛ سنن ابى داود، ح 3121 و ....
3- نجم: 39.
4- طور: 21.

ص181

الثاني: انّها خاصة بقوم ابراهيم و قوم موسي 8، فامّا هذه الأمّة فلها ماسعت و ما سُعِي لها، قاله عكرمة.

الثالث: انّ المراد بالإنسان هنا الكافر، فامّا المؤمن فله ماسعى و ماسُعِي له. قاله الربيع بن انس.

الرابع: ليس للإنسان إلّا ما سعى من طريق العدل، فأمّا من باب الفضل، فجائز أن يزيده الله تعالى ما شاء. قاله الحسين بن الفضل.

الخامس: انّ اللّام في للإنسان بمعني على، أي ليس على الانسان إلّا ما سعى. (1)

در رسيدن ثواب قرائت قرآن به ميت اختلاف كرده اند؛ جمهور سلف و ائمه سه گانه (ابوحنيفه و مالك و احمد بن حنبل) معتقد به رسيدن ثواب به مردگان اند ولى امام ما شافعى در اين مسأله مخالفت كرده و به قول خداوند متعال: (وَ أَنْ لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى) استدلال كرده است. ولى علماى سابق از اين آيه چند وجه جواب داده اند؛

اولًا: اين آيه به آيه ديگر نسخ شده است. خداوند متعال مى فرمايد: (و كسانى كه ايمان آورده و ذريه آنها از آنان پيروى كرده اند ...) كه مطابق اين آيه خداوند فرزندان را به جهت خوب بودن پدران داخل بهشت كرده است.

ثانياً: اين آيه مخصوص به قوم ابراهيم (ع) و قوم موسى (ع) است، ولى براى اين امت هم جزاى خيراتى است كه خودشان سعى كرده اند و هم جزاى خيراتى است كه براى آنها سعى شده است. و اين معنا از عكرمه رسيده است.


1- شرح الصدور؛ جلال الدين سيوطى، صص 416 و 415.

ص182

ثالثاً: مقصود به انسان در اين آيه كافر است، ولى مؤمن هم جزاى سعى خود را مى بيند و هم جزاى سعى و كوشش ديگرى به او مى رسد. و اين معنا از ربيع بن انس رسيده است.

رابعاً: اينكه گفته شود: براى انسان نيست مگر آنچه سعى كرده مقصود از طريق عدالت است، ولى از باب فضل جايز است كه خداوند متعال آنچه كه مى خواهد بر او زياد نمايد. اين معنا را حسين بن فضل گفته است.

خامساً: اينكه لام در «للإنسان» به معناى «على» است؛ يعنى نيست بر ضرر انسان مگر آنچه را كه سعى كرده است.

2. ملاعلى قارى حنفى مى گويد:

وتمسّك المانع من ذلك بقوله تعالي: (وَ أَنْ لَيْسَ لِلإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى) (1)، و بقوله عليه الصلاة و السلام: (اذا مات ابن آدم انقطع عمله) الحديث. و الجواب: انّ الآية حجة لنا؛ لانّ الذي اهدي ثواب عمله لغيره سعى في ايصال الثواب إلى ذلك الغير، فيكون له ما سعى بهذه الآية، و لايكون له ما سعى إلّا بوصول الثواب اليه، فكانت الآية حجة لنا لاعلينا. و امّا الحديث فيدلّ على انقطاع عمله، و نحن نقول به، و انّما الكلام في وصول ثواب غيره اليه ... (2)

مانع از اين كار به قول خداوند متعال تمسك كرده كه فرمود: (و اينكه نيست بر انسان مگر آنچه را كه سعى و كوشش كرده است)، و به قول پيامبر عليه الصلاة و السلام كه فرمود: (هر گاه فرزند آدم


1- نجم: 39.
2- شرح الفقه الأكبر، ص 225.

ص183

بميرد عملش قطع خواهد شد ...). جواب آن است كه اين آيه دليليبه نفع ماست؛ زيرا كسى كه ثواب عملش را به ديگرى هديه مى دهد در رساندن ثواب به آن غير سعى و كوشش كرده است و طبق اين آيه براى اوست آنچه را كه سعى كرده است، و سعى و كوشش او همين رساندن ثواب به ميت است. پس اين آيه دليلى بر ماست نه بر ضرر ما. و اما حديث، دلالت بر انقطاع عمل ميت دارد و ما به آن معتقديم، ولى سخن در رسيدن ثواب از ناحيه شخص زنده به مرده است ...

شبهه دوم: عمل انسان پس از مرگ قطع ميشود

اشاره

مسلم به سندش از ابوهريره نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:

إذا مات الانسان انقطع عنه عمله إلّا من ثلاثة: إلا صدقة جارية، أو علم ينتفع به، أو ولد صالح يدعو له. (1)

هرگاه انسان بميرد عملش از او قطع مى شود مگر از سه چيز: صدقه جاريه، يا عملى كه از آن نفع برده شود يا فرزند صالحى كه براى او دعا كند.

شيخ بن باز از مفتيان وهابى مى گويد:

... و لكن لايلزم من هذه الحياة انّه يعلم الغيب أو يعلم امور اهل الدنيا، بل ذلك قد انقطع بالموت؛ لقوله (ص): (إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلّا من ثلاث ...) ... (2)


1- صحيح مسلم، ج 5، ص 73.
2- مجموع فتاوى بن باز، ج 1، صص 417 و 418.

ص184

... ولى از اين حيات لازم نمى آيد كه او علم غيب بداند يا از امور اهل دنيا آگاه باشد، بلكه اين امور به واسطه مرگ قطع شده است؛ زيرا رسول خدا (ص) فرمود: (هرگاه فرزند آدم مرد عملش قطع مى شود مگر از سه چيز ...) ...

پاسخ

اولًا: از آيات قرآن استفاده مى شود كه انسان مؤمن مى تواند از عمل ديگرى نفع ببرد اگرچه در آن كوششى نداشته باشد.

خداوند متعال مى فرمايد:

(الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ) (غافر: 7)

فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنها كه گرداگرد آن (طواف مى كنند) تسبيح وحمد پروردگارشان را مى گويند وبه او ايمان دارند وبراى مؤمنان استغفار مى كنند (و مى گويند:) پروردگارا! رحمت وعلم تو همه چيز را فراگرفته است؛ پس كسانى را كه توبه كرده وراه تو را پيروى مى كنند بيامرز، وآنان را از عذاب دوزخ نگاه دار.

و مى فرمايد:

(وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ) (حشر: 10)

ص185

(همچنين) كسانى كه بعد از آنها [/ بعد از مهاجران وانصار] آمدند و مى گويند: پروردگارا! ما وبرادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، ودر دل هايمان حسد وكينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان ورحيمى!

مطابق اين آيات فرشتگان و افراد با ايمان براى مؤمنان اعمّ از كسانى كه در دنيا زندگى مى كنند يا از دنيا رحلت كرده اند از خداوند متعال طلب مغفرت مى كنند و طلب مغفرت آنها به طور حتم براى مرده ها و زنده ها تأثير دارد.

ثانياً: اين حديث دلالت دارد بر اينكه عمل خود انسان با مرگش منقطع مى شود مگر در سه مورد كه از آن جهت كه عملش جارى است عمل خودش به حساب مى آيد، و آن صدقه جاريه و عملى كه از خود به جاى گذاشته و مردم از آن نفع مى برند و فرزند صالحى كه براى او دعا مى كند، مى باشد. و اين حديث اشاره به اين نكته دارد و دلالت ندارد بر اينكه ميت از عمل ديگرى در عالم برزخ نفع نمى برد.

شيخ عبدالله حبشى از علماى اهل سنت مى نويسد:

انّه ليس في الحديث الذي رواه ابن حبان: (اذا مات الانسان انقطع عمله الّا ...) دلالة على انّ الميت لاينفع غيره؛ اذ انّ الحديث نفي استمرار العمل التكليفي الذي يتجدّد به للميت ثواب، امّا ان ينتفع غيره فغير ممنوع، بدليل انّ سيّدنا موسي (ع) قال لمحمّد عليه الصلاة و السلام في حديث المعراج: (ارجع

ص186

فَسَلْ ربّك التخفيف)، (1)

و هذا نفع كبير لأمة محمّد (ص) كان بعد موت موسي بسنين عديدة.(2)

در اين حديث كه ابن حبان آن را نقل كرده (اذا مات الانسان انقطع عمله الّا ...) دلالتى نيست بر اينكه ميت از غير خود نفع نمى برد؛ زيرا اين حديث دلالت بر نفى استمرار عمل تكليفى از مكلّف دارد كه تجديدكننده ثواب براى اوست، اما اينكه ديگرى از او (ميت) نفع ببرد منع نشده است، به دليل اينكه آقاى ما حضرت موسى (ع) به محمّد عليه الصلاة و السلام طبق حديث معراج گفت: برگرد و از پروردگارت تخفيف بخواه. و اين نفع بزرگى است براى امت محمّد (ص) كه بعد از چند سال از مرگ موسى (ع) بوده است.

ابن قيم در ردّ استدلال به اين حديث مى گويد:

... استدلال ساقط؛ فانّه (ص) لم يقل: انقطع انتفاعه، و انّما اخبر عن انقطاع عمله، و امّا عمل غيره فهو لعامله؛ فان وهبه له وصل إليه ثواب عمل العامل لاثواب عمله هو، فالمنقطع شي ء و الواصل إليه شي ء آخر. (3)

... اين استدلالى باطل است؛ زيرا: پيامبر (ص) نفرمود: بهره برى او قطع مى شود، بلكه خبر از انقطاع عمل او داده است، ولى عمل غير ميت براى خود عامل است كه اگر آن را به ميت هديه كند ثواب عمل عامل به ميت مى رسد نه ثواب عمل ميت، پس قطع شده چيزى است و رسيده شده به ميت چيز ديگرى است.


1- صحيح مسلم، كتاب الايمان، باب الاسراء برسول الله ص الى السموات و فرض الصلوات.
2- صريح البيان، ص 176.
3- الروح، ابن قيم، ص 321.

ص187

شيخ جميل حليم حسينى در كتاب «عمدة الكلام فى اثبات التوسل و التبرك بخير الأنام» مى نويسد:

انّه ليس في الحديث الذي رواه ابن حبان: (اذا مات الانسان انقطع عمله الّا من ثلاث: صدقة جارية او علم ينتفع به، او ولد صالح يدعو له) دلالة على انّ الميت لاينفع غيره، اذ انّ الحديث نفى استمرار العمل التكليفي الذي يتجدّد به للميت ثواب، اما ان ينفع غيره فغير ممنوع، بدليل انّ سيّدنا موسي (ع) قال لمحمد عليه الصلاة و السلام في حديث المعراج: (ارجع فسل ربّك التخفيف) (1)

، هذا نفع كبير لامة محمد، كان بعد موت موس يبسنين عديدة. (2)

حديثى كه ابن حبان روايت كرده: (هرگاه انسان بميرد عملش قطع مى گردد مگر در سه مورد: صدقه جاريه يا عملى كه به آن نفع برده شود يا فرزند صالحى كه براى او دعا كند) دلالتى ندارد بر اينكه ميت از ديگرى نفع نمى برد؛ زيرا حديث در صدد نفى استمرار عمل تكليفى است كه به آن ثوابى براى ميت تجديد مى شود، اما اينكه از غير خودش نفع ببرد ممنوع نشده است، به دليل اينكه بنابر حديث معراج سيد ما موسى (ع) به محمّد عليه الصلاة و السلام عرضه داشت: (باز گرد و از پروردگارت تخفيف بخواه) و اين (كم شدن

نمازهاى واجب) منفعت بزرگى است براى امت محمّد كه بعد از چندين سال از مرگ موسى رسيده است.


1- صحيح مسلم، كتاب الايمان، باب الإسراء برسول الله ص الى السموات و فرض الصلوات.
2- عمدة الكلام، ص 27.

ص188

بهره مندى زنده ها از ارواح اوليا

اشاره

ص189

اشاره

يكى از موارد اختلافى بين وهابيان و علماى ديگر مذاهب اسلامى اين است كه آيا با ارتباط باطنى با ارواح اوليا مى توان از فيوضات معنوى آنان بهره مند شد يا نه؟ وهابيان آن را انكار كرده و ديگران آن را به ادله قرآنى و روايى ثابت مى دانند.

فتاواى وهابيان

1. ابن تيميه- مؤسّس عقايد وهابيان- مى گويد:

از اقسام شرك آن است كه كسى به شخصى كه از دنيا رفته بگويد: مرا درياب، مرا كمك كن، از من شفاعت كن، مرا بر دشمنم يارى كن وامثال اين درخواست ها كه تنها خدا بر آن قدرت دارد. (1)

در جايى ديگر اين درخواست را شرك صريح دانسته و مى گويد: «كسى كه اين گونه بگويد، بايد توبه كند، اگر توبه نكرد كشتنش واجب مى گردد». (2)


1- الهدية السنية، ص 40.
2- زيارة القبور، صص 17 و 18.

ص190

2. شيخ عبدالعزيز بن باز مى گويد:

فمن قال من الناس في اي بقعة من بقاع الأرض: يا رسول الله! و يا نبي الله أو يا محمد اغثني أو ادركني أو انصرني أو اشفني أو انصر امتك أو اشف مرض المسلمين أو اهد ضالتهم أو ما اشبه ذلك فقد جعله شريكاً لله في العبادة. (1)

هر كسى از مردم در هر جاى كره زمين بگويد: اى رسول خدا، اى نبى خدا، اى محمّد! كمك كن مرا، درياب مرا، يارى كن مرا، شفا ده مريضان مسلمانان را، هدايت كن گم شده مسلمانان را ومانند آن، براى خدا شريك در عبادت قرار داده است.

در جايى ديگر مى گويد:

ولا شك انّ المستغيثين بالنبي (ص) أو بغيره من الأولياء والأنبياء أو الجن انما فعلوا ذلك معتقدين انهم يسمعون دعاءهم ويقضون حاجتهم، وانهم يعلمون احوالهم، وهذه انواع من الشرك الأكبر؛ لانّ الغيب لا يعلمه إلّا الله عزوجل، ولانّ الاموات قد انقطعت اعمالهم و تصرفاتهم في عالم الدنيا. (2)

شكّى نيست كه استغاثه كنندگان به پيامبر (ص)، اوليا، انبيا، ملائكه يا جنّ، اين عمل را به اين اعتقاد انجام مى دهند كه آنان دعايشان را شنيده واز احوالشان اطلاع دارند وحاجتشان را برآورده خواهند كرد، اين امور انواعى از شرك اكبر است؛ زيرا غيب را غير از خدا


1- مجموع فتاوى بن باز، ج 2، ص 549.
2- مجموع فتاوى بن باز، ج 2، ص 552.

ص191

كسى ديگر نمى داند. ونيز اموات؛ چه انبيا وچه غير انبيا اعمال وتصرفاتشان در عالم دنيا با مرگ منقطع گرديده است.

همچنين مى گويد:

وامّا دعاء الميت و الاستغاثة به وطلب المدد منه، فكل ذلك من الشرك الاكبر، و هو من عمل عباد الاوثان في عهد النبي (ص) ... (1)

و امّا صدا زدن ميت واستغاثه به او وطلب مدد از او، همه از انواع شرك اكبر واز عمل عبادت كنندگان بت ها در عهد پيامبر (ص) است ...

در اين فتاوا گرچه درخواست كمك از اوليا باطل شمرده شده، ولى از آن جهت است كه وهابيان معتقدند خيرات از مرده ها به زنده ها نمى رسد، همان گونه كه بن باز به صراحت در فتواى اولش به آن اشاره كرده است.

بهره مندى زنده ها از ارواح اوليا از ديدگاه قرآن

آيات و روايات متعدد دلالت دارند بر اينكه ارواح اوليا براى زندگان سودمند هستند.

1. خداوند متعال مى فرمايد:

(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً) (نساء: 64)

و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم كردند [و فرمان هاى خدا را زير پا گذاردند] به نزد تو مى آمدند واز خدا طلب آمرزش


1- مجموع فتاوى بن باز، ج 2، ص 746.

ص192

مى كردند وپيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد، خدا را توبه پذير ومهربان مى يافتند.

ممكن است كسى ادّعا كند كه آيه، ظهور در زمان پيامبر (ص) دارد، ولى به تنقيح مناط قطعى واخذِ ملاك مى توان آن را به عصر بعد از وفاتشان نيز تعميم داد؛ زيرا انسان هميشه ودر هر زمان گناه كار است وبه وسيله اى نياز دارد تا او را براى طلب مغفرت از خداوند واسطه قرار دهد. همان گونه كه در زمان پيامبر (ص) اين وسيله بود و الطاف خدا به بندگانش همگانى و هميشگى است. از همين رو، صحابه بعد از پيامبر (ص) با تمسك به اين آيه از آن حضرت (ص) طلب استغفار مى نمودند. اين مطلب به ويژه با اثبات حيات برزخى ووجود ارتباط بين عالم برزخ ودنيا هموارتر خواهد شد.

ابن سمعانى به سندش از امام على بن ابى طالب (ع) نقل كرده كه فرمود:

قدم علينا اعرابي بعد ما دفن رسول الله (ص) بثلاثة ايام، فرمى بنفسه على قبر النبي (ص) و حثا من ترابه على رأسه و قال: يا رسول الله! قلت فسمعنا قولك و وعيت فوعينا عنك، و كان فيما انزل الله عليك: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً) و قد ظلمت نفسي وجئتك تستغفر لي. فنودي من القبر: انّه قد غفرلك. (1)

مردى اعرابى بعد از سه روز از دفن رسول خدا (ص) بر ما وارد شد و خود را بر قبر پيامبر (ص) انداخت و خاك قبر را بر سر ريخت و


1- كنز العمال، ج 4، صص 258 و 259.

ص193

گفت: اى رسول خدا! فرمودى و ما فرموده ات را شنيديم و برگرفتى و ما نيز از تو گرفتيم، و از آن جمله كه بر تو نازل شد اين آيه بود: (و به طور حتم اگر كسانى كه بر خود ظلم كرده اند نزد تو آمده و از خدا طلب مغفرت نمايند و پيامبر (ص) نيز براى شما درخواست مغفرت كند به طور حتم خدا راتوبه پذير و رحيم خواهند يافت). و من به خود ظلم كرده ام و نزد تو آمده ام تا برايم استغفار نمايى. در اين هنگام از داخل قبر ندا داده شد كه به طور حتم بخشيده شدى.

اين قصه را عده اى از علماى اهل سنت حسن شمرده و آن را در كتاب خود نقل كرده اند از آن جمله:

الف) ابومحمد عبدالله بن احمد بن محمود ابن قدامه مقدسى حنبلى (م 630 ه. ق). (1)

ب) ابوالفرج عبدالرحمن بن ابى عمر محمد بن احمد ابن قدامه مقدسى حنبلى (م 682 ه. ق). (2)

ج) نووى شافعى. (3)

د) ابن كثير دمشقى. (4)

ه) قرطبى مالكى. (5)

2. خداوند متعال مى فرمايد:


1- المغنى، ابن قدامه، ج 3، صص 588 و 589.
2- الشرح الكبير، ابن قدامه، ج 3، ص 494.
3- المجموع، ج 8، ص 274؛ الأذكار، ص 195.
4- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 492.
5- تفسير قرطبى، ج 5، صص 265 و 266.

ص194

(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) (آل عمران: 164)

مپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده اند، بلكه زنده اند ودر نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند ...

اگر شهيدان به اين درجه و مقام رسيده اند كه مرگ بر آنان عارض نمى گردد و به لحاظ آثار زنده اند به طريق اولى پيامبر اكرم (ص) به اين درجه رسيده است و بعد از رحلت از اين دنيا زنده بوده و كارهايى را انجام مى دهد كه در زمان حياتش انجام مى داده از آن جمله كمك به مردم از راه غيبى و اعجاز مى باشد؛ زيرا كمك و امداد غيبى اوليا در زمان حيات آنان مسلم و اگر مرگ براى آنان معنا ندارد، پس كارهاى زمان حيات آنان بعد از جدا شدن روح از بدن نيز ادامه دارد.

بهره مندى زنده ها از ارواح اوليا از ديدگاه روايات

1. مسلم به سندش از انس بن مالك نقل كرده كه رسول خدا (ص) فرمود: «مررت علي موسي و هو يصلّي في قبره» (1)؛ «بر موسى گذر كردم در حالى كه در قبرش درود مى فرستاد».

در صورتى كه «صلاة» در اين حديث به معناى درود فرستادن و طلب رحمت از خدا باشد درود آنان اطلاق داشته و شامل زنده ها و مرده ها مى شود از اين رو مى توان از اين حديث استفاده كرد كه خيرات از اوليا در برزخ به زنده ها مى رسد.

2. انس بن مالك از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:


1- صحيح مسلم، ج 4، ص 1845، صحيح ابن حبان، ج 1، ص 241.

ص195

انّ اعمالكم تعرض على اقاربكم و عشائركم من الأموات؛ فان كان خيراً استبشروا به، و ان كان غير ذلك قالوا: اللّهم لاتمتهم حتّى تهديهم كما هديتنا. (1)

همانا اعمال شما بر اقوام نزديك شما و عشيره هاى شما از مردگان عرضه مى شود؛ و اگر خير باشد به آن خوشحال مى شوند، اگر خير نباشد مى گويند: بارخدايا! جان آنان را مگير تا اينكه آنان را هدايت كنى همان گونه كه ما را هدايت نمودى.

از اين حديث استفاده مى شود كه خيرات از اولياى الهى در برزخ به زنده ها مى رسد و فعلًا بحث ما اثبات تا همين مقدار است و اينكه ما مى توانستيم آنان را بدين جهت صدا زنيم بحث ديگرى است كه در كتاب استغاثه به ارواح اوليا بحث كرده ايم.

3. انس بن مالك از رسول خدا (ص) نقل كرده كه درباره معراجش فرمود:

اتيت بالبراق و هو دابّة ابيض طويل ... ثم عرج بنا إلى السماء، فاستفتح جبرئيل، فقيل: من أنت؟ قال: جبرئيل. قيل: و من معك؟ قال: محمّد، قيل: و قد بعث إليه؟ قال: قد بعث إليه، ففتح لنا، فإذا أنا بآدم فرحّب بي و دعا لي بخير، ثم عرج بنا إلى السماء الثانية، فاستفتح جبرئيل (ع) فقيل: من أنت؟ قال: جبرئيل. قيل: و من معك؟ قال محمّد، قيل: و قد بعث إليه؟ قال: قد بعث إليه، ففتح لنا فإذا أنا بابني الخالة عيسي بن مريم و يحيي بن زكريا صلوات الله عليهما، فرحّبا و دعوا لي بخير ... (2)


1- تفسير ابن كثير، ج 2، ص 388، مسند احمد، ج 2، ص 164.
2- صحيح مسلم، ج 1، صص 145 و 146.

ص196

من با اسب (براق) كه چارپايى سفيد و بلندقامت بود آمدم ... آن گاه ما را به آسمان بردند، و جبرئيل درخواست بازشدن درب آسمان را كرد. به او گفته شد: تو كيستى؟ گفت: جبرئيل. گفته شد: چه كسى با توست؟ گفت: محمّد (ص). گفت: آيا او مبعوث شده است؟ گفت: آرى مبعوث شده است، و درب را براى ما باز نمود، ناگهان آدم (ع) را ديدم كه به من خوش آمد گفت و براى من دعاى به خير نمود. آن گاه ما را به آسمان دوم بردند و جبرئيل درخواست نمود كه درب آسمان باز شود. گفته شد: تو كيستى؟ گفت: جبرئيل. گفته شد: چه كسى همراه توست؟ گفت: محمّد (ص). گفته شد: آيا او مبعوث شده است؟ گفت: آرى مبعوث شده است. او درب را بر روى ما باز كرد ناگهان دو فرزند خاله يعنى عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا صلوات الله عليهما را مشاهده كرديم، آنها به من خوش آمد گفته و براى من دعاى به خير كردند ...

دلالت اين روايت نيز همانند روايت پيشين است.

4. ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى» مى گويد: ابن ابى شيبه به سند صحيح از مالك دينار- خزينه دار عمر- چنين نقل مى كند:

أصاب الناس قحط في زمن عمر، فجآء رجل إلى قبر النبي (ص) فقال: يا رسول الله! إستسق لأمّتك فإنّهم قد هلكوا ... (1)

در زمان عمر قحطى بر مردم عارض شد، شخصى كنار قبر رسول خدا (ص) آمد وبه او استغاثه نمود وعرض كرد: اى رسول خدا! براى امّتت باران بخواه؛ زيرا آنان هلاك شدند.


1- فتح البارى، ج 2، ص 495.

ص197

از آنجا كه اين درخواست بدون شك در منظر صحابه بوده وكسى او را منع نكرده، خود دليل بر جواز ورجحان استغاثه به ارواح اولياى الهى است.

5. دارمى در سنن خود به سند صحيح از ابوالجوزاء اوس بن عبدالله نقل مى كند كه گفت:

قحط أهل المدينة قحطاً شديداً فشكوا إلي عائشة، فقالت: أنظروا قبر النبي (ص) فاجعلوا منه كواً إلي السمآء حتى لايبقي بينه وبين السماء سقفاً. قال: ففعلوا فمطرنا مطراً حتى نبت العشب وسمنت الإبل حتّى تفتّقت من الشحم، فسمّي عام الفتق. (1)

قحطى شديدى بر مدينه عارض شد، مردم از وضع موجود نزد عايشه شكايت آوردند. عايشه دستور داد تا به سراغ قبر پيامبر (ص) رفته واز آن، دريچه اى به سوى آسمان باز كنند تا سقفى بين قبر وآسمان مانع نباشد. آنان نيز چنين كردند. راوى مى گويد: بعد از اين عمل آن قدر باران آمد كه سبزى ها رشد نموده وشتران چاق شدند ...

6. طبرانى در «المعجم الكبير» به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مى كند: شخصى به جهت حاجتى مكرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه مى نمود، ولى عثمان به خواسته اش توجّهى نمى كرد؛ تا اينكه در بين راه عثمان بن حنيف را- كه خود راوى است- ملاقات كرده واز اين موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبى را آماده كن ووضو بگير؛ به مسجد برو ودو ركعت نماز بگزار وبعد از اتمام نماز، پيامبر (ص) را وسيله قرار ده وبگو:


1- سنن دارمى، ج 1، ص 43.

ص198

اللّهم إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد صلّى الله عليه وسلّم نبي الرحمة، يا محمّد إنّي أتوجّه بك إلى ربّي فتقضي لي حاجتي.

آن گاه حاجت خود را به ياد آور.

عثمان بن حنيف مى گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوى خانه عثمان روان شد، فوراً دربان آمد واو را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نيز او را احترام شايانى كرد. سپس حاجتش را به طور كامل برآورد وبه او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم وهر گاه بعد از اين از ما حاجتى خواستى به نزد ما بيا ....

عثمان بن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزى خدمت پيامبر (ص) بودم كه نابينايى نزد حضرت آمد واز كورى چشم خود شكايت نمود. حضرت (ص) ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولى او نپذيرفت. سپس به

او همين دستور را داد وآن شخص نيز بعد از اداى آن بينا شد وبه مقصود خود رسيد.

اين حديث را جماعت كثيرى از اهل سنّت نقل كرده اند؛ امثال: حاكم نيشابورى (1)، ابن عبدالبر (2)، ابونعيم اصفهانى(3)، ذهبى (4)، حافظ هيثمى (5)، متقى هندى (6) وديگران.

7. واقدى در كتاب «فتوح الشام» نقل مى كند:


1- المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 108.
2- الاصابه، ج 4، ص 382.
3- حلية الاولياء، ج 3، ص 121.
4- سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 118.
5- مجمع الزوائد، ج 9، ص 256.
6- كنز العمال، ج 13، ص 636.

ص199

... قال: اعلم ايّها الأمير! انّ الروم كانوا قد تكاثروا علي فرسي فقتلوه و وقعت فأخذوني اسيراً و جعلوني في الحديد و فعلوا بأصحابي مثلي، و قد أيسنا من انفسنا. فلمّا جنّ الليل رأيت رسول الله (ص) و هو يقول: لابأس عليك يا دامس! اعلم انّ منزلتي عندالله عظيمة ... و قال لنا: أبشروا بنصر الله فانا نبيكم محمّد رسول الله. و قال لي: اقرئ عنّي ميسرة السلام و قل له: جزاك الله خيراً ... فاخذنا سيوفهم

وطوارقهم و قاتلناهم و حملنا فيهم و نصرنا الله عليهم ببركة رسول الله (ص). فقتلنا منهم من قتلنا و خرجنا من بينهم سالمين. و هذا حديثنا. قال: فضجّ المسلمون بالتهليل و التكبير و الصلاة على البشير النذير. (1)

... گفت: بدان اى امير! همانا روميان بر اسبم تاخته و آن را به قتل رساندند و من بر زمين افتادم، آنان مرا اسير كرده و به زنجير كشيدند و با اصحابم نيز چنين كردند و ما از جانمان مأيوس شديم. و چون شب فرا رسيد رسول خدا (ص) را [در عالم رؤيا] ديدم كه مى فرمود: باكى بر تو نيست اى دامس! بدان كه جايگاه من نزد خداوند عظيم است. آن گاه دست كريمش را بر آهن كشيد و آن از من جدا شد، و همين كار را با اصحابم انجام داد و به ما فرمود: بشارت باد شما را به نصرت خداوند، كه من پيامبر شما محمّد رسول خدايم. و به من فرمود: از طرف من به ميسره سلام برسان و به او بگو: خداوند به تو جزاى خير دهد ... ما شمشيرها و آهن آلات خود را برداشته و با آنها جنگيده و به آنان حمله ور شديم و خداوند ما را


1- فتوح الشام، ج 2، ص 10.

ص200

به بركت رسول خدا (ص) يارى كرد، و از آنها عده اى را كشته و سالم از بينشان خارج شديم. و اين بود حديث ما. واى مى گويد با شنيدن ماجرا مسلمانان فرياد (لا اله الا الله) و تكبير برآورده و بر پيامبر بشير و نذير صلوات فرستادند.

8. ابن اثير در كتاب «الكامل فى التاريخ» نقل مى كند:

انّه لمّا ركب طارق بن زياد البحر غلبته عينه، فرأي النبي (ص) و معه المهاجرون و الانصار قد تقلّدوا السيوف و تنكبوا القسي، فقال له النبي (ص): يا طارق! تقدم لشأنك، و امره بالرفق بالمسلمين و الوفاء بالعهد. فنظر طارق فرأي النبي (ص) و اصحابه قد دخلوا الأندلس أمامه. فاستيقظ مستبشراً و بشرّ اصحابه، و قويت نفسه و لم يشك في الظفر. (1)

چون طارق بن زياد سوار بر كشتى شد خواب بر او غلبه كرد و در عالم رؤيا پيامبر (ص) را با مهاجران و انصار ديد كه شمشيرها را به خود بسته و نيزه ها بر دوش دارند. پيامبر (ص) به او فرمود: اى طارق! به دنبال وظيفه ات باش. و او را دستور به مدارا با مسلمانان و وفاى به عهد و پيمان داد. طارق نظر كرد و پيامبر (ص) و اصحابش را ديد كه جلوى او وارد اندلس شدند. او از خواب بيدار شد در حالى كه به خود و اصحابش بشارت [به پيروزى] مى داد، و دلش قوت گرفت و شكى در پيروزى پيدا نكرد.

9. ابويعلى به سندش از ابوهريره نقل كرده كه گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود:


1- الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 268.

ص201

والذي نفسي بيده لينزلنّ عيسي بن مريم اماماً مقسطاً و حكماً عدلا، فليكسرنّ الصليب و يقتلنّ الخنزير، و ليصلحنّ ذات البين، و ليذهبنّ الشحناء، و ليعرضنّ المال فلايقبله احد، ثم لئن قام على قبري فقال: يا محمّد لاجبته. (1)

قسم به كسى كه جانم به دست اوست عيسى بن مريم از آسمان فرود مى آيد در حالى كه امامى قسط و حاكم عدل است، و صليب را شكسته و خوك را مى كشد و بين مردم را اصلاح خواهدكرد و كينه را از بين برده و مال را بر مردم عرضه مى كند ولى كسى آن را قبول نمى كند. و اگر بر قبرم بايستد و بگويد: اى محمّد! من او را جواب خواهم داد.

از اينكه در آخر حديث آمده: (اگر عيسى بالاى سر قبر من آيد و به من با گفتن يا محمد استغاثه كند او را اجابت نمايم) استفاده مى شود خيرات ممكن است از مرده ها به زنده ها برسد، و اين حكم اختصاص به حضرت عيسى (ع) ندارد؛ زيرا حكم در امور مشابه آنچه جايز است و جايز نيست يكسان مى باشد.

10. به سند صحيح از عبدالله بن مسعود نقل شده كه پيامبر (ص) فرمود:

حياتي خير لكم تُحْدِثون و يُحدث لكم، و وفاتي خير لكم تعرض علي اعمالكم، فما رأيت من خير حمدت الله عليه، و مارأيت من شرّ استغفرت الله لكم. (2)


1- مجمع الزوائد، ج 8، ص 211.
2- مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.

ص202

زنده بودن من براى شما خوب است، كارى انجام مى دهيد و براى شما كارى انجام مى شود. و مرگ من نيز براى شما خير است، چرا كه اعمال شما بر من عرضه مى شود، آنچه از خير را در آن مشاهده كنم خدا را شكر مى كنم، و آنچه از شرّ ببينم از خداوند براى شما طلب مغفرت مى نمايم.

از اينكه حضرت (ص) مى فرمايد: (هر شرّى را كه در اعمالتان ببينم بر آنها استغفار مى كنم) دليل بر آن است كه ممكن است خيرات از اوليا در برزخ به زنده ها برسد.

عده اى از علماى اهل سنت اين حديث را نقل كرده و يا تصحيح نموده اند؛ از قبيل:

الف) حافظ عراقى در كتاب «طرح التثريب». (1) او بعد از نقل حديث مى گويد: سند آن خوب است.

ب) هيثمى در كتاب «مجمع الزوائد»(2)؛ او بعد از نقل حديث مى گويد: «بزار آن را نقل كرده و رجال آن رجال صحيح است».

ج) سيوطى در كتاب «الخصائص الكبرى» مى گويد: «سنده

صحيح» (3)؛ «سند آن صحيح است».

د) حافظ ابن حجر عسقلانى. (4)

ه) حسن بن على سقاف شافعى.(5)


1- طرح التثريب، ج 3، ص 297.
2- مجمع الزوائد، ج 9، ص 24.
3- الخصائص الكبرى، ج 2، ص 281.
4- فتح البارى، ج 11، ص 385.
5- الاغاثة بادلة الاستغاثة، ص 13.

ص203

و) حافظ سيد احمد بن صديق غمارى در كتاب «الاكتفاء بتخريج احاديث الشفاء». (1)

او مى گويد:

قلت: و هو اسناد صحيح و رجاله رجال الصحيح، و حديث بكر بن عبدالله المُزني رواه ابن سعد في الطبقات. قال: اخبرنا يونس بن محمّد المؤدب، ثنا حمّاد بن زيد، عن غالب، عن بكر بن عبدالله، عن النبي (ص) به مثل لفظ ابن مسعود. و هذا سند على شرط البخاري و مسلم، فهو مرسل صحيح، و له طريق آخر رواه الحارث بن ابي اسامة في مسنده.

مى گويم: سند آن صحيح و رجال آن رجال صحيح است، و حديث بكر بن عبدالله مزنى را ابن سعد در (الطبقات) نقل كرده و گفته: خبر داد ما را يونس بن محمّد مؤدب، حديث كرد ما را حماد بن

زيد، از غالب، از بكر بن عبدالله، از پيامبر (ص) به آن، مثل لفظ ابن مسعود. و اين سند بر شرط بخارى و مسلم بوده و حديث مرسل صحيح است، و طريق ديگرى دارد كه آن را حارث بن ابى اسلمه در مسندش نقل كرده است.

نقد شبهات البانى درباره حديث

ناصرالدين البانى از آنجا كه وهابى بوده و اين حديث با عقايد او سازگارى ندارد درصدد هجمه به آن برآمده و از راه هاى مختلف آن را مورد تضعيف قرار داده است.

شبهه اول: اين حديث شاذ ميباشد

اشاره


1- الاكتفاء بتخريج احاديث الشفاء، ص 17.

ص204

اشاره

او به اين حديث حديث ديگرى را اضافه كرده كه جمعى از ثقات آن را نقل كرده اند و حديث مورد بحث را از زيادات حديث قبل دانسته و از منفردات عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابى روّاد به حساب آورده و حديث او را شاذ دانسته است.

او از بزار در مسندش اين گونه نقل كرده است:

حدثنا يوسف بن موسي، ثنا عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابي روّاد، عن عبدالله بن السائب، عن زاذان، عن عبدالله، عن النبي (ص) قال: (انّ لله ملائكة سياحين يبلغوني عن امتي السلام). قال: و قال رسول الله (ص): (حياتي خير لكمتحدثون و يحدث لكم ...

حديث كرد ما را يوسف بن موسى، از عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابى روّاد، از عبدالله بن سائب، از زاذان، از عبدالله از پيامبر (ص) كه فرمود: (همانا براى خداوند فرشتگانى است كه در روى زمين سير مى كنند و از ناحيه امتم سلام ها را به من مى رسانند). گفت: و رسول خدا (ص) فرمود: (زندگانى من براى شما خوب است؛ چرا كه حديث مى گوييد و براى شما حديث گفته مى شود) ...

پاسخ

اهل فن مى دانند كه اين دو حديث را بزار با يك سند به جهت اختصار تخريج كرده است، و اين امرى است كه در كتب حديثى به خاطر عدم تكرار اسناد بسيار يافت مى شود؛ به اين نحو كه يك سند را

ص205

به جهت چند متن ذكر مى كنند. و بدين جهت است كه سيوطى در كتاب «الجامع الصغير» حديث اول را در مكانى و حديث دوم را در مكانى ديگر آورده است.

شبهه دوم: راوى آن ضعيف است

اشاره

البانى براى آنكه به اهداف خود برسد عبدالمجيد بن عبدالعزيز بن ابى روّاد را تضعيف كرده است.

پاسخ

عبدالمجيد كسى است كه يحيى بن معين و احمد و ابوداود و نسايى و ابن شاهين و خليلى او را توثيق نموده اند، و نيز مسلم در صحيحش به روايات او بسيار احتجاج كرده است. و كسى كه اين چنين باشد به جرحش توجّهى نمى شود. و كسانى كه درباره او مناقشاتى داشتند به جهاتى بوده است؛

1. به جهت مذهبش كه از مرجئه است، ولى ذهبى درباره مذهب او در ترجمه اش مى گويد:

الارجاء مذهب لعدة من جلة العلماء لاينبغي التحامل عليه به.(1)

ارجاء مذهبى است براى عده اى از علماى جليل القدر كه سزاوار نيست به جهت آن بر آنان حمله شود.

2. اينكه در مورد برخى از احاديث خطا كرده است، ولى چه كسى است از راويان حديث كه هيچ گونه خطايى نداشته باشد؟!

ابن عدى در ترجمه عبدالمجيد مى گويد:


1- ميزان الاعتدال، ترجمه عبدالمجيد بن عبدالعزير بن ابى روّاد.

ص206

وليس من حدّ الثقة انّه لا يغلط ولا يخطي ء، فمن الذي يسلم من ذلك؟ غير المعصوم الذي لايقرّ على خطأ؟ (1)

در حدّ ثقه بودن اين نيست كه غلط نكرده و خطا ننمايد؛ زيرا چه كسى است كه از اين دو در امان باشد غير از شخص معصوم كه بر خطاى او اقرار نمى شود.

حاصل اينكه برخى از خطاها در احاديث عبدالمجيد او را از حدّ ثقه بودن خارج نمى كند، خصوصاً آنكه او حافظى است كه نقل حديث زيادى دارد، و ذهبى درباره او مى گويد: «العالم القدوة، الحافظ الصادق» (2)؛ «عالم، و حافظ و راستگو».

آرى، افرادى همچون ابوحاتم رازى و ابن سعد و ابواحمد حاكم او را تضعيف كرده اند، و ابوعبدالله حاكم درباره او مى گويد: «وهو ممّن سكتوا عنه»؛ «او از جمله كسانى است كه درباره اش سكوت كرده اند».

ولى اين جرح از نوع جرح خفيفى (ناچيزى) است كه تنها برخى ثقات از آن سالم مى مانند، و نيز از نوع جرح غير مفسر است (جهت جرح مشخص نيست و ممكن است جنبه شخصى يا عقيدتى داشته نه آنكه واقعى باشد). از اين رو مى بايست در مقابل توثيق افرادى همچون ابن معين و احمد و ابوداود و نسايى بايد آن را ردّ نمود.

و نيز از جمله كسانى كه او را تضعيف كرده اند ابن حبان در كتاب «المجروحين» است، ولى مطابق رأى ابن حجر، ابن حبان در حق او افراط نموده است.


1- الموقظة، ذهبى، ص 78 به نقل از ابن عدى.
2- سير اعلام النبلاء، ج 9، ص 434.

ص207

ابن حجر درباره عبدالمجيد مى گويد:

صدوق يخطي ء، و كان مرجئاً، افرط ابن حبان فقال: متروك. (1)

راستگويى كه اشتباه مى كند و مذهب مرجئه را دارد، ابن حبّان افراط كرده و گفته: او متروك است.

ذهبى نيز درباره ابن حبّان مى نويسد:

ابن حبّان ربّما قصب الثقة حتى كأنّه لايدري مايخرج من رأسه. (2)

ابن حبان چه بسا تمام افراد ثقه را درو كرده و تضعيف نموده به حدّى كه گويا نمى داند از اين انديشه چه درمى آيد.

بهره مندى زنده ها از اموات در كلام قاضى سبكى

وى مى گويد:

انّ تصرّف الأولياء في حياتهم و بعد مماتهم انّما هو باذن الله تعالي و ارادته، و لاشريك له في ذلك خلقاً و ايجاداً، اكرمهم الله تعالي به، و اجراه علي ايديهم و ألسنتهم خرقاً للعادة؛ تارة بالهام و تارة بمنام و تارة بدعائهم و تارة بفعلهم و اختيارهم، و تارة بغير اختيار لاقصد و لاشعور منهم، بل قد يحصل من الصبي المميّز، و تارة بالتوسل الي الله بهم في حياتهم و بعد مماتهم ممّا هو محكي في القدرة الإلهية. و لايقصد الناس بسؤالهم قبل الموت و بعده نسبتهم الي الخلق و الايجاد و الاستقلال بالأفعال؛ فانّ هذا لايقصده مسلم، بل لايخطر ببال احد من العوام فضلا عن غيرهم ... (3)


1- تقريب التهذيب، ترجمه عبدالمجيد بن عبدالعزيز.
2- ميزان الاعتدال، ج 1، ص 274.
3- حقيقة التوسل و الوسيلة، موسى محمّد على، ص 257 به نقل از سبكى.

ص208

همانا تصرف اوليا در زمان حيات و مماتشان به اذن خدا و اراده خداوند متعال است خداوندى كه براى او شريكى در خلق و ايجاد نيست. اوست كه اوليا را به آن تصرفات تكريم كرده و آن را بر دست و زبانشان از راه اعجاز جارى ساخته است؛ گاهى با الهام و گاهى در خواب و گاهى به دعاى آنها و گاهى به فعل و اختيارشان و گاهى هم بدون اختيار، نه از راه قصد و شعورشان، بلكه گاهى از طفل مميز حاصل مى شود و گاهى هم با وسيله قرار دادن آنها در زمان حياتشان و بعد از مرگشان، كه همگى حكايت از قدرت خداوند دارد. و مقصود مردم از درخواست از اوليا چه قبل از مرگ و چه بعد از مرگ نسبت دادن آن را به خلق و ايجاد و استقلال به افعال نيست؛ چرا كه اين معنا را هيچ مسلمانى قصد نمى كند و به ذهن هيچ يك از عوام نمى آيد تا چه رسد به غير عوام ...

كرامات اوليا در برزخ

ترمذى و ديگران از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت:

ضرب بعض اصحاب النبي (ص) خباءة على قبر و لايحسب انّه قبر، فإذا قبر انسان يقرأ سورة الملك حتى ختمها، فأتي النبي (ص) فقال: يا رسول الله! ضربت خبائي و أنا لا احسب انّه قبر فإذا فيه انسانيقرأ سورة الملك حتى ختمها؟ فقال النبي (ص): هي المانعة، هي المنجية، تنجيه من عذاب القبر. (1)

برخى از صحابه پيامبر (ص) چادرى را بر روى قبرى زده و گمان نمى كردند كه آنجا قبر است. ناگاه فهميدند كه قبر انسانى است و


1- سنن ترمذى، كتاب فضائل القرآن، ج 4، ص 238.

ص209

صاحب قبر سوره «ملك» را در آن تا پايان خواند راوى خدمت پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! بر قبرى چادر زدم و گمان نمى كردم كه قبر است ناگهان فهميدم كه قبر انسانى است و صاحب قبر سوره ملك را تلاوت مى كند تا آن را ختم كرد؟ حضرت فرمود: سوره ملك منع كننده و نجات دهنده است، يعنى انسان را از عذاب قبر نجات مى دهد.

حاكم نيشابورى از ابن عباس نقل مى كند:

پيامبر اكرم (ص) نشسته بود واسماء بنت عميس در كنارش قرار داشت، ناگهان پيامبر (ص) جواب سلام كسى را داد؛ حضرت (ص) فرمود: اى اسماء! اين جعفر بود با جبرئيل وميكائيل كه از كنار ما عبور كرده وبر ما درود فرستادند ...(1)


1- حقيقة التوسل والوسيله، ص 265 به نقل از حاكم.

ص210

ص211

كتابنامه

* قرآن كريم.

1. الاذكار النووية، يحيى بن شرف نووى، بيروت، دارالفكر.

2. الاغاثة بأدلة الاستغاثه، حسن بن سقاف شافعى، چاپ عمان.

3. اقتضاء الصراط المستقيم، ابن تيميه، چاپ لاهور.

4. الآيات البينات فى عدم سماع الاموات، نعمان آلوسى، بيروت، المكتب الاسلامى، 1405.

5. البدعة، ابن فوزان، رياض، دار العاصمة، 1412.

6. تفسير روح المعانى، محمود آلوسى، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415.

7. تفسير فخر رازى، بيروت، دار

8.احياء التراث العربى، 1415.

9. الحاوى للفتاوى، جلال الدين سيوطى، بيروت، دار الكتب العلمية.

10. حقيقة التوسل والوسيلة، موسى محمد على، چاپ دوم، دار التراث العربى، 1410.

ص212

11. دفع شبه من شبه و تمرد، تقى الدين ابوبكر حصنى دمشقى، المكتبة الازهرية للتراث.

12. دلائل النبوة، ابونعيم اصفهانى، بيروت، عالم الكتب.

13. روح المعانى، سيد محمود آلوسى، چاپ تهران.

14. رياض الصالحين، يحيى بن شرف نووى، بيروت، دارالفكر، 1411.

15. سلسلة الاحاديث الصحيحة، محمد ناصر الدين البانى، رياض، مكتبة المعارف للنشر و التوزيع، 1415.

16. سلسلة الاحاديث الضعيفة، محمد ناصر الدين الالبانى، رياض، مكتبة المعارف للنشر و التوزيع.

17. سنن ابن داود، بيروت، دار الفكر، 1410 ه. ق.

18. سنن ابن ماجه، بيروت، دار

19الفكر.

20. سنن ابى داود، سليمان بن اشعث سجستانى، دارالفكر، 1410.

21. سنن دارمى، دارمى، قاهره، دار المحاسن.

22. شرح الصدور بشرح حال الموتى والقبور، جلال الدين سيوطى، بيروت، مؤسسة الايمان، 1407 ه. ق.

23. صحيح بخارى، محمد بن اسماعيل بخارى، دارالفكر.

24. صحيح ترمذى، بيروت، دار الفكر، 1403 ه. ق.

25. صحيح شرح العقيدة الطحاوية، حسن بن على سقاف شافعى اردنى، اردن، دار الامام النووى، 1416.

26. صحيح مسلم، دار الفكر.

27. طبقات الشافعية، عبدالوهاب سبكى، تحقيق محمد محمود، 1383.

28. فتاوى التعزيه.

29. فتاوى اللجنة الدائمة، احمد بن عبدالرزاق دريسى، جده،

ص213

دار المويد، 1421 ه. ق.

30. فتاوى شيخ الاسلام عز الدين

عبدالسلام، چاپ اول، بيروت، موسسة الرسالة، 1416 ه. ق.

32. الفتاوى، شيخ محمد شلتوت، چاپ هفدهم، قاهره، دار الهادى، 1411 ه. ق.

33. الفِصَل، ابن حزم، بيروت، دار الفكر، 1400.

34. فيض القدير، محمد عبدالرئوف مناوى، دار الكتب العلمية، 1415.

35. القول البديع، حافظ سخاوى، چاپ اول، بيروت، دار الكتاب العربى، 1405.

36. كافى، محمد بن يعقوب كلينى، بيروت، دار الاضواء.

37. لسان العرب، ابن منظور افريقى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

38. مجموع فتاوى، شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، رياض، دار الوطن، 1416.

39. المحلّى، ابن حزم، بيروت، دارالفكر.

40. المصنف، ابن ابى شيبه، بيروت، دارالفكر، 1409.

41. المطالب العالية، فخر رازى، بيروت، دار الكتب

العربى، 1407.

42. مفاهيم يجب ان تصحح، محمد بن علوى مالكى، چاپ دبى.

43. المفهم لما اشكل من كتاب صحيح مسلم، ابوالعباس احمد بن عمر قرطبى، بيروت، دار ابن كثير.

44. المنتقى من فتاوى بن باز.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109