دانشنامه حضرت خديجه سلام الله عليها

مشخصات كتاب

سرشناسه: مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1392

عنوان و نام پديدآور: دانشنامه حضرت خديجه سلام الله عليها/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان.

و با تشكر از حجه الاسلام والمسلمين سيد مجيد نبوي - مهدي آقابابائي - حسين غزالي اصفهاني - علي بشيري لمجيري و حوزه علميه حضرت خديجه (سلام الله عليها) - تهران

ناشر چاپي : مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

مشخصات نشر ديجيتالي: اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1392.

مشخصات ظاهري: نرم افزار تلفن همراه، رايانه و كتاب.

موضوع: حضرت خديجه سلام الله عليها – دانشنامه.

ص:1

مقدمه

ص:2

بسم الله الرحمن الرحيم

چندين سال است كه خداوند متعال توفيق خدمتگزاري به آستان مقدس ام المؤمنين حضرت خديجه سلام الله عليها را به مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان داده است و كارمندان و محققين اين مركز با علاقه ي وافر به آن بانوي بزرگوار سعي دارند به وسيله ي تحقيقات و نشر زندگاني با تكنولوژي و وسيله هاي پيشرفته ي امروزي مخصوصاً فضاي سايبري بخشي از دَين خود را در اين زمينه ادا كنند.

با عنايتي كه بعضي از خيّرين غيرتمند در اين زمينه داشتند اين مركز علاوه بر ايجاد پايگاه اينترنتي با عنوان www.khadijeh.com به سه زبان فارسي، عربي و انگليسي اقدام به نشر آثار توليد شده در فضاي مجازي نمود.

دانشنامه ي زندگاني حضرت خديجه سلام الله عليها كار علمي و تحقيقي بزرگ ديگري است كه حاصل تلاش بيش از يك سال گروهي از محققين مركز مي باشد كه در 18 فصل تنظيم گرديده است.

در مسير تدوين و گردآوري حدود بيش از 1200 جلد كتاب مورد بررسي قرار گرفته است كه از ميان آنها مطالب مربوط به حضرت خديجه سلام الله عليها از ميان 400 جلد كتاب، استخراج و فيش برداري شده كه در مجموعه ي دانشنامه ارائه شده است.

در اين تحقيق تلاش شده است كه مطالب موجود در برخي كتب تاريخي قرون اوليه صدر اسلام تا عصر حاضر، در يك مجموعه گرد آوري شده و در دسترس عموم قرار گيرد تا همگان بتوانند با زندگاني سراسر درس آن بانوي بزرگ اسلام آشنا شوند.

در اين اثر به بسياري از شبهات پيرامون آن بزرگوار اشاره و پاسخ داده شده است.

اميد است با همت افراد خير انديش، اين مجموعه به زيور چاپ نيز آراسته شود.

در اينجا جا دارد از محققين مدرسه علميه حضرت خديجه سلام الله عليها تهران كه با نرم افزار شيداي امين ما را ياري نمودند تشكر كنيم.

و من الله توفيق

واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

فصل اول: اجداد و خويشاوندان

اجداد و والدين و خويشاوندان

ص:3

خديجه بنت خويلد بن اسد بن عبدالعزي بن قصي الاسديه بن كلاب بن مره بن كعب بن لؤي بن غالب.(1)

و مادرش: فاطمه بنت زائده بن اصم (و اسمه جندب) بن رواحه الهرم ابن حجر بن عبد بن معيص بن عامر بن لؤي بن غالب بن فهر(2) بن مالك بن النضر من كنانه من قريش.(3)

پدر خديجه: خويلد بن اسد و اجداد او

پدر آن والاگهر، خويلد بن اسد عبدالعزي بن قصي است كه در قصي نسب او با نسب حضرت رسول صلي الله عليه و آله به هم مي پيوندد.(4)

«تجتمع مع رسول الله في النسب الشريف في قصي من جهه ابيها و في لؤي من جهه امها فهي قرشيه اباً و اماً.(5)

پدر خديجه از طايفه بني اسد قريش

عده اي گفته اند: خويلد قريشي اسدي مي باشد.(6)

صاحب كتاب اعيان الشيعه مي نويسد:

«خديجه بنت خويلد بن اسد بن عبدالعزي بن قصي القرشيۀ الاسدي ام المؤمنين صلوات الله و سلامه و رضوانه عليها.»(7)


1- - علموا اولادكم محبه آل بيت النبي صلي الله عليه و آله، ص 59.
2- - همان، ص59.
3- - موسوعه امهات المؤمنين دراسه في سيرهن و مروياتهن، ص 75.
4- - سيره ابن هشام، ج1، ص 201؛ خديجه كبري، ص 8.
5- - علموا اولادكم محبه آل بيت النبي صلي الله عليه و آله، ص 59؛ سيره ابن هشام، ج1، ص 187-189؛ طبقات ابن سعد، ج8، ص 14؛
6- - تراجم اعلام النساء، ج2، ص 41؛ محدثات شيعه، ص 157؛ نساء خالدات في القرآن الكريم و يليه زوجات و ابناء و احفاد و اخوه بين الجنه و النار، ص 66؛ السمط الثمين في مناقب امهات المؤمنين، ص23؛ سير اعلام النبلاء، ج2، ص 109.
7- - اعيان الشيعه، ج6، ص 308.

ص:4

عده اي هم گفته اند كه: خويلد اسدي مي باشد.(1)

و بعضي از محققين هم مي گويند كه: حضرت خديجه سلام الله عليها از پدر و مادري قريشي به دنيا آمد.(2)

پدر و مادر حضرت قريشي «قرشيۀ اباً و اماً» مي باشند.(3)

خويلد بن اسد از بزرگان محترم قريش

خويلد پدر حضرت خديجه سلام الله عليها از بزرگان و شخصيت هاي برجسته ي قريش و پيرو آيين ابراهيم بود، او وضعيت مالي بسيار خوبي داشته و در بين مردم صاجب نام و احترام بسياري بود.(4)

خويلد از تيره اي معروف و از قريش است. او در دوره ي جاهليت مهتر طايفه ي خود بود.(5)

خويلد پدر خديجه از بزرگان قريش و توانگران مكّه و داراي سه فرزند به نامهاي عوّام و هاله و خديجه. عوّام پدر زبير و داماد شخصيت بزرگ قريش يعني عبد المطلب (نياي پيامبر) بود. از اين رو زبير از دو سوي با فاطمنه زهرا نسبت داشت از يك سو پسر دايي وي بود و از سوي ديگر پسر عمه او مي باشد.

خديجه دختر خويلد، ام المؤمنين و نخستين زن مسلمان و حامي دين اسلام و فداكار در راه تحقق مكتب و اهداف آن، مادر فاطمه بود.

اما هاله دختر خويلد و خواهر خديجه بود. او تا پس از هجرت هم زنده بود و گاه از اوقات براي ديدار رسول خدا صلي الله عليه و آله به مدينه مي آمد. پيامبر نيز به خاطر نسبتي كه هاله با خديجه، همسر دلسوز و فداكارش داشت او را بسيار ارج مي نهاد. اما عايشه كه مانند ديگر زناني كه به ساير همسران شوهرانشان حسادت مي كنند، از اين بابت دستخوش ناراحتي و حسادت مي شد و زبان به اعتراض مي گشود. پيامبر او را از اين كار باز مي داشت و جايگاه موقعيت والاي خديجه را كه به موجب آن سبب مي شد تا خواهرش را مورد احترام خاصي قرار دهد، تشريح مي كرد.(6)

رييس طايفه اسد در جنگ فجار دوم


1- - تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، ج1، ص 237؛ طبقات ابن سعد، ج8، ص 14.
2- - فاطمه زهرا سلام الله عليها، ص 68؛ اميران ايمان يا زندگي نامه خديجه كبري و فاطمه زهرا سلام الله عليهما، ص 68؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 13.
3- - علموا اولادكم محبه آل بيت النبي صلي الله عليه و آله، ص 59؛ سيره ابن هشام، ج1، ص 187-189؛ طبقات ابن سعد، ج8، ص 14؛ المستدرك، ج 3، ص 182؛ دلائل النبوه بيهقي، ج2، ص 68 و ج7، ص 282؛ السير و المغازي بن اسحاق، ص 82.
4- - دانستني هاي فاطمي، ج 1، ص 37.
5- - زندگاني فاطمه زهرا سلام الله عليها، ص 21.
6- - هدايتگران راه نور، زندگي نامه چهارده معصوم عليهم السلام، ص 243 و 244.

ص:5

وجود اشارت هايي كوتاه در تاريخ از زندگي خديجه سلام الله عليها پيش از ازدواج پيغمبر صلي الله عليه و آله و مشاهده نام خديجه و پدر او و عموزاده وي در مصادر دست اول در رابطه با پاره اي از حوادث. و گزارشي درباره خويلد بن اسد بن عبد العزّي پدر خديجه و او از تيره اي معروف و از محترمان قريش و خويلد در دوره جاهليت مهتر طائفه خود و رئيس طائفه اسد در جنگ فجار دوم.

چنانكه مي دانيم فاطمه سلام الله عليها دختر محمد صلي الله عليه و آله رسول خدا، پيغمبر اسلام و نادر او خديجه دختر خويلد است. از زندگاني خديجه بيش از آنكه به ازدواج پيغمبر صلي الله عليه و آله در آيد، جز اشارت هايي كوتاه در دست نداريم. در مصادر دست اول گاه به گاه نم او و پدر و عموزاده ي او به مناسبت ارتباط آنان با پاره اي حادثه ها ديده مي شود. خويلد بن اسد بن عبدالعزي بن قصي بن كلاي، از تيره اي معروف و ازمحترمان قريش است. خويلد در دوره ي جاهليت مهتر طايفه ي خود بود. در جنگ فِجار دوم(1) ، در روزي كه به نام شَمطَه معروف است، و در آن روز قريش آماده جنگ با كنانه شد، رياست طائفه اسد را داشت.(2)

ممانعت وي از انتقال حجر الاسود به يمن (نزاع پدر خديجه با تبع و تحليل ها)

پدرش خويلد كسي است كه با تبع آخر (حاكم يمن) آنگاه كه مي خواست حجر الاسود را به يمن ببرد، به پيكار برخاست. و به سبب شيفتگي به آيين و عبادت ديني، از نيرومندي و بسياري سپاه تبع نهراسيد. و پسر عم خديجه نيز «ورقه بن نوفل» است كه به بررسي كتب نصاري و يهود اشتغال داشت و آنچه از آنها نيكو مي ديد به كار مي گرفت. و اين نه بدان جهت بود كه وي با يهود و نصاري معاشرت داشت، يا مكه قرارگاه آن دو ملت بود، بلكه بدان سبب بود كه او بت پرستي و صنم دوستي را به باد تمسخر مي گرفت و جوياي آييني آرام بخش بود.

تاريخ نگاران و نويسندگان زندگي رسول چنين مي گويند كه: در آن روزگار كه پيغمبر، نخستين آثار پيامبري را در غار حرا به چشم مي ديد، و نغمه ي وحي را مي شنيد، بيمزده از ديدني هاي خويش، به خانه مي آمد و ديده و شنيده هاي خود را، به همسر فداكار و راستينش باز مي گفت و ورقه، وي را به آينده اي شكوهمند، كه تاريخ بشر را دگرگون خواهد كرد، مژده مي داد و از صدمه و ستم هايي كه از مردم به وي خواهد رسيد سخن مي گفت.

سهيلي مي نويسد: خويلد بن اسد همان است كه با «تبّع آخر» از شاهان يمن، آن هنگام كه قصد داشت حجر الاسود را با خود به يمن ببرد، در گير شد و او را از ين كار برحذر داشت؛ و سرانجام تبع، در اثر رعبي كه در عالم رؤيا بر او عارض شد،ا ز اين كار منصرف گرديد.(3)

اسد بن عبد العزي، پدر بزرگ خديجه و خويلد بن أسد پدر خديجه


1- - 14 - اين جنگ را آن روز فجار گويند كه در ماه هاي حرام رخ داده و گفته اند از آن جهت بدين نام خوانده شد كه بعض محرمات را در آن جنگ حلال شمردند. (سيره ابن هشام، ج1، ص 201؛ مجمع الامثال ميداني، فصل ايام العرب).
2- - ابن اثير، ج1، ص 593.انساب الاشراف بلاذري، ص 102، چاپ دارالمعارف.
3- - روض الانف، ج2، ص 239.

ص:6

اسد قريشي اسدي مي باشد.(1) مادر اسد ريطه و هي الحظياء بنت كعب بن سعد بن تيم بن مره است.(2)

(اسد) پدر خويلد عضو حلف الفصول

يكي از چهره هاي برجسته جهان عرب در روزگاران پيش از بعثت پيامبر و طلوع خورشيد جهان افروز اسلام، جناب «اسد» فرزند «عبدالعزّي» بود.

او حدود دو دهه پيش از آغاز رسالت جهاني پيامبر صلي الله عليه و آله در مكه مي زيست و از چهره هاي نامدار و با نفوذ روزگار خويش به شمار مي رفت؛ براي نمونه:

1)- از كارهاي تحسين برانگيز او، تلاش آزادي خواهانه و آزادمنشانه در تشكيل انجمن دفاع از حقوق بشر در روزگار تيره و تاري بود كه براي انسان، نه حقوق و كرامتي به رسميت شناخته مي شد و نه آزادي و برابري و امنيت و حق انتخاب و انديشيدن و زيستن به صورت موجودي صاحب شعور و برخوردار از استقلال و حق حاكيت بر سرنوشت فردي و خانوادگي و اجتماعي و سياسي، و تنها زر و زور و تزوير ملاك شخصيت و معيار بزرگي و بهره مندي از فرصت ها و امكانات بود، و استبداد و زورمداري ميداندار خانه ها و جامعه ها؛ آري، در آن روزگار غربت انسان، «اسد» به همراه گروهي از دوستان نوانديش و آزادي خواه و بشر دوست خويش، در مكه و در كنار خانه ي خدا انجمني را بنياد نهاد كه از مرامنامه و برنامه اش اين بود كه اگر در مكه و اطراف آن، ستمديده اي دادخواهي نمود، با همه ي قدرت و امكان به ياري او بشتابند و داد او را از ستمكاران و زورگويان بگيرند و به او امنيت بخشند و پناه دهند.

اين انجمن ترقي خواه و مدافع حقوق بشر بدان دليل كه سه عضو مركزي و اصلي اش، «فضل» نام داشتند، به زودي به عنوان «حلف الفضول» يا پيمان جوانمردان عرب شهرت يافت.(3)

جد خديجه سلام الله عليها اسد بن عبدالعزي، از جمله اعضاي پيمان معروف «حلف الفضول» بود.(4) و چنانكه گفته اند: اين پيمان شريفترين و بهترين پيماني است كه در زمان جاليت براي گرفتن حق مظلوم از ظالم منعقد شده بود.

زهره بنت عمرو بن حنثره مادر خويلد

مادر خويلد زهره بنت عمرو بن حنثرة مي باشد كه مادر بزرگ حضرت خديجه سلام الله عليها مي شود.(5) (مادر پدري)

و اياها عني فضالۀ ن شريك الاسدي في قوله:


1- - اعيان الشيعه، ج6، ص 308؛ نسب قريش، ص 206؛ جمهره النسب، ص 68.
2- - انساب الاشراف، ج9، ص 419.
3- - فروغ آسمان حجاز خديجه سلام الله عليها، ص 83 و 84.
4- - سيره ابن هشام، ج1، ص 141.
5- - جمهره النسب، ص68؛ نسب قريش، ص 207 و 208؛ انساب الاشراف، ج9، ص 419.

ص:7

اقول لغملتي ادنو ركابي

افارق بطن مكه في سواء

و مالي حين اقطع ذات عرق

الي ابن الكاهليه من معاد

مادر خويلد از طايفه بني كاهل

زهرة بنت عمرو بن حنثر مادربزرگ خديجه (مادر خويلد) از بني كاهل مي باشد.

اجداد حضرت خديجه سلام الله عليها

قصي

قصي جد چهارم پيامبر صلي الله عليه و آله مي باشد. نام او زيد و با كنيه ابوالمغيره خوانده مي شد، از اين رو به او قصي مي گفتند كه ربيعه بن حزام از طايفه « بني عذره» با فاطمه مادر قصي بعد از فوت كلاب ازدواج كرد، و او را از مكه سرزمين عذره در اطراف شام برد، و قصي ر نيز كه كودك بود همراه مادرش به عذره آورد و از آنجا كه واژه ي قصي به معني دور است، بر زيد كه همراه مادرش از مكه دور شده بود، اطلاق گرديد، اما فاطمه پسر بزرگش زهرۀ بن كلاب را در مكه به جاي گذاشت.

وقتي كه فاطمه با ربيعه ازدواج كرد، فرزندي از او آورد كه نام او «زِراح» گذاشتند، زراح برادر مادري قصي مي باشد. قصي در كنار ربيعه، شوهر مادرش بزرگ شد تا اينكه همراه حاجيان طايفه قضاعه از شام به مكه آمد و به برادرش زهره پيوست و در مكه اقامت نمود، سپس با «حُبّي» دختر حُلَيل خزاعي ازدواج كرد، با توحه به انيكه حليل در آن زمان كليد دار كعبه بود، رفته رفته قصي داراي چهار فرزند به نامهاي: عبدالدار، عبدمناف، عبدالعزّي و عبدالقصي شد و از آن پس بر ثروت قصي افزوده شد و موقعيت اجتماعي خوبي به دست آورد.

پس از مدتي حليل پدر زنش از دنيا رفت، او وصيت كرده بود كه كليد داري كعبه را به دخترش «حبّي» واگذار نمايند، حبّي نيز به دليل اينكه نمي تو اند در كعبه را باز كند و ببندد، كليدداري كعبه را به پسر خوانده ي شوهرش «ابوغبشان» سپرد.

يكي از كارهاي قصي اين بود كه طايفه خزاعه را از مكه خارج كرد و طايفه ي خود را از ميان بيابان ها و كوه هاي و غارها، در مكه گرد آورد، از اين رو مجمّع (گرآورنده) گفتند كه شاعر در اين مورد مي گويد:

اباوكم قصي كان يدعي مجمعابه جمع الله القبايل من فهر

ص:8

«پدر شما قصي كه به عنوان مجمّع خوانده مي شود، خداوند به وسيله ي او قبايل را از پراكندگي به گرد هم آورد.» (1)

مقامات قصي

هنگامي كه قصي قريشيان را به مكه و اطراف آن جمع كرد، قريشيان او را به عنوان رييس خود انتخاب نمودند، قصي نخستين شخص از فرزندان كعب بن لؤي بود كه رييس قوم شد و قوم از فرمان و دستورات او پيروي مي كردند؛ پنج مقام مهم به او واگذار گرديد كه عبارتند از:

1)- حجابت (كليدداري كعبه)؛

2)- سقايت (آبرساني به حاجيان)؛

3)- رفادت ( اطعام و غذا رساني به حاجيان)؛

4)_ رييس مجلس شوراي ندوه (امير الندوه)؛

5)- پرچم دادن به پرچم داران جنگ.

به اين ترتيب، قصي عهده دار سرپرستي تمام امتيازات اجتماعي و سياسي قريش گرديد.

از كارهاي قصي اينكه: شهر مكه را به چهار قسمت بين خود تقسيم كرد، قريشيان در مكه خانه ها ساختند، آها از قصي خواستند كه اجازه بدهد تا دخت هاي مكه را (براي ساختمان سازي در جاي آنها) قطع كنند، ولي او به آنها چنين اجازه اي نداد، آنها در حالي كه درختها و گياهان سرجاي خوود بودند، خانه ساختند و پس از آنكه قصي از دنيا رفت، به قطع درخت ها پرداختند.

قريش، رياست و سروري قصي را مبارك شمرد، هيپ ازدواجي صورت نمي گرفت مگر در خانه ي او، و در هيچ امري مشورت نمي كردند مگر در منزل او، و پرچم جنگ با دشمن، در خانه ي او به دست يكي از پسرانش بسته مي شد و هيچ كنيزي هنگامي كه به حدي مي رسيد كه مي بايست لباس مخصوصي بپشد، نبود مگر اينكه آن لباس را در خانه ي او مي پوشيد و دستورات او در حيات و مماتش مانند دتسورات ديني در ميان قومش اجرا مي شد.

از كارهاي او اينكه: در كنار كعبه، دارالندوه (مجلس شورا) تأسيس نمود، و درِ آن را مسجد الحرام قرار داد، قريشيان امور اجتماعي خود را در آن مجلس، سامان مي دادند.

هنگامي كه قصي به سن پيري رسيد، پسر بزرگش عبدالدار آدم ضعيفي بود، ولي پسر ديگرش عبدمناف در زمان پدر داراي موقعيت خوبي بود، و همچنين ساير پسرانش موقعيت خوبي داشتند.


1- - سيماي پر فروغ محمد صلي الله عليه و آله، ترجمه كحل البصر، ص 25-27.

ص:9

قصي به پسرش عبدالدار گفت: «سوگند به خدا تو را هسمان برادرانت مي كنم و نمي گذارم آنها بر تو برتري جويند» از اين رو مقام سرپرستي دارالندوه و كليدداري و نصب پرچم براي ايمران لشكر، و همچنين مقام سقايت و آبرساني را به عبدالدار واگذار نمود.(1)

از كارهاي قصي در مكه ، حفر چاهي بود كه نام آن چاه را «چاه عَجُول» نهاد، و آن نخستين چاهي بود كه قريش در مكه حفر نمود، و نيز قصي نخستين فردي بود كه در سرزمين مزدلفه (نزديكي مني) آتش تهيه كرد (و آشپزخانه احداث نمود).(2)

قصي «سيد حرم» لقب گرفته بود، تمام خويشان خود را در سرزمين مكه اسكان داد و دستور داد اطراف «بيت» خانه بسازند و مقداري براي طواف خالي بگذراند. با اين كار ابهت و عزت آنان در ميان عرب بالا گرفت، در هر چهار جهت خانه ساختند و دري مخصوص براي هر جهت گذاردند. دري براي «بني شيبه»، دري براي «بني جمح»، دري براي «بني مخزوم»، دري براي «بني سهم».

از جمله كارهاي ابتكاري قصي ساختن محلي به نام «دارالندوه»(3) به منظور مشاوره، مذاكره و تفاهم بود كه به آن مجمع- مجلس- نيز مي گفتند. در آنجا براي مشورت و بررسي امور مهم گرد مي آمدند.

مردم در طول حيات او از نظرات و رهنمودهاي او بهره ها مي بردند. براي اولين بار در موسم حج به قبيله قريش چنين گفت:

«حال آغاز آمدن حاجيان است. عرب به گوش است تا ببيند شما چه مي كنيد. آنان با ديده احترام به شما مي نگرند و من چيزي بهتر از پذيريايي و اطعام نزد عرب نمي دانم پس هر يك از شما بايد در اطعام حاجيان مشاركت كند و مالي بدهد».

قبيله ي قريش پذيرفتند و مال بسياري فراهم آمد، مقدم حاجيان را از هر راهي كه مي آمدند گرامي مي داشتند و در مكه نيز قرباني ها كردند و در مشعر الحرام نيز آتش افروختند تا مردم بدانند در آنجا هم مهمانسرايي آماده پذيرايي است.(4)

در مني با حاجيان مهماني ها داد و اين سنت در نسل او تا ظهور اسلام به جاي ماند، ضيافتي كه شاهان عربستان هر سال در مني مي دهند به پيروي از ابتكار اوست.(5) از اين رو ملاحظه مي كنيم قبيله ي خزاعه در برابر شخصيت قصي


1- - سيماي پر فروغ محمد صلي الله عليه و آله، ترجمه كحل البصر، ص 27- 29.
2- - همان، ص 30- 31.
3- - مي توان آن را شبيه مجلس هاي مشورتي امروز دانست.
4- - سيره ي حلبيه، ج1، ص 9 – 15.
5- - تاريخ طبري، ج2، ص 185.28 - العباس بن علي عليهماالسلام، ص 31-33؛ سيره ي حلبيه، ج1، ص 95.

ص:10

فروتني نموده و به منظور بزرگداشت بيشتر او، اداره امور حرم و خدمت و پرده برداري بيت را بعد از آنكه در اختيار حليل بود به او واگذار كرد.

قصي پرده داري كعبه را به لحاظ وصيت حليل به هنگام مرگ عده دار شده يا به وراثت نزد دختر وي كه همسر قصي بوده است و چون خدمت و پرده داري كار سختي بوده شوهر او قصي اين كار را عهده دار گرديده است.

احتمال ديگر اين است كه ابوغبشان خزاعي وصي حليل براي انجام اين كار مهم بوده و قصي با يك داد و ستد و دادن چند جامه و چند شتر به او، آن را از او تحويل گرفته است.

مطلب درست و قابل اعتماد در تصدري پرده داري بيت توسط قصي كه عقل به پاكي اجداد آن اسول اقدس، خاتم پيامبران صلي الله عليه و آله حكم مي كند همين است و بنابراين مورخاني كه گفته اند: پرده داري بيت را با دادن شراب از ابوغبشان خزاعي گرفت، مردود و قابل اعتماد نيست. زيرا شراب نه تنها در شريعت ابراهيم خليل عليه السلام، بلكه در تمام اديان حرام و ثمن آن حرام شمرده شده، چگونه ممكن است جد بزرگوار پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله براي شراب ارزشي در نظر بگيرد تا در برابر آن پرده داري بيت را به او بدهند. قصي آن مرد موحدي است كه به فرزندان و قبيله خود مي گفت:

«از شراب بپرهيزيد كه شايسته بدنها نيست و عقل را تباه و فاسد مي كند».

چگونه چنين مرد صالحي شراب را كالاي قابل داد و ستد مي داند. بزرگي كه يقين دارد به وسيله شراب به خواسته و مطلوب خود نمي رسد، فرزانه اي كه معقتد بود كه: «كسي كه زشتي ها و پليدي ها را نيكو بشمرد گرفتار زشتي و پليدي مي شود. كسي كه فرومايه و پستي را گرامي بدارد خود را در پستي و لئامت شريك او كرده است. هر كس را كرامت به اصلاح نياورد، رسوايي و خواري او را اصلاح مي كند. كسي كه بيش از اندازه خود بخواهد سزاوار محروميت است و حسود دشمن پنهان و نامريي هر انسان است».

كوتاه سخن آنكه: قصي سرانجام از دنيا رفت و پس از او فرزندانش سرپرست مقامات او شدند و برنامه ي او را دنبال كردند، جنازه ي او را در قبرستان حجون در مكه به خاك سپردند، قبر او را زيارتگاه خود قرار داندد و احترام شاياني به قبر او مي نمودند.(1)

فاطمه مادر خديجه

مادر خديجه: فاطمه بنت زايدة و اجداد او

مادر ايشان فاطمه بنت زائده بن اصم بن رواحه بن حجر بن عبد بن معيص بن عامر بن لؤي است كه او نيز در لؤيّ با حضرت رسول صلي الله عليه و آله هم نژاد مي گردد.(2)


1- - همان، ص 30.
2- - سيره ابن هشام، ج1، ص 201.

ص:11

فاطمه در يكي از اصيل ترين خانه ها و خاندان هاي عرب از نظر حسب و نسب و بهره وري از ثوت و امكانات زندگي و رشد فرهنگي و انساني و اخلاقي ديده به جهان گشود، و در كنار پدر و مادري نيك انديش و آبرومند پرورش يافت.

از ويژگي هاي مادر ارجمند خديجه سلام الله عليها اين بود كه، در آن شرايط دشوار زندگي – كه زنان و دختران در خاندان هاي ثروتمند و صاحب قدرت و امكانات غرق در زرق و برق و در كمند هوا و هوس و در اسارت پرستش هاي ذلت بار و خرافي بودند – او از سويي از ارزش هاي منفي و ناپسند و اسار تبار و فرصت سوز اعلام بيزاري كرده بود و دل و دامان و انديشه و رفتار را پاك مي داشت و از دگر سو دنياي جود خود را به ارزش ها آراسته مي ساحت و به دين و آيين پدران توحيدگرا و عدالتخواه خويش، حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام ايمان داشت.(1)

والدين

پدر فاطمه از بني عامر قريش

خديجه دختر خويلد بن اسد بن عبد العزي بن قصي بن كلاب از فرزندان كنانه قريشي و فاطمه دختر زائدة از بني عامر بن لؤي از قريش، مادر خديجه و پدر خديجه از اشراف مكه و از ثروتمندان آن ديار و هم پيمان شدن او با بني عبد الدار بن قصي موجب افزايش شرافت او و درگذشت وي در جنگ فجار. (جنگ فجار، جنگي در جاهليت در ماههاي حرام ميان قريش و قيس عيلان و شركت پيامبر در سن 15 سالگي در اين جنگ)

از اصيل ترين خانواده هاي عرب

رشد و پرورش خديجه بنت خويلد در خانواده اي اشرافي و او برخوردار از نسبي اصيل و آباء و اجدادي پرافتخار. و ثروت خانواده او معروف در ميان اعراب و كشته شدن پدر خديجه در جنگ فجار. (2)

قلابه بنت سعد مادر بزرك

به نقل از ابن عباس: خديجه دختر خويلد بن اسد بن عبد العزي بن قصّي بن كلاب و فاطمه دختر زائدة بن اصم از فرزندان لؤي بن غالب، مادر خديجه و هالة دختر عبد مناف بن حارث بن منقذ، مادر مادر خديجه و قلابة دختر سعيد بن سهم مادر مادربزرگ خديجه و...

فصل دوم: تولد و لقب حضرت خديجه سلام الله عليها

تاريخ تولد حضرت خديجه سلام الله عليها


1- - فروغ آسمان حجاز خديجه عليها السلام، ص 91.
2- - نساء النبي، ص 12؛ علموا اولادكم، ص 60 و 63؛ اميران ايمان يا زندگي نامه خديجه كبري و فاطمه زهرا، ص 68 و الدراسه التاريخيه حول نساء النبي و اولاده، ص 22.

ص:12

ام المؤمنين خديجه كبري، اولين همسر فداكار رسول خدا صلي الله عليه و آله و نخستين بانوي مسلمان و مادر مهربان حضرت زهرا سلام الله عليها است.

ايشان به اعتقاد بسيار از مورخان، 68 سال پيش از هجرت در شهر مكه ولادت يافته است.(1) ولي گروهي ديگر بر اين باورند كه آن بانو 56 سال پيش از هجرت به دنيا آمده است.(2)

خديجه 65 سال پيش از هجرت پيامبر در خانداني بزرگ و بزرگوار ديده به جهان گشود و با اخلاق پسنيده و با صفات برجسته تربيت يافت و به انديشمندي و تيزهوشي و پاكدامني و درستكاري آراسته گرديد؛ تا آنجا كه در روزگار تير و تار جاهليت از آن بانوي كمال در ميان قبيله و جامعه مردم شهرش به عنوان طاهره يا دخت پاك منش و پاك روش ياد مي شد.(3)

خديجه دختر خويلد بن اسدبن عبدالعزي بن قصي قرشي اسدي، همسر پيامبر صلي الله عليه و آله و مادر فرزندان آن حضرت بود كه در سال 68 قبل از هجرت (15 سال قبل از عام الفيل) به دنيا آمد.(4)

عده اي مي گويند كه ميلاد رسول اكرم در همان واقعه «عام الفيل» اتفاق افتاده مي توان پي برد كه خديجه پانزده سال بزرگتر از پيامبر بوده است.

محمد بن عمر واقدي مي گويد ما و همه اهل علم كه پيش ما هستند معتقديم كه خديجه پانزده سال پيش از سال فيل زاده شده و او هنگامي كه پيامبر با او ازدواج فرموده است چهل ساله بوده است.(5) انشاء الله در مبحث ازدواج خواهيم آورد كه سن حضرت خديجه عليها السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام ازدواج 25 سال الي 27 سال بوده است.

القاب آن بزرگوار:

اشاره


1- - طبقات ابن سعد، ج1، ص 132؛ الاعلام، قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، ص ج2، ص 302.
2- - خديجه كبري سلام الله عليها، ص 7.
3- -فاطمه الزهرا بهجه قب المصطفي، ص 187؛ فروغ آسمان حجاز، ص 40.
4- - محدثات شيعه، ص 157؛ اعيان الشيعه، ج6، ص 308؛ موسوعه حياۀ الصحابيات، ص 325.
5- - الطبقات الكبير، فارسي، ج8، ص 12و 13؛ زوجات النبي و اولاده، سيره و تاريخ، ص 54.

ص:13

براي حضرت خديجه سلام الله عليها القاب فراواني است كه از عظمت بي كران و قداست بي پايان آن حضرت حكايت مي كند، كه از آن جمله است:

1)- طاهره و علت شهرت او به طاهره

يكي از القاب حضرت خديجه عليها السلام طاهره مي باشد.(1)

از برجسته ترين لقب هاي دخت فرزانه حجاز اين بود كه پس از پشت سر نهادن دوران كودكي و نوجواني و پس از رشد جسمي و عقلي و پس از خودسازي و خودشكوفايي، نخست از سوي چهره هاي برجسته و درست انديش خاندان خويش، و آن گاه از سوي قريش و مردم مكه، به واژه ي «طاهره» يا پاك سرشت و پاك منش مفتخر گرديد؛ چرا كه آن دختِ خرد و پروا با اين كه در ميان ناز و نعمت و اعتبار خانوادگي و امكانات گسترده ي زندگي و زرق و برق مادي بود، و اين ها آفت جان بسياري از چنين خانواده ها و نسل جوان آنها مي گردد، اين امكانات و نعمت ها هرگز نتوانست آن جوان نوانديش و كمال جو و پاك منش را دستخوش غفلت و مستي زر و زور و يا جواني و انگيزش هاي ناپخته و ناسنجيده آن سازد و از مرز معنويت و كمال طلبي بيرون برد.

از سوي ديگر او با اين كه در خاندان و فاميل ثروتمند و پراعتباري ولادت يافته و رشد كرده بود، و در محيط آن روز مكه و حجاز، دختران و زنان اشراف و صاحب اعتبار و امكانات، در شب نشيني هاي پرخطا و آكنده از لغزش و گناه برگرد هم مي نشستند و خود را با انواع كارهاي بيهوده و حقار تبار و خوشگذراني هاي گناه آلود سرگرم مي ساختند، آن دختِ معنويت و انديشه، نه در نشست هاي زنان و دختران فاميل و آشنا – جز در صورت پيش بيني و اميد امكانِ ايجاد دگرگوني مطلوب و مترقي در انديشه ها و منش ها و رفتارها – شركت مي جست و نه لحظه اي روش منحط جامعه و دنياي تيره و تار و واپسگراي خويش را مي پسنديد، و نه ذره اي به آداب و رسوم رايج واپسگرايان حاكم د ل مي داد؛ بلكه او به صورت معجزه آسايي در آن محيط پر وسوسه و پر لغزش و خطر، به گونه اي پاك سرشت و پاك روش و پاك منش و امانتدار و درستكار و قدرتمند مي زيست كه آشنا و بيگانه او را پاك و پاكيزه مي خواندند و هرگاه زن يا دختري هواي كمال و معنويت مي نمود، به سوي سراي خديجه سلام الله عليها مي شتافت و از انديشه ي بلند و منش پاك، اخلاق انساني و روش مترقي، دانش و خِرد و تجربه و هنر و قدرت مديريت او الهام مي گرفت و درس مي آموخت.


1- - تاريخ حبيب السير في اخبار افراد بشر، ج1، ص 421؛ تاريخ الخميس في احوال انفس نفيس، ج1، ص 263؛ خديجه بنت خويلد، ص 11 و 12.

ص:14

او نيز در آن فضاي بسته و غبار گناه و عقب ماندگي گرفته، براي خود راه و رسم و نشست و شاگرد و يار و ياوراني داشت، اما در سراي او و حلقه ي هواداران و يارانش، نسيم معنويت و كمال مي وزيد و سخنان جدي و آموزنده بر زبان ها رانده مي شد، عطر اخلاق و رايحه ي عرفان، مشام جان را عطرآگين مي ساخت، و هرگز بافته ها و حركات جلف و ناشايست در محفل و سراي او بر زبان كسي جاري نمي شد.(1)

دانشمندان در كتب خود نوشته اند:

«و كانت في الجاهليۀ الطاهرۀ؛ خديجه سلام الله عليها در روزگار تيره و تار جاهليت نيز، پاك روش و پاك منش يا «طاهره» بود.» (2)

و ديگري مي نويسد:

«وَ كانَت خديجه تُدعي في الجاهليۀ الطاهرۀ؛ نامش در جاهليت طاهره بوده است.» (3)

قال عمر رضا كحالۀ:

من بيت مجد و سؤدد و رياسۀ، فنشأت علي التخلق بالاخلاق الحميده، و اتصفت بالحزم و العقل و العفۀ، حتي دعاها قومها في الجاهليۀ الطاهرۀ.(4)

در مواهب اللدنيه آمده است كه خديجه رضي الله عنها به واسطه ي اينكه كارهاي زنان دوره ي جاهلي را انجام نمي داد و از همه ي آلودگي ها پاك بود به طاهره معروف شد.(5)

يكي از دانشمندان اهل سنت در اين مورد مي نويسد:

«و كانت تدعي في الجاهليه باطاهره لشدۀ عفافها ...»

خديجه در روزگار تيره و تار جاهليت نيز - به خاطر پروا و معنويت بسيارش- پاك روش و پاك منش، يا طاهره خوانده مي شد.(6)


1- - فروغ آسمان حجاز، خديجه سلام الله عليها، ص 36- 38.
2- - مجمع الزوائد، هيثمي، ج9، ص 218.
3- - الكامل في التاريخ، ج2، ص 175؛ الطبقات الكبري، ج8، ص 15؛ بحارالانوار، ج 16، ص 12؛ الدر المنثور في طبقات ربات الخدور، ص 180؛ التبيين في انساب القرشيين، ص 71؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي، ج1، ص 55؛ نهايه الارب في فنون الادب، فارسي، ج3، ص 151؛ محدثات شيعه، ص 157؛ سير اعلام النبلاء، ج2، ص 111؛ تنقيح المقال، ج3، ص 77.
4- - خديجه بنت خويلد، ص 44؛ اعلام النساء، ج1، ص 326.
5- نهايه الارب في فنون الادب، فارسي، ج3، ص 151.
6- شرح المواهب اللدنيه، ج1، ص 199.

ص:15

دانشمند ديگري آورده است كه: آن دخت خرد و پرواپيش از انگيزش پيامبر از سوي خدا، و پيش از ظهور اسلام و فرود قرآن نيز پاك روش و پاك منش مي زيست.

«كانَت تُدعي قَبلَ البِعثَۀ، الطاهرۀ».(1)

حضرت خديجه سلام الله عليها طاهره هستند، هم در جاهليت و هم در اسلام.(2)

2)- صديقه

در فرازي از زيارتنامه ي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به هنگام درود بر زوجات طاهرات، از حضرت خديجه سلام الله علبها به عنوان «الصديقه» تعبير شده(3) و اين واژه در قرآن يك بار به كار رفته و آن هم در مورد حضرت مريم سلام الله عليها(4) و حضرت صادق عليه السلام آن را به معناي معصوم بيان فرموده است.(5)

3)- مباركه

خداوند منّان به حضرت عيسي عليه السلام وحي فرمود كه نسل پيامبر آخرالزمان از بانوي مباركه است.(6)

عبدالله بن سليمان نيز اين معني را از «انجيل» روايت كرده است.(7)

4)- ام المؤمينن

همسران پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و در رأس آنها حضرت خديجه سلام الله عليها در منطق قرآن «ام المؤمنين» لقب يافته اند.(8) ولي به تصريح پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وي برترين و بهترين آنان مي باشد.(9)

5)- بانوي بانوان

اميرمؤمنان عليه السلام در چكامه اي كه به عنوان سوگنامه ي حضرت خديجه سلام الله عليها سروده اند، از او به عنوان «سيدۀ النسوان»، (بانوي بانوان) تعبير كرده اند.(10)


1- الاصابه في تمييز الصحابه، ج4، ص 281.
2- الروض الانف في شرح السيره النبويه لابن هشام، ج2، ص 244.
3- بحارالانوار، ج 100، ص 189.
4- مائده/ 75.
5- سرچشمه كوثر ام المؤمنين خديجه ي كبري، ص 13.
6- كحل البصر، ص 70.
7- بحارالانوار، ج 43، ص 22.
8- احزاب/ 6.
9- الانوار الساطعه، ص 226.
10- مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج4، ص 70.

ص:16

امام صادق عليه السلام نيز از او به «سيّده قريش» ياد كرده اند.(1)

اسماء بنت عميس نيز او را «سيده نساء العالمين» مي خواند.(2)

و در عهد جاهلي او را «سيده نساء القريش» مي خواندند.(3)

6)- ديگر القاب

در زيارت نامه ي رسول اكرم صلي الله عليه و آله از حضرت خديجه سلام الله عليها به عنوان: راضيه، مرضيه و زكيه نيز تعبير شده است.(4)

صاحب كتاب صحابيات حول الرسول مي نويسد: خديجه بنت خويلد بن اسد ... ام المؤمنين، الطاهره، النقيه، و الورعۀ. و نشأت في بيت مجدٍ و عزٍّ و سؤددٍ. و كانت ذات ال كثير و جمال وافر، تستأجر لرجال في مالها.(5) در اين جمله يكي از القاب حضرت را نقيه مي نامد.

طاهره، مباركه و سيده نساء قريش – يعني بانوي بانوان قريش آمده است.(6)

از ديگر القاب آن بانو پاك منش بانوي پربركت و مبارك، سالار زنان گيتي، بانوي راستي و درستي، بانوي بلند مرتبه، بانوي پرفراز معنويت، زكيه يا بانوي پاك منش و بالنده، مرضيه يا بانوي مورد پسند خدا، و راضيه يا خشنود از تدبير و تقدير حكيمانه ي خدا مي باشد.(7)

يتيمان او را «اُمُّ اليتامي»، بينوايان او را «اُمُّ الصعاليك»، مؤمنان او را « اُمُّ المؤمنين» و كوثر جاري خلقت نيز او را «اُمُّ الزَّهرا» يا سرچشمه ي كوثر مي دانستند.(8)

فصل سوم: فعاليتهاي تجاري حضرت خديجه سلام الله عليها

ثروتمندترين زن روزگار


1- قرب الانساد، حميري، ص 325.
2- فاطمه الزهرا من المهد الي اللحد، قزويني، ص 145.
3- شرح مواهب اللدنيّه، زرقاني، ج1، ص 199.
4- بحارالانوار، ج 100، ص 189.
5- صحابيات حول الرسول، ج، ص 3.
6- الروض الانف، ج2، ص 244؛ بحارالانوار، ج 21، ص 351؛ اسدالغابه، ج7، ص 78.
7- فروغ آسمان حجاز، خديجه سلام الله عليها، ص 36 تا 70.
8- سرچشمه كوثر ام المؤمنين خديجه ي كبري، ص 15.

ص:17

غالب مردم شهر مكه، به حرفه تجارت اشتغال داشتند، و عزت و قدرت در آن شهر، از آن كساني بود كه ثروت و مكنت داشتند، گر چه در قبيله خود، از نظر تعداد نفرات كم بودند يا زياد، در آن جامعه اولويت با ثروتمنان بود، تا جايي كه براي رسيدن به ثروت از هيچ تلاشي دريغ نمي كردند، حتي اگر به قيمت خوردن مال يتيم و ضعيف و يا گرفتن ربا بود، تعرض به غريبه ها و خوردن اموال ضعفاء به حدي رايج شده بود كه عده اي از اهل انصاف جمع شدند و گروهي را تشكيل دادند به نام «حلف الفضول»، كه در آن هم پيمان شدند از حق ضعفا و ايتام دفاع كنند و مانع از چپاول زورگويان مكه شوند، و حضرت رسول صلي الله عليه و آله از شركت خود در آن پيمان به نيكي ياد مي كردند.

در چنين محيطي، اراده ي حقتعالي بر اين بود كه ثروتمندترين فرد و با عظمت ترين شخصيت، زني باشد كه در جواني داراي ثروتي است كه ثروتمندترين مرد مكه در خيال خود نيز به رقابت با وي نيانديشد، و آن زني كسي نيست جز ام المؤمنين حضرت خديجه كبري سلام الله عليها كه نام وي در صفحه ي تاريخ چون خورشيد فروزان مي درخشد.

آن گونه كه از مطالعه ي تاريخ بر مي آيد، ثروت حضرت خديجه سلام الله عليها، حاصل دسترنج خود وي بود، و به كوشش و همت ايشان فراهم شده بود و از ارث و ميراث خبري نبود، به همين جهت پدر و عمويش هيچ گونه دخالت و تصرفي در امور و اموال ايشان نداشتند. بد نيست به گوشه اي از ثروت ايشان اشاره كنيم تا قدري از عظمت سخن را در يابيم، و اين مقدار از بيان ثروت ايشان، در حديست كه تاريخ براي ما نگه داشته است و از چنگ بدخواهان و حسودان و كينه توزان، به سلامت گذشته و به ما رسيده است و گرنه يقيناً ثروت و مكنت ايشان بيش از اين حرفها مي باشد. همين جمله كافيست كه از ايشان به ملكه عظيمۀ(1) تعبير كرده اند، او ملكه اي بود در نهايت عظمت.

الف) كان لها من الاموال و المواشي، شيء لا يحصي؛(2) براي ايشان از اموال و چهارپايان (اعم از اسب و شتر و گوسفند) عددي غير قابل شمارش بود، در آن زمان وقتي مي خواستند ثروت شخصي را بيان كنند، اشاره به اموال و چهارپاياني كه در تملك د اشت مي كردند، كه مثلاً فلان شخص صد رأس گوسفند، دو رأس اسب و چقدر نفر شتر دارد، ولي براي حضرت خديجه سلام الله عليها، به جهت كثرت اموال و احشام، آمار خاصي وجود نداشت و مي گفتند آن قدر مال و حشم دارد كه نمي توان شمرد.


1- بحارالانوار، ج 16، ص 20.
2- همان، ص 20.

ص:18

ب) ليس بمكۀ اكثر مالاً من خديجه سلام الله عليها؛(1) در شهر مكه، كه اكثر اهل آن در پيشه ي تجارت مشغول بودند، كسي از خديجه عليها السلام ثروتمندتر نبود، و همين عبارت گوياي ثروت ايشان است، و بدين جهت بود كه بزرگان قريش به خواستگاري ايشان آمدند، و چون آن حضرت كسي را هم شأن خويش نمي ديد، نمي پذيرفت. كساني كه به خواستگاري ايشان مي آمدند كه تاريخ در ثروت شان مي نويسد: چهارصد كنيز و غلام داشتند.(2)

(و معلوم است كه نگهداري چهارصد كنيز و غلام چه هزينه اي را بر ارباب آنها تحميل مي كند و اين بيانگر ثروت آن ارباب مي باشد) و ايشان حتي نمي پذيرفت با آنان سخن بگويد.

ج) كان لخديجه (عليها السلام) في كل ناحيۀ عبيد و مواشي، حتي قيل: ان لها ازيد من ثمانين الف جمل متفرقۀ في كل مكان، و كان لها في كل ناحيۀ تجارۀ و في كل بلد مال، مثل مصر و الحبشۀ و غيرها؛(3) براي حضرت خديجه سلام الله عليها در هر سو و ناحيه، غلامان و احشام و اغنام بود، تا جايي كه گفته شد: براي حضرت خديجه سلام الله عليها بيش از هشتاد هزار شتر در مناطق مختلف براي تجارت قرار داشت، به غير از اينها در مناطق مختلفي چون مصر و حبشه تجارت خانه داشتند و عده اي براي ايشان مشغول به تجارت بودند. با دقت نمودن به اين جمله: «ازيد من ثمانين الف جمل»؛ بيش از هشتاد هزار شتر، روشن مي شود كه باز هم آمار دقيقي از تعداد شتران تجاري آن حضرت در دست نيست و گمان ها به بيش از هشتاد هزار مي رود، و هنگامي كه توجه كنيم به مسئله نگهداري و رعايت اين شتران و تعداد غلاماني كه متصدي اين كارها هستند، پي به ظاهري از ثروت حضرت خديجه سلام الله عليها مي بريم، و اين فقرات، نشانگر تجارت جهاني آن حضرت بوده كه در شهرها و كشورهاي مختلفي چون مصر و حبشه تجارتخانه داشتند و اين دلالت بر قدرت بالاي مديريتي حضرت خديجه سلام الله عليها دارد و آن نيز ناشي از دانش وسيع آن بزرگوار مي شد، كه با سني جوان، آن حضرت، از نبوغ فوق العاده اي برخوردار بودند، حقيقتاً او زني عادي نبوده است. و ديگر نيازي به توضيح نيست كه حفظ ارتباط با نيروهاي تجارتي در آن زمان، و حسابرسي مرتب به داد و ستد و سودهاي حاصله از آن، چقدر توان و احاطه مي طلبد، كه يك زن در سن جواني، تمام آن صفت هاي عالي را، آن هم به بهترين و عالي ترين شكل ممكن دارا باشد كه او را به برترين فرد مكه مبدل سازد.

د) كان لخديجه (عليها السلام) داراً واسعۀ تسع اهل مكۀ جميعاً؛(4) براي حضرت خديجه عليها السلام منزل وسيع و بزرگي بود كه تمامي مردم مكه را در بر مي گرفت، و قد جعلت اعلاها قبۀ من الحرير الازرق؛ كه در بالاي اين منزل گنبدي از ابريشم آبي رنگ قرار داده بودند، و قد رقمت في جوانبها صفۀ الشمس و القمر و النجوم؛ و در آن نقش هاي خورشيد و ماه و ستارگان منقش شده بود، و قد ربطته من حبال الابريسم و اوتاد الفولاد؛ و آن گنبد ابريشمي زيبا را با طناب هايي از ابريشم و ميخ هايي از فولاد، محكم كرده بودند.


1- همان، ص 21.
2- بحارالانوار، ج 16، ص 63؛ و ج 108، ص 215.
3- همان، ج 16، ص 22.
4- همان، ص 22.

ص:19

تصور كنيد، ثروتمندترين زن مكه، بلكه ثروتمندترين شخص آن، بايد خانه اي داشته باشد كه در خور مقام و شأن او باشد، فلذا خانه ي ايشان نيز بي نظير و به گونه اي است كه در تاريخ مكه چنين خانه اي براي غير ايشان وصف نشده است. و در آن تمام اصناف و انواع خوراكي ها و ميوه جات از طائف و شام همواره براي پذيرايي ميهمانان فراهم بود.(1)و(2)

چگونگي تجارت

استخدام كارگزاران

خديجه بانويي تاجر و با شرف و ثروتمند بود. وي مردان را به اجاره مي گرفت و به آنها سرمايه مي داد كه به مضاربه تجارت كنند. عموهاي پيامبر صلي الله عليه كه قصد داشتند همسري براي آن حضرت بگيرند، نزد خديجه رفتند و از وي خواستند تا سرمايه اي در اختيار محمد قرار دهد تا با آن به تجارت رود و با سود حاصل از اين تجارت ازدواج كند.(3)

خديجه با ثروت فراوان و تجارت گسترده اش، بانوي توانگر حجاز به شمار مي آمد و به خوشخويي و خردمندي زبانزد بود. چون خديجه با پيامبر پيوند زناشويي بست، در تدبير امور مربوط به داخل و خارج خانه و نيز در پرورش فرزنداني پاك و شايسته، همسري نمونه قلمداد مي شد.

چون پيامبر اكرم، به رسالت مبعوث شد، خديجه پيش از هر كس ديگري به اسلام گرويد و خود را با تعاليم ارزشمند اسلام هماهنگ كرد و با پشتكاري بي نظير در تبليغ گسترش اسلام از هيچ تلاشي فروگذاري نكرد. وي همچنين همه ي ثروت خود را براي پيشبرد اسلام در راه خدا و در دست پيامبر صلي الله عليه و آله قرار داد تا آن حضرت هرگونه كه خود مي داند و مي خواهد، آن را در راه خدا مصرف كند.

از آنجا كه در آغاز نخستين كساني كه به دعوت پيامبر گرويدند، مردم مستمند وتهيدست بودند. روسل خدا با كمال سخاوت، ثروت خديجه را به مصرف زندگي تازه مسلمانان تنگدست مي زساند و بردگان را با پول خديجه مستقيماً و يا به واسطه ي كسانِ ديگري چون ابوبكر، كه مردي توانگر بود، مي خريد و آزادشان مي كرد. توانگران قريش نيز مي دانستند كه ابوبكر با ثروت خديجه و به دستور رسول اكرم به خريد بردگان مي پردازد.

اين بخشش پايان ناپذير از سوي خديجه به پيامبر تقديم شده بود كه حتي يك كيمه هم از روي هوا و هوس سخن نمي گفت تا مگر يك حقيقت را آشكار سازد. حقيقتي كه اينك بر دوش مكتب، چونان نشاني افتخار آميز جلوه گر است. اين حقيقت آن بود كه پيامبر فرمود: «اسلام به شمشير علي و ثروت خديجه استوار شد.»(4)

استخدام كارگزاران در بازار بصري و داستان ابومويهب راهب


1- همان، ج 16، ص 25.
2- حضرت خديجه كبري سلام الله عليها ثروتمندترين زن روزگار، ص 4-8.
3- محدثات شيعه، ص 157.
4- هدايتگران راه نور: زندگينامه چهارده معصوم، ص 247.

ص:20

بكر بن عبدالله اشجعي از پدرانش نقل مي كند در آن سالي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به شام رفت، عبد مناۀ بن كنانه و نوفل بن معاويه نيز براي تجارت به شام رفتند. آنان را «ابومويهب» راهب ملاقات كرد و از آنان پرسيد:

شما كيستيد؟

گفتند: تاجراني از اهل حرم از قريش هستيم.

پرسيد: از كدام تيره ي قريش؟ پاسخ او را دادند.

باز پرسيد: كسي از قريش غير از شما هم آمده است؟

گفتند: آري، جواني از بني هاشم به نام محمد صلي الله عليه و آله.

ابومويهب گفت: به خدا سوگند! او را مي خواستم.

گفتند: به خدا سوگند در ميان قريش گمنام تر اط او نيست و او را «يتيم قريش» مي گويند و او اكنون اجير زني به نام «خديجه» است. با او چكار داري؟

در اين هنگام راهب سر خود را تكان مي داد و مي گفت: اوست، پس از آن دو خواست كه محمد صلي الله عليه و آله را به او نشان دهند.

مي گويند: او را در «بازار بصري» رها كرديم و مشغول سخن گفتن بود كه محمد صلي الله عليه و آله نمايان شد، راهب گفت: اين همان است. و مدتي با او خلوت كرد و در گوشي با وي سخن گفت. سپس ميان دو چشم محمد صلي الله عليه و آله را بوسيد و چيزي از جيب خود در اورد كه نفهميديم آن چه بود، ولي محمد صلي الله عليه و آله نپذيرفت. وقتي كه از او جدا شد، به ما گفت: از من بشنويد كه به خدا سوگند او پيامبر اين عصر است و به زودي مبعوث مي شود و مردم را با گفتن «لا اله الا الله» دعوت مي كند، وقتي اين گونه ديديد از او پيروي كنيد.(1)

استخدام مردان پاكدامن ودرستكار

خديجه دختر خويلد كه زن خردمند كاردان با عفت و با شرافت و ثروتمندي بود و مردان درستكا پاكدامن را براي رسيدگي به كارهاي خود و انجام بازرگاني اجير مي كرد و با آنان قرارداد مي بست كه چقدر از سود تجارت متعلق به آنان و چقدر از آن خود او باشد. و همين كه پيش از بعثت درستي و امانت پيغمبر اكرم را شنيد و از اخلاق حميده ي آن وجود مبارك آكاه شد از آن حضرت خواست كه عامل وي باشند و براي بازرگاني به شام برون و بيش از ساير عاملان


1- جلوه هاي اعجاز معصومين عليهم السلام، الخرائج و الجرائح برگزيده فارسي، ص 757.

ص:21

حق العمل دريافت دارند و چون آن حضرت تجارت را به طور مطلوب و با امانت انجام دادند، خديجه ي كبري به آن حضرت پيشنهاد ازدواج داد و حضرت رسول پيشنهاد آن بانوي بزرگ را پذيرفته و با وي همسر شدند.(1)

سفر به شام

همين كه خديجه از راستگويي و امانت و مكارم اخلاق رسول خدا خبر يافت، نزد وي فرستاد و به او پيشنهاد كرد كه از با سرمايه «خديجه» و همراه غلام وي «ميسره»(2) براي تجارت شام رهسپار شود بيش تر از آنچه به ديگران مي داده است به وي خواهد داد. رسول خدا پذيرفت و با «ميسره» رهسپار شد تا به شام رسيد.(3)

ميسره كارگزار خديجه سلام الله عليها

فلما بلغ اثنتي عشرۀ سنۀ، خرج مع عمه ابي طالب الي الشام حتي بلغ بُصري فرآه بحيرا الراهب فعرفه بصفته، فجاء و اخذ بيده، و قال: هذا سيد العالمين، هذا رسول رب العالمين، هذا يبعثه الله رحمۀ للعالمين. فقيل له: و ما علمك بذلك؟ قال: انكم حين اقبلتم من العقبه لم يبق شجره و لا حجر الا خرّ ساجداً و لا يسجدان الا لنبي، و انا نجده في كتبنا. و سأل اباطالب، فرده خوفا عليه من اليهود. ثم خرج ثانياً الي الشام مع ميسرۀ غلام خديجه ي تجارۀ لها قبل ان يتزوجها حتي بلغ الي سوق بصري، فباع تجارته.(4)

كارگزاران خديجه در بازار حباشه

ان رسول الله صلي الله عليه و آله لما استوي و بلغ اشده، و ليس له كثير مال استاجرته خديجه بنت خويلد الي سوق حباشه، و استاجرت معه رجلاً من قريش، فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: «م رأيت صاحبۀ خيراً من خديجه ما كنا نرجع انا و صاحبي الا و عندها تحفۀ من طعام تخبئوه لنا»

قال الليث في حديثه: استأجرته بسقب يدفعه اليه غلامها ميسره اذا رجع من سفره. فرأي ميسرۀ من يمنه و خلقه و البركۀ في سفره، و الزيادۀ في الربح ما اشتد به حيه اياه، فقدم و هو يهتف به، فسبق الي خديجۀ فأخبرها خبر ما اصاب من لظفر و الربح، و ما رأي من سول الله صلي الله عليه و آله، قالت: فأرنيه فلما، اقبلت العير اشار لها اليه ، و اذا سحابۀ تظله و تسير معه. فامرت له بسقبٍ آخر و علقَهُ قلبها لما اراد الله بها من السعاده.

و قال هشام في حديثه عن ابيه: استاجرته الي الشام، و خرج معه غلامها ميسرۀ حتي قدما الشام، فنزل رسول الله صلي الله عليه و آله في ظل شجرۀ صومعۀ قريباً من راهب، فاطلع الراهب الي ميسرۀ و قال: من نزل تح الشجرۀ ؟ فقال: رجل من قريش من اهل الحرم. قال: ما نزل تحت هذه الشجرۀ قط الا نبي، قال: و كان رسول الله صلي الله عليه و آله


1- تاريخ تمدن اسلام، ص 921.
2- سيره النبي ، ج1، ص 203.
3- تاريخ پيامبر اسلام، ص 68.
4- المنتخب من كتاب ازواج النبي صلي الله عليه و سلم، ص 24.

ص:22

اذا كانت الظهيرۀ ، واشتد الحر لم يزل ملكان يظلانه من الشمس. فلما قدم ميسرۀ علي خديجۀ اخبرها بقول الراهب، و ما رأي من الملكين، فبعثت الي رسول الله صلي الله عليه و آله فقالت: يابن عم اني قد رغبت فيك.(1)

كارگزاران خديجه در شام

خديجه از سالها پيش از آن كه به ازدواج پيامبر در آيد با شام تجارت مي كرد.(2)

تجارت خديجه از زبان حضرت ابوطالب عليه السلام

قد ذكرنا انه خرج مع ابي طالب و هو ابن استي عشرۀ سنۀ فلما بلغ خمساً و عشرين سنه قال له ابوطالب: انا رجل لا مال لي و قد اشتد علينا الزمان و هذه عير قومك قد حضر خروجها الي الشام و خديجه تبعث رجالاً من قومك ، فلو جئتها فعرضت نفسك عليا لاسرعت اليك.

و بلغ خديجه ما قال له ابوطالب فقال: انا اعطيك ضعف ما اعطي رجلا من قومك. فقال ابوطالب: هذا رزق قد ساقه الله اليك.(3)

اجير نشدن پيامبر به نقل از عمار

و اضاف عمار بن ياسر الي ذلك انها لم تستأجره في تجارتها و لم يكن اجيراً لاحد ابداً، كما اورد حديث روجه منها علي هذا النحو ابن كثير في تاريخه بعد ان اورد الصورۀ الاولي الشائعۀ بين المحدثين.(4)

ثروت خديجه سرمايه او در تجارت

خديجه زني عاقله و ثروتمند بود كه مردان با سرمايه و مال او تجارت مي كردند.(5)

خديجه كه وصف «محمد بن عبدالله» جوان محبوب مكه را به عنوان «محمد امين» شنيده بود، شخصاً از «محمد» خواست به ديدن او برود، وقتي «محمد» آمد. خديجه گفت: آنچه موجب شده است من شيفته ي تو شوم و مهر و

محبت تو را صادقانه به دل گيرم، صاقت و امانت و اخلاق ستوده ي تو است. به همين جهت حاضرم سرمايه اي دو برابر آنچه به ديگران مي دهم در اختيارت بگذارم تا شخصاً اقدام به تجارت كني. علاوه دو غلام خود را نيز به تو مي سپارم تا در اين سفر تجاري همراه تو باشند و در كارها تو را ياري نمايند.


1- المنتخب من كتاب ازواج النبي صلي الله عليه و سلم، ص 23 و 24.
2- بامداد اسلام، ص 12.
3- صفه الصفوه، ج1، ص 71.
4- سيره الائمه الاثني عشر، ج1، ص 46.
5- معارف و معاريف شامل احكام، اخلاق، تاريخ، علوم، اعلام و اصطلاحات اسلامي، ج2، ص 856.

ص:23

خديجه به غلامان خود دستور داد كاملاً تحت فرمان «محمد» باشند، و هنگام بازگشت هر چه از وي در سفر ديده اند، گزارش دهند.

«محمد» با مال التجاره ي خديجه همراه ساير بازرگانان مكه راهي سفر شام شد در اين سفر همه ي تجار سود بردند، به خصوص «محمد» كه بيش از ديگران سود برد. در بازگشت «ميسره» غلام خديجه به وي از كارهاي محمد در سفر جويا شده بود، گفت: تمام كارهاي او حساب شده و منظم و بر اساس عقل و درايت است. ميسره توضيح داد كه وقتي يكي از تجار از محمد خواست به دو بت «لات» و «عزي» سوگند ياد كند، محمد گفت: «چيزي در نزد من پست تر از لات و عزي نيست.» (1)

طبري وديگران نوشته اند كه چون راستگويي وامانت و خوش خلقي رسول خدا صلي الله عليه و آله كه زبانزد همگان بود به گوش خديجه هم رسيد كسي را نزد آن حضرت فرستاد و به او پيشنهاد كرد كه با غلام او ميسره براي تجارت به شام رود و در عوض سهمي بيشتر ازديگران دريافت دريافت كند رسول خدا اين موضوع را به اطلاع عم خود ابوطالب رسانيد او نيز گفت: هذا رزقٌ قد ساقه الله اليك؛ يعني اني كار موجب روزي و رزقي است كه خداوند آن را به سوي تو كشانده است.(2)

اما مقصود خديجه از فرستادن آن حضرت به شام براي اين نبود كه از وجود و امانت وي فقط براي ازدياد ثروت خويش از راه تجارت استفاده كند بلكه در نتيجه ي اطلاعاتي مه قبلاً درباره ي آينده ي او به دست آورده بود از نظر معنوي و روحاني شيفته ي وجود آن جناب گرديده بود زيرا خديجه نيز مصاحبه او را با بحيرا در سفر اول كه همراه عمويش ابوطالب عازم شام بود شنيده و مي دانست كه چه اينده ي درخشاني در انتظار اوست و عالوه بر آن جسته و گريخته از جاهاي ديگر نيز اطلاعاتي به دست آورده بود.(3)

تجارت و ازدواج و تجارت در تابستان و زمستان

رسول خدا صلي الله عليه و آله سالهاي دوران جواني را كم كم پشت سر مي گذاشت و گر چه دست تقدير او را براي هدف بزرگتر و عالي تري كه نجات و سعادت بشريت در آن نهفته بود پرورش مي داد ولي پيش از آن كه به مقام نبوت رسيده و به رهبري جهانيان برخيزد مانند ساير مردم از انجام امور مربوط به كسب معيشت و تشكيل خانواده ناگزير بود.

تجار و بازرگانان مكه براي تجارت در سال دو مرتبه به خارج از عربستان مسافرت مي كردند تابستان ها به شام و زمستان ها به يمن روانه مي شدند كه در قرآن كريم نيز بدان اشاره شده است.(4) «لايلاف قريش ايلافهم رحلۀ الشتاء و الصيف».

ويژگي هاي حضرت خديجه سلام الله عليها در تجارت

اخلاق كريمانه و شرافت حضرت خديجه سلام الله عليها


1- تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 69.
2- طبقات الكبري، ج1، ص 130.
3- رحمت عالميان (حضرت محمد المصطفي صلي الله عليه و آله)، ص 143.
4- رحمت عالميان، ص 141.

ص:24

ابوهريره مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله مي فرمود: خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نكرده است مگر اينكه چوپان گوسفند بوده است، يكي از اصحاب گفت: آيا شما هم چوپان گوسفند بوده ايد؟ پيامبر فرمود: آري من د رمقابل اجرت نيم دانگ براي اهل مكه چوپاني مي كردم. اين حديث را بخاري هم نقل نموده است.

جابر بن عبدالله مي گويد: پيامبر مي گفت دو سفر براي خديجه انجام دادم كه اجرت هر يك ماده شتري بود.

ابن اسحاق مي گويد: خديجه دختر خويلد بانويي شريف و ثروتمند و بازرگان بود كه مردان را اجير مي كرد كه براي او به طريق مضاربه كار كنند و براي آنها سهمي هم معين مي كرد، قريش هم كه اصلاً قبيله اي ابزرگان بودندن، چون موضوع راستي و امانت و اخلاق پاك پيامبر صلي الله عليه و آله را شنيد كسي پيش او فرستاد و پيشنهاد نمود كه حق الزحمه بيشتري به آن حضرت خواهد پرداخت و خدمتكار خود ميسره را هم همراه او خواهد نمود. پيامبر صلي الله عليه و آله اين پيشنهاد را پذيرفت و همراه كالاهاي بازرگاني خديجه و ميسره به شام رفت و حدود شام نزديك صومعه راهبي پيامبر زير سايه ي درختي فرود آمد، راهب از ميسره پرسيد اين كيست؟ گفت: مردي از اهل مكه و از قبيله ي قريش است. راهب گفت: زير سايه ي اين درخت كسي جز پيامبران نمي نشيند، پيامبر صلي الله عليه و آله كالاي خديجه را فروخت و آنچه لازم بود خريد و با كاروان به مكه روان گرديد، ميسره كه همراه او بود مي گويد هنگام ظهر و گرما دو فرشته با بالهاي خود بر پيامبر سايه مي افكندند و او همچنان بر شتر خود سوار بود و راه را قطع مين مود.

چون به مكه رسيدند پيامبر كالايي را كه از شام آورده بود فروخت و سود اين سفر دو برابر يا نزديك به دو برابر سفرهاي ديگر بود. ميسره هم گفتار راهب و موضوع سايه گستردن دو فرشته را براي خديجه گفت، خديجه بانويي

خردمند و دورانديش و شريف بود، خداوند هم خواست كه او را گرامي بدارد، اين بود كه پس از نقل مطالب، كسي به سراغ پيامبر فرستاد و پيغام داد كه اي پسر عمو من به واسطه ي خويشاوندي و شرف و بزرگواري تو و ارزش تو در ميان قوم و امانت و راستي و حسن خلق تو، مايل به ازدواج باتو هستم. خديجه هم ميان زنان قريش از همه محترم تر و شريف تر و مالدارتر بود. آن چنان كه همه مردان قريش خواستار و آرزومند ازدواج با او بوده اند.(1)

ثروت خديجه سلام الله عليها

آنچه مسلم است خديجه هر چه داشت به پيغمبر بخشيد و حضرت نيز به اعتراف دوست و دشمن كسي نبود كه مال و ثروت بيندوزد، و چيزي براي روز مبادا نگهدارد. هر كس به او روي مي آورد، دست خالي بر نمي گشت. از حال مستمندان و افراد تهيدست بي خبر نبود. خديجه خود نيز چنين بود. اينك كه مرد نمونه ي مكه همسر او شده است، باز


1- دلائل النبوه، ج1، ص 214 و 215.

ص:25

خانه ي وي ملجأ نيازمندان و مايه ي اميد دردمندان است. در مواقع قحط و غلا كه به واسطه ي نيامدن باران اهل باديه در سختي به سر مي بردند، حليمه مادر رضاعي پيامبر به مكه مي آمد و به فرزند شيرداده ي خود سر مي زد، و محمد امين او را سخت عزيز مي داشت. عبايش را زير پاي او پهن مي كرد و با وي به گفتگو مي نشست و چون آهنگ بازگشت مي كرد به نحو شايسته اي به وي مساعدت مي نمود.(1)

بزرگترين قافله، قافله ي حضرت خديجه سلام الله عليها است.

و اين را هم بدانم كه مردم با مال حضرت خديجه سلام الله عليها سفرهاي تجارتي به كشورهاي مختلف مي نمودند و بزرگترين قافله قافله ي حضرت بود.

و كانت علي الخط قافله خديجه – لم تكن الاولي بين القوافل؛ لا بجودۀ رحالها و لا بانتظام سمتها.

و لطمالما نظم عقدها (ميسرۀ) فعرج بها علي يثرب ليمسح عن اوراكها او حال الغبار، و ينفض عن كتفيه و عثاء السفر، ليعود فيستأنف السير في قلب البوادي علي حد و اصم، ناشف الخفّ، يابس الوتر، لينكب في وادي سرحان مستأنسا بنسيمات رطيبه تنزلق اليه علي طول هذا الساحل المتاخم للبحر الاحمر، ليشرف – بعد طول عناء- علي البواسق الغوطيّۀ و ا لمخامل السندسيه التي تفترشها بلاد الشام.

اجل- الم تكن قافله خديجه القافله الاوي بين مكه و الغوطه، او بين مكه و العراق، فطالما شاهد وادي الرمّه و بريدۀ نجد خطوط القوافل منساقۀ علي حد و رتيب تساجلته اوديۀ الجزيرۀ و استعذبته آذان الابل.

و لكن قافلۀ خديجه هي القافله التي ستصبح عين القوافل، هي التي ستفقه معني الانفتاح، هي التي ستنتقل بالاحتكاك من مفهومه التجاري المادي المحدد الي انطلاقه الخير الواسع المفتوح- الي المدي الرجب- الي المدي الارحب الذي يوسع اجواء الجزيرۀ.

اجل- اجواء الجزيرۀ- الجزيرۀ- الجزيرۀ بالذات، الواسعۀ، المفتوحۀ، الهائمۀ الحدود- المتراميۀ الاطراف: من خليج العدن الي الخليج الفارسي، الي خليج العقبۀ- من حضرموت، الي الاحقاف- الي الربع الخالي، الدهماء، الي الحجاز، الي تيماء النفوذ... مع كل ما فيها و ما عليها من عشائر و قبائل و انماط عيش و وراثات تقاليد.

كل ذلك الوسع كان اشيق من ان يجمع شعباً و يسبغ عليه لوناً مجتمعياً سمح الاهاب رتيب القيافه.(2)

و مأموران حضرت خديجه سلام الله عليها صادر كننده و وارد كننده ي محصولات بوده اند.(3)

فصل چهارم: ازدواج و فرزندان

اشاره


1- تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 80.
2- فاطمه الزهراء وتر في غمد، ص 56.
3- السيره النبويه في ضوء القرآن و السنه، «دراسه محرره، جمعت بين اصاله القديم و جده الحديث»، ج1، ص 99.

ص:26

حضرت خديجه سلام الله عليها در هنگام ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه و آله باكره بوده و قبلاً شوهري نكرده بود و در اين باره حديثي كه ابن شهر آشوب در مناقب روايت كرده تمسك جسته اند كه مي گويد:

«... و روي احمد البلاذري و ابوالقاسم الكوفي في كتابيهما و المرتضي في الشافي و ابوجعفر في التلخيص: ان النبي صلي الله عليه و آله تزوج بها و كانت عذراء...»

«يؤكد ذلك ما ذكر في كتابي الانوار و لبدع: ان رقيه و زينب كانتا ابنتي هاله اخت خديجه».(1)

يعني احمد بلاذري و ابوالقاسم كوفي در كتابهاي خود و سيد مرتضي در كتاب شافي و شيخ ابوجعفر طوسي در كتاب تلخيص روايت كرده اند كه هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله با خديجه ازدواج كرد آن بانوي محترمه باكره بود، و تأييد اين گفتار مطلب ديگري است كه در كتابهاي الانوار و البدع روايت شده كه رقيه و زينب دختران «هاله» خواهر خديجه بوده اند نه خود خديجه...

و نيز به گفتار صاحب كتاب الاستغاثه استشهاد كرده اند كه گويد:

«... همه كساني كه اخبار نقل كرده و روايات از آنها به جاي مانده از شيعه و اهل سنت اجماع دارند كه مردي از اشراف قريش و رؤساي آنها نمانده بود كه به خواستگاري خديجه نرود و درصدد آن برنيايد. و خديجه همه ي آنها را بازگردانده و يا پاسخ رد به آنها داد و چون رسول خدا صلي الله عليهو آله او را به همسري خويش در آورد زنان قريش بر او خشم كرده و از او كناره گيري كردند و به او گفتند: بزرگان و اشراف قريش از تو خواستگاري كردند و به همسري هيچ يك از آنها در نيامدي و به همسري محمد، يتيم ابوطالب كه مرد فقيري است و مالي ندارد در آمدي؟(2)

عده اي مي گويند چگونه در نظر اهل فهم ممكن است كه خديجه با مردي بدوي از بني تميم ازدواج نمايد ولي از بزرگان و اشراف قريش امتناع ورزد؟ آيا صاحب نظران و انديشمندان، اين را محال و سخني مفتضح نمي دانند؟ و با


1- بحارالانوار، ج 16، ص 10 و 12.
2- درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج2، ص 35 و 36.

ص:27

توجه به اينكه امكان ندارد زني چنين شريف و زيبا، مدتي طولاني را بدون همسر بماند و دور از ذهن به نظر مي رسد. كه ما در اينجا به طور كامل اثبات مي نماييم كه حضرت خديجه هنگام ازدواج با پيامبر باكره بوده اند و قبلاً با آن دو نفر به نام هند بن نباش بن زراره(1) و پس از آن زن عتيق بن عائذ از بني مخزوم گرديد.(2) كه با اني دو نفر ازدواج نموده اند و يك بازنگري پيرامون فرزندان حضرت نموده ايم كه توجه شما را به آن جلب مي نماييم.

آيا حضرت خديجه سلام الله عليها قبل از ازدواج بار سول خدا صلي الله عليه و آله داراي فرزند بوده است؟

اين موضوع كه پاره اي از حديث نگاران ومورخان او را بانوي صاحب فرزند خوانده اند ديدگاهي سست است و طرفداران آن بدان جهت دستخوش اين اشتباه شده اند كه حضرت خديجه سلام الله عليها، خواهري به نام «هاله» داشت، و او داراي فرزندان دختر و پسر بود و آنان به خاطر مهر و صفاي خاله ي انديشمند و پر مهر خويش، و به دليل آگاهي و مديريت و امكانات گسترده ي او، بيشتر در خانه ي آن حضرت در قلمرو مديريت و مراقبت و تربيت او بودند؛ به گونه اي كه او را بر مادر و خانه و خاندان خويش ترجيح مي دادند! و او نيز براي تربيت و سازندگي و شكوفايي شخصيت آنان به گونه اي خردمندانه و ظريف و با درايت و رعايت نكات تربيتي و عاطفي با آنان رفتار مي نمود و به گونه اي در رجهت رشد و رستگاري آنان مي كوشيد كه مردم آنان را فرزندان خديجه سلام الله عليها مي پنداشتند نه هاله خواهر او.(3)

براي نمونه:

پژوهشگري در مورد دختران پيامبر پژوهش گسترده ، تحليلي مستند و جالب نموده است، سر انجام مي نويسد: از پژوهش گسترده اي كه در مورد دختران پيامبر انجام شده است مي توان چنين دريافت كه ازدواج رقيه و كلثوم با پسران ابولهب، آن گاه جدايي آنان به خاطر تاريك انديشي و يك دندگي شوهرانشان در دشمني با پيامبر آزادي و عدالت و آيين او، و ازدواج عثمان با آن دو پس از ديگري واقعيت ندارد.(4)

يكي از انديشمندان در اين مورد مي نويسد: «خديجه» خواهري به نام «هاله» داشت كه همسرش ازدنيا رفت و دو فرزندش را بي سرپرست نهاد، و آن حضرت كه داراي ثروتي بسيار و درايت و هوش و عاطفه اي سرشار بود – سرپرستي خواهر و خواهرزاده هاي خود را به عهده گرفت و پس از امضاي پيمان زندگي مشترك با پيامبر صلي الله عليه و آله نيز، خواهرزاده ها همچنان مورد مهر و محبت او و در قلمرو سرپرستي و مراقبت مادرانه و آموزگارانه اش


1- انساب الاشراف، ص 106.
2- طبقات، ابن سعد، ج8، ص 8.
3- تنقيح المقال، ج3، ص 77؛ قاموس الرجال، ج10، ص 431؛ فروغ آسمان حجاز، ص 138و 139.
4- فروغ آسمان حجاز حضرت خديجه سلام الله عليها، ص 140 و 41به نقل از مناقب آل ابي طالب، ج1، ص 160؛ بحارالانوار، ج22، ص 191؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 59.

ص:28

بودند، به همين جهت برخي از مردم، آنان را دختران خديجه سلام الله عليها و محمد صلي الله عليه و آله مي پنداشتند نه «هاله».(1)

نويسنده ي ديگري در اين مورد مي نويسد: زينب و رقيه بر خلاف پندار برخي از تاريخ نگاران و آورندگان حديث ، نه دختران پيامبر و همسر عدالتخواه او خديجه سلام الله عليها كه خواهر زاده هاي خديجه و فرزندان هاله بودند، اما به خاطر گنامي «هاله» و شهرت جهاني بانوي خردمند و نوگراي عرب، خديجه سلام الله عليها به او نسبت داده شده اند.(2)

يك بازنگري درباره فرزندان خديجه سلام الله عليها

اخيراً محقق دانشمند لبناني، جعفر مرتضي عاملي كتابي به نام «بنات النبي ام الربائبه؟» تاليف نموده(3) كه كتابي مستند و تحليلي و جالب است، او در اين كتاب پس از نقل روايات مختلف از كتابهاي شيعه و اهل تسنن و بررسي-هاي گوناگون چنين نتيجه مي گيرد:

1-از بررسي ها مي توان نتيجه گرفت: ازدواج رقيه و ام كلثوم با پسران ابولهب، سپس با عثمان از امور واهي است و ثابت نشده است و در مورد عثمان، تشابه اسمي موجب اين اشتباه گرديده است.(4)

2-شواهد متعددي وجود دارد كه حضرت خديجه سلام الله عليها قبل از پيامبر ازدواج نكرده است و هنگام ازدواج با پيامبر صلي الله عليه و آله دوشيزه بوده است.(5) و از علامه ي سوري (ابن شهر آشوب) نقل مي كند كه مي نويسد: «ان النبي قدتزوج خديجه و هي عذراء» همانان پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها كه دوشيزه بود ازدواج كرد. چنانكه دو كتاب «الانوار» و «البدع» اين مطلب را تأكيد مي كند آنجا كه در آنها نقل شده: رقيه و زينب دختران هاله خواهران خديجه بوده اند.(6)

يكي از اموري كه مطلب فوق را تأييد مي كند حديثي ا ست كه از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده كه خطاب به حضرت علي عليه السلام فرمود:

«يا علي اوتيت ثلاثاً لم يوتهن احد و لا نا، اوتيت مهراً مثلي و لم اوت انا مثلي»

علي جان به تو در زندگي سه امتياز و ويژگي ارزاني گرديد كه به هيچكس ديگر از مردم حتي به من ارزاني نشد:

1-به تو افتخار دامادي من داده شد در حالي كه من پدر همسري بسان تو ندارم.


1- رياحين الشريعه، ج2، ص 268.
2- خديجه عليها السلام، دخيل، ص 11.
3- اين كتاب در سال 1413 ه.ق تاليف يافته و چاپ دوم آن در سال 1416 (1375ه.ش) به قطع رقعي در 148 صفحه از طرف دفتر تبليغات حوزه علميه قم چاپ و منتشر شده است.
4- بنات النبي، ص 75 و ص 124.
5- همان، ص 88 تا ص 93.
6- مناقب آل ابي طالب، ج1، ص 159.

ص:29

2-به تو همتا و همسري هماننند دختر فرزانه ام فاطمه سلام الله عليها عنايت شد در حالي كه به من همتا و همدلي بسان و هموزن او ارزاني نگرديد.

3-به تو بدون واسطه پسراني ارجمند و تاريخ ساز همانند حسن و حسين عليهما السلام عنايت گرديد، اما به من عنايت نشد، اما شما از من هستيد و من از شما.(1)

از اين روايت با توجه به ويژگي اول فهميده مي شود كه پيامبر صلي الله عليه و آله تنها يك داماد داشت و آن حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام بود.

بعضي بر اين باورند كه اصرار برخي در مورد ام كلثوم و رقيه به عنوان دختران پيامبر صلي الله عليه و آله و همسران عثمان از اين رو است كه فضائل مخصوص حضرت علي عليه السلام را با رقيب تراشي كم رنگ كنند، از اين رو عثمان را به عنوان ذوالنورين (صاحب و همسر دو نور ام كلثوم و رقيه) مي خوانند ولي با اينكه حضرت زهرا سلام الله عليها به اعتقاد همه، برترين زنان دو جهان بود و همسر حضرت علي عليه السلام گرديده چنين لقب يا امثال آن را به آن حضرت نمي دهند.(2)

پاسخ به دو سئوال

در اينجا دو سئوال پيش مي آيد نخست اينكه: اگر پيامبر صلي الله عليه و آله دختراني نداشت، تا بگوئيم با پسران ابولهب و سپس با عثمان ازدواج كردند، پس چرا در قرآن سخن از دختران رسول خدا صلي الله عليه و آله به ميان آمده است آنجا كه مي خوانيم «يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك...» اي پيامبر به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو: روسرهاي بلند خود را بر خويش فرو افكنند (و حجاب را رعايت كنند.)(3)

و همچنين در بعضي از دعاها يا روايات سخن از دختران پيامبر به ميان آمده مثلاً در يكي از دعاهاي ماه مبارك رمضان آمده:

«اللهم صل علي رقيه و ام كلثوم ابنتي نبيك...؛ خدايا درود فرست بر رقيه و ام كلثوم و دو دختر پيامبرت».

در پاسخ به هر دو سئوال همان را مي گوئيم كه قبلاً اشاره شد و آن اينكه: اين بانوان دختران هاله خواهر خديجه سلام الله عليها بودند و پس از مردن پدرشان تحت كفالت حضرت خديجه سلام الله عليها در آمدند، و پس از ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها تحت سرپرستي پيامبر قرار گرفتند و به عنوان دختران پيامبر خوانده شدند و اسلام را پذيرفتند و هجرت به مدينه كردند و...


1- احقاق الحق، ج5، ص74؛ مناقب، عبدالله شافعي، ص 50.
2- بنات البني ام ربائبه؟، ص 119 و 120.
3- احزاب/ 59.

ص:30

بنابراين چه مانعي دارد كه منظور از دختران در آيه و دعاي مذكور، دختر خوانده هاي پيامبر صلي الله عليه و آله باشند و يا منظور از آيه مذكور همچون آيه مباهله(1) تنها حضرت زهرا سلام الله عليها باشد.(2)

ام المؤمنين خديجه سلام الله عليها در چه سني با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله ازدواج نمودند و آيا قبلاً با دو كافر ازدواج كرده بودند؟

يكي ديگر از موارد تحريف در زندگي حضرت ام المؤمنين خديجه كبري سلام الله عليها مساله سن ازدواج ايشان با رسول خدا صلي الله عليه و آله و همچنين ازدواج هاي قبلي ايشان با دو نفراز كفار مكه مي باشد.

سن حضرت خديجه سلام الله عليها هنگام ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه و آله 25 سال بوده است.(3) و عده-اي هم قائل به 28 سالگي هستند.(4)

ابن عباس و جمعي از دانشمندان بر آنند كه حضرت خديجه صلي الله عليه و آله هنگام ازدواج با رسول اكرم صلي الله عليه و آله فقط 28 سال داشته است.(5)

همان گونه كه قبلاً نيز گذشت، منافقان تحمل اين همه فضائل و مناقب براي ام المؤمنين خديجه كبري سلام الله عليها را نداشتند؛ مخصوصاً اينكه در طرف مقابل ايشان، مي بايست عايشه اي را علم مي كردند كه نه تنها داراي هيچ كدام از اين امتيازات نبود، بلكه بر عكس، مطاعن بسياري هم داشت. پس از يك طرف مي بايست فضائل ام المؤمنين خديجه سلام الله عليها را حذف مي كردند و از طرف ديگر با جعل روايت و تحريف تاريخ، ايشان را به گونه اي معرفي مي نمودند كه عايشه بتواند در مقابل ايشان قد علم كرده و سرفرازي كند.

چنانكه گذشت اين كار شگرد آنان بود، قبلاً نيز براي جا انداختن خلافت خلفاي سه گانه و توجيه انتساب آنان به رسول خدا صلي الله عليه و آله به عنوان خليفه الرسول در نزد مردم و بستن دهان عوام در برابر اشتباهات و اعمال خلاف دين و شرع فاحش آنان، دست به جعل روايات و حكايات تاريخي زدند كه به واسطه آن رسول اكرم اسلام صلي الله عليه و آله را نعوذبالله – به عنوان مسلماني بي قيد و بند و متمايل به لهو و لعب معرفي كردند تا اگر فردي به خلفا خرده گرفت كه چرا نبيذ مي نوشد و يا چرا آشنا به احكام دين نيستند و يا چرا هر روز حكمي از احكام الهي را عوض مي كنند و يا حكم تازه اي جعل مي كنند و يا چرا دستوري به قتل بي گناهان مي دهند و يا منافقان طرد شده در زمان رسول خدا


1- آل عمران/ 61.
2- رياحين الشريعه، ج2، ص 269 و حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 248- 251.
3- بيهقي در دلائل النيوه، ج2، ص7؛ ابن كثير در البدايه و النهايه، ج2، ص 94؛ حلبي در سيره¬ي حلبيه، ج1، ص 140و مصباح المتهجد، ص 723.
4- المحبر، ص79؛ انساب الاشراف بلاذري، ج1، ص 98؛ نهايه الارب في فنون الادب، ج16، ص 99؛ سير اعلام النبلاء، ج2، ص 82؛ سيره مغلطاي، ص12؛ بهجه المحافل، ج1، ص 48؛ تاريخ الخميس، ج1، ص 294؛ شذرات الذهب، ج1، ص 41؛ سيره حلبيه، ج1، ص 140و ابن عساكر در مختصر تاريخ دمشق، ج2، ص 275.
5- كشف الغمه، ج2، ص136 و 139؛ الفصول المهمه، ص 149؛ شذرات الذهب، ج1، ص 14؛ انساب الاشراف، ج1، ص 198.

ص:31

صلي الله عليه و آله را به نزد خود راه مي دهند و به آنان منصب و مقام مي دهند و در عوض، ياران و صحابه واقعي ايشان را طرد وتبعيد مي كنند و يا دستور قتل ايشان را صادر مي كنند، در جواب، پيامبري را معرفي كنند كه به مراتب از خلفايش پر اشتباه تر و به دنيا متمايل تر است؛ پيامبري كه نه تنها مصداق «لا ينطق عن الهوي» نيست، بلكه دائماً در تصميم گيري ها غلط عمل مي كند و براي موضعگيري ها و برخوردهاي خود در برابر افراد، اعتباري قائل نيست و دائماً مي گويد من به فردي مانند شما هستم كه ممكن است در جذب و يا طرد افراد و قضاوت درباره آنان اشتباه كرده باشم.

آنان اين گونه پيامبري را به اتباع خودشان معرفي كرده اند، اما حاشا وكلا اگر نبود آيات قرآن و اگر نبود روايات وارده از ائمه اطهار در تبيين مقام و شخصيت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و براي شناخت ايشان فقط به تعاريف دشمنان درجه يك ايشان، يعني كفار قريش و يهوديان ساكن در مدينه و مسيحيان نجران و ديگر دشمنان ايشان اكتفاء مي شد، در شناخت عظمت وجودي ايشان و مبرا بودن ساحت مقدسشان از بافته هاي منافقان كفايت مي كرد.

پس ملاحظه مي كنيد كه اين روش، يعني پايين آوردن مقام بزرگان دين در انظار مردم براي رسيدن به اهداف شوم و پليدي كه در دستور كار خود داشتند، شگرد آنان بود؛ شگردي كه به واسطه آن فقط خدا مي داند چقدر مردم را از وصول به حقيقت دور و به سمت آنان جذب نمود.

بيوه بودن ام المؤمنين خديجه سلام الله عليها مردود است

نسبت چهل ساله بودن ام المؤمنين در هنگام ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه و آله و همچنين بيوه بودن ايشان نيز از نتايج همين شگرد منافقين است. اما اين تهمت ناروا با واقعيت زندگي ام المؤمنين سلام الله عليها فاصله بسياري دارد. زيرا اولاً اين نسبت با عقايد مذهب حقه ناسازگاري و منافات دارد و ثانياً از لحاظ تاريخي نيز فاقد وجاهت و اعتبار كافي مي باشد كه در ادامه به تفصيل اين دو مورد مي پردازيم:

مورد اول: ناسازگاري با مباني اعتقادي مكتب تشيع

يكي از ضروريات اعتقادي مذهب حقه جعفري - عليه و علي آبائه السلام- عصمت نبي اكرم اسلام صلي الله عليه و آله و اهل بيت ايشان، يعني حضرت زهرا سلام الله عليها و ائمه هدي عليهم السلام مي باشد. معناي اوليه اي كه از اين كلمه در ذهن وارد مي شود، دوري از گناه و اشتباه و فكر آن مي باشد كه اگر چه معنايي درست و مطابق با موازين اعتقادي است، اما در برگيرنده تمام مفهوم آن نمي باشد. كاملترين معناي عصمت در قرآن مجيد، در آيه تطهير وارد شده است.(1) خداوند در اين آيه اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله را مبرا از هرگونه ناپاكي و پليدي و داراي مقام تطهير دائمي معرفي كرده است.


1- احزاب/33.

ص:32

عصمت از گناه و فكر گناه و عصمت از اشتباه، در برگيرنده يك قسمت از معناي آيه تطهير مي باشد، اما اين آيه نوعي ديگر از عصمت را نيز متوجه اين بزرگواران مي كند كه اغلب در بيان معناي عصمت به دست فراموشي سپرده مي شود كه عبارت است از دوري هرگونه ناپاكي. اين ناپاكي داراي مصاديق بسياري مي باشد كه يكي از آن مصاديق، آلودگي آباء و اجداد معصومين عليهم السلام به انجاس زمان جاهليت مي باشد كه در اين آيه به طور كلي اين مساله نفي شده است. مؤيّد ما در اين مدعي عباراتي است كه در غالب زيارت نامه هاي وارده از معصومين عليهم السلام آمده كه فرموده اند: « كنت نوراً في اصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسك الجاهليه بانجاسها؛(1) يعني شما نوري بوديد در صلبهاي مردان بلند مرتبه و در رحم هاي زنان پاك كه جاهليت، شما را با آلودگي هاي خود نيالود.»(2)

حال اگر كسي معتقد باشد كه يكي از اجداد پدري يا مادري اين بزرگواران عاري از طهارت و آلوده به انجاس جاهليت باشد در مسير انكار اين اصل ضروري دين قرار گرفته و از دايره دين خارج مي شود. با بيان اين مقدمه، ديگر وجه ناسازگاري بيوه بودن ام المؤمنين سلام الله عليها واضح و آشكار مي شود. زيرا بنابر آنچه در تواريخ محرّف در مورد ايشان وارد شده، ام المؤمنين سلام الله عليها قبل از ازدواج با رسول خدا صلي الله عليه و آله با دو كافر بت پرست به نام هاي عتيق بن عائذ مخزومي و ابوهاله ازدواج نموده و از آنان صاحب اولاد شده بودند كه اين درست بر خلاف مباني اعتقادي شيعه است.

زيرا ازدواج ايشان با دو كافر بت پرست، ايشان را از دايره طهارت خارج كرده و قابليت مادري براي حضرت زهرا سلام الله عليها و ائمه هدي عليهم السلام را از ايشان سلب مي كند؛ به علت آنكه حضرت زهرا سلام الله عليها و ائمه هدي عليهم السلام از مصاديق آيه تطهير مي باشند و مي بايست از هرگونه ناپاكي مبرا باشند كه يكي از آن ناپاكي ها، آلودگي پدران و مادران ايشان به آلودگي هاي جاهليت مي باشد.

مضافاً اين كه ام المؤمنين سلام الله عليها موحد و تابع شريعت عيسوي بوده اند. طبق شريعت هاي توحيدي ازدواج موحد با كافر و مشرك حرام مي باشد و اگر بر خلاف دستور دين چنين ازدواجي صورت بگيرد باطل محسوب مي شود. با اين حساب ازدواج ام المؤمنين سلام الله عليها با عتيق و ابوهاله كه دو كافر بت پرست بوده اند از لحاظ ديني حرام و در صورت وقوع آن، اين نه ازدواج شرعي، بلكه امري غير شرعي محسوب مي شده است كه اين خود، نافي پاكي و طهارت مي باشد.

حال در اينجا افرادي كه با توجه به تاريخ محرف، ازدواج هاي ام المؤمنين سلام الله عليها با عتيق و ابوهاله را مورد تاييد قرار مي دهند، مقابل دو قضيه متناقض قرار مي گيرند؛ اول ادعاي تاريخ مبني بر ازدواج ام المؤمنين سلام الله عليها با دو كافر كه با قبول آن مي بايست معتقد به خروج ايشان از طهارت و عدم قابليت براي مادري معصومين عليهم


1- - زيارت اربعين امام حسين عليه السلام، زيارت وارث. (يكي از علائم شيعه و مؤمن، خواندن زيارت اربعين مي باشد). (مفاتيح الجنان).
2- احمد بن محمد فيومي مي¬گويد: رجس به معناي پليدي است.(المصباح المنير،ج1، ص 219)؛ فارابي مي¬گويد: هر چيزي كه پليد شمرده مي-شود رجس ناميده مي¬شود. و راغب اصفهاني مي¬نويسد: رجس چيز پليد است. (مفردات الفاظ القرآن، ص 342) و رجس در قرآن مصاديق مختلف دارد: 1- رجس در معناي شراب، قمار، بت ها و ازلام (نوعي بخت آزمايي) (مائده/190)؛ 2- رجس در معناي كفر و بي ايماني(انعام/125) 3- رجس در معناي مردار، خون بيرون ريخته و گوشت خوك(انعام/145).

ص:33

السلام باشند، حال آنكه ايشان در واقع مادر اين بزرگواران مي باشند. و دوم اصل اعتقادي عصمت براي معصومين عليهم السلام كه به واسطه آن مي بايست معتقد به پاكي پدران و مادران ايشان باشند. بنابراين با قبول قضيه اول، اصل اعتقادي عصمت كه از ضروريات دين است، زير پا گذارده مي شود و با قبول اصل عصمت، مساله تاريخي ازدواج ايشان با دو كافر بت پرست محال به نظر مي آيد.

آنچه در اين دو مسأله متناقض براي ما روشن است اين است كه اولاً ازدواج ايشان با دو كافر بت پرست مسئله اي صرفاً تاريخي است كه به خودي خود داراي هيچگونه اعتبار و حجيت شرعي نمي باشد؛ يعني نه در كتاب خدا و نه در سنت نبي اكرم و ائمه هدي صلوات الله عليهم اجمعين براي آن مويدي يافت نمي شود كه به واسطه آن داراي اعتبار و حجيت بشود؛ خصوصاً اين كه تاريخ صدر اسلام مملو از تحريف است كه باتوجه به اين مطلب، ديگر هيچ وجه عقلايي براي اتكاء به آن تاريخ محرّف يافت نمي شود.

ثانياً طهارت آباء و اجداد معصومين عليهم السلام اصل ضروري دين مي باشد كه اعتقاد به آن واجب و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از دين مي گردد. پس با اين حساب در مواجهه اين دو قضيه و موراد مشابه با آن آنچه مورد قبول واقع مي شود، اصل اعتقادي و آنچه طرد مي گردد، مسائل تاريخي متناقض با آن مي باشد و اين – نصب العين قرار دادن اصول اعتقادي در هنگام مطالعه و تحقيق تاريخ صدر اسلام – تنها راه فهم تحريفات وارد شده در تاريخ محرّف و فرار از انحرافات عقيدتي مي باشد زيرا هدف دشمنان دين در مساله تحريف تاريخ، جز منحرف كردن مخاطبان آن از اصول عقيدتي ودور نگه داشتن آنان از حقيقت زندگي اولياي دين نبوده است كه با نصب العين قرار دادن اصول اعتقادي در حين مطالعه و تحقيق آن ، اين تلاش آنان ناكار آمد مي گردد.(1)

مورد دوم: اين مسئله از لحاظ تاريخي داراي اعتبار كافي نمي باشد

اگر چه اعتقاد داشتن به ازدواج ام المؤمنين سلام الله عليها با دو كافر در زمان جاهليت، مغاير با اصول اعتقادي دين مبين اسلام است و هيچ ترديدي در بطلان آن نبايد داشت، اما اشاره به اين مطلب نيز زيباست كه منابع اوليه اي كه اين ادعا از آنان صادر گرديده، تمامي برگشت به اهل تسنن دارد و به طور حتم مي توان گفت كه در هيچ يك از كتب روايي و تاريخي شيعه ردپايي از اين ادعا يافت نمي شود كه اين خود جاي تأمل بسيار دارد. زيرا اگر شخصي به كتب تاريخي و روايي اهل تسنن اندك مراجعه اي داشته باشد متوجه مي شود كه اين كتابها داراي موارد متضاد و متناقض بسياري هستند كه اعتبار آنان نه فقط از طريق شيعه، بلكه از طرف علماي اهل تسنن نيز مورد خدشه مي باشد؛ به عنوان مثال در بين آن همه كتب روايي اهل تسنن، كتب صحاح از اعبتار خاصي برخوردار است و در بين همه كتب صحاح، صحيح بخاري بيشتر مورد توجه قرار گرفته است، به صورتي كه اگر ادعا شود اهل تسنن بعد از قرآن، هيچ كتابي را به اندازه صحيح بخاري مورد توجه قرار نمي دهند، ادعاي گزافي نيست، اما با اين حال كتب زيادي در تنقيح احاديث صحيح بخاري نوشته شده كه بسياري از احاديث آن را مورد خدشه قرار مي دهد. زيرا احاديث مصنوعه، جعلي و


1- تحريف تاريخ، ص88.

ص:34

نيز نقل هاي تاريخي محرّف زيادي در اين كتب وارد شده است كه تعصب و عناد و دشمني با اهل بيت نبي اكرم اسلام صلي الله عليه و آله را مي توان از مهمترين ادله جعل و ورود اين احاديث و نقل هاي تاريخي به اين كتب دانست. حال با اوضاع وخيمي كه در كتب روايي و تاريخي اهل تسنن دارد، ديگر روشن مي شود كه چرا نقل اين مساله فقط از طريق اهل تسنن قابل تأمل مي باشد. زيرا بانيان انحراف و غاصبان خلافت، براي اثبات موضع خود در بين مردم دست به جعل و تحريف دين و تاريخ دين زدند كه نتيجه آن را امروز مي توان در كتب روايي و تاريخي بقاياي آنان، يعني اهل تسنن مشاهده نمود.

البته ممكن است اين اشكال مطرح شود كه اين مساله در برخي از كتب روايي وتاريخي شيعه نيز وارد شده كه در جواب بايد گفت:

اولاً نقل هاي وارده در كتب روايي و تاريخي شيعه در اين باره نيز به علت برگشت به منابع اهل تسنن فاقد وجاهت و اعتبار مي باشد.

ثانياً : بزرگان علما شيعه همانند سيد مرتضي، شيخ طوسي،ابوالقاسم كوفي(1) و همچنين احمد بكري و بلاذري از علماء اهل تسنن در تصانيف خود زير بار اين مسأله نرفته اند و عذراء بودن (باكره بودن) ام المؤمنين سلام الله عليها در حين ازدواج با نبي اكرم اسلام صلي الله عليه و آله را مورد تاكيد قرار داده اند.(2) و چنانچه گفته شد، غواص درياي روايات اهل بيت عليهم السلام مرحوم علامه مجلسي (ره) در كتاب شريف بحارالانوار با ذكر روايتي سن ازدواج خديجه كبري با رسول اكرم اسلام صلي الله عليه و آله را 28 سال بيان كرده است.(3)

آري! غاصبان به خيال خود مي پنداشتند كه مي توانند با طرح اين گونه مسائل عايشه را در نظر مردم محبوب واقعي رسول خدا صلي الله عليه و آله ام المؤمنين سلام الله عليها را تنها بيوه زني جلوه دهند؛ حال آنكه مباني اعتقادي شيعي اين خيال آنان را باطل و پيروان واقعي مكتب اهل بيت عليهم السلام را از خطر اين گونه انحرافات بيمه نموده است.

آنچه در خاتمه از بحث ذكر آن ضروري به نظر مي رسد آن است كه چرا عايشه در ميان تمامي زنان رسول خدا صلي الله عليه و آله آن قدر براي منافقان با ارزش است كه به خاطر مطرح كردن او، آن همه سعي و تلاش مي كنند و در تاريخ دست مي برند و روايت جعل مي كنند و ...؟ به راستي چه سري در اين ميان است؟ براي بيان علت اين امر بايد برگشتي داشته باشيم به اساس شكل گرفتن دسته منافقين در ميان اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله .

منافقان بعد از انتخاب اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان خليفه رسول خدا و جانشين ايشان از طرف خداوند و ابلاغ آن به وسيله رسول خدا صلي الله عليه و آله در هز رمان ممكن (كه مشهورترين آن در روز عيد غدير خم مي باشد)، براي جلوگيري از رسيدن ايشان به جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله عده اي كه دو يژگي داشتند را گرد خود جمع


1- استغاثه، ص 69 تا ص 72.
2- بحارالانوار، ج22، ص 191؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 159، امهات المؤمنين (آيت الله العظمي سيد محمد شيرازي)، ص 90.
3- بحار الانوار، ج16، ص 12.

ص:35

كردند و به وسيله كمك و همراهي آنان قبل از شهادت رسول خدا صلي الله عليه و آله چگونگي غضب خلافت اميرالمومنان عليه السلام را طرح ريزي كرده و بعد از شهادت رسول خدا صلي الله عليه و آله آن را مو به مو اجرا در آوردند.. ويژگي اين افراد اولاً : بغض نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام و دشمني با ايشان . ثانياً: عدم ايمان واقعي به رسالت رسول خدا صلي الله عليه و آله بود.

در اينجا به داستان افشاي اسرار صحيفه ملعونه مي پردازيم تا واقعيت و مطلب بيشتر روشن گردد.

... حضرت علي عليه السلام فرمود: آيا كسي از اصحاب پيامبر هست كه با تو در اين مطلب حضور داشته باشد؟

عمر گفت: خليفه پيامبر راست مي گويد من هم از پيامبر شنيدم همانطور كه ابوبكر گفت: ابوعبيده و سالم مولي ابي حذيفه و معاذ بن جبل گفتند: راست مي گويد ما اين مطلب را از پيامبر شنيديم.

حضرت علي عليه السلام فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونه اي(1) كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد امر خلافت را از ما اهل بيت بگيريد.»

ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستي؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم!


1- - تفصيل داستان صحيفه ملعونه را در بحار الانوار، ج 28، ص 96- 111 به نقل از حذيفه نقل كرده كه خلاصه¬اش چنين است: اول كساني كه بر غصب خلافت هم پيمان شدند اولي و دومي بودند و اساس و پايه¬اي كه طبق آن پيمان بستند و ساير پيمانهايشان هم بر آن پايه بود كه « اگر محمد بميرد يا كشته شود اين امر خلافت را از اهل بيتش بگيريم به طوري كه تا ما هستيم احدي از آنان به خلافت دست نيابد. بعد از آن ابوعبيده¬ي جراح و معاذ بن جبل و در آخر سالم مولي ابي حذيفه هم به آنان پيوستند و پنج نفر شدند. اينان جمع شدند و داخل كعبه رفتند و در بين خود نوشته¬اي در اين باره نوشتند كه: «اگر محمد بميرد يا كشته شود...» و در تمام اين قضايا عايشه و حفصه جاسوسان پدرانشان در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله بودند. سپس ابوبكر و عمر جمع شدند و سراغ منافقين و آزادشدگان فرستادند و مابين خود مشورت و نظرخواهي كردند و بر اين رأي متفق شدند كه هنگام بازگشت پبامبر صلي الله عليه و آله از حجه الوداع در گردنه-ي «هرشي» كه در راه مكه، در نزديكي حجفه است شتر حضرت را برمانند به اين طريق حضرت را به قتل برسانند. كساني كه اجراي نقشه را بر عهده داشتند چهار نفر بودند كه در جنگ تبوك هم همين نقش را بر عهده داشتند ولي اين نقشه آنان بر آب شد. اميرالمؤمنين عليه السلام از طرف خداوند در غدير خم منصوب شد و سپس پيامبر صلي الله عليه و آله حركت كرد تا به گردنه «هرشي» رسيد و آن عده جلوتر رفتند و بر سر راه پنهان شدند، ولي اين بار هم خداوند آنان را مفتضح كرد و پيامبرش را حفظ نمود. وقتي وارد مدينه شدند همگي در خانه¬ي ابوبكر جمع شدند، و در بين خود نوشته¬اي نوشتند و آنچه درباره¬ي خلافت تعهد كرده بودند در آن ذكر كردند، و اولين مطلب آن شكستن پيمان و ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام بود، و اينكه خلافت از آن ابوبكر و عمر و ابوعبيده است و سالم نيز با آنان است و از اين عده خارج نمي¬شود. اين صحيفه دوم را 34 نفر امضاء كردند كه 14 نفر همان كمين كنندگان در گردنه¬ي هرشي بودند كه عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمرو عاص، طلحه، ابوعبيده جراح، عبدالرحمان بن عوف، سالم مولي ابي حذيفه، معاذ بن جبل، ابوموسي اشعري، مغيره بن شعبه، سعد بن ابي وقاص و اوس بن حدثان و بيست نفر ديگر عبارت بودند از: ابوسفيان، عكرمه پسر ابوجهل، خالد بن وليد، بشير بن سعيد، سهيل بن عمرو، صهيب بن سنان، ابوالاعور اسلمي، صفوان بن اميه، سعيد بن عاص، عياش بن ابي ربيعه، حكيم بن حزام، مطيع بن اسود مدري و چند نفر ديگر هر كدام از اينان جمعيت عظيمي را به دنبال خود داشتند كه سخنانشان را مي¬پذيرفتند و از آنان اطاعت مي¬كردند. نويسنده¬ي اين صحيفه سعيد بن عاص اموي بود و در محرم سال 10 هجرت آن را نوشتند، سپس آن را به ابوعبيده جراح سپردند و او آن را به مكه فرستاد، آن صحيفه همچنان در كعبه مدفون بود تا زمان عمر كه آن را از مجلس بيرون آورد.

ص:36

حضرت عليه السلام فرمود: اي زبير و تو اي سلمان و تو اي اباذر و تو اي مقداد، شما را به خدا و به اسلام ، مي پرسم آيا از پيامبر صلي الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مي فرمود: «فلاني و فلاني- تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد- ما بين خود نوشته اي نوشته اند و در آن هم پيمان شده اند و بر كاري كه كرده اند قسم ها خورده اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم...»؟

آنان گفتند: آري ما از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيديم كه اين مطلب را به تو مي فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده اند، و در بين خود قراردادي نوشته اند كه اگر من كشته شدم يا مردم، بر عليه تو، اي علي متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند». تو گفتي: پدر و مادرم فدايت يا رسول الله، هرگاه چنين شد دستور مي دهي چه كنم؟

فرمود: اگر ياراني بر عليه آنان يافتي با آنها جهاد كن و اعلام جنگ نما، و اگر ياراني نيافتي بيعت كن و خون خود را حفظ نما. حضرت علي عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مي نمودند در راه خدا با شما جهاد مي كردم. ولي به خدا قسم بدانيد كه احدي از نسل شما تا روز قيامت به خلافت دست پيدا نخواهد كرد.(1)

لذا به جرأت مي توان گفت كه اساس سقيفه و شكل گيري حكومتهاي غاصبانه بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله چيزي جز اين دو مورد نبود؛ يعني غاصبان و صاحبان حكومتهاي غاصبانه و اطرافيان آنان بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله هم دشمني عميقي با اميرمومنان عليه السلام داشتند و هم ايمان واقعي به رسالت رسول خدا صلي الله عليه و آله نداشتند. اين مساله آن قدر در كلام و گفتار و كردار ايشان واضح است كه احتياج به ارائه دليل و مدرك در اين زمنيه نمي باشد.

حال كه اساس سقيفه و غصب خلافت و تغيير مسير اسلام و منحرف شدن آن از مسير اصلي با اين تفكر شكل گرفته بسيار طبيعي است كه معيار نزديكي به آنان و محبوب شدن در نزد آنان و همچنين دوري از آنان و طرد شدن از نرد آنان نيز همين تفكر و همين دو ويژگي باشد؛ يعني هر كس كه اين دو ويژگي بيشتر در وجود او باشد؛ اگر چه مطرود نبي اكرم اسلام صلي الله عليه و آله باشد، محبوب درگاه غاصبان خواهد بود؛ مانند بني اميه كه مطرود رسول خدا صلي الله عليه و آله بودند، اما محبوب درگاه خليفه ي دوم شدند و يا مروان كه مطرود رسول خدا صلي الله عليه و آله بود و محبوب درگاه عثمان شد. همچنين رسول خدا صلي الله عليه و آله از خالد بن وليد برائت جستند.(2)


1- اسرار آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 232 و 233.
2- - صحيح بخاري، ج3، ص61، باب بعث النبي خالد بن الوليد و ج4، ص 104، باب رفع الايدي في الايدي في الدعاء، مسند احمد بن حنبل، ج2، ص 150.

ص:37

اما در درگاه ابوبكر صاحب مقام و جلالت گرديد، به گونه اي كه در يك روز عده زيادي از مسلمين و صحابه رسول خدا را قتل عام كرد و با زن مالك بن نويره رئيس آنان زنا كرد و به خاطر اين عمل از طرف ابوبكر تشويق هم شد.(1)

خالد بن وليد بيست سال بعد از بعثت پيامبر در اواخر زندگاني آن حضرت به همراه عمرو عاص به ظاهر اسلام را قبول كرد. ابوبكر او را حاكم شام كرد و عمر او را عزل كرد پس از مدتي در شهر حمص مرد و در همانجا مدفون شد.(2)

در مواردي پيامبر از كارهاي خالد بيزاري جستند.

او بدون اجازه پيامبر بني جزيمه را به قتل رساند و عده¬اي را اسير كرد و گفت: « هر كس اسيري در دست دارد او را بكشد» مهاجر و انصار اسراء را نزد پيامبر صلي الله عليه و آله فرستادند و آن حضرت دستان مبارك را بلند كرد و دو بار فرمود: «خدايا من بيزاري مي¬جويم به سوي تو از كاري كه خالد كرده است».(3)

خالد به عمار ناسزا گفت. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: «هر كس عمار را سب كند، خداوند او را سب مي-كند.»(4)

او به دستور ابوبكر خواست اميرالمومنين را به شهادت برساند ولي قبل از هر اقدامي آن حضرت متوجه شدند و با دو انگشت گلوي خالد را آن چنان فشار دادند كه خالد نعره كشيد و مردم فرار كردند و خالد لباسش را نجس كرد. آنگاه گفت: فلاني و فلاني مرا به اين كار امر كرده¬اند هر كس واسطه شدآن حضرت او را رها نكرده تا آنكه ابوبكر و عمر فرستادند و اين عباس را آورد. ابن عباس حضرت را به قبر مطهر پيامبر صلي الله عليه و آله و فرزندانش و حضرت صديقه عليها السلام قسم داد و حضرت او را رها كرد.

در مقابل، هر كس از اين دو ويژگي مبرا بوده و حب اميرالمؤمنين عليه السلام را در دل مي داشته، هر چند هم نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله داراي مقام و ارزش و احترام بوده، در نزد غاصبان خلافت مطرود، خارجي و گاهي واجب القتل به حساب مي آيد كه سلمان، ابوذر، مقداد، مالك بن نويره و ديگر صحابي اميرالمؤمنين عليه السلام از همين موارد هستند كه يا تبعيد شدند و يا به قتل رسيدند.

حال با توجه به اين معيار، مشخص مي شود كه چرا در ميان زنان رسول خدا صلي الله عليه و آله هيچ كدام به اندازه عايشه براي منافقان داراي ارزش و قيمتي نمي باشند؛ زيرا در دشمني با اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله گوي سبقت را از ديگران ربوده بود. همو كه بارها به خاطر دشمني با خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله اشك حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها را جاري كرده بود و همو بود كه بارها با توهين به اميرمومنان عليه السلام اسباب اذيت و آزار رسول خدا صلي الله عليه و آله را فراهم كرده بود و همو جاسوس بود كه از تمامي لحظه لحظه خانه رسول خدا


1- تاريخ الامم و الملوك، ج2، ص 502، الاصابه في تمييز الصحابه، ج1قسم الاول، ص 414 و 475.
2- اسدالغابه، ج2، ص 96.
3- سبعه من السلف، ص 337- 341؛ صحيح بخاري، ج5، ص 107.
4- سبعه من السلف، ص 342- 345.

ص:38

صلي الله عليه و آله را براي پدرش (ابوبكر) گزارش مي داد كه درست به خاطر همين كار خود مورد خشم پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله واقع شد.

شما قضاوت كنيد كه چقدر اين زن مورد توجه منافقين بود؟! كسي كه بيش از 9 سال در خانه رسول خدا بود به واسطه او آنچه توانستند روايت جعل كردند و در دين خدا بدعت وارد كردند. درست به همين خاطر است كه در كتب آنان ام المؤمنين قرين به نام عايشه شده و از ديگر زنان رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله حتي از حفصه هم كه در بغض اهل بيت عليهم السلام كم از عايشه ندراد كمتر نام برده شده است زيرا براي مسلمانان عوام و صاحبان كفر و نفاق، بهتر از او مادري يافت نمي شود تا دلسوزانه و مادرانه براي آنان در تمامي شئون دين از احكام گرفته تا اعتقادات و از تاريخ گرفته تا سيره رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت جعل كند و بدعت وارد دين كند، با توجه به اين مسأله است كه ارزش واقعي كلام معصومين عليهم السلام مشخص مي شود كه هميشه شيعيان را متوجه دسيسه هاي ايشان مي نمودند و بر اين مسأله تاكيد داشتند كه رشد و پيشرفت در جهت خلاف عملكرد اينان مي باشد.

ابوبكر به عمر گفت: «اين هم نتيجه مشورت با تو»! چه اينكه عمر، خالد را براي اين كار انتخاب كرده بود.(1)

همچنين خالد بن وليد مالك بن نويره را با عده¬ي زيادي از قبيله¬ي او به جرم بيعت نكردن با ابوبكر كشت و در همان شب با همسر مالك مرتكب خلاف شد وقتي عمر اين قضيه را شنيد، گفت: «تو را سنگسار مي¬كنم، ولي اين كار را انجام نداد».(2)

در مورد ديگر هنگامي كه ابوبكر او را به سوي قبيله¬ي بني سليم فرستاد، عده¬اي از مردان قبيله را در محل جمع كرد و آنان را به آتش سوزانيد.(3)

فصل پنجم: علم و معرفت حضرت خديجه سلام الله عليها

الف) شناخت پيامبر صلي الله عليه و آله

اشاره


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج3، ص 302 و 303.
2- سبعه من السلف، ص 346-348؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج1، ص 179.
3- - تقويم شيعه، ص 110-112؛ سبعه من السلف، ص 347.

ص:39

آگاهي از فضائل و كرامات محمد صلي الله عليه و آله

1)- از امانتداري محمد صلي الله عليه و آله

پيشنهاد ابوطالب

ابوطالب كه خود بزرگ «قريش» بود و به سخاوت و شهامت و مناعتِ طبع معروفيت داشت؛ وضع دشوار زندگي برادر زاده، او را وادار نمود كه براي وي شغلي در نظر بگيرد. از اين لحاظ، به برادرزاده ي خود چنين پيشنهاد كرد: «خديجه» دختر «خويلد»، كه از بازرگانان قريش است؛ دنبال مرد اميني مي گردد كه زمام تجارت او را بر عهده بگيرد، و از طرفِ او در كاروان بازرگاني «قريش» شركت كند، و مال التجاره او را در شام به فروش برساند، چه بهتر ، اي محمد خود را به وي معرفي نمايي.(1)

مناعت و بلندي روح پيامبر، مانع از آ« بود كه مستقيماً بدون هيچ سابقه و درخواستي، پيش «خديجه» برود و چنين پيشنهادي كند. از اين لحاظ به عموي خود چنين گفت: شايد خود خديجه دنبال من بفرستد، زيرا مي دانست او در ميان مردم به لقب «امين» معروف است. اتفاقاً جريان نيز همي طور شد. وقتي «خديجه» از مذاكرات ابوطالب با پيامبر آگاهي پيدا كرد؛ فوراً كسي را دنبال پيامبر فرستاد و گفت: چيزي كه مرا شيفته ي تو نموده است، همان راستگويي، امانت داري و اخلاق پسنديده ي تو است، و من حاضرم دو برابر آنچه به ديگران مي دادم، به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم كه در تمام مراحل فرمانبردار تو باشند.(2)

رسول خدا جريان را براي عموي خود بيان كرد. وي در پاسخ چنين گفت: اين پيش آمد وسيله اي است براي زندگي كه خدا آن را به سوي تو فرستاده است.(3)

2)- از طريق كرامت محمد صلي الله عليه و آله


1- بحارالانوار، ج16، ص 22.
2- سيره ي ابن هشام، ج1، ص 158؛ كامل ابن اثير، ج2، ص 24.
3- فروغ ابديت، ج1، ص 190.

ص:40

در سال 595 ميلادي بخت و اقبال محمد صلي الله عليه و آله ناگهان تغيير يافت. يكي از بستگان دور او، به نام خديجه دختر خويلد، از او خواست تا كاروان تجاري او را به سوريه هدايت كند. زندگاني شهري به بعضي از زنان اجازه فعاليت هاي تجاري را داده بود. خديجه نيز همانندي از آنان ولي از مكه بود. محمد صلي الله عليه و آله پيشنهاد او را پذيرفت و مصمم تر از هميشه بار سفر بست. يكي از نگهبانان قافله، ميسره، كه او را همراهي مي كرد، از اين سفر داستان هاي عجيبي را براي خديجه بازگو كرد. او گفت: «راهبي مرا به كنار كشيد و گفت: اين محمد صلي الله عليه و آله همان پيامبري است كه عربستان مشتاقانه منتظر اوست، زيرا من از دور مي ديدم كه دو فرشته بر فراز سر او، او را از آفتاب محافظت مي كنند.»

خديجه با شنيدن اين داستان ها مستقيماً به سراغ ورقه بن نوفل (حنيف) ، كه حالا مسيحي شده و كتب آسماني را مطالعه مي كرد رفت. ورقه، كه خود نيز مشتاقانه منتظر ظهور پيامبر اعراب بود، پس از شنيدن اين داستان ها گفت: «اگر اينها حقيقت داشته باشد، بدان كه محمد صلي الله عليه و آله حتماً پيامبر اين مردم است.»

حضرت خديجه به محمد صلي الله عليه و آله پيشنهاد ازدواج داد. انگيزه او در اين كار فقط صحبت هاي ورقه نبود. او در اين جوان صداقت، پشتكار و توانايي هايي مي ديد كه خديجه را شيفته او مي ساخت. و خديجه گفت: «من تو را به چند دليل دوست دارم: امانت داري، صداقت، حسن اعتبار در بين مردم و نهايتاً اينكه خويشاوند من هستي».(1)

ب) آگاهي به بعثت

از طريق دانشمندان زمان و گفتگوي خديجه با ورقه بن نوفل درباره محمد صلي الله عليه و آله

علامه مجلسي (ره) مي نويسد: روزي نبي اكرم صلي الله عليه و آله از كنار منزل خديجه سلام الله عليها عبور مي كرد و خديجه هم با جمعي از زنان عرب و كنيزان خويش در طبقه فوقاني خانه ي خود نشسته و يكي از دانشمندان يهود نيز در ميان آنها بود (زنها او را براي ديدن طالع خوددعوت كرده بودند) در اين موقع كه رسول خدا صلي الله عليه و آله گذر مي كرد. مرد يهودي او را ديد به دقت نگريست و به خديجه گفت: اگر ممكن باشد اين جوان را كه از جلو خانه عبور نمود براي چند لحظه بدينجا دعوت كنيد. خديجه يكي از كنيزكان را دنبال او فرتساد و حضرت آمد و داخل خانه شد. خديجه از يهودي پرسيد آيا مقصود تو اين شخص بود؟ گفت: آري اين محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله است و از آن جناب تقاضا نمود كه شانه اش برهنه سازد رسول خدا صلي الله عليه و آله لباس از روي شانه بالا زد. يهودي چون به كتف او نگريست. گفت: به خدا سوگند! اين مهر نبوت است خديجه گفت: اگر عموي او در انيجا حاضر بود و مي ديد كه تو در جستجوي بدن او هستي براي تو سخت مي گرفت زيرا عموهاي اين جوان بر وجود او از يهود هراسانند!


1- زندگي نامه پيامبر اسلام محمد صلي الله عليه و آله، ص 102.

ص:41

يهودي گفت: چه كسي مي تواند به او صدمه بزند به كليم خدا سوگند! اين پيغمبر آخرالزمان است و خوشا به حال كسي كه افتخار همسري او را داشته باشد كه شرف دين و دنيا را خواهد داشت. خديجه از اني سخن تعجب كرد و رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز از خانه بيرون رفت و خديجه (از شنيدن اين سخن) در دل خويش نسبت به آن حضرت احساس علاقه و محبت نمود و ازدانشمند يهودي پرسيد تو از كجا شناختي كه اين محمد صلي الله عليه و آله پيغمبر است؟

گفت: صفات و خصوصيات او را در تورات ديده ام كه در آخرالزمان مبعوث شود و پدر و مادرش مي ميرند و جد و عمويش كفالت وي را به عهده مي گيرند زني را از قريش كه بزرگ قبيله است مي گيرد و (ضمن گفتناين جمله) با دست خود به خديجه اشاره نمود و سپس گفت: اين سخن را از من به خاطر داشته باش! و موقعي كه مي خواست از منزل خارج شود دوباره به خديجه رو نمود و گفت: سعي كن كه محمد صلي الله عليه و آله از دستت نرود كه شرافت د نيا و آخرت در وجود اوست.

و خديجه پسر عمويي داشت به نام ورقه بن نوفل كه تمام كتابهاي پيشين را خوانده و عالم دانشمند بود و صفات پيغمبري را كه در آخرالزمان ظهور مي كند مي شناخت و مي دانست كه او با زني قرشي كه بزرگ قوم است ازدواج مي كند و آن زن نيز مالش را در را او انفاق كرده و در تمام كارها او را مساعدت مي نمايد و باز مي دانست كه در مكه زني نيست كه مانند خديجه ثروتمند باشد بدين جهت ورقه اميد داشت كه آن زن خديجه باشد لذا به او مي گفت: «اي خديجه! تو با مردي وصلت مي كني كه شريف ترين اهل زمين و آسمان است.»(1)

از مفاد مطالب گذشته چنين به دست مي آيد كه خديجه پيش از آن كه روسل اكرم صلي الله عليه و آله را براي تجارت به شام بفرستد از نظر ايمان و اعتاقد كه امري معنوي و روحاني است بدو علاقه مند شده بود و مي دانست كه روزي آن حضرت از جانب خدا مبعوث خواهد شد و صرفاً به خاطر امانت وي او را به شام نمي فرستاد بلكه اين قرارداد تجاري مقدمه اي براي ازدواج با او بود و بدين جهت هر كس از صناديد عرب از وي خواستگاري مي كرد پاسخ منفي مي شنيد و بسياري از بزرگان قريش مانند عقبۀ بن ابي معيط و صلت بن ابي يهاب و ابوجهل و ابوسفيان خواستار ازدواج با او شدند ولي او هيچ يك از آنها را نپذيرفت.

باري كاروان قريش آماده حركت شد رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز كه پيشنهاد خديجه را براي عزيمت به شام پذيرفته بود با ميسره غلام او مال التجاره را برداشته و (براي بار دوم) به سوي شام رهسپار شد در يكي از منزلها پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در سايه ي درختي نزديك دَير راهبي فرود آمد (اين راهب غير از بحيرا راهب پيشين بود) راهب كه آن حضرت را ديد به سوي ميسره سرگردانيد و گفت: اين شخص كه در زير درخت فرود آمد كيست؟

ميسره گفت: مردي است قرشي و از اهل مكه است.

راهب گفت: به خدا كسي كه زير اين درخت نشسته است پيغمبر است. (راهب از علائم آن حضرت كه آنها را در كتابهاي پيشين خوانده بود او را شناخت) رسول خدا صلي الله عليه و آله به حركت خود ادامه داده و پس از رسيدن به


1- بحارالانوار، ج 16، ص 20 و 21.

ص:42

شام مال التجاره را بفروخت و در عوض آنچه مورد نياز بود خريداري كرده و با كاروان قريش به مكه مراجعت نمود ميسره در طول راه مشاهده مي كرد كه هنگام ظهر و شدت گرما رسول خدا صلي الله عليه و آله همانگونه كه سوار شتر بوده و راه مي پيمود دو فرشته بالاي سر او برايش سايباني مي كنند.(1)

در روايتي آمده است: بعد از آنكه خديجه، قضيه را به ورقه خبر داد، او گفت: وي نبي امت است. و بعد از گذشت مدتي، در حالي كه پيامبر و او مشغول طواف بودند، يكديگر را ملاقات نمودند؛ ورقه از آنچه كه او ديده و شنيده بود سئوال كرد، و پيامبر هم به وي خبر داد. آن گاه ورقه گفت: او پيامبر اين امت است.(2)

اشعار ورقه

قال ابن اسحاق: و قد كانت خديجه بنت خويلد ذكرت لورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزي بن قصي- و كان ابن عمها و كان نصرانيا قد تتبع الكتب و علم من علم الناس ما ذكر لها غلامها من قول الراهب و ما كان يري منه اذ كان الملكان يظلانه – فقال ورقه: لئن كان هذا حقاً يا خديجه ان محمداً لنبي هذه الاكۀ، قد عرفت انه كائن لهذه الامۀ نبي ينتظر هذا زمانه- او كما قال- فجعل ورقه يستبطيء الامر و يقول حتي متي؟ و قال في ذلك:

لججت و كنت في الذكرى لجوجالهمّ طال ما بعث النشيجا

و وصف من خديجة بعد وصف فقد طال انتظاري يا خديجا

ببطن المكتين على رجائي حديثك ان أرى منه خروجا

بما خبرتنا من قول قسمن الرهبان اكره ان يعوجا

بان محمدا سيسود قوماًو يخصم من يكون له حجيجا

و يظهر في البلاد ضياء نوريقوم به البريه ان تموجا

فيلقي من يحاربه خساراًو يلقي من يسالمه فلوجا

فياليتني اذا ما كان ذا كمشهدت و كنت اولهم ولوجا

ولوجاً في الذي كرهت قريشو لو عجت بمكتها عجيجا

ارجي بالذي كرهوا جميعاًالي ذي العرش ان سفلوا عروجا


1- رحمت عاليمان (حضرت محمد المصطفي صلي الله عليه و آله)، ص 143 و 144.
2- البدايه و النهايه، ج3، ص 12 و 13؛ سيره ابن هشام، ج1، ص 254؛ سيره حلبي، ج1، ص 239 و 240؛ سيره نبوي دحلان، ج1، ص 81 و 82.

ص:43

و هل امر السفالۀ غير كفربمن يختار ن سمك البروجا

فان يبقوا و ابق يكن اموريضجّ الكافرون لها ضجيجاً

و ان اهلك فكل فتي سيلقيمن الاقدار متلفۀ خروجاً.(1)

آگاهي به حقانيت نبوت

از طريق امتحان به هنگام نزول وحي

حضور حضرت خديجه سلام الله عليها هنگام نزول وحي

ابن اثير ، ابن عبدالبر و مجلسي حديثي به سند خود از اسماعيل بن ابي حكيم مولي الزيبر از خديجه سلام الله عليها نقل كرده اند كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله گفت:

انه حدث عن خديجۀ بنت خويلد، انها قالت لرسول الله صلي الله عليه و آله فيما يثبته مما اكرمه الله به من نبوته: يا بن عم! تستطيع ان تخبرني بصاحبك هذا الذي يأتيك اذا جاءك؟ قال: «نعم»، قالت اذا جاءك فاخبرني، فبينما رسول الله صلي الله عليه و آله عندها اذ جاء جبرائيل عليه السلام فرآه رسول الله فقال: «ياخديجۀ! هذا جبرائيل»،

قالت: اتراه الآن؟ فقال: نعم،

قالت: فاجلس الي شقي الايمان فتحول فجلس

فقالت: اتراه الآن؟

قال: نعم.

قالت: فتحول فاجلس في حجري، فتحول فجلس

فقالت: اتراه الآن؟

قال: نعم، فحسرت عن رأسها و القت خمارها و رسول الله صلي الله عليه و آله جالس في حجرها،

فقالت: هل تراه الآن؟

قال: لا.

قالت: ما هذا بشيطان! ان هذا الملك، يابن عم! فاثبت و ابشر، ثم آمنت به و شهدت ان الذي جاء به الحق.(2)


1- البدايه و النهايه في التاريخ، ج2، ص 296 و 297.
2- مقتل الحسين للخوارزمي، ج 1، ص 43 و 44؛ بحارالانوار، ج 16، ص 11.

ص:44

اي پسر عمو! آيا مي توا ني هنگامي كه مصاحبت جبرئيل عليه السلام مي آيد، مرا آگاه كني؟ وقتي جبرئيل آمد، رسول خدا صلي الله عليه و آله به خديجه فرمود: جبرئيل نزد من آمده است.

خديجه گفت: پسر عمو برخيز و سمت چپ من بنشين. رسول خدا صلي الله عليه و آله برخاست و سمت چپ پهلوي خديجه نشست.

خديجه گفت: او را مي بيني؟

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: بله.

خيجه گفت: برخيز و بر ست راست من بنشين. آن حضرت صلي الله عليه و آله جايش را تغيير داد.

خديجه گفت: آيا او را مي بيني؟

فرمود: بله.

خديجه گفت: بر دامن من بنشين. پيامبر نست.

خديجه گفت: او را مي بيني؟

فرمود: نه.

خديجه گفت: پسرعمو! ثابت باش و بشارت باد تو را چه آنكه به خدا قسم كه او فرشته اي است و شيطان نيست.(1)

و در پاره اي از روايات آمده است كه خديجه سر خود را برهنه ساخت و روسري خود را كنار افكندو پرسيد: آيا او را مي بيني؟ پيامبر فرمود: نه.(2)

بديهي است اين كارها را خديجه براي اطمينان خاطر خود و ثابت شدن مطلب از لحاظ خود انجام مي داد و گرنه پيامبر صلي الله عليه و آله به آنچه كه به او گفته شده بود اطمينان كامل داشت و نشانه ها و معجزاتي كه صورت مي گرفت از قبيل درود فرستادن سنگ و درخت بر آن حضرت، و يا حركت كردن درخت به دستور و هنگامي كه قوم قريش او را تكذيب مي كردند مؤيد اين موضوع است.(3)


1- محدثات شيعه، ص 164 و 165.
2- نهايه الارب في فنون الارب، فارسي، ج1، ص 173.
3- دلائل النبوه، ج1، ص 265. (كد 66)

ص:45

حديث خديجه درباره آگاهي خود از حقانيّت جبرئيل از طريق برداشتن حجاب خود حين نزول فرشته وحي و اين امر سبب رفع شك از وي و يقين به صحت نبوت رسول خدا صلي الله عليه و آله را مي خواهد برساند. كه اين يكي از احاديث جعلي مي باشد.

تحليلي از جعلي بودن گزارش اين امتحان

اين گزارش جعلي مندرجي است كه در بسياري از منابع قديم و جديد آمده است: كنجكاوي خديجه براي واقف شدن از حقيقت ادعاي پيامبر صلي الله عليه و آله و بنابراين درخواست از محمّد صلي الله عليه و آله براي مطلع كردن وي هنگام نزول جبرئيل سپس نزول جبرئيل و درخواست خديجه براي نشستن محمّد صلي الله عليه و آله در كنار چپ او و حضور جبرئيل. سپس درخواست براي نشستن محمّد ص در كنار راست او، باز هم حضور جبرئيل سپس برداشتن روپوش از سر خود و غيبت جبرئيل و بشارت خديجه بر نزول فرشته وحي بر محمّد و نه شيطان.

صاحب كتاب تاريخ صدر اسلام مي نويسد: در باب ملاقات اوليه حضرت رسول بافرشته وحي و واكنش خديجه داستانهاي سخيفي ساخته اند كه متاسفانه در غالب منابع اهل سنت و برخي منابع شيعي نيز راه يافته است. به موجب اين جعليات، چون پيامبر از غار حرا به خانه بازگشت، با ترديد در يافته خويش ماجراي ملاقات خويش را با كسي كه نمي دانست فرشته يا شيطان است با خديجه در ميان گذاشت و خديجه به محمد دلداري داد و گفت: اي محمد بيم مدار، جاي نگراني نيست. خداند هرگز تو را خوار و زبون نخواهد كرد، زيرا تو صله رحم مي كني، سخن راست مي گويي، خويشتن را به رنج مي اندازي، مهمان نوازي مي كني و در سختي ها مردم را ياري مي دهي.

جاعالن اين گزارش ادامه مي دهند كه همان روز خديجه جامه ي خويش برگرفت و شتابان به سراغ ورقۀ بن نوفل پسر عموي خويش رفت و داستان محمد در حرا را به او گفت و از وي نظر خواهي كرد. ورقه پس از شنيدن ماجرا به خديجه مژده داد كه همانان ناموس اكبري كه بر موسي و عيسي فرود مي آمد، بر محمد نازل گشته و جاي هيچ بيم و نگراني نيست. محمد با شنيدن سخن ورقه آرام گرفت و به رسالت خويش اطمينان يافت. روز بعد، يا چند روز بعد، ورقه پيامبر را در حال طواف ديد و باز هم او را ايمد داد و به نبوتش تاكيد كرد.

برخي نقل كرده اند كه چون ورقه بعثت پيامبر را تأييد نمود، به خديجه گفت: از وي بپرس فرشته اي كه نزدش مي آيد كيست؟ اگر ميكائيل باشد براي او دستور آرامش و آسايش خواهد آورد، ولي چنانچه جبرئيل باشد به او فرمان بستن و برده گرفتن خواهد داد. خديجه هم در اين باب از حضرت رسول سئوال كرد و پيامبري كه قبلاً نمي دانست كه آيا فرشته بر او نازل شده يا شيطان پاسخ داد جبرئيل است. آن گاه خديجه دست به پيشاني زد.

مطابق گزارش جعلي ديگري كه آن هم در بسياري از منابع قديم و جديد راه يافته است، خديجه براي آنكه به حقيقت ادعاي پيامبر واقف شود و معلوم كند كه بر محمد فرشته ن ازل شده است يا شيطان، از او خواست تا وقتي بر وي آشكار شد، خديجه را مطلع كند.كمي بعد جبرئيل فرود آمد و پيامبر نيز به خديجه اطلاع داد. خديجه به محمد گفت: برخيز و در كنار چپ من بنشين. رسول خدا چنين كرد و همچنان جبرئيل را مي ديد.

ص:46

خديجه گفت: برخيز و در طرف راست من بنشين، باز هم جبرئيل ديده مي شد.

خديجه گفت: برخيز و و در دامنم بنشين. محمد چنين كرد و همچنان فرشته را مي ديد. در اين حال خديجه روپوش از سر و صورت برگرفت. و پرسيد: آيا باز هم او ار مي بيني؟

محمد پاسخ داد: نه!

خديجه گفت: اي محمد! ثابت قدم باش كه او فرشته است و شيطان نيست.

گذشته از ضعف آشكار رجال سند رويات مذكور و تضاد آنها با رواياتي كه از باور و يقين اوليه ي پيامبر اسلام به رسالت خويش حكايت مي كند و نيز يقين خديجه به حقانيت بعثت پيامبر اسلام، لازم است بدانيم محققان عديده اي در باب واقعي بودن شخصيت ورقه بن نوفل و يا حداقل حياتش در دوره بعثت ترديد دارند. اين ترديد از آشفتگي روايات مربوط به شخصيت و حيات ورقه نشأت گرفته است. در اين روايات گاه گزارش شده است كه ورقه قبل از بعثت پيامبر در آيين مسيحيت در گذشته است، گاه نوشته اند كه او بعثت پيامبر را درك كرد، ولي به اسلام نگرويد، قليلي نيز نوشته اند كه ورقه اسلام آورد حضرت رسول را مدح كرد.(1)

رؤياي نويد بخش و صادقه خديجه

دخت با معنويت حجاز، در همان روزگازي كه در انديشه ي شناخت بيشتر خلق و خوي محمد صلي الله عليه و آله بود، شبي در عالم رؤيا ديد كه خورشيد فروزان آمسان بر فراز مكه و خانه ي خدا، به آرامي و دلربايي مي چرخيد و به تدريج در سراي او فرود آمد! خواب عجيب خود را براي عمويش «ورقه» بيان كرد و از او خواست تا آن را برايش تعبير نمايد.

آن مرد نوانديش و خداجو پس از انديشه اي بسيار در مورد پيام خواب خديجه سلام الله عليها گفت: دخترم! چنين مي نگرم كه با مردي بزرگ و بلند آوازه – كه شهرت و محبوبيت اش جهان گستر خواهد شد- پيمان زندگي و مشترك خواهي بست.(2)

جالب است كه تاريخ و روايات رسيده نشانگر آن است كه بانوي خردمند حجاز در اين رشته ي حساس علمي و معنوي صاحب نظر بود؛ به گونه اي كه پيامبر گرامي پيش از بعثت و در آستانه ي برانگيختگي خويش، تعبير خواب هاي شگفت انگيز و تفسير رؤياهاي رحماني و داراي پيام خود را با او در ميان مي نهاد، و آن بانوي بزرگ نيز افزون بر تحليل و تأويل و تفسير آنها، گاه با عموي دانشمندش ورقه – كه كشيشي به نام و پارسايي درست انديش بود – به گفت و گو مي نشست؛ براي نمونه:


1- تاريخ صدر اسلام، ص 224.
2- بحارالانوار، ج6، ص 104؛ فروغ آسمان حجاز، خديجه سلام الله عليها، ص 159.

ص:47

علامه مجلسي آورده است كه: پيامبر در آغازين مرحل رسالت و دريافت پيام خدا، در آينه ي رؤيا حقايقي را دريافت مي داشت و چيزهايي را مي ديد كه از آينده پيام مي داد و آنها را با بانوي دانش و كال براي تفسير و تأويل در ميان مي نهاد و او ضمن تفسير آنها، به پيامبر نويد مي داد كه:

«ابشر فان الله لا يصنع بك الا خيراً...»(1)

مژده ات باد، چرا كه خدا جز خير و نيكي براي تو نمي خواهد و پيش نمي آور.د.

تعبيرهاي خديجه در پاسخ پيامبر و تفسير خواب هاي آن حضرت، كه گاه پس از شنيدن دقيق خواب پيامبر مي گفت: «ابشر» و گاه مي فرمود: «هذا خير فابشر» و بدين سان به او نويد اوج رشد و معنويت را مي داد، نشالنگر آگاهي او از تأويل خوابهاست و گر نه نمي تواند اين گونه به پيامبر پاسخ دهد.(2)

خديجه سلام الله عليها بانويي خردمند و داراي انديشه ي استوار

قال الدكتور علي ابراهيم حسن:

اذا اردنا مثالاً للزوجۀ المخلصۀ الصالحۀ، والمراۀ الرزينۀ العاقلۀ، فقد لا نجد خيراً من خديجه ام المؤمنين؛ هذه السيدۀ العظيمۀ في عقليتها، ادركت الججاهليۀ و الاسلام، و كان لها في كليهما مركز ممتاز، حتي سميت الطاهرۀ، فجمعت بين المال و الجمال و الكمال، و هذه الصفات الثلاث اذا اجتمعت- و قلما تجتمع- فانها تضفي عليالمرأه_ الواناً من السمو و الرفعۀ، و هكذا كان شأن خديجه.(3)

به نقل از دكتر علي ابراهيم حسن: خديجه نمونه يك بانوي عاقل با انديشه اي استوار و اصيل و بانويي بزرگ از حيث خردمندي و عقلانيت است.

ايمان به دين يكتاپرستي ابراهيم

مخالفت خديجه با بت پرستي قريش و قبايل عرب و دانش او بر بي ثمر بودن بت پرستي و ناسازگاري آن با دين يكتاپرستي ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام و خديجه و ورقه در انتظار ظهور پيامبر آخر الزمان، - بشارت داده شده در تورات و انجيل- و خديجه تحت تأثير اخلاق و صداقت و سجاياي بزرگ محمّد صلي الله عليه و آله و نيز تأمل او بر سخنان ميسره درباره عدم بت پرستي محمّد صلي الله عليه و آله و عدم آلودگي او به گناهان رايج و انديشه خديجه درباره امكان پيامبر آخر الزمان بودن.(4)

فصل ششم: تجارت محمد صلي الله عليه و آله براي حضرت خديجه سلام الله عليها قبل از ازدواج

اشاره


1- فروغ آسمان حجاز، خديجه سلام الله عليها، ص 350 و 351.
2- الانوار الساطعه من الغراء الطاهره، ص 324.
3- خديجه بنت خويلد، ص 43.
4- علموا اولاد كم محبه آل بيت النبي صلي الله عليهو سلم، ص 63.

ص:48

در دوراني كه پيغمبر صلي الله عليه و آله سنين بيست تا بيست و پنج سالگي را مي گذرانيد، ابوطالب از خديجه دختر خويلد بانوي نامدار قريش كه از نجابت و اصالت و عقل و فهم و درايت فراوان برخوردار و در نياي چهارم (قصي بن كلاب) با پيغمبر شريك بود، تقاضا نمود سرمايه اي در اختيار برادرزاده اش «مجمد» بگذارد، تا او نيز خود به كار تجارت اشتغال ورزد. خديجه هم كه مانند بسياري ديگر از زنان مكه تجارت مي كرد به اين معنا كه نمايندگاني مي گرفت تا با سرمايه ي او داد و ستد كنند.

خديجه كه وصف «محمد بن عبدالله» جوان محبوب مكه را به عنوان «محمد امين» شنيده بود، شخصاً از «محمد» خواست به ديدن او برود، وقتي «محمد» آمد خديجه گفت: آنچه موجب شده است من شيفته ي تو شوم و مهر و محبت تو را صادقانه به دل گيرم، صداقت و امانت و اخلاق ستوده ي تو است. به همين جهت حاضرم سرمايه اي دو برابر آنچه به ديگران مي دهم در اختيارت بگذارم تا شخصاً اقدام به تجارت كني. علاوه دو غلام خود را نيز به تو مي سپارم تا در اين سفر تجاري همراه تو باشند و در كارها تو را ياري نمايند.

خديجه به غلامان خود دستور داد كاملاً تحت فرمان «محمد» باشند، و هنگام بازگشت هر چه از وي در سفر ديده اند، گزارش دهند.

«محمد» با مال التجاره ي خديجه همراه ساير بازرگانان مكه راهي سفر شام شد در اين سفر همه ي تجار سود بردند، به خصوص «محمد» كه بيش از ديگران سود برد.

در بازگشت «ميسره» غلام خديجه به وي كه از كارهاي محمد در سفر جويا شده بود، گفت: تمام كارهاي او حساب شده و منظم و بر اساس عقل و درايت است.

ميسره توضيح داد كه وقتي يكي از تجار از محمد خواست به دو بت «لات» و «عزي» سوگند ياد كند، محمد گفت: «چيزي در نزد من پست تر از لات و عزي نيست. و من مي روم تو هم از لاتو عزي اعراض كن. آن مرد گفت: ادعاي

ص:49

شما درست است و به ميسره گفت: به خدا سوگند اين همان پيامبري است كه دانشمندان ما صفات او را در كتابهاي خود ديده اند.(1)

دعوت خديجه سلام الله عليها از محمد صلي الله عليه و آله براي همكاري تجارت

علت همكاري

تجارت محمد صلي الله عليه و آله براي حضرت خديجه سلام الله عليها

روي ابن سيد الناس – رحمه الله- في العيون خبر تجاره سيدنا محمد صلي الله عليه و آله بمال خديجه بسند رفعه الي نفيسه بنت منيه اخت يعلي بن منيه قال: لما بلغ رسول الله صلي الله عليه و آله خمساً و عشرين سنه، و ليس له بمكۀ اسم الا الامين لما تكاملت فيه من خصال الخير، قال له ابوطالب: يا ابن اخي، انا رجل لا مال لي، و قد اشتدَّ الزمان علينا، و الحت علينا سنون منكرۀ، و ليس لنا ادۀ و لا تجراۀ، و هذه عير قومك قد حضر خروجها الي الشام، و خديجه بنت خويلد تبعث رجالا من قومك في عيراتها، فيتجرون لها في مالها، و يصيبون منافع، فلو جئتها فعرضت نفسك عليها، لاسرعت اليك و فضلتك علي غيرك لما يبلغها عنك من طهارتك، و ان كنت لاكره ان تأتي الشام، و اخاف عليك من يهود، و لكن لا نجد من ذلك بداً.

و كانت خديجه بنت خويلد امراۀ تاجرۀ ذات شرف و مال كثير و تجارۀ ، و تبعث بها الي الشام فتكون عيرهاكعامۀ عير قريش، و كانت تستأجر الرجال، و تدفع اليهم المال مضاربۀ، و كانت قريش قوماً تجاراً، و من لم يكن تاجراً من قريش فليس عندهم بشيء؛ فقال رسول الله صلي الله عليه و آله : «فلعلها ترسل الي في ذلك»

فقال ابوطالب : اني اخاف انتولي غيرك فتطلب امراً مدبراً.و بلغ خديجه ما كان من محاوره عمه له ، و قبل ذلك بلغها ما بلغها من صدق حديثه، و عظم امانته، و كرم اخلاقه، فقالت: ما علمت انه يريد هذا، ثم ارسلت اليه ، فقالت : انه دعاني الي البعثۀ اليك ما بلغني من صدق حديثك، و عظم امانتك ، و كرم اخلاقك، و انا اعطيك ضعف ما اعطي رجلاً من قومك.

ففعل رسول الله صلي الله عليه و آله ، و لقي اباطالب، فذكر له ذلك، فقال : ان هذا لرزق ساقه الله اليك.

فخرج مع غلامها ميسرۀ حتي قدم الشام، و جعل عمومته يوصون به اهل العير، حتي قدم الشام. فنزلا في سوق بصري في ظل شجرۀ قريباً من صومعۀ راهب يقال له: نسطوراً، فاطلع الراهب الي ميسره – و كان يعرفه- فقال: يا ميسرۀ، من هذا الذي نزل تحت هذه الشجرۀ؟


1- - تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 68 و 69؛ الطبقات الكبير، فارسي، ج 1، 118 و 119.

ص:50

فقال ميسرۀ: رجل من قريش من اهل الحرم.

فقال له الراهب: ما نزل تحت هذه الشجرۀ الا نبي.

ثم قال له: في عينيه حمرۀ؟

قال ميسرۀ: نعم، لا تفارقه.

قال الراهب: هو هو، و هو آخر الانبياء و يا ليت اني ادركه حين يؤمر بالخروج.

فوعي ذلك ميسره، ثم حضر رسول الله صلي الله عليه و آله سوق بصري، فباع سلعته التي خرج بها و اشتري، فكان بينه و بين رجل خلاف في سلعۀ، فقال الرجل: احلف باللات و العزي.

فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: « ما حلفت بهما قط و اني لامر فاعرض عنهما»

فقال الرجل: القول قولك.

ثم قال لميسره- و خلا به- : يا ميسره هذا نبي تجده احبارنا منعوتاً في كتبهم. فوعي ذك ميسره، ثم انصرف اهل العير جميعاً.

كان ميسرۀ يري رسول الله صلي الله عليه و آله اذا كانت الهاجرۀ(1) يري ملكين يظلانه من الشمس و هو علي بعيره، و كان الله عزوجل قد القي علي رسول الله صلي الله عليه و آله ، المحبۀ من ميسرۀ، فكان كانه عبد لرسول الله صلي الله عليه و آله ، و باعوا تجارتهم، و ربحوا ضعف ما كانوا يربحون، فلما رجعوا فكانوا بمر الظهران،(2) قال ميسرۀ: يا محمد، انطلق الي خديجۀ فاخبرها بما صنع الله لها علي وجهك فانها تعرف لك ذلك.

فتقدم رسول الله صلي الله عليه و آله حتي دخل مكه في ساعۀ الظهيرۀ – و خديجه في عليۀ لها معها نساء فيهن نفيسۀ بنت منيۀ- فرأت رسول الله صلي الله عليه و آله حين دخل و هو راكب علي بعيره، و ملكان يظلان عليه، فأرته نساءها، فعجبن لذلك، و ذلك عليها رسول الله صلي الله عليه و آله، فخبرها بما رأت، فقال لها ميسرۀ: قد رأيت هذا منذ خرجنا من الشام، و اخبرها بقول الراهب نسطورا، و قول الآخر الذي خالفه في البيع، و ربحت في تجارتها صعف ما كانت تربح، و اضعفت لرسول الله صلي الله عليه و آله ضعف ما سمّت له....(3)

نفيسه بنت منبّه كه خواهر يعلي بنت منبّه بود كه نفيسه گفت كه: چون رسول خدا صلي الله عليه و علي آله و سلم به بيست و پنج سالگي رسيد ابوطالب او را گفت: مرا موالي در دست نيست و روزگار به سدت و افتقار مي گذرد و كاروان


1- الهاجرۀ: اشتداد الحر.
2- واد قريب من مكه.
3- نساء اهل البيت في ضوء القرآن و الحديث: نساء النبي، بنات النبي، سراري النبي، حفيدات النبي، ص 22 تا 24.

ص:51

قوم متوجه شام مي گردند و خديجه جمعي را از اقوم تو مي فرستد، اگر تو خود را بر او عرض كني هر آينه تو را به مزدوري قبول كند و به شام فرستد.

محاورت ابوطالب و رسول صلي الله عليه و علي آله و سلم به خديجه رسيدكس پيش رسول فرستاد كه تو را دو چندان كه مزدوران را از قوم بدهم و با ايشان باشي. گفتند: با ابوطالب: اين رزقي است كه حق تعالي به تو فرستاد.

رسول خدا صلي الله عليهو آله با غلام خديجه، ميسره نام، عازم شدند. اعمام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قافله را در شان رعايت رسول صلي الله عليه و آله وصيت نمودند مي رفتند هر دو تا به بُصراي شام رسيدند، در سايه ي درختي نزول كردند. نسطوراي راهب گفت كه: در زير اين درخت فرو نيامد الا پيغمبري. پس راهب با ميسره گفت: در چشم اين جوان حمرتي هست يا نه؟

گفت: بلي.

جواب داد كه: زنهار از و جدا نشوي كه او پيغمبر است و آخر انبياست، پس متاع بفروختند.(1)

شناخت خديجه سلام الله عليها

آگاهي از مكارم اخلاق محمد صلي الله عليه و آله

خديجه بانويي تاجر و با شرف و ثروتمنند بود. وي مردان را به اجاره مي گرفت و به انها سرمايه مي داد كه مضاربه تجارت كنند. عموهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله كه قصد داشتند همسري براي آن حضرت بگيرند، نزد خديجه رفتند و از وي خواستند تا سرمايه اي در اختيار محمد قرار دهد تا با آن ب تجارت رود و با سود حاصل از اين تجارت ازدواج كند.(2)

طبري و ديگران نوشته اند كه چون راستگويي و امانت و خوش خلقي رسول خدا صلي الله عليه و آله كه زبانزد همكان بود به گوش خديجه هم رسيد كسي را نزد آن حضرت فرستاد و به او پيشنهاد كرد كه با غلام او ميسره براي تجارت به شام رود و در عوض سهمي بيشتر از ديگران دريافت كند. رسول خدا صلي الله عليه و آله اين موضوع را به اطلاع عم خود ابوطالب رسانيد و او نيز گفت: «هذا رزق قد ساقه الله اليك؛ اين كار موجب روزي و رزقي است كه خداوند آن را به سوي تو كشانده است.(3)

اما مقصود خديجه از فرستادن آن حضرت به شام براي اين نبود كه از وجود و امانت وي فقط براي ازدياد ثروت خويش را از راه تجارت استافده كند بلكه در نتيجه ي اطلاعاتي كه قبلاً درباره ي آنيده ي او به دست آورده بود از نظر معنوي و روحاني سيفته ي وجود آن جناب گرديده بود زيرا خديجه نيز مصاحبه او را با بحيرا در سفر اول كه همراه عمويش


1- نساء اهل البيت في ضوء القرآن و الحديث: نساء النبي، بنات النبي، سراري النبي، حفيدات النبي، ص 22 تا 24.
2- محدثات شيعه، ص 157.
3- طبقات الكبري، ج1، ص 130.

ص:52

ابوطالب عازم شام بود شنيده و مي دانست كه چه آينده ي درخشاني در انتظار اوست و علاوه بر آن جسته و گريخته از جاهاي ديگر نيز اطلاعاتي به دست آورده بود.(1)

موافقت محمد صلي الله عليه و آله با پيشنهاد حضرت ابوطالب عليه السلام

ابوطالب كه خود بزرگ «قريش» بود و به سخاوت و شهامت و مناعت طبع معروفيت داشت؛ وضع دشوار زندگي برادر زاده، او را وادار نمود كه براي وي شغلي در نظر بگيرد. از اي لحاظ ، به برادرزاده ي خود چنين پيشنهاد كرد: «خديجه» دختر «خويلد» ، كه از بازرگانان قريش است؛ دنبال مرد اميني مي گردد كه زمام تجارت او را بر عهده بگيرد و از طرف او رد كاروان بازرگاني «قريش» شركت كندو مال التجارۀ او را در شام به فروش برساند، چه بهتر، اي محمد خود را به وي معرفي نمايي.(2)

مناعت و بلندي روح پيامبر، مانع از آن بود كه مستقيماً بدون هيچ سابقه و درخواستي، پيش «خديجه» برودو چنين پيشنهادي كند. از اين لحاظ به عموي خود چنين گفت: شايد خود خديجه دنبال من بفرستد، زيرا مي دانست او در ميان مردم به لقب «امين» معروف است. اتفاقاً جريان نيز همين طور شد. وقتي «خديجه» از مذاكرات ابوطالب با پيامبر آگاهي پيدا كرد؛ فوراً كسي را دنبال پيامبر فرستاد و گفت: چيزي كه مرا سيفته ي تو نموده است، همان راستگويي، امانت داري و اخلاق پسنديده ي تو است، و من حاضرم دو برابر انچه به ديگران مي دادم، به تو بدهم و دو غلام خود را همراه تو بفرستم كه در تمام مراحل فرمانبردار تو باشند.

رسول خدا ، جريان را براي عموي خود باين كرد.

وي در پاسخ چنين گفت: اين پيش آمد وسيله اي است براي زندگي كه خدا آن را به سوي تو فرستاده است.(3)

خوشحالي حضرت خديجه از درخواست همكاري محمد صلي الله عليه و آله بااو

فبعث ابوطالب الي اخوته و عرض عليهم ذلك، و طلب منهم ان يذهبوا معه الي دار خديجه يحادثونها في ذلك في ذلك فاجابوه، و قاموا من وقتهم الي دارها!...

و لما وصلوا الي دارها، طرقوا الباب فبادرت مسرعۀ تقول لجارتيها: انزلي و انظري من بالباب، فلما نزلت الجاريۀ و فتحت الباب، و اذا اولاد عبدالمطلب قد اقبلوا يريدون الاجتماع بخديجهۀ، فرجعت الجاريۀ مسرعۀ ، تقول: يا سيدتي ان بالباب سادات العرب، اولاد عبدالمطلب ، صفاحت بها ان افتحي لهم الاب و ا خبري ميسرۀ ان بعد لهم المساند و الوسائد.


1- رحمت عالميان، حضرت محمد المصطفي صلي الله عليه و آله، ص 142.
2- بحارالانوار، ج 16، ص 22.
3- فروغ ابديت، ج1، ص 190.

ص:53

فبادر ميسرۀ الي تزيين المجلس بانواع الزينۀ من فراش و غيره، فدخلوا و اخذوا مجالسهم، و بعد از استقرّ بهم المجلس قدّم لهم اصناف من الطاعام و فواكه الطائف (اسم بلد) و بعد ان انتهوا من تناول الطعام نادتهم خديجۀ من وراء الحجاب و قالت: يا سدات مكۀ اضاءت بكم الديار، و عمت بكم الانوار لعل لكم حاجۀ فتقضي، او ملمۀ فتمضي، فان حوائجكم مقضيه، و قناديلكم مضيئۀ؟!.

فاجابها ابوطالب بقوله: يا خديجۀ جئناك في حاجۀ يعود نفعها اليك، و بركتها عليك !..

قالت؟: يا سيدي و ما ذلك؟

قال: جئناك في امر ابن اخي محمد!

ثم قالت خديجۀ: يا سيدي اين محمد حتي نسمع ما يقول؟ فنهص العباس و قال: انا آتيكم به، و مضي الي الابطح يدور في طلبه يميناً و شمالاً فلم يجده، فيل له: انه في جبل حراء فبادر نحو الجبل و وجده هناك في حراء و لما حضر نهض اعمامه احتراما له و اجلسوه بينهم، و بعد ان قدم له الطعام و الفاكهه و فرغ من تناوله، قالت له خديجۀ: يا سيدي انست بك الديار و اضاءت بك الاقطار و ... (1)

توانگري محمد صلي الله عليه و آله با ثروت خديجه عليها السلام

سعيد بن مسيب گويد: روايت شده كه آن حضرت صلي الله عليه و آله با عمويش ابوطالب در كاروان ميسره غلام حضرت خديجه به سوي شام مسافرت نمود و در ميان راه كه او سوار بود شب تاريكي شيطان آمد و مهار شتر را گرفت و از راه بدر برد. پس جبرييل آمد دميد بشيطان ه او را به حبشه پرت نمود و آن حضرت را به كاروان برگردانيد. پس خداوند به اين سبب بر او منت گذارد.

و اينكه يعني تو را يافت گمنام در ميان قومت كه نمي شناختند حق تو را، پس ايشان را هدايت نمود بشناخت و ارشادشان نمود به فضل و مقام و اعتراف به راستگويي تو، و مقصود اينكه تو در ميان ايشان بي نام بودي و تو را ياد نمي كردند و شناخته نبودي. پس خدا تو را به مردم معرفي كرد تا تو را شناختند و بزرگ داشتند و تعظيم كردند تو را.

«و وجدك عائلاً» يعني يافت تو را تهيدستي كه براي تو مالي نبود.

«فاغني» يعني تو را به مال خديجه و غنائم جنگي توانگر ساخت.(2)

بهبود وضعيت مالي محمد صلي الله عليه و آله بعد از تجارت براي حضرت خديجه سلام الله عليها


1- مجموعه سيره العرب، ج12، ص 11 – 13.
2- مجمع البيان في تفسير القرآن، فارسي، ج27، ص 145.

ص:54

تا آن روز وضع مالي و اقتصادي رسول گرامي مرتب نبود؛ و هنوز به كمك هاي مالي عموي خود ابوطالب نيازمند بود. وضع كار و كسب او، ظاهراً چندان ريشه دار نبود، كه بتواند همسري انتخاب كند و تشكيل عائله دهد.

سفر اخير وي به شام، آن هم به طرز وكالت و نمايندگي از طرف يكي از زنان متمكن سرشناس قريش (خديجه) ، تا حدي وضع مالي و اقتصادي او را تثبيت نمود. دلاوري و كارداني جوان قريش مورد اعجاب هخديجه قرار گرفت. حاضر شد كه مبلغي را علاوه بر قرارداد، به عنوان جايزه بپردازد. ولي «جوان قريش» ، فقط اجرتي را كه در آغاز كار معين شده بود دريافت نمود و سپس راه خانه ابوطالب را پيش گرفت و آنچه در اين راه بهدست آورده بود، براي اينكه گشايشي در وضع زندگي ابوطالب پديد آيد؛ همه را در اختيار او گذارد.

عموي چشم به راه، با ديدن برادرزاده ي خود كه يادگار پدر (عبدالمطلب) و برادر بود، اشك شوق در چشمان او حلقه زد؛ و از پيروزي او در كار تجارت و سودي كه عايد او گشته بود بسيار خوشحال گشت و حاضر شد كه دو اسب و دو شتر در اختيار برادرزاده بگذارد، تا به شغل بازرگاني ادامه دهد، و از پولي كه دراين سفر به دست آورده و همه را در اختيار عمو گذارده بود، همسري براي او انتخاب كند.

در چنين شرايط ، رسول گرامي صلي الله عليه و آله تصميم قاطع گرفت كه همسري به عنوان شريك زندگي انتخاب نمايد. ولي چطور شد اين قرعه به نام خديجه افتاد ئدر حالي كه قبلاً پيشنهاد ثروتمندترين و منفذترين رجال قريش را مانن «عقبۀ بن ابي معيط»، «ابوجهل» و «ابوسفيان» رادرباره ازدواج با خود رد كرده بود و چه عليي اين دو شخص را كه از نظر زندگي كاملاً مختلف بودند به هم نزديك كرد و آن چنان رابطه و الفت و محبت و معنويت ميان آنان پديد آورد كه خديجه تمام ثروت خود را در اختيار محمد صلي الله عليه و آله گذارد و در راه توحيد و اعلاء كلمهح ق مصرف گرديد. خانه اي كه اطراف آن را كرسي هاي عاج نشان و صدف نشان پركرده بود و حريرهاي هند و پرده هاي زربفت ايران آرايش داده بود، بالاخره پناهگاه مسلمانان شد؟

ريشه ي اين حوادث را بايد در تاريخ زندگاني خديجه جستجو نمود. چيزي كه مسلم است اين است كه: اين نوع گذشت و فداكاري تا ريشه ثابت و پاك و معنوي نداشته باشد، صورت نمي پذيرد.(1)

سود تجارت حضرت محمد صلي الله عليه و آله

خديجه پيش از آنكه رسول اكرم صلي الله عليه و آله را براي تارت به شام بفرستد از نظر ايمان و اعتقاد كه امري معنوي و روحاني است بدو علاقه مند دشه بود و مي دانست كه روزي آن حضرت از جانب خدا مبعوث خ.اهد شد و صرفاً بهخ اطر امانت وي او را به شام نمي فرستا بلكه اين قرارداد تجاري مقدمه اي براي ازدواج با او بود و بدين جهت هر كس از صناديد عرب از وي خواستگاري مي كرد پاسخ منفي مي شنيد و بسياري از بزرگان قريش مانند عقبۀ بن ابي معيط و صلت بن ابي يهاب و ابوجهل و ابوسفيان خواستار ازدواج با او شدند ولي او هيچ يك از آنها را نپذيرفت.


1- فروغ ابديت، ج1، ص 192 و 193.

ص:55

باري كاروان قريش آماده حركت شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله نيز كه پيشنهاد خديجه را براي عزيمت به شام پذيرفته بود با ميسره غلام او مال التجاره را برداشته و (براي بار دوم) به سوي شام رهسپار شد در يكي از منزلها پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در سايه ي درختي نزديك دَير راهبي فرود آم (اين راهب غير از بُحيرا راهب پيشين بود) راهب كه آن حضرت را ديد به سوي ميسره سرگردانيد و گفت اين شخص كه در زير درخت فرود آمد كيست؟ ميسره گفت: مردي است قرشي و از اهل مكه است.

راهب گفت: به خدا كسي كه زير اين درخت نشسته است پيغمبر است. (راهب از علائم آن حضرت كه آنها را در كتابهاي پيشين خوانده بود او را شناخت) رسول خدا صلي الله عليه و آله به حركت خود ادامه داده و پس از رسيدن به شام مال التجاره را بفروخت و در عوض آنچه مورد نياز بود خريرداري كرده وب ا كاروان قريش به كه مراجعت نمود ميسره در طول راه مشاهده مي كرد كه هنگام ظهر و شدت گرما رسول خدا صلي الله عليه و آله همانگونه كه سوار شتر بوده و راه مي پيمود دو فرشته بالاي سر او برايش سايباني مي كنند.

چون به مكه رسيدند خديجه اموالي را كه نبي اكرم صلي الله عليه و آله خريداري كرده بود به بيشتر از دو برابر بفروخ و سود زيادي به دست آورد ميسره نيز سخن راهب و سايباني فرشتگان را براي خديجه تعريف نمود.

خديجه زني محترمه و دانا بود و از طرفي اراده ي خداي تعالي تعلق گرفته بود كه شخصيت و عظمت بيشتري بدان زن پاكدامن عنايت فرمايد سخناني هم كه ميسره بازگو كرد مزيد بر علت گرديد لذا كسي را (به نقل بعضي خواهر خود و يا دوستش نفيسه را) نزد آن حضر فرستاد و چنين پيغام داد: پسر عموي عزيز به علت خويشاوندي با تو و به جهت شرافت و امانت و خوش خلقي تو كه در ميان قريش داري مايلم با تو ازدواج كنم و بدين ترتيب علاقه و اشتياق خود را به منظور ازدواج به سمع آن جناب رسانيد.(1)

به نقل ابن سعد در طبقات نفيسه به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد كه چه مانعي در كار است كه تو ازدواج نمي كني؟

حضرت فرمود: چيزي از مال دنيا در دست ندارم تا بتوانم همسري اختيار كنم. نفيسه گفت: اگر من كسي را كه درااي جمال و مال و شرافت و عزت است برايت معرفي كنم مي پذيري؟

فرمود: او چه كسي است؟

گفت: خديجه!

پيغمبر فرمود: او كه ثروتمند است و من هم چيزي ندارم) چگونه چنين كاري انجام پذيرد؟


1- تاريخ طبري مترجم، ج3، ص 833؛ ترجمه سيره ابن هشام، ج1، ص 120- 122.

ص:56

نفيسه گفت: انجام آن با من است و آنگاه جريان امر را به خديجه گفت و او نيز عمويش عمرو بن اسد را وكالت اد كه با اعمام پيغمبر صلي الله عليه و آله در اين مورد گفتگو كنند.(1)

از كرامات و خوش يمني محمد صلي الله عليه و آله

علت آزادي ميسره به همراه خانواده اش توسط حضرت خديجه عليها السلام

و قالت له: حدثني كيف كان سفرك و ما الذي عاينتموه من محمد صلي الله عليه و آله؟!

قال: يا سيدتي و هل اطيق ان اصف لك بضاً من صفاته و ما عاينت منه؟!

ثم اخذ يذكر لها ما تمكن من ذكره عن صدقه و عقله و وفائه و عن كل معاني الرجال النبيله!.

ثم قال: حسبك يا ميسرۀ لقد زدتني حباً به فانت حرٌ لوجه الله مع زوجتك و اولادك، و انعكت عليه مضافاً الي عتقه بعشرۀ آلاف درهم و راحلتين و خلعۀ سنيۀ فامتلأ فرحاً و سروراً و شكر لها هذه اليد البيضاء.(2)

فصل هفتم: علاقه مندي حضرت خديجه سلام الله عليها به پيامبر صلي الله عليه و آله

سبب علاقه مندي

1)- گزارش ميسره


1- رحمت عالميان حضرت محمد صلي الله عليه و آله، ص 144 و 145.
2- مجموعه سيره العرب، ج 12، ص 26.

ص:57

خديجه چون به صفات محمد صلي الله عليه و آله واقف شد، آن حضرت را براي تجارت به شام فرستاد. در طي سفر ميسره (غلام خديجه) معجزات و كراماتي از حضرت مشاهده كرد و از راهبي شنيد كه محمد صلي الله عليه و آله پيغمبر خدا است. ميسره پس از بازگشت همه آنچه را كه شنيده بود به اطلاع خديجه رساند.

شوق و رغبت خديجه به حضرت بيشتر شد و در نهايت به رسول الله صلي الله عليه و آله ارادت و علاقه خويش را ابراز داشت و پيشنهاد ازدواج كرد.

خديجه عليهاالسلام به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد: «اني قد رغبت فيك لقرابتك مني و شرفك في قومك و امانتك عندهم و حسن خلقك و صدق حديثك؛ به سبب خويشاونديت با من، و شرف و بزرگي و امانتداريت در ميان قومت، و اخلاق نيكو و راستگويي ات مايلم با تو ازدواج كنم.

سرانجام هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله 25 سال از سن مباركش مي گذشت با مهريه ي دوازده اوقيه يا سيزده اوقيه(1) كه خود ضمانت پرداخت آن را به عهده گرفت به نكاح رسول خا صلي الله عليه و آله در آمد. حضرت خديجه عليهاالسلام اولين كسي بود كه اسلام آورد و همواره حامي و پشتيبان همسرش رسول خدا صلي الله عليه و آله بود و از بذل و جان و مال در راه دين خدا و پيامبرش دريغ نفرمود.(2)

مورخان مي نويسند كه:

خديجه در حالي به همسري محمد رغبت نشان داد كه بزرگاني از مكه صالب وصلت دختر خويلد بودند. تمامي اين مردان رفاه و آسايش مطلوب غالب زنان را به وي ارزاني مي داشتند و غلامان و كنيزان و جاه و جلال مضاعفي را به وي تقديم مي كردند؛ اما او با شناخت روح محمد كه از چشم مشركين مكه به دور مانده بود، مردي را برگزيد كه نه


1- اوقيه وزنه معادل هفت مثقال بوده است. امروزه متعارف 71 درهم است. (لغت نامه دهخدا).
2- محدثات شيعه، ص 158.

ص:58

تنها در همان آغاز تهيدست بود كه هيچ گاه نيز بر ثروت همسر نيفزود و تمام آن را نيز به زعم اهل تكاثر به باد داد. محمد نه تنها غلام و كنيزي در خانه خديجه نيفزود كه زيد را نيز آزاد كرد و واو را به خلاف سنت اشرافي، پسر خوانده ي خود خواند و همچون فرزندي واقعي بر سر سفره ي خديجه نشاند.(1)

تاريخ نويسان مي گويند:

پس از اين سفر موفقيت آميز، خديجه كه نجابت و صداقت و همه ي صفات محمد را بزرگ ديده بود و ميسره هم رويدادهاي غريب اين سفر رابر ايش بازگو كرده بود، شب را به انديشه در كار محمد صلي الله عليه و آله به بستر رفت و به آنيده ي نزديكش مي انديشيد، و چهره ي دل آرا و رفتار خوب و خوش وي را از نظر مي گذراند و آرزو مي كرد كه در اين باقي مانده ي عمر و پس از آستين افشاندن بر خواستگارانش، شريك زندگي پيغمبر گردد. آنگاه به رويدادهايي كه در اين ميان پيش خواهد آمد مي انديشيد.(2)

2)- مشاهده كرامت پيامبر صلي الله عليه و آله توسط خديجه سلام الله عليها

سفر از خيرالبشر خوارق عادات مشاهده كرده چن نزديك به دير بحيرا رسيدند و در پاي درختي منزل گزيدند راهبي نسطور نام كه بعد از فوت بحيرا قايم مقامش گشته بود و از كتب سماوي معلوم داشت كه در سايه ي آن شجره ننشيند مگر پيغمبرب از بام دير نزول كرده آن حضرت و حضرت آن درخت را ديده في الحال فرو دويد و مانند پروانه برگرد آن شمع شستان رسالت گشته بعضي ديگر از علامات نبوت را تحقق نموده و ميسره را از حقيقت حال آن حضرت اعغلام داده و وصيت كرد كه او را به شام نبري كه در آند يار دشمن بسيار دارد مبادا كه كسي قصدي انديشد. القصه بعد از آن بصري شام مطلع صبح طلعت خيرالانام صلي الله عليه و آله گشت و هر متاعي كه خديجه فرستاده بود به بهاء تمام فروخته شد و آن حضرت به اتفاق رفقا مراجعت فرموده در نيم روزي به نواحي حرم رسيدند و در آن زمان خديجه كبري با جماعتي از نسا در غرفه اي نشسته بود كه ناگاه ديد جمعيتي از جانب شام مي آيند و دو مرغ برزگ بر سر يكي از آن مردم پردرپر يافته سايه كرده اند.

خديجه از اين معني متعجب گشته همان لحظه ميسره به خدمت رسيد و سخنان نسطور راهب و كراماتي كه از سيد كائنات عليه افضل الصلوه و اكمل التحيات در آن سفر ديده بود به عرض رسانيد تعجب خديجه زياد شده پس از حساب امتعه و اموال به وضوح پيوست كه از جهاتي كه در تصرف خيرالبشر بوده رنج فراوان به حصول موصول گشته بنابراين مقدمات محبت خاصه ي موجودات عليه افضل التحيات در دل خديجه جا گرفته زبان حالش به فحواي اين مقال گويا شد.

رباعي


1- تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص 289.
2- اميران ايمان، ص 71 و 72.

ص:59

انصاف بده اي فلك مينا فامتا زين دو كدام خوبتر كرد خرام

خورشيد جهانتاب تو از جانب صبحيا ماه جهانگرد من از جانب شام

آن گاه خاطر بر تازدواج سيد اوايل و اواخر قرار داد نفيسه بنت ميمونه را واسطه ساخت.(1)

البته عده اي هم مي گويند: كه واسطه در ازدواج خود حضرت خديجه بوده است. و عده اي هم مي گويند: خواهر حضرت خديجه هاله بوده است.

3)- آگاهي خديجه سلام الله عليها از نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله

خديجه پيش از آنكه رسول اكرم صلي الله عليه و آله را براي تجارت به شام بفرستد از نظر ايمان و اعتقاد كه امري روحاني است به دو علاقه مند شده بود و مي دانست كه روزي آن حضرت از جانب خدا مبعوث خواهد شد و صرفاً به خاطر امانت وي او را به شام نمي فرستاد بلكه اين قرارداد تجاري مقدمه اي براي ازدواج با او بود و او بدين جهت هر كسي از صناديد عرب از وي خواستگاري مي كرد پاسخ منفي مي شنيد و بسياري از بزرگان قريش مانند عقبه بن ابي معيط و صلت بن ابي يهاب و ابوجهل و ابوسفيان خوساتار ازدواج با او شدند ولي او هيچ يك از آنها را نپذيرفت.(2)

4)- ويژگي هاي پيامبر صلي الله عليه و آله

وقتي حضرت محمد صلي الله عليه و آله تقريباً به سن 25 سالگي رسيد، بانويي كه محمد صلي الله عليه و آله از طرف او داد و ستد مي كرد شيفته ي امانت داري و صداقت وي شد (محمد را به لقب «امين» مي خواندند) و با او ازدواج كرد. و نام اين بانو خديجه بود و ازدواجشان توأم با خوشبختي بود.(3)

در بيست و پنج سالگي ، معناً خديجه از او خواستگاري مي كند. البته مرد بايد خواستگاري كند ولي اين زن شيفته ي خلق و خوي و معنويت و زيبايي و همه چيز حضرت رسول است؛ خودش افرادي را تحريك مي كند كه اين جوان را وادار كنيد كه بيايد از من خواستگاري كند.(4)

نجابت محمد بن عبدالله كه از اصيل ترين قبايل عرب« بني هاشم» بود، و استعداد و لياقت و شخصيت ممتاز و شهرتي كه در امانت داري داشت، او را زبانزد خاص و عام كرده بود. به طوري كه در همه جا «محمد امين» خوانده مي شد. اين اخبار و گزارش ها توأم با قامت موزون و قيافه ي خوش تركيب و رخسار زيبا و دوست داشتني وي كه چون با كسي سخن مي گفت، يا با ديدگان سياه و براق و نافذ خود، به كسي مي نگريست، در دل طرف، توليد محبت مي كرد، همگي باعث شد كه خديجه شيفته ي حسب و نسب و لياقت و شخصيت و خصال پسنديده ي او شود. همين جهات نيز


1- تاريخ حبيب السير في اخبار افراد بشر، ج1، ص 304.
2- رحمت عالميان، ص 144.
3- محمد رسول خدا صلي الله عليه و آله، ص 13.
4- سيري در سيره ي نبوي، ص 275.

ص:60

موجب گرديد كه خديجه زني به نام «نفيسه» دختر «عليه» را واسطه قرار دهد تا آمادگي او را براي ازدواج با محمد صلي الله عليه و آله به اطلاع وي برساند.(1)

آگاهي افرادي از احساس علاقه خديجه به پيامبر

نفيسه و ورقه

امتناع خديجه از بيان احساسات و احوال درونش به نفيسه اما اصرار نفيسه از روي مهرباني و دوستي به بيان راز درون خود پس رسيدن صحبت به محمد بن عبد اله صلي الله عليه و آله و پرسش خديجه از علت امتناع محمّد صلي الله عليه و آله از ازدواج و عدم خواستگاري از وي همچون اشراف مكه سپس وعده نفيسه به برآوردن آرزوي بانو.

خديجه عاشق محمّد صلي الله عليه و آله و عدم توانايي او در كنترل احساس خويش. عليرغم جواب ردّ او به همه خواستگاران خود از بزرگان قريش به سبب ترس وي از طمع مردان به ثروتش پس مشورت او با ورقه درباره علاقه خود به ازدواج با محمّد صلي الله عليه و آله با وجود اختلاف سني و كوچكتر بودن محمّد صلي الله عليه و آله و پاسخ ورقه به تحقق رؤياي گذشته در امروز و يادآوري رؤياي وي و تأويل آن با ورود خورشيد درخشان به خانه خديجه و احاطه نور اين خورشيد بر مكه و همه عالم.

مطالعه زندگي خديجه در كنار پيامبر بيانگر عشق حقيقي وي

ملاك و معيار خديجه در انتخاب محمّد صلي الله عليه و آله به همسري و ادامه زندگي با او، مخالف معيارهاي نظام اشرافي مكّه و حتي با زندگي خانواده هاي معمولي و زندگي خديجه در گذر از رفاه به فقر فقط قابل تحليل با عشق خالص خديجه به محمّد صلي الله عليه و آله و آن هم نه عشق وصال بلكه عشقي تشنگي افزا و معرفت فزون مي باشد.

فصل هشتم: خواستگاري حضرت خديجه سلام الله عليها از پيامبر صلي الله عليه و آله

ويژگي هاي پيامبر و علل خواستگاري


1- تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، ص 70.

ص:61

خديجه چون به صفات محمد صلي الله عليه و آله واقف شد، آن حضرت را براي تجارت به شام فرستاد در طي سفر ميسره (غلام خديجه) معجزات و كراماتي از آن حضرت مشاهده كرد و از راهبي شنيد كه محمد صلي الله عليه و آله پيغمبر خدا است. ميسره پس از بازگشت همه آنچه را كه شنيده بود به اطلاع خديجه رساند. شوق و رغبت خديجه به حضرت بيشتر شد و در نهايت به رسول الله صلي الله عليه و آله رادت و علاقه خويش را ابراز داشت و پيشنهاد ازدواج كرد.

خديجه به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد: «اني قد رغبت فيك لقرابتك و شرفك في قومك و امانتك عندهم و حسن خلقك و صدق حديثك» به سبب خويشاونديت با من و شرف و بزرگي و امانتداريت در ميان قومت و اخلاق نيكو و راستگويي است مايلم با تو ازدواج كنم.

سرانجام خديجه سلام الله عليها هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله 25 سال از سن مباركش مي گذشت با مهريه دوازده يا سيزده اوقيه كه خود ضمانت پرداخت آن را به عهده گرفت به نكاح رسول خدا صلي الله عليه و آله در آمد. حضرت خديجه سلام الله عليها اولين كسي بود كه اسلام آورد و همواره حامي و پشتيبان همسرش رسول خدا صلي الله عليه و آله بود و از بذل جان و مال در راه دين خدا و پيامبرش دريغ نفرمود.(1)

حضرت خديجه سلام الله عليها از لحاظ شرافت از بهترين زنان قريش به شمار مي رفت؛ و نيز ثروتمندترين و زيباترين آنها محسوب مي گشت. در عصر جاهليت، «طاره» خوانده مي شد و به او «سيده ي قريش» (بانوي قريش) مي گفتند، و تمام خويشاوندانش تماميل شديدي به ازدواج با او داشتند.


1- محدثات شيعه، ص 158.

ص:62

بزرگان قريش از او خواستگاري نموند و مالهاي فراواني بدو مبذول داشتند؛ از جمله: «عقبه بن ابي معيط»، «صلت بن ابي يهاب»، «ابوجهل» و «ابوسفيان»(1) . خديجه عليها السلام همه را طرد كرد و پيامبر صلي الله عليه و آله را به خاطر اخلاق كريمه، شرافت نفس، و ملكات پسنديده و صفات متعاليه اي كه در او سراغ داشت، انتخاب نمود. و ما به استناد روايات فراوان قطع داريم كه نخست تمايل خويش را به ازدواج با پيامبر اظهار نمود.(2)

كيفيت خواستگاري خديجه سلام الله عليها

قدر مسلم اين است كه پيشنهاد، ابتدا از طرف خود خديجه بوده است. حتي ابن هشام(3) نقل مي كند كه: خديجه ، شخصاً تمايلات خود را اظهار كرد و چنين گفت: عموزاده! من بر اثر خويشي كه ميان من و تو برقرار است و آن عظمت و عزتي كه ميان قوم خود داري و امانت و حسن خلق و راستگويي كه از تو مشهود است؛ جداً مايلم با تو ازدواج كنم. «امين قريش» به او پاسخ داد كه: لازم است عموهاي خود را از اينكار آگاه سازد و با مشورت آنها اين كار را انجام دهد.

بيشتر مورخان معتقدند كه نفيسه، دختر «عليه» پيام خديجه را به پيامبر به طرز زير رساند:

«محمد! چرا شبستان زندگي خود را با چراغ همسر روشن نمي كني؟ هرگاه من تو را به زيبايي و ثروت ، شرافت و عزت دعوت كنم مي پذيري؟

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: منظورت كيست؟

و «خديجه» را معرفي كرد.

حضرت فرمود: آيا (خديجه) به اين كار حاضر مي شود؛ با اينكه وضع زندگي من با او فرق زيادي دارد؟

نفيسه گفت: اختيار او در دست من است، و من او را حاضر مي كنم. تو وقتي را معين كن، كه وكيل او (عمرو بن اسد) با شما و اقوامتان دور هم گرد آمده و مراسم و جشن برگزار شود.

رسول گرامي با عموهاي بزرگوار خود (ابوطالب) جريان را مذاكره كرد.مجلس با شكوهي كه شخصيت هاي بزرگ قريش را در برداشت تشكيل گرديد. نخست ابوطالب خطبه اي خواند كه آغاز آن حمد و ثناي خداست و برادر زاده ي خود را معرفي كرد.(4)

خواب هاي پيام آور خديجه سلام الله عليها


1- بحارالانوار، ج 16، ص 22.
2- سيره صحيح پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله : تجزيه، تحليل، بررسي، ج1، ص 141.
3- سيره ابن هشام، ج1، ص 204.
4- فروغ ابديت، ج1، ص 197.

ص:63

در اين ايام حضرت خديجه سلام الله عليها خوابي عجيب ديد، نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل آمد و آن را چنين بيان كرد: «در خواب ديدم ماه از آسمان فرود آمد و در كنار من افتاد، سپس هفت پاره شد.»

ورقه گفت: «تعبير اين خواب آن است كه پيامبر آخرالزمان با تو ازدواج كند، و تو به سعادت همسري او نايل گردي، و از او داراي هفت فرزند مي گردي.»(1)

نيز گفت: «در خواب ديدم خورشيد در بالاي كعبه چرخيد و كم كم پايين آمد و در خانه ي من فرو نشست.»

ورقه گفت: «تعبير اين خواب چنين است كه به زودي با مردي بزرگ كه شهرت جهاني مي يابد، ازدواج خواهي كرد.»(2)

خديجه سلام الله عليها از اين گونه پيشگوييها كه در بيداري و خواب، به او مي رسيد، اطمينان يافت كه به چنان سعادت بزرگي نايل مي شود، از اين رو در انتظار فرصت بود تا مقدمات ازدواج فراهم گردد، او به اين افتخار بي نظير برسد، آن گونه كه گويي گمشده ايي دارد و جوياي او است تا به آن دست يابد:

سايه ي حق بر سر بنده بودعاقبت جوينده يابنده بود

گر نشيني بر سر كوي كسيعاقبت بيني تو هم روي كسي

گر ز چاهي بركني چندي تو خاكعاقبت اندر رسي بر آب پاك(3)

آگاهي خديجه از بعثت پيامبر و مشورت او با ورقه بن نوفل

پس از اينكه حضرت خديجه عليها السلام به خاطر مژده اي كه به ميسره داده بود آزاد كرد آنگاه به نزد ورقه بن نوفل كه پسر عموي خديجه بود و به دين حضرت عيسي مسيح عليه السلام زندگي مي كرد و مطالعات زيادي در كتابهاي ديني داشت رفت و داستان مسافرت محمد صلي الله عليه و آله را به شام و آنچه را ديده و شنيده بود همه را براي او تعريف كرد. سخنان خديجه كه تمام شد ورقه بن نوفل بدو گفت: اي خديجه! اگر آنچه را گفتي راست باشد بدانكه محمد پيامبر اين امت خواهد بود و من هم از روي اطلاعاتي كه به دست آورده ام منتظر ظهور چنين پيغمبري هستم مي دانم كه اين امت را پيامبري است كه اكنون زمان ظهور و آمدن او است.

اين جريانات كه به فاصله ي كمي براي خديجه ش آمده بود او را بيش از پيش مشتاق همسري با محمد صلي الله عليه و آله كرد و با اينكه بزرگان قريش آرزوي همسري او را داشتند و به خواستگاراني كه فرستاده بودند پاسخ منفي داده و


1- جوامع الحكايات،محمد عوفي،با تحقيق دكتر جعفر شعار، ص 36- تعبيرخواب آشكار شد و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ازخديجه (سلام الله عليها) داراي هفت فرزند (سه پسروچهاردختر) به نام هاي: قاسم، طيب، طاهر، زينب رقيه، ام كلثوم و فاطمه (سلام الله عليها) گرديد. (همان،ص 38).
2- المجالس السنيه، از علامه سيد محسن امين،ج 5، ص 6.
3- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 41.

ص:64

همه را رد كرده بود در صدد برآمد تا بخ وسيله اي علاقه ي خود را به ازدواج با محمد صلي الله عليه و آله به اطلاع آن حضرت برساند، و از اين رو به دنبال «نفيسه» - دختر «منيه» كه يكي از زنان قريش و دوستان خديجه بود- فرستاد و به طور خصوصي در د دل خود را به او گفت و ازاو خواست تا نزد محمد صلي الله عليه و آله برود و هرگونه كه خود صلاح مي داند موضوع را با آن حضرت بگويد.

نفيسه به نزد محمد صلي الله عليه و آله آمد و به آن حضرت عرض كرد:

اي محمد! چرا زن نمي گيري؟

حضرت پاسخ داد:

چيزي ندارم كه به كمك آن زن بگيرم!

نفيسه گفت:

اگر من اشكال كار را برطرف كنم و زني مال دار و زيبا از خانواه اي شريف و اصيل براي تو پيدا كنم حاضر به ازدواج هستي؟

گفت: از كجا چنين زني مي توانم پيدا كنم؟

گفت: من اينكار را خواهم كرد و خديجه را براي اينكار آماده مي كنم. سپس به نزد خديجه آمد و قرار شد ترتيب كار را بدهند.

موضوع زا صورت خصوصي بيرون آمد و به اطلاع عموهاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و عموي خديجه سلام الله عليها عمرو بن اسد و ديگر نزديكان رسيد و ترتيب مجلس خواستگاري و عقد داده شد.(1)

صاحب كتاب رحمت عالميان درباره تجارت و ازدواج حضرت خديجه سلام الله عليها با رسول خدا صلي الله عليه و آله چنين مي نويسد:

چون به مكه رسيدند خديجه اموالي را كه نبي اكرم صلي الله عليه و آله خريداير كرده بود به بيشتر از دو برابر بفروخت و سود زيادي به دست آورد ميسره نيز سخن راهب و سايباني فرشتگان را براي خديجه تعريف نمود.

خديجه زني محترمه و دانا بود و از طرفي ارده ي خداي تعالي تعلق گرفته بود كه شخصيت و عظمت بيشتري بدان زن پاكدامن عنايت فرمايد سخناني هم كه ميسره بازگو كرد مزيد بر علت گرديد. لذا كسي را ( به نقل بعضي خواهر خود و يا دوستش نفيسه را) نزد آن حضرت فرستاد و چنين پيغام داد:


1- درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام، ج2، ص 22 و 23.

ص:65

پسر عموي عزيز به علت خويشاوندي با تو و به جهت شرافت و امانت و خوش خلقي تو كه در ميان قريش داري مايلم با تو ازدواج كنم و بدين ترتيب علاقه و اشتياق خود را به منظور ازدواج به سمع آن جناب رسانيد.(1)

به نقل ابن سعد در طبقات نفيسه به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد كه چه مانعي در كار است كه تو ازدواج نمي كني؟

حضرت فرمود: چيزي از مال دنيا در دست ندارم تا بتوانم همسري اختيار كنم.

نفيسه گفت: اگرمن كسي را كه داراي جمال و مال و شرافت و عزت است برايت معرفي كنم مي پذيري؟

فرمود: او چه كسي است؟

گفت: خديجه!

پيغمبر فرمود: (او كه ثروتمند است و من هم چيزي ندارم) چگونه چنين كاري انجام پذيرد؟

نفيسه گفت: انجام آن با من است و آنگاه جريان امر را به خديجه گفت و او نيز عمويش عمرو بن اسد را وكالت داد كه با اعمام پيغمبر صلي الله عليه و آله در اين مورد گفتگو كنند.(2)

و به نقلي ديگر پس از مراجعت رسول خدا صلي الله عليه و آله از شام كه قرار بود خديجه طبق قرارداد قبلي سهمي از سود مال التجاره را بدان حضرت بدهد از وي پرسيد كه اين پول را به چه كاري مصرف خواهي نمود؟

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: قرار است كه عمويم براي من همسري نكاح كند و تشكيل خانواده دهم.

خديجه گفت: آيا راضي نيستي كه من از بهر تو زني خِطبه كنم؟

حضرت فرمود: راضي باشم.

خديجه گفت: زني از بهر تو مي دانم از قوم تو كه در جمال و عفت و كمال و طهارت از همه زنان مكه بهتر و برتر است و در نسب با تو نزديك باشد و در كارها با تو يار و معين و ناصر بود و از تو به قليلي راضي باشد. اما او را دو عيب بود يكي پيش از تو دو شوهر كرده و ديگر اينكه سنش از تو فزونتر است! [ما جواب اين دو مطلب را در فصل هاي قبلي داده ايم كه حضرت خديجه عليها السلام هنگام ازدواج با روسل خدا 25 الي 27 ساله بوده اند و عذراء بودند و شوهري هم ننموده بودند]

رسول خدا صلي الله عليه و آله از اين بيان خديجه دانتس مقصود خود اوست لذا با كمال شرم و حيا فرمود: تو را ثروت و مال فراوان است و من از مال دنيا دستم تهي است.


1- - تاريخ طبري، ج3، ص 833؛ ترجمه سيره ابن هشام، ج1، ص 120- 122.
2- طبقات الكبري، ج1، ص 131؛ اعيان الشيعه، ج2، ص 8.

ص:66

خديجه گفت: آنچه مرا است در اختيار توست و هم اكنون به نزد اعمام و خويشان خود برو و بدانها بگو به نزد پدرم بروند و مرا براي تو خواستگاري كنند و از كابين بزرگ بيم مكن كه من آن را از مال خود خواهم داد.(1)

از مضمون روايات وارده در اين مورد روشن مي شود كه پيشنهاد ازدواج به هر صورتي كه بوده از ناحيه ي خديجه بوده است. و اما برابر نقل مورخين پدر خديجه در آن موقع در حال حيات نبوده و در جنگهاي فِجار كشته شده بود و كسي كه در باره ازدواج خديجه با اعمام پيغمبر صلي الله عليه و آله مذاكره نموده عوي وي عمرو بن اسد بوده است و برخي ورقه بن نوفل پسر عموي خديجه را نوشته اند كه وقتي خديجه درباره روسل خدا صلي الله عليه و آله رأي و نظر ورقه را خواست ورقه گفت:

قمر تكامل في نهايۀ سعدهيحكي القضيب علي رشاقت قدّه

البدر يطلع من بياض جبينهو الشمس تغرب في شقائق خدّه

حازالكمال باسرها فكانماحسن البريۀ كلها من عنده(2)

به هر حال رسول خدا صلي الله عليه و آله عموي خود ابوطالب را از پيشنهاد خديجه آگاه نمود و ابوطالب و ساير فرزندان عبدالمطلب به نزد عموي خديجه رفتند و پس از مذاكرا لازمه و حصول توافق خطبه ي عقد به وسيله ي ابوطالب خوانده شد و در آخر خطبه نيز به معرفي شخصيت ممتاز نبي گرامي بدين ترتيب اشاره شده است.(3)

چگونگي خواستگاري خديجه از پيامبر با وساطت نفيسه

ميسره كه رويدادهاي غريب اين سفر را برايش (حضرت خديجه سلام الله عليها) بازگو كرده بود، شب را به انديشه در كار محمد صلي الله عليه و آله به بستر رفت و به آينده ي نزديكش مي انديشيد، و چهره ي دلارا و رفتار خوب و خوش وي را از نظر مي گذراند و آرزو مي كرد كه در اين باقي مانده ي عمر، و پساز آستين فشاندن برخواستگارانش، شريك زندگي پيغمبر گردد. آن گاه به رويدادهايي كهد ر اين ميان پيش خواهد آمد مي انديشيد و با خود مي گفت:

آيا پورعبدالله با آن نشاط جواني و جوانمردي جذاب و آوازه ي بلند دل انگيز و گوش آويزش، به درخواست بيوه زني مهربان و ميان سال و چهل ساله پاسخ مساعد خواهد داد و از دوشيزگان و مهرويان هاشمي خواد گذشت؟ و به زني كه براي او همچون خاله و مادر است، روي خواهد آورد؟ (اين تكه كلام از دشمنان پيامبر همان بني اميه مي باشد كه در فصل هاي پيشين درباره آن سخن گفتيم)

راستي اگر «آمنه بنت وهب» امروز زنده بود، بيش از چهل سال نداشت.


1- رياحين الشريعه، ج2، ص 235.
2- همان، ج2، ص 239.
3- رحمت عالميان، حضرت محمد صلي الله عليه و آله، ص 145 و 146.

ص:67

در همين هنگام نفيسه دختر منبه كه از دوستانش بود به ديدنش آمدو او كوشيد كه به طبيعت خود برگردد، اما اين كوشش بيهوده بود، زيرا پريشاني و نگراني درونش از نفيسه پنهان نماند و تا پرده از رازش برنگرفت از پيش او نرفت.

نفيسه چون از ماجرا خبر يافت، اين عشق را بر خديجه آسان نمود و تعهد كرد كه گره گشاي اين پيوند باشد و براي رساندن خديجه به آرزوي ارزنده اش، از هيچ چاره انديشي و انديشه مندي دريغ نورزد.

آنگاه بي درنگ به ديدار محمد صلي الله عليه و آله شتافت و چون او را تنها يافت، آغاز سخن كرد و از او سبب بي مهري و خودداريش از زناشويي پرسيد كه چرا با آنكه بيش از بيست سال دارد و نيازمند زني است كه آرامشش بخشد و دنيايش را لبريز از شادي كند، زن نمي گيرد؟ و محمددر حالي كه دروني لبريز از انديشه ي دشواري هاي ازدواج و يتيمي و ناداري خويش داشت جواب نمي داد و همچنان خاموش و انديشه مند مي نمود. نفيسه نيز به سخن ادامه داد تا محمد پاسخي دهد بالاخره با رفتار و اصرارش حضرت راد ر تنگنا قرار داد تا محمد لبخندي زد و فرمود: به خدا پولي ندارم كه زن بگيرم.

نفيسه به گريزگاهي براي تصريح مطلب دست يافت و گفت: اگر تو را به جمال و شرف و مال و بي نيازي فراخوانند مي پذيري؟

اينك اين خديجه است كه هيچ زن قرشي و مكي را با او ياراي برابري نيست.

محمد از اين پيشنهاد شادمان شد و عمش ابي طالب رادر جريان گذاشت. چهره ابوطالب نيز ازاين خبر شكوفا شد، و لبخندي بر لبانش نقش بست و نسبت به برادر زاده ي خود كه بيش از فرزندان خويش درباره اش مي انديشيد آسوده خاطر شد. در زماني كوتاه ميان اين دو همسر آينده، تفاهمي همه جانيه پديد آمد. و محمد به همراه دو عمويش ابوطالب و حمزه، به خانه ي خديجه آمد و همه چيز براي اين زناشويي كه بر قلم مشيت خدا رفته بود آماده شد تا خديجه ياور پيغمبر در به پايان بردن رسالت سال هاي بعد وي گردد و آن چنان كه تاريخ نگاران و نويسندگان سيرت رسول آورده اند، با خطبه اي كوتاه كه به آيين متعارف زمان، ابوطالب در مجلس خواستگاري خواند اين پيوند پايان پذيرفت.(1)

در كنار اين روايت رايج كه گروهي از سيره نويسان تصريح كرده اند كه سفر بازرگاني پيغمبر به شام و سود بسيار و رويدادهاي ديگر اين سفر، عامل آمادگي خديجه براي ازدواج پيغمبر به صورتي كه گفتيم شد، گروهي ديگر بر آنند كه اين ازدواج، نتيجه ي سفرتجارت پيغمبر به شام و با پايمردي نفيسه دختر منبه نبوده، بلكه واسطه ي قضيه هاله خواهر خديجه است كه به در خواست او اين پيوند انجام گرفت.

سخنان عمار ياسر درباره ازدواج حضرت خديجه عليها السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله و واسطه در ازدواج ميان آن دو بزرگوار هاله خواهر خديجه بوده است؟


1- اميران ايمان يا زندگي نامه خديجه كبري و فاطمه زهرا عليهما السلام، ص 72 و 73.

ص:68

در تاريخ يعقوبي از عمار ياسر آمده است كه او مي گويد: من از همه به ازدواج خديجه دخت خويلد آگاه ترم، زيرا من دوست پيغمبر بودم. روزي از صفا و مروه مي گذشتيم و به خديجه و خواهرش هاله برخورديم. چون خديجه رسول خدا را ديد، خواهرش هاله پيش من آمد و گفت: اي عمار! آيا دوستت محمد خواستار خديجه نيست؟

گفتم: به خدا نمي دانم. سپس به خدمت پيغمبر آمدم و ماجرا را گفتم: فرمود: برگرد و روزي را قرار ديدار بگذار و چون آن روز فرار سيد خديجه به نزد عمش فرستاد و موي روي او را بياراست و ديبايي زيبا به دوشش افكند. رسول خدا نيز با عموهايش در حالي كه ابوطالب پيشاپيش بود حاضر آمدند و ابوطالب در آن انجمن خطبه خواند و كار ازدواج پايان پذيرفت.

عمار به اين داستان چنين افزوده است كه خديجه هيچ گاه محمد را به كارگزاري در بازرگاني شام نفرستاد و محمد مزدور احدي نبوده است.

ابن كثير در تاريخش پس از آنكه صورت نخستين و مشهور ميان محدثان در ازدواج پيغمبر را دكر كرده داستان اين پيوند را به همين نحو كه عمار گفت نيز آورده است.

در تاريخ ابي فداء آمده است كه چون محمد صلي الله عليه و آله از شام برگشت، ميسره گزارش رويدادهاي سفر را داد، خديجه خود پيشنهاد پيوند را به پيغمبر داد و خواستگاري كرد و پس از بيست رو ز اين ازدواج سرگرفت.(1)

اشعار حضرت خديجه عليها السلام در مدح پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام خواستگاري

.. قال سميتها قالت هي مملوكتك خديجه فاطرق رأسه حياءاً منها حتي عرق جبينه و امسك عن الكلام – فأعادت عليه القول ثانيۀ يا سيدي مالك لا تجيب و انت و الله لي حبيب و اني لا اخالف لك امراً و جعلت تقول:

يا سعد ان جزت بوادي الاراكانشد قليباً ضاع مني هناك

و استفت غزلان التقي سائلاًهل لا سير الحب منهم فكاك

و ان تري ركباً بوادي الحميسائلهم عني و من لي بذاك

نعم سروا و استصحبوا ناظريفالآن عيني تشتهي ان تراك

ما في من عضو و لا مفصلالا و قد ركب فيه هواك

او عدتني بالوصل بعد الجفايا سيدي ما كان هذا بذاك


1- اميران ايمان، ص 74.

ص:69

فاحكم بما شئت و ما ترضيفالقلب لا يرضيه الا رضاك(1)

مراسم خواستگاري و عروسي

گفتگوي ابوطالب با حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم

در ورق ديگر احاديث مي خوانيم: پس از ماجراي بازگشت حضرت محمد صلي الله عليه و آله از سفر تجارتي شام، كه با كرامتها و معجزات همراه بود، محمد صلي الله عليه و آله به خانه ي خديجه سلام الله عليها آمد، خديجه سلام الله عليها از ديدار آن حضرت بسيار خرسند شد، و پس از گفتگوهاي طولاني، به محمد صلي الله عليه و آله عرض كرد: «تو در نزد من علاوه بر آنچه كه به عنوان اجرت سفر تعيين كرده ام، اموال ديگري نيز داري.»

حضرت محمد صلي الله عليه و آله از خانه ي خديجه سلام الله عليها خارج شد و به حضور عمويش ابوطالب آمد، ابوطالب از پيروزي محمد صلي الله عليه و آله در سفر تجارتي شام، بسيار خرسند شد، و به برادرزاده اش خوش آمد و تبريك گفت، و از روي علاقه، بين دو چشم آن حضرت را بوسيد.

سپس عموها آمدند، و در كنار حضرت محمد صلي الله عليه و آله نشستند، آنگاه بين ابوطالب و محمد صلي الله عليه و آله گفتگوي زير رخ داد:

ابوطالب: «خديجه سلام الله عليها در مورد اجرت سفر تجارتي، چه چيزي به تو داد؟»

حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم: همان را كه قرارداد بين من و او بود داد، به علاوه وعده داد كه زيادتر بدهد.

ابوطالب: اين نعمت بسيار بزرگ است، من تصميم دارم، كه دو شتر باركش و دو شتر سواري به تو بدهم، تا به وسيله ي آنها زندگي خود را سامان دهي، با آن پول دينار و درهم (طلا و نقره كه خديجه سلام الله عليها داده است) برنامه ي ازدواج تو را با يكي از زنان قريش انجام دهم، و پس از انجام اين امر مهم، ديگر از مرگ، هر وقت به سراغم آيد واهمه نخواهم داشت.

حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم: عمو جان! هرگونه كه ميل داري انجام بده.

گفتگوي محرمانه حضرت خديجه سلام الله عليها با حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم

حضرت محمد صلي الله عليه و آله بامداد حمام رفت و بدنش را از گرد و غبار سفر شستشو نمود، و بهترين لباس خود را پوشيد و خود را با عطر خوشبو نمود و سپس به خانه ي خديجه سلام الله عليها آمد، در نزد خديجه سلام الله عليها


1- تراجم اعلام النساء، ج2، ص 42.

ص:70

كسي جز ميسره (غلام مخصوص خديجه) را نديد، خديجه سلام الله عليها با ديدن حضرت محمد صلي الله عليه و آله بسيار خشنود شد، و اشعاري به ميمنت ديدار آن حضرت خواند كه گويي معادل فارسي آن اين اشعار حافظ بود:

ز باغ وصل تو يابد رياض رضوان آبز تاب هجر تو داد شرار دوزخ تاب

چو چشم من همه شب جويبار باغ بهشتخيال نرگس مست تو بيند اندر خواب

بهار شرح جمال تو داده در هر فصلبهشت ذكر جميل تو كرده در هر باب

مرا به دور لبت شد يقين كه جوهر لعلپديد مي شود از آفتاب عالمتاب

سپس خديجه سلام الله عليها خوش آمد گفت، و به آن حضرت عرض كرد: «اي آقاي من صبحت به خير و بركت باشد و همواره سرشار از شادي و نعمت هاي فراوان باشي، آيا حاجتي داري تا برآورم؟»

آثار شرم و آزرم از چهره ي حضرت محمد صلي الله عليه و آله آشكار شد و سرش را پايين انداخت، و از پيشانيش قطره هاي عرق سرازير گشت.

خديجه سلام الله عليها با كمال محبت عرض كرد: آيا اگر من از تو سوالي كردم، پاسخ مرا مي دهي؟

حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم: آري.

خديجه: وقتي كه شتر و مال را از من گرفتي مي خواهي با آنها چه كار كني؟

حضرت محمد: منظور شما از اين سؤال چيست؟

خديجه: مي خواهم بر آن بيفزايم.

حضرت محمد: بدان كه عمويم ابوطالب به من اشاره كرده كه دو شتر باركش و دو شتر سواري و مقداري پول به من بدهد، و به وسيله ي آنها با زني از قريش ازدواج كنم كه به مهريه و وسايل اندك قانع باشد، و مرا به چيزي كه توانش را ندارم، به زحمت نيفكند.

خديجه: اي سرور من! آيا دوست نداري كه براي تو زني را خواستگاري كنم تا قلبم را مسرور كند؟

حضرت محمد: آري چنين همسري مي خواهم.

خديجه: همسري براي تو از قوم تو از اهالي مكه يافته ام، كه از نظر مال، جمال، كمال، عفت، سخاوت، و پاكدامني از همه ي زنان برتري دارد، تو را در امور زندگي ياري مي كند، از تو به اندك قانع است، و از غير تو به بسيار قانع نيست، او از خويشان نزديك تو است، شاهان و بزرگان عرب به خاطر وجود او بر تو حسادت مي ورزند، ولي همان گونه كه نيكي هاي او را گفتم عيبي نيز دارد.

ص:71

حضرت محمد: عيب او چيست؟

خديجه: عيب او اين است كه قبلا دو شوهر كرده، و سن او از سن تو بيشتر است.(1)

حضرت محمد: نام چيست؟

خديجه: «هي مملو كتك خديجة؛ او كنيز تو خديجه نام دارد.»

حضرت محمد صلي الله عليه و آله با شنيدن اين سخن از شدت شرم و آزرم، سرش را پايين افكند، عرق خجالت از پيشانيش سرازير شد، و در درياي سكوت فرو رفت.

خديجه سلام الله عليها بار ديگر سخن گفت و عرض كرد: «اي آقاي من! چرا پاسخ مرا نمي دهي، سوگند به خدا تو محبوب دل من هستي، و من در هيچ كاري با تو مخالفت نكنم، و سراپا مطيع تو هستم، آنگاه اشعاري ]كه با اين اشعار حافظ هماهنگ بود[ خواند:

تعالي الله چه دولت دارم امشبكه آمد ناگهان دلدارم امشب

چو ديدم روي خويش سجده كردمبحمدالله نكو كردارم امشب

نهال صبرم از وصلش برآوردز بخت خويش بر خوردارم امشب

همي ترسم(2) خديجه محو گردد. از اين شوري كه در سر دارم امشب

«فاحكم بما شئت و ما ترضيفالقلب ما يرضيه الا رضاك؛

آنچه را كه دوست داري و مي پسندي همان را حكم كن، قلب من جز خشنودي و رضاي تو را نمي پسندد.»

خديجه سلام الله عليها اصرار كرد تا حضرت محمد صلي الله عليه و آله سخن بگويد.

حضرت محمد: اي دختر عمو! تو زني ثروتمند هستي ولي من تهي دست مي باشم، و توان زندگي با تو را ندارم، زني مانند تو مشتاق مردي مانند من نخواهد شد، من جوياي زني هستم كه از نظر مالي در سطح خودم باشد، و مانند من به ساده زيستي عادت كرده باشد، ولي تو ملكه اي هستي كه همتايت بايد شاهان باشند.

خديجه: سوگند به خدا اگر ثروتت اندك است، ثروت من بسيار است، و كسي كه حاضر است جانش را فدايت كند از فدا كردن ثروت دريغ نخواهد نمود، من و غلامان و كنيزان و همه ي اموالي كه در اختيارم هست همه را در اختيار تو قرار دهم، سوگند به خداي كعبه گمان آن را ندارم كه چيزي بين من و تو فاصله بيندازد.


1- اين قول براساس آن قول است كه بگوييم خديجه (سلام الله عليها) دراين هنگام دوشيزه نبوده است.
2- درديوان حافظ چنين آمده: «همي ترسم كه حافظ محوگردد...».

ص:72

سپس قطرات اشك از چشمان خديجه سلام الله عليها سرازير شد و اشعاري خواند كه ]معادل آن در اشعار حافظ[ چنين بود:

در اندرون من خسته دل ندانم چيستكه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

دلم ز پرده برون شد كجايي اي مطرببنال هان كه از اين پرده كار ما به نواست

مرا به كار جهان هرگز التفات نبودرخ تو در نظر من چنين خوشش آراست

نداي عشق تو دوشم در اندرون دادندفضاي سينه ي حافظ هنوز پر ز صداست

سپس خديجه سلام الله عليها گفت: سوگند به خداوندي كه از ديد چشم ها پنهان است و به حقيقت اسرار آگاه است، و من در اين امر (تشكيل خانواده) به هر كسي به تو سزاوارترم، اينك نزد عموهاي خود برو و بگو از من براي تو خواستگاري كنند، و از سنگيني مهريه نترس، مهريه بر عهده من باشد، و سامان دادن ساير امور را نيز من بر عهده مي گيرم. برو و در اين موردي كه شايسته ي حسن ظن است، اطمينان داشته باش.

حضرت محمد صلي الله عليه و آله نزد ابوطالب آمد و ماجرا را بيان كرد، ابوطالب گفت: «هم اكنون تو و عموها براي خواستگاري خديجه سلام الله عليها به خانه ي او برويد.»(1)

رفت و آمد صفيه و نفيسه براي برقرار سازي ازدواج

پس از بروز حوادث و ماجراهايي كه بخشي از آنها ذكر شد، خديجه سلام الله عليها به طور كامل براي تحقق ازدواج با پيامبر صلي الله عليه و آله آماده شد، و در انتظار آن به سر مي برد، با اينكه سردمداران و سرمايه داران بزرگ عرب، از او خواستگاري كردند، او قاطعانه به آنها پاسخ منفي داد، اينك براي ازدواج با حضرت محمد صلي الله عليه و آله كه از مال دنيا چيزي نداشت قلبش مي تپيد، و براي وصول به آن، لحظه شماري مي كرد.

خديجه سلام الله عليها يكي از دوستان خود به نام «نفيسه» را كه از زنان قريش و دختر منبه بود، به حضور طلبيد، و حرف دلش را به طور خصوصي به او گفت، و به او فرمود نزد حضرت محمد صلي الله عليه و آله برو، و موضوع ازدواج من با او را مطرح و استوار كن.

نفيسه به حضور حضرت محمد صلي الله عليه و آله آمد و عرض كرد: «اي محمد! چرا زن نمي گيري؟!»

حضرت محمد: دستم از مال دنيا تهي است، تا به وسيله آن مراسم ازدواج را برقرار سازم.

نفيسه: من آماده ام كه اين مشكل تو را برطرف سازم، و بانويي با جمال وكمال و ثروتمند از خاندان اصيل و شريف را براي شما معرفي كنم.


1- اقتباس از بحار، ج 16، ص 53 تا 56.

ص:73

حضرت محمد: از كجا مي تواني چنين بانويي را پيدا كني؟

نفيسه: من براي اين كار بانوي شريف، حضرت خديجه سلام الله عليها را آماده مي كنم.

حضرت محمد صلي الله عليه و آله با سكوت معني دار خود، جواب مثبت به نفيسه داد، نفسيه به حضور خديجه سلام الله عليها آمد و رضايت حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به او ابلاغ نمود، و براي برقراري اين ازدواج مقدس كوشيد.

اين موضوع از صورت خصوصي بيرون آمد، و به اطلاع عموهاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و عموي خديجه سلام الله عليها به نام عمرو بن اسد و ساير نزديكان رسيد.(1)

عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله متحير بودند كه آيا خديجه سلام الله عليها آمادگي براي ازدواج با مرد فقيري همچون حضرت محمد صلي الله عليه و آله را دارد يا نه؟

حضرت محمد صلي الله عليه و آله با صراحت به آنها گفت: «برخيزيد و براي خواستگاري خديجه سلام الله عليها برويد كه او آمادگي خود را اعلام كرده است.»

عموهاي آن حضرت، گفتار او را تصديق كردند، آنگاه خواهرشان صفيه (عمه پيامبر) را براي خواستگاري و تحقيق به خانه ي خديجه سلام الله عليها فرستادند. صفيه بهترين لباس خود را پوشيد، و به سوي خانه خديجه سلام الله عليها حركت كرد، در نزديك خانه با بعضي از كنيزان خانه ي خديجه سلام الله عليها ملاقات نمود، كنيز با شتاب نزد خديجه سلام الله عليها آمد و آمدن صفيه را به او خبر داد.

خديجه سلام الله عليها بيدرنگ خانه را خالي كرد و آماده ي پذيرائي شد، هنگامي كه به استقبال صفيه شتافت، پايش به پايين لباس گير كرد و لغزيد، در اين هنگام گفت:

«الا أفلح من عاداك يا محمد؛ اي محمد! آن كسي كه با تو دشمني كند رستگار نخواهد شد.»

صفيه اين سخن را شنيد و به فال نيك گرفت و با خود گفت: «اين دليل نيكي بر خشنودي خديجه سلام الله عليها به وصلت با حضرت محمد صلي الله عليه و آله است.»

سپس صفيه سلام الله عليها حلقه ي در خانه ي خديجه سلام الله عليها را كوبيد، خديجه سلام الله عليها به استقبال صفيه آمد و با كمال احترام و تجليل، صفيه را وارد خانه كرد، خواست براي صفيه غذا بياورد، صفيه گفت:

«من براي خوردن غذا به اينجا نيامده ام، بلكه اي دختر عمو آمده ام از تو در مورد موضوعي سؤال كنم كه آيا درست است يا نه؟»


1- زندگاني حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم)،تأليف آيت الله سيدهاشم رسولي،ص 97.

ص:74

خديجه سلام الله عليها موضوع را دريافت و گفت: «آري درست است، اگر خواهي آن را نهان كن يا آشكار فرما، من از محمد صلي الله عليه و آله براي خودم به عنوان همسر، خواستگاري كرده ام، و مهريه ازدواج با او را از مال خودم بر عهده گرفته ام، اگر او چيزي در اين مورد فرموده، سخن او را تكذيب نكنيد، من به خوبي مي دانم كه حضرت محمد صلي الله عليه و آله از طرف پروردگار آسمان تأييد مي شود.»

صفيه لبخند نمود و گفت: سوگند به خدا در پاسخ مثبتي كه دادي معذور و ستوده هستي، سوگند به خدا نوري درخشنده تر از چهره ي حضرت محمد صلي الله عليه و آله را نديده ام، و سخني شيرينتر و زيباتر از سخن برادرزاده ام را نشنيده ام، سپس اشعاري در شأن محمد صلي الله عليه و آله خواند، كه مضمون آن چنين بود:

اي مصحف آيات الهي رويتوي سلسله ي اهل ولايت رويت

سرچشمه ي زندگي لب دلجويتمحراب نماز عارفان ابرويت

آنگاه صفيه خواست از خانه خديجه سلام الله عليها بيرون آيد، خديجه سلام الله عليها گفت: اندكي صبر كن، سپس لباس فاخري براي صفيه آورد و به او اهدا نمود، در اين لحظه صفيه را به نشان دوستي به سينه اش چسبانيد و فرمود:

«يا صفية بالله عليك الا اعيتني علي وصال محمد صلي الله عليه و آله و سلم؛

اي صفيه! تو را به خدا سوگند مي دهم كه تو مرا در وصول به وصال حضرت محمد صلي الله عليه و آله ياري كني.»

صفيه گفت: آري حتما اين كار را خواهم كرد.

صفيه خوشحال از خانه خديجه سلام الله عليها به سوي برادرهايش حركت كرد و خود را به آنها رسانيد، آنها گفتند: «چه خبر؟» صفيه گفت: «اي برادرانم! اگر بناي اقدام داريد برخيزيد، سوگند به خدا حضرت خديجه سلام الله عليها چنان مشتاق و شيفته ي برادرزاده ي شما حضرت محمد صلي الله عليه و آله است كه قابل وصف نيست.»

همه ي عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم- جز ابولهب از روي حسادت- خشنود شدند. آنگاه عموهاي آن حضرت، و در پيشاپيش آنها حضرت ابوطالب (پدر بزرگوار علي عليه السلام براي خواستگاري و انجام مراسم عقد و عروسي به سوي خانه ي خديجه ي سلام الله عليها رهسپار شدند، نخست نزد خويلد پدر خديجه سلام الله عليها آمدند، و چون از او گفتار نامناسب شنيدند.(1)


1- - چنان كه قبلا گفتيم،مخالفت خويلد به خاطرفقيربودن حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) بود،ولي پس ازشرح وبيان خديجه (سلام الله عليها) راضي وخشنودگرديد،وطبق بعضي ازروايات،شخص خويلد،خديجه (سلام الله عليها) رابه عقدازدواج حضرت محمدصلي الله عليه وآله وسلم درآورد، (مناقب آل ابيطالب،ج،ص 42).

ص:75

با راهنمايي خديجه سلام الله عليها نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل رفتند، ورقه با كمال احترام از آنها استقبال كرد و به آنها خوش آمد گفت، و پس از گفتگويي كه بين خديجه سلام الله عليها و ورقه رخ داد، مقدمات مراسم عقد فراهم گرديد.(1)

زبان حال حضرت خديجه سلام الله عليها

خديجه سلام الله عليها در عشق به وصال پيامبر صلي الله عليه و آله اشعاري سرود و با اعماق وجودش، آنها را مي خواند، كه مي توان اشعار زير را به گردان همان اشعار ذكر كرد كه به عنوان زبان حال آن حضرت در اينجا مي آوريم:

دلم آشفته ي روي محمد

سراسر كشته كوي محمد

شدم واقف ز سر قاب قوسينچو ديدم طاق ابروي محمد

گل رويش چو ياد آرم به خاطرشوم سرمست از بوي محمد

تمام انبياء از شوق ديدارنظر افكنده بر سوي محمد

عزيز مصر با حسن و ملاحتغلام خال هندوي محمد

هزاران لشگر از دلهاي عشاقاسير تار گيسوي محمد

معطر گشته بزم هشت جنتز عطر نفخه ي خوي محمد

زلال سلسبيل و نهر و تسنيمروان گرديده از جوي محمد

گسسته بت پرستان تار زُنّارچو بشنيدند يا هوي محمد

سر خود را بتان بر خاك سودندز سوز چشم پر نور محمد

ابراز احساسات خديجه سلام الله عليها از عشق مجازي كه از هوسهاي انساني نشأت مي گيرد، نبود، بلكه عشق عرفاني و معنوي در سطح بالا بود كه در جاي جاي قلب خديجه سلام الله عليها قرار داشت، فضا، فضاي ملكوت بود نه فضاي ناسوت، كه در چنين فضايي عشق حيواني را راهي نيست، بر همين اساس اهل دل اين نداي آسماني را شنيدند كه مي گفت:

«ان الله زوج الطاهرة بالطاهر الصادق؛ همانا خداوند بانوي پاك را همسر مردي پاك و راستين نمود.»


1- اقتباس ازبحار،ج 16،ص 57 و 58.

ص:76

در اين هنگام پرده از جلو چشم ها كنار رفت، حوريان بهشتي بر مجلس عقد خديجه سلام الله عليها با محمد صلي الله عليه و آله عطرافشاني كردند، و همه گفتند: «هذا من طيب؛ اين بوي خوش از وجود اين پاك مرد، سرچشمه گرفته است.»(1)

وساطت عمار و هاله براي تحقق ازدواج مطابق پاره اي از روايات؛ از جمله كساني كه در مورد ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله و خديجه سلام الله عليها وساطت كرده اند «هاله» خواهر خديجه سلام الله عليها و «عمار ياسر» صحابي معروف رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده اند، و اين روايت حاكي است كه خديجه سلام الله عليها براي تحقق اين ازدواج مقدس، سعي بليغ داشته است، اصل روايت چنين است:

عمار ياسر مي گويد: من به چگونگي ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها از همه آگاهتر هستم، زيرا با حضرت محمد صلي الله عليه و آله دوست و همدم بودم، از اين رو، روزي در راه صفا و مروه (در كنار كعبه) عبور مي كردم ناگاه خديجه سلام الله عليها را همراه خواهرش «هاله» ديدم، همين كه چشم آنان به من افتاد، هاله نزد من آمد و از من پرسيد: «به نظر تو ازدواج حضرت محمد صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها چگونه است؟»

گفتم: نمي دانم، سپس به حضور محمد صلي الله عليه و آله رفتم و موضوع را با او در ميان نهادم، فرمود: «برگرد و با آنها روزي را تعيين كن تا در اين مورد با آنها وارد صحبت شويم» من چنين كردم، روز موعود فرا رسيد، خديجه سلام الله عليها عمويش عمرو بن اسد را حاضر كرد، و از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله عموهايش و ابوطالب در آن مجلس حاضر شدند، پس از گفتگو و توافق، خطبه ي عقد توسط ابوطالب خوانده شد، و ازدواج انجام گرفت.(2)

ماجراي خويلد پدر خديجه سلام الله عليها

با اينكه پدر حضرت خديجه سلام الله عليها خويلد وجود داشت چرا در مورد خواستگاري خديجه سلام الله عليها و مجلس عقد او و... سخن از او نيست؟ و بيشتر از پسر عموي خديجه عليه السلام ورقة بن نوفل» سخن به ميان آمده است؟!

در پاسخ اين سؤال مطالبي گفته شده، كه با توجه به آن راز نبودن خويلد به عنوان سررشته دار اين ماجرا روشن مي گردد:

1- خويلد در يكي از جنگهاي فجار سالها قبل كشته شده بود،(3)


1- - رياحين الشريعه،ج 2،ص 246.
2- تاريخ يعقوبي،ج 2،ص 16- دانشمندمحقق هاشم معروف دركتاب «سيرةالائمةالاثني عشر»سيرةالمصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) اين روايت رابرساير روايات ترجيح داده است.
3- - بحار،ج 16،ص 12.

ص:77

از اين رو ورقة بن نوفل پسر عموي خديجه سلام الله عليها كه مرد دانشمندي بود با انتخاب خديجه سلام الله عليها اين كارها را انجام مي داد.

2- خويلد زنده بود، ولي نظر به اينكه برادرزاده اش ورقه، دانشمندي هوشمند و اهل اطلاع و مورد قبول خديجه سلام الله عليها بود، مسأله مهم ازدواج خديجه سلام الله عليها را به او واگذار نمود، و او را وكيل براي رسيدگي و اجراي عقد نمود.(1)

3- خويلد علاوه بر شجاعت، مردي خشن و شتابزده به نظر مي رسيد، روشن است كه اگر دو صفت شجاعت و خشونت در يك نفر جمع شود، كارها به گونه معقول و بهينه به نتيجه نمي رسد.

4- معرفت و دانش خويلد به آن درجه اي نبود كه مسأله ي معنويت را بر مسأله ماديت ترجيح دهد، از اين رو او با توجه به فقير بودن حضرت محمد صلي الله عليه و آله و ثروتمند بودن خديجه سلام الله عليها ازدواج اين دو را نامناسب بلكه يك نوع ذلت براي خديجه سلام الله عليها مي دانست، از اين رو چنين ازدواجي با مهريه اندك را اجازه نمي داد، ولي چنانكه قبلا گفتيم پس از شرح و بيان خديجه سلام الله عليها، راضي شد و خود به آن اقدام كرد.

5- افراد حسود و گردنكش همچون ابوجهل و امثال او، در او نفوذ داشتند و او را از توافق در اين مورد باز مي داشتند، و او كه ظاهربين بود، و مسائل بلند معنوي را ناديده مي انگاشت، تحت تأثير دنياپرستان قرار مي گرفت. براي تكميل اين پاسخ، و توجه به زواياي مسأله، نظر شما را به ماجراي زير جلب مي كنيم:

هنگامي كه عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله از جمله ابوطالب براي گفتگو و مجلس عقد به خانه ي خديجه سلام الله عليها آمدند، خويلد در آن مجلس حاضر شد، و اظهار نارضايتي كرد، تا آنجا كه گفت: «اگر به اندازه ي كوه، ابوقبيس طلا (به عنوان مهريه) بپردازيد، من به اين ازدواج راضي نمي شوم...»

عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله به همديگر نگاه كردند، حمزه به ابوطالب و ساير برادران گفت: ديگر نشستن ما در اينجا موردي ندارد، برخيزيم و برويم، در همين لحظه يكي از كنيزان خديجه سلام الله عليها وارد مجلس شد و به ابوطالب اشاره كرد، ابوطالب برخاست و همراه كنيز به پشت پرده حجاب رفت، خديجه سلام الله عليها به ابوطالب سلام كرد، و به او خوش آمد گفت، آنگاه محرمانه به او فرمود: «اي سرور حرم! به جوش و خروش پدرم اعتنا نكن او به چيز اندك قانع مي شود، سپس كيسه اي كه حاوي هزار دينار بود به ابوطالب داد و گفت: اين پول را بگير و به پدرم بده كه او با ديدن آن راضي خواهد شد.»

ابوطالب به مجلس عمومي بازگشت، پس از لحظه اي سركيسه را گشود و پول هاي آن را به روي دامن خويلد ريخت و گفت: «اين هديه ي برادرزاده ام براي توست، كه غير از مهريه دخترت خديجه سلام الله عليها مي باشد.»


1- باتوجه به اينكه چون خديجه (سلام الله عليها) قبلا ازدواج كرده بود،رضايت پدرشرط نبود،بلكه جلب رضايت او از نظراخلاقي،مطلوب بود.

ص:78

وقتي كه خويلد آن پولها را ديد، آتش خشمش فرو نشست، و برخاست با چهره اي باز برجاي خود نشست و حقيقت بر زبانش جاري شد، و خطاب به حاضران گفت: «اي گروه عرب و بزرگان قوم، سوگند به خدا آسمان كبود سايه نيفكنده و زمين به پشت نگرفته مردي را كه برتر از محمد صلي الله عليه و آله باشد من راضي شدم كه دخترم خديجه سلام الله عليها همسر او گردد و او شوهر دخترم شود.» به اين ترتيب مسأله ي مانع تراشي خويلد حل شد، و همه چيز براي اجراي عقد فراهم گرديد.(1)

در ورق ديگر احاديث مي خوانيم: حضرت خديجه سلام الله عليها چهارهزار دينار به عنوان مهريه براي حضرت محمد صلي الله عليه و آله فرستاد، و عرض كرد: اي سرور من! اين مبلغ را به عمويت عباس بده تا او (محرمانه) به پدرم بدهد، به علاوه خلعت و لباس كاملي نيز فرستاد، عباس همراه ابوطالب آن خلعت و مبلغ را نزد خويلد آوردند و به او دادند.

خويلد همان ساعت به خانه ي خديجه سلام الله عليها آمد و گفت: «خود را آماده براي عروسي كن. اين مهريه تو است كه فرستاده اند، و اين خلعت لباس برگزيده را به من داده اند. سوگند به خدا هيچكس ازدواج نكرده كه شوهري همانند شوهر تو در جمال و كمال داشته باشد.»

ابوجهل كه قبلا از خديجه سلام الله عليها خواستگاري كرده بود، و به او پاسخ منفي داده شده بود در اين مورد بسيار حساس بوده و حسادت مي ورزيد، شايع كردكه اين پول و خلعت از مال خديجه سلام الله عليها است. او مي خواست با اين كار شكني ها ازدواج بين خديجه سلام الله عليها و حضرت محمد صلي الله عليه و آله را به هم بزند.

ابوطالب در حالي كه شمشيرش را حمايل كرده بود، به سرزمين ابطح آمد، بسياري از مردم در آنجا اجتماع كردند، ابوطالب گفت: «اي مردم! سخن عيب جو را شنيديم، اگر زنان عهده دار اداي حق واجب ما مي شوند، اين عيب نيست، محمد صلي الله عليه و آله شخصيتي است كه به او هديه داده مي شود، و به كوري چشم دشمنان، اين رسم ادامه دارد و حضرت محمد صلي الله عليه و آله شايسته چنين موهبت هاست.».(2)

مراسم و خطبه ي ازدواج خديجه سلام الله عليها

پانزده روز يا دو ماه پس از سفر تجارتي حضرت محمد صلي الله عليه و آله به شام، مراسم و مجلس عقد ازدواج حضرت محمد صلي الله عليه و آله در خانه ي خديجه سلام الله عليها برقرار شد. در اين مجلس عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، چند تن از بستگان خديجه سلام الله عليها از جلمه پسر عمويش ورقة بن نوفل و عده اي از بزرگان قريش مكه حضور داشتند.(3)


1- بحار،ج 16،ص 68، 69.
2- همان مدرك،ص 70 و 71.
3- چنان كه قبلاگفتيم،خويلد پدرخديجه (سلام الله عليها) درجنگ فجار،قبلابه قتل رسيده بود.

ص:79

محدث خبير محمد بن يعقوب كليني (وفات يافته سال 328 يا 329 ه.ق) در كتاب فروع كافي از امام صادق عليه السلام چنين نقل مي كند:

هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله اراده ي ازدواج با خديجه سلام الله عليها نمود، ابوطالب عموي پيامبر صلي الله عليه و آله با افراد خاندان خود همراه چند تن از قريش بر «ورقة بن نوفل» (پسر) عموي خديجه سلام الله عليها وارد شدند.

آنگاه حضرت ابوطالب، خطبه ي عقد را چنين خواند:

«الحمد لرب هذا البيت الذي جعلنا من زرع ابراهيم، و ذرية اسماعيل، وانزلنا حرما آمنا، و جعلنا الحكام علي الناس، و بارك لنا في بلدنا الذي نحن فيه، ثم ان ابن احي هذا ممن لا يوزن برجل من قريش الا رجع به، و لا يقاس به رجل الا عظم عنه، و لا عدل له في الخلق، و ان كان مقلا في المال فان المال رقد جائر، و ظل زائل، و له في خديجة رغبة، و لها فيه رغبة، و قد جئناك لنخطبها اليك برضاها و امرها، و المهر علي في مالي الذي سألتموه عاجلة و اجلة، و له و رب هذا البيت حظ عظيم و دين شائع و رأي كامل؛(1)

حمد و سپاس خداوند اين خانه ي كعبه را سزاست كه ما را از نسل ابراهيم عليه السلام و نژاد اسماعيل عليه السلام قرارداد. ما را در حرم امن فرود آورد. و ما را حاكمان بر مردم نمود. و بركاتش را در اين شهري كه هستيم. بر ما ارزاني فرمود.

اين محمد صلي الله عليه و آله برادرزاده ي من است. كه اگر مقامش با هر فردي از قريش سنجيده شود از او برتر آيد، و با هر كدام از آنها مقايسه شود، از او بالاتر و فزونتر باشد، شخصي كه در ميان انسانها نظير ندارد، گرچه او از نظر مالي تهي دست است، ولي مال و ثروت، عطاي الهي است كه به قدر نياز به افراد داده مي شود. و آن همچون هيئت عبور و سايه ي گذرا و عاريتي است. او مشتاق ازدواج با خديجه سلام الله عليها است. و خديجه سلام الله عليها نيز به اين ازدواج علاقمند است. اينك نزد تو ]ورقة بن نوفل[ آمده ايم تا با رضايت و امر خديجه سلام الله عليها او را از شما خواستگاري كنيم. و مهريه ي او بر عهده ي من است هرچه خواستيد از نقد و نسيه مي پردازيم. سوگند به پروردگار اين كعبه، محمد صلي الله عليه و آله داراي بهره اي بزرگ و ديني مشهور و انديشه اي كامل است.»

سپس ابوطالب سكوت نمود، آنگاه ورقة بن نوفل سخن گفت ولي در سخن گفتن، لكنت زبان پيدا كرد، و از ادامه ي سخن درمانده شد، با اينكه يكي از كشيشان مسيح بود.

در اين هنگام خديجه سلام الله عليها به زبان آمد و خطاب به (پسر عمويش) ورقه گفت:


1- اين خطبه درشرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج 14،ص 70،وكتاب مكارم الأخلاق،بااندكي تفاوت،درصفحه 234 نقل شده ودرآنجاذكرشده كه ابوطالب هنگام خواندن خطبه دوچهارچوب درخانه رابادستگرفته بود. بحار،ج 103،ص 26.

ص:80

«اي عمو! اگرچه تو در مجلس و حضور مردم از من مقدمتر هستي، ولي از جان من مقدمتر نيستي، اي محمد!(1)

من خود را به عقد ازدواج تو در آوردم، و مهريه ي آن را خودم بر عهده گرفتم، به عمويت (ابوطالب) دستور ده تا شتري قرباني كند، و جشن عروسي را برقرار سازد، و تو هم صاحب اختيار همسر خود هستي.»

در اين هنگام ابوطالب به حاضران گفت: «گواهي دهيد كه خديجه سلام الله عليها ازدواج با محمد صلي الله عليه و آله را پذيرفت و مهريه آن را بر عهده ي خود گرفت.»

يكي از حاضران كه از قريش بود گفت: «عجبا! تاكنون نديده بوديم كه زني مهريه ازدواجش را بر عهده ي خود گيرد.»

ابوطالب نسبت به سخن او به شدت خشمگين شد و در حال خشم برخاست، هيبت و شكوه او مجلس را قبضه كرد، آنگاه گفت: «آري اگر مردان همانند برادرزاده ام محمد صلي الله عليه و آله باشند، او را با گرانترين بها و سنگين ترين مهريه بربايند، ولي اگر امثال شما باشند، با شما جز به مهريه ي سنگين ازدواج نخواهند كرد.»

آنگاه ابوطالب شتري قرباني كرد، وليمه عروسي را برقرار نمود، حضرت محمد صلي الله عليه و آله بر همسرش خديجه سلام الله عليها وارد شد.

در اين هنگام عبدالله بن غنم يكي از قريشيان اشعار زير را خواند:

هنيئا مريئا يا خديجة قد جرتلك الطير في ما كان منك باسعد

تزوجته خير البرية كلهاو من ذا الذي في الناس مثل محمد

وبشر به البران عيسي بن مريمو موسي بن عمران فيا قرب موعد

اقرت به الكتاب قدما بأنهرسول من البطحاء هاد و مهتد

يعني: اي خديجه! گوارا و مبارك باد تو را كه پرنده ي هماي بختت به سوي كوي سعادت و خوشبختي به پرواز در آمد.

چرا كه با برترين همه ي انسانها ازدواج نمودي، چه كسي در ميان مردم همچون محمد صلي الله عليه و آله داراي مقامات عالي است؟

دو راستگو و نيكوكار يعني حضرت عيسي عليه السلام و حضرت موسي عليه السلام به ظهور او مژده داده اند، و زمان ظهور چقدر نزديك شده است.

از روزگاران پيش، نويسندگان اقرار كرده اند كه در سرزمين بطحاء، پيغمبري راهنما و هدايت شده طلوع خواهد كرد.»(2)


1- اين خطاب، حاكي است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) درمجلس عقدحضورداشته است.
2- فروع كافي،ج 5،ص 374 و 375،خطبه ي مذكوربااندكي تفاوت درمناقب آل ابيطالب،ج 1،ص 42،ودربحار،ج 16،ص 19،ذكرشده است. محدث سروي دركتاب مناقب مي نويسد: عموي خديجه (سلام الله عليها) «عمروبن اسد»خطبه عقدراپاسخ دادو پذيرش ازدواج رااعلام كرد.» سپس مي نويسد: خويلد پدرخديجه (سلام الله عليها) كه درمجلس حاضربود گفت: «زوجناها و وصينابه؛ماعقد ازدواج خديجه (سلام الله عليها) بامحمد (صلي الله عليه وآله وسلم) راپذيرفتيم،وبه همسري محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) براي خديجه (سلام الله عليها) راضي وخشنودشديم.» (مناقب آل ابيطالب،ج 1،ص 41 و 42).

ص:81

طبق بعضي از روايات، ورقة بن نوفل نيز خطبه اي خواند و به وكالت از خديجه سلام الله عليها عقد ازدواج را قبول كرد، و بزرگان قريش را به گواهي گرفت، سپس خديجه سلام الله عليها به كنيزان فرمود جشن عروسي را برپا نمودند، و ابوطالب شتري قرباني كرد، و به مردم اطعام نمود، و مردم مي آمدند و از غذا مي خوردند و مبارك باد مي گفتند و مي رفتند.(1)

ناگفته نماند كه طبق پاره اي از روايات، ابوطالب مهريه خديجه سلام الله عليها را بيست شتر قرار داد، و طبق روايت ديگر مهريه او پانصد درهم يا دينار پول بود.

پس از مراسم عقد و جشن، حضرت محمد صلي الله عليه و آله برخاست تا همراه ابوطالب به خانه اش بازگردد، خديجه سلام الله عليها با كمال مهر و محبت به حضرت محمد صلي الله عليه و آله عرض كرد:

«الي بيتك، فبيتي بيتك، و انا جاريتك؛(2)

بفرما به خانه ي خودت، خانه من، خانه ي توست و من كنيز تو هستم.»

به راستي كه اين سخن خديجه سلام الله عليها بيانگر نهايت تواضع، اخلاص، ايثار خديجه سلام الله عليها و خردمندي او است كه اين گونه در برابر همسرش تواضع نموده و خود را در اختيار آن حضرت در حد كنيز پايين آورد.

به اين ترتيب پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پانزده سال قبل از بعثت با خديجه سلام الله عليها ازدواج كرد، و هر دو با كمال عزت و محبت زندگي زناشويي را ادامه دادند، و كانون خانواده ي خود را بسيار گرم و زيبا و پر مهر تشكيل نمودند، كه مي توان گفت تا آن روز در زير آسمان كبود، زن و شوهر خوشبختي همچون اين دو نبودند كه ازدواجشان بر اساس اصالتها و ارزشها پي ريزي شده بود.

جشن عظيم عروسي، و وليمه ي آن

خديجه سلام الله عليها به عمويش ورقه، پول و اموال كلاني داد و گفت: اينها را به حضور محمد صلي الله عليه و آله ببر، و به او بگو همه ي اينها هديه اي به پيشگاه شماست و هر گونه كه مي خواهي در آن تصرف كن، و هرچه را كه از


1- بحار،ج 16،ص 19.
2- بحار،ج،ص 4- معروف اين است كه دراين هنگام پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) 25 سال،وخديجه (سلام الله عليها) 40 سال داشت.

ص:82

غلامان و كنيزان، املاك و ثروت ها دارم همه را به احترام و تجليل از محمد صلي الله عليه و آله به آن حضرت بخشيدم.

ورقة بن نوفل كنار كعبه آمد، و در بين زمزم و مقام ابراهيم عليه السلام ايستاد و با صداي بلند گفت: «اي عرب! بدانيد كه خديجه سلام الله عليها شما را به گواهي مي طلبد كه خود و همه ي ثروت خود از غلامان، كنيزان، املاك، دام ها، مهريه و هدايايش را به محمد صلي الله عليه و آله بخشيده است، و همه ي آنها هديه اي است كه محمد صلي الله عليه و آله آن را پذيرفته است، و اين كار خديجه سلام الله عليها به خاطر علاقه و عشق و محبت خديجه سلام الله عليها به محمد صلي الله عليه و آله بوده است، و در اين مورد گواه باشيد و گواهي دهيد...»

سپس خديجه سلام الله عليها گوسفندان بسيار، پول، لباس، عطر و ساير لوازم را به طور فراوان براي ابوطالب فرستاد، ابوطالب وليمه ي عظيمي ترتيب داد، كه روز سه ادامه يافت، همه ي مردم دعوت شدند و در مجلس وليمه شركت نمودند، در حالي كه عموهاي محمد صلي الله عليه و آله در آن مجلس خدمت مي نمودند و از دعوت شدگان پذيرايي مي نمودند.

حضرت خديجه سلام الله عليها صنعتگران و هنرمندان شهر طائف را دعوت كرد، آنها آمدند و مجلس جشن را با انواع شمع ها، عنبرها، عطرها، و تمثالهايي از مشك و ساير لوازم تزييني آراستند... زنان اجتماع كردند و در شب زفاف، حضرت خديجه سلام الله عليها را با كمال شكوه و عظمت به خانه ي حضرت محمد صلي الله عليه و آله آوردند. صفيه عمه پيامبر صلي الله عليه و آله به ميمنت اين ازدواج مقدس اشعار خواند.

سپس خانه را خلوت كردند و حضرت خديجه سلام الله عليها در حضور محمد صلي الله عليه و آله قرار گرفت.

از گفتني ها اينكه: خداوند به جبرئيل وحي كرد به بهشت فرود آي، و مقداري از مشك و عنبر از آنجا برگير و بر كوههاي مكه بيفشان، جبرئيل به اين دستور عمل كرد، باران عطر بر كوهها و خانه ها و راههاي مكه باريد، بوي دل انگيز عطر بهشتي سراسر فضاي مكه را فرا گرفت، به گونه اي كه هر مردي با همسرش ملاقات مي كرد، از همسرش مي پرسيد: اين بوي خوش از كجاست؟ همسر در جواب مي گفت:

«هذا من طيب خديجة و محمد؛ اين بوي دل انگيز از بوي خوش ازدواج خديجه سلام الله عليها و حضرت محمد صلي الله عليه و آله است.»(1)

سرودخواني صفيه و بانوان در شب عروسي

در شب عروسي شكوهمند حضرت خديجه سلام الله عليها با حضرت محمد صلي الله عليه و آله جلوه هاي باشكوه درخشان بروز كرد، در جلوه ي دوم و سوم، صفيه عمه پيامبر صلي الله عليه و آله اشعاري را به عنوان سرود، و شكوه دادن به مجلس خواند، در مورد جلوه ي دوم چنين نقل شده:


1- اقتباس ازبحار،ج 16،ص 75 و 77.

ص:83

بانوان بني هاشم به همراه حضرت محمد صلي الله عليه و آله با نورانيت درخشاني كه از وجود آن حضرت نشأت مي گرفت، وارد مجلس عروسي شدند، آنها لباسهاي فاخر و رنگارنگ پوشيده بودند، در اين ميان صفيه عمه ي پيامبر صلي الله عليه و آله در مقابل چهره ي درخشان خديجه سلام الله عليها ايستاد و اين سرود را خواند:

جاء السرود مع الفرحو مضي النحوس مع الترح

انوارنا قد اقبلتوالحال فيها قد نجح

بمحمد المذكور فيكل المفاوز والبطح

لو ان يوازن احمدبالخلق كلهم رجح

ولقد بدا من فضلهلقريش امر قد وضح

ثم السعود لاحمدوالسعد عنه ما يرح

بخديجة بنت الكمالو بحر نايلها طفح

يا حسنها في حليهاوالحلم منها متضح

هذا لأمين محمدما في مدائحه كلح

ضلوا عليه تسعدواوالله عنكم قد صفح

يعني: «شادي با گشايش فرا رسيد، و هرگونه نحوست و ناگواري برطرف شد، نورهاي تابان ما چهره برافروخت، و فصل شادكامي و سعادت جلوه كرد، به خاطر وجود حضرت محمد صلي الله عليه و آله كه در دشت و سرزمين بطحاء (در همه جا) به نيكي ياد مي شود.

هرگاه احمد صلي الله عليه و آله با همه ي خلايق مقايسه شود، او برتري بر همه يابد، و براي قبيله ي قريش، عظمت و شكوه محمد صلي الله عليه و آله آشكار گشت، و به طفيل وجود او و هماي خوشبختي و سعادت هميشگي به پرواز در آمد.

خوشبختي اي كه به خديجه سلام الله عليها دختر كمالات و ارزشها پيوست، خديجه همان درياي فضيلتي است كه دست يابي به او موجب لبريز شدن از ارزشها و كمالات است.

به راستي خديجه سلام الله عليها چقدر بانوي شكوهمند و آراسته است، و حلم و آرامش او چقدر تابان و چشمگير مي باشد.

ص:84

اين محمد امين است كه در مدح و وصفش، هيچ گونه نقطه ي تاريكي نيست، و به او درود بفرستيد تا صعود كنيد و خوشبخت شويد، و خداوند به بركت وجود او، شما را مورد بخشش و لطف سرشارش قرار دهد.»

سپس بانوان بني هاشم حضرت خديجه سلام الله عليها را در همان مجلس به مقابل حضرت محمد صلي الله عليه و آله آوردند، و آن تاج مخصوص عروسي را كه بر سر خديجه سلام الله عليها بود برداشتند و بر سر پيامبر صلي الله عليه و آله نهادند، و شادي و خوشحالي نمودند... و به خديجه سلام الله عليها خطاب كرده و گفتند: «اي خديجه! امشب تو به امري اختصاص يافته اي كه از قبايل عرب و عجم هيچ كس جز تو به آن اختصاص نيافته، و جز تو به آن مقام نرسيده است، اين موهبت بر تو مبارك باد، و اين افتخار و عزت و شرافت پر ميمنت را به تو تبريك عرض مي كنيم.»

در جلوه ي سوم نيز صفيه اشعاري به عنوان سرود شادي خواند، سپس خديجه سلام الله عليها را كنار حضرت محمد صلي الله عليه و آله نشاندند، و همه از آن خانه خارج شدند، خديجه سلام الله عليها با بهترين و شادمانترين حال در محضر حضرت محمد صلي الله عليه و آله نشست.

جبرئيل به فرمان خدا، به بهشت رفت و از آنجا عطر بهشتي را برگرفت و به سرزمين مكه آمد و از آسمان مكه همه ي كوهها و كوچه ها و خانه هاي مكه را عطر افشاني كرد. به طوري كه بوي خوش بهشت در همه جا پيچيد، و همه اين موهبت را به خاطر جشن عروسي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و خديجه سلام الله عليها دانستند.(1)

معرفي صفيه عمه ي پيامبر صلي الله عليه و آله در چند سطر

نظر به اينكه صفيه عمه ي پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد ازدواج عظيم پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها نقش مهم داشت، وساطت و رفت و آمد او براي تحقق ازدواج، و سرودخواني و ميدان داري او در اين امر كه قبلا خاطر نشان گرديد، ما را بر آن داشت تا اين بانوي هوشمند و شجاع را در چند سطر زير معرفي كنيم:

صفيه عمه و دختر خاله ي پيامبر صلي الله عليه و آله و دختر عبدالمطلب، مادر زبير از زنان بسيار پر صلابت و شجاع بود كه در مكه به اسلام گرويد و در راه اسلام، استوار ماند تا اينكه در سال 20 هجرت در 73 سالگي از دنيا رفت، مرقدش در قبرستان بقيع در مدينه است.

او تقريبا همسال، پيامبر صلي الله عليه و آله بود، از شجاعت او اينكه:

در ماجراي جنگ خندق، با جمعي از زنان در قلعه ي فارع جا گرفته بودند، ناگاه متوجه شدكه يك نفر يهودي در اطراف قلعه ديده باني مي كند، به او مشكوك شد تا مبادا اطلاع يابد و به يهوديان خبر دهد، چادرش را به كمر بست و چوبي به دست گرفت و بر آن يهودي حمله كرد و او را به هلاكت رسانيد.(2)


1- اقتباس ازبحار،ج 16،ص 75 و 76.
2- بحار،ج 20،ص 244.

ص:85

صفيه در جنگ احد، نيزه اي به دست گرفت و با آن، راه را بر مسلماناني كه فرا مي كردند مي بست. و آنها را سرزنش مي كرد كه چرا از اطراف پيامبر صلي الله عليه و آله پراكنده مي شويد؟(1)

در جنگ احد پس از آنكه حمزه عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و برادر صفيه به شهادت رسيد، و دشمنان او را مُثله كردند (يعني اعضاء بدنش را بريدند)، پيامبر صلي الله عليه و آله كنار جنازه ي حضرت حمزه عليه السلام آمد، و بسيار اندوهگين شد، صفيه را از دور ديد، زبير فرمود: «برو نگذار مادرت به اينجا بيايد، و پيكر پاره پاره حمزه عليه السلام را بنگرد.»

زبير نزد مادر آمد و پيام پيامبر صلي الله عليه و آله را به او رسانيد و از او خواست كه باز گردد.

صفيه گفت: چرا مرا از ديدن برادرم حمزه باز مي داريد، درست است كه برادرم را مثله كرده اند ولي «و ذلك في الله قليل...؛ اين حادثه در راه خدا، ناچيز و اندك است، به آنچه رخ داده خشنود هستيم و به حساب خدا مي گذاريم و صبر مي كنيم.»

وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و آله روحيه او را اينگونه در سطح بالا ديد، فرمود:

«او را آزاد بگذاريد بيايد.»

صفيه پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله جزء خاندان رسالت بود، اشعار جانسوزي در سوگ پيامبر صلي الله عليه و آله سرود و خواند.(2)

او همواره در كنار فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر خديجه سلام الله عليها بود، و همچون مادري دلسوز، از او حمايت مي كرد.(3)

پيامبر صلي الله عليه و آله در بستر رحلت، به خصوص خطاب به فاطمه سلام الله عليها و صفيه نموده و فرمود: «اي فاطمه دختر رسول خدا، و اي صفيه عمه ي رسول خدا، براي آنچه در نزد خداست، كارهاي نيك انجام دهيد (كه عمل صالح موجب نجات است وگرنه) من در نزد خدا نمي توانم از شما دفاع كنم.»

روز مبارك و سپاسگزاري خدا

بدون ترديد روز ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها روز بسيار مبارك و ميموني بود كه منشأ آثار و بركات فراوان در طول تاريخ گرديد، و موجب كاشتن نهالي شد كه به صورت درخت شاداب و پر ميوه درآمد، و مردم تا


1- اسدالغابه،ج 5،ص 492.
2- طبقات ابن سعد،ج 2،ص 46 و 95.
3- همان مدرك.

ص:86

قيامت از ميوه هاي گوناگون معنوي آن استفاده مي كنند، حضرت زهرا سلام الله عليها و يازده امام معصوم عليهم السلام از ثمره ي اين درخت است.(1)

بر همين اساس بايد خاطره ي چنين روزي را كه سرچشمه ي خير و بركت هاي بسيار شد، هميشه تجديد كرد، و در چنين روزي جشن گرفت و از خداي بزرگ براي پديد آمدن چنين روزي سپاسگزاري كرد، اين روز، روز دهم ربيع الاول بوده است.

از اين رو در روايات ما آمده: در اين روز پيامبر صلي الله عليه و آله كه بيست و پنج سال داشت، با خديجه سلام الله عليها كه چهل سال داشت ازدواج كرد.(2)

مستحب است افراد با ايمان در اين روز روزه بگيرند تا خداوند را شكرگزاري نمايند، كه توفيق سعادت ازدواج بين پيامبر صلي الله عليه و آله و خديجه پسنديده و پاك را به جهانيان اعطا فرموده است.(3)

به طور كلي در اسلام دستور داده شده كه در برابر نعمتهاي بزرگ الهي، نماز شكر بجا آوريم، و قرباني كنيم و ياد آن روز را تجديد نماييم، چنانكه سوره ي كوثر (صد و هشتمين سوره ي قرآن) بر اين مطلب دلالت دارد.

پيامبر صلي الله عليه و آله پس از اين ازدواج مبارك، به شكرگزاري خدا پرداخت و كارهاي نيك بسيار نمود، از جمله «ام ايمن» را كه كنيز مادرش بود، و پس از مادر به ارث او رسيده بود، آزاد نمود.(4)

و به گفته ي بعضي او كنيز هاله خواهر خديجه سلام الله عليها بود كه به پيامبر صلي الله عليه و آله بخشيد.(5)

پاسخ خردمندانه خديجه سلام الله عليها به زنان معترض گروهي از زنان جاهل و مغرض قريش به عيب جويي خديجه سلام الله عليها پرداختند، او را سرزنش مي كردند، سرزنش آنها در اين جمله ها خلاصه مي شد: «خديجه سلام الله عليها با آن همه حشمت و شوكت با يتيم ابوطالب، محمد صلي الله عليه و آله كه تهي دست و فقير است ازدواج كرده، آيا اين عار و ننگ نيست؟!...»

خبر اين سرزنش ها و ياوه سرايي ها به خديجه سلام الله عليها رسيد، آن بانوي خردمند دستور داد غذاي مطبوعي آماده كردند، و آنگاه آن زنان را به صرف نهار دعوت نمود، وقتي كه آنها اجتماع كرده و از غذا خوردند، خديجه سلام الله عليها به آنها رو كرد و چنين گفت:


1- «... تؤتي اكلها كل حين باذن ربها؛ هر زمان ميوه ي خود را به اذن پروردگارش مي دهد...» (ابراهيم- 25).
2- اين قول، قول معروف است، ولي روايات در اين باره گوناگون مي باشد، مانند اينكه: اين ازدواج 1- شانزده سال قبل از بعثت، 2- بيست سال قبل از بعثت، 3- ده سال قبل از بعثت، 4- پنج سال قبل از بعثت، 5- سه سال قبل از بعثت رخ داد، واينكه بيهقي در كتاب دلائل الامامه (ج 1، ص 71) نقل كرده حضرت خديجه (سلام الله عليها) در پنجاه سالگي از دنيا رفت، با قول آخر سازگار است در اين باره به كتاب «بنات النبي»، تأليف جعفر مرتضي العاملي، ص 73 تا 75، به نقل از مدارك متعدد، مراجعه شود.).
3- - بحار، ج 98، ص 357.
4- همان، ج 15، ص 118.
5- رياحين الشريعه، ج 2، ص 327.

ص:87

«اي گروه زنان! شنيدم شوهران شما (و شما) در مورد ازدواج من با محمد صلي الله عليه و آله خرده گرفته ايد و عيب جويي نموده ايد، من از شما سؤال مي كنم، آيا در ميان شما شخصي نظير محمد صلي الله عليه و آله وجود دارد؟ آيا در سراسر مكه و اطراف آن، شخصيتي با جمال و كمال همانند محمد صلي الله عليه و آله از جهت فضايل و اخلاق نيك مي يابيد؟ من به خاطر اين كمالات عالي او با او وصلت نموده ام، و چيزهايي از او شنيده و ديده ام كه بسيار ممتاز است، بنابراين سزاوار نيست شما بيهوده سخن بگوييد، و ناآگاهانه به كسي نسبت ناروا بدهيد.»

گوش ببيني و دست از ترنج بشناسيروا بود كه ملامت كني زليخا را

زنان در برابر گفتار متين و دلنشين خديجه سلام الله عليها سكوت كردند و دم فرو بستند.(1)

و همين خاموشي آنها بيانگر آن بود كه سخني براي گفتن ندارند، و خديجه سلام الله عليها كار كاملا خردمندانه و خدا پسندانه اي انجام داده است.

خواستگاري خديجه سلام الله عليها بهترين جواب در رد اتهام مستشرقين به پيامبر صلي الله عليه و آله

اوهام واهيه:

و لكن ليس معني هذا ان تصدق ما نقله الحلبي في سيرته: انه دخل علي خديجه قبل التزويج، فاخذت يده فضمته الي صدرها!(2) كما لا نشك في كذب ما نقله: ان عمها كان يأنف من ان يزوجها من محمد يتيم ابي طالب فاحتالت عليه هي حتي سقته الخمر، فزوجها في حال سكره، فلما افاق و وجد نفسه امام الامر الواقع لم يجد بدّاً من القبول(3) مما يتناقض و اخلاق الرسول الكريم و خديجه ام المؤمينن، و لا نراه الا كذباً موضوعاً لم بقصد به سوي الحط و الوضع من كرامۀ النبي الكريم و تنقيصه من قبل اعداء الاسلام او الحمقي و المغفلين. و نعوذ بالله من هذا الهراء.(4)

و ان كون خديجه هي التي عرضت نفسها علي النبي، و انه لم يكن هو الذي تقدم بطلب يدها، لخير جواب لما جاء في كلمات بعض المستشرقين من اتهام باطل بانه صلي الله عليه و آله انما تزوج خديجه طعماً في مالها.

و لم يبق هذا التقدير و الحب من خديجه للنبي من طرف واحد، بل قابله النبي بالحب و التقدير لها في ايام حياتها و بعد مماتها، حتي لقد كان ذلك يثير بعض ازواجه. و يري الشيخ آل ياسين هذا دليلاً آخر علي بطلان هذه الدعوي الواهيه.(5)

فصل نهم: فرزندان حضرت خديجه سلام الله عليها

فرزندان حضرت خديجه سلام الله عليها


1- بحار، ج 16، ص 81.
2- السيره الحلبيه، ج1، ص 140.
3- همان، ج1، ص 138 – 140.
4- همان.
5- همان.

ص:88

درباره ي فرزندان خديجه سلام الله عليها و تعداد آنها سخنان گوناگون و روايات مختلف نقل شده است كه نياز به بررسي دارد.

معروف اين است كه: حضرت خديجه سلام الله عليها دو پسر كه به نامهاي قاسم و عبدالله بودند از پيامبر صلي الله عليه و آله داشت كه هر دو در دوران كودكي، قبل از بعثت يا قاسم قبل از بعثت و عبدالله بعد از بعثت از دنيا رفتند، و عبدالله را با لقب طيب و طاهر مي خواندند.

دختران حضرت خديجه سلام الله عليها به ترتيب عبارتند از: رقيه، زينب، ام كلثوم و فاطمه سلام الله عليها. بنابراين حضرت خديجه سلام الله عليها داراي شش فرزند بود، چنانكه مشهور بين محدثان همين است.

بعضي طيب و طاهر را دو نفر شمرده اند، يكي لقب عبدالله است و ديگري لقب قاسم، يا نام فرزند ديگر پيامبر صلي الله عليه و آله است، بنابراين فرزندان خديجه سلام الله عليها هفت نفر خواهند شد.(1)

به طور كلي حضرت خديجه سلام الله عليها بانوي «ولود» (داراي آمادگي براي تولد فرزندان) بود، و پيامبر صلي الله عليه و آله او را به همين خاطر ستود، چنانكه روايت شده: پيامبر صلي الله عليه و آله در ضمن گفتاري در تمجيد خديجه سلام الله عليها به عايشه فرمود:

«و ولدت لي اذ عقمتم؛ خديجه سلام الله عليها براي من فرزنداني آورد، در حالي كه شما (همسران ديگرم) داراي اين ويژگي نبوديد و نازا بوديد.»(2)


1- ابن هشام مي نويسد: «فرزندان خديجه (سلام الله عليها) از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عبارتند از: رقيه، زينب، ام كلثوم، فاطمه، قاسم، طيب و طاهر (سيره ابن هشام، ج 1، ص 202).
2- كشف الغمه، ج 2، ص 73- پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از همسران متعدد خود، تنها از خديجه (سلام الله عليها) داراي فرزند بود، و يك فرزند نيز به نام ابراهيم از همسر ديگرش «ماريه ي قبطيه» داشت.

ص:89

نيز مرحوم شيخ صدوق (وفات يافته ي سال 381 هق) در كتاب خصال به سند خود از امام صادق عليه السلام نقل مي كند: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله به خانه ي خود وارد شد ناگاه ديد عايشه با جيغ و داد به فاطمه زهرا سلام الله عليها مي گويد: «اي دختر خديجه! سوگند به خدا تو تصور نمي كني مگر اين را كه مادرت بر ما برتري دارد، او چه برتري بر ما دارد؟ او نيز همسان ما است.»

پيامبر صلي الله عليه و آله اين سخن را شنيد، وقتي كه فاطمه سلام الله عليها پيامبر صلي الله عليه و آله را ديد گريه كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد: اي دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم! چرا گريه مي كني؟ فاطمه سلام الله عليها نارواگويي عايشه را به پيامبر صلي الله عليه و آله خبر داد، پيامبر صلي الله عليه و آله خشمگين شد، خطاب به عايشه فرمود:

«مه يا حميراء فان الله تبارك و تعالي بارك في الودود الولود، و ان خديجة رحمها الله ولدت مني طاهرا و هو عبدالله و هو المطهر، و ولدت مني القاسم و فاطمة و رقية و ام كلثوم و زينب، و انت ممن اعقم الله رحمه، فلم تلدي شيئا؛ ساكت وخاموش باش اي حميرا! همانا خداوند متعال در بانوي بسيار دوست داشتني و زاينده بركت عطا فرمود، بدان كه خديجه سلام الله عليها- خدايش رحمتش كند- از من داراي فرزنداني مانند: 1- طاهر كه همان عبدالله است و پاكيزه مي باشد 2- قاسم 3- فاطمه 4- رقيه 5- ام كلثوم 6- و زينب سلام الله عليها گرديد، ولي خداوند رحم تو را نازا قرار داد، كه فرزندي نياوردي.»(1)

نظريه ي علامه سيد محسن امين و ابن هشام

علامه سيد محسن امين رحمه الله مي نويسد: فرزندان پيامر صلي الله عليه و آله عبارتند از:

1- قاسم كه كنيه پيامبر صلي الله عليه و آله (ابوالقاسم) از همين نام اخذ شده است، او زنده بود تا حدي كه راه مي رفت و در مكه قبل از بعثت از دنيا رفت.

2- عبدالله كه با لقب طيب و طاهر خوانده مي شد، اين لقب از اين رو بود كه او بعد از بعثت به دنيا آمد، و سرانجام در مكه از دنيا رفت.

3- فاطمه زهرا سلام الله عليها كوچكترين دختر پيامبر صلي الله عليه و آله بود كه با حضرت علي عليه السلام بعد از هجرت ازدواج كرد.

4- زينب كه دختر بزرگ پيامبر صلي الله عليه و آله بود، كه قبل از اسلام با ابوالعاص قاسم بن ربيع فرزند هاله، خواهر خديجه سلام الله عليها ازدواج كرد.

5- رقيه سلام الله عليها


1- اسطوره ايثار ومقاومت، ص 239؛ خصال شيخ صدوق، ص 37 و 38، بحار، ج 16، ص 3.

ص:90

6- ام كلثوم، پيامبر صلي الله عليه و آله قبل از بعثت، رقيه و ام كلثوم را همسر عُتبه و عُتيبه دو پسر عمويش ابولهب نمود، هنگامي كه اسلام طلوع كرد، و مشركان قريش با پيامبر صلي الله عليه و آله دشمن سرسخت شدند، به ابوالعاص گفتند: «دختر محمد صلي الله عليه و آله را طلاق بده تا هر كدام از دختران قريش را خواستي همسر تو گردانيم.» ابوالعاص پيشنهاد آنها را نپذيرفت.

مشركان همين پيشنهاد را به عتبه و عتيبه دو پسران ابولهب كردند، آنها پذيرفتند و زنان خود رقيه و ام كلثوم را طلاق دادند، عثمان با رقيه ازدواج كرد سپس (پس از مدتي كه رقيه از دنيا رفت) با ام كلثوم ازدواج نمود، مادر همه ي اين شش نفر خديجه سلام الله عليها بود. 7- ابراهيم فرزند ماريه قبطيه (يكي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله است كه در مدينه چشم به جهان گشود و در سن هيجده ماهگي در مدينه از دنيا رفت.(1)

ابن هشام در سيره خود پس از ذكر هفت فرزند براي خديجه (چنانكه قبلا ذكر شد) مي نويسد: قاسم، طيب و طاهر، قبل از بعثت از دنيا رفتند، اما دختران پيامبر صلي الله عليه و آله عصر اسلام را درك كردند، و همه مسلمان شده و به مدينه هجرت نمودند، پسر ديگرش ابراهيم از ماريه ي قبطيه بود.(2)

در كتاب قرب الاسناد از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله از خديجه سلام الله عليها داراي فرزنداني شد كه عبارتند از: قاسم، طاهر، ام كلثوم، رقيه، فاطمه و زينب سلام الله عليها، حضرت علي سلام الله عليها با فاطمه سلام الله عليها ازدواج كرد، ابوالعاص (قاسم) بن ربيع كه از بني اميه بود، با زينب ازدواج كرد، عثمان با ام كلثوم ازدواج نمود، هنوز با او آميزش نكرده بود كه از دنيا رفت، پيامبر صلي الله عليه و آله به جاي او، رقيه سلام الله عليها را همسر عثمان نمود.(3)

و طبق روايت ديگر: پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام عبور به سرزمين بدر، براي جنگ بدر (كه در سال دوم هجرت رخ داد) رقيه را به همسري عثمان در آورد.

نيز روايت شده: رقيه از عثمان داراي فرزندي شد كه نام او را عبدالله نهادند، كمتر از شش سال داشت كه خروسي بر چشم او نوك زد، و همين باعث فوت او گرديد.(4)

از گفتني ها اين كه از ابن عباس نقل شده: نخستين پسر پيامبر صلي الله عليه و آله قاسم بود كه در مكه از دنيا رفت، پسر ديگرش عبدالله بود، او نيز در مكه (پس از بعثت) از دنيا رفت، در اين هنگام عاص بن وائل (يكي از مشركان معروف) گفت: نسل محمد صلي الله عليه و آله قطع شد، او ابتر (بريده نسل و بي عقب) است، خداوند در رد او اين آيه را نازل كرد:


1- اعيان الشيعه، چاپ ارشاد، ج 1، ص 223- مطابق پاره اي از روايات عتبه پس از شنيدن ماجراي معراج پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را انكار كرد و عصباني شد، و همسرش رقيه را طلاق داد (مجمع البيان، ج 7، ص 172.
2- سيره ابن هشام، ج 1، ص 202.
3- قرب الاسناد، ص 6 و 7.
4- بحار، ج 22، ص 152.

ص:91

«ان شانئك هو الابتر؛ همانا دشمن تو قطعاً بريده نسل و بي عقب است.»(1)

از سرگذشت زينب دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله اينكه: از شوهرش ابوالعاص قاسم بن ربيع داراي دختري شد كه نام او را «امامه» گذاشتند، وقتي كه امامه بزرگ شد، مغيرة بن نوفل با او ازدواج كرد، سپس بين آنها جدايي افتاد، حضرت علي عليه السلام بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها با او ازدواج نمود، زيرا حضرت زهرا سلام الله عليها قبل از وفات به علي عليه السلام چنين وصيت كرده بود. زينب دختر پيامبر صلي الله عليه و آله در سال هشتم هجرت در مدينه از دنيا رفت.(2)

قبلا خاطر نشان گرديد كه زينب سلام الله عليها از ابوالعاص جدا شد و به مدينه هجرت كرد و بعدها ابوالعاص نيز به مدينه هجرت نمود، و اسلام را پذيرفت و با عقد جديد، همسري حضرت زينب سلام الله عليها را تا آخر عمر ادامه داد.

همان گونه كه در آغاز فصل اول يادآوري شد، بعضي معتقدند كه هنگام ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها، خديجه سلام الله عليها دوشيزه بود، و قبلا شوهر نكرده بود، و زينب و رقيه از دختران خواهرش، هاله بودند، كه از آنها سرپرستي مي نمود.(3)

از گفتني ها اينكه: رقيه همسر عثمان، به دست عثمان كشته شد.(4)

احترام پيامبر صلي الله عليه و آله به انتخاب خديجه سلام الله عليها

حضرت خديجه سلام الله عليها خواهرزاده اش ابوالعاص را مانند فرزندش دوست مي داشت، وقتي كه ابوالعاص از زينب دختر خديجه سلام الله عليها خواستگاري كرد، و خديجه سلام الله عليها به اين خواستگاري مايل، و از ازدواج ابوالعاص با زينب سلام الله عليها خشنود بود، پيامبر صلي الله عليه و آله قبل از بعثت، با خديجه سلام الله عليها مخالفت نمي كرد و با انتخاب او موافقت مي نمود.(5)

و در حقيقت حضرت خديجه سلام الله عليها واسطه ي ازدواج بين ابوالعاص و زينب شد.

هنگامي كه اسلام طلوع كرد؛ و خديجه سلام الله عليها اسلام را پذيرفت، همه ي دخترانش نيز اسلام را پذيرفتند و گواهي به يكتايي خدا و صدق رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله دادند.(6)


1- كوثر / 3.
2- بحار، ج 22، ص 166 و 167.
3- چنانكه علامه مامقاني در تنقيح المقال ج 3، ص 77 به اين مطلب تصريح نموده است.
4- بحار، ج 22، ص 163، رياحين الشريعه، ج2، ص 270.
5- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 14، ص 189.
6- بحار، ج 19، ص 348.

ص:92

ولي ابوالعاص همچنان در شرك خود باقي بود، تا در جنگ بدر اسير مسلمانان گرديد، بنابراين شد كه اسيران با دادن «فداء» (جريمه) آزاد گردند، زينب سلام الله عليها در مكه مقداري مال به همراه گردنبندي كه مادرش خديجه سلام الله عليها در شب عروسي به او داده بود را به عنوان فداء براي رسول خدا صلي الله عليه و آله فرستاد، رسول خدا صلي الله عليه و آله با ديدن آن گردنبند به ياد محبتهاي خديجه سلام الله عليها افتاد و اشك از چشمانش سرازير گرديد، سپس سهميه خود از فداء را بخشيد، مسلمانان نيز به پيروي از پيامبر صلي الله عليه و آله سهام خود را بخشيدند، و در نتيجه ابوالعاص آزاد شد و به مكه بازگشت، و پس از مدتي در سفر شام به مدينه آمد، و مسلمان گرديد، و بار ديگر همسر زينب شد.(1)

در اينجا روايات ديگري نيز وجود دارد، از جمله اينكه: از قتاده نقل شده: «نخستين بار قبل از بعثت، حضرت خديجه سلام الله عليها از پيامبر صلي الله عليه و آله داراي دو پسر به نامهاي قاسم و عبدالله، و چهار دختر به نامهاي: ام كلثوم، زينب، رقيه و فاطمه سلام الله عليها گرديد.»(2)

و از ابن عباس نقل شده كه خديجه سلام الله عليها داراي ده فرزند شد به اين ترتيب: 1- عبدالله 2- زينب 3- رقيه 4- قاسم 5- طاهر 6- مطهر 7- طيب 8- مطيب 9- ام كلثوم 10- فاطمه كه سن او از همه كوچكتر بود.(3)

گفتني است كه دو محدث معروف اهل تسنن، قسطلاني و دياربكري، فرزندان خديجه سلام الله عليها را دوازده نفر دانسته اند، و گفته اند جز عبدمناف، بقيه ي آنها بعد از بعثت متولد شده اند.(4)

بررسي و تجزيه و تحليل

در بررسي و چگونگي فرزندان خديجه سلام الله عليها، چنين به دست مي آيد كه پسران پيامبر صلي الله عليه و آله از خديجه سلام الله عليها دو نفر به نام هاي: قاسم و عبدالله بودند (كه عبدالله ملقب به طاهر و طيب بود). و بعضي آنها را سه نفر به نام هاي قاسم، عبدالله و طاهر دانسته اند.(5)

و در مورد دختران حضرت خديجه سلام الله عليها- جز فاطمه سلام الله عليها- سه قول گفته شده است:

1- ام كلثوم، زينب و رقيه دختران رسول خدا صلي الله عليه و آله از خديجه سلام الله عليها هستند، و با افزودن حضرت زهرا سلام الله عليها چهار دختر مي شوند، چنانكه روايت شيخ صدوق در كتاب خصال، كه قبلا ذكر شد، و روايات ديگر بر اين مطلب دلالت دارند.


1- همان، ج 20، ص 363 و 364.
2- البدء والتاريخ، ج 5، ص 16 و ج 6، ص 139، تاريخ الخميس، ج 1، ص 272.
3- مختصر تاريخ دمشق، ج 2، ص 263، الدر المنثور، ج 6، ص 404.
4- المواهب اللدنيه، ج 1، ص 196، تاريخ الخميس، ج 1، ص 272، بنات النبي، ص 23.
5- اعيان الشيعه، ج 1، ص 223، جوامع الحكايات محمد عوفي، ص:38

ص:93

2- ام كلثوم و دو خواهرش زينب و رقيه سلام الله عليها از دختران خديجه سلام الله عليها از شوهران قبلش هستند، و نظر به اينكه بعد از ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها، آنها تحت سرپرستي پيامبر صلي الله عليه و آله بودند به عنوان دختر خوانده هاي پيامبر صلي الله عليه و آله معرفي شدند.

3- ام كلثوم و دو خواهرش زينب و رقيه سلام الله عليها دختران «هاله» خواهر حضرت خديجه سلام الله عليها مي باشند، با اين توضيح كه: هاله همسر مردي از دودمان مخزوم بود، او داراي دختراني به نامهاي: زينب و رقيه شد، سپس از دنيا رفت، هاله در مورد بي سرپرستي دخترانش، پريشان و نگران شد، نظر به اينكه خديجه سلام الله عليها ثروتمند بود، سرپرستي خواهرش هاله، و دو دختر هاله را بر عهده گرفت، پس از آنكه پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها ازدواج كرد، به طور معمول، آن دختران به عنوان دختران پيامبر صلي الله عليه و آله خوانده شدند، چنانكه يعقوبي در تاريخ خود (ج2، ص 16) اين مطلب را ذكر نموده است.(1)

نيز بايد توجه داشت كه خديجه سلام الله عليها از دو شوهر قبلش داراي فرزنداني بود، از شوهر اولش به نام عتيق، دختري به نام هند داشت، و از شوهر دومش به نام نباش بن زراره (يا: زرارة بن نباش. يا هند بن زراره)، دو پسر به نام هاي: هاله و هند داشت، چنانكه در قسمت آغاز فصل اول ذكر شد، بنابراين حضرت خديجه سلام الله عليها در مجموع داراي ده يا نه فرزند بوده است.

مطلب ديگر اينكه: آيا خديجه سلام الله عليها قبل از همسري پيامبر صلي الله عليه و آله همسران ديگر داشت؟ در اين باره گفتار گوناگون ارائه شده است، روايات متعددي بيانگر آن است كه خديجه سلام الله عليها قبل از ازدواج با پيامبر صلي الله عليه و آله داراي دو شوهر شد، چنانكه معروف و مشهور اين است كه: خديجه سلام الله عليها قبل از ازدواج با پيامبر صلي الله عليه و آله نخست با شخصي به نام «عتيق بن عائذ مخزومي» ازدواج كرد، و پس از فوت او، با شخصي به نام «زرارة بن نباش اسيدي» مشهور به ابوهاله(2) ازدواج نمود، و پس از فوت او با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ازدواج نمود.

ولي علما و محدثين معروف و بزرگي از اهل تسنن و تشيع مانند: احمد بلاذري و ابوالقاسم كوفي در كتابهاي خود، و سيد مرتضي در كتاب شافي، و ابوجعفر در تلخيص روايت كرده اند كه پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها كه دوشيزه بود ازدواج كرد.(3)

علامه مجلسي پس از نقل اين مطلب مي نويسد: «اين مطلب را تأكيد و تأييد مي كند آنچه كه در دو كتاب «البدع» و «الانوار» نقل شده كه رقيه و زينب (كه آنها را دختران خديجه سلام الله عليها مي نامند) دختران هاله خواهر حضرت خديجه سلام الله عليها بودند.(4)


1- رياحين الشريعه، ج 2، ص 268
2- - بعضي نام اين شخص را نباش بن زراره، يا هند بن زراره خواندند (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 15، ص 131- كشف الغمه، ج 2، ص 76.
3- بحار، ج 22، ص 191- رياحين الشريعه، ج 2، ص 269.
4- بحار، ج 22، ص 191 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 159.

ص:94

چنانكه در كتاب «الاستغاثه» پس از ذكر اين مطلب، آمده: زينب و رقيه به خاطر گمنامي هاله، و علو درجه ي حضرت خديجه سلام الله عليها به خديجه سلام الله عليها نسبت داده شده اند.(1)

نتيجه اينكه: روايات گوناگون است، نمي توان به طور قاطع گفت: زينب و رقيه دختران پيامبر صلي الله عليه و آله بودند، و در صورتي كه آنها دختر پيامبر صلي الله عليه و آله نبوده اند، بعضي از اشكالات در رابطه با ازدواج آنها با افراد نامناسب، حل خواهد شد.

به هر حال حضرت خديجه سلام الله عليها در اين راستا نيز بانوي پر بركتي بود، و براي پيامبر صلي الله عليه و آله داراي فرزندان متعدد گرديد، كه يكي از آنها حضرت زهرا سلام الله عليها است كه سرور بانوان دو جهان است، كه لياقت آن را يافت كه مادر امامان معصوم عليهم السلام شود، و خديجه سلام الله عليها نيز مادر و منشأ اين لياقت بود و ظرفيت آن را پيدا كرد كه فاطمه سلام الله عليها و يازده امام معصوم عليهم السلام از نسل او پديد آيند.(2)

تسلي خاطر پيامبر صلي الله عليه و آله به خديجه سلام الله عليها در مورد وفات پسرانش

چنانكه خاطر نشان شد بنابر قول معروف، حضرت خديجه سلام الله عليها از پيامبر صلي الله عليه و آله داراي دو پسر به نامهاي: قاسم و عبدالله شد، و چون عبدالله بعد از بعثت به دنيا آمد، به او طيب و طاهر مي گفتند.

در مورد اينكه اين فرزند چه وقت از دنيا رفتند، مطالب گوناگوني گفته شده است، بعضي گفتند: قاسم پس از چهار سال از دنيا رفت و عبدالله يك ماه بعد از او از دنيا رفت.(3)

و به گفته ي بعضي قاسم و عبدالله در هفت سالگي از دنيا رفتند، و عبدالله يك سال بعد از بعثت وفات كرد.(4)

و به نقل بعضي قاسم هنگامي كه به راه افتاد و دو ساله بود از دنيا رفت.(5)

و در مورد اينكه آيا اين دو پسر قبل از بعثت از دنيا رفتند يا بعد از بعثت، به اختلاف نقل شده است. ولي قراين و شواهد تأييد مي كنند كه بعد از بعثت بوده است.

يكي از رنجهاي جانسوزي كه حضرت خديجه سلام الله عليها در زندگي ديد، اين بود كه پسرانش در دوران كودكي وفات كردند، پيامبر صلي الله عليه و آله در ايامي كه قاسم عليه السلام رحلت كرده بود وارد خانه شد ديد خديجه سلام


1- خديجه سلام الله عليها، تأليف محمد علي دخيل، ص 11.
2- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 248.
3- رياحين الشريعه، ج 2، ص 297.
4- بحار، ج 22، ص 166.
5- انساب الاشراف بلاذري، ص 39.

ص:95

الله عليها گريه مي كند، پرسيد: چرا گريه مي كني؟ خديجه سلام الله عليها عرض كرد: «پستانم رگ كرد و شيرم جاري شد، به ياد قاسم افتادم و گريه كردم.»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «اي خديجه! آيا خشنود نمي شوي هرگاه روز قيامت شود جلو در بهشت برسي، آن كودك در آنجا ايستاده باشد و دستت را بگيرد، و تو را به عالي ترين خانه ي بهشت جاي دهد؟ اين برنامه براي هر انسان با ايماني وجود دارد، خداوند متعال بزرگوارتر از آن است كه ميوه ي دل مؤمني را بگيرد و او صبر و تحمل نمايد، و در راه خدا به حساب آورد و خدا را حمد و شكر كند، با اين وصف خدا او را عذاب كند؟!»(1)

2- نيز از آن حضرت نقل شده: هنگامي كه طاهر (عبدالله) پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله از دنيا رفت، خديجه سلام الله عليها گريه كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله او را دلداري داد و از گريه كردن او نهي كرد، خديجه سلام الله عليها عرض كرد: «آري اي رسول خدا صلي الله عليه و آله بايد تحمل و صبر كرد، ولي پستانم رگ كرد و شير از آن جاري شد، به ياد طاهر افتادم و بي اختيار گريستم.»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «آيا دوست نداري در قيامت، طاهر را در كنار در بهشت ايستاده بنگري، وقتي تو را ديد، دستت را بگيرد و تو را وارد عاليترين و پاكترين درجات بهشت گرداند؟»

خديجه سلام الله عليها عرض كرد: «به راستي چنين خواهد شد؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: آري خداوند متعال بزرگوارتر از آن است كه ميوه ي دل بنده اي را بگيرد، و او صبر و تحمل كند، و آن را به حساب خدا بگذارد و شكر الهي را به جاي آورد، با اين وصف خداوند او را عذاب كند.»(2)

3- يعقوبي در تاريخ خود نقل مي كند قاسم در چهارسالگي از دنيا رفت، نگاه پيامبر صلي الله عليه و آله در كنار جنازه ي او به يكي از كوههاي مكه افتاد و خطاب به آن فرمود: «اي كوه! آنچه به من در مورد مرگ قاسم وارد شد، اگر بر تو وارد مي شد متلاشي مي شدي.» و يك ماه بعد از قاسم، عبدالله كه هنوز از شير گرفته نشده بود از دنيا رفت، خديجه سلام الله عليها به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كرد: «كاش عبدالله باقي مي ماند تا از شير گرفته مي شد» پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود:

«فان فطامه في الجنة؛ همانا شير گرفتن او در بهشت خواهد بود.»

خديجه سلام الله عليها عرض كرد: «اي رسول خدا! فرزندان من از تو كجا هستند؟»

پيامبر صلي الله عليه و آله در پاسخ فرمود: «در بهشتند.»

خديجه سلام الله عليها گفت: آيا بدون عمل؟


1- فروع كافي، ج 3، ص 168، بحار، ج 16، ص 15 و 16.
2- همان مدرك و مشكاة الانوار، ص 2ص 23.

ص:96

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «خدا آگاهي دارد كه اگر آنها زنده مي ماندند، جز عمل صالح انجام نمي دادند.»(1)

4- سهيلي چنين روايت مي كند: پس از فوت قاسم، خديجه سلام الله عليها مي گريست و به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد: «پستانم رگ كرد و ياد قاسم افتادم، اگر او زنده مي ماند تا به طور كامل به او شير مي دادم، مرگ او برايم آسان بود.»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: او در بهشت دايه ي شير دهنده دارد، و شير دادن او را تكميل خواهد كرد.

خديجه سلام الله عليها گفت: «اگر اين موضوع را مي دانستم، مرگ او برايم آسان مي شد.»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرود: «اگر بخواهي صداي او را در بهشت به سمع تو بشنوانم؟»

خديجه سلام الله عليها گفت:

«اصدق الله و رسوله؛ خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله را تصديق مي كنم.»(2)

به اين ترتيب پيامبر صلي الله عليه و آله نيز همچون حضرت خديجه سلام الله عليها شريك غم هاي همسرش خديجه سلام الله عليها بود، او در مصايب و رنجها دلداري مي داد، و با يادآوري پاداش هاي عظيم آخرت، قلب اندوهگين او را آرام و شاداب مي نمود.(3)

قابل توجه اينكه: تعبير حضرت خديجه سلام الله عليها به اينكه: «پستانم رگ كرده...» مي تواند دليل آن باشد كه قاسم و عبدالله هنگام شيرخوارگي از دنيا رفته اند، بنابراين، قول به اينكه آنها در شيرخوارگي از دنيا رفتند، صحيحتر به نظر مي رسد.

چنانكه بعضي به طور كلي در مورد فوت پسران پيامبر صلي الله عليه و آله گفته اند:

«ماتوا صغارا جدا؛ در كودكي و سن كم از دنيا رفتند.»(4)

ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها و احترام بانوان بزرگ از خديجه سلام الله عليها

شيخ صدوق در كتاب امالي به سند خود از مفضل بن عمر نقل مي كند كه گفت از امام صادق عليه السلام پرسيدم؛ ولادت فاطمه سلام الله عليها چگونه انجام شد؟ در پاسخ فرمود: هنگامي كه حضرت خديجه سلام الله عليها با رسول


1- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 32.
2- الروض الانف سهيلي، ج 1، ص 214.
3- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 255.
4- جمهرة انساب العرب، ص 16.

ص:97

خدا صلي الله عليه و آله ازدواج نمود، زنهاي مكه (از روي عناد با اسلام) از خديجه سلام الله عليها دوري مي كردند، به خانه ي او نمي رفتند و سلام بر او نمي كردند، نمي گذاشتند زني با خديجه سلام الله عليها ملاقات نمايد، وحشت و هراس بر خديجه سلام الله عليها رو آورد، و سخت غمگين و بي تاب بود از اين كه مبادا بر رسول خدا صلي الله عليه و آله آسيبي برسانند، هنگامي كه خديجه سلام الله عليها به فاطمه سلام الله عليها باردار شد، فاطمه سلام الله عليها در رحم مادر با او سخن مي گفت و او را دلداري مي داد، و خديجه سلام الله عليها اين موضوع را بر پيامبر صلي الله عليه و آله پنهان مي داشت، روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد خانه شد، شنيد كه خديجه سلام الله عليها با فاطمه سلام الله عليها سخن مي گويد، به خديجه سلام الله عليها فرمود: با چه كسي گفتگو مي كني؟

خديجه عرض كرد: «فرزندي كه در رحم دارم با من سخن مي گويد و مونس من است.»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «اين جبرئيل است به من خبر مي دهد كه آن فرزند، دختر است، و او است نسل پاك پر ميمنت، و خداوند به زودي نسل مرا از او قرار خواهد داد، و امامان عليهماالسلام از نسل او به وجود مي آيند، كه خداوند پس از انقصاء وحي، آنها را خلفا و جانشينان (رسول خدا) قرار مي دهد.

حضرت خديجه سلام الله عليها به همين ترتيب ايام بارداري را مي گذراند تا آنكه ولادت فاطمه سلام الله عليها نزديك شد، براي زنان قريش و بني هاشم پيام فرستاد كه بيايد و مرا در وضع حمل ياري كنيد، همان گونه كه بانوان، زنان را در چنين وقتي كمك مي كنند.

ولي زنان قريش و ديگران براي او پيام دادند كه تو حرف ما را نشنيدي و سخن ما را رد كردي و با محمد صلي الله عليه و آله يتيم ابوطالب كه فقير بود ازدواج نمودي، از اين رو نزد تو نمي آييم و به هيچ وجه تو را ياري نخواهيم كرد (به راستي چه خفقان عجيبي بود، و پيامبر صلي الله عليه و آله در آغاز بعثت چقدر دشمن داشت، و اسلام تا چه اندازه، غريب بود كه حتي در چنين حالتي، از همسر پيامبر صلي الله عليه و آله كناره گيري مي كردند و با او هم صحبت نمي شدند!)

خديجه سلام الله عليها از اين پيام ناراحت و غمگين شد ولي خداوند او را تنها نگذاشت) ناگهان خديجه سلام الله عليها ديد چهار زن گندمگون و بلند قامت كه شبيه زنان بني هاشم بودند وارد شدند، خديجه از ديدن آنها هراسناك شد، يكي از آنها گفت: اي خديجه! محزون مباش، ما از طرف خدا به سوي تو آمده ايم، ما خواهران تو هستيم، من ساره (همسر خدا به سوي تو آمده ايم، ما خواهران تو هستيم، من ساره (همسر ابراهيم خليل) هستم، و اين آسيه دختر مزاحم است كه در بهشت همنشين تو است، آن ديگري مريم دختر عمران است، و آن يكي كُلثُم خواهر موسي عليه السلام مي باشد، خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل، تو را ياري كنيم.

در اين وقت يكي از آنها در جانب راست خديجه نشست، ديگري در سمت چپ نشست، سومي روبرو، و چهارمي پشت سر قرار گرفتند و در اين هنگام فاطمه سلام الله عليها پاك و پاكيزه به دنيا آمد، و وقتي به زمين قرار گرفت، نور تابناكي از او برخاست كه بر همه ي خانه هاي مكه تابيد، ناگاه ده تن از حوريان بهشتي كه در دست هر يك از آنها

ص:98

طشتي از بهشت و آفتابه اي پر از آب كوثر بود، وارد شدند، آن بانويي كه در پيش روي خديجه سلام الله عليها بود، فاطمه سلام الله عليها را گرفت و با آب كوثر شستشو داد، و دو جامه ي سفيد، كه از شير سفيدتر و از مشك و عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد، بدن فاطمه سلام الله عليها را با يكي از آنها پوشانيد، و ديگري را مقنعه و روسري او قرار داد، سپس فاطمه سلام الله عليها را به سخن گفتن دعوت كرد، فاطمه سلام الله عليها زبان گشود و به يكتايي خدا و رسالت محمد صلي الله عليه و آله گواهي داد، و چنين گفت:

«اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابي رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلي سيد الاوصياء، و ولدي سادة الاسباط؛

گواهي مي دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست، و پدرم رسول خدا و آقاي پيامبران است، و شوهرم سرور اوصياء مي باشد، و فرزندانم دو آقاي سبط ها هستند.»

سپس به هر يك از آن چهار زن سلام كرد، و آنها را به نام خواند، و آنها با روي شاد و خندان، فاطمه سلام الله عليها را مورد توجه قرار دادند، و حوريان و اهل آسمان، مژده ي ولادت فاطمه سلام الله عليها را به يكديگر مي دادند، و در آسمان نوري آشكار شد كه فرشتگان، قبل از آن، چنين نوري را نديده بودند.

آنگاه بانوان به خديجه سلام الله عليها گفتند: فرزند خود را كه پاك، پاكيزه، پر ميمنت و مبارك است و داراي نسل پر بركت مي باشد بگير، خديجه سلام الله عليها با شادي و خوشحالي، فاطمه سلام الله عليها را به آغوش گرفت، و پستان در دهان او گذاشت، شير جاري شد، فاطمه سلام الله عليها از آن پس در هر روز مطابق رشد يك ماه، و در هر ماه مطابق رشد يكسال ساير كودكان، بزرگ مي شد.(1)

تسلي خاطر فاطمه سلام الله عليها در رحم، به مادرش در ماجراي شق القمر

از شگفتي ها اينكه: آنگاه كه فاطمه سلام الله عليها در رحم مادرش خديجه سلام الله عليها بود بنابر معروف سال چهارم بعثت و ماههاي آغاز سال پنجم بعثت بود، يعني در شرايطي كه پيامبر صلي الله عليه و آله مأمور به آشكار نمودن دعوت به اسلام شده بود، و حوادث تلخي از ناحيه ي مشركان براي پيامبر صلي الله عليه و آله پديدار مي شد، شرايط بسيار سخت و ناگوار بود، طبيعي است كه خديجه سلام الله عليها هسمر پيامبر صلي الله عليه و آله نيز شريك غمهاي پيامبر صلي الله عليه و آله بود و در رنج شديد به سر مي برد.

در اين ايام فاطمه زهرا سلام الله عليها در رحم مادر، با مادر سخن مي گفت و او را دلداري مي داد، كه نمونه اي از آن قبلا ذكر شد، از جمله مواردي كه فاطمه سلام الله عليها در رحم مادر، به مادرش دلداري مي داد، در ماجراي شق القمر بود.

توضيح آنكه: طبق روايات مشهور مشركان نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمدند و گفتند: «اگر راست مي گويي تو پيامبر خدا هستي، ماه را براي ما دو پاره كن.»


1- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 230 تا 232؛ بحار، ج 16، ص 80 و 81 و ج 6، ص 247 و ج 43، ص 2.

ص:99

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اگر اين كار را كنم ايمان مي آوريد؟ عرض كردند: آري. آن شب، شب 14 ماه بود، پيامبر صلي الله عليه و آله از درگاه خدا تقاضا كرد تا آنچه مشركان خواسته اند انجام شود، دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله به استجابت رسيد، ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول خدا صلي الله عليه و آله مشركان را يك يك صدا مي زد و مي فرمود ببينيد و گواهي دهيد.(1)

با اينكه مشركان دو پاره شدن ماه را ديدند، در عين حال بسياري از آنها به كفر خود افزودند و گفتند: «اين سحر است.» چنانكه سه آيه ي آغاز سوره ي قمر به اين مطلب دلالت دارد.

پيامبر صلي الله عليه و آله از گفتار مشركان لجوج آزرده خاطر شد، و شبانه به خانه ي خود بازگشت، در اين هنگام با استقبال گرم خديجه سلام الله عليها روبرو شد، خديجه سلام الله عليها در حالي كه شادمان بود عرض كرد: «اي رسول خدا! من بر فراز خانه، معجزه شما را مشاهده كردم، و از آن شگفت انگيزتر اينكه اين كودك كه در رحم من است به من (كه در اضطراب بودم تسلي خاطر داد) و گفت:

«يا اماه! لا تخشي علي ابي، و معه رب المشارق و المغارب؛

مادرم! در مورد پدرم، خوف و نگراني نداشته باش، چرا كه پروردگار مشرقها و مغربها با او است.»

پيامبر صلي الله عليه و آله لبخند زده و فرمود: «خداوند به هيچ پيامبري معجزه اي نداد مگر اينكه آن را به من عطا فرمود.»

آنگاه ابوطالب اشعاري در شأن معجزه شق القمر خواند.(2)

نذر خديجه سلام الله عليها و اعلام دستور خدا

هنگامي كه خديجه سلام الله عليها به فاطمه سلام الله عليها باردار شد، مانند «حنه» مادر حضرت مريم سلام الله عليها چنين نذر كرد: «خدايا من از مادر مريم بهترم و محمد صلي الله عليه و آله شوهر من از عمران شوهر مادر مريم برتر مي باشد، اين كودكي را كه در رحم دارم براي تو محرر كردم (يعني خلاص و آزاد نمودم كه پس از رشد و بلوغ تا آخر عمر در خدمت مسجد و دين باشد و از زاهدان و عبادت كنندگان مسجد شود)

جبرئيل از طرف خدا نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و عرض كرد: به خديجه سلام الله عليها بفرماييد خداوند مي فرمايد:


1- مجمع البيان، ج 9، ص 186.
2- اقتباس از رياحين الشريعه، ج 2، ص 265.

ص:100

«لا اعتاق قبل الملك، خلي بيني و بين صفيتي، فان املكها و هي ام الائمة و عتيقي من النار؛ آزاد كردن قبل از ملكيت روا نيست، اين فرزند برگزيده ام را به من واگذار، او (فاطمه) مملوكه ي من و مادر امامان عليهماالسلام است و من او را از آتش آزاد كرده ام.»(1)

توضيح اينكه: خديجه سلام الله عليها خواست طبق معمول اولياء خدا در زمانهاي گذشته، همچون مادر مريم سلام الله عليها نذر و عهد كند كه فرزندش را وقف خدمتگزاري به مسجدالحرام نمايد، و چنين كاري قبلا معقول و معمول بوده است، و تصور مي كرد كه چنين كاري در شريعت اسلام نيز از مستحبات بزرگ است، سخن جبرئيل بيانگر آن است كه فاطمه سلام الله عليها غير از دختران ديگر است، او مملوكه ي خداوند بزرگ است، نه مملوكه شما تا بتوانيد در مورد او چنان نذري كنيد، وانگهي هدف اصلي از نذر نمودن فرزند براي خدمتگزاري خانه ي خدا، بندگي كامل و آزادي از آتش دوزخ است، فاطمه سلام الله عليها به اين هدف رسيده، و او بر اثر بندگي از آتش دوزخ آزاد است، و او مادر امامان معصوم عليهم السلام است....

به اين ترتيب خديجه سلام الله عليها از چنين نذر و عهدي منصرف شد، چرا كه اهداف اين نذر، قبلا در مورد حضرت زهرا سلام الله عليها در پيشگاه خدا تحقق يافته بود.

اين تعبير كه «فاطمه مادر امامان عليهم السلام است» شايد اشاره به اين جهت داشته باشد كه اگر مريم سلام الله عليها داراي فرزندي مانند عيسي عليه السلام رهبر معصوم و پيامبر اولوالعزم شد، فاطمه سلام الله عليها داراي يازده امام معصوم عليهم السلام كه همه از فرزندان او هستند خواهد گرديد.(2)

فصل دهم: ويژگي هاي حضرت خديجه سلام الله عليها

شخصيت عاطفي خديجه سلام الله عليها


1- - تفسير منهج الصادقين، طبق نقل رياحين الشريعه، ج 2، ص 255 و 256.
2- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 236.

ص:101

حضرت خديجه سلام الله عليها در ابعاد گوناگون انساني، شخصيتي والا و ارزشمند داشت، از جمله اينكه او داراي شخصيت ممتاز عاطفي بود. مهر و محبت ويژه اي- به خصوص- به مستضعفان داشت، حضرت محمد صلي الله عليه و آله كه دوران نوجواني را مي گذرانيد، روزي با يكي از دوستانش كه از قريش بود، به نمايندگي از خديجه سلام الله عليها در بازار تهامه به تجارت پرداختند، خديجه سلام الله عليها بدون قرارداد قبلي دستور داده بود غذاي مطبوعي آماده نموده و براي محمد صلي الله عليه و آله و دوستش بفرستند، حضرت محمد صلي الله عليه و آله از آن همه مهر و لطف خديجه سلام الله عليها سپاسگزاري كرد، و اين نشان مي داد كه حضرت خديجه سلام الله عليها از شخصيت عاطفي بسيار بالايي برخوردار است.

از اين رو پيامبر صلي الله عليه و آله هرگز اين خاطره ي مهرانگيز را فراموش نمي كرد، گاهي از آن ياد كرده و مي فرمود:

«ما رأيت من صاحبة لاجير خيراً من خديجة ما كنا نرجع انا وصاحبي الا وجدنا عندها تحفة من طعام تخبأه لنا؛

من كارفرمايي بهتر از خديجه سلام الله عليها نديدم، هر وقت من و دوستم پس از كار نزد او مي رفتيم مي ديدم غذايي گوارا براي ما آماده كرده و به ما هديه مي كرد.»(1)

ايمان قلبي خديجه (عليهالسلام) به ظهور اسلام، قبل از ازدواج

از ويژگيهاي حضرت خديجه سلام الله عليها اينكه: او در تماس هايي كه با مسيحيان و اهل كتاب داشت، مانند پسر عمويش ورقة بن نفول كه از دانشمندان مسيحي بود، و اطلاعات وسيعي به كتابهاي آسماني و بشارتهاي آن كتابها به ظهور پيامبر آخرالزمان صلي الله عليه و آله داشت، و همچنين از خواب هايي كه خديجه سلام الله عليها شخصاً ديده بود، اطمينان به ظهور اسلام داشت، و در اين راستا دريافته بود كه پيامبري در مكه ظهور مي كند و خورشيد وجودش


1- بحار، ج 16، ص 9 و 10.

ص:102

عالمتاب خواهد شد، از اين رو جزء منتظران چنان ظهوري بود، تا در پرتو آن، نابساماني هاي اجتماعي و فرهنگي و اخلاقي جامعه سامان يابد، و مردم از نكبت هاي برنامه هاي آلوده ي جاهليت نجات يابند.

از اين رو دانشمندان و از پسر عمويش ورقه، در مورد نشانه هاي آن پيامبر به طور مكرر سؤال مي كرد، به همين دليل وقتي كه در آستانه ي ازدواج با پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت، از مُهر نبوت كه يكي از نشانه هاي ظاهري پيامبري حضرت محمد صلي الله عليه و آله بود پرسيد، و آن را زيارت كرد،(1) و در حقيقت او با كمال آگاهي و خردمندي با حضرت محمد صلي الله عليه و آله ازدواج نمود، و همه ي هستي خود را فداي او و آرمان او كرد.

خديجه سلام الله عليها اديبي آگاه و هوشمند

از ويژگيهاي خديجه سلام الله عليها اينكه از هوش، عقل و تدبير سرشاري برخوردار بود، و در همان عصر جاهليت كه جهل و بي سوادي همه جا را گرفته بود، به ويژه زنان به عنوان موجودي بين انسان و حيوان مطرح بوده، و از بيشتر مزاياي زندگي محروم و طرد شده بودند، خديجه سلام الله عليها داراي كمال، ادب، ايمان و عقل در سطح بالا بود.

چنانكه اشعار و قصيده هاي مشحون از ظرافتهاي ادبي و معنوي او در شأن رسول خدا صلي الله عليه و آله كه حدود پانزده سال قبل از بعثت سروده و خوانده، شاهد گوياي اين مطلب است.

اين اشعار، بسيار است، و ما در ماجراي ازدواج خديجه سلام الله عليها با پيامبر صلي الله عليه و آله معناي آنها را خاطر نشان ساخته ايم، ولي براي اينكه نمونه اي از آن اشعار را از نظر ظاهر و باطن مورد توجه قرار دهيم، نظر شما را به دو قطعه ي زير، كه حضرت خديجه سلام الله عليها در ملاقات خود با حضرت محمد صلي الله عليه و آله پس از مراجعت از سفر تجارتي شام گفته جلب مي كنيم:

فلو انني امسيت في كل نعمةو دامت لي الدنيا و ملك الاكاسرة

فما سويت عندي جناح بعوضةاذا لم تكن عيني بعينك ناظرة

يعني: «اگر من روز را در ميان همه ي نعمت ها به شب رسانم، و دنيا و سلطنت شاهان بزرگ ايران، هميشه براي من باشد، همه ي اينها اگر ديدگانم به تماشاي چشمان تو نپردازند، براي من به اندازه ي بال پشه اي ارزش ندارند.»

يعني همه ي جهان و ملك و منال- گرچه دائمي باشد- به فداي يك نگاه من به چهره ي تو! (اين تعبير همانند آن است كه ما مي گوييم يك لاخ موي تو را به همه ي عالم نمي دهم)

در حقيقت اين شعر همانند اين رباعي معروف است:

اي مصحف آيات الهي رويتوي سلسله ي اهل ولايت مويت


1- اقتباس از رياحين الشريعه، ج 2، ص 207.

ص:103

سرچشمه ي زندگي لب دلجويت محراب نماز عارفان ابرويت

و در اشعار ديگر كه حضرت خديجه سلام الله عليها سروده، مي گويد:

دني فرفي من قوس حاجبه سهمافصادفني حتي قتلت به ظلما

و اسفر عن وجه و اسبل شعرهفبات يباهي البدر في ليلة ظلما(1)

ترجمه اين اشعار تقريب چنين است:

تا كه ابروي تو را از مژگان ساخته اندبهر صيد دل ما تير كمان ساخته اند

خال هندوي تو را آفت دلها كردندچشم جادوگر تو غارت جان ساخته اند

روي زيباي تو را آينه ي جان كردندو اندر آن مردم چشم نگران ساخته اند

ثروت بيكران خديجه سلام الله عليها

يكي از ويژگيهاي حضرت خديجه سلام الله عليها اين بود كه بر اثر تدبير و سعي و كوشش در تجارت و امور اقتصادي، از ثروتمندان بي نظير عصر خود بود. او در راه تحقق آرمانهاي اسلام، همه ي ثروت خود را انفاق كرد، ثروت خديجه سلام الله عليها براي پيشبرد اسلام، بسيار مفيد و مهم بود، تا آنجا كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

«ما نفعني مال قط مثل ما نفعني مال خديجة؛ هيچ ثروتي هرگز مرا آن گونه سود نبخشيد كه ثروت خديجه سلام الله عليها به من سود بخشيد.»(2)

محدثان و تاريخ نويسان عوامل ثروت فراوان خديجه سلام الله عليها را چنين تبيين كرده اند: او زني هوشمند بود، علاوه بر اينكه خود ثروتي كلان داشت، پس از فوت دو شوهرش(3) از ناحيه ي آنها نيز ارث هنگفتي به او رسيد، او آن ثروت ها را راكد نگذاشت، بلكه با تدبير ويژه اي ثروت خود را به ثروتمندان سرناش مختلف به عنوان مضاربه داد، و از سوي ديگر بردگان بسياري كه داشت، در حركت كاروانها و تلاشهاي تجارتي، نقش كارآمدي داشتند. همين ها باعث شد كه روز به روز بر ثروت خديجه سلام الله عليها مي افزود، به طوري كه هشتاد هزار شتر، در كاروانهاي متعدد، اموال تجاري او را به مراكز اقتصادي جهان آن روز از يمن، مصر، شام، طائف، عراق، بحرين، عمان، حبشه، فلسطين و... حمل و نقل مي نمودند.

تاريخ نويسان مظاهر ثروت خديجه سلام الله عليها را در سه مورد ذيل خلاصه كرده اند:


1- - همان مدرك، نمونه هاي ديگري از اين اشعار، در بحار، ج 16، ص 25 و 28 و 29 و 50 ذكر شده است.
2- - بحار، ج 19، ص 63.
3- بر فرض داشتن شوهر قبل از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم).

ص:104

1- هشتاد هزار شتر، اموال تجارتي او را به اطراف و اكناف جزيرة العرب و خارج از آن از مصر و حبشه و روم و شام و... حمل و نقل مي كردند.

2- بارگاهي از حرير سبز با طنابهاي ابريشم بر بام خانه ي با شكوهش برافراشته بود، و در آنجا از رفت و آمد مردم از زن و مرد، پذيرايي مي شد، و او به زيردستان كمكهاي شايان مي نمود.

3- چهارصد غلام و كنيز، امور زندگي او را رسيدگي و سرپرستي مي كردند، و دستگاه عريض و طويل زندگي خديجه سلام الله عليها را اداره مي نمودند.

ثروت ثروتمندان آن عصر مانند: ابوجهل، عقبة بن ابي معيط، صلت بن ابي يهاب، ابوسفيان و... در مقايسه با ثروت خديجه سلام الله عليها بسيار ناچيز بود.(1)

در روايت ديگر آمده: خديجه سلام الله عليها خانه ي آن چنان وسيعي داشت، كه همه ي مردم مكه در آن جاي مي گرفتند، و در بالاي آن خانه بارگاه آبي رنگ بود، و در سطح ديوارهاي آن، عكس هاي خورشيد، ماه و ستارگان را كشيده بودند، و اين بارگاه با طنابهاي ابريشم با ميخ هاي فولاد، بسته شده بود و شكوه خاصي داشت.

شخصيت هاي معروف آن عصر، مانند عقبة بن ابي معيط و صلت بن ابي يهاب كه هر كدام داراي چهارصد غلام و كنيز بودند، و همچنين ابوجهل و ابوسفيان از خديجه سلام الله عليها خواستگاري كردند، او جواب مثبت به آنها نداد، بلكه با صراحت درخواست آنها را رد كرد.(2)

فصل يازدهم: نقش ثروت خديجه سلام الله عليها در پيشبرد اسلام

اشاره


1- الوقايع والحوادث (رمضان)، ج 1، ص 130.
2- - بحار، ج 16، ص 22- ناگفته نماند كه هدف خديجه (سلام الله عليها)، در تجارت، ثروت اندوزي نبود. بلكه تا سرحد امكان، به بينوايان و درماندگان و يتيمان، كمك مي كرد به گونه اي كه او را با عنوان «ام الصعاليك» (مادر بينوايان) و «ام اليتامي» (مادر يتيمان) خواندند، و سرانجام (چنانكه خواهيم گفت)، همه ي اموالش را در راه اسلام مصرف كرد.

ص:105

قبلا خاطر نشان گرديد كه حضرت خديجه سلام الله عليها قبل از ازدواج با پيامبر صلي الله عليه و آله ثروتمندترين شخص جزيرة العرب بود، و حدود هشتاد هزار شتر داشت و كاروانهاي تجارتي او شب و روز در طائف، يمن، شام، مصر و ساير بلاد در حركت بودند، برده هاي بسيار داشت، كه به تجارت اشتغال داشتند.

از ايثار و فداكاري بسيار عجيب حضرت خديجه سلام الله عليها اينكه پس از ازدواج با پيامبر صلي الله عليه و آله همه ي اموالش را قبل از اسلام و بعد از آن، در اختيار پيامبر صلي الله عليه و آله گذاشت، تا آن حضرت هرگونه كه خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند.

به گونه اي كه پيامبر صلي الله عليه و آله كه فقير بود، بي نياز شد، و خداوند در مقام بيان نعمتهاي خود به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از جمله مي فرمايد:

«و وجدك عائلا فاغني؛ خداوند تو را فقير يافت و بي نياز نمود.»(1)

مطابق روايات، يعني با ثروت خديجه، تو را بي نياز كرد.(2)

در اين رابطه براي روشن شدن مطلب، به روايت زير توجه كنيد:

مصرف هاي اموال خديجه سلام الله عليها

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «هيچ مالي هرگز به من سود نبخشيد آن گونه كه ثروت خديجه سلام الله عليها به من سود بخشيد.»(3)


1- ضحي/ 8.
2- مناقب آل ابيطالب، ج3، ص 321، بحار، ج 35، ص 425.
3- بحار، ج 19، ص 63.

ص:106

اينك اين سؤال در اينجا مطرح مي شود، كه پيامبر صلي الله عليه و آله ثروت كلان خديجه سلام الله عليها را در چه راههايي به مصرف رسانيد؟ پاسخ اين سؤال با توجه به امور زير روشن مي گردد:

1- پيامبر صلي الله عليه و آله از اموال خديجه سلام الله عليها بدهكاران را از قيد بدهكاري آزاد مي كرد، و به تهيدستان كمك مي نمود، به بينوايان و يتيمان رسيدگي مي كرد، مسلماناني كه از مكه به مدينه هجرت مي نمودند، مشركان اموال آنها را مصادره مي نمودند، پيامبر صلي الله عليه و آله از اموال خديجه سلام الله عليها به آنها كمك مي كرد تا خود را به مدينه برسانند، كوتاه سخن آنكه: پيامبر صلي الله عليه و آله هرگونه كه صلاح مي دانست از اموال خديجه سلام الله عليها استفاده مي نمود.(1)

2- هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله ]پانزده سال قبل از پيامبري[ با خديجه سلام الله عليها ازدواج كرد، حليمة سعديه مادر رضاعي پيامبر صلي الله عليه و آله روزي به مكه نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و از قحطي و خشكسالي آن سال شكايت كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله اين موضوع را با خديجه سلام الله عليها در ميان گذاشت، خديجه سلام الله عليها چهل گوسفند و شتر به حليمه ي سعديه بخشيد، او با شادماني به سوي خاندانش بازگشت، سپس بعد از طلوع اسلام، حليمه و شوهرش به مكه آمده و مسلمان شدند.(2)

بنابراين يكي از مصرف ها، اين گونه موارد بوده است.

3- قبلا خاطر نشان گرديد: در آستانه ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها وقتي كه ورقة بن نوفل (پسر عموي خديجه) سخن از فقر محمد صلي الله عليه و آله به ميان آورد، خديجه سلام الله عليها گفت:

«اذا كان ماله قليلا فمالي كثير؛

اگر مال او اندك است، مال من بسيار است.»

و شعري خواند كه مصرع دومش اين است:

نفما المال الا مثل قلم الاظفار؛

ثروت در برابر او جز مثل گرفتن ناخن ها نيست.»(3)

يعني ثروتم را از خود جدا كرده و همه را در اختيار او قرار مي دهم.

4- در ماجراي سه يا چهار سال محاصره ي شعب ابيطالب (چنانكه خاطر نشان مي شود) در متن روايت آمده:

«و انفق ابوطالب و خديجة جميع مالهما؛


1- همان، ص 62، 63.
2- بحار، ج 15، ص 401.
3- بحار، ج 16، ص 61.

ص:107

ابوطالب عليه السلام و خديجه سلام الله عليها همه ي اموال خود را براي حفظ اسلام و محاصره شدگان، انفاق نمودند.»(1)

كوتاه سخن آنكه: طبق بعضي از روايات در ماجراي محاصره، از اموال خديجه سلام الله عليها ديگر چيزي باقي نماند، و خديجه سلام الله عليها گفت: چيزي جز دو پوست باقي نمانده كه هنگام استراحت يكي را زير انداز و ديگري را روانداز خود قرار مي دهيم.»

اينجاست كه اين جمله به پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت داده شده كه فرمود:

«ما قام الاسلام الا بسيف علي و ثروة و خديجة؛ اسلام جز به شمشير علي عليه السلام و ثروت خديجه سلام الله عليها برپا نشد.»(2)

آري، بيشتر ثروت خديجه سلام الله عليها در اين سه يا چهار سال محاصره به مصرف رسيد، چرا كه بني هاشم و پيامبر صلي الله عليه و آله در شعب ابيطالب، در محاصره ي شديد مشركان بودند، در اين مدت ابوالعاص بن ربيع، داماد خديجه سلام الله عليها شترها را مي آورد و با آنها گندم و خرما حمل مي كرد، و با زحمت و خطر زياد، آنها را به بني هاشم مي رسانيد، محاصره شدگان در شعب، هيچ گونه طعامي نداشتند، و مصارف سه ساله (يا چهار ساله ي) آنها از اموال خديجه سلام الله عليها(3) خديجه سلام الله عليها با كمال ايثار و مقاومت، از جان پيامبر صلي الله عليه و آله و بني هاشم كه مدافعان پيامبر صلي الله عليه و آله بودند، حفاظت مي كرد، و آنچه را داشت، در اين راه به مصرف رسانيد.

آري چنين ايثاري بود، كه انفاق ثروت خديجه سلام الله عليها را در پيشبرد اسلام با شمشير حضرت علي عليه السلام برابر ساخت، همان شمشيري كه طبق فرموده ي پيامبر صلي الله عليه و آله يك ضربه ي آن در روز جنگ خندق، بهتر از عبادت جن و انس معرفي شد.(4) چنانكه جهاد با مال در آيات متعددي از قرآن (مانند آيه 11 صف، و 95 نساء، 44 و 81 و 88 توبه و 72 انفعال و...) با جهاد با جان، در كنار هم، همطراز قرار داده شده است.

بر همين اساس علامه مامقاني صاحب رجال تنقيح المقال مي نويسد:

«و كفاها شرقا فوق شرف ان الاسلام لم يقم الا بمالها و سيف علي بن ابيطالب كما روي متواتراً؛


1- بحار، ج 19، ص 16.
2- - فاطمة الزهرا و ترقي محمد، از سليمان كتاني، ص 112.
3- اقتباس از رياحين الشريعه، ج 2، ص 211.
4- -«ضربه علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين» (احقاق الحق، ج 6، ص 54 و 55، به نقل از مدارك متعدد).

ص:108

همين افتخار و شرافت كه برترين افتخار و شرافت است براي خديجه سلام الله عليها بس كه آيين اسلام پا نگرفت، و كمر راست نكرد. مگر با ثروت خديجه سلام الله عليها و شمشير علي عليه السلام، چنانكه اين مطلب به طور متواتر (يعني بسيار كه موجب علم است) نقل شده است.»(1)

5- به طور كلي با بررسي روايات مي توان گفت كه پيامبر صلي الله عليه و آله ثروت خديجه سلام الله عليها را در همان موارد هشتگانه اي كه در مورد مصرف زكات در آيه 60 سوره ي توبه آمده است به مصرف رسانيد كه عبارتند از: «فقيران، تهيدستان، كاركنان جمع آوري زكات، جلب محبت مخالفان، آزادي بردگان، اداي دَين بدهكاران، تقويت آيين خدا، و در راه واماندگان راه.»

در ميان اين هشت مصرف، يكي از آنها جلب محبت، و جذب دلهاي كافران است كه از آن به «والمؤلفة قلوبهم تعبير مي شود، پيامبر صلي الله عليه و آله چه بسا براي گرايش مشركان و كافران به اسلام، و تقويت پشتوانه هاي اسلام، اموال خديجه سلام الله عليها را به افراد مختلف از آنها مي داد. چنانكه بعضي از ازدواج هاي او نيز به خاطر همين بود. 6- قابل توجه اينكه: اين موضوع نيز طبيعي است كه پس از مسلمان شدن خديجه سلام الله عليها دشمنان اسلام از ادامه ي تلاشهاي بازرگاني خديجه سلام الله عليها جلوگيري كنند، بلكه از اين بالاتر، نه تنها با او همكاري ننمايند، بلكه به غارت اموال او بپردازند. گرچه نگارنده چيزي در اين مورد از تاريخ و روايات نيافته، اما چنين كاري در آن شرايط جو زده از حوادث طبيعي است.

ولي به هر حال خديجه سلام الله عليها از اين كه آن همه ثروت را به محمد صلي الله عليه و آله بخشيد، و او آن را به مصرف هاي صحيح رسانيد، احساس نداشت، بلكه، احساسش اين بود كه مسأله ي هدايت خود و مردم را كه از همه ي گنج هاي جهان ميليونها برابر برتري دارد، جايگزين ثروتش نموده است.(2)

فصل دوازدهم: حوادث تاريخي مهم در زمان ندگي مشترك حضرت خديجه سلام الله عليها و پيامبر صلي الله عليه و آله

غذاي پر بركتي كه خديجه سلام الله عليها آن را فراهم كرد


1- تنقيح المقال، ج 3، فصل النساء، ص 77.
2- - حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 176.

ص:109

سه سال از آغاز بعثت گذشت، آيه 214 سوره ي شعراء نازل شد:

«و انذر عشيرتك الاقربين؛ خويشاوندان نزديكت را دعوت و انذار كن.»

پيامبر صلي الله عليه و آله حدود چهل نفر از بستگانش مانند عموها و عموزادگانش و ساير بني هاشم را به خانه ي ابوطالب براي نهار دعوت كرد، به علي عليه السلام كه در آن هنگام سيزده سال داشت، دستور داد، غذايي از گوشت و شير تهيه نمود، دعوت شدگان وارد شدند و پس از صرف غذا، همين كه پيامبر صلي الله عليه و آله خواست دعوتش را آشكار كند، ابولهب برخاست و با گفتار بيهوده و سبك، مجلس را به هم زد، آن روز گذشت، پيامبر صلي الله عليه و آله فرداي آن روز را نيز توسط علي عليه السلام بستگانش را به نهار دعوت كرد، و علي عليه السلام غذا را فراهم نمود، دعوت شدگان حاضر شدند، پيامبر صلي الله عليه و آله پيشدستي نمود و دعوت خود را آغاز كرد و در ضمن گفتاري فرمود:

«هيچكس براي بستگانش، چيزي بهتر از آنچه را كه من آورده ام، نياورده است، من خواهان سعادت دنيا و آخرت شما هستم، خدايم به من فرمان داده تا شما را به پذيرش يكتايي خدا و رسالت خويش دعوت نمايم، چه كسي از شما مرا در اين راه كمك مي كند، تا برادر و وصي و نماينده ي من در ميان شما باشد؟»(1)

سكوت مجلس را، گرفته بود، ناگاه علي عليه السلام برخاست و قفل سكوت را شكست و گفت: «اي پيامبر خدا! من تو را ياري مي كنم»

سپس دستش را به سوي پيامبر صلي الله عليه و آله دراز كرد تا به عنوان بيعت فداكاري و وفاداري بفشرد.


1- ... فاتكم يوازرني علي ان يكون اخي و وصيي و خليفتي؟.

ص:110

پيامبر صلي الله عليه و آله به علي فرمود: بنشين، علي عليه السلام نشست.

پيامبر صلي الله عليه و آله براي بار دوم سؤال خود را تكرار كرد، باز علي عليه السلام برخاست و همان سخنانش را تكرار نمود، اين بار پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: بنشين، بار سوم نيز هيچ كس جز علي عليه السلام اعلام آمادگي نكرد، در اين هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله دست خود را بر دست علي عليه السلام زد، و مطابق بعضي از روايات، دست بر گردن علي عليه السلام افكند و در شأن علي عليه السلام در آن مجلس استثنايي بني هاشم، چنين فرمود:

«ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوه؛ اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شما است، سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد.»(1)

و در سيره ي حلبي اين جمله نيز افزوده شده كه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

«و وزيري و وارثي؛ و وزير و وارث من باشد.»

قابل توجه اينكه: غذاي اين مهمانان را حضرت خديجه سلام الله عليها پخت و آماده كرد، علي عليه السلام طبق دستور پيامبر صلي الله عليه و آله نزد خديجه سلام الله عليها آمد و گفت: «براي مهمانان غذا فراهم كن.» خديجه سلام الله عليها آن غذا را فراهم كرد. غذايي كه معمولا براي سه يا چهار نفر آماده مي كنند، چهل نفر از آن خوردند، باز زياد آمد، ابوجهل گفت: «محمد صلي الله عليه و آله شما را سحر كرده، غذايي كه براي سه يا چهار نفر است، چهل نفر از آن سير خوردند باز زياد آمد، سوگند به خدا اين سحر است.»(2)

آري، خديجه سلام الله عليها در اين ماجراي عجيب نيز، نقش داشت، و همراه علي عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله حمايت كردند و براي پيشبرد اسلام، خود را در خطر شديد قرار مي دادند.

خديجه سلام الله عليها در آيينه ي معراج پيامبر صلي الله عليه و آله

اشاره

يكي از پديده هاي بسيار مهم زندگي درخشان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله موضوع معراج پيامبر صلي الله عليه و آله از مكه به بيت المقدس، و از آنجا به آسمانها است كه بنا بر قول معروف در سال سوم يا دهم بعثت رخ داد.(3)

آنچه كه ذكر آن در اينجا مناسب است اينكه:


1- احقاق الحق، ج 4، ص 62 به بعد؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 117.
2- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 171 و بحار، ج 17، ص 231.
3- - بعضي از محققان گويند: «اظهر و ارجح اين است كه معراج در سال دوم يا سوم بعثت، رخ داد، (بنات النبي، ص 64).

ص:111

طبق پاره اي از نقل ها، معراج پيامبر صلي الله عليه و آله از خانه ي خديجه سلام الله عليها آغاز شد، و بازگشت آن نيز در خانه ي خديجه سلام الله عليها روي داد.

روايت شده: امام باقر عليه السلام فرمود: «جبرئيل مركب براق را شبانه كنار در خانه ي خديجه سلام الله عليها آورد، در آن خانه به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد، آن حضرت را از خانه بيرون آورد و بر مركب براق سوار نموده و از مكه به سوي بيت المقدس (كه قسمت اول معراج است) سير داد...»(1)

مطابق پاره اي از شواهد و قراين، پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام مراجعت از معراج نيز در خانه ي خديجه سلام الله عليها فرود آمد.

براي اينكه به مقام درخشان حضرت خديجه سلام الله عليها، در رابطه با مسأله ي معراج پيامبر صلي الله عليه و آله بيشتر پي ببريم نظر شما را به دو روايت زير جلب مي كنم:

1- سلام خدا بر خديجه سلام الله عليها

ابوسعيد خدري مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: وقتي كه در شب معراج، جبرئيل مرا به سوي آسمانها برد و سير داد، هنگام مراجعت به جبرئيل گفتم: «آيا حاجتي داري؟»

جبرئيل گفت: «حاجت من اين است كه سلام خدا و سلام مرا به خديجه سلام الله عليها برساني.»

پيامبر صلي الله عليه و آله وقتي كه به زمين رسيد، سلام خدا و جبرئيل را به خديجه سلام الله عليها ابلاغ كرد، خديجه سلام الله عليها گفت:

«ان الله هو السلام، و منه السلام، و اليه السلام، و علي جبرئيل السلام؛

همانا ذات پاك خدا سلام است، و از او است سلام، و سلام به سوي او باز گردد و بر جبرئيل سلام باد.»(2)

اين مطلب بيانگر اوج مقام حضرت خديجه سلام الله عليها در پيشگاه خدا است.

2- پيوند مقدس پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها پس از معراج

پيامبر صلي الله عليه و آله در ضمن بيان ماجراهاي معراج فرمود: هنگامي كه جبرئيل مرا به بهشت جاويد برد، ناگاه درختي از نور در آنجا مشاهده كرد، در كنار پايه ي آن درخت، دو فرشته را ديدم كه زيورهايي را مي آراستند، و جمع


1- - بحار، ج 18، ص 378- طبيعي است كه خديجه (سلام الله عليها) در اين هنگام يگانه كسي بوده كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را براي سفر به آسمانها، بدرقه نموده است.
2- كشف الغمه، ج 2، ص 133- بحار، ج 16، ص 7، ج 18، ص 385.

ص:112

مي كردند، به جبرئيل گفتم: اين درخت از آن كيست؟ گفت: «از آن برادرت علي عليه السلام است، و اين دو فرشته تا روز قيامت آن زيورها را براي علي عليه السلام جمع كرده و مي پيچيند.»

از آنجا گذشتم، ناگاه به درختي رسيدم، از آن درخت خوشه ي خرماي لطيف ديدم كه نرمتر از روغن، و خوشبوتر از مشك، و شيرينتر از عسل بود، يك عدد خرما از آن چيدم و خوردم، همان خرما، به صورت آبي در صلب من در آمد، پس از آنكه از معراج بازگشتم با همسرم خديجه سلام الله عليها هم بستر شدم، نور فاطمه سلام الله عليها از آن خرما، در رحم خديجه سلام الله عليها قرار گرفت.

«ففاطمة حوراء انسية، فاذا اشتقت الي الجنة شممت رائحة فاطمة سلام الله عليها؛ پس فاطمه بانوي بهشتي است كه به صورت انسان روي زمين درآمده، هرگاه مشتاق بهشت مي گردم بوي خوش وجود فاطمه سلام الله عليها را مي بويم.»(1)

نظير اين روايت، روايات ديگري نيز هست، كه در عنوان بعد خاطرنشان مي شود.

3- سرچشمه ي شگفت انگيز ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها از خديجه سلام الله عليها

يكي از ماجراهاي آموزنده و شگفت انگيز در زندگي درخشان حضرت خديجه سلام الله عليها ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها از او است، از اين رو كه خديجه سلام الله عليها لياقت آن را يافت تا فرزندي مانند حضرت زهرا سلام الله عليها كه بهترين زن دنيا و آخرت است، و مقام هيچ بانويي از آغاز آفرينش تا پايان آن به مقام او نمي رسد و از او تولد يافت، بانويي كه خداوند خطاب به پيامبرش فرمود:

«لولاك لما خلقت الافلاك ولولا علي لما خلقتك ولولا فاطمة لما خلقتكما؛ اگر تو نبودي موجودات را نمي آفريدم، و اگر علي عليه السلام نبود تو را نمي آفريدم، و اگر فاطمه سلام الله عليها نبود شما دو نفر (پيامبر و علي) را نمي آفريدم.»(2)

در مورد چگونگي انعقاد نور فاطمه سلام الله عليها در رحم خديجه سلام الله عليها و ماجراي ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها، امور و روايات اسلامي متعددي نقل شده كه هر كدام بيانگر بخشي از مقام ارجمند حضرت خديجه سلام الله عليها و حضرت زهرا سلام الله عليها است، براي روشن شدن مطلب، نظر شما را به ذكر چند روايت جلب مي كنيم:

1- در تفسير فرات از اميرمؤمنان علي عليه السلام نقل شده هنگامي كه اين آيه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل شد:


1- علل الشرايع، ص 72، نورالثقلين، ج 3، ص 119.
2- مستدرك السفينة البحار، ج 3، ص 335، و ج 8، ص 239.

ص:113

«طوبي لهم و حسن مآب؛ آنانكه داراي ايمان و كارهاي شايسته هستند، داراي پاكيزه ترين زندگي و بهترين سرانجام هستند.»(1)

يكي از اصحاب يعني مقداد به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كرد: «اي رسول خدا! منظور از «طوبي» چيست؟»

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «طوبي درختي است در بهشت كه اگر سواره اي با اسب راهوار، صد سال در سايه آن سير كند به آخر آن نمي رسد...»

سلمان مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها علاقه ي بسيار نشان مي داد، يكي از زنهاي پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كرد: «اي رسول خدا! چرا فاطمه سلام الله عليها را آنقدر دوست داري كه هيچيك از افراد خاندانت را آن گونه دوست نداري؟»

پيامبر صلي الله عليه و آله در پاسخ فرمود: هنگامي كه من در شب معراج به آسمانها سير داده شدم، جبرئيل مرا كنار درخت طوبي برد، ميوه اي از ميوه هاي آن درخت را چيد و به من داد، آن را خوردم، سپس دستش را بر ميان دو شانه ام كشيد، آنگاه فرمود: «اي محمد! خداوند متعال ولادت فاطمه سلام الله عليها از خديجه سلام الله عليهار ا به تو مژده مي دهد.»

وقتي كه از معراج به زمين بازگشتم، و با خديجه سلام الله عليها همبستر شدم، نور فاطمه سلام الله عليها در رحم خديجه سلام الله عليها قرار گرفت، از اين رو هرگاه مشتاق بهشت مي شوم، فاطمه سلام الله عليها را نزديك خود مي آورم و بوي بهشت را از او مي شنوم، او «حوراء انسيه؛ زن بهشتي به صورت انسان دنيا است.»(2)

2- در روايت ديگر آمده؛ امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فاطمه سلام الله عليها را بسيار مي بوسيد و مي بوييد، عايشه (يكي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله از علاقه ي شديد پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها ابراز ناراحتي مي كرد، وآن را براي خود ناگوار مي دانست، پيامبر صلي الله عليه و آله راز علاقه ي خود به فاطمه سلام الله عليها را براي عايشه چنين ترسيم فرمود: «اي عايشه! هنگامي كه در شب معراج مرا به آسمانها بردند، در آن جا وارد بهشت شدم، جبرئيل مرا كنار درخت طوبي برد، و از ميوه هاي آن درخت به من داد، از آنها خوردم، خداوند عصاره ي همان ميوه ها را در پشتم به آبي تبديل كرد، پس از بازگشت به زمين با همسرم خديجه سلام الله عليها هم بستر شدم، همان هنگام خديجه سلام الله عليها به وجود فاطمه سلام الله عليها باردار شد، از اين رو هرگز فاطمه را نبوسيده ام مگر اينكه بوي خوش درخت طوبي بهشت را از وجود او مي شنوم.»(3)


1- رعد / 29.
2- - تفسير فرات، ص 211، بحار، ج 8، ص 151.
3- - تفسير القمي، ص 341، نظير اين حديث در عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 116 آمده است، و در كتب اهل تسنن نيز نقل شده است (الميزان، ج 13، ص 23).

ص:114

3- امام باقر عليه السلام از جابر بن عبدالله انصاري نقل مي كند كه يكي از اصحاب از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيد: «شما چرا آن همه به حضرت زهرا سلام الله عليها علاقه نشان مي دهيد؟ و شيوه ي شما با او به گونه اي است كه با دختران ديگرت چنين نيست؟»

آن حضرت در پاسخ فرمود: جبرئيل نزد من آمد، و سيبي از سيب هاي بهشتي را به من داد، آن را خوردم، آب آن در صلب من قرار گرفت، در آن وقت با همسرم خديجه سلام الله عليها هم بستر شدم، نور فاطمه سلام الله عليها در رحم خديجه سلام الله عليها انعقاد يافت، و من اكنون بوي بهشت را از وجود فاطمه سلام الله عليها مي شنوم.(1) روايات ديگري نيز بيانگر اين مطلب است.(2)

4- عمار ياسر در ضمن گفتاري مي گويد روزي حضرت زهرا سلام الله عليها به علي عليه السلام گفت: «اي ابوالحسن! خداوند متعال نور مرا آفريد، نور من خدا را تسبيح مي كرد، سپس خداوند آن نور را در يكي از درختان بهشت به وديعه نهاد، آن درخت، درخشان شد، هنگامي كه پدرم رسول خدا صلي الله عليه و آله (در شب معراج) وارد بهشت گرديد، خداوند به او الهام كرد كه از ميوه ي آن درخت بچين، و آن را بخور، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمان خدا را انجام داد، خداوند نور مرا در صلب پدرم قرار داد، سپس خداوند آن را در رحم مادرم خديجه سلام الله عليها به وديعه نهاد، و خديجه سلام الله عليها مرا به دنيا آورد، و من از همان نور هستم، به آنچه از حوادث كه قبلا بوده و بعداً رخ خواهد داد، آگاهي دارم، اي ابوالحسن! مؤمن با نور خداوند متعال مي نگرد.»(3)

5- فضل بن شاذان از سلمان نقل مي كند كه گفت: به حضور فاطمه سلام الله عليها رفتم حسن و حسين عليهماالسلام پيش روي آن حضرت بازي مي كردند، با ديدار آنها بسيار خشنود شدم، اندكي بعد پيامبر صلي الله عليه و آله نزد فاطمه سلام الله عليها آمد، عرض كردم: «اي رسول خدا! از فضيلت اين خاندانت مطلبي بفرما تا بر دوستي ما نسبت به آنها بيفزايد.»

فرمود: اي سلمان! در شب معراج كه خداوند مرا به سوي آسمان سير داد، ناگاه جبرئيل را در آسمانها و در بهشت يافتم، هنگامي كه مشغول ديدار از قصرها و باغهاي بهشت بودم، ناگهان بوي بسيار خوشي را استشمام كردم، كه شگفت زده شدم، به جبرئيل گفتم: «اي حبيب من! اين بوي خوشي كه بر همه ي بوهاي معطر بهشت چيره شده چيست؟» جبرئيل گفت: «اي محمد! اين بوي خوش از سيبي است كه سيصد هزار سال است خداوند آن را با دست قدرتش آفريده، نمي دانم كه هدف خداوند از آفرينش اين سيب چيست؟»

در اين هنگام فرشتگاني را ديدم كه همان سيب را نزد من آوردند و گفتند: «اي محمد! پروردگار ما «سلام» است، و به تو سلام مي رساند و اين سيب را به تو هديه مي دهد.»


1- حضرت خديجه اسطوره ايثارو مقاومت، ص 222.
2- - در اين باره به بحار، ج 43، ص 2 تا 6 مراجعه كنيد.
3- بحار، ج 43، ص 8.

ص:115

رسول خدا صلي الله عليه و آله مي فرمايد: من آن سيب را گرفتم، و در زير پر جبرئيل گذاشتم، وقتي كه جبرئيل به زمين فرود آمد، من آن سيب را برداشتم و خوردم، آب آن در پشت من جمع شد، با حضرت خديجه سلام الله عليها هم بستر شدم، او از همان آب سيب، به وجود فاطمه سلام الله عليها باردار شد، خداوند به من وحي كرد كه حوريه بهشتي به صورت انسان به تو عنايت مي شود... اين حوريه همان فاطمه سلام الله عليها بود.(1)

اسلام و نماز خديجه سلام الله عليها در سالهاي سخت آغاز بعثت

اميرمؤمنان علي عليه السلام در سخني كه در نهج البلاغه آمده چنين مي فرمايد:

«و لقد كان يجاور كل سنة بحراء، فاراه و لا يراه غيري، و لم يجمع بيت واحد يومئذ في الاسلام غير رسول الله صلي الله عليه و آله و خديجة و انا ثالثهما، اَري نور الوحي و الرسالة و اشم ريح النبوة؛

پيامبر صلي الله عليه و آله مدتي از سال، مجاور كوه حرا مي شد، (و در غار حرا مشغول عبادت مي گرديد) تنها من او را مشاهده مي كردم. و غير از من كسي او را نمي ديد، در آن روز غير از خانه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله خانه اي كه اسلام در آن راه يافته باشد، وجود نداشت. تنها خانه ي آن حضرت بود كه او و خديجه سلام الله عليها و من نفر سوم آنها، اسلام را پذيرفته بوديم.»(2)

اين مطلب را روايات متعدد، تأييد مي كنند، از جمله:

1- اميرمؤمنان علي عليه السلام در پاسخ به سؤال مردي يهودي، فرمود: «من نخستين شخصي بودم كه اسلام را پذيرفتم، و سه سال از اين ماجرا گذشت، در اين سه سال هيچكس جز من و خديجه سلام الله عليها خدايش رحمتش كند، نبود كه نماز بخواند و به پيامبر صلي الله عليه و آله و آنچه بر او نازل شده گواهي دهد.»(3)

2- اسد بن عبدالله بجلي از يحيي و او از پدرش عُفيف بن قيس كِندي روايت مي كند(4)

كه گفت: در زمان جاهليت [آغاز بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم] به مكه رفتم، مي خواستم براي خانواده ام از عطريات و لباسهاي مكه خريداري كنم، نزد عباس (عموي پيامبر) رفتم و او تجارت مي كرد، نزد او نشستم، به كعبه نگاه مي كردم، و در حالي كه نزديك غروب بود، ناگاه ديدم جواني كنار كعبه آمد و چشم به آسمان دوخت، سپس به سوي قبله ايستاد، پس از اندكي پسري (حدود ده ساله) آمد و در طرف راست او ايستاد، پس از اندكي بانويي آمد و در پشت آن دو ايستاد، آن جوان و آن نوجوان و آن زن هر سه با هم (مشغول نماز شدند و) به ركوع و سجود رفتند.

به عباس گفتم: امر عجيب و عظيمي مي بينم، اين چيست؟


1- بحار، ج 36، ص 361.
2- - نهج البلاغه، خطبه 192 (خطبه قاصعه).
3- بحار، ج 1، ص 2.
4- اين روايت معروف به روايت «عفيف» از روايات مشهور و متواتر است.

ص:116

عباس گفت: آري امري است عظيم، آيا مي داني اين جوان كيست؟

گفتم: نه.

گفت: اين محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله برادرزاده ي من است، آيا مي داني آن نوجوان كيست؟ او علي برادرزاده ي ديگر من (پسر ابوطالب) است، آيا مي داني اين زن كيست؟ اين خديجه سلام الله عليها دختر خويلد همسر حضرت محمد صلي الله عليه و آله است، برادرزاده ام محمد صلي الله عليه و آله به من خبر داده است كه پروردگار او، خداوند آسمان و زمين، او را بر اين ديني كه دارد فرمان داده است.

«ولا والله ما علي الارض كلها احد علي هذا الدين غير هؤلاء الثلاثة؛

سوگند به خدا بر سراسر زمين، جز اين سه تن كسي ديگر بر اين دين نمي باشند.»(1)

3- در روايت ديگر همين ماجرا با اندكي تفاوت از عبدالله بن مسعود نقل شده كه ذكر آن در اينجا جالب است، او مي گويد: نخستين چيزي كه از اسلام و رسول خدا صلي الله عليه و آله دانستم اين بود كه با عموهايم و گروهي از قبيله ام وارد مكه شديم، و در نظر داشتيم عطري خريداري كنيم، ما را به عباس بن عبدالمطلب (كه عطر مي فروخت) راهنمايي كردند، نزد او رفتيم، او بر بالاي چاه زمزم كنار كعبه نشسته بود، در اين هنگام كه ما در نزد او نشسته بوديم، ناگاه مردي كه دو جامه سفيد (مانند احرام) در تن داشت و گيسوان و ريش پر و دندانهاي سفيد و درخشان و... داشت و چهره ي زيبايش همچون ماه تابان مي درخشيد از باب الصفا (در ناحيه ي صفا و مروه) وارد مسجدالحرام شد، در طرف راستش نوجواني زيباروي ديدم، و پشت سر آنها بانويي كه داراي پوشش بود حركت مي كرد، آنها كنار حجرالاسود رفتند، نخست آن مرد بر حجرالاسود دست كشيد، سپس آن نوجوان و پس از او آن بانو، حجرالاسود را استلام كردند، سپس هر سه نفر به طواف كعبه پرداختند و هفت بار آن را طواف كردند، آنگاه كنار حجر (اسماعيل) آمدند سه نفري نماز جماعت خواندند و آن مرد جلو ايستاده بود، آن نوجوان در جانب راست او قرار داشت، و آن بانو پشت سر آنها بود. آن نوجوان در جانب راست او قرار داشت، و آن بانو پشت سر آنها بود. آن مرد هنگام تكبير دستهايش را تا محاذي گوشش بلند مي كرد، تا به قنوت نماز رسيدند، قنوت را طولاني نمودند تا اينكه نماز به پايان رسيد.

من كه چنين چيزي نديده بودم، چنان منظره اي را نامأنوس و عجيب شمردم، با همراهان نزد عباس آمديم و گفتيم: «اي عباس! چنين ديني را در مكه نمي شناختيم، اين دين چيست؟»

عباس گفت: اين مرد برادرزاده ام محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله است، و آن نوجوان برادرزاده ي ديگرم علي بن ابيطالب عليه السلام است، و آن بانو، همسر محمد صلي الله عليه و آله خديجه سلام الله عليها دختر خويلد است.


1- الغدير، ج 3، ص 226، به نقل از مدارك متعدد اهل تسنن، از جمله تاريخ طبري، ج 2، ص 21، و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 13، ص 226، قابل توجه اينكه: ابن ابي الحديد، در شرح نهج البلاغه خود (ج 13، ص 208) مي نويسد: ابوطالب گفت: «ما اعلم علي الارض كلها احد أعلي هذا الدين غير هؤلاء الثلاثة؛ سوگند به خدا در همه ي زمين احدي را نمي شناسم كه جز اين سه نفر داراي اين دين (اسلام) باشند.»

ص:117

«والله ما علي وجه الأرض احد يدين بهذا الدين الا هؤلاء الثلاثة؛

سوگند به خدا در سراسر زمين هيچ كس- جز اين سه نفر- نيست كه اعتقاد به اين دين دارند.»(1)

4- در روايت ديگر از عبدالله بن عباس نقل شده: پيامبر صلي الله عليه و آله با خديجه سلام الله عليها نماز مي خواندند، حضرت علي عليه السلام نزد آنها آمد، و عرض كرد: «اي محمد! اين چيست؟»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «اين (برنامه اي از برنامه هاي) دين اسلام است.»

حضرت علي عليه السلام آن حضرت را تصديق كرد، و به آنها ملحق شد، تا اينكه موضوع نماز آنها فاش شد، و مشركان با خبر شدند و گفتند: «محمد صلي الله عليه و آله مجنون شده است.» در اين هنگام سوره ي قلم (شصت و هشتمين سوره ي قرآن) نازل شد كه در آيه دوم آن آمده:

«ما انت بنعمة ربك بمجنون؛

تو به نعمت پروردگارت مجنون نيستي.»(2)

البته روايات متعددي نيز وجود دارد كه علي عليه السلام نخستين كسي بود كه با پيامبر صلي الله عليه و آله نماز خواند.(3)

مسلمان شدن ورقة بن نوفل

در مورد عاقبت كار ورقة بن نوفل پسر عموي خديجه سلام الله عليها كه موجب راهنماييهاي نيك براي حضرت خديجه سلام الله عليها شد، دو گونه روايت نقل شده كه نظر شما را به هر دو جلب مي كنيم:

1- ورقة بن نوفل پير سالخورده و نابينا شده بود، روزي خديجه سلام الله عليها با رسول خدا صلي الله عليه و آله با هم نزد ورقه آمدند، خديجه سلام الله عليها به او گفت: «اي پسر عمو! سخن برادرزاده ات حضرت محمد صلي الله عليه و آله را بشنو.»

ورقه به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كرد: «اي برادرزاده چه ديده اي؟»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: جبرئيل بر من نازل شد، و وحي الهي را به من رساند.


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 225 و 226.
2- - بحار، ج 38، ص 202.
3- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 147.

ص:118

ورقه گفت: جبرئيل همان ناموس اكبر است كه خداوند او را بر موسي عليه السلام و عيسي عليه السلام نازل كرد، اي كاش من چون تنه ي درخت نخل، جوان و نيرومند و استوار بودم، تا در آن هنگام كه قومت تو را از اين شهر اخراج مي كنند به ياري و دفاع كامل از تو مي پرداختم.

پيامبر: آيا آنها مرا از شهر اخراج مي كنند؟

ورقه: آري. هر شخصي مانند تو با برنامه هاي الهي بر قومش وارد شد، او را اخراج كردند، اگر من عصر ابلاغ رسالت تو را درك كنم، از حريم تو دفاع كنم و با تمام وجود تو را ياري نمايم.

ولي قبل از آنكه ورقه آشكارا به پذيرش اسلام توفيق يابد از دنيا رفت.(1)

و اين مطلب را تأييد مي كند روايتي كه نقل شده، و در آن روايت آمده: پيامبر صلي الله عليه و آله از خديجه سلام الله عليها پرسيد: «كار ورقه در رابطه با اسلام به كجا كشيد؟»

خديجه سلام الله عليها عرض كرد: «او تو را تصديق كرد، ولي اجلش مهلت نداد، قبل از آنكه اظهار اسلام كند، از دنيا رفت.»

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «او را در عالم خواب ديدم، پيراهن سفيد بر تن داشت، اگر او اهل دوزخ بود، جامه ي ديگر به او مي پوشاندند.»

علامه مجلسي پس از نقل اين روايت مي گويد: «تعبير كنندگان خواب گويند: پيراهن در عالم خواب، كنايه از دين است، و سفيدي آن كنايه از پاكي دين او از فساد و انحرافات مي باشد.»(2)

2- پيامبر صلي الله عليه و آله جبرئيل را در غار حرا به صورت خودش همراه ميكائيل همراه فرشتگان بسيار ديد. آنها يك كرسي (چهار پايه ي) بهشتي آورده بودند، به پيامبر صلي الله عليه و آله پرچم حمد را دادند و تاج نبوت را بر سرش نهادند، به او گفتند: بر بالاي كرسي برو، و خدا را حمد و سپاس بگو. پيامبر صلي الله عليه و آله چنين كرد... رسول خدا صلي الله عليه و آله هنگامي كه از بالاي كوه حرا به پايين مي آمد، و به سوي خانه رهسپار بود، در مسير راه هر سنگ و درخت... در برابرش تعظيم كردند و مي گفتند: «سلام بر تو اي رسول خدا!»

آن حضرت جبرئيل را به صورتي ديد كه پاهايش بر زمين و سرش در آسمان بود، و بال و پرش سراسر مشرق و مغرب را فرا گرفته، و بين دو چشمش اين جمله ها نوشته شده بود:

«لا اله الا الله، محمد رسول الله.»


1- بحار ج 18، ص 228.
2- بحار، ج 6، ص 227.

ص:119

پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: «تو كيستي، خدا تو را رحمت كند، من هرگز در ميان مخلوقات شخصي را به عظمت تو، و به زيبايي صورت همچون چهره تو نديده ام؟»

آن فرشته ي عظيم گفت: «من جبرئيل روح امين هستم كه بر همه ي پيامبران و رسول خدا نازل مي شوم.»

رسول خدا صلي الله عليه و آله وقتي به خانه آمد، اين ماجراي عجيب را براي خديجه سلام الله عليها تعريف كرد.

خديجه سلام الله عليها نزد پسر عمويش ورقه رفت، همين ماجرا را شرح داد.

ورقه گفت: «بر تو مژده باد كه اين فرشته همان ناموس اكبر است، آنگاه اين اشعار را سرود و خواند:

«ان ابن عبدالله احمد مرسلالي كل من ضمت عليه الاباطح

و ظني به ان سوف يبعث صادقاكما ارسل العبدان نوح و صالح

و موسي و ابراهيم حتي يري لهبهاء و منشور من الذكر واضح؛

احمد فرزند عبدالله از رسولان است كه از طرف خدا به سوي همه ي مردم ابطح و اطراف آن فرستاده شده است.

و اين باور من است كه پيامبري او به زودي با كمال راستي و استواري آشكار شود، همان گونه كه خداوند بنده اش نوح و صالح عليهماالسلام را به عنوان رسالت به ميان مردم، فرستاد و همچنين مانند موسي و ابراهيم عليهماالسلام است، و مقام ارجمندش با برنامه ها و كتاب آسماني روشنش، در همه جا ظهور مي يابد.»(1)

ورقه اطمينان و باور يافت كه محمد صلي الله عليه و آله به مقام رسالت رسيده است، تا اينكه يك روز بعد از اين واقعه، هنگام طواف كعبه، به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيد و اسلام و ايمان خود را چنين آشكار نمود و خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله گفت:

«سوگند به خدا تو پيامبر اين امت هستي، و به زودي به جهاد و مبارزه با مشركان مأمور مي گردي، اي كاش عمرم كفاف دهد تا در ركاب تو با دشمنانت جنگ كنم.»


1- در روايت ديگر نظير اين مطلب آمده، و در قسمت آخر آن نقل شده: ورقه برخاست و سر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را بوسيد، سپس گفت: «مژده باد به تو، تو همان پيامبري هستي كه موسي و عيسي (عليهماالسلام) به آمدن او بشارت دادند، و تو پيامبر مرسل هستي، و به زودي از سوي خدا به فرمان جهاد مأمور مي گردي، آنگاه به خديجه (سلام الله عليها) رو كرد و اشعاري سرود و خواند كه ترجمه اش چنين است: «اي خديجه! با ثبوت اين نشانه ها، او حق است و احمد مرسل مي باشد، جبرئيل و ميكائيل با ابلاغ وحي الهي به او موجب شرح صدر او شوند، هر كس كه به او ايمان آورد، بر اوج عزت دست يابد و رستگار شود، و آن كس كه از راه او منحرف گردد، تيره بخت و گمراه خواهد بود، و مردم در رابطه با او دو گروه هستند، يك گروه بر اثر پيوستن به او در بهشتند، گروه ديگر در اثر انحراف از او، دچار بندهاي سخت دوزخ مي باشند. (بحار، ج 18، ص 195.)

ص:120

سپس به پيش آمد سر پيامبر صلي الله عليه و آله را بوسيد و مسلمان گرديد، او در اين هنگام پير نابينا شده بود، پس از چند روز از دنيا رفت، او با اينكه از علماي مسيحي بود در پذيرش اسلام، از همه مردم مكه- جز چند نفر- پيشي گرفت، و پيامبر صلي الله عليه و آله در شأن او چنين فرمود:

«لقد رأيت القس في الجنة، عليه ثياث خضر، لأنه آمن بي، و صدقني؛

من كشيش (ورقه) را در بهشت ديدم كه جامه سبز بهشتي بر تن داشت، زيرا او به من ايمان آورد، و رسالت مرا تصديق نمود.»(1)

ايثار و مقاومت پر صلابت خديجه سلام الله عليها در پاسداري از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم

محققان اسلام در شأن خديجه سلام الله عليها چنين گفته اند:

«و كانت خديجة وزيرة صدق علي الاسلام، و كان رسول الله يسكن اليها؛ خديجه سلام الله عليها وزير راستين اسلام بود، و رسول خدا صلي الله عليه و آله به وسيله ي (ياري ها و حمايت ها و محبت هاي) او آرامش مي يافت، و تسلي خاطر پيدا مي كرد.»(2)

اگر مي خواهيد به اوج ايثار سخاوتمندانه و مخلصانه ي حضرت خديجه سلام الله عليها، و اوج مقاومت، پشتكار، تحمل، پايايي و پويايي خديجه سلام الله عليها پي ببريد به ماجراي عجيب زير توجه كنيد:

در سال ششم يا پنجم بعثت پس از نزول آيه ي 94 و 95 سوره ي حجر در مورد آشكار نمودن اسلام.(3)

رسول خدا صلي الله عليه و آله در موسم حج بر بالاي كوه صفا آمد. با نداي بلند سه بار فرمود:

«يا ايها الناس اني رسول الله رب العالمين؛

اي مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانيان هستم.»

مردم به سوي آن حضرت چشم دوختند.

سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله بر بالاي كوه مروه آمد و دستش را بر گوشش نهاد و سه بار با صداي بلند فرمود:

«يا ايها الناس اني رسول الله؛ اي مردم! من رسول خدا هستم.»


1- رياحين الشريعه، ج 2، ص 258 و 259.
2- - بحار، ج 16، ص 11.
3- -«فاصدع بما تؤمروا اعرض عن المشركين؛ آنچه را مأمور هستي آشكارا بيان كن، و به (كارشكني) مشركان اعتنا نكن.» مشهور اين است كه اين آيه در آغاز سال چهار بعثت نازل شد.

ص:121

در اين هنگام بت پرستان با چهره ي خشم آلود، به او چشم دوختند، ابوجهل آن چنان سنگ به سوي آن حضرت انداخت، كه بين دو چشمانش شكافته شد، ساير مشركان نيز به دنبال ابوجهل، آن حضرت را سنگباران نمودند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله به سرعت به طرف كوه شتافت، و بر فراز آن رفت، و در آنجا به سنگي تكيه كرد، مشركان همچنان در جستجوي آن حضرت، به هر سو مي دويدند.

در اين هنگام مردي نزد حضرت علي عليه السلام ]كه در آن هنگام حدود سيزده سال داشت[ آمد و گفت: «محمد صلي الله عليه و آله كشته شد.»

حضرت علي عليه السلام سراسيمه به سوي خانه خديجه سلام الله عليها دويد، و در را كوبيد، خديجه سلام الله عليها پشت در آمد و فرمود: كيست؟

علي عليه السلام: من هستم.

خديجه: محمد صلي الله عليه و آله كجاست؟

علي: خبر ندارم، ولي اطلاع يافتم كه مشركان او را سنگباران كردند.

اينك نمي دانم كه او زنده است يا كشته شده است؟ مقداري آب و غذاي «حيس» (كه يك نوع حلوا بود و از خرما و روغن و آرد درست مي شد) به من بده و با من بيا تا به جستجوي او بپردازيم، كه اكنون او تشنه و گرسنه است.

خديجه سلام الله عليها با برداشتن غذا و آب، از خانه بيرون آمد، و همراه علي عليه السلام به طرف كوه حركت نمودند، تا به كوه رسيدند، حضرت علي عليه السلام به خديجه سلام الله عليها فرمود: تو به طرف دره كوه برو، و من به بالاي كوه مي روم.

علي عليه السلام فرياد مي زد: «اي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم! جانم به فدايت كجا هستي؟ و در كدام گوشه افتاده اي؟»

حضرت خديجه سلام الله عليها با آهي جانكاه گفت:

«من احس لي النبي المصطفي؟ من احس لي الربيع المرتضي؟ من احس لي المطرود في الله؟ من احس لي اباالقاسم؛

چه كسي از پيامبر برگزيده براي من خبر مي آورد؟ چه كسي از بهار پسنديده ي به من اطلاع مي دهد؟ چه كسي از آن شخص كه در راه خدا رانده شده مرا آگاه مي كند؟ چه كسي از ابوالقاسم مرا با خبر مي نمايد؟!»

در اين هنگام جبرئيل بر پيامبر صلي الله عليه و آله نازل شد، وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و آله او را ديد اشك در چشمانش سرازير شد و فرمود: «مي بيني كه قوم من با من چه كردند؟ مرا تكذيب كردند و از جامعه راندند، به من حمله نمودند.»

ص:122

جبرئيل عرض كرد: «اي محمد! دستت را به من بده.» آنگاه جبرئيل دست آن حضرت را گرفت و او را بر بالاي كوه نشاند، و فرش مخملي بهشتي از زير پرش بيرون آورد، و آن را بر زمين كوه گسترانيد، و پيامبر صلي الله عليه و آله را روي آن نشانيد، و آنگاه فرشتگان مقرب هر كدام پس از ديگري به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و از او اجازه خواستند، تا مشركان را نابود و هلاك كنند، ولي پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «من به عنوان عذاب رساني مبعوث نشده ام، بلكه به عنوان رحمت براي جهانيان برانگيخته شده ام:

«دعوني و قومي فانه لا يعلمون؛ من و قومم را به خود واگذاريد، آنها ناآگاه هستند.»

در اين هنگام جبرئيل به حضرت خديجه سلام الله عليها نگاه كرد كه در وادي كوه در جستجوي گمشده ي خود بود، به رسول خدا عرض كرد: «آيا به خديجه سلام الله عليها نمي نگري كه فرشتگان آسمان از گريه ي او گريستند، او را به سوي خود بخوان، و سلام مرا به او برسان، و به او بگو خداوند به تو سلام مي رساند، و او را مژده بده كه در بهشت داراي خانه اي كه از يك قطعه ي بلورين ساخته شده و آراسته به طلا است، مي باشد، كه در آن هيچگونه رنج و نگراني نيست.(1)

آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله چشمش به خديجه سلام الله عليها افتاد و او را فراخواند، در حالي كه از صورت پيامبر صلي الله عليه و آله قطره هاي خون (بر اثر شكاف بين دو چشمش كه از ناحيه ي سنگ زدن ابوجهل پيدا شده بود) به سوي زمين سرازير بود، و او آن خون ها را پاك مي كرد.

خديجه سلام الله عليها وقتي كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله نزديك شد و چهره خونين او را ديد، با آهي جانكاه گفت: «پدر و مادرم به فدايت بگذار قطرات خون چهره ات بر زمين بريزد.»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «مي ترسم پروردگار زمين بر اهل زمين غضب كند.»

آن روز به شب رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله از تاريكي شب استفاده كرده و همراه علي عليه السلام و خديجه سلام الله عليها به خانه بازگشتند.

خديجه سلام الله عليها به خانه ي خود، آن حضرت را در حجره اي كه ديوارهايش با سنگ ساخته شده بود، جاي داد، و سقف آن را با تخته سنگهايي پوشانيد و در روبروي آن حضرت ايستاد و او را به وسيله ي جامه اش پنهان كرد، مشركان آمدند و به سوي جايگاه پيامبر صلي الله عليه و آله سنگ مي انداختند، و از هر سو سنگ مي باريد، ديوارها و سقف سنگي جايگاه، همچون سپر، از نفوذ سنگها جلوگيري مي نمودند، و آن سنگهايي كه از طرف روبرو افكنده مي شد، خديجه سلام الله عليها خود را سپر آن سنگها قرار مي داد تا به بدن نازنين پيامبر صلي الله عليه و آله اصابت نكنند، و در اين هنگام خديجه سلام الله عليها فرياد مي زد: «اي گروه قريش! آيا زن آزاد را در خانه ي خود سنگباران مي كنيد؟»


1- طبق روايت ديگر، جبرئيل گفت: «اين خديجه (سلام الله عليها) است كه همراهش ظرف غذا كه آن را پوشيده مي آورد، وقتي كه آمد از طرف خدا و من به او سلام برسان..» (بحار، ج 16، ص 8).

ص:123

وقتي كه مشركان اين ندا را شنيدند، منصرف شدند و از آنجا رفتند. بامداد روز بعد رسول خدا صلي الله عليه و آله از خانه خارج شد، و كنار كعبه رفت و در آنجا به نماز ايستاد، و به راز و نياز با خدا پرداخت.(1)

حضرت خديجه سلام الله عليها سه سال در محاصره ي شديد اقتصادي

يكي از ماجراهاي بسيار جانسوزي كه در سال شش (يا هفت) تا ده بعثت، يعني در طول حدود سه سال و به قولي چهار سال رخ داد، محاصره ي شديد اقتصادي پيامبر صلي الله عليه و آله و مدافعانش (كه چهل نفر بودند) در شعب ابيطالب بود، آنها جز در چهار ماه حرام در سال، در آن دره، محصور بودند، گرماي داغ تابستان در آن بيابان خشك بي آب و علف بدون هر گونه وسايل، وگرسنگي شديد، و تشنگي طاقت فرسا را تحمل كردند، حضرت خديجه سلام الله عليها يك بانويي كه 63 تا 65 سال از عمرش گذشته، در چنين محاصره اي قرار گرفت، بيشتر اموالش در اين سه يا چهارسال مصرف شد، و وقتي از محاصره آزاد گرديد، بر اثر آن رنج ها و شكنجه هاي سخت، دو ماه بعد، از دنيا رفت، و در حقيقت به شهادت رسيد، براي روشن شدن مطلب، نظر شما را به حديث محاصره جلب مي كنم:

مشركان هر نقشه اي كه براي جلوگيري از گسترش اسلام كشيدند، بي نتيجه ماند، و هر روز شاهد پيشرفت سريع و عجيب اسلام بودند، آنها براي يك تصميم قاطع و شديد براي براندازي اسلام مجلسي تشكيل دادند در آن مجلس پس از گفتگوي بسيار، رأي گرفتند كه محمد صلي الله عليه و آله و مدافعان او را در محاصره سخت اقتصادي قرار دهند.

بيشتر خانه هاي بني هاشم در شعب (دره كنار كوه ابوقبيس) بود كه آن را شعب بني هاشم و شعب ابيطالب مي گفتند.(2)

در آن مجلس قطعنامه و پيماني تنظيم كردند مبني بر اينكه هيچ كس حق ندارد با بني هاشم ارتباط داشته باشد، و تماس با آنها ممنوع است.

براي اعتبار دادن به اين قطعنامه، هشتاد نفر پاي آن را امضا كردند و سپس آن را در پارچه اي پيچيدند و داخل كعبه آويزان نمودند، و به ابوطالب گفتند: «حتما بايد اين قطعنامه اجرا شود، مگر اينكه برادرزاده ات از آيين خود اظهار پشيماني كند!»(3)

در ورق ديگر تاريخ و روايات در مورد شدت رنجهاي محاصره مي خوانيم:

محاصره در آغاز محرم سال هفتم بعثت شروع شد و سه سال يا چهار سال ادامه يافت، در اين مدت بر بني هاشم و زنان و كودكان آنها بسيار سخت گذشت، گاهي مخفيانه، بعضي به آنها غذا مي رساندند....


1- - حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 157-160؛ بحار، ج 8، ص 241 و 243.
2- اين شعب دره اي است كه در پشت كوه ابوقبيس قرار گرفته، و اكنون به نام شعب علي (عليه السلام) معروف است.
3- بحار، ج 19، ص 2.

ص:124

يكي از امور مهم در ماجراي محاصره اين بود، كه ابوطالب پدر بزرگوار علي عليه السلام شب و روز در فكر نگهباني پيامبر صلي الله عليه و آله بود، شبها مكرر بستر او را عوض مي كرد و غالبا فرزندش علي عليه السلام را در بستر او مي خوابانيد، و او را در جاي ديگر، تا مبادا بستر آن حضرت شناخته گردد و مشركان با مكر و نيرنگ به آن حضرت، آسيب برسانند، يا از بالاي كوه ابوقبيس به سوي بستر او، سنگ پرتاب كنند.

حضرت علي عليه السلام با كمال شهامت و خلوص در بستر پيامبر صلي الله عليه و آله مي خوابيد، و جان خود را فداي آن حضرت مي كرد.(1)

ابن ابي الحديد در اين باره مي نويسد: «ابوطالب غالبا در مورد شبيخون دشمن و آسيب رساني شبانه به پيامبر صلي الله عليه و آله در هراس بود، شب از خواب بر مي خاست و پسرش علي عليه السلام را در بستر پيامبر صلي الله عليه و آله مي خوابانيد.»(2)

ماجراي محاصره در شعب ابيطالب، آن هم بيش از سه سال، در دره اي سوزان، بدون وسيله، بسيار طاقت فرسا بود، براي درك اين مطلب به روايت زير توجه كنيد:

در آن دره سوزان، فشار گرسنگي به حدي رسيد كه سعد وقاص مي گويد: «شبي از دره بيرون آمدم در حالي كه از شدت گرسنگي، تمام نيرويم را از دست داده بودم، ناگهان پوست خشكيده ي شتري را ديدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و كوبيدم و با آب مختصري خمير كردم و خوردم و از اين طريق سه روز به سر بردم.»(3)

آري حضرت خديجه سلام الله عليها، ابوطالب و پسرش علي عليه السلام به خاطر حمايت از پيامبر صلي الله عليه و آله در چنين فشاري قرار گرفتند، ولي دست از حمايت او برنداشتند، آيا عاملي جز «ايمان و اخلاص» مي توانست، آنها را اين گونه پايدار نگهدارد؟

در چنين شرايطي جان علي عليه السلام بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و خديجه سلام الله عليها از همه بيشتر در خطر بود، زيرا علي عليه السلام براي حفظ پيامبر صلي الله عليه و آله در بستر آن حضرت مي خوابيد، هر لحظه احتمال مي رفت كه از بالا و كمرگاه كوه ابوقبيس، سنگ بزرگي به سوي آن بستر پرتاب گردد، و يا با شبيخون جلادان مشرك، به آن بستر هجوم برده شود، از اين رو شبي علي عليه السلام به پدرش گفت:

«اني مقتول؛ من كشته شدني هستم.»(4)

داغي سوزان و گرسنگي و فشارهاي محاصره به قدري تكان دهنده بود كه صداي گريه كودكان بني هاشم، از پشت كوه ابوقبيس تا كنار كعبه به گوش طواف كنندگان مي رسيد.


1- بحار، ج 35، ص 93؛ الائمة الاثني عشر (هاشم معروف)، ج، ص 161 و 162.
2- همان مدرك
3- سيره ابن هشام، ج 1، ص 379؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 79.
4- بحار، ج 35، ص 93؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 64.

ص:125

آري خديجه سلام الله عليها يك بانويي كه بيش از شصت سال از عمرش گذشته بود، سه يا چهار سال در چنين شرايطي قرار گرفت.

آري، سختي محاصره به جايي رسيد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و ابوطالب و خديجه سلام الله عليها آنچه را از اندوخته هاي مالي از اموال خديجه سلام الله عليها و ابوطالب داشتند به مصرف رساندند، و اگر مخفيانه به آنها غذا نمي رسيد، از شدت گرسنگي از برگ گياهان استفاده مي كردند. راههايي كه به شعب منتهي مي شد، به شدت تحت كنترل و سانسور جلادان قريش بود، اين وضع رقت بار همچنان ادامه داشت، تنها در ماههاي حرام (ذيقعده، ذيحجه، محرم و رجب) ابوطالب و پيامبر صلي الله عليه و آله و همراهان از آزادي استفاده كرده و در موسم عمره و حج به تبليغ اسلام مي پرداختند، نقش عمده ي پاسداري از پيامبر و جبهه گيري با قريش در دست ابوطالب پدر بزرگوار علي عليه السلام بود. اوج فداكاري ابوطالب در حفظ پيامبر صلي الله عليه و آله به جايي رسيد كه براي حفظ پيامبر صلي الله عليه و آله از توطئه و دسيسه ي دشمن، شبها در شعب، همچون يك نگهبان بيدار و هوشيار خواب را بر خود حرام كرده بود.

بنت الشاطي دانشمند معروف عرب مي نويسد:

«خديجه سلام الله عليها در سنيني نبود كه تحمل رنج و سختي بر او آسان باشد، و از كساني نبود كه در جريان زندگي با تنگي معيشت، محروميتها و تلخ كامي ها بار آمده و خوگرفته باشد، اما او در عين حال با وجود كهولت و سالخوردگي سختي هايي را كه در اثر محاصره در شعب ابيطالب از طرف قريش بر او تحميل شد، تا سر حد مرگ تحمل كرد.»(1)

آزادي معجزآساي بني هاشم از محاصره

حدود سه يا چهار سال از اين جريان گذشت تا اينكه خداوند پيامبرش را تنها نگذاشت، به او وحي كرد كه موريانه رفته و در ميان كعبه قطعنامه ي قريش را نابود كرده و فقط اسم خدا را كه در آن نوشته بودند «باسمك اللهم» باقي مانده است.

پيامبر صلي الله عليه و آله اين خبر را به ابوطالب فرمود، ابوطالب از اين خبر بسيار خوشحال شد، تصميم گرفت از همين راه وارد شود، و قطعنامه ي قريش را لغو كند. با اين نيت به طرف مسجدالحرام حركت كرد، طايفه ي قريش كه در اطراف كعبه اجتماع كرده بودند، با ديدن ابوطالب فكر كردند كه او از فشار و سختي به تنگ آمده و براي صلح و تسليم نمودن محمد صلي الله عليه و آله به سوي آنها مي رود، بر خلاف هميشه مقدم او را گرامي داشتند و منتظر بودند ببينند ابوطالب چه مي گويد؟ ناگهان ديدند ابوطالب ماجراي عجيب قطعنامه را به ميان كشيد، آنها از اين خبر غيبي به وحشت افتادند.

خبر اين معجزه ي عجيب به قدري مشركان را تحت تأثير قرار داد كه گفتند: «اگر اين خبر راست باشد، شما را از محاصره آزاد مي كنيم.»


1- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 181.

ص:126

ابوطالب گفت: «اگر اين خبر دروغ باشد، محمد صلي الله عليه و آله را تسليم مي كنم.

چند نفر برخاستند و قطعنامه را از كعبه پايين آوردند، وقتي باز كردند ديدند همه ي نوشته ها را موريانه خورده و تنها آنجا كه اسم خدا نوشته شده بود نابود نشده، تا همين عبرتي براي آنها باشد.

عده اي با ديدن اين معجزه ايمان آوردند ولي اكثر آنها نه تنها به برنامه ي هميشگي خود ادامه دادند بلكه بر لجاجت خود افزودند و گفتند: «اين واقعه از سحر، سرچشمه گرفته است.»

ولي ابوطالب از همين راه اتحاد و تصميم قاطع آنها را مبني بر ادامه ي محاصره به هم زد، به طوري كه جبهه گيري آنها، به حالت بي تفاوتي تبديل شد، در نتيجه بني هاشم و ابوطالب و پيامبر صلي الله عليه و آله و خديجه سلام الله عليها از محاصره آزاد شدند. ابوطالب درباره ي اين حادثه ي بزرگ و عجيب اشعاري سرود.(1)

ناگفته نماند كه كودكان بني هاشم از جمله حضرت زهرا سلام الله عليها كه در آن وقت حدود سه تا شش سال داشت در ميان محاصره شدگان بودند.

محاصره به قدري شديد بود كه كودكان بني هاشم از شدت گرسنگي گريه مي كردند، و جيغ مي كشيدند.

روزي حكيم بن حزام برادرزاده ي خديجه سلام الله عليها شخصي را اجير كرد تا مقداري طعام به طور مخفيانه به شعب براي عمه اش خديجه سلام الله عليها ببرد، ابوجهل حكيم بن حزام را ديد و به او گفت: «سوگند به خدا تو را از رفتن به سوي شعب باز مي دارم تا در ميان قريش تو را رسوا سازم.»

ابوالبختري يكي از سران شرك، به ابوجهل گفت: «آيا او را از غذا بردن براي عمه اش خديجه سلام الله عليها آن هم از اموال خود خديجه سلام الله عليها باز مي داري؟»

ابوجهل گفت: آري، نمي گذارم، بين آنها درگيري شد، و ابوالبختري استخوان پاي شتري را كه در آنجا افتاده بود برداشت و بر سر ابوجهل زد و سر او را شكافت، و او را مورد ضرب و ستم قرار داد.

اين درگيري ها به طور پراكنده همچنان ادامه داشت، تا آن هنگام كه پيامبر صلي الله عليه و آله و همراهانش از محاصره ي شعب آزاد شدند.(2)

يكي از افرادي كه براي غذارساني به محاصره شوندگان تلاش بسيار كرد، «ابوالعاص بن ريبع» خواهرزاده و داماد خديجه سلام الله عليها (شوهر زينب) بود، از آنجا كه او از بني اميه و از كافران بود، چندان مورد تعقيب قرار نمي گرفت، و مشركان نسبت به او حساسيت نداشتند. او گويا سرپرست بخشي از اموال خديجه سلام الله عليها بود كه تا آخرين توان خود، سعي مي كرد تا از ثروت خديجه سلام الله عليها به محاصره شوندگان، غذا برساند، به اين ترتيب كه بر


1- - سيره ي ابن هشام، ج 1، ص 35 تا 377؛ بحار، ج 19، ص 2 و 18 و 19، الغدير، ج 7، ص 364.
2- بحار، ج 19، ص 19؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 14، ص 59.

ص:127

شتران خود گندم و خرما بار مي كرد، و آنها را تا نزديك شعب مي آورد و در آنجا رها مي نمود، بني هاشم مي رفتند و آن بارها را مي گرفتند و براي خود غذا تهيه مي نمودند.(1)

بني هاشم در اين مدتي كه در محاصره ي شعب بودند، از نظر جا و مكان و سرما و گرما و از نظر آب و غذا و ساير امكانات، بسيار در مضيقه بودند، در حقيقت آنها در زنداني پر شكنجه به سر مي بردند و با تمام ناملايمات، مقاومت مي نمودند، و همين شكنجه ها باعث شد كه ابوطالب و خديجه سلام الله عليهما پس از گذشت چند روز يا دو ماه بعد از آزادي از محاصره، رحلت كردند، كه بايد گفت به شهادت رسيدند.

فصل سيزدهم: منزلت معنوي حضرت خديجه سلام الله عليها

خديجه عليها السلام في القرآن

(1)- سوره فرقان/ 74


1- اسدالغابه، ج 5، (شرح حال ابوالعاص، قاسم بن ريبع).

ص:128

«وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»

و كسانى كه مى گويند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرار ده، و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان!»

و عن الحاكم الحسكاني الحنفي عن ابي سعيد في قوله تعالي «هب لنا» الآيه.

قال النبي صلي الله عليه و آله : قلت: يا جبرئيل من ازواجنا؟

قال: خديجه.

قال: من درياتنا؟

قال: فاطمه و «قره عين».

قال: الحسن و الحسين.

قال: نواجعلنا للمتقين اماما»

قال: علي عليه السلام.(1)

و ذكره المجلسي (ره)


1- شواهد التنزيل، ج1، ص 416، تاويل الآيات الطاهره ، ج1، ص 385 ؛تفسير قمي، ج2، ص 117.

ص:129

و علامه مجلسي (ره) شبيه همين روايت را ذكر نموده اند.(1)

و عن الحكيم الفيض الكاشاني (ره) و فسر ايضاً بالنبوه و بالقرآن و بخديجه رضي الله عنها فان جميع اولاده صلي الله عليه و آله منها سوي ابراهيم.

و في تفسير القمي(ره) سوره الفرقان (ازواجنا) خديجه.(2)

حاكم حسكاني از قرآن پژوهان نامدار اهل تسنن در اين مورد آورده است كه پيامبر گرامي در تفسير اين آيه فرمود:

پس از نازل شدن اين آيات از فرشته وحي پرسيدم: منظور از «ازواجنا» كيست؟

پاسخ داد: خديجه عليها السلام است. و «ذرياتنا» فاطمه عليها السلام و دو نور ديده اش حسن و حسين عليهما السلام هستند و در جمله ي «و اجعلنا للمتقين اماما» منظور حضرت علي عليه السلام است.

مرحوم «فيض كاشاني» در تاويل همين آيه مي نويسد: « منظور از آن ، مقام والاي رسالت، قرآن شريف و يار و مشاور پر اخلاص پيامبر خديجه عليها السلام است كه نسل سزاوار صلي الله عليه و آله از او است.(3)

و تفسير قمي نيز بر آن است كه منظور از واژه ي «ازواجنا» در آيه ي مورد بحث حضرت خديجه عليها السلام است.(4)

(2)- سوره ضحي/8

«وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى»

آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟!

و عن الصدوق اعلي الله مقامه الشريف عن ابن عباس قال: سالته عن قول الله عزوجل «الم يجدك يتيماً فآوي».

قال: انما سمي يتيماً لانه لم يكن له نظير علي وجه الارض من الاولين و لا من الآخرين. فقال الله عزوجل ممتناً عليه بنعمته «الم يجدك يتيماً فآوي» اي وحيداً لا نظير لك «فاوي» اليك الناس و عرفهم فضلك حتي عرفوك « و وجدك عائلاً» يقول فقيراً عند قومك يقولون لا مال لك فاغناك الله بمال خديجه...(5)

مرحوم شيخ صدوق(ره) در تفسير اين آيات مي نويسد: بدان دليل آن حضرت «يتيم» خوانده شد كه در كران تا كران هستي بي نظير و تك مسخه است، چرا كه اين واژه به مفهوم بي همانندآمده است. به همين جهت خدا با اشاره به


1- بحارالانوار، ج66، ص 263.
2- تفسير قمي، ج2، ص 117.
3- علم اليقين في اصول الدين، ج2، ص 986.
4- تفسير قمي/ ذيل آيه 74 سوره فرقان.
5- معاني الاخبار، ص 53.

ص:130

نعمتهاي گرانش به او و مي پرسد: آيا خدايت تو را تك نسخه و بي همانند نيافت؛ و پناه داد و برتري و شكوه تو را به مردم شناساند و تو را بلند آوازه ساخت؟! و تو را تنگدست يافت ، و به وسيله ي ثروت هنگفت خديجه عليها السلام بي نياز گردانيد.(1)

بسياري از مفسران بر آنند كه توانگري پيامبرصلي الله عليه و آله به مال خديجه عليها السلام بوده است و خداوند متعال در اين آيه به كنايه از خديجه و احسان او ياد فرموده است.(2)

(3)- سوره مطففين 18-28

«كَلاَّ إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفي عِلِّيِّينَ * وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ* كِتابٌ مَرْقُومٌ* يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ * إِنَّ الْأَبْرارَ لَفي نَعيمٍ* عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ* تَعْرِفُ في وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعيمِ* يُسْقَوْنَ مِنْ رَحيقٍ مَخْتُومٍ* خِتامُهُ مِسْكٌ وَ في ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ* وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنيمٍ* عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ»

چنان نيست كه آنها (درباره معاد) مى پندارند، بلكه نامه اعمال نيكان در «عليّين» است! * و تو چه مى دانى «عليّين» چيست! * نامه اى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى،* كه مقربان شاهد آنند! * مسلّماً نيكان در انواع نعمت اند: * بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده و (به زيباييهاى بهشت) مى نگرند! * در چهره هايشان طراوت و نشاط نعمت را مى بينى و مى شناسى! * آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده و سربسته اى سيراب مى شوند! * مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است و در اين نعمتهاى بهشتى راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند! * اين شراب (طهور) آميخته با «تسنيم» است،* همان چشمه اى كه مقرّبان از آن مى نوشند.

و عن المجلسي (ره) عن جابر بن عبدالله رضي الله عنه عن النبي صلي الله عليه و آله قال: قوله عزوجل: «ومزاجه من تسنيم» قال:

هو اشرف شراب في الجنه يشربه محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله و هم المقربون.

السابقون: رسول الله صلي الله عليه و آله و علي بن ابيطالب و الائمه و فاطمه و خديجه صلوات الله عليهم و ذريتهم الذين اتبعوهم بايمان يتسنم عليهم من اعالي دورهم.(3)

پيامبرصلي الله عليه و آله در تفسير اين آيه فرمود: مقربان بارگاه خدا و پيشتازان راه عدالن و آزادي عبارتند از: پيامبر، اميرمومنان، امامان اهل بيت، كه پس از علي عليه السلام يكي پس از ديگري خواهد آمد، فاطمه دختر رسول الله و خديجه بنت خويلد.


1- معاني الاخبار، ص 53؛ بحارالانوار، ج16، ص 142؛ تفسير فرات، ص 569؛ الخرائج و الجرايح، ج3، ص 1045.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص 320؛ تفسير ابوالفتوح، ج 12، ص 115؛ مجمع البيان، ج 10 ، ص 506؛ الكشاف، ج4، ص 768.
3- - بحارالانوار، ج24، ص 3.

ص:131

و عن علي بن ابراهيم بن هاشم (ره) «السابقون السابقون اولئك المقربون» رسول الله صلي الله عليه و آله و خديجه و علي بن ابيطالب و ذرياتهم تلحق بهم يقول الله عزوجل نالحقنا بهم ذريتهم» و المقربون يشربون من تسنيم بحتاً صرفاً و سائر المومنين ممزوجا.(1)

و عن المجلسي (ره) قوله تعالي «فاعلم انه لا اله الا الله واستغفر لذنبك و للمومنين» و هم علي صلوات الله عليه و اصحابه «والمومنات» و هي خديجه و صويحباتها....(2)

(4)- سوره آل عمران /42

«وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمينَ»

و (به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: «اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برترى داده است.

و عن شيخ الطائفه الطوسي اعلي الله مقامه الشريف « وا صطفاك علي نساء العالمين» قال الحسن و ابن جريح علي عالمي زمانها و هو قول ابي جعفر عليه السلام لان فاطمه سيده نساءالعالمين.(3)

و روي عن النبي انه قال: فضلت خديجه علي نساء امتي كما فضلت مريم علي نساء العالمين.

همانگونه كه مريم بر زنان جهان برتري داده شد، خديجه عليها السلام نيز بر زنان امت من برتري داده شد.

و عن الزمخشري و عن النبي كمل من الرجال كثير و لم يكمل من النساء الا اربع : آسيه بنت مزاحم امرأه فرعون و مريم بنت عمران و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله ...(4)

بسياري از مردم در زندگي به سوي كمال اوج گرفتند، اما از ميان زنان اين چهار زن نمونه رشد و اوج هستند: آسيه عليها السلام ، مريم عليها السلام ، خديجه عليها السلام و فاطمه بنت محمدصلي الله عليه و آله

و عن البغوي خير نسائها مريم بنت عمران و خير نسائها خديجه رضي الله عنها.(5)

و عن الآلوسي: عن ابن عباس عن النبي صلي الله عليه و آله و قال: اربع نسوه سادات عالمهن مريم بنت عمران وآسيه بنت مزاحم و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد صلي الله عليه و آله و افضلهن عالماً فاطمه.(6)


1- تفسير القمي، ج2، ص 439.
2- بحارالانوار، ج24، ص321.
3- التبيان في تفسير القرآن، ج2، ص 456.
4- الكشاف، ج4، ص 573.
5- - معالم التنزيل، ج1، ص 464؛ جامع البيان، ج3، ص 180.
6- روح المعاني، ج3، ص 155؛ ذخائر العقبي، ص 44؛ درالمنثور/ ذيل آيه 42 سوره آل عمران.

ص:132

آلوسي از ابن عباس از رسول خداصلي الله عليه و آله نقل مي كند كه حضرت فرمودند: چهار زن سالار زنان روزگار شدند، مريم بنت عمران، آسيه بنت مزاحم، خديجه و فاطمه و افضل ترين آنها فاطمه زهرا عليها السلام مي باشد.

و عن القرطبي : عن ابن عباس عن النبي صلي الله عليه و آله : افضل نساء اهل الجنه خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمدصلي الله عليه و آله و مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم.

برترين و پرفضيلت ترين زنان بهشت عبارتند از: خديجه، فاطمه بنت محمد، مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم.(1)

و عن ابن كثير عن علي بن ابيطالب عليه السلام قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله خير نسائها مريم بنت عمران و خير نسائها خديجه بنت خويلد.(2)

(5)- سوره فاطر 19-22

«وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ * وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ * وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ* وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ»

و نابينا و بينا هرگز برابر نيستند، * و نه ظلمتها و روشنايى،*و نه سايه (آرامبخش) و باد داغ و سوزان! *و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند! خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مى رساند، و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنان كه در گور خفته اند برسانى!

ذكر السيد المتبحر العلامه هاشم البحراني (ره) عن طريق المخالفين عن ابن عباس قال:

قوله عزوجل: و ما يستوي الاعمي والبصير.

قال: الاعمي ابوجهل، و البصير اميرالمومنين عليه السلام

و لا الظلمات و لا النور، فالظلمات ابوجهل و النور اميرالمومنين عليه السلام .

و لا الظل و الحرور، و الظل ظل لاميرالمومنين عليه السلام في الجنه و لا الحرور يعني جهنم لابي جهل.

ثم جمعهم جميعاً، فقال: و ما يستوي الاحياء و لاالاموات فالاحياء علي و حمزه و جعفر والحسن و الحسين و فاطمه و خديجه عليها السلام، و الاموات كفار مكه.(3)

علامه متبحر سيد هاشم بحراني از طريق مخالفين (اهل سنت) درباره قول خداوند «و ما يستوي الاعمي و البصير» از ابن عباس نقل مي كند كه گفت: منظور از كور و كوردل ابوجهل مي باشد و منظور از صاحب بصيرت و بينش


1- - تفسيرالقرطبي، ج2، ص 1325؛ بحارالانوار، ج43، ص 9.
2- تفسيرالقرآن العظيم، ج1، ص 312.
3- البرهان، ج3، ص 361.

ص:133

اميرالمومنين مي باشد. منظور از ظلمات و تيرگي ها، ابوجهل و منظور از نور و روشنايي اميرالمومنين عليه السلام است. منظور از سايه ي دل انگيز و آرام بخش سايه اي است در بهشت براي اميرمومنان و منظور از گرماي سخت و مرگبار آتش شعله دوزخ، ابوجهل مي باشد.

سرانجام در مورد آيه «ما يستوي الاحياء و لا الاموات» گفت: منظور از زمئگاني حقيقي در اين آيه حضرت علي، حمزه، جعفر و حسن و حسين ، فاطمه، و خديجه عليها السلام مي باشند و منظور از مردگان، كفار مدينه مي باشند.

(6)- سوره آل عمران /33

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ »

خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.

عن فرات الكوفي طاب ثراه عن ابي مسلم الخولاني، قال: دخل النبي صلي الله عليه و آله علي فاطمه الزهرا عليها السلام و عائشه و هما تفتخران و قد احمرت وجوههما فسالهما عن خبرهما ، فاخبرتاه.

فقال النبي صلي الله عليه و آله : يا عائشه او ما عملت ان الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران و علياً و الحسن و الحسين و حمزه و جعفراً و فاطمه و خديجه علي العالمين.(1)

پيامبر فرمود: اي عايشه آيا نمي داني كه خدا آدم، نوح، دودمان ابراهيم و خاندانع مران وجود اميرالمومنين، حسن و حسين، حمزه، جعفر، خديجه و فاطمه عليها السلام را بر جهانيان برگزيد.

و ذكر قريباً من مضمونه الدر المنثور.(2)

(7)- سوره اعراف/ 46- 50

«وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ * وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ * وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ * أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ * وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ»

و در ميان آن دو [بهشتيان و دوزخيان]، حجابى است و بر «اعراف» مردانى هستند كه هر يك از آن دو را از چهره شان مى شناسند و به بهشتيان صدا مى زنند كه: «درود بر شما باد!» امّا داخل بهشت نمى شوند، در حالى كه اميد آن را دارند.


1- - تفسير فرات كوفي، ص 80؛ بحارالانوار، ج 37، ص 63.
2- الدر المنثور، ج1، ص 23.

ص:134

* و هنگامى كه چشمشان به دوزخيان مى افتد مى گويند: «پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!»* و اصحاب اعراف، مردانى (از دوزخيان را) كه از سيمايشان آنها را مى شناسند، صدا مى زنند و مى گويند: « (ديديد كه) گردآورى شما (از مال و ثروت و آن و فرزند) و تكبّرهاى شما، به حالتان سودى نداد!»* آيا اينها [اين واماندگان بر اعراف] همانان نيستند كه سوگند ياد كرديد رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد؟! (ولى خداوند به خاطر ايمان و بعضى اعمال خيرشان، آنها را بخشيد هم اكنون به آنها گفته مى شود:) داخل بهشت شويد، كه نه ترسى داريد و نه غمناك مى شويد! * و دوزخيان، بهشتيان را صدا مى زنند كه: « (محبّت كنيد) و مقدارى آب، يا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشيد!» آنها (در پاسخ) مى گويند: «خداوند اينها را بر كافران حرام كرده است!»

و عن البحراني ايضاً اعلي الله مقامه الشريف عن بشر بن حبيب عن ابي عبدالله عليه السلام انه سئل عن قول الله عزوجل: « و بينهما حجاب و علي الاعراف رجال» قال:

سور بين الجنه و النار عليه محمد و علي و الحسن و الحسين و فاطمه و خديجه الكبري عليها السلام، فينادون اين محبونا اين شيعتنا فيقبلون اليهم فيعرفونهم باسمائهم و اسماء ابائهم، و ذلك قوله عزوجل كلاً بسيماهم اي باسوائهم فياخذون بايديهم فيجوزون بهم الصراط و يدخلون الجنه.(1)

از امام صادق عليه السلام در مورد حجاب ميان بهشتيان و دوزخيان پرسيده شد، كه فرمود: منظور از آن گذرگاه و دژ بلندي است ميان بهشت ودوزخ كه بر فراز آن، پيامبر، علي، حسن، حسين، فاطمه و خديجه عليهم السلام قرار دارند و از آنجا ندا مي دهند كه: «دوستداران و شيعيان ما كجا هستند؟آنگاه دوستان و شيعيان اهل بيت عليهم السلام به سوي آنان مي روند و آنان را با نام و نام خانوادگي شان مي شناسند و دست آنها را مي گيرند و از آن گذرگاه سخت مي گذرانند و وارد بهشت مي نمايد.

تصديق خديجه سلام الله عليها از دستورهاي اسلام، و بيعت او با پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام

عيسي بن مستفاد مي گويد: به امام موسي بن جعفر عليه السلام عرض كردم:

چگونگي ابتداي اسلام علي عليه السلام و خديجه سلام الله عليها را برايم بيان كن. فرمود: از پدرم امام صادق عليه السلام در اين باره سؤال كردم، فرمود:

هنگامي كه علي عليه السلام و خديجه سلام الله عليها مسلمان شدند، پيامبر صلي الله عليه و آله آنها را به حضور طلبيد و فرمود: «شما براي خدا مسلمان شده ايد و براي خدا تسليم فرمان خداوند هستيد، اكنون جبرئيل نزد من است، شما را به بيعت كردن با اسلام فرا مي خواند، پس با اسلام بيعت كنيد، تا سلامت يابيد، و اطاعت از اسلام كنيد تا هدايت شويد.»


1- غايه المرام، ص 355؛ بحارالانوار، ج24، ص 255؛ مختصر بصائر الدرجاتف ص 53؛ تاويل الآيات الطاهره، ج1، ص 176.

ص:135

علي و خديجه: بيعت و اطاعت كرديم اي رسول خدا!

پيامبر: جبرئيل مي گويد: اسلام داراي شرط ها و پيمان ها است، نخست در مورد آنچه را خداوند براي خود رسولش بر شما شرط كرده، اقرار كنيد و به يكتايي خدا و رسالت محمد صلي الله عليه و آله گواهي دهيد.

حضرت علي و حضرت خديجه سلام الله عليها گفتند: گواهي مي دهيم كه معبودي جز خداوند يكتا و بي همتا نيست، خداوندي كه براي خود، فرزند و همسري نگرفته است، خالصانه به يكتايي او اعتراف مي كنيم، و گواهي مي دهيم كه محمد صلي الله عليه و آله عبد و رسول او است كه خداوند او را به سوي همه ي مردم جهان تا برپا شدن قيامت فرستاده است، و گواهي مي دهيم كه خداوند مي ميراند و زنده مي كند، و درجات افراد را بالا مي برد و پايين مي آورد، نيازمند و بي نياز مي كند و آنچه را بخواهد طبق مشيتش انجام مي دهد، و روز قيامت انسانها را از قبرها خارج و زنده مي سازد.

علي عليه السلام و خديجه سلام الله عليها به حقانيت ساير اصول و اركان اسلام طبق تعليم پيامبر صلي الله عليه و آله گواهي دادند، از جمله به امامت امامان بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله اعتراف نمودند و از دشمنان آنها بيزاري جستند.

پيامبر صلي الله عليه و آله به خديجه سلام الله عليها فرمود: آيا شروطي را كه خداوند براي اسلام خواهي تو نموده دريافتي؟

خديجه عرض كرد:

«نعم و آمنت و صدقت و رضيت و سلمت؛

آري و ايمان آوردم و تصديق كردم، و راضي شدم، و تسليم گشتم.»

علي عليه السلام نيز چنين ابراز داشت.

پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: آيا در اين شرطي كه خداوند از شما براي انجامش پيمان گرفته با من بيعت مي كني؟

علي عليه السلام عرض كرد: آري.

در اين هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله كف دستش را گشود، و دست علي عليه السلام را بر دست خود نهاد و فرمود: «اي علي! با من در آنچه با تو شرط كردم بيعت كن. و از من همان گونه كه از خود دفاع مي كني دفاع كن.»

حضرت علي عليه السلام تحت تأثير سخن پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت و گريه كرد و گفت: «پدر و مادرم به فدايت! با تكيه به حول و قوت الهي كه مخصوص ذات پاك خداست، بيعت كردم.»

ص:136

آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله به خديجه سلام الله عليها فرمود: دستت را بر بالاي دستم قرار بده، و با من بيعت كن، خديجه سلام الله عليها همانند حضرت علي عليه السلام بيعت كرد، با اين تفاوت كه جهاد براي زنان نيست.

پيامبر صلي الله عليه و آله در اين هنگام به خديجه سلام الله عليها فرمود: «اي خديجه! اين علي عليه السلام است كه مولاي تو و مولاي مؤمنان و امام آنها بعد از من است.»

خديجه سلام الله عليها عرض كرد: او را تصديق كردم، و طبق آنچه در شأن او فرمود، با او بيعت نمودم، و گواهي مي دهم، و خداوند و تو را بر اين موضوع به گواهي مي گيرم كه خداوند براي گواهي، كافي و آگاه است.(1)

به اين ترتيب حضرت خديجه سلام الله عليها در رديف علي عليه السلام و هماهنگ با او، به درجات كمال ايمان اعتراف كرده و گواهي دادند و بيعت و پيمان استوار خود را تجديد نمودند.

مقام ارجمند خديجه سلام الله عليها

در روايات اسلامي كه از طريق شيعه و اهل تسنن نقل شده، از زبان پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهماالسلام در شأن و مقام ارجمند ام المؤمنين حضرت خديجه كبري سلام الله عليها سخن فراوان با تعبيرات گوناگون به ميان آمده است.(2)

به گفته ي صاحب مستدرك سفينة البحار «فضايل حضرت خديجه سلام الله عليها» كه در ابواب مختلف روايات آمده، بيش از آن است كه شمارش باشد.»(3)

پيام اين روايات اين است كه به رازهاي عظمت مقام اين بانوي ارجمند پي ببريم، و شايستگي هاي او را بشناسيم، و از او در مسير تكامل به عنوان برترين الگو، پيروي كنيم.

در اينجا نظر شما را به نمونه هايي از آن گفتار جلب مي كنيم:

1- رسول ا كرم صلي الله عليه و آله فرمود:

«خير نسائها خديجة و خير نسائها مريم ابنة عمران؛

بهترين زنان دنيا خديجه سلام الله عليها و مريم دختر عمران است.»(4)

يا: بهترين زنان امت گذشته مريم سلام الله عليها و بهترين زنان اين امت خديجه سلام الله عليها است.


1- الطرف سيد بن طاووس، ج 4، ص 6، بحار، ج 18، ص 232 و 233.
2- در كتب «التاج الجامع لاصول الصحاح» ج 3، ص 377، «فضل السيدة خديجة بنت خويلد» هفت حديث در برتري حضرت خديجه (سلام الله عليها) آمده است.
3- مستدرك سفينة البحار، علامه نمازي، ج 2، ص 216.
4- صحيح بخاري، ج 4، ص 64؛ كشف الغمة، ج 2، ص 71.

ص:137

2- نيز فرمود:

«خير نساء العالمين مريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم؛(1)

بهترين زنان جهانيان عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد و فاطمه سلام الله عليها دختر حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم.»

3- ابن عباس مي گويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله چهار خط كشيد، آنگاه پرسيد: آيا مي دانيد اين خط ها چيست؟ گفتيم: خدا و رسولش داناتر است. فرمود:

«خير نساء الجنة مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد، و آسية بنت مزاحم امرأة فرعون؛ بهترين زنان بهشت، مريم دختر عمران، خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون است.»(2)

4- پيامبر صلي الله عليه و آله به عايشه كه در حال برتري جويي به فاطمه سلام الله عليها بود، فرمود:

«اوما علمت ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران و عليا والحسن والحسين و حمزة و جعفرا و فاطمة و خديجة علي العالمين؛

آيا نمي داني كه خداوند آدم، نوح، آل ابراهيم، آل عمران، علي عليه السلام حسن عليه السلام، حسين عليه السلام، حمزه، جعفر، فاطمه سلام الله عليها، و خديجه سلام الله عليها را بر جهانيان برگزيد.»(3)

5- پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: اي رسول خدا! اين خديجه سلام الله عليها است، هرگاه نزد تو آمد، بر او از سوي پروردگارش و از طرف من، سلام برسان:

«و يشرها ببيت في الجنة من قصب لا صخت و لا نصب؛ و او را به خانه اي از يك قطعه (از زبرجد) در بهشت كه در آن رنج و ناآرامي نيست مژده بده.»(4)

به گفته بعضي منظور از اين جمله اين است كه او در بهشت داراي قصري است كه همه ي آن قصر از يك گوهر توخالي است كه از يك قطعه است نه اينكه از قطعه هاي مختلف ساخته شده باشد.(5) مطابق بعضي از روايات ابوهريره از پيامبر (ص) پرسيد: منظور از خانه اي از قصب چيست؟ پيامبر (ص) فرمود: «منظور از آن گوهر توخالي است»(6)


1- الاستيعاب، ج 2، ص 720.
2- بحار، ج 13، ص 162 و 16، ص 2- در بعضي از عبارات «افضل نساء اهل الجنة...» آمده است، (همان مدرك، و استيعاب، ج 2، ص 720).
3- بحار، ج 37، ص 63.
4- اسدالغابه، ج 5، ص 438.
5- بحار، ج 16، ص 8.
6- فاطمة الزهرا، تأليف عمادزاده، ص 27.

ص:138

در بعضي از روايات «من قصب الزمرد»(1) آمده كه همان زبرجد باشد. و مطابق بعضي از روايات، آن حضرت فرمود:

«امرت ان ابشر خديجة ببيت...؛ از طرف خداوند مأمور شده ام كه خديجه سلام الله عليها را مژده بدهم به خانه اي بلورين كه در آن رنج و ناآرامي نيست.»(2)

6- نيز فرمود:

«اربع نسوة سيدات سادات عالمهن مريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد، و افضلهن عالما فاطمة؛ چهار زن سرور زنان جهان خود مي باشند كه عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد صلي الله عليه و آله و بهترين آنها از جهت جهان فاطمه سلام الله عليها است.»(3)

7- نيز فرمود:

«حسبك من نساء العالمين مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، و آسية بنت مزاحم؛ در ميان بانوان دو جهان، در فضيلت و كمال كافي است: حضرت مريم، حضرت خديجه، حضرت فاطمه و حضرت آسيه عليهماالسلام »(4)

8- نيز فرمود:

«ان الله اختار من ا لنساء اربعا؛ مريم و آسية و خديجة و فاطمة؛ همانا خداوند از زنان، چهار زن را برگزيد كه عبارتند از: مريم، آسيه، خديجه و فاطمه.»(5)

9- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در تفسير (آيه 27 مطففين) «عينا يشرب بها المتقربون؛ همان چشمه ي بهشتي كه مقربان از آن مي نوشند.» فرمود:

«المقربون السابقون؛ رسول الله، و علي بن ابيطالب والأئمة، و فاطمة بنت محمد؛ از مردان بسياري به حد كمال رسيدند، و از زنان به درجه ي آخر كمال نرسيدند مگر چهار زن كه عبارتند از: آسيه، مريم، خديجه و فاطمه سلام الله عليها»(6)


1- بحار، ج 43، ص 131.
2- كشف الغمه، ج 2، ص 71.
3- ذخائر العقبي، ص 44.
4- بحار، ج 16، ص 7؛ كشف الغمه، ج 2، ص 71.
5- همان، ص 2.
6- مجمع البيان، ج 10، ص 320.

ص:139

11- روزي عايشه به حضرت فاطمه سلام الله عليها گفت: آيا تو را بشارت ندهم به اينكه از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم فرمود: «سرور زنان بهشت چهار بانو هستند كه عبارتند از: مريم، فاطمه، خديجه، و آسيه عليهماالسلام؟»(1)

12- روزي پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام فرمود: «تو همسري مانند فاطمه سلام الله عليها داري كه من چنان هسمري ندارم، تو مادر زني مثل خديجه سلام الله عليها داري كه من چنين مادر زني ندارم.»(2)

13- اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود:

«سادات نساء العالمين اربع: خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و آسية بنت مزاحم، و مريم بنت عمران؛ سرور بانوان دو جهان چهار بانو است كه عبارتند از: خديجه، فاطمه، آسيه و مريم»(3)

14- روايت شده: روزي جبرئيل به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله آمد، و جوياي خديجه سلام الله عليها شد، پيامبر صلي الله عليه و آله او را نيافت، جبرئيل گفت: «وقتي كه او آمد، به او خبر بده كه پروردگارش به او سلام مي رساند.»(4)

15- پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در چهل شبانه روز اعتزال از خديجه سلام الله عليها توسط عمار ياسر به خديجه سلام الله عليها چنين پيام داد:

«ان الله عزوجل ليباهي بك كرام ملائكته كل يوم مرارا؛

همانا خداوند متعال به افتخار وجود تو هر روز به طور مكرر به فرشتگان بزرگش افتخار مي كند.»(5)

16- روزي پيامبر صلي الله عليه و آله برگزيدگان خداوند را معرفي كرد، تا اينكه فرمود:

«و خيرته من النساء فمريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم امرأة فرعون، و فاطمة الزهراء، و خديجة بنت خويلد؛

برگزيدگان خدا از زنان عبارتند از: مريم، آسيه، فاطمه و خديجه عليهماالسلام.»(6)

بايد توجه داشت كه زنان نمونه در جهان بسيارند، ولي اين چهار زن (آسيه، مريم، خديجه و فاطمه سلام الله عليها بر همگان كاملتر بوده و برتري دارند، در بررسي زندگي درخشان اين چهار بانو به يكي از رازهاي اصلي و مهم برتر بودن آن پي مي بريم و آن حمايت از رهبري است، آنها در مورد استواري رهبري حق (موسي در رابطه با آسيه سلام الله عليها، عيسي در رابطه با مريم سلام الله عليها، پيامبر اسلام در رابطه با خديجه سلام الله عليها و فاطمه سلام الله عليها


1- كشف الغمة
2- بحار، ج 40، ص 68.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 10، ص 266.
4- بحار، ج 16، ص 8؛ كشف الغمه، ج 2، ص 72.
5- همان، ص 78- چنانكه مشروح آن بعداً خاطر نشان خواهد شد.
6- - بحار، ج 897، ص 48.

ص:140

در رابطه با رهبري علي عليه السلام نهايت سعي، فداكاري و ايثار را نمودند، تا آنجا كه هر چهار نفر براي استواري مقام عظماي رهبري راستين، به شهادت رسيدند، با اين فرق كه آسيه سلام الله عليها و فاطمه سلام الله عليها آشكارا شهيد شدند، ولي شهادت مريم و خديجه سلام الله عليها تدريج و پس از تحمل محنت هاي بسيار، انجام شد، بنابراين حمايت از رهبري راستين، راز و رمز اوج برتري است، و از اصول ارزشي ممتاز است.

17- در فرازي از يكي از زيارتنامه هاي رسول خدا صلي الله عليه و آله [كه ظاهراً از امامان عليهم السلام نقل شده] چنين آمده است:

«السلام علي ازواجك الطاهرات الخيرات، امهات المؤمنين، خصوصا الصديقة الطاهرة، الزكية الراضية المرضية، خديجة الكبري ام المؤمنين؛ سلام بر همسران پاك و نيك تو، مادران مؤمنان به خصوص سلام بر بانوي راستين و پاك و پاكيزه، خشنود و پسنديده، خديجه بانوي بزرگ، مادر مؤمنان.»(1)

تعبير به مادران مؤمنان از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله از اين رو است كه ازدواج با آنها بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله حرام است، بايد به حريم رحمت آنها و پيامبر صلي الله عليه و آله احترام نهاد، و با آنها ازدواج نكرد.

و در فرازي از زيارتنامه هاي ديگر از خديجه سلام الله عليها چنين تعبير شده:

«السلام علي خديجة سيدة نساء العالمين؛ سلام بر خديجه سلام الله عليها سرور زنان جهانيان.»(2)

خديجه سلام الله عليها همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله در دنيا و آخرت

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:

«اشتاقت الجنة الي اربع من النساء: مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم زوجة فرعون و هي زوجة النبي في الجنة، و خديجة بنت خويلد زوجة النبي في الدنيا و الآخرة، و فاطمة بنت محمد؛

بهشت مشتاق چهار زن است:

1- مريم دختر عمران، 2- آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون، كه همسر پيامبر صلي الله عليه و آله در بهشت است. 3- خديجه دختر خويلد همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله در دنيا و آخرت. 4- فاطمه سلام الله عليها دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم.»(3)

نگاهي به مقام آسيه، مريم و زهرا عليهماالسلام


1- بحار، ج 100، ص 189.
2- همان، ج 102، ص 272.
3- بحار، ج 43، ص 53 و 54.

ص:141

نظر به اينكه در روايات ذكر شده در موارد متعدد، نام حضرت خديجه سلام الله عليها در كنار نام حضرت آسيه و حضرت مريم و حضرت فاطمه عليهماالسلام ذكر شده، در اينجا نظر شما را به طور فشرده به ذكر مقام آسيه سلام الله عليها و مريم سلام الله عليها جلب مي كنيم:

حضرت آسيه سلام الله عليها كيست؟

حضرت آسيه سلام الله عليها همسر فرعون از بانوان بسيار ارجمند و محترم بني اسرائيل بود و به طور مخفي خداي حقيقي را مي پرستيد. موجب نجات موسي عليه السلام از كشته شدن به دست فرعونيان گرديد، و خدمت هاي بسيار به موسي عليه السلام نمود، و يگانه نگهبان او، با تاكتيكهاي گوناگون بود، سرانجام به دست شوهرش به شهادت رسيد، به اين ترتيب كه: فرعون نزد او آمد و ماجراي شهادت آرايشگر و فرزندانش را به او خبر داد.

آسيه: واي بر تو اي فرعون! چه چيز باعث شده كه اين گونه بر خداوند متعال جرأت يابي و گستاخي كني؟

فرعون: گويا تو نيز مانند آن آرايشگر ديوانه شده اي؟!

آسيه: ديوانه نشده ام، بلكه ايمان دارم به خداوند متعال، پروردگار خودم و پروردگار تو و پروردگار جهانيان.

فرعون مادر آسيه را طلبيد و به او گفت: «دخترت ديوانه شده، سوگند ياد كرده ام، يا با آتش او را بسوزانم، يا به خدا موسي عليه السلام كافر گردد.»

مادر آسيه در خلوت با آسيه صحبت كرد، كه خود را به كشتن نده، با شوهرت توافق كن... ولي آسيه، سخن بيهوده ي مادر را گوش نكرد و گفت: «هرگز به خداوند متعال كافر نخواهم شد.»

فرعون فرمان داد دستها و پاهاي آسيه را به چهار ميخي كه در زمين نصب كرده بودند، بستند.(1)

و او را در برابر تابش سوزان خورشيد نهادند، و سنگ بسيار بزرگي را روي سينه اش گذاشتند. او نيمه نيمه نفس مي كشيد و در زير شكنجه ي بسيار سختي قرار داشت.

موسي عليه السلام از كنار او عبور كرد، او با حركت انگشتانش از موسي عليه السلام استمداد نمود، موسي عليه السلام بر اي او دعا كرد و به بركت دعاي موسي عليه السلام او ديگر احساس درد نكرد و به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا! خانه اي در بهشت براي من فراهم ساز.»


1- از اين رو در قرآن، فرعون به عنوان «ذوالاوتاد» (صاحب ميخها) ياد شده است (فجر، 89).

ص:142

خداوند همان دم روح او را به بهشت برد، او از غذاها و نوشيدني هاي بهشت مي خورد و مي نوشيد: خداوند به او وحي كرد: سرت را بلند كن، او سرش را بلند كرد و خانه ي خود را در بهشت كه از مرواريد ساخته شده بود. مشاهده كرد و از خوشحالي خنديد، فرعون به حاضران گفت: «ديوانگي اين زن را ببينيد در زير فشار چنين شكنجه ي سختي مي خندد!»

به اين ترتيب اين بانوي مقاوم و مهرباني كه حق بسيار بر موسي عليه السلام داشت و او را در موارد گوناگون از گزند دشمن نجات داده بود، به شهادت رسيد.(1)

در قرآن (آيه 11 و 12 سوره ي تحريم) از او و از حضرت مريم سلام الله عليها به عنوان بانوان ممتاز و نمونه ياد شده است، چنانكه در پيشگفتار ذكر شد.

حضرت مريم سلام الله عليها كيست؟

حضرت مريم سلام الله عليها دختر عمران از بانوان فرزانه و از شخصيتهاي برجسته بني اسرائيل بود، پدر مريم سلام الله عليها به نام عمران از نسل حضرت سليمان عليه السلام بود و از علماي برجسته و پارسا و عابد بني اسرائيل به شمار مي آمد.

نام مريم سلام الله عليها در قرآن 34 بار آمده، و يك سوره قرآن (سوره نوزدهم) به نام مريم است، كه از آغاز آن تا آيه 36 به ماجراي ولادت حضرت عيسي عليه السلام و سخن گفتن او در گهواره، و بخشي از زندگي و چگونگي دعوتش مي پردازد.

قبل از آنكه عيسي عليه السلام متولد شود، فرشتگان از جانب خداوند مريم سلام الله عليها را به تولد او مژده دادند، و شخصيت عيسي عليه السلام را معرفي كردند، چنانكه در آيه 45 سوره ي آل عمران، مي خوانيم:

«اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسي بن مريم وجيها في الدنيا والآخرة و من المقربين؛ به ياد آوريد هنگامي را كه فرشتگان (از جانب خدا) به مريم گفتند: خداوند تو را به كلمه اي (وجود با عظمتي) از طرف خود مژده مي دهد كه نامش مسيح، عيسي بن مريم است، در حالي كه در دو جهان انسان برجسته و از مقربان درگاه خدا خواهد بود.»

عيسي عليه السلام تحت سرپرستي مادرش مريم سلام الله عليها بزرگ شد، در سن دوازده سالگي به مجلس عابدان و پارسايان و انديشمندان راه يافت، و با آنها به مباحثه و مناظره پرداخت، آثار عظمت و معرفت فوق العاده، در همان نوجواني در چهره اش ديده مي شد.

عيسي عليه السلام در سي سالگي مبعوث به رسالت شد، گرچه طبق آيه 30 سوره ي مريم، هنگام كودكي در گهواره، داراي مقام نبوت بود، ولي رسميت رسالتش از سي سالگي به بعد بود.(2)

حضرت زهرا سلام الله عليها كيست؟


1- مجمع البيان، ج 10، ص 319؛ بحار، ج 13، ص 164.
2- شرح بيشتر در بحار، ج 14، ص 250- 326.

ص:143

در مورد عظمت مقام حضرت زهرا سلام الله عليها سخن بسيار است و تا حدودي روشن است و نياز به كتاب مستقل دارد، در اينجا تنها به ذكر اين حديث كفايت مي كنيم:

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «بوي خوش پيامبران، بوي «به» است، بوي بانوان بهشت، بوي درخت مُورد (آس شبيه درخت انار كه برگ و گل خوشبو دارد) مي باشد، بوي فرشتگان بوي گل سرخ است، و بوي دخترم زهرا سلام الله عليها بوي به و آس و گل سرخ است.»(1)

به قول شاعر:

يد بيضاء دم عيسي، رخ زيبا داريآنچه خوبان همه دارند تو تنها داري

مباهات امامان عليهم السلام و بزرگان به وجود شريف خديجه سلام الله عليها

پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام در موارد متعدد به وجود بانوي ارجمند جهان حضرت خديجه سلام الله عليها مباهات و افتخار نموده اند، در اين راستا به روايات زير توجه كنيد:

الف: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله در مسجد در حضور مردم در شأن حسن و حسين عليهماالسلام مطالبي فرمود، و از جمله چنين گفت:

«ايها الناس! الا اخبركم بخير الناس جدا وجدة؛ اي مردم! آيا شما را خبر ندهم به بهترين انسانها از جهت جد و جده؟»

حاضران عرض كردند: «آري، خبر بده!» فرمود:

«الحسن والحسين، جدهما رسول الله و جدتهما خديجة بنت خويلد؛

آنها حسن و حسين عليهماالسلام هستند كه جدشان رسول خدا محمد صلي الله عليه و آله است و جده ي آنها خديجه سلام الله عليها دختر خويلد مي باشد.»(2)

ب: امام حسين عليه السلام در روز عاشورا در ضمن خطبه اي كه خود را به دشمن معرفي مي كرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا مي دانيد كه جده ي من خديجه سلام الله عليها دختر خويلد است؟...»(3)

و نيز خطاب به دشمن فرمود: «آيا مي دانيد كه من فرزند همسر پيامبر شما خديجه سلام الله عليها هستم؟»(4)


1- بحار، ج 66، ص 177.
2- بحار، ج 43، ص 302، نظير اين حديث، با اندكي تفاوت، در ج 37، ص 61 و 90 آمده است.
3- بحار، ج 44، ص 318.
4- - همان، ج 45، ص 6.

ص:144

ج: امام سجاد عليه السلام در مجلس شاهانه يزيد در دمشق، در آن خطبه ي معروفش در فرازش چنين خود را معرفي كرد:

«انا بن خديجة الكبري؛ من پسر خديجه بانوي بزرگ اسلام هستم.»(1)

جالب توجه اينكه: لقب «كبري» (بزرگ و ارجمند) را پيامبر صلي الله عليه و آله به خديجه سلام الله عليها داد.(2)

د: در دعاي ندبه كه از ناحيه ي مقدسه ي امام زمان (عج) صادر شده، در فرازي با توجه به حضرت ولي عصر (عج) چنين مي خوانيم:

«اين ابن النبي المصطفي، و ابن علي المرتضي، و ابن خديجة الغراء؛ كجاست پسر پيامبر برگزيده صلي الله عليه و آله و پسر علي پسنديده عليه السلام و پسر خديجه بلند مقام سلام الله عليها؟»

واژه ي «غراء» به معني شامخ و ارجمند است، كه در اينجا به عنوان صفت براي حضرت خديجه سلام الله عليها ذكر شده است.

ه_: حضرت زينب سلام الله عليها در كربلا در روز يازدهم محرم سال 61 ه.ق. هنگامي كه كنار پيكرهاي پاره پاره ي شهيدان آمد، و مطالبي جانسوز گفت، از جمله در آنجا پس از ذكر پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام از خديجه سلام الله عليها ياد كرد و فرمود: «بابي خديجة الكبري؛ پدرم به فداي خديجه ي بانوي بزرگ باد.»(3)

و:در اكثر زيارتنامه هايي كه از طرف امامان معصوم عليهم السلام و اولياء خدا براي امامان و امامزادگان عليهم السلام تنظيم شده، از خديجه كبري سلام الله عليها ياد شده و پس از سلام به پيامبران اولوالعزم به او سلام داده است، تا همواره ياد او در خاطره ها تجديد گردد، و زائران با ايمان به پيشگاه او سلام عرض كنند، و او را در خانه ي خداوند واسطه قرار دهند.

ز: زيد بن امام سجاد عليه السلام كه انقلاب و شورش عظيمي بر ضد حكومت طاغوتي هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه ي اموي) نمود، و سرانجام به شهادت رسيد، در سخني در برابر دشمن، چنين احتجاج مي كند:

«و نحن احق بالمودة، ابونا رسول الله وجدتنا خديجة...؛ و ما سزاوارتر به مودت و دوستي هستيم، چرا كه پدر ما رسول خدا صلي الله عليه و آله و جده ي ما خديجه سلام الله عليها است، و مادر ما فاطمه سلام الله عليها و پدر ما علي اميرمؤمنان عليه السلام است.»(4)


1- بحار، ج 44، ص 174.
2- لغتنامه دهخدا، ج 21، ص 300.
3- بحار، ج 45، ص 59.
4- همان، ج 27، ص 207.

ص:145

ح: عبدالله بن زبير (با اينكه با خاندان رسالت دشمني كرد) در گفتگويي با ابن عباس، به خديجه سلام الله عليها به عنوان عمه اش افتخار نموده و مي گويد:

«الست تعلم ان عمتي خديجة سيدة نساء العالمين؛ آيا نمي داني كه عمه ام خديجه سلام الله عليها سرور بانوان جهان ها است؟»(1)

ط: در آن هنگام كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در بستر رحلت قرار گرفت، حضرت زهرا سلام الله عليها بسيار پريشان و گريان بود.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، حضرت زهرا سلام الله عليها را به وجود پر بركت حضرت علي عليه السلام كه داراي ويژگيهاي برجسته است دلداري داد، و در فرازي از مادرش خديجه سلام الله عليها نيز ياد كرد و فرمود: دل خوش دار كه:

«ان عليا اول من آمن بالله عزوجل و رسوله من هذه الامة، هو و خديجة امك؛ همانا علي عليه السلام نخستين شخص از اين امت است كه به ذات پاك خدا و رسولش ايمان آورد، او و خديجه سلام الله عليها مادر تو اولين افرادي هستند كه به اسلام پيوستند.»(2)

ي: در عصر خلافت امام حسن مجتبي عليه السلام پس از آنكه معاويه بر اوضاع مسلط شد، به كوفه آمد و چند روز در كوفه ماند، و از مردم براي خود بيعت گرفت، پس از پايان كار بر بالاي منبر رفت و خطبه خواند و در آن خطبه آنچه توانست به ساحت مقدس اميرمؤمنان علي عليه السلام جسارت كرد و ناسزا گفت، با اينكه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام در مجلس حاضر بودند، حسين سلام الله عليها برخاست تا پاسخ معاويه را بدهد، امام حسن عليه السلام دست او را گرفت و نشانيد و خود برخاست و فرمود: «اي آنكه علي عليه السلام را به بدي ياد كردي؟ منم حسن و پدرم علي عليه السلام است، و تويي معاويه و پدرت صخر مي باشد، مادر من فاطمه سلام الله عليها است و مادر تو هند است، جد من رسول خدا صلي الله عليه و آله است و جد تو حرب است.

«و جدتي خديجة وجدتك فتيله...؛ جده ي من خديجه (بانوي بزرگ اسلام) ولي جده ي تو فتيله (زن زشتكار جاهليت) است. خداوند لعنت كند از ما آن كس كه نامش پليد و حسب و نسبش پست و سابقه اش بد، و داراي كفر و نفاق است.»

گروههاي مختلفي كه در مسجد بودند گفتند: آمين.(3)


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 9، ص 325.
2- اسطوره ايثار ومقاومت، ص 201..؛ بحار، ج 22، ص 502.
3- الارشاد شيخ مفيد، ص 173.

ص:146

نظير حادثه ي فوق در مدينه در مسجدالنبي رخ داد، امام حسن عليه السلام پاي منبر معاويه برخاست و مطابق فوق را فرمود، از جمله به وجود جده اش حضرت خديجه سلام الله عليها افتخار كرده و فرمود:

«و جدتي خديجة وجدتك نثيلة؛ جده ي من خديجه سلام الله عليها و جده ي تو نثيله است.»(1)

يعني تو از نسل نثيله (ناپاك) به وجود آمده اي، ولي من از نسل خديجه كبري سلام الله عليها هستم، و فرق است بين ناپاك زاده و پاك زاده.

ارتباط عميق خديجه سلام الله عليها با خداوند و اعتقاد نيرومند او

حضرت خديجه سلام الله عليها ارتباط عميق و در سطح بالايي با درگاه خداوند داشت، از اين رو داراي قوت قلب محكم و استوار بود، او داراي حرز (كلمات پر محتواي پناهندگي به خدا) بود و در پرتو آن حرز همواره رابطه ي خود را با خدا برقرار مي ساخت، عالم بزرگ سيد بن طاووس در كتاب مهج الدعوات دو حرز مربوط به حضرت خديجه سلام الله عليها را نقل كرده كه نظر شما را به آن جلب مي كنيم:

1- «بسم الله الرحمن الرحيم، يا حي يا قيوم، برحمتك استغيث فاغثني، و لا تكلني الي نفسي طرة عين ابدا، و اصلح لي شأني كله؛ به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر! اي خداي زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم، به من پناه بده، و مرا هرگز به اندازه ي يك چشم برهم زدن به خودم وانگذار، همه ي حال و زندگي مرا سامان بخش.»

2- «بسم الله الرحمن الرحيم، يا الله يا حافظ يا حفيظ يا رقيب؛ به نام خداوند بخشنده ي بخشايشگر! اي خدا، اي نگهبان، اي نگهدارنده و اي مراقب و پاسدار.»(2)

مصاحبت خديجه سلام الله عليها با پيامبر صلي الله عليه و آله و ديدن معجزات و نشانه هاي صدق آن حضرت، ايمان و ارتباط خديجه سلام الله عليها را با خدا محكمتر نموده بود، قطعا بانويي كه حاضر مي شود همه ي ثروت و جان و مال خود را در راه اسلام بدهد، و از همه هستيش در اين راستا بگذرد بيانگر آن است كه او از اعتقاد بسيار عميق و محكم برخوردار است.

روايت شده: زني نابينا در حضور خديجه سلام الله عليها بود، و مدتها خديجه سلام الله عليها از او نگهداري مي كرد، روزي پيامبر صلي الله عليه و آله در حضور خديجه سلام الله عليها از نيروي ولايت خود استفاده كرد و خطاب به آن بانوي نابينا گفت: «قطعا دو چشمان تو بايد سلامتي خود را باز يابند.»

همان دم او از هر دو چشم بينا شد.


1- بحار، ج 44، ص 90؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 47- در مورد نام جده ي معاويه چند گونه ذكر شده، مانند: نثيله، نقيله و فتيله.
2- مهج الدعوات، ص 6.

ص:147

خديجه سلام الله عليها با ديدن اين منظره گفت: «هذا دعاء مبارك؛ اين بينايي، نتيجه ي دعاي پر بركت پيامبر صلي الله عليه و آله است.»

پيامبر صلي الله عليه و آله اين آيه را خواند كه خداوند به پيامبرش مي فرمايد:

«و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين؛ و ما تو را جز رحمت براي جهانيان نفرستاديم.»(1)

خديجه سلام الله عليها با ديدن اين گونه كرامت ها، بر ايمان و اعتقادش مي افزود، و در راه اسلام عميقتر و استوارتر مي گشت.

فصل چهاردهم: حضرت خديجه سلام الله عليها در بستر رحلت

سال، ماه و روز رحلت خديجه سلام الله عليها

حضرت خديجه سلام الله عليها به دليل اسلام خواهي، و مقاومت در اين راه، حدود سه سال يا چهار سال همراه پيامبر صلي الله عليه و آله و بني هاشم، در شعب ابيطالب، در محاصره ي شديد اقتصادي قرار گرفت.

با توجه به اينكه خديجه سلام الله عليها در اين وقت دوران 63 تا 65 سالگي را مي گذرانيد، يعني در دوران و سنين پيري قرار داشت، فشارهاي بسيار سخت و گوناگون جسمي و روحي كه هنگام محاصره بر محاصره شوندگان، به خصوص بر افراد سالخورده اي مانند ابوطالب پدر بزرگوار علي عليه السلام، و خديجه سلام الله عليها وارد شد، به راستي كمرشكن و خرد كننده بود. ايثار و مقاومت آنها باعث شد كه زنده ماندند. وگرنه شرايط سخت محاصره يك نوع شكنجه و مرگ تدريجي بود، و محاصره شوندگان را از پاي در مي آورد.

از اين رو مطابق روايات وقتي كه مشركان، پايان دوران محاصره را اعلام كردند، پس از آزادي، چندان نگذشت كه ابوطالب و خديجه سلام الله عليهاهر دو با فاصله چند روز در بستر رحلت افتاده، و پس از اندك مدتي رحلت كردند، ودر حقيقت به شهادت رسيدند.

طبق پاره اي از روايات، دو ماه پس از آزادي از محاصره، ابوطالب عليه السلام از دنيا رفت، و پس از سه روز خديجه سلام الله عليها نيز رحلت كرد. و مطابق نقل ديگر فاصله ي بين رحلت ابوطالب و خديجه سلام الله عليها سي و پنج روز يا يك ماه، يا شش ماه بوده است.(2)


1- انبياء/ 107؛ بحار، ج 18، ص 17.
2- بحار، ج 19، ص 5 و 58 و 14 و 24.

ص:148

در كتاب ارزشمند الغدير به نقل از مدارك متعدد آمده: «ابوطالب در نيمه ي شوال سال دهم بعثت از دنيا رفت، سي و پنج روز بعد از رحلت او: حضرت خديجه سلام الله عليها وفات كرد. با رحلت اين دو يار باوفا، حزن شديدي بر پيامبر صلي الله عليه و آله عارض شد، از اين رو آن حضرت، آن سال را «عام الحزن» (سال غم و اندوه) ناميد.(1)

ابن ابي الحديد، عالم معروف اهل تسنن نقل مي كند كه ابوطالب در آغاز سال يازدهم بعثت رحلت كرد.

علامه سروي در مناقب مي نويسد: «ابوطالب پس از گذشت نه سال و هشت ماه از بعثت از دنيا رفت.» و محدث راوندي نقل مي كند: ابوطالب در آخر سال دهم بعثت رحلت نموده و سه روز بعد از او، خديجه سلام الله عليها وفات كرد.»(2)

هنگامي كه حضرت خديجه سلام الله عليها در بستر رحلت قرار گرفت، پيامبر صلي الله عليه و آله و فرزندان همواره در بالين خديجه سلام الله عليها بودند، و از او پرستاري مي كردند، در اين مدت ماجراهايي رخ داد كه در اينجا نظر شما را به برخي از آنها كه دست يافته ايم جلب مي كنيم:

دلداري دادن پيامبر صلي الله عليه و آله به خديجه سلام الله عليها

از معاذبن جبل نقل شده گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله به بالين خديجه سلام الله عليها آمد، ديد او در حال جان سپردن است، فرمود:

«اكره ما نزل بك يا خديجة، وقد جعل الله في الكراه خيرا كثيرا فاذا قدمت علي ضرائرك فاقرأ هل مني السلام؛

اي خديجه! براي آنچه از رنج و اندوه كه براي تو پيش آمده نگران و اندوهگين هستم، ولي خداوند در رنج و اندوه، خير بسيار قرار داده است، هنگامي كه به نزد همشوها و همدم هاي خود وارد شدي. سلام مرا به آنها برسان.»

خديجه سلام الله عليها عرض كرد: «اي رسول خدا! آن همدم ها كيستند؟»

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: آنها عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، كليمه (كلثم) خواهر موسي.»

خديجه سلام الله عليها گفت:

«بالرفاء و البنين يا رسول الله؛ گوارا و مبارك باد اي رسول خدا.»(3)


1- الغدير، ج 7، ص 372.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 14، ص 61.
3- مجمع البيان، ج 10، ص 30، بحار، ج 19، ص 20 و 24 (با اندكي تفاوت)

ص:149

جمله ي «بالرفاء والبنين» اصطلاحي است كه در آن عصر در عروسي ها به عنوان مبارك باد گفته مي شد، تقريبا معادل فارسي آن چنين است: «به به از اين ديدار، مبارك و پر ثمر باد»

در يكي از اين روزها پيامبر صلي الله عليه و آله به خديجه سلام الله عليها فرمود: «آيا نمي داني كه خداوند مرا در بهشت همسر تو نموده است؟!»(1)

وصيت خديجه سلام الله عليها در مورد شب عروسي حضرت زهرا سلام الله عليها

اسماء بنت يزيد بن سكن(2) كه با كنيه ام سلمه خوانده مي شد، و غير از ام سلمه همسر پيامبر صلي الله عليه و آله بود مي گويد: هنگامي كه حضرت خديجه سلام الله عليها در بستر رحلت قرار گرفت به عيادتش رفتم، وقتي كه مرا ديد گريه كرد گفتم: «آيا در مورد مرگ گريه مي كني، با اينكه تو سرور زنان دو جهان، و همسر رسول خدا صلي الله عليه و آله هستي، و آن حضرت با زبان خود تو را به بهشت مژده داده است؟»

خديجه سلام الله عليها فرمود: «گريه ام براي مرگ نيست، بلكه در مورد فاطمه سلام الله عليها است، هر دختري در شب زفاف خود نياز به بانويي دارد تا به او كمك كند و مرحم اسرار او باشد، و نيازهاي او را برطرف سازد، ولي فاطمه سلام الله عليها هنوز بزرگ نشده، نگرانم كه در شب عروسيش كسي نباشد تا به جاي من از او مادري و سرپرستي كند.»

اسماء مي گويد: عرض كردم: «اي خانم من! من با خدا عهد مي كنم كه اگر خداوند تا آن وقت به من عمر داد، به جاي تو براي فاطمه سلام الله عليها مادري كنم.»

اين عهد همچنان در خاطرم بود، حضرت خديجه سلام الله عليها رحلت كرد، هجرت به مدينه به پيش آمد، و سرانجام شب عروسي فاطمه سلام الله عليها (در سال دوم هجرت، اندكي بعد از جنگ بدر) فرا رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله پس از انجام مراسم عروسي، به همه ي زنان دستور داد كه به خانه هاي خود بروند، همه رفتند، ولي من طبق عهدي كه با خديجه سلام الله عليها داشتم ماندم، پيامبر صلي الله عليه و آله در تاريكي مرا ديد، فرمود: كيستي؟ گفتم: اسماء هستم. فرمود: «مگر دستور ندادم كه از خانه بيرون برويد؟»

عرض كردم: اي رسول خدا! پدر و مادرم به فداي تو، آري چنين دستور فرمودي، و من قصد مخالفت با دستور تو را ندارم، ولي با حضرت خديجه سلام الله عليها عهد و پيماني بسته ام، آنگاه داستان عهد و پيمان را براي پيامبر صلي الله عليه و آله بيان كردم.


1- زندگاني فاطمة الزهراء، از عمادزاده، ص 36.
2- - قابل توجه اين كه در متن، «اسماء بنت عميس» آمده، و اين اشتباه است زيرا اسماء بنت عميس در آن هنگام همسر جعفر طيار بود، و هنگام رحلت خديجه (سلام الله عليها) و عروسي فاطمه (سلام الله عليها) در حبشه به سر مي برد، از اين رو بعضي گفته اند: «اسمآء بنت يزيد بن سكن» است كه با كنيه ام سلمه خوانده مي شد (در اين باره به بحار، ج 43، ص 134 با توجه به پاورقي آن، مراجعه شود)

ص:150

آن حضرت تا نام خديجه سلام الله عليها و وصيت او را شنيد، بي اختيار گريه كرد، آنگاه به من فرمود: «تو را به خدا براي وفاي به عهدت در اينجا مانده اي؟»

عرض كردم: سوگند به خدا آري.

پيامبر صلي الله عليه و آله براي من دعاي خير كرد.(1)

خوف خديجه سلام الله عليها از مرگ

با اينكه حضرت خديجه سلام الله عليها نهايت فداكاري را براي اسلام نمود، و به طور مكرر از سوي پيامبر صلي الله عليه و آله به او مژده ي بهشت داده شد، در عين حال خائف بود، و در آستانه ي مرگ، از ترس خدا هراسان بود، و خود را بنده ي كوچك و ناچيزي مي دانست، و از درگاه خدا مي خواست كه در عالم قبر و برزخ خشنود گردد، از پيامبر صلي الله عليه و آله تقاضاي دعا و طلب مغفرت نمودن داشت، و از آن حضرت مي خواست كه هنگام مرگ و خاك سپاري، او را مورد لطف خاص قرار دهد، در قبرش بخوابد، و با اين كار، رحمت الهي را وارد قبر سازد و....

در آن هنگام فاطمه سلام الله عليها حدود پنج سال داشت، گويا خديجه سلام الله عليها شرم داشت از پيامبر صلي الله عليه و آله تقاضاي ديگر كند، فاطمه سلام الله عليها را واسطه قرار داد، به او فرمود: «دختر جان! نزد پدر برو، و از او بخواه پيكرم را با يكي از روپوشهاي خود كفن نموده و بپوشاند.»(2)

فاطمه سلام الله عليها واسطه شد، و اين تقاضاي خديجه سلام الله عليها نيز روا گرديد. اين تقاضاي خديجه سلام الله عليها از اينرو بود تا آن لباس موجب نورهايي از رمت الهي گردد و او را در عالم برزخ و روز قيامت خشنود سازد.

رحلت جانسوز خديجه سلام الله عليها

مطابق نقل معروف، حضرت خديجه سلام الله عليها در روز دهم ماه رمضان سال دهم بعثت از دنيا رفت. در اين سال با فاصله اندك دو ياراستوار و مخلص پيامبر صلي الله عليه و آله يعني ابوطالب عليه السلام و خديجه سلام الله عليها رحلت كردند.

پيامبر صلي الله عليه و آله از رحلت آنها بسيار ناراحت و غمگين شد، و آن سال را «عام الحزن» (سال اندوه) ناميد.

علامه طبرسي مي نويسد:


1- كشف الغمه، بحار، ج 43، ص 138.
2- اقتباس از الوقايع والحوادث، ج 1، ص 132.

ص:151

«ورد علي رسول الله امران عظيمان و جزع جزعا شديدا؛ با رحلت ابوطالب عليه السلام و خديجه سلام الله عليها دو فاجعه ي عظيم براي پيامبر صلي الله عليه و آله رخ داد. به طوري كه پيامبر صلي الله عليه و آله به شدت بي تاب و اندوهگين گرديد.»(1)

و به نقل علامه مجلسي «فلزم بيته و اقل الخروج؛ پيامبر صلي الله عليه و آله در اين هنگام خانه نشين شد. او كمتر از خانه بيرون مي آمد.»(2)

دلداري خداوند به حضرت زهرا سلام الله عليها در سوگ مادر

امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامي كه خديجه سلام الله عليها رحلت كرد:

«جعلت فاطمة تلوذ برسول الله و تدور حوله، و يقول يا ابه! اين أمي؟؛

حضرت زهرا سلام الله عليها به پدر پناه برد، و اطراف پدر مي چرخيد و مي گفت: اي بابا! مادرم كجاست؟»(3)

در اين هنگام جبرئيل نازل شد و به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض كرد: «پروردگارت به تو فرمان مي دهد كه به فاطمه سلام الله عليها سلام برسان و به او بگو: مادرت در خانه اي در بهشت است كه از يك قطعه ي بلورين ساخته شده، كه پايه اش از طلا و ستونش از ياقوت سرخ مي باشد، و بين آسيه سلام الله عليها و مريم دختر عمران سلام الله عليها قرار گرفته است.»

فاطمه سلام الله عليها گفت: «خدا سلام است، و از او است سلام، و به سوي او سلام است.»(4)

در نقل ديگر آمده: فاطمه سلام الله عليها به پيامبر عرض كرد: مادرم كجاست؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «في بيت من قصب؛ در خانه اي بلورين بدون هرگونه رنج و ناآرامي در كنار مريم و آسيه سلام الله عليها است» فاطمه سلام الله عليها پرسيد: «آيا منظور از قَصَب همين ني ها است؟» پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «نه، آن خانه با گوهر و لؤلؤ و ياقوت، آراسته و تنظيم شده است.» (5)و (6)

آوردن كفن از سوي خدا براي خديجه سلام الله عليها


1- اعلام الوري، ص 62 و 63.
2- - بحار، ج 19، ص 21.
3- - طبق بعضي از روايات، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در جواب او فرمود: «مادرت در قصري است كه آن قصر داراي چهار در است و آن درها به بهشت گشوده مي شوند.» (بحار، ج 22، ص 509.)
4- المجالس شيخ مفيد ص 110، بحار، ج 16، ص 1.
5- - صحيح بخاري، طبق نقل زندگاني فاطمة الزهراء، از: عمادزاده، ص 27.
6- اسوه ايثار و مقاومت، ص 258 تا 264.

ص:152

در كتاب «الخصائص الفاطميه» نقل شده: طبق روايت مشهور، هنگامي كه حضرت خديجه سلام الله عليها رحلت كرد، فرشتگان رحمت از جانب خداوند كفن مخصوصي براي خديجه سلام الله عليها نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آوردند، و اين علاوه بر اينكه مايه ي بركت براي خديجه سلام الله عليها بود، مايه ي تسلي خاطر رسول خدا صلي الله عليه و آله گرديد، و به اين عنوان تقرير و تجليل جالبي از طرف خداوند به حضرت خديجه سلام الله عليها به عمل آمد.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پيكر مطهر حضرت خديجه سلام الله عليها را با آن كفن پوشانيد، سپس جنازه ي او را با همراهان به سوي قبرستان معلي كه در دامنه ي كوه حجون در بالاي مكه قرار گرفته بردند، تا در كنار مادرش حضرت آمنه سلام الله عليها به خاك بسپارد.(1)

در آنجا قبري براي حضرت خديجه سلام الله عليها آماده كردند، رسول خدا صلي الله عليه و آله در ميان قبر رفت و خوابيد، سپس بيرون آمد و آن گوهر پاك را در آنجا به خاك سپرد.(2)

علامه مجلسي در بحارالانوار و ديگران مي نويسند: «هنوز در آن وقت نماز ميت واجب نشده بود، از اين رو نماز ميت بر خديجه سلام الله عليها خوانده نشد، پيامبر صلي الله عليه و آله پس از آماده شدن قبر، وارد قبر شد و او را به خاك سپرد.»(3)

اندوه جانكاه پيامبر صلي الله عليه و آله در فراق خديجه سلام الله عليها

چنانكه گفتيم پيامبر صلي الله عليه و آله از فراق حضرت خديجه سلام الله عليها بسيار اندوهگين شد، چرا كه حضرت خديجه سلام الله عليها در طول بيست و پنج سال زندگي مشترك با پيامبر صلي الله عليه و آله همواره در شب و روز همدم و مونس و يار مخلص و شريك غمهاي پيامبر صلي الله عليه و آله بود، و از سوي ديگر افرادي بودند كه به خاطر خديجه سلام الله عليها و ابوطالب عليه السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله آسيبي نمي رساندند، ولي بعد از وفات خديجه سلام الله عليها و ابوطالب عليه السلام دست آزارشان به آن حضرت باز گرديد. و به راستي پيامبر صلي الله عليه و آله پس از بازگشت از قبرستان به سوي خانه و ديدار حضرت زهرا سلام الله عليها كه در آن وقت خردسال بود، چه حالتي داشت، و چگونه مي توانست جاي خالي خديجه سلام الله عليها را پس از بيست و پنج سال ايثار و مقاومت، بنگرد؟ عظمت اين مصيبت و فاجعه را جز خداي بزرگ نمي داند. و شايد بتوان گفت كه در زندگي حضرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هيچ مصيبت و حادثه ي تلخي براي آن حضرت، همانند رحلت جانسوز حضرت خديجه سلام الله عليها نبود، كه به حق جگرسوز و كمرشكن بود. چرا كه وجود حضرت خديجه سلام الله عليها عامل مهمي در ساختار زندگي درخشان رسول خدا صلي الله عليه و آله و حيات و پيشرفت اسلام، در سالهاي آغاز بعثت بود، اگر وجود خديجه


1- گرچه طبق بعضي از روايات قبر حضرت آمنه (سلام الله عليها) مادر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در سرزمين «ابواء» بين مدينه و مكه است، ولي محدث محلاتي مي نويسد: «حق اين است كه پيكر آمنه (سلام الله عليها) را از آنجا انتقال داده و در حجون به خاك سپردند.» (رياحين الشريعه، ج 2، ص 412).
2- رياحين الشريعه، ج 2، ص 271- كشف الغمه، ج 2، ص 79.
3- - بحار، ج 16، ص 13، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 14، ص 76.

ص:153

سلام الله عليها در كنار پيامبر صلي الله عليه و آله داراي اين تأثير عظيم نبود، فقدان او موجب آن همه تأثر و اندوه وصف ناپذير پيامبر صلي الله عليه و آله نمي شد، و مرگ او موجب بي تابي پيامبر صلي الله عليه و آله نمي گشت، و سال مرگش را «سال حزن» اعلام نمي نمود. پيامبر صلي الله عليه و آله چنانكه خاطر نشان گرديد، سالهاي دراز بعد از رحلت خديجه سلام الله عليها از او به عظم ياد مي كرد، و سهم او را در پيشبرد اسلام، همواره يادآوري مي نمود، و در سوگش و ياد خاطراتش اشك مي ريخت، آيا آن همه تأثر و يادآوري بيانگر چيست؟!

موضع گيريهاي خديجه سلام الله عليها در دفاع از اسلام و محمد صلي الله عليه و آله از عوامل مهم تحكيم و گسترش اسلام بود، او اولين بانوي مسلمان بود، و ايثار و مقاومتش همطراز شمشير اميرمؤمنان علي عليه السلام به حساب مي آمد. چگونه پيامبر صلي الله عليه و آله آن همه فداكاري هاي او را فراموش كند، و رحلت جانسوزش را يك حادثه ي معمولي تلقي نمايد؟!

اندوه جانكاه پيامبر صلي الله عليه و آله در فراق او، بيانگر عظمت ايثار، فداكاري ها و مقاومت هاي حضرت خديجه سلام الله عليها است، چرا كه رحلت خديجه سلام الله عليها يكي از ستون هاي استوار و محكم اسلام را ويران ساخت، و وفات دلخراش ابوطالب، چند روز قبل از او نيز فاجعه ي كمرشكن ديگري بود. از اين رو پيامبر صلي الله عليه و آله با از دست دادن اين دو يار استوار و پر صلابت، ديگر نمي توانست به زندگي خود در مكه ادامه دهد، به همين دليل ناگزير به هجرت به سوي مدينه شد.

در اين باره هرچه بگوييم كم گفته ايم، و نمي توانيم يكهزارم مطلب را ترسيم كنيم، چگونه مي توان تأثر و اندوه عميق پيامبر صلي الله عليه و آله از فراق خديجه سلام الله عليها را با زبان و قلم بيان كرد؟ آيا مي توان با يك ليوان معمولي آب دريا را برداشت؟(1)

مرقد مطهر حضرت خديجه سلام الله عليها

مرقد مطهر حضرت خديه سلام الله عليها در بالاي مكه در قبرستان حجون كه امروز به نام «قبرستان معلي» معروف است قرار دارد، قبرهاي عبدالمطلب و ابوطالب و خديجه سلام الله عليها در كنار هم با فاصله ي يكي دو متر هستند.

مسلمانان در سال 727 ه.ق بارگاهي بر سر مرقد منور حضرت خديجه سلام الله عليها بنا كردند، مردم مكه و ساير زايران كنار قبر او مي آمدند و در آنجا متوسل به حضرت خديجه سلام الله عليها مي شدند و راز و نياز با خدا مي كردند، و اظهار ادب و خلوص مي نمودند، و قصيده هاي بسيار فصيح و پر محتوا كه اديبان عرب در شأن حضرت خديجه سلام الله عليها سروده بودند، در لوح هايي نوشته و در آن بارگاه نصب مي نمودند، و در سالروز ولادت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مسلمانان به سوي مرقد منور آن حضرت مي رفتند و اظهار نشاط و شادماني مي نمودند، و ماجرا به همين منوال ادامه داشت تا اينكه در سال 1344 ه.ق با تسلط وهابيان بي رحم و سبك مغز همه ي آن بارگاههاي مقدس را-


1- اسوه ايثار و مقاومت، ص 265- 267.

ص:154

به بهانه باطل مبني بر اينكه توسل به آنها يك نوع شرك است- ويران كردند، و از آن زمان تاكنون مرقد منور حضرت خديجه سلام الله عليها و ساير بزرگان همچون قبرستان بقيع در مدينه مهجور و مخروب است، و وهابيان از تعمير قبرها به صورت آبرومند جلوگيري مي نمايند. سال گذشته كه توفيق انجام عمره نصيبم شد، با گروه كاروان به قبرستان معلي رفتيم، در پشت ديوار سنگي كنار جاده، با فاصله ي حدود صد متر تا قبر حضرت خديجه سلام الله عليها، قبر او و قبر ابوطالب عليه السلام و... را به ما نشان دادند و همانجا زيارتنامه خوانديم، و براي ما درست مشخص نشد كه قبر شريف خديجه سلام الله عليها كدام است؟ به راستي تا كي بايد اين گونه به مسلمانان شيفته ي خاندان رسالت جفا و ظلم شود؟! و آنها دلسوخته گردند و نتوانند كنار مرقد بزرگواراني همچون خديجه سلام الله عليها و ابوطالب عليه السلام بروند؟!

يابن العسكري اي حجت بر حق! كه مي دانم جگرت از دست آن نااهلان منسوب به اسلام كباب است، ببين با ما چه مي كنند، و نمي گذارند دستي بر قبر ارجمند جده ات حضرت خديجه سلام الله عليها آن بانوي بزرگ دو جهان، بكشيم، و در كنار مرقد پر بركت او با خداي بزرگ راز و نياز كنيم.

اي حجت حق پرده ز رخسار برافكنكز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم

شمشير كجت راست كند قامت دين راهم قامت ما را كه ز هجر تو خميديم

ما تشنه لب اندر لب دريا متحيرآبي به جز از خون دل خود نچشيديم

وا اسفاه! از اين محروميت.آه و فغان از آن همه ظلم و جور.

در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه قبرستان ابوطالب غير از شعب ابوطالب است، زيرا شعب ابوطالب نزديك كعبه در پشت كوه ابوقبيس قرار دارد، ولي قبرستان ابوطالب (معلي) در بالاي كعبه، بيش از يك كيلومتر دورتر از كعبه قرار گرفته است.(1)

پريشاني پيامبر (صلي الله عليه و آله) از فراق ابوطالب عليه السلام و خديجه سلام الله عليها

چند روزي از رحلت جانسوز دو يار مهربان پيامبر صلي الله عليه و آله يعني خديجه سلام الله عليها و ابوطالب عليه السلام نمي گذشت، كه كافران جرأت بيشتر يافتند. روزي پيامبر صلي الله عليه و آله در يكي از كوچه هاي مكه عبور مي كرد، ناگاه يكي از مزدوران قريشي ظرفي پر از خاكروبه را بر سر و روي آن حضرت ريخت، هر وقت چنين حوادث تلخي براي پيامبر رخ مي داد به خانه باز مي گشت و خديجه سلام الله عليها با كمال مهر و محبت، سر و صورت آن حضرت را مي شست، و برخوردهاي پر عطوفت خديجه سلام الله عليها مرهمي بر زخم هاي پيامبر صلي الله عليه و آله


1- همان، ص 268 و 269.

ص:155

بود، اينك پيامبر صلي الله عليه و آله به خانه بازگشته، ولي جاي خالي خديجه سلام الله عليها را مي نگرد، به راستي كه پيامبر صلي الله عليه و آله در اين حال، بسيار رنجيده خاطر شد... يكي از دختران پيامبر صلي الله عليه و آله - شايد فاطمه سلام الله عليها بود- در حالي كه گريه مي كرد به جاي مادرش خديجه سلام الله عليها آب آورد تا سر و روي پيامبر صلي الله عليه و آله را بشويد، پيامبر صلي الله عليه و آله به او فرمود: «دخترم! گريه نكن، خداوند گزند دشمن را از پدرت دفع خواهد كرد...»(1)

آري فراق خديجه سلام الله عليها براي پيامبر صلي الله عليه و آله بسيار جان سوز و دردآور بود، از اين رو پيامبر صلي الله عليه و آله هميشه از او ياد مي كرد، و با اشك و شور و ابراز احساسات، از محبت هاي بي شائبه او قدرداني مي نمود.

سوگ خواني حضرت علي عليه السلام در رحلت ابوطالب و خديجه عليهالسلام

اعيني جودا بارك الله فيكماعلي ها لكين لا تري لهم مثلا

علي سيد الطحاء و ابن رئيسهاو سيدة النسوان اول من صلي

مهذبة قد طيب الله خيمهامباركة والله ساق له الفضلا

فبت اقاسي الهم والثكلامصابهما ادحي الي الجود الهوا

لقد نصرا في الله دين محمدعلي من بغي في الدين قد رعيا الا

يعني اي دو چشمانم! اشك بريزيد خدا آن را در مورد شما مبارك كند در مورد رحلت ابوطالب و خديجه عليهماالسلام كه بي نظير بودند.

بگرييد درباره ي رحلت جانسوز سرور بطحاء و فرزند رييس مكه (ابوطالب) و براي رحلت جانسوز سرور زنان، همو كه نخستين زني بود كه نماز با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله خواند.

همان پاك بانويي كه خداوند هودج و پيرامون او را پاك ساخته، بانوي پربركتي كه خداوند او را رهرو فضايل و برتري ها نموده است.

شب كردم در حالي كه دچار اندوه جانكاه رحلت اين دو بزرگوار و فراق آنها شدم، و مصيبت جان سوز آنها، شبانه روز مرا تيره و تار ساخته است.


1- سيره ي ابن هشام، ج 2، ص 58.

ص:156

اين دو شخص آيين محمد صلي الله عليه و آله را براي خدا ياري كردند، و با ستمكاران و ياغيان، با آخرين توان مبارزه نمودند.(1)

گريه و راز و نياز امام حسين عليه السلام در كنار قبر خديجه سلام الله عليها

امام حسين عليه السلام بيست و پنج بار پياده از مدينه به مكه براي انجام مراسم حج و عمره مسافرت كرد، روايت شده در يكي از سفرها انس بن مالك همراه آن حضرت بود، او مي گويد: امام حسين عليه السلام كنار مرقد شريف حضرت خديجه سلام الله عليها آمد و در آنجا (به ياد خاطرات فداكاري هاي خديجه سلام الله عليها و ظلم هايي كه به او شد) گريه كرد سپس به من فرمود: از من فاصله بگير، من كنار رفتم، در نزديك او در كناري پنهان شدم، مشغول نماز شد، نمازش به طول كشيد، شنيدم او در نماز خود چنين با خدا مناجات مي كرد.

يا رب يا رب انت مولاهفارحم عبيدا اليك ملجاه

يا ذا المعالي عليك معتمديطوبي لمن كنت انت مولاه

طوبي لمن كان خائفا ارقايشكوا الي ذي الجلال يلواه

و ما به علة و لا سقماكثر من حبه لمولاه

اذا اشتكي بثه و غصتهاجابه الله ثم لباه

اذا ابتلي بالظلام مبتهلااكرمه الله ثم ادناه

يعني: اي پروردگار و خدايي كه تو مولا و سرورش هستي به بنده ي كوچكي كه پناهگاهش تو هستي رحم كن. اي خداي بزرگ و صاحب صفات كمال و جلال، بر تو تكيه مي كنم، خوشا به حال كسي كه تو مولا و سرورش هستي. خوشا به حال كسي كه درگاه تو ترسان و شب زنده دار است، و شكايت گرفتاري هاي خود را به سوي تو آورده و از تو تمناي رفع آن را دارد. چنين كسي گرفتاري و بيماريش، بيش از عشقش به مولايش نيست. هرگاه رفع رنجها و گرفتاري هايش را از درگاه خدا مي طلبد، خداوند خواسته ي او را به اجابت رسانده و به تمناي او جواب مثبت مي دهد. هنگامي كه به ستم ستمگران گرفتار و دچار شد، با تضرع رو به سوي تو آورده، آنگاه خداوند او را گرامي داشته و سپس او را به درگاه خود نزديك سازد.»

پس از آنكه مناجات امام حسين عليه السلام در كنار قبر خديجه سلام الله عليها به اينجا رسيد، ندايي در پاسخ او شنيده شد كه از درگاه الهي به او چنين مي گفت:

لبيك لبيك انت في كنفيو كلما قلت قد علمناه


1- همان، ص 270.

ص:157

صوتك تشتاقه ملائكتي فحسبك الصوت قد سمعناه

دعاك عندي يجول في حجب فحسبك الستر قد سفرناه

لو هبت الريح في جوانبه خر صريعا لما تغشاه

سلني بلا رعبة و لا رهبو لا حساب اني انا الله

يعني: بلي بلي تو در كنار و پناه من هستي، و هرچه را گفتي به آن آگاهي داريم.

فرشتگانم به صداي تو اشتياق دارند، براي ارزش راز و نياز تو همين بس كه ما آن را مي شنويم.

دعايت در درگاه من در ميان حجابها(ي نور) جولان و گردش مي كنند، و همين تو را بس كه ما آن را از ميان حجاب ها آشكار مي كنيم.

هرگاه آن دعاها در گردش خود در مقامي قرار گيرند كه اگر در آن مقام مردي باشد، همان گونه كه در پرتو انوار شكوه و عظمت الهي مدهوش شوند، او مدهوش بيفتد. (يعني آن دعا در درون انوار درخشان الهي قرار گرفته و آن انوار آن را در بر مي گيرند، و موجب ارزش آن مي شوند.) بدون ترس و وحشت و حساب، از درگاه من تقاضا كن كه منم خداوند بر آورنده ي حاجات.(1)

رجعت حضرت خديجه سلام الله عليها هنگام ظهور حضرت قائم (عج)

مطابق روايات بسيار، هنگام ظهور امام قائم (عج)، پيامبر صلي الله عليه و آله و جمعي از اولياء خدا و ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و... به دنيا مراجعه نموده و در عصر درخشان ظهور، از دشمنان انتقام مي گيرند و مدتي دوباره در دنيا زندگي مي نمايد. در اين راستا نظر شما را به فرازي از گفتار امام صادق عليه السلام به يكي از شاگردان معروفش به نام مفضل بن عمر جلب مي كنيم:

«... سپس امام حسين عليه السلام در حالي كه به خونش رنگين است همراه ساير شهيدان كربلا ظاهر مي شوند، هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله او را با آن وضع مي نگرد گريه مي كند، اهل آسمانها و زمين از گريه ي او مي گريند... در جانب راست امام حسين عليه السلام حضرت حمزه، ودر طرف چپ او حضرت جعفر طيار حركت مي كنند، در اين هنگام خديجه سلام الله عليها مي آيد در حالي كه محسن (فرزند شهيد فاطمه سلام الله عليها را در آغوش گرفته، همراه فاطمه بنت اسد (مادر علي عليه السلام مي آيند و بلند بلند گريه مي كنند، حضرت زهرا سلام الله عليها مادر محسن عليه السلام پشت سر آنها مي آيد و فرياد مي زند:


1- مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 69، بحار، ج 44، ص 193.

ص:158

«هذا يومكم الذي كنتم توعدون؛ اين همان روزي است كه به شما وعده داده مي شد.»(1)

آنگاه حضرت امام صادق عليه السلام گريه كرد، به طوري كه محاسنش از اشك چشمش خيس شد، مفضل نيز گريه ي طولاني نمود...(2)

شكوه خديجه سلام الله عليها در عالم برزخ

اشاره

در جهان هستي، سه عالم وجود دارد: 1- عالم دنيا 2- عالم برزخ 3- عالم قيامت و آخرت

عالم برزخ حد فاصل بين آغاز مرگ تا برپا شدن قيامت است، چنانكه در فرازي از آيه 100 سوره ي مؤمنون مي خوانيم:

«و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون؛ و پشت سر آنها (پس از مرگ) برزخي است تا روز قيامت.»

در عالم برزخ، مؤمنان خالص مشمول الطاف و نعمتهاي خداوند هستند، ولي كافران و مجرمان در عذاب الهي به سر مي برند، چنانكه آيات و روايات متعدد بر اين مطلب دلالت دارند.

در رابطه با حضرت خديجه سلام الله عليها، روايات بيانگر عظمت مقام آن حضرت در عالم برزخ است در اينجا نظر شما را به چند مورد جلب مي كنيم:

1- قصر خديجه سلام الله عليها

هنگامي كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله در بستر رحلت قرار گرفت و ساعات آخر عمر را مي پيمود، حضرت زهرا سلام الله عليها به بالينش آمد و پرسشهايي كرد، از جمله پرسيد:

«فاين والدتي خديجة؛

مادرم خديجه سلام الله عليها در كجاست؟»

رسول اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:

«في قصر له اربعة ابواب الي الجنة؛ او در قصري است كه آن قصر داراي چهار در است، آن درها به بهشت گشوده مي شوند.»(3)


1- انبياء/ 103.
2- بحار، ج 53، ص 23.
3- امالي صدوق، ص 387، بحار، ج 22، ص 509.

ص:159

اين پاسخ، بيانگر مقام ارجمند حضرت خديجه سلام الله عليها در عالم برزخ است.

2- خيمه ي شكوهمند خديجه سلام الله عليها

ابوبصير مي گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم، پاي خود را بر زمين زد و حركت داد، ناگاه دريايي ديدم [مكاشفه اي شد و خود را در عالم برزخ يافتم] در آنجا كشتي هايي از نقره مشاهده كردم، آن حضرت سوار بر كشتي شد، من نيز سوار شدم و كشتي حركت كرد تا به محلي كه در آنجا خيمه هايي از نقره (شكوهمند) وجود داشت رسيد، آن حضرت به يكي از خيمه ها وارد شد، سپس بيرون آمد، آنگاه به من فرمود: آيا آن خيمه اي را كه نخست وارد آن شدم ديدي؟ عرض كردم آري، فرمود: آن خيمه ي رسول خدا صلي الله عليه و آله است، (خيمه ديگري را نشان داد و فرمود:) اين خيمه ي حضرت علي عليه السلام است، خيمه ي سوم خيمه فاطمه سلام الله عليها است خيمه ي چهارم خيمه ي خديجه سلام الله عليها است، خيمه ي پنجم خيمه امام حسن عليه السلام، خيمه ي ششم خيمه ي امام حسين عليه السلام است، خيمه ي هفتم خيمه ي امام سجاد عليه السلام است، خيمه ي هشتم خيمه ي پدرم امام باقر عليه السلام است، خيمه ي نهم خيمه ي من است، هر يك از ما كه از دنيا مي رويم، داراي خيمه اي هستيم كه در آن سكونت مي كنيم.»(1)

3- انتظار خديجه سلام الله عليها براي استقبال از روح علي عليه السلام

هنگامي كه اميرمؤمنان علي عليه السلام ضربت خورد و در بستر شهادت قرار گرفت، فرزندانش در بالينش بودند و گريه مي كردند. آن بزرگوار گاهي مدهوش مي شد، يك بار چشم گشود و فرزندش حسن عليه السلام را در بالينش ديد كه گريه مي كند و مي گويد: «آه كمرم قطع شد، بر من بسيار سخت است كه تو را اينگونه بنگرم.» حضرت علي عليه السلام او را چنين دلداري داد:

«يا بني لا جزع علي ابيك بعد اليوم، هذا جدك محمد المصطفي و جدتك خديجة الكبري، و امك فاطمة الزهراء، والحوار العين محدقون منتظرون قدوم ابيك، فطب نفسا، و قرعينا، وكف عن البكاء؛

پسر جان! پس از امروز، ديگر اندوه و ناراحتي براي پدرت نيست، اين جد تو محمد برگزيده خدا صلي الله عليه و آله و جده ي تو خديجه بانوي بزرگ اسلام سلام الله عليها، و مادرت فاطمه زهرا سلام الله عليها، و حوريان بهشت هستند كه چشم انتظار دوخته اند و در انتظار ورود پدرت (به عالم برزخ) هستند، خود را آرام و خشنود كن، و چشمت روشن باد، و گريه نكن.»


1- - بصائر الدرجات، ج 8، ص 119، بحار، ج 47، ص 91، و ج 6، ص 24.

ص:160

نظير همين مطلب در مورد امام حسين عليه السلام رخ داد، آن حضرت چشم باز كرد، و ديد فرزندش امام حسين عليه السلام در بالينش نشسته و گريه ي جانسوز مي كند، با همان گفتار فوق، حسين عليه السلام را دلداري داد.»(1)

4- آمدن خديجه سلام الله عليها به بالين سكينه سلام الله عليها در عالم خواب

هنگامي كه سكينه سلام الله عليها دختر امام حسين عليه السلام پس از ماجراي كربلا، به صورت اسير با همراهان وارد شام شد، در عالم خواب، خواب طولاني ديد كه در فرازي از آن آمده فرمود: ناگاه ديدم پنج سراپرده از نور از آسمان به زمين نشست، و پنج زن ارجمند از ميان آنها خارج شدند و به سوي من آمدند، پرسيدم: اين بانوان كيستند؟ شخصي كه معرفي مي كرد گفت: اولي حوا مادر بشر، دومي آسيه دختر مزاحم، سومي مريم دختر عمران، چهارمي خديجه دختر خويلد است پرسيدم اين زن پنجم كيست كه دستهايش را بر سر نهاده، گاهي (از شدت ناراحتي) بر زمين مي افتد و گاهي بر مي خيزد گفت: «اين فاطمه سلام الله عليها دختر محمد صلي الله عليه و آله مادر پدرت مي باشد.»

با خود گفتم: سوگند به خدا به حضورش مي روم و تمام حوادثي را كه براي ما پيش آمده به اطلاع او مي رسانم، با شتاب و سرعت نزد او رفتم تا به او رسيدم و در پيش رويش در حالي كه گريه مي كردم ايستادم و گفتم:

«يا امتاه! جحدوا والله حقنا، يا امتاه! بددوا والله شملنا، يا امتاه استباحوا والله حريمنا، يا امتاه قتلوا والله الحسين ابانا؛

اي مادر جان! سوگند به خدا حق ما را انكار كردند، اي مادر جان! سوگند به خدا جمع ما را پراكنده ساختند، اي مادر جان! سوگند به خدا حريم حرمت ما را شكسته و مباح نمودند، اي مادر جان! سوگند به خدا پدرمان حسين عليه السلام را كشتند.»

حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود:

«كفي صوتك يا سكينة، فقد قطعت نياط قلبي، و اقرحت كبدي هذا قميص ابيك الحسين لاي فارقني حتي القي الله به؛ سكينه جانم! ديگر سخن نگو، زيرا رگ قلبم را پاره كردي و جگرم را شعله ور نمودي، اين پيراهن پدرت حسين عليه السلام است، كه از من جدا نخواهد شد تا با آن خدا را ملاقات كنم.»(2)

5- ورود شكوهمند خديجه سلام الله عليها با همراهان به كربلا

محدث خيبر محمد بن جعفر مشهدي (از علماي قرن ششم ه ق.) در كتاب «المزار الكبير» نقل مي كند: روايت شده سليمان اعمش گفت: در كوفه همسايه اي از اهل تسنن داشتم، با او زياد محشور بودم، روزي به او گفتم: «نظر تو در مورد زيارت مرقد امام حسين عليه السلام چيست؟»

اول در پاسخ من گفت: «بدعت است، و بدعت موجب گمراهي و دخول در جهنم مي باشد.»


1- بحار، ج 42، ص 83.
2- لهوف سيد بن طاووس، ص 220، بحار، ج 45، ص 140 و 141 (با تلخيص)

ص:161

از پاسخ نارواي او بسيار ناراحت و خشمگين شدم. با همين حال از نزد او برخاستم و رفتم، و با خود گفتم: بامداد زود نزد او مي روم و فضايل اميرمؤمنان عليه السلام را بيان مي كنم كه با بيان اين فضايل، خداوند چشمهاي او را اندوهگين كند.» (يعني قلبش را پر از غم كند تا آثار آن در چشمانش پيدا باشد).

بامداد فرا رسيد به در خانه ي او رفتم، كوبه ي در را زدم، ناگاه صدايي از پشت در شنيدم كه مي گفت: «آن شخص (همسايه ام) اول شب به قصد زيارت مرقد امام حسين عليه السلام حركت كرده است.»

من با سرعت حركت كرده خود را به كاروان زائران رساندم همان همسايه را در ميان آنها ديدم كه مشغول نماز بود، پس از نماز به او گفتم: «تو شب گذشته مي گفتي زيارت مرقد امام حسين عليه السلام بدعت است... ولي چطور اكنون به زيارت مرقد او مي روي؟»

گفت: من آن هنگام با تو سخن گفتم، به امامت امامان خاندان رسالت عليهم السلام اعتقاد نداشتم، وقتي كه از نزدم رفتي، و من خوابيدم، در عالم خواب چيزهايي ديدم كه وحشت زده شدم، و از عقيده ي قبل خود بازگشتم.

گفتم: چه خوابي ديدي؟

گفت: در عالم خواب شخص شكوهمندي داراي اوصافي چنين و چنان سواره ديدم، و در پيشاپيش او شخص شكوهمند ديگري بر اسب بود، پرسيدم اينها كيستند؟

به من گفتند: پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است و ديگري وصيش علي بن ابيطالب عليه السلام است، در اين هنگام چشمم را كشيدم و منظره اي در فضا ديدم، در آن منظره شتري از نور بود، و سراپرده اي بر پشت شتر نهاده بودند، پرسيدم اين شتر و سراپرده از آن كيست؟ و سرنشينان سراپرده كيانند؟ به من چنين پاسخ داده شد:

«لخديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد؛

اين سراپرده و شتر مال خديجه دختر خويلد سلام الله عليها و فاطمه سلام الله عليها دختر محمد صلي الله عليه و آله است.»

جواني همراه آنها ديدم، پرسيدم اين جوان همراه آنها كيست؟ گفتند: حسن بن علي عليه السلام است.

پرسيدم: اينها كجا مي روند؟ گفتند: «اينها به زيارت قبر مظلوم و شهيد كربلا حسين بن علي عليه السلام مي روند.»

به طرف آن سراپرده رفتم، ناگاه ديدم نامه هايي (مانند ورق درخت) از فضا به زمين ريخته مي شود و آن نامه ها، امان نامه از سوي خدا براي زائران حسين در شبهاي جمعه از آتش جهنم بودند.

در اين هنگام ناگاه شنيدم منادي اين چنين ندا كرد: «آگاه باشيد، ما و شيعيانمان در درجه ي عالي بهشت هستيم.»

ص:162

اي سليمان! پس از اين خواب، هرگز زيارت كربلا را تا آخر عمر رها نمي كنم و از اين مكان مقدس جدا نخواهم شد.(1)

مقام ارجمند حضرت خديجه سلام الله عليها در قيامت

اشاره

مطابق پاره اي از روايات، مقام خديجه سلام الله عليها به خاطر ايثار و رنجهايش در راه پيشرفت دين اسلام، در روز قيامت بسيار ارجمند است، براي دريافت اين مطلب، نظر شما را به چند روايت زير جلب مي كنم:

1- حضرت خديجه سلام الله عليها بر فراز اعراف

در روز قيامت در آن هنگام كه بهشتيان به بهشت، و دوزخيان به دوزخ مي روند، جمعيتي درمانده و حيران در پشت گذرگاه مهم و بزرگي متوقف مي مانند، نام آن گذرگاه مهم و بلند «اعراف» است (زيرا كلمه ي اعراف از عرف گرفته شده و عرف به معني بلندي است، و يا به معني شناخت است، زيرا آنان كه بر فراز اعراف هستند، دوست و يا به معني شناخت است، زيرا آنان كه بر فراز اعراف هستند، دوست و دشمن را مي شناسند) در حقيقت اعراف، يك دژ مرتفع و بلندي است كه بين بهشتيان و دوزخيان حائل شده و فاصله انداخته، و حجاب بين آنها است، آنها صداي همديگر را مي شنوند ولي همديگر را نمي بينند، و بر فراز اعراف جمعي از اولياء بزرگ خدا هستند كه دوزخيان و بهشتيان را از چهره هايشان مي شناسند، و آنها اولياء آنان را كه اهل نجاتند، از آن گذرگاه و گردنه ي سخت مي گذرانند و به سوي بهشت روانه مي سازند، در قرآن در آيه 46 و 47 سوره ي اعراف در مورد مسأله ي اعراف چنين مي خوانيم:

«و بينهما حجاب و علي الأعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم لم يدخوها و هم يطعمون- و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين؛

و در ميان آن دو (بهشتيان و دوزخيان) حجابي قرار دارد، و بر فراز اعراف مردان (ارجمندي) هستند كه هر يك از آن دو را از چهره هاشان مي شناسند.

و به بهشتيان صدا مي زنند كه «درود بر شما باد.» اما داخل بهشت نمي شوند. در حالي كه اميد آن را دارند- و هنگامي كه چشمشان به دوزخيان مي افتد مي گويند: پروردگارا ما را با گروه ستمگران قرار مده.»

شخصي از امام صادق عليه السلام پرسيد: «منظور از حجاب بين بهشتيان و دوزخيان چيست؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «آن حجاب، سوري است (يعني گذرگاه و گردنه و دژ بلندي است) بين بهشت و دوزخ.» سپس فرمود:

«قائم عليه محمد و علي الحسن والحسين و فاطمة و خديجة عليهم السلام، فينادون اين محبونا؟ اين شيعتنا؟ فيقبلون اليم، فيعرفونهم باسمائهم و اسماء ابائهم؛ بر فراز آن سور (اعراف) حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم، حسن و


1- المزار الكبير، ص 107، ج 101، ص 58.

ص:163

حسين عليهم السلام، فاطمه و خديجه- عليهماالسلام- قرار دارند، فرياد مي زنند: دوستان ما كجايند؟ شيعيان ما كجايند؟ دوستان و شيعيان به سوي آنها روانه مي گردند، آنها شيعيان و دوستانشان را با نامهاي خودشان و نامهاي پدرانشان مي شناسند، اين مطلب معني آيه ي «يعرفون كلا بسيماهم...» (آيه مذكور است) آنگاه دست شيعيان و دوستانشان را مي گيرند و آنها را از گذرگاه و گردنه ي اعراف، و پل صراط مي گذرانند و روانه ي بهشت مي سازند.»(1)

نتيجه اينكه: حضرت خديجه سلام الله عليها در قيامت، در كنار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، علي عليه السلام و حسن و حسين عليهم السلام و فاطمه سلام الله عليها بر فراز سور اعراف، براي شفاعت دوستان مي آيد، و مقام ارجمندش در آنجا در معرض ديد همگان قرار مي گيرد، و جزء شفاعت كنندگان در سطح بالا است.(2)

2- حضرت خديجه سلام الله عليها در پيشاپيش فاطمه سلام الله عليها در درگاه بهشت

امام باقر عليه السلام از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نقل مي كند كه فرمود: هنگامي كه روز قيامت فرا رسد براي رسولان و پيامبر صلي الله عليه و آله منبرهايي از نور نصب مي گردد، و منبر من در قيامت بلندترين منبرهاست... و همچنين براي اوصياء منبرهايي از نور نصب مي شود، كه منبر حضرت علي عليه السلام از همه ارجمندتر است، و همچنين براي فرزندان پيامبران منبرهايي از نور نصب مي شود كه منبر امام حسن و امام حسين عليهماالسلام از همه ي آنها با شكوه تر است، من و علي عليه السلام و حسن و حسين عليهم السلام به فرمان خدا خطبه مي خوانيم.

سپس منادي خدا جبرئيل فرياد مي زند: «كجاست فاطمه دختر محمد سلام الله عليها؟ كجاست خديجه دختر خويلد؟ كجاست مريم دختر عمران؟ كجاست آسيه دختر مزاحم؟ كجاست ام كلثوم مادر يحيي بن زكريا؟»

همه بر مي خيزند، خداوند خطاب به مردم مي فرمايد: «اي مردم محشر! امروز بزرگي مقام و بزرگواري از آن كيست؟»

پيامبر، علي، حسن و حسين عليهم السلام مي گويند: «از آن خداي يكتا و تواناست» خداوند مي فرمايد: «اي مردم محشر! من مقام ارجمندي را براي محمد صلي الله عليه و آله و سلم، علي عليه السلام، حسن و حسين عليهم السلام و فاطمه سلام الله عليها قرار دادم، سرها را در گريبان كنيد و چشمها را فرو خوابانيد، كه اينك اين فاطمه سلام الله عليها است كه به سوي بهشت عبور مي كند.»

جبرئيل شتري شكوهمند از شترهاي بهشت را مي آورد، فاطمه سلام الله عليها بر آن سوار شده در حالي كه صد هزار فرشته در جانب راست او، و صدهزار فرشته در جانب چپ او، و صد هزار فرشته پرهاي خود را در زير پاي آن شتر قرار مي دهند، تا اينكه آن حضرت را به درگاه بهشت مي رسانند.

در آنجا فاطمه سلام الله عليها به درگاه خداوند عرض مي كند: «مقام مرا به اهل محشر بشناسان.»


1- كنزالفوائد، ص 89.
2- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 283.

ص:164

خداوند به او مي فرمايد: «بنگر كه هر كس از دوستان تو و دوستان ذريه ي تو است، دست او را بگير و وارد بهشت كن.»

امام باقر عليه السلام افزود: «سوگند به خدا فاطمه سلام الله عليها شيعيان و دوستانش را مانند مرغي كه دانه هاي نيك را از ميان دانه هاي گوناگون بر مي چيند، جدا مي كند، و از آنها شفاعت كرده و آنها را وارد بهشت مي نمايد.»(1)

در حديث آمده: آسيه، مريم و خديجه عليهماالسلام در پيشاپيش حضرت زهرا سلام الله عليها همانند پيشقراولان و حاجبان به سوي بهشت روانه مي گردند.(2)

3- خديجه سلام الله عليها با هفتاد هزار فرشته ي پرچمدار

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود روزي پيامبر صلي الله عليه و آله نزد فاطمه سلام الله عليها آمد و او را اندوهگين يافت، از علت پرسيد، فاطمه عرض كرد: به ياد قيامت و وقوف عريان در محشر افتادم، براي سختي آن روز غمگين شدم.

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: آري، آن روز، روز بزرگ است، ولي جبرئيل به من خبر داد كه... خداوند مي فرمايد: فرشته ي اسرافيل را به سه حُلّه (لباس فاخر) از نور نزد تو (اي فاطمه) مي فرستد، او به تو مي گويد، برخيز و اين لباسها را بپوش، آن را مي پوشي، هفتاد هزار حوريه نزد تو آيند و با ديدار تو خرسند شوند، تو همراه آنها و فرشتگان بسيار از قبر خود خارج شده و به سوي بهشت روانه مي شوي، در مسير راه حضرت مريم سلام الله عليها با هفتاد هزار حوريه ديگر نزد تو آيند، او به تو سلام كند و به همراهانت مي پيوندند.

«ثم تستقبلك امك خديجة بنت خويلد، اول المؤمنات بالله و برسوله، و معها سبعون الف ملك بايديهم الوية التكبير؛

سپس مادرت خديجه سلام الله عليها دختر خويلد، همان نخستين زني كه ايمان به خدا و رسولش آورد، همراه هفتاد هزار فرشته كه در دست آنها پرچم هاي تكبير (الله اكبر) است به استقبال تو مي شتابند.

سپس حوا سلام الله عليها و آسيه سلام الله عليها همراه هفتاد هزار حوريه ي (بانوان بهشت) مي آيند و همراه تو حركت مي كنند تا با هم به مركز اجتماع محشر مي رسيد، منادي حق در زير عرش ندا مي كند چشمهاي خود را فرو خوابانيد تا فاطمه سلام الله عليها دختر محمد صلي الله عليه و آله عبور كند، آنها چشم هاي خود را فرو خوابانند، در آن روز جز ابراهيم خليل عليه السلام و علي عليه السلام كسي به تو نمي نگرد.

حضرت حوا سلام الله عليها همراه خديجه سلام الله عليها مادرت، در پيشاپيش تو هستند، سپس منبري از نور نصب گردد و تو بر فراز آن قرار گيري. جبرئيل نزد تو آيد و عرض مي كند: «چه حاجت داري؟» آنگاه تو حق خود را از ظالمان به خاندان نبوت طلب كني، خداوند همه ي آنها را به دوزخ اندازد...


1- بحار، ج 43، ص 64 و 65 (با تلخيص).
2- همان، ص 37.

ص:165

جبرئيل بار ديگر گويد: «باز حاجت خود را بگو» تو مي گويي: «پروردگارا! به داد شيعيانم و شيعيان فرزندانم و شيعه ي شيعيانم برس.»

خطاب مي رسد آنها را بخشيدم، هر كس كه به تو توسل نمود و به درگاه تو چنگ زد، همراه تو با شكوه و جلال وارد بهشت مي شود.»(1)

سلام خدا و همه ي موجودات به تو اي خديجه!

هزاران سلام و درود خداوند بزرگ بر تو اي خديجه! بانوي خردمند، ايثارگر و باوفا، و هزاران سلام و درود پيامبران و امامان عليهم السلام واولياي خدا و شهيدان بر تو اي اسوه و اسطوره ي مقاومت و فداكاري، كه با گزينش قهرمانانه ي خود، انسانيت را روسفيد كردي، و به صدق و وفا، معني دادي، و به بانوان جهان، شخصيت و به او آبرو، عنايت كردي، اي همسر برگزيده ي خدا محمد صلي الله عليه و آله و مادر زهراي اطهر سلام الله عليها و مادر زن اميرمؤمنين علي عليه السلام و جده ي دوازده امام معصوم عليهم السلام!

سلامي خالص و گرم.

و در فرازي از زيارت نامه آن حضرت مي خوانيم:

«السلام عليك يا من انفقت ما لها في نصرة سيد الانبياء و نصرته ما استطاعت، و دافعت عنه الاعداء السلام عليك يا من سلم عليها جبرئيل و بلغها السلام من الله الجليل، فهنيئا لك بما اولاك الله من فضل؛

سلام بر تو اي كسي كه: ثروتش را در راه ياري سرور پيامبران، ايثار كرد. و آن حضرت را تا آخرين توان خود حمايت نمود، و گزند دشمنان را از آن حضرت دور كرد.

سلام بر تو اي كسي كه: جبرئيل عليه السلام بر او سلام نمود، و سلام خداوند بزرگ را به او ابلاغ كرد، گوارا باد بر تو اين امتيازات و افتخاراتي كه خداوند تو را به خاطر آنها بر ديگران برتري بخشيد.»(2)

فصل پانزدهم: موقعيت خانه خديجه سلام الله عليها

خانه حضرت خديجه كبري سلام الله عليها


1- بحار، ج 8، ص 53 و 55.
2- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 287.

ص:166

خانه ي منسوب به حضرت خديجه سلام الله عليها، محل زندگي مشترك پيامبر صلي الله عليه و آله و همسرش خديجه و محل تولد فاطمه زهرا سلام الله عليها بوده است. اين خانه مورد عنايت و توجه مسلمانان بوده و يكي از بهترين كان هاي مكه شناخته مي شده است. در نقشه اي كه از اين خانه وجود دارد، مصلاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و مولد فاطمه سلام الله عليها در آن مشخص گرديده است. بر اساس نقل هاي تا ريخي، محل تولد حضرت زهرا سلام الله عليها در خانه ي مادرش خديجه بوده كه خانه ي ياد شده نيز در شعب ابي طالب قرار داشته است.

پس از هجرت پيامبر صلي الله عليه و آله، عقيل اين خانه را تصرف كرد؛ گويا نزديك تر از او به رسول خدا صلي الله عليه و آله كسي نبوده تا در آن حيص و بيص فشار قريش، خانه را تصرف كند. بعدها معاويه خانه ي ياد شده را از عقيل خريد و آن را تبديل به مسجد كرد. در نزديكي همين خانه، ابوسفيان نيز خانه اي داشته است. اين همان خانه اي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در فتح مكه فرمود: «دخل دار ابي سفيان فهو آمن».(1)

به نوشته ي محمد طاهر كردي، روي اين محل، در گذر تاريخ، بناهاي فراواني ساخته شده و آخرين آنها بنايي است كه به عنوان «محل ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها» ساخته اند. باني اين بنا نيز شيخ عباس قطان شهردار مكه بوده كه به سال 1368 قمري، در آنجا محلي براي حفظ و قرائت قرآن بنا كرد. اين بنا تا زمان تاليف كتاب كردي ، به عنوان مدرسه ي حفظ قرآن برقرار بوده است.(2) پيش از اين، در دوره ي عثمان، در محل خانه خديجه، تميه اي ساخته شده بود كه به نام «تكيۀ السيدۀ فاطمه» شهرت داشت.(3) در بازسازي هاي اخير، محل خانه ي خديجه و مدرسه ي ياد شده از ميان رفته است.(4)


1- تهذيب الاحكام، ج6، ص 136؛ بحارالانوار، ج21، ص 103.
2- التاريخ القويم، ص 174.
3- همان.
4- آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 155.

ص:167

فاسي مي نويسد: سه نقطه در اين خانه وجود دارد كه زيارت مي شود: نخست «مولد فاطه»، دوم جايي كه آن را قبۀ الوحي مي نامند و سوم «المخبأ». وي سپس مي افزايد: در آن، جاهاي ديگري است كه صورت مسجد دارد. به نقل محب الدين طبري ، اين خانه بهترين مكان ها، پس از مسجد الحرام است.(1)

اين خانه مكان ولادت فرزندان حضرت خديجه سلام الله عليها مي باشد.(2)

قال ابوجعفر: و كان منزل خديجۀ يومئذ المنزل الذي يعرف بها اليوم، فيقال: منزل خديجۀ، فاشتراه معاويه، فيما ذكر- فجعله مسجداً يصلي فيه الناس، و بناه علي الذي هو عليه اليوم لم يغير. و اما الحجر الذي علي باب البيت عن يسار من يدخل البيت، فان رسول الله صلي الله عليه و آله كان يجلس تحته يستتر به من الرمي اذا جاءه من دار ابي لهب، و دار عدي بن حمراء الثقفي خلف دار ابن علقمه، و الحجر ذراع و شبر في ذراع.

و لقد انفقت خديجۀ كل اموالها طائعه راغبۀ، ليس علي النبي صلي الله عليهو آله و انما علي الدعوۀ الي الاسلام و في سبيل هذا الدين ... و يري البعض: انها كانت تمتلك عصب الاقتصاد في الجزيره العربيه كلها ... و قد انفق النبي صلي الله عليه و آله كل تلك الاموال علي المسلمين في الظروف الحرجۀ التي واجهوها، ابّان اضطهاد قريش و حصارها الاقتصادي لهم.

و كانت تلك الاموال تنفق لسد رمق المسلمين، لاذين يعانون اعظم المشاق و الآلام، في سبيل اسلامهم و عقيدتهم ... و هذا معني قولهم: ان الاسلام قام باموال خديجۀ.(3)

به نقل از ابوجعفر: سنگ درب ورودي در سمت چپ خانه خديجه پناهگاه پيامبر صلي الله عليه و آله در برابر سنگ پراني هاي افرا خانه ابولهب و عدي بن حمراء ثقفي است و مساحت اين سنگ يك ذراع و يك وجب در يك ذراع مي باشد.(4)

استقبال خديجه از پيامبر در همين خانه هنگام آغاز رسالت آسماني پانزده سال بعد از زندگي مشترك با وي مي باشد.(5)

خانه ي مبارك خديجه سلام الله عليها

بايد توجه داشت كه يكي از مقدسترين مكانها در مكه خانه ي حضرت خديجه سلام الله عليها است زيرا اين خانه كانون كارهاي نيك و حوادث بزرگ و سرنوشت ساز بود، مانند: محبت ها و ايثارهاي خديجه سلام الله عليها در آن خانه به مستمندان و بينوايان، ازدواج پيامبر صلي الله عليه و آله در آن خانه، آغاز معراج پيامبر صلي الله عليه و آله در كنار آن


1- العقد الثمين، ج1، ص 98.
2- - السيره النبويه الصحيحه، ج1، ص 113؛ فاكهي، اخبار مكه، ج4، ص 7.
3- - زوجات النبي صلي الله عليه و سلم و اولاده، سيره و تاريخ، ص 67.
4- همان، ص 67.
5- موسوعه آل النبي عليه الصلاۀ و اسلام، ص 455.

ص:168

خانه، ولادت فرزندان خديجه سلام الله عليها از جمله زهرا سلام الله عليها در آن خانه، عبادتهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و خديجه سلام الله عليها در آن خانه و صدها آثار نيكي كه از آن خانه به نفع اسلام بروز كرد.

علامه مجلسي از كتاب «المنتقي في مولد المصطفي» نقل مي كند كه: مكان اين خانه امروز در مكه، مشخص و معروف است، گويند معاويه در عصر خلافت خود آن را خريد و تبديل به مسجد نمود، و ساختماني به عنوان مسجد در آنجا بنا كرد.(1)

يكي از اهل اطلاع مي گفت: خانه ي حضرت خديجه سلام الله عليها اكنون در بازار ابوسفيان قرار گرفته، وقتي كه وارد بازار شديم، و در جانب راست، كوچه اي قرار گرفته، اين خانه در آنجا است، و معمولا در آن بسته است.

به هر حال زائران خانه خدا و حاجيان، در سفر حج و عمره خود، سزاوار است كه، زيارت اين خانه را فراموش نكنند، پس از پرسش، محل آن را پيدا كنند و در آنجا به نماز و دعا پردازند، و آن مكان بسيار مقدس و پر خاطره را با اخلاص زيارت نمايند، و در آنجا به ياد فداكاري هاي بي دريغ حضرت خديجه كبري سلام الله عليها بيفتند، كه اين حالت، براي صفاي دل و تكامل معنوي، بسيار اثر بخش و مفيد است، و با درودهاي خالصانه خود بر روان پاك خديجه سلام الله عليها از آن همه فداكاري هاي خديجه سلام الله عليها تجليل نمايند.

ياد هميشگي پيامبر صلي الله عليه و آله از خديجه سلام الله عليها

چنانكه خواهيم گفت حضرت خديجه سلام الله عليها در سال دهم بعثت از دنيا رفت، پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از او دوازده سال و اندي زندگي نمود، پيامبر صلي الله عليه و آله در اين مدت همواره از خديجه سلام الله عليها ياد مي كرد، و خاطرات شيرين و ايثارگرانه ي او را گرامي مي داشت، گاهي وقتي به ياد او مي افتاد آنچنان پر احساس مي شد، كه سرشك اشك از ديدگانش جاري مي گشت، اشك شوق يا اشك فراق مي ريخت. چرا كه پيامبر صلي الله عليه و آله بسيار از خديجه سلام الله عليها محبت ها و لطف هاي سرشار ديده بود، شواهد تاريخي كه بيانگر اين ياد پيامبر صلي الله عليه و آله از خديجه سلام الله عليها باشد بسيار است ما در اينجا نظر شما را به ذكر چند نمونه زير جلب مي كنيم:

1- روزي پيامبر صلي الله عليه و آله در نزد چند نفر از همسران خود بود، ناگاه سخن از حضرت خديجه سلام الله عليها به ميان آمد، پيامبر صلي الله عليه و آله آنچنان آشفته و پر احساس شد كه قطره هاي اشك از چشمانش سرازير گشت.

عايشه به آن حضرت گفت: «چرا گريه مي كني؟ آيا براي يك پيرزن گندمگون از فرزندان اسد، بايد گريه كرد؟» پيامبر صلي الله عليه و آله در پاسخ به او فرمود:

«صدقتني اذ كذبتم، و آمنت بي اذ كفرتم، و ولدت لي اذ عقمتم؛ او هنگامي كه شما مرا تكذيب مي كرديد، تصديق كرد، و هنگامي كه كافر بوديد، او به من ايمان آورد، و براي من فرزنداني آورد در حالي كه شما نازا هستيد.»(2)


1- بحار، ج 22، ص 167.
2- - بحار، ج 16، ص 8؛ كشف الغمه، ج 2، ص 72.

ص:169

2- روز ديگري هاله خواهر خديجه سلام الله عليها براي زيارت حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله به مدينه آمد، پيامبر صلي الله عليه و آله با ديدار او به ياد از دست رفته اش خديجه سلام الله عليها افتاد، از شدت اندوه بر خود لرزيد، وقتي كه هاله رفت، عايشه عرض كرد: «چقدر از پيرزن قريش كه سالخوردگي، صورتش را چروكين و سرخ كرده بود ياد مي كني؟! در صورتي كه اكنون روزگار او را نابود كرده، و خدا همسري بهتر از او به شما عطا فرموده است؟»

رنگ رخسار پيامبر صلي الله عليه و آله از اين سخن ناروا برافروخته شد و با رنجيدگي خاطر به او فرمود: «نه نه! سوگند به خدا كه هيچگاه بهتر از خديجه سلام الله عليها نصيبم نشد، او هنگامي به من ايمان آورد كه مردم مرا تكذيب مي كردند، و هنگامي با ثروت و تمام وجودش به ياري من شتافت كه ديگران مرا محروم ساختند.»(1)

3- عايشه گفته است:

«ما زلت اتقرب الي رسول الله صلي الله عليه و آله بذكرها؛ همواره با ياد خديجه سلام الله عليها به پيشگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله تقرب مي جستم و نزديك مي شدم.»(2) يعني نام خديجه سلام الله عليها در نزد پيامبر صلي الله عليه و آله بهترين وسيله اي بود كه انسان را به آن حضرت نزديك سازد و مشمول لطف سرشار او قرار دهد.

4- روزي پيرزني نزد رسول اكرم صلي الله عليه و آله آمد، آن حضرت او را مورد لطف سرشار قرار داد، وقتي آن پيرزن رفت، عايشه علت آن همه مهرباني به پيرزن را از پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله در جواب فرمود:

«انها كانت تأتينا في زمن خديجة، و ان حسن العهد من الايمان؛ اين پيرزن در عصر زندگي خديجه سلام الله عليها به خانه ي ما مي آمد (و از كمك ها و الطاف سرشار خديجه سلام الله عليها برخوردار بود) همانا نيك نگهداري عهد و سابقه، از ايمان است.»(3)

و مطابق روايت ديگر عايشه گفت: «هرگاه پيامبر صلي الله عليه و آله گوسفندي ذبح مي كرد، مي فرمود: از گوشتش براي دوستان خديجه سلام الله عليها بفرستيد، يك روز در اين باره با آن حضرت سخن گفتم، فرمود:

«اني لاحب حبيبها؛ من دوست خديجه سلام الله عليها را دوست دارم.»(4)

گريه ي پيامبر صلي الله عليه و آله در جلسه ي عروسي حضرت زهرا سلام الله عليها


1- - قاموس الرجال، ج 10 ص 432.
2- - همان مدرك.
3- - همان مدرك، كشف الغمه، ج 2، ص 72؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 18، ص 108.
4- رياحين الشريعه، ج 2، ص 206.

ص:170

5- در اوايل سال دوم هجرت در آستانه ي ازدواج پر ميمنت حضرت زهرا سلام الله عليها با حضرت علي عليه السلام، روزي عقيل نزد برادرش حضرت علي عليه السلام آمد و عرض كرد: «برادرم! در مورد هيچ چيزي آنقدر شادمان نمي شوم كه از ازدواج شما با فاطمه عليه السلام دختر پيامبر صلي الله عليه و آله شاد مي گردم، پس چرا براي انجام آن اقدام نمي كني؟ تا چشمم به ميمنت اين ازدواج، روشن گردد.»

حضرت علي عليه السلام فرمود: «دوست دارم اين كار به زودي انجام شود، ولي شرم مي كنم خودم مستقيم موضوع را به رسول خدا صلي الله عليه و آله عرض كنم.»

عقيل عرض كرد: «تو را سوگند مي دهم كه برخيز با هم به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله برويم تا در اين باره صحبت كنيم.

حضرت علي عليه السلام با برادرش عقيل به قصد ملاقات با رسول خدا صلي الله عليه و آله حركت كردند، در مسير راه با ام ايمن كنيز آزاد شده ي پيامبر صلي الله عليه و آله ]كه از بانوان بسيار ارجمند بود، و قبلا كنيز حضرت آمنه مادر پيامبر صلي الله عليه و آله بود، و پس از وفات آمنه، به پيامبر صلي الله عليه و آله به ارث رسيد و پيامبر صلي الله عليه و آله او را آزاد كرد.(1) ملاقات نمودند و ماجرا را به او گفتند: ام ايمن به آنها گفت: «اين كار را به ما زنان واگذاريد، تا ما برويم با رسول خدا صلي الله عليه و آله صحبت كنيم، زيرا سخن زنان در اين مورد، اثر بخش تر است.»

آنگاه ام ايمن نزد ام سلمه يكي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله آمد، و ماجرا را به او گفت: و ساير همسران پيامبر صلي الله عليه و آله را آگاه كرد، همه ي آنها در يك خانه در محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله اجتماع نمودند، و به اتفاق چنين عرض كردند:

«فديناك بآياتنا و امهاتنا يا رسول الله قد اجتمعنا لامر لو ان خديجة في الاحياء لقرت بذلك عينها؛ پدران و مادرانمان به فدايت اي رسول خدا! براي صحبت پيرامون موضوعي (ازدواج حضرت زهرا سلام الله عليها در اينجا اجتماع نموده ايم كه اگر خديجه سلام الله عليها در ميان ما بود و چشمش براي آن روشن مي گرديد.»

ام سلمه مي گويد: تا اين سخن را گفتيم و نام خديجه سلام الله عليها را به ميان آورديم، رسول خدا صلي الله عليه و آله گريه كرد، سپس فرمود:

«خديجة و اين مثل خديجة صدقتني حين كذبني الناس، و وازرتني علي دين الله و اعانتني عليه بمالها، ان الله عزوجل امر في ان ابشر خديجة ببيت في الجنة من قصب لاصخب فيه و لا نصب؛ خديجه! كجاست همانند خديجه؟ در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب مي كردند، او مرا تصديق كرد. و او براي دين خدا با من همكاري و همياري نمود، و با ثروت خود مرا براي پيشبرد دين كمك كرد، خداوند متعال به من فرمان داده است كه خديجه سلام الله عليها را به داشتن خانه اي از يك گوهر در بهشت كه رنج و ناآرامي در آن نيست مژده بدهم.»


1- - بحار، ج 15، ص 116- و به قولي او كنيز خواهر خديجه (سلام الله عليها) بود، او را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بخشيد.

ص:171

ام سلمه مي گويد: عرض كرديم پدران و مادرانمان به فدايت اي رسول خدا! آنچه در مورد خديجه سلام الله عليها مي فرمايي درست است، ولي او در آغوش رحمت و بركات الهي قرار گرفته است، خداوند ما را (نيز) در درجات بهشت و رضوانش در كنار او قرار دهد، اينك براي موضوع ازدواج حضرت علي عليه السلام و فاطمه زهرا سلام الله عليها در اينجا اجتماع كرده ايم، تا دستور بفرمايي به آن اقدام گردد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله ام ايمن را طلبيد و به او و سپس به ديگران دستورهايي داد و مراسم ازدواج و جشن آن را برقرار نموده و حضرت زهرا سلام الله عليها را به خانه ي حضرت علي عليه السلام بردند.(1)

تمجيد پياپي پيامبر صلي الله عليه و آله از خديجه سلام الله عليها در طول يك ماه

6- عايشه يكي از همسران پيامبر صلي الله عليه و آله مي گويد: هرگاه پيامبر صلي الله عليه و آله به ياد خديجه سلام الله عليها مي افتاد همواره او را مي ستود، و براي او طلب رحمت مي كرد، و در اين جهت خسته نمي شد. روزي او را مي ستود، رقابت و حسادت هووگري موجب شد كه به آن حضرت گفتم: «به جاي او كه سالخورده بود خداوند زن جواني به تو داده است!»

پيامبر صلي الله عليه و آله با شنيدن اين سخن (كه اهانت ضمني به مقام خديجه سلام الله عليها شده بود) سخت خشمگين شد، من از گفته ام پشيمان شدم و با خدا عهد كردم كه اگر خشم پيامبر صلي الله عليه و آله را فرو نشاند، ديگر بار هرگز چنان سخني را تكرار نكنم.

در اين هنگام پيامبر صلي الله عليه و آله به من فرمود: «چگونه اين سخن را گفتي؟ سوگند به خدا، خديجه سلام الله عليها هنگامي به من ايمان آورد كه همه ي مردم كافر بودند، مرا هنگامي پناه داد كه همه مرا ترك و طرد كرده بودند، مرا هنگامي تصديق نمود كه همه تكذيب مي كردند، و از او داراي فرزنداني شدم. در حالي كه شما زنان ديگر، مرا از داشتن فرزند محروم گردانديد.»(2)

جالب اينكه در ذيل اين روايت آمده؛ عايشه گفت: «فغدا وراح علي بها شهرا؛ پيامبر صلي الله عليه و آله شبانه روز، يك ماه تمام اين سخن را به من مي گفت.»

عايشه گويد: روزي در نزد پيامبر (ص)، خديجه (س) را تحقير كرده و او را «خُدَيجه» (زن كوچك) خواندم، پيامبر (ص) بسيار خشمگين شد و به من هشدار سخت داد تا ديگر تكرار نكنم.(3)

7- پيامبر صلي الله عليه و آله تا آخر عمر با دوستان خديجه سلام الله عليها رابطه ي دوستي داشت، و به آنها محبت مي كرد، تا جايي كه هرگاه گوسفندي ذبح مي كرد، براي آنها مي فرستاد او خاطره ي پر مهر حضرت خديجه سلام الله


1- بحار، ج 43، ص 130 و 131 (با تلخيص).
2- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 211؛ بحار، ج 16، ص 12- كشف الغمه، ج 2، ص 79.
3- زندگاني فاطمه الزهرا، از عمادزاده: ص 33.

ص:172

عليها را تجديد مي نمود، و دل او را شاد مي كرد.4 در اين مورد، انس بن مالك مي گويد: «وقتي كه براي پيامبر صلي الله عليه و آله هديه مي آوردند، مي فرمود: اين هديه را به خانه ي فلان بانو ببريد، زيرا او دوست خديجه سلام الله عليها بود و به خديجه سلام الله عليها علاقه داشت»(1)

و از ام رومان نقل شده: خديجه سلام الله عليها همسايه اي داشت، سفار او را به پيامبر صلي الله عليه و آله كرده بود، از آن پس هرگاه براي پيامبر صلي الله عليه و آله غذا مي آوردند، دستور مي داد بخشي از آن غذا را براي آن همسايه مي بردند.(2)

چشم اشكبار پيامبر صلي الله عليه و آله با ديدن گردنبند خديجه سلام الله عليها

8- ابوالعاص بن ربيع فرزند هاله خواهر خديجه سلام الله عليها بود، خديجه سلام الله عليها او را مانند فرزندان خود دوست مي داشت، از اين رو از پيامبر صلي الله عليه و آله تقاضا كرد او را به دامادي خود بپذيرد، و زينب (يكي از دختران خديجه) را همسر او گرداند، پيامبر صلي الله عليه و آله تقاضاي خديجه سلام الله عليها را پذيرفت، و زينب دختر پيامبر صلي الله عليه و آله همسر ابوالعاص گرديد.

هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد، دو نفر از دخترانش به نام زينب و رقيه سلام الله عليها كه در مكه شوهر داشتند در مكه ماندند.

هنگامي كه جنگ بدر (در سال دوم هجرت) بين سپاه اسلام و سپاه مشركان رخ داد، ابوالعاص جزء لشگر دشمن بود، او در اين جنگ يكي از هفتاد نفري بود كه به اسارت سپاه اسلام درآمد.

پس از مدتي وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و آله تصميم گرفت اسيران كفار را با گرفتن فداء (يا فديه كه مبلغي تعيين شده بود) آزاد كند، ابوالعاص براي زينب پيام فرستاد كه اموالي را به عنوان فديه به مدينه بفرستد تا با دادن آن آزاد گردد.

زينب اموالي را فراهم كرد، گردنبند خود را كه مادرش خديجه سلام الله عليها در شب عروسي بر گردنش آويخته بود، بر سر آن اموال نهاد و براي ابوالعاص فرستاد.

ابوالعاص آن اموال و گردنبند را به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله آورد تا به عنوان فداء تقديم كرده خود را آزاد سازد.

همين كه چشم پيامبر صلي الله عليه و آله به آن گردنبند افتاد، به ياد خديجه سلام الله عليها، قلبش فرو ريخت و قطرات اشك چون دانه هاي مرواريد از چشمانش سرازير شد و فرمود:


1- مستدرك سفينة البحار، ج2، ص 217.
2- زندگاني فاطمة الزهراء، از عمادزاده، ص 36.

ص:173

«رحم الله خديجة، هذه قلائد هي جهزتها بها؛ خداوند خديجه سلام الله عليها را رحمت كند، اين گردنبندي است كه خديجه سلام الله عليها آن را براي زينب فراهم كرده (و جز جهيزيه او قرار داده) است.»

پيامبر صلي الله عليه و آله ابوالعاص را به اين شرط كه زينب سلام الله عليها را آزاد بگذارد و از هجرت او به مدينه ممانعت ننمايد آزاد كرد، ابوالعاص آزاد شد و به اين شرط عمل كرد، و به عهد خود وفا نمود.(1)

در فراز ديگر تاريخ مي خوانيم: پس از آنكه پيامبر صلي الله عليه و آله به ياد خديجه سلام الله عليها گريست، فرمود: «مثل اينكه بر زينب سلام الله عليها بسيار سخت گذشته كه يادگار مادرش را از گردن گشوده و براي ما فرستاده است.»(2)

مسلمانان وقتي كه اين حال را از پيامبر صلي الله عليه و آله مشاهده نمودند عرض كردند: «اي رسول خدا! ما از حق خود گذشتيم، اختيار آن گردنبند با شما، اگر مي خواهيد آن را براي خود نگهداريد، و اگر نمي خواهيد، آن را براي زينب بفرستيد.»

و به نقل ديگر: پيامبر صلي الله عليه و آله از مسلمانان اجازه خواست، مسلمانان پاسخ فوق را دادند.

پيامبر صلي الله عليه و آله ابوالعاص را آزاد كرد و اموال او و گردنبند را براي زينب فرستاد و به ابوالعاص فرمود: «بدان كه زينب به تو (به خاطر كافر بودنت) حلال نيست، زيرا او مسلمان است و تو كافر مي باشي، هرگاه به مكه رفتي، زينب را نزد من بفرست.»

ابوالعاص شرايط پيامبر صلي الله عليه و آله را پذيرفت، پيامبر صلي الله عليه و آله زيد بن حارثه را براي آوردن زينب به مكه فرستاد، ابوالعاص زينب را همراه زيد به مدينه روانه كرد. سرانجام ابوالعاص قبل از فتح مكه مسلمان شد و به مدينه آمد و با عقد جديد، با زينب ازدواج نموده و به زندگي ادامه دادند، ابوالعاص در سال دوزادهم هجرت از دنيا رفت.(3)

فدك به جاي مهريه ي خديجه سلام الله عليها

9- در سال هفتم هجرت، پس از آنكه سپاه اسلام به فرماندهي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خيبر را فتح كرد و يهوديان را در هم شكست، مطابق نوشته ي بلاذري در فتوح البلدان، ساكنان فدك(4) رئيس خود، يوشع بن نون را به


1- اسدالغابه، ج 5، ص 226، بحار، ج 19، ص 241 و 249.
2- گويي زينب مي دانست پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ارادت و علاقه ي خاصي به حضرت خديجه (سلام الله عليها) دارد، از اين رو آن گردنبند منسوب به خديجه (سلام الله عليها) را واسطه ي آزادي خواهرش قرار داد.
3- اسدالغابه، ج 5، ص 236، الاصابه، ج 4، ص 121 و 126.
4- فدك سرزمين زراعي حاصلخيزي بود كه در نزديكي خيبر در 140 كيلومتري مدينه قرار داشت، و افرادي در آن ساكن بودند، از اين رو به آن روستاي فدك مي گفتند، مطابق پاره اي از روايات؛ درآمد ساليانه ي محصولات كشاورزي فدك معادل 48 هزار دينار بود، كه مدتي يهوديان آن را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به نصف درآمد آن مقاطعه كردند، تا همه ي كارهاي كشاورزي آن را انجام دهند، و هنگام برداشت محصول، نصف آن را به پيامبر بپردازند. (معجم البلدان، واژه فدك، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16 ص 346).

ص:174

عنوان قرارداد صلح نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله فرستادند، و آن قرارداد اين بود كه فدك را به رسول خدا صلي الله عليه و آله بدهند تا در تحت پرچم اسلام، در امنيت باشند....

به اين ترتيب فدك، بدون هجوم، از راه صلح در اختيار پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفته، و از اموال خالصه ي پيامبر (نه از بيت المال و اموال عمومي) گرديد.(1)

و با نزول آيه ي 7 سوره ي حشر، فدك به عنوان «فيء» مال خدا و رسول و بستگان پيامبر صلي الله عليه و آله و يتيمان و مستمندان و درماندگان راه است.

فدك همچنان در اختيار بود تا اينكه آيه ي 26 سوره ي اسراء نازل شد:

«و آت ذاالقربي حقه والمسكين و ابن السبيل؛ حق خويشاوندان و مستمند و درمانده ي راه را بپرداز.»

مفسران و محدثان بسيار از شيعه و سني نقل كرده اند: هنگامي كه اين آيه نازل شد، رسول اكرم صلي الله عليه و آله فاطمه سلام الله عليها را خواست و فدك را به او بخشيد.(2)

آنچه كه ذكر آن در اين كتاب مورد توجه است اينكه: امام صادق عليه السلام فرمود: پس از آنكه فدك در اختيار پيامبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت، وقتي كه به مدينه بازگشت نزد فاطمه سلام الله عليها آمد و فرمود: «دخترم! خداوند فدك را از كافران برگردانيد و در اختيار من نهاد، و از اموال مخصوص من قرار داد، هرگونه كه خواستي از آن استفاده كن.» سپس فرمود:

«و انه قد كان لامك خديجة علي ابيك مهر، و ان اباك قد جعلها لك بذلك، واتحلك اياها، تكون لك و لولدك بعدك؛

همانا مادرت خديجه سلام الله عليها بر عهده ي پدرت داراي مهريه است. اينك پدرت همين فدك را به همين علت در اختيار تو قرار داد. وآن را به تو بخشيد، تا براي تو، و براي فرزندان تو بعد از تو باشد.»(3)

اين ماجرا نيز بيانگر تجديد خاطره و رعايت حسن عهد پيامبر صلي الله عليه و آله نسبت به حضرت خديجه سلام الله عليها است.(4)

راز معنويت و شكوه سراي خديجه سلام الله عليها

خانه ي معنويت و آزادي


1- كتاب فدك، تأليف علامه سيد محمد حسن قزويني، ص 33.
2- تفسير الدر المنثور، ج 4، ص 177، به نقل از محدثان متعدد.
3- - بحار ج 17، ص 378- ممكن است در اينجا چنين توضيح داده شود: گرچه خديجه (سلام الله عليها) مهريه خود را (چنانكه گفتيم) از مال خود پرداخت، زيرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن هنگام فقير بود، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خواست با بخشيدن فدك به فاطمه (سلام الله عليها) و فرزندان او پس از او، حضرت خديجه (سلام الله عليها) را شاد كرده، و بخشي از ايثارهاي او به ويژه انفاق هاي مالي او را جبران نموده باشد. با توجه به اينكه: فدك از بيت المال نبود، بلكه از اموال خالصه ي آن حضرت بود.
4- حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 216.

ص:175

جامعه ها و تمدن ها در راه رشد و كمال به تدريج براي ارزش هاي اخلاقي و انساني، حساب ويژه اي گشوده و به پاكي و آزادگي و آراستگان به فضيلت ها بها مي دهند و در اين راه است كه برخي مكان ها و زمان ها مورد تجليل و احترام قرار مي گيرند و براي آنها حريم و حرمتي در نظر گرفته مي شود؛ براي نمونه:

1)- جهان معاصر اينك با وضع مقررات ويژه اي به سفارتخانه ها و هيأتهاي سالم سياسي در راه انجام كارهاي خويش، به ناگزير مصونيت مي بخشد.

2)- با تنظيم قوانين و مقررات ويژه اي، آزادي و امنيت دانشگا ها و مراكز علمي و پژوهشي، مراكز بهداشتي و درماني، تلاش هاي بشردوستانه و انجمن هاي دفاع از حقوق بشر را تضمين مي نمايد.

3)- با تدابير حقوقي و اخلاقي، آزادي و امنيت پايگاه هاي مذهبي و مراكز عبادت و نيايش را گرامي داشته و تهاجم و تجاوز به حريم آنها را بر نمي تابد.

آري، جهان معاصر اينگ پس از فراز و نشيب ها و زيان ها و قرباني هاي بسيار به اين حقيقت ايمان آورده است، در حالي كه اين واقعيت ظرفيت و رشدبخش، از سپيده دم آفرينش مورد عنايت خدا بوده و پيامبران و پيشوايان آسماني، هماره جامعه ها و تمدن ها را به اين حقيقت ظريف توجه داده و به زور مداران و خودكامگان هشدار داده اند.

بر اساس همين واقعيت تاريخساز است كه در نگرش اسلامي همه ي مسجدها – به و يژه «مسجدالحرام» مورد كمال توجه است، و براي حفظ حرمت آن، مقررات ويژه اي رسيده است؛ آداب و مقرراتي كه به موجب آنها از ورود آلودگان به وباي شرك و ميكرب انحطاط آفرين كفر و حق ستيزي به ساحت آنها جلوگيري مي شود؛ همان گونه كه ورود در حالت ناپاكي به آن مراكز مقدس نيز، ممنوع شناخته شده است؛

«في بيوت اذن الله ان يرفع و يذكر فيه اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال؛(1) در خانه هاي پرشكوهي كه خدا اجازاه داده است كه هماره برافراشته باشند و قدرت و منزلت آنها اوج گيرد و نام با عظمت خدا در آنها برده شده، و هر بامداد و شامگاه در آنها او را ستايش كنند.»

و نيز در راه حفظ صيانت و حرمت اين مراكز مقدس عبادي و فكري و معنوي است كه آلوده ساختن آنها تحريم مي گردد، و از انجام كارهايي كه باعث اها نت و يا خدشه دار شدن حرمت آنهاست، نهي مي شود و حرمت آنها به ويژه «مسجدا لحرام» تا جايي است كه شكار پرندگان يا حيوانات در قلمرو آن – طبق شرايط فقهي- ناروا اعلام مي گردد.


1- - نور/ 36.

ص:176

همين گونه به پاره اي از روزها و شب ها(1)، و برخي پديده ها،(2) حرمت ويژه اي در نظر گرفته شده است.(3)

راز معنويت و بركت اين خانه

خانه ي پرشكوه خديجه سلام الله علها به قداست و معنويت ويژه اي آراسته است، چرا كه اين سراي سعادت و سعادت ساز از مكان هاي مقدس و تاريخ سازي است كه:

1)- به گواهي محدثان و تاريخ نگاران اين خانه ي مبارك پيش از طلوع خورشيد اسلام و فرود وحي و بعثت پيامبر نيز، خانه ي پاكي و پروا بود و در آنجا كسي مي زيست كه آشنا و بيگانه و كوچك و بزرگ او را پاك روش و پاك منش و «طاهره» مي خواندند.

علي عليه السلام در سوگ جانسوز خديجه ... بر اين حقيقت اين گونه گواهي مي دهد:

اعيني جودا بارك الله فيكماعلي هالكين لا تري لهما مثلاً

علي سيد البطحاء و ابن رئيسهاو سيدۀ النسوان اول من صلي

مهذبه قد طيب الله خيمهامباركه و الله ساق لها الفضلا

فبث اقاسي الهم و الثكلا ...(4)

هان اي دو چشم من! باران اشك از آسمان ديدگانم فروباريد، خدا اين باران اشك را در سوگ دويار فداكار اسلام و قرآن و دو پشتيبان بي همانند پيامبرِ آزادي بر شما مبارك سازد؛ چرا كه آن دو به راستي انسان هاي بي نظيري بودند.

هان اي دو چشم من! در سوگ غمبار سالار حجاز و فرزند سالار مكه، جناب ابوطالب و نيز در رحلت جانسوز سالار زنان- كه نخستين بانوي توحيدگرا و پيشتازترين زن، در راه آزادي و معنويت بود، و با پيامبر خدا نماز مي گزارد و به نيايش مي نشست- باران اشك فرو باريد.

بر همان بانوي خود ساخته و پاك روش و پاك منشي كه خدا خيمه و سراي او و گرداگردش را پاك و پاكيزه ساخته است.

بانوي پربركتي كه خدا او را به خاطر نوانديشي و شايسته كرداريش به شاهراه فضيلت ها و والايي ها راه نموده است.


1- قدر/ 1-5.
2- شمس/ 11-15.
3- فروغ آسمان حجاز خديجه، ص 181- 183.
4- مناقب آل ابي طالب، ج4، ص 70؛ بحارالانوار، ج 44، ص 193.

ص:177

2)- اين خانه، پيش از فرود آيات در انگيزش مردم به انفاق و رسيدگي به محرومان و درماندگان جامعه و انجام كارهاي شايسته و بايسته، به دليل آگاهي خديجه سلام الله عليها با آموزه هاي پيامبران پيشين و كتاب هاي آسماني و با الهام از آنها، در انفاق و رسيدگي به محرومان پيشگام بود.

3)- اين خانه ي پرمعنويت، پيش از اسلام نيز اين هسادت و لياقت را داشت كه كانون مهر و محبت به محمد صلي الله عليه و آله گرديد ، و با نهايت صفا و اخلاص آن حضرت را به زندگي مشترك و پيوند مبارك دعوت نمود و او نيز پس از خانه ي ابوطالب، آنجا را براي زندگي خانوادگي برگزيد.

4)- آن سراي آزادي و آزادگي، پس از انگيزش محمد صلي الله عليه و آله به پيامبري و اصلاح جامعه و آزادي و رستگاري بشر، به پناهگاه آن حضرت از گزند دژخيمان و تاريك انديشان تبديل شد و صاحب آن سرا، به آن بزرگ مرد آزادي و ايمان از شرارت استبداد و عوامل آن پناه داد و همه ي اعتبار و وجاهت و امكانات و نفوذ اخلاقي خود را براي تأكين سلامت و امنيت كسي كه پناهش داده بود و در جهت حمايت از دعوت توحيدي و ستم ستيز او به كار گرفت، و گاه به هنگام يورش دژخيمان اختناق و اشرافيت محافظه كار و خودكامه به پيامبر آزادي خود حراست و نگهباني از جان گرامي آن حضرت را به عهده گرفت.

5)- افزون بر اين، آن سراي شكوه و معنويت مكان عروج پيامبر به سفر يا سفرهاي معراج بود(1)، و آن حضرت از آنجا به «مسجد الاقصي» براي عروج به آسمان ها و عالم بالا به پرواز در امد و پس از بازگشت نيز فرودگاهش همان خانه بود.(2)

6)- و نيز آن خانه در آغاز درخشش اسلام به سراي اميد و پناهگاه مسلمانان تبديل شد.

7)- آن سراي راستي و رستگاري، ولادتكاه زهرا سلام الله عليها، مكان رشد و شكوفايي شخصيت پر معنويت آن دخت بهشت و سراي انس و الفت او با مام ارجمندش خديجه سلام الله عليها و خانه ي خاطرات الهام بخش و رنج هاي دوران كودكي و خوردسالي اوست.

8)- آن خانه ي مهر و محب، نخستين آموزشگاه دوران خردسالي و كودكي و اولين دانشگاه روزگار نوجواني و جواني علي عليه السلام و كانون رشد و تربيت اوست، كه خود در خاطراتش از آن روزگار درخشان و به يادماندني مي فرمايد:

«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَة ... وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا


1- الانوار الساطعه من الغراء الطاهره، ص 299. «و من فضائلها عليها السلام ان المصطفي و خاتم الانبياء محمد صلي الله عليه و آله عرج الي السماء من دارها هذه الدار الشريفۀ التي يشار اليها بالبنان في زمان الجاهليۀ و في زمان الاسلام هذه الدار التي كانت و ما زالت الي آخر لحظۀ من حياتها الشريفۀ كانت مهبطاً للوحي و الملائكۀالمقربين و فيها عاش المصطفي صلي الله عليه و آله. و منها بدأ الاسلام و شاع و ذاع حيث يأتي جبرئيل عليه السلام بالبراق و يوقفخ في باب دارها عليها السلام.
2- اسرا/1.

ص:178

يَرَاهُ غَيْرِي وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ...»(1)

شما موقعيت مرا نسبت به پيامبر خدا در خويشاوندي نزديك و در مقام و منزلت ويژه ام مي دانيد، پيامبر مرا در كنار خويش مي نشاند و در حالي كه كودك بودم، مرا در آغوش مهرش مي گرفت و در بستر محبت و پدري خويش مي خواباند...

آن حضرت هرگز در گفتار من دروغي نيافت و در كردارم، لغزش و اشتباهي نديد... من در زندگي،؛ هماره با پيامبر بودم؛ درست بسان فرزندي كه هماره به همراه مادر است. پيامبر هر روز نشانه ي تازه اي از اخلاق نيكو و منش والا را برايم آشكار مي ساخت، و به من فرمان مي داد تا به او اقتدا كنم.

آن حضرت چند ماه از سال را در غار «حرا» مي گذرانيد، در آنجا تنها من او را مي ديدم و كسي جز من او را نمي ديد. در آن روزهاي تيره و تار، در هيچ خانه اي جز خانه ي پيامبر- كه بزرگ بانوي آزادي و آزادي، خديجه هم در آنجا بو- اسلام و ايمان راه نيافته بود، و من در آن شرايط دشوار سومين آن دو انسان توحيدگرا و بزرگ منش بودم كه در راه تحول مطلوب و ساختن جامعه و دنيايي نو و آزاد و آباد در تلاش و تكاپو بودم.

و نيك مي دانم كه خانه ي پيامبر در آن زمان، همان خانه ي پربركت خديجه سلام الله عليها بود.

9)- از همه ي اينها برتر و بالاتر، آن خانه ي پرمعنويت فرودگاه وحي و فرشته ي وحي و محل آمد و شد فرشتگان است، كه گروه گروه به حضور پيامبر مي آمدند و مي رفتند.

10)- آن سراي شكوه، آغازين ماه ها و سال هاي بعثت- كه شرك گرايان و محافظه كاران و مخالفان تحول و دگرگوني جامعه ابتدايي ترين حقوق پيامبر را بر نمي تافتند و بر آزادي و امنيت او يورش مي بردند- كانون امن و امان و پرستشگاه خلوت و آرام آن حضرت و خديجه و علي عليهم السلام برخي از پيشگامان ديگر بود.

11)- آن خانه ي تاريخي و تاريخساز همان مكان مقدسي است كه شب پر خطر و پرخاطره ي هجرت پيامبر، اميرمؤمنان جان را در طبق اخلاص نهاد و براي تضمين سلامت و امنيت پيامبرِ آزادي، بر بستر او خوابيد و آن افتخار بزرگ و هماره براي او رقم خورد كه:

«و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد»(2)

و برخي از مردم براي به دست آودرن خوشنودي خدا جان خويش را فدا مي كنند و مي فروشند، و خدا بر اين بندگان مهربان است.


1- نهج البلاغه، خطبه 192.
2- بقره/ 203.

ص:179

12)- و سرانجام اينكه خانه ي خديجه سلام الله عليها همان خانه ي اسلام، سراي ايمان، مبدأ هجرت و همان خانه اي است كه در آن شب پر مخاطره شاهد دغدغه ها و دلهره ها ي فاطمه سلام الله عليها است، كه از سويي در انديشه ي دوري پدر و سلامت و امنيت آن حضرت بود و از دگر سو در انديشه ي سلامتي يار فداكار پدر، و از طرف ديگر هر لحظه در انتظار هجوم ناجوانمردانه ي تاريك انديشان به خانه بود ودر همان حال شاهد هياهو و جنجال و بافته هاي شرك آميز و كفرآلود آن تيره بختان بر ضد پدرش، پيامبرِ آزادي و عدالت؛ چرا كه در آن شب تاريخي، فراتر از چهل تن از سفّاك ترين دژخيمان خشن و بي رحم شرك و استبداد، برگرد خانه ي پيامبر حلقه زده، و تصميم داشتند تا با هجوم به موقع و برق آسا به اقامتگاه آن حضرت، او را با شمشيرهاي كينه و تعصب از پا در آرند. در آن شبسخت، علي عليه السلام بر جايگاه پيامبر خوابيد و پيشواي بزرگ اسلام پس از خروج موفقيت آميز از حلقه ي محاصره ي دشمن تاريك فكر، به سوي غار «حرا» رفت تا از آنجا به سوي مدينه حركت نمايد، و دخت گرانمايه اش فاطمه سلام الله عليها در اين بحران پيچيده در آن خانه ي ايمان و عدالت ماند و خدا مي داند كه در آن شب سخت و به يادماندني چه وحشت و دلهره اي بر وجود گرانمايه اش سايه افكنده بود؟ چرا كه او گرچه نوجوان بود، اما از درايت و هوش سرشاري بهره ور بود.

او، هم آن موقعيت حساس و پرخطر را به خوبي درك مي كرد و هم از خشونت و سنگدلي شرك گرايان كوردل و تاريك انديشان اصلاح ستيز به خوبي آگاه بود، و به همين جهت بدترين احتمالات در نظرش نزديك ترين آنها به شما مي رفت و خطرات سهمگين، هر لحظه در برابر چشمانش رژه مي رفت.

13)- و سرانجام اينكه اين خانه ي مبارك همان فروشگاه شكوهباري است كه خورشيد اسلام از آنجا فروغ افكني خود را بر جهان افسرده و مرده و آكنده ي از جهل و عقب ماندگي آغاز نمود، و صدها برنامه ي انسان پرور و نجات بخش و كار نيك و آثار شايسته و ماندگار از آنجا سامان داده شد، و يك تاريخ پرافتخار و پايان ناپذير از خاطره ي الهام بخش و درس زندگي و آزادگي و فداكاري بي دريغ و وضف ناپذير به وسيله ي پيامبر، علي، خديجه و فاطمه – كه درود خدا و مردم كمال جو بر آنان باد- از آنجا براي رستگاري انسان و رشد جامعه و تاريخ بيان گرديد و به تابلو رفت.

اين نكات مهم و سرنوشت ساز در مورد اين سرا، هر كدام نشانگر آن است كه خديجه و خانه ي او داراي چه شايستگي و برازندگي بوده است كه اين رويدادهاي بزرگ در آنجا روي داده است؛ چرا كه بي هيچ ترديدي اين رويدادهاي مقدس و آسماني در مكان پاك و پاكيزه و با معنويت رخ مي گشايند، نه در جايي جز با اين ويژگي ها؛ بر اين باور، بسيار زيبنده است كه مردم خداجو و آزادمنش با درايت و پشتكار از عالمان و فرهيختگان و نيز زمامداران كشورهاي مسملان نشين بخواهند تا با كسب موافقت و همگاري دولت حجاز، اين اقامتگاه پرمعنويت را به طور دقيق بيابند، و به ونه اي شايسته آن را بسازند، تا زائران خانه ي خدا در سفر حج و عمره، در آنجا نيز به پرستش خدا و نيايش با او بنشينند و ضمن زيارت خالصانه و متفكرانه ي آن سراي پرخاطره و الهام بخش، به نوانديشي و آزادي خواهي خديجه سلام الله عليها، به درايت و خرد بزرگ او، به دگر انديشي و دگر زيستي و استقلال طلبي و آرمان جويي و هضم نشدنش در محيط و جامعه ي ظالم عقب مانده، به پيشتازيش در اسلام و ايمان، به پيشگاميش در بيعت و حمايت از دعوت آسماني و بشردوستانه ي

ص:180

پيامبر، به جهاد دليرانه، همت بلند ، فداكاري عجيب، شكيب قهرمانانه، ايثار و پايداري آن زن تاريخساز بينديشند و ضمن بزرگداشت او، بنگرند كه چگونه بايد خود و دنياي خود را بشناسند و دريابند و با كدامين سبك بسازند؟

از امام باقر عليه السلام آورده اند كه: به هنام فرارسيدن لحظه ي سفر وضف ناپذير معراج، فرشته ي وحي آن مركب ويژه را به در سراي خديجه آورد ... و پيامبر پس از نشستن بر آن به سوي قدس شريف رفت و در آنجا پيامبران خدا- كه ابراهيم پيشاپيش آنان بود- به پيشواز آن حضرت آمدند و با اذن فرشته ي وحي، همگي بر پيابمر اقتدا نمودند و نماز خواندند ...

«ان رسول الله لما اسري به نزل جبرئيل عليه السلام بالبراق ... علي باب خديجۀ ...»(1)

مرحوم شيخ انصاري در مورد سراي بامعنويت خديجه سلام الله عليها مي نويسد:

«و مستحب في مكه التشرف في منزل خديجه»(2)

و از كارهاي پسنديده در مراسم حج و تشرف به مكه، ديدار از خانه ي پرخاطره ي خديجه و زيارت آن است.

ابن بطوطه مي نويسد:

«ومن المشاهد المقدسه بمقربۀ من المسجد الحرام قبۀ الوحي و هي في دار خديجۀ ام المؤمنين..» (3)

و از جمله ي مكان هاي مقدس در مكه و در نزديكي خانه ي خدا، فرودگاه وحي است كه در سراي پرمعنويت خديجه، مام ارجمند توحيدگرايان قرار دارد.(4)

فصل شانزدهم: سخنان بزرگان، دانشمندان درباره حضرت خديجه سلام الله عليها

اشاره


1- الخرائج و الجرائح، ج1، ص 84 به نقل از الانوار الساطعه من الغراء الطاهره، ص 301.
2- - مناسك الحج، شيخ انصاري، طبع اسلاميه، ص 127 به نقل الانوارالساطعه، پاورقي، ص 299.
3- - مناسك الحج، شيخ انصاري، طبع دارالكتب العلميۀ، ص 161 به نقل الانوارالساطعه، پاورقي، ص 299.
4- فروغ آسمان حجاز خديجه سلام الله عليها، صص181-192.

ص:181

در صدد اين نيستيم كه با اين سخنان، منزلت ام المومنين سلام الله عليها را بالا ببريم، زيرا براي علو درجه، و رفعت مقام اين بانو، كافي است آن احاديثي كه از رسول گرامي صلي الله عليه و آله در فضيلت و بيان مقام والاي او روايت گرديده است را بخوانيم.

غرض از اين سخنان آن است كه، خواننده گرامي لمس كند كه دانشمندان و نويسندگان و مورخان، با گذشت ادوار ، واختلاف مذاهب و فرقه ها، در ستايش و مقدس شمردن اين بانو اتفاق نظر دارند. همه ي آنها خديجه را با كمال نيكي ياد كرده اند، براي آنكه در وجود او عقيده ي صادق و ايمان استوار و فداكاري و از خودگذشتگي در راه مبدأ مشاهده نموده اند، در حالي كه مي بينيم برخي از زنان پيغمبر را با طعن و انتقاد ياد مي كنند، و در آنها به موقعيتها و موضع گيري هايي اشاره مي نمايند، كه هيچ يك از آنها جاي رشك و حسد نيست و اين همان فرقها و امتيازاتي است كه ميان آنها و خديجه وجود دارد.

1-ام سلمه به پيغمبر صلي الله عليه و آله گفت:

تو از خديجه امري را ذكر نمي كني، مگر اينكه او آنچنان بود كه مي گويي. جز اينكه به سوي پروردگارش شتافت. پس خداوند اين را براي او گوارا كند، و ميان ما و او را در بهشت خود گرد آورد.(1)

2-زبير بن بكار گفته است:

خديجه در جاهليت طاهره خوانده مي شد.(2)

3-ابن اسحاق گفته است:


1- - اعيان الشيعه، ج 15، ص 79.
2- - سير اعلام النبلاء، ج2، ص82؛ اسدالغابه، ج5، ص 435؛ الاصابه، ج4، ص 273.

ص:182

خديجه براي اسلام وزير صداقت بود.(1)

4-همو گويد:

خديجه زني دور انديش و شريف و خردمند بود، با آن كرامتي كه پروردگار آن را براي او خواسته بود.(2)

5-هشام بن محمد گفته است:

رسول الله صلي الله عليه و آله خديجه را دوست داشت، و به او احترام مي گذاشت، و در همه ي كارها با او مشورت مي كرد. او وزير صدق و راستي بود، و او نخستين كسي است كه به پيغمبر ايمان آورد، و پيغمبر تا زماني كه خديجه حيات داشت، هرگز همسر ديگري برنگزيد. همه ي فرزندان آن حضرت جز ابراهيم از خديجه اند.(3)

6-ابن هشام صاحب كتاب معروف «السيرۀ النبويۀ» مي نويسد:

خديجه صاحب نسب والا، داراي برترين شرافت، صاحب بيشترين ثروت و حريص ترين بانوان قريش به حفظ امانت و التزام به معيارهاي اخلاقي، عفت و كرامت انساني بود و لذا بلندترين قله ي شرف را به خود اختصاص داده بود.

7-ابن اثير گفته است:

خديجه زني دور انديش و خردمند و شريف بود، با آن همه بزرگواري و كرامتي كه پروردگار براي او اراده كرده بود. پس خديجه به نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله كس فرستاد و ازدواج خود را بر او پيشنهاد نمود. او شريف ترين زنان قريش از لحاظ نسب بود، و از همه ي آنها ثروتمندتر و شريف تر بود. همه ي قوم او بر ازدواج با او حريص بودند، اگر بدين امر قدرت داشتند.(4)

8-محمد بن احمد ذهبي، پيشتاز رجاليون عامه گفته است:

ام المؤمنيني و سرور زنان جهانيان زمان خويش است و او ام القاسم، دختر خويلد بن اسد بن عبدالعزي بن قصي بن كلاب قريش اسدي، و مادر فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله است. وي نخستين بانويي است كه اسلام آورد، و پيش از هر كس پيغمبر را تصديق نمود و به او پر دلي و شجاعت داد، واو را به نزد پسر عموي خويش ورقه برد.

مناقب خديجه فراوان است، و او از ميان زنان كسي است كه به مرحله ي كمال رسيده است. او خردمند و با جلال و متدين و پاكدامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود. پيغمبر صلي الله عليه و آله او را ستايش مي كرد، و بر ديگر زنان


1- - اسدالغابه، ج5، ص 439.
2- - سيره ابن هشام، ج1، ص 200.
3- تذكره الخواص، ص 312.
4- الكامل في التاريخ، ج2، ص 14.

ص:183

مومنان برتري مي داد و او را بسيار بزرگ مي داشت، تا جايي كه عايشه مي گفت: به زني رشك نبردم آنچنان كه به خديجه حسد ورزيدم، زيرا كه پياكبر صلي الله عليه و آله او را بسيار ياد مي كرد.

دليل بر گرامي بودن خديجه نزد پيغمبر صلي الله عليه و آله آن است كه حضرت پيش از او با زني ازدواج ننمود. پيغمبر از او داراي فرزناني شد، و با وجود او همسر ديگري انتخاب نكرد، و كننيزي نگرفت، تا اينكه او عوت حق را لبيك گفت. پس پيامبر از فقدان او غمگين گشت، زيرا او بهترين خويشاوند بود. از مال خويش به پيامبر انفاق مي كرد، و پيغمبر صلي الله عليه و آله براي او تجارت مي نمود، و خداوند به او فرمان داد كه خديجه را به خانه اي زبرجدين در بهشت، كه در آن سر و صدايي، و رنج و اندوهي نباشد بشارت دهد.(1)

9-همو مي نويسد:

خديجه سرور بانوان بهشت، فرزانه ي قريش، از تيره ي اسد، جليل القدر، متدين، خويشتن دار، بزرگوار، از بانوان بهشتي و يكي از بانواني بود كه به قله ي كمال رسيده بودند.(2)

10-جمال الدين ابوالفرج، عبدالرحمن بن جوزي گفت است:

چون امر نبوت ظاهر شد، خديجه به اسلام گرويد. او نخستين بانويي است كه به او ايمان آورد و پيغمبر هم با زن ديگر ازدواج ننمود، تا اينكه او از دنيا رفت. همه ي فرزندان آن حضرت جز ابراهيم از خديجه اند.(3)

11-عبدالملك بن هشام گفته است:

خديجه دختر خويلد به او ايمان آورد، و آن چه را كه از خداوند به پيغمبر آمده بود تصديق كرد. پس پرورگار بدين امر بار اندوه را از پيغمبرش سبك كرد، و پيغمبر جواني ناخوشايند و تكذيبي از براي رسالتش كه او را غمگين كند نشيند، مگر اينكه خداوند آن را به وجود خديجه بر طرف ساخت، هنگامي كه پيامبر به نزد او برگشت.(4)

12-حافظ عبدالعزيز جَنابِذي حنبلي در كتاب خود به نام (معالم العتره النبويه) گفته است:

خديجه سلام الله عليها زني دورانديش و خردمند و شريف بود. او در آن روز از لحاظ نسب پاكترين قريش و شريف ترين و ثروتمندترين آن ها بود. همه ي قومش سخت بر ازدواج با او حريص بودند، ولي او خودداري ورزيد، و ازدواج


1- سير اعلام النبلاء، ج2، ص 81.
2- سير اعلام النبلاء، ج2، ص 109.
3- صفوه الصفوه، ج2، ص 2.
4- السيره النبويه، ج1، ص 275.

ص:184

خود را بر پيغمبر صلي الله عليه و آله پيشنهاد كرد، و گفت: اي پسر عمويم من به تو ميل و رغبت دارم، به خاطر خويشاوندي تو از من، و شرف تو در قومت و امانتت نزد آنها و خوش اخلاقيت و راستي گفتارت.(1)

13-اشرف علي هندي گفته است:

خديجه از بهترين زنان پيغمبر و محبوبترين آنها بدو بود.و او در انتظار نبوت پيغمبر بود و اين امر را از پسر عمويش مي پرسيد، واز دلايلي كه آنها ار مي شناخت سئوال مي كرد، و اين را به او خبر مي داد و مي گفت: سوگند به پروردگار، او نبي منتظر است.

14-سيد عبدالحسين شرف الدين گفته است:

خديجه صديقه ي اين امت ، و از حيث ايمان به پروردگار، وتصديق كتاب او، و ياري رسول خدا صلي الله عليه و آله نخستين كس است. او مدت بيست و پنج سال با پيغمبر بي آنكه زني ديگر در زندگي او شريك باشد زندگي كرد، و اگر در حيات باقي مي ماند، پيغمبر باز هم سريك ديگري براي او انتخاب نمي كرد. او در تمام طول زندگاني زناشويي شريك درد و رنج پيغمبر بود. زيرا كه با مال خود به او نيرو مي بخشيد، و با تمام گفتار و كردار از او دفاع مي نمود، و به او آنچه را كه از عذاب و درد كافران در راه رسالت واداي آن نصيبش مي كردند تسلي مي داد. او با علي عليه السلام در غار حرا بود، هنگامي كه اولين بار وحي نازل شد.(2)

15-عبدالله علايلي گفته است:

خديجه از دردهاي مبارزه اي كه همنشين پيغمبر در آن وارد مي شد استقبال مي كرد، و در امواج اين مجاده و پيكار دوشادوش با او در كمال فعاليت و شكيبايي و قاطعيت و خداجويي غوطه ور مي گشت ، بي آنگه سست شود يا هراسي به دل راه دهد. بلكه از اين پل هاي غم و اندوه، و حوادث سنگين، با تبسمي از بزرگواري و عظمت عبور مي كرد، آن چنان كه نظير اين جز از سازندگان تاريخ سابقه نداشته است. او با سينه ي باز و گشاده و قامت شعله ور از ايمان، خود از طوفان حوادث استقبال مي كرد، بي آنكه احساسي از بازتابي ويرانگر، و يا اضطرابي چون صاعقه داشته باشد.(3)

16-عمر ابونصر گفته است:


1- الفصول المهمه، ص 133.
2- عقيله الوحي، ص 20.
3- مثلهن الاعلي – خديجه بنت خويلد- ص 98.

ص:185

به خديجه، دختر خويلد، بانوي جليل القدر عرب شرف نسب و كرامت گوهر، و سروري قبيله، و عزت عشيره، و فراواني مال ختم شده است. به همين علت نياز تهيدست را برآورده مي كرد، و گرسنه را اطعام مي نمود، و برهنه را مي پوشانيد. پس خديجه در اخلاق ونسب و ثروتش ميان قوم خود و همگنانش يگانه و منحصر بود.(1)

17-دكتر علي ابراهيم حسن گفته است:

هرگاه بخواهيم نمونه اي از يك همسر با اخلاص و پاكدامن و زني با وقار و خردمند نشان دهيم، بهتر از خديجه ام المومنين ( مادر مومنان) نمي توانيم پيدا كنيم. اين بانوي بسيار خردمند، جاهليت و اسلام را درك كرد، و در هر دو دوره، از منزلتي ممتاز بهره داشت، تا جايي كه طاهره ناميده مي شد. پس او ميان مال و جمال و كمال را در يك جا جمع كرد، و اين صفات سه گانه هرگاه در يكجا جمع شوند، كه معمولاً كم اجتماع مي كنند، به زن آثاري از عظمت و بلندي مقام مي دهند، و حال خديجه اين چنين بود.

و او گفته است: همچنين خديجه سلام الله عليها نخستين بانويي بود كه به اسلام گرويد، و از همان زمان با همسرش نماز مي گزارد، و با تشويق و شجاعت دادن او را ياري مي نمود، و از روح خود او استواري و نيرو مي بخشيد. پيغمبر صلي الله عليه و آله بيرون مي رفت، تا اسلام را به قوم بشارت دهد، ولي از آنها جز تكذيب و اهانت به دست نمي آورد. پس غمگين و نااميد به خانه بر مي گشت، و اين خديجه بود كه غم را از چهره ي او مي زدود، و نا اميديش را به اميد مبدل مي ساخت، و كار را بر او آسان مي كرد.(2)

18-عمر رضا كحاله گفته است:

خديجه به سال 68 هجري از خانه ي مجد و سروري متولد شد، و بر اخلاق پسنديده پرورش يافت، و به دور انديشي و خرد، و پاكدامني متصف گرديد، تا اينكه قومش او را در جاهليت طاهره ناميدند.(3)

19-بودلي، در كتاب خود به نام ( رسول) گفته است:

اطمينان خديجه به مردي كه او را دوست مي داشت،و تصديق او، و ايمان به او، تا واپسين دم، افزاينده ي جو اعتمادي است كه درنخستين مراحل عقيده وجود داشت، آن مراحلي كه امروز هر يك نفر از شش نفر ساكنان عالم مديون آن است.(4)

20-سليمان كتاني گفته است:


1- فاطمه بنت محمد، ص 6.
2- نساءٌ لهنّ في التاريخ الاسلامي نصيب، ص 21- 23.
3- اعلام النساء، ج1، ص 326.
4- بطله كربلاء، ص 14.

ص:186

خديجه دوستي خود را به همسرش بخشيد، و حال آنكه احساس بخشش نمي كرد، بلكه احساس مي كرد محبت و دوستي از او مي گيرد، و همه ي سعادت را از او كسب ي كند. پروتش را به او بخشيد و حال آنكه احساس نداشت كه مي بخشد، بلكه اين احساس داشت، كه از او هدايت را كه بر همه ي گنجهاي روي زمين برتري دارد كسب مي نمايد. پيغمبر به نوبه ي خود به او دوستي و قدرشناسي داد، :ه همين امر او را به عاليترين درجه رسانيد، و او هخم احساس نمي كرد كه آن را به خديجه داده است، بلكه مي گفت: « ما قام الاسلام الا بسيف علي ثروه خديجه»؛ ( اسلام جز به شمشير علي، و ثروت خديجه بر پا نشد). پيغمبر عمر و بهترين دوره ي جواني خود را به او بخشيد ، و به جاي او همسر ديگري هم انتخاب نكرد، تا اينكه او روي در نقاب خاك كشيد، و پيغمبر باز هم اين احساس را نداشت، كه آن را به او بخشيده است، بلكه مي گفت: نه، سوگند، پروردگار مرا بهتر از او عوض نداده است. او به من ايمان آورد، هنگامي كه مردم مرا تكذيب كردند، و با مال خويش مرا ياري نمود. هنگامي كه ديگران مرا محروم كرده اند.(1)

21-سهيلي گويد:

خديجه صاحب خانه ي اسلام بود. و آن گاه كه او ايمان آورد، خانه ي اسلام بر روي زمين جز خانه ي او نبود.(2)

22-همو گويد:

حضرت خديجه سرور بانوان قريش بود، در جاهليت و اسلام به «طاهره» ملقّب بود.(3)

23-ابن حجر گويد:

سر منشأ اهل البيت خديجه است نه جز او. زيرا حسنين از فاطمه اند و فاطمه دختر اوست. و علي هم در خانه ي خديجه بزرگ شد و سپس با دختر او ازدواج كرد.(4)

24-همو گويد:

خديجه بر اين حريص بود كه رضايت پيامبر را به هر شكل ممكن جلب نمايد. و هرگز از او چيزي ديده نشد كه موجب خشم و غضب آن حضرت شود، چنانكه از ديگران ديده شد.(5)

25-همو گويد:


1- فاطمه الزهراء و ترفي غمد، ص 112.
2- روض الانف، ج2 ، ص 426.
3- - الروض الانف، ج1،ص 215.
4- فتح الباري، ج8، ص 138.
5- همان، ص 138.

ص:187

خديجه در نخستين لحظات بعثت، رسالت آن حضرت را تصديق نمود، اعتقاد راسخ و ثبات قدم او نشانگر يقين كامل ، عقل وافر و عزم راسخ او بود.(1)

فصل هفدهم: پاسخ به چند سئوال و شبهه

اسلام با حمايت مالي چه كسي پيشرفت كرد؟


1- فتح الباري، ج8، ص 134.

ص:188

يكي ديگر از تحريفاتي كه منافقين در تاريخ صدر اسلام وارد كرده اند جريان ثروت ابوبكر و كمك هاي مالي او در جهت پيشرفت اسلام مي باشد. منافقين با اين كار دو هدف اساسي را دنبال مي كردند: اول آنكه بدين وسيله فضيلتي براي او بتراشند(1) و او را در راه پيشرفت اسلام فردي مؤثر و صاحب خدمات ارزشمند معرفي كنند. و دوم آنكه كار خدمات ام المؤمنين عليها السلام در جهت پيشرفت اسلام را منكر شده و يا بر آن سرپوش گذارند.

اما اين ادعا به دلائل متعددي، بي اساس است و جزء تحريفات تاريخي محسوب مي شود:

دليل اول: ابوبكر فرزند ابي قحافه از طايفه تيم، يكي از طوائف قبيله قريش مي باشد. پدرش ابي قحافه در جواني صياد بوده و از راه شكار پرندگان و فروش آنان زندگي خود را مي گذرانده.(2) وي در سن پيري نابينا شد و چون ابوبكر توانايي مالي براي نگهداري از وي و رسيدگي به امور معيشتي او را نداشت، لاجرم براي به دست آوردن قوت روزانه خود به خدمت عبدالله بن جدعان كه يكي از اشراف مكه بود در آمد و بر سر سفره او مي ايستاد و مردم را براي خوردن غذا دعوت مي كرد و بدين واسطه از عبدالله بن جدعان(3) به اندازه قوت لايموت خود مزد مي گرفت؛(4) اين در حالي بود


1- قلم همواره در طول تاريخ در دست چاپلوسان و در خدمت زورمداران بوده، و بسياري از حقايق مسلم تاريخي دستخوش تحريف شده و رنگ واقعيت تاريخي به خود گرفته تا جايي كه اگر پژوهشگري بر اساس يافته¬هاي علمي خود پرده از روي واقعيت¬ها بردارد، موجب شگفت همگان خواهد بود. يكي از پژوهشگران معاصر، با دلايل متقن اثبات كرده كه تنها يار غار پيامبر، عبدالله بن بكر بن اريقط بوده و در عهد معاويه و با پول او داستان غار جعل شده و شخص ديگري(منظور ابوبكر مي¬باشد) به جاي عبدالله يار غار معرفي شده است. (يار غار، ص 61)
2- التعجب لابوالفتح كراجكي، ص 49 و 50.
3- - كسي است كه در خانه¬ي او پيمان « حلف الفضول» بسته شد. در تاريخ آمده كه: حدود بيست سال قبل از بعثت جمعي از شخصيت¬هاي مكه كه يكي از آنها«اسد بن عبدالعزّي» (جد پدري حضرت خديجه عليها السلام) بود، براي حفظ امنيت مكه و اطراف آن، مجلسي تشكيل دادند و هم پيمان شدند تا به حق مظلومان رسيدگي كنند و از ظلم ستمگران جلوگيري نمايند و چون سه نفر از اعضاي مركزي آن به نامهاي «فضل بن فصاله، فضل بن وراعه و فضيل بن حارث» بودند نام اين پيمان را «حلف الفضول» گذاشتند، با توجه به اينكه حلف به معني سوگند و پيمان است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه در آن هنگام بيست سال داشت به اين گروه پيوست. پيامبر صلي الله عليه و آله به اين پيمان احترام شاياني مي نمود و پس از بعثت مي فرمود: اگر اكنون نيز مرا به عضويت در آن پيمان دعوت كنند مي پذيرم. و نيز مي فرمود: « لقد شهدت خلقا ما احب الي به حمر النعم» در پيماني شركت كردم كه حاضر نيستم آن را بشكنم و در عوض شتران سرخ موي حجاز (گرانبهاترين نعمت ها) را به من بدهند. (حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص23-24)
4- - بحارالانوار، ج30، ص66، الطرائف، ج2، ص405 تا 407 به نقل از مدرك مثالب كلبي، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج13، ص 270.

ص:189

كه خود ابوبكر نيز وضعيتش بهتر از ابوقحافه نبود. زيرا تا قبل از اسلام، معلم مدرسه هاي يهوديان بود و به واسطه تعليم فرزندان آنان حقوقي را از ايشان مي گرفت و گذران امور مي كرد و بعد از اسلام نيز به خياطي روي آورد و حاصل دست اين كار را به مسجدالحرام مي آورد و در آنجا دستاري پهن مي كرد و به تجاري كه به آنجا مي آمدند، مي فروخت(1). اين وضعيت مالي ابوبكر در مكه بود. اما در مدينه هم وضعيتي بهتر از اين نداشت. زيرا به شهادت اهل تسنن وي در مدينه براي معاش و تهيه خانه محتاج به كمك انصار بود.

حال، چگونه شخصي با اين اوضاع اسفناك مالي، اسلام را از ثروت خود مستغني مي كند و با نثار مال، خدمات ارزشمندي در جهت پيشبرد آن انجام مي دهد؟! سئوالي است كه مدعيان آن مي بايست جواب آن را بدهند.

در حالي كه خود اهل تسنن روايت زيادي در كتاب هايشان مبني بر فقر مالي ابوبكر در زمان حضور وي در مدينه و همچنين طريقه گذران زندگي وي در مكه آورده اند، ديگر چه جاي شك و شبهه اي در دروغ بودن اين ادعا باقي مي-ماند؟

در كتاب الجمع بين الصحيحين از ابوهريره وارد شده است كه:

وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله از منزل خارج شدند، ناگهان چشم مبارك ايشان به عمر و ابابكر افتاد و به آنان فرمودند: چه چيزي در اين وقت شما را از خانه بيرون آورده است؟ آنان در جواب گفتند: گرسنگي.(2)

اين روايت در كتب روايي خود اهل تسنن وارد شده است. حال اگر فردي منصف به اين روايت و امثال آن بنگرد و همچنين به بافته هاي منافقان در راه اثبات ثروت و تمكن مالي براي ابوبكر نيز توجه كند كه از هر راه ممكن سعي در اثبات آن را داشته اند، ديگر هيچ شكي در دروغ بودن ادعاهاي منافقان باقي نمي ماند.

البته فقط اثبات تمكن مالي ابوبكر نيست كه مدعيان خدمات مالي وي به اسلام را دچار مشكل كرده است، بلكه سئوال ديگري نيز در اينجا مطرح است كه بر فرض اثبات ثروتمندي وي، باز هم از طرف آنان بي جواب مي ماند و آن اينكه اين كمك هاي مالي ابوبكر در چه زماني و در چه جهتي صرف شد و كدام گره از كار مسلمين با اين كمك ها باز شد و چه آثار و نتايجي را در بر داشت؛ به عنوان مثال، هرگاه صحبت از ثروت بي حد و حصر ام المؤمنين خديجه كبري عليها السلام و نثار كردن آن در راه پيشرفت اسلام صحبتي به ميان مي آيد، يكي از نتايجي كه براي آن ذكر مي شود تاثير


1- الافصاح، مرحوم شيخ مفيد، ص 213 و 214.
2- طرائف، ج2، ص 407 ، به نقل از الجمع بين الصحيحين.

ص:190

آن در واقع گرفتاري هاي سه سال حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله عده زيادي از افراد خانواده و اصحاب ايشان در شعب ابي طالب مي باشد. زيرا در طول اين سه سال، ايشان و همراهانشان با تحريم همه جانبه كفار مكه مواجه بودند و با سختي و عسرت زندگي را در آن مكان مي گذراندند و فقط دارايي ام المؤمنين عليها السلام بود كه در آن ايام گره از مشكلات مادي ايشان مي گشود و ادامه حيات در آن مكان را براي ايشان ميسر مي كرد.

اما ثروت ابي بكر در چه زماني و در چه جا و مكاني مصروف پيشرفت اسلام شد؟ در مكه يا در مدينه؟ در چه برهه اي از زمان؟ آيا در مكه با وجود ثروت مثال زدني ام المؤمنين خديجه عليها السلام كه اشراف قريش براي تجارت خود دست نياز به درگاهش دراز مي كردند رسول خدا به واسطه غنائم به دست آمده از جنگ با كفار، اسلام و پيامبر بزرگوار آن را مستغني از هرگونه احيتاجات مالي نمود؟ در كدام برهه از زمان كمك هاي مالي ابوبكر به فرياد اسلام رسيد و كدام مشكل را حل كرد؟ مدعيان اين گونه اكاذيب بايد جواب گوي اين سئوال باشند؟ اما تاكنون پاسخي به اين سئوالات داده نشده است.

دليل دوم: يكي از آيات قرآن مجيد كه در واقع حكم محك بزرگي براي شناسايي ايمان مسلمانان حاضر در مدينه و همچنين مشخص شدن معرفت و عشق و علاقه آنان به رسول خدا صلي الله عليه و آله را دارد، آيه «نجوي» مي باشد. خداوند در اين آيه شرطي را براي ملاقات با رسول خدا صلي الله عليه و آله پيش روي مسلمين قرار مي-دهد كه هر كس مايل به ملاقات با ايشان است مي بايست قبل از ملاقات صدقه بدهد.(1) قبل از نزول اين آيه، صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله وقت و بي وقت به خدمت ايشان مي رسيدند و حتي گاهي با مراجعه هاي مكرر و بي مورد خود موجبات اذيت ايشان را فراهم مي كردند، اما با نزول اين آيه ديگر هيچ يك از ايشان به حضور رسول خداصلي الله عليه و آله نرسيدند. زيرا حاضر نبودند براي رسيدن به حضور اشرف كائنات،رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله پولي را خرج نموده و صدقه بدهند. تنها به شهادت روايات وارده در كتب روائي شيعه و اهل تسنن، فقط اميرالمؤمنين سلام الله ملائكته و رسله و جميع خلقه هر روز صدقه مي دادند و به حضور ايشان مي-رسيدند.(2)

البته قابل ذكر است كه اين آيه بعد از مدت كوتاهي نسخ شد و ثمره اي كه از آن به جاي ماند اين بود كه بر عالميان مشخص شد كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله تنها يك عاشق، يك ياور و يك ناصر در راه ابلاغ رسالت خويش دارد و آن هم كسي نيست جز علي مرتضي عليه السلام ؛ همان بزرگواري كه در سخت ترين شرايط حامي و پشتيبان رسول خداصلي الله عليه و آله بوده و فقط با نصرت او بود كه نهال نوپاي دين، بارور شد و از خطر نابودي نجات يافت.

دليل دوم ما در رد كمك مالي ابوبكر، درست همين آيه و جريانات بعد از نزول اين آيه مي باشد. زيرا اگر فرض كنيم ابي بكر اموال خود را نثار اسلام و پيشرفت آن كرده باشد، پس مي بايست در اين زمان هم كه رسيدن به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله احتياج به صرف مال و صدقه دادن دارد، وي را از اولين كساني ببينيم كه با دادن صدقه به


1- مجادله/12.
2- - مستدرك الوسائلف ج5، ص 218.

ص:191

خدمت ايشان مي رسيده و تا زمان نسخ اين آيه بر آن مداومت داشته است. زيرا كسي كه آن قدر شجاعت و از خودگذشتگي دارد كه در مكه در زمان غربت اسلام و غلبه كفر ثروت هنگفتي را خرج اسلام و مسلمين كند ، به طور حتم مي بايست در مدينه و در زمان قدرت گرفتن اسلام و مسلمين نيز دست از دست و دلبازي برنداشته و براي رسيدن به خدمت نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله صدقه بدهد نه اينكه به خاطر نزول اين آيه قيد ملاقات با ايشان را بزند.

البته ممكن است مدعيان اين مطلب در جواب بگويند كه ابي بكر در مدينه فقير بوده و قدرت بر دادن صدقه براي رسيدن خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله را نداشته كه در جواب آنان بايد گفت كه اولاً فقر در مدينه مختص به او نبوده بلكه اكثر مهاجرين در آن روز فقير بوده اند و در همان شرايط نيز اين آيه نازل شد و ثانياً به شهادت روايات، اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در آن ايام دستشان از دارايي مالي خالي بوده و براي رسيدن به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله قرض مي گرفتند و صدقه مي دادند و به خدمت ايشان مي رسيدند.

دليل سوم: خداوند در قرآن مجيد در موارد متعددي از افرادي كه به خاطر اسلام از جان ومال خود مايه گذاشته اند و براي پيشرفت آن از هيچ كمكي دريغ نكرده اند، ياد كرده است؛ مثلاً براي تقدير از كمك هاي بي دريغ مالي ام المؤمنين خديجه عليها السلام در سوره «الضحي» در آيه «ووجدك عائلاً فاغني» از ثروت ايشان و بي نيازي رسول خدا صلي الله عليه و آله به واسطه آن ثروت ياد مي كند.(1) و يا مثلاً خداوند به خاطر تقدير از اميرالمؤمنين عليه السلام كه در نماز انگشتري را به فقير صدقه داده بودند، آيه «انما وليكم الله و رسوله والذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزكاه و هم راكعون» را نازل كرد. امثال اين آيات در قرآن مجيد بسيار است.

حال سوال اينجاست كه اگر واقعاً ابوبكر صاحب اموال و دارايي بسياري بوده و آن را در راه اسلام خرج نموده، به گونه اي كه اين نثار مال سبب پيشرفت اسلام گرديده، پس چرا خداوند در قرآن مجيد از آن ياد نكرده و آيه اي در تقدير از اين عمل وي نازل نشده است؟ اين هم از آن دست سئوالهايي است كه منافقين مي بايست جواب گوي آن باشند.

همان گونه كه در روايت شريف نبوي وارد شده است كه ايشان فرمودند: «اسلام با غربت و تنهايي آغاز گرديد» در بدو امر بعثت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله هيچ يك از متنفذين مكه و اشراف و بزرگان آن حاضر به قبول اسلام و كمك و همراهي رسول خدا صلي الله عليه و آله نشدند و همواره سعي در جلوگيري از ترويج آن در ميان مردم مي نمودند و تنها در ميان بزرگان قريش ، دو عموي گرامي ايشان ، يعني حضرت ابي طالب و حضرت حمزه سيدالشهداء عليهما السلام و همچنين حضرت خديجه كبري عليها السلام در تمامي لحظات تبليغ در كنار ايشان بوده و ياور و حامي و پشتيبان ايشان در اين امر بودند. البته قابل ذكر است كه هر سه اين بزرگواران در قبل از بعثت ايشان به رسالت آن بزرگوار معتقد بودند و ساليان درازي منتظر بعثت ايشان بودند و با ابلاغ رسالت به ايشان از جانب خداوند، بي درنگ ايمان خود به ايشان را اعلام داشتند.


1- بحارالانوار، ج43، ص 33.

ص:192

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله به غير از اين بزرگواران در ميان بزرگان مكه ، هيچ ياور ديگري نداشت و اشراف مكه، مانند ابوسفيان، ابوجهل و ابولهب و ... سعي در سنگ اندازي و كند كردن مسير تبليغ دين مي نمودند و اين كار آنان به صورت هاي گوناگوني بروز مي يافت؛ گاهي تصميم بر ترور ايشان مي گرفتند و گاهي مسلمانان و پيروان ايشان كه در آن ايام بيشتر از خانواده هاي فقير و تنگدست بودند را شكنجه و اذيت و آزار مي كردند و زماني هم با تحريم همه جانبه ايشان و جميع پيروانشان اسباب هجرت ايشان را به شعب ابي طالب فراهم نمودند.

ايشان بعد از بعثت به مدينه سيزده سال در مكه به امر تبليغ دين خدا مشغول بودند كه لحظه لحظه آن با سختي ها و مرارت هاي زيادي همراه بود، اما وجود ذي جود ام المؤمنين خديجه كبري عليها السلام در كنار ايشان و همچنين كمك هاي مالي ايشان در آن ايام به رسول خدا صلي الله عليه و آله و همچنين حمايت هاي بي دريغ دو عموي گرامي ايشان بود كه حضور در مكه با آن شرائط سخت را براي ايشان ميسر نمود، به گونه اي بعد از رحلت حضرت ابوطالب و ام المؤمنين عليهما السلام ديگر مكه براي ايشان جاي امني نبود وبه مدينه هجرت نمودند و چه خوب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله از زحمات ايشان تقدير كرده اند، هنگامي كه سبب پايداري و استقامت اسلام در مقابل آن همه توطئه هاي كفار و منافقين را يكي دارايي خديجه كبري عليها السلام و ديگر شمشير اميرالمؤمنين عليه السلام بيان نمودند.

قال رسول الله صلي الله عليه و آله : ما قام و لااستقام ديني الا بشيئين: مال خديجه و سيف علي بن ابي طالب عليه السلام ».(1)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: دين من بر پا و مقدم نشد الا به دو چيز: اموال حضرت خديجه عليها السلام و شمشير حضرت علي بن ابيطالب عليهما السلام.(2)

مهريه فرزانه قريش حضرت خديجه عليها السلام چه قدر بوده است؟

چون مراسم خواستگاري به پايان رسيد، ورقه بن نوفل پسر عموي خديجه گفت: مهريه خديجه 4000 دينار مي باشد، حضرت ابوطالب عليه السلام با خرسندي پذيرا شدند. حضرت خديجه عليها السلام آن مبلغ را به عهده گرفتند، مبلغ چهار هزار دينار با خلعتي به خدمت عباس عموي پيامبر فرستاد تا آن را تحت مراسمي به خويلد پدر حضرت خديجه عليها السلام تقديم كند. (3)ولي پيامبر اكرم فقط 500 درهم از آن را به عنوان مهريه فرستاد، تا مهرالسنه باشد.(4)

چون مهريه به دست خديجه عليها السلام رسيد به ورقه دستور داد كه آن را به محضر پيامبر صلي الله عليه و آله تقديم كند و اعلام كند كه همه اموال خديجه عليها السلام به آن حضرت متعلق است. ورقه بن نوفل در ميان زمزم و مقام


1- - تحريف تاريخ، ص 95-103.
2- الانوارالساطعه، ص 164؛ شجره طوبي، ج2، ص 233؛ تنقيح المقال، ج3، ص 77 و اعيان الشيعه، ج6، ص312.
3- الكافي، ج5، ص 374.
4- القواعد، علامه حلي، ج3، ص 73.

ص:193

ابراهيم ايستاد و با صداي رسا اعلام كرد: هان اي امت عرب، خديجه شما را گواه مي گيرد كه اين مبلغ را با همه اموال، غلامان و كنيزانش به محمد امين تقديم مي دارد و شما را به گواهي مي طلبد.(1)

خويلد پدر خديجه عليها السلام در مراسم عقد فرمود: اي معشر عرب، آسمان سايه نينداخته و زمين بر فراز خود حمل نكرده، كسي را كه از محمد برتر باشد همه گواه باشيد كه من او را به دامادي خود برگزيدم و به اين پيوند مقدس مفتخر هستم.(2)

آنگاه حضرت خديجه عليها السلام اموال، اغنام، احشام، عطريات و جامه هاي فراوان در اختيار حضرت ابوطالب عليه السلام گذاشت تا وليمه عروسي را بر عهده بگيرد. حضرت ابوطالب عليه السلام سفرة بسيار باشكوهي گسترد و سه روز تمام اهالي مكه و پيرامون آن را ميهمان كرد.(3)

و اين نخستين وليمه اي بود كه از سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ترتيب داده شد.(4)

در سيره حلبيه آمده است كه حضرت ابوطالب عليه السلام ، علاوه بر مهريه ي ياد شده، 20 شتر جوان نيز از مال خود جزو مهريه ي حضرت خديجه عليها السلام قرار داد. ولي طبرسي تصريح مي كند كه مهريه ي حضرت خديجه عليها السلام 5/12 دوازده و نيم(5) اوقيه (همان مهر السنه) بود، كه مهريه ي ديگر همسرانش همين مقدار بود.(6)

امام باقر و امام صادق عليهماالسلام فرموده اند:

«ما زوج رسول الله صلي الله عليه و آله شيئاً من نباته و لا تزوج شيئاً من نسائه علي اكثر من اثني عشر اوقيه و نش يعني نصف اوقيه.»

يعني تزويج نكرد رسول خدا صلي الله عليه و آله هيچ يك از دختران خود و نه هيچ يك از زنانش را به بيش از دوازده اوقيه و نيم.(7)

و در داستان ازدواج حضرت جوادالائمه عليه السلام با دختر مامون عباسي نيز آمده است:

«... و بذلت لها من الصداق ما بذله رسول الله صلي الله عليه و آله لازواجه و هو اثنتا عشره اوقيه و نش و علي تمام الخمس مائه...»


1- امهات المعصومين، آيت الله شيرازي، ص 87.
2- وفاۀ الزهرا، سيد عبدالرزاق مقرم، ص 7.
3- من لايحضر الفقيه، ج3، ص 397.
4- سرچشمه كوثر، ص 36 به نقل از ام المومنين خديجه، عبدالمنعم، ص 40
5- هر اوقيه برابر با 40 درهم است.
6- اعلام الوري، طبرسي، ج1، ص 275؛ بحارالانوار، ج16، ص 10 و 12 و 219.
7- اعلام الوري، ص 147.

ص:194

يعني من صداق او را همان قرار دادم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به زنانش بذل فرمود و آن دوازده اوقيه ونيم بود كه تمامي پانصد درهم بر ذمه من است.(1)

فصل هجدهم: نخستين اسلام و ايمان آورنده حضرت علي عليه السلام است يا حضرت خديجه عليها السلام ؟

اشاره


1- من لا يحضرالفقيه / ج3/ ص 398.

ص:195

مشهور بين مردم آن است كه علي بن ابيطالب عليه السلام هرگز به خدا شرك نورزيده است تا اينكه ايمان خود را جديداً از سرگرفته باشد بلكه او تابع و اقتدا كننده به رسول خدا صلي الله عليه و آله در تمام اعمال و افعال خود بود او در اين مرحله به حدي رسيد كه خداوند متعال او را ياري و توفيق داد تا به مقام عصمت نائل آمد.(1)

پس علي بن ابيطالب عليه السلام نخستين فردي است كه اسلام آورده است و او همان گوينده اي است كه مي-گويد: «من بنده ي خدا و برادر پيامبر او هستم و من صديق اكبرم» هيچ كس اين كلمه را نمي گويد جز آنكه دروغگو و افتراگر باشد من با پيامبر خداصلي الله عليه و آله هفت سال جلوتر از مردم نماز گزاردم.(2)

ولي برخي از حسدورزان به مقام علي عليه السلام مي گويند كه خديجه عليها السلام نخستين مسلماني است كه اسلام آوره است و نخستين مخلوقي است كه به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله ايمان آورده است.(3)

ولي صحيح آن است كه خديجه عليها السلام نخستين ايمان آورنده از قشر زنان مي باشد.

و آن هم بعد از حضرت علي عليه السلام و اين علي عليه السلام نخستين فرد از مردم مي باشد كه به او ايمان آورد چون اين روايت از سلمان، ابوذر، جناب ابوسعيد خدري، زيد بن ارقم آمده است و ابن اسحاق و زهري نيز به آن ملزم شده اند.(4)


1- مروج الذهب، ج2، ص 276.
2- تاريخ ابن اثير، ج2، ص 57.
3- سيره حلبي، ج1، ص 267.
4- عيون الاثر، ج1، ص 124؛ مناقب خوارزمي، ص 18- 20؛ سيره حلبي، ج1، ص 268- 275؛ حليه الاولياء، ج1، ص 66.

ص:196

و صحابه نخستين پيش از عهد اموي اين معني را مورد تأييد و تأكيد قرار داده اند.(1) پيامبر خداصلي الله عليه و آله فرموده است: «نخستين وارد شونده به من در حوض كوثر و نخستين فرد اسلام آورنده حضرت علي بن ابيطالب عليهما السلام مي باشد.»(2)

امويان كوشيده اند كه خديجه عليها السلام را نخستين شخص مسلمان معرفي نمايند نه از روي محبت و دوستي به خديجه عليها السلام، بلكه به عنوان سرپوش گذاردن بر فضائل حضرت علي صلي الله عليه و آله چون آنان دشمنان محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله مي باشند.

سپس كوشيده اند اسلام آوردن ابوبكر را بر او مقدم بدارند عموماً اين ادعاي آنان به نابودي كشانده شده است چون علماء ادعاء نموده اند كه اسلام آوردن ابوبكر سالها پس از بعثت نبوي رخ داده است.(3) يعني پس از اسلام آوردن بيش از 50 نفر از مسلمانان(4) ، دقيقاً بعد از واقعه ي اسراء و معراج كه يك سال و نيم قبل از هجرت بنا به روايت واقدي، رخ داده است يعني ابوبكر اسلام آورده است در حالي كه سن علي عليه السلام 21 سال بوده است دقيقاً يك سال و نيم پيش از هجرت.(5)

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «اين علي است كه نخستين ايمان آورنده ي من است كه مرا تصديق نمود و با من نماز خواند»(6)

از اسلام آوردن او بگوييم ابوالقاسم كوفي گويد: «ابوبكر پس از هفت سال از بعثت رسول خدا اسلام آورد»(7)

مسعودي مي گويد: بسياري از مردم بر آن رفته اند كه حضرت علي عليه السلام هرگز شرك نورزيد تا با اسلام خود، استيناف كرده باشد، بلكه او در تمام افعال و اعمال خود، تابع و پيرو پيامبر و اقتدا كننده به او بود او بالغ گرديد در حالي كه در همين وضعيت بود. خداوند متعال او را نگه داشت و قلبش را محكم نمود و او را توفيق تبعيت و پيروي از پيامبر خدا را عنايت فرمود و برخي از مردم بر آن هستند كه او نخستين ايمان آورنده به رسول خدا است و پيامبر خدا او را دعوت به اسلام نمود در حالي كه او در جايگاه تكليف بود با ظاهر قول خداي عزوجل «وانذر عشيرتك الاقربين»(8)


1- المستدرك الحاكم، ج3، ص 136؛ الاوائل، ج1، ص 195؛ حياه الصحابه، ج2، ص 513- 515.
2- المستدرك الحاكم، ج3، ص 136؛ الاوائل، ج1، ص 195؛ حياه الصحابه، ج2، ص 513-515.
3- سيره حلبي، ج1، ص 273.
4- البدايه و النهايه، ج3، ص 28؛ تاريخ طبري، ج2، ص60.
5- مجمع الزوائد، ج1، ص 76.
6- شرح نهج البلاغه معتزلي، ج 13، ص 225؛ تاريخ بغداد، ج4، ص 224.
7- الاستغاثه، ج2، ص 31.
8- الشعراء/214.

ص:197

خويشاوندان نزديك خود را انذار نما و آغاز آن از حضرت علي عليه السلام بود چون نزديك ترين فرد به رسول خدا و مطيع ترين آنان بود.(1)

و سيوطي نيز گفته است: علي نخستين فرد اسلام آورنده مي باشد و برخي از مردم بر اين امر اجماع نقل نموده اند.(2)

ابوذر و سلمان مي گويند: رسول خدا صلي الله عليه و آله دست علي بن ابيطالب عليه السلام را گرفت و فرمود: اين شخص اولين كسي است كه به من ايمان آورده، و اولين كسي است كه در روز قيامت دست در دست من مي نهد و اوست راستگوي بزرگ و جداكننده [حق و باطل از] اين امت و پيشواي مومنان.(3)

امام صادق عليه السلام از پدرانش روايت مي كند كه: علي عليه السلام اولين كسي بود كه اسلام آورد.(4)

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: علي عليه السلام اولين كسي باشد كه به من ايمان آورد و اول كسي باشد كه در روز قيامت با من مصافحه نمايد و دست به دست من دهد، و او صديق اكبر و جداكننده ي حق از باطل است.(5)

حضرت على بن ابيطالب عليه السلام نخستين يار رسول الله صلي الله عليه و آله

قائلين به تقدّم اسلام حضرت امام على عليه السلام بزرگان صحابه و تابعين و بسيارى از محدّثان و مورّخان اهل سنت بر اين باورند كه على بن ابى طالب عليه السلام نخستين مسلمان مى باشد . پيامبر اكرم و شخص حضرت على و امام حسن مجتبى- صلوات الله عليهم اجمعين- نخستين مسلمان را حضرت على عليه السلام مى دانند .

از صحابه و تابعين : زيد بن ارقم ، عبد الله بن عباس ، انس بن مالك ، سلمان فارسى ، ابو ايوب انصارى ، ابوذر غفارى ، جابر بن عبدالله انصارى ، مقداد ، خبّاب بن ارت ، محمد بن كعب انصارى ، ابو سعيد خدرى ، عفيف كندى ، خليل بن احمد فراهيدى ، ابن ابى ليلى ، ابو اسحاق ، عمر بن خطاب ، سعد بن ابى وقاص ، عبد الرحمن بن عوف ، ابو موسى اشعرى ، حسن بصرى و . . . مى باشند كه به احاديث آنها اشاره خواهد شد.

از محدثان و مورخان اهل سنت :

ابن اسحاق ( 151ه ق ) مى¬گويد :


1- مروج الذهب، ج2، ص 276.
2- تاريخ الخلفاء سيوطي، ص 185؛ المستدرك حاكم، ج3 ، ص136؛ حليه الاولياء، ج1، ص 66؛ خطيب بغدادي، ج2، ص 81؛ سيره حلبي، ج1 ، ص318؛ يار غار ص 26- 28.
3- امالي شيخ طوسي، ج1، ص 455.
4- همان، ج1، ص 767.
5- فرائدالسمطين حمويني، ج1، ص 39، ش3.

ص:198

نخستين كسى كه از پيامبر پيروى كرد و به او ايمان آورد ، حضرت على بن ابيطالب عليه السلام و بعد از او زيد بن حارثه مي باشد.(1)

مسعودى ( 346ه ق ) مى گويد :

طبق قول اهل بيت و پيروان آنان حضرت على عليه السلام نخستين مسلمان و نمازگزار مى باشد.(2)

ابن حبّان ( 354ه ق ) نيز قايل به تقدّم اسلام امام على عليه السلام است.(3)

بيهقى ( 458ه ق ) نيز حضرت على عليه السلام را نخستين مسلمان مى داند.(4)

خطيب بغدادى ( 463ه ق ) :

حضرت على عليه السلام اول كسى است كه پيامبر صلي الله عليه و آله را تصديق كرده است.(5)

ابن عبد البرّ قرطبى ( 463ه ق ) مى گويد :

على بن ابى طالب عليه السلام اولين مردى است كه به خدا و رسول خدا ايمان آورد و خديجه عليها السلام نخستين زنى است كه به خدا و رسول او ايمان آورد.(6)

ابن جوزى ( 597 ه ق ) :

پيشگامان در اسلام حضرت خديجه عليها السلام و حضرت على عليه السلام هستند.(7)

عزّالدين ابن اثير جزرى ( 630 ه ق ) :

تقدّم در اسلام با حضرت امام على عليه السلام مى باشد.(8)

در جاى ديگر مى گويد طبق نظر بسيارى از علما و بزرگان امام على عليه السلام نخستين مسلمان مى باشد.(9)


1- المعارف، ص 168؛ تاريخ الامم و الملوك، ج1، ص 540
2- التنبيه و الاشراف، ص 198
3- السيره النبويه و اخبار الخلفاء، ج1، ص 67 و 68 ، كتاب الثقات، ج1، ص 52 .
4- سنن الكبرى، ج9، ص 94 و 95 ، السنن الصغرى، ج2، ص 365 ، السنن الصغير، ج1، ص 570 .
5- تاريخ بغداد، ج1، ص 133.
6- الاستيعاب، ج3، ص 197 .
7- الوفاء باحوال المصطفى، صص 163 و 164.
8- الكامل فى التاريخ، ج1، صص 484 و 485 .
9- - اسد الغابه، ج4، ص 16 .

ص:199

سبط بن جوزى ( 654 ه ق ) نيز نخستين مسلمان و نمازگزار را حضرت على عليه السلام مى داند.(1)

ابن ابى الحديد ( 656 ه ق ) نيز قايل به تقدّم اسلام حضرت على عليه السلام است و بحث مفصلى در اين رابطه دارد.(2)

صفدى ( 764 ه ق ) مى¬گويد :

سلمان و ابوذر ، مقداد ، خبّاب و زيد بن اسلم روايت كرده اند كه امام على عليه السلام نخستين مسلمان بوده و بر همگان برترى دارد.(3)

دِمْيَرى ( 808ه ق ) نيز بر اين باور است كه حضرت على نخستين مسلمان و نمازگزار است.(4)

ابن حجر عسقلانى ( 852 ه ق ) :

على بن ابى طالب عليه السلام ، پسر عموى پيامبر صلي الله عليه و آله و داماد ايشان مى باشد . . . و بهتر اين است كه ايشان اول مسلمان باشد.(5)

در جاى ديگر مى گويد :

طبق قول اكثر اهل علم ايشان اول كسى است كه اسلام آورده است.(6)

گروهى از متأخرين نيز قايل به تقدّم اسلام حضرت على عليه السلام بر همگان مى باشند.(7)

منابع و ماخذ


1- تذكره الخواص، ص 26
2- شرح نهج البلاغه، ج1، ص32 ؛ ج4، ص319 ؛ ج13، ص148
3- الوافى بالوفيات، ج21، ص 270 و 269
4- حياه الحيوان الكبرى، ج1، ص 79 .
5- - تقريب التهذيب، ج2، ص39 . جالب اين است ، در چاپ جديد تقريب التهذيب ، كلام ابن حجر عسقلانى را تحريف كرده¬اند و اين گونه نوشته¬اند : «جمعى مى¬گويند : اولين نفر كه به اسلام گرويد على بن ابى¬طالب عليه السلام است» تحرير تقريب التهذيب، ج3/ ص 231 .
6- الاصابه، ج2، ص 506 .
7- موسوعه الفقه الاسلامى، ج1، ص 269 ؛ شباب حول الرسول، ص21 .

ص:200

قرآن كريم

نهج البلاغه، امام اول، علي بن ابيطالب عليهماالسلام، گردآوري: شريف رضي، ترجمه جعفر شهيدي، تهران، شركت انتشارت علمي و فرهنگي، چاپ بيست و سوم، سال 1383ش.

احقاق الحق، نور الله بن محمد شريف شوشتري مرعشي، م 1019ق، با تعليقات آيت الله مرعشي نجفي، 1122ق.

اخبار مكه، ابي الوليد محمد بن عبدالله ارزقي، دارالثقافه، قم، 1385ق، 1965م.

الارشاد في معرفۀ حجج الله علي العباد، محمد بن محمد، شيخ مفيد، انتشارات اسلاميه، تهران، 1351ش.

استغاثه في بدع الثلاثه، علي بن احمد المعروف به ابي القاسم كوفي، انتشارات اعلمي، تهران، 1373ش.

الاستيعاب في اسماء الاصحاب، ابي عمر يوسف بن عبدالله بن عبدالبر، م 463ق، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، 1328ق.

اسدالغابه، عزالدين ابي الحسن علي بن محمد الجزري معروف به ابن اثير، المتوفي سنۀ 630 ق، دار احياء التراث العربي، بيروت، چاپ اول، 1416ق، 1996م.

اسرار آل محمد صلي الله عليه و آله، ترجمه كتاب سليم بن قيس هلالي، اسماعيل انصاري زنجاني خوئيني، انتشارات دليل ما، چاپ اول، پاييز 1380ش.

الاصابه في تمييز الصحابه، احمد بن علي بن حجر عسقلاني، المتوفي سنۀ 852ق، دار احياء التراث العربي، بيروت.

اعلام الوري باعلام الهدي، فضل بن حسن طبرسي، م 548ق، تحقيق مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم، مؤسسه آل البيت عليهم اسللام لاحياء التراث، چاپ اول، 1417ق.

الاعلام، قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين

اعيان الشيعه، سيد محسن ايمن، م 1952م، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1403ق، 1983م.

الافصاح في امامه امير المؤمنين عليه السلام و يليه ايمان ابي طالب عليه السلام، محمد بن محمد بن النعمان الحائري معروف به شيخ مفيد، م 413ق، موسسه البعثه، قم، چاپ اول، 1412ق.

ص:201

امالي شيخ طوسي، ابي جعفر محمد بن الحسن الطوسي، م 460ق، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، مؤسسه البعثۀ، دارالثقافۀ، قم، چاپ اول، 1372ش.

امالي شيخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسن بن بابويه القمي معروف به شيخ صدوق، م 381ق، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ پنجم، 1400ق، 1980م.

امهات المعصومين

امهات المؤمنين، سيد محمد حسيني شيرازي.

اميران ايمان يا زندگي نامه خديجه كبري و فاطمه زهرا سلام الله عليهما، هاشم معروف الحسني، مترجم: علي شيخ الاسلامي، مؤسسه اهل البيت عليهم السلام بنياد بعثت، تهران، چاپ دوم، 1360ش.

انساب الاشراف بلاذري، احمد بن يحيي بن جابر البلاذري، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1417ق، 1996م، 1375ش.

الانوار الساطعۀ من الغراء الطاهره خديجۀ بنت خويلد، الشيخ غالب السيلاوي، الناشر: مؤلف، المطبعۀ العلميه، الطبعۀ الاولي، 1421 ه ق.

آثار اسلامي مكه و مدينه، رسول جعفريان، نشر مشعر، تهران، چاپ ششم، 1382ش.

آداب الحرمين، محمد مهدي احمدي، انتشارات نصايح، قم، 1379ش.

بامداد اسلام، عبدالحسين زرين كوب، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ نهم، 1379ش.

بحارالانوار، محمدتقي مجلسي، م 1111ق، دارالاحياء التراث العربي، مؤسسه دارالوفاء،دارالرضا، بيروت، 1403ق، 1983ش.

البدء والتاريخ، احمد بن سهل البلخي، المتوفي سنۀ 322ق، دارالكتب العلميۀ، بيروت.

البدأ و التاريخ، فارسي، آفرينش و تاريخ، مطهر بن طاهر مقدسي، مقدمه و ترجمه: محمد رضا شفيعي كدكني، نشر آگه، تهران، چاپ اول، 1374ش.

البدايه و النهايه في التاريخ، ابن كثير، سماعيل بن كثير الدمشقي، المتوفي سنۀ 774ق، مؤسسۀ التاريخ العربي، بيروت.

البرهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم بحراني، تحقيق: قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة- قم، ناشر: بنياد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق.

بطله كربلاء، محمد جواد مغنيه، انتشارات دارالكتاب الاسلامي، قم، 1427ق، 2006م،1385.ش

ص:202

بنات النبي ام ربائبه؟ جعفر مرتضي عانليريال الحوزۀالعلميه، مكتب الاعلام الاسلامي مركز النشر، قم، چاپ اول، 1403ق، 1372ش.

بهجه المحافل، محمدبن ابي بكر اشخر يمني، مطعبه دارصادر ، بيروت.

تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت، علي دواني، جامعه مدرسين حوزه عميه قم، دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ هشتم، 1373ش.

تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان الذهبي، تحقيق عمر عبدالسلام تدمري، دارالكتاب العربي، بيروت، 1407ق، 1990م.

تاريخ الامم و الملوك، لابي جعفر محمد بن جرير الطبري، المتوفي سنۀ 310 ق، مؤسسۀ الاعلمي، بيروت.

تاريخ الخلفاء، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بكر السيوطي، المتوفي سنۀ 911ق، الدار المتحده، مصر.

تاريخ الخميس في احوال انفس نفيس، حسن بن محمد بن الحسن الديار بكري، مؤسسه شعبان، بيروت، 1283ق.

التاريخ القويم، محمد طاهر كردي، مطعبه دارخضر، بيروت، 2000م.

تاريخ پيامبر اسلام، محمد ابراهيم آيتي، انتشارات دانشگاه تهران، مؤسسه انتشاراتو چاپ، 1362ش.

تاريخ تمدن اسلام، جرجي زيدان، ترجمه و نگارش : علي ج.اهر كلام، م 1914ق، انتشارات امير كبير، چاپ ششم، 1369ش.

تاريخ حبيب السير في اخبار افراد بشر، غياث الدين بن همام الدين الحسيني المدعو به خواند مير، م 942ق، كتابفروشي خيام، تهران، چاپ اول، 1333ش.

تاريخ صدر اسلام، عصر نبوت، غلامحسين زرگري نژاد، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها، تهران، چاپ اول، 1378ش.

تاريخ الطبري، احمد بن جرير طبري، م 310ق، دار سويدان، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، چاپ دوم، 1387ق.

تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، 1374ش.

تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، علي استرآبادى، م 940 ق، محقق و مصحح: حسين استاد ولى، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي، قم، چاپ اول، 1409 ق.

ص:203

التبيان فى تفسير القرآن، محمد بن حسن طوسي، ناشر: دار احياء التراث العربى، بيروت، تحقيق: با مقدمه شيخ آغابزرگ تهرانى و تحقيق احمد قصيرعامل.

التبيين في انساب القرشيين، موفق الدين ابي محمد عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه المقدسي، عام الكتب ، مكتبه النهضه العربيه، بيروت، چاپ دوم، 1408ق، 1988م، 13267ش.

تحريف تاريخ، سيد موسي احمدي، انتشارات اعلام التقي، قم، چاپ اول، 1384ش.

تحرير تقريب التهذيب

تذكره الخواص، يوسف بن قزاوغلي بن جوزي، م 654ق، موسسه اهل البيت عليهم السلام، بيروت، 1401ق، 1981م.

تراجم اعلام النساء، محمد حسين الاعلمي الحائري، موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ اول، 14017ق، 1987م.

التعجب، محمد بن على كراجكي، م 449 ق، محقق / مصحح: حسون، كريم فارس، ناشر: دار الغدير، قم، چاپ اول، 1421 ق.

الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ پنجم، 1417 ق.

تفسير نور الثقلين، عبد على بن جمعه عروسى حويزى ، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى، ناشر: انتشارات اسماعيليان، قم، چاپ چهارم، 1415 ق.

تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، اسماعيل بن عمرو ابن كثير دمشقى، تحقيق: محمد حسين شمس الدين، ناشر: دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، بيروت، چاپ اول، 1419 ق.

تفسيرالقرطبي، الجامع لأحكام القرآن، محمد بن احمد قرطبى، انتشارات ناصر خسرو، مكان چاپ: تهران، چاپ اول، 1364 ش.

تفسير القمي، على بن ابراهيم قمي، م قرن 3 ق، محقق / مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، قم،

چاپ سوم، 1404 ق.

تفسير فرات الكوفي، ابي القاسم بن فرات ابن ابراهيم بن فرات كوفي، مؤسسه الطبع و النشر التابعۀ لوزارۀ الثقافۀ و الارشاد الاسلامي، الطبعه الاولي، 1410 ق، 1990م.

تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ملا فتح الله كاشاني، ناشر: كتابفروشى محمد حسن علمى، تهران، سال 1336 ش.

ص:204

تقريب التهذيب، احمد بن علي ابن حجر عسقلاني، الكنو: مطبع المنشي نولكشور، 1356 ق، 1937م.

تقويم شيعه، عبدالحسين نيشابوري، انتشارات دليل ما، قم، چاپ سوم، زمستان 1385ش.

التنبيه و الاشراف، ابي الحسن علي بن الحسين المسعودي، مكتبه خياط، بيروت، 1965م.

تنقيح المقال، عبدالله مامقاني، مطعبه المرتضويه، نجف، 1352ق.

تهذيب الأحكام، محمد بن الحسن الطوسي، م 460 ق، محقق: حسن الموسوى خرسان، ناشر: دار الكتب الإسلاميه، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

الثقات، محمد بن حبان، م 354ق، مؤسسه الكتب الثقافيه، بيروت، چاپ اول، 1407ق.

جامع البيان، محمد بن جرير طبري، قاهره، 1971م.

جلوه هاي اعجاز معصومين عليهم السلام، الخرائج و الجرائح برگزيده فارسي، سعيد بن هبه الله قطب راوندي، مترجم: غلامحسين محرمي، دفتر انتشارات اسلامي، قم، چاپ اول، 1376ش.

جمهره النسب، هاشم بن محمد بن الكلبي، عام الكتب، مكتبه النهضه العربيه، بيرون، چاپ اول، 1407ق.

جوامع الحكايات، محد عوفي، با تحقيق دكتر جعفر شعار.

حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، محمد محمدي اشتهاردي، ناشر: مؤسسه ي انتشارات نبوي، اول، زمستان 1377ش.

حضرت خديجه كبري سلام الله عليها ثروتمندترين زن روزگار، سيد محمد حيدري، مردادماه 1389ش.

حليه الاولياء، احمد بن عبدالله ابونعيم اصفهاني، دارالكتب العلميه، بيروت، 1354ق.

حياه الصحابه، محمد يوسف الكاندهلوي، دارالكتب العلميۀ، بيروت.

حياه الحيوان الكبرى، محمد بن موسي الدميري، المتوفي سنۀ 808ق، منشورات الشريف الرضي، قم.

خديجه عليها السلام، علي محمد علي دخيل، ترجمه فيروز حريرچي، مؤسسه انتشاارت اميركبير، تهران، چاپ اول، 1361ش.

خديجه بنت خويلد، علي محمد علي دخيل، مؤسسه اهل البيت عليهم السلام، بيروت، 1399ق، 1979م.

خديجه كبري سلام الله عليها، سيد احمد موسوي، انتشارات نيك معارف، چاپ دوم، 1373ش.

خديجه الكبري عليها السلام، عبدالستار بعاج، للطبعه الغري الحديث، نجف، 1375ق، 1956م.

ص:205

الخرائج و الجرائح، قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، م 573 ق، محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام، ناشر: مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم، چاپ اول،1409 ق.

الخصال، ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابوبه قمي، شيخ صدوق، م 381ق، جماعه المدرسين في الحوزۀ العلميه، قم، 1403ق، 1362ش.

خصال، ابي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابوبه قمي، شيخ صدوق، م 381ق، سازمان چاپ و انتشارات جاويدان، تهران، 1352ش.

دانستني هاي فاطمي، علي غزالي اصفهاني، انتشارات عطر عترت، قم، چاپ اول، 1389ش.

الدر المنثور في طبقات ربات الخدور، زينب بنت علي بن حسين بن عبيدالله بن حسن بن ابراهيم بن محمد بن يوسف فواز العاملي، مطبعه الكبري الاميريه، مصر، 1271ق.

الدراسه التاريخيه حول نساء النبي و اولاده، محمد جواد المحتصر السعيدي، دارالكتب و الوثائق، بغداد، چاپ اول، 1990م.

درسهايي از تاريخ تحليلي اسلام، هاشم رسولي محلاتي، ماهنامه پاسدار اسلام، قم، چاپ اول، 1367ش.

دلائل النبوه، احمد بن حسين البيهقي، المتوفي سنۀ 458 ق، دارالكتب العلميه، بيروت.

ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، محب الدين احمد بن عبدالله الطبري، م 694 ق، دارالمعرفه، بيروت، بي تا.

رحمت عالميان (حضرت محمد المصطفي صلي الله عليه و آله)، فضل الله كمپاني، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ اول، بي تا.

روح المعاني ، محمود بن عبدالله آلوسي، م1270ق، دارالفكر، بيروت، قرن 13.

الروض الانف في شرح السيره النبويه لابن هشام، عبدالرحمن بن عبدالله السهيلي، م 581 ق، دار احياء التراث العربي، بيروت. و دارالنصر للطباعه، قاهره، چاپ اول، 1387ق.

رياحين الشريعه، ذبيح الله محلاتي، دارالكتاب اسلاميه، تهران، چاپ هفتم، 1385.

زندگاني حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، سيد هاشم رسولي محلاتي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ چهارم، 1382ش.

زوجات النبي و اولاده، سيره و تاريخ، امير مهنا الخياني، مؤسسه عزالدين للطباعه و النشر، بيروت، 1411ق، 1990م.

سبعه من السلف، مرتضي حسيني فيروزآبادي، انتشارات ضياء فيروزآبادي، قم، چاپ سي و چهارم، 1391ش.

سرچشمه كوثر ام المؤمنين خديجه ي كبري، مهدي پور علي اكبر، انتشارات راه وداد، چاپ دوم، پاييز 1385ش.

ص:206

السمط الثمين في مناقب امهات المؤمنين، محب الدين طبري، احمد بن عبدالله الطبري، م 694ق، المكتبۀ التوفيقيه، بي جا، بي تا.

السنن الصغير، احمد بن حسين بيهقي، كراتشي، باكستان، جامعه الدراسات الاسلاميه؛ منصوره: دارالوفاء، چاپ اول، 1410ق.

سنن الكبرى، ابي عبدالرحمن احمد بن شعيب النسائي؛ تحقيق عبدالغفار سليمان البنداري، حسن كسروي، بيروت.

سير اعلام النبلاء، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان الذهبي، م 748ق، موسسه الرساله، بيروت، 1401ق، 1987م.

السير والمغازي، محمد بن اسحاق المطلبي الهشير بابن اسحاق، تحقيق سهيل زكار، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، تهران، 1420ق، 1368ش.

سيرۀ ابن هشام، لابي محمد عبدالملك بن هشام، شركۀ الحلبي، مصر 1355 ق.

السيره النبويه، احمد زيني دحلان، المتوفي 1304ق، دار احياء التراث العربي، بيروت.

سيره الائمه الاثني عشر، هاشم معروف الحسني، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، چاپ ششم، 1411ق.

السيره النبويه الصحيحه، اكرم ضياء العمري، مكتبۀ العلوم و الحكم، مدينه، چاپ چهارم، 1413ق.

السيره النبويه في ضوء القرآن و السنه، «دراسه محرره، جمعت بين اصاله القديم و جده الحديث»، محمد بن محمد ابوشهبه، دارالعلم، دمشق، چاپ اول، 1409ق، 1988م.

السيره الحلبيه، علي بن برهان الدين الحلبي الشافعي، المتوفي سنۀ 1044ق، دار احياء التراث العربي، بيروت.

سيره صحيح پيامبر بزرگ اسلام صلي الله عليه و آله، جعفر مرتضي عاملي، مترجم حسين تاج آبادي، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي آزاد گرافيك، قم، چاپ دوم، 1373ش.

سيره مغلطاي (الاشارة الي سيرة المصطفي و تاريخ من بعده من الخلفا)، تصنيف الحافظ مغلطاي بن قليج، دارالقلم، دمشق، 1416ق، 1996م ، 1375ش.

السيره الحلبيه، علي بن ابراهيم حلبي، م 1044ق، المكتبۀ الاسلاميه، بيروت، بي تا.

سيري در سيره نبوي، مرتضي مطهري، م 1358ش، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بيست و ششم، 1382ش.

سيماي پر فروغ محمد صلي الله عليه و آله، ترجمه كحل البصر

السيره النبويه و اخبار الخلفاء، محمد بن حبان، م 354ق، مؤسسه الكتب الثقافيه، بيروت، چاپ اول، 1407ق، 1987م.

ص:207

شجره طوبي، محمد مهدي حائري، انتشارات الشريف الرضي، قم، 1415ق، 1374ش.

شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ابوالصلاح عبدالحق بن احمد بن العماد الحنبلي، م 1089ق، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، بي تا.

شرح المواهب اللدنيه، محمد بن عبدالباقي زرقاني، المطبة الازهرية المصرية، قاهره، چاپ اول، 1326ق.

شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد المعتزلي، دارالحلبي و شركاه، مصر، و طبعۀ دار الفكر ، بيروت.

شواهد التنزيل، عبيد الله بن عبدالله حسكاني، م 490 ق، ناشر: التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية، تهران، چاپ اول، 1411 ق.

صحابيات حول الرسول صلي الله عليه و آله، زهير مصطفي يازحي، دارالتعلم العربي بحلب، حلب، چاپ اول، 1415ق، 1995م.

صحيح بخاري، ابوعبدالله محمد بن اسماعيل البخاري، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، 1309ق.

صفوه الصفوه، عبدالرحمان بن علي بن جوزي، م 597ق، دارالمعرفه، بيروت، چاپ چهارم، 1406ق، 1986م.

الطبقات الكبير، فارسي، محمد بن سعد بن منيع الزهري، تحقيق علي محمد عمر، مكتبۀ الخانجي، قاهره، چاپ اول، 1421ق، 2001م، 1380ش.

الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، على بن موسى بن طاووس، م 664 ق، ناشر: خيام، قم، چاپ اول، 1400 ق.

العباس بن علي عليهماالسلام، زندگاني قمر بني هاشم، سيد عبدالرزاق موسوي مقرم، مترجم: پرويز لولاور، انتشارات آرام دل، چاپ دوم، 1389ش.

العقد الثمين، محمدبن علي شوكاني، م 1250ق، موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامي طبقا لمذهب اهل البيت عليهم السلام، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه،بيروت، 1419ق، 1999م.، 1378ش.

عقيله الوحي، عبدالحسين شرف الدين، انتشارات دليل ما، قم، 1427ق، 1385.ش.

علل الشرائع، محمد بن على ابن بابويه، م381 ق، ناشر: كتاب فروشى داورى، قم، چاپ اول، 1385 ش / 1966 م.

علم اليقين في اصول الدين، دارالبلاغه بيروت.

علموا اولادكم محبه آل بيت النبي صلي الله عليه و آله، محمد عبده يماني، دارالقبلۀ للثقافيه الاسلاميه، مكه، دمشق، مؤسسه علوم القرآن، چاپ دوم، 1412ق، 1992م.

ص:208

عيون الاثر، محمد بن محمد بن محمد بن السيد الناس اليعمري، م 734ق، مكتبۀ التراث، مدينه، دمشق بيروت، چاپ اول، 1413ق.

عيون أخبار الرضا عليه السلام، محمد بن على ابن بابويه، م381 ق، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ناشر: نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.

عيون المعجزات، ابن عبد الوهاب، حسين بن عبد الوهاب، م قرن 5، ناشر: مكتبة الداورى، قم، چاپ اول، بى تا.

غايه المرام، هاشم بن سليمان بحراني، م 1107ق، مؤسسه التاريخ العربي ، بيروت : 2001م، 1422ق، 1380ش.

الغدير، عبدالحسين اميني، موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامي طبقا لمذهب اهل البيت عليهم السلام، قم، 1426 ق، 1384ش.

فاطمة الزهرا و تر في غمد، سليمان كتاني، دارالكتاب العربي، بيروت، 1399ق، 1979م.

فاطمة الزهرا، حسين عماد زاده، انتشارات اسلام، تهران، چاپ هفتم، 1381ش.

فاطمه الزهرا بهجه قلب المصطفي، احمد رحماني همداني، مترجم: سيد حسين افتخار زاده، انتشارات بدر، تهران، چاپ چهارم، بهار 1381ش.

فاطمه الزهرا من المهد الي اللحد، سيد محمد كاظم قزويني، نشر مرتضي، چاپ چهارم، 1382ش.

فرائدالسمطين حمويني، محمد ابن املويدبن عبدالله بن علي بن محمد الجويني الخراساني، م 722ق، تحقيق و تعليق محمد باقر المحمودي، نشر داوود، تهران، 1378ش.

فروغ ابديت، جعفر سبحاني تبريزي، حوزه علمي، دفتر تبليغات اسلامي مركز انتشارات، قم، چاپ هشتم، سال 1372ش.

فروغ آسمان حجاز خديجه سلام الله عليها، علي كرمي قريدني، ناشر دفتر فرهنگي نسيم انتظار، قم، چاپ چهارم، زمستان 1385ش.

الفصول المهمه في معرفۀ احوال الائمه عليهم السلام، علي بن محمد بن صباغ، م 855 ق، منشورات المكتبۀالحيدريه، نجف، چاپ سوم، 1381ق، 1962م.

قاموس الرجال، محمد تنقي تستري، مؤسسه النشر الاسلامي التابعۀ لجماعۀ المدرسين بقم المشرفه، قم، الطبعه الثالثه، 1431ق.

قرب الإسناد، عبد الله بن جعفر حميري، م نيمه دوم قرن 3 ق، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اول، 1413 ق.

ص:209

القواعد، حسن بن يوسف علامه حلي، م 726ق، ناشر جماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، مؤسسة النشر الإسلامي، قم.

الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، م 329 ق، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.

الكامل في التاريخ، ابن الاثير علي بن محمد بن ابي الكرم الشيباني، م 630 ق، دارالكتاب العربي، بيروت، چاپ ششم، سال 1385ق.

فدك، سيد محمد حسن قزويني حائري، م 1339ق، دارالمعلم للطباعه، قاهره، چاپ دوم، سال 1397ق.، 1977م، 1356ش.

الكشاف، محمود بن عمر زمخشري، م 528ق، دارالكتاب العربي، بيروت، 1406ق.

كشف الغمه في معرفۀ الائمه عليهم السلام، علي بن عيسي اربلي، دارالكتاب الاسلامي، بيروت، 1401ق، 1981م.

كنز الفوائد، محمد بن علي كراجكي، دارالذخائر، قم، چاپ اول، 1410ق، 1368ش.

لغتنامه دهخدا

اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى ، على بن موسى بن طاووس، م 664 ق، مترجم: فهرى زنجانى، احمد،ناشر: جهان، تهران، چاپ اول، 1348 ش.

مثلهن الاعلي خديجه بنت خويلد ، عبدالله علائلي، مطبعه الهلال، بغداد، بي تا.

المجالس السنيه في مناقب و مصائب العتره النبويه، سيد محسن امين، المكتبه الحيدريه، قم، چاپ دوم،1428ق، 2007م، 1386ش.

مجمع البيان في تفسير القرآن، فارسي، فضل بن حسن طبرسي، م 548 ق، مؤسسه انتشارات فراهاني، تهران، چاپ دوم، 1359ش.

مجمع الزوائد، نورالدين علي بن ابي بكربن سليمان الهيثمي المصري، م 807 ق، تحقيق محمدعبدالقادراحمد عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، 1422ق، 2001م، 1380ش.

مجموعه سيره العرب، احمد مغنيه، دارالكتاب البناني، بيروت، 1982م.

المحبر، محمد بن حبيب، مكتبۀ التجاري، بيروت، بي تا.

محدثات شيعه، نهلا غروي نائيني، دانشگاه تربيت مدرس، تهران، 1375ش.

ص:210

محمد رسول خدا صلي الله عليه و آله، آنه ماري شيمل، م 2003م، مترجم حسن لاهوتي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چاپ دوم، 1384ش.

مختصر البصائر، حسن بن سليمان بن محمد حلي، محقق / مصحح: مظفر، مشتاق، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي، قم، چاپ اول، 1421 ق.

مختصر تاريخ دمشق، ابن عساكر، محمد بن مكرم (ابن منظور) دارالفكر، دمشق.

مروج الذهب، علي بن الحسين المسعودي، دارالاندلس، بيروت.

المزار الكبير ( لابن المشهدي)، ابن مشهدى، محمد بن جعفر، م 610 ق، محقق / مصحح: جواد قيومى اصفهانى، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ اول، 1419 ق.

المستدرك، الحاكم محمد بن عبدالله نيشابوري، المتوفي 405ق، دار الكتب العلميه، بيروت.

مستدرك السفينة البحار، نمازي شاهرودي، جامعه مدرسين قم.

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، حسين بن محمد تقى نوري، م 1320 ق، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اول، 1408 ق.

مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، مطبعه دار صادر، بيروت.

مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، على بن حسن طبرسي، م 600 ق، ناشر: المكتبة الحيدرية، نجف، دوم، 1385 ق / 1965 م / 1344 ش.

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، محمد بن الحسن الطوسي، م 460 ق، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة، بيروت، چاپ اول، 1411 ق.

المصباح المنير، فيومي، احمد بن احمد، مؤسسه دارالهجرۀ، قم، چاپ اول، 1405ق.

معارف و معاريف شامل احكام، اخلاق، تاريخ، علوم، اعلام و اصطلاحات اسلامي، مصطفي حسيني دشتي، انتشارات اسماعيليان، قم، چاپ اول 1369ش.

معالم التنزيل، حسين بن مسعود البغوي،

معاني الأخبار، ابن بابويه، محمد بن على، م 381 ق، محقق / مصحح: على اكبر غفاري، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ اول، 1403 ق.

مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، تحخقيق صفوان عدنان داودي، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1996م.

ص:211

مقتل الحسين عليه السلام، الموفق بن احمد المكي الخوارزمي، المتوفي سنۀ 568 ق، دار انوار الهدي، قم.

من لا يحضره الفقيه، ابن بابويه، محمد بن على، م381 ق، محقق و مصحح: على اكبر غفاري، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ دوم، 1413 ق.

مناقب آل ابي طالب، محمد بن علي بن شهر آشوب مازندراني، م 588 ق، مطبعۀ العلميه، مؤسسه انتشارات عالمه، قم، بي تا.

المناقب، الموفق بن احمد المكي الخوارزمي، المتوفي سنۀ 568 ق، مؤسسه النشر الاسلامي، قم.

مناقب/ عبدالله شافعي

المنتخب من كتاب ازواج النبي صلي الله عليه و سلم، زبير بن بكار، م 256م، تحقيق: سكينه الشهابي، مؤسسه الرساۀ، بيروت، چاپ اول، 1403ق، 1983م.

المواهب اللدنيه

موسوعه التاريخ الاسلامي، العصر النبوي، العهد المكي، محمد هادي يوسفي غروي، مجمع الفكر الاسلامي، قم، چاپ اول، 1417ق.

موسوعه الفقه الاسلامى

موسوعه امهات المؤمنين دراسه في سيرهن و مروياتهن، عبدالصبور شاهين، الزهرا الاعلام العربي، قاهره، چاپ اول، 1412ق.

موسوعه آل النبي عليه الصلاۀ و السلام، عائشه بنتالشاطي، دارالكتاب العربي، بيروت، چاپ اول، 1387ق.

موسوعه حياۀ الصحابيات، محمد سعيد مبيض، مكتبۀ الغزالي، ادلب (سوريه) ، چاپ اول، 1410ق.

مولد النبي (فارسي)، نهايه المسئول في روايه الرسول، محمد بن مسعود كازروني، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1366ش.

مهج الدعوات و منهج العبادات، رضي الدين علي بن طاووس، م 664ق، كتابخانه سنايي، تهران، بي تا.

ص:212

نساء النبي صلي الله عليه و آله، جميلي، درالمكتبۀ الهلال، بيروت، چاپ اول 1994م.

نساء اهل البيت في ضوء القرآن و الحديث: نساء النبي، بنات النبي، سراري النبي، حفيدات النبي صلي الله عليه و آله، احمد خليل جمعه، دمشق بيروت، اليمامه للطباعه و النشر و التوزيع، چاپ دوم، 1417ق، 1996م.

نساء خالدات في القرآن الكريم و يليه زوجات و ابناء و احفاد و اخوه بين الجنه و النار، احمد جمال عبدالعال، مكتبۀ الكليات الازهريه، قاهره، 1407ق.

نساءٌ لهنّ في التاريخ الاسلامي نصيب، علي ابراهيم حسن، مكتبۀ النهضۀ المصريه، قاهره، 1970م.

نسب قريش، مصعب بن عبدالله، م 236ق، دارالمعارف، [مصر] چاپ سوم، بي تا.

نهايه الارب في فنون الادب، فارسي، احمد بن عبدالوهاب نويري، م 733ق، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، اميركبير، تهران، 1364ش.

الوافى بالوفيات، خليل بن اييك الصفدي، انتشارات قيسسبادن، شتوتكارت، [آلمان] دارالنشر فرانز شتاينز، النشرات الاسلاميه اسسها هلموت ريتر، 1381ق، 1962م.

الوفاء باحوال المصطفى صلي الله عليه و آله، عبدالرحمان بن علي بن جوزي، م 597ق، دارالكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1408ق.

وفاه الزهرا، سيد عبدالرزاق موسوي مقرم، حيدريه، نجف، 1370ق.

الوقايع و الحوادث، محمد باقر ملبوبي، كتابفروشي فرد، قم، 1341ش.

هدايتگران راه نور، زندگي نامه چهارده معصوم عليهم السلام، محمد تقي مدرسي، مترجم: محمد صادق شريعتي، انتشارات محبان الحسين عليه السلام، تهران، چاپ اول، 1380ش.

يار غار، ابوبكر يا فردي ديگر، نجاح الطايي، ناشر: دارالهدي لاحياء التراث، بيروت- لندن، چاپ اول، 1382ش.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109