سرشناسه : میری، علی اصغر، 1352 -
عنوان و نام پدیدآور : تفسیر عترت: خلاصه کاملی از چهار تفسیر المیزان، جامع صافی و جوامع الجامع و برگزیده ای از چهار تفسیر مجمع البیان نمونه نور و کاشف/ مولف علی اصغر میری.
مشخصات نشر : قم: یکتای هستی، 1392 -
مشخصات ظاهری : 2 ج.
شابک : 800000ریال:دوره:978-600-93164-0-3 ؛ ج1.:978-600-93164-1-0 ؛ 80000 ریال:ج.2:978-600-93164-2-7 ؛ ج.3:978-600-93164-4-1
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : ج.2و3(چاپ اول:1392).
موضوع : تفاسیر -- قرن 14.
رده بندی کنگره : BP229/م9ت7 1392
رده بندی دیویی : 297/179
شماره کتابشناسی ملی : 2812102
ص: 1
11
– سوره هود.
مکی است و 123 آیه دارد.
خلاصه مطالب: پرستش خدا – بازگشت به سوی او – وعده ثواب و رستگاری به مؤمنین – هشدار از عذاب الهی – اشاره به حشر و معاد – شرح حال منافقین و ریاکاران – داستان انبیاء و امتهای آنها – هلاک کفار و امم پیشین - عظمت خدا.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ (1)
أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ (2)
وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبیرٍ (3)
إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (4)
أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (5)
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ (6)
الر، این کتابی است که آیاتش استحکام یافته؛ سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است! (1) (دعوت من این است) که: جز «الله» را نپرستید! من از سوی او برای شما بیم دهنده و بشارت دهنده ام! (2) و اینکه: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید؛ سپس بسوی او بازگردید؛ تا شما را تا مدت معینی، (از مواهب زندگی این جهان، ) به خوبی بهره مند سازد؛ و به هر صاحب فضیلتی، به مقدار فضیلتش ببخشد! و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم! (3) (بدانید) بازگشت شما بسوی «الله» است و او بر هر چیز تواناست! (4) آگاه باشید، آنها (سرها را به هم نزدیک ساخته، و) سینه هاشان را در کنار هم قرارمی دهند، تا خود (و سخنان خویش) را از او [= پیامبر] پنهان دارند! آگاه باشید، آنگاه که آنها لباسهایشان را به خود می پیچند و خویش را در آن پنهان می کنند، (خداوند) می داند آنچه را پنهان می کنند و آنچه را آشکار می سازند؛ چرا که او، از اسرار درون سینه ها، آگاه است! (5) هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر اینکه روزی او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می داند؛ همه اینها در کتاب آشکاری ثبت است! [= در لوح محفوظ ] (6)
جزء 12 از آیه 6 هود تا آیه 52 یوسف
وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَّبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ ﴿7﴾ و او کسی است که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید و اگر بگویی شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد قطعاً کسانی که کافر شده اند خواهند گفت این جز سحری آشکار
ص :1
نیست (7)
☼ نکته:
خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «أَلَمْ تَرَوْا کَیفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا» = «آیا ندیده اید که چگونه خدا هفت آسمان را مطابق هم آفرید» (1).
و می فرماید: «أَوَلَمْ یرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا … » = «مگر کافران ندیدند که آسمانها و زمین از هم باز بودند و ما آنها را پیوستیم و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم» (2).
و می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَهِی دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ … » = «آنگاه بر آسمان استیلا یافت در حالی که آسمان دود بود. پس به آسمان و زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید و گفتند خواهان، آمدیم. آنگاه در دو روز آنها را هفت آسمان ساخت و در هر آسمان امر خاص آن را وحی کرد» (3).
و می فرماید: «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یوْمَینِ … - … وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیامٍ» = «خدا زمین را در مدت دو روز آفرید- و روزیهای زمین را در چهار روز مقدر ساخت» (4).
و می فرماید: «سبع سماوات طباقا» = «هفت آسمانِ روی هم» (5).
آنچه از آیات فوق به دست می آید به این شرح است (نظر المیزان، ج 19، ص 240 تا 243):
1-منظور از یوم حتماً روز در ظرف و موقعیت زمین نیست.
2-خلقت آسمانها در دو روز پایان یافت. (دو برهه زمانی)
3 - خلقت آسمانها و زمین مسبوق به یک ماده متشابه متراکم و گرد هم آمده ای بوده که خدا اجزاء آن را از هم جدا کرده و در دو برهه زمانی یعنی دو نوبت به صورت زمین در آورده و آسمان نیز به صورت دود (یا بخار) بوده و خدا آن را از هم باز کرده و در دو برهه زمانی به صورت هفت آسمان در آورده است و از 6 دوره، 2 دوره دیگر برای کارهای دیگر می ماند.
4 - موجودات زنده همگی از آب به وجود آمده اند: «و کان عرشه علی الماء» عرش خدا روزی که آسمانها و زمین را آفرید بر آب بود. تعبیر عرش خدا روی آب آن است که، ملک خدا بر آب که ماده حیات است قرار گرفته بود. چون عرش ملک مظهر سلطنت اوست.
☼ نکته:
خدایتعالی در هفت آیه ی شریفه به «ستة ایام» (خلقت آسمانها و زمین در 6 یوم) اشاره فرموده است: (حدید4)-(ق 38)-(اعراف 54)-(یونس3)-(هود 7)-(فرقان59)-(سجده 4).
ص :2
در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 87، باب11، از امام رضا (ع):
حق تعالی، عرش و ملائکه و آب را قبل از آسمان و زمین خلق فرمود. و آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آسمانها و زمین را خلق کند لکن در شش روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آن چه را خلق می کند.
در تفسیر المیزان، ج 19، ص 285، از درمنثور، از رسول خدا (ص):
وقتی روز قیامت شود امت من سه فرقه باشند:
1 - یک دسته از روی خلوص عبادت خدا کرده اند.
2 - از روی ریاء عبادت کرده اند.
3 - برای رسیدن به دنیا عبادت کرده اند.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل9، ص 245، چ1، از حضرت علی (ع):
به راستی که گروهی خدای سبحان را از روی میل و طمع اطاعت کردند پس این عبادتِ بازرگانان است و گروهی از روی ترس او را پرستیدند و این عبادتِ بندگان است و گروهی او را فقط برای شکرش پرستش کردند پس این عبادت جوانمردان و آزادگان است.
وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (8)
وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ (9)
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (10)
إِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (11)
و اگر مجازات را تا زمان محدودی از آنها به تأخیر اندازیم، (از روی استهزا می گویند: «چه چیز مانع آن شده است؟!» آگاه باشید، آن روز که (عذاب) به سراغشان آید، از آنها بازگردانده نخواهد شد؛ (و هیچ قدرتی مانع آن نخواهد بود؛) و آنچه را مسخره می کردند، دامانشان را می گیرد! (8) و اگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود! (9) و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، می گوید: «مشکلات از من برطرف شد و دیگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می شود (10) مگر آنها که (در سایه ایمان راستین) صبر و استقامت ورزیدند و کارهای شایسته انجام دادند؛ که برای آنها، آمرزش و اجر بزرگی است! (11)
فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحیٰ إِلَیْکَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُواْ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ﴿12﴾
و مبادا تو برخی از آنچه را که به سویت وحی می شود ترک گویی و سینه ات بدان تنگ گردد که می گویند چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشته ای با او نیامده است تو فقط هشدار دهنده ای و خدا بر هر چیزی نگهبان است (12)
ص :3
☼ نکته:
این آیه شریفه آیه ای متشابه است که در ظاهر، عتابی را از جانب خدایتعالی به حضرت رسول (ص) می رساند. و متأسفانه عده ای از مفسرین با آوردن روایتی که در آن اشاره به این مطلب دارد که العیاذ بالله: «حضرت رسول (ص) ترسید که دستور خدا را در مورد ولایت حضرت علی (ع) ابلاغ کند … » ، تهمتِ ترس را به مقام عصمت و والای آن حضرت زده اند. (پاسخ به این روایت، در ذیل آیه 47 سوره توبه و آیه تبلیغ و نیز بحث پایانی کتاب آمده است).
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِّنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنتُمْ صَادِقِینَ ﴿13﴾ یا می گویند این [قرآن] را به دروغ ساخته است بگو اگر راست می گویید ده سوره بر ساخته شده (ساختگی) مانند آن بیاورید و غیر از خدا هر که را می توانید فرا خوانید (13)
آیات تحدی قرآن 5 آیه می باشند:
1 - «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» = «پس بیاورید یک سوره مثل آن» (بقره 23).
2 - «فاتوا بسورة مثله» (یونس38).
3 - «فَلْیأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ» = «پس داستان و سخنی مثل قرآن بیاورند» (طور 34).
4 - «یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ» = «که مانند این قرآن بیاورند» (اسراء 88).
5 - «فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَریاتٍ» (1).
نکات تفسیری المیزان، ج 19، ص 260 تا270:
1 - خدای تعالی دو بار می فرماید: یک سوره مثل قرآن (بقره23، یونس 38)، در جایی دیگر می فرماید: ده سوره مثل قرآن (هود 13)، در آیه دیگر می فرماید: کتابی مثل قرآن (114 سوره) (اسراء88) و در آیه دیگر می فرماید: حدیثی مثل قرآن (طور34) بیاورید، که در هر یک از این تحدی ها قرض و منظور خاص آن مورد نظر است و هر کدام از این تحدی ها با تحدی دیگر متفاوت و غرضی را منظور دارد. در تحدی به یک سوره چون صفت اختصاصی یک سوره قرآن این است که تنها یکی از اغراض الهی را که به هدایت و دین حق وابستگی دارد با بلاغت خارق العاده ی خود بیان می کند و در حقیقت می خواهد از این وجه، کافرین را به تحدی دعوت کند. تعدادی از سوره ها نیز مثلاً ده سوره یا بیست سوره، ویژگی خاصی دارند و آن عبارت است
ص :4
از بیان مقاصد و اغراض گوناگون به صورت متنوع که از احتمال اتفاق دور است و اینکه چندین سوره با بلاغت و خارق العادگی خاصی و پشت سر هم چندین بار نازل شود و ارتباط بی عیب و نقصی در بین آنها بوده و در عین حال هر کدام از سُوَرْ منظور و هدفی خاص دنبال کنند و به عبارتی در عین محکم بودن، متشابه هم باشند، این دیگر یک تصادف نبوده که حتماً روی حکمت و عقل می باشد که این نیز یک نوع از تحدی است. چون احتمال اتفاق و تصادف در یک مورد خیلی بیشتر از موارد متعدد می باشد. در جای دیگر مقام تحدی به همه قرآن آمده از آن روست که همه ی اغراض الهی در قرآن جمع شده و صفت اختصاصی همه قرآن این است که هر چه مردم تا روز قیامت احتیاج دارند در بردارد. اما در آیه: «فلیاتوا بحدیث مثله» کانه تحدی عامی صورت گرفته که اعم از سه نوع تحدی گذشته است. زیرا حدیث هم شامل یک سوره و هم ده سوره و هم همه قرآن می شود و این تحدی نسبت به مطلق خصوصیت قرآنی انجام گرفته است.
2 - اگر به دقت به آیات تحدی نظر کنیم، می بینیم که تنها در آیه (هود13) صفت افترا ذکر شده است. در سایر آیات عنایت به آن است که آنان قادر بر آن نیستند مانند قرآن یا یک سوره قرآن بیاورند زیرا قرآن را غیر از خدا نمی تواند نازل کند. چون مشتمل بر جهاتی است که قدرت آدمی بدان نمی رسد و این مطلب در همه آیات به طور مطلق گفته شده است و در آیه مورد نظر تحدی به آن است که قرآن متضمن حقایقی است. و علم به این حقایق مختص به خداست و دیگران بدان راه ندارند و چنین چیزی ذاتاً افترا پذیر نیست و اگر در این باره شک دارید ده سوره که خودتان هم ادعا می کنید افتراست بیاورید.
3 - در آیات تحدی کلمه «مثل» تکرار شده است. «بمثل هذا القرآن» ، «بحدیث مثله» «بسورة مثله» و «بعشر سورة مثله» تا این مطلب را برساند که قرآن بلیغ ترین و بهترین کلام است و کلامی بلیغ تر و بهتر از آن وجود ندارد و نیز نگویند: پس کلامی بهتر از قرآن هم وجود دارد.
4 - بعضی از مفسرین جهت اعجاز قرآن را تنها در بلاغت و فصاحت در نظم آن می دانند در صورتی که اگر به قرآن با چشم بینا نگاه کنند تنها در این وجه خلاصه نمی شود. و تحدی
ص :5
قرآن که در آیات فوق الذکر اشاره شد در مواردی بسیار است از جمله: پیشگویی – بلاغت - فصاحت – آینده نگری – تاریخ – نظم و … و البته دلایلی هم وجود دارد که اعجاز قرآن تنها در بلاغت و نظم نیست: الف – اگر جهت اعجاز بلاغت باشد، صحیح نیست که با آیه ای مثل: «وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا» (نساء82) احتجاج شود زیرا این آیه ظاهر است در اینکه اختلاف مطلقاً در قرآن نیست در حالی که اکثر اختلافات مربوط به معنی می شود و ضرری به بلاغت لفظی نمی رساند. ب – از آن جایی که کسی غیر از عرب آشنایی با بلاغت زبان عربی ندارد بنابراین تحدی کسانی غیر از عرب بی معنی است و آیه: «و ادعوا من استطعتم من دون الله» با عمومیتی که دارد و نیز آیه: «لئن اجتمعت الانس و الجن» معنای معقولی نخواهد داشت. ج- از آن جایی که سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده و اگر جهت اعجاز تنها بلاغت بود این تحدیات خارج از نظم طبیعی بود زیرا صحیح نیست بلغای عرب را که منکر نزول قرآن از طرف خدا بودند ابتدا تحدی کنند که یک سوره آورند و بعداً بگویند که ده سوره ی دروغین آورند بلکه بالعکس، اول تکلیف کنند کتابی مثل قرآن بیاورند و بعداً اگر عاجز شدند، ده سوره آورند و اگر از این هم عاجز بودند یک سوره آورند.
5 - تحدی عام است و شامل همه معارف حقیقی و حجج و دلایل و براهین روشن و درخشان و مواعظ نیکو و اخلاق کریمه و شرایع الهی و اخبار غیبی و فصاحت و بلاغت می شود. (برای توضیح بیشتر به مبحث تحدی در فصل چهارم مراجعه شود).
فَإِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (14)
و اگر آنها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید (قرآن) تنها با علم الهی نازل شده؛ و هیچ معبودی جز او نیست! آیا با این حال، تسلیم می شوید؟ (14)
مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ ﴿15﴾ أُولَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿16﴾ کسانی که زندگی دنیا و زیور آن را بخواهند [جزای] کارهایشان را در آنجا به طورکامل به آنان می دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد (15) (ولی) آنها در
ص :6
آخرت، جز آتش، (سهمی) نخواهند داشت؛ و آنچه را در دنیا (برای غیر خدا) انجام دادند، بر باد می رود؛ و آنچه را عمل می کردند، باطل و بی اثر می شود! (16)
نکته ای از المیزان، ج 19، ص 276 و 277: به استناد این دو آیه شریفه (15و16) می توان به دو مطلب اشاره کرد:
1 - اعمال بر حسب نظام سبب و مسببی این عالم نتیجه بخش است نه بر حسب خیال آدمی، به عبارتی این طور نیست که هر چه بخواهند به دست آورند بلکه باید طبق نظام اسباب و مسببی دنیا در رسیدن به هدف خود حال چه دنیوی و چه معنوی باید سعی و کوشش هم داشته باشد و برابر سعی و تلاشش به هدفش می رسد! همچنان که می فرماید: «ما کل یتمنی المرء یدرکه» .
2 - کسانی که فقط دار دنیا را می خواهند همان دنیا را خواهند داشت و در آخرت نصیبی جز آتش ندارند. (همچنانکه می فرماید): «مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ» = «کسی که کشت آخرت بخواهد برای وی در کشته اش می افزاییم و کسی که کشت این دنیا را بخواهد به او از آن می دهیم و[لی] در آخرت او را نصیبی نیست» (شوری20). (و می فرماید): «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا» = «هر کس خواهان [دنیای] زودگذر است به زودی هر که را خواهیم [نصیبی] از آن می دهیم آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد برای او مقرر می داریم» (اسراء 18). (برای توضیح در خصوص پاداش عمل به سوره فرقان آیه 23 مراجعه شود).
در تفسیر جامع، ج 3، ص 314، در ذیل آیه 15، از تفسیر عیاشی، از امام صادق (ع):
منظور از کسانی که دنبال زندگی دنیا و زینت آن هستند اولی و دومی می باشند.
أَفَمَنْ کَانَ عَلَیٰ بَیِّنَةٍ مِّنْ رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ ﴿17﴾ آیا کسی که از جانب پروردگارش بر حجتی روشن است و شاهدی از [خویشان] او پیرو آن است و پیش از وی [نیز] کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است [دروغ می بافد] آنان [که در جستجوی حقیقت اند] به آن
ص :7
می گروند و هر کس از گروه های [مخالف] به آن کفر ورزد آتش وعده گاه اوست پس در آن تردید مکن که آن حق است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولی بیشتر مردم باور نمی کنند (17)
بینه: در مورد اموری استعمال می شود که امور دیگری را ظاهر سازد مثل حجت (دلیل).
در تفسیر المیزان، ج 19، ص 288: مراد از بینه بصیرت الهی است که به پیامبر (ص) داده شده نه خود قرآن. هر چند که این منافاتی با آن ندارد که خود قرآن نیز بینه ای از طرف خدا باشد.
در المیزان، ج 19، ص 287 - 308، آورده، که مفسرین در معنای بینه؛ اقوالی به این شرح آورده اند:
1 - مراد فقط مؤمنینِ اصحابِ پیغمبرند.
2 - مراد قرآن است.
3 - مراد عقل است.
شاهد: مراد از این شاهد پاره ای از افراد هستند که به حقانیت قرآن یقین کرده و در کار خودشان دارای بصیرت الهی هستند و با بصیرت ایمان آورده اند و شهادت می دهند که قرآن حق است و از طرف خدا نازل شده و به توحید در رسالت نیز شهادت می دهند.
از همان منبع آمده: مفسرین در معنای شاهد اقوالی دارند از جمله:
1 - مراد قرآن است.
2 - جبرئیل (ع) است به دلیل آیه: «لَکِنِ اللَّهُ یشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِکَةُ یشْهَدُونَ» = «ولی خدا به آنچه بر تو فرستاده و شهادت می دهد آن را با علم خود نازل کرد و ملائکه نیز شهادت می دهند» (نساء 166).
3 - شاهد فرشته ای است که پیغمبر را تأیید می کند و آن را در حافظه او قرار می دهد.
4 - شاهد پیامبر (ص) است: «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا» (احزاب 45).
5 - شاهد زبان پیغمبر (ص) است (شاهد منه).
6 - شاهد حضرت علی بن ابیطالب (ع) است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 315 و در المیزان، ج 19، ص 306، از امالی، از امام حسن (ع): (خلاصه روایت)
رسول خدا (ص) دارای بینه (برهان) الهی است. و آنچه که در دنباله می آید یعنی «شاهد منه» ، منظور امیرالمؤمنین علی (ع) و اوصیای بعد از او یکی بعد از دیگری می باشند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ (18)
الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (19)
أُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ
ص :8
السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ (20)
أُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (21)
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (22)
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلی رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ (23)
مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالْأَعْمی وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (24)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ (25)
أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلیمٍ (26)
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ (27)
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ (28)
وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (29)
وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (30)
وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذینَ تَزْدَری أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمینَ (31)
قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (32)
قالَ إِنَّما یَأْتیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ (33)
وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُریدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (34)
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامی وَ أَنَا بَری ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (35)
وَ أُوحِیَ إِلی نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (36)
وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (37)
وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ (38)
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ (39)
حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلیلٌ (40)
وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ (41)
وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ (42)
قالَ سَآوی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ (43)
وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ (44)
وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمینَ (45)
قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ (46)
قالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ إِلاَّ تَغْفِرْ لی وَ تَرْحَمْنی أَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ (47)
قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا
ص :9
عَذابٌ أَلیمٌ (48)
تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها إِلَیْکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ (49)
چه کسی ستمکارتر است از کسانی که بر خدا افترا می بندند؟! آنان (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه می شوند، در حالی که شاهدان [= پیامبران و فرشتگان] می گویند: «اینها همانها هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! ای لعنت خدا بر ظالمان باد!» (18) همانها که (مردم را) از راه خدا بازمی دارند؛ و راه حق را کج و معوج نشان می دهند؛ و به سرای آخرت کافرند! (19) آنها هیچ گاه توانایی فرار در زمین را ندارند؛ و جز خدا، پشتیبانهایی نمی یابند! عذاب خدا برای آنها مضاعف خواهد بود؛ (چرا که هم خودشان گمراه بودند و هم دیگران را گمراه ساختند؛) آنها هرگز توانایی شنیدن (حق را) نداشتند؛ و (حقیقت را) نمی دیدند! (20) آنان کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده اند؛ و تمام معبودهای دروغین از نظرشان گم شدند (21) (به ناچار) آنها در سرای آخرت، قطعاً از همه زیانکارترند! (22) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آنها اهل بهشتند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند! (23) حال این دو گروه [= مؤمنان و منکران]، حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است؛ آیا این دو، همانند یکدیگرند؟! آیا پند نمی گیرند؟! (24) ما نوح را بسوی قومش فرستادیم (؛نخستین بار به آنها گفت): «من برای شما بیم دهنده ای آشکارم! (25) جز «الله» [= خدای یگانه یکتا] را نپرستید؛ زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم! (26) اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمی کنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور می کنیم!» (27) (نوح) گفت: «اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد -و بر شما مخفی مانده- (آیا باز هم رسالت مرا انکار می کنید)؟! آیا ما می توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با اینکه شما کراهت دارید؟! (28) ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را که ایمان آورده اند، (بخاطر شما) از خود طرد نمی کنم؛ چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود؛) ولی شما را قوم جاهلی می بینم! (29) ای قوم! چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا یاری می دهد اگر آنان را طرد کنم؟! آیا اندیشه نمی کنید؟! (30) من هرگز به شما نمی گویم خزائن الهی نزد من است! و غیب هم نمی دانم! و نمی گویم من فرشته ام! و (نیز) نمی گویم کسانی که در نظر شما خوار می آیند، خداوند خیری به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است! (با این حال، اگر آنها را برانم، ) در این صورت از ستمکاران خواهم بود!» (31) گفتند: «ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کردی! (بس است!) اکنون اگر راستی می گویی، آنچه را (از عذاب الهی) به ما وعده می دهی بیاور!» (32) (نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، خواهد آورد؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت! (33) (اما چه سود که) هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست؛ و بسوی او بازگشت داده می شوید» (34) (مشرکان) می گویند: «او [= محمد (ص)] این سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است! بگو: «اگر من اینها را از پیش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است؛ ولی من از گناهان شما بیزارم!» (35) به نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (36) و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما، کشتی بساز! و درباره آنها که ستم کردند شفاعت مکن، که (همه) آنها غرق شدنی هستند!» (37) او مشغول ساختن کشتی بود و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می گذشتند، او را مسخره می کردند؛ (ولی نوح) گفت: «اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد! (38) بزودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده
ص :10
به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» (39) (این وضع همچنان ادامه یافت) تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید و تنور جوشیدن گرفت؛ (به نوح) گفتیم: «از هر جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتی) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) - مگر آنها که قبلاً وعده هلاک آنان داده شده [= همسر و یکی از فرزندانت]- و همچنین مؤمنان را!» اما جز عده کمی همراه او ایمان نیاوردند! (40) او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حرکت و توقف کشتی، یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است!» (41) و آن کشتی، آنها را از میان امواجی همچون کوه ها حرکت میداد؛ (در این هنگام، ) نوح فرزندش را که در گوشه ای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش!» (42) گفت: «بزودی به کوهی پناه می برم تا مرا از آب حفظ کند!» (نوح) گفت: «امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیسست؛ مگر آن کس را که او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد؛ و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت! (43) و گفته شد: «ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت؛ و (در این هنگام، ) گفته شد: » دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (44) نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حکم کنندگان برتری!» (45) فرمود: «ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [= فرد ناشایسته ای است]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی!!» (46) عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه می برم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم! و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود!» (47) (به نوح) گفته شد: «ای نوح! با سلامت و برکاتی از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهایی که با تواند، فرود آی! و امتهای نیز هستند که ما آنها را از نعمتها بهره مند خواهیم ساخت، سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آنها می رسد (چرا که این نعمتها را کفران می کنند!)» (48) اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می کنیم؛ نه تو و نه قومت، اینها را پیش از این نمی دانستید! بنابراین، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزکاران است! (49)
آیات شریفه 25 تا 49 مربوط به داستان حضرت نوح (ع) است:
نام «نوح» چهل و سه بار در قرآن کریم تکرار شده است. قصه نوح (ع) در 6 سوره قرآن بیان شده است: 1 – اعراف 2 – هود 3 – مؤمنون 4 – شعرا 5 – قمر 6 – نوح. و از همه مفصل تر در سوره هود است که این داستان در 25 آیه آن ذکر شده است (49 تا 25). نوح (ع) یکی از پدران بشر است و به آدم ثانی مشهور است. اسم نوح عبدالغفار بود و چون 500 سال از خوف خدا گریه نمود به وی نوح گفتند. نوح (ع) 950 سال بین قوم خود مشغول تبلیغ بود که بعد از 950 سال تنها 80 نفر که 72 نفر از نسل خود و 8 نفر از دیگران بودند به وی ایمان آوردند. چهل سال پیش از هلاکتِ قوم، خداوند متعال زنهای آنها را عقیم فرمود و در صلب مردان، مؤمنی باقی نماند چرا که طفلان و شیرخواران گناهی ندارند که بخواهند توسط طوفان هلاک شوند. بعد از ناامیدی از قوم، نوح از خدا طلب یاری نمود و خداوند دستور به ساختن کشتی داد و به جز زن و
ص :11
پسرِ زنش یا بنا به قولی پسر خودش کنعان؛ همه نسل نوح نجات یافت و یک هفته در کشتی سیر کردند. آب، تمام زمین به جز خانه کعبه را فرا گرفت و بعد از 7 روز بر روی کوهِ جودی که فرات ( کوفه) امروزی است، قرار گرفت. (بیت عتیق نام دیگر مکه است چون غرق نشد)، مسجد کوفه مصلای پیغمبران است و رسول خدا (ص) به هنگام معراج در آنجا نماز به جای آورد. بعد از خروج از کشتی چون هشتاد نفر بودند، شهری به نام «مدینة الثمانین= شهر هشتاد» بنا کردند.
وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ (50)
یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی الَّذی فَطَرَنی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (51)
وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ (52)
قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِکی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ (53)
إِنْ نَقُولُ إِلاَّ اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ اشْهَدُوا أَنِّی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (54)
مِنْ دُونِهِ فَکیدُونی جَمیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ (55)
إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (56)
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئاً إِنَّ رَبِّی عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفیظٌ (57)
وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ (58)
وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ (59)
وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا إِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ (60)
(ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم؛ (به آنها) گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط تهمت می زنید (و بتها را شریک او می خوانید)! (50) ای قوم من! من از شما برای این (رسالت)، پاداشی نمی طلبم؛ پاداش من، تنها بر کسی است که مرا آفریده است؛ آیا نمی فهمید؟! (51) و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنهکارانه، روی (از حق) بر نتابید! (52) گفتند: ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده ای! و ما خدایان خود را بخاطر حرف تو، رها نخواهیم کرد! و ما (اصلاً) به تو ایمان نمی آوریم! (53) ما (درباره تو) فقط می گوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده)اند! (هود) گفت: «من خدا را به شهادت می طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آنچه شریک (خدا) قرارمی دهید (54) از آنچه غیر او (می پرستید)! حال که چنین است، همگی برای من نقشه بکشید؛ و مرا مهلت ندهید! (اما بدانید کاری از دست شما ساخته نیست!) (55) من، بر «الله» که پروردگار من و شماست، توکل کرده ام! هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطه ای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است! (56) پس اگر روی برگردانید، من رسالتی را که مأمور بودم به شما رساندم؛ و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما می کند؛ و شما کمترین ضرری به او نمی رسایند؛ پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است! (57) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، «هود» و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم؛ و آنها را از عذاب شدید، رهایی بخشیدیم! (58) و این قوم «عاد» بود که
ص :12
آیات پروردگارشان را انکار کردند؛ و پیامبران او را معصیت نمودند؛ و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پیروی کردند! (59) آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینی) بدنبال دارند! بدانید «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند! دور باد «عاد» - قوم هود- (از رحمت خدا و خیر و سعادت)! (60)
آیات شریفه 50 تا 60 مربوط به داستان حضرت هود (ع) است:
نام «هود» 4 بار در قرآن کریم آمده است (هود 89 – 60 – 53 و شعرا 124) و کلمه هوداً 6 بار در قرآن آمده که سه بار آن در سوره (بقره 111 - 135 - 140) در معنای یهودیت و سه بار هم به معنای حضرت هود (ع) می باشد: (اعراف 65 و هود 50 و58) و داستان هود چندین بار در قرآن کریم آمده است: (اعراف 65) - (هود 60 - 50)- (شعرا 124) – (حم سجده 15) – (نجم 50) – (احقاف21) – (ذاریات8) و غیره.
عاد: قوم هود (ع) است. عادیان قومی از عرب بودند از بشرهایی ما قبل تاریخ که در جزیرة العرب زندگی می کردند. دارای هیکلهایی بلند و نیرومند و شهرهای آباد و مترقی. طوری که خداوند می فرماید: «أَلَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ» (فجر8 - 6). خداوند متعال بادی سخت در هفت شب و هشت روز بر آنها فرستاد.
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ (61)
قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُریبٍ (62)
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیرٍ (63)
وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ (64)
فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ (65)
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ (66)
وَ أَخَذَ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ (67)
کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (68)
و بسوی قوم «ثمود» ، برادرشان «صالح» را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک و اجابت کننده (خواسته های آنها) است! (61) گفتند: «ای صالح! تو پیش از این، مایه امید ما بودی! آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند، نهی می کنی؟! در حالی که ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان می کنی، در شک و تردید هستیم!» (62) گفت: ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم و رحمتی
ص :13
از جانب خود به من داده باشد (، می توانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟! اگر من نافرمانی او کنم، چه کسی می تواند مرا در برابر وی یاری دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمینان به زیانکار بودنتان، چیزی بر من نمی افزاید! (63) ای قوم من! این «ناقه» خداوند است، که برای شما نشانه ای است؛ بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود؛ هیچ گونه آزاری به آن نرسانید، که به زودی عذاب خدا شما را خواهد گرفت! (64) (اما) آنها آن (ناقه) را از پای در آوردند! و (صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه هایتان بهره مند گردید؛ (و بعد از آن، عذاب الهی فرا خواهد رسید؛) این وعده ای است که دروغ نخواهد بود!» (65) و هنگامی که فرمان (مجازات) ما فرا رسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوایی آن روز، رهایی بخشیدیم؛ چرا که پروردگارت قوی و شکست ناپذیر است! (66) و کسانی را که ستم کرده بودند، صیحه (آسمانی) فروگرفت؛ و در خانه هایشان به روی افتادند و مردند (67) آنچنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)! (68)
آیات شریفه 61 تا 68 مربوط به داستان حضرت صالح (ع) است:
ثمود: قوم صالح است. قومی از عرب اصیل بودند که در وادی القری بین مدینه و شام سکونت داشتند این قوم بعد از قوم عاد پیدا شدند و دارای تمدن بودند و زمین ها را آباد می کردند، قصرها می ساختند. نام «صالح» 8 بار در قرآن کریم آمده است، که چهار بارِ آن به منظور عمل صالح آمده است: (توبه120) – (هود 46) – (فاطر10) – (تحریم 4) – (اعراف 77) – (هود 62) – (شعرا 142) و یکبار فقط نام حضرت صالح (ع) و بدون داستان است (هود 89) و سه بار هم داستان حضرت صالح (ع) قید شده است: (اعراف و هود و شعرا).
در تفسیر جامع، ج 3، ص 339، در ذیل آیات 61 تا 68، از کافی، از امام باقر (ع):
صالح (ع) 16 ساله بود که به سوی قومش به رسالت فرستاده شد و در سن 120 سالگی که قوم از خداپرستی اعراض می کردند به قومش یک پیشنهاد داد و گفت: یا شما از خدای من چیزی بخواهید و ایمان آورید و یا من از بتهای شما درخواست می کنم و اگر جوابم دادند من از میان شما خارج می شوم. قوم سه روز مهلت خواسته و برای بتها قربانی کردند ولی وقتی صالح (ع) از بت بزرگ اسمش را پرسید جواب نداد. صالح (ع) گفت حال شما از خدای من درخواست کنید و آنها ناقه (شتری ماده) سرخ رنگ و حامله خواستند که از کوه خارج شده و فوراً بزاید و شیر بدهد و … بعد از کشتن ناقه، صالح (ع) گفت: بعد از سه روز عذاب نازل خواهد شد، روز اول رنگ
ص :14
صورتتان سفید، روز دوم سرخ و روز سوم سیاه خواهد شد. بعد از روز سوم هنگام شب صیحه ی آسمانی همه را هلاک کرد و بعد آتشی از آسمان اجساد آنها را سوزانید.
وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ (69)
فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوطٍ (70)
وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ (71)
قالَتْ یا وَیْلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عَجیبٌ (72)
قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ (73)
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ (74)
إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ (75)
یا إِبْراهیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ (76)
فرستادگان ما [= فرشتگان] برای ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آنها) آورد (69) (اما) هنگامی که دید دست آنها به آن نمی رسد (و از آن نمی خورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم!» (70) و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق و بعد از او یعقوب دادیم (71) گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند می آورم در حالی که پیرزنم و این شوهرم پیرمردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!» (72) گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجب میکنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است؛ چرا که او ستوده و والا است!» (73) هنگامی که ترس ابراهیم فرو نشست و بشارت به او رسید، درباره قوم لوط با ما مجادله می کرد (74) چرا که ابراهیم، بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (بسوی خدا) بود! (75) ای ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده؛ و بطور قطع عذاب (الهی) به سراغ آنها می آید؛ و برگشت ندارد! (76)
آیات شریفه 69 تا 76 مربوط به داستان حضرت ابراهیم (ع) است:
نام ابراهیم (ع) 65 بار در قرآن کریم آمده است. بعد از نجات حضرت ابراهیم (ع) از آتش نمرود وی با ساره دختر خاله خود ازدواج کرد و همراه لوط پسر خاله اش از شهر نمرود خارج شد … و در بیابانی بین راه یمن و شام ساکن شد. در چند فرسخی آنها شهری با درختان و میوه های فراوان بود و مردمش خود را از بول پاک نمی کردند و غسل جنابت نمی کردند. روزی شیطان به شکل پیرمردی در آمد و به آنها گفت اگر می خواهید رهگذران از میوه های شما نخورده و به شهر شما نیایند با او لواط کنید و بعد خود را به شکل جوان زیبایی با لباس فاخر در آورد و آنها با او لواط کردند (ممکن است واقعیت این باشد که آنها را وسوسه کرد تا با جوانی زیبا لواط کنند نه اینکه با شیطان این عمل را انجام داده باشند) و عادت نمودند به طوری که با
ص :15
زنان مباشرت نمی کردند و زنها نیز مجبور به مساحقه شدند. حضرت ابراهیم (ع)، لوط (ع) را برای هدایت آنها فرستاد و لوط (ع)، حدود 30 سال در آنجا ماند و همسری هم از آنها گرفت ولی آنها ایمان نیاوردند.
در تفسیر المیزان، ج 20، ص 203، از کافی، از امام صادق (ع):
خدا چهار مَلَک برای هلاک قوم لوط برانگیخت: جبرئیل- میکائیل- اسرافیل و کروبیل. اینها بر ابراهیم (ع) گذر کردند و بر او سلام کردند و …
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 20، ص 211 تا 216: داستان بشارت ملائکه به ابراهیم (ع) در سنین بالا به داشتن فرزند در 5 سوره آمده است: هود (69 - 76) – حجر (51 - 60) – ذاریات (24 - 30) – صافات (99 - 113) – عنکبوت (31 - 32). و داستان گوساله بریان در سوره حجر و هود و ذاریات آمده است و چون این سه سوره، هم بشارت و هم گوساله بریان را ذکر نموده اند و چون داستان بشارت به اسماعیل (ع) که ملائکه پیش از هلاک قوم لوط (ع) به ابراهیم (ع) داده اند در سوره حجر است پس منظور از بشارت در این سه سوره، حضرت اسحاق (ع) است. و اما چون در سوره عنکبوت هم داستان مجادله ابراهیم (ع) را قبل از هلاک قوم لوط (ع) دارد مربوط به بشارت به اسحاق (ع) است، می ماند آیات سوره صافات که یکجا می فرماید: «فبشرناه بغلام حلیم» و چند آیه بعد می گوید: «و بشرناه باسحق نبیا من الصالحین» ، در بشارت اول که تعبیر «غلام حلیم» دارد راجع به اسماعیل (ع) است و بشارت دوم هم صریح در اسحاق (ع) است. پس: «غلام حلیم» در سوره صافات، اسماعیل (ع) است و «غلام علیم» در سوره ذاریات اسحاق (ع) است.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ (77)
وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ (78)
قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ (79)
قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی إِلی رُکْنٍ شَدیدٍ (80)
قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ (81)
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ
ص :16
أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ (82)
مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعیدٍ (83)
و هنگامی که رسولان ما [= فرشتگان عذاب] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد؛ و قلبش پریشان گشت؛ و گفت: «امروز روز سختی است!» (زیرا آنها را نشناخت؛ و ترسید قوم تبهکار مزاحم آنها شوند) (77) قوم او (بقصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند - و قبلاً کارهای بد انجام می دادند- گفت: «ای قوم من! اینها دختران منند؛ برای شما پاکیزه ترند! (با آنها ازدواج کنید؛ و از زشتکاری چشم بپوشید!) از خدا بترسید؛ و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» (78) گفتند: «تو که می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم؛ و خوب می دانی ما چه می خواهیم!» (79) گفت: «(افسوس!) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم؛ یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! (آنگاه می دانستم با شما زشت سیرتان ددمنش چه کنم!)» (80) (فرشتگان عذاب) گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم! آنها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانواده ات را (از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند؛ مگر همسرت، که او هم به همان بلایی که آنها گرفتار می شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟!» (81) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم؛ و بارانی از سنگ [= گلهای متحجر] متراکم بر روی هم، بر آنها نازل نمودیم (82) (سنگهایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود؛ و آن، (از سایر) ستمگران دور نیست! (83)
آیات شریفه 77 تا 83 مربوط به داستان لوط (ع) است:
فرشتگان به خانه لوط (ع) درآمدند. زن لوط (ع) مردم را مطلع ساخت. حضرت لوط (ع) پیشنهاد داد که با دخترانش به حلال ازدواج کنند. جبرئیل (ع) آنها را کور کرد و صبح گاه دیارشان زیر و رو شد و از آسمان سنگهای بلا بر آنها بارید. نام لوط (ع) 27 بار در قرآن کریم آمده است.
در تفسیر المیزان، ج 20، ص 234، از تهذیب، از امام رضا (ع):
درباره عمل مرد به زن از پشت فرمود: این کار را آیه ای از کتاب خدا حلال کرده است. لوط می گوید: «هولاء بناتی هن اطهر لکم» وی می دانست که آنان قصد پیش رو ندارند.
☼ نکته:
روایاتی از قول ائمه (ع) هر چند با کراهت شدید ولی جواز نزدیکی با زنان از مجرای پشت را داده اند اما هیچ یک از ائمه (ع) در حکم مسئله به آیه: «نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ» (بقره223) تمسک نکرده اند، بلکه به گفتار حضرت لوط (ع) در آیه 78 هود تمسک کرده اند، چون لوط (ع) با اینکه می دانست قومش جز لواط را نمی خواهند دختران خود را برای ازدواج عرضه کرد و در قرآن کریم آیه ای برای نسخ این حکم نیامده است. البته روایاتی هم از ابن عباس آمده که با استناد به آیه: «فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ» (بقره 222) این عمل را حرام
ص :17
دانسته است. خلاصه این که، جماع در دبرِ زن را بعضی از علماء حرام و اکثراً مکروه می دانند و احوط اجتناب است. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (بقره 223) مراجعه شود).
وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ (84)
وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (85)
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ (86)
قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فی أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ (87)
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ (88)
وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقی أَنْ یُصیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعیدٍ (89)
وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُودٌ (90)
قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراکَ فینا ضَعیفاً وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ (91)
قالَ یا قَوْمِ أَ رَهْطی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحیطٌ (92)
وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقیبٌ (93)
وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ (94)
کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)
و به سوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید)! من (هم اکنون) شما را در نعمت می بینم؛ (ولی) از عذاب روز فراگیر، بر شما بیمناکم! (84) و ای قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید! و بر اشیاء (و اجناس) مردم، عیب نگذارید؛ و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید! (85) آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه های حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان) نیستم! (86) گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می دهد که آنچه را پدرانمان می پرستیدند، ترک کنیم؛ یا آنچه را می خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟! تو که مرد بردبار و فهمیده ای هستی!» (87) گفت: ای قوم! به من بگویید، هرگاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم و رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد، (آیا می توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز می دارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح -تا آنجا که توانایی دارم- نمی خواهم! و توفیق من، جز به خدا نیست! بر او توکل کردم؛ و به سوی او بازمی گردم! (88) و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید! و قوم لوط از شما چندان دور نیست! (89) از پروردگار خود، آمرزش بطلبید؛ و به سوی او بازگردید؛ که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است! (90) گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را می گویی، ما نمی فهمیم! و ما تو را در میان خود، ضعیف می یابیم؛ و اگر (بخاطر) قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم؛ و تو در برابر ما قدرتی نداری!» (91) گفت: ای قوم! آیا قبیله کوچک
ص :18
من، نزد شما عزیزتر از خداوند است؟! در حالی که (فرمان) او را پشت سر انداخته اید! پروردگارم به آنچه انجام می دهید، احاطه دارد (و آگاه است)! (92) ای قوم! هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، من هم کار خود را خواهم کرد؛ و به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش می آید و چه کسی دروغگوست! شما انتظار بکشید، من هم در انتظارم! (93) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم؛ و آنها را که ستم کردند، صیحه (آسمانی) فرو گرفت؛ و در دیار خود، به رو افتادند (و مردند) (94) آنچنان که گویی هرگز از ساکنان آن (دیار) نبودند! دور باد مدین (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه که قوم ثمود دور شدند! (95)
آیات شریفه 83 تا 95 مربوط به داستان شعیب (ع) و قوم او «مدین» است:
قوم شعیب (اهل مدین) بت پرست بودند و کم کردن پیمانه و کم فروشی بینشان شایع بود و صیحه ی آسمانی صبحگاهان آنها را هلاک کرد. نام شعیب (ع) 11 بار در قرآن کریم آمده است.
در تفسیر المیزان، ج 20، ص 277، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
شعیب از محبت خدا آن قدر گریست که کور شد ولی خدا چشمش را به او باز پس داد و به او وحی کرد که: ای شعیب! این گریه چیست؟ آیا از شوق بهشت است یا از ترس آتش؟ شعیب گفت: هیچکدام! ولی من محبت تو را به دل دارم و باک ندارم با من چه می کنی! خدا به او وحی کرد: ای شعیب! از این رو کلیم خود موسی بن عمران را خدمتگزار تو کردم.
در تفسیر المیزان، ج 20، ص 278، از درمنثور، از حضرت علی (ع):
(در خصوص عبارت) «وَ إِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا» فرمود: وی نابینا بود و لذا او را متهم به ضعف کردند. (و درباره عبارت: ) «وَ لَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ» فرمود: سوگند به خدا آن قوم از جلال پروردگار خود نمی ترسیدند و فقط از فامیل شعیب می ترسیدند.
☼ نکته:
حضرت شعیب (ع) سومین رسول عرب بود. چهار پیغمبرِ عرب که در قرآن نام آنها آمده است عبارتند از: هود – صالح – شعیب و محمد (علیهم السلام). خداوند سبحان گوشه ای از قصه شعیب (ع) را در سوره های: اعراف – هود – شعرا– قصص و عنکبوت ذکر کرده است. شعیب (ع) از اهالی مدین بود. مدین شهری در جزیزة العرب بر سر راه شام است. او معاصر موسی (ع) بود. یکی از دو دخترش را در برابر هشت سال کار، به موسی (ع) داد. ولی موسی (ع) به میل خود ده سال کار کرد.
ص :19
در اصول کافی، ج 2، ص 275، چ1، آورده است: از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا مردم به حضرت ولی عصر (عج) هم به عنوان امیرالمؤمنین سلام می کنند؟ فرمود: نه، خداوند اسم «امیرالمؤمنین» را مخصوص علی (ع) نموده است و پیش از او و پس از او کسی به این نام موسوم نمی شود مگر کافر باشد. پرسیده شد: قربانت شوم پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: می گویند: «السلام علیک یا بقیة الله» پس آیه شریفه 86: «بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین» را قرائت فرمود.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ (96)
إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشیدٍ (97)
یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (98)
وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ (99)
ما، موسی را با آیات خود و دلیل آشکاری فرستادیم (96) بسوی فرعون و اطرافیانش؛ اما آنها از فرمان فرعون پیروی کردند؛ در حالی که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود! (97) روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود؛ و (به جای چشمه های زلال بهشت) آنها را وارد آتش می کند! و چه بد آبشخوری است (آتش)، که بر آن وارد می شوند! (98) آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتی بدنبال دارند؛ و چه بد عطایی است (لعن و دوری از رحمت خدا)، که نصیب آنان می شود! (99)
آیات شریفه 96 تا 99 مربوط به داستان حضرت موسی (ع) است:
نام موسی 136 بار در قرآن کریم ذکر شده و نام او بیش از همه انبیاء آمده است. ولی در این سوره درباره او به اجمال سخن رفته است.
ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْقُری نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصیدٌ (100)
وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ لَمَّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبیبٍ (101)
وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلیمٌ شَدیدٌ (102)
این از اخبار شهرها و آبادیهاست که ما برای تو بازگو می کنیم؛ که بعضی (هنوز) برپا هستند و بعضی درو شده اند (و از میان رفته اند)! (100) ما به آنها ستم نکردیم؛ بلکه آنها خودشان بر خویشتن ستم روا داشتند! و هنگامی که فرمان مجازات الهی فرا رسید، معبودانی را که غیر از خدا می خواندند، آنها را یاری نکردند؛ و جز بر هلاکت آنان نیفزودند! (101) و این چنین است مجازات پروردگار تو، هنگامی که شهرها و آبادیهای ظالم را مجازات می کند! (آری، ) مجازات او، دردناک و شدید است! (102)
إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ ﴿103﴾ وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ ﴿104﴾ قطعاً در این [یادآوریها] برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد عبرتی است آن [روز] روزی است که مردم را برای آن گرد می آورند و آن [روز] روزی است که [جملگی در آن] حاضر می شوند (103) و ما آن
ص :20
را جز تا زمان معینی به تأخیر نمی افکنیم (104)
نکات تفسیری المیزان، ج 21، ص 13تا18:
1 - یوم مجموع له الناس: در روز قیامت همه مردم از اول تا آخر در آن جمع می شوند. بعد از مرگ، بازجویی در قبر به صورت تکی و فرادی است و این سؤال و بازجویی انفرادی برای تکمیل پرونده اعمال است تا برای قیامت بایگانی شود و بهشت و دوزخ برخی، منزلگاهی موقتی است مانند منزلگاههایی که برای مسافرین در وسط راه آماده می کنند ولی در عالم برزخ به طور کامل حسابرسی نمی شود و جزای قطعی هم صادر نمی کنند. همچنانکه خداوند متعال می فرماید: «النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیهَا غُدُوًّا وَعَشِیا وَیوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» = «آتش عرضه می شود بر آنها بامدادان و شبانگاه ها و روزی که رستاخیز به پا شود فرعونیان را به سخت ترین عذاب داخل کنید» (مؤمن46). آیه شریفه دو مطلب را می رساند: 1 – عرضه بر آتش 2 – ورود به آتش، که عذاب برزخیان را تعبیر به عرضه آتش و عذاب قیامت را به داخل شدن در آتش که عذابی بسیار شدید تر است، تعبیر فرموده است.
اما چرا در قیامت باید همه یک جا جمع شوند؟
پر واضح است که عمل هر فردی به عوامل مختلفی از جمله احوال قلبی فرد، برخورد با دیگران، رفتارهای گذشتگان و آیندگان و خلاصه با کل جامعه از گذشته تا آینده ارتباط دارد. در گذشته پیشوایانی هدایت کننده و یا گمراه کننده بوده اند و نیز در آینده نیز افرادی از جمله فرزند و اولاد و حتی غریبه ها که شخص، خود را برای رضایت آنها به راه و عملی که به سمت و سوی آنها باشد می کشاند، بنابراین باید همه در حضور هم در پیشگاه خداوند متعال حاضر شده و از خود دفاع کنند تا مقصر اصلی و درصد تقصیر آنها به طور دقیق محاسبه گردد.
2 - و ذلک یوم مشهود: در اینجا روز قیامت را به لفظ «یوم مشهود» و بدون کلمه الناس تعبیر فرموده است و اطلاقش اشعار دارد بر این که آن روز برای هر کسی که بتواند مشاهده کند مشهود است، چه مردم چه ملائکه و چه جن.
ص :21
در تفسیر جامع، ج 3، ص 369، در ذیل آیه104، از امام صادق (ع):
روز مشهود روز قیامت است. مجموعش گویند، برای آنکه اولین و آخرین خلایق برای حساب و کیفر و پاداش جمع شوند و آن روز را مشهود نامند زیرا جن و انس و اهل آسمان و زمین در پیشگاه مقدس پروردگار حاضر شوند.
یَوْمَ یَأْتِ لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ ﴿105﴾
روزی [است] که چون فرا رسد هیچ کس جز به اذن وی سخن نگوید آنگاه بعضی از آنان تیره بختند و [برخی] نیکبخت (105)
نکته تفسیری از المیزان، ج 21، ص 17 تا39: در مورد تکلم در روز قیامت دو دسته آیه وجود دارد، یک دسته آن را نفی و عده ای اثبات می کنند:
1 - آیاتِ نفی تکلم: آیه شریفه: «هَذَا یوْمُ لَا ینْطِقُونَ وَلَا یؤْذَنُ لَهُمْ فَیعْتَذِرُونَ» = «این روزی است که سخن نمی گویند و اجازه ندارند که عذر بخواهند» (1).
و یا آیه شریفه: «الْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَی أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یکْسِبُونَ» = «امروز بر دهنهاشان مهر می نهیم و دستهایشان با ما سخن گویند و پاهاشان به آنچه کسب می کردند شهادت می دهند» (2).
و یا آیه شریفه: «فَیوْمَئِذٍ لَا یسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ» و «یعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ» = «آن روز هیچ انسان و جنی را از گناهش نپرسند (زیرا) گناهکاران را به صورتهایشان می شناسند» (3).
2 - آیاتِ اثبات تکلم: آیه شریفه: «لَا یتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ» = «حرف نمی زنند مگر کسی که رحمان اذنش داده باشد» (4).
و یا آیه شریفه: «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ» = «پروردگارا! دیدیم و شنیدیم پس ما را برگردان تا عمل صالح کنیم که دیگر یقین پیدا کردیم» (5).
و یا آیه شریفه: «یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یحْلِفُونَ لَکُمْ وَیحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَی شَیءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ» = «روزی که خدا همه آنها را زنده کند، برای او قسم می خورند همچنانکه برای شما قسم خوردند و گمان برند چیزی هستند، بدانید که آنان خودشان دروغگویانند» (6).
و: «یوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا» = «روزی آیدکه هرکس ازخود با مجادله دفاع کند» (7).
ص :22
با مقایسه و بررسی آیات شریفه می توان به نکات ذیل اشاره نمود: (همان منبع)
1 - تکلم در دنیا عبارت است از استخدام صوتها و ترکیب آنها جهت نشان دادن عقیده ای که در دل نهان داریم چون نهانِ هر شخصی مستور است و راهی غیر از تکلم برای رسیدن به نهانها وجود ندارد. حال اگر راهی دیگر جهت القاء عقاید بود مثلاً همان طوری که چشم، نورها و رنگها را بدون تکلم درک می کند و لامسه، حرارت و برودت و نرمی و زبری را در می یابد، همین گونه هم اگر انسانها بتوانند به ضمایر یکدیگر آگاهی یابند نیازی به تکلم نخواهد بود. و می دانیم در قیامت وضعیت به گونه ای است که پرده ها و حجاب ها فرو می ریزد و نهانها آشکار می گردد: «یوم تبلی السرائر» = «روزی که نهان ها آشکار می شود» (طارق 9)؛ «إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» = «چه ظاهر سازید آنچه در دلهایتان است و چه پنهان کنید خدا با شما آن را محاسبه می کند» (بقره 284). پس تکلم در قیامت به طریق تکلم دنیوی نیست.
2 - تکلم قیامت از باب ظهور ملکات است، توضیح اینکه انسان وقتی درباره نفسیات خود فکر می کند، در نفس خود اسراری نهانی مشاهده می کند، بدون اینکه در این مشاهده احتیاج به زبان و تکلم باشد بلکه صورت کلامی را در دل تصور می کنیم و در دل با خود حرف می زنیم و چون در آن زمان اسراری مخفی نمی ماند، بنابراین این امکانات بدون تکلم هویدا می گردد.
3 - در آیه شریفه (مجادله18) آمده است که مشرکین برای تبرئه خود به دروغ متوسل می شوند. که در پاسخ می توان گفت از آن جایی که ملکات نفسانی هر شخص منشأ گرفته از اعمال و عادات دنیوی وی می باشد و چون مشرکین و منافقین هم در دنیا به دروغ عادت کرده بودند، در روز قیامت هم که روز ظهور ملکات و عادات نفسانی است خود به خود حرف می زنند و دروغ های دنیایی خود را تکرار می کنند. البته نه به صورت تکلم زبانی بلکه به صورت بروز ملکات نفسانی و گرنه محال است که انسان با توجه به اینکه در مقابل پروردگار خود قرار گرفته و می داند که او به ظاهر و باطنش واقف است و اعمالش نیز حاضر است، نامه عملش گسترده، گواهان ایستاده و جوارح و اعضای بدنش همه به زبان آمده اند پس دروغ، دیگر رونقی ندارد و چون
ص :23
دروغ ملکه و عادت نفسانی اش شده، بدین وسیله بخواهد خدای خود را گول بزند و این نظیر دعوت شدنشان به سجود است ولی چون ملکه استکبار بر نفوسشان راسخ شده دیگر نمی توانند سجده کنند و نه اینکه خدا نگذارد: «یوْمَ یکْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَیدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلَا یسْتَطِیعُونَ خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ کَانُوا یدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ» = «روزی که بساط برچیده شود و مشرکان به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانایی نیابند، دیدگانشان به زیر افتاده خواری، آنان را فرو می گیرد در حالی که [پیش از این] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند(و استنکاف می کردند)» (قلم 42 و43)
4 - بعضی از مفسرین در خصوص تکلم در قیامت نظراتی دارند مثلاً:
الف – آن روز کسی سخن نمی گوید مگر پسندیده و مشروع زیرا مردم مجبورند حرفهای زشت را ترک کنند.
پاسخ به این نظریه: اولاً: قیامت روز اختیار نیست بلکه اختیار تنها در دنیاست و در قیامت اختیار برچیده می شود و عمل وقتی نیک و بد می شود که اختیاری باشد. ثانیاً: به استناد قرآن کریم، مشرکین در قیامت برای تبرئه خود دروغ می گویند و این دروغ خود از بدترین حرفهای زشت است، پس این گفته مفسر اشکال دارد و صحیح نمی باشد.
ب – قیامت مشتمل بر چند موقف است، در بعضی از مواقف اجازه تکلم داده و در بعضی نمی دهند و روایاتی هم آورده اند.
پاسخ: در این عقیده هم مسئله اذن و اختیار تمام نمی شود. در ثانی در قرآن کریم چیزی به نام مواقف در قیامت نیامده است و اگر هم بنا بر بعضی روایات مواقفی هم باشد در مسئله تکلم تغییری در یک موقف و چند موقف وجود ندارد.
فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ ﴿106﴾ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ ﴿107﴾ وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ ﴿108﴾
ص :24
اما آنها که بدبخت شدند، در آتشند؛ و برای آنان در آنجا، «زفیر» و «شهیق» [= ناله های طولانی دم و بازدم] است (106) تا آسمانها و زمین برجاست در آن (جهنم) ماندگار خواهند بود مگر آنچه پروردگارت بخواهد زیرا پروردگار تو همان کند که خواهد (107) و اما کسانی که نیکبخت شده اند تا آسمانها و زمین برجاست در بهشت جاودانند مگر آنچه پروردگارت بخواهد [که این] بخششی است که بریدنی نیست (108)
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 21، ص 39 تا 59: دسته ای از آیات به صراحت بیان دارند که آسمان و زمین ابدی نیستند، از جمله:
«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّی» = «آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است جز به حق و [تا] زمانی معین نیافریدیم» (1).
و یا: «یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ» = « روزی که آسمان را در هم پیچیم چون در هم پیچیدن طومار برای نوشتن چنانکه خلقت را از اول پدید آورده ایم اعاده آن نیز کنیم که کار ما چنین بوده است» (2).
و یا: «و السموات مطویات بیمینه» = «و آسمانها به دست قدرت وی به هم پیچیده است» (3).
و یا: «اِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا فَکَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا» = «چون زمین با تکان [سختی] لرزانده شود کوهها [جمله] ریزه ریزه شوند و غباری پراکنده گردند» (4).
و اما دسته ای از آیات صراحت دارند بر این که بهشت و دوزخ ابدی است مثل:
«جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» = «بهشتهایی که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است در آنجا جاودانه بمانند این است همان کامیابی بزرگ» (5).
و یا: «و ما هم بخارجین من النار» = «هرگز از آتش بیرون نخواهند آمد» (6).
و آیاتی از این قبیل …
در صورتی که آیه شریفه (هود 108 و 107) بقای بهشت و جهنم را به بقای آسمان و زمین منوط کرده است که در پاسخ می توان به آیه شریفه (ابراهیم 48) اشاره نمود که می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار» = «روزی که زمین به غیر این زمین و آسمانها
ص :25
[به غیر این آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند» (1).
بنابراین منظور از آیه 108 و 107 سوره هود، آسمان و زمین دنیوی نیست که نابود شدنی هستند، بلکه زمین و آسمان قیامت است که به هیچ وجه از بین نمی روند و خلاصه، جهان همواره آسمانها و زمینی دارد، چیزی که هست در آخرت نظام دنیایی اش را از دست می دهد.
توجه: این بحث مؤید بحثِ تفسیری جسمِ مثالی در آیه (اسراء 99) است.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 69، از برهان، از امام صادق (ع):
به خدا سوگند جهنم جای همیشگی است و استثنایی که در آیه: «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْض» (هود 108) آورده و فرموده: «إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّکَ» مربوط به بعضی از دوزخیان است که به طور موقت در آن جا عذاب می بینند و بعداً بیرون می آیند.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 67، از ابی بصیر، از امام صادق (ع):
خداوند در آیه: «وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ … » در ذکر اهل آتش استثنا آورد ولی آنچه که در ذکر اهل بهشت آورده استثنا نیست (یعنی هیچ وقت اهل بهشت خارج نمی شوند ولی ممکن است عده ای از دوزخیان از جهنم خلاص شوند).
از همان منبع، از برهان، از امام صادق (ع): مقصود از بیرون آمدن از آتش و رفتن در بهشت، آتشی است غیر از جهنم و بهشتی است غیر از آن بهشت. و این عده که از آتش بیرون می آیند، با اولیاءِ خدا همنشین نخواهند شد و میان اولیاءِ خدا و این عده از مردم منزلتی فاصله است.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 66، از برهان، از حضرت ابی جعفر (ع):
دشمنان علی (ع) در آتش مخلدند و شفاعت به آنها نمی رسد.
فَلا تَکُ فی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ (109)
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ (110)
وَ إِنَّ کُلاًّ لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیرٌ (111)
فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (112)
پس شک و تردیدی (در باطل بودن) معبودهایی که آنها می پرستند، به خود راه مده! آنها همان گونه این معبودها را پرستش می کنند که پدرانشان قبلا می پرستیدند و ما نصیب آنان را بی کم و کاست خواهیم داد! (109) ما به
ص :26
موسی کتاب آسمانی دادیم؛ سپس در آن اختلاف شد؛ و اگر فرمان قبلی خدا (در زمینه آزمایش و اتمام حجت بر آنها) نبود، در میان آنان داوری می شد! و آنها (هنوز) در شک اند، شکی آمیخته به بدگمانی! (110) و پروردگارت اعمال هر یک را بی کم و کاست به آنها خواهد داد؛ او به آنچه عمل می کنند آگاه است! (111) پس همان گونه که فرمان یافته ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می دهید می بیند! (112)
توجه: بحثِ تفسیری آیه 110 در ذیلِ آیه 129 طه و سوره قیامت آمده است.
وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِّنْ دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ ﴿113﴾ و به کسانی که ستم کرده اند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما می رسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام یاری نخواهید شد (113)
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 109، از کافی، از معصوم (ع):
رکون به معنای محبت و خیرخواهی و اطاعت است.
در تهذیب، ج 1، ص 377 و در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 101، چ2، از حضرت رسول (ص):
به آنچه در نزد خداست رغبت کن تا خدا تو را دوست بدارد و به آنچه نزد مردم است بی اعتنا باش تا مردم تو را دوست بدارند.
وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ ﴿114﴾
و در دو طرف روز [=اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار زیرا خوبیها؛ بدیها را از میان می برد این برای پندگیرندگان پندی است (114)
نکته ای از المیزان، ج 21، ص 96: آیه شریفه اوقات پنج گانه نماز را نمی رساند بلکه تنها سه یا چهار وقت را بیان می نماید: «طرفی النهار» دو طرف روز است یعنی صبح و مغرب و «زلفاً من الیل» که نماز عشاء است. و اما در سوره بقره آیه 238: «حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَی» منظور از نماز وسط، همان نماز ظهر است و بر اساس روایات هم که گفته اند: «الصلوة الوسطی و الصلوة العصر» به عبارتی نماز عصر هم بیان شده است. و نیز روایت داریم که: «وسط» نماز ظهر و مغرب که «طرفی النهار» باشد، نماز عصر است. (پس آیه، نماز ظهر را نمی رساند). البته خداوند متعال در سوره بنی اسرائیل آیه 78 تمام پنچ وقت نماز را بیان کرده است: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ
ص :27
الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کان مشهودا» = «نماز را وقت زوال آفتاب تا اول تاریکی شب به جای آر و نماز صبح را به جای آر که آن به حقیقت مشهود نظر فرشتگان شب و روز است» (بنی اسرائیل 78). از دلوک شمس که زایل شدن آفتاب از خط نصف النهار است تا نصف شب که «غسق الیل» است، چهار نماز است و پنجم آن «قرآن فجر» که نماز صبح است. همچنین خداوند متعال در سوره بنی اسرائیل آیه 79 نماز نافله شب را تنها بر حضرت رسول (ص) واجب فرموده است: «وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَی أَنْ یبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا» .
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 109، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع):
نماز مؤمن در شب گناهان روزش را محو می کند.
در علل الشرایع، ج 2، ص 177، از امام صادق (ع): شخص یک دروغ می گوید و به واسطه آن از خواندن نماز شب محروم گردد و وقتی از نماز شب محروم شد، از رزق و روزی محروم می گردد.
از همان منبع، از امیرالمؤمنین (ع): گناه مانع نماز شب است. (امام علی (ع) در روایتی دیگر می فرماید: «کمال اخلاص اجتناب از گناه است» . و نیز می فرماید: «عبادت خالص یعنی جز خدا به کسی امید نداشته باشی و جز گناه از چیزی بیم نداشته باشی» ).
از همان منبع، ص 179، از رسول خدا (ص):
کسی که در شب نماز بخواند صورتش در روز نیکو به نظر می آید.
از همان منبع، ص 187، آورده است:
شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: چرا اهل تهجد و عبادت در شب نیکو منظرترین مردمند؟ فرمود: زیرا آنها با خدا خلوت می کنند پس حق تعالی از نورِ خودش ایشان را می پوشاند.
از همان منبع، ص 181، از رسول خدا (ص):
دو رکعت در دل شب نماز خواندن نزد من محبوبتر از دنیا و آنچه در آن است.
از همان منبع، ص 179، از امام صادق (ع): مغبون کسی است که از قیام در شب محروم باشد. و نماز شب مرض را دفع، صورت را نورانی، بو را خوش و روزی را جلب کند.
ص :28
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 110، از مجمع البیان، از حضرت رسول (ص): مسلمان وقتی وضو می گیرد و نیکو وضو می گیرد و نمازهای پنج گانه اش را می خواند، گناهانش مثل برگها می ریزد.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 110 و111، از عیاشی، از صادقین (ع):
علی (ع) رو به مردم کرد و فرمود: کدام آیه از قرآن کریم برای شما امیدوار کننده تر است؟ بعضی گفتند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یغْفِرُ أَنْ یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یشَاءُ» (نساء 48) بعضی گفتند: «یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا» (زمر53) بعضی گفتند: «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» (آل عمران 135)، امام (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِّنَ اللَّیْل» و فرمود: ای علی! وقتی یکی از شما وضو می گیرد، گناهانش می ریزد و هنگامی که با خلوص نیت متوجه خدا می شود از نمازش کنار نمی رود مگر آنکه از گناهانش چیزی نمی ماند. و نمازهای پنج گانه برای امتم حکم نهر جاری است که آلودگی را روزی 5 بار در آن بشویند.
☼ مؤلف:
در روایتی دیگر از حضرت علی (ع)، امیدوار کننده ترین آیه را آیه: «و لسوف یعطیک ربک فترضی» (ضحی 5)، بیان فرموده است. و البته این دو روایت با هم تضادی ندارند و در عین صحتند، چرا که آیه «ضحی» به بخششِ حق تعالی به واسطه شفاعت حضرتِ رسول (ص) اشاره دارد و آیه هود نیز به بخششِ حق تعالی به واسطه نماز اشاره دارد. که در هر دوی آنها مراد، عفو و بخششِ معبودِ رحیم و بخشنده مان است. از آن گذشته روایاتِ اهل بیت (ع) هم مثل آیات الهی نیاز به تفسیر دارند و بایستی روایاتِ معتبری را که در ظاهر با هم تضاد دارند به اهلش برگرداند، که به فرموده رسول اکرم (ص) انکار کردن روایتِ صحیحِ معصوم (ع)، کفر است.
در علل الشرایع، ج 2، ص 279، چ2، از امام صادق (ع): حدیثی را که برای شما آورده و نسبتِ آن را به ما دادند، تکذیب نکنید زیرا شما نمی دانید شاید حدیث حق و صحیح باشد آن وقت بدین ترتیب حق عزوجل را در فوق عرشش تکذیب کرده اید.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 112، از عیاشی، از امام صادق (ع):
ص :29
حسنه، گناه خیلی بزرگ و قدیمی را پیدا می کند و آن را از نامه ی عملت محو می کند. حسنه، کفاره ی گناه می شود، اما گناه نمی تواند کفاره ی گناه گردد.
در امالی شیخ صدوق، ص 873، م82، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): در ساعتِ غفلت (بین عشاء و مغرب)، نافله به جای آورید، گرچه با دو رکعتِ سبک، که خانه کرامت به ارث می گذارد.
در علل شرایع، ج 2، ص 79، از امام صادق (ع): بسا نماز بنده نصف یا ثلث یا ربع و یا خمسش بالا می رود و بالا نمی رود از نماز مگر همان مقداری که بنده آن را با حضورِ قلب خوانده است، پس بندگان مأمور به خواندن نوافل شده اند تا بدین ترتیب نقایصْ از فرایضِ خود را تکمیل کنند.
از همان منبع، ص 81، از امام صادق (ع): برای این نافله مشروع گشت که به واسطه اش فسادی که در فریضه پدید می آید جبران شود.
در امالی شیخ صدوق، ص 623، م62، از رسول خدا (ص): هر کس نماز مغرب را بی جهت به تأخیر اندازد تا ستاره ها درهم دیده شوند، من از او به خدا بیزاری می جویم.
در کتاب حق الیقین، ص 302، از حضرت مهدی (عج):
از رحمت خدا به دور است کسی که نماز صبح را چندان تأخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند و نماز مغرب را به حدی تأخیر بیندازد تا ستاره ها ظاهر شوند.
در مستدرک وسایل، ج 1، ص 183، از رسول خدا (ص):
نماز صبح و نماز عشا سنگین ترین نمازها در نظر منافقین است.
در اسرار الصلوه، ص 34، از رسول خدا (ص):
کسی که نماز صبح نخواند قرآن از او بیزار است. هر که نماز ظهر بجا نیاورد پیامبران الهی از او بیزارند. هر که نماز عصر را ترک کند فرشتگان از او بیزارند. هر که نماز مغرب نخواند دین از
او بیزار است. هر که نماز عشا را ترک کند خدای جهان از او بیزار است.
در ثواب الاعمال، ص 518، از امام صادق (ع): هر کس از روی سهل انگاری نمازش قضا شود و بعد قضایش را بخواند آن نماز تیره و تار بالا رود و گوید: خدا خوارت کند که مرا ضایع کردی.
ص :30
در کافی، ج 1، ص 73، چ1، از رسول خدا (ص): هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.
در امالی شیخ صدوق، ص 635، م62، از حضرت رسول (ص):
هر کس نمازِ واجبش را از وقتش تأخیر اندازد، در قیامت، شفاعت من به او نخواهد رسید.
در خصال شیخ صدوق، ج 1، ص 161، چ2، از امام صادق (ع): شیعه ما را در 3 مورد آزمایش کن:
1 - فرا رسیدن وقت نماز، 2 - حفظ اسرار از دشمن، 3 - کمک به برادر دینی در خصوص اموال.
توجه: بحثی در این خصوص ذیل آیه شریفه 78 سوره مبارکه اسرا آمده است.
وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (115)
فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ (116)
وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (117)
و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد! (115) چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آنها، که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم می کردند، از تنعم و کامجویی پیروی کردند؛ و گنهکار بودند (و نابود شدند)! (116) و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را بظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (117)
وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ ﴿118﴾ إِلاَّ مَنْ رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأََمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ﴿119﴾
و اگر پروردگارت می خواست قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار می داد در حالی که پیوسته در اختلافند (118) مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است و وعده پروردگارت [چنین] تحقق پذیرفته است [که] البته جهنم را از جن و انس یکسره پر خواهم کرد (119)
نکات تفسیری المیزان، ج 21، ص 99 تا108:
1 - از آنجایی که ترکیبات بدنی در افراد اختلاف دارد
در نتیجه باعث اختلاف در استعدادهای بدنی و روحی می شود و با ضمیمه شدن اختلاف محیط ها و آب و هواها، اختلاف سلیقه ها و سنن و آداب و مقاصد در جوامع پدید می آید به طوری که ثابت شده است اگر این اختلافات نبود، بشر حتی یک چشم بر هم زدن قادر به زندگی نبود و خداوند متعال هم در قرآن کریم این اختلاف را به خود نسبت می دهد: «أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا
ص :31
سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ» = «آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم و برخی از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده ایم تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است» (زخرف 32). خداوند متعال در هیچ جایی از کلام خود آن را مذمت ننموده، مگر در آن مواردی که این اختلاف آمیخته با هوای نفس و بر خلاف هدایت عقل باشد مثلاً اختلاف در دین که خداوند در بسیاری از کلامش اختلاف در دین را به ظلم و طغیان نسبت می دهد پس منظور از اختلاف در آیه شریفه اختلاف در دین است.
2 - مراد از رحمت در آیه شریفه هدایت الهی است همانطور که می فرماید: «فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ» = «پس خدا کسانی که ایمان آورند در مسائلی که اختلاف کردند به اذن خود به سوی حق هدایتشان کرد» (1).
3 - خدای تعالی (مشابه آیه ی شریفه مورد بحث در جای دیگر) می فرماید: «وَ لَوْشِئْنَا لَآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّة ِوَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» = «و اگر می خواستیم هر کسی را هدایت می کردیم لیکن سخن من محقق گردیده که هرآینه جهنم را از جنیان و آدمیان پُر خواهم کرد» (الم سجده13). و می فرماید: «قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ» = «فرمود حق [از من] است و حق را می گویم هر آینه جهنم را از تو و از هر کس که تو را پیروی کند خواهم انباشت» (2).
در تفسیر صافی، ج 2، ص 305، از مجمع، از رسول اکرم (ص):
99 درصد مردم جهنمی و 1 درصد آنها بهشتی هستند.
توجه: بحث در خصوص این که اکثریت افراد جهنمیند در ذیل آیه (اعراف 179) گذشت.
در امالی شیخ صدوق، ص 707، م68، از حضرت علی (ع): مردم تا زمانی که با هم متفاوتند، به خیر و خوشی اند، اما وقتی که برابر شدند، هلاک شوند.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 113، از قمی، از امام باقر (ع):
ص :32
مراد از آیه شریفه: «و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک» ، آل محمد (ع) و اتباع ایشان است، خداوند می فرماید: «و لذلک خلقهم» یعنی اهل رحمت در دین خدا اختلاف نمی کنند.
☼ مؤلف:
در آیه شریفه فوق علت خلقت را رحمت بیان فرموده و در جای دیگر می فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» (ذاریات 56) و علت را «عبادت» بیان فرموده است. که در جمع بین این دو آیه شریفه باید گفت: تنها راهِ رسیدن به رحمت الهی، اطاعت و پیروی از خدایتعالی و پیامبران و اولی الامر (ع) است، بنابراین عبادت، راه رسیدن به هدف (یا رحمت) است نه خودِ هدف. به عبارتی، هدف از خلقت، رحمت است و راهِ رسیدن به رحمت، اطاعت و عبادت است نه اینکه هدف، عبادت باشد بلکه عبادت مسیر رسیدن به رحمت که همان هدفِ خلقت است، می باشد و حاشا از این که خدای تعالی نیازی به عبادت مخلوقاتش داشته باشد. پس هدفش از خلقت در حقیقت رساندنِ رحمتِ بی کرانش به این مخلوق بوده است، اما اگر مخلوقْ بدون زحمت و عبادت به این هدف یعنی رحمت می رسید چندان دل چسب و ارضا کننده نبود لذا مخلوقات هم برای رسیدن به این هدف بایستی مسیری را طی کنند که همان عبادت و اطاعت است، از طرفی اگر هدفِ خلقت، عبادت بود پس بایستی همه جن و انس مشغول عبادت باشند در صورتی که اکثر آنها در حال عبادت نیستند. در روایتی آمده است: شخصی از حضرت علی (ع) پرسید: آیا خداوند جن و انس را برای اینکه عبادتش کنند، آفریده است؟ و استناد کرد به آیه شریفه: «و ما خلقت الجن و الانس» ، امیرالمؤمنین (ع) در پاسخ فرمود: خیر، خدایتعالی آنها را خلق فرمود که رحمتشان کند و استناد فرمود به آیه: «اِلا مَن رحِمَ ربک و لذلکَ خَلَقهم» (آیه مورد بحث) (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (ذاریات 56) مراجعه شود).
در علل الشرایع، ج 1، ص 55، چ2، از امام صادق (ع):
خداوند متعال مخلوقاتش را خلق نکرد تا نفعی عایدش شده یا ضرری از خود دفع نماید بلکه ایجادشان نمود تا به آنها نفع رسانده و بدین وسیله به نعمت جاویدشان برساند، آنها را به اطاعت خویش مکلف نمود تا مستحق رضوانش شوند.
ص :33
وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ (120)
وَ قُلْ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُونَ (121)
وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (122)
ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم؛ و اراده ات قوی گردد. و در این (اخبار و سرگذشتها) برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذکر آمده است (120) و به آنها که ایمان نمی آورند، بگو: هر چه در قدرت دارید، انجام دهید! ما هم انجام می دهیم! (121) و انتظار بکشید! ما هم منتظریم! (122)
وَلِلّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿123﴾ و نهان آسمانها و زمین از آن خداست و تمام کارها به او باز می گردد، پس او را پرستش کن و بر او توکل کن و پروردگارِ تو از آنچه انجام می دهید غافل نیست (123)
در تفسیر جامع، ج 3، ص 369، از ابن بابویه، از حضرت رسول (ص):
روزی جبرئیل بر من نازل شد و گفت: ای رسول خدا (ص) از جانب خداوند متعال هدیه ای آورده ام که به کسی پیش از شما عطا نشده است. رسول اکرم (ص) پرسید آن چیست؟ جبرئیل گفت: صبر است. پیغمبر فرمود: بهتر از صبر چیست؟ گفت: رضا است و بهتر از رضا، زهد و بهتر از زهد، اخلاص و بالاتر از اخلاص، یقین و برتر از یقین توکل است.
☼ مؤلف:
به استناد روایت فوق مراتبِ صعودیِ ایمان بدین ترتیب است: 1 – صبر، 2 - رضا، 3 - زهد، 4 – اخلاص، 5 – یقین، 6 – توکل.
خلاصه آیات سوره هود:
6: در روی زمین هیچ جنبنده ای نیست جز آنکه روزی او بر عهده خداست 7: در مدت 6 روز آسمانها و زمین را آفرید و عرش را بر روی آب قرار داد.
8: همین که موعد عذاب رسد محال است از آن رهایی یابند.
10 – 9: اگر بشر به نعمت رسد مغرور می شود.
12: اگر این شخص پیامبر است چرا گنج و یا فرشته ای همراه او نیست 13: تحدی به ده سوره.
15: کسی که طالب دنیاست ما مزد اعمالش را در همین دنیا کاملاً می دهیم و از اجر آن نخواهیم کاست.
16: ولی در آخرت جز آتش نصیبی ندارند.
17: آیه شاهد { حضرت علی (ع)} 18: گواهان محشر 20: عذابشان دو برابر خواهد کرد 21: آنها زیانکارترین مردمند 49 – 25: داستان حضرت نوح (ع) 60 – 50: داستان حضرت هود (ع) 68 – 61: حضرت صالح (ع) 76 – 69: حضرت ابراهیم (ع) 82 – 77: لوط (ع) 95 – 83: شعیب (ع) 103: یوم مجموع، یوم مشهود 104: اجل معدود 105: تکلم 106: زفیر و شهیق 107: تا آسمان و زمین است در آن جاودانند 108: نیکان هم تا آسمان و زمین است در بهشت جاودانند 109: کیفر کافران را به حد کمال می رسانیم 110: به موسی (ع) کتاب فرستادیم 111: جزای اعمال 112: استقامت 113: با ظالمین دوستی نکنید 114: اقامه نماز (چهار نماز) 115: صبر 118: امت واحد، اختلاف در امت 119: آیه رحمت 120: ما اخبار انبیاء سلف را برایت حکایت می کنیم تا قلبت محکم و استوار شود و راه صحیح بر تو روشن گردد و برای مؤمنین پند و عبرتی باشد 121: به کفار بگو، شما به کار خود ادامه دهید ما هم مشغول کار خود هستیم 122: شما منتظر باشید ما هم منتظریم 123: لله غیب السموات و …
ص :34
12 - سوره یوسف = احسن القصص.
مکی است و 111 آیه دارد.
نکته ای از المیزان، ج 21، ص 120: در این سوره داستان حضرت یوسف (ع) به طور مفصل از اول تا آخر بیان شده که در هیچ جای دیگر از قرآن هیچ داستانی به مانند آن نیامده است. علاوه بر آن در این سوره غیر از داستان یوسف (ع) داستان دیگری ذکر نشده است که این هم استثناء می باشد، خلاصه؛ سوره ای است خالص برای یوسف (ع) که او نیز بنده ای بود خالص در بندگی.
در کتاب «حلیت المتقین» ، ص 78، چ1، از حضرت رسول (ص):
زن ها را در بالا خانه هایی که مشرف بر خیابان و کوچه و راهرو مردم است، منزل ندهید و نوشتن کتابت سوره یوسف را به آنها نیاموزید و به جای آن بافندگی و سوره « نور» را تعلیم کنید.
خلاصه مطالب سوره: داستان حضرت یوسف. شیوه هایی که انسان را به سعادت می رساند. حکمت و عجایب صنع و قدرت خداوند متعال.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (1)
إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ (3)
إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ (4)
قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ (5)
وَ کَذلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ کَما أَتَمَّها عَلی أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلیمٌ حَکیمٌ (6)
لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلینَ (7)
إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (8)
اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحینَ (9)
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (10)
قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11)
أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12)
قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13)
قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ (14)
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (15)
وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ (16)
ص :35
قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقینَ (17)
وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (18)
وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْری هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ (19)
وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ (20)
وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمی مَثْواهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (21)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (22)
وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (23)
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ (24)
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ (25)
قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ (26)
وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ (27)
فَلَمَّا رَأی قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ (28)
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئینَ (29)
وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبینٍ (30)
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ (31)
قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ الصَّاغِرینَ (32)
قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ (33)
فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (34)
ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَأَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حینٍ (35)
وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْویلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ (36)
قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (37)
وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی إِبْراهیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (38)
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39)
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ
ص :36
وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (40)
یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ (41)
وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ (42)
وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَری سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ (43)
قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْویلِ الْأَحْلامِ بِعالِمینَ (44)
وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ فَأَرْسِلُونِ (45)
یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ یابِساتٍ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (46)
قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی سُنْبُلِهِ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تَأْکُلُونَ (47)
ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلیلاً مِمَّا تُحْصِنُونَ (48)
ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ (49)
وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ (50)
قالَ ما خَطْبُکُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقینَ (51)
ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ (52)
وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (53)
وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ أَمینٌ (54)
قالَ اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ (55)
وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (56)
وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (57)
وَ جاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (58)
وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونی بِأَخٍ لَکُمْ مِنْ أَبیکُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَ أَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلینَ (59)
فَإِنْ لَمْ تَأْتُونی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدی وَ لا تَقْرَبُونِ (60)
قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61)
وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (62)
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلی أَبیهِمْ قالُوا یا أَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنا أَخانا نَکْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (63)
قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَما أَمِنْتُکُمْ عَلی أَخیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ (64)
وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قالُوا یا أَبانا ما نَبْغی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَیْنا وَ نَمیرُ أَهْلَنا وَ نَحْفَظُ أَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعیرٍ ذلِکَ کَیْلٌ یَسیرٌ (65)
قالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ (66)
وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (67)
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی
ص :37
عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (68)
وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّی أَنَا أَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (69)
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحْلِ أَخیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ (70)
قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ (71)
قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعیرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعیمٌ (72)
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقینَ (73)
قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ کُنْتُمْ کاذِبینَ (74)
قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ (75)
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی دینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ (76)
قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ (77)
قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ (78)
قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ (79)
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبیرُهُمْ أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَباکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لی أَبی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ (80)
ارْجِعُوا إِلی أَبیکُمْ فَقُولُوا یا أَبانا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا إِلاَّ بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظینَ (81)
وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها وَ الْعیرَ الَّتی أَقْبَلْنا فیها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (82)
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنی بِهِمْ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (83)
وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ (84)
قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ (85)
قالَ إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنی إِلَی اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (86)
یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (87)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ (88)
قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ (89)
قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ (90)
قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئینَ (91)
قالَ لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ (92)
اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبی یَأْتِ بَصیراً وَ أْتُونی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ (93)
وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94)
قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفی ضَلالِکَ الْقَدیمِ (95)
فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (96)
قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ (97)
ص :38
قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (98)
فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ (99)
وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی إِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (100)
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ (101)
ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ (102)
وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ (103)
وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ (104)
وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ (105)
وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ (106)
أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (107)
قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ (108)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُری أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ (109)
حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ (110)
لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (111)
الر، آن آیات کتاب آشکار است! (1) ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)! (2) ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -که به تو وحی کردیم- بر تو بازگو می کنیم؛ و مسلماً پیش از این، از آن خبر نداشتی! (3) (به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند!» (4) گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند؛ چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است! (5) و این گونه پروردگارت تو را برمی گزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو می آموزد؛ و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل می کند، همان گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد؛ به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است!» (6) در (داستان) یوسف و برادرانش، نشانه ها(ی هدایت) برای سؤال کنندگان بود! (7) هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش [= بنیامین] نزد پدر، از ما محبوبترند؛ در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلماً پدر ما، در گمراهی آشکاری است! (8) یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد؛ و بعد از آن، (از گناه خود توبه می کنید؛ و) افراد صالحی خواهید بود! (9) یکی از آنها گفت: «یوسف را نکشید! و اگر می خواهید کاری انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید؛ تا بعضی از قافله ها او را برگیرند (و با خود به مکان دوری ببرند)!» (10) (و برای انجام این کار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) یوسف، به ما اطمینان نمی کنی؟! در حالی که ما خیرخواه او هستیم! (11) فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند؛ و ما نگهبان او هستیم!» (12) (پدر) گفت: «من از بردن او غمگین می شوم؛ و از این می ترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید!» (13) گفتند: «با اینکه ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران
ص :39
خواهیم بود (و هرگز چنین چیزی) ممکن نیست!)» (14) هنگامی که او را با خود بردند و تصمیم گرفتند وی را در مخفی گاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملی ساختند؛) و به او وحی فرستادیم که آنها را در آینده از این کارشان با خبر خواهی ساخت؛ در حالی که آنها نمی دانند! (15) (برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند (16) گفتند: «ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم؛ و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهی کرد، هر چند راستگو باشیم!» (17) و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند؛ گفت: «هوسهای نفسانی شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبائی خالی از ناسپاسی) خواهم داشت؛ و در برابر آنچه می گویید، از خداوند یاری می طلبم!» (18) و (در همین حال) کاروانی فرا رسید؛ و مأمور آب را (به سراغ آب) فرستادند؛ او دلو خود را در چاه افکند؛ (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی!)» و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند. و خداوند به آنچه آنها انجام می دادند، آگاه بود (19) و (سرانجام، ) او را به بهای کمی -چند درهم- فروختند؛ و نسبت به( فروختن) او، بی رغبت بودند (؛چرا که می ترسیدند رازشان فاش شود) (20) و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [= عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد؛ و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و این چنین یوسف را در آن سرزمین متمکن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم؛ و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم؛ خداوند بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی دانند! (21) و هنگامی که به بلوغ و قوت رسید، ما «حکم» [= نبوت] و «علم» به او دادیم؛ و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم! (22) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می برم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلما ظالمان رستگار نمی شوند!» (23) آن زن قصد او کرد؛ و او نیز - اگر برهان پروردگار را نمی دید- قصد وی می نمود! این چنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم؛ چرا که او از بندگان مخلص ما بود! (24) و هر دو به سوی در، دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می کرد)؛ و پیراهن او را از پشت (کشید و) پاره کرد. و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند! آن زن گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک، چه خواهد بود؟!» (25) (یوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوی خود دعوت کرد!» و در این هنگام، شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن راست می گوید و او از دروغگویان است (26) و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ می گوید و او از راستگویان است» (27) هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [= یوسف] از پشت پاره شده، گفت: «این از مکر و حیله شما زنان است؛ که مکر و حیله شما زنان، عظیم است! (28) یوسف از این موضوع، صرف نظر کن! و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن، که از خطاکاران بودی!» (29) (این جریان در شهر منعکس شد؛) گروهی از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش [= غلامش] را بسوی خود دعوت می کند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گمراهی آشکاری می بینیم!» (30) هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها باخبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد)؛ و برای آنها پشتی (گرانبها و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت؛ و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد؛ و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند؛ و (بی توجه) دستهای خود را بریدند؛ و گفتند: «منزه است خدا! این بشر نیست؛ این یک فرشته بزرگوار است!» (31) (همسر عزیز) گفت: «این همان کسی است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری، ) من او را به خویشتن دعوت کردم؛ و او خودداری کرد! و اگر آنچه را دستور می دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلماً خوار و ذلیل خواهد شد!» (32) (یوسف) گفت:
ص :40
«پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوی آن می خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آنها را از من باز نگردانی، بسوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» (33) پروردگارش دعای او را اجابت کرد؛ و مکر آنان را از او بگردانید؛ چرا که او شنوا و داناست! (34) و بعد از آنکه نشانه های (پاکی یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدتی زندانی کنند! (35) و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند؛ یکی از آن دو گفت: «من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم!» و دیگری گفت: «من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم؛ و پرندگان از آن می خورند؛ ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم» (36) (یوسف) گفت: «پیش از آنکه جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم)! (37) من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم! برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم؛ این از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند! (38) ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟! (39) این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسمهایی (بی مسما) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده اید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (40) ای دوستان زندانی من! اما یکی از شما (دو نفر، آزاد می شود؛ و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد؛ و اما دیگری به دار آویخته می شود؛ و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعی و حتمی است!» (41) و به آن یکی از آن دو نفر، که می دانست رهایی می یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [= سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد؛ و بدنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند (42) پادشاه گفت: «من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را می خورند؛ و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده؛ (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند؛ و آنها را از بین بردند. ) ای جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر می کنید!» (43) گفتند: «خوابهای پریشان و پراکنده ای است؛ و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم!» (44) و یکی از آن دو که نجات یافته بود -و بعد از مدتی به خاطرش آمد- گفت: «من تأویل آن را به شما خبر می دهم؛ مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید!» (45) (او به زندان آمد و چنین گفت: ) یوسف، ای مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند؛ و هفت خوشه تر و هفت خوشه خشکیده؛ تا من بسوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! (46) گفت: «هفت سال با جدیت زراعت می کنید؛ و آنچه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید) (47) پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید، که آنچه را برای آن سالها ذخیره کرده اید، می خورند؛ جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد (48) سپس سالی فرامی رسد که باران فراوان نصیب مردم می شود؛ و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها و دانه های روغنی را) می گیرند (و سال پر برکتی است)» (49) پادشاه گفت: «او را نزد من آورید!» ولی هنگامی که فرستاده او نزد وی [= یوسف] آمد گفت: «به سوی صاحبت بازگرد و از او بپرس ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟ که خدای من به نیرنگ آنها آگاه است» (50) (پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم؛ و او از راستگویان است! (51) این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم؛ و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی کند! (52) من هرگز خودم را تبرئه نمی کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر
ص :41
می کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است» (53) پادشاه گفت: «او [= یوسف] را نزد من آورید، تا وی را مخصوص خود گردانم!» هنگامی که (یوسف نزد وی آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه به عقل و درایت او پی برد؛ و) گفت: «تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری و مورد اعتماد هستی!» (54) (یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهم!» (55) و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا می خواست در آن منزل می گزید (و تصرف می کرد)! ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) میبخشیم؛ و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم! (56) (اما) پاداش آخرت، برای کسانی که ایمان آورده و پرهیزکاری داشتند، بهتر است! (57) (سرزمین کنعان را قحطی فرا گرفت؛) برادران یوسف (در پی مواد غذایی به مصر) آمدند؛ و بر او وارد شدند. او آنان را شناخت؛ ولی آنها او را نشناختند (58) و هنگامی که (یوسف) بارهای آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آینده) آن برادری را که از پدر دارید، نزد من آورید! آیا نمی بینید من حق پیمانه را ادا می کنم و من بهترین میزبانان هستم؟! (59) و اگر او را نزد من نیاورید، نه کیل (و پیمانه ای از غله) نزد من خواهید داشت؛ و نه (اصلا) به من نزدیک شوید!» (60) گفتند: «ما با پدرش گفتگو خواهیم کرد؛ (و سعی می کنیم موافقتش را جلب نمائیم؛) و ما این کار را خواهیم کرد!» (61) (سپس) به کارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قیمت پرداخته اند، در بارهایشان بگذارید! شاید پس از بازگشت به خانواده خویش، آن را بشناسند؛ و شاید برگردند!» (62) هنگامی که به سوی پدرشان بازگشتند، گفتند: «ای پدر! دستور داده شده که (بدون حضور برادرمان بنیامین) پیمانه ای (از غله) به ما ندهند؛ پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمی (از غله) دریافت داریم؛ و ما او را محافظت خواهیم کرد!» (63) گفت: «آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همان گونه که نسبت به برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدید چه شد)؟! و (در هر حال، ) خداوند بهترین حافظ و مهربانترین مهربانان است» (64) و هنگامی که متاع خود را گشودند، دیدند سرمایه آنها به آنها بازگردانده شده! گفتند: «پدر! ما دیگر چه می خواهیم؟! این سرمایه ماست که به ما باز پس گردانده شده است! (پس چه بهتر که برادر را با ما بفرستی؛) و ما برای خانواده خویش مواد غذایی می آوریم؛ و برادرمان را حفظ خواهیم کرد؛ و یک بار شتر زیادتر دریافت خواهیم داشت؛ این پیمانه (بار) کوچکی است!» (65) گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پیمان مؤکد الهی بدهید که او را حتماً نزد من خواهید آورد! مگر اینکه (بر اثر مرگ یا علت دیگر، ) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامی که آنها پیمان استوار خود را در اختیار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آنچه می گوییم، ناظر و نگهبان است!» (66) و (هنگامی که می خواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای متفرق وارد گردید (تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود)! و (من با این دستور، ) نمی توانم حادثه ای را که از سوی خدا حتمی است، از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آن خداست! بر او توکل کرده ام؛ و همه متوکلان باید بر او توکل کنند!» (67) و هنگامی که از همان طریق که پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمی توانست از آنها دور سازد، جز حاجتی در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت)؛ و او به خاطر تعلیمی که ما به او دادیم، علم فراوانی داشت؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (68) هنگامی که (برادران) بر یوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جای داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آنچه آنها انجام می دادند، غمگین و ناراحت نباش!» (69) و هنگامی که (مأمور یوسف) بارهای آنها را بست، ظرف آبخوری پادشاه را در بار برادرش گذاشت؛ سپس کسی صدا زد؛ «ای اهل قافله، شما دزد هستید!» (70) آنها رو به سوی او کردند و گفتند: «چه چیز گم کرده اید؟» (71) گفتند: «پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غله) به او داده می شود؛ و من ضامن این (پاداش) هستم!» (72) گفتند: «به خدا سوگند شما می دانید ما نیامده ایم که در این سرزمین فساد کنیم؛ و ما (هرگز) دزد نبوده ایم!» (73) آنها گفتند: «اگر دروغگو باشید،
ص :42
کیفرش چیست؟» (74) گفتند: «هر کس (آن پیمانه) دربار او پیدا شود، خودش کیفر آن خواهد بود؛ما این گونه ستمگران را کیفر می دهیم!» (75) در این هنگام، (یوسف) قبل از بار برادرش، به کاوش بارهای آنها پرداخت؛ سپس آن را از بار برادرش بیرون آورد؛ این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمی توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آنکه خدا بخواهد! درجات هر کس را بخواهیم بالا می بریم؛ و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است! (76) (برادران) گفتند: «اگر او [بنیامین] دزدی کند، (جای تعجب نیست؛) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدی کرد» یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت و برای آنها آشکار نکرد؛ (همین اندازه) گفت: «شما (از دیدگاه من، ) از نظر منزلت بدترین مردمید! و خدا از آنچه توصیف می کنید، آگاهتر است!» (77) گفتند: «ای عزیز! او پدر پیری دارد (که سخت ناراحت می شود)؛ یکی از ما را به جای او بگیر؛ ما تو را از نیکوکاران می بینیم!» (78) گفت: «پناه بر خدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافته ایم بگیریم؛ در آن صورت، از ظالمان خواهیم بود!» (79) هنگامی که (برادران) از او مأیوس شدند، به کناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند؛ (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمی دانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته؛ و پیش از این درباره یوسف کوتاهی کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمی کنم، تا پدرم به من اجازه دهد؛ یا خدا درباره من داوری کند، که او بهترین حکم کنندگان است! (80) شما به سوی پدرتان بازگردید و بگویید: پدر(جان)، پسرت دزدی کرد! و ما جز به آنچه می دانستیم گواهی ندادیم؛ و ما از غیب آگاه نبودیم! (81) (و اگر اطمینان نداری، ) از آن شهر که در آن بودیم سؤال کن و نیز از آن قافله که با آن آمدیم (بپرس)! و ما (در گفتار خود) صادق هستیم!» (82) (یعقوب) گفت: «(هوای) نفس شما، مسأله را چنین در نظرتان آراسته است! من صبر می کنم، صبری زیبا (و خالی از کفران)! امیدوارم خداوند همه آنها را به من بازگرداند؛ چرا که او دانا و حکیم است! (83) و از آنها روی برگرداند و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو می برد (و هرگز کفران نمی کرد)! (84) گفتند: «به خدا تو آنقدر یاد یوسف می کنی تا در آستانه مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی!» (85) گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا می گویم (و شکایت نزد او می برم)! و از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید! (86) پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می شوند!» (87) هنگامی که آنها بر او [= یوسف] وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته و متاع کمی (برای خرید مواد غذایی) با خود آورده ایم؛ پیمانه را برای ما کامل کن؛ و بر ما تصدق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش می دهد!» (88) گفت: «آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آنگاه که جاهل بودید؟!» (89) گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟!» گفت: «(آری، ) من یوسفم و این برادر من است! خداوند بر ما منت گذارد؛ هر کس تقوا پیشه کند و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز می شود؛) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند!» (90) گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده؛ و ما خطاکار بودیم!» (91) (یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می بخشد؛ و او مهربانترین مهربانان است! (92) این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می شود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!» (93) هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [= یعقوب] گفت: «من بوی یوسف را احساس می کنم، اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید!» (94) گفتند: «به خدا تو در همان گمراهی سابقت هستی!» (95) اما هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند؛ ناگهان بینا شد! گفت: «آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید؟!» (96) گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!» (97) گفت: «بزودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!» (98) و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در
ص :43
آغوش گرفت و گفت: «همگی داخل مصر شوید، که انشاء الله در امن و امان خواهید بود!» (99) و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند؛ و همگی بخاطر او به سجده افتادند؛ و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلاً دیدم؛ پروردگارم آن را حق قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آنچه می خواهد (و شایسته می داند، ) صاحب لطف است؛ چرا که او دانا و حکیم است! (100) پروردگارا! بخشی (عظیم) از حکومت به من بخشیدی و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی! ای آفریننده آسمانها و زمین! تو ولی و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران؛ و به صالحان ملحق فرما!» (101) این از خبرهای غیب است که به تو وحی می فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می گرفتند و نقشه می کشیدند! (102) و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی آورند! (103) و تو (هرگز) از آنها پاداشی نمی طلبی؛ آن نیست مگر تذکری برای جهانیان! (104) و چه بسیار نشانه ای (از خدا) در آسمانها و زمین که آنها از کنارش می گذرند و از آن رویگردانند! (105) و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند! (106) آیا ایمن از آنند که عذاب فراگیری از سوی خدا به سراغ آنان بیاید، یا ساعت رستاخیز ناگهان فرارسد، در حالی که متوجه نیستند؟! (107) بگو: «این راه من است من و پیروانم و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم! منزه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» (108) و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانی از اهل آبادیها که به آنها وحی می کردیم! آیا (مخالفان دعوت تو، ) در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چه شد؟! و سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است! آیا فکر نمی کنید؟! (109) (پیامبران به دعوت خود و دشمنان آنها به مخالفت خود همچنان ادامه دادند) تا آنگاه که رسولان مأیوس شدند و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است؛ در این هنگام، یاری ما به سراغ آنها آمد؛ آنان را که خواستیم نجات یافتند؛ و مجازات و عذاب ما از قوم گنهکار بازگردانده نمی شود! (110) در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود! اینها داستان دروغین نبود؛ بلکه (وحی آسمانی است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روی او (از کتب آسمانی پیشین) قرار دارد؛ و شرح هر چیزی (که پایه سعادت انسان است)؛ و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند! (111)
توجه: آیاتی که در سوره مبارکه یوسف بحث برانگیز بوده و مفسرین در معنا و تفسیر آنها دچار اختلاف شده اند شامل: آیات شریفه 2 و24 و33 و34 و42 و70 و77 و97 و 98 و110 می باشد که به شرح ذیل بیان می شوند:
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿2﴾
ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم باشد که بیندیشید (2)
در جامع، ج 3، ص 373، از طبرسی، از پیامبر اکرم (ص): عرب و زبان عربی را دوست بدارید زیرا من که پیغمبر شما هستم عربم و قرآن عربی است و کلام و گفتار اهل بهشت نیز عربی است.
☼ مؤلف:
بنا به دلایل ذیل صحتِ حدیث فوق معقول نمی باشد:
اولاً: تکلم در قیامت با دنیا فرق دارد. (بحث تکلم در قیامت ذیل آیه (هود 105) گذشت).
ص :44
ثانیاً: در روایت آمده است که عرب را دوست بدارید در صورتی که قرآن کریم به صراحت می فرماید: با ظالمین و بی دینان دوستی نکنید و از آن جایی که اعرابِ ظالم هم خیلی زیادند لذا دوست داشتن عرب، بدون قیدِ تقوی مخالف قرآن و روایات می باشد.
ثالثاً: این روایت برخلاف آیه 97 توبه است که می فرماید: «الاَعراب اشَد کفراً و نِفاقا» = « اعراب در کفر و نفاق از دیگران سخت تر و به جهل و نادانیِ احکامِ خدایتعالی سزاوارترند» .
رابعاً: این روایت مخالف روایاتِ مستندِ ذیل است:
در تفسیر صافی، ج 5، ص 87، از قمی، از امام صادق (ع):
اگر قرآن بر غیر عرب نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند ولی قرآن بر اعراب نازل شد و غیر عرب به آن ایمان آوردند و این از فضایل و حسنات غیرِ عرب (بر عرب) است.
در کتابِ «بیانِ» آیت الله خویی، ص 291، از امام صادق (ع):
طرفدارانِ عربیت، کتابِ خدا را تغییر می دهند. (احکامش را به غلط تفسیر می کنند)
در کتابِ «خصالِ» شیخِ صدوق، ج 1، ص 417، چ2، از امام کاظم (ع)، از پیامبر اکرم (ص): از 5 گروه در هر حالی باید دوری کرد:
1 - عربِ بیابانی، 2 - جذامی، 3 - پیسی، 4 - دیوانه، 5 - زنازاده.
در کتابِ «خصالِ» شیخِ صدوق، ج 1، ص 475، چ2، از امام علی (ع):
خداوند 6 گروه را به سبب 6 خصلت عذاب می فرماید: ا- عرب را به سبب تعصّب، 2 - کدخدایان را به سبب تکبر، 3 - امیران را به سبب ستم، 4 - فقیهان را به سبب حسد، 5 - بازرگانان را به سبب خیانت، 6 - اهلِ روستا را به سبب نادانی.
در کافی، ج 3، ص 40، چ1، از امام باقر (ع): اعراب گفتند: ایمان آوردیم، بگو: ایمان نیاوردید، بلکه اسلام آوردید، پس هر کس معتقد باشد آنها ایمان آوردند، دروغ گفته است.
خلاصه کلام: از آنجایی که قرآن به زبان عربی است و آموزش زبان عربی هم در فهم قرآن کریم نقش دارد، لذا این روایت احتمالاً دستکاری شده و کلمه «عرب» و جمله: «زبان بهشتیان عربی است» اضافی است. و اصل روایت این است: «زبان عربی را یاد بگیرید» (والله اعلم).
ص :45
توجه: خدایتعالی در کتابِ مقدسش، دو گروه یعنی عرب و یهود را توبیخ و دو گروه یعنی فارس و مسیحیانِ پارسا را تکریم فرموده است. (برای توضیح به آیه (محمد 38) مراجعه کنید).
آیات شریفه 4 تا 101، داستان حضرت یوسف (ع) را بیان می فرمایند:
یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم معروف به «اسرائیل الله» یعنی «خالص از برای خدا» دارای 12 فرزند پسر یا «اسباط» شد که یوسف و بنیامین از یک مادر به نام راحیل و لاوی از مادری دیگر است که حضرت موسی (ع) به چند نسل به لاوی می رسد. فرزندان یعقوب (ع) همه مؤمن و پدر دوست بودند فقط گناه آنها حسادتی بود که موجب دزدیدن یوسف (ع) و فراق یعقوب (ع) شد. یوسف (ع) در فاران متولد شد و پس از چندی، راحیل در بیت لحم درگذشت و عمه اش او را تربیت کرد. چون اندک رشدی نمود، یعقوب (ع) خواست یوسف را از خواهرش بگیرد ولی وی تدبیری به کار برد و کمربندی که از اسحاق به او ارث رسیده بود به زیر جامه یوسف بست و به ظاهر اتهام دزدی به او زد تا او را پیش خود نگهدارد. چون در رسم ابراهیم (ع) صاحب مال می توانست دزد را به بندگی پیش خود نگه دارد. بعد از رحلتِ عمه اش، پیش پدر برگشت. یوسف (ع) در نه سالگی خواب دید که 11 ستاره و ماه و خورشید به او سجده می کنند و تأویلش این بود که یوسف پادشاه مصر خواهد شد. پدر و مادرش به منزله ی خورشید و ماه و برادرانش که یازده ستاره مشهود در رؤیا بودند، در مقام سلطنت یوسف برای شکر خدا به سجده می افتند. خاله ی او مادر شمعون از خواب مطلع شده و برادران یوسف را مطلع ساخته و حس حسادتشان را شعله ور ساخت. {چهار زن اسرار چهار پیامبر را افشا کردند: 1 – همسر نوح 2 – همسر لوط 3 – همسر یعقوب (مادر شمعون) 4 – حفصه دختر عمر زن پیامبر اکرم (ص)}.
لاوی پیشنهاد کرد او را نکشید و او را در چاه بیاندازند. یعقوب (ع) گفت: می ترسم که شما او را بُرده و گرگ او را بخورد. (آیه13)
در تفسیر نمونه، ج 9، ص 338، چاپ 18، از پیامبر اکرم (ص):
ای مردم! دروغ به یکدیگر تلقین نکنید چنانکه فرزندان یعقوب (ع) نمی دانستند که گرگ
ص :46
آدم می خورد چون یعقوب (ع) به آنها گفت، ایشان از او آموختند.
یوسف (ع) را در چاه انداختند و بزی را کشتند و خونِ آن را روی پیراهن یوسف ریخته و به پدر گفتند گرگ او را درید. «مالک» ، سرقافله کاروان، یوسف (ع) را از چاه درآورد و برادران ادعا کردند وی غلام آنهاست و او را به 20 درهم به «مالک» فروختند. کاروان به مصر رفته و یوسف را به عزیزِ مصر فروخت. یوسف به حد بلوغ رسید و زلیخا قصد مراوده کرد:
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَنْ رَّ اٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ﴿24﴾ و درحقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او می کرد چنین [کردیم] تا بدی را از او بازگردانیم چون او از بندگان مخلص ما بود (24)
☼ مؤلف:
متأسفانه عده ای از مفسرین (عامه و خاصه) در تفسیر آیه شریفه نسبت ناروایی به عصمتِ حضرت یوسف (ع) زده اند در صورتی که اگر چنین مورد یا مواردی بود خداوند متعال حتماً آن را بیان فرموده و هیچگاه او را به عنوان عبدِ خالص (عبادنا المخلصین) یاد نمی کرد. مثلاً در تفسیر المیزان، ج 21، ص 291، به نقل از تفسیر «دُرمنثور» آورده است: «یوسف سه بار دچار لغزش شد، یکی آنجا که قصد زلیخا کرد و به زندان افتاد و یکی آنجا که به رفیق زندانی اش گفت مرا نزد اربابت یادآوری کن و در نتیجه به کفاره اینکه یاد پروردگار را فراموش کرد مدت زندانش طولانی شد و یکی آنجا که نسبت دزدی به برادران داد» (صاحب المیزان، خودش این روایت را رد کرده است). و یا در تفسیر جوامع الجامع، ج 3، ص 200، در ذیل آیه شریفه مورد بحث و متأسفانه حتی بدونِ نقل قولِ روایتی، بلکه از لسانِ خودش آورده است: «اگر یوسف برهان پروردگارش را نمی دید با او در می آمیخت … نفس یوسف میل به آمیزش کرد و به دلیل شهوتِ جوانی توجهی به زلیخا کرد … و نزدیک بود یوسف قصدِ آن زن کند» .
در پاسخ به این دسته از مفسرین باید گفت: پیامبران الهی دارای عصمت هستند و هیچگاه فکر گناه کبیره ای چون زنا را به سر هم خطور نمی دهند چه برسد به آنکه دست به انجام آن بزنند. فرقِ
ص :47
بین معصوم با غیر معصوم در فکر گناه است چرا که خیلی فراوانند افرادی که مرتکب زنا نمی شوند و حتی قصدِ ارتکابِ زنا هم نمی کنند اما فکرش را به سر می برند، که با نظر این گروه از مفسرین، باید آنها را پیامبری مرسل فرض کرد!!! به نظر شما آیا اقدام به «زنا» یا «قصدِ زنا» برای پیامبران گناه محسوب نمی شود؟ شما عصمت را به چه تعبیر می کنید؟ آیا همین که شخصی به رسالت رسید می تواند هر قصدِ گناهی بکند و بعد هم خدایتعالی بر او وحی بفرستد و نگذارد آن گناه را به معرضِ ظهور درآورد؟ پس اختیار چه می شود؟ آیا اگر شخصی به اجبار گناه نکند فضیلتی هم دارد؟ با این بیان عدالتِ خدای عدالت گستر را هم زیرِ سؤال می برند، چرا که سایر مردم هم در موقع گناه انتظار دارند کسی مانع از گناهشان شده تا عدالت اجرا شود. حاشا و کلا از این سخنانِ جاهلانه!!!
☼ نکته:
برخی دیگر از مفسرین، از جمله صاحب «تفسیر نمونه» ، ج 9، ص 373، با درجه ای تخفیف گفته اند: «در کشمکش غریزه و عقل، یوسف تا لبِ پرتگاه کشیده شد».
و در جواب اینها نیز بایدگفت:
این جمله آنها، این برداشت را دارد که العیاذ بالله حضرت یوسف (ع) فکرِ زنا از سرش خطور کرده است و همین هم اشتباه است چرا که انبیاء (ع) دارای عصمتند که مانع فکر گناه می شود. ممکن است برخی از انبیاء فکر ترکِ اولایی از سرشان خطور کند اما هرگز فکرِ گناه کبیره ای مثل زنا یا قتل به ذهنشان نمی رسد و صد البته، 14 معصوم (ع) حتی فکر ترکِ اولا هم به ذهنشان نمی رسد (برای توضیح در خصوص عصمت به بحث پایانی کتاب مراجعه کنید).
و اما منظور از «سوء» و «قصد» در آیه شریفه چیست؟
منظور از «قصد» در آیه شریفه، مراوده نیست بلکه «قصد کتک زدن
ص :48
زلیخا» است. یوسف (ع) هر چه زلیخا را نصیحت کرد، فایده ای نداشت، لذا تصمیم گرفت و «قصد کرد» زلیخا را کتک بزند تا هوس از سرش خارج شود، که اگر او را می زد باعث می شد، دیگران فکرِ فحشا را به یوسف (ع) نسبت دهند و خداوند متعال این برهان را به یوسف (ع) وحی کرد که از «کتک زدن زلیخا» بپرهیز، تا آلت دستی جهت اتهام یوسف در پیش عزیز مصر به دست نیاید. و دلیلِ این گفته نیز تمجیدی است که خدایتعالی در همین آیه شریفه از یوسف (ع) کرده و فرموده است: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» = «او از بندگان مخلص ما بود» ، چرا که اگر معاذ الله یوسف (ع) قصد داشت با زلیخا مراوده کند دیگر جای تمجید نبود و حاشا بر اینکه شخص گنهکاری جزءِ مخلصین باشد.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 266، از امام صادق (ع):
معنای آیه این است که زلیخا قصد یوسف (ع) کرد که با وی عمل نامشروع مرتکب شود و یوسف (ع) قصد او کرد که چنین کاری با وی نکند.
☼ نکته:
متأسفانه برخی از مفسرین برای دفاع از یوسف (ع) و مخالفت با گروهی که نسبت فحشا به حضرت یوسف (ع) داده اند بیانی دیگر آورده اند که منظور از قصد، این است: «یوسف قصد نمود زلیخا را به قتل برساند» .
در جواب اینها نیز بایدگفت:
چطور است که «قصد زنا» از دید شما از «قصد قتل» بدتر است، در صورتی که گناهِ قتل بدتر از زناست و هر دو گناه کبیره اند که انجام آنها از مقام عصمت و طهارتِ انبیاء و ائمه (ع) به دور است. و اما در روایتِ تفسیرِ «دُرمنثور» دو اتهام دیگر به حضرت یوسف (ع) زده شده که در ذیلِ آیات مربوطه «ان شاء الله» توضیح داده خواهد شد.
یوسف (ع) به طرف درب دوید و زلیخا از پشت، پیراهنش را پاره کرد. کودکی به امر خدا به صدا درآمد و یوسف (ع) تبرئه شد. این ماجرا در شهر پخش شده و ماجرای مجلس زنان رخ داد. عزیزِ مصر برای خاموش کردن سرزنشها به ناچار یوسف (ع) را زندانی کرد.
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِّنَ الْجَاهِلِینَ ﴿33﴾ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿34﴾
یوسف گفت پروردگارا زندان برای من دوست داشتنی تر است از آنچه مرا به آن می خوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی به سوی آنان خواهم گرایید و از
ص :49
نادانان خواهم شد (33) پس پروردگارش او را اجابت کرد و نیرنگشان را از او بگردانیدکه او شنوای داناست (34)
«رب السجن احب الی» : این جمله ی یوسف (ع) دعا و نفرینی به خود نبود بلکه می خواست تلخ و زشت بودن این کار را از دید خودش به نحوی بیان کند که حتی از زندان هم بدتر است.
«فاستجاب له» : این جمله نیز استجابت دعای یوسف (ع) بود که او را از شر زنان رهایی داد نه اینکه او را به زندان بیندازد.
☼ مؤلف:
عده ای از مفسرین در تفسیر آیه باز هم به بی راهه رفته و گفته اند: «یوسف به خاطر اینکه به زنان متمایل نشود دعا می کند که به زندان افتد و خدا هم او را به زندان می اندازد» .
در پاسخ به این گفته نابجا باید گفت: معاذ الله! چگونه می شود بنده ای با مقام عصمت و طهارت حضرت یوسف (ع) که خداوند او را مدح کرده و او را جزءِ بندگان مخلص به شمار می آورد، نتواند جلوی شهوت خود را بگیرد و از این رو بخواهد خود را زندانی کند. آیا چنین شخصی می تواند خلیفه خدا باشد و دیگران را رهبری کند و آنها را نصیحت نماید؟!!!
تمام انسانها از پیامبران گرفته تا انسانهای گنهکار و کافر، دارای اختیار می باشند و هر کدام به اختیار خود می توانند سیئه یا حسنه انجام دهند و هیچ گاه خداوند متعال به اجبار آنها را به انجام عملی وادار نمی کند، روزانه و حتی هر لحظه انسانها در مقابل گناه قرار می گیرند، عده ای با اختیار، آن را انجام می دهند و عده ای هم از آن دوری می جویند. هر چند که تمام اعمال خیر از خداوند متعال منشأ می گیرد ولی خودِ شخص هم باید این عمل را بخواهد، به عبارتی استارتِ اول را خودِ شخص می زند و امدادِ بعدیش را خداوند متعال عنایت می فرماید. ولی فرق ما با پیامبرانِ الهی در این است که اگر مثلاً یکی از ما چنین ماجرایی برایمان پیش آید و در معرض گناهی مشابه باشیم، اگر مرتکبِ گناه نشویم، می گوییم: «من خودم گناه نکردم» در صورتی که پیامبرانِ الهی همواره خداوند متعال را حاضر و ناظر دیده و متواضعند و هیچگاه چنین حرفی نمی زنند بلکه به جای گفتن «من … » ، می فرمایند: «این لطف خداست که مرا از گناه حفظ فرمود»
ص :50
چون تواضعِ آنها خیلی زیاد است و در عین اختیار، باز هم تمام اعمال خود را عنایتی از جانبِ خداوند متعال می دانند؛ بیانِ صحبتهای متواضعانه از لسانِ انبیا، در قرآن کریم فراوان آمده است و از آن جایی که بعضی از افرادِ عادی با انجام یک ثواب و یا یک ترک گناه چنان به خود مغرور می شوند که تنها خود را می بینند، بنابراین عادت ندارند چنین سخنانِ خاضعانه ای بشنوند و اگر هم بشنوند، می گویند از جانب خدا به آنها امداد شده و چون در غرورِ خود غوطه ور شده اند و کسی را به جز خود نمی بینند، پر واضح است که مفسرنماهایی از این قبیل، تهمتهایی این چنین، به پیامبرانی عزیز و معصوم می زنند. البته امداد از جانب خداوند متعال به همه انسانها تعلق می گیرد نه فقط به پیامبران. و نیز تمام اعمالِ نیک از جانب خداست ولی شرط آن این است که شخص، خودش بخواهد و آغازگر نیکی باشد، حال هر چه این تمایل بیشتر باشد امداد هم بیشتر است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 397و 398، از حضرت علی (ع):
در آیه: «رب السجن احب الی» اگر بگویید که یوسف (ع) از خدایش زندان را درخواست کرد، به دلیل خشمِ پروردگار بر او کافر شده اید.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 400، از کافی، از امام صادق (ع):
جبرئیل در زندان نزد حضرت یوسف آمد و گفت: بعد از هر نماز بگو: «اللهم اجعل لی فرجاً و مخرجاً وارزقنی من حیث احتسب و من حیث لا احتسب» .
دو رفیق زندانی از یوسف (ع) درخواستِ تعبیر خواب کردند. ساقی گفت: من در خواب درخت انگوری دیدم که سه شاخه داشت و بر هر شاخه ای مقداری انگور رسیده، آن خوشه های انگور را گرفتم، در جام فرعونی فشردم و به دست پادشاه دادم. یوسف (ع) فرمود: سه روز دیگر آزاد می گردی و ساقیِ شرابِ شاه می شوی. خوانسالار گفت: من دیدم سه سبد بر سر دارم سبد زیرین پر از نان و طعام است و مرغان هوا آن نان ها را می ربایند و می خورند. یوسف فرمود: سه روز دیگر دارت می زنند و مرغان هوا مغز سرت را خواهند خورد. خوانسالار گفت: من خوابی ندیدم و دروغ گفتم. یوسف (ع) فرمود: بدین گونه حکم می شود و این تعبیر تغییر نمی کند.
ص :51
وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ ﴿42﴾ و [یوسف] به آن کس از آن دو که گمان می کرد خلاص می شود گفت مرا نزد آقای خود به یاد آور و[لی] شیطان یادآوری به آقایش را از یاد او برد در نتیجه چند سالی در زندان ماند (42)
☼ نکته:
بعضی از مفسرین در تفسیر این آیه شریفه هم به حضرت یوسف (ع) تهمت دیگری زده اند و گفته اند: «شیطان یاد خدا را از نظر یوسف (ع) برد و لاجرم در نجات یافتن از زندان دست به دامن غیر آورد و به همین خاطر خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند» .
پاسخ:
1 - دو ضمیری که در جمله: «فانساه الشیطان ذکر ربه» قرار دارد، به کلمه «الذی» بر می گردد و معنایش این است: «شیطان از یادِ رفیق زندانی یوسف محو کرد که نزد خدایانش از یوسف سخن به میان آورد و همین فراموشی باعث شد که یوسف چند سالی دیگر در زندان ماند» . این مفسرین دو ضمیر را به یوسف (ع) برمی گردانند در صورتی که این دو ضمیر به رفیق زندانی یوسف (ع) برمی گردد در نتیجه آن رفیق، مورد فراموشی توسط شیطان قرار می گیرد نه یوسف.
2 - اخلاص برای خدا باعث نمی شود که دیگر انسان به غیر خدا، متوسل به سببهای دیگر نشود چرا که این دنیا اسبابِ سبب است و این نهایت نادانی است که آدمی به طور کلی اسباب را لغو بداند و مقاصدش را بدون سبب انجام دهد بلکه اخلاص باعث می شود انسان به سببهای دیگر دلبستگی و اعتماد نداشته باشد و یوسف (ع) در عین اخلاص و اعتماد به خدا به رفیق زندانی خود چنین درخواستی مطرح نمود.
3 - عملی که یوسف (ع) انجام داد تنها «ترک اولی» است که بعضی از پیامبران نیز انجام داده اند، مثل حضرت آدم (ع) و این گناه و معصیت محسوب نمی شود. عصمت مراتبی دارد، عصمتی که 14 معصوم (ع) دارند با عصمتی که سایر انبیاء دارند در مراتب بالاتری است و سایر انبیاء هم عده ای از عده ای دیگر برترند بنابراین چهارده معصوم با توجه به اینکه در حد اعلای عصمتند حتی «فکرِ ترک اولی» هم نمی کنند و مطمئناً اگر در شرایطی مشابه حضرت یوسف (ع)
ص :52
قرار می گرفتند هیچگاه از رفیق زندانی خود چنین درخواستی نمی کردند. از حضرت علی (ع) می پرسند: مقام شما بالاتر است یا آدم (ع)؟ فرمودند: من بالاترم زیرا با اینکه خداوند به آدم نهی (غیر آمرانه) کرد که گندم نخورد، ولی او خورد اما من در تمام عمرم فقط نانِ جو خورده ام و گندم نخورده ام! می پرسند: مقام شما بالاتر است یا نوح (ع)، فرمودند: من بالاترم زیرا نوح از خداوند درخواست کرد پسرش را نجات دهد و من چنین درخواستی نکرده ام. می پرسند: مقام شما بالاتر است یا موسی کلیم الله (ع)؟ فرمودند: من بالاترم زیرا وقتی موسی عصایش را انداخت و به اژدها تبدیل شد از ترس فرار کرد در صورتی که من در هیچ جنگی فرار و پشت به دشمن نکرده ام. می پرسند: مقام شما بالاتر است یا عیسی روح الله (ع)؟ فرمودند: من بالاترم زیرا موقعی که مریم می خواست عیسی را به دنیا آورد خدا او را از بیت المقدس بیرون کرد و در بیابان زایمان کرد در صورتی که در موقعِ تولدِ من، خداوند مادرم را به خانه اش پناه داد و من در آنجا متولد شدم. می پرسند: مقام شما بالاتر است یا محمد حبیب الله (ص)؟ فرمودند: البته حضرت رسول (ص)!!!
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 291، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
اگر یوسف آن حرفی را که زده بود، نمی زد آن همه در زندان نمی ماند چون فرج را از غیر خدای تعالی درخواست کرد.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 404، از امام صادق (ع):
یوسف (ع) 7 سال در زندان بود. پادشاه در خواب دید 7 گاو لاغر، 7 گاو چاق را می خورند و 7 خوشه گندمِ سبز و خوشه گندمی خشک. یوسف (ع) بعد از اثبات بی گناهی خود تعبیر آن را گفت که: 7 سال زراعت خوب و فراوان عاید می شود و بعد از آن 7 سال خشکسالی و قحطی پیش می آید و باید در سالهای اول، گندم را با خوشه انبار کنند تا فاسد نشود. یوسف (ع) خزانه دار شد و 7 سال آذوقه ذخیره کرد. بعد از آن در سال اول آذوقه را در برابر دینار و درهم فروخت و تمام دینارها به مملکت یوسف (ع) درآمد. سال دوم آذوقه را به زیورآلات فروخت. سال سوم در برابر چهارپایان. سال چهارم در برابر بندگان. سال پنجم در برابر خانه و
ص :53
املاک. سال ششم مزارع و نهرها. سال هفتم خودِ مردم را خرید. پس تمام مصر به یوسف (ع) تعلق داشت، یوسف نیز در قبال ایمان به خدا همه آنها را بخشید و پادشاه و مردم ایمان آوردند.
در کتاب خصالِ شیخِ صدوق، ج1، ص 173، چ2، از امام صادق (ع):
همانا خداوند می فرماید: من بر بندگانم با سه چیز منت نهادم:
1 - این حیوان را (به عنوان آفت) آفریدم و آن را بر گندم و جو مسلط کردم که اگر چنین نبود، پادشاهان آن را مانندِ زر و سیم می اندوختند، 2 - پس از بیرون شدن از جسد، بویِ بد به او دادم که اگر چنین نبود هیچ خویشی، خویشِ خود را دفن نمی کرد، 3 - به آنها صبرِ مصیبت دادم که اگر چنین نبود، هیچ یک از آنها زندگی گوارایی نداشت.
جزء13 ازآیه53 یوسف تا آخر سوره ابراهیم
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ ﴿70﴾ پس هنگامی که آنان را به خوار و بارشان مجهز کرد آبخوری را در بار برادرش نهاد پس ندا کننده ای بانگ داد ای کاروانیان قطعاً شما دزدید (70)
☼ نکته:
متأسفانه باز هم عده ای از مفسرین در تفسیر آیه شریفه، به بی راهه رفته و حضرت یوسف (ع) را مورد سرزنش قرار داده اند که چرا به برادران خود تهمت دزدی زده است؟
در پاسخ بایدگفت:
1 - حضرت یوسف (ع) با کسب رضایت برادرش بنیامین، پیمانه طلایی که متعلق به خودش بود را در بارِ برادرش می گذارد. و یکی از مأمورین، چون پیمانه را نمی بیند به فکر اینکه این کاروان آن را برداشته است آنها را دزد خطاب می کند و حتی حضرت یوسف (ع) خودش چنین خطابی نکرده است.
2 - بنیامین خودش درخواست نمود که پیشِ یوسف (ع) بماند، چون در آن زمان راهی جز همین کار نبود تا بتواند پیش برادرش بماند.
3 - در آیه شریفه 76، به صراحت بیان می فرماید که این تدبیر را خداوند سبحان به یوسف آموخت و این عمل به فرمان خداوند متعال انجام گرفته است و حضرت یوسف (ع) مجری امر شد. پس پر واضح است که این عده از مفسرنماها در حقیقت خداوند متعال را مورد بازخواست قرار داده اند نه یوسف (ع) را …
ص :54
قَالُواْ إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ ﴿77﴾
گفتند اگر او دزدی کرده پیش از این [نیز] برادرش دزدی کرده است یوسف این [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشکار نکرد [ولی] گفت موقعیت شما بدتر است و خدا به آنچه وصف می کنید داناتر است (77)
در تفسیر جامع، ج 3، ص 424، از قطب راوندی، از امام حسن عسکری (ع):
یوسف (ع) سرقت نکرد، (بلکه) حضرت یعقوب (ع) کمربندی از حضرت ابراهیم (ع) به ارث برده بود که نزد خواهرش ساره دختر اسحاق که همنام مادر اسحاق است بود، ساره (عمه یوسف) یوسف را دوست می داشت و می خواست پیش او بماند (چون بعد از مرگ راحیل او بزرگش کرد و پس از مدتی یعقوب خواست یوسف را از عمه گرفته و پیش خود ببرد) او کمربند را به کمر یوسف بسته و ادعای سرقت را به یوسف زد و بدین صورت یوسف (ع) را نگهداشت.
قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ ﴿97﴾ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿98﴾ گفتند ای پدر برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بودیم (97) گفت به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است (98)
☼ نکته:
آیات شریفه فوق؛ «توسل» را تأیید می کنند. بنابراین اعتقاد عامه (سنی ها) که توسل به حرم اهل بیت (ع) و قبور آنها، جهت شفاعت و آمرزش از جانب شیعیان را کفر می دانند توسط دو آیه شریفه فوق رد و مردود می باشد. چرا که شیعیان بخاطر مقام و منزلتی که اهل بیت (ع) و اولاد پاکشان پیش خداوند متعال دارند آنها را واسطه خود و خداوند متعال قرار داده و از این طریق وصول به آرزوهای خود را سریع تر و سهل تر می کنند. و اگر این کار خلاف بود دلیلی نداشت حضرت یعقوب (ع) که خود پیامبر و معصوم است درخواستِ فرزندان خود را قبول کرده و این عمل را بپذیرد بلکه همان وقت فرزندان خود را منع می کرد.
نکته ای از المیزان، ج 22، ص 113: در بعضی از روایات فرزندان یعقوب را جزءِ انبیاء به حساب
ص :55
آورده اند. ولی این روایات اکثراً از طریق اهل سنت نقل شده و ضعیف است و نیز بر طبق نصِ صریحِ قرآن کریم که می فرماید: «انک لفی ضلالک القدیم» آنها به پدر خود ظلالت نسبت داده و نیز عمل زشت ربودنِ برادر و عملِ حرامِ حسادت و … مرتکب شده اند و چگونه ممکن است نبی خدا گنه کار باشد؟ و اگر از ظاهر بعضی آیات بر می آید که اسباط انبیاء بوده اند مانند آیه: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ» = «به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط وحی نمودیم» . دلیلی ندارد که منظور از اسباط همان برادرانِ یوسف باشند چرا که اسباط بر همه دودمان یعقوب و تیره های بنی اسرائیل اطلاق می شود. همچنان که آمده: «وَ قَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَی عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا» = «جدا کردیم آنها را به 12تیره و هر تیره، امتی» (1).
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 113، از عیاشی، از امام صادق (ع):
برادران یوسف (ع) انبیاء نبودند حتی از نیکان و مردم با تقوی هم نبودند چگونه با تقوی بوده اند و حال آنکه به پدر خود گفتند: «انک لفی ضلالک القدیم؟»
☼ نکته:
اینکه حضرت یعقوب (ع) فوراً طلب مغفرت نکرد و آن را به آینده سپرد، شاید به این دلیل باشد که ابتدا یوسف (ع) را ببیند و با دیدن یوسف دلش به کلی از چرکینی نسبت به فرزندانْ پاک شود آن وقت دعا کند. و نیز زمانِ استغفار را به موعدی که استجابت در آن بیشتر است موکول کند و در روایات هم آمده که طلب آمرزش را به وقتِ سحر یا به شبِ جمعه موکول کرد.
☼ مؤلف:
سجده یعقوب و اهلش به یوسف (ع) تنها جنبه عبادت و شکر خدا بود و این سجده به خدای متعال بود و در ظاهر جلوه ی سجده به سوی یوسف (ع) را نشان می دهد.
☼ مؤلف:
متأسفانه برخی از مفسرین معتقدند که سجده فرشتگان بر آدم (ع) هم مثل سجده یعقوب و اهلش در حقیقت به خدایتعالی بود نه یوسف (ع). ولی این چنین نیست و واقعاً سجده فرشتگان بر آدم (ع) بود چرا که اگر آن سجده هم برای خدایتعالی بود نباید شیطان طرد می شد چون شیطان دائماً در حالِ سجده و عبادت بود و تکبری از سجده بر خدا نداشت، بلکه او از سجده بر آدم (ع) تمرد کرد نه از سجده بر خدایتعالی، بنابراین آن سجده با این سجده از دو جهت
ص :56
با هم متفاوت است:
1 - سجده فرشتگان بر خود آدم (ع) بود (البته به امرِ الهی) ولی این سجده بر خدایتعالی بود.
2 - آن سجده واجب بود و اگر صورت نمی گرفت مستوجبِ عقاب و عذاب بود ولی این سجده مستحب بوده و اجبار و عقابی نداشت. (برای توضیح به آیه (بقره34) رجوع شود).
در نهج البلاغه، ص 381، خطبه192، خلاصه ای از بند 1و2و3، از حضرت علی (ع):
خداوند به فرشتگان فرمود: «به آدم سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس» که حسادت کرد. شیطان بر آدم (ع) به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکیه به اصل خود که از آتش است دچار تعصب و غرور شد. خداوند اگر اراده می کرد، آدم (ع) را از نوری که چشم ها را خیره کند می آفرید تا گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم (ع) آسان بود، اما خداوند مخلوقاتش را به اموری که آگاهی ندارند می آزماید.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 115، از عیاشی، از امام معصوم (ع):
سجده یعقوب و فرزندانش برای یوسف از باب اداء شکر خدا بود، که جمعشان کرد.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 437، از کافی، از سدیر از امام باقر (ع):
فرزندان یعقوب پیغمبر نبودند اما سبطِ پیامبر و فرزندش بودند و از دنیا نرفتند مگر در حالی که اهل سعادت بودند و توبه کرده بودند. اما آن دو نفر (اولی و دومی) در حالی از دنیا رفتند که توبه نکردند و حتی کاری را نسبت به علی (ع) مرتکب شده بودند به یاد نیاوردند. لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردمان بر آنها باد.
☼ نکته:
روایات زیادی در تفاسیر مختلف در خصوص عاقبت زلیخا آمده است، از جمله در تفسیر صافی، ج 3، ص 596 و597 و در تفسیر جامع، ج 3، ص 440 - 450، و … که خلاصه آنها بدین شرح است: «زلیخا پیر و فقیر شده بود، به دعای یوسف (ع) و به امر پروردگار به صورت جوان درآمد و یعقوب (ع) آنها را به عقدِ هم درآورد زیرا عزیزِ مصر، شوهر زلیخا در سالهای قحطی از دنیا رفته بود. و از آنها دو فرزند پسر به نامهای افرائیم و میشار و یک دختر به نام رحیمه که همسر ایوب پیامبر شد، به دنیا آمد. (بنا به قولی یوسف تا آن زمان با زنی ازدواج نکرده
ص :57
بود و زلیخا هم هنوز باکره بود چون شوهرش عنین بود). یعقوب (ع) 24 سال به خوشی در مصر زندگی کرد و به یوسف وصیت کرد که جنازه اش را در بیت المقدس نزد پدرش اسحاق دفن کند» .
حَتَّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاءُ وَلاَیُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ ﴿110﴾ (آنقدر کفار با پیامبران مخالفت کردند) تا این که رسولان ما (از ایمان آوردنشان) ناامید شدند و (مردم نادان نیز) گمان می کردند که وعده نصرت ما (به پیامبران) دروغ است. آن گاه ما آنها (پیامبران) را یاری کردیم. هر که را می خواستیم نجات می دادیم و قهر و انتقام ما از تبه کاران دور نمی شود (110)
«حتی اذا استیأس الرسل» : منظور از این جمله ناامیدی پیامبران از خداوند نیست بلکه منظور ناامید شدن از ایمان آوردن مردمِ کافر است.
«و ظنوا انهم قد کذبوا» : منظور، ظن و گمان مردم کافر به عدم نصرت خداست.
☼ نکته:
ممکن است عده ای کج فهم؛ ناامیدی و ظن و گمان در آیه ی شریفه را به پیامبران نسبت دهند و «معاذ الله» معنی این آیه شریفه را نیز بد تعبیر کنند، که قطعاً چنین نیست.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 450، از ابن بابویه، از امام رضا (ع): معنا ی آیه این است که خداوند می فرماید: «همین که مردم از قبول ایمان امتناع کردند و انبیاء از ایمان آوردن آنها مأیوس شدند آن وقت نصرت ما به انبیاء و پیغمبران می رسد. نه آن که مردم تصور کرده اند که خداوند پیامبران را به حال خود واگذارد تا گمان کنند شیطان به صورت فرشته بر آنها نازل شده است» .
در کافی، ج 3، ص 116، چ1، از امام رضا (ع):
به خدا خوش گمان باشید زیرا خدای عزوجل می فرماید: من نزد گمان بنده مؤمن خویشم، اگر گمان او خوب است، رفتار من خوب و اگر بد است، رفتار من هم بد باشد.
در کافی، ج 3، ص 116، چ1، از امام صادق (ع):
حسن ظن به خدا این است که به غیر خدا امیدوار نباشی و جز از گناهت نترسی.
در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 473، چ2، از امام صادق (ع):
هر قلبی که از ذکر خدا خالی باشد حق تعالی محبت غیر خودش را به آن می چشاند.
ص :58
13 – سوره رعد. (مکی است و 43 آیه دارد).
در امالی شیخ صدوق، ص 733، م71، از امام صادق (ع):
صاعقه به ذکر کننده ی خدایتعالی اصابت نمی کند.
خلاصه مطالب: توحید– علم اخلاق – پاداش اعمال – وعده عقاب– اثبات رسالت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
المر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (1)
اللَّهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (2)
وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (3)
وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْأُکُلِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (4)
وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ (5)
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَشَدیدُ الْعِقابِ (6)
المر، اینها آیات کتاب (آسمانی) است؛ و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است؛ ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند! (1) خدا همان کسی است که آسمانها را، بدون ستونهایی که برای شما دیدنی باشد، برافراشت، سپس بر عرش استیلا یافت (و زمام تدبیر جهان را در کف قدرت گرفت)؛ و خورشید و ماه را مسخر ساخت، که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند! کارها را او تدبیر می کند؛ آیات را (برای شما) تشریح می نماید؛ شاید به لقای پروردگارتان یقین پیدا کنید! (2) و او کسی است که زمین را گسترد؛ و در آن کوه ها و نهرهایی قرار داد؛ و در آن از تمام میوه ها دو جفت آفرید؛ (پرده سیاه) شب را بر روز می پوشاند؛ در اینها آیاتی است برای گروهی که تفکر می کنند! (3) و در روی زمین، قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند؛ و (نیز) باغهایی از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه می رویند و گاه بر دو پایه؛ (و عجیب تر آنکه) همه آنها از یک آب سیراب می شوند! و با این حال، بعضی از آنها را از جهت میوه بر دیگری برتری می دهیم؛ در اینها نشانه هایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار می گیرند! (4) و اگر (از چیزی) تعجب می کنی، عجیب گفتار آنهاست که می گویند: «آیا هنگامی که ما خاک شدیم، (بار دیگر زنده می شویم و) به خلقت جدیدی بازمی گردیم؟!» آنها کسانی هستند که به پروردگارشان کافر شده اند؛ و آنان غل و زنجیرها در گردنشان است؛ و آنها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند! (5) آنها پیش از حسنه (و رحمت)، از تو تقاضای شتاب در سیئه (و عذاب) می کنند؛ با اینکه پیش از آنها بلاهای عبرت انگیز نازل شده است! و پروردگار تو نسبت به مردم - با اینکه ظلم می کنند- دارای مغفرت است؛ و (در عین حال) پروردگارت دارای عذاب شدید است! (6)
ص :59
وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْلآ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّنْ رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ﴿7﴾
و کسانی که کافرند و می گویند: چرا خدا بر او (پیامبر) معجزه ای نفرستاد؟
وظیفه تو هشدار دادن به مردم است. و هر قومی راهنما و هدایتگری دارد (7)
☼ نکته:
در آیه شریفه، کلمه «آیه» به معنای «معجزه» است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 462، از کافی، از امام صادق (ع):
مراد از «منذر» پیامبر اکرم (ص) و «هادی» امیرالمؤمنین و ائمه اطهار (ع) یکی بعد از دیگری هستند و در هر زمان، هادی، امامی است که حافظ دین است.
اَللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ أُنثَیٰ وَمَا تَغِیضُ الأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَکُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴿8﴾ خدا می داند آنچه را که هر ماده ای بار می گیرد و آنچه را که رحمها می کاهند و آنچه را می افزایند و هر چیزی نزد او اندازه ای دارد (8)
☼ نکته:
در تفسیر آیه شریفه مفسرین اختلاف کرده اند: در المیزان، ج 22، ص 190، آمده: «ما تحمل کل انثی» اشاره است به جنین. «ما تغیض الارحام» اشاره است به خونی که در رحم ها می ریزد و رحم آن را به مصرف غذای جنین می رساند. «ما تزداد» اشاره است به خون حیضی که رحم آن را به خارج می فرستد، مانند خونِ نفاس و یا خونی که زنان، گاهگاهی در ایام حمل می بینند.
از همان منبع، ص 191، آورده که بیشتر مفسرین معتقدند: «ما تغیض الارحام» مدتی است که رحم ها از نُه ماه کم می کنند و «ما تزداد» آن مدتی است که پاره ای رحم ها از نُه ماه زیاد می کنند.
و بعضی از مفسرین گفته اند: «غیض ارحام» آن مدتی است که از حداقل مدت بارداری که شش ماه است کمتر باشد که در حقیقت مقصود از آن «سقط جنین» می باشد و «ماتزداد» آن مدتی است که بیشتر از نه ماه از بارداری باشد. به عبارتی کمی و زیادی مدت حمل است.
☼ مؤلف:
ممکن است مراد از آیه تمام موارد فوق باشد، چون خدای سبحان به همه امور از جمله مدت زمان تولد و خونریزی آگاه است و برای هر چیز قدری معین مقرر فرموده است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 463، از کافی، از امام صادق (ع): نوع جنین را که در رحم مادر است، خدا می داند که پسر است یا دختر. و جنین کمتر از نه ماه را «غیض» می گویند. و مراد از کلمه
ص :60
«ماتزداد» آن است که هر روزی که زن در حالت عمل خون می بیند به تعداد ایام آن مدت و وضع حمل از نه ماه تجاوز می کند و زیادتر می شود که ممکن است پنج یا هفت یا نه روز باشد.
در روایت دیگر از همان منبع آمده که فرمود: «غیض» اطفالی است که پیش از موقع سقط می شود و «تزداد» بچه ای است که از نه ماه زیادتر متولد می شود.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 225، از عیاشی، از صادقین (ع):
مقصود از «ما تحمل» هر فرزندی است چه دختر چه پسر و مقصود از «ما تغیض» آن چیزی است که حمل نباشد و مقصود از «ما تزداد» زیاده از یک دختر و یا یک پسر است.
از همان منبع، از کافی، از صادقین (ع):
«غیض» هر حملی که کمتر از نُه ماه است و «ما تزداد» هر حملی که بیشتر از نه ماه است.
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ (9)
سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ (10)
او از غیب و شهود آگاه و بزرگ و متعالی است! (9) برای او یکسان است کسانی از شما که پنهانی سخن بگویند، یا آن را آشکار سازند؛ و کسانی که شبانگاه مخفیانه حرکت می کنند، یا در روشنایی روز (10)
در کافی، ج 4، ص 261، چ1، از امام صادق (ع):
خدای تعالی فرمود: هر کس مرا در نهان یاد کند من او را آشکارا یاد کنم.
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِّنْ دُونِهِ مِنْ وٰالٍ ﴿11﴾ برای او فرشتگانی است که پی در پی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسداری می کنند در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود (11)
☼ نکته:
در قرآن کریم در دو آیه شریفه اشاره به این مطلب دارد که سرنوشت اقوام به دست خودشان تغییر می کند: 1 – همین آیه شریفه.
2 – آیه شریفه: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یکُ مُغَیرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» = «این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند شنوا و داناست» (1).
ص :61
☼ نکته:
ضمیرهای چهارگانه «له» ، «یرید» ، «خلفه» و «یحفظونه» همه به یک مرجع که در آیات قبل آمده، یعنی: «مَنْ اَسَرَّا القول» که همان انسان است برمی گردد.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 466، از عیاشی، از امام صادق (ع):
حافظِ مردم، فرشتگانی هستند که از جانب خدا آنها را حفظ می کنند که در چاه سرنگون نشوند، یا دیوار بر سر آنان خراب نشود و یا به چیزی اصابت نکنند تا زمانی که مقررات آنها سر رسد. آن وقت میان شخص و فرشتگان موکل، حایل پدید آید.
در المیزان، ج 22، ص 228، از عیاشی، از امام صادق (ع): از جمله معقبات، باقیاتِ صالحات است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 466، از حضرت رسول (ص):
بر شما دو فرشته موکل است یکی بر راست که حسنه ی اعمال را بنویسد و دیگری بر چپ. آنکه راست است بر فرشته موکلِ چپ امیر است. و هر گناهی سر بزند، از فرشته راست اجازه می گیرد که گناه را ثبت کند، گوید: توقف کن شاید توبه کند، تا سه مرتبه اگر بنده استغفار کرد، آن گناه را ثبت نکند و اگر توبه نکند، دستور دهد آن را بنویس، پس فرشتگان به هم می گویند: این بنده از ما شرم ندارد.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 467، از ابن بابویه، از امام سجاد (ع):
از گناهانی که باعث زوال و تغییر نعمت می شود: یکی ظلم بر مردم است، دیگری ترک عادات نیکو و خیرات است و یکی هم کفران نعمت و عدم شکر و سپاس الطاف حق می باشد.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 228، از عیاشی، از امام صادق (ع):
خداوند متعال نعمت داده شده به بنده اش را از او سلب نکند مگر آنکه خودِ بنده، کاری کند که مستوجبِ سلبِ نعمت شود، در آن صورت آن نعمت را به خاطر آن گناه سلب می نماید.
در تفسیر المیزان، ج 15، ص 129، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
خداوند متعال هنگامی که نعمتی به بنده ای می بخشد دوست دارد آثار نعمت را بر او ببیند. و هر کس خیری به او برسد و آثارش بر او دیده نشود، دشمن خداست.
ص :62
هُوَ الَّذی یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ (12)
وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ (13)
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ إِلاَّ کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ (14)
او کسی است که برق را به شما نشان می دهد، که هم مایه ترس است و هم مایه امید؛ و ابرهای سنگین بار ایجاد می کند! (12) و رعد، تسبیح و حمد او می گوید؛ و (نیز) فرشتگان از ترس او! و صاعقه ها را می فرستد؛ و هر کس را بخواهد گرفتار آن می سازد، (در حالی که آنها با مشاهده این همه آیات الهی، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند! و او قدرتی بی انتها (و مجازاتی دردناک) دارد! (13) دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا می خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمی گویند! آنها همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گمراهی) نیست! (14)
وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ﴿15﴾
و هر که در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه با سایه هایشان بامدادان و شامگاهان برای خدا سجده می کنند (15)
«آصال» : جمع «اصل» است و «اصل» جمع «اصیل» است. پس «آصال» ، جمع الجمع اصیل است و معنی آن ساعاتی بین عصر و مغرب است. از این جهت که گویی ریشه و مبدأ شب است.
«غدو» : به معنی ساعات اول روز که در حقیقت ریشه و مبدأ روز است.
نکاتی از تفسیر المیزان، ج 22، ص 212 تا220:
1 - خداوند متعال در جایی دیگر می فرماید: «بالغداوة و العشی» و می فرماید: «ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض» = «آنچه در آسمانها و زمین است همه خدا را سجده می کنند» (نحل 49). در اینجا کلمه «ما» یعنی تمامی موجودات، خداوند متعال را سجده می کنند، ولی در آیه شریفه (رعد 15) کلمه «من» که اختصاص به صاحبان عقل دارد به کار رفته است و علت آن این است که در این آیه روی سخن با مشرکین است و علیه آنها احتجاج شده است و خواسته است آنها را به طوع و رغبت به سجده خداوند متعال ترغیب کند.
2 - خضوع و سجده موجودات به پروردگار به رغبت است چرا که می فرماید: «فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ» = «پس به آسمان و زمین گفت به طوع و یا کراهت
ص :63
بیایید، گفتند بطوع آمدیم» (فصلت 11). ولی در آیه شریفه عنایت دیگری در بین هست و چه بسا کراهت را تا حدی برای بعضی موجودات مثل آدم تصحیح می کند زیرا پاره ای از موجودات با اینکه دارای طبایعی هستند ولی سبب های دیگر دارند که آنها را راه و طریقی غیر از اقتضای طبیعی آنها می رساند، به عبارتی همه موجودات، در تمام شئونْ ساجدِ پروردگارند ولی در بعضی از شئون که مخالف ذات دنیوی آنهاست مثل مرگ و فساد و مرض ها و غیره، سجود و خضوعشان با کراهت است و در آنچه موافق طبع آنهاست مثل حیات و بقاء و پیروزی و کمال و رسیدن به هدف و غیره به طوع و رغبت سجده دارند.
☼ مؤلف:
همه موجودات حتی سنگ و کوه و درخت نسبت به خدای سبحان شعور و معرفت دارند و به همین خاطر است که مشغول تسبیحند؛ البته شعورشان با توجه به ظرفیتشان متفاوت است. و گواه این گفته علاوه بر آیات تسبیح، آیاتی دیگر از قرآن کریم است که در آنها اشاره به فهم و شعور حیوانات دارد مثلاً در آیات 20 تا 27 سوره نمل اشاره به سخنان «هد هد» می فرماید که متوجه شرک و آفتاب پرستی قوم سبأ می شود و این مطلب چیزی جز شعور و معرفت حیوانات نسبت به خالق هستی نمی باشد.
3 - اما سجده سایه ها «ظلالهم» به چه معناست؟
حضرت حقتعالی در جای دیگر می فرماید: «أَوَ لَمْ یَرَوْاْ إِلَی مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ یَتَفَیَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ» = «آیا به چیزهایی که خدا آفریده است ننگریسته اند که [چگونه] سایه هایشان از راست و چپ ها می آید و برای خدا در حال فروتنی سر بر خاک می سایند» (1).
هر چند سایه، امری عدمی و به خاطر حایل شدن جسم در برابر نور به وجود می آید، ولی آثاری خارجی مثل آثار امور وجودی دارد مثلاً کم و زیاد شدن یا به راست و چپ رفتن و اختلافات دیگری که حواس ما آن را حس می کند. پس می توان گفت: در عین عدمی بودن بهره ای از وجود دارد و با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار در برابر عظمت و مقام والای
ص :64
پروردگار متعال خاضع و ساجد است. و نسبت دادن سجده به سایه ی اجسام بیان سقوط سایه ها بر زمین و مجسم نمودن افتادگی سجود و خضوع آن را می رساند و این مطلب یک کلام شعری و تصویری خیالی نیست بلکه حقایقی عالی تر از اوهام و حواس است.
4 - اینکه سجده موجودات را به صبح و شام اختصاص داده و حال آنکه مختص به تمامی آنات است سِرّش آن است که با این تعبیر خواسته، دوام را برساند چرا که کم و زیاد بودن سایه ی اجسام همیشه در صبح و شام صورت می گیرد و در نتیجه در آن موقع در حس بیننده؛ سقوط بر زمین و ذلت سجود را مجسم می سازد، ولی در هنگام ظهر و وسط های روز چه بسا سایه معدوم می شود و یا آن قدر کوتاه می شود که دیگر کم و زیادش محسوس نیست و به نظر ساکن می نماید و معنای سجود آن طور که در صبح و شام محسوس است به نظر نمی رسد.
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (16)
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (17)
لِلَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی وَ الَّذینَ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (18)
أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (19)
الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ (20)
وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (21)
وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ (22)
جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ (23)
سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ (24)
بگو: «چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟» بگو: «الله!» (سپس) بگو: «آیا اولیا (و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیده اید که (حتی) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!)» بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آنها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز!» (16) خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره ها، ) برای به دست
ص :65
آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید - خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند!- اما کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند [= آب یا فلز خالص ] در زمین می ماند؛ خداوند اینچنین مثال می زند! (17) برای آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، (سرانجام و) نتیجه نیکوتر است؛ و کسانی که دعوت او را اجابت نکردند، (آنچنان در وحشت عذاب الهی فرو می روند، که) اگر تمام آنچه روی زمین است و همانندش، از آن آنها باشد، همه را برای رهایی از عذاب می دهند! (ولی از آنها پذیرفته نخواهد شد!)برای آنها حساب بدی است؛ و جایگاهشان جهنم و چه بد جایگاهی است! (18) آیا کسی که می داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکر می شوند (19) آنها که به عهد الهی وفا می کنند و پیمان را نمی شکنند (20) و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند؛ و از پروردگارشان می ترسند؛ و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند (21) و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می کنند؛ و نماز را برپا می دارند؛ و از آنچه به آنها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می کنند؛ و با حسنات، سیئات را از میان می برند؛ پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست (22) (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن می شوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می گردند (23) (و به آنان می گویند: ) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا(ی جاویدان)! (24)
وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ أُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ﴿25﴾ و کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده می گسلند و در زمین فساد می کنند بر ایشان لعنت است و بد فرجامی آن سرای ایشان راست (25)
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 256، از کافی، از امام صادق (ع):
این آیه در خویشان آل محمد (ع) نازل شده ولی آیه عموم است شامل قرابتِ خودِ تو هم می شود، زنهار از کسانی مباش که می گویند فلان آیه فقط در فلان موضوع نازل شده است.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 255، از درمنثور، از رسول خدا (ص):
ایمان ندارد کسی که امانت دار نیست و دین ندارد کسی که به عهد خود پای بند نیست (درباره عهد و پیمان حدود بیست و چند بار در قرآن کریم آمده است).
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 258، از عیاشی، از رسول اکرم (ص):
نیکی به پدر و مادر و صله رحم حساب را آسان می کند.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 258، از کافی، از حضرت علی (ع)، از حضرت رسول (ص):
صبر بر سه قسم است:
1 - صبر در مصیبت 2 - صبر در اطاعت 3 - صبر در معصیت. اجر
ص :66
مصیبت 300 درجه، اجر اطاعت 600 درجه و اجر صبر در معصیت 900 درجه است.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ (26)
وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ (27)
خدا روزی را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع، برای هر کس بخواهد (و مصلحت بداند، ) تنگ قرارمی دهد؛ ولی آنها [= کافران] به زندگی دنیا، شاد (و خوشحال) شدند؛ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است! (26) کسانی که کافر شدند می گویند: «چرا آیه (و معجزه)ای از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» بگو: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را که بازگردد، به سوی خودش هدایت می کند! (کمبودی در معجزه ها نیست؛ لجاجت آنها مانع است!)» (27)
الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿28﴾
همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد (28)
☼ مؤلف:
مخاطب آیه شریفهْ مؤمنین هستند و ذکر خدایتعالی فقط باعث آرامش قلوب مؤمنین می شود نه کفار و دلیل آن هم علاوه بر عبارت «الذین آمنوا» ، همچنین کلامی دیگر از حضرت حق تعالی است که می فرماید: «وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ» = «و چون نزد مردم بی ایمان، خدا را به یکتایی یاد کنند از ذکر حق سخت ملول و دل تنگ می شوند و هر گاه ذکر غیر خدا کنند دلشاد می شوند» (1).
در تفسیر جامع، ج 3، ص 483، از حضرت رسول (ص):
من و اهل بیتم و شیعیان ما، کسانی هستیم که آرامش دل پیدا کرده ایم.
الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ﴿29﴾ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامی دارند (29)
نکته ای از المیزان، ج 22، ص 269: در معنای «طوبی لهم» : چند قول هست:
1 - شادی و چشم روشنی.
2 - خیر و کرامت.
3 - بهشت.
4 - پاکیزه و طیب ترین اشیاء.
5 - گوارا باد بر آنها زندگی طیب.
6 - دوام خیر.
7 - طوبی درختی است در بهشت که ریشه اش در منزل رسول خدا (ص) و به روایتی دیگر حضرت علی (ع) و هر شاخه آن در خانه های مؤمنین منشعب است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 484، از حضرت رسول (ص):
ص :67
پیامبر (ص) دخترش فاطمه (س) را زیاد می بوسید، طوری که عایشه بر او حسادت می برد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: شبی که به معراج رفته بودم داخل بهشت شدم. جبرئیل میوه ای از درخت طوبی به من داد. چون آن را خوردم و به زمین آمدم با خدیجه همبستر شدم و فاطمه (س) متولد شد. من هر وقت فاطمه (س) را می بوسم بوی درخت طوبی را استشمام می کنم.
کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فی أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ (30)
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمیعاً وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا تُصیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَریباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّی یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ (31)
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (32)
أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33)
لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (34)
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرینَ النَّارُ (35)
وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (36)
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ (37)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ (38)
همان گونه (که پیامبران پیشین را مبعوث کردیم، ) تو را به میان امتی فرستادیم که پیش از آنها امتهای دیگری آمدند و رفتند، تا آنچه را به تو وحی نموده ایم بر آنان بخوانی، در حالی که به رحمان [= خداوندی که رحمتش همگان را فراگرفته] کفر می ورزند؛ بگو: «او پروردگار من است! معبودی جز او نیست! بر او توکل کردم؛ و بازگشتم بسوی اوست!» (30) اگر بوسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا بوسیله آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ایمان نخواهند آورد!) ولی همه کارها در اختیار خداست! آیا آنها که ایمان آورده اند نمی دانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدایت می کند (اما هدایت اجباری سودی ندارد)! و پیوسته بلاهای کوبنده ای بر کافران بخاطر اعمالشان وارد می شود و یا به نزدیکی خانه آنها فرود می آید، تا وعده (نهایی) خدا فرا رسد؛ به یقین خداوند در وعده؛ خود تخلف نمی کند! (31) (تنها تو را استهزا نکردند، ) پیامبران پیش از تو را نیز مورد استهزا قرار دادند؛ من به کافران مهلت دادم؛ سپس آنها را گرفتم؛ دیدی مجازات من چگونه بود؟! (32) آیا کسی که بالای سر همه ایستاده، (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است، ) و اعمال همه را می بییند (، همچون کسی است که هیچ یک از این صفات را ندارد)؟! آنان برای خدا همتایانی قرار دادند؛ بگو: «آنها را نام ببرید! آیا چیزی را به او خبر می دهید که از وجود آن در روی زمین بی خبر است،
ص :68
یا سخنان ظاهری (و تو خالی) می گویید؟!» (نه، شریکی برای خدا وجود ندارد؛) بلکه در نظر کافران، دروغهایشان زینت داده شده، (و بر اثر ناپاکی درون، چنین می پندارند که واقعیتی دارد؛) و آنها از راه (خدا) بازداشته شده اند؛ و هر کس را خدا گمراه کند، راهنمایی برای او وجود نخواهد داشت! (33) در دنیا، برای آنها عذابی (دردناک) است؛ و عذاب آخرت سخت تر است؛ و در برابر (عذاب) خدا، هیچ کس نمی تواند آنها را نگه دارد! (34) توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، (این است که) نهرهای آب از زیر درختانش جاری است، میوه آن همیشگی و سایه اش دائمی است؛ این سرانجام کسانی است که پرهیزگاری پیشه کردند؛ و سرانجام کافران، آتش است! (35) کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم، از آنچه بر تو نازل شده، خوشحالند؛ و بعضی از احزاب (و گروه ها)، قسمتی از آن را انکار می کنند؛ بگو: «من مأمورم که «الله» را بپرستم؛ و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت می کنم؛ و بازگشت من بسوی اوست!» (36) همان گونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم، ) بر تو نیز این (قرآن) را بعنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم؛ و اگر از هوسهای آنان - بعد از آنکه آگاهی برای تو آمده- پیروی کنی، هیچ کس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد (37) ما پیش از تو (نیز) رسولانی فرستادیم؛ و برای آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم؛ و هیچ رسولی نمی توانست ا(ز پیش خود) معجزه ای بیاورد، مگر بفرمان خدا! هر زمانی نوشته ای دارد (و برای هر کاری، موعدی مقرر است)! (38)
یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ﴿39﴾
خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اصل کتاب نزد اوست (39)
نکته: آیه شریفه، معروف به آیه «محو و اثبات» است (برای توضیح به فصل 3 رجوع شود).
در امالی شیخ صدوق، ص 543، م55، از حضرت علی (ع):
از من سؤال کنید، پیش از آنکه مرا نیابید و اگر در قرآن آیه «یمحو الله» نبود، هر آینه خبر می دادم به هر چه واقع خواهد شد تا روزِ قیامت.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 302، از عیاشی، از حضرت ابی جعفر (ع):
پاره ای از امور، اموری حتمی هستند که ناگزیر واقع می شوند. و پاره ای دیگر اموری مشروط و موقوفند که خداوند هر کدام را بخواهد پیش می اندازد و یا محو می کند و یا اثبات می نماید و هیچ کس از این امور اطلاع ندارد و اما آنچه که به وسیله انبیاء خبر داده ناگزیر واقع خواهد شد، چون خداوند راضی نیست که خود یا ملائکه و یا انبیااش تکذیب شوند.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 303، از عیاشی، از امام صادق (ع):
خداوند هر چه را قبل از آنکه ایجاد کند در علمش موجود است و هیچ چیز برای او پیش نمی آید مگر آنکه قبلاً در علمش موجود بوده و برای او چیزی بدون اطلاع و علم پیش نمی آید.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 495، آمده است:
ص :69
روزی حضرت عیسی (ع) نشسته بود، حواریون پیش او بودند، مردی هیزم فروش در کنارشان نشست و از سفره خود غذا با تناول خورد، جبرئیل فرود آمد و گفت: عجب است از این مرد که نشاط می کند، در حالی که او یک ساعت دیگر خواهد مرد، عیسی (ع) این خبر را به حواریون گفت. روز بعد آن مرد را دیده و تعجب کردند، جبرئیل نازل شد و گفت: سائلی به نزد آن مرد آمد و قرص نانی به او داد و خداوند اجلِ اولیه آن مرد را از لوح، محو کرد و پنجاه سال بر عمر او افزود. در پشته هیزمِ مرد، ماری سیاه بود که به خاطر این صدقه به امر خدا، مار او را نزد.
وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (40)
و اگر پاره ای از مجازاتها را که به آنها وعده می دهیم به تو نشان دهیم، یا (پیش از فرا رسیدن این مجازاتها) تو را بمیرانیم، در هر حال تو فقط مأمور ابلاغ هستی؛ و حساب (آنها) برماست (40)
أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّا نَأْتِی الأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا وَاللّهُ یَحْکُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَهُوَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ﴿41﴾
آیا ندیده اند که ما [همواره] می آییم و از اطراف این زمین می کاهیم و خداست که حکم می کند برای حکم او باز دارنده ای نیست و او به سرعت حسابرسی می کند (41)
☼ نکته:
نظیر این آیه شریفه در سوره انبیاء آیه 44 هم آمده است.
در تفسیر المیزان، ج 22، ص 304، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
منظور از ناقص کردن اطراف زمین، از بین بردن علما است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 497، از طبرسی، از امام صادق (ع):
مراد از نقص در این آیه مرگ علما و دانشمندان و نیکوکاران است.
از همان منبع، از ابن عباس آورده که در روز شهادت حضرت علی (ع) گفت: امروز علم ناقص شد و نقصان زمین از مرگ و نابودی علما است که با فوت ایشان، علم در سینه ها مدفون می شود.
وَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمیعاً یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ (42)
پیش از آنان نیز کسانی طرحها و نقشه ها کشیدند؛ ولی تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست! او از کار هر کس آگاه است؛ و بزودی کفار می دانند سرانجام (نیک و بد) در سرای دیگر از آن کیست! (42)
ص :70
وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَی بِاللّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ ﴿43﴾ و کسانی که کافر شدند می گویند تو فرستاده نیستی بگو کافی است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است میان من و شما گواه باشد (43)
نکته ای از المیزان، ج 22، ص 309: بعضی از مفسرین عامه (سنی)، منظور از «علم کتاب» و «شهادت» را مواردی غیر از اهل بیت (ع) نسبت داده اند مثلاً آورده اند:
1-منظور از «علم کتاب» فقط خداوند است.
در پاسخ، صاحب المیزان، ج 22، ص 309، آورده است:
در آیه شریفه اول کفایت خدا را گفته است و دیگر معنا ندارد آن را تکرار کند.
2 - مراد از «کتاب» ، تورات و انجیل است پس مراد به علم کتاب علمای اهل کتابند.
در پاسخ، صاحب المیزان، ج 22، ص 309، آورده است: در آیه شریفه، شهادت آمده نه صرف علم و از سوی دیگر این سوره مکی است و در آن ایام احدی از علمای اهل کتاب ایمان نیاورده بودند و کسی به رسالت حضرت رسول (ص) شهادت نداده بود.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 499، از حضرت علی (ع): بدانید و آگاه باشید! علمی که خداوند بر آدم و تمام پیغمبران از آسمان نازل فرمود در نزد من و عترت پیغمبر اکرم (ص) می باشد.
از همان منبع، از امام صادق (ع): مراد از کسی که علم نزد اوست، امیرالمؤمنین علی (ع) است.
خلاصه آیات سوره رعد:
2: خداست که آسمانها را بدون ستونی که آنرا ببینید برافراشت و عرش را خلق نمود …
4: روی زمین اراضی است که یکی بر دیگری ترجیح دارد.
5: گفتار کفار که وقتی مردیم چگونه زنده می شویم.
6: امتهای گذشته عقوبتهای بسیار شدیدی دیده اند.
7: چرا معجزه ای نیاورده …
8: نوع جنین 10: چه پنهان و آشکار، در تاریکی یا در روز پیش خدا یکسان است.
11: فرشتگان محافظ 12: برق 13: رعد و برق به تسبیح مشغول است صاعقه را به هر قومی که بخواهد اصابت می دهد.
14: دعوت به حق 15: سجده موجودات و سایه هایشان 16: خالق هستی 17: نزول آب باران و کف روی سیل و فلز ذوب شده …
18: جزای خیر و شر 19: تذکر 20: عهد و میثاق 21: صله و پیوند 22: انفاق پنهان و آشکار 23: بهشت 24: سلام علیکم 25: نقض عهد 26: یبسط الرزق 27: چرا معجزه ای نیاورده 28: الا بذکر الله تطمئن القلوب 29: طوبی 30: توکل 31: با این قرآن می توان کوهها را به رفتار وا داشت و مرده ها را به سخن 32: مهلت 33: هر که را خدا گمراه کند دیگر هدایت نخواهد شد 34: عذاب دنیوی و اخروی برای کفار 35: بهشت 36: اهل کتاب به آنچه بر تو نازل شده شادند …
37: این قرآن با حکمت و فصاحت لغت عرب نازل شد.
38: پیش از تو نیز رسولانی بودند که همه زن و فرزند داشتند.
39: آیه محو و اثبات 40: وظیفه تو تبلیغ است …
41: آیا مردم ندیدند که داریم این سرزمین را از اطرافش نقصان می دهیم.
42: پیش از این هم کافران حیله ها کردند و نتیجه ای نداشت. تمام تدبیرها با خداست.
43: علم کتاب.
ص :71
14– سوره ابراهیم. (مکی است و 52 آیه دارد).
خلاصه سوره: بیان داستان انبیاء و امتها و عاقبت آنها، دعای حضرت ابراهیم (ع).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (1)
اللَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ (2)
الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ (3)
الر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها(ی شرک و ظلم و جهل) به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی، ) بفرمان پروردگارشان در آوری، بسوی راه خداوند عزیز و حمید (1) همان خدایی که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست؛ وای بر کافران از مجازات شدید (الهی)! (2) همانها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند؛ و (مردم را) از راه خدا باز می دارند؛ و می خواهند راه حق را منحرف سازند؛ آنها در گمراهی دوری هستند! (3)
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿4﴾ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند پس خدا هر که را بخواهد بی راه می گذارد و هر که را بخواهد هدایت می کند و اوست ارجمند حکیم (4)
نکات تفسیری المیزان، ج 23، ص 25 تا 27:
1 - کلمه لسان به معنای لغت است و ضمیر در کلمه «قومه» به رسول بر می گردد.
2 - بعضی از مفسرین ضمیر در «قومه» را به رسول اکرم محمد مصطفی (ص) برگردانده اند تا برسانند که وحی به تمامی انبیاء به زبان عربی بوده و جبرئیل آن لغت را به عربی به گوش پیامبران می رساند و پیامبران به هر زبانی مسلط بوده و آن را به زبانهای آنها ترجمه می کردند.
☼ مؤلف:
این دسته از مفسرین جهت ارجحیت دادن به عرب و نژادپرستی، روایاتی هم بدین مضمون آورده اند که اصلاً با آیه شریفه همخوانی ندارد. مثل این روایت که: «عرب را دوست بدارید» . که توضیح مفصل در خصوص رد این روایت در ذیل آیه 2 سوره یوسف آمده است.
3 - در قرآن داستانهایی آمده که نشان می دهد پیامبرانی از جمله پیامبران اولوالعزم و یک دسته دیگر از آنها بر اقوامی که اهل زبان خود نبوده اند به رسالت مبعوث شده اند از جمله:
ص :72
حضرت لوط (ع) که از سرزمینی دیگر در میان مردمی بیگانه شروع به دعوت می کند و یا حضرت ابراهیم (ع) با اینکه خود سریانی زبان بود ولی اعراب را به عمل حج دعوت فرمود و یا موسی (ع) که عبری بود ولی فرعون و قبطیان را دعوت نمود و غیره. بنابراین منظور از آیه شریفه این است که پیامبری که جهت هدایت قومی به رسالت می رسد به زبان آن قوم آنها را هدایت می نماید. و لازمه ی این آن است که به زبان آنها وقوف داشته باشد.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 30، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرده مگر آنکه با زبان قومش.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ﴿5﴾
و در حقیقت موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمودیم] که قوم خود را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون آور و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن که قطعاً در این [یادآوری] برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرتهاست (5)
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 23، ص 29: شکی نیست که تمام ایام و همه موجودات و جهانیان از آن خداست اما از آن جایی که رخدادهای خاصی در ایام مخصوصی پیش آمد کرده است و امر خدای تعالی به صورت آشکارا بروز نموده است، لذا مقصود از ایام خدا آن زمانهایی است که ظهور قدرت حضرت حق را به عیون درآورده است مثل: روز مرگ، قیامت، روزی که اقوام گذشته مثل قوم نوح و عاد و غیره به هلاکت رسیدند و یا ایامی که در آن نعمتهای الهی به عرصه ظهور درآمدند مثل نجات نوح و یارانش و یا نجات ابراهیم (ع) از آتش و امثال آن.
در تفسیر المیزان، ج 3، ص 30، از حضرت رسول (ص):
ایام الله نعمت ها و بلاهای خداست که مثلات او نیز گفته می شود.
در تفسیر المیزان، ج 3، ص 30، از قمی، از معصوم (ع):
ایام الله سه روز است روز ظهور قائم (ع)، روز مرگ و روز قیامت.
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6)
ص :73
و (به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانی که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایی بخشید! همانها که شما را به بدترین وجهی عذاب می کردند؛ پسرانتان را سر می بریدند و زنانتان را (برای خدمتکاری) زنده می گذاشتند؛ و در این، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود!» (6)
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ ﴿7﴾
و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزاری کنید [نعمت] شما را افزون کنم و اگر ناسپاسی نمایید قطعاً عذاب من سخت است (7)
در تفسیر جامع، ج 3، ص 507، از کافی، از امام صادق (ع): شکرِ نعمت دوری کردن از محرمات است و کامل ترین کلمه شکرگزاری، گفتنِ «الحمد لله رب العالمین» است.
از همان منبع، ص 508، از امالی، از امام صادق (ع): هر که دعا کند از اجابت محروم نشود و کسی که شکر نعمت کند از فراوان شدن نعمت ممنوع نشود و به هر که توکل داده شود، کفایت داده شود.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 55، از کافی، از اباعبدالله (ع):
هر که خداوند توفیق شکرش داده باشد نعمتش را هم زیاد می کند.
از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
هیچ کس را چهار چیز ندادند که از چهار چیزش دریغ کرده باشند:
1 - کسی را توفیق شکر ندادند که از زیادی نعمتش دریغ کرده باشند: «لئن شکرتم لازیدنکم» .
2 - کسی را توفیق دعا ندادند که اجابت را از وی دریغ کرده باشند: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (غافر60).
3 - کسی را توفیق استغفار ندادند که از آمرزشش دریغ کرده باشند: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا» (نوح10).
4 - کسی را توفیق توبه ندادند که از قبول توبه اش دریغ کرده باشند: «وَ هُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ» (1).
در المیزان، ج 23، ص 56، از درمنثور، از امام صادق (ع): وقتی خداوند به تو نعمتی داد و خواستی برای همیشه برایت بماند شکر و سپاس خدای را بر آن زیاد به جای آر، چه خدای تعالی فرمود: «لئن شکرتم و لازیدنکم» و هر وقت محرومیت از نعمتی طول کشید زیاد استغفار کن: «اسْتَغْفِرُوا
ص :74
رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا یرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیکُمْ مِدْرَارًا وَیمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَیجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارًا» = «از پروردگار خود آمرزش بخواهید که وی آمرزگار است، تا ابر آسمان را به بارانِ فراوان به شما بگمارد. و شما را به مالها و فرزندان کمک کند و برایتان جویبارها قرار دهد» (نوح10 - 11 - 12). و اگر از ناحیه سلطانی یا کسی به تو اندوهی روی آورد زیاد بگو: «لا حول و لا قوة الا بالله» که این کلمه کلید فرج و گنجی از گنجهای بهشت است.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 508، از شیخ طوسی، از امام صادق (ع):
خداوند مال فراوانی به کسی عطا نمی کند جز آنکه حجت بزرگی بر او تمام کند. اگر بتوانید از نفس خود حجت پروردگار را دفع کنید و (آن) برآوردن حاجات برادران خود – نیکی به همسایگان – عطا کردن بر اشخاصی که شکر و سپاس شما را به جای می آورند، (می باشد) اگر این طور معامله کنید مستوجب ازدیاد نعمت شوید.
وَ قالَ مُوسی إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ (8)
و موسی (به بنی اسرائیل) گفت: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد؛ چرا که) خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است!» (8)
أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ ﴿9﴾ آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانکه بعد از ایشان بودند [و] کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد به شما نرسیده است فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند ولی آنان دستهایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهایشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان مأموریت دارید کافریم و از آنچه ما را بدان می خوانید سخت در شکیم (9)
«فردوا ایدیهم فی افواههم» : یعنی گذاشتن دستها به دهانهاست. این جمله کنایه ای است به این که منکرین به هر نحو ممکن مانع اعلام رسالت انبیاء و گفتن سخنان حق آنها به دیگران می شدند. بنابراین دو ضمیری که در کلمه «ایدیهم» و «افواههم» است هر دو به رسل بر می گردد.
عده ای از مفسرین جمله فوق را به طرق ذیل معنا کرده اند:
ص :75
1 - بعضی گفته اند: کفار با دست خود جلوی دهان پیامبران را گرفتند و ضمیر در «ایدیهم = دستهایشان» را به کفار و ضمیر در «افواههم = دهانهایشان» را به رسل برگردانده اند.
2 - عده ای گفته اند: کفار از شدت عصبانیت، انگشتهای خود را می گزیدند و هر دو ضمیر را به کفار بر می گردانند.
3 - بعضی گفته اند: مراد این است که کفار دستهای خود را به دهانهای خودشان گرفتند و به عبارتی به انبیاء اشاره می کردند «هیس» یعنی حرف نزن، مثل تابلویی که در بیمارستان قرار می دهند که معنی سکوت را می رساند و ضمیر های یاد شده را به کفار بر می گردانند.
4 - عده ای مراد از ایدی را «دلیلها و حجتها» فرض کرده اند.
5 - بعضی آن را «نعمتهای رسولان» یعنی اوامر و نواهی ایشان، فرض کرده اند.
☼ مؤلف:
علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان (ج23، ص 39) این 5 تفسیر را رد کرده است و صد البته که این نظرات جداً کوته فکرانه و ناپخته اند.
قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُریدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبینٍ (10)
قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (11)
وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (12)
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا فَأَوْحی إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمینَ (13)
وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامی وَ خافَ وَعیدِ (14)
وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنیدٍ (15)
مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدیدٍ (16)
یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ وَ یَأْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ (17)
مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ (18)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ (19)
وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ (20)
وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ (21)
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ
ص :76
وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (22)
وَ أُدْخِلَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ (23)
رسولان آنها گفتند: «آیا در خدا شک است؟! خدایی که آسمانها و زمین را آفریده؛ او شما را دعوت می کند تا گناهانتان را ببخشد و تا موعد مقرری شما را باقی گذارد!» آنها گفتند: «(ما اینها را نمی فهمیم! همین اندازه می دانیم که) شما انسانهایی همانند ما هستید، می خواهید ما را از آنچه پدرانمان می پرستیدند بازدارید؛ شما دلیل و معجزه روشنی برای ما بیاورید!» (10) پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت می بخشد (و مقام رسالت عطا می کند)! و ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهای شما نمی هراسیم؛) افراد باایمان باید تنها بر خدا توکل کنند! (11) و چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راه های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمی داریم)! و توکل کنندگان، باید فقط بر خدا توکل کنند!» (12) (ولی) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما قطعاً شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه به آیین ما بازگردید!» در این حال، پروردگارشان به آنها وحی فرستاد که: «ما ظالمان را هلاک می کنیم! (13) و شما را بعد از آنان در زمین سکوت خواهیم داد، این (موفقیت)، برای کسی است که از مقام (عدالت) من بترسد؛ و از عذاب (من) بیمناک باشد!» (14) و آنها (از خدا) تقاضای فتح و پیروزی (بر کفار) کردند؛ و (سرانجام) هر گردنکش منحرفی نومید و نابود شد! (15) به دنبال او جهنم خواهد بود؛ و از آب بد بوی متعفنی نوشانده می شود! (16) به زحمت جرعه جرعه آن را سرمی کشد؛ و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد؛ و مرگ از هرجا به سراغ او می آید؛ ولی با این همه نمی میرد! و بدنبال آن، عذاب شدیدی است! (17) اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی! آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است! (18) آیا ندیدی خداوند، آسمانها و زمین را بحق آفریده است؟! اگر بخواهد، شما را می برد و خلق تازه ای می آورد! (19) و این کار برای خدا مشکل نیست! (20) و (در قیامت)، همه آنها در برابر خدا ظاهر می شوند؛ در این هنگام، ضعفا [= دنباله روان نادان] به مستکبران (و رهبران گمراه) می گویند: «ما پیروان شما بودیم! آیا (اکنون که بخاطر پیروی از شما گرفتار مجازات الهی شده ایم، ) شما حاضرید سهمی از عذاب الهی را بپذیرید و از ما بردارید؟» آنها می گویند: «اگر خدا ما را هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت می کردیم! (ولی کار از اینها گذشته است، ) چه بیتابی کنیم و چه شکیبایی، تفاوتی برای ما ندارد؛ راه گریزی برای ما نیست!» (21) و شیطان، هنگامی که کار تمام می شود، می گوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم و تخلف کردم! من بر شما تسلطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلماً ستمکاران عذاب دردناکی دارند! (22) و کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغهای بهشت وارد می کنند؛ باغهایی که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن می مانند؛ و تحیت آنها در آن، «سلام» است (23)
ص :77
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ﴿24﴾ تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿25﴾ وَمَثلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ ﴿26﴾ یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ وَیُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاءُ ﴿27﴾ آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است (24) میوه اش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد و خدا مثلها را برای مردم می زند شاید که آنان پند گیرند (25) و مثل سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد (26) خدا کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت می گرداند و ستمگران را بی راه می گذارد و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد (27)
«کلمه طیبه» : عقاید حقه ای است که ریشه در اعماق قلب و نهاد پاک بشری دارد. مفسرین معانی مختلفی از جمله: «کلمه ی لا اله الا الله، ایمان، قرآن، تسبیح، حمد، هر سخن خیری، عبادات، مؤمن و غیره» را برای کلمه طیبه به کار برده اند که البته می توان همه ی آنها را بسط داد ولی نمی توان گفت: کلمه طیبه فقط آن معنی خاص را در بر دارد. روایاتی هم آمده است که کلمه طیبه را رسول خدا (ص) معنی کرده است و از آن جایی که حضرت رسول (ص) یک انسان کامل و دارای تمام صفات و حسنات نیک می باشد و نیز به استناد آیه شریفه: «بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم» (آل عمران 45) که «کلمه» را به حضرت عیسی (ع) اطلاق کرده است، بنابراین می توان در این آیه شریفه نیز کلمه را به حضرت رسول (ص) هم بسط داد. پس هر کس یا هر کلمه طاهری می تواند «کلمه طیبه» باشد. (برای توضیح بیشتر به آیه (کهف109) رجوع شود).
«شجره طیبه» : قول بیشتر مفسرین درخت خرماست، عده ای دیگر گفته اند درخت جوز هندی است، بعضی هم گفته اند هر درختی که میوه پاک دهد مثل انجیر و انگور و انار. و بعضی گفته اند: هر درختی که دارای اوصافی که خداوند بیان کرده، هر چند الان موجود نباشد.
ص :78
☼ نکته:
خداوند متعال می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِالدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاءُ» = «خداوند مردم با ایمان را در دنیا و آخرت با عقیده ثابت نگاه می دارد … » (ابراهیم27). و می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» = «کسانی که گفتند: پروردگارمان خداست و پای گفته ی خود هم ایستادند ترس و اندوهی ندارند» (احقاف 13). و می فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا … » = «کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست و پای گفته خود هم ایستادگی کردند ملائکه یکی پس از دیگری بر آنها نازل و این بشارت می آورند، که نترسید و اندوهناک نشوید» (سجده 30). و می فرماید: «إِلَیهِ یصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یرْفَعُهُ» = «کلمه طیبه خود به خود به سوی او بالا می رود ولی عمل صالح آن را بلند می کند» (فاطر10). بنابراین می توان گفت: کلمه یا شجره طیبه همان کلمه توحید و استقامت بر آن است، که تمام پاکی ها از آن منشأ می گیرند.
مقصود از کلمه «حین» چیست؟ در معنای این کلمه مفسرین اختلاف نظر دارند از جمله: دو ماه، شش ماه، یک سال، یک صبح و شام و یا تمامی اوقات.
«شجره خبیثه» : مفسرین معانی مختلفی آورده اند از جمله: سیر، حنظله (هندوانه ابوجهل)، سریش له (گیاهی بدون ریشه است که به درخت و گیاهان می پیچد و از ساقه آنها ارتزاق می کند) بوته خار، خزه آب، قارچ و هر درخت و بوته ای که میوه پاک ندارد.
«کلمه خبیثه» : این کلمه در برابر کلمه طیبه است و به طور خلاصه می توان گفت منظور: شرک به خداوند متعال است که منشأ و اساس تمام پلیدی هاست.
خلاصه کلام: هر چیزِ پاک، مصداقی از طیبه و هر چیز ناپاک، مصداقی از خبیثه است (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 60 سوره اسراء و آیه 109 سوره کهف مراجعه شود).
در تفسیر جامع، ج 3، ص 521، از قمی، از امام باقر (ع):
مراد از «شجره طیبه» ، رسول اکرم (ص) است که نسب ایشان در بنی هاشم ثابت است. و منظور از «فرع شجره» علی (ع) است و فاطمه (س) شاخه و ائمه (ع) میوه آن شجره اند و
ص :79
شیعیان، برگهای درخت هستند. هر گاه یکی از شیعیان بمیرد، برگی از درخت مزبور می افتد و چون مؤمنی متولد شود، برگی بروید. و معنای «تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا» (آن است که)؛ شیعیان همواره در مسائل حرام و حلال حج و عمره و مسائل دیگر، از ائمه (ع) استفتاء نموده و جواب می گیرند و از میوه های علم و دانش آنها همیشه بهره مند می شوند.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 98، از عیاشی، از امام صادق (ع):
در هنگام مرگِ یکی از شیعیان ما، شیطان از طرف چپ و راست او می آید تا او را از ولایت ما باز دارد ولی حریف نمی شود و همین موقف است که خدای تعالی درباره اش می فرماید: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیات الدنیا و فی الاخره» .
از همان منبع، از صادقین (ع): در قبر، دو ملک یکی از راست و یکی از چپ می آیند و شیطان هم با چشمانی از مس، پیش رویش می آید. فرشتگان گویند: این مردی که در بین شما پیدا شد چه می گفت؟ و منظورشان رسول خدا (ص) است، شخصِ مدفون دچار وحشت سختی می شود، اگر مؤمن باشد می گوید: او محمد (ص) فرستاده خدا بود و به او گویند: بخواب که در آن هیچ پریشانی نبینی و قبر او را به مقدار 9 متر گشاد می کنند و جایش را در بهشت می بیند و این است منظور از آیه: «یثبت الله الذین … » و اگر کافر باشد، می گوید: نمی دانم. آن وقت، او را با شیطان می گذارند و می روند.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 522، از طبرسی، از امام باقر (ع):
منظور از «شجره خبیثه» ، بنی امیه و تابعان آنهاست.
أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ ﴿28﴾ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ ﴿29﴾ آیا ندیدی کسانی که نعمت خداوند را به کفر مبدل ساختند چگونه خود و قومشان را به دیار نیستی درآوردند (28) به جهنم افتادند که بدترین جایگاه است (29)
در تفسیر جامع، ج 3، ص 525، از امام صادق (ع): این آیه شریفه درباره بنی امیه و بنی مغیره نازل شده است. بنی مغیره را خداوند در جنگ بدر نابود کرد و نسل آنها قطع شد. ولی بنی امیه را
ص :80
خداوند تا روز قیامت مهلت داده است. سپس فرمود: به خدا قسم نعمت هایی که خداوند به مردم عطا فرموده، ما هستیم که به واسطه ما رستگار خواهند شد کسانی که باید رستگار شوند.
در کافی، ج 4، ص 19، چ1، از امام صادق (ع):
کسی که مردم از زبانش بترسند در آتش است.
از همان منبع، از رسول خدا (ص):
بدترین مردم کسی است که مردم از ترسش به او احترام بگذارند.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصیرَکُمْ إِلَی النَّارِ (30)
آنها برای خدا همتایانی قرار داده اند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند؛ بگو: «(چند روزی از زندگی دنیا و لذات آن) بهره گیرید؛ اما عاقبت کار شما به سوی آتش (دوزخ) است!» (30)
قُل لِعبادِیَ الذیِنَ آمَنُوا یُقیمُوالصلاةَ ویُنفِقوا مما رَزَقناهُمْ سراً وعلانِیَةً مِن قَبلِ اَن یَاتِیَ یَومٌ لابَیعٌ فِیهِ ولاخِلالٌ ﴿31﴾ به بندگان من که ایمان آورده اند بگو: نماز به پا دارند و از آن چه به آنها روزی داده ایم آشکارا و پنهانی انفاق کنند، پیش از آن که روزی برسد که در آن روز نه معامله ای باشد و نه دوستی (31)
نکات تفسیری المیزان، ج 23، ص 88 و89:
1 - از آن جایی که این سوره مکی است و در مکه هنوز آیه ای درباره زکات نازل نشده بود لذا، انفاقی که در آیه شریفه آمده انفاق معینی (زکات) نیست، بلکه مطلق انفاق در راه خداست.
2 - آیه شریفه، اشاره به نماز و انفاق دارد چون نماز پلی است بین بنده و پروردگار و انفاق نیز پلی بین بنده با بندگان است و تمام ارکان را در بر می گیرد و به عبارتی نماز منشأ تمام عباداتی است که بین خدا و بنده است و انفاق نیز منشأ تمام عباداتی است که بین بندگان است.
3 - مقصود از انفاق سرّی و علنی این است که انفاق بر مقتضای ادب دینی انجام گیرد، هر جا موقعیت طوری باشد که علنی بودن انفاق باعث ترویج این عمل و خیر باشد آن را علنی و اگر طوری باشد که عابروی شخص را حفظ کند و علنی بودن آن باعث ریا و مفسده باشد باید به صورت مخفی و سری، این انفاق انجام گیرد.
ص :81
4 - در آیه شریفه می فرماید: «لاخلال» یعنی در روز قیامت دوستی و خلت نیست. اما در آیه ای دیگر دوستی را اثبات می کند: «الْأَخِلَّاءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» = «دوستان امروز بعضی با بعضی دشمنند مگر پرهیزکاران» (زخرف 67) این دو آیه شریفه با هم منافاتی ندارند و حاصل مقصود از آن دو این می شود که خلت و دوستی که جهت تقوی و رنگ آن را نداشته باشد در قیامت منتفی است و اما خلت و دوستی که رنگ تقوی داشته باشد و به خاطر خدا باشد، در قیامت ثابت و نافع است. و نسبت این دو آیه به اصطلاح منطقی ها نسبت عموم و خصوص مطلق است، پس انکار دوستی بطور مطلق و سپس اثبات بعضی از اقسام آن در این آیه، نظیر انکار شفاعت به طور مطلق در آیه: «و لا خلة و لا شفاعة» (بقره256) و پس اثبات بعضی از اقسام آن که شفاعت به اذن خدا باشد در آیه: «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یعْلَمُونَ» (زخرف86) است.
☼ مؤلف:
نه تنها دوستی ها بلکه خویشاوندی ها و نسب ها نیز در قیامت صرفاً متأثر از تقواست. افراد در قیامتْ هم دوستان و هم اقوام خود را می شناسند اما دوست داشتن و محبت ورزیدنشان بر پایه تقواست. چرا که هستند بهشتیانی که اقوام و دوستانی جهنمی دارند که اگر محبت دنیوی در بینشان باشد باید از عذابشان، متألم شوند و این تألم در بهشت وجود ندارد.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 526 و527، از کافی، از امام صادق (ع):
خداوند برای فقرا و بینوایان در اموال اغنیا حقی واجب فرموده است و نیز بر اغنیا حقی است که باید به مستمندان به مقدار وسع و توانایی آنها برسانند. و این حقوق جزء زکات نیست، باید در هفته یا ماه چیزی برای دستگیری و کمک به فقرا معین کند.
اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ (32)
وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ (33)
وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ (34)
وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35)
رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ (36)
رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا
ص :82
لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (37)
رَبَّنا إِنَّکَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (38)
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ (39)
رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40)
رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ (41)
وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصارُ (42)
مُهْطِعینَ مُقْنِعی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (43)
وَ أَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلی أَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ (44)
وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ (45)
وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ (46)
خداوند همان کسی است که آسمانها و زمین را آفرید؛ و از آسمان، آبی نازل کرد؛ و با آن، میوه ها(ی مختلف) را برای روزی شما (از زمین) بیرون آورد؛ و کشتی ها را مسخر شما گردانید، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند؛ و نهرها را (نیز) مسخر شما نمود (32) و خورشید و ماه را -که با برنامه منظمی درکارند- به تسخیر شما درآورد؛ و شب و روز را (نیز) مسخر شما ساخت (33) و از هر چیزی که از او خواستید، به شما داد؛ و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است! (34) (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [= مکه] را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار! (35) پروردگارا! آنها [= بتها] بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! (36) پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند! (37) پروردگارا! تو می دانی آنچه را ما پنهان و یا آشکار می کنیم؛ و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست! (38) حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ مسلماً پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست (39) پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا بپذیر! (40) پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می شود، بیامرز! (41) گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام می دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آنها را برای روزی تأخیر انداخته است که چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت بازمی ایستد (42) گردنها را کشیده، سرها را به آسمان بلندکرده، حتی پلک چشمهایشان از حرکت بازمی ماند؛ زیرا به هر طرف نگاه کنند، آثار عذاب آشکار است!) و (در این حال) دلهایشان (فرومی ریزد؛ و از اندیشه و امید، ) خالی می گردد! (43) و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغشان می آید، بترسان! آن روز که ظالمان می گویند: «پروردگارا! مدت کوتاهی ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم!» (اما پاسخ می شنوند که: ) مگر قبلا سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟! (44) (آری شما بودید که) در منازل (و کاخهای) کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید؛ و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم؛ و برای شما، مثلها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)! (45) آنها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند؛ و همه مکرها (و توطئه هایشان) نزد خدا آشکار است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوه ها را از جا برکند! (46)
ص :83
پس گمان مبر که خدا وعده ای را که به پیامبرانش داده، تخلف کند! چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است (47)
☼ نکته:
آیات شریفه 35 تا 41 مشتمل بر یک سری دعاهای حضرت ابراهیم (ع) است که یکی از آنها طلب توفیق بر اجتناب از بت پرستی و یکی نعمت امنیت مکه و یکی تمایل دلها به سوی اهل مکه و یکی برخورداری آنان از میوه ها و غیر آن است.
دو نکته ی تفسیری از المیزان، ج 23، ص 102 تا 119:
نکته 1: در آیه 35 آمده: «اجعل هذا البلد امناٌ» = «این شهر را ایمن کن» ، خدایتعالی نظیر این دعا را نیز در سوره بقره، آیه 126 آورده است: «اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا» = «این را شهر امنی قرار داده» . اختلافی که در بین این دو آیه وجود دارد دو احتمال را به ذهن می رساند:
الف- حضرت ابراهیم (ع) در دو نوبت دعا کرده است، یکی موقعی که مکه به صورت شهر در آمده و یکبار هم موقعی که هنوز شهر نشده بود، چون حضرت ابراهیم (ع) مکرر به مکه و به سرکشی هاجر و اسماعیل (ع) می رفت. و دلیل این گفته هم این است که در آیه بقره برای اهل مکه دعا کرده و برخورداری از ثمرات را خواسته است ولی در آیات مورد بحث (ابراهیم) برخورداری ثمرات، به اضافه چند چیز دیگر را تنها برای ذریه خود خواسته است.
ب- ممکن است هر دو دسته آیات یک حکایت بوده و حضرت ابراهیم (ع) یکبار دعا کرده باشد ولی در یکی (آیه بقره)، کلامی کوتاه تر و در دیگری کلامی کامل تر بیان شده باشد و بنابر این مقصود از امنیتی که حضرت ابراهیم (ع) درخواست کرده امنیت تشریعی است نه تکوینی بدین صورت که «قانونی امنیت این شهر را تضمین کند» نه اینکه هر که خواست امنیت آن را بر هم زند مثلاً دستش بخشکد یا بمیرد.
نکته 2: در آیه 35 آمده: «پروردگارا! من و فرزندانم را از پرستیدن بت، دور بدار» و در آیه 36 آمده: «کسانی که پیرو من هستند از من هستند» . و خداوند در سوره آل عمران آیه 68 می فرماید: «سزاوارتر به ابراهیم همان کسانی هستند که او را پیروی کردند» . و در سوره هود آیه 46 می فرماید: «او (پسر نوح) از دودمان تو نیست، او عمل غیر صالح است» .
ص :84
با توجه به آیات شریفه این مطلب روشن می شود که: حضرت ابراهیم (ع)، تمام کسانی که او را پیروی کنند، پسر خوانده خود کند و همه آنهایی را که نافرمانی اش کنند بیگانه معرفی نماید، هر چند که از صلب خودش باشند.
با این توضیح، اشکالی که بعضی از مفسرین به دو آیه شریفه کرده اند رفع می گردد. آن اشکال این است: «از آنجایی که تمام فرزندان ابراهیم (ع) یکتاپرست نخواهند بود، بنابراین درخواست ابراهیم بر دعای نامستجاب از آن مقام، درخواستی نابجا بوده است».
یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ لِلّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ﴿48﴾
روزی که زمین به غیر این زمین و آسمانها [به غیر این آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند (48)
☼ مؤلف:
آیه شریفه به صراحت می فرماید که زمین و آسمان در قیامت، این زمین و آسمان نیست، همچنین به استناد دو آیه شریفه (اسرا 99) و (واقعه 61)، جسمِ اخروی هم با این جسم دنیوی متفاوت است، پس دیگر معنا ندارد که این جسمِ دنیوی مجدد از قبرِ زمینی برخیزد. (والله اعلم) (برای توضیحِ بیشتر به آیاتِ (اسرا 99) و (واقعه 61) و سوره قیامت مراجعه شود).
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 137، از عیاشی، از امام حسین (ع):
زمین مبدل می شود به زمینی که روی آن معصیت نشده باشد و در روی زمین، کوه و درخت و هیچ روییدنی و نباتی وجود ندارد، مانند نخستین روز آفرینش آن.
در المیزان، ج 23، ص 138، از کافی، از صادقین (ع): زمین مبدل می شود به نان سفید و پاکیزه ای در موقف. و مؤمنین از آن می خورند، تا اینکه خداوند متعال از حساب خلایق فارغ شود.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 139، از معانی الاخبار، از امام باقر (ع):
خداوند متعال از روزی که زمین را خلق کرده تا کنون هفت عالم آفریده که هیچ یک از آنها از نوع بنی آدم نبودند، همه آنها را از خود زمین خلق کرده و در زمین منزل داد و هر یک را بعد از انقراض عالم قبلی خلق کرد. و بعد از آن هفت عالم، آدم و ذریه او را خلق کرد، به خدا سوگند
ص :85
از آن روز که خداوند بهشت را خلق کرده از ارواح مؤمنین خالی نبوده و از آن روز که آتش دوزخ را آفریده از ارواح گنهکاران خالی نبوده است، آری وقتی قیامت شد خداوند خلقی را که نه
مؤنثند و نه مذکر می آفریند و برای آنها زمین و آسمانی می آفریند.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 36، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):
سرزمین قیامت پوشیده از آتش است، مگر سایه ای که مؤمن در آن قرار دارد و صدقه ای که در دنیا عطا کرده است بر او سایه می افکند.
در امالی شیخ صدوق، ص 57، م9، از حضرت علی (ع):
سرورِ مردمِ دنیا، سخاوتمندانند. و سرورِ مردمِ قیامت، دارندگانِ تقوا هستند.
در سفینه البحار، ج 1، ص 409، چ1، از امام صادق (ع): به خدا سوگند همه شیعیان ما در بهشت هستند اما از آن چه در برزخ بر شما می گذرد بیمناکم.
وَ تَرَی الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی الْأَصْفادِ (49)
سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ (50)
لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ (51)
هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (52)
و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر می بینی! (که دستها و گردنهایشان را به هم بسته است!) (49) لباسهایشان از قطران [= ماده چسبنده بد بوی قابل اشتعال] است؛ و صورتهایشان را آتش می پوشاند (50) تا خداوند هر کس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد! به یقین، خداوند سریع الحساب است! (51) این (قرآن) پیام (و ابلاغی) برای (عموم) مردم است؛ تا همه به وسیله آن انذار شوند و بدانند او خدا یکتاست؛ و تا صاحبان مغز (و اندیشه) پند گیرند! (52)
خلاصه آیات سوره ابراهیم:
2: آسمان و زمین از آن خداست 4: رسولی نفرستادیم مگر به زبان قوم خود 5: ایام الله 6: نجات قوم موسی از ظلم فرعون 7: شکرِ نعمت، نعمتت افزون کند 8: اگر همه کافر شوید، خداوند بی نیاز است 9: قوم، دست خود را جلوی دهان پیامبران گرفتند 10: تأخیر عذاب تا روز اجل محتوم 11: ما بشریم و جز به اذن خدا نمی توانیم معجزه ای آوریم 12: نتوکل علی الله 15: نا امیدی معاند 16: آتش دوزخ 17: مرگ از هر طرفی روی آورد ولی نمی میرد.
18: اعمال کافر مانند خاکستری در معرض باد است 19: آفرینش به حق آسمان و زمین 20: این کار سهل است 21: خروج از قبرها و ضعفا به متکبرین گویند: ما در دنیا پیرو شما بودم …
22: سخن شیطان در قیامت 23: بهشت 24: شجره طیبه 25: میوه خوردنی _ مثل واضح 26: شجره خبیثه 27: عقیده ثابت 28: دیار نیستی 29: دوزخ 30: شریک _ لهو و لعب 31: نماز و صدقه 32 و 33 و 34: آفرینش 41 – 35: دعای حضرت ابراهیم (ع) 42: ملاء 43: در آن روز ستمکاران، سرها به بالا و چشمها بی حرکت و نگرانند 44: بیم و انذار عذاب 45: شما در منازل ستمگران بودید 46: مکرشان در برابر خدا بی اثر بود هرچند نیرنگشان کوهها را از جای بر می کند.
47: هرگز مپندار، خداوند وعده رسولانش را تخلف کند.
48: تغییر آسمان و زمین 49: اصفاد 50: سرابیل 51: سریع الحساب 52: هذا بلاغ … اولوالالباب.
ص :86
15 - سوره حجر (سرزمین).
مکی است و 99 آیه دارد.
☼ نکته:
حجر، قوم ثمود یعنی قومِ صالح (ع) و نام شهری (بین مدینه و شام) بود که مردمانش پیامبران را تکذیب کردند و در اثر عذاب آسمانی از بین رفتند. (1).
خلاصه مطالب: آغاز آفرینش بشر _ اسرار وجود آنها _ قصص و ارشاد و انذار خلایق _ صنع و حکمت پروردگار و تسلیت خاطر پیامبر اکرم (ص).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ (1)
الر، این آیات کتاب و قرآن مبین است (1)
رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ ﴿2﴾
چه بسا کافران دوست (آرزو) دارند که ای کاش مسلمان بودند (2)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 40، از عیاشی، از امام صادق (ع) و از قمی، از امام باقر (ع):
روز قیامت از جانب خداوند امر می رسد هیچ کس جز مسلمان به بهشت نخواهد رفت، در آن روز کفار آرزو می کنند و دوست دارند که ای کاش مسلمان بودند.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 151، از حضرت رسول (ص):
مردمی از امت من به جرم گناهانشان عذاب می شوند و مشرکین در آنجا آنها را سرزنش می کنند و می گویند چرا ایمان و تصدیق شما سودی برایتان نداشت در نتیجه هیچ موحدی نمی ماند مگر آنکه خداوند از آتش بیرونش می آورد. (مدت ماندنشان در جهنم بسته به گناهشان یکماه، یکسال و طولانی ترین مکث آنها به قدر عمر دنیاست).
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 153، از مجمع، از حضرت علی (ع):
ترسناک ترین چیزی که بر شما می ترسم، پیروی هوای نفس و درازی آرزوست، چه پیروی هوای نفس شما را از حق جلوگیری می کند و درازی آرزو آخرت را از یادتان می برد.
ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (3)
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ (4)
ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (5)
وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (6)
لَوْ ما تَأْتینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ
ص :87
کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (7)
ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرینَ (8)
بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولی بزودی خواهند فهمید! (3) ما اهل هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر اینکه اجل معین (و زمان تغییر ناپذیری) داشتند! (4) هیچ گروهی از اجل خود پیشی نمی گیرد؛ و از آن عقب نخواهد افتاد! (5) و گفتند: ای کسی که «ذکر» بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانه ای! (6) اگر راست می گویی، چرا فرشتگان را نزد ما نمی آوری؟ (7) (اما اینها باید بدانند) ما فرشتگان را، جز به حق، نازل نمی کنیم و هرگاه نازل شوند، دیگر به اینها مهلت داده نمی شود (در صورت انکار، به عذاب الهی نابود می گردند) (8)
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿9﴾
ما این ذکر را نازل کرده ایم و ما آن را حفظ خواهیم کرد (9)
قرآن کریم به هیچ عنوان و به دلایل ذیل دستخوش تحریف نشده است:
1_ دلایل قرآنی: قرآن کریم با اوصاف و خواصی که نوع آیاتش واجد است از جمله فصاحت و بلاغت، نظم بدیع و غیره با گفتار هیچ یک از فصحا و بلغای عرب قابل قیاس نمی باشد و تحدی که در آیات الهی آمده: «بقره23» ، «یونس38» ، «طور34» ، «اسری88» ، «هود13» ، در حال حاضر هم پا بر جا بوده و در زمان حاضر با توجه به پیشرفتهای بشر، هنوز هم هیچ کس نمی تواند با قرآن تحدی کند چرا که این نظم و اسلوب و این امتیازات در تمامی آیات قرآنی مشهود است و همه را می بینیم که در تکان دادن جسم و جان آدمی مثل همند. و نیز می بینیم که در آیه شریفه: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا» (نساء82)، اگر از ناحیه غیر خدا بود بطور مسلم در آن اختلاف بسیاری می یافتند که این خصوصیت در قرآن عصر ما نیز هست و هیچ ابهام و خللی در آیه ای دیده نمی شود خلاصه با تدبر در آیات الهی متوجه خواهیم شد که تمامی اوصاف، به بهترین طرز ممکن بطوری که دستخوش تحریف نشود در قرآن موجود در عصر ما وجود دارد.
2_ اخبار و روایات: روایاتی به طریق مستند از شیعه و سنی وارد شده که عدم تحریف قرآن را در آینده ثابت می کند از جمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد: الف _ از رسول خدا (ص): در هنگام بروز فتنه ها و برای حل مشکلات به قرآن مراجعه کنید. ب _ حدیث شریف ثقلین از حضرت رسول (ص): «اِنی تارِکُم فیکُم ثقلین کتابَ الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و
ص :88
لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» (دُرمنثور، سیوطی، ج 2، ص 60). ج _ روایاتِ فراوان از ائمه (ع)، که آیاتِ الهی را در هر باب، موافق و عین آن چه در قرآنِ عصرِ ماست قرائت کرده اند. و نیز روایتِ «عرض» از معصوم (ع)، که هر گاه روایتی بر شما عرضه شد و مخالفِ قرآن بود آن را نپذیرید.
3 _ اگر قرآنهای سراسر جهان را با هم مقایسه کنیم می بینیم که عین هم می باشند ولی اگر کتاب تورات و انجیل را در کشورهای مختلف با هم مقایسه کنیم، می بینیم با هم تفاوت دارند و این یکسان بودن قرآن در تمام کشورها خود دلیل بر عدم تحریف آن می باشد.
4 _ مسلمانان واقعی از همان بدو نزول قرآن کریم چنان شور و شوقی جهت فراگیری و حفظ احکام الهی نشان داده اند که تا کنون هنوز هم این شور و شوق در آنها وجود دارد.
☼ نکته:
دو آیه ی شریفه، به عدم تحریف قرآن اشاره دارند: (حجر9) و (فصلت 42)، که می فرماید: «لَا یَأتِیهِ الباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِن خَلْفِهِ» = «هرگز از پس و پیش عالم و حوادث آینده عالم این کتاب باطل نمی شود» (فصلت42). (برای توضیح بیشتر به فصل دوم مراجعه شود).
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی شِیَعِ الْأَوَّلینَ (10)
وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (11)
کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ (12)
لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ (13)
وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ (14)
لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (15)
ما پیش از تو (نیز) پیامبرانی در میان امتهای نخستین فرستادیم (10) هیچ پیامبری به سراغ آنها نمی آمد مگر اینکه او را مسخره می کردند (11) ما این چنین قرآن را به درون دلهای مجرمان راه می دهیم! (12) آنها به آن ایمان نمی آورند؛ روش اقوام پیشین نیز چنین بود! (13) و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم و آنها پیوسته در آن بالا روند (14) باز می گویند: «ما را چشم بندی کرده اند؛ بلکه ما سحر شده ایم!» (15)
وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ﴿16﴾ وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ ﴿17﴾ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ ﴿18﴾ و به یقین ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم (16) و آن را از هر شیطان رانده شده ای حفظ کردیم (17) جز آن کس که دزدیده گوش دهد که شهابی روشن او را دنبال می کند (18)
☼ نکته:
خداوند حکیم در جای دیگر می فرماید: «و زینا السماء الدنیا بمصابیح» = «زینت دادیم آسمان دنیا را به چراغها» (1).
ص :89
و نیز می فرماید: «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَی الْمَلَإِ الْأَعْلَی وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ» = «ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم و [آن را] از هر شیطان سرکشی نگاه داشتیم [به طوری که] نمی توانند به انبوه [فرشتگان] عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوی پرتاب می شوند با شدت به دور رانده می شوند و برایشان عذابی دائم است مگر کسی که [از سخن بالاییان] یکباره استراق سمع کند که شهابی شکافنده از پی او می تازد» (1).
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 217، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع):
ابلیس همیشه آسمانهای هفت گانه را در می نوردید تا آنکه عیسی (ع) متولد شد و او از سه آسمان ممنوع گردید و باز چهار آسمان را بالا می رفت، تا رسول خدا (ص) متولد گردید و در نتیجه از رفتن به همه آسمان ها محروم شد و از آن به بعد شیطان ها با نجوم رانده می شوند.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 217، از قمی، از معصوم (ع):
منظور از «و لقد جعلنا فی السماء بروجا» ، منازل آفتاب و ماه است.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ (19)
وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقینَ (20)
وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (21)
وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ (22)
وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (23)
و زمین را گستردیم؛ و در آن کوه های ثابتی افکندیم؛ و از هر گیاه موزون، در آن رویاندیم (19) و برای شما انواع وسایل زندگی در آن قرار دادیم؛ همچنین برای کسانی که شما نمی توانید به آنها روزی دهید! (20) و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست؛ ولی ما جز به اندازه معین آن را نازل نمی کنیم! (21) ما بادها را برای بارور ساختن (ابرها و گیاهان) فرستادیم؛ و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم؛ در حالی که شما توانایی حفظ و نگهداری آن را نداشتید! (22) ماییم که زنده می کنیم و می میرانیم؛ و ماییم وارث (همه جهان)! (23)
وَ لَقَدْ عَلِمْنا المُستَقْدِمینَ مِنکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا المُستَأخِرِینَ (24)
و در حقیقت می دانیم کدام تان زود تر به وجود می آیید و کدام دیرتر (24)
☼ نکته:
در معنای «مستقدمین» و «مستأخرین» اقوالی بدین شرح است:
1 - مستقدمین، مردگان و مستأخرین، زندگان هستند.
2 - مستقدمین، آنهایی هستند که آفریده شدند و مستأخرین هنوز به دنیا نیامده و در پشت پدران هستند.
3 - مستقدمین، امت های
ص :90
گذشته و مستأخرین امت محمد (ص) است.
4 - مستقدمین، متقدمانند در طاعت و عمل نیکو و مستأخرین تخلف کنندگان از اوامر خدا هستند.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 219، از امام صادق (ع):
مستقدمین، اصحاب حسنات و مستأخرین، صاحبان سیئاتند.
☼ مؤلف:
در بعضی از تفاسیر من جمله تفسیر جامع، ج 3، ص 553، از فخر رازی آورده اند: «در نماز جماعتِ پیامبر (ص)، عده ای از مردان در صف آخر می ایستادند تا زنان را نگاه کنند و عده ای از زنان هم در صف اول قرار می گرفتند تا دزدیده به مردان نگاه کنند و … »
در پاسخ به این روایتِ جعلی باید گفت: آیا به نظر شما «العیاذ بالله» پیامبر اکرم (ص) که خود امام جماعت این افراد بود آنقدر نسبت به مأمومین و صفوف و رعایت اصول اولیه اسلام بی اعتنا بوده که متوجه نمی شد صفوف مردان و زنان مختلط است؟ حاشا از این صحبت های بیهوده و این روایات اسرائیلی که هدفی جز لطمه به اسلام و مقام عصمت حضرت رسول (ص) ندارند و جای بسی تأسف است که بعضی از علمای شیعه در تفسیر خود به این گونه از روایات جعلی استناد کرده، نسبت به عواقب آن بی توجه بوده و باعث سوءِ ظنِ مردم و سوءِ استفاده ی دشمنان اسلام از جمله سلمان رشدی و غیره می شوند! البته این گروه از مفسرینِ شیعه، این دسته از روایات را صرفاً از طریقِ نقلِ قولِ عامه آورده و غرضی ندارند، اما بهتر است نقدی بر آنها داشته باشند.
آیات شریفه 26 تا 48 مربوط به داستان خلقت انسان و سجده فرشتگان و امتناع کردن ابلیس از سجده و مهلت دادن به شیطان و جهنم و بهشت می باشد:
وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ (25)
پروردگار تو، قطعاً آنها را (در قیامت) جمع و محشور می کند؛ چرا که او حکیم و داناست! (25)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿26﴾
و در حقیقت انسان را از گلی خشکیده از لایه ای سیاه و بدبو آفریدیم (26)
«صلصال» : یعنی صدایی که از هر چیز خشک به گوش می رسد و نیز گِلِ خشک است.
☼ نکته:
خدای تعالی در جای دیگر می فرماید: «وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن
ص :91
سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ» = «و آغاز کرد خلقت انسان را از گل آنگاه نسل او را در خلاصه ای از آبی پشیز قرار داد» (الم سجده 8). و می فرماید: «و خلقته من طین» = «او (آدم) را از گل آفرید» (اعراف12) و (ص76). و می فرماید: «خلقه من تراب» = «آدم را از خاک خلق کرد» (آل عمران59). و می فرماید: «من صلصال کالفخار» = «از کلوخی چون سفال» (رحمن14). و می فرماید: «حماء» = «گل سیاه و متعفن» (حجر26و28و33). در این آیات خلقت انسان در تعابیری در ظاهر متفاوت آمده است شامل: آب، گلِ خشک، گلِ سیاه و متعفن، خاک و کلوخ.
در جمع آیات فوق باید گفت: «ابتدا خاکِ زمین با آب مخلوط شد و مدت زمانی سپری شد که به صورت گل درآمد و بعد از طی زمانی این گل، ماند و متعفن شد و بعد خشک شد تا به صورت کلوخ درآمد و آن گاه جسم آدم و حوّا از آن کلوخ شکل گرفت. و این تعابیر مثل آن است که بگوییم: نان از خمیر یا از آرد یا از گندم درست می شود» (والله اعلم).
در کافی، ج 3، ص 3، چ1، از امام صادق (ع):
همانا خدای عزوجل مؤمن را از طینت بهشتی آفرید و کافر را از طینت دوزخی خلق فرمود. و طینتها سه گونه اند:
1 - طینت پیامبران و مؤمن هم از این طینت است، که مؤمن از ایمانش دگرگون نمی شود.
2 - طینت ناصبی که از گل سیاه متعفن است و ناصبی از دشمنی اش برنگردد.
3 - طینت مستضعف که از خاک است و امر مستضعف به خواست خداست.
وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ ﴿27﴾
و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بی دود خلق کردیم (27)
«سموم» : باد داغی که اثر سمی دارد.
«جان» : همان جن می باشد. خلقت جان تنها در دو آیه آمده است، یکی همین آیه و دیگری در سوره رحمن آیه 15: «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ» = «انسان را از گل خشکیده ای سفال مانند، آفرید و جن را از تشعشعی از آتش خلق کرد».
☼ نکته:
کلمه «جان» هفت بار در قرآن کریم آمده است که در دو مورد آن به معنای اژدهای
ص :92
حضرت موسی (ع) می باشد، یکی در سوره نمل آیه 10 و دیگری سوره قصص آیه 31 و در پنج مورد دیگر به معنای جن آمده است که در دو آیه، به خلقت او اشاره شده است که یکی در سوره رحمن و دیگری سوره حجر آیه 27 می باشد و سه بار دیگر هم در آیات: «فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ» (رحمن39) و «لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ» (رحمن56 و74)، آمده است.
«جن» : یعنی پوشاندن که در همه مشتقات کلمه جریان دارد. مثلاً: جنه و مجنه یعنی سپر، جنان یعنی قلب. و جنین و غیره. کلمه جن حدود 21 بار در قرآن کریم آمده است.
☼ نکته:
در معنای کلمه جان چند اختلاف وجود دارد:
1 - پدر جن است، همان طور که آدم پدر بشر است.
2 - همان ابلیس است.
3 - نسل جنی ابلیس و یا نوعِ مخصوصی از جن است.
4 - در تفسیر المیزان (ج23، ص 223) آمده است که جان همان جن می باشد (والله اعلم).
توجه: توضیحِ مفصل در خصوص «جن» ان شاء الله در «سوره جن» خواهد آمد.
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّنْ صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿28﴾
و [یاد کن] هنگامی را که پروردگار تو به فرشتگان گفت من بشری را از گلی خشک از گلی سیاه و بدبو خواهم آفرید (28)
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 23، ص 225: در مفردات گفته: کلمه «بشره» به معنای ظاهر پوست و کلمه «ادمه» به معنای باطن آن است، اگر انسان به بشر تعبیر شده به خاطر هویدا بودن پوست بدن او است، چون سایر حیوانات پوست بدنهایشان یا به پشم یا به مو و یا به کرک پوشیده است. کلمه بشر، مذکر و مؤنث و نیز جمع و مفرد بودنش یکسان است تنها تثنیه دارد «بشرین» . همانطور که می فرماید: «أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَینِ مِثْلِنَا» = «آیا به دو انسانِ شبیه خودمان ایمان آوریم» (1).
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ ﴿29﴾ پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم پیش او به سجده درافتید (29)
☼ نکته:
«تسویه» یعنی چیزی را مستقیم و معتدل کردن است طوری که قائم بر امر خود باشد.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 559، از امام صادق (ع):
ص :93
روح (آدم) روحی است که در عیسی (ع) دمیده شده و هر دو از یک جنسند و هر دو مخلوق خدا هستند. و فرمود: روح از قدرتهای ملکوت پروردگار است.
از همان منبع، از امام صادق (ع):
روحْ مانند باد متحرک است و آن را روح نامیده اند چون از ریح یعنی باد مشتق گشته است و اینکه خداوند آن را به خود نسبت داده و فرموده: «من روحی» از آن جهت است که برگزیده خدا است همان طوری که می فرماید: «بیتی» یعنی کعبه را میان تمام اماکن برگزیده است و آنها مخلوق خدا و حادث می باشند. روح از عالم غیب و ملکوت است نه از عالم حس و شهادت و بدن به منزله قشر و قالب اوست. روح سبک و سنگینی ندارد و وزن برای آن نیست.
توجه: توضیح مفصل در خصوص روح در ذیل آیات (نحل2) و (مجادله22) آمده است.
فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)
إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ (31)
قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ (32)
همه فرشتگان، سجده کردند (30) جز ابلیس، که ابا کرد از اینکه با سجده کنندگان باشد (31) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟!» (32)
قَالَ لَمْ أَکُنْ لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ﴿33﴾ (شیطان) گفت من هرگز سجده نمی کنم بشری را که او را از گلِ خشک و کهنه و بدبو آفریده ای (33)
توجه: خدایتعالی در جای دیگر می فرماید: «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ» = «گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل آفریده ای» (1).
در امالی صدوق، ص 669، م65، از رسول خدا (ص): هر کس به قیاس عمل کند و به مردم فتوی دهد، در حالی که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نشناسد، خود و دیگران را هلاک می کند.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 561، از امام صادق (ع):
عمل به قیاس نکن. اول کسی که قیاس کرد شیطان بود که گفت: «پروردگارا! مرا از آتش و آدم را از خاک خلق کردی» ، آتش را به خاک قیاس کرد و اگر نورانیت آدم را با روشنایی آتش قیاس می کرد، برتری و مزیت و صفای نور آدم را بر نور آتش می شناخت.
از همان منبع، از امام صادق (ع):
ص :94
شیطان دروغ گفت که از آتش آفریده شده است، زیرا خداوند او را از آتش درخت خلق فرمود: «الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً» = «خداست که از درخت سبز برای شما مردم آتش قرار داده تا هر وقت بخواهید برافروزید» (یس80). و درخت از خاک روییده می شود، پس اصل شیطان نیز از خاک است (و خاک از آتش برتر است و این قیاسِ شیطان اشتباه بود).
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ (34)
وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی یَوْمِ الدِّینِ (35)
قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (36)
قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ (37)
فرمود: «از صف آنها [= فرشتگان] بیرون رو، که رانده شده ای (از درگاه ما!) (34) و لعنت (و دوری از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!» (35) گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار!)» (36) فرمود: تو از مهلت یافتگانی! (37)
إِلَی یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿38﴾ تا روز [و] وقت معلوم (38)
☼ نکته:
خداوند سبحان «مهلت و زمان مرگِ شیطان» را با عبارتِ «وقت معلوم» و در دو جای قرآن کریم آورده است:
1 - همین آیه شریفه.
2 - آیه (ص 81).
☼ نکته:
در معنای «وقت معلوم» به استناد روایات ذیل چند نظر می توان داد از جمله:
1 - روز قیامت، 2 - روز نفخ و صور اول، 3 - روزِ ظهور اما عصر (عج).
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 256، از عیاشی، از امام صادق (ع): روز وقت معلوم، روزی است که قائمِ ما ظهور کند و در آن روز موی ناصیه ابلیس را گرفته و گردنش را (در مسجد کوفه) می زند.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 57، از علل الشرایع، ص 402، ح2، از امام صادق (ع): وقت معلوم روزی است که در صور دمیده می شود، پس ابلیس بین نفخه اول و دوم هلاک می شود.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 257، آورده است:
در روایات وارده از طرق اهل بیت (ع) غالب آیاتِ مربوط به قیامت گاهی به روز ظهورِ مهدی (ع) و گاهی به روز رجعت و گاهی به روز قیامت تفسیر شده و این بدان جهت است که هر سه روز در این که روزِ بُرُوزِ حقایقند، مشترکند، هر چند که بُرُوزِ حقایق در آنها مختلف و دارای شدت و ضعف است، بنابراین حکم قیامت هم بر آن دو روزِ دیگر جاری است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 57، از عیاشی، ج 2، ص 242، ح14، از امام صادق (ع):
ص :95
آیا گمان می کنید که (یوم معلوم)، روزِ قیامت است؟ (خیر روز قیامت نیست)، بلکه خداوند
ابلیس را تا روزی که قائم ما ظهور نماید، مهلت داده است …
☼ مؤلف:
به 3 دلیل «وقت معلوم» نمی تواند روز قیامتِ کبرا باشد:
1 - «روز حشر، روزِ زنده شدن همگان است نه روزِ مردنِ کسی از جمله شیطان».
2 - رسم همیشگی قرآن کریم بر این است که هر گاه روز قیامت را وصف می فرماید از آن به «یوم» نام می برد، نه «وقت» .
3 - روایات.
پس به طور یقین «وقت معلوم» قبل از محشر است، از طرفی ممکن است در روایت فوق (دوم) مراد از «صورِ اول» همان ندای آسمانی برای ظهور باشد، بنابراین احتمال این که «یوم معلوم» ، روزِ ظهور و یا روزِ رجعت امام زمان (عج) باشد، تقویت می شود. حال اگر وقت معلوم، روز ظهور باشد ممکن است عده ای به بحث ما در ذیل آیه (اسرا 58) ایراد بگیرند که اگر شیطانی در کار نباشد دیگر معنی ندارد چند روز آخرالزمانْ کفرْ جهان را فرا گیرد؟ که در پاسخ باید گفت: به جز شیطان، جسم و نفس اماره، او را به گناه می کشد، که همچنان پابرجاست (والله اعلم).
توجه: برای توضیحِ بیشتر به ذیلِ آیات (ص81) و (اسرا 8 - 4) و سوره قیامت مراجعه شود.
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (39)
إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ (40)
قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ (41)
إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ (42)
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعینَ (43)
گفت: پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادی را) در زمین در نظر آنها زینت می دهم و همگی را گمراه خواهم ساخت (39) مگر بندگان مخلصت را (40) فرمود: این راه مستقیمی است که بر عهده من است (41) که بر بندگانم تسلط نخواهی یافت؛ مگر گمراهانی که از تو پیروی می کنند (42) و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست! (43)
لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ ﴿44﴾ [دوزخی] که برای آن
هفت در است و از هر دری بخشی معین از آنان [وارد می شوند] (44)
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 258، از درمنثور، از حضرت علی (ع):
بهشت هشت درب و جهنم هفت درب دارد که بعضی افضل از بعضی دیگر است.
از همان منبع، ص 257: درهای جهنم، هفت درب است و بعضی مافوق بعضی دیگر، وقتی اولی پر شد دومی را پر می کنند، آنگاه سومی را تا همه اش پر شود (طبقات جهنم).
ص :96
در صافی، ج 2، ص 305، از رسول خدا (ص): 99٪ مردم جهنمی و 1٪ بهشتی هستند.
توجه: بحثْ در خصوصِ جهنمی بودن اکثرِ مردم در ذیل آیه (اعراف179) آمده است.
☼ مؤلف:
از ظاهر روایات این طور برداشت می شود که دوزخ، هفت طبقه روی هم است و هر طبقه دری دارد و هر کس با توجه به گناهش به طبقه مخصوص وارد می شود و طبقه هفتم (جهنم) از همه بدتر است. و هر طبقه اسمی دارد: «جهنّم، لَظی، حُطَمه، سَقَر، جَحیم، سَعیر، هاویه» ، اما اینکه طبقه پایین یا بالا، «جهنم» است یا «هاویه» ، هر دو روایت وارد است، مثلاً: در مجمع البیان ج 5 - 6، ص 338، طبقه ی پایین را «هاویه» و طبقه فوقانی را «جهنم» آورده و در صافی، ج 4، ص 61، به نقل از مجمع از امیرالمؤمنین (ع)، طبقه فوقانی را «هاویه» و طبقه پایینی را «جهنم» آورده است، که به نظر می رسد تفسیر صافی، اشتباهِ نقلی یا تایپی داشته است (والله اعلم).
و اما بهشت، به صورت طبقه ای نیست بلکه به شکل ویلایی است که هشت درب دارد و هر کسی بسته به اعمالش به درب مخصوص و به تبعِ آن، بهشتِ متناسبِ عملش ورود می کند.
إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (45)
ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ (46)
وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ (47)
لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ (48)
نَبِّئْ عِبادی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ (49)
وَ أَنَّ عَذابی هُوَ الْعَذابُ الْأَلیمُ (50)
وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهیمَ (51)
إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ (52)
قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلیمٍ (53)
قالَ أَ بَشَّرْتُمُونی عَلی أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (54)
قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطینَ (55)
قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ (56)
قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (57)
قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ (58)
إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعینَ (59)
إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرینَ (60)
فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (61)
قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (62)
قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فیهِ یَمْتَرُونَ (63)
وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (64)
فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (65)
وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحینَ (66)
وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ (67)
قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفی فَلا تَفْضَحُونِ (68)
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ (69)
قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمینَ (70)
قالَ هؤُلاءِ بَناتی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (71)
لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (72)
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقینَ (73)
فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (74)
ص :97
به یقین، پرهیزکاران در باغها(ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمه ها هستند (45) (فرشتگان به آنها می گویند: ) داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت! (46) هر گونه غل [= حسد و کینه و دشمنی] را از سینه آنها برمی کنیم (و روحشان را پاک می سازیم)؛ در حالی که همه برابرند و بر تختها روبه روی یکدیگر قرار دارند (47) هیچ خستگی و تعبی در آنجا به آنها نمی رسد و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند! (48) بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم! (49) و (اینکه) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است! (50) و به آنها از مهمانهای ابراهیم خبر ده! (51) هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند؛ (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!» (52) گفتند: «نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می دهیم!» (53) گفت: «آیا به من (چنین) بشارت می دهید با اینکه پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت می دهید؟!» (54) گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم؛ از مأیوسان مباش!» (55) گفت: «جز گمراهان، چه کسی از رحمت پروردگارش مأیوس می شود؟!» (56) (سپس) گفت: «مأموریت شما چیست ای فرستادگان خدا؟» (57) گفتند: «ما به سوی قومی گنهکار مأموریت یافته ایم (تا آنها را هلاک کنیم)! (58) مگر خاندان لوط، که همگی آنها را نجات خواهیم داد (59) بجز همسرش، که مقدر داشتیم از بازماندگان (در شهر و هلاک شوندگان) باشد!» (60) هنگامی که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند (61) (لوط) گفت: «شما گروه ناشناسی هستید!» (62) گفتند: «ما همان چیزی را برای تو آورده ایم که آنها [= کافران] در آن تردید داشتند (آری، ) ما مأمور عذابیم)! (63) ما واقعیت مسلمی را برای تو آورده ایم؛ و راست می گوییم! (64) پس، خانواده ات را در اواخر شب با خود بردار و از اینجا ببر؛ و خودت به دنبال آنها حرکت کن؛ و کسی از شما به پشت سر خویش ننگرد؛ مأمور هستید بروید!» (65) و ما به لوط این موضوع را وحی فرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد (66) (از سوی دیگر، ) اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند و بطرف خانه لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند (67) (لوط) گفت: «اینها میهمانان منند؛ آبروی مرا نریزید! (68) و از خدا بترسید و مرا شرمنده نسازید!» (69) گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهی نکردیم (و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر؟!» (70) گفت: «دختران من حاضرند، اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید (با آنها ازدواج کنید و از گناه و آلودگی بپرهیزید!)» (71) به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده اند)! (72) سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار - بصورت صاعقه یا زمین لرزه-) آنها را فراگرفت! (73) سپس (شهر و آبادی آنها را زیر و رو کردیم؛) بالای آن را پایین قرار دادیم؛ و بارانی از سنگ بر آنها فرو ریختیم! (74)
آیات شریفه 51 تا 74 مربوط به داستان میهمانان ابراهیم (ع)، مژده فرزند، جریان قوم لوط و هلاکت آنهاست.
توجه: بحث تفسیری آیه شریفه 71، در ذیل آیه (بقره 223) آمده است.
إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ ﴿75﴾
به یقین در این [کیفر] برای هوشیاران عبرتهاست (75)
«توسّم» : به معنای فراست و هوشمندی است و اهل فراست، ائمه معصومین (ع) هستند.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 572، از کافی، از حضرت صادق (ع):
مراد از متوسمین، ما ائمه هستیم و راه ما راه ثابت و راه برقرار است.
از همان منبع، از حضرت رسول (ص): از فراست شخص مؤمن بپرهیزید که به نور خدا می نگرد.
ص :98
از همان منبع، ص 570، از امام باقر (ع): هیچ مخلوقی نیست، مگر آنکه میان جبین او نوشته شده مؤمن یا کافر، لکن آن از نظر شما و مردم پنهان است. اما آن مکتوب از ائمه و آل محمد (ص) پوشیده نیست. و کسی بر ما وارد نمی شود، جز آنکه او را می شناسیم که مؤمن است یا کافر.
وَ إِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ (76)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنینَ (77)
و ویرانه های سرزمین آنها، بر سر راه (کاروانها)، همواره ثابت و برقرار است (76) در این، نشانه ای است برای مؤمنان! (77)
وَإِن کَانَ أَصْحَابُ الأَیْکَةِ لَظَالِمِینَ ﴿78﴾ فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِینٍ ﴿79﴾ و راستی اهل ایکه ستمگر بودند (78) ما از آنها انتقام گرفتیم؛ و (شهرهای ویران شده) این دو [= قوم لوط و اصحاب الأیکه] بر سر راه (شما در سفرهای شام)، آشکار است! (79)
نکته ای از المیزان، ج 23، ص 270: «ایکه» به معنای درخت به هم پیچیده است و جمع آن «ایک» است و به طوری که گفته شده قوم «ایکه» در سرزمینی پر درختْ مثل جنگل زندگی می کرده اند، که درختانش سر به هم داده بود. این مردم معاصر با شعیب (ع) و قوم او بودند و یا یک طایفه از قوم او بوده اند، مؤید این که طایفه ای، قوم او بوده اند، نه همه آنها، این است که می فرماید: «و انهما لبامام مبین» یعنی منزلگاه قوم لوط و قوم ایکه، هر دو بر سر شاه راهی قرار داشت و مقصود از این راه، آن راهی است که مدینه را به شام وصل می کند، بلادی که در این مسیر قرار داشته اند منزلگاه قوم لوط و قوم شعیب بوده اند و چون می دانیم که همه این مسافت جنگلی نبوده، نتیجه می گیریم که قوم ایکه یک طایفه از قوم شعیب و سرزمین ایشان یک ناحیه از حوزه دعوت شعیب بوده که خداوند به خاطر کفرشان هلاکشان نمود.
در تفسیر المیزان، ج 23، ص 272، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
مدین و اصحاب ایکه دو امتند که خدای تعالی شعیب (ع) را بر آن دو مبعوث فرمود.
وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ ﴿80﴾
و اهل حجر [نیز] پیامبران [ما] را تکذیب کردند (80)
☼ نکته:
اصحاب حجر عبارتند از قوم ثمود، یعنی قوم صالح (ع) و حجر اسم شهری بود که در آن زندگی می کردند. ثمود قومی از عرب بودند که در «وادی القری» بین مدینه و شام زندگی می کردند.
ص :99
و قرآن آنها را جزو جمعیتهایی شمرده که همه پیامبران را تکذیب می کردند با اینکه خود، معاصر صالح (ع) بوده اند و علتش هم این است که دعوت همه انبیاء به یک چیز بوده، پس اگر کسی یکی از آنها را تکذیب کند همه را تکذیب کرده است.
☼ نکته:
منزلگاه قوم لوط و قوم ایکه هر دو بر سر شاهراهی بین مدینه و شام قرار داشت و چون تمام این مسافت جنگلی بوده، در نتیجه می توان فهمید که قوم «ایکه» یک طایفه از قوم شعیب و سرزمین آنها یک ناحیه از حوزه دعوت شعیب (ع) بوده است. آن ها خانه های خود را در دل کوه می کندند تا از خراب شدن دور ماند.
☼ نکته:
قرآن کریم درباره قوم «حجر» = «ثمود» = «صالح» می فرماید:
«وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا … هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیةً … » = «و به سوی (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: این «ناقه» الهی برای شما معجزه ای است؛ … » (1).
«وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیوتًا فَاذْکُرُوا آلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» = «و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها برای خود بنا می کنید؛ و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید! پس، نعمتهای خدا را متذکر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!» (2).
«شغل آنها کشاورزی بود و با حفر چاه و چشمه ها، باغ ها و نخلستان های سرسبز به وجود می آوردند» (3).
«ثمود به شیوه ی قبیله ای زندگی می کردند و رئیس قبیله و شیوخ بر آنها حکومت می کردند. در شهر آنها نُه گروه بودند که فساد می کردند» (4).
«و در نهایت طغیان کرده و بت پرست شدند، خداوند صالح نبی را به سوی آنها فرستاد. حضرت صالح از خانواده ای شریف بود که به عقل و کفایت شهرت داشت» (5) و (6).
«او آن ها را به خداپرستی دعوت کرد و خواست که بت پرستی را کنار بگذارند، در مقابل
ص :100
مردم به او آزار رسانیدند و تنها گروه اندکی ایمان آوردند» (1).
«کفّار ثمود، مؤمنان را آزار می رساندند و بر کفر خویش، اصرار می ورزیدند و صالح را فردی سفیه و ساحر می نامیدند» (2).
«و از او معجزه ای خواستند که بر پیامبری او گواه باشد و در نهایت گفتند: از کوه برای ما شتری بیرون بیاور! حضرت صالح به امر خداوند شتری با همان اوصاف که گفته بودند، بیرون آورد و به آن ها فرمود: خداوند به شما امر فرموده است یک روز شما از آب چشمه بنوشید و یک روز آب آن را برای شتر نگه دارید و شتر را رها سازید تا در روی زمین بچرد و آزاد باشد، اگر او را آزار برسانید، عذاب نازل می شود» (3).
«مدتی این گونه گذشت، دوباره طغیان کردند و نقشه کشیدند و یک نفر از اشرار را فرستادند تا شتر را ذبح کند، آن گاه به صالح (ع) گفتند: اگر راست می گویی، بر ما عذاب نازل کن! حضرت صالح (ع) فرمود: تا سه روز در خانه های خود بمانید و هر چه می خواهید بکنید. یعنی پس از سه روز عذاب نازل می شود» (4).
«صالح به آنها فرمود: ای مردم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، اما شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید» (5) و (6).
«پس از گذشت سه روز، صاعقه ای نازل شد در حالی که آنها می دیدند همه را در برگرفت» (ذاریات44). «و خداوند بندگان مؤمن و باتقوی را نجات داد» (7).
وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضینَ (81)
وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنینَ (82)
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحینَ (83)
فَما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (84)
ما آیات خود را به آنان دادیم؛ ولی آنها از آن روی گرداندند! (81) آنها خانه های امن در دل کوه ها می تراشیدند (82) اما سرانجام صیحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت (83) و آنچه را به دست آورده بودند، آنها را از عذاب الهی نجات نداد! (84)
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ ﴿85﴾ و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده ایم و یقیناً قیامت فرا خواهد رسید پس به خوبی صرف نظر کن (85)
ص :101
☼ نکته:
در معنای کلمه «حق» چند تعبیر است:
1 - در تفسیر المیزان، ج 24، ص 10، آمده است: حرف «باء» در کلمه «بالحق» ، «باء» مصاحبت است، پس منظور از حق، معنایی است که مقابل باطل و بازیچه است و دلیل آن هم این آیات است: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» = «آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازی نیافریده ایم … » (دخان 38و39)؛ و «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا» = «و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم» (1).
2 - بعضی از مفسرین گفته اند: مراد به حق، عدالت و انصاف است و «باء» در آن، سببیت است و معنای آیه این است: «ما جز به خاطر عدل و انصاف در روز جزای به اعمال، آسمان و زمین و هر چه بین آن است را خلق نکردیم» .
3 - مراد، حکمت است.
صاحب المیزان، ج 24، ص 11، با رد دو نظریه دیگر آورده است: دو طایفه اهل بحث یکی قائل به جبر و دیگری قائل به تفویضند و جبری مذهبان با این آیه استدلال کرده اند که افعال بندگان مخلوق خداست. زیرا افعال بندگان هم یکی از موجوداتی است که میان آسمانها و زمین قرار دارد. و کلمه «ما بینهما» شامل آن نیز می گردد. (به عبارتی گناهان بندگان نیز مخلوق خداست). تفویضی مسلکان هم به استناد این آیه می گویند: «افعال بندگان مخلوق خدا نیست» و تنها مستند به خود آنهاست برای اینکه گناهان جزءِ باطل است در صورتی که در آیه مورد بحث فرموده: «عالم را تنها به حق خلق کرده است (نه به باطل)» و اگر باطل هم مخلوق خدا بود لازم می آمد که خدا عالم را هم به حق و هم به باطل خلق می کرد (و در آیه، حق و باطل با هم می آمد). ولکن حق مطلب این است که استدلال هر دو طایفه باطل است زیرا جهات زشتی که در اعمال بندگان رخ می دهد جهات و حیثیاتی است عدمی که متعلق خلقت قرار نمی گیرد. مثلاً: زنا و ازدواج یا خوردن مال حلال و حرام که عمل خارجی آنها یکی است، چیزی که هست آنجا که به توافق امر و دستور خداست، اطاعت و آنجا که مخالف آن است به خاطر مخالفت که امری عدمی (اطاعت نکردن) گناه شمرده شده است.
ص :102
از آن جایی که خداوند متعال خالقِ یکتاست پس جهل و تاریکی را چه کسی خلق کرد؟
پاسخ: خداوندِ عزیز و رحمان، خالقِ تمام نیکی هاست و بدی ها ناشی از عدم است که مخلوق خداوند سبحان نمی باشد. برای روشن شدن مسئله می توان مثالی زد: خداوند متعال خالق خورشید و نور است، حال اگر شخصی خانه ای بدون روزنه درست کند و آن را مقابل نور خورشید قرار دهد و خودش را در آن محبوس کند و از آنجایی که نور خورشید نمی تواند وارد خانه شود لذا تنها ظلمت و تاریکی به وجود خواهد آمد و این ظلمت به علت نرسیدن نور خورشید است که شخص به اراده خود مانع رسیدن نور شده است نه اینکه خداوند سبحان آن را خلق کرده باشد. به عبارتی ظلمت بر اثر نرسیدن نور به وجود می آید نه اینکه خلق شده باشد. پس اگر کسی به جای گرایش به سوی خداوند متعال و پیروی از فرامین الهی، از قرب الهی اجتناب کرده و به سوی نورِ الهی نرود، خواه ناخواه به سمت گمراهی که عدم است حرکت کرده و در ظلمتی که خود خالقش است، فرو می رود.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 573، از امام رضا (ع):
معنای «فاصفح الصفح الجمیل» این است که بدون سرزنش و عتاب، عفو کنیم.
در تحف العقول، ص 78، از امام علی (ع): اگر با لطف و مهربانی و اخلاق خوش در برخی موارد چیزی را از برادرت دریغ کنی بهتر است که آن چیز را با روی ترش یا منت گذاردن به او بدهی.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ (86)
به یقین، پروردگار تو، آفریننده آگاه است! (86)
وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ ﴿87﴾
و به راستی به تو سبع المثانی [=سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا کردیم (87)
☼ نکته:
بر اساس روایات، منظور از «سبع مثانی» سوره حمد است.
مفسرین در معنای مثانی، معانی زیادی آورده اند از جمله:
1 - در تفسیر المیزان، ج 24، ص 14 تا17، آمده است: «آیات قرآنی را از این رو مثانی نامیده که بعضی مفسر بعضی دیگر است و وضع آن دیگری را روشن می کند و هر یک به بقیه نظر و
ص :103
انعطاف دارد، همچنانکه جمله «کتابا متشابها مثانی» اشاره به این معنا دارد، برای اینکه هم آن را متشابه خوانده که معنایش شباهت بعضی آیات آن با بعضی دیگر است و هم مثانی نامیده و در کلام رسول خدا (ص) نیز آمده که در وصف قرآن فرموده: «بعضی از آن بعضی دیگر را تصدیق می کنند» و همچنین از حضرت علی (ع) نقل شده که فرموده است: قرآن بعضی آیاتش ناطق به حال بعضی دیگر و بعضی از آن شاهد بعضی دیگر است. ممکن هم هست کلمه نام برده را جمع مثنی یعنی مکرر بگیریم که باز کنایه از این می شود که بعضی از آیاتش بعضی دیگر را بیان می کند» .
2 - همان منبع، آورده که بعضی گفته اند: «از تثنیه و یا از ثنی گرفته شده، که به معنای تکرار و اعاده است و از این رو آیات قرآنی مثانی نامیده می شوند که مطالب در آن تکرار شده است» .
3 - و بعضی گفته اند: «اگر فاتحة الکتاب، مثانی نامیده شده چون در هر نماز دو بار باید خوانده شود و یا بدین جهت است که بیشتر کلماتش مانند رحمان و رحیم و ایاک و صراط در آن تکرار شده است و یا برای این است که در هر رکعتی با خواندن سوره ای دیگر دو تا می شوند و یا برای این است که دو بار نازل شده است، یک بار در مکه، بار دیگر در مدینه و یا بدین جهت که خدای تعالی در آن ثنا شده است و یا به این خاطر که خدا آن را استثناء کرده یعنی همان طور که در روایت هم آمده آن را برای این امت ذخیره نموده و بر امتهای دیگر نازل نکرده است» .
در تفسیر جامع، ج 3، ص 574، از امام صادق (ع):
مراد از سبع مثانی، سوره حمد است با «بسم الله الرحمن الرحیم» که جمعاً هفت آیه می باشد. و بسم الله در اول سوره ها جزء سوره است و یک آیه محسوب می شود.
از همان منبع، از امام رضا (ع): به هیچ پیامبری «سبع مثانی» عطا نشده مگر به پیامبر ما محمد (ص) و مراد از آن ائمه (ع) است که افلاک به طفیل وجود مقدس آنها دور می زند.
از همان منبع، آمده که جبرئیل فرود آمد و فرمود:
اولِ سوره حمد، «الحمد لله رب العالمین» است و این اول کلمه ای است که آدم به زبان جاری کرد. و نیز آخر کلمه ای است که اهل بهشت بگویند: «وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ
ص :104
الْعَالَمِینَ» (یونس10). و این یکی از وجوه مناسب نامگذاری سوره حمد به «سبع مثانی» است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 70، از عیاشی، ج 1، ص 19، از حضرت صادق (ع):
منظور از این آیه، سوره ی حمد می باشد که دارای هفت آیه است، که یکی از آیات آن «بسم الله الرّحمن الرّحیم» می باشد و همانا سوره حمد «مثانی» نام گرفته است چون در هر دو رکعت هر نماز خوانده می شود.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 70و71، از عیاشی، ج 1، ص 19، از صادقین (ع):
مقصود از این آیه شریفه، سوره فاتحة الکتاب می باشد که کلام در آن بر دو گونه است: قسمتی از آن حمد و ثنای خداست و قسمتی نیز درخواست های بندگان است.
از همان منبع، از مجمع، ج 5 و6، ص 344، از صادقین (ع): منظور، سوره فاتحة الکتاب می باشد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 71، از کافی، ج 2، ص 601، از رسول خدا (ص):
سوره های طولانی به جای تورات به من عطا شد و سوره هایی که در قرآن دویست آیه دارند، به جای انجیل و «المثانی» در مقابل زبور به من عطا شده است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 71، از احتجاج، ج 1، ص 320، از حضرت علی (ع):
خداوند، رسول خدا (ص) را بر دیگر انبیاء برتری داد و به او چند چیز عنایت فرموده است که عبارتند از: هفت سوره طولانی و فاتحة الکتاب که همان سبع المثانی است و قرآن عظیم.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 71، از قمی، ج 1، ص 377 و از توحید و عیاشی، از امام باقر (ع):
«المثانی» ما اهل بیت هستیم که خداوند به رسول خدا (ص) عطا فرموده است.
از همان منبع، از توحید، ص 151: مرحوم صدوق در تفسیر روایت فوق که فرمود: «نحن المثانی» روایتی نقل کرده است که: «یعنی ما اهل بیت (ع) کسانی هستیم که رسول خدا (ص) ما را قرین و همسایه قرآن قرار داد و سفارش نمود که مردم به قرآن و ما تمسّک نمایند و به امّتش خبر داد که ما و قرآن از همدیگر جدا نمی گردیم تا در کنار حوض کوثر بر او وارد شویم» .
☼ مؤلف:
«اهلِ بیت» یعنی «اهلِ خانه ی رسولِ خدا (ص) که همان بیت خدای سبحان است» و چون وجودِ نازنین رسول خدا (ص) هم در این بیت حضور داشته اند، بنابراین منظور از اهل
ص :105
بیت، همه ی 14 معصوم (ع) هستند. پس تعدادِ عددیِ آن عزیزان، 14 نفر می باشد. ولی تعدادِ اسامی آنها 14 اسم نیست بلکه، 7 اسمِ مقدس است بدین شرح:
1 - «محمد» ، 2 - «علی» ، 3 - «فاطمه» ، 4 - «حسن» ، 5 - «حسین» ، 6 - «جعفر» ، 7 - «موسی» (علیهم السلام).
به عبارتی اسم مبارکِ «محمد» ، مشترک در 4 وجودِ مقدس است:
1 - رسول اکرم (ص)، 2 - امام پنجم (ع)، 3 - امام نهم (ع)، 4 - امام زمان (عج).
و اسم مقدسِ «علی» ، مشترک در 4 وجودِ مطهر است: ائمه ی 1و4و8 و10 (علیهم السلام).
و اسم مطهرِ «حسن» ، مشترک در 2 وجودِ مقدس است: ائمه ی 2و 11 (علیهما السلام).
با این توصیف، معلوم شد که اسامی اهلِ بیت (ع)، 7 وجودِ مقدس است، از طرفی آیه شریفه ی مورد بحث به کلمه «سبع» به معنای « 7 هفت» اشاره فرموده است. از طرفِ دیگر تعدادِ عددی اهلِ بیت (ع)، «14» ، یعنی «7×2» می باشد، که در آیه شریفه به عبارت «سبعا من المثانی» اشاره فرموده است، حال اگر مراد از «المثانی» ، «تثنیه» باشد، بنابراین عدد 14(7×2) بدست می آید. که این استدلالِ عددی، موردِ تأییدِ سه تا از روایاتِ فوق الذکر است که اهلِ بیت (ع) را همان «مثانی» یا «سبعا من المثانی» تعبیر فرموده اند.
توجه: بحثی مفصل در خصوصِ اینکه «سبعا من المثانی» ، سوره حمد است و «حمد» هم اهلِ بیت (ع) هستند در ذیل سوره حمد آمده است.
لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ (88)
وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذیرُ الْمُبینُ (89)
کَما أَنْزَلْنا عَلَی الْمُقْتَسِمینَ (90)
الَّذینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ (91)
فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعینَ (92)
عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (93)
(بنابراین، ) هرگز چشم خود را به نعمتهای (مادی)، که به گروه هایی از آنها [= کفار] دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر! (88) و بگو: «من انذارکننده آشکارم!» (89) (ما بر آنها عذابی می فرستیم) همان گونه که بر تجزیه گران (آیات الهی) فرستادیم! (90) همانها که قرآن را تقسیم کردند (آنچه را به سودشان بود پذیرفتند و آنچه را بر خلاف هوسهایشان بود رها نمودند)! (91) به پروردگارت سوگند، (در قیامت) از همه آنها سؤال خواهیم کرد (92) از آنچه عمل می کردند! (93)
فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ﴿94﴾
ص :106
پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب (94)
در المیزان، ج 24، ص 25، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع): پیامبر (ص) سیزده سال در مکه بماند و سه سال اولش مخفیانه دعوت می کرد تا آیه نازل شد و مأمورش فرمود تا علنی دعوت بفرماید.
إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ (95)
الَّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (96)
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (97)
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدینَ (98)
ما شر استهزا کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد (95) همانها که معبود دیگری با خدا قرار دادند؛ اما به زودی می فهمند! (96) ما می دانیم سینه ات از آنچه آنها می گویند تنگ می شود (و تو را سخت ناراحت می کنند) (97) (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش! (98)
وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ﴿99﴾
و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد (99)
در تفسیر جامع، ج 3، ص 583، از حضرت علی (ع):
من هیچ یقینی ندیدم که در نظر مردم به شک شباهت داشته باشد بیش از مرگ.
در صافی، ج 2، ص 329، از عیون، از امام رضا (ع): ما اهل بیت، همه با شهادت از دنیا می رویم.
در نهج البلاغه، ص 715، ح357، از حضرت علی (ع):
مردن از شما آغاز نشده و به شما نیز پایان نخواهد یافت. این دوستِ شما به سفر می رفت، اکنون پندارید که به یکی از سفرها رفته، اگر او باز نگردد شما به سوی او خواهید رفت.
در نهج البلاغه، ص 723، ح380، از حضرت علی (ع):
چه بسا کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند و چه بسیار کسانی که در آغاز شب بر او حسد می بردند و در پایان شب عزاداران به سوگشان نشستند.
در کافی، ج 2، ص 157، ح33، از امام صادق (ع): صله رحم، اعمال را پاکیزه، اموال را بسیار، بلا را بر طرف و حساب (قیامت) را آسان می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد.
در معانی الاخبار، ج 2، ص 77، از امام علی (ع): همانا برای هر مسلمان سه همنشین است، همنشین اول به او می گوید من در دنیا و پس از مرگ همراه تو هستم و آن عمل وی می باشد. و همنشین دوم می گوید من با تو هستم تا وقتی که جان دهی و این مال اوست که به وُراث می رسد
ص :107
و سومی گوید من با تو تا لب گور هستم و آنگاه رهایت می سازم و آن همسر و فرزند اوست.
در مواعظ العددیّه، ص 275، از امام علی (ع): ارزش چهار چیز را جز چهار گروه نمی شناسند: جوانی را جز پیران، آسایش را جز گرفتاران، سلامتی را جز بیماران و زندگی را جز مردگان .
در ثواب الاعمال، ص 141، از امام باقر (ع): کار خیر و صدقه، فقر را می بَرند، بر عمر می افزایند و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می کنند.
در خصالِ شیخ صدوق، ص 321، ح3، از پیامبر اکرم (ص): زِنا، شش پیامد دارد: سه در دنیا و سه در آخرت. سه پیامد دنیایی اش این است که: آبرو را می بَرد، مرگ را شتاب می بخشد و روزی را می برد و سه پیامد آخرتی اش: سختیِ حسابرسی، خشمِ خدای رحمان و ماندگاری در آتش است.
در کتاب دعوات الراوندی، ص 291، ح33، از امام صادق (ع):
مردم، بیشتر از آن که با عمر خود زندگی کنند، با احسان و نیکوکاری خود زندگی می کنند و بیشتر از آن که با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود می میرند.
در کتاب خرد گرایی، ص 334، ح 1094، از امام حسین (ع):
اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنیا ویرانه می شد.
در بحارالانوار، ج 17، ص 219، از امام صادق (ع): دنیا زندانِ مؤمن، صبرْ دژ و حصارش و بهشت جایگاهِ اوست. و دنیا بهشتِ کافر، قبرْ زندانش و جهنم جایگاهِ اوست.
خلاصه آیات سوره حجر:
2: کافران آرزو کنند، مسلمان بودند 3: کافران را به حال خود بگذار 4: هیچ ملتی هلاک نشد مگر به وقت معلوم 5: اجل، مقدم و مؤخر نمی شود. 6: انک لمجنون 8: فرشتگان جز به مصلحت نخواهیم فرستاد و بعد مهلتی بر هلاک نیست. 9: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون 10: پیش از تو هم رسولانی فرستادیم 12: قرآن را روشن در دل زشت کاران وارد سازیم. 14: اگر دری از آسمان بگشاییم تا به آسمان عروج کنند. 15: باز هم انکار کرده و تهمت سحر می زنند. 16: ما در آسمان کاخهای بلند برافراشتیم و در چشم بینایانِ عالم زیور بیاراستیم. 17: آن را از دستبرد شیطان محفوظ داشتیم. 18: با شهاب آسمانی تعقیب کرد 21: هیچ چیز در عالم نیست جز آنکه خزانه آن نزد ماست ولی ما از آن جز به قدر معین که مصلحت است نمی فرستیم. 22: باد و باران 23: نحی و نمیت 24: مستقدمین و مستأخرین 25: حشر 26: علم و حکمت _ انسان از گل متعفن و سال خورده تغییر یافته خلق شد. 27: و جن از آتش گداخته 48 – 28: خلقت انسان و سجده و وقت معلوم و جهنم و بهشت 49: بندگان مرا آگاه ساز که من آمرزنده و مهربانم 50: عذاب من سخت است.
84 – 51: میهمانان ابراهیم (ع) و قوم لوط (ع) – شهر ایکه و اصحاب حجر 87: سبعا من المثانی و قرآن العظیم 88: از متاع دنیوی چشم پوش 91: آنان که قرآن را به میل و غرض فاسد خویش جز جز و پاره پاره کردند. بعضی را قبول و بعضی را رد کردند. 94: مأموریتت را آشکار کن و از مشرکین روی گردان 95: تو را از شر استهزا کنندگان محفوظ داریم.
ص :108
16 – سوره نحل (زنبور عسل) = نِعَم (نعمت ها).
مکی است و 128 آیه دارد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَتی أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (1)
فرمان خدا (برای مجازات مشرکان) فرا رسیده است؛ برای آن عجله نکنید! منزه و برتر است خداوند از آنچه همتای او قرارمی دهند! (1)
یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ اَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ ﴿2﴾ فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل می کند که بیم دهید که معبودی جز من نیست پس از من پروا کنید (2)
صاحب المیزان، ج 24، ص 33، آورده است: 40 آیه اول سوره به طور قطع در روزهای آخر توقف حضرت رسول (ص) در مکه نازل شده که در قسمتی از آن انواع نعمتهای آسمانی و زمینی و در قسمتی دیگر بطلان پندارهای مشرکین و نزدیک بودن امر الهی و وعده غلبه حق بر باطل است. اما 88 آیه بعدی که از آیه: «وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا» (41) شروع می شود در اوایل هجرت نازل شده است و می توان گفت این سوره از اول تا آخر پشت سر هم و یا نزدیک به هم نازل شده است و دلیل آن هم مطالب آیاتی مثل: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یعَلِّمُهُ بَشَرٌ» (103) که درباره کسانی است که راجع به سلمان فارسی حرفهایی زده بودند و می دانیم سلمان در مدینه مسلمان شد. و یا آیه: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ» = «کسانی که بعد از ایمان کافر شوند بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است» (106)، که درباره عمار یاسر (با کفار قریش) نازل شده است و یا آیات دیگر که درباره یهودی هاست و یا آیاتی درباره احکام که همه آنها مدنی بودند آنها را بیان می کند.
روح چیست؟
کلمه «روح» در لغت به معنای مبدأ حیات و زندگی است و ملاک شعور و اراده است و جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادی می شود. به لفظ روح، هم ضمیر مذکر و هم مؤنث بر می گردد، به عبارتی روح مجرد است یعنی جنسیت (مذکر و مؤنث) ندارد.
ص :109
آیاتی از قرآن کریم که به کلمه روح اشاره فرموده اند، عبارتند از:
کلمه «روحاً» یک بار: «اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ روحاً مِن اَمْرِنَا» = «و ما روح را از امر خودمان به تو وحی کردیم» (1).
کلمه «روحه» یک بار: «وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ روحِهِ» = «و از روح خود در آن دمید» (2).
کلمه «روحی» دو بار: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحی» (حجر29) و (ص 72)
کلمه «روحنا» سه بار: «وَالتی اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا» = «وقتی که رَحِمَشْ را پاکیزه داشتیم پس از روح خودمان در آن بدمیدیم» (3). و «والتی احصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا» (تحریم 66) و «فَاَرْسَلْنا ِاَلیها رُوحِنا فَتَمثل لَها بَشراً سَوِّیا» = «پس ما نازل کردیم روح خود (جبرئیل) را به شکل بشری زیبا (به مریم)» (4).
کلمه «روح» حدود 14 بار به تعداد آل الله (14معصوم ع) در قرآن کریم آمده است:
1و2 - بقره 87 و253: «وَ اَیّدناهُ بِروح القدسِ» = «و عیسی را به واسطه روح القدس توانایی دادیم» .
3 - نساء 171: «وَ کَلِمَتُهُ اَلقَیها اِلَی مَریَمَ وَ روحٌ مِنه» .
4 - مائده 110: «اَیَّدْتَُُک بِرُوحِ القُدُسِ» = «(ای عیسی) تو را با روح قدسی توانا ساختیم» .
5 - نحل 2: (همین آیه شریفه).
6 - نحل 102: «نَزَّلَهُ روحُ القُدُسِ … » = «آیات را روح القدس از جانب پروردگار نازل کرد» .
7 و8 - اسراء 85: «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِرَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا» = «و از تو درباره «روح» سؤال می کنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!» .
9 - شعراء 193: «نَزَل بِه روح الاَمین» = «روح الامین (جبرئیل) آن را نازل کرد» .
10 - مؤمن 15: «یلقی الروح مِن اَمره … » = «می فرستد روح از امر ما بر هر بنده ای که بخواهد» .
11 - مجادله 22: «و ایّدهم بروحٍ منه» = «(و خدا مؤمنان را) با روح قدسی یاری کرده است» .
12 - معارج 4: «تُعرجُ الملئکةُ و الروح الیه» = «فرشتگان و روح برای اخذ فرمان بالا روند» .
13 - نبأ 38: «یَوْم یَقُومُ الرُوحُ و … » = «روزی که فرشتگان و روح به نظم برخیزند» .
14 - قدر 4: «تَنَزَلُ الملئکة و الروح فِیها» .
با دقت در آیات فوق می توان به نکات ذیل اشاره کرد:
ص :110
1 - در قرآن کریم تعابیر مختلفی از روح آمده است: گاهی آن را به تنهایی ذکر کرده و گاهی در عموم آدمیان نفخ و دمیده می شود، گاهی حقیقتی است که با مؤمنین همراه است و گاهی در تماس با انبیاء است، گاهی حقیقتی است که آن را وحی بیان فرموده و در حیوانات و نباتات زنده وجود دارد، گاهی به معنای قدس است، گاهی به معنای امانت است، جایی به نام جبرئیل آمده است، گاهی قرآن را بیان می کند، جایی دیگر روح را کلمه، گفته است، جایی دیگر مراد از روح را عیسی بن مریم دانسته است.
2 - روح، مخلوقی از مخلوقات خداست و حقیقت واحدی بدون دخالت مادیات و تأثیرات آن است که دارای مراتب و درجاتی مختلف است، یک درجه از آن در حیوان و انسانهای غیر مؤمن است و درجه ای بالاتر از آن، در افراد مؤمن از انسانهاست. و درجه برتر، آن روحی است که انبیاء و رسل به وسیله آن تأیید می شوند.
3 - روح موجودی حقیقی و مستقل، دارای حیات و علم و قدرت، مجرّد و بدون جنسیت، غیر مادی و مستقل از ماده و زمان و مکان است.
4 - روح، کلمه حیات است که خدای سبحان آن را در اشیاء به کار می برد و آنها را به مشیت خود زنده می کند.
5 - روح، همان امر و کلمه ایجادی خداوند متعال و همان فعل مخصوص باری تعالی بدون دخالت مادیات و تأثیرات آن و همان وجود مافوق و از جنس امر و ملکوت است.
6 - اینکه خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا اُوتیتم مِنَ العِلم اِلا قلیلاً» (اسراء 85)، به خاطر بدیع و عجیب بودن و فراوانی اثرات روح است که علم بشر به آن نمی رسد. در ضمن در این آیه شریفه، می فرماید: «از علم به شما دادند» و نفرموده: «به شما دادم یا دادیم» به عبارتی دادن علم را به وجودِ مقدسش نسبت نداده است و آن هم به خاطر ناچیز بودن علم بشر است.
7 - هر موجود زنده ای روحی مستقل دارد و روح هیچ کس در وجودِ دیگری نفوذ نمی کند، به عبارتی نظریه تناسخ یک نظریه بی اساس و پوچ است. (تناسخ یعنی روح پس از مرگ به
ص :111
جسمِ فردِ دیگری منتقل گردد).
خلاصه کلام: با توجه به آیات الهی تعبیر روح را فقط به یک موضوع مثلاً جبرئیل، روح انسان، فرشته و یا سایر تعابیری که بعضی از مفسرین به طور خاص آن را موردِ مرادِ روح قرار داده اند، کاری نادرست می باشد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 52، از عیاشی، از امام صادق (ع): روح قدرت خداوند از ملکوت است.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 68، از کافی، از حضرت علی (ع):
جبرئیل از ملائکه است و روح غیر از جبرئیل است و ملائکه غیر روح است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 227، از کافی، از امام صادق (ع):
روح مخلوقی است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل که همواره همراه رسول خدا (ص) بود و همو همراه امامان نیز هست و از عالم ملکوت است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 227، از عیاشی، از صادقین (ع):
روح همان است که در همه جنبندگان است. روح از عالم ملکوت و از قدرت خداوند است.
از همان منبع: روح خلقی از خلایق است که دارای نیرو و تأیید است و خداوند آن را در دلهای پیامبران و مؤمنین قرار می دهد.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (3)
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ (4)
وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (5)
وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ (6)
وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (7)
وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8)
وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعینَ (9)
هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمُونَ (10)
یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (11)
وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (12)
وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (13)
وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْکَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (14)
وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ
ص :112
تَمیدَ بِکُمْ وَ أَنْهاراً وَ سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (15)
وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (16)
أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (17)
وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحیمٌ (18)
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (19)
وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (20)
أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (21)
إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (22)
لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ (23)
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (24)
لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (25)
قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (26)
ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزیهِمْ وَ یَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ (27)
الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28)
فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ (29)
وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْراً لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ (30)
جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقینَ (31)
الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (32)
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (33)
فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (34)
وَ قالَ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (35)
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ (36)
إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (37)
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (38)
لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذی یَخْتَلِفُونَ فیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبینَ (39)
إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (40)
وَ الَّذینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41)
الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (42)
آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ او برتر است از اینکه همتایی برای او قرار می دهند! (3) انسان را از نطفه بی ارزشی آفرید؛ و سرانجام (او موجودی فصیح، و) مدافع آشکار از خویشتن گردید! (4) و چهارپایان را آفرید؛ در حالی که در آنها، برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است؛ و از گوشت آنها می خورید! (5) و در آنها برای شما زینت و شکوه است به هنگامی که آنها را به
ص :113
استراحتگاهشان بازمی گردانید و هنگامی که (صبحگاهان) به صحرا می فرستید! (6) آنها بارهای سنگین شما را به شهری حمل می کنند که جز با مشقت زیاد، به آن نمی رسیدید؛ پروردگارتان رؤوف و رحیم است (که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده)! (7) همچنین اسبها و استرها و الاغها را آفرید؛ تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد و چیزهایی می آفریند که نمی دانید (8) و بر خداست که راه راست را (به بندگان) نشان دهد؛ اما بعضی از راه ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند (ولی اجبار سودی ندارد) (9) او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد، که نوشیدن شما از آن است؛ و (همچنین) گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می برید، نیز از آن است (10) خداوند با آن (آب باران)، برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور و از همه میوه ها می رویاند؛ مسلماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است (11) او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت؛ و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند؛ در این، نشانه هایی است (از عظمت خدا، ) برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند! (12) (علاوه بر این، ) مخلوقاتی را که در زمین به رنگهای گوناگون آفریده نیز مسخر (فرمان شما) ساخت؛ در این، نشانه روشنی است برای گروهی که متذکر می شوند! (13) او کسی است که دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید؛ و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید؛ و کشتیها را می بینی که سینه دریا را می شکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید؛ شاید شکر نعمتهای او را بجا آورید! (14) و در زمین، کوه های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد؛ و نهرها و راه هایی ایجاد کرد، تا هدایت شوید (15) و (نیز) علاماتی قرار داد؛ و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت می شوند (16) آیا کسی که (این گونه مخلوقات را) می آفریند، همچون کسی است که نمی آفریند؟! آیا متذکر نمی شوید؟! (17) و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، هرگز نمی توانید آنها را احصا کنید؛ خداوند بخشنده و مهربان است! (18) خداوند آنچه را پنهان می دارید و آنچه را آشکار می سازید، می داند (19) معبودهایی را که غیر از خدا می خوانند، چیزی را خلق نمی کنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند! (20) آنها مردگانی هستند که هرگز استعداد حیات ندارند؛ و نمی دانند (عبادت کنندگانشان) در چه زمانی محشور می شوند! (21) معبود شما خداوند یگانه است؛ اما کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، دلهایشان (حق را) انکار می کند و مستکبرند (22) قطعاً خداوند از آنچه پنهان می دارند و آنچه آشکار می سازند با خبر است؛ او مستکبران را دوست نمی دارد! (23) و هنگامی که به آنها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» می گویند: «اینها (وحی الهی نیست؛) همان افسانه های دروغین پیشینیان است!» (24) آنها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند؛ و هم سهمی از گناهان کسانی که بخاطر جهل، گمراهشان می سازند! بدانید آنها بار سنگین بدی بر دوش می کشند! (25) کسانی که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئه ها داشتند؛ ولی خداوند به سراغ شالوده (زندگی) آنها رفت؛ و آن را از اساس ویران کرد؛ و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت؛ و عذاب (الهی) از آن جایی که نمی دانستند به سراغشان آمد! (26) سپس روز قیامت خدا آنها را رسوا می سازد؛ و می گوید: «شریکانی که شما برای من ساختید و بخاطر آنها با دیگران دشمنی می کردید، کجا هستید؟!» (در این هنگام، ) کسانی که به آنها علم داده شده می گویند: «رسوایی و بدبختی، امروز بر کافران است!» (27) همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آنها تسلیم می شوند (و به دروغ می گویند: ) ما کار بدی انجام نمی دادیم! آری، خداوند به آنچه انجام می دادید عالم است! (28) (به آنها گفته می شود: ) اکنون از درهای جهنم وارد شوید در حالی که جاودانه در آن خواهید بود! چه جای بدی است جایگاه مستکبران! (29) (ولی هنگامی که) به پرهیزکاران گفته می شد: «پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» می گفتند: «خیر (و سعادت)» (آری، ) برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است؛ و سرای آخرت از آن هم بهتر است؛ و چه خوب است سرای پرهیزکاران!
ص :114
(30) باغهایی از بهشت جاویدان است که همگی وارد آن می شوند؛ نهرها از زیر درختانش می گذرد؛ هر چه بخواهند در آنجا هست؛ خداوند پرهیزکاران را چنین پاداش می دهد! (31) همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند؛ به آنها می گویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید!» (32) آیا آنها انتظاری جز این دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بیایند، یا فرمان پروردگارت (برای مجازاتشان) فرا رسد (آنگاه توبه کنند؟! ولی توبه آنها در آن زمان بی اثر است! آری، ) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند! خداوند به آنها ستم نکرد؛ ولی آنان به خویشتن ستم می نمودند! (33) و سرانجام بدیهای اعمالشان به آنها رسید؛ و آنچه را (از وعده های عذاب) استهزا می کردند، بر آنان وارد شد (34) مشرکان گفتند: «اگر خدا می خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را پرستش نمی کردیم؛ و چیزی را بدون اجازه او حرام نمی ساختیم!» (آری، ) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند؛ ولی آیا پیامبران وظیفه ای جز ابلاغ آشکار دارند؟! (35) ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد؛ و گروهی ضلالت و گمراهی دامانشان را گرفت؛ پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود! (36) هر قدر بر هدایت آنها حریص باشی، (سودی ندارد؛ چرا) که خداوند کسی را که گمراه ساخت، هدایت نمی کند؛ و آنها یاورانی نخواهند داشت! (37) آنها سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسی را که می میرد، برنمی انگیزد!» آری، این وعده قطعی خداست (که همه مردگان را برای جزا بازمی گرداند)؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (38) هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، برای آنها روشن سازد؛ و کسانی که منکر شدند، بدانند دروغ می گفتند! (39) (رستاخیز مردگان برای ما مشکل نیست؛ زیرا) وقتی چیزی را اراده می کنیم، فقط به آن می گوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود می شود (40) آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آنها می دهیم؛ و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر می دانستند! (41) آنها کسانی هستند که صبر و استقامت پیشه کردند و تنها بر پروردگارشان توکل می کنند (42)
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿43﴾ و پیش از تو [هم] جز مردانی که به ایشان وحی می کردیم گسیل نداشتیم پس اگر نمی دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید (43)
☼ نکته:
در قرآن کریم مشابه این آیه شریفه، دو آیه دیگر آمده است:
1 - سوره یوسف آیه109: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَی … » = «و قبل از تو رسولانی نفرستادیم مگر این که مردانی از اهل شهرهای دنیا … »
2 - سوره انبیاءآیه8و7: «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ» = «و پیش از تو [نیز] جز مردانی را که به آنان وحی می کردیم گسیل نداشتیم اگر نمی دانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید ایشان را جسدی که غذا نخورند قرار ندادیم و جاویدان [هم] نبودند» .
و نیز می فرماید: «وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسونَ» = «اگر فرشته ای هم به
ص :115
رسالت فرستیم او را به صورت بشری درآوریم و بر آنان همان لباس که مردمان بپوشند می پوشانیم» (1).
☼ نکته:
به استنادِ آیات فوق معلوم می شود که تمام رسولان از جنس مذکر بوده اند و هیچ رسولی، زن نبوده است. هر چند که مراد از آیات رساندن این مطلب است: «رسولانِ خدا مردانی از جنس بشر عادی بودند» و به عبارتی از جنس بشر بودن را بیان می کند.
نکته: بعضی به آیه شریفه استدلال کرده اند که خدای سبحان بچه و زن را رسول قرار نداده است، آن وقت به خود اشکال کرده اند که پس نبوت عیسی (ع) و یحیی (ع) در بچگی چه بود؟
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج 24، ص 119 تا 122 در پاسخ به این مفسرین آورده است:
آیه شریفه: «و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا» در مقام بیان این معناست که رسولان خدا مردانی از جنس بشر عادی بودند و هیچ عنایتی به این جهت ندارد که در اول بعثت به حد بلوغ رسیده باشند یا نه، تنها غرض، افاده این است که نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و یحیی (ع) که همه رسولان خدا بودند رجالی بودند از جنس بشر که به ایشان وحی می شد نه اینکه اشخاصی بوده باشند مجهز به قدرت قاهره غیبیه و اراده الهیه تکوینیه. لکن جواب می دهیم که استدلال نامبرده به این آیه شریفه وقتی تمام است که جمله: «و ما ارسلنا» مخصوص رسولان باشد و حال آنکه عین این عبارت درباره انبیایی هم که رسول نبوده اند آمده و مثلاً فرموده اند: «و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی … » و اگر استدلال بالا صحیح باشد باید هیچ طفلی و زنی، نبی هم نباشد و حال آنکه به اقرار خود شما عیسی بنا به حکایت قرآن گفت: «من بنده ی خدایم که مرا کتاب داده و نبی ام کرده است» (این بود جواب علامه ی عزیز به این مفسرین).
☼ مؤلف:
به نظر حقیر، هر چند برداشت علامه بزرگوار از تعبیر آیه شریفه، ظاهراً صحیح است ولی پاسخِ وی به مفسرین و رد کردن این استدلال نه تنها کافی نیست که صحیح هم نمی باشد.
اما پاسخی که حقیر می توانم بدهم بدین شرح است (والله اعلم):
این که از آیه شریفه این موضوع دریافت شود که هیچ زنی رسول نبوده، کاملاً صحیح می باشد و دلیل آن هم این است که در طول تاریخ و در قرآن کریم هیچ گاه از زنی ذکری نشده که به
ص :116
عنوان رسول بر امتی فرستاده شود و معنای «رجل» در آیه مذکور هم این موضوع را به صراحت بیان می فرماید. اما این که از آیه شریفه این مطلب برداشت شود که هیچ رسولی، بچه نبوده است، مطلبی است که باز هم می توان از آیه شریفه برداشت کرد و دلیلی هم که بتوان آورد با توجه به برداشت از معنی کلمه «رجالاً» به دو صورت می باشد که این دو دلیل می تواند اشکال مفسرین نامبرده را پاسخ دهد:
1 - اینکه کلمه «رجالاً» را به عنوان «مردانی بالغ» تعبیر کنیم: که در این صورت با توجه به این معنی، هیچ بچه ای رسول نمی شود و اشکال مفسرین پا برجاست. حال پاسخ این اشکال این می شود: آیه شریفه: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا» = «من بنده خدایم که مرا کتاب داده و نبی ام قرار داده است» (مریم30)، نبوت حضرت عیسی (ع) در گهواره و در دوران خردسالی و بچگی را بیان می فرماید. و آیه شریفه: «و آتیناه الحکم صبیا» = «حکم نبوت را در حالی که او کودک بود به او دادیم» (مریم 12)، نبوت حضرت یحیی (ع) را در کودکی بیان می فرماید و در این دو آیه شریفه به نبوت اشاره فرموده است و اشاره به رسالت نبوده است در صورتی که آیه مورد نظر (نحل 43) به رسالت اشاره دارد نه به نبوت و می دانیم که نبوت مرتبه ای پایین تر از رسالت است و حتماً باید مراتبی طی شود تا نبی ای بتواند به آن برسد. در این دو آیه شریفه نبوت را به بچه بسط داده و در آیه نحل رسالت را به مردان بالغ ربط می دهد که این، دو موضوعِ متفاوت است، پس این آیات هیچ گونه تضادی با هم ندارند که بعضی از مفسرین اشکال گرفته اند، چرا که عیسی (ع) و یحیی (ع) در کودکی تنها نبی بوده اند و به آنها الهام می شده، اما در بزرگسالی به مقام رسالت هم رسیده اند، همچنان که این روایت، گفته حقیر را تأیید می کند: در تفسیر جامع، ج 4، ص 314، در ذیل آیه30 سوره مریم، از کلینی، از امام باقر (ع):
بر طبق آیه کریمه که می فرماید: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا» (مریم30)، عیسی در همان کودکی نبی و پیغمبر بود، لکن مرسل نبود.
2 - اینکه کلمه «رجالاً» را به عنوان «مردان، چه بالغ و چه نابالغ» (جنس مذکر) تعبیر کنیم: بدین صورت که بگوییم: «مردان نابالغ یا پسر بچه ها، هر چند به صورت بالفعل مرد
ص :117
نیستند ولی به صورت بالقوه می توانند مرد و رجل باشند» ، پس دیگر اشکالی باقی نخواهد ماند و می توان با این بیان، بچه را هم از آیه شریفه برداشت نمود (والله اعلم).
نکته: کلمه «ذکر» به معنای حفظ معنای چیزی و یا استحضار آن است و به هر چیزی که آدمی به وسیله آن حفظ شود و یا مستحضر گردد ذکر گویند. و به استناد قرآن کریم، که وحی نبوت و کتابهای آسمانی را ذکر خوانده است می توان گفت: قرآن کریم، تورات و انجیل و سایر کتابهای آسمانی هم ذکر می باشند پس افرادی که آگاهی و دانشی نسبت به این کتابهای آسمانی دارند را می توان «اهل ذکر» نامید. حال اگر ذکر را به گفته بعضی از مفسرین تنها مختص به قرآن یا تعابیری مثل علم و تاریخ و غیره و اهل ذکر را، عالمان به علم و تاریخ و غیره فرض کنیم، این فرض صحیح نبوده و نباید تخصیص خاصی را فرض نمود زیرا درست است که قرآن ذکر است و اهل قرآن هم، اهل ذکرند ولی معنی ندارد به کسانی که اهل کتابند گفته شود: «اگر نمی دانید بروید از پیروان قرآن بپرسید» و بالعکس، بنابراین معنای ذکر و اهل ذکر عمومیت دارد.
☼ نکته:
در تفسیر صافی، ج 4، ص 100، آمده است: «خطابِ آیه، مؤمنان هستند نه مشرکین» .
و در تفسیر المیزان، ج 24، ص 121 تا 123، آمده است: خطاب در آیه به مشرکین است، همان بت پرستانی که علیه رسالت رسول خدا (ص) حیله ها می کردند و اهل ذکر هم همان اهل کتابهای آسمانیند، چون مشرکین، قرآن را قبول نکردند و دیگر معنا ندارد که قرآن به آنان بفرماید از رسول خدا بپرسند، ناگزیر باید گفت مقصود از اهل ذکر در خصوص آیه شریفه همان اهل کتابند و مخصوصاً یهودیان است. (در عین حال) آیه شریفه مطلبی عام را بیان کرده چه اگر مراد به ذکر، رسول خدا (ص) باشد البته اهل ذکر، اهل کتابِ آنجناب خواهد بود.
☼ مؤلف:
صاحب المیزان می خواهد برساند که آیه شریفه یک معنای عام دارد که همان قرآن و کتب الهی است و یک معنای خاص دارد که منظور اهل کتابند و روایاتی هم که از معصوم (ع) آمده و ذکر را قرآن و اهل ذکر را ائمه (ع) و پیامبر (ص) معرفی کرده اند به هیچ وجه به خصوصیت مذکور تعرض نکرده و ایرادی که بعضی بر احادیث نامبرده وارد کرده اند معنی ندارد.
ص :118
ولی صاحبِ صافی آن را خاص دانسته است. اما به نظر حقیر، آیه شریفه عام است و مخاطب آن، هم مؤمنین و هم مشرکین هستند. اگر مخاطب را مؤمنین فرض کنیم پس ذکر، قرآن است و اهل ذکر هم رسول خدا (ص) و ائمه (ع) هستند و اگر مخاطب را مشرکین فرض کنیم پس ذکر، کتبِ غیرِ تحریفی مثل تورات و انجیلِ غیر تحریفی و اهل ذکر هم دانایان به این کتب هستند. (والله اعلم).
در تفسیر صافی، ج 4، ص 99، از کافی و قمی و عیاشی، از اهل بیت (ع):
منظور از ذکر، رسول خدا (ص) و اهل ذکر هم اهل بیت (ع) هستند.
در المیزان، ج 24، ص 167، از عیاشی، از امام باقر (ع): اگر اهل ذکر یهود و نصارا باشند آنها شما را به دین خود می دانند و هرگز حق مطلب را که حقانیت اسلام است به شما نمی گویند آنگاه با دست به سینه خود اشاره کرد و فرمود: ماییم اهل ذکر و ذکر قرآن است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 99، از بصائر، از امام باقر (ع) و در کافی، از امام صادق (ع):
ذکر، قرآن است و اهل ذکر، آل محمد (ص) می باشند.
☼ مؤلف:
اشکالی که عده ای بر این روایات وارد کرده اند نابجاست. چرا که اگر ذکر را قرآنِ کریم تعبیر کنیم در این صورت دیگر نباید اهل ذکر را اهل کتاب تعبیر نماییم و روایات هم همین مطلب را می رسانند و تضادی با گفته ما ندارند.
توجه: چرا زنان نبی نبوده اند؟ آیا این مطلب دلیلی بر فضیلت مردان است؟ آیا زنان نمی توانند به مقام عصمت برسند؟ … ؟ برای پاسخ به این سؤالات، به ذیل آیه (یونس2) رجوع شود.
بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (44)
أَ فَأَمِنَ الَّذینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (45)
أَوْ یَأْخُذَهُمْ فی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزینَ (46)
أَوْ یَأْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (47)
(از آنها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند!) و ما این ذکر [= قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی؛ و شاید اندیشه کنند! (44) آیا توطئه گران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آنها را در زمین فروبرد و یا مجازات (الهی)، از آن جا که انتظارش را ندارند، به سراغشان آید؟! (45) یا به هنگامی (که برای کسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگیرد در حالی که قادر به فرار نیستند؟! (46) یا بطور تدریجی، با هشدارهای خوف انگیز آنان را گرفتار سازد؟! چرا که پروردگار شما، رؤف و رحیم است (47)
ص :119
أَوَ لَمْ یَرَوْاْ إِلَی مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ ﴿48﴾ آیا به چیزهایی که خدا آفریده است ننگریسته اند که [چگونه] سایه هایشان از راست و چپ می گردد و برای خدا در حال فروتنی سر بر خاک می سایند (48)
تفیوء: از کلمه «فیء» به معنای سایه بعد از ظهر تا آخر روز است. و کلمه «ظل» به معنای سایه اول روز و پیش از زوال است. به عبارتی وقتی که خورشید طلوع می کند سایه ی اجسام به وجود می آید و این سایه تا زمانِ ظهر شرعی ادامه دارد و رو به کوچک شدن می رود تا وقتی که در ظهر شرعی به حداقل خود می رسد که این سایه یعنی از طلوع آفتاب تا ظهر شرعی را «ظل» گویند. ولی بعد از ظهر باز هم سایه ها رو به برگشت و بزرگی می روند که این سایه را «فیء» گویند. و کلمه «فیء» از ماده «فاء» به معنی «رجع یا برگشت» آمده است.
☼ نکته:
در معنای کلمات «یمین» و «شمائل» مفسرین نظراتی بدین شرح دارند:
در تفسیر صافی، ج 4، ص 102، آمده است: «یمین» به اعتبار لفظ مفرد آورده شده است و «شمائل» به اعتبار معنی و جهاتِ مختلف، جمع آمده است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 44، آمده است: و چون صبح که آفتاب برآید، سایه از طرف راست حادث می شود و ظهر که شود سایه از طرف چپ پدید آید، از این جهت تعبیر فرمود به یمین و شمائل.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 132، آمده است: کلمه شمائل جمع شِمال (چپ) و مقابل یمین (راست) است و جمع آوردن آن با اینکه طرف چپ یکی است به اعتبار این بوده که تمامی سمت های مفروض که پشت سر و طرف چپ قرار بگیرند همه را چپ حساب کرده و در مقابل همه آنها را راست قرار داده چنانکه اگر شیء واحد را صاحب سایه های چند آورده به همین اعتبار است که سایه های طرف راست و چپ را سایه ای جداگانه اعتبار کرده و به این اعتبار که یک چیز را چند چیز حساب کرده که دارای چند طرف باشند و آن وقت با این که لفظ شیء را مفرد آورده معنا را جمع اعتبار کرده باشد. و کلمه دخور به معنای خضوع و ذلت است (داخرون).
☼ مؤلف:
هیچ کدام از مفسرینِ فوق الذکر، علت جمع بودن کلمه شمائل را به درستی بیان
ص :120
نکرده اند. صاحبِ تفسیر صافی آورده: «یمین به اعتبار لفظ مفرد است» ، در صورتی که در قرآن کریم، لفظِ جمع هم برای «یمین» آمده است: «ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» = «آنگاه از پیش روی و از پشت سرشان و از اطرف راست و از اطرف چپشان بر آنها می تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت» (اعراف 17). به عبارتی کلمه «یمین» هم، جمع دارد و جمعِ آن «اَیمان» است. و این تعبیر که شمائل به اعتبار معنی و جهات مختلف جمع آمده است تعبیر صحیحی نمی باشد.
صاحب تفسیر جامع هم که اولاً: راجع به کلمه شمائل و اینکه چرا جمع آمده توضیحی نداده است و ثانیاً: توضیحی که آورده وقتی صحیح می باشد که برای اشیاء، چهار جهتِ شمال و جنوب و مشرق و مغرب را فرض کنیم و آن هم، آن شیء را طوری قرار دهیم که طرفِ مقابلش به سمت جنوب قرار گیرد آنگاه آفتاب از مشرق و از سمت چپ آن شیء بتابد تا سایه اش به سمت راست افتد و بعد از ظهر هم که آفتاب در سمت راست قرار می گیرد سایه اش به سمت چپ افتد. و این تعبیر وقتی صحیح است که طرفِ جلویِ شیء را به سمت جنوب فرض کنیم حال اگر طرف جلویِ آن شیء را به سمت شمال فرض کنیم این گفته، کاملاً برعکس شده و در صبح، سایه به چپ و عصر به راست می افتد. از آن گذشته جای این صحبتها وقتی است که بخواهیم برای اشیاء پشت و رویی فرض کنیم، چرا که آیه شریفه به «ما خلق» اشاره دارد که معنای آن تمام موجودات است و نفرموده است: «من خلق» که اختصاص به صاحبان عقل دارد یعنی این انسانها و حیوانات هستند که پشت و رو دارند ولی سنگ و درخت و امثال آنها پشت و رو ندارند. بنابراین این نظریه هم قطعاً و یقیناً مردود است.
صاحب تفسیر المیزان، سمت چپ و سمت پشت سر را برای کلمه شمائل آورده است و این هم نمی تواند درست باشد چرا که به استنادِ آیه 17 سوره اعراف، کلمه «خلفهم» به معنایِ پشت سر است، لذا دلیلی ندارد ما بخواهیم کلمه «خلف» را «شمائل» فرض کنیم.
اما در پاسخ شاید بتوان گفت: کلمه شمائل در قرآن کریم تنها در همین آیه و آیه (اعراف 17)
ص :121
بصورت «شمائلهم» آمده و کلمه «شمال» هم هشت بار ذکر شده است که یکبار بصورت «شماله» در سوره (حاقه 25) و 7 بار هم به صورت «شمال» در سوره های: (کهف17و 18) – (سبا 15) – (ق 17) – (واقعه 41 دو بار) و (معراج37) آمده است، که در دو سوره، منظور از شمال گروه شقاوت و جهنمی است: «و اصحابُ الشمال ما اصحاب الشمال» = «و اصحاب شقاوت که نامه عملشان به دست چپ است» (واقعه41). و: «وَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیقُولُ یا لَیتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیه» = «و آن کس که کتاب عملش به دست چپ دهند گوید ای کاش نامه ی مرا به من نمی دادند» (حاقه 25). که به استناد این دو آیه شریفه می توان تعبیرِ «گمراهی و شقاوت» را به «شمال» نسبت داد و نیز به استناد آیه شریفه: «و اصحاب الیمین ما اصحاب الیمین» = «و اصحاب نیکان که نامه عملشان به دست راست است» (واقعه 27)، هم می توان «یمین» را به «رستگاری و حق» تعبیر نمود و چون همواره حق و راهِ راست مسیری واحد است، پس با این تعبیر کلمه «یمین» مفرد آمده است. و چون ظلالت و گمراهی راههای فراوان و زیادی غیر از راه حق است، پس با این تعبیر می توان «شمال» را به صورت جمع به کار برد (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 44، از قمی، از ابوالفتوح، از طریق عامه، از حضرت رسول (ص):
چیزی نیست مگر آن که خدا را هر بامداد و پسین سجده می کند و چون مشرک بت را سجده می کند، سایه او خدا را سجده نماید و گردیدن سایه، سجده آن باشد، زیرا خداوند چیزی را خلق نکرده مگر برای آن، سایه ای که حرکت می کند و حرکت و گردشش، سجده به خداست.
توجه: بحث سجده ی سایه ها در ذیل آیه «ظلالهم … » (رعد 15) به تفصیل آمده است.
وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِکَةُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ﴿49﴾ و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است برای خدا سجده می کنند و تکبر نمی ورزند (49)
دو نکته از المیزان، ج 24، ص 35:
1 - کلمه «دابة» به معنای هر جنبنده ای است که تحرک و انتقال از جایی به جایی داشته باشد که شامل انسان و جن و حیوان و هر جاندار متحرک می شود
ص :122
و چون فرمود: «ما فی السموات و ما فی الارض من دابه» که می رساند غیر از زمین و در کرات دیگر نیز جنبندگانی سکونت دارند و اینکه ملائکه را جداگانه اسم برده در صورتی که آنها نیز آمد و شد و حرکت دارند، می رساند که حرکت آنها از نوع حرکت جنبندگان و انتقال مکانی نیست.
2 - استکبار یعنی طلب بزرگی و لازمه ی آن نداشتن بزرگی است و این صفت به خدا تعلق ندارد، ولی متکبر که از کبریا و بزرگی می آید و فی نفسه دارای آن می باشد یکی از صفات خداوند است که به مخلوق تعلق نمی گیرد و برای مخلوق جزءِ صفاتِ رَذیله به حساب می آید.
یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ (50)
وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (51)
وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (52)
وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (53)
ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذا فَریقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (54)
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (55)
وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56)
وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (57)
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ (58)
یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (59)
لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلی وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (60)
آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، می ترسند؛ و آنچه را مأموریت دارند انجام می دهند (50) خداوند فرمان داده: «دو معبود (برای خود) انتخاب نکنید؛ معبود (شما) همان خدای یگانه است؛ تنها از (کیفر) من بترسید!» (51) آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست؛ و دین خالص (نیز) همواره از آن او می باشد؛ آیا از غیر او می ترسید؟! (52) آنچه از نعمتها دارید، همه از سوی خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می خوانید! (53) (اما) هنگامی که ناراحتی و رنج را از شما برطرف می سازد، ناگاه گروهی از شما برای پروردگارشان همتا قائل می شوند (54) (بگذار) تا نعمتهایی را که به آنها داده ایم کفران کنند! (اکنون) چند روزی (از متاع دنیا) بهره گیرید، اما بزودی خواهید دانست (سرانجام کارتان به کجا خواهد کشید)! (55) آنان برای بتهایی که هیچ گونه سود و زیانی از آنها سراغ ندارند، سهمی از آنچه به آنان روزی داده ایم قرارمی دهند؛ به خدا سوگند، (در دادگاه قیامت، ) از این افتراها که می بندید، بازپرسی خواهید شد! (56) آنها (در پندار خود، ) برای خداوند دختران قرارمی دهند؛ - منزه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)- ولی برای خودشان، آنچه را میل دارند قائل می شوند (57) در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فراب ناراحتی) سیاه می شود؛ و به شدت خشمگین می گردد (58) بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد؛ (و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند! (59) برای آنها که به سرای آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است؛ و برای خدا، صفات عالی است؛ و او قدرتمند و حکیم است (60)
وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَإِذَا
ص :123
جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ ﴿61﴾
و اگر خداوند مردم را به [سزای] ستمشان مؤاخذه می کرد جنبنده ای بر روی زمین باقی نمی گذاشت لیکن [کیفر] آنان را تا وقتی معین بازپس می اندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتی آن را پس و پیش نمی توانند افکنند (61)
☼ نکته:
عده ای از مفسرین اشکال کرده اند که اگر خدا ستم کاران را به خاطر ظلمشان مجازات کند پس گناه حیوانات و انبیاء و معصومین چیست که باید هلاک شوند؟ عده ای دیگر هم به استناد آیه شریفه گفته اند پس انبیاء هم معصوم نیستند.
عده ای دیگر از مفسرین در پاسخ به این اشکال نظراتی آورده اند از جمله:
در تفسیر جامع، ج 4، ص 50، آمده است: عقوبت حیوانات و غیر مکلفین برای عبرت و پند بود، مانند امراضی که به اولیاء و غیر مکلفین عارض می شود، علاوه بر آن که حیوانات برای بشر آفریده شده اند و پس از هلاکت ایشان فایده ای در بقاء آنها نیست.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 161، آمده: وقتی یک نسل از بشر منقرض گردید نسلهای بعدی حتی انبیاء هم متولد نمی شوند و وقتی تخم بشر از زمین برچیده شد سایر جنبندگان هم هلاک می شوند، بدین جهت که خلقت آنها برای بشر و مصالح انسان است. چنانکه آیه شریفه: «و خلق لکم ما فی الارض جمیعاً= برای شما خلق کرد هر چه که در زمین است» (بقره 29)، بدان اشاره دارد.
☼ مؤلف:
صاحبِ تفسیر جامع، اشکال وارده را به نحوی دیگر بیان کرده و گفته است: «خداوند حیوانات و غیر مکلفین را برای پند و عبرت دیگران عقوبت می کند» و این گفته از ساحت مقدس حضرت حق تعالی به دور است و حاشا که خداوند عادل بخواهد بی گناهان را تنها برای پند و عبرتِ عده ای ظالم، تنبیه و مجازات کند، چه این مجازات بیماری یا غیر باشد. اما پاسخِ صاحب المیزان به نظر صحیح می باشد و در تکمیل آن می توان گفت: از سیاق آیه شریفه این موضوع به دست می آید که خداوند متعال اگر انسانهای ظالم را عقوبت کند، جنبنده ای نمی ماند و اصلاً صحبتی راجع به عقوبت سایرین نفرموده است که بخواهند بر آن اشکال بگیرند. از طرفی
ص :124
می دانیم که هر گناهی به نوبه خود ظلم محسوب می شود چه در حق خویش و یا در حق دیگران و با توجه به این که بجز انبیاء و معصومین (ع)، همه انسانها گنهکار بوده اند پس اگر آنها عقوبت می شدند دیگر معصومی از نسل آنها به وجود نمی آمد که بخواهند هلاک شوند، یعنی تمام بشر از روی زمین برچیده می شد و چون خداوند متعال بر اساس آیه شریفه (بقره 29) تمام موجودات را برای بشر خلق کرده است، لذا اصلاً آنها را خلق نمی کرد و در همان ابتدای خلقت همه موجودات برچیده می شدند (والله اعلم).
وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62)
تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (63)
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (64)
وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (65)
وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبینَ (66)
آنها برای خدا چیزهایی قرارمی دهند که خودشان از آن کراهت دارند [= فرزندان دختر]؛ با این حال زبانشان به دروغ می گوید سرانجام نیکی دارند! از این رو برای آنان آتش است؛ و آنها از پیشگامان (دوزخ)اند (62) به خدا سوگند، به سوی امتهای پیش از تو پیامبرانی فرستادیم؛ اما شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست؛ و امروز او ولی و سرپرستشان است؛ و مجازات دردناکی برای آنهاست! (63) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای اینکه آنچه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی؛ و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می آورند! (64) خداوند از آسمان، آبی فرستاد؛ و زمین را، پس از آنکه مرده بود، حیات بخشید! در این، نشانه روشنی است برای جمعیتی که گوش شنوا دارند! (65) و در وجود چهارپایان، برای شما (درسهای) عبرتی است: از درون شکم آنها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیر خالص و گوارا به شما می نوشانیم! (66)
وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿67﴾ و از میوه درختان خرما و انگور به شماه داده ایم که از آن نوشیدنی (شهد) شیرین و روزی نیکو گیرید که در آن برای مردمی که تعقل می کنند نشانه ای است (67)
☼ نکته:
معنای سکر چهار وجه دارد:
1 - شراب 2 - طعام لذیذ 3 - سکون و آرامش 4 - تحییر.
در المیزان، ج 24، ص 175: سَکَر یعنی زوالِ عقل به خاطر استعمال چیزی که عقل را زایل کند.
عده ای از مفسرین در معنای کلمه «سَکراً» اختلاف کرده و نظراتی بدین شرح داده اند:
1) سکر در آیه ی شریفه به معنای شراب است. بنابراین آیه ی مذکور توسط آیه ی سوره
ص :125
مائده که شراب را تحریم نموده، نسخ شده است. (این عده معتقدند که در ابتدای بعثت و در مکه و قبل از هجرت، شراب حلال بوده ولی بعد از هجرت و در مدینه آیه ی: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده90)، بر تحریم شراب نازل شد و این آیه را نسخ کرد).
پاسخ المیزان، ج 24، ص 175 تا 180به این گروه: تحریم شراب و زنا قبل از هجرت (ابتدای اسلام) و یکی از احکام معروف اسلام نزد مشرکین بود و تحریم آن در سوره اعراف نازل شد که به طور قطع قبل از سوره نحل نازل شده است. و آیه سوره ی مائده برای تأکید حرمت و چوب کاری بعضی از مسلمین بود که از حکم حرمت تخلف کرده و شراب می خوردند و خود آیه هم تعبیراتی از جمله: «فهل انتم منتهون» = «آیا شما از آن دست بر می دارید» ، دارد که شاهد بر این است. و همچنین در دو سوره بقره و نساء که قبل از مائده نازل شده اند حکم تحریم وجود دارد.
2) عده ای گفته اند «سکر» در لغتِ حبشه به معنای سرکه است. (نقل المیزان از ابن عباس).
پاسخ صاحب المیزان به اینها: استعمال الفاظ غیر عربی مثل استبرق و جهنم و زقوم و غیره در قرآن وقتی است که ابهام و اشتباهی در بین نباشد ولی لغتِ سکر که در زبان عربی به معنای شراب است و در زبان حبشی به معنای سرکه است باعث اشتباه و ابهام است و چگونه ممکن است به کتابی که بلیغ ترین کلام است این نسبت را بدهیم و در جایی که گفتگو از سرکه دارد کلمه «خل» که زبان خود آن کتاب است را رها کند و کلمه سکر را که زبان حبشی است و در زبان خودش ضد آن را می فهماند به کار ببرد؟
3) حنفی ها گفته اند مراد به سکر، «نبیذ» است و آیه دلالت دارد بر جوازِ کمی از شراب، آن هم در حدی که مستی نیاورد چون آیه در مقام منت نهادن است.
پاسخ صاحب المیزان به حنفی ها: اگر این گفته صحیح باشد دیگر قابل نسخ نیست و چگونه ممکن است خداوند چیزی را از نعمتهای خود برشمارد و بر آن منت بگذارد آن وقت در سوره ی
مائده همان را رجس و از عمل شیطان بخواند.
ص :126
4) تعبیر المیزان از آیه شریفه: سکر در آیه به معنای شراب است و آیه شریفه نمی خواهد بفرماید مسکرات حلال و مباح است و حتی نمی خواهد بگوید کار خوبی می کنید که از میوه های نام برده، مسکر می گیرید، بلکه ممکن است بگوییم دلالت بر زشتی این کار دارد چون شراب گرفتن را در مقابل اتخاذ رزق خوب قرار داده تا بفهماند شراب رزق حسن نیست و اگر این دلالت را قبول نکنیم (می توان دلیلی دیگر آورد و آن) در این مقام است که منافعی را که بشر آن روز از میوه ها می بردند بشمارد و بفرماید همه این انتفاعات از نعمتهای خداست و از ذکر آن نتیجه توحید را بگیرد چون آیه شریفه در مکه نازل شده و خطابش به مشرکین است.
☼ مؤلف:
اینکه معنای «سکر» را شراب که حرام است و یا غذایی دیگر مثل طعام لذیذ که حلال است فرض کنیم اشکالی بر آیه شریفه وارد نمی کند، تنها تعبیر آن را عوض می کند مثلاً اگر سکر را شراب فرض کنیم معنی آیه شریفه این می شود (والله اعلم): «و از میوه، خرما و انگور به شما داده ایم که از این دو نوع میوه عده ای شراب درست کرده و عده ای هم به حلال از آنها استفاده می برند حال اینکه بتوان از آنها دو نوع مختلف و متضاد خوراکی تهیه کرد، خود نشان دهنده ی عظمت و بزرگی خداست و قدرت و توانایی او را می رساند که این برای افرادی که اهل تفکرند آیتی است» . به عبارتی آیه شریفه اصلاً صحبتی از تحریم یا مباح بودن «سکر» نکرده است که بشود بر آن اشکال کنند. و اگر هم مراد از «سکر» را طعام لذیذ در نظر گرفت که دیگر اشکالی وارد نیست. اما این که صاحب المیزان خطاب آیه را در دلیل دومِ خود به مشرکین فرض کرده است، خود جای اشکال است چرا که: اولاً: سیاق آیه، برشمردن دو تا از نعمتهای الهی به تمام انسانها و نه تنها مشرکین است. ثانیاً: با توجه به آیه 32 اعراف که می فرماید: « … قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خَالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ … » = «بگو این نعمتها در دنیا برای اهل ایمان است و نیکو تر از اینها در آخرت برای آنان خواهد بود … » ، اصلاً خداوند متعال نعمتهایش را برای مؤمنین خلق کرده است و به خاطر وجود همین مؤمنین است که کفار هم از نعمتها بهره می برند بنابراین معنی ندارد که خداوند سبحان بخواهد این نعمتها (خرما و انگور) را تنها به مشرکین یادآوری کند.
ص :127
خداوند متعال تمام چیزها و نعمتهایش را در جهت رسیدن بشر به سعادت واقعی به نیکی خلق کرده است و این که بشر بخواهد از آنها در راه شر و شیطانی استفاده کند اشکالی بر خلقت نیکوی الهی ندارد. مثلاً استفاده از انرژی هسته ای به عنوان بمب هسته ای و یا جهت تولید برق و یا استفاده از آهن برای تولید چاقو در آدم کشی و یا آشپزی و انواع استفاده های متضاد از نعمتهای الهی، برای اهل خرد نشانه و آیتی است که پی به قدرت و عظمت مبدأ هستی ببرند. مَثلِ انگور و خرما هم مَثلِ آهن و اتم است که هم می توان از آنها در خیر و هم در شر استفاده کرد.
وَأَوْحَیٰ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ﴿68﴾ ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿69﴾ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که در کوه ها و درختان و بناها (سقفهای رفیع) منزل کن (68) سپس از همه میوه ها بخور و راههای پروردگارت را فرمانبردارانه بپوی [آنگاه] از درون [شکم] آن شهدی که به رنگهای گوناگون است بیرون می آید در آن برای مردم درمانی است راستی در این [زندگی زنبوران] برای مردمی که تفکر می کنند نشانه [قدرت الهی] است (69)
☼ نکته:
وحی، به معنای القاء معناست. در قرآن کریم ابعادی چند از کلمه وحی آمده است:
1 - در فهم حیوان از راه غریزه: «وَ اَوحی ربک اِلی النحل» (1).
2 - رؤیا: «وَ اَوحینا اِلی اُم موسی» (2).
3 - اشاره: «فَأَوْحَی إِلَیهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیا» = «به سوی مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» (3).
4 - وسوسه: «وَإِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلَی أَوْلِیائِهِمْ» = «و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا و وسوسه می کنند» (4).
5 - وحی به صورت تکلم با پیامبران: «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیا» (5).
☼ نکته:
در ادب دینی، مراد از وحی همان تکلم با انبیاء است.
ص :128
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 209، از تفسیر قمی، از امام صادق (ع):
مقصود از نحل ماییم، که خداوند به آن وحی فرموده و به معنای: «ان اتخذی من الجبال بیوتاً» امر به ماست که از عرب، شیعه برای خود بگیریم و «من الشجر» می گوید از عجم نیز بگیریم و «و مما یعرشون» می گوید از بردگان هم بگیریم و مقصود از شرابی که از شکم زنبور بیرون می آید و دارای الوان مختلفی است علمی است که از ما به سوی شما ترشح می شود.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 111 و112، از کافی، از حضرت علی (ع):
لیسیدنِ عسل با زبان مایه ی شفای هر دردی است. و فرمود: خوردن عسل و تلاوت قرآن و جویدن کُنْدُر، بلغم را از بین می برد.
وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (71)
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (72)
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لا یَسْتَطیعُونَ (73)
فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (74)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (75)
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (76)
وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (77)
وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (78)
أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (79)
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلی حینٍ (80)
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابیلَ تَقیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (81)
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبینُ (82)
یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (83)
وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (84)
وَ إِذا رَأَی الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (85)
وَ إِذا رَأَی الَّذینَ أَشْرَکُوا
ص :129
شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ (86)
وَ أَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (87)
الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ (88)
خداوند شما را آفرید؛ سپس شما را می میراند؛ بعضی از شما به نامطلوب ترین سنین بالای عمر می رسند، تا بعد از علم و آگاهی، چیزی ندانند (و همه چیز را فراموش کنند)؛ خداوند دانا و تواناست! (70) خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد (چرا که استعدادها و تلاشهایتان متفاوت است)! اما آنها که برتری داده شده اند، حاضر نیستند از روزی خود به بردگانشان بدهند و همگی در آن مساوی گردند؛ آیا آنان نعمت خدا را انکار می نمایند (که شکر او را ادا نمی کنند)؟! (71) خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد؛ و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوه هایی به وجود آورد؛ و از پاکیزه ها به شما روزی داد؛ آیا به باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را انکار می کنند؟! (72) آنها غیر از خدا، موجوداتی را می پرستند که هیچ رزقی را برای آنان از آسمانها و زمین در اختیار ندارند؛ و توان این کار را نیز ندارند (73) پس، برای خدا امثال (و شبیه ها) قائل نشوید! خدا می داند و شما نمی دانید (74) خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده ایم و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می کند؛ آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آنها نمی دانند! (75) خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش می باشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد؛ آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟! (76) غیب آسمانها و زمین، مخصوص خداست (و او همه را می داند)؛ و امر قیامت (بقدری نزدیک و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن و یا از آن هم نزدیکتر؛ چرا که خدا بر هر چیزی تواناست! (77) و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید! (78) آیا آنها به پرندگانی که بر فراز آسمانها نگه داشته شده، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمی دارد؛ در این امر، نشانه هایی (از عظمت و قدرت خدا) است برای کسانی که ایمان می آورند! (79) و خدا برای شما از خانه هایتان محل سکونت (و آرامش) قرار داد؛ و از پوست چهارپایان نیز برای شما خانه هایی قرار داد که روز کوچ کردن و روز اقامتتان، به آسانی می توانید آنها را جا به جا کنید؛ و از پشم و کرک و موی آنها، برای شما اثاث و متاع (و وسایل مختلف زندگی) تا زمان معینی قرار داد (80) و (نیز) خداوند از آنچه آفریده است سایه هایی برای شما قرار داده؛ و از کوه ها پناهگاه هایی؛ و برای شما پیراهنهایی آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ می کند؛ و پیراهنهایی که به هنگام جنگ، حافظ شماست؛ این گونه نعمتهایش را بر شما کامل می کند، شاید تسلیم فرمان او شوید! (81) (با این همه، ) اگر روی برتابند، (نگران مباش؛) تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار داری (82) آنها نعمت خدا را می شناسند؛ سپس آن را انکار می کنند؛ و اکثرشان کافرند! (83) (به خاطر بیاورید) روزی را که از هر امتی گواهی بر آنان برمی انگیزیم؛ سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمی شود؛ (بلکه دست و پا و گوش و چشم، حتی پوست تن آنها گواهی می دهند!) و (نیز) اجازه عذرخواهی و تقاضای عفو به آنان نمی دهند! (84) و هنگامی که ظالمان عذاب را ببینند، نه به آنها تخفیف داده می شود و نه مهلت! (85) و هنگامی که مشرکان معبودهایی را که همتای خدا قرار دادند می بینند، می گویند: پروردگارا! اینها همتایانی هستند که ما به جای تو، آنها را می خواندیم! در این هنگام، معبودان به آنها می گویند: «شما دروغگو هستید! (شما هوای نفس خود را پرستش می کردید!)» (86) و در آن روز، همگی (ناگزیر) در پیشگاه خدا تسلیم می شوند؛ و تمام آنچه را (نسبت به خدا)
ص :130
دروغ می بستند، گم و نابود می شود! (87) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، بخاطر فسادی که می کردند، عذابی بر عذابشان می افزاییم! (88)
وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَیٰ هَؤُلاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً وَبُشْرٰی لِلْمُسْلِمِینَ ﴿89﴾
و [به یاد آور] روزی را که در هر امتی گواهی از خودشان برایشان برانگیزیم و تو را [هم] بر این [امت] گواه آوریم و این کتاب را که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است بر تو نازل کردیم (89)
تبیان: به معنای «بیان» است.
نکته ای از المیزان، ج 24، ص 230 تا 237: عده ای از مفسرین گفته اند، مراد از اینان «هؤلاء» تمام امت پیامبر اکرم (ص) از آغاز عمرش تا روز قیامت است و پیامبر (ص) شاهد آنهاست. در پاسخ به این دسته از مفسرین می توان گفت: با کنار هم قرار دادن آیات مربوط به شهادت، این نظریه باطل می شود. مثلاً: «وَکُنْتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ وَأَنْتَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ» = «من (عیسی) تا میان آنان بودم ناظر بر آنان بودم بعد از آنکه مرا بردی خودت رقیب آنان بودی و تو بر هر چیزی ناظری» (مائده 117)، که در این آیه شریفه مشخص می شود که شاهد تا موقعی می تواند شاهد باشد که زنده و ناظر بر آنها و در میان آنها زندگی کند نه بعد از رفتن از پیش آنها. و یا: «وَجِیءَ بِالنَّبِیینَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِی بَینَهُمْ بِالْحَقِّ» (زمر 69) که در این آیه نشان می دهد شاهد می تواند غیر از پیغمبر هم باشد.
و یا: «وَجِئْنَا بِکَ عَلَی هَؤُلاء شَهِیدًا» (نسا41) و یا: «وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا» (نسا159) و یا: «لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ» (حج 78) و یا: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» (بقره 143)، که دو آیه حج و بقره دلالت دارند بر اینکه رسول خدا (ص) شهید بر شهداست و بین او و مردم شهدای دیگری است. ولی آیات دیگر می گویند که بر همه مردم یک شهید گمارده شده و او همان پیغمبر مردم است و در مجموع می توان گفت:
ص :131
1 - شاهد لزوماً نبی نیست بلکه امام هم می تواند باشد (1).
2 - شاهد باید در بین امتش زنده و ناظر باشد تا وقتی شهادت داد مجال رد و تردیدی باقی نماند و کسی اعتراض و مخالفتی نداشته باشد (2).
3 - شاهد باید انسان کامل و عادل و بی گناه و معصوم باشد و به نیات درونی و قلبی هر عملی وقوف کامل داشته باشد. پس شامل مردم عامی نخواهد بود.
خلاصه کلام باید گفت: منظور از شاهد در آیه شریفه نمی تواند تمام امت باشد. بلکه منظور، امامان (ع) هستند (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (بقره 143) مراجعه شود).
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 238، از قمی، از امام صادق (ع):
برای هر عصری و امتی شهیدی است و هر امتی با امامش محشور می شود.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 239، از کافی، از امام صادق (ع): من متولد شده از رسول خدایم و در همان حال تولد، کتاب خدا را می دانم و در آن کتاب است آغاز خلقت و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد و در آن خبر آسمان و زمین است، خبر بهشت و خبر آتش است و خبر آنچه تاکنون شده و آنچه که خواهد شد، همه در آن است و من همه را می دانم، همانطور که کف دست خودم را می بینم، چه خدای تعالی فرموده در آن کتاب تبیان هر چیزی است.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 240، از عیاشی، از امام صادق (ع): خدای تعالی درباره موسی فرموده: «وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیءٍ» = «و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم» (اعراف 145) و ما فهمیدیم که برای موسی همه چیز را ننوشته (بلکه از همه چیز مقداری نوشته) و درباره عیسی فرموده: «وَلِأُبَینَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» = «برخی از آنچه را که در آن اختلاف دارید روشن کنم» (زخرف63). و درباره محمد (ص) فرموده: «وَجِئْنَا … تِبْیَانًا لکل شیء» .
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (90)
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (91)
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ
ص :132
تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (92)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (93)
وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (94)
وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلیلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (95)
ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (96)
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (97)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد؛ و از فحشا و منکر و ستم، نهی می کند؛ خداوند به شما اندرز می دهد، شاید متذکر شوید! (90) و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده اید، به یقین خداوند از آنچه انجام می دهید، آگاه است! (91) همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهای تابیده خود را، پس از استحکام، وامی تابید! در حالی که (سوگند و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید؛ بخاطر اینکه گروهی، جمعیتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانه ای برای شکستن بیعت با پیامبر می شمرید)! خدا فقط شما را با این وسیله آزمایش می کند؛ و به یقین روز قیامت، آنچه را در آن اختلاف داشتید، برای شما روشن می سازد! (92) و اگر خدا می خواست، همه شما را امت واحدی قرارمی داد؛ (و همه را به اجبار وادار به ایمان می کرد؛ اما ایمان اجباری فایده ای ندارد!) ولی خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) گمراه و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت می کند! (به گروهی توفیق هدایت داده و از گروهی سلب می کند!) و یقیناً شما از آنچه انجام می دادید، بازپرسی خواهید شد! (93) سوگندهایتان را وسیله تقلب و خیانت در میان خود قرار ندهید، مبادا گامی بعد از ثابت گشتن (بر ایمان) متزلزل شود؛ و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و برای شما، عذاب عظیمی خواهد بود! (94) و (هرگز) پیمان الهی را با بهای کمی مبادله نکنید (و هر بهایی در برابر آن ناچیز است!) آنچه نزد خداست، برای شما بهتر است اگر می دانستید (95) آنچه نزد شماست فانی می شود؛ اما آنچه نزد خداست باقی است؛ و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش خواهیم داد (96) هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد (97)
فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ﴿98﴾
پس چون قرآن می خوانی از شیطان مطرود به خدا پناه ببر (98)
استعاذه: طلب پناه است. منظور از استعاذه تنها گفتن کلمه: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» نیست بلکه استعاذه قلبی است و استعاذه زبانی تنها مقدمه ای برای ایجاد آن حالت نفسانی است.
توجه: بحث تفسیری «استعاذه» در ابتدای سوره حمد آمده است.
اگر خدایتعالی خالق نیکی هاست پس چرا شیطان را خلق کرد؟ و چرا در بدن انسان قرار داد؟
پاسخ: بله خداوند متعال خالق نیکی هاست و هرگز نمی خواهد بدی و گناه به وجود آید. او
ص :133
خالق نور و روشنایی است نه تاریکی و ظلمت. برای روشن شدن مطلب مثالی به این شرح می توان زد: اگر موقعی که نور خورشید در حال تابش است حایلی را مقابل نور قرار دهید و مانع رسیدنِ آن از هر طرف به آن مکان شوید، در این صورت آن محلْ خالی از نور و روشنایی خواهد شد و تاریک و بی فروغ می شود که مقصرِ اصلی، آن شخص است که مانع رسیدن نور شده است نه خورشید و یا خالق خورشید. و آن تاریکی و ظلمات بر اثر نرسیدن نور پدید می آید نه اینکه خداوندِ سبحان آن را خلق کند. زمانی که خداوند متعال شیطان را خلق کرد به قصد خلقت موجودی پلید نبود بلکه او یکی از جنیان بود که حتی 6 هزار سال هم عبادت کرد، اما بر اثر تمرد از دستور الهی و البته با اختیار و اراده خودش از درگاه حضرت دوست رانده و تقدیرش را به نحو بدی رقم زد و خودش را مطرود کرد، نه اینکه خداوند سبحان بخواهد او را طرد نماید. از طرفی انسان از گلی متعفن خلق شد که منشأ شهوتِ شکم و شهوتِ جنسی است و تمایل و گرایش به خوی حیوانی دارد، آن گاه در برابر این جسم مادی، خلقتی با منشأ الهی بنام روح در وجودش دمید تا گرایش الهی در برابر جسم مادی قرار گرفته و عدالت برقرار شود. بعد از آن، قضایی رخ داد و شیطان رانده شد و درخواستی از حضرت حق نمود که تا «قیامت» در وجود انسان نفوذ کند. ولی خداوند متعال فقط تا «وقتِ معلوم» و نه تا قیامت به او مهلت داد. اما در اینجا باز هم برای رعایت عدالت، به مَلَکی دستور داد که انسانها را در برابر وسوسه های شیطانی به سوی ملکوت سوق دهد. بنابراین انسان موجودی است که تحت تأثیر چهار عامل قرار دارد، دو عامل یعنی روح و وسوسه هایِ ملکی، انسان را به سوی خداوند سبحان گرایش می دهند و دو عامل یعنی جسم و وسوسه های شیطانی، او را از راهِ مستقیم به گمراهی سوق می دهند.
چرا با اینکه عده ای از گناهی استعاذه می کنند باز هم آن گناه را انجام می دهند؟ مگر حضرت رسول (ص) نفرموده: «در ماه رمضان خدایتعالی شیاطین را غل و زنجیر می کند» ، پس چرا عده ای در این ماه گناه می کنند؟
پاسخ: حتی اگر خداوند متعال شیطان را خلق نمی کرد باز هم انسان تحت تأثیر نفس اماره و همان جسم حیوانی و مادی به سوی مادیات و منشأ خاکی خود سوق داده می شد. اما بین
ص :134
وسوسه های شیطانی و نفس اماره، دو اختلاف است:
1 - وسوسه های شیطانی با استعاذه از بین می روند ولی نفس اماره، خیر.
2 - وسوسه های شیطانی مرتباً خود را عوض کرده و از راههای مختلف وارد می شوند اما وسوسه های نفسانی با قدرتْ عمل کرده و معمولاً از دو راه که همان شهوت جنسی و شکم است با توانِ فراوان و با پافشاری زیاد و بدونِ تغییرِ راه وارد می شوند.
بنابراین اگر شخصی صادقانه و نه زبانی، از وسوسه ای استعاذه کند و به خدا پناه ببرد اگر آن وسوسه از ناحیه شیطان باشد به استناد آیه شریفه ی فوق از بین می رود و شیطان موقتاً از آن راه وارد نمی شود و راه خود را به روش دیگری تغییر می دهد. ولی اگر این وسوسه از نفس اماره باشد با استعاذه نه از بین می رود و نه حتی کم می شود. و اینکه حضرت رسول (ص) می فرماید: «در ماه مبارک رمضان، شیطان به زنجیر کشیده می شود» ، منظور وسوسه های شیطانی است و نفس اماره همچنان آزاد است (والله اعلم). البته هر چند با استعاذه، وسوسه نفسانی از بین نمی رود اما اگر این استعاذه صادقانه باشد موجبِ تقویتِ بُعدِ معنوی در برابر بعد مادی می شود، که این برتریِ معنوی، گرایش به گناه را کم می کند نه این که وسوسه ی نفس را کم کند.
توضیح بیشتر این است: انسان به واسطه ترکِ گناه و گرایش به سوی مبدأ هستی باعثِ تقویت روحِ ایمانش شده و این عاملی است که در مقابلِ جسمِ مادی می تواند غالب شود. هر چه این روح به واسطه قربِ الهی قوی تر شود، آن جسم در مقابلش ضعیف تر و کوچک تر به حساب می آید نه این که ضعیف و کوچک شود. به عبارتی مَثَلِ انسان، مَثَلِ دو کفه ی ترازوست که در یک کفهْ جسم و شیطان و در کفه ی دیگرْ روح و مَلَکِ الهی قرار گرفته اند. که تقویت هر کدام باعثِ حرکتِ کفهْ به آن سو می شود، نه این که طرفِ مقابل را از بین ببرد یا کم کند.
عده ای از جمله مرتاضان، جسمِ مادی را ضعیف کرده و بدونِ تقویتِ روح باعثِ این برتری می شوند. و این برتری شاید نتایجی مادی داشته باشد اما به دلیل عدم پرورش روح نمی تواند مفیدِ فایده باشد. چرا که خداوند سبحان راه های شرعی و منطقی ارضاءِ تمایلات جسمی را به همه سفارش فرموده است و آنْ ازدواجِ شرعی و تغذیه ی حلال است. اگر کسی بخواهد به
ص :135
مقامات معنوی نائل شود باید روحش را تقویت کند و البته جسمش را هم از حرام باز دارد. بدین وسیله است که می تواند کفه ی الهی اش را وزین کند. خوشا به حال آن کس که کفه ی الهی اش چنان سنگین شود که دیگر کفه ی جسمانی و شیطانی اش به حساب نیامده و دیده نشود و چنان شود که در همین عالم مادی بر جسم خاکی اش غالب گردد و آن ببیند که دیدنی است …
حجاب چهره جان می شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم دریغ و درد که غافل ز حال خویشتنم
چگونه طواف کنم در فضای عالم قدس که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق می آید عجب مدار که هم درد نافه ختنم
در کافی، ج 3، ص 197، چ1، از امام صادق (ع):
زمانی که دل صفا یابد، زمین برایش تنگ شده تا آنجا که پرواز کند.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 133، از کافی، از امام صادق (ع):
شیطان بر بدن مؤمن مسلط می شود ولی بر دین او مسلط نمی گردد. بر ایوب (ع) (به صورت غیر مستقیم) مسلط شد و خلقت بدنی او را بدمنظره کرد ولی بر دینش مسلط نشد، بر مؤمنین هم همین طور، گاهی بر بدنهاشان مسلط می شود ولی بر دینشان مسلط نمی گردد.
از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع):
شیطان این قدرت را ندارد که ولایتِ ما اهلِ بیت (ع) را از مؤمنین سلب کند.
إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (99)
إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (100)
وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (101)
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ (102)
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ (103)
إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (104)
چرا که او، بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلطی ندارد (99) تسلط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند و آنها که نسبت به او [=
ص :136
خدا] شرک می ورزند (و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن می نهند) (100) و هنگامی که آیه ای را به آیه دیگر مبدل کنیم [= حکمی را نسخ نماییم] -و خدا بهتر می داند چه حکمی را نازل کند- آنها می گویند: «تو افترا می بندی!» اما بیشترشان (حقیقت را) نمی دانند! (101) بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحق نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابت قدم گرداند؛ و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان! (102) ما می دانیم که آنها می گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می دهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است! (103) به یقین، کسانی که به آیات الهی ایمان نمی آورند، خدا آنها را هدایت نمی کند؛ و برای آنان عذاب دردناکی است (104)
إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَأُوْلئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ ﴿105﴾ تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند (105)
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 280، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
مؤمن ممکن است زنا و دزدی کند ولی دروغ نمی گوید.
مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ اُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَکِنْ مَّنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿106﴾
هر کس پس از ایمان آوردن خود به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد لیکن هر که سینه اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود (106)
اطمینان: به معنای سکون و آرامش است. شرح صدر: به معنای گشادی و وسعت است.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 292، از عیاشی، از امام صادق (ع)، از حضرت رسول (ص):
چهار چیز از امت من برداشته شده:
1 - آنچه از روی خطا از آنها سربزند.
2 - آنچه که فراموش کنند.
3 - آنچه که به آن اجبار و اکراه شوند.
4 - آنچه از طاقتشان بیرون باشد.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 291، از محمد بن عمار، از پدرش عمار:
مشرکینْ عمارِ یاسر را گرفتند و رهایش نکردند تا به رسول خدا (ص) دشنام داد و خدایانِ مشرکین را تمجید کرد، آن وقت رهایش کردند. رسول خدا (ص) به او گفت: اگر بار دیگر هم در چنین وضعی قرار گرفتی همین عمل را انجام بده و این آیه نازل شد.
از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع)، از امام علی (ع):
مردم! به زودی شما را می خوانند که مرا ناسزا بگویید شما هم بگویید، سپس می خوانند
ص :137
که از من بیزاری جویید، این قدر بدانید که من بر دین محمدم (یعنی نفرمود از من بیزاری بجویید).
ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (107)
أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (108)
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (109)
ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ (110)
یَوْمَ تَأْتی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (111)
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (112)
این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند؛ و خداوند افراد بی ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند (107) آنها کسانی هستند که (بر اثر فزونی گناه، ) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده؛ (به همین دلیل نمی فهمند، ) و غافلان واقعی همانها هستند! (108) و ناچار آنها در آخرت زیانکارند (109) اما پروردگار تو نسبت به کسانی که بعد از فریب خوردن، (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند؛ سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند؛ پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمت خود می سازد) (110) (به یاد آورید) روزی را که هر کس (در فکر خویشتن است؛ و تنها) به دفاع از خود برمی خیزد؛ و نتیجه اعمال هر کسی، بی کم و کاست، به او داده می شود؛ و به آنها ظلم نخواهد شد! (111) خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند، ) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزیش از هر جا می رسید؛ اما به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید! (112)
وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ ﴿113﴾
و به یقین فرستاده ای از خودشان برایشان آمد اما او را تکذیب کردند پس در حالی که ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت (113)
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 318، از قمی، از امام (ع):
آیه: «و ضرب الله مثلا» (112) {و آیه (113)} درباره قومی نازل شد که نهری داشتند به نامِ نهر «ثرثار» و بلاد ایشان به خاطر داشتن آن نهر، بلادی سبز و خرم و پر درآمد بود، به طوری که خمیرِ نان خود را برای تطهیر استفاده می کردند و می گفتند نرم تر است و خدا هم نهر ثرثار را خشکانید طوری که همان خمیرِ خشکیده ها را جمع آوری نموده، خوردند و بر سر تقسیم آن دعوا
راه انداختند (در تفسیر صافی، ج 4، ص 140، نام نهر را «بلیان» آورده است).
فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (114)
ص :138
پس، از آنچه خدا روزیتان کرده است، حلال و پاکیزه بخورید؛ و شکر نعمت خدا را بجا آورید اگر او را می پرستید! (114)
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخَنزِیرِ وَمَآ اُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿115﴾ جز این نیست که [خدا] مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده حرام گردانیده است. هر کس که [به خوردن آنها] ناگزیر شود بدون زیاده روی و تجاوز، قطعاً خدا آمرزنده مهربان است (115)
نکته: مشابه آیه شریفه در سه جای دیگر هم ذکر شده است: (بقره 173)_ (مائده 3)_ ( انعام 145) که در آنها محرمات چهارگانه (مردار – خون – خوک – ذبح بی نام خدا) ذکر شده است. اما با مراجعه به سُنَت، محرمات دیگری هم آمده است و با توجه به آیه 7 سوره ی حشر که می فرماید: «آنچه رسول به شما دستور داد به آن عمل کنید و آن چه شما را از آن نهی فرمود ترک نمایید» . باید از سنت هم تبعیت نمود.
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (116)
مَتاعٌ قَلیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (117)
وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (118)
ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ (119)
به خاطر دروغی که بر زبانتان جاری می شود نگویید: «این حلال است و آن حرام» ، تا بر خدا افترا ببندید به یقین کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد! (116) بهره کمی است (که در این دنیا نصیبشان می شود)؛ و عذاب دردناکی در انتظار آنان است! (117) چیزهایی را که پیش از این برای تو شرح دادیم، بر یهود حرام کردیم؛ ما به آنها ستم نکردیم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم می کردند! (118) اما پروردگارت نسبت به آنها که از روی جهالت، بدی کرده اند، سپس توبه کرده و در مقام جبران برآمده اند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است (119)
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿120﴾
ابراهیم پیشوایی مطیع خدا [و] حق گرایی بود و از مشرکان نبود (120)
☼ نکته:
کلمه «امّة» در چند معنا آمده است:
1 - قائم مقام جماعت در عبادت خداست چنانکه می گوید فلانی خودش به تنهایی یک قبیله است.
2 - امت در اینجا به معنای امامی است که به وی اقتدا می شود.
3 – ابراهیم (ع) امتی بوده که تا مدتی یک فرد داشته و آن هم خودش بوده، چون تا مدتی غیر از آن جناب فرد دیگری موحد نبوده است.
ص :139
کلمه قانت: از قنوت است و به معنای اطاعت و عبادت و یا دوام در آن دو است.
کلمه حنیف: از حنف است و به معنای اعتدال و میانه روی است.
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 318، از عیاشی، از امام صادق (ع):
روزگاری بود که در تمام روی زمین جز یک نفر، خدا را پرستش نمی کرد (و او ابراهیم (ع) بود) و اگر غیر او فرد دیگری بود خداوند در آیه شریفه او را هم اضافه می کرد، پس از مدتی خدا او را با پدید آوردن اسماعیل و اسحاق مأنوس نموده سه نفر شدند.
شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (121)
وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (122)
ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (123)
شکرگزار نعمتهای پروردگار بود؛ خدا او را برگزید؛ و به راهی راست هدایت نمود! (121) ما در دنیا به او (همت) نیکویی دادیم؛ و در آخرت از نیکان است! (122) سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم -که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود- پیروی کن! (123)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 145، از عیاشی، از امام حسین (ع):
غیر از ما و شیعیان ما، هیچ گروهی بر دین و آیینِ ابراهیم (ع) نمی باشند.
إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ﴿124﴾ شنبه برکسانی که در آن اختلاف کردند مقرر گردید و قطعاً پروردگارت روز رستاخیز میان آنها درباره چیزی که در آن اختلاف کردند داوری می کند (124)
نکات تفسیری المیزان، ج 24، ص 306 تا 310:
1) سَبت به معنای قطع است. و جمله «سبت فلان» به این معناست که فلانی وارد در شنبه شد. و اینکه فرمود: «إِنَّمَاجُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذِین» نوعی اختصاص و ملکیت را افاده می کند و می خواهد بفهماند که خدا در هر هفته یک روز را برای آنان تعطیل قرار داده تا عبادت کنند و آن روز شنبه است، همچنانکه برای مسلمین جمعه را برای عبادت قرار داده است. 2) بعضی گفته اند خدای تعالی روز شنبه را بدین جهت «سبت» خوانده که خداوند خلقت آسمانها و زمین را در روز یکشنبه شروع کرد و شش روز طول کشید، روز هفتم که همان شنبه می شود عمل خود را قطع کرد و بدین جهت روز شنبه را سبت خوانده است. 3) تعطیلی روز شنبه در یهود به منظور
ص :140
آسایش آنان نبود، بلکه ابتلا و امتحانی بود. و لذا تشریع این حکم منجر به مسخ عده ای از آنها شد که در سوره بقره آیه 65 و نسا آیه 48 به آن اشاره شده است. بنابراین می توان گفت: مراد به جمله: «اختلفوا فیه» اختلاف در سبت بعد از تشریع آن باشد نه قبل از آن. در بعضی روایات آمده: «اول پیشنهاد شد که در هر هفته یک روز برای عبادت تعطیل کنند، آنگاه آن روز را جمعه قرار دادند و به همین خاطر اختلاف در گرفت و به خاطر رفع اختلاف، شنبه را قرار دادند» . بنابراین معنای آیه این است: «جز این نیست که روز سبت قرار داده شد و یا یک روز در هفته برای عبادت تعطیل شد و به منظور تشدید و آزمایش یهود که بعد از تشریع آن اختلاف کردند» .
بعضی از مفسرین در معنای آیه نظراتی متفاوت به شرح ذیل داده اند: (نقل از المیزان، ج 24، ص 306 تا 310)
الف _ عده ای بر خلاف نظر صاحبِ المیزان اختلاف مزبور را قبل از جعل، دانسته اند:
خداوند متعال مسئله سبت را گوشمالی کسانی قرار داد که با پیامبرشان بر سر تعظیم جمعه اختلاف کرده و شنبه را برای عبادت برگرفتند. خداوند هم، شنبه را برای آنها مایه تشدید قرار داد و آیه را چنین معنا کرده اند: «سبت قرار داده شد بر کسانی که به علت آن اختلاف کردند» .
ب _ بعضی دیگر گفته اند: اختلاف به معنای مخالفت است. چون یهودیان در مسئله سبت با پیامبرشان مخالفت کردند نه اینکه اختلاف کرده باشند.
ج _ عده ای دیگر گفته اند: خداوند مأمورشان کرد که جمعه را روز عبادت بگیرند و لکن معلوم نکرده بود که جمعه چه روزی است و تعیین آن را به اجتهاد خودِ آنان واگذار کرده بود، احبارِ آنها در تعیین آن اختلاف کردند و خدا هم هدایتشان نکرد، در نتیجه شنبه را برای خود تعیین نمودند.
د _ عده ای دیگر گفته اند: مراد این است که در میان خود درباره ی شأنِ سبت اختلاف کردند. عده ای دیگر گفتند از روز جمعه محترم تر است و عده ای جمعه را افضل از آن دانستند.
نکته: کلمه «سبت» در قرآن کریم حدود شش بار در آیات ذیل آمده است:
1 - سوره بقره آیه 65: «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ» = «محققاً دانسته اید آن گروه را که در روز شنبه عصیان و تعدی کردند، گفتیم بوزینه شوید» .
ص :141
2 - نساء 47: «أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولًا» = «یا آنکه بر شما به مانند اصحاب سبت لعنت و عذاب فرستیم که قضای خدا البته واقع شدنی است».
3 - نساء 154: «وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لاَ تَعْدُواْ فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا» = «و کوه طور را به یاد بود پیمان [با] آنان بالای سرشان افراشته داشتیم و به آنان گفتیم سجده کنان از در درآیید و به آنان گفتیم در روز شنبه تجاوز مکنید و از ایشان پیمانی استوار گرفتیم».
4 و 5 - اعراف 163: «وسْئَلهُم عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ کَذَلِکَ نَبْلُوهُم بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ» = «و از اهالی آن شهری که کنار دریا بود از ایشان جویا شو آنگاه که به [حکم] روز شنبه تجاوز می کردند آنگاه که روز شنبه آنان ماهی هایشان روی آب می آمدند و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمی آمدند این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانی می کردند می آزمودیم» .
6 - نحل 124 (آیه مورد بحث).
در تفسیر المیزان، ج 24، ص 319، از درمنثور، از رسول خدا (ص):
ماییم آخرون سابقون در روز قیامت، جز اینکه سابقونِ اولون قبل از ما دارای کتاب شدند و ما بعد از آنها صاحب کتاب شدیم آنگاه همین روز جمعه بود که بر آنها واجب شد تا آن را روزِ تعطیل و عبادت قرار دهند ولی درباره آن اختلاف کردند و خداوند هدایت به سوی آن را به ما موهبت فرمود. مردم هم تابع ما هستند، یهود فردا و نصارا پس فردا.
اُدْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ﴿125﴾
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشی که نیکوتر است، مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده است؛ و او به هدایت یافتگان داناتر است (125)
توجه: و نیز می فرماید: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ» = «با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند» (1).
در صافی، ج 4، ص 147، از امام صادق (ع): مجادله احسن، مجادله با استدلالِ به قرآن است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 147، از احتجاج، از امام صادق (ع): رسول خدا (ص) به طورِ مطلق، جدال
ص :142
را نهی نفرموده است، بلکه جدالی را منع فرموده است که غیرِ احسن باشد. مگر نشنیده اید که خدایتعالی می فرماید: «لا تجادلوا اَهل الکتاب اِلا بِالتی هِی اَحْسَن» (عنکبوت 46) و می فرماید: «وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ» (نحل 125)، پس جدال و مناظره به شیوه ی پسندیده چیزی است که علمای دین به آن سفارش شده اند، اما مجادله به روشِ ناپسند و غیر طبیعی حرام است. و …
در امالی شیخ صدوق، ص 765، م73، از امام صادق (ع):
هر کس به خدا سوگند بخورد باید راست بگوید و هر کس راست نگوید از خدا نیست. و هر کس که برایش به خدا سوگند بخورند باید راضی شود و اگر راضی نشد، از خدا نیست.
از همان منبع، ص 569: هر کس به دروغ گوید: «خدا می داند» ، عرش از احترامِ خدا می لرزد.
در کافی، ج 3، ص 175، چ1، از امام صادق (ع):
لقمان به پسرش گفت: «اگر خیال کنی سخن نقره است پس بدان که سکوت طلاست» .
از همان منبع، ص 178، از امام صادق (ع): مؤمن تا وقتی خاموش است نیکوکار نوشته شود و چون سخن گوید، نیکوکار یا بدکردار نوشته شود.
در کافی، ج 3، ص 176، چ1، از رسول خدا (ص): نجات مؤمن در نگهداشتن زبان است.
از همان منبع، ص 177: کسی که سخنش در عملش نباشد، خطایش زیاد و عذابش فرا رسد.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل17، ص 324، چ1، از حضرت علی (ع):
هر گاه بپرسی از روی دانش آموزی بپرس نه از روی سرکشی و خرده گیری زیرا که نادانِ یادگیرنده مانند دانشمند است و دانشمند خرده گیر و سرکش همانندِ نادان است.
از همان منبع، ف1، ص 105: سخن مانندِ داروست، کمش سودمند و زیادش کشنده است.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 92، چ1، از حضرت علی (ع):
تا زمانی سخن در بند توست که لب نگشایی ولی وقتی لب گشادی تو در بند آنی.
از همان منبع، ص 130: با دشمنِ دانا مشورت کن و از رأیِ دوست نادانت بپرهیز.
در بحارالانوار، جلد 75، صفحه312، از رسول خدا (ص): هنگامی که مؤمن را خاموش ببینید به او
ص :143
نزدیک شوید که دانش و حکمت به شما القا می کند و مؤمن کمتر سخن می گوید و بسیار عمل می کند و منافق بسیار سخن می گوید و کمتر عمل می کند.
در بحارالانوار، جلد 75، ص 300، از امام صادق (ع):
نشانه عاقل فکر کردن و نشانه فکر کردن، سکوت نمودن است.
در اصول کافی، ج 2، ص 114، از امام صادق (ع):
حضرت مسیح علیه السلام می فرمود؛ جز به ذکر خدا سخن زیاد مگویید، زیرا کسانی که در غیر ذکر خدا سخن بسیار می گویند دلهایی پر قساوت دارند ولی نمی دانند!
از همان منبع، ص 113، از امام علی بن موسی الرضا (ع): سکوت دری از درهای دانش است، سکوت محبت می آورد و دلیل و راهنمای همه خیرات است.
از همان منبع، از امام علی (ع): سکوت لباس وقار بر تو بپوشاند و مشکل عذرخواهی را بردارد.
در میزان الحکمه، ماده صمت، حدیث 10826، از امام حسن (ع):
سکوت یاور خوبی است در بسیاری از موارد، هر چند سخن گویی فصیح باشی!
در کتاب إحقاق الحقّ، ج 11، ص 238، از امام حسن (ع): هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخن و بیانش در بیان حقایقْ آزاد و روشن خواهد شد و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه می یابد و بر معلوماتش افزوده می گردد و به سادگی می تواند دیگران را هدایت نماید.
وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ (126)
وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (127)
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128)
و هر گاه خواستید مجازات کنید، تنها به مقداری که به شما تعدی شده کیفر دهید! و اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است (126) صبر کن و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و به خاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه های آنها، در تنگنا قرار مگیر! (127) خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کرده اند و کسانی که نیکوکارند (128)
خلاصه آیات سوره نحل:
2: روح 8: چیزهایی که شما نمی دانید خلق کرد 15: در زمین کوهها را افکند تا شما نلرزید 16: ستارگان را هادی قرار داد (اهل بیت) 29: ابواب جهنم 48: سجده سایه از راست و چپ ها 49: ماخَلَق، مشغول سجده ی خدای تعالی هستند.
61: اگر به ستمشان مؤاخذه می کرد هیچ جنبنده ای نمی ماند.
66: شیر 67: خرما و انگور – سکراً 68: نحل 69: شفای مردم 70: ارذَلِ العُمُر 84 و 89: شاهد 92: رشته را پنبه نکنید 98: استعاذه 99: شیطان بر مؤمنین تسلط ندارد. 101: تبدیل آیه ای به جای آیه دیگر 123: ملت ابراهیم حنیف 124: سبت. 125: جدال احسن.
ص :144
17 – سوره بنی اسرائیل = اِسرا (سیر در شب) = سبحان. (مکی است و 111 آیه دارد).
خلاصه مطالب: معراج– دو فساد بنی اسرائیل– رجعت– تسبیح جامدات– هلاکت در آخر الزمان– رؤیای پیامبر (ص)– تکریم و تفضیل– تحدی– جسم مثالی– معجزات نه گانه موسی (ع).
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَیٰ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ ﴿1﴾
پاک و منزه است خدایی که شبانه بنده خود (محمد ص) را از مسجد الحرام (مکه) به مسجد الاقصی که پیرامونش را (به قدوم خاصان خود) مبارک ساخت، سیر داد تا آیات خود را به او بنماید که خدا به حقیقت شنوا و بیناست (1)
«اِسراء» : به معنای سیر در شب است و در قرآن کریم تنها در همین آیه شریفه آمده است.
«اَسری» : به معنای اُسَرای جنگی است و تنها در سوره انفال آیات 67 و70 آمده است. و نیز همین کلمه به معنای فعلی «اِسری» در همین آیه (بنی اسرائیل 1) به صورت «اَسری» آمده است. (اِسرا، مصدری از اَسرا است. یعنی «اَسرا= در شب سیر داد» . «اِسرا= در شب سیر دادن»).
«عبد» : کسی است که به عبودیت و بندگی برسد. و خداوند سبحان با به کار بردنِ این کلمه در وصفِ رسولِ ارجمندش در حقیقت می خواهد بفرماید عامل معراج، عبودیت و عبد شدن است.
«مسجد اقصی» : برخی معتقدند، مقصود بیت المقدس است و چون از مسجد الحرام دور است به آن اقصی (دور) گویند. ولی در برخی از روایات آمده است که منظور از «مسجد اقصی» ، بیت المقدس نیست بلکه مسجدی است در آسمان و گویا در آسمان چهارم است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 152، از عیاشی، ج 2، ص 279، آورده است: از امام صادق (ع) درباره مساجدی که دارای فضیلت و شرافت است سؤال شد، امام (ع) فرمود: مسجدالحرام و مسجد الرسول. سؤال شد: آیا مسجدالاقصی جزءِ این مساجد نیست؟ فرمود: آن در آسمان است که رسول خدا (ص) به سوی آن سیر داده شد. گفته شد: مردم می گویند که منظور (از مسجد الاقصی)، بیت
ص :145
المقدس است. امام (ع) فرمود: (خیر) مسجد کوفه با فضیلت تر از آن می باشد.
«اقصی» : از ماده «ق ص و» به معنای دوری است.
«لنریه من آیاتنا» : کلمه «من» می رساند که پاره ای از آیات خود را به وی نشان داد همچنانکه می فرماید: «لَقَدْ رَأَی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَی» = «او پاره ای از آیات و نشانه های بزرگ پروردگارش را دید» (1).
چند نکته در مورد مسئله معراج حضرت رسول (ص):
1 - بحث معراج در دو سوره قرآن کریم اشاره شده است: (نجم 1تا 18) و (اسرا 1).
2 - معراج در مکه و قبل از هجرت به مدینه اتفاق افتاده است و دو دلیل را می توان بر این گفته شاهد گرفت: الف _ همین آیه که می فرماید: «از مسجد الحرام» ب _ بسیاری از روایات که: «حضرت رسول (ص) جریان شب گذشته خود را برای قریش نقل نموده و آنها انکار نمودند».
اما اینکه دقیقاً چند سال قبل از هجرت بوده روایات زیادی است و به طور قطع نمی توان بیان کرد. به عبارتی معراج بعد از بعثت و قبل از هجرت بوده است.
3 - معراج بیش از یکبار انجام گرفته است و دو دلیل هم می توان شاهد گرفت: الف _ آیه شریفه 13 سوره نجم که می فرماید: «و لقد راهُ نزلةً اُخری» = «و در حقیقت آن را دفعه دیگری بدید» . ب _ روایات ائمه (ع) که به بیش از دو بار معراج اشاره دارد.
4 - معراج حضرت رسول (ص) هم جسمانی و هم روحانی بوده است چرا که سابقه معراج جسمانی و روحانی در تعدادی از انبیاء گذشته هم بوده است. مثلاً: معراج حضرت موسی (ع) که خداوند متعال او را با جسم و روحش تا طور سینا برد: «و ما کنت بجانب الطور» = «تو در جانب طور نبودی» یا معراج ابراهیم (ع) که تا آسمان دنیا برده شد: «و کذلک نری ابراهیم» = «این چنین به ابراهیم نشان دادیم» و یا عیسی (ع) که تا آسمان چهارم برده شده است: «و رفعنا مکاناً علیا» = «او را تا جایی بلند عروج دادیم» . در ضمن اگر مسئله معراج به قول بعضی از افراد تنها روحانی بوده و صرفاً رؤیایی بیش نبوده باشد دیگر جا نداشت آیات قرآنی این قدر درباره آن
ص :146
قدرت نمایی کند و یا قریش آن را به شدت انکار کنند و نیز مشاهداتی که آنجناب در بین راه دیده و نقل فرموده با رؤیا بودن معراج نمی سازد. از اینها هم گذشته مسئله رؤیا طوری است که ممکن است توسط انسانهای گنهکار هم رؤیت شود حتی گاهی عجیب تر و واقعی تر از بعضی خوابهای مؤمنین باشد. و این مطلب دستاویزی محکم است که قریش در آن زمان به آن تمسک نکردند. یعنی حضرت رسول (ص) بیان معراج خود را هم روحانی و هم جسمانی به قریش گفته بود و آنها نیز بعد از اثباتِ نشانه ها، به آنجناب نسبت سحر زدند. پس باید گفت: مسئله معراج، معجزه است و چیزِ غیر ممکنی نیست که خداوند نتواند (العیاذ بالله) پیامبرش را به صورت جسمانی عروج دهد.
5 - در بحث معراج روایات فراوانی آمده است در عده ای از روایات، مفسرین در تأیید آنها اختلاف نظر دارند. مثلاً: «روایاتی که اشاره دارد به سخن گفتن علنی با خداوند و دیدن خدا و با او بر تخت نشستن و امثال آن و یا روایتی که اشاره دارد به اینکه، شکم رسول خدا (ص) را شکافته و دل او را شستند» . برخی از مفسرین از جمله صاحب مجمع این روایات را رد کرده است. برعکس عده ای، آنها را قبول دارند، از جمله صاحب المیزان، ج 25، ص 61 و آورده است: «اینگونه روایات از باب تمثلات برزخی و یا روحی بوده است که به هیچ وجه نمی شود انکارش کرد مثل مجسم شدن دنیا در هیأت زنی که همه رقم زیور دنیایی به خود بسته و تمثل دعوت یهودیت و نصرانیت و دیدن انواع نعمت ها و عذابها برای بهشتیان و دوزخیان و امثال اینها».
☼ مؤلف:
بیان کردن یک سری از مسائل به صورت تمثیل و کنایه در تمام زبانها و حتی در قرآن کریم هم مرسوم است مثلاً آنجا که می فرماید: «یَد الله فَوق اَیدیهم» = «دست خدا بالای دستهاست» (فتح10)، بنابراین نمی توان تمام روایاتِ تمثیلی و کنایه ای را انکار نمود. اما یک سری از روایات را هم نباید به حکم تمثیل قبول کرد، مثلاً در آنجا که می گوید: «پیامبر با خدا بر تخت نشست» ، که اصلاً بحث تمثیل و کنایه نیست بلکه عین شرک و عناد است. و یا یک سری دیگر از روایات غیر تمثیلی که عده ای از معتقدین به معراج روحانی آورده اند، مثل این روایت که می گوید: «عایشه گفته است آن شب که رسول خدا (ص) به معراج رفت تا صبح در بسترش
ص :147
بیرون نشد» . اما این روایت یقیناً مردود است چرا که معراج، قبل از هجرت بود و ازدواج عایشه بعد از هجرت رخ داد. بنابراین چشم بسته نمی توان همه روایات را قبول یا بدون دلیل رد کرد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 164، از کشف الغمه و بحارالانوار، از حضرت رسول (ص):
پروردگار در شب معراج به زبان علی (ع) با من تکلم فرمود. و فرمود: تو را از خودم آفریدم و علی (ع) را از نور تو خلق کردم و بر اسرار قلب تو آگاهم و می دانم که نزد تو هیچ کس از علی (ع) محبوب تر نیست لذا با لسان علی (ع) تو را خطاب کردم تا قلبت آرام گیرد.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 14 تا28، از مجمع البیان، از حضرت رسول (ص): (خلاصه روایت)
وقتی در مکه بودم جبرئیل با اسرافیل و میکائیل نزدم آمدند و جبرئیل، براق را که حیوانی (بهشتی) بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر و صورتی چون انسان و پاهایی چون شتر و دارای دو بال است، حاضر کرد و من سوار شده تا به بیت المقدس رسیدم. آنجا فرشتگانی از آسمان فرود آمده از ناحیه رب العزه به من بشارت داده و احترام کردند (و انبیاء هم حاضر بوده و مرا بشارت دادند) و من در آنجا به نماز ایستادم (و انبیاء و جبرئیل هم به من اقتدا کردند) پس به آسمان بالا (آسمان زمین یا اول) صعود داده، عجایب و ملکوتش دیدم. ملائکه آنجا به من سلام کردند. بعد به آسمان دوم رفته، عیسی بن مریم و یحیی و زکریا (ع) را ملاقات کردم. در آسمان سوم حضرت یوسف (ع)، آسمان چهارم ادریس (ع)، آسمان پنجم هارون (ع)، آسمان ششم موسی (ع) و آسمان هفتم ابراهیم (ع) را دیدم. از آسمان هفتم گذشته به اعلی علیین رفتم ابتدا به بیت معمور رفته دو رکعت نماز خواندم و بعد وارد بهشت شدم. آنگاه به درخت سدرة المنتهی رسیدم و بعد صدای اذانی شنیدم و در همان آسمان بر ملائکه امامت کردم همان طور که در بیت المقدس بر انبیاء امامت کرده بودم و نماز گزاردم. بعد از آن با جبرئیل به کنار نهری به نام نهر نور و بعد از آن به حجاب های پانصدتایی رسیدیم که میان هر دو حجاب پانصد سال راه بود. در آنجا (سدرة المنتهی) جبرئیل گفت: من نمی توانم از این جا جلوتر بیایم، اگر بیایم خواهم سوخت، پس به تنهایی آنقدر جلو رفتم تا آنکه گفتار خدایی را شنیدم که می فرمود: من محمودم و تو محمدی،
ص :148
اسمت را از اسم خودم مشتق نمودم، هیچ پیامبری برنگزیدم مگر آنکه برای او وزیری قرار دادم و تو پیغمبر من و علی بن ابیطالب وزیر توست؛ «فَکَانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی» (نجم9)، بعد از آن به مکه بازگشتم. صبح داستان را برای مردم قریش شرح دادم. ابوجهل و مشرکین مرا تکذیب کردند و گفتند بگو در این سفر چه دیدی؟ فرمود: به کاروان فلان قبیله برخوردم و دیدم که شتری گم کرده و … (خلاصه یک سری از نشانه های کاروانهای عازم به مکه را داد و همه ی نشانه ها هم صحیح بود، ولی ایمان نیاوردند).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 117، از شیخ طوسی، از حضرت رسول (ص): در شب معراج چنان به قرب جوار پروردگار نزدیک شدم که از نقطه ی دو قوس هم نزدیک تر بودم. پروردگار خطاب فرمود: ای محمد از میان امت، چه کسی را بیشتر دوست می داری؟ عرض کردم: علی را. فرمود: نظر کن به یمین خود. برگشتم به طرف راست و علی را دیدم.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 117، از ابن مسعود روایت کرده که گفت: روزی برای دیدار علی (ع) به خانه حضرت فاطمه (س) رفتم. آن حضرت تشریف نداشتند. پرسیدم: علی (ع) کجا رفته؟ فرمود: جمعی از فرشتگان در موضوعی اختلاف داشتند، از پروردگار تقاضا کردند که یک نفر را برای ایشان حَکَم قرار بدهد. پروردگار علی (ع) را برای آنها برگزید. جبرئیل فرود آمد و او را عروج داد.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 50، از عیاشی، از امام صادق (ع):
رسول خدا (ص) در شب معراج هم نماز عشاء و هم نماز صبح را در مکه خواند.
نماز در چه زمانی واجب شد؟
برای پاسخ به این سؤال بهتر است درآغاز روایاتی را بیان کنیم که به «صلوة» اشاره دارند:
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 37 تا 40، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)
حضرت رسول (ص) فرشته ای را بعد از آسمان هفتم می بیند که اذان می گوید و بعد از اذان بر ملائکه امامت کرده و بعد از نماز به سجده پروردگار می افتد. در آن حال پروردگار ندا داده: «من بر همه انبیاء قبل از تو پنجاه نماز واجب کرده بودم، همان پنجاه نماز را بر تو و امتت
ص :149
نیز واجب کردم، این نمازها را در امتت به پای دار» . (و خلاصه، با درخواست پیامبر (ص)، خدای تعالی تخفیفی به امت آخر داده و آن را به پنج نماز ولی با ثواب پنجاه نماز کاهش می دهد).
از همان منبع، ص 45، از حضرت علی (ع): اذان را در شب معراج تعلیم رسول خدا (ص) کردند.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 45، از کتاب علل، از اسحاق بن عمار روایت کرده که گفت: من از حضرت موسی بن جعفر (ع) پرسیدم چطور شد که هر یک رکعت نماز دارای یک رکوع و دو سجده شد؟ و با اینکه سجده دو تاست، دو رکعت حساب نمی شود؟ حضرت فرمود: اولین نمازی که رسول خدا (ص) به جا آورد نمازی بود که در برابر پروردگار متعال و در جلوی عرش خدای عزوجل خواند و شرحش چنین است که وقتی آن جناب را به معراج بردند حضرت در چشمه ی صاد وضو گرفت و با گفتن «الله اکبر» نماز را شروع کرده و حمد و سوره ی توحید را در رکعت اول خواند و در رکوع «سبحان ربی العظیم و بحمده» را سه بار ذکر نمود و به دستور خدا به سجده رفته، ذکر «سبحان ربی الاعلی و بحمده» را سه بار ذکر نمود و بعد دستورش داد بنشیند. رسول خدا (ص) نشست و بعد بی اختیار و بدون اینکه دستور داشته باشد به سجده افتاد و سه بار تسبیح گفت، خداوند متعال دستور داد برخیز و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بخوان. امام موسی بن جعفر (ع) سپس فرمود: نمازی که خدای تعالی دستور داد دو رکعت و دو سجده داشت و حضرت رسول (ص) در هر رکعت بی اختیار سجده نمود و خداوند متعال هم همان دو سجده را واجب کرد. پرسیدم فدایت شوم آن صاد که رسول خدا (ص) مأمور شد از آن غسل کند چه بود؟ فرمود: چشمه ای است که از یکی از ارکان عرش می جوشد و آن را آب حیات می گویند و همان است که خدای تعالی در قرآن از آن یاد کرده و فرموده: «ص و القرآن ذی الذکر» .
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 47، از کافی، از امام صادق (ع): رسول خدا (ص) را در دو نوبت به معراج بردند. جبرئیل او را در موقعی (یکی از آن دو نوبت) برد و به او گفت: اینجا باش که در جایی قرار گرفته ای که تاکنون نه فرشته ای بدان راه یافته و نه پیغمبری، اینجاست که پروردگارت صلاة می گذارد و می گوید: «سبّوح و قدوس منم پروردگارِ ملائکه و روح رحمتم … » .
ص :150
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 51، از کافی، از امام صادق (ع): بعد از آنکه رسول خدا (ص) به معراج رفت در مراجعت ده رکعت نماز به جا آورد. هر دو رکعت به یک سلام و چون حسن و حسین (ع) متولد شدند رسول خدا (ص) به شکرانه خدا هفت رکعت دیگر زیاد کرد و خداوند هم عمل او را امضا فرمود و اگر در نماز صبح چیزی اضافه نکرد برای این بود که در هنگام فجر ملائکه شب می رفتند و ملائکه روز می آمدند. و چون خداوند دستورش داد تا در مسافرت نمازهایش بشکند رسول خدا (ص) همه را دو رکعتی کرد مگر مغرب را که از آن چیزی کم نکرد. در نتیجه شش رکعت را بر امتش تخفیف داد. و احکام سهو هم تنها مربوط به رکعتهایی است که رسول خدا (ص) اضافه کرد و اگر کسی در اصل واجب یعنی دو رکعت اول شک کند باید نماز را از سر بگیرد.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 51، از مرحوم صدوق، در کتاب فقیه آورده است:
از امام سجاد (ع) پرسیده شد چه وقت نماز بدین طریق که امروز واجب است بر مسلمین واجب شد؟ امام (ع) فرمود: (نماز) در مدینه و بعد از ظهور اسلام و قُوَّت گرفتن آن واجب شد زمانی که خداوند جهاد را بر مسلمین واجب کرد، آنگاه رسول خدا (ص) هفت رکعت به آن اضافه کرد، دو رکعت در نماز ظهر و دو رکعت در نماز عصر و یک رکعت در مغرب و دو رکعت در عشاء و نماز صبح را به حال خود به همان دو رکعتی که در مکه واجب شده بود باقی گذارد.
☼ نکته:
روایات فوق، می رسانند که نماز بعد از معراج واجب شده است. اما به استناد دو آیه شریفه علق که می فرماید: «أَرَأَیتَ الَّذِی ینْهَی» ، «عَبْداً إِذَا صَلَّی» = «هیچ یادت هست آن کسی را که نهی می کرد بنده ای را که نماز می خواند» (علق9 و10) و مفسرین معتقدند این آیات قبل از بعثت و در توبیخ ابوجهل نازل شده اند و نیز این روایت که آنجناب قبل از اعلام دعوتش با حضرت علی (ع) و خدیجه (س) نماز می خواند و روایات زیادی که می رساند آن حضرت (ص) از روز اول بعثتش نماز می خواند پی برده می شود که پیامبر (ص) قبل از معراج هم نماز می خوانده است. حال ممکن است عده ای این اشکال را وارد کنند که چرا این دو دسته روایات یعنی آنهایی که نماز را بعد از معراج واجب کرده و عده ای که شاهد برخواندن نماز قبل از معراجند با
ص :151
هم متناقضند؟ در پاسخ شاید بتوان گفت: (والله اعلم)
اولاً: حضرت رسول (ص) تنها یکبار به معراج نرفته، حتی طبق بعضی از روایات بارها به معراج رفته و هر بار مراتبی از آیات الهی را رؤیت نموده است و صلوة ذکر شده هم ممکن است در همان معراج اول رخ داده باشد، همچنانکه روایت ذیل به آن اشاره دارد:
در تفسیر جامع، ج 4، ص 117، از بصائر الدرجات، از امام صادق (ع):
پیامبر اکرم (ص) را 120 بار به معراج بردند و در هر مرتبه فضیلت و شرافت و ولایت امیر المؤمنین (ع) و فرزندانش را به پیامبر (ص) سفارش و امر و تأکید فرمود و هیچ فریضه ای را به اندازه ی ولایت سفارش و تأکید نمی فرمود.
ثانیاً: اینکه مراد از نماز را نباید فقط صلوة و نمازی فرض کرد که هم اکنون به صورت 17 رکعت در شبانه روز می خوانیم، بلکه نماز هر نوع ستایش و عبادت خدای تعالی است. یعنی ممکن است نمازی که به صورت امروزی بر پیامبر اکرم (ص) واجب شد، بعد از معراج بوده و قبل از آن به نحوی دیگر و حتی سخت تر از این نماز بوده باشد.
ثالثاً: با توجه به کمالات عالی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) هرگز نمی توان تصور کرد، آن بزرگواران، که معلم و آموزگار فرشتگان بوده اند و نحوه ی تسبیح خداوند را به فرشتگان آموزش داده اند و قبل از خلقت ماسوا حیات معنوی و عرفانی داشته اند، خودشان مشغول صلوة و تسبیح حضرت حق تعالی نبوده باشند. از این هم گذشته آیا ممکن است پیامبر (ص) تا قبل از بعثت یعنی حدود 40 سال از عمر شریفش را بدون صلوة و تسبیح خداوند متعال و غافل از او گذرانده باشد؟ هرگز که چنین باشد!!!
خلاصه کلام: شکی نیست که پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت و در تمام طول عمر شریفش مشغول ذکر و صلوة خداوند متعال بوده است. اما این امکان وجود دارد که نحوه ی صلوة پیامبر (ص) قبل و بعد از معراجش فرق داشته باشد و بعد از معراج نحوه و شکل صلوة به صورت امروزی بر آن بزرگوار واجب شده باشد.
ص :152
توجه: بحثی در این خصوص در ذیل آیات شریفه 9 و10 سوره کریمه علق آمده است.
وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی إِسْرائیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونی وَکیلاً (2)
ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً (3)
ما به موسی کتاب آسمانی (تورات) دادیم؛ و آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل ساختیم؛ (و گفتیم: ) غیر ما را تکیه گاه خود قرار ندهید! (2) ای فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم! او بنده شکرگزاری بود (3)
وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿4﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا ﴿5﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ﴿6﴾ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا ﴿7﴾ عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا ﴿8﴾ و در کتاب (تورات) چنین مقدر کردیم و به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خاست (4) پس آنگاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم تا میان خانه ها[یتان برای قتل و غارت شما] به جستجو درآیند و این تهدید تحقق یافتنی است (5) سپس شما را بر آنها چیره می کنیم؛ و شما را به وسیله داراییها و فرزندانی کمک خواهیم کرد؛ و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرارمی دهیم (6) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید؛ و اگر بدی کنید باز هم به خود می کنید. و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود؛ و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند (7) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هرگاه برگردید، ما هم بازمی گردیم؛ و جهنم را برای کافران، زندان سختی قرار دادیم (8)
قضاء: فیصل دادن به امری است. بأس: یعنی شدت و مکروه.
☼ نکته:
آیات شریفه فوق مربوط به دو نوبت طغیان و فساد بنی اسرائیل است که به مستوجب آن دو فساد، دو بار تنبیه شده و می شوند. و مفسرین در اینکه آن دو فساد چه بوده است اختلاف
ص :153
نظر دارند، از جمله:
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 79، آمده است:
اول کسی که بیت المقدس را ویران کرد بخت النصر بود که در این نوبت هفتاد سال خرابه افتاده بود و آن کس که در نوبت دوم بیت المقدس را ویران کرد قیصر روم اسپیانوس بود که تقریبا یک قرن قبل از میلاد می زیسته و وزیر خود «طرطوز» را روانه کرد تا مسجد را خراب و مردمش را ذلیل سازد. که بعید نیست این دو حادثه مدِّنظر باشد زیرا بقیه حوادث بنی اسرائیل طوری نبوده که به کلی آنها را از بین برده و مملکتشان را از آنها گرفته باشد. بر خلاف داستان بخت النصر که همه آنها تا زمان کوروش به کلی از بین رفتند. آنگاه کوروش بعد از مدتی آنها را جمع نموده و به عزرا یکی از کاهنان آنها اجازه داد تا تورات را بر آنها بنویسد و بیت المقدس را بازسازی نمود. که این حادثه 450 سال قبل از میلاد بود. بار دیگر رومیان بر آنان مسلط شده که حدود 100 سال قبل از میلاد بود و دیگر تا زمان اسلام نتوانستند قد علم کنند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 120: نخستین فساد بنی اسرائیل در روی زمین، کشتن «شعیای» پیغمبر بود و پس از آن خداوند بخت النصر را بر آنها مسلط کرد که بنی اسرائیل را قتل عام کرد و مسجد بیت المقدس را خراب نمود و تورات را بسوزانید. فساد دوم آنها، کشتن یحیی (ع) بود. حق تعالی به کیفر خون یحیی (ع) طیطوس را غلبه داد و برای بار دوم اهالی بیت المقدس را قتل عام نمود و مسجد را خراب کرد و داستان آنها بدین قرار است: در عصر پادشاهیِ شخصی بنام «صدیقه» خداوند متعال پیغمبری به نام «شعیا» را بر بنی اسرائیل مبعوث کرد تا احکام تورات را تجدید کند. بعد از مرگ صدیقه، بنی اسرائیل بر سر تاج و تخت او یکدیگر را کشتند و خونهای بسیاری ریخته شد. شعیا آنها را پند و اندرز داد ولی در آنها اثر نکرد تا جایی که شعیا را شهید کردند. خداوند متعال به سبب قتل پیغمبرش بخت نصر را بر آنها مسلط کرد. (بخت نصر پادشاه و جباری نیرومند از بابل بود که در آغاز از بنی اسرائیل حمایت می کرد ولی چون آنها تمرد کردند بر آنها حمله کرد، مسجد اقصی را خراب، تورات و کتب انبیاء را طعمه حریق ساخت و مردم را قتل عام نمود.
ص :154
بنی اسرائیل در ذلت و خواری تا مدتی بعد از مرگ بخت نصر به سر بردند تا آنکه کوروش کبیر یکی از پادشاهان ایران تصمیم گرفت به بابل سفر نموده آن جا را فتح کند. وقتی فتح کرد نسبت به اسرای بنی اسرائیل مهربانی نمود و به آنها اجازه داد تا دوباره به وطن خود سرزمین مقدس بروند. و به آنها در تجدید بنای مسجد اقصی و بناهای ویران شده کمک نمود. و به عزرا یکی از کاهنان آنها اجازه داد تا تورات را بر آنها بنویسد). و خداوند متعال دولت و نعمت به آنها عطا نمود. پس از مدتی باز بنی اسرائیل، ستمکار و سرکش شدند و این بار حضرت یحیی بن زکریا (ع) را به قتل رسانیدند. خداوند طیطوس را بر آنها مسلط کرد، که آنها را قتل عام نمود.
☼ مؤلف:
اکثر مفسرین مراد از این دو فساد و قتل عام بنی اسرائیل را از یک طرف به گذشته برگشت داده اند. و از طرفِ دیگر، تنبیه و مجازات کنندگان قوم بنی اسرائیل را به افرادی جبّار و ستمگر مثل بخت النصر، طیطوس، اسپیانوس و … بسط داده اند.
اما به نظر حقیر و با دلایلِ ذیل، این تفسیر بی اشکال نیست:
1 - در قرآن کریم و روایات، هیچ اشاره ای به این دو فساد نشده است. و این مفسرین صرفاً نظرات شخصی خودشان را بیان کرده اند و دلیلِ محکمی از قرآن و روایات نیاورده اند.
2 - حمله به بیت المقدس علاوه بر بخت نصر پادشاه بابل و اسپیانوس پادشاه روم، همچنین توسط مسلمانان در سال 17 هجری قمری برای اولین بار صورت گرفت. و تقریباً تا اواسط قرن بیستم میلادی، بر این شهر تسلط داشتند.
3 - صراحتِ آیات شریفه، بر جاری بودن این حکم است و چون قرآن کریم کتاب همه ادوار است لذا این نصیحت و تهدید هنوز هم باقی است که «اگر فساد کنید، سرکوب می شوید» .
4 - به استناد روایات، آیه 6 و7، اشاره به واقعه «رجعت» دارند. که اگر این روایات صحیح باشند پس وعده ی عذابِ بنی اسرائیل همچنان پا برجاست، چرا که رجعت هنوز نیامده است.
5 - اگر به دقت به رخدادهای عالم توجه کنیم متوجه می شویم که اکثر جنایات و فسادِ عالم، ناشی از صهیونیسم است که از اقوام بنی اسرائیل بوده و فسادشان عالم گیر شده است، به
ص :155
عبارتی فسادِ دومشان همین فساد است که به استناد روایات ان شاء الله به دست منجی عالم (عج) و بندگانِ قدرتمندِ مؤمنِ اهلِ رجعت سرکوب خواهند شد. (والله اعلم).
و اما تفسیر آیات:
1 - مراد از «کتاب» در آیه: « … فِی الْکِتَابِ … » (آیه4)، «قرآن کریم» نیست، چرا که بنی اسرائیل قبل از قرآن کریم از بروز این دو فساد، خبر داشته و مورد نصیحت قرار گرفته بودند و لازمه آن این است که این خبر از لوح محفوظ به صورتِ کتابِ تورات به این قوم داده شده باشد. پس منظور «تورات» است.
2 - مراد از «مسجد» در آیه: «وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِد … » (آیه7)، مسجد الاقصی است. و مراد از «ارض» در آیه: «فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ» (آیه4)، به طور خاص «زمین بیت المقدس» است. بنابراین این دو فساد و سرکوب در سرزمین فلسطین بوده و خواهد بود. (والله اعلم).
3 - آیات شریفه فوق از دیدِ زمانِ نزولِ تورات و به نحوی شیوا، زیبا و بسیار عمیق و ژرف به دو واقعه اشاره می فرمایند که هنوز هم این حکم جاری و پا بر جا باشد. و این برداشت از آیات شریفه به ذهن هر خواننده ای می رسد که اگر کسی فساد کرده و بر مردم ظلم کند، باعثِ تسلط و غلبه ی بندگانِ خدا بر او خواهد شد.
4 - با توجه به صراحتِ آیات شریفه بخصوص آیه 7 و نیز به استناد روایات که این آیه به رجعت اشاره فرموده است، بنابراین تنبیه این قوم در آینده و در زمان رجعت و ظهور است.
5 - به استناد همان روایات، تنبیه کنندگانِ دوم، از مؤمنینِ خالصند.
6 - با توجه به شواهدِ تاریخی در خصوص سرکوبی شدید قوم بنی اسرائیل، به احتمال قوی فساد و تنبیه شدنِ اولِ این قوم در گذشته رخ داده است.
7 - ممکن است عده ای بگویند: تنبیه کنندگان اول هم حتماً مؤمن بوده اند. و استناد کنند به آیه شریفه 5 و بگویند: در این آیه شریفه دو کلمه «بَعَثْنَا= بر می انگیزیم» و «عِبَاداً لَّنَا= بندگانی از خودمان» ، به کار رفته است، که در توصیفِ مهاجمین و تنبیه کنندگانِ بنی اسرائیل می باشد،
ص :156
پس بعید است خداوند سبحان، ظالمین و جباران را با این کلمات وصف فرماید، بلکه این اوصاف برای انبیاء و اولیاء به کار رفته است. همچنان که می فرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ» = «و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را» (ص45) و می فرماید: «عَبْدَینِ مِنْ عِبَادنَا صَالِحَینِ» = «نوح و لوط دو بنده از بندگان صالح ما بودند» (1).
و می فرماید: «بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» = «ما در هر امتی رسولی برانگیختیم» (2).
پاسخ به این گروه: قرآن کریم این دو کلمه را علاوه بر مؤمنین، در وصفِ مجرمین هم به کار برده است: آنجا که می فرماید: «قَالُوا یا وَیلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا» = «مجرمین گویند: ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟!» (3).
و می فرماید: «أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ» = «آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خودشان، راه را گم کردند؟!» (4).
پس با این دلیل نمی توان به طور قطع ثابت کرد که آنها مؤمنند. هر چند که در قرآن کریم غالباً از کلمه «عباد» در خصوصِ مؤمنین استفاده شده است و لذا وزنه ی مؤمن بودنِ مهاجمینِ اول با این استدلال سنگین تر است، اما قطعی نیست.
8 - در آیه 6، اشاره می فرماید که بنی اسرائیل بر مهاجمینِ اول تسلط می یابند. و این غلبه ی بنی اسراییل بر تنبیه کنندگان، تا زمان تنبیه دوم بنی اسراییل ادامه دارد. و این مطلب فقط بر مسلمانان انطباق دارد، نه بخت النصر بابلی و طیطوس رومی؛ زیرا بنی اسرائیل نتوانستند بعد از شکست از بخت النصر و طیطوس، بر این دو پادشاه مسلط شوند (گرچه توانستند سرزمین خودشان را پس بگیرند). در این میان، تنها مسلمانان در طی 14 قرن بر یهودیان تسلط داشتند و بعد از آن یهودیان توانستند در قرن اخیر بر مسلمانان غالب شوند.
9 - عبارتِ «وَلِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ» (آیه7)، اشاره به «مهاجمینِ دوم» دارد، که ضمایر دو کلمه «لِیدْخُلُوا» و «دَخَلُوهُ» ، به کلمه «عباداً لنا» ، در آیه 5، برمی گردد به عبارتی مهاجمینِ اول و دوم یکی هستند و تنبیه اول و دوم یهود توسط یک گروه از بندگان خدا صورت
ص :157
می گیرد که این مسئله تنها بر مسلمانان منطبق است؛ این در حالی است که سایر سرکوبگرانِ یهود از جمله بخت النصر، طیطوس و … هر کدام فقط یکبار به سرکوب یهودیان ساکن اورشلیم پرداخته اند. پس با این استدلال معلوم می شود هر دو مهاجم مسلمانند. (والله اعلم).
10 - عبارت «وَعْدُ الْآخِرَةِ= وعده دیگر (دوم)» (آیه 7)، به معنای «زمان تنبیه دوم بنی اسرائیل» است و همین عبارت در آیه: «وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُوا الأرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا» = «و بعد از آن به بنی اسرائیل گفتیم: در این سرزمین [بیت المقدس] ساکن شوید! اما هنگامی که وعده دیگری (دوم) فرا رسد، همه شما را دسته جمعی (به آن دادگاه عدل) می آوریم» (اسراء ١٠٤)، آمده است.
در واقع به نظر می رسد که منظور از «وَعْدُ الآخِرَةِ» در این دو آیه ی شریفه یکی بوده و زمانی است که خداوند سبحان برای آخرین بار، قوم بنی اسرائیل را در این دنیا تنبیه می فرماید.
دو دلیلِ دیگر می توان آورد تا اثبات کند که منظور از «وَعْدُ الآخِرَةِ» ، روزِ قیامت نیست:
1 - در قیامت همه اقوام در محضر عدلِ الهی جمع می شوند و نه فقط قوم یهود. در صورتی که کلمه «وَعْدُ الآخِرَةِ» فقط در خصوصِ جمع کردنِ قوم یهود آمده است.
2 - خداوند سبحان همواره و هر گاه در قرآنِ کریمش به قیامت اشاره فرموده آن را با کلمه «یوم» ، آورده است: «یوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه50)، «یوْمِ الْآخِرِ» (مجادله22)، «یوْمٌ لَا بَیعٌ» (بقره254)، «یوْمِ الْقِیامَةَ» (آل عمران55) و (قیامت6) و (قلم39) و (ممتحنه3) و (مجادله7)، «یوْمَ لَا تَمْلِکُ نَفْسٌ» (انفطار19)، «یوْمُ الدِّینِ» (انفطار18و17و15) و (واقعه56) و (ذاریات 12)، «یوْمَ یرَوْنَهَا» (نازعات46)، «یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ» (نبأ40)، «یوْم الْفَصْلِ» (نبأ17) و (مرسلات38و14)، «یوْمُ لَا ینْطِقُونَ» (مرسلات35)، «یوْمًا عَبُوسًا» (إنسان10)، «یوْمًا ثَقِیلًا» (إنسان27)، «یوْمٌ عَسِیرٌ» (مدثر9)، «یوْمًا یجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا» (مزمل17)، «یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» (معارج4)، «یوْمَ لَا یخْزِی اللَّهُ النَّبِی» (تحریم8)، «یوْمَ یدْعُ الدَّاعِ» (قمر6)، «یوْمُ الْخُرُوجِ» (ق42)، «یوْمَ ینَادِ» (ق41)، «یوْمُ الْخُلُودِ» (ق34)، «یوْمُ الْوَعِیدِ» (ق20)، «یوْمٍ عَظِیمٍ» (أحقاف21)، و …
ص :158
اما در اینجا، به کلمه «وَعْد» اشاره فرموده است. پس مطابق شیوه همیشگی قرآن کریم اگر مراد «قیامت» بود، جا داشت کلمه «یوم» می آمد. (والله اعلم).
این استدلال در خصوصِ «وقت مرگ شیطان» هم صادق است. با این توضیح: خداوند سبحان در دو آیه (حجر38) و (ص81) مهلت شیطان را به کلمه «الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» توصیف فرموده، که منظور «روز محشر» نیست. از آن گذشته «روز حشر، روزِ زنده شدن همگان است نه روزِ مردنِ کسی از جمله شیطان» (ان شاء الله در پایانِ بحث، توضیح بیشتری خواهد آمد).
البته حتی اگر عبارت «وَعْدُ الآخِرَةِ» در آیه 104 به معنای روز قیامت نیز باشد، باز هم می توان از آن به عنوان آخرالزمان و زمان آخرین تنبیه بنی اسرائیل در این دنیا یاد کرد. زیرا در برخی از احادیث، ظهور حضرت مهدی (عج) را به عنوان نشانه های قیامت تعبیر فرموده اند.
11 - عبارت: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (آیه7)، می رساند که منظور از قوم بنی اسرائیل، آن گروه از این قومند که دچار فساد شوند نه همه آنها.
12 - در آیه شریفه 4 به کلمه «وَقَضَیْنَا= و مقدر کردیم» اشاره فرموده است، که می خواهد از بروز قضایی حتمی خبر دهد. حال ممکن است عده ای ایراد گرفته، بگویند: «اگر این دو واقعه حتمی و مقدر بوده است، پس اختیار چه می شود؟ و دیگر نباید قوم بنی اسرائیل را بابت این دو فسادشان سرزنش کرد» .
توجه: این اشکال مشابه اشکالی است که عده ای به سوره «مسد» گرفته و نفرین خدایتعالی بر «ابولهب» و جهنمی بودنش را جبری دانسته اند.
پاسخ: اولاً: این آیات و آیات مشابه از جمله آیه «مسد» در حقیقت تهدید است و تکلیفِ ثابت را برنمی دارد و به عبارتی می فرماید: «اگر ایمان نیاورده و فساد کنید تنبیه شده و دچار عذاب خواهید شد» . ثانیاً: خداوند سبحان، عالِم بر همه چیز و همه کس است و می داند که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد و عالِم بودن به آینده به هیچ عنوان جبر را اثبات نمی کند. چرا که خداوند سبحان راه و مسیر هدایت را از طریقِ رسولِ باطنی یعنی عقل و رسول بیرونی یعنی انبیا و
ص :159
ائمه (ع) به همه بشریت الهام فرموده و هر کس را در رفتن به این مسیر مختار کرده است، حال اگر کسی به میل و اراده خودش بخواهد در مسیر خلاف گام بردارد و خداوند سبحان از آینده ی او خبر داشته و بخواهد این واقعیت را از قبل خبر دهد، صرفاً از یک طرف بیان عظمت و اثبات نامحدود بودن علوم الهی و در حقیقت آوردن یک معجزه و برهان در اثبات قدرت نامحدودِ خویش است و از طرفی هم نصیحت کردنِ دیگران است که خود را اصلاح کنند. برای روشن شدن مطلب سؤالی می پرسم: آیا اگر یک معلمِ دانا و با تجربه و دلسوز و مسلط به خصوصیاتِ شاگردان، از قبل بداند و بگوید: «فلان شخص قبول و فلانی مردود خواهد شد» ، به نظر شما او باعثِ قبولی و مردودی شاگردانش شده یا خودشان به واسطه درس نخواندن؟!!! …
ختم کلام: منظور از این دو واقعه یکی حمله مسلمین در سال 17هجری است. و دیگری حمله امام زمان (عج) و مؤمنینِ اهلِ رجعت است. (والله اعلم).
در تفسیر عیاشی، ج 2، ص 281، ذیل آیه شریفه «ثم رددنا لکم الکره … » (اسراء7و6)، از امام صادق (ع):
مقصود (از آیات) زنده شدن دوباره ی امام حسین (ع) و هفتاد نفر از اصحابش در عصر امام زمان (ع) است، در حالی که کلاه خودهای طلایی بر سر دارند و به مردم، رجعت و زنده شدن دوباره حضرت حسین (ع) را اطلاع می دهند تا مؤمنان به شک و شبهه نیفتند و این در حالی است که حضرت مهدی (ع) در میان مردم است. هنگامی که همه مؤمنان، امام حسین (ع) را شناختند و تأیید کردند که او حسین (ع) است مرگ حضرت مهدی (ع) فرا خواهد رسید. آنگاه امام حسین (ع) وی را غسل و کفن و حنوط کرده و به خاک می سپارد که هرگز امام را جز امام غسل ندهد.
از همان منبع: امام باقر (ع) بعد از آن که آیه ی شریفه ی «عِبَاداً لَّنَا أُولی بَأْسٍ شدِیدٍ» (آیه5) را قرائت نمود، فرمود: «مراد از این آیه، حضرت قائم (عج) و یاران اوست که نیرومند و دارای صلابت می باشند» .
در تفسیر جامع، ج 4، ص 127، از کافی، از امام صادق (ع): مراد از دو مرتبه فساد کردن، یکی به قتل رسانیدن امیرالمؤمنین (ع) است و دیگری طعنه و نیزه زدن به امام حسن (ع) می باشد و منظور از
ص :160
«لتعلن علواً کبیراً» خبر حادثه ی کشتن امام حسین (ع) است.
☼ مؤلف:
روایت فوق جنبه تطبیقِ کلی بر مصداق دارد. به عبارتی این روایت نمی خواهد بفرماید که این دو فساد، حتماً کشتن امام علی (ع) و حسنین (ع) است، بلکه این کشتار و حتی سایر فسادی که جنبه ی ظلمِ اکبر و گسترده دارند هم می توانند بر آیه شریفه مصداق یابند. (والله اعلم).
«رجعت» از دید قرآن کریم و روایات:
چندین سوره از قرآن کریم به مسئله رجعت اشاره دارد از جمله: (نمل 83)، (انبیاء95)، (بقره214)، (مؤمن11) و (اسراء7و104). (آیات انبیاء و نمل صراحتِ بیشتری دارند).
رجعت در لغت به معنی بازگشت می باشد. و مراد از آن این است که بعد از ظهور و قبل از قیامت، برخی از انسان هایی که مرده بودند، دوباره زنده می شوند. البته نه عموم مردم؛ بلکه مؤمنان خالص و مشرکان خالص. و این برگشت، برگشت ارواح به همراهِ بدن های آنان به صورت انسان عادی است که زندگی دیگری را شروع می کنند. و این امر محال نیست زیرا: در آیات متعددِ قرآن، به زنده شدن دوباره مردگان تصریح شده است که نمونه بارز آن زنده شدن عزیرِ پیامبر (ع) پس از صد سال (بقره 259)، زنده شدن چهار پرنده (بقره 260)، زنده شدن هفتاد نفر از برگزیدگانِ قومِ حضرت موسی (ع) (بقره 56)، زنده شدن مردی از بنی اسرائیل در ماجرای معروف به گاوِ بنی اسرائیل (بقره 73و72) و غیره است. در این زمینه روایات فراوانی نیز وجود دارد از جمله:
در تفسیر عیاشی، ج 1، ص 202، از امام باقر (علیه السلام):
هر کس با ولایت علی (ع) و اولادش کشته شود، یا بمیرد در راه خدا کشته شده است. هیچ مؤمنی از این امت نیست جز اینکه برای او قتل و مرگی هست، هر کدام از آنها کشته شود یک بار دیگر برمی گردد تا بمیرد و هر کدام از آنها بمیرد، برمی گردد تا کشته شود.
در بحارالانوار، ج 53، ص 66، از امام رضا (علیه السلام): هر مؤمنی در بستر بمیرد در رجعت کشته می شود و هر مؤمنی کشته شود، در رجعت در بستر خود می میرد.
در اثباه الهداه، ج 7، ص 62 - 103، از امام صادق (ع): هنگام رجعت کسانی که مؤمن خالص و کافر
ص :161
خالص هستند زنده می شوند و به دنیا برمی گردند.
از همان منبع، ص 164: وقتی قائم (عج) قیام کرد خداوند همه اذیت کنندگان به مؤمنین را زنده می کند تا به مجازات دنیوی برسند.
در بحارالانوار، ج 53، ص 16، از امام جعفر صادق (ع): بدرستی که برای (امیرالمؤمنین) علی (ع) و فرزندشان حسین (ع) بازگشتی به این زمین خواهد بود.
در بحارالانوار، ج 53، ص 43، از امام باقر(ع):
اول کسی که در رجعت زنده می شود و برمی گردد امام حسین (ع) است که ایشان آن قدر در زمین پادشاهی می کنند که موی ابروهایش بر روی چشم مبارکش بیفتد.
در کافی، ج 8، ص 206 و در بحارالانوار، ج 53، ص 103، از امام صادق (ع):
هفتاد پیغمبر همراه امام حسین (ع) بیرون آیند، چنانچه با حضرت موسی (ع) بودند و همه ایشان به مردم بگویند که این حسین بن علی (ع) است که خروج کرده است تا مردم به ایشان شک نیاورند و بدانند که دجال و شیطان نیست. حضرت صاحب الامر (عج) تا زمانی در میان مردم باشد تا معرفت امام حسین (ع) در دلهای مؤمنان قرار گیرد و آن گاه است که حضرت صاحب (عج) از دنیا رحلت می کنند و امام حسین (ع) ایشان را غسل دهد و کفن کند و حنوط و نماز کند و در لحد گذارد، زیرا که فقط امام می تواند امام دیگر را غسل کند و نماز گزارد.
در بحارالانوار، ج 53، ص 103 - 100 و در اختصاص شیخ مفید، ص 257، از امام باقر (ع):
امام حسین (ع) بعد از صاحب الامر (عج) سیصد و نه سال پادشاهی خواهد کرد بعد از آن حضرت، حضرت امیرالمومنین (ع) ظاهر شود و نوبت پادشاهی آن حضرت (ع) باشد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 127، از عیاشی، از امام صادق (ع): اول کسی که زمان رجعت به دنیا بر می گردد، حضرت امام حسین (ع) می باشد که مدت چهل هزار سال در دنیا سلطنت خواهد کرد.
در کتاب بیداری امت در اثبات رجعت، محمد مهدی اصفهانی، چ1، ص 37، از منتخب البصائر از امام صادق (ع):
اول کسی که در رجعت برمی گردد حضرت حسین بن علی (ع) است و مدت چهل سال در
ص :162
زمین مکث خواهد کرد.
در بحارالانوار، ج 3، ص 104 - 103، از امام باقر (ع): بعد از گذشت نوزده سال از قیام امام عصر (عج)، امام حسین (ع) بیرون خواهد آمد و به خونخواهی و انتقام خون خود و اصحابش می پردازد و دشمنانش را می کشد و اسیر می کند تا اینکه حضرت امیرمؤمنان (ع) بیرون خواهد آمد.
توجه: ان شاء الله توضیح در خصوص اختلاف زمانِ حکومت ائمه (ع) در رجعت، در ادامه خواهد آمد. اما شاید کلمه هزار در روایتِ تفسیر جامع، زیادتی در نقل یا چاپ باشد. (والله اعلم).
در بحارالانوار، ج 53، ص 62، آمده است که امام حسین (ع) در روز عاشورا فرمود:
من اولین کسی خواهم بود که زمین شکافته می شود و رجعت می کنم.
در دلائل الامامه طبری، ص 260، از مفضل بن عمر، از حضرت صادق (ع):
همراه قائم (عج) سیزده زن خواهند بود، که به مداوای مجروحان خواهند پرداخت: قنواء، دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنیه.
در بحارالانوار، ج 53، ص 56، از ابن خالد کابلی، از امام سجاد (ع):
پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و همه امامان (ع) به سوی شما باز می گردند.
در بحارالانوار، ج 53، ص 62، از امام صادق (ع):
خداوند هیچ پیامبری را از آدم تا سایر انبیاء (ع)، مبعوث نکرد جز آن که به دنیا بازگشته و رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) را یاری خواهند کرد.
در اصول کافی، ج 1، ص 384، از امام رضا (ع): امام (معصوم) را جز امام غسل نمی دهد. (یعنی امام زمان (عج) را معصوم باید غسل دهد که همان امام حسین (ع) است که رجعت می فرمایند).
در بحارالانوار (چ 3، 1403 ه ق) ج 53، ص 70، آمده است: همه انبیاء و مؤمنین در حکومت حضرت علی (ع) رجعت می کنند و پیامبر اکرم (ص) پرچم حکومت را به دست حضرت علی (ع) می دهد و همه انبیاء و مؤمنین و خلایق تحت امر او در می آیند و او امیر همه می شود.
در کتاب حق الیقین علامه مجلسی (انتشارات رشیدی، چاپ دوم، 1363) ص 262 - 261، آمده است:
ص :163
خصوصیت این رجعت ها معلوم نیست که آیا با ظهور امام زمان (عج) رجعت آنان در یک زمان خواهد بود یا بعد خواهد بود و از بعضی احادیث ظاهر می شود که به ترتیب زمانِ امامت رجعت خواهند کرد و شیخ حسن بن سلیمان قائل شده است به آنکه هر امامی زمانِ امامتی دارد و هر امامی زمانِ مهدی بودن دارد و حضرت صاحب الامر (عج) اول که ظاهر می شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجدادِ کِرامِ خود باز آن حضرت رجعت خواهد کرد.
در بحارالانوار (چاپ سوم، 1403 ه ق) ج 53، ص 42، از سعد بن عبد اللَّه، از امام صادق (ع):
هر امامی که در قرنی بوده است نیکوکاران و بدکاران زمان او برمی گردند تا حق تعالی مؤمنان را بر کافران غالب گرداند و مؤمنان از ایشان انتقام کشند.
در کتاب حق الیقین علامه مجلسی، چ2، ص 268و266، از مفضل، از امام صادق (ع):
امام عصر (عج) در مکه ظهور کرده و سپس به کوفه می روند. بعد از آن، بسوی مدینه رفته و ظالمین به اهل بیت (ع) را به امر خداوند زنده خواهند نمود و انتقام آنها را می گیرند. سپس امام حسین (ع) با یارانش و دوازده هزار صدیق ظاهر می شوند و رجعتی از این خوشتر نباشد، آنگاه صدیق اکبر امیرالمؤمنین (ع) بیرون می آید سپس سید اکبر محمد رسول اللَّه (ص) با هر که به آن حضرت ایمان آورده و هر که در جنگهای ایشان به شهادت رسیده و مکذبین بیرون می آیند. سپس یک یک ائمه تا صاحب الامر (عج) را بر می گرداند.
توجه: روایتِ فوق هم «رجعتِ» امام زمان (عج) بعد از شهادت و هم رجعت همه ائمه (ع) را اثبات می کند.
چند نکته در خصوص «رجعت» :
1 - بعضی از افراد، همان ابتدای ظهور، رجعت کرده و از یاران اولیه امام (عج) هستند؛ مثل مقداد، سلمان، مالک اشتر، اصحاب کهف و … ولی برخی، بعد از شهادت امام (ع) رجعت می کنند.
2 - احتمال رجعتِ امام زمان (ع)، قوی تر است چرا که اولاً: در روایات آمده است که همه اهلِ بیت (ع) شهید خواهند شد و نیز هر مؤمنِ خالصی که شهید شود، می تواند رجعت کند. ثانیاً:
ص :164
به استناد آیه (انبیاء95)، «رجعت» فقط از اقوام هلاک شده استثناست، نه مؤمن خالص …
3 - اگر امام زمان (عج) بخواهند رجعت کنند، این اولین رجعت آن حضرت (ع) خواهد بود چرا که ظهور امام زمان (عج)، رجعت نیست بلکه ظاهر شدن در دید عموم است. توضیحِ بیشتر این است که رجعت به معنای برگشتِ کسی است که طعم مرگ را چشیده باشد، مثلِ حضرت عزیر (ع)، در صورتی که امام زمان (عج)، زنده و در عالم زمینی زیست می کنند و هنوز مرگِ دنیوی و ورود به عالم برزخ را طی نفرموده اند که ظهورشان را رجعت بنامیم.
4 - اصحاب کهف در دوران زیستِ خودشان به مدت 309 سالِ قمری خوابیدند و بعد بیدار شدند، نه این که قبلاً رجعت کرده باشند، بنابراین اصحاب کهف بر خلاف حضرت عزیر (ع)، رجعت نکرده اند، تا کسی ایراد بگیرد و بگوید: «هر چیزی که از «بالقوه» ، به «بالفعل» رسد، نمی تواند مجدد به حالت «بالقوه» برگردد» . این را هم بگویم که اصحاب کهف بعد از آن خوابِ طولانی شان، همگی مردند و در حال حاضر در عالم برزخند. که ان شاء الله رجعت خواهند کرد.
5 - این که حضرت عزیر (ع) مجدد و برای سومین بار به دنیا برگردد قطعی نیست. توضیح این که، آن حضرت (ع)، قبلاً یک بار از دنیا رفته و جسمشان متلاشی و بر روی زمین پراکنده شد و بعد از گذشت 100 سال، ذرات آن جسم از لابلای خاک جدا گشته و عیناً همان جسم اولیه را تشکیل داد و روحش دوباره در آن حلول یافته و به دنیا رجعت کرد. که آیه شریفه (بقره259) به آن اشاره می فرماید. اما آیا روحشان وارد برزخ شده و مراحلِ برزخی را طی کرده، یا در جایی غیر از برزخ رفته باشد؟ «والله اعلم» . چرا که یکی از شرایط رجعت «چشیدن مرگِ دنیوی و ورود به برزخ است» . البته شرایط دیگری هم دارد مثل «ممحض در ایمان و کفر» و …
6 - ظاهراً امام زمان (عج) به تنهایی، حکومت می کنند و رهبر جامعه، ایشان هستند. اولین فردی هم که از ائمه (ع) رجعت می کند، امام حسین (ع) است، که هنگام رحلت یا شهادت امام زمان (عج) رجعت می کند و مراسم دفن پیکر مبارک آن حضرت را عهده دار می شود، سپس سید الشهدا (ع) حکومت آن حضرت را به مدت طولانی رهبری می نماید. البته برخی از روایات هم،
ص :165
اشاره دارند که سید الشهدا (ع) مدتی بسیار کوتاه، در زمان حکومت امام زمان (عج) زندگی می کنند. رجعت امیرالمؤمنین (ع) و پیامبر (ص) نیز در روایات تصریح شده و رجعت سایر امامان (ع) را هم از بعضی روایات می توان استفاده کرد، ولی سند محکمی در رجعت همه اهل بیت (ع) از جمله حضرت زهرا (س) در دست نیست.
7 - از روایات این طور برداشت می شود که در زمان حکومت حضرت علی (ع) است که همه یا برخی از انبیاء رجعت کرده و تحت فرمان آن وجودِ «عالین» (ع) قرار می گیرند. آنگاه پیامبر اکرم (ص)، رجعت می فرمایند. البته حضرت عیسی (ع) و حضرت خضر (ع) در حکومت امام زمان (عج) به خدمتش درآمده و ظهور می کنند نه این که رجعت کنند زیرا آن دو بزرگوار هنوز نمرده اند و شاید به همین خاطر وقتی خلیفه مطلق الهی(عج) ظهور فرمایند بر آن دو پیامبر (ع) چون زنده اند، تکلیف باشد که به خدمتِ امام زمان (عج) شرفیاب شوند. با همین استدلال ممکن است حضرت ادریس (ع) و الیاس (ع) هم ظهور کنند. (والله اعلم).
☼ نکته:
بنا به روایاتی چهار نفر از انبیاء زنده اند: «حضرت عیسی و ادریس (ع) که در آسمانند و حضرت خضر و الیاس (ع) که در زمینند» .
8 - این که همه یا بعضی از ائمه (ع) در عصر امام زمان (عج) با هم رجعت کنند یا به ترتیب یکی یکی بیایند و از دنیا بروند، سندی قطعی در دست نیست و درباره کیفیت حکومت ایشان نیز نقلی بیان نشده است. البته در برخی از روایات ترتیبِ رجعت و حکومتشان را به ترتیبِ امامتشان، آورده اند، که هر امام، مهدیِ زمانِ خودش خواهد بود. (والله اعلم).
9 - قضیه «رجعت» ، با ماجرای «حشر» در قیامت کاملاً متفاوت است. چرا که:
اولاً: در رجعت، افراد، عیناً با همان صورت و بدنی که از دنیا رفته بودند، مجدداً زنده شده و از قبر خارج می شوند و به همین زمین مادی برمی گردند، اما در «حشر» ، با جسمی غیرِ مادی اما شبیه جسم دنیوی در عالمِ ملکوتی که غیرِ مادی است و در حقیقت ملکوت این عالمِ مادی است، محشور می شوند. به عبارتی برگشتِ ذراتِ پوسیده ی بدن از جمله استخوان و گوشت و پوستِ
ص :166
زمینی و مادی، از درون خاکِ مادی و زمینی به ماجرای رجعت بسط می یابد و شامل حشر نمی شود، که بحث مفصل آن ان شاء الله در ذیل آیه (اسراء 99) خواهد آمد.
ثانیاً: در رجعت عده ی خاصی که محض در ایمان یا کفرند به دنیا برمی گردنند و شامل همه انسانها نمی شود. اما حشر یک واقعه ی عمومی است که همه را شامل می شود.
10 - در خصوصِ «اختیاری بودن رجعت» ، شاید بتوان گفت: رجعت برای مؤمنان به صورت اختیاری است، همچنان که در روایتی از بحارالانوار، ج 53، ص 91، ح98، از مفضل، از امام صادق (ع) وارد است که فرمود: «هنگامی که قائم (ع) قیام کند، به مؤمن در قبرش، گفته می شود: ای فلان! به درستی که صاحب (و امام) تو ظاهر شد، پس اگر می خواهی به او ملحق شو و اگر می خواهی در نعمت و عنایت پروردگارت باقی بمان» .
اما شاید بازگشت کافران اختیاری نباشد زیرا از عللِ بازگشت آنان به دنیا چشیدنِ عذابِ دنیوی است، از طرفی چون عذابِ برزخی از دنیوی سخت تر است و آنها نیز می دانند، چون با مرگشان بصیرت یافته اند، پس ممکن است برای رهایی موقت از عذابِ برزخی بخواهند به دنیا برگردند، بنابراین و به احتمالِ قوی تر، ممکن است «رجعت کاملاً اختیاری باشد» . (والله اعلم).
11 - به استناد احادیث، عذاب در قیامت سخت تر از برزخ و برزخ نیز سخت تر از دنیاست، بنابراین فلسفه رجعتِ کافر صرفاً عذابِ ظاهری نیست، چرا که آنها در برزخ هم در حال عذابی هستند که از عذابِ دنیوی سخت تر است. از طرفی مؤمنینِ خالص نیز در آسایش و نعمتی برتر از دنیا زندگی می کنند. با این اوصاف فلسفه رجعت چیزی بالاتر از عذاب و رحمتِ ظاهری است، از جمله: الف- برگشت مؤمنین به دنیایی که ریاستش را حضرت حجت (عج) و ائمه (ع) داشته باشند یکی از آرزوهای همیشگی آنهاست که حتی حاضر به تعویضش با بهشت هم نیستند و رسیدنِ مرید به مراد است و عاشق به معشوق. خداوند سبحان خود بهتر می داند که بهشتِ بی اهلِ بیت (ع)، به پای دنیای با اهلِ بیت (ع) نمی رسد …
و برعکس ریاست اهلِ بیت (ع) برای کفار چنان عذابی دارد که حدی بر آن نیست.
ص :167
ب- برگشت مؤمن باعث طی کردن مراتب و تکاملی است که بدین وسیله می تواند صعودش را ترقی دهد و با همکاری و یاری اهلِ بیت (ع) خود را به مقامی «اعلی» برساند. و بر عکس در کفار باعثِ تنزلِ بیشتر مقامشان و در نتیجه ترقی عذاب اخروی در آنها می شود.
ج- سرزنش و ذلت و خواریِ کافر در برابر مردم و پیروانش عذابی است که مشابهی در برزخ ندارد و نیز تشویق و اثبات حقانیتِ عقاید، چنان شعفی دارد که مشابهش در برزخ نیست …
12 - در خصوص طول مدت حکومت امام زمان (عج) روایات متفاوتی آمده است که در کل به پنج عدد اشاره شده است: 7 یا 9 یا 19 یا 40 یا 309 سال.
و در خصوص طول مدت حکومت امام حسین (ع)، ظاهراً سه روایتِ 40 و 309 سال و40 هزار سال نقل شده است، که شاید کلمه هزار به اشتباه نوشته شده و 40 سال صحیح باشد.
در هر صورت در جمع بین این اختلافِ ارقام دلیل محکمی نمی توان آورد، اما شاید بتوان چند احتمال داد:
1 - بیشتر روایات مبینِ این است که امام زمان (عج) به تنهایی حکومت می کند، پس هر امامی زمانِ مهدی بودن دارد، بنابراین شاید مراد از مهدی در این روایات، خاصِ حضرت حجت (عج) نباشد بلکه هر یک از ائمه (ع) که رجعت کنند هم می توانند، مشمول روایت باشند، پس شاید هر سالی مبین حکومت همان معصوم (ع) باشد.
2 - در بین روایاتِ رجعت، تواتری در برگشت امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) و پیامبر اکرم (ص) به چشم می خورد، همچنین این احتمال وجود دارد که امام زمان (عج) دو بار حکومت کند، یک بار در زمان ظهورش و یک بار هم در زمان رجعتش، با این اوصاف شاید دو عدد به دو حکومت امام عصر (عج) و سه عدد هم به حکومت امام حسین (ع) و امام علی (ع) و پیامبر اکرم (ص)، بسط یابد. و شاید روایاتی دیگر با اعداد دیگری هم باشند که به سایر ائمه (ع) بسط یابند.
3 - ممکن است برخی از این اعداد، به هم زمانیِ حکومتِ امام زمان (ع) با ائمه ی دیگر باشد.
4 - شاید این اعداد اشاره به مراحلِ حکومتیِ امام زمان (عج) باشد.
5 - شاید عده ای از دشمنانِ اهلِ بیت (ع) و مخالفین رجعت، با تغییر یا اضافه کردنِ ارقام متضاد و گاهاً نامعقولی به برخی از روایات مستندِ رجعت، خواسته
ص :168
باشند شنونده را نسبت به این روایات و در نتیجه به اصلِ رجعت بی اعتماد و مأیوس کنند.
6 - شاید تک تک یا مجموعِ این اعداد رموزی باشند که ما ندانیم. و … (والله اعلم).
13 - ظهور حضرت مهدی (عج) به وسیله منادی آسمانی اعلام می گردد، آن گاه حضرت در کعبه ظهور کرده و بعد از تسلط بر مکه، به کوفه و بعد به مدینه ی منوره می روند. اما ظاهراً مقر حکومتشان در مسجد سهله در کوفه است.
14 - حضرت عیسی (ع)، در زمان حضرت مهدی (عج) ظهور کرده و به عنوان معاون آن حضرت در قیام و مبارزه با ستمگران شرکت داشته و پشت سرِ آن حضرت نماز خواهد خواند. از برخی روایات استفاده می شود که حضرت عیسی (ع) بعد از نزول به زمین، چهل سال عمر می کند و در این مدت ازدواج کرده و بچه دار هم می شود.
15 - متأسفانه عده ای امام زمان (عج) و قیامش را به نحوی خشن توصیف می کنند، در صورتی که واقعیت غیر از این است و آن حضرت طبق کتاب و سنت پیامبر (ص) از در محبت و عدالت ظهور می فرمایند و هر کس توبه کند و نیک کردار شود در امان خواهد بود، امّا بعضی ها دعوت امام (ع) را نادیده گرفته و به جنگ می پردازند و امام (ع) به ناچار با آنها برخورد کرده، تا جایی که در برخی روایات، از کشتار وسیع خبر آمده است.
16 - این که امام زمان (عج) قبل از ظهور ازدواج کرده و بچه دار شده باشد به قطعیت معلوم نیست و در بین علما هم اختلاف است. اما روایاتی وجود دارد که در آنها به ازدواج و بچه دار شدن آن حضرت (ع) بعد از ظهور، اشاره شده است.
☼ نکته:
از بین همه انبیا، حضرت یحیی و عیسی (ع) ازدواج نکردند. خداوند در قرآن کریم، حضرت یحیی (ع) را این گونه وصف فرموده است: «وَسَیدًا وَحَصُورًا وَنَبِیا مِنَ الصَّالِحِینَ» = «و رهبر خواهد بود؛ و از هوسهای سرکش بر کنار و پیامبری از صالحان است» (آل عمران 39)؛ و «حصور» کسی است که خود را در حصار قرار داده و از برخورد با زنان پرهیز دارد.
17 - با توجه به این که اهل بیت (ع) خلفای الهی و راسخون در علمند بنابراین بعید است از
ص :169
زمان ظهور بی خبر باشند. اما از بیان این زمان به دیگران خودداری فرموده اند. (والله اعلم).
در بحارالانوار، ج 52، ص 316، از حضرت علی (ع):
خداوند دین را به وسیله ما گشود و هم به وسیله ما ختم می کند. خدا به وسیله ما آنچه را بخواهد محو می کند و هر چه خواهد باقی می گذارد. و به وسیله ما سختی زمانه را بر طرف می سازد و باران به سبب ما فرو می فرستد. و اگر قائم ما قیام کند، آسمان باران خود را فرو می ریزد و زمین نباتات خود را بیرون می دهد و کینه ها از دل بندگان خدا زایل می شود و درندگان و حیوانات اهلی با هم صلح می کنند و حیوانات اهلی از درندگان نمی گریزند، تا جایی که زنی که می خواهد راه عراق و شام را بپیماید، همه جا قدم بر روی سبزه و گیاهان می گذارد و زینت های خود را بر سر دارد (در حالی که) درنده ای (و کسی) به او حمله نمی آورد.
در بحارالانوار، ج 52، ص 337، از حضرت صادق (ع):
چون قائم ما قیام کند، زمین گنجهای خود را آشکار می کند به طوری که مردم آنها را روی
زمین می بینند. و مردی از شما فرد مستمندی را نمی جوید که به او انفاق کرده و زکات دهد.
در بحارالانوار، ج 52، ص 280، از امام حسن مجتبی (ع):
در آخرالزمان کافری باقی نماند مگر اینکه ایمان آورد و گنهکار و فرد پلید نماند مگر اینکه صالح شود. در حکومت او درندگان با هم صلح می کنند و زمین نباتات خود را خارج می کند و آسمان برکات خود را می بارد و (زمین) گنجهای خود را آشکار می کند.
☼ نکته:
دوستی بین حیوانات در ادوار پیشین هم سابقه دارد. مثلاً در کشتی نوح (ع)، حیوانات در کنار هم در صلح و آرامش زیستند. علامه مجلسی در بحار الانوار، ج 65، ص 66، آورده است: «آنگاه که به نوح (ع) امر شد که از هر جفت (حیوانات) دو تا را با خود حمل کند. نوح (ع) عرض کرد: من با (وجود) شیر و گاو چه کنم؟ و با (وجود) بزغاله و گرگ چه کنم؟ و با (وجود) کبوتر و گربه چه کنم؟ (خدای متعال) فرمود: چه کسی دشمنی را در میان این حیوانات افکنده است؟ (نوح) عرض کرد: تو ای پروردگار من. (خداوند سبحان) فرمود: پس من میان ایشان
ص :170
الفت و دوستی می افکنم، تا با هم دشمنی نکنند».
در کتاب موعود نامه، ص 252، از نجم الثاقب، باب3، از امام صادق (ع):
46 هزار فرشته و 6 هزار جن، حضرت مهدی را یاری می کنند.
در بحارالانوار، ج 52، ص 334، از امام علی (ع): یاران مهدی، همه جوان هستند. و در میان آنان پیری نیست، مگر به اندازه سرمه در چشم و نمک در توشه و کمترین توشه، نمک است.
از همان منبع، ص 336، از امام صادق (ع): علم، 27 حرف است. تمام آنچه پیغمبران آورده اند، دو حرف است. و مردم هم تاکنون بیش از آن دو حرف را ندانسته اند. پس زمانی که قائم ما قیام می کند، 25 حرف دیگر را بیرون می آورد و آن را در میان مردم منتشر می سازد.
در بحارالانوار، ج 52، ص 384، از سید بن طاووس در کتابِ سعد السعود، از ادریس نبی (ع):
خداوند در جواب ابلیس که گفت: ای پروردگارِ من، مرا تا روز قیامت مهلت بده. فرمود: خیر تو از مهلت یافتگان تا روز معلوم هستی. در آن روز، زمین را از آلودگی و کفر و شرک و گناهان پاک گردانم و تو و تمام سپاه و سواره و پیادگان و لشکریانت را نابود می گردانم.
در بحارالانوار، ج 52، ص 376، از اسحاق بن عمار، از حضرت صادق (ع):
وقت معلوم در آیه (ص81)، روز قیام قائم ماست. وقتی خداوند او را برانگیزد، در مسجد کوفه است. در آن وقت، شیطان – در حالی که با زانوهای خود راه می رود – به آنجا می آید و می گوید: ای وای از خطر امروز . آن حضرت پیشانی او را می گیرد و گردنش را می زند.
از همان منبع، ج 60، ص 244، از امام صادق (ع):
شیطان بین نفخه اول و دوم صور اسرافیل می میرد.
☼ مؤلف:
اولاً: ممکن است مراد از «صور اول» در روایت فوق همان صدای آسمانی در اعلام ظهور باشد. و «صور دوم» ، «صور مرگ» باشد. همچنان که دو روایت ذیل این گفته را تأیید می کنند: در تفسیر المیزان، ج 30، ص 93، از قمی، از امام صادق (ع):
با آمدن صیحه آسمانی بنام صاحب الامر، گردنهای بنی امیه نرم و خاضع می شود.
ص :171
در تفسیر جامع، ج 5، ص 80، از نعمانی، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):
به خدا قسم صدای آسمانی که صاحب الامر را به اسم ندا می دهد و معرفی می کند در قرآن بیان شده آن جایی که می فرماید: «اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» = «اگر بخواهیم از آسمان آیه ای بر آنها نازل می کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع شود» (شعرا 4). در روی زمین همه خاضع شده و گردن کج نموده و ایمان آورند. تمامی اهل زمین صدای منادی آسمانی را می شنوند که صدا می زند: ای مردم! آگاه باشید حق با علی بن ابیطالب (ع) و شیعیان اوست.
ثانیاً: وقت معلوم در آیه (ص81)، روز حشر نیست بلکه قبل از قیامتِ کبراست، چرا که عالمِ محشر، روز حشر و حیات همگان از جمله شیطان است، نه روزِ مرگ و ممات.
اما این که آن روز، زمان ظهور است یا بین دو نفخه یا زمان رجعت امام زمان (عج) و یا وقتی دیگر، تنها باید گفت: «والله اعلم» . ولی به واسطه تواترِ روایات در بسط آن به روز ظهور و نیز گسترشِ خیر و نیکی در جوامع بشری، شاید بشود آن را به روز ظهور منطبق کرد. این را هم باید گفت که در آن زمان تکلیف برداشته نمی شود بلکه در آن موقع این جسم مادی و نفس اماره است که انسانها را به گمراهی می کشاند اما خبری از شیطان نیست. و این مسئله، یک لطفِ مضاعفی است که خداوند سبحان به واسطه وجود مقدس امام عصر (عج) به مردم عنایت می فرماید. حال با وجودِ نبودِ شیطان در آن زمان، این که در 40 روز قبل از نفخه صور دوباره مردم به کفر می گرایند جای هیچ بهانه و اعتراضی برای عذابِ سهمگینی که وعده اش در آیه (اسرا 58) آمده است، باقی نمی ماند. (ان شاء الله توضیح مفصل در ذیل آیه 58 خواهد آمد).
شاید هم منظور، روزِ رجعتِ امام زمان (عج) باشد. البته اگر امام زمان (عج) رجعت کند. و این احتمال به سه دلیل زیر قوی تر است:
1 - آن زمان نزدیک ترین زمان به وقوعِ نفخه ی صور است.
2 - روایاتِ کشته شدن شیطان به دست امام زمان، محتمل تر می شوند.
3 - شیطان به عنوان عاملِ گمراهی در زمان ظهور و رجعتِ ائمه (ع) وجود دارد و این خود باعثِ مرتفع شدنِ اشکالِ
ص :172
رفعِ تکلیف، برای کسانی می شود که به گمراهی به وسیله نفس اماره راضی نمی شوند. (والله اعلم).
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبیراً (9)
وَ أَنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلیماً (10)
وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً (11)
وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلاً (12)
وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً (13)
اقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً (14)
مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً (15)
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً (16)
وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصیراً (17)
مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18)
وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (19)
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (20)
انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً (21)
لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (22)
وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً (23)
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً (24)
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلْأَوَّابینَ غَفُوراً (25)
وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً (26)
إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً (27)
وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً (28)
وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (29)
إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً (30)
این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست، هدایت می کند؛ و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام می دهند، بشارت می دهد که برای آنها پاداش بزرگی است (9) و اینکه آنها که به قیامت ایمان نمی آورند، عذاب دردناکی برای آنان آماده ساخته ایم (10) انسان (بر اثر شتابزدگی)، بدیها را طلب می کند آن گونه که نیکیها را می طلبد؛ و انسان، همیشه عجول بوده است! (11) ما شب و روز را دو نشانه توحید و عظمت خود قرار دادیم؛ سپس نشانه شب را محو کرده و نشانه روز را روشنی بخش ساختیم تا (در پرتو آن، ) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش زندگی برخیزید) و عدد سالها و حساب را بدانید؛ و هر چیزی را بطور مشخص و آشکار، بیان کردیم (12) و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم؛ و روز قیامت، کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود، گشوده می بیند! (این همان نامه اعمال اوست!) (13) (و به او می گوییم: ) کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی! (14) هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است؛ و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد؛ و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم
ص :173
کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند) (15) و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا، بیان می داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدت درهم می کوبیم (16) چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح، زندگی می کردند؛ (و طبق همین سنت، ) آنها را هلاک کردیم! و کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه و نسبت به آن بیناست (17) آن کس که (تنها) زندگی زودگذر (دنیا) را می طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم - و به هر کس اراده کنیم- می دهیم؛ سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش می سوزد در حالی که نکوهیده و رانده (درگاه خدا) است (18) و آن کس که سرای آخرت را بطلبد و برای آن سعی و کوشش کند -در حالی که ایمان داشته باشد- سعی و تلاش او، (از سوی خدا) پاداش داده خواهد شد (19) هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می دهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است (20) ببین چگونه بعضی را (در دنیا بخاطر تلاششان) بر بعضی دیگر برتری بخشیده ایم؛ درجات آخرت و برتریهایش، از این هم بیشتر است! (21) هرگز معبود دیگری را با خدا قرار مده، که نکوهیده و بی یار و یاور خواهی نشست! (22) و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو! (23) و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» (24) پروردگار شما از درون دلهایتان آگاهتر است؛ (اگر لغزشی در این زمینه داشتید) هر گاه صالح باشید (و جبران کنید) او بازگشت کنندگان را می بخشد (25) و حق نزدیکان را بپرداز و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن (26) چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند؛ و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود! (27) و هرگاه از آنان [= مستمندان] روی برتابی و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی (تا گشایشی در کارت پدید آید و به آنها کمک کنی)، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو! (28) هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی! (29) به یقین، پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست (30)
وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیرًا ﴿31﴾
و از بیم تنگدستی فرزندان خود را مکشید ماییم که به آنها و شما روزی می بخشیم
آری کشتن آنان همواره خطایی بزرگ است (31)
املاق: فقر خِطا: انحراف
صاحب تفسیر المیزان، ج 25، ص 147و148، آورده است: خطا به سه قسم تصور می شود:
1 - تصمیم در انجام کاری که اراده و عمل آن زشت باشد که این عمل عین خطاست. و منظور از آیات: «إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیراً» (اسرا31) و یا: «قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَینَا وَإِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ» = «(برادران یوسف) گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده؛ و ما
ص :174
خطاکار بودیم!» (یوسف91)، همین خطاست.
2 - تصمیم به کاری که اراده و عمل آن خیر باشد ولی برخلاف آن تبدیل به شر شود، که در تعبیر این گونه خطا می گویند: «اخطاء اخطاء» و آن شخص را «مخطی» گویند. مثل آیه شریفه: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَی أَهْلِهِ … » = «هیچ فرد با ایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال) کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد … » (1).
3 - تصمیم به کاری که اراده و عمل آن شر باشد ولی برخلاف آن تبدیل به خیر شود. چنین کسی در اراده اش «مخطی» و در عملش «مصیب» است و او را در مقابل اراده اش مذمت و در مقابل عمل نیکش ستایش نمی کنند. خلاصه اگر کسی چیزی را اراده کند و خلاف آن از کار درآید می گویند: «اخطاء» و اگر همان از کار درآید گویند: «اصاب» .
نکته تفسیری المیزان، ج 25، ص 149: مسئله ی نهی از فرزند کشی در قرآن کریم مکرر آمده است، چرا که اعراب در سرزمینی زندگی می کردند که بسیار دچار قحطی می شد. لذا وقتی نشانه های قحطی را می دیدند برای حفظ آبرو و عزت خود فرزندان خود را می کشتند. خلاصه باید گفت: مراد از «اولاد» در آیه شریفه شامل هم فرزندان پسر و هم فرزندان دختر است.
☼ نکته:
بعضی معتقدند: مقصود از فرزند کشی همان دختر کشی است که در عرب مرسوم بود. ولی صاحب المیزان (ج25، ص 149) این نظریه را صحیح ندانسته و آورده است: مسئله دختر کشی یک عنوان مستقلی است که آیات مستقل دیگری مخصوص نهی از آن آمده مثل آیه: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ» = «و روزی که از دختر زنده به گور بازخواست می شود که به چه گناهی کشته شد» (2).
و یا آیه: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ یتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا یحْکُمُونَ» = «و هرگاه به یکی از آنها
ص :175
بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش سیاه می شود؛ و به شدت خشمگین می گردد؛ بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد؛ (و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند!» (1).
وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبیلاً (32)
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً (33)
وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً (34)
وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً (35)
وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36)
وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (37)
کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (38)
ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقی فی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (39)
أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظیماً (40)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (41)
قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلی ذِی الْعَرْشِ سَبیلاً (42)
سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبیراً (43)
و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت و بد راهی است! (32) و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز به حق! و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است! (33) و به مال یتیم، جز به بهترین راه نزدیک نشوید، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا کنید، که از عهد سؤال می شود! (34) و هنگامی که پیمانه می کنید، حق پیمانه را ادا نمایید و با ترازوی درست وزن کنید! این برای شما بهتر و عاقبتش نیکوتر است (35) از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند (36) و روی زمین، با تکبر راه مرو! تو نمی توانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوه ها نمی رسد! (37) همه اینها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است (38) این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده؛ و هرگز معبودی با خدا قرار مده، که در جهنم افکنده می شوی، در حالی که سرزنش شده و رانده (درگاه خدا) خواهی بود! (39) آیا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته و خودش دخترانی از فرشتگان برگزیده است؟! شما سخن بزرگ (و زشتی) می گویید! (40) ما در این قرآن، انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکر شوند! ولی جز بر نفرتشان نمی افزاید (41) بگو: اگر آنچنان که آنها می گویند با او خدایانی بود، در این صورت، سعی می کردند راهی به سوی صاحب عرش پیدا کنند (42) او پاک و برتر است از آنچه آنها می گویند، بسیار برتر و منزه تر! (43)
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ وَإِنْ مِّنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِنْ لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا ﴿44﴾ آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را تسبیح می گویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او می گوید ولی شما تسبیح آنها را درنمی یابید به راستی که او همواره بردبار [و] آمرزنده
ص :176
است (44)
تسبیح: منزه داشتن است.
تسبیح سنگ و چوب و آسمان و زمین به چه معناست؟
1 - عده ای این تسبیح را تسبیح مجازی گفته اند و می گویند: «تسبیح بعضی از موجودات مثل انسان زبانی و حقیقی است و تسبیحِ بقیه، حالتی و مجازی است» .
در پاسخ به این گروه؛ صاحب تفسیر المیزان، ج 25، ص 188 تا197، آورده است:
تسبیحی که آیه شریفه آن را برای تمامی موجودات اثبات می کند، تسبیح حقیقی است چرا که آیاتی در قرآن هست که جز تسبیح حقیقی را نمی شود بدان نسبت داد مثلاً: «انا سخرنا الجبال مع یسبحن بالعشی و الابکار» (ص 18) و «و سخرنا مع داوود الجبال یسبحن معه و الطیر» (انبیاء 79) و «یا جبال اوبی معه و الطیر» (سبا10)، که به یک سیاق فرموده کوهها و مرغان با او تسبیح می گفتند و با این حال دیگر معنا ندارد تسبیح را نسبت به کوهها و مرغان زبان حال گرفت و نسبت به آن پیغمبر زبان قال. علاوه بر آن روایات بسیار هم داریم که نسبت تسبیح به موجودات داده از آن جمله روایاتی است که می گوید سنگریزه ها در دست رسول خدا (ص) تسبیح گفتند.
2 - عده ای معتقدند که هر موجودی زبان و لفظ مخصوص خود را دارد که حواس ما زبان آنها را درک نمی کند.
صاحب المیزان با رد کردنِ این نظریه بحثی مفصل آورده که خلاصه آن بدین شرح است:
الف _ کلام یعنی فهماندن نیات درونی است. چه از طریق زبان و اصوات یا اشارات و علائم بدون صدا و یا هر راهی که بتوان از درون و نیت درونی شیء خبردار شد. حال اگر موجودی قیام وجودش بر همین کشف باشد همان کلام وی می باشد. ب _ تمام عالم محتاج به خدای تعالی است که این احتیاج بهترین زبان گویای آنهاست. ج _ تمامی موجودات دارای علمی هستند و هر جا که خلقتی به وجود آمده علمی هم در آن رخنه کرده است و هر یک از موجودات به مقدار وجودشان بهره ای از علم دارند و هیچ موجودی فاقدِ علم نیست. بنابراین هیچ موجودی هم نیست
ص :177
مگر آنکه وجود خود را درک می کند و می خواهد با وجود خود احتیاج و نقص وجودی خود را اظهار نماید و به همین خاطر وجود پروردگار را درک می کند که این خود تسبیح موجود است. د_ روایات در تسبیح موجودات بسیار زیاد است و شاید امر این گونه روایات برای بعضی مشتبه شده باشد و خیال کرده باشند که تسبیح نامبرده برای تمامی موجودات از قبیل لفظ و صوت است. آنگاه پنداشته اند که هر موجودی برای خود لغت و واژه ای دارد که هر کلمه اش برای معنایی وضع شده که حواس ما زبان حیوانات و سایر موجودات را درک نمی کند، لکن این پندار اشتباه است و صدایی که در روایات از سنگریزه یا کوه و مرغها شنیده می شود با ادراک باطنی بوده است.
☼ مؤلف:
نظریه اول یعنی تسبیح مجازی، یک نظریه ی بسیار کوته فکرانه است. چرا که موجودات عالم وجود عینی و حقیقی دارند نه مجازی که بخواهیم تسبیح آنها را مجازی فرض کنیم و جوابی هم که صاحب المیزان داده، صحیح می باشد. اما در مورد نظریه دوم یعنی اینکه «هر موجودی زبان و لفظ مخصوص خود را دارند که حواس ما زبان آنها را درک نمی کند» ، به نظر حقیر می تواند صحیح باشد و توضیحاتی که صاحب المیزان آورده هر چند صحیح می باشد اما نه تنها دلیل رد این نظریه نیست بلکه حتی می تواند آن را تأیید کند.
و اما توضیحات بنده ی حقیر در تأیید این نظریه بدین شرح می باشد: (والله اعلم)
تمام موجودات عالم به تناسب وجودشان دارای علم، شعور و درک هستند و می دانند برای ادامه حیات نیاز به مبدأ هستی دارند و به همین خاطر دائماً مشغول تسبیح وجود حضرت حق می باشند. در این بین بعضی مثل انسان با مراتبی بالاتر از شعور و علم و درکند. و بعضی مثل سنگ و چوب در مرتبه ای پایین ترند. ممکن است اشکال شود که: «انسانهای کافر که مشغول تسبیح خداوند نیستند؟» در پاسخ باید گفت: هر چند بسیاری از انسانها به واسطه نفس اماره و شیطان در ظاهر مشغول تسبیح نباشند اما در باطن و بند بند اعضاء و تمام سلولها و جوارحشان دائماً در حال تسبیح و ذکرند و گواه این مطلب آیاتی از قرآن کریم است که در قیامت اعضاء و جوارحِ انسان بر خلافِ خواستِ شخصِ کافر بر علیه او گواهی و شهادت می دهند. در این بین ممکن
ص :178
است اشکال دیگر هم پیش آید که: «اگر جوارح انسان در این دنیا مشغول ذکرند، پس چرا در قیامت باید در آتش عذاب شوند؟» ، در پاسخ باید گفت: قیامت تجسم اعمال است و اعمالِ زشتِ شخصِ کافر به شکل جدیدی غیر از این جسم دنیوی ولی شبیه او درآمده و روحش در این جسم حلول می کند پس همان اعمالِ زشتند که به شکل جدید در می آیند و به همراه روحش عذاب می شوند، نه این جسم دنیوی و دلیلِ این گفته ی حقیر هم کلامِ خداوندِ سبحان است که می فرماید: «عَلَی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنْشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» = «ما بر این اساس مقدر کرده ایم که جماعتی مثل شما جایگزینتان شوند و شما را در جهان دیگر به شکلی که از آن آگاهی ندارید محشور کنیم» (واقعه61)، در این آیه شریفه اشاره فرموده است که: «ما از شکلِ اخروی خویش آگاهی نداریم» ، در صورتی که ما در این جهان از این جسم و شکل دنیوی خویش چنان آگاهی داریم که حتی اجزاءِ سلولها و بافتهای درونی خویش را هم می شناسیم، بنابراین شکل اخروی انسان از این
جسم دنیوی متفاوت است. برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیه 61 واقعه مراجعه کنید.
اما بحث در مورد چگونگی تسبیح: می دانیم انسانها از راه زبان و تکلم می توانند تسبیح خداوند را بیان کنند. مثلاً عربها می گویند: «الله» ، فارسها می گویند: «خدا» و انگلیسی ها می گویند: «God» (گاد=خدا) که این الفاظ هر چند با هم از نظر صوتی فرق دارند ولی یک معنی را می رسانند. در مورد حیوانات، خروس، «قوقولی» می کند، گاو «ماما» می کند و بسیاری از حیوانات هم اصواتی از نظر لفظی متفاوت دارند ولی اگر آنها را مثل زبانهای مختلفِ انسانها ترجمه کنیم می توان به استناد قرآن کریم، تسبیحِ خداوند متعال را از آنها به دست آورد. حال به سراغ جامدات می رویم: تمام اشیاء دارای واحدی بنام اتم هستند و می دانیم اتم دارای هسته ای است که اطراف آن الکترون ها در حال حرکت و فعالیتند، به عبارتی دارای انرژی هستند که این انرژی با توجه به نوع ماده در میزانهای کم و زیاد ساطع می شود. مثلاً سنگ اورانیوم دارای انرژی بیشتری از سنگ آهک است. حال اگر دستگاهی شبیه رادیو اختراع شود که بتواند انرژی ساطع شده از سنگ را تقویت نموده و آن را به صورت صوتی قابل شنیدن درآورد آنگاه آیا می توان گفت که این اصوات
ص :179
از آن سنگ در نمی آید؟ آری در این صورت این اصوات همان صدای سنگ هستند که لازم است آن را ترجمه نمود و مطمئناً اگر ترجمه شوند چیزی جز تسبیح حضرت حق تعالی از آن به دست نمی آید که ممکن است این اذکار در سنگهای مختلف ذکرهای متفاوت باشد.
برای روشن شدن بیشتر موضوع به چند مطلب اشاره می کنم:
1 - اگر ساختار رادیو و تلویزیون را به دقت بررسی نماییم، می بینیم که آنها مجموعه ای منظم از کنار هم قرار گرفتن یک سری از اشیاء از جمله آی سی، ترانزیستور، مقاومت، خازن و غیره هستند و می دانیم که جنس دیود و ترانزیستور از سنگ سیلیسیوم و یا ژرمانیوم است. به نظر شما آیا یک ماده ای مثل سیلیسیوم می تواند چنین عملکرد شگفت انگیزی داشته باشد و بتواند فرکانسها و انرژیهای مختلف را در طول موجهای متفاوت دریافت نموده و آن را به صورت اصوات و تصاویری حقیقی درآورد. آیا می توان نسبتی غیر از علم و شعور و درک به آن داد؟!
2 - در مسئله ذهن خوانی، شخصِ ذهن خوان فقط از طریق تمرکز می فهمد که مخاطب چه
می گوید هر چند که صحبتی نکرده باشد و این برمی گردد به همان انرژی و فرکانسی که از ذهن شخص، ساطع می شود و این انرژی قبل از آنکه از طریق لب و زبان و حنجره به شکل صوت در آید توسط شخص ذهن خوان درک می شود.
3 - مطلبِ دیگر شنیدن صحبتهای انسانها در خواب است که آن هم شبیه همان مطالبی بود که بیان شد و بدون به کارگیری زبان و تکلم و تنها از طریق تبدیل یک نوع انرژی به انرژی دیگر و درک آن موضوع است. تکلم در قیامت هم به این شکل است و دیگر نیازی به زبان و صوت و لغت نیست، بنابراین آن دسته از روایات که زبان بهشتیان را عربی دانسته اند مردود است.
4 - در مسئله «طی الارض» شخص در چشم به هم زدنی هزاران کیلومتر مسافت را طی می کند که این علاوه بر انبیاء و ائمه (ع)، حتی برای بعضی از علمای دین هم رخ داده است. این مسئله هم یک نوع تبدیل انرژی به انرژی دیگر است که از نظر علمی هم ثابت شده می باشد و دانشمندی چون «آلبرت انیشتن» فرمول آن را ارائه داده است (E= mc2)(ای= ام× سی به توانِ دو).
ص :180
به این صورت که اگر دستگاهی در آینده اختراع شود که بتواند جسمِ مادی انسان را به صورت امواجِ نوری یا صوتی تبدیل کند و از طریق امواج، آن را به مکانی دورتر بفرستد و در بین راه هم گیرنده هایی جهت تقویتِ این فرکانس، نصب شود و در مکان مورد نظر هم دستگاه و گیرنده ای باشد که بتواند برعکس عمل کرده و این امواج را دریافت کرده و تبدیل به جسم مادی کند، آنگاه انسان در چشم به هم زدنی می تواند «طی الارض» کند. ماجرای «طی الارض» یک واقعیت غیر قابل انکار است که ان شاء الله در آینده و شاید در زمان ظهور منجی عالم، حضرت صاحبِ عصر و زمان (علیه السلام و عج) به وقوع بپیوندد. چرا که در روایات عدیده آمده است که اولاً: علم را آن وجود مقدس (ع) به حدِ اعلایِ خودش می رساند و ثانیاً: مسئولین و فرماندهان آن منجی گرامی (ع) در سراسر جهان با آن حضرت (ع) در ارتباطند. و البته قرآن کریم هم به «طی الارض» اشاره فرموده است: «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ» = «کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت (آصف بن برخیا) گفت: پیش از آنکه (ای سلیمان) چشم بر هم بزنی، آن (تختِ بلقیس) را نزد تو خواهم آورد» (1).
ماجرای «طی الارض» هم مثل سایر واقعیات و پیشرفتهای علمی است که اگر در گذشته به آنها اشاره می شد عده ی زیادی آنها را انکار می کردند مثل: گوشی همراه، ماهواره، تلویزیون و … و ممکن است عده ای این بحث ما را قبول نکنند، پس این را به نظر خواننده محترم می سپارم …
و خلاصه می توان گفت: تمام موجودات عالم هستی دارای علم، شعور و ادراکی به تناسب خلقتشان هستند و همه ی آنها فعال و دارای جنب و جوش و انرژی هستند و این انرژی آنها هر چند در بُعد کم و ضعیف است ولی می توانند تولید فرکانسی نموده که اگر آن را تقویت کنند و ترجمه نمایند تسبیح آنها می باشد. اما بدون وجود چنین دستگاهی ما قادر به فهم تسبیح آنها نیستیم و این که در روایت آمده، حضرت رسول (ص) سنگریزه ها را به صحبت واداشته، می تواند به همین صورت که گفتیم باشد و واقعاً صدایی به صورتِ تسبیحِ قابلِ شنیدن توسط انسان بوده و نه فقط به ادراک باطنی آن. از آن هم گذشته، مسئله تسبیح سنگریزه به امر حضرت رسول (ص)
ص :181
یک معجزه است و همانطوری که حضرت موسی (ع) عصایش را که یک تکه چوب بیشتر نبود پرتاب کرد و تبدیل به اژدهایی شد که هم صدا می داد و هم اشیاءِ ساحران را خورد، همانطور که در آنجا چوب صدا می داد در اینجا هم چرا نشود که صدایی از سنگ درآید و قبول نداشتن اینکه سنگها در دست رسول اکرم (ص) صدا ندهند خود می تواند رَدِ معجزه باشد و صحیح نمی باشد.
☼ نکته:
مراد از سجده آسمان و زمین و غیرِ عُقلا، سجده تکوینی است نه سجده تشریعی و تکلیفی. و سجده تکوینی عبارت است از تذلیل و اظهار کوچکی در مقابل خدای عزوجل.
توجه: آیه (حج 18) به سجده خورشید، ماه، ستاره، کوه، درختان و جانوران اشاره دارد.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 209، از درمنثور، از عایشه: رسول خدا (ص) بر من درآمد و فرمود: ای عایشه این دو برد (لباس) مرا بشوی، عرض کردم یا رسول الله! دیروز آنها را شستم فرمود: مگر نمی دانی لباسِ آدمی خدای را تسبیح می گوید و اگر چرک شود تسبیحش قطع می شود.
در المیزان، ج 25، ص 207، از عیاشی، از امام صادق (ع): هر چیزی خدا را با تسبیح او حمد می کند، آری همین که می بینیم دیوارها ترک خورده، خود تسبیح دیوار است چون تعمیر احتیاج دارد.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 208، از عیاشی، از صادقین (ع):
رسول خدا (ص) نهی کردند از اینکه چهارپایان به اسم صاحبانش داغ شوند و اینکه مردم به صورت آنها بزنند. و فرمود: زیرا چهارپایان هم خدا را به حمدش تسبیح می گویند.
از همان منبع، از عیاشی، از امام صادق (ع): هیچ مرغی نیست که در صحرا یا دریا، شکار شود مگر به خاطر این است که در تسبیح خدا کوتاهی کرده است.
از همان منبع، از درمنثور، از رسول خدا (ص): اجل و سرآمدِ عمرِ چهارپایان و حشرات زمین و مورچه و تمامی جنبندگان و غیر جنبندگان در تسبیح است، هر وقت تسبیح خود را قطع کرد خدا جانش را می گیرد و این کار دیگر ربطی به عزرائیل ندارد.
از همان منبع، از مناقب، از ابن مسعود: ما بارها شد که در خدمت حضرت رسول (ص) نشستیم تا غذا بخوریم. صدای تسبیح از غذایی که رسول خدا (ص) می خورد، می شنیدیم. این را نیز بودم
ص :182
که روزی مکرز عامری از آنجناب معجزه ای خواست، حضرت 9 دانه ریگ را در دست گرفت و از آنها خواست تا خدای را تسبیح گویند. و ما شنیدیم که ریگها تسبیح گفتند.
در المیزان، ج 25، ص 211، از امام سجاد (ع): رسول خدا (ص) وقتی در مدینه به خطبه می ایستاد به یکی از ستونهای مسجد تکیه می کرد و چون برایش منبر ساختند و حضرت برای اولین بار بالای منبر رفت همه شنیدند که آن ستون به ناله درآمد، همانطور که شتر فریاد می زند و چون دوباره نزد ستون آمده و دست بر او کشید عین بچه ای که از گریه ساکت شود، ساکت شد.
☼ مؤلف:
این روایات داشتن شعور و درک جامدات را اثبات می کند و نیز روایات زیادی در تسبیح مورچه ها، قورباغه و سایر حیوانات و گیاهان و جامدات وارد شده است.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 210، از کافی، از امام صادق (ع): حیوان بر صاحبش شش حق دارد:
1 - بیش از طاقتش بار نکشد.
2 - پشت آن را مجلس و نشیمن گاه خود برای گفتگو قرار ندهد.
3 - هر وقت در منزل پیاده شد ابتدا به علف و آب آن بپردازد.
4 - از صورت، آن را داغ نکند.
5 - آن را نزند زیرا خدای را تسبیح می گوید.
6 - هر وقت از آب عبور داد آن را آب بدهد.
در میزان الحکمه، ج 5، ص 377، از امام علی (ع): همانا انسان تا وقتی که در نماز است جسم و لباس و فرش و در و دیوار و هر چه در اطرافش است (با او) تسبیحِ خدا می گویند پس چه زشت است که انسان در نماز متوجه خدای عزوجل نشود و از فرش زیر پایش پست تر گردد.
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا﴿45﴾ و چون قرآن بخوانی میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند پرده ای پوشیده قراردهیم (45)
در تفسیر جامع، ج 4، ص 158، آمده است: آیه در حق ابوسفیان و نضر بن حرث و ابوجهل و ام جمیل همسر ابی لهب نازل شده است. آنها هر وقت پیامبر (ص) را می دیدند، آزار و اذیتش می کردند. بعضی از صحابه گفتند: رسول اکرم به سه آیه از آیات قرآن خود را پوشیده و پنهان می کرد:
1 - همین آیه.
2 - «أُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (نحل108).
3 - «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ و … » (1).
ص :183
در تفسیر جامع، ج 4، ص 158، از طبرسی، از سعید بن جبیر روایت کرده که گفت:
وقتی سوره «تبت یدا ابی لهب» نازل شد، ام جمیل زن ابی لهب آمد تا پیامبر (ص) را اذیت کند و او زنی بدخلق و بزهکار بود. یکی از صحابه گفت: از او احتراز کنید. حضرت فرمود: خداوند میان من و او را پرده بپوشاند. آن زن آمد ولی حضرت را ندید و برگشت و حضرت فرمود: خداوند فرشته ای فرستاد تا میان من و او حایل شد.
وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (46)
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوی إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (47)
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلاً (48)
وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً (49)
قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدیداً (50)
أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ قَریباً (51)
یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً (52)
وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً (53)
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکیلاً (54)
وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (55)
قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلاً (56)
أُولئِکَ الَّذینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً (57)
و بر دلهایشان پوششهایی، تا آن را نفهمند؛ و در گوشهایشان سنگینی؛ و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی، آنها پشت می کنند و از تو روی بر می گردانند (46) هنگامی که به سخنان تو گوش فرامی دهند، ما بهتر می دانیم برای چه گوش فرا می دهند؛ (و همچنین) در آن هنگام که با هم نجوا می کنند؛ آنگاه که ستمگران می گویند: «شما جز از انسانی که افسون شده، پیروی نمی کنید!» (47) ببین چگونه برای تو مثلها زدند! در نتیجه گمراه شدند و نمی توانند راه حق را پیدا کنند (48) و گفتند: «آیا هنگامی که ما، استخوانهای پوسیده و پراکنده ای شدیم، دگر بار آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (49) بگو: «شما سنگ باشید یا آهن (50) یا هر مخلوقی که در نظر شما، از آن هم سخت تر است (و از حیات و زندگی دورتر می باشد، باز خدا قادر است شما را به زندگی مجدد بازگرداند). آنها بزودی می گویند: «چه کسی ما را بازمی گرداند؟!» بگو: «همان کسی که نخستین بار شما را آفرید» آنان سر خود را (از روی تعجب و انکار، ) به سوی تو خم می کنند و می گویند: «در چه زمانی خواهد بود؟!» بگو: شاید نزدیک باشد! (51) همان روز که شما را (از قبرهایتان) فرامی خواند؛ شما هم اجابت می کنید در حالی که حمد او را می گویید؛ می پندارید تنها مدت کوتاهی (در جهان برزخ) درنگ کرده اید! (52) به بندگانم بگو: سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان بوسیله سخنان ناموزون)، میان آنها فتنه و فساد می کند؛ همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است! (53) پروردگار شما، از (نیات و اعمال) شما آگاهتر است؛
ص :184
اگر بخواهد (و شایسته بداند)، شما را مشمول رحمت خود می سازد؛ و اگر بخواهد، مجازات می کند؛ و ما تو را بعنوان مأمور بر آنان نفرستاده ایم (که آنان را مجبور به ایمان کنی!) (54) پروردگار تو، از حال همه کسانی که در آسمانها و زمین هستند، آگاهتر است؛ و (اگر تو را بر دیگران برتری دادیم، بخاطر شایستگی توست، ) ما بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ و به داوود، زبور بخشیدیم (55) بگو: کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید، بخوانید! آنها نه می توانند مشکلی را از شما برطرف سازند و نه تغییری در آن ایجاد کنند (56) کسانی را که آنان می خوانند، خودشان وسیله ای (برای تقرب) به پروردگارشان می جویند، وسیله ای هر چه نزدیکتر؛ و به رحمت او امیدوارند؛ و از عذاب او می ترسند؛ چرا که عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهیز و وحشت است! (57)
وَإِنْ مَّنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا کَانَ ذَلِک فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا ﴿58﴾
و هیچ شهری نیست مگر اینکه ما آن را پیش از روز رستاخیز به هلاکت می رسانیم یا آن را سخت عذاب می کنیم این [عقوبت] در کتاب [الهی] به قلم رفته است (58)
☼ مؤلف:
علاوه بر این آیه شریفه که به صراحت می فرماید: «قبل از وقوعِ قیامت و محشرِ کبرا، همه را هلاک و عذاب خواهیم کرد» ، همچنین آیاتِ بسیار زیادی، علائم وقوع قیامت را بیان فرموده اند، که به فاصله اندک زمانی از وقوع قیامت و نفخه ی صور اول، وقایعی بر روی زمین رخ خواهد داد که این وقایع بسیار هولناک و عذاب آور است و نیز آیاتی دیگر در قرآن کریم آمده است که مُبَیِن وجود انسانهایی در آن زمان بر روی زمین است، مثلاً آیه شریفه: «یوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی … » = «چون هنگامه ی آن روز بزرگ را مشاهده کنید هر زن شیرده طفل خود را از هول فراموش کند و هر آبستن بار رحم را بیفکند و مردم را در آن روز بیخود و مست بنگری در صورتی که مست نیستند» (1).
اما به جز این آیات، یک دسته ی دیگر از آیات الهی هم وجود دارند که در آنها به صراحت اشاره فرموده است که علت عذابِ الهی بی ایمانی و ظلم است و اگر انسانها ایمان داشته باشند، خداوند سبحان، هرگز عذابشان نمی کند، از جمله آن جا که می فرماید:
«وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ» = «و ما هرگز آبادی ها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند!» (2).
ص :185
و می فرماید: «قَوْمَ یونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» = «قوم یونس، هنگامی که آنها ایمان آوردند، عذاب رسوا کننده را در زندگی دنیا از آنان بر طرف ساختیم» (1).
و می فرماید: «فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا» = «هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدت در هم می کوبیم» (2).
و می فرماید: «مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یؤْمِنُونَ» = «تمام آبادیهایی که پیش از اینها هلاک کردیم هرگز ایمان نیاوردند؛ آیا اینها ایمان می آورند؟!» (3).
اما به جز این دو دسته آیات، همچنین یک آیه ای در قرآن کریم آمده است که می فرماید:
«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ» = «ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند» (4).
حال اگر به آیه شریفه (انفال33) دقت کنیم، متوجه می شویم که به جز ایمان و استغفار، عاملِ دیگری هم وجود دارد که مانع ِ عذابِ الهی می شود و آن هم وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) و به تبعِ آن اهل بیت (ع) هستند که خلفای الهی بر روی زمینند.
با این توصیف و در جمع این آیه شریفه با دو دسته آیه فوق به این نتیجه می رسیم: «در آن زمان که عذابِ الهی به واسطه کفر بر جهان غالب می گردد، نباید، حجتِ خدا بر روی زمین وجود داشته باشد» .
حال در جمع آیاتِ شریفه ی مذکور به این نتیجه می رسیم: «در پایان دنیا و آخر زمان و بعد از آنکه امام زمان (عج) ظهور فرمود و زمین را پر از عدل و داد کرد و بعد از رجعت و بعد از آن … و به مدت زمانی کوتاه و البته قبل از نفخه ی صور اسرافیل، دوباره کفر، جهان را در بر می گیرد چرا که از ساحت عدل الهی بعید است با وجود اولیاء و مؤمنین بر روی زمین، چنین عذابهای هولناکی بر آنها نازل فرماید» .
ص :186
☼ نکته:
به جز آیات فوق الذکر همچنین آیه شریفه: «وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ» = «و بر [مردم] شهری که آن را هلاک کرده ایم بازگشتشان [به دنیا] حرام است» (انبیاء95)، نیز دلیلی بر کافر شدنِ انسانهایِ آخرالزمان است با این توضیح:
اولاً: به استناد آیه: «یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا» = «در آن روز که خداوند همه آنها را برمی انگیزد» (مجادله6)، در محشرِ کبرا همه ی اقوام حتی اقوامِ هلاک شده هم محشور می شوند. ولی این آیه ی شریفه اقوام هلاک شده را استثنا قرار داده، پس منظور «قیامت کبرا» نیست بلکه «رجعت» است. ثانیاً: آیه شریفه ثابت می کند که انسانهای آخرالزمان هم مثل اقوام لوط و صالح و نوح و غیره که کافر شده و هلاک گشتند، اینها نیز کافر شده و هلاک می شوند. چرا که اگر آنها مؤمن باشند پس باید «رجعت» را از آنها استثنا کرد و این محال است چون به استناد آیه ی موردِ بحثْ استثناءِ رجعتْ فقط برای کفارِ هلاک شده اند نه مؤمنینِ خالص. (والله اعلم).
اما به جز آیاتِ فوق الذکر، روایاتِ عدیده ای که به شرحِ ذیل ان شاء الله خواهد آمد، این نظریه حقیر را اثبات می کنند که: «در آخر الزمان کفر بر جهان غالب می شود»
در تفسیر جوامع الجامع، ج 2، ص 430، در ذیل آیه187 اعراف آورده است:
در حدیث آمده است: قیامت در حالی بر پا می شود و مردم را مضطرب می سازد که یکی از آنان امور دنیوی خود را اصلاح می کند و دیگری حیوانش را سیر آب می کند و دیگری پیمانه اش را کم و زیاد می کند، همگی در بی خبری کامل هستند.
در تفسیر جامع، ج 6، ص 108، در ذیل آیه «و نُفِخَ فی الصور» (زمر 68) از رسول خدا (ص) آورده است:
در آخرالزمان، چنان مردم را فتنه و فساد فرا گیرد که روهایشان مانند شب تاریک می شود، خداوند بر اهل زمین غضب نماید، به اسرافیل امر می فرماید که در صور بدمد تا همه مدهوش مرگ شوند و…
در المیزان، ج 14، ص 284، در ذیل آیه 158 سوره انعام، از امام صادق (ع) روایتی بدین شرح آورده است:
همواره در روی زمین از ناحیه پروردگار حجتی که حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه
ص :187
خدا دعوت کند بوده و خواهد بود و این رابطه ی بین خدا و خلق هیچ وقت در زمین قطع نمی شود مگر چهل روز مانده به قیامت که در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمین بر می دارد. در آن روزهاست که درِ توبه به روی گنهکاران بسته می شود و ایمان آوردن در آن ایام فایده ای ندارد، گناه کاران و کفاری که تا آن روز توبه نکرده و ایمان نیاورده اند از بدترین خلقند و کسانی هستند که قیامت بر آنها قیام می کند.
در تفسیر صافی، ج 6، ص 92، از روضه الواعظین، ص 485، از رسول خدا (ص):
از علامتهای (وقوعِ) قیامت این است که عِلم بر چیده شود و جهل و نادانی آشکار گردد، شراب خورده شود و زنا آشکارا انجام گیرد و …
در کتاب موعود نامه، ص 262، از کمال الدین، ج 1، ص 229 و از محاسن، ص 236:
زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود، مگر 40 روز قبل از قیامت.
در ارشاد شیخ مفید، ج 2، فصل5، ص 362، آورده است: در بیشتر روایات است که مهدی این امت از دنیا نرود مگر چهل روز پیش از قیامت و در آن چهل روز فتنه و آشوب پدید آید.
در کتاب موعود نامه، ص 192، از بحار، ج 52، ص 145، از امام صادق (ع):
میانِ وفاتِ قائم و آغازِ رستاخیز 40 روز فاصله است.
در کتاب بحارالانوار، ج 13، باب 35، ص 1238:
مهدی موعود 40 روز پیش از قیامت می میرد و در آن 40 روز هرج و مرج خواهد شد.
☼ مؤلف:
بعد از بیان بحث و روایات فوق احتمالاً عده ای به 3 روایت آخر ایراد گرفته و شاید
بگویند: «اگر این سه روایت صحیح باشند پس مسئله رجعت چه می شود؟»
پاسخ: همان طور که در بحث رجعت آیه (اسرا 8 - 4) به تفصیل آمد این بحثِ ما، هیچ گونه تضادی با «رجعت» ندارد. برای توضیح بیشتر به ذیلِ آن آیه شریفه رجوع شود. اما در توجیه این 3 روایت باید گفت: به استناد قرآن و روایات، وقتی ظلم همه ی زمین را پر کند، آنگاه منجی عالم (عج)، ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد و ایمان خواهد کرد. و بعد هم همه یا برخی از ائمه
ص :188
(ع) و نیز برخی از مؤمنینِ خاص و نیز عده ای از اشقیاءِ خاص، مجدد به دنیا برمی گردند. در روایات هم آمده است که امام زمان (عج) شهید خواهد شد و امام حسین (ع) نمازش را خواهند خواند. خلاصه بعد از شهادتِ امام زمان (عج) مدتی طولانی همه یا برخی از ائمه (ع) حکومت کرده و این بار به مرگ طبیعی فوت خواهند کرد و این ادامه دارد تا زمانی که مجدد امام عصر (عج)، به دنیا رجعت می فرماید و حکومت را در دست گرفته تا به مرگی طبیعی فوت کند. و بعد از آن حضرت است که کفر بر جهان غالب می شود و به استناد روایات، 40 روز بیشتر طول نمی کشد که قیامت بر پا می شود. با این توصیف، سه روایات فوق توجیه می شوند.
حال ممکن است کسی بگوید: «امام زمان (عج) رجعت نمی کند» ، که اگر این گفته صحیح باشد، در این صورت این سه روایت را باید به نحوی دیگر توجیه کرد و آن هم این است: «یا منظور و مراد از «قائم» و «هادی» در این روایات: «آخرین امامی که رجعت می کند» ، است چرا که تک تکِ ائمه (ع) نقش قائمِ دین و هادی را ایفا می کنند» . «و یا اینکه این سه روایت با روایاتِ رجعت تخصیص خورده و لذا منظورشان بعد از رجعت است» . پس با این توصیف، بحث و روایاتِ فوق الذکر از اشکالِ مذکور، خارجند (والله اعلم).
در کتاب حق الیقین علامه مجلسی (انتشارات رشیدی، چاپ دوم، 1363) ص 262 - 261، آمده است:
خصوصیت این رجعت ها معلوم نیست که آیا با ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) رجعت آنان در یک زمان خواهد بود یا بعد خواهد بود و از بعضی احادیث ظاهر می شود که به ترتیب زمانِ امامت رجعت خواهند کرد و شیخ حسن بن سلیمان قائل شده است به آنکه هر امامی زمانِ امامتی دارد و هر امامی «زمانِ مهدی بودن» ، دارد و حضرت صاحب الامر، اول که ظاهر می شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجداد کرام خود باز آن حضرت رجعت خواهد کرد.
توجه: بحث رجعت در ذیل آیه (اسراء 8 - 4)، بحثِ مراحلِ قیامت در سوره قیامت و بحثی مشابه نیز ذیلِ آیه 129 طه آمده است، جهت توضیحِ بیشتر به آیات و سوره مذکور مراجعه شود.
ص :189
وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْویفاً (59)
هیچ چیز مانع ما نبود که این معجزات (درخواستی بهانه جویان) را بفرستیم جز اینکه پیشینیان (که همین درخواستها را داشتند و با ایشان هماهنگ بودند)، آن را تکذیب کردند؛ (از جمله، ) ما به (قوم) ثمود، ناقه دادیم؛ (معجزه ای) که روشنگر بود؛ اما بر آن ستم کردند (و ناقه را کشتند). ما معجزات را فقط برای بیم دادن (و اتمام حجت) می فرستیم (59)
وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَانًا کَبِیرًا ﴿60﴾ و هنگامی را که به تو گفتیم به راستی پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم می دهیم ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی افزاید (60)
نکته 1: در این آیه شریفه اشاره به «وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» شده و در جای دیگر می فرماید: «وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَار» = «و مَثَلِ سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از روی زمین بر کنده شده و قرار و ثباتی ندارد» (ابراهیم26)
نکته 2: کلمه «رؤیا» به معنای خواب در چهار سوره، در شش آیه شریفه آمده است:
1 - یوسف: (آیه 5: که اشاره به خواب حضرت یوسف (ع) دارد. آیه 43: که اشاره به خواب پادشاه مصر دارد. آیه 100: که اشاره به تأویل خواب حضرت یوسف (ع) دارد).
2 - فتح آیه 27: «لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق … » = «در حقیقت خدای تعالی حقیقتِ خواب رسولش را آشکار و محقق ساخت که در عالم رؤیا دید شما مؤمنان با کمال امنیت وارد مسجد الحرام می شوید و سرها بتراشید و اعمال تقصیر احرام را بدون ترس به جای آرید … »
3 - صافات آیه 105: که اشاره به داستان خواب ابراهیم (ع) و قربانی کردن اسماعیل (ع) دارد.
4 - اسرا آیه 60: آیه مورد بحث.
نکته 3: کلمه «شجره» نیز به 12 تعبیر آمده است:
1 - شجره ملعونه: در آیه مورد بحث.
2 - شجره خبیثه: «وَمَثلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» = «
ص :190
و مثل سخنی ناپاک چون درختی ناپاک است که از زمین کنده شده و قراری ندارد» (1).
3 - شجره طیبه: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ … » = «آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است» (ابراهیم 24). (مصداق بارز شجره طیبه اهل بیت (ع) و مصداق بارز شجره ملعونه، دشمنان و ظالمین به اهل بیت (ع) هستند).
4 - شجره در معنای قلم: «وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ … » = «و اگر آن چه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریای دیگر به یاری آید سخنان خدایتعالی پایان نپذیرد قطعاً خداست که شکست ناپذیر حکیم است» (2).
5 - شجر الاخضر: به معنای درخت سبز در آیه 70 سوره یس.
6 - شجرة زقوم: درخت زقوم جهنم در آیات: (صافات62و64) و (واقعه 52) و (دخان43).
7 - به معنای درخت زیتون: در آیه 35 سوره نور معروف به آیه نور.
8 - به معنای طور سینا: در آیاتِ (مؤمنون20) و (3).
9 - به معنای درخت کدو «شجره من یقطینٍ» : که یونس (ع) به زیرش پناه گرفت (4).
10 - به معنای درخت ممنوعه ی حضرت آدم (ع): که از آن خورد یا به آن نزدیک شد. در آیات (اعراف 19و20و22) و (بقره 35) و (طه 120).
11 - به معنای درخت بیعت: که در زیرآن با رسول خدا (ص) در صلح حدیبیه بیعت شد (5).
12 - به معنایِ عامِ «درخت» : (نحل10و 68) و (حج 18) و (رحمن 6) و (واقعه 72).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 168، از عیاشی، از امام باقر (ع):
پیامبر (ص) شبی در رؤیا دید بوزینه هایی بر منبر حضرتش رفته و نشسته اند و مردم را به
ظلالت و گمراهی می کشانند. پیامبر (ص) از این حالت متأثر و مغموم شد.
از همان منبع، از زراره، از امام صادق (ع): پیامبر (ص) خواب دید که اولی و دومی و از خاندان بنی امیه بر منبر او بالا رفته و مردم را به ضلالت می کشانند و شجره ملعونه اشاره به آنهاست.
ص :191
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 253، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): در خواب دیدم که بنی امیه در همه شهرها بر فراز منبرها برآمده اند و اینکه به زودی بر شما سلطنت می کنند و شما ایشان را بدترین ارباب خواهید یافت. از آن به بعد رسول خدا (ص) در اندوه عمیقی فرو رفت.
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طیناً (61)
قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلیلاً (62)
قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (63)
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (64)
إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکیلاً (65)
رَبُّکُمُ الَّذی یُزْجی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحیماً (66)
وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً (67)
أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکیلاً (68)
أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعیدَکُمْ فیهِ تارَةً أُخْری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبیعاً (69)
(به یاد آورید) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» آنها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریده ای؟!» (61) (سپس) گفت: «به من بگو، این کسی را که بر من برتری داده ای (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذاری، همه فرزندانش را، جز عده کمی، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت!» (62) فرمود: برو! هر کس از آنان از تو تبعیت کند، جهنم کیفر شماست، کیفری است فراوان! (63) هر کدام از آنها را می توانی با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی! و آنان را با وعده ها سرگرم کن! - ولی شیطان، جز فریب و دروغ، وعده ای به آنها نمی دهد- (64) (اما بدان) تو هرگز سلطه ای بر بندگان من، نخواهی یافت (و آنها هیچ گاه به دام تو گرفتار نمی شوند)! همین قدر کافی است که پروردگارت حافظ آنها باشد (65) پروردگارتان کسی است که کشتی را در دریا برای شما به حرکت درمی آورد، تا از نعمت او بهره مند شوید؛ او نسبت به شما مهربان است (66) و هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمام کسانی را که (برای حل مشکلات خود) می خوانید، فراموش می کنید؛ اما هنگامی که شما را به خشکی نجات دهد، روی می گردانید؛ و انسان، بسیار ناسپاس است! (67) آیا از این ایمن هستید که در خشکی (با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد، یا طوفانی از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان کند)، سپس حافظ (و یاوری) برای خود نیابید؟! (68) یا اینکه ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند و تندباد کوبنده ای بر شما بفرستد و شما را بخاطر کفرتان غرق کند، سپس دادخواه و خونخواهی در برابر ما پیدا نکنید؟! (69)
وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا ﴿70﴾ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم
ص :192
و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم (70)
در معنای تکریم و تفضیل اختلافاتی در بین مفسرین وجود دارد که صاحب المیزان، ج 25، ص 265 تا 274، با رد بعضی از آنها به نکات ذیل اشاره دارد:
1 - منظور از تکریم (کرّمنا)، عقلی است که خداوند تنها به انسان عنایت کرده است و منظور از تفضیل (فضلناهم) این است که آنچه را به سایر موجودات داده از هر یک سهم بیشتری به انسان داده است، اگر حیوان غذای ساده ای از گوشت یا میوه و یا گیاهان و غیره دارد، ولی انسان این اضافه را دارد که همان مواد غذایی را گرفته و انواع طعامهای پخته و خام را برای خود ابتکار می کند، طعامهای گوناگون و فنون مختلف و لذیذ که نمی توان به شماره اش آورد برای خود اختراع می نماید و یا آشامیدنی و پوشیدنی و غیره. و تکریم و تفضیل با هم فرق دارند. تکریم، عقل است و تفضیل، سایر خصوصیاتِ غیر عقل در حد اعلای سایر موجودات است.
2 - آیه ناظر به کمال انسانی از حیث مادی است و چون ملائکه از نظام مادی این عالم خارجند بنابراین آیه هیچ نظری به برتری آدمی از ملائکه ندارد. و مراد از «کثیری از آنچه خلق کردیم» غیر ملائکه است.
صاحب مجمع البیان، ج 15 - 16، ص 201 تا 212، آورده است:
جمله (کرمنا) فقط نعمت ها را می رساند بدون اینکه نظری به برتری انسان نسبت به سایر موجودات داشته باشد، ولی تفضیل نظریه برتری دارد و اگر دومی (تفضیل) را نمی گفت: این اشاره فوت می شد. (به عبارتی تفضیل نکته ای اضافه بر تکریم دارد و آن نعمتی است که در تفضیل بدون استحقاق هم داده می شود و تکریم و تفضیل یکسانند و با هم فرقی ندارند).
ص :193
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 265 تا 274، به نقل از فخر رازی آمده است:
خداوند متعال انسان را بر سایر حیوانات به اموری ذاتی مثل عقل و نطق و قامت موزون و غیره برتری داده است که این تکریم است و انسان باید به وسیله آنها، عقاید حقه و اخلاق فاضله را کسب کند و این تفضیل است. (به عبارتی تکریم، اموری ذاتی و غریزی است و تفضیل، اموری اکتسابی است و این دو یعنی تکریم و تفضیل با هم فرق دارند).
همان منبع آورده است که بعضی از مفسرین گفته اند: تکریم شامل نعمت های دنیا به تنهایی است و تفضیل مربوط به نعمتهای آخرت است.
و عده ای هم گفته اند: به واسطه جمله: «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» می توان استدلال کرد که ملائکه از بنی نوع بشر حتی از انبیاء هم برترند.
☼ مؤلف:
در بحث تکریم و تفضیل توضیحی که صاحب المیزان در نکته اول و در موضوع تفضیل بیان کرده، اشتباه است و ناخواسته با توصیفی که درباره ی تفضیل آورده، در حقیقت همان تکریم و عقل را اثبات کرده است چرا که انسان و حیوان در دستیابی به نعمتهای الهی آزاد و یکسان بوده اند نه اینکه سهم انسان بیشتر بوده است. اما انسان صرفاً به واسطه عقل و شعوری که خداوند متعال به او عنایت کرده، توانسته است از نعمتهای فراوانی که به صورت بالقوه (مثل معادن و درختان و نور خورشید و … ) یا بالفعل (مثل گیاه و میوه و … ) در این عالم وجود دارد، سهمِ بیشتری ببرد و تنوعات و اختراعاتی در نعمتها به وجود آورد. و حیوان هم به خاطر عدم همان عقل و شعور است که نتوانسته از نعمتها و به خصوص نعمتهای بالقوه مثل معادن و سنگ و چوب و غیره در جهت رفاه بیشتر استفاده کند. پس توصیفِ صاحب المیزان در حقیقت بسطِ تکریم و عقل است و نه اختلاف بین تکریم و تفضیل، که بتوان با آن بین تکریم و تفضیل فرقی گذاشت.
و اما نظر حقیر درباره تکریم و تفضیل بدین شرح می باشد: (والله اعلم)
تکریم همان عنایتِ الهی در دادن نعمتهای فراوان به انسان است. و اولین و مهمترین نعمتی که خداوند متعال به انسان عنایت فرموده است، همان عقل و شعور بالا بود که این مقدمه ای برای کشفِ بابِ سایر نعمتها شد. پس می توان تکریم را تمام نعمتهای الهی فرض نمود. و آیه شریفه نیز بعضی از این نعمتها را برشمرده است مثل مرکبهای آبی و صحرایی و غذاهای لذیذ و پاکیزه. و اما تفضیل، به معنایِ برتری و تسلط یافتنِ انسان به سایر موجودات است. پس انسان با داشتن همان تکریم اصلی و اولیه، یعنی عقل و شعورِ بالا، می تواند سایر جانداران را به خدمت در آورد مثل الاغ و شتر و اسب و حتی موجودات ذره بینی و کُشنده مثل باکتریها و ویروسها که از
ص :194
آنها برای تهیه واکسن و دارو استفاده می کند، که این سلطه و به خدمت درآوردنِ موجودات، بر می گردد به همان تکریمِ اولیه یعنی عقل و شعورِ بالا، که این همان تفضیل الهی می باشد. پس می توان گفت که تکریم شالوده و اساس تفضیل است و اگر تکریمی نبود مطمئناً تفضیلی هم به وجود نمی آمد و هر دو در یک مسیر و طریقند هر چند که از نظر ظاهر با هم فرق داشته باشند ولی از نظر باطن فرقی ندارند.
با دقت در آیه شریفه مذکور نکات جالبی به دست می آید از جمله:
1 - آیه ی شریفه به تمام انسانها هم کافر و هم مؤمن برمی گردد، چرا که هم کافر و هم مؤمن اگر بتوانند از آن تکریم اولیه که همان عقل و شعور بالاست بیشترین بهره را ببرند می توانند بیشترین سلطه را به سایر موجودات داشته باشند. به عبارتی استفاده از تکریمِ بیشتر، باعث ایجاد تفضیل بیشتر می شود. چه بسا در عصر امروزه، مسلمین با عدم بهره برداری از عقل و شعورشان، همواره جزءِ کشورهای عقب مانده بوده اند ولی کفار و افرادی که حتی خدا را هم گاهاً قبول ندارند با بهره برداری بیشتر از عقل و شعورشان نه تنها به موجودات زیر دریا و ذره بینی و غول آسا سلطه یافته اند که حتی به کُراتِ دیگر هم رفته و در حال گسترشِ تفضیلند.
2 - اگر در آیه شریفه دقت کنیم آمده است: «وَ فَضَّلنَا هُم علی کثیر ممن خلقنا» ، که آیه شریفه می خواهد بفرماید انسان را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری داده ایم به عبارتی جای خالی بعضی از مخلوقات در آیه، مشهود است و آن ملائکه می باشند چرا که انسان هر چند هم با وجود همان تکریم اولیه یعنی عقل و شعورِ بالا، به درجات بالایی از پیشرفت و اختراع و سلطه دستیابی پیدا کند ولی باز هم نخواهد توانست به ملائکه دسترسی یابد و آنها را تحت کنترل و سلطه خود درآورد. البته شاید و خداوندِ سبحان بهتر می داند که موجوداتی دیگر هم باشند که انسان نتواند به آنها سلطه یابد، ولی آیه شریفه، اشاره دارد که بر بیشتر آنها سلطه می یابد.
3 - استدلالی که بعضی از مفسرین به آیات کرده اند که ملائکه از انسان برترند، یک برداشت نادرست می باشد چرا که از آیه شریفه تنها می توان به این اشاره داشت که با علم می
ص :195
توان به بیشتر موجودات سلطه یافت ولی به همه ی آنها نمی توان مسلط شد، از جمله ملائکه. به عبارتی آیه شریفه اشاره به برتری ملائکه به انسان یا بالعکس ندارد.
آیا انسان از ملائکه برتر است؟
در پاسخ به این سؤال اختلاف وجود دارد:
1 - عده ای از جمله جبری مذهبان به استناد همین آیه و با تعبیر کردن کلمه «کثیر» به معنای «جمیع» در جمله (و فضلنا هم علی جمیع ممن خلقنا) معتقدند که همه انسانها از ملائکه برترند. و یا بعضی گفته اند: فرشتگان فاقد قوات شهوانی هستند و اطاعت و ترک گناهشان ارزشی ندارد چون نمی توانند گناه کنند ولی وجود انسان مرکب از قوایی است که او را به معصیت می کشاند. (1).
در جواب به این گروه می توان گفت: اولاً: آیه شریفه هیچ اشاره ای به برتری انسان بر ملک یا بالعکس ندارد و اینکه این گروه کلمه «کثیر» را «جمیع» معنی کرده اند صحیح نمی باشد چرا که با این معنی دیگر جایی برای حرف «مِن» در آیه باقی نمی ماند و در حقیقت حرف «من» می رساند که عده ای از مخلوقات شامل آنها نمی شود. پس این معنی که گفته اند «انسان از جمیع مخلوقات برتر است» صحیح نبوده بلکه معنای صحیح آیه این است که «انسان بر بسیاری از مخلوقات برتر است» . ثانیاً: اینکه فرشتگان فاقد شهوتند و انسان دارای شهوت است دلیل نمی شود که آن کسی که دائماً به فکر گناه و تجاوز است از فرشته ای که دائماً در حال عبادت و تسبیح خداوند است برتر باشد بلکه با این دلیل فقط می توان نتیجه گرفت که: اگر انسان که دارای قوه ی شهوانی است، بر خلاف آن عمل کرده و به تسبیح و ذکر پروردگار رفتار نماید مثل انبیاء، می تواند از فرشتگان برتری یابد نه همه انسانها. چرا که انسانی که دائماً در حال شهوترانی و گناه است نه تنها از فرشته برتر نیست که حتی از حیوانات هم پست تر است.
ثالثاً: خداوند متعال بارها در کتاب مقدسش فرشتگان را ثنا گفته است مثلاً در آیه: «لَا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ» = «بندگانی بزرگوار که در سخن از او پیشی نگرفته به امرش عمل می کنند» (انبیاء 27). و یا آیه: «لاَ یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ» = «از فرمان
ص :196
خدا سرپیچی نمی کنند و آن چه دستور یابند عمل می کنند» (تحریم 6). و یا آیه: «فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یسْأَمُونَ» = «اگر اینها استکبار ورزند باری آنها که نزد پروردگار تو اند شب و روز او را تسبیح گفته و خسته نمی شوند» (حم سجده 38). و یا آیاتی مشابه که در آن خداوند متعال فرشتگان را تمجید می فرماید. حال اگر فرشتگان و اطاعت و تسبیحشان ارزشی نداشت آیا جا داشت که خداوند متعال از آنها تمجید نماید؟!!!
2 - عده ای دیگر (معتزله) و با استناد به همین آیه معتقدند که ملائکه از انسان و حتی انبیاء برترند. و آنها گفته اند که مراد از «کثیر» در آیه ی شریفه، جمیع نیست بلکه موجودات غیر ملائکه است بنابراین ملائکه از انسان برترند. (1).
در پاسخ به این گروه باید گفت: اولاً: آیه ی شریفه هیچ گونه اشاره ای به برتری فرشته از انسان یا بالعکس ندارد. ثانیاً: اگر فرشتگان از تمام انسانها حتی انبیاء برتر باشند پس چه دلیل داشت که بر انسان (آدم) سجده کنند. {داستان سجده ملائکه بر آدم در سوره ی مبارکه بقره آیات 36 - 30 و نیز در سوره ی حجر آیه30 آمده که خداوند متعال می فرماید: «فسجد الملائکة کلهم اجمعون» = «تمام ملائکه (بدون استثناء) سجده نمودند» (حجر30)}.
3 - عده ای که به اشاعره هم منسوب شده اند معتقدند که افراد مؤمن از انسانها و نه همه انسانها از ملک برترند. (به نقل از المیزان، ج 25، ص 274 - 282). و این نظر، نظریه ی قابل قبول و صحیحی می باشد چرا که اگر انسان به مقام «ولایت الهی» برسد می تواند مورد سجده ملائکه قرار گیرد و «خلیفة الله» می شود که از ملک برتر خواهد شد ولی اگر از این مقام دور گشته و به سمت و سوی شهوات و نفسانیات گرایش یابد حتی از چهارپایان هم پست تر می شود.
یَومَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمَامِهِمْ فَمَنْ اُوتِی کِتَابَهُ بِیَمینِهِ فَاُولَئکَ یَقْرَءُونَ کِتَابَهُمْ و لا یَظْلَمُونَ فَتیلاً ﴿71﴾ روز (قیامت) همه مردم را با امامشان دعوت می کنیم. هر کس نامه ی عملش را به دست راستش دهند پس آنان نامه ی خود را قرائت کنند و کمترین ظلمی به آنها نخواهد شد (71)
ص :197
نکات تفسیری:
1 - آیه ی شریفه می فرماید: آنهایی که نامه ی عملش به دست راستشان است نامه ی خود را قرائت می کنند و به عبارتی شاید بخواهد بفرماید: گنهکاران که نامه ی عملشان در دست چپشان است، نامه ی خود را قرائت نمی کنند و تنها سعادتمندان که نامه ی عملشان دست راستشان است به خاطر شوق و شعفی که دارند نامه ی خود را می خوانند (والله علم).
2 - در قرآن کریم چهار تعبیر برای کلمه «امام» آمده است:
الف _ لوح محفوظ: «وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» = «هر چیزی را در امام مبین آمارگیری کرده است» (1).
ب _ کتابهای آسمانی: «وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً» = «و قبل از او کتاب موسی که امام و رحمت بود» (2).
ج _ پیشوایان حق: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا» = «و قرارشان دادیم پیشوایانی جهت هدایت به امرمان» (انبیاء 73). و یا «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» = «ای ابراهیم تو را امام بر مردم قرار دادم» (3).
د _ پیشوایان کفر: «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ» = «قتال کنید با پیشوایان کفر» (4).
و اما مراد از امام در آیه ی شریفه، هم پیشوایان کفر و هم پیشوایان حق است و به عبارتی منظور، اشخاصی هستند که مردم هر طایفه به آنها اقتداء و در راه حق و یا باطل از آنها پیروی می کرده اند. چرا که در قیامت مردم هر طایفه ای هیچ وقت از اولیاءِ شان چه حق و چه باطل جدا نمی شوند: «یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّار» = «فرعون جلوی قوم خود به راه می افتد و ایشان را در آتش می ریزد» (5).
2 - عده ای از مفسرین تعابیر دیگری برای امام آورده اند مثل: نامه ی اعمال، پیامبران هر امت، لوح محفوظ، کتابهای آسمانی و غیره. (6).
پاسخ به این گروه: این معانی از آیه ی شریفه بدست نمی آید، با این توضیح:
ص :198
در موردِ «نامه ی اعمال» باید گفت: «این انسان است که نامه ی عملش را می سازد نه اینکه نامه ی عمل پیشوا و راهبر انسان باشد» .
در مورد «پیامبران» باید گفت: «در عصر ما پیامبرِ زنده ای وجود ندارد تا بتوان او را مقتدا قرار داد، بلکه در این زمان، امام زمان (عج) که جانشین پیامبر (ص) و مقتدای بشر است وجود دارد، در ضمن این درست نیست بگوییم کفار و مشرکین، که در این دنیا به پیامبران (ع) ایمان نیاورده اند و آنها را مقتدای خود قرار نداده اند در قیامت، آنها را پیشوا و مقتدای خود قرار دهند، آری آن عده از مؤمنین که در زمان پیامبرانِ خود زیسته اند و به آنها نیز ایمان آورده اند، آن عده به پیشوایی و امامتِ همان پیامبرشان مبعوث می شوند اما بقیه ی انسانها که در این دنیا پیامبری به چشم ندیده اند، تکلیفشان چه می شود؟ در صورتی که آیه شریفه عمومیت دارد و به تمام انسانها و نه فقط عده خاصی اشاره دارد، بنابراین پیامبران نمی توانند، معنای «امام» در آیه شریفه باشد» .
در مورد «کتابهای آسمانی» باید گفت: اولاً: آنها هم، مصداق پیامبران را دارند، ثانیاً: بعضی از اقوام، مثلِ اقوامِ قبل از نوح (ع) اصلاً کتابِ آسمانی نداشته اند، که اگر بخواهیم امام را کتاب آسمانی فرض کنیم اقوام قبل از نوح (ع) را باید سرگردان و بدون امام در قیامت فرض نماییم.
در مورد «لوح محفوظ» : این تعبیر اصلاً سنخیت و ارتباطی با معنای «امام» ندارد.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 289، از برهان، از امام صادق (ع):
وقتی قیامت می شود هر قومی را به سوی کسی می خوانند که آن کس را دوست می داشتند، ما دست به دامن رسول خدا (ص) می شویم و شما دست به دامن ما.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 176، از ابن عباس، از حضرت رسول (ص): پروردگار در روز قیامت ائمه هدی (ع)، امیرالمؤمنین و فرزندانش (ع) را احضار کند و به آنها می فرماید: شما و پیروانتان وارد بهشت شوید. پس ائمه و پیشوایان اهل فسق را احضار نماید و به آنها بفرماید: به دوزخ وارد شود.
وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبیلاً (72)
اما کسی که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است! (72)
ص :199
وَإِنْ کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلًا ﴿73﴾ و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند (73)
☼ مؤلف:
آیه شریفه مثل بعضی از آیات است که در ظاهر ممکن است ترک اولی را از حضرت رسول (ص) نشان دهد. اما همانگونه که در آیات مشابه گذشته مفصلاً بحث شد باید گفت: این گونه آیات، جزءِ آیات متشابهند که باید آنها را به محکمشان ارجاع داد و نیز این مَثل را درباره ی آن می توان زد: «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» ، به عبارتی مخاطب در این آیات، امت رسول (ص) است نه حضرت رسول (ص)، ولی متأسفانه بعضی از مفسرین بخصوص مفسرین عامه و حتی تعدادی از مفسرین شیعه با آوردن روایاتی جعلی، تهمتِ گناه و ترک اولی را به مقام نازنین پیامبر (ص) زده اند. (برای توضیح بیشتر به بحث پایانی این کتاب مراجعه شود).
صاحب تفسیر المیزان، ج 25، ص 301، با مردود کردنِ تعدادی از این روایات آورده است: از مقام رسول خدا (ص) به دور است که تصمیم به چنین بدعتهایی بگیرد با اینکه پروردگارش او را از نزدیک شدن به رکون و میل مختصر نهی کرده بود تا چه رسد به اینکه تصمیم بگیرد.
صاحب تفسیر جامع، ج 4، ص 183، هم آورده است: اگر چه در ظاهر، مخاطب آیه، شخص رسول اکرم (ص) است ولی در واقع طرف خطاب، تمام امت و مسلمین می باشد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 183، از تأویل الایات الباهره، از حضرت موسی بن جعفر (ع):
منافقین اصرار داشتند که پیامبر (ص) را از ولایت و خلافت علی (ع) منصرف سازند. حتی موفق شده بودند بعضی از همسران آن حضرت را وادار کنند که این موضوع را از پیامبر (ص) درخواست نمایند، به طوری که (به گمان خودشان) نزدیک بود آن حضرت راضی به این امر شود.
☼ مؤلف:
این فکری بود که آنها کردند نه اینکه رسول اکرم (ص) چنین قصدی داشت.
وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلیلاً (74)
إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیراً (75)
وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلیلاً
ص :200
(76)
سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً (77)
و اگر ما تو را ثابت قدم نمی ساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی (74) اگر چنین می کردی، ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا و دو برابر (مجازات) آنها را بعد از مرگ، به تو می چشاندیم؛ سپس در برابر ما، یاوری برای خود نمی یافتی! (75) و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند، تا از آن بیرونت کنند! و هرگاه چنین می کردند، (گرفتار مجازات سخت الهی شده) و پس از تو، جز مدت کمی باقی نمی ماندند! (76) این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم؛ و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت! (77)
أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا ﴿78﴾ نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکی شب برپا دار و نماز صبح را زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است (78)
دلوک: در معنای آن اختلاف است:
1 - به معنای زوال آفتاب از ظهر است.
2 - به معنای غروب آفتاب است.
3 - اصل کلمه از (د ل ک) است که به معنای مالیدن است. و اگر ظهر را دلوک گفته اند بدین جهت است که از شدت روشنایی هر کس به آن نگاه کند چشم خود را می مالد و اگر غروب آفتاب را دلوک شمس خوانده اند باز برای این است که بیننده، چشم خود را می مالد تا درست درک کند. (1).
☼ مؤلف:
وقتی خورشید طلوع می کند، شدت نور و روشنایی آن رو به فزونی رفته و سایه ای که ایجاد می کند رو به کوچک شدن می رود تا به ظهرِ شرعی می رسیم که سایه متوقف شده و به کوچکترین حالت خود می رسد، در این زمان، نور خورشید در شدیدترین حالت خودش است. از ظهر شرعی به بعد نور و شدت خورشید رو به زوال و کاهش می رود و سایه برعکس، رو به فزونی می رود. بنابراین ظهر شرعی، اولِ زوال (دلوک) خورشید به حساب می آید. هنگام غروب، نور خورشید کاملاً محو می شود که این نوعی زوال و محو محسوب می شود. به عبارتی «دلوک» یا «زوال خورشید» از ظهر شروع می شود و تا غروب ادامه دارد و کاملاً محو می گردد.
غسق الیل: به معنای:
1 - تاریکی شب.
2 - شدت ظلمت شب است. (همان منبع).
☼ نکته:
در معنای دلوک و غسق، مفسرین اختلاف کرده اند. لذا معنای آیه را هم به تبعِ آن
ص :201
مختلف تعبیر نموده اند. اما از ائمه اهل بیت (ع) به طریق شیعه روایت شده که فرموده اند: «دلوک» ، هنگام ظهر است و «غسق لیل» ، نصف شب است. (1).
☼ نکته:
کلمه «صلوة» بیش از 70 بار در حدود 28 سوره از قرآن کریم آمده است.
☼ نکته:
نمازِ «کسر» یا «شکسته» یا «سَفَر» ، در سوره نساء آیه 101 و «نماز خوف» در سوره نساء آیه 102 آمده است. «نماز شب» در سوره اسرا آیه 78، «نماز عشاء» در سوره نور آیه 58، «نماز وسطی» در سوره بقره آیه 238 آمده است، که منظور از «نماز وسط» همان «نماز ظهر» است. و نیز در سوره هود آیه 114 آمده است: «و اقم الصلوة طرفی النهار و زُلفا من اللیل … » = «نماز را در دو طرف روز (اول روز و غروب) و در تاریکی شب به پا دار … » ، که در این آیه «طرفی النهار» یعنی دو طرف روز، که همانْ نماز صبح و نماز مغرب است. و «زلفا من اللیل» نماز عشاء است، البته در بعضی از روایات «طرفی النهار» را نماز عصر گفته اند، اما در آن تنها به 3 یا 4 نماز بیشتر اشاره نشده است یعنی به نماز ظهر اشاره ندارد. (همان منبع).
خلاصه کلام: تنها آیه ای که در آن، همه ی پنج نمازِ واجب ذکر شده است همین آیه (اسرا 78) است، بدین صورت که از «دلوک شمس» که زایل شدن آفتاب از خط نصف النهار است تا «نصف شب» که «غسق الیل» است، چهار نماز است و پنجم آن «قرآن فجر» که نماز صبح است.
توجه: برای توضیح بیشتر به تفسیر آیه 130 سوره طه مراجعه شود.
در علل الشرایع، ج 2، ص 153و155، شیخ صدوق رحمت الله علیه آورده است:
زراره از امام صادق (ع) پرسید: آیا حق تعالی نام (5 نماز) را در کتابش بیان فرموده است؟
امام صادق (ع) فرمود: بلی، خداوند تبارک و تعالی به نبی مکرمش(ص) فرمود: «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ» ، «دلوک شمس» یعنی زوال خورشید که همان «وقت ظهر» است و بین «دلوک شمس» تا «غسق لیل (تاریکی شب)» چهار نماز واقع است که حق تعالی از آنها اسم برده و بیانشان کرده است و غسق لیل یعنی نصف شدن شب، بنابراین چهار نمازِ مزبور عبارتند از: ظهر، عصر، مغرب و عشاء. سپس حق تعالی به دنبال آیه مذکور فرموده: «وَ قُرْآنَ
ص :202
الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» ، این نماز (صبح) نماز پنجمی است.
و نیز در بیان نمازهای واجب فرموده: «اقم الصلوة طرفی النهار و زلفاً من اللیل» = «نماز را در دو طرف روز به پا دارید و نیز در ساعت تاریکی شب» (1).
دو طرف روز عبارتند از: مغرب و صبح و مقصود از «زلفاً من اللیل» نماز عشاء است.
و فرمود: «حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَی» = «بر نمازها و نماز وسطی محافظت نمایید» (بقره238)، نماز وسطی، نماز ظهر است و اولین نمازی است که رسول (ص) خواند.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 302، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
جبرئیل موقع دلوکِ آفتاب، هنگام ظهر نزد من آمد و نماز را با من خواند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 187، از عیاشی، از امام صادق (ع): خداوند، از زوال آفتاب از نصف النهار (ظهر) تا نصف شب، چهار نماز واجب و مقرر داشته است: نماز ظهر و عصر که وقت آنها از اول ظهر است تا غروب آفتاب. و البته نماز ظهر مقدم بر عصر می باشد. دو نماز دیگر از مغرب تا نصف شب است. و مراد از «غسق» مابین غروب آفتاب تا سقوط آن است. و نماز دیگر که واجب است، نماز صبح می باشد، وقت آن از طلوع فجر صادق تا طلوع آفتاب است.
از همان منبع، از عیاشی، از امام زین العابدین (ع):
نماز به این کیفیت در مدینه قوت گرفت. نخستین نمازی که پیامبر (ص) با حضرت علی (ع) به جا آورد در مکه معظمه و نماز ظهر و آن دو رکعت بود. در طی ده سال در مکه معظمه تمام نمازهای ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح دو رکعت بود. وقتی به مدینه هجرت فرمود و جهاد واجب شد، آن بزرگوار هفت رکعت بر نمازها افزود. به هر یک از ظهر و عشا دو رکعت و به مغرب یک رکعت افزود و صبح را به حالت اول گذاشت، برای تعجیل نزول فرشتگان روز و حضور فرشتگان شب، زیرا بامداد، وقت نزول فرشتگان شب است. و اگر نماز صبح را اول وقت بجا آورد، فرشتگان شب در آخر دیوان و فرشتگان روز در اول دیوانِ عملِ انسان می نویسند.
توجه: بحثی در این خصوص ذیل آیه شریفه 114 سوره مبارکه هود آمده است.
ص :203
وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لََکَ عَسَی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ﴿79﴾
و پاسی از شب را زنده بدار و تهجد کن که این نماز شب تنها بر تو واجب است باشد که خدایت، تو را به مقام شفاعت مبعوث گرداند (79)
تهجد: از ماده هجود (خواب) است و به معنای بیداری بعد از خواب است.
نافله: از (ن ف ل) و به معنای زیادی است.
مقام محمود: منظور، مقام شفاعت کبرای حضرت رسول (ص) است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 187، از برهان، از امام صادق (ع):
تشریع نوافل برای آن است که اگر نقصی در فرایض واقع شود، نافله رفع نقصان را بنماید.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 189، از ابوالفتوح، از رسول اکرم (ص):
مواظبت کن بر نماز شب (که) هر کس نماز شب بسیار بجا آورد، صورتش نورانی گردد.
از همان منبع، از امالی شیخ طوسی، از حضرت رسول (ص): یا علی! پروردگار مرا مالک شفاعت گردانده و منع فرموده از آن که شفیع دشمنان تو و دشمنان فرزندانت باشم.
در تفسیر المیزان، ج 21، ص 109، از معانی الاخبار، از امام صادق (ع):
نماز مؤمن در شب، گناهانِ روزش را محو می کند.
در علل الشرایع، ج 2، ص 177، چ2، از امام صادق (ع):
شخصْ یک دروغ می گوید و به واسطه آن از خواندن نماز شب محروم می گردد و وقتی از
نماز شب محروم شد، از رزق و روزی محروم می گردد.
از همان منبع، ص 187، آورده است:
شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: چرا اهل تهجد و عبادت در شب نیکو منظرترین مردمند؟ فرمود: زیرا آنها با خدا خلوت می کنند پس حق تعالی از نورِ خودش ایشان را می پوشاند.
از همان منبع، ص 181، از رسول خدا (ص):
دو رکعت در دل شب نماز خواندن نزد من محبوبتر از دنیا و آنچه در آن است.
در علل الشرایع، ج 2، ص 177، چ2، از امیرالمؤمنین (ع): گناه مانع نماز شب است.
ص :204
از همان منبع، ص 179، از امام صادق (ع): مغبون کسی است که از قیام در شب محروم باشد. و نماز شب مرض را دفع، صورت را نورانی، بو را خوش و روزی را جلب کند.
در امالی شیخ صدوق، ص 873، م82، از حضرت رسول (ص): در ساعتهای غفلت (ما بین عشاء و مغرب)، نافله به جای آورید، گرچه با دو رکعتِ سبک، که همانا آن، خانه کرامت به ارث گذارد.
در علل الشرایع، ج 2، ص 79، چ2، از امام صادق (ع):
بسا نماز بنده نصف یا ثلث یا ربع و یا خمسش بالا می رود و بالا نمی رود از نماز مگر همان مقداری که بنده آن را با حضورِ قلب خوانده است، پس بندگان مأمور به خواندن نوافل شده اند تا بدین ترتیب نقایصْ از فرایضِ خود را تکمیل و تتمیم کنند.
از همان منبع، ص 81، از امام صادق (ع):
برای این نافله مشروع گشت تا باعثِ جبران فسادی باشد که در فریضه پدید می آید.
در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 213، باب28، از امام رضا (ع):
سجده بعد از اداءِ نماز واجب، شکرگزاری است بر این که پروردگار متعال بنده اش را بر اداءِ واجبی توفیق داده است. و کمتر چیزی که در سجده گوید این است که سه مرتبه بگوید: «شکراً لله، شکراً لله، شکراً لله» که اگر در نماز تقصیری کرده باشد و در نماز نافله هم تمام نشود با این سجده، آن نقصان رفع گردد.
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً (80)
«پروردگارا! مرا (در هر کار، ) با صداقت وارد کن و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!» (80)
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا ﴿81﴾
و بگو حق آمد و باطل نابود شد آری باطل همواره نابود شدنی است (81)
در جامع، ج 4، ص 192، از جابر بن عبدالله انصاری: در فتح مکه، پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: یا علی! بر دوش من سوار شو، آن بت (هبل) را از بام خانه به زیر انداز. امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد: ای رسول خدا! شما بر دوش من سوار شوید. وقتی بر دوش علی (ع) سوار شد، آن حضرت تاب نیاورد، پیامبر (ص) تبسمی فرمود و آن حضرت را بر دوش خود بالا برد و بت هبل
ص :205
را به زیر انداخت و فرمود: سوگند به خدا اگر می خواستم از دوش پیامبر (ص) دستم را به آسمان برسانم، می توانستم. پیامبر (ص) فرمود: یا علی! در اثر بالا رفتن به دوش من خداوند فضیلت تو را زیاد نمود بعد حضرت علی (ع) پایین آمد و گفت بر اثر پایین افتادن هیچ گونه تألمی به من رخ نداد. حضرت رسول (ص) فرمود: تو را محمد (ص) بالا برد و جبرئیل به زمین فرود آورد.
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا ﴿82﴾
و ما آنچه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می کنیم
و[لی] ستمگران را جز زیان نمی افزاید (82)
نکته: در معنای شفاء اختلاف است، بعضی گفته اند: مراد به شفاء در آیه اعم از شفای مرضهای روحی و هم مرضهای جسمی و بدنی است.
صاحب المیزان، ج 25، ص 309، آورده است: مراد از شفاء، شفای مرضهای روحی است و دلیل آورده که اگر این عمومیت صحیح باشد باید در صدر و ذیل آیه هر دو صحیح باشد و بگوییم همانطور که به کمک آیه های قرآن و نوشتن و خواندن آن مرضها و ناخوشی ها بر طرف می شود، همچنین از همان راه دشمنی دشمنان دین و ظلم ظالمین و کید کافرین دفع و باطل می شود.
☼ مؤلف:
قرآن کریم هم شفای دردهای روحی و هم دردهای جسمانی است. البته شرط شفاء و درمان تنها یقین و عمل به قرآن است، پس قرآن تنها برای مؤمنین به آن می تواند شفاء و درمان باشد، ولی برای کافرین نه تنها شفاء نیست که خسارت و زیان است همچنان که می فرماید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیذَّکَّرُوا وَمَا یزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُورًا» = «ما در این قرآن، انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکر شوند! ولی (کوردلان، ) جز بر نفرتشان نمی افزاید» (1).
با علوم قرآنی می توان به مرضهای جسمانی غلبه کرد چون سرشار از نکاتی علمی و عملی در نحوه ی صحیح زندگی کردن است پس هر کس واقعاً به دستورات قرآن عمل کند و آن را در زندگی خود الگو قرار دهد پر مسلم است که از نظر جسمی هم بهبود می یابد و با نور آن هم می توان به مرضهای روحی غلبه نمود، البته نه تنها درمان و شفاء، بلکه تمام علوم و فنون خارق
ص :206
العاده در قرآن کریم نهفته است همچنان که می فرماید:
«وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعًا» = «اگر بوسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا بوسیله آن با مردگان سخن گفته شود، ولی همه کارها در اختیار خداست!» (1).
و می فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ» = «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد!» (2).
و می فرماید: «وَمَا یعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ» = «و هیچ چیز در زمین و آسمان، از پروردگار تو مخفی نمی ماند؛ حتی به اندازه سنگینی ذره ای و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه (همه آنها) در کتاب آشکار ثبت است!» (3).
و می فرماید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» = «ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)» (اسراء89) و (زمر27) و (4).
و می فرماید: «وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیءٍ جَدَلًا» = «و در این قرآن، از هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده ایم؛ ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد!» (5).
و می فرماید: «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ» = «کتابی که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویاست برای جمعیتی که آگاهند!» (6).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 193، از عیاشی، از امام صادق (ع):
شفاء در علم قرآن است و برای اهل آن، که ما ائمه می باشیم.
در نهج البلاغه، ح313، ص 705، از حضرت علی (ع):
در قرآن اخبار گذشتگان و آیندگان و احکام مورد نیاز زندگی تان وجود دارد.
از همان منبع، ح228، ص 677:
هر کس قرآن بخواند و وارد جهنم شود حتماً آیات الهی را بازیچه قرار داده است.
از همان منبع، ح228، ص 677:
روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی باقی نخواهد ماند.
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 359، از عیاشی، از امام صادق (ع): شفاء همه در علم قرآن است.
ص :207
وَإِذا أَنْعَمْنَا عَلَی الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَؤُوسًا ﴿83﴾
و چون به انسان نعمت ارزانی داریم روی می گرداند و پهلو تهی می کند و چون آسیبی به وی رسد ناامید می گردد (83)
اعرض: این کلمه از «عرض» در مقابل «طول» است و به معنای: عرض یا پهنای خود را نشان دادن و یا روی خود برگردانیدن و اعراض نمودن است.
نَآ: از (ن ء ی) به معنای «دور» است.
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 25، ص 315:
این آیه با آیاتی که بیان می کند: «انسان وقتی به گرفتاری دچار شود به یاد خدای تعالی می افتد» ، هیچ منافاتی ندارد مثل آیه: «وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیاهُ» = «و چون گرفتاریها بیچاره تان کند خدایان دروغی فراموش می شوند تنها به یاد او می افتید» (اسراء67)؛ و یا آیه: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا» = «چون مرض و گرفتاری آدمی را گرفت به هر پهلو بغلطد ما را می خواند بنشیند ما را می خواند بایستد ما را می خواند» (یونس12)؛ و یا آیاتی مشابه دیگر، چون آیه شریفه مبین حال عادی و ظاهری انسان است ولی این آیات متعرض حال فطری (و درونی) اوست.
قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلًا ﴿84﴾
بگو هر کس بر حسب ساختار ذات و نیت خود عمل می کند و پروردگار شما به کسانی که هدایت یافته اند داناتر است (84)
شاکله: از ماده شکل به معنای خوی و خلق، طریقت و مذهب و ریخت و مثل و مانند است.
نکته: عده ای به استناد آیه شریفه استدلال کرده اند که سعادت و شقاوت دو امر ذاتی است که هرگز از ذات تخلف نمی پذیرد و یک قضاء رانده شده ازلی است و تغییر پذیر نیست.
در پاسخ به این افراد می توان گفت: ذات و فطرت هر شخص می تواند در اعمال و رفتارش تأثیر داشته باشد. مثلاً یک انسانِ حلال زاده، دارای سرشت و ذاتی نیکوتر از یک انسان زنازاده است، اما این دلیل نمی شود که العیاذ بالله خداوند متعال در حق او ستمی روا داشته است، چرا که خدای
ص :208
تعالی بر اساس استعداد و فطرت هر شخصی انتظاراتی دارد، پس اگر یک انسان زنازاده عملِ خیری انجام دهد از یک انسانِ حلال زاده اجرش بیشتر است و یا انتظاری که از یک نبی دارد با یک شخص عادی متفاوت است همچنان که در روایت آمده است که می فرماید: «نیکی های مؤمنین، برای انبیاء گناه محسوب می شوند» .
در عالم هستی سه مقوله عمل، ذات و محیط یک رابطه ای زنجیر وار و متأثر از هم دارند، به نحوی که عمل مثبت باعث می شود محیط و اطرافیان را تحت تأثیر قرار دهد و می تواند درون و ذات شخص را به سوی خدا بیشتر نیل دهد و بلعکس یک محیط یا یک فطرت مثبت نیز همین کار را می کند. خلاصه می توان گفت انسان در بدو تولد بر سر یک دو راهی قرار دارد و می تواند با اختیار خود هر کدام را انتخاب کند و این انتخاب می تواند سرنوشتش را تقدیر کند.
در المیزان، ج 25، ص 359، از کافی، از امام صادق (ع):
نیت از عمل بهتر است و اصلاً نیت، عمل است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 195، از کافی، از امام صادق (ع): علت آن که اهل بهشت، در بهشت جاوید هستند، برای قصد و نیت آنهاست زیرا قصدِ آنها آن بود که چنانچه در دنیا باقی بودند، همیشه به اطاعت و عبادت پروردگار مشغول باشند و نیت اهل دوزخ آن بود که اگر در دنیا باقی بودند، دائماً معصیت خدا را به جا آورند و آن حضرت فرمود: نیت افضل و برتر از عمل است. لذا طبق نیات به مردم ثواب و عقاب داده می شود.
وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا ﴿85﴾
و درباره روح از تو می پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به
شما از دانش جز اندکی داده نشده است (85)
☼ نکته:
اینکه خدایتعالی فرموده: «از علم به شما دادند» و نفرموده: «به شما دادم یا دادیم» به عبارتی دادن علم را به خودش نسبت نداده است به خاطر ناچیز بودن علم بشر است. (برای توضیح در خصوص روح به آیاتِ (نحل 2) و (شوری 52) و (مجادله22) مراجعه شود).
ص :209
وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکیلاً (86)
إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبیراً (87)
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً (88)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (89)
وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً (90)
أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً (91)
أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً (92)
أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً (93)
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً (94)
قُلْ لَوْ کانَ فِی الْأَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً (95)
قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً (96)
و اگر بخواهیم، آنچه را بر تو وحی فرستاده ایم، از تو می گیریم؛ سپس کسی را نمی یابی که در برابر ما، از تو دفاع کند (86) مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد، ) که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (87) بگو: اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند (88) ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند! (89) و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا اینکه چشمه جوشانی از این سرزمین (خشک و سوزان) برای ما خارج سازی (90) یا باغی از نخل و انگور از آن تو باشد؛ و نهرها در لابه لای آن جاری کنی (91) یا قطعات (سنگهای) آسمان را -آنچنان که می پنداری- بر سر ما فرود آری؛ یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاوری (92) یا برای تو خانه ای پر نقش و نگار از طلا باشد؛ یا به آسمان بالا روی؛ حتی اگر به آسمان روی، ایمان نمی آوریم مگر آنکه نامه ای بر ما فرود آوری که آن را بخوانیم! «بگو: » منزه است پروردگارم (از این سخنان بی معنی)! مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟! (93) تنها چیزی که بعد از آمدن هدایت مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود (که از روی نادانی و بی خبری) گفتند: آیا خداوند بشری را به عنوان رسول فرستاده است؟ (94) بگو: (حتی) اگر در روی زمین فرشتگانی (زندگی می کردند، و) با آرامش گام برمی داشتند، ما فرشته ای را به عنوان رسول، بر آنها می فرستادیم! (چرا که رهنمای هر گروهی باید از جنس خودشان باشد) (95) بگو: همین کافی است که خداوند، میان من و شما گواه باشد؛ چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست! (96)
وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَبُکْمًا وَصُمًّا مَّأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا ﴿97﴾
و هر که را خدا هدایت کند او راه یافته است و هر که را گمراه سازد در برابر او برای آنان هرگز دوستانی نیابی و روز قیامت آنها را کور و لال و کر به روی چهره شان درافتاده برخواهیم انگیخت جایگاهشان دوزخ است هر بار که آتش آن فرو نشیند شراره ای [تازه] برایشان می افزاییم (97)
ص :210
در تفسیر المیزان، ج 25، ص 367، از درمنثور و در تفسیر جامع:
شخصی از حضرت رسول (ص) پرسید: چطور مردم بر روی خود محشور می شوند؟ فرمود: آن کس که مردم را بر دو پا به راه انداخت نیز می تواند بر روی به راه اندازد.
ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً (98)
این کیفر آنهاست، بخاطر اینکه نسبت به آیات ما کافر شدند و گفتند: «آیا هنگامی که ما استخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده ای شدیم، بار دیگر آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (98)
أَوَلَمْ یَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لاَّ رَیْبَ فِیهِ فَأَبَی الظَّالِمُونَ إِلاَّ کُفُورًا ﴿99﴾ آیا ندانستند که خدایی که آسمانها و زمین را آفریده تواناست که مانند آنان را بیافریند و [همان خداست که] برایشان زمانی مقرر فرموده که در آن هیچ شکی نیست و[لی] ستمگران جز انکار [چیزی را] نپذیرفتند (99)
نکته: در معنای «یخلق مثلهم» دو اختلاف وجود دارد:
1 - بعضی از مفسرین گفته اند که مراد به کلمه «مثلهم» خود آنان است نه مانند آنها و به عبارتی منظور «عین» است یعنی انسان در آخرت، همان انسان دنیا و با همان جسم است یعنی خداوند متعال دوباره ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی را گرد آورده و به صورت اوّلش بازسازی خواهد نمود، لذا آخرت نیز عالمی مادّی و عنصری دارد. اکثر متکلمین اعصار گذشته طرفدار این نظریّه اند. اکثر مسلمانان نیز چنین دیدی نسبت به آخرت دارند.
2 - بعضی گفته اند مراد به «مثلهم» شبیه آنان است و نه خود آنان و دلیل آنها هم این است
که می گویند اگر خود آنان بود پس باید کلمه «عین» می آمد یعنی انسانِ مخلوق در آخرت شخصی نظیر و شبیه انسان دنیاست. پس جسم اخروی مثل جسم دنیایی، جسم مادّی نیست. «ملاصدرا» (اسفار، صدرالدین شیرازی، ج 9، ص 109) از این گروه است.
به عقیده ی ملاصدرا عالم خلقت دارای سه مرتبه ی کلّی است که همواره عالم بالاتر بر عالم پایین تر احاطه ی وجودی دارد؛ امّا نه مثل کرات تو در تو؛ بلکه مثل احاطه ی روح بر ذهن و ذهن بر صُوَرِ ذهنی، لذا این سه عالم در عرض هم نیستند.
ص :211
پایین ترین مرتبه ی عالم خلقت، عالم مادّه است که بارزترین مشخّصه ی آن حرکت می باشد. زمان نیز از مختصّات این عالم است؛ چون زمان چیزی نیست جز مقدار حرکت. امّا بالاترین مرتبه ی عالم خلقت، عالمی است منزّه و مبرّا از مادّه و آثار و محدودیّتهای ماده، نظیر شکل و رنگ و اندازه و امثال آنها. فلاسفه ی اسلامی این عالم را عالم عقوق مجرّده یا عالم جبروت می نامند. ملائکه ی عظامی همچون جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل از ساکنان این عالمند. عالم دیگری نیز وجود دارد که واسطه ی بین این دو عالم بوده عالم مثال نامیده می شود. عالم برزخی که در متون دینی مطرح شده نیز جزیی از عالم مثال می باشد. این عالم از جهاتی شبیه عالم عقول بوده فاقد مادّه و حرکت و زمان است و از جهاتی نیز شبیه عالم مادّه بوده دارای شکل و رنگ و اندازه و امثال آنهاست. در این عالم، جسم وجود دارد ولی اجسام آن غیر مادّی اند. اجسام این عالم شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در قوّه ی خیالش تخیّل می کند. چرا که موجوداتِ ذهنی انسان نیز فاقد مادّه و حرکتند.
صاحب المیزان، ج 25، ص 356و357، آورده است: تشبیه و مانند بودن تنها در بدن است نه جان آدمی که شخصیت انسان در این دنیا و هم در آخرت است و بدان جهت انسان آخرتی عین انسان دنیوی است نه مانند آن. آری ملاک یکی بودن حسین فرزند تقی در دنیا و آخرت همان نفس انسانی اوست که آن هم نزد خدای سبحان محفوظ است. و با مردن معدوم و باطل نمی گردد و وقتی آن نفس به بدن جدید در آخرت تعلق گرفت باز این بدن همان بدن حسین در دنیا خواهد شد، همچنانکه در خود دنیا هم چند بار بدنش با همه ی اجزاءش عوض شد و او همچنان حسین پسر تقی بود. و دلیل آن هم آیه شریفه: «وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» (سجده10و11) که در پاسخ کسانی که گفتند آیا بعد از نابود شدن بدن و متفرق گشتن تار و پود آن دوباره به خلقت جدیدی خلق می شویم فرموده: که شما بعد از مرگ نه متفرق می شوید و نه نابود می گردید، بلکه آن ملک الموتی که موکل بر شما است شما را به تمام و کمال می گیرد و حفظ می کند و اما آنکه در قبر می پوسد
ص :212
و تار و پودش متلاشی می گردد آن بدن خاکی شما است که تجدید بنای آن برای خدا آسان است، همانطور که بار اول بنا نمود. این آیه دلیل بر این بود که حقیقت آدمی همان نفس اوست که آن هم نزد خدا محفوظ است. و اما دلیل بر این که انسان مبعوث در قیامت عین انسان در دنیا است نه شخص دیگری مانند آن، همه آیات قیامت است که آن را بازگشت انسان به سوی خدا می داند. پس (خلاصه) جمله: «یخلق مثلهم» نمی خواهد بفرماید انسان مخلوق در آخرت شخصی نظیر انسان دنیاست. و اینکه بعضی از مفسرین گفته اند که مراد از کلمه «مثلهم» خود آنان است نه مانند ایشان، این توجیه بی اشکال نیست و جای مناقشه در آن هست.
☼ مؤلف:
اگر به دقت در نظر صاحب المیزان توجه شود، تناقضی به چشم می خورد، بدین صورت که علامه عزیز به استناد دو آیه شریفه سوره سجده آیات10 و 11، نفس انسان را در دنیا و آخرت بدون تغییر و محفوظ بیان نموده است و به استناد همه آیات قیامت، انسانِ مبعوثْ در قیامت را عینِ همین انسان در دنیا و نه شخص دیگری مانند او، فرض کرده است. به عبارتی تا اینجا نظریه اول را تأیید کرده است. اما اگر بیان آخرش (سه خط آخر همین نقل) را نگاه کنیم می بینیم که نظریه اول را رد کرده است.
اما به نظر حقیر در مورد جمله «یخلق مثلهم» می توان گفت: (والله اعلم)
اینکه نفس یا روح آدمی در دنیا و قیامت یکی است و عین همند بحثی نیست، اما اختلاف در این است که جسم آدمی در قیامت شبیه جسم دنیوی است یا عیناً همان جسم دنیوی است؟ به
نظر حقیر، نظریه «شبیه» صحیح تر است، با این دلایل:
اول: اگر قرار بود عین آن باشد، کلمه «مثلهم» در آیه شریفه توجیه نمی شد و می بایست به جای «مثلهم» کلمه «عینهم» می آمد. به عبارتی صراحتِ آیه ی شریفه در تأییدِ نظریه ی «شبیه» است.
دوم: اگر قرار بود جسم، ثابت و بدون تغییر باشد در همین دنیا این اتفاق می افتاد، مثلاً آیا می توان گفت که جسم شخصی که نوزاد است همان جسم اوست که در سنین جوانی و پیری شکل
ص :213
می گیرد؟ مطمئناً آنها هر چند که شباهتهایی با هم دارند ولی عین هم نیستند، چرا که سلولهای تشکیل دهنده پوستِ هر انسان مرتباً در حال ریزش و تولید مجدد است، طوری که می توان گفت این سلولها نوعی جدیدند و سلولهای قبلی نیستند ولی شبیه آنها هستند نه عین آنها.
سوم: همانطوری که در ذیل آیه 44 سوره اسرا بحث تسبیح خداوند متعال توسط اعضاء و جوارح گفته شد، دور از عدالت است که این جسم و سلولهای آن که دائماً در حال تسبیح حق تعالی هستند به واسطه گناهانِ نفسانی، در جهنم سوخته شود بلکه جسمی شبیه همین جسم و شاید با اثر انگشت مشابه خلق شده که خلقت آن به واسطه اعمال و کردار انسان است و به عبارتی جسمی خلق می شود که در حقیقت ناشی از تجسم اعمال وی باشد که شبیه و نه عین این جسم دنیوی است و آن گاه همین روح بدون هیچ تغییری در آن حلول می کند.
چهارم: اگر این گفته صحیح باشد که جسم آخرتی عین همین جسم دنیوی است پس باید انسانهایی که یا کور و یا فلج و یا دارای انواع نقصهای بدنی هستند، در قیامت هم به همان حالت درآیند در صورتی که این گفته با روایت حضرت رسول (ص) که می فرماید: «پیرها به بهشت نمی روند» ، یعنی به حالت جوانی و نشاط و سلامت وارد بهشت می شوند، تناقض دارد. در این دنیا بسیارند مؤمنینی که دارای چهره ای زشت و قامتی ناموزون و پوستی سیاه هستند که گاهاً نقص عضو هم دارند ولی در بهشت به تناسب اعمالشان به شکلی زیبا و جذاب در می آیند که این شکل اخرویِ آنها با توجه به عملشان تجسم می یابد و هر چه اعمالی پر بارتر داشته باشند چهره ای زیباتر و جذاب تر خواهند داشت، ولی شبیه چهره دنیوی است، همان گونه که خدای تعالی می فرماید: «عَلَی أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ» = «و شما را به خلقتی دیگر که از آن خبر ندارید ایجاد کنیم» (واقعه 61)، در صورتی که ما از خلقت دنیوی خود آگاهیم.
که در این آیه شریفه اشاره به خلقتی دارد که ما اصلاً از آن اطلاعی نداریم در صورتی که حتی به سلولهای درونی از خلقت زمینی و خاکی خود هم اطلاع یافته ایم.
پنجم: خداوند سبحان می فرماید: «قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ
ص :214
تُرْجَعُونَ» = «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، تماماً شما را می گیرد؛ سپس شما را بسوی پروردگارتان باز می گردانند. » (سجده11)، پس حقیقتِ ما، بدنِ ما نیست، چون در هنگام مرگ بدنمان در رختخواب است در صورتی که می فرماید: «تمام شما را می گیریم» . یعنی تمام ما را می گیرند، در حالی که بدن مادّی ما را نگرفته. پس ما و بدن ما را با هم گرفته، منتها بدن همراه روح ما را و این که بدن مادّی را نگرفته، چون این بدن، بدن واقعی ما نیست.
همچنین می فرماید: «ثُمَّ اِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُون» یعنی پس از آن که ملائکه همه شما را گرفتند، به سوی پروردگارتان ارجاع می دهند و همه ما در عالم ربوبی وارد می شویم. و همه می دانند که، عالم ربوبی جایی است که بدن مادّی در آن مقامِ اعلا، جایی ندارد و مسلّماً در آنجا ما بی بدن هم نیستیم. و نیز می فرماید: «اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُون» = «ما از آن خداییم؛ و به سوی او باز می گردیم!» (بقره156)، که اگر عالم و جسمِ قیامت عیناً مثل عالم دنیا باشد، پس دیگر به سوی خدا برنمی گردیم، بلکه به سوی دنیا برمی گردیم.
ششم: خداوند سبحان می فرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» = «در آن روز که این زمین به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهای دیگری) مبدل می شوند و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر می گردند!» (ابراهیم48)، یعنی حتی زمین و آسمانهای اخروی با نوعِ دنیویشان کاملاً فرق دارند و خصوصیاتی ملکوتی به خود می گیرند. و یا می فرماید: «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا … » = «زمین به نور پروردگارش نورانی می گردد» (زمر69)؛ زیرا در آن روز اصلاً خورشیدی نیست تا روشنی بخشد: « … لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا» = «نه آفتاب را در آنجا می بینند و نه سرما را!» (انسان13)، بلکه این شخصِ مؤمن است که نور می بخشد: « … نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» = «نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است» (تحریم8) و کافر چون خودش نور ندارد، چیزی نمی بیند و در آن عرصه، کور محشور می شود: « … وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی» و: «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنْتُ بَصِیرًا» = «می گوید: پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم!» (طه125)، در همین
ص :215
راستا و در چنین شرایطی زمین هم به نور ربّش نورانی است، نه به نور خورشید؛ پس معلوم است جسمانیتش، جسمانیتی است خاص و به تعبیری درجه وجودی جسمانیت، شدید می شود و جسمی است که ظرفیت ظهور باطن را دارد و از طریق آن جسم، حقیقت آن شیء ظاهر می شود.
هفتم: خداوند سبحان می فرماید: «وَجَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» = «و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (فجر22)، که اشاره دارد بر این که در آنجا حجاب ها بر طرف می شود و انسان چشمی که قدرت دیدن ملائکه را دارد پیدا می کند. پس معلوم است قیامت عالمی است که چشم قلب به میدان می آید و باطن انسان ظاهر می شود و باطن این عالم برایش هویدا می گردد، مثل ماجرای خواب، که بدون چشم مادی صورت می گیرد.
هشتم: این سخن که «مردگان از گور بر می خیزند» ، سخنی عوام فریبانه است؛ چنین چیزی در آیات و روایات نیست. آنچه در روایات آمده این است که از قبر برانگیخته می شوند. منظور از قبر نیز مدفن خاکی که بدن مادّی مرده را در آن دفن می کنند نیست. در فرهنگ اهل بیت (ع)، قبر نام عالمی است که مردگان بعد از مرگ، با تمام وجود خویش نه فقط با روح، وارد آن می شوند و تا روز قیامت در آن خواهند بود، تا قیامت بر پا شود. به عبارت دیگر، مقصود از قبر همان عالم برزخ است؛ که مردگان با جسم غیر مادّی در آن حضور دارند. پس در عالم برزخ هم انسان دارای روح و بدن است؛ ولی بدنی غیر مادّی دارد که از جهاتی شبیه آن بدنهایی هستند که در خواب می بینیم. شب اوّل قبر، یا سؤالِ قبر، یا فشار قبر و امثال این امور نیز همگی مربوط به وجود برزخی شخص می شوند و ربطی به بدن مادّی او ندارند. بلکه اساساً شخص بعد از مردنْ بدنی از خود باقی نمی گذارد تا ما دفنش کنیم؛ آنچه ما دفن می کنیم، مادّه یِ بدنِ اوست نه بدنِ او. نسبتِ بدن به مادّه یِ بدن، مثل نسبت مجسمه ی خمیری انسان است به خمیر مجسمه سازی. وقتی آن مجسمه ی خمیری را مچاله می کنیم، صورت انسانی آن می میرد و تنها مادّه ی آن باقی می ماند، همچنان که امام صادق (ع) فرموده است:
در کافی، ج 3، ص 242، از عمرو بن یزید آمده است که گفت:
ص :216
به امام صادق (ع) گفتم: من از شما شنیدم که می فرمودید: همه ی شیعیان ما به خاطر آنچه دارند (عقیده به ولایت) در بهشت هستند. امام (ع) فرمودند: راست گفتی؛ به خدا سوگند همگی در بهشت می باشند. گفتم: فدایت شوم! گناهان زیادند و بزرگ. امام (ع) فرمودند: امّا در قیامت، همه ی آنها در بهشت می باشند؛ به سبب شفاعت پیامبر مطاع یا وصّی پیامبر؛ ولی به خدا سوگند من بر شما درباره ی برزخ می ترسم. گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: «برزخ همان قبر است از زمان مرگ شخص تا روز قیامت» .
و در بحارالأنوار، ج 6، ص 218، از امام صادق (ع):
برزخ همان قبر است؛ و آن ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت می باشد.
پس نباید فکر کرد که در آخرت، مردم را از این مدفنهای خاکی بیرون می کشند. چرا که آیات الهی تصریح دارند که هنگام قیامت، بساط کلّ عالم مادّه برچیده می شود. وقتی جهان مادّی نیست، استخوانهای پوسیده کجایند که زنده شوند؟! بلکه اجسادِ متشکله ی بدنِ مردم از زمینِ اخروی که زمینی است با جنسی ابدی (نه خاکی)، برانگیخته و محشور می شوند.
انسان یک حقیقتِ دارای مراتبی است، که مرتبه ی شدید آن را روح و مرتبه ی ضعیف آن را بدن می نامند؛ و منظور از بدن، گوشت و پوست و استخوان و … نیست؛ بلکه منظور همین شکل و قالبی است که بر پیکر گوشت و پوست و استخوان و … پوشانده شده است. کما اینکه در طول زمان، سلولها می میرند و با موادّ غذایی جایگزین می گردند ولی شخص همچنان همان شخص است. پس به هنگام مردن نه چیزی از انسان جدا می شود و نه چیزی به او افزوده می شود. تنها اتّفاقی که هنگام مرگ رخ می دهد این است که انسان، مادّه را رها کرده و با تمام وجودش وارد عالم برزخ می شود؛ چون مادّه داخل در حقیقت انسان نیست. لذا موقع مردن، نه بدن انسان در دنیا می ماند نه روح او. آنچه در عرف به آن بدن میّت می گویند حقیقتاً بدن شخص نیست بلکه مادّه ی بدن اوست. وقتی شخص مادّه ی بدن خود را رها نمود خود را در عالم برزخ می یابد که عالمی است غیر مادّی. در آخرت نیز انسان با بدنی جسمانی ولی غیر مادّی محشور می شود که
ص :217
شبیه جسم دنیوی اوست ولی مادّی نیست؛ و جنس آن به نحوی است که با محیط آن عالم سنخیت داشته باشد و همانطور که جنس بدنِ مادی از سنخه ی خاکِ زمینی است، در قیامت هم جنسِ بدن نیز از سنخه ی زمینِ اخروی است که ابدی و غیرِ قابل تغییر بوده و دچار ضعف و پیری نشود، چرا که ضعف و پیری ناشی از مادّه ی بدن است نه صورت بدن. در قرآن کریم نیز همواره معاد جسمانی مطرح شده، نه معاد مادّی؛ و هیچ جا نفرموده است هنگام مرگ، روح از بدن جدا می شود؛ بلکه بر عکس آنچه ملک الموت قبض می کند نفس انسان می باشد. و نفس در فرهنگ قرآن کریم به معنای تمام حقیقت شیء بوده، که آیه شریفه (سجده11) که در بالا بحث شد نیز به همین موضوع استناد دارد. خلاصه این که نفس و صورتِ بدنیِ هر شخص در تمام عوالم ثابت و یکسان است، اما جنسِ جسمی که آن نفس و صورت به آن جسم شکل می دهد با توجه به محیطی که در آن قرار می گیرد، متفاوت است. همچنان که در روایت می فرماید:
در بحارالأنوار، ج 58، ص 50، از امام صادق (ع): چون خدای عزّوجلّ جانش (جان مؤمن) را بگیرد در کالبدی نهد چون کالبد دنیایی اش؛ پس می خورند و می نوشند و چون تازه واردی بدانها رسد او را به همان صورتی که در دنیا بوده می شناسند.
در تهذیب الأحکام، ج 1، ص 466، از ابوبصیر، از امام صادق (ع): ارواح مؤمنان در بهشت به صورت بدنهایشان هستند؛ به نحوی که اگر ایشان را ببینی می گویی: این فلانی است.
بعد از بحث فوق ممکن است عده ای اشکال کرده و شبهه ای بدین شرح وارد کنند:
در قرآن کریم تصریح شده که حضرت ابراهیم (ع) پرندگانی را کشت و سپس آنها را خواند
و به اذن خدا زنده شدند. نیز حضرت عزیر (ع) پس از صد سال زنده شد. روشن است که اینها با
بدن مادّی زنده شدند نه با بدن مجرّد و غیر مادّی.
و یا قضیه ی «اُبَیِّ بْنِ خَلَف» که استخوان های پوسیده را آورد و خرد کرد و گفت: «چه کسی این استخوان ها را زنده می کند، در حالی که پوسیده اند؟» و خداوند هم فرمود: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» = «بگو همان کسی که اول بار آنها را خلق کرد، زنده
ص :218
می کند و او به هر خلقی داناست» (1).
و نیز می فرماید: «أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ، بلَی قَادِرِینَ عَلَی أَنْ نُسَوِّی بَنَانَهُ» = «آیا انسان می پندارد که هرگز استخوانهای او را جمع نخواهیم کرد؟! آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم!» (قیامت3و4)
آیا طبق این آیات، نباید اعتقاد داشت که همین بدن با استخوان ها دوباره زنده می شوند؟
جواب: اولاً: در اینکه خداوند متعال می تواند استخوانها و گوشتهای پوسیده را در همین دنیا گرد آورده و دوباره همان شخص را زنده نماید و صورت بدن برزخی را بر قامت آن موادّ بپوشاند شکّی نیست؛ ولی این، رجعت مادّی است، نه معاد جسمانی. و در هیچ آیه و روایتی نیامده که عالم آخرت همان دنیاست؛ بلکه تصریح شده که عالم آخرت هم اکنون موجود می باشد و رسول خدا (ص) در سفر معراجی خویش از آن بازدید فرمودند.
ثانیاً: حضرت ابراهیم (ع) و عزیر نبی (ع) از خداوند متعال نخواستند که معاد را نشانشان دهد بلکه خواستند زنده شدن مردگان را ببینند؛ لذا خداوند متعال نیز همین را نشانشان داد. حضرت عزیر (ع) در اصلِ زنده شدن مردگان دچار بهت و حیرت شد و خواست تا قدرت خدا را مشاهده نماید؛ لذا آنگاه که آن حقیقت را مشاهده نمود، فرمود: « … أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ» = «می دانم که همانا خدا بر هر چیزی قادر است» (2).
زنده شدن حضرت عزیر (ع) به نحو رجعت بود نه به نحو حشر.
حضرت ابراهیم (ع) نیز کیفیّت احیاء را پرسید نه کیفیّت جسم اخروی یا کیفیّت آخرت را. به تعبیر دیگر، هر دو بزرگوار در حقیقت از رجعت سؤال نمودند نه از آخرت؛ و البته حضرت عزیر (ع) از اصل زنده شدن پرسید امّا حضرت ابراهیم (ع) از کیفیّت آن.
ثالثاً: در مورد آیات قیامت هم باید گفت: خداوند سبحان با کفّارِ منکرِ معاد محاجّه و مجادله نموده و خواسته است قدرت خود را بر احیاءِ اموات اثبات کند نه اینکه حقیقت معاد را روشن سازد. منکران معاد با استناد به استخوانهای پوسیده، خواسته اند که قدرت خدای تعالی را
ص :219
زیر سؤال ببرند به همین خاطر خدای سبحان هم با بیان این آیات خواسته است قدرتش را بر آنها به اثبات برساند، نه اینکه بخواهد بفرماید: قیامت این استخوانها مجدد بر پا می شوند.
به طوری که در تفسیر شریف «نور الثقلین» (جلد4، ص 395) از امام عسکری (ع) داریم که؛ امام صادق (ع) فرمودند: «آن جدال احسنی که خداوند پیامبرش را بدان امر کرد، همان بود که با آن شخص منکرِ بعث انجام داد» . و حضرت اشاره به آیه (یس79) می فرماید.
نکته ی ظریفِ دیگری هم در آیه 79 سوره مبارکه یس به چشم می خورد و آن آخر آیه است، که می فرماید: «وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیم» = «و او به همه مخلوقات آگاه است» . در حالی که اگر بحث، بحث برگرداندن همین استخوان های پوسیده بود باید می فرمود: «وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ قَدیر» = «او بر همه مخلوقات توانا است» ، به عبارتی می خواهد بفرماید: «بحث، بحث برگرداندن این استخوان ها نیست، بلکه بحثِ محکوم کردن منکرین معاد است» (والله اعلم).
در مجموعة ورام، ج 1، ص 293، از رسول خدا (ص): مردم در روز قیامت روی زمینی سفید رنگ و گندمگون چون قرص نانِ سفید، محشور می شوند، که برای کسی نشانه ای روی آن زمین وجود ندارد و خورشید، ماه و ستارگانِ آسمان می روند.
در امالی شیخ صدوق، ص 461، آورده است: عبد السلام بن صالح هروی گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم یابن رسول اللَّه به من خبر بده از بهشت و دوزخ که آیا امروزه خلق شده اند؟ فرمودند: آری رسول خدا (ص) هنگام معراجش در بهشت وارد شد و دوزخ را هم دید. به او عرض کردم: جمعی معتقدند که آن دو امروز مقدّرند و مخلوق نیستند. فرمودند: آنها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم؛ هر که منکر وجود فعلی بهشت و دوزخ است پیغمبر (ص) و ما را تکذیب کرده و از اهل ولایت ما نیست و در آتش دوزخ مخلّد است. خدا فرموده: «این است دوزخی که مجرمان آن را دروغ می شمردند میان آن و حمیم داغ می گردند» (رحمن44 - 43)، پیغمبر (ص) فرمود: چون مرا به آسمان بردند جبرئیل دست مرا گرفت و به بهشت برد و از خرمایش به من داد و خوردم و در صلب من نطفه شد و چون به زمین آمدم با خدیجه مواقعه کردم و به فاطمه (س) آبستن شد و
ص :220
فاطمه (س) حوراء انسیه است؛ و هر گاه مشتاق بوی بهشت شوم فاطمه دخترم را می بویم.
در بحارالأنوار، ج 25، ص 18، از امام باقر (ع):
ای جابر! خدا بود در حالی که هیچ چیز با او نبود، اوّلین موجودی که آفرید محمّد مصطفی (ص) بود؛ ما اهل بیت را نیز با او آفرید از نورش و عظمتش؛ پس ما را به صورت سایه ای سبز در مقابل خود نگه داشت آن موقع که آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه وجود نداشت. نور ما از نور خدا جدا گشت مانند پرتو خورشید از خورشید. ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می کردیم و عبادتی واقعی می نمودیم. بعد خدا اراده نمود که مکان را بیافریند آن را آفرید و بر مکان نوشت: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، علی امیرالمؤمنین و وصی او است به وسیله علی او را تأیید و نصرت دادم» . سپس عرش را آفرید و بر سرادق عرش همان جملات را نوشت؛ آنگاه آسمانها را آفرید و بر اطراف آن همین کلمات را نوشت؛ بعد بهشت و جهنّم را آفرید و بر آنها نیز همین جملات را نوشت؛ سپس ملائکه را آفرید و آنها را ساکن آسمان گردانید.
در ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص 132، از امام باقر (ع):
هر بنده ای از بندگان خدا که روش هدایت کننده ای را بین مردم بنیان نهد برای او ثوابی همانند ثواب کسانی است که به آن عمل می کنند بدون آنکه از پاداش عاملان به آن کاسته شود و هر بنده ای از بندگان خدا روش گمراه کننده ای را بین مردم بنیان نهد برای وی گناهی همانند گناه کسانی که مرتکب آن شده اند نوشته می شود بدون آنکه از گناه عاملان آن کاسته شود.
در کافی، ج 3، ص 242، از امام صادق (ع): شیعیان ما، با شفاعت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در قیامت همگی بهشتی هستند، اما سوگند به خدا از وضع و حالتان در برزخ خوف دارم.
در نصایح، ص 380، از امام علی (ع): چون کار خیری یافتی اگر توانایی داری انجامش بده چون اعمال خیر، مرگ ناگهانی و بد را که هر لحظه ممکن است به سبب عمل زشت به تو برسد دفع کند
☼ نکته:
در عالم برزخ شفاعت وجود ندارد. لذا برخی از روایات و یا مکاشفات بزرگان درباره تصرفات ائمه (ع) در حالات برزخی برخی گرفتاران از باب شفاعت مصطلح نبوده بلکه از باب
ص :221
تصرف به ولایت تکوینی است که در چارچوب شفاعت قرار ندارد.
☼ نکته:
در برخی از روایات پرسش و بازخواست در عالم برزخ را تأیید و در برخی ظاهراً تکذیب کرده اند، اما این طور نیست بلکه این گروه، دسته اول را تخصیص زده اند بنابراین در عالم برزخ فقط مسائلی که انسان باید به آنها اعتقاد و ایمان داشته باشد مورد پرسش و رسیدگی واقع می شود و رسیدگی به سایر مسائل موکل به قیامت است. از جمله:
در بحارالانوار، ج 9، ص 323، از امام صادق (ع): (مؤیدِ پرسش=عام)
هر کس پرسش قبر را انکار کند شیعه ما نیست.
در کافی، ج 3، ص 235، از امام صادق (ع): (تخصیص خورده شده=خاص)
در قبر (برزخ) مورد پرسش قرار نمی گیرند مگر دو گروه:
1 - کسانی که مُمَحِّض (خالص یا محض شده) در ایمانند.
2 - کسانی که ممحض در کفرند اما دیگران بازخواست نشوند.
توجه: بحث در خصوص عالم برزخ در ذیل آیه (مؤمنون100) به تفصیل آمده است.
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ وَ کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً (100)
بگو: «اگر شما مالک خزائن رحمت پروردگارم بودید. درآنصورت، امساک می کردید، که مبادا انفاق، مایه تنگدستی شما شود» و انسان تنگ نظر است! (100)
وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَونُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُورًا ﴿101﴾
و در حقیقت ما به موسی9 نشانه آشکار دادیم پس از فرزندان اسرائیل بپرس آنگاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت ای موسی! من تو را افسون شده می پندارم (101)
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 26، ص 10: معجزات حضرت موسی (ع) که قرآن بیان می کند بیش از 9 معجزه است پس منظور از 9 معجزه، احتمالاً معجزاتی است که در برابر فرعون آورده و آن عبارت است از:
1 - عصا، 2 - ید بیضا، 3 - طوفان، 4 - ملخ، 5 - قورباغه، 6 - شپش، 7 - خون، 8 - قحطی، 9 - غرق در دریا. و اینکه چرا قرآن کریم اسامی آنها را بیان نکرده است، شاید به این خاطر باشد که اختلافی در نوع معجزات در کتاب یهود (به اصطلاح تورات) وجود دارد. زیرا اگر بیان می کرد و دنبالش می فرمود: «فسئل بنی اسرائیل» = «از یهود بپرس» ، یهود در جواب، آن
ص :222
اسامی را انکار می نمود. چون یهود هرگز حاضر نمی شد گفتاری را از قرآنْ که مخالف با توراتشان باشد بپذیرد، لاجرم به تکذیب قرآن مبادرت می نمودند.
قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً (102)
فَأَرادَ أَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعاً (103)
(موسی) گفت: «تو می دانی این آیات را جز پروردگار آسمانها و زمین - برای روشنی دلها- نفرستاده؛ و من گمان می کنم ای فرعون، تو (به زودی) هلاک خواهی شد!» (102) پس (فرعون) تصمیم گرفت آنان را از آن سرزمین ریشه کن سازد؛ ولی ما، او و تمام کسانی را که با او بودند، غرق کردیم (103)
وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکُنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکُمْ لَفِیفًا ﴿104﴾
و پس از او به فرزندان اسرائیل گفتیم در این سرزمین (بیت المقدس) ساکن شوید
پس چون وعده آخر (روزِ ظهور و رجعت) فرا رسد شما را با هم جمع می کنیم (104)
نکته ای از المیزان، ج 26، ص 13: منظور از «ارض» به استناد آیه شریفه: «ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم» (مائده 21) همان زمین مقدس است. و منظور از «وعدُ الاخرة» به نظر بیشتر مفسرین «روز قیامت» و به نظر بعضی دیگر «همان قضایی است که در اول سوره ذکر شده است» : «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا» = «و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آنچنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر می شود؛ و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اول وارد شدند؛ و آنچه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند» . (إسراء7) یعنی همان وعده ای که در آن بلاها شما را می پیچاند و دچار قتل و غارت و اسیری و جلاء وطن می شوید.
توجه: بحث مفصلی در خصوص «دو فساد بنی اسرائیل» و «الأَرْضَ» و «وَعْدُ الآخِرَةِ» در ذیل آیات 4 تا 8 همین سوره آمده است، که ثابت می کند، منظور از «ارض» ، «بیت المقدس» است و منظور از «وَعْدُ الآخِرَةِ» ، «روز ظهور و رجعت» است، نه روزِ قیامت. (والله اعلم).
☼ نکته:
خداوند سبحان به صورت غیر مستقیم و کنایه با کلماتی مثل «قریه» ، «ارض» ، «الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا» = «زمین مبارک» و «مَّکاَنٍ قَرِیب» در چند آیه شریفه به شهر «بیت المقدس»
ص :223
اشاره فرموده است: «الارض» : در آیات: (اسرا 104و4) و (مائده 21).
«قریه» : در آیه: «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْیةَ» = «و (به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتیم: «در این شهر [= بیت المقدس] وارد شوید!» (1).
«مکان قریب» : در آیه: «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّکاَنٍ قَرِیب» = «و در آن روز ندایی را از مکانی نزدیک (بیت المقدس) خواهی شنید» . (2).
«ارض مبارک» : در آیه: «وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ» (3).
در بحارالأنوار، ج 96، ص 380، از حضرت علی (ع): چهار قصر از قصرهای بهشتی در دنیاست: مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد بیت المقدس و مسجد کوفه.
در کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج 3، ص 74، از امام باقر (ع):
مساجد چهارند؛ مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد بیت المقدس و مسجد کوفه. و فرمود: نماز در آنها بمنزله حج واجب و نافله در آنها بمنزله عمره می باشد.
در وسائل الشیعه، ج 3، ص 164، از امام باقر (ع): هنگامی که یعقوب (ع) وفات یافت یوسف (ع) او را در تابوت گذارد و به شام آورد و در بیت المقدس مدفون ساخت.
در بحارالأنوار، ج 60، ص 244 و در تفسیر قمی، ج 2، ص 245، از امام صادق (ع): «وقت معلوم» روزی است که پیامبر (ص) {یا امام عصر(ع)} شیطان را در «بیت المقدس» و بر صخره سر خواهد برید.
در رسائل و مسائل (نراقی)، ج 3، ص 184، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):
جبرئیل، پیامبر (ص) را از بیت المقدس به آسمان بالا برد و از آنجا به بیت المعمور رسانید و در آنجا جبرئیل وضو ساخت و حضرت رسول (صلّی اللَّه علیه و آله) نیز مانند وضوی او ساخت و جبرئیل اذان و اقامه گفت و به حضرت پیغمبر (ص) گفت: پیش بایست و نماز کن …
در کتاب روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج 17، ص 182، آورده است:
در خبر است که عیسی به زمین بیت المقدس فرود آید در آن حین امام زمان (ع) در بیت المقدس آماده ی نماز شود، چون او را ببیند از محراب باز پس آید و او را اشارت کند که پیش رو
ص :224
به امامت نماز. عیسی (ع) گوید: تو اولاتری که نایب محمدی. او نماز کند و عیسی در پس او نماز کند. بعد از آن صلیبها بشکند و خوکان را بکشد و ترسایان را بکشد، الا آن که به او ایمان دارد.
وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (105)
وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلاً (106)
و ما قرآن را به حق نازل کردیم؛ و به حق نازل شد؛ و تو را، جز به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده، نفرستادیم! (105) و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ و آن را به تدریج نازل کردیم (106)
قُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا ﴿107﴾
بگو [چه] به آن ایمان بیاورید یا نیاورید بی گمان کسانی که پیش از [نزول] آن دانش یافته اند چون [این کتاب] بر آنان خوانده شود سجده کنان به روی در می افتند (107)
نکته ای از المیزان، ج 26، ص 15: منظور از «اوتوا العلم» = «آنها که قبل از وی علم داده شدند» . کسانی هستند که قبل از نزول قرآن، خدا و آیات او را می شناختند مثل یهود و نصاری و غیره.
کلمه «اذقان» جمع «ذقن» به معنای «چانه» است و خرور کردن ذقن به معنای به خاک افتادن برای سجده است و اینکه چرا چانه را از میان سایر قسمتهای صورت بیان فرموده، شاید بدین خاطر است که زودتر به سجده می رسد و شاید هم مقصود از «اذقان» که بصورت جمع آمده، همه «صورت» باشد. (والله اعلم).
وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً (108)
وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعاً (109)
و می گویند: «منزه است پروردگار ما، که وعده هایش به یقین انجام شدنی است !» (108) آنها (بی اختیار) به زمین می افتند و گریه می کنند؛ و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوعشان می افزاید (109)
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیًّا مّاٰ تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَی وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿110﴾
بگو خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید برای او نامهای نیکوتر است و نمازت را بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن و راهی [میانه] بجوی (110)
نکته اول (از المیزان، ج 26، ص 20): اسامی دو نوعند: 1 – اسم حسن یا نیک 2 – اسم قبح. اسم حسن هم دو نوع است: 1 – اسم حسن محض: که هیچ گونه نقص و قبحی در آن نیست.
ص :225
2 - اسم حسن غیر محض: که نقص و قبحی در آن به نظر برسد ولی حسن آن بر قبحش می چربد. مثلاً کلمه «اغنیاء» که جمع غنی است، برای انسانها نشان دهنده بی نیازی است ولی هر چند که شخص غنی باشد باز هم نیازمند خواهد بود و این صفت برای انسان در عین صفت نیک، باز هم رنگی از نیاز را داراست ولی بی نیازی آن بر نیازمندیش می چربد. اما همین صفت برای خداوند متعال صفتی است که هیچ گونه نیازی در آن نباشد و اینکه اسامی خداوند را اسماء الحسنی گفته است به خاطر اعلی و محض بودن نیکی آن صفت در قیاس با دیگران است.
نکته دوم (از المیزان، ج 26، ص 23): کلمه «الله» در آیه: «کلمة الله هی العلیا» (توبه 40) همان اسم حسنای خداوند متعال است که در اصل «الا له» بوده و معنای معبودیت را می رساند و بقیه اسماء در حقیقت صفتی برای «الله» هستند چرا که مکرر فرموده: «بسم الله الرحمن الرحیم» ، یعنی به نام خدایی که صفت رحمن و رحیم را داراست. و صحیح نیست بگوییم: رحمن الله و رحیم.
☼ مؤلف:
روایاتی نقل شده که در آن آمده است با ذکر اسم اعظم، می توان کارهایی خارق عادت انجام داد مثلاً این روایت که می فرماید: آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان با دانستن یکی از 72 اسم اعظم حق تعالی توانست با یک چشم بر هم زدنی تخت بلقیس را بیاورد:
در تفسیرِ صافی، ج 5، ص 114، از بصائر، از امام باقر (ع):
نزد آصف وصی سلیمان یک حرف از حروف اسم اعظم بود، ولی نزد ما، هفتاد و دو حرف از آن اسم اعظم خداوند است. و یک حرف دیگر، مختص ذات پاک پروردگار می باشد.
و یا اینکه به واسطه دانستن اسم اعظمی دیگر بتوان «طی الارض» نمود و یا بر روی آب راه رفت و غیره. حال در اینجا سؤالی پیش می آید و آن این است که این اسامی چه هستند؟ و آیا با گفتن آن اسماء هر شخصی می تواند آن کارها را انجام دهد؟
در پاسخ باید گفت: صرفاً قرائتِ «اسم» کفایت نمی کند. مثلاً: اگر یک چاقوی جراحی را به دست یک جراح و یک شخص عادی بدهند و از آنها بخواهند غده ی سرطانی را از شکم بیماری خارج کنند، پر واضح است که جراحْ با تخصصِ خویش خواهد توانست این کار را انجام داده و
ص :226
بیمار را نجات دهد ولی شخصِ عادی نه تنها نمی تواند که حتی باعث مرگ بیمار هم خواهد شد. بنابراین اینکه بتوان به واسطه «اسم اعظم» کار خارقِ عادتی انجام داد شرطش آن است که شخص، آن صفت را در وجودش به عرصه ی ظهور برساند. مثلاً: یکی از اسامی خداوند متعال صفت «صادق» است و صادق یعنی راستی و راست گویی چه در حرف و چه در عمل، بنابراین شخص باید خود را صادق کند یعنی در حرف و عمل واقعاً صادق باشد. در این صورت است که اسم صادق می تواند در وجودش اثر کند و نه فقط با لفظِ زبان آن را بیان کند. (برای توضیح بیشتر به سوره اعراف آیه180 و سوره حمد مراجعه شود).
در کتاب بسمله، ص 63، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود:
همه اسماءِ خداوند، اسم اعظم است، تو دل از هر چه غیر اوست خالی دار، پس به هر اسمی که خواهی او را بخوان زیرا در حقیقت پاره ای از اسماء، ماسوای دیگری ویژه خدا نیست.
نکته سوم (از المیزان، ج 26، ص 24): دو کلمه (جهر و اخفاف) در آیه شریفه (و لا تجهر بصلاتک و لا تخافت) دو صفت متقابلند که جهر یعنی بلند کردن و اخفاف یعنی آهسته سخن گفتن است. و معنای دو کلمه یعنی حد وسط و اعتدال حرف زدن است. در اینجا بسته به تعبیر از صلوة دو معنا به دست می آید:
1 - اگر منظور از «بصلاتک» ، تک تکِ نمازها باشد در این صورت معنای آیه این می شود که نماز را نه بلند و نه آهسته بلکه حد وسط و اعتدال بخوان.
2 - اگر منظور از «بصلاتک» ، مجموع نمازها باشد در این صورت معنای آیه این می شود (و شاید هم این ظاهرتر باشد) در بعضی از نمازها جهر و در بعضی اخفاف کن. چرا که در سنت اثبات شده است که نماز صبح و مغرب و عشاء بلند و ظهر و عصر آهسته خوانده شود. و بعید نیست که این وجه با در نظر گرفتن اتصال ذیل آیه به صدر آنْ وجهِ موافق تری باشد، چون در صدر آیه می فرماید: به هر اسمی می توانی خدا را بخوانی و در این ذیل می فرماید: بلند کردن صدا در نماز معنایش متعالی بودن خداست و آهسته خواندن آن معنایش نزدیک بودن اوست، حتی نزدیک تر از رگ گردن، پس به هر دو قسم نماز خواندن اداء حق همه اسماء خداوند است.
ص :227
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 27، از درمنثور، از ابن عباس:
رسول خدا (ص) روزی در مکه نماز می گزارد. در نمازش دعا کرد و گفت: یا الله یا رحمن
مشرکین گفتند: (العیاذ بالله) به این بی دین نگاه کنید که ما را از پرستش دو خدا نهی می کند، آن وقت خودش دو معبود را می خواند، در اینجا بود که آیه شریفه نازل شد.
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 27، از کافی، آورده است:
شخصی از امام صادق (ع) پرسید: اگر در پیشانی علتی باشد و نتوان با آن سجده کرد چه باید بکند؟ فرمود: چانه را به زمین نهد، چه خدایتعالی می فرماید: «وَ یخرون للاذقان سجدا» .
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 27، از توحید، از امام صادق (ع): کلمه «الله» مشتق از «اله» است و «اله» اسم غیر مسمی است پس هر کس اسم را بدون معنا بپرستد کافر شده و چیزی نپرستیده است و کسی که اسم و معنا را بپرستد باز کافر شده، چون دو چیز پرستیده و کسی که معنا را بپرستد بدون اسم، او خدا را به یگانگی پرستیده. و باز فرمود: برای خدای تبارک تعالی 99 اسم است و اگر بنا باشد که اسم همان مسمی باشد باید هر اسمی برای خود الهی باشد و لکن چنین نیست بلکه خدای تعالی یک معنایی است که این اسامی بر آن دلالت می کند و همه این اسامی باز غیر اویند، اسم نان غیر نان است و آدمی را سیر نمی کند ولی به آن دلالت دارد و همچنین آب که اسم نوشیدنی است و لباس که اسم پوشیدنی است و آتش که اسم سوزاننده است.
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 28، از توحید، از امام صادق (ع):
خداوند متعال اسمی خلق کرد که با حروف و الفاظ توصیف نمی شود، آنگاه آن اسم را بر اساس چهار جزء با هم قرار داد، سه چیز که مورد حاجتِ خلق بود را ظاهر ساخت و یک چیز را محجوب گذاشت و آن یک چیز همان اسمِ مکنونِ مخزون است و آن سه اسم ظاهر مخزون عبارتند از:
1 - الله 2 - تبارک 3 - سبحان و برای هر اسمی از آن سه اسم، ارکانی چهارگانه است که جمعاً دوازده رکن می شود و برای هر رکنی سی اسم قرار داد که هر یک فعلی و کاری منسوب به او است تا جمعاً سیصد و شصت اسم تمام شود. (360 = 30 × 12 و 12 = 4 × 3) و
ص :228
همه از این سه اسم منشعب می گردد و این سه اسم ارکان و حجابهایی هستند برای آن اسم واحد مکنون که به وسیله این سه اسم مخزون شدند.
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَّهُ وَلِیٌّ مِّنَ الذُّلَّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا ﴿111﴾
و بگو ستایش خدایی را که نه فرزندی گرفته و نه در جهانداری شریکی دارد و نه خوار بوده که [نیاز به] دوستی داشته باشد و او را بسیار بزرگ شمار (111)
☼ نکته:
سوره شریفه اسراء با تسبیح خدای تعالی شروع و با حمدش ختم می شود.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 218، از حضرت رسول (ص): (برای رفع فقر و مرض بخوان):
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ اِلَا بِاللهِ العَلِیِ العَظیم تَوَکَلْتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لَا یَمُوتُ وَ الحمدلله الَّذی لَمْ یَتَخِذ وَلَداً وَ لَمْ یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی المُلک وَ لَمْ یَکُن لَهُ وَلِّیٌ مِنَ الذُلِّ وَ کَبِّرهُ تَکْبیراً» .
در تفسیر صافی، ج 4، ص 249، از تهذیب، ج 2، ص 297، از امام صادق (ع):
هر کس این آیه را تلاوت نماید، باید (مستحب است)، سه مرتبه «تکبیر» بگوید.
☼ مؤلف:
قولِ معروفی است که می فرماید: «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» = «کسی که از مخلوق تشکر نکند، از خالق هم تشکر نمی کند».
بنده حقیر نتوانستم سندِ این قول را پیدا کنم، اما چندین روایت مشابهِ این قول وجود دارد، از جمله دو روایت ذیل:
1 - در عیون، ج 2، ص 24 و در بحار، ج 71، ص 44. و در وسائل، ج 11، ص 542، از امام رضا (ع):
«من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر اللَّه عزّوجلّ» = «هر کس سپاس مردم نعمت دهنده را نگوید، سپاس خدای بزرگ را نگفته است».
2 - در وسائل، ج 11، ص 542، از رسول خدا (ص): «لا یشکر اللَّه من لایشکر النّاس» = «شکر خدا را بجا نیاورده است آنکه از مردم تشکر نکند».
در غررالحکم، ح 5661 و 5662، از امام علی (ع):
سپاسگزاری مؤمن در کردارش آشکار شود، [امّا] سپاسگزاری منافق از زبانش فراتر نرود.
ص :229
در کنزالعمال، ج 13، ص 151، از امام صادق (ع): اگر نزد خداوند عبادتی بهتر از شکرگزاری در همه حال بود که بندگان مخلصش با آن عبادتش کنند، هر آینه آن کلمه را درباره همه خلقش به کار می برد، اما چون عبادتی بهتر از آن نبود از میان عبادات آن را خاص قرار داد و صاحبان آن را ویژه گردانید و فرمود: «و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» .
در نهج الفصاحه، ح 781، از امام صادق (ع): هیچ بنده ای نیست که خداوند به او نعمتی دهد و او آن را از جانب خدا بداند مگر آن که، پیش از سپاسگویی او، خداوند (سبحان) بیامرزدش.
در توحید، ص 127، از امام صادق (ع): کم ترین سپاسگزاری، این است که انسان نعمت را از خدا بداند و جز او علتی برای آن نداند و نیز به آنچه خداوند عطایش کرده، خرسند باشد و با نعمت او مرتکب گناه نشود و نعمت خدا را وسیله مخالفت با امر و نهی او قرار ندهد.
در الحدیث، ج 1، ص 81 و در مستدرک الوسائل، ج 2، ص 64، از امام صادق (ع):
برای تسکین خاطر و تخفیف اندوهت، همواره به کسی نظر کن که نصیبش از نعمتهای الهی کمتر از توست، تا شکر نعمتهای موجود را بجای آوری و برای افزایش نعمت خداوند (سبحان) شایسته باشی و قرارگاه عطیه ی الهی گردی.
خلاصه آیات سوره اسرا:
1: معراج 4: دو فساد بنی اسرائیل 11: انسان عجول است. 13: اعمال طوق گردن است. 16: اگر اراده هلاک دیاری کنیم پیشوایان و ثروتمندان آن شهر را امر می کنیم پس ظلم کنند و بعد همه را هلاک سازیم. 22: علت خذلان ابدی شرک است. 23: نیکی به پدر و مادر 26: و آت ذالقربی حقه 28: اگر نمی توانی کمک کنی لااقل با زبان خوش دل شاد کن. 29: میانه روی در احسان 36: به آنچه علم نداری دنبال مکن. 37: در زمین با ناز و غرور راه مرو … 41: قرآن برای ذکر است ولی بدها را جز شقاوت نیفزود. 42: اگر بیش از یک خدا بود پس در عرش منازعه می شد. 44: تسبیح هفت آسمان و زمین و مابین آنها 45: چون قرآن تلاوت کنی بین تو و کفار حجابی برداریم.
58: هیچ شهر و دیاری در روی زمین نیست جر آنکه پیش از ظهور قیامت اهل آن شهر را هلاک یا عذاب کنیم.
60: رؤیای حضرت رسول (ص) و شجره ملعونه 61: سجده فرشتگان 62: قیاس شیطان 64: شراکت شیطان در مال و اولاد 70: تکریم و تفضیل 72: نا بینایی در دنیا وآخرت 78: اوقات پنج گانه نماز 79: نماز شب و مقام محمود 80: رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق 81: جاء الحق و زهق الباطل 82: و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا 84: هر کس بر حسب ذاتش عمل می کند.
85: قل الروح 88: تحدی به مثل قرآن 97: هدایت از جانب خدای تعالی است –در قیامت به صورت بر انگیخته شده …
99: خلقت مثالی 100: اگر دارای گنجهای خدا شوید باز از ترس فقر بخل خواهید کرد، که انسان بخیل است. 101: معجزات نه گانه موسی (ع) 106: قرآن را جزء جزء فرستادیم. 107: سجده اذقان 110: میانه روی صدا در نماز.
ص :230
18 - سوره کهف = غار = حائله (مانع از آتش). (مکی است و 110 آیه دارد).
در تفسیر صافی، ج 4، ص 323، از کافی، از امام صادق (ع):
هر کس آخر سوره کهف را موقع خواب بخواند در هر ساعتی که بخواهد بیدار می شود.
خلاصه سوره: داستان اصحاب کهف. بیان این که مال و فرزند از متاع دنیاست. شرح سه داستان عجیب که در قرآن کریم جز در این سوره ذکر نشده است شامل:
1 - قصه اصحاب کهف.
2 - داستان موسی و خضر (ع).
3 - حکایت ذی القرنین.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا ﴿1﴾ قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِنْ لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا ﴿2﴾ ستایش خدایی را که این کتاب [آسمانی] را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد (1) [کتابی] راست و درست تا [گناهکاران را] از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد و مؤمنانی را که کارهای شایسته می کنند نوید بخشد که برای آنان پاداشی نیکوست (2)
بأساً: عذاب.
عوج: عَوج یعنی کجی هایی که با چشم به آسانی قابل مشاهده اند ولی عِوج یعنی کجی هایی که با فکر و بصیرت تشخیص داده می شوند و به راحتی قابل رؤیت نیستند، مثل انحرافی که در زمین مسطح است و تنها متخصصین می توانند آن را تشخیص دهند و یا انحرافی در دین و زندگی. از طرفی زمین اخروی با این زمین مادی فرق دارد بنابراین اشکالی بر آیه 107 طه وارد نمی شود: «لاتری فیها عِوجاً و لا امتاً» = «قیامت در زمین کجی و جای خالی نمی بینی» .
قیم: به معنای کسی است که مصلحت چیزی را تأمین نموده و امور آن را تدبیر نماید.
اجراً حسناً: مراد بهشت است به قرینه این که در آیه بعدی فرموده: «ماکثین فیه ابداً» .
در المیزان، ج 26، ص 42، آمده است که بعضی از مفسرین گفته اند: این آیه مقدم و مؤخر شده و تقدیرش به طریق ذیل است: «انزل علی عبده الکتاب قیماً و لم یجعل له عِوجاً» . اما صاحب
ص :231
المیزان بر رد این نظریه آورده است: «این بدترین نظریه ای است که درباره آیه ابراز داشته اند زیرا مقدم بودن نفی اعوجاج بر اثبات قیمومت جهت و آن این است که اعوجاج نداشتن کمالی است که کتاب فی نفسه دارد. و دومی که قیمومت باشد کمالی است که کتاب به دیگران می دهد و غیر را تکمیل می نماید و معلوم است که کمال بر تکمیل مقدم است» .
☼ مؤلف:
نظر صاحب المیزان کاملاً صحیح می باشد و در تکمیل آن باید گفت: آیات الهی، جمله یا جملاتی هدفمند از جانب حضرت حق تعالی است و قرار گرفتن کلمات آن از روی حکمت و تدبیر است، که عقل ناقص بشری نمی تواند آن را درک نماید لذا هر شخص بر اساس عقل و معرفتش می تواند صرفاً قطره ای از اقیانوس نامحدود قرآن کریم را بفهمد، بنابراین به استناد عقل و فکرِ خویش نباید و نمی توان کلمات الهی را جابجا نمود.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 252، از عیاشی، از امام باقر (ع):
منظور از بأس شدید، علی بن ابیطالب (ع) است که در رکاب پیامبر اکرم (ص) با دشمنان آن حضرت جهاد می نمود.
ماکِثینَ فیهِ أَبَداً (3)
وَ یُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً (5)
(همان بهشت برین) که جاودانه در آن خواهند ماند! (3) و (نیز) آنها را که گفتند: «خداوند، فرزندی (برای خود) انتخاب کرده است» ، انذار کند (4) نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند و نه پدرانشان! سخن بزرگی از دهانشان خارج می شود! آنها فقط دروغ می گویند! (5)
فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِنْ لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا ﴿6﴾ شاید اگر به
این قرآن ایمان نیاورند تو جان خود را از اندوه در پیگیری [کار]شان تباه کنی (6)
نجوع و نجع: به معنای کشتن و هلاک کردن است.
آثار: به معنای علامت های پا و اثر قدمهای کسی است که از زمین نرم عبور کرده است.
اسف: شدت اندوه.
حدیث: منظور قرآن کریم است.
نکته: خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یکُونُوا مُؤْمِنِینَ» = «گویی می خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی بخاطر اینکه آنها ایمان نمی آورند!» (1).
ص :232
و می فرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» = «به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!» (1).
و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» = «ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم» . (2).
این آیات شریفه انتهای علاقه و عشق و رحمت رسول خدا (ص) را نسبت به ایمان آوردن مردم نشان می دهد. اما متأسفانه اکثر مردم نه تنها تشکر نکردند که حتی بر آنجناب و خاندانِ طاهرش (ع) هم ظلم کردند. هنوز در قید حیات بود، به «هذیان گویی» متهمش کردند (العیاذ بالله). و بعد از آن همه آزار و اذیت، آنجناب را با سم شهید کردند. پس از آن، دخت مکرمه اش را کتک زده و شهید نمودند. و امامِ برحق و جانشینش را خانه نشین کرده و بعد از تحمیل جنگهای پیاپی، او و تمام ذریه اش را یکی یکی شهید کردند و کار را به جایی رسانده اند که فرزند برومندش امام عصر (عج) به غیبتی کبری به سر بَرَد. از طرفی خداوندِ سبحان چون می دانست مردم قدرش را نمی دانند از جانبِ خویش آن وجود نازنین را مورد لطف قرار داده و فرموده است:
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» = «اگر آنها (قدر تو را ندانند و از حق) روی برگردانند، (نگران مباش!) بگو: خداوند مرا کفایت می کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!» (3).
و می فرماید: «فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلَا یرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» = «اگر تو را تکذیب کنند، به آنها بگو: پروردگار شما، رحمت گسترده ای دارد؛ اما مجازات او هم از مجرمان دفع شدنی نیست!» (4).
و می فرماید: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیکَ إِلَّا الْبَلَاغُ» = «و اگر روی گردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده ایم وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است» (5).
و می فرماید: «إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ» = «اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد» (6).
ص :233
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7)
وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزاً (8)
ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می کنند! (7) (ولی) این زرق و برقها پایدار نیست و ما (سرانجام) قشر روی زمین را خاک بی گیاهی قرار می دهیم! (8)
آیات شریفه 9 تا 26، داستان اصحاب کهف را ذکر می کند که یکی از سه سؤال یا داستانی است که در پاسخ به پرسش قریش از رسول خدا (ص) آمده است:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا ﴿9﴾ آیا پنداشته ای
که اصحاب کهف و رقیم (در برابر عظمت و آثار شگرف ما) عجیب بوده اند (9)
حسبان: به معنای پندار و مظنه است.
کهف: به معنای غار است.
رقیم: از رقم است و به معنای نوشتن و خط می باشد.
نکات تفسیری المیزان، ج 26، ص 137 - 151:
1 - اصحاب کهف همان اصحاب رقیم هستند: اینکه آنها را اصحاب کهف گویند، چون در کهف یا غار منزل کردند و اینکه رقیمشان نامیده اند به خاطر این است که داستان و سرگذشتشان را در سنگ نبشته ای در آن ناحیه مرقوم کرده اند و به آنها اصحاب نوشته شدگان یا رقیم گویند. اما عده ای هم معتقدند که رقیم نام کوهی در آن ناحیه بوده که غار مزبور در آن قرار داشته است و یا نام وادی بوده که کوه مزبور در آن جا قرار داشته و یا نام شهری بوده که کوه نام برده در آن جا بوده است. و عده ای دیگر هم گفته اند: اصحاب رقیم مردمی غیر از اصحاب کهف هستند. و داستان اصحاب رقیم به طور خلاصه این است که سه نفر در غاری رفته و سنگی جلوی غار را می گیرد و آنها هر کدام ثواب و کار نیکی که قبلاً انجام داده اند را ذکر می کنند و خداوند متعال هم هر بار مقداری از سنگ را تکان داده و در بار سوم که سومی عمل نیک خود را می گوید همه سنگ را جابجا می کند. صاحب المیزان با رد کردن این نقل، آورده است: «این قول بسیار بعید است، زیرا خداوند متعال در کلام فصیح و بلیغش هرگز به داستان دو طایفه از مردم اشاره نمی کند مگر آنکه تفصیل هر دو را بیان می کند، نه اینکه اسم هر دو را ببرد و آن وقت تنها به داستان یکی پرداخته، دیگری را مسکوت بگذارد» (خلاصه، اصحاب کهف همان اصحاب رقیم هستند).
ص :234
2 - در اینکه غار اصحاب کهف در کجای کره ی زمین قرار دارد اختلاف است از جمله:
الف – غار اِفِسوس در ترکیه: این غار در 73 کیلومتری شهر ازمیر و در یک کیلومتری شهر افسوس، نزدیک قریه ای به نام ایاصولوک است و صدها قبر در آن جا وجود دارد ولی هیچ اثری از مسجد یا کلیسا و یا معبدی بر بالای آن دیده نمی شود و جهت آن رو به شمال شرق است.
درباره ی این غار، صاحب تفسیر المیزان، ج 26، ص 146، آورده است: این غار بر خلاف شهرت مهمی که دارد به هیچ وجه با آن مشخصاتی که در قرآن آمده تطبیق ندارد.
☼ مؤلف:
طبق توضیحاتی که ان شاءَ الله ذیل آیه 17 همین سوره خواهد آمد، احتمال اینکه غار اصحاب کهف همین غار باشد بیشتر است. و مشخصات آمده در قرآن به این غار منطبق تر است.
ب - غار رجیب: در هشت کیلومتری شهر عمان پایتخت اردن نزدیک دهی به نام رجیب است. درب غار به طرف جنوب قرار دارد و از دو طرف یعنی از طرف مشرق و مغرب باز است و آفتاب به داخل آن می تابد، مساحت آن تقریباً 3×3 است و حدود هشت یا هفت قبر به شکل قبور باستانی روم در آن وجود دارد. بر دیوار این غار، خطوطی به خط یونانی قدیم و به خط ثمودیان و نیز عکس سگی، دیده می شود. بر بالای غار آثار صومعه بیزنطیه که در عهد سلطنت جوستینوس اول یعنی در حدود 427 – 418 م ساخته شده است که بعدها مسلمانان، مسجدی به جای آن صومعه، ساخته اند. صاحب المیزان معتقد است که: «با توجه به آثار و مشخصات این غار و مطابقت آن با قرآن و نیز به استناد بعضی از روایات مسلمین که غار اصحاب کهف در اردن واقع شده و رقیم هم اسم دهی است نزدیک به شهر عثمان که قصر یزید بن عبدالملک در آنجاست. لذا به احتمال قوی این همان غار است» .
ج - غار قاسیون در دمشق.
د - غار بتراء در فلسطین.
3 - تعداد اصحاب کهف چند نفر بوده اند؟ در آیه 22 همین سوره می فرماید: پروردگارم شماره آنها را بهتر می داند و جز اندکی شماره ایشان را ندانند.
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 98، آمده است: (در همین آیه 22، سه قول وجود دارد) یکی این که
ص :235
اصحاب کهف سه نفر بوده اند که چهارمی سگ ایشان بوده. دوم اینکه پنج نفر بوده اند و ششمی سگ آنها بوده که قرآن کریم بعد از نقل این قول فرموده: رجم به غیب می کردند و بدون اطلاع سنگ به تاریکی می انداختند. (و به عبارتی این دو قول را رد می کند) و قول سوم اینکه هفت نفر بودند که هشتمی سگ ایشان بوده، خدای تعالی بعد از نقل این قول چیزی که اشاره به ناپسندی آن کند نیاورده و این خود خالی از اشعار بر صحت آن نیست. (به عبارتی احتمالاً تعداد اصحاب کهف 7 نفرند و هشتمی آنها سگشان بوده است).
4 - اصحاب کهف چند سال در غار به خواب رفته بودند؟ به استناد آیه 25 همین سوره، 309 سال در غار خوابیدند و این مدت بر حسب سال قمری است. که معادل 300 سال شمسی خواهد بود.
5 - ماجرای اصحاب کهف در چه زمانی رخ داده است؟
اختلاف در این زمان زیاد است اما بیشتر روایات و سندهای تاریخی، آن را در دوران فتره ما بین حضرت عیسی (ع) و رسول خدا (ص) می دانند، به دلیل اینکه اگر قبل از عهد مسیح بود قطعاً در انجیل می آمد و اگر قبل از دوران موسی (ع) بود در تورات می آمد.
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 149، از کتاب اکتشاف کهف، اثر «رفیق وفا دجانی» آمده است:
به اجماع بیشتر (تمام) مورخین، پادشاه صالحی که اصحاب کهف در دوران حکومتش بیدار شدند، اسمش تئودوسیوس در سال 450 – 408 م بوده است. حال اگر 309 سال که مدت خواب اصحاب کهف است را از آن کم کنیم به سال «112 م» می رسیم که مصادف با زمان حکومت پادشاه جباری بنام طراجان است. این را هم می دانیم که وی فرمان صادر کرده بود که هر مسیحی که عبادت بت ها را قبول نداشته باشد محکوم به اعدام است. (ولی صاحب المیزان این قول را رد کرده و با توضیحاتی گفته که: پادشاه ظالم آن زمان طراجان نبوده است). (والله اعلم).
داستان اصحاب کهف به نقل از تفسیر جامع، ج 4، ص 230 الی 238، از حضرت علی (ع): (خلاصه روایت)
در سرزمین روم، شهری به نام اِفسوس بود و پادشاه عادلی داشت. و چون از دنیا رفت یکی از سلاطین فارس به نام دقیانوس مملکت او را تصرف کرد و قصر بزرگی ساخت و ادعای خدایی
ص :236
نمود. او شش نفر از علما و دانشمندان را وزیر خود نمود. نامهای آنها: «تملیخا، مکسلمینا، محسمنا، مرطوس، کنیطوس و سادیبوس» بودند. روزی پادشاه بر اثر خبر ناگواری بیهوش بر زمین می افتد و این رخداد باعث شد که یکی از وزرا به نام تملیخا نیات و اعتقاداتش به خداوند یکتا را با دیگر وزرا در میان گذاشته و سوار بر اسب سر به بیابان نهادند. چوپانی را در راه دیدند که با شنیدن سخنان آنها ایمان آورده و تقاضا کرد تا کمی درنگ نمایند تا او گوسفندان را به صاحبانشان برساند و با آنها همسفر شود. سگ گله هم با آنها می آمد. آنها سعی کردند که سگ را برانند که ناگهان به امر خداوند متعال سگ به صدا درآمد و به وحدانیت خداوند متعال شهادت داد و اجازه خواست تا محافظشان باشد. و آنها به غاری رفته و مخفی شدند. در آن غار خوابیدند و عزرائیل مأمور شد آنها را قبض روح نماید و دو فرشته هم مأمور شدند آنها را پهلو به پهلو کنند. از آن سو دقیانوس با سواران زیاد به در غار آمد و چون حال آنها را مثل مردگان دید دستور داد تا دهانه غار را با سنگ و آهک مسدود کنند. بعد از 309 سال اسرافیل به امر خداوند ارواح آنها را به بدنهایشان بدمید و تملیخا برای تهیه غذا عازم شهر شد. تمام مسیرها تغییر کرده بود و بر دروازه ی شهر پرچمی دید که روی آن نوشته شده «لا اله الا الله، عیسی رسول الله و روحه» با تعجب به مغازه ی نانوایی رفت و سکه ای برای خرید داد، نانوا گفت: آیا تو گنجی یافته ای؟ (و بالاخره) او را به پیش پادشاه بردند. پادشاه پرسید: آیا تو در این شهر خانه ای داری؟ و به در خانه او رفتند. پیرمرد فرتوتی، در را باز کرد و متوجه شد که او همان تملیخا پدر بزرگش است. و به پای تملیخا افتاد. پادشاه و همراهانش به سوی غار رفتند و تملیخا گفت: من جلوتر رفته و ماجرا را تعریف می کنم و داستان را با همراهان غار در میان گذاشت و همگی رو به درگاه خداوند آورده و درخواست مرگ و بهشت نمودند و دعایشان اجابت یافت. والیانِ شهر، هفت روز پیرامون کوه گردیدند ولی درب غار را نیافتند بنابراین بالای کوه معبدی به یادگار ساختند.
☼ نکته:
اصحاب کهف 309 سال خوابیدند و الآن از دنیا رفته اند که بر اساس احادیث، ان شاء الله در ظهور حضرت مهدی (عج) به دنیا رجعت کرده و جزءِ یاران آن حضرت (عج) خواهند شد.
ص :237
در تفسیر جامع، ج 4، ص 225، از عیاشی، از امام صادق (ع):
اصحاب کهف به ظاهر کافر بودند و در باطن مؤمن. و ایمان خود را پنهان نگاه می داشتند. خداوند، دو پاداش به آنها عطا می فرماید. رقیم لوحی از مس بود که در آن خطوطی نقش شده بود و خبر ایمان آوردن جوانان و آنچه دقیانوس خواسته بود در آن ثبت کرده بودند و به همین مناسبت آنها را اصحاب رقیم می گفتند. و کهف، غار یا کوهی است که در آن پناه برده بودند. و امام صادق (ع) فرمود: از حیوانات داخل بهشت نمی شود مگر سه حیوان: 1 – الاغ بلعم باعور، 2 – سگ اصحاب کهف، 3 – گرگی که متهم شده بود یوسف (ع) را خورده است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 227، از ابن شهر آشوب، از سالم بن ابی جعد:
روزی در مجلس انس بن مالک در بصره حاضر بودم، مردی به وی گفت: ای همنشین حضرت رسول (ص) (ای انس) چرا صورتت مبتلا به مرض جزام است، مگر اصحاب رسول خدا (ص) به این مرض مبتلا می شوند؟ انس گفت: من بر اثر دعای بنده ی صالح خدا حضرت علی (ع) این طور شدم. و گفت: روزی خدمت پیامبر (ص) شرفیاب شدم و من به همراه عمر و ابوبکر و طلحه و زبیر و عثمان، سوار بر فرشی شدیم و علی (ع) هم به امر حضرت رسول (ص) روی فرش نشست و به باد امر فرمود که به اذن خدا ما را سیر دهد. و ما به غاری رسیدیم و علی (ع) فرمود: اینجا غار اصحاب کهف و رقیم است. حضرت (ع) فرمود: ای اصحاب رسول خدا (ص) بر آنها سلام کنید. ابوبکر و عمر و بقیه و من سلام کردیم و جوابی ندادند.
بعد از آن، علی (ع) سلام کرد. فوراً ندایی برخاست: بر شما باد سلام و رحمت خدا، ای وصی رسول خدا! و گفتند: ما اجازه نداریم جواب سلام کسی را بدهیم مگر آنکه پیغمبر یا وصی او باشد. سپس امیرالمؤمنین (ع) رو به اصحاب فرمود: آیا بیان و سخن اصحاب کهف را شنیدید که شهادت به خلیفه بودن من دادند؟ و بعد به باد امر فرمود تا به زمینی بی آب و علف رسیدیم. در آنجا پای مبارک را به زمین زد و چشمه ای پدید آمد و از آب آن چشمه وضو ساختیم و نماز خواندیم و بعد از آن دوباره حرکت کردیم تا صبح به رکعت دوم نماز پیامبر رسیده و نماز را با
ص :238
پیامبر (ص) گزاردیم. پیامبر (ص) تمام ماجرا را تعریف کردند و فرمود: ای انس آیا برای علی (ع) شهادت خواهی داد؟ عرض کردم: بلی. بعد از رحلت پیامبر (ص) وقتی علی (ع) خواست که شهادت دهم من گفتم یا علی! بر اثر کهولت و پیری فراموش کرده ام. حضرت (ع) فرمود: تو به وعده خودت با پیامبر (ص) وفا نکردی و سپس فرمود: خدایا چهره ی این مرد را مبتلا به برص کن و روشنایی دیدگانش را زایل فرما و طعام را در شکمش قرار نده. راوی گوید: انس تا موقع مردن، به آن سه بیماری مبتلا بود.
إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (10)
فَضَرَبْنا عَلَی آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنینَ عَدَداً (11)
ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً (13)
وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً (14)
هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً (15)
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقاً (16)
وَ تَرَی الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَّزوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ
زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!» (10) ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زدیم و سالها در خواب فرو رفتند (11) سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده اند (12) ما داستان آنان را بحق برای تو بازگو می کنیم؛ آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم (13) و دلهایشان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمین است؛ هرگز غیر او معبودی را نمی خوانیم؛ که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته ایم (14) این قوم ما هستند که معبودهایی جز خدا انتخاب کرده اند؛ چرا دلیل آشکاری (بر این کار) نمی آورند؟! و چه کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟ (15) و (به آنها گفتیم: ) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما می گستراند؛ و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می سازد! (16)
وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَّزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا ﴿17﴾ و آفتاب را می بینی که چون بر آید از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو می شود از سمت چپ دامن بر می چیند درحالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند این از نشانه های خداست خدا هر که را راهنمایی کند او راه یافته
ص :239
است و هر که را بی راه گذارد هرگز برای او یاوریْ راهبر نخواهی یافت (17)
تزاور: به معنای تمایل است. از ماده «زور» به معنای «میل» گرفته شده است.
قرض: به معنای «قطع» و بریدن است.
فجوه: به معنای زمین پهناور و وسیع و فضای خانه است.
ذات الیمین: طرف و سمت راست.
ذات الشمال: سمت چپ است.
نکته1: آیه شریفه، موقعیت جغرافیایی غار کهف را نشان می دهد، که مفسرین با توجه به ورود و یا خروج به غارِ مورد نظر، دو وضعیت متفاوت جغرافیایی را برای آن تفسیر کرده اند:
الف – عده ای از مفسرین گفته اند که درب غار روبروی قطب شمال است. و این در حالتی است که شخص بخواهد از غار خارج شود که در این صورت روی شخص به سمتِ درِ غار و شمال خواهد بود و دست راستش به سمت مشرق و طلوع آفتاب و دست چپش به سمت مغرب و غروب آفتاب خواهد بود.
ب - عده ای دیگر از جمله صاحب تفسیرالمیزان، ج 26، ص 75، آورده اند که درب غار روبروی قطب جنوب است و این در حالتی است که شخص بخواهد به غار وارد شود که در این صورت روی شخص به سمتِ دربِ غار و شمال خواهد بود و دست راستش به سمت مشرق و طلوع آفتاب و دست چپش به سمت مغرب و غروب آفتاب خواهد بود.
☼ مؤلف:
اگر به صفحات 72 الی 75 تفسیر المیزان جلد 26 مراجعه کنید متوجه این موضوع خواهید شد که توضیحاتی که علامه ی عزیز آورده است دقیقاً عکس و مخالف نظریه ای است که درباره وضعیت غار داده است. در صفحه 75، سطر دوم گفته است: «و چون روی خانه و نمای خیمه و هر چیزی که درب دارد همان طرفی است که در، در آن طرف قرار گرفته، قهراً دست چپ و راست خانه هم چپ و راست کسی خواهد بود که از خانه بیرون می آید، نه آن کسی که داخل می شود. بنابراین غار اصحاب کهف با آن توصیفی که قرآن کریم از وضع جغرافیایی آن کرده، جنوبی خواهد بود، یعنی درِ غار به طرف قطب جنوب است» (این بود کلام صاحب المیزان).
با دقت در گفته ی صاحب المیزان متوجه می شویم که توضیحش کاملاً برعکسِ نظریه اش
ص :240
می باشد و توضیحاتش در اثبات شمالی بودنِ دربِ غار است، نه جنوبی بودن آن. و به واسطه این اشتباهِ فاحش، دلایلی در اثبات جنوبی بودن غار آورده است، که اگر خواننده محترم به دقت توجه کند به این اشتباه خواهد رسید (دقت فرمایید).
و اما توضیحی که بنده حقیر در این خصوص می توانم بدهم بدین شرح است: (والله اعلم)
هر گاه بخواهیم برای غار، خانه، خیمه یا هر چیز دیگری که درب دارد، موقعیت جغرافیایی قرار بدهیم باید شخصی را در آن قرار دهیم، طوری که داخل آن قرار گرفته و روی آن شخص به طرف درب باشد، در این صورت دست راستِ شخصْ، سمت مشرقِ آن محل و سمت چپ، مغرب بوده و روی او شمال و پشتش هم جنوب می باشد. و آیه شریفه هم می فرماید: «آفتاب در سمت راست، طلوع و سمت چپ، غروب می کند» ، بنابراین دربِ غار باید به سمت شمال باشد (دقت فرمایید). برای روشن شدن مطلب مثالی می زنم: اگر از شما بپرسند آیینه ی راستِ اتومبیلتان کجاست؟ در پاسخ اگر درون ماشین نشسته باشید به دست راستتان اشاره می کنید و اگر بیرون، رو به روی ماشین باشید به دست چپتان اشاره می کنید، ولی متأسفانه آنهایی که درب غار را جنوبی فرض کرده اند، در پاسخ به این سؤال باید برعکس جواب بدهند که قطعاًً اشتباه است.
نکته 2: از طرفی اگر دربِ غار را به سمت جنوب فرض کنیم در این صورت چون مقابلِ نور خورشید قرار می گیرد باعث گرمای زیاد و حتی سوزشِ پوستِ اصحاب کهف خواهد شد و آن آسایش و راحتی که آنها در غار داشته اند را به وجود نمی آورد. در صورتی که آیه شریفه آورده است: «آفتاب از سمت راست آن در صبح طلوع و در مغرب در سمت چپشان غروب می کند» ، به عبارتی می خواهد بفرماید نور خورشید تنها در دو موقع از روز یعنی صبح و غروب به درب غار می تابد و این تنها در حالتی می تواند باشد که دربِ غار به سمت شمال باشد که در این صورت صبح ها که نور خورشید تند و شدید نمی باشد و نیز غروب ها هم که آفتاب کم فروغ است به غار می تابد و ظهر و عصر که نور خورشید شدید و سوزان است به درون غار نخواهد تابید. و این غار، شمالی یا نسار بوده که آسایشگاهی ملایم برای افرادی که در خوابند خواهد بود. همچنین
ص :241
غار مورد نظر دارای روزنه هایی هم بوده، طوری که هوای خوابگاهشان حبس نبوده و هوا از طرف شرق و غرب در جریان بوده است. البته این نکته در آیه شریفه ذکر نشده است.
نکته3: به استناد آیه 18 همین سوره، سگِ اصحاب کهف بر آستانه درب غار بوده و از آنها محافظت می کرد. لذا اگر درب غار جنوبی باشد پس دائماً در معرض نور خورشید قرار می گرفت. بنابراین احتمالِ شمالی بودن درب غار از آیه 18 هم به دست می آید.
نکته4: با توجه به این که قرآن کریم به شمالی بودن دربِ غار اشاره فرموده است، پس غارِ «رجیب اردن» که سمت جنوبی دارد، یا غارهایی که سمتهای غیرِ شمالی دارند، نمی توانند آن غار باشند. از طرفی از بین غارهایی که سمت شمالی دارند، غار «افسوس» به سه دلیل دیگر اولویت دارد:
1 - شهرت و تواتر زیادی در کهف بودنش است.
2 - تقریباً اکثر و شاید همه روایات و شواهدِ تاریخی، خصوصیاتی را از دورانِ اصحابِ کهف آورده اند که شرایط و مکانِ جغرافیایی آن غار و سرزمین، به ترکیه بیشتر مطابقت دارد، مثلِ اسامی دقیانوسِ رومی، تملیخا، و … و کوهستانی و سرسبزی و خوش آب و هوایی و … در صورتی که اردن و غار «رجیب اردن» ، چنین خصوصیاتی ندارد.
3 - در روایات از شهری (قریه ای)، همنامِ این غار، اسم برده اند به نام «افسوس» که در نزدیکی اش بوده است. پس احتمالاً غار اصحاب کهف همان غار افسوس ترکیه است. (والله اعلم).
ص :242
و (اگر به آنها نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند؛ در حالی که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهای خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی می کرد). اگر نگاهشان می کردی، از آنان می گریختی؛ و سر تا پای تو از ترس و وحشت پر می شد! (18) این گونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند؛ یکی از آنها گفت: «چه مدت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشی از یک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقیقاً بدانند) گفتند: پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکه ای که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آنها غذای پاکیزه تری دارند و مقداری از آن برای روزی شما بیاورد. اما باید دقت کند و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد (19) چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان می کنند؛ یا شما را به آیین خویش بازمی گردانند؛ و در آن صورت، هرگز روی رستگاری را نخواهید دید! (20) و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است؛ و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها می سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود)» (21) گروهی خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که آنها سگشان بود!» و گروهی می گویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود» - همه اینها سخنانی بی دلیل است- و گروهی می گویند: «آنها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگشان بود» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمی، تعداد آنها را نمی دانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو؛ و از هیچ کس درباره آنها سؤال مکن! (22)
سگ از دید قرآن و روایات:
خداوند سبحان در سه سوره کریمه و 6 بار به کلمه «کلب=سگ» اشاره فرموده است:
الف- «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یلْهَثْ ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ» = «و اگر می خواستیم، (مقام) او (بلعم باعور) را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم؛ و او (بلعم باعور) به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد! مَثَلِ او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را برون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود!) این مَثَلِ گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!» (1).
ب- «یسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ» = «از تو سؤال می کنند چه
ص :243
چیزهایی برای آنها حلال شده است؟ بگو: آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده؛ (و نیز صید) حیوانات شکاری و سگهای آموخته (و تربیت یافته) که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید، (بر شما حلال است؛) پس، از آنچه این حیوانات برای شما (صید می کنند و) نگاه می دارند، بخورید؛ و نام خدا را (به هنگام فرستادن حیوان برای شکار) بر آن ببرید؛ و از (معصیت) خدا بپرهیزید که خداوند سریع الحساب است!» (1).
ج- کلمه «کلبهم= سگشان» سه بار در آیه 22 و یکبار در آیه 18 سوره کهف آمده است.
نکاتی که می توان از این آیاتِ شریفه برداشت کرد بدین شرح است: (والله اعلم)
1 - منظور از «کلب» در آیات کهف، به طور خاص آن سگی بود که به اذن خداوند سبحان به صدا درآمد و از اصحاب کهف درخواست کرد تا آنها را همراهی و نگهبانی کند.
2 - هر چند خداوند سبحان در آیه 22 کهف، آن سگِ مذکور را جزء گروهِ کهف و سه بار آورده است، امام به نحوی زیبا و عمیق، سگ را از آنها جدا کرده است. و این قضیه در آیه 18 هم به چشم می خورد آنجا که سگِ مذکور را به عنوانِ نگهبانِ دمِ دربِ غار معرفی فرموده است، به عبارتی این سگ اجازه ورود به داخلِ غار و همنشینی با آنها را نداشته است. و این می رساند که انسانها نباید با این حیوانِ هر چند وفادار، همزیستی کنند. (والله اعلم).
3 - فلسفه همراه شدن این سگ نیز در آیه 18، به عنوان «نگهبانشان در دربِ غار» آمده است. از طرفی در آیه 25 همین سوره به «309 سالْ خوابِ اصحابِ کهف» اشاره فرموده است، پس به احتمال قوی این سگ به اذن الهی در تمام این مدت از آنها نگهبانی کرده است، چرا که در این مدت آنها زنده و در خواب بودند و بدنهایشان سالم و در استراحت بود و آیه شریفه 18 هم به این موضوع دلالت دارد آنجا که می فرماید: «ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم» ، که اگر مرده بودند دیگر نیازی به نگهبانی و جابجا شدنِ اجسادشان در بین نبود. بنابراین فساد گفته ی کسانی که معتقد به مرگ اصحاب کهف در مدت 309 سالند، روشن می شود. این را هم بگویم که بعد از بیداری از آن خواب و گذشت آن ماجرا که در روایت گذشته آمد، آنها تقاضای مرگ
ص :244
کردند و این بار به همراهِ سگشان همگی مردند. و ان شاء الله در زمان ظهور، برای اولین بار رجعت خواهند کرد. (بار اول از خواب بیدار شدند، نه این که رجعت کرده باشند).
4 - آیه 176 اعراف به عالمی از قوم بنی اسرائیل بنام «بلعم باعور» اشاره فرموده است که
ابتدا در مسیر حق بود، به گونه ای که کسی انتظار انحراف او را نداشت. سرانجام دنیاپرستی و پیروی از هوای نفس او را به سقوط کشاند. و خداوند سبحان او را به سگی، شاید «هار» که بر اثر بیماری هاری، حالت عطش کاذب به او دست می دهد و در هیچ حال سیراب نمی شود، تشبیه فرموده است. بنابراین مراد از «کلب» در این آیه شریفه در حقیقت اشاره کردن به یکی از صفات رذیله ی درنده خویی و وحشی صفتی است که گاهاً در برخی از سگان در حالت ابتلا به بیماری هاری بروز می کند. و این حیوانِ وفادار وقتی مبتلا به این بیماری می شود دیگر حتی به صاحبش هم رحم نمی کند. و این می رساند که انسانها نباید به عبادت خود مغرور شوند و فکر کنند با این طاعات قلیلشان دیگر در امانند و صاحبِ تمام صفات نیکند، بلکه گناهان از جمله کبر و غرور مانند بیماری هاری است که اگر به عالمترینِ انسانها هم رخنه کند همه چیزش را فنا می نماید.
5 - در آیه 4 سوره مائده هم به سگان شکاری اشاره فرموده است. و شرط حلال شدنِ صیدِ سگان را به بردن نامِ مقدسش و تعلیم آن از طرفِ صاحبِ (مسلمانش) مقید فرموده است. بنابراین اگر این اذن و این تعلیم صورت نگیرد، صید هم حلال نخواهد شد. و در آخر آیه شریفه می فرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ» و به طرزی زیبا آنهایی را که به این دستور بی اعتنایی کنند، هم تهدید فرموده و هم از تقوا به دور دانسته است.
6 - از آیات کهف و مائده، برداشت مثبت و از آیه اعراف، برداشت منفی از «سگ» به ذهن می رسد. امّا اشاره ای به طهارت یا نجاست سگ نشده است. پس حکم نجاستِ سگ، نه به استنادِ قرآن کریم که به اعتبار سنت ثابت می شود.
7 - غالبِ اجزاء درونی انسان از جمله خون و قلب و کلیه و غیره که تشکیل دهنده بدن مادی انسان است نجس و حرامند و این احشا توسط پوستی مخفی می شوند، که به شکل یک
ص :245
انسان در می آیند، حال اگر این انسانْ تسلیمِ خالق هستی شود، به اذن خدای تعالی، ظاهرش پاک می گردد، اما درونش همچنان نجس است. و اگر تسلیم نشد، ظاهرش هم نجس خواهد ماند همچنان که می فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ» (توبه 28). بنابراین جسم مادی و نجس انسان با سگی نجس چندان تفاوتی ندارد، بلکه این «روحِ تسلیم شده» است که به واسطه اتصال به مبدأ هستی، با ارزش و پاک می شود. و حتی آن سگِ نجس، محاسنی دارد، اما این انسانِ کافر از آن سگ هم کمتر می شود و به «اسفل سافلین» می افتد، همچنان که می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ» = «سپس او را به پایین ترین مرحله بازگرداندیم» (1).
☼ نکته:
ممکن است کسی اشکال کند و بگوید: «گفتن شهادتین» تنها ادای کلمه ای بیش نیست، چگونه می تواند چنان تأثیری داشته باشد و انسانی که از نجاست درست شده است را پاک کند؟ و یا سؤالاتی مشابه از جمله: «خواندن خطبه عقد» تنها ادای یک جمله کوتاه است، چگونه می تواند دو نفر را مَحْرَم کند؟ و …
پاسخ: برای پاسخ به این سؤال بهتر است به لطیفه ای جذاب اشاره کنم: روزی یکی از بزرگان شهر، خدمتِ عالمی فهمیده حاضر شد و سؤالات بالا را پرسید. عالم رو به مرد کرد و گفت: «گُم شو» . آن مردِ متشخص که اصلاً انتظار چنین حرفی به ذهنش هم خطور نمی کرد، عرق سردی بر چهره اش نشست و صورتش کاملاً قرمز گشت، که حتی قادر به پاسخ گویی هم نبود. عالم چند لحظه ای سکوت کرد و با لبخند به آن مرد گفت: «چطور شد که گفتنِ یک کلمه توانست از نظرِ جسمی و ظاهری تو را چنین منقلب کند اما آن کلمات الهی نتوانند چنین کنند؟!!!»
بله عزیزان! همه چیز را نمی توان با عقلِ ناچیز بشری قیاس کرد. متأسفانه ما چنان در مادیاتِ و ظواهرِ هستی غوطه ور شده ایم که از ریزه کاریهای لطیف و باطن عالم هستی غافلیم. این کلمات در حقیقت کلیدهایی برای ورود به عالم باطنند، همان طور که یک کلیدِ بسیار کوچک می تواند درب خانه ای بزرگ را باز کند و به ما اذنِ ورود دهد، همان طور هم این کلماتِ به ظاهر کوچک می توانند دربِ ورود به اسلام را باز کنند. این را هم بگویم همان طور که کلیدها با
ص :246
هم فرق داشته و هر کدام مخصوص دربِ خاصِ خودش است، همان گونه هم اذکار الهی متفاوتند و هر ذکری مخصوص به خودش است و نمی توان سَرْخود، آن را تغییر داد. (بحث مفصلِ «نقل به معنی» در تفسیر سوره حمد در مبحث «استعاذه» آمده است).
در وسایل الشیعه، ج 1، ص 226، آورده است:
از امام صادق در خصوص نوشیدن و وضو گرفتن با پس مانده آبی که بعضی از حیوانات (گوسفند، گاو، شتر، الاغ، اسب و استر) نوشیده اند، سؤال شد. امام (ع) فرمود: «بنوش و وضو بگیر» . سپس از سگ سؤال شد. امام (ع) فرمود: «نه، به خدا، او نجس است» .
از همان منبع: هر گاه سگ از ظرفی آب خورد، آن آب را دور بریز.
از همان منبع، ص 227: همانا خداوند نیافرید خلقی را که نجس تر از سگ باشد.
از همان منبع، ج 3، ص 414، از امام صادق (ع): اگر رطوبتی از سگ به لباستان رسید، آنرا بشویید.
☼ لطیفه:
ده صفت در سگ است که هر کس آن صفات را داشته باشد خوشبخت است:
1: خانه ندارد و این از صفات مجردین است.
2: شب زنده دار است و این از علامات عابدین است.
3: چون سفر کند، با خودش چیزی نمیبرد و این از علامات متوکلین است.
4: اگر به او چیزی دهی، آنرا دور برده و در دور میخورد و این صفتِ متواضعین است.
5: اگر او را بزنند و تردش کنند، به کمترین چیزی بازگشت میکند و این از علامات مریدین است.
6: هرگز صاحبش را در سختی ترک نمیکند و این از علامات صابرین است.
7: آن زمان که بمیرد میراثی باقی نمیگذارد و این از علامات زاهدین است.
8: یکسره گرسنه است و این از علامات مجاهدین است.
9: یکسره در خوف است و این از علامات صالحین است.
10: به اندک چیزی از دنیا راضی میشود و این از علامات عاشقین است.
ص :247
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا ﴿23﴾ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿24﴾ و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد (23) مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند (24)
☼ نکته:
در روایتی از اکثر و شاید همه مفسرین از جمله (المیزان، ج 26، ص 118و119)، آمده است: «سبب نزول سوره ی کهف این بود که قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تا از یهودیانِ آن دیار مسائلی بیاموزند و با آن، رسول خدا (ص) را بیازمایند. یهودیان از آنها خواستند 4 مسئله بپرسند: 1 – داستان اصحاب کهف، 2 – داستان موسی و خضر (ع)، 3 – سرگذشت ذوالقرنین، 4 – زمان وقوع قیامت. آنها نیز به خدمت حضرت (ص) آمدند و این سؤالات را پرسیدند، حضرت (ص) فرمود: فردا جوابهایش را می دهم و در این وعده، «ان شاء الله» نگفت، به همین جهت 40 روز وحی از او قطع شد و بعد از 40 روز سوره کهف نازل شد» .
☼ مؤلف:
آیه مذکور، شبیه آیاتی است که در ظاهر حضرت رسول (ص) را مورد خطاب قرار می دهد و متأسفانه با دستکاری روایتی، تهمت و افترایی به ساحت مقدسش زده اند.
بحث در این مورد در آیات مشابه داده شد اما در خصوص آیه شریفه مورد بحث چند نکته بیان می شود:
نکته اول: خطاب آیه شریفه به مسلمین است و مصداقِ آن، این ضرب المثل از کلام گوهربارِ امام صادق (ع) است که می فرماید: «در، به تو می گویم، دیوار، تو بشنو» .
نکته دوم: طبق روایاتِ مستندی از حضرت رسول (ص) که می فرماید: هر گاه روایتی بر خلاف آیه قرآن بود آن را به دیوار بکوبید. بنابراین این روایت که حضرت رسول 40 روز قطع وحی شد را به استناد آیات متعدد قرآن کریم که می فرماید: «فَلَا تَحْسَبَنَّ اللهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ وَ رُسُلَهُ » = «هرگز مپندار که خدا وعده رسولانش را خلاف کند» (1).
و می فرماید: «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ مَا قَلی» = «خدای تو هرگز تو را ترک نگفته و بر تو خشم
ص :248
نگرفته است» (1).
و می فرماید: «مَنْ کَانَ یظُنُّ أَنْ لَنْ ینْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ فَلْیمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاءِ … » = «هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند» (2).
و می فرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی (2) وَ مَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی (4)» = «که هرگز دوست شما [= محمد «ص» ] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است. و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید! آنچه می گوید چیزی جز وحی نیست!» (3).
و می فرماید: «وَ وَضَعنا عَنک وِزرک» = «و بار سنگین گناه را از تو دور داشتیم» (4).
و نیز می فرماید: «انک علی صراط مستقیم» = «ای رسول تو به راه راست و طریق حق هستی» (5). و آیاتِ مشابه، آن روایت را یا باید به دیوار کوبید و یا آن را به نحوی تفسیر کرد که عصمت پیامبر (ص) را زیر سؤال نَبَرَد.
آیات فوق الذکر به صراحت، روایت مورد بحث را رد می کنند. چرا که روایت مذکور به این مطلب اشاره دارد که: «حضرت رسول (ص) (العیاذ بالله) از خودش حرفی غیر از رضای خدا زده و به همین خاطر مجازات شده و 40 روز وحی بر او نازل نشده است و در این چهل روز بلا تکلیف مانده و تنبیه و موردِ تمسخر مردم قرار گرفته است» . و این، خلاف آیاتِ الهی است.
نکته سوم: خداوند متعال رسول گرامی اش را به عنوان خلیفه و راهنمای بشر بر روی زمین قرار داده است که انسانها را با سعی و تلاش فراوان به سوی سعادت که همان نزدیکی به خداوند متعال است هدایت کند. که در این بین سؤالاتی از جانب مردم در جهت شناخت دین از رسول گرامی (ص) شده است و حضرت رسول (ص) نیز بدون هیچ گونه غرور و تکبر، با کمال تواضع و عبودیتِ مطلق پاسخ داده است و در صورت عدم پاسخ به سؤالات، مانع گرایش مردم به دین شده و هدف اصلی نیز کم رنگ می شد. حال چگونه ممکن است العیاذ بالله خداوند متعال 40 روز رسول ارجمندش را قطع وحی کرده و آنجناب را بلاتکلیف و مجهول و سرگردان و مورد تمسخر
ص :249
دیگران قرار دهد، که این تمسخر نه به رسول خدا (ص) بلکه به دین او و به خدای او خواهد بود.
نکته چهارم: متأسفانه عده ای، مخصوصاً یهود روایاتی را به طرز عجیب و زیرکانه ای جعل کرده اند، طوری که مقداری از آن روایات، مستند بوده و مقداری را دست کاری کرده اند، مثلاً در روایت نامبرده به خاطر تواتری که در آن است، مقداری از روایت ظاهراً صحیح می باشد ولی آن جایی که می گوید: «به علت نگفتن ان شاءَ الله، 40 روز قطع وحی شد» ، جعلی است و هدف آنها تخریب چهره ی مقدسِ رسول اکرم (ص)، دین و مکتب توحید است. اما متأسفانه عده ای از مفسرین من جمله برخی از مفسرین شیعه به استناد این روایات و بدون توجه به عواقب ناشی از گسترش آنها، در کتابهای تفسیریشان گاهاً ناخواسته باعث انحرافِ عده ای از مسلمانان و تخریب و تشویش ذهن آنها نسبت به مقام بی عیبِ حضرت رسول (ص) می شوند.
نکته پنجم: اصول دین تقلیدی نیست و نباید از هیچ مرجعی آنها را تقلید نمود. مثلاً نبوت و عصمت انبیاء، مخصوصاً حضرت رسول (ص) و یا مقام عصمت امامت و سایر اصول دین را نباید از کسی تقلید نمود. بنابراین اگر شخصی که مقام والایی از علم دارد بگوید (العیاذ بالله) خداوند عادل نیست، نباید این حرف را قبول نمود و یا اگر روایتی هم بیاورد و بگوید که به واسطه این روایت حضرت رسول (العیاذ بالله) لغزشی داشته است، حاشا و کلا!!!، نباید این را پذیرفت.
نکته ششم: از همه اینها گذشته، حتی اگر هم منظورِ آیه شریفه را به شخصِ شریفِ حضرت رسول (ص) برگردانیم، باز هم صحبتی از 40 روز قطع وحی نیست. درثانی اصلاً ما چه کاره هستیم که بیاییم آیات الهی را با عقل ناقص خویش تعبیر نماییم. تنها خداوند متعال و رسول ارجمندش می دانند که آیه شریفه چه مفهومی دارد و منظور از آن چیست؟ …
نکته هفتم: قرآن کریم دو بار نازل شده است، یک بار به صورت کامل بر قلب نازنین حضرت (ص) نازل شد. و بار دیگر به صورت تدریجی و با موقعیت های زمانی نازل شده است، پس قبل از نزولِ سوره کهف، حضرت (ص) قبلاً بر اساس همین نزول تکمیلیِ اولیه، آگاهی و وقوف نسبت به این سوره و محتوای آن و در نتیجه به جواب سؤالات داشته است و دیگر نیازی نبوده که بگوید
ص :250
فردا بیایید و بعد هم تا 40 روز بلاتکلیف مانده و مورد تمسخر قرار گیرد.
نکته هشتم: حال بنا بر فرض محال اگر قبول کنیم این روایت، صحیح باشد، بنابراین طبق درخواست حضرت رسول (ص) که فرمود: «بروید فردا بیایید» ، آیا آن گروه فردا برای پاسخ گرفتن خواهند آمد؟ که حتماً جواب مثبت است و آنها می آیند، در این صورت جواب حضرت رسول (ص) به آنها چه خواهد بود؟ پر مسلم است که یا دوباره مثل گذشته خواهد گفت: بروید فردا بیایید و این جواب در روزهای آتی هم ادامه خواهد داشت تا 40 روز و مطمئناً آنها چند بار بیشتر نخواهند آمد. و یا اینکه حضرت (ص) بایستی اعتراف بکند که العیاذ بالله نمی داند. حال من از شما خواننده محترم سؤال می کنم: «آیا اگر شما جای آن گروه باشید به چنین شخصی که به خود نسبت جهل دهد و یا شما را سر کار بگذارد و جوابتان را فردا و پس فردا کند، ایمان خواهید آورد؟» حاشا و کلا از این تهمتها!!! چگونه این جریان و ماجرا در کتب تاریخی یهود ثبت نشده است ولی باید در تفاسیر مسلمین ثبت شود؟ چرا که یهودیان مترصد موقعیتی بودند تا ضعفی از حضرت بگیرند و چه ضعفی بدتر از جهل و سرگردانی!!! (برای توضیح بیشتر به نکات 5 و6 از تفسیر آیه 114 سوره طه و به بحثی که در پایان این کتاب آمده است مراجعه کنید).
نکته نهم: روایت دیگری در خصوص قطع وحی حضرت رسول (ص) آمده است ولی در آن اشاره به غم و اندوه پیامبر (ص) به واسطه قطع وحی شده است. و یا ممکن است روایاتی دیگر هم آمده باشد که پیامبر (ص) 3 یا 15روز قطع وحی شده است. که در برخورد با این روایات یا باید آنها را جعلی فرض کرد و یا بایستی آنها را به نحوی توجیه کرد که عصمت حضرت رسول (ص) را زیر سؤال نَبَرَد، مثلاً در توجیه این روایت می توان گفت: (والله اعلم): منظور از قطع وحی و در نتیجه غم و اندوهی که بر پیامبر (ص) بدین خاطر وارد شد، صرفاً قطع دستورات و فرامین الهی بر امت پیامبر (ص) بوده است نه خود آن حضرت. بدین صورت که خدایتعالی بنا به مصالحی از جمله آزمایشِ امتِ رسول (ص)، به آن حضرت (ص) امر می فرماید که مدتی از رساندن وحی به مردم خودداری فرما. و این در حالی است که وحی یا ارتباطِ آن حضرت، با حضرت حق تعالی و
ص :251
یا جبرئیل به هیچ عنوان قطع نشده است. و البته غم و اندوه آن حضرت (ص) هم به واسطه ی نگرانی از وضع امتش بوده است که مدتی از فرامین الهی جدا شده اند، نه این که العیاذ بالله خودش قطع وحی شده باشد و یا به واسطه نگفتن «ان شاءَ الله» ، تنبیه شده باشد …
وَ لَبِثُوا فی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً (25)
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا یُشْرِکُ فی حُکْمِهِ أَحَداً (26)
وَ اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (27)
آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند و نه سال (نیز) بر آن افزودند (25) بگو: «خداوند از مدت توقفشان آگاهتر است؛ غیب آسمانها و زمین از آن اوست! راستی چه بینا و شنواست! آنها هیچ ولی و سرپرستی جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمی دهد!» (26) آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن! هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمی سازد؛ و هرگز پناهگاهی جز او نمی یابی! (27)
☼ نکته:
آیه شریفه 25 اشاره به مدت زمان خوابِ اصحاب کهف می فرماید. البته به طرزی جالب آن را بیان فرموده است که از یک طرف به عدد 300 و از طرفی به عدد 309=9+300، اشاره دارد. به عبارتی شاید بخواهد بفرماید: این مدت، 300 سال شمسی و 309 سال قمری است. (والله اعلم).
وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَینَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا ﴿28﴾ با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند و تنها رضای او را می طلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است (28)
☼ مؤلف:
خداوند سبحان در این آیه شریفه به نحوی زیبا «دعا و عبادت» و «درخواست بنده از خالق» را سفارش فرموده و به رسول ارجمندش همنشینی با آنها را امر کرده است و این می رساند که بنده باید همواره به این امرِ مهم مشغول باشد، تا مشمول همنشینی و پیروی از رسول ارجمند اسلام (ص) و در نتیجه شفاعت آن بزرگوار قرار گیرد. پس اگر کسی ادعای شیعه گری و پیروی از اهلِ بیت (ع) دارد اما خداوند سبحان را فراموش کرده باشد، ادعایی کذب کرده است.
ص :252
روایات اهلِ بیت (ع) هم کاشف از این قولند: «کسی که از خداوند سبحان اطاعت نکند شیعه ما نیست» . همچنان که به صراحت می فرماید: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ» = «بگو: پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد» (1).
به جز این دو آیه شریفه چندین آیه دیگر هم به «دعا» اشاره می فرماید از جمله:
1 - «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ» = «پس به یاد من باشید، تا به یاد شما باشم! و شکر مرا گویید و (در برابر نعمتهایم) کفران نکنید!» (2).
2 - «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ» = «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو: ) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)!» (3).
3 - «هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ» = «آنجا بود که زکریا، (با مشاهده آن همه شایستگی در مریم، ) پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: «خداوندا! از طرف خود، فرزند پاکیزه ای (نیز) به من عطا فرما، که تو دعا را می شنوی!» (4).
4 - «وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ» = «و کسانی را که صبح و شام خدا را می خوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن!» (5).
5 - «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیجْزَوْنَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» = «و برای خدا، نامهای نیک است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف می کنند (و بر غیر او می نهند و شریک برایش قائل می شوند)، رها سازید! آنها بزودی جزای اعمالی را که انجام می دادند، می بینند!» (6).
6 - «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکْشِفُ السُّوءَ» = «یا کسی که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد» (7).
7 - «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» = «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم!» (8).
در بحار الانوار، ج 93، ص 288، از رسول اکرم (ص): دعا حربه مؤمن برای دفعِ دشمنان است و عمود دین است که به آن، دینِ مؤمن برپاست و نور آسمان و زمین است.
ص :253
توجه: بحث روایی در خصوص «دعا» در ذیل آیات (بقره 186و152)، (غافر60) و (نمل62) آمده است.
وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً (29)
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (30)
أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً (31)
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعاً (32)
کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً (33)
وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً (34)
وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَداً (35)
وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْها مُنْقَلَباً (36)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً (37)
لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً (38)
وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَداً (39)
فَعَسی رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیداً زَلَقاً (40)
أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطیعَ لَهُ طَلَباً (41)
وَ أُحیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما أَنْفَقَ فیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها وَ یَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً (42)
وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مُنْتَصِراً (43)
هُنالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً (44)
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشیماً تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ مُقْتَدِراً (45)
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46)
وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَی الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (47)
وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (48)
وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَی الْمُجْرِمینَ مُشْفِقینَ مِمَّا فیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (49)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً (50)
ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً (51)
وَ یَوْمَ یَقُولُ نادُوا شُرَکائِیَ الَّذینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً (52)
وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ یَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً (53)
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ
ص :254
مَثَلٍ وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْ ءٍ جَدَلاً (54)
وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدی وَ یَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً (55)
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ یُجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (56)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ إِنَّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً (57)
وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤاخِذُهُمْ بِما کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ یَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً (58)
وَ تِلْکَ الْقُری أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (59)
بگو: «این حق است از سوی پروردگارتان! هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر کس می خواهد کافر گردد!» ما برای ستمگران آتشی آماده کردیم که سراپرده اش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضای آب کنند، آبی برای آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان می کند! چه بد نوشیدنی و چه بد محل اجتماعی است! (29) مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! (30) آنها کسانی هستند که بهشت جاودان برای آنان است؛ باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جاری است؛ در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند؛ و لباسهایی (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر می کنند؛ در حالی که بر تختها تکیه کرده اند. چه پاداش خوبی و چه جمع نیکویی! (31) (ای پیامبر!) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم؛ و در میانشان زراعت پر برکتی قراردادیم (32) هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوه های فراوان، ) و چیزی فروگذار نکرده بود؛ و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم (33) صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت؛ به همین جهت، به دوستش -در حالی که با او گفتگو می کرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نیرومندترم!» (34) و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد و گفت: من گمان نمی کنم هرگز این باغ نابود شود! (35) و باور نمی کنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت! (36) دوست (با ایمان) وی - در حالی که با او گفتگو می کرد- گفت: آیا به خدایی که تو را از خاک و سپس از نطفه آفرید و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟! (37) ولی من کسی هستم که «الله» پروردگار من است؛ و هیچ کس را شریک پروردگارم قرارنمی دهم! (38) چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا خواسته است؟! قوت (و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر می بینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمی نیست)! (39) شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شده ای از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه ای که آن را به زمین بی گیاه لغزنده ای مبدل کند! (40) و یا آب آن در اعمال زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانی آن را به دست آوری! (41) (به هر حال عذاب الهی فرا رسید، ) و تمام میوه های آن نابود شد؛ و او بخاطر هزینه هایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دستهای خود را به هم می مالید - در حالی که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود- و می گفت: «ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم!» (42) و گروهی نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یاری دهند؛ و از خودش (نیز) نمی توانست یاری گیرد (43) در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد! (44) (ای پیامبر!) زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم؛ و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز می شود و) در هم فرو می رود. اما بعد از مدتی
ص :255
می خشکد؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده می کند؛ و خداوند بر همه چیز تواناست! (45) مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهای پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است! (46) و روزی را به خاطر بیاور که کوه ها را به حرکت درآوریم؛ و زمین را آشکار (و مسطح) می بینی؛ و همه آنان [= انسانها] را برمی انگیزیم و احدی از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد! (47) آنها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه می شوند؛ (و به آنان گفته می شود: ) همگی نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان می کردید ما هرگز موعدی برایتان قرار نخواهیم داد! (48) و کتاب [= کتابی که نامه اعمال همه انسانهاست] در آن جا گذارده می شود، پس گنهکاران را می بینی که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و می گویند: «ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالی است که) همه اعمال خود را حاضر می بینند؛ و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند (49) به یاد آرید زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» آنها همگی سجده کردند جز ابلیس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون شد آیا (با این حال) او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می کنید، در حالی که آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداری از شیطان و فرزندانش به جای اطاعت خدا، ) چه جایگزینی بدی است برای ستمکاران! (50) من هرگز آنها [= ابلیس و فرزندانش] را به هنگام آفرینش آسمانها و زمین و نه به هنگام آفرینش خودشان، حاضر نساختم! و من هیچ گاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم! (51) به خاطر بیاورید روزی را که (خداوند) می گوید: «همتایانی را که برای من می پنداشتید، بخوانید (تا به کمک شما بشتابند!)» ولی هر چه آنها را می خوانند، جوابشان نمی دهند؛ و در میان این دو گروه، کانون هلاکتی قرارداده ایم! (52) و گنهکاران، آتش (دوزخ) را می بینند؛ و یقین می کنند که با آن درمی آمیزند، و هیچ گونه راه گریزی از آن نخواهند یافت (53) و در این قرآن، از هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده ایم؛ ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد! (54) و چیزی مردم را بازنداشت از اینکه -وقتی هدایت به سراغشان آمد- ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اینکه (خیره سری کردند؛ گویی می خواستند) سرنوشت پیشینیان برای آنان بیاید، یا عذاب (الهی) در برابرشان قرار گیرد! (55) ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمی فرستیم؛ اما کافران همواره مجادله به باطل می کنند، تا (به گمان خود، ) حق را بوسیله آن از میان بردارند! و آیات ما و مجازاتهایی را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند! (56) چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شده و از آن روی گرداند و آنچه را با دستهای خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دلهای اینها پرده هایی افکنده ایم تا نفهمند؛ و در گوشهایشان سنگینی قرار داده ایم (تا صدای حق را نشنوند)! و از این رو اگر آنها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی شوند! (57) و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر می خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آنها می فرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت! (58) این شهرها و آبادیهایی است که ما آنها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم؛ و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم! (ولی آنها عبرت نمی گیرند!) (59)
☼ نکته:
آیات شریفه 32 تا 45 داستانِ مَثَلی از قرآن درباره دو مرد باغبان است. که مشابه «داستانِ دو باغ» در آیه (سبا 16) و نیز مَثَلِ باغِ خرما و انگور در آیه (بقره 266) است.
☼ نکته:
آیه شریفه 54 اشاره به مثلهای قرآنی است. اما این که فلسفه ی بیان این مثلها چیست؟ در پاسخ می توان به تذکر و پندگیری اشاره کرد، هم چنان که می فرماید: «وَیضْرِبُ اللَّهُ
ص :256
الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ» = «و خداوند برای مردم مثلها می زند، شاید متذکر شوند (و پند گیرند)» (1).
☼ نکته:
به جز آیات موردِ بحثِ کهف، همچنین آیات ذیل در خصوصِ مثلهای قرآنی است:
«وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل» = «ما برای مردم در این قرآن از هر نوع مثلی زدیم» (زمر27) و (2). (مشابه همین آیه، آیه (کهف54) است).
«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا» = «ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای (و مثلی) آوردیم (و همه معارف در آن جمع است)؛ اما بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند!» (3).
«مَثَلُ الْفَرِیقَینِ کَالْأَعْمَی وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ» = «حال این دو گروه [= مؤمنان و منکران]، حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است» (4).
«وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ» = «و برای آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامی که فرستادگان خدا به سوی آنان آمدند» (5).
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا» = «خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند و مردی که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟!» (زمر29) و (روم28) و (6).
«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یبْصِرُونَ» = «آنان [= منافقان] همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی می فرستد و) آن را خاموش می کند؛ و در تاریکیهای وحشتناکی که چشم کار نمی کند، آنها را رها می سازد» (7).
«أَوْ کَصَیبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَبَرْقٌ یجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ» = «یا همچون بارانی از آسمان، که در شب تاریک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهای خود می گذارند؛ تا صدای صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند» (8).
«یکَادُ الْبَرْقُ یخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» = «(روشنایی خیره کننده) برق، نزدیک است چشمانشان را برباید. هر زمان
ص :257
که (برق جستن می کند و صفحه بیابان را) برای آنها روشن می سازد، (چند گامی) در پرتو آن راه می روند؛ و چون خاموش می شود، توقف می کنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین می برد؛ چرا که خداوند بر هر چیز تواناست» (1).
«إِنَّ اللَّهَ لَا یسْتَحْیی أَنْ یضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» = «خداوند از این که (به موجودات ظاهرا کوچکی مانند) پشه و حتی کمتر از آن، مثال بزند شرم نمی کند» (2).
«وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی ینْعِقُ بِمَا لَا یسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یعْقِلُونَ» = «مثل (تو در دعوت) کافران، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر، ) صدا می زند؛ ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند؛ کر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزی نمی فهمند» (3).
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَی کَالَّذِی ینْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْدًا لَا یقْدِرُونَ عَلَی شَیءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می کند؛ و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی آورد؛ (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد؛ (و بذرهایی در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاکها و بذرها را بشوید، ) و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند؛ و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی کند» (4).
«وَمَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِیتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَهَا ضِعْفَینِ فَإِنْ لَمْ یصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» = «و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و تثبیت (ملکات انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی باشد و بارانهای درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب، به حد کافی بهره گیرد، ) و میوه خود را دو چندان دهد (که همیشه شاداب و با طراوت است. ) و خداوند به آنچه انجام می دهید، بیناست» (5).
«أَیوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» = «آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن، نهرها بگذرد و برای او در آن (باغ)، از هر گونه میوه ای وجود داشته باشد، در حالی که به سن پیری رسیده و فرزندانی (کوچک و) ضعیف دارد؛ (در این هنگام، ) گردبادی (کوبنده)، که در آن آتش (سوزانی) است، به آن برخورد کند و شعله ور
ص :258
گردد و بسوزد؟! (همین طور است حال کسانی که انفاقهای خود را، با ریا و منت و آزار، باطل می کنند. ) این چنین خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید بیندیشید (و با اندیشه، راه حق را بیابید)» (1).
«إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» = «مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فورا موجود شد» (2).
«مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ» = «آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق می کنند، همانند باد سوزانی است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند)، بوزد؛ و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده؛ بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم می کنند» (3).
«أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» = «آیا کسی که از رضای خدا پیروی کرده، همانند کسی است که به خشم و غضب خدا بازگشته؟! و جایگاه او جهنم و پایان کار او بسیار بد است» (4).
«وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیهُمْ بِآیةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ» = «و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی آورند!) اما اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش» (5).
«قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا ینْفَعُنَا وَلَا یضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَی أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَی ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدَی وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» = «بگو: آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودی به حال مال دارد، نه زیانی؛ و (به این ترتیب، ) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسه های شیطان، در روی زمین راه را گم کرده و سرگردان مانده است؛ در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت می کنند (و می گویند: ) به سوی ما بیا! بگو: تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم» (6).
«أَوَمَنْ کَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا
ص :259
کَذَلِکَ زُینَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» = «آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است» (1).
«وَالْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا کَذَلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یشْکُرُونَ» = «سرزمین پاکیزه و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می روید؛ اما سرزمینهای بد طینت (و شوره زار)، جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن نمی روید؛ این گونه آیات (خود) را برای آنها که شکرگزارند، بیان می کنیم» (2).
«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ» = «مثل او همچون سگ (هار) است» (3).
«سَاءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا وَأَنْفُسَهُمْ کَانُوا یظْلِمُونَ» = «چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند؛ و آنها تنها به خودشان ستم می نمودند» (4).
«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» = «به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها [= عقلها ]یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند، و) نمی فهمند؛ و چشمانی که با آن نمی بینند؛ و گوشهایی که با آن نمی شنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند» (5).
«یجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَینَ کَأَنَّمَا یسَاقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَهُمْ ینْظُرُونَ» = «آنها پس از روشن شدن حق، باز با تو مجادله می کردند؛ (و چنان ترس و وحشت آنها را فراگرفته بود، که) گویی به سوی مرگ رانده می شوند و آن را با چشم خود می نگرند» (6).
«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّی إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّینَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ» = «مثل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کرده ایم؛ که در پی آن، گیاهان (گوناگون) زمین -که مردم و چهارپایان از آن می خورند- می روید؛ تا زمانی که زمین، زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد و اهل آن مطمئن می شوند که می توانند از آن بهره مند گردند، (ناگهان) فرمان ما، شب هنگام یا در روز، (برای نابودی آن) فرا می رسد؛ (سرما یا صاعقه ای را بر آن مسلط می سازیم؛) و آنچنان آن را درو می کنیم که گویی دیروز هرگز (چنین کشتزاری) نبوده است! این گونه، آیات خود را برای
ص :260
گروهی که می اندیشند، شرح می دهیم» (1).
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیفَ تَحْکُمُونَ» = «بگو: آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدایت می کند! آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟» (2).
«وَمِنْهُمْ مَنْ یسْتَمِعُونَ إِلَیکَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ کَانُوا لَا یعْقِلُونَ» = «گروهی از آنان، بسوی تو گوش فرامی دهند (اما گویی هیچ نمی شنوند و کرند) آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟» (3).
«وَمِنْهُمْ مَنْ ینْظُرُ إِلَیکَ أَفَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْی وَلَوْ کَانُوا لَا یبْصِرُونَ» = «و گروهی از آنان، به سوی تو می نگرند (اما گویی هیچ نمی بینند)! آیا تو می توانی نابینایان را هدایت کنی، هر چند نبینند؟» (4).
«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیءٍ إِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیهِ إِلَی الْمَاءِ لِیبْلُغَ فَاهُ وَمَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَمَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ» = «دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا می خوانند، (هرگز) به دعوت آنها پاسخ نمی گویند! آنها همچون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گمراهی) نیست» (5).
«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ لَا یمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَلَا ضَرًّا قُلْ هَلْ یسْتَوِی الْأَعْمَی وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکَاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» = «بگو: «چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟» بگو: «الله!» (سپس) بگو: «آیا اولیا (و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیده اید که (حتی) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!)» بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آنها همتایانی برای خدا قرار دادند بخاطر اینکه آنان همانند خدا آفرینشی داشتند و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چیز است؛ و اوست یکتا و پیروز» (6).
«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَابِیا وَمِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ» = «خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی
ص :261
جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کوره ها، ) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند!- اما کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند [= آب یا فلز خالص ] در زمین می ماند؛ خداوند اینچنین مثال می زند» (1).
«أَفَمَنْ یعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَی إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» = «آیا کسی که می داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکر می شوند» (2).
«مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یوْمٍ عَاصِفٍ لَا یقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلَی شَیءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ» = «اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی! آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است» (3).
«أَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» = «آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟» (4).
«تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ» = «هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می دهد. و خداوند برای مردم مثلها می زند، شاید متذکر شوند (و پند گیرند)» (5).
«وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ» = «(همچنین) «کلمه خبیثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد» (6).
«أَفَمَنْ یخْلُقُ کَمَنْ لَا یخْلُقُ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» = «آیا کسی که (این گونه مخلوقات را) می آفریند، همچون کسی است که نمی آفریند؟! آیا متذکر نمی شوید؟» (7).
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوکًا لَا یقْدِرُ عَلَی شَیءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ ینْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست؛ و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده ایم و او پنهان و آشکار از آنچه خدا به او داده، انفاق می کند؛ آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آنها نمی دانند» (8).
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَینِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لَا یقْدِرُ عَلَی شَیءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَی مَوْلَاهُ أَینَمَا یوَجِّهْهُ لَا یأْتِ بِخَیرٍ هَلْ
ص :262
یسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» = «خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است؛ و قادر بر هیچ کاری نیست؛ و سربار صاحبش می باشد؛ او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد؛ آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟» (1).
«وَلَا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکَاثًا تَتَّخِذُونَ أَیمَانَکُمْ دَخَلًا بَینَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا یبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَیبَینَنَّ لَکُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ مَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» = «همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشمهای تابیده خود را، پس از استحکام، وامی تابید! در حالی که (سوگند و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید؛ بخاطر اینکه گروهی، جمعیتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانه ای برای شکستن بیعت با پیامبر می شمرید)! خدا فقط شما را با این وسیله آزمایش می کند؛ و به یقین روز قیامت، آنچه را در آن اختلاف داشتید، برای شما روشن می سازد» (2).
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یصْنَعُونَ» = «خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند، ) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزیش از هر جا می رسید؛ اما به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید» (3).
«مَنْ کَانَ یظُنُّ أَنْ لَنْ ینْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ فَلْیمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ لْیقْطَعْ فَلْینْظُرْ هَلْ یذْهِبَنَّ کَیدُهُ مَا یغِیظُ» = «هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد (و از این نظر عصبانی است، هر کاری از دستش ساخته است بکند)، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود)؛ ببیند آیا این کار خشم او را فرو می نشاند؟» (4).
«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَنْ یشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» = «برنامه و مناسک حج را انجام دهید) در حالی که همگی خالص برای خدا باشد!هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید! و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوب کرده و پرندگان (در وسط هوا) او را می ربایند؛ و یا تندباد او را به جای دوردستی پرتاب می کند» (5).
«یا أَیهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیئًا لَا یسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ» = «ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست
ص :263
هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان)» (1).
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَمْ یجِدْهُ شَیئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» = «کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد؛ اما هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمی یابد و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را بطور کامل می دهد؛ و خداوند سریع الحساب است» (2).
«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی یغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یدَهُ لَمْ یکَدْ یرَاهَا وَمَنْ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» = «یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن ابری تاریک است؛ ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست» (3).
«إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» = «مسلماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فراخوانی» (4).
«وَمَا أَنْتَ بِهَادِی الْعُمْی عَنْ ضَلَالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یؤْمِنُ بِآیاتِنَا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» = «و نیز نمی توانی کوران را از گمراهیشان برهانی؛ تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند» (5).
«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یعْلَمُونَ» = «مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند» (6).
«ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُکُمْ مِنْ شُرَکَاءَ فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ» = «خداوند مثالی از خودتان، برای شما زده است: آیا (اگر مملوک و برده ای داشته باشید)، این برده های شما هرگز در روزیهایی که به شما داده ایم شریک شما می باشند؛ آنچنان که هر دو مساوی بوده و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد شرکای آزاد خود بیم دارید؟! اینچنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می کنند شرح می دهیم» (7).
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَکَهُ ینَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ
ص :264
مُصْفَرًّا ثُمَّ یجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَی لِأُولِی الْأَلْبَابِ» = «آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی فرستاد و آن را بصورت چشمه هایی در زمین وارد نمود، سپس با آن زراعتی را خارج می سازد که رنگهای مختلف دارد؛ بعد آن گیاه خشک می شود، بگونه ای که آن را زرد و بی روح می بینی؛ سپس آن را در هم می شکند و خرد می کند؛ در این مثال تذکری است برای خردمندان (از ناپایداری دنیا)» (1).
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند و مردی که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمی دانند» (2).
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یکُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» = «بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود بگونه ای که آن را زردرنگ می بینی؛ سپس تبدیل به کاه می شود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست» (3).
«لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ» = «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، می دیدی که در برابر آن خاشع می شود و از خوف خدا می شکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم می زنیم، شاید در آن بیندیشید» (4).
«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» = «کسانی که مکلف به تورات شدند ولی حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشی هستند که کتابهایی حمل می کند، (آن را بر دوش می کشد اما چیزی از آن نمی فهمد)! گروهی که آیات خدا را انکار کردند مثال بدی دارند و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند» (5).
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَینِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَینِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یغْنِیا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ» = «خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت و به آنها گفته شد: وارد
ص :265
آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند» (1).
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» = «و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش» (2).
«وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ» = «و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت و ما را از روح خود در آن دمیدیم؛ او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود!» (3).
وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (60)
فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما نَسِیا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (61)
فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (62)
قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (63)
قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (64)
فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65)
قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66)
قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (67)
وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68)
قالَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصی لَکَ أَمْراً (69)
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنی فَلا تَسْئَلْنی عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (70)
فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفینَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (71)
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (72)
قالَ لا تُؤاخِذْنی بِما نَسیتُ وَ لا تُرْهِقْنی مِنْ أَمْری عُسْراً (73)
فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (74)
قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً (75)
قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنی قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (76)
فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما فَوَجَدا فیها جِداراً یُریدُ أَنْ یَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (77)
قالَ هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْویلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (78)
أَمَّا السَّفینَةُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً (79)
وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیاناً وَ کُفْراً (80)
فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً (81)
وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فِی الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری
ص :266
ذلِکَ تَأْویلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (82)
به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم! (60) (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد) (61) هنگامی که از آن جا گذشتند، (موسی) به یار همسفرش گفت: «غذای ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شده ایم!» (62) گفت: «به خاطر داری هنگامی که ما (برای استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم - و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهی بطرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت!» (63) (موسی) گفت: «آن همان بود که ما می خواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالی که پی جویی می کردند (64) (در آن جا) بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم (65) موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟» (66) گفت: «تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی! (67) و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (68) (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت؛ و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (69) (خضر) گفت: «پس اگر می خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم (به موقع) آن را برای تو بازگو کنم» (70) آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!» (71) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی؟!» (72) (موسی) گفت: «مرا بخاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!» (73) باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانی را دیدند؛ و او آن نوجوان را کشت. (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!» (74) (باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمی توانی با من صبر کنی؟!» (75) (موسی) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن؛ (زیرا) از سوی من معذور خواهی بود!» (76) باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریه ای رسیدند؛ از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند؛ ولی آنان از مهمان کردنشان خودداری نمودند؛ (با این حال) در آن جا دیواری یافتند که می خواست فروریزد؛ و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسی) گفت: «(لااقل) می خواستی در مقابل این کار مزدی بگیری!» (77) او گفت: اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده؛ اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی، به تو خبر می دهم (78) اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند؛ و من خواستم آن را معیوب کنم؛ (چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور می گرفت! (79) و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند؛ و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد! (80) از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاکتر و با محبت تر به آن دو بدهد! (81) و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود؛ و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحی بود؛ و پروردگار تو می خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند؛ این رحمتی از پروردگارت بود؛ و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی به خرج دهی! (82)
آیات شریفه 60 تا 82 داستان حضرت خضر (ع) و موسی (ع) است: نکات تفسیری این آیات بدین شرح است:
نکته اول: حضرت خضر (ع) کیست؟ بر اساس روایتی از امام صادق (ع) اسم اصلی حضرت
ص :267
خضر (ع)، «تالیا بن ملکان بن عابر بن افخشد بن سام بن نوح» است. او پیامبری مرسل بود که قومش را به توحید دعوت می کرد. معجزه او این بود که اگر بر زمین خشک می نشست و یا به چوب خشکی دست می زد آن زمین یا چوب، سبز و خرم می شد به همین خاطر به او «خضر» (یعنی سبز و خرم) می گویند. در قرآن کریم درباره حضرت خضر (ع) غیر از همین داستان رفتن موسی به مجمع البحرین چیزی نیامده است. تنها در آیه 65 همین سوره توصیفی از وی شده است که فرموده: «پس برخوردند به بنده ای از بندگان ما که ما به وی رحمتی از خود داده و از ناحیه ی خود به او علمی آموختیم» (کهف 65). همچنین از روایات اهل بیت (ع) بر می آید که او تا کنون زنده مانده است. روایتی است که بیان می کند چهار نفر از انبیاء زنده اند: «حضرت عیسی و ادریس (ع) که در آسمانند و حضرت خضر و الیاس (ع) که در زمینند» . (جمع چندین روایت از: المیزان، ج 26، ص 243 - 253 و صافی، ج 4، ص 288 - 290 و جامع، ج 4، ذیل آیه).
نکته دوم: نام وصی حضرت موسی (ع) «یوشع بن نون» بود که در قرآن کریم «فَتاه» لقب یافته است: «وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ … » = «و هنگامی که موسی به دوست خود گفت … » (1).
نکته سوم: ماجرای داستان حضرت خضر (ع) و موسی (ع): روزی موسی (ع) در میان جمعی از بزرگان بنی اسرائیل نشسته بود، مردی به او گفت: من احدی را سراغ ندارم که به خدا عالم تر از تو باشد، موسی (ع) هم گفت: من نیز سراغ ندارم، خدا به او وحی فرستاد که بنده ام خضر از تو به من داناتر است. موسی (ع) تقاضا کرد تا به او راهش بنماید، قضیه ماهی نشانی میان موسی (ع) و خدا بود. موسی (ع) و رفیقش (یوشع بن نون) به سمت مجمع البحرین به راه افتادند و با خود یک ماهی مرده (بریان یا ماهی شور) برداشته و چون خسته شدند بر روی تخته سنگی که بر لب آب قرار داشت، استراحت کردند و ماهی را فراموش کردند. ماهی زنده شد و خود را به آب انداخت (و یا مرده اش به آب افتاد). (روایتی آورده اند که آنجا چشمه حیات بود و ماهی به واسطه قطره ای از آن چشمه زنده شد)، از آنجا برخواسته به راه خود ادامه دادند و چون از مجمع البحرین گذشتند بار دیگر خسته شدند. موسی (ع) درخواست غذا نمود. یوشع (ع) گفت: ماهی را
ص :268
دیدم که زنده شد و به دریا افتاد ولی شیطان از یادم برد. موسی (ع) گفت: آن تخته سنگ همان نشانی ماست و برگشتند. در آنجا حضرت خضر (ع) را که علم لدنی داشت دیدند. موسی (ع) درخواست نمود تا او را متابعت کند. خضر (ع) گفت: تو تحمل نداری، موسی (ع) گفت: ان شاء الله صبر کرده و نافرمانی نکنم. خضر گفت: هر چیزی دیدی سؤال نکن. و هر دو حرکت کرده تا بر کشتی سوار شدند. خضر، کشتی را سوراخ کرد. موسی (ع) اعتراض کرد. خضر هم وعده اش را به یادش انداخت و دوباره به راه افتادند. در راه کودکی را دیدند، خضر، کودک را کشت و موسی اعتراض کرد. خضر گفت: نگفتم تو نمی توانی صبر نمایی؟ موسی (ع) گفت: اگر بعد از این سؤال کردم، عذرم را نپذیر. آنگاه به راه افتادند تا به قریه ای رسیدند و از اهل آن قریه طعامی خواستند ولی کسی به آنها چیزی نداد. در همین میان دیوارِ خرابی را دیدند که در شُرُفِ فرو ریختن بود و مشغولِ ساختن دیوار شدند، ولی موسی باز هم اعتراض کرد. خضر (ع) گفت: اینک فراق من و تو فرا رسید، اما تأویل کارهایم را به تو می گویم و از تو جدا می شوم. آن کشتی، متعلق به عده ای مسکین بود و پادشاهشان قصد تصرف آن را داشت. آن پسر هم کافر بود و پدر و مادری مؤمن داشت و اگر زنده می ماند پدر و مادر را هم منحرف می کرد و در عوض خدایتعالی فرزند صالحی به آنها عنایت خواهد کرد. (در روایتی آمده: فرزندی که خدا به آنها عطا فرمود، دختری بود که از او هفتاد پیامبر به دنیا آمد. ) و اما دیواری که ساختم، در زیرِ آن دیوار، گنجی متعلق به دو فرزند یتیم بود که پدری صالح داشتند و اگر خراب می شد مردم آن گنج را می بردند. (همان منابع).
نکته چهارم: در این که مجمع البحرین کجاست؟ اختلاف وجود دارد، از جمله:
1 - در سرزمین شامات و فلسطین، 2 - اراضی آذربایجان، 3 - محل تلاقی دریای روم و دریای فارس.
در تفسیرصافی، ج 4، ص 293، از امام صادق (ع):
موسی از خضر عالم تر بود. و فرمود: من از آنان عالم ترم.
☼ مؤلف:
اگر به داستان موسی و خضر (ع) دقت شود متوجه می شویم، آن چیزی که خضر به موسی (ع) آموخت، صرفاً علوم غیبی بود نه احکام و شریعتِ دینی که کسی فکر کند خضر از
ص :269
موسی (ع) عالم تر است. و این که خداوند سبحان بخواهد از طریق پیامبری دیگر یک سری از علوم غیبی را به طور عملی به موسی (ع) برساند دال بر اعلم بودن آن واسطه نیست. از آن گذشته پیامبران اولوالعزم برای رسیدن به این مقام که ابتدای ورود به امامت و پیشوایی بر همگان است، مراحلی را طی می کنند و موسی (ع) هم به احتمال قوی در آن زمان هنوز به این مرحله نرسیده بود. البته پیامبر خاتم (ص) و ائمه هدی (ع) حتی قبل از خلقت ماسوا به این مقام رسیده اند و از بقیه انبیا استثنا هستند. (1).
در کتابِ تاریخ پیامبران، ج 1، ص 759، مرحوم علامه مجلسی (ره) می گوید: خضر پیغمبر بود. علمی که پیغمبر می باید در آن محتاج به غیر نباشد، شرایع و احکام است؛ اگر بعضی علوم را که تعلق به شرایع و احکام نداشته باشد، حق تعالی توسط بشری تعلیم پیغمبر نماید، چنانچه توسط ملائکه تعلیم او می نماید، مفسده ای ندارد و از این که موسی (ع) در بعضی از علوم محتاج به خضر باشد لازم نمی آید خضر از آن حضرت اعلم و افضل باشد، زیرا ممکن است علمی که مخصوص موسی
(ع) باشد و خضر نداند بیشتر و شریف تر از علمی باشد که مخصوص خضر است.
دربحارالانوار، ج 13، ص 386، از امام صادق (ع): خضر پیامبری مرسل بوده که خداوند به سوی قومش مبعوث فرموده بود و معجزه اش این بوده که روی هیچ چوب خشکی نمی نشست مگر این که سبز می شد و بر هیچ زمین بی علفی نمی نشست مگر این که سبز و خرم می گشت و اگر او را خضر نامیدند به همین جهت بوده (خضر یعنی سبزی) و گرنه اسم اصلی او «تالیا بن ملکان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح (ع)» بود.
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 251، از امام صادق (ع): خداوند به خاطر صلاح مردی مؤمن فرزند او را هم اصلاح می کند و خاندان خودش و بلکه اطرافیان را حفظ می فرماید. (غلامین یتیمین).
از همان منبع، از حضرت رسول (ص): خداوند بعد از مرگ بنده صالح، جانشین او در مال و اولادِ او می شود هر چند که اهل و اولادِ او بد باشند.
از همان منبع، از حضرت رسول (ص): خدا به خاطر صلاح آدمی، امرِ اولاد و اولادِ اولاد و امر
ص :270
اهل خانه های پیرامون او را اصلاح می کند و تا در میانشان است، آنها را حفظ می فرماید.
از همان منبع، از حضرت علی (ع): (درباره گنج زیر دیوار فرمودند: )
لوحی از طلا بوده که در آن نوشته بود:
1 - لا اله الا الله محمد رسول الله.
2 - عجب است کار کسی که می گوید: مرگ حق است و خوشحالی می کند.
3 - عجب است کار کسی که می گوید: قدر حق است و احساس ناراحتی می کند.
4 - عجب است کار کسی که می گوید: آتش حق است و می خندد.
5 - عجب است کار کسی که دگرگونیهای دنیا را می بیند و به آن دل می بندد.
☼ لطیفه:
«بگذارید و بگذرید. ببینید و دل مبندید. چشم بیندازید و دل مبازید، که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت» .
☼ لطیفه:
«هر آمدنی را رفتنی است، هر انتصابی را عزلی است، خوشا به حال آنانکه در طاعتِ خالق و خدمتِ مخلوقند» .
توجه: این دو لطیفه ی آموزنده از سخنان گران قدر حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است.
آغاز جزء 16 از آیه 76 کهف تا ابتدای سوره انبیاء (آخر سوره طه)
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً (83)
إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ سَبَباً (84)
فَأَتْبَعَ سَبَباً (85)
حَتَّی إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فیهِمْ حُسْناً (86)
قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذاباً نُکْراً (87)
وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنی وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا یُسْراً (88)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89)
حَتَّی إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً (90)
کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً (91)
ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92)
حَتَّی إِذا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (93)
قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (94)
قالَ ما مَکَّنِّی فیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعینُونی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (95)
آتُونی زُبَرَ الْحَدیدِ حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (96)
فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97)
قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (98)
وَ تَرَکْنا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فی بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً (99)
وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکافِرینَ عَرْضاً (100)
ص :271
الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً (101)
أَ فَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً (102)
و از تو درباره «ذو القرنین» می پرسند؛ بگو: «به زودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد» (83) ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم؛ و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم (84) او از این اسباب، (پیروی و استفاده) کرد (85) تا به غروبگاه آفتاب رسید؛ (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسم شد) که خورشید در چشمه تیره و گل آلودی فرو می رود؛ و در آن جا قومی را یافت؛ گفتیم: «ای ذو القرنین! آیا می خواهی (آنان) را مجازات کنی و یا روش نیکویی در مورد آنها انتخاب نمایی؟» (86) گفت: «اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد؛ سپس به سوی پروردگارش بازمی گردد و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد! (87) و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت؛ و ما دستور آسانی به او خواهیم داد» (88) سپس (بار دیگر) از اسبابی (که در اختیار داشت) بهره گرفت (89) تا به خاستگاه خورشید رسید؛ (در آن جا) دید خورشید بر جمعیتی طلوع می کند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششی برای آنها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانی نداشتند) (90) (آری) این چنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبی از امکاناتی که نزد او بود آگاه بودیم! (91) (باز) از اسباب مهمی (که در اختیار داشت) استفاده کرد (92) (و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید؛ و در کنار آن دو (کوه) قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93) (آن گروه به او) گفتند: «ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند؛ آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟!» (94) (ذو القرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد می کنید)! مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آنها سد محکمی قرار دهم! (95) قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید!» تا وقتی که کاملاً میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم!» (96) (و سد نیرومندی ساخت) که آنها [= طایفه یأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمی توانستند نقبی در آن ایجاد کنند (97) (آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! اما هنگامی که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم می کوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!» (98) و در آن روز (که جهان پایان می گیرد)، ما آنان را چنان رها می کنیم که درهم موج می زنند؛ و در صور [= شیپور] دمیده می شود؛ و ما همه را جمع می کنیم! (99) در آن روز، جهنم را بر کافران عرضه می داریم! (100) همانها که پرده ای چشمانشان را از یاد من پوشانده بود و قدرت شنوایی نداشتند! (101) آیا کافران پنداشتند می توانند بندگانم را به جای من اولیای خود انتخاب کنند؟! ما جهنم را برای پذیرایی کافران آماده کرده ایم! (102)
آیات شریفه 83 تا 102 مربوط به داستان ذوالقرنین است: (نکات تفسیری المیزان، ج 26، ص 256تا314):
نکته اول: درباره داستان ذی القرنین روایات بسیار مختلفی در تمامی خصوصیات آن وجود دارد، مثلاً اسم ذی القرنین عیاشی، اسکندر، مصعب بن عبد الله، کوروش و …، آمده و یا آمده که علت نامگذاری به ذی القرنین این بود: چون پادشاه روم و پارس بود، یا: چون در خواب دید که دو طرف آفتاب را به دست گرفته است، یا: چون دو قرن زنده بود، یا: چون خداوند به او علم ظاهر و باطن عطا فرمود و یا: چون بر فرق سرش دو بار کوبیدند و … و یا اختلافاتی از یأجوج و
ص :272
مأجوج و اینکه در چه دورانی بوده اند؟ و یا اینکه سدِّ نامبرده کجاست؟
نکته دوم: قرآن کریم متعرض اسم و مشخصات ذی القرنین نشده است. تنها می فرماید: «ما او را در روی زمین، مقام و منزلتی دادیم و از هر چیزی به او بهره ای بخشیدیم و سر رشته ای به دستش دادیم» (کهف84)، «او با آن وسایل پیروی امر ما کرد» (1).
و نیز در آیه شریفه 86 می فرماید: «قلنا یا ذا القرنین» = «ما به ذوالقرنین گفتیم» و این آیه شریفه می رساند که خداوند با او صحبت کرده است که دو احتمال را به وجود می آورد: اول اینکه ممکن است مستقیماً وحی به وی شده باشد که می توان استدلال نمود، وی پیغمبر بوده است (این احتمال که پیغمبری باشد بیشتر است). احتمال دوم این است که: شاید هم وحی به پیغمبر زمانش نازل شده و پیغمبر هم به ذوالقرنین پیام وحی را رسانده باشد. ولی در هر صورت این آیات نشان می دهند که ذوالقرنین انسانی بسیار پاک و وارسته بوده است و گذشته از ایمان، خداوند خیر دنیا و علوم و سلطنت نیز به وی عنایت فرموده بود، که توانسته با آن به مغرب و مشرق رفته و هیچ چیز جلوگیرش نشود و تمامیِ اسباب، مسخر و زبون او باشند. توضیح دیگری که درباره او در قرآن کریم آمده است، ذکر سفرهای سه گانه ذوالقرنین می باشد: سفر اولش به مغرب بوده جایی که آفتاب در «عین حمئة» فرو می رود و در آن محل به قومی برخورده است (آیه 86). و سفرِ دومش از مغرب به مشرق بوده است تا آنجا که به محل طلوع خورشید رسیده و در آن جا به قومی برخورده که خداوند میان آنان و آفتاب ساتر و حاجبی قرار نداده (آیه 90). و سفر سومش تا به موضع «بین السدین» بوده و در آن جا به مردمی برخورده که گفتار و سخن ایشان را نمی فهمیدند (آیه 93). و چون از شر یأجوج و مأجوج شکایت کردند، سدی از آهن و مسِ ذوب شده برای آنها ساخت تا آنها را از شر یأجوج و مأجوج ایمن دارد (آیات 97 - 94). و آیه 98 می فرماید: «آنگاه که وعده ی پروردگار فرا رسد، این سد را متلاشی (دک) خواهد کرد» .
نکته سوم: چهار پیامبری که خداوند سبحان به آنها سلطنت هم داده است عبارتند از:
1 - داوود (ع) 2 - سلیمان (ع) 3 - یوسف (ع) 4 - ذوالقرنین (ع).
ص :273
نکته چهارم: داستان ذوالقرنین به استناد تاریخ معتبر:
به اعتبار زیاد ذوالقرنین همان کوروش کبیر یکی از ملوک هخامنشی در پارس است که در سال (539 - 560 ق م) می زیسته و همو بوده که امپراطوری ایرانی را تأسیس و میان دو مملکت پارس و ماد را جمع نمود، بابل را مسخر کرد، به یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر نمود، در بنای هیکل (بیت المقدس) کمک ها کرد، مصر را به تسخیر خود درآورد آنگاه به سوی یونان حرکت نمود و بر مردم آنجا نیز مسلط شد، به طرف مغرب رهسپار شد، پس به سوی مشرق و اقصی نقاط جهان رفت و همه جا را تصرف نمود. «کوروش کبیر» ، سدی در تنگه داریال میان کوههای قفقاز و نزدیکی های شهر تفلیس بنا کرده است و تنها سدی که در دنیا در ساختمانش آهن بکار رفته همین سد است و نهری در نزدیکی این سد می گذرد که به آن «سایروس» گویند و معنای آن در اصطلاح غربیها «کوروش» است.
نکته پنجم: «یأجوج و مأجوج» : به احتمال زیاد همان مغول و تاتار هستند. که اینها امتی هستند
در شمال شرقی آسیا و در اعصار قدیمی، امت بزرگی بودند که مدتی به طرف چین حمله ور می شدند و مدتی در قفقاز به سرزمین ارمنستان و شمال ایران و دیگر نواحی سرازیر می شدند، بعد از ساخته شدن سد به دست کوروش کبیر، آنها به سمت شمال اروپا حمله بردند و اروپاییان، آنها را (سیت) می گفتند. و خلاصه، اینها امتی مفسد از سکنه شمال بودند.
مفسرین زیادی معتقدند که یأجوج و ماجوج همان قوم مغول هستند و جمعی از این مفسرین، اخبار وارد در قرآن کریم را که در آخرالزمان خروج می کنند و در زمین فساد می کنند را بر هجوم تاتار در قرن هفتم هجری بر غرب آسیا، تطبیق داده اند چرا که همین امت در آن زمان خروج نموده و خون ریزی و ویرانگری افراطی داشته اند. که تاریخ بشریت نظیر آن را سراغ ندارد. ولی همین مفسرین از قضیه ی «سد» به کلی سکوت کرده اند چرا که همین مفسرین به استناد آیه شریفه 98 همین سوره که می
ص :274
فرماید: «قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا» = «ذوالقرنین گفت: ساختمان و بنای سد فقط به لطف خدا بود و آنگاه که وعده پروردگار فرا رسد، این سد را دک خواهد کرد و البته وعده پروردگار حق است» (کهف 98). معتقدند که این امت مفسد و خونخوار پس از بنای سد در پشت آن محبوس شده اند و دیگر نمی توانند تا این سد پای برجاست از سرزمین خود بیرون شوند تا وعده خدای سبحان بیاید که وقتی آمد آن را منهدم می کند و از اقوام نامبرده خونریزیهای خود را از سر می گیرند و این تفسیر آنها با ظهور مغول در قرن هفتم درست در نمی آید.
در رفع این اشکال، صاحب المیزان، ج 26، ص 314، از کلام لسان العرب آورده است:
اگر کلمه «دکا» در آیه شریفه را ذلت معنی کنیم آن وقت منظور از دک کردن سد این باشد که آن را از اهمیت و خاصیت بیندازد به خاطر اتساع راه های ارتباطی و تنوع وسایل حرکت خشکی و دریایی، دیگر اعتنایی به شأن آن سد نشود. پس در حقیقت معنای این وعده الهی وعده ی ترقی بشر در تمدن و نزدیک شدن امتهای مختلف است، به طوری که دیگر هیچ سدی و مانعی جلو انتقال آنان را از هر طرف دنیا به طرف دیگر نگیرد. و به هر قومی بخواهند بتوانند هجوم آورند. و مؤید این معنا سیاق آیه: «حتی اذا فتحت یأجوج و مأجوج و … » (انبیاء 96) است که خبر از هجوم یأجوج و مأجوج می دهد و اسمی از سد نمی برد.
☼ مؤلف:
کلمه یأجوج و ماجوج دو بار در قرآن کریم آمده است یکبار در سوره (کهف 94) که می فرماید: «این قوم فاسد به واسطه ی سدی آهنی که ذوالقرنین ساخت، شرشان را از سر مردمان کم کرد» . یکبار دیگر در سوره (انبیاء 96)، که در این آیه ذکری از سد نیست و می فرماید: « روزی که راه مأجوج و یأجوج باز شود آنان از هر جانب شتابان درآیند و آن گاه وعده حق بسیار نزدیک است» . به این ترتیب اگر کلمه «دکا» را به جای «متلاشی» ، «ذلیل کردن» فرض کنیم که در بالا توضیح داده شد، پس می توان یأجوج و مأجوج را همان مغول ها فرض کرد و در این زمان وعده دوم یعنی خروج آنها نیز رخ داده است که همان «حمله مغول ها» بود (والله اعلم).
ص :275
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا ﴿103﴾ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿104﴾ أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا ﴿105﴾ ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا ﴿106﴾
بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ (103) آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، می پندارند کار نیک انجام می دهند! (104) آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند؛ به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانی برای آنها برپا نخواهیم کرد! (105) (آری، ) این گونه است! کیفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند! (106)
☼ نکته:
خداوند سبحان در آیات فوق به «زیانکارترین افراد» اشاره فرموده است. و در آیات انفال به «بدترین افراد» اشاره می فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یعْقِلُونَ» = «بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند» (1).
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ» = «به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند» (2).
و در آیه یونس به «ستمکارترین افراد» اشاره فرموده است: «فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» = «چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، یا آیات او را تکذیب می کند؟! مسلماً مجرمان رستگار نخواهند شد!» (3).
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا ﴿107﴾ خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا ﴿108﴾ بی گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند باغهای فردوس جایگاه پذیرایی آنان است (107) آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند! (108)
ص :276
☼ مؤلف:
خدای تعالی در آیه ای دیگر هم به «فردوس» اشاره می فرماید: «الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» = «(وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند و جاودانه در آن خواهند ماند!» (1).
همچنین در سوره رحمن به چهار بهشت اشاره فرموده است، دو بهشت با درجه ای عالی تر در آیه شریفه: «وَجَنَی الْجَنَّتَینِ دَانٍ» = «دو باغ بهشتی (عالی) در دسترس است!» (2).
و دو بهشت با درجه ای پایین تر در آیه شریفه: «وَمِنْ دُونِهِمَا جَنَّتَانِ» = «و پایین تر از آنها، دو باغ بهشتی دیگر است» (3).
حال در جمع چهار آیه مورد بحث می توان گفت:
1 - به استناد آیات رحمن معلوم می شود، بهشت مراتبی دارد و هر کس با توجه به منزلتش در بهشتِ مخصوصش قرار می گیرد. لذا منظور از «فردوس» ، «بهشتِ خاصی» است.
2 - از یک طرف به استنادِ آیاتِ صدرِ آیه «فردوس» در سوره مؤمنون که در وصف مؤمنین خالص است و احتمالاً گروه سابقون هم باشند و از طرفی در ذیلِ آیه کهف یعنی آیه 108 که اشاره می فرماید: «هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند» ، یعنی جایی بهتر از فردوس نیست که بخواهند بروند. بنابراین معلوم می شود «فردوس» در این دو آیه شریفه همان «جنتین» در آیه54 رحمن است نه «جنتان» در آیه 62 رحمن.
3 - در آیه رحمن به «جنتین= دو بهشت» اشاره شده است که می رساند این دو بهشت هم با هم فرق دارند و یکی از دیگری عالی تر است. که اگر غیر از این بود نیازی به تثنیه آوردنِ این دو بهشت در بین نبود. و این موضوع با «جنتان» هم صدق می کند.
4 - در آیه مؤمنون می فرماید: «هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» ولی در آیه کهف می فرماید: «خَالِدِینَ فِیهَا لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» = «هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند» و این عبارت می رساند عالی تر از این بهشت وجود ندارد که اگر بود، می بایست آرزو کنند که به مرتبه بالاتر بروند.
ص :277
5 - با توجه به بحثِ فوق معلوم می شود مراد از «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» در آیه 107 کهف به طور خاص گروهِ سابقون هستند نه همه مؤمنین. و البته این تعبیر با توجه به آیاتِ صدرِ این آیه شریفه که در خصوص اصحاب کهف و ذوالقرنین و خضر و موسی (ع) می باشد و ذکر عبارت «لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» در ذیل آیه شریفه، دور از ذهن نیست.
که اگر این تفسیر صحیح باشد معلوم می شود عبارت «الَّذِینَ آمَنُوا» در هر آیه ای مشمول همه مؤمنین نمی شود بلکه باید با توجه به صدر و ذیلِ آیه ی مربوطه، آن را تفسیر کرد. این را هم باید گفت که این عبارت به طور عام می تواند به همه مؤمنین بسط یابد، «هم سابقون و هم اصحاب یمین» ، ولی در برخی از آیات به صورت خاص منظور «سابقون» هستند. (والله اعلم).
6 - با توجه به صدر و ذیل آیه «فردوس» در دو سوره مؤمنون و کهف که در بالا اشاره شد، احتمال این که این دو «فردوس» یکی باشند بیشتر است. البته عبارتِ «لَا یبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» در ذیل آیه کهف نمی گذارد این تعبیر را با قطعیت پذیرفت. (والله اعلم).
☼ نکته:
کلمه «جَنَّة» بیش از 70 بار در قرآن کریم آمده که به طور عام مراد «بهشت» است. اما کلمه «جنتی» فقط یکبار آمده است: «وَادخلی جَنتی» = «در بهشت من داخل شو» (فجر30) و منظور از این «جنة» ، بالاترین مراتب بهشتی است چرا که آن را به وجودِ اقدسش نسبت داده است، همچنان که در صدر همین آیه می فرماید: «یا ایَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ … فَادْخُلِی فِی عِبَادِی» = «ای نفس آرام یافته … پس در سلک بندگانم درآی» (فجر29) و «عباد» را مثلِ «جنت» با ضمیرِ «ی» به وجود مقدسش نسبت داده است و مراد از این «عباد» آنهایی است که نفس مطمئنه داشته و جزءِ مقربینِ خاصند. و احتمالاً این بهشت همین فردوس است.
توجه: برای توضیح بیشتر در خصوص «بهشت» به سوره واقعه و رحمن مراجعه شود.
ص :278
در المیزان، ج 26، ص 321، از مجمع، از رسول خدا (ص): بهشت 100 درجه است که مابین هر دو درجه آن به مقدار آسمان و زمین است و فردوس، بالاترین درجه آن است که نهرهای چهارگانه بهشت از آنجا می جوشد پس هر وقت خواستید از خدا درخواستی کنید فردوس را بخواهید.
☼ مؤلف:
روایت فوق بطور خاص و آیات رحمن بطور عام به بهشت اشاره فرموده اند و تضادی با هم ندارند. توضیح بیشتر این است: خداوند سبحان یک بهشت وسیع خلق فرموده است. این بهشت به دو قسمت تقسیم شده که یک قسمت نعیم تر از دیگری است و مخصوص سابقون السابقون است، که آیه 54 رحمن ( «جنتین» ) به آن اشاره دارد. قسمت دیگر در درجه پایین تری است و مخصوص «اصحاب یمین» هستند، که آیه 62 رحمن ( «جنتان» ) به آن اشاره دارد. خود این دو قسمت هم به دو قسمت تقسیم شده و چهار بهشت در کل به دست می آید. و هر یک از آن چهار بهشت به قسمتهای بیشتری تقسیم شده که روایت فوق به عدد 100 اشاره دارد، که اگر عددِ این روایت صحیح باشد و روایتِ دیگری هم نباشد که این تقسیم را خاص تر کند، پس هر یک از آن چهار بهشت خودشان به بهشتهایی با درجاتی متفاوت تقسیم می شوند، که به استناد این روایت به طور خاص 100 بهشت با 100 درجه مختلف بدست می آید. و البته این تقسیم بندی کاملاً منطقی است چرا که جایگاه و پاداش انسانها با توجه به درجه ایمانشان فرق می کند. و از آن جایی که درجات ایمان همه افراد خیلی بیشتر از 100 درجه است پس هر یک از آن 100 درجه هم در خودشان مراتبی دارند.
ص :279
ناگفته نماند که «تخصیص» یا «عام و خاص» هم به قرآن کریم و هم به روایات معصومین (ع) بسط می یابد. و ممکن است دو روایت یا دو آیه و یا یک آیه با یک روایت تخصیص خورده شود (بخورد) یا بالعکس تخصیص زده شود (بزند). در بحث فوق، آیات مورد بحث عام است و روایت مذکور خاص است. یعنی روایت مذکور، آیات را تخصیص زده است و خودش تخصیص خورده است یعنی خاص شده است. البته ممکن است آیه ای که عام است با یک آیه یا روایت، خاص شود و با آیه یا روایتی دیگر عام گردد. مثلاً آیات مذکور با این روایت، عامْ محسوب می شوند ولی با آیاتِ «جنت=یک بهشت» خاصْ محسوب می شوند. (دقت فرمایید) …
قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا ﴿109﴾ بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان می گیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد؛ هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!» (109)
☼ نکته:
مشابه این آیه شریفه در سوره ای دیگر است که می فرماید: «وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» = «و اگر همه درختان روی زمین قلم شوند و دریا برای آن مرکب گردد و هفت دریاچه به آن افزوده شوند، اینها همه تمام می شوند ولی کلمات خدا پایان نمی گیرند؛ خداوند عزیز و حکیم است» (1).
☼ مؤلف:
ص :280
ممکن است عده ای بگویند «کلمات» همان موجودات یا مخلوقات یا معجزات الهی
و یا مواردی از این قبیل است اما اینها فقط مصادیقی از کلماتند نه خودِ کلمات چرا که به استناد دو آیه شریفه ی فوقْ «کلمات» غیر قابل شمارش است در صورتی که تعداد مخلوقات و معجزات بالاخره قابل شمارش هستند پس منظور از کلمات چیزی فراتر از اینهاست.
خداوند سبحان در قرآن کریمش14 بار به کلمه ی «کلمات» اشاره فرموده است. در 6 سوره و 8 بار «کلمات» و در 6 سوره و 6 بار «کلماته» آمده است. و تنها در همین آیه مورد بحث است که دو بار تکرار شده است. که در هیچ مورد از آن به تعبیر منفی اشاره نفرموده است.
«کلمات» به طور خاص، علوم و قدرت لایزال الهی و همان توحید است. اما همانطور که بحثِ مفصل در ذیلِ آیات (بقره 37 - 30)، امامت، ولایت، اولوالعزم، تبلیغ، ذرّ و … آمده است، به استناد روایاتْ منظور از «کلمات» ، علاوه بر توحید، اهلِ بیت (ع) هم می باشد. چرا که اهلِ بیت (ع) در حقیقت راسخونِ در علم، خلفا، نمایندگان و واسطه ی فیض الهی بر تمام عالم هستی می باشند. اگر ابراهیم (ع) با پیروزی از آزمونِ این کلمات به مقام امامت رسید، یا توبه آدم پذیرفته شد، در حقیقت تبعیت از توحید و توسل به اهلِ بیت (ع) بود. و اینکه مریم (س) اقرار به تصدیق و تبعیت این کلمات کرد و عیسی و موسی (ع) و سایر انبیاء در دو نوبت پیمان و تعهد بستند، به واسطه پیروی از همان پیمان در خصوصِ توحید و اهلِ بیت (ع) بوده است. و حتی تمام مخلوقات در عالم ذرّ به میل یا اکراه تسلیم امر توحید و امامت شده اند. بدین خاطر است که می فرماید: کسی نمی تواند خود را بجای آنها قرار داده (و اسامی اهلِ بیت ع) را به نفع خود تغییر دهد و …
نکته ی جالب اینجاست که تعداد 14معصوم (ع) برابر با تعداد «کلمات» است. (والله اعلم).
ص :281
«وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» = «هنگامی که خداوند، ابراهیم را به واسطه کلمات (وسایل گوناگونی) آزمود» (1). (یکی از این آزمونها و مهمترینِ آنها بعد از توحید، تبعیت از اهلِ بیت (ع) بود).
«فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیهِ» = «سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و به واسطه آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت» (2). (پذیرش توبه آدم (ع) به واسطه توسلی بود که آدم به اهل بیت (ع) پیدا کرد، که توضیح مفصل ِ آن در ذیلِ آیه (خلیفة الله) = (بقره 30) آمده است).
«وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّه» = «و هیچ چیز نمی تواند کلمات خدا را تغییر دهد» (3). (خلفای الهی جانشین خداوند سبحان بر عالم هستی هستند و کسی به ناحق نمی تواند جایشان را بگیرد یا تغییرشان دهد).
«وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ» = «و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حد تمام رسید؛ هیچ کس نمی تواند کلمات او را دگرگون سازد» (4). (توحید و امامت غیر قابل تغییر است و کلام الهی در روز غدیر با نزول آیه تبلیغ به حد تمام رسید و اگر این ابلاغ صورت نمی گرفت نه تنها دین کامل نمی شد، بلکه همچنین تمام تبلیغ گذشته بی ارزش می شد و اصلاً موردِ پذیرش قرار نمی گرفت).
«وَرَسُولِهِ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ» = «پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد؛ و از او پیروی کنید تا هدایت یابید!» (5). (پیامبر (ص) ضمن اقرار به توحید وظیفه داشت امامت و جانشینانِ خود را در غدیرخم تصدیق و معرفی کند و اگر این کار را نمی کرد هیچ تبلیغی انجام نداده بود و می بایست اول خودش به توحید و امامت اقرار کند تا مردم از او پیروی کرده و به امامت اقرار کنند).
«وَیرِیدُ اللَّهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ» = «و خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع کند» (6). (خداوند سبحانْ حق را به واسطه خلفای الهی تقویت و کافران را ان شاء الله به دست امام زمان (ع) ریشه کن و قطع خواهد کرد).
ص :282
«وَیحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» = «او حق را به کلمات خویش، تحقق می بخشد؛ هر چند مجرمان کراهت داشته باشند!» (1). (ان شاء الله امام زمان (ع) به عنوان کلمه الهی حق را گسترش می دهد هر چند مجرمان کراهت داشته باشند، همان طور که سایر ائمه (ع) هم واسطه های تحقق حق بوده اند).
«وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِه» = «و مریم کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد» (2). (مریم (س) اقرار به توحید و تبعیت از اهلِ بیت (ع) و تمام کتب الهی کرد).
«لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ» (3). «لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ» (4). «وَیحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ» (5).
توجه: دلایل روایی و تفسیری در ذیل آیاتِ تبلیغ، امامت، ولایت، خلیفة الله، ذرّ و اولوالعزم و … آمده است. برای رفع هر گونه ابهام به ذیلِ آیاتِ مذکور مراجعه شود.
☼ نکته:
اما در 19 سوره و 31 بار به «کلمه» اشاره فرموده است. و نکته جالب اینجاست که بر خلاف «کلمات» که به تعبیرِ منفی اشاره ندارد، در موردِ «کلمه» علاوه بر «تعبیر مثبت» ، همچنین در چهار آیه «تعبیر منفی» هم به کار رفته است. به عبارتی در دو تعبیرِ حق و باطل بدین شرح آمده است:
1 - عیسی مسیح (ع).
2 - کلمه توحید یا همان «لا اله الا الله» .
3 - قضا و قدر و تقدیر الهی.
4 - کلام و گفتار الهی.
5 - امر و فرمان الهی.
6 - وعده و سنت الهی.
7 - کلام خدای سبحان با حضرت موسی (ع).
8 - کلمه طیبه.
9 - معجزه و قدرت الهی. 10 - کلمه جاودان و باقی یا حق و یا توحید. 11 - کلمه تقوا. 12 - کلمه خبیثه. 13 - کلمه عذاب. 14 - کلمه دروغ و کذب. 15 - کلمه کفر. 16 - مطلق در کلام ( کلام حضرت یوسف (ع) با پادشاه مصر و بیانِ شرطی سخن مردگان).
«یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ» = «ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای [= وجود باعظمتی] از طرف خودش بشارت می دهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم» است» (6).
«إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَی مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ» = «مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه (و مخلوق) اوست، که او را به مریم القا نمود» (7).
«أَنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکَ بِیحْیی مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» = «به درستی «خدا تو را به» یحیی «بشارت می دهد؛ (کسی) که کلمه خدا [= مسیح] را تصدیق می کند» (8).
«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ» = «هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت» (9).
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیئًا» = «بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم» (10).
«وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیةً فِی عَقِبِهِ» = «او کلمه پاینده ای در نسلهای بعد از خود قرار داد» (11).
«وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی» = «و تحقق یافت کلمه نیک پروردگارت» (12).
«فَلَمَّا کَلَّمَهُ» = «هنگامی که یوسف با او صحبت کرد» (13).
«وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَی» = «و (اگر) مردگان با آنان سخن می گفتند» (انعام111)
«وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» = «و اگر سنت و تقدیر پروردگارت نبود» (طه129) و (هود110) و (یونس19) و (فصلت45) و (14).
ص :283
«وَلَوْلَا کَلِمَةُ الْفَصْلِ» = «اگر سنت و مهلت معینی (کلمه و سنت جداکننده ای) برایشان نبود» (1).
«وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلَی وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا» = «و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت؛) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز) است» (2).
«کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» (3).
«کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ» = «اینچنین فرمان پروردگارت» (یونس33) و (4).
«إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یؤْمِنُونَ» = «(و بدان) آنها که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق یافته، (و بجرم اعمالشان، توفیق هدایت را از آنها گرفته هرگز) ایمان نمی آورند» (5).
«وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ» = «وعده قطعی ما برای بندگان فرستاده ما از پیش مسلم شده» (6).
«وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» = «و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنم را از همه (سرکشان و طاغیان) جن و انس پر خواهم کرد!» (7).
«مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ یقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا» = «نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند و نه پدرانشان! سخن بزرگی از دهانشان خارج می شود! آنها دروغ می گویند!» (8).
«کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ» (9).
«کَلِمَةُ الْعَذَابِ» (10).
«کَلِمَةَ التَّقْوَی» (11).
«کَلِمَةَ الْکُفْرِ» (12).
در تفسیر جامع، ج 3، ص 521، از قمی، از امام باقر (ع): مراد از «شجره طیبه» ، رسول اکرم (ص) و منظور از «فرع شجره» علی (ع) است و فاطمه (س) شاخه و ائمه (ع) میوه آن شجره اند.
در المیزان، ج 1، ص 275، از رسول خدا (ص): (منظور از کلمات در آیه 37 بقره اسامی خمسه ی آل عبا (ع) است که آدم) خدا را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) سوگند داد.
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ﴿110﴾
بگو من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد (110)
☼ نکته:
آیه شریفه اصول سه گانه دین یعنی: توحید و نبوت و معاد را بیان می نماید. جمله (اله واحد) مسئله توحید، (یوحی الی) مسئله نبوت و (یرجو لقاء ربه) مسئله معاد را متعرض است.
در تفسیر المیزان، ج 26، ص 331، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): اگر از قرآن غیر از آیه آخر سوره کهف بر من نازل نشده بود همان یک آیه برای امت من کافی بود.
در تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 23، از امام صادق (ع): کسی نیست که آیه آخرِ سوره کهف را در وقتِ خوابیدن بخواند، مگر این که همان ساعتی که او می خواهد، بیدار می شود.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 298، از ابن بابویه، در فقیه، از امام علی (ع):
هر کس آیه «قل انما» را در موقع خواب بخواند از خوابگاه او تا حرم کعبه و بیت المقدس نوری ساطع شود و فرشتگانی را فرا گیرد. تا موقع طلوع فجر برای خواننده آن استغفار کنند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 299، از کافی، از امام صادق (ع):
مراد از «لایشرک بعبادة ربه احدا» ولایت آل محمد (ص) است و هر کس با ولایت آنها، دوست دیگری بگیرد او مشرک و کافر است و حق ولایت علی (ع) را انکار نموده است.
از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): کسی که عبادتی را برای ستایش مردم و میل به شهرت انجام دهد مشرک است. و نیز فرمود: ممکن نیست بنده ای در پنهانی و دور از نظر مردم کار نیکی کند، مگر آنکه خداوند خیری برای او پیش آورد و بر عکس ممکن نیست در نهان عمل زشتی مرتکب شود و در کمترین فرصت شر آن کار برای او آشکار نگردد.
در تفسیر المیزان، ج 5، ص 322، از حضرت رسول (ص): شرک ناپیداتر است از صدای حرکت ذره بر روی سنگ صاف، آن هم در شب ظلمانی و سبک ترین و کمترین درجه شرک این است که آدمی کسی را دوست بدارد، با اینکه بداند شائبه ای از جور و ستم دارد و کسی را دشمن بدارد با اینکه بداند او عادل است و آیا دین جز حب و بغض در راه خدا چیز دیگری است؟!
در تفسیرجوامع الجامع، ج 4، ص 23، از رسول خدا (ص): خدایتعالی می فرماید: من بی نیازترین شریکان از شریک داشتن هستم، پس کسی که عملش را برای من و غیرِ من انجام دهد من از آن
عمل بیزارم و آن را به همان دیگری وا می گذارم که شریکِ من قرار داده شده است.
☼ نکته:
بعد از شهادتِ حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) موقعی که سَرِ مبارکش بر روی نیزه بود سه آیه از قرآن کریم را قرائت فرمود:
1 - کهف آیه 9: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» .
ص :284
2 - بقره 137: «فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» = «پس اگر آنان [هم] به آنچه شما بدان ایمان آورده اید ایمان آورند قطعاً هدایت شده اند ولی اگر روی برتافتند جز این نیست که سر ستیز [و جدایی ] دارند و به زودی خداوند [شر] آنان را از تو کفایت خواهد کرد که او شنوای داناست» .
3 - شعرا 227: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» = «مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتند یاری خواستند و کسانی که ستم کرده اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت» .
☼ نکته:
شنیدن این آیات از سر مقدسِ امام حسین (ع)، توسط هر کسی ممکن نبود بلکه معرفت می خواست که آن را هم نداشتند، لذا لشکر «یزید» این صوتِ دل نشین را نمی شنید.
در علل الشرایع، ج 2، ص 699، از امام صادق (ع): (خوردن) گِل مانند گوشت خوک حرام است مگر گِلِ قبرِ امام حسین (ع) که شفای هر دردی است. و کسی که آن را با میل بخورد نه به قصد استشفاء البته در آن شفاء نیست. و نیز فرمود: کسی که سعی در خوردن گل و خاک کند در خون خود شریک است. و فرمود: خاک خوردن باعث مریضی و ضعف و ناتوانی است.
از همان منبع، از رسول خدا (ص): هر کس خاک بخورد ملعون و از رحمت خدا به دور است.
خلاصه آیات سوره کهف:
6: فلعلک باخع نفسک …
9: اصحاب کهف …
24: ان یشاء الله …
25: 309 سال خوابیدند 30: پاداش نیکان ضایع نمی ماند 31: مَثَلِ دو باغدار 45: مثل الحیاة 46: المال و البنون زینة الحیاة …
48: عرضه در صف قیامت 49: نامه عمل 50: سجده بر آدم 51: موقع آفرینش آسمان و زمین آنها را گواه نساخته ایم.
57: ستمکارتر از کسانی که آیات خدا را بخاطر می آورند و روی برگردانند، نیست.
82 – 60: داستان خضر 100 – 83: ذوالقرنین 103: آیا می خواهید شما را به زیانکارترین مردم آگاه کنم. 104: آنها کسانی هستند که نیروی خود را در راه شهوات دنیا تلف می سازند و می پندارند که کارهای خوبی می کنند. 109: کلمات خدا 110: لقاء پروردگار (قل انما انا بشر مثلکم … ).
ص :285
19 - سوره مریم . (مکی است و 98 آیه دارد).
خلاصه مطالب: قصص زکریا - یحیی - مریم - عیسی - ابراهیم - اسماعیل و ادریس (علیهم السلام) و حال مؤمنین و کفار در قیامت و حشر.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
کهیعص (1)
ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (2)
إِذْ نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا (3)
قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (4)
وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی وَ کانَتِ امْرَأَتی عاقِراً فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (5)
کهیعص (1) (این) یادی است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریا (2) در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند (3) گفت: «پروردگارا ! استخوانم سست شده؛ و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده ام! (4) و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش ( 5)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 324، از اکمال الدین، از امام زمان (عج):
این حروف (کهیعص) از اخبار غیبی است و خداوند با اشاره به آن حروف، حوادث مربوط به زکریا را برای پیامبر خود اعلام می دارد. جبرئیل اسماء طیبه را به زکریا تعلیم فرمود. روزی زکریا (ع) عرض کرد: پروردگارا! چه مصلحتی است که هر وقت من نام محمد و علی و فاطمه و حسن (علیهم السلام) را به یاد می آورم، خوشحال می شوم ولی چون نام حسین (ع) را متذکر می شوم تمام غم و غصه عالم به دلم می نشیند و بی اختیار اشکم جاری می شود؟ خداوند متعال حادثه حضرت سید الشهدا (ع) را برای زکریا بیان می فرماید: «کاف» اشاره به کربلای حسینی، «هاء» رمزی از هلاکت آن جناب و فرزندان و یارانش، «یاء» اشاره به یزید ملعون، «عین» حکایت از عطش، «صاد» صبر آن بزرگوار را می رساند. زکریا (ع) متأثر شد و گریست و تا سه روز از مصلای خویش خارج نشد و از خداوند درخواست کرد که مرا نیز فرزندی کرامت فرما و مانند حسین (ع) شهادت نصیبش گردان و خداوند هم یحیی (ع) را به او عطا فرمود و او همچون حسین (ع) شش ماهه به دنیا آمد (و سرش را بریدند و به شهادت رساندند).
در تفسیر صافی، ج 6، ص 43، از مجمع، از امام صادق (ع):
ص :286
آسمان بر یحیی و حسین (ع)، 40 روز گریست و بر کسِ دیگری جز این دو نگریسته است. (و گریه آن) سرخی مخصوصی در آسمان بود که به هنگام طلوع و غروب آشکار می شد.
یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا ﴿6﴾ که از من ارث ببرد و از
خاندان یعقوب [نیز] ارث ببرد و او را ای پروردگار من پسندیده بگردان (6)
☼ نکته:
منظور از ارث در آیه شریفه ارث در مال است چرا که علم و نبوت از ارث به کسی نمی رسد، بلکه علم به تحصیل است و نبوت و امامت نیز به تعیین پروردگار است و تاریخ هم نشان داده که اکثر فرزندانِ پیامبران، به رسالت نرسیده اند و یا بسیارند عالمانی که فرزندانی جاهل داشته اند، اما همیشه پدران، از مال و اموال به فرزندان ارث داده اند. بنابراین حدیثی که از عُمَر نقل کرده اند که گفت: «دِرْهَم و دینار از پیغمبران ارث برده نمی شود، بلکه ارث آنها علم و دانش است» ، از جمله احادیث کاذبه و افترا بر خدا و رسول خدا (ص) است و مخالفِ صریح آیه فوق است، چنانکه حضرت فاطمه (س) با آیه فوق و آیات دیگر متمسک شد و با ابوبکر و عمر در بابت فدک محاجه نمود و فرمود: «بر خلاف صریح قرآن سخن می گویید!» ابوبکر محکوم شد، لذا نامه ای در خصوص رد فدک نوشت و به آن مظلومه داد، ولی عمر آن نامه را از آن حضرت (س) گرفت و پاره کرد.
☼ نکته:
مشابه این آیه، آیه شریفه: «وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ» = «و سلیمان وارث داوود شد» (نمل16)، می باشد که ارث بردن سلیمان از داوود (ع) را تأیید می فرماید.
☼ نکته:
صاحبِ المیزان، ج 27، ص 17 - 25، آورده است:
1 - مراد به جمله «ولیا یرثنی» فرزند پسر است.
2 - این که عده ای گفته اند مراد از «ارث» ، «نبوت» یا «علم» یا «تقوا» یا «کرامت» است، گفتاری اشتباه است، چون محرکِ این درخواست، کرامتی بود که از مریم (س) مشاهده کرد، علاوه بر آن اصلاً نبوت و علم چیزی نیست که از راهِ خویشاوندی ارث برده شود.
3 - درخواست فرزند هیچ دلالتی ندارد بر این که زکریا (ع) دلبستگی به دنیا داشته است و منافاتی با قداست انبیا ندارد، زیرا علاقه به فرزند یک فطرت غریزی و ممدوح است نه مذموم.
ص :287
یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (7)
قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (8)
قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (9)
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (10)
فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (11)
یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (12)
وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً وَ کانَ تَقِیًّا (13)
وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (14)
وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (15)
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا (16)
ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت می دهیم که نامش «یحیی» است؛ و پیش از این، همنامی برای او قرار نداده ایم! (7) گفت: «پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود؟! در حالی که همسرم نازا و عقیم است و من نیز از شدت پیری افتاده شده ام!» (8) فرمود: «پروردگارت این گونه گفته (و اراده کرده)! این بر من آسان است؛ و قبلاً تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی!» (9) عرض کرد: «پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلم (با مردم) نخواهی داشت؛ در حالی که زبانت سالم است!» (10) او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد؛ و با اشاره به آنها گفت: «(بشکرانه این موهبت، ) صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» (11) ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر! و ما فرمان نبوت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم! (12) و رحمت و محبتی از ناحیه خود به او بخشیدیم و پاکی (دل و جان)! و او پرهیزکار بود! (13) او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود؛ و جبار (و متکبر) و عصیانگر نبود! (14) سلام بر او، آن روز که تولد یافت و آن روز که می میرد و آن روز که زنده برانگیخته می شود! (15) و در این کتاب (آسمانی)، مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت (16)
داستان زکریا (ع) در قرآن کریم:
آیات شریفه (آل عمران41 - 37) و (انبیاء90 - 89) و (مریم11 - 2). اشاره به حضرت زکریا (ع) دارد بدین شرح: دعای او در طلب فرزند، استجابت دعا، تولد فرزندش یحیی، تکفل امر مریم و سرگذشتش با مریم (س) که چگونه عبادت می کند و چگونه خدا کرامت ها به او داده است.
داستان یحیی (ع) در قرآن کریم:
خداوند متعال در چند جای قرآن کریم او را ثنا نموده، از جمله او را تصدیق کننده مسیح خوانده و او را مایه ی آبروی قومش و حصور یعنی بی زن خوانده (حضرت یحیی و عیسی (ع) و مریم (س) ازدواج نکردند) و پیغمبری از صالحین نامیده (آل عمران 39) و نیز او را از مخلصین خوانده (انعام 87 - 85) و نام او را خودش نهاده و او را یحیی نامیده و در کودکی حکم داده و بر او در سه روز سلام فرستاده: تولد، مرگ و قیامت. (مریم 15 - 2). و به طور کلی دودمان زکریا را
ص :288
مدح فرموده: « … إِنَّهُمْ کَانُوا یسَارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ وَ … » = «اینان (یحیی و پدر و مادرش) مردمی بودند که در خیرات ساعی و کوشا بودند و ما را به رغبت و خشوع می خواندند» (1).
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿17﴾
و در برابر آنان پرده ای بر خود گرفت پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل] بشری خوش اندام بر او نمایان شد (17)
«تمثل» : در قرآن کریم فقط در همین آیه آمده است. و معنای تمثل و تجسم به صورت بشر این است که: در حواسِ بینایی مریم به این صورت محسوس شود، وگرنه همان روح است نه بشر.
نکته ای از المیزان، ج 27، ص 54: به استناد آیات ذیل می توان فهمید که آن روحی که برای مریم به صورت بشری مجسم شد همان جبرئیل بوده است:
1 - بقره 97: «قُلْ مَن کَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللّهِ» = «بگو کسی که دشمن جبرئیل است [در واقع دشمن خداست] چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است در حالی که مؤید [کتابهای آسمانی] پیش از آن و هدایت و بشارتی برای مؤمنان است» .
2 - نحل 102: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ» = «بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا کسانی را که ایمان آورده اند استوار کند و برای مسلمین هدایت و بشارت است» .
3 - شعرا 193: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» = «روح الامین آن را (بر قلبت) نازل کرده است» .
4 - الحاقه 40: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیم» = «به درستی آن گفتار رسولی بزرگوار است» .
قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (18)
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (19)
قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا (20)
قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا (21)
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا (22)
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (23)
فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (24)
وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا (25)
فَکُلی وَ اشْرَبی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (26)
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا (27)
یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (28)
فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (29)
قالَ إِنِّی
ص :289
عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا (30)
وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا (31)
وَ بَرًّا بِوالِدَتی وَ لَمْ یَجْعَلْنی جَبَّاراً شَقِیًّا (32)
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (33)
ذلِکَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذی فیهِ یَمْتَرُونَ (34)
ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (35)
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ (36)
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظیمٍ (37)
أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (38)
او (ترسید و) گفت: «من از شر تو، به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزکاری! (18) گفت: «من فرستاده پروردگار توام؛ (آمده ام) تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم!» (19) گفت: «چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟! در حالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و زن آلوده ای هم نبوده ام!» (20) گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است! (ما او را می آفرینیم، تا قدرت خویش را آشکار سازیم؛) و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم؛ و رحمتی باشد از سوی ما! و این امری است پایان یافته (و جای گفتگو ندارد)!» (21) سرانجام (مریم) به او باردار شد؛ و او را به نقطه دور دستی برد (و خلوت گزید) (22) درد زایمان او را به کنار تنه درخت خرمایی کشاند؛ (آنقدر ناراحت شد که) گفت: «ای کاش پیش از این مرده بودم و بکلی فراموش می شدم!» (23) ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که: «غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی (گوارا) قرار داده است! (24) و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازه ای بر تو فرو می ریزد! (25) (از این غذای لذیذ) بخور؛ و (از آن آب گوارا) بنوش؛ و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار! و هرگاه کسی از انسانها را دیدی، (با اشاره) بگو: من برای خداوند رحمان روزه ای نذر کرده ام؛ بنابراین امروز با هیچ انسانی هیچ سخن نمی گویم! (و بدان که این نوزاد، خودش از تو دفاع خواهد کرد!) (26) (مریم) در حالی که او را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد؛ گفتند: ای مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! (27) ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بد کاره ای!! (28) (مریم) به او اشاره کرد؛ گفتند: «چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!» (29) (ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و) گفت: من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانی) به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است! (30) و مرا - هر جا که باشم- وجودی پربرکت قرار داده؛ و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است! (31) و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده؛ و جبار و شقی قرار نداده است! (32) و سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد! (33) این است عیسی پسر مریم؛ گفتار حقی که در آن تردید می کنند! (34) هرگز برای خدا شایسته نبود که فرزندی اختیار کند! منزه است او! هرگاه چیزی را فرمان دهد، می گوید: «موجود باش!» همان دم موجود می شود! (35) و خداوند، پروردگار من و شماست! او را پرستش کنید؛ این است راه راست! (36) ولی (بعد از او) گروه هایی از میان پیروانش اختلاف کردند؛ وای به حال کافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخیز)! (37) در آن روز که نزد ما می آیند، چه گوشهای شنوا و چه چشمهای بینایی پیدا می کنند! ولی این ستمگران امروز در گمراهی آشکارند! (38)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 334، از تهذیب، از امام زین العابدین (ع): مریم از شهر دمشق به کربلا آمد و در محل قبر امام حسین (ع)، وضع حمل نمود و همان شب به شام مراجعت نمود.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 333، از کافی، از امام صادق (ع):
ص :290
مریم در مدت نُه ساعت به عیسی (ع) حامله بود که هر ساعت برابر یک ماه محسوب شد.
در تفسیرجوامع الجامع، ج 4، ص 37، از امام باقر(ع):
برای زنی که تازه وضع حمل کرده چیزی شفابخش تر از خرمای تازه نیست، زیرا خدای تعالی مریم را آنگاه که تازه وضع حمل کرده بود از آن اطعام فرمود.
در جامع، ج 4، ص 314، از کلینی، از امام باقر (ع)، ذیل آیه 30: «انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا»:
عیسی (ع) در همان کودکی نبی و پیغمبر بود، لکن مرسل نبود. علاوه بر زکریا و مریم، هر کسی که سخن آن حضرت را می شنید بر او حجت نمود اما پس از آن تا مدت دو سال سکوت نمود و سخنی نگفت. در این مدت زکریا حجت بر خلق بود. تا زمانی که درگذشت و فرزندش که طفل کوچکی بود، وارث او شد. و همین که عیسی (ع) هفت ساله شد حجت بر خلق و بر یحیی (ع) گردید، زیرا عیسی پیامبر اولوالعزم و یحیی غیر اولوالعزم بود.
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 81، از کافی، از امام صادق (ع):
هیچ چیزی سراغ ندارم که بعد از معرفت، بهتر از این نماز باشد مگر نمی بینی که عبد صالح عیسی بن مریم می گوید: «و اوصانی فی الصلوة و زکات ما دمت حیاء» (1).
وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿39﴾ إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ ﴿40﴾
و آنان را از روز حسرت بیم ده آنگاه که داوری انجام گیرد و حال آنکه آنها [اکنون] در غفلتند و سر ایمان آوردن ندارند (39) ماییم که زمین را با هر که در آن است به میراث می بریم و [همه] به سوی ما بازگردانیده می شوند (40)
در تفسیر جامع، ج 4، ص 319، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): «روز حسرت» روزی است که مرگ را به صورت گوسفندی فربه می آورند و آن را ذبح می کنند. «روز تلاق» روزی است که اهل آسمان و زمین با هم ملاقات می نمایند. و «یوم التناد» روزی است که گرفتارانِ عذاب دوزخ از ساکنین بهشت درخواست می کنند: از آب و طعامی که خداوند به شما مرحمت فرموده، به ما بدهید. «روز تغابن» آن روز است که مردمِ بهشت، اهل جهنم را مغبون می سازند.
ص :291
در المیزان، ج 27، ص 82، از قمی: هر چیز که خدا خلق کرده روز قیامت آن را به ارث می برد.
در نهج البلاغه، حکمت 335: هر کس در مال و ثروتش دو شریک دارد: 1) وارث 2) حوادث.
در تحف العقول، ص 81، از امام علی (ع): چهره و صورت هر فردی از باطنش خبر می دهد.
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (41)
إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی عَنْکَ شَیْئاً (42)
یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا (43)
یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا (44)
یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا (45)
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنی مَلِیًّا (46)
قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بی حَفِیًّا (47)
وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسی أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (48)
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا (49)
وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (50)
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (51)
وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا (52)
وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا (53)
در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو و پیامبر بود! (41) هنگامی که به پدرش گفت: «ای پدر! چرا چیزی را می پرستی که نه می شنود و نه می بیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل می کند؟! (42) ای پدر! دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است؛ بنابراین از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم! (43) ای پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود! (44) ای پدر! من از این می ترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!» (45) گفت: «ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری، تو را سنگسار می کنم! و برای مدتی طولانی از من دور شو!» (46) (ابراهیم) گفت: «سلام بر تو! من بزودی از پروردگارم برایت تقاضای عفو می کنم؛ چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است! (47) و از شما و آنچه غیر خدا می خوانید، کناره گیری می کنم؛ و پروردگارم را می خوانم؛ و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم!» (48) هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستیدند کناره گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم؛ و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم! (49) و از رحمت خود به آنان عطا کردیم؛ و برای آنها نام نیک و مقام برجسته ای (در میان همه امتها) قرار دادیم! (50) و در این کتاب از موسی یاد کن، که او مخلص بود و رسول و پیامبری والا مقام! (51) ما او را از طرف راست (کوه) طور فراخواندیم؛ و نجواکنان او را (به خود) نزدیک ساختیم (52) و ما از رحمت خود، برادرش هارون را -که پیامبر بود- به او بخشیدیم (53)
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا ﴿54﴾ وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ﴿55﴾ و در این کتاب از اسماعیل یاد کن زیرا که او درست وعده و فرستاده ای پیامبر بود (54) او همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان می داد؛ و همواره مورد رضایت پروردگارش بود (55)
ص :292
نکته ای از المیزان، ج 27، ص 95: مفسرین در اینکه «این اسماعیل کیست؟» اختلاف کرده اند. بیشتر آنها گفته اند فرزند ابراهیم (ع) است و اگر او را تنها نام برده و از اسحاق و یعقوب نام نبرده برای این است که به او عنایت خاصی داشته است. بعضی هم گفته اند: اسماعیل ابن حزقیل یکی از انبیاء بنی اسرائیل است چون اگر فرزند ابراهیم (ع) بود می بایست اسحاق و یعقوب (ع) را هم نام می برد. و نیز آورده: «دلیلی که مفسران آورده اند که این اسماعیل فرزند ابراهیم (ع) است و خداوند نظر خاصی به او داشته حرف صحیحی نیست، زیرا اگر چنین بود جا داشت نام وی را بعد از ابراهیم (ع) و قبل از داستان موسی (ع) ذکر کند، نه بعد از داستان او» .
☼ نکته:
داستان اسماعیل بن حزقیل در قرآن کریم تنها در همین دو آیه (54 و55) آمده است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 325، از امام صادق (ع): اسماعیل فرزند ابراهیم قبل از ابراهیم وفات نمود (در صورتی که آیه از اسماعیلی صحبت شده که هم رسول و هم نبی بوده است) و این اسماعیل غیر از فرزند ابراهیم بوده و او «اسماعیل بن حزقیل» (همان مؤمن آل فرعون است که موسی را یاری نموده) بود که خداوند او را برای هدایت قومش فرستاد. قوم، او را تکذیب کردند، آزار بسیارش رسانیدند و پوست صورتش را کندند. خداوند فرشته ی عذاب را فرستاد تا قومش را عذاب کند ولی اسماعیل گفت: به تو حاجتی ندارم و به پروردگار در مقام مناجات عرض کرد: حاجت من آن است که در آن موقع که امام حسین (ع) به دنیا رجعت می فرماید مرا هم به دنیا برگردانید تا انتقام خود را از دشمنان خود بگیرم و خداوند هم دعایش را مستجاب کرد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 326، از امام رضا (ع):
علت نام گذاری «اسماعیل پسر حزقیل» به «اسماعیل صادق الوعد» این بود که به مردی وعده کرد و تا یک سال در همان جا در انتظارش بماند.
☼ نکته:
«نظیر این جریان از رسول خدا (ص) نیز روایت شده، که روزی کنار مسجدالحرام ایستاده بود، یکی از یارانش به او وعده داد: که اینجا باش تا برگردم، رسول خدا (ص) هم وعده داد که منتظرت هستم تا برگردی، آن مرد پی کار خود رفت و برنگشت و رسول خدا (ص) مدت
ص :293
سه روز در همانجا به انتظارش بود، تا آنکه همان شخص از آنجا گذشت و دید که آنجناب هنوز به انتظار وی در آنجا نشسته، تازه یادش آمد که با او قراری داشته است که فوراً عذر خواست» .
در تفسیر جامع، ج 4، ص 326، از امام باقر (ع): نبی در خواب یا بیداری صدای فرشته را می شنود ولی او را نمی بیند ولی رسول فرشته را می بیند و با او تکلم می کند.
در تفسیر جامع، ج 3، ص 65، از امام صادق (ع): سه طایفه منافقند حتی اگر نماز به پا دارند و روزه بگیرند و در ظاهر مسلمان باشند:
1 - کسانی که در امانت خیانت می کنند.
2 - کسانی که در سخن گفتن دروغ می گویند.
3 - اشخاصی که خلف وعده می کنند و به عهد و پیمان خود وفا نمی کنند.
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا ﴿56﴾ وَ رَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا ﴿57﴾
و در این کتاب از ادریس یاد کن که او راستگویی پیامبر بود (56) و [ما] او را به مقامی بلند ارتقا دادیم (57)
☼ نکته:
در قرآن کریم در دو آیه از ادریس یاد شده است:
1 - همین آیه 2 - انبیاء 85 .
☼ نکته:
بعد از کشته شدن هابیل خداوند پسری به نام شیث (ع) به حضرت آدم (ع) عنایت کرد و لذا به او «هبة الله» یا «عطیه خدا» گویند. ادریس به چهار واسطه به شیث (ع) می رسد (بنا به روایتی شیث با فرشته ای ازدواج می کند)، ادریس (ع) سی صحیفه دارد و سیصد سال عمر زمینی نمود او اولین کسی است که خیاطی نمود و آن را ابداع کرد همچنین اولین کسی است که خط نوشت. و بر اساس روایات چون ادریس کتابهای آسمانی را درس می داد بدین مناسبت به او ادریس گفته اند. او اولین کسی است که حکمت را استخراج نمود و علوم را میان بشر ترویج نمود.
بر اساس روایات چهار پیامبر زنده اند دو تن آنها در زمین و دو تن در آسمان هستند: ادریس و عیسی (ع) در آسمان هستند و خضر و الیاس (ع) در زمین هستند (بنابراین ادریس (ع) اولین پیامبری است که زنده و در آسمان چهارم است. و او مُسِن ترین انسان است).
☼ نکته:
اگر به بعضی از روایاتی که در خصوصِ زندگی پیامبران آمده است، دقت کنیم، به جعلی یا دستکاری بودن آنها پی می بریم، مثلاً: در داستان ادریس (ع) در تفسیر المیزان، ج 27،
ص :294
ص 99 تا110 دو روایت نقل شده است، که خلاصه روایت اول بدین شرح است: «ادریس از خداوند درخواست قطع باران کرد و خودش از مردم کناره گیری نمود و بنا به دعای ادریس بیست سال قحطی شد تا مردم چاره کار را در بازگشت و توبه دیدند. ولی از مخفیگاه ادریس خبری نداشتند پس به درگاه خداوند سبحان توبه کردند» . در صفحه 100 و 101، ج 27، از تفسیر المیزان در ادامه، عینِ این مطلب آمده است: «در این هنگام خدای تعالی به ادریس وحی فرستاد که مردم رو به توبه نهاده و ناله ها سر داده اند و به استغفار و گریه پرداخته اند و من به آنها ترحم کردم، ولی چون به تو وعده داده ام که باران بر ایشان نفرستم مگر به دعای تو اینک از من درخواست باران کن تا سیرابشان کنم، ادریس گفت: بارالها من چنین درخواستی نمی کنم» .
☼ مؤلف:
چگونه ممکن است پیامبری معصوم که خداوند سبحان او را به نیکی و رفعتِ مقام، یاد فرموده است، عملاً در برابر دستور الهی تمرد و طاغی گری نماید؟ مگر هدف از رسالت انبیاء غیر از هدایت و گرایش مردم به خدای سبحان، چیز دیگری هم هست؟ در روایت اشاره شده است که مردم توبه کردند و خداوند قبول نمود اما العیاذ بالله ادریس (با کمال طغیانگری) از پذیرش توبه و طلب دعا امتنا نمود. که هم عدم پذیرش توبه و استغفارِ مردم و هم تخلفِ پیامبر از امر الهی، مخالفِ نصِ صریح قرآن کریم و مردود است. هدف اصلی عده ای از جاعلان، تهمت و توهین و خراب کردن مقام عصمت انبیاء است که در این بین علماء باید دقت بیشتری به خرج دهند و از آوردن چنین روایاتی بدون دفاع و توضیحِ بطلانِ آنها، خودداری نمایند.
روایت دیگری که در تفسیر المیزان و جامع و اکثر تفاسیر و کتاب قصص انبیاء آمده، بدین شرح است:
«خداوند به خاطر گناهی که فرشته ای مرتکب می شود او را به زمین تبعید کرده و در جزیره ای متروک می ماند تا آنکه با حضرت ادریس آشنا می شود» . و یا در روایتی دیگر بعد از نقل گناه فرشته (فطرس) و غضب الهی بر او و سوزاندن بالش آمده است: «تا آنکه پسری به نام امام حسین (ع) متولد می شود و خدا به خاطر امام حسین (ع) از گناه فرشته می گذرد و … » .
☼ مؤلف:
اینکه فرشته ای دچار گناهی شده باشد به صراحت، مخالفِ نصِ صریحِ قرآن کریم
ص :295
است که می فرماید: «لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون» = «فرشتگان از امر خدایتعالی عصیان نمی کنند و انجام می دهند آنچه را که امر شده اند» (تحریم 6) و بنا به گفته حضرت رسول (ص) باید آن را به دیوار کوبید. بنابراین در برخورد با روایاتی که عصمت انبیاء و فرشتگان را زیر سؤال می برد، وظیفه ما این است که آن را به دیوار بکوبیم، یا اینکه آن را به نحوی تعبیر کنیم که مخالف قرآن نباشد. نکته دیگری که باید به آن توجه شود این است که جاعلانِ حدیث، به طرز زیرکانه ای بعضی از روایاتِ واقعی و مستند را مورد دستبرد قرار داده و عمداً اضافه یا کم می کنند، مثلاً همین روایت که فرشته ای با ادریس (ع) مونس بود، توسط راویان زیادی نقل شده است، لذا احتمالاً درست است اما اینکه این فرشته گناهی کرده باشد صحیح نیست و این قسمتِ روایت اضافی است، نه همه روایت. و یا در روایت اول هم ممکن است ادریس (ع) ابتدا نفرین کرده باشد و وقتی آنها توبه کردند او نیز دعا کرده است، نه اینکه از دستور خداوند متعال سرپیچی کرده باشد و این قسمتِ روایت اضافی است.
أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَیٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا ﴿58﴾ آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح [بر کشتی] سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که [آنان را] هدایت نمودیم و برگزیدیم [و] هر گاه آیات [خدای] رحمان بر ایشان خوانده می شد سجده کنان و گریان به خاک می افتادند (58)
☼ نکته:
در اینکه «الذین انعم الله علیهم» چه کسانی هستند مفسرین اختلاف کرده اند:
1 - عده ای از مفسرین گفته اند آنها فقط شامل انبیاء می شوند (نظرِ صاحبِ روح المعانی).
2 - عده ای دیگر من جمله صاحب المیزان معتقدند که آنها شامل انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین می شوند. صاحب المیزان، ج 27، ص 112، در تأیید صحبتهایش دو دلیل آورده است: الف- کلمه اولئک اشاره به نامبردگان در آیات قبل یعنی به زکریا و یحیی و مریم و عیسی و
ص :296
ابراهیم و اسحاق و یعقوب و موسی و هارون و اسماعیل و ادریس (علیهم السلام) دارد و خدای سبحان در ضمن داستان هایی که به عنوان نمونه از «الذین انعم الله علیهم» آورده یکی هم داستان مریم (س) است و حال آنکه می دانیم او از انبیاء نبوده است. و (همچنین) در آیه شریفه: «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ» (مائده 75). پس مراد به جمله (و ممن هدینا اجتبینا) انبیاء نبوده بلکه صدیقین و شهدا و صالحین است.
ب- به استناد آیه شریفه (نسا69) که صریحاً فرموده: «الذین انعم الله علیهم» هم نبیین و هم صدیقین و هم شهدا و صالحین هستند.
☼ مؤلف:
نظر صاحب المیزان کاملاً صحیح و جامع است. متأسفانه عده ای از مفسرینِ عامه؛ به خاطر عداوتی که با ائمه اطهار (ع) دارند و چون این آیه شریفه به استناد روایتی به اهل بیت (ع) هم برمی گردد، با این دلایلِ غیر منطقی، خواسته اند آیه را تنها به انبیاء برگردانند.
مثلاً در تفسیر المیزان، ج 27، ص 122، به نقل از صاحبِ روح المعانی آورده است: «بعضی از امامیه از علی بن الحسین روایت کرده اند که فرموده: منظور از این آیه ماییم و این سخن خلاف ظاهر آیه است، علاوه بر این که حال روایات امامیه هم بر کسی از ارباب تمیز پوشیده نیست» .
☼ مؤلف:
اگر در گفتار برخی از این گروه دقت شود کینه ای دیرینه نسبت به مقام ارجمند اهل بیت (ع) به چشم می خورد که تنها باید به آنها گفت: «خداوند متعال همه ما را هدایت فرماید» .
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 121، از مجمع، از حضرت سجاد (ع): مقصود از آنان، ماییم.
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 122، از درمنثور، از پیامبر اکرم (ص):
بعد از شصت سال این خلف خواهد آمد که قرآن می خوانند اما این قرآن از گلویشان تجاوز نمی کند. سه طایفه قرآن می خوانند، هم مؤمن هم منافق و هم فاجر.
از همان منبع، از مجمع البیان، از امام صادق (ع):
مقصود از «اضاعوا الصلاة» کسانیند که نماز را از وقتش تأخیر بیندازند نه اینکه ترک کنند.
از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): غی دره ای در جهنم است.
ص :297
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 123، از جوامع، از امام علی (ع): پیرو شهوات، کسی است که ساختمان محکم بسازد و مرکب مورد تماشای مردم سوار شود و لباس انگشت نما بپوشد.
در تحف العقول، ص 76، از امام علی (ع): مبادا همنشین کسی شوی که از او بر دینت نگران باشی که همنشینی این گونه افراد شوم است.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (59)
إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً (60)
جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (61)
لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا (62)
تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا (63)
اما پس از آنان، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند و از شهوات پیروی نمودند؛ و بزودی (مجازات) گمراهی خود را خواهند دید! (59) مگر آنان که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار شایسته انجام دهند؛ چنین کسانی داخل بهشت می شوند و کمترین ستمی به آنان نخواهد شد (60) وارد باغهایی جاودانی می شوند که خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است؛ هر چند آن را ندیده اند؛ مسلماً وعده خدا تحقق یافتنی است! (61) در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهوده ای نمی شنوند؛ و جز سلام در آن جا سخنی نیست؛ و هر صبح و شام، روزی آنان در بهشت مقرر است (62) این همان بهشتی است که به بندگان پرهیزکار خود، به ارث می دهیم (63)
وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا ﴿64﴾ و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمی شویم آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده است (64)
☼ نکته:
آیه شریفه فوق و آیاتی بدین شرح: «وَمَنْ عِنْدَهُ لَا یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یسْتَحْسِرُونَ یسَبِّحُونَ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ لَا یفْتُرُونَ» = «و آنها که نزد اویند [= فرشتگان] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمی ورزند و هرگز خسته نمی شوند (تمام) شب و روز را تسبیح می گویند؛ و سست نمی گردند» (1).
«لَا یَعصون الله امرهم و یفعلون ما یُؤمرون» = «خدا را در آنچه دستورشان می دهد نافرمانی نمی کنند و هر امری شوند به جای می آورند» (2).
«وَالمَلَائِکة یُسَبِحُون بِحَمد رَبهم» = «فرشتگان به ستایش خدایشان تسبیح می کنند» (3).
«وَ مَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِیدًا» = «و هر کس به خدا و فرشتگان و کتب و پیامبرانش و روز قیامت کفر ورزد دچار گمراهی دور و درازی شده است» (4).
ص :298
و آیاتی مشابه، این مطلب را می رسانند که ملائکه، معصوم و تحت فرمان حضرت حق تعالی و دائماً در حال تسبیحند لذا بعضی از روایات که گناه و نافرمانی را به ملائکه نسبت می دهند، با آیات الهی در تضاد بوده و نباید به آنها اعتنا کرد.
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 27، ص 125: کلمه «امام» و «قدام» و «بین یدیه» به معنای جلو و پیشِ رو است و یک معنا را می رساند، با این تفاوت که «بین یدیه» را در پیشِ رویِ نزدیک استعمال می کنند، آن پیشِ رویی که شخص، مسلط و مشرف بر آن باشد، ولی امام در مطلق جلو استعمال می شود. و معنای آیه شریفه این می شود که خدا مالک وجود ما و مالک متعلقات قبلی و بعدی وجود ماست و به عبارتی احاطه خداوند متعال را به تمام امور می رساند.
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (65)
وَ یَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (66)
أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً (67)
فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (68)
ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا (69)
ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذینَ هُمْ أَوْلی بِها صِلِیًّا (70)
همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد! او را پرستش کن؛ و در راه عبادتش شکیبا باش! آیا مثل و مانندی برای او می یابی؟! (65) انسان می گوید: «آیا پس از مردن، زنده (از قبر) بیرون خواهم آمد؟!» (66) آیا انسان به خاطر نمی آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟! (67) سوگند به پروردگارت که همه آنها را همراه با شیاطین در قیامت جمع می کنیم؛ سپس همه را - در حالی که به زانو درآمده اند- گرداگرد جهنم حاضر می سازیم (68) سپس از هر گروه و جمعیتی، کسانی را که در برابر خداوند رحمان از همه سرکش تر بوده اند، جدا می کنیم (69) بعد از آن، ما بخوبی از کسانی که برای سوختن در آتش سزاوارترند، آگاهتریم! (70)
وَإِنْ مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَّقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾ هیچ یک از شما نیست مگر آنکه وارد جهنم می شود که بر پروردگارت حتمی و مسلم است (71) پس کسانی که پرهیزکارند نجات دهیم و ستمکاران را می گذاریم تا در آن به زانو درافتند (72)
☼ نکته:
مفسرین در معنای «ورود» دو نظریه متفاوت به شرح ذیل آورده اند:
1 - بعضی می گویند: به معنی «دخول» است یعنی تمام مردم از مؤمن تا کافر داخل جهنم می شوند ولی خداوند متعال مؤمنین را نجات می دهد. بیشتر مفسرین این نظر را قبول داشته و
ص :299
روایاتی هم آورده اند. مثلاً در تفسیر صافی، ج 4، ص 357، به نقل از مجمع البیان، ج 5 - 6، ص 525، چند روایت در تأیید این نظریه آورده است.
2 - بعضی دیگر از جمله صاحب المیزان، ج 27، ص 137، می گویند: به معنی «مرور و اشراف» است به عبارتی می گویند که همه در لبه پرتگاه آتش قرار می گیرند آنگاه مؤمنین نجات یافته و کفار در آن می افتند. صاحب المیزان با رد کردن نظریه اول آورده است: «روایاتی را (که مفسرین گروه اول در تأیید معنای دخول آورده اند تنها) در شرحِ داستان، وارد شده است نه در بیانِ مورد استعمال الفاظ آیه، تا بگویند روایات، دلالت دارد بر اینکه ورود به معنای دخول است» .
☼ مؤلف:
به سه دلیلِ ذیل کلمه «ورود» در آیه شریفه را باید به معنای «مرور و اشراف» تعبیر کرد:
1 - دلیل قرآنی: خداوند متعال در 4 آیه شریفه سوره اعراف می فرماید:
«وَ نادی اَصحاب الجنة اصحاب النار» = «وآنگاه بهشتیان، دوزخیان را ندا کنند» (1).
«وَ لَا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ» = «(کفار هرگز) داخل بهشت نخواهند شد مگر اینکه شتر از سوراخِ سوزن بگذرد!» (2).
«وَ إِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» = «و هنگامی که چشمشان به دوزخیان می افتد می گویند: پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده!» (3).
«وَ نَادَی أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ» = «و دوزخیان بهشتیان را آواز می دهند که از آن آب یا از آنچه خدا روزی شما کرده بر ما فرو ریزید، می گویند خدا آنها را بر کافران حرام کرده است» (4).
با توجه به چهار آیه فوق می توان به این نتیجه رسید که هم بهشتیان کاملاً به عذاب و تألم دوزخیان واقف و بینا هستند و هم دوزخیان به نعمتهای بهشتیان و آسایش آنها آگاهی کافی دارند. طوری که دوزخیان از دیدن نعمتهای بهشتی به طمع افتاده و آن نعمتها را از بهشتیان درخواست می کنند و نیز به استناد آیه (اعراف50)، بهشت و نعمتهای بهشتی بر کفار حرام است لذا کافرین
ص :300
هرگز وارد بهشت نمی شوند پس این رؤیتی که جهنمیان از بهشت دارند، مطمئناً در خارج از بهشت خواهد بود. در ثانی، اگر قرار بود در داخل بهشت باشند خود می توانستند از نعمتها استفاده کنند و دلیلی نداشت که از بهشتیان درخواست نعمتهای بهشتی بکنند. به همین دلیل بهشتیان نیز در جایی خارج از جهنمْ عذابِ دوزخیان را رؤیت می کنند؛ نه این که در جهنم وارد شوند.
حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا باید این رؤیتهای دو طرفه صورت گیرد؟
در جواب می توان گفت: اولاً: تا انسان سختی نبیند قدر آسایش را نخواهد دانست و تا شبی نباشد روز، روشن به نظر نخواهد رسید.
ثانیاً: این رؤیتهای دو طرفه برای بهشتیان باعث می شود که هم قدر نعمتهای بهشتی را بفهمند و شاکر باشند و هم تَحَقُقِ وعده الهی درباره عذابِ کفار، خود نوعی آسایش و آرامش روحی برای آنها می شود چرا که در دنیا کفار دائماً آنها را مسخره می کردند و آنها منتظر روزی بوده اند که بتوانند حق را اثبات کنند و به همین خاطر آرامشی برای بهشتیان به دست می آید. و در عوض دوزخیان وقتی نعمتهای بهشتی را می بینند نوعی عذابِ روحیِ مضاعف علاوه بر عذابِ جهنم نیز به آنها دست می دهد و می گویند: چه نعمتهایی را به خاطر دنیای ناقابل از دست داده اند و تألمشان مضاعف می گردد.
2 - دلیل عقلی: چگونه ممکن است حضرت حق تعالی با آن همه رحمتش بخواهد بندگان مؤمنش، به خصوص انبیاء و اولیاء و شهدا و صالحین که در کتاب مقدسش از آنها به نیکی یاد کرده، به جهنم وارد کند حتی اگر آتش هم به آنها اثر نکند.
3 - دلیل روایتی: روایات زیادی درباره صراط آمده است که صراط پلی است بر روی آتش کشیده شده و مردم مأمور می شوند از آن عبور کنند و نیکان از آن عبور می کنند ولی فجار در آتش می افتند، پس این رؤیت از روی پلِ صراط صورت می گیرد نه در داخل جهنم و آتش:
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 142، از قمی، از امام صادق (ع): مگر نشنیدی که عرب می گوید: وارد بر فلان قبیله شدیم یعنی نزدیکی های آن رسیدیم نه این که داخل شدیم.
ص :301
در تفسیر صافی، ج 4، ص 357، از انوارالتنزیل:
منظور از ورود به جهنم، عبور از صراط است چرا که صراط بر روی جهنم کشیده است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 355، از طبرسی، از حضرت رسول (ص):
روز قیامت دوزخ به مؤمن می گوید: «ای مؤمن بگذر که نور تو آتش مرا، خاموش کند» .
در تفسیر صافی، ج 4، ص 356، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):
«تب» مقدمه ی مرگ است و زندانِ پروردگار در روی زمینش می باشد و شعله ها و حرارت آن از جهنم است و آن، بهره و نصیب هر انسانِ مؤمن از آتش جهنم می باشد.
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَریقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا (73)
وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً (74)
قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا حَتَّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً (75)
وَ یَزیدُ اللَّهُ الَّذینَ اهْتَدَوْا هُدیً وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا (76)
أَ فَرَأَیْتَ الَّذی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالاً وَ وَلَداً (77)
أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (78)
کَلاَّ سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا (79)
وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتینا فَرْداً (80)
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (81)
کَلاَّ سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (82)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (83)
فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (84)
یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً (85)
وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمینَ إِلی جَهَنَّمَ وِرْداً (86)
و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، کافران به مؤمنان می گویند: «کدام یک از دو گروه [= ما و شما] جایگاهش بهتر و جلسات انس و مشورتش زیباتر و بخشش او بیشتر است؟!» (73) چه بسیار اقوامی را پیش از آنان نابود کردیم که هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر! (74) بگو: «کسی که در گمراهی است، باید خداوند به او مهلت دهد تا زمانی که وعده الهی را با چشم خود ببینند: یا عذاب (این دنیا)، یا (عذاب) قیامت! (آن روز) خواهند دانست چه کسی جایش بدتر و لشکرش ناتوانتر است!» (75) (اما) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان می افزاید؛ و آثار شایسته ای که (از انسان) باقی می ماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر و عاقبتش خوبتر است! (76) آیا دیدی کسی را که به آیات ما کافر شد و گفت: «اموال و فرزندان فراوانی به من داده خواهد شد» ؟! (77) آیا او از غیب آگاه گشته، یا نزد خدا عهد و پیمانی گرفته است؟! (78) هرگز چنین نیست! ما بزودی آنچه را می گوید می نویسیم و عذاب را بر او مستمر خواهیم داشت! (79) آنچه را او می گوید (از اموال و فرزندان)، از او به ارث می بریم و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد! (80) و آنان غیر از خدا، معبودانی را برای خود برگزیدند تا مایه عزتشان باشد! (چه پندار خامی!) (81) هرگز چنین نیست! به زودی (معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد؛ (بلکه) بر ضدشان قیام می کنند! (82) آیا ندیدی که ما شیاطین را بسوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند؟! (83) پس درباره آنان شتاب مکن؛ ما آنها (و اعمالشان) را به دقت شماره می کنیم! (84) در آن روز
ص :302
که پرهیزکاران را دسته جمعی بسوی خداوند رحمان (و پاداشهای او) محشور می کنیم (85) و مجرمان را (همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می روند) به جهنم می رانیم (86)
لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْداً ﴿87﴾
شفاعتی ندارند مگر اینکه از خدای رحمان پیمانی گرفته باشند (87)
توجه: بحث تفسیری این آیه شریفه در ذیل آیه شفاعت (بقره 48) آمده است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 340، از ابو بصیر، از امام صادق (ع):
عهد نزد خدا در قیامت، ولایت امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام است.
ص :303
در تفسیر صافی، ج 4، ص 176، از رسول خدا (ص):
هر کس آخرت را دوست دارد باید از زینتهای دنیا دست بردارد.
از همان منبع، از امام صادق (ع): وصول به ثوابها به اندازه ی عقل و درایت هر کس می باشد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 177، از حضرت رسول (ص):
در قیامت هر کس به اندازه ی عقلش، به مقام قربِ الهی می رسد.
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (88)
لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا (89)
تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (90)
أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (91)
وَ ما یَنْبَغی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (92)
إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (93)
لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (94)
وَ کُلُّهُمْ آتیهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَرْداً (95)
و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است» (88) راستی مطلب زشت و زننده ای گفتید! (89) نزدیک است به خاطر این سخن آسمانها از هم متلاشی گردد و زمین شکافته شود و کوه ها بشدت فرو ریزد (90) از این رو که برای خداوند رحمان فرزندی قائل شدند! (91) در حالی که هرگز برای خداوند رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند! (92) تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده اویند! (93) خداوند همه آنها را احصا کرده و به دقت شمرده است! (94) و همگی روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر می شوند! (95)
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ﴿96﴾ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند به زودی [خدای] رحمان برای آنان محبتی قرار می دهد (96)
در تفسیر جامع، ج 4، ص 344، از امام باقر (ع): آیه فوق در شأن امیرالمؤمنین (ع) نازل شده است و مؤمنی نیست مگر آن که در دل او محبت علی (ع) و اهل بیت (ع) بوده باشد.
از همان منبع، از امام صادق (ع): مراد از «ود» در آیه شریفه، ولایت امیرالمؤمنین (ع) است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 344، از حضرت رسول (ص):
آیات قرآنی چهار قسم است، یک جزءِ آن در شأن ما و اهل بیت ماست و یک جزء در احکام حلال خدا، یک جزء در محرمات و جزءِ دیگر آن در فضایل و احکام است.
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 177، از ابوحمزه ثمالی، از امام جعفر (ع):
رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) فرمود: بگو: «اللهم اجعل لی عندک عهدا و اجعل لی فی قلوب المؤمنین وداً» امام علی (ع) این دعا را خواند، دنبالش این آیه نازل شد.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل8، ص 213، چ1، از حضرت علی (ع):
بهترین حسنه محبت و دوستی ما اهل بیت (ع) است و بدترین سیئه دشمنی ما اهل بیت (ع) است. و سزاوارترین مردم به ما کسی است که ما را دوست داشته و دشمنان ما را دشمن بدارد.
در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):
خدای تعالی، قلب هر کس از جن و انس را که بخواهد پاک کند ولایت علی (ع) را به او می شناساند. و بر قلب هر کس که بخواهد پرده بکشد معرفت علی (ع) را از او امساک کند.
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (97)
وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً (98)
و ما فقط آن [= قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزکاران را بوسیله آن بشارت دهی و دشمنان سرسخت را با آنان انذار کنی (97) چه بسیار اقوام (بی ایمان و گنهکاری) را که پیش از آنان هلاک کردیم؛ آیا احدی از آنها را احساس می کنی؟! یا کمترین صدایی از آنان می شنوی؟! (98)
خلاصه آیات سوره مریم:
2 تا 37: ماجرای زکریا (ع) – مژده تولد یحیی (ع) – آبستن شدن مریم (س)– تولد عیسی (ع) – اختلاف مردم در مورد عیسی (ع) 38: بینا و شنوا شدن مردم در قیامت 39: یوم حسرت 40: زمین و هر چه در آن هست برای ما می ماند 41 تا 50: داستان حضرت ابراهیم (ع) و گفتگویش با آزر 52 و 51: موسی (ع) 53: هارون (ع) 55 و 54: اسماعیل صادق الوعد 57 و56: ادریس (ع) 58: انعم الله علیهم 59: اضاعوا الصلاة 60: وعده بهشت 63 – 61: جنات عدن 64: نزول فرشتگان به فرمان خدا 65: فاعبدوه و اصطبر …
66: انسان می گوید: وقتی مُردَم آیا از قبر بیرون می آیم 67: او از پیش وجود نداشت و او را آفریدیم 68: آنها را با شیاطین محشور کنیم و در جهنم زانو بزنند 70 و 69: جدا کردن بدترین 71: عبور از جهنم 73: نجات متقین و به جهنم شدن ستمکاران 74: پیش از این هم سرکشان را نابود کردیم 75: مهلت به گمراهان 76: باقیات الصالحات 80: تنها به سوی ما خواهد آمد 84: شیطان را بر کفار مسلط نموده ایم 85: حشر متقین 86: جهنم 87: عهد 88 – 92: فرزند دانستن برای خدا 93: همه مطیع خدایند 94: آگاهی به شماره ی تمام موجودات 95: تنها به سوی خدا خواهند آمد 96: خداوند محبت مؤمنان را در دل دیگران می نهد 97: حقایق قرآن را به زبان تو آسان کردیم 98: قبلاً ملل بسیاری را هلاک کرده ایم.
ص :304
20 - سوره طه = کلیم {لقب موسی (ع)}.
مکی است و 135 آیه دارد.
خلاصه مطالب: نزول قرآن برای آگاه نمودن مردم به مبدأ و معاد – بیان توحید – داستان بعثت موسی (ع) بر فرعون و بنی اسرائیل – حکایت شیطان و فریب آدم (ع) – بیان حشر و نشر و اینکه نباید انسان از یاد خدایتعالی غفلت نماید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طه (1)
ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی (2)
إِلاَّ تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشی (3)
تَنْزیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی (4)
الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی (5)
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری (6)
طه (1) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی! (2) آن را فقط برای یادآوری کسانی که (از خدا) می ترسند نازل ساختیم (3) (این قرآن) از سوی کسی نازل شده که زمین و آسمانهای بلند را آفریده است (4) همان بخشنده ای که بر عرش مسلط است (5) از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین و آنچه میان آن دو و آنچه در زیر خاک (پنهان) است! (6)
در تفسیر جامع، ج 4، ص 350، از امام صادق (ع):
«طه» اشاره به طهارت و پاکیزگی اهل بیت (ع) است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 348و349، از امام صادق (ع):
در قرآن ده اسم مختلف برای پیامبر (ص) بیان شده است:
1 - محمد: «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» (1) 2 - احمد: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» (2) 3 - عبدالله: «وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ» (3) 4 - طه 5 - یس 6 - ن 7 - مدثر 8 - مزمل 9 - بشیر: (4) 10 - ذکر: (5).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 351، از کافی، از صحابه:
حضرت رسول (ص) آنقدر در نماز می ایستاد تا (پایش) متورم کرد و آیه فوق نازل شد.
وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی ﴿7﴾ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی ﴿8﴾
و اگر سخن به آواز گویی او نهان و نهان تر را می داند (7) و خداوندی است که معبودی جز او نیست؛ و نامهای نیکوتر از آن اوست! (8)
«جهر» : یعنی بلند و آشکار. «جهر به قول» : یعنی بلند بلند حرف زدن است. و اسرار به آن
ص :305
به معنای آهسته صحبت کردن است، همچنانکه می فرماید: «وَأَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِه» (ملک 13) البته «سِر» ، غیر از ستر است چرا که ستر به معنای مطلب مکتوم و پوشیده در نفس است.
«اخفی» : صیغه افعل از خفاء و به معنای پنهان تر است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 353، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):
«سِرّ» آن است که در دل داری و «اخفی» آن چه از سِر پوشیده تر است.
آیات شریفه 9 تا 98 مربوط به داستان حضرت موسی (ع) به شرح ذیل می باشد:
1 - برگزیدن موسی (ع) به رسالت در کوه طور که در وادی طوی واقع است و مأمور کردنش به دعوت فرعون.
2 - به همراه برادرش و با معجزات الهی وارد شهر شده و شروع به تبلیغ می کنند.
3 - بیرون شدنش با بنی اسرائیل از مصر و غرق شدن فرعونیان و نجات بنی اسرائیل.
4 - گوساله پرستی بنی اسرائیل و سرانجام کار آنها و کار سامری.
وَ هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی (9)
و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟ (9)
إِذْ رَأَی نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی ﴿10﴾ هنگامی که آتشی دید پس به خانواده خود گفت درنگ کنید زیرا من آتشی دیدم امید که پاره ای از آن برای شما بیاورم یا در پرتو آتش راه [خود را باز] یابم (یا کسی را ببینیم که راه بلد است) (10)
مکث: به معنای درنگ و مکث است.
آنست: از انس گرفته شده و به معنای دیدن چیزی که با آن انس بگیرند.
قبس: به معنای شعله است که توسط نوک چوب از آتشی گرفته شود.
نکته ای از المیزان، ج 27، ص 213: این جریان در مراجعت موسی (ع) از مدین به سوی مصر اتفاق افتاده و اهلش نیز با او بوده و این واقعه نزدیکی های وادی طوی در طور سینا در شبی سرد و تاریک بوده در حالی که راه را گم کردند. در اینکه فرمود: (قال لاهله امکثوا) دلالت بر این است که غیر از همسرش کسان دیگر هم با او بوده اند چون اگر نبود می فرمود: (قال لاهله امکثی= به
ص :306
همسرش گفت اینجا باش) و از اینکه گفت: (انی آنست نارا = من آتشی به نظرم می آید) و نیز (اذ رآ نارا = چون آتشی دید) فهمیده می شود که آتش را تنها او دیده است.
فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی (11)
هنگامی که نزد آتش آمد، ندا داده شد که: ای موسی! (11)
إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی ﴿12﴾ این منم پروردگارت، پای پوش خویش بیرون آور که تو در وادی مقدس طوی هستی (12)
طوی: نام جلگه ای است که در دامنه طور قرار دارد.
☼ نکته:
در اینکه چرا خداوند متعال از حضرت موسی (ع) خواست تا کفشهایش را درآورد سه نقل وجود دارد:
1 - چون کفشهایش از جنس حیوان مرده بود. (صافی، ج 4، ص 375) (این نظر منطقی نیست).
2 - کندن کفش صرفاً به منظور احترام موقف طوی بود. (1).
3 - منظور از (فاخلع نعلیک = خروج کفش) این است که: چون موسی (ع) به همسر خود سخت علاقمند بود خطاب رسید که دل خود را از محبت غیر همسر فارغ ساز. (همان منبع).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 355، به نقل از ابن بابویه: از حضرت حجت قائم عجل الله در حدیث مفصلی تأویل آیه را می پرسند و می گویند: مردم خیال می کنند که کفش موسی (ع) از پوست حیوان مرده بوده است. حضرت صاحب الزمان (عج) در جواب می فرماید: «هر کس چنین تصوری داشته باشد به موسی (ع) افترا بسته است» . و فرمود: «چون موسی (ع) به عیال خود علاقمند بود ندا رسید که باید به خاطر ما، محبت اهل خود را از دل بر کنی: فاخلع نعلیک» .
وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی (13)
و من تو را (به رسالت) برگزیدم؛ اکنون به آنچه بر تو وحی می شود، گوش بده! (13)
إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی ﴿14﴾ منم من خدایی که جز من خدایی نیست پس مرا پرستش کن و به یاد من نماز برپا دار (14)
نکته 1: در آیه شریفه ابتدا کلمه «فاعبدنی» آمده که عبادت را به طور عام بیان کرده است و بعد به طور خاص «صلاة» را ذکر نموده است، تا اهمیت نماز را برساند.
نکته 2: در تفسیر المیزان، ج 27، ص 217، آمده است: در معنای «لذکری» اقوال بسیاری
ص :307
است از جمله:
1 - عبادتت را با نماز تحقق بده، مثل این است که بگویی بخور تا سیر شوی.
2 - نماز بخوان هنگام ذکر من و یا نماز بخوان هنگامی که آن را فراموش کردی.
3 - منظور ذکر لفظی است که نماز هم شامل آن است.
4 - مراد، ذکر قلبی است که مقارن نماز است و با نماز تحقق یافته و یا مترتب با آن می شود.
5 - منظور، ذکر قبل از نماز است.
6 - مراد به آن هم ذکر قلبی و هم قالبی است. (صاحبِ المیزان نظریه اول را تأیید کرده است).
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 244، از مجمع، از امام صادق (ع): معنایش این است که هر وقت به یادت آمد نمازی به گردنت هست چه در وقت و چه در خارج از وقت آن را به جای آر.
از همان منبع، از انس، از رسول خدا (ص):
هر که نمازش را فراموش کرد هر وقت یادش آمد بخواند دیگر کفاره ای به گردنش نیست.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 356، از کافی، از امام باقر (ع): هر گاه نماز شخصی قضا شد و در موقع به جا آوردن نمازِ بعد یادش آمد اگر وقت کافی بود باید اول نماز فوت شده را به جا آورد بعد نماز ادا را بخواند و گرنه اول نماز را بخواند و بعداً نماز از دست رفته را قضا نماید.
إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفیها لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی (15)
فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی (16)
وَ ما تِلْکَ بِیَمینِکَ یا مُوسی (17)
قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِیَ فیها مَآرِبُ أُخْری (18)
قالَ أَلْقِها یا مُوسی (19)
بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! می خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود! (15) پس مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می کند، تو را از آن بازدارد؛ که هلاک خواهی شد! (16) و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟! (17) گفت: «این عصای من است؛ بر آن تکیه می کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرومی ریزم؛ و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است (18) گفت: «ای موسی! آن را بیفکن» (19)
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَیٰ ﴿20﴾ قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَیٰ ﴿21﴾
پس آن (عصا) را انداخت و ناگاه ماری شد که به سرعت می خزید (20) (خدا) فرمود آن را بگیر و مترس به زودی آن را به حال نخستینش بازخواهیم گردانید (21)
☼ نکته:
خداوند متعال در سوره اعراف آیه 107 و سوره شعرا آیه 32 می فرماید: «فَأَلْقَی عَصَاهُ فَإِذَا هِی ثُعْبَانٌ مُبِینٌ» = «پس عصا را انداخت که به مار بسیار بزرگی تبدیل شد» . و نیز در
ص :308
سوره قصص آیه 31 می فرماید: «فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِرًا وَلَمْ یعَقِّبْ یا مُوسَی أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ» = «پس هنگامی که آن را بدید که حرکت می کند گویی مار است آن چنان فرار کرد که دیگر پشت سر خود را نگاه نکرد، گفتیم ای موسی بیا و نترس» .
با اینکه ترس یک صفت رذیله است و با عصمت انبیاء منافات دارد پس چرا موسی (ع) ترسید؟
صاحب المیزان، ج 27، ص 223، در پاسخ آورده است: بین خوف و خشیت فرق است. آنچه با فضیلت شجاعت منافات دارد خشیت است نه خوف که به معنای دست زدن به مقدمات احتراز است و انبیاء از خشیت منزهند نه از خوف. همچنانکه خدای تعالی فرمود: «الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیخْشَوْنَهُ وَلَا یخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ» = «آنان که رسالتهای خدای را می رسانند، از او ترس دارند و از احدی ترس ندارند مگر از خدا» (1).
☼ مؤلف:
پاسخی که صاحب المیزان آورده، هر چند صحیح است اما کامل و قانع کننده نیست.
و اما پاسخی که بنده حقیر در تکمیل آن می توانم بدهم بدین شرح است (والله اعلم):
اولاً: این عمل هم مثل کشتن قبطی، یک ترک اولا بود نه گناه.
ثانیاً: این واقعه در زمانی اتفاق افتاد که موسی (ع) نبیِ خدا بود و تازه می خواست به مقام رسالت برسد که مطمئناً اگر این اتفاق در زمان امامت و اولوالعزمی اش رخ می داد، هرگز فرار نمی کرد، حضرت موسی (ع) هم در آن زمان در ابتدای این سیر و ناگزیر به ترک اولی بود. و دلیل آن هم این است: ماجرای ترس موسی (ع)، موقعی اتفاق افتاد که آن حضرت (ع) تازه از منزل حضرت شعیب (ع) به سوی مصر برمی گشت و به استناد آیات همین سوره که بحثش گذشت، آن حضرت به سوی کوه طور حرکت کرد و آن موقع بود که خدای تعالی، او را برای رسالت و هدایت قومِ مصر خطاب فرمود. و اما بعد از گذشت ماجراهای عدیده ای از جمله، غرق شدن قوم فرعون و درخواستهای نابجای قوم بنی اسرائیل و گوساله پرستی و غیره بود که خداوند سبحان، تورات را بر آن حضرت نازل کرد و او را شریعت جهانی و اولوالعزمی اش عنایت فرمود و این واقعه هم، مثل امامت حضرت ابراهیم (ع) که به تفصیل در ذیل آیه امامت آمده است، در اواخر عمر شریفش
ص :309
بود و پر مسلم است در آن زمان، یقینی بر آن حضرت غالب بود که حتی ترسِ ممدوح هم در برابرش هویدا نبود، چه رسد به ترس مذموم.
ثالثاً: عصمت مراتبی دارد که حد اعلای آن در وجود مقدس اهل بیت (ع) می باشد و مراتبی پایین تر از آن برای اولوالعزم و بعد رسولان و بعد انبیاء است.
14 معصوم (ع) در همان ابتدای خلقتِ روحانیشان که قبل از خلقتِ ماسواست، به مقام امامت و عصمت مطلقه رسیده اند و نزول مقدسشان بر زمین و به شکل خاکی، صرفاً هدایت بشریت است نه اینکه خودشان سیر تکاملی داشته باشند، اما سایر انبیاء چنین سیری داشته اند. خدایتعالی 14 موجود مقدس را به عنوان واسطه خود با عالم هستی خلق فرمود که جلوه صفات الهی بر عالم گیتی باشند بنابراین نباید کوچکترین نقصی حتی «فکرِ ترک اولی» داشته باشند. ممکن است عده ای این مطلب را نپذیرند، که در پاسخ به آنها باید گفت: آیا شک دارید در قدرت لایزالِ الهی که بتواند 14 موجودْ با عصمت مطلقه خلق کند که حتی «فکر ترک اولی» هم نکنند؟!!! اگر پاسختان مثبت باشد که باید فکر دیگری کرد … !!! البته این را هم بگویم: هر چند اهل بیت (ع) از همان آغاز خلقلتْ تا پایان حیاتِ معنویشان در حال تسبیح و تحمیدند ولی بالاخره آنها هم از عدم خلق شده اند و در مقابل حضرت حق تعالی هیچند و خواهند مُرد. این را گفتم که عده ای تصور غلطی نکرده باشند. خوفی که موسی (ع) از دیدن مار و سحرهای ساحران بر وجودش رخنه کرد گناه و معصیت نیست اما برای پیامبرانِ الهی ترک اولی به حساب می آید. ناگفته نماند که مشابه این جریان بارها برای اهلِ بیت (ع) رخ داده، اما هرگز نترسیده اند. مثلاً حضرت علی (ع) در برخورد با آن شبِ هولناکِ «لیلة المبیت» یا سایر رخدادهای پر خطر، نه خوفی در وجود مقدسش رخنه کرد و نه پشت به دشمن نمود، که لازمه ی آن نترسیدن است. و این قضیه به سایر اهلِ بیت (ع) هم بسط می یابد، همچنان که در اکثرِ مقاتل به چشم می خورد تمام زخمهای وارده بر بدن مطهر حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) از ناحیه جلو بود و حتی یک مورد در ناحیه پشتْ نبوده است و دلیلِ آن هم این بوده که آن حضرت (ع) هرگز در حینِ جنگ، پشت به دشمن نکرد و نترسید …
ص :310
در تفسیر جامع، ج 4، ص 369، از ابن بابویه آورده که اسماعیل بن فضل از امام صادق (ع) پرسید:
چرا موسی (ع) ترسید و ابراهیم (ع) را با این که در منجنیق به سوی آتش پرتاب کردند وحشت نکرد و نترسید؟ امام صادق (ع) فرمود: چون در صلب ابراهیم انوار حجتهای خدا بود و به آنها اتکا و اعتماد داشت ولی موسی فاقد نور حجتِ حق در صلبش بود و بدین سبب ترسید.
☼ مؤلف:
در روایت فوق منظور از حجتها، چهارده معصوم (ع) هستند.
در صافی، ج 4، ص 393، از احتجاج، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص): زمانی که موسی (ع) عصایش را انداخت، در دلش ترسید و گفت: خدایا! به حقِّ محمد و آلش (ص) دلم را آرام کن.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 358، از امام صادق (ع): هیچ معجزه ای از معجزه های پیامبران و اوصیاء نیست جز اینکه خداوند مثلش را برای اتمام حجت بر دشمنان بر دست قائم ما آشکار خواهد کرد.
در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 43 و45 و47، چ2، از رسول خدا (ص): (خلاصه روایت)
ای علی! خدای تبارک و تعالی انبیاء را بر فرشتگان برتر نمود و من را بر تمام انبیاء تفضیل داد و برتریِ بعد از من برای تو (ای علی) و امامان بعد از تو است، فرشتگان خدمتکاران ما و دوستان ما هستند و برای آنان که به ما ایمان دارند از خدا آمرزش می خواهند، ای علی! اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوّا، بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید، ما پیش از (خلقتِ) فرشتگان به تسبیح پروردگارمان پرداخته ایم زیرا اولْ موجودی که خلق شد ارواح ما بود سپس فرشتگان را آفرید، فرشتگان با تسبیح ما به تسبیح حق تعالی پرداختند و به واسطه ما به یکتا پرستی و تهلیل و تمجیدِ باری تعالی ارشاد و راهنمایی شدند، پس از خلقتِ ارواحِ ما حق تعالی حضرت آدم را آفرید و ما را به رسم ودیعه در پشت آدم قرار داد و به خاطر اکرام و احترام ما بود که فرشتگان امر شدند به آدم سجده کنند …
☼ مؤلف:
به استناد آیه: «و اِذ قُلنا لِلملئکَةِ اسجدوا لآدم» = «به همه فرشتگان فرمان دادیم که به آدم سجده کنند» (بقره34) و نیز به استناد روایتِ فوق، فرشتگان فقط به آدم (ع) سجده کردند ولی به حضرت حوّا (س) سجده نکردند چرا که ارواح مطهر اهلِ بیت (ع) در آن زمان در صلب آدم
ص :311
(ع) بود و هنوز در رحم حوّا (س) قرار نگرفته بود و این می رساند که علت سجده فرشتگان فقط به خاطرِ وجودِ مقدسِ اهلِ بیت (ع) بوده است که روایت فوق هم این نکته را بیان می فرماید.
در علل الشرایع، ج 1، ص 47، چ2، از امام صادق (ع):
هر گاه جبرئیل محضرِ نبی اکرم (ص) مشرف می شد در مقابل آن حضرت همچون بندگان می نشست و بدون اجازه هرگز بر آنجناب داخل نمی شد.
در علل الشرایع، ج 1، ص 49، چ2، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)
در جنگ احد یاران رسول خدا (ص) فرار کردند و تنها حضرت علی (ع) و چند تن در مقابل رسول خدا (ص) ایستاده و با دشمنان مقابله می کردند تا آنکه شمشیر امام علی (ع) شکست. پیامبر (ص) شمشیرِ خودشان یعنی ذوالفقار را به علی (ع) دادند، جبرئیل (ع) به پیامبر (ص) عرضه داشت: یا محمد! این عمل و ایثار علی (ع) مواساتی است در حق تو. پیامبر (ص) فرمودند: «علی از من است و من از علی هستم» . جبرئیل (ع) عرض کرد: «و من هم از شما هستم» . و همگی صدایی از آسمان شنیدند که: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» = «هیچ شمشیری مثل ذوالفقار نیست و هیچ جوانمرد و شجایی مثل علی (ع) نیست» .
☼ مؤلف:
این گفته جبرئیل (ع) که در روایت فوق می فرماید: «من از شما دو نفر هستم» در حقیقت آرزوی وی بوده است که خود را با آن دو بزرگوار، دوست و همنشین بداند و البته این آرزوی نیکو بارها تکرار شده است مثل ماجرای خمسه آلِ عبا که جبرئیل (ع) اجازه و آرزوی ورود به جمع آن پنج تن را دارد، یا همراهی او و ملائکه مقرب در بسیاری از جنگهای حضرت علی (ع) و مواردی مشابه که همه آنها دالِ بر برتری اهلِ بیت (ع) نسبت به فرشتگانِ مقرب است.
توجه: برای توضیح بیشتر به بحثِ پایانی کتاب و آیات 30 تا 37 بقره مراجعه شود.
وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْری (22)
لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری (23)
اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (24)
و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی عیب بیرون آید؛ این نشانه دیگری (از سوی خداوند) است (22) تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم (23) اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان کرده است (24)
ص :312
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾ وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّنْ لِّسَانِی ﴿27﴾ یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾ گفت پروردگارا سینه ام را گشاده گردان (25) و کارم را برای من آسان ساز (26) و از زبانم گره بگشای (27) [تا] سخنم را بفهمند (28)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 380، از قمی، از امام باقر(ع): (خلاصه روایت)
روزی موسی (ع) نزد فرعون عطسه کرد و گفت: «الحمد لله رب العالمین» فرعون او را سیلی زد. موسی (ع) ریشش را کشید. فرعون خواست او را بکُشد، آسیه گفت: او بچه است و نمی فهمد. پس خرما و آتش (زغال) مقابل موسی (ع) گذاشتند، موسی (ع) خواست خرما را بردارد، جبرئیل دستش را به سوی آتش برگرداند و موسی (ع) آتش را در دهان گذاشت و زبانش سوخت (و در زبانش لُکنت افتاد) آسیه به فرعون گفت: نگفتم چیزی نمی فهمد. (فرعون هم) او را بخشید (به این خاطر از خدایتعالی درخواست کرد تا گرهِ ناشی از سوختنِ زبانش را بگشاید).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 361، از حضرت رسول (ص):
پروردگارا! تقاضا دارم علی (ع) را که از اهل بیت من است برادر و وزیرم قرار دهی و پشتم را به او محکم کنی و در تبلیغ و رساندن احکام او را شریک من بنمایی.
وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی (29)
هارُونَ أَخی (30)
اشْدُدْ بِهِ أَزْری (31)
وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری (32)
کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیراً (33)
وَ نَذْکُرَکَ کَثیراً (34)
إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصیراً (35)
قالَ قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی (36)
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْری (37)
وزیری از خاندانم برای من قرار بده (29) برادرم هارون را! (30) با او پشتم را محکم کن (31) و او را در کارم شریک ساز (32) تا تو را بسیار تسبیح گوییم (33) و تو را بسیار یاد کنیم (34) چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده ای! (35) فرمود: ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد! (36) و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساختیم (37)
إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَیٰ أُمِّکَ مَا یُوحَیٰ ﴿38﴾
هنگامی که به مادرت آنچه را که [باید] وحی می شد وحی کردیم (38)
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 27، ص 231: زنان از وحی نبوت بهره ای ندارند چرا که می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی» = «قبل از تو هیچ رسولی نفرستادیم مگر مردانی که به سویشان وحی می کردیم از هر دیاری» (یوسف 109). بنابراین مراد از وحی به
ص :313
مادر موسی (ع) الهام است که نوعی احساس ناخودآگاه است که در خواب یا بیداری دست می دهد چنانچه می بینیم آنچه را خداوند متعال به زنبور عسل الهام کرده، وحی خوانده و فرموده: «وَ أَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» = «و پروردگارت به زنبور عسل «وحی» (الهام غریزی) نمود» (1).
☼ مؤلف:
درست است که زنان از وحی نبوت بی بهره اند اما این دلیل نمی شود که زنان نتوانند به مقام عصمت برسند یا فرشتگان را نبینند یا کلامشان را نشنوند. مثلاً حضرت مریم (س) با وجود دیدن فرشتگان و رسیدن به مقام عصمت اما نبی و رسول نبود و فقط فرامینِ نبوت و رسالت بر او نازل نمی شد. در ضمن الهامی که خداوند سبحان به حیوانات از جمله زنبور عسل دارد الهامی فطری و غریزی است و با الهامی که به مادر موسی و مریم و فاطمه بنت اسد و حضرت فاطمه (س) و … نازل شده، متفاوت است. (والله اعلم). برای توضیحِ بیشتر به آیه (یونس2) مراجعه شود.
أَنِ اقْذِفیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنی (39)
إِذْ تَمْشی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنینَ فی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی (40)
وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی (41)
اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتی وَ لا تَنِیا فی ذِکْری (42)
اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی (43)
فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی (44)
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی (45)
قالَ لا تَخافا إِنَّنی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری (46)
فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی (47)
إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلی مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (48)
قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی (49)
قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی (50)
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولی (51)
قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی (52)
الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّی (53)
کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی (54)
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْری (55)
وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبی (56)
قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسی (57)
فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُویً (58)
قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی (59)
فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتی (60)
قالَ لَهُمْ مُوسی وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری (61)
فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوی (62)
قالُوا إِنْ هذانِ
ص :314
لَساحِرانِ یُریدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما وَ یَذْهَبا بِطَریقَتِکُمُ الْمُثْلی (63)
فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی (64)
قالُوا یا مُوسی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقی (65)
قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی (66)
که: «او را در صندوقی بیفکن و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند؛ و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبتی از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [= علم] من، ساخته شوی (و پرورش یابی)! (39) در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه می رفت و می گفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت می کند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگین نگردد! و تو یکی (از فرعونیان) را کشتی؛ اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانی در میان مردم «مدین» توقف نمودی؛ سپس در زمان مقدر (برای فرمان رسالت) به این جا آمدی، ای موسی! (40) و من تو را برای خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41) (اکنون) تو و برادرت با آیات من بروید و در یاد من کوتاهی نکنید! (42) بسوی فرعون بروید؛ که طغیان کرده است! (43) اما بنرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکر شود، یا (از خدا) بترسد! (44) (موسی و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می ترسیم که بر ما پیشی گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد)؛ یا طغیان کند (و نپذیرد)!» (45) فرمود: «نترسید! من با شما هستم؛ (همه چیز را) می شنوم و می بینم! (46) به سراغ او بروید و بگویید: ما فرستادگان پروردگار توییم! بنی اسرائیل را با ما بفرست؛ و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنی از سوی پروردگارت برای تو آورده ایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند! (47) به ما وحی شده که عذاب بر کسی است که (آیات الهی را) تکذیب کند و سرپیچی نماید! (48) (فرعون) گفت: «پروردگار شما کیست، ای موسی؟!» (49) گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده؛ سپس هدایت کرده است!» (50) گفت: «پس تکلیف نسلهای گذشته (که به اینها ایمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51) گفت: آگاهی مربوط به آنها، نزد پروردگارم در کتابی ثبت است؛ پروردگارم هرگز گمراه نمی شود و فراموش نمی کند (و آنچه شایسته آنهاست به ایشان می دهد)! (52) همان خداوندی که زمین را برای شما محل آسایش قرار داد؛ و راه هایی در آن ایجاد کرد؛ و از آسمان، آبی فرستاد! که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم (53) هم خودتان بخورید؛ و هم چهارپایانتان را در آن به چرا برید! مسلماً در اینها نشانه های روشنی برای خردمندان است! (54) ما شما را از آن [= زمین] آفریدیم؛ و در آن بازمی گردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون می آوریم! (55) ما همه آیات خود را به او نشان دادیم؛ اما او تکذیب کرد و سرباز زد! (56) گفت: ای موسی! آیا آمده ای که با سحر خود، ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟! (57) قطعاً ما هم سحری همانند آن برای تو خواهیم آورد! هم اکنون (تاریخش را تعیین کن، و) موعدی میان ما و خودت قرار ده که نه ما و نه تو، از آن تخلف نکنیم؛ آن هم در مکانی که نسبت به همه یکسان باشد! (58) گفت: «میعاد ما و شما روز زینت [= روز عید] است؛ به شرط اینکه همه مردم، هنگامی که روز، بالا می آید، جمع شوند! (59) فرعون آن مجلس را ترک گفت؛ و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد؛ و سپس همه را (در روز موعود) آورد (60) موسی به آنان گفت: «وای بر شما! دروغ بر خدا نبندید، که شما را با عذابی نابود می سازد! و هر کس که (بر خدا) دروغ ببندد، نومید (و شکست خورده) می شود!» (61) آنها در میان خود، در مورد ادامه راهشان به نزاع برخاستند؛ و مخفیانه و درگوشی با هم سخن گفتند (62) گفتند: «این دو (نفر) مسلماً ساحرند! می خواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و راه و رسم نمونه شما را از بین ببرند! (63) اکنون که چنین است، تمام نیرو و نقشه خود را جمع کنید و در یک صف (به میدان مبارزه) بیایید؛ امروز رستگاری از آن کسی است که برتری خود را اثبات کند! (64) (ساحران) گفتند: «ای موسی! آیا تو اول (عصای خود را) می افکنی، یا
ص :315
ما کسانی باشیم که اول بیفکنیم؟!» (65) گفت: «شما اول بیفکنید!» در این هنگام طنابها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر می رسید که حرکت می کند! (66)
فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَیٰ ﴿67﴾ قُلْنَا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الأعْلَیٰ ﴿68﴾
و موسی در خود بیمی احساس کرد (67) گفتیم: نترس! تو مسلماً برتری! (68)
وجس: به معنای صدای آهسته است و ایجاس، احساس آن صدا در دل است.
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 27، ص 273: با توجه به معنی اوجس معنای آیه این است: «موسی (ع) احساس خفیف و پنهانی و زودگذری از ترس در دل خود کرد طوری که اثرش در چهره اش ظاهر نشد» . و این که کلمه ی خیفه را نکره آورده است به این معنا اشاره دارد کانه فرموده: «در نفس خود احساس نوعی ترس نمود که خیلی قابل اعتنا نبود» .
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 283، از نهج البلاغه، از امام علی (ع): موسی (ع) بر جان خود احساس ترس نکرد بلکه از این ترسید که جهال غالب آیند و دولت ضلال مسلط گردد.
در نهج البلاغه، ص 667، ح175 و در غرر، ج 1، ف17، ص 321، چ1، از حضرت علی (ع): هنگامی که از چیزی می ترسی، خود را در آن بیفکن، زیرا گاهی ترسیدن از چیزی، از خودِ آن سخت تر است.
وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَیٰ ﴿69﴾ و آنچه در دست راست داری بینداز تا هر چه را ساخته اند ببلعد در حقیقت آنچه سرهم بندی کرده اند افسونِ افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمی شود (69)
☼ نکته:
هر چند در دست راست موسی (ع) عصایش بود اما خداوند متعال نمی فرماید: عصایت را بینداز. بلکه می فرماید: آن چه در دستت است بینداز. و می خواهد بفرماید: این عصا نیست که به اژدها تبدیل می شود بلکه قدرت خداوند است که می تواند با هر چیز، آن ساحران را مغلوب نماید و با این گفتار، هم ترس موسی (ع) کاسته شده و هم قدرت خداوند متعال نمایان تر می شود (والله اعلم). (بحث در خصوص سحر در سوره فلق و آیه شریفه 102 بقره آمده است).
☼ لطیفه:
ممکن است عده ای به بنده حقیر ایراد بگیرند و بگویند: «به جای این که از عبارتِ
ص :316
(والله اعلم) استفاده کنی بهتر بود از عبارتِ (والله العالم) استفاده می کردی» و نیز بگویند: «چون عبارت اول، این تداعی را می رساند که «ما هم عالمیم» ، ولی عبارت دوم چنین معنایی ندارد».
پاسخ: اولاً: «اعلم» ، صفت تفضیلِ «عالم» است و عبارت «والله اعلم» بدین معناست که «خداوندِ سبحان عالم تر است» و عبارت: «والله العالم» ، یعنی «خداوندِ سبحان عالم است» ، بنابراین «والله اعلم» بر «والله العالم» ارجحیت دارد، چرا که در عبارت اول این تداعی است که کسی از خداوند سبحانْ «عالم تر» نیست، هر چند که تداعی علم ما را نیز دارد. اما در عبارت دوم این تداعی است که العیاذ بالله «عالم تری هم» وجود دارد. پس عبارت دوم نقص و کاستی اش مشهود است. البته ذکر چنین عبارتی صرفاً بیان جهلِ بنده نسبت به علوم بی پایان حضرت حق جل جلاله است. ناگفته نماند که علامه طباطبایی (ره) از عبارت «والله اعلم» استفاده کرده و عده ای از مفسرینِ امروزی از جمله استاد قرائتی از عبارت «والله العالم» استفاده کرده اند.
ثانیاً: عبارتِ «والله اعلم» مورد تأیید خداوند سبحان است همچنان که می فرماید: «وَاللَّهُ أَعْلَم … » (نحل 101)، (یوسف 77)، (انعام 58)، (مائده 61)، (نساء 45و25)، (آل عمران 167و36)، (انشقاق23)، در صورتی که در هیچ جای قرآن کریم به عبارت «والله العالم» اشاره نشده است.
فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی (70)
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقی (71)
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلی ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا (72)
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی (73)
إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی (74)
وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلی (75)
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّی (76)
وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَریقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً لا تَخافُ دَرَکاً وَ لا تَخْشی (77)
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ (78)
وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی (79)
یا بَنی إِسْرائیلَ قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ وَ واعَدْناکُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی (80)
کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی (81)
وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی (82)
وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسی (83)
قالَ هُمْ أُولاءِ
ص :317
عَلی أَثَری وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضی (84)
قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ (85)
فَرَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدی (86)
قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ (87)
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسی فَنَسِیَ (88)
أَ فَلا یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89)
وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَ أَطیعُوا أَمْری (90)
قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی (91)
قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (92)
أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْری (93)
قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی وَ لا بِرَأْسی إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی (94)
قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ (95)
(موسی عصای خود را افکند و آنچه را که آنها ساخته بودند بلعید. ) ساحران همگی به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم!» (70) (فرعون) گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است! به یقین دستها و پاهایتان را بطور مخالف قطع می کنم؛ و شما را از تنه های نخل به دار می آویزم؛ و خواهید دانست مجازات کدام یک از ما دردناکتر و پایدارتر است!» (71) گفتند: «سوگند به آن کسی که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنی که برای ما آمده، مقدم نخواهیم داشت! هر حکمی می خواهی بکن؛ تو تنها در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی! (72) ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردی ببخشاید؛ و خدا بهتر و پایدارتر است!» (73) هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ برای اوست؛ در آن جا، نه می میرد و نه زندگی می کند! (74) و هر کس با ایمان نزد او آید و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانی درجات عالی دارند (75) باغهای جاویدان بهشت، که نهرها از زیر درختانش جاری است، در حالی که همیشه در آن خواهند بود؛ این است پاداش کسی که خود را پاک نماید! (76) ما به موسی وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و برای آنها راهی خشک در دریا بگشا؛ که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید و نه از غرق شدن در دریا!» (77) (به این ترتیب) فرعون با لشکریانش آنها را دنبال کردند؛ و دریا آنان را (در میان امواج خروشان خود) بطور کامل پوشانید! (78) فرعون قوم خود را گمراه ساخت؛ و هرگز هدایت نکرد! (79) ای بنی اسرائیل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات دادیم؛ و در طرف راست کوه طور، با شما وعده گذاردیم؛ و «من» و «سلوی» بر شما نازل کردیم! (80) بخورید از روزیهای پاکیزه ای که به شما داده ایم؛ و در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوب می کند! (81) و من هر که را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم! (82) ای موسی! چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری و (برای آمدن به کوه طور)عجله کنی؟! (83) عرض کرد: «پروردگارا! آنان در پی منند؛ و من به سوی تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوی!» (84) فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت!» (85) موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: «ای قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدت جدایی من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!» (86) گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلف نکردیم؛ بلکه مقداری از زیورهای قوم را که با خود داشتیم افکندیم!» و سامری اینچنین القا کرد (87) و برای آنان مجسمه
ص :318
گوساله ای که صدایی همچون صدای گوساله (واقعی) داشت پدید آورد؛ و (به یکدیگر) گفتند: «این خدای شما و خدای موسی است!» و او فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود)! (88) آیا نمی بینند که (این گوساله) هیچ پاسخی به آنان نمی دهد و مالک هیچ گونه سود و زیانی برای آنها نیست؟! (89) و پیش از آن، هارون به آنها گفته بود: «ای قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروی کنید و فرمانم را اطاعت نمایید!» (90) ولی آنها گفتند: «ما همچنان گرد آن می گردیم (و به پرستش گوساله ادامه می دهیم) تا موسی به سوی ما بازگردد!» (91) (موسی) گفت: ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند (92) از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟! (93) (هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! [= ای برادر!] ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی!» (94) (موسی رو به سامری کرد و) گفت: «تو چرا این کار را کردی، ای سامری؟!» (95)
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی ﴿96﴾ (سامری) گفت به چیزی که [دیگران] به آن پی نبردند پی بردم و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم و آن را در پیکر [گوساله] انداختم و نفس من برایم چنین فریبکاری کرد (96)
☼ نکته:
بعد از نجات قوم بنی اسرائیل و عبور از رود نیل، موسی (ع) با این وعده که خداوند تورات را بعد از 30 روز نازل خواهد کرد، هارون را به جای خود گذاشت و به میقات رفت و چون10 روز به وعده اضافه شد و موسی (ع) نیامد، سامری از فرصت استفاده کرد و از زیورآلاتی که آنها از فرعونیان با خود برداشته بودند مجسمه ای به شکل گوساله ساخت و مقداری از خاک قدمگاه جبرئیل (ع) که قبلاً تهیه کرده بود را بر آن پاشید و صدای گوساله درآمد.
در المیزان، ج 27، ص 296 و299 تا 318، در خصوص این گوساله آورده است: در آیه 88 می فرماید: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ … » که در آیه شریفه کلمه اخراج دلالتی است بر این که کیفیت ساختن گوساله پنهانی و دور از مردم بوده است و کلمه «جسد» به معنای جثه ای است که جان نداشته باشد و به هیچ وجه اطلاق بر بدن جاندار نمی شود و کلمه «خوار» به معنای آواز گوساله است. به عبارتی گوساله ی نامبرده تنها مجسه ای بی جان بوده است که احتمالاً با وزش باد صدایی شبیه گوساله می داده است (مثل سوت که دو سوراخ دارد و باعث ایجاد صدا می شود) و این گوساله نیز احتمالاً دارای دو سوراخ با یک مجرای داخلی بوده است که صدا می داده است.
اکثر مفسرین از جمله، صاحبِ تفسیر صافی، ج 4، ص 405، بر اساسِ روایات گفته اند:
ص :319
«سامری جبرئیل را در هنگامی که به موسی (ع) نازل می شد دید و مشتی از خاک زیر پای اسب او یا زیر پای جبرئیل برداشته با خود نگه داشت و از خاصیت های این خاک این بود که به هر چیزی می ریختند جان می گرفت. و زنده می شد و همین خاک باعث شد که گوساله جان بگیرد و حرکت کرده و به صدا در آید».
در پاسخ به نظرِ این مفسرین، صاحب المیزان (همان صفحات) آورده است:
این روایت اشکال دارد، چرا که به استناد آیه 88، جسد به مجسمه ای اطلاق می شود که جاندار نبوده است در صورتی که روایت اشاره به جاندار شدن گوساله دارد.
☼ مؤلف:
نظرِ صاحب المیزان قطعاً اشتباه است، چرا که به استناد آیه 88، مجسمه واقعاً بی جان بوده است اما بعد از ریختن آن قبضه صدا داد؛ روایات هم چیزی غیر از این مطلب نمی گویند که: «ابتدا مجسمه ای بی جان از طلا به شکل گوساله ای ساخت و بعد از پاشیدن خاکِ پای جبرئیل به حرکت و صدا درآمد» . با این حال صاحب المیزان تنها روایات مربوطه را رد کرده اما نظری درباره اینکه جریان گوساله سامری چه بوده را نیاورده است و آن نظری هم که درباره مجسمه بی جانِ گوساله داده است، صحیح نیست.
از آن گذشته صراحت آیه شریفه هم بر تأییدِ این مطلب است، همچنان که می فرماید: «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» = «و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم» . چرا که اگر آن گوساله یک مجسمه ی معمولی بود دیگر چه نیازی به خاکِ قدمِ جبرئیل داشت.
توضیح بیشتر این است: اولاً: خداوند متعال معجزات و نعمتهای فراوانی در زمان بسیار کوتاهی بر بنی اسرائیل عنایت فرموده بود و لذا با آن همه معجزاتِ عینی، دیگر جایی برای کفرِ بنی اسرائیل، آن هم به واسطه ی چند روز تأخیرِ پیامبرشان باقی نمی ماند، پس چنین افرادی به هر نحوی بایستی مورد فتنه و آزمایش قرار گیرند و اینکه مثلاً مجسمه ای به اذن خدایتعالی بخواهد جهت آزمایش این قوم، آن هم بعد از معجزات عینی، به صدا درآید یک حکم و یک اصل منطقی است که خداوند سبحان به واسطه ی صدای مجسمه بر سر آنها آورد.
ص :320
ثانیاً: روایاتی داریم که حضرت خضر (ع) وقتی به چوب یا زمین خشکی دست می زد یا راه می رفت آنها زنده شده و سبز می شدند، پس چرا فرشته وحی با آن مقام و منزلتی که دارد چنین حکمتی نداشته باشد و جای پای شریفش باعث چنین معجزه ای نشود؟!!! از آن گذشته اگر گوساله فقط یک مجسمه بود، دیگر چه نیازی بود که سامری خاک قدم جبرئیل را به آن بپاشد؟ همچنان که می فرماید: «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» = «و به قدر مشتی از رد پای فرستاده [خدا جبرئیل] برداشتم».
ثالثاً: بیشتر روایاتی که در این خصوص آمده است دقیقاً با آیاتِ شریفه، منطبقند و اکثراً اسمی از جاندار شدن مجسمه نیاورده اند بلکه آمده است که: «مجسمه به صدا در آمد» و در بعضی از روایات، عبارتِ: «به حرکت درآمد» نیز ذکر شده است.
رابعاً: حتی اگر آن مجسمه جهت آزمایشِ قوم، به شکل گوساله ای زنده در آمده باشد، آیه ای که این مطلب را رد کند، در قرآن کریم وجود ندارد و آیه مورد استنادِ علامه عزیز یعنی آیه 88، تنها به ساختِ مجسمه، آن هم قبل از پاشیدنِ خاک اشاره دارد که پر مسلم است در آن موقع بی جان بوده است و روایات هم منکر آن نیستند.
خامساً: گوساله نامبرده چنان تأثیری داشت که همه را به ستایش وا داشت، طوری که اکثریتشان واقعاً فکر کردند که العیاذ بالله آن گوساله، ا … است، که این مطلب و این اثر بخشی از یک مجسمه ی معمولی بعید است. بنابراین روایاتِ مذکور در کمالِ صِحت و اعتبارند (والله اعلم).
در المیزان، ج 27، ص 312، از امام علی (ع):
وقتی موسی (ع) در رفتن به کوه طور از قوم خود پیش افتاد، سامری از زیورهای بنی اسرائیل در قالب گوساله شکلی بریخت، آنگاه آن قبضه (خاکی) که با خود داشت در جوف آن ریخت، ناگهان جسد گوساله ای شد که صدای گوساله داشت …
در تفسیر جامع، ج 4، ص 373تا375، از علی بن ابراهیم، از امام صادق (ع): (خلاصه حدیث)
خداوند به موسی (ع) وعده داد تا مدت سی روز تورات را نازل فرماید و چون بعد از سی
ص :321
روز نیامد، قوم گفتند موسی به ما دروغ گفت و ما را در بیابان سرگردان نمود پس خواستند هارون (ع) را به قتل برسانند. از طرفی سامری هیکل گوساله ای که شیطان از طلاهای قوم خود ساخته بود آورد و از خاکی که از قدمگاه مرکب حضرت جبرئیل (ع) آورده بود در دهان مجسمه ریخت که فوراً بر جسم گوساله مویی رویید و نوایی خارج شد و 70 هزار نفر از بنی اسرائیل به گوساله سجده کردند. از آن طرف ده روز گذشت و خدایتعالی یعنی شب دهم ذی الحجه الواح تورات را به موسی (ع) نازل کرد و به او وحی رسید که سامری قومت را گمراه نموده است. موسی (ع) عرض کرد: دانستم که سامری گوساله ساخته است ولی صدای گوساله را چه کسی در آورده است؟ خطاب آمد: چون بنی اسرائیل از پرستش من اعراض کردند، نخواستم مانع پندار و کردارشان شوم و صدای گوساله را من به قدرت خود ایجاد کردم که گمراهی آنها آشکار گردد.
☼ مؤلف:
این روایت، صحت گفته ی بنده حقیر را تأیید می کند که: «گوساله واقعاً صدا می داد و این امر خدایتعالی بود تا آنها را آزمایش کند» .
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 318، از امام صادق (ع):
موسی (ع) عرضه داشت پروردگارا! سامری گوساله را ساخت و صدای آن از چه کسی بود؟ خداوند فرمود: آن آزمایش و فتنه من بود و در این باره زیاد جستجو نکن.
در تفسیر المیزان، ج 27، ص 319، از مجمع، از امام صادق (ع): موسی (ع) تصمیم گرفت سامری را به قتل برساند، خدایش وحی فرستاد: او را مکش چون مردی با سخاوت است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 379، از برهان و بحار، از امام صادق (ع):
خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر آن که دو شیطان هم زمان آن پیغمبر بوده که او را آزار می دادند و پیروانش را گمراه می کردند. دو شیطان معاصر نوح (ع)، غنطیغوس و خرام – دو شیطان معاصر ابراهیم (ع)، کسیل و زرام – دو شیطان زمان موسی (ع) سامری و مرعقیس – دو شیطان معاصر عیسی (ع)، بولس و مریتون – دو شیطان معاصر پیامبر (ص)، حَبْتَرْ و زُرَیق بود. که کنایه از اولی و دومی است زیرا اولی در حیله مانند روباه بود و دومی چشمانی کبود داشت.
ص :322
☼ نکته:
سامری به واسطه مکالمات حضرت موسی (ع) با جبرئیل (ع) متوجه حضورِ جبرئیل در آن مکان شد نه اینکه جبرئیل (ع) را دیده باشد چون فقط رسول می تواند جبرئیل را ببیند.
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلی إِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً (97)
إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْ ءٍ عِلْماً (98)
کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً (99)
مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً (100)
خالِدینَ فیهِ وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلاً (101)
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً (102)
یَتَخافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ عَشْراً (103)
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَریقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ یَوْماً (104)
وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً (105)
فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً (106)
لا تَری فیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً (107)
یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (108)
یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (109)
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِهِ عِلْماً (110)
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (111)
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (112)
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فیهِ مِنَ الْوَعیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (113)
(موسی) گفت: برو، که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، که هرگز تخلف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش می کردی! و ببین ما آن را نخست می سوزانیم؛ سپس ذرات آن را به دریا می پاشیم! (97) معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست؛ و علم او همه چیز را فرا گرفته است! (98) این گونه بخشی از اخبار پیشین را برای تو بازگو می کنیم؛ و ما از نزد خود، ذکر (و قرآنی) به تو دادیم! (99) هر کس از آن روی گردان شود، روز قیامت بار سنگینی (از گناه و مسئولیت) بر دوش خواهد داشت! (100) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند؛ و بد باری است برای آنها در روز قیامت! (101) همان روزی که در «صور» دمیده می شود؛ و مجرمان را با بدنهای کبود، در آن روز جمع می کنیم! (102) آنها آهسته با هم گفتگو می کنند؛ (بعضی می گویند: ) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقف کردید! (و نمی دانند چقدر طولانی بوده است!) (103) ما به آنچه آنها می گویند آگاهتریم، هنگامی که نیکوروش ترین آنها می گوید: «شما تنها یک روز درنگ کردید!» (104) و از تو درباره کوه ها سؤال می کنند؛ بگو: پروردگارم آنها را (متلاشی کرده) برباد می دهد! (105) سپس زمین را صاف و هموار و بی آب و گیاه رها می سازد (106) به گونه ای که در آن، هیچ پستی و بلندی نمی بینی! (107) در آن روز، همه از دعوت کننده الهی پیروی نموده و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگی از قبرها برمی خیزند)؛ و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع می شود؛ و جز صدای آهسته چیزی نمی شنوی! (108) در آن روز، شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضی است (109) آنچه را پیش رو دارند و آنچه را (در دنیا) پشت سرگذاشته اند می داند؛ ولی آنها به (علم) او احاطه ندارند! (110) و (در آن روز) همه چهره ها در برابر خداوند حی قیوم، خاضع می شود؛ و مأیوس (و زیانکار) است آن که بار ستمی بر دوش دارد! (111) (اما) آن کس که کارهای شایسته
ص :323
انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، نه از ظلمی می ترسد و نه از نقصان حقش (112) و این گونه آن را قرآنی عربی [= فصیح و گویا] نازل کردیم و انواع وعیدها (و انذارها) را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند؛ یا برای آنان تذکری پدید آورد! (113)
فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضَیٰ إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُلْ رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿114﴾ پس بلند مرتبه است خدا فرمانروای بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحی آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزای (114)
نکته 1: آیه شریفه می رساند که وقتی وحیِ قرآن به حضرت رسول (ص) نازل می شد، آنجناب قبلاً به آن وقوفِ کامل داشته اند.
نکته 2: در جای دیگر می فرماید: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (17) فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18)= زبانت را به خواندن آن حرکت مده و عجله مکن. جمع آوری آن و خواندنش با ماست. پس وقتی آن را خواندیم تو با ما بخوان» (قیامت 18 و17 و16)
نکته 3: در تفسیر المیزان، ج 28، ص 20، آورده است: مفسرین در معنای آیه اختلاف کرده اند، بعضی گفته اند مراد به این آیه این است که در خواندن قرآن برای اصحاب عجله مکن. بعضی گفته اند مراد این است که از خدا قبل از آنکه به وحی چیزی حکم کند درخواست وحی مکن.
که در پاسخ باید گفت: اولاً: وجوه مزبور با لفظ آیه شریفه منطبق نیست.
ثانیاً: هر چند پیامبر (ص) به قرآن کریم واقف بوده است ولی قبل از نزول تدریجی آیات، آن را برای یارانش نخوانده است و نیز بارها حضرت رسول (ص) قبل از نزول وحی منتظر و متقاضی حکمی بوده است، مثلاً در جریان انتظار حضرت رسول (ص) برای تغییر قبله، یا انتظار دستور الهی در حکم جهاد و غیره … و این انتظارها دلیلی بر وقوف کامل حضرت (ص) به قرآن است، مثلاً در تغییر قبله می فرماید: «قد نری تقلَّبَ وجهک … » = «ما تو را دیدیم که رو در آسمان می چرخاندی پس به زودی تو را به سوی قبله ای بر می گردانیم که دوست می داری» (بقره 144). که مطمئناً اگر این درخواست، نابجا بود، پس از او نهی می شد، نه اینکه اجابت شود.
نکته 4: صاحب المیزان، ج 28، ص 19، آورده است: «جمله (و قل رب زدنی علما) می رساند که حضرت قبلاً به آیات الهی علم داشته و به عبارتی آن را می دانسته و قرآن قبلاً یکجا به
ص :324
وی نازل شده و حال که تدریجی به او نازل می شود به نکات بیشتری از علوم قرآن واقف می شود پس تأکیدی است بر این موضوع که علم حضرت نسبت به آیات الهی بهره ای بوده ولی باید به آن مقدار از علم اکتفا نکرده و از خدا علم جدید بخواهد» .
☼ مؤلف:
در اینجا یک سؤال پیش می آید و آن این است:
آیا پیامبر اکرم (ص) قبل از نزولِ تدریجی قرآن کریم، به طور کامل با علوم قرآنی آشنا نبوده و بعد از نزول تدریجیِ قرآن به تمام آن علوم وقوف پیدا کرده است؟
در پاسخ به این سؤال دو نظریه می تواند مطرح شود:
نظریه اول: نزول تدریجی قرآن جهت افزایش علوم الهی بر پیامبر (ص) بوده است. این نظریه مورد تأیید بسیاری از مفسرین، بخصوص اهلِ سنت و نیز صاحبِ تفسیر المیزان است.
نظریه دوم: پیامبر اکرم (ص) قبل و بعدِ نزولِ تدریجی قرآن، کاملاً به آن علوم وقوف داشته است. و نزول تدریجی قرآن کریم صرفاً برای سایر امت و به خاطر درک و فهم پایین آنها از نزول یکپارچگی قرآن کریم بوده است.
نظریه دوم صحیح تر است (والله اعلم)، برای توضیح بیشتر و علت تأیید این نظریه به ذیل آیه (شوری 52) و سوره قدر و بحث پایانی کتاب و آیات خلیفة الله و امامت و … مراجعه شود.
نکته 5: به استناد آیه شریفه می توان روایاتی را تأیید نمود که در آنها آمده است: «قرآن کریم دو بار بر قلب نازنین حضرت رسول (ص) نازل شده است، یکبار دفعتاً و یک جا و یکبار هم به صورت آیه، آیه و به تدریج در طی 23 سال بنا به موقعیت های زمانی نازل شده است» .
نکته 6: اگر به ذیل آیه 24 سوره کهف مراجعه کنید اکثر و به عبارتی همه ی مفسرین روایتی را نقل کرده اند بدین مضمون: «عده ای از حضرت رسول (ص) چهار سؤال درباره اصحاب کهف، حضرت خضر، ذوالقرنین و وقوع قیامت می پرسند و حضرت بدون گفتن «إِنْ شَاءَ اللَّه» می فرماید: «فردا جوابتان را می دهم» و چون «إِنْ شَاءَ اللَّه» نمی گوید تا 40 روز قطعِ وحی شده و مورد تمسخر قرار می گیرد» . که در برخورد با این روایت، اکثر مفسرین آن را تأیید کرده و عده
ص :325
ای فقط آن را نقل کرده اند و شاید عده ی قلیلی هم آن را رد کرده باشند. حال بنده حقیر از مفسرینی که روایت را تأیید می کنند می پرسم: «آیا به استناد همین آیه (طه114) پیامبر (ص) قبل از نزول وحی، به قرآن وقوف داشته است یا خیر؟» که در جواب باید بگویند: بلی. و سؤال دومم این است: «آیا 4 سؤال مطرح شده، جزءِ همین آیاتِ قرآنی که پیامبر (ص) قبلاً از آن آگاهی داشته، می باشند یا خیر؟» که در جواب باید بگویند: بلی. حال بنده از شما می پرسم چگونه پیامبر اکرم (ص) از جواب چهار سؤال مطرح شده اطلاع داشته است ولی تا 40 روز مورد تمسخر واقع شده است؟ حاشا و کلا از این تهمتها!!! بنابراین یا باید روایت مذکور را رد کرد و یا آن را به نحوی تفسیر نمود که معنای روایت، العیاذ بالله زیر سؤال بردن عصمت پیامبر (ص) نباشد.
متأسفانه برخی از مفسرین در تفسیر آیات الهی تنها به خود آیه استناد کرده و آیاتِ دیگرِ قرآن که در توضیح هم می باشند را به کار نمی برند در صورتی که قرآن کریم آیاتی محکم و متشابه دارد که باید متشابهات را به محکم آن ارجاع داد. و در ضمن آیات الهی توسط آیاتی دیگر تفسیر می شوند و نباید به استناد ظاهرِ یک آیه آن را تفسیر نمود. همچنانکه حضرت رسول (ص) می فرماید: هر کس آیه ای را به رأی و نظرِ خویش تفسیر کند آتشی از جهنم را برای خود مهیا کرده است. و نیز امام صادق (ع) می فرماید:
در تفسیر جامع، ج 1، ص 574، از عیاشی، از امام صادق (ع):
آیاتِ الهی دو بخش است:
1 - محکم 2 - متشابه. محکمات، آیاتی هستند که باید به آنها عمل کرد و متشابهات، آیاتی هستند که نباید به آنها عمل کرد ولی باید به آنها ایمان آورد.
(برای توضیح بیشتر به ذیلِ آیه 7 سوره آلِ عمران و بحثِ پایانی کتاب مراجعه شود).
نکته7: در اکثر و شاید همه ی تفاسیر از جمله: «المیزان، ج 28، ص 23» و یا «صافی، ج 4، ص 413» و غیره، روایتی از قول صاحبِ مجمع البیان به نقل از عایشه آورده اند که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: «اگر روزی بر من بگذرد و در آن علمی زیاد نکنم که مرا به خدا نزدیک کند، خدا طلوعِ آن روز را برایم مبارک نکند».
ص :326
متأسفانه اکثر مفسرین این روایت را بدون هیچ گونه نقدی و با قُوّت آورده اند. اما اگر خواننده محترم به دقت به این روایت توجه فرماید، به جعلی بودنش پی خواهد برد. در رَد این روایت باید گفت: در این روایتِ جعلی دو اشکال وارد است:
1 - العیاذ بالله جهل به ساحتِ مقدسِ رسولِ اکرم (ص).
2 - العیاذ بالله نفرین کردنِ پیامبر اکرم (ص) به خودش.
بنابراین روایتِ مذکور، مخالف ِنصِ صریحِ آیاتِ الهی در خصوصِ عصمت مطلقه ی حضرت رسول (ص) و مردود می باشد (برای توضیح بیشتر به بحثِ پایانی کتاب مراجعه کنید).
توجه: صاحبِ المیزان، ج 28، ص 23، در ذیلِ این روایت آورده است: «این حدیث خالی از ضعف نیست چگونه نسبت به پیغمبر احتمال می رود که علیه خود نفرین کند آن هم در مسئله ای که اختیارِ آن به دست وی نیست و بعید نیست که از ناحیه نقل به معنا کردن در حدیث تحریفی شده باشد» .
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 22، از قمی:
رسول خدا (ص) همواره وقتی قرآن به او نازل می شد هنوز نزول یک آیه تمام نشده و معنا به آخر نرسیده بود شروع به خواندن آن آیه می فرمود، که خدایش از این کار نهی فرموده است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 414، از خصال، از حضرت رسول (ص):
فضیلتِ علم و دانش، نزد خداوند متعال، محبوب تر از عبادت است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 414، از خصالِ شیخ صدوق، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):
داناترین مردم کسانی هستند که علم و دانش افراد را به علم خود جمع کنند.
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَیٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا ﴿115﴾ و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم و[لی آن را] فراموش کرد و برای او عزمی [استوار] نیافتیم (115)
نکته 1: اینکه مقصود از آن عهد چه بوده اکثر مفسرین گفته اند: «پروردگار از آدم (ع) عهد و پیمان گرفت که نزدیک درخت معین نرود» . در این بین روایاتی نقل شده که در آنها تعبیری دیگر برای این عهد آمده است. مثلاً در تفسیر جامع، ج 4، ص 387و388، از کافی، از امام باقر (ع)
ص :327
روایت کرده که فرمود: «مراد از آن عهد، عهدی است که خداوند درباره محمد و آل محمد (ص) با آدم نمود و آدم (ع) عهد مزبور را فراموش نمود و بر پیمان خود استوار نماند» .
صاحب تفسیر المیزان، ج 28، ص 26، در ذیل آیه شریفه آورده است: و اما مقصود از آن عهد چه بوده به طوری که از داستان آنجناب در چند جای قرآن بر می آید عبارت بوده از نهی از خوردن درخت که در سوره اعراف آیه 19 چنین آمده: (لا تقربا هذه الشجرة).
☼ مؤلف:
برای حلِ مسئله و جمعِ روایاتِ فوق بایستی به دو مطلب اشاره کرد:
مطلب اول: خداوند متعال در آیه شریفه 172 اعراف معروف به آیه «ذر» می فرماید: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ … » . که به استناد این آیه شریفه، خداوند متعال از بنی بشر در خصوص توحید و بنا به روایات، از نبوتِ حضرتِ خاتم (ص) و ولایت اهل بیت (ع) عهد و پیمانی گرفته است.
مطلب دوم: در خصوص شجره ی ممنوعه می باشد که خداوند متعال در آیات ذیل به آن اشاره فرموده است:
1 - بقره 35: «وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة» = «به این درخت نزدیک نشوید»
2 - اعراف 19: «وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» = «به این درخت نزدیک نشوید»
3 - اعراف 20: «وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ» = «و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد، مگر بخاطر اینکه (اگر بخورید) فرشته یا جاودانه خواهید شد!»
4 - اعراف 22: «أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ» = «آیا شما را از آن درخت نهی نکردم؟»
5 - طه آیه 120: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی» = «پس شیطان او را وسوسه کرد گفت ای آدم آیا تو را به درخت جاودانگی و ملکی که زایل نمی شود راه نمایم» .
که در آیات فوق الذکر تنها به کلمه «شجره» و نزدیک نشدن به آن صحبت شده و اصلاً توضیحی در اینکه این شجره چیست؟ نیامده است. بنابراین مفسرین باز در آن اختلاف کرده اند و اکثراً گفته اند: «درخت گندم یا انگور» است ولی روایتی هم آمده است که، منظور از شجره،
ص :328
درخت نیست بلکه موضوع این است: «وقتی آدم (ع) در بهشت به سیر پرداخت به مکانی رسید که در آنجا به مقامات و منازل اهل بیت (ع) و خاتم پیامبران (ص) در پیشگاه خدا پی برد لذا از اینکه مقام و منزلتش کمتر از آنها بوده دچار رشکی در درون خود شد و این رشک جدای از حسادتی است که با عصمت تضاد دارد و تنها ترک اولی بوده است و بنابراین منظور از آن شجره همان رَشک بوده است» .
حال اگر این دو مطلب را در کنار هم قرار دهیم شاید بتوان گفت: «خداوند متعال از آدم عهد گرفت که به توحید و نبوت خاتم الانبیا (ص) و ولایت اهل بیت (ص) همواره ثابت قدم باشد و هیچ گاه نسبت به آنها کوچکترین رشکی نبرد ولی آدم (ع) بعد از دیدن منزلت خاتم الانبیا (ع) و اهل بیت (ع) دچار رشک شده و آن عهدی را که بسته بود، شکست» . (والله اعلم).
با این بیان، مقصود از عهد در آیه ی شریفه معلوم می شود. اما این نکته را نیز باید گفت: اینکه مقصود از عهد، نزدیک نشدن به درخت ممنوعه است جای اشکال نیست و همه بر این نظر متفقند، تنها فرق آن در نوع درختِ ممنوعه است که بیان شد.
البته شاید هم منظور از شجره هر دو مطلب یعنی هم «رشک» و هم «گندم» باشد ولی ترتیب آن دو «ترک اولی» ، طوری بوده که ابتدا رشک برده و بعد به واسطه همان رشک بوده که به درخت گندم تمایل پیدا کرده باشد (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 387و388، از کافی و برهان، از امام باقر (ع):
پروردگار از تمام پیغمبران عهد و پیمان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و محمد (ص) پیغمبر من نیست؟ و علی (ع) امیرالمؤمنین نمی باشد؟ همه عرض کردند بلی همین طور است. پس از آن، از پیغمبران عهد دیگری گرفت. و فرمود: من پروردگار شما هستم و محمد (ص) خاتم و رسول من است و علی (ع) امیرالمؤمنین است و اوصیاء بعد از او والیان و خزانه داران علم من هستند و به وسیله مهدی (عج) یاریِ دینِ خود می کنم و از دشمنان خود انتقام می کشم. حضرت آدم (ع) فرموده ی پروردگار را نسبت به ولایت اوصیاء انکار نکرد ولی اقرار و
ص :329
اعتراف هم نکرد. پس آدم عزم استواری بر اقرار به ولایت نداشت و آنهایی که عزم راسخ داشتند، به میثاق خود وفادار بودند و به آن عهد اقرار داشتند فقط پنج نفر بودند (که اولوالعزم شده و عزم بر ولایت داشتند): نوح (ع) – ابراهیم (ع) – موسی (ع) – عیسی (ع) – پیغمبر خاتم (ص).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 391، از ابن بابویه و شیخ مفید و ابن شهر آشوب و از کافی، از امام باقر (ع):
مراد از آن عهد، عهدی است که خداوند درباره ی محمد و آل محمد با آدم نمود. آدم (ع) عهد مزبور را فراموش نمود و بر پیمان خود استوار نماند و نسبت به محمد و ائمه بعد از آن حضرت ترک عهد نمود. و فرمود: سبب آن که چند تن از پیغمبران را اولوالعزم گویند آن است که خداوند از آنها درباره ی محمد و اوصیاء او تا حضرت قائم (عج) از ایشان عهد و پیمان گرفت و آنها با عزمی راسخ به میثاق خود وفادار بودند و به آن عهد اقرار داشتند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 391، از کافی، از امام صادق (ع): هر کس به ائمه (ع) اعتقاد داشته باشد و از اوامر آنها پیروی و اطاعت نماید هرگز گمراه و بدعاقبت نمی شود.
نکته 2: در آیه شریفه کلمه «فَنَسِی» و عبارتِ «لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» مفرد آورده شده و تنها طرف مخاطب، حضرت آدم (ع) بوده است و نه حضرت حوّا (س). حال اگر به آیات بعدی هم دقت کنیم این موضوع تکرار می گردد مثل: «فَتَشْقی» (آیه117) و «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَی» (118) و «وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَی» (119) و «فَوَسوَسَ اِلَیه» (120) و «وعَصی» (121) و «ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَی» (122) در همه ی آنها وجه سخن تنها آدم (ع) بوده است و نیز اگر به کلمه «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ» (115) در همین آیه نگاه کنیم به این نتیجه می رسیم که عهدِ نام برده بر آدم (ع) نازل شد. چرا که وی پیامبر بوده و حوّا (س) پیامبر نبوده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که این عهد همان طور که در دو روایتِ فوق به آن اشاره شد عهدی بوده که تنها با انبیاء بسته شده و از بقیه بنی آدم ساقط بوده است. بنابراین خداوند متعال دو عهد گرفته است، عهد اول، عهدی عمومی از تمامی بنی بشر بوده که در آیه 172 اعراف آمده است و عهد دوم عهدی اختصاصی با انبیاء در خصوص نبوت حضرت خاتم (ص) و ولایت اهل بیت (ع)
ص :320
بوده است. حال ممکن است در اینجا عده ای اشکال کنند که در بعضی روایات عهد نام برده از بنی بشر به سه موضوعِ توحید، نبوت و امامت اشاره شده و با بیان گذشته ما تضاد داشته باشد.
در پاسخ می توان گفت: عهد سه گانه (توحید، نبوت و امامت) از تمام بنی بشر گرفته و سپس با توجه به عصمتِ انبیاء و انتظاری که از مقام آنها می رود و نیز از آن جایی که آنها نقشِ هادی و معلم را برای سایر مردم بر عهده دارند و خود همواره بایستی متعهدتر از بقیه باشند، لذا مجدداً تعهدی خاص به عهد نام برده از انبیاء گرفته شده باشد. (والله اعلم).
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی (116)
فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقی (117)
إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْری (118)
وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحی (119)
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی (120)
فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی (121)
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی (122)
قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی (123)
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی (124)
و به یاد آور هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» همگی سجده کردند؛ جز ابلیس که سرباز زد (و سجده نکرد)! (116) پس گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بیرون کند؛ که به زحمت و رنج خواهی افتاد! (117) (اما تو در بهشت راحت هستی! و مزیتش) برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد (118) و در آن تشنه نمی شوی و حرارت آفتاب آزارت نمی دهد! (119) ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بی زوال راهنمایی کنم؟!» (120) سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتیشان فرو ریخت) و عورتشان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد! (121) سپس پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و هدایتش نمود (122) (خداوند) فرمود: هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود! ولی هرگاه هدایت من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می شود و نه در رنج خواهد بود! (123) و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می کنیم! (124)
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَیٰ وَقَدْ کُنتُ بَصِیرًا ﴿125﴾
می گوید پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم (125)
☼ نکته:
در این آیه شریفه خداوند متعال به کور محشور کردن منکرین اشاره می فرماید و
ص :331
حال آنکه در آیاتی دیگر به این اشاره دارد که مجرمین، صحنه های هول انگیز قیامت، قهر الهی و نامه اعمال خود را می بینند، مثلاً: در آیه شریفه: «اقرا کتابک» = «نامه ات را بخوان» (اسری 14) و یا: «إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا» = «روزی که مجرمین نزد پروردگار خود سرافکنده گشته و می گویند پروردگارا دیدیم و شنیدیم» (1).
در جمع این آیات ممکن است چند نظریه به شرح ذیل آورده شود:
1 - نظام حاکم بر آخرت غیر از دنیاست و مجرمین در قیامت هر آنچه از عذاب و آتش و تألم است را می بینند ولی نعمتها و آسایش اخروی را نمی بینند (2).
2 - مجرمین در روز قیامت اول بینا محشور می شوند بعد کور می گردند.
3 - اول بینا محشور شده بعد کور می شوند و در آخر باز بینا می شوند.
☼ مؤلف:
نظریه ی اول، یعنی نظریه ی صاحب المیزان با آیاتی از قرآن کریم تضاد دارد. مثلِ آیه ی شریفه: «وَنَادَی أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَینَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ» = «و اهل دوزخ بهشتیان را صدا کنند که ما را از آبهای گوارا و از نعمتهای بهشتی که خداوند روزی شما کرده است بهره مند سازید آنها پاسخ دهند که خداوند این آب و طعام را بر کفار حرام کرده است» (اعراف 50) و این درخواستِ آنها نشان از دیدن نعمتهای بهشتی است. و نیز با بعضی از روایات، که اهل جهنم نعمتهایی که به بهشتیان داده اند را دیده و قبطه می خورند، مخالف است. دو نظریه دیگر هم صحیح نمی باشند.
و اما به نظر حقیر در جمع این آیات شریفه شاید بتوان گفت: همان گونه که در ذیل آیه 99 اسرا آمده است، جسم اخروی با جسم دنیوی به جز از نظرِ شباهتِ ظاهری، در بقیه موارد کاملاً متفاوت است. مسئله رؤیت نیز به همین صورت، کاملاً فرق دارد و مراد از رؤیت، دیدن با چشم نیست، بلکه منظور بصیریت و باز شدن چشم قلبی است، همچنان که می فرماید: «وَ جَاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» = «و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (فجر22)، که اشاره دارد بر این که در آنجا حجاب ها بر طرف می شود و انسان چشمی که قدرت دیدن ملائکه را
ص :332
دارد، پیدا می کند. و صد البته گنهکاران هم می توانند فرشتگان را ببینند چرا که آیه شریفه فجر عام است و شامل همه می شود. پس به استناد بسیاری از آیات از جمله (فجر22) و (اعراف 50) و … نمی توان رؤیت گنهکاران را رد کرد. از طرفی بصیرت، یک نوع نور و هدایت الهی است که در دیدن و رؤیت واقعیات به انسان کمک می کند، در عالم محشر و قیامت هم این نور الهی صرفاً بر مؤمنین نازل می شود ولی چون در محشر همه از جمله گنهکاران در کنار هم و برای حساب و کتاب جمع هستند، به واسطه این نور الهی که از اولیاءِ الهی ساطع می شود، گنهکاران هم می توانند ببینند، همچنان که می فرماید: «یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَ بِأَیمَانِهِمْ» = «روزی که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت می کند» (حدید12) و «نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» (تحریم8). و می فرماید: «أَوَمَنْ کَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُینَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یعْمَلُونَ» = «آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟» (1).
بنابراین و به استناد آیات شریفه فوق، فقط مؤمنین دارای این نورِ راهنما هستند ولی چون گنهکاران هم در آن زمان از آغازِ محشر در کنار مؤمنین هستند می توانند از نورِ آنها استفاده کرده و حقایقِ و عرصه محشر را رؤیت کنند اما بعد از آنکه از هم جدا شدند و بینشان فاصله افتاد دیگر قادر به رؤیتِ چیزی نیستند هم چنان که می فرماید: «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَینَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ» = «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: «نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته می شود: «به پشت سر خود (به دنیا) بازگردید و کسب نور کنید!» در این هنگام دیواری میان آنها زده می شود که دری دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!» (2).
ص :333
مشابه این قضیه، در این دنیا هم صادق است و آن هم نعمتهای الهی است که خداوند سبحان این نعمتها را برای مؤمنین خلق فرموده است، اما کفار، به ناحق از آن سوءِ استفاده می کنند، همچنان که می فرماید: «قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا» = «بگو این [نعمتها] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند» (1).
خلاصه کلام: کفار در همه حال کور و در ظلمتند چون فاقدِ این نورِ الهی اند و رؤیتی که در ابتدای محشر دارند صرفاً به واسطه انوار مؤمنین است، بعد از آنْ دیگر چیزی نمی بینند (والله اعلم).
قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی (126)
وَ کَذلِکَ نَجْزی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقی (127)
أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی (128)
می فرماید: «آن گونه که آیات من برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی؛ امروز نیز تو فراموش خواهی شد!» (126) و این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد! و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است! (127) آیا برای هدایت آنان کافی نیست که بسیاری از نسلهای پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم و اینها در مسکنهای (ویران شده) آنان راه می روند! مسلماً در این امر، نشانه های روشنی برای خردمندان است (128)
وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی ﴿129﴾ و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته و موعدی معین مقرر نشده بود قطعاً [عذاب آنها] لازم می آمد (129)
☼ نکته:
جمله «وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» در 5 جای قرآن کریم تکرار شده است: (یونس 19) و (هود110) و (حم سجده= فصلت 45) و (شوری 14) و (طه129).
در این آیات شریفه به صراحت معلوم می شود که عذاب الهی بنا به دلایلی فعلاً مرتفع شده است و این که زمان این وعده کی خواهد بود؟ به تفصیل در ذیل آیه شریفه 58 اسرا آمده و نیز بحثی در خصوص گنهکار و جهنمی بودن اکثریت مردم در ذیل آیه شریفه 179 اعراف آمده است.
اما در اینجا هم باید گفت: (والله اعلم)
در اینکه منظور از این «کلمه» چیست؟ دو اختلاف وجود دارد:
1 - اکثرِ مفسرین از جمله صاحب تفسیر صافی، ج 4، ص 420، احتمال داده اند که مراد به کلمه در آیه شریفه وعده ی خاصی به این امت باشد که در خصوصِ این امت، عذاب تا روز رستاخیز و محشر کبرا تأخیر افتاده است.
ص :334
2 - صاحب المیزان، ج 28، ص 46، آورده است: «مراد به این کلمه همان قضایی است که هنگام هبوط آدم از بهشت به زمین راند و فرمود: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلَی حِینٍ» = «برای شما در زمین جایگاهی است تا سر رسیدی معین» (اعراف 24) که به حکم این قضا مردم در برابر کفرشان بنا به اجل مسمایشان ایمن از عذاب استیصالند مگر آنکه رسولی به سویشان بیاید و قضاء الهی در بینشان اجرا شود. حالِ این امت هم حالِ سایر امتهاست که به خاطر وعده ای که در سابق از خدای تعالی گذشته است از عذاب استیصال ایمنند باقی می ماند قضاء بین آنان و پیغمبرشان که در خصوص این امت این قضاء تا مدتی تأخیر افتاده است» .
☼ مؤلف:
نظریه اول با توجه به بحثی که ان شاء الله در ذیل خواهیم آورد قطعاً مردود است. اما ظاهراً صاحب المیزان، اینکه عذاب این امت تا روز قیامت و محشرِ کبرا تأخیر افتاده باشد را بر خلاف ظاهر آیات محسوب کرده و آن را رد کرده است. و معتقد است که این عذاب به احترام حضرت رسول (ص) مدتی تأخیر افتاده است و مراد از این مدت، وقوع قیامت کبرا نیست بلکه زمانی قبل از رستاخیزِ کبرا است. که البته این نظریه کاملاً صحیح است، اما صاحبِ المیزان دلیلِ قاطعی نیاورده است که بتواند نظرش را ثابت کند.
حال توضیحی که بنده ی حقیر می توانم بدهم بدین شرح است: (والله اعلم)
اولاً: به استناد این آیات که می فرمایند: «وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَی إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ» = «و ما هرگز آبادی ها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند!» (1).
«مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یؤْمِنُونَ» = «تمام آبادیهایی که پیش از اینها هلاک کردیم هرگز ایمان نیاوردند؛ آیا اینها ایمان می آورند؟!» (2).
«وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یسْتَغْفِرُونَ» = «ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد؛ و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند» (انفال33)، پس معلوم می شود که علتِ تأخیرِ عذابِ بر مردم دو چیز است:
1 - ایمان و استغفار و پرهیز از ظلم.
2 - وجودِ خلیفه و حجتِ خدا بر روی زمین.
ص :335
بنابراین تا این جا معلوم شد که: منظور از کلمه در آیه شریفه، این دو مطلب است.
ثانیاً: به استناد این آیه که می فرماید: «وَإِن مَّن قَرْیَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا کَانَ ذَلِک فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا» = «و هیچ شهری نیست مگر اینکه ما آن را قبل از روز رستاخیز به هلاکت می رسانیم یا آن را سخت عذاب می کنیم این [عقوبت] در کتاب [الهی] به قلم رفته است» (اسرا 58)، معلوم می شود که این عذاب قبل از قیامت به قطعیت واقع خواهد شد. به عبارتی این مهلت و این وعده تا محشر نیست و در همین دنیا پایان می پذیرد.
ثالثاً: در قرآن کریم چندین آیه وجود دارد که به مسئله «رجعت» اشاره دارند، از جمله: «وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یرْجِعُونَ» = «و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند؛) آنها هرگز باز نخواهند گشت!» (1).
«وَیوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ یکَذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ» = «روزی را که ما از هر امتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم؛ و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند!» (2).
که به استنادِ این آیات شریفه و روایات عدیده در خصوصِ «رجعت» ، معلوم می شود که این وعده و عذاب باید بعد از رجعت صورت گیرد.
حال با جمع کردنِ آیه موردِ بحث با این سه گروه آیه می توان گفت: در آخر الزمان و بعد از ظهورِ حضرت مهدی (عج) و بعد از رجعت، مجدد، کفر بر جهان غالب خواهد شد و به استنادِ روایات، این مدت40 روزِ آخر الزمان است، که این وعده تحقق خواهد یافت و عذاب الهی همه را فرا خواهد گرفت (والله اعلم). (بحثِ مفصل در سوره قیامت و ذیل آیه 58 اسرا آمده است).
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 57، از قمی:
عذاب بر آنان نازل می شد، لکن خدای تعالی آن را تا مدتی معین تأخیر انداخت.
در المیزان، ج 14، ص 284، در ذیل آیه 158 سوره انعام، از امام صادق (ع) روایتی بدین شرح آورده است:
همواره در روی زمین از ناحیه پروردگار حجتی که حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه
ص :336
خدا دعوت کند بوده و خواهد بود و این رابطه ی بین خدا و خلق هیچ وقت در زمین قطع نمی شود مگر چهل روز مانده به قیامت که در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمین بر می دارد. در آن روزهاست که درِ توبه به روی گناهکاران بسته می شود و ایمان آوردن در آن ایام فایده ای ندارد، گناهکاران و کفاری که تا آن روز توبه نکرده و ایمان نیاورده اند از بدترین خلقند و کسانی هستند که قیامت بر آنها قیام می کند.
در کتاب موعود نامه، ص 262، از کمال الدین، ج 1، ص 229 و از محاسن، ص 236:
زمین از حجت خدا خالی نخواهد بود، مگر 40 روز قبل از قیامت.
فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنآءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَیٰ ﴿130﴾ پس بر آنچه می گویند شکیبا باش و پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستایش پروردگارت [او را] تسبیح گوی و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به نیایش بپرداز باشد که خشنود گردی (130)
آناء: جمع (اِ ن ی) و یا (اِ ن و) و به معنای وقت است.
نکته 1: در آیه شریفه منظور از «قبل طلوع شمس» ، صبح است و «قبل غروب» عصر، «آناء الیل» ، مغرب و عشاء می باشد. اما در معنای «اطراف النهار» مفسرین اختلاف کرده اند:
صاحب المیزان، ج 28، ص 48 تا 53، با اشاره به سه نقل، آورده است:
1 - عده ای معتقدند که مراد، نماز ظهر است و دلیل آورده اند که: «اگر روز را دو نیم نماییم ظهر در طرف آخر نیمه اول و طرف اول نیمه دوم قرار می گیرد» .
2 - عده ای معتقدند که مراد همان صبح و عصر است و دلیل آورده اند: «خداوند متعال صبح و عصر را دو بار تأکید کرده و عنایت بیشتری به این دو وقت فرموده است» .
3 - عده ای هم گفته اند: منظور از «اطراف» ، صبح و ظهر و عصر است.
صاحب المیزان، آورده است: «کلمه «اطراف» جمع است که به بیش از دو، اطلاق می گردد و به کمتر از سه عدد، اطلاق نمی شود در صورتی که این دو نظریه (اول) به کمتر از سه اشاره شده در
ص :337
اولی دو نیمه و در دومی صبح و عصر مراد شده است که هر دو نظریه کمتر از 3 بوده و منطقی نیست» . و همچنین آورده است: «مراد به اطراف نهار، ماقبل طلوع آفتاب و ماقبل از غروب آن است که چون دو وقت وسیع هستند و برای هر یک اجزایی است که هر جزء آن نسبت به ظهر یک طرف روز حساب می شود و صحیح است که این دو هنگام را چندین طرف برای روز به حساب آورد همچنانکه صحیح است دو طرف روز حسابش کرد. چون در عرف هم می بینیم همان طور که قبل از آفتاب را اول روز می نامند اوایل روز هم می نامند و این همان اعتباریست که گفتیم یک هنگام را به چند جزء تجزیه می کنند که کلمه قبل از آفتاب بر همه اش صادق است و همچنین قبل از غروب را هم آخر روز می نامند و هم اواخر روز» .
☼ مؤلف:
صاحب المیزان با رد کردن نظریه ی اول و سوم معتقد است که منظور از «اطراف النهار» صبح و عصر می باشد و نظریه دوم را قبول کرده است، اما توضیح گروه دوم را رد کرده است ولی توضیحی هم که خودش داده است چندان منطقی نمی باشد.
و اما توضیحی که بنده حقیر می توانم بدهم بدین شرح است: اگر مسیر خورشید را در روز دنبال کنیم به چهار نقطه می رسیم، طرفِ اول و دومِ آن در یک سمتِ روز و طرفِ سوم و چهارمِ آن در سمتِ دیگر روز است، بدین صورت که خورشید ابتدا شروع به اوج می کند که این، «طرفِ صبح و طلوعِ آفتاب» به حساب می آید. حال این اوج به نقطه انتهایِ خود در وسط روز می رسد که این هم «طرف دوم» است و بعد آغازِ اُفولِ خود را شروع می کند که این نیز «طرف سوم» می باشد و در نهایت، اُفولِ خود را در غروب می بیند که «طرف چهارم» می باشد. به عبارتی تمام روز به دو قسمت و هر قسمت نیز دو قسمت و دو طرف دارند که طرف دوم و سوم به هم متصل می باشند که نتیجه بحث، تأییدِ «نظریه سوم» یعنی «صبح و ظهر و عصر» می باشد (والله اعلم).
نکته 2: علاوه بر اختلافْ در مورد کلمه «اطراف النهار» مفسرین در معنای «تسبیح» نیز اختلاف دارند از جمله:
1 - عده ای معتقدند منظور نوافل است و به روایت ذیل استناد دارند:
در تفسیر صافی، ج 4، ص 421، از کافیِ شیخ کلینی، ج 3، ص 444، از امام باقر (ع):
ص :338
(اطراف النهار) یعنی نوافل در روز.
2 - عده ای معتقدند که مراد نمازهای واجب یومیه است. صاحب تفسیر مجمع البیان، ج 16، ذیل آیه، از «ابن عباس» آورده که می گوید: منظور از اطراف روز نیز، نیمروز است که در آن هنگام باید نماز ظهر را بجا آورد.
خلاصه کلام باید گفت: اولاً: در آیه شریفه به اتفاق نظرِ اکثرِ مفسرین اگر منظورْ فرایض باشند پس به چهار نماز صبح و عصر و مغرب و عشاء اشاره دارد و با اختلاف نظر مفسرین به پنج نماز یعنی ظهر هم اشاره دارد. ثانیاً: تسبیح هم فرایض و هم نوافل را در بر دارد (والله اعلم).
نکته 3: خداوند متعال در سوره هود آیه 114می فرماید: «اقم الصلاة طرفی النهار و زلفا مِنَ اللیل» که در آن به چهار نماز اشاره فرموده است. و در سوره اسرا آیه 78 می فرماید: «اقم الصلوة لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر» = «نماز به پا دار در زوال آفتاب، تا شب و هنگام فجر» ، که در آن به پنج نماز اشاره فرموده است. (برای توضیح بیشتر به تفسیر آیه 78 سوره اسرا و114 سوره هود مراجعه شود).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 394، از کافی، از امام باقر (ع):
مراد از «آناءَ الیل» نماز شب و «اطراف النهار» نافله نمازهای ظهر و عصر است. و نیز آمده است پیش از غروب و طلوع آفتاب ده مرتبه بگویید: «لا اله الا الله وحدهُ لا شریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شیءٍ قدیر»
در امالی شیخ صدوق، ص 1043، م95، از حضرت علی (ع):
هر کس، دو روزش مساوی باشد، زیان کار است و هر کس که امروزش، بدتر از دیروزش باشد، ملعون است و هر کس که زیادتی در نفسش نشناسد، او به نقصان نزدیک تر است و هر کس که به نقصان نزدیک تر باشد، مرگ برای او از زندگی بهتر است.
در امالی شیخ صدوق، ص 175، م23، از حضرت علی (ع):
کسی که فردا را جزوِ عمرش حساب کند، مرگ را به درستی نشناخته است.
ص :339
در امالی شیخ صدوق، ص 791، م75، از امام صادق (ع): زیاد سجده کن تا گناهت بریزد.
در امالی شیخ صدوق، ص 99، م13، از امام صادق (ع)، از حضرت رسول (ص): هر کس شبی10 آیه بخواند، از غافلان نیست.
50 آیه بخواند، جزءِ ذاکران است. 100 آیه بخواند، جزءِ عابدان است. 200 آیه بخواند، جزءِ خاشعان است. 300 آیه بخواند، جزءِ رستگاران است. 500 آیه بخواند، جزءِ مجتهدان است. 1000 آیه بخواند، برایش قنطاری نوشته شود. و قنطار، 50 هزار مثقالِ طلاست و هر مثقالی 24 قیراط است، که کمترینش مانند کوه احد است.
وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی (131)
وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی (132)
وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَةُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولی (133)
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی (134)
و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادی، که به گروه هایی از آنان داده ایم، میفکن! اینها شکوفه های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است! (131) خانواده خود را به نماز فرمان ده؛ و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمی خواهیم؛ (بلکه) ما به تو روزی می دهیم؛ و عاقبت نیک برای تقواست! (132) گفتند: چرا (پیامبر) معجزه و نشانه ای از سوی پروردگارش برای ما نمی آورد؟! (بگو: ) آیا خبرهای روشنی که در کتابهای (آسمانی) نخستین بوده، برای آنها نیامد؟! (133) اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود) با عذابی هلاک می کردیم، (در قیامت) می گفتند: «پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم! (134)
قُلْ کُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ اصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدیٰ ﴿135﴾
بگو: همه انتظار می برند، پس شما هم در انتظار باشید و به زودی خواهید دانست که یاران راه راست کیانند و چه کسی راه یافته است (135)
تربص: به معنای انتظار است.
☼ نکته:
مشابه آیه شریفه فوق، آیاتی است که می فرمایند:
«قُلْ … فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ» = «بگو … انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار می کشیم!» (1).
«قُلْ … تَرَبَّصُوا حَتَّی یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ » = «بگو … انتظار بکشید، که خداوند عذابش را نازل کند» (2).
«قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ» = «بگو: «انتظار بکشید، که من هم با شما انتظار می کشم» (3).
ص :340
☼ مؤلف:
آیاتِ شریفه ی فوق با کلمه «قل» شروع می شوند یعنی خدای سبحان مخاطبش را رسول ارجمندش قرار داده است و علتش هم آن است که این گروه که رسولِ خدا (ص) از جانبِ خدای سبحان باید با آنها صحبت کند کسانی هستند که در لجاجت و دشمنی با دین، حد را گذرانده اند و امیدی به برگشتشان نیست، لذا خدای سبحان هم، آنها را لایق ندانسته که مخاطبِ مستقیمش بفرماید، بر خلافِ مؤمنین که مستقیماً می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا» (ممتحنه1) و حتی از گروه مردم عادی هم نیستند چرا که فرموده است: «یا أَیهَا النَّاسُ» (1).
حال اگر آیات فوق را با این آیات مقایسه کنیم: «قُلْ یا أَیهَا الْکَافِرُونَ» (کافرون1)، «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هَادُوا» (جمعه6)، «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتَابِ» (آل عمران98)، «قَالَ یا إِبْلِیسُ» (2).
و «یا أَیهَا النَّبِی» (ممتحنه12)، «یا إِبْرَاهِیمُ» (صافات104)، «یا نِسَاءَ النَّبِی» (احزاب30)، «یا مُوسَی» (قصص30)، «یا بَنِی آدَمَ» (اعراف35). به این مطلب می رسیم که خداوند سبحان هر کسی را لایقِ خطاب نفرموده اند. و نیز می توان فهمید که خداوند سبحان با شیطان هم در آن موقعی که سجده نکرد مستقیماً صحبت نفرموده، بلکه واسطه ای در بین بوده است. (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 1، ص 343، از تفسیر امام عسکری (ع)، در حدیثِ قدسی، از حضرت رسول (ص):
خدایتعالی می فرماید: ما هر که را بخواهیم مشمولِ رحمتِ خود کنیم، توفیقِ درکِ ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) را به او عنایت می نماییم.
در نهج البلاغه، ص 673، ح207، از حضرت علی (ع): اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری بنمای، زیرا اندک است کسی که خود را همانند مردمی کند و از جمله ی آنان به حساب نیاید.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 424، از کشف المحجه، ص 190، آورده است: به حضرتِ رسول (ص) عرض شد: یا رسول الله! ولی کیست؟ فرمود: در این زمان ولیِّ شما منم، بعد از من، وصیِّ من و بعد از وصیم، برای هر زمانی حجت های الهی است، که عبارتند از اوصیای پیامبران، تا نگویید مانندِ آن چه که گمراهانِ قبل از شما گفتند، آنان که پیامبرشان از آنان مفارقت کرده بود وقتی که می فرماید: «خدایا! چرا به ما رسولانی نفرستادی؟» و خداوند متعال هم جواب آنها را داد: «قل کل
ص :341
متربص» و علت گمراهیِ شان در این امر بود که می گفتند: ما نسبت به شناخت اوصیاء، تکلیفی نداریم تا زمانی که امامی علم خود را آشکار کند و معجزه ای ارائه نماید.
☼ مؤلف:
به استناد روایت فوق، کسانی که ولایت ائمه (ع) را نپذیرند هم مشمول آیه مورد بحث خواهند شد. و نپذیرفتنِ ولایت است که انسان را در حدِ شیطان سقوط می دهد، چرا که شیطان هم ولایت را نپذیرفت و جالب اینجاست، این گروه حتی فکر نمی کنند، گناهی کرده اند.
در کافی، ج 2، ص 272، از پیامبر (ص): به درستی که بنده اگر گناهی را مرتکب شود لکه سیاهی در دل او پدید می آید که اگر از گناه خود دل بکند و استغفار و توبه نماید دلش صاف می شود و اگر گناهی دیگر کرد با تکرار گناه لکه افزون تر می شود تا جایی که خانه قلب را سیاهی فرا می گیرد در این صورت است که دل، دیگر استعداد ندارد انوار ارزشهای معنوی را در خود تابش دهد و در این چیرگیِ گناه است که خداوند می فرماید: گناه بر دلهایشان چیره شده است.
در کافی، ج 2، ص 287، از رسول خدا (ص): بترسید از گناهانی که آن ها را کوچک شمارید که آن قابل آمرزش نیست سؤال شد: کوچک شمردن گناه چیست؟ پیامبر اسلام (ص) فرمود: شخصی گناهی را مرتکب می شود سپس می گوید خوشا به حال من اگر غیر از این، گناهی نداشته باشم.
در اصول کافی، ج 3، ص 395، از ام_ام ص_ادق (ع):
ب_ه خ_دا س_وگند که خدا هیچ طاعتی را با اصرار بر هر گناهی که باشد نپذیرد.
در بحارالانوار، ج 70، ص 356، از امام باقر (ع): هر گناهی که انجام می دهی آن را کوچک نشمار زیرا در قیامت آن را ناخوشایند خواهی یافت.
در وسائل الشیعه، ج 15، ص 313، از رسول خدا (ص): خداوند، غضبش را در بین گناهان مخفی کرده، پس هیچ گناهی را کوچک نشمارید زیرا نمی دانید غضب خدا در کدام است.
در مستدرک الوسائل، ج 11، ص 329، از پیغمبر اکرم (ص):
ای ابوذر! به کوچک بودن گناه نگاه نکن و لکن نگاه کن که چه کسی را معصیت می کنی، ای ابوذر! همانا فرد به سبب گناه، محروم از رزقِ حلالش می شود.
ص :342
در بحارالانوار، ج 75، ص 176، از امام باقر (ع):
گناه باعث:
1 - تنگی و ناخوشایندی زندگی.
2 - سستی و بی حالی در عبادت.
3 - قساوت قلب و سنگدلی می شود، که هیچ ضربه و ضرری خطرناکتر و بیچاره کننده تر از سنگدلی نیست.
در وسائل الشیعه، ج 15، ص 312، از امیرالمؤمنین (ع):
چیزی که روز قیامت ضرر برساند، کوچک نیست.
در مستدرک الوسائل، ج 11، ص 349، از پیامبر خاتم (ص):
ای ابوذر! ممکن است انسان کار خوبی انجام دهد و دل به آن خوش دارد ولی گناهانِ کوچکی را هم مرتکب شده باشد که اصلاً آنها را به حساب نیاورده باشد و روز قیامت، خدا را از خودش به خاطر آن گناهان، ناراضی و غضبناک ببیند، پس باید هر گناهی را خطرناک دانست.
ای ابوذر! روح انسان با گناه، خیلی زود خراب و منقلب می شود.
در وسائل الشیعه، ج 15، ص 312، از رسول خدا (ص): هیچ کارِ بدی را کوچک نشمارید گرچه در نظرِ شما کوچک باشد و هیچ کارِ خوبی را زیاد ندانید گرچه در نظرتان زیاد باشد، زیرا هیچ گناهی، با توبه و استغفارِ واقعی، نابخشودنی نیست و هیچ گناهی با تکرار و اصرار، کوچک نیست.
در بحارالانوار، ج 69، ص 207، از امام صادق (ع):
یکی از نشانه های نفاق، کوچک شمردن گناهان است.
در نهج البلاغه، حکمت 46، از امام علی (ع): گناه و معصیتی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خودپسندی و تکبر وا دارد.
خلاصه آیات سوره طه:
2: ما قرآن را نازل نکردیم که خود را به رنج افکنی 3: هدف تذکر است.
4: تنزیل 5: الرحمن علی العرش استوی 6: آسمان و زمین 7: اگر بلند یا آهسته سخن گویی خدا بر نهان تر آگاه است.
8: اسماء الحسنی 9 تا 99: حدیث حضرت موسی (ع) ورودش به وادی طوی – معجزه عصا و ید بیضا – شرح صدر – همراهی هارون – تبلیغ فرعون – ایمان آوردن ساحران – غرق شدن فرعونیان – گوساله پرستی بنی اسرائیل 100 تا 114: قیامت 115: عهد آدم 116 تا 123: داستان آدم و هبوطش 124: هر کس از یاد من اعراض کند معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشور شود. 128: عبرت از هلاک گذشتگان 129: اگر نه این بود که کلمه پروردگار بر این کار سبقت یافته که این امت تا اجل مسمی به کیفر رسند همانا عذاب بر آنها لزوم می یافت. 130: پس صبر کن و تسبیح کن هر صبح و عصر - وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ … 131: هرگز به متاع ناچیز چشم آرزو مگشا 132: اهل بیت خود را به نماز و صبر امر کن – عاقبت نیکو با اهل تقواست 135: منتظر باشید که به زودی خواهید دانست راه سعادت و شقاوت را.
ص :343
21 – سوره انبیا ء. (مکی است و 112 آیه دارد).
☼ نکته:
نام 17 تن از 27 پیامبری که در قرآن کریم یاد شده اند در این سوره آمده است لذا وجه تسمیه ی این سوره به انبیاء بدین خاطر است.
خلاصه مطالب: نزدیک بودن قیامت – غفلت مردم از آن – بحث نبوت و استهزاء مردم – داستان انبیاء و سخنی از موسی (ع) و هارون (ع) – سرگذشت ابراهیم (ع) و محاجه ی او و افتادنش در آتش- اسحاق (ع) – یعقوب (ع) – لوط (ع) – نوح (ع) – داوود (ع) – سلیمان (ع) – ایوب (ع) – اسماعیل (ع) – ادریس (ع) – ذوالکفل (ع) – ذوالنون (ع) – زکریا (ع) – یحیی (ع) و عیسی (ع) و ذکری از یوم الحساب.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1)
ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (2)
لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3)
قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (4)
بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِآیَةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)
ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ (6)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (7)
وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدینَ (8)
ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفینَ (9)
لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (10)
وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرینَ (11)
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ (12)
لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ (13)
قالُوا یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (14)
فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصیداً خامِدینَ (15)
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ (16)
لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلینَ (17)
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ (18)
وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ (19)
حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالی که در غفلتند و روی گردانند! (1) هیچ یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آنها نمی آید، مگر آنکه با بازی (و شوخی) به آن گوش می دهند! (2) این در حالی است که دلهایشان در لهو و بی خبری فرو رفته است! و ستمگران پنهانی نجوا کردند (و گفتند): آیا جز این است که او بشری همانند شماست؟! آیا به سراغ سحر می روید، با اینکه (چشم دارید و) می بینید؟! (3) (پیامبر) گفت: «پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین، می داند؛ و او شنوا و
ص :344
داناست!» (4) آنها گفتند: «(آنچه محمد (ص) آورده وحی نیست؛) بلکه خوابهایی آشفته است! اصلا آن را بدروغ به خدا بسته؛ نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست می گوید) باید معجزه ای برای ما بیاورد؛ همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!» (5) تمام آبادیهایی که پیش از اینها هلاک کردیم (تقاضای معجزات گوناگون کردند، و خواسته آنان عملی شد، ولی) هرگز ایمان نیاوردند؛ آیا اینها ایمان می آورند؟! (6) ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می کردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند و از جنس بشر!) اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید (7) آنان را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند! (8) سپس وعده ای را که به آنان داده بودیم، وفا کردیم! آنها و هر کس را که می خواستیم (از چنگ دشمنانشان) نجات دادیم؛ و مسرفان را هلاک نمودیم! (9) ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکر (و بیداری) شما در آن است! آیا نمی فهمید؟! (10) چه بسیار آبادیهای ستمگری را در هم شکستیم؛ و بعد از آنها، قوم دیگری روی کار آوردیم! (11) هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند! (12) (گفتیم: ) فرار نکنید؛ و به زندگی پر ناز و نعمت و به مسکنهای پر زرق و برقتان بازگردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم بازگردانید)! (13) گفتند: «ای وای بر ما! به یقین ما ستمگر بودیم!» (14) و همچنان این سخن را تکرار می کردند، تا آنها را درو کرده و خاموش ساختیم! (15) ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست از روی بازی نیافریدیم! (16) (بفرض محال) اگر می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی متناسب خود انتخاب می کردیم! (17) بلکه ما حق را بر سر باطل می کوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود می شود! اما وای بر شما از توصیفی که (درباره خدا و هدف آفرینش)می کنید! (18) از آن اوست آنان که در آسمانها و زمینند! و آنها که نزد اویند [= فرشتگان] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمی ورزند و هرگز خسته نمی شوند (19)
یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ ﴿20﴾
(فرشتگان) شبانه روز بی آنکه سستی ورزند نیایش می کنند (20)
☼ مؤلف:
در تفسیر صافی، ج 4، ص 433 و نیز در اکثر تفاسیر، روایتی از امام صادق (ع) آورده اند، بدین شرح: «هر موجود زنده ای ناگزیر می خوابد و فرشتگان هم می خوابند و لذا مراد از جمله «لا یفترون» تنفس فرشتگان است که تسبیح محسوب می شود» . در صورتی که در نهج البلاغه، خطبه1، ص 35، حضرت علی (ع) در وصف ملائکه فرموده است: «خدای را تسبیح می گویند و دچار خستگی نمی شوند و دیدگانشان را خواب نمی گیرد و عقلشان دچار سهو و فراموشی نمی شود، بدنهایشان سست و ناتوان نگشته و غفلت و نسیان عارضشان نمی شود».
بنابراین به استناد کلام گوهر بار حضرت علی (ع) روایت اول که معتقد به خواب فرشتگان است مردود است. از آن گذشته صراحتِ آیه شریفه در عدم سستی فرشتگان و تسبیح دائمی آنهاست، نه خواب و چرت و کسالت. پس باید گفت: «روایت اول صحیح نیست» (والله اعلم).
ص :345
صاحب المیزان، ج 28، ص 118، آورده است: «روایت اول به خاطر نداشتن سند قابل قبول نیست» .
أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ (21)
لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (22)
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ (23)
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ (24)
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ (25)
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ (26)
لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ (27)
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ (28)
وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ (29)
آیا آنها خدایانی از زمین برگزیدند که (خلق می کنند و) منتشر می سازند؟! (21) اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگری بود، فاسد می شدند (و نظام جهان به هم می خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آنها می کنند! (22) هیچ کس نمی تواند بر کار او خرده بگیرد؛ ولی در کارهای آنها، جای سؤال و ایراد است! (23) آیا آنها معبودانی جز خدا برگزیدند؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید! این سخن کسانی است که با من هستند و سخن کسانی [= پیامبرانی] است که پیش از من بودند!» اما بیشتر آنها حق را نمی دانند؛ و به همین دلیل (از آن) روی گردانند (24) ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست؛ پس تنها مرا پرستش کنید» (25) آنها گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است» ! او منزه است (از این عیب و نقص)؛ آنها [= فرشتگان] بندگان شایسته اویند (26) هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند؛ و (پیوسته) به فرمان او عمل می کنند (27) او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را می داند؛ و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمی کنند؛ و از ترس او بیمناکند (28) و هر کس از آنها بگوید: «من جز خدا، معبودی دیگرم» ، کیفر او را جهنم می دهیم! و ستمگران را این گونه کیفر خواهیم داد (29)
أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ آیا کسانی که کفر ورزیدند ندانستند که آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم آیا [باز هم] ایمان نمی آورند (30)
«رتق» : به معنای به هم چسباندن دو چیز است.
«فتق» : به معنای جدا سازی دو چیز متصل به هم است.
☼ نکته:
خداوند متعال مشابه این آیه شریفه را در جای دیگر هم آورده و فرموده است: «وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ» = «خداوند هر جنبنده را از آب آفرید» (1).
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 120، از احتجاج، از امام باقر (ع):
ص :346
آسمان رتق بود یعنی باران نمی بارید و زمین رتق بود یعنی گیاه نمی رویید خداوند آسمان را فتق کرد یعنی باران را از آن فرو فرستاد و زمین را فتق کرد یعنی گیاهان را از او رویانید.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 441، از کلینی کافی، از امام صادق (ع): طعمِ آب، طعمِ زندگی است.
در نهج البلاغه، ص 655، ح128، از حضرت علی (ع): در آغازِ سرما (در برابر بادِ پاییزی) خود را بپوشانید و در پایانِ سرما (در برابر بادِ بهاری) آن را دریابید، زیرا با بدن ها همان می کند که با برگِ درختان خواهد کرد: آغازش می سوزاند و پایانش می رویاند. (شبیه این روایت از حضرت رسول (ص) نیز آمده که شاعر آن را به صورت شعر درآورده است:
گفت پیغمبر زِ سرمای بهار
تن مپوشانید یاران! زینهار
زآنکه با جانِ شما آن می کند کان بهارانْ با درختان می کند
لیک بگریزید از بردِ خزان
کان کند کو کرد با باغ و رزان ).
توجه: آیات شریفه 48 تا 91 به اسامی 17 نفر از انبیاء و حضرت مریم (س) اشاره فرموده است که ترتیب آن اسامی بدین صورت می باشد: موسی – هارون – ابراهیم – اسحاق – یعقوب – لوط – نوح – داوود – سلیمان – ایوب – اسماعیل – ادریس – ذوالکفل – ذاالنون (به معنای صاحب ماهی که همان یونس است)- زکریا – یحیی – مریم و عیسی علیهم السلام . که در آیات 51 تا 71 به داستان شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم (ع) و نجاتش از آتش اشاره دارد و نیز در آیه شریفه 91، اسم حضرت مریم (س) و عیسی (ع) به صراحت نیامده، بلکه فرموده است: «آن زنِ عفیف و پسرش» .
وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فیها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (31)
وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ (32)
وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (33)
وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ (34)
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (35)
وَ إِذا رَآکَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ (36)
خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُریکُمْ آیاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ (37)
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ
ص :347
کُنْتُمْ صادِقینَ (38)
لَوْ یَعْلَمُ الَّذینَ کَفَرُوا حینَ لا یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (39)
بَلْ تَأْتیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطیعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (40)
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (41)
قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ (42)
أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنَّا یُصْحَبُونَ (43)
بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ (44)
قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ (45)
وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمینَ (46)
وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ (47)
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقینَ (48)
الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (49)
وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (50)
وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمینَ (51)
إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ (52)
قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدینَ (53)
قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فی ضَلالٍ مُبینٍ (54)
قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاَّعِبینَ (55)
قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدینَ (56)
وَ تَاللَّهِ لَأَکیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرینَ (57)
فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاَّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ (58)
قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمینَ (59)
قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ (60)
قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ (61)
قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهیمُ (62)
و در زمین، کوه های ثابت و پابرجایی قرار دادیم، مبادا آنها را بلرزاند! و در آن، دره ها و راه هایی قرار دادیم تا هدایت شوند! (31) و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم؛ ولی آنها از آیات آن روی گردانند (32) او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید؛ هر یک در مداری در حرکتند! (33) پیش از تو (نیز) برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم؛ (وانگهی آنها که انتظار مرگ تو را می کشند، ) آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند بود؟! (34) هر انسانی طعم مرگ را می چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می کنیم؛ و سرانجام بسوی ما بازگردانده می شوید! (35) هنگامی که کافران تو را می بینند، کاری جز استهزا کردن تو ندارند؛ (و می گویند: ) آیا این همان کسی است که سخن از خدایان شما می گوید؟! در حالی که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار می کنند (36) (آری، ) انسان از عجله آفریده شده؛ ولی عجله نکنید؛ به زودی آیاتم را به شما نشان خواهم داد! (37) آنها می گویند: «اگر راست میگویید، این وعده (قیامت) کی فرا می رسد؟!» (38) ولی اگر کافران می دانستند زمانی که (فرا می رسد) نمی توانند شعله های آتش را از صورت و از پشتهای خود دور کنند و هیچ کس آنان را یاری نمی کند (این قدر درباره قیامت شتاب نمی کردند)! (39) (آری، این مجازات الهی) بطور ناگهانی به سراغشان می آید و مبهوتشان می کند؛ آنچنان که توانایی دفع آن را ندارند و به آنها مهلت داده نمی شود! (40) (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش، ) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را استهزا می کردند دامان مسخره کنندگان را گرفت (و مجازات الهی آنها را در هم کوبید)! (41) بگو: «چه کسی شما را در شب و روز از (مجازات)
ص :348
خداوند بخشنده نگاه می دارد؟!» ولی آنان از یاد پروردگارشان روی گردانند! (42) آیا آنها خدایانی دارند که می توانند در برابر ما از آنان دفاع کنند؟! (این خدایان ساختگی، حتی) نمی توانند خودشان را یاری دهند (تا چه رسد به دیگران)؛ و نه از ناحیه ما با نیرویی یاری می شوند! (43) ما آنها و پدرانشان را (از نعمتها) بهره مند ساختیم، تا آنجا که عمر طولانی پیدا کردند (و مایه غرور و طغیانشان شد)؛ آیا نمی بینند که ما پیوسته به سراغ زمین آمده و از آن (و اهلش) می کاهیم؟! آیا آنها غالبند (یا ما)؟! (44) بگو: «من تنها بوسیله وحی شما را انذار می کنم!» ولی آنها که گوشهایشان کر است، هنگامی که انذار می شوند، سخنان را نمی شنوند! (45) اگر کمترین عذاب پروردگارت به آنان برسد، فریادشان بلند می شود که: «ای وای بر ما! ما همگی ستمگر بودیم!» (46) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم؛ پس به هیچ کس کمترین ستمی نمی شود؛ و اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی) باشد، ما آن را حاضر می کنیم؛ و کافی است که ما حساب کننده باشیم! (47) ما به موسی و هارون، «فرقان» [= وسیله جدا کردن حق از باطل] و نور و آنچه مایه یادآوری برای پرهیزگاران است، دادیم (48) همانان که از پروردگارشان در نهان می ترسند و از قیامت بیم دارند! (49) و این (قرآن) ذکر مبارکی است که (بر شما) نازل کردیم؛ آیا شما آن را انکار می کنید؟! (50) ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم؛ و از (شایستگی) او آگاه بودیم (51) آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آنها را پرستش می کنید؟!» (52) گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت می کنند» (53) گفت: «مسلما هم شما و هم پدرانتان، در گمراهی آشکاری بوده اید!» (54) گفتند: «آیا مطلب حقی برای ما آورده ای، یا شوخی می کنی؟!» (55) گفت: (کاملاً حق آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را ایجاد کرده؛ و من بر این امر، از گواهانم! (56) و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه ای برای نابودی بتهایتان می کشم! (57) سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه آنها - جز بت بزرگشان- را قطعه قطعه کرد؛ شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند)! (58) (هنگامی که منظره بتها را دیدند) گفتند: «هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعاً از ستمگران است (و باید کیفر سخت ببیند)!» (59) (گروهی) گفتند: «شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند» (60) (جمعیت) گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهند!» (61) (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کرده ای، ای ابراهیم؟!» (62)
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ ﴿63﴾
گفت [نه] بلکه آن را این بزرگترشان کرده است اگر سخن می گویند از آنها بپرسید (63)
☼ مؤلف:
درآیه شریفه، کلامِ حضرت ابراهیم (ع) دروغ نیست، بلکه آن حضرت به طرز زیرکانه ای، جمله را شرطی بیان فرموده است، بدین صورت که: «اگر بت بزرگ سخن بگوید، آن عمل را انجام داده و چون بت، سخن نمی گوید پس این کار را نکرده و خودش این کار را کرده است» .
و با این استدلالِ زیرکانه و بی نظیرش می خواست به آنها ثابت کند، بتها جامداتی ناتوان هستند که لایق ستایش نمی باشند.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 451، از عیون اخبار الرضا، از امام رضا (ع): ابراهیم (ع) گفت: «اگر سخن
ص :349
بگویند، پس بزرگشان این کار را انجام داده است» ، یعنی: «اگر سخن نگویند بزرگشان کاری نکرده است» پس آنها سخن نگفتند و ابراهیم (ع) هم دروغ نگفت.
فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64)
ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ (65)
قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ (66)
أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67)
قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ (68)
آنها به وجدان خویش بازگشتند؛ و (به خود) گفتند: «حقا که شما ستمگرید!» (64) سپس بر سرهایشان واژگونه شدند؛ (و حکم وجدان را بکلی فراموش کردند و گفتند: ) تو می دانی که اینها سخن نمی گویند! (65) (ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد و نه زیانی به شما می رساند! (نه امیدی به سودشان دارید و نه ترسی از زیانشان!) (66) اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید! آیا اندیشه نمی کنید (و عقل ندارید)؟! (67) گفتند: «او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است!» (68)
قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیمَ ﴿69﴾
گفتیم ای آتش برای ابراهیم سرد و بی آسیب باش (69)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 456، از قمی، از امام صادق (ع): هنگامی که به آتش وحی شد سرد و سلامت باشد مدت سه روز در تمام دنیا آتش اثر خود را از دست داد و روشن نشد.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 155، از علل، از امام صادق (ع): وقتی ابراهیم (ع) به آتش افتاد جبرئیل در هوا او را دیدار نمود و گفت: آیا حاجتی داری؟ فرمود: به تو نه.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 156، از درمنثور، از حضرت علی (ع): آن چنان سرد شد که سرما او را آزار داد تا وقتی که خطاب شد «سلاماً» که از شدت آن کاسته شد و مطبوع و بی آزار گشت.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 453، از احتجاج طبرسی، از امام صادق (ع)، از پیامبر اکرم (ص):
وقتی ابراهیم (ع) در آتش افتاد عرض کرد: «اللهم انی اسألک بحقِ محمدٍ وآلِ محمد لما اَنجیتنی منها= خدا یا از تو می خواهم به حق محمد وآلش مرا نجات دهی. پس آتش خنک شد» .
وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرینَ (70)
وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَی الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ (71)
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ (72)
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ (73)
وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتی
ص :350
کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقینَ (74)
وَ أَدْخَلْناهُ فی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ (75)
وَ نُوحاً إِذْ نادی مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ (76)
وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ (77)
آنها می خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند؛ ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم! (70) و او و لوط را به سرزمین (شام) -که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم- نجات دادیم! (71) و اسحاق و علاوه بر او، یعقوب را به وی بخشیدیم؛ و همه آنان را مردانی صالح قرار دادیم! (72) و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می کردند؛ و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت می کردند (73) و لوط را (به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم؛ و از شهری که اعمال زشت و کثیف انجام می دادند، رهایی بخشیدیم؛ چرا که آنها مردم بد و فاسقی بودند! (74) و او را در رحمت خود داخل کردیم؛ و او از صالحان بود (75) و نوح را (به یاد آور) هنگامی که پیش از آن (پروردگار را) خواند! ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم (76) و او را در برابر جمعیتی که آیات ما را تکذیب کرده بودند یاری دادیم؛ چرا که قوم بدی بودند؛ از این رو همه آنها را غرق کردیم! (77)
وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ ﴿78﴾ و داوود و سلیمان را [یاد کن] هنگامی که درباره آن کشتزار که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چریده بودند داوری می کردند و [ما] شاهد داوری آنان بودیم (78)
«حرث» : به معنای زراعت و نیز به معنای باغ انگور است.
«نفش» : به معنای چراندن حیوانات در شب است.
«داستانِ دو متخاصم» : دو مرد، حضور حضرت داوود (ع) آمدند، یکی صاحب زرع و کشت و دیگری صاحب گوسفند بود. صاحبِ زرع گفت: «گوسفندان این مرد، شبانه وارد مزرعه و کشت من شدند و تمام زراعت را تباه کردند» . حضرت داوود (ع) دستور داد خسارات وارده را قیمت کنند و به همان مقدار، از گوسفندان گرفت و به صاحب زرع تسلیم کرد. ولی حضرت سلیمان (ع) به پدرش گفت: «اگر من حاکم بودم، گوسفندان را به صاحب زرع می دادم تا از شیر آنها استفاده کند و منافع دیگر ببرد. و زرع را به صاحبِ گوسفند واگذار می نمودم، تا به کشت و زراعت مشغول شود. وقتی زراعت آن به حد اول رسید که گوسفندان چرا کرده بودند، در آن هنگام زرع را به صاحب زرع و گوسفندان را به صاحب گوسفند تسلیم می کردم» .
نکته 1: با توجه به اینکه داوود و سلیمان (ع) دو نفر بودند و ضمیر جمع به آنها بر نمی گردد پس ضمیر
ص :351
جمع در کلمه ی «لحکمهم» به چه کسانی بر می گردد؟
در پاسخ به این سؤال، صاحب المیزان، ج 28، ص 159، آورده است:
«ضمیر جمع در آیه شریفه به انبیاء برمی گردد» . و نیز آورده است: «نظر بعضی از مفسرین که معتقدند ضمیر نام برده به داوود و سلیمان (ع) و صاحبان دعوا برمی گردد و نیز آنهایی که گفته اند به داوود و سلیمان (ع) بر می گردد برای اینکه دو نفر هم جمعند، صحیح نیست» .
نکته 2: در تفسیر المیزان (ج28، ص 159و160) آمده است: «اگر سلیمان در این قضیه مداخله ای داشته حتماً به اذن پدرش و به خاطر علتی بوده که ممکن است علتش این بوده باشد که به اجتماع بفهماند فرزندش لیاقت جانشینی او را دارد و گرنه معلوم است که در یک واقعه معنا ندارد دو تا حاکم حکم کنند و حکم هر یک مستقل از دیگری هم باشد. و معنای عبارت «اذ یحکمان» این است که درباره ی آن پیش آمد مشورت می کردند و یا مناظره و بحث می نمودند نه اینکه هر دو حکم صادر کنند و حکم سلیمان و داوود (ع) حکم واحدی بوده که در کیفیت اجزا اش اختلاف شده و حکم سلیمان (ع) سبک تر و سازگارتر بوده است. و بعید هم نیست که حکم مسئله این بوده که صاحب گوسفندان آنچه را که از زراعت تلف شده ضامن است و این ضمان از نظر قیمت با قیمت گوسفندان برابری می کرده، لذا داوود (ع) حکم کرده که خود رقبه گوسفندان را به غرامت بدهد و سلیمان (ع) حکم آسانتری داد و آن این بود که صاحب زراعت به جای استیفاء منافع زمینش که نمی تواند بکند، آن منافع را از گوسفندان طرف استیفا کند و آن نیز از نظر قیمت تقریباً با حکم داوود (ع) برابر است، برای آنکه منفعت یک ساله ی گوسفند را اگر در نظر بگیریم تقریباً برابر با قیمت خود آن گوسفند خواهد بود» .
نکته 3: در خصوص قضاوت حضرت داوود و سلیمان (ع)، این اشکال به ذهن می رسد که آن دو بزرگوار در قضاوتشان اختلاف داشته اند. که عده ای از جمله (صاحب صافی، ج 4، ص 459، با استناد به روایتی از کافی)، برای رفع این اشکال گفته اند: «خداوند به پیغمبرانی که پیش از داوود (ع) بودند، می فرمود: هر زراعتی را گوسفندان در شب فاسد کنند، باید از صاحبش
ص :352
گرفت و به صاحب زرع به عنوان غرامت تسلیم کرد. داوود (ع) مطابق وحی گذشتگان قضاوت کرد. و به سلیمان (ع) وحی شد هر زراعتی را گوسفندان در شب تباه کنند، استفاده آنها از زاد و ولد و شیر و پشم به صاحب زراعت تعلق دارد» . به عبارتی با این وحی، حکم اول منسوخ گردید.
در پاسخ به این گروه بایدگفت:
اولاً: نسخِ حکم، دالِ بر رد کردن آن حکم است و این بر خلاف آیه ی شریفه است چرا که در آیه می فرماید: «وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ= و شاهد داوری آنان بودیم» و این عبارت نشان می دهد که حکم آنها مورد تأیید خدایتعالی و خالی از اشتباه و حکمی واحد بود. و توضیحی که صاحب المیزان در این خصوص آورده کاملاً صحیح است. ثانیاً: از ساحت مقدس خدایتعالی بعید است که همزمان دو پیامبر را با دو حکم متضاد که باعث تفرقه شود مبعوث فرماید (والله اعلم).
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 169، از قمی، از امام صادق (ع):
زراعت مورد بحث در آیه، زراعت انگور بوده که گوسفندان آن را چریدند، آنگاه حکم سلیمان (ع) را ذکر کرده، پس فرمود: حکم داوود (ع) هم چنین بود، چیزی که هست خواست به بنی اسرائیل بفهماند که سلیمان(ع) وصی بعد از اوست و گرنه با هم اختلافی در حکم نداشتند زیرا اگر اختلاف می داشتند، می فرمود: «وَکُنَّا لِحُکْمِهِماْ شَاهِدِینَ= و ما به حکم آن دو، شاهد بودیم» .
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 168، از کافی، از امام صادق (ع):
نفش (آسیب زدن گوسفندان به زراعت) جز در شب نیست و صاحب زراعت باید زرع خود را در روز محافظت کند نه در شب. همچنانکه صاحب حیوان باید حیوان خود را در شب حفظ کند نه روز، چون در روز چوپانان آنها را می چرانند و سیر می کنند، پس اگر در روز زرعِ کسی را فاسد کند چیزی بر او نیست زیرا صاحب زرع باید زراعت خود را حفظ کند و صاحب حیوان باید حیوان خود را در شب ضبط کند چون صاحب زرع زراعتش را رها می کند، پس اگر در شب چیزی از زراعت مردم را فاسد کرد ضامن است و لذا در آیه، کلمه (نفش) به کار رفته است.
نکته 4: در تفسیر جامع، ج 4، ص 440، آمده است: «عامه ی اصحاب اجتهاد گفته اند: حکم
ص :353
حضرت سلیمان به اجتهاد خودش بوده است» . و در جواب ِ عامه، صاحب جامع آورده است: «سلیمان و داوود (ع) حکم به اجتهاد نکردند بلکه به هر دوی آنها وحی می رسید» .
☼ مؤلف:
گروهی که معتقد به اجتهاد شخصی حضرت سلیمان (ع) در این قضیه هستند شاید دلیلشان این باشد: اولاً: درآن زمان حضرت سلیمان (ع) در سنین خردسالی بود و هنوز به مقام رسالت نرسیده بود تا بر او وحی نازل شود. ثانیاً: درست است که پیامبران دائماً از طریق وحی با حضرت حقتعالی در ارتباطند، ولی این دلیل نمی شود که آنها نتوانند حکم به اجتهاد کنند و اگر قرار باشد همه اعمالشان بی اختیاری باشد، دیگر ارزشی ندارد، بلکه انبیاء این لیاقت و شایستگی و درایت را از جانب خدایتعالی به صورت طولی دارا هستند. دلیل این گفته هم برخی از ترک اولاهایی است که از برخی انبیاء رخ داده است (والله اعلم).
نکته5: اولین کسی که زره ساخت داوود (ع) بود که خداوند سبحان آهن را بر دست او نرم کرد و او به آتش جهت نرم کردن آهن نیازی نداشت. و آیه80 به صنعت زره سازی او اشاره دارد.
فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَ کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلینَ (79)
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ (80)
وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها وَ کُنَّا بِکُلِّ شَیْ ءٍ عالِمینَ (81)
وَ مِنَ الشَّیاطینِ مَنْ یَغُوصُونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِکَ وَ کُنَّا لَهُمْ حافِظینَ (82)
ما (حکم واقعی) آن را به سلیمان فهماندیم؛ و به هر یک از آنان (شایستگی) داوری و علم فراوانی دادیم؛ و کوه ها و پرندگان را با داوود مسخر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) می گفتند؛ و ما این کار را انجام دادیم! (79) و ساختن زره را بخاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند؛ آیا شکرگزار (این نعمتهای خدا) هستید؟ (80) و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوی سرزمینی که آن را پربرکت کرده بودیم جریان می یافت؛ و ما از همه چیز آگاه بوده ایم (81) و گروهی از شیاطین (را نیز مسخر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غواصی می کردند؛ و کارهایی غیر از این (نیز) برای او انجام می دادند؛ و ما آنها را (از سرکشی) حفظ می کردیم! (82)
وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ﴿83﴾
و ایوب را [یاد کن] هنگامی که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویی مهربانترین مهربانان (83)
در تفسیر جامع، ج 4، ص 440 - 460، ذیل آیه آورده است: حضرت ایوب (ع) از اهالی روم و فرزند
ص :354
روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم (ع) می باشد. مادرش از فرزند زادگان لوط است. در شهر حابیه نزدیک دمشق متولد شد. همسرش دختر افراییم بن یوسف از شاخص ترین زنان عصرش بود که از او 14 فرزند، 7 پسر و 7 دختر به وجود آمد. وی دارای ثروت فراوان بود. شیطان هر چه کرد نتوانست او را وسوسه کند و بر آن حضرت حسد برد و گفت: خدایا! شکر و عبادت ایوب به خاطر مال و فرزندان اوست به همین خاطر تمام ثروت و فرزندانش گرفته شد. بعد از آن، بیماری بر او غالب شد اما عبادت و شکرش برجا بود. روزی که همسر ایوب (ع) برای تهیه کار و معاش رفته بود نتوانست خوراکی تهیه نماید به ناچار گیسوان خود را با مقداری طعام معاوضه نمود و شیطان نیز از فرصت استفاده کرد و به ایوب (ع) گفت که همسرش خلاف کرده و او هم قسم خورد که صد تازیانه بر او بزند ولی جریان را فهمید و پشیمان شد، خداوند به وی فرمود که صد خوشه کنار هم قرار بده و یک ضربه آرام بر او بزن. (بعضی ها به اشتباه گفته اند: بدن حضرت ایوب (ع) متعفن و کرم زده شد. ولی آنها اشتباه می کنند، بلکه علت طرد مردم در اصل به اغفال شیطان و به واسطه فقر و ضعف جسمی ایوب (ع) بود نه تعفن و کرم).
فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْری لِلْعابِدینَ (84)
وَ إِسْماعیلَ وَ إِدْریسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ (85)
ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و ناراحتیهایی را که داشت برطرف ساختیم؛ و خاندانش را به او بازگرداندیم؛ و همانندشان را بر آنها افزودیم؛ تا رحمتی از سوی ما و تذکری برای عبادت کنندگان باشد (84)
وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ ﴿85﴾
و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن] که همه از شکیبایان بودند(85)
اسماعیل (ع): مقصود، فرزند ابراهیم (ع) است.
ادریس (ع): از نسلِ شیث بن آدم (ع) است. وجه تسمیه ادریس آن است که حکمتها و سنتهای اسلام را بسیار تدریس می کرد. وی اول شخصی است که کتابت و خیاطت نمود. مسجد سهله در کوفه خانه ادریس (ع) بود که در آنجا خیاطی می کرد و نماز می خواند. (همان منبع).
ذوالکفل: نامش «عویدیا» و پیامبری مرسل بود، که بعد از سلیمان حکومت می کرد. (همان).
وَ أَدْخَلْناهُمْ فی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحینَ (86)
ص :355
و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا که آنها از صالحان بودند (86)
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ﴿87﴾ فَاسْتَحبْنَا لَهُ وَ نَحَّینَاهُ مِنَ الغَمِّ وَ کذلِکَ نُنْجِی المؤمِنینَ ﴿88﴾ و صاحب ماهی(یونس) را [یاد کن] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتی نداریم تا در [دل] تاریکیها ندا در داد که معبودی جز تو نیست منزهی تو راستی که من از ستمکاران بودم (87) پس اجابتش کردیم و از تنگنا نجاتش دادیم و مؤمنان را نیز چنین نجات می دهیم (88)
☼ نکته:
«نون» به معنای ماهی است و «ذوالنون» به معنای صاحب ماهی است. و لقب یونس پیامبر (ص) فرزند متی است که از جانب پروردگار بر اهل نینوا مبعوث شد.
☼ نکته:
این دو آیه شریفه در رکعت اول نماز غفیله بعد از سوره حمد خوانده می شوند.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 170، از ابوصلت هروی روایت کرده که گفت:
از امام رضا (ع) در مجلس مأمون سؤال شد: «چطور می شود با مقام عصمتِ پیغمبران، یونسِ پیغمبر به خدای خود گمان باطل داشته باشد؟» حضرت (ع) فرمود: «یونس یقین حاصل کرده بود که خداوند او را در مضیقه روزی نمی اندازد و معیشت را بر او تنگ نمی گرداند».
در تفسیر صافی، ج 4، ص 467، از قمی، از امام صادق (ع):
یونس (ع) خشمگین شد در حالی که خشمش برای خدا بود.
☼ مؤلف:
گاهاً در بعضی از تفاسیر روایاتی در خصوص زندگی بعضی از انبیاء آمده است و زندگی و عبادات روزانه آنها را به شکلی ترسیم می کنند که آنها را انسانهایی گوشه گیر، تارک دنیا، راهب و دائماً در حال سجده و خشن و بدون عاطفه ترسیم می نمایند. مثلاً: در تفسیر جامع، ج 4 در ذیل آیه 88 تا90، ص 460 تا 462 روایت مفصلی از زندگی حضرت یحیی (ع) آورده که خلاصه آن بدین شرح است: یحیی (ع) دائماً در حال عبادت بود و از ترس دوزخ و توصیف آن که یک روز از زبان حضرت زکریا (ع) شنید شروع به ناله کرد و سر خود را به زمین کوبید و بر سر و صورت خود لطمه زد و سر به بیابان نهاد، مادرش به دنبال وی رفت و لباس مویین او را
ص :356
خارج نمود و لباس مناسب تری از پشم بر تنش پوشانید و از عدس، غذایی برایش آورد و پس از استراحت، خوابش برد. ناگاه در خواب صدایی به گوشش رسید: «ای یحیی! منزلی بهتر از منزل ما و انیسی غیر از ما انتخاب نموده ای؟» . یحیی از خواب برخاست. پریشان به حال گریه افتاد و گفت: از این غفلت و لغزش خود توبه کردم و لباس مویین را دوباره پوشید و به سوی بیت المقدس رفت، مشغول ریاضت و عبادت شد و در همانجا شهید شد.
☼ مؤلف:
وصفی که در روایت برای حضرت یحیی (ع) آمده است، وقت و زمانی را جهت تبلیغ و ارشادِ مردم خالی نمی گذارد. به نظر شما چه کسی مردم را تبلیغ کرده است؟ مگر انبیاء (ع) نبوده اند؟! آیا خوردن و خوابیدن و پوشیدنِ لباس برای انبیاء، گناه و شرک است که مستوجب توبه و ناله و زاریِ بی حد باشد؟! آیا فلسفه ی بعثتِ انبیاء و عبادت خدای تعالی فقط سجده و نماز و روزه و ریاضت است؟! آیا انبیاء نبایستی با عملِ خود مردم را با زندگی الهی آشنا سازند؟ آیا نباید با آنها نشست و برخاست کنند؟ همچنان که خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا یأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ» = «ما پیامبران را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند!» (انبیا 8) و نیز در آیات فراوانی پیامبران را به ترویج و تبلیغ احکام الهی در بین مردم دستور فرموده است، که همه آنها به صراحت، مخالفِ این روایت هستند. این روایت اگر هم صحیح باشد خارج از دستبرد نیست. شاید این ماجرا فقط یک ترک اولایی بدین شرح بوده باشد: «حضرت یحیی (ع) مثلِ سایر انبیاء بیشتر ساعات شب را مشغولِ نماز و عبادت بود اما یک شب بعد از خوردن غذایی خوشمزه و بیش از حدِ معمول و عادت، به خواب رفته و صرفاً برخی از ساعاتِ تهجدش فوت شده باشد. و این همان ترکِ اولایش باشد» . (والله اعلم).
وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادی رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ (89)
فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ یَحْیی وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعینَ (90)
وَ الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمینَ (91)
إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ (92)
وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ (93)
فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا
ص :357
کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ (94)
و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن)؛ و تو بهترین وارثانی!» (89) ما هم دعای او را پذیرفتیم و یحیی را به او بخشیدیم؛ و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (بارداری) کردیم؛ چرا که آنان (خاندانی بودند که) همواره در کارهای خیر بسرعت اقدام می کردند؛ و در حال بیم و امید ما را می خواندند؛ و پیوسته برای ما (خاضع و) خاشع بودند (90) و به یاد آور زنی را که دامان خود را پاک نگه داشت؛ و ما از روح خود در او دمیدیم؛ و او و فرزندش [= مسیح] را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم! (91) این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امت واحدی بودند (و پیرو یک هدف)؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس مرا پرستش کنید! (92) (گروهی از پیروان ناآگاه آنها) کار خود را به تفرقه در میان خود کشاندند؛ (ولی سرانجام) همگی بسوی ما بازمی گردند! (93) و هر کس چیزی از اعمال شایسته بجا آورد، در حالی که ایمان داشته باشد، کوشش او ناسپاسی نخواهد شد؛ و ما تمام اعمال او را (برای پاداش) می نویسیم (94)
وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ ﴿95﴾
و بر [مردم] شهری که آن را هلاک کرده ایم بازگشتشان [به دنیا] حرام است (95)
☼ نکته:
در معنای کلمه «لا یرجعون» دو تعبیر توسط مفسرین آمده است:
1 - مراد، برنگشتن به دنیاست. و آیه شریفه «رجعت» را اثبات می کند. و نیز می رساند اقوامی که بر اثر عذابِ الهی هلاک شده اند از «رجعت» استثنا هستند و در رجعت به دنیا بر نمی گردند. (1).
2 - مراد از «لا یرجعون» برنگشتن در قیامت است. یعنی: «کفاری که هلاک کردیم محال است به سوی ما برای مجازات برنگردند» . (اهلِ سنت این نظریه را قبول دارند).
☼ مؤلف:
اولاً: آیه شریفه هیچ سنخیتی با تعبیر دوم ندارد. ثانیاً: به استناد آیه: «یوْمَ یبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا» = «در آن روز که خداوند همه آنها را برمی انگیزد» (مجادله6)، در محشرِ کبرا همه ی اقوام حتی اقوامِ هلاک شده هم محشور می شوند. ولی این آیه ی شریفه اقوام هلاک شده را استثنا قرار داده، پس منظور «قیامت کبرا» نیست بلکه «رجعت» است. ثالثاً: علاوه بر رجعت همچنین آیه شریفه ثابت می کند که انسانهای آخرالزمان هم مثل اقوام لوط و صالح و نوح و غیره که کافر شده و هلاک گشتند، اینها نیز کافر شده و هلاک می شوند. چرا که اگر آنها مؤمن باشند پس باید «رجعت» را از آنها استثنا کرد و این محال است چون به استناد آیه ی موردِ بحث استثناءِ رجعت
ص :358
فقط برای کفارِ هلاک شده اند. (والله اعلم) (برای توضیح بیشتر به سوره قیامت مراجعه کنید).
☼ نکته:
به جز آیه فوق چند آیه دیگر از جمله آیاتِ (نمل83) و (اسرا 8 - 4) به مسئله «رجعت» اشاره دارند. (بحث مفصل رجعت در ذیل آیات (اسرا 8 - 4) آمده است).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 464، از قمی، از حضرت صادق (ع): اگر مردم شهری را خداوند به خشم و غضب گرفتار عذاب نماید و هلاک نماید، آن مردم دیگر در زمان رجعت به دنیا باز نمی گردند.
در عیون، ج 2، ص 274، از امام صادق (ع): از معاصی اجتناب کنید تا عمرتان زیاد گردد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 477، از مجمع البیان، از رسول اکرم (ص):
اگر از دنیا جز یک روزی باقی نماند قطعاً خداوند متعال آن روز را طولانی خواهد کرد تا مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که زمین را پر از عدل و داد نماید.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 478، از علل الشرایع، از امام باقر (ع):
آگاه باشید که اگر قائمِ ما (عج) به پا خیزد، (فلانی) را بر خواهد گرداند تا به او حدِّ تازیانه بزند و به خاطر فاطمه (س) از او انتقام بکشد. گفته شد به چه خاطر او را تازیانه می زند؟ فرمود: به خاطر تهمتی که به «ماریه قبطیه» زد. گفته شد: چگونه خداوند متعال آن را برای حضرت قائم (ع) عقب انداخت؟ فرمود: به خاطر اینکه خداوند متعالْ محمد (ص) را به عنوان رحمت فرستاد ولی قائم (عج) را برای عقوبت و مجازات برانگیخت. (این روایت با آیه 107 هم سنخیت دارد).
در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 274، از رسول خدا (ص): کسی که برای من یک چیز ضامن شود من برای او چهار چیز ضامن شوم، اگر صله رحم کند، خدا او را دوست بدارد، رزقش را زیاد کند، عمرش را طولانی گرداند و او را به بهشت وارد سازد.
حَتَّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ (96)
وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذینَ کَفَرُوا یا وَیْلَنا قَدْ کُنَّا فی غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ کُنَّا ظالِمینَ (97)
إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ (98)
لَوْ کانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ کُلٌّ فیها خالِدُونَ (99)
لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ هُمْ فیها لا یَسْمَعُونَ (100)
إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ (101)
لا یَسْمَعُونَ
ص :359
حَسیسَها وَ هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ (102)
لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (103)
یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلینَ (104)
تا آن زمان که «یأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند؛ و آنها از هر محل مرتفعی بسرعت عبور می کنند (96) و وعده حق [= قیامت] نزدیک می شود؛ در آن هنگام چشمهای کافران از وحشت از حرکت بازمی ماند؛ (می گویند: ) ای وای بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم؛ بلکه ما ستمکار بودیم! (97) شما و آنچه غیر خدا می پرستید، هیزم جهنم خواهید بود؛ و همگی در آن وارد می شوید (98) اگر اینها خدایانی بودند، هرگز وارد آن نمی شدند! در حالی که همگی در آن جاودانه خواهند بود (99) برای آنان در آن [= دوزخ] ناله های دردناکی است و چیزی نمی شنوند (100) (اما) کسانی که از قبل، وعده نیک از سوی ما به آنها داده شده [= مؤمنان صالح] از آن دور نگاهداشته می شوند (101) آنها صدای آتش دوزخ را نمی شوند؛ و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه متنعم هستند (102) وحشت بزرگ، آنها را اندوهگین نمی کند؛ و فرشتگان به استقبالشان می آیند، (و می گویند: ) این همان روزی است که به شما وعده داده می شد! (103) در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را باز می گردانیم؛ این وعده ای است بر ما و قطعاً آن را انجام خواهیم داد (104)
وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ ﴿105﴾و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد (105)
در المیزان، ج 28، ص 185 و186، آمده: در معنای وراثت در آیه شریفه سه نظر وجود دارد:
1 - منظور، وراثت آخرتی است. به دو دلیل: الف – آیاتی که مؤید وراثت اخروی است. ب– بعد از اعاده، دیگر زمینی باقی نمی ماند تا صالحان آن را به ارث ببرند.
2 - منظور، وراثت دنیوی است. بدین دلیل که اخبار متواتری از رسول خدا (ص) در خصوص حکومت حضرت مهدی (عج) آمده است.
3 - منظور، هر دو وراثت هم دنیوی و هم اخروی است.
صاحب تفسیرالمیزان (ج28، ص 185و186)، با تأییدِ نظریه سوم و مردود دانستنِ دو نظریه دیگر دلیلِ خودش را چهار آیه شریفه از قرآنِ کریم به شرح ذیل آورده است: الف – آیه فوق.
ب – آیه: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ » = «خدا به آنهایی که ایمان آورده، عمل صالح کنند وعده داده که به زودی ایشان را جانشین دیگران در زمین کند همان گونه که به پیشینیان آنها بخشید» (1).
ج – آیه: «وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ
ص :360
الْعَامِلِینَ» = «و گفتند حمد خدای را که زمین را به ما ارث داد تا هر جا از بهشت را که بخواهیم برای خود انتخاب کنیم چه نیکوست پاداش عمل کنندگان!» (1).
د – آیه: «أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ (10) الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(11)» = «ایشانند وارثان یعنی همانهایی که فردوس برین را ارث می برند» (2).
در تفسیر صافی، ج 4، ص 476، از کافی، از امام صادق (ع):
«ذکر» در نزد خداوند است. و «زبور» کتاب آسمانی است که بر حضرت داوود (ع) نازل شده است. و تمام کتابهای آسمانی نزد ما اهل بیت پیغمبر (ص) است.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 195، از قمی:
کتابهای آسمانی همه ذکرند و آیه، درباره قائم (عج) و اصحابش است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 469، از امام باقر (ع): مراد از «ذکر» ما ائمه از آل محمدیم و مقصود از «ارض» بهشت است و «صالحون» ، آل محمد (ص) می باشند و «قوم عابدین» ، شیعیان ماست.
إِنَّ فی هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدینَ (106)
در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان! (106)
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴿107﴾
ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم (107)
☼ مؤلف:
خداوند سبحان در این آیه شریفه، به کلمه «عالمین» اشاره فرموده است و نه «عالم» و این می رساند که رسولِ گرامی اسلام (ص) رحمت و غنیمتی الهی بر تمامِ مخلوقاتْ و «ماسوا= هر چیز و هر کس غیر از خدا» ، در تمام عالم هستی چه زمینی و چه کروبیان است.
وجه تسمیه و اوجِ «رحمتْ» ، برای رسول خدا (ص) در آیه شریفه انفال هویدا می شود آنجا که می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ» = «و (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد» (انفال33) و این یکی از مصادیقِ رحمتی است که خداوند سبحان، رسول ارجمندش را به آن ملقب فرموده است. و این که گفتم: «یکی از مصادیق» ، بدین خاطر است که خطاب آیه انفال به گنهکاران دنیای مادی است و از مؤمنین و انبیاء و اولیای دنیوی از یک سو و نیز از عالم ملکوت و معنا، از سوی دیگر ساکت
ص :361
است. و خداوند سبحان خود می داند که این رحمت برای این گروه هم چقدر گسترده تر است. از دیگر مصادیق رحمتْ بودنِ پیامبر اکرم (ص)، مقام شفاعت است آنجا که می فرماید: «أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا» = «خدایت، تو را به مقام شفاعت مبعوث گرداند» (1).
از طرفی آیات و روایات عدیده، از جمله آیه ولایت، آیه مباهله، آیه اولی الامر و غیره وجود دارند که مقام و رتبه اهلِ بیت (ع) را همطرازِ با رسول اکرم (ص) دانسته اند، بنابراین لقبِ «رحمة للعالمین» برای اهلِ بیت (ع) هم مصداق پیدا می کند. پس می توان گفت: این رحمت از آغازِ خلقتِ «عالمین» و نه «عالم» ، به واسطه ی وجود مقدسِ رسول خدا (ص) و اهلِ بیت طاهرش (ع) بر تمام مخلوقات احاطه داشته و دارد، اما متأسفانه اکثریتِ جن و انس به این مقام و مرتبه ی آل الله (ع) معرفت و شناخت ندارند و تنها موقعی به این بصیرت می رسند که قیامت بر پا شود و بساطِ شفاعتِ اهلِ بیت (ع) گسترده گردد.
رسولِ خدا (ص)، علاوه بر رحمت بودن، همچنین رسول و نذیری برای همه مخلوقات و عالمین است همچنان که می فرماید: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» = « زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد» . (فرقان1)، که به استناد این آیه شریفه، حتی فرشتگان و عالم ملکوت هم توسط رسول خدا (ص) و اهلِ بیتِ طاهرش (ع) انذار و راهنمایی شده اند، همچنان که روایاتِ ذیل به آن اشاره دارند:
در تفسیر جامع، ج 6، ص 495، از برهان و تأویل الایات، از سید رضی، از ابن مسعود روایت کرده که گفت:
روزی بر پیامبر اکرم (ص) وارد شدم، عرض کردم: ای رسول خدا! حق را به من نشان دهید تا از آن پیروی کنم. فرمود: داخل آن حجره شو تا حق را ببینی. وارد شدم، دیدم امیرالمؤمنین (ع) در سجده دعا می کند: «خدایا! به حرمت محمد (ص) بنده و پیغمبرت، گنهکاران شیعیان مرا ببخش» . بیرون آمدم، دیدم پیامبر (ص) نیز مشغول نماز بود و در سجده می فرمود: «پروردگارا! به حرمت بنده ات علی (ع) گنهکاران امت مرا بیامرز» . ابن مسعود می گوید: من تعجب کردم و حالت غشوه به من دست داد. پیامبر (ص) از نماز فارغ شد و فرمود: مگر کافر شدی بعد از ایمان
ص :362
آوردن؟ عرض کردم: معاذ الله! اما تعجب کردم. حضرت (ص) فرمود: خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را از نور عظمت خود خلق فرمود، دو هزار سال قبل از آنکه موجودی بیافریند و کسی نبود که حضرتش را تقدیس کند، نور مرا شکافت و از آن، عرش و کرسی را خلق کرد، من بزرگتر از عرش و کرسی هستم، نور علی (ع) را شکافت و آسمان و زمین را آفرید و علی (ع) بزرگتر از آسمان و زمین است، از نور حسن (ع) لوح و قلم را خلق کرد و او از لوح و قلم بزرگتر است و از نور حسین (ع) بهشت و حورالعین را آفرید و او افضل و برتر از بهشت و حورالعین است. فرشتگان از ظلمت و تاریکی مشرق و مغرب به خدایتعالی شکایت کردند و گفتند: پروردگارا! تو را به این انوارِ مقدسْ سوگند که تاریکی را از ما بر طرف کن و خداوند ظلمت را به نور فاطمه (س) روشن فرمود و از این رو دخترم را به «زهرا» نامید.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه (شیخ صدوق)، از حضرت موسی بن جعفر (ع):
خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمتش پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اولْ محمد (ص) و از شطر دیگرْ علی (ع) را آفرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند، اما برای آنکه خلقْ قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر و جلوه گر شدند … از نور محمد (ص) نور دخترش فاطمه (س) را اقتباس فرمود، پس از آن، از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسن و حسین و ائمه معصومین (ع) را اقتباس فرمود. تمام این معصومین، از آن نور آفریده شده اند و پیوسته از صُلب و رحمی پاک به صلب و رحمی پاکیزه منتقل گردیده اند و مانند سایر مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند، بلکه نورهایی بودند که از اصلاب طاهرین به ارحام مطهرات انتقال یافته اند، آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلق هستند. حقیقت ائمه درک نشود و کیفیت حقیقت ایشان هرگز شناخته نشود، پروردگار به واسطه ایشان قدرت و توانایی خود را ظاهر کرده است و آنها آیات و معجزات پروردگارند و به سبب آنها خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامرِ پروردگار اطاعت می شود. چنانچه ائمه
ص :363
(ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را ستایش و پرستش کنند.
در بحار الأنوار، ج 25، ص 18، از امام باقر (ع): ای جابر! خدا بود در حالی که هیچ چیز با او نبود، اوّلین موجودی که آفرید محمّد (ص) بود؛ ما اهل بیت را نیز با او آفرید؛ پس ما را به صورت سایه ای سبز در مقابل خود نگه داشت آن موقع که آسمان و زمین و شب و روز و خورشید و ماه وجود نداشت. نور ما از نور خدا جدا گشت مانند پرتو خورشید از خورشید. ما او را تسبیح و تقدیس و ستایش می کردیم و عبادتی واقعی می نمودیم. بعد، خدا اراده نمود که مکان را بیافریند آن را آفرید و بر مکان نوشت: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه، علی امیرالمؤمنین و وصی او است، به وسیله علی او را تأیید و نصرت دادم» . سپس عرش را آفرید و بر سرادق عرش همان جملات را نوشت؛ آنگاه آسمانها را آفرید و بر اطراف آن همین کلمات را نوشت؛ بعد بهشت و جهنّم را آفرید و بر آنها نیز همین جملات را نوشت؛ سپس ملائکه را آفرید و آنها را ساکن آسمان گردانید.
☼ مؤلف:
در روایت فوق خلقتِ ملآئکه کرام را بعد از خلقتِ آسمانها بیان فرموده ولی در روایتِ (عیون، ج 1، ص 87، از امام رضا ع)، خلقتشان قبل از آسمانها آمده، که اگر هر دو روایت صحیح باشند پس در جمع آنها می توان دو احتمال داد:
1 - «برخی از ملائکه ی مقرب تر مثل جبرئیل و عزرائیل و میکائیل و اسرافیل و غیره قبل از آسمانها و برخی دیگر که مقام پایین تری داشته و بر کارهایی از جمله نزول باران و ابر و باد و غیره اشتغال دارند بعد از خلقتِ آسمانها خلق شده اند» .
2 - «مراد از آسمان در روایت فوق، آسمان ملکوتی و آسمانِ روایتِ عیون، مادی است» . (والله اعلم)
در المیزان، ج 1، ص 332، از تفسیر قمی در ذیل جمله: «و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن اذن له» آورده:
ابو ایمن به امام جعفر (ع) گفت: دل مردم خوش می کنید و می گویید شفاعت محمد، شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظایف خود عمل کنند!) حضرت (ع) ناراحت شد و فرمود: وای بر تو! آیا عفتی که درباره شکم و شهوتت ورزیدی تو را به طغیان درآورده؟ ولی متوجه باش که اگر فزعهای قیامت را ببینی آن وقت می فهمی که چقدر محتاج به شفاعت محمدی. وای بر تو! مگر شفاعت را جز برای گنهکارانی که مستوجب آتش شده اند تصور داری؟
ص :364
و فرمود: احدی از اولین و آخرین نیست مگر آن که در قیامت محتاج شفاعت محمد (ص) است.
در کافی، ج 3، ص 242، از امام صادق (ع): شیعیان ما، با شفاعت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در قیامت همگی بهشتی اند اما سوگند به خدا از وضع و حالتان در برزخ خوف دارم.
توجه: در عالم برزخ شفاعت وجود ندارد. لذا برخی از روایات و یا مکاشفات بزرگان درباره تصرفات ائمه (ع) در حالات برزخیِ برخی گرفتاران از باب شفاعت مصطلح نبوده بلکه از باب تصرف به ولایت تکوینی است که در چارچوب شفاعت قرار ندارد.
قُلْ إِنَّما یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108)
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُکُمْ عَلی سَواءٍ وَ إِنْ أَدْری أَ قَریبٌ أَمْ بَعیدٌ ما تُوعَدُونَ (109)
إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ یَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ (110)
وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حینٍ (111)
قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ (112)
بگو: «تنها چیزی که به من وحی می شود این است که معبود شما خدای یگانه است؛ آیا تسلیم (حق) می شوید؟» (108) اگر باز (روی گردان شوند) بگو: من به همه شما یکسان اعلام خطر می کنم؛ و نمی دانم آیا وعده (عذاب خدا) که به شما داده می شود نزدیک است یا دور! (109) او سخنان آشکار را می داند و آنچه را کتمان می کنید (نیز) می داند (و چیزی بر او پوشیده نیست)! (110) و من نمی دانم شاید این آزمایشی برای شماست؛ و مایه بهره گیری تا مدتی (معین)! (111) (و پیامبر) گفت: «پروردگارا! به حق داوری فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهای ناروای شما، از او استمداد می طلبم!» (112)
در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 75، باب9، از امام رضا (ع)، از رسول خدا (ص):
خدای جل جلاله می فرماید: کسی که کلام مرا برای خود تفسیر کند به من ایمان ندارد و کسی که مرا به خلقِ من تشبیه کند، مرا نشناخته است و کسی که در دین قیاس کند دین ندارد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 479، از مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 48، از امام صادق (ع)، در ذیلِ آیه108، آمده:
آیا شما تسلیمِ وحی بودنِ جانشینیِ علی (ع) بعد از پیامبر (ص) هستید.
خلاصه آیات سوره انبیاء:
1: روز حساب نزدیک شده و مردم غافلند 3: ساحر خواندن پیامبر (ص) 5: شاعر خواندن پیامبر (ص) 7: سؤال از اهل ذکر 8: بدن دنیوی و نیاز به غذا و طعام برای پیامبران 11: هلاک اقوام قوی پیشین 16: آفریده نشدن آسمان و زمین به بازی 19: ارواح قدسی در پیشگاه حضرت حق هیچگاه سرپیچی نکنند 22: اگر چند خدا بود همانا فساد می شد 25: وحی پیامبران توحید است 30: رتق و فتق 31: کوههای استوار مانع اضطراب 32: آسمان، سقفی محفوظ 33: خورشید و ماه و ستارگان در مدار معینی سیر می کنند 34: به هیچ کس عمر ابد ندادیم 35: کل نفس ذائقة الموت 37: خلق الانسان من عجل 48 تا 91: شرح حال هفده نفر از انبیا (ع) و حضرت مریم (س) 95: عدم رجعت دیاری که هلاک شده اند 103: فزع اکبر 104: طوماری در هم پیچیده 105: ارث زمین 107: رحمة للعالمین.
ص :365
22 - سوره حج. (مدنی است و 78 آیه دارد).
☼ نکته:
نزول این سوره در اوایل هجرت و قبل از جنگ بدر بوده است.
خلاصه مطالب: بیان هول قیامت – بیان جدال جُهال در کار خدا – بیان حال منافقین – عاقبت حال کفار و مؤمنین در قیامت- ندای حضرت ابراهیم (ع) در بیان مراسم حج – بیان اصول دین که غرض سوره بر همین اصول دین است و بیانی اجمالی بر فروع مثل نماز و حج.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ ﴿1﴾ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَیٰ وَمَا هُم بِسُکَارَیٰ وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿2﴾ ای مردم از پروردگار خود پروا کنید چرا که زلزله رستاخیز امری هولناک است (1) روزی که آن را ببینید زنان شیرده[از ترس]، شیرخوار خود را فرو می گذارند و هر آبستنی بار خود را فرو می نهد و مردم را مست می بینی و حال آنکه مست نیستند بلکه عذاب خدا شدید است (2)
چرا در آیه شریفه فرموده: «مرضعه» و نفرموده: «مرضع» ؟
پاسخ: «مرضعة» آن زنی است که همین الان لقمه پستان را به دهان کودک گذاشته و کودکش در حال مکیدن باشد و اما «مرضع» آن زنی است که شأنیت این کار را داشته باشد هر چند که الان مشغول شیر دادن نباشد. و به عبارتی دهشت و هولِ قیامت را بیشتر می رساند.
چرا اول فرمود: «ترون» و بعد فرمود: «تری» ؟ اول جمع آورد و بار دوم مفرد؟
پاسخ: رؤیتِ اول به «زلزله» مربوط شده است که قبلاً آن را به رخِ همه مردم می کشید لذا به همه فرموده: «می بینید» . و اما در آخر آیه معلق شده به یک چیز و آن هم حالت مستیِ مردم است، پس باید تک تکِ مردم را بیننده ی حالِ سایرین فرض کرد، لذا آن را مفرد آورده است.
☼ نکته:
در المیزان، ج 28، ص 197، آمده: مفسرین دو قول در معنای «زلزلة الساعة» ، دارند:
الف – زلزله امری حتمی است که در قیامت رخ می دهد و از علامت های قیامت است.
ب – منظورْ رساندن شدت و هول و هراس قیامت است نه اینکه زلزله ای رخ دهد. و این
ص :366
آیه شریفه شدت عذاب را تمثیل کرده است نه اینکه واقعاً تحقق یابد و معنایش این است که اگر در این میان بیننده ای باشد که صحنه را ببیند به چنین حالی در خواهد آمد.
صاحب المیزان، ج 28، ص 199، با مردود دانستنِ عبارت دوم آورده است: این حرف صحیح نمی باشد و ظاهر آیه این است که این زلزله قبل از نفخه صورِ اول که خدا از آن در آیه: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ» = «و در «صور» دمیده می شود، پس همه اهلِ آسمانها و زمین می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس دوباره «صور» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند» (زمر 68) خبر داده، واقع می شود، چون آیه مورد بحثْ مردم را در حالِ عادی فرض کرده که ناگهانی و بی مقدمه زلزله ساعت رخ می دهد و حالِ ایشانْ از مشاهده آن دگرگون گشته، به آن صورت که آیه شریفه شرح داده در می آیند و این قبل از نفخه اولی است که مردم با آن می میرند نه نفخه دوم، چون قبل از نفخه دوم، انسانهای زنده ای در روی زمین وجود ندارند.
☼ مؤلف:
خداوند متعال می فرماید: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَ قَالَ الْإِنْسَانُ مَا لَهَا» = «هنگامی که زمین شدیداً به لرزه درآید و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد! و انسان می گوید: زمین را چه می شود (که این گونه می لرزد) ؟!» (1). و نیز می فرماید: «یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» = «آن روز که زلزله های وحشتناک همه چیز را به لرزه در می آورد» (2). بنابراین به استناد این آیات شریفه و نیز به اعتبار کلمه «زلزله» در آیه موردِ بحث، وقوع زلزله یکی از علائم حتمی آغازِ قیامت است که به هیچ عنوان نمی توان آن را انکار کرد. آن گروه از مفسرینی که زلزله نام برده در آیه شریفه را غیر واقعی و تمثیلی فرض کرده اند احتمالاً با فرضِ وقوع قیامت بعد از مرگِ تمام انسانها و نبودن انسان بر روی زمین به چنین فرضی رسیده اند، در صورتی که آیات شریفه سوره زلزله به صراحت وقوع زلزله بر روی زمین و پرسش این سؤال توسط انسانها که چه شده است؟ را اثبات می کند و به عبارتی شروعِ قیامت و نفخه ی صورِ اول زمانی است که هنوز انسانهایی بر روی زمین زندگی می کنند. و این زلزله همان عذابِ مهلکِ آخرالزمان است که کفرْ همه جا را فرا خواهد گرفت و
ص :367
این ساعت (السَّاعَة) قبل از حشر و قیامت کبری و بر روی همین زمینِ مادی است که توضیحِ لازم در ذیلِ آیه (اسرا 58) آمده است. البته در زمینِ غیرِ مادیِ قیامت که غیرِ این زمین است هم احتمالاً وقایعی از جمله زلزله رخ خواهد داد. توضیح مفصل در خصوصِ مراحلِ مختلفِ قیامت در سوره قیامت آمده است که آغازِ قیامت در همین دنیای مادی و قبل از صورِ اول است …
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ (3)
کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ (4)
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ (5)
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتی وَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (6)
وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ (7)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ (8)
ثانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ نُذیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَریقِ (9)
ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ (10)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ (11)
یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ (12)
یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشیرُ (13)
إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ (14)
مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّماءِ ثُمَّ لْیَقْطَعْ فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغیظُ (15)
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ (16)
گروهی از مردم، بدون هیچ علم و دانشی، به مجادله درباره خدا برمی خیزند؛ و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند (3) بر او نوشته شده که هر کس ولایتش را بر گردن نهد، به طور مسلم گمراهش می سازد و به آتش سوزان راهنماییش می کند! (4) ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجه کنید که: ) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [گوشت جویده شده]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل؛ تا برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم)! و جنین هایی را که بخواهیم تا مدت معینی در رحم (مادران) قرارمی دهیم؛ (و آنچه را بخواهیم ساقظ می کنیم؛)بعد شما را بصورت طفل بیرون می آوریم؛ سپس هدف این است که به حد رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما می میرند؛ و بعضی آن قدر عمر می کنند که به بدترین مرحله زندگی (و پیری) می رسند؛ آنچنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمی دانند! (از سوی دیگر، ) زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده می بینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو می فرستیم، به حرکت درمی آید و می روید؛ و از هر نوع گیاهان زیبا می رویاند! (5) این
ص :368
بخاطر آن است که (بدانید) خداوند حق است؛ و اوست که مردگان را زنده می کند؛ و بر هر چیزی تواناست (6) و اینکه رستاخیز آمدنی است و شکی در آن نیست؛ و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده می کند (7) و گروهی از مردم، بدون هیچ دانش و هیچ هدایت و کتاب روشنی بخشی، درباره خدا مجادله می کنند! (8) آنها با تکبر و بی اعتنایی (نسبت به سخنان الهی)، می خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند! برای آنان در دنیا رسوایی است؛ و در قیامت، عذاب سوزان به آنها می چشانیم! (9) (و به آنان می گوییم: ) این در برابر چیزی است که دستهایتان از پیش برای شما فرستاده؛ و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمی کند! (10) بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا می کنند؛ اما اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد، دگرگون می شوند (و به کفر رومی آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را؛ و این همان خسران و زیان آشکار است! (11) او جز خدا کسی را می خواند که نه زیانی به او می رساند و نه سودی؛ این همان گمراهی بسیار عمیق است (12) او کسی را می خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است؛ چه بد مولا و یاوری و چه بد مونس و معاشری! (13) خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها زیر درختانش جاری است؛ (آری، ) خدا هر چه را اراده کند انجام می دهد! (14) هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد (و از این نظر عصبانی است، هر کاری از دستش ساخته است بکند)، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود)؛ ببیند آیا این کار خشم او را فرو می نشاند؟! (15) این گونه ما آن [= قرآن] را بصورت آیات روشنی نازل کردیم؛ و خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند (16)
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَیٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴿17﴾ کسانی که ایمان آورند و کسانی که یهودی شدند و صابئی ها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک ورزیدند البته خدا روز قیامت میانشان داوری خواهد کرد زیرا خدا بر هر چیزی گواه است (17)
«الذین آمنوا» : کسانی هستند که به حضرت محمد (ص) و قرآن ایمان آورند.
«الذین هادوا» : معتقدینِ به موسی (ع) و پیامبران قبل از موسی است و کتابشان تورات است که بخت النصر پادشاه بابل، قبل از مسیح (ع) آن را سوزاند و نابود کرد تا آنکه عزرای کاهن در زمان کوروش کبیر پادشاه ایران، آن را به رشته تحریر درآورد.
«الذین اشرکوا» : همان وثنی ها هستند که اصنام (بت) می پرستیدند و اصول مذاهب آنها سه است، یکی مذهب وثنیت صابئه و یکی وثنیت برهمائیه و یکی بوذیه. البته این سه مذهب اصول مذاهب مشرکین است و گرنه اقوام دیگری هستند که از اصنام هر چه بخواهند، می پرستند.
«صابئین» : یا ستاره پرستانند و یا معتقدین به کتاب یحیی بن زکریا (ع) هستند (والله اعلم).
ص :369
«نصاری» : معتقدین به مسیح (ع) و پیامبران قبل از وی و کتب مقدسه انجیلهای چهارگانه لوقا، مرقس، متی، یوحنا و کتب عهد قدیم هستند.
«مجوس» : قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده، کتاب مقدسشان «اوستا» است. تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور او بسیار مبهم است. این قوم کتاب مقدس خود را در جریان استیلاء اسکندر بر ایران به کلی از دست دادند تا آنکه در زمان ملوک ساسانی مجدد به رشته تحریر درآمد. مجوسیت معتقدند که برای تدبیر عالم دو مبدأ است، یکی مبدأ خیر، دیگری مبدأ شر، اولی نامش یزدان و دومی اهریمن و یا اولی نور و دومی ظلمت است. آنها ملائکه را مقدس دانسته بدون اینکه مانند بت پرستان برای آنها بتی درست کنند، به آنها توسل و تقرب می جویند بدون اینکه بُتی اتخاذ کنند و نیز مسلم است که عناصر بسیطه و مخصوصاً آتش را مقدس می دارند و در قدیم الایام مجوسیان در ایران و چین و هند و غیرِ آنها آتشکده ها داشتند، که وجود همه عالم را مستند به «اهورا مزدا» دانسته، او را ایجاد کننده ی همه می دانستند.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل9، ص 245، چ1، از حضرت علی (ع):
گروهی خدای سبحان را از روی میل و طمع اطاعت کردند پس این عبادتِ بازرگانان است و گروهی از روی ترس او را پرستیدند و این عبادتِ بندگان است و گروهی او را فقط برای شکرش پرستش کردند پس این عبادتِ جوانمردان و آزادگان است.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 230، از توحید، از حضرت علی (ع): «سلونی قبل ان تفقدونی» = «قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من پرسش کنید» ، اشعث بن قیس گفت: یا امیرالمؤمنین! از مجوس چطور باید جزیه گرفت با این که آنها اهل کتاب نیستند و پیامبری به سوی آنها گسیل نشده است؟ فرمود: بله ای اشعث! خداوند به سوی آنها کتاب و رسولی فرستاد تا آنکه وقتی پادشاهی در شبی مست شد و با دختر خود هم بستر گردید چون صبح شد مردم گرد آمدند و گفتند: تو دین ما را آلوده کرده ای و باید بیرون شوی تا تو را با زدنِ حد، پاک کنیم. پادشاه به آنها گفت: مگر نبود که آدم و حوا دختران خود را به پسران خود دادند؟ و همین دین ما باشد. همگی بر پیروی چنین
ص :370
مسلکی هم پیمان شدند، خداوند هر علمی که داشتند از سینه شان محو کرد و کتابی که در بینشان بود از میانشان برداشت و در نتیجه مجوس و کافر و اهل آتشند که بدون حساب وارد آتش می شوند، ولی منافقین حالشان شدیدتر از آنهاست.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (18)
آیا ندیدی که تمام کسانی که در آسمانها و کسانی که در زمینند برای خدا سجده می کنند؟! و (همچنین) خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم! اما بسیاری (ابا دارند، و) فرمان عذاب درباره آنان حتمی است؛ و هر کس را خدا خوار کند، کسی او را گرامی نخواهد داشت! خداوند هر کار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام می دهد! (18)
هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّنْ نَّارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ ﴿19﴾ این دو [گروه] دشمنان یکدیگرند که درباره پروردگارشان با هم ستیزه می کنند و کسانی که کفر ورزیدند جامه هایی از آتش برایشان بریده شده است [و] از بالای سرشان آب جوشان ریخته می شود (19)
☼ نکته:
عبارت «خصمان اختصموا» به طرز شیوا و جالبی از یک طرف اهل خصومت را تثنیه آورده و از طرف دیگر خصومتشان را به صورت جمع آورده است چرا که در دنیا ادیان و مذاهب فراوانی است ولی همه آنها منحصر به دو گروه یعنی گروه حق و گروه باطلند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 489، از طبرسی، از ابوذر غفاری (رحمت الله علیه): آیه ی فوق درباره «حضرت علی (ع)» ، «حمزة بن عبد المطلب» و «عبیدة بن حارث» ، از سویی و «شیبه» و «عتبه» پسرانِ «ربیعه» و «ولید بن عتبه» از سوی دیگر نازل شده که روز جنگ بدر با یکدیگر قتال کردند. «حمزه» ، «عتبه» را، «امیرالمؤمنین (ع)» ، «ولید» را و «عبیده» ، «شیبه» را کشت.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 489، از حضرت علی (ع):
نخستین کسی که روز قیامت قیام کند و با دشمنان خدا و رسولش مخاصمه نماید منم.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 490، از امام باقر (ع):
کسانی که به ولایت علی (ع) کافر شدند لباسی از آتش برایشان بریده می شود.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 495، از قمی و در خصالِ شیخ صدوق، از امام حسین (ع):
ص :371
منظور از دو خصم در روز قیامت، ما و بنی امیه هستیم.
یُصْهَرُ بِهِ ما فی بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ (20)
وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدیدٍ (21)
کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعیدُوا فیها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ (22)
إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ (23)
وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلی صِراطِ الْحَمیدِ (24)
إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ (25)
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْقائِمینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (26)
وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ (27)
آنچنان که هم درونشان با آن آب می شود و هم پوستهایشان (20) و برای آنان گرزهایی از آهن (سوزان) است (21) هر گاه بخواهند از غم و اندوه های دوزخ خارج شوند، آنها را به آن بازمی گردانند؛ و (به آنان گفته می شود: ) بچشید عذاب سوزان را! (22) خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که از زیر درختانش نهرها جاری است؛ آنان با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت می شوند؛ و در آنجا لباسهایشان از حریر است (23) و بسوی سخنان پاکیزه هدایت می شوند و به راه خداوند شایسته ستایش، راهنمایی می گردند (24) کسانی که کافر شدند و مؤمنان را از راه خدا بازداشتند و (همچنین) از مسجد الحرام، که آن را برای همه مردم، برابر قرار دادیم، چه کسانی که در آنجا زندگی می کنند یا از نقاط دور وارد می شوند (مستحق عذابی دردناکند)؛ و هر کس بخواهد در این سرزمین از راه حق منحرف گردد و دست به ستم زند، ما از عذابی دردناک به او می چشانیم! (25) (به خاطر بیاور) زمانی را که جای خانه (کعبه) را برای ابراهیم آماده ساختیم (تا خانه را بنا کند؛ و به او گفتیم: ) چیزی را همتای من قرار مده! و خانه ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجودکنندگان (از آلودگی بتها و از هر گونه آلودگی) پاک ساز! (26) و مردم را دعوت عمومی به حج کن؛ تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری بسوی تو بیایند (27)
لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَیٰ مَا رَزَقَهُمْ مِّنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ﴿28﴾ تا شاهد منافع خویش باشند و نام خدا را در روزهای معلومی بردامهای زبان بسته ای که روزی آنان کرده است ببرند پس از آنها بخورید و به درمانده مستمند بخورانید (28)
«بهیمه» : به معنای حیوان بی زبان است و از این جهت بهیمه اش خوانده اند که در صورت آن ابهام است و کسی نمی داند از این صدا که می کند چه منظوری دارد و هر چند در اصل لغت عام است ولی در متعارف تنها به معنای حیواناتِ بی زبانِ غیرِ درنده است.
«نعم» : این کلمه در خصوص شتر استعمال می شود و جمع آن کلمه «انعام» است و اگر
ص :372
شتر را به نعم نامیده اند بدین جهت است که این حیوان در نظر اعراب از بزرگترین نعمت هاست. و انعام در شتر و گاو و گوسفند هر سه استعمال می شود البته به شرطی که شتر هم در میان باشد، یعنی به گاو تنها و گوسفند تنها و یا گاو و گوساله تنها انعام نمی گویند ولی به هر سه انعام می گویند. پس مراد به «بهیمة الانعام» ، شتر و گاو و گوسفند (بز و میش) است.
«ایام معلومات» : ائمه اهل بیت (ع) این ایام را همان ایام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه) تفسیر کرده اند.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 254، از کتاب معانی، از امام صادق (ع):
منظور از آیات معلومات، ایام تشریق (11تا13 ذی حجه) است.
☼ نکته:
روایات دیگری آمده اند و ایام مذکور را دهه اول ذی حجه دانسته اند ولی صاحب المیزان، ج28، ص254 آورده: روایاتی که آن ایام را تشریق دانسته اند با آیه شریفه سازگارتر است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 507، از تهذیب، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع): «ایام معلومات» در این آیه، دهه ی اول ذی حجه است. و «ایام معدودات» (در آیه 203 بقره) ایام تشریق است.
از همان منبع، از مجمع، از امام باقر (ع): «ایام معلومات» روز عید قربان و سه روز بعد از آن، یعنی تشریق (11 و 12 و 13 ذی حجه) است. و «ایام معدودات» دهه ی ذی حجه است.
☼ مؤلف:
صدر آیه شریفه به حج اشاره دارد و چون قربانی کردن در روزِ عیدِ قربان یعنی روز دهم ذی حجه صورت می گیرد پس عید قربان به احتمالِ قوی یکی از آن روزهاست و چون کلمه «ایام» جمع است و به بیش از یک روز برمی گردد و از طرفی چون قربانی قبل از عیدِ قربانْ نیست پس «تشریق» هم جزءِ آن روزهاست. بنابراین روایت آخر صحیح تر است. (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 498، آورده است: چون حضرت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) بنای خانه کعبه را به پایان رسانیدند، خداوند به ابراهیم (ع) امر کرد که مردم را برای حج خانه خدا فرا بخواند. ابراهیم (ع) عرض کرد: پروردگارا! صدای من چنان رسا نیست که به تمام مردم جهان برسد. خطاب شد: ای ابراهیم! تو صدا بزن ما صدایت را به تمام خلق عالم می رسانیم. شب که
ص :373
ابراهیم (ع) خوابید، در خواب دید چون اعلان حج نموده و مردم را به طرف کعبه ندا در داد، خداوند صدایش را به اکناف عالم رسانید. از میان شرق و غرب و زیر دریاها و بالای کوهها و از صلب مردان و رحم زنان، صدای لبیک بلند شد و به ندای او پاسخ دادند و ذکر «تلبیه» که حاج موقع پوشیدن لباسِ احرام بدان مشغول می شوند و می گویند: «لبیک اللهم لبیک ان الحمد و الشکر لک لبیک» همان جوابی است که به دعوت حضرت ابراهیم (ع) داده می شود و هر کس تا روز قیامت جواب آن ندا را داده باشد، توفیق زیارت خانه خدا و حج کعبه را خواهد داشت.
ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ ﴿29﴾
سپس باید آلودگی خود را بزدایند و به نذرهای خود وفا کنند و بر گرد آن خانه کهن طواف به جای آورند (29)
«بیت عتیق» : منظور از بیت عتیق کعبه است که به خاطر قدیمی بودنش به این نام نامیده شده است، چون اولین خانه ای است که برای عبادت خدا در زمین ساخته شد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 509، از محاسن و علل الشرایع، از قمی، از امام صادق (ع):
کعبه «بیت عتیق» نامیده شده است، چون از غرق شدن خلاص شده است.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 255، از تهذیب، از امام صادق (ع):
مراد از جمله (و لیطوَّفوا بالبیت العتیق)، طواف نساء است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 499، از کافی، از امام صادق (ع):
قرآن ظاهر و باطنی دارد، مراد از معنای ظاهر «تفثهم» ناخن گرفتن و سر تراشیدن و چیدن موی شارب و نظایر اینها (چرک گرفتن از بدن و افکندن جامه احرام و … ) است و معنای باطنی «تفثهم» ملاقات کردن امام (ع) و اقرار و اعتراف نمودن به ولایت ائمه (ع) است.
در جامع، ج 4، ص 500، از کافی، از امام باقر (ع) درخصوص نامگذاری خانه کعبه به «بیت عتیق» فرمود:
در دنیا هیچ خانه ای نیست مگر آنکه برای آن ساکن و صاحبی می باشد، جز این خانه که صاحب و ساکنی برای آن نیست و تعلق به پروردگار دارد. خداوند پیش از همه مخلوقات آن را آفرید سپس زمین را زیر آن پهن نمود و گسترانید.
ص :374
ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعامُ إِلاَّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (30)
حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بِهِ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوی بِهِ الرِّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ (31)
ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ (32)
لَکُمْ فیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّها إِلَی الْبَیْتِ الْعَتیقِ (33)
وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتینَ (34)
الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرینَ عَلی ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقیمِی الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (35)
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فیها خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (36)
لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ (37)
إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (38)
(مناسک حج) این است! و هر کس برنامه های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است! و چهارپایان برای شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده می شود. از پلیدیهای بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید! (30) (برنامه و مناسک حج را انجام دهید) در حالی که همگی خالص برای خدا باشد! هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید! و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوب کرده و پرندگان (در وسط هوا) او را می ربایند؛ و یا تندباد او را به جای دوردستی پرتاب می کند! (31) این است (مناسک حج)! و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دلهاست (32) در آن (حیوانات قربانی)، منافعی برای شماست تا زمان معینی [= روز ذبح آنها] سپس محل آن، خانه قدیمی و گرامی (کعبه) است (33) برای هر امتی قربانگاهی قرار دادیم، تا نام خدا را (به هنگام قربانی) بر چهارپایانی که به آنان روزی داده ایم ببرند و خدای شما معبود واحدی است؛ در برابر (فرمان) او تسلیم شوید و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان را (34) همانها که چون نام خدا برده می شود، دلهایشان پر از خوف (پروردگار) می گردد؛ و شکیبایان در برابر مصیبتهایی که به آنان می رسد؛ و آنها که نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند (35) و شترهای چاق و فربه را (در مراسم حج) برای شما از شعائر الهی قرار دادیم؛ در آنها برای شما خیر و برکت است؛ نام خدا را (هنگام قربانی کردن) در حالی که به صف ایستاده اند بر آنها ببرید؛ و هنگامی که پهلوهایشان آرام گرفت (و جان دادند)، از گوشت آنها بخورید و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید! این گونه ما آنها را مسخرتان ساختیم، تا شکر خدا را بجا آورید (36) نه گوشتها و نه خونهای آنها، هرگز به خدا نمی رسد. آنچه به او می رسد، تقوا و پرهیزکاری شماست. این گونه خداوند آنها را مسخر شما ساخته، تا او را بخاطر آنکه شما را هدایت کرده است بزرگ بشمرید؛ و بشارت ده نیکوکاران را! (37) خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند؛ خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد! (38)
أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ ﴿39﴾
به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست (39)
ص :375
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 28، ص 261: در این که اولین آیه نازل شده درباره جهاد، کدام آیه است مفسرین اختلاف کرده اند، بعضی گفته اند: آیه: «و قاتلوا فی السبیل الله … » (بقره 190)، بعضی دیگر گفته اند: آیه: «ان الله اشتری … » (توبه 111) است. (اما اولین آیه: ) همین آیه (39) است، برای اینکه صریحاً کلمه اجازه در آن آمده و مردم را بر جهاد تهییج و دلها را تقویت و با وعده ی نصرت به طور اشاره و تصریح، آنها را ثابت قدم نموده است.
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 280، از مجمع، از امام باقر (ع): رسول خدا (ص) هنوز مأمور به قتال نشده بود که آیه (فوق) نازل شد و جبرئیل شخصاً شمشیر بر کمر آنجناب بست.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 507، از امام باقر (ع): آیه: «اذن … » در مورد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. و در روایت دیگر فرمودند: آن آیه در مورد قائم (عج) و همراهان اوست.
الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ (40)
الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41)
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ (42)
وَ قَوْمُ إِبْراهیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (43)
وَ أَصْحابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسی فَأَمْلَیْتُ لِلْکافِرینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (44)
همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می گفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می کند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است (40) همان کسانی که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و پایان همه کارها از آن خداست! (41) اگر تو را تکذیب کنند، (امر تازه ای نیست) پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند (42) و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط (43) و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسی (از سوی فرعونیان) تکذیب شد؛ اما من به کافران مهلت دادم، سپس آنها را مجازات کردم. دیدی چگونه (عمل آنها را) انکار نمودم (و چگونه به آنان پاسخ گفتم)؟ (44)
فَکَأَیِّنْ مِّنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَیٰ عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ ﴿45﴾ و چه بسیار شهرها را که ستمکار بودند هلاکشان کردیم و [اینک] آن [شهرها] سقفهایش فرو ریخته است و [چه بسیار] چاه های متروک و کوشک های (عمارت های) افراشته را (هلاک کردیم) (45)
ص :376
در تفسیر جامع، ج 4، ص 511، آمده است:
آیه فوق اشاره به واقعه حضرموت است و داستان آن بدین قرار است: صالح (ع) با چهار هزار نفر از اشخاصی که به او ایمان آوردند، به مکانی موسوم به «حاضورا» حرکت نمودند. چون به آنجا رسیدند صالح فوت کرد و چون مرگ صالح در آن جا فرا رسید آن مکان را حضرموت نامیدند. و مردمْ شهری در آنجا بنا کردند، شخصی بنام «حلیس بن سوید» را امیر خود نمودند. مدتی زندگی کردند و فرزندانِ بسیاری از آنها به وجود آمد ایشان کافر شدند و بت پرستیدند. خدای تعالی پیامبری به نام «حنظله» بر آنها فرستاد و او را در بازار کشتند. پروردگار هم آنها را هلاک کرد. چاه ها و چشمه های آنها متروک و معطل ماند و کاخ با عظمتشان ویران شد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 511، از کافی، از علی بن جعفر (ع):
«بئر معطله» امام صامت و «قصر مشید» امام ناطق است. و در حدیث دیگر فرمود: «قصر مشید» ، امیرالمؤمنین (ع) و «بئر معطله» حضرت فاطمه (س) و فرزندان آن بزرگوار می باشد.
أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ (46)
آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دلهایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؛ یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشمهای ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دلهایی که در سینه هاست کور می شود (46)
وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿47﴾ و از تو با شتاب تقاضای عذاب می کنند با آنکه هرگز خدا وعده اش را خلاف نمی کند و در حقیقت یک روز [از قیامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه می شمرید (47)
☼ نکته:
مشابه این آیه شریفه آیه ای است که می فرماید: «ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» = «کار [جهان] را از آسمان تا زمین اداره می کند آنگاه در روزی که مقدارش آن چنانکه شما [آدمیان] بر می شمارید هزار سال است به سوی او بالا می رود» (1).
اما در جای دیگر می فرماید: «تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ
ص :377
أَلْفَ سَنَةٍ» = «فرشتگان و روح در روزی که مقدارش 50 هزار سال است به سوی او بالا می روند» (1).
به عبارتی در دو آیه «سجده و حج» به «هزار» سال و در آیه «معارج» به «50 هزار» سال اشاره فرموده است. حال در توجیه این سه آیه، مفسرین نظراتی بدین شرح آورده اند:
1 - در تفسیر نمونه، ج 17، ص 117، آمده است: بعضی گفته اند که شاید عددهای هزار و پنجاه هزار عدد شماره ای نباشند و تنها برای بیان «تکثیر» آمده است.
2 - در تفسیر المیزان، ج 28، ص 272، آورده است:
کوتاه و طولانی بودن زمان نزد خداوند تأثیری ندارد و یکسان است و اینکه بعضی از مفسرین گفته اند: معنای جمله این است که یک روز از روزهای آخرت که در آن روزها کفار عذاب می شوند برابر هزار سال از ایام دنیایی است، با آیه شریفه سازگار نیست.
3 - همان منبع، از قول برخی از مفسرینْ که نامشان را ذکر نکرده، آورده است:
بعضی از مفسرین معتقدند یک روز در قیامت معادل هزار سال دنیوی است.
4 - شاید هم عده ای به آیه معارج استناد کرده و بگویند:
یک روز در قیامت معادل 50 هزار سال دنیوی است.
☼ مؤلف:
قبل از توجیه این سه آیه شریفه ابتدا اشاره ای می کنیم به آیاتی که به «سیرِ زمان در دنیا» اشاره دارند از جمله: «یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ» = «روزی که آنچه را وعده داده می شوند، بنگرند گویی که آنان جز ساعتی از روز را نمانده اند» (2).
«وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ» = «و روزی که آنان را گرد می آورد گویی جز به اندازه ساعتی از روز درنگ نکرده اند» (3).
«وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ» = «و روزی که رستاخیز بر پا شود مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی [بیش] درنگ نکرده اند» (4).
«کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَهَا لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحَاهَا» = «روزی که آن را می بینند گویی که آنان جز شبی یا روزی درنگ نکرده اند» (5).
ص :378
«یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا، نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا» = «میان خود به طور پنهانی با یکدیگر می گویند شما [در دنیا] جز ده [روز بیش] نمانده اید (103) ما داناتریم به آنچه می گویند آنگاه که نیک آیین ترین آنان می گوید جز یک روز بیش نمانده اید» (طه 103 و 104)
«یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلًا» = «روزی که شما را فرا خواند، درحالی که او را ستایش می کنید اجابتش می نمایید و می پندارید که جز اندکی نمانده اید» (1).
«قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ» = «می گویند: یک روز یا پاره ای از یک روز ماندیم. پس از فرشتگانی که حساب عمر خلق را می دانند بپرس» (2).
با توجه به این آیات و سه آیه قبل باید گفت: (والله اعلم)
اولاً: هیچ کدام از آیاتِ گروه دوم نمی خواهند مدت زمان دقیق سپری شده در عالم دنیا و برزخ را مشخص کنند بلکه در هر آیه تنها برداشتِ شخصیِ عده ای از انسانها را در این عالم بیان فرموده است. عده ای که در دنیا و برزخ در آسایشِ بیشتری بوده اند این زمان را کوتاه یعنی: ساعتی یا صبح تا شبی یا حداکثر یک روز فرض می کنند و عده ای هم که در دنیا و برزخ راحتی نداشته اند این زمان را کمی طولانی تر یعنی شب تا صبحی یا حداکثر 10 روز فرض کرده اند و در آیه104 طه اشاره می فرماید: «نیک آیین ترینشان» ، یعنی حتی آنهایی هم که 10 روز فرض کرده اند، فرضشان غلط است به عبارتی این زمان نسبت به زمان قیامت قطعاً از 10 روز کمتر است. بنابراین تنها چیزی که می توان از این آیات برداشت کرد آن است که: اولاً: زمانی که انسان در دو عالم دنیا و برزخ طی می کند نسبت به زمان در قیامت بسیار ناچیز و قلیل است. ثانیاً: از آن جایی که زمان در عالم برزخ از عالم دنیا بیشتر بوده است پس معلوم می شود که این زمان در دنیا چقدر ناچیز خواهد بود که حتی شاید چشم به هم زدنی هم نباشد. خلاصه کلام این است که وقتی در قیامت محشور شویم و شرایطِ زمانی و محیطی آن را با دنیا قیاس کنیم متوجه می شویم که واقعاً مدت زمان بسیار ناچیزی در این عالم بوده ایم.
دوماً: همان طور که در بحثِ جسم مثالی در ذیل آیه ی99 اسرا به تفصیل آمد، در قیامت زمین و آسمانها و جسم انسان به زمین و آسمانها و جسمی دیگر با شرایطِ محیطی محشر تبدیل
ص :379
شده و ابعادِ مادیشان را از دست می دهند و ابعادِ معنوی به خود می گیرند، در آن جا خبری از آفتاب و ماه و شب و روز و ساعتِ مادی نیست و شرایطش کاملاً متفاوت با عالم مادی است، مفهومِ زمان هم کاملاً متفاوت و در ابعادِ معنویِ خودش می باشد. اما به هر صورت همانگونه که جسم و زمین و آسمان معنوی وجود دارد، همانطور هم «زمان ِ معنوی» هم وجود دارد و نمی توان منکرِ این زمان شد.
سوماً: اگر دو آیه ی هزار سال یعنی حج و سجده را با آیه 50 هزار سال یعنی معارج، قیاس کنیم متوجه می شویم که در این دو آیه ی شریفه، به عبارتِ «مِّمَّا تَعُدُّونَ» = «آنچه شما می شمرید» ، اشاره شده است ولی در آیه معارج، چنین عبارتی نیامده است. به عبارتی شاید در دو آیه حج و سجده هم مثلِ آیاتِ گروه دوم، برداشت شخصی انسانها را از زمان بیان فرموده باشد و بخواهد بفرماید آن زمان به حساب و ظن و گمانِ ما بندگان، هزار سال است، نه اینکه واقعاً هزار سال باشد، اما در آیه معارج این عبارت نیامده است و به طور صریح و از نظر حق تعالی آن روز 50 هزار سال است. که اگر این احتمال صحیح باشد، دیگر بحثی نمی ماند. ولی اگر این احتمال صحیح نباشد و منظور از دو آیه مذکور، گمان انسان نباشد، در این صورت باید بحث را با استناد به این روایت ادامه دهیم: دربحار، ج 7، ص 126 و درکافی، ج 8، ص 143، از امام صادق (ع):
نفس خود را حسابرسی کنید پیش از آنکه در قیامت از شما حسابرسی کنند؛ زیرا در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه است و هر توقفگاه به اندازه هزار سال طول می کشد.
بدین صورت به استناد این روایت، منظور از هزار سال در این دو سوره، مدت زمان هر موقف است که جمعاً 50 موقف و یک روزِ قیامت، که 50 هزار سال است، بدست می آید.
خلاصه کلام: یک روزِ قیامت معادل 50 هزار سال دنیوی است (والله اعلم).
اما پاسخ به سه نظریه ی فوق الذکر:
1 - اگر منظورِ صاحبِ تفسیر نمونه از «تکثیر» ، رد کردن این زمان باشد، همان طور که در بالا توضیح داده شد، این نظریه بعید است.
ص :380
2 - در پاسخ به صاحب المیزان باید گفت: درست است که مدت زمان، تأثیری بر خدای تعالی ندارد اما بر انسانها دارد و در قیامت هم این انسانها هستند که حسابرسی می شوند و بالاخره این حسابرسی از یک وقت شروع و تا وقتی دیگر باید تمام شود که بعد به بهشت و جهنم روند، پس نمی توان منکر این زمان شد. البته نه با اوقات مادی، بلکه با اوقاتِ معنوی و ملکوتیِ عالم حشر.
3 - این که مراد از آن زمان را هزار سال تعبیر کرد شاید به خاطر اشتباه در تعبیرِ روایت 50 موقفِ فوق است. اما این روایت به هیچ عنوان نمی خواهد بفرماید یک روز قیامت معادل هزار سال است، بلکه تنها می فرماید: هر موقفی از 50 موقفِ قیامت هزار سال است نه اینکه هر روزِ قیامت هزار سال باشد. و اتفاقاً این روایت، زمان 50 هزار سال را تأیید می کند، چرا که اشاره به عبارتِ «50 موقف و هر موقف هزار سال» دارد، که جمعا 50 هزار سال به دست می آید.
از آن گذشته اگر هر روزِ قیامت هزار سال باشد، جا داشت در آیه معارج به جای کلمه «یوم» عبارت «پنجاه یوم» می آمد در صورتی که در این آیه به صراحت یک روز را معادل 50 هزار سال بیان فرموده است. و در ضمن آن دو آیه ای هم که به روز هزار سال اشاره فرموده است عبارت «مما تعدون» را ذکر کرده که حساب بنده را می رساند نه نظر خدای تعالی را. (والله اعلم).
در توحید، شیخ صدوق، ص 260و261، آورده است:
فردی درباره اختلافات ظاهری آیات قرآن از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)، سؤال می کنند و در بخشی از آن روایت به آیات قیامت اشاره می کند آیات 38 نبأ و 23 انعام و 25 عنکبوت و 65 ص و 28 ق و 65 یس را ذکر می کند. که در یکی خبر می دهد که آنها سخن نمی گویند در دیگری با اذن سخن می گویند و صحیح می گویند و در آیه دیگر از این که آنها خود را مشرک نمی دانند خبر می دهد و در جای دیگر مُخاصمه اهل جهنم را بیان می کند. حضرت (ع) در جواب می فرمایند: هر یک از این آیات مربوط به یکی از مواطن قیامت است؛ چرا که در یک موطن خداوند انسان ها را در یک جا جمع می کند و آنها گروه گروه می شوند و با هم صحبت می کنند و برخی برای برخی استغفار می کنند و برخی دیگران را لعن می کنند. در موطنی دیگر به
ص :381
احوالات خود گریه می کنند، در یک موطن از آنها استنطاق می شوند ولی می گویند ما مشرک نبودیم و خداوند بر دهان آنها مهر زده و از اعضاء و جوارحشان سؤال می کند، در موطن دیگر از هم می گریزند و در این موطن انبیاء شهادت می دهند و …
سؤال: اگر واقعاً این زمانِ بسیار طولانی، در محشر وجود داشته باشد پس تکلیف مؤمنین چه می شود که مجبورند این انتظارِ خسته کننده و عذاب آور را تحمل کنند؟
پاسخ: گذر از این زمان در محشر برای همه یکسان است و بعد از این زمان است که جهنمیان به جهنم و بهشتیان هم به بهشت می روند، اما این زمانِ طولانی اصلاً باعثِ اذیتِ مؤمنین نمی شود بلکه فقط باعثِ عذاب و رنجشِ کفار است طوری که آنها آرزو می کنند هر چه زودتر از این عذابِ انتظارِ همراه با ترس و دلهره رهایی یابند. برای تفهیم این قضیه مثالی می زنیم: فرض کنید دو نفر در یک وسیله نقلیه بخواهند از شهری به شهری دیگر منتقل شوند، یکی از آنها با محبوب یا دوستش در کمال آرامش و راحتی مشغول صحبت است، اما دومی با دردی در بدن و برای رسیدن به بیمارستان، ثانیه شماری می کند. موقعی که به پایانِ راه می رسند، اولی حتی متوجهِ رسیدن هم نمی شود، اما دومی چنان برایش سخت گذشته که حتی فکر می کند سالهاست که در این مسیر در حرکت است. با این توصیف آیا می توان گفت که این دو نفر با یک ماشینِ مشترک و زمانِ مشترک و مسیر یکسان عبور نکرده اند؟ خیر نمی توان آن را تکذیب کرد.
در مجمع البیان، ج 25، ص 300، آمده است:
در حدیثی نقل شده است که بعد از نزول این آیه کسی عرض کرد: ای رسول خدا! چقدر آن روز طولانی است؟ فرمود: قسم به کسی که جان محمد به دست او است آن روز برای مؤمن سبک و آسان می شود آسانتر از یک نماز واجب که در دنیا می خواند.
☼ نکته:
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 271، آورده است: اینکه منظور از وعده عذاب در آیه شریفه چیست؟ مفسرین دو نظر داده اند:
1 - منظور، همان عذاب آخرت است.
2 - منظور، همان عذابی است که در جنگ بدر بر سر مشرکین وارد شد.
ص :382
☼ مؤلف:
آیه شریفه می تواند به دو نظریه فوق بسط یابد. (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 513، از شیخ طوسی، از کتاب امالی، از امام صادق (ع):
هر وقت یکی از شما بخواهد چیزی از خدا مسئلت کند و امیدوار به اجابت باشد، باید از تمام هستی و موجودات ناامید گردد و به هیچ چیز و هیچ کس امیدی نداشته باشد. وقتی که در دل خود یقین نمود که غیر از خدا از کسی نباید حاجت بخواهد و اطمینان حاصل کند که آرزو و حاجتش را خدا خواهد داد، البته خدا حاجت او را برآورده می نماید.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَیَّ الْمَصیرُ (48)
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ (49)
فَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (50)
وَ الَّذینَ سَعَوْا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحیمِ (51)
و چه بسیار شهرها و آبادیهایی که به آنها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند؛ (اما از این مهلت برای اصلاح خویش استفاده نکردند) سپس آنها را مجازات کردم؛ و بازگشت، تنها بسوی من است! (48) بگو: ای مردم! من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم! (49) آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آمرزش و روزی پر ارزشی برای آنهاست! (50) و آنها که در (محو) آیات ما تلاش کردند و چنین می پنداشتند که می توانند بر اراده حتمی ما غالب شوند، اصحاب دوزخند! (51)
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّیٰ أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی اُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿52﴾ و پیش از تو [نیز] هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هر گاه چیزی تلاوت می نمود شیطان در تلاوتش القا [شبهه] می کرد پس خدا آنچه را شیطان القا می کرد محو می گردانید سپس خدا آیات خود را استوار می ساخت و خدا دانای حکیم است (52)
نکته 1: متأسفانه برخی از مفسرین از جمله صاحبِ تفسیر صافی، ج 4، ص 526، از قمی، از اهلِ سنت، روایتی صد در صد جعلی در ذیل این آیه شریفه آورده اند و بدینوسیله به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) تهمت و افترا زده اند، که متن این روایت بدین شرح است: «روزی پیغمبر اکرم (ص) در مسجد الحرام مشغول نماز بود، پس از فراغت از نماز در برابر جمعی از قریش سوره ی «نجم» را قرائت فرمود تا رسیدند به این آیه: «اَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّی وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَی» (نجم20 - 19)، شیطان این جملات را بر زبانش جاری کرد: «فانها لفرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی» = «آن بتها پرندگانِ بلند مرتبه ای هستند و به شفاعت آنها امید می رود» . قریش
ص :383
از شنیدن این جمله خوشحال شدند و به سجده افتادند. در بین ایشان ولید بن مغیره گفت محمد (ص) به شفاعت دو بت بزرگ لات و عزی اعتراف کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: چیزی قرائت کردی که ما بر تو نازل نکرده ایم و این آیه را نازل کرد» .
در پاسخ به این روایت جعلی باید گفت: اولاً: به استناد آیه شریفه: «وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی» = «پیامبر (ص) هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید و آنچه می گوید غیر از وحی خدا نیست؛ که آن را هم پروردگار بسیار توانا به او آموخته است» (نجم3و4و 5) و نیز آیه شریفه: «لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (ص83 - 82) و (حجر40 - 39)؛ شیطان به هیچ عنوان نمی تواند بر پیامبران تسلط و نفوذی داشته باشد.
ثانیاً: معنای آیه شریفه اصلاً هیچ گونه ارتباطی با روایت جعلی فوق ندارد و معنای آیه چنین می شود: «ما قبل از تو هیچ پیغمبری و رسولی نفرستادیم مگر آنکه وقتی چیزی از آیات خدای را می خواند، شیطان شبهه هایی گمراه کننده به دلهای مردم می افکند و ایشان را وسوسه می کرد تا بدین وسیله ایمان مؤمنین را فاسد سازد، ولی خداوند متعال آن شبهات را باطل می کرد» . چرا که در آیه بعدی (آیه53) می فرماید: «تا خداوند القائات شیطان را وسیله آزمایش کسانی قرار دهد که به بیماری نفاق و کفر مبتلا گردیده و سنگ دل شده اند» . و نیز تاریخ گواه است که فراوان بوده اند افرادی که تحت تأثیر شیاطین جنی و انسی آیات الهی را پشت سر نهاده و به رأی و نظر خود عمل نموده اند. از جمله ی این شیاطینْ کسانی هستند که به دستورات پیامبر اکرم (ص) و آیات الهی در خصوص عترت اهل بیت (ع) بی اعتنایی و تعرض نموده اند.
ثالثاً: اگر بر فرض محال چنین گفته و روایت مجعول و کوته فکرانه ای را بپذیریم دیگر چه اطمینانی است که سایر آیات الهی نیز القایی از القائات و نفوذ شیطان نباشد؟!!!
نکته 2: آیه شریفه صریح بر این است که رسول و نبی با هم فرق دارند، رسول آن کسی است که فرشته وحی بر او نازل می شود و او فرشته را می بیند و با او سخن می گوید ولی نبی آن
کسی است که خواب می بیند و در خواب به او وحی می شود.
ص :384
نکته 3: در آیه شریفه لفظ شیطان دو بار آمده است با اینکه می شد بار دوم از ضمیر استفاده شود و شاید علتش این است که خداوند هیچ اعتنایی به او و کید و حیله او ندارد. (والله اعلم).
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 282، از کافی، از امام ابی جعفر (ع): نبی کسی است که فرشته وحی را در خواب می بیند و صوت او را می شنود ولی در بیداری فرشته را نمی بیند و رسول کسی است که هم صوت را می شنود و هم در خواب می بیند و هم در بیداری فرشته را مشاهده می کند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 518، از امام صادق (ع): «ثم یحکم الله آیاته للناس» یعنی خداوند علی (ع) را یاری کند که خداوند به حقایق امور جهان داناست و نظام عالم را به درستی می داند.
لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ (53)
وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (54)
وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا فی مِرْیَةٍ مِنْهُ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقیمٍ (55)
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فی جَنَّاتِ النَّعیمِ (56)
وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (57)
وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (58)
لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ (59)
هدف این بود که خداوند القای شیطان را آزمونی قرار دهد برای آنها که در دلهایشان بیماری است و آنها که سنگدلند؛ و ظالمان در عداوت شدید دور از حق قرار گرفته اند! (53) و (نیز) هدف این بود که آگاهان بدانند این حقی است از سوی پروردگارت و در نتیجه به آن ایمان بیاورند و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد؛ و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، بسوی صراط مستقیم هدایت می کند (54) کافران همواره در باره قرآن در شک هستند، تا آنکه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد، یا عذاب روز عقیم [= روزی که قادر بر جبران گذشته نیستند] به سراغشان آید! (55) حکومت و فرمانروایی در آن روز از آن خداست؛ و میان آنها داوری می کند: کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در باغهای پرنعمت بهشتند (56) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوارکننده ای برای آنهاست! (57) و کسانی که در راه خدا هجرت کردند، سپس کشته شدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، خداوند به آنها روزی نیکویی می دهد؛ که او بهترین روزی دهندگان است! (58) خداوند آنان را در محلی وارد می کند که از آن خشنود خواهند بود؛ و خداوند دانا و بردبار است (59)
در تفسیر المیزان، ج 28، ص 285، در ذیل آیات شریفه (58 تا 66) آمده است: این آیات، خصوصیتی دارند که در هیچ جای قرآن این خصوصیت نیست و آن این است که این 8 آیه که پشت سر هم قرار دارند هر یک با دو اسم از اسماءِ حسنای الهی ختم می شوند، الا «اسم جلاله» که آن نیامده
ص :385
است. و در نتیجه اگر ضمیر (هو) را هم اسم بدانیم 16 اسم در این 8 آیه آمده است: 1 – هو 2– خیر الرازقین 3 – عفو 4 – غفور 5 – سمیع 6 – بصیر 7 – علی 8 – کبیر 9 – لطیف 10 – خبیر 11 – غنی 12 – حمید 13 – رؤف 14 – رحیم 15 – علیم 16 – حلیم. و در آیه نهم آمده است که او زنده می کند و می میراند و او حق است و ملک آسمان و زمین از اوست و این در معنای چهار اسم است: «یحیی، یمیت، حق، مالک یا ملک» که با این 4 اسم می شود، 20 اسم از اسماءِ خدای تعالی که با لطیف ترین و بی سابقه ترین وجهی در این 9 آیه آمده است.
ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿60﴾ حق این است که اگر به کسی ظلم شود، در حد آن باید در صدد انتقام برآید. و چنانچه باز مورد تجاوز واقع شود، خداوند او را یاری و مدد می کند و البته خداوند دارای گذشت و بخشایش است (60)
☼ نکته:
برخی از مفسرین به استناد ظاهر آیه گفته اند: «اگر به کسی ظلم شود و بعد مظلوم از ظالم انتقام بکشد. و دوباره آن ظالم به او تعدّی کند، این بار خداوند خودش او را یاری می کند» . اما صاحب المیزان (ج28، ص 287)، مراد از آیه شریفه را مقام اذن در جهاد دانسته و معتقد است: نصرت در آیه شریفه نصرت تشریعی است نه تکوینی، یعنی مقصود از نصرت، تشریع قانون به نفع مظلوم و علیه ظالم است، تا مظلوم بتواند به واسطه قانون، ظلم و تعدی ظالم را تلافی کند.
و نیز صاحب المیزان به آن عده، اشکال کرده و آورده است: در این تفسیر چند اشکال است:
1 - این مفسرین نصرت را به معنای نصرت تکوینی (ظفر دادن) گرفته اند نه تشریعی (حق قانونی) یعنی نصرتِ مظلوم از جانب خدا اجباری و تکوینی است و حال آنکه چه بسیار ظالم ها را می بینیم که بعد از انتقامِ مظلوم، دوباره ظلم خود را از سر گرفته و خدا هم تکویناً یاریشان نکرده است.
2 - قتال با مشرکین و جهاد در راه خدا به طور قطع از مصادیق این آیه است و لازمه ی معنایی که برای آیه کرده اند این است که ترک جهاد با کفار و بخشودن آنها، از جهاد اولی و بهتر باشد و این واضح الفساد است. {نظر صاحبِ تفسیر المیزان کاملاً صحیح است (والله اعلم)}.
ص :386
در تفسیر جامع، ج 4، ص 521، از صادقین (ع):
مراد از آیه، پیامبر (ص) است که ناگزیر شهر مکه را شبانه ترک کرد و به غار پناه برد. در روز جنگ بدر، عتبه، شیبه، ولید، ابوجهل، حنظلة بن ابی سفیان و عده ی دیگری از مشرکین کشته شدند و همین که پیامبر (ص) رحلت فرمود آنان قیام کردند و به خونخواهی کشته شدگانشان، اهل بیت محمد (ص) را در کمال بی رحمی مسموم و مقتول ساختند. و اینکه خداوند فرموده: «و من عاقب» یعنی رسول اکرم (ص) «بمثل ما عوقب به» یعنی کشته شدن حسین (ع) «لینصرنه الله» یعنی خداوند او را به وجود حضرت قائم (ع) که از فرزندان آن بزرگوار است یاری خواهد فرمود.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (61)
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (62)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ (63)
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (64)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ (65)
وَ هُوَ الَّذی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ (66)
لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلی هُدیً مُسْتَقیمٍ (67)
وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (68)
اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ (69)
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ (70)
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ (71)
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فی وُجُوهِ الَّذینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصیرُ (72)
یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73)
ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ (74)
اللَّهُ یَصْطَفی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (75)
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (76)
این (وعده نصرت الهی) بخاطر آن است (که او بر هر چیز قادر است؛ خداوندی) که شب را در روز و روز را در شب داخل می کند؛ و خداوند شنوا و بیناست! (61) این بخاطر آن است که خداوند حق است؛ و آنچه را غیر از او می خوانند باطل است؛ و خداوند بلندمقام و بزرگ است! (62) آیا ندیدی خداوند از آسمان، آبی فرستاد و زمین (بر اثر آن) سرسبز و خرم می گردد؟! و خداوند لطیف و آگاه است (63) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ و
ص :387
خداوند بی نیاز و شایسته هر گونه ستایش است! (64) آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است مسخر شما کرد؛ و (نیز) کشتیهایی را که به فرمان او بر صفحه اقیانوسها حرکت می کنند؛ و آسمان [= کرات و سنگهای آسمانی] را نگه می دارد، تا جز بفرمان او، بر زمین فرو نیفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است! (65) و او کسی است که شما را زنده کرد، سپس می میراند، بار دیگر زنده می کند، اما این انسان بسیار ناسپاس است (66) برای هر امتی عبادتی قرار دادیم، تا آن عبادت را (در پیشگاه خدا) انجام دهند؛ پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند! بسوی پروردگارت دعوت کن، که بر هدایت مستقیم قرار داری (و راه راست همین است که تو می پویی) (67) و اگر آنان با تو به جدال برخیزند، بگو: خدا از کارهایی که شما انجام می دهید آگاهتر است! (68) و خداوند در روز قیامت، میان شما در آنچه اختلاف می کردید، داوری می کند! (69) آیا نمی دانستی خداوند آنچه را در آسمان و زمین است می داند؟! همه اینها در کتابی ثبت است (همان کتاب علم بی پایان پروردگار)؛ و این بر خداوند آسان است! (70) آنها غیر از خداوند، چیزهایی را می پرستند که او هیچ گونه دلیلی بر آن نازل نکرده است و چیزهایی را که علم و آگاهی به آن ندارند! و برای ستمگران، یاور و راهنمایی نیست! (71) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، در چهره کافران آثار انکار مشاهده می کنی، آنچنان که نزدیک است برخیزند و با مشت به کسانی که آیات ما را بر آنها میخوانند حمله کنند! بگو: «آیا شما را به بدتر از این خبر دهم؟ همان آتش سوزنده [= دوزخ] که خدا به کافران وعده داده؛ و بد سرانجامی است!» (72) ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چیزی از آنها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان (هم این عابدان و هم آن معبودان)! (73) خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است! (74) خداوند از فرشتگان رسولانی برمی گزیند و همچنین از مردم؛ خداوند شنوا و بیناست! (75) آنچه را در پیش روی آنها و پشت سر آنهاست می داند؛ و همه امور بسوی خدا بازمی گردد (76)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿77﴾ ای اهل ایمان رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید (77)
در تفسیر جامع، ج 4، ص 530، از شیخ طوسی، از سماعه روایت کرده که گفت:
از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا در قرآن رکوع و سجود بیان شده است؟ فرمود بلی و این آیه را قرائت فرمودند. عرض کردم: حد رکوع و سجود چیست؟ فرمود: گفتن سه مرتبه سبحان الله در رکوع و سجود کافی است. ولی اگر کسی بتواند و قدرت داشته باشد و رکوع و سجود خود را با تمجید و تسبیح و تحمید طول بدهد بهتر و نیکوتر است زیرا حالتی نزدیک تر از رکوع و سجود بنده به خدا وجود ندارد اما اگر کسی امام جماعت است و عده ای به او اقتدا کرده اند نباید رکوع و سجود خود را طولانی کند و باید رعایت حال اضعف مأمومین را بنماید. رسول اکرم (ص) هر
ص :388
وقت به جماعت نماز می گزارد رکوع و سجود را بسیار تخفیف می داد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 530، از کافی، از امام صادق (ع) (درمعنای «وافعلوا الخیر لعلکم تفلحون» ):
«فعلِ خیر» یعنی اطاعت از امیرالمؤمنین (ع) بعد از رسول اکرم (ص) است.
در تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 232، از رسول خدا (ص):
(در سوره حج، دو سجده است) اگر دو سجده را انجام ندهی، آن دو آیه را مخوان.
☼ مؤلف:
منظور از دو آیه، یکی آیه 18: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ … » و دیگری آیه مورد بحث است. که البته این دو سجده مستحب هستند چرا که سجده های واجبِ قرآن کریم تنها چهار آیه: (سجده 32) و (فصلت41) و (نجم53) و (علق96) است.
در غررالحکم، ج 2، ص 605، ف75، چ1، از حضرت علی (ع): اگر نمازگزار بداند و بفهمد که چه اندازه از رحمت خدا او را فرا گرفته است، البته سرش را از سجده بر نمی دارد.
وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ (78)
و در راه خدا جهاد کنید و حق جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد؛ از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید؛ خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی «مسلمان» نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و به خدا تمسک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب و چه یاور شایسته ای! (78)
از همان منبع، ص 233، از رسول خدا (ص): امت من، امت مرحومه است.
در تحف العقول، ص 126، از امام علی (ع): مستی ها 4 نوعند: ثروت، ریاست، جوانی و شهوت.
خلاصه آیات سوره حج:
2: زن شیرده طفلش و زن آبستن حملش را بیفکند.
10: خدا ستم نمی کند.
11: برخی خدا را به ظاهر می پرستند.
15: آن کسی که پندارد خدا رسولش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد و به نصرت خدا امیدوار نیست به او بگو: پس طنابی در سقف آسمان آویزد و به گردن افکند. 17: مؤمنین – یهود – صابئین و نصاری و مجوس و مشرکین در قیامت خدا میانشان جدایی افکند و هر کس را به جایگاه استحقاقش برد.
18: آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از آدمیان به سجده خدای تعالی مشغولند.
19: لباسی ازآتش 28: ایام معلومات 29: بیت عتیق 30: احلت لکم الانعام 31: خدا را خالص بپرستید – شرک بدان ماند که از آسمان درافتد و مرغان در فضا بدنش را با منقار قطعه قطعه کنند.
32: شعائر خدا 38: خدا مؤمنان را از شر دشمن نگاه می دارد.
40: فایده جهاد 67: برای هر امتی شریعتی قرار دادیم 73: قادر به خلقت مگسی نیستید.
74: ما قدروا الله حق قدره 75: اصطفاءِ ملائکه و انسان به عنوان رسول 77: رکوع و سجود.
ص :389
23 - سوره مؤمنون. (مکی است و 118 آیه دارد).
خلاصه مطالب: بیان اوصاف مؤمنین، آفرینش انسان، داستان نوح (ع)، ساختن کشتی، اشاره اجمالی به داستان پیغمبران بعد از نوح (ع)، بیان حال و گفتار کفار و منافقین، دلایل توحید، حال کفار و منافقین در دوزخ، توبیخ و نکوهش آنان و آنکه انسان عبث و بازیچه آفریده نشده است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (1)
الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ (2)
وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3)
وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ (4)
وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (5)
إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ (6)
فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (7)
وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (8)
وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ (9)
أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ (10)
الَّذینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فیها خالِدُونَ (11)
مؤمنان رستگار شدند (1) آنها که در نمازشان خشوع دارند (2) و آنها که از لغو و بیهودگی روی گردانند (3) و آنها که زکات را انجام می دهند (4) و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به بی عفتی) حفظ می کنند (5) تنها آمیزش جنسی با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیری از آنان ملامت نمی شوند (6) و کسانی که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند! (7) و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند (8) و آنها که بر نمازهایشان مواظبت می نمایند (9) (آری، ) آنها وارثانند! (10) (وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند و جاودانه در آن خواهند ماند! (11)
☼ نکته:
سوره مؤمنون تنها سوره ای است که مفرد آن هم یکی از سوره های قرآنِ کریم است. مفردش «مؤمن» یا «غافر» ، چهلمین سوره ی قرآن مجید است و 85 آیه دارد.
☼ نکته:
کلمه «فردوس» تنها در دو آیه ی شریفه (کهف 107) و (مؤمنون 11) آمده است. بحثِ مفصلِ «فردوس» و اینکه «برترین جایگاهِ بهشت است» در ذیلِ آیه کهف آمده است.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 19، از قمی، در ذیل آیه (الذین هم فی صلوتهم خاشعون)، از معصوم (ع):
خشوع در نماز این است که چشم به زیر اندازی و همه توجهت به نماز باشد.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 19، از کافی، از ابی عبدالله (ع)، از رسول خدا (ص):
هر کسی خشوع ظاهریش بیش از خشوع قلبیش شد نزد ما منافق است.
از همان منبع، از مجمع البیان آورده است: رسول خدا (ص) مردی را دید در نماز با ریشش بازی می کرد، فرمود: بدانید که اگر این مرد در دلش خاشع بود بدنش هم خاشع می شد.
ص :390
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 25، از قمی آورده است (ذیل آیه «و الذین هم علی صلواتهم یحافظون» ):
«مقصود نمازهای واجب است» ، پرسیدم منظور از آیه «و الذین هم علی صلوتهم دائمون» (معارج23)، چیست؟ فرمود: «نمازهای نافله است».
از همان منبع، از مجمع، از رسول خدا (ص): همه شما دارای دو منزل هستید، منزلی در بهشت و منزلی در آتش، اگر کسی بمیرد و داخل آتش شود اهل بهشت منزلش را به ارث می برند.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 541، از ارشادِ شیخِ مفید، از حضرت علی (ع):
هر سخنی که در آن ذکرِ خدا نباشد، همان لغو است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 183، از جوامع آورده است: رسولِ خدا (ص) از کنار «سعد» گذشت در حالی که وضو می گرفت. پیامبر (ص) فرمود: ای سعد این همه اسراف برای چیست؟ گفت: آیا در وضو هم اسراف می شود؟ فرمود: بله حتی اگر بر لب یک نهر نشسته باشی!
از همان منبع، ص 188، از امام صادق (ع):
هنگامی که زنا و فحشاء زیاد گردد، زلزله نیز زیاد خواهد شد.
درکافی، ج 3، ص 413، از امام صادق (ع): هر کس غضب خود را نگه دارد، خدا عیبش را بپوشاند.
در وسائل الشیعه، ج 20، ص 308، از رسول خدا (ص):
هر گاه زنا زیاد شود مرگ ناگهانی هم زیاد خواهد شد.
در کافی، ج 3، ص 126، چ1، از امام باقر (ع):
هیچ عبادتی نزد خداوند عزوجل بهتر از عفت شکم و فرج نیست.
در علل الشرایعِ شیخ صدوق، ج 2، ص 535، چ2، از امام رضا (ع): کشتن نفوس، از بین رفتن انساب، ترکِ تربیتِ اطفال و تباه شدنِ میراث از وجوهِ فسادِ زنا به حساب می آیند.
از همان منبع، از امام علی (ع): از زنا دوری کنید زیرا در آن 6 اثر است، سه تا در دنیا:
1 - نشاط و درخشندگی صورت را از بین می برد.
2 - رزقِ حلال را قطع می کند.
3 - مرگ را نزدیک و فاعل را به جهنم می برد. سه تا در آخرت:
1 - سوءِ حساب.
2 - غَضَبِ الهی.
3 - آتش مخلد.
ص :391
در کتاب گناهان کبیره، جلد اول، ص 224، از حضرت رسول (ص):
زنا شش اثر دارد سه اثر در دنیا و سه اثر در آخرت. آثار دنیوی: آبرو را می برد، رزق را کم می کند، مرگ و نیستی را نزدیک می نماید. آثار اخروی: غضب پروردگار، سختی حساب، دخول در آتش و جاودان ماندن در آن را ایجاب می کند.
از همان منبع، ص 225، از رسول خدا (ص):
زناکار چون از قبرش بیرون شود از بوی گندش مردم اذیت می شوند پس با این بوی زننده، شناخته می شود و دانسته می گردد که زناکار است تا این که امر کرده می شود او را به آتش برند. بدرستی که خداوند محرمات را حرام فرموده و حدودی را تعیین فرموده، پس هیچ کس از خداوند غیرتمندتر نیست و از غیرت الهیه است که فواحش را حرام نموده است.
در کتاب مستدرک الوسائل، ج 14، ص 269، از رسول خدا (ص):
برای هر کدام از اعضای انسان زنای خاص است و زنای چشم، نگاه به نامحرم است.
در علل الشرایع، ج 2، ص 775، چ2، از رسول خدا (ص):
غیبت بدتر از زناست، زیرا زناکار توبه کند و توبه اش پذیرفته شود ولی غیبت کننده توبه کند و توبه اش پذیرفته نشود تا وقتی که شخص غیبت شده او را حلال نکند.
در بحارالانوار، ج 104، ص 40، از امام صادق (ع):
نگاه کردن به نامحرم، تیر مسمومی از تیرهای رها شده از جانب شیطان است.
در کتاب نفس در اسارت شیطان، ص 159، از امام صادق (ع)، از حضرت عیسی بن مریم (ع):
از نگاه کردن (به نامحرم) بپرهیزید، زیرا نگاه، بذر شهوت را در دل شخص می پاشد و مقدمات بدبختی او را فراهم می کند.
در کتاب ریشه های قساوت قلب، کتابچی، ص 103، از حضرت علی (ع):
هر کس چشم خود را پایین اندازد دل خود را آسوده کرده است.
در بحارالانوار، ج 104، ص 40، از امام صادق (ع):
و چه بسیار نگاه هایی که غصه های طولانی را در بر خواهد داشت.
ص :392
در علل الشرایع، ج 2، ص 109، چ2، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)
(زانی کافر نیست ولی تارکِ نماز؛ کافر است) زیرا زانی و امثال او به خاطر شهوتی که بر آنها غالب شده، مبادرت به این معصیت می کنند ولی تارکِ نماز، آن را ترک نکرده مگر صرفاً به خاطرِ خوار شمردن این عبادت است، زانی از زنایش لذت می برد ولی تارکِ نماز، لذت نمی برد (پس) کفرش ثابت می شود. (امام (ع) همین استدلال را در مورد شراب هم بیان می فرماید).
در جامع، ج 4، ص 553، از شیخ طوسی در کتاب مجالس ذیلِ آیه «قد افلح المؤمنون» ، از امام صادق (ع):
فاطمه بنت اسد بن هاشم (س) که حامله بود وارد خانه کعبه شد ناگهان دردِ زایمان، او را فرا گرفت و دیوار خانه کعبه شکافته شد و فاطمه داخل شد و مجدداً دیوار بسته شد. هر چه تلاش شد در خانه باز نشد. تا آنکه سه روز گذشت و همان موضع شکافته شده و فاطمه (س) به همراه نوزادش خارج شد و گفت: ای مردم! در این سه روز از میوه ها و مائده بهشتی بهره مند شدم و چون خواستم خارج شوم هاتفی ندایم داد که: ای فاطمه! من علی اعلی هستم و نام فرزندت را از اسم خود مشتق کرده و او را علی نامیده ام، تو نیز این نام را برای او بگذار. و او را گرامی بدار که او را به اداب خود مؤدب نموده ام. ناگاه پیغمبر اکرم (ص) فرا رسید. علی (ع) به چهره پیغمبر (ص) تبسمی نمود و سلام کرد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المؤمنون الذین هم فی صلوتهم خاشعون» . پیغمبر (ص) فرمود: یا علی! مردم به تو رستگار خواهند شد. آیات را تا «اولئک هم الوارثون یرثون الفردوس هم فیها خالدون» قرائت نمود. پیغمبر (ص) فرمود: به خدا قسم ای علی! تو امیر آنها هستی. و خداوند تو را واجد علومِ بسیار فرمود و تو دلیل و راهنمای مؤمنین هستی و به سبب تو آنها هدایت می شوند و پیامبر (ص)، علی (ع) را در آغوش گرفت، زبان خویش را در کامش نهاد آیه: «فانفجرت منه اثنتا عشرة عیناً» (بقره60) مصداق پیدا کرد. دوازده چشمه از معرفت و دانش در دهان علی (ع) جاری شد و بدین مناسبت آن روز را «ترویه» نامند. فاطمه (س) تا پنج بار خواست دستهای فرزندش را با پارچه ی ابریشمی ببندد ولی نوزاد همه را باز نمود و به اذن خدا گفت: ای مادر! از بستن دستهای من منصرف شو من می خواهم
ص :393
دستم را به سوی پروردگارم بلند کنم. روز بعد پیامبر (ص) به خانه فاطمه (س) آمد چون طفل او را دید تبسمی نمود و پیامبر (ص) را شناخت. و به همین مناسبت آن روز را عرفه نامیده اند. چون روز سوم شد ابوطالب ولیمه کرد و اعلام کرد هر کس میل دارد به ولیمه فرزندم حاضر شود باید هفت شوط در گرد خانه کعبه طواف کند و به خانه من بیاید و به فرزندم سلام کند و آن روز عید قربان شد، از آن روز ولیمه دادن برای نوزاد مرسوم شد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 554، از ابن شهر اشوب در مناقب:
برای ابوطالب، پنج فرزند به وجود آمد، اول: طالب که از او فرزند متولد نشد. دوم: عقیل. سوم: جعفر. چهارم: امیرالمؤمنین (ع) که از آنها کوچکتر بود. و یک دختر به نام فاخته که «ام هانی» نیز به او می گفتند. مادر تمام ایشان فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بود.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 554، از محمد بن عباس، از حضرت موسی بن جعفر (ع):
آیات فوق (1تا11) در شأن رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و حضرت فاطمه (س) و حسنین صلوات الله علیهم اجمعین نازل شده است.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ (12)
ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ (13)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ (14)
ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ (15)
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ (16)
وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلینَ (17)
وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلی ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ (18)
فَأَنْشَأْنا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخیلٍ وَ أَعْنابٍ لَکُمْ فیها فَواکِهُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (19)
وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلینَ (20)
وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِها وَ لَکُمْ فیها مَنافِعُ کَثیرَةٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (21)
وَ عَلَیْها وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (22)
و ما انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم (12) سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن [= رحم] قرار دادیم (13) سپس نطفه را بصورت علقه [= خون بسته] و علقه را بصورت مضغه [= چیزی شبیه گوشت جویده شده] و مضغه را بصورت استخوانهایی درآوردیم؛ و بر استخوانها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم؛ پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است! (14) سپس شما بعد از آن می میرید (15) سپس در روز قیامت برانگیخته می شوید! (16) ما بر بالای سر شما هفت راه [= طبقات هفتگانه آسمان] قرار دادیم؛ و ما (هرگز) از خلق (خود) غافل نبوده ایم! (17) و از آسمان، آبی به اندازه معین نازل کردیم؛ و آن را در زمین (در جایگاه مخصوصی) ساکن نمودیم؛ و ما بر از بین بردن آن کاملاً قادریم! (18) سپس بوسیله آن باغهایی از
ص :394
درختان نخل و انگور برای شما ایجاد کردیم؛ باغهایی که در آن میوه های بسیار است؛ و از آن میخورید! (19) و (نیز) درختی را که از طور سینا می روید [= درخت زیتون] و از آن روغن و «نان خورش» برای خورندگان فراهم می گردد (آفریدیم)! (20) و برای شما در چهارپایان عبرتی است؛ از آنچه در درون آنهاست [= از شیر] شما را سیراب می کنیم؛ و برای شما در آنها منافع بسیاری است؛ و از گوشت آنها می خورید (21) و بر آنها و بر کشتیها سوار می شوید! (22)
سه نکته از تفسیر المیزان، ج 29، ص 29 - 33:
1 - مراد از انسان در آیه: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِین» (آیه 12) هم خود آدم و هم فرزندان آدم است و کلمه «سلالة» اسم برای هر چیزی است که از چیزی کشیده و بیرون آورده شود. و کلمه «خلق» به معنای تقدیر و اندازه گیری است.
2 - کلمه «انشاء» در آیه: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَر» به معنای ایجاد چیزی و تربیت آن است.
3 - تبارک در آیه شریفه: «فتبارک الله احسن الخالقین» به معنای اختصاص انسان به خیر کثیری از جانب خداوند متعال است. بحثِ مفصلِ این آیه در ذیل آیه (معارج 19) آمده است.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 35 و36، از درمنثور، از حضرت علی (ع):
بعد از آنکه نطفه، چهار ماهش تمام شد خداوند فرشته ای می فرستد تا روح را در آن ظلمات رحم در کودک بدمد و مقصود از «انشاء خلق آخر» همان دمیدن روح است.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 35 و36، از کافی، از امام ابو جعفر(ع):
نطفه چهل روز در رحم بصورت نطفه است بعد از چهل روز، چهل روز دیگر بصورت علقه و چون این چهل نیز تمام شد چهل روز دیگر به صورت مضغه است، که مجموعاً چهار ماه می شود. بعد از تمام شدن چهار ماه خداوند دو فرشته می فرستد که کار آنها خلقت است، می پرسند پروردگارا! چه چیز خلق کنیم؟ پسر یا دختر؟ مأمور می شوند به یکی از آن دو، سپس می پرسند پروردگارا! شقی یا سعید؟ مأمور به یکی از آن دو می شوند آنگاه از مدت عمر و رزق و هر حالت دیگر آن سؤال می کنند و دستور می گیرند، سپس آن فرشتگان آمده و کودک را خلق می کنند و میثاق الهی را میان دو چشمش می نویسند. پس همین که مدتش سرآمد فرشته ای می آید و او را به زور به طرف بیرون فشار می دهد و کودک بیرون می آید.
ص :395
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 35 و36، از قمی ذیل آیه «و شجره تخرج من طور سیناء» :
منظور درخت زیتون است و این آیه مثلی است برای رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) زیرا طور، کوه و سینا، درخت است.
آیات شریفه 54 – 23: داستان حضرت نوح (ع) و قومش را ذکر فرموده و منظور از رسولی که بعد از حضرت نوح (ع) فرستاده شد هود (ع) و آن طایفهْ عاد است.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (23)
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُریدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ (24)
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حینٍ (25)
قالَ رَبِّ انْصُرْنی بِما کَذَّبُونِ (26)
فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27)
فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (28)
وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ (29)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلینَ (30)
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرینَ (31)
فَأَرْسَلْنا فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32)
وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33)
وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (34)
أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (35)
هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36)
إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ (37)
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنینَ (38)
قالَ رَبِّ انْصُرْنی بِما کَذَّبُونِ (39)
قالَ عَمَّا قَلیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمینَ (40)
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ (41)
ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرینَ (42)
ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (43)
ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا کُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (44)
ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ (45)
إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالینَ (46)
فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ (47)
فَکَذَّبُوهُما فَکانُوا مِنَ الْمُهْلَکینَ (48)
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (49)
وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعینٍ (50)
یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ (51)
وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (52)
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (53)
فَذَرْهُمْ فی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حینٍ (54)
أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنینَ (55)
نُسارِعُ لَهُمْ فِی
ص :396
الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ (56)
إِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57)
وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (58)
وَ الَّذینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ (59)
وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ (60)
أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (61)
وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (62)
بَلْ قُلُوبُهُمْ فی غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ (63)
حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ (64)
لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (65)
قَدْ کانَتْ آیاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ (66)
مُسْتَکْبِرینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (67)
أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلینَ (68)
أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (69)
أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (70)
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (72)
وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (73)
وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ (74)
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (75)
وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ (76)
حَتَّی إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدیدٍ إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ (77)
وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (78)
وَ هُوَ الَّذی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (79)
وَ هُوَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (80)
بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ (81)
قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (82)
لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (83)
قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84)
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (85)
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ (86)
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (87)
قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88)
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ (89)
بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (90)
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (91)
عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَتَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (92)
قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ (93)
رَبِّ فَلا تَجْعَلْنی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (94)
وَ إِنَّا عَلی أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (95)
ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ (96)
وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ (97)
وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (98)
حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99)
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم؛ او به آنها گفت: «ای قوم من! خداوند یکتا را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمی کنید؟! (23) جمعیت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح که کافر بودند گفتند: این مرد جز بشری همچون شما نیست، که می خواهد بر شما برتری جوید! اگر خدا می خواست (پیامبری بفرستد) فرشتگانی نازل می کرد؛ ما چنین چیزی را هرگز در نیاکان خود نشنیده ایم! (24) او فقط مردی است که به نوعی جنون
ص :397
مبتلاست! پس مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگش فرا رسد، یا از این بیماری رهایی یابد!) (25) (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (26) ما به نوح وحی کردیم که: «کشتی را در حضور ما و مطابق وحی ما بساز. و هنگامی که فرمان ما (برای غرق آنان) فرا رسد و آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسیدن طوفان است)، از هر یک از انواع حیوانات یک جفت در کشتی سوار کن؛ و همچنین خانواده ات را، مگر آنانی که قبلاً وعده هلاکشان داده شده [= همسر و فرزند کافرت]؛ و دیگر درباره ستمگران با من سخن مگو، که آنان همگی هلاک خواهند شد (27) و هنگامی که تو و همه کسانی که با تو هستند بر کشتی سوار شدید، بگو: «ستایش برای خدایی است که ما را از قوم ستمگر نجات بخشید!» (28) و بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پربرکت فرود آر و تو بهترین فرودآورندگانی!» (29) (آری، ) در این ماجرا (برای صاحبان عقل و اندیشه) آیات و نشانه هایی است؛ و ما مسلما همگان را آزمایش می کنیم! (30) سپس جمعیت دیگری را بعد از آنها به وجود آوردیم (31) و در میان آنان رسولی از خودشان فرستادیم که: «خدا را بپرستید؛ جز او معبودی برای شما نیست؛ آیا (با این همه، از شرک و بت پرستی) پرهیز نمی کنید؟!» (32) ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب می کردند و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: این بشری است مثل شما؛ از آنچه می خورید می خورد؛ و از آنچه می نوشید می نوشد! (پس چگونه می تواند پیامبر باشد؟!) (33) و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلماً زیانکارید (34) آیا او به شما وعده می دهد هنگامی که مردید و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدید، بار دیگر (از قبرها) بیرون آورده می شوید؟! (35) هیهات، هیهات از این وعده هایی که به شما داده می شود! (36) مسلماً غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست؛ پیوسته گروهی از ما می میریم و نسل دیگری جای ما را می گیرد؛ و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد! (37) او فقط مردی دروغگوست که بر خدا افترا بسته؛ و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد! (38) (پیامبرشان) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (39) (خداوند) فرمود: «بزودی از کار خود پشیمان خواهند شد! (اما زمانی که دیگر سودی به حالشان ندارد)» (40) سرانجام صیحه آسمانی آنها را بحق فرو گرفت؛ و ما آنها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم؛ دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)! (41) سپس اقوام دیگری را پس از آنها پدید آوردیم (42) هیچ امتی بر اجل و سر رسید حتمی خود پیشی نمی گیرد و از آن تأخیر نیز نمی کند (43) سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم؛ هر زمان رسولی برای (هدایت) قومی می آمد، او را تکذیب می کردند؛ ولی ما این امتهای سرکش را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم و آنها را احادیثی قرار دادیم (چنان محو شدند که تنها نام و گفتگویی از آنان باقی ماند. ) دور باد (از رحمت خدا) قومی که ایمان نمی آورند! (44) سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و دلیلی روشن فرستادیم (45) بسوی فرعون و اطرافیان اشرافی او؛ اما آنها تکبر کردند و آنها مردمی برتری جوی بودند (46) آنها گفتند: «آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم، در حالی که قوم آنها بردگان ما هستند؟!» (47) (آری، ) آنها این دو را تکذیب کردند؛ و سرانجام همگی هلاک شدند (48) و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم؛ شاید آنان [= بنی اسرائیل] هدایت شوند (49) و ما فرزند مریم [= عیسی] و مادرش را آیت و نشانه ای قرار دادیم؛ و آنها را در سرزمین مرتفعی که دارای امنیت و آب جاری بود جای دادیم (50) ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می دهید آگاهم (51) و این امت شما امت واحدی است؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید! (52) اما آنها کارهای خود را در میان خویش به پراکندگی کشاندند و هر گروهی به راهی رفتند؛ (و عجب اینکه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! (53) آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانی (که مرگشان فرا رسد یا گرفتار عذاب الهی شوند) (54) آنها گمان می کنند اموال و فرزندانی که به عنوان کمک به آنان می دهیم (55) برای این است که
ص :398
درهای خیرات را با شتاب به روی آنها بگشاییم!! (چنین نیست) بلکه آنها نمی فهمند (که این وسیله امتحانشان است) (56) مسلماً کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند (57) و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند (58) و آنها که به پروردگارشان شرک نمی ورزند (59) و آنها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می دهند و با این حال، دلهایشان هراسناک است از اینکه سرانجام بسوی پروردگارشان بازمی گردند (60) (آری) چنین کسانی در خیرات سرعت می کنند و از دیگران پیشی می گیرند (و مشمول عنایات ما هستند) (61) و ما هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کنیم؛ و نزد ما کتابی است که (تمام اعمال بندگان را ثبت کرده و) بحق سخن می گوید؛ و به آنان هیچ ستمی نمی شود (62) ولی دلهای آنها از این نامه اعمال (و روز حساب و آیات قرآن) در بی خبری فرورفته؛ و اعمال (زشت) دیگری جز این دارند که پیوسته آن را انجام می دهند (63) تا زمانی که متنعمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم؛ در این هنگام، ناله های دردناک و استغاثه آمیز سرمی دهند! (64) (اما به آنها گفته می شود: ) امروز فریاد نکنید، زیرا از سوی ما یاری نخواهید شد! (65) (آیا فراموش کرده اید که) در گذشته آیات من پیوسته بر شما خوانده می شد؛ اما شما اعراض کرده به عقب بازمی گشتید؟! (66) در حالی که در برابر او [=پیامبر] استکبار می کردید و شبها در جلسات خود به بدگویی می پرداختید؟! (67) آیا آنها در این گفتار نیندیشیدند، یا اینکه چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟! (68) یا اینکه پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند)، از این رو او را انکار می کنند؟! (69) یا می گویند او دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده؛ اما بیشترشان از حق کراهت دارند (و گریزانند) (70) و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها هستند تباه می شوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزت و شرف) برای آنهاست، اما آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند! (71) یا اینکه تو از آنها مزد و هزینه ای (در برابر دعوتت) می خواهی؟ با اینکه مزد پروردگارت بهتر و او بهترین روزی دهندگان است! (72) بطور قطع و یقین، تو آنان را به راه راست دعوت می کنی (73) اما کسانی که به آخرت ایمان ندارند از این راه منحرفند! (74) و اگر به آنان رحم کنید و گرفتاریها و مشکلاتشان را برطرف سازیم، (نه تنها بیدار نمی شوند، بلکه) در طغیانشان لجاجت می ورزند و (در این وادی) سرگردان می مانند! (75) ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم (تا بیدار شوند)، اما آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند و نه به درگاهش تضرع می کنند! (76) (این وضع همچنان ادامه می یابد) تا زمانی که دری از عذاب شدید به روی آنان بگشاییم، (و چنان گرفتار می شوند که) ناگهان بکلی مأیوس گردند (77) و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل] ایجاد کرد؛ اما کمتر شکر او را بجا می آورید (78) و او کسی است که شما را در زمین آفرید؛ و به سوی او محشور می شوید! (79) و او کسی است که زنده می کند و می میراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا اندیشه نمی کنید؟! (80) (نه، ) بلکه آنان نیز مثل آنچه پیشینیان گفته بودند گفتند (81) آنها گفتند: آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدیم، آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! (82) این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده؛ این فقط افسانه های پیشینیان است! (83) بگو: «زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست، اگر شما می دانید؟!» (84) بزودی (در پاسخ تو) می گویند: «همه از آن خداست!» بگو: «آیا متذکر نمی شوید؟!» (85) بگو: «چه کسی پروردگار آسمانهای هفتگانه و پروردگار عرش عظیم است؟» (86) بزودی خواهند گفت: «همه اینها از آن خداست!» بگو: «آیا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید و دست از شرک برنمی دارید)؟!» (87) بگو: «اگر می دانید، چه کسی حکومت همه موجودات را در دست دارد و به بی پناهان پناه می دهد و نیاز به پناه دادن ندارد؟!» (88) خواهند گفت: «(همه اینها) از آن خداست» بگو: «با این حال چگونه می گویید سحر شده اید (و این سخنان سحر و افسون است)؟!» (89) نه، (واقع این است که) ما حق را برای آنها آوردیم؛ و آنان دروغ می گویند! (90) خدا هرگز فرزندی
ص :399
برای خود انتخاب نکرده؛ و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند (و جهان هستی به تباهی کشیده می شد)؛ منزه است خدا از آنچه آنان توصیف می کنند! (91) او دانای نهان و آشکار است؛ پس برتر است از آنچه برای او همتا قرار می دهند! (92) بگو: پروردگار من! اگر عذابهایی را که به آنان وعده داده می شود به من نشان دهی (و در زندگیم آن را ببینم) (93) پروردگار من! مرا (در این عذابها) با گروه ستمگران قرار مده! (94) و ما تواناییم که آنچه را به آنها وعده می دهیم به تو نشان دهیم! (95) بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! ما به آنچه توصیف می کنند آگاهتریم! (96) و بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم! (97) و از اینکه آنان نزد من حاضر شوند (نیز) - ای پروردگار من- به تو پناه می برم! (98) (آنها همچنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، می گوید: پروردگار من! مرا بازگردانید! (99)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 547، از قمی، در ذیلِ آیه شریفه 20 «طور سیناء» :
«طور» همان کوه است و «سیناء» همان درخت است.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 555، از کافی، از امام صادق (ع) درذیلِ آیه شریفه 50 «رَبْوَهٍ ذاتِ قَرارٍ وَمَعِینٍ» :
«ربوة» ، نجف و کوفه است و «معین» ، فرات است.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 54، از نهج البلاغه، از حضرت علی (ع):
«ایها الناس» خداوند شما را از اینکه به شما جور کند ایمنی داده ولی از اینکه امتحانتان کند ایمنی نداده و حتماً امتحانتان می کند. همچنانکه فرمود: (ان فی ذلک لایات).
در المیزان، ج 29، ص 54، از مجمع در ذیل آیه شریفه «آوینا الی ربوه ذات قرار و معین» از صادقین (ع):
حیره، کوفه و پیرامون آن است و مقصود از قرار، مسجد کوفه و از معین، آب فرات است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 557، از محمد بن عباس، از حضرت موسی بن جعفر (ع): آیات فوق (55 تا57) در حق علی (ع) و فرزندان گرامیش نازل شده چرا که آن حضرت و فرزندانش سه شب افطار خود را به فقیر و یتیم و اسیر دادند و می فرمودند: ما فقط برای رضای خدا به شما طعام می دهیم.
از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):
ای مردم! اگر توانایی دارید که معروف و شناخته نشوید، خود را معروف نکنید زیرا مدح و ثنا و توبیخ مردم به حالتان سود و زیانی نرساند، هر گاه نزد خداوند محمود و ستوده باشید.
از همان منبع، از حضرت علی (ع): همانا هر کس نعمتهای پروردگار را به قلب خود بشناسد، پروردگار آن نعمتها را بر او زیاد گرداند. پیش از آنکه به زبان شاکر و سپاس گزار باشد.
ص :400
در جامع، ج 4، ص 556، از شیخ مفید، از امام باقر(ع) ذیل آیه: و ان الذین لا یؤمنون بالاخره عن الصراط:
مراد از صراط، ولایت ما آل محمد (ص) است یعنی منافقین کسانی هستند که از ولایت ما ائمه (ع) خارج می شوند.
از همان منبع، ص 567، از کافی، از امام باقر (ع) ذیل آیه: و لقد اخذ ناهم بالعذاب فما استکانوا … :
«استکانت» به معنی فروتنی و خضوع است. و مراد از «تضرع» بلند کردن دستها است به جانب آسمان در موقع دعا و استغاثه.
از همان منبع، از بصائر الدرجات، از امام باقر (ع) ذیل آیه: حتی اذا فتحنا علیهم بابا … :
منظور از این باب که گشوده خواهد شد حضرتِ علی بن ابیطالب (ع) در زمان رجعت و بازگشت به سوی دنیاست.
لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿100﴾ شاید به تدارک گذشته، عملی صالح انجام دهم. و به او خطاب شود: هرگز نخواهد شد. و این کلمه (مرا بازگردان) را از حسرت می گوید و پشاپیش آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته خواهند شد (100)
چند نکته در خصوص «عالم برزخ» :
1 - کلمه برزخ به معنای حایل میان دو چیز است و در قرآن کریم در سه آیه آمده است، اما تنها در همین آیه شریفه است که منظور از آن، «عالم برزخ» است. و در دو آیه دیگر به معنای «حایل بین دو آب شور دریا و آب شیرین چشمه و قنات هاست» : الف- «بَینَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یبْغِیانِ» = «میان آن دو دریا حایلی است که آب آن دو با یکدیگر مخلوط نمی شود» (1).
ب- «وَجَعَلَ بَینَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا» = «و بین این دو آب واسطه و حایلی قرار دارد که همیشه از هم جدا باشند» (2).
2 - حدود 20 آیه ی دیگر نیز بر عالم برزخ دلالت دارند اما در آنها نام برزخ نیامده است. از جمله: (بقره154)، (مؤمن11)، (نوح25)، (یس26و27)، (روم55)، (نساء97)، (نحل32)، (آل عمران169و170)، (ابراهیم27)، (مریم62)، (منافقون10) و … که تنها به ذکر دو آیه بسنده می کنیم:
ص :401
«النَّارُ یعْرَضُونَ عَلَیهَا غُدُوًّا وَعَشِیا وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» = «عذاب آنها (فرعون و یارانش) آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند؛ و روزی که قیامت برپا شود (می فرماید: ) آل فرعون را در سخت ترین عذابها وارد کنید!» (1).
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» = «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده مگویید، بلکه آنها زندگانند ولی شما نمی فهمید» (بقره 154)
3 - روح انسان پس از جدا شدن از جسد خاکی در «عالم برزخ» = «عالم قبر» ، در جسم لطیفی قرار می گیرد که عوارض ماده را ندارد ولی شبیه این جسم است و به آن «قالب مثالی» و یا «بدن مثالی» می گویند، چیزی شبیهِ «عالم خواب و رؤیا» .
4 - در عوالم مختلفی که انسان از آنها می گذرد، روحِ انسان ثابت و بدون تغییر می ماند، ولی با توجه به محیطی که به آن وارد می شود قالب و صورتی از جنسِ آن محیط پیدا می کند و آن روحِ بدونِ تغییرْ در آن قالبْ نفخه می کند. در عالمِ دنیا، قالبش همین جسمِ مادی است که آن را می شناسیم. در عالم برزخ، قالبی از جنسِ برزخ ولی از نظر ظاهری شبیهِ بدنِ دنیوی است ولی مرتبه ای بالاتر است. در عالمِ قیامت هم جسم و قالبی داریم از جنسِ همان عالم که مرتبه ای بسیار تکامل یافته تر از دنیا و برزخ است و باز هم از نظر ظاهری شبیه این دو جسم است طوری که هر کس این اجسام را در هر عالمی ببیند صاحبش را بشناسد و همان روح بدون تغییر در آن حلول می کند. (بحث در این خصوص در ذیل آیه ی «خلقت مثالی» = (اسرا 99) آمد).
5 - عوالم انسانی 5 یا 6 مرتبه و مرحله است: {1 - عالم روح یا 1 - عالم ذر} 2 - عالم رحم مادر 3 - عالم دنیا 4 - عالم برزخ 5 - عالم قیامت.
همان طور که در ذیلِ آیه ذر (اعراف 172) آمد، عده ای از معتقدین به عالم ذر، معتقدند که روح از عالم روح، به قالبی در عالم ذر هم حلول می کند. و شاید بگویند تمام عوالم به جز عالم روح برای خود قالب و صورتی دارند و فقط این عالم روح که اولین عالمِ خلقت است بدون قالب بوده است، ولی در بقیه عوالم همان روح به آن قالبها حلول می کند و البته هر عالمی از عالم قبلی
ص :402
خویش مترقی تر است. (این گروه، عالم روح و عالم ذر را یک عالم دانسته و معتقد به 5 عالمند) اما عده ای دیگر معتقدند که روح به عالم ذر منتقل نمی شود، بلکه عالم ذر بدون روح می باشد. (این گروه عالم روح و عالم ذر را دو عالم جدا از هم دانسته و معتقد به شش عالمند) (والله اعلم).
6 - حدیثی از بحارالانوار، ج 6، ص 254، وارد است که رسول خدا (ص) با کشته شدگان قریش صحبت کرد و به آنها فرمود: «شما چه بد همسایگانی بودید. و در پاسخ به اعتراض عمر که این کار را بی فایده انگاشت، فرمود: ساکت شو ای پسر خطاب! سوگند به خدا که تو از آنها شنواتر نیستی» . حال ممکن است عده ای به این حدیث استناد کرده و بگویند: «می توان ارواح را احضار کرد (اسپرتیسیم= ارتباط با ارواح)» . در پاسخ باید گفت: اولاً: در این روایت و روایاتی مشابه، مثل سخن گفتن حضرت علی (ع) با کشته شدگان جنگ صفین یا جمل، کسی غیر از آن دو بزرگوار صدا یا تصویری از ارواح را ندید و نشنید، چرا که اگر این طور بود «عمر» اعتراض نمی کرد. پس معلوم می شود فقط خود آن حضرات (ع) قادر به این ارتباط بوده اند نه کسی دیگر، پس به استناد این روایات نمی توان احضار روح به غیر از معصوم (ع) را اثبات کرد. ثانیاً: بعید است روحی که خداوند سبحان علم بشر را از فهمش عاجز و قلیل شمرده و نیز غیرِ قابل دیدن توسط چشم دنیوی است، بشود دید یا صدایش را شنید، آن هم اگر یک شخصِ پلیدی چون ساحر و مرتاض با آن روحِ قبیحشان بتوانند روحِ ملکوتی یک انسان مؤمن را تسخیر کنند. بلکه این افراد با اجنه (شیاطین) ارتباط برقرار کرده و حتی یک سری از اتفاقات گذشته یا در حالِ جریان را از آنها سؤال می کنند ولی هرگز از آینده نمی توانند خبر دهند. و برخی از افرادِ شیاد نیز با استفاده از قوه تخیل و تردستی، بعضی کارها را انجام داده و وانمود می کنند که روح را احضار نموده اند.
خلاصه کلام: «احضار روح» امری است که تنها توسط معصوم (ع) و شاید برخی از اولیاءِ الهی صورت بگیرد، آن هم این طور نیست که دیگران قادر به دیدن ارواح باشند. (والله اعلم).
اما با توجه به ارتباط دو عالمِ برزخ و دنیا، ارواح می توانند به دنیا سر زده و صدا و تصویر افرادِ زنده را درک کنند، همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: «هیچ مؤمن و کافری نیست مگر
ص :403
آن که در حین زوال شمس به دیدار اهل خود می رود و اگر دید که اهلش به اعمال نیکو اشتغال دارند سپاس و حمد خدا بجا می آورد و چون کافر ببیند که اهل او بر اعمال نیک مشغولند برای او موجب حسرت و ندامت خواهد بود» (1).
7 - تکامل و تغییرِ سرنوشت در عالم برزخ وجود دارد، به عبارتی عالم برزخ بر خلاف عالم قیامت، کاملاً از عالم دنیا قطعِ ارتباط نمی شود بلکه ارتباطی بین این دو عالم وجود دارد و دلیلش هم روایاتی است که نشان می دهد آثار باقیات صالحات انسان و نیز خیراتی که زندگان برای او می فرستند، دریافت می کند، مثلاً از رسول اکرم (ص) روایت شده است که حضرت عیسی (ع) از کنار قبری عبور کرد و دید صاحب آن قبر را عذاب می کنند. یک سال بعد عبور کرد و دید عذاب از او برداشته شده است. علت را جویا شد، به او وحی شد: «ای روح الله از این مرد، فرزندی به بلوغ رسیده که صالح و نیکوکار است، راهی را برای مردم استوار و هموار کرد و یتیمی را مسکن داد. پس به برکت عمل فرزندش از گناهش درگذشتم» . (2).
و نیز پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای مردم! مرده ها را زیارت کنید و به سراغ آنها بروید و سلام بفرستید، سوگند به کسی که جانم در دست اوست، مسلمانی تا روز قیامت بر آنها سلام نمی فرستد، مگر این که سلام او را پاسخ می گویند» . (3).
8 - در مورد فلسفه وجود عالم برزخ و ضرورت آن چند نکته وجود دارد: اولاً: انسان برای نیل به بهشت و جهنم ابدی باید شرایط برزخی را بگذراند تا در سایه تکامل ذاتی و جوهری، جسم و روح مناسب با ابدیت را احراز نماید. ثانیاً: عالم برزخ فوایدی دارد که یکی از آنها جبران اعمالی است که از انسان فوت شده، اگر کسی مدیون خداوند سبحان و خلق باشد می تواند وصیت کند تا ورثه انجام دهند. ثالثاً: غیر ممکن است هر انسانی برای خود مستقلاً قیامتی داشته باشد، چرا که برخوردهای اجتماعی نقش مهمی در تعیین سرنوشت انسان دارد و همه انسانها با هم تعامل داشته و در گناه و ثواب یکدیگر مؤثرند، چه بسا یک ایده غلط در اعصار گذشته، که از یک نفر به واسطه کتاب یا هر چیزِ دیگری به ارث رسیده، باعثِ انحرافِ آیندگان شود. و یا بلعکس کسانی
ص :404
در گذشته بوده اند و امروزه اثراتشان باعثِ هدایت شوند. بنابراین در قیامت همه را با هم برمی انگیزند تا در برابر این اثرات، چه مثبت یا منفی، با هم پاسخ گو باشند. قیامت هم مثل یک دادگاه است که باید همه ی شاهدین و عاملین را با هم جمع کنند و در برابر همدیگر به دفاع بپردازند. با این اوصاف باید یک زمانی به نام برزخ وجود داشته باشد که از اولین انسان تا آخرینش یکجا به عالم قیامت حضور یابند. رابعاً: از روایات استفاده می شود که در برزخ پاره ای از کمبودهای تربیتیِ افراد مؤمن جبران می شود، همچنان که امام موسی بن جعفر (ع) می فرماید: «هر کس از دوستان و پیروان ما بمیرد و قرآن را بطور کامل فرا نگرفته باشد در قبرش به او تعلیم داده می شود تا خداوند به این وسیله درجاتش را بالا ببرد» . (1).
9_ در عالم برزخ ارواح با یکدیگر ملاقات می کنند، همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: «ارواح در برزخ با یکدیگر ملاقات می کنند، یکدیگر را می بینند و از همدیگر خبر می پرسند و آشنایی می دهند، آن چنان آشنا می شوند که در آنجا می گویند این شخص فلانی است» . (بحار، ج 6، ص 269). و می فرماید: «ارواح در برزخ به شکل جسدهایی که دارند و با همان قیافه یکدیگر را خوب می شناسند و از یکدیگر سؤال می کنند و هنگامی که روح جدیدی بر آنان وارد می شود دیگران گویند رهایش کنید تا قدری استراحت کند چرا که او از یک مرحله ی سختی عبور کرده است، بعد از آن که استراحت کرد، از او می پرسند: فلان کس چه شد؟ اگر این روح جواب داد که هنوز زنده است و در دنیا می باشد اینها منتظر و امیدوار می مانند که شاید نزد آنها بیاید و اگر گفت که مرده است می فهمند که وضعش بد است چون اگر آدم خوبی بود پس از مرگ نزد آنها می آمد پس می گویند از بین رفت حیف که اینطور شد» . (2).
10 - آیا پرسش و سؤال در عالم برزخ صورت می گیرد یا خیر؟
در پاسخ به این سؤال، دو دسته روایت وارد است، در برخی از آنها سؤال را تأیید کرده اند و در برخی دیگر ظاهراً آن را تأیید نکرده اند. از گروهِ اول می توان به این روایات اشاره کرد:
در بحارالانوار، ج 9، ص 323، از امام صادق (ع):
ص :405
هر کس پرسش قبر را انکار کند شیعه ما نیست.
در بحارالانوار، ج 6، ص 222، از امام صادق (ع): وقتی مؤمن از دنیا برود هفتاد هزار فرشته او را تا قبرش تشییع می کنند وقتی وارد قبر شد منکر و نکیر به سراغ او می آیند و به او می گویند: پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ پیغمبرت کیست؟ پس می گوید: خداوند پروردگار من است و محمد (ص) پیغمبر من و اسلام دین من است پس قبرش تا چشم کار می کند وسیع می شود و برای او طعام می آورند و روح و ریحان بر او وارد می شود.
در بحارالانوار، ج 6، ص 222، از امام صادق (ع):
میت در قبر از پنج چیز سؤال می شود: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت.
در بحارالأنوار، ج 6، ص 229، از امام صادق (ع):
وقتی مؤمن بمیرد، پیامبر خدا (ص) و حضرت علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) همراه با ملائکه مقربی می آیند. اگر مؤمن توانست جواب نکیر و منکر را بدهد، آنها به نفع او شهادت می دهند و اگر نتوانست جواب بدهد (زبانش بند آمد) پیامبر خدا (ص) به امر خدا شهادت می دهد که این مؤمن، زبانش از ترس، بند آمده است وگرنه به آن چه شما می پرسید، معتقد است و حضرت علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) نیز فرمایش حضرت رسول (ص) را تأیید می کنند. (روایات عام)
از جمله روایاتِ دسته دوم، روایتی است که در آن سؤال در قبر را فقط اختصاص به دو گروه داده است، کسانی که ایمان خود را خالص نموده و از مؤمنین خالصند و کسانی که از کفار خالص باشند. و از مؤاخذه و سؤالِ افرادِ دیگر صرف نظر شده است:
در بحارالانوار، ج 6، ص 260، از امام صادق (ع): در قبر از کسی سؤال نمی شود مگر آن کسی که ایمان خود را کاملاً خالص نموده باشد و یا آن کسی که کفر خود را خالص نموده باشد و اما بقیه افراد از سؤال قبر آنها صرف نظر می شود. (روایت تخصیص خورده= خاص)
☼ مؤلف:
در جمع این دو دسته روایات باید گفت: روایات معصوم (ع) هم، مثلِ آیاتِ الهی، عام
ص :406
و خاص و محکم و متشابه دارند لذا به صرفِ تضادِ ظاهری در برخی از آنها نباید فوراً تصمیمِ غلط گرفت، این دو دسته روایت هم بدین صورتند، گروه اول «عام» و گروه دوم «خاص» هستند که دسته دوم، دسته اول را تخصیص زده اند و خودشان تخصیص خورده اند یعنی خاص شده اند. در روایات اول به طور عام بیان می فرماید: «در عالم برزخ از همه افراد سؤالاتی پرسیده می شود» و در روایت دوم می فرماید: «فقط از دو گروه سؤال می شود» . پس معلوم می شود که این سؤال با سؤال اول متفاوت و خاص است، به عبارتی سؤالات عالم برزخ، دو نوع سؤال است، یک سری از سؤالات به صورتِ عمومی پرسیده می شود و یک سری به صورتِ خصوصی و تنها از یک عده ای خاص پرسیده می شود. که به استناد روایاتِ فوق منظور از سؤالات عمومی، همان مسائلِ اعتقادی است و از همه پرسیده می شود. (والله اعلم). (دقت فرمایید).
سؤال: با آن که خداوند سبحان می داند چه کسی مؤمن و چه کسی کافر است پس چرا سؤال می کنند؟
پاسخ:
1 - سؤال و جواب برای مؤمن لذت دارد و برای کافر شکنجه آور است. همانطور که امتحان برای یک شخصِ تنبل، هول انگیز و عذاب آور است و برای یک محصلِ زرنگ، شیرین و لذت بخش است.
2 - سؤال و جواب چه در قبر (برزخ) و چه در قیامت بدین خاطر است که جای هیچ گونه اعتراضی باقی نماند، چرا که گنهکاران برای رهایی از عذاب، به انکارِ اعمال و کردارشان می پردازند، از طرفی کسی که در این دنیا از انجام اعمال خیر و ایمان به اعتقاداتِ اولیه سرباز زده، مثلِ شاگرد تنبلی است که درس نخوانده باشد، از پاسخ دادن به سؤالاتْ درمانده شده و دیگر بهانه ای در ورود به عذاب نمی تواند بیاورد. (والله اعلم).
11 - در عالم برزخ شفاعت وجود ندارد. لذا برخی از روایات و یا مکاشفات بزرگان درباره تصرفات ائمه (ع) در حالاتِ برزخیِ برخی گرفتاران از باب شفاعت مصطلح نیست، بلکه از باب تصرف به ولایت تکوینی است که در چارچوب شفاعت قرار ندارد. همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: شیعیان ما، با شفاعت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در قیامت همگی بهشتی اند اما سوگند به خدا از وضع و حالتان در برزخ خوف دارم. (1).
ص :407
12 - عالم برزخ و قیامت، عالم تجسم اعمالند، لذا آن دسته از روایاتی که اعمال را به صورتهای مختلف مجسم فرموده اند، را نباید رد کرد، همچنان که امام صادق (ع) می فرماید: «وقتی مؤمن داخل قبر شود، نماز در سمت راست و زکات در سمت چپ او قرار می گیرد و نیکوکاری هایش بالای سرش سایه می افکنند و «صبر» در قسمتی دیگر قرار می گیرد. وقتی دو فرشته برای پرسش می آیند، «صبر» به نماز و روزه می گوید: از صاحبتان دفاع کنید وگرنه من آماده دفاع هستم» . (1).
13 - همان گونه که به کرات در روایات به چشم می خورد، مراد از «قبر» ، همان عالمِ برزخ است. بنابراین منظور از فشارِ قبر همان سختی و عذابِ برزخی است نه این که واقعاً در گودالِ قبر، جسمِ میت تحت فشار قرار بگیرد. اما این عذاب و فشارِ قبر علاوه بر کفار، همچنین بر مؤمنینِ گنهکار هم وارد است، همچنان که امام صادق (ع) از رسول اکرم (ص) نقل کرده که می فرماید: «فشار قبر برای مؤمن، کفاره ی نعمت هایی است که تباه کرده است» . (2).
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 112، از قمی، از امام صادق (ع):
بر شما نمی ترسم مگر از برزخ چون وقتی کار دست ما بیفتد ما به شما اولی خواهیم بود.
در بحارالأنوار، ج 6، ص 261، از امام صادق (ع):
از فشار قبر به خدا پناه می برم. فقط عده کمی فشار قبر نمی بینند.
14 - در برزخ و قیامت، سن و سال مطرح نیست، زیرا روحِ انسان بعد از پایان زندگی این جهان در اجساد لطیفی قرار می گیرد که از بسیاری از عوارض ماده مانند: زمانِ مادی و سن بر کنار است و چون از هر نظر شبیه این جسم است، به آن «قالب مثالی» یا «بدن مثالی» می گویند.
توجه: در خصوص زمان در عالم برزخ به آیه «هزار سال» ، (حج47) و در خصوصِ «جسم مثالی» به آیه (اسرا 99) و در خصوص «مراحلِ قیامت» به سوره قیامت مراجعه شود.
در بحارالانوار، ج 6، ص 214، از امام سجاد (ع):
برزخ، همان عالم قبر است که در آن جهان، (برای کفار و گنهکاران) زندگی بسی سخت و
ص :408
دشوار است. سوگند به ذات هستی بخش که همانا قبر (برای نیکوکاران) همچون باغی است از باغستانهای بهشت و (برای بدکاران) همچون گودالی از گودالهای آتشین جهنم است.
در بحارالانوار، ج 78، ص 148، از حضرت مهدی(عج):
منظور از برزخ، عالم قبر است که زندگی کفار در آنجا بسی تنگ است.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 113، از قمی از امام سجاد (ع):
قبر یا باغی است از باغات بهشت و یا حفره و گودالی است از گودالهای دوزخ.
در المیزان، ج 29، ص 113، از کافی، از امام صادق (ع): ارواح مؤمنین در بدنهایی مثل همین بدنها حلول می کند و در باغی از بهشت قرار دارند و از طعام آن می خورند و از آب آن می نوشند.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 113، از مجمع البیان، از حضرت رسول (ص):
تمامی حسب و نسب ها در روز قیامت منقطع می شود مگر حسب و نسب من.
☼ مؤلف:
ملاکِ دوستی و محبت در قیامت صرفاً تقواست، بنابراین هر کسی که متقی باشد حتی اگر رابطه ی خونی در کار نباشد محبوب است و هر کسی که گنهکار باشد حتی اگر رابطه صلبی هم داشته باشد، مغضوب است. اما این بدان معنا نیست که یکدیگر را نشناسند.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 113، از کافی، از امام صادق (ع):
ارواح نیز مانند اجسادند در باغی از بهشت قرار گرفته با یکدیگر آشنایی و گفتگو دارند و چون روحی بر ارواح دیگر در می آید، آن ارواح به یکدیگر می گویند فعلاً با او حرف نزنید بگذارید تا خستگی در کند. چون از هولی عظیم گذشته است، پس از او احوال دوستان و فامیلِ خود را می پرسند اگر در پاسخ گوید: زنده بود، امیدوارِ آمدنش می شوند و اگر بگویند مرده، می فهمند که دوزخی شده و دیگر او را نمی بینند و با خود می گویند سقوط کرد، سقوط کرد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 575، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): هر کافری بمیرد، هفتاد هزار از فرشتگان موکل دوزخ، جنازه او را مشایعت کنند تا کنار قبر، صدایی از آن کافر بلند شود که تمام مخلوقات به جز انسانها آن را بشنوند. فریاد زند: «مرا برگردانید تا ایمان آورم و عمل نیکو انجام
ص :409
دهم» ، فرشتگان جواب دهند: «این آرزویی است که امکان پذیر نیست» و گفتاری است که به زبان جاری می کنی، اگر به دنیا بازگردی باز هم از طغیان و سرکشی دست برنداری.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 575 و 576، از شیخ صدوق، از امام سجاد (ع):
سخت ترین ساعات 3 ساعت است:
1 - قبض روح 2 - خروج از قبر 3 - محشر.
در سفینه البحار، ج 1، ص 409، چ1، از امام صادق (ع):
به خدا سوگند همه شیعیان ما در بهشتند، اما از آنچه در برزخ بر شما می گذرد بیمناکم.
در امالی شیخ صدوق، ص 61، م9، از حضرت علی (ع): هر کس همتش، آخرتش باشد، خداوند دنیایش را نیز کفایت کند. هر کس که سیرتش را صالح کند، خداوند پیرامونش را نیز صالح کند. هر کس میان خود و خدایش را نیکو کند، خداوندْ میان او و مردم را نیکو گرداند.
در امالی شیخ صدوق، ص 29، م4، از امام صادق (ع): به خدا امید داشته باش، امیدی که نسبت به انجام گناه، جرأت ندهد و از خدا بترس، ترسی که از رحمتش ناامیدت نکند.
در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 89، باب11، از امام رضا (ع):
کسی که از سیئه و عمل بدش خوشش آید مؤمن نیست.
فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (101)
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (102)
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ (103)
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فیها کالِحُونَ (104)
أَ لَمْ تَکُنْ آیاتی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (105)
قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (106)
رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107)
قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (108)
إِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ (109)
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنْسَوْکُمْ ذِکْری وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (110)
إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111)
قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ (112)
قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ (113)
قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114)
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (115)
فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ (116)
وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (117)
وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ (118)
هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آنها در آن روز نخواهد بود؛
ص :410
و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند (چون کاری از کسی ساخته نیست)! (101) و کسانی که وزنه اعمالشان سنگین است، همان رستگارانند! (102) و آنان که وزنه اعمالشان سبک باشد، کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده، در جهنم جاودانه خواهند ماند! (103) شعله های سوزان آتش همچون شمشیر به صورتهایشان نواخته می شود؛ و در دوزخ چهره ای عبوس دارند (104) (به آنها گفته می شود: ) آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد، پس آن را تکذیب می کردید؟! (105) می گویند: پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد و ما قوم گمراهی بودیم! (106) پروردگارا! ما را از این (دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعاً ستمگریم (و مستحق عذاب)! (107) (خداوند) می گوید: دور شوید در دوزخ و با من سخن مگویید! (108) (فراموش کرده اید) گروهی از بندگانم می گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را ببخش و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی! (109) اما شما آنها را به باد مسخره گرفتید تا شما را از یاد من غافل کردند؛ و شما به آنان می خندیدید! (110) ولی من امروز آنها را بخاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم؛ آنها پیروز و رستگارند! (111) (خداوند) می گوید: «چند سال در روی زمین توقف کردید؟» (112) (در پاسخ) می گویند: «تنها به اندازه یک روز، یا قسمتی از یک روز! از آنها که می توانند بشمارند بپرس!» (113) می گوید: «(آری، ) شما مقدار کمی توقف نمودید اگر می دانستید!» (114) آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و بسوی ما باز نمی گردید؟ (115) پس برتر است خداوندی که فرمانروای حق است (از اینکه شما را بی هدف آفریده باشد)! معبودی جز او نیست؛ و او پروردگار عرش کریم است! (116) و هر کس معبود دیگری را با خدا بخواند - و مسلماً هیچ دلیلی بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود؛ یقیناً کافران رستگار نخواهند شد! (117) و بگو پروردگارا! ببخشای و رحمت کن [که] تو بهترین بخشایندگانی (118)
در تفسیر جامع، ج 4، ص 584، از ابن مسعود، از حضرت رسول (ص):
هر کسی که آیات آخر سوره مؤمنین (آیات 115 تا 118) را از اول «افحسبتم انما خلقناکم عبثا» تا آخر سوره بر بیمار، قرائت کند شفا یابد. و فرمود: سوگند به آن خدایی که جانم به امر اوست، اگر بنده ای از روی یقین و ایمان و خلوص این آیات را بر کوه بخواند از جای کنده شود.
در الحدیث، ج 1، ص 66، از امام علی (ع): تکبر در مقابل متکبر خود عین تواضع است.
خلاصه آیات سوره مؤمنون:
1 تا 11: خصوصیات مؤمنین 12 تا 16: مراحل خلقت انسان 17: هفت آسمان 18: باران رحمت 19: باغ و میوه 20: طور سینا – درخت زیتون 21: گاو و گوسفند و شتر و فواید آن 23: چهارپایان – کشتی 23 تا30: داستان نوح (ع) 31 تا 41: قوم عاد (ع) و هود(ع) 43: برای هر امتی اجل محتوم و موعد مقرری است که هرگز پس و پیش نخواهد شد. 49–45: موسی (ع) و هارون (ع) 50: مریم (س) و عیسی (ع) 51: ای رسولان از نعمتهای حلال بخورید و کارهای نیکو کنید. 52: این مردم همه پیرو یک کیشند53: و هر دسته مذهب خاصی پیش گرفته اند. 54: بگذار این مردم غافل در نادانی خود بمانند تا وقت معین (مرگ) برسد. 55: آیا کافران تصور می کنند که با ثروت و مال و فرزندان، آنها را یاری می کنیم.
56: آیا می اندیشند که ما برای آنکه در دنیا به کارهای خیر بپردازند در مساعدت آنها تسریع می کنیم.
57 تا 61: خصوصیات مؤمنین 62: و لا نکلف نفسا الا وسعها 63: دلهای کافران تاریک است.
65 تا70: خطاب به کافران 71: اگر حق تابع هوای نفس آنها شود زمین و آسمانها و آنچه در آنهاست دچار فساد شوند. 72: ای پیامبر آیا تو از این مردم مزد و اجرتی خواسته ای؟ پاداشی که خدا می دهد بهتر است. 74تا77: منافقین 96: اِدفع بالتی هی احسن السیئه 97: همزات الشیاطین 100: برزخ 101: انساب 102: ثقلت موازینه 113 و 112: خطاب شود چه مدتی در روی زمین درنگ کرده بودید. می گویند یک روز یا جزیی از یک روز 115: آیا گمان می کنید که شما را بیهوده خلق کرده ایم.
ص :411
24 -سوره نور. (مدنی است و 64 آیه دارد).
خلاصه مطالب: بیان حد زنا، حّد قذف و حکم لِعان، وجوب حجاب بر زنان، نهی از افشاءِ اعمال زشت، مدح مؤمنین، کردار کفار، منع از ورود به خانه های مردم بدون اجازه آنها و سلام.
بسم الله الرحمن الرحیم
سُورَةٌ اَنزلنَاهَا وَ فَرضَناهَا وَ اَنزَلنَا فیهَا آیاتٍ بَیَّناتٍ لَعَلّکُم تَذَکَّرون ﴿1﴾
این سوره را فرستادیم و (احکامش را) فریضه بندگان کردیم و در آن، آیاتی روشن ساختیم تا شاید وسیله تذکر شود (1)
سوره: به معنای کلمات و جمله بندی هایی است که برای ایفاء یک غرض باشند.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 124، از کافی، از حضرت ابی جعفر (ع):
سوره نور بعد از سوره نساء نازل شد و شاهد صدق این سخن این است که خدای تعالی در سوره نساء می فرماید: «وَاللَّاتِی یأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّی یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا» = «و آن دسته از زنان شما که عمل زنا مرتکب می شوند علیه آنان استشهاد کنید به چهار نفر از خودتان و اگر شهادت دادند، آنها را در خانه ها زندانی کنید تا بمیرند یا خدایتعالی راه نجاتی برایشان قرار دهد» (نساء15) و در سوره نور به عنوان راه نجات فرمود: «الَزّانِیَةُ وَ الَزّانِی فَاجلِدُوا … »
الَزّانِیَةُ وَ الَزّانِی فَاجلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنهُمَا مِائَةَ جَلدةٍ وَ لَا تَاخُذَکُم بِهُمَا رَافَةُ فِی دِینِ اللهِ اِنْ کُنتُمْ تُومِنونَ بِالله وَ الَیومِ الاٰخِرِ و لیَشهَدْ عَذَابَهُما طَائَفةٌ مِنَ المؤمنینَ ﴿2﴾
شما مؤمنان باید هر یک از زنان و مردان زناکار را به صد تازیانه مجازات کنید و هرگز درباره آنها در دین خدا ترحم نکنید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید و باید عذاب آن بدکاران را جمعی از مؤمنان مشاهده کنند (2)
نکته: این آیه معروف به آیه «جَلْدْ» = «تازیانه» است.
☼ نکته:
بعضی گفته اند: اینکه زن زناکار را جلوتر از مرد زناکار ذکر کرده برای این است که این عمل از زنان شنیع تر و زشت تر است و نیز شهوت در زنان قوی تر و بیشتر است.
ص :412
☼ نکته:
آیه جَلد هر چند در ظاهر خطاب به عموم است ولی باطناً اهلِ بیت (ع) مراد است، زیرا به اتفاق مسلمین، حدودْ باید به وسیله آنها جاری شود.
☼ نکته:
زنا به دو چیز ثابت می شود: 1_ اقرار فاعل، چهار مرتبه 2_ شهادتِ چهار نفر مردِ مسلمانِ عادل، در یک وقت و یک طریق و در یک مجلس و آن هم مانند میل در سرمه دان. حال اگر سه نفر به زنا کردن شخص شهادت دهند و بگویند شاهد چهارم می آید، هر سه نفر را حد مفتری (افتراء= قَذف) یعنی 80 تازیانه می زنند. و نیز شهادت زَنها منفرداً در مورد زنا مقبول نیست. شاید بدین خاطر که دیدن و بیان این امر توسط زنان سهل تر است. (والله اعلم).
☼ نکته:
حد زنا مختلف است:
(1) تازیانه = جَلْدْ: در مورد مردان و زنان مجرد غیر محصن (بدون همسر) که آن 100 تازیانه است. ولی در مورد بندگان چه محصن و غیر محصن، 50 تازیانه است.
(2)سنگسار= رَجْمْ: در مورد مردان و زنان جوان محصن یا محصنه (همسردار) است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 591، از کافی، از امام صادق (ع): هرگاه بخواهند شخصی را رجم کنند، اول گودالی بکنند اگر زن باشد، او را تا وسط گودال فرو برند و اگر مرد باشد تا جایگاه بند زیر جامه در گودال فرو برند. سپس حاکم و بعد از او مردم، با سنگهای ریز، آن شخص را رجم می کنند و فرمود: باید از پشت سرش سنگ بزنند و نباید از پیش رو سنگ و تازیانه بر بدن او بزنند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 592، از محاسن، از امام کاظم (ع): (در مورد کسی که از گودال فرار کرد فرمود)
اگر ثبوت زنا به اقرار بوده و بعد از زدن چند سنگ بر او فرار کرده، او را رها می کنند و اگر به وسیله شهود ثابت شده، او را برمی گردانند.
(3) کشتن: کسانی که با محارم مثل مادر یا خواهر و غیره زنا کنند، بر هر صورت جوان باشند یا پیر، آزاد یا بنده، محصن یا غیر محصن باید به قتل برسند و نیز هر گاه به جبر یا عنف با زنی زنا کنند و آن زن اختیاری از خود نداشته باشد. و نیز مرد ذمی مانند: یهودی یا نصاری با زن مسلمانی زنا کند.
ص :413
در تفسیر جامع، ج 4، ص 589، از فقیه، از امام باقر (ع): هر کس با محارم خود زنا کند با یک شمشیر او را به قتل می رسانند و اگر مَحْرَم هم راضی بود، او را نیز به قتل می رسانند.
(4) هم جلد و هم رجم: در مورد مرد و زن پیرِ محصن و محصنه است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 590، از امام باقر (ع): مرد و زن پیر زنا کاری را که محصن بودند حضور حضرت علی(ع) بردند. آن حضرت امر کرد اول آنها را صد تازیانه بزنند بعد رجم کنند.
(5) هم جلد و هم تبعید: مرد و زنی که ازدواج کرده و هنوز همبستر نشده اند چنانچه زنا کنند، حد آنها آن است که صد تازیانه بخورند و تا یک سال از شهر و دیارشان تبعید شوند.
☼ نکته:
معنای محصن آن است که مردْ همسرْ دارد و قدرتْ بر نزدیکی نمودن با او را دارد و مانعی هم در دسترسی به او ندارد. و معنای محصنه آن است که زنْ شوهر دارد و حاضر است و در سفر نیست و دسترسی به او دارد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 582، از تهذیب، از حضرت علی (ع):
در اجرای حدود و اقامه ی حَد، رأفت و رحمت، شما را فرا نگیرد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 587، از بحار الانوار، از حضرت رسول (ص):
شخص زناکار اگر بمیرد و توبه نکند خداوند، 300 در، از درهای دوزخ به روی او باز کند، از هر دری مار و عقرب بسیاری به او حمله کنند و تا قیامت در آتش بسوزد، وقتی وارد محشر می شود، اهل محشر از بوی تعفنش در عذابند.
☼ مؤلف:
ممکن است کسی به آیه شریفه: «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ» = «برای جهنم هفت در است» (حجر44)، استناد کرده و بگوید: پس در روایت فوق منظور از 300 درب، چیست؟
پاسخ: روایت فوق اشاره به زمانِ قبل از قیامت و محشر دارد و تا آن زمان، هنوز کسی واردِ جهنمِ ابدی، نشده است، به عبارتی اشاره به «عالم برزخ» دارد، پس منظور از «دوزخ» در روایت مذکور، «دوزخِ برزخی» است، نه «جهنمِ اخروی» ، اما مراد از آیه شریفه حجر و نیز روایاتی که در آن اشاره به هفت درِ جهنم دارند، «جهنم اخروی» است. در ضمن به استناد روایتِ فوق معلوم
ص :414
می شود که «جهنمِ برزخی» ، بر خلافِ «جهنمِ اخروی» ، بیشتر از هفت درب دارد. این را هم بگویم که به استناد این روایت نمی توان گفت که تعدادِ درهای آن چقدر است، چرا که در روایت اشاره دارد به «300 درب از درهای دوزخ» ، آن هم فقط برای گناهِ «زنا» ، پس معلوم می شود بیشتر از 300 درب دارد، که برای هر گناهی درهای عذابی متعدد، مفتوح می شود. (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 588، از بحار الانوار، از حضرت علی (ع):
ای مردم از زنا بپرهیزید که در دنیا آبرو را زایل کند و حیاء را برطرف نماید و عمر را کوتاه گرداند و باعث فقر و بیچارگی و بی نوایی شود و روزی را قطع کند. و در آخرت موجب عذاب پروردگار گردد و در حساب معطل شود و در آتش جهنم جاوید بماند. و روز قیامت وارد محشر شود در حالی که از عورتش آتش مشتعل گردد و مردم از عفونتش او را بشناسند که زناکار است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 588، از بحارالانوار، از امام رضا (ع):
عمل زنا بزرگتر از قتل نفس است. زیرا قاتل، جز مقتول کسی را فاسد نگرداند ولی نسل زناکار را تا روز قیامت زایل و فاسد گرداند و محرمات را حلال بداند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 588، از وسائل الشیعه، از حضرت رسول (ص):
هرگاه زنا شایع گردد، فوت ناگهانی بسیار شود. و باید منتظر عذاب و علامتهای آسمانی شوند و یا دشمن ستمکاری بر آنها مسلط گردد و کسی به حمایت و یاری آنها قیام نکند.
در تحف العقول، ص 540، از امام صادق (ع): چهار چیز سبب پیری زودرس است: خوردن گوشت خوک. نشستن بر جای نمناک. بالارفتن از پله. و آمیزش با پیرزن.
در صافی، ج 4، ص 188، از امام صادق (ع): هنگامی که زنا و فحشا زیاد گردد، زلزله نیز زیاد شود.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 589، از تهذیب، از امام صادق (ع): دست دزد را قطع نمی کنند تا دو مرتبه اقرار کند و حد به زانی جاری نمی کنند تا چهار مرتبه اقرار نماید.
از همان منبع، از ابوبصیر، از امام صادق (ع): اگر (مردی) با یک زن مکرر زنا کرده باشد، یک حد بر او می زنند و چنانچه با زنان متعدد زنا کرده، به تعداد آنها بر او حد جاری می کنند.
ص :415
از همان منبع، از ابوبصیر، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):
ای مردم! هر کس زنا کرده باشد باید بین خود و خدای خود توبه کند. به خدا قسم توبه کردن در خفا و پنهانی، بهتر است از آنکه عفت خویش را در برابر مردم مخدوش کند.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 125، از قمی، از ابی جعفر (ع):
مردم را برای دیدن تازیانه زدن (بر زناکار) دعوت و جمع کنید.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 597، از کافی، از امام صادق (ع):
حرمت لواط، اعظم از حرمت زناست، زیرا خداوند، قوم لوط را در اثر ارتکاب این عمل نابود کرد در حالی که کسی را تا به حال به دلیل ارتکاب زنا هلاک ننموده است. و نیز فرمود: حد لواط کننده، رجم و سنگسار است، اگر صاحب عیال باشد. و غیر آن صد تازیانه است و حد مفعول در تمام احوال چه عیال داشته باشد یا خیر، قتل است. و حد مساحقه مانند زنا است.
از همان منبع، ص 598، از طبرسی، از حضرت رسول (ص): مساحقه کردن زنان به منزله لواطِ مردان است. هر زنی که شوهر داشته باشد و این عمل قبیح را انجام دهد، او را بکشید.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 598، از کافی، از امام صادق (ع): هرگاه کسی بین دو حرام جمع کند حد او سه ربع حد زنا (75 تازیانه) است و بعد از آن او را تبعید می کنند.
در خصال صدوق، ص 10، از امام علی (ع): دورترین حالتی که بنده از خدا دارد این است که تمام همت و توجهش به پر کردن شکمش و استفاده از شهوت جنسی اش باشد.
توجه: بحثی روایتی در خصوص زنا در سوره مؤمنون ذیل آیات 1 تا11 آمده است.
بحثی پیرامونِ حکمِ «رجم یا سنگسار» در اسلام:
همه «مخالفین اسلام» و حتی عده ای از «مسلمین» ، به حکمِ «سنگسار» اشکال کرده و می گویند: «اگر اسلام دینِ رأفت است پس با این حکم چه سنخیتی دارد؟» .
پاسخ به این شبهه: اولاً: قرآن کریم در سه (یا چهار) آیه شریفه به مجازات رابطه نامشروع اشاره فرموده است: آیه دوم سوره نور و آیات 15 و 16 سوره نساء. که در آیه نور (جلد)
ص :416
مجازات آن را «تازیانه» و در دو آیه نساء به «حبس و اذیت» اشاره فرموده است. همچنین آیه43 سوره مائده چهارمین آیه است که به کمک برخی روایات، بر «سنگسار زناکارِ همسردار» دلالت دارد. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیات 15و16 سوره نساء مراجعه شود).
بنابراین در قرآن کریم حکم سنگسار نیامده است.
ثانیاً: شرایطی که سنت برای حکمِ رجم بیان فرموده اند بدین شرح می باشد:
1 - یا خودِ شخص در چهار نوبت اقرار کند در حالی که مختار و آزاد باشد، یا چهار مرد، سه مرد و دو زن و یا دو مرد و چهار زن شهادت دهند که با چشم دیده اند که همچون ورود میل به سرمه دان نزدیکی رخ داده است و همگی بر فعل واحد در مکان و زمان واحد اتفاق نظر داشته باشند و از سببی که موجب حلال بودن رابطه زناشویی بین متهمان باشد بی اطلاع باشند. و لازم است شاهدان حتماً در حضور یکدیگر شهادت دهند. چنانچه زناکار مدعی شود علم به حرمت زنا نداشته و احتمال صحت این ادعا باشد، حد شرعی ساقط می شود. همچنین اگر زناکار قبل از آمدن گواهان توبه کند، حد ساقط می شود.
2 - زنای محصنه یعنی کسی همسر حلال در اختیار دارد و همسر او هیچ عذری ندارد و نه او و نه همسرش در مسافرت نیستند و یکدیگر را در اختیار دارند و مانعی در کار نباشد و با این حال تن به زنا داده باشند. (1).
بنابراین معلوم می شود که شرایطِ حکم سنگسار عملاً به وجود نخواهد آمد و اگر هم در حالت بسیار نادر این شرایط صورت پذیرد، برای کسی خواهد بود که در ملاءِ عام و با کمال بی حیایی برهنه شده و در مقابل همسر و عمومِ مردم مرتکبِ چنین کاری شود و پر واضح است چنین شخصی واقعاً بیمار است و مصداقِ بیماریِ سرطان است که یکی از اعضای بدن را درگیر کند و صاحبِ عضو هر چند با اکراه، اما جهتِ نجات و حیاتِ سایر اعضاء و به ناچار این عضو را به نحوی قطع و دفع کند که حتی کوچکترین اثری از خود بر جای نگذارد که اگر حتی یک سلول از آن عضو بر جای بماند بر بقیه اعضا متاستاز (= گسترش) داده و آنها را هم درگیر کند.
ص :417
ثالثاً: در اسلامِ عزیز توصیه شده است که اگر شخصی به جهت وسوسه یکباره و ناخواسته گرفتار گناه شده بین خود و خدا توبه کند و از بازگو کردن آن نزد دیگران و مراجعه به محاکم قضایی اجتناب کند. یعنی کسی مجبور به اعتراف نیست، حتی سفارش به توبه است نه اعتراف.
رابعاً: درباره اجرای آن در حضور دیگران باید گفت: هدف اساسی در اجرای حکم علاوه بر تنبیه مجرم، اثر بازدارندگی آن نسبت به دیگران است. به ویژه برخی از جرمها که نشان از بی باکی مجرم و عذرناپذیری از سوی او دارد. و خطر بنیان کنی نسبت به جامعه دارد. که زنای محصنه از آن نمونه است. زیرا ارضای غریزه برای او امکان داشته و اقدام او خیانت به نظام خانواده می باشد. و لذا با توجه به اهمیت بنیان خانواده و جامعه، اگر مجازات چنین جرمی سنگین نباشد عوارض غیر قابل پیش بینی در انتظار خانواده ها خواهد بود.
خامساً: احکام الهی دارای مصالح و مفاسدی هستند. یعنی هر حکمی که واجب است، مصالحی عالی آن را الزامی کرده است و هر حکمی که حرام است، مفاسد خاصی آن را ممنوع کرده است. آثار زیانبار زنای محصنه که حتی غربیان هم از آن اجتناب می کنند و بسیاری از جنبه های منفی آن، در مورد این جهان است و باید در همین جهان و در ظرف همین جامعه زدوده شوند و الا امنیت از جهان رخت خواهد بست.
☼ نکته:
حد شرعی زنای محصنه آن است که ابتدا زناکار بنا بر احتیاط یک صد ضربه شلاق می خورد. سپس وی سنگسار می شود. سنگسار بدین صورت است که مرد تا کمر و زن را تا سینه در خاک دفن می کنند و او را با سنگ های کوچک می زنند تا بمیرد. ابتدا شاهدان، سنگسار را آغاز می کنند و اگر شخصْ خودْ اقرار کرده باشد حاکم شرع آغاز می کند. گفته شده که حضور گروهی لازم است که حداقل یک نفر یا سه نفر و بنا بر گفته دیگر ده نفر هستند. کسی که خود حد شرعی بر گردن دارد نباید سنگسار کند. پس از اجرای حکم، زناکار را غسل و کفن می کنند. بر او نماز می خوانند و سپس دفن می کنند (1).
در کافی، ج 7، ص 177 و در استبصار، ج 4، ص 202، از امام صادق (ع):
ص :418
رجم «حدّ بزگِ خدا» است و جَلْد (تازیانه) «حدّ کوچک خدا» است. پس هنگامی که مردِ محصن (دارای همسر با شرایطِ تماس) زنا کند رجم می شود.
در وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 18، ص 309، از امام باقر (ع):
اقامه یک حد، در روی زمین از باران چهل شبانه روز با برکت تر است.
الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلاَّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ﴿3﴾ مرد زناکار جز با زن زناکار و مشرک نکاح نکند و زن زناکار هم جز با مرد زانی و مشرک نکاح نخواهد کرد و این کار بر مردان مؤمن حرام است (3)
نکته ای از المیزان، ج 29، ص 120: معنای آیه شریفه با کمک آیات و روایات اهل بیت (ع) این است: «مرد و زنی که در عمل زنا شهرت یابند و با وجود جاری شدن حد، باز هم توبه نکنند، حرام است که مرد و زن مسلمان با آنها ازدواج کند. بنابراین گفته عده ای از مفسرین در خصوص نسخ این آیه صحیح نمی باشد بلکه این آیه عام است و آیه مورد بحث «وَأَنْکِحُوا الْأَیامَی مِنْکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ» (32) آن را تخصیص زده نه اینکه نسخ کرده باشد» .
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 125، از کافی، از امام صادق (علیه السلام):
اینان زنان و مردانی معروف به زنا بودند که به این عمل شهرت داشتند و مردم آنها را به این عنوان می شناختند و هر کس که حد زنا بر او جاری شد سزاوار نیست مردم با او ازدواج کنند تا او را به توبه بشناسند و توبه اش شهرت پیدا کند.
وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ﴿4﴾ اِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿5﴾ وآنانکه به زنان با عفت نسبت زنا دهند آن گاه چهار عادل بر دعوی خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که مردمی فاسق و نادرستند (4) مگر آنهایی که بعد از آن فسق و بهتان به درگاه خدا توبه کنند و در مقام اصلاح خود برآیند در این صورت خدا آمرزنده و مهربان است (5)
☼ نکته:
این آیه شریفه معروف به آیه «قَذْفْ» یا «تهمت» یا «رمی» یا «اجنبی» است. و مطلق
ص :419
می باشد یعنی هم شامل مرد و هم زن، هم حر و هم برده می شود. به عبارتی حکم قذف برای همه یکسان بوده و 80 تازیانه است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 599، از کافی، از امام صادق (علیه السلام):
کسی که نسبت زنا به دیگری بدهد هشتاد تازیانه به او می زنند و تا وقتی توبه نکند اگر شهادتی بدهد شهادتش قبول نمی شود. و اگر سه نفر شهادت به زنا کردن کسی دهند هر سه نفر را حدّ می زنند و شهادت آنها قبول نمی شود مگر آنکه چهار نفر ادعای دیدن نمایند آن هم مانند میل در سرمه دان. و هر کس درباره زنا کردن خودش شهادت دهد گفتارش پذیرفته نمی شود مگر آن که چهار مرتبه اظهارات خود را تکرار و تأیید نماید.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 599، از تهذیب، از امام صادق (ع)، از حضرت علی (ع):
نسبت زنا دادن بر 3 نوع است:
1 - کسی به شخصی نسبت زنا بدهد 2 - بگوید: مادر او زنا کار است 3 - بگوید: این شخص از پدرش نیست. و در هر یکی از اینها، هشتاد تازیانه حد دارد.
وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلاَّ أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِین ﴿6﴾ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ ﴿7﴾ وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِین ﴿8﴾ وَ الْخامِسَةُ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ ﴿9﴾ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌَ ﴿10﴾ و کسانی که به زنان خود نسبت زنا دهند و جز خود برآن شاهد نداشتند باید از آن زن و مرد، نخست مرد چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا یاد کند که او در این دعویِ زنا، از راستگویان است ( 6 ) و بار پنجم قسم یاد کند که لعن خدا بر او باد اگر از دروغگویان است ( 7 ) برای آنکه حکم حد درباره زن اجرا نشود آن زن نیز نخست چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا یاد کند که شوهرش دروغ می گوید (8 ) و بار پنجم قسم یاد کند که لعنت خدا بر او باد اگر این مرد در این دعوی از راستگویان باشد (9 ) و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما مؤمنان نبود و اگر نه این بود که خدای مهربان البته توبه پذیر و درستکار است، حدود و تکلیف را چنین آسان نمی گرفت و توبه را باعث رفع عذاب از شما نمی کرد (10)
ص :420
☼ نکته:
هرگاه طبق آیات فوق (که معروف به آیات «لِعان» یا «قَذفِ زوجات» است) دستور «ملاعنه» انجام گرفت، دیگر زن برای آن مرد تا ابد حرام شده و هرگز حلال نمی شود.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 127 تا130، از قمی: (خلاصه روایت)
بعد از اتمام لعان رسول خدا(ص) بین آن دو (زن و مرد) جدایی افکند و حکم کرد که فرزند از آنِ زن باشد در حالی که پدر معینی نداشته باشد ولی مردم هم فرزند او را به بدی نسبت ندهند.
چرا وقتی که مردی به همسرش نسبت زنا دهد باید چهار بار شهادت دهد ولی اگر غیر شوهر این نسبت را بدهد وسه شاهد نیاورد حدّ می خورد؟
پاسخ این سؤال در روایت ذیل نهفته است:
در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 737، چ2، از امام رضا (ع): (خلاصه روایت)
(زیرا) برای شوهر جایز است در مواقع پنهانی که دیگران حق ورود به آنجا (خلوت گاه زن) را ندارند داخل شده و همسرش را زیر نظر بگیرد در حالی که این عمل بر احدی حتی فرزندان و پدرِ زن جایز نیست، از این رو وقتی (شوهر) ادعای رؤیت با چشم نمود باید چهار مرتبه خدا را بر آن گواه و شاهد قرار دهد و به ذات او قسم بخورد و اما اگر گفت: «با چشم خود این را ندیده ام» ، در این صورت «قاذف» محسوب شده و باید به او حدّ بزنند مگر آنکه بینه عادل اقامه کند. و اما اگر غیر شوهر این نسبت را دهد، به او می گویند: چگونه در پنهانی او را زیر نظر گرفتی در حالی که در دیدنت متهم می باشی (و خلاف کرده ای)؟ پس (حتی) اگر (هم) صادقی، باز در مرتبه تهمت بوده و باید تأدیب شوی (مگر آنکه سه شاهدِ عادلِ دیگر نیز، هم زمان با تو این عمل را مثلِ سرمه در چشم، دیده باشند که در این صورت حد از تو ساقط است چرا که احتمال اینکه 4 نفر عادل بتوانند این عمل را ببینند ضعیف یا بعید است) و اما این که شوهر باید 4 مرتبه قسم بخورد جهتش این است که هر یک بار به جای یک شاهدِ عادل محسوب می شود.
إِنَّ الَّذِینَ جَاءُو بِالافْکِ عُصبَةٌ مِّنکمْ لا تَحْسبُوهُ شَرًّا لَّکُمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَّکمْ لِکُلِّ امْرِیٍ مِّنهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الاثْمِ وَ الَّذِی تَوَلیٰ کِبرَهُ مِنهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿11﴾ همانا آن گروه منافقان که به شما مسلمین بهتان بستند می پندارید ضرری به آبروی شما می رسد؟ بلکه خیر و
ص :421
ثواب نیز خواهید یافت و هر یک از آنها به عقاب اعمال خود خواهند رسید و آن کس از منافقان که منشأ این بهتان بزرگ گشت، به عذابی سخت خواهند رسید (11)
«اِفک» : به معنای دروغ است (این آیه معروف به آیه افک است).
«عُصبه» : به معنای متعصب و جماعت دست به دست هم داده است.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 133، آمده است: «این آیات (11 تا 26) به داستان «اِفک» اشاره می کند (و آن بدین ماجرا است) که چند نفر از منافقین نسبت فحشاء به خانواده رسول خدا (ص) داده و داستان را دست به دست در بین مردم منتشر کردند و لذا خداوند متعال این آیات را نازل کرده و از رسول خدا (ص) دفاع فرمود» . و نیز آورده است: «این آیات به داستان افک اشاره می کند که اهل سنت آن را راجع به عایشه دانسته اند، ولی شیعه آن را درباره ماریه قبطیه، مادر ابراهیم معتقد است، همان ماریه که «مقوقس» پادشاه مصر او را به عنوان هدیه ای برای پیامبر (ص) فرستاد و هر دو حدیث چه آنکه از سنی ها است و چه آنکه از شیعه ها رسیده خالی از اشکال نیست».
☼ مؤلف:
در خصوص ماجرای افک دو روایت مجعول نقل شده است، یکی از عامه (اهل سنت) و دیگری از خاصه (شیعه) و شرح آن دو به این قرار است:
1 - در تفسیر المیزان، ج 29، ص 143 تا148، از درمنثور از عایشه: (خلاصه روایت، از عامه)
(عایشه در سفری با حضرت رسول (ص) به همراه لشکر اسلام در شب برای قضای حاجت رفته و لشکرگاه را گم می کند. عایشه می گوید: ) و رسول خدا (ص) که از رفتن من بی خبر بود امر به کوچ کرد، پس از آن که بیدار شدم، صفوان بن معطل سلمی را مشاهده کردم، او دو منزل پیش از لشکر عقب مانده بود و مرا بر شتر سوار کرده به لشکر رسانید. عده ای از منافقین گفتند: مشاهده کنید همسر پیامبر (ص) با مرد اجنبی است؟! چگونه می توان ایمن بود از آن که میان ایشان کار ناشایسته سر نزده باشد؟ چون به مدینه رسیدیم، یک ماه بیمار شدم. رسول خدا (ص) وقتی به عیادتم تشریف می آورد، مطابق معمول رفتار نمی فرمود، نمی دانستم سبب چیست؟ وقتی «ام مسطح» داستان را برایم گفت من گریه کردم و بیماریم عود کرد. پیامبر (ص) در این خصوص
ص :422
با اسامه و علی بن ابیطالب (ع) مشورت کرد. اسامه گفت: این گفتار منافقین است و نباید به سخنان آنها وقعی گذاشت. علی (ع) گفت: خدا تو را در مضیقه نگذاشته و قحطی زن هم نیست (یعنی طلاقش بده). پیامبر (ص) فرمود: ای عایشه! اگر تو مبرایی، خداوند برائت تو را ظاهر گرداند و اگر خطا کرده ای، توبه کن. من گریه کردم. در آن حال وحی نازل شد و پیامبر (ص) گفت ای عایشه بشارت که خداوند تو را تبرئه کرد.
صاحب المیزان، ج 29، ص 149 تا157، با اعتقاد به جعلی بودن این روایت دلایلی به شرح ذیل آورده است:
1 - روایت، سوءِ ظن رسول خدا (ص) نسبت به عایشه را بیان می کند. در صورتی که خداوند متعال مردم را از سوء ظن توبیخ نموده و فرموده: (چرا وقتی مؤمنین و مؤمنات این را شنیدند، حس ظن به یکدیگر از خود نشان ندادند و نگفتند که این افترایی آشکار است؟) و وقتی حسن ظن به مؤمنین از لوازم ایمان باشد رسول خدا (ص) سزاوارتر به آن است و سزاوارتر از اجتناب از سوءِ ظن است که خود یکی از گناهان است و مقام نبوت و عصمت الهیه او با چنین گناهی نمی سازد. علاوه بر این، قرآن کریم در خصوص حسن ظن پیامبرش فرموده: «وَ مِنهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَّکمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکمْ وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسولَ اللَّهِ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» = «بعضی از ایشان رسول خدا (ص) را اذیت می کنند و می گویند: او گوش است (هرچه می شنود باور می کند)، بگو گوش خوبی است که به خدا و برای مؤمنین باور دارد و رحمت کسانی است که از شما ایمان آورده اند و کسانی که رسول خدا (ص) را اذیت می کنند عذابی دردناک دارند» (1).
2 - از این هم بگذریم اگر بنا باشد گناهانی چون زنا در خانواده پیغمبر نیز راه پیدا کند، مایه تنفر دلها از او شده و دعوتش لغو می گردد. بر خدا لازم است که خاندان او را از چنین گناهانی حفظ فرماید و با اینکه عقل همه ما این معنا را درک می کند، چطور رسول خدا (ص) آن را درک نکرده است و نسبت به همسرش دچار تردید می شود.
3 - با وجود حکم قَذف که هر کس شخصی را قَذف کند و شاهد نیاورد باید تازیانه بخورد
ص :423
و شخص متهم تبرئه شود، پس چرا پیامبر (ص) این حکم را در حق قذف کنندگان جاری نکرد؟
☼ مؤلف:
در روایت جعلی فوق تهمتهایی به ساحتِ مطهر و معصومِ حضرت رسول خدا (ص) وارد کرده اند، از جمله (العیاذ بالله):
1 - بی خبری و ناآگاهی (آن جا که زنش را در بیابان رها می کند) 2 - سوءِ ظن به همسرش 3 - عدم آشنایی و رعایت حدود الهی (آنجا که به عایشه می گوید توبه کن، چرا که اگر به فرض محال چنین اتفاقی افتاده بود، حکمش رجم بود نه توبه) 4 - جهل 5 - ناتوان و حیران. و نیز چهره مقدس حضرت علی (ع) را به عنوان یکی از دشمنان عایشه معرفی کرده است. در صورتی که آیات شریفه، هیچ گونه سنخیتی با روایت جعلی فوق ندارند.
2 - در تفسیر المیزان، ج 29، ص 152، از زراره، از امام ابی جعفر (ع): (خلاصه روایت، از خاصه)
وقتی ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) (و ماریه قبطیه) از دنیا رفت، عایشه گفت: چرا گریه می کنی؟ این کودک که فرزند تو نبود بلکه فرزند جریح بود. رسول خدا (ص)، علی (ع) را فرستاد تا جریح را به قتل برساند. جریح وقتی علی (ع) را غضبناک دید، در را باز نکرد و به بالای درختی رفت. علی (ع) از دیوار بالا رفته و وارد باغ جریح شده و به دنبال او، بالای درخت رفت. جریح خود را پرت کرد و عورتش نمایان شد. و علی (ع) او را دید که آلت ندارد و برگشت.
صاحب المیزان، ج 29، ص 152، این روایت را رد کرده و آورده است:
اولاً: داستانی که در این روایت آمده با آیاتِ اِفک منطبق نمی شود.
ثانیاً: مقتضای برائتِ ماریه قبطیه این است که حد خدا را بر عایشه جاری کرده باشند و حال آنکه حد قذف بر عایشه جاری نشده است.
☼ مؤلف:
اینکه برخی از منافقین به همسر مکرمه ی پیامبر (ص)، «ماریه قبطیه» تهمت زدند، یک واقعیتِ تاریخی غیر قابل انکار است، اما اینکه رسولِ خدا (ص)، العیاذ بالله این تهمت را پذیرفته باشد تا به همسرش سوءِ ظن کند و یا حضرت علی (ع) را العیاذ بالله اجیر کند تا آن حرکت زشت و معصیت بار را انجام بدهد، به یقینْ کِذب است و به روایت اضافه شده است. چرا که اولاً: در روایت، پیامبر (ص) را العیاذ بالله مردی عجول معرفی کرده که تنها با شهادت یک نفر
ص :424
آن هم زن، حکم قتل بنده ای را صادر می کند و این عمل مخالفِ صریحِ آیات و سنت است.
ثانیاً: غیر ممکن است مقام معصومی چون حضرت علی (ع) بخواهد به عورت کسی نگاه کند چرا که «عمروعاص» در جنگ با حضرت علی (ع) عورتش را مکشوف کرد، ولی حضرت علی (ع) برای کشتن شخصی چون عمروعاص حاضر به ارتکابِ حرام و دیدن عورت نشد.
ثالثاً: با وجود اینکه خدایتعالی همه را از گمانِ بد و تجسس، نهی کرده و فرموده: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛ و هرگز تجسس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است!» (حجرات12) و به استناد این آیه شریفه چگونه ممکن است رسولِ خدا (ص) و حضرت علی (ع)، برخلاف امرِ الهی عمل کرده و دچار سوءِ ظن گشته و تجسس کنند!!!
توجه: در تفسیر صافی، ج 4، ص 594، در ذیلِ روایتِ فوق آورده است: «اگر این خبر صحت داشته باشد شاید پیامبر (ص)، علی (ع) را فرستاده باشد تا حق را روشن سازد و نگرانی و ناروایی که پیش آمده بود، بر طرف سازد و می دانست که او را نخواهد کشت و … »
در پاسخ به این نقلِ صاحبِ صافی باید گفت: همین قدر هم که قبول کنیم العیاذ بالله پیامبر اکرم (ص) بر خلاف آیه شریفه: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا … » (حجرات12)، عمل کرده و در موردِ خبر فسقی که یقین به بطلان آن داشته است، تجسس کرده باشد هم اشکال دارد و همین هم مقبول نیست، چرا که خدایتعالی می فرماید: «وَ لَولا اِذ تَسمِعتُموهُ … » = «چرا به محض شنیدن این سخن نگفتید که هرگز ما را تکلم به این روا نیست. بار خدایا این بهتانِ بزرگ و تهمت است» (1).
جای بسی تأسف است که چنین روایاتی در اکثر تفاسیر، به خصوص تفاسیر شیعه، بدون هیچ گونه نقد و انتقادی به چاپ می رسند، گویی که بخواهند این روایات را تأیید کنند. (برای
ص :425
توضیح بیشتر به ذیلِ آیه 6 سوره حجرات و بحث پایانی این کتاب مراجعه شود).
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 155، از کافی، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):
هر کس عمل زشتی را اشاعه دهد مثل کسی است که آن را باب کرده باشد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 610، از امام صادق (ع):
غیبت آن است که صفت شخص را بیان کنی که خوشایند او نیست. و تهمت، بیانِ اوصافی است که در او نیست.
از همان منبع، از امام موسی بن جعفر (ع): اگر پنجاه نفر برای موضوع زشتی گواهی دهند و خود نسبت داده شدگان منکر شوند، قول اینان را تصدیق کن و گفتار آن پنجاه نفر را دروغ بدان.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 155، از کافی، از امام صادق (ع):
هر کس درباره مؤمنین چیزی بگوید که با دو چشم خود دیده و با دو گوش خود شنیده باشد، تازه از کسانی خواهد بود که دوست دارند فحشاء در بین مؤمنین منتشر شود.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 156، از خصال، از رسول خدا (ص):
وقتی قلب کسی پاک باشد، جسدش هم پاک شود و چون قلب پلید شد، بدن هم پلید شود.
در امالی شیخ صدوق، ص 867، م82، از رسول خدا (ص):
روزه گیرنده حتی اگر در بستر باشد در حالِ عبادتِ خداست، مگر آنکه غیبت کند.
در بحارالانوار، ج 75، ص 257، از امام صادق (ع): غیبت حسنات را از بین می برد همان طور که آتش، هیزم را از بین می برد. خداوند بزرگ به موسی (ع) فرمود: غیبت کننده اگر توبه کند آخرین کسی است که وارد بهشت می شود و اگر توبه نکند نخستین کسی است که وارد آتش می گردد.
در طرائف الحکم، ج 1، ص 353، از امام علی (ع): از کسانی مباش که عیب ظاهر و گناه بسیارش را نبیند ولی کوچکترین عیب و اندکْ گناه دیگری، برایش بزرگ است.
لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبینٌ (12)
لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ (13)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فیما أَفَضْتُمْ فیهِ عَذابٌ عَظیمٌ (14)
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ (15)
وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظیمٌ (16)
ص :426
یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (17)
وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (18)
إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (19)
وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (20)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (21)
وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبی وَ الْمَساکینَ وَ الْمُهاجِرینَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (22)
إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ (23)
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (24)
یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دینَهُمُ الْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ (25)
الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (26)
چرا هنگامی که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است؟! (12) چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند؟! اکنون که این گواهان را نیاوردند، آنان در پیشگاه خدا دروغگویانند! (13) و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل شما نمی شد، بخاطر این گناهی که کردید عذاب سختی به شما می رسید! (14) به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می گرفتید و با دهان خود سخنی می گفتید که به آن یقین نداشتید؛ و آن را کوچک می پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است! (15) چرا هنگامی که آن را شنیدید نگفتید: «ما حق نداریم که به این سخن تکلم کنیم؛ خداوندا منزهی تو، این بهتان بزرگی است» ؟! (16) خداوند شما را اندرز می دهد که هرگز چنین کاری را تکرار نکنید اگر ایمان دارید! (17) و خداوند آیات را برای شما بیان می کند و خدا دانا و حکیم است (18) کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است؛ و خداوند می داند و شما نمی دانید! (19) و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود و اینکه خدا مهربان و رحیم است (مجازات سختی دامانتان را می گرفت)! (20) ای کسانی که ایمان آورده اید! از گامهای شیطان پیروی نکنید! هر کس پیرو شیطان شود (گمراهش می سازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان می دهد! و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمی شد؛ ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می کند و خدا شنوا و داناست! (21) آنها که از میان شما دارای برتری (مالی) و وسعت زندگی هستند نباید سوگند یاد کنند که از انفاق نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ نمایند؛ آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است! (22) کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر (از هرگونه آلودگی) و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای آنهاست (23) در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها به اعمالی که مرتکب می شدند گواهی می دهد! (24) آن روز، خداوند جزای واقعی آنان را بی کم و کاست می دهد؛ و می دانند که خداوند حق آشکار است! (25) زنان ناپاک از آنِ مردان ناپاکند و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلق دارند؛ و زنان پاک از آنِ مردان پاک و مردان پاک از آنِ زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان می دهند مبرا هستند؛ و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است! (26)
ص :427
یَا اَیُهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکمْ حَتی تَستَأْنِسوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿27﴾ فَإِنْ لَّمْ تجِدُوا فِیهَا أَحَداً فَلا تَدْخُلُوهَا حَتی یُؤْذَنَ لَکمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ﴿28﴾ لَّیْسَ عَلَیْکمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَّکمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا تَکْتُمُونَ ﴿29﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه هیچ کس غیر خانه های خود داخل نشوید تا آنکه اجازه بگیرید و بر اهلش سلام کنید این برای شما بهتر است امید است که پند گیرید (27) پس اگر کسی را در خانه نیافتید، وارد نشوید مگر وقتی که اجازه دهند و اگر گفتند برگردید، فوراً برگردید که این برای شما پاکیزه تر است و خدا به اعمالی که می کنید داناست (28) بر شما گناهی نیست که داخل خانه های غیر مسکونی که اثاثتان در آن جاست، وارد شوید. و خداوند به آن چه در پنهان و آشکار می کنید آگاه است (29)
نکته: این آیه شریفه، معروف به آیه «استیناس» است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 615، از ابن بابوبه، از امام صادق (ع): مراد از «استیناس» کفش و نعلین زدن به زمین است، تا ایجاد صدا نماید و ورود شخص را خبر دهد. و منظور از خانه های غیر مسکونی، اماکن عمومی از قبیل کاروانسراها و حمام است که محتاج به اذن ورود نمی باشند.
از همان منبع، از طبرسی، از رسول خدا (ص): (در معنای استیناس فرمود: ) چون یکی از شما به در خانه شخصی برسید و اراده ورود به خانه را داشته باشید، باید صدای خود را به تسبیح و تهلیل بلند کنید تا اهل خانه از ورود شما مطلع و آگاه شوند.
از همان منبع، از رسول خدا (ص): هر کس بدون اذن و اجازه وارد خانه ای بشود، چنانچه اهل منزل میلی به دیدگان او بزنند تا چشمش کور گردد، بر آنها دیه و قصاص تعلق نمی گیرد.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 166و167، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
کسی که قبل از استیناس و سلام کردن چشمش داخل خانه مردم شود خدا را نافرمانی کرده و دیگر حرمتی ندارد و می شود اذنش نداد.
ص :428
در المیزان، ج 29، ص 167، از کافی، از امام صادق (ع): بر چشم واجب است که به آنچه خدا بر او حرام کرده ننگرد و از آن چه بر او حلال نیست اعراض کند و ایمان و وظیفه چشم این است.
قُلْ لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکیٰ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا یَصْنَعُونَ ﴿30﴾ به مردان مؤمن بگو دیدگان خویش از نگاه به زنان اجنبی بازگیرند و فرجهای خویش نگهدارند این برای آنها پاکیزه تر است که خدا از کارهایی که می کنید آگاه است (30)
«غض» : به معنای روی هم نهادن پلک های چشم است.
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 29، ص 161 و162: کلمه «مِن» در جمله (من ابصارهم) برای ابتداء غایت است، نه اینکه زیادی و یا برای بیان جنس و یا تبعیض باشد، که هر یک را یک مفسر گفته و معنایش این است که مؤمنین چشم پوشی را از خود چشم شروع کنند و جمله (یحفظوا فروجهم) نیز به معنای این است که به ایشان امر کن تا فرج خود حفظ کنند و کلمه فرجه و فرج به معنای شکاف بین دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده اند و در قرآن کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است همیشه این کنایه را استعمال کرده و مقابله ای که میان جمله (یغضوا من ابصارهم) با جمله (یحفظوا فروجهم) افتاده این معنا را می رساند: که مراد به حفظ فروج پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشته اند، در روایت هم از امام صادق (ع) رسیده که فرمود: تمامی آیاتی که در قرآن درباره حفظ فروج است به معنای حفظ از زنا است به غیر این آیه که منظور در آن حفظ از نظر است.
نکته ای از جامع، ج 4، ص 617: بعضی از مفسرین گفته اند: «مِن» در اینجا زایده است اما حق آن است که زایده نیست و به معنای تبعیض است، زیرا نظر کردن به نامحرم حرام است نه هر نظری.
☼ مؤلف:
صاحب تفسیر جامع «من» را در معنای «تبعیض» یا «به جز» فرض کرده است و دلیل خود را هم نگاه اول یا نگاهِ بدون شهوت می داند، ولی صاحب المیزان این فرض را رد کرده و معتقد است: «من» به معنای «غایت» یا «از» می باشد. و البته نظر صاحب المیزان صحیح است
ص :429
چرا که آیه شریفه عام است و با روایاتی از معصوم (ع) که می فرماید: «نگاه اول و نگاه بدون شهوت بی مانع است» تخصیص زده شده است. و ظاهراً به خاطر همین «تخصیص» است که صاحبِ تفسیر جامع، به اشتباه افتاده است (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 4، ص 617، از کافی، ج 2، ص 36، از امام باقر (ع):
هر کجا در قرآن ذکر فرج شده، مقصود زنا است، جز در این آیه که مراد سترِ عورت است.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 167، از کافی، از امام صادق (ع): در هر جای قرآن درباره حفظ فرج آیه ای هست، مقصود حفظ آن از زناست، مگر این آیه که منظور در آن حفظ از نگاه است.
☼ مؤلف:
این دو روایت با هم تضادی ندارند چرا که در اولی به طور خاص، نگاه را از عورت منع فرموده و در دومی به طور عام، نگاه از نامحرم که عورت را هم شامل می شود منع فرموده است و همان طور که گفتیم، روایتِ اول، روایتِ دوم را تخصیص زده است (دقت فرمایید).
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 168، از کافی، از امام صادق (ع): (در پاسخ به این سؤال: «زنی که به آدمی محرم نیست چه مقدار نگاه به او حلال است؟» فرمود: ) صورت و کف دو دست و دو قدمها.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 618، از امیرالمؤمنین (ع):
نظر کردن به محاسن زنان نامحرم، تیری زهر آلود و از نشانه های شیطان است. هر کس از نظر کردن به نامحرم چشم بپوشد پروردگار پاداش نیکو به او عطا کند.
از همان منبع، از حضرت رسول (ص): چند چیز را برای من ضمانت کنید تا من هم برای شما ضامن بهشت شوم: (1) صدق و راستگویی (2) وفای به عهد (3) خیانت نکردن به امانت (4) حفظ عورت از حرام (5) چشم پوشی از حرام.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 169، از خصال، از حضرت رسول (ص):
یا علی! اولین نظری که به زن اجنبی کنی عیبی ندارد، ولی نظر دومی جایز نیست.
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 169، از فقیه، از امام صادق (ع): سزوار نیست برای زن که در برابر زنان یهود و نصاری برهنه شود، چون می روند و نزد شوهران خود تعریف می کنند.
ص :430
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 168، از کافی، از امام صادق (ع):
نگاه کردن به مو و بدن زن دیوانه و کم عقل اگر عمدی (از روی شهوت) نباشد عیبی ندارد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 622، از کافی، از امام صادق (ع):
کسی نیست که از عمل زنا مبرا باشد، زیرا برای هر یک از اعضاء انسانی زنای مخصوصی است. زنای چشم، نگاه کردن به نامحرم است. و زنای دهان، بوسیدن است و زنای دست، مس کردن نامحرم است، خواه فرج او اینها را تصدیق و یا تکذیب نماید و مایل به زنا نباشد.
در تفسیرجامع، ج 4، ص 623، از فقیه، از امام صادق (ع): نخستین نظر برای تو عیب ندارد چرا که از روی عمد نیست و نظر دوم به زیان توست و در نظر سوم هلاک خواهی شد.
از همان منبع، ص 625: هر که زنا کند، با زن او زنا می کنند هر چند بعد از خودش باشد.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 624، از امیرالمؤمنین (ع):
هر که نظر خود را از نامحرم باز ندارد، قلبش را به زحمت اندازد و حسرتش مداوم باشد.
در کتاب ریشه های قساوت قلب، کتابچی، ص 103، از حضرت علی (ع):
هر کس چشم خود را پایین اندازد دل خود را آسوده کرده است.
در بحارالانوار، ج 104، ص 40، از امام صادق (ع):
و چه بسیار نگاه هایی که غصه های طولانی را در بر خواهد داشت.
از همان منبع: نگاه کردن به نامحرم، تیر مسمومی از تیرهای رها شده از جانب شیطان است.
در کتاب نفس در اسارت شیطان، ص 159، از امام صادق (ع)، از عیسی (ع): از نگاه کردن (به نامحرم) بپرهیزید، زیرا نگاه بذر شهوت را در دل شخص می پاشد و مقدمات بدبختی او را فراهم می کند.
در ثواب الاعمال، ص 591، از امام صادق (ع): هر زنی که خود را به عطر خوشبو کند و از خانه بیرون رود خداوند و هفتاد هزار ملائکه او را لعنت کنند تا به خانه برگردد.
ص :431
بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31)
وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (32)
وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحیمٌ (33)
وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ (34)
و به آنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را - جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان [=کنیزانشان]، یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند، یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند؛ و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد). و همگی بسوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید! (31) مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است! (32) و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند! و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [برای آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببندید اگر رشد و صلاح در آنان احساس می کنید (که بعد از آزادی، توانایی زندگی مستقل را دارند)؛ و چیزی از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهید! و کنیزان خود را برای دستیابی متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خود فروشی نکنید اگر خودشان می خواهند پاک بمانند! و هر کس آنها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد، ) خداوند بعد از این اجبار آنها غفور و رحیم است! (توبه کنید و بازگردید، تا خدا شما را ببخشد!) (33) ما بر شما آیاتی فرستادیم که حقایق بسیاری را تبیین می کند و اخباری از کسانی که پیش از شما بودند و موعظه و اندرزی برای پرهیزکاران! (34)
اللَّهُ نُورُ السمَواَتِ وَ الاَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشکَوةٍ فِیهَا مِصبَاحٌ الْمِصبَاحُ فی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنهَا کَوْکَبٌ دُرِّیُّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُّباَرَکةٍ زَیْتُونَةٍ لا شرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتهَا یُضی ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلی نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضرِبُ اللَّهُ الاَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکلِّ شیْءٍ عَلِیمٌ ﴿35﴾
خدا نور آسمانها و زمین است مثال نور او چون محفظه ای است که در آن چراغی باشد. و چراغ در شیشه ای، شیشه ای که گویی ستاره ای است درخشان و آن چراغ با روغن زیتی صاف روشن باشد که از درخت پر برکت زیتون (سرزمین مقدس) گرفته شده باشد
ص :432
نه زیتون شرقی و نه غربی، در نتیجه آن چنان صاف و قابل احتراق باشد که نزدیک است خود به خود بسوزد هر چند که آتش به آن نرسد و معلوم است که چنین چراغی نورش دو چندان و نوری بالای نور است. خدا هر که را بخواهد به نورش هدایت کند و این مثل ها را خدا برای مردم می زند، که خدا به همه چیز داناست (35)
☼ نکته:
این آیه معروف به آیه «نور» است.
نکات تفسیری المیزان، ج 29، ص 173 تا 181، در خصوصِ آیه «نور»:
(1) مشکات: به معنای سوراخ بن بستی است که در دیوار خانه می سازند، تا اثاث خانه و از آن جمله چراغ را در آن بگذارند و این غیر فانوس است چون فانوس جاچراغی متحرک است.
(2) کوکب دُرّی: ستاره پر نور را گویند که تعدادشان در آسمانها انگشت شمار است.
(3) ایقاد: به معنای روشن کردن چراغ یا آتش است.
(4) زیت: به معنای روغنی است که از زیتون می گیرند.
(5) نور: به هر چیزی که محسوسات را مکشوف می سازد نور گویند، مثلاً روشنایی خورشید و لامپ و غیره را نور گویند چون به واسطه آن اجسام قابل دیدن می شوند _ و یا حواس ظاهری انسان شامل شنوایی _ بویایی _ بینایی _ چشایی و لامسه را نیز نور گویند چون به واسطه آنهاست که ادراک صورت می گیرد و نیز عقل را نوری می خوانند چرا که معقولات را ظاهر می کند. و چون وجود و هستی هر چیز باعث ظهور آن چیز برای دیگران است پس مصداق تام نور همان وجود است و از سوی دیگر چون موجودات امکانی وجودشان به ایجاد خدایتعالی است، پس خدایتعالی کامل ترین مصداق نور می باشد و هر موجودی به وسیله اوست که ظاهر و موجود می شود. (و مراد از جمله «الله نور السموات و الارض» این است که خداوند متعال خالقِ آسمانها و زمین است، نه اینکه خدای تعالی نور باشد چرا که نور، جسم و حادث است).
(6) مثل نوره: مراد از آن نور، نوری خاص است که خدایتعالی آن را تنها به مؤمنین اختصاص داده و آن بطوری که از کلام استفاده می شود «حقیقت ایمان» است. همچنانکه فرموده:
ص :433
«یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» = «می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند، ولی خدا نور خود را تمام خواهد کرد» (1).
و نیز فرموده: «أَوَ مَن کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فی الظلُمَاتِ لَیْس بخَارِجٍ مِّنهَا ؟» = «آیا کسی که مرده بود و ما او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با آن نور در میان مردم مشی می کند، مثلش مثل کسی است که در ظلمتهایی باشد که از آن بیرون شدنی نباشد؟» (2).
و نیز فرموده: «یُؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یجْعَل لَّکمْ نُوراً تَمْشونَ بِهِ» = «تا به شما دو برابر از رحمت خود دهد و برای شما نوری قرار دهد که با آن زندگی کنید» (3).
و فرموده: «أَفَمَن شرَحَ اللَّهُ صدْرَهُ لِلاسلاَمِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِّن رَّبِّه … » = «آیا خدا کسی که سینه اش را برای پذیرش اسلام وسعت داده و دارای نوری از پروردگارش شده … » (4).
(7) تشبیه زجاجه به کوکب دری به خاطر شدت و بسیاری لمعان نور مصباح و تابش آن است. معمولاً وقتی لوله را روی چراغ بگذارند سوختش بهتر شده و دیگر با وزش بادها نوسان و اضطراب پیدا نمی کند و در نتیجه مانند کوکب دری می درخشد و درخشش آن ثابت است.
(8) مراد از اینکه درخت زیتون نه شرقی و نه غربی است این است که نه در شرق و نه در غرب بروید تا در نتیجه سایه آن در جانب مخالف بیفتد بلکه در وسط بروید و میوه اش به خوبی رسیده شود و در نتیجه روغنش کاملاً زلال شود پس مراد، صفا و زلالی روغن و کمال استعداد آن برای اشتعال است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 634، از قمی، از امام رضا (ع): مراد از مصباح، محمد رسول خدا (ص) است و مراد از نور علی (ع) است. هر کس به ولایت علی (ع) و ائمه (ع) تمکین نکند، ولایت برای او نیست و کافر است. ولایت علی (ع) نور است و شفاست و دلیل و هادی و رهبر است.
از همان منبع، از برهان، از جابربن عبدالله انصاری، از امیرالمؤمنین (ع):
«مشکوة» محمد (ص) است. «فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه» حسن و حسین (ع)، «کانها کوکب دری» علی بن الحسین (ع)، «یوقد من شجره مبارکه» محمد بن علی (ع)، «زیتونه» جعفر بن محمد (ع)، «لاشرقیه» موسی بن جعفر (ع)، «و لاغربیه» علی بن موسی (ع)،
ص :434
«یکاد زیتها یضیی» محمد بن علی (ع)، «و لو تمسه نار» علی بن محمد (ع)، «نور علی نور» حسن بن علی (ع)، «یهدی الله لنوره من یشاء» حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه شریف است.
☼ مؤلف:
در روایاتی دیگر «مشکوۀ» را فاطمه (س)، «مصباح» را امام حسن (ع)، «زجاجه» را امام حسین (ع)، «شجره مبارکه» را ابراهیم (ع)، «نه شرقی و نه غربی» را یهودی و نصرانی نبودن آن حضرت و «نورٌ عَلَی نور» را امامی بعد از امام دیگر آورده اند که همه آنها صِرف تطبیق است.
فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (36)
رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37)
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (38)
وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ (39)
أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (40)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (41)
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ (42)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فیها مِنْ بَرَدٍ فَیُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (43)
یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ (44)
وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشی عَلی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (45)
لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ اللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (46)
وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَریقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنینَ (47)
وَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48)
وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنینَ (49)
أَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (50)
إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (51)
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (52)
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (53)
قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (54)
(این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانه هایی که نام خدا در آنها برده
ص :435
می شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند (36) مردانی که نه تجارت و نه معامله ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند؛ آنها از روزی می ترسند که در آن، دلها و چشمها زیر و رو می شود (37) (آنها به سراغ این کارها می روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالی که انجام داده اند پاداش دهد و از فضل خود بر پاداششان بیفزاید؛ و خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می دهد (و از مواهب بی انتهای خویش بهره مند می سازد) (38) کسانی که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد؛ اما هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمی یابد و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را بطور کامل می دهد؛ و خداوند سریع الحساب است! (39) یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگری و بر فراز آن ابری تاریک است؛ ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست! (40) آیا ندیدی تمام آنان که در آسمانها و زمینند برای خدا تسبیح می کنند و همچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را می داند؛ و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست! (41) و از برای خداست حکومت و مالکیت آسمانها و زمین؛ و بازگشت (تمامی موجودات) بسوی اوست! (42) آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی می راند، سپس میان آنها پیوند می دهد و بعد آن را متراکم می سازد؟! در این حال، دانه های باران را می بینی که از لابه لای آن خارج می شود؛ و از آسمان -از کوه هایی که در آن است [=ابرهایی که همچون کوه ها انباشته شده اند]- دانه های تگرگ نازل می کند و هر کس را بخواهد بوسیله آن زیان می رساند و از هر کس بخواهد این زیان را برطرف می کند؛ نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشمها را ببرد! (43) خداوند شب و روز را دگرگون می سازد؛ در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت! (44) و خداوند هر جنبنده ای را از آبی آفرید؛ گروهی از آنها بر شکم خود راه می روند و گروهی بر دو پای خود و گروهی بر چهار پا راه می روند؛ خداوند هر چه را بخواهد می آفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست! (45) ما آیات روشنگری نازل کردیم؛ و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند! (46) آنها می گویند: «به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت می کنیم!» ولی بعد از این ادعا، گروهی از آنان رویگردان می شوند؛ آنها (در حقیقت) مؤمن نیستند! (47) و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنان رویگردان می شوند! (48) ولی اگر حق داشته باشند (و داوری به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم بسوی او می آیند! (49) آیا در دلهای آنان بیماری است، یا شک و تردید دارند، یا می ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آنها خودشان ستمگرند! (50) سخن مؤمنان، هنگامی که بسوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها این است که می گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم!» و اینها همان رستگاران واقعی هستند (51) و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند! (52) آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی، (از خانه و اموال خود) بیرون می روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم می کنند)؛ بگو: «سوگند یاد نکنید؛ شما طاعت خالصانه نشان دهید که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است!» (53) بگو: «خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست!» (54)
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکمْ وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ لَیَستَخْلِفَنَّهُمْ فی الاَرْضِ کَمَا استَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینهُمُ الَّذِی ارْتَضیٰ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَهُم مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی
ص :436
لا یُشرِکُونَ بی شیْئاً وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُولَئک هُمُ الْفاَسِقُونَ ﴿55﴾ خدا به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کنند وعده کرده که در زمین جانشین دیگران کند آنچنان که اَسلاف (گذشتگان) آنان را جانشین کرد. و نیز دینشان را یعنی آن دینی که برای ایشان پسندیده استقرار دهد و از پی ترسی که داشتند امنیت روزیشان فرماید تا مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نکنند و هر کس پس از این کافر شود آنان خود عصیان پیشگانند (55)
☼ نکته:
وعده نصرت و وارث شدن مؤمنین در زمین به کرات در قرآن کریم آمده است از جمله: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلی الَّذِینَ استُضعِفُوا فی الاَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْواَرِثِینَ وَ نُمَکِّنَ لهَُمْ فی الاَرْضِ» = «اراده کردیم بر کسانی که در زمین بدست کفار ضعیف شدند منت نهیم و ایشان را پیشوایان و وارثان نموده، در زمین مکنت دهیم» (قصص6 و5). و یا: «أَنَّ الاَرْض یَرِثُهَا عِبَادِی الصالِحُونَ» = «زمین را بندگان صالح من ارث می برند» (انبیا 105). و یا: «إِنَّ الاَرْض للَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» = «زمین از آن خداست، به هر کس از بندگانش بخواهد آن را ارث می دهد و سرانجام از آنِ پرهیزکاران است» (1).
☼ نکته:
در این آیه شریفه، سه وعده صریح به مؤمنان داده است:
1 - استخلاف یا حکومت بر سراسرِ زمین.
2 - حکومتِ قوانین الهی بر تمامی عرصه های زندگی.
3 - بر طرف شدن تمامی عوامل ترس و ناامنی و جایگزین شدن امنیت کامل بر روی زمین.
☼ مؤلف:
اگر به تاریخ رجوع کنیم، خواهیم یافت که از موقعِ نزول این آیه شریفه تاکنون چنین حکومتِ امنِ جهانی ای، به وقوع نپیوسته است، بنابراین این آیه شریفه هنوز تعبیر نشده است، پس فسادِ گفتارِ همه ی آنهایی که شأنِ نزولِ آیه شریفه را به حکام مختلف از جمله ابوبکر و عمر و عثمان و حتی حضرت علی (ع) و غیره می دانند، ثابت می شود و این نظریه نه تنها موردِ تأییدِ تمام مفسرینِ شیعه می باشد بلکه موردِ تأییدِ بسیاری از مفسرین اهلِ سنت هم هست، از جمله، ابن کثیر، یکی از مفسرینِ عامه (سنی)، که در ذیل آیه فوق با ذکر روایتی، تعداد سرپرستان امت را
ص :437
دوازده نفر معرفی کرده و معتقد است که یکی از این خلفای عادل، مهدی موعود (عج) است که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. (1).
در تفسیر قمی، علی بن ابراهیم، ج 3، ص 46، در ذیل آیه فوق آورده است: بعضی از مفسرین گفته اند: این آیه شریفه مربوط به مهدی موعود (عج) است، که اخبار متواتر از ظهورش خبر داده و فرموده: زمین را پر از عدل و داد می کند همان طور که پر از ظلم و جور شده باشد و مراد از «الذین آمنوا و عملوا الصالحات» رسول خدا (ص) و ائمه اهل بیت او (علیهم السلام) است.
در تفسیر برهان ذیل آیه فوق و در کتاب الغیبة، ص 240، از امام صادق (ع):
این آیه در شأن قائم آل محمد (عج) و اصحاب او نازل شده است.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 653، از تفسیر ابوالفتوح، از حضرت رسول (ص):
اگر حتی یک روز از دنیا بماند، خداوند آن روز را چنان طولانی کند تا مردی از فرزندان من بیاید که نام و کنیه او، نام و کنیه من است، زمین را پُر از عدل و انصاف کند پس از آنکه پُر از جور و ستم بوده و جایز نیست برای کسی که جمع کند میان نام و کنیه من جز مهدی امت (عج).
از همان منبع، از جابربن عبد الله انصاری است که گفت: وقتی آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء 59) نازل شد عرض کردم ای رسول خدا! اولی الامر کدامند؟ که خدای تعالی اطاعت ایشان را به اطاعت خود و اطاعت شما مقرون نموده؟ فرمود: ای جابر! آنها خلفاء و امامانی بعد از من هستند. اول ایشان علی بن ابیطالب است، پس حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی که در تورات به باقر شناخته شده است، ای جابر! تو او را درک می کنی. وقتی آن حضرت را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان پس از او، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی باشد بعد از آن هم نام و هم کنیه من حجّت خدا و بقیة الله محمد بن حسن بن علی صلوات علیهم اجمعین باشد.
وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56)
لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصیرُ (57)
و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و رسول (خدا) را اطاعت کنید تا مشمول
ص :438
رحمت (او) شوید (56) گمان مبر کافران می توانند از چنگال مجازات الهی در زمین فرار کنند! جایگاه آنان آتش است و چه بد جایگاهی است! (57)
در وسائل الشیعه، ج 6، ص 12، از امام صادق (ع): با پرداخت زکات از ثروت کسی کم نشده همانطور که با خودداری از پرداخت آن ثروت کسی زیاد نشده است.
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لِیَستَاْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الحُلُمَ مِنْکمْ ثَلاَثَ مَراَّتٍ مِّنْ قَبْلِ صلَاةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِّنَ الظهِیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صلَاةِ الْعِشاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکمْ بَعْضُکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ کَذَلِک یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴿58﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید باید به کسانی که شما مالک آنها شده اید و کسانی که هنوز به عقل و بلوغ نرسیده اند دستور دهید در شبانه روز سه وقت از شما اجازه ورود بگیرند یکبارش پیش از نماز صبح و دوم هنگام نیم روز که جامه های خویش از تن در می آورید و سوم بعد از نماز شبانگاه که این سه هنگام، هنگام خلوت شماست و پس از آن می توانند بدون اجازه وارد شوند و گناهی بر شما و آنها نیست چرا که هنگام حرکت و برخورد با یکدیگر است. خدا این چنین آیه ها را برای شما بیان می کند که خدا دانا و فرزانه است (58)
☼ نکته:
در معنای آیه شریفه «لِیَستَأذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت أَیْمَانُکمْ» (آیه اِذْن) مفسرین دو نوع روایت آورده اند:
(1) عده ای از مفسرین روایتی آورده اند که مراد از آن را تنها غلامان (مردان) می دانند و کنیزان (زنان) را شامل نمی شود. (2) عده ای دیگر از مفسرین روایتی آورده اند که منظور از آن (آیه) را شامل عموم یعنی هم غلامان (مردان) و هم کنیزان (زنان) می دانند. مثلاً صاحبِ تفسیر جامع روایتی که «ان شاء الله» در ادامه خواهد آمد، آورده است که نظریه دوم را تأیید می کند.
در تأییدِ نظریه اول، صاحب المیزان، ج 29، ص 236، آورده است: از ظاهر جمله: «ملکت ایمانکم» بر می آید که مراد به آن تنها غلامان است (چون کلمه «الذین» برای مردان است نه کنیزان)، هر چند
که لفظ عمومیت دارد و اگر آن خاص را به لفظ عام تعبیر کرده، از باب تغلیب است.
☼ مؤلف:
دلیل صاحب المیزان صحیح نمی باشد، چون در قرآن کریم به کرات کلمه «الذین» آمده است که منظور، هم زنان و هم مردان هستند، مثلاً عبارت: «یا ایهاالذین آمنوا» . بنابراین باید گفت:
ص :439
آیه شریفه عام است و هر دو جنس را شامل می شود. چرا که آیه شریفه به زمانهایی اشاره فرموده است که احتمال عریان بودن زن و مردْ وجود دارد و نگاه کردن به آنها برای همه حرام است و نه فقط برای مردان، بنابراین نظریه دوم صحیح تر است. (والله اعلم).
در تفسیر المیزان، ج 29، ص 243، از کافی، از امام صادق (ع):
این حکم تنها مخصوص مردان است نه زنان و (زنان) می توانند داخل و خارج شوند.
در تفسیر جامع، ج 4، ص 658، از کافی، از امام صادق (ع):
باید غلامان و کنیزان و اطفال بالغ، اذن و اجازه بگیرند تا وارد بر اولیاء خود شوند.
☼ مؤلف:
همان طور که در بالا آوردیم، روایت دوم صحیح است، اما اگر روایتِ اول هم صحیح باشد تنها به یک تعبیر می توان آن را توجیه کرد و آن هم این است که: «مراد از زنان را دختران خردسال محسوب کنیم» . و این تعبیر دقیقاً در روایتِ دوم آمده است، آن جا که به «اطفالِ بالغ» اشاره فرموده است، به عبارتی خردسالان را معاف فرموده است. (والله اعلم).
در تفسیر صافی، ج 4، ص 638، از کافی، از صادقین (ع):
باکی نیست، خوردن از (خانه ای) که کلیدشان (امانت نزد) شماست، مادام که فاسد نکنی.
☼ لطیفه:
ممکن است عده ای به بنده ی حقیر ایراد گرفته بگویند: در بیانِ گفتارت با اینکه قولت را فوراً می آوری ولی باز هم به عبارت «ان شاء الله» اشاره می کنی؟
پاسخ: این عادتِ نیک را از آقا و سرورم امام صادق (ع) آموخته ام آنجا که فرموده است:
در تفسیر جامع، ج 6، ص 453، از ابن بابویه، از حسن بن زیاد عطار روایت کرده که گفت:
حضور امام صادق (ع) عرض کردم: مردم از ما می پرسند: آیا شما مؤمن هستید و داخل بهشت می شوید؟ می گوییم: بلی «ان شاء الله» . می گویند: مگر شما شک دارید که می گویید: «ان شاء الله؟» امام (ع) فرمود: به آنها بگویید: به خدا سوگند ما شک نداریم. لکن «ان شاءَ الله» می گوییم، چنان که پروردگار فرمود: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ» = «بطور قطع همه شما «ان شاء الله» وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت» (فتح27) خداوند جمله «ان
ص :440
شاء الله» را در کلام خود آورد، با آن که می دانست داخل مسجد الحرام می شوند.
وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (59)
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ (60)
لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (61)
و هنگامی که اطفال شما به سن بلوغ رسند باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصی که پیش از آنان بودند اجازه می گرفتند؛ اینچنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می کند و خدا دانا و حکیم است! (59) و زنان از کارافتاده ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباسهای (رویین) خود را بر زمین بگذارند، بشرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند؛ و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است؛ و خداوند شنوا و داناست (60) بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند) و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان [= خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجازه خاصی] غذا بخورید؛ و همچنین خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، یا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان، یا خانه های عمه هایتان، یا خانه های داییهایتان، یا خانه های خاله هایتان، یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه های دوستانتان، بر شما گناهی نیست که بطور دسته جمعی یا جداگانه غذا بخورید؛ و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید! (61)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِذَا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتی یَستَأذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَستَأذِنُونَکَ أُولَئکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ فَإِذَا استَأذَنُوکَ لِبَعْضِ شأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِّمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ استَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ﴿62﴾ مؤمنین حقیقی کسانی هستند که از روی کمال اخلاص، به خدا و رسولش ایمان آورده باشند. و چون برای کاری در حضور پیغمبر اکرم (ص) اجتماع می کنند، بدون رخصت و اجازه حضرتش متفرق نمی شوند و نمی روند. آنهایی که از شما اجازه و رخصت می طلبند کسانی هستند که واقعاً به شما و پیامبرش ایمان آورده اند. و اگر بعضی ها برای پاره ای از کارهای شخصی خود مرخصی خواهند. به هر کس که خواهی و صلاح بدانی، اجازه بده. و برایشان از خدا طلب آمرزش و مغفرت کن، زیرا خدا بخشنده و مهربان است (62)
ص :441
در المیزان، ج 29، ص 246، از قمی، در ذیل آیه آورده: این آیه درباره عده ای نازل شد که هر وقت رسول خدا (ص) ایشان را برای امری از امور جمع می کرد تا پی کاری یا جنگی که پیش آمده بود بفرستد، بدون اجازه او متفرق می شدند، خدایتعالی ایشان را از این رفتار نهی فرمود.
از همان منبع، در ذیل آیه: «فاذا استأذنوک لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم» آورده است:
آیه، درباره حنظلۀ بن ابی عیاش نازل شد: و او در شبی که فردایش جنگ احد شروع می شد، عروسی کرده بود، پس از رسول خدا (ص) اجازه گرفت تا نزد اهلش بماند، پس خدای عزوجل این آیه را فرو فرستاد، حنظله نزد اهلش بماند، صبح در حال جنابت به میدان جنگ آمد و شهید شد، رسول خدا (ص) فرمود: من خود دیدم که ملائکه حنظله را با آب ابرها و روی تخته هایی از نقره میان آسمان و زمین غسل می دادند و به همین جهت او را «غسیل الملائکه» نامیدند.
در عین الحیات، ص 245، از امام صادق (ع): مؤمن از 4 ناحیه در اذیت است:
1 - همسایه ای که او را آزار دهد.
2 - شیطانی که در مقام گمراه کردن او باشد.
3 - منافقی که از او ایراد گیری کند.
4 - مؤمنی که بر او حسد برد و این آخری از همه بر او دشوارتر است زیرا به خاطر حسادتش بر او تهمت و افتراء زند و مردم هم از او که مؤمن است می پذیرند و گمراه می شوند.
در الحدیث، ج 1، ص 43، از امام صادق (ع):
اگر می خواهی در جامعه مورد تکریم و احترام باشی با مردم به مدارا و نرمی برخورد کن و اگر می خواهی با تحقیر و اهانت مردم مواجه شوی روش تندی و خشونت در پیش گیر.
از همان منبع، ج 2، ص 326: اگر از عمرت فقط دو روز باقی مانده باشد، یک روزش را به فرا گرفتن ادب و تربیت اختصاص بده تا روز مرگت از سرمایه های اخلاقی روز قبلت یاری بخواهی.
در اصول کافی، ج 3، ص 318، از امام صادق (ع):
هرگاه یکی از شیعیان ما که برادرش از او در کاری کمک و یاری بخواهد او را تا آنجایی که می تواند کمک نکند و به دنبال کار و حاجت و خیراندیشی در کار برادرش نکند همانطوری که برای کار خود عمل می کند به خدا و رسول و ائمه (علیه السلام) خیانت نموده است.
ص :442
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (63)
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (64)
صدا کردنِ پیامبرْ در میان خود را مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهی؛ خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند و یکی پس از دیگری فرار می کنند، می داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از اینکه فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد! (63) آگاه باشید که برای خداست آنچه در آسمانها و زمین است؛ او می داند آنچه را که شما بر آن هستید و (می داند) روزی را که به سوی او بازمی گردند؛ و (در آن روز) آنها را از اعمالی که انجام دادند آگاه می سازد؛ و خداوند به هر چیزی داناست! (64)
در تفسیر صافی، ج 4، ص 642، از مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 320، از امام صادق (ع):
فاطمه زهرا (س) فرمودند: وقتی آیه (63) نازل شد، من ترسیدم پیامبر (ص) را «پدر جان» صدا کنم، پس می گفتم: «یا رسول الله» تا این که پیامبر (ص) به من اعتراض کرد و فرمود: فاطمه جان! این آیه در حق تو و اهل و خانواده ات و حتی در نسلِ دیگرت هم نازل نشده، بلکه در حق اهل جفا و مردم غیر از قریش نازل شده است. تو بگو: «پدر جان» چون این نوع خطاب زنده کننده تر به قلب پدر و خشنود کننده ی رب و آفریدگار است.
در آثار الصادقین، ج 13، ص 210، از امام علی (ع): چون دیدی که خداوند پیاپی بر تو بلا فرستاد شکرش به جای آور و چون در پی گناهانت پی در پی به تو نعمت داد از مکرش با خودت بترس.
خلاصه آیات سوره نور:
2 - آیه جَلْدْ 3 - نکاح زناکار با زناکار و مشرک 4 - آیه قَذْفْ 10 - 6 - آیات لِعان 20 - 11 - آیات اِفک 31 - خطوات الشیطان 22 - شایسته نیست ثروتمندان از بذل مال، خودداری کنند … 23 - تهمت به زنان پاکدامن باعث لعن دنیا و آخرت است 25 - خداوند خلایق را به کیفری که استحقاق دارند می رساند 26 - زنهای بدکاره، شایسته مردان بدعملند و … زنهای عفیف لایق مردان عفیفند … 27 - بدون اجازه وارد خانه های غیر نشوید و بعد سلام کنید که برای شما بهتر است (آیه استیناس) 28 - اگر کسی را در خانه ای نیافتید وارد نشوید مگر اجازه دهند و اگر موافقت نکنند فوراً برگردید 29 - عیبی ندارد داخل خانه غیر مسکونی که اثاثتان در آن جاست وارد شوید 30 - حفظ چشم و عورت (مردان) 31 - حفظ چشم و عورت زنان … 32 - باید زنان بی شوهر و مردان بی زن و کنیزان خود را به نکاح یکدیگر درآورید. اگر از تنگدستی بیم دارید، بدانید که خداوند به کرمش آنها را بی نیاز می کند 33 - کسی که دسترسی به ازدواج ندارد باید عفت ورزد تا خداوند از کرمش بی نیازشان کند 35 - آیه نور 39 - اعمال کفر مانند سراب … 40 - یا مانند دریای ژرف … 41 - تسبیح خداوند توسط موجودات 43 - ابر و باران 45 - خداوند تمام جنبدگان را از آب آفرید 50 - 52 - و من یطع الله و رسوله و یخش الله … 53 - و اقسموا بالله جهد ایمانهم … 54 - از خدا و رسول اطاعت کنید … 55 - وَعَدَالله … لیستخلفنهم … 56 - نماز- زکات – اطاعت از رسول خدا (ص) 57 - گمان مدار کفار، در زمین صاحب قدرت شوند 58 - آیه اذن 59 - 60 - زنان یائسه عیبی ندارد که چادر نپوشند ولی نباید به زیور و زینت تظاهر کنند 61 - سلام کنید … 62 - در خصوص حنظله (غسیل الملائکه) 63 - لا تجعلوا دُعاء 64 - همه ملک خداست.
ص :443
25 - سوره فرقان = تشخیص (نشانه) حق از باطل = تبارک.
مکی است و 77 آیه دارد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 9، از خواص این سوره از رسول خدا (ص) روایت آورده که فرمود:
هر کس این سوره را بنویسد و برخود ببندد و با همسر باردارش همبستر شود در همان ساعت حملش ساقط گردد.
خلاصه مطالب: غرض این سوره بیان رسالت رسول خدا (ص) و دفع ایرادهای کفار بر نبوت رسول خدا (ص) است. و نیز: توصیف معبودان مشرکین، گفتار آنها درباره قرآن و رسول اکرم (ص)، عقاید آنها در خصوص قیامت و مرگ، بیان حال امتهای گذشته، تکذیب انبیاءِ سلف، تسلیت خاطر پیامبر خاتم (ص)، دلایل توحید و خداشناسی و چگونگی احوال مؤمنین و توبه کنندگان.
بسم الله الرحمن الرحیم
تَبارَکَ الّذی نَزَّلَ الفُرقَانَ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ لِلعالَمِین نَذیراً ﴿1﴾ بزرگوار است آن خداوندی که قرآن را بر بنده خود نازل فرمود تا جهانیان را هشدار دهد (1)
تبارک: از ماده «برکة» به معنای «ثبوت خیر در هر چیز» است. مفسرین سه معنا برای تبارک بیان کرده اند:
1 - برکت عظیم و بسیار 2 - برتری و بزرگواری 3 - دائم و ثابت.
فرقان: به معنای فرق است. و اینکه قرآن را فرقان می نامند از این جهت است که آیاتش بین حق و باطل را جدا می سازد و یا این که آیاتش جدا جدا نازل شده است. مؤید معنای اول این است که این کلمه در قرآن کریم بر تورات اطلاق شده است، با اینکه تورات یکباره نازل شد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 11، از کافی، از امام صادق (ع): تمام کتاب را قرآن نامند. و محکمات آن را که عمل نمودن بر آنها واجب است، فرقان خوانند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 11، از شیخ مفید در اختصاص، از حضرت رسول اکرم (ص): فرقان، کتاب نازل شده خداوند است و سوره ها و آیاتش بر خلاف تورات و انجیل و زبور که تماماً یک جا و به صورت الواح نازل شده به صورت پراکنده و متفرق و در غیر الواح نازل گردیده است.
ص :444
الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً (2)
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3)
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4)
وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (5)
قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً (6)
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً (7)
أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8)
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلاً (9)
تَبارَکَ الَّذی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً (10)
بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعیراً (11)
إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً (12)
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (13)
لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثیراً (14)
قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصیراً (15)
لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ خالِدینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16)
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ (17)
قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً (18)
فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبیراً (19)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیراً (20)
خداوندی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و فرزندی برای خود انتخاب نکرد و همتایی در حکومت و مالکیت ندارد و همه چیز را آفرید و به دقت اندازه گیری نمود! (2) آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدند؛ معبودانی که چیزی را نمی آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند و مالک زیان و سود خویش نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند (3) و کافران گفتند: «این فقط دروغی است که او ساخته و گروهی دیگر او را بر این کار یاری داده اند» آنها (با این سخن) ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدند (4) و گفتند: «این همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده و هر صبح و شام بر او املا می شود» (5) بگو: «کسی آن را نازل کرده که اسرار آسمانها و زمین را می داند؛ او (همیشه) آمرزنده و مهربان بوده است!» (6) و گفتند: چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟! (نه سنت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوی او باشد)؟! (7) یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که از (میوه) آن بخورد (و امرار معاش کند)؟! و ستمگران گفتند: «شما تنها از مردی مجنون پیروی می کنید!» (8) ببین چگونه برای تو مثلها زدند و گمراه شدند، آن گونه که قدرت پیدا کردن راه را ندارند! (9) زوال ناپذیر و بزرگ است خدایی که اگر بخواهد برای تو بهتر
ص :445
از این قرار می دهد: باغهایی که نهرها از زیر درختانش جاری است و (اگر بخواهد) برای تو کاخهایی مجلل قرارمی دهد (10) (اینها همه بهانه است) بلکه آنان قیامت را تکذیب کرده اند؛ و ما برای کسی که قیامت را تکذیب کند، آتشی شعله ور و سوزان فراهم کرده ایم! (11) هنگامی که این آتش آنان را از مکانی دور ببیند، صدای وحشتناک و خشم آلودش را که با نفس زدن شدید همراه است می شنوند (12) و هنگامی که در جای تنگ و محدودی از آن افکنده شوند در حالی که در غل و زنجیرند، فریاد واویلای آنان بلند می شود! (13) (به آنان گفته می شود: ) امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار واویلا بگویید! (14) (ای پیامبر!) بگو: «آیا این بهتر است یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده؟! بهشتی که پاداش اعمال آنها و قرارگاهشان است» (15) هر چه بخواهند در آنجا برایشان فراهم است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ این وعده ای است مسلم که پروردگارت بر عهده گرفته است! (16) (به خاطر بیاور) روزی را که همه آنان و معبودهایی را که غیر از خدا می پرستند جمع می کند، آنگاه به آنها می گوید: «آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خود آنان راه را گم کردند؟!» (17) (در پاسخ) می گویند: «منزهی تو! برای ما شایسته نبود که غیر از تو اولیایی برگزینیم، ولی آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودی تا اینکه (به جای شکر نعمت) یاد تو را فراموش کردند و تباه و هلاک شدند» (18) (خداوند به آنان می گوید: ببینید) این معبودان، شما را در آنچه می گویید تکذیب کردند! اکنون نمی توانید عذاب الهی را برطرف بسازید، یا از کسی یاری بطلبید! و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدیدی به او می چشانیم! (19) ما هیچ یک از رسولان را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند؛ و بعضی از شما را وسیله امتحان بعضی دیگر قراردادیم، آیا صبر و شکیبایی می کنید (و از عهده امتحان برمی آیید)؟! و پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده است (20)
جزء 19 از آیه 21 فرقان تا آیه 55 نمل
وَ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبیراً (21)
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22)
و کسانی که امیدی به دیدار ما ندارند (و رستاخیز را انکار می کنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمی بینیم؟!» آنها درباره خود تکبر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند! (21) (آنها به آرزوی خود می رسند) اما روزی که فرشتگان را می بینند، روز بشارت برای مجرمان نخواهد بود (بلکه روز مجازات و کیفر آنان است)! و می گویند: «ما را امان دهید، ما را معاف دارید!» (اما سودی ندارد!) (22)
وقَدِمنَا الَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً ﴿23﴾ و به آن عملها که
(مجرمان) کرده اند، بپردازیم و آن را غباری پراکنده و باطل سازیم (23)
«نثر» : به معنای پاشیدن است.
«هَباء» : به معنای خاک بسیار نرم و غباری است که در هوا پراکنده می شود و جز در هنگام تابش نور خورشید از پنجره دیده نمی شود: «فکانت هَباءً مُنْْبثا» = «و مانند ذرات گرد و غبارِ هوا پراکنده گردد» (1).
ص :446
☼ مؤلف:
در خصوص حبط و باطل شدن اعمالِ کفار علاوه بر این آیه شریفه، آیاتی مشابه نیز به کرات در قرآن کریم آمده است، از جمله: بقره217: «فأُولَئک حَبِطت أَعْمَالُهُمْ فی الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ»
آل عمران 22: «أُولَئک الَّذِینَ حَبِطت أَعْمَالُهُمْ فی الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ»
مائده 5: «وَ مَن یَکْفُرْ بِالایمَانِ فَقَدْ حَبِط عَمَلُهُ»
کهف 105: «أُولَئک الَّذِینَ کَفَرُوا بِایَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فحَبِطت أَعْمَالُهُمْ»
انعام88: «وَ لَوْ أَشرَکُوا لَحَبِط عَنْهُم مَّا کانُوا یَعْمَلُونَ»
اعراف 147: «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِایَاتِنَا وَ لِقَاءِ الاَخِرَةِ حَبِطت أَعْمَالُهُمْ»
توبه 17و 69: «أُولَئک حَبِطت أَعْمَالُهُم»
مائده 53: «إِنهُمْ لمَعَکُمْ حَبِطت أَعْمَالُهُمْ»
متأسفانه اکثر علماء تنها به استناد ظاهر آیاتِ ذکر شده و نیز بعضی از روایات در خصوص باطل شدن اعمال کفار، معتقدند که: «تنها شرط پذیرش عمل، نیت الهی و ایمان است و اگر شخصی ایمان نداشته باشد حتی اگر کارِ خیر و ثوابی انجام دهد، چون ایمان ندارد و آن کار را هم برای خدا انجام نداده است، لذا هیچگونه اجر و پاداشی بابت عمل نیکِ خود از طرف خداوند متعال نخواهد گرفت» . و نیز گفته اند: «در قیامت اگر شخصِ کافری که کار خیری برای کسی کرده باشد و متقاضی پاداش شود به او گفته می شود: چون کارت را برای خدا انجام نداده ای لذا برو و پاداشت را از آن شخص که برایش کرده ای بگیر» .
اما این اعتقاد به آن نحوی که بیان شد، به سه دلیل ذیل صحیح نمی باشد:
1 - دلیل قرآنی: علاوه بر آیات دسته اول یعنی آیاتی که در خصوص باطل شدن اعمال کفار بیان شده، قرآن کریم یک سری دیگر آیات دارد که در آن به صراحت اشاره به بازگرداندن اجر عمل و عدم کاستن از آن دارد مثلاً:
(هود 15): «مَن کانَ یُرِیدُ الْحَیَواةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتهَا نُوَف إِلَیهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لا یُبْخَسونَ» = « کسانی که طالب زینت و شهوات دنیوی هستند ما مزد و سعی آنها را می دهیم و هیچ از اجر و عملشان کم نخواهد شد» .
ص :447
(هود 111): «وَ إِنَُّ کُلاً لَّمَّا لَیُوَفِّیَنهُمْ رَبُّک أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ» = «و مسلماً خدای تو همه خلق را به جزای نیک و بد اعمالشان می رساند که او بر همه اعمال آگاه است» .
(اسراء 18): «مَّن کانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشاءُ لِمَن نُّرِیدُ» = «هر کس این جهان زود گذر را بخواهد، متاع دنیا را به او می دهیم (لیکن) به هر که خواهیم و هر چه مشیت ما باشد» .
(اسراء 20): «وَ مَا کانَ عَطاءُ رَبِّک محْظوراً» = «از لطف و عطای پروردگارت هیچ کس (حتی کافر) محروم نخواهد بود» .
(زلزله 7و8): «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7) وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شرًّا یَرَهُ (8)» = «هر کس (چه کافر یا مؤمن) به قدر ذره ای کار نیک کرده، پاداش آن را خواهد دید (7) و هر کس به قدر ذره ای کار زشت مرتکب شده آن هم به کیفرش می رسد (8)» (آیه شریفه عام است یعنی هم مشمول مؤمن و هم کافر می شود).
2 - دلیل اعتقادی: یکی از اعتقادات ما شیعیان، «عدلِ الهی» است که جزءِ اصولِ دین به حساب می آید به همین دلیل، عدلِ خداوند متعال ایجاب می کند که هر کس حتی اگر کافر هم باشد در قبال عمل نیکی که کرده باشد حداقل عین آن عمل را دریافت کند که اینْ عینِ عدل است.
3 - دلیل عقلی و اخلاقی: عقلاً و اخلاقاً غیر قابل قبول است، خداوند رحیم و مهربان بخواهد اعمال خیر و نیک بندگانش حتی کافرین را باطل نماید.
برای روشن شدن مطلب دو مثال بیان می کنم: الف- فرض کنید به همراه یکی از عزیزانتان در کنار رودخانه ای در حال گردشید و ناگهان، عزیزتان به درون رودخانه می افتد، در این حین شخصی کافر از روی ترحم و نه به خاطرِ خدا، او را نجات دهد. حال عکس العمل شما نسبت به عمل آن کافر چه خواهد بود؟ آیا چون او کافر است باید توبیخ شود؟! آیا نباید او را تحسین کرد؟! پس چگونه است که خداوندِ پاداش دهنده ی نیکی ها، خودْ در قبال چنین فردی هیچ گونه عکس العملی نشان ندهد و حتی عملش را توبیخ و باطل کند؟! هرگز که چنین باشد!!!
ب- دانشمندان و کاشفانی بوده و هستند که اکثراً مسلمان هم نبوده اند مثل: ادیسون کاشف برق، گراهامبل کاشف تلفن و کاشفِ واکسن و غیره که بندگان خدا به واسطه کشفیاتشان در رفاه و آسایشند، حال به نظر شما چنین افرادی باید اعمال خیرشان باطل شود؟!
ص :448
با توجه به توضیحاتِ فوق، نکته ابهامی باقی است و آن، جمع بین این دو دسته آیات است یعنی آیاتی که اشاره به حبط عمل دارند و آیاتی که اشاره به پاداش عمل دارند.
اما توضیحی که می توان به آن داد بدین شرح است: (والله اعلم)
به استناد این آیه شریفه که به صراحت می فرماید: «أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی» = «من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد» (آل عمران 195)، معلوم می شود خداوند سبحان هرگز عمل هیچ کس را حبط و نابود نمی کند، پس هر کس به هر عنوانی این واقعیت را انکار کند باید این آیه و آیاتِ مشابه را رد کند.
بنابراین معلوم می شود منظور از «حبط عمل» در آیات مورد بحث، ضایع شدن عمل از جانب خدای سبحان نیست. اما در توجیه این آیات می توان گفت:
خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» = «پس خداوند، پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد» (آل عمران148)، که در این آیه شریفه، از پاداش دنیا به «ثواب الدنیا» تعبیر شده، ولی پاداش آخرت را «حسن ثواب الاخرة» ، بیان فرموده است، به عبارتی می رساند که پاداش آخرت با پاداش دنیا بسیار فرق دارد، زیرا پاداش دنیا هر چه باشد، بالاخره آمیخته با فناست، در حالی که پاداش آخرت سراسر حسن بوده و ابدی می باشد.
و یا می فرماید: «وَانّ سَعْیَه سوفَ یُری» ، «ثم یُجزاهُ الجزاءَ الاَوْفی» = «و به درستی تلاش خود را خواهید دید» ، «پس جزای آن تلاش را به طور کاملتری می گیرد» (نجم40 و41)، که آیه40 اشاره به عینِ عمل و آیه 41 اشاره به پاداشِ بیشتر از عمل دارد.
با مقایسه این دو آیه شریفه معلوم می شود، «حُسْنَ ثَوَابِ الاخِرَةِ» ، همان «جزاءَ الاَوْفی» می باشد، از طرفی خطاب این دو آیه به افرادی است که نیت الهی دارند به عبارتی این دو آیه شریفه می رسانند برای اینکه شخص بتواند از نعمتهای ابدی آخرت متنعم باشد باید اعمالِ نیکش را هر چند در ظاهر کوچک اما به واسطه الهی شدن، ابدی کند. اما اگر عمل نیکِ شخص، نیت
ص :449
الهی نداشته باشد نمی تواند پایدار و ابدی باشد لذا این عمل در قیاس با نعمتهای ابدی بهشت، اصلاً قابل قیاس نخواهد بود پس نخواهد توانست حتی ذره ای از آن نعمتها را به خود اختصاص دهد و این بدان معنا نیست که خداوند سبحان العیاذ بالله این اعمال را حبط کرده باشد بلکه این خودِ شخص است که به واسطه نپیوستن به معبودِ یکتا اعمالش را حبط کرده است. در عین حال ممکن است خداوند سبحان بابت کارهای نیکِ آن شخصِ کافر در این دنیا نعمتهایی در خور و یا حتی بیشتر از خورش عنایت فرماید.
مشابه این دو آیه شریفه آیاتی دیگر است از جمله: «وَ یزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَ خَیرٌ مَرَدًّا» = « (اما) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان می افزاید؛ و آثار شایسته ای که (از انسان) باقی می ماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر و عاقبتش خوبتر است!» (مریم76)
و: «ثَوَابُ اللَّهِ خَیرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» = «ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند» (قصص80). و آیاتی مشابه که همه آنها مؤیدِ آن است که این عمل ظاهری شخص نیست که مستوجبِ ثوابِ بی انتهای اخروی است بلکه این نیت الهی و الهی شدن است که باعث ابدی شدن انسان و اعمالش می شود. پس وقتی عملِ صالحی نباشد، دیگر حبطی هم نخواهد بود و خلاصه این که این انسانها هستند که اعمالشان را ابدی نکرده و حبط می کنند نه خداوند سبحان.
توجه: در تفسیر آیاتِ الهی و در توصیفِ خدای تعالی نباید به نحوی صحبت کرد که نقص یا عیبی به ساحتِ مقدسش از لسانمان به ذهنِ مخاطب برسد، مثلاً بیانی که برخی آورده اند: «العیاذ بالله خداوند، پاداشِ عملِ خیر انسان را حبط می کند» . و یا ترجمه ی کلمه «تقوا» که متأسفانه غالبِ مترجمین و مفسرین آن را «ترسِ از خدا» معنا کرده اند. در صورتی که از کسی باید ترسید که ظالم و وحشتناک باشد نه خدایی که منشأ زیبایی ها و عدالت است، پس بهتر است آن را «ترسِ از گناه» یا «ترسِ از دوری خدا» یا همان «تقوای الهی» ترجمه کرد و یا مواردی از
ص :450
این قبیل … (برای توضیح در خصوص تبدیل گناه به حسنه، به آیه70 سوره فرقان و در خصوص پاداشِ عمل، به آیه 84 سوره قصص مراجعه شود، که مربوط به بحث حبط عمل نیز می باشد).
توجه: ممکن است عده ای به بنده حقیر ایراد بگیرند و بگویند «ترسِ از خدا با ترس از ظالم فرق دارد» . در پاسخ باید گفت: وقتی از کلمه ترس برای فارس زبان استفاده می شود تعبیری منفی به ذهن می رسد، در صورتی که در زبان عربی بین خشیت (خشوع و خضوع) با خوف (ترس) فرق است. این مَثَلْ، مِثْلِ آن می ماند که به یکی بگویید: «لطفاً بفرمایید اینجا بنشینید» و یا بگویید: «اینجا بنشینید» و یا بگویید: « … » ، که هر سه یک معنا دارند ولی اولی کجا و آخری کجا؟!!!
در برابر خداوند سبحان، که منشأ تمام کمالات و صفات احسن است باید به نحوی صحبت کرد که کوچکترین نقص و کاستی از آن کلام به ذهن کسی خطور نکند. مثلاً این که گفته اند: «خداوند اعمال بنده اش را از بین می برد» ، العیاذ بالله تداعی ظلم و بی عدالتی را به ساحت بی همتای خداوند سبحان از بطن کلام به ذهن خواننده می رساند. و یا این که گفته اند: «از خدا بترسید» ، نیز تداعی مثبتی از آن به ذهن نمی رسد. و اصلاً چه اشکالی دارد به جای گفتنِ «ترس از خدا» ، بگوییم: تقوای الهی؟!!!
أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقیلاً (24)
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزیلاً (25)
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرینَ عَسیراً (26)
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً (27)
یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً (28)
لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29)
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصیراً (31)
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً (32)
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیراً (33)
الَّذینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبیلاً (34)
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیراً (35)
بهشتیان در آن روز قرارگاهشان از همه بهتر و استراحتگاهشان نیکوتر است! (24) و (بخاطر آور) روزی را که آسمان با ابرها شکافته می شود و فرشتگان نازل می گردند (25) حکومت در آن روز از آن خداوند رحمان است؛ و آن روز، روز سختی برای کافران
ص :451
خواهد بود! (26) و (به خاطر آور) روزی را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان می گزد و می گوید: ای کاش با رسول (خدا) راهی برگزیده بودم! (27) ای وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! (28) او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود! و شیطان همیشه خوارکننده انسان بوده است! (29) و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند» (30) (آری، ) این گونه برای هر پیامبری دشمنی از مجرمان قرار دادیم؛ اما (برای تو) همین بس که پروردگارت هادی و یاور (تو) باشد! (31) و کافران گفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمی شود؟!» این بخاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم (32) آنان هیچ مثلی برای تو نمی آورند مگر اینکه ما حق را برای تو می آوریم و تفسیری بهتر (و پاسخی دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند)! (33) (تو گمراه نیستی، ) آنان که بر صورتهایشان بسوی جهنم محشور می شوند، بدترین محل را دارند و گمراه ترین افرادند! (34) و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم؛ و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم (35)
فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِایَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیراً ﴿36﴾ پس گفتیم به سوی
قومی که آیات ما را دروغ شمردند بروید و هلاکشان کردیم هلاکی عجیب (36)
«تدمیر» : به معنای هلاک کردن به خاطر امر عجیب است.
☼ نکته:
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 31، آورده است: «آیه شریفه می فرماید: «ما به موسی و هارون گفتیم آیات ما را ببرید نزد این قوم که تکذیب آیات ما کردند» حال چگونه آیات را قبل از آنکه موسی و هارون ببرند، تکذیب کردند؟ و تکذیب آیات باید بعد از آوردن آن باشد و نه قبل از آن. در جواب می گوییم: این توصیف در زمان حضرت رسول (ص) است نه در دوران فرعونیان» .
صاحب المیزان این مطلب را از تفسیر ابوالسعود نقل کرده و آورده است: «این تفسیر خوبی است اما اگر مجبور باشیم آیات را حمل بر معجزات موسی کنیم» ، به عبارتی صاحب المیزان منظور از «آیات» در آیه شریفه را «آیاتِ آفاق و انفس» تعبیر نموده است و ابوالسعود آن را معجزات نُه گانه حضرت موسی (ع) فرض کرده است. که ممکن است هر دو نظر صحیح باشد چرا که عذاب الهی هم به واسطه ی انکار آیات و هم انکار معجزاتِ الهی نازل شده است. (والله اعلم).
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ عَذاباً أَلیماً (37)
و قوم نوح را هنگامی که رسولان (ما) را تکذیب کردند غرق نمودیم و آنان را درس عبرتی برای مردم قرار دادیم؛ و برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم! (37)
وَ عَاداً وَ ثَمُودَا وَ أَصحَاب الرَّس وَ قُرُونَا بَینَ ذَلِک کَثِیراً ﴿38﴾ و قوم عاد و ثمود و
ص :452
اصحاب رَس (اهل چاه) و نسلهای ما بین آنها (را هلاک کردیم) (38)
«قرونا» : جمع «قرن» و به معنای مردمی است که در یک عصر زندگی می کنند و چه بسا بر خود عصر هم اطلاق شود.
«ذلک» : اشاره است به طوایفی که قبلاً نام برده بود که اول آنان قوم نوح و آخرشان اصحاب رس و یا قوم فرعون بودند.
☼ نکته:
داستان «اصحاب رس» در 2 سوره از قرآن کریم ذکر شده است. یکی همین آیه شریفه و دیگری آنجاست که می فرماید: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ» = «پیش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرس» و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» (1).
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 34، از عیون، از امام رضا (ع)، از حضرت علی (ع): (خلاصه روایت)
«اصحاب رس» مردمی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند و آن را در فارسی «شاه درخت» می نامیدند. و آن درختی بود که «یافث بن نوح» بعد از طوفان، در کنار چشمه آبی به نام «روشن آب» کاشته است. این قوم بعد از حضرت سلیمان (ع) دوازده شهر در کنار رود ارس در مشرق زمین بنا کرده بودند و به همین مناسبت آنها را «اصحاب رس» گویند. در آن زمان نهری بهتر و پر آب تر و گواراتر از رود ارس وجود نداشت. نام دوازده شهر مزبور عبارت بودند از: «آبان- آذر- دی – بهمن – اسفندار – فروردین – اردیبهشت – خرداد – تیر – مرداد – شهریور - مهر» مرکز کشور، شهر بزرگ اسفندار و پادشاهشان، «ترکوذ بن غابور بن یارش بن ساذبن نمرود بن کنعان» بود. چشمه روشناب و اولین صنوبر در شهر اسفندار بود. و اهالی یازده شهر دیگر از دانه های صنوبر مزبور گرفته و به شهرهای خود برده و غرس کرده بودند. آنها چشمه روشناب را ویژه صنوبر معبود دانسته و خوردنش را بر خود و چهارپایانشان حرام کرده بودند و اگر کسی جرعه ای از آن را می آشامید، او را به قتل می رسانیدند و به نیایش صنوبر می پرداختند. پروردگارْ یکی از بنی اسرائیل از نسل یهودا فرزند یعقوب را به رسالت برای هدایت آن قوم فرستاد و آنها ایمان نیاوردند. پیامبر هم دعا نمود و تمام درختان خشک شدند آنها نیز پیغمبر
ص :453
را در چاهی انداختند تا به جوار رحمت خداوند واصل گردید. و خداوند متعال هم باد سرخی بر آنان نازل کرد و بدنهای آن قوم را مانند سرب مذاب گداخت و از هم پاشید.
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 36، از کافی آورده است: زنی از امام صادق (ع) درباره مساحقه (جماع زنان با یکدیگر) پرسید، حضرت (ع) فرمود: حدّش همان حدّ زنا است. آن زن پرسید: آیا خدایتعالی این مسئله را در قرآن کریم ذکر کرده؟ فرمود: بلی «زنان رَسّ» .
از همان منبع، از درمنثور، از امام صادق (ع): دو نفر زن از آنجناب پرسیدند: آیا افتادن زن روی زن دیگر را در کتاب خدا حرام می دانی؟ فرمود: بلی این عملِ همان زنان است که در عهد تبع می زیستند و آن زنان که با «رس» بودند. و فرمود: هر نهر و چاهی را «رس» گویند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 43، از ابن بابویه و قطب راوندی، از حضرت موسی بن جعفر (ع):
«اصحاب رس» چند طایفه بودند. خداوند یکی از آنها را در قرآن یاد فرموده است. ایشان در کنار نهری به نام رس می زیستند و دیارشان بین آذربایجان و ارمنستان بود خداوند مدت قریبِ یک ماه سی نفر پیغمبر برای هدایت آن مردم فرستاد. همه را به قتل رسانیدند. بعد پیامبری دیگر مبعوث فرمود و او را به نصرت خود مؤید گردانید …
وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبیراً (39)
و برای هر یک از آنها مثلها زدیم؛ و (چون سودی نداد، ) همگی را نابود کردیم! (39)
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلی الْقَرْیَةِ الَّتی اُمْطِرَتْ مَطَرَ السَوْءِ أَفَلَمْ یَکونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشوراً ﴿40﴾ (آیا این کافران) بر آن دهکده که باران بد بر آن باریده شد گذر کرده اند مگر آن را ندیده اند (چرا) اما آنان به زندگی دوباره ایمان و امید ندارند (40)
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 36، از قمی، از امام باقر (ع): اما آن قریه که باران بلا بر او بارید، سدوم قریه قوم لوط بود، که خداوند سنگهایی از سجیل یعنی از گل بر سرشان ببارید.
وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41)
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبیلاً (42)
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً (43)
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً (44)
أَ لَمْ
ص :454
تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً (45)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسیراً (46)
و هنگامی که تو را می بینند، تنها به باد استهزایت می گیرند (و می گویند: ) آیا این همان کسی است که خدا او را به عنوان پیامبر برانگیخته است؟! (41) اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمی کردیم، بیم آن می رفت که ما را گمراه سازد! اما هنگامی که عذاب الهی را ببینند، به زودی می فهمند چه کسی گمراهتر بوده است! (42) آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو می توانی او را هدایت کنی (یا به دفاع از او برخیزی)؟! (43) آیا گمان می بری بیشتر آنان می شنوند یا می فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند! (44) آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر می خواست آن را ساکن قرار می داد؛ سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم! (45) سپس آن را آهسته جمع می کنیم (و نظام سایه و آفتاب را حاکم می سازیم)! (46)
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا ﴿47﴾
و او کسی است که شب را پوشش شما کرد و خواب را وسیله آسایش شما ساخت و روز را برای فعالیت شما قرار داد (47)
لباس: به معنای پوشش است.
سبت: به معنای قطع است.
نشور: به معنای حرکت و زنده شدن است.
«لباس» از دید قرآن کریم:
آیاتی که به لباس اشاره فرموده به این شرح است:
1 - بقره187: «نِسائکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ » = «زنانتان لباسی برای شما هستند و شما لباسی برای آنها هستید» .
2 - اعراف 26: «یَا بَنی ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکمْ لِبَاساً یُوَارِی سوْءَاتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِبَاس التَّقْوَی ذَلِک خَیرٌ» = « ای فرزندان آدم ما لباسی که ستر عورت شما کند و جامه های زیبا و نرم برای شما فرستادیم و بر شما باد به لباس تقوی که این نیکوترین جامه شماست» .
3 - اعراف 27: «یا بنیءآدَمَ لا یَفْتِنَنَّکمُ الشیْطانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنهُمَا لِبَاسهُمَا لِیرِیَهُمَا سوْءَاتهِمَا» = «ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را فریب دهد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، جامه عزت از تن آنها بر کند و قبایح آنها را در نظرشان پدید آورد» .
4 - حج23: «و لِبَاسهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ» = «و تن و جامه حریر بپوشانید» .
5 - فرقان 47: «جَعَلَ لَکُمُ اللَّیلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا»
6 - فاطر33: «ولبَاسهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ» .
7 - نبأ 10: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاساً» .
ص :455
8 - نحل 112: «فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاس الْجُوع وَ الْخَوْفِ بِمَا کانُوا یَصنَعُونَ» = «پس خدا به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگی و بیمناکی را به آنها چشانید» .
با توجه به آیات فوق اینکه خداوند متعال، شب، همسر و یا تن پوش را در دنیا برای انسانها به عنوان لباس آورده، به خاطر به وجود آوردنِ آرامش و راحتی است. و حریر را به عنوان پوشش بهشتیان بیان فرموده، آن هم به خاطر نرمی و لطافت منحصر به فردی است که باعث آرامش و راحتی می شود. و نیز پوشش جهنمیان را ترس و گرسنگی عنوان فرموده، به خاطر این است که مانع آرامش و راحتی آنها می شود. و اینکه تقوا را نیز به عنوان لباس و برترین لباس معرفی فرموده است، آن هم به واسطه آرامش و راحتی است که به انسانها می دهد. متقین خود بهتر می دانند که تقوایِ الهی چه امنیت و آرامشی دارد که حتی حاضر به تعویض آن با تمام عالم هستی نیستند، هم چنانکه می فرماید: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد28). و حضرت رسول (ص) می فرماید: «هر کس تقوا روزی اش شود خیر دنیا و آخرت روزی اش شده است» . خلاصه می توان گفت: «لباس در قرآن کریم به معنای آرامش و راحتی است» .
اما در اینجا چند سؤال به خصوص از آیه 27 سوره اعراف در مورد لباس به ذهن می رسد، مثلاً: آیا آدم و حوّا بعد از ارتکاب آن عمل واقعاً لخت و عریان شدند؟ آیا لباسشان کنده شد و یا کسی آن را درآورد؟ پس لباسشان کجا رفت؟ و یا بر اساس بعضی از روایات انسانها در قیامت لخت محشور می شوند، پس تکلیف آن مؤمنینی که در تمام دوران زندگی همواره با حیاء و حجاب زیسته اند و حتی فکر برهنگی در انظار عموم، آنها را عذاب می دهد، چیست؟
کلیدِ پاسخ به این سؤالات همان «تقوا» است که در آیه شریفه 26سوره اعراف به آن به عنوان بهترین لباس اشاره فرموده است. با این توضیح: در دنیا انسانهای با تقوایی که دارای ظاهری زشت و گاهاً فلج، کور، سیاه پوست و یا دارای نقصهای ظاهریِ دیگر، وجود دارند و بلعکس انسانهای بی تقوایی که دارای چهره ها و قامتی بسیار زیبا هستند، اما برعکس متقین در قیامت زیبا، بی عیب و نورانی و کفار زشت و سیاه خواهند بود، چرا که قیامت تجسم اعمال است
ص :456
که هر چه عملِ انسان نیکوتر و شخص با تقواتر باشد ظاهرش که تجسم عملش است نورانی تر و زیباتر خواهد بود و بلعکس، پس این تقواست که انسان به واسطه داشتن آن به خداوند متعال نزدیک شده، خصلت الهی گرفته، از تمام قبایح و پلیدی ها پاک گشته و نور ایمان بر وجودش تابیده و باعث درخشش و روشنی اش می گردد. ولی انسانِ بی تقوا فاقد این نور است که در نتیجه قبایحش قابل رؤیت است. البته این رؤیت در دنیا و آخرت مصداق دارد با این تفاوت که در قیامت چشم بصیرتِ انسان ها بینا شده اما در دنیا این چشم را تنها مُخْلَصین دارند و بقیه از آن بی بهره هستند و لذا ظواهر را می بینند. برای روشن شدن مطلب می توان به این مثال اشاره نمود: لامپِ برقی که روی آن لکه هایی داشته باشد در نظر بگیرید حال اگر این لامپ را به جریان برق وصل کنید، نورانیتی پیدا می کند که دیگر هیچ یک از لکه های روی آن قابل رؤیت نخواهد بود. تقوا نیز در وجود انسان نقشِ همان جریان برق و نورانیت را دارد که اگر انسان به واسطه تقوا، خود را به مبدأ هستی وصل نماید نورانیتی پیدا کرده که هرگز زشتی و قبحی در او پیدا نخواهد شد. در قیامت هم اگر انسان با تقوا باشد به واسطه آن، پوششی از نور خواهد یافت و اگر بی تقوا باشد به واسطه نداشتن این نور شرمنده و تمام قبایحش مشهود خواهد بود، پدیدار شدنِ قبایحِ آدم و حوا نیز به خاطر ترک اولی و پیروی از وسوسه های شیطان و دوری از تقوا بود، همچنان که می فرماید: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطَانُ عَنْهَا» = «پس شیطان موجب لغزش آدم و حوا شد» (1).
که البته این نور علاوه بر لباس و ستر، همچنین به عنوان چراغ و راهنمایی است که متقین را از ظلماتِ صراط به سوی بهشت هدایت می کند، هم چنان که می فرماید:
«یوْمَ تَرَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یسْعَی نُورُهُمْ بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ» = «روزی است که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت می کند» (حدید12)
و می فرماید: «یوْمَ یقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ قِیلَ ارْجِعُوا وَرَاءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا» = «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می گویند: « نظری به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوی برگیریم!» به آنها گفته می شود: به پشت سر خود (دنیا) بازگردید و کسب نور(تقوا) کنید!» (حدید13)
ص :457
و می فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ » = «کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آنها صدیقین و شهدا نزد پروردگارشانند؛ برای آنان است پاداش (اعمال) شان و نور (ایمان) شان» (حدید19)
و می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یؤْتِکُمْ کِفْلَینِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن راه بروید و گناهان شما را ببخشد» (حدید28)
و می فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یسْعَی بَینَ أَیدِیهِمْ وَبِأَیمَانِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا» = «و کسانی که ایمان آورند در حالی که نورشان پیشاپیش آنان و از سوی راستشان در حرکت است، می گویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن» (1).
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل57، ص 510، چ1، از حضرت علی (ع):
عیوبِ خویش را با بخشش بپوشید زیرا که بخشش پرده پوش عیب هاست.
از همان منبع، فصل44، ص 456: صدقه ی پنهان گناه را می پوشاند و صدقه ی آشکار مال را زیاد می کند و مردن بد را از بین می برد.
از همان منبع، فصل17، ص 321: هر گاه جهان بر بنده ای روی آورد نیکیهای دیگری را بر وی بپوشاند اما همین که از وی رو برگرداند خوبیهای او را هم از وی می ستاند.
از همان منبع، فصل2، ص 116: از دنیا کنار بکش تا خدای سبحان زشتی های دنیا را به تو نشان دهد و از خدا غافل مباش که از تو غافل نیستند.
وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً ﴿48﴾
و او آن خدایی است که بادهای بشارت دهنده مقدم بر رحمتش را فرستاد و از آسمان آبی پاک نازل کردیم (48)
☼ نکته:
خدای تعالی در قرآن کریمش کلمه «باد» را هم به صورت مفرد: «الریح=باد» و هم به صورت جمع: «الریاح= بادها» آورده است. اما جمع آوردن آن به اعتبار بیان کلی و نیز بیان بادهای شمال و جنوب و شرق و غرب است که از چهار جهت می وزد و مفرد آوردن آن هم به
ص :458
خاطر بیان نوع باد است از جمله: «باد عقیم» و آن بادی است که در فصل خزان باعث برگ ریزان شود: «و ارسلنا علیهم الریح العقیم» (ذاریات41) و یا «باد تلقیح» = «باد لواقح» و آن بادی است که درخت ها را باردار و تلقیح می کند: «و ارسلنا الریاح لواقح» (1).
☼ نکته:
خدای تعالی در 9 سوره و 10 آیه و 10 بار (دو بار در سوره روم) در قرآن کریمش باد را به صورت جمع «الریاح» آورده است و هیچ گاه کلمه جمع آن را به عنوان وسیله عذاب بیان نفرموده است بلکه به عنوان رحمت از آن یاد کرده است، بر عکس در حدود 17 سوره و 17 آیه و 18بار (دو بار در آیه22 یونس) آن را به صورت مفرد «الریح» بیان فرموده است و هر گاه از بادِ عذاب یاد کرده آن را به صورت «الریح» یعنی مفرد آورده است و نه جمع، که این می رساند، خدای تعالی در حقیقت و در اصل باد را وسیله رحمت آفریده است، اما اگر بشر بخواهد طغیان کند آن گاه همین نعمت را وسیله عذاب او خواهد فرمود، البته سایر نعمتها و مخلوقات الهی نیز همین طور هستند چرا که خدای تعالی خالق نیکی است نه شَرّ و هرگز به کسی ستم نمی کند بلکه این انسان است که به واسطه اعمالش و دوری از رحمت الهی، شَرّ را هویدا و خلق می کند.
☼ نکته:
کلمه «باد» در هر یک از سوره های ذیل فقط یکبار و در یک آیه آمده است به جز سوره روم که در سه آیه و سه بار تکرار شده است، دو بار به صورت جمع «الریاح» ، (آیات46و48) و یک بار به صورت مفرد «الریح» ، (آیه 51) و نیز در آیه22 یونس دو بار به صورت مفرد آمده است: «وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّمَاءِ وَالْأَرْض» = «و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند» (بقره164)
«وَهُوَ الَّذِی یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا» = «او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد؛ تا ابرهای سنگین بار را بکشند» (اعراف57)
«وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَوَاقِحَ» = «ما بادها را برای بارور ساختن (ابروگیاه) فرستادیم» (حجر22)
«فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیاحُ» = «بعد از مدتی می خشکد؛ و بادها آن را به هر سو می پراکند» (کهف45)
«وَمَنْ یرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَینَ یدَی رَحْمَتِهِ» = «و کسی که بادها را به عنوان بشارت پیش از نزول رحمتش می فرستد» (نمل63)
ص :459
«وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ یرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّرَاتٍ» = «و از آیات (عظمت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانی می فرستد» (روم46)
«اللَّهُ الَّذِی یرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا» = «خداوند همان کسی است که بادها را می فرستد تا ابرهایی را به حرکت درآورند» (روم48)
«وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا» = «خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند» (فاطر9)
«وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ» = «و همچنین در وزش بادها، نشانه های روشنی است برای گروهی که اهل تفکرند!» (1).
«مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یوْمٍ عَاصِفٍ» = «اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی!» (إبراهیم18)
«فَیرْسِلَ عَلَیکُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیغْرِقَکُمْ بِمَا کَفَرْتُمْ» = «یا اینکه ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند و تندباد کوبنده ای بر شما بفرستد و شما را به خاطر کفرتان غرق کند» (اسراء69)
«وَلِسُلَیمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً» = «و تندباد را مسخر سلیمان ساختیم» (انبیاء81)
«أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ» = «و یا تند باد او را به جای دوردستی پرتاب می کند» (حج31)
«وَلِسُلَیمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ» = «و برای سلیمان باد را مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را» (سبا12)
«فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیثُ أَصَابَ» = «پس ما باد را مسخر او ساختیم تا به فرمانش به نرمی حرکت کند و به هر جا که او می خواهد برود!» (ص36)
«إِنْ یشَأْ یسْکِنِ الرِّیحَ» = «اگر او اراده کند، باد را ساکن می سازد» (شوری33)
«حَتَّی إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَینَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» = «زمانی که در کشتی قرارمی گیرید و بادِ موافق آنان را حرکت می دهد و خوشحال می شوند، ناگهان طوفان شدیدی می وزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها می آید؛ و گمان می کنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص می خوانند» (یونس22)
«مَثَلُ مَا ینْفِقُونَ فِی هَذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَکِنْ أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ» = «آنچه آنها در این زندگی پست دنیوی انفاق می کنند، همانند باد سوزانی
ص :460
است که به زراعت قومی که بر خود ستم کرده (و در غیر محل و وقت مناسب، کشت نموده اند)، بوزد؛ و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نکرده؛ بلکه آنها، خودشان به خویشتن ستم می کنند» (آل عمران117)
«وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ» = «هنگامی که کاروان (از مصر) جدا شد، پدرشان [یعقوب] گفت: من بوی یوسف را احساس می کنم، اگر مرا به نادانی نسبت ندهید!» (یوسف94)
«وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِیحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یکْفُرُونَ» = «و اگر ما بادی (داغ) بفرستیم و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند، (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش می گیرند!» (روم51)
« … فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا» = « … پس ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید» (احزاب9)
«فَأَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَی وَهُمْ لَا ینْصَرُونَ» = «سرانجام تندبادی شدید و هول انگیز و سرد و سخت در روزهایی شوم و پرغبار بر آنها فرستادیم» (فصلت16)
«فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ» = «هنگامی که آن (عذاب الهی) را به صورت ابر گسترده ای دیدند که به سوی دره ها و آبگیرهای آنان در حرکت است (خوشحال شدند) گفتند: «این ابری است که بر ما می بارد!» (ولی به آنها گفته شد: ) این همان چیزی است که برای آمدنش شتاب می کردید، تندبادی است (وحشتناک) که عذاب دردناکی در آن است» (احقاف24)
«وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ» = «و (همچنین) در سرگذشت «عاد» (آیتی است) در آن هنگام که تندبادی بی باران بر آنها فرستادیم» (ذاریات41)
«إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرّ» = «ما تند باد وحشتناک و سردی را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم» (قمر19)
«وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیةٍ» = «و اما قوم «عاد» با تندبادی طغیانگر و سرد و پرصدا به هلاکت رسیدند» (1).
در جامع، ج 5، ص 52، از حضرت رسول (ص): خداوند در هر سال به اندازه کفاف مردم، باران از آسمان می فرستد و هیچ سالی نیست که بارانش از سالهای دیگر زیادتر یا کمتر باشد. لکن اگر قومی معصیت کنند بارانِ نصیب آنها را از ایشان باز می گیرد و به دریاها و بیابانها فرود آورد.
در تفسیر صافی، ج 4، ص 623، از امام صادق (ع)، در ذیلِ آیه «یصیب به من یشاء» (یونس 107)، آورده:
ص :461
تگرگ، خورده نمی شود چون خداوند متعال آن را نوعی بلا شمرده است.
در نهج البلاغه، ص 741، ح472: خدایا ما را با ابرهای رام سیراب کن، نه ابرهای سرکش.
در نهج البلاغه، ص 655، ح128: در آغاز سرما (در برابر باد پاییزی) خود را بپوشانید و در پایانش (در برابر باد بهاری) آن را دریابید، زیرا با بدنها همان می کند که با برگ درختان خواهد کرد، آغازش می سوزاند و پایانش می رویاند. {معادل این روایت، از رسول خدا (ص) هم نقل شده است و حتی شاعر آن را به صورت شعر سروده است:
گفت پیغمبر ز سرمای بهار تن مپوشانید یاران ! زینهار
زآنکه با جانِ شما آن می کند
کان بهاران با درختان می کند
لیک بگریزید از برد خزان
کان کند کو کرد با باغ و وزان}.
در امالی شیخ صدوق، ص 913، م85، از رسول خدا (ص): زمانی که خداوند بر امتی غضب کند ولی عذابی بر آنها نازل نکند، قیمت ها گران شود، عمرهایشان کوتاه و تجارتشان بی نفع و میوه هایشان نابود و آبِ آنها کم جوش و باران از آنها مفقود گردد و بَدْهایشان بر آنها مسلط شوند.
در امالی، ص 733، م71، از امام صادق (ع): صاعقه به ذکر کننده خدای تعالی اصابت نمی کند.
در امالی شیخ صدوق، ص 877، م82، از رسول خدا (ص):
هر کس نعمت ها به سویش هجوم آورد، «الحمد لله رب العالمین» را بسیار بگوید و هر کس فقر بر او پایداری نشان دهد، «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» را بسیار گوید که همانا آن یکی از گنج های بهشت است و درمانِ 72 نوع بلایی است که کمترینِ آن اندوه می باشد.
در غررالحکم، ج 2، ص 704، از حضرت علی (ع): هر کس از خداوندِ سبحان بترسد، خداوند او را از هر چیزی ایمن دارد و هر کس از مردم بترسد خداوندِ سبحان او را از هر چیزی بترساند.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 275، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:
هر بنده ای که اطاعتم کند او را به غیر خودم واگذار نمی کنم و هر کس عصیانم ورزد او را به حال خودش وا می گذارم و برایم مهم نیست که او در کدام وادی هلاک شود و بدبخت گردد.
ص :462
از همان منبع، ص 157: ای موسی! خشمت را از کسی که من تو را مالک آنها کرده ام باز دار تا غضبم را از تو باز دارم. موسی گفت: ای خدای من! کدام یک از بندگانت برایت عزیزترند؟ خدا فرمود: کسی که هر گاه توانا شد، عفو کند.
از همان منبع، ص 103: ای فرزند آدم! هر گاه خشمگین شدی مرا به یاد بیاور تا من هم هنگامی که خشمگین شدم تو را به یاد آورم.
در نهج البلاغه، ص 651، ح114: هر گاه نیکوکاری بر روزگار و مردمِ آن غالب آید، اگر کسی به دیگری گمان بد برد، در حالی که از او عمل زشتی آشکار نشده ستمکار است و اگر بدی بر زمانه و مردمِ آن غالب شود و کسی به دیگری خوش گمان باشد، خود را فریب داده است.
در کافی، ج 6، ص 269، از امام صادق (ع): ریشه همه بیماریها و دردها پرخوری است جز تب کردن که گاهی بی سبب به انسان می رسد.
لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً (49)
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (50)
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذیراً (51)
فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً (52)
وَ هُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53)
وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً (54)
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهیراً (55)
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (56)
تا به وسیله آن، سرزمین مرده ای را زنده کنیم؛ و آن را به مخلوقاتی که آفریده ایم - چهارپایان و انسانهای بسیار- می نوشانیم (49) ما این آیات را بصورتهای گوناگون برای آنان بیان کردیم تا متذکر شوند، ولی بیشتر مردم از هر کاری جز انکار و کفر ابا دارند (50) و اگر می خواستیم، در هر شهر و دیاری بیم دهنده ای برمی انگیختیم (ولی این کار لزومی نداشت) (51) بنابراین از کافران اطاعت مکن و به وسیله آن [= قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما! (52) او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد؛ یکی گوارا و شیرین و دیگر شور و تلخ؛ و در میان آنها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گویی هر یک به دیگری می گوید: ) دور باش و نزدیک نیا! (53) او کسی است که از آب، انسانی را آفرید؛ سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد)؛ و پروردگار تو همواره توانا بوده است (54) آنان جز خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان سودی می رساند و نه زیانی؛ و کافران همیشه در برابر پروردگارشان (در طریق کفر) پشتیبان یکدیگرند (55) (ای پیامبر!) ما تو را جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم! (56)
در تحف، ص 218، از امام علی (ع): خوار شدن در طاعتِ خدا بهتر از عزت در معصیت اوست.
ص :463
قُلْ ماٰ اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً ﴿57﴾
بگو از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم مگر اینکه هرکس خواهد راهی به سوی پروردگارش اتخاذ کند (57)
آیاتی که در قرآن کریم در خصوص «مزد رسالت» آمده است بدین شرح می باشند:
1 _ (فرقان 57): (همین آیه شریفه) 2 _ (شوری23): «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» = «بگو من اجری از شما برای رسالت نمی خواهم مگردوستی و محبت خویشاوندانم» .
3_ (سبا 47): «قَل ما سَالتُکّم مِن اَجرٍ فَهُو لَکُم اِن اَجرِی اِلاّ عَلیَ الله» = «بگو آن چه از مزد رسالت از شما خواسته ام فقط به خاطر صلاح خودتان است که اجر من فقط با خداست» .
4 _ (یوسف 104): «وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» = «از شما برای رسالت
مزدی نمی خواهم که آن جز تذکری برای عالمیان نیست» .
5 _ (انعام 90): «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْری لِلْعالَمِینَ» = «بگو از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم که آن جز تذکری برای عالمیان نیست» .
6 _ (یس 21): «اتَّبِعُوا مَن لا یَسئَلُکمْ أَجْراً وَ هُم مُّهْتَدُونَ» = «از اینان (رسولان) که مزد رسالت نمی خواهند پیروی کنید و ایشان شما را هدایت می کنند» .
7 _ (طور 40) و 8 _ (قَلَم 46): «أَمْ تَسئَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ» = «آیا تو از آنها مزد رسالت خواهی که بار غرامتش بر آنها سخت باشد؟»
9_ (ص 86): «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» = «بگو از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم و خود را هم به زحمت نمی اندازم که آن جز تذکری برای عالمیان نیست» .
10 _ (شعرا 109و127و145و164و180 ): «وَ مَا أَسئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلا عَلی رَب الْعَلَمِینَ» = «از شما برای رسالت مزدی نمی خواهم که اجر من تنها با پروردگار عالمیان است» . (در سوره شعراء پنج بار عین این آیه شریفه تکرار شده است).
ص :464
نکاتِ مربوط به آیاتِ «مزد رسالت» :
نکته 1: آیات شریفه فوق از دو جمله تشکیل شده اند: جمله اول در همه آنها بیان این موضوع است که مزدی برای رسالت وجود ندارد. و جمله دوم که جمله ای استثنایی است به پنج مطلب اشاره دارد: 1 _ اتخاذِ راهی به سوی خدا 2 _ محبت اهل بیت (ع) 3_ منفعتی برای خودمان 4_ تذکری برای عالمیان 5_ هدایت.
که در جمع آنها می توان گفت: «محبت و دوستی اهل بیت (علیه السلام) در حقیقت همان راه رسیدن به خداوند متعال، ذکر الهی، هدایت واقعی و مصلحت عالمیان است» و با این بیان زیبا نقش پیروی از ائمه اطهار (ع) به خوبی روشن و مشخص می گردد. (والله اعلم).
نکته2: خداوند متعال در آیات شریفه فوق به طرز زیبایی، منتها درجه ی بی نیازیِ حضرت
رسول (ص) را از اجر و پاداش مالی و مقامی، بیان فرموده است و اینکه در جمله دومِ سوره شوری آیه 23، اجر آنجناب را محبت و دوستی اهل بیت (ع) بیان فرموده تنها به صرف منفعتی است که آن هم به خودمان بر می گردد (سبا 47) و این حکم نیز مثل سایر فرایض از جمله روزه و نماز و زکات و غیره است که عمل به آنها تنها به نفع ماست و خداوند باری تعالی و رسول ارجمندش هیچ گونه نیازی به روزه و نماز و زکات و یا محبت به اهل بیت (ع) ندارند بلکه این ما هستیم که به واسطه انجام فرایض و پیروی از اهل بیت (ع) که سفینه نجات و چراغ راهنمایی برای عالمیان هستند، می توانیم به کمال حقیقی و قربِ الهی که هدف رسالت است برسیم (ان شاء الله).
نکته3: اصول دین شامل: 1_ توحید 2 _ نبوت 3 _ معاد 4 _ عدل 5 _ امامت است، که اصل و پایه دین را امامت که همان محبت و پیروی از اهل بیت (ع) است، تشکیل می دهد.
فروع دین شامل: 1_ نماز 2_ روزه 3 _ حج 4 _ جهاد 5 _ خمس 6 _ زکات 7_ امر به معروف 8 _ نهی ازمنکر 9_ تولی 10_ تبری است. از میان فروع دین، تولی و تبری به معنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خداست که در حقیقت همان محبت اهل بیت
ص :465
(ع) و دوستی با دوستانشان و دشمنی با دشمنانشان می باشد. و آن نیز یا از فروع دین را شامل می شود. و سرْ جمع از اصل دین و از فرع دین همان محبت اهل بیت (ع) است که این خصوصیت را تنها توحید و نبوت دارند و دیگر هیچ کدام از اصول و فروع ندارند و همبستگی و نزدیکی فراوانی را بین توحید و نبوت و امامت می رساند. در آیات شریفه هم محبت اهل بیت (ع) که همان امامت است را برابر با راهِ خدا _ تذکر _ هدایت و منفعت و صلاح عالمیان به طرز زیبایی بیان فرموده است. در ضمن روایات فراوانی از حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) در این خصوص وارد شده است، از جمله روایت مشهور ثقلین که در آن پیروی از قرآن کریم را با پیروی از اهل بیت (ع) که همان قرآن ناطق است یکسان بیان فرموده است و یا دو روایت مشهور از حضرت رسول (ص) (مجمع المعارف، ص 77) که می فرماید: «کلمۀ لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» و می فرماید: «ولایت علی بن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» که با مقایسه این دو روایت می توان همبستگیِ توحید و امامت را به وضوح اثبات کرد.
خلاصه کلام باید گفت: «بدون پیروی و اطاعت و محبت اهل بیت (ع) به هیچ عنوان نمی توان به مقصد نهایی و هدف والای انبیاء که همان سعادت بشریت و قربِ الی الله است، رسید» .
نکته 4: صاحب جامع، ج 5، ص 64، آورده: «جمله: «الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا» استثناء منقطع است، زیرا راه یافتن به سوی خدا و پیروی از پیغمبر، مربوط به مزد اداء رسالت نیست» .
☼ مؤلف:
در پاسخ به این مفسر باید گفت: به استناد آیه شریفه 23 شوری این نظریه، اشتباه است چرا که خداوند متعال مزد رسالت حضرت رسول (ص) را منوط به محبت اهل بیت (ع) قرار داده است و در ضمن مگر می شود، کسی از خدا و پیغمبرش اطاعت کند ولی از امامی که خدا و پیغمبرش مکرراً از اطاعت آنها سخن به میان آورده اند، اطاعت نکند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء59) و به عبارتی هیچ کس بدونِ اَداءِ مزدِ رسالت که همان محبت و پیروی از اهل بیت (ع) است نمی تواند به سوی خدا راه یابد و یا از پیامبر (ص) پیروی
ص :466
کند. بنابراین استثناء در آیات شریفه، «استثناء متصل» است و نه «استثناء منقطع» (والله اعلم).
توجه: در تفسیر المیزان، ج 30، ص 54، آورده است: «استثنایی که در آیه آمده، استثنایی منقطع (یعنی بدون مستثنامنه) است، ولی در معنای استثناء متصل است» .
نکته5: در سوره شعراء، آیه اجرِ مودت 5 بار تکرار شده است که به ترتیب، «آیه 109: درخواست حضرت نوح (ع)» ، «آیه 127: درخواست حضرت هود (ع)» ، «آیه 145: درخواست صالح (ع)» ، «آیه 164: درخواست حضرت لوط (ع)» و در «آیه180: درخواست حضرت شعیب (ع)» است بدین معنی که در قبال رسالتشان مزدی نخواسته اند و اجر خود را تنها به پروردگار عالمیان واگذار کرده اند (برای توضیح بیشتر به آیه شریفه 23 سوره کریمه شوری مراجعه کنید).
توجه: در خصوص «لعنت فرستادن» به آیه56 سوره احزاب مراجعه شود.
وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً (58)
الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبیراً (59)
وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)
و توکل کن بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛ و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است! (58) همان (خدایی) که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو وجود دارد، در شش روز [دوران] آفرید؛ سپس بر عرش قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه که از همه چیز آگاه است! (59) و هنگامی که به آنان گفته شود: «برای خداوند رحمان سجده کنید!» می گویند: «رحمان چیست؟! آیا برای چیزی سجده کنیم که تو به ما دستور می دهی؟!» (این سخن را می گویند) و بر نفرتشان افزوده می شود! (60)
تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فی السمَاءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجاً وَ قَمَراً مُّنِیراً ﴿61﴾ بزرگ است آنکه در آسمانها برجها نهاد و در آن چراغی و ماهی روشن پدید آورد (61)
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 60، آمده است: ظاهراً مراد به بروج، منازل آفتاب و ماه در آسمان است. یا مراد، ستارگانی است که در آن منازل قرار دارند همچنانکه در آیه: «وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَینَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیطَانٍ رَجِیمٍ» (الحجر16و17)، نیز بروج به معنای ستارگان واقع در آن منازل آمده تا مسئله حفظ و رجم را بیان کند. و مراد به سراجْ آفتاب است، به دلیل اینکه در سوره نوح آیه (16) آفتاب را سراج خوانده و فرموده است: «وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ
ص :467
نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا» . (و نیز آورده است: ) غرض از آیه شریفه رساندن تبارک خداوند متعال است. (و نظر مفسرینی که گفته اند: «آیه در صدد است بر وحدت مدبر احتجاج کند و در نتیجه عبادتها همه متوجه به سویش شود» را رد کرده است).
☼ مؤلف:
کلمه «بروج= برجها= منزلگاه ها» ، در چهار آیه شریفه آمده است:
«أَینَمَا تَکُونُوا یدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ» = «هر جا باشید، مرگ شما را در می یابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید» (نساء78)
«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ» = «سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است» (بروج1)
«وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَینَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ» = «ما در آسمان برجهایی قرار دادیم؛ و آن را برای بینندگان آراستیم (حجر16). (و آیه مورد بحث).
که در آیه نساء منظور، کاخهای زمینی است، اما در سه آیه فرقان، حجر و بروج منظور، ستارگان و سیارات عالم هستی است که مانند کاخهای مرتفع و زینتی منور بر بالای سرمان دیده می شوند، چرا که در آیه حجر در توصیف بروج می خواهد بفرماید: «این برجها در آسمان برای بینندگان قابل دیدن و رؤیت هستند و نیز زینتی برای آسمان به حساب می آیند» ، پس این که صاحب المیزان (ج30، ص 60) آنها را منازل یا همان مسیرهای حرکت آفتاب و ماه فرض کرده است جای ایراد است چرا که مسیر و مدارات قابل رؤیت نیستند بلکه این سیارات و ستارگانند که بعنوان زینت آسمان، قابل رؤیت بوده و در مداری منظم و غیر قابل رؤیت در حرکتند. (والله اعلم)
و اما کلمه «سراج= چراغ= روشنایی» هم در چهار آیه شریفه آمده است:
«وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا» = «و چراغی روشن و حرارت بخش آفریدیم!» (نبأ13)
«وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا» = «و ماه را در میان آسمانها مایه روشنایی و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است؟» (نوح16)
«وَدَاعِیا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا» = «و تو را دعوت کننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم و چراغی روشنی بخش» (احزاب46) (و آیه مورد بحث).
ص :468
و این که برخی از روایات «سراج» را « 14 معصوم (ع)» معرفی می فرمایند به استناد آیه شریفه احزاب است که به صراحت رسول گرامی اسلام (ص) و به تبعِ آن بزرگوار، اهل بیت (ع) را «سراج» و چراغ هدایت گر معرفی فرموده است، پس دیگر جای ایرادی نیست که برخی از اهل سنت بخواهند بر آن اشکال کنند که اگر ایراد بگیرند در حقیقت بر خدای تعالی ایراد گرفته اند.
و اما اینکه مراد از «سراج» در آیه شریفه مورد بحث را به استناد آیه شریفه نوح، فقط خورشید فرض کنیم، جای ایراد است چرا که: در آیه 16 نوح، اسمِ «شمس» ذکر شده است و کلمه «سراج» صفت آن است که خدای تعالی آن را به صفت درخشندگی توصیف فرموده است اما در آیه مورد بحث آن را اسمی نکره بیان فرموده است، که بدین وسیله عمومیت آیه شریفه را می رساند و نیز کلمه «سماء» را نیز جمع آورده است، بنابراین این سراج مربوط به کل عالم هستی است در صورتی که خورشید فقط در منظومه شمسی می تواند به عنوان چراغ و سراج باشد اما در منظومه های دیگر که در فاصله بیکران قرار دارند شاید حتی دیده هم نشود و آن منظومه ها برای خود خورشیدهایی دیگر دارند، بنابراین بهترین تعبیر برای کلمه «سراج» ، به استناد آیه شریفه احزاب که به صراحت حضرت رسول (ص) را به اسم «سراج» و صفتش را «منیرا» مورد خطاب فرموده است و نیز به اعتبار روایات زیادی که در ذیل آیات 30 تا 37 سوره بقره و آیه نور در خصوص روشنایی بخشیدن 14 معصوم به تمام عالم هستی آمده است، می توان گفت: منظور از «سراج» در آیه شریفه مورد بحث به طور خاص وجود مقدس و منور پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت طاهرش (ع) و به طور عام تمام خورشیدهای عالم هستی است. (والله اعلم).
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 64، از قمی، از امام باقر (ع):
بروج عبارت است از ستارگان و از این ستارگان آن چند برجی که مربوط است به سه ماهه تابستان، سرطان و اسد و سنبله است و سه ماهه پاییز، میزان و عقرب و قوس است و آن که مربوط است به 3 ماهه زمستان جدی و دلو و حوت، که مجموعاً 12 برج می شود.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 99، چ1، از حضرت علی (ع):
ص :469
پس از سپیده ی صبح تا سر زدن خورشید، نشستن در مسجد و به یاد خدا سرگرم بودن، در آسان کردن روزی تندتر از دور جهان گشتن است.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا ﴿62﴾
اوست که شب و روز را خلاف یکدیگر کرد، برای آن کس که خواهد
اندرز گیرد یا شکرگزاری کند (62)
«خِلفه» : به معنای هر چیزی است که در جای چیزی دیگر نشسته باشد.
☼ نکته:
بعضی از مفسرین «تذکر» در آیه را به نمازهای واجب و «شکور» را به نمازهای مستحبی تفسیر کرده اند.
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 64، از فقیه، از امام صادق (ع):
هرچه در شب از تو فوت شد در روز قضایش را به جای آور. هر کس که بخواهد می تواند آنچه در شب از او فوت شده در روز قضاء کند و آنچه در روز از او فوت شده در شب بیاورد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 67، از تفسیر مجمع آورده است: مضمون آیه دلالت دارد که قضای نماز شب را در روز و قضای نماز روز را در شب می توان به جا آورد.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 821، چ1، از حضرت علی (ع):
غم فردای نیامده ات را بر امروزت بار مکن زیرا اگر فردا از عمرت باشد خداوند سبحان روزیت را می دهد و اگر از عمرت نباشد پس چرا غم روزی را می خوری که از عمرت نیست؟
از همان منبع، ج 1، ف1، ص 81: روزگار دو روز است روزی به سودِ تو و روزی به زیانت است، آن روزی که به سودِ توست تند متاز و روزی که به زیانِ توست شکیبا باش.
از همان منبع، ص 106: روزگار دو حالت است، حالتی نابود کننده و حالتی بهره مند کننده است پس آن چه نابود کند باز نگردد و آن چه بهره سازد دوام ندارد.
از همان منبع، ج 2، ف91، ص 879: زمانی خواهد آمد که در نزد مردم عزیز و گرامی نیست مگر شخصِ مکار یا خوش مزه یا رؤسای جور، ولی شخصِ متدین، فاسق و بدکار شمرده می شود.
ص :470
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63)
وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (64)
وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (65)
إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66)
بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می روند؛ و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند) (63) کسانی که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می کنند (64) و کسانی که می گویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما برطرف گردان، که عذابش سخت و پر دوام است! (65) مسلماً آن (جهنم)، جایگاه و محل اقامتِ بدی است! (66)
در تحف العقول، ص 155، از امام علی (ع): شخص پرهیزکار هرگاه از جانب کسی ستوده شود می هراسد و گوید: «من از دیگری به خودم داناترم و پروردگارم به من داناتر است، پروردگارا! مرا به آنچه ایشان درباره من می گویند و در من نیست عذاب مکن و مرا از آنچه می پندارند بهتر ساز» .
از همان منبع، ص 198: با دوستت آرام بیا و تمام اسرارت را به او مگو شاید روزی دشمنت شود و با دشمنت آرام بیا و از او بدگویی مکن شاید روزی دوستت شود و تو شرمنده اش شوی.
از همان منبع، ص 203: با دشمن دوستت دوست مشو تا به دوستت دشمنی کرده باشی.
در نهج البلاغه، نامه 69: از رفاقت با کسانی که رفتارشان خطا و اعمالشان ناپسند است بر حذر باش چه آنکه آدمی به روش رفیقش خو گیرد و به افکار و اعمالش معتاد شود.
در مستدرک الوسائل، ج 2، ص 65، از امام علی (ع): کسی که روزی برای فضیلتی که در تو نیست به دروغ مدحت گوید یقین بدان روز دیگر برای صفت بدی که در تو نیست مذمتت می کند.
وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذَلِک قَوَاماً ﴿67﴾
و (بندگان خاص) کسانی هستند که چون خرج می کنند اسراف نکنند و بخل نورزند و میان این دو معتدل باشند (67)
انفاق: بذل و بخشش مال و صرف آن در رفع حوائج خود یا دیگران است.
اسراف: زیاده روی و تجاوز از حد است.
قتر= اقتار= تقتیر: به معنای کمتر انفاق کردن است. قوام: به معنای حد وسط و معتدل است.
آیات شریفه 63 تا 77 بیان صفاتی برجسته از عبادالرحمن (مؤمنین) و نیز در مقابل آنها صفاتی از کفار است.
ص :471
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 80، از قمی، از حضرت ابی جعفر (ع): اسراف به معنای انفاق در معصیت و غیر حق است. و «اقتار» یعنی در حق خدای عزوجل بخل روا نمی دارند. و قوام به معنای عدل و میانه روی در انفاق است و آن عبارت است از انفاق در هر جایی که خدا دستور داده باشد.
از همان منبع، از کافی، از ابی الحسن (ع):
قوام عبارت است از انفاق بر دارندگان به مقداری که باید و بر بیچاره گان به مقداری که شاید آن هم هر یک را به قدر عیال و مخارجشان، مخارجی که زندگی آنها را اصلاح کند و زندگی خودِ صاحب عیال را نیز اصلاح نماید، چه خدایتعالی هیچ کس را تکلیف نفرموده مگر به آن مقداری که قدرت به آنها داده است.
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 80، از مجمع البیان، از رسول خدا (ص): کسی که در غیر حق انفاق کند اسراف کرده و کسی که در مورد حق انفاق نکند «اقتار» کرده است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 69، از عیاشی، از امام باقر (ع): هر گاه تصادفاً مرتکب عمل بدی شوید، مراقبت کنید کار خوبی از شما سر بزند و حسنه ای انجام دهید، زیرا کار خوبِ شما، سیئاتِ شما را بر طرف می کند. و یکی از معانی قوام و اعتدال همین است. چنان چه اسراف در گناه کرده اید اعمال نیکو به جا آورید تا موجب محو و بر طرف شدن سیئات بشود.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 15، چ1، از حضرت علی (ع):
میانه روی، کم را زیاد می کند و اسراف و زیاده روی، زیاد را کم می کند.
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاماً ﴿68﴾ یُضاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیاَمةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً ﴿69﴾
و کسانی که با خدای یکتا خدایی دیگر نخوانند و انسانی را که خدا محترم داشته جزء به حق نکشند و زنا نکنند و هر که چنین کند به زودی سزا بیند (68) روز قیامت عذابش دو برابر شود و در آن به خواری جاویدانه به سر برد (69)
☼ نکته:
کلمه «ذلک» در آیه شریفه 68 به سه گناه کبیره: شرک و قتل و زنا اشاره دارد که اگر کسی مرتکب هر سه گناه با هم شود بر اساس آیه بعدی (67)، علاوه بر اینکه در عذاب الهی
ص :472
مخلد و جاویدان خواهد ماند، بلکه این عذاب نیز دو برابر خواهد شد. در اینجا ممکن است سؤالی به این شرح به ذهن برسد: «از آنجایی که خدای سبحان عادل به تمام معناست پس چرا باید در عوض گناهان نامبرده در آیه شریفه مجازات و عذابی دو برابر مقرر فرماید؟»
در پاسخ شاید بتوان گفت (والله اعلم): هر چند تمام گناهان به واسطه تخلف از فرمان خدای عَزّوجل، بزرگ و منفور هستند و نباید هیچکدام را کوچک شمرد اما بعضی از آنها به دلیل عواقب سوءِ بیشتری که بر جای می گذارند عظیم تر بوده و عذابی هم عظیم تر دارند. سه گناه شرک و قتل و زنا هم به واسطه اثرات بسیار سوء و ناگواری که بر جای می گذارند مستوجب حد اعلای عذاب و مخلد و جاویدانه بودن عذاب هستند، از طرفی گناهان هم دو دسته اند:
1 - گناهی که اثرات سوء آن به خود شخص برمی گردد.
2 - گناهی که اثراتش به دیگران برمی گردد.
لذا عذابها نیز به همین دو دسته تقسیم می شوند در مورد این سه گناه: شرک گناهی است که حد اعلای ظلم به نفس خویش است. قتل حد اعلای ظلم به حیات و زندگی دیگران است. و زنا نیز حد اعلای ظلم به روح و روان خود و دیگران است که سر جمعِ عذابِ این سه گناه دو نوع عذاب است. یکی عذاب ناشی از ظلم به خویشتن است و دیگری عذاب ناشی از ظلم به دیگران است. بنابراین عذاب ناشی از جمع گناهان نامبرده، علاوه بر مخلد و جاویدانه بودن، دو برابر هم خواهد بود (والله اعلم).
☼ نکته:
خداوند متعال در سوره توبه آیه 101 نیز عذابی دو برابر برای منافق تعیین فرموده است: «نحن نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَیْنِ» = «و آنان را دو بار عذاب می کنیم» .
در تفسیر جامع، ج 5، ص 70، از رسول خدا (ص):
بزرگترین گناه، شرک است و بعد از آن از ترسِ فقر و بینواییْ فرزند را کشتن است و بعد از آن، مرتکب عمل زنا شدن است. زنا، اولش مخالفت و آخرش ندامت و پشیمانی است.
در نهج البلاغه، ص 703، ح305، مولای متقیان حضرت علی (ع) می فرماید:
غیرتمند هرگز زنا نمی کند.
ص :473
إِلا مَنْ تَابَ وَ َآمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُولَئکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسنَاتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ﴿70﴾ مگر آنکه توبه کند و مؤمن شود و عمل شایسته کند آنگاه خدا بدیهایشان را به نیکی ها مبدل کند که خدا آمرزگار و رحیم است (70)
☼ نکته:
همانطوری که مرتکبین به سه گناه شرک و قتل و زنا عذابی مضاعف دارند در این آیه شریفه خداوند متعال نوید داده است که اگر آنها 1 _ توبه کرده 2 _ ایمان آورند و 3 _ عمل صالح انجام دهند، در عوضْ پاداشی مضاعف خواهند یافت. یکی از پاداشها آمرزش گناهانشان است و دیگری تبدیل شدن آن گناهان به ثواب و حسنه است که این خود نوعی پاداش مضاعف است.
☼ نکته:
این بشارتِ پاداشِ مضاعف و آن تذکرِ عذابِ مضاعفْ مبین کبیره و پلید بودن هر چه بیشتر این سه گناه است که بدین وسیله همگانْ از نزدیک شدن به این گناهان دور بمانند.
☼ نکته:
اینکه خداوند متعال، گناهانِ بندگانش را به واسطه حسناتشان محو و نابود سازد عنایت و پاداشی است که در آیاتی چند اشاره شده است از جمله: «إِنَّ الحَْسناَتِ یُذْهِبنَ السیِّئَاتِ» (هود114). و یا: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکتَبِ ءَآمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکفَّرْنَا عَنهُمْ سیِّئَاتهِمْ» = «و اگر اهل کتاب ایمان آرند و تقوی پیشه کنند البته گناهانشان را محو و مستور می سازیم» (مائده 65). و یا: «لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ» = « هرگاه نماز به پا دارید و زکات بدهید و به فرستادگان من ایمان آورید و آنها را یاری کنید و خدا را قرض نیکو دهید در این صورت گناهان شما را بیامرزم» (1).
حال با مقایسه این سه آیه که حسنه را تنها محو کننده گناه بیان فرموده، با آیه شریفه (فرقان70) که علاوه بر محو گناه، تبدیل آن به نیکی را هم بیان می فرماید، می توان به این نتیجه رسید که حسنات نیز مراتبی دارند که همه آنها مستوجب پاداش مضاعف نیستند، مثلاً: نماز در سوره هود (آیه 114) و ایمان و تقوایِ اهلِ کتاب در سوره مائده (آیه 65) و زکات و نماز و یاری کردنِ انبیاء و قرض نیکو در سوره مائده (آیه 12)، که این حسنات مستوجب
ص :474
محو گناهان هستند، اما توبه و ایمان و عملِ صالحِ کسانی که مرتکب سه گناه شرک و قتل و زنا بوده اند مستوجبِ
محوِ گناه و هم تبدیل آن به حسنه است (والله اعلم).
☼ نکته:
اینکه تبدیل گناهان به حسنه چه معنا دارد مفسرین وجوهی ذکر کرده اند از جمله: الف _ خداوند گناهان سابق آنها را با توبه محو می کند و اطاعتهای بعدی آنها را می نویسد. ب _ مراد به سیئات و حسنات ملکاتی است که از آن دو در نفس پدید می آید، نه خود آنها و خدا ملکه بدِ آنها را مبدل به ملکه خوب می کند. ج _ مراد ثواب و عقاب آنهاست، نه خود آنها.
صاحب المیزان، ج 30، ص 72 تا 74، با رَد این نظرات آورده است: ظاهر آیه «یبدل الله سیئاتهم حسنات» ، این است که هر یک از گناهان آنها (واقعاً) به حسنه مبدل می شود نه عقابش و نه ملکه اش و نه اعمال آینده اش. و در توضیح آورده است: تفاوت عمل زنا و نکاح تنها در مخالفت و موافقت از امر خداوند است و گرنه حرکات و سکناتی که عمل از آن تشکیل یافته در هر دوی آنها یکی است و این موافقت و مخالفت است که در انسان اثر گذاشته و در نامه عملش ثبت می شود، نه خود جرمِ فعل، چون جرم و حرکات و سکنات که یا آن را زنا می گوییم و یا نکاح، به هر حال فانی شده و از بین می رود. و چون خود فعل از بین رفت عنوانی که ما به آن بدهیم چه خوب و چه بد، فانی می شود و اینکه می گوییم عمل انسان چون سایه دنبالش است، مقصود آثار عمل است. این را نیز می دانیم که اعمال زشت از ذات شقی و خبیث انسان بروز می کند و اگر ذاتی شقی نباشد مرتکب عمل زشت و گناه نمی شود. حال اگر ذات از راه توبه و ایمان و عمل صالح مبدل به ذاتی طیب شد پس آثاری هم که در سابق به نام گناه بر آن بوده با رحمت خدا مبدل به آثار طاهر می شود بنابراین عنوان گناه از آن رفع شده و عنوان حسنه و ثواب به خود می گیرد.
☼ مؤلف:
هر چیزی که مخالفِ امرِ الهی باشد گناه است، در ارتکاب گناه مهم نیّتِ شخص است، همان طور که در اعمال خیر نیّت شرط است، لذا الزاماً ظواهرِ عمل دالِ بر کبیره یا صغیره بودنِ گناه نیست، مثلاً اگر شخصی یک لیوان آبِ معمولی بخورد ولی نیّتش این باشد که شراب خورده و با این عمل بخواهد و قصد کرده باشد در مقابلِ نهیِ الهی قد علم کند، به این عمل «تَجَرّی» گویند، لذا خوردن آن آب، گناهی برابر با خوردنِ شراب و حتی شاید سنگین تر داشته باشد.
ص :475
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 81، از درمنثور، از رسول خدا (ص):
روز قیامت انسان را می آورند و گفته می شود گناهان کوچکش را بر وی عرضه کنید، پس گناهان کوچکش نشان داده می شود و اما گناهان بزرگش را از او دور می سازند، آن گاه به او می گویند: تو در فلان روز این گناه و در فلان روز این را و روز دیگر این را مرتکب نشدی؟ و آن شخص به همه اقرار می کند، در حالی که در دل ترس آن را دارد که گناهان بزرگش را بیاورند؟ پس درباره او دستور می رسد در برابر هر گناهی که کرده حسنه ای به او بدهید.
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 82، در روضه الواعظین، از رسول خدا (ص):
هیچ مردمی به یاد خدا نمی نشینند مگر آنکه یک منادی از آسمان به آنها ندا می دهد که برخیزید که خدای تعالی گناهانتان را به حسنات مبدل نموده و همه آنها را بیامرزد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 71، از شیخ طوسی در امالی، از امام رضا (ع)، از رسول خدا (ص):
دوستی من و اهل بیت من، کفاره گناهانِ دوستان و سبب ازدیاد حسنات آنان است و خداوند از دوستان ما خاندان رسالت آن چه که به خود ستم کرده اند، می بخشد، مگر گناهانی را که اصرار در آنها داشته اند و یا ظلم و ستمی که به مؤمنین مرتکب شده اند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 72، آورده است: روزی سائلی حضور پیغمبر اکرم (ص) شرفیاب شد. عرض حاجت نمود و چیزی خواست به او فرمود: بنشین تا خداوند چیزی عطا کند. شخصی وارد شد و کیسه ای نهاد و گفت: ای رسول خدا (ص)! این چهارصد درهم است، به مستحقش مرحمت کنید. پیامبر (ص) به آن سائل فرمود: این چهار صد دینار را بردار (درهم نقره است ولی دینار طلاست). آن مرد عرض کرد: «درهم» است نَه «دینار» پیغمبر (ص) مجدداً فرمایش خود را تکرار فرمود و او همان جواب را به عرض رسانید. پیامبر (ص) به حالت خشم به آن مرد فرمود: مرا تکذیب مکن، خداوند مرا راستگو قرار داده است آنگاه سر کیسه را گشوده چهار صد دینار در کیسه بود شخصِ آورنده تعجب کرد و گفت: ای رسول خدا (ص)! من در این کیسه درهم گذاشته بودم آن حضرت فرمود: تو راست می گویی ولی چون به زبان من چهارصد دینار
ص :476
جاری شد، خداوند آنها را به دینار تبدیل نمود (برای توضیح در خصوص حبط عمل به آیه 23 سوره فرقان و در خصوص پاداش عمل به آیه 84 سوره قصص رجوع شود).
وَمَنْ تَابَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتَابًا ﴿71﴾ و کسی که توبه کند و عمل
صالح انجام دهد، بسوی خدا بازگشت می کند (و پاداش خود را از او می گیرد) (71)
نکته مهم: خداوند سبحان به کرات در قرآن کریمش اشاره فرموده است که اگر انسان واقعاً توبه کند و در صددِ رفع مظالم برآید، او را می بخشد و این توبه حتی مشمول گناهِ شرک و ظلمِ عمومی و غیره هم می شود، از جمله آن جا که می فرماید:
«فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» = «من توبه آنها را می پذیرم؛ که من تواب و رحیمم» . (1). و می فرماید: «إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = « مگر کسانی که پس از آن، توبه کنند و اصلاح نمایند؛ (و در مقام جبران گناهان گذشته برآیند، که توبه آنها پذیرفته خواهد شد) زیرا خداوند، آمرزنده و بخشنده است» . (2). و می فرماید: «فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یتُوبُ عَلَیهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = «اما آن کس که پس از ستم کردن، توبه و جبران نماید، خداوند توبه او را می پذیرد؛ (و از این مجازات؛ معاف می شود، زیرا) خداوند، آمرزنده و مهربان است» . (3).
و می فرماید: «وَالَّذِینَ عَمِلُوا السَّیئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ» = «و آنها که گناه کردند و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند؛ زیرا) پروردگار تو، در پی این کار، آمرزنده و مهربان است» (4). و آیاتی مشابه …
اما در همین قرآن کریم در دو آیه شریفه ی دیگر هم، بیان می فرماید که توبه را نمی پذیرد و این دو آیه بدین شرح می باشند:
1 - «وَلَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» = «برای کسانی که کارهای بد انجام می دهند و هنگامی که مرگ یکی از آنها فرا می رسد می گوید: «الان توبه کردم!» توبه نیست؛ و نه برای کسانی که در حال کفر از دنیا می روند؛ اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم» (5).
2 - «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ یکُنِ اللَّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِیهْدِیهُمْ طَرِیقًا» = «کسانی که کافر شدند و ستم کردند، هرگز خدا آنها را نخواهد بخشید و آنان را به هیچ راهی هدایت نخواهد کرد» (6).
ص :477
خداوند سبحان در آیه 18 نساء، توبه ی حین مرگ و بعد از مرگ را استثنا فرموده است و این کاملاً واضح است. اما ظلمی که در آیه شریفه 168 نساء، به آن اشاره فرموده هم مشمولِ توبه نمی شود، بنابراین معلوم می شود که مراد از این ظلم باید ظلمی خاص و متفاوت از ظلمهای دیگر باشد که مشمول توبه می شوند. حال: این ظلم چیست که نه تنها مشمول توبه نمی شود بلکه باعث می شود که خداوند سبحان هرگز مرتکبینِ به این ظلم را هدایت نفرماید؟
پاسخ: خداوند سبحان خود بهتر می داند که منظور از آیه شریفه، ظلم و ستمی است که عده ای در حق خلفای الهی بر روی زمین صورت داده اند، از جمله قاتلین امام حسین (ع) که حتی اگر هم توبه کنند پذیرفته نخواهد شد. و یا قاتلین سایر انبیاء و ائمه اطهار (ع) و نیز غصب خلافت از جانبِ گروهی غیر از خلفای الهی است، همچنان که در آیات ذیل این گروه را لعنت فرموده: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً» (احزاب64). و «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلی یَوْمِ الدِّینِ» (ص78). و «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ» (هود18). و «لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً» (نساء93). و نیز در روایات ذیل به این مسئله اشاره شده است:
در بحارالانوار، ج 2، ص 337 و ج 8، ص 366 و در وسائل الشیعه، ج 28، ص 345، از امام صادق (ع):
«مَنْ شَکَّ فِی کُفْرِ أَعْدَائِنَا وَ الظَّالِمِینَ لَنَا فَهُوَ کَافِر» = «هر کس در کفرِ دشمنان ما (اهل بیت) و کسانی که به ما ظلم کرده اند شک کند او خود کافر است» .
در بحارالأنوار، ج 27، ص 58 و ج 65، ص 63 و در مستدرک الوسائل، ج 12، ص 227، از امام رضا (ع):
«کَمَالُ الدِّینِ وَلَایَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا» = «دین کامل در دو چیز است: ولایت ما اهل بیت و برائت و دوری جستن از دشمنان ما» . و نیز می فرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» = «آیا دین غیر از حب و بغض، چیزِ دیگری هم هست؟»
در مستدرک الوسائل، ج 1، ص 159 و ص 162 و در بحارالانوار، ج 27، ص 199، از رسول خدا (ص):
یا علی! اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند و روزها روزه بگیرد و شب ها شب زنده داری کند و به اندازه کوه احد طلا و نقره داشته باشد و همه آنها را در راه خدا انفاق کند و در بین
ص :478
صفا و مروه مظلومانه کشته شود، اگر ولایت تو و فرزندان تو را نداشته باشد هیچ یک از اعمالش قبول نمی شود و حتی بوی بهشت هم به مشامش نمی رسد و نیز ولایت تو بدون برائت از دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو قبول نیست.
در بحارالانوار، ج 27، ص 57، از امام صادق (ع):
دروغ می گوید کسی که ادعا کند ما را دوست دارد و از دشمنان ما برائت نمی جوید.
در بحارالانوار، ج 30، ص 126، از امیرالمؤمنین (ع):
والله اگر این امت روی خاک بایستند با پای برهنه در حالی که بر سر خود خاکستر ریخته باشند و گریه و زاری کنند و بر کسانی که آن ها را گمراه کرد ه اند و راه خدا را بسته اند و مردم را به سوی جهنم خوانده اند؛ لعنت کنند باز این امت در لعن و بیزاری کم کاری کرده اند.
در کتاب امارة الولایت، ص 51 و در تعلیقه شفاء الصدور، ج 2، ص 48، آورده است:
مرد خیاطی دو پیراهن نزد امام صادق (ع) آورد و عرض کرد: من هنگام دوختن یکی از این دو پیراهن صلوات بر محمد و آل محمد می فرستادم و هنگام دوختن دیگری لعن بر دشمنان محمد و آل محمد (ص) می فرستادم. شما کدامیک را اختیار می نمایید؟ امام صادق (ع) پیراهنی را که با ذکر لعن دوخته شده بود انتخاب نمودند و فرمودند: من این پیراهن را بیشتر دوست دارم.
در کتاب مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص 208، آورده است: حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حال طواف کعبه بود مردی پرده خانه کعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) می فرستاد، حضرت (ع) بر او سلام نمود. بار دوم حضرت (ع) او را دیدند ولی سلام نکردند. آن مرد عرض کرد یا امیرالمؤمنین! چرا این بار به من سلام ننمودید؟ حضرت (ع) فرمود: نخواستم تو را از ذکر لعن که این بار می گفتی باز دارم. چرا که لعن از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) بالاتر است.
در تفسیر جوامع، ج 4، ص 386، از حضرت عیسی (ع):
از همنشینی با خطاپیشگان دوری کن.
توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 56 و57 سوره احزاب مراجعه شود.
ص :479
وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (72)
وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (73)
وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً (74)
أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (75)
خالِدینَ فیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76)
و کسانی که شهادت به باطل نمی دهند (و در مجالس باطل شرکت نمی کنند)؛ و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می گذرند (72) و کسانی که هرگاه آیات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روی آن نمی افتند (73) و کسانی که می گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرارده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا گردان!» (74) (آری، ) آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان پاداش داده می شود؛ و در آن، با تحیت و سلام روبه رو می شوند (75) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه قرارگاه و محل اقامت خوبی! (76)
در سفینه البحار، ج 2، ص 411، از امام علی (ع): اگر ما فرضانه به بهشت امیدوار باشیم و نه از آتش جهنم ترسان و ثواب و عذابی را عقیده نداشته باشیم باز شایسته است که دنبال سجایای اخلاقی و معارف دینی برویم زیرا اخلاق پسندیده ما را در زندگی دنیا به سعادت و رستگاری هدایت کند.
در تحف العقول، ص 168، از امام علی (ع): در امری که خدا واجب نموده اجازه ترک و رخصت نیست و در امر نافله و مستحب سختگیری نیست.
قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکمْ رَبی لَوْلا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْف یَکُونُ لِزَامَا ﴿77﴾
بگو اگر عبادتتان نباشد پروردگار من اعتنایی به شما ندارد شما که تکذیب کرده اید به زودی نتیجه اش را خواهید دید (77)
☼ نکته:
اینکه خداوند سبحان در قرآن کریمش انسان را تشویق به دعا می فرماید، بدین خاطر است که می خواهد بدین وسیله او را به کمال حقیقی که همان قربِ الهی است برساند نه این که العیاذ بالله خودش به این دعا نیازی داشته باشد، همچنان که در جاهای دیگر می فرماید: «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ» = «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)» (1).
«إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ» = «به درستی که تو دعا را می شنوی!» (2).
ص :480
«أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکْشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ» = «یا کسی که دعای مضطر را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد و شما را خلفای زمین قرار می دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکر می شوید!» (1).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 76، از عیاشی، از امام باقر (ع):
بسیار دعا کردن افضل است از قرائت قرآن.
در تحف العقول، ص 106، از امام علی (ع): انواع بلا را با دعا برطرف کنید سوگند به آنکه دانه را بشکافت و جاندار را جان داد، بلاء شتابان تر است به مؤمن از سیلی که از سرازیری تپه پایین رود و در دعاهایتان عافیت از بلاء ها و سختی ها را بخوانید.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 76، از شیخ طوسی در امالی، از امیرالمؤمنین (ع):
4 چیز برای مؤمن نفع بسیار می بخشد و زیانش را جبران می کند:
1 - ایمان 2 - شکر چنانکه می فرماید: «إِنْ شَکَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَکَانَ اللَّهُ شَاکِرًا» (نساء 147) 3 - استغفار 4 - دعا.
در امالی شیخ صدوق، ص 655، م64، از امام صادق (ع):
سه چیز اگر در کسی نباشد هرگز امیدی به خیرش نیست:
1 - کسی که در نهان از خدا نترسد.
2 - کسی که در پیری از گناه نترسد.
3 - کسی که از عیب، احساس شرم نکند.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 809، چ1، از حضرت علی (ع):
مغرورِ امنیتِ خویش مشو چرا که تو از همان جایِ امنیتت گرفتار می گردی.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 676، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:
ای فرزند آدم! مرا در درونت یاد کن تا تو را در درونم یاد کنم و مرا در خلوتت یاد کن تا تو را در خلوتم یاد کنم و مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی بهتر از جمعت یاد کنم.
از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.
از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل
ص :481
خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.
از همان منبع، ص 701: ای بنده من! اشیاء را به خاطرِ تو خلق کرده ام و تو را برای خودم خلق نمودم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را به سبب ایمانت به تو بخشیده ام.
از همان منبع، ص 703: یادم کنید تا با نعمتهایم یادتان کنم، اگر با عبادت و طاعت یادم کنید با نیکی و نعمت و رحمت و رضوانم یادتان کنم.
از همان منبع، ص 705: از دعا کردن دچار ملالت و خستگی نشو چرا که از اجابت کردن دعا خسته و ملالت زده نمی شوم.
از همان منبع، ص 706: هر بنده ای که بر قلبش اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک جستن به ذکر و یادم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده می گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.
در تحف العقول، ص 108، از امام علی (ع): هر که می خواهد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس بنگرد در نزد گناهان چگونه است (چقدر از گناهان دوری می کند).
خلاصه آیات سوره فرقان:
20 - پیش از تو رسولی نفرستادیم مگر آنکه آنها هم غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند. 23 - حبط عمل کفار 29 - 25 - روزی که آسمان با ابر از هم شکافته شود و فرشتگان فرود آیند 30 - در قیامت پیامبر اکرم (ص) در مقام شکایت می فرماید: پروردگارا! این امت، قرآن را متروک داشتند 31 - برای هر پیغمبری، دشمنی از قوم خودش قرار دادیم 32 - کافران گفتند: چرا این قرآن یک مرتبه بر پیغمبر نازل نشد 34 - کفار، روز قیامت با چهره و به صورت به دوزخ درافتند 40 - 35 - موسی، هارون، نوح، عاد و ثمود (ع)- اصحاب رس- قریه (شهر سدوم و قریه لوط) 44 - آنها در نادانی مانند چهارپایان و یا بدتر از حیوانند 45 - گسترش سایه و آفتاب را برآن دلیلی قرار دادیم 47 - لباس 50 - اکثر الناس الا کفورا 51 - اگر می خواستیم برای هر قریه ای پیامبری می فرستادیم 52 - از کفار پیروی مکن 53 - او خدایی است که دو دریای شیرین و تلخ را به هم درآمیخت و میان آن دو برزخی قرار داد 54 - آدمی را از آب نطفه آفرید 56 - و ما ارسلناک الا مبشرا و نذیرا 57 - آیه مزد رسالت 58 - آیه توکل 59 - آفرینش در شش روز 61 - بروج 63 - عباد الرحمن کسانی هستند که در روی زمین به تواضع حرکت کنند و چون مورد خطاب مردم نادان شوند با سلامت نفس پاسخ دهند 64 - آنها تمام شب را به سجده و عبادت خداوند به روز می رسانند 65 - و می گویند پروردگارا عذاب جهنم را از ما دور کن 67 - و آنها نه اسراف کنند و نه بخل ورزند و حد اعلای اعتدال را رعایت کنند 68 - و شرک و قتل و زنا نکنند 69 - مرتکبین به این سه گناه عذابشان مضاعف شود 70 - مگر توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح کنند که گناهشان به ثواب تبدیل می شود 72 - شهادت ناروا ندهند و از کنار لغو بگذرند 73 - تفکر 77 - آیه دعا.
26 - سوره شعرا = جامعه (جمع شده سرگذشتهای زیاد) = طسم.
مکی است و 277 آیه دارد.
خلاصه مطالب: توبیخ و سرزنش کفار – شرح حال نوح – ابراهیم – موسی- هود – صالح – لوط و شعیب (علیهم السلام) با اقوامشان و تسلی دادن به حضرت رسول (ص).
نکته ای از المیزان، ج 30، ص 84 و85:
این سوره از سوره های مکی پیشین است یعنی در اوایل بعثت نازل شد. ظاهراً همه سوره مکی است. با مقایسه آیه: «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِین» (214) در این سوره و آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» (حجر94)، تخمین زده می شود که این سوره قبل از سوره حجر نازل شد. غرض این سوره، تسلیت خاطر دادن به پیامبر (ص) از آزار و اذیت قومش است.
بسم الله الرحمن الرحیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طسم (1)
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2)
طسم (1) این آیات کتاب روشنگر است (2)
لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿3﴾
(ای رسول گرامی) شاید خود را تلف کنی از اینکه آنان ایمان نمی آورند (3)
باخع: از بخوع است و به معنای هلاک و تلف کردن است.
☼ نکته:
مشابه این آیه شریفه آیه: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا» = «گویی می خواهی بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی اگر به این گفتار ایمان نیاورند!» (کهف6)، است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 79، از عیاشی، از امام صادق (ع):
روزی پیامبر (ص) به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: یا علی! از خداوند درخواست کردم که تو را وصی و برادر و ولی من کند و پروردگار درخواستم را اجابت کرد. مرد منافقی گفت: چرا محمد (ص) درخواست مال و ثروت نمی کند؟ به خدا! مشتی خرما در نظر من بهتر از آنچه محمد (ص) از خدا طلب کرده است. حضرت رسول (ص) ملول و دلتنگ شد و در پی آن آیه شریفه نازل شد.
ص :483
اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ ﴿4﴾ اگر بخواهیم از آسمان آیه ای بر آنها نازل می کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع شود (4)
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 93، از قمی، از امام صادق (ع):
با آمدن صیحه آسمانی بنام صاحب الامر، گردنهای بنی امیه نرم و خاضع می شود.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 80، از نعمانی، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):
به خدا قسم صدای آسمانی که صاحب الامر را به اسم ندا می دهد و معرفی می کند در قرآن بیان شده آن جایی که می فرماید: «ان نشأ … » . در روی زمین همه خاضع شده و گردن کج نموده و ایمان آورند. تمامی اهل زمین صدای منادی آسمانی را می شنوند که صدا می زند: ای مردم! آگاه باشید حق با علی بن ابیطالب (ع) و شیعیان اوست.
در بحارالانوار، ج 51، ص 65 و در عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 50، از رسول اکرم (ص):
قیامت بر پا نمی شود تا قائم ما قیام فرماید و این کار موقعی صورت پذیر است که خدای عزَّوجل او را اذن دهد، هر کس پیرویش نماید نجات یابد و هر که از او تخلف جوید هلاک گردد. خدا را خدا را ای بندگان! بخدمتش بشتابید، اگر چه خود را با کشیدن روی برف برسانید، زیرا او خلیفه خدای عزَّوجل و خلیفه من است.
در بحارالانوار، ج 52، ص 311، از امام صادق (ع):
ظهور حضرت مهدی علیه السلام که مورد انتظار شماست صورت نمی گیرد مگر زمانی که برخی از شما از برخی دیگر بیزاری جوید و بعضی علیه بعضی دیگر شهادت به کفر دهد راوی گوید: عرض کردم در آن زمان خیری وجود نخواهد داشت؟ فرمود: خیرِ کلی در آن زمان است که
مهدی علیه السلام خروج می کند و همه ی آن گرفتاریها را برطرف می سازد.
در بحارالانوار، ج 51، ص 84، از حضرت رسول اکرم (ص): پرچمهای سیاه رنگ از سوی مشرق می آید (صاحبان) پرچمها قلبهایی دارند همچون پاره های آهن هر کس نام آنان را بشنود باید بسویشان شتاب گیرد و با آنان بیعت کند اگر چه با کشیدن خود بر روی برف باشد.
ص :484
در بحارالانوار، ج 52، ص 212 و درکشف الغمّة، ج 2، ص 459 و درعقد الدرر، ص 49، از امام باقر (ع):
(از علائمِ ظهور)، از پیِ هم آمدن بنی عباس (در زمامداری) و فریاد آسمانی و فرود آمدن ترکها در جزیره و فرود آمدن رومیان به رمله و بروز اختلاف بسیار و فرو رفتن یکی از روستاهای شام، تا آنجا که منجر به خرابی شام گردد و سبب و انگیزه خرابی شام نیز سه پرچم باشد: یکی پرچم اصهب و پرچم ابقع و پرچم سفیانی است.
در کتاب عقد الدرر، ص 51، از امام باقر (ع):
مهدی علیه السلام ظاهر نمی شود تا فتنه در شام فراگیر مردم گردد و مردم راه خلاص و خروج از آن را بطلبند و آن را نمی یابند و قتل و کشتار در میان کوفه رخ می دهد.
از همان منبع، ص 60، از رسول خدا (ص): بلایی به این امت می رسد که مرد، پناهگاهی نیابد تا از ظلم بدان پناه بَرَد، پس از آن خدا مردی از عترت (علیهم السلام) مرا برانگیزد که زمین را پر از قسط و عدل کند همچنانکه پر از جور و ظلم شده باشد، ساکنان آسمان از او راضی شوند بدانگونه که ساکنان زمین از او خشنود باشند آسمان باران خود را دریغ نخواهد داشت جز آنکه پیوسته بباراند و زمین از روئیدنی های خود چیزی فروگذار نکند مگر آنکه بیرون دهد تا آنجا که همه ی مردگان آرزوی زنده شدن کنند به همین نحو زندگی فرماید هفت یا هشت سال.
وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ (5)
فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (6)
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ (7)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (8)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (9)
و هیچ ذکر تازه ای از سوی خداوند مهربان برای آنها نمی آید مگر اینکه از آن روی گردان می شوند! (5) آنان تکذیب کردند؛ اما بزودی اخبار (کیفر) آنچه را استهزا می کردند به آنان می رسد! (6) آیا آنان به زمین نگاه نکردند که چقدر از انواع گیاهان پرارزش در آن رویاندیم؟! (7) در این، نشانه روشنی است (بر وجود خدا)؛ ولی بیشترشان هرگز مؤمن نبوده اند! (8) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (9)
توجه: آیات شریفه ی10 تا 68 مربوط به داستان حضرت موسی (ع) است بدین شرح:
وَ إِذْ نادی رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (10)
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ (11)
قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (12)
وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ (13)
وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (14)
قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (15)
فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ (16)
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ (17)
ص :485
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیداً وَ لَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِکَ سِنینَ (18)
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرینَ (19)
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20)
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ (21)
وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ (22)
قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ (23)
قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ (24)
قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25)
قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ (26)
قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27)
قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28)
قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْری لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ (29)
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ ءٍ مُبینٍ (30)
قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (31)
فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ (32)
وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ (33)
قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ (34)
یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (35)
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (36)
یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلیمٍ (37)
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (38)
وَ قیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39)
لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ (40)
فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ (41)
قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ (42)
قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43)
فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (44)
فَأَلْقی مُوسی عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (45)
فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ (46)
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ (47)
رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ (48)
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ (49)
قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (50)
إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ (51)
وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (52)
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (53)
إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلیلُونَ (54)
وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (55)
وَ إِنَّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ (56)
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (57)
وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ (58)
کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی إِسْرائیلَ (59)
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقینَ (60)
فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (61)
قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدینِ (62)
فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ (63)
وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرینَ (64)
وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعینَ (65)
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرینَ (66)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (67)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (68)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو (10) قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی کنند؟! (11) (موسی) عرض کرد: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند (12) و سینه ام تنگ شود و زبانم بقدر کافی گویا نیست؛ (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)! (13) و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند؛ می ترسم مرا بکشند (و این رسالت به پایان نرسد)! (14) فرمود: «چنین نیست، (آنان کاری نمی توانند انجام دهند)! شما هر دو با آیات ما (برای هدایتشان) بروید؛ ما با شما هستیم و (سخنانتان را) می شنویم! (15) به سراغ فرعون بروید و
ص :486
بگویید: ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم (16) بنی اسرائیل را با ما بفرست!» (آنها به سراغ فرعون آمدند) (17) (فرعون) گفت: آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم و سالهایی از زندگیت را در میان ما نبودی؟! (18) و سرانجام، آن کارت را (که نمی بایست انجام دهی) انجام دادی (و یک نفر از ما را کشتی) و تو از ناسپاسانی! (19) (موسی) گفت: من آن کار را انجام دادم در حالی که از بی خبران بودم! (20) پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم؛ و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد! (21) آیا این منتی است که تو بر من می گذاری که بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای؟! (22) فرعون گفت: «پروردگار عالمیان چیست؟!» (23) (موسی) گفت: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید!» (24) (فرعون) به اطرافیانش گفت: «آیا نمی شنوید (این مرد چه می گوید)؟!» (25) (موسی) گفت: «او پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست!» (26) (فرعون) گفت: «پیامبری که بسوی شما فرستاده شده مسلماً دیوانه است!» (27) (موسی) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است می باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتید!» (28) (فرعون خشمگین شد و) گفت: «اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد!» (29) (موسی) گفت: «حتی اگر نشانه آشکاری برای تو بیاورم (باز ایمان نمی آوری)؟!» (30) گفت: «اگر راست می گویی آن را بیاور!» (31) در این هنگام موسی عصای خود را افکند و ناگهان مار عظیم و آشکاری شد (32) و دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد و در برابر بینندگان سفید و روشن بود (33) (فرعون) به گروهی که اطراف او بودند گفت: این ساحر آگاه و ماهری است! (34) او می خواهد با سحرش شما را از سرزمینتان بیرون کند! شما چه نظر می دهید؟ (35) گفتند: او و برادرش را مهلت ده؛ و مأموران را برای بسیج به تمام شهرها اعزام کن (36) تا هر ساحر ماهر و دانایی را نزد تو آورند! (37) سرانجام ساحران برای وعده گاه روز معینی جمع آوری شدند (38) و به مردم گفته شد: آیا شما نیز (در این صحنه) اجتماع می کنید (39) تا اگر ساحران پیروز شوند، از آنان پیروی کنیم؟! (40) هنگامی که ساحران آمدند، به فرعون گفتند: «آیا اگر ما پیروز شویم، پاداش مهمی خواهیم داشت؟» (41) گفت: «(آری، ) و در آن صورت شما از مقربان خواهید بود!» (42) (روز موعود فرا رسید و همگی جمع شدند؛) موسی به ساحران گفت: «آنچه را می خواهید بیفکنید، بیفکنید!» (43) آنها طنابها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: «به عزت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!» (44) سپس موسی عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید! (45) فوراً همه ساحران به سجده افتادند (46) گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم (47) پروردگار موسی و هارون! (48) (فرعون) گفت: «آیا پیش از اینکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته (و این یک توطئه است)! اما بزودی خواهید دانست! دستها و پاهای شما را بعکس یکدیگر قطع می کنم و همه شما را به دار می آویزم!» (49) گفتند: مهم نیست، (هر کاری از دستت ساخته است بکن)! ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم! (50) ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد، چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم! (51) و به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید! (52) فرعون مأموران را به شهرها فرستاد (53) (و گفت: ) اینها مسلماً گروهی اندکند (54) و اینها ما را به خشم آورده اند (55) و ما همگی آماده پیکاریم! (56) (سرانجام فرعونیان مغلوب شدند، ) و ما آنها را از باغها و چشمه ها بیرون راندیم (57) و از گنجها و قصرهای مجلل! (58) (آری، ) اینچنین کردیم! و بنی اسرائیل را وارث آنها ساختیم! (59) آنان به تعقیب بنی اسرائیل پرداختند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسیدند (60) هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم!» (61) (موسی) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودی مرا هدایت خواهد کرد!» (62) و به دنبال آن به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن!» (عصا را
ص :487
به دریا زد) و دریا از هم شکافته شد و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود! (63) و در آنجا دیگران [= لشکر فرعون] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم! (64) و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم! (65) سپس دیگران را غرق کردیم! (66) در این جریان، نشانه روشنی است ولی بیشترشان ایمان نیاوردند! (چرا که طالب حق نبودند) (67) و پروردگارت شکست ناپذیر و مهربان است! (68)
توجه: آیات شریفه ی 69 تا 104 مربوط به داستان حضرت ابراهیم (ع) است بدین شرح:
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهیمَ (69)
إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70)
قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ (71)
قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72)
أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73)
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (74)
قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75)
أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (76)
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ (77)
الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ (78)
وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ (79)
وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ (80)
وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیینِ (81)
وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیئَتی یَوْمَ الدِّینِ (82)
رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ (83)
وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ (84)
وَ اجْعَلْنی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ (85)
وَ اغْفِرْ لِأَبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86)
وَ لا تُخْزِنی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87)
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)
إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ (89)
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ (90)
وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ (91)
وَ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92)
مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (93)
فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94)
وَ جُنُودُ إِبْلیسَ أَجْمَعُونَ (95)
قالُوا وَ هُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ (96)
تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (97)
إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ (98)
وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99)
فَما لَنا مِنْ شافِعینَ (100)
وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ (101)
فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (102)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (103)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (104)
و بر آنان خبر ابراهیم را بخوان (69) هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را می پرستید؟!» (70) گفتند: «بتهایی را می پرستیم و همه روز ملازم عبادت آنهاییم» (71) گفت: آیا هنگامی که آنها را می خوانید صدای شما را می شنوند؟! (72) یا سود و زیانی به شما می رسانند؟! (73) گفتند: «ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می کنند» (74) گفت: آیا دیدید (این) چیزهایی را که پیوسته پرستش می کردید (75) شما و پدران پیشین شما (76) همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار عالمیان! (77) همان کسی که مرا آفرید و پیوسته راهنماییم می کند (78) و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید (79) و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد (80) و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند (81) و کسی که امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد! (82) پروردگارا! به من علم و دانش ببخش و مرا به صالحان ملحق کن! (83) و برای من در میان امتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده! (84) و مرا وارثان بهشت پرنعمت گردان! (85) و پدرم [= عمویم] را بیامرز، که او از گمراهان بود! (86) و در آن روز که مردم برانگیخته می شوند، مرا شرمنده و رسوا مکن! (87) در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد (88) مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید! (89) (در آن روز، ) بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می شود (90) و دوزخ برای گمراهان آشکار می گردد (91) و به آنان گفته می شود: کجا هستند معبودانی که آنها را پرستش می کردید (92) معبودهایی غیر از خدا؟! آیا آنها شما را یاری می کنند، یا کسی به یاری آنها می آید؟! (93) در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده می شوند (94) و همچنین همگی لشکریان
ص :488
ابلیس! (95) آنها در آنجا در حالی که به مخاصمه برخاسته اند می گویند (96) به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم (97) چون شما را با پروردگار عالمیان برابر می شمردیم! (98) اما کسی جز مجرمان ما را گمراه نکرد! (99) (افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد (100) و نه دوست گرم و پرمحبتی! (101) ای کاش بار دیگر (به دنیا) بازگردیم و از مؤمنان باشیم! (102) در این ماجرا، نشانه (و عبرتی) است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (103) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (104)
وَ اجْعَل لی لِسانَ صِدْقٍ فی الاَخِرِینَ ﴿84﴾ و مرا به زبان آیندگان خوشنام گردان (84)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 94، از قمی، از امام صادق (ع):
مراد از «لسان صدق» در آیه شریفه، وجود (مبارک) حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 95، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):
مراد از «آخرین» این امت برتر است و «لسان صدق» در میان آیندگان حضرت علی بن ابیطالب (ع) است چنانکه در قرآن فرمود: «وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیا» (1).
از همان منبع، از کافی: عبدالحمید وابشی، حضور امام باقر (ع) عرض کرد: «همسایه ای دارم که مرتکب محرمات می شود، واجب را ترک می کند و حتی نماز روزانه را به جای نمی آورد» حضرت پس از ذکر «سبحان الله» فرمود: «گنهکارتر از همسایه تو، ناصبی ها هستند که دشمن ما آل محمد (ص) می باشند. بدان و آگاه باش! هر بنده مؤمنی که حدیث ما را بشنود و از برای ما رقت کند، فرشتگان پشت او را مسح کنند، برای او آمرزش از خدا طلب کنند و به او خطاب می شود: هر کس به تو همراهی کرده، با خود داخل بهشت کن. کم ترین عده ای که شخص مؤمن شفاعت می نماید، سی نفر است. ولی شفاعت در حق ناصبی ها مقبول نیست» .
توجه: آیات شریفه ی 105 تا 122 مربوط به داستان حضرت نوح (ع) است بدین شرح:
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ (105)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (107)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (108)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (109)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (110)
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (111)
قالَ وَ ما عِلْمی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (112)
إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (113)
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنینَ (114)
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ (115)
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومینَ (116)
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمی کَذَّبُونِ (117)
فَافْتَحْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (118)
فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (119)
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقینَ (120)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (121)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ
ص :489
الرَّحیمُ (122)
قوم نوح رسولان را تکذیب کردند (105) هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (106) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم! (107) تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (108) من برای این دعوت، هیچ مزدی از شما نمی طلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (109) پس، تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (110) گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟!» (111) (نوح) گفت: من چه می دانم آنها چه کاری داشته اند! (112) حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما می فهمیدید! (113) و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم کرد (114) من تنها انذارکننده ای آشکارم (115) گفتند: ای نوح! اگر دست برنداری، سنگباران خواهی شد! (116) گفت: پروردگارا! قوم من، مرا تکذیب کردند! (117) اکنون میان من و آنها جدایی بیفکن؛ و مرا و مؤمنانی را که با من هستند رهایی بخش! (118) ما، او و کسانی را که با او بودند، در آن کشتی که پر (از 80 نفر انسان و انواع حیوانات) بود، رهایی بخشیدیم! (119) سپس بقیه را غرق کردیم! (120) در این ماجرا نشانه روشنی است؛ اما بیشتر آنان مؤمن نبودند (121) و پروردگارت عزیز و رحیم است (122)
در علل الشرایع شیخ صدوق، ج1، ص 117، چ2، از امام صادق (ع): اسم نوح (ع) عبدالغفار بود و از این جهت به نوح نامیده شد که بر نفسِ خویش نوحه و زاری می نمود.
از همان منبع: اسم نوح (ع) عبدالملک بود و از این جهت به نوح نامیده شد که500 سال گریست.
از همان منبع: اسم نوح (ع) عبدالاعلی بود و از این جهت به نوح نامیده شد که500 سال گریست.
از همان منبع، شیخ صدوق در جمع بین روایات فوق آورده است: اخبار و احادیث راجع به نام حضرت نوح (ع) با هم متفق بوده و اختلافی بینشان نیست در این که جملگی ابتداء اسم آن حضرت را کلمه «عبد» ثبت کرده و بدین ترتیب عبدالغفار، عبدالملک و عبدالاعلی معرفی نموده اند.
در علل الشرایع شیخ صدوق، ج 1، ص 123، چ2، از امام رضا (ع): هنگامی که نوح (ع) به زمین فرود آمد او و فرزند و پیروانش جملگی 80 نفر بودند پس قریه ای را بنا نمود که به آن «قریه ثمانین» گفتند چون ساکنین آن که نوح (ع) و فرزند و پیروانش بودند 80 تن به شمار می آمدند.
از همان منبع، ص 125: (پسر نوح واقعاً) فرزند نوح بوده (نه اینکه فرزند زنش باشد) منتهی وقتی در دین نوح با او مخالفت نمود حق تعالی وی را از جناب نوح (ع) نفی فرمود.
توجه: آیات شریفه ی 123تا140 مربوط به داستان حضرت هود (ع) و قومش عاد است:
ص :490
کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ (123)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (124)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (125)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (126)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (127)
أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128)
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129)
وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارینَ (130)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (131)
وَ اتَّقُوا الَّذی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132)
أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنینَ (133)
وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (134)
إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (135)
قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ (136)
إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلینَ (137)
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (138)
فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (139)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (140)
قوم عاد (نیز) رسولان (خدا) را تکذیب کردند (123) هنگامی که برادرشان هود گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (124) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم (125) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (126) من در برابر این دعوت، هیچ اجر و پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است (127) آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانه ای از روی هوا و هوس می سازید؟! (128) و قصرها و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید؟! (129) و هنگامی که کسی را مجازات می کنید همچون جباران کیفر می دهید! (130) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (131) و از (نافرمانی) خدایی بپرهیزید که شما را به نعمتهایی که می دانید امداد کرده (132) شما را به چهارپایان و نیز پسران (لایق و برومند) امداد فرموده (133) همچنین به باغها و چشمه ها! (134) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم! (135) آنها [= قوم عاد] گفتند: برای ما تفاوت نمی کند، چه ما را انذار کنی یا نکنی؛ (بیهوده خود را خسته مکن)! (136) این همان روش پیشینیان است! (137) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد! (138) آنان هود را تکذیب کردند، ما هم نابودشان کردیم؛ و در این، آیت و نشانه ای است (برای آگاهان)؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (139) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (140)
توجه: آیات شریفه ی 141تا 159مربوط به داستان حضرت صالح (ع) و قومش ثمود است:
کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلینَ (141)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (142)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (143)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (144)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (145)
أَ تُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ (146)
فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (147)
وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ (148)
وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهینَ (149)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (150)
وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ (151)
الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (152)
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (153)
ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (154)
قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (155)
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظیمٍ (156)
فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمینَ (157)
فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (158)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (159)
قوم ثمود رسولان (خدا) را تکذیب کردند (141) هنگامی که صالح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (142) من برای شما پیامبری امین هستم! (143) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (144) من در برابر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (145) آیا شما تصور می کنید همیشه در نهایت امنیت در نعمتهایی که اینجاست می مانید (146) در این باغها و چشمه ها (147) در این
ص :491
زراعتها و نخلهایی که میوه هایش شیرین و رسیده است؟! (148) و از کوه ها خانه هایی می تراشید و در آن به عیش و نوش می پردازید! (149) پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید! (150) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! (151) همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند! (152) گفتند: (ای صالح!) تو از افسون شدگانی (و عقل خود را از دست داده ای!) (153) تو فقط بشری همچون مایی؛ اگر راست می گویی آیت و نشانه ای بیاور! (154) گفت: این ناقه ای است (که آیت الهی است) برای او سهمی (از آب قریه) و برای شما سهم روز معینی است! (155) کمترین آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرا خواهد گرفت! (156) سرانجام بر آن (ناقه) حمله نموده آن را «پی» کردند؛ (و هلاک نمودند) سپس از کرده خود پشیمان شدند! (157) و عذاب الهی آنان را فرا گرفت؛ در این، آیت و نشانه ای است؛ ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (158) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (159)
☼ نکته:
آیات شریفه ی160تا 175 مربوط به داستان حضرت لوط (ع) و قومش است:
کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ (160)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (161)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (162)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (163)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (164)
أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ (165)
وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (166)
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ (167)
قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ (168)
رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمَّا یَعْمَلُونَ (169)
فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ (170)
إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ (171)
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ (172)
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (173)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (174)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (175)
قوم لوط فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند (160) هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (161) من برای شما پیامبری امین هستم! (162) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (163) من در برابر این دعوت، اجری از شما نمی طلبم، اجر من فقط بر پروردگار عالمیان است! (164) آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور می روید (و همجنس بازی می کنید، آیا این زشت و ننگین نیست؟!) (165) و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها می کنید؟! (حقاً) شما قوم تجاوزگری هستید! (166) گفتند: ای لوط! اگر (از این سخنان) دست برنداری، به یقین از اخراج شدگان خواهی بود! (167) گفت: من دشمن سرسخت اعمال شما هستم! (168) پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام می دهند رهایی بخش! (169) ما او و تمامی خاندانش را نجات دادیم (170) جز پیرزنی که در میان بازماندگان بود! (171) سپس دیگران را هلاک کردیم! (172) و بارانی (از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ چه باران بدی بود باران انذارشدگان! (173) در این (ماجرای قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است؛ اما بیشترشان مؤمن نبودند (174) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (175)
☼ نکته:
آیات شریفه ی176تا191مربوط به داستان حضرت شعیب (ع) و قومش «ایکه» است:
کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ (176)
إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (177)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (178)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (179)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (180)
أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ (181)
وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ (182)
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (183)
وَ اتَّقُوا الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلینَ (184)
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (185)
وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبینَ (186)
فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ (187)
قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (188)
فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (189)
إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (190)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (191)
اصحاب ایکه [= شهری نزدیک مدین] رسولان (خدا) را تکذیب کردند (176) هنگامی که شعیب به آنها گفت: آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (177) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم! (178) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (179) من در برابر این دعوت، پاداشی از شما نمی طلبم؛ اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (180) حق پیمانه را ادا کنید (و کم فروشی نکنید) و دیگران را به خسارت نیفکنید! (181) و با ترازوی صحیح وزن کنید! (182) و حق مردم را کم نگذارید و در زمین تلاش برای فساد نکنید! (183) و از (نافرمانی) کسی که شما و اقوام پیشین را آفرید بپرهیزید! (184) آنها گفتند: تو فقط از افسون شدگانی! (185) تو بشری همچون مایی، تنها گمانی که درباره تو داریم این است که از دروغگویانی! (186) اگر راست می گویی، سنگهایی از آسمان بر سر ما بباران! (187) (شعیب) گفت: «پروردگار من به اعمالی که شما انجام می دهید داناتر است!» (188) سرانجام او را تکذیب کردند و عذاب روز سایبان (سایبانی از ابر صاعقه خیز) آنها را فراگرفت؛ یقیناً آن عذاب روز بزرگی بود! (189) در این ماجرا، آیت و نشانه ای است؛ ولی بیشتر آنها مؤمن نبودند (190) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (191)
نکته ای از المیزان، ج 30، ص 195: کلمه «ایکه» به معنای بیشه ای است که درختان تو درهمی داشته باشد. بعضی گفته اند: این بیشه جنگلی بوده در نزدیکی های مدین که طایفه ای در آن زندگی می کرده اند. و از جمله پیامبرانی که به سویشان مبعوث شده شعیب (ع) بوده، وی اهل آن محل نبوده و با مردمش بیگانه بوده، به دلیل این که در این داستان مانند داستانهای قبل، پیغمبر مورد بحث را برادر آن قوم نخوانده و نفرموده (اخوهم شعیب)، برخلاف هود و صالح که هم وطن با قوم خود بوده اند و هم چنین لوط که از راه زن خواهی فامیل قوم خود بود و لذا درباره این سه تن فرموده: (اخوهم هود) و (اخوهم صالح) و (اخوهم لوط).
وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿192﴾ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمِینُ ﴿193﴾ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ﴿194﴾
مسلماً این (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است! (192) (قرآن) را نازل کرد توسط روح امانت دار (193) بر قلبت، که از بیم دهندگان باشی (194)
نکات تفسیری المیزان، ج 30، ص 203 تا210: 1_ مراد به روح الامین، جبرئیل (ع) است، به دلیل آیه: «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (بقره97) و نیز آیه: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بالحق» (نحل 102). 2_ در جمله (نزل به الروح)، کلمه «نزل» را با حرف
ص :493
«باء» متعدی کرده، نه اینکه به قول آن مفسر «باء» را برای مصاحبت آورده باشد، تا معنای جمله این باشد که قرآن را با معیت جبرئیل نازل کرده، چون در این مقام عنایت در این نبوده که با قرآن کسی هم آمده یا نه، بلکه عنایت تنها در نزول قرآن بوده. 3_ ضمیر در (نزل به) به قرآن بر می گردد و قرآن هم ترکیب شده از الفاظی و آن الفاظ هم دارای معانی حقه ای است نه اینکه به قول بعضی از مفسرین آنچه جبرئیل آورده تنها معانی قرآن بوده باشد و رسول (ص) آن معانی را در قالب الفاظ ریخته باشد زیرا همانطور که معانی از ناحیه خدا نازل شده، الفاظ هم از آن ناحیه نازل شده است. به شهادت آیه: «فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» = «چون آن را می خوانیم تو نیز خواندنت تابع خواندن ما باشد» (قیامت18) و نیز آیه: «تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیکَ بِالْحَقِّ» = «اینها آیات خدایند که ما به حق بر تو می خوانیم» (آل عمران 108) و (جاثیه6). 4_ مراد به قلب در کلام خدایتعالی هر جا که به کار رفته آن حقیقتی است از انسان که ادراک و شعور را به آن نسبت می دهند، نه قلب صنوبری شکل، به شهادت آیاتی از قرآن از جمله: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ» = «و قلبها می رسد به حنجره ها» (احزاب10) و «فإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» = «چنین کسی قلبش گنهکار است» (بقره 283). بنابراین آن چیزی که وحی را از جبرئیل می گرفته نفس او (پیامبر اکرم ص) بوده نه مثلاً دست او یا سایر حواس ظاهریش که در امور جزیی به کار بسته می شود. هر چند که پیامبر اکرم (ص) موقع دریافت وحی، فرشته وحی را می دیده و هم صدایش را می شنیده است اما این دیدن و شنیدن بی واسطه از دو حس بینایی و شنوایی او بوده است چرا که دریافت وحی گاهاً در بین جمعیت اتفاق می افتاده در صورتی که هیچ کس جز پیامبر (ص) احساس نمی کرده اند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 108، از کافی، از امام باقر (ع): (در معنای آیه «نزل به الروح الامین» )
آنچه را روح الامین، جبرئیل نازل کرد، ولایت امیرالمؤمنین(ع) بود.
بِلِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ ﴿195﴾ وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ ﴿196﴾ أَوَلَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ ﴿197﴾ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ ﴿198﴾ فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ ﴿199﴾ آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد) (195) و توصیف آن در
ص :494
کتابهای پیشینیان نیز آمده است! (196) آیا همین نشانه برای آنها کافی نیست که علمای بنی اسرائیل بخوبی از آن آگاهند؟ (197) و اگر ما آن را بر بعضی از عجم [غیر عرب] ها (به زبان عجم) نازل می کردیم (198) و او آن را بر ایشان (اعراب یا قوم بنی اسرائیل) می خواند، به آن ایمان نمی آوردند! (199)
☼ مؤلف:
از آن جایی که بحث تفسیری آیه «195» به چهار آیه ی بعدی هم بسط می یابد پس ابتدا آیات «196 تا 199» را تفسیر کرده و بعد به بحثِ عربی بودن قرآن می پردازیم:
اکثراً و شاید همه ی مفسرین و مترجمین ضمیر «علیهم» در آیه شریفه ی «فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» را به آیه قبلی و کلمه ی «الْأَعْجَمِینَ» برگشت داده اند و آیه ی شریفه را بدین صورت ترجمه کرده اند: «اگر قرآن بر عجمان نازل می شد عجمان به آن ایمان نمی آوردند» .
حال ممکن است عده ای به استناد این معنا به بحث تفسیری آیه ی (محمد 38) اشکال کرده و بگویند: «خداوند هیچ گاه ایرانیان را تمجید نکرده بلکه توبیخ هم کرده است» .
پاسخ: اولاً: «عجم» فقط به معنای «ایرانی» نیست بلکه به معنای «هر کسی غیر از عرب» است. به عبارتی این کلمه به تمام نژادهای غیر از عرب از جمله ایرانیان، اروپاییان، یهودیان، مسیحیان، ژاپنی ها، چینی ها، هندی ها و غیره گفته می شود.
ثانیاً: در آیه ی شریفه «198» به عبارتِ «بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ» = «بعضی از غیر عربها» اشاره فرموده است. به عبارتی منظور از آیه ی شریفه همه ی «عجم ها» هم نیست.
ثالثاً: در آیه ی «197» به عبارت «عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ» اشاره فرموده است. پس احتمال دارد کلمه ی «الْأَعْجَمِینَ» به «عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ» برگردد و منظور از «عجم» در این آیه ی شریفهْ «قومِ بنی اسرائیل» باشد نه همه ی نژادهای غیرِ عرب. البته چون کلمه «بعض» آمده است پس معلوم می شود فقط «برخی از اقوامِ بنی اسرائیل» هم می باشد نه همه ی آنها.
رابعاً: در آیه «195» به عربی بودن قرآن اشاره فرموده است. و از آن جایی که خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ» = «ما هیچ
ص :495
پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم؛ تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد» (ابراهیم4). و چون زبان عجمی غیر از عربی است بنابراین معنای آیه ی شریفه ممکن است این بشود (والله اعلم): «و اگر قرآن را به زبانِ بنی اسرائیل و با پیامبری از بنی اسرائیل به برخی از اقوام بنی اسرائیل نازل می کردیم باز هم به آن ایمان نمی آوردند» .
خامساً: نه تنها به طور قطع نمی توان گفت که حتماً ضمیر «علیهم» به «عجم» بر می گردد بلکه حتی این احتمال بیشتر است که این ضمیر به «اعراب» برگردد، با این توضیح:
به استناد آیه «195» که قرآن عربی است و چون پیامبر اکرم (ص) هم عرب و عرب زبان است و نیز به این اعتبار که غالبِ مخاطبینِ پیامبر (ص) اعراب بوده اند و همچنین به استناد روایتِ امام صادق (ع) که ان شاء الله در ذیل خواهد آمد و نیز به استناد بحثِ تفسیری آیه (محمد 38)، این احتمال هم وجود دارد که ضمیرِ «علیهم» در جمله: «فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» به «اعراب» برگردد. و معنای آیه شریفه این بشود (والله اعلم): «اگر قرآن بر غیرِ عرب و با زبانی غیر از عربی (به زبانِ عجمی) نازل می شد، اعراب به آن ایمان نمی آوردند» .
و اما دلایلی که می توان در تأییدِ این ادعا آورد بدین شرح است: (والله اعلم)
1 - دلایل قرآنی: الف: آیاتِ عدیده ای از قرآن مجید وارد است که با وجود اینکه قرآن کریم به زبان عربی و با پیامبری عربی بر اعراب نازل شده است با این حال اکثریت آنها به آن ایمان نیاورده اند از جمله: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» = «اعراب گفتند: «ایمان آورده ایم» بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!» (1).
«الاعرابُ اَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً … » = «اعراب در کفر و نفاق از دیگران سخت ترند» (توبه97) و آیاتی دیگر از جمله: (توبه98)، (توبه101)، (توبه120)، (فتح11و16) و (فصلت44) و …
ب: به استناد آیات عدیده ای از جمله آیه تبلیغ که خداوند سبحان تمکین در برابر امامت را واجب دانسته و حتی پذیرش امامت بعد از توحید را برتر از سایر اصولِ دین بیان فرموده است. اما
ص :496
اکثریت اعراب به این دسته از آیات بی توجه بوده و به عبارتی قرآن را نپذیرفته اند.
2 - دلایل روایی از جمله:
در تفسیر صافی، ج 5، ص 87، از قمی، از امام صادق (ع):
اگر قرآن بر غیرِ عرب نازل می شد اعراب به آن ایمان نمی آوردند ولی قرآن بر اعراب نازل شد و غیرِ عرب به آن ایمان آوردند و این از فضایل و حسنات غیرِ عرب (بر عرب) است.
3 - دلایل عینی و عقلی: با این که زبان قرآن کریم عربی است و پیامبر آخرالزمان هم عربی است ولی این اکثریتِ ایرانیانِ شیعه بوده و هستند که واقعاً به امر قرآن و پذیرش آن تمکین کرده اند. حال اگر این قرآن به زبان پارسی و با پیامبری پارسی نازل می شد، چه می شد؟!!!
ممکن هم هست بطنِ آیه ی شریفه به استناد آیات و روایات مذکور به «اعراب» و ظاهرِ آیه ی شریفه به «قوم بنی اسرائیل» برگشته و به هر دو گروه بسط یابد. (والله اعلم).
اما در هر صورت بعید است که این آیه ی شریفه به ایرانیان برگردد. (والله اعلم).
توجه: بحث فوق بدین معنا نیست که تمام ایرانیان خوب بوده و تمام عربها بد باشند، بلکه منظور غالب آنهاست که از اوامر الهی بخصوص در پذیرشِ امامت و از پیامبر (ص) و اهلِ بیت (ع) تبعیت کرده اند. چرا که در هر جمع و گروهی رسم بر این است که اکثریت آنها را خطاب می کنند، هر چند که اقلیتشان مخالفِ اکثریت باشند. و البته این که اکثریتِ ایرانیان، اهلِ بیت (ع) را پذیرفته اند و اکثریتِ اعراب از آنها رخ برتافته اند، یک واقعیت عینی و تاریخی است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند. (برای توضیحِ بیشتر به ذیلِ آیه ی (محمد 38) مراجعه کنید).
☼ نکته:
باز هم ممکن است عده ای بگویند: «بحثِ فوق صحیح نیست چون: این اعراب بودند که به ایرانیان حمله کرده و آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمودند».
پاسخ: اولاً: ایرانیان حتی قبل از بعثتِ پیامبر اکرم (ص) خودشان پیامبری بنام «حضرت ذوالقرنین (ع)» که همان «کوروش کبیر» است داشته اند و اکثریتِ آنها یکتاپرست بوده و تابع قوانینی انسانی و شبیه اسلام بوده اند که تاریخ به صراحت آن را اثبات می کند. ثانیاً: بعد از بعثت
ص :497
و با اسلام آوردنِ سلمانِ فارسی (ع) و تبلیغ دینِ مبین اسلام اکثریتِ ایرانیان، مسلمان شدند. که اگر غیر از این بود می بایست پیامبر اکرم (ص) قبل از لشکرکشی در جنگ تبوک به اروپا (روم) ابتدا می بایست به ایران حمله می کرد. البته آن جنگ تبوک بدون هیچ خونریزی ای منجر به اسلام آوردنِ پادشاه روم شد و اصلاً جنگی صورت نگرفت. ثالثاً: علت لشکرکشی اعراب در آن زمان صرفاً کشورگشایی و جهالتی بود که بعد از شهادت پیامبر (ص) بر آنها غلبه کرد. تاریخ هم گواه است که چقدر از کتب و آثار گرانبهای ایرانیان در آن جنگ صرفاً به خاطر تعصبات عربیت و کشورگشایی آنها به نابودی و یغما کشیده شد. رابعاً: خداوندِ سبحان خود بهتر می داند که عاملِ آن جنگ، دقیقاً همان عامل جنگِ «صدام» و «اعرابِ وابسته به صدام» بر علیه ایران بود. اکثرِ آنها مخالفِ دوستی و محبت ایرانیان نسبت به خاندانِ عترت و اهلِ بیت (ع) بوده و هستند …
توجه: در آن جنگ هیچ یک از اهلِ بیت (ع) شرکت نکرده و حتی مخالف هم بوده اند و اینکه برخی به غلط گفته اند: «امام حسن (ع) در این جنگ سرلشکر بوده است» ، کاملاً غیر واقع و باور نکردنی می باشد. چطور می شود در آن زمان که اهلِ بیت (ع) خانه نشین و منزوی بودند، آنگاه بیایند و مسئولیتِ لشکری با آن کثرت را به امام حسن (ع) بدهند؟ آیا هیچ عقل سلیمی چنین سخنِ سخیفی را می پذیرد؟ چگونه آنها اطمینان می کردند که امام حسن (ع) را سرلشکر کنند و آنگاه از حمله ی آنجناب بر علیه خودشان در امان بمانند؟! اگر اینطور بود پس چرا در جنگ با معاویه آن شد که نباید …
«بحثی در خصوص عربی بودن قرآن»
خداوند سبحان در 10 آیه ی شریفه به عربی بودن قرآن کریم اشاره فرموده است: «حُکْمًا عَرَبِیا» : (رعد37). «لِسَانٍ عَرَبِی مُبِینٍ» : (شعراء 195) و (نحل103). «لِسَانًا عَرَبِیا» : (احقاف12). «قُرْآنًا عَرَبِیا» : (یوسف2) و (زمر28) و (فصلت3) و (شوری7) و (زخرف3) و (طه113).
و نیز می فرماید: «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیاتُهُ أَأَعْجَمِی وَعَرَبِی قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیهِمْ عَمًی أُولَئِکَ ینَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ
ص :498
بَعِیدٍ» = «هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: «چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟!» بگو: این (کتاب) برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است؛ ولی کسانی که ایمان نمی آورند، در گوشهایشان سنگینی است و گویی نابینا هستند و آن را نمی بینند؛ آنها (همچون کسانی هستند که گویی) از راه دور صدا زده می شوند!» (1).
حال ممکن است عده ای بگویند: «تکلیفِ اقوامی مثلِ هندوها، چینی ها و اقوامِ غیرِ عرب که قرآنِ عربی را فهم نمی کنند چیست؟ چرا که ترجمه قرآن به گونه ای که کاملاً دقیق و بی عیب و نقص و وفادار به متن باشد، امکان پذیر نیست و این واقعیتْ هم مورد اعتراف خود مسلمانان است و هم پشتوانه های علمی و زبان شناختی دارد. پس آیا نباید برای هر یک از امت ها پیامبری از میان خودشان برگزیده شود تا مضامین اصلی و ریشه ای قرآن را با زبانشان توضیح دهد؟ … » .
پاسخ: اولاً: خداوند سبحان دو رسول بر تمام بندگانش فرستاده است:
1 - رسول درونی و باطنی که همان عقل است: «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» = «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!» (انسان3).
2 - رسولِ بیرونی که همان پیامبران هستند. خداوند سبحان هیچ گاه بندگانش را بدون راهنما و راهبر تنها نگذاشته است. به طوری که از ابتدای خلقت بشر تا کنون 124 هزار پیامبر به عنوانِ نبی از اقوام و نژادهای متفاوت از جمله سیاه پوست، زردپوست و سفید پوست و نیز با زبانهای آن اقوام مأمور هدایت بشریت بوده اند که از این 124 هزار نبی، 313 نفرشان رسول و تنها 5 تن از آنها شریعت جهانی داشته اند. در قرآن کریم تنها به 27 نفرشان اشاره فرموده که 5 تنشان اولوالعزم و 22 نفر هم رسولند. پس به آنهایی که فقط نبی بوده اند اشاره نفرموده است. محال است پیامبری از نوع و همزبانِ اقوامی مثلِ ایرانی، ژاپنی، چینی، هندی و غیره نیامده باشد. همچنان که می فرماید:
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ» = «ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم؛ تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد» (2).
ثانیاً: خداوند سبحان با توجه به ادوار مختلف، جمعیت انسانها و ظرفیتِ عقلی و پذیرشی
ص :499
آنها، قوانینی متناسبْ توسط رسولان و انبیای مختلف فرستاده است و این فرستادنِ رسولان با پیشرفتِ جوامع و انتظارات آنها رو به تقویت و پیشرفت بوده است. مَثلِ ترتیبِ ادیان، مَثلِ گذراندنِ مراتبِ تحصیلی است. که هر کس بایستی ابتدا مراحلِ ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و بعد دانشگاهی را طی کند. تمام مراحلِ تحصیلات بر اساس یک اصلِ واحد بنا گذاشته شده است و آن هم حروف الفباست. یک بچه ای که در کلاس اول است از حروفِ الفبایی استفاده می کند که یک دانشگاهی استفاده خواهد کرد. و این طور نیست که حروف الفبا کم یا زیاد شود. و حتی کلمات نیز یکسان است بلکه تنها این جمله سازی از آن حروف و کلمات است که پیشرفت پیدا می کند. دین هم بدین صورت است و تمام ادیان بر اساس و پایه ای واحد بنیان گذاری شده اند. و آن هم پذیرش توحید و بازگشت به سوی توحید است.
اشکالی که جوامع بشری همواره با آن دست به گریبان بوده اند این است که فکر می کنند کتب الهی با هم فرق دارند. در صورتی که تمام آنها مُصَدق یکدیگر بوده و در پایه و اساسْ عینِ همدیگرند، تنها اختلاف قرآنِ کریم با کتب قبلی در بیان و تشریحِ کاملترِ احکام و نیز غیر قابل تحریف بودنش است. اما کتب قبلی بمانند قرآنْ کامل نبوده و نیز اسلوبشان به نحوی بوده است که قابل تحریف بوده اند. و لذا کتبی که الان در دسترس است در بسیاری از موارد دچار دستبرد و تحریف شده اند به همین خاطر است که در برخی از موارد، اختلاف و گاهاً تضاد موجود است. اما اساس و پایه ی همه ی کتب یکسان بوده و آن هم توحید است. تمام کتب الهی و حتی آنهایی هم که تحریفی هستند و همچنین فطرت و ذاتِ پاکِ تمام موجودات در پذیرش و اعتراف به توحید تقریباً یکسانند. و اما توحید چیست؟
توحید اساس و مبدأ حیات است که شامل تمامِ نیکی ها و نفی تمامِ بدی هاست. به عبارتی توحید یعنی: یکتاپرستی، صداقت، راستگویی، کمک به نیازمند، به دست آوردن دلها، درستکاری در تمام کارها، دوری از هر نوع خلافی که ذات و فطرت پاک بشری که همان پیامبر ذاتی اوست، آن را قبول نمی کند مثل: دزدی، غیبت، تهمت، خیانت در تمام جوانب از جمله خیانتِ در اموال یا
ص :500
خیانتِ به ناموس و غیره …
همچنان که می فرماید: «وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیا لِینْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَی لِلْمُحْسِنِینَ» = «و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (نشانه های آن را بیان کرده) و این کتاب هماهنگ با نشانه های تورات است در حالی که به زبان عربی است، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد!» (1).
ثالثاً: این عالم مادی از یک زمان شروع شده و در یک زمان هم باید به پایان برسد. پس در آخر این زمان باید یک قانونِ جامع و پیشرفته و البته واحد توسط یک نفر واحد به انسانها ابلاغ شود. و اینکه عده ای زبان عربی و پیامبری عربی را بهانه کرده و اشکال تراشی می کنند واقعاً خنده دار است چرا که قبلاً ادیان مختلف با زبانهای مختلف بطور کلی اساس و پایه ی هستی که همان توحید است را دست به دست و مستقیم یا غیرِ مستقیم به تمام بشریت رسانده اند. و حال که در آخر این زمان رسیده ایم بایستی یک قانون کلی و واحد و جامع فرستاده شود. ناچار باید به یک قوم و یک زبان باشد. که به تشخیص الهی آن زبان عربی شد. و خداوند متعال می توانست قرآن کریم را به زبانی دیگر بفرستد و همین خاصیت را هم داشته باشد. اما آن موقع باز هم چنین ایرادی از جانبِ اعراب و بقیه ی اقوام وارد می شد …
بنابراین هیچ اشکالی نمی توان بر عربی یا عجمی بودنِ کتاب آخر الزمان وارد ساخت. و اینکه عده ای در پاسخ به این سؤال گفته اند: «چون زبانِ عربی فصیح تر و بلیغ تر است و یا گفته اند صوتِ عربی قرآن دلنواز و باعثِ گرایش است و یا تعابیری از این قبیل … ».
این پاسخ ها کاملاً غلط است چرا که این قرآن است که خداوند سبحان آن را بلیغ و فصیح و دل نشین و گیرا و جذاب و راهبر و … خلق و حروف چینی کرده است، نه کلمات و حروف الفبای عربی. اتفاقاً اگر بنا بر حروف الفبا باشد که این حروف در زبان فارسی هم مشترک بوده و حتی بیشتر از حروف الفبای عربی است. و نیز اشعار فارسی در قیاس با اشعار عربی واقعاً برتر و جذاب تر است. بنابراین و مطمئناً اگر خداوند سبحان کتابِ آخر الزمان را به هر زبانِ دیگری نازل
ص :501
می کرد باز هم بلیغ ترین، فصیح ترین، دلنشین ترین، جذاب ترین و بی هماوردترین کتابِ عالمِ خلقت می شد. با همین استدلال نیز پیامبر آخرالزمان بایستی از یک قوم باشد.
رابعاًً: همان طور که گفتیم تمام اقوام به واسطه های پیامبران و حوایون و دوستان آن پیامبرانْ اساس و پایه ی دین که همان توحید و نیکی است را به همه ی انسانها رسانده اند. تنها می ماند دینِ آخر که فرقش با ادیان گذشته تنها در ترقی رسیدن به توحید است نه اینکه چیزی غیر از توحید باشد. حال این راهِ سریعتر به توحید توسط شخصی واحد با زبانی واحد بر قومی واحد نازل شد. بعد از آن باید افراد و فرستادگانی به همراهِ این کتاب باشند که آن را به مردم به نحو احسن تفهیم کنند هر چند که خود قرآن هم می تواند هدایت گر باشد البته به شرطی که قرآن را بر عقایدمان راهبر کنیم نه اینکه عقایدمان را بر قرآن غالب نماییم. اما به هر صورت برای به اوج رسیدن و استفاده ی اکمل از این کتاب نیاز به معلمانی خبره خواهد بود. پیامبر اکرم (ص) هم این معلمان را به همگان معرفی فرمود. اما متأسفانه این مردم جاهل به خاطر جهل و تعصب و دنیاطلبیشان آن معلمان را کنار گذاشته و قرآن را با رأی و نظر خودشان تفسیر کردند. و این شد که هر کس اسمِ اسلام را می شنود به یاد دنیای عقب مانده ی جهان سومی می افتد. خداوند سبحان خود بهتر می داند اگر همین مردم به دستورات قرآن و پیامبر (ص) در اطاعت از اهلِ بیت (ع) که قرآن ناطقند عمل می کردند و به آن مجریانِ واقعی اسلام اجازه می دادند اسلام و قرآن را اجرا کنند الان جهانی مالامال از نیکی و آسایش و راحتی داشتیم و همگان با افتخار و سربلندی دم از اسلام و قوانین آن می زدند. متأسفانه قرآن و اسلام غریب و مظلوم واقع شده است. جای بسی تأسف است که عده ای خائنِ به اسلام در اعمال و رفتارشان کارهایی به اسمِ اسلام و قرآن انجام می دهند که حتی مشرکین هم از انجامِ آن کارها ابا دارند …
بله عزیزان! اسلام و قرآنِ عزیز هیچ اشکال و ایرادی ندارد بلکه این اسلام نماهای دروغین هستند که به اسم اسلام خود و دیگران را به فلاکت می کشانند … مثلاً: اسلام و قرآن به صراحت می فرماید: گناه از جمله: دروغ، غیبت، تهمت، دزدی، بد اخلاقی، بی عفتی و خیانت به همسر که
ص :502
دوست و قسم خورده ی ناموسی و اخلاقی توست و … حرام است و نباید به آن نزدیک شد. و نیز می فرماید: بشتابید به سوی نیکی و ثواب از جمله: راستگویی، امانتداری، نوع دوستی، احترام به والدین و همسایه و دوست، رازداری، کمک به نیازمند و …
خوب! کجای این دستورات اشکال و ایراد دارد. آیا واقعاً این دستورات جای احسن و تبارک ندارد؟ حال اگر شخصی به اسم اسلام مرتکب انواعِ خلاف شود آیا باید اسلام را زیرِ سؤال برد؟ اصلاً کسی که خلافکار است چه کسی گفته است که او مسلمان است؟ مگر اسلام غیر از تسلیم در برابر نیکی چیزِ دیگری هم هست؟!!! …
خامساًً: دلایلی هم می توان برای عربی بودن کتاب آخر بیان کرد از جمله: اگر به زبان غیر عربی نازل می شد اکثر و شاید همه ی اعراب ایمان نمی آوردند. حتی با اینکه به زبان آنها و از بطنشان بوده است ولی اکثریتشان ایمان نیاوردند. در صورتی که اقوامِ دیگر از جمله ایرانی ها با این که به زبان عربی نازل شده و با این که همواره از سوی اعراب مورد تجاوز و ستم قرار گرفته اند اما این همه ستم را به پای اسلام و اهلِ بیت (ع) نگذاشته اند … و با دل و جان از قرآن و اهلِ بیت (ع) حمایت می کنند …
سادساًً: درست است که قرآن به زبان عربی است اما این دلیل نمی شود که غیرِ عرب فقط به این بهانه از ترجمه های قرآنی استفاده نکند. البته هر چند معنای صد در صدی هم ندهند ولی می توان از معانی عمیق و هدایت گرش با همان ترجمه ها استفاده کرد. چطور می شود که یک کتاب علمی یا پزشکی به واسطه ی کشفیاتی در علوم مختلف مثلاً در کشور آمریکا نوشته می شود و همه دانشمندان جهان در آن رشته سعی فراوان در ترجمه و خواندنِ آن کتاب می کنند. ولی نباید ترجمه ی این کتاب گرانقدر را حداقل یکبار هم که شده مطالعه کنند؟ آیا این استدلال که «چون فلان کشف به زبان ما نیست پس نباید مورد مطالعه و استفاده قرار گیرد» ، منطقی است؟ کدام عقل سلیم چنین سخنِ سخیف و پوچی را می پذیرد؟ این گونه صحبتها فقط از روی تعصب و جهل است … خلاصه این که قرآن کتابی جهانی و برای تمام اقوام است و در عصر کنونی
ص :503
که این کتاب آسمانی به همه ی زبانها ترجمه شده است جای هیچ بهانه ای در عدم پذیرشش بر جای نمی ماند همچنان که می فرماید:
«مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یضِلُّ عَلَیهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا» = «کسی که هدایت گردد این هدایت برای خودش است و کسی که گمراه گردد زیان گمراهی برای خودش می باشد و هیچکس گناه دیگری را به دوش نمی کشد و ما هرگز مجازات نخواهیم کرد مگر آنکه (پیشتر) فرستاده ای برانگیزیم» (1).
سابعاًً: برخی از افراد به استناد بعضی از آیاتِ الهی گفته اند: «پیامبر (ص) فقط مأمور به ابلاغِ اعراب بوده است» . اما این نظریه کاملاً غلط است چرا که خداوند سبحان رسول گرامی اش را در سه مرحله مأمور به تبلیغ قرآن کریم کرد و آن آیات هم اشاره به آن مراحل دارند:
1 - ابتدا مأمور شد که اقوام و نزدیکانش را تبلیغ کند همچنان که می فرماید: «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَک الاَقْرَبِینَ» = «و خویشان نزدیکت را بترسان» . (2).
2 - مرحله دوم مأمور شده آن را به عموم عرب ابلاغ کند: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» = «ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید!» (زخرف3). {این آیه و آیات مشابه فقط در معنای تبلیغ به اعراب نیست بلکه در حقیقت تأیید عربی بودن قرآن است}.
3 - در مرحله ی سوم مأمور به تبلیغ جهانی بوده است. همچنان که می فرماید: «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ جَمِیعًا» = «بگو: من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم» (3).
و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ» = «و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند» (سبا28). و می فرماید: «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا» = «و تا (اهل) ام القری [= مکه] و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی!» (4).
توجه: ممکن است کسی بگوید: «دو آیه انعام و شوری شریعت جهانی را نمی رسانند» .
پاسخ: برای پاسخ به این سؤال به ذیلِ آیه (شوری 7) مراجعه کنید.
ص :504
☼ نکته:
البته نه تنها این دنیا بلکه تمام عالمین و مخلوقات از جمله ملائکه ی مقرب، به وسیله رسول اکرم (ص) و اهلِ بیت (ع) انذار شده است همچنان که می فرماید: «اِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ» = «این قرآن وسیله تذکر دو عالم (هم عالم مادی و هم عالم معنا) است» (1).
و می فرماید: «تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا» = «زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده دو عالم باشد» (2).
و می فرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» = «ما تو را جز برای رحمت دو عالم (هم عالم مادی و هم عالم معنا) نفرستادیم» (3).
کَذلِکَ سَلَکْناهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ (200)
لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیمَ (201)
فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (202)
فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203)
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (204)
أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ (205)
ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (206)
ما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (207)
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208)
ذِکْری وَ ما کُنَّا ظالِمینَ (209)
وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ (210)
وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ (211)
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212)
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبینَ (213)
(آری) این گونه (با بیانی رسا) قرآن را در دلهای مجرمان وارد می کنیم! (200) (اما) به آن ایمان نمی آورند تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند! (201) ناگهان به سراغشان می آید، در حالی که توجه ندارند! (202) و (در آن هنگام) می گویند: «آیا به ما مهلتی داده خواهد شد؟!» (203) آیا برای عذاب ما عجله می کنند؟! (204) به ما خبر ده، اگر (باز هم) سالیانی آنها را از این زندگی بهره مند سازیم (205) سپس عذابی که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید (206) این تمتع و بهره گیری از دنیا برای آنها سودی نخواهد داشت! (207) ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر اینکه انذارکنندگانی (از پیامبران الهی) داشتند (208) تا متذکر شوند؛ و ما هرگز ستمکار نبودیم! (که بدون اتمام حجت مجازات کنیم) (209) شیاطین و جنیان (هرگز) این آیات را نازل نکردند! (210) و برای آنها سزاوار نیست؛ و قدرت ندارند! (211) آنها از استراق سمع (و شنیدن اخبار آسمانها) برکنارند! (212) (ای پیامبر!) هیچ معبودی را با خداوند مخوان، که از معذبین خواهی بود! (213)
وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَک الاَقْرَبِینَ ﴿214﴾ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿215﴾ فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ ﴿216﴾ و خویشان نزدیکت را بترسان (214) و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر! (215) اگر تو را نافرمانی کنند، بگو: «من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» (216)
از همان منبع، ص 115، از ابن بابویه، از امام رضا (ع): غیر از آن چه در باطن قرآن است، در دوازده
ص :505
موضع به طور وضوح این معنی، در خصوصِ برگزیدگان آل محمد (ص) بیان شده است.
وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزیزِ الرَّحیمِ (217)
الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ (218)
و بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن! (217) همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمی خیزی می بیند (218)
☼ نکته:
خداوند سبحان عبارت «عزیز رحیم» را در این سوره در 9 آیه (9 - 68 - 104 - 122 - 140 - 159 - 175 - 191 - 217)، در پایان داستان 8 پیامبر بزرگوار (ع) و اقوامشان آورده است: (آیه9= قوم پیامبر اکرم ص)، (آیه68= قوم موسی)، (104= ابراهیم)، (122= نوح)، (140= قوم هود ع= عاد)، (159= صالح)، (175= لوط)، (191= شعیب)، (217= قوم پیامبر اکرم ص). البته این عبارت در آیات شریفه (یس 5)، (دخان 42)، (سجده 6) و (روم 5) هم آمده است.
وَ تَقَلُّبَکَ فی الساجِدِینَ ﴿219﴾
و (خدایی) که تو را در صلب سجده کنندگان منتقل فرمود (219)
☼ نکته:
این آیه شریفه یکی از دلایل موحد و مؤمن بودن پدران رسول اکرم (ص) است.
در جامع، ج 5، ص 118، از ابن بابویه، از امام موسی بن جعفر (ع): خدایتعالی نور محمد (ص) را از نور عظمتش پدید آورد، همان نوری که چون موسی بن عمران تقاضای دیدار نمود، بر او تجلی کرد. اول آن نور را دو بخش فرمود، از شطر اول محمد (ص) و از شطر دیگر، علی (ع) را بیافرید. محمد (ص) و علی (ع) اگر چه در ظاهر بشرند ولی در باطن لاهوتی هستند. اما برای آنکه خلق قدرت دیدارشان را داشته باشند، به صورت ناسوتی ظاهر شدند … از نور محمد (ص) نور دخترش را اقتباس فرمود و از نور فاطمه (س) و علی (ع) نور حسنین و ائمه (ع) را اقتباس فرمود. معصومین (ع)، از آن نورند و پیوسته به صلب و رحمی پاکیزه منتقل شده اند. و مانند سایر مردم از ماءِ مَهین و نطفه گندیده خلق نشده اند … آنها قائم مقام و خلیفه پروردگار در نزد خلقند. حقیقت ائمه (ع) درک و شناخته نشود. پروردگار به واسطه ایشان، قدرت خود را ظاهر کرده است و آنها آیاتِ پروردگارند و به سبب آنها، خود را به خلق شناساند و به وسیله اینان، اوامر پروردگار اطاعت می شود. اگر ائمه (ع) نبودند، مردم نمی دانستند چگونه خدا را پرستش کنند.
ص :506
إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (220)
هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ (221)
تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ (222)
یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (223)
اوست خدای شنوا و دانا (220) آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟! (221) آنها بر هر دروغگوی گنهکار نازل می گردند (222) آنچه را می شنوند (به دیگران) القا می کنند؛ و بیشترشان دروغگو هستند! (223)
وَالشعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاووُنَ ﴿224﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿225﴾ وَأَنَّهُمْ یقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿226﴾ و از شعرا فقط مردم نادان پیروی می کنند (224) آیا نمی بینی آنها در هر وادی سرگردانند؟ (225) و سخنانی می گویند که (به آنها) عمل نمی کنند؟! (226)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 122، از امام صادق (ع): مراد از شعرا، شاعرانِ کفارِ عرب هستند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 122، از امام باقر (ع):
مراد از شعرا در آیه، کسانی نیستند که شعر می گویند. زیرا دیده نشده کسی دنبال شاعری برود و از او پیروی کند. منظور از شعرا در اینجا، خیالبافهایی هستند که ادّعای علم می کنند و خود را فقیه و دانشمند معرفی کرده اند، خود گمراهند و خلقی را هم به گمراهی سوق می دهند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 123، از تفسیر قمی: مقصود از شعراء منافقینند که به باطل جدال می کنند. دنبال هر مذهب و قومی می روند جز مذهب و طریقه ائمه (ع) بلکه تخطئه هم می کنند. مردم را پند و موعظه می کنند ولی خودشان پند پذیر نیستند. نهی از منکر می کنند ولی خود مرتکب منکر می شوند. آنان غاصبین و انکار کنندگانِ حق آل محمد (ص) هستند.
إِلا الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿227﴾
مگرکسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند و بسیار به یاد خدا باشند و در برابر ستمی که به آنها شده یاری خواهند. و به زودی کسانی که ستم کرده اند بدانند که به چه عذابی کشیده شوند و مورد انتقام پروردگار قرار می گیرند (227)
نکته ای از المیزان، ج 30، ص 232: کلمه «منقلب» اسم مکان و یا مصدر میمی از انقلاب است. در جمله: «سیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» که آخرین آیه از سوره می باشد به طرز زیبایی به مضمون اول سوره بازگشته است چون در اول سوره می فرماید: «فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیأْتِیهِمْ … » (آیه6)
ص :507
در تفسیر جامع، ج 5، ص 124، آورده است: یک روز حسان در مسجد النبی شعر می خواند. عُمَر او را منع کرد. حسان گفت: چه می گویی؟ من در این مکان مقدس در حضور پیامبر اکرم (ص) شعر خواندم و رسول خدا (ص) دعا کرد و فرمود: پروردگارا! اینها را به روح القدس تأیید کن.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 125، از ابن بابویه، از امام رضا (ع)، از حضرت رسول (ص):
هر کس دوست دارد به دین من چنگ زند و به کشتی نجات سوار شود باید بعد از من از علی (ع) پیروی نماید، علی (ع) و دوستانش را دوست بدارد و دشمنانش را دشمن بدارد. زیرا علی (ع)، وصی و خلیفه و پیشوای امت من است، چه در حال حیات و چه پس از ممات من.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 314، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:
خشم من بر شخصی شدید است که ظلم کند بر کسی که یاوری جز من ندارد.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 628، چ2، از امام باقر(ع)، از خدای تعالی:
بر کریم، کریمی کن و بر بزرگمنش، بزرگمنشی کن و بر خشن، بد (و خشن) باش.
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 242، از کافی، از امام صادق (ع): از سخت ترین وظایف، ذکر کثیر خداست و ذکر بسیار خدا، «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» نیست، هر چند که اینها نیز ذکرِ خداست، ولکن ذکرِ خدا این است که انسان در هنگام برخورد به حرام خدا و حلال او، به یاد خدا بیفتد، اگر طاعت است بدان عمل کند و اگر معصیت است ترک گوید.
در غررالحکم، ص 710، از امام علی (ع): کسی که رفاقت صالحان و اندرزهای خیرخواهانه اصلاحش نکند، رفاقت اشرار و هتک حرمت و توهین های اجتماعی اصلاحش خواهد کرد.
خلاصه آیات سوره شعراء:
3 - لعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَک 4 - اعناقهم لها خاضعین 10تا 191 - داستان حضرت موسی (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت نوح (ع)، حضرت هود (ع)، حضرت صالح (ع)، حضرت لوط (ع)، حضرت شعیب (ع) 193 - روح الامین 197 - آیا این خود از آیات بزرگ نیست که دانشمندان بنی اسرائیل از آمدن قرآن واقف بودند؟ 199و198 - اگر قرآن را به زبان غیر عرب نازل می کردیم و او بر مردم عرب می خواند، ایمان نمی آوردند 201 - آنها تا زمانی که به چشم خود عذاب را مشاهده نکنند ایمان نیاورند 209و208 - ما هیچ شهر و دیاری را نابود نکردیم مگر آنکه رسولانی برای هدایت و نجات مردم آن فرستادیم و این خود پند و اندرزی است و ما هیچگاه ستمکار نبوده ایم 210تا212 - قرآن را هرگز شیاطین نازل نکرده اند و قدرت بر چنین کار مهمی ندارند. شیاطین از شنیدن وحی پروردگار محرومند 214 - عشیره 215 - واخفض جناحک … 219 - و تَقَلُّبکَ فی الساجدین 224 - شعراء 227 - منقلب ینقلبون.
ص :508
27– سوره نمل (مورچه) = سلیمان = طا سین. (مکی است و 93 آیه دارد).
خلاصه مطالب: بشارت و انذار به مؤمنین و کفار، بعثت حضرت موسی (ع)، داستان سلیمان و بلقیس، عاقبت ستمکاران، بیان حال امتهای سلف، نفخ صور و احوال قیامت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ (1)
هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنینَ (2)
الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3)
إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4)
أُوْلئِکَ الَّذینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5)
وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ (6)
طس - این آیات قرآن و کتاب مبین است (1) وسیله هدایت و بشارت برای مؤمنان است (2) همان کسانی که نماز را برپا می دارند و زکات را ادا می کنند و آنان به آخرت یقین دارند (3) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمال (بد)شان را برای آنان زینت می دهیم بطوری که سرگردان می شوند (4) آنان کسانی هستند که عذاب بد (و دردناک) برای آنهاست؛ و آنها در آخرت، زیانکارترین مردمند! (5) به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا می شود (6)
آیات شریفه 7 تا 58 مربوط به داستانهای پنج گانه از موسی، داوود، سلیمان، صالح و لوط (ع) است:
إِذْ قالَ مُوسی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7)
فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (8)
یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9)
وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10)
إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (11)
وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (12)
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (13)
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ (14)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: «من آتشی از دور دیدم؛ (همین جا توقف کنید) بزودی خبری از آن برای شما می آورم، یا شعله آتشی تا گرم شوید» (7) هنگامی که نزد آتش آمد، ندایی برخاست که: مبارک باد آن کس که در آتش است و کسی که در اطراف آن است [= فرشتگان و موسی] و منزه است خداوندی که پروردگار جهانیان است! (8) ای موسی! من خداوند عزیز و حکیمم! (9) و عصایت را بیفکن! هنگامی که (موسی) به آن نگاه کرد، دید (با سرعت) همچون ماری به هر سو می دود (ترسید و) به عقب برگشت، - و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد، ندا آمد- ای موسی! نترس، که رسولان در نزد من نمی ترسند! (10) مگر کسی که ستم کند؛ سپس بدی را به نیکی تبدیل نماید، که (توبه او را می پذیرم، و) من غفور و رحیمم! (11) و دستت را در گریبانت داخل کن؛ هنگامی که خارج می شود، سفید و درخشنده است بی آنکه عیبی در آن باشد؛ این در زمره معجزات نه گانه ای است که تو با آنها بسوی فرعون و قومش فرستاده می شوی؛ آنان قومی فاسق و طغیانگرند! (12) و هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آنها آمد گفتند: «این سحری است آشکار!» (13) و
ص :509
آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران چگونه بود! (14)
آیات شریفه 7 تا 14: در خصوص داستان موسی (ع) است بدین شرح: چون مدت تعهد موسی (ع) نزد شعیب (ع) به پایان رسید قصد مراجعت به مصر و دیدار با مادرش کرد و چون خواست با صفورا - همسرش- و گوسفندان حرکت کند از شعیب (ع) عصایی خواست و آن همان عصای نوح و ابراهیم (ع) بود. پس از پنج روز راهپیمایی شب ششم که شب جمعه ای بود به وادی ایمن رسید. شب سرد و تاریکی بود ناگاه موسی (ع) از دور در کوه سینا آتشی دید به خانواده خود گفت من اکنون به جانب آتش می روم و برای شما اخگری یا خبری می آورم. چون نزدیک رسید درختی دید که در عین سرسبزی و طراوت، آتشی از آن شعله ور گشته که دودی ندارد و تجلی فراوانی در آن می باشد. آتش از برگ های سبز آن مشتعل است ناگاه ندایی از پیشگاه قدس خدای سبحان شنید که: ای موسی! منم خدای یکتای جهانیان، عصای خویش بیفکن و چون آن را دید که مثل ماری می خزد رو به فرار گذاشت. خطاب رسید ای موسی! نترس، در پیشگاه ما نباید پیغمبران از چیزی بترسند مگر ستمکاران. موسی (ع) چون آن را برداشت، همان عصای خود را در دست دید. پس خطاب شد: ای موسی! دست خود را در گریبانت بر، که سپید و روشن خواهد شد.
چرا در آیه 10 «والق عصاک» ، عصای زنده شده را به «جان » به معنای مار کوچک تشبیه فرموده و در دو سوره اعراف و شعراء آن را «ثعبانی مبین» به معنای مار بسیار بزرگ یا اژدها تعبیر فرموده است؟
صاحب المیزان، ج 30، ص 252، در پاسخ آورده است: «تشبیه تنها از نظر اهتزاز و سرعت حرکت و اضطراب است، نه از نظر کوچکی و بزرگی چون آنچه مایه شگفت است این است که یک چوبدستی به صورت اژدهایی عظیم الجثه و هول انگیز درآید، آن وقت بر خلاف اژدهاهای دیگر (که خیلی سنگین هستند و این سنگینی مانع جست و خیز سریع آنهاست) مانند یک مار کوچک جست و خیز کند» . (و نیز صاحب المیزان نظر بعضی از مفسرین که گفته اند: «عصای موسی به صورت مختلفه ای در می آمد، در اولین بار به صورت ماری کوچک درآمد که آیه (طه20) از آن خبر داده و در موقعی که پیش روی فرعون آن را به زمین انداخت به صورت اژدهایی آشکار
ص :510
درآمد، همچنانکه در سوره اعراف و شعراء آمده است» ، را نظری نادرست بیان کرده است).
چرا موسی (ع) ترسید؟
صاحب المیزان، ج 30، ص 252، در پاسخ به این سؤال آورده است: این اثر طبیعت آدمی است که وقتی به منظره هول انگیز، آن هم بی سابقه بر می خورد که هیچ راهی برای دفع آن به نظرش نمی رسد قهراً پا به فرار می گذارد، مخصوصاً کسی که هیچ سلاحی برای دفاع ندارد، عصایی هم که تنها سلاح او بوده خود به آن صورت هول انگیز درآمده، قبلاً هم از ناحیه خدا دستوری نگرفته بود که اگر عصایت اژدها شد فرار مکن و در جای خود بایست. و فرار از خطرهای بزرگ، آن هم از کسی که دافع و چاره ای جز فرار ندارد، جزو ترسهای مذموم نیست، تا کسی موسی را بداشتن آن مذمت کند. و اما این که خدایتعالی به او فرمود: «انی لا یخاف لدی المرسلون» = «انبیاء و مرسلین مادام که در جوار پروردگارشان هستند از چیزی نمی ترسند» ، این کرامت خود ایشان نیست، تا چون موسی نداشت بگوییم رسولی ناقص بوده، بلکه این فضیلت را به تعلیم خدا به دست می آورده اند، (در ضمن) شب طور اولین موقفی بود که خدا موسی را به مقام قرب خود برد.
☼ مؤلف:
در توضیح بیشتر می توان گفت: ترس از عواملی چون آتش، پرتگاه، برق، حیوان درنده و غیره نه تنها عیب و نقصی محسوب نمی شود بلکه عین عقل و شعور است. بنابراین فرار حضرت موسی (ع)، گناه و معصیتی نبوده است، تنها می توان نسبت ترک اولی را به آن حضرت در آن شبِ خاص نسبت داد چرا که اولاً: شب طور، اولین موقف تعلیم الهی برای حضرت موسی (ع) بود و در آن زمان هنوز مراتب تعلیمات الهی را طی نکرده بود، چون موسی در آن زمان نبی خدا بود و هنوز به مقام رسالت نرسیده بود. و بعد از آن بود که به رسالتِ الهی مبعوث شد. ثانیاً: عصمت مراتبی دارد و مرتبه عصمت موسی (ع) در آن زمان از مراتب بعدی آن حضرت در درجه پایین تری بوده است همچنانکه مراتب عصمت در خصوص حضرت رسول (ص) و اهل بیت (ع) در حد اعلای خود می باشد در سایر انبیاء در آن حد نیست و فرق 14 معصوم (ع) با سایر انبیاء در همین است که 14 معصوم (ع) حتی «فکرِ ترک اولی» هم نمی کنند و پر مسلم است که اگر
ص :511
چنین موقعیتی برای ائمه (ع) پیش می آمد هرگز دچار ترک اولی نمی شدند و فرار نمی کردند.
ممکن است عده ای اشکال کنند که اگر ترسیدن از عوامل ترس زا، امری عاقلانه است پس نسبت دادن ترک اولی به حضرت موسی (ع) چه مفهومی دارد؟
در پاسخ می توان گفت: (والله اعلم): انبیاء از پدر و مادری یکتاپرست و خداشناس متولد شده و از همان دوران کودکی با خداوند عالمیان و قدرت و عظمت باری تعالی آشنا بوده اند. از آن گذشته موسی (ع) حدود ده سال تحت تعلیم و تربیت شعیب (ع) بود که شناخت وی را نسبت به قدرت پروردگار متعال محکمتر کرده بود. همچنین طبق آیه 8 همین سوره که می فرماید: «یا موسی انه انا اللهُ العزیزُ الحکیم» یعنی وقتی موسی (ع) به مکان طور رسید ندایی شنید و نوری دید که این ندا از جانب خداوند متعال بود و خود را برای موسی (ع) معرفی کرد بنابراین موسی (ع) کاملاً واقف بود آن نوری را که دیده، نور الهی بوده و آن ندایی را که شنیده، ندای الهی بوده است. حال با وجودِ این شناخت، دیگر جایی برای فرار کردن از آن مکان الهی آن هم برای پیغمبری چون حضرت موسی (ع) باقی نمی ماند. و صحت این نظریه نیز آیه شریفه (10) است که می فرماید: «یا موسی لا تَخَفْ اِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ المُرَسلُون» = «ای موسی نترس (چرا که) در پیشگاه ما نباید رسولان از چیزی بترسند» . (البته این آیه به عدم ترس رسولان اشاره دارد نه انبیا … ).
خلاصه باید گفت: هرچند این ترس، گناه و معصیتی محسوب نمی شود اما برای پیامبران ترک اولی به حساب می آید، همچنانکه در روایت می فرماید: «ثواب مؤمنین برای انبیاء گناه است» .
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ (15)
وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ (16)
وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17)
حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (18)
فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی بِرَحْمَتِکَ فی عِبادِکَ الصَّالِحینَ (19)
وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبینَ (20)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبینٍ (21)
فَمَکَثَ غَیْرَ بَعیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ (22)
إِنِّی وَجَدْتُ
ص :512
امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ (23)
وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ (24)
أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (25)
اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ (26)
قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ (27)
اذْهَبْ بِکِتابی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ (28)
قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ (29)
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (30)
أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ (31)
قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی تَشْهَدُونِ (32)
قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ (33)
قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (34)
وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35)
فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ (36)
ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37)
قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمینَ (38)
قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ (39)
قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ (40)
قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذینَ لا یَهْتَدُونَ (41)
فَلَمَّا جاءَتْ قیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمینَ (42)
وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرینَ (43)
قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواریرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (44)
و ما به داوود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم؛ و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید» (15) و سلیمان وارث داوود شد و گفت: «ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده و از هر چیز به ما عطا گردیده؛ این فضیلت آشکاری است» (16) لشکریان سلیمان، از جن و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند؛ آنقدر زیاد بودند که باید توقف می کردند تا به هم ملحق شوند! (17) (آنها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند؛ مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!» (18) سلیمان از سخن او تبسمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!» (19) (سلیمان) در جستجوی آن پرنده [= هدهد] برآمد و گفت: چرا هدهد را نمی بینم، یا اینکه او از غایبان است؟! (20) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد، یا او را ذبح می کنم، یا باید دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد! (21) چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام! (22) من زنی را دیدم که بر آنان حکومت می کند و همه چیز در اختیار دارد و (به خصوص) تخت عظیمی دارد! (23) او و قومش را دیدم که برای
ص :513
غیر خدا - خورشید- سجده می کنند؛ و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه بازداشته؛ و از این رو هدایت نمی شوند! (24) چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که آنچه را در آسمانها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) می سازد و آنچه را پنهان می دارید یا آشکار می کنید می داند؟! (25) خداوندی که معبودی جز او نیست و پروردگار عرش عظیم است! (26) (سلیمان) گفت: ما تحقیق می کنیم ببینیم راست گفتی یا از دروغگویان هستی؟ (27) این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن؛ سپس برگرد (و در گوشه ای توقف کن) ببین آنها چه عکس العملی نشان می دهند! (28) (ملکه سبا) گفت: ای اشراف! نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده! (29) این نامه از سلیمان است و چنین می باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان (30) توصیه من این است که نسبت به من برتری جویی نکنید و بسوی من آیید در حالی که تسلیم حق هستید! (31) (سپس) گفت: ای اشراف (و ای بزرگان)! نظر خود را در این امر مهم به من بازگو کنید، که من هیچ کار مهمی را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده ام! (32) گفتند: ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، ولی تصمیم نهایی با توست؛ ببین چه دستور می دهی! (33) گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند؛ (آری) کار آنان همین گونه است! (34) و من (اکنون جنگ را صلاح نمی بینم، ) هدیه گرانبهایی برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند (و از این طریق آنها را بیازمایم)! (35) هنگامی که (فرستاده ملکه سبا)ا نزد سلیمان آمد، گفت: می خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است؛ بلکه شما هستید که به هدیه هایتان خوشحال می شوید! (36) به سوی آنان بازگرد (و اعلام کن) با لشکریانی به سراغ آنان می آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند؛ و آنان را از آن (سرزمین آباد) با ذلت و خواری بیرون می رانیم! (37) (سلیمان) گفت: ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟ (38) عفریتی از جن گفت: «من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» (39) (اما) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند؛ و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنی و کریم است!» (40) (سلیمان) گفت: تخت او را برایش ناشناس سازید؛ ببینم آیا متوجه می شود یا از کسانی است که هدایت نخواهند شد؟! (41) هنگامی که آمد، به او گفته شد: «آیا تخت تو این گونه است؟» گفت: گویا خود آن است! و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم! (42) و او را از آنچه غیر از خدا می پرستید بازداشت، که او [= ملکه سبا] از قوم کافران بود (43) به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد؛ اما سلیمان) گفت: «(این آب نیست، ) بلکه قصری است از بلور صاف!» (ملکه سبا) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم؛ و (اینک) با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم! (44)
آیات 15 تا 44: این آیات شریفه در خصوص حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) است:
نکته اول: به استناد آیه شریفه: «وَ وَرِثَ سلیمانُ داوُود … » = «سلیمان وارث داوود شد» (16)، انبیاء نیز مثل سایر مردم، اموال خود را به فرزندانشان ارث می گذارند. بنابراین باید آن کوردلان پست نهاد را سرزنش نمود که به زور و با این گفته جعلی که «انبیاء چیزی را برای فرزندان خود
ص :514
به ارث نمی گذارند» ، دختر گرامی و ارجمندِ رسول خدا (ص) را از فَدک که ارثیه پدر ارجمندش بود محروم نموده و آن را دزدیدند و آن بانوی عالمین (س) را به تازیانه راندند.
توجه: مشابه این آیه، آیه شریفه: «یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ» = «که وارث من و دودمان یعقوب باشد» (مریم 6)، می باشد که حضرت زکریا (ع) از خدای سبحان تقاضای وارث می کند.
نکته دوم: آیه شریفه 18 می فرماید: «قالت النملة» ، که می رساند آن مورچه مؤنث بوده یعنی ملکه ی مورچه ها بود. و نیز عبارت «و هم لا یشعرون» می رساند که منظور، سپاهیان حضرت سلیمان (ع) است نه خود سلیمان (ع) چرا که: اولاً: اگر منظور سلیمان (ع) بود جا داشت به جای ضمیر «هم» ، ضمیر «هو» می آمد. ثانیاً: پیامبران الهی العیاذ بالله «لا یشعرون=بی شعور» نیستند. ثالثاً: به استناد آیه بعدی که سلیمان (ع) با مورچه صحبت کرده و حتی خندیده است معلوم می شود که آن حضرت علم «منطق طیر» و نیز شعور و درک نقل مورچه را داشته است. (البته خنده ی سلیمان (ع) به خاطر این صحبت مورچه بود که به سلیمان گفت: «می دانی چرا خداوند باد را به تسخیرت درآورد؟ بدین خاطر که به تو بفهماند این قدرت مثل باد می تواند از بین برود» ).
نکته سوم: در خصوصِ آیه شریفه: «قالَ الذی عندهُ علمٌ منَ الکتاب» شخصی که علمی از کتاب الهی داشت (آیه40)، ممکن است عده ای سؤال کنند که اولاً: این شخص چه کسی بود؟ ثانیاً: او از حضرت سلیمان که به مقام نبوت رسیده بود، بالاتر بود یاخیر؟ {آیه 40 «طی الارض» را تأیید می فرماید}
روایت ذیل به این سؤالات پاسخ می دهد:
در تفسیر صافی، ج 5، ص 115، از عیاشی، از امام جواد (ع): این شخص، آصف بن برخیا است. البته آنچه را که آصف می دانست، سلیمان هم به خوبی می دانست و از دانش آصف بی بهره نبود. ولی دوست داشت و مایل بود که آصف را به جن و انس معرفی کند و او را بشناساند، که پس از خودش او حجت خداست. سلیمان به فرمان پروردگار و دستور خداوند، آن کار را کرد که در امامت و جانشینی آصف اختلاف نکنند. و این امر از نظر تأکید و مصلحت خدا بود.
در تفسیرِ صافی، ج 5، ص 114، از بصائر، از امام باقر (ع):
ص :515
نزد آصف وصی سلیمان یک حرف از حروف اسم اعظم بود، ولی نزد ما، هفتاد و دو حرف از آن اسم اعظم خداوند است. و یک حرف دیگر، مختص ذات پاک پروردگار می باشد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 159، از امام صادق (ع):
بین کسی که علمی از کتاب داراست، با آنکه علم کتاب در نزد اوست، فرق بسیاری وجود دارد. آصف بن برخیا فقط واجد یک حرف از حروف اسم اعظم خداوند بود. دانش او نسبت به ما، مانند قطره ای در برابر دریاست و ما ائمه دارای تمام علم کتاب هستیم.
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 286، در خصوص اسم اعظم آورده است:
محال است اسم اعظمی که در هر چیز تصرف دارد از قبیل الفاظ و یا مفاهیمی باشد که الفاظ بر آنها دلالت می کند، بلکه اگر واقعاً چنین اسمی باشد و چنین آثاری در آن باشد، لابد حقیقت اسم خارجی است، که مفهوم لفظ به نوعی با آن منطبق می شود، خلاصه آن اسمْ حقیقتی است که اسمِ لفظی، اسمِ آن اسمْ است. و در الفاظ آیه شریفه هیچ خبری از این اسمی که مفسرین گفته اند نیامده، تنها و تنها چیزی که آیه در این باره فرموده این است که شخص نامبرده که تخت ملک سبا را حاضر کرد علمی از کتاب داشته و گفته است: (من آن را برایت می آورم)، غیر از این دو کلمه درباره او چیزی نیامده، البته این در جای خود معلوم و مسلم است، که کار در حقیقت کار خدا بوده، پس معلوم می شود آن شخص علم و ارتباطی با خدا داشته که هر وقت از پروردگارش چیزی می خواسته و حاجتش به درگاه او می برده، خدا از اجابتش تخلف نمی کرده است و (همچنین) علم نامبرده از سنخه علوم فکری و اکتساب و تعلم بردار، نبوده است.
☼ مؤلف:
هرگاه بنده ای، مراتب بندگی اش را خالصانه انجام دهد، در این صورت ارتباطی بین او و پروردگار متعال برقرار می گردد که رابطه ای دو جانبه است. بدین صورت که چون بنده، تابعِ پروردگارش می شود لذا پروردگار متعال نیز هر چه را که بنده اش از او بخواهد عطا می فرماید و این مصداق آیه شریفه: «ادعونی استجب لکم» می باشد و شرط آن، بندگیِ خالصانه است که رسیدن به این مقام تنها با ترک گناه و انجام عبادت میسر است و در هیچ آموزشگاهی نمی توان
ص :516
آن را تدریس نمود. به عبارتی صِرفِ گفتن لفظِ اسمِ اعظم، آن خواسته انجام نمی شود بلکه بایستی بندگی کرد تا به آن مقام رسید (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه (نمل62) مراجعه شود).
نکته چهارم: متأسفانه عده ای گمراه، به استناد بعضی از روایاتِ جعلی، تهمت هایی به مقام والای حضرت داوود (ع) و سلیمان (ع) وارد کرده اند که آوردن این سخنانْ ضروری نیست.
سیمای حضرت سلیمان (ع) در قرآن کریم:
در قرآن کریم حدود 17 مورد نام آن جناب را به بزرگی یاد فرموده است. از جمله:
1 - ارث بردن: «وهبنا لداوود سلیمان» = «سلیمان را به داوود دادیم» (ص30)، «و ورث سلیمان داوود» = «سلیمان از داوود ارث برد» (نحل 16).
2 - امتحان کردن: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیمَانَ» = «و سلیمان را در مقام امتحان آوردیم» (ص 35).
3 - خدایتعالی ملکی عظیم به او داد و جن و طیور و باد را مسخرش کرد و زبان مرغان به وی آموخت: (بقره 102)- (انبیاء 81)- (نمل16تا 18) - (سبأ 12و 13) - (ص 35 تا 39).
4 - انداختن جسد بر روی تختش (ص33).
5 - عرض صافنات جیاد بر وی (ص3 تا 33).
6 - دو متخاصم (انبیاء 78).
7 - داستان هدهد و ملکه سبأ (نمل20 تا 44).
8 - داستان مورچه (نمل 18و19).
9 - مرگ سلیمان (سبأ 14). و نیز آیاتی چون: (ص30)- (انبیاء 79)- (نمل 15و16)- (نساء163)- (انعام 84).
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 299، از نورثقلین، از کافی، از امیرالمؤمنین علی (ع):
به آنچه که هیچ امیدی نداری امیدوارتر باش، از آنچه که به آن امید داری- تا آنجا که فرمود- ملکه سبأ از کشورش بیرون شد و سرانجام مسلمان گشت.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَریقانِ یَخْتَصِمُونَ (45)
قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (46)
قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47)
وَ کانَ فِی الْمَدینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (48)
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)
وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (50)
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعینَ (51)
فَتِلْکَ
ص :517
بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52)
وَ أَنْجَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (53)
ما به سوی «ثمود» ، برادرشان «صالح» را فرستادیم که: خدای یگانه را بپرستید! اما آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند (45) (صالح) گفت: «ای قوم من! چرا برای بدی قبل از نیکی عجله می کنید (و عذاب الهی را می طلبید)؟ چرا از خداوند تقاضای آمرزش نمی کنید تا شاید مشمول رحمت (او) شوید؟!» (46) آنها گفتند: «ما تو را و کسانی که با تو هستند به فال بد گرفتیم!» (صالح) گفت: «فال (نیک و) بد (مقدرات) شما نزد خداست؛ بلکه شما گروهی هستید فریب خورده! (47) و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد می کردند و اصلاح نمی کردند (48) آنها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [= صالح] و خانواده اش شبیخون می زنیم (و آنها را به قتل می رسانیم؛) سپس به ولی دم او می گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!» (49) آنها نقشه مهمی کشیدند و ما هم نقشه مهمی؛ در حالی که آنها درک نمی کردند! (50) بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد، که ما آنها و قومشان همگی را نابود کردیم (51) این خانه های آنهاست که بخاطر ظلمشان خالی مانده؛ و در این نشانه روشنی است برای کسانی که آگاهند (52) و کسانی را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم (53)
آیات 45 تا 53: این آیات مربوط به داستان صالح (ع) و قومش ثمود است.
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54)
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55)
و لوط را (به یاد آور) هنگامی که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشتی می روید در حالی که (نتایج شوم آن را) می بینید؟! (54) آیا شما بجای زنان، از روی شهوت به سراغ مردان می روید؟! شما قومی نادانید! (55)
آیات 54 تا 58: این آیات مربوط به داستان حضرت لوط (ع) و قومش است.
آغاز جزء 20 از آیه 56 نمل تا آیه 45 سوره عنکبوت
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (56)
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرینَ (57)
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (58)
آنها پاسخی جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادی پاکدامن هستند!» (56) ما او و خانواده اش را نجات دادیم، بجز همسرش که مقدر کردیم جزء باقی ماندگان (در آن شهر) باشد! (57) سپس بارانی (از سنگ) بر سر آنها باراندیم (و همگی زیر آن مدفون شدند)؛ و چه بد است باران انذارشدگان! (58)
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (59)
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (60)
بگو: «حمد مخصوص خداست؛ و سلام بر بندگان برگزیده اش!» آیا خداوند بهتر است یا بتهایی که همتای او قرارمی دهند؟! (59) (آیا بتهایی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که آسمانها و زمین را آفریده؟! و برای شما از آسمان، آبی فرستاد که با آن، باغهایی زیبا و سرورانگیز رویاندیم؛ شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید! آیا معبود دیگری با خداست؟! نه، بلکه آنها گروهی هستند که (از روی نادانی، مخلوقات را) همطراز (پروردگارشان) قرار می دهند! (60)
ص :518
یا کسی که زمین را مستقر و آرام قرار داد و میان آن نهرهایی روان ساخت و برای آن کوه های ثابت و پابرجا ایجاد کرد و میان دو دریا مانعی قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند؛ با این حال) آیا معبودی با خداست؟! نه، بلکه بیشتر آنان نمی دانند (و جاهلند)! (61)
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الاَرْضِ اَ اِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَّا تَذَکرُونَ ﴿62﴾ آیا آن کیست که دعای بیچاره و مضطر را اجابت می کند و بدی ها را از بین می برد؟ و شما را جانشینان این سرزمین می کند؟ آیا غیر از خدای یکتا، خدای دیگری وجود دارد؟ چقدر اندکند کسانی که متذکر این حقیقت می شوند (62)
مضطر: کسی است که قدرتی ندارد تا بین خود و خدای خود هر چه حاجب است رفع کند.
☼ نکته:
خداوند متعال در جای دیگر می فرماید: «ادعونی استجب لکم» = «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» (مؤمن60). و می فرماید: «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» = «و چون بندگان من از تو سراغ مرا می گیرند من نزدیکم و دعای دعا کننده را اجابت می کنم به شرطی که در دعایش مرا بخواند» (1).
چرا بعضی از دعاها مستجاب نمی شود در صورتی که خداوند متعال وعده فرموده است که اجابت کند؟
پاسخ: دعا وقتی دعاست که دعا کننده، دل از غیر خدا قطع کند، از آن گذشته ممکن است، داعی، دعایی کرده که استجابت آن به ضررش باشد و خداوند متعال به نفع داعی، آن را اجابت نکند ولی در عوض نعمتی برتر در قیامت یا دنیا به او عنایت فرماید (والله اعلم).
در تفسیر صافی، ج 5، ص 123، از امام صادق (ع): این آیه درباره حضرت حجت قائم آل محمد (ص) نازل شده است. چون در مقام حضرت ابراهیم (ع) در مسجد الحرام دو رکعت نماز گزارد و دست ها به دعا بردارد، خداوند دعای حضرتش را اجابت فرماید، گرفتاری را از وجود شریفش دور سازد و امر به ظهورش می دهد و خلیفه روی زمین می شود. اوست مضطری که دعایش مقرون اجابت واقع خواهد شد. (و این آیه، از آیاتی است که تأویل آن بعد از تنزیل آن است).
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 616، چ2، از امام سجاد (ع)، از خدای تعالی:
هر کس مرا بشناسد و نافرمانی ام کند، کسی را بر او مسلط کنم که مرا نشناسد.
از همان منبع، ص 619، از امام باقر (ع)، از خدای تعالی: به عزت و جلالم سوگند، هیچ بنده ای اراده
ص :519
و خواست مرا بر اراده و خواست خود ترجیح ندهد مگر آن که خودم تنگناهایش را کفایت کنم و آسمان و زمین را ضامنِ روزیش نمایم و خودم برای او ماوراءِ تجارتِ هر تاجری قرار گیرم.
از همان منبع، ص 676، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:
ای فرزند آدم! مرا در درونت یاد کن تا تو را در درونم یاد کنم و مرا در خلوتت یاد کن تا تو را در خلوتم یاد کنم و مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی بهتر از جمعت یاد کنم.
از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.
از همان منبع، ص 701: ای بنده من! اشیاء را به خاطرِ تو خلق کرده ام و تو را برای خودم خلق نمودم. دنیا را با احسانم به تو بخشیدم و آخرت را به سبب ایمانت به تو بخشیده ام.
از همان منبع، ص 703: من همنشین کسی هستم که یادم کند.
از همان منبع، ص 703: یادم کنید تا با نعمتهایم یادتان کنم، اگر با عبادت و طاعت یادم کنید با نیکی و نعمت و رحمت و رضوانم یادتان کنم.
از همان منبع: از دعا کردن دچار ملالت و خستگی نشو چرا که از اجابت کردن دعا خسته و ملالت زده نمی شوم.
ازهمان منبع، ص705: پنهان کردن اعمالِ نیکت بر عهده تو و ظاهر کردنِ آنها بر عهده من است.
از همان منبع، ص 706: هر بنده ای که بر قلبش اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک به ذکرم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.
از همان منبع: اهل طاعتم، در ضیافت و مهمانی من به سر می برند و اهل شکرم در اقلیمِ زیارتم می باشند و اهلِ ذکر و یاد کنندگانم در نعمتم مقیمند و من اهل معصیتم را از رحمتم ناامید نمی کنم، پس اگر توبه کنند، من دوست آنها هستم و اگر مریض گردند، من خود طبیب آنها هستم به محنت ها و مصیبت ها مداوایشان کنم تا از گناه و عیوب پاک گردند.
ص :520
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 159، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:
ای موسی! به بندگانم بگو از من راضی باشند تا من نیز از آنها راضی باشم.
از همان منبع: ای موسی! رضایت من در کراهت تو است و فرمود رضایت من در رضایت تو به قضا و قدر من است.
از همان منبع: ای داوود! نزدیکترین مردمان به خداوند تواضع کنندگانند و دورترین مردمان از خداوند متکبرین هستند.
از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.
از همان منبع، ص 296، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: هر کس از من مسئلت کند در حالی که بداند و اعتقاد کند که منم ضرر دهنده و نفع رساننده واقعی، اجابتش می کنم.
از همان منبع، ص 290، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: ای فرزند آدم! گناه مردم تو را از گناه خودت غافل نکند و نعمت مردم تو را از نعمت خداوند مأیوس نکند و هرگز مردم را از رحمت خداوند مأیوس نکن در حالی که خودت به او امیدواری.
در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 224، باب28، از امام رضا (ع): محروم کسی است که از عاقبت به خیری محروم باشد و سودمند کسی است که تصدقات و خیرات خود را سنگین کند.
در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 284، از رسول خدا (ص):
کسی که حق تعالی نعمت را بر او فراوان کند حمدِ خدا گوید و کسی که روزی بر او تنگ شود باید استغفار کند و کسی که محزون شود باید بگوید: «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» .
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 674، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:
هر کس دوست مرا ذلیل کند به جنگ با من کمین کرده است.
أَمَّنْ یَهْدیکُمْ فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63)
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ
ص :521
کُنْتُمْ صادِقینَ (64)
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (65)
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66)
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67)
لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (68)
قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ (69)
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (70)
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (71)
قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذی تَسْتَعْجِلُونَ (72)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (73)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (74)
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (75)
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَکْثَرَ الَّذی هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ (76)
وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (77)
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْعَلیمُ (78)
فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبینِ (79)
إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (80)
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81)
یا کسی که شما را در تاریکیهای صحرا و دریا هدایت می کند و کسی که بادها را به عنوان بشارت پیش از نزول رحمتش می فرستد؛ آیا معبودی با خداست؟! خداوند برتر است از آنچه برای او شریک قرارمی دهند! (63) یا کسی که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید می کند و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست می گویید!» (64) بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی دانند جز خدا و نمی دانند کی برانگیخته می شوند!» (65) آنها [= مشرکان] اطلاع صحیحی درباره آخرت ندارند؛ بلکه در اصل آن شک دارند؛ بلکه نسبت به آن نابینایند! (66) و کافران گفتند: «آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم، (زنده می شویم و) از دل خاک بیرون می آییم؟! (67) این وعده ای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده؛ اینها همان افسانه های خرافی پیشینیان است!» (68) بگو: «در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!» (69) از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش و سینه ات از توطئه آنان تنگ نشود! (70) آنها می گویند: «این وعده (عذاب که به ما می دهید) کی خواهد آمد اگر راست می گویید؟!» (71) بگو: «شاید پاره ای از آنچه درباره آن شتاب می کنید، نزدیک و در کنار شما باشد!» (72) مسلماً پروردگار تو نسبت به مردم، فضل (و رحمت) دارد؛ ولی بیشترشان شکرگزار نیستند! (73) و پروردگارت آنچه را در سینه هایشان پنهان می دارند و آنچه را آشکار می کنند بخوبی می داند! (74) و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتاب مبین (در لوح محفوظ و علم بی پایان پروردگار) ثبت است! (75) این قرآن اکثر چیزهایی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند برای آنان بیان می کند (76) و مایه هدایت و رحمت برای مؤمنان است! (77) پروردگار تو میان آنها در قیامت به حکم خود داوری می کند؛ و اوست قادر دانا (78) پس بر خدا توکل کن، که تو بر حق آشکار هستی! (79) مسلماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فراخوانی! (80) و نیز نمی توانی کوران را از گمراهیشان برهانی؛ تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند! (81)
در کتاب نصایح، ص 184، از امام علی (ع): مشکل ترین کارها 4 چیز است:
1 - عفو و گذشت به
ص :522
هنگام غضب.
2 - بخشش به هنگام نداری و فقر.
3 - عفت داشتن از ارتکاب گناه به هنگام خلوت.
4 - حق گویی بر ضد کسی که به او امید داری یا از او می ترسی.
در تحف العقول، ص 168، از امام علی (ع): ای کمیل! گناهانت بیش از کارهای خوبت و غفلتت بیش از ذکرت است و نعمت و پاداشِ خدا بیش از کردارِ توست و تو پیوسته در نعمت و عافیت از جانب خدایی پس نباید در هیچ حال از حمد و تسبیحش غافل باشی.
وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الاَرْضِ تُکلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنَا لا یُوقِنُونَ ﴿82﴾ وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿83﴾ و هنگامی که عذاب کفار واقع شود، جنبنده ای از زمین بیرون آریم تا با آنها سخن گوید که مردم آیات ما را باور نمی کرده اند (82) روزی که از هر امتی دسته ای را که آیه های ما را دروغ شمرده اند محشور کنیم. و آنها باز داشته خواهند شد (83)
☼ نکته:
چند آیه شریفه به مسئله رجعت اشاره دارند از جمله: همین دو آیه و (انبیاء 95) و (اسرا 8 - 4). (که بحث مفصل رجعت در ذیل آیه (اسرا 8 - 4) آمده است).
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 342، آمده است:
و اما اینکه این قول چیست که بر آنان واقع می شود، آن چه از کلام خدایتعالی صلاحیت دارد که این قول را تفسیر کند آیه: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» (فصلت=حم سجده53) می باشد برای این که می دانیم مراد به این آیات که خدا به زودی به آنان نشان می دهد غیر آیات آسمانی و زمینی است که خود آنان همواره اش می بینند، بلکه مراد بعضی از آیاتی است که جنبه خارق عادت داشته باشد و مردم از دیدن آن ناگزیر به ایمان شوند.
☼ نکته:
این دو آیه شریفه مربوط به رجعت در آخرالزمان و قبل از وقوع قیامت است نه حشر
در قیامت و دلیل این نظریه این است که در آیه 83 می فرماید: «عده ای از هر امت محشور می شوند» در صورتی که می دانیم حشر در قیامت مختص به تمام امتهاست و نه تنها عده ای خاص، بنابراین این آیات مبین «مسئله رجعت» هستند.
دابه الارض کیست؟
ص :523
پاسخ: اینکه در آیه شریفه می فرماید: «آن جنبنده سخن می گوید» ، می رساند که آن جنبنده یک انسان است و نه حیوان و یا موجودی دیگر. و این انسان بایستی انسان کامل، معصوم، آیت و نشانه الهی، خلیفه واقعی خدا بر روی زمین و شخصیتی باشد که مورد انکار بیشتر مردم واقع شده باشد، طوری که رجعتش باعث اثبات حقانیتش و پشیمانی و افسوس منکرینش شود. تنها موردی که می توان به آن اشاره نمود مقام والای امامت است که حضرت علی (ع) به عنوان نماینده ی امامت و آیتِ الهی ان شاء الله رجعت خواهد فرمود.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 174، از طبرسی، از پیامبر اکرم (ص): آن جنبنده چون ظاهر شود، عصای موسی و انگشتر سلیمان با اوست. با انگشتر روی مؤمنین را نقش و مهر کند و با عصا، بینی کفار را بشکند. چون مردم در محضرش جمع شوند مؤمن و کافر را از یکدیگر تمییز دهد و بشناسد، بر روی مؤمن می نویسد: این شخص مؤمن است و بر روی کافر می نویسد: این کافر است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 175، از کافی، از امام باقر (ع)، از امیرالمؤمنین (ع):
دابه ی خدا که با مردم تکلم می نماید، منم.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 175، از قمی، از امام صادق (ع):
روزی پیامبر اکرم (ص) وارد مسجد شد، دید امیرالمؤمنین علی (ع) ریگهای مسجد را جمع نموده و سر مبارکش را روی ریگها گذارده و به خواب رفته است، او را به پای مبارکش حرکت داده و فرمود: «ای دابۀ خدا! برخیز» . یکی از اصحاب، حضور پیامبر اکرم (ص) عرضه داشت: ای رسول خدا آیا جایز است ما فرزندان خود را به این اسم بنامیم؟ حضرت فرمودند: خیر به خدا قسم که این کلمه ی «دابة الله» مختص پسرعمم علی (ع) است. و مراد از (دابه) در این آیه شریفه اوست و آنگاه فرمود: یا علی! همین که دوره آخر زمان شود، خداوند، تو را در نیکوترین صورت برانگیزاند و با تو علامتی است که با آن، دشمنانت را نام می گذارد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 176، از تأویل آلایات، از محمد بن عباس، از اصبغ بن نباته روایت کرده که:
روزی معاویه به او گفت: ای اصبغ! شما شیعیان گمان دارید آن دابه ای که خداوند در
ص :524
آخرالزمان برمی انگیزد و با مردم تکلم می کند علی بن ابیطالب (ع) است. به او گفتم: نه تنها ما شیعیان به این معتقدیم، بلکه یهودی ها نیز همین عقیده را دارند. معاویه، «رأس الجالوت» بزرگ یهودیان را احضار نمود. از او پرسید: دابة الارض نزد شما کیست؟ گفت: مردی است بنام «ایلیا» . معاویه گفت: ای اصبغ! ایلیا به زبان عبرانی، علی (ع) است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 178، از امام صادق (ع): مراد از آیات در آیه شریفه، وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) است شخصی حضورش عرض کرد: عامّه گمان می کنند که آیه «و یوم نحشر» راجع به قیامت است. حضرتش فرمود: پس به عقیده ایشان، روز قیامت، از هر امت و جماعتی، طایفه ای را زنده و محشور می کند و بقیه آنها را واگذارد و محشور نمی سازد؟ و حال آنکه درباره قیامت می فرماید: «وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» = «و همه آنان را بر انگیزیم و احدی را فرو نگذاریم» (کهف 47)، آن مرد گفت: بر اساس این سخن که فرمودید، آیه اول «و یوم نحشر» اشاره به رجعت و «و حشرناهم» مربوط به قیامت می باشد. فرمود: بلی.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:
اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.
از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 178، از امام صادق (ع):
هیچ مؤمنی نیست که کشته شود، مگر آنکه در موقع رجعت به دنیا برگردد تا به مرگ طبیعی بمیرد و رجوع به دنیا نمی کنند مگر مؤمن خالص و یا کافر مطلق.
حَتَّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتی وَ لَمْ تُحیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84)
وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (85)
أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (86)
تا زمانی که (به پای حساب) می آیند، (به آنان) می گوید: «آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟! شما چه اعمالی انجام می دادید؟!» (84) در این هنگام، فرمان عذاب بخاطر ظلمشان بر آنها واقع می شود و آنها سخنی ندارند که بگویند! (85) یا ندیدند که ما شب را برای آرامش آنها قرار دادیم و روز را روشنی بخش؟! در این امور نشانه های روشنی است برای کسانی که ایمان می آورند (و آماده قبول حقند) (86)
ص :525
وَ یَوْمَ یُنفَخُ فی الصورِ فَفَزِعَ مَنْ فی السَّمواتِ وَ مَنْ فی الاَرْضِ إِلا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلُّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ ﴿87﴾ روزی که در صور دمیده شود پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است جز آن که خدا بخواهد وحشت کند و همگی با تذلل به پیشگاه وی رو کنند (87)
نفخ صور: دمیدن در بوق و کنایه از اعلام به جمعیت انبوهی است.
فزع: گرفتگی و نفرتی است که از منظره ای نفرت آور به انسان دست می دهد.
دخور: کوچکی و خواری است.
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 30، ص 350 و351: بعضی از مفسرین مراد از نفخ صور در آیه شریفه را نفخه ی دومی دانسته اند و بعضی دیگر مراد از آن را نفخه ی اولی دانسته اند. و بعید نیست که مراد به نفخ در صور در آیه شریفه، مطلق نفخ باشد، چه آنکه با آن می میرند و یا آن نفخی که با آن زنده می شوند.
☼ مؤلف:
به استناد آیه شریفه: «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ» = «و در «صور ممات» دمیده می شود، پس همه کسانی که در آسمانها و زمینند می میرند، مگر کسانی که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در «صور حیات» دمیده می شود، ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند» (زمر68)، معلوم می شود «صور صعق» قطعاً نمی تواند «صورِ
ص :526
حیات» باشد چرا که در ادامه ی آیه به «صورِ ممات» که همان «نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی» می باشد، اشاره فرموده است. و چون در بینِ این دو صور به عبارت: «إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ» اشاره فرموده و نیز این عبارت در آیه نمل هم آمده است پس معلوم می شود که منظور از «صورِ فزع» در آیه نمل هم نمی تواند «صورِ حیات» باشد. خلاصه این که منظور از «صور» در آیه موردِ بحث «صورِ ممات یا صورِ اول» است. از آن گذشته استثنایی که در دو آیه شریفه (نمل و زمر) آمده است همچنین بیان می کند که بعد از صورِ اول، عده ی خاصی زنده می مانند به عبارتی می خواهد برساند که صور دیگری هم در میان است تا آن عده ی خاص، قبض روح شوند بنابراین نه تنها «صورِ فزع» و «صورِ صعق» نمی توانند «صورِ حیات» باشند بلکه بیش از دو صور هم خواهد بود. در صور اول همه به جز عده ای می میرند. در صور دوم (یا سوم)، این عده ی خاص می میرند و در صور آخر همه زنده می شوند.
☼ نکته:
اگر «صورِ فزع» و «صور صعق» یکی نباشند پس معلوم می شود دو گروه از مخلوقات هستند که پی در پی استثنا می شوند به عبارتی چهار صور خواهد بود. (دقت کنید).
☼ نکته:
ده آیه از قرآن کریم به نفخه ی صور اشاره می فرماید که 7 آیه به صور حیات (صورِ آخر)، 2 آیه به صورِ ممات (صور اول) و یک آیه هم به هر دو صور اشاره می فرماید. برای توضیحِ کامل و بیان این آیات و اینکه فرق صیحه با صور در چیست؟ و چرا چهار صور دمیده می شود؟ و … ؟ به بحثِ پایانی سوره قیامت رجوع کنید.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 180، از حضرت رسول (ص):
پروردگار پس از خلقت آسمان و زمین، صور را آفرید و به اسرافیل سپرد. و او پیوسته نظر به زیر عرش می اندازد و منتظر فرمان الهی است که امر کند در صور بدمد. صور ابزاری است شبیه بوق و یا شاخ. اسرافیل سه مرتبه در آن بدمد: اول: نفخه فزع. دوم: نفخه صعق. سوم: نفخه احیاء.
در نفخه اول (فزع): چون در صور بدمد تمام مخلوقات آسمان و زمین بمیرند، جز کسانی را که خدا بخواهد، چنانچه می فرماید: «ما ینظرون الا صیحة واحده» (یس49) و در آن وقت، کوهها چون ابر به حرکت درآیند و سیر کنند و زمین به جنبش درآید و ساکن نشود. زیرا خدایتعالی زمین را به کوهها ثابت و برقرار نموده و هر زن مُرضعه ای (شیر دهی) از شیر دادن به طفل خود باز ایستد، هر آبستنی از ترس و هراس، حمل خود را وا بنهد. و اطفال از هول آن روز پیر شوند. و شیاطین از خوف خدا بِرَمَند و به اقطار زمین فرو روند. فرشتگان آنان را با تازیانه آتشین به جای خود برگردانند. خلایق بی هوش شوند. فرمان الهی به زمین برسد: شکافته شو! شکافته گردد. آسمان مانند زیت برافروخته شود و ستارگان از آن فرو ریزند. آفتاب و ماه گرفته شوند. اصحاب گفتند: مقصود از استثناء در جمله «الا من شاء الله» چه کسانی هستند؟ فرمود: شهدایند، که از هول و هراس ایمنند. در نفخه دوم (صعق): تمام فرشتگان، به جز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و
ص :527
عزرائیل هلاک گردند. آنگاه از مصدر جلالت به عزرائیل خطاب رسد: ای عزرائیل! من مرگ را بر تمام خلایق واجب کرده ام، شما هم بمیرید، پس به اسرافیل می فرماید: صور را به عرش بسپار و از جمله مردگان باش. اسرافیل صور را به عرش بسپارد و بمیرد. جز ذات بی زوال پروردگار کسی نماند. در آن وقت می فرماید: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیوْمَ» (غافر16) امروز ملک و پادشاهی برای کیست؟ کسی نیست که جواب گوید. ذات اقدس اش بفرماید: «لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّار» (غافر 16) سلطنت و پادشاهی، مختص پروردگار یکتا و بی زوال و مقتدر است. بعد از آن چهل شبانه روز باران ببارد، پروردگار گوشت و استخوان و رگ و پی خلایق را به سبب آن برویاند و نفسهای آنها را باز آفریند آن گاه خطاب فرماید: ای حاملین عرش من! زنده شوید. ایشان زنده گردند. به اسرافیل امر شود در صور بدمد (نفخه سوم): چون در صور دمید، ارواح خلایق داخل اجساد آنها شوند. ارواح مؤمنین مانند نور می درخشند. و ارواح کفار چون ظلمت تاریکند.
وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ إِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88)
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89)
وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (90)
إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (91)
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرینَ (92)
کوه ها را می بینی و آنها را ساکن و جامد می پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند؛ این صنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده؛ او از کارهایی که شما انجام می دهید مسلماً آگاه است! (88) کسانی که کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت؛ و آنان از وحشت آن روز درامانند! (89) و آنها که اعمال بدی انجام دهند، به صورت در آتش افکنده می شوند؛ آیا جزایی جز آنچه عمل می کردید خواهید داشت؟! (90) (بگو: ) من مأمورم پروردگار این شهر (مقدس مکه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده؛ در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین باشم (91) و اینکه قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده؛ و هر کس گمراه گردد (زیانش متوجه خود اوست؛) بگو: من فقط از انذارکنندگانم! (92)
در تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 501، از حضرت علی (ع): (در ذیل آیه شریفه 89)
مقصود از حسنه دوستیِ ما اهل بیت (ع) و مقصود از سیئه دشمنی ماست.
از همان منبع، از پیامبر (ص): ای علی! اگر امتم آن قدر روزه بگیرند که مثلِ کمان لاغر شوند و آن قدر نماز بخوانند که خم شوند ولی دشمن تو باشند خداوند آنها را به رو به آتش افکند.
ص :528
وَ قُلِ الحَْمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکمْ آیاَتِهِ فَتَعْرِفُونهَا وَ مَا رَبُّکَ بِغاَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿93﴾
و بگو ستایش خدایی است که به زودی آیات خویش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهید شناخت و پروردگارت از اعمالی که می کنید بی خبر نیست (93)
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 360، آمده است: «جمله (سیریکم آیاتِهِ فتعرفونها) اشاره است به مطالب قبل که از آیه (واذا وقع القول علیهم اخرجنا لهم دابة من الارض) شروع می شود و ظهور جمله (آیاته)، در عموم، دلیل بر این است که منظور آیت مخصوصی نیست بلکه هر آیتی است که مردم را ناگزیر از قبول حق کند و هر آیتی است که قبل از قیامت و بعد از آن اتفاق می افتد» .
☼ مؤلف:
هر چند آیات الهی که به بشر نشان داده می شوند فراوانند اما مصداقِ بارز این آیه شریفه همان خروج «دابة» از زمین است، چرا که رجعت حضرت علی (ع) از زمین و اثبات حقانیتش یکی از خارق العاده ترین آیاتی است که می تواند مردم را تحت تأثیر قرار دهد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 185، از امام باقر (ع): مراد از «آیات» در این آیه، حضرت علی (ع) است و نبأ عظیم آن حضرت و ائمه معصومین (ع) می باشند و این فرمایش خود امیرالمؤمنین علی (ع) است که می فرماید: «به خدا قسم، برای پروردگار، آیتی و نبأ عظیمی بزرگتر از من نیست» .
در تفسیر المیزان، ج 30، ص 364، از رسول خدا (ص): در قرآن کریم هر جا (و ما الله بغافل عما تعملون) هست با «تاء» و هر جا (و ما ربک بغافل عما یعملون) هست با «یاء» خوانده می شود.
در نصایح، ص 181، از امام علی (ع):
6 خصلت نیکوست ولکن از 6 گروه نیکوتر است:
1 - عدالت، از پادشاهان.
2 - صبر، از فقرا.
3 - تقوی، از علماء.
4 - سخاوت، از اغنیاء.
5 - توبه، از جوانان.
6 - حیاء، از زنان.
در کافی، ج 3، ص 264، از امام صادق (ع): با یکدیگر مصافحه کنید که مصافحه کینه را می برد.
خلاصه آیات سوره نمل:
7 تا 58 - داستانهای پنج گانه موسی، داوود، سلیمان، صالح، لوط (ع)، - آیه مضطر 65 - جز خدا کسی غیب نداند 76 - این قرآن بیشتر احکامی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند را بیان می کند 77 - قرآن مایه هدایت و رحمت برای مؤمنین است 79 - فتوکل علی الله 82 - دابة الارض 83 - آیه رجعت 87 - نفخ صور 88 - کوه ها را می بینی که ظاهراً ثابتند ولی چون ابر در حرکتند 89 - هرکس نیکی کند پاداش بهتر از آن گیرد. نیکوکاران از وحشت روز محشر در امانند.
ص :529
28 - سوره قَصَصْ (داستان ها) = سوره موسی و فرعون.
مکی است و 88 آیه دارد.
خلاصه مطالب: داستان موسی با شعیب و فرعون. تمثیل دشمنان آل محمد (ص) به فرعون و هامان، هلاکت گذشتگان، طغیان قارون و فرو رفتن او در زمین، دلایل توحید و خداشناسی.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طسم (1)
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2)
نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3)
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (4)
وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5)
وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (6)
وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ (7)
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئینَ (8)
وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (9)
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (10)
وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (11)
وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12)
فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (13)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (14)
وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلی حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ (15)
قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (16)
قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ (17)
فَأَصْبَحَ فِی الْمَدینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبینٌ (18)
فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُریدُ أَنْ تَقْتُلَنی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُریدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُریدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحینَ (19)
وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ (20)
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (21)
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ (22)
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ
ص :530
وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ (23)
فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ (24)
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (25)
قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ (26)
قالَ إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ (27)
قالَ ذلِکَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ (28)
فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (29)
فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (30)
وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنینَ (31)
اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (32)
قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (33)
وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءاً یُصَدِّقُنی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (34)
قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ (35)
فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَریً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ (36)
وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (37)
وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ (38)
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (39)
فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (40)
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41)
وَ أَتْبَعْناهُمْ فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (42)
طسم! (1) اینها از آیات کتاب مبین است! (2) ما از داستان موسی و فرعون به حق بر تو می خوانیم، برای گروهی که (طالب حقند و) ایمان می آورند! (3) فرعون در زمین برتری جویی کرد و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود؛ گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه می داشت؛ او به یقین از مفسدان بود! (4) ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! (5) و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم؛ و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آنها [= بنی اسرائیل] بیم داشتند نشان دهیم! (6) ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را
ص :531
در دریا(ی نیل) بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی گردانیم و او را از رسولان قرار می دهیم!» (7) (هنگامی که مادر بفرمان خدا او را به دریا افکند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد! مسلماً فرعون و هامان و لشکریانشان خطاکار بودند (8) همسر فرعون (چون دید آنها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر خود برگزینیم!» و آنها نمی فهمیدند (که دشمن اصلی خود را در آغوش خویش می پرورانند)! (9) (سرانجام) قلب مادر موسی از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهی گشت؛ و اگر دل او را (بوسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود مطلب را افشا کند! (10) و (مادر موسی) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پیگیری کن!» او نیز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالی که آنان بی خبر بودند (11) ما همه زنان شیرده را از پیش بر او حرام کردیم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد)؛ و خواهرش (که بیتابی مأموران را برای پیدا کردن دایه مشاهده کرد) گفت: «آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که می توانند این نوزاد را برای شما کفالت کنند و خیرخواه او باشند؟!» (12) ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهی حق است؛ ولی بیشتر آنان نمی دانند! (13) و هنگامی که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم؛ و این گونه نیکوکاران را جزا می دهیم! (14) او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند؛ یکی از پیروان او بود (و از بنی اسرائیل) و دیگری از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود؛ موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد)؛ موسی گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه کننده آشکاری است» (15) (سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! (16) عرض کرد: «پروردگارا! بشکرانه نعمتی که به من دادی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود!» (17) موسی در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای (و در جستجوی اخبار)؛ ناگهان دید همان کسی که دیروز از او یاری طلبیده بود فریاد می زند و از او کمک می خواهد، موسی به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گمراهی هستی!» (18) و هنگامی که خواست با کسی که دشمن هر دوی آنها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد، (فریادش بلند شد، ) گفت: «ای موسی می خواهی! مرا بکشی همان گونه که دیروز انسانی را کشتی؟! تو فقط می خواهی جباری در روی زمین باشی و نمی خواهی از مصلحان باشی!» (19) (در این هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه شهر [= مرکز فرعونیان] آمد و گفت: «ای موسی! این جمعیت برای کشتن تو به مشورت نشسته اند؛ فورا از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توام!» (20) موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای؛ عرض کرد: «پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!» (21) و هنگامی که متوجه جانب مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند!» (22) و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می کنند؛ و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمی شوند؛ موسی) به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند؛ و پدر ما پیرمرد کهنسالی است (و قادر بر این کارها نیست)!» (23) موسی برای (گوسفندان) آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!» (24) ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد» هنگامی که موسی نزد او [= شعیب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتی!» (25) یکی از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که
ص :532
می توانی استخدام کنی آن کسی است که قوی و امین باشد (و او همین مرد است)!» (26) (شعیب) گفت: «من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی؛ و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی، محبتی از ناحیه توست؛ من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهی یافت» (27) (موسی) گفت: «(مانعی ندارد، ) این قراردادی میان من و تو باشد؛ البته هر کدام از این دو مدت را انجام دهم ستمی بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما می گوییم گواه است!» (28) هنگامی که موسی مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانواده اش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشی دید! به خانواده اش گفت: «درنگ کنید که من آتشی دیدم! (می روم) شاید خبری از آن برای شما بیاورم، یا شعله ای از آتش تا با آن گرم شوید!» (29) هنگامی که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست دره، در آن سرزمین پر برکت، از میان یک درخت ندا داده شد که: «ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان! (30) عصایت را بیفکن! هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون ماری با سرعت حرکت می کند، ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: برگرد و نترس، تو در امان هستی! (31) دستت را در گریبان خود فروبر، هنگامی که خارج می شود سفید و درخشنده است بدون عیب و نقص؛ و دستهایت را بر سینه ات بگذار، تا ترس و وحشت از تو دور شود! این دو [= معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوی فرعون و اطرافیان اوست، که آنان قوم فاسقی هستند! (32) عرض کرد: پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته ام؛ می ترسم مرا به قتل برسانند! (33) و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ می ترسم مرا تکذیب کنند! (34) فرمود: «به زودی بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می کنیم و برای شما سلطه و برتری قرارمی دهیم؛ و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی یابند؛ شما و پیروانتان پیروزید!» (35) هنگامی که موسی معجزات روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: «این چیزی جز سحر نیست که بدروغ به خدا بسته شده؛ ما هرگز چنین چیزی را در نیاکان خود نشنیده ایم!» (36) موسی گفت: «پروردگارم از حال کسانی که هدایت را از نزد او آورده اند و کسانی که عاقبت نیک سرا(ی دنیا و آخرت) از آن آنهاست آگاهتر است! مسلماً ظالمان رستگار نخواهند شد!» (37) فرعون گفت: «ای جمعیت اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (اما برای تحقیق بیشتر، ) ای هامان، برایم آتشی بر گل بیفروز (و آجرهای محکم بساز) و برای من برج بلندی ترتیب ده تا از خدای موسی خبر گیرم؛ هر چند من گمان می کنم او از دروغگویان است!» (38) (سرانجام) فرعون و لشکریانش بدون حق در زمین استکبار کردند و پنداشتند بسوی ما بازگردانده نمی شوند! (39) ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم؛ اکنون بنگر پایان کار ظالمان چگونه بود! (40) و آنان [= فرعونیان] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند؛ و روز رستاخیز یاری نخواهند شد! (41) و در این دنیا نیز لعنتی بدنبال آنان قرار دادیم؛ و روز قیامت از زشت رویانند! (42)
آیات شریفه 3 تا 42 مربوط به قسمتی از داستان حضرت موسی (ع) از جمله تولد و بزرگ شدنش در قصر فرعون، فرار از مصر و رفتن به مدین حضور حضرت شعیب (ع)، ماجرای شب طور و رسالتش می باشد:
در جمع آیات فوق و روایاتی از المیزان، ج 31، ص 23 - 71 و جامع، ج 5، ص 200 - 220، می توان گفت:
چون بنی اسرائیل در مصر بسیار شدند، اکثر آنها مرتکب معصیت شدند، لذا قبطیان به فرمانروایی فرعون و وزیرش هامان بر آنها مسلط گشتند. شبی فرعون در خواب دید آتش از بیت المقدس، مصر را فرا گرفت و قبطیان را سوزانید اما به بنی اسرائیل لطمه ای نزد و تعبیرش ولادت
ص :533
پسری از بنی اسرائیل بود که فرعونیان را هلاک خواهد کرد. فرعون دستور داد نوزادانِ پسرِ بنی اسرائیل را بکشند. به امر خدا اثری از بارداری در همسر عمران مادر موسی (ع) به وجود نیامد، وقتی موسی (ع) متولد شد، جاسوسان فرعون به تفتیش خانه عمران پرداختند. مادر موسی طفل را در تنور پنهان کرد در همین موقع خاله موسی بدون اطلاعِ خواهرش برای پختن نان، آتش در تنور افکند و فرستادگان فرعون بدون هیچ سوءِ ظنی از کنار تنور گذشتند و آتش، ضرری به او نرساند. خداوند متعال در دل مادر موسی (ع) افکند که موسی (ع) را در صندوقی بگذارد و به رودِ نیل اندازد و چون دیده بود خدایتعالی فرزندش را در تنورِ آتش حفظ نموده، یقین حاصل کرد که در آب هم او را حفظ خواهد نمود لذا نزد نجاری از قبطیان رفت و سفارش صندوقی داد. درودگر که بر اثر اصرار زیاد رازِ ساخت صندوق را فهمیده بود به قصد گزارش نزد گماشتگان فرعون رفت ولی زبانش بسته شد و هر چه ایما و اشاره نمود نتوانست مقصودش را بیان کند همین که به دکان خود برگشت، قدرت تکلم یافت، مجدداً این عمل تکرار شد و این دفعه به موسی (ع) ایمان آورد. این شخص همان حبیب نجار، مؤمن آل فرعون بود. مادر موسی (ع) او را در رود نیل انداخت و خواهرش را مأمور کرد تا از دور او را پیگیری کند. آسیه زن فرعون صندوق را دید و کودک را گرفت. هر چه از دایه ها آمدند موسی از شیرشان نخورد، خواهر موسی (ع)، مادرش را پیشنهاد داد و مادرش را آوردند و به لطف خداوند متعال موسی به مادرش برگشت و در قصر فرعون بزرگ شد. موسی لباسهای گران قیمت می پوشید و بر مرکب فرعون سوار می شد و همه او را موسی بن فرعون خطاب می کردند، او جوانی بلند قد و پیچیده موی بود. بنی اسرائیل از وجودش بی خبر بودند و مرتب در طلب یافتن منجی و رهبرشان به نام موسی بن عمران می گشتند. در یکی از شب های مهتابی، بنی اسرائیل از شهر خارج شده در صومعه ای که پیرمرد عالمی در آن بود وارد شدند و داستان عذاب و رنج و ناامیدی از پیدا کردن موسی را به او گفتند. عالم گفت: قسم به خدا که فرزندی از نسل لاوی بن یعقوب به نام موسی بن عمران که جوانی بلند قد و پیچیده موی است برای نجات شما می آید در این حین که موسی به قصد گردش از قصر فرعون
ص :534
بیرون آمده بود از غلامان و درباریان جدا شد و برای تحقیق از حال آن جمع، نزد ایشان آمد، تا چشم مرد عالم به موسی افتاد از جای برخاست و خود را به قدمهای موسی انداخت و قوم بنی اسرائیل نیز به روی خاک افتاده و سجده شکر به جای آوردند پس از چندی موسی از قصر خارج شد، دید یکی از بنی اسرائیل به نام «ساری» با یکی از قبطیان که طباخ یا نانوای فرعون بود در حال جدال است، اسرائیلی تا موسی را دید کمک خواست. موسی به مرد قبطی گفت: دست از او بردار. او قبول نکرد، موسی دستی بر سینه قبطی زد تا او را دور کند ولی قبطی افتاد و مُرد، موسی (ع) گفت: این کار (دعوای شما) از وسوسه شیطان بود که دشمنِ سرسختِ انسان است (آیه 15) و گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم نموده ام بر من ببخشای (1).
چگونه پیامبری چون حضرت موسی (ع) دچار گناه شد؟
در المیزان، ج 31، ص 29، آمده است: اولاً: قتل صورت گرفته عمدی نبود زیرا در آیه شریفه عبارت: «فوکزه موسی فقضی علیه» آمده، که اگر عمدی بود به جای (و کزه) می فرمود (فقتله).
ثانیاً: (هذا) در آیه: «قال هذا من عمل الشیطان انه عدو مضل مبین» ، اشاره ای است به آن کتک کاری بین قبطی و اسرائیلی و این عمل نیز از عمل شیطان است (نه عمل موسی).
در تفسیر المیزان، ج 31، ص 35، از عیون، از امام رضا (ع) نقل شده است که فرمود:
(موسی) با خود گفت این از عمل شیطان بود، یعنی این نزاع که بین این دو نفر سر گرفته بود نقشه شیطان بود، نه اینکه کشتن من از عمل شیطان بود (و در معنای آیه) (رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی = پروردگارا من به خود ستم کرده ام مرا بیامرز) فرمود: معنایش این است که پروردگارا! من خود را در غیر آن موقعیتی که باید، قرار دادم که وارد این شهر شدم، پس مرا از دشمنانت پنهان کن – چون غفران به معنای پوشاندن است – تا به من دست نیابند و مرا به قتل نرسانند خدا هم (غفرله انه هو الغفور الرحیم) او را از چشم دشمنان پوشانید. آن شب را موسی با ترس به صبح رسانید ناگهان همان مرد اسرائیلی دیروزی باز او را به کمک طلبید موسی گفت: تو به راستی مردی گمراهِ آشکاری، دیروز با مردی دعوا کردی، امروز با این مرد دعوا می کنی،
ص :535
سوگند که تو را ادب خواهم کرد همین که با خشم به سوی او رفت، (مرد اسرائیلی) گفت: ای موسی آیا می خواهی مرا بکشی همچنانکه دیروز یک نفر را کشتی؟ تو به نظر غیرِ این، منظوری نداری که در زمین جباری کنی. (از این گفتگو، قبطیان دانستند که موسی، مرد مقتول را کشته است). فرعون جریان را فهمید و تصمیم به قصاص گرفت. مؤمن آل فرعون که همان حبیب نجّار است خود را به موسی رسانید و از او خواست شهر را ترک کند. موسی به سوی مدین حرکت کرد.
☼ مؤلف:
در آیه: «فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ یبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یا مُوسَی أَتُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ» ضمیر «قال» به مرد اسرائیلی بر می گردد نه به مرد قبطی، چرا که مردِ قبطی دوم، در آن روز که موسی (ع) مردِ قبطیِ اول را به قتل رساند، در آنجا نبود که این مطلب را بداند، که اگر می دانست، همان روز موسی (ع) را به فرعون معرفی می کرد و تنها کسی که می دانست موسی قاتلِ آن مرد قبطی است همان مرد اسرائیلی بود که موسی به کمکش شتافت. اما متأسفانه عده ی کمی از مفسرین به اشتباه ضمیر قال را به مرد قبطی برگردانده اند و اشتباهِ آنها چون روز روشن است. «البته بیشتر مفسرین ضمیر مذکور را به مرد اسرائیلی برگردانده اند» .
موسی (ع) به مدین رسید، مردانی را کنار چاهی دید که آب می کِشند و دو دختر با گوسفندانشان کناری مانده اند، گوسفندان را آب داد و دختران زودتر از همیشه برگشتند موسی به زیر درختی رفت و گفت: پروردگارا! بدانچه که به من از خیر نازل کرده ای محتاجم (1).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 211، از عیاشی، از امام صادق (ع):
موسی (ع) در سه موضع از گرسنگی خود، شکایت به خدا برد:
1 - آنجا که فرمود: «آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا» (کهف62).
2 - آنجا که به خضر (ع) فرمود: «لَاتَّخَذْتَ عَلَیهِ أَجْرًا» (کهف 77) 3 - آنجا که فرمود: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیر» (2).
در تفسیر المیزان، ج 31، ص 45، از درمنثور، از رسول خدا (ص): آن روز موسی به یک مشت خرما محتاج بود. حضرت شعیب (ع) وقتی جریان را از دختران پرسید به یکی از دختران گفت برو و آن مرد را به نزد من آر، آن دختر با شرم و حیاء مطلب پدر را به موسی گفت و موسی از جلو و
ص :536
دختر از پشت سرش به راه افتاد و موسی گفت: ما دودمان یعقوب به پشت زنان نگاه نمی کنیم.
به استناد روایات، حضرت موسی (ع) با همان دختری که او را راهنمای کرد ازدواج نمود و قبل از اتمام تعهدِ 10 سال با او ازدواج و هم بستر شد و نیز حضرت موسی مدت ده سال برای حضرت شعیب (ع) خدمت نمود. بعد از ده سال حضرت موسی (ع) به همراه خانواده و گله اش به سوی مصر روانه شد و جریان شب طور و مبعوث شدنش به سوی فرعونیان اتفاق افتاد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 219، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):
به آنچه امید نداری، بیشتر امید داشته باش تا آنچه امید داری، چنانکه موسی بن عمران (ع) رفت تا برای خانواده خود آتشی بیاورد اما به سوی آنها بازگشت در حالی که رسول و نبی بود، پس خداوند تبارک و تعالی امر بنده و پیامبرش حضرت موسی (ع) را در یک شب اصلاح فرمود.
در تفسیر المیزان، ج 31، ص 46، از عیاشی: شخصی از امام صادق (ع) پرسید: آیا قبل از شعیب (ع)، خانه کعبه زیارت می شد؟ فرمود: آری و تصدیق این معنا در قرآن است، که از شعیب (ع) حکایت می کند که به موسی (ع) در داستان ازدواجش شرط کرد هشت حج او را خدمت کند و فرموده: «عَلَی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمَانِی حِجَجٍ» (آیه27) و نفرموده: (ثمانی سنین).
چهره ی حضرت موسی (ع) از نظر قرآن کریم:
حضرت موسی (ع) یکی از پنج پیامبر اولوالعزم است که نامش بیشتر از تمام پیامبران، حدود 136 بار و در 34 سوره آمده است. در بین انبیاء به کثرت معجزه اختصاص یافته که قرآن کریم بسیاری از معجزات وی را ذکر نموده است مانند: اژدها شدن عصا، ید بیضاء، طوفان، مسلط کردن ملخ، شپش، قورباغه و خون بر مردم، شکافتن دریا، نازل کردن من و سلوی، جوشاندن دوازده چشمه از یک سنگ با زدن عصا، زنده کردن مردگان، بلند کردن کوه طور و غیره. و اما کتاب موسی (ع) در حدود 16 آیه شریفه به نام «تورات» معرفی شده، از جمله: «وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ» (آل عمران3) و در سوره احقاف آن را به دو وصف امام و رحمت توصیف فرموده: «وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً» (احقاف12)، در سوره انبیاء آن را فرقان و ضیاء خوانده:
ص :537
«وَلَقَدْ آتَینَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیاءً وَذِکْرًا لِلْمُتَّقِینَ» (انبیاء48)، در سوره مائده آن را هدی و نور خوانده: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًی وَنُورٌ» (مائده44) و در چند جای کلامش فرموده که بنی اسرائیل تورات را تحریف کردند و تاریخ هم گواه این مطلب است چرا که بخت نصر بعد از آنکه فلسطین را فتح کرد و هیکل (معبد یهود) را ویران ساخت و تورات را سوزانید، در سال 588 قبل از میلاد، یهود را از فلسطین به سوی بابل کوچ داد و در سال 538 ق. م یعنی 50 سال بعد از کوروش کبیر (حضرت ذوالقرنین ع) بابل را فتح کرد و به یهود اجازه داد تا به سرزمین خود فلسطین بروند و در آنجا عزرای کاهنْ تورات را نوشت.
وَ نُرِیدُ أَنْ نَّمُنَّ عَلی الَّذِینَ استُضعِفُوا فی الاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ﴿5﴾
و ما خواستیم بر آنان که در زمین ضعیف شمرده شدند، منت نهاده ایشان را پیشوایان خلق کنیم و وارث دیگران قرار دهیم (5)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 193، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):
روزی امیرالمؤمنین علی (ع) و حسنین (ع) حضور پیامبر اکرم (ص) رسیدند آن حضرت با حال تأثر نظری به آنها نمود و فرمود: به خدا سوگند شما بعد از من از «مستضعفون» هستید.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 194، از امام باقر (ع):
آیه: «و نرید ان نمن» مخصوص حضرت حجت (ع) است که در آخرالزمان ظاهر شود و کفار و ستمکاران را که مانند فرعون و هامان هستند هلاک کند و به قتل برساند.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 813، چ1، از حضرت علی (ع):
با کسی که حق را پشتیبان و یار خویش گرفته است غالب مشو زیرا که غلبه جوینده بر حق مغلوب است و با کسی که به پناه دین رفته است نجنگ زیرا آن کس که با دین بجنگد در هم شکسته شود.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 213، از ابوالفتوح آمده است:
امیرالمؤمنین علی (ع) در جنگ صفین با عده ای از همراهان برای تهیه آب، از لشکر جدا شده به دیر راهبی نصرانی رسیدند. راهب گفت: بیش از دو فرسنگ راه باید رفت تا به آب برسید
ص :538
حضرت فرمود: نیازی به عزیمت نیست و کمی رو به قبله راه رفت و فرمود: این موضع را حفر کنید. اندکی زمین را کندند تا به سنگی رسیدند حضرت سنگ را به تنهایی برداشتند، زیر آن چشمه آب سرد و شیرینی بود. راهب به حضور حضرت رسید و عرض کرد: آیا شما پیغمبر مرسلید؟ یا فرشته ای مقرب؟ حضرت فرمود: من وصی پیغمبر خاتم هستم، راهب شهادتین را گفت و مسلمان شد و عرض کرد: در کتب ما ثبت شده که در نزدیکی این دیر چشمه ای است و سنگی روی آن نهاده شده و پیدا نخواهد شد مگر به دست ولیِ خدا. راهب در رکاب حضرت در جنگ صفین به شهادت رسید. گویند: وقتی اردوی صفین از حدود دیر کمی دور شد حضرت علی (ع) به اصحاب فرمود چند نفر بروند و از چشمه تجسس کنند، عده ای رفتند و بسیار جستجو کردند ولی آن را نیافتند. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: دیگر این چشمه تا قیامت به دست کسی ظاهر نخواهد شد.
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَأَاَیُّهَا الْمَلاُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِّنْ إِلَهٍ غَیرِی فَأَوْقِدْ لی یَاهَاماَنُ عَلی الطینِ فَاجْعَلْ لی صرْحاً لَّعَلی أَطلِعُ إِلیٰ إِلَهِ مُوسیٰ وَ إِنی لَاَظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿38﴾
فرعون گفت: ای بزرگان قوم، من غیر از خودم معبودی برای شما نمی شناسم. ای هامان برایم از گل پخته آجر بساز و برجی درست کن شاید از معبود موسی اطلاعی بیابم هر چند که تصور می کنم موسی از دروغگویان است (38)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 222، از تفسیر قمی، از صادقین (ع):
هامان قصر بلندی بنا نمود. خداوند باد را مأمور ویرانی آن قصر نمود. هامان اندیشه دیگری کرد. چهار جوجه کرکس را تعلیم داد تا به حد رشد رسیدند، تختی تعبیه کرد و در چهار گوشه آن چهار تیر بلند نصب نمود. پای کرکس را به پایین تیرها محکم بست و بر فراز تیرها (یک قطعه) گوشت برای طعمه مرغ ها آویزان کرد. مرغ ها را که چند روز غذا نداده و گرسنه نگاه داشته بودند، متوجه گوشت و طعمه ساختند و فرعون و هامان در تخت قرار گرفتند. و به قدری در آسمان بالا رفتند که دیگر اثری از زمین و دریا وجود نداشت. ناگاه باد سختی وزید و تخت را واژگون کرد و بسوی زمین کشانید، پس از مدتی به زمین رسیدند.
ص :539
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدینَ (44)
وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلینَ (45)
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46)
وَ لَوْ لا أَنْ تُصیبَهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (47)
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48)
قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (49)
فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (50)
وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (51)
الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (52)
وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمینَ (53)
أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (54)
وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ (55)
و ما به موسی کتاب آسمانی دادیم بعد از آنکه اقوام قرون نخستین را هلاک نمودیم؛ کتابی که برای مردم بصیرت آفرین بود و مایه هدایت و رحمت؛ شاید متذکر شوند! (43) تو در جانب غربی نبودی هنگامی که ما فرمان نبوت را به موسی دادیم؛ و تو از شاهدان نبودی (در آن هنگام که معجزات را در اختیار موسی گذاردیم)! (44) ولی ما اقوامی را در اعصار مختلف خلق کردیم و زمانهای طولانی بر آنها گذشت (که آثار انبیا از دلهایشان محو شد؛ پس تو را با کتاب آسمانیت فرستادیم)! تو هرگز در میان مردم مدین اقامت نداشتی تا (از وضع آنان آگاه باشی و) آیات ما را برای آنها [= مشرکان مکه] بخوانی، ولی ما بودیم که تو را فرستادیم (و این آیات را در اختیارت قرار دادیم)! (45) تو در کنار طور نبودی زمانی که ما ندا دادیم؛ ولی این رحمتی از سوی پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا بوسیله آن قومی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است؛ شاید متذکر شوند! (46) هرگاه (پیش از فرستادن پیامبری) مجازات و مصیبتی بر اثر اعمالشان به آنان می رسید، می گفتند: «پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟!» (47) ولی هنگامی که حق از نزد ما برای آنها آمد گفتند: «چرا مثل همان چیزی که به موسی داده شد به این پیامبر داده نشده است؟!» مگر بهانه جویانی همانند آنان، معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد، انکار نکردند و گفتند: «این دو نفر [= موسی و هارون] دو ساحرند که دست به دست هم داده اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر دو کافریم» ؟! (48) بگو: «اگر راست می گویید (که تورات و قرآن از سوی خدا نیست)، کتابی هدایت بخش تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!» (49) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهای خود پیروی می کنند! و آیا گمراهتر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، کسی پیدا می شود؟! مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند! (50) ما آیات قرآن را یکی پس از دیگری برای آنان آوردیم شاید متذکر شوند! (51) کسانی
ص :540
که قبلاً کتاب آسمانی به آنان داده ایم به آن [= قرآن] ایمان می آورند! (52) و هنگامی که بر آنان خوانده شود می گویند: «به آن ایمان آوردیم؛ اینها همه حق است و از سوی پروردگار ماست؛ ما پیش از این هم مسلمان بودیم!» (53) آنها کسانی هستند که به خاطر شکیباییشان، اجر و پادششان را دو بار دریافت می دارند؛ و به وسیله نیکیها بدیها را دفع می کنند؛ و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می نمایند (54) و هرگاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی می گردانند و می گویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان؛ سلام بر شما (سلام وداع)؛ ما خواهان جاهلان نیستیم!» (55)
آیات شریفه 43 تا 56: آیات مورد بحث شهادت می دهند به این که مشرکین از قوم رسول خدا (ص) به بعضی از اهل کتاب مراجعه نموده و نظرشان را طلب نمودند و اهل کتاب پاسخ دادند که آری ما آنچه در قرآن در این باره آمده تصدیق می کنیم و اصولاً آورنده قرآن را قبل از آنکه مبعوث شود، می شناختیم. مشرکین ناراحت شده و به مشاجره و درشتگویی با اهل کتاب پرداخته و گفتند: این قرآن و تورات شما هر دو سحرند (سحران تظاهرا).
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ﴿56﴾
ای پیامبر تو نمی توانی هر که را دوست داری هدایت کنی، بلکه خداست هر
که را بخواهد هدایت می کند و او داناتر به کسانی است که قابل هدایتند (56)
☼ نکته:
متأسفانه عده ای از مفسرین روایت جعلی و بی اساسی در خصوص شأن نزول این آیه آورده اند، بدین مضمون که: «رسول خدا (ص) اراده داشت ابی طالب را مسلمان کند اما خداوند ایمان آوردن او را اراده نفرمود بلکه می خواست به حال کفر باقی باشد» . (از جمله در المیزان، ج 31، ص 88، روایتی از درمنثور، از عبد بن حمید و مسلم و ترمذی و … بدین معنا نقل کرده است).
☼ مؤلف:
در پاسخ باید گفت: بعضی از آیات الهی جزءِ آیات متشابهند و بعضی محکمند، آیه شریفه جزء آیات متشابه است و بایستی به آیه محکم آن برگشته و تفسیر شود و تنها به ظاهر آیه نمی توان معنای آن را درک نمود (برای توضیح بیشتر، به بحث پایانی این کتاب مراجعه شود).
در این خصوص در تفسیر المیزان، ج 31، ص 88، آمده است:
ولکن روایات بسیار زیادی از اهل بیت (ع) رسیده که فرموده اند: ابوطالب ایمان آورده بود و ابوطالب کسی است که رسول خدا (ص) را وقتی صغیر بود در دامن خود جای داد و بعد از بعثت و قبل از هجرت از او حمایت کرد، (که) ارزش آن حمایت و مجاهداتش در حفظ جان
ص :541
شریف رسول خدا (ص) در ده سال قبل از هجرت معادل است با ارزش مجاهدتهای همه مهاجرین و انصار در ده سال بعد از هجرت، آن وقت چگونه ممکن است چنین کسی که مجاهداتش برابرِ مجاهداتِ رو بر همِ مسلمانان بود، ایمان نیاورده باشد.
توجه: صاحب تفسیر جامع، ج 5، ص 233، هم به استناد سه آیه از قرآن (22 مجادله، 23 توبه و 81 مائده) که در این آیات از دوستی با کفار نهی شده و نیز به استناد بعضی از روایات اهل بیت (ع) در خصوص عدم دوستی با دشمنان خدا، در تفسیر خود در ذیل این آیه آورده است: «این عقیده (که ابوطالب مسلمان نبوده است)، عین کفر و بر خلاف احادیث و اجماع شیعه است» .
در تفسیر جامع، ج 5، ص 237، از کافی، از امام صادق (ع):
مَثَلِ ابوطالب و پنهان داشتن ایمانش، مانند اصحاب کهف است. خداوند به او دو پاداش عطا فرماید و حضرتش از دنیا نرفت مگر آنکه فرشتگان، مژده بهشت به او دادند.
از همان منبع، ص 238، از حضرت علی (ع): به خدا قسم هرگز پدر و جدم و هاشم و عبد مناف بت نپرستیدند. و در نماز رو به کعبه آوردند و به آیین ابراهیم تمسّک جستند و عمل می نمودند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 239، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):
کارهایتان را برای خدا اختصاص دهید نه برای مردم زیرا آن چه برای رضایت مردم باشد، به خدا باز نمی گردد. و با یکدیگر مخاصمه نکنید زیرا مخاصمه دل را بیمار می کند.
وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (57)
وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثینَ (58)
وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59)
وَ ما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرینَ (61)
وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62)
قالَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (63)
وَ قیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (64)
آنها گفتند: «ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم، ما را از سرزمینمان
ص :542
می ربایند!» آیا ما حرم امنی در اختیار آنها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزی (از هر شهر و دیاری) بسوی آن آورده می شود؟! رزقی است از جانب ما؛ ولی بیشتر آنان نمی دانند! (57) و چه بسیار از شهرها و آبادیهایی را که بر اثر فراوانی نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانه های آنهاست (که ویران شده) و بعد از آنان جز اندکی کسی در آنها سکونت نکرد؛ و ما وارث آنان بودیم! (58) و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمی کرد تا اینکه در کانون آنها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند؛ و ما هرگز آبادیها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند! (59) آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است؛ آیا اندیشه نمی کنید؟! (60) آیا کسی که به او وعده نیکو داده ایم و به آن خواهد رسید، همانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او داده ایم سپس روز قیامت (برای حساب و جزا) از احضارشدگان خواهد بود؟! (61) روزی را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنان را ندا می دهد و می گوید: «کجا هستند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (62) گروهی (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده است می گویند: «پروردگارا! ما اینها [= عابدان] را گمراه کردیم؛ (آری) ما آنها را گمراه کردیم همان گونه که خودمان گمراه شدیم؛ ما از آنان به سوی تو بیزاری می جوییم؛ آنان در حقیقت ما را نمی پرستیدند (بلکه هوای نفس خود را پرستش می کردند)!» (63) و به آنها [= عابدان] گفته می شود: «معبودهایتان را که همتای خدا می پنداشتید بخوانید (تا شما را یاری کنند)!» معبودهایشان را می خوانند، ولی جوابی به آنان نمی دهند! و (در این هنگام) عذاب الهی را (با چشم خود) می بینند و آرزو می کنند ای کاش هدایت یافته بودند! (64)
وَ یَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ ﴿65﴾ و روزی که خدا
ندایشان می کند و می فرماید: چگونه پیامبران را پاسخ گفتید؟ (65)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 244، آمده است: عامه معتقدند که این ندا روز قیامت است. لکن محمد بن مسلم از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود: چون بنده ای بمیرد نکیر و منکر وارد قبر شوند، فریادی کنند و بپرسند که پیغمبر تو کیست؟ آیا این شخص که در پشت سر توست، می شناسی؟ اگر متوفی مؤمن باشد جواب بگوید: که او رسول خدا (ص) است و به حقیقت آمده است، او را بشارت بهشت می دهند و شیطان را از او دور می نمایند. و قبرش را توسعه می دهند بطوری که جایگاه خود را در بهشت می بیند. اما اگر بگوید: نمی دانم، چنان تازیانه ای به او می زنند که صدای آن به گوش تمام خلایق، غیر انسان، برسد و همنشینی از شیاطین که چشمانی چون آتش دارد برای او تعیین کنند که به او بگوید: من برادر تو هستم و در قبرش مار و عقرب پدیدار می شود و ظلمت و تاریکی به قبر او چیره شود. و چنان فشاری به او دهند که پهلوهایش می شکند.
☼ مؤلف:
صاحب تفسیر جامع به استناد این روایت می خواهد بگوید آیه شریفه در خصوص عالم برزخ و قبر است. حال اگر به آیاتِ صدر و ذیلِ این آیه شریفه به دقت توجه شود بخصوص
ص :543
در آیه 75 که می فرماید: «وَ نَزَعْنَا مِن کلِّ أُمَّةٍ شهِیداً … » = «در آن روز ما از هر قوم و ملتی، شاهدی جدا کنیم … » ، معلوم می شود که منظور از آن روز، روز قیامت است. بنابراین «یوم» در آیه 65 به طور خاص روز قیامت است اما بطور عام هم می تواند به عالم برزخ بسط یابد. و اما روایتی که صاحبِ تفسیر جامع آورده هیچ صراحتی ندارد که این آیه شریفه به برزخ بسط می یابد بلکه می رساند که در عالم برزخ هم سؤالاتی پرسیده می شود. از آن گذشته حتی اگر این روایت را در معنا و تعبیرِ آیه ی مذکور تفسیر کنیم صرفاً جنبه تطبیقِ کلی بر مصداق دارد. (والله اعلم).
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (66)
فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ (67)
وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (68)
وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (69)
وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70)
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (71)
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72)
وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (73)
وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74)
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (75)
إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ (76)
وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ (77)
قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78)
فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ (79)
وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80)
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ (81)
وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (82)
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (83)
در آن روز، همه اخبار از آنان پوشیده می ماند، (حتی نمی توانند) از یکدیگر سؤالی کنند! (66) اما کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل
ص :544
صالحی انجام دهد، امید است از رستگاران باشد! (67) پروردگار تو هر چه بخواهد می آفریند و هر چه بخواهد برمی گزیند؛ آنان (در برابر او) اختیاری ندارند؛ منزه است خداوند و برتر است از همتایانی که برای او قائل می شوند! (68) و پروردگار تو می داند آنچه را که سینه هایشان پنهان می دارد و آنچه را آشکار می سازند! (69) و او خدایی است که معبودی جز او نیست؛ ستایش برای اوست در این جهان و در جهان دیگر؛ حاکمیت (نیز) از آن اوست؛ و همه شما به سوی او بازگردانده می شوید! (70) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد، آیا معبودی جز خدا می تواند روشنایی برای شما بیاورد؟! آیا نمی شنوید؟!» (71) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبی برای شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمی بینید؟!» (72) و از رحمت اوست که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم برای بهره گیری از فضل خدا تلاش کنید و شاید شکر نعمت او را بجا آورید! (73) (به خاطر آورید) روزی را که آنها را ندا می دهد و می گوید: «کجایند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (74) (در آن روز) از هر امتی گواهی برمی گزینیم و (به مشرکان) می گوییم: «دلیل خود را بیاورید!» اما آنها می دانند که حق از آن خداست و تمام آنچه را افترا می بستند از (نظر) آنها گم خواهد شد! (75) قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد؛ ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد! (76) و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را از دنیا فراموش مکن؛ و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! (77) (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام!» آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد، ) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند (78) (روزی قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد!» (79) اما کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند» (80) سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد (81) و آنها که دیروز آرزو می کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد یا تنگ می گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند! (82) (آری، ) این سرای آخر تو را (تنها) برای کسانی قرارمی دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است! (83)
آیات شریفه 76 تا 83 مربوط به داستان «قارون» است:
در جمع این آیات و نیز روایاتِ المیزان، ج 31، ص 133 - 137 و جامع، ج 5، ص 240 - 264، می توان گفت:
بعد از آنکه موسی (ع)، قوم بنی اسرائیل را از شهر مصر بیرون کرده و فرعونیان هلاک شدند آنها وارد بیابانی شده و نعمتهای الهی از جمله دوازده چشمه آب، مرغ بریان و غیره بر آنها نازل شد ولی آنها شروع به ناسپاسی و سرپیچی کردند تا آنکه حضرت موسی به آنها دستور داد
ص :545
وارد شهر شوند اما آنها گفتند: چون در آن شهر، مردمِ ستمکار هستند ما داخل نمی شویم بلکه تو و خدایت به جنگ آنها برو. به همین دلیل خداوند بنی اسرائیل را تا چهل سال از ورود به شهر محروم کرده و در وادی «تیه» متحیر و گمراه گشتند. آنها تقاضای عفو و بخشش نمودند. در بین آنها قارون که پسر عموی موسی بود با لحن شیوایی تورات را تلاوت می نمود و به همین خاطر قارون را «منون» یعنی خوش الحان لقب داده بودند. قارون همواره در جستجوی علم بود: «اوتیتهُ علی علم … » (آیه78)، که مراد از علم در این آیه شریفه می تواند علم تجارت یا علم کیمیا باشد. مفسرین روایاتی در این دو مورد آورده اند. به هر صورت این علم، علمی است که به واسطه آن قارون توانسته بود مال و ثروتی را کسب نماید. قارون به ثروت بسیار زیادی دست یافت طوری که حمل کلیدهای گنج و مالش بر دوش مردان زورمند، مشکل و خسته کننده بود (آیه76) و این ثروت او را غافل نمود و شروع به ظلم و فساد و تعدی نمود. حضرت موسی (ع) او را به پرداخت زکات دعوت نمود ولی قارون زیر بار نرفت و تصمیم گرفت با پرداخت مبلغی پول به زن فاحشه ای به حضرت موسی (ع) تهمت بزند، ولی زن فاحشه بعد از آن که موسی او را قسم داد پشیمان شد و حقیقت را افشاء نمود. موسی هم به زمین فرمان داد که قارون و تمام ثروتش را در خود فرو برد. قارون در حین فرو رفتن، با تضرع و زاری از موسی طلب امداد نمود ولی موسی توجهی نکرد تا قارون و همراهانش دفع شدند. خطاب رسید: ای موسی! اگر قارون آن چنانکه تو را خواند، مرا می خواند از گناهش می گذشتم اما چون از تو یاری خواست او را به تو واگذاشتم.
مَنْ جَاءَ بِالحَْسنَةِ فَلَهُ خَیرٌ مِّنهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السیِّئَاتِ إِلا مَا کانُوا یَعْمَلُونَ ﴿84﴾ هر کس نیکی کند، پاداش بهتر از آن خواهد داشت. و هر که بدی کند آنان که بدی کنند جز خودِ آن عمل کیفری ندارند (84)
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 31، ص 131 و132: در آیه (فوق) به جای ضمیر، موصول (الذین) را به کار برد، یعنی دوباره همان اسم ظاهر را تکرار کرد و شاید این تعبیر اشاره به این باشد که حکم در آیهْ مخصوص کسانی است که زیاد معصیت می کنند و خطا سراپایشان را گرفته، نه کسی که در
ص :546
عمرش یک گناه از او سر می زند، همچنانکه کلمه: (سیئآت) که جمع (سیئه) است و نیز جمله (کانوا یعلمون= همواره مرتکب می شدند)، نیز دلالت بر این کثرت و اصرار و استمرار دارد و اما کسی که هم گناه می کند و هم حسنه به جا می آورد، درباره اش امید آن است که خدایتعالی او را بیامرزد، همچنانکه خودش فرموده: «وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا عَسَی اللَّهُ أَنْ یتُوبَ عَلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» = «جمعی دیگر به گناهان خود اعتراف کردند عمل صالح را با عمل زشت مخلوط کردند امید است خدا توبه شان بپذیرد که خدا آمرزگار رحیم است» (1).
☼ مؤلف:
این نقلِ صاحب المیزان جای اشکال دارد چرا که آیه شریفه عام است و به همه اشاره دارد نه فقط کسانی که گناهانِ فراوانی دارند. و صراحتِ آیه شریفه بر این است که در مقابل هر گناه فقط به همان یک گناه کیفر داده می شود ولی در مقابل هر حسنه بیشتر از آن پاداش می دهد. و این کیفر به شرط عدم توبه است که صد البته توبه از خطاکارانِ قهار هم پذیرفته می شود. از آن گذشته توبه نکردن از گناهِ صغیره به واسطه کوچک شمردنش، خود اکبرِ گناهان است.
نکته ای از همان منبع: ملاک در حسنه و سیئه بر اثری است که از آنها برای انسان حاصل می شود و به خاطر آن آثار، اعمالی را حسنه یا سیئه می نامیم نه بر جرم و اسکلت اعمال که یک نوع حرکت است. ثواب و عقابی هم که بر اعمال مترتب می شود، باز به لحاظ آن آثار است نه بر متن عمل، همچنانکه قرآن کریم نیتِ باطنی را نیز مورد محاسبه قرار می دهد و می فرماید:
«وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ» = «اگر اظهار کنید آن چه در دلها دارید و نیز اگر اظهار نکنید، به هر حال خدا شما را به آن محاسبه می کند» (2).
☼ مؤلف:
در خصوص پاداش عمل سه نوع آیه ی شریفه از قرآن کریم وجود دارد:
آیه اول: 261 بقره: «مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْواَلَهُمْ فی سبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَت سبْعَ سنَابِلَ فی کلِّ سنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِف لِمَن یَشاءُ … » = «مثل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق کنند همانند دانه ای است که از یک دانه هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد (یعنی هفت صد برابر) و خدا از این مقدار نیز به هر که خواهد بیافزاید» .
آیه دوم: 132 انعام: «وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ» = «و هر کس به عملی که
ص :547
کرده نزد خدا رتبه خواهد یافت و خدا از عمل کسی غافل نخواهد بود» .
و یا آیات 7 و 8 سوره زلزله: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (7) وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شرًّا یَرَهُ (8) » = «هر کس به قدر ذره ای کار نیک کند پاداش آن را می گیرد (7) و هر کس به قدر ذره ای کار زشت کند جزای آن را می گیرد (8)» .
آیه سوم: 160 انعام: «مَن جَاءَ بِالحَْسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسیِّئَةِ فَلا یجْزَی إِلا مِثْلَهَا وَ هُمْ لا یُظلَمُونَ» = «هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن پاداش خواهد بود و هر کس کار زشت کند جز به قدر آن کار زشت مجازات نشود و بر آنها اصلاً ستم نخواهد شد» .
حال اگر به آیات مذکور به دقت توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که خداوند متعال فراتر از عدالت و با رحمت خاصی بندگانش را مورد عنایت قرار داده است بدین صورت که در همه موارد جزای عمل زشت را عین عمل و نه بیشتر قرار داده است ولی پاداش عمل نیک را عین عمل و بیشتر از آن مقرر فرموده است. در آیه بقره پاداش عمل را هفتصد برابر و بیشتر فرموده است که با توجه به سیاق این آیه (بقره 261) شرط این پاداش را به نیت الهی و ایثار منوط فرموده است چرا که انفاقِ مال به واسطه طمعِ ذاتی، در حقیقت نوعی ایثار به حساب می آید. در آیه 160 انعام شرطی گذاشته نشده است تنها به ذکر عمل نیک، آن هم توسط هر شخصی اشاره فرموده است و پاداش آن را ده برابر قرار داده است و در آیات 132 انعام و 7 و 8 زلزله به عین عمل اشاره دارد.
توجه: برای توضیح بیشتر به ذیل آیات شریفه ی 23 و70 سوره فرقان مراجعه شود.
إِنَّ الَّذِی فَرَض عَلَیْک الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلیٰ مَعَادٍ قُلْ رَّبی أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالهُْدَی وَ مَنْ هُوَ فی ضلَالٍ مُّبِینٍ ﴿85﴾
آن کس که قرآن را بر تو واجب کرد تو را به مکه بر می گرداند بگو پروردگار من بهتر می داند که چه کسی هدایت آورده و چه کسی در گمراهی آشکار است (85)
«معاد» : اسم مکان یا زمانِ عود (بازگشت) می باشد. و معانی زیادی برایش آورده اند، از جمله: «مکه، قیامت، محشر، مقام محمود، موقفِ شفاعتِ کبرا، بهشت، بیت المقدس و هر امر محبوبی که دلخواه آن جناب باشد» . صاحب المیزان مراد از معاد را «مکه» تفسیر کرده است.
ص :548
در تفسیر جامع، ج 5، ص 263، از ابوالفتوح آمده است: سبب نزول آیه شریفه آن بود که چون پیامبر (ص) شبانه از مکه خارج شد و به غار ثور پناه برد و بعد به سوی مدینه هجرت نمود وقتی به جحفه رسید مهموم و مغموم شد. جبرئیل فرود آمد و این آیه را آورد و گفت: پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: من تو را با اعزاز و اکرام و فتح و ظفر به مکه برمی گردانم.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 263، از امام باقر (ع):
خداوند جابر بن عبد الله انصاری را رحمت کند، فضل و دانش او به جایی رسیده بود که تأویل این آیه را فهمید و دانست که مراد از معاد در این آیه، رجعت ائمه علیهم السلام می باشد.
وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهیراً لِلْکافِرینَ (86)
وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (87)
وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)
و تو هرگز امید نداشتی که این کتاب آسمانی به تو القا گردد؛ ولی رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد! اکنون که چنین است، هرگز از کافران پشتیبانی مکن! (86) و هرگز (آنها) تو را از آیات خداوند، بعد از آنکه بر تو نازل گشت، بازندارند! و بسوی پروردگارت دعوت کن و هرگز از مشرکان مباش! (87) معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود؛ حاکمیت تنها از آن اوست؛ و همه بسوی او بازگردانده می شوید! (88)
☼ نکته:
آیه شریفه 86 که می فرماید: «ای پیامبر هیچ وقت پشتیبان کافران مباش» و آیه 88 که می فرماید: «و لا تدع مع الله الها آخر» = «و با خدای یکتا، خدایی دیگر مخوان» ، جزءِ آیات متشابه هستند که توضیح لازم در این خصوص در آیات متعدد و بحث پایانی کتاب آمده است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 265، از قمی آمده است:
خطاب آیه 86 و آیه 88: «و لا تدع مع الله … » گرچه به ظاهر پیغمبر (ص) است، ولی مراد تمام مردم است، امام صادق (ع) فرمود: خداوند پیغمبرش را مورد خطاب قرار داده است به «ایّاک اعنی و اسمی یا جاره» = «به تو می گویم و تو را خطاب می کنم، اما ای همسایه! تو بشنو» .
خلاصه آیات سوره قصص:
3 تا 42 - {موسی (ع) و نرید ان نمن … (5) هامان وزیر فرعون (38)} 51 - ما برای آنکه شاید مردم متذکر شوند آیات خو د را پی در پی فرستادیم 52 - کسانی که به کتابهای آسمانی پیشین ایمان آوردند به قرآن نیز ایمان خواهند آورد 53 - پاداش مضاعف برای آنها 56 - نمی توانی هرکه را دوست داری هدایت کنی 59 - خداوند دیاری را هلاک نمی سازد مگرآنکه رسولی بر آنها بفرستد و آنها ستمکار شوند 60 - متاع دنیا مختصر است و هر چه نزد خداست پایدارتر است 71 تا 73 - اگر خدا شب را تا قیامت پاینده بدارد چه کسی می تواند روشنایی روز را به شما بخشد و اگر خداوند تمام دوران را روز کند کیست که برای شما شبی پدید آورد؟ گردش شب و روز 75 - شاهد 76 تا 82 - قارون 84 - هرکس کار نیک کند پاداش بهتر خواهد داشت و هر بدی کند جز آن کیفری ندارند 85 - معاد 86 - پشتیبان کافران مباش 87 - از مشرکین پیروی مکن.
ص :549
29 - سوره عنکبوت. (مکی است و 69 آیه دارد).
خلاصه مطالب: آزمایش بندگان – عبرت از گذشتگان – پیروی از والدین مگر در راه خلاف – خانه عنکبوت – با اهل کتاب با روش نیکو مجادله شود – اقامه نماز که مانع فحشاء است – کفار و منافقین– هر نفسی طعم مرگ را می چشد – توحید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (4) مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (5) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (6) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَقِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَچْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (7) وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (9) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَهَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ (10) وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ (11) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (12) وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ (13) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسِینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَهِ وَ جَعَلْناها آیَهً لِلْعالَمِینَ (15) وَ إِبْراهِیمَ إِذْ فالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اثَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (18) أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (19) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (22) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (23)فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا
ص :550
اقْثُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24) وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّهَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (26) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الْکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (27) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (28) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (29) قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (30)وَ لَمَّا جاءَثْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْری قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (31) قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (32) وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَهِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَهً بَیِّنَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (35) وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (36) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (38) وَ قارُونَ وَ قِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی پِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ (39) فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40) مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (42) وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43) خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ (44)
الم (1) آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم» ، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (2) ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان می کنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد! (3) آیا کسانی که اعمال بد انجام می دهند گمان کردند بر قدرت ما چیره خواهند شد؟! چه بد داوری می کنند! (4) کسی که امید به لقاء الله (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد!) زیرا سرآمدی را که خدا تعیین کرده فرامی رسد؛ و او شنوا و داناست! (5) کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد می کند؛ چرا که خداوند از همه جهانیان بی نیاز است (6) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، گناهان آنان را می پوشانیم (و می بخشیم) و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش می دهیم (7) ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند
ص :551
که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است و شما را از آنچه انجام می دادید با خبر خواهم ساخت! (8) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، آنها را در زمره صالحان وارد خواهیم کرد! (9) و از مردم کسانی هستند که می گویند: «به خدا ایمان آورده ایم!» اما هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار می بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهی می شمارند (و از آن سخت وحشت می کنند)؛ ولی هنگامی که پیروزی از سوی پروردگارت (برای شما) بیاید، می گویند: «ما هم با شما بودیم (و در این پیروزی شریکیم)» !! آیا خداوند به آنچه در سینه های جهانیان است آگاه تر نیست؟! (10) مسلماً خداوند مؤمنان را می شناسد و به یقین منافقان را (نیز) می شناسد (11) و کافران به مؤمنان گفتند: «شما از راه ما پیروی کنید، (و اگر گناهی دارد) ما گناهانتان را بر عهده خواهیم گرفت!» آنان هرگز چیزی از گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت؛ آنان به یقین دروغگو هستند! (12) آنها بار سنگین (گناهان) خویش را بر دوش می کشند و (همچنین) بارهای سنگین دیگری را اضافه بر بارهای سنگین خود؛ و روز قیامت به یقین از تهمتهایی که می بستند سؤال خواهند شد! (13) و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم؛ و او را در میان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ کرد؛ اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند (14) ما او و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم! (15) ما ابراهیم را (نیز) فرستادیم، هنگامی که به قومش گفت: خدا را پرستش کنید و از (عذاب) او بپرهیزید که این برای شما بهتر است اگر بدانید! (16) شما غیر از خدا فقط بتهایی (از سنگ و چوب) را می پرستید و دروغی به هم می بافید؛ آنهایی را که غیر از خدا پرستش می کنید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند؛ روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوی او بازگشت داده می شوید! (17) اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امتهایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند؛ وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست (18) آیا آنان ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس بازمی گرداند؟! این کار برای خدا آسان است! (19) بگو: در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد می کند؛ یقینا خدا بر هر چیز توانا است! (20) هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات می کند و هر کس را بخواهد مورد رحمت قرارمی دهد؛ و شما را به سوی او بازمی گردانند (21) شما هرگز نمی توانید بر اراده خدا چیره شوید و از حوزه قدرت او در زمین و آسمان بگریزید؛ و برای شما جز خدا، ولی و یاوری نیست! (22) کسانی که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند؛ و برای آنها عذاب دردناکی است! (23) اما جواب قوم او [= ابراهیم] جز این نبود که گفتند: «او را بکشید یا بسوزانید!» ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید؛ در این ماجرا نشانه هایی است برای کسانی که ایمان می آورند (24) (ابراهیم) گفت: «شما غیر از خدا بتهایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد؛ سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می جویید و یکدیگر را لعن می کنید؛ و جایگاه (همه) شما آتش است و هیچ یار و یاوری برای شما نخواهد بود!» (25) و لوط به او [= ابراهیم] ایمان آورد و (ابراهیم) گفت: «من بسوی پروردگارم هجرت می کنم که او صاحب قدرت و حکیم است!» (26) و (در اواخر عمر، ) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانی را در دودمانش قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و او در آخرت از صالحان است! (27) و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت: شما عمل بسیار زشتی انجام می دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است! (28) آیا شما به سراغ مردان می روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع می کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام می دهید؟! «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: » اگر راست می گویی عذاب الهی را برای ما بیاور! (29) (لوط) عرض کرد: «پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاری فرما!» (30) و هنگامی که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) برای
ص :552
ابراهیم آوردند، گفتند: «ما اهل این شهر و آبادی را [و به شهرهای قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند!» (31) (ابراهیم) گفت: «در این آبادی لوط است!» گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاهتریم! او و خانواده اش را نجات می دهیم؛ جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقی خواهد ماند» (32) هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها بدحال و دلتنگ شد؛ گفتند: نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقی می ماند (33) ما بر اهل این شهر و آبادی به خاطر گناهانشان، عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت! (34) و از این آبادی نشانه روشنی (و درس عبرتی) برای کسانی که می اندیشند باقی گذاردیم! (35) و ما بسوی «مدین» ، برادرشان «شعیب» را فرستادیم؛ گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید و به روز بازپسین امیدوار باشید و در زمین فساد نکنید!» (36) (ولی) آنها او را تکذیب کردند و به این سبب زلزله آنان را فراگرفت و بامدادان در خانه های خود به رو در افتاده و مرده بودند! (37) ما طایفه «عاد» و «ثمود» را نیز (هلاک کردیم) و مساکن (ویران شده) آنان برای شما آشکار است؛ شیطان اعمالشان را برای آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالی که بینا بودند (38) و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم؛ موسی با دلایل روشن به سراغشان آمد، اما آنان در زمین برتری جویی کردند، ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند! (39) ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی از آنها طوفانی از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فروگرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم؛ خداوند هرگز به آنها ستم نکرد، ولی آنها خودشان بر خود ستم می کردند! (40) مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند! (41) خداوند آنچه را غیر از او می خوانند می داند و او شکست ناپذیر و حکیم است (42) اینها مثالهایی است که ما برای مردم می زنیم و جز دانایان آن را درک نمی کنند (43) خداوند، آسمانها و زمین را بحق آفرید؛ و در این آیتی است برای مؤمنان (44)
اُتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ ﴿45﴾ آنچه از کتاب به تو وحی شده بخوان و نماز به پا دار که نماز از فحشا و منکرات جلوگیر است و ذکر خدا بزرگتر و جلوگیرتر است و خدا می داند که چه می سازید (45)
نکته اول: عده ای به آیه شریفه اشکال کرده اند که: «اگر نماز مانع فحشاست پس چرا بسیاری از نمازگزاران با وجود ادای نماز باز هم از ارتکاب گناهان بزرگ پروایی ندارند» .
در جواب از این اشکال، در المیزان، ج 31، ص 216، آمده که علما پاسخهایی متفاوت داده اند از جمله:
1 - کلمه «صلاة» در آیه به معنای نماز نیست بلکه به معنای «دعا» است.
2 - منظور تمام نمازها نیست بلکه بعضی از نمازهاست.
3 - شخص نمازگزار تا وقتی که مشغول نماز است کار زشت نمی کند.
4 - لازمه نهی این نیست که شنونده گوش هم بدهد چرا که نهی نماز از نهی خدا مهم تر و
ص :553
مؤثرتر نیست و می دانیم خداوند متعال بارها انسانها را از ارتکاب به معاصی بازداشته و به انجام اعمال نیک تشویق نموده است اما مردم همچنان نافرمانیش می کنند مثلاً می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَینْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ» (1).
صاحب المیزان، ج 31، ص 216، با رد کردن این نظرات، آورده است:
مقصود از نماز رسیدن به صفتی است که همان بازداری از گناه است و پیدایش این صفت اثر طبیعی نماز است ولکن به نحوِ اقتضا، نه به نحوِ علّیت و در همه افراد هم اثر دارد.
☼ مؤلف:
صاحب المیزان می خواهد این مطلب را برساند که خواندن نماز ذاتاً انسانها را از فحشا و منکرات باز می دارد اما در هر شخصی با توجه به آن روحیات و تلاشی که در رسیدن به اهداف نماز دارد فرق می کند در عده ای بیشتر و در عده ای کمتر و همان میزان کمی هم که شخص از منکرات دور شود کفایت می کند. و نیز در ادامه توضیحاتش آورده است: «و اگر خواننده عزیز بخواهد این معنا را لمس کند، باید حال بعضی افراد که نام مسلمان دارند و در عین حال نماز نمی خوانند در نظر بگیرد، که اگر رفتار آنها را زیر نظر قرار دهد می بیند که به خاطر نخواندن نماز، روزه را هم می خورند، حج هم نمی روند، زکات هم نمی دهند و بالاخره سایر واجبات را هم ترک می کنند و هیچ فرقی بین پاک و نجس و حلال و حرام نمی گذارند و چنان پیش می روند که هر چه پیش آید خوش آید و هیچ چیز را در راه خود مانع پیشرفت خود نمی بینند، نه ظلم، نه زنا، نه ربا، نه دروغ و نه هیچ چیز دیگر، آن وقت اگر حال چنین شخصی را با حال کسی مقایسه کنی که نماز می خواند و در نمازش به حداقل آن یعنی آن مقداری که تکلیف از گردنش ساقط شود اکتفا می کند خواهی دید که او از بسیاری کارها که بی نماز از آن پروا نداشت، پروا دارد و اگر حال این نمازگزار را با حال کسی مقایسه کنی که در نمازش اهتمام بیشتری دارد، خواهی دید که دومی از گناهان بیشتری پروا دارد و به همین قیاس هر چه نماز کامل تر باشد، خودداری از فحشا و منکرات بیشتر خواهد بود» .
نکته دوم: مفسرین در معنای کلمه «ذکر» اقوال و نظراتی دارند از جمله:
ص :554
1 - اینکه خدا به یاد بنده اش باشد، مهم تر از آن است که بنده به یاد خدا باشد، برای اینکه هر چند فرموده: «فاذکرونی اذکرکم» = «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» (بقره152) ولی در این معامله تنها بنده سود می برد.
2 - اینکه خدا به یاد بنده اش باشد مهمتر از نماز بنده است.
3 - اینکه خدا به یاد بنده اش باشد مهم تر از هر چیزی است.
4 - ذکر خدا توسط بنده در نماز از سایر ارکان نماز مهم تر است.
5 - ذکر خدا توسط بنده در نماز مهم تر از خارج نماز است.
صاحب تفسیر المیزان، ج 31، ص 219، با رد کردن بعضی از این نظرات آورده است:
جمله: «و لذکر الله اکبر» متصل به جمله: «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء و المنکر» است و اثر دیگری از نماز را بیان می کند و اینکه آن اثر، بزرگ تر از اثر قلبی است، در نتیجه جمله: «و لذکر الله اکبر» به منزله ترقی دادن مطلب است و البته منظور از ذکر در آن جمله نیز همان ذکر قلبی است و ذکر خدا بزرگترین خیری است که به انسان می رسد و از نهی منکرات مهمتر است. البته این احتمال هم هست که مراد به ذکر همان ذکرهای زبانی نماز باشد ولی در این صورت باز هم جمله نامبرده در معنای ترقی است.
☼ مؤلف:
ذکر خداوند متعال، یعنی با تمام وجود ناظر دانستن حضرت حق تعالی بر تمامی اعمال و کارهای خویشتن است، لذا اگر انسان به این مقام رسید دیگر دنبال فحشا و منکرات نخواهد رفت و تمام تلاشش را در به حد اعلا رساندن عبادات و ترک محرمات قرار خواهد داد، پس ذکرِ خداوند سبحان مرجع تمام اعمالِ خیر بوده و سایر اعمالْ زیر مجموعه و جزئی از ذکرند و اینکه در آیه شریفه ذکر خدا را افضل بر صلاة بیان فرموده بدین خاطر است.
نکته سوم: عبارت «الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ» در سه آیه شریفه: (عنکبوت45) و (نحل90) و «وَ مَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ» (نور21) آمده است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 294، از مجمع، از امام صادق (ع): هر که می خواهد بداند که نمازش قبول شده یا خیر، باید دقت و ملاحظه به حال خود کند و ببیند که نمازش او را از منکر و فحشا باز داشته است یا نه، به نسبتی که او را از اعمال ناشایسته منع کرده باشد، همان اندازه نمازش قبولِ
ص :555
پیشگاه خداوند (سبحان) واقع گردیده است.
در جامع، ج 5، ص 294، از مجمع، از جابر، از رسولِ خدا (ص): (در پاسخ به عاقبت دزدِ نمازخوان فرمود)
به زودی نماز، او را از دزدی منع کند و باز دارد. (و همان طور شد که فرموده بود).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 293، از طبرسی، از حضرت رسول (ص):
هر کس نماز بخواند و مرتکب معاصی شود، نماز او بر طریقی که پروردگار وصف فرموده، نیست. اگر توبه کند و ترک معاصی کند، شاید نماز به حال او سودی بخشد و الا نفعی نرساند.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل8، ص 213، چ1، از حضرت علی (ع):
بهترین حسنه محبت و دوستی ما اهل بیت است و بدترین سیئه دشمنی ما اهل بیت است. و سزاوارترین مردم به ما کسی است که ما را دوست داشته و دشمنان ما را دشمن بدارد.
از همان منبع، ف2، ص 122: همواره کار نیک را به جای آر و از بد بگذر زیرا خوب تر از خوب کسی است که کار خوب کند و بدتر از بد کسی است که کار بد کند.
از همان منبع، ف8، ص 188: زیرک ترین مردم کسی است که دل از دنیایش برکند و سودمند ترین مردم کسی است که آخرت را به وسیله دنیا خریداری کند.
از همان منبع، ص 194: بدبخت ترین مردم کسی است که دینش را به دنیای دیگری بفروشد.
از همان منبع، ف77، ص 707: هر کس با وجود خشم مردم رضا و خشنودی خدا را بخواهد خداوند تعالی نکوهشگرش را ستایشگرش سازد و هر کس خشنودی مردم را بر خشم خدای سبحان بجوید خداوند سبحان ستایشگرش را نکوهشگرش نماید.
در تحف العقول، ص 79، از امام علی (ع): در برابر کسی که با تو درشتی و بد اخلاقی نموده نرمش کن و زود باشد که برایت نرم و آرام شود.
جزء 21 از آیه 46 عنکبوت تا آیه 30 احزاب
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46)
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ فَالَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الْکافِرُونَ (47)
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب
ص :556
وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48)
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49)
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ (50)
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51)
قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ شَهیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52)
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (53)
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ (54)
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)
یا عِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (56)
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (57)
وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (58)
الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (59)
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (60)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (61)
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (62)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (63)
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (64)
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (65)
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (66)
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (67)
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرینَ (68)
وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ (69)
با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند؛ و (به آنها) بگویید: «ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم و معبود ما و شما یکی است و ما در برابر او تسلیم هستیم!» (46) و این گونه، کتاب [= قرآن] را بر تو نازل کردیم، کسانی که کتاب (آسمانی)به آنها داده ایم به این کتاب ایمان می آورند؛ و بعضی از این گروه [= مشرکان] نیز به آن مؤمن می شوند؛ و آیات ما را جز کافران انکار نمی کنند (47) تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند! (48) ولی این آیات روشنی است که در سینه دانشوران جای دارد؛ و آیات ما را جز ستمگران انکار نمی کنند! (49) گفتند: «چرا معجزاتی از سوی پروردگارش بر او نازل نشده؟!» بگو: «معجزات همه نزد خداست (و به فرمان او نازل می شود، نه به میل من و شما)؛ من تنها بیم دهنده ای آشکارم! (50) آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می شود؟! در این، رحمت و تذکری است برای کسانی که ایمان می آورند (و این معجزه بسیار واضحی است) (51) بگو: «همین بس که خدا میان من و شما گواه است؛ آنچه را در آسمانها و زمین است می داند؛ و کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کافر شدند زیانکاران واقعی
ص :557
هستند! (52) آنان با شتاب از تو عذاب را می طلبند؛ و اگر موعد مقرری تعیین نشده بود، عذاب (الهی) به سراغ آنان می آمد؛ و سرانجام این عذاب بطور ناگهانی بر آنها نازل می شود در حالی که نمی دانند (و غافلند) (53) آنان با عجله از تو عذاب می طلبند، در حالی که جهنم به کافران احاطه دارد! (54) آن روز که عذاب (الهی) آنها را از بالای سر و پایین پایشان فرامی گیرد و به آنها می گوید: «بچشید آنچه را عمل می کردید» (روز سخت و دردناکی برای آنهاست!) (55) ای بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید)! (56) هر انسانی مرگ را می چشد، سپس شما را بسوی ما بازمی گردانند (57) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، آنان را در غرفه هایی از بهشت جای می دهیم که نهرها در زیر آن جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه خوب است پاداش عمل کنندگان! (58) همانها که (در برابر مشکلات) صبر (و استقامت) کردند و بر پروردگارشان توکل می کنند (59) چه بسا جنبنده ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می دهد؛ و او شنوا و داناست (60) و هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر کرده است؟» می گویند: «الله» ! پس با این حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف می سازند؟! (61) خداوند روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد گسترده می کند و برای هر کس بخواهد محدود می سازد؛ خداوند به همه چیز داناست! (62) و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: «الله» ! بگو: «حمد و ستایش مخصوص خداست!» اما بیشتر آنها نمی دانند (63) این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می دانستند! (64) هنگامی که بر سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می خوانند (و غیر او را فراموش می کنند)؛ اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند! (65) (بگذار) آنچه را (از آیات) به آنها داده ایم انکار کنند و از لذات زودگذر زندگی بهره گیرند؛ اما بزودی خواهند فهمید! (66) آیا ندیدند که ما حرم امنی (برای آنها) قرار دادیم در حالی که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) می ربایند؟! آیا به باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را کفران می کنند؟! (67) چه کسی ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آنکه به سراغش آمده تکذیب نماید؟! آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست؟! (68) و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است (69)
خلاصه آیات سوره عنکبوت:
2 - آیا مردم تصور می کنند همین که اظهار ایمان نمودند، مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ 4 - آیا زشت کاران گمان دارند از ما سبقت می گیرند؟ - نیکی به پدر و مادر 12 - … از ما پیروی کنید و ما بارگناهانتان را به دوش می کشیم … 13 - آنها علاوه بر آن که بار سنگین گناهان خود را به دوش می کشند بار گناه کسانی را که گمراه نموده اند حمل می کنند 14 - نوح 950 سال تبلیغ کرد 15 - نجات کشتی نوح 16 - 17 - ابراهیم (ع) 18 - اگر تو را تکذیب نمایند، نگران مباش ملل گذشته نیز رسولان خود را تکذیب نمودنده اند و تو جز ابلاغ رسالت تکلیفی نداری 19 - آیا مردم ندیدند که خداوند چگونه ابتداء خلقی را می آفریند و دوباره به اصل خود برمی گرداند 22 - شما نمی توانید نه در روی زمین و نه بر فراز آسمان خدا را عاجز کنید و غیر خدا ابداً برای شما یاوری نیست 5 و24 - ابراهیم (ع) 26 - لوط (ع) 27 - اسحق و یعقوب و ابراهیم (ع) 35 - 28 - قوم لوط (ع) 7 و 36 - مدین – شعیب (ع) 38 - قوم عاد و ثمود 39 - قارون – فرعون – هامان 41 - العنکبوت 46 - با اهل کتاب جدال و بحث نکنید مگر به بهترین طریق 47 - اهل کتاب به قرآن ایمان خواهند آورد 48 - نه می خواندی و نه می نوشتی 49 - قرآن در سینه مردم دانا پرتو افکن می شود و غیر از ستمکاران کسی آیات ما را منکر نمی شود 57 - کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ 60 - بسا جنبدگانی که قادر به تهیه و حمل قُوت و روزی خود نیستند و خداست که آنها و شما را رزق می دهد 61 - اگر از مردم بی دین بپرسید: خالق آسمان و زمین و ماه و خورشید کیست؟ گویند: خدا 62 - اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ 63 - اگر از مردم مشرک بپرسی: این زمین مرده و خشک را چه کسی با آب رحمت باران زنده کرد؟ گویند: خدا 64 - وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ 65 - مشرکین وقتی سوار کشتی شوند و طوفان شود، خدا را از صمیم قلب یاری طلبند ولی همین که خداوند خطر را دور کرد باز مشرک شوند 66 - هر نعمتی به آنها عطا کنیم ناسپاسی کنند 67 - شهر مکه را محل امن قرار دادیم 69 - کسانی که در اعلای نام ما کوشش می کنند، همانا آنها را به سوی راه های خود هدایتشان می کنیم.
ص :558
30 - سور روم. (مکی است و 60 آیه دارد).
خلاصه مطالب: خبر از پیروزی رومیان – توحید – بیان حال مؤمنین و مشرکین.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1)
غُلِبَتِ الرُّومُ (2)
فی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3)
فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)
بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (5)
وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (6)
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (8)
الم (1) رومیان مغلوب شدند! (2) (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد؛ اما آنان پس از (این) مغلوبیت بزودی غلبه خواهند کرد (3) در چند سال همه کارها از آن خداست؛ چه قبل و چه بعد (از این شکست و پیروزی)؛ و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد (4) به سبب یاری خداوند؛ و او هر کس را بخواهد یاری می دهد؛ و او صاحب قدرت و رحیم است! (5) این وعده ای است که خدا کرده؛ و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نمی کند؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (6) آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت (و پایان کار) غافلند! (7) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است؟ ولی بسیاری از مردم، لقای پروردگارشان (قیامت) را منکرند (8)
نکته ای از المیزان، ج 31، ص 249: رومیان در ساحل مدیترانه در غرب آسیا زندگی می کنند که در آن ایام امپراطوری بزرگی تشکیل داده بودند. روابط دو دربار روم به پادشاهی «مریس» و ایران به پادشاهی خسرو پرویز کاملاً صمیمانه بود تا اینکه در سال 603 میلادی مریس را کشتند و پسر او به ایران آمد و پناهنده شد. خسرو پرویز، «فکاس» پادشاه جدید را به امپراطوری نپذیرفت و به روم حمله کرد. در ایام نزول این سوره بود که روم از ایران شکست خورده بود. از آن جایی که رومیان مسیحی بوده و صاحب کتاب، ولی ایرانیان آتش پرست بودند و نیز پادشاه روم نامه فرستاده پیامبر اکرم (ص) را با کمال ادب و احترام دریافت نموده بود ولی پادشاه ایران (خسرو پرویز) نامه پیغمبر (ص) را پاره نمود و به فرستاده آن حضرت اهانت نمود لذا مسلمانان مایل بودند ایران شکست بخورد در صورتی که شکست روم باعث تأسف و تأثر هر چه بیشتر مسلمانان شد لذا خداوند متعال این آیه را برای شادی خاطر پیامبر اسلام (ص) و سایر مؤمنین نازل فرمود.
ص :559
در تفسیر جامع، ج 5، ص 314، از طبرسی آورده است:
بعد از نزول آیه، ابوبکر در خصوص پیروزی روم با ابی بن خلف (مشرک) به ازای ده شتر تا سه سال شرط بست. پیغمبر (ص) به ابوبکر فرمود: در این شرط بندی خطا کردی زیرا «بضع سنین» (آیه 4) از سه تا ده سال است، برو در شرط و به مدت آن بیفزای و این عمل، پیش از حرمت شرط بندی بود. ابوبکر هم مدت را نه سال افزود و در عوض، شرط را به صد شتر زیاد کرد. وقتی رومیان پیروز شدند ابوبکر از ورثه ابی بن خلف صد شتر گرفت.
☼ مؤلف:
متأسفانه بعضی از مفسرین بدون اینکه به اصول دین توجهی نمایند یک سری از روایات جعلی یا دست خورده را در تفاسیر خود قید می کنند و هیچ گونه نقدی هم بر آن نمی آورند گویی که شاید بخواهند آن را تأیید کنند. در این روایت که در بسیاری و شاید در تمام تفاسیر به خصوص تفاسیر شیعه به چشم می خورد، می خواهد عمل شنیعِ و حرامِ «قمار» را به تأیید مقام والای حضرت رسول (ص) برساند. حاشا و کلا از این همه تهمت و جهالت!!!
اما به دو دلیل محکم می توان این روایت جعلی یا دستکاری شده را رد نمود:
1 - دلیل قرآنی که می فرماید: «یسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ» = «از تو درباره شراب و قمار سؤال می کنند، بگو که آنها دو گناه کبیره هستند» (بقره219) و نیز آیه اعراف که می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّی الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ» = «بگو جز این نیست که پروردگارم همه فاحشه ها را چه ظاهری باشد و چه پنهانی و نیز «اثم» و ستم را حرام کرده است» (اعراف 33) و مراد از «اثم» در آیه اعراف، به استناد آیه بقره، شراب و قمار است و با در نظر داشتن این مطلب که سوره اعراف از سوره های قدیمی قرآن است که در مکه نازل شده است لذا قمار و شراب در همان اول بعثت حرام بوده اند.
2 - حال به فرض اینکه «قمار» در اواخر عمر رسول خدا (ص) حرام شده باشد باز هم بر روایت جعلی فوق اشکالی دیگر هم وارد است چرا که در این روایت اشاره دارد: «بعد از 9 سال که روم پیروز شد، ابوبکر شرط را بُرد و صد شتر را گرفت و این عمل هم العیاذ بالله مورد تأیید
ص :560
حضرت رسول (ص) بوده است» . و حال آن که در طی این نه سال سوره بقره نازل شد و قمار را تحریم نموده است پس دیگر جایی برای گرفتن شترها که قمار بوده است باقی نخواهد ماند.
☼ نکته:
در روایتی دیگر آمده است که حضرت رسول (ص) به ابوبکر فرمود: «این شترهایی که گرفته ای حرام است و آنها را صدقه بده» . در صورتی که تحت هیچ شرایطی نمی توان مال مردم و حرام را صدقه داد که این نیز خود دلیلی بر جعلی بودن این دسته از روایات است.
☼ نکته:
به استناد آیه شریفه 114 سوره طه و آیه شریفه 18 سوره قیامت، قرآن کریم دو بار نازل شده است، یکبار از اول تا آخر و دفعتاً و یکبار هم به صورت تدریجی. بنابراین پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت به تمام قرآن وقوف داشته است، پس نه تنها این روایت بلکه تمام روایاتی که در آن به بهانه عدم نزولِ آیاتِ تحریم، گناهی را به حضرت رسول (ص) نسبت می دهند، مردود می باشند. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه شریفه 114 سوره طه از همین تفسیر مراجعه شود).
☼ نکته:
از آن جایی که روایاتی متواتر و مستند در خصوص «قمارِ ابوبکر» آمده است، لذا به احتمال قوی این روایت در اصل حقیقت داشته ولی دستکاری شده است بدین صورت که وقتی ابوبکر شرط بندی و قمار نمود، خبرش را به رسول خدا (ص) رساندند حضرت (ص) نیز ابوبکر را از انجام این گناهِ کبیره منع و به پَسْ دادنِ شترها امر فرمود. (والله اعلم).
توجه: صاحب تفسیر المیزان این روایت را رد کرده است.
أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (9)
ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (10)
اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (11)
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12)
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرینَ (13)
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14)
فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15)
وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16)
آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (برای زراعت و آبادی)بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند (اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند)؛ خداوند هرگز به
ص :561
آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم می کردند! (9) سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند! (10) خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، سپس شما را بسوی او باز می گردانند! (11) آن روز که قیامت برپا می شود، مجرمان در نومیدی و غم و اندوه فرو می روند! (12) و برای آنان شفیعانی از معبودانشان نخواهد بود و نسبت به معبودهایی که آنها را همتای خدا قرار داده بودند کافر می شوند! (13) آن روز که قیامت برپا می گردد، (مردم) از هم جدا می شوند (14) اما آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، در باغی از بهشت شاد و مسرور خواهند بود (15) و اما آنان که به آیات ما و لقای آخرت کافر شدند، در عذاب الهی احضار می شوند (16)
فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصبِحُونَ ﴿17﴾ وَ لَهُ الْحَمْدُ فی السمَواَتِ وَ الاَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظهِرُونَ ﴿18﴾ پس منزه است خدا هم در آخر روز و هم در حینی که صبح می کنید (17) ستایش مخصوص خداست در آسمانها و زمین هم در آخر روز و هم در حینی که صبح می کنید (18)
☼ مؤلف:
مفسرین در معنای این دو آیه شریفه اقوال مختلفی آورده اند و بیشتر آنها منظور از آیات شریفه را نمازهای واجبِ روزانه دانسته اند و به همین خاطر ترجمه ای که از آیات کرده اند با توجه به برداشتشان بوده است مثلاً در تفسیر صافی، ج 5، ص 232 یا در تفسیر جامع، ج 5، ذیل آیات شریفه، ترجمه فارسی این دو آیه به نحوی است که تسبیح را از جانب موجودات بیان می کند و آورده اند: «پس خدا را در صبح و شام، تنزیه و تسبیح بگویید، در آسمانها و زمینْ حمد و سپاس شایسته خداوند است، پس موقع خفتن و برآمدنِ روز به شکرگزاری پروردگار بشتابید» . در حالی که صاحب المیزان با رد اینکه این دو آیه مربوط به نمازهای واجب روزانه باشد، معتقد است که مراد از تسبیح در آیات شریفه انشایی و از ناحیه خودِ خدایتعالی است. و ترجمه ای هم که از آیات آمده به نحوی است که این مطلب را می رساند.
توجه: ترجمه ای که در ذیل این دو آیه در این تفسیر قید شده، ترجمه تفسیر المیزان است.
صاحب المیزان، ج 31، ص 259، درخصوص این آیات به چند نکته اشاره دارد که در ذیل اشاره می شود:
نکته1: تسبیح و تحمید در آیه شریفه انشایی و از ناحیه خود خدایتعالی است، نه اینکه بخواهد خبر دهد از تسبیح و تحمید دیگران و یا برای دیگران انشا کرده باشد و این اولین بار نیست که خدا (ی سبحان) خود را تسبیح و تحمید گفته، بلکه در کلام مجیدش مکرر آمده،
ص :562
مانند آیه: «سبحان ربک رب العزة» = «منزه است خدایت که پروردگار عزت است» (صافات180)
نکته 2: مراد به تسبیح و تحمید معنای مطلق آن است، نه نمازهای واجب روزانه که بیشتر مفسرین پنداشته اند و گفته اند معنای آیه این است که بگویید: «سبحان الله و الحمد لله» .
نکته 3: جمله (و له الحمد فی السماوات و الارض) جمله ای است معترضه که بین معطوف و معطوف علیه فاصله شده. دو جمله (و عشیاً و حین تظهرون)، هر دو عطفند بر محل (حین تمسون) نه بر جمله (فی السموات و الارض)، تا در نتیجه صبح و عصر مخصوص تسبیح و سماوات و الارض و ظهر و شب مخصوص حمد شود، بلکه همه این اوقات مخصوص تسبیح و همه مکان ها مخصوص حمد است. بنابراین سیاق آیه اشاره می کند به اینکه خلقت و تدبیری که در آسمانها و زمین هست مخصوص خداست، که با حسنش اقتضای حمد و ثنای خدای سبحان را دارد و نیز می رساند که انسان در سیر تاریخی اش و در زمان های مختلف شرک و گناهی مرتکب شده که ساحت مقدس خدای تعالی منزه از آن است.
نکته 4: اگر در آیه شریفه درباره صبح و عصر و ظهر، کلمه (حین) را آورد، ولی در خصوص عشاء یعنی سَرِ شب این کلمه را نیاورد، بلکه فرمود: (عشیا)، از این جهت بود که کلمه نامبرده، فعلی از باب افعال از آن مشتق نشده، بر خلاف «مساء» و «صباح» و «ظهیره» ، که «امساء» و « اصباح» و «اظهار» از آنها مشتق شده است و داخل شدن در مساء و صباح و ظهیره را می رساند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 327، از ابن بابویه، از امام مجتبی (ع) روایت کرده که فرمود:
جماعتی از یهود با دانشمندان خود، حضور پیامبر اکرم (ص) شرفیاب شدند. یکی از دانشمندان پرسید: ای محمد! (ص) به چه علت بر امت پنج نماز در پنج وقت از شبانه روز واجب گردید؟ حضرت فرمود: ظهر وقتی است که آفتاب به مدار وسط السماء (نصف النهار) می رسد. تمام موجودات مادونِ عرشِ پروردگار در این وقت تسبیح می گویند و آن ساعت رحمت پروردگار است و در این ساعت، گنهکاران و مجرمین را به سوی جهنم سوق می دهند هر گاه مؤمنین در چنین ساعتی موفق به اداءِ نماز شوند و در حالت قیام و یا رکوع و سجود باشند،
ص :563
خداوند آتش جهنم را بر آنها حرام می فرماید لذا در موقع ظهر و زوال آفتاب، نماز بر امتم واجب گردید. اما عصر ساعتی است که آدم (ع) از آن درخت ممنوعه تناول نمود و به فرمان پروردگار از بهشت رانده شد. لذا بر ذریه آدم نماز عصر را که محبوب ترین نمازها نزد خداوند است، واجب فرمود و به من سفارش بلیغ شده که آن را رعایت کنم. نماز مغرب نیز از آن جهت واجب شد که خداوند در آن ساعت توبه آدم را قبول فرمود و آدم در آن ساعت سه رکعت نماز به جا آورد: یک رکعت کفاره معصیت و ترک اولای خود و یک رکعت به نیابت از طرف حوّا و یک رکعت به نیت قبولی توبه خود. لذا خداوند همان سه رکعت نماز را موقع مغرب بر امت من واجب کرد. در آن ساعت خداوند به من وعده فرموده که دعای هر کس را که به نماز قیام کند و از خدا درخواستی بنماید اجابت فرماید. و این همان نمازی است که می فرماید: «فسبحان الله حین تمسون» . اما نماز عشاء، بدان که برای قبر و روز قیامت، ظلمتی است. خداوند این نماز عشاء را واجب و مقرر فرمود که بدان، روشنایی قبرِ نمازگزار تأمین شود و نوری برای عبور از صراط درخشان گردد. هر قدمی که برای نماز عشاء بایستد، خداوند آن را بر آتش جهنم حرام گرداند. و این نمازی است که انبیاءِ پیش از من نیز اختیار نموده اند. اما نماز صبح، چون آفتاب طلوع کند گروهی از گمراهان بنی نوع انسان به اغوای شیطان آفتاب را سجده می کنند، خداوند نماز صبح را بر امت من واجب نمود که مؤمنان پیش از سجده کافران و آفتاب پرست ها به سجده خدای یکتا بپردازند. از این رو نماز صبح محبوب خداوند است و این نمازی است که فرشتگانِ روز و شب برآن گواهی می دهند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 328، از ابن بابویه، از حضرت علی (ع): هر کس در هنگام عصر سه بار بگوید: «فسبحان الله حین … و حین تظهرون» هیچ خیری را که در آن شب خواهد بود از دست نمی دهد و تمام شرورِ آن شب نیز از او برطرف می گردد و هر کس همین عمل را در صبح انجام دهد، تمام خیراتِ آن روز نصیبش می شود و تمام شرورِ آن روز از او برطرف می گردد.
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ ﴿19﴾ زنده را از مرده بیرون می کند و مرده را از زنده در می آورد و زمین را
ص :564
بعد از مردنش زنده می کند و به همین نحو، شما بیرون می شوید (19)
☼ نکته:
منظور از بیرون آوردن زنده از مرده و بالعکس دو معناست:
1 - خلقت موجودات زنده از زمین مرده و دوباره خاک کردن آنهاست 2 - مؤمن از کافر و کافر از مؤمن متولد می شود چون خودِ خدای تعالی کافر را مرده و مؤمن را زنده نامیده و فرموده: «أَوَمَنْ کَانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا» = «آیا کسی که مرده بود او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم» (1).
در جامع، ج 5، ص 329، از کافی، از امام کاظم (ع): مراد این نیست که زمین را به سبب باران زنده سازد. بلکه خداوند، مردانی برمی انگیزد که به عدل قیام می کنند، پس زمین با احیاءِ عدل در آن زنده می شود. و اقامه عدل در زمین، برای زمین بسیار نافع تر از چهل روز باریدن باران است.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 37، چ1، از حضرت علی (ع):
دانشمند حتی اگر بمیرد، زنده است. و نادان حتی اگر زنده باشد، مرده است.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 56، چ1، از حضرت علی (ع):
پیشوای دادگستر و عادل بهتر از بارانِ درشتِ پر برکت است.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 82 و90، چ1، از حضرت علی (ع):
دانش بهتر از ثروت است، چرا که دانش تو را نگهدارد ولی تو باید ثروت را نگهداری کنی. و (همچنین) ثروت به دادن، کم می شود ولی دانش به دادن، زیاد و پاکیزه می گردد.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (22) وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23) وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (24) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ پِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26) وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (27) ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ
ص :565
کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (29)
از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید، سپس بناگاه انسانهایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید! (20) و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند! (21) و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای شماست؛ در این نشانه هایی است برای عالمان! (22) و از نشانه های او خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششتان برای بهره گیری از فضل پروردگار (و تأمین معاش)؛ در این امور نشانه هایی است برای آنان که گوش شنوا دارند! (23) و از آیات او این است که برق و رعد را به شما نشان می دهد که هم مایه ترس و هم امید است (ترس از صاعقه و امید به نزول باران) و از آسمان آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مردنش بوسیله آن زنده می کند؛ در این نشانه هایی است برای جمعیتی که می اندیشند! (24) و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست؛ سپس هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فراخواند، ناگهان همه خارج می شوید (و در صحنه محشر حضور می یابید)! (25) و از آن اوست تمام کسانی که در آسمانها و زمین اند و همگی در برابر او خاضع و مطیع اند! (26) او کسی است که آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند و این کار برای او آسانتر می باشد؛ و برای اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین؛ و اوست توانمند و حکیم! (27) خداوند مثالی از خودتان، برای شما زده است: آیا (اگر مملوک و برده ای داشته باشید)، این برده های شما هرگز در روزیهایی که به شما داده ایم شریک شما می باشند؛ آنچنان که هر دو مساوی بوده و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد شرکای آزاد خود بیم دارید؟! اینچنین آیات خود را برای کسانی که تعقل می کنند شرح می دهیم (28) ولی ظالمان بدون علم و آگاهی، از هوی و هوسهای خود پیروی کردند! پس چه کسی می تواند آنان را که خدا گمراه کرده است هدایت کند؟! و برای آنها هیچ یاوری نخواهد بود! (29)
در تفسیر جامع، ج 1، ص 231، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):
خداوند متعال ارواح را 2 هزار سال قبل از بدنها خلق فرمود و بالاترین و شریفترین ارواح را، ارواحِ محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه از نسل حسین (علیهم السلام) قرار داد و نورِ آنها تمامِ آسمانها و زمین را فرا گرفت. و آنگاه خدایتعالی فرمود، ولایتِ آنها، امانت نزد خلایق است. سپس فرمود: ای آسمان و زمین کدام یک از شما این امانتِ بزرگِ مرا برمی دارد؟ آسمان و زمین ترسیدند که نتوانند از آن امانت نگهداری کنند و از پذیرشِ آن صرفنظر کردند …
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَۀَ اللَّهِ الَّتی فَطرَ النَّاسَ عَلَیهَا لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ﴿30﴾ پس روی خود به سوی دین حنیف کن که مطابق فطرت خداست فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونی نیست. این است دین مستقیم ولی بیشتر مردم نمی دانند (30)
ص :566
فطرت: به معنای خلقت است
در تفسیر جامع، ج 5، ص 339، از قمی، از امام صادق (ع):
فطرت الهی گفتنِ: «لا اله الا الله محمد رسول الله و علی ولی الله» است. و مقصود از «اقم وجهک للدین» ایستادن برای نماز و التفات پیدا نکردن به سمت راست و چپ است.
از همان منبع، از کافی، از حضرت رسول (ص): هر مولودی که متولد می شود بر فطرت اسلام و خداشناسی قدم به این جهان می گذارد اما پدر و مادر، او را یهود و نصاری و ترسا و گبر کنند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 340، از امام صادق (ع):
مراد از فطرت، اسلام و توحید است زیرا خداوند در عالم ذر، از همه خلایق در قبال پرسش کلی و عمومی «الست بربکم» جواب بلی را گرفته و به توحید حضرت باری تعالی عهد و پیمان اخذ فرموده است، در صورتی که گروهی از خلایق کافر و گروهی مؤمن بودند.
در تفسیر المیزان، ج 31، ص 301، از توحید، از حضرت رسول (ص):
کودک را به خاطر گریه، مزنید زیرا گریه طفل تا 4 ماه گواهی و شهادت به (لا اله الا الله) است و تا 4 ماه دیگر صلوات بر پیغمبر است و تا 4 ماه دیگر دعا به جان پدر و مادر است.
مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (31)
مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32)
وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنیبینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33)
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34)
أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (35)
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (36)
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37)
این باید در حالی باشد که شما بسوی او بازگشت می کنید و از (مخالفت) او بپرهیزید، نماز را برپا دارید و از مشرکان نباشید (31) از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسیم شدند! و (عجب اینکه) هر گروهی به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند! (32) هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را می خوانند و توبه کنان به سوی او بازمی گردند؛ اما همین که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، به ناگاه گروهی از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک می شوند (33) تا نعمتهایی که به آنها داده ایم کفران کنند! پس بهره گیرید؛ که به زودی خواهید دانست (نتیجه کفران و کامجویی های بی حساب شما چه بوده است)! (34) آیا ما دلیل محکمی بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن گوید (و آن را موجه شمارد)؟! (35) و هنگامی که رحمتی به مردم بچشانیم، از آن خوشحال می شوند؛ و هرگاه رنج و مصیبتی به خاطر
ص :567
اعمالی که انجام داده اند به آنان رسد، ناگهان مأیوس می شوند! (36) آیا ندیدند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! در این نشانه هایی است برای گروهی که ایمان می آورند (37)
فَآتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسکِینَ وَ ابْنَ السبِیلِ ذَلِکَ خَیرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿38﴾ پس حق خویشان و فقرا و در راه ماندگان را بده، این برای کسانی که رضای خدا می طلبند بهتر است و آنها رستگارند (38)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 344، از صادقین (ع): وقتی آیه فوق نازل شد پیغمبر (ص) به دستور پروردگار، فدک را به حضرت فاطمه (س) عطا فرمود. اما ابوبکر در زمان خلافتش آن را غصب کرد، فاطمه (س) معترض شد، ابوبکر گفت باید شاهدی بیاوری، ام ایمن برای شهادت آمد و به ابوبکر گفت: ای ابوبکر آیا شنیده ای که پیامبر (ص) درباره من فرمود: ام ایمن زنی از زنهای بهشت است؟ اینک بدان که خداوند به رسولش وحی نمود که «آت ذالقربی حقه» و پیامبر (ص) در اجرای فرمان پروردگار، فدک را به دخترش بخشید. همین گواهی را امیرالمؤمنین علی (ع) نیز داد. و ابوبکر دستور استرداد فدک را نوشت و عین نامه را به حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیم نمود. عُمَر از شنیدن این خبر غضبناک شد و نامه را گرفت و پاره کرد و گفت فدک از آن عموم مسلمانان است. و اوس بن حدثان و عایشه و حفصه گواهی می دهند که پیغمبر (ص) فرمود: «ما گروه انبیاء ارث نمی گذاریم و آن چه از ما باقی بماند متعلق به تمام مردم است» و شهادت علی (ع) چون شوهر زهراست و شهادت ام ایمن هم چون زنی بیش نیست قابل قبول نیست.
☼ مؤلف:
به استناد آیات شریفه: «یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ» (مریم6) و «وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ» (نمل16) که به صراحتْ ارث بردن از انبیاء را توسط فرزندانشان اثبات می کند، می توان به حقانیتِ حضرتِ فاطمه زهرا (س) در ادعایِ درخواستِ فدک به واسطه ی ارث، پی برد.
توجه: جهت اثبات ارث بردن از انبیاء به ذیل آیه 6 سوره مریم و آیه 16 سوره نمل و جهت اثبات توسل به اهل بیت (ع) و امام زادگان به آیه 98 سوره یوسف مراجعه کنید.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39)
اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ
ص :568
سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40)
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41)
قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکینَ (42)
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43)
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44)
لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (45)
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (46)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ (47)
اللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (48)
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسینَ (49)
فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (50)
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا ریحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (51)
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (52)
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53)
اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْقَدیرُ (54)
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ (55)
وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56)
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57)
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58)
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (59)
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ (60)
آنچه به عنوان ربا می پردازید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت؛ و آنچه را بعنوان زکات می پردازید و تنها رضای خدا را می طلبید (مایه برکت است؛ و) کسانی که چنین می کنند دارای پاداش مضاعفند (39) خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می میراند، سپس زنده می کند؛ آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده اید چیزی از این کارها را می توانند انجام دهند؟! او منزه و برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند (40) فساد، در خشکی و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است؛ خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (بسوی حق) بازگردند! (41) بگو: «در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود؟ بیشتر آنها مشرک بودند! (42) روی خود را بسوی آیین مستقیم و پایدار بدار، پیش از آنکه روزی فرا رسد که هیچ کس نمی تواند آن را از خدا بازگرداند؛ در آن روز مردم به گروه هایی تقسیم می شوند: (43) هر کس کافر شود، کفرش بر زیان خود اوست؛ و آنها که کار شایسته انجام دهند، به سود خودشان آماده می سازند (44) این برای آن است که خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، از فضلش پاداش دهد؛ او کافران را دوست نمی دارد! (45) و از آیات (عظمت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتی
ص :569
می فرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سیراب کند) و کشتیها به فرمانش حرکت کنند و از فضل او بهره گیرید؛ شاید شکرگزاری کنید (46) و پیش از تو پیامبرانی را بسوی قومشان فرستادیم؛ آنها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولی (هنگامی که اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یاری کردیم)؛ و یاری مؤمنان، همواره حقی است بر عهده ما! (47) خداوند همان کسی است که بادها را می فرستد تا ابرهایی را به حرکت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و متراکم می سازد؛ در این هنگام دانه های باران را می بینی که از لا به لای آن خارج می شود، هنگامی که این (باران حیاتبخش) را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند، ناگهان خوشحال می شوند (48) و قطعاً پیش از آنکه بر آنان نازل شود مأیوس بودند! (49) به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند؛ چنین کسی (که زمین مرده را زنده کرد) زنده کننده مردگان (در قیامت) است؛ و او بر همه چیز تواناست! (50) و اگر ما بادی بفرستیم (داغ و سوزان) و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند، (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش می گیرند! (51) تو نمی توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند! (52) و (نیز) نمی توانی نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنی؛ تو تنها سخنت را به گوش کسانی می رسانی که ایمان به آیات ما می آورند و در برابر حق تسلیمند! (53) خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید؛ سپس بعد از ناتوانی، قوت بخشید و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد؛ او هر چه بخواهد می آفریند و دانا و تواناست (54) و روزی که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی (در عالم برزخ) درنگ نکردند! اینچنین از درک حقیقت بازگردانده می شوند (55) ولی کسانی که علم و ایمان به آنان داده شده می گویند: «شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید و اکنون روز رستاخیز است، اما شما نمی دانستید!» (56) آن روز عذرخواهی ظالمان سودی به حالشان ندارد و توبه آنان پذیرفته نمی شود (57) ما برای مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبی بیان کردیم؛ و اگر آیه ای برای آنان بیاوری، کافران می گویند: شما اهل باطلید (و اینها سحر است) (58) این گونه خداوند بر دلهای آنان که آگاهی ندارند مهر می نهد (59) اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است؛ و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خفیف نسازند (60)
در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 45، در ذیل آیه 41 «ظهر الفساد فی البر والبحر» آورده است:
حسن بصری گفته است: مقصود از دریا، شهرها و قریه های ساحلی دریاست. و عکرمه گوید که عرب شهرهای آباد را دریا می گوید.
خلاصه آیات سوره روم:
2 - شکست روم 4 - پیروزی روم در «بضع سنین» (کمتر از ده سال) 7 - اکثر مردم از عالم آخرت غافلند 10 - پایان بدِ بدکاران به علت آن بود که آیات الهی را تکذیب و تمسخر می کردند (این آیه ای است که حضرت زینب (س) خطبه خویش را خطاب به یزید ملعون آغاز کرد) 17 - فسبحان الله حین تُمسُونَ و حینَ تصبحون 18 - و لَهُ الحمد. 19 - یخرج الحی مِنَ المیت 20 - خلقکم من تراب (آیات 20 تا 25، شامل 6 آیه الهی است که با «وَ من آیاتِهِ» آغاز می شوند و به ترتیب شامل: {20 - خلقت از خاک 21 - آفرینش همسر22 - خلقت آسمانها و زمین و گوناگونی در زبانها و رنگ پوست 23 - خواب و طلب روزی 24 - برق و باران 25 - خروج از قبر } 26 - آنچه در آسمان ها و زمین است همه در دست قدرت اوست 29 - کسی را که خدا گمراه کند چه شخصی او را هدایت کند؟ 55 - بیش از ساعتی درنگ نکردیم 56 - طول مدت بین دنیا و آخرت را خوابیده اند 57 - عذر ستمکاران پذیرفته نمی شود 58 - ما در این قرآن برای عبرت مردم همه گونه مثل زده ایم 59 - خداوند دلهای مردم نادان را مهر می زند.
ص :570
31 - سوره لقمان.
مکی است و 34 آیه دارد.
خلاصه مطالب: توحید - معاد - عمل به کلیاتِ دین – نصایح لقمان - پنج امر.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1)
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ (2)
هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ (3)
الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4)
أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5)
الم (1) این آیات کتاب حکیم است (کتابی پرمحتوا و استوار)! (2) مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران است (3) همانان که نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و آنها به آخرت یقین دارند (4) آنان بر طریق هدایت از پروردگارشانند و آنانند رستگاران! (5)
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشترِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ ﴿6﴾ بعضی از مردم گفتار بازیچه را می خرند تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه کنند و راه خدا را مسخره گیرند، آنان عذابی خفت آور دارند (6)
لهو: هر چیزی است که آدم را از مهمات زندگی باز دارد.
لهوالحدیث: هر سخنی که انسان را از حق و یاد خدا منصرف نموده و به خود مشغول دارد مانند حکایات خرافی، داستانهای فساد آور، موسیقی و مزمار و غیره.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 369، از کافی، از امام باقر (ع):
کسب و معامله کنیزان مغنیه (آوازه خوان) و آلات غنا حرام است و آیه را تلاوت فرمود.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 370، از کافی، از امام صادق (ع):
خداوند نظر رحمت به اهل خانه ای که در آن غنا و خوانندگی می کنند نمی افکند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 370 و در تفسیر المیزان، ج 32، ص 26، از قمی، از امام باقر (ع):
(این آیه) درباره نظر بن حارث (نازل شد) چون او تاجر بود و به ایران سفر می کرد و افسانه های رستم و سهراب را برای مردم می خواند و آنها را از قرآن منع می کرد.
در اصول کافی، ج 6، ص 435، از امام صادق (ع):
نواختن موسیقی نفاق را در دل می رویاند، آنچنان که آب، گیاهان را می رویاند.
در خصال، ج 1، ص 25، از امام صادق (ع):
ص :571
صدای طرب انگیز نفاق آور است و آخر کار نیز فقر و پریشانی است.
در اصول کافی، ج 6، ص 434، از امام صادق (ع):
خانه هایی که در آن غنا باشد از بلاهای بزرگ ایمن نیست. و فرمود: دعا در آن خانه اجابت نمی شود. و فرمود: فرشتگانِ رحمت در آن مکان فرود نمی آیند.
در کتاب ریشه های قساوت قلب، کتابچی، ص 346، از امام صادق (ع):
صفت حیاء از او گرفته می شود و هر چه بگوید و هر چه به او گویند پروایی ندارد.
از همان منبع، از رسول خدا (ص): وسیله ارتکاب زنا است.
از همان منبع، ص 347، از رسول خدا (ص):
کسی که به آواز موسیقی گوش دهد در بهشت از صدای دلنواز روحانیون محروم است.
در مستدرک الوسائل، ج 13، ص 220، از رسول خدا (ص):
روز قیامت صاحب تنبور با روی سیاه محشور می شود و به دستش تنبوری از آتش است و بالای سرش هفتاد هزار ملائکه عذاب است که به دست هر کدام عمودی از آتش بوده و بر سر و صورتش می زنند و صاحب غنا محشور می شود در حالی که کور و کر و گنگ است و حشر زناکار و دارنده آلات موسیقی هم همین است.
درکتاب گناهان کبیره، ج 1، ص 324، از امام صادق (ع)
لغو، غنا است که بندگان خدا از آلوده شدن به آن منزهند.
از همان منبع، ص 325: به خانه هایی که خداوند نظر رحمتش را برداشته (به واسطه نواختن موسیقی و خواندن غنا) داخل نشوید.
از همان منبع، ص 325، از رسول خدا (ص): خواننده غنا از قبر خارج می شود در حالی که کور و گنگ و کر می باشد و با این نشانه شناخته می شود.
از همان منبع، ص 326، از رسول خدا (ص):
کسی که به لهو گوش دهد در قیامت در گوشش سرب آب کرده، ریخته می شود.
ص :572
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ (7)
إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ (8)
خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9)
و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود، مستکبرانه روی برمی گرداند، گویی آن را نشنیده است؛ گویی اصلاً گوشهایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده! (7) (ولی) کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، باغهای پرنعمت بهشت از آن آنهاست (8) جاودانه در آن خواهند ماند؛ این وعده ی حتمی الهی است؛ و اوست عزیز و حکیم (شکست ناپذیر و دانا) (9)
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَیٰ فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ ﴿10﴾
(او) آسمانها را بدون ستونی که آن را ببینید آفرید و در زمین کوه هایی افکند تا شما را نلرزاند (و جایگاه شما آرام باشد) و از هر گونه جنبنده ای روی آن منتشر ساخت؛ و از آسمان آبی نازل کردیم و به وسیله آن در روی زمین انواع گوناگونی از جفتهای گیاهان پر ارزش رویاندیم (10)
☼ نکته:
در جای دیگر می فرماید: «اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (1).
در معنای «ترونها» دو احتمال وجود دارد:
(1) «ترونها» قید توضیحی باشد و معنای آیات این می شود: «شما آسمانها را می بینید که ستون ندارد» یعنی «ستونی وجود ندارد» .
(2 ) «ترونها» قید احترازی باشد و معنای آیات این می شود: «خدا آسمانها را بر روی ستونهایی قرار داد که شما آن ستونها را نمی توانید ببینید» یعنی «ستونی وجود دارد» . (والله اعلم).
توجه: صاحب تفسیر صافی، ج 5، ص 255، معتقد به نظریه دوم است و آورده است: «ترونها، صفتِ «عمد» می باشد، یعنی ستونهایی که قابلِ رؤیت نیستند» . و صاحب تفسیر المیزان، ج 32، ص 23، هر دو نظریه را احتمال داده است. (والله اعلم).
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 26، از امام رضا (ع):
(در آیه شریفه) معلوم می شود ستونی هست ولی ما نمی بینیم.
این آفرینش خداست؛ اما به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریده اند؟! ولی ظالمان در گمراهی آشکارند (11)
ص :573
وَ لَقَدْ ءآتَیْنَا لُقْمَانَ الحِْکْمَةَ أَنِ اشکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشکُرْ فَإِنَّمَا یَشکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنیُّ حَمِیدٌ ﴿12﴾ و درحقیقت به لقمان حکمت عطا کردیم (که به او گفتیم) شکر خدا را به جای آور و هرکس شکرگزاری کند در حقیقت به نفع خودش سپاس می دارد و هرکس کفران کند (به ضرر خودش کفران کرده) به درستی خداوند، بی نیاز و ستوده است (12)
نکته1: ضرب المثل «شکرِ نعمتْ، نعمتتْ افزون کند. کفرْ، نعمتْ از کفتْ بیرون کند» شباهتی به مضمون این آیه شریفه دارد.
نکته2: فرق حکمت با علم در چیست؟ کلمه «حکمت» بیش از بیست بار در آیات الهی ذکر شده است از جمله: «یَتلوا علیهم آیاتِهِ و یُزکیهم و یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ و الحِکمَة» (جمعه2) و یا: «حِکْمَة بالِغة» = «قرآن حکمت بالغه خداوند است» (قمر 5) و یا: «قال قد جئتکم بالحکمة» = «عیسی گفت من آمده ام با حکمت و کتاب انجیل» (زخرف63) و یا: «و آتَیناهُ الحِکمَةَ» = «و ما به داوود حکمت و قوه درک حق از باطل عطا کردیم» (ص20) و یا: «آیاتِ الله و الحکمة» (احزاب34) و یا: «ذلک ممّا اَوْحی الیک رَبک منَ الحکمه» (اسراء39) و یا: «اُدعُ الی سبیل رَبک بالحکمةِ و المَوعظه الحَسَنه» (نحل125) و یا: «وَاِذ عَلَّمتُکَ الکتابَ والحکمة والتوارة والانجیل» (مائده110)
کلمه «علم» نیز بیش از هشتاد بار در قرآن مجید آمده است از جمله: «لا عِلْمَ لَنا» = « فرشتگان به پروردگار عرضه داشتند ما علم و اطلاعی نداریم» (بقره 32)، یا: «و اُولُوالعِلم» = « و صاحبان علم و دانش» (آل عمران18) و یا: «قالوا لا عِلمَ لَنا» = «پیامبران گفتند … » (1).
با توجه به آیات شریفه فوق می توان گفت: حکمت، معرفت و شناخت الهی است در جهت رسیدن به هدف اصلی خلقت که همان رسیدن به معبود و کمال است. راه رسیدن به حکمت، عبادت و ترک گناه و به عبارتی تقوا و زهد الهی است. وقتی انسان خود را از گناه و آلودگی پاک کرده و رو به سوی معبود کند، خداوند متعال نیز حکمت را به او عطا می فرماید. حکمت مراتبی دارد و مراتب آن بستگی به میزان زهدِ شخص دارد، هرچه تقوا و زهدش بیشتر باشد حکمت و شناختش هم بیشتر خواهد بود، حکمت همواره با شخص بوده و خواهد ماند و از بین نرفته یا فراموش نمی شود
ص :574
مگر آنکه شخص از تقوا فاصله بگیرد. و نیز بعد از مردنِ شخص، باز هم با او قرین و همراه خواهد بود و مصداقِ این گفته، قولِ امام صادق (ع) است که می فرماید: «هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند روز قیامت او را عالم فهمیده مبعوث کند» (1).
اما «علم» ، دانش و معلوماتی است که از طریق تحصیل و مطالعه بدست می آید و به واسطه دستیابی به آن علم می توان مجهولاتی را معلوم نمود. مثلاً علم پزشکی، شیمی، فیزیک یا علم قرائت قرآن و غیره. به واسطه داشتن علوم هم می توان به سوی معبود و معرفت الهی سیر نمود و هم می توان به سوی ضلالت و گمراهی و شیطان گام نهاد. مثلاً: علم فیزیک و اطلاع از هسته اتم و انرژی موجود در آن اگر در راه مفید به کار رود مثل تولید برق و خدمت به خلق و انجام عمل صالح، پس راه و عاملی جهت رسیدن به معبود است اما بالعکس اگر به واسطه این علم، بمب هسته ای در جهت نابودی خلق ایجاد شود پر مسلم است که راهی جهت رسیدن به ضلالت است. همچنین علوم فراموش شدنی و از بین رفتنی هستند، مثلاً وقتی یک متخصص قلب و عروق از دنیا برود، بعد از مرگش علمی ندارد و یا یک مکانیک و غیره، حتی قبل از مرگ و در سنین کهنسالی هم، انسانها دچار فراموشی و گاهاً «آلزایمر» شده که علوم و تخصصشان را از دست می دهند.
نکته3: لقمان فرزند «باعور بن ناروح بن تارح» ، پسر خواهر یا خاله زاده حضرت ایوب (ع) است و در زمان حضرت داوود (ع) می زیسته است. پروردگار متعال به او حکمت عطا فرمود. وی مردی حبشی بود. او پیغمبر نبود اما معصوم و حکیم بود. نامش تنها در این سوره و در آیه 12 و13 آمده و چند کلمه حکمت آموز نیز از او در اندرز فرزندش در آیات 13تا 19 همین سوره به این شرح آمده است: «ای پسرم به خدا شرک نیاور که شرک ستمی بزرگ است» (2).
(دو آیه 14و 15 در وسط کلمات لقمان قرار گرفته و از کلمات او نیستند و معترضه اند که در خصوص شکر والدین آمده اند).
«ای پسرم اگر عمل تو هموزن دانه خردلی آن هم پنهان در دل سنگی یا در آسمان یا در زمین باشد خدا آن را می آورد که خدا دقیق و کاردان است» (3).
ص :575
«ای پسرم نماز به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و بر مصائب خویش صبر کن که این از کارهای مطلوب است» (1).
«ای پسرم از در کبر و نخوت از مردم روی برمگردان و در زمین چون مردم مغرور راه مرو زیرا خداوند متکبران را دوست ندارد» (آیه 18). «در راه رفتن (در اعمال و کردارت) معتدل باش و صوت خود ملایم کن که نامطبوع ترین آوازها آواز خران است» (2).
در المیزان، ج 32، ص 39، از قمی، از امام صادق (ع): لقمان مردی ساکت و فقیر احوال بود. نظری عمیق و فکری طولانی داشت. در برابر امر خدا سخت نیرو به خرج می داد. به خاطر خدا از آن چه خدا راضی نبود دوری می کرد. همواره می خواست تا از عبرتها غنی باشد. هرگز در روز نخوابید. هرگز از دیدن یا شنیدن چیزی نخندید چون می ترسید گناه باشد. هرگز خشمگین نشد. با کسی مزاح نکرد. چون چیزی از منافع دنیا عایدش می شد اظهار شادمانی نمی کرد و اگر از دست می داد اظهار اندوه نمی نمود. فرزندان بسیاری به او مرحمت شد ولی بیشتر آنها را از دست داد و بر مرگ احدی از آنها گریه نکرد. هرگز از دو نفر که نزاع داشتند، نگذشت مگر بین آنها را اصلاح کرد، با فقها و حکما نشست و برخاست می کرد. بسیار عبرت می گرفت. سفر نمی کرد مگر به جایی که برایش اهمیت داشته باشد، به این جهات بود که خدا حکمت و عصمتش ارزانی داشت.
☼ مؤلف:
به اعتبار این جمله از حدیثِ فوق که می فرماید: «خدا حکمت و عصمتش ارزانی داشت» ، معلوم می شود که لقمان (ع) معصوم بوده است. یعنی نبوت شرطِ عصمت نیست … اما عصمت شرط نبوت است. بنابراین راهِ رسیدن به مراتبی از عصمت برای هر شخص در هر زمان باز است … (توضیح و بحث مفصل در این خصوص در ذیل آیه شریفه (یونس 2) آمده است).
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 38، از مجمع، از رسول خدا (ص):
روزی لقمان ندایی شنید که: ای لقمان آیا می خواهی خدا تو را خلیفه خود در زمین کند یا بین مردم به حق حکم کنی؟ لقمان گفت: اگر پروردگارم مرا مخیر کند، عافیت را می خواهم و بلا را نمی پذیریم ولی اگر او اراده کرده مرا خلیفه کند سمعاً و طاعتاً، چون یقین دارم خودش یاریم
ص :576
می نماید. ملائکه به طوری که لقمان آنها را نمی دید پرسیدند: چرا ؟ گفت: زیرا هیچ تکلیفی دشوارتر از قضاوت و داوری نیست و ظلم از هر سو احاطه اش می کند. اگر در داوری راه صواب (=خیر) رود که امید نجات دارد نه یقین به آن (حتی یقین هم ندارد که واقعاً راهش ثواب (= پاداش) دارد) ولی اگر راه خطا رود راه بهشت را عوضی رفته است. اگر انسان در دنیا ذلیل و بی اسم و رسم باشد ولی در آخرت آبرومند و شریف، بهتر از آن است که در دنیا شریف و صاحب مقام باشد ولی در آخرت ذلیل و بی مقدار و کسی که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد دنیایش از دست می دهد و آخرت را هم به دست نمی آورد. ملائکه از منطق نیکوی او تعجب کردند، لقمان (شب) به خواب رفت و خدا حکمت را بر او نازل کرد و چون برخواست سخنان حکمت آمیز از زبانش می جوشید و او با حکمت خود برای داوود (ع) وزارت می کرد. روزی داوود (ع) به او گفت: ای لقمان خوشا به حالت که حکمت را به تو دادند و بلای نبوت را هم از تو برگرداندند.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 41 تا46، از امام صادق (ع) و امام باقر (ع): (خلاصه روایت)
از جمله مواعظی که لقمان به فرزندش کرد این ها بود: (1) «ای پسرم تو از آن روزی که به دنیا افتادی، پشتت به دنیا و رو به آخرت کردی و خانه ای که داری به طرف آن می روی نزدیک تر به توست از خانه ای که از آن دور می شوی» . (2) «پسرم همواره با علما بنشین ولی با آنها مجادله نکن که از تعلیم تو دریغ می ورزند» . (3) «از دنیا به قدر رفع حاجتت بگیر و یکباره ترک آن مکن و گرنه سربار جامعه می شوی و آن چنان داخل دنیا نشو که به آخرتت ضرر رساند» . (4) «آن قدر روزه بگیر که از شهوت جلوگیری کند و آنقدر روزه مگیر که تو را از نمازت باز دارد چرا که نماز نزد خدا محبوب تر از روزه است» . (5) «در طلب علم بهره ای بگذار چرا که عمر گرانمایه را هیچ چیز چون ترک علم ضایع نمی کند» . (6) «زنهار که هرگز با اشخاص لجوج در نیفت و هرگز با مردی فقیه جدال مکن و هرگز با صاحب سلطنتی دشمنی مکن و با هیچ ستمگری سازگاری و دوستی مکن و با هیچ فاسقی برادری مورز و با هیچ متهمی رفاقت مکن و علم خود را مانند پولت گنجینه کن و به هر کس و ناکس عرضه مدار» .
ص :577
(7) «پسرم از خدای عزوجل آن چنان بترس که اگر در قیامت نیکی های همه نیکان جن و انس را داشته باشی باز ترس آن داشته باشی که عذابت کند و از خدا آنچنان امید رحمت داشته باش که اگر در قیامت با تمامی گناهان جن و انس روبرو شوی باز احتمال و امید این که تو را بیامرزد داشته باشی» . (8) «پسرم به دنیا رکون و اعتماد نکن و دلت را مشغول به آن مدار، چه خدای تعالی هیچ خلقی را خوارتر از دنیا نیافریده، چرا که نعیم دنیا را مزد و پاداش مطیعان نکرده و بلای دنیا را عقوبت گنهکاران قرار نداده است» . (9) «پسرم اگر درباره مردن شک داری خواب را از خودت بردار که هرگز نمی توانی چنین کنی و اگر درباره قیامت شک داری، بیداری را از خودت بردار که هرگز نمی توانی، اگر دقت کنی خواهی دید که نفس تو به دست دیگری اداره می شود و خواب به منزله مرگ و بیداری به منزله بعثت بعد از مرگ است» . (10) «پسرم زیاد نزدیکش مشو که از آن دور خواهی ماند و زیاد هم دور مشو که خوار خواهی گشت (یعنی در طلب دنیا میانه رو باش)» . (11) «شخصی از لقمان پرسید: آن چه دستوری است که جامع همه حکمتهای تو باشد؟ گفت: خود را درباره چیزی که برایت ضمانت کرده اند به زحمت نینداز و آن چه را که به خودت واگذار نموده اند ضایع نکن (یعنی عمر خود را صرف رزقی که ضامن آن شده اند نساز و درباره سعادت آخرت که به خودت واگذار نموده اند اهمال نکن)» .
☼ لطیفه:
«روزی لقمان حکیم به فرزندش گفت: در طی سالیان عمرم، حکمتهای فراوانی کسب کرده ام که از میان آنها، هزار حکمت و از آن هزار تا، 40 حکمت و از آن 40 تا، 8 حکمت را انتخاب کرده ام که اگر به آن 8 حکمت عمل کنی مثل آن است که تمام حکمتها را می دانی: دو چیز را فراموش نکن:
1 - خدا 2 - مرگ، دو چیز را فراموش کن: به کسی نیکی کردی، کسی به تو بدی کرد (3و4)، 5 - به خانه ای وارد شدی چشم نگه دار، 6 - به سفره ای وارد شدی شکم نگه دار، 7 - به مجلسی وارد شدی سخن نگه دار، 8 - به نماز ایستادی دل نگه دار» .
در تفسیر صافی، ج 5، ص 266، از خصال، از امام صادق (ع):
سریع راه رفتن، بها و اعتبارِ انسان را از بین می برد.
ص :578
در غررالحکم، ج 1، فصل10، ص 274، چ1، از حضرت علی (ع): اگر بردبار نیستی خود را به بردباری درآور زیرا کم کسی خود را به مردمی شبیه کرد جز اینکه خودش یکی از آنها گشت.
وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ (13)
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ (14)
وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15)
یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ (16)
یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17)
وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18)
وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ (19)
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ (20)
وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعیرِ (21)
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22)
وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23)
نُمَتِّعُهُمْ قَلیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلی عَذابٍ غَلیظٍ (24)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (25)
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (26)
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (27)
ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (28)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (29)
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (30)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31)
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (32)
یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)
(به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش - در حالی که او را موعظه می کرد- گفت: «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار مده که شرک، ظلم بزرگی است» (13) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمل می شد) و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد؛ (آری
ص :579
به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است! (14) و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن؛ و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمده اند؛ سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل می کردید آگاه می کنم (15) پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا در (گوشه ای از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد؛ خداوند دقیق و آگاه است! (16) پسرم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است! (17) (پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد (18) (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن؛ از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صدای خران است (19) آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر شما کرده و نعمتهای آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله می کنند! (20) و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید!» ، می گویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیت می کنند)؟! (21) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمی چنگ زده (و به تکیه گاه مطمئنی تکیه کرده است)؛ و عاقبت همه کارها به سوی خداست (22) و کسی که کافر شود، کفر او تو را غمگین نسازد؛ بازگشت همه آنان به سوی ماست و ما آنها را از اعمالی که انجام داده اند (و نتایج شوم آن) آگاه خواهیم ساخت؛ خداوند به آنچه درون سینه هاست آگاه است (23) ما اندکی آنها را از متاع دنیا بهره مند می کنیم، سپس آنها را به تحمل عذاب شدیدی وادار می سازیم! (24) و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلماً می گویند: «الله» ، بگو: «الحمد لله (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی دانند! (25) آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، چرا که خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! (26) و اگر همه درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مرکب گردد و هفت دریاچه به آن افزوده شود، اینها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد؛ خداوند عزیز و حکیم است (27) آفرینش و برانگیختن (و زندگی دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست؛ خداوند شنوا و بیناست! (28) آیا ندیدی که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل می کند و خورشید و ماه را مسخر ساخته و هر کدام تا سرآمد یعنی به حرکت خود ادامه می دهند؟! خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است (29) اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است و آنچه غیر از او می خوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است! (30) آیا ندیدی کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا و به (برکت) نعمت او حرکت می کنند تا بخشی از آیاتش را به شما نشان دهد؟! در اینها نشانه هایی است برای کسانی که شکیبا و شکرگزارند! (31) و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (بالای سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص می خوانند؛ اما وقتی آنها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می گیرند (و به ایمان خود وفادار می مانند، در حالی که بعضی دیگر فراموش کرده کافر شوند)؛ ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمی کنند! (32) ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمل می کند و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را؛ به یقین وعده الهی حق است؛ پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد! (33)
در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 64، در ذیل آیه 16، «یا بنی انها ان تک مثقال حبه … » از امام صادق (ع):
ص :580
از گناهان کوچک بترسید و پرهیز کنید چرا که خداوند از آنها باز خواست می کند و هیچ یک از شما هرگز نگوید من گناه می کنم و توبه خواهم کرد، زیرا خدا می فرماید: ان تک مثقال …
از همان منبع، ص 65، در ذیل آیه 17، «یا بنی اقم الصلوه … » ، از رسول خدا (ص): خداوند دوست دارد به مستحباتش عمل شود همچنان که دوست دارد به واجباتش عمل شود.
در کتاب گناهان کبیره، ج 1، ص 336، از پیامبر اکرم (ص):
از دروغ بپرهیز زیرا روی دروغگو را سیاه می کند.
در کتاب مستدرک الوسائل، ج 17، ص 55، از حضرت باقر (ع):
خداوند برای شرْ قفل هایی قرار داده و کلید آن شراب است و دروغ بدتر از شراب است.
در کتاب گناهان کبیره، ج 1، ص 339، از حضرت صادق (ع):
از مجازات دروغگو آن است که خداوند فراموشی را بر او مسلط می گرداند.
از همان منبع، ص 338، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):
بنده طعم ایمان را نمی چشد مگر اینکه انواع دروغ را ترک نماید جدی یا مزاح.
از همان منبع، ص 338، از رسول خدا (ص):
منافق را سه علامت است: دروغ گفتن، خیانت کردن و خلف وعده نمودن.
از همان منبع: دروغ سبب فجور و فجور سبب کفر و کفر سبب دخول در آتش است.
در کتاب تکامل در پرتو اخلاق، ص 97، از امام صادق (ع):
همانا حسد همانند آتش که هیزم را می سوزاند، ایمان را از بین می برد.
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ وَ یُنزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مَا فی الاَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُ ﴿34﴾
به درستی علم رستاخیز پیش خداست و باران فرود می آورد و آن چه را در رحمها است می داند، کس چه داند که فردا چه می کند و کس چه داندکه در کدام سرزمین خواهد مُرد. اما خدا دانا و آگاه است (34)
☼ نکته:
در خصوص پنج امری که در آیه شریفه آمده، دو نوع روایت وارد شده است، در دسته
ص :581
اول، علمِ به این پنج امر را تنها مختص به خدا می داند. در دسته دوم، روایاتِ بسیار زیادی از رسول خدا (ص) و ائمه (ع) رسیده که این بزرگواران از آینده حال خود و از زمان مرگشان و اینکه در چه سرزمینی از دنیا می روند خبر داده اند. قبل از توضیح در این خصوص ابتدا اشاره ای به نظراتِ صاحبانِ دو تفسیر جامع و المیزان کرده و سپس توضیح لازم، انشاء الله داده خواهد شد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 396، بدون هیچ گونه نقد و توضیحی تنها به روایاتی اشاره شده و آورده است:
الف- این آیه درباره مردی به نام وارث بن عمر نازل شد که از پیغمبر (ص) پرسید: قیامت چه وقت خواهد بود؟ و امسال باران چه مقدار فرود آید؟ چون برای چهارپایان و زراعات خود، دل ما به آمدن باران خوش است. همسری دارم حمل دارد بفرمایید فرزندش پسر است یا دختر؟ و حال ما فردا چه خواهد شد؟ و در کجا خواهیم مُرد؟ آیه فوق در پاسخ سؤالات او نازل شد.
ب- قمی ذیل آیه مذکور از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: پنج علم مذکور در این آیه را هیچ نبی مرسل و هیچ ملک مقربی نمی داند و فقط ذات مقدس پروردگار است که می داند روز قیامت چه وقت برپا خواهد شد و چه ابری در کجا می بارد و جنین در شکم مادر مذکر است یا مؤنث و مرگ در کدام سرزمین گریبان مخلوق زنده را می گیرد و کسی نمی داند که فردا چه خواهد کرد.
ج- ابن قولویه در کتاب کامل الزیارات احادیث فراوانی روایت کرده که رسول خدا (ص) و علی (ع) محل و روز قتل امام حسین (ع) و حتی نام بعضی از قاتلان حضرتش را از سالها قبل بیان فرموده بودند و خود آن حضرت نیز در زمان حیات خود در این باره مطالبی بیان داشته است.
صاحب تفسیر المیزان، ج 32، ص 66، در توضیح آیه شریفه آورده است:
در این آیه سه مورد از مواردی که علم خدا متعلق بدانهاست برشمرده، یکی علم به قیامت که از مسائلی است که خداوند علم بدان را به خود اختصاص داده و احدی جز او از تاریخ وقوع آن خبر ندارد، همچنان که جمله: «به درستی علم به قیامت نزد خداست» نیز این انحصار را می رساند. دوم مسئله فرستادن باران و سوم علم به آنچه در رحم زنان است، از پسر و دختر که
ص :582
خداوند این دو را نیز به خود اختصاص داده، مگر آنکه خودش تعلیم کسی کند. دو چیز دیگر را نیز شمرده که انسان از آن اطلاعی ندارد و به خاطر همین دو جهل از حوادث آینده خود بی خبر است اول اینکه «هیچ کس نمی داند که فردا چه به دستش می آید» ، دوم اینکه «هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد» .
و نیز در بحث روایتی خود (ج32، ص 69) نیز توضیح آورده است که: «(در این خصوص) روایاتی هست که در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمی شود لکن به این روایات نباید اعتنا کرد، برای اینکه روایاتِ پیشگویی های ائمه و رسول خدا (ص) آن قدر زیاد است که نمی شود به خاطر یک روایت از همه آنها چشم پوشید» .
☼ مؤلف:
علوم سه دسته اند: دسته اول از علوم، علوم مکنونِ الهی است که غیر از خدایتعالی کسی از آن علوم اطلاعی ندارد. «علم وقوعِ قیامت» از علوم اختصاصی حضرت حق تعالی است که بیش از 11 بار در قرآن کریم به آن اشاره فرموده است از جمله آیه شریفه: «یَسئَلُونَک عَنِ الساعَةِ أَیَّانَ مُرْساهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبی لا یجَلِّیهَا لِوَقْتهَا إِلا هُوَ … » = «ای رسول از تو درباره ساعت قیامت می پرسند که چه وقت فرا می رسد پاسخ ده که علم آن نزد پروردگارم است و کسی جز او آن ساعت را ظاهر و روشن نمی تواند بکند» (اعراف 187)
و یا: «إِنَّ الساعَةَ ءَاتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَی کلُّ نَفْسِ بِمَا تَسعَی» = «به درستی ساعت قیامت خواهد رسید و آن ساعت را پنهان داریم تا هر نفسی را به پاداش عملش برسانیم» (طه 15)
و یا: «یَسئَلُک النَّاسُ عَنِ الساعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ» (احزاب 63)
و یا: «إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ الساعَةِ» = «تنها خدا از زمان وقوع قیامت آگاه است» (فصلت 47)
و یا: « … وَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَةِ … » = «و علم ساعت قیامت نزد خداست» (زخرف 85)
و یا: «یَسئَلُونَک عَنِ الساعَةِ أَیَّانَ مُرساهَا … إِلی رَبِّک مُنتهَاهَا» (نازعات 44 - 42)
دسته دوم از علوم، علومی هستند که از همان علم مکنون و مخزون اولیه به اذن خداوند متعال تنها به عده ای خاص با توجه به ظرفیتشان تعلق می گیرد. این گروه همان انبیاء و ملائکه و
ص :583
ائمه (ع) می باشند. از جمله این علوم: علم به وقوع باران (قبل از تشکیل ابر باران زا)، علم به زمان مرگ، علم به اتفاقی در آینده و علم به نوع جنین قبل از لقاح است. و دلیل این گفته نیز آن دسته از روایات است که مؤید این بیان است، مثلاً این که حضرت علی (ع) در جنگ، عده ای را فقط زخمی می کرد و علت آن را این می دانست که از صلب ِآن کافر که نکشته است بعدها فرزند یا فرزندانی مؤمن به عمل خواهد آمد و یا این که خبر از تولدِ قاتلینِ فرزندانش قبل از بسته شدن نطفه آنها می دادند.
دسته سوم از علوم، علومی هستند که یا ظاهر و مشخصند و یا به واسطه تلاش و کوششِ نوعِ بشر می توان به آنها دست یافت، مثل علوم پزشکی- شیمی- فیزیک- علم هوا و فضا و غیره. در حال حاضر بشر در علوم پزشکی به جایی رسیده است که توسط دستگاه سونوگرافی می تواند پسر بودن یا دختر بودن جنین را قبل از تولد و بعد از چهار ماهگی و در رحم مادر تشخیص دهد و یا توسط ماهواره و دستگاههای الکترونیکی وقوع باران و برف و سیل را تا حد بالایی پیش بینی نماید. حال اگر بشر در این روندِ علمی به جایی برسد که بتواند قبل از چهار ماهگی و بلافاصله به مجردِ وقوعِ لقاح، جنسیتِ جنین را تشخیص دهد نه تنها بعید نیست حتی قابل اثبات هم هست چرا که می دانیم وقتی عمل لقاح صورت پذیرفت و اسپرم در مجاورت تخمک قرار گرفت چنانچه «کروموزمِ x» مرد با «کروموزمِ x» زن ترکیب شود، جنسیت بچه دختر بوده و اگر «کروموزمِ y» مرد با «کروموزمِ x» زن ترکیب شود جنین پسر خواهد بود و این در همان زمانِ شروعِ لقاح مشخص می باشد، تنها می بایست تلاش فراوان و پیشرفت علمی صورت گیرد تا وسیله ای به وجود آید که بتواند آن را تشخیص دهد و یا وسایل دقیق تری برای وقوع قطعیِ باران و برف، قابل دسترسی هستند.
☼ نکته:
علم به جنسیتِ جنینْ قبل از لقاح و علم
ص :584
به ریزش بارانْ قبل از تشکیل ابر باران زا و یا میزانِ ریزش باران و علم به اتفاقی در آینده، جزءِ علوم دسته دوم است که به جز انبیاء و ائمه (ع) به اذن الهی، هیچ کس به آن مطلع نخواهد شد، ولی علم به جنسیتِ جنین بعد از لقاح و علم
به ریزش باران بعد از تشکیل ابر و البته با احتمال، جزءِ علوم دسته سوم است.
☼ نکته:
لازم به ذکر است که علومِ دسته سوم زیر مجموعه ای از علوم دسته دوم و علوم دسته
دوم نیز زیر مجموعه ای از علوم دسته اول هستند به عبارتی خداوند متعال صاحب تمام علوم است و انبیاء و ائمه (ع) به تناسب ظرفیتشان و به اذن خداوند متعال مطلع از علوم دسته دوم و به طور اکمل، واقف به تمام علوم دسته سوم بوده ولی جاهل به علوم دسته اولند. و سایر انسان ها تنها می توانند به علوم دسته سوم وقوف پیدا کنند و هیچ گاه به دسته دوم و اول دسترسی نخواهند یافت. مثلاً انسان شاید بتواند به واسطه پیشرفت در علم به نوع جنین بعد از لقاح و در رحم مادر دستیابی پیدا کند ولی هرگز نمی تواند به این علم قبل از لقاح دستیابی پیدا کند و یا در مورد بارش باران در صورتی می تواند پیش بینی کند که ابر یا ابرهایی را در آن مناطق رصد کرده باشد ولی چنانچه ابری را پیدا نکند نخواهد توانست از ریزش باران در آینده اطلاعی دهد. بعد از این توضیحات، حال به تفسیر آیه شریفه و بعد از آن روایات مربوطه می پردازیم:
آیه شریفه از شش جمله تشکیل شده است:
1 - «إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ الساعَه» : یعنی وقوع ساعت قیامت تنها در نزد خداوند است که جزءِ همان علم مکنونی است که برای هیچ کسی جز خداوند متعال مکشوف نیست و این آیه و آیات ذکر شده در این خصوص مبین این موضوع است و سیاق جمله هم همین موضوع را می رساند.
2 - «وَ یُنزِّلُ الْغَیْث» : کلمه «غیث» به معنای باران است. و معنای جمله این است: «و باران را نازل می کند» ، ولی در این جمله برخلاف جمله اول هیچ گونه اختصاصی به این مطلب که بارش باران و علم به ریزش آن تنها مختص به خداوند متعال باشد وجود ندارد که عده ای بخواهند اشکال کنند. و این علم جزءِ علوم دسته سوم است که توضیح در خصوص پیش بینی وضع آب و هوا توسط عموم مردمِ هواشناس نیز مبین همین موضوع است.
3 - «وَ یَعْلَمُ مَا فی الاَرْحَام» : «و خداوند آن چه را که در رحم هاست می داند» و این جمله فقط این موضوع را می رساند که خداوند متعال به درون رحم ها نیز آگاهی دارد ولی هیچ مطلبی
ص :585
که بخواهد بفرماید دیگران نمی توانند به درون رحم ها آگاهی پیدا کنند را نمی رساند و این علم جزءِ علوم دسته سوم است که توضیح در خصوص سونوگرافی نیز مبین همین مطلب است.
4 - «وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّا ذَا تَکسِب غَدًا» : «و شخص چه داند که فردا چه کسب خواهد کرد» ، این جمله در عین اینکه انسان یا نفس را نسبت به وقوع آینده جاهل بیان می کند ولی هیچ گونه مالکیت اختصاصی برای خداوند متعال نسبت به این علم بیان نفرموده است. بنابراین می توان استثنایی در این جمله قائل شد. به عبارتی این جمله جزءِ علوم دسته دوم است که بیان شد یعنی به اراده و اذن خداوند متعال، انبیاء و ائمه (ع) می توانند وقوف به فردای خود و دیگران پیدا کنند.
5 - «وَ مَا تَدْرِی نَفْس بِأَی أَرْضٍ تَمُوت» : این جمله هم مثل جمله بالا، جزءِ علوم دسته دوم است.
6 - «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُ» : این جمله می خواهد بی نهایت بودن علوم الهی را برساند و بفرماید که: «خداوند متعال عالم و مالک و صاحب تمام علوم (چه دسته اول یا دوم یا سوم) است» .
خلاصه کلام: در آیه شریفه به جز علم به وقوع ساعت قیامت که به خداوند متعال تخصیص داده شده است، چهار علم دیگر را مختص به ذات اقدسش نفرموده است، بنابراین آن دسته از روایات که آن چهار علم از آیه شریفه را برای ائمه اطهار (ع) مکشوف و روشن فرض نموده اند هیچ گونه تضادی با آیه شریفه ندارند. و تنها می ماند دسته دیگر از روایات که آنها نیز دو دسته اند: یک دسته که قبول تقیید نمی کنند مثلاً در آنها آمده که حتی به تعلیم الهی نیز کسی در این پنج مسئله آگاه نمی شود که به این دسته نباید اعتنایی نمود چرا که جعلی بودنشان حتمی است اما دسته دیگر، آنهایی هستند که قبول تقیید می کنند و این دسته را بایستی با روایات محکم تفسیر نمود چرا که از معصوم (ع) نیز نقل شده است که می فرمایند: «همانطوری که قرآن و آیاتش محکم و متشابه دارد همچنین روایات نیز ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه داشته و نیاز به تفسیر دارند و نباید آنها را بی دلیل رد نمود» .
نکته آخر: ممکن است عده ای با این توضیحات مخالف بوده و همان حرف اول خود را بزنند و به استناد آیه مذکور باز هم بگویند: «اهل بیت و ائمه و انبیاء (ع) نسبت به وقوع مرگ و
ص :586
آینده و وقوع باران و نوع جنین اطلاعی نداشته و تنها خداوند به این پنج علم آگاه است» ، در پاسخ به این گروه باید آنها را متوجه آیاتی از قرآن کریم کرد، که در آنها به طور کلی مطلبی را آورده است ولی در عین حال استثنائاتی هم وجود دارد مثل آیه شریفه: «ان الانسانَ لِربّهِ لکنُود» = «انسان نسبت به پروردگارش کافر و ناسپاس است» (عادیات6)، حال سؤال من این است که آیا به استناد این آیه شریفه باید گفت که حتی انبیاء و ائمه اطهار (ع) نیز نسبت به خداوند متعال (نعوذ بالله) کافر و ناسپاسند؟ هرگز که چنین باشد!!! این گونه آیات، فراوان است که جزءِ آیات متشابهند و باید به محکمشان برگرداند. در خصوص آیه شریفه نیز حتی اگر این علوم را مختص خداوند متعال فرض کنیم باز می توان استثنایی برای انبیاء و ائمه اطهار (ع) قائل شد البته نه در مورد وقوع ساعت قیامت که صراحتاً هم آیه شریفه و هم آیات مشابه علم آن را مختص به حضرت حق تعالی دانسته اند، بلکه در خصوص آن چهار علم دیگر. عده ای هم ممکن است ایراد بگیرند که هیچ کدام از این علوم را بشرِ عادی نمی داند. که در پاسخ باید گفت: اولاً: در آیه شریفه چنین اختصاصی نیامده است. ثانیاً: این برداشتِ مفسرینی است که در زمان آنها علوم پیشرفت نکرده بود تا دستگاه هایی مثل سونوگرافی و غیره کشف شود و نظرشان را ابطال کند. از آن گذشته خدایتعالی خالق تمام علوم است و اندکی از این علوم را به صورت بالقوه در وجود انسان به ودیعه نهاده است و این که بشر بتواند دستگاهی را کشف کند که از جنسیتِ جنین قبل از تولد خبر دهد نه تنها مخالف این آیه و آیات الهی نیست، که مؤید آن است (والله اعلم).
توجه: صاحب تفسیر المیزان، علم به قیامت را جزءِ علوم دسته اول و چهار علم اشاره شده در آیه شریفه را جزءِ علوم اختصاصیِ دسته دوم فرض کرده است. به عبارتی تمام علوم فوقُ الذکر را از دسترسی بشر عادی بعید می داند، که به یقین نظریه اش صحیح نمی باشد.
در تفسیر جوامع، ج 5، ص 74، آمده: سبب این که کلمه «علم» را برای خدا قرار داد و کلمه «درایت» را برای بندگان، این است که در مفهومِ درایت معنای حیله و نیرنگ هم هست. یعنی هیچ فردی هر چند حیله و نیرنگ به کار بَرَد، درباره آنچه مخصوص خداست، نمی تواند چیزی بفهمد.
ص :587
در امالی شیخ صدوق، ص 487، م50، از امام صادق (ع):
هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند روز قیامت او را عالم فهمیده مبعوث کند و عذابش نکند (منظور، عمل کردن است نه صرفاً حفظ بی عمل).
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل10، ص 273، چ1، از حضرت علی (ع):
اگر دوست داری که نیک بخت ترین مردم باشی پس بدانچه می دانی عمل کن.
از همان منبع، ف8، ص 184: برترین پارسایی گمان نیک داشتن درباره ی خداست.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل17، ص 324، چ1، از حضرت علی (ع):
هرگاه بپرسی از روی دانش آموزی بپرس نه از روی سرکشی و خرده گیری زیرا که نادانِ یادگیرنده مانند دانشمند است و دانشمند خرده گیر و سرکش همانندِ نادان است.
از همان منبع، فصل17، ص 328: هنگامی که خردمند پیر شود عقلش جوان گردد و هنگامی که بی خرد پیر گردد نادانیش جوان گردد.
از همان منبع، ج 2، فصل48، ص 474: گمانِ عاقل از یقینِ جاهل درست تر است.
از همان منبع، فصل55، ص 498: مؤمن علمش در عملش می باشد و علم بی عمل مانند درخت بی ثمر و داروی بدون سود است.
در تحف العقول، ص 207، از امام علی (ع): ای مردم! خردمند نیست کسی که از گفتار ناحقی که مردم درباره او می زنند دل گیر شود و فرزانه نیست کسی که ستایش نادان را بر خود بپسندد.
خلاصه آیات سوره لقمان:
1 - الم 6 - لهو الحدیث 10 - بغیر عمد ترونها 12 - لقمان 13 - به خدا شرک نیاور 14 - در حق پدر و مادر نیکی کن خصوصاً مادر 15 - اگر پدر و مادر تو را به شرک وادار کنند در این صورت دیگر از آنها اطاعت مکن 16 - پسرم! اگر به مقدار خردلی در میان سنگی یا در طبقات آسمانها و زمین پنهان باشد، همه را برا ی محاسبه می آورد 17 - پسرم! نماز به پا دار- امر به معروف و نهی از منکر کن و بر کار مردم نادان هرآزار بینی صبور باش 18 - هرگز به تکبر از مردم روی متاب و در زمین با غرور قدم برمدار 19 - اِن انکر الاصوات لصوتُ الحمیر 22 - بالعروۀ الوثقی 24 - اندک زمانی آن کافران را به لذات فانی دنیا برخوردار می سازیم آنگاه به عذاب سخت گرفتارشان کنیم 27 - اگر درختان قلم و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مداد گردد باز نگارش کلمات خدا ناتمام بماند 28 - خلقت و بعثت همه شما جز مثل یک تن نیست 29 - خدا شب را در روز و روز را در شب داخل کند و خورشید و ماه را مسخر ساخته که هر یک تا وقت معینی گردش کنند (آیه شریفه دلیل بر حرکت و ثابت نبودنِ خورشیداست) 34 - پنج امر.
ص :588
32 - سوره سجده = الم سجده = الم تنزیل = سجده لقمان (همجوار با لقمان) = مضاجع (محلهای خواب). (مکی است و 30 آیه دارد).
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 90، از درمنثور، از حضرت علی (ع):
سجده های واجب قرآن (عزائم) چهار است اول (الم تنزیل = سجده)، دوم (حم تنزیل= فصلت)، سوم (نجم)، چهارم (اقرأ باسم ربک الذی خلق= علق).
خلاصه مطالب: بیان مبدأ و معاد- مسئله نبوت و کتاب- وعده ثواب و عقاب است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1)
تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (2)
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3)
الم (1) این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدی در آن نیست! (2) ولی آنان می گویند: «(محمد) آن را بدروغ به خدا بسته است» ، اما این سخن حقی است از سوی پروردگارت تا گروهی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند! (3)
اَللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السمَواَتِ وَ الاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ استَوَیٰ عَلی الْعَرْشِ مَا لَکُمْ مِّنْ دُونِهِ مِنْ وَلیٍّ وَ لا شفِیعٍ أَ فَلاٰ تَتَذَکَّرُونَ ﴿4﴾ پروردگار کسی است که آسمانها و زمین و هر چه میان آنهاست را در مدت شش روز آفرید. سپس به عرش پرداخت. جز او سرپرست و شفیعی ندارید، چرا پند نمی گیرید؟ (4)
☼ مؤلف:
خداوند سبحان در هفت آیه شریفه می فرماید که آسمانها و زمین را در 6 یوم (زمان) خلق فرموده است:
1 - آیه مورد بحث …
2 - «خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ» (ق38)
3 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ» (هود7)
4 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ» (فرقان59)
5 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الْأَمْرَ» (یونس3)
6 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ» (اعراف54)
7 - «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ» (حدید4)
نکاتی که بتوان در خصوص آیات شریفه «ستة ایام» بیان کرد به این شرح می باشد:
ص :589
1 - ایام هفته هم هفت روز به تعداد این آیات می باشد.
2 - مراد از یوم، روزِ 24 ساعته ما نمی باشد بلکه مراد، مراحلی از زمان است که شاید حتی هزاران سال هم طول کشیده باشد، همچنان که در آیه معارج «یوم» را 50 هزار سال بیان کرده و فرموده: «تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» = «فرشتگان و روح به سوی او عروج می کنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است!» (معارج 4) و در آیه سجده «یوم» را هزار سال بیان می فرماید: «فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» = «سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سال هایی است که شما می شمرید» (1).
این را هم بگویم که خدای تعالی هر چه اراده بفرماید فوراً خلق خواهد شد: «وَإِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یقُولُ لَهُ کُنْ فَیکُونُ» = «و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می گوید: موجود باش! و آن چیز فوری موجود می شود» (بقره 117)، اما این بدان معنا نیست که نظام حاکم بر طبیعت از یک اصول و قانون طبیعی تبعیّت نکند، بلکه خالقِ هستیْ تدبیر و نظامی را بر عالم هستی حاکم فرموده است، مثلاً برای تولید خاک هزاران سال از ایامِ ما طول می کشد، خلقت آسمانها و زمین نیز به همین صورت اتفاق افتاده است و از تدبیر خاص خود پیروی می کند همچنان که می فرماید: «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا» (نازعات 5). از طرفی کوتاه یا بلندیِ زمان برای خدای تعالی یکسان است بلکه این مخلوقاتند که زمان و مدتِ آن می تواند بر آن ها اثر گذارد.
3 - در دو آیه شریفه «ق» و «فرقان» اشاره به عبارت «وَمَا بَینَهُمَا» = «و آن چه بین آنهاست» فرموده است و این دو آیه شریفه، 5 آیه دیگر را تخصیص زده اند به عبارتی فقط خلقت آسمانها و زمین در این هفت «یوم» نبوده است بلکه تمام «ماخلق» که در این آسمان ها و زمین می باشند نیز در این مدت خلق شده اند، البته ترتیب و زمانِ خلقتِ آن ها با هم فرق داشته است، مثلاً آب را قبل از سایر موجودات زنده خلق فرموده است همچنان که می فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» = «و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم» (انبیاء30) و می فرماید: «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا» = «او کسی است که انسان را از آب آفرید» (2).
ص :590
توجه: آیه فرقان که می فرماید: «انسان از آب خلق شده است» با آیات زیادی که اشاره به خلقت انسان از خاک یا گل دارند مثل آیه شریفه: «فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ» = «ما شما را از خاک آفریدیم» (حج 5) و یا آیه شریفه: «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ» = «انسان را از گل خشکیده ای همچون سفال آفرید» (رحمن 14)، تضادی ندارد چرا که آیه رحمن، آیه حج را و آیه حج، آیه فرقان را تخصیص زده است یعنی کلوخ و گل از خاک و خاک هم از آب خلقت پیدا کرده است، این مطلب مثل آن می ماند که کسی بگوید نان از آرد، یا گندم، یا خاک و یا از آب ساخته شده است که به ترتیبْ آن را تخصیص زده است یعنی هویت آن را خاص و ریزتر می کند.
4 - خدای تعالی در سوره فصلت در آیات 9 و10 و 12 می فرماید: «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» = «زمین را در دو روز خلق کرد» (9)، «وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» = «و تقدیر فرمود، ارزاق زمین ها را در چهار روز» (10)، «فَقَضیهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» = «پس آسمان ها را هفت عدد قرار داد آن هم در دو روز» (12).
حال در جمع آیات مورد بحث (ستة ایام) با سه آیه شریفه ی فصلت، نقطه ابهامی به وجود خواهد آمد چرا که در آیات «ستة ایام» خلقت را به «6 یوم» و با رو بر هم کردنِ آیات فصلت (2 یوم زمین + 4 یوم ارزاق + 2 یوم آسمان ها)، خلقت به «8 یوم» می رسد و اما در قرآن کریم آیه ای که این ابهام را مرتفع کند به نظر حقیر نمی رسد، بنابراین از چند حدیث موثق کمک می گیریم و آیات را توجیه می کنیم:
در تفسیر جامع، ج 6، ص 175، از تفسیر مجمع البیان: خداوند تعالی در دو روز معین (یک شنبه و دوشنبه) زمین را بیافرید و دو روز دیگر (سه شنبه و چهار شنبه) کوه ها و ارزاق را بیافرید.
پس مجموع چهار روز است، نه آن که چهار روز کوه ها و ارزاق را بیافرید.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 401، از کافی، از امام صادق (ع): خداوند خیر را در روز یک شنبه آفرید، روز دوشنبه زمین را خلق کرد، روز سه شنبه ارزاق و و اقوات ساکنینش را، روز چهارشنبه و پنج شنبه آسمان ها را ایجاد نمود و روز جمعه ارزاق و اقوات آنها را خلق فرمود. و در روایتی دیگر
ص :591
از همین منبع آورده است: خداوند در روز یکشنبه و دوشنبه زمین را آفرید و روز سه شنبه اسباب و قوت آنها را آفرید و چهارشنبه و پنج شنبه آسمان ها را آفرید و روز جمعه اقوات آنها را آفرید.
اما این دو روایت با آیه10 «اربعة ایام» اگر ایام را «روز» معنی کنیم، جمع نمی شود پس با روایتی دیگر این ابهام دوم را مرتفع می کنیم: در تفسیر جامع، ج 6، ص 176، از علی بن ابراهیم آورده است: مراد از «اربعة ایام» چهار فصل است.
بنابراین می توان گفت: به جز آیه «اربعة ایام» ، که در آن «یوم» به معنای فصل تعبیر شده است در بقیه آیات، «یوم» به یک معنا و یکسان آمده است و لذا تضادی بین آیات وجود ندارد، به عبارتی آیه شریفه «اربعۀ ایام» به معنای فصل است و ارتباطی در خصوصِ تعدادِ ایامِ خلقت ندارد، پس: 2روز خلقت زمین + 1روز اقوات زمینی ها+ 2 روز خلقت آسمانها + 1 روز اقوات آسمانها= 6 روز خلقت (والله اعلم). (توضیح در این باره ذیل آیات 9و10و12 فصلت آمده است).
دو نکته از تفسیر المیزان، ج 32، ص 74و75:
1 - منظور از تعبیر «استواء در عرش» کنایه از مقام تدبیر موجودات و به نظم درآورن آنهاست و به همین جهت در اغلب مواردی که این تعبیر آمده دنبالش یکی از تدبیرها را به عنوان نمونه ذکر کرده مثلاً: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ» = «پس به عرش پرداخت شب فرا می گیرد روز را» (اعراف54)، یا: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الْأَمْرَ» = «پس بر عرش نشست تا مسئله امر را تدبیر کند» (یونس3)، یا: «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یعْلَمُ مَا یلِجُ فِی الْأَرْضِ» = «پس بر عرش مستولی گشت او می داند که چه چیزها در زمین فرو می رود» (حدید4)، یا: «ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ فَعَّالٌ لِمَا یرِیدُ» = «دارای عرشی عظیم الشان فعال هر چه را که اراده کند» (1).
2 - منظور از (شفیع) عبارت است از کسی که منضم به سببی ناقص شود و سببیت ناقص آن را تکمیل کند پس شفاعت، عبارت است تتمیم سبب ناقص در تأثیرش و چون این معنا را با اسباب و مسببات خارجی تطبیق کنیم نتیجه اش این می شود که هر یک از اسباب و شرایط عالمْ شفیع یکدیگرند چون سببیت یکدیگر را در تأثیرْ تکمیل می کنند، همچنانکه هر یک از ابر و باران
ص :592
و آفتاب و سایه و امثال آن شفیع روییدنی ها هستند چون هر یک از نامبردگان سببیت دیگری را تکمیل می کند. پس خداوند متعال که خالق اسباب است شفیع حقیقی است که نقص هر سبب را تکمیل می کند و غیر او شفیعی نیست.
در عیون اخبار رضا، ج 1، ص 87، باب11، از امام رضا (ع):
حق تعالی، عرش و ملائکه و آب را قبل از آسمان و زمین خلق فرمود. و آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و قادر بود بر این که به قدر یک چشم بر هم زدنی آسمانها و زمین را خلق کند لکن در شش روز آفرید تا بر ملائکه ظاهر کند آن چه را خلق می کند.
☼ نکته:
در روایت فوق خلقت فرشتگان قبل از آسمانهاست ولی در روایتِ (بحار، ج 25، ص 18، از امام باقر ع)، خلقتشان بعد از آسمانهاست، که در توجیه دو روایت به ذیل (انبیاء 107) رجوع شود).
در غررالحکم، ج 2، ص 521، از امام علی (ع): ای مردم! از کار خدا درباره ی ابلیس عبرت گیرید هنگامی که آن عمل طولانی و کوششِ پر زحمت و رنجش را از بین برد و آن کار این بود که شیطان در 6 هزار سال عبادتش که معلوم نیست آیا آن 6 هزار سال از سالهای دنیا بوده یا از سالهای آخرت و این از بین بردنِ عبادت به خاطر یک لحظه تکبر و سرکشی شیطان بود.
☼ مؤلف:
مراد و منظورِ مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین (ع) از بیان عبارتِ «معلوم نیست» ، به واسطه درک و فهم بشر عادی از این زمان طولانی، یا مواردی دیگر است و اِلا آن بزرگوار که خود از «راسخون در علم» است، وقوف کامل به این زمان داشته اند.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 821، چ1، از حضرت علی (ع): غم فردای نیامده ات را بر امروزت بار مکن زیرا اگر فردا از عمرت باشد خداوند سبحان روزی تو را در آن می دهد و اگر از عمرت نباشد پس چرا غم روزی را می خوری که از دوران عمرت نیست؟
یُدَبِّرُ الاَمْرَ مِنَ السمَاءِ إِلی الاَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿5﴾ از آسمان گرفته تا زمین هر کاری را تدبیر می کند. آنگاه در روزی که به حساب شما هزار سال است، (همه چیز) به سوی او بالا می رود (5)
ص :593
نکته ای از تفسیر المیزان، ج 32، ص 79 تا 81: منظور از «سماء» می تواند دو تعبیر باشد:
1 - مقام قربی است که زمام همه امور به آنجا منتهی می شود، نه آسمان که به معنای جهت بالا و یا ناحیه ای از نواحی عالم جسمانی است.
2 - مراد این است که موطن و محل تدبیر امور زمینی، آسمان است و خدا که محیط به هر چیز است تدبیر زمین را از آن موطن نازل می کند که البته معنای دوم به فهم نزدیک تر است چون جمله: «و اوحی فی کل سماء امرها» با آن سازگارتر است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 402، آمده است: مراد از «یعرج الیه» بالا رفتن آن فرشته است به مکانی که خداوند امر فرموده بالا بروید زیرا پروردگار در آسمان و جهت و مکان معینی نیست تا نزد او بروند مانند آیه: «إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی» (صافات 99) در حکایت حضرت ابراهیم که گفت: من به سوی پروردگارم می روم، مقصود او شام بود بدیهی است که پروردگار در شام نبود. این آیه در بیان اوصاف فرشتگان و عروج و نزول آنها از آسمان به زمین و از زمین به آسمان است.
نکته ای از المیزان، ج 32، ص 79 تا 81: در آیه: «تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» = «ملائکه و روح به سوی او بالا می روند در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است» (معارج4)، (اینکه در آیه سجده آن روز را هزار سال و در آیه معارج آن را پنجاه هزار سال بیان می فرماید) چند احتمال وجود دارد: الف- مقدار پنجاه هزار سال مربوط به کافران است تا به خاطر کفرشان مشقت بیشتری شوند و منظور از هزار سال مربوط به مؤمنین است. ب- قیامت پنجاه موقف دارد و هر موقف آن هزار سال طول می کشد که جمعا پنجاه هزار سال می شود. ج- مراد در هر دو آیه تنها صرف زیاد جلوه دادن است مثل آیه: «یوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» = «هر یک از ایشان دوست دارد هزار سال عمر کند» (بقره 96) که منظور این است، بفرماید دوست دارند بسیار زیاد عمر کنند نه خصوص عدد هزار (باشد). و همان منبع آورده است: احتمال آخر (بند ج) از سیاق آیه بعید است و لکن احتمال دوم (بند ب) از همه آنها به ذهن نزدیک تر است.
☼ مؤلف:
در نکته اول، بند الف، صاحب المیزان کلمه «سماء» را در معنای مجازی آن و به عنوان مقام قرب فرض کرده است و این تعبیر چندان صحیح به نظر نمی رسد چرا که اگر کلمه
ص :594
سماء را به معنای قرب الهی فرض کنیم معنای آیه این می شود: «خداوند زمین را از جانب مقام قرب خودش تدبیر می کند» و در این معنا تدبیر آسمان ها حذف خواهد شد در صورتی که اگر به آیه قبلی مراجعه کنیم در آن آیه اشاره به خلقت آسمان ها و زمین فرموده است و در این آیه نیز اشاره به تدبیر آنها (هم زمین و هم آسمان) فرموده و همانطور که زمین نیاز به تدبیر و کنترل دارد آسمان نیز نیاز به تدبیر دارد بنابراین دلیلی ندارد که ما بخواهیم کلمه «سماء» را در معنای مجازی آن به کار ببریم. اما نکته ای که باید به آن اشاره نمود این مطلب است که: اگر حرف اضافه «الی» را در آیه شریفه، «به» و یا «به سوی» معنا کنیم آن گاه معنای عبارت اول آیه این می شود: «خداوند متعال امور را از آسمان به سوی زمین تدبیر می نماید» و می دانیم خداوند متعال جا و مکان خاصی ندارد و بر تمام مکان ها حاضر و ناظر است. وقتی آسمانها و زمین را خلق فرمود برای تدبیر امور، فرشتگان را بدین منظور خلق کرد از جمله فرشته موکل باد و یا باران و غیره و این فرشتگان به امر الهی برای تدبیر امور زمینی از آسمان به سوی زمین فرود می آیند نه از هسته زمین و یا از درون خاک. اما اگر حرف اضافه «الی» را به معنای «تا» تعبیر نماییم آن گاه معنای آیه این می شود: «خداوند متعال از آسمان گرفته تا زمین هر کاری را تدبیر می کند» (همان معنای ذکر شده در ذیل آیه). به هر صورت و با هر یک از این دو معنا، کلمه «سماء» به معنای حقیقی آن یعنی «آسمان» می باشد و نه معنای مجازی آن. (والله اعلم).
همچنین بند الف و ج از نکته ی آخر صاحبِ المیزان صحیح به نظر نمی رسد چرا که هر دو آیه شریفه عام هستند و این زمان برای همه انسانها چه کافر یا مؤمن یکسان است و نیز این زمان یک واقعیتِ غیر قابلِ انکار است. (برای توضیح بیشتر به آیات 47 حج و 4 معارج مراجعه شود).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 404، از شیخ طوسی، از امام صادق (ع):
قیامت 50 موقف دارد که هر موقف مانند هزار سال از سال هایی است که شما می شمرید.
ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (6)
الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ (7)
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (8)
ص :595
او خداوندی است که از پنهان و آشکار با خبر است و شکست ناپذیر و مهربان است! (6) او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید؛ و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد (7) سپس نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی قدر آفرید (8)
☼ نکته:
بحث تفسیری آیه «خلقت نیکو» (آیه 7) در ذیلِ آیه (معارج 19) آمده است.
ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَّا تَشکُرُون ﴿9﴾ پس آن (نطفه) را پرداخت (نیکو آراست) و از روح خویش در او بدمید و برای شما گوش و چشم ها و قلب آفرید، ولی شما چه کم سپاس می دارید! (9)
«تسویه» : به معنای تصویر است و سواه یعنی شکل دادن است.
«نَفَخَ فیه من روحِهِ» : این جمله نوعی کنایه است و از آن جایی که خلقت روح با آن پیچیدگی و عظمت تنها به وسیله خداوند متعال امکان پذیر است می خواهد بزرگی و شرافت روح را برساند و آن را منسوب به خودش فرموده است نه اینکه «العیاذ بالله» این مفهوم که ممکن است بعضی به اشتباه تصور کنند صحیح باشد که: «روحْ مشتقی از خداوند است» چرا که خداوند سبحان یگانه ای است که همتا نداشته و مشتق نمی شود و او خالق روح است.
«اَفْئِدَه» : منظور، ادراکهای بشری است که به قلب یا دل تشبیه می شود (برای توضیح در خصوص روح به آیه 2 نحل و برای توضیح در خصوص وحی به آیه 69 نحل مراجعه کنید).
وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (10)
آنها گفتند: «آیا هنگامی که ما (مُردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» ولی آنان لقای پروردگارشان را انکار می کنند (و می خواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانی خویش ادامه دهند) (10)
قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ ﴿11﴾
بگو: فرشته مرگ که بر شما گماشته اند جانتان را می گیرد سپس به سوی پروردگارتان بازگشت خواهید کرد (11)
«توفی» : یعنی هر چیزی را به طور کامل دریافت کردن است.
☼ نکته:
در قرآن کریم، چهار نوع آیه در خصوص «قبض روح» آمده است:
1 - همین آیه شریفه که توفی و قبض روح را به «ملک موت» یا عزرائیل نسبت داده است.
2 - آن را به خداوند متعال نسبت می دهد: «اللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا» (زمر42)
ص :596
3 - آن را به ملائکه نسبت می دهد: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ» (نحل 28)
4 - به فرستادگان نسبت می دهد: «حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» (انعام61)
صاحب تفسیر المیزان، ج 32، ص 85 تا 88 در جمع بین آیات آورده است:
به خاطر اختلاف مراتب اسباب است، سبب نزدیک تر به میتْ ملائکه است که از طرف ملک الموت فرستاده می شوند و سبب دورتر از آنان خود ملک الموت است، که مافوق آنان است و امر خدایتعالی را نخست او اجرا می کند و به ایشان دستور می دهد، خدایتعالی هم ما فوق همه آنان و محیط بر آنان و سبب اعلای میراندن و مسبب الاسباب است و اگر بخواهیم این جریان را با مثلی مجسم سازیم، نظیر عمل کتابت است که هم به قلم نسبت می دهیم و می گوییم قلم خوب می نویسد و هم به دست و انگشتان نسبت می دهیم و می گوییم دست فلانی به نوشتن روان است و هم به انسان نسبت می دهیم و می گوییم فلانی خوب می نویسد (به آیه (زمر42) رجوع شود).
نکته ای از المیزان، ج 32، ص 87: این آیه از روشن ترین آیات قرآنی است که دلالت بر تجرد نفس می کند و می فهماند که نفس غیر از بدن است، نه جزءِ آن است و نه حالی از حالات آن.
در المیزان، ج 32، ص 91، از امام صادق (ع): خداوند برای ملک الموت یاورانی از ملائکه قرار داده که او نسبت به آن اعوان به منزله فرمانده است و هر یک را به مأموریتی می فرستد پس هم ملائکه قبض روح می کنند و هم خود ملک الموت، آن گاه خدا ارواح را از ملک الموت می گیرد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 405، آورده: (وقتی پیامبر اکرم (ص) به معراج رفت، عزرائیل عرض کرد):
پروردگار، مرا مأمور به قبض روح تمام خلایق فرموده جز روح شما و علی که هر وقت مشیتش تعلق بگیرد شخصاً شما را قبض روح می فرماید.
وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12)
وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ (13)
فَذُوقُوا بِما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14)
إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (15)
تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ
ص :597
خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (16)
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (17)
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (18)
أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (19)
وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (20)
و اگر ببینی مجرمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، می گویند: «پروردگارا! آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کار شایسته ای انجام دهیم؛ ما (به قیامت) یقین داریم!» (12) و اگر می خواستیم به هر انسانی هدایت لازمش را (از روی اجبار بدهیم) می دادیم؛ ولی (من آنها را آزاد گذارده ام و) سخن و وعده ام حق است که دوزخ را (از افراد بی ایمان و گنهکار) از جن و انس همگی پر کنم! (13) (و به آنها می گویم: ) بچشید (عذاب جهنم را)! بخاطر اینکه دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم؛ و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالی که انجام می دادید! (14) تنها کسانی که به آیات ما ایمان می آورند که هر وقت این آیات به آنان یادآوری شود به سجده می افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا می آورند و تکبر نمی کنند (15) پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور می شود (و بپا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند! (16) هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده، این پاداش کارهایی است که انجام می دادند! (17) آیا کسی که با ایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند (18) اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود، این وسیله پذیرایی (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام می دادند (19) و اما کسانی که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سرباز زدند)، جایگاه همیشگی آنها آتش است؛ هر زمان بخواهند از آن خارج شوند، آنها را به آن بازمی گردانند و به آنان گفته می شود: «بچشید عذاب آتشی را که انکار می کردید!» (20)
☼ نکته:
بحث تفسیری آیه ی «پر شدن جهنم» (آیه 13) در ذیلِ آیه (اعراف 179) و بحث روایی نماز شب در ذیل آیه (اسراء 79) آمده است.
در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 85، از رسول خدا (ص): (ذیل آیه16): لازم است بر شما شب زنده داری که این خویِ نیکانِ پیش از شما بوده است و شب زنده داری تنها برای خداست (ریا در آن نیست) و بازدارنده از گناه و کفاره بدی ها و دور کننده مرض از بدن هاست. و نیز فرمود: شرافت و بزرگیِ مؤمن در شب زنده داریِ اوست و عزت او در اذیّت نکردنِ مردم است.
در تفسیر جوامع الجامع، ج 5، ص 85، از رسول خدا (ص) در ذیل آیه 17: «من قره اعین» آمده است:
برای بندگانِ شایسته ام پاداشی آماده ساخته ام که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به هیچ دلی خطور نکرده است، صرف نظر از نعمت هایی که شما را بر آن آگاه ساخته ام.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِّنَ الْعَذَابِ الاَدْنیٰ دُونَ الْعَذَابِ الاَکْبرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿21﴾
ص :598
و ما عذاب نزدیک را زودتر از عذاب بزرگ به آنها می چشانیم شاید برگردند (21)
☼ نکته:
خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یعْلَمُونَ» = «و برای ستمگران عذابی قبل از آن است (در همین جهان)؛ ولی بیشترشان نمی دانند!» (1).
در المیزان، ج 32، ص 107: منظور از «عذاب ادنی= عذاب نزدیک» همان عذاب دنیوی از قبیل قحطی و مرض و غیره است. و منظور از «عذاب اکبر= عذاب بزرگ» همان عذاب قیامت است.
☼ نکته:
در اینجا ممکن است سؤالی به ذهن برسد که چرا به جای کلمه «ادنی= نزدیکتر» ، کلمه «اصغر=کوچک» که مقابل «اکبر» است به کار نرفته و یا بالعکس، یعنی حال اگر عذاب اول یا دنیوی را عذاب نزدیکتر (ادنی) آورده پس عذاب دوم را به جای اکبر کلمه «دورتر» می آورد؟ در پاسخ صاحب المیزان آورده است: «اگر عذاب دنیا را عذاب نزدیکتر خواند و عذاب قیامت را عذاب بزرگتر، با این که جا داشت عذاب دنیا را در مقابل عذاب بزرگترِ قیامت، عذاب کوچکتر بخواند، برای این بود که مقام، مقامِ تهدید و تخویف بود و در چنین مقامی جا نداشت عذاب را کوچکتر بخواند لذا آن را عذابِ نزدیکتر خواند و به همین علت عذابِ قیامت را هم در مقابل عذابِ نزدیکترِ دنیا، عذابِ دورتر نخواند، چون با مقام تهدید مناسب نبود» .
☼ مؤلف:
در خصوص ترجمه قرآن کریم به زبان های مختلف لازم به توضیح است که خداوند متعال با وجود علوم بی کران و نامحدودش به طرز شیوا، زیبا، عجیب و معجزه آوری کلمات را کنار هم قرار داده و آیاتی این چنین، به معرض ظهور آفریده است که هر کدام از این کلمات جایگاه و معنای خاص خود را داراست و نمی توان کلمه ای از آیات الهی را جا به جا و یا جایگزین نمود و به همین خاطر است که قرآن معجزه ای است که «ماسوا» از آوردنش ناتوانند. لذا تمامی مترجمانی که قرآن را به زبان های مختلف ترجمه کرده اند واقعاً نتوانسته اند معنای واقعی آیات الهی را به طور صد در صد ترجمه نمایند مثلاً در همین آیه شریفه عده ای از مترجمین بدون قرض و منظور خاصی با ترجمه کلمه «ادنی» به کلمه «کوچک» ، آن تهدید و تخویفِ عذابی که در بطن آیه نهفته است را حذف نموده اند. سایر آیات الهی نیز به همین صورت
ص :599
دستخوش ترجمه ای شده اند که گاهاً بر خلاف معنای واقعی آیات الهی است. بنابراین در پاسخ بعضی از سؤالات از جمله: «آیا نمی توان به جای قرائت عربیِ قرآن، هر کس به زبان خودش فقط ترجمه آن را بخواند؟» و یا: «مگر خداوند متعال زبانهای مختلف را متوجه نمی شود؟ پس چرا نباید هر کس نمازهای خود را به زبان خودش بیان کند؟» و یا امثال این، باید گفت:
اولاً: همان طوری که بیان شد قرآن کریم به طرز خاص و خارق العاده ای که از عهده مخلوقات خارج است حروف چینی شده است و ترجمه های بشری به هیچ وجه نمی تواند معنای واقعی و صد در صدی قرآن باشد. ثانیاً: اگر قرار بود هر کس به زبان خودش قرآن یا نماز بخواند باعث می شد که از همان ابتدای اسلام تا کنون هر کس به سلیقه و میل شخصی خود چیزی را از آن کم یا زیاد کند و تا عصر حاضر اصلاً چیزی از نماز و قرآنِ واقعی بر جا نماند و از آن گذشته اتحاد و یکپارچگی را هم از میان می برد. ثالثاً: در هر نمازی قرائت سوره حمد واجب است (به جز نماز میت، که البته تهلیل و تکبیر است و نه نماز، چرا که به استناد روایات، نمازی که در آن حمد نباشد نماز نیست) و سوره حمد چنان مضامین و معانی عمیقی دارد که اگر تمام انسان ها جمع شوند و بخواهند خدایشان را به زبانِ خودشان ستایش کنند نخواهند توانست عبارتی را خلق کنند که در عین خلاصه گویی و سادگی اش تمام مصادیق و معانیِ عبودیتْ و نیاز و درخواستِ حقیقیِ عبد را نسبت به معبودِ بی همتایش برساند.
برای فهمِ بیشترِ مطلبْ مثالی می زنم: «فرض کنید شخصی بخواهد کتابی از شعرای ایرانی مثل سعدی یا حافظ را به زبانهای دیگر ترجمه نماید، آیا او می تواند خصوصیاتی که در شعر فارسی است مثل: قافیه، نظم، لحن، صوت، اثر بخشیِ روحی و غیره را ترجمه نماید؟ و آیا شما با خواندن آن ترجمه ها همان اثر را در روح و وجودتان احساس می کنید که یک غزل حافظ ایجاد می کند؟ تازه این ترجمه شعری است که ساخته ی بشرِ محدود است چه برسد به ترجمه قرآنی که ساخته ی خداوند متعال و نامحدود است» .
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 117، از درمنثور، از رسول خدا (ص):
ص :600
منظور از عذاب نزدیکتر، مصائب و بیماریها و دشواری هایی است که به سوی اسراف گران دنیا روی می آورد نه عذاب آخرت. (سؤال شد: یا رسول الله عذاب ادنایِ ما چیست؟ ما که نه مصیبت، نه بیماری و نه گرفتاریِ سختی دیده ایم) فرمود: عذابِ ادنای شما، زکات و طهارت است.
در تفسیرجامع، ج 5، ص 416، از مجمع البیان:
عذاب ادنی خروج دجال و علائم آخرالزمان است و عذاب اکبر، ظهور مهدی (عج) است.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ (22)
چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآوری شده و او از آن اعراض کرده است؟! مسلماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت! (22)
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسی الْکتَابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ مِّنْ لِّقَائهِ وَ جَعَلْنَاهُ هُدًی لِّبَنی إِسرائیلَ ﴿23﴾ و در حقیقت عطا کردیم به موسی آن کتاب را. پس از دیدار او به شک مباش و آن را برای بنی اسرائیل به عنوان هدایت قرار دادیم (23)
کتاب: مراد کتاب تورات است. مریه: به معنای شک و بدگمانی است.
نکته ای از المیزان، ج 32، ص 108 و109: مفسرین در مرجع ضمیرِ «ها» در کلمه «لقائه» و در نتیجه در معنای کلمه نامبرده اختلاف دارند از جمله:
1 - ضمیر به موسی بر می گردد: و معنای آیه این است: «شک نکن در دیدارت با موسی» ، چون پیامبر (ص) در شب معراجْ موسی (ع) را دیدار کرد پس اگر این سوره بعد از معراج نازل شده باشد، آیه شریفه یاد آوری خاطراتِ شب معراج است و اگر قبل از معراج باشد پس وعده الهی به آنجناب است که به زودی موسی را خواهی دید.
2 - ضمیر به موسی بر می گردد: ولی معنای آیه این است: «شک مکن در اینکه روز قیامت موسی را می بینی» .
3 - ضمیر به کتاب برمی گردد: و معنا این است: «شک مکن که کتاب تورات را خواهی دید» .
4 - ضمیر به «خدایتعالی» برمی گردد: و معنا این است: «شک مکن که روز قیامت به دیدار پروردگارت می رسی» (گزینه4 نظر صاحب المیزان، ج 32، ص 108 و109 است).
☼ مؤلف:
با توجه به آیاتِ صدر و ذیلِ آیه موردِ بحث که در خصوص قیامت آمده است پس نظریه آخر معقول تر است (والله اعلم).
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (24)
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ
ص :601
الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (25)
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ (26)
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ (27)
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (28)
و از آنان امامانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند؛ چون شکیبایی نمودند و به آیات ما یقین داشتند (24) البته پروردگار تو میان آنان روز قیامت در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند (و هر کس را به سزای اعمالش می رساند)! (25) آیا برای هدایت آنها همین کافی نیست که افراد زیادی را که در قرن پیش از آنان زندگی داشتند هلاک کردیم؟! اینها در مساکن (ویران شده) آنان راه می روند؛ در این آیاتی است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک مجرمان)؛ آیا نمی شنوند؟! (26) آیا ندیدند که ما آب را بسوی زمینهای خشک می رانیم و بوسیله آن زراعتهایی می رویانیم که هم چهارپایانشان از آن می خورند و هم خودشان تغذیه می کنند؛ آیا نمی بینند؟! (27) آنان می گویند: «اگر راست می گویید، این پیروزی شما کی خواهد بود؟!» (28)
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمَانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنظَرُونَ ﴿29﴾ بگو (در آن) روزِ
پیروزی، کسانی که کافر شده اند، ایمان آوردنشان سود ندهد و مهلتشان ندهند (29)
نکته ای از المیزان، ج 32، ص 112: مفسرین در معنای «یوم فتح» چند تعبیر آورده اند از جمله: قیامت- ظهور امام زمان (عج)- فتح مکه- جنگِ بدر.
☼ مؤلف:
خدای تعالی در آیه شریفه فوق «یَوْمَ الْفَتْح» را توضیح داده و فرموده است: «در این روز ایمان آوردن سودی ندارد و به کسی هم مهلت داده نشود» ، به عبارتی می خواهد بفرماید که «توبه» در آن روز پذیرفته نمی شود و این تنها در دو حالت است که توبه کسی پذیرفته نشود، یکی در قیامت و یکی هم در حین جان دادن است، همچنان که می فرماید: «وَ
لَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» = «برای کسانی که کارهای بد انجام می دهند و هنگامی که مرگ یکی از آنها فرا می رسد می گوید: «الان توبه کردم!» و کسانی که در حال کفر از دنیا می روند؛ توبه ای نیست؛ اینها کسانی هستند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم» (نساء18). اما در سایر موارد « توبه» پذیرفته است، همچنان که خدای سبحان بارها در قرآن کریمش همه افراد چه کافر و چه مسلمان را دعوت به توبه کرده و اجابتِ توبه را نیز وعده فرموده است هم چنان که می فرماید: «هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ» = «خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد» (توبه104) و می فرماید:
ص :602
«وَ هُوَ الَّذِی یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَیعْفُو عَنِ السَّیئَاتِ» = «او کسی است که توبه را از بندگانش می پذیرد و بدی ها را می بخشد» (شوری 25) و می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» = «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم!» (غافر60) و غیره …
بنابراین «روز فتح» فقط «قیامت» است چرا که تاریخ گواه است که پیامبر اکرم (ص) روز فتح مکه را روز قبول توبه و بخشش و صلح نامید و حتی از قاتل عمویش هم درگذشت و یا در جنگ بدر هم همواره از دَرِ بخشش و پذیرش توبهْ از کفار وارد شد. و اما روایاتی که «روز فتح» را «ظهور امام زمان (ع)» می دانند از جنبه تطبیق است چون آن روز نیز روز فتح است نه این که در آن روز توبه کسی پذیرفته نشود و روایتی هم که در ذیل آمده است جنبه تطبیق دارد.
متأسفانه عده ای ناخواسته ظهور حضرت حجت (عج) را طوری توصیف می کنند که آنجناب العیاذ بالله فقط برای کشتن و تخریب و قتلِ عام ظهور می کند و هیچ کس را نمی بخشد، در صورتی که این طور نیست بلکه آن حضرت (ع) تنها با کسانی جدال می کند که توبه نکنند و مقابل دینْ قیام کنند، ولی با کسانی که توبه کنند مطابق قرآن کریم رفتار کرده و از آنها می گذرد، حتی اگر کافر هم باشند و خالصانه توبه کنند از آنها پذیرفته می شود.
توجه: غصبِ خلافت و کشتنِ انبیا و اهلِ بیت (ع) نیز مشمول توبه نمی شود که بحث آن در ذیلِ آیه (فرقان71) آمده است. و البته مشمولِ مواردِ ذکر شده در آیه مذکور نمی شود. (والله اعلم).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 421، از کافی، از امام صادق (ع):
مراد از یوم الفتح، روزی است که دنیا به دست قائم آل محمد (ص) فتح می شود اگر کسی مؤمن باشد ولی عقیده به روز موعود نداشته باشد از ایمانِ ناقص خود منتفع نشود.
☼ مؤلف:
روایت فوق ظهور امام عصر (عج) را روز پیروزی و فتح نامیده است و تنها این مطلب را می رساند که در آن روز اگر شخصی ایمانش ناقص باشد از آن منفعت نمی برد، چون امام زمان (عج) از نهانِ انسان ها خبر دارد و دیگر جایی برای ریا و مخفی کاری نمی ماند تا کسی بخواهد با دروغ و دغل، خود را متقی نشان دهد تا منافعی ببرد، نه این که از پذیرش توبه کسی
ص :603
ممانعت شود در صورتی که در آیه شریفه روز فتح را روزی بیان می فرماید که توبه کسی پذیرفته نیست. بنابراین به استناد این روایت نمی توان گفت که منظور از «روز فتح» در این آیه شریفه «روز ظهور حضرت حجت (عج)» باشد.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 706، چ2، از معصوم (ع)، از خدای تعالی:
هر بنده ای که بر قلب او اطلاع حاصل کنم و در آن تمسک جستن به ذکر و یادم را غالب ببینم، سیاستِ امورش را خودم بر عهده می گیرم و خود همنشین و هم سخن و اَنیسش شوم.
از همان منبع: اهل طاعتم، در ضیافت و مهمانی من به سر می برند و اهل شکرم در اقلیمِ زیارتم می باشند و اهلِ ذکر و یاد کنندگانم در نعمتم مقیمند و من اهل معصیتم را از رحمتم ناامید نمی کنم، پس اگر توبه کنند، من دوست آنها هستم و اگر مریض گردند، من خود طبیب آنها هستم به محنت ها و مصیبت ها مداوایشان کنم تا از گناه ها و عیوب پاک گردند.
از همان منبع، ص 691، از امام رضا (ع)، از خدای تعالی: من در نزد ظن و گمان بنده ام هستم، اگر خیر باشد پس برایش خیر خواهم و اگر بد باشد برایش بد خواهم.
از همان منبع، ص 700، از معصوم (ع)، از خدای تعالی: ای بنده من! مرا اطاعت کن تا تو را مثل خودم قرار دهم، من زنده و نامیرایم، تو را زنده ی نامیرا کنم، من بی نیاز و غنی هستم، تو را بی نیاز و غنی کنم، من هر چه بخواهم همان شود، تو را چنین کنم که هر چه بخواهی همان شود.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)
حال که چنین است، از آنها روی بگردان و منتظر باش؛ آنها نیز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آنها هم منتظر عذاب او!) (30)
خلاصه آیات سوره سجده:
1 - الم 4 - آفرینش آسمانها و زمین در شش روز – استوی بر عرش- لا شفیع 5 - روز هزار سال 6 - عالم به غیب و شهود 7 - خداوند هر چیز را به بهترین وجه آفرید و بشر را از گل خلق فرمود 8 - پس نسل بشر را ازآب بی مقدار مقرر داشت 9 - نَفَخَ فیه من روحِهِ 11 - ملک الموت 13 - اگر ما می خواستیم هرکسی را به سوی کمال هدایت می کردیم اما این گفتار بر حق از طرف من صادر شده که گفته ام: جهنم را از کافران جن و انس پر خواهم کرد 15 - آیه سجده واجب 16 - آیه نماز شب 17 - کسی نمی داند در عوض عمل نیکویش چه پاداش فرح بخش و روشن کننده چشم، ذخیره دارد 18 - افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون 19 - بهشت 20 - دوزخ 21 - عذاب ادنی – عذاب اکبر 23 - لقای موسی 24 - عطا کردن پیشوایی به گروهی از بنی اسرائیل 25 - جدا کردن حق از باطل 26 - عبرت 27 - عبرت از احیای زمینهای خشک 29 - یوم فتح 30 - اعراض و انتظار.
ص :604
33 - سوره احزاب (لشکرها) = خندق.
مدنی است و 73 آیه دارد.
خلاصه سوره: پیروی نکردن از کفار- پیامبر (ص) اولی و سزاوارتر به مؤمنین است – زنان او مادران امتند- داستان زید و زینب- غزوه احزاب (خندق) – داستان یهودیان بنی قریضه- جهاد با کفار- آیه تطهیر- تحیت و درود بر پیامبر (ص)- تسلیم در برابر پیامبر (ص) و عبرت ها.
بسم الله الرحمن الرحیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (1)
وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً (2)
وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (3)ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است (1) و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است (2) و بر خدا توکل کن و همین بس که خداوند حافظ و مدافع (انسان) باشد! (3)
مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فی جَوْفِهِ وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ الَّلائِی تُظاهِرُونَ مِنهُنَّ أُمَّهاَتِکمْ وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْواَهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السبِیلَ ﴿4﴾ خداوند برای یک نفر دو تا قلب در جوفش قرار نداده و همسرانی را که «ظهار» می کنید (یعنی می گویید پشت تو مثل پشت مادرم باد) مادر شما نکرده و خداوند پسر خوانده هایتان را پسرانتان نکرده است. این سخنانی است که شما از پیش خود می تراشید، ولی خدا حق می گوید و به سوی راه، هدایت می کند (4)
«مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینِ فی جَوْفِهِ» : این جمله کنایه ای است از این که ممکن نیست کسی بین دو اعتقاد مخالف، جمع کند.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 121، آمده که بعضی از مفسرین گفته اند: جمله مورد بحث زمینه چینی برای دو مسئله ظهار و پسرخواندگی است که بعداً بیان می کند. چرا که ظهار (یعنی اینکه به همسرت بگویی پشت تو چون پشت مادرم است) جمع بین دو متنافی یعنی زوجیت و مادری است و پسرخواندگی که جمع بین دو متنافی یعنی فرزند خود و فرزند دیگری است.
صاحب المیزان، ج 32، ص 121، آورده است: به نظر ما بعید نیست بگوییم آیه شریفه تعلیل مطلب
ص :605
قبل است بدین صورت که اطاعت خدا با اطاعت کفار و منافقین در یک قلب جمع نمی شود.
☼ نکته:
در جاهلیت رسم بود که وقتی مردی از دست زنش به خشم می آمد و یا به هر دلیلی می خواست او را طلاق دهد، به او می گفت: «پشت تو چون پشت مادرم است» که این عمل را «ظهار» می نامیدند و این عمل یک نوع طلاق بود، که اسلام آن را رد فرموده است.
«ادعیاء» : جمع «دعی» به معنای پسرخوانده است. در جاهلیت عمل پسرخواندگی را «دعاء» می نامیدند و تمام احکام فرزند صلبی را در حق او اجرا می کردند.
☼ نکته:
در ذیل این آیه شریفه در اکثر تفاسیر روایتی درباره چگونگی ازدواج حضرت رسول (ص) با همسر زید پسر خوانده حضرت (ص) وارد شده که متأسفانه در قسمتی از این روایت به طرز مغرضانه ای به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) اهانتی بزرگ وارد کرده اند که شرح مفصلِ روایت و عللِ ردِ آن (ان شاء الله) در ذیل آیه 36 و 37 همین سوره بیان خواهد شد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 427، از ابن عباس، از امیرالمؤمنین (ع): هیچ بنده ای نیست که قلبش به نور ایمان روشن شده باشد اما محبت ما در دل او نباشد. و اگر موجودی مورد قهر الهی قرار گیرد، بغض و دشمنی ما را در دل می پروراند. هر بنده ای که در محبت و دوستی ما قصور کند خیر نمی بیند. ممکن نیست در یک دل هم دوستی و هم دشمنی ما جمع شود.
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (5)
النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (6)
آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است؛ و اگر پدرانشان را نمی شناسید، آنها برادران دینی و موالی شما هستند؛ اما گناهی بر شما نیست در خطاهایی که از شما سرمی زند (و بی توجه آنها را به نام دیگران صدا می زنید)، ولی آنچه را از روی عمد می گویید (مورد حساب قرار خواهد داد)؛ و خداوند آمرزنده و رحیم است (5) پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛ و همسران او مادران آنها [= مؤمنان] محسوب می شوند؛ و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند، مگر اینکه بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آنها بدهید)؛ این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است (6)
وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَ مِنکَ وَ مِنْ نُّوحٍ وَ إِبْرَهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی ابْنِ
ص :606
مَرْیمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقاً غَلِیظا ﴿7﴾ لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا أَلِیمًا ﴿8﴾ و چون از پیامبران پیمانشان را گرفتیم و نیز از تو پیمانت را بگرفتیم و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم و از همه آنها میثاق غلیظی گرفتیم (7) به این منظور که خدا راستگویان را از صدقشان (در ایمان و عمل صالح) سؤال کند؛ و برای کافران عذابی دردناک آماده ساخته است (8)
نکات تفسیری المیزان، ج 32، ص 127 تا 131:
1 - اضافه میثاق به ضمیری که به انبیاء بر می گردد، دال بر این است که این میثاق، یک میثاق خاص به ایشان است که با صفت نبوت آنها ارتباط دارد، همچنانکه بردن نام پیغمبران به لفظ انبیاء این معنا را می فهماند.
2 - اما میثاقی که در آیه «ذر» آمده، میثاقی است که از عموم بشر گرفته شد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّک مِن بَنی آدَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلی أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّکُمْ قَالُوا بلی» = «و چون پروردگارت از بنی آدم از پشتشان ذریه شان را بگرفت و گواه علیه خودشان کرد، که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری» (1).
3 - و نیز میثاقی که در آیه 81 آل عمران آمده، عبارت است از وحدت کلمه در دین و اختلاف نکردن در آن: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکم مِّن کتاَبٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکمْ رَسولٌ مُّصدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصرُنَّهُ قَالَ ءَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلی ذَلِکُمْ إِصرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا» = «و چون خدا میثاق انبیاء از ایشان بگرفت که وقتی کتابی و حکمتی به شما دادم و رسولی دیگر آن را که نزد شما است تصدیق کرد باید بدان ایمان آورید و آن را یاری کنید، آن گاه پرسید آیا اقرار کردید و تحمل این تکلیف را پذیرفتید؟ گفتند: آری اقرار داریم» (2).
4 - در آیه شریفه پنج نفر از انبیاء را اختصاص به ذکر داد برای اینکه اولوالعزم و صاحب شریعت بوده و دارای شأنی عظیم و مقامی رفیع هستند که چهار نفر را به ترتیب عصرشان ذکر کرد ولی رسول خدا (ص) را بر آنان مقدم داشت با این که آنجناب از لحاظ عصر، آخرین ایشان بود
ص :607
ولی برتری و شرافت و تقدم بر همه دارد.
در تفسیر المیزان، ج32، ص 134، از درمنثور، از ابن عباس، از رسول خدا (ص):
آن وقت که آدم بین روح و جسد بود از من پیمان گرفتند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 434، از قمی، از امام صادق (ع):
«واو» (پیش از) «منک» زاید است. خداوند از انبیاء برای نفس خود عهد و پیمان گرفت و سپس برای پیغمبر خاتم و ائمه (ع) عهد گرفت.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً (9)
إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً (11)
وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12)
وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً (13)
وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً (14)
وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15)
قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلیلاً (16)
قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (17)
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلیلاً (18)
أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (19)
یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلیلاً (20)
لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً (21)
وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً (22)
مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً (23)
لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً (24)
وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً (25)
وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً (26)
وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیراً (27)
ای کسانی که
ص :608
ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند؛ ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی دیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم)؛ و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا بوده است (9) (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید (10) آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند! (11) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند!» (12) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آنها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! اینجا جای توقف شما نیست؛ به خانه های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است!» ، در حالی که بی حفاظ نبود؛ آنها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند (13) آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می کردند می پذیرفتند و جز مدت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی کردند! (14) (در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند؛ و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و در برابر آن مسئولند)! (15) بگو: «اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت؛ و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!» (16) بگو: «چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آنها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت (17) خداوند کسانی که مردم را از جنگ بازمی داشتند و کسانی را که به برادران خود می گفتند: «بسوی ما بیایید (و خود را از معرکه بیرون کشید)» بخوبی می شناسد؛ و آنها (مردمی ضعیفند و) جز اندکی پیکار نمی کنند! (18) آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند؛ و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آنچنان به تو نگاه می کنند و چشمهایشان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! اما وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند؛ آنها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد؛ و این کار بر خدا آسان است (19) آنها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند؛ و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند؛ و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمی کنند! (20) مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند (21) (اما) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده و خدا و رسولش راست گفته اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود (22) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند (23) هدف این است که خداوند صادقان را بخاطر صدقشان پاداش دهد و منافقان را هرگاه اراده کند عذاب نماید یا (اگر توبه کنند) توبه آنها را بپذیرد؛ چرا که خداوند آمرزنده و رحیم است (24) خدا کافران را با دلی پر از خشم بازگرداند بی آنکه نتیجه ای از کار خود گرفته باشند؛ و خداوند (در این میدان)، مؤمنان را از جنگ بی نیاز ساخت (و پیروزی را نصیبشان کرد)؛ و خدا قوی و شکست ناپذیر است! (25) و خداوند گروهی از اهل کتاب [= یهود] را که از آنان [= مشرکان عرب] حمایت کردند از قلعه های محکمشان پایین کشید و در دلهایشان رعب افکند؛ (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر می کردید! (26) و زمینها و خانه ها و اموالشان را در اختیار شما گذاشت و
ص :609
(همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید؛ و خداوند بر هر چیز تواناست! (27)
آیات شریفه 9 تا 27 درخصوص داستان جنگ خندق (احزاب) و به دنبالش سرگذشت بنی قریضه می باشد:
در صافی، ج 5، ص 310 - 321 آمده (خلاصه روایت): در سال پنجم هجرت، مشرکین مکه و اطراف در حدود ده هزار سپاه برای حمله به مدینه جمع آوری کردند و از آن جایی که یهودیان بنی قریضه که هفتصد مرد جنگی داشتند با پیغمبر عقد پیمان بسته بودند مشرکین با حیله و نیرنگ توانستند یهودیان بنی قریضه را فریب دهند تا پیمانشان را با پیامبر (ص) نقض کرده و با مشرکین همراه شوند. همین که خبر تشکیل اردوی مشرکین به پیامبر (ص) رسید با اصحاب خود برای جنگ یا دفاع مشورت کرد. سلمان فارسی پیشنهاد داد خندقی در دور شهر مدینه حفر شود، که مورد تأیید قرار گرفت. در روز دوم از کندن خندق، سنگ بسیار بزرگی که کلنگ در آن اثر نداشت در مسیر کندنِ «جابر» پیدا شد که پیامبر (ص) شخصاً به کندن آن مشغول شد، اولین کلنگی که پیامبر (ص) به کوه زد، برقی جستن کرد که از پرتو نور آن قصرهای مدائن دیده شد. دومین ضربت باعث دیدن قصرهای یمن توسط حاضران شد که پیامبر (ص) مژده این تصرفات را به مسلمین داد. جابر به پیامبر (ص) گفت: یا رسول الله! در خانه، یک صاع جو و بره ای دارم که آن را برای شما و هر که را که بخواهید طبخ نموده تا میل بفرمایید. پیامبر (ص) بالای بلندی ایستاد و با صدای رسا تمام مهاجر و انصار را به صرف غذا به منزل جابر دعوت فرمود که حدود هفت صد نفر بودند و در طول مسیر هر که را می دیدند همراه می فرمودند. جابر زودتر به خانه رفت و ماجرا را به همسرش گفت، همسرش گفت: آیا به پیامبر (ص) عرض کرده ای که ما جز یک صاع جو و یک بره، چیز دیگری نداریم؟ جابر گفت آری، همسرش گفت: پیامبر (ص) داناتر از ماست به آنچه ما داریم. پیامبر (ص) شخصاً در کنار دیگ قرار گرفت و به جابر می فرمود یک دست از بره در ظرف بگذار و از آب گوشت و نان روی آن قرار بده و هر ظرفی را در برابر ده نفر می نهاد، در همین حین جابر عرض کرد: فدایت شوم مگر این بره چند دست داشته است؟ پیامبر (ص) فرمودند: ای جابر! اگر ساکت می شدی تمام جمعیت را با همین دست های بره سیر می
ص :610
نمودم. خلاصه تمام حاضران سیر شده و تا چندین روز هم از غذا برای جابر و خانواده اش باقی ماند. سه روز بعد از اتمام خندق، لشکر احزاب به سوی مدینه نزدیک شدند. و حدود بیست روز در اطراف خندق بدون جنگ و قتالی توقف نمودند. تا آنکه عمر بن عبدود و چند تن دیگر شروع به مبارزه طلبی کردند که به جز حضرت علی (ع) کسی حاضر به مبارزه با عمر بن عبدود نشد. بعد از پیروزی علی (ع) و شکست عمر بن عبدود، پیامبر اکرم (ص) فرمود ای علی! اگر تمام اعمال مسلمانان را تا روز قیامت با عمل امروز تو مقایسه کنند، عمل حضرتت بر تمام آنها افضل است. بعد از آن لشکر احزاب به محاصره مدینه پافشاری کردند تا جایی که گروهی از مسلمین مخفیانه به منافقین ملحق شده و عده ای هم ناامید گشتند ولی پیامبر (ص) و عده دیگر از مسلمانان واقعی و صبور با توکل به خداوند صبر و دعا نمودند، جبرئیل نازل شد و مژده پیروزی داد. و (خلاصه) لشکر احزاب دچار وحشت شده و شروع به فرار کردند.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً (28)
وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً (29)
یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (30)
وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَریماً (31)
یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32)
وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (33)
وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً (34)
ای پیامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویی رها سازم! (28) و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می خواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است» (29) ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این برای خدا آسان است (30) و هر کس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت و روزی پرارزشی برای او آماده کرده ایم (31) ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید! (32) و در خانه های خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد (33) آنچه را در خانه های شما از آیات
ص :611
خداوند و حکمت و دانش خوانده می شود یاد کنید؛ خداوند لطیف و خبیر است! (34)
آیات شریفه 28 تا 34 در خصوص همسران رسول خدا (ص) می باشد:
نکته اول: در این آیات به صراحت اشاره دارد که اگر همسران رسول خدا (ص) بخواهند زندگی و زینت دنیا را طلب کنند می توانند طلاق بگیرند ولی اگر خدا و رسول و آخرت را می خواهند بهتر است سازگار باشند و چنانچه عمل زشتی انجام دهند عذابشان دو برابر خواهد بود و نیز اگر عمل صالحی انجام دهند، اجرشان دو برابر می شود و نصایحی چند …
نکته دوم: آیه شریفه 33 شامل دو جمله است که قسمت و جمله اول آن در خصوص زنان پیامبر (ص) و جمله دوم یا همان آیه تطهیر اشاره به طهارت اهل بیت (ع) داشته و اصلاً ارتباطی با زنان پیامبر (ص) ندارد که ان شاء الله ذیل آیه تطهیر توضیح داده خواهد شد.
در تفسیر صافی، ج 5، ص 303، از اکمال الدین، از حضرت رسول (ص):
شرافت همسران من تا زمانی است که بر اطاعت خدا ثابت قدم باشند. پس هر کدامشان، با خروج بر تو (ای علی) از فرمان خدا سرپیچی کرد، او را از همسری من طلاق بده و او را از مقام و شرافتِ مادر مؤمنان بودن، ساقط و خارج نما.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 184، از تفسیر قمی:
سبب نزول این آیه (یا ایها النبی قل لازواجک) این بود که چون رسول خدا (ص) از جنگ خیبر برگشت و در آن جنگ گنجینه های آل ابی الحقیق نصیب مسلمانان شد، همسرانش به آنجناب عرض کردند، این گنجینه ها را به ما بده، حضرت فرمود: به دستور خدایتعالی بین همه مسلمین تقسیم می شوند و همسران خشمگین شده و گفتند: شما گمان کرده اید اگر ما را طلاق دهی، کسی ما را تزویج نخواهد کرد؟ خدایتعالی به رسول گرامیش دستور داد از آنها کناره گیری کند، رسول خدا (ص) 29 روز از آنها کناره گیری نمود و در مشربه ام ابراهیم (ماریه قبطیه) منزل گزید تا آنکه یک نوبت حیض دیدند و پاک شدند آنگاه آیه مزبور نازل شد. و اولین کسی که در بین همسران برخاست ام سلمه بود و به دنبال او سایر همسران یکی یکی از در آشتی برآمدند.
ص :612
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 185، از کافی آورده است:
عیص بن قاسم از امام صادق (ع) پرسید: اگر مردی همسر خود را مخیر کند و همسرش جدایی را گزیند، آیا جدا می شود یا خیر؟ حضرت فرمود: نه این حکم تنها مخصوص پیامبر (ص) بود که از ناحیه خدا مأمور شد همسرانش را مخیر کند و او هم از بابِ امتثالِ امرِ خدا اینکار را کرد، تازه اگر همسرانش جدایی را اختیار می کردند پیامبر (ص) طلاقشان می داد و صرف اختیار زنانْ طلاق نمی شود، خدایتعالی هم به مسئله طلاق تصریح فرموده: «قل لازواجک … »
از همان منبع، از خصال، از امام صادق (ع): رسول خدا (ص) با 15 زن ازدواج کرد و با 13 نفرشان درآمیخت و چون از دنیا می رفت 9 نفر از آنان همسرش بودند اما آن دو نفری که با آنها آمیزش نکرد، یکی «عمره» و دیگری «سنا» بود و آن 13 نفری که با آنها آمیخت: اول خدیجه دختر خویلد بود و بعد از او با سوده دختر زمعه و بعد با ام سلمه (هند دختر ابی امیه)، پس با ام عبد الله عایشه دختر ابی بکر، بعد حفصه دختر عمر، بعد زینب دختر خزیمة بن حارث، بعد زینب دختر جحش، بعد ام حبیب رملة دختر ابی سفیان، بعد میمونه دختر حارث، بعد زینب دختر عمیس، بعد جویریه دختر حارث، بعد صفیه دختر حی بن اخطب. و آن که خود را به رسول خدا (ص) بخشید خوله دختر حکیم سلمی بود. که از همه فاضل تر خدیجه و بعد ام سلمه و بعد میمونه بود. و آنجناب علاوه بر این همسران دو تا کنیز داشت یکی ماریه قبطیه و دیگری ریحانه خندفیه، که با آنان نیز معامله همسران آزاد را می کرد، یعنی شبهای خود را بین همسران و این دو کنیز تقسیم می کرد. (بحث در خصوصِ فلسفه تعدد زوجاتِ پیامبر (ص) در ذیل آیه (نساء 2و3) آمده است).
آغاز جزء 22 از آیه 31 احزاب تا آیه 28 یس
وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُولیٰ وَ أَقِمْنَ الصَلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمْ تَطهِیراً ﴿33﴾
و در خانه های خود بنشینید و چون زنان جاهلیتِ نخست، خودنمایی نکنید و نماز به پا دارید و زکات دهید و خدا و رسولش را اطاعت کنید، همانا خداوند اراده فرموده که هرگونه پلیدی را از شما دور سازد و آن طور که می داند پاکتان کند (33)
ص :613
☼ نکته:
این آیه معروف به آیه «تطهیر» است و در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است.
«قرن» : از ماده «ق ر» به معنای پا بر جا شدن است.
«تبرج» : به معنای ظاهر شدن در برابر مردم است، همانطور که برج قلعه برای همه پیداست.
مراد از «جاهلیت اولی» در آیه شریفه فوق چیست؟
صاحب المیزان (ج32، ص 175)، معتقد است که منظور، همان جاهلیت قدیم قبل از بعثت است و آورده است: «و اینکه بعضی گفته اند: مراد به آن دوران هشت صد ساله ما بین آدم و نوح است و یا گفته اند: زمان داوود و سلیمان است و یا زمان ولادت ابراهیم و یا زمان فترت بین عیسی و محمد صلوات الله علیهم است، اقوالی است بدون دلیل» .
☼ مؤلف:
در آیه شریفه، اشاره به «جاهلیت اولی» شده است، گویی که «جاهلیت ثانی» هم به وجود خواهد آمد. اینکه دوران قبل از بعثت رسول خدا (ص) را به عنوان دوران جاهلیت نامگذاری کرده اند به خاطر چیست؟ آیا بدین خاطر نبوده که مردم دختران و بعضاً بچه های خود را زنده به گور می کردند، یا فحشا و بی بند و باری در جامعه رواج داشت، یا قتل و خونریزی و آدمکشی و بت پرستی و چیزهایی از این قبیل رایج بود؟ اما بعد از شهادت حضرت رسول (ص) آیا سیلی زدن بر رخسار مبارک و مطهر دخت ارجمند آن حضرت و مسموم و مقتول کردن ائمه اطهار (ع)، چیزی جز جاهلیت را می توان به آن نسبت داد؟! و در حال حاضر که به اصطلاح عصر تمدن و فرهنگ است، آیا همان وقایعِ عصر جاهلیت و حتی با شدت و وفور بیشتری در جوامع مختلف به چشم نمی خورد؟! آیا کشتارهای میلیونی توسط بمب های اتمی و سلاح های پیشرفته و قتل عام ها و گورهای دسته جمعی و رواج فحشا و بی بند و باری و برهنگی و بدعتهای ایجاد شده در بین ادیان و مذاهب مختلف چیزی جز جاهلیت است؟! مطمئناً نوعی جاهلیت و دوری از معارف الهی است که می توان به عنوان «جاهلیت ثانی» از آن نام برد.
بنابراین و به این استناد از آیه شریفه که کلمه «الجاهلیة الاولی» ذکر شده و نه کلمه «جاهلیه» می توان گفت: «همان طور که قبل از بعثت حضرت رسول (ص)، مردم در جاهلیت به
ص :614
سر می بردند، بعد از شهادت آن حضرت نیز مردم به جاهلیت دیگری مبتلا شده اند که ان شاء الله این جاهلیت ثانی توسط منجی عالم بشریت حضرت حجت (عج) به زودی برچیده خواهد شد».
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 186، از قمی، از امام صادق (ع):
بعد از جاهلیتِ قبل از اسلام، جاهلیتِ دیگری خواهد آمد که آن جاهلیتِ دوم است.
در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 480، از حضرت رسول (ص):
همان گونه که قوم یهود بعد از موسی (ع) 71 فرقه شده و 70 فرقه جهنمی و فقط یک فرقه که از یوشع بن نون، وصی موسی (ع) پیروی کرده و بهشتی اند و همان گونه که قوم مسیح 72 فرقه شده و 71 فرقه جهنمی و تنها یک فرقه از شمعون وصی عیسی (ع) پیروی کرده و بهشتی اند، همان طور هم این امت 73 فرقه خواهند شد که تنها یک فرقه از وصی من علی (ع) پیروی کرده و بهشتی شوند و 72 فرقه گمراه و جهنمی خواهند شد. و سپس فرمود: 13 گروه از این 73 فرقه همگی محبت و دوستی علی (ع) را ادعا می کنند ولی یک گروه در بهشتند و 12 گروه جهنمی اند.
توجه: روایت فوق از حضرت علی (ع) هم نقل شده است.
اهل بیت (ع) چه کسانی هستند؟
صاحب المیزان، ج 32، ص 175تا181، در پاسخ آورده است:
اولاًًً: در آیه شریفه ضمیر مذکر «عنکم» آمده است بنابراین به هیچ عنوان، زنان پیامبر (ص) جزو اهل بیت نیستند و اگر غیر این بود می بایست ضمیر مؤنث (عنکن) می آمد.
ثانیاً: در آیه شریفه دو انحصار به کار رفته یکی اراده خداوند در بردن پلیدی و تطهیر اهل بیت (ع) و دوم انحصار عصمت و دور بودن از پلیدی در اهل بیت (ع) است چرا که کلمه «رجس» الف و لام دارد و جنس را می رساند و هر گونه پلیدی چه اعتقادی و فکری و چه عملی و ظاهری را شامل می شود و این تنها با عصمتی سازگار است که از جانب خداوند متعال به صورت تکوینی در وجود اهل بیت (ع) قرار داده شده و شامل اراده تشریعی نمی شود بنابراین اهل بیتی که در آیه شریفه آمده است حتماً بایستی مجهز به صفت عصمت الهی باشند لذا اهل بیت
ص :615
شامل تمام مردان یا مردان و زنانی از خاندان پیامبر (ص) مثل آل عباس و آل عقیل و غیره که بعضی از مفسران به اشتباه آورده اند نمی باشد.
ثالثاً: کلمه اهل بیت (ع) در عرف قرآن کریم «اسم خاص» است که هر جا برده شود منظور پنج تن آل عبا یعنی رسول خدا (ص) و علی و فاطمه و حسنین (امام حسن و امام حسین) علیهم السلام هستند و بیش از هفتاد حدیث که بیشتر آنها از طرق اهل سنت است و دارای سندی صحیحند نیز مؤید همین مطلب است.
رابعاً: آیه تطهیر (انما یرید الله … ) از جهت نزول، جزءِ آیات مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آنها نیست حال چه اینکه به دستور رسول خدا (ص) دنبال آن آیات قرارش داده باشند یا بعد از رحلت رسول خدا (ص) و حین تألیف در آنجا نوشته باشند. چرا که اگر آیه تطهیر را از آیه: «و قرن فی بیوتکن» حذف کنیم، آیه نامبرده با آیه بعدیش که می فرماید: «و اذکرن» کمال اتصال و انجام را دارد و اتصالش به هم نمی خورد.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 186، از درمنثور، از ابی سعید خدری، از امام صادق (ع):
روزی که نوبت ام سلمه بود و رسول خدا (ص) در خانه او قرار داشت جبرئیل بر آنجناب نازل شد و آیه تطهیر (انما یرید الله … ) را نازل کرد. رسول خدا (ص)، حسن و حسین و علی و فاطمه(علیهم السلام) را خواست و ایشان را به خود چسبانید و جامه ای رویشان افکند و گفت: بارالها! اینان اهل بیت منند. پروردگارا! پلیدی را از ایشان ببر و آن طور که می دانی پاکشان کن، ام سلمه گفت: ای پیغمبر خدا! آیا من نیز با ایشانم؟ فرمود تو جای خود داری و عاقبتت خیر است.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 190، از غایت المرام، از زید بن ارقم، از رسول خدا (ص):
من در بین شما دو چیز گرانبها و سنگین می گذارم یکی کتاب خداست که حبل الله است و (دیگری اهل بیت) است، فرمود: (اهل بیت، همسران او) نیست (چرا که) همسرانِ آدمی چند صباحی با آدمی است و چون طلاقش دهند به خانه پدرش بر می گردد و دوباره بیگانه می شود، اهل بیت رسول خدا (ص) اهل او و عصبه اویند که بعد از او صدقه بر آنها حرام است.
ص :616
در تفسیر جامع، ج 5، ص 460، از بحارالانوار، از امام سجاد (ع)، از امام حسین (ع):
بعضی از مردم جاهل و نادان تصور کرده اند که مراد از اهل بیت، همسران پیامبر (ص) هستند. به خدا قسم هر کس چنین خیالی کند، گنهکار و دورغگو است، زیرا اگر مقصود زنهای آن حضرت بودند، به جای کلمه «عنکم» باید «عنکن» و به جای «یُطهِّرَکمْ» ، «یُطهِّرَکن» می آمد، چنانچه در آیات قبل همین طور بوده و در آیه «وَ اذْکرْنَ مَا یُتْلی فی بُیُوتِکنَّ» ضمیر تأنیث آورده، بنابراین آیه تطهیر، ویژه خمسه طیبه نازل شده و همسران پیغمبر مشمول آن نیستند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 461، از کفایت الاثر، از حضرت علی (ع)، از رسولِ خدا (ص): ای علی! آیه تطهیر در شأن تو و فاطمه و حسنین و ائمه کرام از فرزندان حسین (علیهم السلام) نازل شده است و فرمود: اسامی تمام شما بر ساق عرش نوشته شده است، در شب معراج پروردگار فرمود: اینها نام اوصیاء و ائمه بعد از تو می باشند همه ایشان پاک و معصوم هستند و دشمنان آنها ملعونند.
إِنَّ الْمُسلِمِینَ وَ الْمُسلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناَتِ وَ الْقاَنِتِینَ وَ الْقاَنِتاَتِ وَ الصادِقِینَ وَ الصادِقَاتِ وَ الصابرِینَ وَ الصابرَاتِ وَ الْخَاشِعِینَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصدِّقِینَ وَ الْمُتَصدِّقَاتِ وَ الصائمِینَ وَ الصائمَاتِ وَ الحَْافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظاتِ وَ الذّاَکرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذّاَکراَتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عظِیماً ﴿35﴾ به درستی که مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان عابد و زنان عابد، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و زنان صابر، مردان خاشع و زنان خاشع، مردان و زنانی که صدقه می دهند، مردان و زنانی که روزه می گیرند، مردان و زنانی که شهوت و فرج خود را حفظ می کنند، مردان و زنانی که خدا را بسیار ذکر می گویند و یاد می کنند، خداوند بر آنها آمرزشی و اجری عظیم آماده کرده است (35)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 462، از مجمع البیان آورده است: سبب نزول آیه آن بود: چون اسماء دختر عمیس با شوهرش جعفر بن ابیطالب از سفر حبشه بازگشت از زنان پیامبر (ص) پرسید: آیا در این مدت پروردگار آیه ای در حق زنان نازل فرموده؟ گفتند: خیر. حضور پیامبر (ص) شرفیاب شد و عرض کرد ای رسول خدا! مگر زنها در خسران و زیان هستند که خداوند از آنها در قرآن یادی
ص :617
نکرده است؟ طولی نکشید که آیه مزبور نازل شد.
در تفسیر جامع، ج5، ص 463، از کافی، از امام صادق (ع):
ایمان در همه جا با اسلام مشارکت دارد ولی اسلام در همه جا با ایمان مشارکت ندارد ایمان آن است که در دلها جای گیرد. ولی اسلام شهادت ظاهری به عقاید حقه است که بر اساس آن نکاح و ارث و حرمت خون شخص به دست می آید.
از همان منبع، از کافی، از امام باقر (ع): بنده خدا قبل از آن که مؤمن باشد حتماً مسلمان است اما گاه می شود که مسلمان است و مؤمن نیست.
از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع): کعبه برتر از مسجد الحرام است، کعبه با مسجد شریک است ولی مسجد با کعبه الزاماً مشارکت ندارد. نسبت ایمان با اسلام همین گونه است.
از همان منبع، ص 464، از کافی، از امام باقر (ع)، از رسول خدا (ص):
هر کس ده آیه از قرآن در هر شب بخواند از غافلین نوشته نمی شود. هر کس پنجاه آیه بخواند از ذاکرین نوشته شود. هر کس صد آیه بخواند از قانتین نوشته می شود و هر کس دویست آیه بخواند از خاشعین نوشته می شود.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 464، از طبرسی، از امام صادق (ع): هر کس در حالی بخوابد که تسبیح حضرت فاطمه (س) را خوانده باشد از کسانی است که زیاد به یاد خدا هستند.
وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا ﴿36﴾ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس از خدا و رسولش نافرمانی کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است! (36)
☼ نکته:
آیات شریفۀ 36 تا 40 در خصوص داستان ازدواج رسول خدا (ص) با همسرِ پسر خوانده اش زید است:
☼ مؤلف:
متأسفانه بعضی از مفسرین در ذیل این آیات و ذیل آیه چهارم این سوره به اشتباه یا مغرضانه و تنها به صرف پرداختن به ظاهر بعضی آیات و حتی در اکثر موارد به تأویل آیات، به رأی و نظر خود و به استناد بعضی از روایاتِ دستکاری شده یا کاملاً جعلی، به ساحت مقدس و
ص :618
معصومِ رسول اکرم (ص) تهمتی بی اساس زده اند که برای روشن شدن واقعیت، به ناچار عین روایت را آورده و در مردود دانستن این قضیه دلایل عقلی و روایتی و قرآنی را در پی آن ان شاء الله خواهیم آورد. قبلاً به خاطر آوردن عین روایت از ساحت مقدس حضرت رسول (ص) و جانشین برحقش امام زمان (عج) پوزش می خواهم:
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 131 و132 و133، از قمی، از ابن ابی عمیر، از جمیل، از امام صادق (ع) و نیز در تفسیر صافی، ج 5، ص 298 و340 و در اکثر یا همه ی تفاسیر … روایتی به این شرح آورده اند:
وقتی پیامبر (ص) با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد به عکاظ جهت تجارت رفت در آنجا زید را که در معرض فروش بود، خرید و او بعداً مسلمان شد از سوی دیگر حارث بن شراحیل کلبی پدر زید خبردار شد و جهت پس گرفتن پسرش به مکه آمد. پیامبر (ص) زید را مختار به برگشت کرد و فرمود: من او را آزاد کردم. زید حاضر به ترک رسول خدا (ص) نشد و پیامبر اکرم (ص) نیز او را پسر خوانده خود خواند و به او ابن محمد می گفتند. بعد از آنکه رسول خدا (ص) از مدینه مهاجرت فرمود، زینب دختر جحش (مادر زینب، «امیمه» دختر عبدالمطلب، عمه رسول خدا (ص) بود) را به ازدواجِ زید در آورد. {خوانندگان محترم دقت فرمایید که تا اینجای روایت صحیح می باشد اما از اینجا به بعد، به طور مرموزی و به یقین جعل و اضافه شده است}:
روزی (زید) دیر به خدمت رسول خدا (ص) رفت، پیامبر (ص) به منزل زید رفت تا از او خبر بگیرد و در آن هنگام زینب وسط اتاق خود نشسته و با عطر، جامه خود را می سایید (در برخی روایات آمده: «مشغول آرایش بود» و در برخی آمده: «مشغول غسل و شستشویش بود» ) پیامبر (ص) درب را باز کرد تا از زینب خبر بگیرد ناگهان چشمش به زینب که زنی زیبا بود بیفتاد و گفت: «منزه است آفریدگارِ نور و تبارک الله احسن الخالقین» . و به منزل خود برگشت، «درحالی که به یاد زیبایی او بود» (استغفر الله). و بعد هم در پایان روایت آورده اند که زید به خاطر علاقه پیامبر (ص) به زینب، او را طلاق داد تا پیامبر (ص) العیاذ بالله به زینب برسد.
حال اگر خوانندگان محترم با دقت به انتهای روایت توجه کنند به دلایل ذیل خواهند
ص :619
فهمید که این قسمتِ روایت کاملاً مغرضانه و جعلی است:
الف- دلایل عقلی:
در روایت آمده است: «پیامبر (ص) درب را باز کرد» . آیا می شود یک انسان (و نه مسلمان و نه یک رسول) بخواهد وارد خانه ای شود که زن نامحرمی در آن باشد و قبل از ورودش، درب نزند و بی اجازه وارد خانه شود؟ آیا خانه زید، بی درب و پیکر بود که پیامبر (ص) بخواهد وارد آن شود؟ اگر درب نداشت پس چرا در روایت آمده «درب را باز کرد» ؟ و اگر درب داشت پس چرا شخصی چون پیامبر (ص) نباید درب بزند؟ در صورتی که در قرآن کریم به صراحت دستور فرموده که باید قبل از ورود اجازه بگیرید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ بُیوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا» = «ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید» (نور27)، آیا پیامبر (ص) که خود مجری وحی الهی است نباید به دستورات الهی توجه کند؟ حاشا و کلا از این تهمت ها!!!
در روایت آمده است: «زینب مشغول آرایش کردن و یا حمام کردن بود» . آیا به نظر شما زن ها در انظار عموم مشغول آرایش و حمام کردن می شوند آن هم در آن زمان؟ آیا خانه زید تنها یک اتاق کوچک بود و در آن زمان هم درب آن اتاق باز بوده و پیامبر (ص) ناگهان درب را کنار زده و به یک مرتبه زینب را می بیند و «نعوذ بالله» عاشقش می شود؟! هرگز که چنین باشد!!!
در روایت آمده است: «زینب زنی زیبا بود» . کسی که این روایت را جعل کرده چقدر بی فکر و مغرض بوده است، چرا که در ابتدای روایت آورده است: «زینب دختر عمه رسول خدا (ص) بود و پیامبر (ص) خودش شخصاً برای خواستگاری زید به خانه دختر عمه اش رفته بود» ، بنابراین پیامبر (ص) قبلاً زینب را می شناخته و او را دیده بود و می دانست که او زیباست و دیگر جایی برای شگفت زده شدن باقی نمی ماند. و نیز اگر زیبایی زینب آن چنان چشم گیر بود پس چرا از ابتدا پیامبر (ص) با وجود تمایلِ زینب و خانواده اش، او را برای خودش به همسری انتخاب نکرد؟!!!
ص :620
در روایت آمده است: «پیامبر (ص) به منزل خود برگشت در حالی که به یاد زیبایی او بود» . آیا به نظر شما به یاد زن شوهردار بودن و چشم چرانی و دنبال ناموس مردم بودن گناه نیست؟ چگونه ممکن است پیامبری معصوم با دیدن یک زن زیبا (العیاذ بالله) دلباخته و حیران شود
طوری که یاد آن در قلبش بماند؟ حاشا و کلا از این همه جهالت و تهمت!!!
از آن گذشته اگر بنا بر فرض محال و العیاذ بالله پیامبر (ص) عاشق زینب می شد و عشقش در سرش بود، پس آن راویِ ساختگی از کجا این مطلب را فهمید، مگر کسی که فکری در سرش باشد جز خود و خدایش کسی دیگر هم می تواند آن را بفهمد، شاید آن راویِ قُلّابی علمِ غیب داشته و وحی بر او نازل می شده که این مطلب را از ذهن رسول خدا (ص) فهمیده باشد! حاشا و کلا از این همه جهالت و افترا!!!
ب- دلایل قرآنی: به استناد آیات ذیل پیامبر اکرم (ص) هرگز مرتکب خطایی نشده است:
«وَ وَضعْنَا عَنک وِزْرَک» ، «الَّذِی أَنقَض ظهْرَک» = «و بار سنگین گناه را از تو دور داشتیم» ، «در صورتی که آن بار سنگین ممکن بود پشتت را گران دارد» (1).
«مَا ضلَّ صاحِبُکمْ وَ مَا غَوَی» ، « وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَی» ، «إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَی» = «صاحب شما محمد (ص) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است» ، «و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید» ، «سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست» (2).
«إِنَّک عَلی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ» (زخرف 43). و …
در خصوص عصمت مطلقه حضرت رسول (ص) بحثی در پایان این کتاب آمده است و همچنین در بحث تفسیری آیاتِ ذیل هم مفصل توضیح داده شده است: (نساء107)- (طه114)- (مائده67)- (اسراء 73)- (کهف 24)- (نور11) و سوره علق.
یکی دیگر از دلایل قرآنی که پیامبر (ص) العیاذ بالله عاشق زینب نشده آیه شریفه 37 همین سوره است که ان شاء الله در تفسیر این آیه شریفه به شرح ذیل خواهد آمد:
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تخْفِی
ص :621
فی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تخْشاهُ فَلَمَّا قَضیٰ زَیْدٌ مِّنهَا وَطراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائهِمْ إِذَا قَضوْا مِنهُنَّ وَطراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً ﴿37﴾ به یاد آر به آن کس که خدا به او نعمت داد و تو نیز به او احسان کردی، گفتی: همسرت را بر خلاف میلت نگه دار و از خدا بترس، تو آن چه در دل داشتی و می دانستی خدا بالاخره آشکارش خواهد کرد، از ترس مردم پنهان کردی و خدا سزاوارتر بود به اینکه از او بترسی، پس همین که «زید» بهره خود از آن زن بگرفت و طلاقش بداد، ما او را به همسری تو درآوردیم تا دیگر مؤمنان نسبت به همسر پسر خوانده های خود وقتی مطلقه می شوند دچار زحمت نشوند و آن را حرام نپندارند و امر خدا سرانجام شدنی است (37)
☼ نکته:
آیه شریفه اشاره به پنهان داشتن مطلب و موضوعی در دلِ پیامبر اکرم (ص) دارد و می رساند که پیامبر (ص) از همان ابتدا می دانست بالاخره زینب، همسرش خواهد شد و اینکه در آیه شریفه آمده است: «و کان امر الله مفعولا» = «کارهای خدا انجام شدنی است» می رساند که این ازدواج امر الهی بوده و پیامبر (ص) حتی اگر هم کراهتی از این عمل داشته، چون فرمان خداوند سبحان است، باید به این ازدواج تن بدهد و هیچ گونه اختیاری در عدم پذیرش این ازدواج نداشته است. بنابراین اصلاً عشق و عاشقی در بین نبوده بلکه اطاعت از فرمان خداوند متعال است. و اینکه در آیه شریفه آمده: «تو به او احسان کردی و گفتی: همسرت را بر خلاف میلت نگه دار» می رساند که اصلاً زید مایل به ادامه زندگی با زینب نبوده و پیش پیغمبر اکرم (ص) آمده بود تا آنها را از هم جدا کند ولی پیامبر اکرم (ص) او را نصیحت می کرد که به زندگی با زینب ادامه دهد. بنابراین معنی ندارد که العیاذ بالله پیامبر (ص) شیفته زینب شده باشد، چرا که اگر پیامبر (ص) عاشق زینب بود دیگر جایی برای نصیحت کردنِ آنها به ادامه زندگی نبود.
☼ مؤلف:
متأسفانه همان گروهی که این تهمت شرم آور را به دروغ ساخته اند، به آیه شریفه 37 هم اشکال کرده و آورده اند: «پیامبر (ص) به خاطر این که مردم او را به این خاطر سرزنش کنند ترسیده بود» . که در پاسخ به آنها باید گفت:
ص :622
اولاً: به استناد آیه 39 احزاب، ترس در وجودِ رسولان الهی جایی ندارد.
ثانیاً: مراد از ترس در آیه شریفه 37، در حقیقت نشان دادن عدم تمایل قلبی پیامبر (ص) نسبت به این ازدواج و نیز رساندن این مطلب است که ازدواج پیامبر (ص) صرفاً به امر الهی بود نه از روی تمایلات شخصی و یا العیاذ بالله عشق بازی. و در حقیقت این آیه شریفه بر خلافِ نظر آن گروه از مفسرنماهایی که تهمتِ ترس و عشق بازی را تأیید کرده اند، دلیلی بر خلافِ نظرِ آنهاست.
ثالثاً: به استناد آیه 7 سوره آل عمران برخی از آیاتْ متشابهند که باید با آیاتِ محکمشان تفسیر شوند و اینکه خداوند متعال گاهاً در آیات شریفش پیامبر اکرم (ص) را رهنمون فرموده و ظاهر آن آیاتْ ترک اولا و گناهی را به ذهنِ بیماردلان می رساند به دلیل همین تشابهی است که در ظاهرِ این آیات به ذهن می رسد، لذا نباید صرفِ ظاهرشان تعبیر شوند و باید به آیات محکمی که در آن عصمت مطلقه ی حضرت رسول را اثبات می فرمایند برگردانده و تفسیر شوند، همان گونه که امام صادق (ع) نیز در برخورد با آیات متشابه می فرماید: «آیات متشابه را بپذیرید ولی به آنها عمل نکنید بلکه آنها را به آیات محکماتش برگردانید» (المیزان، ج 5، ص 132 - 170). و نیز می فرماید: «در، به تو می گویم، دیوار تو بشنو» ، به عبارتی به دیگران هشدار می دهد ولی مقام رسالت را خطاب می گیرد اما حقیقتِ منظور، سایر مردم است. و در این آیه شریفه نیز از آن جایی که رسم و رسوماتِ پسر خواندگی به طرز جاهلانه ای در بین مردم شایع بود لذا بدین روش می خواهد مردم را از این رسم جدا کند، نه این که پیامبر (ص) را مورد خطاب قرار دهد.
خلاصه این که آیات الهی ظاهر و باطنی دارند، تأویل دارند، محکم و متشابه دارند و به صرف ظاهر و معنای ظاهری نباید آنها را تفسیر نمود و در این خصوص تنها خداوند سبحان و راسخون فی العلم (اهل بیت ع) می دانند مفهوم واقعی و تأویل آن چیست. (1).
توجه: برای توضیح بیشتر به بحث پایانی کتاب و آیه 7 سوره آل عمران مراجعه شود.
و اما داستان حقیقی و ماجرای ازدواج پیامبر اکرم (ص) با زینب چیست؟
پاسخ: طبق رسوم جاهلیت اگر کسی پسری را به فرزندی خویش بر می گزید، به طور
ص :623
مطلق تمام مواردی که در خصوص پسر واقعی به صورت صلبی در جریان بود، برای او نیز برقرار می کردند، مثلاً ارث بردن و یا تحریم همیشگی ازدواج با همسرِ پسرخوانده در صورت فوت و یا طلاقش و مواردی از این قرار. و از آن جایی که پیامبر (ص) به امر خداوند متعال آمده بود تا تمام رسومات جاهلانه و بی اساس را از ذهن و عمل مردم پاک کند و این نیز یکی از آن موارد بود لذا تنها راهی که می شد رسم پسرخواندگی از آن ذهن های مغشوش و لجوج اعراب خارج شود تنها و تنها یک روش عملی و اجرایی بود که توسط مردم قابل لمس و عینی باشد و صرف صحبت و نصیحت نمی توانست این رسم را از بین ببرد. لذا خواست و اراده خداوند متعال بر این قرار گرفت که پیامبر (ص) این رسم را به صورت عملی به معرض ظهور در آورد تا قُبحِ آن در دید مردم شکسته شود. و البته طلاقِ زینب یک امری اتفاقی بود که به خواست و اراده زید و زینب و بر خلاف سفارشات رسول خدا (ص) به آنها اتفاق افتاد، نه این که العیاذ بالله دستور خدای تعالی یا رسول ارجمندش باشد، چرا که از یک طرفْ زینب به عنوانِ دختری متشخص و از خاندان بزرگ و از طرفی زیدْ غلام آزاد شده ی فقیری به شمار می رفت، به همین خاطر دوستان و آشنایانِ زینب او به خاطر این ازدواج سرزنش می کردند، بنابراین زندگی آنها دوامی پیدا نکرد و زید مرتب به خدمت حضرت رسول (ص) در خصوص طلاقِ زینب مراجعه می کرد اما حضرت (ص) او را به ادامه زندگی تشویق می فرمود، تا کار به جایی رسید که زید و زینب نتوانستند یکدیگر را تحمل کنند و عمل طلاق صورت گرفت. بعد از تمام شدن عده ی زینب و تنها برای رفع این توهمِ جاهلانه، پیامبر اکرم (ص) بر خلاف میل شخصی اش که تمایلی به این ازدواج نداشت و آیه شریفه 37 هم همین مطلب را می رساند و صرفاً به امر حضرت حق تعالی، زینب را به همسری خود درآورد، تا این رسم را باطل کند. و اگر این کار را نمی کرد هر چند که مردم را زبانی به باطل بودن رسم پسرخواندگی می خواند باز هم آنها در عمل این کار را نمی کردند و ازدواجِ پیامبر (ص) با زینب در حقیقت خط بطلانی بر این رسم جاهلیت بود و مردم عیناً و یقیناً پی به این موضوع بردند و دیگر وقتی پیامبرشان این عمل را انجام داد جایی برای رد نمودن آن نداشتند.
ص :624
و آیات شریفه مزبور نیز دلیل واضحی بر این ادعاست. مشابه این ماجرا برای حضرت داوود (ع) هم اتفاق افتاده است، آنجا که برای باطل کردن رسمِ جاهلیتِ ازدواجْ نکردنِ زنانِ شوهر مرده، به امر خدایتعالی با همسر اوریا ازدواج کرد، که متأسفانه عده ای کم خِرَد، تهمتهایی به او زده اند …
ج – دلایل روایتی:
در تفسیر جامع، ج 5، ص 466، آورده است:
روزی زید به اتفاق همسرش زینب حضور پیغمبر (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: می خواهم زینب را طلاق بدهم. زنان قریش بسیار او را ملامت و سرزنش می کنند و می گویند: تو از اشراف قریش هستی چگونه همسر بنده ای شدی؟ پیامبر (ص) فرمود: همسرت را نگاه دار و از طلاق دادن منصرف بشو، با او حسن سلوک داشته باش و از خدا بترس. پیش از آمدن آنها، جبرئیل بر پیغمبر اکرم (ص) نازل شده و گفته بود: پروردگار، رسم و سنت جاهلیت را باطل نموده است. زید، زینب را طلاق می دهد، باید حضرتت او را تزویج کنی و به همسری خود درآوری، تا مردم بدانند زنِ پسر خوانده (مانند عیال فرزند صلبی) حرام نیست. (و این ازدواج صورت گرفت) زینب بر زنان پیامبر (ص) فخر و مباهات می نمود و می گفت: شما را پدرانتان به پیغمبر داده اند ولی مرا پروردگار به او عطا فرمود و امر نکاح من از آسمان فرود آمد. شبی به پیامبر (ص) عرض کرد: من به سه چیز از سایر همسرانتان امتیاز دارم: اول آن که جدّ من و شما یکی است. دوم آن که خداوند مرا به شما داده است. سوم آن که خواستگاریم توسط جبرئیل بوده است.
از همان منبع، ص 467، از امام رضا (ع): خداوند متصدی تزویج کسی از بندگان خود نشد، مگر تزویج آدم با حوا و رسول اکرم (ص) با زینب دختر جَحش و علی بن ابیطالب با زهرا (س).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 467، از ابوالفتوح آورده است: این حکم ازدواج با زینب توسط پیامبر (ص) به امر پروردگار بود. همان طور که همسر اوریا را به حضرت داوود (ع) حلال فرمود. زیرا پیش از آن زنی که شوهر او را می کشتند ازدواج کردن با او حلال نبود.
☼ نکته:
صاحب تفسیر المیزان (ج32، ص 197) با رد کردن تهمتِ عشق بازی، آورده است:
ص :625
آنچه رسول خدا (ص) در دل پنهان می داشته همین حکم بوده (ازدواج پیامبر (ص) با زینب) و معلوم می شود این عمل قبلاً برای آنجناب واجب شده بود، نه اینکه رسول خدا (ص) آن طوری که بعضی از مفسرین گفته اند عاشق زینب شده باشد و عشق خود را پنهان کرده باشد. بلکه وجوب این عمل را پنهان می کرده است. مفسرین در اثر این اشتباه به حیص و بیص افتاده در مقام توجیه عشق رسول خدا (ص) برآمده اند که او هم بشر بوده و عشق هم یک حالت فطری است، غافل از اینکه اولاً: با این توجیه نیروی تربیت الهیه را از نیروی فطری بشری کمتر دانسته اند و حال آن که نیروی تربیت الهی قاهر بر هر نیروی دیگر است و ثانیاً: در چنین فرضی دیگر معنا ندارد که آنجناب را عتاب کند که چرا عشق خودت را پنهان کرده ای، چون معنایش این می شود که تو باید عشق خود را نسبت به زن مردم اظهار می کردی و چرا نکردی؟ و رسوایی این حرف از آفتاب روشن تر است، چون از یک فرد عادی پسندیده نیست که دنبال ناموس مردم حرفی بزند و به یاد آنان باشد، تا چه رسد به خاتم انبیاء صلوات الله علیه.
☼ مؤلف:
در آیه شریفه 37 نکته جالبی هم به چشم می خورد و آن هم ذکر نام «زَید» است چرا که در قرآن کریم به جز ذکر نام «محمد» که چهار بار آمده و ذکر نام «احمد» که یکبار آمده است و نام دو تن از افرادی که در زمان حضرت رسول (ص) می زیسته اند دیگر نامی در عصر بعثت نیاورده است. و آن دو نام، یکی همین «زید» است و دیگری هم نام «ابی لهب» است. البته اسامی که در قرآن کریم ذکر شده مثل عیسی، موسی، فرعون و غیره، افرادی بوده اند که قبل از حضرت رسول (ص) می زیسته اند. و این که نام افراد از جمله اهل بیت (ع) و غیره نیامده بدین خاطر است که تعویض اسم به راحتی امکان پذیر بوده است و لذا قابل تحریف می شد و می دانیم که یکی از لوازم تحریف ناپذیری قرآن کریم، همین اسلوب خاصِ آیات الهی از جمله نیاوردن اسم است. اما اینکه چرا این اسامی آمده است بدین خاطر است که کاملاً شناخته شده و واحد بوده و تحت هیچ شرایطی قابل تعویض نبودند و …
ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38)
ص :626
هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست؛ این سنت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! (38)
توجه: این آیه شریفه هم مؤید توضیحاتی است که در بالا آمده است.
الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاَتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلا اللَّهَ وَ کَفَیٰ بِاللَّهِ حَسِیباً ﴿39﴾ کسانی که رسالتهای خدا را ابلاغ می کنند و از او می ترسند و از احدی به جز خدا نمی ترسند و خدا برای حسابکشی کافی است (39)
☼ مؤلف:
به استناد این آیه شریفه، نظر آن دسته از مفسرینی که گاهاً نسبت ترسْ به ساحت مقدس حضرت رسول (ص) زده اند را با قدرت می توان مردود شمرد مثلاً: در خصوص آیه تبلیغ (مائده67) که بعضی به اشتباه گفته اند: «جبرئیل در مکه بر حضرت رسول (ص) نازل شد که رسالتش را در خصوص جانشینی حضرت علی (ع) به اتمام رساند ولی پیامبر (ص) در رساندن این پیام ترسید و آن را نرساند تا آنکه خداوند در غدیر خم به او وحی فرمود که اگر نرسانی هیچ کاری نکرده ای! و او را تهدید و مجبور به ابلاغِ وحی کرد» . و یا در خصوص آیه 37 سوره احزاب که بحث آن گذشت. اما ممکن است عده ای به استناد همین آیه شریفه، به آیاتی دیگر ایراد گرفته و بگویند: اگر انبیاء از غیرِ خدا نمی ترسند پس چرا حضرت موسی (ع) ترسید: «فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُم» = «همین که از شما احتمال خطر احساس کردم پا به فرار گذاشتم» (1).
پاسخ: برای پاسخ به این سؤال به ذیل آیه 20 سوره طه و برای توضیح و بیان عدمِ ترسِ موردِ بحث در خصوص رسول اکرم (ص)، به آیه 67 مائده مراجعه کنید.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل17، ص 321، چ1، از حضرت علی (ع): هرگاه از کاری ترسیدی در آن داخل شو زیرا شدت ترس و خودداری از آن سخت تر از داخل شدن در آن است.
مَّا کانَ محَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّنْ رِّجَالِکُمْ وَ لَکِنْ رَّسولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکلِّ شیْءٍ عَلِیماً ﴿40﴾ محمد پدر احدی از مردان فعلی شما نیست، بلکه فرستاده خدا و خاتم پیغمبران است و خدا به هر چیزی دانا است (40)
☼ نکته:
شاید بعضی به استناد آیه فوق بگویند: «حسنین (ع) فرزندان پیامبر (ص) نیستند» .
ص :627
پاسخ: اولاً: آیه شریفه تنها می رساند که پیامبر (ص) پدر مردان شما نیست نه این که پدر کسی نیست. ثانیاً: این آیه شریفه در ارتباط با آیات قبل است و می خواهد برساند که پیامبر (ص) پدر زید نیست که نتواند با همسرش ازدواج کند.
ثالثاً: آیه ی مباهله به صراحت، آن دو بزرگوار را فرزندان پیغمبر (ص) معرفی فرموده است.
رابعاً: احادیث و اخبار بسیار زیادی که سند صحیحی هم دارند در خصوص این که بچه های حضرت زهرا (س) فرزندان پیغمبرند، وارد شده است. مثلاً این روایت از تفسیر جامع، ج 5، ص 465 - 470: «امیرالمؤمنین (ع) روزی در جنگ صفین به محمد بن حنفیه خطاب کرد: تو حقاً فرزند من هستی، عرض کرد: ای امیرالمؤمنین (ع) مگر حسن و حسین فرزندان حضرتت نیستند؟ فرمود: آنها فرزندان رسول خدا (ص) هستند» .
توجه: علت این پرسش و پاسخ توسط حضرت علی (ع) و پسرش محمد این بود: «در جنگ صفین، حضرت علی (ع) همواره به محمد فرمان جنگ می داد ولی به حسنین (ع) هیچ دستوری نمی داد و علتش را هم احترام فراوان به رسول خدا (ص) و فرزندانش می دانست» .
خامساً: اگر آیه تحریمِ ازدواج با زنان پیامبر (ص) هم نازل نشده بود باز هم به استناد آیه: «وَ لَا تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ … » (نساء22) ازدواج با زنان پیامبر(ص) بر حسنین (ع) حرام بود.
یَا اَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً ﴿41﴾ وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلاً ﴿42﴾
ای اهل ایمان یاد کنید خدا را یاد بسیار (41) و صبح و شام تسبیحش کنید (42)
ذکر: در مقابل «نسیان= فراموشی» است و به معنای یاد داشتن است.
بکره: اول روز اصیل: آخر روز
نکته ای از المیزان، ج 32، ص 206: خداوند متعال یاد و فراموشی خود را مترتب به بندگانش کرده است و می فرماید: «فاذکرونی اذکرکم» = «به یادم باشید تا به یادتان باشم» (بقره152) و می فرماید: «نَسوا الله فَنَسیهم» = «خدا را فراموش کردند، خدا هم ایشان را فراموش کرد» (1).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 472، از کافی، از امام صادق (ع): تسبیح حضرت زهرا (س) ذکر کثیر است.
ص :628
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 208، از کافی، از امام صادق (ع):
هیچ چیزی در عالم نیست مگر این که حد و اندازه ای دارد که وقتی بدان حد رسید تمام می شود مگر ذکر خدا که هیچ حدی برایش نیست. خدای عزوجل واجباتی را واجب کرد که هر کس آن واجبات را به جا آورد حدش را آورده، مثلاً ماه رمضان حد روزه واجب و به کنار حج خانه خدا حد آن است، هر کس آن ماه را روزه بدارد و یک بار به حج برود، حدش را آورده، اما ذکر خدا چنین نیست چون خدا بر اندکِ آن راضی نیست و برای زیادش هم حدی معین نکرده است. و فرموده: به هر کس زبانی ذکرگو داده شد، خیر دنیا و آخرتش داده اند. و فرموده: عمل خیری که برای خدا انجام می دهی زیاد مشمار و به نظرت جلوه نکن.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 210، از خصال، از امام صادق (ع):
هیچ بلایی بدتر از این نیست که از سه نعمت محروم شود:
1 - برابری با مسلمان در آن چه خدا به او روزی کرده 2 - انصاف و خود را به جای دیگران فرض کردن 3 - ذکر زیاد خدا، البته منظور من از ذکر زیاد، تنها گفتنِ «سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله اکبر» نیست هر چند که آن هم ذکر خداست ولی منظور من ذکر خدا در هنگام استفاده از حلال و برخورد با حرام اوست.
هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً (43)
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً (44)
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (45)
وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً (46)
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً (47)
وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (48)
او کسی است که بر شما درود و رحمت می فرستد و فرشتگان او (نیز) برای شما تقاضای رحمت می کنند تا شما از ظلمات (جهل و شرک گناه) به سوی نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون گردید؛ او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است! (43) تحیت آنان در روزی که او را دیدار می کنند سلام است؛ و برای آنها پاداش پرارزشی فراهم ساخته است (44) ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده! (45) و تو را دعوت کننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم و چراغی روشنی بخش! (46) و مؤمنان را بشارت ده که برای آنان از سوی خدا فضل بزرگی است (47) و از کافران و منافقان اطاعت مکن و به آزارهای آنها اعتنا منما و بر خدا توکل کن و همین بس که خدا حامی و مدافع (تو) است! (48)
یَا ایُّهَا الَّذِینَ َآمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِیلاً ﴿49﴾ ای اهل ایمان وقتی زنان
ص :629
مؤمن را نکاح کردید سپس قبل از نزدیکی طلاقشان دادید، لازم نیست عده طلاق را نگه دارند و شایسته است متاعی به آنها دهید سپس می توانید با آنها ازدواج کنید و می توانید به صورتی خوش طلاق دهید (49)
نکاح: به معنای عقد است.
مس: به معنای تماس جنسی است.
متعوهن: یعنی چیزی از مال به آنها بدهید.
تسریح: طلاق
☼ نکته:
آیه شریفه فوق با آیه بقره تخصیص زده شده است، چرا که در آیه 237 بقره می فرماید: «وَإِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ» = «و چون زنان را قبل از آن که عمل زناشویی انجام داده باشید طلاق دهید در صورتی که مهر برایشان معین کرده اید تنها نصف مهر را می برند» . به عبارتی در آیه بقره مهر معین شده، ولی آیه احزاب به صورت مطلق است چه مهر معین باشد یا نباشد و در این صورت علاوه بر نصفِ مهر، چیزی از مال هم به آنها می دهند. ناگفته نماند که اگر تماس جنسی صورت گیرد باید تمام مهر داده شود.
☼ نکته:
به استنادِ آیه شریفه و روایاتِ ذیل، طلاق پیش از نکاح باطل است و هر کس هم چنین نظری داشته باشد، غلط است. چون برای عملِ انجام نشده، حکم جاری نمی شود.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 226، از درمنثور، آورده است: شخصی از امام سجاد (ع) پرسید: «ای فرزند رسول خدا (ص) من گفته ام: «فلان دختر فلان طالق است از آن روزی که او را عقد بندم» ، اینک اگر او را نکاح کنم، آیا طلاق واقع می شود؟ حضرت فرمود: خیر زیرا پروردگار ابتدا امر به طلاق نکرده، بلکه ابتدا امر به نکاح فرموده، پس از آن حکم طلاق داده است.
از همان منبع، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
طلاق قبل از نکاح و آزاد کردن برده قبل از مالک شدن وی، باطل است.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (50)
ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم و
ص :630
همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده ای و دختران عموی تو و دختران عمه ها و دختران دایی تو و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها برای تو حلال است) و هرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد می تواند او را به همسری برگزیند؛ اما چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان؛ ما می دانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرر داشته ایم (و مصلحتشان ایجاب می کند)؛ این بخاطر آن است که مشکلی (در ادای رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزونتری فراهم سازی)؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است! (50)
نکته ای درخصوص آیه 50: در این آیه شریفه خداوند متعال هفت طایفه از زنان را برای حضرت رسول (ص) حلال کرده است که در آنها، هبه (زنی که خودش را به مردی ببخشد)، تنها مختص حضرت رسول (ص) است و در سایر مؤمنین جریان ندارد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 476 و در تفسیر المیزان، ج 32، ص 227 از کافی، از ابی جعفر (ع):
سبب نزول آیه (50) آن بود که زنی از انصار خود را با کمال آراستگی به رسول گرامی (ص) بخشید. عایشه (یا حفصه) به آن زن اعتراض کرد و گفت: وای بر تو! که چنین خود را به مردان عرضه می داری. پیامبر (ص) به عایشه فرمود: ساکت باش که این زن زاهده است. خداوند طایفه انصار را رحمت کند که مردانشان مرا یاری می کنند و زنهایشان به من محبت می ورزند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 477، از کافی، از امام باقر (ع):
هبه و بخشش کردن زن نفس خود را، جز بر رسول خدا (ص) حلال نیست. (اجرای صیغه عقد به لفظ هبه در مذهب امامیه جایز نیست).
تُرْجی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً (51)
(موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی می توانی به تأخیر اندازی و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی؛ و هرگاه بعضی از آنان را که برکنار ساخته ای بخواهی نزد خود جای دهی، گناهی بر تو نیست؛ این حکم الهی برای روشنی چشم آنان و اینکه غمگین نباشند و به آنچه به آنان می دهی همگی راضی شوند نزدیکتر است؛ و خدا آنچه را در قلوب شماست می داند و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است و در کیفر آنها عجله نمی کند)! (51)
نکته ای در خصوص آیه 51: پس از آن که رسول خدا (ص) مدت یک ماه از بانوان خود عزلت جست، آیه تخییر (51) نازل شد و این رخصت میان زنان فقط اختصاص به پیغمبر اکرم (ص) دارد. و با آن که آن حضرت اختیار داشت، با این حال میان بانوان خود مساوات قرار داد.
ص :631
لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ رَّقِیباً ﴿52﴾ بعد از آنچه برایت شمردیم دیگر هیچ زنی برایت حلال نیست و نیز حلال نیست که همسرانت را به همسری دیگر مبدل کنی هر چند که از کمال وی خوشت آید مگر کنیزان و خدا بر هر چیز مراقب بوده است (52)
نکته ای از المیزان، ج 32، ص 218: ظاهر آیه به فرضی که مستقل از ما قبل باشد یعنی به دو آیه قبل ارتباطی نداشته باشد، این است که ازدواج با زنانْ به جز زنانی که در آن زمان در نکاح حضرت بوده (یعنی 9 نفر) بر آنجناب حرام است و این نظریه ای است که مفسرین عامه گفته اند. اما این نظریه کاملاً اشتباه می باشد چرا که این آیه کاملاً در ارتباط با دو آیه قبل و خاص آیه 51 بوده و نیز بر اساس روایات منظور از آیه تحریم آن زنانی است که در آیه: «حُرِّمَت عَلَیْکمْ أُمَّهاَتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ» (نساء23) نام برده شده اند. به عبارتی در آیه شریفه می خواهد بفرماید که تمام زنانی که در آیه 50 اشاره شده حلال است و به جز آنهایی که حلال شمرده شده نباید با زنانی که با آنها محرم هستی ازدواج کنی و این نه تنها حکمی برای رسول خدا (ص) که برای تمامی مؤمنین نیز می باشد. مثل تحریم ازدواج با محارم از جمله مادر – خواهر – عمه – خاله و غیره.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 228، از کافی، از ابی جعفر (ع):
منظور از آیه این بود که بعد از آنکه در آیه: «حُرِّمَت عَلَیْکمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خَالاَتُکُمْ» (نساء 23) عده ای از زنان حرام شد، دیگر بر تو حلال نیست که با یکی از آنها ازدواج کنی و خدای عزوجل برای پیامبرش حلال کرده که هر زنی را خواست بگیرد، تنها آنهایی را که در آیه نساء نام برده بر او و بر همه مسلمانان حرام کرده است.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً (53)
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً (54)
لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا
ص :632
أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیداً (55)
ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه های پیامبر داخل نشوید مگر به شما برای صرف غذا اجازه داده شود، در حالی که (قبل از موعد نیایید و) در انتظار وقت غذا ننشینید؛ اما هنگامی که دعوت شدید داخل شوید؛ و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید و (بعد از غذا) به بحث و صحبت ننشینید؛ این عمل، پیامبر را ناراحت می نماید، ولی از شما شرم می کند (و چیزی نمی گوید)؛ اما خداوند از (بیان) حق شرم ندارد! و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را از آنان [= همسران پیامبر] می خواهید از پشت پرده بخواهید؛ این کار برای پاکی دلهای شما و آنها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است! (53) اگر چیزی را آشکار کنید یا آن را پنهان دارید، خداوند از همه چیز آگاه است! (54) بر آنان [= همسران پیامبر] گناهی نیست در مورد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خویش (که بدون حجاب با آنها تماس بگیرند)؛ و تقوای الهی را پیشه کنید که خداوند نسبت به هر چیزی شاهد و آگاه است (55)
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکتَهُ یُصَلُّونَ عَلی النَّبیِّ یَأَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسلِیماً ﴿56﴾
به درستی خدا و فرشتگانش بر پیامبر اسلام درود می فرستند، شما هم ای کسانی که ایمان آورده اید بر او صلوات بفرستید و آن طور که باید تسلیم شوید (56)
☼ نکته:
«صلوات» در اصل به معنای انعطاف است و «صلوات خدا» بر پیامبر اکرم (ص) به معنای انعطاف خدا بر وی می باشد که به وسیله رحمتش به وی معطوف می شود «صلوات ملائکه» بر پیامبر (ص) انعطاف آنها بر وی بوده به طوری که او را تزکیه نموده و برایش استغفار کنند و «صلوات مؤمنین» بر او انعطاف ایشان است به وسیله درخواست رحمت برای او.
و دلیل اینکه صلوات به معنای انعطاف است، این آیه است که می فرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یحَافِظُونَ» = «و آنها که بر نمازهایشان مواظبت می نمایند» (مؤمنون9)، که در این آیه شریفه خداوند سبحان، کلمه «صلوات» را در معنای «نماز» بیان فرموده است و نماز هم همان انعطافِ بنده، نسبت به معبودِ یکتاست.
و در جای دیگر می فرماید: «أُولَئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» = «اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدایت یافتگان!» (بقره157). که در این آیه شریفه نیز، اینکه رحمتِ الهی مشمولِ هدایت یافتگان شده، به خاطر همان صلوات یا انعطافی است که خداوند سبحان به بنده اش عنایت فرموده است.
ص :633
چرا در آیه شریفه ابتدا صلوات خدا و بعد ملائکه و بعد مؤمنین آمده است؟
پاسخ:
1 - برای تشویق مؤمنین به صلوات است.
2 - نشان دادنِ ارزشِ والای صلوات است، چرا که وقتی خدای سبحان خود و ملائکه اش صلوات می فرستند، می رساند این صلوات چقدر ارزشمند است.
3 - بیان این مطلب که یکی از نشانه های پیروی از خدای سبحان همین صلوات فرستادن است.
4 - بیان این که راه و روش صلوات فرستادن مؤمنین بر پیامبر اکرم (ص)، این است که از خدا بخواهند بر او و بر آلش صلوات بفرستد چون رحمتی که از جانب خدا برسد رحمتی بی انتهاست و مقام حضرت حق کجا و بنده ناچیز کجا!
☼ نکته:
در آیه شریفه عبارت «سلِّمُوا تَسلِیماً» آمده است و می خواهد برساند که علاوه بر پیامبر (ص)، بر کسانی دیگر هم صلوات فرستادن واجب است، اما این گروه چه کسانی هستند؟
برای پاسخ باید از خودِ قرآن کریم کمک گرفت، آن جا که می فرماید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» = «اطاعت کنید خدا را ! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اهل بیتش را» (نساء59) و نیز می فرماید: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ» = «به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم» (آل عمران61) و آیه تطهیر و غیره …
و نیز به استناد روایات متواتر و مستند از طریق شیعه و سنی که آورده اند: «طریق صلوات فرستادن مؤمنین بر آنجناب این است که از خدا بخواهند بر او و آل او صلوات بفرستند: اللهم صل علی محمد و آل محمد» . بنابراین آنها اهل بیت (ع) هستند، لذا صلواتی که در آن «اهل بیت (ع)» نباشد، صلوات محسوب نشده و مورد قبول خدای تعالی و رسول ارجمندش قرار نمی گیرد.
☼ نکته:
علاوه بر اینکه خدای سبحان و ملائکه اش بر پیامبر (ص) و آل طاهرش درود می فرستند، بلکه بر مؤمنین هم صلوات می فرستند: «هُوَ الَّذِی یُصلی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائکَتُهُ … » = «او آن خدایی است که هم او و هم فرشتگانش بر شما مؤمنین رحمت می فرستند» (1).
ص :634
در تفسیر المیزان، ج32، ص 231، از حسین بن علی (ع)، از حضرت رسول (ص):
بخیل کسی است که نام من نزد او برده شود و صلوات نفرستد.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 649، چ2، از امام صادق (ع)، از خدای تعالی:
بخیل کسی است که در دادن سلام بخل ورزد.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 230، از ابی الحسن (ع): «صلوات خدا» رحمت خداست، «صلوات ملائکه» تزکیه ایشان و ثنا بر او است و «صلوات مؤمن» دعایشان برای اوست.
در عیون اخبار رضا، ج 2، ص 300، از رسول خدا (ص):
کسی که آخر کلامش صلوات بر من و بر علی (ع) باشد وارد بهشت شود.
در تفسیر المیزان، ج32، ص 230، از حضرت علی (ع):
صلوات را بر محمد و آلش بفرستید که خدای تعالی دعای شما را هنگامی که نام محمد (ص) را ببرید و حق او را رعایت کنید مستجاب می کند، پس وقتی می خوانید: «ان الله و ملائکه یصلون علی النبی» چه در نماز آن را بخوانید و چه در غیر نماز صلوات بفرستید (یعنی در حین نماز وقتی نام پیامبر (ص) یا آیه شریفه را شنیدید می توان صلوات فرستاد و بعد نماز را ادامه داد).
در نهج البلاغه، حکمت 361، ص 715، از حضرت علی (ع): هرگاه از خدای سبحان درخواستی داری ابتدا بر پیامبر اسلام (ص) درود بفرست، سپس حاجت خود را بخواه، زیرا خدا بزرگوارتر از آن است که از دو حاجتِ درخواست شده، یکی را برآورد و دیگری را باز دارد.
در تفسیر صافی، ج 5، ص 357، از کافی، از امام (ع):
خدایتعالی به موسی (ع) فرمود: «ای پسر عمران! هر کجا نام محمد (ص) را متذکر شدی بر او درود و صلوات بفرست، چون من و ملائکه بر او سلام و صلوات می فرستیم» .
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 230، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
بگو: «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، کما صلیت علی آل ابراهیم، انک حمید مجید اللهم بارک علی محمد و علی آل محمد، کما بارکت علی ابراهیم انک حمید مجید»
در تفسیر جامع، ج 5، ص 487، از ابن بابویه، از حضرت موسی بن جعفر (ع):
ص :635
کسی که صلوات بر پیامبر اکرم (ص) می فرستد معنایش آن است که وفای به عهد و میثاقی را که خداوند در عالم ذرّ فرمود: «الست بربکم و محمد نبیکم و علی امامکم» به زبان می آورد.
از همان منبع، از امالی، از امام باقر (ع)، از حضرت امیر (ع)، از حضرت رسول (ص):
هرکس بر من صلوات بفرستد و بر آلم صلوات نفرستد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.
در امالی شیخ صدوق، ص 603، م60، از امام صادق (ع):
هر گاه نام پیامبری برده شد، اول بر محمد (ص) صلوات بفرست، آنگاه بر او و دیگر انبیاء.
در امالی شیخ صدوق، 911، م85، از رسول خدا (ص):
اگر نزد کسی نام من برده شود و صلوات نفرستد، از رحمت خدا به دور است.
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ لَعَنهُمُ اللَّهُ فی الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِیناً ﴿57﴾
به درستی کسانی که خدا و رسولش را اذیت می کنند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعنت می کند و عذابی خوار کننده برای آنها مهیا می فرماید (57)
لعنت: به معنای دور کردن از رحمت است.
لعنت در دنیا: چون رحمت الهی در دنیا عبارت است از هدایت به سوی حق تعالی پس لعنت دنیوی در حقیقت همان محرومیت از هدایت الهی است چرا که خودش می فرماید: «لَعَنّاَهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً» = «لعنتشان کردیم و دلهاشان را دچار قساوت ساختیم» (مائده 13) و: «وَ لَکِن لَّعَنهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلا قَلِیلاً» = «لکن خدا لعنتشان کرد و در نتیجه دیگر ایمان نمی آورند مگر اندکی» (نساء46) و: «أُولَئک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصمَّهُمْ وَ أَعْمَی أَبْصارَهُمْ» = «آنها کسانی هستند که خدا لعنتشان کرده و در نتیجه کر و کورشان ساخته است» (1).
لعنت در آخرت: به معنای دور کردن از قرب رحمت الهی است چرا که می فرماید: «َکلا إِنهُمْ عَن رَّبهِمْ یَوْمَئذٍ لمََّحْجُوبُونَ» = «نه آنها در امروز از دیدار پروردگار خود در پرده اند» (مطففین15)
☼ نکته:
پر واضح است که خداوند سبحان منزه است از اینکه کسی او را بیازارد پس اگر در آیه شریفه، خدا را در اذیت شدن با رسولش شریک کرده، مراد و منظور احترام خاصی است که به
ص :636
رسول گرامی اش نهاده است و اشاره دارد به اینکه هر کس قصد بدی نسبت به رسول اکرم (ص) کند در حقیقت به خدا هم کرده است، چون رسول اکرم (ص) هدفی جز خدایتعالی ندارد.
☼ نکته:
همان گونه که در آیات الهی صلوات و رحمت و درود فرستادن به محمد و آل محمد (ص) به کرات مورد تأکید قرار گرفته به همان نسبت و حتی بیشتر، لعنت فرستادن به کفار و دشمنان محمد و آل محمد (ص) هم مورد تأکیدِ فراوان قرار گرفته است، که این لعنت در بعضی از آیات تنها به حضرت حق تعالی نسبت داده شده است: «بَل لَّعَنهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ» (بقره 88) و یا: «فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلی الْکَافِرِینَ» (بقره 89) و در بعضی از آیات علاوه بر خداوند متعال، ملائکه و مردمان هم کفار را لعنت کرده اند: «لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَائکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» (بقره 161) و یا: «أُولَئک یَلْعَنهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنهُمُ اللَّاعِنُونَ» (1).
بنابراین و به استناد آیات زیادی از قرآن کریم لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) خواست و اراده خداوند متعال است. و از آن جایی که صلوات و رحمتِ خدای سبحان برتر از صلواتِ بندگان است، لذا لعنت فرستادنِ خداوند متعال هم سخت تر از لعنت فرستادن بندگان است پس بهتر است موقع لعنت فرستادن هم این نکته رعایت شده و لعنت را هم مثل صلوات از جانب خداوند متعال بفرستیم. همچنین یکی دیگر از مجوزهای لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) روایاتی است که از ائمه (ع) در این خصوص وارد شده است از جمله ی آنها زیارت پر فیض عاشورا است که علاوه بر صلوات و رحمت بر اهل بیت (ع)، لعنت بر دشمنان اهل بیت (ع) را در بر دارد. البته همان طور که لعنت فرستادن در قرآن بر کفار به کرات بیشتر از صلوات آمده، همان طور هم لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) در زیارت عاشورا بیشتر از صلوات آمده است، مخصوصاً که در فرازهای آخر زیارت عاشورا این لعنت به طور خاص از اولین تا آخرینِ ظالمینِ بر اهل بیت (ع) بیان شده است: «اللهم خُصَّ اَنتَ اَوّلَ ظاِلمٍ باللعنِ منی وَ ابدا بِهِ اَوَلاً ثُمَّ العَنِ الثانی و الثالث و الرابع، اللهم العَن یَزیَد خامساً و العَن عُبَیَداللهِ ابنَ زیادٍ و ابنَ مرجانَه وَ عُمَر بَن سَعد وَ شِمراً و آلَ اَبی سُفیانَ وَ آلَ زیاد و آل مروان الی یومِ القیامة».
ص :637
☼ نکته:
کلمه «لعنت» در قرآن کریم، بیش از 30 بار آمده است. و کلمه «صلوات» در قرآن مجید حدود 5 بار به تعداد خمسه آل کساء (ع) آمده است.
☼ لطیفه:
«روزی امام صادق (ع) به همراه یک نفر از شاگردانش در حال عبور از منطقه ای بود که ناگهان یکی از شیعیان را دیدند که در حال ذکر صلوات بر محمد و آلش (ص) بود، نزدیک شدند و با او شروع به حال و احوال و صحبت کردند، بعد از آن به راه خود ادامه دادند تا به شیعه دیگری رسیدند که مشغول لعنت فرستادن به دشمنان اهل بیت (ع) بود، بدون آن که با او صحبتی کند محل را ترک فرمودند. شاگردِ امام صادق (ع) تصور کرد که کار شیعه دومی موردِ پسندِ امام صادق (ع) نبوده است. ناگهان امام (ع) به او فرمودند: اتفاقاً برعکس، عمل شیعه دومی برتر از اولی بود، طوری که من نخواستم با او صحبت کنم که او لعنت فرستادنش را قطع کند و با من سلام و احوال پرسی نماید» .
در تفسیر صافی، ج 5، ص 357، از قمی: آیه درباره کسانی است که حق علی (ع) و فاطمه (س) را غصب کرده و آنها را اذیت نموده اند.
چرا لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (ع) اهمیت دارد؟
خداوند سبحان می فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» به عبارتی اطاعت از اهل بیت (ع)، همان اطاعت از خداوند جل جلاله می باشد. در آیه شریفه هم اذیت رسول (ص) و به تبع آن اذیت اهل بیت (ع) را برابر اذیت خداوند متعال بر شمرده است. لذا دشمنی با اهل بیت (ع) هم دشمنی با خداوند سبحان است. و کسی با خداوند متعال دشمنی نمی کند مگر آنکه دچار کفر و شرک شده باشد. از طرفی لعنت فرستادن به دشمنان اهلِ بیت (ع) باعثِ بیزاری و کینه و در نتیجه دوری از آنها می شود. و این دوری باعثِ در امان ماندن از گمراهیِ ناشی از معاشرتِ با آنهاست. خلاصه باید گفت: اینکه در قرآن و روایات تأکید بیشتری به لعنت فرستادن بر دشمنان خدا و اهل بیت (ع) شده، تنها پیشگیری کردن از ارتکاب به این گناه نابخشودنی است که همتای با شرک است. (برای توضیح بیشتر به ذیل آیه 71 فرقان مراجعه کنید).
ص :638
در بحارالانوار، ج 2، ص 337 و ج 8، ص 366 و در وسائل الشیعه، ج 28، ص 345، از امام صادق (ع):
«مَنْ شَکَّ فِی کُفْرِ أَعْدَائِنَا وَ الظَّالِمِینَ لَنَا فَهُوَ کَافِر» = «هر کس در کفرِ دشمنان ما (اهل بیت) و کسانی که به ما ظلم کرده اند شک کند او خود کافر است».
در بحارالأنوار، ج 27، ص 58 و ج 65، ص 63 و در مستدرک الوسائل، ج 12، ص 227، از امام رضا (ع):
«کَمَالُ الدِّینِ وَلَایَتُنَا وَ الْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا» = «دین کامل در دو چیز است: ولایت ما اهل بیت و برائت و دوری جستن از دشمنان ما» . و نیز می فرماید: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» = «آیا دین غیر از حب و بغض، چیزِ دیگری هم هست؟» .
در مستدرک الوسائل، ج 1، ص 159 و ص 162 و دربحارالانوار، ج 27، ص 199، از رسول خدا (ص):
یا علی! اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند و روز ها روزه بگیرد و شب ها شب زنده داری کند و به اندازه کوه احد طلا و نقره داشته باشد و همه آنها را در راه خدا انفاق کند و در بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود، اگر ولایت تو و فرزندان تو را نداشته باشد هیچ یک از اعمالش قبول نمی شود و حتی بوی بهشت هم به مشامش نمی رسد و نیز ولایت تو بدون برائت از دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو قبول نیست.
در بحارالانوار، ج 27، ص 57، از امام صادق (ع):
دروغ می گوید کسی که ادعا کند ما را دوست دارد و از دشمنان ما برائت نمی جوید.
در بحار الانوار، ج 30، ص 126، از امیرالمؤمنین (ع):
والله اگر این امت روی خاک بایستند با پای برهنه در حالی که بر سر خود خاکستر ریخته باشند و گریه و زاری کنند و بر کسانی که آن ها را گمراه کرد ه اند و راه خدا را بسته اند و مردم را به سوی جهنم خوانده اند؛ لعنت کنند باز این امت در لعن و بیزاری کم کاری کرده اند.
در کتاب امارت الولایت، ص 51 و در تعلیقه شفاء الصدور، ج 2، ص 48، آورده است:
مرد خیاطی دو پیراهن نزد امام صادق (ع) آورد و عرض کرد: من هنگام دوختن یکی از این دو پیراهن صلوات بر محمد و آل محمد (ص) می فرستادم و هنگام دوختن دیگری لعن بر
ص :639
دشمنان محمد و آل محمد (ص) می فرستادم. شما کدامیک را اختیار می نمایید؟ امام (ع) پیراهنی را که با ذکر لعن دوخته شده بود انتخاب نمودند و فرمودند: من این پیراهن را بیشتر دوست دارم.
در کتاب مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص 208، آورده است: حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حال طواف کعبه بود مردی پرده خانه کعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) می فرستاد، حضرت (ع) بر او سلام نمود. بار دوم حضرت (ع) او را دیدند ولی سلام نکردند. آن مرد عرض کرد یا امیرالمؤمنین! چرا این بار به من سلام ننمودید؟ حضرت (ع) فرمود: نخواستم تو را از ذکر لعن که این بار می گفتی باز دارم. چرا که لعن از صلوات بر محمد و آل محمد (ص) بالاتر است.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 576، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:
به درستی که من محبت علی (ع) را بر خلقم واجب کردم.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 584، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:
قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد (این روایت از شیخ اجل رجب حافظ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای اهل سنت نقل شده است).
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل8، ص 213، چ1، از حضرت علی (ع):
بهترین حسنه محبت و دوستی ما اهل بیت است و بدترین سیئه دشمنی ما اهل بیت است. و سزاوارترین مردم به ما کسی است که ما را دوست داشته و دشمنان ما را دشمن بدارد.
وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (58)
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (59)
لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً (60)
مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً (61)
سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً (62)
یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً (63)
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً (64)
خالِدینَ فیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (65)
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی
ص :640
النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66)
وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67)
رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (68)
و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام نداده اند آزار می دهند؛ بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده اند (58) ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [= روسری های بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است؛ (و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آنها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است (59) اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضد آنان می شورانیم، سپس جز مدت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند! (60) و از همه جا طرد می شوند و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید! (61) این سنت خداوند در اقوام پیشین است و برای سنت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت! (62) مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت سؤال می کنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد! (63) خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و برای آنان آتش سوزاننده ای آماده نموده است (64) در حالی که همواره در آن تا ابد می مانند و ولی و یاوری نخواهند یافت! (65) در آن روز که صورتهای آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان می شوند و) می گویند: «ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!» (66) و می گویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند! (67) پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آنها را لعن بزرگی فرما! (68)
یَا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسیٰ فَبرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ کانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً ﴿69﴾ ای کسانی که ایمان آورده اید! مانند کسانی نباشید که موسی را اذیت کردند و خدا موسی را از آن چه آنان گفتند تبرئه کرد و او نزد خدا آبرویی داشت (69)
☼ نکته:
متأسفانه اکثر و شاید همه مفسرین در ذیل آیه شریفه فوق روایتی آورده اند که به ساحت مقدس حضرت موسی (ع) اهانت دارد و از آن بدتر، ارتکابِ این اهانت را به خداوند متعال نسبت می دهند، که برای رد نمودن این روایت، بالاجبار آن را به شرح ذیل عیناً می آوریم:
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 244، از قمی و نیز در تفسیر صافی، ج 5، ص 362 و در اکثر تفاسیر … :
بنی اسرائیل می گفتند: آن چه مردان همه دارند موسی ندارد و این تهمت از این بهتر در دل ها می نشست که موسی همواره آب تنی خود را در محلی می کرد که احدی او را نبیند، این بود تا آنکه روزی موسی کنار نهری جامه خود را کَنْدْ و روی سنگی گذاشت و مشغول آب تنی شد، خداوند سنگ را فرمود: تا از موسی دور شود و موسی مجبور شود به جستجوی آن و در نتیجه بنی اسرائیل همه عورت او را ببینند و بدانند که آن سخن تهمت است.
ص :641
☼ مؤلف:
جای تأسف است که عده ای از مفسرین در تأییدِ این روایت، نظراتی هم داده اند مثلاً صاحب المیزان، ج 32، ص 235، آورده است: «و شاید علت اینکه از بیان آزار بنی اسرائیل نسبت به موسی (ع) سکوت کرد و نفرمود که آزارشان چه بوده، مضمون آن حدیث (فوق) را تأیید کند» .
در پاسخ به این مفسرین باید گفت:
اولاً: حضرت موسی (ع) با دختر شعیب (ع) ازدواج کرده بود و نیازی به اثبات مردانگی خود نداشت و اگر هم قبل از آن، منظور باشد باز هم خداوند متعال می توانست توسط ازدواج این تهمت را مرتفع کند و نیازی به آن بی آبروگری نبود.
ثانیاً: دلیلی که صاحبِ المیزان در خصوص سکوت آیه شریفه از نوع آزار به حضرت موسی (ع) آورده کاملاً اشتباه می باشد و چگونه ممکن است خدای ستار العیوبی که همواره انسان ها را به حیا و عفت و پوشش سفارش فرموده، خود بخواهد عامل بی حیایی، آن هم در خصوصِ پیامبرش شود؟! و چگونه ممکن است خداوند متعال از آوردن این مطلب در آیه شریفه و در قرآن کریم حیاء داشته باشد ولی از ارتکاب به این معصیت در آن زمان حیاء نداشته باشد؟! آیا اگر یک انسان عادی بخواهد چنین عملِ قبیحی انجام دهد و لباس شخصی را سرقت کند و باعث برهنگی و بی آبرویی او شود و او را در معرضِ دیدِ عام و خاص عریان نشان دهد به نظر شما کار جا افتاده و مقبولی است؟ یا عمل شنیع و معصیت است؟ چگونه این عمل برای یک انسانْ زشت محسوب می شود اما اگر آن را به خداوند متعال نسبت دهند زشت نیست؟ هرگز که چنین باشد!!!
اما دلیلِ واقعی سکوتِ آیه شریفه از بیان این آزار این است که آزارها و تهمت های بنی اسرائیل به حضرت موسی (ع) فراوان است که بعضی از این تهمت ها در قرآن کریم ذکر شده و بعضی هم در روایات آمده است لذا نیاوردن همه آن داستان ها کاملاً منطقی است چرا که قرآن یک کتابِ تاریخیِ محضْ که نیست و این اسلوب و روش قرآن است و از جمله ی این تهمت و آزارها می توان به ماجرای تهمت زن زناکار توسط قارون یا تهمت قتل هارون (ع) و یا تهمت سحر و جادوگری و یا تهمت دروغگویی و غیره اشاره کرد. البته در آیه شریفه اشاره به آزار
ص :642
حضرت موسی (ع) دارد نه تهمت، بنابراین به جز تهمت نیز مواردی فراوان وجود داشته است که باعث آزار حضرت موسی (ع) شده است از جمله درخواست های نابجای بنی اسرائیل برای غذاهای مختلف و یا گوساله پرست شدن آنها و آزارهای بسیار زیادی که در قرآن کریم و روایات به کرات تکرار شده است.
☼ نکته:
اینکه حضرت موسی (ع) بسیار حیاء داشت کاملاً درست است لذا آن قسمت از روایت که می فرماید: «موسی (ع) خود را در حین برهنگی از مردم پنهان می کرد به طوری که باعث شد دیگران به وی تهمت عقیمی بزنند» ، ظاهراً صحیح است ولی اینکه خداوند متعال (نعوذ بالله) باعث برهنگی و بی آبرویی او شود، به یقینْ جعلی است و به روایت اضافه شده است.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 495، از طبرسی، از ابن عباس، از امیرالمؤمنین (ع):
روزی موسی و هارون (ع) به اتفاق هم به مکانی می رفتند چون به یکی از کوه ها رسیدند خداوند تعالی هارون را قبض روح کرد. موسی بازگشت و به بنی اسرائیل خبر داد که هارون فوت کرده است. آنها به موسی گفتند: هارون را بُردی و به قتل رساندی، اکنون آمدی و به ما می گویی او درگذشته است. تو بر هارون حسد بردی، چرا که ما او را بیشتر از تو دوست می داشتیم. خداوند هم به فرشتگان امر فرمود تا جسد هارون را بیرون آورده و در محافل بنی اسرائیل گردانیدند و (هارون) می گفت: برادرم مرا نکشت من به مرگ خود وفات کردم. پس از آن فرشتگان او را بُردند و به مکانی دفن کردند که کسی بر آن اطلاع پیدا نکرد.
و در حدیث دیگر از همان منبع آورده است:
قارون، زن زانیه ای را اجیر کرد تا به موسی تهمت بزند و نسبت زنا بدهد. خدایتعالی از افترایی که به او نسبت دادند مبرا ساخت. (چون زن اعتراف کرد و موسی (ع) تبرئه شد).
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً (70)
یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً (71)
ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید (70) تا خدا کارهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد؛ و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری (و پیروزی) عظیمی دست یافته است! (71)
ص :643
إِنَّا عَرَضنَا الاَمَانَةَ عَلی السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنهَا وَ حَمَلَهَا الانسانُ إِنَّهُ کانَ ظلُوماً جَهُولاً ﴿72﴾ لِّیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَ الْمُنَافِقاَتِ وَ الْمُشرِکینَ وَ الْمُشرِکَاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناَتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً ﴿73﴾
ما آن امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از تحمل آن امتناع کردند و ترسیدند و انسان آن را حمل کرد، چون انسان ستم پیشه و جاهل بود (72) (علت عرضه امانت این بود) که خدا منافقان و زنان منافق و مشرکان و زنان مشرکه را عذاب نموده، بر مؤمنین و زنان با ایمان ببخشاید و خدا همواره آمرزگار رحیم بوده است (73)
نکته اول: دو آیه شریفه مورد بحث به این نکات اشاره دارند:
1 - آسمانها و زمین و کوه ها از پذیرش آن امانت امتناع کرده و ترسیدند. بنابراین امانتِ مذکور یک بارِ بسیار سنگین است که تحملش از عهده آسمانها و زمین و کوه ها با وجود بزرگیشان بر نمی آید و از آن جایی که خداوند متعال می فرماید: «لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ» = «خلقت زمین و آسمانها بسیار بزرگتر و مهمتر از آفرینش بشر است» (مؤمن 57) پس پذیرش این امانت بر جثه و ظاهر خلقت ارتباطی ندارد و چیزی فراتر از اینهاست که اگر امانتداری به نحو صحیح صورت نگیرد عقوبتی ترسناک در پی دارد.
2 - این امانت از جانب خداوند متعال تنها به انسان ودیعه گذاشته شده و بایستی هم به طور مستقیم و سالم عودت داده شود.
3 - انسان به واسطه جاهل و ظالم بودنش این امانت را پذیرفت، لذا این امانت از یک طرف نمی تواند به همه انسانها تعلق گیرد، یعنی به آنهایی که جاهل و ظالمند تعلق ندارد و از طرفی می تواند انسان را از جهل و ظلم برهاند.
4 - انسانها در برخورد با این امانت سه گروهند: الف- منافق ب- مشرک ج- مؤمن.
نکته دوم: مفسرین در معنای «امانت» در آیه شریفه اختلاف کرده و تعابیری به شرح ذیل آورده و شاید بیاورند که در زیر هر نظریه دلیلِ صحت یا سقمِ آنها را آورده ایم:
1 - امانت، کلمه توحید و «لا اله الا الله» است.
ص :644
پاسخ: این تعبیر صحیح نمی باشد چرا که به استناد قرآن کریم آسمانها و زمین و کوه ها و تمامی موجوداتْ مشغول تسبیح خدای یگانه هستند همچنان که می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» = «و هیچ موجودی نیست مگر آن که خدا را حمد و تسبیح می گوید» (1).
2 - امانت، مجموع عقاید و اعمال حق است.
پاسخ: این هم اشتباه است چرا که آیه شریفه می فرماید انسان ها به طور مطلق آن را حمل می کنند و آن را پذیرفته اند در صورتی که بیشتر انسانها از اعمال و عقاید حق سر باز زده اند.
3 - امانت، اعضای بدن شامل چشم و گوش و دست و پا و عورت و زبان است.
پاسخ: این نظریه هم نمی تواند صحیح باشد چرا که اولاً: بعضی از انسانها از نظر جسمی دچار نقصان هستند. ثانیاً: حیوانات هم دارای چنین اعضایی هستند.
4 - مال و اموال است.
پاسخ: این تعبیر نیز بی اساس است چرا که زمینی که از پذیرش این امانت امتناع کرده، خود دارای بیشترین ثروتها و معادن طلا و نقره و غیره است.
5 - اطاعت است.
پاسخ: این هم غلط است چون همه موجودات به جز اکثریتِ جن و انس مطیعِ خدا هستند.
6 - فدا کردن منافع فردی برای منافع اجتماعی است.
پاسخ: این تعبیر نیز صحیح نمی باشد چرا که حیوانات نیز در قبال بچه های خود ایثار کرده و خود را فدای آنها می کنند.
7 - به استناد روایاتی از معصومین (ع) ولایت، امیرالمؤمنین (ع) و ائمه طاهرین (ع) است.
پاسخ: اگر منظورِ این گروه «پذیرشِ ولایت» باشد، پس نظرشان غلط است چرا که همه موجودات به جز اکثریت جن و انس ولایت اهل بیت (ع) را پذیرفته اند. اما اگر منظورشان «انتقالِ این ولایت باشد» پس نظرشان صحیح است اما کامل نیست (دقت کنید).
8 - «ولایت الهیه» است. و به عبارتی مراد به امانت، کمالی است که به واسطه داشتن اعتقادات حقه از حضیض ماده به اوج اخلاص حاصل می شود.
ص :645
پاسخ: این نظریه صحیح است اما کامل نیست.
توجه: صاحب تفسیر صافی (ج5، ص 364) و صاحب جامع (ج5، ص 498)، منظور از امانت را، نظریه 7 یعنی «ولایت» آورده اند. و صاحب تفسیر جوامع الجامع (ج5، ص 159)، نظریه 5 یعنی «اطاعت» را آورده است. و صاحب تفسیر کاشف (در ذیل آیه73)، نظریه 6 را آورده است. و صاحبِ تفسیر المیزان (ج32، ص 239) نظریه 8 را آورده است و در صفحه246، ضمن مردود دانستن نظریه7، آورده است: «هر چند که از ظاهر بعضی روایات بر می آید که به معنای امامت است، ولی آن روایات خواسته اند تطبیقِ کلی بر مصداق کنند» . صاحب تفسیر المیزان نظریه های دیگر را هم رد کرده است.
☼ مؤلف:
6 نظریه اول با دلایلِ فوق الذکر مردود می باشند. اما دو نظریه آخر به نحوی می توانند صحیح باشند، با این توضیح: مراد از این امانت، خلافت و جانشینی خداوند متعال از طریقِ به ظهور رساندن صفات الهی بر روی زمین است و از آنجایی که خلیفه واقعی خداوند متعال که در حدِ اعلایِ کمال باشد و بتواند این صفات را به معرض ظهور برساند فقط 14معصوم (ع) می باشند لذا خداوند متعال هم این خلافت را تا زمانی که اهلِ بیت (ع) به صورتِ اجسادی زمینی بر روی زمین نزولِ اجلال کنند به امانت گذاشت تا آن را به دست صاحبانِ حقیقی اش یعنی اهلِ بیت (ع) برسانند، اما هیچ موجودی تاب و توان گرفتنِ این امانت را نداشت تا اینکه آدم آن را پذیرفت و دست به دست از آدم تا به خاتم در بین نسلهای بشر به امانت نهاده شد تا به دست صاحبان واقعی و لایقش برسد، همچنان که می فرماید: «إِنی جَاعِلٌ فی الاَرْضِ خَلِیفَةً» = «من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت» (بقره30)، اما متأسفانه اکثر انسانها در این بین در این امانتِ گرانبها خیانت کرده و نه تنها این صفات را در خود هویدا نکرده اند که حتی در برابر آنهایی هم که توانایی بروز این صفات را داشته اند مثل انبیاء و اوصیاء مخالفت نموده اند و جزءِ گروه ستم پیشه ی جاهل «ظلُوماً جَهُولاً» شده اند و البته عده قلیلی هم سربلند گشته اند (والله اعلم).
در تفسیر المیزان، ج 35، ص 181، از توحید، از امام صادق (ع): (ذیل آیه55 زخرف)
ص :646
خدای تعالی مانند ما خشمگین نمی شود، بلکه او برای خود اولیایی (14معصوم (ع) را) خلق کرده که آنها خشمگین و یا خشنود می شوند و آن اولیاء مخلوق خدا و مدبر به تدبیر خدایند و خدای تعالی رضای آنان را رضای خود و غضب آنان را غضب خود قرار داده و آنها را دلیل هایی بر هستی و آثار هستی خود قرار داده، بدین جهت اولیاء به خاطر او خشم می کنند و به خاطر او راضی می شوند، همچنانکه فرمود: «من یطع الرسول فقد اطاع الله» = «هر کس رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است» و همچنین رضا و غضب خدا و صفات دیگری که نظیر رضا و غضب هستند همه در حقیقت صفات اولیاء خداست نه خود خدا …
در تفسیر المیزان، ج32، ص 245، از حضرت امیرالمؤمنین (ع)، در نهج البلاغه آورده است:
پس اداءِ امانت است که هر کس اهل امانت نباشد زیانکار و خائب است، چون مسئله امانت آن قدر اهمیت دارد که خدا آن را بر آسمانهای مبنیه و زمین گسترده و کوههای بلند که دیگر بلند تر و بزرگتر از آنها نیست عرضه کرد، پس اگر ملاکِ پذیرشِ امانتْ داشتن طول و عرض و قوت و عزت بود کوه ها و آسمانها و زمین می پذیرفتند ولکن از عقوبت آن ترسیدند و به عقل انسان که ضعیف تر از آنهاست نرسید و انسان ظلوم و جهول بوده است.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 246، از کافی، از امام صادق (ع):
این امانت عبارت است از ولایت امیرالمؤمنین علی (ع).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 498، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد خلق فرمود و اشراف ارواح را روح محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه (ع) قرار داد آن گاه به کوهها و آسمانها و زمین، ولایت آن ارواح مقدسه عرضه شد. ترسیدند که مبادا نتواند امانت را نگهداری کنند و از قبول آن امتناع نمودند. پس از خلقت آدم و حوا، به آنها خطاب شد: به ساقه های عرش نظر کنید، اسامی محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین و ائمه معصومین (ع) به قلم قدرت از نور نوشته شده است. چون آدم و حوا از عظمت مقام محمد و آل محمد (ص) شگفتی و تعجب نمودند. خطاب رسید: اگر این انوار تابناک نبودند که خازنان علم
ص :647
و ایمنان بر اسرار من هستند شما را خلق نمی کردم. به شما توصیه و تأکید می نمایم که به مقام و منزلت آنها حسد نورزید و در حق آنها نظر نکنید که داخل معصیت من خواهید شد و در جرگه ستمکاران وارید شوید و به دوزخ خواهید افتاد و از جوار رحمت من اخراج می شوید. لکن به اغوای شیطان، عاقبت از آن درخت ممنوعه و منهی تناول کردند و بر اثر آن با نظر حسادت به مقام آن بزرگواران نگاه کردند و از بهشت طرد و اخراج و از رحمت پروردگار دور شدند پس از مدتها تضرع و استغفار، چون خداوند خواست توبه آنها را بپذیرد، جبرئیل را فرستاد که آنها را به سوی آن انوار مقدسه متوجه سازد و با توسل آن بزرگواران خدا را قسم بدهد که توبه ایشان را قبول فرماید، بنابراین گفتند: «اللهم انا نسئلک بحق الاکرمین علیک محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الائمه (علیهم السلام) تب علینا و ارحمنا» خداوند توبه آنها را پذیرفت.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 460، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی:
اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.
از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.
در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):
اگر من و علی (ع) نبودیم خدا شناخته و عبادت نمی شد و ثواب و عقابی نبود.
درتحف عقول، ص 78، از امام علی (ع): نسبت به کسی که چیزی را نزدت به امانت سپرده، خیانت مکن گرچه او به تو خیانت کرده باشد و رازش را فاش مکن گرچه او رازت را فاش کرده باشد.
خلاصه آیات سوره احزاب:
1 - اتق الله 4 - دو قلب 5 - پسر خوانده 6 - پیامبر (ص) سزاوارتر به مؤمنین است و همسران او مادران مؤمنان هستند 7 - میثاق انبیاء 9 تا 27 - جنگ خندق و سرگذشت بنی قریضه 28 تا 35 - مربوط به همسران رسول خدا (ص) (33 - آیه تطهیر) 36 تا 40 – داستان ازدواج پیامبر (ص) با زینب (37 - زید) 38 - عدم ترس انبیاء 39 - محمد پدر مردان فعلی شما نیست 41 - ذکر کثیر 42 - درود خداوند و ملائکه بر مؤمنین 45 - پیامبر (ص) شاهد امت است 49 - عدم عده طلاق در صورت عدم جماع 50 - هفت طایفه از زنانی که پیامبر (ص) می تواند با آنها ازدواج کند 51 - تقدم و تأخر نوبت زنان به عهده پیامبر (ص) 52 - بعد از این زنهایی که بیان شد عقد زن دیگری (محرم) برتو حلال نیست 53 - بی اجازه به خانه پیامبر (ص) وارد نشوید 55 - باکی بر بانوان نیست که بر پدران و فرزندان و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و زنان مسلمان و کنیزان بی حجاب درآیند 56 - ان الله و ملائکه یصلون علی النبی 59 - آزار مؤمن، گناه است 59 - آیه چادر 64 - خداوند کافران را لعن فرمود 69 - آزار موسی 70 - قول سدید 71 - فوز عظیم 72 - امانت 73 - فلسفه این امانت.
ص :648
34 - سوره سبا.
مکی است و 54 آیه دارد.
خلاصه سوره: بیان توحید، نبوت و قیامت و داستان داوود و سلیمان (ع) و اهل سبا.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ (1)
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ الرَّحیمُ الْغَفُورُ (2)
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَأْتینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (3)
لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (4)
وَ الَّذینَ سَعَوْا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیمٌ (5)
وَ یَرَی الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدی إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (6)
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ (7)
أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ (8)
أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (9)
حمد (و ستایش) مخصوص خداوندی است که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست؛ و (نیز) حمد (و سپاس) برای اوست در سرای آخرت؛ و او حکیم و آگاه است (1) آنچه در زمین فرو می رود و آنچه را از آن برمی آید می داند و (همچنین) آنچه از آسمان نازل می شود و آنچه بر آن بالا می رود؛ و او مهربان و آمرزنده است (2) کافران گفتند: «قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد!» بگو: «آری به پروردگارم سوگند که به سراغ شما خواهد آمد، خداوندی که از غیب آگاه است و به اندازه سنگینی ذره ای در آسمانها و زمین از علم او دور نخواهد ماند و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر اینکه در کتابی آشکار ثبت است!» (3) تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند پاداش دهد؛ برای آنان مغفرت و روزی پرارزشی است! (4) و کسانی که سعی در (تکذیب) آیات ما داشتند و گمان کردند می توانند از حوزه قدرت ما بگریزند، عذابی بد و دردناک خواهند داشت! (5) کسانی که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق می دانند و به راه خداوند عزیز و حمید هدایت می کند (6) و کافران گفتند: آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می دهد هنگامی که (مردید و) سخت از هم متلاشی شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه ای خواهید یافت؟! (7) آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟! (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانه گمراهی آنها همین انکار شدید است) (8) آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نکردند (تا به قدرت خدا بر همه چیز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهیم آنها را (با یک زمین لرزه) در زمین فرو می بریم، یا قطعه هایی از سنگهای آسمانی را بر آنها فرومی ریزیم؛ در این نشانه ای است (بر قدرت خدا) برای هر بنده توبه کار! (9)
ص :649
وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلاً یَاجِبَالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَیرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الحَْدِیدَ ﴿10﴾ أَنِ اعْمَلْ سابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فی السَرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ﴿11﴾
و به تحقیق از فضل و کرم خودمان به داوود عطا کردیم، (و آن این بود که به کوه ها و مرغان گفتیم) ای کوه ها و ای مرغان با او هم صدا شوید! و آهن را هم برایش نرم کردیم (10) (و به او گفتیم با این آهن نرم)، زره بباف و سیم های آن را به یک اندازه ببر و عمل صالح کن، که من به آن چه می کنید بینا هستم (11)
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 258 و259، آورده است:
کلمه «اوبی» به معنای صوت است و اینکه بعضی از مفسرین این کلمه را به معنای «سیر» آورده اند، تفسیری باطل است و این مفسرین (با این معنای باطل) آیه را چنین معنا کرده اند: «و خداوند کوه ها را برای داوود (ع) مسخر کرده بود، که هر جا او می رود آنها نیز با او بروند» در صورتی که کلمه «اوب» به معنای «چَهْ چَهِ صوت» است و مراد از آیه این است که چون داوود تسبیح می گفت، کوه ها و مرغان با او، هم آواز می شدند و تسبیح خدا می گفتند، نه این که با او به راه می افتادند. به دلیل این که در جای دیگر فرموده: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالْإِشْرَاقِ، وَالطَّیرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ» = «ما کوه ها را چنان مسخر کردیم که شام و صبح با او تسبیح می گفتند و نیز مرغان را که همه نزدش جمع شده می خواندند» (1).
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 267، از کتاب کمال الدین، از امام صادق (ع):
داوود (ع) هر وقت زبور می خواند هیچ کوه و سنگ و مرغی نمی ماند مگر آنکه او را پاسخ می گفت و گفته او را دوباره تکرار می کرد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 507، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)
داوود (ع) چهار صد سال بعد از موسی (ع) بود چون یوشع وصی (اول) موسی، وفات نمود، اوصیای دیگرِ حضرت، پنهانی تبلیغ می کردند. وصی دوازدهمِ آن حضرت، مدتی خود را از قوم خویش پنهان نمود. پس از آنکه ظاهر شد، مردم را به آمدن داوود و نجات از شر جالوت بشارت داد. شیعیان می دانستند که او متولد شده و به حد رشد رسیده است. او را می دیدند با او سخن می
ص :650
گفتند ولی او را نمی شناختند. به پیغمبرِ آن عصر وحی شد: جالوت را کسی به قتل می رساند که زره حضرت موسی (ع) بر قامت او تمام باشد و او مردی است از فرزندان لاوی، نامش داوود، فرزند «ایشا» ی شبان است و به او «اسی» نیز می گویند. مردی است کوتاه قد، کبود چشم، کم مو، پاک دل و پاکیزه اخلاق. آن حضرت از جمله پیامبرانی است که برای جهاد کردن با شمشیر مبعوث شده بود و ختنه کرده متولد شد. و به این خاطر به او داوود می گفتند که: جراحاتِ دل خود را که از ترک اولا به هم رسیده بود به مودت و محبت پروردگار مداوا می نمود. و فرمود: خداوند بعد از نوح چهار نفر از پیغمبران را به پادشاهی برگزید: ذوالقرنین، یوسف و داوود و سلیمان. مملکت داوود از ابتدای بلاد شام تا انتهای اصطخر فارس بود. و روز دوشنبه به مرگ مفاجات از دنیا برفت و مرغان هوا به بالهای خود به او سایه افکندند. از جمله عطایایی که به او مرحمت شده بود، نرم شدن آهن در دستش بود و بدون آتشْ آهن را به هر شکلی در می آورد.
از همان منبع، از کافی، از امام صادق (ع):
حاجات خود را در روزهای سه شنبه طلب کنید زیرا در آن روز خداوند آهن را برای داوود نرم فرمود. و فرمود: خداوند به سوی داوود وحی فرستاد که بیشتر مورد عنایت ما واقع می شدی، چنانچه کسب می کردی و از بیت المال ارتزاق نمی نمودی. داوود از اثر این وحی بسیار گریه کرد. پروردگار به آهن امر فرمود که برای بنده من داوود نرم شو، پس از آن داوود روزی یک زره با دست خود می ساخت و به هزار درهم می فروخت.
از همان منبع، از ابن بابویه، از امام صادق (ع): پروردگار به داوود (ع) فرمود: بر شخص عاقل لازم است اوقات خود را به چهار بخش کند و از آن غفلت نکند:
1 - عبادت – محاسبه نفس 3 - هم صبحتی با مؤمنین جهت رفع عیوبش 4 - لذت بردن نفس از چیزهای حلال و پسندیده.
در کتاب عدت الداعی، ص 179 و در کتاب آیین زندگی، ص 295، از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود:
خدای تعالی به داوود (ع) فرمود: ای داوود من پنج چیز را در پنج چیز قرار داده ام و مردم در پنج چیز دیگر جستجو می کنند:
1 - علم را در گرسنگی و تلاش نهادم و مردم آن را در
ص :651
سیری و راحتی می جویند و نمی یابند.
2 - عزت و سر بلندی را در طاعت و فرمانبرداری خودم نهادم و مردم در خدمتکاری فرمانروایان می جویند و نمی یابند.
3 - غناء و بی نیازی را در قناعت نهادم و مردم آن را در زیادی مال می جویند و نمی یابند.
4 - رضا و خشنودی خودم را در خشم نفس نهادم و مردم در خشنودی نفس می جویند و نمی یابند.
5 - راحتی و آسایش را در بهشت نهادم و مردم آن را در دنیا می جویند و نمی یابند.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل1، ص 98، چ1، از حضرت علی (ع): گدایی و درخواست از مردم:
1 - زبانِ سخنگو را گنگ و ناتوان می کند، 2 - دلِ دلاور را به هم در شکند، 3 - مردِ آزاده را بنده ای خوار کند، 4 - طراوت و روشنی چهره را ببرد، 5 - روزی را نابود سازد.
از همان منبع، ف 8، ص 182: بهترین مردم کسی است که سود و نفعش بیشتر به مردم می رسد.
از همان منبع، ف 9، ص 237: به راستی که خداوند سبحان روزی فقرا را در اموال اغنیاء واجب کرده و قرار داده است پس هیچ فقیری گرسنه نماند جز آن که ثروتمندی حق خدا را از فقیر باز گیرد و خدا این قسمت را از اغنیاء بازخواست خواهد فرمود.
از همان منبع، فصل17، ص 319: هر گاه خدای سبحان بنده ای را دوست داشته باشد او را دشمن مال گرداند و آرزوهایش را کوتاه سازد.
از همان منبع: هر گاه نفس بر تو سخت گیرد تو نیز بر او سخت بگیر تا رامت شود و هر گاه از کار سختی ترسیدی تو نیز بر آن سخت شو تا برایت آسان گردد.
از همان منبع، ص 321: هر گاه جهان بر بنده ای روی آورد نیکی های دیگری را بر وی بپوشاند اما همین که از وی رو برگرداند خوبی های او را هم از وی می ستاند.
از همان منبع: هر گاه از کاری ترسیدی در آن داخل شو زیرا شدت ترس و خودداری از آن سخت تر از داخل شدن در آن است.
وَ لِسلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ وَ أَسَلْنَا لَهُ عَینَ الْقِطرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَینَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السعِیرِ ﴿12﴾
ص :652
و برای سلیمان باد را مسخرکردیم، که صبح مسافت «یک ماه راه» می رفت و عصر هم همین مسافت را طی می کرد و چشمه مس را برایش جاری کردیم و از جن کسانی به دستور او و به اذن خدا برایش کار می کردند و هر یک از امر ما منحرف می شد عذابی سوزان به وی می چشاندیم (12)
«غدو» : یعنی از اول روز تا ظهر.
«رواح» : یعنی از ظهر تا عصر.
توجه: بنابراین باد تخت سلیمان را از صبح تا غروب به اندازه دو ماه مسافت سیر می داد.
«اسلنا» : از سیلان و به معنای جریان است.
«قطر» : به معنای مس است.
☼ نکته:
سیاق آیه شریفه، می رساند که بعضی از گروه جن «مسخر» حضرت سلیمان (ع) بودند و نه همه طوایف جن. و نیز مراد به «عذاب سعیر» ، عذاب آتش دنیا بوده و نه آخرت.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 267، از قمی، از امام معصوم (ع):
باد تخت سلیمان را صبح تا مسافت یک ماه راه می برد و عصر نیز تا مسافت یک ماه.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 517، آورده:
خدای تعالی، فرشته ای را بر جنیان موکل کرده بود. و تازیانه ای از آتش به دست داشت، هر کدام از فرمان سلیمان خارج می شد، تازیانه ای به او می زد که سوخته و هلاک می شد.
درتفسیر جامع، ج 5، ص 517، از طبرسی، از حضرت علی (ع): گر چه باد به تسخیر حضرت سلیمان (ع) بود، ولی خداوند به حضرت محمد (ص) برتر از آن عطا فرموده بود. آن حضرت از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که مسیر یک ماه بود و از آن جا تا ملکوت آسمانها که مسیر پنجاه هزار سال بود، تمام این مسافتها را در زمانی کمتر از یک ثلث شب پیمود تا به ساق عرش رسید.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 516، از ابن بابویه، از امام رضا (ع):
مور، به حضرت سلیمان (ع) گفت: می دانی چرا در میان تمام مملکت، باد در تسخیر تو آمده است؟ (بدین خاطر که) اگر تمام مملکت مانند همین بادْ مسخر تو بود تمام آن از دستت می رفت، همان گونه که باد زوال می پذیرد. در اینجا بود که حضرت سلیمان (ع) به کلام مور خندید.
یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشاءُ مِنْ محَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالجَْوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اِعْمَلُوا
ءَآلَ دَاوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَکُورُ ﴿13﴾ برای او هر چه می خواست از محرابها و تمثالها و کاسه هایی چون حوض و دیگهای ثابت در زمین، درست می کردند، گفتیم: ای آل داوود ! شکر بگزارید و بندگان شکرگزار من اندکند (13)
محاریب: جمع محراب به معنای محل عبادت است.
تماثیل: جمع تمثال به معنای مجسمه از هر چیزاست.
استجفان: جمع جفنه به معنای کاسه طعام است.
جواب (جوابی): جمع جابیه به معنای حوضی که آب در آن جمع می شود.
قدور: جمع قدر به معنای دیگِ طعام است.
راسیات: به معنای ثابت و پا برجاست. پس معنای «قدور راسیات» ، دیگ های بسیار بزرگ است که غیر قابل حمل و نقل باشد و در جای خود ثابت باشند.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 267، از کافی، از ابی جعفر(ع):
منظور از تماثیل، مردان و زنان نیست، بلکه تِمثالِ درخت و امثال آن است.
از همان منبع، از حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر(ع):
ای هشام! خداوند اقلیت بشر را مدح کرده که فرموده: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکُورُ» .
در تفسیر جامع، ج 5، ص 519، از طبرسی، از ابن عباس: پروردگار به داوود (ع) وحی کرد: ای داوود! به واسطه کفران نعمت بنی اسرائیل، آنها را مخیر کن به سه نوع بلا: یا قحطی سه ساله، یا طاعون و یا غلبه دشمنانشان. آنها نیز طاعون و مرگ را پذیرفتند و غسل کرده و کفن پوشیدند و با زن و کودکانشان به صحرا رفتند و به محل بیت المقدس در آمدند و به درگاه خدا تضرع و زاری نمودند و هنوز مسجد بیت المقدس بنا نشده بود در آن حال طاعونی بر آنها مسلط شد که در یک روز چندان هلاک شدند که ظرف دو ماه نتوانستند ایشان را دفن کنند روز بعد داوود با صالحان درخواست رفع بلای طاعون کردند و خداوند نیز دعایشان را پذیرفت و به داوود وحی کرد: ای داوود! به شکرانه نعمت و رفع عذاب در جایگاه این مکان مسجدی بسازند. بعد از آنکه بنای
ص :645
مسجد به قدِ قامت انسانی رسید از طرف پروردگار وحی شد: ای داوود! نصیب تو از بنای مسجد مقدس همین مقدار بود آن را برای فرزند خود سلیمان رها کن که او سلیم القلب است و به دست او هیچ خون ریخته نشده و باید اتمام این مسجد به دست او صورت گیرد. عُمرِ آن حضرت در آن وقت 127 سال بود و چون به 140 سال رسید از دنیا رحلت فرمود. حضرت سلیمان (ع) به امر پروردگار، جن و انس را جمع کرد، جنیان زر و سیم و جواهرات و انواع عطریات از مشک و عنبر و کافور جمع می کردند و صنعت گران آن جواهرات را به شکل مربع مستطیل و مدور بیرون می آوردند و خلاصه سلیمان (ع) مسجد بیت المقدس را از سنگ مرمر سفید و زرد و سرخ بنا کرد و در روی زمین بنایی نیکوتر از آن وجود نداشت، شب از نور آن جواهرات چنان روشن بود که احتیاج به چراغ نداشت آن مسجد به آن شکل بود، تا بخت نصر خروج کرد و بیت المقدس را خراب کرد و جواهرات آن را به همراه خود برد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 523، از طبرسی آورده است:
شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چطور شیاطین به آسمان بالا می روند و حال آن که ایشان از نظر خلقت مانند انسان هستند؟ و اگر چنین نبود پس چگونه برای حضرت سلیمان (ع) عمارت ها و مسجد و کارهای سخت و دشوار می کردند که فرزندان آدم از آنها عاجز بودند؟ آن حضرت فرمود: شیاطین و جنیان، اجسام لطیفی هستند که غذای آنها نسیم است و به این سبب می توانند بدون ابزار و نردبان به آسمان بالا بروند لکن پروردگار آنها را مسخر حضرت سلیمان (ع) نمود. همچنین ایشان را غلیظ و جسیم گردانید، تا بتوانند کارهای سخت انجام دهند.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 524، از ابن بابویه، از امام صادق (ع):
آل داوود هشتاد نفر مرد و هفتاد نفر زن بودند و یک روز محراب عبادت خود را ترک نکردند تا داوود و سلیمان (ع) به عالم قدس رحلت نمودند.
فَلَمَّا قَضیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلُّهُمْ عَلیٰ مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الاَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الجِْنُّ أَنْ لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فی الْعَذَابِ الْمُهِینِ ﴿14﴾ بعد از آنکه قضاء مرگ
ص :655
را بر او راندیم، کسی جنیان را از مرگ وی خبر نداد مگر موریانه زمین که عصایش را خورد و او به زمین افتاد و جنیان فهمیدند که اگر از مرگ او خبر داشتند این مدت را در عذاب و خواری نمی ماندند (14)
در تفسیر جامع، ج 5، ص 527، از امام صادق (ع): اگر جنیان کوچکترین علمی از غیب داشتند مرگ سلیمان را می دانستند و مدت یک سال در رنج و زحمت بنّایی و کارهای دیگر نمی بودند. بعد از وفات سلیمان، شیطان سحر را به صورت کتابی تنظیم کرد و پشت آن نوشت: «این گنجینه علم و اسرار را آصف بن برخیا برای سلیمانِ پادشاه وضع و تهیه کرده است» و کتاب را زیر تخت سلیمان پنهان نمود و کافران پنداشتند که سلیمان ساحر بود.
یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (15)
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ (16)
وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ (17)
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ (18)
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ (19)
وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ (20)
وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ (21)
برای قوم «سبا» در محل سکونتشان نشانه ای (از قدرت الهی) بود: دو باغ (بزرگ و گسترده) از راست و چپ (رودخانه عظیم با میوه های فراوان؛ و به آنها گفتیم: ) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را بجا آورید؛ شهری است پاک و پاکیزه و پروردگاری آمرزنده (و مهربان)! (15) اما آنها (از خدا) روی گردان شدند و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم و دو باغ (پربرکت)شان را به دو باغ (بی ارزش) با میوه های تلخ و درختان شوره گز و اندکی درخت سدر مبدل ساختیم! (16) این کیفر را بخاطر کفرانشان به آنها دادیم؛ و آیا جز کفران کننده را کیفر می دهیم؟! (17) و میان آنها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادیهای آشکاری قرار دادیم؛ و سفر در میان آنها را بطور متناسب (با فاصله نزدیک) مقرر داشتیم؛ (و به آنان گفتیم: ) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید! (18) ولی (این ناسپاس مردم) گفتند: «پروردگارا! میان سفرهای ما دوری بیفکن» (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! و به این طریق) آنها به خویشتن ستم کردند! و ما آنان را داستانهایی (برای عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیتشان را متلاشی ساختیم؛ در این ماجرا، نشانه های عبرتی برای هر صابر شکرگزار است (19) (آری) به یقین، ابلیس گمان خود را درباره آنها محقق یافت که همگی از او پیروی کردند جز گروه اندکی از مؤمنان! (20) او سلطه بر آنان نداشت جز برای اینکه مؤمنان به آخرت را از آنها که در شک هستند باز شناسیم؛ و پروردگار تو، نگهبان همه چیز است! (21)
آیات شریفۀ 15 تا 21 در خصوص داستان سبا می باشد:
ص :656
خدایتعالی به آنان دو باغ در طرف راست و چپ شهر داده بود و به خاطر ناسپاسیشان، خداوند سیلِ عدم را به سویشان گسیل داشت و مردم آنچنان متفرق شدند که اثری از آنها نماند.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 268، از مجمع البیان، از رسول خدا (ص):
سبا نام مردی از عرب بود که ده فرزند داشت، شش نفر از آنها تیامن کردند (یعنی در یمن سکونت کردند) و چهار تن دیگر تشاءُم کردند (یعنی در شام منزل گزیدند).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 529، از قمی، از امام صادق (ع):
در ساحل یمن رشته آب شیرینی جریان داشت و از آب شور دریا جدا بود. سلیمان به لشکریانش دستور داد شاخه نهری از آن آب شیرین به طرف شهر حفر کنند و جاری سازند و روی آن سد عظیمی بنا کنند و دو باغ بزرگ در شرق و غرب شهر احداث گردید که از بسیاری درخت، آفتاب بر زمین آن باغها نمی تابید. بر اثر ناسپاسیِ مردم، خداوند موش بزرگی را مأمورِ انهدام آن سد نمود و «سیل عدم» جاری شد و شهر و آبادی را نابود کرد و بیابان شوره زار و بوته های خار و مختصری از درخت سدر جایگزین آن شد.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 269، آورده است:
در عده ای از روایات وارد شده که آن قریه ها که خداوند در آنها برکت نهاده، اهل بیت رسول خدایند و آن قریه ها که پشت سر هم قرار دارند، واسطه های اهل بیت و مردمند یعنی علمایی که احادیث اهل بیت (ع) و غیر ایشان را در سینه خود حمل می کنند و این روایات متعرض باطن قرآن است، نه تفسیر آن (به عبارتی این روایات جنبه تطبیقِ کلی بر مصداق دارند).
قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهیرٍ (22)
وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (23)
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ (24)
قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25)
قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلیمُ (26)
قُلْ أَرُونِیَ الَّذینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (27)
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28)
وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ
ص :657
کُنْتُمْ صادِقینَ (29)
قُلْ لَکُمْ میعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30)
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ (31)
قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ (32)
وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (33)
وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (34)
وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (35)
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (36)
وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37)
وَ الَّذینَ یَسْعَوْنَ فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38)
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (39)
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ (40)
قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41)
فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (42)
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُریدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (43)
وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذیرٍ (44)
وَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلی فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (45)
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ (46)
قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ (47)
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (48)
قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ (49)
قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمیعٌ قَریبٌ (50)
وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (51)
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (52)
وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (53)
وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فی شَکٍّ مُریبٍ (54)
بگو: کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید بخوانید! (آنها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند، چرا که) آنها به اندازه ذره ای در آسمانها و زمین مالک نیستند و نه در (خلقت و مالکیت) آنها شریکند و نه یاور او (در آفرینش) بودند (22) هیچ شفاعتی نزد او، جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد! (در آن روز همه در اضطرابند) تا زمانی که اضطراب از دلهای آنان زایل
ص :658
گردد (و فرمان از ناحیه او صادر شود؛ در این هنگام مجرمان به شفیعان) می گویند: «پروردگارتان چه دستوری داده؟» می گویند: «حق را (بیان کرد و اجازه شفاعت درباره مستحقان داد)؛ و اوست بلندمقام و بزرگ مرتبه!» (23) بگو: «چه کسی شما را از آسمانها و زمین روزی می دهد؟» بگو: «الله! و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم!» (24) بگو: «شما از گناهی که ما کرده ایم سؤال نخواهید شد، (همان گونه که) ما در برابر اعمال شما مسئول نیستیم!» (25) بگو: «پروردگار ما همه ما را جمع می کند، سپس در میان ما بحق داوری می نماید (و صفوف مجرمان را از نیکوکاران جدا می سازد) و اوست داور (و جداکننده) آگاه!» (26) بگو: کسانی را که بعنوان شریک به او ملحق ساخته اید به من نشان دهید! هرگز چنین نیست! (او شریک و شبیهی ندارد)، بلکه او خداوند عزیز و حکیم است! (27) و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (28) می گویند: «اگر راست می گویید، این وعده (رستاخیز) کی خواهد بود؟!» (29) بگو: «وعده شما روزی خواهد بود که نه ساعتی از آن تأخیر می کنید و نه (بر آن) پیشی خواهید گرفت!» (30) کافران گفتند: «ما هرگز به این قرآن و کتابهای دیگری که پیش از آن بوده ایمان نخواهیم آورد!» اگر ببینی هنگامی که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و جزا) نگه داشته شده اند در حالی که هر کدام گناه خود را به گردن دیگری می اندازد (از وضع آنها تعجب می کنی)! مستضعفان به مستکبران می گویند: «اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم!» (31) (اما) مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: «آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبی دریافتید)؟! بلکه شما خود مجرم بودید!» (32) و مستضعفان به مستکبران می گویند: «وسوسه های فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهی ما شد)، هنگامی که به ما دستور می دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم!» و آنان هنگامی که عذاب (الهی) را می بینند پشیمانی خود را پنهان می کنند (تا بیشتر رسوا نشوند)! و ما غل و زنجیرها در گردن کافران می نهیم؛ آیا جز آنچه عمل می کردند به آنها جزا داده می شود؟! (33) و ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر اینکه مترفین آنها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده اید کافریم!» (34) و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست!)؛ و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» (35) بگو: پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسیع یا تنگ می کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند! (36) اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرب نمی سازد، جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی است که انجام داده اند؛ و آنها در غرفه های (بهشتی) در (نهایت) امنیت خواهند بود! (37) و کسانی که برای انکار و ابطال آیات ما تلاش می کنند و می پندارند از چنگ قدرت ما فرار خواهند کرد، در عذاب (الهی) احضار می شوند! (38) بگو: «پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت می بخشد و برای هر کس بخواهد تنگ (و محدود) می سازد؛ و هر چیزی را (در راه او) انفاق کنید، عوض آن را می دهد (و جای آن را پر می کند)؛ و او بهترین روزی دهندگان است!» (39) (به خاطر بیاور) روزی را که خداوند همه آنان را بر می انگیزد، سپس به فرشتگان می گوید: «آیا اینها شما را پرستش می کردند؟!» (40) آنها می گویند: «منزهی (از اینکه همتایی داشته باشی)! تنها تو ولی مائی، نه آنها؛ (آنها ما را پرستش نمی کردند) بلکه جن را پرستش می نمودند؛ و اکثرشان به آنها ایمان داشتند!» (41) (آری) امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگری مالک سود و زیانی نیست! و به ظالمان می گوییم: «بچشید عذاب آتشی را که تکذیب می کردید!» (42) و هنگامی که آیات روشنگر ما بر آنان خوانده می شود، می گویند: «او فقط مردی است که می خواهد شما را از آنچه پدرانتان می پرستیدند بازدارد!» و می گویند: «این جز دروغ بزرگی که (به خدا) بسته شده چیز دیگری نیست!» و کافران هنگامی که حق به سراغشان آمد گفتند: «این، جز افسونی آشکار نیست!» (43) ما (قبلاً)
ص :659
چیزی از کتابهای آسمانی را به آنان نداده ایم که آن را بخوانند (و به اتکای آن سخنان تو را تکذیب کنند) و پیش از تو هیچ بیم دهنده [= پیامبری ] برای آنان نفرستادیم! (44) کسانی که پیش از آنان بودند (نیز آیات الهی را) تکذیب کردند، در حالی که اینها به یک دهم آنچه به آنان دادیم نمی رسند! (آری) آنها رسولان مرا تکذیب کردند؛ پس ببین مجازات من (نسبت به آنها) چگونه بود! (45) بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [= محمد] هیچ گونه جنونی ندارد؛ او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!» (46) بگو: «هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست؛ اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است!» (47) بگو: «پروردگار من حق را (بر دل پیامبران خود) می افکند، که او دانای غیبها (و اسرار نهان) است» (48) بگو: «حق آمد! و باطل (کاری از آن ساخته نیست و) نمی تواند آغازگر چیزی باشد و نه تجدیدکننده آن!» (49) بگو: «اگر من گمراه شوم، از ناحیه خود گمراه می شوم؛ و اگر هدایت یابم، به وسیله آنچه پروردگارم به من وحی می کند هدایت می یابم؛ او شنوای نزدیک است !» (50) اگر ببینی هنگامی که فریادشان بلند می شود اما نمی توانند (از عذاب الهی) بگریزند و آنها را از جای نزدیکی (که حتی انتظارش را ندارند) می گیرند (از درماندگی آنها تعجب خواهی کرد)! (51) و (در آن حال) می گویند: «به حق ایمان آوردیم!» ، ولی چگونه می توانند از فاصله دور به آن دسترسی پیدا کنند! (52) آنها پیش از این (که در نهایت آزادی بودند) به آن کافر شدند و دورا دور و غائبانه (و بدون آگاهی). نسبت های ناروا می دادند (53) (سرانجام) میان آنها و خواسته هایشان جدایی افکنده شد، همان گونه که با پیروان (و هم مسلکان) آنها از قبل عمل شد، چرا که آنها در شک و تردید بودند! (54)
توجه: برای توضیحِ آیه 47، به بحث «اجر رسالت» ذیل آیه شریفه (فرقان 57) رجوع شود.
در تفسیر صافی، ج 5، ص 398، از ثواب الاعمال و مجمع البیان، از امام صادق (ع):
کسی که هر دو سوره «الحمدین» یعنی سوره فاطر و سبا (را که با الحمد لله) آغاز می شوند. در یک شب قرائت نماید آن شب در حفظ و پناه خداوند باشد.
خلاصه آیات سوره سبا:
10و11 - داوود نبی 12 - 13 - 14 - سلیمان (ع) و تسلط بر باد و … مرگ سلیمان 15 - 21 - سبا 22 - به مشرکین بگو آن چه را غیر خدا ستایش می کنید در تمام آسمانها و زمین کوچکترین چیزی را مالک نیستند … 23 - آیه شفاعت 24 - به زودی معلوم می شود کدامیک در راه هدایت و ظلالتیم 25 - نه از شما درباره جرائم ما بازخواست می نمایند و نه ما را به آنچه شما می کنید مؤاخذه می کنند 26 - به زودی خداوند ما و شما را جمع می کند … 28 - و ما تو را نفرستادیم مگر تمام بشر را به رحمت خدا بشارت دهی و از قهر و عذابش هشدار دهی اما بیشتر مردم نمی دانند 29و30 - وعده عذاب 31 - در قیامت بعضی از ستمکاران بعضی دیگر را مخاطب قرار دهند و گویند اگر فریب شما نبود ما به خدا ایمان می آوردیم 32 - مستکبرین به ضعفاء گویند خود شما بد عمل بودید 33 - قال الذین استضعفوا … 35 - 34 - ما به هر دیاری که رسول و پیغمبری فرستادیم ثروتمندان می گفتند: ما به آنچه شما می گویید ایمان نداریم و …
36 تا 39 - تقسیم روزی زیاد و کم و … 45 - امتهای پیشین نیز مانند اینها، انبیاء را تکذیب می کردند. و اینها «یک دهم» مردم آن زمان ثروت و جلال ندارند 46 - به امت بگو: من با یک سخن شما را نصیحت می کنم و آن این است که شما دو نفر دو نفر یا تک تک درباره امر خدا قیام کنید … 47 - بگو من از شما مزد رسالت نمی خواهم زیرا اجر من با خداست 48 - بگو پروردگارم حقایق را به من القا می فرماید 49 - قل جاءَ الحق و ما یبدئُ الباطل و ما یعید 54 - امروز بین آنها وآن چه آرزو دارند فاصله است … و آنها را به عذاب گرفتار ساختیم.
ص :660
35 - سوره فاطر (ایجاد از عدم) = ملائکه.
مکی است و 45 آیه دارد.
خلاصه سوره: ملائکه، توحید، نبوت و معاد، حمد الهی، بیان نعمت ها، وعده بهشت و دوزخ.
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَْمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائکَةِ رُسلاً أُولی أَجْنِحَةٍ مَّثْنیٰ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ یَزِیدُ فی الخَلْقِ مَا یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شیءٍ قَدِیرٌ ﴿1﴾
سپاس و ستایش خدایی است که آسمانها و زمین را از عدم به وجود آورد. و فرشتگان را رسولانی بال دار کرد. دو یا سه یا چهار بال دارند. و او هر چه بخواهد در خلقت اضافه می کند که او بر هر چیزی تواناست (1)
فاطر: از ماده (ف- ط- ر) به معنای دریدن از طرف طول است و می رساند که خداوند متعال آفرینش را از عدم به وجود آورده است. کلمه فاطر به معنای بدیع و ابداع است با این تفاوت که «ابداع» عنایت بر نبودن الگوی قبلی است و در «فاطر» عنایت بر ایجاد چیزی از اصل و به وجود آوردن چیزی از عدم است.
☼ نکته:
«حمدِ خدایِ سبحان» یا کلمه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» در آغاز پنج سوره آمده است که به آنها «حامدات» گویند: «حمد، انعام، کهف، سباء و فاطر» .
☼ نکته:
عبارت «الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» در شش آیه شریفه (حمد 2)، (یونس 10)، (غافر 65)، (زمر 75)، (انعام 45) و (صافات 182) آمده است.
☼ نکته:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حدود «23» بار تکرار شده است.
ملائکه: جمع مَلَک است- از جنس نورند- مخلوقات لطیفی که دارای شعور و ادراکند- آب و طعام نمی خورند- ازدواج نمی کنند- تعدادشان از سایر مخلوقات بیشتر است- مراتبشان متفاوت است و بعضی بر بعضی افضل ترند- مجردند (جنسیت ندارند)- هرگز گناه نمی کنند- نمی خوابند- واسطه های خدایتعالی با عالم محسوسند به طوری که در تمام حوادث و وقایع عالم
ص :661
هستی دخالت داشته و مأمور بر انجام آن امورند – هرگز از فرمان خدایتعالی کوتاهی نمی کنند و نفسیت مستقلی ندارند- فاقد اختیار هستند- فاقد و منزه از ماده جسمانی بوده، لذا در معرض زوال و فساد و تغییر نیستند- هرگز به صورت و شکل در نمی آیند و شکل خاصی ندارند پس با چشم ظاهر قابل رؤیت نیستند- در یک چشم به هم زدن مَسافات دور را طی می کنند.
اگر ملائکه قابل تشکل و تصور نیستند پس منظور از صورت و شکل ملائکه در بعضی روایات، چیست؟
صاحب المیزان، ج 33، ص 20، در پاسخ به این سؤال آورده است:
منظور از این روایات، تمثل است و نه تشکل و بین تمثل و تشکل فرق است و معنایش این است که ملک در ظرف ادراک آن کسی که وی را می بیند به صورت انسان در آید در حالی که بیرون از ظرف ادراک او، واقعیت و خارجیت دیگری دارد و آن عبارت است از صورتی ملکی بر خلاف تشکل (شکل گیری) و تصور، که اگر ملک به صورت انسان متصور و به شکل او متشکل شود انسانی واقعی می شود هم در ظرف ادراک بیننده و هم در خارج آن ظرف و چنین مَلَکی هم در ذهن ملک است و هم در خارج و این غیر ممکن است و آنجا که در داستان مسیح و مریم می فرماید: «فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا» = «ما روح خود را نزد او فرستادیم، پس برای او به صورت بشری تمام عیار ممثل شد» (مریم 17) (مراد همان تمثل است و نه تشکل) و اما این که می گویند: «ملک جسمی است لطیف که به هر شکل در می آید جز شکل سگ و خوک. و جن نیز جسمی است لطیف، جز این که جن به هر شکلی در می آید حتی شکل سگ و خوک» ، مطلبی است که هیچ دلیلی بر آن نیست، نه از عقل و نه از نقل، نقلی هم نه از کتاب و نه از سنتِ معتبر و این که بعضی ادعا کرده اند بر اینکه مسلمین بر این مطلب اجماع دارند، علاوه بر این که چنین اجماعی در کار نیست، به فرض اینکه باشد هیچ دلیلی بر حجیتِ چنین اجماعی نداریم چون اجماع در مسائل اعتقادی نیست.
☼ مؤلف:
در تکمیل این بحث باید گفت: از آن جایی که درک و فهم امور غیر محسوس تنها از راه تمثیل و تشبیه ممکن است لذا در قرآن کریم و روایات به کرات آمده است. مثلاً: در سوره نور
ص :662
پروردگار متعال، خود را به نور تشبیه و تمثیل نموده و می فرماید: «الله نور السموات و الارض» در حالی که می دانیم خداوند متعال ما فوق نور و خالق نور است نه اینکه «العیاذ بالله» نور باشد، چرا که نور موجود و مخلوق خدایتعالی است. ولی چون نور از نظر پاکی، هدایت بخشی و زیبایی شناخته شده است، لذا برای فهم و درک بشر، این مثل را بیان فرموده است.
در آیه شریفه، منظور از بالِ فرشتگان چیست؟
صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 11، در این خصوص آورده است: کلمه اَجْنِحَه جمع جناح به معنای بال است و همانگونه که پرندگان به کمک بال پرواز می کنند، فرشتگان نیز مجهز به جهازی هستند که با آن از آسمان به زمین و بلعکس و از هر جایی به جایی که مأمور باشند می روند که قرآن نام آن جهاز را جناح (بال) گذاشته و این نامگذاری مستلزم آن نیست که بگوییم ملائکه دو بال نظیر بال مرغان دارند که پوشیده از پر است. چون صرف اطلاقِ لفظِ بال مستوجب این نیست، همچنانکه در الفاظ دیگری نظیر جناح نیز مستوجب نمی باشد مثلاً: وقتی کلمه عرش و کرسی و لوح و قلم و امثال آن را درباره خدایتعالی اطلاق می کنیم، نمی گوییم عرش او از تخته است و بخاری آن را ساخته و کرسی و لوح و قلمش هم نظیر کرسی ما و لوح و قلم ما است، بله این مقدار را از الفاظ جناح می فهمیم که نتیجه ای را که مرغان از بالهای خود می گیرند، ملائکه آن نتیجه را دارند و اما اینکه چطور آن را دارند، از لفظ جناح نمی توان به دست آورد.
صاحب تفسیر جامع، ج 5، ص 563، در این خصوص آورده است:
مراد از اجنحه (بال) در این آیه شریفه و احادیث وارده، حدود معینه و سیر فرشتگان است. زیرا سیر هر یک از آنها در حدود معینی است. و جناح هر چیز حدود و اطراف آن است، مردم عوام از معنای جناح بال و پر را استنباط می کنند و شاید منشأ این خرافات عقیده باطل پارسیان قدیم است که برای تجسم فروهر آن را به شکل دختری بالدار نقاشی می نمودند.
صاحب تفسیر صافی، ج 5، ص 400، آورده است: «ملائکه دارای بالهای متعدد هستند که به وسیله آنها به زمین آمده و یا بالا می روند» . و نیز در ذیل روایتی مشابه آیه ی شریفه آورده است: «گفته
ص :663
شده است: گویا در این روایت (آیه)، خصوصِ تعداد بالها منظور نیست» .
توجه: صاحبِ تفسیر صافی با این دو قولِ متضاد، پاسخِ قاطع و روشنی نداده است.
صاحب تفسیر کاشف (درذیل آیه 1)، در این خصوص آورده است: آیه نشان می دهد که برخی از فرشتگان دو بال دارند، برخی سه بال و برخی چهار بال دارند و خدایتعالی آن چه را بخواهد به تعداد بالهای دیگر فرشتگان می افزاید. و این امری است که با قدرت و عظمت او سازگاری دارد و عقل هم آن را نفی نمی کند این چیزی است که ما آن را می دانیم و غیر آن را به خدا واگذار می کنیم که او می داند، چون در برابر این موضوع مسئولیت نداریم و به هیچ وجه به زندگی ما ربطی ندارد و از آیات و روایات متواتر نیز توضیحی درباره چگونگی آن وجود ندارد.
☼ مؤلف:
صاحب تفسیر کاشف به استناد ظاهر آیه شریفه مراد از جناح را واقعاً «بال» فرض کرده و صاحبین تفاسیر المیزان و جامع آن را تمثیلی و غیر از بال فرض کرده اند. و البته با توجه به خصوصیات ملائکه، نظریه تمثیلی، صحیح است. شاید هم مراد از بال در حقیقت مراتبِ صعودی و قربی ملائکه باشند که هر چه مقرب تر باشند به درجه یا بال بیشتری تمثیل شوند. (والله اعلم).
☼ نکته:
گاهاً بعضی از روایات گناه و لغزش و نافرمانی ملائکه از دستور خدایتعالی را بیان می کنند و خداوند هم بابت این لغزش آنها را مجازات می کند و یا در روایاتی آورده اند که ملائکه می خوابند و یا مواردی از این قبیل … که در پاسخ به این روایات باید به کلامی از قرآن کریم استناد کرد که می فرماید:
«لَا یعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیفْعَلُونَ مَا یؤْمَرُونَ» = «(فرشتگان) هرگز از فرمان خدا مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده اند (به طور کامل) اجرا می نمایند!» (1).
و می فرماید: «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» = «(فرشتگان) در گفتار بر او (خدا) پیشی نمی گیرند و آنان فقط به فرمان او عمل می کنند» (2).
بنابراین، یا باید این دسته از روایات را توجیه کرد که مخالف نصِ صریحِ قرآنِ کریم نباشند و یا اگر توجیه پذیر نبودند باید مردود شوند (والله اعلم).
ص :664
☼ نکته:
در قرآن کریم نام 5 فرشته آمده است و بقیه ملائکه را با اوصافشان یاد فرموده است مانند: ملک الموت – کرام الکاتبین– سفره کرام – برره – رقیب و عتید و غیره:
1 - جبریل (جبرئیل): این کلمه در زبان عبری «گبریل» به معنای قهرمان و مرد (و بنده) خدا است. وی از فرشتگان بزرگ الهی است که آیات قرآن را بر پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله می آورد. نام او سه بار در قرآن کریم آمده است: (بقره 97 و98) و (تحریم4):
«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ … » = «بگو: کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست)» (بقره97). «مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ» = «کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است؛ و) خداوند دشمن کافران است» (1).
«فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ» = «زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند» (2).
البته در آیاتی هم بی آن که به صراحت نام او را ذکر کند به او اشاره دارد؛ مانند:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ» (3).
«فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا» = «ما روح خود را بسوی او فرستادیم؛ و او در شکل انسانی بی عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد!» (4).
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» = «که این (قرآن) کلام فرستاده بزرگواری است» (5).
2 - میکال (میکائیل): این کلمه غیر عربی است. و یکبار در قرآن کریم (بقره 98) آمده است و به صورت میکائیل و میکاییل نیز تلفظ می شود. و «فرشته رزق و روزی» است.
3 - مالک: نام فرشته ی گماشته بر جهنم است: «وَنادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ» = «آنها فریاد می کشند: ای مالک دوزخ! (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم)! می گوید: شما در این جا ماندنی هستید!» (6).
4 - هاروت و 5 - ماروت: «وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ» (بقره 102)،
ص :665
که خداوند سبحان دو فرشته به این نامها برای آموزش مردم در ابطال سحر به شهر بابل فرستاد.
☼ نکته:
اسامی دیگری مانند «روح» ، «قعید» ، «رعد» و «سکینه» را هم به فرشتگان نسبت داده اند اما بعید است که این اسامیْ مطلق در نامِ فرشتگان باشند (والله اعلم).
☼ نکته:
در قرآن کریم از نفخ صور، سخن به میان آمده ولی به نام دمنده ی آن اشاره ای نشده است، اما روایات، نامش را اسرافیل ذکر کرده اند. نام اسرافیل را به صورت «اسرافین» ، «سرافیل» و «سرافین» هم نوشته اند. برخی هم با قرار دادن نام اسرافیل در کنار جبرئیل و میکائیل، این نام را ترکیبی با ریشه عبرانی، مرکب از «اسراف» یا «سراف» به معنی «بنده» و «ایل» به معنی «خداوند» دانسته اند. طبق روایاتی از پیغمبر اکرم (ص) و امام سجاد (ع)، از نام اسرافیل به «عبدالله= بنده ی خدا» تعبیر شده است و از دیگر نامها و القاب اسرافیل می توان به عبدالرحمان، عبدالخالق و ابوالمناقح اشاره کرد. اگر چه در مقام شهرت، جبرئیل اولین و میکائیل دومین فرشته صاحب نام نزد مسلمانان هستند، اما گاهی در برخی روایات، اسرافیل بلندپایه تر از آن دو دانسته شده است. اما بر اساس بسیاری از روایات، اسرافیل با جبرئیل و میکائیل همسان و این سه از گرامی ترین آفریده ها نزد خداوند سبحان می باشند. بر اساس برخی روایات، فرمان ها و وحی الهی در لوح محفوظ ظاهر می شود و اسرافیل آن را به دیگر فرشتگان ابلاغ می کند.
در وسائل الشیعه، ج 8، ص 42 و86; و ج 27، ص 187، در روایتی قدسی از پیامبر اکرم (ص):
سخن خداوند را از جبرئیل و او، از میکائیل و میکائیل، از اسرافیل و او، از لوح و لوح، از قلم و در نهایت آن را از خداوند نقل می کند.
☼ نکته:
فرشتگان مراتب متفاوتی دارند: «وَ مَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ» = «و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر این که برای او مقامی معین است» (1).
پس ملائکه هم برخی بر برخی دیگر افضل و مقرب ترند و شاید هر چه تقربشان بیشتر باشد تعداد «بال» بیشتری هم برای آنها ممثل شود. (والله اعلم).
☼ نکته:
فرشتگان اعمال متفاوتی هم دارند از جمله:
ص :666
1 - سفیران وحی: «بِأَیدِی سَفَرَةٍ» = «به دست سفیرانی است « (عبس15). «کِرَامٍ بَرَرَةٍ» = «بالامقام و فرمانبردار و نیکوکار!» (1).
2 - نگهبان و کاتب اعمال: «وَإنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ. کِراماً کاتِبینَ. یَعْلَمُونَ مَاتَفْعَلُونَ» = «و بی تردید بر شما نگهبانانی گماشته اند. بزرگوارانی نویسنده. که آنچه را [از خیر و شر] انجام می دهید، می دانند (و ضبط می کنند)» (2).
«مَا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» = «انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر اینکه همان دم، فرشته ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است!» (3).
«رقیب» : فرشته سمت راست و «عتید» : فرشته سمت چپ است.
در کافی، ج 2، ص 429 و در وسائل الشیعة، ج 1، ص 57، آمده است: از موسی بن جعفر علیه السلام سؤال شد: دو فرشته ای که مأمور ثبت اعمال انسانند، آیا از اراده و تصمیم باطنی او به هنگام گناه یا کار نیک نیز با خبر می شوند؟ حضرت فرمود: آیا بوی چاه فاضلاب و عطر یکی است؟ راوی گفت: نه! امام (ع) فرمود: هنگامی که انسان نیّت کار خوب کند نفسش خوشبو می شود. فرشته ای که در سمت راست است به فرشته سمت چپ می گوید: برخیز که او اراده کار نیک کرده است. و هنگامی که آن را انجام داد، زبان آن انسان، قلم فرشته و آب دهانش مرکّب او می شود و آن را ثبت می کند. امّا هنگامی که اراده گناهی می کند نفسش بدبو می شود. فرشته طرف چپ به فرشته سمت راست می گوید: برخیز که او اراده معصیت کرده. و هنگامی که آن را انجام می دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مرکّب اوست و آن را می نویسد.
3 - فرشتگان رحمت و عذاب:
«وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ» = «و زمانی که فرستادگان ما با بشارت (ولادت اسحاق) نزد ابراهیم آمدند، گفتند: ما یقیناً اهل شهر را نابود می کنیم؛ زیرا اهل آن ستمکارند» (4).
4 - فرشتگان مرگ:
ص :667
«حَتّی إذا جاءَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لایُفَرِّطُونَ» = «و اوست که بر بندگانش چیره و غالب است و همواره نگهبانانی [از فرشتگان] برای [حفاظتِ] شما [از حوادث و بلاها] می فرستد تا هنگامی که یکی از شما را مرگ در رسد [در این وقت] فرستادگان ما جانش را می گیرند؛ و آنان [در مأموریت خود] کوتاهی نمی کنند» (1).
☼ نکته:
خداوند سبحان در آیه انعام برخی از فرشتگان را رسولان مرگ معرفی فرموده است اما در آیه ی شریفه ی سجده «ملک الموت» = «عزرائیل» را عامل مرگ معرفی کرده: «قُلْ یَتَوَفّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ» = «بگو: فرشته مرگ که بر شما گماشته شده است [روح] شما را می گیرد، سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید» (2).
و در آیه ی شریفه ی زمر، مرگ را به وجود مقدسش نسبت داده است: «اللّهُ یَتَوَفَّی الْأنْفُسَ حینَ مَوْتِها … » = «و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد … » (3).
در جمع این سه آیه شریفه باید گفت: گرفتن جانها تنها کار خداست و لاغیر، اما به اذن و اجازه خداوند متعال، ملک الموت و فرشتگانِ مخصوص نیز می توانند این عمل را انجام دهند. البته جان عده ای را فرشتگان می گیرند و به عزرائیل می دهند و عزرائیل هم آنها را به محضر خدایتعالی عرضه می کند. این قضیه مثل نوشتن است که هم به شخص و هم انگشت و هم قلم منسوب است. البته عده ای هم توسط عزرائیل جانشان گرفته می شود. و جان یا روح عده قلیلی هم که اهل بیت (ع) و شاید برخی از انبیاء باشند مستقیماَ توسط ذات اقدسِ باری تعالی گرفته می شود. (والله اعلم).
5 - فرشتگان بازپرس در قبر:
در کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 273، از رسول خدا (ص):
همانا بنده هنگامی که داخل قبر خود شود دو ملک نزد او حاضر شوند (یکی منکر و دیگری نکیر است) و اول چیزی که از وی سؤال کنند (از پروردگار و پیغمبر و امام او سؤال نمایند) پس اگر جواب دهد نجات یافته است و اگر متحیر بماند و جواب نگوید عذابش نمایند.
6 - فرشتگان مأمور بهشت و دوزخ:
ص :668
از قرآن کریم چنین استنباط می کنیم که آن موجود و آن ملک و فرشته ای که اختیاردار جهنم است نامش «مالک» است. و در اخبار هم زیاد وارد شده که آن فرشته مأمور جهنم نامش «مالک» است و خادم بهشت هم نامش «رضوان» است:
«وَ نَادَوْاْ یملِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مکِثُونَ» = «و فریاد می زنند: ای مالکِ [دوزخ! بگو: ] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] می گوید: یقیناً شما ماندنی هستید» (1).
«عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ. وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً» = «نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند! مأموران دوزخ را جز فرشتگان (عذاب) قرار ندادیم» (2).
«وَسِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّی إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ یأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یتْلُونَ عَلَیکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَینْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا بَلَی وَلَکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَی الْکَافِرِینَ» = «و کسانی که کافر شدند گروه گروه به سوی جهنم رانده می شوند؛ وقتی به دوزخ می رسند، درهای آن گشوده می شود و نگهبانان دوزخ به آنها می گویند: آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟! می گویند: آری، (پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند و ما مخالفت کردیم!) ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلم شده است» (3).
«وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّی إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَیکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ» = «و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند گروه گروه به سوی بهشت برده می شوند؛ هنگامی که به آن می رسند درهای بهشت گشوده می شود و نگهبانان به آنان می گویند: سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها! داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید!» (4).
در نهج البلاغه، خطبه 182، از امام علی (ع): آیا می دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش خشم گیرد آتشها به روی هم غلتیده و یکدیگر را به سختی می کوبند و هرگاه به آتش بانگ زند آتش دوزخ بی تابانه از نهیب او در میان درهای جهنّم برجهد؟!
ص :669
☼ لطیفه:
دو رفیق در راهی گذر کردند تا به محله بدنام شهر رسیدند. یکی از آنها در آن محل به عیش و عشرت گذراند و دیگری از آنجا دور شد و تصمیم گرفت به گوشه ای رفته، عبادت کند. اما اصلاً نتوانست از فکر رفیقش رها شود و دائم عبادتِ خودش را با کارِ زشتِ رفیقش مقایسه می کرد و او را در ذهنش سرزنش می نمود. از طرفی آن رفیقِ خطاکار مدامْ عملِ زشتش را با تقوی و پرهیزکاری رفیقش مقایسه کرده و خود را سرزنش می کرد. در همین حال زمین لرزه ی سختی همه چیز را نابود کرد. بلافاصله مأموران بهشت و جهنم مشغول کار شدند، رفیق اول که در منطقه بدنام شهر جان داده بود توسط کارکنان بهشت با احترام خاصی به سمت «بهشتِ برزخی» هدایت شد. او ناگهان از دور دید که دوست پرهیزکارش در میان چنگال مأمورانِ جهنم اسیر افتاده و کشان کشان به سمت «جهنمِ برزخی» برده می شود. اعتراض کرد که: «بایستی اشتباهی رخ داده باشد» . چرا که دوستش را لایق بهشت می دانست. اما فرشته به او پاسخ داد: «در لحظه وقوع زلزله هیچ گناهی از سوی تو رخ نداده بود و فکر تو دائم پیش زهد و تقوای دوستت بوده و او را به نیکی یاد می کردی و از عملِ زشتت پشیمان بودی. اما او در حال تحقیر تو و غرورِ عبادتش غوطه ور بود» . بله! عُجب و کوچک شمردن دیگران، کلید دروازه جهنم است.
در عین الحیات، ص 183، از امام صادق (ع): عالمی نزد عابدی رفت و پرسید: نماز تو چگونه است؟ عابد گفت: چه کسی می تواند نماز مرا درک کند و حال آنکه من سالهاست که نماز می خوانم. عالم پرسید: گریه تو به درگاه خدا چگونه است؟ عابد گفت: آنقدر گریه می کنم که اشک از رویم جاری می شود و لباسم را تر می کند. پس عالم توجه ای به او کرد و گفت: اگر تا به حال خنده کرده بودی و الان ترسان بودی بهتر بود از گریه ای که باعث اعتماد و عُجب تو به عبادتت گشته زیرا عبادت کسی که بر طاعت خود اعتماد داشته باشد بالا نمی رود.
از همان منبع، از خدای تعالی: ای داوود! بشارت بده گنهکاران را که توبه آنها را می پذیرم و گناه ایشان را می آمرزم و بترسان صدیقان و نیکوکاران را که به عملها و عبادات خود منازند و تکبر و عُجب نکنند زیرا هر بنده ای را که به عدالت حسابرسی کنم، هلاک خواهد شد.
ص :670
☼ مؤلف:
روایت فوق معنایی ژرف و عمیق دارد و می رساند که این اعمالِ ناقابل ما نیست که مستوجبِ پاداشِ ابدی بهشت است بلکه این نیت و خضوع و خشوع نسبت به ذات اقدس اله است که مستوجب آن است. حال اگر خداوند سبحان بخواهد با عدالت رفتار کند، حتی اگر بنده ای تمام سالیان عمرش را در سجده باشد فقط باید به همان مقدار پاداش دریافت کند نه پاداش ابدی. البته اگر حتی اعمال اکثرِ مؤمنین را به دقت دنبال کنیم اکثر زمان عمرشان هم مشغول عبادت نیستند چه رسد به گنهکاران … از آن گذشته به استناد آیه 4 سوره معارج زمان اخروی 50 هزار سال دنیوی است که این مطلب هم کوچک بودن اعمالِ ظاهریِ دنیوی را می رساند …
از همان منبع، ص 365، از امام صادق (ع): وقتی بنده مؤمن کار نیکی می کند، مردم از او تشکر نمی کنند و احسان او در میان خلق مشهور نمی شود زیرا او این کار را از برای رضای خدا می کند و کار نیکش به آسمان بالا می رود و در میان اهل آسمان معروف می گردد و در زمین پهن نمی شود. ولی وقتی شخص کافر کار نیکی می کند مردم از او تشکر می کنند زیرا او به نیت مردم این کارها را انجام داده و عملش در میان مردم منتشر می شود ولی به آسمان بالا نمی رود و آسمانیان آن را نمی شناسند و مقبول درگاه حق تعالی قرار نمی گیرد.
در مستدرک الوسائل، ج 2، ص 62، از امام صادق (ع)، از حضرت سلیمان نبی (ع):
درباره کسی به نیکی یا بدی قضاوت نکنید تا اینکه رفیقانش را ببینید چه آنکه آدمی از امثال و نزدیکانش شناخته شود و به صفات هم نشینان و دوستان صمیمی اش توصیف می شود.
در کتاب الحدیث، ج 1، ص 46، از امام صادق (ع): برای اینکه پاکی و خوبی مردی را بشناسید به رکوع و سجده طولانی او نگاه نکنید، زیرا او با این عمل معتاد شده اگر ترک کند از ترک عادت وحشت زده می شود ولی به راستگویی و اداء امانتش نگاه کنید و از این راه او را بشناسید.
در تحف العقول، ص 215، از امام علی (ع): راستی اهل خیر و شر را نمی توان تشخیص داد مگر به مردم، اگر می خواهی اهل خیر را بشناسی کار خیری را شروع کن، کسانی که آن کار را تأیید و پیروی کنند اهل خیرند و اگر می خواهی اهلِ شر را بفهمی کار بدی را ببین که پیروانِ آن شرند.
ص :671
از همان منبع: کار خیر و نیک خود را هر قدر زیاد هم باشد هرگز بسیار مشمار و گناه خود را هر قدر هم کم باشد اندک مشمار.
7 - حاملان عرش:
دسته ی دیگری از فرشتگانند که یکی از کارهایشان تسبیح خداوند و استغفار برای مؤمنان است: «الَّذِینَ یحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیؤْمِنُونَ بِهِ وَیسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیءٍ رَحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ» = « فرشتگانی که حاملان عرشند و آنها که گرداگرد آن (طواف می کنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را می گویند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان استغفار می کنند (و می گویند: ) پروردگارا ! رحمت و علمِ تو همه چیز را فرا گرفته است؛ پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار» (1).
«وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا وَیحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمَانِیةٌ» = «فرشتگان در اطراف آسمان قرار می گیرند (و برای انجام مأموریتها آماده می شوند)؛ و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می کنند» (2).
«وَتَرَی الْمَلَائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِی بَینَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» = «(در آن روز) فرشتگان را می بینی که بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و با ستایش پروردگارشان تسبیح می گویند؛ و در میان بندگان بحق داوری می شود؛ و (سرانجام) گفته خواهد شد: حمد مخصوصِ خدا پروردگار جهانیان است!» (3).
8 - فرشتگان حجب: و …
در المیزان، ج 33، ص 13، از بحار، از امام صادق (ع): خدای عزوجل ملائکه را از نور آفریده است. و نیز فرمود: خداوند ملائکه را مختلف خلق کرد مثلاً: وقتی جبرئیل نزد رسول خدا (ص) آمد در حالی که ششصد بال داشت. و نیز فرمود: ملائکه آب و طعام نمی خورند. ازدواج ندارند و تنها با نسیمِ عرش زنده اند. فرشتگانی است که تا روز قیامت در رکوعند و عده ای در سجده اند.
ص :672
در تفسیر جامع، ج 5، ص 563، از امام صادق (ع): (خلاصه روایت)
فرشتگان خوردن و آشامیدن و نکاح ندارند. زندگانی آنها با نسیم عرش تأمین می شود بعضی از فرشتگان پیوسته تا روز قیامت در حال رکوع و گروهی در حال سجود و عده ای در قیام هستند. و خیل فرشتگان از تمام موجودات بیشتر است و در هر شبانه روز هفتاد هزار فرشته به زمین آیند، اول به دور خانه کعبه طواف کنند و پس به زیارت رسول اکرم (ص) می روند بعد از آن علی (ع) را زیارت کنند. از آنجا به کربلا روند و تا سحر در کنار قبر امام حسین (ع) توقف کنند و طلوع فجر به سوی عرش پروردگار بالا می روند و این دسته دیگر به زمین برنمی گردند.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 15، از کتاب توحید، از حضرت امیرالمؤمنین (ع):
احدی از مردم نیست مگر با او چند فرشته ای است که وی را از اینکه در چاهی سقوط کند و یا دیواری به رویش فرو ریزد و یا ناملایمی به او رسد حفظ کنند و این مراقبت را در طول عمر او دارند تا اجلش فرا رسد، آنگاه او را تنها گذارند تا هر بلایی که بنا شده بر سرش بیاید.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 15، از کتاب بصائر، از امام صادق (ع):
کروبیان طایفه ای از شیعیان ما از خلق اولند که خدایتعالی آنان را در پشت عرش قرار داده، آنقدر نورانی هستند که اگر نور یکی از آنها بر تمامی اهل زمین تقسیم شود آنها را کفایت کند، موسی (ع) بعد از اینکه از خدا درخواستِ دیدن کرد، خداوند به یکی از کروبیان فرمود تا برای کوه تجلی کند، آن کروبی برای کوه جلوه ای کرد و با یک جلوه، آنرا پاره پاره ساخت.
از همان منبع، از امیرالمؤمنین (ع):
و خدایا! ملائکه را بیافریدی و در آسمانت جای دادی، ملائکه ای که نه در آنها سستی هست و نه غفلت و نه در آنها معصیتی مفهوم دارد، آری آنها داناترین، ترسنده ترین، مقرب ترین و عامل ترین خلق تو به مقام تو هستند، نه خواب بر دیدگانشان و نه سهو بر عقولشان و نه خستگی بر آنها مسلط می شود، آفات را از ایشان دور کردی و از گناهانْ پاکشان ساختی.
درموعود نامه، ص 252، از امام صادق(ع): 46 هزار فرشته و 6 هزار جن، مهدی (ع) را یاری کنند.
ص :673
در کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 239، از امام صادق (ع):
هیچ قطره بارانی نیست که از آسمان فرود آید جز آنکه فرشته ای همراه آنست که آن قطره را در همان جایی که خدا برایش مقدر ساخته، قرار دهد.
در امالی شیخ صدوق، ص 999، م92، از امام صادق (ع):
4 هزار فرشته که می خواستند همراه با امام حسین (ع) جنگ کنند، از آسمان به زمین فرود آمدند، ولی اجازه جنگ (از امام) نگرفتند و برگشتند، (مجدد جهت) کسب اجازه (برگشتند) که وقتی آمدند، امام حسین (ع)، کشته شده بود، آنها پریشان و خاک آلود بر سر قبر امام حسین (ع) می باشند و تا قیامت به او می گریند و رئیس آنها فرشته ای به نام «منصور» است.
در الحدیث، ج 2، ص 357، از عبدالله بن سنان، از امام صادق (ع)، از علی بن ابیطالب (ع): خداوند در ساختمان ملائکه، عقل را بدون شهوت و در حیوانات شهوت را بدون عقل مستقر ساخته است. اما در اولاد آدم، عقل و شهوت را با هم قرار داده است. هر انسانی که عقلش بر شهوتش پیروز گردد برتر از فرشته است و کسی که شهوتش بر عقلش غلبه کند پست تر از حیوان است.
در ارشاد القلوب، ج 2، ص 224، از امام صادق (ع)، از رسول خدا (ص):
روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالیکه رنگش متغییر و حالش دگرگون بود. علت این حال را پرسیدم؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و محلی را دیدم که سخت مشتعل و آتش زبانه می کشید. از مالک جهنم پرسیدم این عذاب ها برای کیست ؟ گفت برای سه نفر:
1 - مُحْتَکرِ لباس و غذا 2 - شرابخوار 3 - قواد (کسی که مرد و زنی را از راه حرام به هم برساند).
از همان منبع، ص 227، از امام صادق (ع): ملائکه در خانه هایی که در آن شراب یا دف (دایره) یا طنبور یا نرد (و یا آلات دیگر موسیقی) باشد وارد نمی شوند و دعای اهل آن خانه مستجاب نمی شود و خداوند برکت را از اهل آن خانه برمی دارد.
در ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 215، از امام صادق (ع): حافظ قرآن و عمل کننده به آن همنشین فرشتگان بزرگوار وحی است که پاکیزه از گناه می باشند.
ص :674
ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (2)
یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ (3)
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4)
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5)
إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعیرِ (6)
الَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبیرٌ (7)
أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَصْنَعُونَ (8)
وَ اللَّهُ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ (9)
مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (10)
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ (11)
هر رحمتی را خدا به روی مردم بگشاید، کسی نمی تواند جلو آن را بگیرد؛ و هر چه را امساک کند، کسی غیر از او قادر به فرستادن آن نیست؛ و او عزیز و حکیم است! (2) ای مردم! به یاد آورید نعمت خدا را بر شما؛ آیا آفریننده ای جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟! هیچ معبودی جز او نیست؛ با این حال چگونه به سوی باطل منحرف می شوید؟! (3) اگر تو را تکذیب کنند (غم مخور، موضوع تازه ای نیست) پیامبران پیش از تو نیز تکذیب شدند؛ و همه کارها بسوی خدا بازمی گردد (4) ای مردم! وعده خداوند حق است؛ مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا شیطان شما را فریب دهد و به (کرم) خدا مغرور سازد! (5) البته شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید؛ او فقط حزبش را به این دعوت می کند که اهل آتش سوزان (جهنم) باشند! (6) کسانی که راه کفر پیش گرفتند، برای آنان عذابی سخت است؛ و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگ از آن آنهاست! (7) آیا کسی که عمل بدش برای او آراسته شده و آن را خوب و زیبا می بیند (همانند کسی است که واقع را آنچنان که هست می یابد)؟! خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند؛ پس جانت به خاطر شدت تأسف بر آنان از دست نرود؛ خداوند به آنچه انجام می دهند داناست! (8) خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی را به حرکت درآورند؛ سپس ما این ابرها را به سوی زمین مرده ای راندیم و به وسیله آن، زمین را پس از مردنش زنده می کنیم؛ رستاخیز نیز همین گونه است! (9) کسی که خواهان عزت است (باید از خدا بخواهد چرا که) تمام عزت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می کند و عمل صالح را بالا می برد؛ و آنها که نقشه های بد می کشند، عذاب سختی برای آنهاست و مکر آنان نابود می شود! (10) خداوند شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه ای؛ سپس شما را بصورت زوجهایی قرار داد؛ هیچ جنس ماده ای باردار نمی شود و وضع حمل نمی کند مگر به علم او و هیچ کس عمر طولانی نمی کند، یا از عمرش کاسته نمی شود مگر اینکه در کتاب (علم خداوند) ثبت است؛ اینها همه برای خداوند آسان است (11)
در نصایح، ص 191، از امام صادق (ع): چهار چیز از چهار چیز سیر نشود:
1 - چشم از نگاه.
2 - زمین از باران.
3 - زن از مرد.
4 - عالم از علم.
ص :675
در الحدیث، ج 2، ص 275، از امام صادق (ع): کسی که می خواهد با نداشتن قوم و خویش، عزیز و محترم باشد، با نداشتن ثروت، غنی و بی نیاز باشد، با نداشتن مقام شامخ اجتماعی دارای ابهت و عظمت باشد، باید خویشتن را از ذلت گناه و ناپاکی به محیطِ با عزتِ اطاعتِ الهی منتقل نماید.
در امالی شیخ صدوق، م 45، ص 265، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):
دعا را در پنج وقت غنیمت شمارید: هنگام خواندن قرآن. وقت اذان. هنگام نزول باران. لحظه برخورد دو صف لشکر برای شهادت و گاه نفرین ستم دیده که تا عرش بالا رود.
در علل الشرایع، ج 2، ص 903، آمده که امام صادق (ع) به یعقوب بن شعیب فرمود:
آیا از ناحیه اطرافیان به شما آزاری می رسد؟ یعقوب گفت: از تمام مردم اذیت و کنایه می شنوم. حضرت (ع) فرمود: می دانی چرا؟ یعقوب عرضه داشت: نه. حضرت (ع) فرمود: زیرا شیطان مردم را دعوت به باطل کرد آنها دعوتش را اجابت کردند و به ایشان دستور داد و آنها اطاعتش کردند ولی وقتی شما را به کاری خواند اجابتش نکرده و وقتی به شما فرمان داد اطاعتش ننمودید لذا مردم را بر علیه شما و ضد شما تشویق و ترغیب نمود.
در وسائل شیعه، ج 15، ص 90، از امام علی (ع): همانا خدای تعالی خطاب به فرزند آدم می فرماید: ای پسر آدم! هرگاه چشمانت در دیدن حرام با تو منازعه کند برای رفع آن دو پلک قرار دادم که آنها را در هنگام مشاهده حرام در هم کنی و حرام را مشاهده نکنی. و اگر زبانت با تو در مورد صحبت از محرمات منازعه کرد دو لب برایت قرار دادم آنها را روی هم ببند و سخن حرام مگو.
وَ مَا یَستَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سائِغٌ شَرَابُهُ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَستَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسونَهَا وَ تَرَی الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿12﴾ و این دو دریا با هم یکسان نیستند یکی شیرین و گوارا و این یکی شور و تلخ. و شما از هر دوی آنها گوشت تازه گرفته، می خورید و مروارید استخراج نموده، می پوشید و کشتی ها را می بینی که در دریا آب را می شکافند تا شما از فضل خدا چیزی به کف آرید و تا شاید شکرگزارِ وی شوید (12)
عَذْب: آب پاکیزه.
فرات: آب خنکی که عطش را بشکند.
ص :676
سائغ: آب گوارا.
لحم طری: گوشت تازه و لطیف.
اجاج: آبی که به خاطر شوری و تلخی اش، حلق را می سوزاند.
☼ نکته:
کلمه «فرات» دو بار و کلمه «فراتا» یک بار در قرآن کریم ذکر شده است. همچنانکه می فرماید: «وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِی شَامِخَاتٍ وَأَسْقَینَاکُمْ مَاءً فُرَاتًاً» = «و در زمین کوههای بلند بر افراشتیم و از ابر و باران بر شما آب زلال گوارا نوشاندیم» (1).
و می فرماید: «وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَینِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَینَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا» = «و او خدایی است که دو دریا را به هم درآمیخت که این آب گوارا و شیرین و آن دیگری شور و تلخ. و بین این دو حایلی قرار داد که همیشه از هم جدا هستند» (2).
☼ نکته:
اکثر مفسرین از جمله صاحبِ تفسیر صافی، ج 5، ص 409، معتقدند که در آیه شریفه خداوند متعال مؤمن و کافر را به دریای شیرین و شور مثل می زند. عده ای هم دو اشکال بدین شرح بر آیه شریفه وارد کرده اند:
1 - لوء لوء و مرجان فقط از دریای شور استخراج می شوند و دریای شیرین نه لوء لوء دارد و نه مرجان در صورتی که آیه شریفه، زیورِ استخراج شده را مشترک بین دو دریا بیان فرموده است!
2 - در آیه شریفه در خصوص منافع دریای شور توضیحاتی آمده است از جمله تولید مرجان و صید ماهی و حرکت کشتی و غیره پس نمی توان این دریای پر منفعت را به کافر تشبیه کرد لذا اصلاً تشبیهی در کار نیست!
صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 43 تا 45، در پاسخ به این دو اشکال آورده است:
1 - پاسخ به اشکال اول: دانشمندان معتقدند که مروارید در آبهای شیرین نیز یافت می شود مثلاً
در دایرة المعارف(Ency clopedia Americana) آمده است: «مروارید در آبهای شیرین نیز یافت می شود» و نام چند نهر شیرین را در آمریکا و اروپا و آسیا برده که از آنها مروارید استخراج می شود.
2 - پاسخ به اشکال دوم: ظاهر آیه شریفه اشاره ای به تمثیل برای مؤمن و کافر نشده است و اینکه بگوییم خداوند متعال، مؤمن و کافر را به دریای شیرین و شور مثل می زند تنها نظر بعضی از
ص :677
مفسرین است و حتی بعضی دیگر از مفسرین این نظریه را قبول ندارند و گفته اند: اصلِ دعویْ که «آیه شریفه تمثیل برای مؤمن و کافر است» ، صحیح نیست، بلکه این آیه در سیاق بر شمردن نعمتها به منظور اثبات ربوبیت خداست و کاری به مؤمن و کافر ندارد تا آن اشکال متوجه شود.
بعضی دیگر از مفسرین آورده اند: آیه شریفه، کافر و مؤمن را به آب تلخ و شیرین تشبیه کرده و آن گاه آب تلخ و شور را بر کافر ترجیح داده که آب تلخ و شور، ماهی و زیور دارد ولی کافر هیچ فایده ای در وجودش نیست. همچنانکه در سوره بقره آیه 74 می فرماید: «وَ إِنَّ مِنَ الحِْجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَنْهاَرُ وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا یَشقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنهَا لَمَا یهْبِط مِنْ خَشیَةِ اللَّهِ» = «پس به خاطر انکار حق، دلهایشان قساوت گرفت و مانند سنگ و یا سخت تر از آن شد، چون بعضی از سنگها گاهی می شکافد و نهرها از شکافش جاری می شود و بعضی می شکافد و حداقل آبی از آن بیرون می آید و بعضی از آنها از ترس خدا از کوه فرو می غلطد» (بقره74)
صاحب المیزان، ج 33، ص 43 تا45، در این خصوص آورده است: در این آیه شریفه مؤمن و کافر را به دریای شیرین و شور مثل می زند و یکسان نبودن آن دو را در کمال فطری بیان می کند، هر چند که در بسیاری از خواص انسانیت و آثار آن مثل همند ولی مؤمن به همان فطرت اولیه و اصلی خودش باقی است و در نتیجه به سعادت حیات آخرت و دائمی خود می رسد، ولی کافر از آن فطرت اصلی منحرف شده و وضعی به خود گرفته که فطرت انسانیت آن را پاک و خوشایند نداند.
از همان منبع: در جمله: «وَ تَرَی الْفُلْک فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ» ، ضمیر در کلمه «فیه» به بحر برمی گردد و کلمه «مواخر» جمع «ماخره» به معنای شکافتن است، که بعضی از مفسرین گفته اند: اگر ضمیرِ خطاب در کلمه «تری= می بینی» را مفرد آورده با اینکه خطابهای قبل و بعدش همه جمع است، برای این بود که خطابهای قبل «تَستَخْرِجُونَ و غیره» و بعد «لِتَبْتَغُوا و غیره» مخصوص کسانی است که با منافع دریا سر و کار دارند، بر خلاف خطاب در جمله مورد بحث که به عموم هر کسی است که می تواند ببیند.
☼ نکته:
خداوند متعال در سوره نحل می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی سخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکلُوا مِنْهُ لَحْماً طرِیًّا
ص :678
وَ تَستَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسونَهَا وَ تَرَی الْفُلْک مَوَاخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکمْ تَشکُرُونَ» = « او کسی است که دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید؛ و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید؛ و کشتیها را می بینی که سینه دریا را می شکافند تا شما از فضل خدا بهره گیرید؛ شاید شکر نعمتهای او را بجا آورید!» (1).
حال با مقایسه آیه نحل با جمله: «وَ تَرَی الْفُلْک فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشکُرُونَ» ، در آیه مورد بحث متوجه می شویم که: «در این سوره کلمه «فیه» قبل از «مواخر» و در سوره نحل بعد از «مواخر» آمده و نیز کلمه «لِتَبْتَغُوا» در این سوره بدون «واو» عطف است و در سوره نحل با «واو» عاطفه آمده است» .
در پاسخ به این تفاوت، صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 43 - 45، از قول بعضی مفسرین آورده است:
در سوره نحل در آغازْ سخن از تسخیر کرده و بدین جهت سیاق آیه در مقام بیان کیفیت تسخیر است و کلمه «فیه» بعد از «مواخر» آمده تا متعلق به «مواخر» شود و اشاره کند به شکافتن دریا، تا کلمه تسخیر با صراحت بیشتر معنا شود، ولی در سوره مورد بحث سخنی از تسخیر نیست. از سوی دیگر تسخیر نتایج بسیار دارد از جمله کسب روزی، لذا در آیه نحل «واو» عاطفه آمده تا جمله «لِتَبْتَغُوا» را بر «مخذوف» عطف کند و بفهماند که: «ما دریا را برای شما تسخیر کرده ایم بر اینکه … آن را وسیله کسب روزی و تحصیل فضل خدا قرار دهید» ، که با آوردن «واو» عاطفه می فهماند فایده تسخیر دریا منحصر در تحصیل روزی نیست بلکه فواید دیگری دارد که نگفتیم، بر خلاف آیه مورد بحث که سخن از تسخیر در آن نیست و تنها می خواهد بفرماید رازق و مدبر خداست.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمیرٍ (13)
إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبیرٍ (14)
یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (15)
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ (16)
وَ ما ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزیزٍ (17)
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری
ص :679
وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَکَّی فَإِنَّما یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصیرُ (18)
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ (19)
وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ (20)
وَ لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ (21)
وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (22)
إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذیرٌ (23)
إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ (24)
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنیرِ (25)
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (26)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابیبُ سُودٌ (27)
او شب را در روز داخل می کند و روز را در شب؛ و خورشید و ماه را مسخر (شما) کرده، هر یک تا سرآمد معینی به حرکت خود ادامه می دهد؛ این است خداوند، پروردگار شما؛ حاکمیت (در سراسر عالم) از آن اوست: و کسانی را که جز او می خوانید (و می پرستید) حتی به اندازه پوست نازک هسته خرما مالک نیستند! (13) اگر آنها را بخوانید صدای شما را نمی شنوند و اگر بشنوند به شما پاسخ نمی گویند؛ و روز قیامت، شرک (و پرستش) شما را منکر می شوند و هیچ کس مانند (خداوند آگاه و) خبیر تو را (از حقایق) با خبر نمی سازد! (14) ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدایید؛ تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است! (15) اگر بخواهد شما را می برد و خلق جدیدی می آورد (16) و این برای خداوند مشکل نیست! (17) هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد؛ و اگر شخص سنگین باری دیگری را برای حمل گناه خود بخواند، چیزی از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد! تو فقط کسانی را بیم می دهی که از پروردگار خود در پنهانی می ترسند و نماز را برپا می دارند؛ و هر کس پاکی (و تقوا) پیشه کند، نتیجه آن به خودش بازمی گردد؛ و بازگشت (همگان) به سوی خداست! (18) و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند (19) و نه ظلمتها و روشنایی (20) و نه سایه (آرام بخش) و باد داغ و سوزان! (21) و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند برسانی! (22) تو فقط انذارکننده ای، (اگر ایمان نیاورند نگران نباش، وظیفه ات را انجام ده) (23) ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم؛ و هر امتی در گذشته انذارکننده ای داشته است! (24) اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست)؛ کسانی که پیش از آنان بودند (نیز پیامبران خود را) تکذیب کردند؛ آنها با دلایل روشن و کتابهای پند و موعظه و کتب آسمانی روشنگر (مشتمل بر معارف و احکام) به سراغ آنان آمدند (اما کوردلان ایمان نیاوردند) (25) سپس من کافران را (بعد از اتمام حجت) گرفتم (و سخت مجازات کردم)؛ مجازات من نسبت به آنان چگونه بود؟! (26) آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد که بوسیله آن میوه هایی رنگارنگ (از زمین) خارج ساختیم و از کوه ها نیز (به لطف پروردگار) جاده هایی آفریده شده سفید و سرخ و به رنگهای مختلف و گاه به رنگ کاملاً سیاه! (27)
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الاَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ ﴿28﴾
و از مردم و جانوران و چهارپایان، به رنگهای مختلف (خلق کردیم)، از بین بندگان خدا تنها عالمان هستند که از خدا بیم دارند. و خدا نیرومند و آمرزگار است (28)
ص :680
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 78، از مجمع، از امام صادق (ع):
منظور خدایتعالی از «علماء» آن کسی است که علمش مصدق قولش باشد، کسی که علمش مصدق قولش نباشد، او عالم نیست. و فرمود: از همه شما عالم تر به خدا ترسنده تر از خداست.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 79، از درمنثور، از رسول خدا (ص):
علم دو نوع است:
1 - علمی که در قلب است و علم نافع هم همان است.
2 - علمی که بر زبان است و آن حجتی است برای خدا و علیه خلق که خدا با همان علم علیه صاحبش احتجاج کند.
در غررالحکم، ج 1، ف9، ص 245، از امام علی (ع):
به راستی که گروهی خدای سبحان را از روی میل و طمع اطاعت کردند پس این عبادتِ بازرگانان است و گروهی از روی ترس او را پرستیدند و این عبادتِ بندگان است و گروهی او را فقط برای شکرش پرستش کردند پس این عبادت جوانمردان و آزادگان است.
در خصال صدوق، ص 6، از امام علی (ع): دانشمندتر از همه مردم کسی است که سخن خیر و حکمت را از هر شخصی که شنید قبول کند و آن را به معلومات و دانش خویش بیفزاید.
در الحدیث، ج 2، ص 15، از امام علی (ع):
علم و دانش بیش از مقداری است که قابل احاطه باشد و یک فرد نمی تواند بر همه آنها واقف گردد پس سعی کنید از هر علمی بهتر و شایسته اش را فرا گیرید.
در الحیات، ج 2، ص 290، از امام علی (ع):
پشت مرا دو کس شکستند:
1 - شخصِ عالم زبان باز 2 - شخصِ جاهلی که می خواهد زاهد باشد. اولی با زبانش فسق خود را می پوشاند و دومی با زهد خود نادانی اش را . پس از عالمِ فاسق و مقدسِ جاهلْ پرهیز کنید که مایه فریب هستند.
در نهج البلاغه، ح79 و80، از امام علی (ع): حکمت را هر کجا که باشد فراگیر، گاهی حکمت در سینه منافق است و بی تابی می کند تا بیرون آمده و در سینه مؤمن آرام گیرد و نیز فرمود حکمت گمشده ی مؤمن است آن را فرا گیرید هر چند از منافقان و گمراهان باشد.
ص :681
در آثار الصادقین، ج 15، ص 209، از امام علی (ع):
گوش خود را به شنیدن سخنان خوب عادت بده و به آن سخن گوش کن که در شایستگی و اصلاح نفست کمک می کند و گوش خود را از شنیدن سخنان زشت و نادرست باز نگه دار که سخن نادرست آیینه دل را به زنگار گیرد و سبب نکوهش گردد.
در تحف العقول، ص 201، از امام علی (ع): فقیه کامل کسی است که:
1 - به مردم اجازه نافرمانی خدا را نمی دهد.
2 - کسی را از رحمت خدا ناامید نمی کند.
3 - هیچ کس را از مکر خدا غافل نمی کند 4 - جز به قرآن و سنت رسول خدا (ص) به چیزی حکم نمی کند.
از همان منبع، ص 210: به خودت وعده طول عمر مده و خود را تلقین به فقر و تنگدستی مکن.
إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقَامُوا الصلَاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تجَارَةً لَّنْ تَبُورَ ﴿29﴾ کسانی که کتاب خدا بخوانند و نماز به پا دارند و از آنچه روزیشان داده ایم نهان و عیان انفاق کنند به تجارتی که نابودی ندارد امیدوارند (29)
☼ نکته:
مراد از انفاقهای علنی، همان انفاقهای واجب مثل خمس و زکات است که بهتر است آشکارا داده شود تا در بین مردم رایج شود. و منظور از انفاقهای مخفی، همان انفاقهای مستحبی است که به فقرا می دهند و بهتر است مخفیانه باشد تا جنبه خودنمایی و ریا از بین برود.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 583، آورده است: شخصی از رسول خدا (ص) پرسید: چرا ما از مرگ می ترسیم و کراهت داریم؟ حضرت فرمود: از مال خود انفاق کنید و برای ذخیره آخرت خود بفرستید زیرا دل انسانی به مال و منال دنیا بسته شده و علاقه مفرطی به آن دارد همین که انفاق نماید و در راه خدا از بذل مال دریغ نکند، به آخرت متمایل شده و بیمی از مرگ نخواهد داشت، چون اطمینان دارد انفاق در راه خدا ثمره نیکو دارد و پروردگارش پاداش کافی عطا می فرماید.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 1، فصل44، ص 456، چ1، از حضرت علی (ع): صدقه پنهان گناه را می پوشاند و صدقه آشکار مال را زیاد می کند و مردن بد را از بین می برد.
از همان منبع، ج 2، فصل77، ص 684:
ص :682
هر کس با داشتن توانایی، سائل را محروم سازد، گرفتار ناامیدی شود.
از همان منبع: هر کس همتش فقط در خرجِ شکمش باشد قیمتش به اندازه چیزی است که از شکمش خارج می گردد.
در تحف العقول، ص 225، از امام علی (ع): عالمی که دین را وسیله خوردن کند ارزشش همان است که خورده و از او خارج گشته است.
از همان منبع، ص 715: هر کس خوبی را به بدی جواب دهد مغلوب گردد و هر کس بدی را به خوبی جواب دهد، غالب گردد.
از همان منبع، فصل79، ص 741:
چه خوش است جود و بخشش در حال نداری و چه زشت است بخل در حال دارایی.
از همان منبع، فصل85، ص 802: بخشش را بزرگ مشمار هر چند که بزرگ باشد چرا که قدر و رتبه ی درخواست از آن بزرگتر است.
از همان منبع، ص 808:
کسی که مالش را به دیگران نمی خوراند توانگر مشمار بلکه او را فقیری بدبخت فرض کن.
در کافی، ج 4، ص 303، از امام صادق (ع): اطعام یک مؤمن بهتر است از اطعام کردنِ یک افق (صد هزار نفر) از سایر مردم که دین و اعتقادِ صحیح ندارند.
از همان منبع، ج 1، فصل1، ص 93: جوانمرد اگر نیازمندت شود تو را واگذارد و اگر تو نیازمندش شوی تو را کفایت کند. (ولی) ناجوانمرد اگر نیازمندت شود بر تو سخت گیرد (تا حوائجش را بر آوری) و اگر تو نیازمندش شوی آزارت دهد (کارت را گره دهد).
از همان منبع، ص 94: نیکی کردن جوانمرد موجب اصلاح است و نیکی کردن ناجوانمرد باعثِ فساد است (چون عوض می خواهد).
از همان منبع، ص 15: میانه روی، کم را زیاد می کند و زیاده روی، زیاد را کم می کند.
از همان منبع، ص 18: بنده تا قانع است، آزاد است. و آزاد تا با طمع است بنده است.
ص :683
لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30)
وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ (31)
(آنها این اعمال صالح را انجام می دهند) تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است! (30) و آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن؛ خداوند نسبت به بندگانش خبیر و بیناست! (31)
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُمْ مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضلُ الْکبِیرُ ﴿32﴾
آن گاه این کتاب را به آن کسانی از بندگان خود که انتخابشان کرده ایم به میراث دادیم و بعضی از ایشان ستمگر خویشند و بعضی معتدلند و بعضی از ایشان به اذن خدا به سوی نعمت ها می شتابند و فضل و کرمِ بزرگ این است (32)
وارثان قرآن کریم چه کسانی هستند؟
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 72و73، آورده است: مراد به کتاب در آیه شریفه، قرآن کریم است. و هر چند که قائم به امر کتاب بعضی از قومند نه همه آنان ولی همه قوم از آن برخوردار شده و آن را به ارث می برند. مثلاً در جای دیگر می فرماید: «وَ لَقَدْ آتَینَا مُوسَی الْهُدَی وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ، هُدًی وَذِکْرَی لِأُولِی الْأَلْبَابِ» = «ما به موسی هدایت دادیم و آن کتاب را به ارث به بنی اسرائیل سپردیم تا هدایت و مایه تذکر خردمندان باشد» (مؤمن 53 و54) و یا آیات (مائده 44) و (شوری 14) که در این چند آیه ارث بردن تورات را به همه بنی اسرائیل نسبت داده، با اینکه متصدیان امر تورات از بعضی بنی اسرائیل بودند نه همه آنها. (و نیز گفته است: ) وارثان قرآن ذریه پیامبر (ص) هستند، البته آن ذریه ای که خدا اصطفاءِ شان کرده و از بین همه بندگان آنان را در همان روزی که آل ابراهیم را برچید، انتخابشان کرد.
در تفسیر جامع، ج 5، ص 585، آمده است: این آیه درباره اهل بیت و عترت پیامبر (ص) نازل شده و از چند جهت امامت امیرالمؤمنین و فرزندان گرامی اش (علیهم السلام) را اثبات می نماید:
1 - اینکه قرآن می فرماید: ما قرآن و کتاب را به ارث داده ایم. و میراث یا به نسب تعلق می گیرد و یا به سبب و در خصوص حضرت علی (ع) از هر دو جانب سببی و نسبی حائز شرافت
ص :684
است. چنان که می فرماید: «وَ وَرِث سلَیْمَنُ دَاوُودَ» (نمل16) و نیز می فرماید: «یَرِثُنی وَ یَرِث مِنْ آلِ یَعْقُوب» (مریم 6) و در همین آیه می فرماید: «اورثنا الکتاب» که این آیات ثابت می کنند از انبیاء نیز ارثیه به جای می ماند و لذا روایت جعلی که آورده اند: «ما جماعت پیغمبران را میراث نباشد» ، فقط هدفشان محروم ساختن امیرالمؤمنین (ع) از میراث پیامبر (ص) است و گفتاری مخالف قرآن است.
2 - کلمه «اصطفا» در آیه شریفه تنها در خور انبیاء و امامان است و لا غیر.
3 - اختیار کردن فقط مختص معصومین (ع) است.
4 - مراد از «من عبادنا» بندگان خاص است.
5 - این آیه در حق بهشتیان است و بدیهی است تمام امت پیامبر (ص) اهل بهشت نیستند.
6 - وارثانِ کتاب بایستی به تمام احکام قرآن عالم و دانا باشند.
در تفسیر المیزان، ج 32، ص 72 - 74، آورده است: بعضی از مفسرین مراد از وارثان را «علمای محمد (ص)» و بعضی «تمام امت» و بعضی دیگر «انبیاء» دانسته اند.
☼ مؤلف:
وارثان کتاب فقط اهل بیت (ع) هستند. و احتمالاً دلیل این اختلاف در برگرداندنِ سه ضمیر «ظالمٌ لنفسه» = «ظالمین» و «مقتصد» = «معتدلین» و «سابقٌ بالخیرات» = «سبقت گیرنده در خیرات» ، به «وارثانِ کتاب» می باشد، بدین صورت که اگر هر سه ضمیر «منهم» را به «اصطفا» = «برگزیدگان» برگردانیم و چون «اصطفا» خودش به «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» = «وارثان کتاب» برمی گردد، پس «وارثان کتاب» تمام امت خواهند شد و معنی آیه این می شود: «بندگان برگزیده ای که وارثان کتاب شدند به سه گروه تقسیم می شوند:
1 - ظالمین 2 - معتدلین 3 - مؤمنین» .
اما آنهایی که «وارثان کتاب» را «انبیاء» فرض کرده اند، به واسطه تعبیر کردنِ «کتاب» به سایر کتب الهی است. و آنهایی هم که آن را «علما» فرض کرده اند به خاطر بر گرداندنِ «مقتصد» به «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» می باشد.
اما دلایلی که می توان برای بطلانِ این سه نظریه آورد بدین شرح است:
1 - به استناد آیه شریفه قبل یعنی: «وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ » = «آنچه از کتاب به تو وحی کردیم حق است و تصدیق کننده و هماهنگ با کتب پیش از آن
ص :685
می باشد» (فاطر31)، کلمه «کتاب» در آیه شریفه مورد بحث (آیه32) «قرآن کریم» است و نه سایر کتب الهی، بنابراین نظریه ای که وارثان کتاب را «انبیاء» می دانند، مردود و باطل است.
2 - اگر ضمیرِ «ظالمٌ لنفسه» به «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» برگردد و چون «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» همان اصطفا شدگان هستند بنابراین باید ظالمین هم جزءِ این برگزیدگان باشد و این محال و غیرِ ممکن است که خدای تعالی بخواهد العیاذ بالله ظالمین را به عنوان برگزیده خویش منصوب فرماید. بنابراین دو نظریه دیگر هم مردود و باطلند.
و اما دلیلی که «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» همان اهلِ بیت (ع) هستند بدین شرح است:
خداوند سبحان در سوره واقعه انسانها را به سه گروه تقسیم فرموده است:
1 - گروهِ بهشتی که نامه عملشان را به دست راستشان می دهند: «فَأَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ» (واقعه8).
2 - گروه شقاوت و جهنمی که نامه عملشان را به دست چپشان می دهند: «وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ» (واقعه9).
3 - گروهی که از بقیه سبقت گرفته و در مراتب بالای بهشت جای دارند: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» (واقعه10)، گروه «سابقون سابقون» به طور خاص اهل بیت (ع) و به طور عام، انبیاء و اولیاء و شاید عده بسیار قلیلی از متقینِ خالص هستند: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ» (1).
و در سوره اعراف انسانها را در سه گروه دیگر تعبیر فرموده است: وَنَادَی أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ (اعراف44) وَعَلَی الْأَعْرَافِ رِجَالٌ (اعراف46) وَنَادَی أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ (اعراف 48)
حال با مقایسه آیات اعراف با آیات واقعه و فاطر مشخص می شود که: «ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ» = «اصحاب شمال» = «اصحاب النار» . و «مُّقْتَصِدٌ» = «اصحاب یمین» = «اصحاب الجنة» . و «سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ» = «اصحاب یا رجال اعراف» = «سابقون سابقون» .
تنها نکته ای که در آیه فاطر به وضوح آمده است ولی در آیات واقعه مشاهده نمی شود، گروه برگزیده شدگان یا همان وارثان کتاب می باشند که این گروه در آیات واقعه در گروه «سابقون سابقون» و در سوره اعراف در گروه «اصحاب اعراف» قرار گرفته اند. بنابراین این گروه باید در آیه فاطر در گروه «سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ» نهفته باشند.
ص :686
بنابراین و با توجه به توضیحی که داده شد، جمله: «ثمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَاب الَّذِینَ اصطفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیرَاتِ» به چهار گروه اشاره فرموده است که مرجع هر چهار ضمیرِ مذکور به کلمه «عِبَادِنَا» بر می گردد و عبارتند از:
1 - گروه «ظالِمٌ لِّنَفْسِه» : اینها گروهی از همان «عبادنا» یا امتِ رسول خدا (ص) هستند که از کتاب و وارثانِ کتاب تبعیت نکرده و در حقیقت به خود ظلم کرده و جزءِ ظالمین شده اند.
2 - گروه دوم یا «مُقْتَصِد» : اینها گروهی از مؤمنین هستند که وارد بهشت می شوند.
3 - گروه سوم یا «سابِقُ بِالْخَیرَاتِ» : اینها اهل بیت (ع) و انبیاء و اولیاء هستند که از بقیه پیشی گرفته اند.
4 - گروه «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب الَّذِینَ اصطفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا» : این گروه فقط اهل بیت (ع) هستند که خدای سبحان آنها را از «سابِقُ بِالْخَیرَات» اصطفا و برگزیده است، یعنی دو گزینش صورت داده است، بدین صورت که «سابِقُ بِالْخَیرَات» از «عِبَادِنَا» و «أَوْرَثْنَا الْکِتَاب» از «سابِقُ بِالْخَیرَات» ، اصطفا و برگزیده شده اند. که با این بیان شاید بتوان گفت: «سابقون سابقون» در حقیقت اهل بیت (ع) هستند که از «سابقون» ، اصطفا شده اند (والله اعلم).
همچنین جمله: «ثمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَاب الَّذِینَ اصطفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا» با کلمه «ثم» به آیه قبل عطف شده که اشاره به قرآن کریم فرموده است و می رساند که پس از رسول خدا (ص) فقط جانشینان آنجناب می توانند وارثِ کتاب شوند، حال به استناد آیات متعدد از جمله: «آیه تطهیر» و «آیه مباهله» و «آیه ولایت» و «آیه تبلیغ» و «آیه اولوالامر» و غیره، این جانشینانْ فقط اهل بیت (ع) می باشند، بنابراین: «وارثان کتاب فقط و فقط اهل بیت (ع) هستند» .
توجه: بحث فوق الذکر اشاره ای به «مستضعفین» ندارد، اما این گروه دارای این خصوصیت هستند:
1 - کفاری هستند که اعمال صالح انجام داده اند ولی یا دلیل و راهنمایی نداشته اند که یکتا پرست شوند و یا تحت فشار قرار داشته اند.
2 - اطفال کفارند.
3 - اهل توحیدی هستند که ولایت اهل بیت (ع) را قبول ندارند اما دشمنی هم نمی کنند، همچنان که می فرماید: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ
ص :687
الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یهْتَدُونَ سَبِیلًا» = «مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفته اند (و حقیقتاً مستضعفند)؛ نه چاره ای دارند و نه راهی (برای نجات از آن محیط آلوده) می یابند» (نساء98). و نیز می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» = «کسانی که فرشتگان، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم» . آنها [= فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند» (1).
و حکم این گروه با خدای غفار است که اگر عذاب شوند در گروه «ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ = شمال= نار» و اگر بخشیده شوند پس در گروه «مقتصد= یمین = جنة» هستند. و البته شاید برخی از آنها مدتی در مرتبه ی خفیفی از مراتب هفتگانه جهنم که عذابی کمتر دارد، بمانند و بعد به مرتبه پایینی از مراتب هشتگانه بهشت بروند، چرا که به استناد قرآن کریم جهنم هفت درب و به استناد روایاتْ هفت مرتبه دارد و به استناد روایات، بهشت هشت درب و هشت مرتبه دارد، که البته این مراتب برای هر یک از دو بهشتی است که آیات رحمن به آن اشاره فرموده است و اینها در مرتبه اول از بهشت اول قرار دارند، ولی گروه یمین به تناسب عملشان در رتبه دوم تا هشتم از دو بهشتشان قرار می گیرند همچنان که می فرماید: «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» = «و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو بهشت است!» (رحمن46) و می فرماید: «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» = «برای جهنم هفت درب است؛ و برای هر دری، گروه معینی از آنها تقسیم شده اند!» (حجر44) و می فرماید: «اُدْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ» = «از درهای جهنم وارد شوید» (غافر76) و می فرماید: «قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ» (زمر72) و می فرماید: «فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ» (نحل29) و می فرماید: «جنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ» = «باغهای جاویدان بهشتی که درهایش به روی آنان
ص :688
گشوده است» (ص50)، بنابراین این گروه در صورتی که وارد بهشت شوند با گروه اصحاب یمین در یک مکان نیستند و البته این بیان برای تمامی انسانها صدق می کند چرا که تمام گروه های فوق الذکر بسته به نوع عملشان درجه و رتبه ای مختلف دارند که به تناسب آن، نعمت یا عذابشان هم متفاوت است (والله اعلم). (مشابه این بحث در سوره های رحمن و واقعه و چند جای دیگر از این تفسیر هم آمده است).
در تفسیر المیزان، ج 34، ص 159، از مجمع، از امام علی (ع):
جهنم بدین خاطر هفت در دارد که هفت طبقه است و هر طبقه روی طبقه دیگر است که از همه پایین ترش جهنم است. طبقه دوم آن «لظی» ، سومی «حطمه» ، چهارمی «سقر» ، پنجمش «جحیم» ، ششمش «سعیر» و هفتمش «هاویه» است. و خدای تعالی بهشت را «هم کف» قرار داد.
در تفسیر جامع، ج 6، ص 112، از کتاب توحید (در ذیل آیه 73زمر): پروردگار، درهای بهشت را هشت و جهنم را هفت قرار داد، تا مردم بدانند که رحمت او بر غضبش سابق و غالب است.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 73، از رسول خدا (ص):
«اِنی تارِکُم فیکُم ثقلین کتابَ الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» = «من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم و می روم، یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیتم و نشانه عترت آن است که حتی چشم بر هم زدنی از قرآن جدا نمی شود و این دو همیشه ملازم همند تا با هم بر کنار حوض کوثر مرا دیدار کنند» .
در جامع، ج 5، ص 587، از ابن بابویه، از امام رضا (ع): این آیه درباره ما عترت پیغمبر (ص) نازل شده است، کسانی که خلاف آن گفته اند به خطا رفته اند زیرا اگر مقصود تمام امت باشد، لازم بود که همه بهشتی باشند، در صورتی که تمام فرقه های مسلمین در این قول متفقند که همه امت، اهل بهشت نیستند و شاهد بر این مدعا آیه دیگری است که می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً وَ إِبْرَاهِیمَ وَ جَعَلْنَا فی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکتَاب فَمِنهُم مُّهْتَدٍ وَ کثِیرٌ مِّنهُمْ فَاسِقُونَ» (حدید26) پس نبوت و کتاب را در هدایت یافتگان قرار داده نه فاسقان و آن هدایت یافتگان، آل محمد (ص) و عترت اویند.
ص :689
در تفسیر جامع، ج 5، ص 588، از کافی، از امام باقر (ع): مراد از «سابِقُ بِالْخَیرَات» ، امام (ع) است، منظور از «مقتصد» ، عارف به امام است و «ظالم به نفس» ، کسی است که امام را نشناسد.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 79، از امام باقر (ع):
این آیه مخصوص ماست، اما «سابق به خیرات» علی بن ابیطالب و حسن و حسین و شهیدان از مایند و اما «مقتصد» آن کسی است که روزها روزه دارد و شبها نماز بگزارد و اما «ظالم به نفس» در او همان است که در سایر مردم است و او بالاخره آمرزیده می شود.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 80، از درمنثور، از حضرت رسول (ص): اما طایفه سوم که گوی سبقت در خیرات می ربود، بدون حساب وارد بهشت می شود. و اما طایفه دوم که میانه رو بودند، آنهایی هستند که قرآن درباره شان می فرماید حسابی آسان پس می دهند و اما طایفه اول ظالم به نفس هستند، آنها در تمامی طول مدتی که محشر برپاست مشغول پس دادن حسابند و آن گاه همان ها هستند که خدا را با رحمتش دیدار می کنند و می گویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ» (34)
منظور از «فمنهم ظالم لنفسه» در آیه شریفه مورد بحث چه کسانی هستند؟
پاسخ: در معنای «ظالم» دو نوع روایت آمده است و مفسرین هم به استناد این دو دسته روایت دو نظر داده اند:
1 - عده ای معتقدند که مراد از ظالم در آیه شریفه «کافر» است.
2 - برخی دیگر معتقدند که منظور از ظالم در آیه شریفه مسلمینی گنهکارند یا مسلمینی هستند که ثواب و گناهشان برابر است.
توجه: صاحب تفسیرالمیزان (ج33، ص 81)، نظریه دوم را قبول کرده است و با رد نظریه اول آورده است: «به این احادیث (که معتقد به کافر بودنِ ظالم در آیه است) نباید اعتنا کرد» .
☼ مؤلف:
هر دو روایات در کمال صحت و اعتبارند و منظور از ظالم همان طور که در بحث «مستضعفین» آوردیم، می تواند هم کافر و هم مسلمانِ گنهکار باشد. ناگفته نماند که ناصبین و دشمنان اهل بیت (ع)، به صرفِ ادای شهادتین و خواندن نماز و روزه و انجام سایر امور اسلامی، جزءِ مسلمین نیستند، بلکه به استناد روایاتِ متواتر و معتبرِ زیادی که بارها در این تفسیر تکرار
ص :690
شده است و برخی را «ان شاء الله» در ذیل مجدد خواهیم آورد، ناصبین، جزءِ گروه کفارند هر چند که در ظاهر مسلمان و اهلِ توحید و عبادت باشند.
و اما نظرِ صاحبِ المیزان در اعتنا نکردن به روایاتِ دسته ی دوم به دلایلیِ قرآنی و قطعی که ان شاء الله در ادامه و در ذیل آیات 33 تا 37 همین سوره خواهد آمد، بعید است.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از مجمع، از رسول خدا (ص):
منظور (از ظالم در آیه مذکور) «کافر» است.
در تفسیر صافی، ج 5، ص 416، از الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 687، از امام عسکری (ع):
آنان که خداوند آنها را برگزیده، همه از آل محمد (ص) هستند. و «ظالم لنفسه» کسی است که به امام خویش اعتراف نداشته باشد. و «مقتصد» کسی است که به امام خود معرفت دارد. و «سابق بالخیرات» امام معصوم (ع) است.
در تفسیر صافی، ج 5، ص 418، از مجمع البیان، ج 7و8، ص 409، از امام باقر (ع):
«ظالم لنفسه» کسی است که هم عملِ صالح انجام دهد و هم احیاناً مرتکب گناه گردد. اما «مقتصد» کسی است که در راه عبادت و بندگی تلاش نماید. اما «سابق بالخیرات» ، علی و حسن و حسین (علیهم السلام) می باشد. و هر کس از آل محمد (ص) کشته شود شهید است.
توجه: همانطور که در روایات فوق آمد، «ظالم» در آیه شریفه موردِ بحث، هم به کفار و هم به مسلمینِ گنهکار بسط می یابد.
در کتاب «کلیات احادیث قدسی» شیخ حر عاملی، ص 584، چ2، از رسول خدا (ص)، از خدای تعالی: قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت کند داخل بهشت خواهم کرد هر چند که عصیان کرده باشد و قطعاً هر کسی را که از علی (ع) اطاعت نکند داخل جهنم خواهم کرد هر چند که مرا اطاعت کرده باشد. (این روایت از شیخِ اجلْ؛ رجبْ حافظْ در کتاب «مشارق انوار الیقین» از قول صاحب کتاب کشاف آقای زمخشری یکی از علمای اهل سنتْ نقل شده است).
از همان منبع، ص 576: به درستی که من محبت علی (ع) را بر خلقم واجب کردم.
ص :691
از همان منبع، ص 552:
به طور قطع عذاب خواهم کرد کسی را که از امامی جائر اطاعت کند که از جانب من نیست، هر چند که در کارهایش خوب باشد. و به طور قطع عفو خواهم کرد کسی را که از امامی هدایت کننده اطاعت کند که از جانب من باشد، هر چند که در کارهایش بدکردار و ظالم باشد.
از همان منبع، ص 460:
اگر همه مردم بر ولایت علی (ع) متفق می شدند من هرگز آتشِ (عذاب) را نمی آفریدم.
از همان منبع، ص 526: اگر علی (ع) نبود، بهشتم را خلق نمی کردم.
در سفینه البحار، ج 2، ص 43، چ1، از حضرت علی (ع):
«اَحْبِبْ حَبیب آل مُحمد و اِنْ کانَ فاسقاً زانیاً و اَبْغِضْ مُبغض آل محمد و ان کان صواماً قواماً» = «دوست بدار دوستدار آل محمد (ص) را اگر چه بسیار فسق کند و بسیار زنا کند و دشمن بدار دشمن آل محمد (ص) را اگر چه بسیار روزه بگیرد و بسیار نماز بخواند» .
در کتاب اسرار آل محمد (ع)، ص 553، از رسول خدا (ص):
خدای تعالی، قلب هر کس از جن و انس را که بخواهد پاک کند ولایت علی (ع) را به او می شناساند. و بر قلب هر کس که بخواهد پرده بکشد معرفت علی (ع) را از او امساک کند.
در امالی شیخ صدوق، ص 81، م11، از رسول خدا (ص):
ای علی! به سبب محبت توست که کافر از مؤمن جدا می شود.
در امالی شیخ صدوق، ص 151، م21، از رسول خدا (ص):
(ای علی!) اگر تو نبودی پس از من مؤمنین شناخته نمی شدند.
از همان منبع، ص 47، م7: ای علی! دوستی تو ایمان و بغضِ تو کفر و نفاق است.
☼ مؤلف:
ممکن است عده ای به بحثِ رواییِ ما ایراد بگیرند که با این توصیف همه شیعیان حتی ظالمین و گنهکاران هم به بهشت می روند، پس دیگر چه نیازی به عبادت و طاعتِ خداست؟
پاسخ: اولاً: شیعه به کسی گویند که واقعاً سعی و نیّتِ درونی اش تبعیت و پیروی از خداوند
ص :692
سبحان و اهلِ بیت (ع) باشد و اگر کسی از ارتکاب جنایات و تجاوز و ظلم حیا نکند و در تمام زندگی اش قصد پیروی از فرامین الهی و آلَ الله (ع) را نداشته باشد شیعه نیست.
ثانیاً: شیعه نیز مراتبی دارد، عده ای که گناهشان خیلی زیاد است و طاعتِ کمی دارند، این گروه موردِ عذاب الهی (در برزخ) قرار می گیرند، اما در هر صورت اگر توحید را قبول داشته باشند کافر نیستند، ولی ناصبین هر چند درستکار باشند اما کافرند و در هر صورت مصداقِ «ظالم» در آیه شریفه اند، با این تفاوت که عذاب شیعه گنهکار در برزخ است و در آخرت مشمول شفاعت شده و در گروه اصحاب یمین قرار می گیرد اما با درجه ای پایین تر. ولی ناصبین، هم در برزخ و هم در قیامت معذبند و مشمول شفاعت هم نیستند.
ثالثاً: هول و هراس قیامتْ آن قدر سخت و طاقت فرساست که نه تنها شیعیان که حتی تمام اهل محشر نیز چشم امید به شفاعتِ اهلِ بیت (ع) دارند.
در امالی شیخ صدوق، ص 979، م91، از امام باقر (ع):
کسی که تقوا ندارد، شیعه ما نیست.
در المیزان، ج 1، ص 332، از تفسیر قمی در ذیل جمله: «ولا تنفع الشفاعه» (بقره48) آورده است:
ابو ایمن که غلام آزاد شده یکی از همسران امام سجاد (ع) بود، بر امام جعفر (ع) داخل شد و گفت: ای ابا جعفر! دل مردم خوش می کنید و می گویید شفاعت محمد، شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذارید مردم به وظایف خود عمل کنند!) حضرت ابا جعفر (ع) آن قدر خشمناک و ناراحت شد که رنگش تیره گشت و فرمود: وای بر تو ای ابا ایمن! آیا عفتی که درباره شکم و شهوتت ورزیدی تو را به طغیان درآورده؟ ولی متوجه باش که اگر فزع های قیامت را ببینی آن وقت می فهمی که چقدر محتاج به شفاعت محمدی. وای بر تو! مگر شفاعت را جز برای گنهکارانی که مستوجب آتش شده اند تصور داری؟ آنگاه فرمود: هیچ احدی از اولین و آخرین نیست مگر آن که در روز قیامت محتاج شفاعت محمد (ص) است. و فرمود: در قیامت یک شفاعتی پیامبر (ص) در امتش دارد و یک شفاعتی ما در شیعیانمان داریم و یک شفاعتی شیعیانِ ما در خاندان خود دارند.
ص :693
در تفسیر المیزان، ج 40، ص 209، از مجمع، از امام صادق (ع):
هر مسلمانِ ناصبی که با حضرت علی (ع) و دودمانش دشمنی می کند هر چند اهل عبادت باشد سرانجامش به این آیه است که می فرماید: «عامله ناصبه تَصْلَی نَارًا حَامِیةً» (1).
در تفسیر جوامع الجامع، ج 6، ص 622، از امام صادق (ع):
هر کس که دشمن ما باشد، هر چند که عبادت کند و بکوشد مشمول (حامیه) خواهد بود.
جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ ﴿33﴾ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ ﴿34﴾ اَلَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ ﴿35﴾ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَیٰ عَلَیهِمْ فَیَمُوتُوا وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ ﴿36﴾ وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ ﴿37﴾ (پاداش آنان) باغهای جاویدان بهشت است که در آن وارد می شوند در حالی که با دستبندهایی از طلا و مروارید آراسته اند و لباسشان در آنجا حریر است! (33) آنها می گویند: «حمد (و ستایش) برای خداوندی است که اندوه را از ما برطرف ساخت؛ پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است! (34) همان کسی که با فضل خود ما را در این سرای اقامت (جاویدان) جای داد که نه در آن رنجی به ما می رسد و نه سستی و واماندگی! (35) و کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنهاست؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمی شود تا بمیرند و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده می شود؛ این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم! (36) آنها در دوزخ فریاد می زنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام می دادیم!» (در پاسخ به آنان گفته می شود: ) آیا شما را به اندازه ای که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر می شود عمر ندادیم و انذارکننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست! (37)
☼ مؤلف:
آیات شریفه 33 تا 37 در ادامه آیه ی بحث برانگیزِ قبلی آمده اند و ارتباطِ موضوعیِ خاصی با آیه ی قبل دارند که در این آیات ابتدا در آیه 33 وعده بهشت به گروهِ «سابق
ص :694
بالخیرات» ، داده شده است. و در آیه 34 چون از کلمه «حزن» استفاده شده، پس می رساند این گروهِ بهشتی به سختی وارد بهشت شده اند که این «حزن» از گروهِ سابقونْ بعید است، لذا احتمالاً مرادْ گروهِ «مقتصد» باشند. اما در آیه 36 به عبارتِ «والذین کفروا» = «کسانی که کافرند» و در آیه 37 هم به کلمه «ظالمین» اشاره می فرماید و به عبارتی می خواهد بفرماید که «ظالم لنفسه» در آیه 32، همان «والذین کفروا» و «ظالمین» در این دو آیه شریفه می باشد. و این مطلب مهر تأییدی است بر این که، کافر هم مشمول «ظالم» در آیه 32 می شود. لذا صحتِ آن روایات هم بدین وسیله موردِ تأیید قرار می گیرد. (والله اعلم).
صاحب تفسیر المیزان، ج 33، ص 76 و77، در ذیلِ آیات33تا37، آورده است:
بعضی از مفسرین گفته اند: مراد به (حزن) که خدا آنها را با بردن در بهشت از آن (حزن) نجات داده، عبارت است از آن شدائد و مصائب و اندوهی که اهل بهشت در دنیا داشتند. بعضی دیگر گفته اند: مراد به آن اندوهی است که بعد از رحلت از دنیا و قبل از دخول به بهشت به آنها داده می شود، اندوهی که منشأ اش ترس از گناهان است. و بنابراین می توان گفت آیات شریفه (33 تا 37) حکایت کلام دسته اول از آن سه طایفه است یعنی «ظالم لنفسه» و یا کلام دسته دوم یعنی «مقتصدین» است و اما طایفه سوم که «سابق به خیراتند» گناهی در صحیفه اعمال ندارند تا از عذاب آن بترسند. و این وجهِ دوم با آخر گفتار آنان که گفتند: «ان ربنا لغفور شکور» مناسب تر است و در آیه 36و37 که می فرماید: «و الذین کفرو … » وعده جهنم را به کافران داده است.
☼ مؤلف:
صاحبِ المیزان هم آیاتِ 33 تا 37 را در ادامه آیه 32 دانسته است، اما همان گونه که در ذیلِ آیه 32 آمد، آن بزرگوار قبول ندارد که مراد از «ظالم لنفسه» ، کفار باشند، به همین خاطر است که در ذیلِ این آیات آن گروه را جزءِ گروهِ بهشتیان قرار داده است و این خود یک اشکال است چرا که این آیات دنباله آیه 32 هستند و عاقبتِ هر سه گروه را بیان می فرمایند، پس با این تعبیرِ علامه ی عزیز، منظور از ظالمین و کافرین در آیاتِ 36 و 37 کدام یک از آن سه گروه خواهد بود؟!!! پر مسلم و قطعی است که منظور از اینها نمی تواند «مقتصد» و «سابق بالخیرات»
ص :695
باشد پس یا باید بگوییم که آیه 32 هیچ ارتباطی با دو آیه 36 و 37 ندارد، که این بعید است چرا که آیه شریفه 32 عام است و به همه انسانها از هر کیش و مرامی اشاره فرموده است. و یا باید بگوییم: منظور از کافر و ظالم در این دو آیه، همان «ظالم لنفسه» در آیه 32 است. (والله اعلم).
توجه: همان طور که گفتیم «ظالم لنفسه» هم شامل مسلمانانِ گنهکارِ غیرِ شیعه و هم کفار می شود که سرنوشتشان عاقبت در جهنم است. اما خداوند متعال بعد از گذشت زمانی، اهلِ توحیدِ گنهکار را ان شاء الله از جهنم نجات خواهد داد. اما این که آیا ناصبین و کفار که در حقیقت هر دو یک گروهند از عذاب جهنم نجات خواهند یافت یا نه؟ خداوند سبحان خود بهتر می داند، همچنان که می فرماید: «وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» = «و عده ای دیگر [کارشان] موقوف به فرمان خداست یا آنان را عذاب می کند و یا توبه آنها را می پذیرد و خدا دانای سنجیده کار است» (1).
در تفسیر جامع، ج 5، ص 594، از امام صادق (ع):
چون عمر 18 سال شود به فرشتگان ابلاغ شود اعمال این بنده را در کمال دقت ثبت کنید.
از همان منبع: تا وقتی که سن اشخاص به چهل نرسیده است در وسعت و راحت باشند. وقتی از چهل سالگی تجاوز نمودند به فرشتگان وحی می رسد: من عمر بنده خود را طولانی نمودم. با او سخت گیری کنید و کلیه اعمال و رفتارش را ثبت کنید.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از مجمع البیان، از امام باقر (ع):
این آیه توبیخ کسانی است که به سن 18 سالگی رسیده باشند.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از درمنثور، از حضرت رسول (ص):
چون روز قیامت برسد، صدا می زنند شصت ساله ها کجایند؟ و این شصت ساله همان معمری است که خدایتعالی در آیه: «أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّر» فرموده است.
در تفسیر المیزان، ج 33، ص 81، از نهج البلاغه، از امیرالمؤمنین (ع):
آن عمری که اگر خدا به آدمی بدهد جای عذری برایش باقی نمی گذارد 60 سال است.
ص :696
در تفسیر المیزان، ج 36، ص 22، از خصال، از ابی بصیر، از امام صادق (ع):
وقتی بنده خدا 33 ساله شد به حد بلوغ اشد رسیده و چون به سن40 سالگی برسد به منتهای بلوغ رسیده و همین که پا به 41 سالگی بگذارد رو به نقصان گذاشته و اما کسی که 50 ساله شد باید خود را مثل کسی بداند که در حال جان کندن است. (در روایتی از رسولِ خدا (ص) آمده است: وقتی کسی به 40 سالگی رسید و شرش بر خیرش غالب شد، شیطان بین دو چشمش را بوسیده، می گوید: این چهره ای است که دیگر رستگار نمی شود).
در میزان الحکمه، ج 6، ص 544، از امام باقر (ع): وقتی انسان به سن چهل سالگی رسید، منادی از جانب پروردگار ندا دهد: کوچ نزدیک شد، پس زاد و توشه ای برای خود آماده کن!
در کتاب خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 329، چ2، از امام صادق (ع)، از امام باقر (ع):
بنده ای که به40 سالگی برسد به او گفته شود: «خود را دریاب که عذرت پذیرفته نیست» .
در الحدیث، ج 3، ص 103، از امام صادق (ع):
فرزندان خود را 7 سال آزاد بگذار بازی کنند و در 7 سال دوم او را با ادب و روشهای مفید و لازم تربیت کن و در 7 سال سوم مانند یک رفیق صمیمی، مصاحب و ملازمش باش.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل49، ص 477، چ1، از حضرت علی (ع):
ملازمِ آخرتت باش دنیا خودش به خواری پیشِ تو خواهد آمد.
از همان منبع، ف52، ص 489: وقتی که سختی به نهایت رسید امید گشایش باید داشت. و همین که حلقه های زنجیر گرفتاری تنگ شد، آسایش می رسد. و به هنگام سختی است که جوهر مردانگی پدیدار می گردد. و هنگامی که خوبی و نیکی به دنبال هم رسد آزاد مرد، بنده می شود.
از همان منبع، ج 1، ف1، ص 20: ریشه دیانت بی رغبتی به دنیاست.
از همان منبع، فصل2، ص 116: از دنیا کنار بکش تا خدای سبحان زشتیهای دنیا را به تو نشان دهد و از خدا غافل مباش که از تو غافل نیستند.
در کتاب نصایح، ص 184، از حضرت علی (ع): چهار چیز را جز چهار کس قدر ندانند:
1 - جوانی
ص :697
را غیر از پیر 2 - سلامتی را جز مریض 3 - آسایش را جز گرفتار 4 - زندگی را غیر از مردگان.
از همان منبع، ص 134: دنیا سه روز است:
1 - دیروز که هرچه بود گذشت و حکیمی است که باید از تجربه آن استفاده کنی.
2 - امروز که باید آن را غنیمت بشماری و دوستی است در حال وداع.
3 - فردا که آرزویی بیش نیست و معلوم نیست به آن برسی.
از همان منبع، فصل10، ص 278: اگر دینت را پیرو دنیایت قرار دهی دین و دنیایت را تباه کرده ای و اگر دنیایت را پیرو دینت کنی دین و دنیایت را حفظ کرده ای.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل91، ص 879، چ1، از حضرت علی (ع):
بر مردم زمانی خواهد آمد که در آن زمان نزد مردم عزیز و گرامی نیست مگر شخصِ مکار یا خوش مزه یا رؤسای جور، ولی شخصِ متدین، فاسق و بدکار شمرده می شود.
از همان منبع، ج 1، فصل1، ص 81: روزگار دو روز است روزی به سودِ تو و روزی به زیانت است، آن روزی که به سودِ توست تند متاز و روزی که به زیانِ توست شکیبا باش.
از همان منبع، ص 106: روزگار دو حالت است، حالتی نابود کننده و حالتی بهره مند کننده است پس آن چه نابود کند باز نگردد و آن چه بهره سازد دوام ندارد.
در غررالحکم و دررالکلم، ج 2، فصل85، ص 808، چ1، از حضرت علی (ع):
از ظلم کردن بر کسی بپرهیز که یاوری جز خدای سبحان ندارد.
إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (38)
هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزیدُ الْکافِرینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (39)
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (40)
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً (41)
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدی مِنْ إِحْدَی الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42)
اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً (43)
أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ ءٍ فِی
ص :698
السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلیماً قَدیراً (44)
خداوند از غیب آسمانها و زمین آگاه است و آنچه را در درون دلهاست می داند! (38) اوست که شما را جانشینانی در زمین قرار داد؛ هر کس کافر شود، کفر او به زیان خودش خواهد بود و کافران را کفرشان جز خشم و غضب در نزد پروردگار چیزی نمی افزاید و (نیز) کفرشان جز زیان و خسران چیزی بر آنها اضافه نمی کند! (39) بگو: «این معبودانی را که جز خدا می خوانید به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریده اند، یا اینکه شرکتی در (آفرینش و مالکیت) آسمانها دارند؟! یا به آنان کتابی (آسمانی) داده ایم و دلیلی از آن برای (شرک) خود دارند؟!» نه هیچ یک از اینها نیست، ظالمان فقط وعده های دروغین به یکدیگر می دهند! (40) خداوند آسمانها و زمین را نگاه می دارد تا از نظام خود منحرف نشوند؛ و هرگاه منحرف گردند، کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است! (41) آنان با نهایت تأکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبری انذارکننده به سراغشان آید، هدایت یافته ترین امتها خواهند بود؛ اما چون پیامبری برای آنان آمد، جز فرار و فاصله گرفتن از (حق) چیزی بر آنها نیفزود! (42) اینها همه بخاطر استکبار در زمین و نیرنگهای بدشان بود؛ اما این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را می گیرد؛ آیا آنها چیزی جز سنت پیشینیان و (عذابشان) انتظار دارند؟! هرگز برای سنت خدا تبدیل نخواهی یافت و هرگز برای سنت الهی تغییری نمی یابی! (43) آیا آنان در زمین نگشتند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند چگونه بود؟! همانها که از اینان قویتر (و نیرومندتر) بودند؛ نه چیزی در آسمانها و نه چیزی در زمین از حوزه قدرت او بیرون نخواهد رفت؛ او دانا و تواناست! (44)
توجه: بحث تفسیری آیه شریفه 38 (علم غیب) در ذیل آیه (لقمان 34) آمده است.
وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَیٰ ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا ﴿45﴾ اگر خداوند مردم را به سبب کارهایی که انجام داده اند مجازات کند، جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نخواهد گذاشت! ولی (به لطفش) آنها را تا سرآمد معینی تأخیر می اندازد (و مهلت اصلاح می دهد) اما هنگامی که اجل آنان فرا رسد، (خداوند هر کس را به مقتضای عملش جزا می دهد) او نسبت به بندگانش بیناست (و از اعمال و نیات همه آگاه است)! (45)
☼ نکته:
خداوند سبحان در جای دیگر می فرماید: «وَلَوْ یعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیرِ لَقُضِی إِلَیهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لَا یرْجُونَ لِقَاءَنَا فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ» = «اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبی» ها عجله دارند، خداوند در مجازاتشان شتاب می کرد، (بزودی) عمرشان به پایان می رسید (و همگی نابود می شدند)؛ ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند، به حال خود رها می کنیم تا در طغیانشان سرگردان شوند!» (یونس11)
☼ نکته:
ظاهر آیه ی شریفه مورد بحث به موضوع «املاء» و «استدراج» اشاره دارد. در دو سوره «قلم» و «اعراف» به صراحت به این دو کلمه اشاره شده است: «فَذَرْنِی وَمَنْ یکَذِّبُ بِهَذَا
ص :699
الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ» = «اکنون مرا با آنها که این سخن را تکذیب می کنند واگذار! ما آنان را از آنجا که نمی دانند به تدریج به سوی عذاب پیش می بریم» (1).
«وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ» = «و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی دانند، مجازاتشان خواهیم کرد» (2).
«وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیدِی مَتِینٌ» = «و به آنها مهلت (بازگشت) می دهم؛ چرا که نقشه های من محکم و دقیق است!» (قلم45) و (3).
توجه: علت به تعویق افتادنِ این عذاب در ذیلِ آیات (اسراء 58) و (طه 129) آمده است.
در تفسیر صافی، ج 5، ص 423، از اکمال الدین، از امام رضا (ع):
به واسطه ماست که خداوند آسمانها و زمین را از فرو پاشی و هلاکت، نگه داشته است.
در امالی، ص 325، از امام باقر (ع): هر کس نصیبش کج خلقی باشد، ایمان از وی دریغ شود.
در تحف العقول، ص 79، از حضرت علی (ع): شیفته و دلبسته کسی نباش که از تو روی گردان است و به تو محل نمی گذارد و خود نیز روی گردان از کسی مباش که شیفته توست.
☼ لطیفه:
{نصایح، ص 185، از امام علی (ع)}:
1 - «واجب» اطاعت خداست و «واجب تر» ترک گناه است.
2 - «نزدیک» قیامت است و «نزدیک تر» مرگ است.
3 - «عجیب» دنیاست و «عجیب تر» علاقه به آن است.
4 - «مشکل» قبر و «مشکل تر» بی توشه در قبر رفتن است.
خلاصه آیات سوره فاطر:
1 - فاطر 2 - اگر درِ رحمت روی خلق گشاید هیچ قدرتی آن را نتواند بست (و بالعکس) 4 - اگر رسالتت را تکذیب کنند غمگین مباش 5 - وعده خداوند حق است این دنیا شما را فریب ندهد 6 - شیطان دشمن شماست 7 - کیفر کفار، پاداش مؤمنین 8 - بعضی مردم، کارهای زشت خود را نیک تصور کنند؟ و خداست هرکه را هدایت یا گمراه کند 9 - باد و ابر- احیاء زمین مرده- حشر و نشر 10 - کسی که عزت خواهد باید بداند که تمام عزت مختص خداست. کلمه طیبه توحید و کارهای شایسته به سوی خدا بالا رود. و کسانی که مکر بد کنند عذاب سخت دیده و مکرشان بی اثر شود 11 - والله خلقکم من تراب 12 - دو دریای شور و شیرین 13 - خورشید و ماه در مدار معینی در گردشند 15 - شما به خدا محتاجید 16 - اگر بخواهد شما را نابود کرده خلقی جدید آفریند 18 - هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد 19 - و ما یستوی الاعمی و البصیر و …
26 و25 - اگر امت تو را تکذیب کنند غمگین مباش که قبل از تو نیز پیغمبران را تکذیب کرده اند 32 - وارثان کتاب 39 - شما را جانشین امتهای گذشته قرار داد اگر کسی کافر شود به زیان خود اوست 41 - فقط خداست که آسمانها و زمین را از سقوط و نابودی حفظ کند 42 و43 - مشرکین عرب سوگند یاد کردند که اگر رسولی برای آنها بیاید زودتر از یهود و نصاری به او ایمان آورند 45 - اگر خداوند بخواهد مردم را کیفر دهد بر روی زمین هیچ جنبنده ای باقی نگذارد.
ص :700