نقش نهج البلاغه در فقه اسلامي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: نقش نهج البلاغه در فقه اسلامي/مكارم شيرازي، ناصر، 1305-

منشا مقاله: رسالت، 6 آبان 1386:: ص 19

، 13 آبان 1386:: ص 6

توصيفگر: علي بن ابيطالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت 40ق

توصيفگر: قرآن

توصيفگر: نهج البلاغه

توصيفگر: فقه

توصيفگر: انفاق

توصيفگر: جهاد

توصيفگر: امر به معروف و نهي از منكر

توصيفگر: احكام شرعي

توصيفگر: قضات

توصيفگر: سنت [1]

توصيفگر: احاديث

بعد فقهي نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم

تا كنون درباره ابعاد مختلف اين كتاب عظيم سخن بسيار گفته شده، بعد عقيدتي، فلسفي، سياسي، اخلاقي، اجتماعي و … ولي كمتر از بعد فقهي آن - لا اقل تا آنجا كه نويسنده به خاطر دارد- سخن به ميان آمده است و شايد اين به خاطر آن بوده است كه اين بحثها در سطح عموم نشر مي شده و سخن از بعد فقهي آن بايد با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص اين علم، كه طبعا همگان را مفيد نخواهد بود.

ولي هم نهج البلاغه از اين نظر غني است و هم مي توان گوشه هائي از اين بحث را آن چنان تهي كرد كه خالي از اصطلاحات پيچيده علمي، و همگان را مفيد باشد.

و اين نوشتار كه ملاحظه مي كنيد به همين منظور تهيه شده است.

اسناد روايات نهج البلاغه

با اينكه در نهج البلاغه جمله هاي فراواني پيرامون احكام مختلف فقهي وجود دارد، جمله هائي راهگشا و موثر، كه بعدا به خواست خدا به قسمتهاي قابل ملاحظه اي از آن اشاره خواهد شد، ولي آنچه در درجه اول از نظر فقهي اهميت دارد سند اين خطبه ها و نامه ها و كلمات است كه بايد با ضوابط و ادله حجيت خبر كهدر علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در يك مسئله فقهي مربوط به حلال و حرام روي آن تكيه كرد.

مگر در مسائل اخلاقي، اجتماعي، سياسي و عقيدتي اعتبار حجيت خبر از نظر سند لازم نيست كه تنها در مسائل فقهي روي آن تكيه مي شود؟

در پاسخ اين سوال بايد گفت: آنچه در مسائل عقيدتي در نهج البلاغه آمده است همراه با استدلالات عقلي و فلسفي و قرآني است و بايد هم چنين باشد، زيرا

اصول اعتقادي تنها از طريق علم و يقين شناخته مي شود؟ نه از طريق خبر واحد و مانند آن.

اين امر در مورد بسياري از رهنمودهاي سياسي و اجتماعي و مانند آن نيز صادق است، بنابراين تكيه بر اسناد در اين موارد چندان مطرح نيست.

در زمينه مسائل اخلاقي نيز چون اصول اخلاق اموري است شناخته شده، و هماهنگ با قطرت، و نقش يك رهبر اخلاقي بيشتر جايگزين كردن اين اصول در روح پيروان، و ايجاد انگيزه هاي پذيرش، و حركت به سوي اين است، نه تعليم اين اصول، در آنجا نيز مسئله سند

[صفحه 2]

حديث زياد مطرح نمي باشد.

مخصوصا در مواردي كه اصول اخلاقي از مرز واجب و حرام مي گذرد و شكل «مستحب را به خود ميگيرد كه بنابر اصل معروف «تسامح در ادله ي سنن» كه در ميان علماي اصول معروف است، مطلب واضحتر خواهد بود.

اما در مورد مسائل فقهي مخصوصا آنچه به احكام تعبدي واجب و حرام باز مي گردد چاره اي جز پيدا كردن يك سند معتبر نيست، و گر نه دلالت هر قدر قوي باشد با نبودن سند قابل اعتماد، كاري از پيش نمي رود.

لذا نقش اعتبار در مسائل فقهي ظاهرتر و سرنوشت سازتر است، هر چند اينمساله در ساير موارد نيز داراي اهميت است.

راه تأييد اعتبار سند يك حديث

اشاره

براي راه يافتن به اعتبار سند يك حديث راههاي شناخته شده اي در پيش است:

معتبر بودن تمام رجال سند يك حديث

معتبر بودن تمام رجال سند يك حديث مثلا اگر حديثي را مرحوم كليني در كتاب كافي نقل كرده و ميان او و امام صادق عليه السلام كه گوينده اصلي حديث است، پنج نفر واسطه هستند بايد تمام اين پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند كه اين كار معمولا با مراجعه به كتب علم رجال كه مخصوصا براي همين هدف تدوين شده انجام مي گيرد و پس از مراجعه به اين كتب مي بينيم كه مثلا تمام رجال سند اين حديث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شده اند.

اما با نهايت تاسف مرحوم سيد رضي قدس سره الشريف گرد آورنده بزرگ «نهج البلاغه» عنايتي به اين امر نكرده، و اسناد اين خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار را نياورده است، و در نتيجه به صورت احاديث مرسل در امده است كه اي كاش چنين نمي شد.

هر چند- چنانكه خواهيم ديد- طرق ديگري براي اثبات اعتبار اسناد اين اثر عظيم اسلامي در دست داريم، و شايد مرحوم سيد رضي هم به خاطر همين امر، عنايتي به جمع اسناد آن نكرده، و يا به خاطر وجود دلائل منقن در لابلاي عبارت نهج البلاغه خود را مستغني از اين معني مي دانسته و مسائل مطروح در آن را بي نياز از سند مي شمرده است.

به هر حال از اين راه كاري نمي توان انجام داد، چيزي است مربوط به گذشته و عصر مرحوم سيد رضي رحمه الله عليه.

عرضه كردن بر كتاب الله

راه ديگري كه براي اعتبار سند يك حديث مورد استفاده قرار مي گيرد به اصطلاح «عرضه كردن بر كتاب الله» است، يعني حديث را با متن قرآن كه اصلي ترين و

[صفحه 3]

قطعي ترين سند اسلامي است مقايسه مي كنيم اگر با آن

هماهنگ بود آن رامعتبر مي شمريم.

اين روشي است كه در احاديث متعددي از معصومين عليهم السلام به ما رسيده است. [1] استفاده از اين روش در مورد بسياري از احاديث نهج البلاغه كاملا ميسر است.

چرا كه هماهنگي عجيبي ميان محتواي نهج البلاغه و آيات قرآني مي بينيم گوئي هر دو يك مطلب است كه در سبك عبارت «كلام خالق» و «كلام مخلوق» ريخته شده، هر دو در اوج فصاحت، در نهايت انسجام، در كمال دقت و ظرافت و نظم و حساب است.

شهرت آن در ميان اصحاب

راه سوم براي تشخيص چگونگي سند يك حديث يا يك كتاب «شهرت آن در ميان اصحاب» يعني در ميان علماء و بزرگان دين است كه اگر معيار اين باشد اين كتاب نفيس اسلامي در اوج شهرت در ميان همه علماء است، و همگي با ديده عظيمت به آن مي نگرند و پيوسته در كلمات خود به آن استناد مي جويند و روي آن تكيه مي كنند، و در مطالب مختلف به آن استناد مي جويند، استنادي كه بيانگر اعتماد آنها به اين كتاب والاقدر اسلامي است.

علو مضمون

راه ديگر براي رسيدن به اين هدف يعني اعتبار سند يك حديث يا يك كتاب «علو مضمون» است.

منظور از «علو مضمون» اين است كه محتوا و مضمون حديثي به قدري عالي و در سطح بالا باشد كه نتوان احتمال داد از غير معصوم صادر شده باشد و اين معني در كلمات فقهاي بزرگ درباره بعضي از روايات بر جسته و عالي مضمون كه ظاهرا سند معتبري از آن در دست نيست گفته شده است.

مثلا مرحوم شيخ اعظم علامه انصاري در كتاب «رسائل» در بحث حجيت خبر واحد هنگامي كه به حديث معروف امام حسن عسكري عليه السلام در مورد تقليد مذموم و تقليد مطلوب مي رسد مي گويد اين حديث (گر چه حديث مرسلي است ولي آثار صدق از آن ظاهر و آشكار است بنابراين نياز به بررسي سند آن نيست) و فقيه بزرگ معاصر مرحوم آيه ا … بروجردي در بحث نماز جمعه هنگامي كه سخن به بعضي از فقرات دعاي صحيفه سجاديه كه با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسيد، در درسشان مي فرمودند گر چه صحيفه سجاديه (به عقيده ي بعضي) با سلسله اسنادي طبق موازين

معروف رجال به دست ما نرسيده اما محتوي

[صفحه 4]

و مضمون آن به قدري عالي و برجسته و والا است كه صدور آن از غير معصوم محتمل نيست.

و به راستي اين چنين است، چه كسي غير از امام معصوم كه علمش از اقيانوس وحي و نبوت سرجشمه گرفته توانائي دارد چنين مضاميني را در دعا به كار برد؟ مطلب در صحيفه سجاديه آنقدر بالا و شگفت انگيز و روحپرور و فصيح و بليغ است كه از قدرت هر انسان عادي خارج است.

همين معني درباره محتواي نهج البلاغه به طرز عجيبي حكمفرماست زيرا بلندي فوق العاده مطالب، مخصوصا در خطبه ها، فصاحت و بلاغت شگفت انگيز عبارت، نشان مي دهد كه از سرچشمه اي در كتاب سرچشمه ي قرآن سيراب شده و از مقام ولايتي مدد گرفته كه تالي تلو مقام نبوت و رسالت است.

مساله علو مضمون نهج البلاغه چيزي نيست كه بر كسي مخفي باشد هر قدر در محتواي اين كتاب بيشتر تدبر شود اين حقيقت آشكارتر مي شود مخصوصا وقتي اين نكته را نيز به آن ضميمه كنيم كه نهج البلاغه تنها در يك موضوع سخن نمي گويد، بلكه موضوعات كاملا متنوع و مختلف كه هر يك بايد موضوع رشته تخصصي فرد يا گروهي باشد، مسائل باريك و دقيق توحيد و معارف ديني و اسرار آفرينش گرفته تا مسائل اخلاقي و زهد و تقوي و جنگ و صلح و آئين كشورداري، و در تمام اين موارد «علو مضمون» كاملا مشهود است، اينجاست كه به خوبي مي توان فهميد كه اين كلمات از حوصله يك انسان عادي بيرون است و جز با امداد الهي ميسر نيست و همين است كه انسان را در مورد نهج البلاغه و سند

آن دلگرم مي سازد.

انسجام و هماهنگي

منظور يكنواختي يك حديث مجهول السند با روايات قطعي است:

اگر كسي در اسناد خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار نهج البلاغه ترديد كند حتما منظورش قضيه جزئيه است، نه يك قضيه كليه و به تعبير ديگر مجموع اين گفته ها «تواتر اجمالي دارد، يعني يقين به صدور بعضي از اينها داريم چرا كه بسياري از خطبه ها مشهور است و در كتب معروف ديگر كرارا نقل شده است، و هنگامي كه به مجموع نهج البلاغه نگاه مي كنيم از هماهنگي تعبيرات، جمله بنديها، مفاهيم، اهداف و نتائج به خوبي پي مي بريم كه همه از يك مغز جوشيده، و از يك زبان تراوش كرده، و از يك دهان گويا بيرون ريخته است.

اين هماهنگي خود نيز قرينه ديگري بر تاييد اسناد اين كتاب بزرگ است، چه اينكه

[صفحه 5]

صدور بعضي قطعي است و هماهنگي آنها با بقيه شاهد گوياي تراوش آنها از زبان امير مومنان علي (ع) است.

مساله سنجش سبكها خود يكي از طرق كشف صاحبان اشعار و نثرها است، به طوري ه آگاهان به اين فن هنگامي كه قطعه شعري را ببينند به خوبي مي توانند بفهمند كه از حافظ يا سعدي يا نظامي و يا فردوسي و يا مولوي است چرا كه روش هر يك در نظم كاملا مشخص است (البته براي آگاهان اين فن).

ابن ابي الحديد در شرح خطبه «شقشقيه» از يكي از مشايخ نقل مي كند كه وقتي سخن ابن عباس را در پايان خطبه شقشقيه شنيد مي گويد بسيار متاسفم كه شخصي كلام علي (ع) را با دادن نامه به دستش قطع كرد و نگذارد به انتها برسد او مي افزايد اگر من بودم به ابن عباس مي گفتم چرا متاسفي؟

علي (ع) همه گفتنيها را گفت و چيزي باقي نگذارد!

و هنگامي كه از او سوال مي كنند آيا اين دليل بر اين است كه تو در خطبه شقشقيه ترديد داري؟ و آن را از كلام سيد رضي مي داني؟ گفت: هرگز، چرا كه سخنان سيد رضي و سبك مطالب او كالم شناخته شده است و هيچ شباهتي با آن ندارد (بلكه كاملا شبيه كلمات علي (ع) است). [2].

اكنون كه روشن شد نهج البلاغه چيزي نيست كه به عنوان ارسال اسناد بتوان آن را ناديده گرفت و در مسائل فقهي از آن صرف نظر كرد، به نقش عبارت، خطبه ها، نامه ها، و كلمات قصار در فقه اسلامي مي پردازيم.

گوشه اي از احكام فقهي نهج البلاغه

اشاره

از آنجا كه در نهج البلاغه مطالب فراواني پيرامون احكام فقهي آمده است مشكل بتوان همه آنها را در يك بحث فشرده گنجانيد ولي ما در اينجا به چند كتاب از كتب فقهي كه احاديث بيشتري دارد اشاره مي كنيم و موارد استفاده از آن را از كتاب «وسائل الشيعه» مشخص مي سازيم. [3].

[صفحه 6]

كتاب الزكات

فلسفه تشريع زكات

در اين كتاب مهم فقهي نخست به مساله فلسفه تشريع زكات برخورد مي كنيم كه علي (ع) در نهج البلاغه اشارت پر معني به آن فرموده است.

در يك جا مي فرمايد: «سوسو ايمانكم بالصدقه و حصنوا اموالكم بالزكات و ادفعوا امواج البلاء بالدعاء».

«ايمان خود را با صدقه تقويت كنيد و اموال خويش را با زكات از دستبرد دشمنان مصون داريد و امواج بلا را با دعا دفع كنيم. [4].

مي دانيم آنچه ثروتها را به باد مي دهد، و اصل مالكيت شخصي را متزلزل مي سازد، همان فاصله طبقاتي است و يكي از طرق مبارزه با آن مساله زكات است.

در عبارت ديگري مي فرمايد: «ان الزكات جعلت مع الصلاه قربانا لاهل السلام فمن اعطاها طيب النفس بها فانها تجعل له كفاره و من النار حجابا و وقايه».

زكات همراه نماز وسيله تقرب مسلمانان است و هر كس آن را از طيب نفس بپردازد كفاره گناهان او خواهد بود و حجاب و مانعي است از آتش دوزخ. [5].

در اينجا علي (ع) به بعد اخلاقي و فلسفي روحاني زكات اشاره مي كند در حالي كه جمله قبل ناظر به فلسفه اجتماعي و اقتصادي زكات بود.

يا در جاي ديگر به نقش فوق العاده مهم زكات در تامين اجتماعي اشاره كرده مي فرمايد: «ان الله فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما منع غني و

الله تعالي سائلهم عن ذلك». [6].

خداوند در اموال اغنيا غذاي فقرا را پيش بيني كرده است (كه اگر حق الهي را دقيقا بپردازند يك گرسنه در سراسر جامعه انساني وجود نخواهد داشت) بنابراين هيچ فقيري

[صفحه 7]

گرسنه نمي شود مگر به خاطر وظيفه شناسي فرد بي نيازي، و خداوند آنها را از اين معني باز خواست مي كند».

آداب جمع آوري زكات

مشروح ترين و كاملتيرين دستور در اين زمينه است و به خوبي نشان مي دهد كه مامولان زكات بايد تا چه حد بر خورد مودبانه و دوستانه و محترمانه با توده مردم به هنگام گرفتن زكات داشته باشند.

مي فرمايد: «انطلق علي تقوي الله وحده لا شريك له و لا تروعن مسلما و لا تجتازنعليه كارها و لا تاخذن منه اكثر من حق الله في ماله فاذا قدمت علي الحي فانزل بمائهم من غير ان تخالط ابياتهم ثم امض اليهم بالسكينه و الوقار حتي تقوم بينهم فتسلم عليهم و لا تخدح بالتحيه لهم ثم تقول: عبادالله الرسلني اليكم ولي الله و خليفته لاخذ حق الله في اموالكم فهل لله في اموالكم من حق فتودوه الي وليه فان قال قائل لا فلا تراجعه و ان انعم لك منعم فانطلق معه من غير ان تخيفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذما اعطاك من ذهب او فضه فان كان له ما شبه اوابل فلا تدخلها الا باذنه فان اكثرها له فاذا اتيتها فلا تدخل عليها دخول متسلط عليه و لا عنيف به و لا تنفرن بهيمه و لا تفزعنها و لا تسون صاحبها فيها و اصدق المال صدعين ثم خيره فاذا اختار فلا فلا تعرضن لما اختار فلا تزال كذل حتي يبقي ما فيه و فالحق

الله في ماله فاقبض حق الله منه فان استقالك فاقله ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذي صنعت اولا حتي تاخذ حق الله في ماله و لا تاخذن عودا و لا هرمه و لا مكسوره و لا مهلوسه و لا ذات عوار و لا تامنن عليها الا من تثق بدينه رافقا بمال المسلمين حتي يوصله الي وليهم فيقسمه بينهم و لا توكل بها الا ناصحا شفيقا و امينا حفيظا غير معنف و لا مجحف و لا ملغب و لا متعب ثم اصدر الينا ما اجتمع عندك نصيره حيث امرالله به فاذا اخذها امينك فاوعز اليه الا يحول بين ناقه و بين فصيلها و لا يمصر لبنها فيضر ذلك بولدها و لا يجهدنها ركوبا و ليعدل بين صواحباتها في ذلك و بينها و ليرفه علي اللاغ و ليستان بالنقب و الظالع و ليوردها ما تمر به من الغدر و لا يعدل بها عن نبت الارض و الي جواد الطرق و ليروحها في الساعات و ليمهلها عند النطاف و الاعشاب حتي تاتينا باذن الله بدنا منقيات غير متعبات و لا مجهودات لنقسمها علي كتاب الله و سنه نبيه صلي الله عليه و اله فان ذلك اعظم لا جرك و اقرب لرشدك ان شاءالله». [7].

[صفحه 8]

با تقوا و احساس مسئوليت در برابر خداوند يكتا و بي شريك حركت كن، و در اين راه هيچ مسلماني را مترسان، و بر سرزمين او ناخشنود مگذر بيش از آنچه از حق خداوند اموالش است از او مگير.

آنگاه كه به آبادي قبائل رسيدي در كنار آب فرود آي، و داخل خانه هاشان مشو، سپس با آرامش و وقار به سوي آنان برو، تا در

ميان آنها قرار گيري، به آنها سلام كن و از اظهار تحيت بخل مورز، پس از آن به آنان مي گوئي اي بندگان خدا! مرا ولي خدا، و خليفه اش به سوي شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموالتان است بگيرم، آيا در اموال شما حقي از خدا هست كه آن را به نماينده اش بپردازيد؟

اگر كسي گفت نه، ديگر به او مراجعه مكن، و اگر كسي پاسخ داد بلي، همراهش برو، اما نه اينكه او را بترساني يا تهديد كني يا او را به كار مشكلي مكلف سازي، هر چه از طلا و نقره به تو داد بگير، و اگر داراي گوسفند يا شتر بود بدون اذن او داخل آن مشو، زيرا بيشتر آنها از آن او است، و آنگاه كه دخل شدي همچون شخص مسلط و سختگير رفتار مكن، حيواني را فرار مده و ناراحت مساز و در ميان آنها صاحبش را ناراحت مكن.

سپس حيوانات را دو قسمت كن و صاحبش را مخير ساز كه يك قسمت را انتخاب كند و در انتخابش به او اعتراض مكن، بعد قسمت باقيمانده را دو نيمه كن، و وي را مخير ساز يكي را انتخاب كند، باز هم به او در اين گزينش خرده مگير، به همين گونه تقسيم كن، تا آنجا كه باقيمانده به اندازه حق خداوند باشد، آن را بگير (باز هم مواظب باش) اگر از اين تقسيم پشيمان بود و مايل بود از نو تقسيم نمائي قبول كن، و حيوانات با را به هم مخلوط نما و همچون گذشته آنها را تقسيم كن تا حق خداوند باقي بماند، و آن را بگيري.

حيوانات پيرو دست

و پا شكسته و بيمار و معيوب را به عنوان زكات نپذير، و آنها را به غير از كسي كه به دينش اطمينان داري و نسبت به اموال مسلمانان دلسوز است مسپار، تا آن را به پيشواي مسلمين برساند، و در ميان آنها تقسيم كند.

چوپاني گوسفندان و شتران را جز به شخص خير خواه و مهربان و امين و حافظ كه نه سختگير است و نه اجحافگر، نه تند مي راند و نه حيوانات را خسته مي كند مسپار!

سپس هر چه چمع آوري كردي فورا به سوي ما روانه ساز تا آنها را در مصارفي كه خداوند فرمان داده است مصرف كنيم، و آنگاه كه آن را به دست امين خود براي رساندن به مركز سپردن به او سفراش كن كه بين شتر و نوزادش جدائي نيكفند، و شير آن را ندوشد كه به بچه اش زيان وارد شود، و در سوار شدن بر شتران عدالت را مراعات كن، و نيز مراعات

[صفحه 9]

شتر خسته و يا زخمي كه سواري دادن برايش مشكل است بنمايد.

انها را به غدير آب ببرد و از كناره هاي جاده علف دار به درون جاده بي گياه منحرف نسازد، و ساعاتي استراحتشان بدهد، و آنگاه كه به آب و غفلزار مي رسد مهلت دهد آب بنوشند و علف بخورند، تا كه به ما مي رسند به اذن خدا فربه و سرحال باشند، نه خسته و كوفته، تا آنها را طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش تقسيم كنيم اين برنامه باعث بزرگي پاداش و هدايت تو خواهد بود انشاءالله».

باور نمي توان كرد كه در هيچ آئين مذهب و قانون يك چنين توصيه هاي فوق العاده انساني به ماموران جمع آوري

ماليات شده باشد.

انفاقهاي مستحبي

در كتاب زكات فصلي درباره استحباب انفاقهاي مستحبي با احاديث فراواني نقل شده است و در نهج البلاغه نيز در اين زمينه بحثهاي جالبي ديده مي شود.

از جمله در حديثي مي فرمايد: «استنزلوا الرزق بالصدقه و من ايقن بالخلف جاد بالعطيه» [8].

روزي را به وسيله انفاق در راه خدا نازل كنيد و هر كس يقين به پاداش الهي داشته باشد در عطايا و بخشش خود سخاوتمند است.

و در همين باب مخصوصا به كساني كه از ترس فقر، از انفاق خودداري مي كنند، هشدار داده مي فرمايد: «اذا ملقتم فتاجروا الله بالصدقه» [9] هنگامي كه نيازمند شديد به وسيله انفاق با خداوند معامله كنيد.

يكي ديگر از دستورات مستحبي اسلامي كه مساله اباي نفس و خود كفائي و غناي روحي در آن در حد اعلي مي درخشد اين است كه تا مي توانيد از كسي چيزي نخواهيد حتي يك جرعه آب، و يا مثلا اگر سوار بر مركب هستيد و تازيانه شما به زمين بيفتد از رهگذران خواهش ننيد كه آن را بردارند و به شما بدهند.

در اينجا نيز علي (ع) بسيار پر معني دارد مي فرمايد: «ان فوت الحاجه اهون من طلبها الي غير اهلها» [10].

انسان به مقصود خودش نرسد بهتر از اين است كه از نا اهل تقاضائي كند و نيز فرمود: «العفاف زينه الفقر و الشر زينه الغني» خويشتن داري و عفت زينت فقر است و شكرگزاري

[صفحه 10]

زينت غني». [11].

تحريم شكايت به غير مومن

در مورد تحريم شكايت حال به هنگام تنگناهاي زندگي به غير مسلمانان كه در ذيل كتاب زكات مطرح شده است امام مي فرمايد: «من شكي الحاجه الي مومن فكانما شكاها الي الله و من شكاها الي كافره كانما شكاالله» [12].

كسي كه شكايت خود

را نزد مومني مطرح كند گوئي شكايت به نزد خدا برده و كسي كه نزد كافري مطرح كند گوئي از خدا شكايت كرده است».

و نيزدر كتاب زكات در مورد آداب انفاق آمده است كه انسان همينكه نياز بردار مسلمان خود را احساس كرد بايد اقدام به انفاق كند و در انتظار تقاضا و شكايت حال ننشيند علي (ع) در اين زمينه مي فرمايد:

«السخا ما كان ابتدا فاما ما كان عن مساله فحيا و تذمم».

«سخاوت آن است كه ابتدائي باشد اما اگر به دنبال سوال و تقاضا انجام گيرد نوعي حيا و پرهيز از مذمت است». [13].

كتاب جهاد

اشاره

مي دانيم كتاب جهاد را معمولا به دو بخش تقسيم مي كنند:

«جهاد العدو، و جهاد النفس» در قسمت اول سخن از احكام جهاد با دشمنان خارجي است و در قسمت دوم سخن از مبارزه با هوا و هوس نفس سركش است.

بحث جهاد نفس

نهج البلاغه بيشترين سرمايه ها را در اين قسمت در بر دارد، و از آن جهت كه اين فصل بيشتر به كتب اخلاقي مربوط مي شود شرح زيادي پيرامون آن نمي دهيم، همين اندازه خاطرنشان مي سازيم كه در كتاب وسائل الشيعه در ابواب مختلف كتاب «جهاد النفس» روايات زيادي از نهج البلاغه نقل شده است كه اشاره گذرا و كوتاهي را براي آنها كه مايلند بيشتر مطالعه كنند در اينجا مي آوريم:

1- باب وجوب اليقين بالله حديث 10.

2- باب وجوب غلبه العقل علي الشهوه حديث 4.

[صفحه 11]

3- باب وجوب الجمع بين الخوف و الرجا، حديث 8.

4- باب استحباب ذم النفس و تادييها، حديث 2.

5- باب وجوب طاعه الله، حديث 8.

6- باب وجوب الصبر علي طاعه الله، حديث 9 و 10 و 11 و 12.

7- باب وجوب تقوي الله، حديث 7 و 8.

8- باب وجوب العفه، حديث 14.

9- باب وجوب اداء الفرائض، حديث 8.

10- باب استباب الصبر في جمع الامور، حديث 6 و 7 و 8.

11- باب استحباب الحلم، حديث 13 و 14.

12- باب استحباب (التواضع في الماكل و المشرب، حديث 4.

13- باب وجوب ايثار رضي الله علي هوي النفس، حديث 7.

14- باب وجوب تدبر العاقبه قبل العمل، حديث 3 و 4 و 5.

15- باب استحباب اشتغال الانسان بعيب نفسه عن عيب الناس، حديث 6 و 7 و 8.

16- باب وجوب اصلاح النفس عند ميلها الي الشر، الي حديث 4 و 5.

17- باب

وجوب اجتناب المعاصي، حديث 10 و 11 و 12.

18- باب وجوب اجتناب المحقرات من الذنوب، حديث 6 و 7.

19- باب استحباب ترك مازاد عن قدر الضروره، حديث 8 و 9 و 10.

20- باب كراهه الطمع، حديث 8.

21- باب كراهه الافتخار، حديث 10.

22- باب تحريم الرضا بالظلم، حديث 6.

23- باب وجوب اخلاص التوبه و شروطها، حديث 4.

24- باب استحباب الغسل و الصلاه للتوبه، حديث 2.

25- باب استحباب انتهاض فرص الخير، حديث 3 و 4 و 5.

26- باب وجوب محاسبه النفس كل يوم، حديث 6.

27- باب وجوب زياده التحفظ عند زياده العمر، حديث 4.

همه اين احاديث را مرحوم شيخ حر عاملي در جلد 11 وسائل الشيعه در ابواب مختلف جهاد نفس كه اشاره كرديم از نهج البلاغه نقل كرده، و روي آن به عنوان يك سند فقهي در اين ابواب تكيه نموده است.

[صفحه 12]

و اما در مورد جهاد با دشمن در موارد متعددي نهج البلاغه مي تواند به عنوان سندي مورد استفاده قرار گيرد از جمله:

متابعت فرماندهي

در زمينه ي جهاد تهاجمي كه مشهور فقهاء آن را منوط به زمان حضور امام مي دانند و جهاد دفاعي كه در هر عصر و زماني به هنگام هجوم دشمن واجب و لازمست آن هم بايد با نظر ولي فقيه و فرمان فرماندهان او انجام گيرد چرا كه هر اقدام بي موقع عواقب زيانبار و دردناكي خواهد داشت علي (ع) در همين زمينه در يكي از خطبه هاي خود مي فرمايد:

«الزموا الارض و اصبروا علي البلاء و لا تحركوا بايديكم و سيوفكم في هوي السنتكم و لا تستعجلوا بما لم يعجل الله لكم، … فان لكل شي مده و اجلا.»

«توقف كنيد و مشكلات را تحمل نمائيد و دستها و

شمشيرها را مطابق هواي نفس به گردش در نياوريد و هر چيزي مدت و سر آمدي دارد.» [14].

حكم فرار از جهاد

بدون شك فرار از جنگ از محرمات و گناهان كبيره است و علاوه بر صراحت قرآن در اين زمينه در روايات اسلامي نيز روي آن تكيه شده است.

در نهج البلاغه نيز در اين زمينه حديث گويائي آمده است. «و ايم الله لئن فررتم من سيف العاجله لا تسلمون من سيف الاخره، انتم لها ميم العرب و السنام الاعظم، ان في الفرار موجده الله و الذل اللازم و العار الباقي و ان الفار غير مزيدفي عمره و لا محجوب بينه و بين يومه».

«به خدا سوگند اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نمي مانيد شما بزرگان عرب هستيد و شرافتمندان بر جسته، در فرار، غصب و خشم خدا است و ذلت هميشگي و ننگ جاويدان، فرار كننده چيزي به عمر خويش نمي افزايد، و بين خود و روز مرگش حائلي ايجاد نمي كند». [15].

جنگ با بغات و مراعات اولويتها

در مورد جنگ با بغات (آنها كه بر ضد حكومت اسلامي قيام مي كنند) و احكام آن فصل مشروحي در فقه در كتاب الجهاد آمده از جمله اينكه:

در مبارزه با دشمنان اولويتها را بايد در نظر داشت و قبل از همه با دشمنان خطرناكتر

[صفحه 13]

پيكار نمود همانگونه كه قرآن دستور مي دهد «يا ايها الذين آموا قاتلو الذين يلونكم من الكفار» «اي كساني كه ايمان آورده ايد با كافراني كه به شما نزديكترند پيكار كنيد» «و هرگز دشمن دورتر شما را از دشمنان نزديك غافل نكند» [16].

به همين مناسبت آنجا كه پاي «دشمنان معاند و لجوج»، و «فريب خوردگان جاهل قاصر» در ميان است مسلما اولويت با گروه اوله است لذا علي (ع) درمقايسه معاويه و يارانش با خوارج چنين مي فرمايد:

«لا تقاتلوا الخوارج بعدي فليس من

طلب الحق فاخطاه كمن طلب الباطل فادركه يعني معاويه و اصحابه»

بعد از من خوارج را به قتل نرسانيد زيرا كساني كه حق را طلب كردند و به خطا رفتند همانند كساني نيستند كه باطل را طلب كردند و به آن رسيدند (منظور معاويه و اطرافيان اوست)» [17].

در مبارزه با دشمنان نبايد ابتدا به جنگ كرد اما هنگامي كه كسي جنگ و مبارزه را بر انسان تحميل كند بايد در بر ابر آن بايستد اميرمومنان علي (ع) به فرزندش امام حسن در اين زمينه مي فرمايد: «لا تدعون الي مبارزه و ان دعيت فاجب فان الداعي باغ و الباغي مصروع»، «و هرگز دعوت به جنگ مكن اما اگر به جنگ فراخوانده شدي اجابت كن زيرا دعوت كننده باغي است، و باغي به زمين مي خورد». [18].

كتاب شاخه هاي امر به معروف و نهي از منكر

در كتاب امر به معروف و نهي از منكر كه از كتب معروف فقه است رهنمودهاي فراواني در نهج البلاغه در زمينه احكام آن ديده مي شود كه راهگشاي موثري است به عنوان نمونه مراحل سه گانه امر به معروف به طور واضح در كلام حضرت ترسيم شده است، زيرا مي دانيم امر به معروف و نهي از منكر كه شاخه اي از جهاد است و به همين دليل بعد از كتاب جهاد مطرح شده سه مرحله دارد، مرحله اول در قلب و نيت، مرحله بعد با زبان، و مرحله نهائي از طريق توسل به زور و با دست مي باشد علي (ع) در اين زمينه مي فرمايد:

«اول ما تغلبون عليه من الجهاد بايديكم ثم السنتكم ثم بقلوبكم فمن لم يعرف بقلبه معروفا و لم ينكر منكرا قلب فجعل اعلاه اسفلا».

«نخستين شاخه اي از جهاد كه ممكن است در

آن مغلوب دشمن شويد، جهاد با دست

[صفحه 14]

است سپس با زبان، سپس با قلب. پس كسي كه در قلبش طرفدار حق و معروف و بيزار از باطل و منكر نباشد قلبش وارونه مي شود» و حس تشخيص از او گرفته خواهد شد به گونه اي كه حق در نظر او باطل در نظر او حق جلوه گر خواهد شد. [19].

كتاب القضاء

اشاره

در كتاب القضاء نيز موارد زيادي است كه نهج البلاغه به آن ناظر است و مرحوم شيخ حر عاملي نيز روايات آن را در ابواب مناسب آورده و بزرگان علماء نيز به آن استدلال كرده اند كه به عنوان نمونه موارد زير را ياد آور مي شود:

نهي از قياس و آراء ظني

در مورد لزوم علم براي قاضي و عدم جواز تكيه بر آراء ظني و قياس در مسائل قضائي امام گفتار مبسوط و قاطع و كوبنده اي دارد كه قسمتي از آن در اينجا ملاحظه مي كنيد:

«دو نفر در پيشگاه خداوند از همه مردم مبغوض ترند جاهل بدعت گذار و عالم منحرف … سپس در مورد گروه دوم مي فرمايد او در بين مردم بر مسند قضاء تكيه زده و متهد شده است كه آنچه را بر ديگران مشتبه شده روشن سازد اما هر گاه با مشكلي روبرو مي شود با حرفها و استدلالهاي بي اساس به نتيجه نادرستي اعتماد مي كند، دو در برابر شبهات فراوان به سستي تار عنكبوت است حتي خودش نيز نمي داند درست حكم كرده يا اشتباه؟

نه آنقدر مايه علمي دارد كه در دعاوي مردم حق را از باطل جدا كند و نه براي مقامي كه به او تفويض شده اهليت دارد، باور نمي كند كه ماوراي آنچه را كه انكار كرده دانشي وجود دارد و غير از آنچه او فهميده نظريه ديگري است … خونهائي كه از داوري ظالمانه اش ريخته شد فرياد مي كشند، و ميراثهائي كه به ناحق به ديگران داده صحيه مي زنند، شكايت به خدا مي برم از گروهي كه در جهل و ناداني زندگي مي كنند و در گمراهي جان مي دهند (و به خاطر جهل و بي خبري تمام نظامات حقوقي مسلمين را

به هم مي ريزند). [20].

لزوم مراجعه به كتاب الله و سنت در تشخيص احاديث معتبر

در اين زمينه به مالك اشتر مي فرمايد:

«واردد الي الله و رسوله ما يضلعك من الخطوب و يشتبه عليك من الامور فقد قال الله تعالي

[صفحه 15]

لقوم احب ارشادهم يا ايها الذين آمنوا اطيعوالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيئي فردوده الي الله و لارسول فالراد الي الله الاخذ بمحكم كتابه و الراد الي الرسول الاخذ بسنته الجامعه غير المفرقه».

«مشكلاتي كه در احكام، برايت پيش مي آيد و اموري كه بر تو مشتبه مي شود به خدا و پيامبرش ارجاع ده چرا كه خداوند بزرگ به گروهي كه علاقه داشته ارشادشان كند فرموده: اي كساني كه ايمان آورده ايد اطاعت خداوند كنيد و اطاعت پيامبرش و اطاعت اولي الامري كه از خود شما هستند، و اگر در چيزي نزاع كرديد آن را به خدا و رسولش بازگردانيد. بازگرداندن چيزي به خداوند متمسك شدن به قران كريم و يافتن دستور از آيات محكم آن است و بازگرداندن به پيامبر (ص) همان تمسك به سنت قطعي و مورد اتفاق آن حضرت است.» [21].

بطلان تصويب

در مورد بطلان تصويب و عدم جواز اجتهاد (به معني قانونگذاري براي فقيه و قاضي و حاكم شرع) سخن بسيار جامعي دارد كه اگر دقيقا تحليل شود بحث مشروح و سازنده اي را مطرح مي كند كه ما فقط به ترجمه كلام امام (ع) در اينجا قناعت مي كنيم مي فرمايد:

«گاهي يك دعوا مطرح مي شود و قاضي به راي خود حكم مي كند، پس از آن عين اين جريان نزد قاضي ديگري عنوان مي گردد، او درست بر خلاف اولي راي مي دهد!»

سپس همه نزد پيشوايشان كه آنان را به قضاوت منصوب داشته، گرد مي آيند، او راي همه را تصديق مي كند

و فتواي همگان را درست مي شمارد! در صورتي كه خداي آنها يكي، پيغمبرشان يكي و كتابشان يكي است!

آيا خداوند متعال آنها را به پراكندگي و اختلاف فرمان داده و نها اطاعتش كرده اند؟ و يا آنها را از اختلاف نهي فرموده و معصيتش نموده اند؟

يا اينكه خدا دين ناقصي فرو فرستاده و در تكميل آن از آنان استمداد جسته است؟

و يا آنها شريك خدايند كه حق دارند بگونيد و بر خدا لازم است رضايت دهد؟

و يا اينكه خداوند دين را كامل نازل كرده اما پيغمبر (ص) در تبليغ و اداي آن كوتاهي ورزيده؟

با اينكه خداوند مي فرمايد: «ما فرطنا في الكتاب من شي» در قرآن از هيچ چيز فروگذار

[صفحه 16]

نكرده ايم و نيز مي فرمايد: «تبيانا لكل شيئي» در قرآن بيان همه چيز آمده است.

و ياد آور شده است كه آيات قرآن يكديگر را تصديق مي كنند اختلافي در آن وجود ندارد چنانكه مي فرمايد: اگر قرآن از ناحيه غير خدا بود اختلافات فراواني در آن مي يافتند». [22].

صفات قاضي

امام جامعترين بيان را در اين زمينه مي فرمايد: و دوازده شرط كه بعضي به طور قطع لازم است و بعضي كمال و استحباب دارد در اين بيان مطرح شده است آنجا كه مي گويد «ثم اختر للحكم بين الناس افضل رعيتك في نفسك ممن لا تضيق به الامور، و لا تمحه الخصوم، و لا يتمادي في الزله، و لا يحصر من الفيي الي الحق اذا عرفه و لاتشرف نفسه علي طمع، و لا يكتفي بادني فهم دون اقصاه، اوقفهم في الشبهات، و آخذهم بالحجج، و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم، و اصبرهم علي تكشف الامور، و اصرمهم عند اتضاح الحكم، ممن لا يزدهيه اطراء و اولئك

قليل»: از ميان مردم برترين فرد نزد خود را براي قضاوت برگزين از كساني كه مراجعه فراواني آنها را در تنگنا قرار ندهد، و بر خورد مخالفان با يكديگر او را به خشم و كج خلقي واندارد، در اشتباهاتش پافشاري نكند، و بازگشت به حق هنگامي كه براي آنها روشن شد بر آنها سخت نباشد، طمع را از دل بيرون كرده و در فهم مطالب به اندك تحقيق اكتفا نكند، از كساني كه در شبهات از همه محتاطتر و دريافتن و تمسك به حجت و دليل از همه مصرتر باشند، با مراجعه مكرر شكايت كنندگان كمتر خسته شوند، و در كشف امور شكيباتر، و به هنگام آشكار شدن حق در فصل خصومت از همه قاطعتر باشند، از كساني كه سايش فراوان آنها را فريب ندهد، و تمجيدهاي بسيار آنان را متمايل به جانب مدح كننده نسازد، ولي البته اين افراد بسيار كمند». [23].

وجود ناسخ و منسوخ در احاديث

درباره ي وجود ناسخ و منسوخ در احاديث پيامبر كه موضوع مهمي در مساله حجيت خبر واحد و تعارض خبرين است مي فرمايد: ان امر النبي (ص) مثل القرآن، منه ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محكم و متشابه و قد يكون من رسول الله الكلام له و جهان و كلام عام و كلام خاص مثل القرآن، دستورات پيامبر همانند قرآن ناسخ و منسوخ و خاص و عام و محكم و متشابه دارد و گاه سخني از رسول (ص) داراي دو جنبه است و سخني عام است و سخني خاص است درست مثل قرآن». [24].

[صفحه 17]

كتاب تجارت

مبارزه با احتكار، و جواز نرخ گذاري

در كتاب تجارت و مسائل مربوط ب خراج و بيت المال و كساني كه حق در بيت المال دارند و چگونگي جمع آوري و مصرف خراج سخنان فراواني دارد كه تنها به يك مورد آن در مساله احتكال كه مخصوصا فقيه ماهر مرحوم صاحب جواهر نيز بر آن تكيه كرده است اشاره مي كند در اين گفتار، امام مي فرمايد:

«فامنع من الاحتكار فان رسول الله (ص) منع منه و ليكن البيع بيعا سمحا بموازين عدل و اسعار لا تجحف بالفريقين من البايع و المبتاع فمن قارف حكره بعد نهيك اياه فنكل به و عاقبه في غير اسراف».

«از احتكار به شدت جلوگيري كن كه رسول خدا (ص) از آن منع فرمود، بايد معاملات با شرائط آسان صورت گيرد، با موازين عدل، و نرخهائي كه نه به فروشنده زيان رساند و نه خريدار، و هر گاه كسي بعد از نهي تو از احتكار، دست ه چنين كاري زند او را كيفر ده، و مجازات كن ولي اين

مجازات نبايد بيش از حد باشد. [25].

فقيه بزرگ شيعه مرحوم صاحب جواهر هنگامي كه به حديث فوق اشاره مي كند تعبيرش اين است «في كتاب الاشتر المروي في نهج البلاغه» [26].

اين تعبير نشان مي دهد كه او اهميت بسياري براي سند نهج البلاغه قائل بوده است، زيرا اين نامه را به علي نسبت داده.

جالب اينكه از حديث فوق مي توان در استنباط چندين حكم مهم اسلامي كمك گرفت.

1- تحريم احتكار.

2- نظارت حكومت اسلامي بر مساله نرخها به طوري كه منافع خريداران و فروشندگان را هر دو تامين كند.

3- واگذاري تعيين مقدار تعزير به نظر حاكم شرع.

4- لزوم تناسب ميان تعزير و جرم.

آنچه گفتيم تنها قسمتي از مسائل مربوط به بحث ما بود كه مي تواند نمونه اي باشد در زمينه ابعاد فقهي نهج البلاغه كه هر گاه به اندازه كافي پيرامون آن كاوش شود مي توان آن را به عنوان موضوعي مستقل در كتابي مستقل تاليف كرد.

پاورقي

[1] رك: به جلد 18 وسائل الشيعه كتاب القضا ابواب صفات القاضي باب 9.

[2] شرح ابن ابي الحديد جلد 1، ص 205.

[3] كتاب «وسائل الشيعه» تاليف محمد بن الحسن الحرالعاملي متوفاي سال 1104 در حال حاضر جامع ترين كتب حديث شيعه است كه هم نظام بسيار جالبي دارد و هم از منابع متقن و قابل ملاحظه استفاده كرده و هم گستردگي فوق العاده اي دارد.

اين محدث بزرگ اسلام و تشيع با صرف بيست سال از عمر خود و ذوق اينكار خداداد توانست اين اثر نفيس را به وجود آورد.

در چند قرن اخير كتب حديث فراواني از سوي بزرگان محدثين تاليف يافته، ولي هيچكدام به پاي وسائل نمي رسد و اين كتاب همچنان به قوت خود باقي است و در تمام

حوزه هاي علميه جزء منابع دست اول است.

مرحوم شيخ حر از ميان مجموع كتب حديث كه در عصر او موجود بوده آنچه را كه معتبر شناخته جدا كرده و احاديث فقهي كتاب خود را منحصرا از آنها نقل نموده، و غير آن را كنار گذاشته است، از جمله منابع مهمي كه در وسائل الشيعه بسيار از آن استفاده شده است كتاب «نهج البلاغه» است.

[4] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه 7 حديث 16 (نهج البلاغه حكمت 146 ص 495).

[5] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه 6 حديث 15 (نهج البلاغه حكمت 199 ص 317).

[6] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه16 حديث 25 (نهج البلاغه حكمت 328 ص 533).

[7] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه91 نهج البلاغه نامه 25 ص 380.

[8] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه257 حديث 11 (نهج البلاغه حكمت 137 ص 138).

[9] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه259 حديث 20 (نهج البلاغه حكمت 258 ص 513).

[10] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه259 حديث 20 (نهج البلاغه حكمت 66).

[11] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه309 حديث 13 (نهج البلاغه حكمت 66 ص 479).

[12] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه 312 حديث 2 (نهج البلاغه حكمت 427 ص 551).

[13] وسائل الشيعه جلد 6 صفحه 321 (نهج البلاغه حكمت 53 ص 478).

[14] وسائل الشيعه جلد 11 صفحه 40 حديث 5 (نهج البلاغه 6 خطبه 190).

[15] نهج البلاغه كلام 124 ص 181.

[16] توبه/ 132.

[17] وسائل الشيعه جلد 11 صفحه 63 حديث 13 (نهج البلاغه. كلام 61 خطبه 94).

[18] وسائل الشيعه جلد 11 صفحه 68 حديث 3 (نهج البلاغه حكمت 233).

[19] وسائل الشيعه صفحه 406 حديث 10 (نهج البلاغه حكمت 375).

[20] وسائل الشيعه جلد 18 صفحه 23 حديث 5 (نهج البلاغه خطبه 17 ص 59).

[21] نهج البلاغه ناصر 51.

[22] نهج البلاغه خطبه 18.

[23] وسائل الشيعه جلد 18

صفحه 116 حديث 18 (نهج البلاغه نامه 51).

[24] وسائل الشيعه جلد 18 صفحه 153 حديث 1 (نهج البلاغه نامه 53).

[25] وسائل الشيعه جلد 12 صفحه 315 حديث 13 (نهج البلاغه نامه 53).

[26] جواهر الكلام جلد 22 كتاب التجاره صفحه 479.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109