سرشناسه : سليمي، بشير، 1360 -
عنوان و نام پديدآور : شيعه شناسي ، آشنايي با مذاهب اسلامي ، وحدت اسلامي و پاسخ به شبهات: ( سلسله جلسات حجت الاسلام و المسلمين دكتر بي آزار شيرازي ) / گردآوري و تنظيم بشير سليمي؛ [ براي اداره آموزش كارگزاران سازمان حج و زيارت ].
مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر ،1388.
مشخصات ظاهري : 196ص.
شابك : 15000ريال: 978-964-540-202-8
وضعيت فهرست نويسي : فاپا
يادداشت : كتابنامه: ص191-196 ؛ همچنين به صورت زيرنويس.
موضوع : شيعه شناسي
موضوع : امامت -- جنبه هاي قرآني
موضوع : شيعه -- اصول دين
شناسه افزوده : بي آزار شيرازي، عبدالكريم ، 1323 -
شناسه افزوده : سازمان حج و زيارت. اداره آموزش كارگزاران
رده بندي كنگره : BP239 /س84 ش9 1388
رده بندي ديويي : 297/53
شماره كتابشناسي ملي : 1864412
ص:1
تقديم به:
كوشندگان راه وحدت امت اسلامى
ص:2
شيعه شناسى،
آشنايى با مذاهب اسلامى،
وحدت اسلامى و پاسخ به شبهات
(سلسله جلسات حجت الاسلام والمسلمين دكتر بى آزار شيرازى)
گردآورى و تنظيم:
بشير سليمى
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
ص:7
ص:8
بسمه تعالى
يقينا كميت و كيفيت برگزارى سفرهاى زيارتى در جوامع اسلامى بعنوان يكى از شاخص ها و محورهاى توسعه اعتقادى، فرهنگى، اقتصادى و . . . بشمار مى آيد كه پيامدها و دستاوردهاى آن چنانچه بدرستى صيانت و ترويج شود، تأثير ويژه اى در بخش هاى اجرايى كشور بجا خواهد گذاشت.
رشد فزاينده زائران و متقاضيان سفرهاى زيارتى، سازمان حج و زيارت را بر آن داشت تا نسبت به ارتقاى سطح ارشاد و آموزش دست اندركاران خدمت به زائران گام هاى مؤثر و مناسب بردارد تا از اين رهگذر جمع كارآمد و كادر ورزيده و آگاه در كسوت خدمتگزارى به زائران گرامى وارد اين عرصه مقدس شود. بنابراين ضرورت تأمين و پرورش نيروى انسانى كارآمد و ماهر بعنوان خادمان امور زيارتى، تهيه و تدوين و تأليف متون آموزشى علمى و كاربردى متناسب با نيازهاى فراگيران در سطوح مختلف را كاملاً ضرورى مى نمايد. لذا تنظيم و ارائه سلسله انتشارات توسط اداره آموزش كارگزاران معطوف به همين مهم مى باشد كه اميدواريم مورد توجه خوانندگان قرار گيرد.
از اينكه دست اندركاران تنظيم و تدوين اين گونه مباحث را در جريان نقطه نظرات ارزشمند و انتقادى خود قرار خواهيد داد، سپاسگزارى مى گردد.
اداره آموزش كارگزاران
سازمان حج و زيارت
ص:9
ص:10
از مدتها پيش ضرورت تدريس مباحثى كه از رهگذر آن بتوان كارگزار زيارتى را با محيط و عرصه فعاليت، بيشتر آشنا و سازگار كرد، احساس مى شد.
از سويى ديگر مقام معظم رهبرى پيوسته در جمع دست اندركاران حج تمتع هر سال به مسأله وحدت، تقريب و دورى از تفرقه و تنش تأكيد مى كردند.
اين مسأله باعث شد تا اداره آموزش كارگزاران سازمان حج و زيارت به فكر تدوين دروسى در زمينه شيعه شناسى، آشنايى با مذاهب اسلامى و وحدت اسلامى افتاده و در اين راستا با متوليان اصلى و رسمى اين عرصه كه همان مجمع جهانى تقريب و دانشگاه مذاهب اسلامى باشد وارد مذاكره و تعامل شود. در اين ارتباط ضبط 9 درس برنامه آموزشى توسط حجت الاسلام والمسلمين دكتر بى آزار شيرازى و نيز تدريس همزمان همين درس در مركز آموزش كارگزاران تهران توسط جناب استاد بى آزار شيرازى در دستور قرار گرفت.
آنچه در اين كتاب ملاحظه مى فرماييد سخنان جناب استاد است كه بر روى كاغذ پياده شده و پس از مستندسازى، فصل بندى و يا به حسب ضرورت افزودن برخى از نكات از سوى گردآورنده جهت استفاده تقديم مى گردد.
بديهى است جلسات هشتم و نهم برگرفته از مقالات قبلى جناب استاد مى باشد و گردآورنده در آن دخل و تصرفى نداشته است. از ديگر سوى هدف و نگاه اين نيست كه مديران و معاونان مباحث را همچون مبلغين و زباندانان بسيار جزء به جزء و تخصصى فراگيرند، لذا سعى بر اين بوده تا مباحث با زبانى ساده و عاميانه مطرح شوند.
ص:11
در عين حال مزيت اين اثر به روز بودن آن و طرح برخى از آخرين شبهات مى باشد كه انتقادات و پيشنهادهاى استادان فن مزيد امتنان است.
در پايان از زحمات مديريت محترم آموزش سازمان جناب حجت الاسلام والمسلمين مهدى شهسوارى كمال تشكر را دارم و اميدوارم اين اثر گامى باشد در جهت نزديكى قلوب مسلمين و كاهش تنش ها و افزايش بازدهى عملكرد كارگزاران و ارتقاى سطح بينش و دانش آنان در عرصه عمليات حج و زيارت.
والسلام
العبد
بشير سليمى
11/5/88
ص:12
ص:13
شناخت شيعه در لغت و اصطلاح و از منظر قرآن و كلام شريف نبوى.
پاسخ به اشكالات وارده در سوره مباركه «مائده» كه مورد استناد شيعيان مى باشد:
1) آيه اكمال دين / سوره مائده آيه 3 /
2) آيه ولايت / سوره مائده آيه 55 /
3) آيه بلاغ / سوره مائده آيه 67 /
ص:14
درس نخست
شيعه از منظر قرآن و حديث
شيعه در لغت به معناى پيرو است. در قرآن كريم آمده كه: «و انّ مِنْ شيعَتِهِ لاَبراهيم». (1) يعنى يكى از پيروان حضرت نوح، ابراهيم است.
شيعه در اصطلاح به جماعتى از مسلمين گفته مى شود كه معتقدند پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم پيش از درگذشت خود، جانشين خويش و خليفه مسلمين را در مناسبتهاى متعددى از جمله در روز هجدهم ذى الحجة، سال دهم هجرى كه به روز «غدير خم» معروف است در يك اجتماع بزرگ معين فرمودند و او را به عنوان مرجع سياسى، علمى و دينى پس از خود تعيين نمودند.
اينان كه از همان ابتدا به مرجعيت على عليه السلام اعتقاد داشتند به شيعه على عليه السلام نيز نام گرفتند كه عبارتند از جمعى از بزرگان صحابه همچون: سلمان، ابوذر، مقداد، جناب بن ارت و . . .
البته طبق برخى روايات نبوى كه حتى در منابع برادران اهل سنّت نيز موجود است اين لقب را پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در حال حيات خود به پيروان امير مؤمنان عطا نمودند:
«والذى نفسى بيده، انَّ هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة». (2)
ص:15
سوگند به آن كه جان من در دست اوست او (على عليه السلام ) و پيروان وى در روز رستاخيز رستگارانند.
ابان ابن تغلب شاگرد برجسته امام صادق عليه السلام كه امام امر مى كردند شيعيان دينشان را از وى بگيرند در تعريف شيعه آورده كه شيعيان كسانى هستند كه اگر مردم در روايت از پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم اختلاف كردند روايت على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را مى گيرند و هرگاه مردم در قول على عليه السلام اختلاف كنند شيعيان قول جعفر صادق از على عليه السلام را مى گيرند. (1)
از جمله گامهاى نخستين در زمينه شناخت مذاهب و بويژه شيعه آشنايى با مبانى نظرى اين مذهب از ديدگاه آيات شريف قرآن مى باشد. يكى از مهمترين سوره هاى قرآن كه در آن آيات مربوط به مسايل بنيادين شيعه آمده سوره مباركه مائده مى باشد.
ما در اينجا قصد داريم تا سه آيه از اين سوره را بررسى كنيم و پس از طرح اشكالاتى كه از سوى علماى عامه بر آنها وارد شده به آنها پاسخ دهيم.
آيات مورد نظر به قرار زير مى باشند:
1_ «اليوم اَكْمَلْتُ لكم دينكم و اتممتُ عليكم نعمتى و رَضيت لكم الاسلامَ دينا». (2)
از نظر شيعه اين آيه در روز غدير خم و پس از اعلام جانشينى على عليه السلام نازل شده و اين اعلان خود به معنى اكمال دين اسلام است و على عليه السلام جانشين بلامنازع پيامبر مى باشد و لذا خلافت امرى انتصابى و از جانب خدا بوده و كارى نبوده كه به انتخاب و شورا و اهل حل و عقد گذارده شود.
2_ «انما وليكم اللّه و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكاة و هم راكعون». (3)
اين آيه به هنگامى نازل شده كه حضرت مشغول نماز بوده اند و در اين حين سائلى به
ص:16
طلب حاجت مادى برآمده و حضرت در حين نماز و در حال ركوع انگشترى خويش را به سائل بخشيده اند كه خداوند از ايشان به عنوان ولى مردم و مؤمنين بعد از خدا و رسول ياد كرده اند.
3_ «يا اَيُّها الرسول بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اليك مِنْ ربك و اِنْ لم تَفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالته واللّه ُ يَعْصِمُكَ مِن النّاس اِنَّ اللّه َ لا يهدى القومَ الكافرين». (1)
اين آيه شريفه كه قبل از حادثه غدير نازل شده مؤكدا پيامبر را به تعيين جانشين بعد از خود و اجراى حادثه عظيم غدير خم وا مى دارد.
1_ آيه سوم از سوره مائده در وسط آيه آمده و قبل و بعد آن در خصوص مواد غذايى صحبت كرده حال چگونه مى تواند راجع به جانشينى على عليه السلام باشد.
2_ آيه 55 از سوره مائده بصورت جمع آمده است و لذا نمى تواند در خصوص يك نفر باشد. (الذين _ يوتون _ راكعون)
3_ آيه 67 از سوره مائده نيز، اگر قبل و بعدش را توجه كنيم راجع به يهوديت است و لذا ارتباطى با مسأله جانشينى در روز غدير خم ندارد.
در پاسخ به اين اشكالات بايد گفت: كه اگر قبل و بعد آيات با وسط آيه نمى خواند آيا اين به منزله تحريف نيست يعنى بر فرض صحت ادعاى كسى كه بر آيه اشكال وارد مى كند آيا عدم هماهنگى تمامى اجزاى يك آيه به معنى تحريف آن آيه نيست؟ يعنى بايد نهايتا قائل شويم كه آيات جابجا شده اند كه اين همان حرف مستشرقين است كه قايل به تحريف قرآن هستند.
1- مائده / 67.
ص:17
ولى ما در تفسير كاشف با توجه به تناسب و ترادف آيات اثبات كرده ايم كه اينطور نيست. يعنى آنجا اين آيه را با توجه به فضاى كل سوره ديده ايم كه نهايتا اثبات كرده ايم كه به طور مثال در عين ارتباط با مواد غذايى با ولايت على عليه السلام هم در ارتباط است. (1)
جالب است مفسر بزرگى چون فخر رازى تحت تأثير قبل و بعد آيه 67 مى گويد: چون قبل و بعد آيه راجع به يهوديان است لذا ما از روايات ثبوتيه ولايت دست برمى داريم. توضيح اينكه برخلاف نظر فخر رازى بايد خاطرنشان كنيم كه اتفاقا با توجه به فضاى كل آيات آيه هاى ماقبل اين آيات كاملاً در مورد ولايت على عليه السلام صدق مى كنند.
يعنى با توجه به فضاى تاريخى سوره و اينكه سوره مائده جزو آخرين سوره هاى نازله بر پيامبرست، عقلاً و نقلاً ضرورت جانشينى در اين برهه امرى بايسته مى باشد. از طرفى ديگر ما با پديده مهاجرت يهوديان به مدينه روبرو هستيم كه به خاطر نشانه هايى كه از پيامبر آخرالزمان در تورات داشتند به رسول اللّه روى آوردند و حضرت هم استقبال كردند و در پى آن قانون (اُمة واحدة) را نوشتند و به سوى مسجدالاقصى نماز خواندند.
اما شرايط در طول زمان مطابق با روح استكبارى يهوديان كه مى خواستند پيامبر از نسل بنى اسرائيل باشد نه بنى اسماعيل پيش نرفت. از طرفى پيامبر زمينه هاى اين سلطه استكبارى را از بين بردند و يهوديان را كه از افتراق اوس و خزرج به نفع خود سود برده بودند آشتى داده و اين دو طايفه را به صلح دعوت كردند.
از ديگر اقدامات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و اصولاً پروسه اسلام، دادن كتاب و علم به اعراب بود كه در پى آن نظر يهوديان را كه فقط خود را اهل كتاب و علم مى دانستند و از اين موقعيت براى برترى جويى علمى و قصه سرايى و نقل اسرائيليات سود مى بردند، خنثى نمود.
«قل يا اهل الكتاب لَسْتُمْ على شى ء حتّى تُقيموا التوراةَ و الانجيلَ و ما اُنْزِلَ اليكم
ص:18
مِنْ رَّبكم و ليزيدنَّ كثيرا منهم ما انزل اليك مِنْ رَبّك طُغيانا و كفرا فلا تأسَ على القومِ الكافرين». (1)
يعنى صرف عمل كردن به تورات كافى نيست بلكه بايد به قرآن هم به عنوان يك كتاب آسمانى و تكميل كننده تورات و انجيل عمل كنيد و عدم عمل به قرآن به معنى عمل نكردن به قسمتى از خود تورات است.
جالب است بدانيم آيه فوق زمانى نازل شد كه يهوديان از اين موضوع يعنى از دست دادن وجه علمى خود احساس خطر كرده، لذا به نزد پيامبر آمدند و گفتند: قرآن مورد اختلاف است و تورات مورد اتفاق. (2)
خوب ببينيد پس اينجا يك روزنه اميد بيشتر براى يهوديان باقى نماند و آن مسأله جانشينى بود، بدين معنى كه چون پيامبر پسر و جانشين ندارد پس از فوت ايشان همه چيز تمام مى شود و يهود به ولايت خويش بازمى گردد. (مهم)
اما درست همين جا بود كه اين آخرين دريچه اميد كفار و منافقان با نزول آيه (اكمال) (اليوم اكملت لكم دينكم) از بين رفت و آيه انتهايى اين فراز هم ناظر به همين موضوع است (فلا تخشوهم فخشونى)
يعنى از توطئه يهود و منافقين نترسيد كه با اين كار اسلام استمرار مى يابد.
بنابراين اگر تمام مسايل اسلامى اعم از اصول و فروع دين را استقصاء كنيم مى بينيم آنچه در اين جا تازه است و بحثى در مورد آن نشده همين مسأله (ولايت اسلامى) است و افزون بر اين در آنچه گذشت نشان داديم كه فضاى سوره و زمان هم دال بر اين مدعاست و لذا سخن فخر رازى را نمى توان صحيح دانست.
بنابراين با نزول اين آيه دوران ولايت طولانى مدت بنى اسرائيل به پايان رسيده و به مسلمانان منتقل شده است.
ص:19
در اينجا خاطره اى برايتان نقل كنم و آن اينكه: در سالى به موسم حج رفته و به دانشگاه مدينه مى روند و به آنها تفسير مجمع البيان را هديه مى دهند آنها هم متقابلاً تفسير فتح القدير / شوكانى را به ايشان مى دهند: شوكانى كسى بود كه ابتدا وهابى بود و بعد زيدى مسلك شد. تفسيرى كه نوشته بيشتر روايى است يعنى در آن از احاديث بسيار استفاده كرده است.
آن وقت در آن كتاب در مورد آيه (يا ايها الرسول بلغ . . .) به نقل از ابن مسعود آورده است كه: بلغ ما انزل اليك من ربك (فى ولايه على بن ابى طالب) . يعنى اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از جانب خدايت بر تو نازل شده كه اين در مورد ولايت على عليه السلام است.
از اين دست موارد كه عامه در احاديث شان نسبت به ولايت على عليه السلام و غدير و آن حادثه مهم اشارات و روايات آورده اند زياد است و اين را مى شود گفت جزو آخرين موارد است كه در تفاسير مورد قبول ايشان آمده است.
شما اگر نگاهى به كتاب الغدير / مرحوم علامه امينى و يا كتاب المراجعات / سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى بيفكنيد متوجه مى شويد ما چقدر احاديث فراوانى از ناحيه علماى عامه در مورد اين مسأله داريم. (1) اما صرف نظر از اين مباحث لازم است تا در اينجا اين پرانتز بزرگ را ببنديم و به ادامه بحث پاسخ به اشكالات بپردازيم.
يادتان باشد گفتيم اشكالى كه به آيه 55 / مائده دارند به صورت جمع آمدن ضماير و افعال اين آيه است. يعنى اگر تنها كسى كه انگشتر را در هنگام نماز به فقير بخشيده على عليه السلام بوده پس چرا آمده (يقيمون الصلاة) و آمده (هم راكعون) اينها همه جمع است و بر بيش از يك نفر دلالت مى كند.
اينجا خود زمخشرى كه از علماى صاحب رأى در تفسير نزد اهل سنت است جواب داده كه درست است كه بصورت جمع آمده ولى در يك مورد خاص است. يعنى
1- نگاه كنيد به المراجعات، رهبرى امام على عليه السلام در قرآن و سنت / سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى، ترجمه محمدجعفر امامى.
ص:20
روايات شأن نزول در اين مورد آنقدر زياد است و در عين حال فقط در مورد حضرت على عليه السلام است كه خاص بودن آيه در مورد يك نفر را تأييد مى كنند.
اشكال ديگرى كه شايد اينجا لازم باشد به آن بپردازيم و در عين حال ممكن بود به ذهن هر كسى بيايد اينكه چطور مى شود حضرت على عليه السلام در نماز حواسش متوجه خدا نيست، شخصى كه آنقدر در نماز متوجه خداست كه تيرى را كه در پايش رفته فقط مى گويند در حين نماز مى شود از پايش خارج كرد چون آن موقع احساس درد نمى كند. آيا مى شود كه اين جور حواسش پرت شود و به دادن زكات مال بپردازد؟
در پاسخ اين سؤال بايد گفت: كه توجه توأمان حضرت به نماز و زكات با هم منافاتى ندارد و اتفاقا اين برگرفته از دستورات قرآنى است.
در قرآن نماز و زكات عدل هم آمده اند و هرجا سخن از نماز است بلافاصله به بحث زكات و اهميت آن هم تأكيد شده.
«لان اقمتم الصلاة و آتيتم الزكاة و امنتم برسلى و عزّرتموهم و اقرضتم اللّه قرضا حسنا لاُكَفِّرَنَّ عنكم سَيّئاتكم و لاَءُدْخِلَنَّكُمْ جَناتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتها الأَنْهار . . .». (1)
اشكال ديگرى كه از ديرباز اهل سنت به اين آيه مى گيرند و بيشتر به يك عدم پذيرش عمدى و فرافكنى شبيه است، تا اشكالى كه برخاسته از دانستن موضوع است، و تا به امروز هم مطرح مى كنند اين است كه ولايت در آيات مورد نظر به معنى (دوستى) است.
اما اين مفهوم با آيات و هدف پيامبر و تمامى آنچه توضيح داده شد تناسبى ندارد.
آيا دوستى در آيه مد نظر با ادامه آيه كه مى فرمايد (واللّه يعصمك من الناس) خداوند تو را از دست مردم حفظ مى كند جور درمى آيد؟
اشكال ديگر كه در عصر ما خيلى روى آن صحبت مى شود اين است كه مسأله غدير خم را حضرت بايد در مكه و منا مى گفتند نه در غدير خم هنگامى كه مسلمانان از
1-
ص:21
حضرت جدا شدند!
پاسخ ما اين است كه اتفاقا اين كار كاملاً از روى مصلحت انجام شده زيرا همراهان يمنى حضرت كه در جنوب عربستان زندگى مى كردند از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دلخور بودند لذا حضرت اين مسأله را زمانى مطرح كردند كه يمنى ها از آنها جدا شده بودند و به جنوب رفته بودند و آنها بسوى شمال غرب در حركت بودند. (1)
ص:22
شيعه در لغت به معنى پيرو مى باشد و در اصطلاح به معنى قائلان به مرجعيت سياسى، دينى و علمى على عليه السلام پس از پيامبر اطلاق مى شود و لفظ شيعه در منابع برادران اهل سنت نيز آمده است. طبق بررسى سه آيه از سوره مباركه مائده و پاسخ به اشكالات پيرامون آنها متوجه مى شويم كه هيچيك از اشكالات وارد نبوده و ولايت امام على عليه السلام قابل اثبات مى باشد. از سويى ديگر علماى يهود و نصارى علاقه مند نبودند تا بعد از آنها كسى ديگر صاحب كتاب و ولايت باشد لذا به دشمنى با ولايت على عليه السلام پرداختند و درست در همين موقع با نزول آيه اكمال آخرين دريچه هاى اميد به روى آنها بسته شد.
علاوه بر منابع قرآنى منابع روايى، تفسيرى و تاريخى همچون تفسير ابن مسعود، كتاب الغدير و المراجعات و . . . حاكى از ولايت همه جانبه امام على عليه السلام مى باشند.
ص:23
1_ شيعه را از نظر لغوى و اصطلاحى تعريف كنيد.
2_ اشكالات وارده بر آيه سوم از سوره مائده را بررسى و تحليل كنيد.
3_ ضمن طرح اشكالات وارده بر آيه 55 از سوره مائده به ذكر رئوس پاسخ ها بپردازيد.
4_ چگونه مى توان با توجه به ظاهر ناسازگار قبل و بعد آيه 67 از سوره مائده ارتباط آن را با واقعه غدير خم بيان داشت؟
ص:24
1_ شيعه در لغت بمعنى: الف _ رهبر ب _ پيرو ج _ جماعت د _ گروه مى باشد.
2_ غدير خم در چه روزى اتفاق افتاد؟
الف _ 18 ذى الحجة سال 10 هجرى
ب _ 13 رجب سال 14 قبل از بعثت
ب _ 17 ربيع الاول سال 10 هجرى
د _ 18 ذى الحجة سال 5 هجرى
3_ آيه اكمال دين كدام است؟
الف _ يا ايها الرسول بلغ ما انزل . . .
ب _ اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى . . .
ج _ انما وليكم اللّه و رسوله . . .
د _ كتب عليكم الصيام . . .
4_ كدام يك از موارد زير در مورد آيه سوم از سوره مائده مطرح است:
الف _ قبل و بعد آيه در مورد مواد غذايى مى باشد.
ب _ آيه فوق زمانى نازل شد كه يهوديان از موضوع وجهه علمى خود احساس خطر مى كردند
ج _ تنها بحثى كه در اين آيه تازگى دارد مسأله (ولايت اسلامى) است
د _ تمام موارد
5_ جمع آمدن ضماير آيه 55 از سوره مائده با توجه به چه دليلى قابل حل است:
الف _ در يك مورد خاص است ب _ فراوانى روايات شان نزول
ج _ موقعيت اجتماعى حضرت على عليه السلام د _ موارد الف و ب
ص:25
6_ تفسير فتح القدير شوكانى چگونه تفسيرى مى باشد:
الف _ عقلى
ب _ فلسفى و كلامى
ج _ بيشتر روايى است
د _ فقهى
ص:26
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:27
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:28
يادداشت
ص:29
_ يادآورى تفاوتهاى ميان مقام امامت و خلافت و اينكه مقام امامت به اذن الهى بوده و توسط كسى نمى تواند از بين برود.
_ اقدامات حضرت على عليه السلام پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم .
_ اقتدا به سيره امام على عليه السلام در شرايطى كه جامعه نيازمند حفظ آرامش و وحدت است و اينكه وحدت و امنيت جامعه بر همه چيز مقدم مى باشد.
ص:30
درس دوم
تفاوتهاى امامت و سيره حاكمان و
فعاليتهاى حضرت على عليه السلام در زمان خلفاى راشدين
در اين درس در صدديم تا به بررسى تفاوتهاى خلافت امام على عليه السلام و نوع عملكرد ايشان در دوران خلفاى سه گانه بپردازيم.
اين بحث خيلى مهم است از اين جهت كه بسيارى از سوء تعبيراتى كه براى ما شيعيان بوجود مى آيد ناشى از نداشتن شناخت كافى در مورد شأن و جايگاه واقعى حضرت على عليه السلام مى باشد كه اين منجر مى شود به مقايسه ايشان با اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بايد بگويم اين مقايسه از اساس غلط است و هركس را بايد با ميزان و معيار خودش سنجيد.
1_ به هر روى اين درس را با يك سؤال اساسى آغاز مى كنيم و آن اينكه اگر امامت على عليه السلام انتصابى بوده و بر مبناى شوراى اهل حل و عقد نبوده، چرا حضرت در برابر خلفا قيام نكردند؟ مسلما اگر ايشان قيام مى كردند خداوند به ايشان كمك مى كردند و نصرت الهى شامل حال ايشان مى شد.
خداوند در قرآن مى فرمايند:
«إنّا لَنَنْصُر رُسُلَنا والَّذين آمَنوا فى الحياةِ الدنيا و يوم يَقوم الاشهاد». (1)
ص:31
يعنى همانا ما پيامبرانمان و كسانى را كه ايمان آوردند در اين زندگى و در روزى كه شاهدان بپا مى خيزند نصرت مى دهيم.
اين يك پرسش اساسى است. اما در همين ارتباط پرسش ديگرى نيز مطرح است و آن مسأله افضل بودن على عليه السلام بر ساير خلفاست.
2_ سؤال اين است كه در دوران خلافت پنج ساله على عليه السلام ما شاهد يك ركود اجتماعى و جنگهاى پيوسته داخلى هستيم، بدون اينكه حتى ذره اى به قلمرو حكومت اسلامى اضافه شود ولى در زمان خلفاى قبلى اينطور نبوده و بسيارى از فتوحات در زمان آنها انجام شده. بطور مثال ايران در زمان عمربن خطاب فتح شد و اسلام وارد ايران شد.
با اين حال آيا باز هم مى توان گفت: على عليه السلام افضل خلفا و اصحاب است؟
خوب ببينيد اينجا دو سؤال مطرح شد كه جواب هر دو را مى توان با اشاره اى كه در ابتداى صحبتمان شد بدهيم.
و بايد گفت كه پيامبران و اولياء الهى چون سلاطين داراى تاج و تخت و خدم و حشم و لباس فاخر و زرق و برق نيستند.
سيد قطب از مفسرين معاصر اهل سنت و كسى كه مدت زيادى را در غرب به سر برد و شخص مقام معظم رهبرى هم يكى از كتابهاى ايشان را ترجمه كرده اند (1)نظر جالبى در اين زمينه مى دهد به اين مضمون كه: ما در مورد بسيارى از انبياء الهى در كوتاه مدت نصرتى نمى بينيم و در درازمدت پيوسته شاهد نصرت هستيم.
ايشان مثال مى زنند ابراهيم نبى عليه السلام را كه در زمان ايشان حكومت ظاهرى از آن نمرود بود و كار تا جايى پيش رفت كه نمرود ايشان را در منجنيق گذاشت و در آتش پرتاب كرد ولى به اذن الهى آتش سرد و سلام شد.
درست است كه ايشان در زمانه خود نتوانست بطور كامل بت پرستى را ريشه كن كند ولى در نسلهاى بعدى پيام وى به تمامه اثر خود را گذاشت و شما مى بينيد كه در قرآن
1-
ص:32
كريم هم از مكتب ابراهيم به عنوان يك مكتب يكتاپرستى كامل نامبرده مى شود و معيارى است براى ساير اديان بزرگى چون يهوديت، مسيحيت و اسلام.
خداوند در قرآن مى فرمايد:
«ما كانَ ابراهيمُ يهوديا و لا نصرانيا ولاكن كانَ حَنيفا مسلما». (1)
يا «مِلَّةَ اَبيكُمْ ابراهيم». (2)
و يا حضرت يوسف عليه السلام كه ايشان ظاهرا به چاه افتاد ولى اين مقدمه اى بود كه از آنجا به مصر برود. علم تأويل الاحاديث را ياد بگيرد و نبى الهى شود. ظاهرا وزير شاه بود ولى در باطن يوسف زمام امور را به دست داشت.
بنابراين نصرت و پيروزى پيامبران موقتى نيست.
سيد قطب در ادامه به رمز پيروزى عاشورا و تأثير آن تا به امروز سخن مى گويد و اينكه حضرت ابا عبداللّه صلى الله عليه و آله وسلم على رغم اينكه شهيد شدند ولى صاحب دو نصرت شدند يكى رسوايى طاغوت و ديگرى زنده ماندن عاشورا تا به امروز.
پس على عليه السلام خليفه خدا بود و شخصيت وى تماما الهى بود. ايشان براى فتح و كشورگشايى نيامده بود ظاهرا پشت صحنه بود ولى مهمترين كارها به دست ايشان بود و يا خود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در مورد امام حسن و حسين عليهم السلام مى فرمايند: (اِبْناى هذان امامان قاما او قَعَدا) (3)يعنى اين دو پسر من امام اند چه قيام كرده باشند و چه در حال سكوت باشند و به پا نخاسته باشند.
آرى على عليه السلام امام بود اگرچه 25 سال پس از وفات پيامبر خليفه شد. مقام خلافت ايشان چيزى نبود كه توسط شوراى اهل حل و عقد گرفته و يا داده شود. آنچه منصوب از جانب خدا باشد هيچ گاه با ظواهر امور از بين نمى رود و اين است معنى خلافت به نص كه شيعه بر آن قايل است و لذا مى بينيم كه حضرت در طول اين سالها دست به اقدامات بسيار
ص:33
مهمى زدند و خود را تشبيه به سنگ زيرين آسياب دولت اسلامى كرده اند.
(اِنّ على منها مَحَل القُطب مِنْ الرحى . . .) . (1)و يا (اَمَا واللّه لَقَدْ تَقَمَّصَها فلانٌ و اِنّه لَيعلَمُ اَنّ مَحلِّى مِنها مَحلُّ القُطبِ مِن الرّحى) . (2)
اقدامات حضرت على عليه السلام پس از وفات رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم و تا قبل از حكومت ايشان به شرح زير است:
ايشان بعد از رحلت پيامبر اكرم به جمع آورى قرآن پرداختند و سوگند خوردند تا آن را ننويسند، ردا بر دوش نيندازند و از خانه خارج نشوند مگر براى خواندن نماز، و براساس ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و ظاهر و باطن قرآن به تعليم و تفسير قرآن پرداخته و شاگردانى چون ابن عباس و ابن مسعود را تربيت كردند تا پاسخگوى تهاجمات و شبهات دانشمندان كشورهاى تازه فتح شده باشند. (3)
توضيح اينكه حضرت در پاسخ كسانى كه بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آمدند و دست بيعت دراز كردند مانند عموى پيامبر و ابوسفيان گفتند: (شقّوا اَمواج الفِتَنِ بِسُفُن النّجاه) (4)يعنى موجهاى فتنه را با كشتى نجات درهم شكنيد. و اين درست در همان موقع بود كه خيلى ها مى پنداشتند على عليه السلام بايد شمشير به دست مى گرفت و خليفه ابوبكر را از
ص:34
بين مى برد. ولى حفظ وحدت و آرامش در جامعه اسلامى نخستين رمز ادامه حيات اسلام است و اين اسلام نوپا تاب آن را نداشت كه در برابر موجهاى سهمگين فتنه پايدارى كند و اگر نبود كشتى نجات على عليه السلام ، اسلام در درياى مصايب و فتنه ها غرق مى شد و اين جا رمز جاودانگى اسلام فهميده مى شود. آرى رمز و كليد صيانت اسلام و تداوم آن در قرون و اعصار بدست على عليه السلام رقم مى خورد. بنابراين ايشان در اين سالها انتخاب شأنيت وزير در حكومت اسلامى را برمى گزينند و به دادن مشاوره به خلفا در زمينه هاى مهم حكومتى مى پردازند. (و اَنَا لكم وَزيرا خير لكم منّى اميرا) (1)و من براى شما وزير باشم بهتر است از آن كه امير باشم.
براى نمونه مى توان به موارد زير اشاره كرد:
الف _ دادن مشاوره هاى جنگى: ابوبكر درباره فتح شام با على عليه السلام مشورت كرد و خيلى از اين مشورت استقبال نمود. او در اين باره مى گويد: «اين وارث علم پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است سخن او در جهاد با روم مرا تشويق، تحريض و دلگرم ساخته است». (2)
الف _ شركت مالك اشتر در جنگ قادسيه و فتح نصيبين و نيز شركت وى در جنگ روم. (3)
ب _ شركت حذيفة بن يمان در جنگ نهاوند كه تستر و اردبيل به دست وى فتح شد. عمار ياسر نيز در اين جنگ فرمانده سواركاران بود. (4)
ج _ حضور فعال حجربن عدى در جنگ قادسيه.
1-
2-
3-
4-
ص:35
الف _ سلمان فارسى در زمان عمر والى مدائن مى شود.
ب _ پس از عزل سعد عمار ياسر والى كوفه مى شود.
ج _ عثمان بن حنيف مسؤول خراج و دارايى كوفه مى شود.
د _ حذيفة بن يمان به معاونت عثمان بن حنيف به مساحى زمين هاى كوفه مى پردازد. (1)
ابن اعثم از پيامبر نقل مى كند: اين على وارث علم پيامبر است. هر كسى در راستى او شك كند منافق است. (الفتوح، ابن اعثم، ج 1، ص 97)
يكى از وظائف امامت و ولايت دينى كه از وظائف خلافت و رياست جمهور بسيار مهم تر و والاتر است پاسدارى از قرآن و خزائن علوم پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و انتقال آن به علما، دانشمندان و مردم است.
اهميت اين مسأله وقتى مهم خواهد شد كه بدانيم چه بسيار كشورها كه در اثر ضعف فرهنگ در هنگام تهاجم دشمن در دشمن حل شدند از آنها هيچ باقى نماند و چه كشورهايى كه فرهنگ بيگانه را نيز در خود حل كردند. بطور مثال وقتى مغول ها به ايران حمله كردند در اثر قوت اعتقاد و فرهنگ اسلامى در ما حل و پيرو مذهب تشيع شدند.
اما به عكس آن را مى توان در دوران معاصر در انقلاب الجزاير، مصر و پاكستان ديد كه بعلت ضعف فرهنگى شكست خوردند و اكنون ما شاهد اشاعه فرهنگ غربى در اين كشورها هستيم.
لذا حضرت با توجه به اين مهم به نشر علوم مختلف در جهان اسلام مبادرت
ص:36
ورزيدند كه عبارتند از:
الف _ تفسير قرآن كريم: حضرت در بين چهار خليفه آن چنان كه خود اهل سنت نيز اذعان دارند صاحب بيشترين رواياتهاى تفسيرى هستند (1)و از طرفى شاگردان ايشان در مكه و مدينه و كوفه كه از آنان بعنوان صحابيان و نيز تابعيان ياد مى شود خود صاحب مكتب تفسيرى شدند.
اينكه مى گوييم مكتب تفسيرى يك مسأله ساده اى نيست اينكه شخصى در زمينه مباحث قرآنى چه تفسير و قرائت صاحب رأيى قوى و متقن باشد و تا جايى پيش برود كه خود صاحب مكتبى باشد براى مردم آن شهر و ديار و اين تفكر در سالهاى بعدى و تا عصر ما ادامه يابد و به قول او استناد شود مثلاً گفته شود كه در تفسير فلان آيه چند نظر وجود دارد كه يكى از اين نظرها نظر ابن عباس است اين خيلى مهم است زيرا خود سازنده نوعى تفكر در جهان اسلام خواهد بود كه نهايتا سرمنشأ آن به على عليه السلام برمى گردد كه توانسته است چنين شاگردانى را با چنين سطحى از تعقل و تفكر تربيت كند.
ب _ علم نحو: اين علم كه در آن به نقش كلمات در جمله مى پردازد و مشخص مى كند كه كدام كلمه فاعل، مفعول، فعل و . . . است كه در معنى قرآن و صيانت آن از برداشتهاى نادرست خيلى مهم است. اينجا حضرت به ابوالاسود دوئلى دستور مى دهد كه قوانينى براى اين علم وضع كند كه ماجراى اين دستور و پيدايش علم نحو خيلى جالب است. (2)
ج _ علم كلام: علم كلام كه در آن به عقايد اسلامى مى پردازد و از آن دفاع مى كند داراى ادبياتى مخصوص است. واژه هايى چون ازلى، ابدى، قديم، حادث، ممكن، وجود، وجوب و . . . نخستين بار در كلمات حضرت به آن اشاره شد. نهج البلاغه مملو از اين واژگان است.
و لذا ابن ابى الحديد معتزلى در مقدمه نهج البلاغه به اين موضوع اشاره دارد و
ص:37
مى گويد: علم كلام و اعتقادات كه اشرف علوم است از كلام امام على عليه السلام اقتباس شده است.
اربلى در كشف الغمه نيز مى گويد: پيشوايان كلامى همه خود را منسوب به على عليه السلام مى دانند. (1)
ه _ فقه: در فقه نيز پيشوايان مذاهب اربعه با واسطه شاگرد حضرت على عليه السلام بوده اند به اين ترتيب كه مالك و ابوحنيفه شاگردان امام صادق عليه السلام بوده اند و احمدبن حنبل فقه را از شافعى و شافعى از محمدبن حسن و مالك آموخت. (2)
حتى جالب است بدانيد كه نظرات فقهى حضرت در دوران خليفه دوم نيز بكار مى آمده. در مكاسب شيخ انصارى از قول امام باقر عليه السلام از خصال شيخ صدوق آمده كه درآمد زمينهاى مفتوحٌ عنوه مستدل به روايت على عليه السلام است.
كه مى فرمايند: اِنّ القائمَ بعدَ صاحبه _ يعنى عصر _ كانَ يُشاورنى فى مَواردِ الامورِ و مَصادرها فيصدرها عَنْ اَمرى و يُناظِرنى فى غَوامضها فَيَمضيها عَنْ رَأْيى. (3)
و _ نهج البلاغه: اين كتاب اوج فصاحت، بلاغت و آيين كشوردارى است. اين كتاب خود مبنايى براى علوم بلاغى شده و اصول آن جملگى در سخنان حضرت وجود دارد. همچنين اصول كشوردارى و تربيتى، بسيارى از نكات اخلاقى و عرفانى به بهترين وجه در اين كتاب موجود است.
ز _ علم حقيقت و باطن: بسيارى از عرفا و متصوفه ايشان را رهبر خود مى دانند در شجره نامه هايى كه منتسب به فرق مختلف تصوف است تلاش زيادى شده تا شجره خود
يعنى: خليفه دوم همواره در موارد امور و مصادر آنها با من مشورت مى نمود و آنها را به دستور من صادر مى كرد و در مشكلات امور با من مناظره و گفتگو با نظر من آنها را امضاء مى كرد.
ص:38
را نهايتا به على عليه السلام برسانند و اين بخاطر اوج عرفان ايشان و اوج بلنداى زهد ايشان در مسائل عرفانى است. پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در حديثى فرمودند: (انا مدينه العلم و على بابها) (1)يعنى راه رسيدن به علوم پيامبر از على عليه السلام مى گذرد.
دكتر ابوالوفا غنيمى تفتازانى استاد دانشگاه قاهره و شيخ طريقت در مقدمه كتاب خود بر كتاب وسايل الشيعه مى نويسد: مشايخ و اصحاب طريقت مانند رفاعى، بدوى، دسوقى و گيلانى از اجله علماى اهل سنت در طريقت خود به ائمه اهل بيت و از طريق آنها به امام على عليه السلام و از او به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم استناد مى كنند زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: من شهر علمم و على عليه السلام دروازه آن.
* * *
احمد بن حنبل كه يكى از پيشوايان مذاهب اربعه فعلى مى باشد و فقه كشور عربستان هم منبعث از اين شخص است در مورد حضرت على عليه السلام حرف جالبى دارد و مى گويد: تمام خلفا اعتبار خودشان را از مقامشان گرفتند ولى حضرت هيچ زينتى از مقام خلافت نگرفتند بلكه به مقام خلافت زينت داد. (2)
بنابراين متوجه مى شويم كه اين پرسش كه در ابتداى درس دوم مطرح شد مبنى بر اينكه حضرت چرا در برابر خلفا قيام نكرد و بايد با آنها مى جنگيد و حق خود را مى گرفت از اساس پرسشى غلط است چرا كه حضرت وحدت را مهمترين مسأله در آن شرايط مى دانستند، از طرفى مقام خلافت الهى چيزى نبود كه كسى بتواند از ايشان غصب كند همچنان كه در طول اين 25 سال حضرت اقدامات الهى و خليفة اللهى بسيارى انجام دادند كه به آنها به طور فشرده اشاره شد. اما اين كه گفته شده در زمان خلفاى سه گانه ما تماما شاهد فتوحات اسلامى هستيم ولى در زمان على عليه السلام اين مسأله متوقف شده و مردم دچار جنگ داخلى و ركود اقتصادى و اجتماعى شدند هم حرف درستى نيست.
ص:39
حضرت اين را قبول نداشتند ايشان مى فرمايند: (ما اصبح بالكوفة احد الا ناعما اِنّ ادناهم منزلة يا كل البر و يجلس فى الظّل و يشرب من مآءِ الفرات) .
يعنى كسى كه در كوفه كه مركز خلافت بود صبح نمى كرد جز اينكه در بدترين حالت منزلت غذاى خوب مى خورد. در سايه مى نشست (يعنى مسكن داشت) و از آب فرات مى نوشيد. (خوردن بهترين آب)
پس مردم از لحاظ مايحتاج اوليه زندگى در رفاه بودند و زمينه هاى آزادى هاى اجتماعى فراهم بوده است، كسى اضطراب مسكن و غذا نداشته است و مى توانسته به عبادت و درس و كار خود بپردازد.
اما اين تمام ماجرا نيست حضرت در نخستين خطبه خود رسيدگى به اموال مشروع و نامشروع و پس گرفتن آن حتى اگر در مهر زنان شده باشد را بسيار جدى مطرح كردند و به آن عمل كردند. اين يعنى اوج عدالت اجتماعى.
اصولاً نوع حكومت دارى ايشان با سه خليفه قبلى متفاوت است و در جهت رفاه و عدالت گام برمى دارد. شرقاوى نويسنده مصرى مى گويد: زندگى حضرت امير عليه السلام در سه كلمه خلاصه مى شود كه از پيامبر آموخته است كه ايشان فرمودند: اَلا اَدُلُّكُم عَلى خَيرِ اَخلاق الدنيا و الآخرةَ تَصِلْ مَنْ قَطَعَكْ وَ تُعطى مَنْ حَرمك وَ تعفو عمّن ظلمك. (1)يعنى آيا راهنمايى نكنم شما را به بهترين اخلاق دنيا و آخرت، به آن كس كه از تو بريده صله رحم بجاى آور و به آنكه تو را محروم داشته عطا كن و از كسى كه به تو ظلم روا داشته درگذر.
و چه كسى جز امير مى تواند كه چنين باشد و قاتل خود را كه شقى ترين افراد است ببخشد و به لشكر ظالم معاويه كه آب را به روى او بست آب بدهد. و به مالك كه راهى سرزمين مصر جهت حكومت بر آنهاست بگويد كه با غير مسلمين نيز مهربان باش و چون حيوان درنده اى نسبت به آنان مباش. زيرا كه: فَأمّا اخٌ لك فى الدين اَوْ نَظيرٌ لك
ص:40
فى الخَلق. يعنى يا برادر دينى تو هستند و يا همسان تو در آفرينش هستند.
و اين چنين است كه نسل ايشان تا كنون باقى است و روز به روز افزون مى گردد ولى از ديگران نجوايى هم به گوش نمى رسد. چنانكه امروزه علاوه بر سادات ايران شرفاى مكه و مراكش و ديگر بلاد نيز خود را از نسل امام حسن مجتبى عليه السلام مى دانند و اين است نصرت الهى براى على عليه السلام هم در دنيا و هم در سراى آخرت.
ص:41
شأن امامت با خلافت متفاوت است و زندگى امامان و پيامبران همچون خلفا و سلاطين نيست. امامت بر مبناى نص است و شوراى اهل حل و عقد هيچ تأثيرى در بودن يا نبودن آن ندارد.
حضرت على عليه السلام حفظ وحدت و امنيت جامعه نوپاى اسلامى را بر هر امرى مقدم مى داشت و لذا در طول 25 سال كناره گيرى از حكومت به اقدامات سازنده اى چون جمع آورى قرآن و علوم پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ، شركت دادن ياران و فرزندان خود در فتوحات اسلامى، دادن مشاوره هاى سياسى به خليفه دوم و سوم، پايه گذارى علوم نحو، كلام و فلسفه، پرداختند و چه كسى جز امام و پيشوا مى تواند چنين اقدامات سازنده اى را براى حفظ و استمرار اسلام انجام دهد.
ص:42
1_ اقدامات حضرت على عليه السلام در طول حكومت خلفاى راشدين را نام ببريد.
2_ تفاوت مقام حكومت الهى و غير آن در چيست؟
3_ سخن احمدبن حنبل در مورد امام على عليه السلام را بيان فرماييد.
4_ علت انتساب مكاتب عرفانى به امام على عليه السلام چيست؟
5_ نقش حضرت امير را در زمان خلفاى راشدين از ديدگاه حكومتى بيان فرماييد.
6_ در خصوص وضع رفاه اجتماعى مردم در زمان حكومت ظاهرى امام على عليه السلام توضيح دهيد.
7_ چگونه مى توان حضرت على عليه السلام را خزانه دار علوم پيامبر دانست؟
8_ سخن سيد قطب در مورد امام حسين عليه السلام را بيان كنيد.
9_ تحليل شما از نصرت الهى در مورد اهل بيت عليه السلام تا به امروز با توجه به توضيحات مطروحه در درس دوم چيست؟
ص:43
1_ قرآنى كه حضرت على عليه السلام جمع كرد بر چه مبنايى بود؟
الف _ بزرگى و كوچكى سور
ب _ مكى و مدنى
ج _ ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، ظاهر و باطن
د _ حوادث تاريخى و شأن نزول
2_ نخستين رمز حفظ اسلام چيست؟
الف _ ايمان
ب _ حفظ وحدت و آرامش در جامعه
ج _ اجراى عدالت
د _ امر بمعروف و نهى از منكر
3_ مالك اشتر در زمان خلفاى قبل از على عليه السلام در چه جنگهايى شركت جُست؟
الف _ قادسيه، نهاوند، جلولاء
ب _ قادسيه، نصيبين، روم
ج _ روم، نهروان، خيبر
د _ تستر، اردبيل، دندانقان
4_ خزانه دار بودن علم پيامبر با توجه كدام يك از موارد زير در مورد على عليه السلام صادق است:
الف _ تفسير قرآن كريم، وضع علم نحو و كلام
ب _ فصاحت و بلاغت در نهج البلاغه
ج _ علم حقيقت و عرفان و اقتداى مذاهب اسلامى در عرفان به ايشان
د _ تمام موارد
ص:44
5_ چه عللى نشان دهنده تفاوت كيفى سيره امام على عليه السلام و خلفاى قبلى مى باشد:
الف _ وضع خلافت ايشان از جانب خدا
ب _ اعترافات برادران اهل سنت و طريقت
ج _ پايه گذارى علم تفسير و تربيت شاگردانى كه هريك خود صاحب نظر بودند
د _ تمام موارد
ص:45
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:46
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:47
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:48
ص:49
بررسى اسناد امامت ائمه در منابع اهل سنت
موضع علما و شعراى اهل سنت در مورد اهل بيت
احاديث مشترك و چگونگى نقل حديث فريقين از همديگر
موضع شيعيان و شافعيان در خصوص عدالت تمامى صحابه
ص:50
درس سوم
اثبات امامت ائمه دوازده گانه، و موضع ما در مورد نقل حديث از عامه
(ولَقَدْ اَخَذَ اللّه ُ ميثاقَ بنى اسرائيل و بَعَثْنا منهم اثنى عَشَرَ نقيبا) .
چنانكه در آيه فوق آمده است خداوند از ميان قوم يهود دوازده نقيب برانگيخت تا هريك به رهبرى قوم بپردازند. و لذا در ميان امت اسلامى نيز دوازده امام وجود دارند كه همگى از قريش اند و از نسل فاطمه عليهاالسلام و على عليه السلام كه در منابع اهل سنت اين مطلب به وفور به چشم مى خورد. (1)
پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم : تعداد خلفاى بعد از من مانند تعداد نقباى بنى اسرائيل دوازده تن است. همچنين بسيارى از بزرگان اهل سنت به اين مسأله اذعان دارند از آن جمله:
1_ محمد ابراهيم جوينى خراسانى متوفى 730 ق. كه از محدثان شافعى است در كتاب فرائد السمطين فى فضائل المرتضى و البطول والسبطين و الائمة من ذريتهم، مى گويد روايت در اين زمينه از طرق اهل سنت به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى رسد. (2)
ص:51
جالب است بدانيد كه اهل سنت در مورد اين كه مهدى (عج) از ولد فاطمه عليهاالسلام است اتفاق نظر دارند.
2_ در كتاب ينابيع المودة لذوى القربى / فصل 76 نوشته شيخ سلمان بن ابراهيم قندوزى (متوفى 1294 ه . ق) آمده: روايت دوازده خليفه از 20 طريق وارد شده است.
3_ ابن حجر هيثمى (م 974 ه . ق) در كتاب الصواعق المحرقة فى الرد على اهل البدع و الزندقه، به اثبات ائمه دوازده گانه مى پردازد.
4_ بسيارى از شعراى اهل سنت در ديوانهاى شعرى خود به اين مسأله اشاره دارند.
الف _ احمد جامى (م 538 ه . ق) در انيس التائبين:
من ز مهر حيدرم هر لحظه اندر دل صفات
از پى حيدر حسن آنرا امامى رهنماست
همچو كلب افتاده ام بر خاك درگاه حسن
خاك نعلين حسن اندر دو چشمم توتياست
عابدين تاج سرم باقر دو چشم روشنم
دين جعفر بر حق است و مذهب موسى رواست
ب _ معين الدين حفصكى از شعراى عرب (م 553) .
ج _ شيخ فريد الدين عطار نيشابورى در تذكرة الاولياء سرآغاز كتاب را با امام صادق عليه السلام شروع كرده و حسن ختام آنرا امام باقر عليه السلام قرار داده است. در اين كتاب كه شرح حال بزرگان عرفان و زهدست وى ابتدا و انتهاى كتاب را به اين دو امام اختصاص داده است.
د _ سبط ابن جوزى در كتاب (تذكرة خواص الاُمة) (متوفى 644 ه . ق) وى از اعقاب محمدبن ابى بكرست بطورى كه مورد احترام مذاهب اسلامى بوده و فريقين اختلافات خود را به وى رجوع مى دادند. وى از طلايه داران تسنن دوازده امامى بوده و كتابى در اين خصوص تأليف كرده بنام (تذكرة خواص الائمة) _ ايشان در دمشق در مراسم
ص:52
عزادارى امام حسين عليه السلام شركت مى كرد و مرثيه مى سرود و مى گريست. (1)
ه _ جلال الدين رومى (م 644 ه . ق)
تو ترازوى احد خو بوده اى
بل زبانه هر ترازو بوده اى
يا در جاى ديگرى مى فرمايد:
در شجاعت شير ربانى استى
در مروت خود كه داند كيستى
و يا در وصف امام حسين عليه السلام مى فرمايد:
كجاييد اى شهيدان خدايى
بلاجويان دشت كربلايى (2)و ...
و _ شيخ صفى الدين اردبيلى (م 735 ه . ق)
ز _ حمد اللّه مستوفى (م 750 ه . ق) مورخ و جغرافيدان معروف و از نسل حربن يزيد رياحى است، كه در تاريخ گزيده خود پس از ذكر خلفاى راشدين خلاصه زندگى ائمه دوازده گانه را آورده و به عصمت آنان اذعان دارد و در كتاب ظفرنامه نيز با شعر خلاصه زندگى هريك را آورده است.
ح _ افضل الدين خواجوى كرمانى (م 735) شافعى كه براى 14 معصوم شعر سروده است:
يارب به حق آن چمن آراى لو كشف
كو بود سرو خوش نظر باغ لافتى و ...
يارب به حق موسى كاظم كه چون كليد
بودى به طور قرب و روز در دعا و ... (3)
ط _ سيد نورالدين نعمت اللّه ولى شافعى (م 834 ه . ق) مى گويد: در دو عالم چهارده معصوم را بايد گزيد و نهايتا بزرگانى چون خواجه محمد پارساى در فصل الخطاب، فضل بن روزبهان اصفهانى از اهالى خليج فارس در كتاب وسيله الخادم الى المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم زيارت امام رضا عليه السلام توسط خالد نقش بندى شافعى
ص:53
(متوفى 1249 ه . ق) و سرودن اشعارى جالب در اين زمينه.
صرف نظر از اينها در فرهنگ و تمدن ايران زمين نيز از ديرباز عشق و ارادت اهل بيت جايگاه خاصى داشته تا جايى كه محراب مدرسه امامى يا بابا قاسم در اصفهان در زمان غزنويان شاهد كاشى كارى با نام دوازده امام است.
و اين فراتر رفته و در مسجد مدينه هم در پيشانى حياط اين مسجد اسامى پنج تن آل عبا آمده است. شما اگر به تركيه برويد در آنجا هم در بسيارى از مساجد در كنگره ها و ايوان داخلى بالاى سقف اسامى پنج تن آمده است.
آثار باستانى بجاى مانده در خراسان و بويژه جنوب آن دراين زمينه بسيار جالب توجه است، محبت دوازده امام آنقدر در ميان مردم هرات و مشهد زياد بود كه سلطان حسين ميرزا بايقرا در سال 873 ه . مى خواست در خطبه نامه ائمه اثنى عشرى را ذكر كند. (1)
در ميان اهل طريقت نيز بسيارى بويژه در مصر ائمه را بعنوان اسوه حسنه قرار داده اند و خود شيعيان كه در بين اهل سنت قرار گرفتند كم كم از عقايد اصلى خود منحرف شدند ولى به صوفيه گرايش يافتند و اين اعتقاد را از طريق مساله فتوت و جوانمردى ادامه دادند.
مى دانيم كه در ميان چهار فرقه رسمى اهل سنت فرقه مالكى تنها گروهى است كه با دست باز نماز مى خواند و قطعا براى اين كار خود دليلى دارد.
وقتى از دليل اين مبنا جويا مى شويم به سخن پيشواى اين فرقه مى رسيم آنجا كه گفت: من به فقهاى مدينه از جمله جعفربن محمد نگريستم كه با دست باز نماز مى خواند. (2)
بحث ديگر ما پذيرش روايت هاى فريقين از هم است. به اين معنى كه آيا شيعيان در جوامع حديثيشان مانند الكافى، بحارالانوار و ديگر موارد فقط از اهل بيت و دوازده امام
ص:54
به نقل روايت پرداخته اند و يا اينكه از اهل سنت نيز با قبول شرايطى روايت نقل مى كنند و در مقابل آيا اهل سنت و جماعت نيز فقط از ميان خودشان به نقل حديث مى پردازند و يا اينكه با تحمل شرايطى نقل حديث از شيعيان را جايز مى دانند؟
در پاسخ بايد گفت كه:
در ميان فريقين چيزى وجود دارد بنام مشتركات حديثى يعنى فلان حديث كه در شيعه نقل شده عين يا نزديك به آن در ميان اهل سنت هم نقل شده كه اين مشتركات حديثى در حدود 70 درصد مى باشد.
مثلاً صفت حج پيامبر به نقل از جابربن عبداللّه انصارى به نقل از امام باقر عليه السلام اين چيزى است كه فريقين آنرا قبول دارند و در ميان اهل سنت هم نقل شده و لذا ما در مورد مساله حج اعمالمان به هم شبيه است.
در ميان اهل سنت هم به اين مسأله زياد عنايت شده كه اخيرا كتابى چاپ شده با نام «معجم فقه السلف عترةً و صحابةً و تابعين» در 9 جلد كه در دانشگاه ام القراى مدينه موجود است.
در زمينه نقل حديث شيعه از اهل سنت هم جواب مثبت است بدين معنى كه اگر در كتابهاى رجال شيعه تصريح به وثاقت اشخاص غير امامى شده باشد نقل حديث از آنان مانع و مشكلى ندارد و در اقسام حديث در اصطلاح علم الحديث به آن حديث مُوَثَّق مى گويند. (1)
اما مسأله اصلى كه تا حدودى هم بحث برانگيز بوده نقل از تمامى صحابيان است اينجا نكته اى وجود دارد و اينكه اهل سنت قائل به عدالت تمامى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم هستند و لذا به قول آنها عمل مى كنند و مى گويند: «مثلُ اصحابى كالنجوم بأيِهم اِقْتَدَيْتُهم اِهْتَدَيْتم».
ص:55
يعنى: مثال اصحاب و ياران مثال ستارگان است كه به هركدام اقتدا كنيد هدايت شده ايد. ولى شيعيان اين را قبول ندارند و مى گويند در ميان صحابيان عده اى با هم به نزاع برخاستند و حتى يكديگر را كشتند، پس نمى توان به همگى آنها اقتدا كرد ولذا بايد به اين نكته توجه داشت كه هنگامى كه صحابى سند حديث را به پيامبر برساند و از نزد خود چيزى گويد اين با رعايت اصول دراية الحديث نقل و يا عمل به آن خالى از اشكال است ولى آن هنگام كه صحابى قول رسول اللّه را به خود نسبت دهد اينجا موضع شيعه دستور ائمه است كه فرمود:
«خذوا ماروا وذروا ما رأى» يعنى آنچه روايت مى كند را بگيريد و آنچه كه رأى خود آنهاست از آن پرهيز كنيد. اين مسأله را هم اضافه كنيم كه شافعيان هم قول و اجتهاد صحابيان را حجت نمى دانند، حتى خود شاگردان ابوحنيفه هم در هنگام استدلال با فقهاى مدينه بر اينكه ما در فقه خود از على عليه السلام بسيار نقل كرده ايم ولى شما در بسيارى از موارد اختلافى از ابن عمر و ابوهريره مى گوييد تأكيد داشته اند و اين را نقطه قوت فقه خود بر فقهاى مدينه مى دانند و لذا نمى توان در ميان اهل سنت هم قول به عدالت تمامى صحابيان را موضعى يكسان و قطعى دانست. (1)
ص:56
طبق روايات موجود در كتب درجه اول اهل سنت دوازده خليفه كه همگى از قريش هستند بر اين امت حكومت خواهند كرد.
اكثر علما و شعراى مشهور اهل سنت به مدح و ابراز ارادت به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و 14 معصوم پرداخته اند.
در فرهنگ اسلامى و ايران زمين بويژه در حياط مسجدالنبى صلى الله عليه و آله وسلم ، مساجد تركيه، جنوب ايران و . . . اسامى پنج تن ذكر شده.
فريقين با قبول شرايطى به نقل حديث از هم مى پردازند و در ميان مذاهب اسلامى شاهد احاديث مشتركه بسيارى هستيم.
برخى از اهل سنت قائل به عدالت تمامى صحابه هستند ولى نمى توان به عدالت تمامى آنان قائل شد بلكه بايد فقط به آنچه از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نقل مى كنند اعتماد كرد و هرآنچه كه نظر شخصى آنان است در سطح نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم نمى باشد.
ص:57
1_ امامت ائمه دوازده گانه را با توجه به منابع اهل سنت بررسى كنيد.
2_ عشق و ارادت به اهل بيت را در فرهنگ ايران زمين و ساير بلاد اسلامى بررسى كنيد.
3_ در خصوص حديث موثَّق توضيح دهيد.
4_ موضع شيعيان به نقل از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در مورد نقل حديث از صحابه چيست؟
5_ نظر شافعيان در مورد قول صحابى چيست؟
ص:58
1_ كدام گزينه درست است:
الف _ اهل بيت پيامبر مانند نقباى بنى اسرائيل 12 تن هستند.
ب _ اهل بيت پيامبر همان زنان پيامبر هستند.
ج _ در ميان امت اسلامى محمدابراهيم جوينى، سلمان قندوزى و فردوسى از اهل سنت به امامت 12 تن از نسل فاطمه عليهاالسلام و از قريش اعتقاد دارند
د _ در كتاب ينابيع المودة روايت 12 خليفه جزو اخبار آحاد آمده
2_ شيخ عطار نيشابورى در . . . . . . . . . . . سرآغاز كتاب را با امام . . . . . . . . . . . . شروع كرده و حسن ختام آن را امام . . . . . . . . . . . . قرار داده.
الف _ مصيبت نامه، كاظم عليه السلام ، جواد عليه السلام
ب _ ديوان اشعار، على عليه السلام ، مهدى عليه السلام
ج _ غزليات، صادق عليه السلام ، باقر عليه السلام
د _ تذكرة الاولياء، صادق عليه السلام ، باقر عليه السلام
3_ سبط ابن جوزى از پيشگامان . . . . . . . . . . . . در كتاب . . . . . . . . . . به مسأله 12 امام اشاره كرده است.
الف _ تقريب، امام حسين عليه السلام
ب _ تسنن دوازده امامى، تذكرة خواص الائمه
ج _ وحدت، وسيلة الخادم الى المخدوم
د _ فقه شافعى، الأُمّ
ص:59
4_ حمداللّه مستوفى . . . . . . . . . . و از نسل . . . . . . . . . در دو كتابى . . . . . . . . . . . و . . . . . . . . . . . . به 12 امام پرداخته است.
الف _ فيزيكدان، قريش، ظفرنامه و تاريخ گزيده
ب _ محدِّث، ايوبيان، ظفرنامه و علوم حديث
ج _ مورخ و جغرافى دان، حربن يزيد رياحى، ظفرنامه و تاريخ گزيده
د _ هيچكدام
5_ محراب مدرسه . . . . . . . . . . . در عهد . . . . . . . . . . . . شاهد كاشى كارى با نام 12 امام است.
الف _ علميه، غزنويان ب _ امامى، سلجوقيان
ج _ بابا قاسم، غزنويان د _ امامى، فاطميان
6_ صفت حج پيامبر به نقل از . . . . . . . . . . . . مورد قبول فريقين است.
الف _ ابوايوب انصارى از على عليه السلام
ب _ جابربن عبداللّه انصارى از امام باقر عليه السلام
ج _ زراره از امام صادق عليه السلام
د _ ابن هشام از امام رضا عليه السلام
ص:60
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:61
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:62
ص:63
_ آشنايى با فقه مذاهب شيعه همچون زيدى و اسماعيلى و نيز آشنايى با عقايد اباضيه.
_ آشنايى اجمالى با برخى از مكتوبات اصيل اماميه و نيز فقه شيعه از منظر ديگر متفكرين اسلامى.
_ اصالت فقه اماميه.
ص:64
درس چهارم
مذاهب و جريانهاى شيعى در طول زمان
صرف نظر از علل و عوامل اصلى ايجاد فرق در جوامع بشرى و اديان جهان اعم از اديان الهى و غير آن چون هندويسم، بوديسم، و ... دراين فصل برآنيم تا به معرفى مذاهب و انشعابات اصلى شيعيان بپردازيم.
مقدمتا بايد گفت كه از اواخر قرن نخست هجرى ما شاهد رشد و توسعه سه جريان فكرى در جهان اسلام هستيم كه عبارتند از:
1_ اصحاب حديث در مدينه.
2_ اصحاب رأى و قياس در عراق و كوفه كه در مقابل تفكرات حديثى و علماى مدينه قرار دارند.
3_ اهل بيت: كه مدارس شيعيان خود به سه شاخه اصلى تقسيم مى شود: فقه اماميه، زيديه و اسماعيليه.
ما در مورد مدارس مدينه و عراق در جاى خود مفصل بحث خواهيم كرد. در اين جا مى پردازيم به مدارس و جريانات فكرى شيعه.
1_ فقه امامى: منسوب به امام على عليه السلام و امام صادق عليه السلام و ساير ائمه عليهم السلام است.
اگر چه در دوران بعد از پيامبر و تا اواخر بنى اميه زمينه براى فقه شيعه مهيا نبود ولى از همان ابتدا ائمه ميراث مكتوبى در زمينه مسائل فقهى از خود بجاى گذاردند. كتاب (جامعه) على كه در آن علاوه بر احاديث رسول خدا به مسايل فقهى هم اشاره شده
ص:65
دلالت بر تقدم اين فقه از صدر اسلام دارد.
در وصف اين كتاب چنين آمده: اين كتاب حاصل جلسات خصوصى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم با على عليه السلام است و به املاء پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و خط على عليه السلام است.
ولى پس از اين دوران و پس از شهادت امام على عليه السلام عرصه بر شيعيان تنگ شد و تا اواخر اين سلسله زمينه اى براى گسترش فقه شيعه نبود. اما با فضايى كه در اثر تضارب سلسله عباسى و اموى به وجود آمد امامان باقر عليه السلام و صادق عليه السلام زمينه را براى كار علمى مهيا ديدند و لذا به تبيين و بسط فقه شيعه پرداختند كه به تربيت حدود چهار هزار شاگرد منجر شد.
افزون بر اينها شخصيت والاى امام صادق عليه السلام نيز براى همه علما ارزشمند بود. مالك بزرگترين فقيه مدينه در ميان عامه در توصيف امام صادق عليه السلام در سفر حج مى گويد:
نديدم حضرت را جز در يكى از اين سه حال:
1_ صائم 2_ قائم بالليل 3_ مشغول به ذكر. (1)
اين روند ادامه داشت و فقه امامى توسط اساتيدى چون كلينى، شيخ طوسى و مفيد به صورت مدون و باب بندى شده در كتاب هاى فقهى گردآورى شد و اين به ثبت آكادميك فقه شيعه كمك كرد.
در عهد سلجوقى و ايوبى به شيعه و تأليفاتش آسيب ها و صدمات زيادى وارد آمد. سلجوقيان كه در سه بخش شام، روم و ايران قلمرو خود را گسترش دادند در ايران بر روى مذهب حنفى تعصب خاصى ورزيدند و لذا اين قضيه مشكلات زيادى را بويژه در بغداد و محله كرخ آن بوجود آورد. ايوبيان نيز به ريشه كنى فاطميان و قتل عام بسيارى از مردم در مصر پرداختند. (2)
ص:66
ولى در عين حال فقه شيعه تا به حال باقى مانده است و لازم است تا در زمينه اصالت فقه شيعه به نظرات مختلفى اشاره كرد:
دكتر عبدالهادى فضلى از علماى شيعه در عربستان مى گويد: حيات ائمه در امتداد حيات رسول خداست كه از مصادر تشريع محسوب مى شوند و اين يعنى روايت از پيامبر و خدا. شيخ طوسى در زمينه علم امامان اشاره اى جالب دارد: علم امام به احكام از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است. (1)براى اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به معالم المدرستين، مرحوم علامه عسگرى و نيز بحارالانوار، ج 2، ص 249 به نقل از كشى.(2)كتاب مسائل على بن جعفر، شامل مجموعه سؤالات و پاسخ هايى است كه على بن جعفر عليه السلام از برادر بزرگ خويش امام موسى كاظم عليه السلام نقل كرده به همراه
ص:67
به هر روى ما در اينجا سخن خود را با كلامى از دو متفكر متقدم و متأخر اهل سنت به پايان مى رسانيم.
ابن خلدون در مقدمه خود مى گويد: فقه اهل سنت در مصر منقرض شد و با پيدايش دولت شيعه فاطمى فقه اهل بيت در جهان اسلام حرف نخست را مى زد و همچنان گسترش داشت حتى زمانى كه دولت فاطمى هم از بين رفت در عراق و... گسترش داشت. دكتر بدران ابوالعينين (داراى درجه جهانى استادى در شريعت اسلامى) مى گويد: مذاهب شيعه امامى و زيدى در گذشته توسعه زيادى داشتند كه به عنوان نمونه مى توان به فاطميان در مغرب اشاره كرد. (1)
2_ زيدى: اين مذهب منسوب به زيدبن على بن زين العابدين عليه السلام مى باشد اين مذهب نخست در كوفه نشو و نمو يافته و سپس به يمن منتقل شد.
از جمله اصول مهم اين مذهب عبارتند از ايمان به كتاب (قرآن) سنت، امر به معروف و نهى از منكر و جهاد با ظالمين. در مورد تاريخچه اين مذهب و علت قيام و شهادت زيد آنچه مهم است اين است كه زيد علت قيام خود عليه حكومت وقت را امر به معروف و نهى از منكر مى دانست ولى ادعاى امامت نداشت و قصد نداشت تا مذهبى براى خود تشكيل دهد و اين افراد بعد از او بودند كه اين مذهب را منتسب به او كردند و نكته ديگر اينكه ابوحنيفه با زيد بيعت كرد و نظر زيد راجع به خلفا اين است كه على عليه السلام افضل صحابه بود ولى به خاطر مصالح مسلمين خلافت به ابوبكر تفويض گرديده است.
از جمله مشتركات فقه زيدى و امامى در موارد زير است:
ص:68
1_ خمس 2_ ذكر حى على خيرالعمل در اذان 3_ تكبير براى جنازه 4_ عدم مسح بر خُفّين 5_ بدعت بودن نماز تراويح 6_ جايز نبودن تزويج با اهل كتاب و خوردن ذبيحه غير مسلمان 7_ قايل بودن به اجتهاد مجتهد 8_ اولى بودن تقليد از اهل بيت 9_ وجوب خروج بر حاكم ظالم و قيام به سيف.
زيديه تا كنون 144 امام داشته كه از مهمترين آنها مى توان به:
احمدبن عيسى بن زيد، الناصر الكبير، الهادى يحيى بن الحسين و امام الناصر اشاره كرد. از كتب مهم زيديه مى توان به موارد زير اشاره كرد:
البحرالزاحر، احمدبن يحيى (متوفى 840 ه . ق) الجامع لمذاهب العلماء الامصار نوشته امام احمدبن يحيى (متوفى 840 ه . ق) ، مجموع امام زيد.
از مهمترين فرق زيديه مى توان به جاروديه و سليمانيه اشاره كرد.
3_ اسماعيليه: اسماعيل فرزند ارشد امام جعفر صادق عليه السلام است كه در زمان خود امام صادق عليه السلام رحلت كرده. اختلاف شيعه و اسماعيليه هم از همين جا شروع مى شود زيرا آنان قايل به امامت فرزند ارشد امام صادق عليه السلام اند. گفته شده كه اسماعيل بعد از رحلتش در مصر ظاهر شده و مجددا ظهور خواهد كرد.
خلفاى فاطمى مصر پيرو اين مذهب بوده اند كه اين حكومت از سال 909 الى قرن 12 هجرى به طول انجاميده و لذا شاهد تأثيرات زياد اين مذهب در جهان اسلام هستيم كه نمونه آن دعوت مبلغين اين مذهب در زمان خود و جذب شخصيتى چون ناصر خسرو قباديانى و يا تشكيل قلعه الموت حسن صباح در قزوين و ترور شخصيتهاى مهم آن زمان چون خواجه نظام الملك هستيم.
از ديگر اقدامات اينان تأسيس دانشگاه الازهر مصر بدست المعزبالدين اللّه قاضى القضات قاهره مصر است.
محور عقايد فاطميون:
1_ ذات الهى 2_ تقديس امام و اينكه وجود امام امرى ضرورى است. 3_ قايل بودن به ظاهر و باطن مسايل دينى يعنى يك شخص باطنى مذهب، بايد هم به ظاهر و هم به باطن
ص:69
دين ايمان داشته باشد. در تفاسير قرآنى اسماعيليان شاهد تاويل آيات قرآن و نيز آميخته شدن تفاسير با فلسفه افلاطون هستيم.
در زمينه علماى اسماعيليه فقهاى مشهورى را جز معدودى نمى توان ذكر كرد مانند: قاضى نعمان مغربى متوفى 363 / صاحب كتاب دعائم الاسلام.
رياست فعلى شاخه اى از اسماعيليان بدست آقاخان مى باشد كه يك دهم اموال را به وى مى دهند و حدود 8 تا 12 ميليون اسماعيلى در سراسر دنيا وجود دارند كه به دو بخش شرقى و غربى تقسيم مى شوند. اسماعيليان شرقى بيشتر در هند و پاكستان و غربى در جنوب عربستان، آفريقاى شرقى و كوههاى لاذقيه سوريه زندگى مى كنند.
پس از حمله صلاح الدين ايوبى به مصر وى با شدت به مبارزه با فاطميون پرداخت و ارتباط اين مذهب با مصر به كلى قطع شد و لذا جمعيت اينان رو به كاهش نهاد كه در حال حاضر شاهد انشعابات زير در بين اسماعيليان هستيم:
الف _ مستعليه يا بُهَرِه ها: بُهَرِه ها داراى جمعيت زيادى مى باشند و بيشتر در هند و شرق آفريقا و بويژه شهر گجرات مستقر هستند و به دو شاخه داوودى و سليمانى تقسيم مى شوند.
ب _ نزارى يا آقاخانيان: كه در بالا اشاره كوتاهى به آن شد.
اينان نخست در ايران توسط حسن صباح در قلعه الموت دست به فعاليت گسترده زدند و پس از حمله مغول قلع و قمع شدند و سپس در سال 1255 ه . ق آقاخان محلاتى در ناحيه كرمان عليه محمدشاه قاجار قيام كرد و شكست خورد. به بمبئى گريخت و در آنجا دست به تبليغ زد كه پس از آن به آقاخانيه مشهور شدند. (1)
ج _ دروزيه: در لبنان و سوريه حضور دارند. طبق آمار سال 1956 تعداد آنها در لبنان 88100 نفر و طبق آمار 1947 در سوريه تعداد آنها در حدود 96641 نفر مى باشد. از معروف ترين بزرگان اين مذهب سيد جمال الدين عبداللّه تنوفى (884 م) است كه قبر وى
ص:70
در لبنان از سوى دروزيان زيارت مى شود.
از جمله اعتقادات اينان مى توان به: تناسخ ارواح و سرّ مكتوم (1)اشاره كرد. ورود يا خروج از فرقه خود را نمى پذيرد و در لبنان براى خود داراى محاكم خاص هستند.
4_ نُصَيريه (علويان) : اينان در لاذقيه و سه استان ديگر سوريه سكونت دارند، تعدادشان در حدود دو ميليون نفرست و خود نصير از موالى امام يازدهم بوده. به اين فرقه علويان هم مى گويند. (2)
در انتهاى اين بحث نيز به معرفى يك مذهب ديگر مى پردازيم كه البته جزو جريان هاى شيعى نيست ولى مزيد اطلاع خوانندگان محترم آورده مى شود:
5_ اباضيه: منسوب به جابربن زيد متوفى 93 ه . ق از علماى تابعين و شاگرد مكتب فقهى ابن عباس است.
از جمله اعتقادات اينان: 1_ عينيت ذات و صفات الهى 2_ عدم رؤيت خدا 3_ عدم جواز مسح بر خفين 4_ انداختن دست به هنگام نماز 5_ ابعد الاجلين براى عده حاملگى (3)6_ تبرى جويى از غلاة خوارج 7_ تقدم نظر على عليه السلام بر ديگر اصحاب مى باشد.
به لحاظ پراكندگى جغرافيايى در كشورهاى عمان، ليبى و تونس مستقر مى باشند كه به تازگى ملاقاتى بين خليلى مفتى اعظم كشور عمان و اينجانب صورت گرفته است و ايشان خاطرنشان ساختند كه فرقه اباضيه از سوى مجمع جهانى تقريب به رسميت شناخته شده
ص:71
و در فقه اباضى نظر على عليه السلام بر ساير اصحاب مقدم است.
از جمله كتاب هاى اين فرقه مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1_ النيل و شفاءالعليل / ضياءالدين عبدالعزيز ابن ابراهيم الثميمى (متوفى 1223 ه . ق) ، شارح: شيخ محمدبن يوسف الطفيش (متوفى 1332 ه . ق) در 17 جلد، كه بعنوان كتاب فقهى اين مذهب مورد استفاده قرار مى گيرد.
2_ المصنف / شيخ احمد بن كندى.
3_ الأيضاح عامربن على شمّاخى.
4_ جوهر النظام فى عامى الاديان و الاحكام ابومحمد عبداللّه ابن حميد السالمى (1914-1871) . فقه اباضيه بصورت شعر.
5_ الجامع / ابن بركت در دو جزء.
6_ قاموس الشريعة الحاوى طرقها، جميل بن خميس السعدى (قرن 11) .
ص:72
مذاهب شيعى به جريانهاى اصلى اماميه يا دوازده امامى، اسماعيلى و زيدى تقسيم مى شوند كه ما در مذهب اسماعيلى شاهد تقسيم بنديهاى خاصى هستيم كه در حال حاضر مذاهب آقاخانى، بُهَره و دروزى را مى توان برشمرد.
در ميان مذاهب شيعى شاهد مشتركات بسيار زيادى هستيم، فقه اسماعيلى منسوب به فرزند ارشد امام صادق عليه السلام است، خلفاى فاطمى مصر پيرو مذهب اسماعيلى بودند و فقه زيدى منسوب به زيدبن على بن زين العابدين عليه السلام است كه عليه حكومت وقت قيام كرد و شهيد شد.
ص:73
1_ سه جريان عمده فكرى جهان اسلام در اواخر قرن نخست را نام ببريد.
2_ در مورد كتاب جامعه امام على عليه السلام توضيح دهيد.
3_ در مورد اصول اعتقادى زيديان توضيح دهيد.
4_ محور عقايد فاطميون را نام ببريد.
5_ در خصوص پراكندگى جغرافيايى فاطميون توضيح دهيد.
6_ فقه اباضيه منسوب به كيست؟ چهار مورد از عقايد ايشان را ذكر كنيد.
ص:74
1_ كتاب جامعه به املاء . . . . . . . . . . . . و به خط . . . . . . . . . . . . است.
الف) على عليه السلام ، امام حسين عليه السلام
ب) پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ، زيدبن ثابت
ج) پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ، على عليه السلام
د) پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ، گروهى از اصحاب
2_ فقه امامى توسط اساتيدى چون . . . . . . . . . . . . به صورت باب بندى شده درآمد.
الف) هشام، زراره، ابوبصير
ب) شيخ كلينى، طوسى، مجلسى
ج) شيخ كلينى، طبرسى، حر عاملى
د) شيخ كلينى، طوسى، مفيد
3_ در عهد . . . . . . . . . . . . و . . . . . . . . . . . . به تأليفات شيعى صدمات زيادى وارد آمد.
الف) سلجوقى و ايوبى ب) مغول و سلجوقى
ج) اسماعيليان و غزنويان د) ايوبى و فاطمى
4_ زيدبن على علت قيام خود را چه مى دانست:
الف) گرفتن حق و حقوق قانونى خود
ب) امر به معروف و نهى از منكر
ج) تقسيم عادلانه بيت المال
د) خروج عليه حاكم ظالم
ص:75
5_ از جمله مشتركات فقه زيدى و امامى عبارت است از:
الف) خمس، ذكر حى على خير العمل، تكبير براى جنازه
ب) عدم مسح بر خفين، بدعت بودن نماز تراويح
ج) وجوب خروج بر حاكم ظالم، اطاعت از فقه امام صادق عليه السلام
د) موارد الف و ب
6_ اسماعيل فرزند . . . . . . . . . . . . است كه . . . . . . . . . . . . رحلت نمود.
الف) امام باقر عليه السلام ، در زمان امام كاظم عليه السلام
ب) امام صادق عليه السلام ، پس از پدر رحلت نمود
ج) ارشد امام صادق عليه السلام ، پس از پدر رحلت نمود
د) ارشد امام صادق عليه السلام ، قبل از پدر رحلت نمود
7_ دانشگاه . . . . . . . . . . . . در زمان . . . . . . . . . . . . به دست . . . . . . . . . . . . تأسيس شد.
الف) جامع بغداد، عباسيان، المعز بالدين اللّه
ب) الازهر مصر، فاطميان، خواجه نظام الملك
ج) الازهر مصر، فاطميان، قاضى القضات قاهره
د) الازهر مصر، اسماعيليان، خواجه نصير طوسى
8_ در تفاسير اسماعيلى . . . . . . . . . . . . و . . . . . . . . . . . . به هم آميخته شده.
الف) حديث و تاريخ
ب) فلسفه اسلامى و افلاطونى
ج) فلسفه تحليلى و تجربى
د) تأويل آيات قرآن و تفسير
9_ از جمله علماى اسماعيلى . . . . . . . . . . . . صاحب كتاب . . . . . . . . . . . . است.
الف) حسن صباح، قلعه الموت
ب) نعمان مغربى، دعائم التاويل
ج) قاضى نعمان، دعائم الاسلام
د) آقاخان، الموطا
ص:76
10_ در حال حاضر اسماعيليان به شاخه هاى زير تقسيم مى شوند:
الف) مستعليه، بُهَرِه، نزاريه و دروزيه
ب) داوودى، سليمانى، نصيريه، جاروديه
ج) نزارى، آقاخانى، اباضيه
د) بهره، داووى و سليمانى، آقاخانيه
11_ مذهب رسمى كشور عمان كدام است؟
الف) دروزيه
ب) نصيريه
ج) اباضى
د) فاطمى
ص:77
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:78
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:79
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:80
ص:81
_ آشنايى با مذاهب چهارگانه اهل سنت، مؤسسين آن
_ آشنايى با كتابهاى مهم اين مذاهب
_ آشنايى با شخصيت ها و متفكرين اصلى اين مذاهب
_ اطلاعاتى پيرامون علاقه رؤساى مذاهب فقهى عامه به اهل بيت عليهم السلام
ص:82
درس پنجم
مذاهب اهل سنت
همانطور كه قبلاً گفته شد در صدر اسلام دو مدرسه كوفه و مدينه پديد آمد كه باهم رقابت سازنده داشتند كه موجب رشد و ترقى فقه در جهان اسلام بود. با مهاجرت حضرت امير عليه السلام از مدينه به كوفه در حدود 150 صحابى با آن حضرت به كوفه آمدند (قبلاً هم عبداللّه بن مسعود در آنجا بود) و احاديث فراوانى را از مدينه به كوفه آوردند. در اين شهر حضرت شاگردان زيادى را پرورش دادند از جمله:
1_ علقمه نخعى 2_ مسروق همدانى (متوفى 63) 3_ اسود نخعى (متوفى 95) 4_ حارث جحفى 5_ عبيدة سلمانى (متوفى 72) 6_ شريح قاضى (م 78 ه ) (1)از اين شاگردان حضرت امير طبقه سومى پديد آمد من جمله: 1_ ابراهيم نخعى (95 هجرى) 2_ عامر شعبى (104 هجرى) 3_ سعيدبن جبير (95 هجرى) .
بعد از اين مرحله طبقه چهارم كه شاگردان اينها بودند پديد آمدند:
1_ ابو حنيفه (متوفى 150 هجرى)
2_ سفيان ثورى (متوفى 161 هجرى)
از شاگردان ابوحنيفه نسل ديگرى پديد آمد كه از جمله آنهايند:
1-
ص:83
1_ ابويوسف (متوفى 183 هجرى)
2_ محمدبن حسن شيبانى (متوفى 189 هجرى)
3_ ابن جراح
4_ اسماعيل بُحترى
5_ عبدالوهاب ثقفى
اينان كسانى هستند كه در مراحل مختلف فقه كوفى را تشكيل مى دهند.
به هر روى آنچه تا كنون باقى مانده فقه حنفى است و فقه سفيان ثورى در حال حاضر پيروانى ندارد.
منسوب به ابوحنيفه (150-80 ه . ق) .
نعمان بن ثابت بن كاوس منسوب به قبيله تميم. وى سرسلسله يكى از مذاهب اربعه است. اصل او از فارس است. در كوفه براى تحصيل آمده و در كنار آن به خريد و فروش خز مى پرداخته. وى صاحب مسندى است و كتاب مخارج در فقه و رساله اى كه به وى منسوب است با موضوع اعتقادى بنام الفقه الاكبر و رساله ديگرى بنام العالم و المتعلِّم.
وى با علماى كوفه مجالست داشته و از آنان فقه آموخت. از حمادبن ابى سليمان هجده سال درس آموخته كه او شاگرد ابراهيم نخعى (1)و شعبى است و ابراهيم نخعى فقه را از شريح قاضى، علقمه و مسروق بن اجدع گرفته كه آنان نيز معلوماتشان را از حضرت على عليه السلام و ابن مسعود گرفته اند.
دهلوى (2)مقايسه اى بين فقه ابوحنيفه و ابراهيم نخعى كرده كه در اين مقارنه معلوم شده ابوحنيفه صدى هشتاد فقهش مأخوذ از ابراهيم نخعى است. گفته شده در زمان خلفاى عباسى منصور او را به بغداد فراخواند و خواست كه قاضى القضات شود و او نپذيرفت و چون فكر كرد كه اين به خاطر قبول نداشتن خلافت وى است دستور داد تا
ص:84
روزى 10 تازيانه به او بزنند تا جايى كه وى مشرف به مرگ شد.
دكتر محمدعلى البار نوشته (1): ابوحنيفه بيش از همه اهل بيت رسول اللّه را دوست مى داشت و در محضر امام باقر عليه السلام و زيدبن على عليه السلام شاگردى كرده و مؤيد قيام زيدبن على عليه السلام بوده است.
شيخ محمد ابوزهره مى گويد: ابوحنيفه علاقه فراوانى به اهل بيت داشته و خلافت را منحصر در اولاد على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام مى دانسته و خلفاى معاصر خود را غاصبين امر خلافت مى دانسته وقتى ابويوسف و شيبانى جاى استاد خود را قرار گرفتند اين دو يك عمل تقريبى انجام دادند و آمدند از كوفه به مدينه مهاجرت كردند و پاى درس مخالفين فقه حنفى نشستند و پس از آشنايى با مبانى فقه آنان و استفاده از مالك با آنها گفتگو كردند و بسيارى از سوء تفاهمات را بر طرف كردند.
وقتى شاگرد ابوحنيفه، شيبانى به كوفه برگشت تمام مسايل مورد اشكال مدنيان را در كتابى بنام «الحجة على اهل المدينه» پاسخ داد و گفت كه شما در اين مسايل از فقه ابن عمر و ابوهريره استفاده كرديد و ما از فقه ابن مسعود و على عليه السلام كه از مقدمين اصحاب اند، شما از خليفه اول، دوم و سوم گرفتيد و ما از على عليه السلام كه سه خليفه قبلى هم مشكلاتشان را از وى مى پرسيدند. بنابراين كتاب (الحجه شيبانى) نخستين كتاب تقريبى توأم با ادب اختلاف است. (2)
در اين كتاب از روايات امام باقر و صادق عليهم السلام بسيار استفاده شده و سند برخى از فتاواى ابو حنيفه به اين دو امام برمى گردد.
استاد اسد حيدر آمده و شيوخ ابوحنيفه را شمرده و گفته كه برخى از آنها شيعه بوده اند مثل:
1) جابربن يزيدبن حارث جحفى كوفى (متوفى 128 ه . ق) .
ص:85
2) حبيب بن ابى ثابت ابو يحيى بن قيس كوفى (متوفى 119 ه . ق) .
3) فخول بن راشد نحوى (متوفى 141 ه . ق) .
4) اسماعيل بن عبد الرحمان كوفى (متوفى 127 ه . ق) .
5) عدى بن ثابت انصارى (متوفى 116 ه . ق) .
6) شيخ اجلح كندى (متوفى 145 ه . ق)
برخى از علما مثل شيخ محمد عبده در تفسير آيه «و لا ينال عهدى الظالمين» بيان مى كند كه ابوحينفه اعتقاد داشت امامت مخصوص علويان است. (1)
بيشترين پيروان در ميان مذاهب اربعه مربوط به حنفيان است و مذهب غالب عراق در دوران عثمانى بوده. و در مصر، سوريه، پاكستان، تركستان و آسياى ميانه، چين، آمريكاى جنوبى و بلوچستان و تركمن صحرا و قسمتى از خراسان ايران پيرو مكتب حنفى هستند. پس از قرآن و حديث توصيه زيادى بر قياس، عرف و شرع مَنْ قبلنا دارند.
مشهورترين شاگردان ابوحنيفه عبارتند از:
1_ ابويوسف كه قاضى القاضات بوده ونخستين كسى بود كه روحانيان را به لباس مخصوص مزين كرد.
2_ محمدبن حسن شيبانى (متوفى 189 ه . ق) در زمان ابويوسف رياست فقه را برعهده داشته است.
3_ ابوهُذيل (متوفى 158 ه . ق) : در مذهب او رأى و قياس غلبه دارد.
4_ حسن بن زياد: وى به روايت بيشتر اهميت داده است.
لازم به ذكرست كه بسيارى از فتاواى ابوحنيفه توسط ابويوسف و شيبانى تغيير كرده و علماى مدينه شيبانى را جزو اصحاب الحديث برشمرده اند.
مهمترين كتاب هاى حنفيان عبارتند از:
ص:86
1_ ظاهرالروايه / شيبانى (1)، الجامع الكبير والصغير _ السير الكبير و الصغير. 2_ المبسوط / سرخسى م 483/ 3_ الأصل 4_ الزيادات 5_ النوادر / محمدبن حسن شيبانى 6_ الكافى / حاكم شهيد مرزوى 7_ بدايع الصنايع فى ترتيب الشرايع / كاشانى م 5117 ه . ق 8_ مختصر الهدايه / مرغينانى م 593 (مشهورترين و مختصرترين كتاب فقه حنفى) 9_ شرح ابن عابدين و مجله الاحكام العدلية كه در زمان عثمانى بعنوان كتاب قانون درتمام مناطق تحت سلطه عثمانيان پخش مى شد.
منسوب به مالك بن انس (93-179 ه . ق) است. وى از فقه امام صادق، زهرى و ربيعة الراى استفاده كرده. (2)هرگاه از او سؤالى و مسأله اى مى پرسيدند و نمى دانست هيچ عيبى براى خود نمى ديد كه بگويد: نمى دانم.
منابع فقه وى: قرآن، سنت، اجماع، قياس، قول صحابى، استحسان، استصلاح، سد ذرايع و عمل اهل مدينه مى باشد.
مالك فردى بود با هيبت و وقتى هارون الرشيد به مدينه آمد گفت: هارون بايد پيش اهل علم بيايد و عالمان به نزد سلاطين نمى روند. وى قيام محمد نفس زكيه را تأييد كرد. وى بيعت با منصور عباسى را مكروه و ساقط از اعتبار مى دانست. مالك را توسط حكومت تازيانه زدند و اين وسيله اى شد تا مالك در نزد مردم محبوب شود. (3)
از جمله كتابهاى مالك: 1_ موطأ 2_ تفسير غريب القرآن 3_ رساله هاى منسوب به او را مى توان برشمرد. مالك الموطأ را به ترتيب ابواب فقهى نوشته كه درآن رواياتى از امام سجاد و باقر عليهماالسلام به چشم مى خورد.
گفته شده از مالك خواستند تا موطأ را تكثير كنند و در سراسر جهان اسلام پخش كنند تا همه از كتاب او استفاده نمايند ولى مالك اجازه نداد و گفت: در سراسر جهان اسلام
ص:87
اصحاب پراكنده شده اند و مسلمانان طبق نظر اصحاب عمل كرده اند و اگر اكنون بخواهند طبق نظر وى عمل كنند اين خود موجب اختلاف خواهد شد.
مالك داراى پانزده شاگرد بود كه اين شاگردان در سرزمين هاى قاره آفريقا منتشر شدند و مذهب مالكى را در آفريقا شيوع دادند از جمله شاگردان وى مى توان به اين اشخاص اشاره كرد: 1_ ابو عبدالرحمان قاسم مصرى (متوفى 191 ه . ق / صاحب كتاب المدونة است كه اين نخستين كتاب مالكيان است. 2_ ابومحمد عبداللّه بن وهب (متوفى 199 ه . ق) و 3_ اشهب بن عبد العزيز قيسى وى مذهب مالكى را در مصر شيوع داد (م 204) و 4_ ابو عبداللّه بن عبد الحكم (متوفى 214 ه . ق) و 5_ سهنون عبدالسلام بن تنوهى.
مذهب مالكى در مدينه، مغرب، حجاز و آندلس منتشر شد. مصريان در زمان حيات خود مالك پذيراى اين مذهب شد.
منسوب به محمد بن ادريس شافعى است متولد (سال 150 ه . ق در غزه همزمان با رحلت ابوحنيفه) . مادرش وى را به وطن پدرى ايشان در مكه مى برد و در حالى كه يتيم بوده قرآن را حفظ مى كند و در مدينه از درس مالك در حدود نُه سال استفاده كرده و جزو شاگردان وى بشمار رود. وقتى مالك در سال 179 ه . ق فوت مى كند شافعى به يمن رفته و در آنجا از فقهاى شيعه زيدى استفاده مى كنند و لذا در آنجا مى گويند كه شيعه شده و خود در شعرى مى گويد:
لو كان حُبّ آل محمد رافضا
فاعلموا ايها الثقلان انا رافضى
بعلت حمايت هايى كه وى از شيعيان مى كرد وى و گروهى را دستگير مى كنند و نزد هارون الرشيد مى برند و چيزى نمانده بود كه در اين راه جان خود را از دست بدهد.
سپس در بغداد چند سالى نزد محمد شيبانى مانده و از درس او استفاده مى كند و بنابراين هم با مكتب فقه اصحاب الحديث آشنا مى شود و هم با مكتب فقهى اصحاب الراى و هم با مذهب شيعه زيدى و در واقع فقه شافعى يك فقه ميانه و معتدل بين اين مكاتب است و لذا علت نزديكى فقه شافعى به شيعه از اينجا ناشى مى شود. شافعى به حضرت على عليه السلام علاقه زيادى داشت و هنگامى كه شخصى سائل نزد وى آمد و از
ص:88
ايشان در خصوص مسأله اى فقهى پرسيد، شخص سائل گفت: نظر شما برخلاف سخن امام على عليه السلام است. شافعى در جواب گفت: اگر ثابت كنيد اينطورست من پيشانى را بر خاك مى سايم و از نظر خود برمى گردم و عذرخواهى مى كنم.
وى در كتاب فقهى خود در بخش احكام البُغات تماما از سنت على عليه السلام اخذ نموده و لذا بعضى گفتند اين نشانه ايست كه شافعى شيعه است و در اين زمينه احمد بن حنبل از استاد خود دفاع مى كند.
اصول و مبانى فقه شافعى عبارتند از :
1_ قرآن 2_ سنت 3_ قياس 4_ استصحاب 5_ او قول اصحاب را حجت نمى داند همچنان كه است استحسان و مصالح مرسله، عمل اهل مدينه و شرع مَن قبلنا را حجت نمى داند.
پيروان اين مذهب در مصر، اردن، عراق، يمن، چين، اندونزى، سيلان، جزاير فيليپين، جاوه، هند، پاكستان، كردستان ايران و ديگر مناطق وجود دارند.
مردم عربستان در زمان شرفاء زيدى مذهب بودند و سپس براى حفظ موقعيت خودشان شافعى شدند.
مشهورترين شاگردان امام شافعى عبارتند از:
1) يوسف بن يعقوب (متوفى 231 ه . ق) كه توسط شافعى جانشين وى در مصر شد.
2) اسماعيل بن يحيى مُزنى (متوفى 264 ه . ق) .
3) الربيع بن سليمان (متوفى 270 ه . ق) .
4) هرملة بن يحيى (متوفى 266 ه . ق) .
5) ابوثور ابراهيم خالد بن كلبى (متوفى 240 ه . ق) .
مشهورترين كتب اين فرقه عبارتند از:
1. الاُمّ / امام شافعى در موضوع فقه.
2. مختصر مُزنى (مختصر الام) .
3. فتح العزيز.
ص:89
4. العزيز شرح الوجيز معروف به شرح كبير / عبدالكريم بن محمدبن عبدالكريم بن فضل رافعى (م 623) .
5. روضة الطالبين / النووى الدمشقى (متوفى 676 ه . ق) .
6. المهذب فى فقه الامام الشافعى / ابواسحاق شيرازى (م 476 ه ) .
7. الحاوى الكبير / فى فقه مذهب الامام الشافعى / على بن محمدبن حبيب ماوردى بصرى (م 450 ه . ق) .
8. المجموع شرح المهذب / يحيى بن شرف نووى (م 676) .
9. منهاج الطالبين / النَوَوى الدمشقى.
10. نهاية المهتاج الى شرح المنهاج / شمس الدين محمد مشهور به شافعى صغير (م 1004) .
11. تحفة المحتاج بشر المنهاج / شهاب الدين احمدبن محمدبن حجر هيتمى (م 974) .
احمدبن حنبل (متولد 164 ه . ق در شهر بغداد و متوفى 241 ه . ق) كتابى دارد بنام مُسند داراى 30 هزار حديث كه در كتابش فضايل زيادى راجع به على و اهل بيت على عليه السلام نوشته. مذهب وى در عراق و خارج آن منتشر شد و بعدها ابن تيميه و ابن القيم در رشد آن كوشيدند و امروزه به عنوان مذهب وهابيان عربستان برگزيده شد.
در فلسطين، شام و عراق هم پيروانى دارند. بعلت تعصبى كه در پيروان اين مذهب وجود دارد و نيز عدم پذيرش مناصب دولتى و قضايى از سوى علماى اين مذهب و دور بودن از مباحث عقلى كمترين پيروان را در ميان مذاهب اربعه دارا هستند. در اين مذهب پيروى از: كتاب _ سنت _ اجماع (1)_ قياس _ سد ذرايع متداول است _ از شرع من قبلنا (2)و
ص:90
مذهب صحابه نيز استفاده مى شود.
از جمله كتابهاى حنبليان مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1_ المغنى، ابن قدامه مقدسى (م 620 ه . ق) .
2_ الطرق الحكيمة فى السياسة الشرعية، ابن قيم جوزى (م 751 ه . ق) .
3_ الفتاوى الكبرى، ابن تيميه (م 728 ه . ق) .
در اين زمينه مذهب ديگرى هم هست بنام مذهب ظاهرى كه امروزه پيروانى ندارد. اگرچه در گذشته بسيارى از فقها پيرو اين مذهب بوده اند. اين مذهب منسوب به ابوسليمان داوود بن على اصفهانى مى باشد.
ابو داوود ابتدا پيرو شافعى بوده ولى بعدها به مقام فقاهت رسيده و در آندلس پيروانى داشته در اين مذهب پيروى از رأى و قياس بشدت طرد شده است. (1)
اين بود مختصرى از مذاهب فقهى اهل سنت كه در حال حاضر در جهان اسلام از آنها استفاده مى شود.
1-
ص:91
با آمدن امام على عليه السلام به كوفه بسيارى از صحابه با ايشان از مكه و مدينه به عراق منتقل شدند و اين باعث شكل گيرى طبقات علمى، رشد علوم و مكاتب جالب تفسيرى شد. در اين ميان در بين مذاهب اهل سنت چهار مذهب رسمى تاكنون باقى مانده كه به مذاهب اربعه شهرت دارند كه عبارتند از فقه حنفى، شافعى، مالكى و حنبلى.
فقه حنفى منسوب به ابوحنيفه مى باشد كه در آن از عقل و قياس بهره برده ولى در عين حال فتواى امام على عليه السلام را بر ساير صحابه مقدم مى دارند.
ابوحنيفه علاقه زيادى به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم داشت.
مذهب مالكى منسوب به مالك بن انس است وى با خلفاى عباسى رابطه خوبى نداشت و اين فقه بيشتر در آفريقا شايع است كتاب پيشواى اين مكتب (الموطا) نام دارد. در فقه شافعى كه منسوب به محمدبن ادريس شافعى مى باشد به نوعى ميان مذاهب اهل سنت جمع شده و لذا فقه شافعى فقهى معتدل است كتاب پيشواى اين مذهب (الام) نام دارد. در مذهب حنبلى كه در حال حاضر در عربستان شايع است شاهد تعصبات خاص خود هستيم كه همين باعث شده تا شاهد كم ترين پيروان در ميان ايشان باشيم. اين مذهب منسوب به احمدبن حنبل است. كتاب ايشان (مُسند) نام دارد.
ص:92
1_ با ورود امام على عليه السلام به كوفه چه تغيير و تحولاتى در زمينه شكل گيرى علما رخ داد؟
2_ فقه حنفى منسوب به كيست؟ مهمترين كتابها و اصول عقايد حنفيان را نام ببريد.
3_ اقدامات تقريبى صورت گرفته توسط شاگردان ابوحنيفه را نام ببريد.
4_ در خصوص علاقه ابوحنيفه به اهل بيت توضيح دهيد.
5_ علت نزديكى فقه شافعى به شيعه چيست؟
6_ چرا مذهب حنبلى كمترين پيروان را در ميان مذاهب اربعه دارد؟
7_ در خصوص كتاب الموطأ و منع مالك از توزيع آن به سراسر جهان اسلام توضيح دهيد.
ص:93
1_ فقه حنفى منسوب به . . . . . . . . . . . . است.
الف) محمدبن حسن شيبانى ب) ابوحنيفه نعمان بن ثابت
ج) امام مالك د) محمدبن حنفيه
2_ طبق مقايسه دهلوى در كتاب حجت اللّه البالغه به چه نكته اى در فقه حنفى مى رسيم:
الف) صدى پنجاه فقه حنفى از ابراهيم نخعى اخذ شده
ب) صدى هشتاد از شريح قاضى فقه را آموخته
ج) تمام روايات فقه حنفى با سه واسطه به امام على عليه السلام مى رسد
د) صدى هشتاد فقه حنفى مأخوذ از ابراهيم نخعى است
3_ كتاب (الحجة على اهل المدينه) حاصل چه روندى است؟
الف) حركت تقريبى شاگردان ابوحنيفه در جهت گفتگوى مستقيم با فقهاى مدينه
ب) نتيجه آشنايى با مبانى فقه مخالفين فقه حنفى و پاسخ به اشكالات آنها
ج) مقايسه احاديث اخذ شده از صحابه و تابعين
د) موارد الف و ب
4_ طبق تفسير مرحوم عبده ذيل آيه (و لا ينال عهدى الظالمين) ابوحنيفه چه عقيده اى را ابراز مى دارد؟
الف) حضرت ابراهيم به مقام امامت نرسيد
ب) عهد الهى به ستمكاران نمى رسد
ج) امامت مخصوص علويان است
د) مشروعيت خلافت بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم
ص:94
5_ كدام يك از موارد زير در مورد جناب مالك بن انس درست نيست:
الف) وى در زمان هارون الرشيد و منصور عباسى مى زيست
ب) قيام محمد نفس زكيه را تأييد كرد
ج) عمل اهل مدينه از جمله منابع فقه وى مى باشد
د) مالك اجازه داد تا كتاب وى به سراسر جهان اسلام پخش شود
6_ مالك كتاب . . . . . . . . . . . . را به ترتيب ابواب فقهى نوشت.
الف) الام
ب) مختصر الهدايه
ج) الموطا
د) فتح العزيز
7_ پس از فوت امام مالك، شافعى به كجا رفته و از درس كدام مكتب بهره برده؟
الف) بغداد، محمد شيبانى ب) يمن، اباضيه
ج) يمن، زيديه د) مدينه، ابن مسعود
8_ مردم عربستان در زمان شرفاء . . . . . . . . . . . . بودند و سپس براى حفظ موقعيت خود . . . . . . . . . . . . شدند.
الف) اسماعيلى، شافعى
ب) فاطمى، وهابى
ج) زيدى، شافعى
د) شيعه، حنبلى
9_ مذهب رسمى وهابيان عربستان كدام است؟
الف) مالكى ب) حنبلى ج) سعودى د) حنفى
ص:95
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:96
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:97
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:98
ص:99
آشنايى با فقه مذاهب اسلامى به ويژه اختلافات فقهى در موسم حج و عمره و دلايل آن از ديدگاه هريك از مذاهب اسلامى.
ص:100
درس ششم پاره اى از موارد اختلافى بين فريقين
آشنايى از فرهنگ و فقه ساير برادران مسلمان و مذاهب اسلامى در درك متقابل ما از هم و كاهش اختلافات بويژه در موسم حج و عمره بسيار مؤثر است.
يكى از مطالب جالبى كه تمام مذاهب اسلامى بر آن اتفاق نظر دارند مسأله عدم جواز اجتهاد در برابر نص است _ بدين معنى كه اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در مورد مسأله اى سخنى فرموده باشند و يا دستور از جانب خدا باشد، ديگر هيچ شخصى نمى تواند در برابر اين موضع الهى حرفى بزند كه در مقابل آن باشد. البته تفسير رسول و امام در مورد مصاديق و مفاهيم كلى اشكالى ندارد لاكن مشكل آنجاست كه سخن صحابى ويا امام در برابر و متضاد با نص باشد. بنابراين ما در اين گونه از موارد باهم اختلاف چندانى نداريم و اختلاف در مورد مسايلى است كه ما نص صريحى در مورد آن مساله نداريم و از همين رو شاهد برداشتهاى متفاوت اجتهادى در ميان صحابه هستيم.
يك اصل پسنديده اى در ميان مسلمين وجود دارد بنام «استحباب الخروج من الخلاف». يعنى مستحب بودن خروج از اختلاف و اينكه بايد كارى كرد تا از اختلاف خارج شويم در فقه اماميه ما (تقيه مداراتى) داريم كه به جهت پرهيز از اختلاف با برادران اهل سنت اعمال مى كنيم و اين نشان دهنده اهميت وحدت است. خداوند در قرآن كريم
ص:101
مى فرمايند: «إنَّ هذه اُمَّتكم اُمة واحِدَةً و انا رَبُّكُم فأعبدون» (1)و يا (فَاتَّقون) يعنى تقواى الهى بجوئيد و از تفرقه بپرهيزيد.
به هر روى در موسم حج، حجاج با مسائلى رو به رو مى شوند و از جمله آنها موارد زير است:
اين اذان از قديم در آنجا متداول بوده و براى كسانى كه مى خواهند خود را براى نماز شب آماده كنند و يا از نقاط دور به مسجدالحرام يا مدينة النبى بيايند گفته مى شود.
الف _ (الصلاةُ خيرٌ مِن النَّوم) كه در نماز صبح گفته مى شود ولى اين جزو اذان نيست و گفته شده كه بلال به جهت اينكه مردم در نماز صبح خواب نمانند از پيش خود گفته است.
ابو حنيفه با توجه به حديثى از امام على عليه السلام مى گفت: (الصلاة خيرٌ من النوم) را در بين اذان و اقامه بگوييد. زيرا كه شخصى در حضور على عليه السلام در كوفه اين جمله را گفت و حضرت فرمودند: چيزى كه داخل در اذان نيست وارد آن نكنيد و در كتاب الأم شافعى آورده كه ايشان گفت: من حتى اينكه در بين اذان و اقامه هم گفته شود كراهت دارم. (2)
منتهى در مدينه بنابر حديثى كه از بلال دارند اين را مى گويند و اين تسرّى پيدا كرده و در بسيارى جاها هم اين جمله را مى گويند.
ب _ (حَى عَلى خَيرالعمل) در اذان و اقامه مسجدالنبى نيست ولى در كتب اهل سنت از قول امام زين العابدين عليه السلام آمده كه ايشان اين را در اذان و اقامه مى فرمودند. از ابن
ص:102
عمر هم نقل شده كه وى هم در اذان اين ذكر را مى گفت. (1)
در مسأله وضو يك اختلاف در نحوه شستن دست است كه ناشى از نوع برداشت ما از آيه «فَاغْسِلوا وُجُوهَكُم وَ اَيْديَكُم إلى المَرافِق» مى باشد.
يعنى تا مرفق و اهل سنت مى گويد بهترست كه از انگشتان تا مرفق را بشوييم. در عين حال بسيارى از علماى فريقين مى گويند كه: (الى) به معنى (مع) مى باشد و اين حرف مى خواهد حدود را معين كند نه انتها را و اگر آيه در مقام بيان انتها حد شستن بود مى بايست آيه مى فرمود: «مِن المصابعِ الى المرافق».
سيد مرتضى در اين مورد مى گويد: اگر كسى از انگشتان شروع كند و به مرفق ختم كند وضويش اشكالى ندارد چون در هر حال عمل به آيه كرده و خدا فرموده كه دست ها را بشوييد ولى نگفته كه از كجا شروع كنيد و به كجا ختم كنيد. ولى قول جمهور فقهاى اماميه شستن از بالا به پايين است. در عين حال بسيارى از فقهاى اهل سنت هم شستن دست از بالا به پايين را باطل نمى دانند.
شستن پاها و اينكه بايستى شست و يا مسح كرد. در آيه شريفه قرآن اين چنين آمده است: صلى الله عليه و سلم يا ايها الذين آمنو اذا قُمْتُم الى الصلوة فاغسلوا وجوهَكم و ايديَكم الى المرافق وامسحوا بِروسِكم و ارجُلَكم الى الكعبِين». (2)
اينجا اختلافى كه حاصل شده و در اثر آن گروهى پا را مى شويند و گروهى مسح مى كنند ناشى از نوع قرائت كلمه (ارجلكم) مى باشد كه بعضى به نصب و بعضى به جر
ص:103
خوانده اند و ظاهر آيه اين است كه اگر ارجلكم به جر باشد بايد همراه با سر مسح كرد ولى ظاهر آيه كه نصب ارجلكم است عطف آن را بر غسل وجوه و ايدى مى داند منتها شيعيان دو استدلال نحوى در اين زمينه دارند كه طى آن ظاهر آيه به دلايل زير متصل است:
الف _ عطف ارجلكم بنابر محل است و به روسكم برمى گردد و ديگر اينكه عطف ارجلكم بر وجوهكم و ايديكم عطف دور و غريب است.
ب _ در هر صورت علاوه بر مسايل نحوى شيعيان دلايلى هم براى خود دارند كه ناشى از سنت است و ثابت مى كنند كه حضرت رسول هم پاى خود را مسح مى كرده بطور كلى مذاهب اسلامى هر يك در اين زمينه براى خود دلايلى دارند كه در مجموع به 17 دليل مى رسد. (1)
ج _ شيخ الازهر مصر مى گويد: آن كسى كه طبق آيات قرآن و روايات به اين مطلب رسيده است كه پاى را بايد شست و نيز آن كس كه طبق آيات و روايات به اين مطلب رسيده است كه پاى را بايد مسح كرد هيچ يك كار خطايى نكرده اند، چون خلاف نصّ صريح قرآن عمل نكرده اند. طبق روايات اهل بيت عليه السلام پاى را بايد مسح كرد و فرموده اند كه (الغسل للنظافة) شستن پا براى نظافت است و لذا براساس روايات موجود در وسايل الشيعه از حضرت على عليه السلام حضرت قبل، بعد و يا احيانا در اثناء وضو پاى خود را مى شستند منتها از باب نظافت و عمل به تكليف شرعى را مسح پا مى دانستند و لذا اين بدان معنى نيست كه با پاى آلوده و با بوى بد وارد مسجد شويم همچنانى كه قبل از وضو به شستن و نظافت دست ها مى پردازيم.
ص:104
در ميان مذاهب اسلامى نماز جماعت مستحب مؤكد است به غير از مذهب حنبلى كه نماز جماعت را واجب مى داند و لذا بهتر است كه زائرين و مديران محترم كاروانها به اين مسأله توجه داشته باشند كه مردم عربستان نماز جماعت را واجب مى دانند و خيلى بد مى دانند كه كسى نماز جماعت را ترك كند.
امام جماعت مسجدالحرام و مسجدالنبى به نظم در صفها خيلى اهميت مى دهند تا جايى كه قبل از شروع نماز مى گويند: (سوّا صفوفكم) يعنى صفهايتان را يكسان كنيد و تا صف اول كامل نشده ديگر صفها نبايد تشكيل بشوند و در ميان صفها نبايد فاصله باشد. البته اين منحصر به اهل سنت نيست و در شيعه به نقل از مستدرك آمده كه: حضرت على عليه السلام اين مسأله را از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم سفارش مى كردند و بحث اتصال صفها در فقه اماميه وجود دارد و به آن تأكيد مى شود.
البته گاهى اوقات شاهد هستيم كه برخى با يك فاصله اى در حرمين شريفين مشغول نماز خواندن هستند و اين مربوط به نوع فتواى علماء هر مذهب است كه به طور مثال در فقه شافعى اگر امام و مأموم در يك مسجد باشند هر دو يك مكان محسوب شده و تا 300 ذراع فاصله مانعى نمى باشد و اگر خارج از مسجد باشد و بيش از 300 ذراع نباشد آن نماز را اشكال نمى دانند مشروط بر اينكه حائلى همچون خانه و ديوار بين امام و مأموم نباشد.
نكته ديگر در مورد امام جماعت است كه از نظر تمامى مذاهب اسلامى وى بايد جلوتر از مأموم باشد و اگر كسى مقدم بر امام جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است. البته نماز استداره اى (دايره اى دور خانه خدا) استثناء شده است.
در فقه اماميه مرحوم صاحب عروة الوثقى آيت اللّه سيد محمد كاظم يزدى و امام خمينى اين مسأله را جايز مى دانستند منتها به شرطى كه مأموم در پشت خط دايره اى باشد.
ص:105
يكى از مشكلات حجاج در آنجا هنگامى است كه بعد از اتمام نماز واجب افراد شروع به خواندن نافله و يا نماز ميت مى كنند در همين حين هم برخى از ايرانيان عزيز قصد خروج از مسجد را دارند كه نا خواسته بايد از جلوى اين نمازگزاران رد شوند كه آنها نيز بعضا جلوگيرى مى كنند و اين بر مى گردد به نوع دستورات فقهى، كه در فقه اماميه اين عمل مكروه است ولى در مذاهب اربعه اشكال دارد البته با شدت و ضعف در هريك از مذاهب و لذا عبور در صورتى جايز است كه چيزى و مانعى همچون عصا در جلوى خود قرار داده باشد كه زائرين و كارگزاران عزيز بايد به اين مسأله توجه كنند.
در آنجا امام جماعت يا بسم اللّه را نمى گويد ويا آهسته مى خواند و اين بدين خاطر است كه طبق نظر برخى از مذاهب اسلامى بسم اللّه جزو سوره نيست - در مذهب مالكى گفتن بسم اللّه در نماز مكروه است ولى اعتقادشان بر اين است كه براى حفظ وحدت مستحب است.
يعنى يك مالكى مذهب اگر در نماز جماعت شافعيان حاضر شد چون مستحب است كه حفظ وحدت كند او هم چون شافعيان در نمازهاى جهريه بسم اللّه را بلند مى خواند همچنان كه در فقه شيعه نيز بسم اللّه جزو سوره حمد است و در نمازهاى جهريه آن را بلند مى خوانيم و در نمازهاى اخفائيه مستحب است كه بلند خوانده شود ولى عكس آن نيز اشكالى ندارد و در ركعت سوم و چهارم نماز اگر بجاى تسبيحات اربعه حمد بخوانيم آنجا ديگر اشكال ندارد كه بسم اللّه را آهسته بخوانيم. (1)بطور كلى آهسته و يا بلند
ص:106
خواندن بسم اللّه منوط به اين است كه آن را جزو آيات سوره حمد بدانيم يا نه.
اين مسأله در ميان اهل سنت مستحب است و در اماميه برخى اين عمل را مبطل در نماز و برخى مكروه مى دانند علت اينكه فقهاى اماميه خواندن آمين بين حمد و سوره را جايز نمى دانند اين است كه چون تمامى اذكار نماز برگرفته از قرآن است و كلمه آمين در قرآن نيامده لذا صحيح نيست كه آن را در نماز بگوييم.
(آمين) يعنى خدايا اجابت كن و مى گويند كه زمانى كه حضرت موسى به تنهايى به درگاه خدا ناله و دعا مى كرد خداوند در پاسخ فرمود. (قَدْ اُجيبَتْ دَعْوَتُكُما) (1)يعنى دعاى هر دوى شما را اجابت كردم و چون حضرت هارون هم آمين گفته بود در حالى كه فقط حضرت موسى دعا مى كرد لذا خداوند به هر دو پاسخ داد و لذا اهل سنت اين مسأله را مستحب مى دانند با توجه به اينكه در گذشته هم كلمه آمين وجود داشته است.
تنها اماميه و شافعيان هستند كه در نماز صبح قنوت دارند ولى در ساير مذاهب اينطور نيست و قنوت ندارند آنها مى گويند تمام نماز قنوت است ولى قنوتى دارند بنام (عندالنازله) كه در هنگام مصايب و بلايا بجاى مى آورند مثلاً در فاجعه كشتار مردم بوسنى و افغانستان اين قنوت را در مسجدالنبى انجام دادند.
در مورد دعاى قنوت نيز اهل سنت ذكر (اللهم اهدنى فيمن هديت و عافنى فيمن عافيت) را مى خوانند كه اين دعا منقول از امام حسن مجتبى عليه السلام است كه ايشان نيز از جد بزرگوارشان رسول اللّه آموخته اند و مذاهب اسلامى اين دعا را در قنوت نماز وتر و شافعيان نيز در نماز صبحشان مى خوانند. (2)
ص:107
در مذهب مالكى و حنبلى اگر نماز امام از نظر خودش درست باشد براى مامومين از هر مذهب ديگر نيز جايز است كه به او اقتدا كنند. اما در مذهب شافعى و حنفى نماز امام بايد از نظر ماموم نيز درست باشد تا بتوان به او اقتدا كرد و از همين جهت است كه شافعيان و حنفيان پشت سر هم نماز نمى خوانند زيرا شافعيان مى گويند حنفيان نيت را در وضو شرط نمى دانند و از همين جهت وضوى آنها را صحيح نمى دانند و پشت سر آنها نماز نمى خوانند و لذا اين مساله در مورد شيعيان نيز صدق مى كند زيرا بر اين باورند كه چون شيعيان در وضو پاى خود را نمى شويند لذا نمى توان پشت سر آنها نماز خواند ولى بسيارى از علماى عامه همچون و هبه الزحيلى از بزرگان شافعى و علماى الازهر نماز خواندن پشت سر شيعيان را جايز مى دانند.
سجده بر روى فرش از ديد شيعه صحيح نمى باشد ولى در حرمين شريفين از باب تقيه مداراتى علماى مكتب جايز دانسته اند ولى دسته اى از علما احتياط كرده و فرموده اند: آنجايى كه مى توان بر سنگ سجده كرد بر فرش سجده نكنند و چون سجده بر روى مهر ممكن است باعث سوء تفاهم شود از اين مسأله نهى شده، البته سجده بر روى خاك دستور اسلام است چنانكه فرمود: (و جُعِلت لى الارض مسجدا و طهورا) (1)يعنى زمين جايى است كه محل سجده گاه است. و از سويى در زمان پيامبر فرش و قالى نبوده و مردم روى زمين و بوريا نماز مى خواندند و حتى در سنن نسايى (2)آمده: كه برخى از اصحاب سنگى را روى دست خود نگه مى داشتند تا خنك شود و سپس روى آن نماز مى خواندند و يا يك چيزى مثل حصير كوچك مى بافتند و روى آن سجده مى كردند.
ص:108
ولى برخى در ذهن مردم عربستان كرده اند كه مهر شيعيان بتشان است و ما خاك ائمه عليهم السلام را مى پرستيم، در صورتى كه ما اين كار را (رَجما لشيطان) مى كنيم و اين يادآور مسأله سجده نكردن انسان بر شيطان است و شيطان بر انسان سجده نكرد چون گفت: اين انسان از خاك است و لذا ما بر خاك سجده مى كنيم على رغم شيطان كه در اثر تكبر اين كار را نكرد. در فقه المقاصد حضرت زهرا عليهاالسلام يكى از هدف هاى نماز را دور نگه داشتن انسان از تكبر مى داند و اين مهر گذاشتن خود وسيله اى براى جلوگيرى از اين مساله است.
مسأله ديگر سجده كردن بر روى اين فرشهاى گرانبهاست. امام صادق عليه السلام فرمودند كه سجده كردن بر روى خوردنيها و پوشيدنيها جايز نيست. سپس از حضرت علت را پرسيدند و ايشان جواب دادند كه مردم دنيا بنده خوردنيها و پوشيدنيها هستند و شخص نمازگزار صحيح نيست كه پيشانى خود را بر روى معبود دنيا پرستان بگذارد و لذا شيعيان بر روى فرش سجده نمى كنند مگر براى حفظ وحدت. (1)
برخى ها در پايان نماز سه بار دستها را بالا مى برند و تكبير و ذكر اللّه اكبر مى گويند كه متأسفانه اين القاء را براى مردم عربستان بوجود آورده اند كه شيعيان مانند يهوديان اعتقاد به خيانت جبرئيل دارند و جبرئيل به جاى اينكه وحى را براى على عليه السلام بياورد براى رسول اكرم برده است و لذا اينان سه بار در پايان نماز مى گويند: (خانَ الأمين) يعنى جبرئيل خيانت كرده و چون اين مسأله در كتاب (منهاج السنة) ابن تيميه نيز آمده خيلى به آن اعتقاد دارند و لذا بهتر است كه شيعيان در حرمين شريفين از باب (اتّقوا مِن مَواضع التُّهم) اين كار را انجام ندهند و انسان از موضعى كه مورد تهمت قرار مى گيرد بايد پرهيز كند.
ص:109
بنابراين ملاحظه مى فرماييد كه اين اختلافات در جايى است كه نص صريحى از قرآن نيست ولى بحمداللّه در مورد مناسك حج اختلاف مذاهب اسلامى بسيار جزيى است چرا كه همگى از حديث حج امام باقر و صادق عليهم السلام از جابربن عبداللّه انصارى از رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم استفاده مى كنند، كه در اين حديث طولانى تمام كيفيت حديث پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم شرح داده شده و ابن كثير نيز مبناى نقل خود را از اين روايت برگرفته. (1)
تنها مورد اختلاف در مورد طواف نساء است كه در ميان اهل سنت به آن طواف وداع _ افاضه اى و يا زيارت هم مى گويند كه طى آن زن بر شوهر حلال مى شود. بطور كلى تمام مسلمين پس از بازگشت از منا دو طواف واجب انجام مى دهند كه با يكى از آنها زن بر شوهر حلال مى شود و لذا اختلاف در اينجا فقط اختلاف در اسم است. (2)
طبق روايتى كه در ميان اماميه موجود است خواب مبطل وضوست ولى اين روايت در كتابهاى اهل سنت وجود ندارد و اين روايت به شرح زير است كه از امام صادق عليه السلام پرسيدند كه آنجايى كه قرآن مى فرمايد: «اِذا قُمْتم الى الصَلاة فاغسلوا وُجُوهَكم و ...» مقصودم از (قُمْتُم) چيست؟ حضرت فرمودند: (اذا قُمْتُم مِن النّوم) يعنى هرگاه از خواب بر خاستيد و لذا خوابى كه بر چشم و گوش مستولى گردد اين ناقض وضوست. ولى در اهل سنت (اذا قُمْتُم إلى الصَّلاة) را عام مى دانند يعنى مى گويند هرگاه برخاستيد براى نماز فرقى نمى كند كه از خواب باشد، يا بستر و ... لذا اينان خواب را عامل مستقلى براى تجديد وضو نمى دانند و لذا اگر در خواب موارد ابطال وضو حادث شود آنگاه نياز به
ص:110
تجديد وضو مى باشد.
البته در مذهب شافعى و حنبلى اكثريت قائل اند كه خواب به نفسه ناقض وضو خواهد بود. (1)و لذا حجاج و زائرين محترم تعجب نكنند اگر كه شاهد اين مسأله اند كه در صفوف نماز برادران اهل سنت به خواب مى روند و سپس بدون تجديد وضو به اقامه نماز مى پردازند.
ص:111
عمده اختلاف هاى فقهى مذاهب اسلامى در جايى است كه نص صريح از قرآن و يا روايت هاى قطعى الصدورى از ناحيه معصوم وجود ندارد.
در موسم حج شاهد عمل هاى متفاوتى از ساير برادران اهل سنت در مقايسه با عمل فقهى خود هستيم كه از آن جمله مى توان به گفتن اذان قبل از طلوع فجر، عبارت (الصلاة خير من النوم) در نماز صبح، حذف (حىّ على خيرالعمل) از اذان، تفاوت در نحوه شستن دست و پا و مسح سر، عبور از مقابل نمازگزار، نحوه گفتن (بسم اللّه الرحمان الرحيم) ، آمين گفتن پس از حمد، سجده بر روى فرش، چرت زدن بعد از وضو و . . . هستيم.
لذا آگاهى از علل و نحوه انجام مناسك ساير برادران مسلمان در كاهش تنش ها و فهم بهتر يكديگر به كارگزاران و زائران گرامى كمك شايانى خواهد نمود.
ص:112
1_ در خصوص اصل (استحباب الخروج من الخلاف) توضيح دهيد.
2_ نظرات مختلف در مورد (الصلاةُ خيرٌ من النوم) را توضيح دهيد.
3_ اختلاف و نظرات مختلف در مورد نحوه شستن دست در وضو را بيان كنيد.
4_ ديدگاه هاى مختلف در مورد نظم در صفوف جماعت را بيان كنيد.
5_ نماز استداره اى را توضيح دهيد.
6_ به چه علت امام جماعت حرمين شريفين (بسم اللّه الرحمن الرحيم) را آهسته مى خواند يا نمى گويد؟
7_ دليل اماميه در مورد عدم آمين گفتن در نماز را بيان فرماييد.
8_ علت عدم جواز سجده اماميه بر فرش طبق نظر معصوم را بيان فرماييد.
9_ منظور از شبهه خان الأمين چيست؟
10_ علت اختلاف اندك مذاهب اسلامى در مورد مناسك حج چيست؟
ص:113
1_ از علل اصلى اختلافات مبانى فقهى مذاهب اسلامى كدام است؟
الف) اجتهاد در برابر نص
ب) نبود نصِّ صريح در مورد پاره اى از احكام فقهى
ج) نقل غيرمكتوب
د) غرض ورزى راويان سلسله احاديث
2_ سخن جناب شافعى ناظر به چيست: كراهت دارم حتى در بين اذان و اقامه گفته شود.
الف) حى على خيرالعمل ب) الصلاة خير من النوم
ج) الصلاة، الصلاة د) آمين
3_ تفاوت شستن دست هنگام وضو ناشى از چيست؟
الف) مسائل بهداشتى
ب) عمل به قول صحابى
ج) برداشت هاى متفاوت از اعراب ظاهرى آيه
د) احاديث ضعيف
4_ طبق رواياتى كه امام على عليه السلام بعد از وضو پاى خود را مى شستند علت اين كار چيست؟
الف) به جهت نظافت نه اينكه داخل در وضو باشد
ب) نظافت پا بر مسح واجب مقدم است
ج) حفظ وحدت
د) تقيّه مداراتى
ص:114
5_ (سَوّ صفوفكم) يعنى:
الف) صفهايتان را يكسان كنيد و در حرمين شريفين قبل از نماز توسط امام جماعت گفته مى شود.
ب) پشت سر هم قرار بگيريد
ج) صفهايتان را مساوى كنيد
د) آماده نماز باشيد با حفظ نظم
6_ نماز استداره اى يعنى:
الف) نماز گردشى ب) دايره اى دور خانه خدا
ج) نماز نافله د) نماز آيات
7_ در چه صورتى در حرمين شريفين عبور از مقابل نمازگزار جايز است:
الف) نماز مستحبى باشد
ب) هم مذهب ما باشد
ج) مانعى همچون عصا در جلوى خود قرار داده باشند
د) در هيچ صورتى جايز نيست
8_ در مذهب مالكى حكم گفتن (بسم اللّه الرحمن الرحيم) چيست؟
الف) حرام ب) مكروه ج) مباح د) جايز
9_ در فقه شيعه (بسم اللّه الرحمن الرحيم) چه حكمى دارد؟
الف) جزو سوره حمد است
ب) در نمازهاى جهريه آنرا بلند مى خوانيم
ج) مستحب است در نمازهاى اخفائيه بلند خوانده شود
د) تمام موارد فوق الذكر
10_ كدام يك از مذاهب اسلامى در نماز صبح قنوت دارند؟
الف) اماميه ب) حنفى ج) شافعى د) موارد الف و ب
ص:115
11_ منظور از قنوت (عندالنازله) چيست؟
الف) هنگام نازل شدن
ب) قنوت نمازهاى يوميه
ج) در هنگام مصايب و بلايا بجا مى آورند
د) در هنگام نزول قرآن در عصر پيامبر خوانده مى شده
12_ به چه علت شافعيان در نماز به حنفيان اقتدا نمى كنند؟
الف) چون از مذهب ديگرى هستند
ب) در فقه حنفى از قياس زياد استفاده شد
ج) اختلافات تاريخى
د) حنفيان نيت را در وضو شرط نمى دانند
13_ علماى اماميه سجده بر روى فرش در حرمين شريفين را از چه منظرى جايز مى دانند؟
الف) استصحاب ب) اجماع
ج) عمل به سنت د) تقيه مداراتى و حفظ وحدت
14_ علت عدم سجده بر روى فرش، خوردنى و پوشيدنى از نظر امام صادق عليه السلام چيست؟
الف) مردم دنيا بنده خوردنى ها و پوشيدنى ها هستند
ب) شايسته نيست پيشانى را بر روى معبود دنياپرستان بگذاريم
ج) منع بهداشتى
د) موارد الف و ب
ص:116
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:117
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:118
ص:119
_ آشنايى با معنى لغوى و اصطلاحى توسل
_ انواع توسل هاى مجاز و مورد اتفاق مسلمين
_ توسل هاى غيرمجاز
_ نقد دلايل وهابيان در خصوص توسل به پيامبر بعد از رحلت ايشان
ص:120
درس هفتم
توسل و وسيله
«يا ايها الذين آمنو اتّقوا اللّه و ابتغوا اليه الوسيله».
مهم ترين مسأله اى كه در قرن هاى اخير باعث شكاف و دورى بين مسلمانان شده مسأله توسل و وسيله است. در ميان مردم عربستان اينطور تبليغ شده كه شيعيان قبرستان بقيع را مى پرستند، قبور را زيارت مى كنند و از اينها حاجت مى طلبند و اين مساوى با شرك است و لذا آنها با شدت فراوان مى خواهند ساير مسلمين را محكوم به شرك كنند، از طرفى هم مسلمين فكر مى كنند كه خشونت وهابى ها در اين زمينه در پى كنيه وهابى ها به اهل بيت عليهم السلام است و لذا وقتى اين دو گروه با هم روبه رو مى شوند مى خواهند واكنش شديدى نسبت به هم نشان بدهند.
لذا ما ضرورى ديديم تا با علماى وهابى بنشينيم و به آسيب شناسى اين مسأله بپردازيم ببينيم كه آنها توسل را چطور تعريف مى كنند، تا چه حدى با ما اشتراك فكرى دارند و تا چه ميزان توسل را قبول دارند. لذا ما كتاب هاى جديد و قديم آنها را مطالعه و سعى كرديم كه جواب هاى ما منطبق با پاسخ هاى آنان باشد. به هر روى يكى از آيات مورد احتجاج آيه «يا ايها الذين آمنو اتقوا اللّه و ابتغوا اليه الوسيله» (1)مى باشد. يعنى اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و بجوييد بسوى خداوند وسيله اى.
1-
ص:121
بنابراين ما بايد ببينيم كه وسيله چيست و شامل چه چيزهايى مى شود؟ و در برابر اين آيه ما بايستى چه كار كنيم و چه وظايفى داريم؟
همانطور كه مى دانيم هدف از خلقت تقرب به خداوند و رسيدن به مقام خلافت اللهى است. و خداوند انسان را از آغاز بعنوان خليفه قرار داده است «انّى جاعل فى الارض خليفة» (1)براى اينكه انسان خليفه و جانشين خدا بر روى زمين باشد احتياج به وسيله دارد و بدون آن وسايل نيل انسان به قله كمال ميسر نيست و لذا است كه خداوند براى تقرب به خود در قرآن سفارش به بهره گيرى از وسيله مى كند.
حال كه اهميت موضوع روشن شد بايد ديد كه اين وسيله چيست؟
در ميان مردم عربستان توسل به معناى تقرب است يعنى همان معناى اصلى آن كه در تفاسير فريقين آمده يعنى وظيفه داريم كه بخداوند نزديك شويم. در ميان ايرانيان توسل يعنى وسيله قرار دادن مثلا براى رفتن به مسافرت شما توسط وسيله اى بنام ماشين اياب و ذهاب مى كنيد.
پس حال كه گفته مى شود ما اهل بيت را وسيله قرار مى دهيم يعنى بوسيله ايشان به خدا تقرب مى جويم يعنى با پيروى از راه و روش ايشان قصد نزديك شدن به خداوند را داريم. ولى مردم عربستان از اين بيان ما دچار سوء برداشت شده اند بدين معنا كه ما با وسيله قرار دادن اهل بيت عليهم السلام ايشان را عبادت مى كنيم و به آنها تقرب مى جوييم. پس ملاحظه فرماييد كه اختلاف در مفهوم اين كلمه است و نهايتا وقتى ما كلمه توسل را به كار مى بريم يك معناى بدى از آن استنباط مى كنند. از نظر علامه طباطبايى و راغب اصفهانى در كتاب مفردات وسيله در لغت به معنى رسيدن به چيزى با رغبت است و حقيقت آن عبارت است از مراعات كردن راه خدا با علم و عبادت و پيمودن راه شريعت و اين يك وسيله ارتباطى است ميان خدا و انسان كه اگر انسان راه شريعت را بپيمايد به خدا نزديك
ص:122
خواهد شد. (1)مرحوم طبرسى مى فرمايند: منظور از وسيله عمل به احكام شريعت و پيروى از خداوند و الگو گرفتن از اهل بيت است. (2)
پس شيعيان وقتى مى گويند توسل، منظورشان همين مساله فوق الذكر است. برخلاف برخى از مردم حجاز كه نسبت به اين مساله دچار سوء برداشت شدند و مى پندارند كه ما با وسيله قرار دادن اهل بيت آنان را مى پرستيم تا طى آن به حاجات خود برسيم. ذكر اين نكته ضرورى است كه برخى از اعمال و رفتار عوام هر دو گروه به اين نوع برداشت ها دامن زده است و حجازيان مى پندارند كه شخص متوسل قصد دارد كه حاجات خود را بجاى خدا ازاين قبر بگيرد و آن وقت است كه اصطكاك بين مسلمانان در مكه و مدينه ظهور مى كند.
وسايلى كه بالاتفاق همه علماى اسلامى بر آن اجماع دارند به شرح زيرست:
خداوند در قرآن مى فرمايد «وللّه الاسماء الحسنى فادعوه بها». (3)
براى خداوند اسم هاى نيكوست پس خداوند را به توسط آنها بخوانيد.
در دعاى كميل و ديگر ادعيه اهل بيت عليهم السلام نيز در بسيارى از موارد خداوند توسط اسم هاى نيكويشان ستايش و به آنها توسل شده است.
ص:123
«ربنا إنّنا سَمِعْنا مُناديا يُنادى للايمان اَنْ آمنوا بِرَبّكم فآمنّا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا». (1)
آيه «يا ايها الذين آمنوا اتقو اللّه و ابتغوا اليه الوسيله».
علماى بزرگى چون طبرسى و علامه طباطبايى اين توسل را به عمل صالح تفسير كرده اند و لذا از همين روى است كه علماى شيعه كتب خود را به نام وسيله نام گذارى كرده اند. وسائل الشيعه، تحريرالوسيله، وسيلة المقلّدين و ... .
مرحوم آقا بزرگ طهرانى نام چهل كتاب را در شيعه ذكر مى كنند كه در آن اسم وسيله آمده است.
در اينجا توسل داراى مراحلى است:
الف) توسل به حضرت رسول قبل از تولد جمادى ايشان: در تفاسير آمده كه آدم پس از اخراج از بهشت و هبوط وى براى توبه به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم متوسل شدند تا گناهانش آمرزيده شود و حتى ابن تيميه نيز اين حديث را در تفسيرش آورده بدون اينكه آن را رد كند.
ب) توسل به حضرت رسول به معنى طلب دعا از ايشان در دنيا: اين به كرات نقل شده كه اصحاب پيامبر اسلام و نيز ساير پيامبران از ايشان درخواست مى كردند كه پيامبر برايشان دعا كند. (2)
1-
2-
ص:124
قرآن كريم در اين مورد مى فرمايد: «ولو أنّهم إذ ظَلَموا انفسهم جاؤوك فاسْتَغفروا اللّه واسْتَغْفَرَ لهم الرسولُ لَوَجَدوا اللّه توابا رحيما». (1)
يعنى: هرگاه آنان زمانى كه بر خويش ستم كرده اند نزد تو بيايند و از خدا طلب مغفرت كنند و پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نيز براى آنان طلب مغفرت كند، خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت. اين مطالب را تمام مذاهب اسلامى وحتى وهابيان قبول دارند.
ج) توسل به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در قيامت: «مَنْ ذا الّذى يَشْفَعُ عِنْدَه إلاّ بِأذنه» (2)يعنى: چه كسى مى تواند در روز قيامت شفاعت كند مگر كسى كه از جانب خداوند به او اذن داده شده و به شهادت كتب اهل سنت و شيعه و آنچه در صحاح اهل سنت آمده، پيامبر در روز قيامت شفاعت خواهند نمود. (3)
د) توسل به معناى ايمان و محبت به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم : وقتى كه مى گوييم: «اَللّهُم إنّى اَسْئَلُكَ بنبيّك» يعنى: خدايا ما با ايمان به رسول تو و عمل به دستورات وى و نيز با محبت او به تو توسل مى جوييم. جالب است كه ابن تيميه مى گويد: اگر (نبيّك) اينجا منظور مطالب فوق باشد امرى پسنديده و خوب است. و لذا در ادعيه شيعه آمده كه (وبِحُبّكم و بِقُربِكم ارجوا نَجاةً مِن اللّه ِ) يعنى به وسيله دوست داشتن و نزديكى به شما اهل بيت عليهم السلام اميد نجات و رستگارى از جانب خداوند متعال داريم.
ه ) توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در زمان حيات ايشان: در اين زمينه هم شواهد و قرائن زيادى وجود دارد از جمله هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از منا حلق و تقصير مى كردند اصحاب موى حضرت را به عنوان تبرك برمى داشتند. و يا گفتن جملاتى چون (لا تنسانا مِنْ دعائك) . (4)
ص:125
ما را از دعاى خود فراموش مكن و يا هنگامى كه حضرت وضو مى گرفتند اگر آبى از دست مبارك مى چكيد اصحاب در گرفتن آن بر هم سبقت مى جستند. به هر روى اين مطالب از اقسام توسل هاى مجاز و مقبول در ميان تمامى فرق و مذاهب اسلامى مى باشد و لذا نيازى به بحث و آوردن دليل براى غير هم مذهب نمى باشد. (1)اما اقسامى از توسل هم كه ما آنها را به عنوان توسل هاى غير مجاز مى دانيم به شرح زير است:
«يُريدون اَنْ يَتحاكَموا إلى الطّاغوتِ وَ قَدْ اُمروا اَنْ يَكفُروا به». (2)يعنى: مى خواهند كه دادخواهى خود را نزد حكام ناروا و غير مشروع ببرند واين در حالى است كه امر به كفر و تكذيب كردن آنها شده اند.
اين به اتفاق همه مذاهب اسلامى مردود است و ما هيچ كجا هيچ حديث يا آيه اى نداريم كه به فلان قبر، يا فلان در و پنجره متوسل بشويم.
قران در اين باره به نكوهش پرداخته آنجا كه مى فرمايد:
«و يَعْبدون مِن دون اللّه ِ ما لا يَضُرُّهُم و لا يَنْفَعُهُمْ». (3)
مشركين عبادت مى كنند به جاى خدا چيزهايى را كه نه براى آنها ضرر دارد و نه نفعى.
اگر كسى معتقد باشد كه ائمه بدون كمك و اذن خدا مى توانند كسى را شفا دهند و يا
ص:126
شفاعت كنند، اين اعتقادى باطل است. «مَن ذا الذى يشفع عنده الا بأذنه». (1)
كيست كه بتواند بدون اجازه از نزد خدا به شفاعت بپردازد.
«إنّ الذين تدعون مِن دون اللّه عبادُ ُ امثالكم». (2)
يعنى خشوع، تذلل و عبادت فقط مخصوص خداست و اينان هم همچون شما بنده خدا هستند. (3)
يعنى اگر شخص هيچ عمل صالحه اى نداشته باشد، تارك صلاة و روزه باشد و فقط بخواهد با يك سفره انداختن و مسايلى از اين دست ائمه را در قيامت شفيع خود قرار دهد كه اين درست نيست. درست مانند دانشجويى كه وقت امتحانش فرا رسيده و درس نخوانده و قصد دارد با تملق و چاپلوسى نزد استاد به نمره مطلوب دست يابد كه اين غيرممكن است و به درگاه الهى هيچ راهى ندارد.
«و لا يَشْفَعون إلاّ لِمَنْ ارتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتهِ مُشْفِقونَ» (4)يعنى از كسانى شفاعت مى كنند كه مورد رضايت باشند نه از كسانى كه مورد رضايت نيستند.
همچنين كسى كه با اصل ايمان و اسلام در تضاد است مورد شفاعت قرار نمى گيرد:
از رسول اكرم منقول است كه: (شفاعت براى ترديدكنندگان، مشركان و كافران نيست
ص:127
بلكه براى مومنان يكتاپرست است) . (1)
و يا (كسى كه ذريه رسول اكرم را آزار داده باشد مورد شفاعت قرار نمى گيرد) . (2)
به هر روى اينها مواردى است كه تمامى مسلمانان آنرا جايز نمى دانند. اما مواردى هم وجود دارد كه مورد اختلاف بين وهابيان و ساير ملتهاى اسلامى اعم از شيعه و سنى مى باشد و اين موارد عبارتند از:
يعنى آيا جايز است كه ما بگوييم: (اللهم انى اسئلك بنبيك) يا (بوجه نبيك) يا (بحق نبيك) در اينجا سه ديدگاه وجود دارد:
الف) قول به كراهت كه بعضى از حنفيان قايل اند.
ب) قول به جواز كه اكثر مسلمين به آن قايل اند.
ج) قول به عدم جواز كه نظر وهابيان و پيروان ابن تيميه است.
جمهور علماى اسلامى مى گويند توسل به پيامبر، پيامبران، ائمه و اوليا بعد از وفات جايز است. و اهل سنت در اين باره روايتى را نقل مى كند:
روزى منصور عباسى براى زيارت بارگاه حضرت رسول به مدينه آمد و به مالك گفت: من رو به قبله دعا كنم و يا رو به قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم ؟ مالك در جواب مى گويد: چرا از پيامبر روى بگردانى چرا كه او وسيله تو و پدر تو حضرت آدم در روز قيامت است. رو به او كن و از او شفاعت بخواه. (3)اگر ما به آداب زيارت همه مذاهب اسلامى نظر بيفكنيم خواهيم ديد كه در تمامى آنها مسأله شفاعت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بعد از وفات ايشان وجود دارد و استدلال همگى آنها به اين آيه از قرآن مجيد مى باشد: «وَ لَوْ أنَّهُمْ إِذْ ظَلَموا اَنْفُسَكُم جآووك و استغفراللّه َ و اسْتَغْفَرَلَهُم الرَّسول لوَجَدوا اللّه َ تَوابا
ص:128
رَحيما». (1)
و اگر آنها به آن هنگام كه به خويشتن ستم كردند پيش تو آيند و طلب آمرزش از خدا كنند و پيامبر برايشان طلب مغفرت كند، خدا را توبه پذيرى مهربان خواهند يافت.
ابن قدامه حنبلى در المغنى در آداب زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم مى گويد: به كنار قبر مى روى و مى گويى: (اَتيتك مُسْتَغْفِرا من ذنوبى، مُسْتَشْفِعا بكَ الى ربّى) آمدم نزد تو در حالى كه از گناه خود استغفار مى كنم و تو را شفيع خود در نزد پروردگارم قرار مى دهم. (2)غزالى در احياء العلوم اين مطلب را آورده و بدنبال آن مى گويد «مستحب است كه زائر هر روز به زيارت بقيع برود و بعد از سلام به پيامبر و زيارت ائمه مدفون در آن (حضرات باقر عليه السلام ، صادق عليه السلام ، امام حسن عليه السلام و على بن الحسين عليه السلام ) بپردازد و پس از آن در مسجد فاطمه رضى اللّه عنها نماز بخواند». (3)
اخيرا علماى اسلامى كتابى نوشته اند در جواز زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و اولياى الهى پس از مرگ و 75 تن از فقها آنرا امضاء كرده اند. (4)اين نظرى است كه علماى اهل سنت در اين باره دارند.
بطور كلى اين عزيزان مى فرمايند كه وسيله محبت به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم ، اطاعت و دعاى آن حضرت است و مرحوم علامه طباطبايى در تفسير: (وابتغوا اليه الوسيله) نوشته اند كه: وسيله به معناى محقق ساختن حقيقت عبوديت و رويكرد خاضعانه و نيازمندانه به حضرت حق است كه لازمه وابراز اين رابطه، علم و عمل است. در تفسير منسوب به على بن ابراهيم قمى اخباريان رواياتى را نقل كرده اند كه: الوسيله اينجا منظور امام است. يعنى وابتغوا اليه بالامام / يعنى به سوى خدا بوسيله امام تقرب بجوييد.
علامه طباطبايى مى فرمايند يعنى بوسيله اطاعت از امام - (قُلْ اِنْ كُنْتم تُحِبّونَ اللّه َ
ص:129
فَاتَّبعونى يُحْبِبْكُم اللّه و يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكم) (1)بگو اگر خدا را دوست داريد پس مرا پيروى كنيد كه خدا نيز شما را دوست خواهد داشت و گناهان شما را مى بخشايد. بنابراين وسيله به معناى تبعيت و پيروى مى باشد نه به معناى پارتى بازى. متأسفانه بعضى از عوام الناس وسيله را به پارتى بازى معنا مى كنند كه اين از نظر علامه طباطبايى معناى اشتباهى مى باشد. (2)
شعراى نامى اهل سنت به چهارده معصوم توسل جسته اند و توسل به معنى قسم دادن به حق اهل بيت و ائمه عليهم السلام تا قبل از ظهور عبدالوهاب و ابن تيميه امرى متداول و نيكو بوده است.
1_ سعدى شيرازى كه از علماى شافعى است به حق فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسلام به خدا توسل مى جويد:
خدايا به حق بنى فاطمه
كه بر قول ايمان كنم خاتمه (3)
اگر دعوتم رد كنى ور قبول من و دست و دامان آل رسول
2_ و يا خواجوى كرمانى كه حافظ از او الهام گرفته و خواجو نيز از علماى شافعى است اشعارى دارد براى توسل به چهارده معصوم:
يا رب به حق آن چمن آراى لَوْ كُشِف
يا رب به حق آن گل سيراب تشنه لب
يا رب به حق آن على عالى آستان
كو بود در سماك توحيد پادشا
و تا آنجا كه به حق حضرت مهدى (عج) نيز قسم مى خورد (4)
3_ سنايى:
كردگار را به جان پاك رسول
به على و حسين و سبط بتول
كه دل ما ز غير خود بستان
از هواى هواى خود برهان (5)
ص:130
4_ مولانا خالد نقشبندى كه پيروان بسيارى در جهان اسلام دارد در ضمن سفرى كه به مشهدالرضا عليه السلام دارد توسل به امام جسته است:
جانا به شاه مسند لولاك كه از شرف
بر تارك شهان اولوالعزم افسر است
آنگه به حق آن كه بر اوراق روزگار
بابى ز دفتر هنرش باب خيبرست
5_ شيخ رضا طالبانى:
يارب به كرامات رسول و ثقلين
يا رب به قضا كننده بدر و حنين
عصيان مرا دو حصه كن در عرفات
نيمى به حسن ببخش و نيمى به حسين
آيا توسل جستن به اين معنى كه بگوييم خداوند به حق يا به جاه و مقام رسول اللّه يا ائمه عليهم السلام ما را ببخش درست است؟
الف) قول به كراهت: بعضى ها مى گويند اين كار مكروه است و حنفيان از امام ابوحنيفه نقل كرده اند كه وى گفته: من از به كار بردن به حق پيامبر و به حق اولياء، كراهت دارم، چون اينها حقى به گردن خداوند ندارند. (1)
در پاسخ به اين سخن برخى علماى حنفى پاسخ داده اند كه حق اينجا بر دو نوع است يكى حق وجوبى كه اين فرض باطل است يعنى هيچ موجودى بر خداوند حق وجوبى ندارد. ولى حق ديگرى است كه خداوند خود فرض كرده چنان كه فرمود: «و كذلك حَقا عَلينا نُنْجى المومنين» (2) و لذا از اين منظر اشكالى ندارد. ابن تيميه با استناد به سخن ابوحنيفه اين كراهت را كراهت تحريفى دانسته در صورتى كه بنابر نظر علماى حنفى كراهت در مسائل اعتقادى كراهت تنزيهى مى باشد. به هر روى بر فرض صدق، اين مدعى فقط براى پيروان اين عقيده واجب الطاعه است، نه ساير مسلمانان و اين به شرطى است كه جمهور و يا قاطبه علماى اين مذهب بر آن اجماع داشته باشند كه در عالم واقع خلاف آنرا مشاهده مى كنيم.
ب) دليل دوم كه در راستاى نظريه كراهت آورده اند عدم توسل به اصحاب در زمان حياتشان مى باشد يعنى اصحاب خدا را به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به جهت توسل قسم نداده اند. در پاسخ اين اشكال و اعتقاد بايد گفت كه: اولاً در برخى روايات آمده كه ما به خدا توسل
ص:131
مى جوييم (بنبيّنا يعنى بِحَقَّ نبيّنا) .
ثانيا عدم عمل اصحاب دالّ بر حجيّت نيست و بسيارى از فقها از جمله شافعيان قول و فعل اصحاب را حجت نمى دانند و برخى از علماى حنفى هستند كه قول اصحاب را حجت مى دانند.
در ادامه دلايل برخى از سلفيان كه توسل به حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم بعد از وفات را حجت نمى دانند و در آن به عمل اصحاب استناد كرده اند ما شاهد رواياتى در تفسير ابن كثيرو ... هستيم كه در زمان خلافت عثمان سائلى حاجتش را با عثمان بن حنيف در ميان گذاشت، وى گفت: وضو بگير و در مسجد نماز بگزار. آنگاه بگو پروردگارا من بوسيله رسول تو، رو به سوى تو مى آورم و از تو درخواست مى كنم كه حاجتم را برآورده كنى و اين مرد چنين كرد و حاجتش برآورده شد. (1)
ج _ دليل ديگر سلفيه بر عدم جواز توسل استدلال به آيه شريفه «فلا تدعوا مع اللّه احدا» (2)مى باشد، يعنى با خدا كسى را نخوانيد.
در پاسخ به اين اشكال بايد گفت كه اگر تأملى به قبل اين آيه داشته باشيم متوجه مى شويم كه آيه در مورد كسانى است كه همراه با خدا افراد بشرى را مى پرستيدند و لذا قبل از اين آيه مى فرمايد: «و اِنَّ الذين تدعون مِنْ دونِ اللّه عبادٌ امثالُكُمْ». (3)و بعد در ادامه مى گويد «فلا تدعوا مع اللّه احدا» و اگر منظور از خواندن و دعا در آيه همان خواندنى باشد كه در برابر خدا انجام مى دهيم آرى هيچ كس از مسلمانان آنرا جايز نمى داند، ولى بايد توجه داشت كه هر دعايى عبادت نيست - مثلاً وقتى كسى را صدا مى زنيم مى گوييم يا جعفر يا رضا اين معنى عبادت نيست. در روايات نيز كه آمده (الدعاءُ هو العبادة) (4)يعنى دعاى خداوند از جمله عبادات است ولى هر صدا زدنى به معنى عبادت محسوب نمى شود.
دليل ديگر بر نفى توسل آيه (إنْ تدعوهم لا يسمعوا دعائكم) مى باشد. يعنى اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند.
ص:132
د _ و نيز آيه «والّذين تدعون من دون اللّه لا يملكون من قطمير». (1)
يعنى كسانى را كه به غير از خدا مى خوانيد اينان مالك هسته خرمايى هم نيستند.
و نيز آيه «وَ لَوْ سَمِعُوا ما استَجابوا لَكُمْ» (2)يعنى اگر هم بشنوند دعاى شما را اجابت نمى كنند.
بايد توجه داشت كه اين آيات در مورد بت پرستان است كه بت ها را مى پرستيدند و از آنها طلب يارى مى خواستند و قياس آن با مسلمانان كه به خداى يكتا ايمان دارند و پيامبران را نمى پرستند، يك قياس مع الفارق است _ در آيه «عبادٌ امثالكم» هم كه ذكر آن گذشت راجع به مشركان است كه بت ها را در ادامه جهان شريك خداوند مى دانستند و حال آيا اين را مى توان با مسلمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را بنده و فرستاده خدا مى داند و هر روز در نمازش بارها مى گويد (و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمدا عَبْدُه و رَسُوله) مقايسه كرد؟
و بنا به گفته ابن عبدالوهاب پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در قبرش زنده است و زندگى برزخى ايشان از برخى شهدا عالى تر است و صداى درودگويان را مى شنوند. (3)
ه _ آيه ديگرى كه امروزه و در سالهاى اخير وهابيان زياد روى آن تاكيد دارند اين آيه شريفه است: «ما يَعْبدونَهم إلاّ لِيُقَرِّبونا إلى اللّه زُلفى». (4)
يعنى وقتى به بت پرستان گفته مى شد كه اين ها را چرا عبادت مى كنيد مى گفتند ما اين ها را وسيله تقرب به خدا قرار مى دهيم و سپس طبق اين آيه متوسلين به رسول و ائمه را كافر مى دانند، اما آيا به راستى نعوذ باللّه شأن و جايگاه رسول خدا با بت گلى و چوبين يكى است از طرفى در ادامه آيه مى فرمايد «اِنّ اللّه َ لا يَهدى مَنْ هو كاذبُ كَفار» يعنى اينها اصلاً خداى خود را قبول نداشتند و در جواب مسلمين به دروغ مى گفتند كه ما بت را نمى پرستيم و آن صرفا وسيله تقرب ماست.
د _ توسل در زمان حيات آرى؟ در زمان ممات خير!
دليل ديگر وهابيان اين است كه ما دليلى بر توسل نداريم چون پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم رحلت كرده و ديگر كارى از ايشان ساخته نيست ولى در زمانى كه ايشان در قيد حيات بودند
ص:133
توسل را قبول داريم در اينجا بسيارى از علما همچون دكتر رمضان بوطى از سوريه پاسخ گفته اند كه چون ما قايل به تأثير ذاتى رسول و ائمه در شفاعت نيستيم لذا فرقى در زمان حيات و ممات اين حضرات نمى كند به طور مثال زمانى كه اصحاب در منا و در حين حلق و تقصير به موى ايشان تبرك جستند، طبيعى است كه موى حضرت پس از جدا شدن جان ندارد و مرده است چون از ريشه و پياز مو منقطع شده و در هيچ يك از احاديث فريقين هم نيامده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم بفرمايند اى مردم اين موى من را تا وقتى كه من زنده هستم به آن تبرك بجوييد. (1)
دليل ديگر وهابيان اين است كه توسل به مرده حرف زدن با يك جسم متلاشى شده و معدوم است و لذا تاثيرى ندارد. در پاسخ بايد گفت اين سخن خلاف آيات، روايات و سيره مسلمانان و حتى قول خود عبدالوهاب مؤسس اين فرقه است. از قرآن مى خوانيم كه «و لا تَحْسَبَنَّ الذين قُتِلوا فى سبيلِ اللّه ِ اَمواتا بَلْ اَحياءٌ عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقون» (2)يعنى اين شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند. امروزه مردم بر سر مزار حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم مى گويند (السلام عليك يا نبىّ اللّه) پس پيامبر مى شنوند كه ما به ايشان سلام مى دهيم و سلام بر حضرت در تمام فقه فرق اسلامى وارد شده است. عبدالوهاب هم قايل به حيات برزخى بوده و لذا هيچ دليلى وجود ندارد كه مى توان از حضرت در روز قيامت و زمان حياتشان طلب شفاعت كرد ولى در حيات برزخى ايشان اين غير ممكن است.
از طرفى علم ارتباط با ارواح نيز اين مسأله را تأييد مى كند:
فريد وجدى در دائرة المعارف خود مى نويسد: «پروردگار متعال در عصر ما دو دريچه از علم به روى ما برگشوده و دلايل اين دو براى اثبات اين كه انسان داراى روحى است كه مى تواند بدون احتياج به بدن به زندگى و فعاليت مستقل بپردازد كاملاً قانع كننده و بى اشكال مى باشد. (3)
از قرن نوزدهم علم اسپرى تيسم (Spirtisme) يا مخابره با ارواح پس از يك سلسله
ص:134
مطالعات و آزمايش هاى دقيق توسط بزرگ ترين محققان جهان به حقيقت آن پى برده شد و در امريكا و اروپا احضار روح وارد دنياى علم گرديد. (1)
از معلومات و حقايقى كه از ناحيه ارواح در جلسات احضار روح براى دانشمندان كشف و مشاهده شد مى توان نتيجه گرفت كه مسلما انسان در ماوراى اين بدن داراى روحى مستقل است كه با مرگ از بين نمى رود و ارتباط ارواح مردگان با ساكنين زمين بهترين دليل بر استقلال و بقاى روح و توانمندى بيشتر آنها بر بسيارى از كارها به اذن خداوند است. (2)
ارواح خجسته و پرهيزگار كه از قفس دنيا آزاد گشته اند احساس و ادراكاتشان فزونى يافته و در مسير صعودى خود مرز و انتهاى محدود زمان و مكان نداشته با كمال سهولت به اعماق آسمانها و در دل درياها راه يابند و آنها را با همان عظمت و شكوه مشاهده كنند.
در نهايت ذكر اين نكته بايسته است كه با نظرى در سخنان و دعاهاى معصومين عليهم السلام درمى يابيم كه سخنان اين بزرگان توحيد ناب است و پيوسته آكنده از ذكر (يا رب) است. در مفاتيح الجنان به نقل از امام صادق عليه السلام در آداب زيارت حضرت رسول آمده كه در طلب حاجت خود پس از زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم رو به قبله كن و حاجت خود را بخواه. ولى بعضى از وهابيان فكر مى كنند كه ما پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را مى پرستيم كه اين كاملاً اشتباه است.
ص:135
توسل در لغت به معنى تقرب است و در اصطلاح داراى معنى وسيعى مى باشد كه بطور كلى شامل هر نوع وسيله مشروعى جهت رسيدن به قرب الهى مى باشد. توسل داراى دو نوع مجاز و غيرمجاز مى باشد كه توسل هاى مجاز عبارتند از: توسل به اسماء و صفات الهى، توسل به ايمان، توسل به اعمال صالح، به نبى مكرم اسلام و توسل هاى غيرمجاز عبارتند از: توسل به طاغوت، بت، در، ديوار، توسل به صورت تذلل، پارتى بازى و تأمل به تأثير مستقل بودن. در اين ميان برخى از مسلمانان توسل به پيامبر بعد از وفات را قبول ندارد ولى در مقابل بسيارى از علما و شعراى نامى اهل سنت و يا عمل خود خلفاى راشدين خلاف اين مطلب را ابراز مى دارند.
ص:136
1_ معنى لغوى توسل را توضيح دهيد. (با توجه به سخنان راغب و علامه طباطبايى)
2_ توسل هايى كه به اتفاق همه علماى اسلامى جايز مى باشند را نام ببريد.
3_ مراحل توسل به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم را نام برده و توضيح دهيد.
4_ توسل هاى غيرمجاز را نام ببريد.
5_ در زمينه توسل به معصومين بعد از وفاتشان نظرات مختلف را ذكر كنيد و به تحليل آنها بپردازيد.
6_ برخى از حنفيان مى گويند كه توسل جستن به حق پيامبر مكروه است. اين سخن را با دلايل علمى و حديثى نقد و بررسى كنيد.
7_ وهابيان توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بعد از وفات را جايز نمى دانند، علت اين اعتقاد چيست؟ با دلايل عقلى و نقلى به نقد و بررسى آن بپردازيد.
ص:137
1_ علت منع دولت عربستان از زيارت قبرستان بقيع كدام يك از موارد زير نيست؟
الف) آنها فكر مى كنند ما اصحاب قبور را مى پرستيم
ب) آنها فكر مى كنند شيعيان حاجت خود را مستقيما از صاحب قبر مى خواهند
ج) آنها اين كار را شرك مى دانند
د) آنها با اهل بيت رابطه خوبى ندارند
2_ يكى از مهم ترين آيات در مورد توسل آيه . . . . . . . . . . . . است.
الف) مائده / 35 ب) بقره / 120
ج) احزاب / 33 د) دهر / 8
3_ در ميان مردم عربستان توسل به چه معنى مى باشد؟
الف) تقرب ب) پارتى بازى ج) شفاعت د) تمام موارد
4_ از نظر مرحوم طبرسى منظور از وسيله چيست؟
الف) اجتناب از معاصى ب) نزديكى با طاعات
ج) بالاترين درجات بهشت د) تمام موارد
5_ از جمله شواهد توسل مردم به پيامبر در زمان حيات ايشان كدام يك از موارد زير است:
الف) سبقت جستن برهم هنگام وضوى پيامبر جهت استفاده از آب وضوى حضرت
ب) برداشتن موى حضرت بعنوان تبرك در زمان حلق يا تقصير
ج) تنسانا من دعائك
د) تمام موارد
6_ آيه (و يعبدون من دون اللّه ما لا يضرهم و لاينفعهم) ناظر به كدام يك از اقسام توسل است:
الف) اعتقاد به تأثير ذاتى و مستقل ائمه
ب) توسل به بت، در، ديوار و . . .
ج) توسل با تذلل
ص:138
د) توسل به معنى پارتى بازى
7_ امام محمد غزالى در . . . . . . . . . . . . مى گويد: مستحب است تا زائر هر روز به زيارت بقيع برود و بعد از سلام به پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم . . .
الف) المغنى ب) احياءالعلوم
ج) الميزان د) تهافة الفلاسفه
8_ توسل جستن به حق و مقام اولياء الهى در ميان كدام يك از مذاهب اسلامى مكروه است؟
الف) زيدى ب) حنبلى ج) حنفى د) اسماعيلى
9_ طبق روايت موجود در تفسير ابن كثير از اهل سنت در زمان كدام يك از خلفا شخص سائل با وسيله قرار دادن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم حاجت خود را از خداوند مسألت نمود؟
الف) جناب ابوبكر ب) جناب عمر
ج) جناب عثمان د) منصور عباسى
10_ بنا به گفته . . . . . . . . . . . . پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در قبرش زنده است و زندگى برزخى ايشان از شهدا عالى تر است.
الف) احمدامين مصرى ب) جبران خليل جبران
ج) ابن عبدالوهاب د) ابن تيميه
11_ كدام يك از دلايل زير ناقض اين سخن است: توسل به مرده خطاب به معدوم است.
الف) عدم قائل بودن به تأثير ذاتى در شفاعت
ب) سوره آل عمران / آيه 169 _ و لا تحسبنّ الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا
ج) علم مخابره با ارواح (spirtisme)
د) موارد ب و ج
يادداشت
···
···
···
···
···
···
ص:139
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:140
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:141
_ آشنايى با شخصيت ابن تيميّه و علل بدبينى وى به شيعيان
_ بررسى شايعه دخالت خواجه نصير در براندازى حكومت وقت
_ پاسخ به برخى اتهامات وارده در كتاب منهاج السنه
ص:142
درس هشتم
پاسخى به كتاب منهاج السنه / ابن تيميه
بسم اللّه الرحمن الرحيم
تقى الدين احمدبن عبدالحليم مشهور به ابن تيميه حرانى دمشقى حنبلى در سال 661 ه . ق در شهر حران تركيه نزديك شهر اورفا متولد شد. هنوز به سن هفت سالگى نرسيده بود كه مغول ها بعد از تصرف عراق به حران حمله كردند و خانواده اش مجبور به مهاجرت به شام شدند.
ابن تيميه در عصر فتنه مغول زندگى مى كرد و بسيارى از عمر خود را در زندان و يا تبعيد و يا مسافرت بين شام و مصر گذراند. او به مصر سفر كرد تا حاكمان آن ديار را بر ضد مغول ها به جهاد تشويق نمايد.
در آن روزگار مغولان كه از اختلاف و تخاصم شديد شيعه و سنى و قتل عام شيعيان در كرخ بغداد باخبر شده بودند، فرصت را غنيمت شمردند، و به عراق حمله كردند و اين سرزمين را به تصرف خود درآوردند و كتابخانه ها را غارت و علما را آواره ساختند.
خواجه نصيرالدين طوسى، عالم بزرگ شيعه با تدبيرى كه داشت براى بازگرداندن علما و كتاب ها، وزارت اقتصاد هلاكو را پذيرفت، و با تأسيس كتابخانه اى بزرگ و رصدخانه مراغه، كتاب هاى به غارت رفته و علماى آواره شده را جمع كرد.
اما دشمنان و متعصبين شايع كردند كه خواجه نصير، مغول ها را راهنمايى كرده كه به بغداد حمله كنند و خليفه عباسى المستعصم را به قتل برسانند و بسيارى از علما و مسلمانان را بكشند و صدها كتابخانه و صدها هزار جلد كتاب هاى علمى را نابود كنند.
در آن زمان يكى از علماى بزرگ شيعه، جمال الدين، ابن مطهر حلى معروف به محقق حلى (648-726 ه . ق) كه در علم كلام شاگرد خواجه نصير طوسى بود و كتاب
ص:143
وى تجريد الاعتقاد را شرح كرده بود كتابى در اثبات امامت نوشت بنام «منهاج الكرامة».
ابن تيميه كه از شهر حران، شهر ناصبيان و دشمنان اهل بيت عليهم السلام به شام شهر غاليان اسماعيلى مهاجرت كرده و از حمله مغول بسيار خشمگين بود، باعث شد كه شايعه دخالت خواجه نصير و شيعيان در هدايت مغول ها براى حمله به كشورهاى اسلامى را بدون تحقيق بپذيرد، و كارهاى غلوآميز فرقه هاى غلاة نصيريه و غلاة اسماعيلى را به تمام شيعيان تعميم دهد، و كتابى در رد «منهاج الكرامه» علامه حلى به نام «منهاج السنة النبوية فى نقض كلام الشيعة القدرية» بنويسد و در آن شيعه را با فرقه يهود و نصارى مقايسه كند وبه تكفير آنان بپردازد. به عنوان نمونه در فصل اول مى نويسد:
«روافض با كفار و منافقان يهودى، مسيحى، مشرك و اصناف مختلف ملحدان مثل نصيريه، اسماعيليه و غيره دوست بوده هنگام اختلاف، مشركان و اهل كتاب را بر عليه مسلمانان يارى مى دهند همچنان كه اين كار به مراتب تكرار و تجربه شده است مثل يارى مغولان و غيره بر ضد مسلمانان در خراسان، عراق، جزيره، شام و ...». (1)
عبداللّه بن فضل شيرازى كه كتاب خود را حدود سال 729 ه . ق به رشته تحرير درآورده مى نويسد: «خليفه به عياشى و خوش گذرانى مشغول بود و وزيرش ابن علقمى بر امور تسلط داشت، فاجعه كرخ كه فرماندهى آن را پسر خليفه به عهده داشت و براى حمله به كرخ و به اسارت گرفتن پسران و دختران كه در بين آنها علوى ها هم بودند سپاهى روانه كرد، سبب شد تا ابن علقمى دست به انتقام جويى بزند، اين حادثه او را واداشت تا با مغول ها مراسله نمايد و آنان را به بغداد فرا خواند». (2)
همان طور كه از اين گزارش برمى آيد، عياشى مستعصم آخرين خليفه عباسى از سويى، و به راه انداختن اختلاف بين شيعه و سنى و كشتار و اسير گرفتن شيعيان و دختران و پسران علوى توسط پسر خليفه در كرخ بغداد از سوى ديگر، عامل اساسى پراكنده سازى مردمان و لشكريان و سقوط ارتش نفوذناپذير بغداد بود اما سياستمداران جنگ ميان مسلمانان و مغولان را به جنگ داخلى ميان شيعه و سنى كشاندند و توسط
ص:144
متعصبين همه تقصيرها را متوجه ابن علقمى شيعه كردند، در صورتى كه كار لشكر و ارتش در دست ابن علقمى نبود، بلكه برعهده شرابى بود.
حتى اگر اين مسئله درست باشد كه ابن علقمى متوسل به بيگانگان شده باز عامل اصلى آن اختلافات و تفرقه افكنى ها و فسادهاى فراوان و ظلم و ستم بى حد خليفه و پسرش و درباريان بوده است.
و از آنجا كه خواجه نصيرالدين طوسى با علم و درايت فراوانى كه داشت وزارت اقتصاد و دارايى هلاكوخان را پذيرفت تا به كنترل مظالم آنان بپردازد و به جمع آورى كتاب هاى به غارت رفته، و علماى متوارى شده همت گمارد، او را متهم كردند كه كشتن خليفه و سقوط خلافت به راهنمايى او بوده است. ابن تيميه در مجموعه الرسائل خود مى نويسد:
«مغولان با كمك ملحدان [اسماعيلى] و كارگردانى نصيرالدين طوسى بر كشورهاى اسلامى يورش بردند، او بود كه دستور كشتن خليفه و از ميان بردن حكومت وى را صادر كرد». (1)
دكتر عبدالهادى حائرى كه در اين باره با منابع دست اول تحقيق شايسته اى به عمل آورده مى نويسد: ما در اين زمينه نمى توانيم بيش از چند ماخذ را مورد توجه قرار دهيم، يكى از آنها طبقات ناصرى است كه از سوى منهاج سراج جوزجانى در سال 658 ه . ق يعنى چند ماه پس از سقوط بغداد نوشته شده است. جوزجانى بارها پيرامون خليفه وقت المستعصم، سخنانى ستايشگرانه آورده ولى هرگز هجوم مغولان به بغداد را به طوسى پيوند نداده است.
كتاب ديگر تاريخ مختصر الدول ابن العبرى (624-681 ه . ق) مى باشد، اين ماخذ دست يكم بخش كوتاه و فشرده پيرامون خواجه نصير طوسى دربر دارد ولى هرگز از اينكه خواجه نصير نقشى در فتح بغداد داشته است سخنى به ميان نمى آورد.
سومين منبع مهم در اين زمينه الحوادث الجامعه ابن القوطى است كه تاريخ نگارش آن به 657 ه . ق يكسال پس از فتح بغداد برمى گردد، وى ضمن سخن از سقوط بغداد و كشته شدن خليفه آنرا به طوسى نسبت نمى دهد.
سرانجام بايد از نوشته هاى خود طوسى در اين زمينه ياد كنيم: وى درباره يورش
1-
ص:145
مغولان رساله اى با عنوان «كيفيت واقعه بغداد» نوشته، ولى در زمينه فعاليت خود در اين يورش سخنى نگفته است.
بدين سان در كهن ترين منابع هيچ دليل و نشانه اى درباره نقش موثر طوسى در يورش هلاكو به بغداد نمى توان يافت. (1)
اخيرا كتابى از سوى يكى از پژوهشگران وهابى عربستانى بنام دكتر سعدبن حذيفه الغامدى عضو هيات علمى گروه تاريخ دانشكده ادبيات دانشگاه ملك سعود چاپ و منتشر شده بنام: سقوط الدوله العباسيه و دور الشيعه بين الحقيقه و الاتهام.
اين كتاب در سال 1425 ه . ق از سوى دار ابن حذيفه در رياض به چاپ رسيده است مؤلف در بخشى از فصل پنجم كتاب (ص 330 تا 351) به بررسى تهمت نقش داشتن شيعيان در سقوط بغداد پرداخته و آنرا نقد كرده است. وى همچنين با بررسى موشكافانه و عالمانه اى آخرين وزير خليفه عباسى يعنى مويد الدين محمد بن علقمى را نيز از اين تهمت برى دانسته است. (2)
امروز ايادى آمريكا نيز مى كوشند كه وانمود كنند كه اين كار شيعه در تمام طول تاريخ تا به امروز است و حمله آمريكا و انگليس به بغداد و افغاستان را به شيعيان نسبت دهند و اسلحه القاعده را از خود به سوى شيعيان بچرخانند در صورتى كه در طول تاريخ همواره شيعيان جانب برادران اهل سنت را نگاه داشته به عنوان نمونه كريم خان زند بر همين اساس بصره را تخليه كرد و عباس ميرزا به قبول عهدنامه ارض روم تن در داد و دولت ايران در جنگ روس و عثمانى دهه آخر سده سيزدهم هجرى از ورود در توطئه با روسيه براى استفاده از موقع شكست عثمانى به عذر هم دينى خوددارى كرد. (3)و با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، شيعيان، آمريكا و صهيونيسم را از مملكت بيرون نمودند و سفارتخانه اسرائيل را به فلسطينيان دادند و تا به امروز اكثر كمك ها را مردم ايران به مردم فلسطينى كردند كه سنى هستند.
ص:146
ابن تيميه در فصل دوم، شيعيان را به يهوديان تشبيه مى كند تا بگويد شيعه زاييده يهود بوده و براى براندازى اسلام است. وى مى نويسد:
1_ يهوديان مى گويند: تا زمان خروج مسيح، جهاد در راه خدا لازم نيست، و روافض نيز مى گويند تا زمان خروج مهدى جهاد در راه خدا لازم نيست. (1)
* پس آن همه مبارزه بزرگ علماى اصولى در زمان ميرزاى شيرازى اول و دوم، و شيخ الشريعه، عليه انگليس و علماى دوره مشروطه و انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى (ره) عليه آمريكا و مبارزه حزب اللّه لبنان عليه صهيونيسم چيست؟ شگفت اينكه كسى اين ايراد را بر شيعه مى گيرد كه خود معتقد است بايد در برابر حاكمان ظالم و فاسق سكوت كرد.
2_ يهوديان نماز را تا هنگام ظاهر شدن كامل ستارگان به تعويق مى اندازند و روافض نماز مغرب را تا ظاهر شدن ستارگان به تاخير مى اندازند. (2)
* اولاً بعضى از فقهاى شيعه وقت نماز مغرب را همان اول غروب مى دانند و بسيارى وقت مغرب را هنگام برطرف شدن سرخى مشرقى مى دانند نه ظاهر شدن كامل ستارگان. تقريبا همان مقدارى كه در مسجدالنبى نماز مغرب را بعد از اذان به تأخير مى اندازند.
3_ يهوديان اندكى از قبله شان متمايل مى شوند، روافض نيز چنين اند.
* شيعيان مانند ساير مسلمانان براساس قبله نما و ساير علائم تشخيص قبله نماز مى خوانند و هرگز از جهت قبله تعيين شده متمايل نمى شوند و چنين چيزى نه در فقه شيعه است و نه در فقه يهود.
اما يهوديان وقتى به نماز مى ايستند، كسى نبايد از جلو آنها عبور كند (3)سنيان نيز چنين اند. و حتى بعضى شخص عابر را به شدت كنار مى زنند (4)آيا اين دليل بر پيروى اهل سنت از فقه يهود است؟!
4_ يهوديان در نمازشان دست و پا تكان مى دهند، روافض نيز چنين اند.
* اولاً هرگز شيعه در نماز دست و پايش را تكان نمى دهد؟ ثانيا يهوديان در نماز آمين
1-
2-
3-
4-
ص:147
مى گويند، اهل سنت هم در نماز آمين مى گويند آيا درست است كه بگوييم مذاهب اهل سنت زاييده دين يهودند؟
5_ يهوديان عده اى براى زنان قائل نيستند، روافض نيز چنين اند.
* عده زنان نص صريح قرآن است و تاكنون هيچ شيعه اى آنرا ملغى ندانسته است.
6_ يهوديان تورات را تحريف كردند، روافض نيز قرآن را تحريف كردند.
* هرگز شيعه قرآن را تحريف نكرده و جمهور علماى شيعه قائل به عدم تحريف قرآنند و تنها چند نفر نظر شخصى به تحريف قرآن داده و ساير علما به شدت آنرا پاسخ داده اند.
7_ يهوديان مخلصانه به مؤمنان سلام نمى كنند، و بلكه مى گويند: السام عليكم و «سام» به معنى مرگ و نابودى است، روافض نيز چنين اند.
* اين مسئله كه افتراى محض است اما در مورد سلام اين حقيقت دارد كه اگر كسى به يهودى در حال نماز سلام كند هرچند شخص مهمى باشد نبايد جواب سلامش را بدهد (1)در مذاهب اربعه نيز چنين است اما در مذهب اماميه واجب است سلام را مانند آن جواب داد. (2)به دستور قرآن كه مى فرمايد: اذِ حُييتُم بتَحيهٍ فَحُيوا باحسنِ مِنها او رُدّوها. (3)
8_ يهوديان ماهى زناب و مار ماهى را نمى خورند، روافض نيز چنين اند.
در فقه اماميه هر نوع ماهى كه فلس ندارد، خوردن آن جايز نيست براساس روايت امام صادق عليه السلام (4)نه بر اساس شريعت يهود.
9_ يهوديان مسح بر خفين را جايز نمى دانند، روافض نيز چنين اند.
* يهوديان در وضويشان مسح پا ندارند، اهل سنت هم ندارند پس فقه اهل سنت از يهود گرفته شده است؟!
10_ يهوديان اموال همه مردم را براى خود مباح مى شمارند، روافض نيز چنين اند.
* اما شيعيان هرگز مال مردم را براى خود مباح ندانسته و اين يك افتراى محض است.
ص:148
11_ خداوند در قرآن در مورد يهود مى فرمايد: قالُوا ليسَ عَلينا فِى الاُميين سَبيل (ما در برابر اميين غير يهود، مسئول نيستيم) و روافض نيز چنين اند.
* كدام شيعه چنين سخن گفته به عكس شيعه همواره در كنار مردم مظلوم فلسطين و بوسنى ايستاده و خود را مسئول دانسته است.
12_ يهوديان با گذاشتن يك طرف سر بر روى زمين سجده مى برند، روافض نيز چنين اند.
* آنچه در فقه اماميه آمده و همه به آن عمل مى كنند گذاشتن پيشانى بر روى زمين و خاك است نه يك طرف سر.
13_ يهوديان قبل از سجده سرشان را مثل ركوع چندين مرتبه تكان مى دهند، روافض نيز چنين اند.
* چنين چيزى نه در فقه شيعه آمده و نه در فقه يهود ولى يهوديان در نماز دست ها را روى پايين سينه قرار مى دهند به طورى كه دست راست روى دست چپ قرار مى گيرد مانند غلامى كه در حضور اربابش ايستاده، (1)اهل سنت نيز همين كار را مى كنند و شيعيان اين عمل را انجام نمى دهند. آيا درست است كه نتيجه گيرى كنيم كه مذاهب اهل سنت ريشه در يهود دارند؟
14_ يهوديان با جبرئيل دشمنى مى ورزند، و مى گويند: او دشمن ما از بين ملائكه است روافض نيز چنين اند و مى گويند: جبرئيل با وحى بر محمد به اشتباه رفت.
* و اين نيز يكى ديگر از تهمت هاى خنده آور است و شيعه هرگز دشمن جبرئيل نبوده است و قائل به اشتباه وى نيست. و مسئله «خان الامين» از ساخته هاى دشمنان شيعه است.
15_ يهوديان فريب مردم را روا مى دانند، روافض نيز چنين اند.
* شيعه فريب دادن مردم و غش در معامله را به شدت حرام مى داند.
16_ يهوديان مى گويند: طلاق جز به هنگام قاعدگى واقع نمى شود، روافض نيز چنين اند.
* عجيب مثل اينكه شايعه سازان همه چيز را وارونه به اطلاع ايشان رسانده اند. برعكس در مذهب شيعه طلاق به هنگام قاعدگى واقع نمى شود.
ص:149
17_ يهوديان در گور لحد نمى سازند، روافض نيز چنين اند در حالى كه براى پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم لحد ساخته شد.
* طرح اين مسائل نشان مى دهد كه چقدر ايشان از فقه شيعيان بى اطلاعند و رجما با لغيب سخن مى گويند در فقه شيعه صريحا آمده كه از مستحبات دفن، حفر لحد ديواره قبر است (بان يحفر فى حائط القبر مما يلى القبله حفيرة بقدر ما تسع جئته فيوضع فيها) . (1)
18_ بعضى از روافض مثل يهوديان گوشت مرغابى و شتر را حرام مى دانند.
* هرگز در هيچ يك از كتب فقهى شيعه گوشت مرغابى و شتر حرام نشده و شيعيان از گوشت مرغابى و شتر مى خورند.
19_ مثل يهوديان هميشه دو نماز را با هم جمع مى كنند و در نتيجه در شبانه روز تنها در سه نوبت نماز مى خوانند.
* اولاً يهوديان دو نماز را با هم جمع نمى كنند بلكه سه نماز دارند نماز در صبح، نماز در شب و هنگام خواب اما دليل جمع خواندن شيعه اين است كه در صحيح مسلم از ابن عباس آمده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم در مدينه نماز ظهر و عصر را جمع كردند. بدون اينكه در خوف و يا در سفر باشند، ابن عباس مى افزايد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مى خواستند كه هيچ يك از امتشان به زحمت نيفتند. (2)
20_ مثل يهوديان مى گويند: طلاق جز در صورت حضور شاهد واقع نمى شود. (3)
* درست است كه شيعيان شرط وقوع طلاق را حضور دو شاهد عادل دانسته اند اما نه به پيروى از يهود بلكه به پيروى از قرآن كريم كه مى فرمايد: و اشهدوا ذوى عدل منكم. (4)
و بزرگان اهل سنت مانند شيخ ابو زهره آنرا برگزيده اند و گفته اند براى حفظ خانواده از انحلال مناسب تر است. (5)
همانطور كه ملاحظه كرديد اغلب مشتركات ذكر شده در كتاب منهاج السنه خلاف
1-
2-
3-
4-
5-
ص:150
واقع است اما مى توان مشتركاتى ميان فقه يهود يا فقه مذاهب اسلامى شيعه و سنى يافت كه دليل بر اين نيست كه مذاهب اسلامى از فقه يهود گرفته شده است بلكه دليل بر اينست كه اصل شريعت نوح، ابراهيم، موسى و عيسى، محمد (سلام اللّه عليهم) يكى است.
چنانكه قرآن مى فرمايد:
شَرَعَ لكم مِن الدّين ما وَصّى به نوحا و الذى اَوْحَينا اليك و ما وصينا بِه ابراهيم و موسى و عيسى. (1)
(آيينى را براى شما شريعت قرار داد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم) .
جاى تعجب است كه اكثر فقهاى اهل سنت مانند جمهور فقهاى حنفى و مالكى و بعضى از شافعيان و در روايت راجحى از احمد كه ابن تيميه پيرو آنست، شرايع پيشين از جمله شريعت يهود را در صورت عدم نسخ براى مسلمانان حجت مى دانند، و اتفاقا شيعه و بيشتر شافعيان شريعت پيشين را حجت نمى دانند. (2)
بنابراين اگر بنا باشد تشابه برخى از احكام فقهى مذاهب را با فقه يهود، دليل بر نشأت گرفتن آن مذهب از يهود بدانيم، مذاهب غير شيعه و شافعى، اولويت دارند.
و باز هم ابن تيميه با استفاده از شايعات انتشار يافته توسط دشمنان شيعه، در بخشى از كتاب «منهاج السنه» حماقت هايى را به شيعه نسبت مى دهد و متأسفانه امروزه نويسندگان افراطى وهابى همين شايعات را در كتاب هاى جديد خود نقل مى كنند، بى آنكه كوچكترين تحقيقى در مورد آنها به عمل آورند به عنوان نمونه مى نويسد:
1_ بعضى از ايشان توت شامى نمى خورند، در حالى كه بسى بديهى است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم و يارانش از پنيرى كه در سرزمين هاى كفار درست مى شد مى خوردند. (3)
* در هيچيك از كتب فقهى شيعه راجع به توت شامى چيزى نيامده، شايد عده اى توت شامى را دوست نداشتند و نمى خوردند.
2_ از استعمال كلمه عشره = ده و يا انجام كارى كه متضمن ده باشد و حتى از ساختن
ص:151
خانه با ده ستون خوددارى مى ورزند. و . . . علت اين امر دشمنى روافض با بهترين صحابه پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم مى باشد كه ده نفر بودند. و در همين دنيا به آنها وعده بهشت داده شده بود. كه عبارت بودند از ابوبكر، عمر، عثمان، على، طلحه، زيبر، سعدبن ابى وقاص، سعيد بن زيد، عبدالرحمن بن عوف، و ابوعبيدة بن جراح. حتى اگر به فرض ده نفر در دنيا پيدا شدند كه كافرترين مردم باشند باز هم ترك استعمال واژه ده لازم نيست و جاى بسى تعجب است كه روافض عدد نه را دوست ندارند. (1)
* قضاوت اين تهمت نيز به عهده خوانندگان. در ميان شيعيان معاصر هيچ تنفرى از عدد ده يافت نمى شود و اگر در گذشته گروهى چنين در ميان غاليان سوريه بوده اند بهتر است مستند ذكر شود و همان گروه آن عصر مورد انتقاد قرار گيرند.
3_ خداوند مى فرمايد: اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه (2)(آنان [يهوديان و مسيحيان]، دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند) .
در ترمذى و غيره حديث صحيحى روايت شده كه عدى بن حاتم گفت: اى رسول خدا آنها كه علماى خود را عبادت نمى كردند، پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند:
انهم احلّو لهم الحرام و حرموا عليهم الحلال فاطاعوهم، فكانت تلك عبادتهم اياهم.
يعنى علما حرام را براى آنها حلال مى كردند و حلال را حرام مى نمودند، و مردم اطاعت مى كردند و همين به منزله عبادت كردن علما مى باشد.
يهود و نصارى مردمى كه وجود خارجى داشتند پروردگار مى ناميدند و روافض حلال و حرام را به امامى معدوم معلق مى سازند سپس هرچه واسطه هاى دروغين امام بگويند مى پذيرند، حتى اگر مخالف قرآن، سنت و اجماع سلف صالح باشد حتى اگر خودشان بر سر دو قول اختلاف نمودند، قولى را صواب و درست مى شمارند كه قائلش ناشناخته باشد، زيرا همان را قول معصوم مى دانند و حلال و حرامى را كه اين معدوم تشريح كرده مى پذيرند، معدومى كه بعضى از خود روافض مى گويند او وجود دارد ولى هيچ كس او را نمى شناسد و هيچ كس نمى تواند چيزى از او نقل كند. (3)
ص:152
* اين سخن ممكن است در برخى از عوام غلاة اسماعيلى و نصيريه در زمانى صادق بوده ولى در شيعه امامى شارع فقط خدا و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم اند، و قول و نقل ائمه اهلبيت عليه السلام را به جهت اينكه كاشف از قول پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم است حجت مى دانند همچنان كه ائمه مذاهب اربعه در بسيارى از موارد به روايات ائمه و اهل بيت عليه السلام استناد كرده اند و حتى ابن عابدين در حاشيه خود مى نويسد: المروى عن على بن ابيطالب و ابن مسعود كالمروى عن رسول اللّه (1)و خود ائمه عليه السلام فرموده اند ما از خود چيزى نمى گوييم، و هرچه مى گوييم از قرآن يا سنت جدمان، پيامبر خداست. و مكررا تاكيد كرده اند كه هر چيزى از ما روايت مى شود اگر مطابق قرآن بود بپذيريد و هر چه مخالف قرآن بود آنرا رها سازيد. (2)
4_ و از حماقت هاى روافض اينكه: حيوانى و چيزى را به جاى شخصيت هاى منفور خود گذاشته اند و آنها را شكنجه مى دهند، و يا صحنه هايى را از اين طريق بازسازى مى كنند، مثلاً: گوسفند ماده اى كه غالبا سرخ رنگ نيز مى باشد - به خاطر مشهور بودن عايشه (رض) به حميرا - مى آورند و با كندن موهايش و كارهايى از اين قبيل آن را اذيت و آزار مى دهند و گمان مى كنند كه اين كار به منزله عقوبت عايشه (رض) مى باشد.
و يا مشكى پر از روغن مى آورند و سپس شكم آنرا چاك مى كنند، تا روغن از آن بيرون بريزد و آن روغن را مى نوشند و مى گويند: اين كار مثل شمشير زدن به عمر و نوشيدن خون اوست.
و يا اينكه مثلاً: دو الاغى را كه به كار چرخاندن سنگ آسياب گماشته شده اند، ابوبكر و عمر مى نامند و سپس آن دو را شكنجه مى دهند، و گمان مى كنند كه ابوبكر و عمر را شكنجه كرده اند.
گاهى بعضى از آنها اسامى ابوبكر و عمر را بر كف پاهايشان مى نويسند و حتى يكى از واليان پاهاى يكى از اين افراد را شلاق مى زد، با اين تصور كه ابوبكر و عمر را شلاق مى زند و مى گفت: من دارم ابوبكر و عمر را شلاق مى زنم! و اين كار را آنقدر ادامه مى دهم تا هر دو را اعدام نمايم.
* به راستى اگر در زمانى يا در مكانى كه چنين افرادى وجود داشته اند يا ديوانه بودند و يا دشمنان دانايى بوده اند كه از سوى مغولان خواسته اند بدين وسيله ميان مسلمانان
ص:153
دشمنى ايجاد كنند و مسلمانان بجاى تبرى از مغولان از يكديگر تبرى بجويند، و با يكديگر بجنگند. و متأسفانه بعضى آنقدر اسير تعصبات و حب و بغض شده كه اين نوع كارهاى احمقانه را به حساب يك عده از شيعيان سوريه گذاشته و آنگاه آنها را تا به امروز به كل شيعيان نسبت مى دهند، و آن چنان كينه شيعه را با اين دروغ ها در دل جوانان پرورش مى دهند كه آنان را به هر عمل تروريستى و ارهابى مى كشانند، اينان فرداى قيامت چه پاسخى دارند. آيا اينان جاهل قاصرند يا جاهل مقصر كه حاضر نيستند در جمع شيعيان بيايند و با آنان به گفتگو بنشينند و يا لااقل از اهل سنت ايران بپرسند كه آيا اين كارهاى احمقانه را تاكنون ديده و يا شنيده اند كه شيعيان مرتكب چنين اعمال احمقانه اى شوند و آيا كسانى كه چشم و گوش بسته و بدون تحقيق اين تهمت ها را از ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب مى پذيرند و در سطح وسيعى به تمام زبان ها ترجمه و منتشر مى كنند مصداق آيه اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه نيستند كه ابن تيميه در سخن قبل آن را از كارهاى شيعه برشمرده است؟!.
1_ همواره اختلاف امت ها در طول تاريخ موجب هلاكت و سقوط آنها بوده، باعث شده كه بيگانگان بر آنان مسلط شوند.
2_ همواره حب و بغض افراطى، فرقه ها را كور و كر مى كند و براى پذيرش هرگونه شايعه اى بى اساس عليه طرف مقابل آماده مى سازد. تا جايى كه بعضى كينه ورزى و حب و بغض افراطى را اصل ايمان مى پندارند.
3_ توصيه قرآن را فراموش نكنيم كه مى فرمايد: ان جاء كم فاسق بنبا فتبيّنوا. (اگر فاسقى براى شما خبرى آورد درباره آن تحقيق كنيد) متأسفانه ابن تيميه و پيروانش بدون تحقيق در اثر حب و بغض افراطى شايعه دخالت خواجه نصير را در سقوط خلافت بغداد پذيљXʙƘϠو بسيǘљɠبه پيروى از اين شايعات در طول تاريخ چه غائله هايى به پا كرده و مى كنند.
4_ امروزه بعضى از خاورشناسان كه ايادى استعمارند هرگونه خبر تفرقه انگيز را در قالب تحقيقات تاريخى در ميان مسلمانان منتشر مى كنند نمونه آن تأييد دخالت خواجه نصير در قتل مستعصم و سقوط بغداد است.
5_ خود را از تحقيق و سؤال و پرسش بى نياز نبينيم كه چه بسيار شايعاتى كه روى مردم
ص:154
اثر مى گذارد و بعد تبديل به خبر متواتر مى شود و برخى با آن بزرگ شده و حتى وقتى به درجاتى از علم رسيدند همان شنيده هاى دوران كودكى را تكرار و مستدل مى سازند و آن شايعات بى اساس را در كتاب خود مى آورند و پس از مدتى همين كتاب براى برخى مقدس و غير قابل خدشه مى شود. و بسيارى مصداق اين آيه مى گردند كه اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون اللّه و مصداق حϙʘˠنبوى مى شوند كه كوركورانه از حلال و حرام هاى علماى خود اطلاعت مى كنند.
6_ حتى اگر شايعات قرون گذشته در مورد دست داشتن خواجه نصير در سقوط بغداد حقيقت داشته باشد، نبايد آنرا به مردم حال حاضر تسرى دهيم و با نبش قبور كتب تفرقه انگيز مسلمانان امروز را كه هيچ دخالتى در گذشته تاريخ نداشته اند، به جان هم اندازيم.
7_ همواره دو عامل اساسى نقش مهمى در تفرقه و تخاصم مسلمانان داشته است. يكى بى اطلاعى و جهالت مسلمان از يكديگر و ديگرى سياست هاى تفرقه انگيز.
8_ اغلب مواردى را كه به عنوان مشتركات فقه شيعه و يهود و يا حماقت هايى را كه به شيعه نسبت داده شده كاملاً خلاف واقع و داراى جوابهاى نقضى است.
9_ يكى از اشكالات مهم افراط گران مذاهب، جزيى بينى و كلى گويى و حساب دسته اى منحرف را به پاى همه گذاشتن است چنانكه در كتاب منهاج السنه اشتباهات فرقه غلاة اسماعيلى و نصيرى را به حساب كلى شيعه گذاشته و متقابلاً بعضى از تندروان شيعه كار وهابيان افراطى را به حساب كل اهل سنت مى گذارند.
10_ علماى اصولى شيعه از قرن سيزدهم نهضتى علمى عليه اخباريان كردند و آنها را كنار زدند و در نتيجه آن همه فاصله عميق ميان شيعه و سنى را كاهش دادند، ولى وهابيان افراطى، همچنان شيعيان امروز را همان شيعيان اخبارى و اسماعيلى، و نصيرى مى پندارند و حاضر نيستند سخنى غير از سخنان ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب را بپذيرند گويى كه اين دو پيامبراند.
ص:155
ابن تيميه كه متولد سال 661 ه . ق مى باشد و صاحب كتاب (منهاج السنه) مى باشد بعلت زيستن در عصر حمله مغول و مشكلات ناشى از آن و نيز ديدن اعمال برخى از غلاة شيعه به يك نتيجه گيرى كلى و غيرمنطقى در مورد تمام شيعيان دست زده كه متأسفانه امروزه نيز عقايد وى مبنايى براى فقه حنبلى و برخى از مردم عربستان مى باشد.
مبارزه علماى شيعه عليه استعمار، اقامه نماز در اول وقت، عدم تمايل از قبله، استفاده از قبله نما، عمل به عده زنان طبق نص قرآن، عدم اعتقاد به تحريف قرآن، عدم دشمنى با جبرائيل امين و . . . همگى ثابت كننده اين است كه بايد خلاف عقايد اين كتاب انديشيد و تعمق نمود.
ص:156
1_ فضاى عصر و زمانى كه ابن تيميه در آن مى زيست چه تأثيرى در نگرش وى و بدبينى به اماميه داشته است؟
2_ تهمتهايى را كه به خواجه نصيرالدين مى گويند از چه قرار است؟
3_ كتاب منهاج الكرامة نوشته كيست و ابن تيميه در برابر آن چه واكنشى نشان داد.
4_ با ذكر دلايل مستند شايعه دخالت خواجه نصير در دسيسه حكومتى را بررسى و تحليل كنيد.
5_ جمع بين دو نماز در ميان اماميه مستند به چه دلايلى است؟
ص:157
1_ ابن تيميه در چه عصرى مى زيست؟
الف) عصر اموى ب) عصر
ج) عصر حمله مغول ها د) عصر معاصر
2_ كدام يك از خلفاى عباسى با هلاكوخان مغول هم عصرست؟
الف) المستعصم ب) منصور ج) هارون د) مأمون
3_ ابن تيميه كدام كتاب را در رد كتاب (منهاج الكرامة) نگاشت؟
الف) منهاج السنة ب) منهاج النبويه فى نقض الشيعة
ج) تجريدالاعتقاد د) كلام الشيعه
4_ ابن تيميه در كتاب خود شيعيان را با چه كسانى مقايسه كرده؟
الف) كافرون ب) مشركان ج) يهود و نصارى د) مغول ها
5_ كدام يك از موارد زير جزو حركت هاى وحدت آفرين بين فريقين نيست؟
الف) تخليه بصره توسط كريم خان زند
ب) قبول عهدنامه ارض روم توسط آقا محمدخان
ج) عدم همكارى ايران با روسيه در خصوص شكست عثمانى
د) تخليه سفارت اسرائيل و تحويل آن به فلسطينيان
6_ خان الامين يعنى:
الف) روزى كه داوران خيانت كردند
ب) روزى كه به امناء الهى خيانت شد
ج) جبرئيل با وحى بر محمد صلى الله عليه و آله وسلم اشتباه رفت
د) جبرئيل وحى را بر على عليه السلام نازل كرد
7_ دو عامل اساسى در تفرقه مسلمين كدامند؟
الف) بى اطلاعى مسلمين از اصول اسلامى و عدم وحدت
ب) بى اطلاعى مسلمين از يكديگر و عدم وحدت
ص:158
ج) سياست هاى تفرقه انگيز و بى اطلاعى مسلمين از هم
د) استعمار و تندروى هاى سلفى گرايانه
8_ يكى از اشكالات مهم افراط گران مذاهب، . . . . . . . . . . . . و . . . . . . . . . . . . است.
الف) جزيى بينى و كلى گويى ب) كلى بينى و جزيى گويى
ج) جزيى بينى و استقراء ناقص د) عدم توجه به مسايل روز و جزيى گويى
9_ نهضت علماى . . . . . . . . . . . . شيعه عليه اخباريون باعث كم شدن فاصله فريقين شد.
الف) فلسفى ب) اصولى ج) كلامى د) تقريبى
ص:159
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
يادداشت
···
···
···
ص:160
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
ص:161
وحدت اسلامى گامى فراتر از تقريب
از ديدگاه امام خمينى (ره)
ص:162
_ آشنايى با ديدگاه امام راحل در خصوص وحدت اسلامى و عوامل اجراى آن در ميان مسلمانان
ص:163
درس نهم
وحدت اسلامى گامى فراتر از تقريب
از ديدگاه امام خمينى (ره)
اين مقاله در دوازدهمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى تيرماه 1378 ارائه شده است.
وحدت اسلامى
گامى فراتر از تقريب
از ديدگاه امام خمينى (ره)
دكتر عبدالكريم بى آزار شيرازى
ديدگاه امام خمينى (ره) در مورد وحدت اسلامى:
«إنّما المؤمنونَ إِخوةٌ فَأَصْلِحوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ» (1)
مؤمنان برادر يكديگرند پس ميان برادران صلح برقرار سازيد.
امام خمينى (ره) يكى از مهم ترين و موفق ترين مناديان وحدت و اتحاد بودند كه از آغاز دعوت خود در سال 1363 ه . ق تا آخرين روزهاى عمر پربركتشان مسئله وحدت، محور و اساس پيامشان بود، كه نه تنها از نظر سياست الهى كه بر پايه توحيد و همبستگى است بلكه از نظر عرفانى و اخلاقى، فقهى و عملى، صميمانه به آن ايمان داشتند.
آنچه اغلب مصلحين جهان اسلام به مانند سيد جمال الدين اسدآبادى، و شيخ حسن البناء و رجال تقريب و مجمع تقريب و مجمع جهانى تقريب به آن مى انديشند،
ص:164
تقريب يعنى نزديك شدن مذاهب اسلامى پيرامون مشتركات با حفظ مفترقات و كيان طرفين است، اما امام خمينى (ره) در سطح بالاترى مى انديشيدند و همواره مسلمانان جهان را به وحدت و اسلام ناب محمدى فرا مى خواندند و هرگز كلمه تقريب را به كار نبردند.
اين مقاله بر آنست كه به مناسبت كنگره وحدت اسلامى در سال امام خمينى (ره) با كلام امام خمينى (ره) به تفسير ديدگاه ويژه امام خمينى (ره) بپردازد. تا روشن شود كه چگونه مسلمانان مى توانند فراتر از تقريب به سوى وحدت اسلامى گام بردارند.
از نظر امام خمينى (ره) يكى از مقاصد بزرگ شرايع و انبياء عظام، سلام اللّه عليهم، توحيد كلمه و توحيد عقيده است كه وسيله پيشرفت مقاصد بزرگ و دخيل تام در تشكيل مدينه فاضله و جلوگيرى از تعديات ظالمانه و مصلح فردى و اجتماعى است.
و اين مقصد بزرگ انجام نگيرد مگر در سايه وحدت نفوس، و اتحاد امم و الفت و اخوت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى در سايه اين وحدت. افراد جامعه طورى شدند كه نوع بنى آدم تشكيل يك شخص دهند و جمعيت به منزله يك شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزاى آن باشد، و تمام كوشش ها و سعى ها حول يك مقصد بزرگ الهى و يك مهم عظيم عقلى، كه صلاح جمعيت و فرد است، چرخ زند و اگر چنين مودت و اخوتى در بين يك نوع با يك طايفه پيدا شد بر تمام طوايف و مللى كه بر اين طريقه نباشند، غلبه كند. چنانكه در اوايل طلوع اسلام، چون شمه اى از اين اتحاد و وحدت در بين مسلمين بوده، در مدت كمى چه فتوحات بزرگى كردند، در اندك زمانى به سلطنت هاى بزرگ آن زمان كه عمده آن ايران و روم بود، غلبه كردند و با عده كم بر لشكرهاى بى كران و جمعيت هاى بى پايان غالب شدند و پيغمبر اسلام عقد اخوت بين مسلمين اجرا فرمود و به نص انما المؤمنون اخوه (1)اخوت بين تمام مؤمنين برقرار شد. (2)
1-
2-
ص:165
امام (ره) افراد جامعه اى كه مى خواهند به مقصدى واحد نائل گردند را به قطره هاى باران تشبيه مى كنند كه اگر قطره اى از ديگر قطره ها جدا باشد، يك برگ را هم تر نمى كند و اگر ميلياردها قطره وجود داشته باشند اما پراكنده، باز كارى از آنها برنمى آيد، حال اگر باهم اتصال پيدا كردند، نهرى تشكيل مى دهند و مى توانند زمينى را آبيارى كنند، و اگر اين نهر با ساير نهرها متصل شد، رودخانه اى تشكيل مى دهد و قدرتش زياد مى شود.
و گاهى آن چنان قدرت پيدا مى كند كه مى تواند با خروش خود درختان و بناها را خراب كنند، و اگر همه رودخانه ها در يك جا جمع شوند، درياچه اى تشكيل مى دهند و قدرتش آنقدر افزون مى گردد كه يك موجش كشتى ها را مى شكند.
جامعه ما هم همينطور است، اگر صد ميليون يكى يكى باشند، كارى از آنها بر نمى آيد هر كدام به اندازه خودشانند و قدرتشان مانند قطره ها بسيار محدود، اگر جمعى با او هم عقيده شدند و با هم در مقصدى شركت كردند، قدرتى است كه از آن كارهاى محدودى مى آيد، اما اگر جمعيت ديگرى باشند كه در اين راه مخالف و مزاحم باشند، به واسطه اين مزاحمت كارها خنثى مى شود نه او به مقصد مى رسد نه دسته مخالف و مزاحم.
اينكه مى بينيد يك ميليارد مسلمان زير سلطه ابرقدرتى دويست ميليونى هستند به اين علت است كه آن دويست ميليون باهم در مقصدى اجتماع دارند اما اين يك ميليارد جمعيت مسلمان باهم اجتماع ندارند و مخالف هم هستند. (1)
امام خمينى (ره) پيروزى انقلاب اسلامى را كه رمز آن وحدت بود به عنوان نمونه ذكر كرده مى فرمايند: همه مردم جهان قدرت ملت ايران را در اثر وحدت كلمه ديدند كه با ايمان چه كرد و چگونه با دست خالى جلو افتاد و سلطنت 2500 ساله را از بيخ كند و با اين كه همه قدرت ها مثل آمريكا پشتيبانش بودند، نتوانستند كارى بكنند، اگر اين وحدت كلمه را حفظ نكنيم دوباره ما را به حال اول يا بدتر برمى گردانند. (2)
بايد همه دست به هم بدهند هر كسى به هر مقدار كه قدرت دارد، خيال نكند يك نفر است وقتى پهلويش نفرها واقع شد همچون قطره هاى متصل سيل مى شود و چون سيل ها
ص:166
باهم متحد شدند دريا درست مى شود.
جماعت وقتى كه باهم شدند پشتيبانشان خداى تبارك و تعالى است: يداللّه مع الجماعه. (1)
در قرآن كريم روى قضيه وحدت با تعبيرهاى مختلف پافشارى و به مردم گوشزد شده است. (2)
خداوند در قرآن (و اعتصموا بحبل اللّه جميعا ولاتفرقوا) (3)را بر مردم واجب كرده همه باهم باشيد و تفرق در كار نباشد. با تفرق همه فسادها هست و با تمسك به خداوند همه صلاح و سعادت ها. (4)
در روايت حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم آمده است كه مؤمنين يك دست هستند «المومنون يد واحده على من سواهم». (5)و حتى تعبير دو دست نفرمودند، و بايد شما اجتماع و وحدتان را به جايى برسانيد كه بين خودتان جدايى نبينيد و اين دستور اسلامى است كه با يكديگر برادر باشيد كه هيچ قدرتى نتواند بر شما چيره شود. (6)
پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم مى خواست در تمام دنيا وحدت كلمه ايجاد كند. مى خواست تمام ممالك دنيا تمام ربع مسكون را تحت كلمه توحيد قرار بدهد. منتهى اغراض سياسى آن وقت از يك طرف، اغراض علماى نصارى و يهود و غيره از طرف ديگر مانع شد از اين كه ايشان بتوانند آن كار را انجام بدهند. الان هم مانع هستند.
امام خمينى، اتحاد و برادرى ميان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام را به عنوان الگو و
ص:167
نمونه معرفى كرده مى فرمايند:
«همانطور كه اين دو بزرگوار (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم و حضرت على عليه السلام ) در عالم غيب با هم متحد بودند در اين دنيا هم كه آمدند اخوت و برادرى داشتند و يكى بودند و اين بايد براى ما عبرت باشد ما هم برادرى خودمان را حفظ كنيم، از آن اخوتى كه بين آن دو بزرگوار بود تبعيت كنيم، آنها در تمام ايام عمرشان باهم بودند و پشتيبان هم. (1)
آن گاه امام خمينى به تلاش حضرت امير عليه السلام براى حفظ وحدت بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم اشاره كرده مى فرمايند:
«حضرت امير عليه السلام در بسيارى از امورى كه برايش خيلى سخت بود، دندان روى جگر مى گذاشت و موافقت مى كرد، براى مصالح كلى، براى مصالح اسلام، ما اگر از او تبعيت داريم بايد اينطور باشيم». (2)
عوامل وحدت از نظر امام خمينى (ره) عبارتند از:
ملت ما به واسطه وحدت كلمه و توجه به اسلام و ديانت اين راه را تا اينجا آمد در صورتى كه قدرت دست آنها بود و ملت ما جز مشت و خون چيزى نداشت لكن اتكال به خدا كرد و وحدت كلمه در بين همه اقشار حاصل شد به طورى كه ديگر ابرقدرتها هم نتوانستند او (شاه) را نگه دارند. (3)
اين اسلام بود كه همه را با هم مجتمع كرد و اين اسلام بود كه شما را پيروز كرد و اين اسلام است كه سعادت همه انسان ها را تامين مى كند. (4)
ص:168
رمز پيروزى، وحدت كلمه بود و ايمان وحدت كلمه را آورد كه سرتاسر اين مملكت همه باهم اجتماع كردند، و شهادت را براى خودشان فوز دانستند. (1)
ما بايد الهى بشويم، در راه خدا خدمت بكنيم، خودمان را فرمانبر خدا بدانيم، خودمان را از او و به سوى او بدانيم. آن وقت وحدت و انسجام حاصل مى شود براى اينكه تفرقه از شيطان است و وحدت كلمه و اتحاد از رحمان است وقتى كه شما رحمانى شديد دنبال او ديگر تفرقه و اختلاف حاصل نمى شود. (2)
توجه به معنويت و تكليف الهى و ياد خداوند باعث مى شود كه اين وحدت محفوظ و اين برادرى برقرار ماند. خوف آن است كه اسلحه در دست شما جوانان عزيز موجب غرور و سركشى شود و آن تحول روحانى عظيم از دستتان برود و شيطان نفس اماره شما را به دام كشد و با سوء رفتار با برادران خود صدق و صفا رخت بربندد. (3)
اگر در اين ضيافت وارد شده باشيد، دشمن ها دستشان كوتاه خواهد شد و تمام اختلافات در دنيا حل مى شود. (4)
اين وحدت كلمه را خدا ايجاد كرد، من نمى توانم تصور كنم كه بشر بتواند يك ملت
ص:169
سى و چند ميليونى را در مدت كوتاهى اين طور، هم زبان و هم قلب بكند. (1)... من اين طور فهميدم كه خداى تبارك و تعالى در اين مسئله نظر دارد. (2)
امروز روز اتحاد و يگانگى است و اين هم از الطاف بزرگ و تاييدات الهى است كه درست برخلاف تصور و خواست فتنه انگيزان و جنگ افروزان، همه توطئه ها و جنگ ها به اتحاد و يكپارچگى ملت بيدار و زنده مادر برابر ابرقدرتها مى انجامد. (3)
امام خمينى (ره) يكى از حكمت هاى اقامه نماز جمعه را حفظ وحدت و جلوگيرى از عوامل تفرقه مى دانستند و در احكامى كه براى نصب ائمه جمعه صادر مى كردند اين امر مهم را خاطر نشان مى ساختند:
«مردم را در خطبه هاى نماز جمعه به اتحاد و وحدت كلمه دعوت نماييد، اميد است اهالى محترم از اين فرصت استفاده نموده و به اجتماع بيشتر و هرچه با شكوه تر آنرا انجام دهند.» (4)
لازم است زائرين محترم بيت اللّه الحرام از هر ملت و مذهبى كه هستند به فرامين قرآن كريم گردن نهند و در مقابل سيل شيطانى بنيان كن اسلام زدايى شرق و غرب و وابستگان بى اراده آنان، دست اخوت اسلامى به هم دهند و به آيات شريف الهى كه آنان را به اعتصام به حبل اللّه فراخوانده و از تفرقه و اختلاف تحذير و نهى فرموده است، توجه كنند. (5)
ص:170
متأسفانه بعضى از دوستان نادان مسئله امامت و ولايت را وسيله اى براى اختلاف و تفرقه قرار داده در صورتيكه فلسفه امامت براى حفظ نظام و تبديل افتراق مسلمانان به وحدت است.
امام خمينى در اين باره مى فرمايند:
«تشكيل حكومت براى حفظ نظام و وحدت مسلمين است، چنان كه حضرت زهرا عليهاالسلام در خطبه خود مى فرمايد كه: «امامت براى حفظ نظام و تبديل افتراق مسلمين به اتحاد است». (1)
مجالسى كه به اسم روضه خوانى برپا مى كنيم، همه اش اخلاق و احكام و عقائد است. آخر منبر هم مظلوميت آن شهيدى كه در راه دين دارى فداكارى كرد.
اين شعار مذهبى بهترين شالوده براى حفظ وحدت ملى است كه با آن هيچ حكومتى تزلزل پيدا نمى كند. يكى از بزرگ ترين رمز حيات دنياى شيعه قضيه سيدالشهداء عليه السلام است.
شما در كجا سراغ داريد كه يك ملتى اين طور هماهنگ بشود، اين دسته جات با آن محتوا را در كجا سراغ داريد، برويد هندوستان همين بساط، برويد پاكستان همين بساط، برويد اندونزى همين بساط، برويد عراق همين بساط، برويد افغانستان، هرجا برويد همين بساط، اين هماهنگى را از دست ندهيد. (2)
از نظر امام خمينى (ره) عوامل تفرقه مسلمين از اين قرار است:
متاسفانه بعضى از افراد متعصب و نادان با سب و لعن و نبش قبور كتب مطاعن، ديگران را عليه شيعه تحريك مى كنند و در اثر آن جمع متحد مسلمانان را از هم جدا
ص:171
مى سازند و احزاب و فرقه ها پديد مى آورند و هر حزب و باندى نسبت به آنچه مى كنند شادمانند و به تعبير قرآن: (كُلُّ حزبٍ بِما لَديهم فَرِحون) . امام خمينى (ره) اين كار را خيانت به اسلام دانسته مى فرمايند:
«يكى جزوه مى دهد، و كسى را لعن مى كند و يكى جزوه مى دهد و آنرا تعريف مى كند، هر دو امروز غلط است، دست از نادانى برداريد، خيانت به اسلام نكنيد، آنهايى كه با اسلام دشمن هستند، شما را تحريك نكنند. اين تفرقه امروز خيانت به اسلام است با هر اسمى كه باشد». (1)
در صدر اسلام كه مقام خلافتى بود و خلفا زنده بودند، حضرت امير عليه السلام و يارانشان، اختلافات را در دائره معقولى محدود و به تعبير امام خمينى (ره) تبديل به آرامش و همكارى كردند متأسفانه اكنون كه نه خليفه اى است و نه مقام خلافتى دشمنان استعمارگر مى كوشند با برافروختن اختلافات تاريخى مربوط به هزار و چهارصد سال پيش، مسلمانان را دچار تفرقه كنند.
امام خمينى (ره) درباره اين عامل تفرقه صريحا مى فرمايند:
«امروز سر ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اختلاف كردن، خيانت به اسلام است امروز اين حرف ها را طرح نكنيد، مبادا با اعمال شما اسلام فراموش شود. مبادا با اعمال شما اسلام دفن شود، اگر دلسوز اسلام و ملت و كشورتان هستيد دست از تفرق برداريد و اين طرح شيطانى را خنثى كنيد. سر يك نفر آدم كه آيا كافر است يا مسلم بر سر هم نزنيد. به اين مسائل توجه كنيد، مى خواهند شما را به جان هم بريزند و آنها نتيجه بگيرند». (2)
يكى از عوامل مهم تفرقه، تعصبات جاهلانه است كه اسلام با آن به مبارزه برخاسته و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم درباره آن فرموده اند: كسى كه در دلش خردلى از عصبيت باشد، خداوند او را روز قيامت با عرب هاى جاهليت برانگيزاند. (3)
ص:172
امام خمينى (ره) مى فرمايد: عصبيت، يكى از اخلاق باطنه نفسانيه است كه آثار آن مداخله كردن و حمايت نمودن از خويشاوندان و مطلق متعلقان است، چه تعلق دينى و مذهبى و مسلكى باشد، يا تعلق وطنى و آب و خاكى و غير آن، كه منشاء بسيارى از مفاسد اخلاقى است و خود آن فى نفسه مذموم است گرچه براى حق يا امر دينى باشد و منظور اظهار حق نباشد، بلكه منظور غلبه خود با هم مسلك خود يا بستگان خود باشد. (1)
يكى ديگر از عوامل تفرقه، ملى گرايى است، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم مردم عرب، فارس، روم و . . . را از ملى گرايى به اسلام گرايى، و از اسلام به ايمان و از ايمان به تقوى و مهاجر فى سبيل اللّه ارتقاء دادند و درنتيجه همه مسلمانان ملل مختلف را متحد ساختند. استعمار غرب مى كوشد تا مسلمانان تَعَرُّب بعد از هجرت نموده و به حالت ابتدايى ارتجاع كنند. امام خمينى (ره) در اين باره چنين مى فرمايند:
«آن چيز مهمى كه دول اسلامى را بيچاره كرده و از ظِلِّ قرآن كريم دور مى كند، نژاد بازى است، اين نژاد ترك است بايد نمازش را هم تركى بخواند. اين نژاد ايرانى است بايد الفبايش چه جور باشد. آن نژاد عرب است، عروبيت بايد حكومت كند نه اسلام، نژاد آريايى حكومت كند نه اسلام، نژاد ترك بايد حكومت كند نه اسلام، نژادپرستى يك مسئله بچه گانه است كه سران دول را دارند بازى مى دهند. غافل از اينكه نكته اتكايى كه همه مسلمين داشتند از مسلمين گرفتند، همين نژاد بازى كه اسلام قلم سرخ روى آن كشيد و يا بين سياه و سفيد و مابين ترك و مغرب و عجم هيچ فرقى نگذاشت و فقط ميزان را تقواى واقعى قرار داد: (اِنَّ اكرمكم عند اللّه اتقاكم) .
اسلام فقط اتكاست، ترك و فارس و عرب و عجم ندارد، قضيه نژاد بازى ارتجاعى است چرا مسلمين باهم جنگ مى كنند براى اينكه در تحت لواى اسلام نيستند!
امام خمينى (ره) معتقد بودند كه اگر مسلمانان جهان از حصارهاى فرقه اى كه بعد از
ص:173
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم به دور خود كشيده اند آزاد و به سوى اسلام ناب محمدى بازگردند، از كثرت فرق و مذاهب فقهى و كلامى به وحدت مى رسند و درمى يابند كه خداوند يك دين بيشتر ندارد و آن دين حنيف اسلام است. و ما نبايد با ديدگاه هاى مختلف فقهى و كلامى مجتهدين را وسيله اى براى تقسيم اسلام به فرق گوناگون قرار دهيم، و آنگاه به نفى اسلام يكديگر بپردازيم. همچنانكه بنى اسرائيل دين حنيف ابراهيم را به صورت دو دين يهود و نصارى تقسيم كردند و هركدام ديگرى را بى اساس خواندند در حالى كه هر دو دسته كتاب آسمانى را مى خواندند.
و قالت اليهود ليست النصارى على شى ء و قالت النصارى ليست اليهود على شى ء و هم يتلون الكتاب.
خداوند مى فرمايد: كسانى كه نمى دانند سخنى مانند سخن اينان مى گويند: «قال الذين لايعلمون مثل قولهم». (1)
همينطور امام خمينى (ره) با تقسيم كردن مسلمانان به فرقه هاى گوناگون بطورى كه در برابر يكديگر باشند مخالف بودند و همواره از مسلمان جهان مى خواستند با كنار گذاشتن اين حصارهاى تعصب فرقه اى همگى به اسلام ناب محمدى بازگردند و در ديدار با علماى اسلامى فرمودند:
«يك دسته از مسلمانان شيعه هستند و يك دسته اى از مسلمانان سنى، يك دسته حنفى و دسته اى حنبلى و دسته اى اخبارى هستند، اصلاً طرح اين معنى (و اين دسته بندى ها) از اول درست نبوده. در يك جامعه اى كه همه مى خواهند به اسلام خدمت كنند و براى اسلام باشند، اين مسائل نبايد طرح شود. ما همه برادر هستيم و با هم هستيم، منتهى علماى شما يك دسته فتوى به يك چيز دادند و شما تقليد از علماى خود كرديد و شديد (به عنوان مثال) حنفى، يك دسته فتواى شافعى را عمل كردند و يك دسته فتواى حضرت صادق عليه السلام را عمل كردند، اينها شدند شيعه. اينها دليل اختلاف نيست، ما نبايد با هم اختلاف و تضاد داشته باشيم، ما همه باهم برادريم. برادران شيعه و سنى بايد از هر اختلافى احتراز كنند». (2)
ص:174
بناى رفيع و باشكوه فرهنگ و تمدن اسلام بر پايه توحيد بنا شده كه در ساختن آن ماهرترين و پاك ترين مهندسين از سرزمين هاى مختلف سهيم بودند. اين بناى عظيم ساخته فكر و انديشه كسى نبود بلكه ايمان و اشتياق مسلمانان به اسلام و رضاى پروردگار آن را به وجود آورده بود و براى پژوهش درباره آن علما و انديشمندان ملل اسلامى دست به دست هم دادند و خود را از هرگونه تعصب قومى و فرهنگى بجز قوميت اسلام و فرهنگ قرآن، عارى ساختند، عرب، عربى بودن و فارسى، فارسى بودن و رومى، رومى بودن خود را فراموش كرد و خود را در خدمت اسلام و زبان قرآن قرارداد و دسته جمعى بناى فرهنگ و تمدن اسلامى را بنا نهادند.
قسمت اعظم آن را مستقيما از اسلام گرفتند، و بخش هايى از علوم ساير ملل جهان را با تغيير و تصرفاتى در خدمت اسلام درآوردند تا آنجا كه فلسفه يونان را كه از آن عقائد دوگانه و تثليث اثبات مى شد، به رنگ اسلام درآوردند و براى اثبات توحيد و معاد از آن استفاده كردند.
اين فرهنگ و تمدن در سطح جهانى بدرخشيد زيرا كه به همه مسلمانان تعلق داشت و همه خود را در آن شريك مى دانستند هر عالم و دانشمندى حق عضويت و شركت در هر بحثى و مراجعه به هر كتاب و اخذ هر رأى و نظريه اى داشت و هيچ كس به ديگرى كه با او هم عقيده و هم فكر نبود جز با نظر تقدير و برادرى نمى نگريست.
خليفه در بغداد كرسى تدريس كلام را به شيخ طوسى سپرده و بسيارى از علماى اهل سنت در درس اين عالم امامى شركت مى كردند و فقهاى بزرگ شيعه چون شهيد اول و شهيد ثانى در حوزه هاى اهل سنت شركت مى جستند.
متأسفانه نسل هايى وارث اين خانه فرهنگ و تمدن اسلامى شدند كه در آن به نزاع برخاستند و پرده هايى ميان خود برافراشتند و هر دسته اى در قسمت خود مستقل و مجزا شدند و از ورود ديگران جلوگيرى كردند و بدين گونه فرهنگ و تمدن اسلامى از جنبه عمومى و اجتماعى به مذاهب بسته تبديل گشت و از مليت عمومى به ملوك الطوايفى محدود، تنزل نمود و هر عالم و دانشمندى در محيط كوچك خود خانه نشين شد و از آنچه در ساير مذاهب بود چشم فروبست و در يافته هاى خود تعصب ورزيد و با هر آنچه نمى دانست به دشمنى برخاست.
و دست هاى سياست، پرده هاى ميان فرقه ها را به ديوارها و حصارهاى مليت مبدل
ص:175
ساخت تا جائى كه حتى در كنار خانه خدا براى هر مكتب فقهى مقامى ساخته شد و هر فرقه اى براى خود نماز جماعت جداگانه تشكيل مى داد.
هدف امام خمينى (ره) اين بود كه با برداشتن ديوارها و حصارهاى مليت و نژاد و كنار زدن پرده هايى كه فرق گوناگون ميان خود برافراشته اند، اسلام ناب را آشكار سازند و مسلمانان جهان را به وحدت واقعى خود برساند، بى آنكه مكتب هاى فقهى و كلامى و تفسيرى را لغو و يا درهم ادغام كنيم.
ص:176
از ديدگاه امام راحل وحدت اسلامى در جامعه امروز امرى ضرورى مى باشد كه طى آن توحيد كلمه مقصد همه انبياى عظام است، وحدت رمز قدرت و پيروزى انقلاب اسلامى مى باشد.
در اين ميان تأكيدات قرآنى و حركت رسول اكرم در جهت وحدت تمامى جهان و معرفى رسول اكرم و على عليه السلام بعنوان اسوه وحدت حائز اهميت است.
عواملى كه باعث رسيدن به اين هدف مهم هستند عبارتند از:
اتكال به خدا، اسلام، ايمان، رحمانى بودن، توجه به معنويت، اراده الهى، ضيافت اللّه، لطف و تأييد الهى، نماز جمعه، فريضه حج، امامت و حكومت، اجتماعات مذهبى عاشورا و . . .
در مقابل عوامل زير نيز تهديدى جدى عليه وحدت امت اسلامى مى باشد: سب و لعن و مطاعن، برافروختن اختلافات تاريخى، تعصبات جاهلانه، ملى گرايى و فرقه گرايى.
ص:177
1_ به چه دلايلى امام خمينى (ره) وحدت را رمز قدرت مى دانند؟
2_ عوامل وحدت را نام ببريد.
3_ اجتماعات مذهبى عاشورا چگونه مى تواند ضامن وحدت باشد؟
4_ نظر امام راحل در مورد ملى گرايى چيست؟
5_ آيا امام راحل فرقه گرايى را مشروع مى دانند؟ چرا؟
ص:178
1_ طبق كدام آيه قرآن بر وحدت تأكيد شده:
الف) إنّ اكرمكم عنداللّه اتقاكم
ب) واعتصموا بحبل اللّه جميعا و لا تفرقوا
ج) قُلْ إنْ كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى
د) إنّ اللّه اصطفى آدم و نوحا
2_ به چه علت تلاش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم براى اتحاد جهان آن عصر ناكام ماند؟
الف) اغراض سياسى آن وقت
ب) اغراض علماى نصارى و يهود
ج) عدم عمل به وصيت پيامبر در غدير خم
د) موارد الف و ب
3_ امام خمينى اتحاد و برادرى ميان . . . . . . . . . و . . . . . . . . . را بعنوان الگو و نمونه معرفى كرده.
الف) پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام
ب) پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و سلمان
ج) امام حسن و حسين عليهماالسلام
د) شيخ شلتوت و سيد جمال الدين اسدآبادى
4_ كدام يك جزو عوامل وحدت از ديد امام راحل نيست؟
الف) اتكال به خدا ب) رحمانى بودن
ج) ضيافت اللّه د) نصرت الهى
5_ كدام يك از عوامل زير از ديدگاه امام راحل جزو عوامل تفرقه نيست؟
الف) سب و لعن و مطاعن ب) برافروختن اختلافات تاريخى
ج) ملى گرايى د) جنگهاى بين المللى
6_ اين سخن امام راحل مصداق كدام يك از موارد زير است: (. . . و يكى جزوه مى دهد
ص:179
و آنرا تعريف مى كند، هر دو امروز غلط است) .
الف) برافروختن اختلافات تاريخى ب) سب و لعن و مطاعن
ج) تعصبات جاهلانه د) فرقه گرايى
7_ از نظر امام راحل امروز بر سر ولايت امام على عليه السلام اختلاف كردن چه حكمى دارد؟
الف) جهت حل مشكلات بلامانع است
ب) اختلاف امت رحمت است
ج) خيانت به اسلام است
د) تا حل شدن موضوع بايد موضع خود را حفظ كرد
8_ طبق نظر امام راحل آثار عصبيت چيست؟
الف) مداخله كردن ب) حمايت نمودن از خويشاوندان
ج) غلبه خود با هم مسلك خود د) تمام موارد
ص:180
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
يادداشت
···
···
···
ص:181
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
يادداشت
···
···
···
···
···
···
···
ص:182
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
···
1_ قرآن كريم.
2_ الامام زيد حياته و عصره، محمد ابوزهره، دارالفكر العربى، قاهره.
3_ الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين عبدالرحمن السيوطى.
4_ الاحتجاج على اهل اللجاج، طبرسى احمدبن على، قم، مكتبة الحيدرية، 1383 ش.
5_ الاحوال الشخصية، محمد ابوزهره.
6_ قواعد العقائد من احياء علوم الدين، غزالى احمدبن محمد، دار اقراء بيروت،
ص:183
1985 م.
7_ اخبار الطوال، دينورى ابى حنيفه احمدبن داود _ تحقيق عبدالمنعم عامر، قاهره، وزارة الثقافة والارشاد القومى، 1960 م.
8_ الارشاد، شيخ مفيد.
9_ الاستيعاب، ابن عبدالبر.
10_ اسلام آئين همبستگى، محيط طباطبايى، نشر زكات علم، تهران 1377.
11_ اسماعيليون و مغول و خواجه نصيرالدين طوسى، حسن امين، ترجمه مهدى زنديه، مؤسسه دائرة المعارف اسلامى، تهران، 1382.
12_ اطوارالثقافة والفكر فى ضلال العروبة و الاسلام، جندى على، مكتبة الانجلو المصرية، قاهره 1960.
13_ امالى صدوق، ترجمه محمدباقر كمره اى، انتشارات كتابچى، پائيز 1376.
14_ انديشه هاى صادق، دانشگاه امام صادق عليه السلام .
15_ ايران و جهان اسلام، عبدالهادى حائرى، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد 1368.
16_ بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسى، 110 جلدى، مؤسسه الوفاء بيروت، 1404 ه . ق.
17_ بحثهايى از فقه تطبيقى، مهدى پيشوايى، حسين گودرزى، نشر مشعر، پائيز 1381.
18_ تاريخ الفقه الأسلامى، محمدعلى السايس، مكتبة احياء التراث الاسلامى، مكه، بى تا.
19_ تاريخ سياسى شيعيان اثنى عشرى در ايران، پروين تركمنى آذر، مؤسسه شيعه شناسى، تابستان 1383.
20_ تاريخ عمومى حديث، مجيد معارف، نشر كوير، 1377.
21_ تحريرالوسيله امام خمينى (ره) ، مطبعة الآداب، نجف، 1390 ه . ق.
22_ تحليلى بر مواضع سياسى امام على عليه السلام از رحلت پيامبر تا قتل عثمان، اصغر قائدان.
23_ تفسير القرآن الحكيم، رشيد رضا، محمد (تفسير المنار) ، دارالمعرفة بيروت، بى تا.
24_ التفسير الكاشف، محمدجواد مغنيه، دارالعلم للملايين، بيروت، 1968 م.
25_ التفسير الكبير، فخر رازى، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى تا.
26_ الجامع لاحكام القرآن، ابى عبداللّه القرطبى المالكى، دارالكتب العلميه، بى تا.
ص:184
27_ جستارى در انديشه فقهى مذاهب، محمدرضا ضميرى، انتشارات گلستان معرفت، تابستان 1384.
28_ چهل حديث، امام خمينى (ره) ، تهران، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام راحل، 1378 ش.
29_ حاشيه ابن عابدين، چاپ معهد فتح دمشق، با تصحيح دكتر فرنور.
30_ حجة اللّه البالغة، احمد عبدالرحيم دهلوى، دارالتراث، القاهرة، 1355 ه . ق.
31_ الحجة على اهل المدينة، محمدبن الحسن الشيبانى، تصحيح سيد مهدى حسن گيلانى، بيروت، عالم الكتب، 1385 ه . ق.
32_ حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، رسول جعفريان، سازمان تبليغات اسلامى، 1369.
33_ دايرة المعارف بزرگ اسلامى، (الكبرى) ، زير نظر سيد محمدكاظم موسوى بجنوردى، مركز دائرة المعارف، 1466 ه . ق.
34_ دائرة المعارف قرن بيستم. (دائرة المعارف القرن العشرين) فريد وجدى.
35_ ديوان خواجوى كرمانى، به اهتمام احمد سهيلى خوانسارى، تهران، پاژنگ، 1369.
36_ ديوان اشعار سنايى، حكيم ابوالمجد مجدودبن آدم سنايى غزنوى، بسعى و اهتمام مدرس رضوى، تهران، نشر سنايى، 1362 ش.
37_ سنن ابى داوود، ابى داوود سليمان ابن الاشعث السجستانى الازدى، داراحياء التراث العربى، 4 جلدى.
38_ سنن الترمذى، محمدبن عيسى ترمذى، دارالكتب العلميه، 1994، 5 جلدى.
39_ شرح المواهب المالكى على المواهب اللدينية للعلامه القسطانى، زرقانى محمدبن عبدالباقى.
40_ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، 2 جلد در 1 جلد، كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، قم، 1404 ه . ق.
41_ شرعيات دين يهود، هاراويديد آذرچيان، بى تا.
42_ شيعيان بغداد، محمدطاهر يعقوبى، ان : شيعه شناسى، اول 1385.
43_ شيعه پاسخ مى دهد، سيد رضا حسينى نسب، نشر مشعر، چاپ 16، پائيز 1385.
44_ صحيح بخارى، محمدبن اسماعيل بخارى، 8 مجلد، بيروت، مكتبة الثقافية.
45_ صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابورى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1992،
ص:185
2 جلدى.
46_ صحيفه امام خمينى (ره) ، صحيفه نور، مجموعه 22 جلدى.
47_ طبقات النحويين واللغويين، ابى بكر محمدبن الحسن الزبيدى الاندلسى، قاهره دارالمعارف، 1984 م.
48_ زندگى پس از مرگ، لئون دنى، ترجمه و تلخيص عبدالمجيد حكيم، تهران، بهزاد، 1385.
49_ العبر فى خبر من غبر، الذهبى، حقيقه و ضبطه ابوهاجر محمد السعيدبن سيونى زغلول، بيروت.
50_ عقايد اهل سنت در رد وهابيت و بدعت، شيخ خليل احمد سهار نبورى، ترجمه عبدالرحمان سربازى.
51_ علل الشرايع، صدوق محمدبن على بن بابويه، مشهد، الاستانة الرضوية المقدسة، 1408 ه . ق.
52_ علم الحديث و دراية الحديث، كاظم مدير شانه چى، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1376.
53_ الغدير، عبدالحسين امينى.
54_ فرائد السمطين فى فضائل المرتضى و البطول والسبطين و الائمة من ذريتهم، تحقيق محمدباقر بهبودى، مؤسسة المحمودى، بيروت، چاپ نخست، 1398 ه . ق.
55_ فرق و مذاهب كلامى، على ربانى گلپايگانى، مركز جهانى علوم اسلامى، دوم 1381.
56_ الفتوح، ابن اعثم محمدبن على، دارالاضواء، بيروت، بى تا.
57_ فتوح البلدان، بلاذرى ابوالحسن، بيروت مكتبة الهلال، 1988 م.
58_ فتوح الشام، واقدى ابى عبداللّه محمدبن عمرابن واقد، بيروت، دارالكتب العلمية 1997 م.
59_ الفقه اسلامى و ادلته، وهبه الزحيلى (الشامل للادلته الشرعيه) دمشق دارالفكر، 1409 ه . ق.
60_ فقه السيرة النبوية، محمدسعيد رمضان بوطى، دارالفكر المعاصر، دمشق، چاپ دوم 1968، مع موجز لتاريخ الخلفاء الراشده.
61_ الفقه التقريبى و المقارن، الدكتور بى آزار شيرازى، المسائل العبادية و بناء الذات، 1429، ناشر المجمع العالمى للتقريب بين المذاهب الاسلامية بالتعاون مع جامعة
ص:186
المذاهب الاسلامية 1429.
62_ الفقه على المذاهب الخمسه، محمدجواد مغنيه، ترجمه كاظم پورجوادى، جهاد دانشگاهى 1386.
_ الفقه المقارن للاحوال الشخصية بين المذاهب الاربعة السفية والمذهب ابى جعفرى و القانون، بدران ابوالعينين، بيروت، دارالنهضة العربيه.
63_ الفهرست، ابن نديم محمدبن اسحاق، مكتبة الاسدى، مصحح محمدرضا تجدد.
64_ الكافى الاصول والروضة، محمدبن يعقوب كلينى رازى، مكتبة الاسلاميه، تهران 1381.
65_ كشف الغمة فى معرفة الائمة، على بن عيسى الارابلى، اسلامية، تهران، مترجم: زاورى على بن الحسن.
66_ كيهان انديشه، مؤسسه كيهان، دو ماه نامه.
67_ گذشته و آينده جهان، دكتر بى آزار شيرازى، نشر بعثت، 1349.
68_ مثنوى معنوى، جلال الدين محمدبن محمد مولوى، تهران، اميركبير.
69_ المجموع الحديثى والفقهى، مسند امام زيدبن على، تحقيق: عبداللّه بن حمود العزى، عمان، 2002 م، مؤسسه الامام زيدبن على الثقافيه.
70_ مجموعة الرسائل، ابن تيميه، قاهره، 1905.
71_ مختصر منهاج السنة، ابن تيميه، ترجمه اسحاق دبير، انتشارات حقيقت، 1386 ش.
72_ مجمع البيان لعلوم القرآن، الامام ابوالفضل بن الحسن الطبرسى، ناشر رابطة الثقافية والعلاقات الاسلامية، 1417.
73_ المراجعات، رهبرى امام على عليه السلام در قرآن و سنت، سيد عبدالحسين شرف الدين موسوى، ترجمه محمدجعفر امامى.
74_ مستدرك سفينة البحار، على نمازى الشاهرودى، قم، البعثة، 1363.
75_ مسند احمدبن حنبل، السند، احمدبن محمدبن حنبل، دار احياء التراث العربى، بى تا، 7 جلدى.
76_ المعجم الصغير، طبرانى، سليمان ابن احمد، داراحياء التراث العربى، بيروت.
77_ المغنى و الشرح الكبير، ابن قدامه مقدسى، عبداله ابن احمد، دارالفكر بيروت، 4-1983 م.
78_ فقيه من لايحضره الفقيه، ابوجعفر محمدبن على بن حسين بن بابويه، شيخ صدوق.
(187
79_ موسوعة الفقه ابراهيم حنفى، رواس قلعه جى، مطامع الهيئة، مصر 1339 ه . ق.
80_ موسوعة فقه الامام على بن ابيطالب، محمد رواس قلعه جى، دمشق، دارالكفر، 1403 ه . ق.
81_ الموسوعة الفقهية الكويتية، وزارة الاوقاف الكويتية، الطبعة الرابعة، 1414 ه . ق.
82_ منظومه عشق، مجموعه شعر شاعران بزرگ اهل تسنن در مدح اهل بيت، سيد احمد زرهانى.
83_ الميزان، ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايى، ترجمه جمعى از علماء، بنياد علمى و فكرى علامه، 1366.
84_ ميزان الحكمة با ترجمه فارسى، محمد محمدى رى شهرى، مترجم حميدرضا شيخى، دارالحديث 1377.
85_ الوجيز فى اصول الفقه، وهبه الزحيلى، نشر احسان، تهران، 1423 ه . ق.
86_ وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعه، شيخ حر عامى، 29 جلدى، مؤسسه آل البيت قم، 1409 ه . ق.
87_ وفا الوفا باخبار دارالمصطفى، سمهودى، على بن عبداللّه، دارالكتب العلمية، بيروت، 1984 م.
88_ ولايت فقيه، امام خمينى (ره) ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ نهم، پائيز 1378.
89_ نيل الاوطار، شرح منتقى الاخبار من احاديث سيدالاخبار محمدبن على شوكانى، دارالفكر، دمشق، 1403 ه . ق.
90_ نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات نسيم حيات، بهار 72.
91_ نقش ائمه در احياى دين، علامه عسگرى، مرتضى، تهران، منير، 1382 ش.
ص:188)