ميقات حج-جلد 43

مشخصات كتاب

سرشناسه : سليماني، نادر، - 1339

عنوان و نام پديدآور : ميقات حج/ نويسنده نادر سليماني بزچلوئي

مشخصات نشر : تهران: نادر سليماني بزچلوئي، 1380.

مشخصات ظاهري : ص 184

شابك : 964-330-627-54500ريال

يادداشت : عنوان ديگر: ميقات حج (خاطرات حج).

يادداشت : عنوان روي جلد: خاطرات حج.

عنوان روي جلد : خاطرات حج.

عنوان ديگر : ميقات حج (خاطرات حج).

عنوان ديگر : خاطرات حج

موضوع : حج -- خاطرات

موضوع : سليماني، نادر، 1339 - -- خاطرات

رده بندي كنگره : BP188/8/س85م9 1380

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 80-2524

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

اسرار و معارف حج

حج جاهلى، حج محمّدى صلى الله عليه و آله

ص: 6

رقيّه صادقى

پيش از بيان چگونگى برگزارى حج در دوران جاهلى و موضع اسلام در مورد آن، اندكى در باره ماه هاى حرام توضيح مى دهيم:

در فرهنگ جاهلى به ماه هاى حرام توجه ويژه اى مى شده است. اين امر به گونه اى با حج نيز پيوند داشته است.

آنچه از آيات قرآن به دست مى آيد، اين ماه ها در زندگى اجتماعى اعراب تأثير زيادى داشته؛ زيرا جنگ ها و غارت ها در اين ماه ها متوقف مى شد و مردم براى مدتى هم كه شده، فارغ از نبرد مى آسودند. از آيات و روايات فراوان مى توان دريافت كه حرمت ماه هاى حرام در دوره جاهلى و پيش از بعثت، سنتى رايج و معمول بوده است. در قرآن كريم آمده است:

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ. (1)

«ماه هاى حرام را در مقابل ماه هاى حرام قرار دهيد كه (اگر حرمت آن را نگه نداشته و با شما به ستيز بپردازند، شما نيز حق داريد مقابله به مثل كنيد). پس هركه به جور و ستمكارى به شما دست دراز كند، او را به مقاومت از پاى


1- بقره: 194

ص: 7

درآوريد، به قدر ستمى كه به شما رسيده (به عدل با ظلم كافران مقابله كنيد) و از خدا بترسيد كه خدا با پرهيزكاران است.»

مفسّران از اين آيه چنين برداشت كرده اند كه: «حُرُمات» جمع حرمت است و چيزى است كه احترام آن لازم و اهانت به آن جايز نيست؛ مانند ماه هاى حرام و مسجدالحرام.

بنابراين، معناى آيه اين است كه اگر مشركان حرمت ها را هتك كردند و در ماه حرام با مؤمنان جنگيدند يا در حرم و مسجد الحرام به جنگ پرداختند، بر مؤمنان جايز است كه در مقام كارزار برآيند و اين عمل ايشان موجب هتك حرمت نمى شود. (1) از اين بيان به وضوح پيداست كه ماه هاى حرام پيشتر نيز حرام بوده است و مردم به آن ماه ها حرمت نهاده و در آن ايام از جنگ دست مى كشيدند.

فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ .... (2)

«پس چون ماه هاى حرام درگذشت آنگاه مشركان را هر جا بيابيد به قتل برسانيد.»

و از همه مهم تر، آيه زير است كه اشاره به تعداد ماه ها، از آغاز خلقت مى كند:

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ...». (3)

«همانا عدد ماه هاى سال نزد خدا در كتاب الهى دوازده ماه است، از آن روزى كه خدا آسمان و زمين را بيافريد و از آن ماه ها، چهار ماه ماه هاى حرام خواهد بود (نزد بيشتر مفسّران چهار ماه ذى قعده و ذى حجه، محرم و رجب).»

علامه طباطبايى در تفسير آيه فوق نوشته اند:

«اينكه فرمود: «عِدَّةَ الشُّهُورِ» ناظر به ماه هاى قمرى است و دليل اين مطلب آن است كه بعد از آن فرموده اند: «مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» و اين معنا ضرورى و مورد اتفاق است كه اسلام از ماه هاى دوازده گانه، چهار ماه قمرىِ «ذى قعده»، «ذى حجه»، «محرّم» و «رجب» را حرام دانسته است. ثانياً: فرموده: «عِنْدَ اللَّهِ» و نيز فرموده: «... فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ ...»، همه اين قيدها


1- الميزان فى تفسير القران، علامه محمد حسين طباطبايى، ج 2، چاپ اعلمى، 1393، ص 63
2- توبه: 5
3- توبه: 36

ص: 8

دلالت مى كند كه عدّه نامبرده در آيه، عدّه اى است كه هيچ تغيير و اختلافى در آن نيست؛ چون نزد خدا و در كتاب خدا دوازده است.» (1) «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ» يعنى در حكم تقدير خداوندى، تعداد ماه هاى سال، دوازده تا است و مسلمانان نيز بايد به خاطر توافق با اين عدد، اين تعداد را مراعات كنند.» (2) اما در ميان ماه هاى ديگر، ماه رجب به دليل كثرت قربانى هايى كه در آن ماه براى اصنام انجام مى شد، از ماه هايى است كه حرمت به خصوصى در دوره جاهليت براى آن قائل بودند و از ماه هاى حرامى است كه قتال در آن حرام بوده و ذبح در اين ماه «ترجيِب» ناميده مى شد. (3) حج

حج به همين شكل كه امروز برگزار مى شود و در قالب و بافت و مناسك متداول و مرسوم آن، از پيشينه اى كهن و طولانى برخوردار است، قدمتى كه به سال هاى قبل از خلقت آدم عليه السلام مى رسد؛ چنانكه به شهادت روايتى از امام صادق عليه السلام، سابقه حج، به سه هزار سال پيش از آدم مى رسد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: جبرئيل به آدم عليه السلام فرمود:

«هَنِيئاً لَكَ يَا آدَمُ لَقَدْ طُفْتُ بِهَذَا الْبَيْتِ قَبْلَكَ ثَلاثَةَ آلافِ سَنَةٍ» (4)

«گوارا باد بر تو اى آدم! بخشوده شدى، من اين خانه را سه هزار سال پيش از تو طواف كردم.»

لذا نخستين حاجى از اهل آسمان، جبرئيل و از اهل زمين آدم بوده است و از امام باقر عليه السلام نيز روايت است كه:

«وَ إِنَّ آدَمَ لَفِي حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». (5)

بعد از آدم عليه السلام نوبت به حج پيامبران ديگر مى رسد كه همگى حج گزار بوده اند. در زمان حضرت ابراهيم عليه السلام، خداوند به ايشان فرمان داد به اتفاق همسرش به مكه بيايد و خانه را تجديد بنا كرده، اعلام حج عمومى نمايد. ابراهيم نيز چنين كرد.

پس از ابراهيم نيز سنت حج پيوسته رايج بوده و تقديس، تكريم و زيارت بيت


1- همان، ج 2، ص 252
2- مجمع البيان فى تفسير القرآن، ابو على فضل بن حسن طبرسى، ج 5، چاپ اول، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1406، ص 38؛ التبيان فى تفسير القرآن، ابو جعفر محدبن حسن طبرسى، ج 5، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا، ص 214
3- المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام، جواد على، ج 6، چاپ ششم، دارالعلم للملايين، بيروت، 1970، ص 199
4- علل الشرايع، ابو جعفر محمد بن ابن بابويه قمى صدوق، چاپ دوم، دار احياء لتراث العربى، بيروت، 1966، ص 407
5- الفروع من الكافى، ابو جعفر بن يعقوب بن اسحاق كلينى رازى، ج 4، چاپ سوم، دار صعب بيروت، 1410، ص 214

ص: 9

امتداد داشته است.

پس از زمان ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام، در دوره جاهلى نيز حجّ خانه، با اختلاط به مراسم جاهلى امتداد داشت و مردمان از اطراف و اكناف جهان؛ به ويژه از جزيرةالعرب به زيارت و حجّ خانه خدا مى رفتند و حجاج بيگانه در آن ايام، احترام و اطعام مى شدند، هر چند در واقع حج دوره جاهلى با آميزه اى از بت پرستى همراه بوده است.

هشام كلبى در كتاب الأصنام خود اين مطلب را به زيبايى بيان مى كند كه:

«در ميان اهل جاهليت بازمانده هايى از رسوم عصر ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام بر جاى بود كه از آن پيروى مى كردند؛ مانند تعظيم و طواف كعبه و حج و عمره و وقوف در عرفه و مزدلفه و قربانى شتران و تهليل و تلبيه در حج و عمره، البته با افزودن امورى كه از آن نبود.» (1) اسلام با برخوردى زيبا مواردى را كه پسنديده بود، پذيرفته و برخى از موارد را تصحيح كرده و مواردى را نيز نپذيرفته است. اكنون به بررسى مقام و موقعيت كعبه و بيت الحرام قبل از اسلام مى پردازيم، آنگاه مواردى از مسائل مربوط به حج را بررسى مى كنيم:

منافع دنيايى و آخرتى

حرم و كعبه از ديرباز مورد احترام ويژه بوده است و جاهليان حرمت خاصى براى آن قائل بودند. به اين نكته در خلال آياتى از قرآن مى توان پى برد. آنان به كعبه حرمت مى نهادند و از فوايد عظيم مادى، معنوى و اجتماعى حج بهره مند مى شدند؛ چنانكه آيات زير به اين مسأله اشاره دارد:

وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ* وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ* لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ اْلأَنْعامِ فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ. (2)


1- الأصنام، ابو منذر هشام بن محمد كلبى، ترجمه محمد رضا جلالى نائينى، نشر نو، تهران، 1363، ص 9
2- حج: 26- 28

ص: 10

«و ياد آور اى رسول، كه ما ابراهيم را در آن بيت حرام تمكين داديم تا با من هيچ انبازى نگيرد و به او وحى كرديم كه خانه مرا براى طواف حاجيان و نمازگزاران و ركوع و سجده كنندگان (از لوث بتان) پاك و پاكيزه دارد و مردم را به اداى مناسك حج اعلام كن تا مردم پياده و سواره از هر راه دور به سوى تو گرد آيند. تا در آن جا منافع بسيار براى خود فراهم ببينند و نام خدا را در ايامى معين ياد كنند كه ما آن ها را از حيوانات بهايم روزى داديم تا از آن تناول كرده و فقيران بيچاره را نيز طعام دهند.

در اين آيات، مراد از «خانه» كعبه است و «قائمين» به شهادت آيه، كسانى هستند كه خود را براى عبادت خدا و نماز به رنج و تعب مى اندازند. و «ركّع» نيز جمع «راكع» و «سجود» جمع ساجد است.

تبوئه خداى تعالى بدين معناست كه خداى تعالى آن بيت را مرجعى براى عبادت قرار دهد تا عبادت كنندگان در آنجا گرد آيند؛ يعنى وحى به ابراهيم عليه السلام كه تو اين مكان را مرجعى براى عبادتم قرار ده و خانه ام را براى طواف كنندگان و ساجدان و نمازگزاران تطهير كن؛ يعنى آن را آنچنان پاك كن كه طبع هركس اقتضايش را دارد و مردم را به حج فراخوان تا گرد هم آيند و از منافع آن بهره مند گردند؛ «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...».

«منافع» در اينجا، مطلق ذكر شده است تا شامل منافع دنيوى و اخروى گردد و پيداست كه وقتى اقوام و ملل مختلفى از مناطق متعدد با آداب و رسوم متفاوت در يك جا جمع آيند و همديگر را شناخته و دانستند كه كلمه همه واحده است و معبود همه يكى است و وجهه همه كعبه است. اين اتحاد روحى آن ها به اتحاد جسمى و تشابه درعمل مى انجامد و به يارى هم شتافته و در حل مشكلات يكديگر مى كوشند. آنگاه مسائل تجارى پيش مى آيد كه مقصود منافع دنيوى است و نيز منافع اخروى كه وجود انواع تقرّب ها به سوى اوست. (1) حرم امن

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ


1- روح المعانى، محمود شكرى آلوسى بغدادى، ج 7، چاپ چهارم، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1405، صص 141- 143 و نيز روح البيان، اسماعيل حقى بروسرى، ج 6، چاپ هفتم، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1405، صص 23- 25؛ الميزان، ج 14، صص 366- 369؛ التبيان، ج 7، صص 308- 310

ص: 11

* وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ .... (1)

«به ياد آور زمانى را كه كعبه را خانه امن و مرجع دينى گردانديم و امر شد كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار بدهد و پيمان گرفتم از ابراهيم و فرزندش اسماعيل كه حرم خدا را از لوث بت بپردازيد و از هر پليدى پاكيزه داريد، براى آنكه اهل ايمان به طواف و اعتكاف در حرم بيايند و در آن نماز و طاعت خدا به جاى آورند و چون ابراهيم عرض كرد: پروردگارا! اين شهر را جاى امن گردان و روزى اهلش را فراوان گردان.»

منظور اين است كه دعاى ابراهيم را در مورد اين كه «اين شهر را بلد امن گردان»، اجابت كرديم.

«بلد امين» محلّى است كه اهل آن در امنيت به سر برند. از ابن عباس در معناى آيه چنين آمده است كه: محلّ امن، محلّى است كه پرنده اى صيد نمى گردد و درختش قطع نمى شود.

از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است:

«كسى كه داخل حرم امن گشته، به آنجا پناهنده شود، تا زمانى كه خارج شود در امان است و نيز پرنده تا زمانى كه آنجاست اذيت و آزار نمى شود و از پيامبر صلى الله عليه و آله در روز فتح مكه نقل شده كه فرمودند: خداوند مكه را حرم قرار داده از روزى كه آسمان ها و زمين را خلق كرده تا روزى كه قيامت به پاگردد، اين حرمت به قدرت خود باقى است و حرمت آن با دعاى حضرت ابراهيم عليه السلام مؤكد شده است.» (2) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ ...». (3)

«آيا كافران (اهل مكه) نديدند كه آن شهر را حرم و امان قرار داديم، در صورتى كه از اطرافشان مردم ضعيف را به قتل و غارت مى ربايند.»

منظور از «حرم امن» مكه و پيرامون آن است كه خداوند آن را به دعاى ابراهيم عليه السلام مأنوس خلق گردانيد. كلمه «تخطّف»، دزديدن و قاپيدن چيزى است، چون كار آن روزِ عرب، غارت و چپاول بوده و همواره قبايل به يكديگر حمله مى كردند. لكن با همه اين


1- بقره: 125- 126
2- روح البيان، ج 1، ص 227، مجمع البيان، ج 1، ص 264، التبيان، ج 1، ص 456، الميزان، ج 1، ص 280
3- عنكبوت: 97

ص: 12

احوال شهر مكه را محترم شمرده و با ساكنين اين شهر كارى نداشتند؛ (1) «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً». (2)

حرمت قتال در مسجد الحرام

«وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ ...». (3)

نزديك مسجد الحرام كارزار نكنيد، تا اين كه ايشان در آنجا به پيكار شما آيند.

اين آيه درگيرى و جنگ در نزديكى خانه خدا را نهى مى كند؛ زيرا مادام كه مشركان هتك حرمت آن را نكرده اند، احترام آن از جانب مسلمانان محفوظ بماند و مرجع ضمير «فيه» كلمه «مكان» است كه «عندالمسجد» بر آن دلالت مى كند و نهى است از اين كه مسلمانان، شروع به جنگ نمايند، مگر اينكه مشركين شروع كننده باشند. (4) از اين بيان به خوبى پيداست كه مشركين نيز براى كعبه حرمت قائل بوده و قتال در آنجا را جايز نمى دانستند و به مسلمين نيز دستور مراعات اين امر را داده است.

با مرور تاريخ عهد جاهليت، مشاهده مى شود كه اقوام و طوايف، از هر سوى و مكانى به كعبه روى مى آوردند، همچنانكه واليان و خزانه داران كعبه با عطوفت و مهربانى از آنها پذيرايى كرده و مورد اكرام خود قرار مى دادند. با همه علاقه اى كه اعراب جاهلى به جنگ داشتند، از قتال در مسجد الحرام خوددارى مى كردند و اين نشانگر حرمت بيش از حد كعبه و بيت اللَّه الحرام نزد آن ها بوده است كه اين حرمت بعد از ظهور اسلام نيز رعايت گرديد.

قبله به طرف كعبه بوده است

قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ. (5)

«ما توجه تو را به آسمان، به انتظار وحى و تغيير قبله، بنگريم و البته روى تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى بگردانيم. پس روى كن به طرف مسجد الحرام و


1- الميزان، ج 16، ص 150
2- آل عمران: 97
3- بقره: 191
4- همان، ج 15، ص 403 و نيز رك: التبيان، ج 8، ص 125
5- بقره: 144

ص: 13

شما مسلمين نيز هر جا باشيد، روى بدان جانب كنيد و گروه اهل كتاب به خوبى مى دانند كه اين تغيير قبله از جانب خداست، نه به دلخواه كس و خداوند از كردار ناپسند آنها غافل نيست.»

در اين آيه و آيه قبلى، خداوند مسأله تغيير قبله را توضيح داده است. نكته قابل توجه در اينجا اين است كه به گفته ابن عامر قبله قرار دادن بيت المقدس، براى اعراب گران تمام شده است؛ «هيج قبله اى نزد اعراب محبوب تر از كعبه نبود و معناى آيه نيز چنين است كه اين امر براى كسانى كه هدايت نشده اند، امر بسيار عظيم و بزرگى است و اما براى آنان كه ايمان آورده اند، قابل قبول است». (1) از اين بيان به وضوح پيداست كه اعراب قبل از بعثت، اعمال خود را به طرف كعبه انجام مى دادند و اين تغيير قبله برايشان سنگين و عظيم شمرده شده است.

در ادامه آيات، مسأله تغيير قبله از بيت المقدس به طرف كعبه، مورد بررسى قرار گرفته و ايرادات و اشكالاتى كه از طرف سفها مطرح مى شود، پاسخ داده شده و در آيات 149 و 150 به تأكيد اين مطلب مى پردازد:

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ* وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ .... (2)

و شايد علت تكرار، فهماندن اين مطلب باشد كه رعايت حكم مزبور (لزوم مواجهه با قبله) در هر جا و هر حال لازم است. (3) مناسك حج

حج در لغت به معناى مطلق قصد است: «حَجَّ يَحِجُّ حَجّاً، قَصَدَهُ و حَجَجْتُ فُلاناً أي قَصَدْتُهُ وَ يُقالُ رَجُلٌ مَحْجُوجٌ أي مَقْصُودٌ» (4)

ليكن اين معنا اختصاص پيدا كرده به قصد امرى عظيم و مهم و چون در عصر جاهلى امرى مهم تر و بزرگ تر از زيارت كعبه و طواف آن نبوده و احترام و تقديس كعبه از زمان ابراهيم و پسرش اسماعيل عليهما السلام مقرر شده


1- التبيان، ج 2، ص 10 و نيز مجمع البيان، ج 1، ص 417
2- بقره: 149- 150
3- الميزان، ج 1، ص 328
4- لسان العرب، جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، ج 3، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1405، ص 52، ماده «حج».

ص: 14

بود، لذا حج به قصد خانه خدا اختصاص يافته است.

هر چند بدون شك تقديس كعبه در آن زمان با عقايد باطلى آميخته بوده، اما شواهد بسيارى نشان مى دهد كه آنها هر سال حج را برگزار مى كردند، از جمله قول نابغه:

تركتُ احتجاجَ البيتِ حتّى تظاهرتْ عَلىَّ ذنوبٌ من بعدِ ذُنوبٍ

«حج را ترك گفتم تا آن كه گناهانم يكى بعد از ديگرى آشكار شد.»

از اين بيت بر مى آيد كه اعراب از حج، تكفير گناهان را برداشت مى كرده اند؛ همان مفهومى كه بعدها در فرهنگ اسلامى نيز برداشت مى شد، اما مردمان زمان جاهليت در حجّ خود به خداى واحد توجّه نمى كردند، بلكه توجّهشان به بت هايى بود كه مى پرستيدند. لذا در اين جهت اختلافى ميان مفهوم حج در اسلام و مفهوم جاهلىِ آن وجود دارد، اگر چه در هر دو حالت توجّه مراد باشد. حج در اسلام عبادت خداى يكتا است كه در حجّ جاهلى لحاظ نيست. (1) پس از پايان يافتن بناى كعبه، خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام امر كرد كه اعلام حج كند و بدين سان مكّه محلّ حج مردم گرديد و اعراب، چه اعراب حجاز يا خارج از حجاز، در كعبه حج مى گزاردند و پيرامون خانه را طواف كرده و آن را تقديس نموده، به آن قسم مى خوردند.

زهير بن ابى سلمى گفته است:

فأقْسَمتُ بِالْبيت الذي طافَ حولَه رجالٌ بنو من قريش وجُرهَم

«قسم خوردم به خانه اى كه پيرامونش را مردانى از قريش وجرهم طواف كردند.»

اعراب در جاهليت به طواف كعبه مى پرداختند و از اطراف جزيرةالعرب در مكه جمع مى شدند و پادشاهان حمير و كنده و لخم، مانند بسيارى از ديگر؛ چون هندوها و فارس ها حج را به جاى مى آوردند. (2) داستان زير كه در سيره ابن هشام نقل شده، علاوه بر آنكه احترام كعبه را نشان مى دهد، دلالت دارد بر اين كه در جاهليت مناسك حج به همين صورت امروزى انجام مى شده است:


1- التطور الدلالى بين لغة الشعر الجاهلي و لغة القرآن الكريم، عودة خليل ابو عوده، چاپ اول، مكتبة المنار، اردن، بى تا، صص 229- 231 با تلخيص.
2- اديان العرب قبل الإسلام، داود جرجس داود، المدرسة الجامعيه للدراسات و النشر و التوزيع، 1403، ص 195

ص: 15

«تُبَّع و قوم او بت پرست بودند، در راه خود به يمن، به جانب مكه رهسپار شدند.

چون به ميان عسفان و امج رسيدند، عده اى از قبيله هذيل بن مُدْركةبن إلياس بن مضربن نزاربن معد آمدند و به او گفتند: پادشاها! آيا مى خواهى تو را به خانه اى پر از گنج و ثروت، كه پادشاهان پيشين از آن بى اطلاع بوده اند، راهنمايى كنيم؟

خانه اى كه در آن لؤلؤ و زبرجد و ياقوت و زر و سيم فراوان موجود است؟ گفت:

آرى. گفتند: اين خانه در مكه است كه پرستشگاه مردم آن ديار است و در كنار آن نماز مى گزارند.»

البته مقصود هذلى از گفتن اين سخنان آن بود كه تبّع را از اين راه به هلاكت رسانند، زيرا مى دانستند كه هركس قصد تخريب خانه خدا و يا ظلم و تجاوز در كنار آن را داشته باشد، هلاك مى گردد.

ملك چون در صدد بر آمد كه به آن خانه يورش برد، براى مشورت، در پس دو دانشمند يهودى فرستاد و از آنان نظر خواست و پرسيد: آيا اين خانه و اين مطالب حقيقت دارد يا نه؟

آن دو دانشمند يهودى گفتند: اين قوم جز هلاك تو و سپاهيان تو منظورى ندارند؛ زيرا ما جز اين خانه، خانه ديگرى را سراغ نداريم كه خداوند آن را در زمين براى خود اختيار فرموده باشد و اگر بخواهى آنچه اينان گفته اند انجام دهى، خود و تمام همراهانت، نابود خواهيد شد.

تبّع پرسيد: در اين صورت اگر بخواهم نزد آن خانه رويم چه كنم؟ چگونه رفتارى داشته باشم؟ گفتند: همان سان كن كه مردم آنجا عمل مى كنند. پيرامون آن خانه را طواف كن و تعظيم و تكريم به جاى آر، موى سر را بتراش و تا در آن آستانى، كوچكى و تواضع كن تا آن كه از مكه خارج شوى.

گفت: پس چرا شما خود چنين نمى كنيد؟ گفتند: به خدا سوگند، اين خانه، خانه پدر ما ابراهيم عليه السلام است و چنان است كه به تو گفتيم و آگاهت كرديم، اما اهل آنجا به وسيله بت هايى كه مى پرستند و پيرامون آن خانه نصب كرده اند و نيز به وسيله خون هايى كه بر زمين ريخته اند، بين ما و آن خانه حايل شده اند.

آنان مشركند.

ملك دريافت كه آن دو دانشمند يهودى جز خيرانديشى منظورى ندارند، گفته آنان را تصديق كرد و پندشان را پذيرفت. پس دستور داد آن چند نفر هذلى را

ص: 16

حاضر كرده، دست و پايشان را قطع كنند. آنگاه وارد مكه شد و خانه را طواف كرد و قربانى نمود و سر را تراشيد و چنان كه گفته اند شش روز در مكه بماند و هر روز گوسفند يا شتر مى كشت و اهل مكه را اطعام مى نمود و با عسل پذيرايى مى كرد.

شبى در خواب ديد كه بر خانه كعبه جامه اى پوشيده است. از اين رو دستور داد از ليف خرما خانه كعبه را پوشاندند. باز در خواب به او القا شد كه كعبه را با پارچه اى بپوشاند. پس بيت را با حصير نخل پوشاند. مجدداً در خواب ديد كه با پوششى بهتر از آن، آنجا را پوشانده است. آنگاه با چادر و جامه اى خطدار كه از پارچه هاى بافت يمن بود پوشانيد.

چنانكه گويند: تبّع نخستين كسى است كه كعبه را با جامه پوشانيد و به واليانش كه از قبيله جرهم بودند، سفارش كرد كه كعبه را پاكيزه نگاه دارند و از نزديك شدن خون و مردار و كهنه آلوده به خون حيض زنان حائض به حرم جلوگيرى كنند و براى آن خانه، در و كليدى ساخت. اين ماجرا مربوط به هفتصد سال پيش از اسلام است. (1) و آنچه از اين ماجرا بر مى آيد، اين است كه كعبه از زمان هاى پيش تر از ظهور اسلام مورد احترام بوده است و همگان به تقديس و اكرام آن مى پرداختند و ديگر اينكه مراسم حج شامل طواف و قربانى و نماز و غيره، در همان زمان ها انجام مى گرفته است. منتها آنچه مسلم است و حتى در خلال اين ماجرا بدان اشاره رفته است، اين است كه جاهليان اين مراسم را آغشته به بت پرستى و شرك ساخته بودند.

ماهى كه حج در آن برگزار مى شد، از ماه هاى ديگر متمايز بوده و معروف به ذى حجه بود؛ يعنى ماه حج كه اين اسم در منابع قديمى ذكر گرديده است. (2) عمره

«عمره» در لغت از «اعتمار» و به معناى زيارت است. (3) اعتمار در فرهنگ و شعر جاهلى به معناى زيارت بيت الحرام است و در مفهوم اسلامى نيز عمره شبيه به حج است و زيارت و طواف كعبه را شامل مى شود. اما سنت نبوى ميان عمره و حج در مناسك و زمان آن تفاوت قائل شده و مناسك عمره كمتر از حج است و نيز عمره در تمام ايامِ سال امكان پذير است، اما حج وقت محدود و معينى


1- السيرة النبوية، ابن هشام، ج 1، المكتبة العلميه، بيروت، صص 23- 25
2- المفصل فى تاريخ العرب، ج 6، ص 348
3- لسان العرب، ج 9، ص 323

ص: 17

دارد. لذا مفهوم عمره در قرآن و در شعر جاهلى تقريباً مشابه است. (1) در ايام حج (ماه هاى ذى قعده، ذى حجه و محرّم) انجام عمره را گناهى بزرگ مى شمردند و بر حسب اعتقاد جاهلى، آن را بس نابخشودنى مى دانستند.

عمره در اصل به مثابه حج اصغر بوده و اهل جاهليت آن را ترجيحاً در ماه رجب انجام مى دادند، اما تفاوتش با عمره در اسلام اين است كه در اسلام اين حج را فُرادى انجام مى دهند اما مشركان آن را به صورت جمعى و مانند حج واجب انجام مى دادند و نيز بسيارى آن را در ماه رجب به جاى مى آوردند. اما اسلام اين حج را براى طول سال جايز دانست. (2) در عين حال كه عمره رجبيه از ثواب بيشترى برخوردار است.

لذا اسلام حدود حج و عمره را مشخص تر ساخته و اصلاحات لازم را در آن ايجاد كرده است و آن را از ناشايستگى ها پيراسته و چهره ارجمند و اصيل انسان سازش را بدو بازگردانده است.

احرام

«احرام» از «احْرَمَ» مشتق شده و به اين علت احرام ناميده شده كه وظيفه حاجى است اقدام به برخى اعمال و پرهيز از برخى ديگر.

احرام نزد اعراب معناى محدودترى از احرام اسلامى داشته است. اعراب حج مى گزاردند و حرمت و عظمت بيت را درك مى كردند و مى دانستند كه حرم، مكه و اطراف آن است. اما ميان احرام در معناى اسلامى و احرامى كه نزد اعراب قبل از بعثت بوده، تفاوتى وجود دارد.

احرام در اسلام شروط و آداب و اهدافى دارد كه قبل از نزول قرآن وجود نداشته است؛ از جمله روايت شده كه اعراب جاهليت وقتى حج را به جاى مى آوردند، آنگاه كه داخل حرم مى شدند، لباس هايشان را كنده و تا مدتى كه در حرم بودند، نمى پوشيدند، كه اين عادت را خداوند حرام كرد. (3) به طور كلى جاهليان را با توجه به چگونگى برگزارى حج مى توان به سه دسته تقسيم كرد:

1- حُمس 2- حِلَّه 3- طُلس


1- التطوّر الدلالى بين لغة الشعر الجاهلى و لغة القرآن الكريم، صص 232- 234 با تلخيص.
2- المفصل، ج 6، ص 391
3- التطوّر الدلالى، صص 239- 240

ص: 18

1- حُمس: در ميان اعراب، قريش خود را برتر از ديگران مى دانستند و به جهت سكونت در مكه مى گفتند: «نحن أهل الحرم، فليس ينبغي لنا أن نخرج من الحرم و لايُعظّم غيرها كما نعظمها، نحن الحُمس». (1)

حُمسيان در انجام حج عادات خاصى داشتند؛ از جمله اين كه در هنگام قصد حج، از در خانه خارج نمى شدند، بلكه از سوراخ هايى كه در پشت بام خانه هايشان درست كرده بودند، بيرون مى آمدند و به هنگام بازگشت نيز از آن ها داخل مى شدند كه قرآن كريم از اين عمل نهى كرد:

وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها .... (2)

«و نيكوكارى بدان نيست كه از پشت ديوار به خانه درآييد چه، اين كار ناشايسته است و نيكويى آن است كه پارسا باشيد و به هر كار از راه آن وارد شويد.»

ديگر از عادات حُمس اين بود كه كعبه را برهنه طواف مى كردند؛ زيرا مى ترسيدند لباس هايشان آلوده باشد و نيز بر هركس كه نخستين بار به طواف كعبه مى آمد، الزام كرده بودند كه در لباس اهل حرم؛ يعنى اهل حمس طواف كنند و اگر لباس نيافت، برهنه طواف كند. (3) قرآن طواف برهنه را در هر صورتى منع كرد و بر قريش و ديگران لباس را واجب اعلام نمود. گروهى از مفسّران در تفسير آيه 31 اعراف گفته اند: اين آيه در ارتباط با افرادى نازل شده است كه كعبه را برهنه طواف مى كردند:

يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...». (4)

«اى بنى آدم، زينت هاى خود را در هر مسجدى بر خود برگيريد ...».

هرچند علّامه طباطبايى رحمه الله درتفسيرآيه، آرايش وزينت را، آرايش معنوى مى داند، اما برخى از مفسّران بر اين اعتقادندكه اين آيه درخصوص برهنه طواف كردن كعبه نازل شده و اعراب را تشويق به پوشيدن لباس و اتخاذ زينت به هنگام طواف مى نمايد. (5) 2- حِلَّه: قبايلى كه خارج از حرم بودند و در حلّ مى زيستند، به حلّه معروف بودند.


1- السيرة النبويه، ج 1، ص 199
2- بقره: 189
3- السيرة النبويه، ج 1، ص 199
4- اعراف: 31
5- التبيان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 386، مجمع البيان، ج 4، ص 512

ص: 19

اختلاف اين دسته با حمسيان در اين بوده كه با لباس، مناسك به جاى مى آوردند. پس از فراغت از مناسك، چون داخل كعبه مى شدند، كفش و لباس خود را صدقه داده و براى طواف از حمسيان لباس كرايه مى كردند. (1) 3- طُلس: درباره طلس گفته اند كه اينان، يمنيان اهالى حضرموت و عك و عجيب و ايادبن نزارند و در وجه تسميه آنان گفته اند: چون از مكان هاى دور مى آمدند و در حالى كه غبار راه برآن ها نشسته بود به طواف خانه مى پرداختند، بدين نام خوانده شدند. (2) اينان، در احرام و پوشيدن لباس و دخول به خانه چون اهل حمس عمل مى كردند. (3) تلبيه

«تلبيه» لبيك گفتن و اجابت دعوت و فرمان خداست. آنان كه از شهر و ديارِ دور و نزديك خود حركت كرده و آماده انجام مناسك حج شده اند، در آغاز اعمال حج با جملات مخصوصى اين لبيك را ادا مى كنند.

حج جاهليان با تلبيه همراه بوده است، ليكن در اين مورد هم با آميزه اى از شرك و در تلبيه شان اين شرك كاملًا پديدار است؛ بدين صورت كه عالمان هر قبيله به هنگام طواف بر گِرد بت خود گشته و تلبيه را ادا مى كردند و آنگاه هر قبيله نزد بت خود مى رفت و بر آن نماز مى خواند. (4) با توجه به اين مطلب به نظر مى رسد كه تلبيه هريك از آنها برحسب قوم و قبيله شان متفاوت بوده و در متون تاريخى براى هر كدام از قبايل، تلبيه مخصوصى ذكر گرديده است. نمونه اى از اين تلبيه ها را كه بيشتر براى محرم مشركين ذكر كرده اند، مى آوريم:

«لَبَّيْكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ الّا شَرِيكٌ هُوَ لَكَ تَمْلِكُهُ وَ ما مَلَكَ». (5)

تلبيه از شعائرى است كه اسلام آن را ابقا كرده و اما صيغه اش را تغيير داد و همان صيغه اى را كه خاص حج ابراهيم عليه السلام بوده پذيرفته است بدين صورت:


1- المحبره محمد بن حبيب بن اميه بن عمرو هاشمى بغدادى، دائرة المعارف العثمانية، 1361، ص 180
2- الوثنية في الأدب الجاهلى، عبدالغنى زيتونى، دارالعلم للملايين، بيروت، بى تا، ص 308
3- المحبر، ص 181
4- اخبار مكه، ابو الوليد ازرعى، ج 1، تحقيق رشدى صالح، چاپ سوم، دار الاندلس للطباعة والنشر، بيروت، 1969، ص 195
5- الاصنام، ص 7

ص: 20

«لَبَّيْكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْك، لا شَرِيكَ لَكَ ...» (1)

چنان كه روشن است، تلبيه جاهلى آلوده به شرك است. آنان تأكيد مى ورزند كه اله شريكى ندارد، مگر شريكى كه خود برگزيده باشد. اين شعار از همان انديشه جاهلى سرچشمه مى گرفت كه اللَّه را به عنوان خداى ايمان باور داشتند و او را فراتر از آن مى دانستند كه در وهم آيد و در اختيار انسان باشد. كعبه را نيز از آن او مى دانستند. از اين روى، خود را در آستانه بت ها به زمين مى افكندند، چون بت را واسطه رسيدن به خدا تلقّى مى كردند و بر اين باور بودند كه اين امر با اعتقاد به خدا منافاتى ندارد و شريك هايى هستند كه خدا خود پذيرفته است.

وقوف در عرفات

از بزرگ ترين روزهاى حج، روز وقوف در عرفات بوده كه در نهم ذى حجه انجام مى گرفت و تمام كسانى كه به حج آمده بودند درعرفات جمع مى شدند. اين مراسم به همين گونه پس از بعثت نيز جارى شد. (2) هر قبيله در عرفات، موقف خاص خود را داشت كه بعدها با وحدت صفوف حاجيان در اسلام باعث شد تا اسامى آن موضع از ياد برود. هر چند كه بسيارى از مفسّران بر اين اعتقادند كه حج اكبر در آيه:

وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ اْلأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ ...». (3)

«و در بزرگ ترين روز حج، خدا و رسولش به مردم اعلام مى دارند كه بعد از اين، خدا و رسولش از مشركان بيزارند.»

روز عرفه است و خداوند با اين آيه مراسم روز عرفه را تأكيد فرموده است؛ از جمله، از ابن عباس، طاووس، عمر، عثمان، مجاهد، عطاء، سعيد بن مسيب، ابن زبير، ابو حنيفه و شافعى نقل شده كه روز عرفه را روز حج اكبر مى دانند. (4) نيز ابن ابى حاتم و ابن مردويه، از ابن مقرم و او از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله آورده اند كه: «پيامبر صلى الله عليه و آله بعد


1- المفصل، ج 6، ص 375
2- عصر النبى، صص 321- 322
3- توبه: 3
4- الجامع لأحكام القرآن، ابو عبداللَّه محمدبن احمدبن احمد انصارى قرطبى، ج 8، دار احياءالتراث العربى، بيروت، بى تا، ص 69

ص: 21

از ظهر عرفه براى مردم سخن گفت و خطاب به آنان فرمود: امروز، روز حج اكبر است». (1) ليكن كثرت روايات موجود در مورد اين كه روز حج اكبر، روز عيد قربان است، شكى باقى نمى گذارد و اكثر قريب به اتفاق مفسّران نيز عيد قربان را به عنوان حج اكبر به رسميت مى شناسند؛ از جمله: سيد قطب در تفسير فى ظلال القرآن مى نويسد:

«هر چند در تعريف روز حج اكبر و اين كه آيا روز عرفه است يا عيد قربان، اختلاف نظر وجود دارد، اما قول درست تر آن است كه روز عيد قربان باشد.» (2) تفاسير ديگر نيز (3) اين قول را صحيح تر مى دانند. طبرى پس از بررسى اقوال مختلف مى گويد:

«برترين و صحيح ترين آن ها نزد ما، گفتار كسانى است كه مى گويند: يوم الحجّ الأكبر، روز عيد قربان است؛ زيرا اخبار فراوانى از گروهى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى گويد: على بن ابى طالب عليه السلام در روز عيد قربان آيات برائت را براى مردم قرائت كرد. علاوه بر آن، روايات متعددى از رسول خدا صلى الله عليه و آله ذكر شده است كه روز عيد قربان را به عنوان روز حج اكبر معرفى مى كند.» (4) پس اين احتمال كه حج اكبر روز عرفه باشد، منتفى است. اين بحث را بدين جهت آورديم كه به اهميت روز عرفه اشارتى كرده باشيم و اين كه از مناسك جاهليان، وقوف در عرفات در روز نهم ذى حجه بوده كه از عرفه به سوى مزدلفه مى رفتند- مزدلفه جايى است ميان راه عرفه و منا- كه حجاج شب را در آنجا مى گذراندند. (5) انتقال سريع از عرفه به مزدلفه را «افاضه» يا اجازه مى گفتند و كسانى بودند كه پيشاپيش، آنان را هدايت مى كردند.

بنا بر قول ابن عباس، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اين انتقال، مردم را از حركتِ شتابان منع كرد و دستور حركت آرام را صادر فرمود:

«أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالسَّكِينَةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَيْسَ بِالْإِعْجالِ». (6)

«اى مردم! سفارش مى كنم با آرامش حركت كنيد، نيكى در شتاب نيست.»


1- التفسير الكبيرة، امام فخر رازى، ج 5، چاپ سوم، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا، ص 221
2- فى ضلال القرآن، سيد قطب، ج 4، چاپ اول، دارالشرق، بيروت، 1400 ه..، ص 136
3- تفسير مراغى، احمد بن مصطفى مراغى، ج 1، دار احياء التراث العربى، بيروت، ص 55، تفسيرالمنار، محمد رشيد رضا، ج 10، چاپ ارم، دار المعرفة للطباعة و النشر، بيروت، بى تا، ص 153
4- جامع البيان فى تفسير القرآن، ابوجعفر محمد بن جرير طبرى، ج 6، دار المعرفة، بيروت، بى تا، ص 75
5- المفصل، ج 6، ص 380
6- صحيح، ابوعبداللَّه محمد بن اسماعيل بخارى نجفى، ج 2، دار ابن كثير، بيروت، بى تا، ص 601، حديث 1587

ص: 22

پس از آن، همه در مزدلفه جمع مى شدند و شب را در آنجا به دعا و تلبيه به سر مى بردند و از آنجا راهى منا مى شدند. (1) ذبح

«ذبح» يا «نحر» از سنت هاى زيبا و شگفت مراسم حج است. در قرآن كريم به اين سنت اشاراتى روشن شده است و دلالت دارد بر اين كه قربانى كردن از امور رايج در ميان مشركان بوده و اسلام نيز آن را تأييد كرده است.

در قرآن، سخن از «هدى» است و هدى حيوانى است كه قربانى مى شود؛ از جمله عادات اين مراسم، بستن گوسفند قربانى بوده كه به آن «قلائد» مى گفتند. (2) جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ .... (3)

«خداوند خانه كعبه را خانه حرام قرار داده براى نگهبانى و نيز ماه حرام را حرمت داد و نيز هدى و قلائد (قربانى نشانه دار و بى نشان) قرار داد ...».

علّامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى نويسد:

«هدى شتر و گاو و گوسفندى است كه براى قربانى حج مى برند و قلائد به معناى نعل و امثال آن است كه به گردن شتر قربانى مى بندند تا معلوم باشد حيوان مال حج است و كسى متعرض آن نشود.» (4) اين سنت هم آغشته به شرك بوده؛ زيرا آن ها قربانى هايشان را نزد بت ها و اصنام انجام مى دادند و در هنگام حج به ياد آن ها بودند. (5) در اين مورد هم قرآن كريم ضمن تأكيد بر مسأله ذبح، موارد ناپسند آن را اصلاح كرده است.

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ .... (6)

شتران فربه را از شعائر حج مقرر كرديم كه در آن قربانى، شما را خير و صلاح است. پس هنگام ذبح آن شتران تا بر پا ايستاده نام خدا را ياد كنيد.»


1- المفصل، ج 6، ص 380
2- عصر النبى، ص 333
3- مائده: 97
4- الميزان، ج 6، ص 141
5- المفصل، ج 6، ص 196
6- حج: 36

ص: 23

«بُدْن» عبارت است از شتران چاق و يا گاوى كه چون در راه خدا قربانى مى شود، از شعائر شمرده شده است. (1) مراد از بردن نام خدا، ياد كردن خدا به هنگام ذبح و نحر شتر است. و اين مطلب توصيه اى به مشركين است كه گوسفند و شتر خود را در راه بت ها قربانى مى ساختند. (2) رمى جمرات

«جمرات» نام سه محل در منا است كه به ترتيب از سمت منا رو به مكه، به محلّ اول «جمره اولى» و به دومى «جمره وسطى» و به آخرى «جمره عقبه» گويند.

در ارتباط با سابقه تاريخى رمى جمرات، نظريات مختلف وجود دارد.

برخى از روايات، سابقه اين عمل را تا زمان حضرت آدم عليه السلام و برخى ديگر پيشينه آن را تا ابراهيم عليه السلام مى رسانند.

گروه نخست از روايات، رمى جمرات را ياد آور مناسكى مى دانند كه خداوند به وسيله انجام آن ها، توبه حضرت آدم عليه السلام را پذيرفت. (3) گروه دوم از روايات، خود بر سه دسته است: 1- رمى جمرات را از تعاليم جبرئيل به ابراهيم عليه السلام هنگام آموزش مناسك حج (4) مى دانند 2- ظهور شيطان بر ابراهيم عليه السلام و سنگ انداختن ابراهيم عليه السلام (5) به او است 3- پرتاب سنگ ها از جانب ابراهيم عليه السلام به قدح قربانى (6) را ياد مى آورد و آغاز پيدايش اين عمل معرفى مى كنند.

از اسناد و شواهد تاريخى در عصر جاهليت استفاده مى شود: در مراسم حجى كه پيش از ظهور اسلام در ميان بت پرستان جزيرة العرب برگزار مى شد، رمى جمره نيز جزئى از اعمال حج بوده و از محل جمرات به نام «جمار» ياد مى شده است.

ابن هشام در حوادث عصر جاهليت مى نويسد:

غوث بن مرو پس از او فرزندانش متولى كوچ حاجيان از عرفات به مشعر و منا و از منا به مكه بودند. روز كوچ از منا كه رمى رسيد، مى بايست يكى از اين متولّيان ابتدا خود رمى جمره كند و سپس به حجاج اجازه رمى دهد. كسانى كه شتاب داشتند كه رمى جمره كرده و زودتر به سمت مكه حركت كنند، به وى مى گفتند: برخيز و سنگ بزن تا ما نيز سنگ بزنيم. او مى گفت: نه، به خدا سوگند، دست نگهداريد تا ظهر شود. وقتى كه ظهر مى شد، بر مى خاست و سنگ مى زد و


1- الميزان، ج 6، ص 141
2- همان، ج 4، ص 376
3- علل الشرايع، ص 423
4- اخبار مكه، ج 1، ص 99
5- همان، ص 71
6- ترجمه تفسير طبرى، تصحيح حبيب يغمايى، ج 6، چاپخانه دولتى ايران، 1343 ش، صص 1541- 1542

ص: 24

مردم نيز با او سنگ مى زدند. (1) اينها همه گواهى مى دهد كه رمى جمار در عصر جاهليت، جزئى از مناسك حج بوده و در اسلام نيز باقى مانده است. بر اساس گفته محمد عزة دروزه (2)، آيه زير به رمى جمرات اشاره كرده است:

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ. (3)

«خدا را ياد كنيد به ذكر تكبير بعد از نماز، در چند روز معين (ايام تشريق در منا و عرفات) باكى نيست كه روز حركت از منا را مقدم يا مؤخر بدارد و آن كه از گناه پرهيزكار بوده باكى بر او نيست. از خدا بترسيد و بدانيد كه به سوى او بازخواهيد گشت.»

در بيشتر تفاسير (4) منظور از «ايام معدودات»، ايام تشريق؛ يعنى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى حجه است و هيچ يك از اين تفاسير مطلبى در مورد رمى جمرات مطرح نكرده اند، ليكن مى توان با توجه به تطابق زمانى اين ايام با ايام رمى جمرات چنين حدس زد كه اين آيه مربوط به رمى جمرات باشد.

حلق و تقصير

سرتراشى (حلق) و كوتاه كردن مقدارى از موى سر و يا گرفتن ناخن (تقصير) در حجّ تمتع و عمره، از عباداتى است كه مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است. سابقه اين عمل به حضرت آدم عليه السلام مى رسد؛ چنانكه امام محمد باقر عليه السلام فرمود: «خداى سبحان جبرئيل را به همراه ياقوتى از بهشت فرستاده، آن گاه سر آدم عليه السلام توسط خود او و يا جبرئيل تراشيده شد». (5) حلق، اين سنت الهى، در دوران جاهليت هم به جا آورده مى شد و معتمرين نيز گاه عمره خود را به جاى مى آوردند، سرشان را نيز مى تراشيدند. شواهد تاريخى نيز بر اين مطلب دلالت مى كند:

مراسم حج پس از عرفه و مزدلفه و نحر هدى و رمى جمار پايان مى يافت و در واقع شامگاه دهم ذى حجه، اينان از مراسم حج فارغ شده بودند. تنها بايد طواف به جاى


1- السيرة النبوية، ج 1، صص 119- 120
2- عصر النبى، ص 326
3- بقره: 203
4- التبيان، ج 2، ص 175؛ مجمع البيان، ص 387؛ الميزان، ج 2، ص 82
5- فروع كافى، ج 4، ص 195

ص: 25

بياورند و آنگاه به ديار خود بازگردند.

حال نوبت به مراسم حلق و تقصير مى رسد. قبل از آنكه وارد مواقف شوند، تلبيه مى كردند. عمل تلبيه عبارت بود از آن كه حاجى مقدارى از گياه خطمى و آس و سدر را با كمى كتيرا به هم مى آميخت و آن را در ميان موهاى سرش مى نهاد و اين براى آن بود كه از مرتب كردن مو و كشتن شپش خوددارى كنند. البته بايد يادآور شد كه عمل حلق و تقصير تنها در منا انجام نمى شد، بلكه اوس و خزرج و هركس از عرب يثرب و غير يثرب كه به روش آنان عمل مى كردند، اين كار را انجام مى دادند و كسانى كه در مواقف حاضر مى شدند ولى حلق نمى كردند، چون از حج خارج مى شدند، پيش مناة آمده و حلق مى كردند. آنان حج را جز به اين عمل، كامل نمى دانستند. (1) از حادثه تاريخىِ زير نيز مى توان به وجود اين مسأله به عنوان سنّت جارى و قطعى بهره گرفت:

در سريه عبداللَّه بن جحش اسدى، او با همراهان خويش در قريه نحله فرود آمدند و براى كسب آگاهى از كاروان قريش، كه حامل مويز و پوست و ديگر كالاهاى تجارتى بوده، به كمين نشستند. روز آخر رجب بودكه كاروان رسيد. رجال قريش كه از ديدن مسلمانان بيمناك شدند، با مشاهده عكاشة بن محصن كه سر تراشيده بود، آسوده خاطر شده و به همديگر گفتند: اينان براى انجام عمره آمده اند و از ايشان خطرى متوجه ما نخواهد شد. «2» قرآن كريم سر تراشى در حج را علامت ايمان ميهمانان خانه خدا ذكر كرده و مى فرمايد:

لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ ...». (2)

«شما مؤمنان، البته به مسجدالحرام با دل ايمن وارد شويد و سرها بتراشيد و اعمال تقصير احرام را بى ترس و هراس به جاى آريد.»

طواف

از واجبات واركان حج، طواف بيت اللَّه الحرام است كه آيات زير بدان اشارت دارد:

... وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ .... (3)


1- الاصنام، ص 14
2- فتح: 27
3- حج: 26

ص: 26

«خانه مرا براى طواف حاجيان ونمازگزاران و ركوع وسجده كنندگان پاك دار.»

و نيز آيه:

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ. (1)

«پس بازگو تا مناسك حج و حلق و تقصير به جاى آرند و به هر نذر و عهدى كه در حج كردند وفا كنند و طواف كعبه را گرد خانه عتيق به جاى آرند.»

از متن آيه نخست استفاده مى شود كه اين مسأله پيش از بعثت نيز جارى و سارى بوده است. به طور قطع مى توان گفت كه اين مراسم از قبل از بعثت به اسلام منتقل شده است. (2) البته سابقه طواف به هزاران سال قبل از هبوط آدم عليه السلام به زمين، باز مى گردد. فرشتگان از ناحيه رذم از آدم استقبال كرده و به او گفتند: ما ده هزار سال پيش از تو، در اين خانه حج گزارديم. آدم پرسيد: شما هنگام طواف چه مى گوييد؟ گفتند: مى گوييم: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ». (3)

اما به نقل از ابن عباس، نخستين كسى كه در زمين بنيان خانه كعبه را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف كرد، آدم عليه السلام بود. (4) پس از مرگ حضرت آدم عليه السلام، پيامبران ديگر نيز حج گزاردند، چنانكه مجاهد گفته است: هفتاد و پنج پيامبر حج گزارده، طواف كردند. (5) از جمله پيامبرانِ طواف كننده، حضرت ابراهيم عليه السلام است كه چون از ساختن بيت الحرام فراغت يافت، جبرئيل پيش آمد و گفت: هفت بار به كعبه طواف كن و او همراه اسماعيل عليه السلام هفت دور طواف كرد و در هر دور، هر دو به تمام گوشه هاى كعبه دست مى كشيدند و چون هفت دور تمام شد، هر دو پشت مقام ابراهيم عليه السلام دو ركعت نماز گزاردند. (6) در دوران جاهليت نيز مراسم حج و طواف خانه خدا همچنان پا بر جا بود، ليكن همانند برخى شعائر طواف جاهلى آميخته با شرك بود. آن ها علاوه بر طواف خانه، بر گرد بت نيز طواف مى كردند. در اين مورد نيز اسلام ضمن تأكيد بر امر مهم طواف، سنت هاى غلط موجود را اصلاح كرد.


1- حج: 29
2- عصر النبى، ص 328
3- اخبار مكه، ج 1، ص 44
4- همان، ج 1، ص 45
5- همان، ص 69
6- همان، ص 67

ص: 27

سعى بين صفا و مروه

صفا و مروه از نشانه هاى دين خدا و سعى ميان آن دو يكى از اركان حج بيت اللَّه الحرام است. پيشينه تاريخى كوه هاى صفا و مروه به قبل از هبوط حضرت آدم عليه السلام به زمين مى رسد.

امام صادق عليه السلام در مورد نامگذارى اين دو كوه فرموده اند:

«صفا را به اين دليل صفا ناميدند كه آدم برگزيده (صفى) بر آن فرود آمد. پس براى اين كوه نامى از اسم آدم برگزيد. خداوند مى فرمايد: ... إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً ... حوّا نيز بر مروه فرود آمد و چون زن بود، پس نامى از مرأة براى اين كوه برگزيدند. (1) ليكن شهرت اين دو كوه از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام به بعد است. آنگاه كه آن حضرت با هاجر و اسماعيل به مكه آمد، آنان را در كنار حجره جاى داد و خود به شام بازگشت.»

اين ماجرا در كتاب اخبار مكه از زبان عبداللَّه بن عباس چنين آمده است:

«چون ميان مادر اسماعيل و ساره، همسر ديگر ابراهيم عليه السلام كدورت پيش آمد، اسماعيل را كه كودك شيرخوارى بود و مادرش را همراه خود به مكه آورد.

هاجر مشك آبى داشت كه از آن مى نوشيد و به كودك خود شير مى داد و هيچگونه زاد وتوشه اى همراه نداشت.»

سعيدبن جيبر گفته است: ابن عباس در حالى كه به نقطه اى ميان زمزم و صفا اشاره مى كرد، چنين ادامه داد كه:

«ابراهيم عليه السلام آن دو را كنار خاربنى كه بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت، نشاند و سپس خود سوار بر مركب شد و به بيرون مكه حركت كرد. مادر اسماعيل از پى او حركت نمود تا به منطقه كداء او را دنبال كرد. سپس پرسيد او و پسرش رابه چه كسى وا مى گذارد؟ ابراهيم عليه السلام فرمود: به خداى عزّوجلّ مى سپارم. مادر اسماعيل گفت: خشنود و راضى هستم و در حالى كه كودك را در آغوش داشت برگشت و زير آن خاربن نشست و كودكش را كنار خويش نهاد و مشك آب خود را آويخت و از آن مى آشاميد و كودك را شير مى داد تا آن كه آب مشك تمام شد و شير پستان او هم خشكيد. كودك سخت گرسنه شد و


1- بحارالأنوار، ج 96، چاپ دوم، موسسةالوفاء، بيروت، 1404، ص 43

ص: 28

به خود مى پيچيد. مادر بيم كرد كه اسماعيل بميرد و اندوهگين شد و با خود گفت چه بهتر كه از پيش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم.

مادر اسماعيل بالاى كره صفا رفت كه به اطراف مشرف شود، به اين اميد كه شايد در صحرا كسى را ببيند و سپس به كوه مروه نگريست و گفت: خوب است ميان دو كوه آمد و شد كنم تا اگر كودك بميرد شاهد مرگ او نباشم و هفت بار ميان دو كوه آمد و شد كرد.»

ابن عباس گفته است: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: به همين جهت سعى ميان صفا و مروه معمول شد و مردم ميان آن سعى مى كنند.

«مادر برگشت و كودك خود را به همان حال ديد كه بر خود مى پيچيد، ناگاه صدايى شنيد، نگريست و كسى را نديد. گفت: صداى تو را شنيدم اگر خيرى پيش تو هست، مرا يارى كن و به فريادم رس. در اين هنگام جبرئيل بر او آشكار شد. مادر اسماعيل از پى او به راه افتاد و جبرئيل با پاى خود به چاه زمزم كوفت و از همان جا آب بر روى زمين آشكار شد.»

ابن عباس مى افزايد پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: مادر اسماعيل مقدارى خاك و شن بر گرد آن ريخت كه مبادا پيش از آنكه مشك را بياورد و از آب پر كند، آب به زمين فرو شود و نيز فرمودند: اگر مادر اسماعيل چنان نمى كرد، چشمه روانى مى شد.

مادر اسماعيل مشك خود را آورده، آب برداشت و آشاميد و پستانش پر از شير شد و پسرش را شير داد.» (1) ابن عباس گويد: نخستين كسى كه ميان صفا و مروه دويد، مادر اسماعيل بود و به دنبال هفت مرتبه آمد و شد ميان صفا و مروه، اين عمل سنت شد و نخستين بار ابراهيم خليل عليه السلام همراه با فرزندش اسماعيل عليه السلام اين سنت الهى را انجام دادند. به دنبال ابراهيم عليه السلام، پيامبران ديگر نيز پس از انجام طواف و خواندن نماز پشت مقام، به سعى آمده، سعى صفا و مروه مى كردند.

در دوره جاهلى نيز سعى ميان صفا و مروه يكى از مناسك حج بوده است كه هفت بار سعى را انجام مى دادند، با اين تفاوت كه ميان دو صنم «اساف» و «نائله» انجام


1- اخبار مكه، ج 1، صص 54- 55

ص: 29

مى گرفت و حالت اصلى خود را از دست داده بود. داستان عبرت آموز آن را ازرقى به نقل از محمد بن اسحاق اينگونه نقل كرده است:

چون جُرهميان در منطقه حرم طغيان و سركشى كردند، مردى از ايشان با زنى وارد كعبه شد و با او در آميخت و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف پسر بغاء بود و نام زن نائله دختر ذئب. آن دو مجسمه را از كعبه بيرون آوردند، يكى را در كوه صفا و ديگرى را در كوه مروه نهادند و منظور اصلى، آن بود كه مردم عبرت بگيرند و از چنان كارهايى خوددارى كنند و ببينند بر سر آن دو چه آمده است! اين وضعيت ادامه داشت تا اينكه اندك اندك هر كس به صفا و مروه مى رفت، به آن دو مجسمه دست مى كشيد و اين دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمدند و مورد پرستش واقع شدند. تا آنكه روز فتح مكه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را همراه با بت هاى ديگر شكست. (1) پس از بعثت، برخى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گمان مى كردند با وجود بت ها روى كوه صفا و مروه، موحّدان بايد سعى را ترك كنند، ليكن خداوند با فرستادن وحى، به آنان آموخت كه حضور خود را در سعى حفظ نموده، رفته رفته زمينه را براى نابودى بت و بت پرستى فراهم سازند:

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ. (2)

«سعى صفا و مروه از شعائر دين است. پس هركس كه حج خانه كند يا اعمال مخصوص عمره به جاى آورد، باكى بر او نيست كه سعى صفا و مروه را نيز به جاى آورد و هركس به راه خير و نيكى بشتابد، خدا پاداش وى را خواهد داد كه او به همه امور خلق عالِم است.»

وقتى اين آيه نازل شد، اين شبهه را كه «با بودن بت ها ديگر نبايد ميان صفا و مروه سعى كرد» از بين برد و نيز به اهميت صفا و مروه اشاره نموده و آن را از شعار دين خدا برشمرد. پس به همين دليل، سعى صفا و مروه از اركان حج است و اگر عمداً ترك شود حج باطل است.


1- همان، صص 122- 123
2- بقره: 158

ص: 30

تحريم صيد در حال احرام

از جمله عادات جاهليان، تحريم صيد در حال احرام است كه آيات قرآن بدان اشاره كرده و مسلمانان را از احلال صيد نهى نمود. روح اين آيات نشانگر اين است كه اين مسأله تأكيدى است بر تقليدى كه پيش از اسلام بوده است: (1) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ اْلأَنْعامِ إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ. (2)

«اى اهل ايمان، به عهد و پيمان خود وفا كنيد و بدانيد كه بهائم زبان بسته براى شما حلال گرديد، جز آنچه بعداً برايتان تلاوت خواهد شد، جز آن صيدى كه در حال احرام بر شما حلال نيست. همانا خدا به هر چه بخواهد حكم كند.»

و در ادامه همين سوره مى فرمايد:

... وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا ...؛ «آنگاه كه از احرام بيرون شديد، صيد كنيد.»

البته دليل حرمت صيد در دوره جاهلى، در اصل به همان احترام ويژه اى كه جاهليان براى كعبه قائل بودند، بر مى گردد. اقوام جاهلى در مقابل كعبه، كوچكى و تواضع مى كردند و كعبه را بزرگ مى داشتند و از ساختن خانه پيرامون كعبه و يا وارد شدن با حالت جنابت خوددارى مى كردند و هنگام روز در كنار آن باقى مى ماندند و شب هنگام از حرم خارج مى شدند. لذا با اين احترام فوق العاده كه براى كعبه قائل بودند، به خود اجازه نمى دادند كه در آن مكان، در حالت احرام، صيد كنند.

پى نوشت ها:


1- الدر المنشور فى تفسير المأثور، جلال الدين سيوطى، ج 1، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، 1400، ص 159
2- مائده: 1

ص: 31

ص: 32

ص: 33

ص: 34

ص: 35

فقه حج

طرح جايگزين شود.

ص: 36

استفتائات جديد

استفتائات جديد

بخش فقه

ض؟ 1- هنگام ازدحام، يا تشكيل صفوف نماز صبح، مأمورين مسجدالحرام از انجام نماز طواف، خلف مقام، به ويژه براى خانم ها، ممانعت مى كنند و افراد را مورد توهين و يا ضرب و شتم قرار مى دهند. در چنين وضعيتى آيا نماز خواندن در محدوده مقابل ركنِ حجر تا مقابلِ ركنِ عراقى كافى است؟

آية اللَّه بهجت: اگر طواف مستحبى است در هر كجاى مسجد باشد جايز است و در طواف واجب به اندازه خواندن نماز صبح ضررى به مبادرت عرفيه نمى زند، لذا به همان نحو كه در مناسك ذكر شده بجاآورده شود.

آية اللَّه خامنه اى: نماز طواف بايد پشت مقام ابراهيم خوانده شود، مشروط بر اينكه مزاحمت براى ديگران نباشد و در صورتى كه به خاطر ازدحام و يا كثرت طواف كنندگان، امكان اقامه نماز نزديك مقام نيست، مى توان در مكان هاى دورتر بجاآورد.

ص: 37

آية اللَّه تبريزى: نماز طواف بايد خلف مقام ابراهيم عليه السلام خوانده شود با رعايت الأقرب فالأقرب واگر نزديك مقام ممكن نيست، خلف مقام در مكان دورترى خوانده مى شود، واللَّه العالم.

آية اللَّه سيستانى: كافى نيست بلكه اگر ممكن باشد- با فرض اينكه دو سوى مقام هم ميسور نيست- بايد پشت مقام، هر چند دور، انجام دهند و اگر ممكن نشد هر جاى مسجد مى توانند بخوانند.

آية اللَّه شبيرى: در هنگام ازدحام واجب نيست نماز طواف واجب را نزد مقام ابراهيم عليه السلام بخوانند بلكه مى توانند در نقطه اى دورتر آن را بجا آورند ولى بايد در پشت مقام باشند و روبه مقام و كعبه نماز بخوانند و نماز در سمت راست و چپ مقام كافى نيست.

آية اللَّه صافى گلپايگانى: نماز طواف واجب بايد در پشت مقام ابراهيم عليه السلام خوانده شود و خواندن نماز در محدوده مذكور، با عدم صدق خلف مقام، كافى نيست.

آية اللَّه فاضل: تا محدوده اى كه از دو طرف مقام، صدق «صلاة خلف المقام» بنمايد اشكالى ندارد. بنابراين، در چنين فرضى نماز طواف صحيح است ولو در نزديكى ديوار چاه زمزم.

ص: 38

آية اللَّه مكارم: در صورتى كه راهى جز اين نباشد كفايت مى كند.

آية اللَّه نورى همدانى: پس از سلام، نماز طواف در مسجدالحرام، در هر حال بلا اشكال است.

ض؟ 2- بسيارى از زائران خانه خدا خواهان اعتكاف در مسجدالحرام هستند باتوجه به فرصت معنوى و تأثير فراوان روحى و روانى آن و لزوم روزه جهت اعتكاف، آيا مى توانند پس از حضور در مكه مكرمه با نذر، به اعتكاف بپردازند؟

آية اللَّه بهجت: مانعى ندارد.

آية اللَّه خامنه اى: مى توانند براى روزه نذر كنند و در اين صورت اعتكاف مانعى ندارد.

آية اللَّه تبريزى: چنانچه نذر روزه در مكّه نمايد تا روزه در سفر صحيح باشد مى تواند معتكف شود. واللَّه العالم.

آية اللَّه سيستانى: اگر نذر كنند كه در سفر روزه بگيرند اشكال ندارد.

آية اللَّه شبيرى: بلى مى توانند بعد از سفر نذر كنند كه در همان سفر روزه بگيرند و معتكف شوند.

ص: 39

آية اللَّه صافى گلپايگانى: صحت نذر روزه بعد از ورود به مكّه مكرّمه مورد اشكال است.

آية اللَّه فاضل: ظاهر آن است كه صحّت روزه در سفر با نذر در وطن محقّق مى شود.

آية اللَّه مكارم: بدون نيّت اقامه ده روز روزه گرفتن و اعتكاف كردن، اشكال دارد.

آية اللَّه همدانى: پس از سلام، نمى توانند مگر اينكه در وطن نذر روزه كرده باشند.

ض؟ 3- ميقات عمره مفرده براى كسانى كه در مكه هستند ابتداى حرم است و بهترين آن ها حديبيه، جعرانه و تنعيم مى باشد. آيا زائر مى تواند با نذر از داخل شهر مكه و يا مسجدالحرام براى انجام عمره مفرده محرم شود؟

آية اللَّه بهجت: نمى تواند.

آية اللَّه خامنه اى: محل احرام براى اين اشخاص ادنى الحلّ است و داخل حرم نمى توانند محرم شوند و مورد نذر نيست.

آية اللَّه تبريزى: در فرض مزبور براى عمره مفرده بايد ازادنى الحلّ محرم شود و احرام از داخل مكّه يا مسجد الحرام صحيح نيست. واللَّه العالم.

ص: 40

آية اللَّه سيستانى: خير.

آية اللَّه شبيرى: احرام عمره مفرده در داخل حرم صحيح نيست هر چند نذر كرده باشد.

آية اللَّه صافى گلپايگانى: نذر احرام از داخل شهر مكّه مسجد الحرام در عمره مفرده صحيح نيست.

آية اللَّه فاضل: براى كسانى كه از ميقات عبور مى نمايند، نذر قبل از ميقات براى احرام صحيح است. بنابراين، در فرض سؤال، براى عمره مفرده لازم است از ادنى الحل محرم شوند.

آية اللَّه مكارم: جايز نيست.

آية اللَّه همدانى: پس از سلام، نمى تواند.

ص: 41

ض؟ 4- چند سالى است كه سازمان حج و زيارت همه روزه از داوطلبان تشرف به حج تمتّع، ثبت نام مى كند به اين معنى كه داوطلبان با واريز مبلغ يك ميليون تومان در نوبت اعزام قرار مى گيرند.

امّا از طرفى سازمان حج و زيارت اعلام كرده است با توجّه به تعدادى كه تا امروز ثبت نام كرده اند، كسانى كه از اين به بعد براى ثبت نام مراجعه كنند حدود سه سال ديگر به حج مشرف خواهند شد. لازم به توضيح است اين برنامه به معناى انجام قرعه كشى نسيت؛ بلكه اولويّت اعزام براى كسانى است كه زودتر ثبت نام كرده يا مى كنند. حال سؤال اين است كه: با توجّه به مراتب فوق آيا اگر كسى استطاعت مالى داشته باشد واجب است اقدام به ثبت نام كند و در اين نوبتِ حدوداً سه ساله قرار گيرد يا آنكه به دليل باز نبودن راه مستطيع نيست و مى تواند در مال تصرّف كند و خود را از استطاعت مالى خارج كند، و تا زمانى كه شرائط به صورتى در آيد كه در همان سالِ ثبت نام اعزام صورت گيرد ثبت نام واجب نيست؟

آية اللَّه بهجت: در فرض مذكور استطاعت محقّق شده و بايد از حالا ثبت نام كند ولو بعد از سه سال نوبت او فرارسد.

آية اللَّه تبريزى: احتياطاً اسم نويسى كند و پول را پس نگيرد. در صورت نرفتن به حج در همان سال خمس آن را بايد بپردازد. واللَّه العالم.

آية اللَّه خامنه اى: در فرض سؤال واجب است ثبت نام كند و در موقع مقرّر مشرف شود.

آية اللَّه سيستانى: شخص ياد شده مستطيع است و حج بر او واجب است.

ص: 42

آية اللَّه شبيرى: ظاهراً چنين شخصى مستطيع مى باشد.

آية اللَّه صافى: در فرض سؤال چنانچه قبلًا حج بر او مستقر نشده باشد اقدام به ثبت نام در سالى كه استطاعت مالى براى حج پيدا كرده ولى استطاعت طريقى نداشته باشد واجب نيست.

واللَّه العالم.

آية اللَّه صانعى: همان طرز كه در سؤال آمده به خاطر عدم استطاعت از حيث راه در سال حج، مستطيع مالى و بدنى، مستطيع براى حج نبوده و مى تواند خود را از استطاعت خارج نمايد.

آية اللَّه فاضل لنكرانى: در فرض سؤال ثبت نام واجب نيست و مى تواند مال مذكور را مصرف كند.

آية اللَّه مكارم: ثبت نام براى كسانى كه استطاعت دارند واجب است.

آية اللَّه نورى همدانى: در فرض مسأله واجب است ثبت نام كند.

ص: 43

تاريخ و رجال

طرح جايگزين شود.

ص: 44

سفر حج مرحوم آيت اللَّه كاشانى

سيّدعلى قاضى عسكر

آيت اللَّه سيد ابوالقاسم كاشانى در سال 1264 ه. ش. در تهران، در خانواده علم و فقاهت ديده به جهان گشود.

پدرش مرحوم آيت اللَّه حاج سيد مصطفى حسينى كاشانى، از بزرگان دين و از اعاظم فقها و مراجع تقليد عصر خود بود كه در محضر بزرگانى چون مرحوم حاج شيخ محمد تقى، صاحبِ حاشيه، تلمّذ نموده و از ايشان اجازه اجتهاد دريافت كرده بود. وى در سال 1313 ه.

ق. به عراق و حرمين شريفين سفر كرد و در نجف، در جوار پيشوايش امير مؤمنان عليه السلام اقامت گزيد و به تدريس و تربيت طلاب علوم دينى پرداخت. با آغاز جنگ جهانىِ اول و تجاوز انگليسِ استعمارگر به عراق، از رهبران و طلايه داران نهضت ضدّ استعمارى بود.

و سرانجام پس از عمرى مبارزه و تدريس، در سال 1333 ه. ق. بيمار و در كاظمين اقامت گزيد و در همانجا به ديدار حق شتافت و در جوار حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام مدفون گرديد.

فرزند ايشان، مرحوم آيت اللَّه سيد ابوالقاسم كاشانى نيز در چنين خانواده و محيطى پا به عرصه گيتى نهاد و تربيت شد. وى در سن 16 سالگى همراه با پدر به عتبات و سپس به حج مشرف گرديد و پس از مراجعت از حج، همچون پدر در نجف اشرف اقامت گزيد و در محضر ميرزا حسين خليلى تهرانى و ديگر علما

ص: 45

به تحصيل پرداخت و در سن 25 سالگى به درجه اجتهاد نايل آمد و در علوم دينى و حوزوى به حدى از رشد رسيد كه مرحوم آيت اللَّه ميرزا محمد تقى شيرازى، مرجع بزرگ شيعه، برخى از موارد استفتائات خود را براى اظهار نظريه، به ايشان ارجاع مى داد.

آيت اللَّه كاشانى مردى عالم، مجتهدى وارسته و دانشمندى آگاه به زمان بود. در نجف مدرسه اى با نام «مدرسه نوين علوى» تأسيس كرد كه علاوه بر علوم و معارف اسلامى، رياضيات و حتى فنون نظامى نيز در آن تدريس مى شد.

با توجه به مبارزات پدر و آشنايى با توطئه استعمارگران از آن دوران، در بسيارى از مسائل سياسىِ زمان خود حضور داشت.

وى براى كشته شدگان مسلمانِ الجزايرى مجلس ترحيم گرفت و از رژيم فرانسه بيزارى جست. در ماجراى كانال سوئز مساعدت ها داشت و هنگام بسته شدن قرارداد استعمارى سال 1919 م. در عراق همراه با علماى بزرگ، فتواى جهاد داد و با عشاير عرب بر ضدّ نيروهاى استعمارى و اشغالگر به جنگ پرداخت و خود همراه با مرحوم آيت اللَّه آقاى حاج سيد محمد تقى خوانسارى، سلاح به دست گرفت و به ميدان جنگ رفت. ايشان علاوه بر عضويت در «هيأت عالى انقلابيون»، يكى از چهار عضو «كميته عالى جنگ حكومت انقلاب» نيز بود و با اينكه آن جنگ حدود شش ماه طول كشيد لباس رزم از تن برون نكرده و هيچگاه از جهاد و مبارزه باز نايستاد و تا سال 1920 م. د ر عراق، يكى از كارگردانان ميدان سياست و جنگ بر ضدّ متجاوزان انگليسى به شمار مى آمد.

پس از شكست انقلابيون و سلطه انگليسى ها بر عراق، كميسر عالى انگليس در بغداد، تسليمِ هفده تن از سرانِ انقلاب را، كه يكى از آن ها مرحوم آيت اللَّه كاشانى بود، از شروط صلح با عراق تعيين كرد و حكم اعدام ايشان غياباً صادر گرديد. از اين رو وى شبانه به سوى ايران حركت كرد و در 30 بهمن 1299 ه. ش.

سه روز پيش از كودتاى رضاخان، وارد تهران شد و مورد احترام و تجليل مردم و مسؤولان وقت قرار گرفت.

با شكل گيرى حكومت رضاخان و اجراى توطئه هاى مكرّر ضدّ دينى توسط وى؛ از جمله خلع لباس روحانيون و

ص: 46

ماجراى كشف حجاب و ديدارش با آتاتورك در تركيه و ... مرحوم آيت اللَّه كاشانى بار ديگر مبارزات خود را آغاز كرد و بر ضدّ رژيم پهلوى وارد عمل شد.

پس از شهريور 1320 و عزل رضاخان از سلطنت، دولت انگليس از طريق نخست وزير وقت، فشار را بر ايشان بيشتر كرد و سرانجام در 27 خرداد سال 1323 ه. ش. ايشان را در گلابدرّه شميران دستگير و بازداشت كردند و حدود 28 ماه از عمر خود را در زندان هاى نيروهاى متّفقين در شهرهاى رشت، اراك و كرمانشاه سپرى كرد.

در دوره چهاردهم مجلس شوراى ملى، با اينكه در تبعيد بود، توسط مردم به نمايندگى مجلس انتخاب گرديد ليكن نام ايشان به دستور ستاد ارتش متّفقين حذف شد و به زندان روس ها در رشت انتقال يافت.

با پايان يافتن جنگ جهانى دوم، در سال 1324 ه. ش. دستور آزادى ايشان صادر شد و در 27 شهريور همان سال، در ميان استقبال باشكوه مراجع و علما و اهالى قم وارد اين شهر گرديد و سپس به تهران آمد.

در 26 تيرماه سال 1325 ه. ش. بار ديگر دستگير و به كمره (خمين فعلى) تبعيد گرديد و سرانجام در آبان 1325 ه.

ش. آزاد و پس از توقف كوتاهى در برخى از شهرها به تهران بازگشت و در همان ماه به نمايندگى مردم در دوره پانزدهم مجلس شوراى اسلامى برگزيده شد.

آيت اللَّه كاشانى در يازدهم دى ماه 1326، با صدور اطلاعيه اى نسبت به تشكيل دولت غاصب اسرائيل اعلام خطر كرد و مردم را به تظاهرات به نفع مردم فلسطين فراخواند. در 20 دى ماه سال 1326 ه. ش. حدود سى هزار نفر از مردم تهران به دعوت ايشان در مسجد سلطانى (امام خمينى فعلى) اجتماع كردند ليكن دولت وقت از سخنرانى ايشان در آن گردهمايى جلوگيرى كرد.

در 28 ارديبهشت سال بعد نيز اعلاميه اى صادر كرد و مردم را به اجتماع در روز جمعه 31 ارديبهشت 1327 ه.

ش. به همدردى با ملت فلسطين فراخواند.

به دنيال تيراندازى به شاه در 15 بهمن 1327 ه. ش. و معرفى آيت اللَّه كاشانى به عنوان عامل اصلى اين ترور، در شب 17 بهمن، ايشان و دامادش را به

ص: 47

استناد ماده 5 قانون حكومت نظامى بازداشت كردند و به قلعه فلك الأفلاك خرم آباد انتقال دادند و سپس به بيروت لبنان تبعيد نمودند.

در 21 فروردين سال 1329 ه. ش.

و در دوره شانزدهم مجلس شوراى ملى، بارديگر توسط مردم به نمايندگى مجلس برگزيده شد و در نتيجه با درخواست علما و روحانيون، بازاريان و اصناف و برخى احزاب سياسى، پس از يك سال و چهار ماه تبعيد در لبنان، آزاد گرديد و در روز 20 خرداد همان سال، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و استقبال بى سابقه اى از ايشان به عمل آمد.

از اين سال به بعد، مبارزات مرحوم آيت اللَّه كاشانى وارد مرحله ديگرى شد.

وى طرح وحدت كشورهاى اسلامى را مطرح ساخت و سپس جبهه واحدى از نيروهاى مذهبى و ملّى ايجاد كرد و در صدد تحقّق ملى شدن صنعت نفت برآمد.

در 18 بهمن 1330 ه. ش. بار ديگر ايشان به نمايندگى دوره هفدهم مجلس شوراى ملى از حوزه تهران انتخاب شد و حدود يك ماه و شش روز رياست مجلس را بر عهده داشت ليكن پس از آن، اعلام كرد كه خود در مجلس حضور نمى يابد و نواب ايشان مجلس را اداره مى كنند.

به دنبال كناره گيرى مصدّق و روى كار آمدن دولت قوام، مرحوم كاشانى كه رهبرى نهضت را بر عهده داشت، مردم را به قيام فراخواند و با كشته و مجروح شدن تعدادى از مردم، سرانجام قوام معزول و مصدق پيروزمندانه به عرصه حاكميت بازگشت.

اما پس از فعل و انفعالات و حوادث گوناگون، اختلافات ميان ايشان و مصدق آغاز گرديد و وضعيت رفته رفته بحرانى شد و در نتيجه اقتدار ملّى دچار آسيب گشت و ستمگرانى كه از عرصه حكومت كنار گذاشته شده بودند، بار ديگر به قدرت بازگشتند و حكومت را در اختيار گرفتند و دورانى تاريك و سياه را براى ايرانيان به وجود آوردند كه ما در اين مقدمه به دنبال بيان آن نيستيم.

آيت اللَّه كاشانى سرانجام در 23 اسفند ماه 1340 ه. ش. پس از مدتى كسالت در تهران وفات يافت و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام به خاك سپرده شد. (1) وى به هنگام مرگ از مال دنيا جز


1- روحانى مبارز آية اللَّه سيد ابوالقاسم كاشانى به روايت اسناد، ج 1

ص: 48

يك خانه موروثى، كه آن هم در مقابل ده هزار تومان قرض در رهن بود، چيزى از خود به جاى نگذاشت. (1) بر اساس گفته آقاى دكتر محمود كاشانى، فرزند محترم ايشان، مرحوم كاشانى دو بار بيشتر به حج مشرف نشد؛ تشرّف نخست، در سال 1333 ه. ق. در سن 16 سالگى، همراه پدر بزرگوارش، از طريق عتبات عاليات بود و تشرّف دوم، در سال 1331 ه. ش. بود كه سمت رياست مجلس شوراى ملى را بر عهده داشتند.

از سفر نخست ايشان اطلاعات خاصى به دست نيامد. ليكن سفر دوم از اهميت ويژه اى برخوردار است كه در اين نوشتار، اطلاعات جامع مربوط به اين سفرِ مهم و تاريخى را در اختيار خوانندگان گرامى قرار مى دهيم. اميد آنكه مورد استفاده واقع شود.

اينجانب براى دستيابى به اطلاعات مربوط به اين سفر، ابتدا در صدد شناسايى و ديدار برخى از همسفران مرحوم آيت اللَّه كاشانى برآمدم، تا بر اساس اظهارات و مشاهدات ايشان، خاطرات سفر را به صورت مستند ذكر كنم ليكن با تأسف، پس از جستجو روشن شد كه همراهان و همسفران حجّ او، جز آقايان دكتر شروين و حاج محمدعلى سيگارى، زندگى را بدرود گفته اند.

تلفن آقاى دكتر شروين را از آقاى دكتر محمود كاشانى گرفته و با ايشان تماس برقرار نمودم. كمى بيمار بودند و اظهار داشتند پس از بيمارى، آمادگى براى گفتگو را دارند. پس از مدتى بار ديگر تماس گرفتم امّا متأسفانه پاسخ شنيدم كه ايشان چند روز است كه از دار دنيا رفته اند و بدينسان، از مصاحبه با نامبرده محروم شديم!

محمّدعلى سيگارى

به سراغ آقاى «حاج محمد على سيگارى»، تنها بازمانده آن سفر، كه هم اكنون رياست شركت حمل و نقل هيراد را بر عهده دارند، رفتم. ايشان با


1- همان، ج 2، ص 619

ص: 49

روى باز از ما استقبال كردند و آگاهى هاى خود از اين سفر را به اين شرح در اختيار ما گذاشتند:

«دوستى داشتم به نام آقاى حاج محمد باقر نيك نژاد كه از تمكّن مالى خوبى برخوردار بود. روزى همراه او براى ديدن مرحوم آيت اللَّه كاشانى، كه در آن زمان؛ يعنى سال 31 ه. ش. رييس مجلس بودند، به منزل يكى از علاقمندان ايشان، به نام آقاى حبيب اللَّه مفيد اصفهانى رفتيم. خانه وى سالن بزرگى داشت، مرحوم كاشانى در كنار آن نشسته بودوجمعى؛ از جمله برخى طلاب علوم دينى در محضر ايشان بودند. يكى از طلبه ها به ايشان گفت:

حضرت آيت اللَّه! امسال برنامه ريزى كرده و ان شاء اللَّه به حج مشرّف شويد؟

مرحوم آقا پاسخ دادند: من پول ندارم كه به حج بروم! مرحوم محمد باقر نيك نژاد بلافاصله گفت:

جناب عالى اگر تصميم رفتن به حج را داريد، همراه با شانزده نفر ديگر- جمعاً- ميهمان من باشيد، هزينه سفر را اين جانب تأمين مى كنم.

آقا تشكّر كردند و ديگر دنباله صحبت گرفته نشد و ما دقايقى بعد خداحافظى كرده، از آن منزل بيرون آمديم.

پس از خروج از منزل، به مرحوم نيك نژاد گفتم: خداوند پدرت را بيامرزد! اين چه صحبتى بود كردى؟ ما كه نه عُرضه اين كار را داريم و نه ابزار و وسايلى كه بتوانيم چنين هيئت بلند پايه اى را در سفر مهمّ مكه تدارك كنيم!

وى پاسخ داد: كار نداشته باش، من تمام مخارج و هزينه هاى آن را پرداخت مى كنم.

گفتم: موضوع مخارج سفر نيست، امكانات سفر را چگونه فراهم مى كنى؟

گفت: مهم نيست. گذشته ازاين، من سخنى راگفتم، معلوم نيست اصلًا عملى شود يا نه؟

فرداى آن روز حضرت آيت اللَّه پيغام دادند كه شناسنامه ها را آماده كنيد تا بفرستيم گذرنامه تهيه كنند.

گفتم: حالا صبر كنيد، چرا به اين زودى؟!

پاسخ دادند: حالا گذرنامه ها را تهيّه مى كنيم ببينيم چه مى شود؟

اين خبر كم كم به گوش آقاى حمزه غوث سفير وقت عربستان درايران رسيده بود و او در همين رابطه به دفتر ما آمد و گفت:

شنيده ام شما ميزبان حضرت آيت اللَّه كاشانى هستيد؟ به من دستور داده اند تا از شما سؤال كنم چند نفر هستيد و

ص: 50

چه مدت در آنجا خواهيد ماند؟ و چه روزى حركت خواهيد كرد؟

به ايشان پاسخ داديم: شانزده نفر هستيم و حدود 21 روز نيز سفر حج ما طول خواهد كشيد.

اظهارات سفير عربستان تا حدودى به ما آرامش داد و فهميديم كه آن ها در زمينه امكانات و تداركات اين سفر مهمّ، ما را يارى خواهند كرد.» (1) به اين ترتيب مقدمات سفر فراهم شد و روز سه شنبه، 4 ذى حجةالحرام سال 1371 ه. ق. آيت اللَّه كاشانى درميان ابراز احساسات پرشور مردم، به مكه عزيمت نمودند.

روزنامه اطلاعات خبر اين بدرقه را اينگونه گزارش كرده است:

«ده ها هزار نفر از اهالى پايتخت رييس مجلس شوراى ملى را بدرقه كردند. ساعت هفت بعد از ظهر ديروز حضرت آيت اللَّه كاشانى رييس مجلس شوراى ملى، به منظور زيارت خانه خدا و انجام مناسك حج، در ميان ابراز احساساتِ پرشورِ هزاران نفر از افراد طبقات مختلف و احزاب، كه براى مشايعت ايشان در فرودگاه مهرآباد حضور يافته بودند، با هواپيماى سوئدى به سوى بيروت پرواز نمودند ....

حضرت آيت اللَّه صبح ديروز از شميرانات به منزل آقاى گرامى در تهران آمدند تا طبقات مختلف مردم به آسانى بتوانند به ملاقات ايشان رفته و مراسم توديع و خداحافظى را به جاى آورند. از نخستين كسانى كه ايشان را ملاقات نمودند، آقاى كاظمى وزير دارايى و نايب نخست وزير بود. اين ملاقات حدود يك ربع به طول انجاميد و مقارن ساعت هشت بود كه آقاى كاظمى منزل آقاى گرامى را ترك گفت. در اين ملاقات، آقاى حمزه غوث وزير مختار عربستان سعودى، به ملاقات حضرت آيت اللَّه آمد و تا حدود ساعت 10 صبح به طور خصوصى با ايشان مشغول مذاكره بود.

اطرافيان حضرت آيت اللَّه در مورد اين ملاقات اظهار داشتند كه وزير مختار عربستان سعودى برنامه اقامت و پذيرايى از آيت اللَّه را در عربستان سعودى به استحضار ايشان رسانيد كه مورد موافقت آيت اللَّه قرار گرفت، سپس به ترتيب، آقاى عرفانى وابسته مطبوعات سفارت كبراى پاكستان، يك دسته از روحانيون فارس- كه به منظور مشايعت حضرت آيت اللَّه از شيراز به تهران آمده بودند-


1- پس از آن كه دولت سعودى از تصميم آيت اللَّه كاشانى با خبر مى شود، به طور رسمى ايشان را دعوت و در طول سفر نيز امكانات لازم را در اختيار ايشان و همراهان قرار مى دهد و در نتيجه نگرانى آقاى سيگارى از ناتوانى در تدارك اين سفر برطرف مى گردد.

ص: 51

چند تن از آقايان علما و در خلال اين مدت نيز عده كثيرى از طبقات مختلف در منزل آقاى گرامى حضور مى يافتند و پس از انجام مراسم خداحافظى خارج مى شدند.

بعد از ظهر، چون ازدحام جمعيت بيشتر شده بود، ملاقات ها در حياط منزل انجام مى گرفت.

مقارن ساعت پنج بعد از ظهر، آقايان ميلانى، شبسترى و جلالى، نمايندگان مجلس و چند دقيقه بعد، اعضاى هيئت رييسه مجلس، به ملاقات آيت اللَّه آمدند. در مقابل منزل آقاى گرامى، عدّه زيادى اجتماع نموده بودند و بالغ بر پنجاه اتومبيل، كه متعلق به مشايعت كنندگان بود، ديده مى شد.

حضرت آيت اللَّه ساعت پنج و ربع بعد از ظهر براى گزاردن نماز به يكى از اتاق ها رفتند و يك ربع بعد، به حياط بازگشتند و خطاب به جمعيت اظهار داشتند: آقايان! خداحافظِ همگى، التماس دعا از شما دارم!

عده اى از كسانى كه در مسافرت حج، همراه حضرت آيت اللَّه هستند، قبلًا به فرودگاه رفته بودند، فقط آقاى شمس قنات آبادى و دو سه نفر ديگر در معيّت ايشان به فرودگاه حركت كردند.

مأمورين انتظامى از محل اقامت رييس مجلس تا فرودگاه مهرآباد، در دو طرف خيابان به فواصل معين صف كشيده بودند.

پيشاپيش اتومبيل رييس مجلس، يك اتومبيل جيپ حركت مى كرد و شعار مى داد و به دنبال اتومبيل آيت اللَّه، اتومبيل مشايعين در حركت بود، جمعيت كثيرى مركّب از افراد احزاب ايران و زحمتكشان و حزب جديدالتأسيس نهضت شرق و مجمع مجاهدين اسلام و اصناف بازار و عده اى از اهالى قم كه به اتفاق آقاى حاج سيد مرتضى آقازاده به همين قصد به تهران آمده بودند، با پرچم در فرودگاه حضور يافته بودند. چند تن از آقايان وزرا و عده اى از نمايندگان مجلس و وزير مختار عربستان سعودى و چند تن از وزراى سابق و همچنين آقاى دكتر غلامحسين مصدّق و مهندس احمد مصدق به نمايندگى از طرف آقاى نخست وزير در فرودگاه ديده مى شدند.

آقايان، سرتيپ كمال و سرتيپ نخعى، رييس و معاون شهربانى نيز در فرودگاه بودند و دستورهاى لازم جهت حفظ نظم و آرامش به مأمورين انتظامى

ص: 52

مى دادند.

مشايعين بلندگويى همراه داشتند كه به وسيله آن، صداى تلاوت كلام اللَّه مجيد به گوش مى رسيد. بعضى از اعضاى احزاب؛ از جمله آقاى نادعلى كريمى، نماينده كرمانشاه، نطق هايى در اطراف اتحاد و اتفاق و موفقيت هايى كه در پرتو آن نصيب ملت ايران شده، ايراد نمودند.

كارمندان شركت هواپيمايى سوئد، مشغول آماده ساختن هواپيما بودند و بارهاى مسافرين را به داخل هواپيما انتقال مى دادند، چند تن از همراهان حضرت آيت اللَّه كه قبلًا به فرودگاه رفته بودند، در داخل هواپيما جاى گرفته بودند و انتظار ورود آيت اللَّه را داشتند.

ساعت شش و ربع بعد از ظهر بود كه اتومبيل رييس مجلس از جاده جديد فرودگاه، كه جاده اصلى را قطع مى كند، به سوى فرودگاه پيچيد و ساير اتومبيل ها در جاده معمولى به راه خود ادامه دادند.

اتومبيل آيت اللَّه پس از آنكه به مقابل عمارت گمرك فرودگاه رسيد، توقف نمود و حضرت آيت اللَّه به اتاق رييس گمرك راهنمايى شدند. با آن كه مأمورين انتظامى، طبق معمول، شديداً مانع ورود اشخاص به اين اتاق مى شدند، مع هذا، خبرنگاران جرايد و عكاس ها و عدّه ديگرى توانستند خط زنجير مأمورين انتظامى را شكافته، داخل اتاق رييس گمرك فرودگاه شوند. همين وضع مانع از آن شد كه آقايان وزيران و نمايندگانِ آقاى نخست وزير بتوانند حضرت آيت اللَّه را ملاقات نموده و مراسم توديع به عمل آورند. ساعت شش و نيم بعد از ظهر بود كه تشريفات گمركى خاتمه يافت و مأمورين فرودگاه اطلاع دادندكه مسافرين براى سوار شدن آماده شوند.

حضرت آيت اللَّه در حالى كه عده اى از اطرافيان حلقه وار ايشان را در ميان گرفته بودند، از اتاق رييس گمرك به طرف هواپيما حركت نمودند. در اينجا نيز ازدحام جمعيت به حدى بود كه با وجود ممانعت شديد مأمورين انتظامى، عده اى از مشايعت كنندگان براى آن كه خود را به آيت اللَّه برسانند، شيشه هاى در و پنجره اداره گمرك را شكسته و داخل محوّطه فرودگاه شدند و به طرف آيت اللَّه هجوم بردند.

ابراز احساسات مردم به حدّى شديد بود كه عبور از ميان جمعيت دشوار مى نمود، كه آقاى سرتيپ كمال و سرتيپ

ص: 53

نخعى، به اتفاق عدّه اى پاسبان، به متفرّق نمودن جمعيت پرداختند و راه را براى حركت باز نمودند.

حضرت آيت اللَّه پس از آن كه از پلّكان هواپيما بالا رفتند، ابتدا چند لحظه اى بالاى پلكان ايستاده و با تكان دادن سر و دست، به احساسات مشايعين پاسخ مى دادند، در نظر داشتند اظهاراتى نيز بنمايند، ولى به علت شدت ابراز احساسات ميسر نشد و آيت اللَّه پس از آخرين خداحافظى به داخل هواپيما رفتند.

تصوير آيت اللَّه كاشانى هنگام سوار شدن به هواپيما

ص: 54

پس از ايشان، بقيه همراهان و ساير مسافرين سوار هواپيما شدند. ساعت شش و سه ربع بود كه پلّكان برداشته شد و درِ هواپيما بسته شد و فريادهاى مردم هنوز ادامه داشت كه حضرت آيت اللَّه از پشت يكى از شيشه هاى باز، با تكان دادن دست به آن پاسخ مى دادند. چند لحظه بعد، موتورهاى هواپيما به كار افتاد.

هواپيما براى پرواز به طرف باند فرودگاه حركت كرد و نزديك ساعت هفت بعد از ظهر از زمين برخاست و پس از آن كه چند دور در آسمان فرودگاه پرواز نمود، از نظرها ناپديد شد.

همراهان حضرت آيت اللَّه عبارت بودند از: آقاى سيد شمس الدين قنات آبادى، سيد مصطفى كاشانى، دكتر شروين، عباس ناجى سهرابى، محمد على گرامى، محسن اراكى، سيدشمس الدين ابهرى، و نُه نفر از بازرگانان و محترمين». (1) تصوير آيت اللَّه كاشانى در هواپيما

آيت اللَّه كاشانى در آستانه عزيمت به بيت اللَّه الحرام، پيامى خطاب به مردم ايران صادر كرد و توسط فرزند ايشان آقاى سيد مصطفى كاشانى، روز دوشنبه 13/ 6/ 31 ه. ش مطابق با سوم ذى حجه 1371 ه. ق.

ساعت 9 بعد از ظهر، از راديو قرائت گرديد.


1- روزنامه اطلاعات مورخ 25/ 6/ 1331 ه. ش، صص 1 و 4

ص: 55

متن پيام به اين شرح است:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

پس از سلام به برادران عزيزم، حال كه خداوند متعال چنين توفيقى عنايت فرموده است، لازم مى دانم كه در ضمن عرض توديع صميمانه، نكاتى چند را يادآور شوم:

پس از عنايت پروردگار، هميشه از محبّت هاى برادرانه شما، در راه مبارزات خداپسندانه برخوردار بوده و نيروى ايمان و مهر شما را تأييدى از جانب خداوند براى خود دانسته و مى دانم، و افتخارى را كه در يك عمر خدمتگزارى، با تحمّل مشقات و زحمات نصيب ايران و ملت مسلمان مى بينم، نيروى معنوى براى خود پنداشته و همين نيروى مقدس است كه اين ضعيف را، بدون احساس خستگى و يا نياز به فراغت و استراحت دلگرم داشته و همين احساسات پاك است كه مجال هرگونه رعايت ضروريات شخصيّه را از من دور داشته و اينك هم كه از دورى شما برادران عزيز بى نهايت متأسفم، باز مسرورم كه به دنبال هدف و مقصود خود، كه مسلّماً شما خواستار و مشتاق آن بوده و هستيد، مى روم.

من به خوبى مى دانم كه شما آرزومند يك اتّحاد واقعى و خلل ناپذير بين مسلمين جهان بوده و دير زمانى است دريافته ايد كه نخستين هدف سياست استعمار، ايجاد پراكندگى و نفاق بين مسلمانان، در اقطار جهان بوده است و از همين نفاق و شقاق لذّت بى پايان تاكنون برده اند، ولى به عنايت خداى مهربان و هوشيارى و بيدارى شما كه از خدمتگزارانِ واقعى تشويق كرده و مى كنيد، من مى روم تا قدمى فراتر از آنچه در ايران عزيز مطالعه مى شود بردارم.

بر شما است كه در دقايق استجابت دعا، از خدا موفقيت مرا در اين امر مهم بخواهيد.

همانطورى كه در سفرِ پيش، خداى مهربان به اشك ديدگان من ترحّم فرمود و نجات ملت مسلمان ايران را از پنجه استعمار فراهم ساخت، يقين دارم كه در اين باره نيز به آه دلسوز شما و تضرّعات و استغاثه هاى من توجه خواهد فرمود.

برادرانم! اگر هدف مقدسى در پيش نبود، هرگز تاب دل كندن از وطن و شما هموطنان را نداشتم، اما چه كنم كه نداى وظيفه مرا مأمور اين مسافرت مى كند و گرچه به سوگند نيازى نيست، ولى به خداى لايزال قسم كه در

ص: 56

راه اعتلاى دينِ حضرت خاتم النبيّين- صلوات اللَّه وسلامه عليه- و استقلال ايران و آسايش ملل مظلوم جهان، نوشيدن شربت مرگ را بر خود گوارا مى دانم و چون در راه سفر، بر هر فردِ مسلمانى لازم است كه وصاياى خود را به بازماندگان خود نمايد، من به شما برادران عزيز كه بازماندگان دينى و ملّى هستيد، آخرين و اهمّ وصاياى خود را كرده و در پيشگاه عدل الهى اتمام حجت مى نمايم.

عزيزانم! تا مى توانيد دامان تقوى و مبارزه شرافتمندانه خود را از دست نداده و در راه عظمت دين و استقلال مملكت تا حدّ امكان بكوشيد و مخصوصاً از نمايندگان ملت و احزاب ملّى و افراد ارتش رشيد ايران و مأمورين انتظامات مُصرّاً تقاضا دارم در اين هنگام كه كوچك ترين غفلتى؛ از حفظ و نظم و آرامش، موجب استفاده دشمنان مملكت مى گردد، در انجام وظايف خطير ملى مراقبت كامل داشته، و در راه حفظ نهضت و موجوديت وطن، كما فى السابق فداكارى نمايند.

ثانياً، در چنين موقع باريك كه ملل دنيا چشم به رفتار شما دارند و ايران را حساس ترين نقطه جهان مى پندارند، از نفاق و شقاق و سوء ظن بركنار باشيد و از ايجاد هرگونه تشنّج كه موجب اخلال در امور و اصلاحات باشد بپرهيزيد و اخلالگران را از خود برانيد. من صريحاً مى گويم كه هر فردى از افراد مملكت كه موجب تشنج شود و يا آن را دامن زند، دشمن دين و مملكت است و خداىِ ايران او را به كيفر مى رساند و بر هر وطن خواهى لازم است كه در حفظ نظم و آرامش و همكارى صميمانه با برنامه هاى اصلاحىِ دولت، نهايت كوشش و مراقبت و مجاهدت را بنمايد.

در خاتمه، از برادران گرامى تقاضا دارم كه در مواقع دعا، خدمتگزار خود را، كه جز سعادت شما و عظمت اسلام انديشه اى ندارد، فراموش نفرمايند.

بديهى است كه من هم، در هر كجا باشم، توفيق عموم را از خداوند متعال مسألت مى نمايم. (1) و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

سيد ابوالقاسم كاشانى

*** هواپيمايى سوئدى پس از چند ساعت در فرودگاه بيروت به زمين نشست.


1- روزنامه اطلاعات، مورخ 13/ 6/ 31، صص 1 و 4

ص: 57

روزنامه اطلاعات، مورخ 6/ 6/ 1331 ه. ش. خبر ورود آيت اللَّه كاشانى به بيروت را اينچنين نقل مى كند:

«ساعت ده بعد از ظهر روز سه شنبه، هواپيماى حامل حضرت آيت اللَّه كاشانى، رييس مجلس شوراى ملى ايران در بين احساسات شديد مستقبلين در فرودگاه بيروت به زمين نشست.

در فرودگاه، علاوه بر جمع كثيرى از اهالى بيروت، تقريباً كلّيه ايرانى هاى مقيم اين بندر و عدّه زيادى از مقامات دولت لبنان حضور داشتند و مقدم آيت اللَّه كاشانى را گرامى داشتند.

هنگامى كه پروانه هاى هواپيما خاموش شد و درِ هواپيما باز شد، جمعيت با صداى بلند فرياد زد: «يعيش السيّد العظيم» و عدّه ديگر فرياد مى زدند: «يعيش الجلالة المعظّم» و «يحيى سماحة السيد أبوالقاسم الكاشاني».

حضرت آيت اللَّه كاشانى نيز از بالاى پلكان هواپيما، با اشاره دست و سر، به ابراز احساسات مستقبلين پاسخ مى دادند و در فرودگاه با آيت اللَّه آقاى سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى، رهبر شيعيان لبنان، كه به اتفاق جمعيت كثيرى براى تجليل و استقبال به بيروت آمده بودند، ملاقات و مدّتى مذاكره كردند.

آيةاللَّه كاشانى در لبنان

حضرت آيت اللَّه كاشانى در فرودگاه بيروت، در پاسخ به سؤال يكى از خبرنگاران، كه انگيزه ايشان را از اين سفر جويا شده بود، اظهار داشتند:

مسافرت من داراى دو جنبه مذهبى و سياسى مى باشد. در مدت توقّف در عربستان سعودى، با اعلى حضرت ملك ابن سعود و ساير رجال عربستان سعودى ملاقات نموده و نهضت پان اسلاميك را توسعه داده و از طريق اين جنبش، به عموم مسلمين ثابت خواهم كرد كه در مبارزه ايران با انگلستان، حق با ملت ايران است. انگلستان از منابع نفتى ايران سالى 400 ميليون دلار استفاده مى كرده و

ص: 58

اگر ايران اين ثروت را خود به دست بياورد، قادر خواهد بود با اجراى طرح هاى آبيارى و ايجاد كارخانه ها، فقر و بدبختى را در ايران ريشه كن سازد ....

حضرت آيت اللَّه كاشانى در لبنان با نخست وزير وقتِ آن كشور، آقاى سامى الصلح و تنى چند از رجال سياسى و مذهبى ملاقات كردند». (1) آقاى حاج محمد على سيگارى در ادامه خاطرات خود مى افزايد:

«... وقتى به بيروت رسيديم، مشاهده شد كه حدود هفتصد نفر حاجى در هواى گرمِ بيروت منتظر رفتن به حج هستند، ليكن هواپيما براى رفتن به جده وجود ندارد و آن تعداد هواپيمايى هم كه داشتند جا نداشت و تكميل بود.

فرودگاه بيروت نيز در آن زمان امكانات خوبى نداشت؛ شيروانى هايى بود كه در زير آن حدود 700 حاجى به سر مى بردند و از تشنگى و هواى گرم در رنج بودند. در بين آن ها مرحوم حاج محمود شربت اوغلى، كاروان دار معروف نيز بود، وى نزد ما آمد و گفت:

از حضرت آيت اللَّه كاشانى بخواهيد ما را كمك كنند و از اينها بخواهند وسيله اى براى رفتن اين عده به حج فراهم كنند.

قرار شد پس از رفتن به محلّ اقامت، موضوع را به آقاى كاشانى منتقل كنيم.

ما را از فرودگاه به هتلى در بيروت منتقل كردند، سفير وقت آمريكا در بيروت به دليل اينكه مرحوم كاشانى رييس مجلس بود، اجازه گرفته، به ملاقات ايشان آمد، در اين ملاقات، پس از خاتمه يافتن سخنان طرفين، مرحوم كاشانى به او فرمود:

تعدادى از حاجيان ما در بيروت مانده اند و شما كه هواپيماهاى زيادى داريد، تعدادى از آنها را به ما اجاره بدهيد تا حجاج را به جده منتقل كنيم.

سفير گفت: اجازه بدهيد سؤال كنم سپس به شما جواب خواهم داد.

وقتى او رفت، مرحوم كاشانى به اطرافيان فرمود:

تا يك حاجى در اينجا باشد من به حج نخواهم رفت و انصافاً اين كار را هم كرد.

فرداى آن روز سفير آمريكا پيغام فرستاد كه با اعزام آنان موافقت شده و به ما نيز دستور داده اند آن ها را مجانى به جده ببريم. (2) اين خبر موجى از خوشحالى در حاجيان به وجود آورد و بحمداللَّه همه آن ها به حج مشرّف شدند.


1- روزنامه اطلاعات، مورخ 6/ 6/ 1331، صص 1 و 4
2- «در روزنامه اطلاعات، مورخ 5/ 6/ 1331 ه. ش. خبرگزارى يونايتدپرس اين خبر را به گونه اى ديگر نقل كرده، چنين مى نويسد: ديروز نيروهاى هوايى آمريكا براى اولين بار دست به كار بى سابقه اى زده بود. چندى قبل عدّه زيادى از زائران كه براى حج عازم مكه مى باشند، وارد بندر بيروت شدند ولى به علت نبودن هيچ نوع وسيله نقليه، در وضع بسيار رقّت انگيزى گرفتار شده بودند. دولت لبنان نيز كه فاقد وسيله نقليه بود، چاره اى نديد جز اينكه از نيروى هوايى استمداد نمايد. فقط نيم ساعت از اين تقاضا گذشته بود كه 12 فروند از هواپيماهاى بزرگ مسافربرى نيروى هوايى آمريكا در فرودگاه به زمين نشست و هر يك 50 نفر از زائران را به سمت مكه معظمه حمل نمودند. عدّه زائرين حدود 3000 نفر است كه هواپيماهاى مزبور كلّيه آنها را تا ظهر امروز به طور مجانى به مكه حمل خواهند نمود.به قرار اطلاع، عده زيادى از زوار ايرانى جزو كسانى هستند كه از هواپيماهاى نامبرده استفاده كرده اند. روزنامه اطلاعات مورخ 5/ 6/ 1331 ص 3». متن خبر، گوياى آن است كه تحريفى در نقل صورت گرفته و امكان ندارد به دنبال درخواست، نيم ساعت بعد، دوازده فروند هواپيما در فرودگاه بيروت به زمين نشسته باشد. علاوه بر اين، هواپيماى بزرگ توان بردن بيش از پنجاه مسافر را دارد! و به نظر مى رسد همان نقل آقاى سيگارى صحيح است. آيت اللَّه كاشانى در ضمن پرواز، قسمت هاى مختلف هواپيما را بازديد كرده، از خلبانان و از اين اقدام نيروى هوايى آمريكا قدردانى نمودند روزنامه اطلاعات مورخ 8/ 6/ 1331 ه. ش، ص 1

ص: 59

به دستور حضرت آيت اللَّه كاشانى نذر كرده، از بيروت محرم شديم و با هواپيما به جدّه آمديم، وليعهد عربستان در جده براى استقبال آمده بود وليكن به دليل تأخير زيادى كه هواپيما داشت، بازگشته بود. (1) اما تعداد پنج دستگاه ماشينِ بدون سقف، كه در هر كدام يك افسر پليس نيز حضور داشت، فراهم ساخته بود تا ما را به ساختمان محل پذيرايى ببرند. در فرودگاه، عده اى از مقامات و مسؤولان عربستان، همراه با برخى سفراى كشورهاى اسلامى به استقبال آمده بودند و با تشريفات خاصى ما را به ساختمان بزرگى در جده منتقل كردند.

پس از صرف شام، به ما گفتند:

مى توانيد شب را اينجا بمانيد و مى توانيد به مكه برويد.

تصميم گرفته شد عازم مكه شويم، لذا با توجه به اينكه قبل از ميقات محرم شده بوديم، از همان جده عازم مكه شديم. (2) پس از ورود آيت اللَّه كاشانى به جده، ايشان در نخستين اجتماعى كه با حضور جمعى از نمايندگان سياسى ممالك شرقى و حجاجى كه از اندونزى، پاكستان و هندوستان و كشورهاى عرب؛ از جمله مراكش و تونس برگزار شده بود چنين گفت:

«رجال مؤثر و فعال ممالك اسلامى متوجه باشند كه از فلسفه حج و تجمع مسلمين دنيا در مكه معظمه چه نتايج بزرگى مى توان به دست آورد! موضوع حج تنها اداى يك وظيفه دينى نبوده، بلكه تجمع مسلمانان دنيا در سرزمين مقدس حجاز مى توانست بالاترين فوايد را براى تسريع در آزادى ملل شرق از نفوذ دول استعمارى عايد سازد و هر سال در موسم حج زمينه همكارى هاى وسيعى ميان كليه ممالك مسلمان جهان فراهم شود ...

ايشان افزودند:

... من علاوه بر اداى وظيفه مذهبى، قصد دارم هر چه بيشتر ممكن باشد، در اين سفر با حجاج ملل اسلامى تماس بگيرم و كليه مسلمانان دنيا را به يك همكارى بسيار وسيع، كه زمينه اى براى ايجاد يك جبهه قوى در برابر استعمار باشد دعوت كنم ...

آيت اللَّه كاشانى سپس مى گويند:

... ملل اسلامى امروز وضعى دارند كه


1- روزنامه اطلاعات در اين زمينه مى نويسد: درجدّه، نماينده ملك سعود به فرودگاه آمده بود تااز رييس مجلس شوراى ملى ايران وهمراهان استقبال نمايد ولى به علت تأخير هواپيما موفق به ملاقات آيت اللَّه نشد و در وهله دوم معاون وزارت خارجه دولت سعودى از آيت اللَّه استقبال كرد. اطلاعات، مورخ 25/ 6/ 1331، ص 1.
2- آقاى حاج محمد على سيگارى، مصاحبه حضورى.

ص: 60

تصوير

ص: 61

به عقيده من هنوز دول استعمارى، خصوصاً دولت انگليس، آن را درنيافته اند و نمى دانند بيدارى و قيام ملل شرق چه قدرت معنوى و مادىِ جديدى را در دنياى آشفته امروزى ايجاد كرده و جبهه متحد ممالك اسلامى، يگانه عاملى است كه مى تواند دنيا را از مشتعل شدن آتش جنگ سوّم، كه بشريت را به فنا و زوال تهديد مى كند، جلوگيرى نمايد.

وضع عمومى ممالك اسلامى امروز نه تنها با بيست سال و ده سال پيش تفاوت دارد بلكه ميان وضع امروز با وضعى كه پنج سال قبل؛ يعنى هنگام پايان يافتن جنگ دوم جهانى برقرار بود نيز بى اندازه متفاوت است. آن روز پاكستان و هندوستان در زير سلطه جابرانه انگليسى ها لگدكوب مى شد و اندونزى زنجير اسارت اجنبى به گردن داشت.

منابع نفت ايران در دست شركت غاصبى بود كه هر سال بيش از بودجه كلّ كشور ايران، از اين منبع سرشار استفاده مى كرد. ولى امروز اندونزى با هفتاد ميليون نفر جمعيت، پرچم آزادى خود را برافراشته و پاكستان در رديف دول مقتدر زنده جاى گرفته است.

نفت ايران از دست شركت غاصب انگليسى خارج شده و نام ايران به عنوان يك ملت مبارز در صف مقدم ملل مبارز دنيا نقش بسته است.» (1) پس از ورود آيت اللَّه كاشانى به جده، دكتر محمد مصدق، نخست وزير وقت، تلگرافى به اين شرح به جده مخابره مى كند:

حضرت آيت اللَّه كاشانى دامت بركاته

از اينكه به سلامتى وارد و توفيق اداى فريضه و دعاى خير درباره مسلمين براى آن جناب حاصل است مسرور و التماس دعا دارم. (2) دكتر محمد مصدق

آقاى جعفر رائد كه در سال 1330 ه. ش. به عنوان دفتردار، همراه با مظفر اعلم، وزير مختار ايران در عربستان، به جده رفته بود و هنگام آمدن آيت اللَّه كاشانى به حج در سال 1331 ه. ش. در جده حضور داشت، مشاهدات خود را چنين بازگو مى كند:

«در مهرماه 1330 من با مظفر اعلم، كه به سمت وزير مختار ايران در عربستان سعودى تعيين شده بود، به جده رفتم. و در سال 1331 آيت اللَّه كاشانى، كه به رياست مجلس انتخاب شده وهيچگاه درمجلس حضور نيافته بود، تصميم به سفر مكه و انجام


1- روزنامه اطلاعات، مورخ 6/ 6/ 1331 ه. ش. ص 4
2- روزنامه اطلاعات مورخ 6/ 6/ 1331 ه. ش، ص 1

ص: 62

مراسم حج گرفت وچون پرواز مستقيم از تهران به جده فراهم نبود، به اتفاق جمعى عازم سوريه و لبنان شد تا از آنجا با هواپيماى محلّى، راهىِ عربستان سعودى شود و هزاران نفر از ايشان پيروى كردند. اما شركت هاى هواپيمايى محلّى سوريه و لبنان، به اندازه كافى هواپيما براى تأمين مسافرت اين همه زائر به عربستان سعودى نداشتند و چون روزهاى مخصوص حج به سرعت نزديك مى شد، التهاب وحشت زايى در ميان زائران ايرانى درمانده در سوريه و لبنان به وجود آمده بود تا بالأخره ارتشِ دولتى غيرِ عربى، كه هنوز پس از جنگ جهانى دوم، همه پايگاه هاى خود را از منطقه برنچيده بود، به يارى شتافت و به طور رايگان دوازده هواپيماى مسافربرى در اختيار زائران ايرانى گذاشت كه مقدم بر همه آيت اللَّه كاشانى و همراهان را به عربستان سعودى آورد و من كه در فرودگاه جده جزو استقبال كنندگان بودم، به حكم سابقه خدمت در محضر آيت اللَّه، از جمله كسانى بودم كه داخل هواپيما شده و خير مقدم گفتم.

آيت اللَّه كاشانى پس از پياده شدن، سراغ بعضى مواقيت حج- يعنى نقاطى كه از آن حاجى احرام؛ يعنى دو حوله بزرگ سفيد به دور خود مى پيچد و نيت حج مى كند- گرفتند. ايشان چون مدتى درگير فعاليت هاى سياسى و اجتماعى بودند، در ذكر اسامى نامأنوسِ اين نقاط، دچار اشتباه مى شدند و در واقع خيلى هم طبيعى بود. من براى ايشان توضيح دادم كه عده اى از علماى درجه اول و معروف به زهد و پرهيزگارى كه در انجام اعمال مذهبى از هيچ امرى سرسرى نمى گذرند؛ از جمله مرحوم آيت اللَّه آقا سيد يونس اردبيلى از همان جده نيت كردند و احرام بستند و آيت اللَّه كاشانى بالأخره متقاعد شدند و از همين قرار عمل كردند.» (1) آقاى حاج محمد على سيگارى در ادامه خاطرات خود مى گويد:

«در مكه نيز تشريفات خاصى براى ورود ايشان ترتيب داده بودند. در اواخر شب، مسجدالحرام را قرق كرده، ما را به داخل كعبه نيز بردند و آثار آنجا را به ما نشان دادند.

پس از اعمال عمره تمتع در مكه مانديم تا آنكه وقت اعمال حج تمتع شد.

سعودى هابه مااطلاع دادند كه هر وقت بخواهيد به عرفات برويد ما آماده هستيم و اوضاع در آنجا مرتب است.

براى هر كدام ما يك نفر پيشخدمت


1- تاريخ و فرهنگ معاصر 6- 7، ص 332، خوانندگان عزيز توجه دارند كه آقاى سيگارى اظهار داشت كه ما به دستور آيت اللَّه كاشانى پيش از رسيدن به ميقات، از بيروت احرام بسته و محرم شديم! و با توجه به اين مطلب، ضرورتى به احرام مجدد نبوده است!

ص: 63

گذاشته بودند و در عرفات چند چادر بزرگ به پا كرده بودند كه در آن فرش هاى قيمتى و شربت آلات گذاشته بودند.

آن روز در عرفات به مسجد نمره هم رفتيم سپس به مشعر و پس از آن به منا آمديم.

در منا نيز ساختمان بزرگى را به ما اختصاص دادند. ما اعمال منا را نيز انجام داده، پس از آن به مكه آمديم و اعمال پس از منا نيز تمام شد.

مرحوم كاشانى در مدت اقامتش در مكه، در مسجدالحرام اقامه نماز جماعت مى كرد و سنّى ها هم به نماز ايشان آمده، اقتدا مى كردند و واقعاً مرحوم كاشانى از هر جهت مورد احترام آنها بود. (1) آيت اللَّه كاشانى بر اساس اخبارى كه در جرايد آن زمان منتشر شد، قرار بوده با پادشاه عربستان نيز ديدارى داشته باشد كه به دلايلى اين ديدار صورت نمى پذيرد و ايشان فرزندشان مرحوم آقاى سيد مصطفى كاشانى و شمس قنات آبادى را به نمايندگى خود براى ديدار به كاخ وليعهد عربستان اعزام و نامبردگان با امير سعود ملاقات مى كنند. (2) روزنامه اطلاعات، مورخ 25/ 6/ 1331 در اين زمينه مى نويسد:

«ابتدا قرار بود كه آيت اللَّه با وليعهد دولت سعودى ملاقات كنند و در ضمن راجع به پيامى كه قرار بود روز عيد در مسجد بزرگ، در برابر كليه مسلمين قرائت نمايند، مذاكره به عمل آورند، ولى بعداً پس از مشاوره، اين تصميم عوض شد و حضرت آيت اللَّه با وليعهد ملاقات ننمودند و از قرائت پيام نيز منصرف شدند.» (3) روزنامه اطلاعات در تكميل اين خبر مى نويسد:

«نمايندگان آيت اللَّه كاشانى؛ يعنى آقايان سيد مصطفى كاشانى و شمس قنات آبادى با وليعهد سعودى ملاقات نموده، پيامى از طرف ايشان به مشاراليه تسليم كردند. اين پيام در روزنامه هاى آن دولت چاپ شد و مربوط به اتحاد و اتفاق دولت هاى عربى است.

وليعهد در جواب پيام اظهار داشت كه:

هر نقشه اى از طرف دولت ايران براى اجراى فكر اتّحاد و اتفاق كشورهاى عرب پيش كشيده شود، دولت سعودى نخستين دولتى است كه از آن پيروى خواهد كرد.

آيت اللَّه كاشانى پيام ديگرى نيز از مدينه براى وليعهد ارسال كردند كه مضمون آن مربوط به بناى يك


1- در تأييد اين سخن، توجه خوانندگان محترم را به گزارش روزنامه اطلاعات، مورخ 25/ 6/ 1331 جلب مى كنيم: در روز عيد قربان در خطبه اى كه همه ساله معمولًا قبل از شروع مراسم حج به نام ابن سعود خوانده مى شود از حضرت آيت اللَّه بنام «سيد الحجاج» ياد شد، در صورتى كه همه ساله نام فاروق به عنوان «سيد الحجاج» در خطبه ذكر مى شده است.
2- روزنامه اطلاعات، مورخ 16/ 6/ 1331 ه. ش. ص 8
3- اطلاعات مورخ 25/ 6/ 1331، ص 1

ص: 64

سايبان جهت مدينه منوره (بقيع) بود كه هنوز جوابش نرسيده است.» (1) متن پيام آيت اللَّه كاشانى كه خطاب به ملك عبدالعزيز آل سعود پادشاه وقت عربستان ارسال داشتند:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَهُ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مَنْ لا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ آلِهِ وَ صَحْبِهِ

حضرة صاحب الجلالة الملك عبدالعزيز آل السعود

ملك المملكة العربيّة السعودية المعظّم

السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

و بعد الدعاء لكم بالسلامة و طول العمر و التوفيق في خدمة الحرمين الشريفين و تنفيذ أوامر اللَّه تعالى و الدعاء للشعب السعودي الكريم بالرفاه و السعادة و بلوغ أمانيه تحت ظلّ عاهلها العظيم.

لا شكّ أنّ جلالتكم أعلم بحال المسلمين و الاختلافات المزعومة التي نخوت و لا تزال تنخرض الإسلام بحيث أدّت إلى الإنشقاق و التفرقة و لا شكّ انّكم بصفتكم من أعاظم ملوك الإسلام و بحكم المركز الهامّ الذي تحتلّونه بين البلاد الإسلامية لمن أحرص الناس على إحلال التفاهم و الودّ محلّ الاختلاف والبغض تمشياً مع سيرة السلف الصالح وعملًا بأوامر اللَّه تعالى و إعلاء شأن المسلمين و السعي إلى إعادة أيّامهم المجيدة و عصورهم الذهبيّة. و الطريقة الوحيدة لإنقاذ البلاد الإسلامية من كابوس الاختلافات و الافتتانات، هي توحيد كلمتهم على اختلاف مذاهبهم و المحافظة على الأُصول دون الفروع و استبقاء اللباب دون القشور. و من حسن الحظّ أنّ الطوائف الإسلامية متّفقة في الأُصول و جميعاً تعتقد بكلمتي الشهادة و بالقرآن و المعاد. وإن اختلفت في شي ء فانّها تختلف في الفروع التي لا تمسّ الأساس و لا تبعث على الإلحاد من حظيرة الدين.

و قد باحثت عدداً من القضاة و الفقهاء حين تشرّفى بزيارة المدينة المنوّرة قبل سنتين و برهنتُ لهم بالدلائل العقليّة و المنطقيّة إنّ الجمود على الفروع و البقاء فى نقطة واحدة تنتهى إلى الإخلال بالأُصول و تضرّ بسمعة الشريعة السمحاء و بالإضافة إلى ذلك، كان مثل هذا الجمود يبعدنا عن ركب العالم و تقهقرنا إلى ما قبل أربعة عشر قرناً في حين أنّ الدّين الإسلامي


1- روزنامه اطلاعات مورخ 25/ 6/ 1331 ه. ش، ص 5

ص: 65

دين يوافق كلّ زمان و مكان ويجب أن يساير العالم و يسابق الزمان كي يبقى شامخ الرأس و يستطيع المسلمون من أن يعيشوا لدنياهم كما يعيشوا لآخرتهم.

والحال، أنّ التحفّظ و الحرص على الظواهر والتمسّك بالقشور دون اللّباب و اعتبار الفروع هي الكلّ في الكلّ دون الالتفات إلى الأُصول لا يجد بنا نفعاً فحسب بل يفتح ثغره بين المسلمين يدخل منها العدوّ فيزعزع الأركان و يقضى حتّى على الأُصول تدريجياً و هناك لعمري الطاعة الكبرى و فحمية الإسلام و المسلمين العظمى.

إنّي بصفتي عالم روحاني اعتزّ بالإسلام و أتمنّي عظمة المسلمين وانقاذهم من أغلال الاختلاف و مخالب المستعمرين الأعداء و بحكم الواجب الديني- دون الالتفات إلى فائدة شخصيّة- أسعى وراء اتّحاد المسلمين في كافّة أقطار الأرض و أحرص على عظمة ملوكهم و زعمائهم و أخلص لمن يتولّى أمر المسلمين. و حيث انّ جلالتكم متمسّكون بتشييد دعائم الإسلام و مبانيه و تعظيم شعائراللَّه أرغب من شفاف قلبي في مزيد عزّكم و سموّ مقامكم و محبوبيّتكم عند عموم المسلمين و أودّ من الصميم أن يتبوّأ جلالتكم مكانة مرموقة في قلوب المسلمين عامة على اختلاف مذاهبهم وأن تكونوا عند حسن ظنّ الجميع في حين أنّ جمود بعض القضاة من الّذين لايلتفتون إلى السياسة العامة ومقتضياتها لجمع كلمة المسلمين لا يفسح المجال لبلوغ أمنيّتي و يصبح حجر عثرة في سهيل ذلك. و لابدّ هنا من الاعتراف بأنّ حرص جلالتكم على صيانة حرمة الديار المقدّسة و تهيئة وسائل الراحة لزوّار بيت اللَّه الحرام و لا سيّما إلغاء الضرائب على الحجّاج في هذا العام، قد ألهج الألسن بالثناء و رفع الأكفّ بالدعاء ولكنّ المسلمين يرجون المزيد من حارس بيت اللَّه الحرام قبلةالإسلام وضريح نبيّهم و تراثة.

يا صاحب الجلالة- إنّ الصراع بين أقطار إيران و مصر و تونس المسلمة و بين الدول الاستعمارية هو صراع الموت والحياة، صراع الحقّ و الباطل، صراع الأُصول الدينية و الإلهيّة و ظواهر الكفر و الماديّة و أخيراً صراع بين الإسلام و الإلحاد. فعليه من الواجب و الفرض العيني على المسلمين كلّ بحسب مركزه أن يؤيّد دين اللَّه و ينصر جنده و يشدّ أزر

ص: 66

المسلمين بالقول و العمل و يتبع ما يوحيه إليه صلاح المسلمين و نصرتهم.

و عليهذا فالمتوقّع من ملك الجزيرة مهد الإسلام و مولد سيّد الأنام أن يتقدّم قبل غيره في هذا السبيل و يحمل لواء الدعوة إلى الإتّحاد و الاتفاق و يزيل العقبات و يقود المجاهدين و يفوز بكسب الفخار في إحياء الدين و الشريعة و قطع أيدي الأجانب و المستعمرين عن كافّة الأقطار المسلمة و بأخذ ذلك يداً عنداللَّه و الرسول و خالص المؤمنين.

هذا هو المتوقّع و المأمول من جلالتكم و من كافة المسلمين لحكومتكم الموقّرة و من المناسب في هذا المقام، أن لانبخس حقّ معالى الشيخ حمزة غوث، الوزير المفوّض لجلالتكم في طهران إذ أنّ الرجل من الداعين إلى نبذ الاختلافات و اتّحاد المسلمين و التمسك بأُصول الدين الحنيف. و قد استطاع معاليه أن يفتح قلوب الإيرانيين لحبّ جلالتكم و يصل العاهل السعودي في سويداء القلوب بسعيه المشكور وأخلاقه الإسلامية الفاضلة ندعوا اللَّه تعالى أن يكثر من أمثاله بين رجال المملكة السعودية و يوفّقه في خدمة الإسلام.

وختاماً- يا صاحب الجلالة- لا أتمنّى من وراء كتابي هذا الّا عزّ الإسلام و عظمة المسلمين و نظراً لما أكتبه نحو جلالتكم من احترام و ودّ و لما أعهد في جلالتكم من نظر ثاقب و رأي صائب وهمّة عالية دونها الراسيات أتأمل فوز مسألتي بالقبول و رعايتكم شؤون المسلمين قاطبة، أكثر من ذي قبل و أن تثمروا عن ساعد الجدّ في إعلاء كلمةاللَّه و معاضدة الأقطار الإسلامية الّتي تكافح في سبيل الاستقلال و تناضل لنيل الحرّية و تذود عن حياضها معاضدة فعالة مؤثّرة و لاسيّما تأييد قضية تونس المعروضة على مجلس الأمن الدولي و الاحتجاج على أعمال فرنسا الجائرة في ذلك القطر الاسلامي الشقيق. و اللَّه في عون العبد مادام العبد في عون أخيه.

و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته و على أصحاب السموّ انجا لكم الكرام و على كافة اهالى البلاد.

آقاى جعفر رائد، در رابطه با پيشنهاد خود به آيت اللَّه كاشانى، مبنى بر انجام ديدار ايشان با وليعهد عربستان

ص: 67

مى نويسد:

«سيد مصطفى كاشانى، فرزند آيت اللَّه كاشانى و شخص ديگرى كه هر دو به وكالت مجلس انتخاب شده بودند، از جمله همراهان بودند و من هم تقريباً در تمام مدتِ اقامت آيت اللَّه در حجاز، در التزام بودم.

روزى به ايشان گفتم شما ميهمان رسمى دولت سعودى هستيد و از شما و همسفرانتان كه متجاوز از بيست نفر هستند، پذيرايى شايان مى شود، آيا آمادگى نداريد به عنوان قدردانى ازملك سعودبن عبدالعزيز پادشاه اين كشور ديدن كنيد؟

آيت اللَّه آقاى سيد ابوالقاسم كاشانى، در جواب، به عادت هميشگى، سرش را تكان داد و به عربى گفت: «أنا مَلِك المسلمين»؛ يعنى من پادشاه مسلمين هستم و طبعاً كسى با چنين اعتقادى به ديدار شاه حجاز نمى رفت. ولى دستور دادند تا نامه نسبتاً مفصّلى به زبان عربى خطاب به ملك سعود پادشاه عربستان سعودى نوشته شود كه در آن براى نزديكى و اتّحاد مسلمانان و نيز جهت سر و سامان دادن به امور حج و عمره، پيشنهادهايى گرديده بود؛ از جمله آزاد گذاشتن روزهاى عرفه و عيد قربان بود تا هر فرقه اى هر روزى را كه از نظر مذهبى برايش مسلم شده است، اعمال مورد نظر حج را در آن روز برگزار نمايد. و شايان اشاره است كه در آن سال، درمورد رؤيت هلال ذى الحجه، ميان شيعيان و سنيان اختلاف افتاده بود و آيت اللَّه كاشانى مايل بود مقامات سعودى به شيعيان اجازه دهند كه يك روز ديرتر اعمال حج را به جا آورند. البته ملك سعود نه تنها اين پيشنهاد رانپذيرفت بلكه به او برخورد؛ زيرا آن را مقدمه ايجاد دو دستگى بزرگى بين مسلمانان شيعه و مسلمانان سنى در موسم حج مى دانست و دستور داد عده اى سرباز و پليس به چادرهاى آيت اللَّه كاشانى وسفيرايران- مظفراعلم- بفرستند تا از يك طرف مانع برگزارى جداگانه مراسم حج از طرف مسلمانان شيعه شوند و از طرف ديگر، اگر كسانى به اين بهانه در صدد تجاوز به آنان برآيند، از آنها جلوگيرى به عمل آورند.

دعوت آيت اللَّه كاشانى به انجام دو مراسم حج در صورت اختلاف شيعه و سنى در ثبوت رؤيت هلال ماه شهر ذى الحجه، برخلاف انتظار مقامات سعودى و محافل اهل سنت بود؛ زيرا تصوّر مى كردند او كه يك روحانى سياستمدار

ص: 68

و آزاد منشى است، خواهان گذشت و سازش در اين قبيل مسائل فرعى است.

گو اينكه مشكل بعدها از ميان برخاست؛ زيرا مراجع بزرگ در نجف و قم فتوى دادند كه حجاج شيعه در رؤيت هلال ذى الحجه وروزهاى معين مراسم حج بايد ازتصميم دولت سعودى پيروى كنند.

آيت اللَّه كاشانى در نامه خود به پادشاه سعودى، به موضوع ديگرى هم پرداخته بود و آن خرابه بودن قبرهاى امامان جهان تشيع در «مدينه» و لزوم تجديد بنا و سر و صورت دادن به وضع آنها بود، كه اين مطلب هم مورد توجه مقامات سعودى قرار نگرفت. در واقع از پيش معلوم بود كه عنوان كردن اين مطالب نه تنها اثر ندارد، بلكه نتيجه معكوس هم به بار مى آورد و من با آشنايى كه به وضع محيط داشتم، اين پيش بينى ها را گوشزد كرده بودم، ليكن آيت اللَّه كاشانى كه مرد يك دنده اى بود التفاتى نكرد. (1) البته او مى خواست به تكليف شرعى خود عمل كند و نيز در عالم روحانيت شيعه به ابتكار مهم و پر سر و صدايى دست بزند.

درنامه آيت اللَّه كاشانى به ملك سعود، به مطالب ديگرى؛ مانند لزوم اتّحاد مسلمين هم تأكيد شده بود.

در اين سفرِ حج، وسيله آشنايى ميان آيت اللَّه كاشانى و ساير شخصيت هاى بارز علمى و سياسى و مذهبى جهان اسلام، كه جهت برگزارى مراسم حج در مكه حضور داشتند، فراهم نشد و فقط چند نفرى از حجاج مهم ساير كشورها از ايشان ديدن كردند.

خود آيت اللَّه كاشانى در آن هنگام، اكثر توجهش به مسائل داخلى ايران بود و شايد هم براى دور بودن از برخى جريان هاى سياسى در داخل و پرهيز از درگيرى و آلوده شدن بود كه اين سفر پرمشقت حج را درآن موقع به خصوص، بر خود هموار كرده بود. به خاطر دارم كه در آن سال، حدّت و شدّت گرما، فوق العاده بود و حدود دو هزار نفر از حاجيان كشورهاى مختلف از آفتاب زدگى و گرمازدگى هلاك شدند و تلفات ايرانيان نيز در حدود يك صد نفر بود.

كسانى هم كه با آيت اللَّه كاشانى به حج آمده بودند، در مقامى نبودند كه بتوانند ملاقاتها و مذاكراتى را در سطح بين المللى اسلامى رهبرى كنند يا اقلًا به عهده بگيرند و اصلًا انديشه هايشان پيرامون اين قبيل


1- قطعاً در اينجا يك دندگى مطرح نبوده، بلكه ايشان بر اثر درخواست اكثريت حجاج و نيز مسائل و ديدگاه هاى فقهى، چنين نظرى را برگزيده است. كما اينكه ايشان بلافاصله مى گويد: «البته او مى خواست به تكليف شرعى خود عمل كند.»

ص: 69

موضوع ها دور نمى زند و به استثناى يك يا دو نفر، بقيه افرادى عادى و عامى و بى اطلاع و بى سواد بودند.

غرض نويسنده البته نقل خاطرات در زمينه ديلماجى و ترجمه در محضر آيت اللَّه كاشانى بود، اما چون مى دانم خواننده توقّع دارد چند كلمه اى هم در باره شخصيت اين رهبر روحانى كه نقش مؤثرى در يك مقطع تاريخى ايران به عهده داشت گفته شود، از اين رو خيلى كوتاه، به نكاتى دراين زمينه اشاره مى كنم:

شادروان آيت اللَّه كاشانى، دلير و پردل بود و از خطر نمى هراسيد و در مواقع سهمناك، خود را نمى باخت و خونسردى خود را از دست نمى داد. به خاطر دارم نزد او نشسته بوديم و گويا درخانه اى در قلهك بود كه پشت سر هم كسانى از تهران مى رسيدند و اخبار زد و خورد و تيراندازى و كشتگان و زخمى ها را پيرامون مجلس شوراى ملى مى آوردند. اين همان حوادث معروف تيرماه 1331 بود و خوب به يادم هست كه يكى از اشخاص «جهانگير تفضلى» بود.

آيت اللَّه كاشانى همه اين خبرهاى هيجان انگيز را با نهايت آرامش و حتى بى اعتنايى مى شنيد و از شوخى و نكته سنجى دست برنمى داشت، مثلًا به يكى كه تعريف مى كرد چگونه از وسط آتش و خون آمده است گفت: معلوم مى شود كاشى نيستى؟! چون نكته هايى در مورد ترسويى كاشى ها رواج دارد و خود آيت اللَّه از اهل كاشان بود، همواره به كسانى كه لاف شجاعت مى زدند، مى گفت: «معلوم است كاشى نيستى؟!»

آيت اللَّه كاشانى نه تنها در فكر اندوختن مال نبود، بلكه بسيار دست ودل باز بود وآنچه داشت به صاحبان حاجت مى بخشيد و اغلب بدهكارى بار مى آورد.

بدون خودنمايى، او فطرتاً فروتن و بى تكبّر بود و اين تواضع طبيعى، برخى از نزديكان و اطرافيان را گاهى جسور مى ساخت؛ مثلًا يكى از نوه هايش كه در اروپا تحصيل مى كرد و تمايلات افراطى داشت و به عربى مكاتبه مى نمود، نامه هاى تند وگاهى زننده به پدربزرگش مى نوشت و سياست و رفتار او را به باد انتقاد شديد مى گرفت ولى آيت اللَّه كاشانى خم به ابرو نمى آورد و كينه به دل راه نمى داد.

آنچه ازدستش برمى آمد، بدون قيد وشرط، نسبت به هركس كه به او مراجعه مى كرد، حداكثركمك رابه عمل مى آورد وبدين جهت توصيه هاى آيت اللَّه كاشانى

ص: 70

آنقدر شده بود كه جز در موارد معين، كمتر نتيجه داشت. خود من هم مشمول التفات شدم و نامه اى با خط خود به «سيد باقر كاظمى» وزيرامور خارجه وقت نوشتند و در آن، از خانواده و من و از آشنايى ام به زبان عربى و به بعضى معلومات و مباحث مربوط به جهان اسلام و عرب به نيكى ياد كردند كه فكر مى كنم دربايگانى وزارت خارجه محفوظ باشد.

اين نامه موجب شدكه برخى از رؤساى ادارات آن وزارتخانه از من بخواهند كه آنان را به خدمت آيت اللَّه كاشانى ببرم. (1) آقاى كاظم ازرمى كاردار سفارت ايران در جده نيز در تاريخ 22/ 7/ 1331 در سند شماره 709، گزارش مبسوطى از سفر مرحوم آيت اللَّه كاشانى به تهران مخابره كرده است كه توجه خوانندگان محترم را به مشروح آن، در بخش دوّم و در شماره 44 فصلنامه «ميقات حج» جلب خواهيم كرد.

پى نوشت ها:


1- مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، ج 6 و 7، ص 332 تا 335

ص: 71

ص: 72

هجرت يا جهانى كردن اسلام

سيد محمد باقر نجفى

مقدمه

هجرت در تاريخ اسلام، جايگاه مهم و ويژه اى دارد و در آيات متعددى از قرآن كريم، به عنوان وسيله اى براى توسعه و گسترش اسلام و خارج شدن از سلطه ظالمان و مستكبران مطرح شده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز- آنگاه كه آزار و فشار مشركان در مكه به اوج خود رسيد- از اين برنامه استفاده كرد و با بهره گيرى از هجرت به عنوان يك تاكتيك، دامنه فعاليت و مبارزه خود را گسترش داد و به مدينه كشاند و سپس با بهره گيرى از پشتوانه مردمى، قدرتمندانه به مكه بازگشت و آنجا را فتح نمود و به گستره حكومت اسلامىِ آن روز افزود.

چگونگى هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و مسير حركت آن حضرت از مكه به مدينه، تقريباً در تمامى تواريخ و كتب سيره ذكر شده و بارها در محافل و مجالس، از آن سخن به ميان آمده است.

دانشمند فرزانه و محقق و مدينه شناس بزرگ، مرحوم سيّد محمد باقر نجفى رحمه الله، از منظرى جديد به موضوع هجرت نگريسته و براى دستيابى به حقيقت آن، وجب به وجب اين مسير را طى كرده و شايد تنها فرد ايرانى باشد كه چنين توفيقى برايش فراهم شده است.

وى پس از سال ها پژوهش ميدانى، سر انجام نتيجه تحقيقاتش را در كتابى با

ص: 73

نام «مسير هجرت» مكتوب نمود و در آستانه تنظيم نهايى، اجل به سراغش آمد و جان به خداى رسول صلى الله عليه و آله تقديم داشت.

خانواده و دوستان ايشان در تلاشند تا با آثار به جاى مانده از آن مرحوم، اين اثر، تكميل و به زيور طبع آراسته گردد كه اميد است پيش از سالگرد ايشان به اين مهم دست يابند.

اين مقاله، مقدمه اى است كه مرحوم آقاى نجفى خود بر اين كتاب نوشته و اهداف و چگونگى پژوهش در اين زمينه را به نگارش درآورده است.

اميد است كه مورد استفاده خوانندگان محترم ميقات قرار گيرد.

هجرت

يكى از معضلات فرهنگىِ تاريخ اسلام! تعريف «هجرت» به معناى «گريز از ترسِ ماندن و عدم تحمّل شرايط موجود» است. ذهنيّتى كه هميشه نوعى فرار از سختى ها و دردها را توجيه مى كند.

با اين توجيه و باورِ دينى، قرن هاست كه محقّقان مسلمان به مدينه نگريسته اند تا در سايه آن، هجرت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را از مكه تحليل كنند.

من نيز از زمره مسافرانى بودم كه بارها با همين ذهنيتِ تاريخى، به مدينه رفته ام، اسلام و تاريخ هجرت را خوانده ام. مسافرى مى ماندم كه چون خود را در ميان انبوه همسفران ديده بود، ترديدى نداشت كه انگيزه هجرت از مسير چنين تعريفى گذشته است.

تا اينكه در سفرى كه از مدينه به قاهره داشتم، گذرم به مسجد جامع ازهر افتاد، در حياط مسجد، استادى را ديدم كه از آيات جهاد در قرآن سخن مى گفت و هجرت را يكى از عالى ترين جلوه هاى آن مى دانست! در پايان درس نزدش رفتم و زيركانه! پرسيدم، جهاد نترسيدن است! مبارزه و مقاومت است ولى هجرت نتيجه ترس و ناپايدارى! و اين خود نشانه تعلّق خاطر به خويشتن!؟ ... با چهره اى گرفته، نگاهى به من كرد و گفت:

ذهن شما از نوشته هاى تاريخى و گفته هاى عوام متأثّر است، حال آنكه در كتاب قرآن، هجرت، خود را نخواستن است و جهاد نترسيدن از آن ... اين سيرتِ هر لحظه او بود!

... مكثى كردم و با شتاب پرسيدم:

چگونه مى توانم از اين صورت هاى

ص: 74

لفظى رها شوم تا آن سيرت معنوى را بيابم؟ تبسّمى كرد و سر را به زير انداخت و به آرامى گفت: نمى دانم! برخاست و با مهربانى دستش را در دستم نهاد و گفت:

تا از نفس هاى خويش هجرت ها نكنى و با ترك ديارهاى خود همنشين مهاجران جهان نشوى، تا غربت ها نبينى و با غريبان نياميزى، نمى توانى تفاوت انگيزه ها را در هجرت ها بيابى.

گفتم ولى به هر حال «محمد» صلى الله عليه و آله را مى خواستند بكشند كه شبانه از مكه خارج شد، در غارى مخفى گشت و پنهانى به مدينه رفت! ... آهى كشيد و اخمى كرد و گفت: هنوز بت پرستان قريش از دهان شما سخن مى گويند! سينه را عوض كن تا صداى او را بشنوى ... با خدا حافظى سردى مرا در حيرت هجرت رها كرد و رفت ... از همان دم ساعت ها با اين پرسش درونى گلاويز شدم كه آيا واقعاً مدينه را در سيرت او خوانده ام؟!

از آن تاريخ 21 سال گذشت تا توانستم امروز آن درس ها را با هجرت ها و غربت ها بفهمم، آن ضربه ها را با تحقيق و تأمّل بيابم و با گذر از كوه ها و صحراهاى حجاز بنگارم.

حيرت هجرت

خود را در يك تناقض هولناك ديده بودم؛ از يك سو، تاريخ كه با تمامى اسناد خود نشان از محمّدى مى دهد كه در پى آزار و تهديد قُرَشيان، شبانه از مكه خارج و به سوى مدينه هجرت كرد و از سوى ديگر قرآن كه با تمامى صراحت پيامبرى را نشان مى دهد كه ايمان دارد، برانگيخته خداوند است. نه در ابلاغ رسالت واهمه و ترديدى به خود راه مى دهد و نه در ايمان به قدرت و رحمت لايزالى شكى روا مى دارد.

هر چه بيشتر آيات هجرت و مهاجران را مى خواندم، بيشتر در اسناد تاريخى به تناقض مى افتادم. هر چه بيشتر كتاب هاى تحليلى تاريخ زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله را مى خواندم، در اتكال و اتصال محمد صلى الله عليه و آله به خداوند قادر متعال به شك مى افتادم، نمى توانستم صدها اسناد هجرت را ناديده گيرم و نمى توانستم ترك مكه و پناه آوردن به مردم روستايى دور را با روح رسالت و نبوت توجيه كنم.

در اين حيرت محقّقانه نمى توانستم بفهمم چگونه پيامبرى كه خود را در يد عنايت و رحمت الهى مى يافت و عميقا باور داشت به: وَ أَنَّ إِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى

ص: 75

* وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى* وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْيا (1)

از چند آزار و تهديد به ستوه آمد، دست كمك به سوى مردم يثرب دراز كرد تا به او و يارانش پناه دهند. از هراس كشته شدن، جان جوانى را در رختخواب خود سپر بلا سازد تا خود شبانه از مكه بگريزد؟! ...

نمى دانستم چگونه سِرّ آن را بجويم؟

بپويم؟ راهى كه پايانش را نمى ديدم! ...

در اين حيرت زدگى از هجرت، چه مى توانستم انجام دهم؟ اساس آن نه بربى اعتقادى بود كه خود را در راه گم كرده شماتت كنم و نه ناآشنايى با صدها كتاب سيره و حديث و تفسير و تحقيقات محققان مسلمان و مستشرقان غربى، كه خود را به نادانى و بى خبرى متهم سازم ...

با اين همه احساسى كه قادر به شرح و بيان آن نيستم به من اطمينان مى داد كه «شك بزرگ» به يك «يافت بزرگ» منتهى مى شود. اين يافت چه مى توانست يا نمى توانست در بر داشته باشد، مدّ نظر نبود، در پى نتيجه و ثمره و پيامى به اين و آن نبودم، عشق به صِرف رسيدن قوى ترين محرّكى بود كه مرا از تفكّر آزاد و پژوهش مستدل در اين راه خسته و آزرده نمى ساخت.

روش پژوهش

مدّت ها در اين تأمل و تفكّر ماندم.

كتاب ها را سير مى كردم، تا آنجا كه پى بردم سير در اين حيرت با نشستن گوشه اى و خواندن مكرر كتاب ها و پريدن از كول اين نظر و لفظ، به آن نظر و لفظ، نتيجه بخش نيست و مرا به منزلگاه مطمئنى نمى رساند.

به خود گفتم بايد از تفكّر انتزاعى و تجريدى دور شد، بايد مسافرت كرد، سرزمين هاى موضوع پژوهش را ديد، راه ها و فاصله هاى جغرافيايى را در نظر آورد تا بتوان با ذهنى آزاد و روحيه اى پويا اسناد تاريخى هجرت را با واقعيت هاى جغرافيايى پالايش و مورد نقد و بررسى قرار داد. تا اين محك ها دانسته نشود، ممكن نيست كه بتوان اسناد تاريخى را بر اساس مسيرهاى جغرافيايى زمان بندى كرد. ممكن نيست كه بتوان بدون طبقه بندى زمانى، ارتباط اسناد تاريخى مربوط به اين واقعه تاريخى را فهميد و پيوندها را درك كرد.

متأسفانه اسناد تاريخى و سيره، مانند دانه هاى تسبيح كنار هم نهاده شده اند بى آنكه دقيقاً ميان آن ها ارتباطى مشخص شده باشد. در اين پژوهش


1- نجم: 42- 44

ص: 76

دانستم تا عامل جغرافيايى را در سلسله اسناد تاريخى وارد نسازيم نمى توانيم تقدم و تأخرهاى اقدامات بت پرستان يا مسلمانان را روشن سازيم.

سير در اين وادى، نيازمند حضور در منطقه ها و انجام پژوهش هاى ميدانى است؛ كارى كه به علت صعوبت راه هاى حجاز، صحراهاى خشك، فقدان امكانات سفر، در تاريخ صورت جامعى به خود نيافت.

درسايه چنين روشى احساس كردم تا مسير هجرت پيامبر را، از مكه تا مدينه نپيمايم، نمى توانم تصويرى از تاريخ هجرت را رسم كنم و تا اسنادِ تاريخى را بر دوش خود، به اين سوى و آن سوى حجاز نبرم، نمى توانم زمان و مكان وقايع تاريخى را بفهمم.

قبول خردمندانه چنين روشى، توأم با ايمان مستند به اينكه «محمد صلى الله عليه و آله نمى توانسته خارج از عقل و عدل و محبّت كارى كرده باشد»، موجب شد تا احساس كنم ميان واقعيت و حقيقتى كه تاكنون به آن باور داشته ايم، شكاف عميقى وجود دارد.

پس به خود گفتم: بايد مصمّم و صادقانه در شكاف ها جستجو كرد تا حقيقت را به دور از احساس دينى، آن طور شناخت كه با واقع انطباق داشته است و نه با افكارى كه نمى تواند از بازيگرى هاى روحى و ذهنى، خود را رها سازد.

پيش آوردن عامل جغرافيايى در انجام چنين پژوهشى موجب شد تا عامل «زمان» همان اعتبارى را در شناخت وقايع پيدا كند كه عامل «مكان». در نتيجه تا حدودى موفق شدم اسناد تاريخى را در يك توالى مكانى زمانى گرد هم آورم و جابه جا، روز به روز بر واژه هاى نهفته در مستندات تاريخى بينديشم؛ مستنداتى كه به هر حال چون غالب آن ها به طور كلّى و آن هم با چندين واسطه در طول دو قرن روايت شده، نمى تواند ما را به سادگى در شرايط زمانى و اوصاف مكانى رويدادها قرار دهد.

وقتى پژوهش ها را بر اساس اين روش عقلايى برنامه ريزى كردم و با حضور خود خواستم سخنِ اسناد تاريخى را بشنوم، ناخواسته در حالى فرو رفتم كه آغاز و پايانش را نمى دام، همى دانم كه صعود به كوه هايى كه او نيز از كنارش گذشت و طى صحراهايى كه او نيز طى كرد، آنقدر مرا تحت تأثير تاريخ

ص: 77

او قرار داد كه در بسيارى از موارد خود را حاضر در تاريخ او مى يافتم و واقعيت ها در وراى الفاظ و تعابير، شكل و نماى ديگرى به خود مى گرفت. در حقيقت ديگر نه روش بود و نه جستجو، احساسى! كه كلام تاريخ را مى شنيد و نه تاريخ؛ كلام مورّخان را. احساس مى كردم تاريخ مرا با خود همراه كرده بود تا بتوانم اطلاعات متنوع خود را در ساختار نوينى پيوند زنم.

در اين وادى ها گرديدم و چرخيدم، گاه مى ايستادم و او را مى خواندم، گاه مى افتادم و بر خود مى گريستم. تا نشانى مى ديدم كه در تاريخ نامى از آن بود، مى دويدم و مى دويدم تا بر دامنش اشك شوق ريزم و بر غربت تاريخ او در كتاب ها و سرزمين هاى او آه آه كشم! ...

به دريايى در افتادم كه پايانش نمى ديدم! ...

در اين سفر انكشافى؛ تاريخ سيرتِ او، بخشى از وجودم شده بود، گويى بيابان ها از تاريخ با من سخن مى گفتند.

خود را از كتاب و لغت و سند بى نياز مى ديدم؛ هر ريگى، هرخارى، هر بادِ گرمى، طوفان شنى، اوراقِ نوشته تاريخ بود. هر نقش و نمايى، نخلى و چاهى، محدثان سيره او بودند؛ هر شبى كه مى گذشت هر روزى كه مى آمد، در نمايش روزى از روزهاى پرشكوه او، شبى از شب هاى ملكوتى او، حيرت زده و سرگردان مى شدم. ساده لوحى مى ماندم كه به سادگى حقايق ساده تاريخ او را در وراى نوشته هاى مشكل، لفاظى هاى مفسران و محققان كلامى و فلسفى يا ايهام و ابهام صوفيان، مى خواندم و مى ديدم كه چگونه آن همه پاكى منظم و راستى معقول در كلام متكبرانه محققانى كه بيش از تاريخ او به تاريخ زندگى خود دلبسته بودند. بى مهر و بى منطق شده است. چگونه بر اعمال سياست زده و افكار مانده و بسته، قنديل و قلاده هاى علوم دينى آويزان كرده ايم، كه براى فهم زبان آنها بايد فرسنگ ها از زبان الهى جهانى او دور شويم تا زير برف انبارى از كلام محلى و رفتار ايلى ديگران نتوانيم به او، به مدينه او، به رسالت او رسيم ... بى آنكه بفهميم كه از قرن دوم تاكنون در عادات و سنت هاى محلّى و ملّى جهان مسلمانى، بر سنت او پرده فراموشى انداخته ايم. شهرستان زمانى خود را به جاى مدينه او شاخص تفكّرات معنوى خود كرديم و ناخواسته

ص: 78

به گرد شهرش، حصارى از شاخص هاى زمانه خود كشيديم تا مسافران ديار معنى، از مسير دروازه هاى نفس ما عبور كنند.

شيوه بيان

تلاش كرده ام نشان دهم كه هر قسمتى در ارتباط با ديگر قسمت ها معنى پيدا مى كند و اهميت خود را نشان مى دهد. تلاش كرده ام شيوه اى را برگزينم تا خواننده در برابر نوشته ها خاموش نماند، انديشه شما در همه سطوح آن به جريان افتد. تلاش كرده ام تا اسناد فراموش شده را به حركت وادارم تا در جهت نو انديشى بر اسناد، احساس شما را تحريك كنم. تلاش كرده ام با تفكرى تاريخ او را بيان كنم كه تصاوير زنده قادر به ترسيمى از آن باشد. تلاش كرده ام تا نشان دهم محمد صلى الله عليه و آله در هر تلاشى، به همان ميزان كه فرديت بشرى او مايه مى گرفته، اراده الهى را نيز منعكس مى كرده است. تلاش كرده ام بيانى را برگزينم كه دقيقاً مرز بين تحليل و تحليل گر و واقعيت را نشان دهد ... در اين تلاش ها نمى دانم كه اين گمشده در خود، كجا پيدا مى شود؟ كجا شبنمى از دريا هستم و كجا غرقه در دريا؟

موضوع پژوهش

موضوع اصلى ادامه مدينه شناسى است كه سيرى در جغرافياى اسناد مدينه عصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است. در مجلد 3 مدينه شناسى، مسير هجرت محمد صلى الله عليه و آله از مكه تا مدينه موضوع اصلى ماست. براى چنين سيرى، لازم بود در سه مسير سير كنم. يكى تحليل تاريخى حيرت هجرت، دوم بررسى اسناد تاريخى مسير هجرت او و سوم تطبيق آن اسناد تاريخى با نقشه ها، تصاوير ماهواره اى و عكسبردارى و مواضع و موقعيت هاى كنونى و جغرافياى آن. هر سه مسير، هم سير هجرت است و هم هر سه سير مسير هجرت.

شايد اگر بيست و پنج سال قبل مى دانستم كه مدينه شناسى به كجا خواهد انجاميد، مجلد اول را به هجرت اختصاص مى دادم. ولى آنقدر حوادث و تلاطم زندگى پرفراز و نشيب بود كه نمى توانستم براى مدينه شناسى؛ طرح جامعى تهيه كنم. مجموعه مجلدات مدينه شناسى، يك كار شخصى با امكانات محدود شخصى است و هنگامى توانستم به مسأله هجرت بپردازم كه خود از سال 1368 خورشيدى در متن

ص: 79

مهاجران جهان قرار گرفتم، با ابعاد متعدد و متفاوت آن آشنا شدم.

نمى دانم آيا در اين هزار سال تنها فرد ايرانى هستم كه مسير هجرت را طى كرده ام؟! و آيا اين كتاب تنها كتابى است كه نشان مى دهد هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله، نتيجه ايمان به جهانى بودن و ضرورت جهانى كردن تعاليم اسلام بود و نه هرگز نتيجه ترس از آزار بت پرستان و گريز از توطئه قتل او؟! ... نمى دانم، ولى مى دانم هر چه در منابع فرهنگى محققان ايران جستجو كرده ام، از كسى نشانى در طى اين مسير نيافته ام و هر چه در آثار محقّقان اسلام شناس جهان جستجو كرده ام، نيافتم كسى به صراحت و جرأت بر اسناد تاريخى هجرت انگشت شك را فشار دهد تا اخبار صحيح را از زير برف انبار شايعه پردازى هاى بت پرستان مكه بيرون كشد؛ بت پرستانى كه پس از مسلمانى، برداشت ها و ذهنيت جاهلى خود را به متن فرهنگى اسلام تزريق كردند.

اگر در اين كلام، در تنگناى واژه ها، خود را خوانده ام مرا عفو كنيد؛ زيرا در اين بيان نمى خواهم از اهميت تلاش هاى خود سخن بگويم، مى خواهم بر اهميت چنين موضوعى تأكيد گذارم كه اين مجلد، بيش از چند سطر بر ورقى از يك كتاب حجيم نيست، در آغاز راهى كه بايد محققان بزرگ با نقد و تحليل هاى بيشتر، ابعاد بسيار وسيع هجرت پيامبر را در تبلور فرهنگ جهانى اسلام، به نسلهاى آينده تحويل دهند. تبلورى نتيجه گذشت از تعلّقات فردى براى خدمت به همه انسان ها، گذشت از تعلّقات قومى براى خدمت به همه ملت ها، گذشت از تعلقات آباء و اجدادى براى خدمت به همه فرهنگ ها، و گذشت از عادات و سنت ها براى بارورى همه تمدن ها و در نهايت نترسيدن از نخواستن تا راه عروج به توحيد را ممكن سازد. عروجى براى حصول به معرفت وحدت همه پديده ها در يك حقيقت واحد.

كلن، آلمان

دى ماه 1376، شعبان 1418، دسامبر 1997

-

ص: 80

ص: 81

اماكن و آثار

طرح جايگزين شود.

ص: 82

پژوهشى در باره «ملتزم»

كعبه از آغازِ پيدايش انسان در زمين، محلّ آمد و شد انسان هاى مؤمن و مشتاقى است كه به آهنگ راه يافتن به حريم دوست، از دور و نزديك به آن جا مى شتابند. در اين ميان، پيامبران الهى، پيشتازان اين سفر معنوى و پربركت به شمار مى آيند كه هنوز هم مسير آنان در سرزمين مقدسِ حجاز، به «طريق الأنبياء» معروف است.

ديگر اماكن و مواقف موجود در كعبه، مسجدالحرام و مكه و پيرامون آن؛ مانند حجرالأسود، حطيم، حِجر اسماعيل، مقام ابراهيم، زمزم، صفا و مروه، عرفات و مشعر و منا نيز هر يك جايگاه عملى از اعمال اسوه ها والگوهاى راستين بوده است كه كمال اخلاص و عبوديت و اطاعت خويش را در آن ها به منصه ظهور رسانيده اند و بر همين اساس اعمال آن ها براى هميشه در تاريخ به عنوان سنتى حسنه و پويا براى همه حج گزاران باقى مانده و همه ساله به تأسّى از آنان، انجام مى پذيرد و «ملتزم» از آن جمله است، با اين تفاوت كه به دليل ارتباط آن با حضرت آدم عليه السلام، از پيشينه تاريخى بيشترى نسبت به برخى از موارد ياد شده، برخوردار است.

«ملتزم» در لغت

«ملتزم» از «التزام» گرفته شده و در لغت به معناى «اعتناق و در برگرفتن» است؛

ص: 83

«وَ سُمِّيَ الْمُلْتَزَمُ بِهِ لِأَنَّ النّاسَ يَعْتَنِقُونَهُ أَي يَضُمُّونَهُ إِلى صُدُورِهِمْ»؛ (1) «و ملتزم از آن رو به اين نام خوانده شد كه مردم آن را دربرمى گيرند و به سينه مى چسبانند.»

نام هاى ديگرِ «ملتزم»:

در روايات شيعه و سنى از ملتزم به نام هاى ديگر نيز ياد شده است كه عبارتند از:

1- مُتَعَوَّذ: (2)

«سُمِّيَ الْمُلْتَزَمُ بِهِ، لِأَنَّهُ يُتَعَوَّذُ عِنْدَهُ مِنَ النّارِ»؛ (3) «نام گذارى ملتزم به متعوّذ، بدين جهت است كه (زائر كعبه) نزد آن، از آتش جهنم (به خداوند) پناه مى برد.»

چنانكه در دعاى مربوط به آن آمده است:

«هَذَا مَكَانُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ». (4) «اين جا مكان پناه جويى به تو از آتش دوزخ است.»

2- مُستجار: (5)

«لِأَنَّهُ يُطْلَبُ عِنْدَهُ اْلإجارَة مِنَ الْعذابِ وَ الرَّوْحَ وَ الرّاحَةَ»؛ (6) «اين نامگذارى به جهت آن است كه در آن جا پناه از عذاب و رحمت و آسايش از خداوند، درخواست مى گردد.»

3- مدعى: (7)

در روايات اهل سنت از آن به عنوان «مدعى» ياد شده؛ زيرا كه آن جا محلّ دعا است.

ملتزم كجاست؟

مكان ملتزم به گفته روايات

رواياتى كه به گونه اى صريح، دلالت مى كند بر اينكه ملتزم نزديك ركن يمانى است:

الف: احاديث اهل سنت:

در مجامع روايىِ اهل سنت، احاديثى كه درباره محلّ ملتزم آمده است همگى به محلّ واحدى اشاره ندارند:


1- مجمع البحرين، ج 3، ص 119، ماده «لزم».
2- كافى، ج 2، ص 410، ح 3، «فأت المُتَعَوَّذ».
3- مرآة العقول، ج 18، ص 27، باب الملتزم و الدعاء عنده.
4- تهذيب الأحكام، ج 5، ص 104
5- وسائل، ج 13، ص 347، ح 17917، «و هو المُستجار».
6- مرآة العقول، ج 18، ص 27
7- ازرقى، اخبار مكه.

ص: 84

عبداللَّه محمدبن ابى شيبه كوفى (م 235) در كتاب خود، پنج حديث در باره التزام بعضى از اصحاب و تابعين در فاصله ميان حجرالأسود و درِ كعبه و نُه حديث درباره التزام گروهى از آن ها در پشت كعبه نقل كرده است.

آن دسته از رواياتى كه با عنوان «مَنْ كانَ يَلْتَزِمُ دُبُرَ الْكَعْبَةِ» آمده است، عبارتند از:

1- عن أبي اسحاق قال: «رأيتُ عَمرو بن مَيمُون يَلْتَزِمُ دُبُرَ الْكَعْبَةِ».

2- عن ابن أبي مليكة، عن عمر بن عبدالعزيز «أَنَّهُ أَتى دُبُرَ الْكَعْبَةِ يَسْتَعِيذُ».

3- عن محمد بن صالح قال: «رَأَيْتُ الْقاسِمَ (بن محمّد) يَلْتَزِمُ خَلْفَ الْكَعْبَةِ».

4- عن حنظلة قال: «رَأَيْتُ الْقاسِمَ يَتَعَوَّذُ فِي دُبُرِ الْكَعْبَةِ وَ يَقُولُ: أَلَّلهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ بَأسِكَ وَ نِقْمَتِكَ وَ سُلْطانِكَ».

5- عن خالد بن أبي بكرة قال: رَأَيْتُ عُبَيدِاللَّهَ بْنَ عَبْدِاللَّهِ يَلْتَزِمُ خَلْفَ الْكَعْبَةِ».

6- عن أبي اسحاق قال: «رَأَيْتُ عَمْرَو بْنَ مَيمُون قَدْ الْتَزَمَ الْكَعْبَةَ وَ أَلْصَقَ بَطْنَهُ مِنْ مؤخَّرِها مِنَ الْجانِبِ الَّذِي يَلِي الرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ».

7- عن عبدالرَّحمن بن الأسود: «أَنَّ أَباهُ كانَ يَلْتَزِمُ دُبُرَ الْكَعْبَةِ».

8- عن الأعمش قال: «رَأَيْتُ أَبابَكْرَ بْن عَبدِالرَّحمنِ يَلْتَزِمُ مُؤَخّر الْكَعْبَةِ». (1) 9- عن ثابت بن قيس قال: «رَأَيْتُ النَّافِعَ بْنَ جُبَيْر يَلْتَزِمُ ما بَيْنَ الْحَجَر وَ الْباب وَ خَلْفَ الْكَعْبَةِ، كُلٌّ قَدْ رَأَيْتُهُ». (2) فاسى (م 832) نيز مى نويسد: «الْمُسْتَجارُ هُوَ ما بَيْنَ الرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ إِلىَ الْبابِ الْمَسْدُود ... وَ يُقالُ لَهُ: المُتَعَوّذُ، وَ يُقالُ لَهُ الْمُلْتَزَمُ» و در پايان مى افزايد: «وَ كانَ يَقِفُ لِلدُّعاءِ وَ التَّعَوَّذِ فِيهِ جَماعَةٌ مِنْ كِبارِ السَّلَفِ فَهُمْ عُمَربن عَبدالْعَزِيز وَ قاسم بن محمد». (3) ازرقى نيز بعضى از اين احاديث را تحت عنوان: «ما جاءَ فِي الْمُلْتَزَمِ وَ الْقِيامُ ظَهْرَ الْكَعْبَةِ» ذكر كرده است. (4) ب: احاديث اهل بيت عليهم السلام:

در مجامع روايى شيعه نيز رواياتى در باره مكان ملتزم، به نام هاى مختلف آمده است و آن ها عبارتند از:


1- ج 4، صص 318، 319
2- مصنف ابن أبي شيبه، ج 1، صص 318، 319
3- شفاءالغرام، ج 1، صص 373 و 374
4- ازرقى، تاريخ مكه، ج 1، صص 350- 347

ص: 85

1- مُتَعَوَّذ:

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: «إِذَا كُنْتَ فِي الطَّوَافِ السَّابِعِ فَائْتِ الْمُتَعَوَّذَ وَ هُوَ إِذَا قُمْتَ فِي دُبُرِ الْكَعْبَةِ حِذَاءَ الْبَابِ». (1) عبداللَّه بن سنان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه آن حضرت فرمود، هنگامى كه در دور هفتم طواف بودى، به مُتَعوَّذ درآى، و آن جايى است كه وقتى پشت كعبه بايستى، محاذى در قرار دارد.

متعوَّذ از جمله نام هاى ملتزم است كه برخى، از جمله صاحب جواهر به آن تصريح نموده (2) و از اهل سنت نيز ازرقى (3) و مالك بن عبدالبرّ بر اين نظريه اند. (4) 2- مستجار:

«عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي سَمَّالٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: ثُمَّ تَطُوفُ بِالْبَيْتِ سَبْعَةَ أَطْوَافٍ- إلى أن قال- فَإِذَا انْتَهَيْتَ إِلَى مُؤَخَّرِ الْكَعْبَةِ وَ هُوَ الْمُسْتَجَارُ دُونَ الرُّكْنِ الْيَمَانِيِّ بِقَلِيلٍ فِي الشَّوْطِ السَّابِعِ فَابْسُطْ يَدَيْكَ عَلَى الْأَرْضِ وَ أَلْصِقْ خَدَّكَ وَ بَطْنَكَ بِالْبَيْتِ ثُمَّ قُلْ: اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ وَ هَذَا مَكَانُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ». (5) در روايت ديگرِ معاوية بن عمّار، گرچه جمله: «بحذاء المستجار» در آن احتمالاتى را ايجاد كرده ليكن هيچ ترديدى در جاى تعيين شده مستجار به وسيله روايات پيشين، به وجود نمى آورد؛ چرا كه محل التزام در اين روايت نيز «مؤخَّرالكعبة دون الركن اليمانى بقليلٍ» است.

در اين روايت آمده است: «إذا فَرَغْتَ مِنْ طَوافِكَ وَبَلَغْتَ مُؤَخَّرَ الكَعْبةِ وَهُوَ بِحِذاءِ المُسْتَجارِ دُونَ الرُّكْنَ اليَمانِيّ بِقَلِيلٍ ...». (6) محمّدتقى مجلسى قدس سره درباره «بِحذاء المستجار مى گويد: أي بحذاء الحطيم ويسمّى بالمستجار أيضاً». (7) بنابراين، منظور از مستجار در اين روايت حطيم است. نه مستجار موردنظر كه نام ديگر آن ملتزم مى باشد و مرحوم علّامه مجلسى نيز مى گويد: «وَيَحْتَمِلُ أيضاً أن يكون المراد بالمستجار الحطيم، فإنّه محلّ الاستجارة


1- كافى، ج 4، ص 410
2- جواهر، ج 19، ص 353
3- تاريخ مكه، ج 1، ص 347
4- هدايةالسالك، ج 1، ص 71
5- تهذيب الأحكام، ج 5، ص 104
6- كافى، ج 4، ص 411، ح 5
7- روضة المتقين، ج 5، ص 249

ص: 86

والدعاء بتوسّع في المجازات». (1) و سپس احتمال دومّى ذكر مى كند كه آن را اظهر مى داند و مى گويد: «يحتمل أن يكون المراد إذا بلغت الموضع الذي يحاذي المستجار من المطاف». (2) بدين ترتيب مقصود، رسيدن طواف كنده به نقطه اى است كه مستجار محاذى آن نقطه مى باشد.

موقعيت ملتزم از ديدگاه علما و دانشمندان اسلامى

علماى اسلام نيز، با استفاده از روايات پيش گفته، محلّ ملتزم را نزديك ركن يمانى دانسته اند.

مرحوم محقق اردبيلى مى فرمايد:

«وَ يَدُلُّ عَلى اطلاق المُستجار عَلىَ المُلتَزَم صريحاً ما في رواية عبداللَّه بن سنان، عن أبى عبداللَّه عليه السلام». (3) «آن چه در روايت عبداللَّه بن سنان آمده است، به صراحت دلالت بر اين دارد كه به ملتزم، مستجار گفته مى شود.»

مرحوم طريحى مى نويسد: «الملتزم دُبُرِ الْكَعْبَةِ». (4) به گفته مرحوم قاضى نعمان مغربى: «الملتزم حيال الباب يلتزمه الطائف في الطواف السّابع». (5) علامه مجلسى رحمه الله دربيان حديثى كه درباره طواف كعبه ذكركرده، مى گويد: «الملتزم:

المستجار مقابل باب الكعبة» و سپس با تعبير: «قيل» به نادرستى نظريه اى كه ملتزم را در فاصله ميان حجرالأسود و باب كعبه دانسته است، اشاره مى كند و مى گويد:

«و بالجملة هذه التفاسير نشأت من عدم الأنس بالأخبار». (6) «اين گونه تفسيرها و برداشت ها از احاديث، نشأت گرفته از عدم انس و آشنايى با اخبار (اهل بيت عليهم السلام) مى باشد.»

و صاحب جواهر رحمه الله در آداب مستحبى طواف مى گويد:

«از جمله آنها التزام در مستجار است كه از آن در روايات به عنوان ملتزم و


1- مرآة العقول، ج 18، ص 28؛ ملاذ الاخبار، ج 7، ص 391
2- همان.
3- مجمع الفائده، ج 7، ص 104
4- مجمع البحرين، ماده «لزم».
5- دعائم الإسلام، ج 1، ص 314
6- بحارالأنوار، ج 71، ص 327، ذيل حديث 97

ص: 87

متعوّذ ياد شده است»؛ «و منها التزام المستجار المسمّى في النصوص بالملتزم و المتعوذ».

آنگاه با استناد به روايات اين باب مى فرمايد: «وقَدْ ظَهَرَ لَكَ أنَّ المستجار هو بحذاء الباب مؤخّر الكعبة». (1) ملتزم در سيره

آدم و حوّا در كنار ملتزم

حضرت آدم عليه السلام و همسرش حوا، به دنبال اشتباه خويش، زبان به اقرار و اعتراف گشوده، عرضه داشتند:

رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ. (2)

«پروردگارا! به خويشتن ستم رواداشتيم و اگر ما را نبخشى و مورد رحمت خويش قرار ندهى، از زيانكاران خواهيم شد.»

هنگامى هم كه به زمين آمدند، آدم عليه السلام در كنار ملتزم زبان به اقرار گناه گشود، امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

«لَمَّا طَافَ آدَمُ بِالْبَيْتِ وَانْتَهَى إِلَى الْمُلْتَزَمِ، قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ: يَا آدَمُ، أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِذُنُوبِكَ فِي هَذَا الْمَكَانِ إِلَى أَنْ قَالَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا آدَمُ قَدْ غَفَرْتُ لَكَ ذَنْبَكَ». (3)

«هنگامى كه آدم عليه السلام به طواف كعبه پرداخت و به ملتزم رسيد، جبرئيل عليه السلام به او گفت: اى آدم، در پيشگاه پروردگارت، به گناهانت اقرار كن (پس از اقرار آدم) خداى عزّ و جلّ به او وحى فرمود كه گناهت را آمرزيدم. آدم عرضه داشت: گناه فرزندانم را؟ خداوند- عزّوجلّ- به او وحى كرد: اى آدم، هركس از آنان به اين جايگاه در آيد و به گناهانش اقرار كند، او را هم چون تو مى بخشم.»

ابوعبداللَّه عليه السلام در كنار ملتزم

شيخ طوسى در تهذيب روايتى از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت در ضمن


1- جواهر، ج 19، صص 353- 356
2- اعراف: 23
3- وسائل الشيعه، ج 13، ص 346؛ تهذيب، ج 5، ص 104، ح 339؛ كافى، ج 4، ص 194، ح 3؛ به طريق ديگر و با تفاوتى اندك، قصص الأنبياء، ص 47؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 179، ح 29 و ج 99، ص 203، ح 11؛ مستدرك، ج 9، ص 392، ح 11155

ص: 88

آداب ملتزم فرموده است:

«ثُمَّ أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِمَا عَمِلْتَ مِنَ الذُّنُوبِ ...». (1)

«سپس به گناهانى كه انجام داده اى، براى پروردگارت اقرار كن ...»

«فَإِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لِغِلْمَانِهِ: «أَمِيطُوا عَنِّي حَتَّى أُقِرَّ لِرَبِّي بِمَا عَمِلْتُ». (2)

همانا ابو عبداللَّه عليه السلام به غلامانش فرمود: «از پيرامون من دور شويد (يا به سخنان من گوش فرا ندهيد) تا به آن چه كرده ام (نزد خداوند) اقرار كنم.»

مرحوم شوشترى در كتاب «اخبار الدّخيله» مى نويسد: از شيوه نقل اين روايت به وسيله شيخ، چنين برمى آيد كه منظور از «ابا عبداللَّه» در اين حديث، امام حسين عليه السلام است. (3) ولى در كافى چنين آمده است:

«عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ كَانَ إِذَا انْتَهَى إِلَى الْمُلْتَزَمِ قَالَ لِمَوَالِيهِ أَمِيطُوا عَنِّي حَتَّى أُقِرَّ لِرَبِّي بِذُنُوبِي فِي هَذَا الْمَكَانِ». (4)

امام سجاد عليه السلام در ملتزم

ابان از امام صادق عليه السلام روايت مى كند: هنگامى كه على بن الحسين (امام سجاد عليه السلام) كنار ملتزم مى آمد به درگاه الهى عرضه مى داشت:

«اللَّهُمَّ إِنَّ عِنْدِي أَفْوَاجاً مِنْ ذُنُوبٍ وَ أَفْوَاجاً مِنْ خَطَايَا وَ عِنْدَكَ أَفْوَاجٌ مِنْ رَحْمَةٍ وَ أَفْوَاجٌ مِنْ مَغْفِرَةٍ يَا مَنِ اسْتَجَابَ لِابْغَضِ خَلْقِهِ إِلَيْهِ إِذْ قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (5) اسْتَجِبْ لِي وَ افْعَلْ بِي كَذَا [وَ كَذَا]». (6)

«خداوندا! مرا انبوهى از گناهان و انبوهى از لغزش ها است و تو را انبوهى از رحمت و بخشش بى حد. اى آن كه خواستِ منفورترين آفريده ات را آن گاه كه عرضه داشت: «پس مرا تا روز رستاخيز مهلت ده» اجابت كردى، دعايم را اجابت كن و درباره ام چنين و چنان كن.»


1- تهذيب الأحكام، ج 5، ص 104
2- تهذيب، ج 5، ص 121، ح 339 و تعليقه.
3- كافى، ج 4، ص 410، ح 4
4- كافى، ج 4، ص 410
5- اعراف: 14
6- تفسير عياشى، ج 2، ص 241، ح 12؛ تفسير برهان، ج 2، ص 343، ح 4؛ بحارالانوار، ج 21، ص 44 و ج 99، ص 196، ح 9؛ مستدرك، ج 9، ص 393، ح 11156

ص: 89

امام باقر عليه السلام در كنار ملتزم

حَبابه والبيّه گويد: مردى را در مكه به هنگام عصر در كنار ملتزم (يا در فاصله ميان درِ كعبه و حجرالأسود) بر فراز قسمت بلندى از زمين ديدم كه ميان خويش را با عمامه بسته (آنچنان شكوهمند) كه مى پنداشتى خورشيدى است بر فراز كوه ها و يا تاجى بر تارك مردان (حاضر در آن جا)، دست و ديده به آسمان گشوده و به دعا و نيايش پرداخته بود، سپس مردم به سويش شتافتند و حل مسائل پيچيده علمى و مسائل مشكل خود را از او مى پرسيدند و او تا به هزار سؤال آنان پاسخ نگفت، از آن جا نرفت، سپس برخاست وآهنگ رفتن كرد. ابوبصير مى گويد: شخصى باصداى رسابانگ برداشت كه:

«أَلا إنَّ هذا باقِر عِلْم الرّسل، وَ هذا مُبين السُّبُل، هذا خير من رسخ في أصلاب أصحاب السفينة، هذا ابن فاطمة الغراء العذراء الزهراء، هذا بقيّة اللَّه في أرضه، هذا ناموس الدّهر، هذا ابن محمّد و خديجة و علي و فاطمة، هذا منار الدين القائمة». (1)

«بدانيد كه اين مرد شكافنده (مشكلات) علوم پيامبران، روشنگر راه ها (ى رستگارى)، بهترين زاده سكانداران كشتى نجات، فرزند فاطمه، حجّت باقى مانده الهى در زمين، مخزن و محرم اسرار خدا، پور حضرت محمد، خديجه، على و فاطمه (صلوات اللَّه عليهم اجمعين)، مشعل ماندگار هدايت دين است.»

امام كاظم عليه السلام در كنار ملتزم

سعدان بن مسلم مى گويد: حضرت ابوالحسن (امام كاظم عليه السلام) را ديدم كه در آخرين دور هفتم طوافش، دستش را گشوده و التزام كرده بود. (2) امام هادى عليه السلام در كنار ملتزم

على بن مهزيار مى گويد: ابوجعفر ثانى (امام هادى عليه السلام) در سال 225 هجرى ديدم كه هنگام بالا آمدن خورشيد، به طواف وداع پرداخته بود ...

«ثُمَّ خَرَجَ إِلَى دُبُرِ الْكَعْبَةِ إِلَى الْمُلْتَزَمِ فَالْتَزَمَ الْبَيْتَ وَ كَشَفَ الثَّوْبَ عَنْ بَطْنِهِ ثُمَّ وَقَفَ عَلَيْهِ طَوِيلًا يَدْعُو ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَابِ الْحَنَّاطِينَ وَ تَوَجَّهَ قَالَ فَرَأَيْتُهُ فِي


1- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 182؛ بحارالانوار، ج 46، ص 259، ح 60؛ العوالم ج 19، ص 890، ح 2
2- قرب الإسناد، ص 131؛ وسائل، ج 13، ص 348، ح 17918

ص: 90

سَنَةِ سَبْعَ عَشْرَةَ وَ مِائَتَيْنِ وَدَّعَ الْبَيْتَ لَيْلًا يَسْتَلِمُ الرُّكْنَ الْيَمَانِيَّ وَ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ فِي كُلِّ شَوْطٍ فَلَمَّا كَانَ فِي الشَّوْطِ السَّابِعِ الْتَزَمَ الْبَيْتَ فِي دُبُرِ الْكَعْبَةِ قَرِيباً مِنَ الرُّكْنِ الْيَمَانِيِّ وَ فَوْقَ الْحَجَرِ الْمُسْتَطِيلِ وَ كَشَفَ الثَّوْبَ عَنْ بَطْنِهِ ...». (1)

«آن گاه به سوى ملتزم، پشت كعبه رفته و التزام بيت نمود و جامه از روى شكم بالا زد و زمانى دراز به التزام ايستاد و دعا كرد. در سال 217 او را ديده بودم كه شبانگاهان كه وداع بيت اللَّه كرد، ركن يمانى و حجرالأسود را استلام نمود و چون به دور هفتم طواف رسيد، در پشت كعبه، نزديك ركن يمانى، التزام كرد و لباس از بالاى شكم بالا زد و بر روى سنگ مستطيل (آن جا چسبانيد).

آداب ملتزم

از ويژگى هاى بسيارى از عباداتِ واجب و مستحب، داشتن نظم و ترتيبى حساب شده است؛ به اين معنا كه در چه زمان و در كجا باشد و چگونه انجام شود. در اين ميان ملتزم نيز آدابى دارد كه در روايات به آن ها اشاره شده است:

1- زمان التزام:

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«إِذَا كُنْتَ فِي الطَّوَافِ السَّابِعِ فَائْتِ الْمُتَعَوَّذَ». (2)

«آن گاه كه در دور هفتم طواف قرار داشتى، به متعوّذ درآى.»

2- چگونگى التزام:

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«فَابْسُطْ يَدَيْكَ عَلَى الْبَيْتِ وَ أَلْصِقْ بَطْنَكَ وَ خَدَّكَ بِالْبَيْتِ». (3)

«دو دست خويش را بگشاى و بر خانه گذار، و بدن و گونه ات را بر آن بچسبان.»

شعيب از شيوه التزام عبداللَّه بن عمرو، از رجال اهل سنت، روايتى بدين گونه


1- كافى، ج 4، ص 532، ح 3؛ تهذيب، ج 5، ص 281، ح 958؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 289، ح 1922؛ حليةالأبرار، ج 4، ص 618، ح 5؛ مرآةالعقول، ج 18، ص 229، ح 3
2- كافى، ج 4، ص 410
3- الكافي، ج 4، ص 411؛ وسائل، ج 13، ص 345، ح 17912

ص: 91

نقل مى كند:

«ثُمَّ وَضَعَ صَدْرَهُ وَ وَجْهَهُ وَ ذِراعَيْهِ وَ كَفَّيْهِ بَسْطاً وقال: هكذا رأيتُ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه

[وآله

] وسلم يَفْعَلُ». (1)

«او سينه، صورت، ساق هاى دست و دو كف دستان را- كه گشوده بود- بر كعبه نهاد و گفت: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه [وآله] وسلم را ديدم كه چنين التزام مى كرد.»

3- اقرار به گناه:

قرآن كريم درباره ابو لبابه و چند تن ديگر از مسلمانان، كه از رفتن به جنگ تبوك تخلّف كردند و سرانجام از اين گناه خويش پشيمان شدند، چنين ياد مى كند:

وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ. (2)

«گروه ديگر به گناهانشان اعتراف و اقرار كردند. آنان كارهاى نيك و بد را به هم آميخته بودند، باشد كه خداوند توبه شان را بپذيرد!»

آنان خود را به ستونى در مسجدالنبى صلى الله عليه و آله- كه به «ستون توبه» يا «ابولبابه» معروف است- بستند و بدين وسيله به گناه خويش اقرار نمودند و سرانجام توبه آنان پذيرفته شد.

در روايات نيز از اقرار به گناه به عناوين زير ياد شده است:

الف: رهايى بخش از گناه:

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

«وَ اللَّهِ مَا يَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِهِ». (3)

«به خداوند سوگند، از كيفر و آثار سوء گناه رهايى نمى يابد، مگر كسى كه (در محضر خداوند) به آن اقرار كند.»

ب: شفيع گنهكار:

اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:


1- اخبار مكه، ازرقى، ج 1، ص 347
2- توبه: 102
3- الكافي، ج 2، ص 426

ص: 92

«شَافِعُ الْمُذْنِبِ إِقْرَارُهُ ...». (1)

شفيع و ميانجى گر گنه كار براى آمرزش، اقرار او به گناهان است.»

ج: توبه از گناه: و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است كه:

«الْمُقِرُّ بِالذَّنْبِ تَائِبٌ»؛ (2)

«كسى كه به گناه خويش اقرار مى كند، از توبه كنندگان است.»

بديهى است اقرار به گناه، در كنار ملتزم كه پيامبران الهى عليهم السلام و پيشوايان معصوم عليهم السلام، و پيشاپيش همه، حضرت آدم عليه السلام در آن جا به اقرار و اعتراف پرداختند، زيباتر و پسنديده تر است.

زيرا خداوند متعال در پاسخ آدم عليه السلام، آنگاه كه در ملتزم براى گناهان فرزندانش درخواست آمرزش كرد، چنين وعده داد:

«يَا آدَمُ مَنْ جَاءَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ إِلَى هَذَا الْمَكَانِ وَأَقَرَّ بِذُنُوبِهِ وَ تَابَ كَمَا تُبْتَ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَهُ». (3)

«اى آدم! هركس از فرزندانت به اين جا (ملتزم) بيايد و مانند تو، به گناهانش اقرار و از آن ها توبه و استغفار كند، او را مى بخشم.»

و خداوند در سوره هاى مختلفى از قرآن كريم به تخلف ناپذيرى وعده و وعيدهايش اشاره فرموده است و از آن جمله در سوره مباركه حج مى فرمايد:

«وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ»؛ (4)

«خداوند هرگز از وعده خويش تخلّف نمى كند.»

و با توجه به همين حقيقت است كه اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«أَقِرُّوا عِنْدَ الْمُلْتَزَمِ بِمَا حَفِظْتُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ مَا لَمْ تَحْفَظُوا فَقُولُوا وَ مَا حَفِظَتْهُ عَلَيْنَا حَفَظَتُكَ وَ نَسِينَاهُ فَاغْفِرْهُ لَنَا فَإِنَّهُ مَنْ أَقَرَّ بِذُنُوبِهِ فِي ذَلِكَ الْمَوْضِعِ وَ عَدَّهُ وَ ذَكَرَهُ وَ اسْتَغْفَرَ مِنْهُ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَغْفِرَ لَهُ». (5)

«در كنار ملتزم، به گناهان به ياد مانده و از ياد رفته خويش اعتراف كنيد كه هركس در آن جا اقرار به معاصى كند، آن ها را بشمارد و ياد كند و استغفار نمايد، بر خداوند عزّوجلّ است كه او را بيامرزد (زيرا كه خود وعده آمرزش داده است).»


1- مستدرك الوسائل، ج 12، ص 116؛ غررالحكم، ص 195
2- مستدرك الوسائل، ج 12، ص 116
3- كافى، ج 4، ص 194
4- حج: 22
5- وسائل الشيعه، ج 13، ص 347؛ خصال، ص 617؛ وسائل ج 13، ص 347، ح 17916؛ تحف العقول، صص 107 و 108

ص: 93

امام صادق عليه السلام نيز در آداب ملتزم مى فرمايد:

«ثُمَّ أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِمَا عَمِلْتَ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ يُقِرُّ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ فِي هَذَا الْمَكَانِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». (1)

به آن چه كرده اى در محضر پروردگارت اقرار كن، همانا بنده اى در آن جا اقرار به گناهانش نكند، جز آن كه خداوند او را- إن شاءاللَّه- بيامرزد.»

اسلام بر خلاف آئين كليسا- كه پيروان خود را وامى دارند تا براى آمرزش گناهان خويش، نزد يكى از مقامات كليسا، اقرار به گناه كنند- به مسلمانان توصيه مى كند كه تنها در محضر پروردگار خويش، اعتراف و اقرار به گناه كنند.

اصبغ بن نباته مى گويد: مردى نزد اميرمؤمنان عليه السلام آمد و عرض كرد: اى امير مؤمنان، من آلوده به زنا شده ام، با اجراى حكم الهى درباره ام، از اين گناه پاكم كن. حضرت از او روگردانيد و به او دستور داد كه بنشيند، سپس خطاب به حاضران فرمود:

«أَ يَعْجِزُ أَحَدُكُمْ إِذَا قَارَفَ هَذِهِ السَّيِّئَةَ أَنْ يَسْتُرَ عَلَى نَفْسِهِ كَمَا سَتَرَ اللَّهُ عَلَيْهِ». (2)

«آيا نمى تواند فردى از شما كه مرتكب اين گناه شده، آن را در دل خود پنهان دارد، همچنان كه خداوند آن را در حق او مخفى داشته است؟!»

از اين روايت چنين برمى آيد كه اقرار به گناه- جز در موارد استثنايى- نزد مخلوق پسنديده نيست و تنها راه تطهير از گناه و رهايى از تبعات و آثار دو جهانى آن، اقرار به گناه نزد خداوند است.

شرايط آمرزش

بديهى است هر گناه و خطايى، با اقرار آمرزيده نمى شود، بلكه دستورات و واجبات عمل نشده الهى؛ مانند نماز، روزه و ... بايد قضا شود و حقوق مالى؛ مانند خمس و زكات، واجب است پرداخت گردد و حق الناس به آنان بازگردانده شود، وگرنه حج گزارى كه با مال حرام حج كند، ميهمان ناخوانده اى است كه وزر و وبال حج نيز بر گناهان پيشينش افزوده مى شود. در روايت است كه امام صادق عليه السلام فرمود:


1- كافى، ج 4، ص 411
2- وسائل الشيعه، ج 28، ص 38؛ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 31

ص: 94

«إِنَّ ضَيْفَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلٌ حَجَّ وَ اعْتَمَرَ فَهُوَ ضَيْفُ اللَّهِ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ». (1)

«مردى كه حج و عمره گزارد، ميهمان خداى عزّ و جلّ است، تا آن گاه كه به منزلش بازگردد.»

روشن است كه اين روايت در باره همه حج گزاران مصداق ندارد و آنان را در ملتزم و ديگر اماكن مقدس، به حكم ميهمان نوازى، بر سر سفره غفران و اكرام خويش نمى نشاند! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«إذا أَخْرَجَ الْحاجُّ بِنَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ وَ وَضَعَ رِجْلَهُ فِي الْغَرْزِ فَنادى لَبَّيْكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، ناداهُ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ، زادُكَ حَلالٌ وَ راحِلَتُكَ حَلالٌ وَ حَجُّكَ مَبْرُورٌ غَيْرُ مَأْزُورٍ وَ إذا أَخْرَجَ بِالنَّفَقَةِ الْخَبِيثَةِ فَوَضَعَ رِجْلَهُ فِي الْغَرْزِ، فَنادى لَبَّيْكَ، ناداهُ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ، زادُكَ حَرامٌ وَ نَفَقَتُكَ حَرامٌ وَ حَجُّكَ مَأْزُورٌ غَيْرُ مَبْرُورٍ». (2)

هرگاه حج گزار با زاد و توشه پاكيزه، از خانه اش (براى سفر حج) بيرون رود و پاى در ركاب نهد و بگويد: «لَبَّيْكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ»، از آسمان پاسخ «لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ» بشنود و به او گفته شود كه ره توشه و مركب سوارى ات حلال است، پس اين حجّ تو مقبول است و وزر و وبالى بر تو نيست. و هرگاه با زاد و توشه ناپاك عزم سفر كند و پاى در ركاب نهد و نداى «لَبَّيْكَ» سر دهد، از آسمان ندا رسد كه «لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ»، زاد و توشه ات حرام و حج تو گناه و مأزور است نه مقبول.»

با بدهكارى هايت چه كردى؟

وقتى عبدالرحمان بن سَيابه، صحابى بزرگوار امام صادق عليه السلام از دنيا رفت، فرزندش نقل كرد كه: يكى از دوستان پدرم نزد من آمد و پس از تسليت درگذشت پدرم، از من پرسيد: آيا پدرت از خود ارثى باقى گذاشت؟ گفتم: خير. وى كيسه اى كه در آن هزار درهم بود به من داد و گفت: اين پول را سرمايه كسب وتجارتت قرار ده و از درآمد آن براى زندگى ات هزينه كن و وقتى سرمايه اى يافتى، قرضت را ادا نما. من چنين كردم و


1- وسائل الشيعه، ج 14، ص 586؛ خصال، ص 127؛ بحار، ج 10، ص 113 و ج 99 صص 18- 17
2- الدرّالمنثور، ج 2، ص 63

ص: 95

خداوند به كار من خير و بركت داد تا اينكه موسم حج فرا رسيد. قصد حج بيت اللَّه كردم و تصميم خود را با مادرم درميان گذاشتم. مادرم توصيه كرد كه نخست قرضم را ادا كنم و من چنان كردم و آنگاه حج گزاردم.

در بازگشت از سفر حج، در مدينه محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شدم، حضرت پرسيد:

«فَمَا فَعَلْتَ فِي الْأَلْفِ، قَالَ: قُلْتُ رَدَدْتُهَا عَلَى صَاحِبِهَا قَالَ: فَقَالَ لِي: قَدْ أَحْسَنْتَ». (1)

«با آن هزار درهم بدهكاريت چه كردى؟ عرض كردم: آن را به صاحبش بازگرداندم. فرمود: آفرين بر تو، راستگو و امانت دار باش تا شريك مال مردم شوى.» (2) 4- دعا:

گرچه دعا هميشه و همه جا مطلوب پروردگار است و او خود بندگانش را با اين تعبير زيبا، تشويق به آن كرده و فرموده است:

«قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ...»؛ (3)

«بگو (اى پيامبر) اگر دعاى شما نباشد، پروردگارم هيچ اعتنايى به شما ندارد.» ولى همه اوقات و اماكن براى اين كار يكسان نيست و مسجدالحرام و كنار ملتزم از همين اماكن ويژه است و از اين رو در روايات به دعاى در كنار ملتزم توصيه شده و دعاهايى نيز براى آن جا تعليم داده شده است. اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:

«فَقُولُوا وَ مَا حَفِظَتْهُ عَلَيْنَا حَفَظَتُكَ وَ نَسِينَاهُ فَاغْفِرْهُ لَنَا». (4)

« (خداوندا!) آن چه را كه حافظان و كاتبان تو (از گناهانمان) به خاطر سپرده و ثبت كرده اند و ما آن را فراموش كرده ايم، بر ما ببخش.»

و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (پس از التزام) بگو:

«اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ وَ هَذَا مَكَانُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ». (5)

(و بعد از اقرار به گناه) بگو:


1- كافى، ج 5، ص 134
2- سفينةالبحار، ج 2، ص 117، ماده «عبد».
3- فرقان: 77
4- وسائل الشيعه، ج 13، ص 347؛ خصال، ص 617
5- الكافي، ج 4، ص 411

ص: 96

«اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ وَ الْعَافِيَةُ، اللَّهُمَّ إِنَّ عَمَلِي ضَعِيفٌ فَضَاعِفْهُ لِي وَ اغْفِرْ لِي مَا اطَّلَعْتَ عَلَيْهِ مِنِّي وَ خَفِيَ عَلَى خَلْقِكَ». (1)

«خداوندا! از سوى تو رحمت و فرج و عافيت به ما ارزانى مى گردد، خداوندا، به درستى كه عمل من اندك است (ثواب) آن را برايم مضاعف كن، آن چه (گناهانى) را كه از من بر تو آشكار و بر آفريده هايت پنهان است، ببخش.»

البته مى توان در آن جا هر دعاى ديگرى را هم خواند؛ زيرا امام باقر عليه السلام هفت جا و از جمله آن ها ملتزم را از مكان هايى مى شمارد كه دعاى مخصوصى در آن جا لازم نيست قرائت شود (2) و از اين رو امام صادق عليه السلام پس از ذكر دعايى كه براى ملتزم در ادامه حديث فوق ذكر مى كند، مى فرمايد:

«وَتَخَيَّرُلِنَفْسِكَ مِنَ الدُّعَاءِ»؛ (3)

«وخود دعايى (براى خواندن درآن جا) برگزين.»

در دعائم الاسلام نيز همين مسأله آمده است. (4) 5- مكان:

گرچه آداب يادشده، همه از اعمال استحبابى طواف است، ولى از آن جا كه يكى از ثمرات بزرگ حج، آمرزش و تطهير انسان از گناه است و ملتزم به عنوان بخشى از كعبه مكرمه، جايى كه برگزيدگان الهى در آن جا به التزام ايستاده و سفارش ها براى انجام اعمال در آن جا كرده اند، بى ترديد براى رسيدن به آن فيوضات و غفران نبايد از كنار آن به سادگى گذشت، همچنان كه اولياى الهى، چنانچه خواهيم ديد، نگذشته اند و آنان با تعبيراتى كه نشانگر خصوصيت و اهميت آن جا مى باشد، مكان دقيق آن را چنانچه ديديم در گفتار و عمل ارائه داده اند.

پى نوشت ها:


1- الكافي، ج 4، ص 411
2- بحارالانوار، ج 96، ص 214، ح 5؛ خصال، ص 169
3- الكافي، ج 4، ص 411
4- دعائم الاسلام، ج 1، ص 314

ص: 97

ص: 98

ص: 99

حج در آيينه ادب فارسى

طرح جايگزين شود.

ص: 100

ورد به مدينه طيبه

شعر

سلام اى سرزمين وحى و الهام سلام اى شهر شاهنشاه اسلام

سلام اى پايخت پادشاهى سلام اى پايه عرش الهى

سلام اى كان الماس فتوت سلام اى كاخ سلطان نبوت

سلام اى سر در كاخ خدايى حريم بارگاه كبريايى

سلام اى مشرق مشكاة ايمان سلام اى عرشه قنديل رحمان

چه روحى خفته در أنيت تو ملايك محو روحانيت تو

خبردارى كه با اين شوق مدهوش چه جانى را گرفتستى در آغوش؟

در اينجا خفته آن آرام جانها كه دارد از ملايك پاسبانها

چه روحى قدسى اينجا آرميده چه روحانيتى در وى دميده

تو گويى غرفه ها مهد فرشته است به هر در آيت غفران نوشته است

در و پيكر همه آيات و الواح شبستانها عبادتگاه ارواح

چه شهرى! جنت المأواست گويى چه نخلى سدرء و طوباست گويى

چه خاكى و چه اقبالى خدا داد كه چندين بوسه در پاى نبى داد

نشان پاى پيغمبر به خاكش ثريّا سرمه ساى خاك پاكش

مشام جان كن اينجا جلد و چالاك شميم خُلق پيغمبر كن ادراك

ص: 101

به هر طاق از ملايك آشيانهاست همانا غرفه هاى آسمانهاست

افق را ياد عهد وحى و تنزيل هنوزش انعكاس بانگ جبريل

تو گويى در فضا آيات قرآن پراكنده است و چون پروانه پران

به مرغان سپيدى ماند اوراق كه از قرآن پرافشاند در آفاق

صفا آكنده اين آفاق و انفس نسيمش چون مسيحا در تنفس

به چشمان چشمه ها بينى درخشان سرشگ شوق و خجلت پرتو افشان

چه بخششها كه بارد با خجلها چه آرامش كه مى بخشد به دلها

به موجى بيكران ايمان زند برق به دريايى ز رحمت مى شوى غرق

بيان ما رساى اين صفت نيست به قاموس بشر اينجا لغت نيست

چه گويى در مقام بهت و حيرت كه هر دم مى درخشد برق غيرت

در اينجا عقل محو و عشق مات است كه اينجا سرزمين معجزات است

در اينجا جلوه كرده نور پاكان درخشان چهره هاى تابناكان

به روى اين زمينها راه رفتند به جان عرشى، به تن در خاك خفتند

سلام اى مهد انس و آشنايى سلام اى آشيان روشنايى

تو ديدى رحمة للعالمين را شنيدى بانگ جبريل امين را

نگين خاتميت قطب الاقطاب به دورش حلقه هاى خيل اصحاب

على را ديدى و اسباط و اوتاد اباذر ديدى و سلمان و مقداد

چه ريحانهاى روحانى كه ديدى چه گوهرهاى رُمانى كه ديدى

به حرف آى اى حريف سرگذشتى چه رؤياها كه ديدستى بهشتى

حديث از جان و جانان كن ببينم سخن از روح و ريحان كن ببينم

تو را شايد كه با اين لعل خاموش سخن گويى از آن سرچشمه نوش

سخن اينجا وراى حد قال است كه روى اين سخن با اهل حال است

سكوت عشق را اينجا بيانى است كه پهناى فلك با وى دهانى است

***

ص: 102

ص: 103

جارى هاى حج

طرح جايگزين شود.

ص: 104

ويژگى هاى عمره سال 81

موقعيت بزرگ عمليات عمره سال 1381، حاصل تلاش، ايثار و از خود گذشتگى هاى جمعى از ياران صادق و عاشقى بود كه در انجام اين خدمت بزرگ و الهى تنها دغدغه شان همان كلام هميشگى مراد دل هاى خسته شان در دوران اسارت يعنى حجت الإسلام و المسلمين ابوترابى بود كه همواره تأكيد مى نمودند: پاك باش و خدمتگزار.

آنچه در طول انجام اين عمليات بزرگ به چشم مى خورد نظم، انسجام، همدلى و يكپارچگى مجموعه عوامل اجرايى و دست اندركار در ارائه خدمات به ضيوف الرحمان بود به طورى كه آنانى كه صادقانه به قضاوت نشستند، بارها بر اين همه نظم و ايثار در خدمات، تأكيد نمودند.

انجام عمليات بزرگ عمره سال 81 كه براى اولين بار در طول تاريخ، تعداد زائران اعزامى، به مرز 260 تا 270 هزار نفر رسيد، داراى ويژگى هاى بسيار ارزشمندى بود كه به منظور احترام به اين تلاش هاى صادقانه و حفظ اين ارزش ها و تأكيد بر ماندگارىِ آن ها در سنوات بعد، به قسمتى از آن ها اشاره مى شود:

ص: 105

آزاد سازى عمره

از جمله اهداف سازمان حج و زيارت تحقّق آرزوهاى ديرينه مشتاقان زيارت حرم نبوى صلى الله عليه و آله و مسجدالحرام و امكان تشرف آنان بدون هرگونه محدوديت زمانى است. ازاين رو، بر اساس برنامه ريزى جامعى كه در طول سه سال گذشته، با استفاده از فرصت پيش آمده در قوانين جديد عمره عربستان سعوى انجام گرفت، سازمان حج و زيارت با همكارى دو شركت «ارَس» و «وادى نور» موفّق به زمينه سازى لازم براى تشرف صدها هزار مشتاق سفر عمره شد.

بر همين اساس در عمره سال 81 در يك برنامه جامع و منسجم، عمده زائران ثبت نام شده، از قبل، به همراه جمع بسيارى از زائران جديد، توفيق تشرّف پيدا كردند؛ به طورى كه از مجموع 260 هزار نفر اعزامى، حدود 170 هزار نفر از آن ها زائرانى بودند كه در سال 81 اقدام به ثبت نام نموده و در همان سال نيز مشرّف شدند.

بنابراين، مى توان عمره سال 81 را به عنوان نقطه عطفى در نوع اعزام زائران و گذار از مرحله 18 ساله انتظار طولانى براى تشرّف به عمره و رسيدن به شرايط ايده آل ثبت نام و اعزام همزمان ناميد.

سالى كه زائران گرامى بدون گرفتار شدن در محدوديت هاى زمانى و احتمالًا تبعات منفى آن، توانستند به اين سفر معنوى مشرّف شوند.

آمار بالاى تشرف زائران در سال 81 بيانگر اين واقعيت بود كه در صورت داشتن يك برنامه ريزى منسجم و استفاده از ظرفيت هاى موجود، مى توان آزاد سازىِ عمره را آنگونه سازماندهى نمود كه نه تنها پيامد منفى در ارائه خدمات و سرويس دهى نداشته باشد، بلكه در مقابل، زائر ايرانى همچون گذشته به عنوان الگوى نظم مطرح شود.

برنامه ريزى دقيق شركت هاى ارَس و وادى نور موجب گرديد كه نه تنها مسؤولان وزارت حج عربستان بلكه مسؤولان محترم ايرانى كه توفيق تشرف پيدا كرده بودند نيز بارها از اين نظم و انسجام و تلاش عوامل ستادى تقدير و تشكّر نمايند.

بديهى است آنچه در شرايط فعلى مهم است، حفظ شرايط به دست آمده در آزاد شدن عمره است كه نيازمند اتخاذ راهكارهاى جديد، انسجام و

ص: 106

برنامه ريزى دقيق مى باشد و با عنايت به هماهنگى سازمان حج و زيارت با شركت هاى مجرىِ عمليات و همچنين تجربيات غنى و ارزشمند گذشته، به خصوص عمره سال 81، استمرار اين موقعيت ويژه در سال هاى آينده قابل اجرا مى باشد. ضرورت توجه به مشكلات عمره سال 81 و پيشگيرى از بروز آنها در سال هاى بعد، از موارد اجتناب ناپذير براى حفظ اين موفقيت بزرگ است.

تمركز مديريت شركت هاى ايرانى

از ديگر ويژگى هاى مهم عمره سال 81 حضور دو شركت ارس و وادى نور به عنوان شركت هاى طرف قرارداد ايرانى بود. به منظور پيشگيرى از هرگونه تبعات منفى مقرر گرديد تدابير و تصميم گيرى هاى اين دو شركت به صورت متمركز انجام شود و اين امر 9 موجب گرديد تا نه تنها اهداف شركت هاى سعودى درشكستن تمركز وايجاد رقابت ناسالم ميان شركت هاى طرف قرارداد ايرانى محقق نشود بلكه با انسجام ستادهاى اعزام در ايران و همچنين ستادهاى عملياتى در عربستان، زمينه رقابت دو شركت سعودى مودّه و حسام در جهت بالابردن سطح كيفى خدمات و منافع و مصالح زائر ايجاد شود.

هماهنگى ستادها و عوامل اجرايى

موفّقيت در عمليات عمره، به دليل گستردگى و پراكندگى خاص آن، مستلزم ايجاد نظم و داشتن ارتباط سالم و هماهنگى دقيق ميان ستادهاى عملياتى در عربستان و ايران است. هرگونه عدم انسجام و همكارى تعريف شده ميان ستادهاى مكه، مدينه، جده و ايران مى تواند تبعات منفىِ بسيار خطرناك و جبران ناپذيرى را به دنبال داشته باشد كه خسارت هاى آن به صورت مستقيم در عدم سرويس دهى نامناسب، متوجه زائران خواهد شد. همكارى، همدلى و تعصّب عزيزان مسؤول در ستادهاى عمره سال 81 و همچنين انسجام و هماهنگى ميان مديريت هاى شركت هاى ارس و وادى نور و ارتباط آنها با طرف هاى قرارداد، مسؤوليت بعثه مقام معظم رهبرى، دفتر نمايندگى سازمان حج و زيارت در عربستان، كنسولگرى جمهورى اسلامى ايران در جده و ... از جمله ويژگى هاى مهم و باارزش عمره سال 81 بود. حضور مديرعامل شركت

ص: 107

ارس به عنوان مسؤوليت مستقيم هماهنگى عمليات عمره، استفاده از مديران و عزيزانى كه آشنايى كامل به زبان عربى و انگليسى داشتند در مسؤوليت هاى ستادى، در حل مسائل و مشكلات احتمالى در عربستان نقش انكار ناپذيرى را ايفا نمود.

برگزارى جلسات مستمر ميان ستادها، جلسات هماهنگى با حضور همه مسؤولان ذيربط در عربستان، جلسات دو هفته يك بار با كنسولگرى محترم جمهورى اسلامى ايران در جده، برگزارى جلسات مشترك ستادها به صورت ماهيانه و جلسات منظم با طرف هاى قرارداد، آنچنان نظم و انسجامى را حاكم نموده بود كه همه جا بركات اين يكپارچگى و حضور فعال مسؤولان ستادى، انسجام ويكنواختى در تصميم گيرى ها واعمال نظارت دقيق در نحوه سرويس دهى مطلوب به زائران در طول عمليات عمره، به چشم مى خورد.

متمايز بودن سطح خدمات با سنوات گذشته

همانگونه كه در بخش جمع بندى عمليات عمره و نمودارهاى مقايسه اىِ ارائه شده ملاحظه گرديد، كيفيت سطح خدمات در عمره سال 81 نسبت به سالهاى گذشته تفاوت قابل توجهى داشته است كه به صورت مختصر به آن اشاره مى گردد:

اسكان و امكانات اقامتى

در سال 81 استفاده از هتل هاى درجه يك و 5 ستاره، رشدى معادل صد درصد نسبت به سال هاى گذشته داشته است؛ چرا كه در سال 80 فقط پانزده درصد از زائرين اعزامى به هتل هاى درجه يك (5 ستاره) اقامت داشته اند، در حالى كه در سال 81 اين آمار به بيش از 35% اسمى و 100% واقعى رسيد.

همچنين تبديل هتل هاى مودّه و كرم شرايتون مدينه از درجه يك به دو در شرايطى كه اين هتل در طول سال هاى گذشته به عنوان هتل 5 ستاره اجاره مى گرديد و همچنين تنزّل دادن درجه هتل هاى برج العالم در مكه و نجم مبارك و الشرق در مدينه از درجه دو به سه، از ديگر ويژگى هاى عمليات عمره سال 81 به شمار مى رود.

در سال هاى گذشته هتل هاى شهدا و دارالطيبه به عنوان هتل هاى 5 ستاره

ص: 108

اجاره مى شدند، در حالى كه در عمره سال 81 براى نخستين بار از شبكه زنجيره اى هتل هاى شرايتون در مكه و مدينه و همچنين هتل هاى زنجيره اى مركور و حياة ريجنسى استفاده گرديد.

بنابراين، يكى از موارد رضايت مندى بالاى زائران حاكى از ارائه خدمات مناسب در زمينه اسكان بوده است. لازم به ذكر است كه براى نخستين بار كليه هتل هاى اجاره شده در مدينه منوره، در منطقه مركزى مدينه و با فاصله كمتر از 150 متر متمركز شده بودند و در مكه نيز به دليل موقعيت جغرافيايى آن، براى زائران مستقر در هتل هايى كه در فاصله بيش از 300 مترى از حرم اسكان داشتند امكانات حمل و نقل بسيار مناسب در طول شبانه روز فراهم گرديد.

در طول عمره سال 81 تنها مورد، آن هم در همان يك ماهه اول عمليات و بر اساس نظرسنجى هاى صورت گرفته توسط ستاد مكه، موارد اعتراضى از هتل دلّه اجياد مشاهده شد كه بلافاصله ضمن هماهنگى لازم با طرف قرارداد، نسبت به اجاره هتل بسيار مناسب سماهر و انتقال زائران از دله اجياد به اين هتل اقدام گرديد كه اين موضوع را مى توان از جمله اقدامات بسيار مهم در عمليات عمره سال 81 دانست.

حمل و نقل و تداركات

ازديگر ويژگى هاى عمليات عمره سال 81 استفاده از ناوگان زمينى شركت هاى «حافل» و «نقل الجماعى» براى انتقال زائران در مسيرهاى جده، مدينه و مكه بود. بهره گيرى از توانمندهاى مديريتى و ايجاد رقابت سالم ميان دو شركت حمل و نقل زمينى فوق الذكر موجب گرديد كه زائران عمره سال 81 از بالاترين و كيفى ترين ظرفيت هاى خدمات حمل و نقل زمينى در عربستان برخوردار شوند.

نوع خدمات و كيفيت اقلام تهيه شده براى تغذيه زائران نيز در مقايسه با سال هاى گذشته از شرايط مناسب ترى برخوردار بود و با درايت و جدّيت مديريت هاى تداركاتى شركت هاى ارس و وادى نور در عربستان، تلاش گرديد تا براى طبخ غذا از بهترين اقلام خوراكى استفاده شود به طورى كه در طول عمليات عمره براى نخستين بار از گوشت گرم گوسفند ذبح شده و همچنين گوشت مرغ بومى تازه در تغذيه زائران استفاده

ص: 109

گرديد. پر واضح است كه تهيه گوشت گرم در عربستان نه تنها داراى مشكلات مربوط به خود مى باشد بلكه به لحاظ قيمت نيز اين نوع گوشت به طور متوسط در هر كيلو حداقل ده ريال گران تر از گوشت هاى وارداتى مى باشد كه با پافشارى و پيگيرى شركت هاى ارس و وادى نور اين اقدام شايسته در بالابردن كيفيت خدمات براى عمليات هاى عمره و حج انجام شد. قابل ذكر آنكه تنها مشكل موجود در امر تداركات، عدم تجربه كافى عزيزان مجمع ايثارگران در تهيه به موقع اقلام تداركاتى و بعضاً توزيع نامناسب مواد خوراكى با كيفيت پايين تر از شركت هاى ارس بود كه در بخش مشكلات به آن اشاره خواهد شد.

تشكيلات، برنامه ريزى و به كارگيرى نيروى انسانى مناسب

نوع خدمات، با توجه به گستردگى عمليات عمره، به گونه اى است كه داشتن برنامه و تشكيلات مناسب و بهره مند شدن از نيروى انسانىِ كارآمد و خلّاق مى تواند از بروز بسيارى از بحران ها جلوگيرى كند؛ از جمله ويژگى هاى مهم عمره سال 81، داشتن برنامه زمان بندى مصوّب و پيروى جدى از آن، در طول عمليات بوده است. همچنين جذب و به كارگيرى نيروى انسانى لايق، باتجربه و داراى ظرفيت متناسب با حجم عمليات، از ديگر نكات برجسته و مهم نسبت به سال هاى گذشته بود.

حضور جمعى از آزادگان، كه صادقانه و بى آلايش تشنه خدمت به ضيوف الرحمان وزائران حريم يار بودند، و نيز آشنايى اين عزيزان به زبان عربى و همچنين خلاقيت هاى برخاسته از عشق و اخلاص آن ها به اينگونه خدمات، موجب گرديد تا بارها و بارها شاهد صحنه هاى زيبايى از عالى ترين مراتب ايثاروگذشت درارائه خدمات به زائران خانه خداباشيم.

در همين راستا نه تنها گرمى هواى فرودگاه هاى جدّه و مدينه، يا بار سنگين كارومشكلات متعددآن، خللى برروحيه اين عزيزان وارد ننمود بلكه به عكس، ظرفيت اين عزيزان در تحمّل فشارها و سختى ها كه نشانگر تجربه سال هاى رنج و مصيبت در دوران اسارت بود، جلوه اى زيبا از اوج اخلاص آنان را به نمايش گذاشت. اخلاق نيكو و احترام متواضعانه به زائران، كه از آموخته هاى آنان از الگوى اخلاق و فضيلت زنده ياد، حجت الاسلام

ص: 110

والمسلمين حاج سيد على اكبر ابوترابى بود، زائران محترم را بارها و بارها به تحسين واداشت، به طورى كه در اين خصوص با موارد بسيار زيادى از حضور زائران دردفتر وستادهاى عملياتى مواجه شديم كه همراه با ابلاغ سپاس و قدردانى خود همواره دعاگوى خدمتگزاران و دست اندركاران عمره بودند.

افزون بر اين، حضور عزيزان آزاده در كنار ديگر مديران با تجربه و دلسوز ستادى، موجب ايجاد ارتباطات بسيار منسجم با دفتر نمايندگى سازمان حج و زيارت، بعثه مقام معظم رهبرى و كنسولگرى عربستان سعودى گرديد كه به يقين مى توان آن را از جمله ويژگى هاى عمره سال 81 قلمداد كرد.

نقش كنسولگرى جمهورى اسلامى ايران در روند عمليات عمره

از جمله اقدامات مهم كه نتايج بسيار مفيد و قابل توجهى را نيز به دنبال داشت، حضور فعال كنسولگرى محترم جمهورى اسلامى ايران از ابتداى شروع عمليات و هماهنگى و ارتباط با ستادهاى جده، مكه و مدينه بود.

تشكيل جلسات مستمر و منظم جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى مهدوى، كنسول محترم، به صورت هر دو هفته يك بار در مكه و مدينه با ستادهاى ذيربط و حضور ايشان در كاروان هاى خاص، همچون كاروان هاى دانشجويى و پاسخ به پرسش هاى عزيزان دانشجو و همچنين حضور ايشان به منظور استقبال از هيأت ها و شخصيت ها در فرودگاه و ... برخورد گرم و پدرانه شان با مسؤولان عمليات عمره سال 81 در عربستان، موجب دلگرمى و احساس مسؤوليت بيشتر همه عزيزان گرديد. در واقع برخورد مسؤولانه، دلسوزانه و صادقانه كنسول محترم و همكاران ايشان موجب گرديد كه طرف هاى قرارداد نيز باور نمايند كه پشتيبانى اين قرارداد سنگين از طريق نظام صورت گرفته و هرگونه كوتاهى مى تواند تبعات جدى به دنبال داشته باشد.

از ديگر نتايج و بركات ملاقات هاى متعدد كنسول محترم با طرف هاى قرارداد، پايبندى جدّى آن ها به مفاد قرارداد و تأكيد مسؤولان هر دو شركت نسبت به پاسخگويى مطالبات و درخواست هاى زائران ايرانى بود.

ص: 111

بهره گيرى از خدمات دو شركت هواپيمايى

بر اساس هماهنگى سياستگذاران عمره با مسؤولان سعودى و پافشارى سازمان هواپيمايى كشورى عربستان مبنى بر استفاده از هواپيمايى سعودى براى انتقال زائران ايرانى، مقرر گرديد در سال 81 شركت هاى ارس و وادى نور از امكانات پروازى خطوط سعودى در برنامه هاى عمليات عمره نيز استفاده نمايند. اين تصميم به صورت طبيعى مستلزم برنامه ريزى جامع و تلاش مضاعفى در تهيه دو جدول پروازى مختلف براى هر شركت بوده و در نتيجه چهار جدول پروازى براى كل عمليات تهيه گرديد.

حضور دو ناوگان بزرگ حمل و نقل هوايى «هواپيمايى جمهورى اسلامى ايران- هما» و «هواپيمايى سعودى» امتيازات مثبتى در سهولت انتقال زائران فراهم نمود و با افزايش پتانسيل پروازى، اين امكان براى مسؤولان عمره به وجود آمد تا با فراغت و پشتوانه بيشترى نسبت به برنامه ريزى در چگونگى افزايش اعزام زائران اقدام نمايند. قابل ذكر است كه بالا بردن ظرفيت هاى پروازى در فرودگاه جده مى توانست پيامد ترافيك حمل و نقل براى اين فرودگاه را به دنبال داشته باشد. ليكن به دليل پرواز مستقيم هواپيماهاى سعودى به مدينه، هيچگونه خللى در اين زمينه به وجود نيامد و اين وضعيت علاوه بر ايجاد تسهيل در عمليات پروازى، امكان تشرف مستقيم مشتاقان زيارت حرم نبوى صلى الله عليه و آله و قبرستان بقيع را پس از بيست سال فراهم آورد.

اگر چه پرواز مستقيم هواپيماى سعودى به مدينه منوره موجب ايجاد تسهيلات مناسب براى انتقال زائران گرديد اما به دليل عدم آشنايى عوامل پروازى خطوط سعودى با پروازهاى عمره زائران ايرانى و نداشتن تجربه لازم مشكلات متعددى در ابتداى عمليات به وجود آمد كه براى دستيابى به راهكارهاى جديد و پرهيز از اين مشكلات در سال هاى آتى، به ذكر مواردى كه زائران را دچار مشكل و سرگردانى جدّى نموده بود، اشاره مى گردد.

1- عدم پايبندى و رعايت تفاهمات امضا شده اوليه در طول اجراى عمليات، توسط مسؤولان هواپيمايى سعودى.

2- تفاوت قيمت بليت هواپيمايى

ص: 112

سعودى با ايران اير كه در بسيارى از موارد موجب اعتراض زائران مى گرديد.

3- استفاده هواپيمايى سعودى از خدمه پرواز و ميهماندارانى كه حدود نود درصد آنها دختر خانم هاى اندونزيايى با ظاهرى نامناسب بوده و به دليل عدم آشنايى آنان به زبان عربى و يا فارسى به هيچ وجه امكان برقرارى ارتباط با زائر ميسر نبود.

4- نداشتن برنامه غذايى متناسب با ذائقه زائر ايرانى در داخل هواپيما.

5- تغييرات مكرّر جدول پروازى و كاروان ها به دليل تغيير در تعداد صندلى هاى داخل هواپيما كه در مواردى موجب بروز نارضايتى زائرين مى شد.

6- جدا كردن خانواده ها از يكديگر در پروازها، به دليل عدم ارائه شماره صندلى به زائران.

7- عدم ايجاد ارتباط مستمر ميان دفاتر هواپيمايى سعودى در ايران و عربستان و بروز مشكلات جدى در صدور بليت.

8- به كارنگرفتن ميهمانداران ايرانى در پروازها كه اين موضوع نيز با توجه به آمار 100% مسافر ايرانى در هواپيما، خلاف استانداردهاى بين المللى بوده و در مواردى موجب برخورد و ايجاد مشكلات جدى در اين پروازها گرديد.

9- نداشتن نيروى انسانى مناسب و كافى هواپيمايى سعودى در ايستگاههاى پروازى داخل ايران.

10- تأخير در صدور بليت هاى برگشتى به دليل بهره نگرفتن از شبكه بيست و چهار ساعته ارتباطى.

11- عدم هماهنگى مديران هواپيمايى سعودى با مديران پرواز ايرانى به منظور توزيع مناسب و به موقع كارت پرواز.

12- تايپ لاتين اسامى در بليت كه مدير راهنما را در توزيع بليت دچار مشكل مى نمود.

13- نبودن و عدم اختصاص مكان مناسب به عنوان نمازخانه در داخل هواپيما و بروز اعتراض جدى زائران.

ساماندهى ساسكو- بين راههاى (جده- مدينه- مكه)

از جمله اقدامات برجسته و قابل ذكر در عمليات عمره سال 81 را مى توان ساماندهى محل استراحت زائرين در مسير جده- مدينه- مكه نام برد. به دليل

ص: 113

طولانى بودن مسيرجده- مدينه- مكه همه ساله اتوبوس هاى حامل زائران ايرانى براى انجام فريضه نماز و يا استراحت و صرف غذا در محلى به نام ساسكو در فاصله 170 كيلومرى مدينه توقف مى نمايند كه در سال هاى قبل به دليل عدم توجه كافى به مسائل بهداشتى و عدم مديريت ايرانى بر اين مجموعه به اينكه اولين مكان ورود زائران ايرانى پس از فرودگاه جده آن هم بعد از طى سيصد كيلومتر و خستگى مفرط ايستگاه ساسكو مى باشد. لذا در عمره سال هشتاد و يك تلاش گرديد تا با حاكم نمودن يك فضاى متنوع ايرانى و حضور دائم مديريتى فعال در اين مكان نسبت به استقبال زائران به نحو مطلوبى اقدام شود. در عمره سال 81 و به دليل پيش بينى هاى قبلى طرف قرارداد ملزوم به راه اندازى سالن هاى جنبى مختلف رعايت دقيق مسائل نظافتى، اختصاصى بيش از سى مورد سرويس هاى بهداشتى خاصى زائران ايرنى شد به طورى كه اين سرويسها بيش از ورود زائرين ايرانى نظافت كامل شده و اجازه استفاده براى زائرين ديگر كشورها وجود نداشت. نظافت فضاى مجدد و تعويض موكت آن بر اساس جدول تنظيم شده از ديگر اقدامات بسيار مثبت و مفيدى بود كه در واقع اين تغييرات عظيم براى هر زائرى كه در سال هاى قبل توفيق تشرف داشته و كاملًا محسوس مى نمود.

كنترل مواد و اقلام غذايى قبل از توزيع

اگر چه همانگونه كه پيشتر اشاره شد در نحوه مديريت تداركات شركت وادى نور به دليل عدم تجربه جمعى از عزيزان كه مسؤوليت تأمين تداركات را به عهده داشتند دچار مشكل جدى و كمتر توفيق نظارت و كنترل دقيق را به دليل نحوه برخورد اين عزيزان و حمايتى كه بعضاً نيزبه طرق مختلف مى شدند داشتيم ليكن در حوزه كنترل مواد غذايى و با عنايت به برنامه ريزى جامع مسؤولان شركت هاى ارس و وادى نور تلاش شد تا با نظارت دقيق اقلام غذايى نسبت به رعايت بهداشت، تاريخ مصرف كالاها، زمان دريافت و نحوه توزيع از هر گونه اعمال سليقه هاى فردى جلوگيرى و كالاى مورد نياز مديران هتلها در زمان مناسب در محل، توزيع و تحويل گردد. كه اين موضوع گواه همه مديران عزيز و تلاشگر هتل ها؛ از جمله اقدامات مؤثر و

ص: 114

برنامه ريزى شده عمره سال 81 تلقى گرديد.

تسهيلات ويژه

اطلاع رسانى به عنوان ابزارِ تسهيل و روان سازى عمليات در سال 81 مورد توجه ويژه قرارگرفت؛ چرا كه خلأ ناشى از اين امر مهم در سال هاى گذشته و عدم آشنايى وراهنمايى لازم زائران در مراحل مختلف عمليات، موجب بروز اختلالاتى در روند كار مى گرديد. اگر چه تأخيرات اوليه درامضاى قرارداد موجب محدود شدن زمان براى برنامه ريزى هاى لازم در امر اطلاع رسانى گرديد، ليكن با عنايت به تلاش شبانه روزى عزيزان ستادى در ايران، اقدامات مفيدى در اين زمينه صورت گرفت كه ذيلًا به آن اشاره مى گردد.

انتشار كتاب راهنماى عمره و ...

در اقدامات اطلاع رسانى مى توان به انتشار كتاب راهنما كه حاوى نكات مفيد اجرايى كه زائر در طول سفر با آن روبروست و همچنين انتشار پوسترها و تراكت هاى راهنما و اطلاع رسانى در هتل ها به صورت تراكت، پارچه نوشته، اطلاعيه و ... اشاره كرد.

در تهيه و تدوين كتب راهنما سعى گرديد مطالب موجز كه از جامعيت لازم برخوردار باشد، تهيه و در اختيار زائران قرار گيرد. در اين كتاب روند اجرايى عمره از مراحل اوليه ثبت نام، نحوه ارتباط با كارگزار و مدير راهنما در ايران، موارد مربوط به فرودگاه و پرواز، هزينه سفر، ارز همراه مسافر و محل استقرار ستادهاى عملياتى در مدينه و مكه با شماره تلفن و آدرس، قيد گرديده است.

همچنين به منظور آشنايى بيشتر زائران گرامى با فضاى عربستان، برخى از قوانين و مقرّرات اين كشور، وضعيت اقامت، حمل و نقل و بيمه و ساير موارد كه زائر به طور طبيعى با آن روبرو خواهد شد تا بازگشت به ايران همراه با تصاوير ارائه گرديده و در قطع مناسب در اختيار زائران قرار داده شد.

كتاب راهنماى عمره به دليل ويژگى هاى كاربردى آن به بسيارى از سؤالات زائران پيش از وقوع مشكل پاسخ لازم را داده است و طبق بررسى ها و نظرسنجى هاى انجام شده انتشار كتاب در روند اجرايى عمره اثرات بسيار مطلوبى داشته است.

ص: 115

تأمين نيازهاى ضرورى زائران

همچنين به منظور تأمين امكانات اوليه زائر، يك بسته هديه رايگان كه بتواند نيازهاى ابتدايى زائران را پاسخگو باشد از جمله كيف حمل پول، دفترچه يادداشت، كيسه مخصوص كفش و نقشه مكه و مدينه از طريق رابطين استان ها ميان زائران توزيع گرديد كه بدين ترتيب مشكل همه ساله زائرين در گم شدن كفش ها در مسجدالنبى و مسجدالحرام به طور اساسى حل شد.

انتشار پوسترها و تراكت هاى راهنما

به منظور ايجاد يكنواختى و برقرارى بيش از پيش نظم در گروهها و پيشگيرى از سر در گمى زائران در فرودگاه ها و مكان هاى پر تردد به تناسب موقعيت پوستر و تراكت هاى حاوى نكات ضرورى و راهنمايى هاى لازم به صورت زيبا، خوانا تهيه و در مسير ديد زائران قرار گرفت.

نصب تابلوها در هتل ها

باتوجه به اين كه هتل ها يكى ازمراكز اصلى تردد زائران است، به منظور سهولت در اطلاع رسانى و اعلام برنامه هاى از پيش تعيين شده؛ نظير زيارت دوره و همچنين اعلام تذكرات مفيد، تابلوهايى در مبادى ورودى هتل ها نصب گرديد. راه اندازى مطب پزشكان در هتل و ارائه خدمات مؤثر بسيار مورد توجه زائرين عمره سال 1381 قرار گرفت.

همچنين نصب تراكت بسيار زيبا و منقوش به پرچم مقدس جمهورى اسلامى ايران بر روى اتوبوس هاى حمل زائرين ايرانى و مينى بوس هايى كه در مكه مكرمه نسبت به انتقال زائران از حرم و بالعكس اقدام مى نمودند از اقدامات مفيد وارزشمندى بودكه درعمره سال 81 صورت گرفت. اين نوع خدمات علاوه بر عزت بخشيدن به زائران ايرانى در ميان زوار ساير كشورها، موجب پيشگيرى از پرسه زدن هاى بى مورد و سردرگمى زائران به خصوص افراد مسن مى شد.

تدوين دستورالعمل و شرح وظايف دست اندركاران

از آنجا كه در مطالعه عمره سنوات گذشته مشخص گرديدكه عدم آشنايى و اطلاع لازم مديران هتل ها، مديران راهنما و دست اندركاران اجرايى از دستورالعمل ها، تبعات منفى به دنبال

ص: 116

خواهد داشت، لذا به منظور پيشگيرى از اين امر و آماده سازى عزيزان در عمره سال 81 پس از ساعت ها جلسه و كار كارشناسى در آخر جزوه اى تحت عنوان «ره توشه مديران» حاوى اطلاعات لازم از شرح وظايف و چك ليست كارى تهيه و در اختيار آنان قرار گرفت. در نظرسنجى انجام شده از مديران و دست اندركاران عمره به اين نكته پر اهميت پى برده شد كه تنظيم و ارائه اينگونه اطلاعات مى تواند در بالا بردن سطح خدمات تأثير بسزايى داشته باشد.

تهيه پلان هتل ها و موقعيت استقرار زائر

با نظر اجمالى به عمره سال هاى گذشته به اين نتيجه مى رسيم كه از جمله مشكلات جدّى زائران در لحظه ورود به شهرهاى مكه و مدينه، نداشتن كمترين اطلاعات از موقعيت محل استقرار و چگونگى وضعيت اتاق ها بوده است.

مضافاً اينكه ناكافى بودن فضاى ورودى هتل هاى مكه و مدينه و همچنين تجمع زائران در لحظه ورود و خستگى راه منجر به ايجاد مشكل مضاعف گرديده، بازتاب ناخوشايندى را در ميان زائران ايجاد مى كرد. به منظور جلوگيرى از اين نقيصه از جمله اقدام انجام شده در عمره سال 81 كه موجب برطرف شدن تمامى مشكلات فوق گرديد. مشخص شدن دقيق محل استقرار هر كاروان و همچنين توزيع اتاق ها براى هرگروه به تفكيك و اعلام شماره اتاق، نام هتل، شماره تلفن هتل و آدرس آن به زائران محترم قبل از اعزام بود. اين اقدام موجب گرديد ستادهاى عملياتى بتوانند سريعاً نسبت به انتقال بار زائر به اتاق هاى زائران اقدام و از تجمّع بار كه بدترين شكل ممكن را در لحظه ورود زائر ايجاد مى كرد جلوگيرى شود. همچنين بنا به درخواست ستاد عمليات عمره در تهران و همكارى مديران راهنما، ترتيبى اتخاذ شد كه هر زائر قبل از پرواز از كارت شناسايى برخوردار گردد. در روى اين كارت علاوه بر مشخصات كامل زائر، آدرس هتل و شماره اتاق محل استقرار وى در مكه و مدينه قيد شده بود.

اتخاذ چنين شيوه اى موجب گرديد تا سردرگمى زائران به شدت كاهش يافته و به ندرت شاهد گم شدن و يا مشكلاتى از اين دست باشيم. در واقع داشتن چنين كارتى نه تنها امكان راهنمايى زائران سالخورده ويا زائرانى كه از سطح

ص: 117

سواد كافى برخوردار نبودند را براى عوامل اجرايى به وجود آورد، بلكه براى ديگر زائران نيز چنين زمينه اى را فراهم نمود.

قابل ذكر است كه به دليل ويژگى خاص مسجد شجره و يكنواخت بودن لباس احرام تمامى زائران كشورهاى مختلف و نيز تعدد مسيرهاى عبور و درنتيجه بالا بودن آمار گمشدگان، در سال 81 ستاد عمليات مدينه اقدام به استقرار يك واحد امداد گمشدگان در مكان مشخص و با بهره گيرى از خودرو، امكانات صوتى و اطلاع رسانى نمود.

اين اقدام نيز از جمله ويژگى هاى برجسته عمره نسبت به سال هاى قبل بود و مورد توجه و تحسين زائران قرار گرفت.

عمره دانشجويى

از جمله مأموريت هاى شركت وادى نور در عمره سال 81، سازماندهى عمليات اعزام دانشجويان عزيز ومسؤوليت اجرايى عمره دانشجويى بود. اين مسؤوليت خطير داراى ويژگى هاى خاصى است كه مواردى از آن تقديم مى شود.

تشكيل شوراى اجرايى عمره دانشجويى

يكى از تصميمات مهم سال گذشته در شوراى حج، بنا به پيشنهاد جناب حجت الاسلام و المسلمين حاج آقاى رى شهرى تشكيل كميته اى مركب از نمايندگان ستاد عمره دانشجويى- بعثه مقام معظم رهبرى و نمايندگان شركت وادى نور به منظور بررسى تسهيلات سفر عمره براى دانشجويان عزيز بود.

اين شورا موضوع عمره دانشجويى را به صورت خاص پيگيرى كرده و هر دو هفته يكبار گزارش پيشرفت روند اجرايى را مورد بررسى قرار داده و نسبت به راهكار ارائه تسهيلات تصميمات لازم را اتخاذ نمود. در واقع شوراى عمره دانشجويى نقش سياست گذارى را بر عهده داشته و تصميمات متخذه توسط ستاد عمره دانشجويى مستقر در دانشگاه ها به مورد اجرا گذاشته مى شود.

آثار و بركات تشكيل شوراى عمره دانشجويى عبارتند از:

1- تهيه طرح جامع اهداف عمره دانشجويى و برنامه ريزى هاى كلان در خصوص دستاوردهاى گرانسنگ عزيزان دانشجو در اين حركت مقدس و

ص: 118

همچنين بررسى چگونگى انتقال برداشتهاى معنوى به جامعه دانشجويى از طريق برگزارى جشنواره ها، نمايشگاه و همايش و ...

2- تصميم نهايى در تعيين سقف قيمت عمره دانشجويى، تعديل قيمتهاى كلى و چگونگى ارائه تسهيلات مناسب در زمينه پرواز، محل اقامت و حمل و نقل و ... براى عزيزان دانشجو.

قابل ذكر است در جلسه اى كه با حضور جناب حجت الاسلام و المسلمين ترابى مسئول محترم ستاد عمره دانشجويى و همچنين جناب آقاى مهندس اوحدى رئيس مجمع شركتهاى ارس و وادى نور و جناب آقاى مهندس كشاورزيان مدير عامل محترم هواپيمايى جمهورى اسلامى ايران برگزار شد و هواپيمايى جمهورى اسلامى ايران موافقت خود را نسبت به اختصاص تخفيف ويژه به ميزان دويست و پنجاه هزار ريال به ازاى هر دانشجو اعلام نمود. اين اقدام شايسته به همراه ساير تمهيدات و تسهيلات ويژه اى كه شركت وادى نور فراهم نمود، نهايتا موجب تعديل قيمتهاى عمره دانشجويى به ميزان قابل توجهى گرديد.

3- تصميم بر انجام عمليات عمره دانشجويى به صورت متمركز به منظور ارائه تسهيلات بيشتر توسط شركت وادى نور.

به دنبال اين تصميم امكان هر گونه تغيير و يا جابجايى دانشجويان كه احتمالا با مشكل اعزام مواجه مى شدند، فراهم گرديد و در موارد خاصى نيز زمينه اجابت تقاضاى عزيزانى كه مايل به همراه بردن خانواده هاى خود بودند، ايجاد شد.

4- حضور جناب حجت الاسلام و المسلمين ابوترابى رياست محترم ستاد عمره دانشجويى در مذاكرات و مراحل اجرايى عمليات.

از بركات حضور در مذاكرات با طرف قرارداد سعودى قطعى شدن هتل بسيار مناسب طيبه السكنى براى عزيزان دانشجو در مدينه بود. قابل ذكر است كه اين هتل داراى امكانات بسيار عالى بوده و در فاصله بيست مترى مسجد النبى صلى الله عليه و آله واقع شده است. اجاره هتل مذكور و اسكان عزيزان دانشجو در اين هل را قطعا مى توان به عنوان يك موفقيت جدى در عمره سال هشتاد و يك تلقى نمود.

ص: 119

5- هماهنگى لازم به منظور اعزام مديران و روحانيونى كه با ويژگى هاى خاص كاروانهاى دانشجويى سنخيت داشته و داراى انگيزه و علاقه مشخصى براى همراهى با كاروان عزيزان دانشجو بودند. البته در بخش پيشنهادات به اين مسأله توجه جدى شده است كه در انجام عمره دانشجويى در سالهاى آتى به روحيه سؤال پرداز، پوياوخلاق و همچنين سطح علمى و معدل سنى عزيزان دانشجو توجه ويژه اى مبذول گردد.

6- هماهنگى لازم به منظور فراهم نمودن زمينه مناسب براى فعاليت هاى فرهنگى عزيزانم دانشجو در ابعاد مختلف، ارتباط نزديك و عاطفى مسؤلان اجرايى عمره كه عمدتا از عزيزان آزاده هستند با جناب حجت الاسلام و المسلمين ابوترابى در واقع اعتقاد مشتركى نسبت به ارتقاء سطح كيفى خدمات و ارتباط فرهنگى به وجود آمده و موجب گرديد تا زمينه هاى مناسب براى توسعه و ماندگارى فرهنگ دانشجويى نيز ارتقاء يابد به طورى كه عزيزان دانشجو در طول برنامه اعزام شش هفته اى خود در ابعاد فرهنگى- معنوى اين سفر، زيبايى ها و آثار شگرفى آفريدند كه پرداختن به آنها به فرصت مناسب و جامع ترى نياز دارد.

ص: 120

ص: 121

گفتگو

طرح جايگزين شود.

ص: 122

شعر

گفتگو با اميرالحاج

ويژگى هاى حج سال 1381

همه ساله زمانى كه مراسم حج، پايان مى يابد، فصلنامه ميقات حج گفتگويى صميمانه با نماينده محترم ولىّ فقيه، حضرت حجّة الاسلام والمسلمين آقاى محمّدى رى شهرى- دامت افاضاته- برگزار مى كند تا خوانندگان و علاقمندان اين فصلنامه را در جريان چگونگى برگزارى حج گذشته و مسائل و مشكلات آن و نيز فعاليت ها و تلاش هاى اجرايى و فرهنگى به عمل آمده قرار دهد. اكنون نيز در اين گفتگو مسائلى از قبيل موفقيت هاى اجرايى، سياسى و فرهنگىِ حجّ سال 81، نقايص و كاستى ها در انعكاس حج در رسانه ها و ... مطرح شده كه توجّه خوانندگان محترم را به مشروح اين گفتگو جلب مى كنيم:

: از اينكه اين فرصت را در اختيار فصلنامه «ميقات حج» قرار داديد. صميمانه سپاسگزاريم. لطفاً بفرماييد حج سال 1381 چه ويژگى ها و برجستگى هايى داشت؟ و ارزيابى جنابعالى از آن چيست؟

آقاى رى شهرى: ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ .... (1)

ضمن تشكر از مجله گرانسنگ «ميقات حج»، پيش از پرداختن به ويژگى ها و برجستگى هاى حج سال 1381 بايد بگويم: بر اساس آخرين گزارشى كه تهيه شده، در سال گذشته، از كشور جمهورى اسلامى ايران 91914 نفر در قالب 461 كاروان به زيارت


1- اعراف: 43

ص: 123

حرمين شريفين تشرّف يافتند، كه 53% از آنان مرد و 47% زن بودند و از ميان آنها 72% با سواد و 27% بى سواد و بقيه نيز نامشخص بود به دليل اينكه در فرم هاى مربوطه چيزى ننوشته بودند.

همچنين طبق آخرين آمار رسمى كه سفارت جمهورى اسلامى ايران در عربستان، از مسؤولان عربستانى دريافت كرده اند، تعداد زائران كشورهاى اسلامى، مجموعاً 012 431 1 نفر بودند كه 55% آنها را مردان و 45% را زنان تشكيل مى دادند.

ويژگى ها و برجستگى هاى حج 1381

در اين سال تلاش هايى در كنترل تبليغات ضدّ شيعى داشتيم كه با يارى خداوند گفتگوها و مذاكرات و اقدامات انجام شده جنبى به ثمر نشست و بر خلاف سال هاى گذشته، سخنرانان و خطباى مسجد النّبى و مسجدالحرام، مطلبى بر ضدّ شيعه نگفتند، تنها گزارشى كه به ما رسيد و از آن آگاهى يافتيم، اين بود كه خطيب جمعه مسجد قبا اهانت هايى به شيعه داشته است كه مراتب اعتراض خودمان را به مسؤولان مربوطه عربستان منتقل كرديم.

به خلاف سال 1380 كه در آن سال خطيب جمعه مسجدالنبى صلى الله عليه و آله اهانت هاى بسيارى نسبت به شيعه روا داشت و اين امر موجب شد كه ما رسماً به وزير كشور عربستان نامه نوشتيم و شديداً اعتراض كرديم، آقاى نايف، مسؤول دفتر خود را براى توضيح به بعثه فرستادند و ايشان در بعثه مقام معظم رهبرى حضور يافت و اظهار داشت: اين اظهارات ديدگاه مقامات و حكومت عربستان نيست. و اين مسأله را ما جبران مى كنيم و ...

شايان ذكر است كه در اين رابطه توسّط معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، كتابى در ردّ اين خطيب و اظهارات وى نگارش يافت و منتشر شد.

امسال براى نخستين بار، اطلاعيه اينجانب در رابطه با سالِ نو، با عكس مقام معظم رهبرى و رياست جمهورى، در يكى از روزنامه هاى رسمى عربستان چاپ گرديد كه با توجه به محتواى آن، كار نو و تازه اى بود و حاكى از روابط خوب دو دولت است.

نكته ديگر اين بود كه در حج سال 81، كتاب هاى همراه زائران را كمتر گرفتند و برخورد مأموران عربستان در اين سال بهتر از سال هاى گذشته بود.

ص: 124

البته بر فعاليت سلفى ها و روحانيون وهّابى در مكه و مدينه- به خصوص مكه- افزوده شده بود و با پخش كتاب، نوار و سخنرانى در جمع زائران اقداماتى انجام مى دادند، همچنين مبلّغانى به زبان هاى مختلف تربيت كرده بودند كه بر ضدّ اعتقادات شيعه تبليغ مى كردند. اقدامات ايذايى عليه شيعيان داشتند. بعضى از روحانيون ما مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و ... كه طبق ارزيابى هايى كه داشتيم، به نظر مى رسد هيچ يك از اين اقدامات و فعاليت ها، اقدامى حكومتى نبوده است.

مطلب قابل توجه ديگر، پخش برنامه هاى تفرقه انگيز شبكه «المستقلّه» بود كه از طريق ماهواره براى ايجاد اختلاف ميان شيعه و سنى برنامه پخش مى كرد و حتى بعد از حج نيز ادامه يافت.

مطلب قابل توجه اين كه آقاى هاشمى مدير اين شبكه جزو ميهمانان و مدعوّين سعودى ها، در ديدار با پادشاه عربستان بود كه در آن رؤساى جمهور و نمايندگان رؤساى بعثه ها حضور داشتند. در آن ديدار، شخص پيشگفته را در پيشاپيش ميهمانان نشاندند و از وى پذيرايى كردند و اين نشان مى دهد كه به هر حال دامن زدن به اختلاف ميان شيعه و سنى و ايجاد درگيرى، سياستى است كه حداقل بخشى از مسؤلان عربستان از آن حمايت مى كنند.

ويژگى ديگر حج سال 81 اين بود كه بقيع مشكل كمترى داشت. قسمتى از بقيع در نزديكى اطراف قبور مطهّر ائمّه بقيع عليهم السلام را با حصارهاى آهنى محصور كرده بودند و فضا براى زيارت بيشتر شده بود گرچه آنها شايد با هدف ديگرى اين كار را كرده بودند ليكن در مجموع برخورد مأموران بهتر از سال هاى گذشته بود.

ويژگى هاى ديگر اينكه مراسم دعاى كميل، كه توسط بعثه مقام معظم رهبرى همه ساله برنامه ريزى و تشكيل مى شود، در چهار شب جمعه در كنار بقيع برگزار گرديد؛ دو شب پيش از اعمال حج (مدينه قبل) و دو شب بعد از اعمال (مدينه بعد). همه اين برنامه ها به خوبى و باشكوه بسيار برگزار شد.

ويژگى مهم ديگر و در رأس تمامى برنامه هاى تبليغى و سياسى، برگزارى مراسم برائت از مشركين بود كه خيلى خوب و گسترده انجام شد. بعضى از مقامات عربستان خواستند كه اين مراسم برگزار نشود؛ زيرا متوجه بودند كه در شرايط فعلى، كار گسترده تر

ص: 125

است و بنا است از سال هاى قبل باشكوه تر انجام شود، ولى به هر حال اين مراسم با شكوه خاصّى برپا شد.

در كنار مراسم برائت از مشركين ايرانى ها، مراسم خوبى هم توسط لبنانى ها و برخى مسلمانان ديگر كشورها در مسجد الحرام برگزار شد كه بايد نام آن را هم «برائت از مشركين» نهاد. آن برنامه اين بود كه گروهى از زائران خانه خدا كه عمده آنها عرب زبان بودند در مسجدالحرام شعار بر ضدّ آمريكا و اسرائيل دادند. همچنين در جمرات، بعد از پايان اعمال حج، كه شنيده شد يكى از آنان را دستگير و بعد آزاد كردند.

نكته ديگر، پيام مقام معظم رهبرى بود كه با توجه به شرايط سياسى منطقه، بسيار خوب تنظيم شده بود و در مراسم برائت از مشركين، توسط بنده خوانده شد و سپس به زبان عربى قرائت شد. گفتنى است اين پيام، به چهار زبان زنده دنيا ترجمه و در موسم حج پخش گرديد و نيز روى 120 سايت اينترنتى رفت.

و بالاخره حج سال 81 جلوه ارتباط و همبستگى بهتر و قوى ترِ جهان اسلام بود.

گرايش بيشتر مسلمان ها؛ به خصوص متفكّران جهان اسلام، مسؤولان سياسى و فرهنگى كشورهاى اسلامى به جمهورى اسلامى ايران، كاملًا محسوس بود و به خوبى لمس مى شد كه فعاليت هاى سال هاى گذشته در بُعد سياسى، فرهنگى و تبليغى نتيجه داده و سياسيون و متفكّران جهان اسلام بسيار به ما نزديك شده اند و ديدگاه هاى آنها نسبت به آمريكا و غرب تا حدود زيادى به مواضع جمهورى اسلامى نزديكتر شده بود و اينها، هم به جهت فعاليت هايى است كه در گذشته انجام گرفته، و هم به دليل خطاهايى است كه دشمنان انقلاب اسلامى، در رأس آن ها آمريكا و اسرائيل مرتكب شده اند.

ديدارهايى نيز با مسؤولان سياسى و فرهنگى كشورهاى مختلف داشتيم؛ ديدار با وزراى اوقاف الجزاير، تونس، اردن و افغانستان و رؤساى بعثه هاى چين، تايلند و عمان؛ كه مجموعاً اين ديدارها بسيار مفيد و سازنده بود. ديد و بازديدهايى كه توسط بعثه مقام معظم رهبرى، با حدود 50 شخصيت علمى و سياسى انجام گرفت.

: حج سال 81، در زمينه هاى فرهنگى- به طور خاص- چه دستاوردهايى داشت؟

آقاى رى شهرى: در باره ويژگى هاى فرهنگى حج سال 81 چند مورد را مى توان برشمرد:

ص: 126

نخستين آن ها، فعاليّت گسترده و هفتگىِ اطلاع رسانى و توجيه زائران توسّط سيماى جمهورى اسلامى ايران بود، كه براى اولين بار در شبكه 2 توليد و پخش گرديد.

بعثه مقام معظم رهبرى نيز جلسات آموزشى توجيهى بسيار خوبى تشكيل داد و روحانيون كاروانها نيز جلساتى براى توجيه زائران تشكيل دادند كه بسيار مفيد بود و من بدينوسيله از همه آنان تشكر مى كنم.

ويژگى ديگر، فعاليت گروه هاى ارشاد بود كه خوب عمل كردند.

معاونت آموزش وپژوهش، در مورد نظرخواهى از زائران، براى اصلاحات رفتارى حركت خوبى داشت كه اميدواريم به زودى نتيجه آن، در تصميم گيرى هاى سال آينده اعلام شود.

حضور خانم هاى مبلّغه، از ويژگى هاى فرهنگى حج 81 بود، كه تجربه بسيار خوبى براى سالهاى آينده گرديد و در نظر است تعداد بيشترى از اين خانم ها توسط معاونت امور روحانيون گزينش و براى تبليغ اعزام شوند؛ حضور آنها، به خصوص در مسجد شجره بسيار كارساز بود و اميدواريم ان شاءاللَّه با برنامه ريزى كه شده، براى سال هاى آينده، تعداد بيشترى از آن ها به حج اعزام شوند و تا پنج سال ديگر به 500 تن برسند.

همچنين حضور مستمرّ روحانيون در كوه صفا، پشت مقام ابراهيم و در ميقات ها براى پاسخگويى به مسائل شرعى از كارهاى قابل توجه حج گذشته بود.

قاريان برجسته كشور نيز در مسجدالحرام مانند سال هاى گذشته حضور داشتند و برنامه هاى مفيدى را ارائه مى كردند كه مورد توجّه حجاج ديگر كشورها قرار مى گرفت.

: لطفاً قدرى در زمينه دستاوردهاى اجرايى حج 81 صحبت بفرماييد.

آقاى رى شهرى: در رابطه با ويژگى هاى اجرايىِ حج سال 81، چند نكته قابل توجه است:

انتقال زائران، به طور مستقيم از ايران به مدينه، از كارهاى خوب و قابل توجه است كه سازمان حج و زيارت براى نخستين بار توانست بيش از 43 هزار نفر را از ايران به

ص: 127

مدينه منتقل كند و بيش از 36 هزار نفر را از مدينه به ايران برگرداند و اين، در كاهش مشكلات زائران و جلب رضايت آن ها بسيار مؤثر بود.

مسأله اسكانِ بيش از 70% از زائران مدينه، پيرامون روضه نبوى نيز از ويژگى هاى مهم حج سال 81 بود. در حالى كه در سال 80، تنها 40% زائران ايرانى در اطراف مسجدالنبى اسكان يافتند.

بديهى است نزديكىِ مسكن زائران، حضور گسترده آنان در مسجدالنبى و نمازهاى جماعت را در پى داشت و اين بسيار مهم بود؛ هم براى زائران و هم براى بعثه مقام معظم رهبرى.

اجراى طرح متمركزِ قربانى، از امورى بود كه بهتر و بيشتر از سال هاى گذشته انجام شد. براى اوّلين بار، 30 ذابح از ايران برده شد و 87500 كوپن قربانى فروخته شد.

اين كار بسيار موفقت آميز بود كه 67800 نفر توانستند در روز عيد، قربانى خودشان را انجام دهند و 19700 نفر هم روز يازدهم انجام دادند و مسأله طرح متمركز قربانى سبب شد كه همه اين قربانى ها به مردم مستضعف برسد كه حدود 000 20 لاشه توسط كميته امداد امام خمينى قدس سره به لبنان انتقال يافت تا ميان مردم آن كشور و يا فلسطينى ها توزيع شود.

نكته مثبتِ ديگر در اين سفر اين بود كه بار زائران، پيش از مراجعت آن ها به فرودگاه، تحويل گرفته شد و اين موجب شد مشكلاتى كه زائران در سال هاى قبل براى تحويل بار داشتند و در فرودگاه معطل مى شدند، كاهش يابد.

پيشتر طرحى را پيشنهاد داده بودند كه از مقدار روزهاى سفر زائران در مكه كاسته شود.

سازمان حج و زيارت، با توجه به تصميم گيرى هايى كه در شوراى هماهنگى بعثه مقام معظم رهبرى شد، كاروان هايى را تشكيل داد كه طول سفر آنها و توقف زائران در مدينه و مكه بيش از 17 روز نبود. چند كاروان به طور آزمايشى برنامه ريزى شد امّا مورد استقبال قرار نگرفت و سرانجام بنا بر اين شد كه تعداد محدودى از اين كاروان ها امسال اعزام شوند. البته در حج گذشته مجموع طول سفر از 26 تا 28 روز شد كه تقريباً دو الى سه روز از سال گذشته (1380) كمتر شد.

ص: 128

: لطفاً در مورد نقص ها و كاستى هاى حج سال 81، توضيحاتى ارائه فرماييد:

آقاى رى شهرى: دو يا سه نكته هم بايد از ضعف ها، كه باعث نارضايتى زائران شد، بگويم:

يكى طرح متمركز تغذيه است كه جواب مثبت نداد و بسيارى از زائران، از كيفيت غذا ناراضى بودند و وضعيت هم بگونه اى بود كه نمى توانستيم كار ديگرى بكنيم.

حتّى در روزهاى پايانى موسم حج، عده اى مسموم شدند كه سعودى ها آمار را 500 نفر اعلام كردند اما طبق بررسى هايى كه به عمل آورديم، حدود 300 نفر مسموميّت مختصرى پيدا كردند كه يك شبه درمان و ترخيص شده بودند. در هر صورت، اين طرح پاسخ درست نداد، به همين جهت از مسؤولان خواستيم كه فعلًا از اين طرح استفاده نشود مگر اينكه در آينده بتوانند نواقص را برطرف و با كيفيت مطلوب آن را عرضه كنند.

البته چيزى كه سبب شد اين طرح به اجرا در آيد، آن بود كه سعودى ها اجازه نمى دهند در هتلهايى كه در اطراف مسجدالنبى و مسجدالحرام است، غذا پخت شود و هيچ راهى جز اين وجود نداشت.

گفتنى است، طبق سفارش و توصيه هايى كه به مسؤولان داشتم، تصميم گرفته شد كه براى ايّام عمره بگونه اى ديگر عمل شود؛ يعنى پخت غذا به صورت متمركز و يكجا انجام شود، اما نه اينكه به وسيله يك تشكيلات و يك آشپز، بلكه آشپز هر كاروان براى همان كاروان، در يك نقطه خارج از هتل، همگى در كنار هم، پخت غذا را انجام دهند.

لازم به گفتن است كه در مورد مسكن، شمارى از خانه ها مشكل جدى داشتند و سازمان حج و زيارت تلاش هاى زيادى كرد تا جاى مناسبى تهيه شود ولى شمارى از خانه ها مشكل شان همچنان باقى ماند؛ لذا توصيه شد ما به التفاوت قيمت آن ها به زائران داده شود.

مشكل و ضعف ديگر، مسأله نقل و انتقال داخلى مكه بود كه در اين مورد هم برخى از زائران مشكل داشتند، گرچه سازمان حج و زيارت تلاش هاى زيادى كرد، ليكن گويا هماهنگى هاى لازم انجام نشده بود و در هر صورت، طرح انتقال زائران در مكه در سال 80 بهتر و مناسب تر از سال 81 بود.

ص: 129

: حضرت عالى هرسال نسبت به موفقيت هاى حج، همچنين كاستى ها ونارسايى ها، مطالبى را بيان فرموده ايد، براى اين كه اين نارسايى ها در سال هاى بعد تكرار نشود، چه تمهيداتى انديشيده ايد؟

آقاى رى شهرى: يكى از تمهيداتى كه همه ساله براى پيشگيرى از مشكلات سال بعد داريم، ارزيابى نقاط ضعف و قوّتِ عملكرد سال هاى گذشته است.

با توجه به ارزيابى هايى كه داريم و گزارش هايى كه بعد از موسم حج به ما مى رسد و نيز شكايات و پيشنهادهايى كه احيانا زائران مى فرستند، يافتن علل و عواملِ ضعف ها وقوّت ها را براى ما آسان مى كند. مجموع آن ها در شوراى هماهنگى بعثه مقام معظم رهبرى طرح و در مورد آن ها بحث و بررسى و سرانجام برنامه ريزى مى شود تا ديگر در سال هاى بعد تكرار نشود.

علاوه بر اين، كارهاى همه معاونت ها وبخش هاى مختلف، جداگانه ارزيابى مى شود و براى اينكه ضعف ها تكرار نشود و نقاط قوّت تقويت گردد، چاره انديشى و برنامه ريزى هايى صورت مى گيرد. خداوند را شاكريم كه در طول سيزده سال گذشته، كه بنده در خدمت حج بوده ام، هر سال گامى به پيش برداشته ايم.

البته مديريتِ حدود نود هزار نفر، در زمان كوتاه و محدود، آن هم با آن همه برنامه هاى سنگين، طبيعى است كه مشكلات و ضعف هايى را در پى داشته باشد. اما با اين حال، نهايت توانمان را به كار مى گيريم تا نقاط قوّت را تقويت و نقاط ضعف را برطرف كنيم.

نشست ها و ارزيابى هاى دقيق و تخصّصى هم داريم كه در آن نشست ها، موارد به صورت دقيق كارشناسى مى شود، علل و عوامل ضعف ها را پيدا مى كنيم و تا آنجا كه در توان ما است و امكانات اجازه مى دهد، مى كوشيم آن ضعف ها تكرار نشود.

: يكى از توقّعاتى كه مردم از بعثه مقام معظم رهبرى دارند، اين است كه در موسم حج و عمره، كارها به طور دقيق انجام شود و نظارت و ارزيابى درستى نسبت به كارها صورت بگيرد. شما چه ابزارى را براى اين كار در اختيار داريد و اين نظارت ها چگونه عملى مى گردد؟

آقاى رى شهرى: در ايام حج، از چند طريق با مردم در ارتباط هستيم. در امور اجرايى،

ص: 130

ناظرانى داريم كه مرتب با زائران در كاروان ها ارتباط دارند و گزارش هاى روزانه تهيه مى كنند. برخى از مشكلات جزئى و امور رفاهى را، به جهت موقعيتى كه دارند، خودشان حل مى كنند، و اگر مشكل مهم و پيچيده اى به وجود آيد، به بعثه مقام معظم رهبرى انتقال مى دهند و از طريق ما به سازمان حج و زيارت ابلاغ مى شود.

بخشى از مشكلات و نارسايى ها بگونه اى است كه در موسم حج قابل حل است، در همان ايام به برطرف كردن آن اقدام مى شود وگرنه، جزو گزارش هايى قرار مى گيرد كه بايد براى آن تدبير و چاره انديشى كرد تا در سال هاى بعد ديگر تكرار نشود.

در باره مسائل فرهنگى، رابطين روحانيون، با كاروان ها در ارتباط هستند و اطلاع رسانى مى كنند و به ارزيابى فعاليت هاى فرهنگى روحانيون در كاروان ها مى پردازند. اگر روحانى به وظيفه اش درست عمل نكند، ابتدا تذكر مى دهند و اگر ضعفش در حدى باشد كه قابل جبران نباشد، حذف و بركنار مى شود. و همچنين نقاط قوّت و برجستگى هاى آنان نيز به بعثه منتقل مى شود تا تقويت و تشويق شوند.

علاوه بر اين دو شيوه، خودم هم معمولًا در بعثه مقام معظم رهبرى، در جلسات موعظه و توسّل كه همه روزه تشكيل مى شود و زائران شركت مى كنند، حضور دارم و مردم خودشان، به طور مستقيم مطالب خود را منتقل مى كنند و يا در جلسات مراجعات، كسانى كه پيشنهاد يا انتقادى دارند، رو در رو مطرح مى كنند.

: خوشبختانه در دوران مسؤوليت حضرت عالى، فعاليت هاى فرهنگى در حج، عمره و عتبات و ... وسعت و گسترش بيشترى يافته است؛ هر هفته از سيماى جمهورى اسلامى (شبكه 2) نيز برنامه ويژه حج و عمره پخش مى شود و مورد استفاده زائران قرار مى گيرد. آيا به نظر جناب عالى خلأ و كمبود فرهنگى احساس مى شود؟

آقاى رى شهرى: همانگونه كه اشاره كرديد، تلاشهاى بسيارى در امور فرهنگى انجام گرفته و بعثه مقام معظم رهبرى رشد چشمگيرى، به خصوص در سال هاى اخير، در زمينه مسائل فرهنگى؛ مانند تأليف كتب و نشر مجلات و مسائلى كه مربوط به حج و زيارت است داشته، كه از جمله آن ها برنامه «روضه رضوان» است كه از سيماى جمهورى اسلامى ايران مرتّب پخش مى شود و اين كارِ بسيار ارزنده اى است. البته نمى توانيم

ص: 131

بگوييم كاستى و خلأ در كارهاى ما وجود ندارد.

از كارهاى ارزنده در امر تحقيقاتى و پژوهشى، كه تصويب شده و بنا است با يارى و عنايت خداوند توسط معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى اجرا شود، تهيه وتنظيم «دائرة المعارف و دانشنامه حرمين شريفين» است كه اميدواريم به زودى مقدماتش فراهم شود.

و نيز تهيه دانشنامه اى در رابطه با زيارتگاه ها در سطح جهان، از كارهايى است كه بايد به آن اقدام شود. روشن است كه وظيفه بعثه مقام معظم رهبرى، پرداختن به امور فرهنگى در رابطه با «حج و زيارت» است و حج و زيارت هم منحصر به مكه مكرمه و مدينه منوّره و عتبات عاليات نيست. بنابر اين، شايسته و بلكه ضرورى است اين كار تحقيقى توسط بعثه برنامه ريزى و انجام شود، هر چند كار بسيار عظيم و گسترده اى است، ولى بسيار مفيد و ارزنده خواهد بود.

: در سال هاى اخير، ايرانيان مقيم خارج از كشور نيز رغبت و توجه زيادى به حج نشان داده اند و سمينارى هم در موسم حج براى آن ها برگزار مى شود، براى اينكه آمادگى خوبى براى اين سفر معنوى پيدا كنند، به نظر جناب عالى، پيش از آمدن به حرمين شريفين، چه كارهايى را بايد انجام دهند؟

آقاى رى شهرى: ارتباط ايرانيان مقيم خارج از كشور با بعثه مقام معظم رهبرى، هر سال نسبت به سال پيش، بيشتر مى شود و در حجّى كه گذشت (حج سال 1381) اين هموطنان، حضور بسيار خوبى را در بعثه داشتند و بعثه نيز ارتباط خوبى با كاروان هاى آنان داشت و سمينارى هم كه براى آنان برگزار كرديم، شلوغ ترين سمينارها بود و استقبال بسيار خوبى كردند.

يكى از كارهايى كه جمهورى اسلامى ايران بايد انجام دهد و ما به دنبال آن هستيم، اين است كه شبكه «جام جم» كه شبكه برون مرزى است و براى ايرانيان مقيم خارج از كشور برنامه پخش مى كند، برنامه هاى آموزشى در ابعاد مختلف حج، اطلاع رسانى كه چگونه به حج بيايند و چه كنند كه حجشان صحيح انجام شود. براى اين هموطنان داشته باشد و اين مى تواند كمك خوبى براى آنان باشد.

ص: 132

يادم هست كه خانمى در منا نزد من آمد و پرسيد: ما وقتى به سفر حج مى آييم، چگونه مى توانيم به كاروانى ملحق شويم و مناسك و وظايف خودمان را آنگونه كه شايسته است بياموزيم و به آن عمل كنيم؟ رييس سازمان حج و زيارت در آنجا حضور داشت و توضيحاتى براى ايشان داد و راهنمايى اش كرد. معلوم مى شود اطلاع رسانى خوبى صورت نگرفته و اين خانم به حج آمده در حالى كه اطلاع دقيقى ندارد و خيلى از مشكلات اين عزيزان را مى توان با اطلاع رسانى به موقع كم يا مرتفع كرد.

گفتنى است، علاوه بر برنامه ريزى براى آموزش اين دسته از زائران و پخش آن از طريق شبكه جام جم، بايد براى اطلاع رسانى نيز تمهيداتى بينديشيم و بعثه مقام معظم رهبرى و سازمان حج و زيارت بايد براى تهيه اين برنامه ها تلاش كنند تا اطلاع رسانى خوبى انجام بگيرد.

: اكنون سيزده سال است كه حضرت عالى سرپرستى و امارت حج را به دوش داريد و ارزيابى شما در مورد كارگزارى حج مى تواند تعيين كننده باشد، لطفاً بفرماييد با توجه به اينكه در سال هاى نخست، تخلّفات رفتارى در ميان حجاج زياد به چشم مى خورد و به لطف خداوند در سال هاى اخير به جهت فعاليت ها و كوشش هايى كه توسط كارگزاران حج انجام گرفته، در صد بسيارى از آن تخلفات كاهش يافته است، ارزيابى شما در اين باره چيست؟

آقاى رى شهرى: در رفتار زائران، نسبت به سال هاى گذشته، تحوّل زيادى به وجود آمده است. علاوه بر اينكه امروزه زائران در ابعاد مختلف با گذشته تفاوت پيدا كرده اند؛ سطح سواد و فرهنگ عمومى زائران نسبت به گذشته رشد يافته و بيشتر زائران از جهت سن نسبت به سال هاى گذشته جوانترند و همين امر موجب كاهش برخى تخلفات رفتارى شده است فعاليت هاى تبليغى و اطلاع رسانى كه بعثه مقام معظم رهبرى داشته نيز در كاهش تخلّفات رفتارى بسيار مؤثر و مفيد بوده است، ليكن هنوز وضعيت به گونه اى نيست كه ما از آن راضى باشيم و براى رسيدن به مرحله آرمانى، نياز به تلاش و برنامه ريزى بيشترى است. به عنوان نمونه اگر ما بتوانيم اهمّيت نماز اول وقت را جا

ص: 133

بيندازيم و در داخل كشور به صورت فرهنگ عمومى در آوريم، بسيارى از مشكلات در مورد تخلفات رفتارى زائران رفع مى شود.

: يكى از اقدامات بسيار جالب وپسنديده جناب عالى، در حج سال 1381، كه بازتاب گسترده اى در سطح كشور داشت، دعوت از قهرمانِ قهرمانان ايران، آقاى حسين رضازاده بود كه مراسم عقد وى و همسرش در مسجد الحرام برگزار شد و مورد استقبال زياد مردم، به خصوص ورزشكاران و ورزش دوستان قرار گرفت. حضرت عالى نتيجه اين اقدام و بازتاب آن را در ميان مردم چگونه ارزيابى مى كنيد؟

آقاى رى شهرى: انگيزه ما از دعوت آقاى رضازاده اين بود كه ورزشكارانى كه به ارزش هاى دينى اهميت مى دهند شناخته شوند. ابتكار و حركت زيبايى كه آقاى رضازاده، هنگام بلند كردن وزنه از خود نشان داد، سجده جالب و ذكر «يا اباالفضل» او بسيار ارزشمند بود. بنابراين، دعوت از وى، زمينه خوبى شد كه ايشان به عنوان الگوى يك ورزشكار متديّن شناخته شود؛ كسى كه هم به بُعد روحى توجه دارد و هم به بُعد جسمى. به نظر ما داشتن چنين روحيه اى بسى ارزشمند و قابل ستايش است. درحديث است:

«الْمُؤْمِنُ الْقَوِىّ خَيْرٌ مِنْ مُؤْمِن الضَّعِيف».

«مؤمنى كه قوى باشد از مؤمن ضعيف بهتر است».

اگر انسان هم قوى باشد و هم متدين بسيار خوب است. حالا يكى از نظر فكرى قوى است و ديگرى از نظر بدنى.

به هر حال، افتخارى كه ايشان براى جمهورى اسلامى ايران آفريد، ايجاب مى كرد كه بعثه مقام معظم رهبرى نيز در توان و وُسع خود، از اين اقدام تجليل به عمل آورد و انگيزه ما از اين عمل، بازتاب آن نبود، بلكه تنها انگيزه انسانى و الهى داشتيم و خداوند هم به اين كار بركت داد و بيش از آن مقدار كه ما احساس مى كرديم بازتاب و انعكاس پيدا كرد. نه تنها در داخل كشور بلكه تماس هايى كه از خارج كشور گرفته شده نشان مى دهد كه اين مسأله براى آنها هم بسيار جالب بوده است. اميدوارم ان شاء اللَّه همه ورزشكاران ما از اين قهرمان الگو بگيرند و افتخار ظاهرى و باطنى، مادى و معنوى، و دنيوى و اخروى، هم براى كشور و هم براى خودشان به ارمغان آورند.

ص: 134

: با توجه به اين كه در اين مراسم حضور داشتيد و عقد را جارى كرديد و به هنگام عقد، اشك از ديدگانتان جارى شد، بفرماييد در آن لحظات چه احساسى داشتيد؟

آقاى رى شهرى: احساسى را كه در آن حال، در مسجدالحرام به من دست داد، الآن نمى توانم درست بيان كنم؛ چون آن حالت ها و لحظه ها قابل انتقال نيست. در هر حال، بيشتر به دو جهت منقلب شدم؛ يكى اينكه در آن لحظه وقتى نام ولى عصر (عجّ) را در كنار كعبه بردم و به ياد آن حضرت افتادم حالم منقلب شد. جهت ديگر اين بود كه ديدم يك جوان متديّن، چنين توفيقى را پيدا كرده است كه در كنار خانه خدا اين مراسمِ باشكوه و معنوى، براى او برگزار مى شود.

: در عمره سال گذشته برخى مشكلات به خاطر درست رعايت نكردن حجاب توسط بعضى از بانوان به وجود آمد كه حتّى در مواردى به خطبه ها (در مدينه) نيز كشيده شد و همانگونه كه مى دانيد، در سال جارى (1382) نيز قرار است چيزى حدود 370 هزار زائر به عمره اعزام شوند. حال چه توصيه هايى به زائران به ويژه خواهران داريد؟

آقاى رى شهرى: كسانى كه براى زيارت خانه خدا و حرم نبوى تشرّف پيدا مى كنند، بايد آمادگى روحى و معنوى پيدا كنند براى بهتر استفاده كردن از فرصت ها و لحظه ها در سرزمين وحى و بدانند كه اين سرزمين با سرزمين هاى ديگر تفاوت دارد و مى توانند در اين مدّت كوتاهى كه در جوار خانه خدا و محضر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و ائمه بقيع عليهم السلام هستند، دنيا و آخرت خويش را تضمين كنند و لحظه هاى به دست آمده را، كه عمرى آرزويش را داشتند، ارزان از دست ندهند و بكوشند مسائل فقهى و نيز اسرار و معارف و ادب حضور در محضر خدا و پيامبر را بياموزند.

و امّا در مورد خانم ها، همانگونه كه اشاره كرديد، در عمره سال گذشته مشكل جدى وجود داشت، كه حتّى مقام معظم رهبرى هم در اين مورد به بعثه تذكر دادند!

لذا از خواهرانى كه تشرّف به حج پيدا مى كنند، تقاضا داريم احترام حرم نبوى را حفظ كنند و كارى نكنند كه خداى ناكرده قلب مقدس رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و حضرت زهرا عليها السلام از آن ها آزرده شود و مورد نفرين آن بزرگواران قرار گيرند؛ چرا كه رعايت نكردن شؤون دينى توسط شيعيان، هتك حيثيت شيعه است و موجب مى شود كه اشخاصى چون

ص: 135

خطيب جمعه مسجدالنبى آن را به عنوان نقطه ضعف ايرانى ها مطرح كنند.

دل حضرت زهرا عليها السلام از اين وضع به درد مى آيد و خداى ناكرده، نه تنها آخرت، كه دنياى آنها هم تباه مى شود.

دستور العمل بعثه اين است كه كاروان ها در ثبت نام بگونه اى عمل كنند كه چنين مشكلاتى پيش نيايد. اگر كسى بنا دارد حجاب را رعايت نكند، از او ثبت نام نكنند و تذكر دهند كه شرط حضور در اين اماكن مقدس، داشتن ادبِ حضور است و مهم ترين ادب حضور براى خانم ها رعايت حجاب است.

: از اينكه اين فرصت را در اختيار ما قرار داديد، صميمانه از حضرت عالى سپاسگزاريم.

آقاى رى شهرى: من هم از جناب عالى و تمام همكارانتان تشكّر مى كنم.

پى نوشت ها:

ص: 136

ص: 137

نقد و معرّفى كتاب

طرح جايگزين شود.

ص: 138

تجلى سير و سلوك عرفانى در حج

ابو القاسم آرزومندى

هر چند «كمال بندگى» در پذيرش بى چون و چراى سخن معبود و گردن نهادن به خواست اوست، با اين همه، كشف حكمت و مقصود باطنىِ عبادات، بر بينش بنده مى افزايد و او را در پيمودن راه بندگى راسخ تر مى سازد و بسيارى از شبهه ها و ترديدها را از دل و جانش مى زدايد. از اين رو، گاه در روايات به رمز و راز عبادات پرداخته و از اسرار آن پرده برداشته شده است و حكيمان و عارفان اسلامى نيز با دستمايه قرار دادن اين قبيل روايات، به طور مبسوط به اين عرصه گام نهاده اند.

آقاى ابوالقاسم قزوهى، در پايان نامه كارشناسى ارشد خود «تجلّى سير و سلوك عرفانى در حج»، با برگزيدن چنين رويكردى و با بهره جستن از حديثى طولانى از امام سجاد عليه السلام و سخنان اهل سلوك و عرفان، به حج- كه داراى اعمال گوناگون و راز آلودى است- مى پردازد.

نويسنده، اثر خود را با مقدمه اى كوتاه آغاز مى كند و در هفت فصل (هفت منزل) به شرح و تفسير و تحليل اعمال حج مى پردازد و با شعرى از جامى به كلام خود خاتمه مى دهد:

فصل اول (منزل اول): احرام، تجلّى توبه

عناوين: وعدگاه ملاقات، احرام جاودانه، توبه از ديدگاه عرفا، مقدمات، مقارنات و

ص: 139

اركان توبه، درجات توبه، احرام تجلّى توبه، نداى لبيك، تلبيه.

در اين فصل، كه بيشتر بر محور توبه و شرايط و مراتب آن است، احرام بستن به امتناع ورزيدن از هر آنچه كه مانع ذكر و طاعت خداوند باشد، معنى شده است؛ چنان كه امام سجاد عليه السلام از شبلى مى پرسد:

آيا هنگام بستن احرام، قصد كردى هر چه كه خدا حرام كرده، بر خويش حرام گنى؟ گفت: نه. فرمود: پس تو در حقيقت مُحرِم نشده اى.

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده:

جامه صدق و صفا بپوش و از آنچه مانع ذكر خداوند بزرگ است و تو را از اطاعت او محجوب مى گرداند، احرام بند!

فصل دوم (منزل دوم): طواف، منزلگاه قُرب

عناوين: حرمت حرم، كعبه جلوه عرش خدا در زمين، كعبه خانه آزاد، خانه پاك براى پاكان، حال قرب در عرفان، طواف منزلگاه قرب، حجر الأسود، دست در دست خدا، نمازِ طواف.

حديث امام سجاد عليه السلام در اين فصل ادامه مى يابد. بنا بر سخن امام عليه السلام، ورود حاجى به حرم بايد همزمان با اين قصد باشد كه از بدگويى و غيبت هر مسلمانى بپرهيزد. طواف كعبه، اولًا بايد به منظور آزاد شدن انسان از شهوت و غضب باشد تا انسان نيز پاك و فرشته وش گردد. از نگاه امام سجاد عليه السلام، كشيدن دست بر حجرالأسود، پيمان با خداوند است در حفظ حريم هاى الهى.

فصل سوم (منزل سوم): سعى صفا و مروه، تجلّى خوف و رجاء

عناوين: پويشى هدفمند، جرعه معرفت، خشيت و رحمت، خوف و رجاء از ديدگاه عرفا، سعى صفا و مروه، تاريخچه و علت سعى، سعى صفا و مروه تجلّى خوف و رجاء.

سلوك حاجى، در سعى ميان صفا و مروه ادامه مى يابد. اين تلاش و اين آمد و شد، كه چندين بار تكرار مى شود، حركت در ميان دو انديشه بيم و اميد است كه بسان دو بال

ص: 140

سالك براى پرواز در آسمان قرب الهى هستند. او از بار گناه و پايان كار هراسناك ست، اما در آن سو، لطف و رحمت بى كران حق را مى بيند و به اميد سيراب شدن از زمزم عطوفت الهى، از تلاش و حركت باز نمى ايستد. با اين رفت و برگشت، او به صفا مى رسد و به مردانگى بار مى يابد؛ صفاى دل و مردانگى در راه خدمت.

فصل چهارم (منزل چهارم): عرفات، تجلّيگاه يقين

عناوين: عرفات و معرفت، يقين در عرفان، علّت ناميده شدن عرفات، پيشينه تاريخى، عرفات سرزمين يقين و معرفت، عرفات محلّ اعتراف به گناه و توبه، عرفات يادآور عرصات قيامت، جبل الرحمه، فرازهايى از دعاى شريف عرفه.

عرفات، وادى شناخت و آگاهى است. در اين وادى بايد حاجى به اين آگاهى برسد كه همه دانش ها و معارف از آن خداوند و لوح سرنوشت انسان به دست پروردگار است و همو بر نهان ها و قلب ها آگاه و داناست.

درباره علت تسميه عرفان به اين نام، صاحب اثر سه قول را مهم تر دانسته است:

1- عرفات سرزمين شناخت، معرفت و يقين است.

2- عرفات محل اعتراف به گناه، توبه و برخوردارى از رحمت و مغفرت خداوندى است.

3- عرفات يادآور عرصات روز قيامت است.

سپس براى هر يك از اين اقوال، توضيحات و رواياتى را ذكر مى كند.

گذشته از اين، عرفات يادآور دعاى عرفه امام حسين عليه السلام، امام عشق و عرفان و شهادت نيز هست. از اين رو، نگارنده فرازهايى از اين دعاى بلند معنا را، همراه با توضيح و تحليل مى آورد.

فصل پنجم (منزل پنجم): مشعر الحرام محلّ مشاهده

عناوين: مشعر شعور، مشاهده در احوال عرفات، مشعر الحرام سرزمين مشاهده، وجه تسميه منا، امان مردم، قربانگاه شمع.

حاجى سالك، در ادامه سلوك معنوى خويش، به مشعر الحرام وارد مى شود. او در

ص: 141

اين مرحله بايد با شعار و شعور پارسايان همساز شود و خشيت الهى را به قلبش رهنمون سازد. مشعر الحرام، حرم الهى است كه ورود به آن، تنها پس از گذر از مراحل پيشين ميسّر مى گردد. اينجا محل ذكر خدا و مشاهده جمال الهى است؛ نقطه پايان هجر و آغاز وصال و لقا است.

اما «منا» سرزمين تمنّا و آرزو است، چنان كه از امام رضا عليه السلام نقل شده:

در اين جايگاه، جبرئيل به ابراهيم عليه السلام فرمود:

يا ابراهيم! آنچه خواهى از پرودگارت تمنّا كن.

البته ناگفته آشكار است كه بت شكنى چون ابراهيم خليل عليه السلام، آرزويى جز بريدن از تعلّقات، و رضا و تسليم در برابر خداوند ندارد؛ پس پيروان او نيز اين تمنّا را در دل خويش مى پرورانند و از حق مى خواهند؛ بايد خليل آسا تسليم حق باشند.

امام سجاد عليه السلام در گفت و گو با شبلى، منا را محلّى براى اين مقصود دانسته اند كه شخص عهد كند كه مردمان را از زبان و قلب و دست خويش در امان بدارد؛ كه در اين صورت، رضايت دوست نيز حاصل مى گردد.

پس از آنكه، با رمى جمرات، شيطان را از قلب خويش دور ساخت، بايد طمع را نيز قربانى كند و موانع قرب و رضاى الهى را از ميان بردارد.

فصل ششم (منزل ششم): رمى جمرات، تجلّى توكّل

عناوين: مقام توكّل در عرفان، رمى جمرات تجلّى توكل، پيشينه تاريخى، رمى جمرات نبرد با شيطان درون و بيرون.

نگارنده اثر، درباره پيشينه تاريخى رمى جمرات، سه احتمال را، با توجه به روايات، بيان داشته است:

1- اين عمل را حضرت آدم عليه السلام، جهت راندن شيطان انجام داده است.

2- ابراهيم عليه السلام جهت دور ساختن شيطان انجام داده است.

3- و يا اين عمل يادآور سنگ هايى است كه ابراهيم خليل عليه السلام به قوچ قربانى زد.

با توجه به دو احتمال نخست، برخى گفته اند رمى جمرات سه گانه، حاكى از آن است كه انسان بايد در مسير قرب الهى سه طاغوت را طرد كند؛ طاغوت درونى (نفس

ص: 142

امّاره)، طاغوت بيرونى كه شامل دو گروه است: شياطين جنّى؛ شياطين انسى (دشمنان دين و انسانيت).

فصل هفتم (منزل هفتم): قربانى و تقصير، تجلّى رضا و فنا

عناوين: رضا عالى ترين مقام، فنا غايت عرفان، قربانى و تقصير تجلّى رضا و فنا، قربانى تجلّى رضا و فنا (پيشينه تاريخى)، قربانى در شريعت اسلام، اسرار قربانى، تقصير تجلّى رضا و فنا.

عارف و سالك الهى، پس از طىّ منازل پيشين، به مقام رضا و فنا نايل مى شود. رضا، با توحيد و توكّل حاصل مى شود؛ رضايت به قضاى الهى و فنا، نتيجه فضل و رحمت الهى و علّت آن رؤيت جمال حق به چشمه دل و الهام و افاضه خداوند به قلب است.

پيشينه قربانى از زمانى است كه انسان در انديشه تقرّب به معبود، قربانى مى كرده و آن را وسيله اى جهت رسيدن به خواست ها و برطرف ساختن حوادث سهمگين، آسيب ها و زيان هاى فردى قرار مى داده است. از گزارش هاى تاريخى بر مى آيد كه بيشتر قربانى ها، انسان ها بوده اند؛ مانند اطفال دختر و پسر؛ به ويژه نخستين فرزند، دختران باكره، اسراى جنگ، بردگان و گنهكاران.

با پيشرفت و گسترش انديشه دينى، رفته رفته اين شيوه ضدّ انسانى نزد بسيارى از امت ها متروك و مطرود مى گردد و حيوان هايى چون: گاو، گوسفند و ... جايگزين انسان مى شود. ظهور شريعت اسلام، مهر بطلان بر پيرايه هاى خرافه انگيز قربانى زد؛ رنگ و جلوه اى الهى به آن بخشيد و رمز فنا گرديد. به علاوه دستور رسيد كه: «گوشت آن را بخوريد و تهى دستان را نيز از آن اطعام كنيد» (1) اين عمل كه به تأسّى از ابراهيم خليل الرحمان است، سمبل و نماد قربانى كردن خود و وصول به مقام فناى فى اللَّه است.

پى نوشت ها:


1- حج: 28

ص: 143

خاطرات

طرح جايگزين شود.

ص: 144

چند گزارش از سفرهاى حج

از دوره صفوى

رسول جعفريان

سفر زيارتى شيعيان ايران به حرمين شريفين، يكى از ابعاد زندگى دينى اجتماعى آنان در دوره صفوى است. در اين زمينه، موضوعات مختلفى مى تواند مورد بحث قرار گيرد. نويسنده اين سطور، تاكنون چند مطلب و مقاله در اين باره منتشر كرده است:

نخست انتشار سفرنامه حجّ بانوى اصفهانى، همسر ميرزا خليلِ رقم نويس، از اواخر روزگار صفوى است كه شامل 1400 بيت شعر زيبا در باره سفر او از اصفهان تا مكه مى باشد و حاوى اطلاعات جغرافيايى و سفرنامه اى ارجمندى در اين زمينه است. (1) دوم مقاله مفصلى است با عنوان «پاره اى از مسائل حجاج شيعه و شيعيان مقيم حرمين شريفين در دوره صفوى» كه ضمن آن به مسافرت علما ومردم شيعه به حرمين شريفين و برخى از دشوارى هاى آنان پرداخته شده و در مجلد دوم كتاب «صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست» به چاپ رسيده است.

سوّمين بحث «مناسبات اصفهان و حجاز در دوره صفوى» است كه در آن رابطه دولت و مردم ايران با سادات مدينه بررسى شده و در مجلد يازدهمِ «مقالات تاريخى» به چاپ رسيده است. دو مقاله اخير در مجله «ميقات حج» هم نشر يافته است.


1- تهران، نشر مشعر، 1373

ص: 145

آنچه دراينجا ارائه شده، اطلاعات ديگرى است كه به نوعى مربوط به زائران شيعه به مكه و مدينه در دوره صفوى و برخى از خاطرات آنها در طول مسير يا در آن دو شهر مقدس است. اين مطلب براى نخستين بار در اينجا منتشر مى شود.

اين اطلاعات در باره موضوع مورد بحث، از پنج منبع فراهم آمده است:

اول؛ از كتاب الدرّ المنثور از شيخ على جبل عاملى (م 1104) كه در اصفهان مى زيسته و خاطرات خود از سفرهايش به مكه را گزارش كرده است. اين كتاب در حوالى سال 1076 تأليف شده است.

دوم؛ از كتاب تذكره صفويه كرمان از مير محمد سعيد مشيزى بردسيرى كه آقاى باستانى پاريزى آن را به طبع رسانده و از دو دهه پايانى قرن يازدهم هجرى است.

سوم؛ از ديوان على نقى كمره اى (م 1029) كه از يكى از شهداى ايرانى در مكه ياد كرده و شعرى در باره او سروده است.

چهارم؛ از ديوان محتشم كاشانى كه او هم به مناسبت از دو مورد ياد كرده است.

پنجم؛ كتاب نوادر ملامحمد صالح قزوينى كه از آن كتاب هم چند حكايت در باره سفر حج نقل شده است.

بهره اى هم از خلاصة التواريخ براى ياد از يك فرمان در ارتباط با سفر حج گرفته ايم كه خواهد آمد.

*** شيخ على جبل عاملى و سفرنامه اش به مكه

شيخ على (3- 1004/ 1104) (1) بن محمدبن حسن بن شهيد ثانى، يكى از علماى سرشناس شهر اصفهان در دوره اخير صفوى بود. وى از نسل علماى عرب مقيم اصفهان بود كه همچنان بر حفظ فرهنگ عربى خويش تأكيد داشت و نسبت به برخى از علماى ايرانى زمانش كه صاحب منصب بودند، چندان خوشبين نبود. (2) پدران وى از شهيد ثانى به اين سوى، همه عالم بودند و به رغم آن كه صفويان دعوت هاى مكررى از آنان براى آمدن به ايران داشتند، اما آنان از آمدن خوددارى كردند. بااين حال، شيخ على به ايران آمد و تا پايان عمر در


1- خود در كتاب الدر المنثور، تاريخ تولدش را در ربيع الأول سال 1003 يا 1004 عنوان كرده است. الدر المنثور، ج 2، ص 245
2- اين ديدگاه هاى وى را مى توان در آنچه وى در باره محقق سبزوارى نوشته و صاحب روضات آن مطالب را آورده، مرور كرد. بنگريد: صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست، ج 2، ص 709

ص: 146

اصفهان زيست.

يكى از آثار برجاى مانده از وى كه حاوى نكات دقيقى از زندگى و خاندان خود وى، همچنين شمارى از علماى وقت جبل عاملى و نيز آثار و كتاب هاى برجاى مانده از آنان است، كتاب الدرّ المنثور من المأثور و غير المأثور است.

اين اثر كه نوعى اثر كشكولى است، حاوى مقالات مختلفى در باره مسائل فقهى و تفسيرى و نيز اطلاعاتى از تاريخ فرهنگى و علمى اين دوره است. اهميت اين كتاب يكى هم اقتباس مؤلف از آثارى است كه اصل آنها از ميان رفته و شايد يكى از مهم ترين آنها شرح حال خودنوشتى است كه شهيد ثانى براى خودش نگاشته و متن آن در اين كتاب به چاپ رسيده است. شيخ على صاحب كتابخانه مهمى از آباء و اجداد خود متون و مطالب را از آن آثار براى ما نقل كرده كه مع الأسف اصل آن آثار از ميان رفته و تنها اندكى از آن با تلاش شيخ على از شامات به ايران انتقال يافته است. (1) شيخ على در جايى از كتابش، شرح حال كوتاهى از اجدادش به دست داده و در ادامه شرح حالى هم از خودش نوشته است. در ضمن اين شرح حال، اشاراتى به سفرش به مكه و برخى از رخدادهاى مربوط به آن دارد كه با قدرى تسامح مى توان از آن به عنوان سفرنامه مكه يا خاطراتى از سفرهاى حج ياد كرد.

زمانى كه مصيبتى دامنگير خانواده آنان در جبل عامل شده و بيش از يك هزار كتاب آنان در آتش سوخت، پدرش عازم عراق شد. اين زمان شيخ على شش ساله بود. اندكى بعد وى همراه مادر و برادرش زين الدين راهى كرك نوح شدند و مدتى در آنجا ماندند.

برادرش كه دوازده ساله بود، از آنجا و گويا به هدف تحصيل، راهى عراق شد.

شيخ على هم عازم مكتب شده به فراگيرى قرآن مشغول گرديد و در نُه سالگى آن را ختم كرد. شيخ على از مادرش ستايش مى كند و از اين كه مهربانى و ملاطفت فراوانى در حق وى داشته است سخن مى گويد. پس از آن به تحصيل نزد شاگردان جد و پدرش كه نامشان را هم آورده، مشغول گشت. وى با آن كه سن اندكى داشت، همزمان به زمين هاى كشاورزى رسيدگى مى كرد و به تحصيل هم اشتغال مى ورزيد وى در سن شانزده سالگى در سال 1032 يا 1033 پس از درگذشت پدرش به سال


1- وى كه نواده شهيد ثانى بود، برخى از آثار شهيد را به خط او در كتابخانه اش داشت كه افندى آنها را در آنجا ديده است. رياض العلما، ج 1، ص 233 به توضيحات خود شيخ على در باره كتابخانه خانوادگى شان و اين كه چه مقدار ازآنها از ميان رفته بنگريد در: الدر المنثور، ج 2، ص 203- 204

ص: 147

1030 عازم مكه مى شود. (الدرالمنثور، 2/ 239) گفتنى است كه پدرش در اين سال، در شهر مكه درگذشت. (1) بنابر اين جداى از اعمال حج، ممكن است به قصد زيارت مزار پدرش در مقبره معلى عازم اين سفر شده باشد.

بايد توجه داشت كه اين زمان شمار فراوانى از علماى شيعه عرب و ايرانى در مكه زندگى مى كردند و گهگاه در ميان اشراف و امراى مكه، كسانى هم بودند كه دلبستگى به تشيع امامى داشته و از علماى امامى مذهب استقبال مى كردند. ما نمونه هايى از اين موارد را در جاى ديگرى آورده ايم. اما از همين كتاب «درّالمنثور» هم مى توان در اين زمينه كمك گرفت و نشان داد كه ميان علماى شيعه وبرخى از اشراف مكه پيوندهايى بوده است؛ از آن جمله اين آگاهى اوست كه پدرش شيخ محمد (م 1030) پس از تكميل تحصيلات خود نزد پدرش شيخ حسن- صاحب معالم الاصول- و همچنين سيد محمد صاحب مدارك الأحكام- راهى مكه شد و براى پنج سال در آن جا اقامت گزيد. اين زمان ميرزا محمد استرآبادى هم در مكه بوده و ميان آنان دوستى و الفت فراوان وجود داشته است. وى در تدوين كتاب «رجال الكبير» استرآبادى هم به وى كمك فراوانى كرده است. بعد از آن به وطنش باز گشته اما در پى برخى دشمنى ها و حسادت ها به كربلا رفت و مدتى طولانى در آنجا ماند، و به تربيت شاگردان عرب و عجم مشغول گشت. يك روز در حالى كه بر بالاى بام مشغول نماز بود، كسى تيرى به سمت او پرتاب كرد كه از كنار سينه اش گذشت. به دنبال اين حادثه، مجدداً وى عازم مكه شد. مدتى در آنجا بود، باز به عراق برگشت و براى بار سوم به مكه رفت و تا پايان عمر همانجا بسر برد. در همين دوره، گهگاه به نقاط ديگرى هم مسافرت داشته و از جمله مدتى در دمشق با علماى اهل سنت حشر داشته و نزد آنان تحصيل كرده است.

شيخ على از يكى از اساتيد سنى او و برخوردى كه شاگردان آن استاد با پدرش داشته اند ياد كرده است. وى در آنجا از همشهرى هاى خود شاگردانى هم داشت كه يكى ازآنان شيخ حسين مشغرى عاملى بود و «شرح الاستبصار» شيخ محمد به خط اين مشغرى نزد شيخ على بوده است.

(الدر المنثور، ج 2، ص 211- 212)

برادر شيخ على، يعنى زين الدين


1- رياض العلما، ج 5، ص 61

ص: 148

(1009- 1064) مدت ها در مكه بوده و در همان شهر هم درگذشته و در كنار قبر پدرش شيخ محمد مدفون شده است.

شيخ على با ستايش فراوان از وى مى گويد: در همان سال درگذشتِ او، وى هم در مكه بوده و در روز عرفه تا روز درگذشت او يعنى 29 ذى حجه همراه او بوده است. (الدرالمنثور، ج 2، ص 231)

گذشت كه شيخ على در حالى كه شانزده ساله بوده، عازم سفر حج مى شود. البته خودش تولّدش را 1003 يا 1004 دانسته و با توجه به اين كه مى گويد سال 1032 يا 1033 به سفر حج رفته، قاعدتاً بايد نوزده ساله يا بيست ساله بوده باشد.

وى مى نويسد كه در اين سفر براى من اتفاقات جالبى افتاد؛ از جمله آن كه من سوار بر قاطر بودم و شتران ما در پشت سر ما حركت مى كردند. رفيقى هم داشتيم كه يك برده هندى داشت. من در دستم كاردى داشتم كه افتاد و طبعا نمى توانستم آن را بردارم. آن برده هندى كه پشت سر ما بود، روى شتر خوابش برده و روى زمين افتاده بود. وى كه درست نزديك كارد من افتاده بود، آن را برداشت و براى من آورد.

وى همچنين در محلّى با نام «مبرك الناقه» كه يك تنگه بوده و تنها يك قطار يا حداكثر دو قطار شتر مى توانستند همزمان از آنجا عبور كنند، اشيايى را به جا مى گذارد كه باز به طور اتفاقى، يك نفر از حجاج، آنها را برداشته و به او مى رساند.

در اين سفر شيخ حرّ عاملى هم با آنان همسفر بوده است. وى مى گويد كه كاروان شام دو قسمت بود: «مقاطره» و «شعاره»؛ مقاطره آنان بودند كه سواره حركت مى كردند و شعاره افرادى بودند كه در جلو و عقب و راست و چپ آنان پياده مى رفتند. شيخ حرّ جزو شعاره بوده است. در اينجا هم باز چيزى از دست شيخ على مى افتد كه از اتفاق آن را شيخ حرّ بر مى دارد و به او مى دهد.

شيخ على مى نويسد: وقتى داخل مكه شدم، همراه يك نفر ديگر از حجاج كاروان جلو افتاده به حرم مشرّف شدم تا اعمال عمره را انجام دهم. ابتدا گشتى در مسجد زدم تا نقاط مختلف آن را كه وقت طواف به آن نياز داشتم بشناسم.

وقتى خواستم طواف را شروع كنم، يك مطوِّف آمد و گفت: من تو را طواف مى دهم. گفتم: من شامى هستم، زودتر از

ص: 149

ديگر حاج آمده ام و هيچ پولى براى اين كه به تو بدهم ندارم. اگر مجاناً مرا طواف مى دهى، شروع كن. وى با من به نزاع برخاست و كلمات تندى گفت. در همين حال مردى نزديك شد و خطاب به او گفت: رهايش كن تا خودش طواف كند؛ اين شخص و پدرش صد نفر مثل تو را براى طواف تعليم مى دهند. آن شخص هم مرا رها كرد و من مشغول طواف شدم.

بعد از حج به سوى مدينه آمديم.

صبحى در منطقه بدر مشغول نماز بودم در حالى كه كاروان اين سوى و آن سوى من حركت مى كرد. در حال نماز شمشيرم را روى زمين در كنارم گذاشتم. بعد از نماز، فراموش كردم آن را بردارم. نيم فرسنگ از آنجا دور شديم كه يادم آمد.

به سرعت با رفيقى بازگشتم و ديدم در حالى كه هنوز حجاج از اين سوى و آن سوى محلّ نمازِ من مى گذرند، شمشيرم روى زمين است كه در مقابل چشم حيرت زده ديگران آن را برداشتم.

شيخ على مى نويسد: كتاب هاى زيادى از من در بلادمان مانده بود. هرچه كردم ازطريق بغداد نتوانستم به كتاب هايم دسترسى پيدا كنم. گفتم كه آنها را به مكه بفرستند. اما مدتى به دليل انقطاع زمان حج، نتوانستم به آنها دسترسى پيدا كنم.

از كسى خواستم هرچه مى خواهد از من بگيرد و كتاب هايم را به من برساند. در وقت بازگشت حجاج منتظر بودم. شبى خواب ديدم كه كسى نزد من آمده و يك سينى كه سينه مردى در آن بود، كنارم گذاشت. گفتم: اين چيست؟ گفت: اين سينه جدّت زين الدين- شهيد ثانى- است. فرداى آن روز كتاب ها رسيد در حالى كه بسيارى از آن ها جلد نداشت و برخى هم به خاطر نقل و انتقال تلف شده بود. (الدر المنثور، ج 2، ص 242)

يكى ديگر از خاطرات من آن است كه وقتى خواستم از اصفهان به حج مشرّف شوم، مخفيانه برخى از كتاب هايم را فروختم. روز بعد خواجه التفات كه نزد زينب بيگم دختر شاه طهماسب كار مى كند، نزد من آمد و پرسيد: آيا اين روزها كتابى فروخته اى؟ گفتم: براى چه مى پرسى؟ گفت: زينب بيگم مرا خواست و گفت: آيا در اين شهر كسى با نام شيخ على از نوادگان شيخ زين الدين زندگى مى كند؟ گفتم: آرى. گفت: ديشب در خواب شاه عباس را ديدم كه مى گفت:

چه معنا دارد كه اين مرد به ديار ما بيايد

ص: 150

در حالى كه ما از پدر او خواستيم بيايد كه نيامد، و روزگارش به گونه اى باشد كه كتاب هايش را بفروشد در حالى كه شما در اينجا هستيد؟ وقتى من اين را شنيدم داستان فروش كتاب هايم را برايش گفتم.

شيخ على مى افزايد: آمدنش به اين بلاد و آلوده شدنش به استفاده از مشتبهات و سلوكش بر خلاف پدرانش- كه به ايران نيامدند- سبب شد تا آن فيض و صلاحى كه در اوائل سن داشته از بين برود. (ج 2، ص 242) اين همان چيزى است كه از شيخ بهايى هم نقل شده و به خاطر همان بود كه پدرش شيخ حسين بن عبدالصمد با اين كه سالها در ايران بود، در اواخر از ايران رفت.

شيخ على مى افزايد: مرتبه دومى كه از اين بلاد- ايران- عازم مكه مكرمه شدم به بركت حج و زيارت وقايعى براى من رخ داد:

يكى از اين وقايع آن بود كه وقتى به جايى ميان اصفهان و بصره رسيدم، يكى از افراد بلاد ما- يعنى عرب شامى- همراه با كاروان حجاج بود. او گفت: من هدفم از رفتن مكه اذيت كردن فلانى- يعنى شيخ على- است. مى خواهم در آنجا بگويم كه او در بلاد عجم چه و چه مى كند. من ناراحت شدم. وقتى به دورق رسيديم، جايى در خيمه نشسته بودم كه همان شخص از آنجا رد مى شد، او را صدا كردم و به او گفتم: شنيده ام كه در باره من چنين گفته اى؟ گفت: آرى و خواهى ديد. گفتم: دليلش چيست؟

گفت: تو در اصفهان چيزى به من ندادى و من چنين و چنان خواهم كرد. گفتم: از خداوند مى خواهم كه شرّ تو را از من دفع كند. او برخاست و رفت. اندكى بعد، تب او را گرفت و چيزى به بصره نمانده بود كه درگذشت و خداوند مرا از شرّ او كفايت كرد.

مانند همين ماجرا در مكه و منا از سوى دو مرد برايم رخ داد كه اگر خداوند شرّ آنها را دفع نكرده بود، موجب مرگ فرد يا افرادى مى شد.

حكايت آن طولانى است و اين همه به بركت حج بيت اللَّه الحرام بود.

در بازگشت وقتى از بغداد به سمت اصفهان مى آمديم و همراه ما سه كنيز و زنان ديگر بودند، به شهر بعقوبه رسيديم.

كسى كه در آنجا حكومت مى كرد، فردى بسيار پست و معاند بود. وى براى هر كنيز و برده دو اشرفى و براى هر شتر چهار عباسى مى گرفت؛ علاوه بر آن كه اهانت

ص: 151

كرده و ضرب و شتم مى نمود. در آنجا شطى بود كه بايد از آن مى گذشتيم و او كنار شط نشسته بود. هر زنى كه از كشتى خارج مى شد، او به دستش مى نگريست ببيند كنيز است يا نه. وقتى ما نزديك شديم، مردى نزد او آمد و چيزى گفت.

او هم عصبانى شده و عصا به دست برخاست. ما از كشتى پياده شديم؛ خيمه زديم و كنيزكان را در پشت كجاوه ها پنهان كرديم. او زنى را براى تفحّص فرستاد تا در خيمه ها بگردد. من بيرون رفتم. اما به من خبر دادند كه آن زن، يك كنيز را ديده است. پس از يك ساعت آن مرد آمد و پرسيد: چند كنيز داريد؟

گفتيم: يكى. بعد به خيمه ديگرى رفت.

در آنجا زنى بود كه يك برده داشت. آن زن گفت: تو را از وجود سه كنيز خبر مى كنم مشروط بر آن كه از برده من چيزى نگيرى. بعد اشاره به خيمه ما كرد.

ما از اين كه گفته بوديم فقط يك كنيز داريم، ترسيديم كه مسأله روشن شود و سبب اهانتى بزرگ به ما شود. فوراً به شتردار گفتم: دو كجاوه روى يك شتر بگذار و روى هر شتر يك زن و يك كنيز باشد و حركت كن. وقتى آن مرد با آن زن آمدند، جز يك كنيز نديدند. آن مرد شروع به زدن همسرش كرد كه چرا خلاف گفته است. آنگاه نزد آن زن و برده او رفتند و گفتند كه چرا دروغ گفته است. آن زن گفت كه كنيزكان را سوار شتر كردند و رفتند. آن مرد سوار اسب شد اما شتر را نيافت. خيمه ها را گشت، چيزى پيدا نكرد و به هر روى ما به سلامت گذشتيم. در شهربان هم به سوى خيمه ها آمدند اما وارد خيمه ما نشدند.

شيخ على پس از آن مى گويد كه من بيشتر عمرخويش را درغربت به سربرده و با معيشتى سخت و قلبى نگران روزگار را گذرانده ام. با اين حال به مطالعه و تحقيق و تدريس مشغول بوده و قريب هفتاد عنوان كتاب نوشته ام. وى سپس شرحى ازآثار علمى مهمّش رابه دست داده است. (الدرالمنثور، ج 2، ص 243- 244).

سفر به مكه و دشوارى هاى آن از زبان مير محمد سعيد مشيزى

يكى از مآخذ غنى دوره صفوى كتاب «تذكره صفويه كرمان» (1) است كه به رغم آن كه يك تاريخ محلّى است، اما اطلاعات ارجمندى از اين دوره در همه ابعاد سياسى، اجتماعى، مذهبى و فرهنگى به دست داده است.


1- به كوشش محمد ابراهيم باستانى پاريزى، تهران، نشر علم، 1369 ش.

ص: 152

در ارتباط با عنوان بالا، چند خبر كوتاه در اين اثر آمده است كه مؤيد دشوارى ها و مشقت هاى زائران ايرانى است كه در روزگار صفوى به عشق زيارت بيت اللَّه الحرام و حرم نبوى عازم حرمين شريفين مى شدند.

محمد سعيد يكبار از سفر خود ياد مى كند. اماپيش ازآن ازميرزا شمس الدين محمد مستوفى ياد كرده است كه لازم بود براى رفتن به سفرحج ازاعتمادالدوله وقت؛ يعنى نخست وزير آن زمان شيخ على خان زنگنه اجازه سفر بگيرد و چنين كرد: «ميرزا شمس الدين محمد مستوفى چون اراده طواف بيت اللَّه الحرام را در خاطر مخمّر ساخته بود و عريضه به شيخ على خان اعتمادالدوله دراين باب مرسول، و رخصت نامچه او را ميرزا عبدالباقى برادرش كه در اردوى مُعلّى بود، آورد. به تاريخ يوم السبت 6 شهر شعبان المعظم 1089، از بلده به باغ شاه آباد نقل مكان و در سه شنبه، 9 شهر مزبور از آنجا روانه شدند.»

روشن بود كه وقتى شخصيتى براى سفر بيت اللَّه الحرام عزيمت مى كرد، شمار زيادى از صاحب منصبان و توده ها با او همراهى مى كردند تا از مزاياى وجود او براى تأمين امنيت خود و ساير مسائل بهره ببرند. مير محمدسعيد خود از همسفرهاى اوست و در اين باره چنين ادامه مى دهد: «ميرزا شجاع خبيصى نيز با كوچ و متعلّقان خود نيز رفيق و عازم زيارت بيت اللَّه الحرام شد. راقم حروف محمد سعيد ميرشهاب نيز از خدمت عاليجاه دستورى مرخّص و به رفاقت مستوفى روانه ودر 21 شهررمضان المبارك بندركنگ و در 4 شهرشوال ازبندر، داخل جهازِ- كشتى- عبدالشيخ كنگى و در 6 شهر ذى قعدةالحرام داخل بندر قنفذه كه از بنادر حجاز است شده، دو يوم در آنجا توقف، در روز ششم داخل مكه معظمه شديم. (تذكره صفويه، ص 468).

مير محمد سعيد در ذيل وقايع سال بعد؛ يعنى سال 1090 خبر بازگشت اين قافله را داده و اطلاعاتى در باره مشكلات مسير در برخورد با اعراب باديه نشين عنوان كرده و گفته است كه قافله سالاران تصميم گرفتند تا از راه شام به ايران بازگردند: «در هنگامى كه مير شمس الدين محمد مستوفى و ميرزا شجاع خبيصى و رفقا از طواف كعبه معظمه فراغت حاصل و در تدارك مراجعت كرمان بودند، با يكديگر در اين

ص: 153

باب استشاره مى نمودند. رأى ها بر اين قرار گرفته كه چون راه شام معمورى تمام دارد، از آن راه بروند.» كسانى ديگر اين نظر را نپذيرفتند و گفتند كه راه «لحسا» نزديك تر به وطن است: «سيد محمد، ولد سيد اسماعيل حمله دار، ميرزا شجاع را فريفته، قرب وطن را از راه لحسا در نظرش جلوه داده، چشمش را از بعد مسافت و اخراجات و تعب راه شام و حلب ترسانيده. روزى ميرزا شجاع به خانه مستوفى آمده، اظهار اين مراتب نمود. مستوفى امتناع كرده بر عزيمت شام رغبت تمام داشت. و بالأخره مشايخ را واسطه ساخته، مستوفى به رفتن [از طريق شام] و ميرزا على رضا خراسانى در نرفتن راه لحسا مصر بود و بدسلوكى اعراب بيابان و ميرحاج لحسايى را در نظر ايشان مى نمود، راضى نشد.»

در نهايت، تصميم گرفته شد تا از راه لحسا بازگردند: «شبى، مستوفى على پاشا لحساوى را كه امير حاج بود، ضيافت نموده، راه آميزش مفتوح و هر روز يكديگر را ملاقات مى كردند تا روز شنبه 12 درمه- ماليات- را مهمسازى و از راه مكه به عزم راه لحسا به موضوع ابطح نقل مكان نموده و از آنجا به وادى فاطمه كه آمدند ميرحاج را قوت به حركت آمده از «دُرمه اى» كه گرفته بود، قدرى زياده توقّع نمود.»

ماجراى نزاع آنان به امير مكه سيد بركات رسيد: «مستوفى و ميرزا شجاع از حركت راه لحسا نادم، و سعى بى فايده بود كه مى كردند. شخصى را به مكه به خدمت شريف مكه كه سيد بركات نام داشت فرستاده، شكوه ميرحاج را مسموع او ساخته، شريف، عثمان، وزير خود را تعيين و به وادى فاطمه فرستاده بود كه به حقيقت رسيده، دفع تعدّى ميرِ حاج را از حاج نمايند. عثمان مذكور آمده، على پاشا مير حاج را منع نموده، ميرحاج مستوفى و ياران را متسلى ساخته، از وادى فاطمه به منزل خليص آمدند و در آنجا همين هنگامه را ساز داده، حاجيان بيچاره [را] زجر و توقع كلّى از ايشان مى نمود.»

در اينجا بود كه مردم باز متوسل به مستوفى شدند تا به عنوان يك صاحب منصب كه آنان به خاطر او همراهش آمده اند، فكرى براى آنان بكند: «مردم حاج نزد مستوفى آمدند كه چون تو مرد معتبرى بوده، ما به خاطر جمعى تو بدين راه آمده، دُرمه و كرايه و اخراجات معينه

ص: 154

را داديم و حال ميرحاج زياده از قدر معهود طلب مى نمايد و مقدور نيست كه بدهيم. فكرى در اين باب بكن. مستوفى و ميرزا شجاع به سيد بقيه! كه از اجلّه سادات و اشراف بود متوسل شده، به امداد او از ميرحاج مفارقت اختيار، و داخل مدينه مشرّفه شدند. ميرحاج در مدينه يك مرتبه سعى و اهتمامى نمود كه شايد اين جماعت با او رفيق شوند، راضى نشده از درمه و كرايه گذشته، به ميرحاج و حمله دار انعام نموده به راه «بحر» مراجعت نمودند.»

در واقع آنان از همان راهى كه رفته بودند بازگشتند. ميرمحمد سعيد مشيزى كه راه لحسا را انتخاب كرده در باره بازگشتش بعد از مصيبت ها و سختى هاى فراوان مى نويسد: «و فقير الحقير محمد سعيد، با مير حاج عازم لحسا و از راه شيراز به كرمان آمد و ايشان به مخاء يمن آمده، مدتى در آنجا توقف نموده بودند كه موسم حركت بندر عباسى شود. و در موسم، چهار فرنگى پول نموده، وارد بندر مسقط و چون ميرزا شجاع و عيال و اطفالش از سفرِ بحر مكدر شده بودند، به راه باديه متوجه، و از بندر شهر، و صبا، به بندر كنگ آمده، به تاريخ يوم الاحد 14 شهر ذى قعدةالحرام 1090 داخل كرمان شدند. و از رفقاى ايشان [تعدادى] بدين موجب وفات يافته بودند.» وى در ادامه نام افراد فوت شده را آورده است.

اما سرنوشت مستوفى: «و مستوفى چون از بندر مسقط به كشتى نشسته بود، در بندر عباس از بيرون آمده باز راه لار، با ميرزا سعيد ولد ميرعليرضا و اشرف ولد مقيم و چند جهاز نفر ديگر، به تاريخ يوم الأحد 4 شهر ذى حجّةالحرام سنه مزبور- 1090- داخل كرمان شده، مستوفى مذكور بيمارى بسيار كشيده هنوز رنجور است و شرح احوال سفر و آنچه در بحر و برّ برايشان واقع شد، مناسب اين سياق نيست. و اين چند كلمه كه بر سبيل اجمال نوشته شده از اين راه بود كه چندان نامناسب نمى نمود. ملخص سخن اين كه در اين سفرِ خير اثر، به علت بدسلوكى اعراب، ضرر بسيارى كشيده بحمداللَّه سلامت داخل منزل شدند.» (تذكره صفويه، ص 476- 479).

بيمارى جناب مستوفى ادامه يافت به طورى كه با اجازه شيخ على خان زنگنه براى معالجه واستراحت، قريب هشت ماه به شيراز رفت و بعد از معالجات فراوان در حالى كه هنوز آثار آن رنجورى كه

ص: 155

«در حين مراجعت سفرِ خير اثرِ مكه معظمه عارض او شده بود» به كرمان بازگشت. (تذكره صفويه، ص 486، 489)

البته هميشه اين گونه نبود كه افراد صاحب منصب، با اجازه رؤساى خود عازم سفر حج بشوند، (1) بلكه گاه به عكس، براى فرار و گريختن و دور شدن از محوطه خطر عازم حج مى گشتند. محمد هاشم ولد شاه نورالدين كه اسباب ضرر و زيان ديوان وارباب شده بود، «از خوف، اراده مكه معظمه نموده بود كه دفع الوقتى در اين مقدمه بشود.» اما مع الاسف فرار از اين مخصمه سبب نشد تا وى كاملا در امان بماند بلكه در مكه گرفتار سنيان گشت و آزار فراوان ديد. مير محمد سعيد چنين ادامه مى دهد:

«از راه دريا روانه، و بعد از فراغ طواف بيت اللَّه الحرام به مدينه مشرفه رفته، در آنجابه علت اين كه خواجه حسين فريزنى- شوهر خواهر محمدهاشم- خلاف قاعده نموده بود و سنيان او را به ضرب لگد و چوب كشتند، محمدهاشم در آن وقت ظاهر، حرفى مشعربررعايت خواجه حسين گفته بود، او را نيز شلاق بسيارى زده، محبوس نموده بودند. بعد از استخلاص چون قافله كرمان از مدينه مشرّفه كوچ نمود، محمد هاشم همراه قافله شام روانه و در عرض راه وفات نموده، عاشور نوكر او به بندر كنگ وارد، خبر فوت او را رسانده، متروكات او را كه دركشتى ملااحمد كنگى بود، گرفته روانه كرمان شد.» (تذكره صفويه، ص 469- 470).

البته مردن حجاج در اين سفر طولانى كه گاه يك سال و حتى بيشتر به طول مى انجاميد، امرى طبيعى بود. ميرمحمد سعيد، ذيل حوادث سال 1066 از سفر ميرزا عبداللَّه مستوفى خان ياد مى كندكه همراه بامحمدصالح ريش سفيد محترفه و استاد شمس الدين كهسالار عازم حج شد اما وقتى كه «چند يوم بعد از نوروز سنه مزبوره، محمد صالح ريش سفيد محترفه» مراجعت كرده و «خبر فوت ميرزا عبدالله مستوفى» را رسانيد، خان را از استماع اين قضيه نهايت كلفت روى داد. (تذكره صفويه، ص 246، 250)

رفتن به سفر حج نه تنها براى صاحب منصبان امتيازى به شمار مى آمد، بلكه براى خواجگان، كه اموال فراوانى داشته و هيچ وارثى نداشتند، خوش آيندتر بود. مشيزى ذيل حوادث سال 1093 در باب «ذكر رفتن كلانتر و ميرزا عبدالباقى به مكه معظمه» از خواجه كاظم محصّص


1- مير محمد سعيد مشيزى همچنين از ميرزا عادل خان پسر عاليجاه دستورى ياد مى كند كه به عزم گرفتن رخصت حج از كرمان عازم اردوى معلّى شد. نك: تذكره صفويه، ص 498

ص: 156

و نظرآقا ريش سفيد شترداران كرمانى هم ياد كرده كه به همراه شمارى ديگر، از راه بصره عازم زيارت بيت اللَّه الحرام شدند. (تذكره صفويه، ص 495) كلانتر كرمان بعد از بازگشت از سفر حج، گويا طبق رسم، مى بايست به پايبوسى اعتمادالدوله مى رفت كه رفت و «اسب و قالى پيشكش خود را به معرض عرض» ايشان آورد. (تذكره صفويه، 509)

سفر حج براى برخى از صاحب منصبان، جدا شدن از رشته امور ادارى بود. عم زاده ميرمحمد سعيد پس از يك دوره كارهاى ادارى «بعد از سفر كعبه معظمه و اداى حَجَّة الاسلام و شرف طواف حضرت خيرالأنام- صلوات اللَّه عليه و آله و سلم- دير خدمت مرجوعه را متكفّل نشده». (تذكره صفويه، ص 650).

كشته شدن امام قلى بيك روملو در مسجد الحرام در سال 1020

حكايت كشتن علما وشخصيت هاى شيعه در مكه و حتى در مسجدالحرام داستانى است كه در دوره حكومت عثمانى سوابقى دارد. از آن جمله شهادت زين العابدين كاشانى در سال 1040 است كه درمنابع به تفصيل از آن سخن گفته شده و ما شرح حال وى را به همراه رساله اى كه درباره مسجدالحرام نوشته، آن را در ميراث اسلامى ايران دفتر اول به چاپ رسانده ايم.

اما در اينجا سخن از كشته شدن امام قلى بيك روملو است كه در سال 1020 در داخل مسجدالحرام كشته شده و هيچ توضيح تاريخى براى آن در جستجوى كوتاهى كه صورت داديم، نيافتيم. تنها سند اشعار شاعر اين دوره، على نقى كمره اى است كه تحت عنوان «تاريخ شهادت امام قلى بيك روملو در بيت الحرام در مقام ...» ابياتى درباره آن رخداد سروده است. ماده تاريخ شهادت وى «شهيد بيت حرامم» است كه دقيقا 1020 مى شود. مع الاسف مطلب روشن تاريخى از متن اين اشعار به دست نمى آيد. اشعار كمره اى چنين است:

دريغ ودرد كه يك ره نگشت چرخ بكامم دريغ و درد كه مرغ مراد جست ز دامم دريغ و درد كه غفران پناه امام قلى بيك كه نام نامى او گشت زيب بخش كلامم

ص: 157

شهيد گشت به بيت الحرام و تا دم آخر شراب عيش ز جام نشاط گشت حرامم دريغ و درد كزين باغ در بهار جوانى ز پى برفت محمد مقيم سرو خرامم به خشك وتر دگرم صبح و شام نيست اميدى كه باد در كف صبح است و خاك بر سر شامم به جز شكيب دگر چاره اى نمانده دريغا كه مى كشد ز كف صبر سيل اشك زمامم به روز واقعه آن شهيد دشت محبّت كه كرده بود پر از بوى خون چو غنچه مشامم شبش به واقعه ديدم به دوش جامه گلگون دهن چو لاله پر از خون زدور داد سلامم چه گفت؟ گفت كه درباغ خلد هست ز غلمان صدم غلام ولى شاه را هنوز غلامم شكست ساغر عمرم اگر چه بر لب زمزم به بزم ساقى كوثر پر است جام مدامم بخون فتادم و بر خون گواست حجر خليلم شهيد گشتم و شاهد شدند ركن و مقامم درست كرد به تعظيم آشيانه خود را هماى عرش عظيم از شكست هاى عظامم تنم شكسته باب السلام و حور پياپى زند صلاى سلاما سلام دار سلامم به ره چو لاله دلى پر ز داغ و جامه خونين نشسته منتظر انتقام روز قيامم زخاك و سالش كردم سؤال گفت مكرر شهيد بيت حرامم شهيد بيت حرامم «1»

محتشم كاشانى و شهادت معصوم بيك صفوى در سال 976 در نزديكى مكه

معصوم بيك صفوى از طايفه شيخاوند، يكى از مهم ترين چهره هاى سياسى دوره طهماسب است كه شانزده سال منصب وكالت شاه طهماسب را عهده دار بوده و لقب وزارت داشت. وى بارها و بارها مسؤوليت كارهاى مهمى را به عهده گرفت و به همين دليل نامش در بسيارى از اسناد و متون تاريخى اين دوره ضبط است. (1) وى در سال 975 پس از سركوب خان احمدخان گيلانى، بااصرار فرزندش خان ميرزا و همراه شمار ديگرى ازامراى صفوى؛ از جمله بشارت بيك تركمان، براى انجام فريضه حج راهى مكه شد.

به نوشته عبدى بيك «چون به ديار روم درآمدند، سلطان سليم تعظيمات بى نهايت ايشان به جاى آورده رعايت ها نمودند». وى مى نويسد: «معصوم بيك ...

با پسرش خان ميرزا و بشارت بيك داروغه دفترخانه همايون و على خان آقا قرامانلو ايشك آقاسى معصوم بيك و محمدخان آقا برادرش كه قورچى باشى معصوم بيك بود و جمعى ديگر از اعيان و وجوه ملازمان وى و از فضلا، مولانا معين استرآبادى در اثناى شب كه بر حسب صوابديد ميرحاج تعيين كرده خواندگار، براى استراحتى از راه بيرون رفته خواب كرده بودند، به عز شهادت فايز گشتند و ميرمحمد يوسف و جماعتى ديگر كه همراه معصوم بيك از راه بيرون نرفته در ميان حاجيان بودند، از آن ورطه رستند و باقى فرزندان و اهل بيت معصوم بيك و رفقا، بعد از اخراج حج، معاودت نمودند.» البته اين محمد يوسف هم با شمارى از رفقايش به كشتى نشستند تا به هند بروند كه كشتى غرق شد. (2) قاضى احمد منشى درباره وى چنين مى نويسد: «و هم در اين سال سيادت و اقبال پناه اعتمادالدولة العليه معصوم بيك صفوى كه مدت چهار سال امير ديوان و شانزده سال وكالت شاه عالم پناه نموده بود، به تحريك ولدش، خان ميرزا كه از افاضل زمان بود مرخص شده، احرام زيارت حرمين شريفين- زادهما اللَّه شرفاً وتعظيماً- بست. چون طى منازل ومراحل نموده در وقتى كه محرم گشته بود، در روز پنج شنبه شش شهر ذى حجةالحرام سنه مذكوره در منزل موسوم به «وادى فاطمه» روميان غافل در اثناى راه بر


1- نك: شاه طهماسب صفوى، به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1350، ذيل نام معصوم بيك در اعلام كتاب. و نيز نك: خلاصة التواريخ، ص 406
2- تكملة الاخبار، ص 131- 132

ص: 158

ص: 159

سرش آمده او را با خان ميرزا و تبع و توابع و رفقا خصوصاً بشارت بيك تركمان به قتل آوردند و در همان موضوع مدفون گشتند و آوازه افتاد كه قطاع الطريق عرب اين عمل شنيع نموده اند. سلطان سليم به واسطه عذرخواهى اين فعل قبيح، على آقاى چاووش باشى را به درگاه عالميان پناه فرستاد. شاه جم جاه از كمال محبت وى را نواخته رعايت فرمود و مرخص ساخته روانه روم گردانيد.» (1) از آنجايى كه معصوم بيك نسبتى با كاشان داشت (2) و فرزندش خان ميرزا هم مدتها در اين شهر به سر مى برد، محتشم كاشانى (م 996) به مناسبت شهادت وى اشعارى سرود كه هم قاضى احمد منشى آن را نقل كرده و هم متن آن اشعار در ديوان محتشم آمده است. عنوان آن در ديوان چنين است:

«تاريخ شهادت نواب كامكار گردون وقار، سدره مكان، علّيين آشيان، امير معصوم بيك صفوى و خلف نامدار خورشيد اشتهار وى خان ميرزا شمع دودمان و چراغ خاندان مصطفوى»:

امير اعدل اعظم، پناه مُلْك و مِلَل ملاذ اهل زمين، كار سازِ اهل زمان ملك كواكبِ انجم سپاهِ مه رايت فلك سرادق كرسى بساط عرش ايوان رفيع رتبت گردون وقار مهر شكوه سريع نصرت، كشور گشاى، ملك ستان سپهر كوكبه، معصوم بيك، آن كه رساند صداى كوس تسلط به گوش عالميان ز ملك خود سفر گزيد با خلقى كه مثل او گهرى در صدف نداشت جهان سلاله نبوى، شمع دودمان دوده صفوى صفاى طينت آدم، خلاصه انسان


1- خلاصة التواريخ، ص 559- 561
2- نك: تعليقات ديوان محتشم، ص 1637

ص: 160

سرآمد علما، تاج تارك فضلا دليل وادى دين، هادى رهِ عرفان لطيف طبع زكى فطرت صحيح ذكا دقايق آگهِ روشندل حقايق دان رفيع مرتبه خان ميرزا كه پير خرد بليغ لفظ معانى رسِ بديع بيان در آن سفر كه بجز اهل خدمت ايشان را نبود يك تن از انصار و يك كس از اعوان لباس حج چون در احرامگاه پوشيدند به جاى خود و زره بى خبر ز تيغ و سنان سنان و تيغ از آن جسم هاى جان پرور بر آن خجسته زمين خون فشاند چون باران هم از شهادت ايشان فلك دگر باره نمود واقعه كربلا به پير و جوان هم از مصيبت آن سروران به نوحه نشست زمانه با دل بريان و ديده گريان در اين قضيه چو تاريخ خواستند زمن ز غيب داد يكى اين دو مصراعم به زبان «نموده واقعه كربلا چو بار ديگر» «عجب كه تا بِابَد نوحه بس كند دوران»

دو مصرع اخير هر دو ماده تاريخ اين واقعه است كه به حساب جمّل سال 976 را نشان مى دهد. (1) قاضى احمد منشى پس از ارائه اين اشعار، يك دو بيتى ديگر هم نقل كرده مى گويد:

ديگرى از شعرا دو بيت گفته و خوب يافته و مناسبت بسيار دارد. بيت:

دوستان صد حيف از معصوم بيگ آن كه دادى ملك شاهى را نسق شد شهيد آن سيد و تاريخ شد «حيف معصوم شهيد راه حق» (2)


1- هفت ديوان محتشم، به كوشش عبدالحسين نوايى، مهدى صدرى، تهران، ميراث مكتوب، 1380، ص 1500- 1501
2- خلاصة التواريخ، ص 561. گويا سال اين ماده تاريخ 977 مى شود.

ص: 161

محتشم براى يكى ديگر از سادات طباطبايى كاشان هم كه در سفر حج و در مسير بازگشت در كشتى بوده و غرق شده، شعر سروده است. اين فرد، ميرمحمد جعفر طباطبايى كاشانى كه باز خبر او را قاضى احمد منشى هم آورده است. وى در باره سيد محمد يوسف صدر، مى نويسد: «آخر الأمر كه معزول شد، از اين دولت نااميد گشته متوجه زيارت عتبات عاليات و از آنجا زيارت حج نمود و از دارالسلطنه بيرون رفته، طفلى از او در مزار شاهزاده حسين مدفون بود نقل آن نمود كه ديگر رجوعى و دلبستگى او را به ديار عجم نبوده باشد. بالاخره بعد از زيارت حج اراده سفر هند نمود و با جمعى كثير از عورات و اطفال و رفقاى خوب خصوصاً ميرجعفر كاشى برادر ميرحيدر معمايى كه علامه زمان خود بود، در دريا غرق شدند. مولانا محتشم كاشى قطعه اى در تاريخ مير جعفر گفته ثبت افتاد كه تاريخ فوت صدارت پناه مذكور نيز همان است:

مه اوج سيادت مير جعفر ز علم جعفرى چون كامجو شد به ملك دانش از نو سكّه اى زد كه نقد علم ازو بس تازه رو شد چو باد آنگاه راه كعبه سر كرد وزان خاك وجودش مشكبو شد بر او باريد چندان ابر رحمت كه غرق لجه «لا تَقْنَطُوا» شد پس از طغيان طوفان حوادث چو يونس سير بحرش آرزو شد سرشك بحر بر افلاك زد موج كه موجش دام مرغ روح او شد چو تاريخش طلب كردند گفتم:

«بدرياى اجل يونس فرو شد» (1)

مصرع اخير سال 977 را نشان مى دهد.


1- خلاصة التواريخ، ص 565؛ هفت ديوان محتشم، ص 1504

ص: 162

فرمان شاه طهماسب در باره يك صاحب منصبِ عازم حج

در ادامه آنچه گذشت شايد مناسب باشد به يك نمونه از فرامينى كه شاهان صفوى در ارتباط با سفر برخى از صاحب منصبان صادر مى كردند و ضمن آن از امراى طول مسير مى خواستند تا امنيت آنان را تأمين كنند، اشاره كنيم. پيش از اين اشاره كرديم كه صاحب منصبان به طور معمول براى سفر حج از شاه اجازه مى گرفتند؛ اما شايد تنها برخى از آنان اين قبيل فرامين را دريافت مى كردند.

شاه عبدالعلى از سادات و نقباى كرمان، زمانى كه به سال 982 قصد سفر حج داشت، «به شاه جمجاه عرضه نوشته، فرستادند». شاه هم از سر لطف «پروانچه استمالت با خلاع فاخره جهت ايشان فرستاد». متن اين فرمان را قاضى احمد منشى قمى بدين شرح آورده است:

فرمان همايون شرف نفاذ يافت آن كه سيادت و شريعت پناه نقابت و افادت دستگاه اميرنظام الدين عبدالعلى به وفور توجه و التفات بلاغايات شاهانه و اصناف الطاف و مراحم بلا نهايات خسروانه عزّ اختصاص و شرف امتياز يافته بداند كه عرضه داشتى كه در اين ولا به درگاه معلّى فرستاده بود به نظر اشرف اعلى رسيد و از مضمون آن چنان معلوم شد كه افادت و سيادت پناه داعيه نمود كه به طواف عتبات عاليات مقدّسات مطهّرات- على مشرّفها أفضل الصلوات و أكمل التحيّات- مشرّف گشته از اماكن شريفه هودج ارادت و محمل عزيمت به صوب صواب حرمين شريفين- زادهمااللَّه شرفاً و تعظيماً- روان سازد. بنابر شفقت بى غايت شاهى در باره آن سيادت و شريعت پناهى حكم جهان مطاع به حكام و امرا و مستحفظان طرق و مسالك فرموديم كه به سلامت و عافيت گذرانيده قدم آن نقابت و افادت پناه را به اعزاز و اكرام مقارن دارند. ان شاء اللَّه سبحانه توفيق ربانى رفيق طريق آمال و امانى گردد. بايد كه عنايت و عاطفت نواب همايون ما را در باره خود به درجه اعلى تصوّر نموده، از روى اطمينان خاطر متوجه گشته بعد از استسعاد به سعادت اين موهبت در آن امكنه متبركه و مقامات مشرّفه به دعاى دوام دولت قاهره كه وِرْد معهود و ذكر مواظب مشهود آن سيادت مرتبت است، قيام و اقدام نمايد ...»

شاه عبدالعلى پس از بازگشت از سفر در سال 984 «به عز بساطبوسى

ص: 163

مجلس بهشت آيين و مجالس محفل فلك تزيين شاهى مستسعد و مشرف گشته به انواع تفقدات پادشاهانه و عنايات خسروانه سرافراز شدند.» (1) شايد افزودن چند بيت شعر هم در باره مقايسه زيارت مرقد مطهر امام رضا عليه السلام با انجام حج مناسب باشد. اين مسأله از دو جهت جالب توجه است.

نخست آن كه بنابر برخى از آنچه در روايات آمده، زيارت امام رضا، ثوابش بيش از هفتاد حج مستحبى است. از سوى ديگر، مقايسه اين دو، يك كار ادبى و صنعت شعرى بود كه امرى رايج به شمار مى آمد. به علاوه، صفويان كه روى خراسان تكيه خاصى داشتند، زيارت مرقد مطهر امام رضا عليه السلام را بيشتر ترويج مى كردند. يك نمونه شعر در وصف امام رضا عليه السلام چنين است:

شاهى كه جمله حلقه به گوش درِ اويند شاهان روزگار و سلاطين نامدار

هفتاد حج نافله يك طوف مرقدش بهتر ز خلد، روضه پاكش هزار بار (2)

شاه عباس هم ضمن نامه اى كه به عبدالمؤمن خان ازبك نوشت، با اشاره به اين كه سپاهيان ازبك حرم مطهر امام رضا عليه السلام را ويران كرده بودند، شعرى فرستاد كه در آن ضمن طعنه بر رفتار او و اين كه شاهرخ تيمورى- كه ازبكان مدعى بودند كه جانشينان آنان هستند- چه بناهايى در آنجا برپا كرد، چنين آمده بود:

به تعظيم و تكريم هشتم امام على بن موسى عليه السلام

طواف درش شد به قول رسول برابر به هفتاد حج قبول

تو كردى چنان روضه اى را خراب رسول خدا را چه گويى جواب؟ (3)

چند خاطره ديگر درباره سفر حج

ملا صالح قزوينى (درگذشته بعد از 1117) از عالمان دوره صفوى، در كتاب نوادر (چاپ احمد مجاهد) خود يك خاطره و سه طنز در باره حج نقل كرده كه جالب است. نخست آن كه مى نويسد:

و پدر فقير- خداى عزّوجل او را بيامرز- مى گفت [در مكه]: كيسه زر سرخ داشتم، مى خواستم به زر نقره تبديل نمايم و با هيچ كس جرأت آن معامله نمى كردم. صرّافيى ديدم محاذى درِ خانه كعبه بر دكانى نشسته بود با محاسنى سفيد و تسبيحى در دست، از ذكر و دعا هيچ نمى آسود و از وضع و


1- خلاصة التواريخ، ص 625
2- خلاصة التواريخ، ص 179
3- نقاوةالآثار، تصحيح دكتراشراقى، تهران، 1373 ص 559

ص: 164

لباس، يكى از ابدال زمانه مى نمود. گفتم:

هيچ شك نكنم كه اين مرد از صلحا و عباد است. زر پيش او بردم و او هيچ دست نزديك نياورد كه به ذكر و تسبيح مشغول بود. چون بازگشتم مبلغى از آن سرخ ها به جلد دستى ربوده بود!

اما چند طنز: يكى از تجار در مكه به بعضى آشنايان برسيد. به او گفتند:

مرواريد نمى خرى كه ارزان است؟ گفت:

اى ظالمان! پس براى چه آمده ام؟

با ديگرى گفتند: مُشك آورده اى كه اينجا سود مى كند. گفت: بى دردان! پس به چه كار آمده ام؟

تركى را پسرى صالح بود و از نماز او پيوسته كوفته خاطر بود. عزم حج كرد و از پدر رخصت خواست. گفت: چندان نماز كردى كه خانه ام خراب كردى. حالا فكر حج دارى؟ دانم اجاق مرا كور كنى و خانه من ويران گردانى!

خَلَجى به مكه رفت و بازگشت دلتنگ و غمگين. گفتند: چه حال دارى؟

گفت: خانه خود خراب كردم و بسى سختى كشيدم تا به مكه رسيدم؛ خداى در خانه نبود. به مدينه آمدم آن گوخا كه آن جا بود، از جهان رفته بود. كور و پشيمان برگشتم.

پهلوانى قزوينى از حج آمده بود.

روزى بر پسر خود خشم گرفت و گفت:

به فلان قسم كه تو را بكشم و يك بار ديگر اين راه كه هيچ كافرى را نصيب نشود، بروم. (نوادر، 350)

پى نوشت ها:

ص: 165

ص: 166

سفرنامه برادران اميدوار

اشاره

«سفرنامه برادران اميدوار»، ماجراى سفر طولانى و پرمخاطره دو ايرانى به دور دنياست كه سال ها پيش از انقلاب (سال 1333 ش.) به وسيله موتور سيكلت و ماشين انجام دادند. اين سفر حدود 6 تا 7 سال طول كشيد و بسيارى از كشورها را در چند قاره زير پا گذاشتند. ورودشان به قاره آفريقا با عبور از سرزمين حجاز و توقف در رياض و ديدار با مقامات سعودى بود و در ادامه، به مكه و سرزمين وحى هم رفتند و اعمال حج را انجام دادند. به لحاظ جذّابيت اين سفرنامه و نكاتى كه از اين ديار مقدس در نيم قرن پيش ارائه مى دهد، بخشى از آن، كه مرتبط با اين اماكن و مواقف مقدس است، تقديم خوانندگان ارجمند «ميقات حج» مى شود:

مقدمه

سال 1333، سال آغاز سفر پر خطر ما دو برادر بود و اين سفر كه ده سال به درازا كشيد، در زمانى انجام شد كه امكانات سفر، قابل مقايسه با جهان امروز نبود.

بيشترين دوران سفرهاى ما در شگفت ترين مناطق پنج قاره جهان و در سخت ترين شرايط انجام گرفت.

ص: 167

ما از مدار قطبى شمال آمريكا و كانادا تا سرزمين آتش كه در جنوبى ترين بخش قاره آمريكا قرار دارد را در گذر سه سال زيرپا گذاشتيم و در اين مدّت، لحظه لحظه هاى زندگانيمان را به ديدن، انديشيدن و تجربه اندوزى گذرانديم و بيشتر از همه درباره نخستين بوميانى كه در گذشته اى دور به آمريكا آمده و در آنجا ماندگار شده بودند، به پژوهش پرداختيم.

و اينچنين بود كه صدها مقاله مصوّر كه چكيده تحقيقات ما بود در بزرگترين مجلّات و روزنامه هاى كشورهاى دنيا به چاپ رسيد و نام ما به عنوان دو جهانگرد ايرانى بر سر زبان ها افتاد.

ما با بيشتر رؤساى جمهور، نخست وزيران، پادشاهان و شخصيت هاى فرهنگى كشورهاى جهان ديدار و با آنان به صحبت نشستيم.

در پايان اين سفرِ دراز مدّت، برادرم عبداللَّه در خارج از كشور اقامت گزيد؛ امّا من (عيسى) پس از بازگشت در ميهنم ايرانِ عزيز رخت اقامت افكنده و براى هميشه در اينجا خواهم ماند.

اگر چه انديشه هايم همواره در افق هاى دوردست و در سرزمين هايى در چرخش است كه با نمادهاى سحرآساى خود هر لحظه به اميدواران اميدهاى تازه اى مى بخشيدند.

با سپاس از تمامى انسان هاى فرهنگديده و پيشرفته و مردم ساده و پاك انديشى كه در قبايل گوناگون، در دل جنگل ها، صحراها زندگى را مى گذرانند و با يارمندى هاى مهربانانه خود دل هاى ما را گرم مى كردند و سرانجام با تشكّرى صميمانه از دوستان خواننده.

آهنگ سفر به قاره آفريقا!

هنوز بار سفر شش ساله خودرا به زمين نگذاشته بوديم وهنوز خستگى راه از بدنمان خارج نشده بود، كه آهنگ سفر آفريقا را كرديم، اما اين بار موتور سيكلت ها را رها ساختيم و با اتومبيل دو سيلندر فرانسوى به سوى هدف بى انتهاى خود ادامه داديم.

اگر بخواهيم بگوييم در ميان شور و شعف مردم، تهران را ترك كرديم. ابداً حقيقت

ص: 168

ندارد و ما تا آن موقع منكر اين حقيقت بوديم كه مى گويند: ايرانيان چه اندازه خوش استقبال و بد بدرقه هستند ...

پس از يك روز و نيم وارد آبادان شديم. براى عبور از روى آب هاى خليج فارس، به سمت كويت، ماشين خودمان را درون يك بلم عربى گذاشتيم و در حالى كه شعاع زرد رنگ خورشيد از پشت درخت هاى نخل خرما به روى آب هاى خليج فارس مى تابيد، به سوى كويت به حركت در آمديم. مقصد ما آفريقا بود و در اين راه ناگزير بوديم هزاران كيلومتر دشت وسيع عربستان سعودى را در نورديم و از درياهاى شنزار عبور كنيم ...

نخستين مرحله توقف ما در شهر رياض، «پايتخت عربستان سعودى» بود كه حدود هزار كيلومتر از شهر كويت فاصله دارد، كه بايد در پيچ و خم شنزارها، راه خود را باز كنيم، ادامه دهيم و پيش برويم ...

ص: 169

براى تهيه وسايل مورد نياز، جهت عبور مسافرت هاى طولانى عربستان سعودى و آماده كردن خود به همين منظور چند روزى در كويت مورد لطف و محبت عده اى از ايرانيان مقيم كويت قرار گرفتيم و آنگاه از آنجا به سوى شهر رياض رهسپار شديم.

هنوز بيش از بيست كيلومتر از شهر كويت بيرون نرفته بوديم كه آسفالت جاده مبدل به صحراى شنزارى شد كه در همه جاى آن لوله هاى نفت خام، كه به سوى تصفيه خانه ها مى رفتند؛ مانند تار عنكبوت در هم پيچيده بودند و ديگر اثرى از جاده به چشم نمى خورد و ما هم مانند پروانه اى كه در تار عنكبوت گرفتار شده باشد، براى عبور از آن منطقه تلاش مى كرديم. تحوّل و تغيير زندگى مردمان اين كشور چنان با سرعت انجام يافته است كه درآمد سرشار نفت همه آن ها را از روى شترها به داخل اتومبيل هاى آخرين مدل آمريكايى كشانده و شترهاى سر در گم هم يا در صحراها از ميان رفته و تلف شده اند و يا اينكه بدون صاحب مانده و پراكنده اند و دشوارى اينجاست كه همه اين ثروت، تنها در شهر كويت متمركز شده است و چند كيلومترى خارج از اين محيط دسترسى به انسان امكان پذير نيست. همين كه خورشيد طلوع كرد و به روى ماسه هاى نرم صحرا تابيد، حرارت بالا رفت؛ به طورى كه ديگر دست زدن به آهن هاى اتومبيل امكان نداشت.

كويت سرزمينى است كه شنزارهاى آن زير تابش داغ خورشيد مى سوزد اما يكى از ثروتمندترين صحراهاى روى زمين است.

در اينجا مردم هيچگونه ماليات به دولت نمى پردازند. تلفن هاى عمومى به صورت رايگان در دور افتاده ترين نقطه از اين سرزمين در دسترس همه قرار دارد. سيستم آتش نشانى ندارد ولى روزانه 30 ميليون ليتر آب شور دريا را شيرين و قابل شرب مى كند. سبزيجات را داخل خانه هاى شيشه اى و بدون استفاده از هيچگونه خاك، به عمل مى آورند.

كويت شيخ نشين بسيار كوچكى است كه درست كنار خليج فارس قرار گرفته و طول كشور را با اتومبيل مى توان در چند ساعت طى نمود. اين سرزمين به مساحت 11500 كيلومتر مربع مى باشد كه در سال 1938 استقلال كامل خود را به دست آورد. در رديف ششمين توليد كننده نفت، بعد از ايالات متحده- شوروى- ونزوئلا- عربستان سعودى و

ص: 170

ايران قرار گرفت و داراى سرمايه پولى بسيار عظيمى است.

اما مشكلات بزرگى كه در دولت وجود دارد، اين نيست كه چه تدبير به كار برده شود تا به درآمد افزوده شود، بلكه مشكل بزرگ اين است كه سرمايه عظيم ملّى را به نحو شايسته خرج كنند. كويت در گوشه اى از گرم ترين نقطه صحراى عربى قرار گرفته و گرم ترين پايتخت هاى دنيا است و بيشترين تعداد كولر گازى را مردم در كويت دارا هستند. باران ساليانه بسيار ناچيز مى بارد، مردم مخازن براى انبار كردن آب باران در منازل دارند و روازنه نيز ميليون ها ليتر آب قابل شرب به وسيله قايق هاى عظيم از شط العرب به كويت حمل مى شود.

تصوير دوّم ماشين در صحرا

درون ماشين ما به جز سيصد كيلو وسايل و لوازم عكاسى و فيلمبردارى و غيره هميشه در حدود چهل ليتر آب و بنزين براى طى مسافت بيش از 1200 كيلومتر و چند جعبه محتوى غذاهاى كنسرو شده وجود داشت و از طرفى تنها اميد و راهنماى ما قطب نمايى بود كه بيش از همه مورد استفاده قرار مى گرفت.

در واقع نقطه اى را كه مى پيموديم، در ساليان پيش، همان كاروان روى حجاجى

ص: 171

بوده است كه به وسيله شتر براى رسيدن به مكه طى طريق مى كردند و در اين راه هاى خشك و سوزان، يا به دست طبيعت و يا به دست راهزنان قطاع الطريق از ميان مى رفتند.

دو روز از عبور ما در اين دشت وسيع و خالى از همه چيز گذشته بود و كمترين نقشى جز دشت هاى شنى و بوته هاى خشك به چشم ما نخورده بود. پس از يك روز رانندگى خود را از طريق «ظهران» و «دمام» به شهر «رياض» رسانديم و در حقيقت مشكل ترين قسمت راه از اينجا به بعد بود كه به سوى يمن مى رفت و سپس به مكه مى رسيد. ما كوشش هاى خودمان را در شهر رياض از طريق دانشگاه نو بنياد ملك سعودى آغاز كرديم.

استادان اين دانشگاه كه بيشتر مصرى بودند، ما را مورد تكريم بسيار قرار دادند؛ به ويژه رييس دانشگاه در حق ما مهربانى هاى بسيار كرد.

به دعوت وى در ميهمانى مجلّل و با شكوهى كه ترتيب داده بودند، شركت جستيم.

البته در آن مهمانى به جز نوشابه هاى الكلى كه نوشيدن آن خطر مرگ در بر دارد، ديگر نوشابه ها و ميوه هاى تازه كه از لبنان و ساير نقاط با هواپيما آورده بودند، به چشم مى خورد و روى ميزها از انواع و اقسام خوردنى ها انباشته بود.

پس از برگزارى مراسم معرفى، به شيوه تازيان، چند نفر در توصيف فعاليت و پشت كار ما دو برادر، مطالب مفصل و مطلوبى بيان داشتند و آن قدر ما را بالا بردند، اگر پرت مى شديم با مغز از ميان مى رفتيم!

آنگاه پس از گفتگو درباره ماجراهاى سفر جهانى خود، پيشنهاد كرديم كه فيلم هاى مستند خود را نمايش دهيم و چون آن فيلم ها داراى اهميت بسيارى بود، مورد قبول قرارگرفت و گرنه آن فيلم ها را به معرض نمايش نمى گذاشتند؛ زيرا نمايش هرگونه فيلم در اين كشور به طور كلى ممنوع است و هر كسى به اين فكر بيفتد با جانش بازى كرده است! ولى با اين حال ما موفق شديم فيلم هايمان را براى هفتصد دانشجو و استاد نمايش دهيم.

اين فيلم ها مورد استقبال پر شور دانشجويان قرار گرفت و آن ها به ما خاطر نشان ساختند كه پرده ممنوعيت نمايش فيلم را چاك داده ايم و راه را براى پيشرفت هاى فرهنگى دبستان در آن ديار هموار ساخته ايم. ما توسط دانشگاه به قسمت تشريفات

ص: 172

قصرى، كه همان كاخ ملك سعود است، راهنمايى شديم و در ساعت مقرر به اتاق معاون ادارى ملك سعود مراجعه كرديم. او ما را به دنبال خود راهنمايى كرد و پس از عبور از كريدورهاى مجلل به داخل اتاق وسيعى هدايت كرد. پادشاه ملك سعود در قسمت فوقانى روى مبل راحتى نشسته بود و ما دست او را فشرديم و با اجازه در كنار مبل عظيم و زيباى او نشستيم.

اين اتاق منحصر به عبادت روازنه ملك سعود بود، در آنجا چهل نفر گوش تا گوش نشسته و در حالى كه زانو زده بودند و چهره هايشان به زير خم شده بود مشغول عبادت بودند، تعداد پانزده نفر ديگر نيز كه هر كدم يك عقاب شكارى در دست داشتند به حالت احترام در بالاى سر ملك سعود ايستاده بودند. در ميان اتاق يك نفر چهار زانو نشسته بود و قرآن كريم تلاوت مى كرد، بالاى سر ملك سعود هم شش نفر با شمشير آخته ايستاده بودند.

نكته جالبى كه درباره اين نگهبانانِ شمشير به دست بايد بگويم اين است كه آن ها همگى از ميان كسانى برگزيده شده بودند كه در سال هاى پيش به ملك سعود سوء قصد كرده و پس از بازداشت حكم اعدام آن ها صادر شده بود اما درهمان روز اعدام ملك سعود كليه آن ها را عفو كرد و چون سوگند وفادارى ياد كردند به بندگى دائم و گارد مخصوص ملك سعود برگزيده شدند.

پس از تلاوت قرآن، به محض اينكه ملك سعود مى خواست با ما گفتگو كند در آن حال جوان خوش اندام و خوش قيافه اى روى زمين، خيزان خيزان خود را به ما نزديك مى كرد و در حالى كه در كنار پاى ملك سعود روى زمين به حالت سجده افتاده بود، به ترجمه گفتارهاى ملك سعود براى ما مشغول مى شد و در واقع اين جوان كه فارغ التحصيل دانشگاه كمبريج بود و به زبان انگليسى كاملا آشنايى داشت، مترجم خصوصىِ دربار بود.

ملك سعود توسط مترجم ما را مخاطب قرار داد و درباره هدف و برنامه هاى ما پرسش هايى كرد و وضع طورى شد كه توضيح طولانى ما مورد توجه او قرار گرفت.

ملك سعود علاقمند بود بداند كه پس از شهر رياض عازم كجا هستيم و موقعى كه دانست با اتومبيل خود آهنگ سفر يمن و مكه را در سر داريم، قدرى ناراحت شد و

ص: 173

كوشش كرد كه به عناوين مختلف ما را منصرف سازد و از اين سفر بازدارد ... او گفت:

من با اين كشور آشنايى كامل دارم و مى دانم كه اين صحراهاى دور افتاده جان چه انسان هايى را گرفته است، اما ايشان را مطمئن ساختيم كه تجربه كافى در اين باره داريم و ناگزير به عبور از صحراى عربستان هستيم؛ زيرا كه اين تنها راه آفريقا از عربستان است.

آنگاه ملك سعود موفقيت ما را آرزو كرد و قول داد كه با تلگراف به همه اوليا و مسؤولان مربوط دستور صادر كند كه مراقب ما باشند.

پيش از آن كه برخيزيم و خداحافظى كنيم، ملك سعود توسط معاون خود ما را براى چند شب ديگر به شام دعوت كرد كه ما هم سر ساعت طبق وعده در محل موعود حاضر شديم، پس از چند دقيقه انتظار يك اتومبيل كاديلاك- يكى از صدها اتومبيل مجلّل سلطنتى- نمايان شد و ما را سوار كرد و براى رسيدن به قصر، از خيابان هاى وسيع كه عمارات عظيم و نوبنياد وزارتخانه ها را در بر گرفته بودند، عبور كرد.

در اينجا بد نيست خاطرنشان كنيم كه رياض اصولا شهر نوسازى است كه ملك سعود محل آن را شخصاً برگزيد و دستور ساختمان آن را داد؛ زيرا نظر او اين بود كه پايتخت كشورش در ميان افراد قبيله اش قرار داشته باشد.

بارى، اتومبيل كاديلاك كه ما را سوار كرده بود، از زير دروازه كاخ عبور كرد و در امتداد بولوار زيبايى به سوى عمارت غذاخورى پيش راند. اتومبيل در انتهاى قصر توقف كرد و در اين هنگام چند تن از رؤساى تشريفات از ما استقبال كردند و تهنيت گفتند. اما ما ناچار بوديم تا ورود ملك سعود در آنجا توقف كنيم و در همانجا از او استقبال به عمل آوريم. به زودى اتومبيل ملك سعود از راه رسيد و توقف كرد. اتومبيل او داراى بدنه و شيشه هاى قطور ضدّ گلوله است و ركاب هايى دارد كه يك گارد مجهز در طرفين اتومبيل از ملك سعود محافظت مى كنند.

ملك سعود در حالى كه مانند هميشه چشم هايش در پشت شيشه هاى ضخيم و تيره رنگ عينك مخفى بود، از اتومبيل سلطنتى بيرون آمد و ما در معيت او به سوى سالن حركت كرديم و به عنوان ميهمانان گرامى، هر كدام در يك طرفش نشستيم. در اطراف سالن كه تعداد زيادى ميز غذاخورى چيده شده بود نيز در حدود پنجاه نفر ديگر از رؤساى قبايل و شخصيت ها در اطراف ميزهاى مجاور نشسته بودند و مشغول خوردن

ص: 174

غذا شدند.

كف سالن با زيباترين فرش ها مفروش بود، طاق سالن با چلچراغ هاى بلورى و دانه هاى مرواريدى، كه مانند اشك چشم از آن سرازير مى شد و برق مى زد، داستان هاى هزار و يك شب را براى ما بيان مى كرد؛ داستان هايى كه براى ما زياد به حقيقت نزديك نبود.

در برابرمان شيشه هاى بسيار عظيمى، مشرف به باغ قرار گرفته بود. از پشت آن شيشه ها استخرهاى گلستان، با فواره هاى رنگارنگى كه دل آسمان را مى شكافتندن و ده ها متر بالا مى رفتند ديده مى شد. با ديدن آن گلستان شگفت انگيز دچار شك و ترديد شده بوديم و از خود مى پرسيديم كه آيا واقعا در عربستان، كشور آفتاب سوزان هستيم؟

ملك سعود از اينكه اين باغات و ساختمان ها به دست يك مهندس ايرانى بنا شده است، مباهات و افتخار مى كرد. غذا به وسيله صفوف خدمتگزاران كه بيشتر آن ها از سياهان آفريقا و از بازماندگان بردگان قاره سياه بودند، حمل مى شد. مخارج تمام مواد غذايى كه براى ميهمانان مى آمد، از درآمد سرشار محصول نفت اين شبه جزيره است و جز نفت و درآمد حجاج مكه، اين كشور داراى هيچگونه محصولى نيست. بعد از يك ساعت در حالى كه صداى «ملچ و ملچ» دهان ها در موقع خوردن غذا در فضاى سالن پيچيده بود، ناگهان صداى زنگ مخصوصى پايان غذا را اعلام كرد. در آن موقع صداى آروق هاى ممتد و كشيده اى از گوشه و كنار بلند شد و در فضاى سالن غذاخورى پيچيد و صداى شكرانه «الحمد للَّه و الحمد للَّه» برخاست و موقعى كه معنى آروق را از مترجم پرسيدم، معلوم شد كه به خاطر شكرگزارى از درگاه خداوندى و بعد ميهماندار است و من با كمال تعجب پرسيدم كه آروق نزديم آيا حمل بر بى تربيتى ما نمى شود؟

او گفت: «لا .. لا .. لا!»

پس از پايان غذا، دست هايمان را با آبى كه مخلوط با گلاب بسيار معطر بود، شستيم و در سالن ديگرى تا مدتى مشغول نوشيدن قهوه هاى عربى، كه داخل فنجان هاى كوچك و داراى مزه تلخى است، شديم.

ما ضمن سپاسگزارى از ميهمان نوازى، با عده اى از ميهمانان كه هنوز گرد يكديگر جمع بودند، خداحافظى كرديم و آنگاه ملك سعود به ما قول داد كه به عنوان يادگارى

ص: 175

دو ساعت را كه تصوير خودش بر روى آنهاست به وسيله اعضاى اداره تشريفات برايمان بفرستد كه البته آن ساعت ها هرگز به دست ما نرسيد!

سپس مقدمات بازديد ما از مدارس شهر رياض ترتيب داده شد و با اينكه ورود مرد در محيط مدارس دخترانه به كلّى قدغن است از آنجا ديدن كرديم و با اين احوال فقط توانستيم از كلاس هاى دوم و سوم كه دختران كوچك در آن مشغول درس خواندن بودند، ديدن كنيم و به محض اينكه وارد يكى از اتاق ها مى شديم، خانم معلم كه مشغول تدريس بود چادر و چاقچور و پيش بند روى صورت خود مى انداخت و در كنار اتاق مى ايستاد، مدير مدرسه كه ما را به كلاس ها راهنمايى مى كرد، مرد بسيار پيرى بود كه ريش هاى سفيد داشت. او پيشتر مدير مدرسه پسرانه بوده است.

به هر حال، چند روز توقف ما در آن شهر پايان يافت و از آنجا به بعد بودكه حوادث خطرناكى در قلب صحراهاى سوزان عربستان سعودى انتظار ما را مى كشيد. با اين كه دوران تجربى شش ساله اى را گذرانده بوديم و با خطرات راه هاى آن چنانى به خوبى آشنايى داشتيم، معهذا آن صحراى وسيع كه به ميدان بازى مى مانست بار ديگر ما را به خطر هولناكى انداخته بود.

سطح صحراى پهناور ربع الخالى هم چون كف زمين فوتبال صاف و مسطّح است.

در آن صحراى سوزان كه هيچ پرنده اى پر نمى زند و هيچ جاندارى و جانورى در فصل گرما به خصوص در ساعاتى كه خورشيد به ميان آسمان مى رسد و هر شيئى كوچك از دور، بزرگ جلوه مى كند، بدين سان چون از مسافت دور درخت عظيمى به چشممان مى خورد، وقتى كه به آن نزديك مى شديم، به بوته كوچكى تبديل مى شد كه البته آن بوته هم خاربنى بيش نبود و ما كه رفته رفته از حرارت سوزان آن صحرا فرسوده و تكيده شده بوديم، هر بار كه حريصانه به سوى درختى سر برافراشته شتاب مى كرديم تا شايد در سايه آن كمى بياساييم، وقتى با يك بوته خشك روبرو مى شديم و به فريب طبيعت پى مى برديم، از آن چه كه بوديم ملول تر مى شديم. يك روز كه از صبح گاه باد ملايمى وزيدن گرفته بود، به ناگاه تبديل به توفان شديد و خطرناكى شد كه دانه هاى شن و سنگ هاى كوچك را به آسمان مى برد و آن ها را به بدنه ماشين مى پاشاند. آنچنان كه در عرض چند دقيقه كوچك ترين نشانه اى از جاده كاروان روى شترها براى راهنمايى ما

ص: 176

باقى نگذاشت و دنيا را چنان تيره و تار كرد كه ما قادر نبوديم حتى بيش از سه تا چهار متر پيش رويمان را ببينيم. آن توفان هولناك به مدت دو روز به همان صورت ادامه داشت و ما را در حاشيه صحراى «ربع الخالى» گم شده و سرگردان بدون قطره اى بنزين در ميان درياى شن باقى گذاشت. ديگر دست از جان خود شسته بوديم و اميدى به ادامه حيات نداشتيم، چون نيمى از اتومبيلمان هم در زير شن هاى متحركى كه توفان آن ها را مانند برگ درخت به اطراف مى پاشيد فرو رفته و در آن غرق شده بود.

حالا بامداد روز بيستم بود، وزش توفان ملايم تر شده بود، اما گرماى دشت از روز نخست هم توان فرساتر مى نمود، انگار ديگر روزنه اميدى برايمان وجود نداشت. به همين دليل با دست هاى بى رمقمان عكسى گرفتيم تا اگر روزى جسد پوسيده مان را در آن صحراى وحشتناك پيدا كردند، ما را بشناسند و به سرنوشت شوممان پى ببرند. سپس با ناتوانى، خود را به روى سقف اتومبيل رسانديم و به مسافات دور چشم دوختيم. اگرچه چشم انداز يكنواخت وكسل كننده اى بود، آن چنان كه گويى هرگز نور اميدى در آن جا روشن نشده و سياهى مرگ پيوسته در آنجا در حكمرانى بود.

مدتى بدين ترتيب گذشت، گرسنگى و تشنگى به شدت آزارمان مى داد.

قوطى هاى كنسرومان هم در حال تمام شدن بود و در واقع ديگر كمترين اميدى برايمان باقى نمانده بود اما از آن جا كه در نااميدى بسى اميد است، سرانجام در دور دست جنبنده اى توجه ما را به سوى خود جلب كرد. ابتدا فكر كرديم شترى است كه مانند ما در آن صحرا حيران و سرگردان مانده است، اما پس از مقدارى دقت، دريافتيم كه يك رديف شتر درحال حركت هستند و پيش مى آيند، ديگر درنگ جايز نبود، اگر چه پايى براى دويدن برايمان باقى نمانده بود و پس از ديدن آن شعله اميد ديگر چيزى دريافت نكرديم و وقتى چشم هايمان را باز كرديم كه خورشيد در حال غروب بود و كاروانيان در كنار جسدهاى بيهوش ما اطراق كرده بودند.

اعراب فوراً مقدارى شير شتر را دوشيدند و با گوشت هاى سرخ شده اى كه به همراه داشتند به ما خوراندند و در واقع ميهمان نوازى را سنگ تمام گذاشتند و در حقيقت آن گوشت ها و شير شترى كه در آن روز خورديم براى ما از هر خوراك ديگرى دلپذيرتر بود و طعم خوش آن را هرگز فراموش نخواهيم كرد. وقتى جان گرفتيم به زبان عربى

ص: 177

شكسته و بسته به آن ها فهمانديم كه ايرانى و مسلمان هستيم و مقصد ما زيارت خانه خدا و كعبه است و بعداً براى شكار حيوانات وحشى به ممالك آفريقايى مسافرت خواهيم كرد، اما معلوم بود كه آن ها اطمينان ندارند چون با شك و ترديد به حرف هاى ما گوش مى كردند. وقتى كه موقع نماز شد ما هم با آن ها در نماز شركت كرديم و گفتيم:

«لا الهَ الّا اللَّه، محمداً رَسُولُ اللَّه» و شروع به اداى نماز مغرب كرديم. آن ها هم متفقاً با ما اين كلام را تكرار كردند و صداى «محمداً رسول اللَّه» ما در فضاى خالى و شنزار طنين افكند ... ديگر نشانى از ترديد در آن ها باقى نماند.

در همان حال كه با اعراب گرم گفتگو شده بوديم و دوستى ما نضج گرفته بود، مطابق عادت هميشگى كه براى بوميان تمام نقاط دنيا هدايايى مى برديم، در اينجا هم به نظرمان آمد كه از نظر ميهمان نوازى چند سيگارى به آن ها هديه كنيم، اما به محض اينكه سيگار را به آن ها تعارف كرديم، يكى از آن ها با عصبانيت همه آن ها را خرد كرده و به دور انداخت؛ زيرا مردمان قبيله «وهابى» ازمتعصب ترين مردمان اين سرزمين هستند و سيگار را حرام و بسيار بد مى دانند ... به هر ترتيبى بود بالأخره آن ها را متوجه كرديم كه ما اين سيگارها را براى استفاده خود حمل نمى كنيم بلكه آنها را براى هديه به آفريقايى ها مى بريم از خشمشان كاسته شد. شب را همان جا در داخل چادر اعراب گذرانديم و فرداى آن روز به كمك آن ها اتومبيل خود را كه در زير خروارها شن و ماسه دفن شده بود بيرون آورديم.

اما چون بنزين تا قطره آخر به پايان رسيده بود، سرانجام ناچار شديم براى كشيدن اتومبيل از شترها استفاده بريم و بدين وسيله خودمان را به اوّلين واحه برسانيم. اعراب باديه نشين با طيب خاطر پيشنهاد ما را پذيرفتند و شترها را براى كشيدن اتومبيل در اختيارمان گذاشتند. پس از دو روز راهپيمايى به واحه كوچكى در كرانه صحراى خشك «ربع الخالى» رسيديم.

اهالى آنجا كه از جريان مفقود شدن ما با اطلاع شده بودند، وقتى فهميدند كه ما همان دو نفر مفقود شده ايرانى هستيم، فرياد مى زدند «يحيى الإيران و الإيرانيان» يعنى:

زنده باد ايران و زنده باد ايرانيان!

در آن واحه ما اطلاع حاصل كرديم ماموران امنيت محلّى كه جزئى از ارتش

ص: 178

عربستان را تشكيل مى دهند، چند روزى است كه در جستجوى ما صحراهاى دور و دراز و بى آب و علف را زير پا گذاشته اند. آن ها ما را مورد محبت فراوان قرار دادند و اظهار داشتند كه خبر مفقود شدن ما به طور بى سابقه اى در محافل گوناگون عربستان انعكاس يافته است و مقامات عالى كشور براى يافتن ما دستورهاى اكيد صادر كرده اند و اقدامات بسيارى مبذول داشته اند. در آن واحه كوچك عزم خود را جزم كرديم كه به هر ترتيب خود را به شهر برسانيم، اما فقدان بنزين و وسايل ديگر سفر، ما را از اين كار بازمى داشت.

از اين رو، ناگزير چند روزى در آن جا رحل اقامت افكنديم تا آن كه اعراب باديه نشين به كمك مأموران امنيت محلى توانستند هشتاد ليتر بنزين به وسيله شترهاى تندرو خودشان از نقاط دوردست براى ما بياورند، اگر چه هرگز نفهميديم آن ها در آن صحراى سوزان و خالى از سكنه چگونه و از كجا توانستند براى ما بنزين تهيه كنند، چون آن ها در واقع اتومبيل را نمى شناختند و از ديدن آن بسيار تعجب كرده بودند و وقتى ما بنزين را داخل باك مى ريختيم دور ما جمع شده بودند. يكى از آن ها مى گفت: «حيوان عجيبى است ..

چقدر عطشان است!».

سرانجام يك نفر سرباز عرب را، كه از بوميان آن منطقه بود، براى راهنمايى در اختيار ما گذاشتند. البته اين سربازها اونيفورم به تن ندارند و تميز آنان از افراد عادى امكان پذير نيست.

بارى، يك بار ديگر راه يكنواخت و بدون علامت و تهى از سكنه را در پيش گرفتيم. اعراب اين نواحى در حقيقت داراى حس ششم هستند، اگر يكى از آنان را چشم بسته در ميان يكى از صحارى بيكران و پايان ناپذير از هليكوپتر پياده كنند، بى وحشت و هراس راهى را بر مى گزيند و بدون ترديد خود را به مقصد مى رساند.

پس از زمان درازى اتومبيل رانى، در راه هاى خشك، كه پرنده اى در اطراف آن پر نمى زد، در جايى كه گمان نمى رفت بتوانيم جاندارى را ببينيم، به ناگاه به مرد نسبتاً سالخورده اى برخورديم كه به تنهايى و فقط با شتر خود در ميان دشت در حال حركت بود، ديدن يك جانور هم در چنين موقعيت و محلى كه هيچ چيز جز شن و بوته هاى تيغ دار و خار مغيلان نداشت، لذت بخش و اميدوار كننده است چه رسد به اين كه انسان يك آدميزاده را در چنين بيابان نامحدودى ببيند. و به راستى هم مشاهده آن انسان پس از

ص: 179

چند روز رانندگى در بيابان ها براى ما موهبتى خداداد به شمار مى رفت و از آنجا كه ما خود تشنه اطلاعات جديد بوديم و مى خواستيم هر چه بيشتر درباره عربستان دانستنى هاى سودمند گرد آوريم، وى را متوقف ساختيم و از او پرسيديم:

در اين بيابان خشك و خالى به كجا مى روى؟ وى در پاسخ نام واحه كوچكى را بر زبان راند كه پس از مراجعه به نقشه ها و محاسبه دقيق، متوجه شديم كه با آن نقطه دويست كيلومتر فاصله دارد. احساس چندش آورى در دل هاى ما چنگ زد و دوباره با كمال تعجب از وى پرسيديم كه آخر براى انجام چه كار مهمى اين صحراى طولانى و ناسيراب و تشنگى آور و اين راه هاى دور و دراز را با پاى پياده و يا با شتر مى پيمايد؟!

وى در پاسخ با خونسردى گفت: واللَّه كار مهمى نيست. فقط مى خواهم در آن واحه چند كلمه با دوستم صحبت كنم و يك پياله چاى در آنجا با هم بنوشيم و برگردم.

با شنيدن آن كلامِ مرد عرب، به تعجب فراوانى دچار شديم و فكر كرديم در كشورى كه مردمانش بايد براى نوشيدن يك استكان چاى دويست كيلومتر قدم بزنند چطور مى توان انتظار ساختن جاده هاى سريع السير را داشت؟ ما با اينكه داراى راهنما بوديم از آن مرد عرب براى اطمينان خاطر از جهات و فاصله اى كه در پيش داشتيم پرسش هايى كرديم و به به راه خود ادامه داديم.

جايى كه ما را دكتر دندانساز مى خواندند

در راه مكه، از چند واحه كوچك و بزرگ گذشتيم و براى رفع خستگى در هر واحه چند ساعت توقف مى كرديم. برخى از واحه نشينان با ديدن ما پا به فرار مى گذاشتند و فرياد زنان در كلبه هاى خود پنهان مى شدند. شايد آن ها خيال مى كردند كه ما غول هاى افسانه اى هستيم و يا اشباحى مى باشيم كه در روز براى ترساندن آن ها به واحه شان گام گذاشته ايم! اما وقتى مى فهميدند كه ما از سيارات ديگر نيامده ايم و مانند خودشان انسان هستيم، كم كم از كلبه ها بيرون مى آمدند، گرد ما را مى گرفتند، و حلقه را كم كم تنگ تر مى كردند و هلهله مى كشيدند به طورى كه چند بار نزديك بود سرسام بگيريم.

آن ها پس از اينكه اطراف ما را مى گرفتند، صف مى بستند و به نوبت دندان هاى زنگ زده و پوسيده خود را جورى به ما نشان مى دادند كه انگار درخواستى داشتند كه

ص: 180

متأسفانه ما آن را دريافت نمى كرديم. اما پس از آنكه در هر واحه و قصبه بارها با آن منظره عجيب روبرو شديم، سرانجام در جستجوى معناى خواست هاى آنان برآمديم و به اين نتيجه رسيديم كه چون در عقب اتومبيل ما تصوير جمجه انسان نقاشى شده بود اعراب بدوى به اشتباه افتاده بودند و تصور مى كردند كه ما دندانسازيم و براى معالجه دندان به آن نواحى آمده ايم و همه مى خواستند كه ما دندان هاى قراضه آن ها را درمان كنيم، البته ما از اين كه وسايل و اطلاعات خيلى جزئى هم از دندان كشيدن نداشتيم متأسف بوديم؛ زيرا با اين ترتيب ممكن بود قسمتى از مخارج راه خودمان را تأمين مى كرديم.

در نزديكى هاى مكه ناگهان وارد سرزمين هاى ناهموار حجاز و مناطق كوهستانى شديم. در اين سلسله كوه ها بودكه چهارده قرن قبل، پيامبر بزرگ اسلام به راز و نياز با خداى خويش مى پرداخت و بر فراز يكى از همين كوه ها كه در امتداد درياى سرخ كشيده شده است، وحى خداوند بر او نازل گرديد و از همين جا بود كه آن مرد بزرگ تصميم گرفت پرده هاى عصر جاهليت را پاره كرده و خداوند بزرگ را جانشين بت هاى بى جان سازد ... از زمين هاى ناهموار و از مناطق كوهستانى گذشتيم، ديگر از زمين هاى شنزار نيز خبرى نبود، از پيچ و خم جاده سنگلاخ «طائف» عبور كرديم و به سوى مكه پايين رفتيم. در سى و پنج كيلومترى شهر مكه چند تن به پيشواز ما آمده بودند.

از اينجا بود كه ناچار بوديم احرام خود را ببنديم و وارد شهر مكه شويم. يكى از آن ها پرسيد: آيا جامه ئ احرام همراه خود داريم يا خير؟ ما گفتيم بله! و به ياد آورديم كه از پارچه هاى سپيد مخصوص ملحفه كه در چمدان خود گذاشته ايم مى توانيم به جاى احرام استفاده بريم، لذا هر يك از ملحفه ها را به دو نيم كرديم. نيمى را بر دوش و نيم ديگر را به كمر بستيم. اما ورود به مكه يعنى قلب دنياى اسلام به اين سادگى ها نبود. بايد قبلًا غسل كرد و وضو گرفت و دو ركعت نماز گزارد. ناچار چند سطل آب از چاهى كه در آن نزديكى بود كشيدند و ما از آن براى غسل استفاده برديم ... يادمان آمد در همان چند روز قبل براى قطره اى از چنين آبى آه مى كشيديم و امروز چاهش در اختيار ما قرار گرفته است!

در ضمن راه مكه در چند نقطه ما را متوقف ساختند و بازرسى كاملى از ما به عمل

ص: 181

آوردند، منظور آن ها از بازرسى اين بود كه مبادا اشخاص غيرمسلمان وارد مكه شوند اما شعار بسم اللَّه الرحمن الرحيم كه با خط درشت و زيبايى جلوى سقف اتومبيل خود نقش كرده بوديم، بهترين مدرك و گذرنامه ما بود. حالا بد نيست بدانيد كه اگر يك غير مسلمان وارد مكه شود چه مجازاتى مى بيند؟

اول پرداخت شش هزارريال جريمه نقدى، دوم چهارسال حبس، سوم قتل به طريق سربريدن ... هيچگونه هواپيمايى اجازه عبور ازروى آسمان مكه رانداردوبراى جلوگيرى از اين عمل، در كليه نقشه هاى هوايى دنيا دور نقشه مكه را خط قرمز كشيده اند.

در راه مكه دوربين هاى عكاسى و وسايل فيلمبردارى را آماده كرده و آن ها را در زير جامه احرام خود پنهان ساختيم. مطابق قوانين شريعت اسلام هركس براى ورود به خانه خدا بايد كفش و ساعت و هر چيز ديگر را از خود جدا سازد؛ زيرا موقعى كه با خداى خويش خلوت مى كند، بايستى از آلودگى هاى مادى و زمينى به دور باشد. اما ما نمى توانستيم از دوربين هاى خود دست برداريم؛ زيرا نظر ما اين بود كه در عين زيارت خانه خدا، ارمغانى هم به صورت تصوير و فيلم براى خارج همراه ببريم و اين عمل چندين بار نزديك بود ما را دچار زحمت و ناراحتى هاى فراوان كند.

ما در نظر داشتيم به وسيله فيلمبردارى و عكاسى خود، مردم مسلمان ساير نقاط جهان را به شريعت اسلام و سازمان هاى آن علاقه مندتر سازيم و بدين وسيله آرزوى كسانى را كه سال هاست حسرت ديدار خانه خدا را دارند اما استطاعت مالى براى سفر به مكه را ندارند برآوريم. در حقيقت براى رسيدن به آن محلّ مقدس بود كه آن همه راه هاى دور و دراز و مصائب وحشتناك را پشت سر گذاشتيم و از مهلكه هاى عجيب و غريب جان سالم به در برديم.

البته خار مغيلان پاهاى ما را چندان مجروح نكرد، اما در راه مكه پانزده بار لاستيك اتومبيلمان پنچر شد كه به زحمت آن را به راه انداختيم، كم كم داخل كوچه هاى تنگ مكه شديم. بالكون هاى چوبى ومنبّت كارى شده، از هرطرف روى سرمان آويخته بودند و ما احساس مى كرديم كه هر لحظه ممكن است آن بالكون ها روى سرمان خراب شوند!

وقتى از دروازه عظيم ابن سعود گذشتيم، خود را در برابر كعبه يافتيم، كعبه ساختمان مكعب شكل عظيمى است كه در زير مخمل سياهرنگى پوشيده شده است و قسمت

ص: 182

اصلى آن؛ يعنى حجرالأسود در گوشه كعبه نصب گرديده است.

حجرالأسود را جبرئيل به ابراهيم داد و كعبه هميشه پرستشگاه موحّدان بوده است.

اما هزار و چهارصد سال پيش كعبه به پرستشگاه بت پرستان و به محل آويزش بت هاى بزرگ تبديل شد و آن وقت بود كه پيامبر اسلام قيام كرد و بت ها را شكست و حقيقت ايمان را به اعراب آن زمان ياد داد و كعبه را از بت ها پاك ساخت.

در برابر كعبه، هميشه مردم بسيارى در حال طواف ديده مى شوند. آن روز هم در محلى كه براى نماز تعيين شده است، عده زيادى نشسته و به فكر فرو رفته بودند.

يكى مى گريست. ديگرى آثار شادى در چهره اش مى درخشيد. با آنكه زمان برگزارى مراسم حج نبود، معهذا عدّه زيادى از مسلمانان جهان به زيارت خانه خدا آمده بودند. تا چند سال پيش پول هايى كه زوار خانه خدا در مكه خرج مى كردند، اولين رقم درآمد كشور عربستان را تشكيل مى داد اما امروز اين رقم در برابر ساليانه 600 ميليون دلار نفت، ناچيز شده بود، اگرچه با اين همه، هستى و نيستى مردم مكه به رفت و آمد زوار بستگى دارد و با آن كه در مكه و ساير نقاط عربستان دولت نرخ ثابتى براى اجناس تعيين مى كند، اما هر ساله مدت يك ماه در ايام حج كسبه مجازند قيمت را به دلخواه خود تعيين كنند.

درآمد كلان مردم مكه در چند قرن پيش سبب شده بود كه عده اى در نواحى مشرقِ شبه جزيره عربستان كعبه ديگرى بناكنند وانتشار دادند كه اين خانه، خانه واقعى خداست.

اتفاقاً همين جريان در تونس هم روى داد و تا چندى قبل كعبه ديگرى نيز در آنجا «جعل كرده بودند». چندين نفر از شخصيت هاى مكه كه براى پيشواز همراه ما بودند براى نشان دادن عمارت و ساختمان جديد خانه خدا، ما را به داخل كعبه راهنمايى كردند.

معمولًا چون زوار به اجراى آداب و مراسم حج آشنايى ندارد، لذا در داخل كعبه اشخاصى به نام «مطوّف» هستند كه به همراه حجاج آن ها را در اجراى مراسم مذهبى راهنمايى مى كنند و از اين راه معاش مى كنند. در اين فصل كه دوران حج نبود، عدّه زيادى از اين مطوّفها بيكار بودند و به محض اينكه به آن ها اشاره اى شد عده زيادى «مطوف» اطراف ما را گرفتند و بر سر تقدم حق خود با يكديگر به نزاع پرداختند.

مطوف ها خيال مى كردند كه ما دو نفر از ثروتمندانيم و به آن ها اجرت گزافى

ص: 183

خواهيم داد و از اين جهت بود كه همه آن ها مايل بودند ما را راهنمايى كنند. ما همراه مطوفى كه از طرف شيعيان براى ما تعيين كرده بودند هفت بار دور كعبه چرخيديم و در حال قدم زدن عباراتى را كه او مى گفت تكرار مى كرديم. مطوف ما با عجله تمام به دور كعبه مى چرخيد و ما هم به دنبال او، آيه هاى قرآنى را كه ادا مى كرد، تكرار مى كرديم.

؟؟؟؟ كعبه

عيسى اميدوار سمت راست- عبداللَّه اميدوار سمت چپ

در اين دويدن و چرخيدن، صداى دوربين هاى عكاسى كه در زير احرام داشتيم به گوش مطوّف خورد و از شنيدن آن صداها توقف كرد. اما فوراً به او گفتيم آن صدا چيزى نيست و اهميت ندارد؛ زيرا چندى پيش ما معده هاى خود را عمل جراحى كرده ايم و معده مصنوعى داريم و آن صداها ناشى معده مصنوعى ما است و به همين سبب هم اجازه نداريم كه زياد و يا به سرعت قدم بزنيم. طواف خانه خدا پايان پذيرفت.

ما شاد وخرسند بوديم كه براى طواف خانه خدا توفيقى به دست آورده بوديم.

مطوّف ما مى گفت او روزى چندين بار زائران خانه خدا را طواف مى دهد و هر روز بيش از چهل كيلومتر مى دود.

پس از پايان مراسم طواف، به تبعيت از مطوّف به داخل سنگ مقدس كه در گوشه

ص: 184

كعبه نصب شده است دست كشيديم. اين سنگ همان حجرالأسود معروف است كه تاكنون ميلياردها نفر در تاريخ اسلام دست خود را به سويش دراز كرده اند و شايد به همين علت باشد كه در اين سنگ مقدس فرورفتگى ژرفى پديد آمده است. در آنجا همه كاملًا متوجه ما بودند و جورى ما را برانداز مى كردند كه انگار در انتظار آن بودند كه از ما گناهى سر بزند و فوراً معدوممان كنند. وقت نماز ظهر فرا رسيد. بنابر اين تصميم گرفتيم پيش از رفتن به «صفا و مروه» به گفته مطوف نماز بگزاريم اما نمى دانستيم كه در آن جا نماز جماعت گزارده مى شود به هر حال ما نيز به زودى پشت سر امام قرار گرفتيم و سپس صداى «اللَّه اكبر» بلند شد و نماز آغاز گرديد ...

پس از گزاردن نماز، به تبعيّت از مطوّف به زير كريدور بسيار طولانى كه محل «صفا ومروه» است رفتيم تا مراسم معمولى؛ يعنى هفت بار سعى در طول صفا و مروه را به جا آوريم. در اينجا اشخاصى را كه ناتوان و ضعيفند داخل كالسكه مى گذارند و عدّه ديگرى را درون صندوق قرار مى دهند و سه تا چهار نفر روى سر حمل مى كنند و مراسم را بدين نحو به جاى مى آورند. به زودى مطوّف، چون از جراحى «معده» ما چيزى شنيده بود براى اجراى اين مراسم فوراً كالسكه ها را پيش خواند و گفت چون دويدن براى شما خوب نيست در اين صورت شما را به وسيله اين كالسكه ها حمل مى كنيم و شما مراسم را به جا بياوريد. ما كه جوابى براى گفته او نداشتيم داخل كالسكه ها نشستيم و در حالى كه مطوف از جلو مى دويد و كلمات را ادا مى كرد ما نيز موقعيت را مغتنم شمرديم و به عكسبردارى پرداختيم و از پشت دوربين هاى عكاسى گفته هاى مطوف را تكرار مى كرديم. در واقع مراسم بالا و پايين دويدن در اينجا از عصر حضرت ابراهيم آغاز شد.

اسماعيل پسر ابراهيم در اين بيابان خشك به تشنگى دچار شده بود و مادرش هفت بار بالا و پايين دويد تا چشمه آبى پيدا كند. او از درگاه خداوند طلب كردكه لطف خود را شامل حالش سازد و در آن موقع آب زمزم جوشيدن گرفت. و هنوز كه چهار هزار سال از آن زمان گذشته است، مردم براى تجديد خاطره فداكارى مادر اسماعيل، هفت بار اين مسافت را مى دوند. تا چند سال پيش، اين محل به كلى از صحن مطهر جدا بود و حجاج ناچار بودند راه خود را از ميان دست فروش ها كه ازدحام مى كردند باز كنند و سپس در «صفا و مروه» به اجراى مراسم بپردازند.

ص: 185

به محض اينكه دور هفتم به پايان رسيد چند نفر مرد و پسر بچه به سوى ما هجوم آوردند، به طورى كه ما از يورش آن ها دچار وحشت شديم. يكى از آنان به وسيله قيچى قدرى از موهاى سرمان را چيد و ديگرى از آب زمزم به خورد ما داد، آن گاه در برابر اين كار تقاضاى پاداش كردند.

ضمن تحقيقات بعدى خود متوجه شديم كه در سال پيش يك شكستگى در طاق خانه كعبه پديد آمده بود كه نزديك بود خسارت بزرگى به بار بياورد، اما پس از چند روزى، روپوش سياه آن را عقب زدند و به مرمت آن شكستگى همّت گماشتند.

از آنجا كه خانه خدا در زمان حضرت ابراهيم پى گذارى گرديد، مى توان گفت كه كعبه در چهار هزار سال پيش از اين هم به صورت كوچك ترى وجود داشته و پرستش گاه پيروان ابراهيم بوده است.

عكاسى و فيلمبردارى

كم كم زمينه براى فعاليت هاى ما درشهر مكه آسان تر شد به ويژه كه روزنامه يوميه شهر مكه مقاله مفصلى درباره فعاليت هاى ما نگاشت و ما را با سيّاح بزرگ تاريخ عرب «ابن بطوطه» تشبيه كرد و مقام ما را در نظر مردم بالا برد.

اگر چه با همه اين احوال، اگر مى ديدند ما از كعبه فيلمبردارى كرده ايم خونمان را مى ريختند، به خصوص كه آنجا شبيه سازى را نيز حرام مى دانند.

موقعى كه براى تهيه فيلم از اماكن مقدسه كعبه مصمم شديم هيچ كس را از آنچه كه در سر داشتيم باخبر نكرديم و به ناچار تمام فيلمبردارى ها و عكاسى ها را به طور پنهانى انجام داديم و در موقع ظهر كه هزاران نفر در اطراف كعبه مشغول نماز بودند، مخفيانه در كنار چوب بست ها بالاى گلدسته ها قرار گرفته و به فيلمبردارى مى پرداختيم.

درعربستان سعودى دو نوع پليس وجود دارد يكى پليس شهرى كه مانند پليس هاى خودمان انجام وظيفه مى كند و ديگرى پليس شرعى كه به فرمان مفتى و روحانى بزرگ انجام وظيفه مى كنند و همه آن ها بسيار متدين و متعصب به شرع اسلام هستند.

در مورد ما اگر چه به چند تن از پليس هاى شهر دستور داده بودند كه با ما تشريك مساعى كنند، معهذا ترس و وحشت ما بيشتر از پليس هاى شرع بود كه هيچ گونه گذشتى

ص: 186

به جز انجام وظيفه مذهبى ندارند و با چنين موقعيتى بود كه از اماكن مقدس فيلمبردارى كرديم كه شايد پيش از ما كسى هرگز اين جسارت را نشان نداده بود.

به هنگام نماز ظهر اگر كسى بدون جهت در كوچه ها و معابر و به خصوص در اطراف حرم ايستاده باشد، مأموران امر به معروف بدون اعلام جرم او را به باد چوب مى گيرند.

عكاسى

در رأس ساعتِ نماز جماعت، ناگهان شهر مكه تعطيل مى شود و مردم همگى به سوى كعبه و منازل خود براى گزاردن نماز هجوم مى آورند. اكنون در امر وسايل آمد و شد حجاج و مسافرت، تسهيلاتى ايجاد شده است و هر سال حدود يك ميليون نفر از همه نقاط جهان عازم مكه مى شوند.

ص: 187

عربستان سعودى به منظور توسعه خانه خدا پروژه هاى وسيعى طرح كرده كه در دست ساختمان است و اين پروژه ها انجام مراسم مذهبى را در مواقع حج بسيار راحت تر و آسان تر خواهد كرد. هنگامى كه اين ساختمان عظيم به پايان برسد، يكى از بزرگ ترين آثار معمارى دوره اسلام به شمار خواهد رفت.

حرم جديد داراى هفت مناره و هفت دروازه ورودى خواهد بود. محوّطه داخلى مناره كه پلكان است از پايين تا بالا قطر واحدى دارد و اين طرز ساختمان هرگز در هيچ يك از مساجد و مناره هاى جهان ديده نشده است و به همين سبب كعبه داراى مرتفع ترين مناره هاى آثار اسلامى جهان تا به امروز خواهد بود. كليه ساختمان ها از سنگ مرمر است و كليه سالن ها و كريدورها، با قاليچه هاى نفيس و چلچراغ ها مفروش و مزيّن خواهد شد. ما در مورد مخارج اين برنامه بزرگ معمارى، از شيخ صباح، كه مسؤول امور مالى است، پرسيديم و توضيح خواستيم كه آيا ممالك اسلامىِ ديگر هم به آن كمك مى كنند؟ او در پاسخ گفت: «بحمداللَّه درآمد نفت ما آنقدر سرشار است كه به هيچ كمكى احتياج نداريم».

اكنون شهر مكه همزمان با ساير شهرهاى بزرگ جهان در حال ترقى است و درخارج از شهر، عمارت هاى زيبا يكى پس از ديگرى احداث مى شود. شيخ صباح و چند تن ديگر براى اينكه ترقيات روزانه عربستان سعودى را به ما نشان دهند، ما را به بازديد ساختمان جادّه مكه به طائف بردند. طائف در پنجاه و هشت كيلومترى روى كوه هاى مرتفع قرار دارد و به منزله ييلاق مكه است. روى اين جاده نوساز مى توان با سرعت از مكه كه تقريباً هم سطح دريا است، به ارتفاع دو هزار متر، به وسيله اتومبيل صعود كرد و به طائف رسيد.

اينجا براى افراد مكه و جده مانند «شميران» ما است. ساختمان اين جاده در كنترات مردى است به نام «بن لادن» كه از ثروتمندترين اعراب به شمار مى رود و مكنت او شايد با «راكفلر» برابرى مى كند. بناى كليه مؤسسات عربستان، از جمله بناى جديد مكه، در كنترل اين مرد است. وى در تجديد بناى بيت المقدس كه ويران شده بود و هيچ دولتى متحمّل مخاريج مرمّت آن نمى شد، پيشگام گرديد و از ثروت خود ميليون ها تومان خرج مرمّت آنجا كرد ...

ص: 188

اتومبيل ما از مكه خارج شد و ابتدا پانزده كيلومتر در پايين درّه حركت كرد و آنگاه از شيب ملايمى بالا رفت. اين قسمت از جاده در ناحيه «منا» و «عرفات» كه در فصل حج در آن خيمه گاه حجاج كشيده شده است قرار دارد. در اينجا به راستى يكى از شاهكارهاى جاده سازى به چشم مى خورد. با ماشين هاى گوناگون دل كوه و سنگ هاى سخت را مى شكافتند و سوراخ مى كردند. موقعيت اين محل براى جاده سازى آنقدر مشكل بود كه براى خط كشى و تعيين راه، ابتدا چند نفر كوهنورد استخدام كرده بودند.

در محلى كه كارگران مشغول جاده سازى بودند با راكفلر عربستان ملاقات كرديم. او مانند ساير كارگران مشغول كار بود و علاقه عجيبى در ساختمان آن جاده نشان مى داد ...

او شامگاهان كه كارها تعطيل شد، ما را براى صرف شام به خيمه گاه خود دعوت كرد. شگفت آن كه اين مرد با چنين ايده هاى بزرگ، سواد خواندن ونوشتن نداشت و هنوز پايش را از حجاز بيرون نگذاشته بود.

او داراى سه هواپيماى شخصى است اما هرگز از صفحات شرقى عربستان سعودى هم ديدن نكرده است. وى از شنيدن چگونگى عبور ما از صحراى ربع الخالى غرق شگفتى شد و گفت: كوچك بودن اتومبيل دليل نيست اما بستگى دارد به اينكه چه شخصى اتومبيل را هدايت كند.

موقعى كه سينى بزرگى را، كه محتوى برنج و يك گوسفند درسته بود، روى قالى هاى نفيس در ميان خيمه قرار دادند، آستين ها بالا رفت و شانزده نفر اطراف سينى حلقه زدند. هر كدامشان بهترين قسمت گوشت را جدا مى ساختند و به عنوان احترام به مهمانان خود جلوى ما پرتاب مى كردند، به طورى كه قسمت بيشترى گوشت جلو ما انباشته شده بود. اعراب به راستى ميهمان نواز هستند.

در اين موقع آقاى «بن لادن» چشم گوسفند را با دست از حدقه بيرون كشيد و به عنوان پيشكش به ما داد ...

*** سفر به سرزمين حجاز كه همراه با معنويت و زيارت خانه خدا بود، با تمام دشوارى ها و سختى هايش حلاوت و لذّت خاصى داشت و هرگز از خاطرمان زدوده نخواهد شد ...

ص: 189

از نگاهى ديگر

طرح جايگزين شود.

ص: 190

شعر

حج در كشور لبنان

مديريت كلان

اداره حج در كشور لبنان، توسط بخش خصوصى انجام مى شود و «مجلس شيعى» و «دارالفتوى»، تحقيقات و پژوهش هاى مربوط به حج و نيز تهيه دستورالعمل هاى اجرايى را بر عهده دارند. كاروان داران و مجريان حج، توسط همين دو نهاد در دوره هاى آموزشىِ طراحى شده حضور مى يابند و پس از آن در يك آزمون شركت مى كنند و در تمامى دوران حج؛ چه قبل از سفر و چه در حين موسم، مجلس شيعى و دارالفتوى بر روند عمليات نظارت دارند.

تورهاى زيارتى- سياحتى و افراد و مؤسسات با تجربه و شركت هاى دينى و مستقلّ بخش خصوصى، با هدايتِ مجلس شيعى و دارالفتوى، اجراى امر حج را عهده دار هستند.

پيشتر طبق شرايطى كه سازمان كنفرانس اسلامى وضع كرده بود، به ازاى هر يك ميليون نفر جمعيت كشور، يك هزار نفر به حج مشرف مى شدند، ليكن از سه سال پيش به صورت استثنايى، اين شرط براى كشور لبنان لغو شده و اكنون دولت، تعداد حجاج اعزامى در هر سال را تعيين مى كند و سعى و اهتمام بر اين است كه به همه متقاضيان لبنانى اجازه تشرّف داده شود.

شركت هاى خصوصى از طريق

ص: 191

رسانه هاى گسترده در لبنان و نيز تبليغات بازرگانى، فراخوان زائران براى ثبت نام را انجام مى دهند و دولت در اين زمينه هيچ نقشى ندارد. خواهرانى كه علاقمند به انجام حج هستند، بايد همراه يكى از محارم خود ثبت نام كنند مگر اينكه از سن آنان 50 سال و بيشتر گذشته باشد.

شركت ها و مؤسسات خصوصى ثبت نام از حجاج را به صورت غيرمتمركز انجام مى دهند.

در كشور لبنان امتيازِ ثبت نام قابل واگذارى به شخص ديگر نيست و متقاضى به هر دليلى اگر نخواهد مشرّف شود، بايد انصراف خود را اعلام كند. در اين كشور به هيچ نهاد و يا ارگان دولتى و يا نوابغ و مخترعان و مكتشفان سهميه خاصى تعلق نمى گيرد و هركس كه تمايل اعزام داشته باشد، مى تواند در هر سال كه بخواهد ثبت نام كند.

دولت در اين كشور هيچ مساعدتى را به بخش خصوصى براى امر حج معمول نمى دارد و به زائران يا مديران كاروان ها، هيچ گونه يارانه اى را نمى پردازد بلكه از آنان ماليات حج هم دريافت مى كند.

هزينه حج بستگى به كيفيت كاروان دارد و مبلغ آن بين 1400 تا 2500 دلار در نوسان است. دولت فقط پنجاه هزار ليره لبنانى (معادل 37 دلار) از هر زائر براى صدور گذرنامه دريافت مى كند و زائر هزينه كلّى را به مجرى حج؛ يعنى بخش خصوصى مى پردازد.

از مجموع مبلغ دريافتى از زائر، 300 دلار در عربستان به بانك پرداخت مى شود و پانصد دلار نيز هزينه رفت و برگشت با هواپيماست و مبلغ باقى مانده در اختيار مدير كاروان است تا هزينه هاى حين موسم را انجام دهد. تعيين مبلغ پرداخت، رقابتى نيست و تعريف مشخصى دارد. تفاوت مبلغ دريافتى از زائران، مربوط به ميزان استفاده آنان از خدمات است و زائران براى تشرّف، مبلغ يكسانى نمى پردازند. در اينگونه حج گزارى كه خصوصى است، زائر فقط كارهاى ادارى را تا هنگام ثبت نام در كاروان بر عهده دارد و پس از اينكه كاروان تشكيل شد و زائران را ثبت نام كرد، بقيه كارها بر عهده مسؤولان كاروان ها است كه اعضاى آن معمولًا افرادى با تجربه هستند و در آزمون نهادهاى دينى توفيق داشته اند. براى كاروان هاى لبنانى تعداد زائر تعريف

ص: 192

نشده و مديران از حيث تعداد نفرات، با محدوديت مواجه نيستند. مهم ترين هدف كاروان داران از تشكيل تورهاى سياحتى و زيارتى و يا تشكيل كاروان هاى حج تجارت است و تجربه و شناخت آنان از كار، حرف نخست را مى زند و دولت هيچ نقشى در معرفى آنان ندارد. زائر هيچگونه امكاناتى را با خود به عربستان منتقل نمى كند بلكه كاروان دار تمامى نيازهاى زائران را از مقصد خريدارى مى كند.

در لبنان ثبت نام حج و معرفى زائران به كاروان ها از ماه رجب آغاز مى شود و دولت صدور گذرنامه و مجوّز خروج از كشور را قبل از ماه مبارك رمضان پايان مى دهد.

گذرنامه و ويزا

گذرنامه زائران لبنانى فقط براى حج صادر مى شود و قابليت استفاده ديگر ندارد. مرجع صدورِ گذرنامه نيروى انتظامى است. صدور گذرنامه غيرمتمركز است و توسط مراكز مختلف نيروى انتظامى و به درخواست كاروان دار لبنان انجام مى شود. گذرنامه ها پس از صدور توسط كاروان دار به سفارت عربستان منتقل و اين سفارتخانه نيز كليه ويزاها را قبل از ماه ذى حجه صادر مى كند.

انتقال زائر به عربستان (هوايى، زمينى و دريايى)

دولت لبنان از سه سال پيش، تشرّف زائر از طرف مرزهاى زمينى را ممنوع كرده و از آن زمان تاكنون تمامى زائران تنها از راه هوا به عربستان عزيمت مى كنند. هر زائر پانصد دلار براى رفت و برگشت به عربستان مى پردازد و دولت در اين زمينه هيچ مساعدتى نمى كند و يارانه اى نمى پردازد و همه مسؤوليت ها در اين زمينه به عهده كاروان مى باشد.

شركت هواپيمايى لبنان بر اساس ظرفيت كاروان ها و تعداد زائران هر كاروان پروازها را تنظيم مى كند. پروازهاى تمام زائران از بيروت به جده است و برخى از زائران كه پس از اتمام مناسك حج به مدينه مى روند، بعضى مسيرها را با هواپيما تردّد مى كنند. مجموعه عمليات پروازىِ رفت و برگشت دو هفته به طول مى انجامد و براى اين كار تنها از ناوگان هوايى لبنان استفاده مى شود.

سال هاى قبل، زائران لبنانى از راه

ص: 193

زمينى و به وسيله اتوبوس از طريق كشور اردن به عربستان مى رفتند.

گمرك (ارز و سوغات)

زائران لبنانى براى خروج از كشور، مبلغى را به دولت نمى پردازند. در فرودگاه بيروت بازرسى بدنى به دقت انجام و گاهى اوقات براى اين كار از سگ ها نيز استفاده مى كنند. زائران نمى توانند جنسى را براى فروش در عربستان از كشور خارج كنند؛ چون لبنان يك كشور مصرفى است و كالايى براى صادر كردن ندارد، اما زائران به عنوان سوغات، چيزهايى مانند پوشاك، صنايع دستى، پتو، تسبيح و اسباب بازى مى خرند و به كشورشان مى برند. تعيين ميزان وزن و مبلغ كالاهاى وارداتى، طبق ضوابطى است كه هواپيمايى تعيين مى كند و گمرك نيز در وارد كردن كالا در چارچوب وزن و مبلغ تعيين شده هيچ دخالتى ندارد و براى زائران زحمتى ايجاد نكرده و هيچ مبلغى هم دريافت نمى كند. در لبنان تمامى بار و وسايل زائران همراه با پرواز آنان به بيروت منتقل مى شود. زائران در بردن ارز محدوديتى ندارند و خريد و فروش ارز هم آزاد است. دولت هيچ دخالتى در تأمين ارز زائران ندارد و هيچ يارانه اى هم نمى پردازد. زائر لبنانى ارز خود را به مصارف شخصى و خريد سوغات اختصاص مى دهد.

فرودگاه جده (حمل و نقل داخل عربستان)

زائران لبنانى شش تا دوازده ساعت در فرودگاه جده باقى مى مانند و استقرار و پذيرايى آن ها توسط كاروان صورت مى گيرد و نحوه پذيرايى نيز با سليقه خود كاروان هاست و سرانه معينى براى آن تعيين نشده است. پس از اتمام مهلت استقرار، زائران به وسيله اتوبوس به مكه يا مدينه منتقل مى شوند. در بين راه، از زائران به انحاى مختلف پذيرايى مى شود. در اين پذيرايى ها حتى ممكن است از غذاهاى پخته هم استفاده شود؛ زيرا آشپز، همراه كاروان است. مسؤول كاروان براى انتقال زائران به مسجدالحرام و مسجدالنبى، خودرو اجاره مى كند و مبلغى كه براى آمد و شد درون شهرى زائران در نظر گرفته مى شود حدود صد ريال سعودى است.

ص: 194

مسكن

اجاره برخى از منازل سالانه است و برخى نيز براى موسم اجاره مى شود.

اجاره كردن، بر عهده مديران كاروان هاست و دولت هيچگونه مسؤوليتى در اين زمينه ندارد. بسيارى از منازل به صورت تلفنى اجاره مى شود.

معمولًا كاروان هاى لبنانى در منطقه عزيزيه ساكن مى شوند و اجاره منازل دستورالعمل خاصى ندارد.

گفتنى است منازل به صورت مبله و با تمامى امكانات اجاره مى شود و امكانات مربوط به تغذيه نيز توسط كاروان تأمين مى گردد و زائران تنها وسايل شخصى مورد نياز را به عربستان منتقل مى كنند.

زائران به صورت تمام وقت از محل اسكان استفاده مى كنند و بيشتر منازل به صورت سالانه اجاره مى شود و تقريباً براى هر سال هفتاد هزار ريال سعودى سرانه مسكن تعيين شده است. پرداخت اجاره بها قاعده مشخصى ندارد و مبتنى بر توافق طرفين است. سرانه مساحت هر زائر نيز قانون خاصى ندارد. در اتاق ها زنان و مردان و حتى زوجين به صورت جدا هستند.

زائران لبنانى، پس از انجام مناسك حج همگى به مدينه منوره مشرّف مى شوند ولى در مجموع، سفر هر زائر لبنانى ميان ده تا پانزده روز به طول مى انجامد.

تدارك و تغذيه

تغذيه زائران لبنانى از روند واحدى تبعيت نمى كند. برخى كاروان ها غذا و سرويس در اختيار زائر قرار مى دهند ولى برخى كاروان ها عهده دار ساير خدمات هستند و خود زائر غذاى مورد نيازش را تهيه مى كند و نوسان مبلغ پرداختى به كاروان ها بيشتر از همين مسأله ناشى مى شود.

در سطح مكه و مدينه، توسط دولت لبنان و با همكارى بخش خصوصى رستوران هايى راه اندازى شده است كه به زائران لبنانى غذاى مناسب با ذائفه شان ارائه مى كنند.

كاروان هايى هم هستند كه غذاهاى آماده و بسته بندى شده همراه خود مى برند.

بعضى از اقلام غذايى مورد نياز زائران به صورت گرم تهيه مى شود. آب شرب مورد نياز آنان نيز به صورت بهداشتى است.

ص: 195

بهداشت و درمان

زائران كشور لبنان، همزمان با پيگيرى امور اعزام خود، توسط مراكز پزشكى معاينه شده و كارت واكسن دريافت مى كنند. آنان در قبال بيمارى هاى مسرى واكسينه مى شوند و زائرانى كه داراى بيمارى هاى حاد و مزمن هستند، اجازه سفر به عربستان را ندارند.

لبنان هيچگونه امكانات درمانى در عربستان ندارد و از خدمات دولت سعودى بهره مند مى شود. برخى از زائران بيمار، داروهاى مصرفى خود را به همراه مى برند و كاروان ها نيز تنها داروهاى مسكّن در اختيار دارند كه به هنگام نياز و با تجويز پزشكانى كه در كاروان ها به عنوان زائر حضور دارند به زائرين ارائه مى كنند. حتى در ايّام تشريق نيز لبنانى ها هيچگونه امكانات درمانى و بهداشتى در خيمه هاى خود به پا نمى كنند و از آن مهم تر، برنامه خاصى نيز براى رعايت مسائل بهداشتى وجود ندارد و براى زائران نيز آموزشى در اين زمينه اعمال نمى شود. براى زائران لبنانى مبلغى به عنوان سرانه پزشكى و يا بهداشت و درمان وجود ندارد.

بيمه

همانگونه كه اشاره شد حجاج لبنانى در طول سفر، از امكانات دولت سعودى بهره مى گيرند و هيچگونه امكانات بيمه و خدمات درمانى برايشان وجود ندارد.

آموزش

تلويزيون المنار لبنان، قبل از اعزام زائران، مناسك حج را طبق فتواى رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت اللَّه خامنه اى- مدّظلّه العالى-، به زائران آموزش مى دهد. اين آموزش ها از يك ماه قبل از سفر آغاز و تا هنگام عزيمت زائران ادامه مى يابد. علاوه بر آن، در هر كاروان يك روحانى با تهيّه ماكت به آموزش مناسك مى پردازد و تا پايان سفر، زائران را همراهى مى كند و براى تأمين هزينه هاى روحانى كاروان، مبلغى از زائران دريافت مى شود. تنها هزينه آموزش كه زائر مى پردازد همين مبلغ است. نهادى كه مسؤوليت آموزش زائران را بر عهده دارد، حزب اللَّه لبنان است. آموزش ها متمركز نيست بلكه براى اين كار يك شبكه ارتباطى طراحى شده است. تنها امكان رسانه اى براى

ص: 196

اعمال آموزش تلويزيون المنار است.

براى استفاده بيشتر زائران، جزوه مناسك و ادعيه تهيه و ميان زائران توزيع مى گردد و خود زائران در اين مدت مسؤوليت خاصى را عهده دار نيستند. براى مجريان حج آموزش خاصى وجود ندارد. البته آنان از ميان افراد مجرّب انتخاب مى شوند.

تشكيلات اجرايى حج

بعثه لبنان در حج، نمادين و تشريفاتى است. دولت براى نظارت بر روند حج، ستادى را تشكيل مى دهد.

انتخاب اعضاى ستاد كه ميان چهل تا پنجاه نفر است، توسط خود دولت انجام مى شود. گزينش مديران كاروان ها توسط محافل اسلامى كشور است. بيشترين همّت آنان، صرف انجام مناسك زائران مى شود و در قبال تشكيلات دولت هيچ مسؤوليتى ندارند و از كار آنان نيز ارزيابى صورت نمى گيرد.

تهيه شده توسط سازمان خبرگزارى جمهورى اسلامى ايران

ص: 197

شعر

توزيع نشريات در مراسم حج

ملاحظه:

توزيع ده ميليون و ششصد و هشتاد و پنج هزار جلد كتاب به حدود بيست زبان دنيا، از جمله تلاش هاى وهابيت براى تحت تأثير قرار دادن مسلمانان جهان است و اين در حالى است كه اكثريت قاطع كسانى كه به حج مشرف مى شوند را كسانى تشكيل مى دهند كه از مسلك وهابيت پيروى نمى كنند. از سوى ديگر در مبادى ورودى آن كشور و در فرودگاه ها كتب و نشريات همراه زائران، كه به زبان خود آنها و بر اساس فقه و مذهبشان تنظيم و تدوين گرديده، ضبط و مصادره مى شود.

جمع بندى اين حركت، ما را به اين نتيجه مى رساند كه وهابيت از حج، اين ركن مهم دين، به صورت ابزارى براى گسترش تفكّرات خود بهره مى گيرد و اين عملى نادرست و ناصواب است كه حكومت عربستان بايد جلو اين اقدامات تفرقه انگيز را بگيرد و اجازه ندهد گروهى محدود با افكارى متحجّرانه عقايد خود را به زور بر ديگران تحميل كنند.

اين اقدام وهابيان براى حوزه ها و محافل علمى و دينى و عموم شيعيان نيز يك پيام دارد و آن اين است كه براى حفظ و گسترش فرهنگ مترقّى شيعه بايد گام هاى اساسى ترى برداشت و در شرايط كنونى كه جهانيان تشنه معارف اسلام ناب و استفاده هر چه بيشتر از مكتب اهل بيت عصمت و

ص: 198

طهارت عليهم السلام هستند، بايد از تمامى امكانات خود در اين راستا استفاده نموده، حقايق را به جويندگان حق و فضيلت منتقل كنند.

روزنامه عكاظ مورخ 11/ 9/ 81، در خبرى با عنوان «برنامه توزيع نشريات دينى در مراسم حج سال 1381 ه. ش.» نوشت:

آقاى شيخ صالح بن عبدالعزيز آل شيخ، وزير اوقاف امور اسلامى، تبليغ و ارشاد با طرح توزيع نشريات و بولتن هاى مذهبى در مراسم حج، كه توسط معاونت امور انتشاراتى وزارت متبوع وى تهيه و تنظيم گرديده است، موافقت نمود. به مومجب اين طرح، در موسم حج سال جارى تعداد بيش از ده ميليون و ششصد و هشتاد و پنج هزار (000 685 10) جلد كتاب كه با هزينه بيش از ششصد ميليون و چهارصد و چهل و هفت هزار و سيصد و نود (000 447 600) ريال سعودى به چاپ رسيده است در ميان حجاج توزيع خواهد شد.

آقاى دكتر محمدبن عبداللَّه السحيم، مدير كل انتشارات و چاپ اوقاف و امور اسلامى در گفتگو با روزنامه عكاظ مورخ 11/ 9/ 81 در اين خصوص اظهار داشت:

بنا به دستور وزير اوقاف و امور اسلامى، يك طرح فراگير و جامع در رابطه با چگونگى توزيع كتب به كليّه زبان هايى كه حجاج كشورها با آن صحبت مى كنند، تنظيم گرديده است.

وى افزود مطالعه اين كتب فوايد زيادى براى حجاج كشورهاى مختلف دارد و در واقع مطالعه اين كتب زمينه را براى انجام مناسك صحيح حج براى حجاج فراهم خواهد نمود و آن ها را از تخلّفات شرعى برحذر خواهد داشت. آقاى السحيم در ادامه سخنان خود افزود: اين كتاب ها به دو بخش اصلى تقسيم مى شود كه بخش اول مربوط به مناسك و عبادات مى باشد و بخش دوم كتاب هاى ارشادى است. در رابطه با كتب مناسك مى توان به كتاب تحقيق و توضيحات شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز مفتى سابق عربستان اشاره نمود. وى گفت يكى ديگر از كتاب هايى كه آماده براى توزيع در موسم حج است كتاب راهنماى حجاج و عمره گزاران مى باشد كه اين كتاب از سوى وزارت متبوع تهيه شده و سپس از سوى كميته دائمى پژوهش هاى

ص: 199

علمى و فتاوى نيز مورد تجديد نظر قرار گرفته است. در ضمن كتاب فتاوى مهم مربوط به احكام حج كه از سوى كميته دائمى پژوهش هاى علمى و فتاوى تهيه شده به زبان هاى مختلف در ميان حجاج توزيع خواهد شد. السحيم همچنين گفت تعداد كتابهايى كه اين وزارتخانه تهيه كرده و در صدد توزيع آن ها در ايام حج، از طريق مبادى ورودى به كشور؛ اعم از مبادى زمينى، هوايى و دريايى مى باشد به حدود بيست زبان مى رسد كه در هر يك از مبادى ورودى كميته هايى براى توزيع آنها تشكيل شده است.

السحيم همچنين گفت كتب ارشادى نيز شامل مجموعه اى از كتب ارشادى و عقيدتى است كه به مسائل مربوط به عقايد، عبادات، آداب و احكام شرعى پرداخته و كليه اين كتاب ها به حدود هيجده زبان ترجمه شده و در يك مجموعه و در داخل يك كيف نفيس گنجانده شده كه هر يك از آنها به عنوان هديه به حجاج به هنگام خروج از مبادى زمينى و هوايى و دريايى عربستان به آنها اهدا مى گردد.

مدير كل انتشارات وزارت اوقاف و امور اسلامى عربستان در باره محتواى كتب مورد نظر براى توزيع در موسم حج گفت: اين كتاب ها شامل كتب توحيد، مربوط به كسانى كه در مراحل اوليه اعتقادى هستند نيز مى باشد. موضوع جايگاه نماز در اسلام، توسل مشروع و توسل ممنوع و عاق والدين، مسائل مربوط به حجاب و بى حجابى و عقيده صحيح و متضاد و ناصحيح آن، خانواده خوشبخت، ارتباط با خداوند، دژ مسلمانان و ضرورت عمل به سنت پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و اصول سه گانه و برحذر داشتن از هر گونه بدعت و همچنين موضوع آموزش زبان و مسائل و احكام مربوط به خانم هاى مسلمان و اعتقاد ائمه چهارگانه (منظور ائمه اهل سنت) و دروس مهم مربوط به عامّه امت اسلامى و موضوع طلسم و جادوگرى و پيشگويى و همچنين شرح اصول ايمان و كتاب تيسير اللطيف المنان فى خلاصة القرآن، كتاب تحفة القرآن و بهجة قلوب الأبرار و كتاب راه مستقيم و چگونگى تربيت فرزند، از جمله كتاب هاى آماده شده براى توزيع در موسم حج مى باشد.

وى در اين گفتگو خاطرنشان ساخت البته وزارت متبوع وى توجه بعضى از سازمان ها و نهادهاى خيريه

ص: 200

داخلى كه آمادگى چاپ بعضى از اين كتب را در قالب هدايا در اين موسم حج دارند را به اين امر جلب مى نمايد كه اين وزارتخانه اين فرصت را به آنان به ويژه به نهادها و جمعيت هاى خيريه؛ مانند مؤسسه خيريه البراهين و مؤسسه خيريه الحرمين و مؤسسه خيريه سليمان راجحى خواهد داد تا در موسم حج به چاپ اين كتب و اهداى آن ها در ميان حجاج اقدام كنند.

دكتر السحيم از همه ارگان ها و افرادى كه علاقمند به شركت در امر توزيع اين كتب؛ اعم از كتب مناسك و يا ارشادى مى باشند خواست كه حتما در اين رابطه با مديريت بخش انتشاراتى وزارت اوقاف و امور اسلامى هماهنگى نمايند؛ زيرا اين هماهنگى موجب خواهد شد تا در موسم حج چاپ و توزيع كتب به صورتى انجام شود كه درآمدهاى ناشى از آن در راه هاى صحيح آن هزينه گردد.

(تهيه شده توسط سفارت جمهورى اسلامى ايران در عربستان)

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109